گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سيزدهم
سورة نحل




اشاره
تا آخر سوره مدنی است.این نظر،از « ا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ 􀀀 اللّ مِنْ بَعْدِ م
􀀀
اجَرُوا فِی هِ 􀀀 وَ الَّذِینَ ه » چهل آیۀ اول این سوره،مکی و بقیه-از
حسن و قتاده است.
اقِبُوا تا آخر سوره-که میان مکه و 􀀀 اقَبْتُمْ فَع 􀀀 ابن عباس،عطا و شعبی گویند:تمام سوره،مکی است،بجز سه آیۀ آخر آن- وَ إِنْ ع
نازل شد. « احد » مدینه،هنگام بازگشت پیامبر از
بنا بر روایتی دیگر از ابن عباس،قسمتی از این سوره،مکی و قسمتی مدنی است.
مدنی است. « کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 بِأَحْسَنِ م » تا « اللّ ثَمَناً قَلِیلًا
􀀀
لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ هِ 􀀀» مکی و از « ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 وَ لَکُمْ عَ » از آغاز تا
شمارة آیات:
بدون هیچگونه اختلافی،تعداد آیات 128 است.
فضیلت سوره:
ابی بن کعب،از پیامبر گرامی روایت کرده است که:
-هر کس،این سوره را بخواند،خداوند نعمتهایی که در دنیا به او داده،با او حساب نخواهد کرد و اجر او به اندازة کسی است
که:بمیرد و وصیتی نیکو از خود بیادگار گذارد و اگر در همان روز یا شبی که این سوره را خوانده،بمیرد،اجر او مانند کسی
است که با وصیت نیکو و پسندیده از دنیا رفته است.
محمد بن مسلم از امام باقر(ع)روایت کند که:
-هر کس سورة نحل را در هر ماه بخواند،در دنیا زیان نبیند و هفتاد نوع بلا- که آسانترین آنها جنون و جذام و پیسی است-از
او دور خواهد شد و جاي او در بهشت عدن است،که در وسط بهشت هاي دیگر قرار دارد.
تفسیر:
همانطوري که سورة حجر به تهدید کفار،خاتمه یافت،این سوره نیز با تهدید ایشان آغاز می شود:
ص : 221
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 1 تا 2
اشاره
ی مَنْ 􀀀 ئِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَل 􀀀 عَمّ یُشْرِکُونَ ( 1) یُنَزِّلُ اَلْمَلا
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْ 􀀀 اَللّ
􀀀
ی أَمْرُ هِ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . أَت 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( إِلاّ أَنَا فَاتَّقُونِ ( 2
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 ادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 یَ
ترجمه:
امر خدا فرا می رسد،بنا بر این تعجیل نکنید،که خداوند از آنچه شریک قرار می دهید،منزه است.خداوند فرشتگان را همراه
وحی،به امر خود بر هر که خواهد می فرستد که:انذار کند که جز من خدایی نیست و از عقاب من بپرهیزید.
قرائت:
تشرکون:کوفیان-بجز عاصم-این کلمه را به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.
را هم رفع داده « الملائکه » تنزل:این کلمه را روح و زید-از یعقوب-و سهل،بفتح تاء و زاء و تشدید خوانده اند و
را نصب داده اند،جز اینکه ابن کثیر و ابو عمرو به تخفیف خوانده اند. « الملائکه » خوانده و « ینزل » اند.دیگران
لغت:
تسبیح:گفته اند این کلمه چهار معنی دارد:
قلم 28 :چرا استثنا نمی ) « تُسَ بِّحُونَ 􀀀 لَوْ لا » اسراء 1:منزه است خدا که...) 2-استثناء.مثل ) «.. ي􀀀 حانَ الَّذِي أَسْر 􀀀 سُبْ » -1 تنزیه.مثل
نمی گویید). « اللّ
􀀀
انشاء ه » کنید؟یعنی
ص : 222
صافات 143 :اگر از نمازگزاران نبود) 4-نور.در حدیث است که: ) « کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ 􀀀 لا أَنَّهُ 􀀀 فَلَوْ » -3 نماز.مثل
اگر نور رخش نبود...) روح:این کلمه داراي ده معنی است: ) «. فلو لا سبحات وجهه »
-1 زندگی نفوس بوسیلۀ ارشاد.
بنا به قرائت راءِ مضموم). )« فروح و ریحان » -2 رحمه.مثل
غافر 15 :نبوت را بهر که خواهد،القا کند). ) « ادِهِ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 ی مَنْ یَ 􀀀 یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَل » -3 نبوت.مثل
اللّ )که از غیر بشر،آفریده شد.
􀀀
-4 عیسی(روح ه
-5 جبرئیل.
-6 نفخ و دمیدن.شاعر گوید:
فلما بدت کفنتها و هی طفله
بطلساء لم تکمل ذراعاً و لا شبراً
و قلت له ارفعها الیک و أحیها
بروحک و اقتته لها قیته قدراً
یعنی:آن گاه که آغاز اشتعال آتش بود،در دود و شعله اي بدرنگ،آن را مخفی ساختم و به او گفتم:آرام آرام در آن بدم،تا
خوب شعله ور گردد.
شوري 52 :وحی خود را بتو فرستادیم). ) « ا􀀀 ا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِن 􀀀 ذلِکَ أَوْحَیْن 􀀀 وَ کَ » -7 وحی.مثل
-8 برخی گویند:روح،جبرئیل است.
-9 یکی از فرشتگان آسمان که از همۀ مخلوقات خدا بزرگتر است.روز قیامت، او به تنهایی در یک صف می ایستد و همۀ
فرشتگان در صف دیگر.
-10 روح انسان.ابن عباس گوید:انسان را روحی و نفسی است.نفس همان است که قدرت تمیز و تکلم دارد و روح همان است
که خروج آن موجب مرگ است.در حال خواب،فقط نفس خارج می شود ولی در مرگ روح و نفس هر دو خارج می شوند.
مقصود:
اللّ
􀀀
ی أَمْرُ هِ 􀀀 أَت
:در این باره چند قول است:
ص : 223
-1 حسن و ابن جریح گویند: یعنی امر خداوند،نسبت به کیفر مشرکین که بر کفر و تکذیب،پایدارند،نزدیک است.حسن
گوید:مشرکین به پیامبر گفتند:عذاب خدا را بر ما نازل کن.فرمود:امر خداوند،فرا می رسد و هر چه فرا رسیدنی باشد، نزدیک
است.
-2 ضحاك گوید:یعنی احکام و فرائض الهی آمد.
-3 جبائی گوید:مقصود از امر خدا،روز قیامت است.از ابن عباس نیز همین طور روایت شده است.بنا بر این فعل ماضی بمعناي
مضارع است.لکن از لحاظ مسلم بودن وقوع قیامت،در آینده،مثل این است که در گذشته واقع شده است.وانگهی خداوند،
قیامت را از چشم بهم زدن نزدیکتر شمرده است.
لا تَسْتَعْجِلُوهُ 􀀀 فَ
:این خطاب به مشرکین است که روز قیامت و عذاب خدا را تکذیب و مسخره کرده،می خواستند که هر چه زودتر فرا
رسد.چنان که می گفتند:
انفال 32 :از آسمان بر ما سنگ ببار)یعنی به این کافران بگو که براي رسیدن قیامت و ) « ماءِ 􀀀 جارَهً مِنَ السَّ 􀀀 ا حِ 􀀀 فَأَمْطِرْ عَلَیْن »
عذاب،عجله نکنند،زیرا اینها بموقع خود فرا خواهند رسید.
عَمّ یُشْرِکُونَ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 سُبْ
:این جمله،بمنظور تنزیه و پاك ساختن خداوند، از عیب و نقصهایی است که مشرکین می پنداشتند و لایق ذات و صفات
پروردگار نبود.
یعنی خداوند بالاتر از این است که داراي شریک باشد و بزرگتر از این است که نقصی داشته باشد.
ادِهِ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 ی مَنْ یَ 􀀀 لائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَل 􀀀 یُنَزِّلُ الْمَ
:ابن عباس گوید:
یعنی خداوند فرشتگان را با وحی،بر هر کس که خواهد می فرستد.البته چنین کسی باید صلاحیت نبوت و سفارت الهی داشته
را روح می نامد،این است « وحی » باشد.ابن زید گوید:یعنی فرشتگان را با قرآن می فرستد.این دو قول یکی است.علت اینکه
که:
« اللّ
􀀀
یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ هِ » مثل « بامره » یعنی « من امره ». حیات دلها و جانها به آن بستگی دارد.حسن گوید:منظور از روح،نبوت است
اللّ ).
􀀀
(رعد 11 :بامر ه
ص : 224
إِلاّ أَنَا فَاتَّقُونِ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ
را معنی می کند.یعنی فرشتگان از جانب خدا نازل می شوند که:اهل کفر و « روح » :این جمله،تفسیر روح است و در حقیقت
معصیت را بترسانید که جز من خدایی نیست.آنها موظفند یکتا پرست باشند و از شرك بپرهیزند.
یعنی:از مخالفت من بپرهیزید. « فاتقون » جملۀ
دلالت آیه:
از این آیه بر می آید که:منظور از بعثت انبیا،ترسانیدن مردم و دعوت بسوي دین است.
نظم آیه ها:
وجه اتصال آیه ها به سابق،این است که:مشرکین براي عذاب،عجله می کردند و منظورشان تکذیب قیامت بود،خداوند بیان
فرمود که از آنچه آنها می گویند منزه است،زیرا بر حکیم است که هر گاه تکلیف کرد،مجازات کند و اگر نکند،کار زشت
کرده است.
برخی گویند:آنها منکر قدرت خداوند،نسبت بزنده کردن مردگان بودند، از اینرو خود را از گفتار آنها منزه کرد.
به سابق متصل است،زیرا خداوند پس از آنکه آنها را بعذاب تهدید کرد،بیان می کند که فرشتگان براي « لائِکَهَ 􀀀 یُنَزِّلُ الْمَ » آیۀ
ترسانیدن مردم نازل می شوند و خداوند،هیچ مشرکی را بدون انذار،کیفر نمی دهد.
برخی گویند:خداوند می خواهد بیان کند که حالا وقت تکلیف است نه عذاب.
اکنون صلاح این است که فرشتگان وحی و کتاب را بر پیامبر نازل و دلائل لازم را ذکر کنند.از همین جهت است که در
آیات بعد به ذکر دلائل می پردازد.
ص : 225
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 3 تا 7
اشاره
ا􀀀 ا لَکُمْ فِیه 􀀀 امَ خَلَقَه 􀀀 ذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ ( 4) وَ اَلْأَنْع 􀀀 سانَ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِ 􀀀 عَمّ یُشْرِکُونَ ( 3) خَلَقَ اَلْإِنْ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 بِالْح تَع اتِ وَ اَلْأَرْضَ قَِّ 􀀀 ماو 􀀀 خَلَقَ اَلسَّ
الِغِیهِ 􀀀 ی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا ب 􀀀 الَکُمْ إِل 􀀀 مالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ ( 6) وَ تَحْمِلُ أَثْق 􀀀 ا جَ 􀀀 ا تَأْکُلُونَ ( 5) وَ لَکُمْ فِیه 􀀀 افِعُ وَ مِنْه 􀀀 دِفْءٌ وَ مَن
( إِلاّ بِشِقِّ اَلْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ ( 7
􀀀
ترجمه:
خداوند آسمانها و زمین را بحق آفرید و از آنچه شریکش قرار می دهید،منزه است.آدمی را از نطفه اي آفرید و چون بکمال
رسید،مخاصمی آشکار گشت.و چارپایان را آفرید که براي شماست در آنها وسیلۀ گرمی و منافع دیگر و از گوشت آنها می
خورید.
و هنگامی که بامدادان آنها را بچرا می برید و شامگاهان آنها را از چرا بر می گردانید، براي شما زینت هستند،و بارهاي شما
را به بلادي حمل می کنند که شما بدون مشقت، به آنجا نمی رسید.پروردگار شما مهربان و رحیم است.
قرائت:
شق:ابو جعفر،بفتح شین و دیگران بکسر خوانده اند و هر دو بمعناي مشقت هستند.
ص : 226
لغت:
گفته اند،راه رفتن هموار آنهاست. « نعم » انعام:جمع نَعَم،شتر و گاو و گوسفند.علت اینکه این حیوانات را فقط
دفء:هر چه که بوسیلۀ آن گرم شوند.
اراحه:باز گرداندن حیوانات از چراگاه به محل استراحت،به شامگاه.
سروح:خارج شدن حیوانات از محل استراحت،بچراگاه،بوقت بامداد.
متاعی که سنگین است. « ثقل » اثقال:جمع
اعراب:
.« و خلق الانعام خلقها » الانعام:منصوب به فعل مقدر و مفسر آن فعل بعد است.یعنی
ا دِفْءٌ 􀀀 لَکُمْ فِیه
است. « الانعام » :این جمله در محل نصب و حال از
مقصود:
قبلا در پیرامون فرستادن ملائکه،براي ترسانیدن و بیان توحید و احکام اسلام، سخن گفت، اینک از راه بیان آفرینش مخلوقات
و انسان و چارپایان،به استدلال پرداخته،می فرماید:
اتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ 􀀀 ماو 􀀀 خَلَقَ السَّ
:خداوند آسمانها و زمین را آفرید،تا بوسیلۀ آن دو،بر شناسایی خود استدلال کند و نشان دهد که با دقت در بارة آنها،انسان به
کمال قدرت و حکمت او پی می برد.برخی گویند:یعنی آنها را آفرید تا از وجود آنها براي منافع دینی و دنیوي استفاده و
حق،بکار بسته شود.
عَمّ یُشْرِکُونَ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀تَع
:خداوند برتر از این است که داراي شریک باشد.در آیۀ بعد،به بیان دلیلی دیگر،پرداخته،می فرماید:
ذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ 􀀀 سانَ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِ 􀀀 خَلَقَ الْإِنْ
:نطفه بمعناي آب اندك است.
لکن معمولا به منی گفته می شود.در جاهاي دیگر قرآن،بمراحل آفرینش انسان اشاره شده است،لکن در اینجا بطور
اختصار،می فرماید:انسان را از نطفه اي آفرید.این
ص : 227
خود پرده برداشت.بدین ترتیب « ما فی الضمیر » نطفه،همین که بصورت انسانی کامل در آمد،با خویشتن بخصومت پرداخت و از
خداوند متعال پست ترین و عالیترین مراحل خلقت آدمی را بیان می کند،تا بر کمال و قدرت خود استدلال کند.
ابن عباس و حسن گویند:یعنی انسان،موجودي است که بوسیلۀ باطل بجدال می پردازد و خصومت او آشکار است،بنا بر
این،مقصود این است که خداوند انسان را آفرید و به او قدرت بخشید و او بخصومت پرداخت.ضمناً آیه،متضمن کنایه اي
است به انسان که:نعمت خداوند را تضییع می کند.در آیۀ بعد،در بارة یکی دیگر از نعمتهاي خود می فرماید:
ا􀀀 امَ خَلَقَه 􀀀 وَ الْأَنْع
نور 45 :خداوند هر جنبنده اي را از آب ) « اءٍ 􀀀 اللّ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ م
􀀀
وَ هُ » : :و چارپایان را نیز از منی آفرید.چنان که می فرماید
آفرید)کلمۀ انعام،بیشتر در مورد گوسفندان بکار می رود ولی شامل گاو و شتر نیز می شود.
ا دِفْءٌ 􀀀 لَکُمْ فِیه
:ابن عباس و مجاهد گویند:یعنی از آنها لباس تهیه می کنید.
حسن گوید:یعنی هر چه که از پشم و کرك و موي آنها تهیه کنند و براي جلوگیري از سرما بپوشند،بنا بر این شامل گلیم و
لحاف و لباس و...می شود.زجاج گوید:خداوند بیان می کند که در چارپایان چیزهایی است که ما را گرم می کند،نه
چیزهایی که جلو سرما را بگیرد.بدیهی است که این بیان جامعتر است،زیرا چیزي که براي پوشش بدن بکار می رود،هم مانع
نحل 81 :پیراهنهایی که شما را از گرما نگهدارد)مقصود این نیست ) « رابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ 􀀀 سَ» سرما می شود،هم مانع گرما.نظیر آن
که فقط از سرما نگه دارد،بلکه هم از سرما و هم از گرما.
حسن و جماعتی گویند:یعنی چارپایان را بخاطر منافع شما آفرید.آن گاه، جملۀ دیگري را آغاز کرده:گوید،در چارپایان
وسیلۀ گرمی و حرارت است.
افِعُ 􀀀 وَ مَن
:چارپایان منافع دیگري هم دارند،مثل بارکشی،سواري،شخم زمین،آبکشی و تولید نسل.
ا تَأْکُلُونَ 􀀀 وَ مِنْه
:همچنین شما از گوشت آنها نیز استفاده می کنید.
ص : 228
مالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ 􀀀 ا جَ 􀀀 وَ لَکُمْ فِیه
:و هنگامی که صبحگاهان آنها را بچراگاه می برید یا شبانگاهان آنها را از چراگاه بر می گردانید.براي شما زینت
هستند.بدیهی است که این چارپایان هنگامی که از چراگاه بر می گردند با شکم پر و پستانهاي مملو از شیر و کوهانهاي
برجسته،جلوة خاصی دارند و براي صاحب خود،جمال شمرده می شوند.
إِلاّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ
􀀀
الِغِیهِ 􀀀 ی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا ب 􀀀 الَکُمْ إِل 􀀀 وَ تَحْمِلُ أَثْق
:شتران و بعضی از گاوها بارهاي شما را بجاهاي دور دست می برند که شما بدون داشتن بار،با زحمت و مشقت می توانید به
آنجا بروید.لکن خداوند متعال این چارپایان را براي شما رام کرده است تا براحتی بتوانید مسافرت کنید و در نقل و انتقال
بارها و توشه ها بزحمت نیفتید.
بمعناي نصف است.یعنی:چارپایان بارهاي شما را به جاهایی می برند که اگر شما بخواهید بدون داشتن « شق »: برخی گویند
چارپایان به آنجا سفر کنید،نیمی از تاب و توان شما بهدر خواهد رفت.
ابن عباس و عکرمه گویند:یعنی بارهاي شما را به مکه-که از شهرهاي بیابانی است-می برند.
إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ
:پروردگار شما صاحب رأفت و رحمت است،از اینرو بدون اینکه از او درخواست کنید،این نعمتها را در دسترس شما قرار داده
است.
ص : 229
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 8 تا 13
اشاره
داکُمْ 􀀀 شاءَ لَهَ 􀀀 جائِرٌ وَ لَوْ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ قَصْ دُ اَلسَّبِیلِ وَ مِنْه
􀀀
تَعْلَمُونَ ( 8) وَ عَلَی هِ 􀀀 ا لا 􀀀 ا وَ زِینَهً وَ یَخْلُقُ م 􀀀 الَ وَ اَلْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوه 􀀀 وَ اَلْخَیْلَ وَ اَلْبِغ
رابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ ( 10 ) یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ اَلزَّرْعَ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلنَّخِیلَ وَ 􀀀 اءً لَکُمْ مِنْهُ شَ 􀀀 ماءِ م 􀀀 أَجْمَعِینَ ( 9) هُوَ اَلَّذِي أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّ
ارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلنُّجُومُ 􀀀 ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ( 11 ) وَ سَخَّرَ لَکُ مُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّه 􀀀 راتِ إِنَّ فِی 􀀀 ابَ وَ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَ 􀀀 اَلْأَعْن
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ 􀀀 وانُهُ إِنَّ فِی 􀀀 ا ذَرَأَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْ 􀀀 اتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ( 12 ) وَ م 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 راتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی 􀀀 مُسَخَّ
(13)
ترجمه:
و اسبها و قاطرها و خرها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشند و آنچه نمی دانید،خلق می کند.بر خداوند است که
راه راست را بیان کند و برخی
ص : 230
از راه ها کج هستند و اگر بخواهد،همه شما را براه راست هدایت می کند.خداست که از آسمان آبی نازل کرد.براي شماست
از آن آب،نوشابه اي و از آن آب،درختانی که در آنها-حیوانات را-می چرانید.بوسیلۀ باران کشتزارها و درختان زیتون و نخل
و انگور و دیگر میوه ها را می رویاند.در این کار،براي مردم اندیشنده،دلالتی است.
و شب و روز و خورشید و ماه را براي شما مسخر کرد و ستارگان در تسخیر امر اویند.در این کار براي مردم عاقل،نشانه ها و
دلایلی است.و مسخر کرد آنچه را که در زمین برنگهاي مختلف،براي شما آفریده است.در این کار براي مردمی که متذکر
شوند، آیت و دلالتی است.
قرائت:
خوانده اند. « ینبت » و دیگران « ننبت »، حماد و یحیی از ابو بکر،از عاصم
بصورت غایب بکار رفته است. « انزل » قرائت یاء،بخاطر این است که در آیۀ قبل
مع الوصف،قرائت نون هم ممتنع نیست.
و الشمس و القمر و النجوم مسخرات:ابن عامر همه را برفع خوانده است.
را به رفع خوانده است. « النجوم مسخرات » را به نصب و « الشمس و القمر » حفص از عاصم
نصب بهتر است،تا عطف به سابق باشد، بنا بر «... الشمس و القمر و » دیگران همه را به نصب خوانده اند.ابو علی گوید:در
را مبتدا « الشمس و القمر و النجوم » وجه قرائت ابن عامر این است که .« هو الحق مصدقاً » حال تأکیدي است.مثل « مسخرات » این
النجوم » صحیح نیست، بنا بر این « سخر النجوم مسخرات »: را خبر دانسته است.وجه قرائت حفص این است که « مسخرات » و
باشد. « و جعل النجوم مسخرات »: را مبتدا و خبر دانسته و بهمین دلیل،باید در قرائت نصب،تقدیر جمله « مسخرات
لغت:
راهی است که بمقصد می رسد. « طریق قصد ». قصد:راست بودن راه
جائر:منحرف از حق.
.« اشجار » شجر:آنچه که از زمین بروید و داراي تنه و برگ باشد.جمع آن
ص : 231
مشاجره هم از همین اصل است.یعنی:داخل شدن و درهم آمیختن سخنان افراد.
ازهري گوید:شجر،هر چیزي است که از زمین بروید.
تسیمون:از اسامه،یعنی چرانیدن شتر و رها کردن آن براي چرا.شاعر گوید:
و اسکن ما سکنت ببطن واد
و اظعن ان ظعنت فلا اسیم
یعنی:در دل وادي ساکن می شوم و اگر کوچ کنم،دیگر حیوانات را نمی چرانم.
در حدیث است که:
در معامله، از همان اصل چرانیدن،گرفته شده است،از اینرو بعضی گفته « سوم »: برخی گفته اند « لا سوم قبل طلوع الشمس »
اند:مقصود این است که گوسفندان را پیش از طلوع خورشید،نباید بچرا برد،تا پراکنده نشوند و برخی گفته اند:یعنی بیع،قبل
از طلوع خورشید،ناپسندیده است،زیرا مشتري به عیب آن توجه نمی کند و دچار اشتباه و ضرر می شود.
هم معنی است. « انشأ و فطر » ذرأ:آشکار کردن چیزي از راه ایجاد آن این کلمه با
اعراب:
الَ وَ الْحَمِیرَ 􀀀 اَلْخَیْلَ وَ الْبِغ
مقدر. « خَلَقَ » :منصوب به
برخی گفته اند: .« خلق ما ذرأ لکم » موصول و محلا منصوب است.یعنی « ما »: ما ذرأ « خلقها زینه » زینه:مفعول له.یعنی
« مختلفاً » مختلفاً:حال الوانه:فاعل « فی ذلک » محلا مجرور و عطف است بر
مقصود:
در آیات پیش،در پیرامون نعمتهاي خود سخن گفت:اکنون بدنبال همان مطالب، می فرماید:
ا􀀀 الَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوه 􀀀 وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغ
:خداوند اسبان و قاطرها و الاغها را آفرید،براي اینکه بر آنها سوار شوید و کارهاي خود را انجام دهید.
ص : 232
وَ زِینَهً
:دیگر اینکه این حیوانات،زینت زندگی شما هستند.این هم منتی است از جانب خداوند بر انسانها که براي آنها حیواناتی
آفریده است که بر آنها سوار شوند و زندگی خود را به آنها زینت دهند.از این آیه،بر نمی آید که خوردن گوشت اسب و
قاطر و خر،حرام است.در صحیح بخاري آمده است که:اسماء دختر ابو بکر می گفت:ما در عهد پیامبر گرامی اسلام،گوشت
اسب خوردیم.
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ یَخْلُقُ م
:و خداوند چیزهایی خلق می کند که شما نمی دانید.مثل حیوانات و نباتات و جمادات،که در اختیار انسان قرار دارند و انسان
در زندگی خود چه براي سواري و چه زینت،از آنها استفاده می کند.
اللّ قَصْدُ السَّبِیلِ
􀀀
وَ عَلَی هِ
:ابن عباس گوید:یعنی بر خداوند است که راه راست را نشان دهد.مقصود این است که بر خداوند لازم است که بعدالت
خود،راه راست را -که همان راه هدایت از گمراهی و راه حلال از حرام است-بیان کند،تا مردم از هدایت و حلال پیروي و از
گمراهی و حرام،اجتناب کنند.چنان که می فرماید:
جائِرٌ :برخی از راه ها کج و بگمراهی است. 􀀀 ا 􀀀 اللیل 12 :بر ماست هدایت) وَ مِنْه ) « ي􀀀 ا لَلْهُد 􀀀 إِنَّ عَلَیْن »
داکُمْ أَجْمَعِینَ 􀀀 شاءَ لَهَ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خداوند می خواست،همۀ شما را-اجباراً- براه راست می آورد،زیرا بر این کار قادر است.
ابو مسلم و جبائی گویند:یعنی اگر می خواست-تفضلا-شما را به بهشت و پاداش نیک هدایت می کرد.
برخی گویند:یعنی بر گذرگاه هر راهی خداوند است و هیچ یک از راه ها از قبضۀ قدرت او بیرون نیست،لکن برخی از این
راه ها کج هستند.چنان که می فرماید:
فجر 14 :پروردگارت بر سر هر راهی در کمینگاه است) برخی گویند:یعنی بر خداوند است که افراد را- ) « صادِ 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْ »
چه آنها که براه راستند و چه آنها که براه کجند-عبور دهد و بازگشت همه،بسوي اوست و هیچ یک از قلمرو قدرت او خارج
نیستند و آنان که از راه راست منحرف می شوند،بخاطر عجز خداوند نیست.
ص : 233
اکنون در بیان یکی دیگر از نعمتهاي خود می فرماید:
اءً 􀀀 ماءِ م 􀀀 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّ
:خداوند،کسی است که از آسمان باران نازل کرد.
رابٌ􀀀 لَکُمْ مِنْهُ شَ
:براي شماست از آب باران،نوشابه اي که بنوشید.
وَ مِنْهُ شَجَرٌ
:در این باره دو وجه است:
.« شرب شجر » -1 مقصود این است که درختان نیز از آب باران مشروب می شوند.پس مضاف حذف شده.یعنی
و مقصود این است که درخت،از برکت رویش « و من انباته شجر » حذف شده است.یعنی « منه » -2 مضاف بضمیر در کلمۀ
باران،بوجود می آید و می روید.حذف مضاف،در ادبیات عرب،رایج است.مثل:
ا من ام اوفی دمنه لم تکلم
بجومانه الدراج فالمتثلم
سخن نگفت. « متثلم » و« جومانه » است که با « ام اوفی » یعنی:آیا بقایاي بادیه نشینان از ناحیۀ « ا من ناحیه ام اوفی » به تقدیر
فِیهِ تُسِیمُونَ
:شما چارپایان خود را در درختها می چرانید و براي تهیۀ علوفه، بزحمت نمی افتید.
راتِ􀀀 ابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَ 􀀀 یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْن
:
خداوند بوسیلۀ باران کشتزارها و درختان زیتون و نخل و انگور و سایر میوه ها را سبز می کند،تا از آنها بهره مند شوید.
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ 􀀀 إِنَّ فِی
:در این کار،دلالت و حجت واضحی است، براي آنها که بیندیشند و خدا را بشناسند.علت اینکه فقط اندیشندگان را ذکر می
کند،این است که:فقط آنها از این منظره ها و صحنه ها بهره مند می شوند.
ارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ 􀀀 وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّه
:بیان این جمله،گذشت.در حقیقت،تسخیر الهی نسبت به ماه و خورشید است،نه شب و روز،زیرا روز و شب بر اثر مخفی
ماندن خورشید از نیمی از کرة زمین و آشکار بودن آن براي نیمی دیگر، بوجود می آیند.جز اینکه خداوند،در اینجا تسخیر
را-مجازاً و از باب توسعۀ در
ص : 234
استعمال-به شب و روز نیز نسبت داده است.
راتٌ بِأَمْرِهِ 􀀀 وَ النُّجُومُ مُسَخَّ
:ستارگان نیز در تسخیر امر خدایند.
اتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 إِنَّ فِی
:در این تسخیر نیز براي مردمی که در بارة خداوند تعقل کنند،دلایلی است.آنها پی می برند که تسخیر کنندة شب و روز و ماه
و خورشید،مدبري است قادر و عالم و حکیم.
ا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ 􀀀 وَ م
:همچنین پوشیدنیها و خوردنیها را-اعم از حیوانات و نباتات و معادن و نعمتهاي دیگر-براي رفاه و آسایش بدن شما
آفرید.اینها نیز در تسخیر امر خدایند.
وانُهُ 􀀀 مُخْتَلِفاً أَلْ
:اینها برنگهاي مختلف هستند و شباهتی بیکدیگر ندارند.
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ 􀀀 إِنَّ فِی
:در اینها نیز آیت و دلالتی است براي آنها که در بارة دلایل می اندیشند و در آنها می نگرند و پند می آموزند و عبرت می
گیرند.
ص : 235
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 14 تا 18
اشاره
واخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ 􀀀 ا وَ تَرَي اَلْفُلْکَ مَ 􀀀 وَ هُوَ اَلَّذِي سَخَّرَ اَلْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَه
اتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ 􀀀 لام􀀀 اراً وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ( 15 ) وَ عَ 􀀀 اسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ أَنْه 􀀀 ی فِی اَلْأَرْضِ رَو 􀀀 تَشْکُرُونَ ( 14 ) وَ أَلْق
( اَللّ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ( 18
􀀀
ا إِنَّ هَ 􀀀 لا تُحْصُوه 􀀀 اَللّ
􀀀
لا تَذَکَّرُونَ ( 17 ) وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ هِ 􀀀 لا یَخْلُقُ أَ فَ 􀀀 16 ) أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ )
ترجمه:
خداوند،کسی است که دریا را رام کرد،تا از آن گوشت تازه بخورید و زیوري که خود را بدان می آرایید،استخراج کنید.و
کشتی را می نگري که دریا را می شکافد، تا از فضل خداوند طلب معاش کنید و شکر نعمتها را بجاي آورید.و در زمین کوه
هایی استوار افکند،تا شما را نلرزاند و نهرها و رودهایی قرارداد،تا هدایت شوید.و نشانه هایی قرارداد و به ستارگان هدایت می
شوند.آیا کسی که خلق می کند،مانند کسی است که خلق نمی کند؟آیا متذکر نمی شوید؟و اگر نعمتهاي خدا را بشمارید،به
شماره در نمی آیند.
ص : 236
خداوند،آمرزگار و رحیم است.
قرائت:
.« سَقف و سُقف » است.مثل « نجم » بضم نون قرائت کرده و جمع « بالنجم » حسن
لغت:
جمع.مخر نیز به معناي صداي وزش باد و به معناي شکافتن و « مواخر ». شکافندة آب « ماخره ». مخر:شکافتن آب از چپ و راست
دریدن شکم زمین است براي زراعت.
مید:لرزیدن و بچپ و راست متمایل شدن.
علامت:نشان،اعم از خط،لفظ،اشاره یا شکل.نشان گاهی وضعی و گاهی برهانی و استدلالی است.
اعراب:
أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ
و مفعول به « و جعل لکم انهاراً و سبلا » اراً وَ سُبُلًا :به تقدیر 􀀀 أَنْه « کراهه ان تمید بکم » :محلا منصوب و مفعول له است.یعنی
یعنی به حیوان کاه « علفتها تبناً و ماء بارداً » جایز نیست.مثل « القی » است.تقدیر این فعل بخاطر این است که عطف بر مفعول
خورانیدم و آب سرد نوشاندم(به تقدیر:و اسقیتها ماء بارداً).
شاعر گوید:
تسمع فی اجوافهن صرداً
و فی الیدین جسأه و بدداً
یعنی:صدایی که از آنها می شنوي از همبستگی و اتحاد خبر می دهد،ولی در دست آنها علامت جدایی و تفرقه می
نگري(یعنی و تري فی الیدین).
است. « و خلق لکم علامات » برخی گویند:تقدیر آن .« انهاراً » علامات:عطف بر
مقصود:
اکنون خداوند به بیان دیگر نعمتهاي خود پرداخته،می فرماید:
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیا
:خداوند دریا را براي شما رام کرد و به شما امکان داد تا بدرون آن راه پیدا کنید و چیزهاي سودمندي که در آن
است،استخراج و انواع ماهی ها را صید کنید و از گوشت تازة آن بخورید.کلمۀ
ص : 237
از طراوت است،بنا بر این باید با همزه خوانده نشود. « طري »
ا􀀀 وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَه
:و بوسیلۀ غواصی گوهرهاي گرانبهاي دریا را استخراج کنید و وسیلۀ آرایش خود و همسرانتان قرار دهید.اگر خداوند دریا را
براي شما رام نمی کرد،شما هرگز قادر نبودید به دریا نزدیک شوید و در آن غواصی کنید.
واخِرَ فِیهِ 􀀀 وَ تَرَي الْفُلْکَ مَ
:عکرمه گوید:یعنی اي انسان،کشتی را می نگري که دریا را پاره می کند و پیش می رود.ابن عباس گوید:یعنی کشتی بر روي
آب روان است.
وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ
:تا بر کشتی سوار شوید براي تجارت و طلب معاش و روزي،از فضل خداوند.
وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
:و دیگر اینکه خدا را بر نعمتهایش سپاسگزاري کنید،تا بر نعمتهاي شما بیفزاید و شما را پاداش دهد.بر سر این جمله،واو آمده
است،تا دلالت کند،بر اینکه خداوند اینها را بمنظور نعمت بخشی به بندگانش آفریده است.
اسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ 􀀀 ی فِی الْأَرْضِ رَو 􀀀 وَ أَلْق
:در زمین کوهایی بلند و استوار افکند،تا زمین شما را مضطرب نسازد و آرامش و آسایش شما را سلب نکند.
اراً وَ سُبُلًا 􀀀 وَ أَنْه
:و رودها و راههایی در زمین قرارداد،تا آبها را بمزارع شما منتقل سازند و شما بهر نقطه اي که بخواهید،سفر کنید.برخی
رود نیل و فرات و دجله و سیحون و جیحون و...است. « انهار » گویند:مقصود از
لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
:معناي این جمله را گفته ایم،برخی گویند:یعنی براي اینکه بدینوسیله به یگانگی خداوند پی برید.
اتٍ􀀀 لام􀀀 وَ عَ
کوه هاست که روزها « علامات » :و روي زمین نشانه هایی قرارداد که بکمک آنها راه ها را پیدا کنید.برخی گویند:مقصود از
وسیلۀ راهنمایی هستند.
وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ
جنس و همۀ ستارگان ثابت است.برخی « نجم » :ابن عباس گوید:یعنی شبها بوسیلۀ ستارگان هدایت می شوند.مقصود از
گویند:کلام تا
ص : 238
« اتٍ􀀀 لام􀀀 وَ عَ »
آغاز می شود. «... وَ بِالنَّجْمِ » تمام و سپس با جملۀ
قتاده و مجاهد گویند:مقصود از علامات،نیز ستارگان است،زیرا برخی از ستارگان وسیلۀ راهنمایی هستند و برخی نیستند و
فقط علامتند.
برخی گویند:مقصود،یافتن قبله است.ابن عباس گوید:از پیامبر گرامی در این باره سؤال کردم،فرمود:ستارة جدي،علامت قبلۀ
شما و در خشکی و دریا راهنماي شماست.
امام صادق(ع)فرمود:
یعنی:علامات،مائیم و ستاره،پیامبر خداست. « اللّ
􀀀
نحن العلامات و النجم رسول ه »
و فرمود:خداوند ستارگان را امان اهل آسمان و ما را امان اهل زمین قرارداد.
لا یَخْلُقُ 􀀀 أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ
:آیا آنکه این موجودات را خلق می کند،در استحقاق پرستش و خداوندي،مانند بتهایی است که قادر بر خلق چیزي نیستند؟
لا تَذَکَّرُونَ :اي مشرکان،چرا متذکر نمی شوید و عبرت نمی گیرید و بخطاي 􀀀 چگونه ممکن است آنها را مساوي پنداشت؟! أَ فَ
براي غیر عاقل بکار برده شده،زیرا سخن از آفرینش مخلوقات است. « من »، زشت خود پی نمی برید.در این آیه
اکنون متذکر می سازد که نعمتهاي خداوند،فراوان و بی نهایت است:
ا􀀀 لا تُحْصُوه 􀀀 اللّ
􀀀
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ هِ
:اگر بخواهید نعمتهاي خدا را بشمارید و به تفصیل آنها پی برید،قادر نیستید،فقط می توانید،اجمالًا به نعمتهاي خداوند پی
برید.بدین ترتیب،بیان می کند که بجز نعمتهایی که به آنها اشاره کرد،نعمتهایی بی شمار نیز وجود دارد.
اللّ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند تقصیر شما را نسبت به شکر نعمتها می آمرزد و نعمتهاي شما را بر اثر ناسپاسگزاري قطع نمی کند،زیرا رحیم است.
ص : 239
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 19 تا 23
اشاره
ا􀀀 اءٍ وَ م 􀀀 واتٌ غَیْرُ أَحْی 􀀀 لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ ( 20 ) أَمْ 􀀀 اَللّ
􀀀
ا تُعْلِنُونَ ( 19 ) وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا تُسِرُّونَ وَ م 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
وَ هُ
ا􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
لا جَرَمَ أَنَّ هَ 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ( 22 ) 􀀀 احِدٌ فَالَّذِینَ 􀀀 هٌ و 􀀀 هُکُمْ إِل 􀀀 أَیّ یُبْعَثُونَ ( 21 ) إِل
انَ 􀀀 ی شَْعُرُونَ
( لا یُحِبُّ اَلْمُسْتَکْبِرِینَ ( 23 􀀀 ا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ 􀀀 یُسِرُّونَ وَ م
ترجمه:
و خداوند به آشکار و نهان ایشان آگاه است.و بتهایی که می پرستند،چیزي خلق نمی کنند و خود مخلوق هستند.مردگان غیر
زنده اي هستند و نمی دانند کی مبعوث می شوند؟خداي شما یکتاست و آنان که ایمان به آخرت ندارند،دلهایشان انکار
کنندة موعظه است و ایشان کبر می ورزند.بناچار،خداوند به آشکار و نهان ایشان آگاه است.خداوند مردم متکبر را دوست
نمی دارد.
قرائت:
یدعون:برخی از قراء این کلمه را بیاء و برخی بتاء خوانده اند.قرائت تاء بخاطر این است که قبل و بعد آن خطاب است و قرائت
یاء بخاطر این است که مخاطب پیامبر و ضمیر عاید به مشرکین باشد.
ص : 240
مقصود:
قبلا مردم را بوسیلۀ ذکر نعمتها و نشان دادن قدرت کامل خود،بعبادت دعوت کرد.اکنون در صدد بیان این است که:او به
باطن هر کسی آگاه و از نیت او مطلع است.
بدنبال این مطلب نیز بیان می کند که شرك در عبادت،باطل است.می فرماید:
ا تُعْلِنُونَ 􀀀 ا تُسِرُّونَ وَ م 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
وَ هُ
:خداوند به آشکار و نهان هر کسی آگاه است و او را در مقابل کردارش کیفر می دهد،زیرا هیچ چیز بر او پوشیده نیست.
لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ 􀀀 اللّ
􀀀
وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ
:و بتهایی که آنان پرستش می کنند،از عهدة خلق چیزي بر نمی آیند،بلکه خود مخلوق هستند و از چوب یا سنگ یا...تراشیده
و ساخته شده اند و اینها همه مخلوق خدا هستند.
اءٍ􀀀 واتٌ غَیْرُ أَحْی 􀀀 أَمْ
:اینها موجودات بیجان و غیر زنده اي هستند،که هیچ گاه حیات نداشته اند،حتی مثل موجوداتی که روزگاري در حیات
هستند،سپس می میرند، هم نیستند.موجودات مرده،ممکن است یک بار دیگر زنده شوند،ولی در بارة بتها چنین امیدي هم
به موجودي می گویند « میت » است و « میت » را در مورد بتها بکار می برد،حال آنکه این کلمه،جمع « اموات » نیست.در اینجا کلمۀ
بکار برده « موات » که قبلا زنده بوده،سپس مرده است.بدیهی است که بتها چنین نبوده اند و بنا بر این در مورد آنها بهتر بود
شود.علت این استعمال این است که:بت پرستان،بتها را بصورت عاقلان می تراشیدند و با آنها رفتار عقلایی می کردند،هم از
لحاظ نامگذاري و هم از لحاظ اعتقاد!از اینرو فرمود:آنها خالق نیستند،بلکه مخلوقند.(یعنی ضمیر عقلا به آنها برگردانید).
أَیّ یُبْعَثُونَ
انَ 􀀀 ی ا شَْعُرُونَ 􀀀 وَ م
:فراء گوید:یعنی این بتها نمی دانند که:کی مبعوث می شوند؟ برخی گویند:منظور این است که کافران،بر اثر دوري از حق و
دین،مردگانی هستند نمی دانند کی مبعوث می شوند؟ جبائی گوید:یعنی بتها نمی دانند که مردم کی مبعوث می
در محل « ایان » شوند؟کلمۀ
ص : 241
برخی از قراء غیر مشهور این کلمه را بکسر همزه خوانده اند، لکن فتحۀ همزه،فصیحتر و صحیح تر .« یبعثون » نصب است به
است.اکنون بندگان خود را مخاطب ساخته، می فرماید:
احِدٌ 􀀀 هٌ و 􀀀 هُکُمْ إِل 􀀀إِل
:خداي شما خدایی است یکتا و جز او هیچ کس قادر بر خلق اصول نعمتها نیست،بنا بر این در راه عبادتش استوار باشید.
لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ 􀀀 فَالَّذِینَ
:آنان که به آخرت،ایمان ندارند،دلهایشان منکر حق است و موعظه ها و اندرزها را نمی پذیرد.
وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ
:آنها تکبر دارند و در برابر حق،تسلیم نیستند و بدون هیچگونه دلیلی از آن سرپیچی می کنند.
لا جَرَمَ 􀀀
و بمنزلۀ قسم است.خلیل گوید:این کلمه براي تحقیق و اثبات است که جز در پاسخ کسی که « حقاً » :این کلمه بمعناي
گوید:آنها چنین کردند،واقع نمی شود.
زجاج گوید: «! لا جرم نادم می شوند »: شنونده،همین که آن جمله را شنید،می گوید
یعنی حق و واجب است که...شاعر گوید:
و لقد طعنت ابا عیینه طعنه
جرمت فزاره بعدها ان یغضبوا
یعنی:ابو عیینه را نیزه اي زدم که بطور حتم فزاره را بغضب می آورد.
ابو مسلم گوید:اصل این کلمه،از کسب است.گویا می گوید:این مطلب بقدري بدیهی است که احتیاج به تحقیق و مطالعه
ندارد.
ا یُعْلِنُونَ 􀀀 ا یُسِرُّونَ وَ م 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
أَنَّ هَ
:بطور حتم،خداوند از آشکار و نهان ایشان با خبر است.این جمله،بمنظور تهدید ایشان بکار رفته است،تا بدانند که خداوند به
همۀ احوال آنها آگاه است و آنها را بر گفتار و کردارشان کیفر می دهد.
لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ 􀀀 إِنَّهُ
:خداوند،خود خواهان متکبر را که از پیروي انبیا سرباز می زنند،دوست نمی دارد و نمی خواهد که ثوابی و مقامی نصیب آنها
شود.
ص : 242
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 24 تا 29
اشاره
ارِ اَلَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ 􀀀 امَهِ وَ مِنْ أَوْز 􀀀 کامِلَهً یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 ارَهُمْ 􀀀 ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 24 ) لِیَحْمِلُوا أَوْز 􀀀 الُوا أَ 􀀀 ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ق 􀀀 ا 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ م 􀀀 وَ إِ
ذابُ مِنْ 􀀀 اهُمُ اَلْعَ 􀀀 واعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ اَلسَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَت 􀀀 انَهُمْ مِنَ اَلْقَ 􀀀 اَللّ بُنْی
􀀀
ا یَزِرُونَ ( 25 ) قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی هُ 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 أَ
الَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ إِنَّ اَلْخِزْيَ 􀀀 کائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَ اقُّونَ فِیهِمْ ق 􀀀 امَهِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَ 􀀀 لا یَشْعُرُونَ ( 26 ) ثُمَّ یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 حَیْثُ
ما􀀀 اَللّ عَلِیمٌ بِ
􀀀
ی إِنَّ هَ 􀀀 کُنّ نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَل
ا􀀀 ا 􀀀 اَلس م ظ أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا لََّمَ الِمِی 􀀀 اَلْم لَائِکَهُ 􀀀 تَتَو فَّ
􀀀
کافِرِینَ ( 27 ) اَلَّذِینَ اهُمُ 􀀀 اَلْیَوْمَ وَ اَلسُّوءَ عَلَی اَلْ
( ا فَلَبِئْسَ مَثْوَي اَلْمُتَکَبِّرِینَ ( 29 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 وابَ جَهَنَّمَ 􀀀 کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 28 ) فَادْخُلُوا أَبْ
ص : 243
ترجمه:
و هنگامی که به آنها گفته شود:پروردگارتان چه نازل کرده است؟گویند:
داستانهاي بی اساس گذشتگان.تا بارهاي گناه خود و قسمتی از بارهاي گناه کسانی که بدون دانش،از گمراهی آنها متأثر
شده اند،بطور کامل بر دوش گیرند.هان!که چه بد باري بدوش می گیرند!پیش از آنها نیز به نیرنگ پرداختند و خداوند پایه
هاي ساختمان ایشان را متزلزل کرد و سقف از بالا بر سر ایشان فرو ریخت و از جایی که نمی دانستند بر ایشان عذاب نازل
شد.آن گاه روز قیامت خداوند آنها را خوار و پریشان کرده،گوید:شریکان من که در بارة آنها با من-یا مؤمنان-دشمنی می
کردید،کجایند؟ و آنان که از علم دین برخوردار شده اند،گویند:امروز خواري و پریشانی براي کافرین است.آنان که
فرشتگان قبض روحشان کنند،در حالی که بخود ستم کرده اند و آنها سر تسلیم فرود آورده،گویند:ما کار زشتی نکرده
ایم.بله،خداوند بکردار شما داناست.
پس براي همیشه،داخل طبقات جهنم شوید.چه بد است جایگاه آنان که از قبول حق،تکبر می ورزند!
قرائت:
« فَبِمَ تُبَشِّرُونَ » تشاقون:نافع این کلمه را بکسر نون و دیگران بفتح نون خوانده اند.در بارة وجه آن در سورة حجر،در مورد آیۀ
گفتگو کرده ایم.
قرائت یاء « اذ قالت الملائکه » یتوفاهم:حمزه و خلف،در هر دو مورد(آیه 32 )به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.قرائت تاء نظیر
بخاطر این است که فعل مقدم است.
آمده. «... فاتی بنیتهم »( السقف:در قرائت غیر مشهور،بضم سین آمده.در روایت از اهل بیت(ع
لغت:
را در سورة انعام ذکر کرده ایم. « اوزار » و« اساطیر » معناي
قواعد:جمع قاعده،اساس.قواعد هودج،چوبهاي چهارگانه اي است که در
ص : 244
زیر آن بکار رفته است.
یعنی مخالفت می کنید و بر کنار هستید.به کسی که از طاعت امام و جماعت مسلمانان خارج « تشاقون ». شقاق:خلاف
بمعناي نصف گرفته « شق » یعنی از آنها کناره گیري کرد و با آنها هماهنگ نشد.این کلمه از « شق عصا المؤمنین »: شود،گویند
شده است.
اعراب:
ذا أَنْزَلَ 􀀀 ا 􀀀م
خبر است. « الذي » بمعناي « ذا » مبتدا و « ما »:
بنا بر این نایب فاعل مصدر است،نه جمله،زیرا « و اذا قیل لهم هذا القول » اساطیر:مرفوع است،بنا بر اینکه پاسخ سؤال باشد.یعنی
جمله،نکره است و نایب فاعل ممکن است ضمیر باشد و ضمیر نکره نیست،بلکه از همۀ معارف،معرفه تر است.
ارِ 􀀀 وَ مِنْ أَوْز
می باشد. «... و اوزاراً من اوزار » زایده است.سیبویه گوید:تقدیر آن « من »:
ا یَزِرُونَ 􀀀م
است. « بئس » بمعناي « ساء » :در محل رفع است که
ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ 􀀀
: منصوب و حال است.
مقصود:
اکنون خداوند،پرده از روي احوال و اقوال مشرکین برداشته،می فرماید:
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 الُوا أَ 􀀀 ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ق 􀀀 ا 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ م 􀀀 وَ إِ
:هر گاه بمشرکین قریش گفته شود:خداوند بر محمد ص چه نازل کرده است؟پاسخ می دهند:داستانهایی دروغ در بارة
گذشتگان!این معنی از ابن عباس و دیگران است.
به روایتی این آیه،در بارة شانزده نفري که راه هاي مکه را در موسم حج، قسمت کرده بودند،تا مردم را از ایمان به جناب
پیامبر بازدارند،نازل شده است.
برنامۀ آنها این بود که هر گاه کسی در بارة قرآن حضرت محمد(ص)از آنها سؤالی کند،بگویند:داستان ها و مطالب بی
اساسی در بارة گذشتگان است!این مطلب از کلبی و دیگران است.
ص : 245
امَهِ 􀀀 کامِلَهً یَوْمَ الْقِی 􀀀 ارَهُمْ 􀀀 لِیَحْمِلُوا أَوْز
:سر انجام آنها این است که:بارهاي کفر خود را در روز قیامت بطور کامل بر دوش کشند.
ارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ 􀀀 وَ مِنْ أَوْز
:علاوه بر این،قسمتی از بارهاي آنها که تحت تأثیر گمراهی آنها قرار گرفته اند،نیز بر دوش خواهند کشید.این بار، بار گمراه
مقصود این است که آنها این بارها را « من غیر علم » یعنی « بغیر علم » کردن دیگران است،نه بار گمراه شدن دیگران.کلمۀ
جاهلانه بدوش می کشند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود:هر کس مردم را براه راست،بخواند و مردم از او پیروي کنند،برابر اجر آنها پاداش به او داده می
شود،بدون اینکه از اجر آنها چیزي کاسته شود.و هر کس مردم را بگمراهی دعوت کند و مردم از او پیروي کنند،به اندازة
کیفر آنها دامنگیر وي خواهد شد،بدون اینکه از بار آنها چیزي کاسته شود.
ا یَزِرُونَ 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 أَ
:هان،بدانید که آنان بد باري بدوش می کشند،زیرا اگر بر اثر گناه خودشان بدوزخ روند،خود سبب شده اند،اما هر گاه بر اثر
گناه دیگران، بدوزخ روند،چطور؟! قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ :پیش از آنها کسانی بودند که با پیامبران نیرنگ بکار بردند و
آنها را تکذیب و اذیت کردند.منظور تسلیت خاطر مبارك پیامبر و تهدید مخالفان اوست.
واعِدِ 􀀀 انَهُمْ مِنَ الْقَ 􀀀 اللّ بُنْی
􀀀
فَأَتَی هُ
:ابن عباس گوید:یعنی امر خداوند بر- ساختمانهاي آنها فرود آمد و آنها را از شالوده ویران کرد.وي گوید:مقصود نمرود ابن
کنعان است.وي کاخی رفیع و آسمان خراش بساخت،تا از آنجا به آسمان صعود کند و با اهل آن بجنگد.خداوند بادي
فرستاد.این باد سر قصر را بدریا افکند و بقیه را بر سر ایشان خراب کرد.
ستونهاي بناست. « قواعد » زجاج گوید:مقصود از
است. « بخت نصر » برخی گوید:منظور
ابن انباري و زجاج گویند:این جمله،مثلی است براي استیصال و درماندگی
ص : 246
آنها و الا پایه و سقفی در کار نیست.یعنی نیرنگ آنها را از ریشه،تباه کرد و ضرر آن را بخودشان باز گردانید.
یعنی:از جهتی که فلان کس در امان بود،گرفتار « اتی فلان من مأمنه »: این وجه به سخن عرب،لا یقتر است،چنان که می گویند
هلاك شد.علت اینکه:خداوند، آمدن را بخود نسبت داده،این است که:پایه هاي زندگی آنها را خودش تخریب کرده است.
فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ
:و سقف،از بالاي سر،بر ایشان فرو ریخت.
بدیهی است که سقف،بر بالاي سر است.منظور از این تعبیر،یکی از چند وجه است:
-1 منظور تأکید است.مثل:بپایم رفتم و بزبانم تکلم کردم.
-2 منظور این است که:آنها در زیر سقف بودند،زیرا انسان گاه می گوید:
خانه ام بر سرم ویران شد، با اینکه خودش در زیر خانه نمانده است.
باشد.یعنی از ناحیه کفر و انکارشان بود که سقف بر سرشان خراب شد.چنان که « عن » به معناي « علی » -3 ممکن است
یعنی از آن تیرها که نشکافته « ارمی علیها و هی فرع اجمع » : گویند:فلانی از دواي خود شکایت کرد.شاعر گوید
را ذکر نمی کرد،ممکن بود کسی تصور کند که سقف ویران شده « مِنْ فَوْقِهِمْ » بودند،تیراندازي کرد.(یعنی عنها)بنا بر این اگر
را در شر و امر ناگوار استعمال می کند. « علی » است و آنها در زیر سقف نبوده اند.عرب در چنین مواردي
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 ذابُ مِنْ حَیْثُ 􀀀 اهُمُ الْعَ 􀀀 وَ أَت
:و عذاب استیصال و پریشانی از ناحیه اي دامنگیر ایشان شد که نمی دانستند.زیرا آنها گمان می کردند که بر حق هستند و
: حشر 2 ) « اللّ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 فَأَت » : منتظر عذاب نبودند،چنان که می گوید
عذاب خدا از جایی که گمان نمی کردند،بر ایشان نازل شد).
امَهِ یُخْزِیهِمْ 􀀀 ثُمَّ یَوْمَ الْقِی
:آن گاه در روز قیامت،آنها را میان مردم ذلیل و مفتضح و دچار عذاب خواهد کرد و به همین عذاب دنیوي ایشان اکتفاء نمی
کند.
کائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ 􀀀 وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَ
:و از راه سرزنش و سرکوفت،
ص : 247
به آنها گوید:کجایند بتهایی که آنها را در عبادت با من شریک می کردید و با من یا مؤمنین در مورد ایشان به مخالفت می
پرداختید.
الَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ 􀀀ق
:آنها که بخدا و دین و احکامش علم دارند و بقول ابن عباس فرشتگان گویند:
کافِرِینَ 􀀀 إِنَّ الْخِزْيَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْ
:امروز،خواري و عذاب،گریبانگیر کسانی است که نعمتهاي خدا را منکر شده و یگانگی او و صدق پیامبرانش را تصدیق
نکرده اند.
ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ 􀀀 لائِکَهُ 􀀀 تَتَوَفّ الْمَ
􀀀
اَلَّذِینَ اهُمُ
یا صفت آن است،یعنی:آنان که ملک الموت و همکارانش،قبض روحشان کنند « الکافرین » در محل جر و بدل از « الذین » :کلمۀ
و بر اثر اصرار بر کفر،بخویشتن ستم کرده اند.
کُنّ نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ
ا􀀀 ا 􀀀 الس م فَأَلْقَوُا لََّمَ
:هنگامی که تسلیم شدن و پذیرفتن حق سودي ندارد،مطیع و منقاد گشته،گویند:ما مرتکب کار زشتی نشده ایم،لکن خداوند
آنها را تکذیب می کند و می گوید:
ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 اللّ عَلِیمٌ بِ
􀀀
ی إِنَّ هَ 􀀀 بَل
:خداوند به معصیتهایی که در دنیا مرتکب می شدید،آگاه است.برخی گویند:مؤمنان و فرشتگانی که از علم برخوردار شده
اند، این مطلب را به آنها می گویند:
ا􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 وابَ جَهَنَّمَ 􀀀 فَادْخُلُوا أَبْ
:اکنون در طبقات جهنم داخل شوید و براي همیشه در آنجا باشید.
فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَکَبِّرِینَ
براي تأکید است. « لام ». :جایگاه آنها که از قبول حق،تکبر می کردند، بد است
ص : 248
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 30 تا 34
اشاره
( دارُ اَلْمُتَّقِینَ ( 30 􀀀 دارُ اَلْآخِرَهِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ 􀀀 ا حَسَ نَهٌ وَ لَ 􀀀 ذِهِ اَلدُّنْی 􀀀 الُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَ نُوا فِی ه 􀀀 ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ق 􀀀 ا 􀀀 وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا م
لائِکَهُ طَیِّبِینَ 􀀀 تَتَوَفّ اَلْمَ
􀀀
اَللّ اَلْمُتَّقِینَ ( 31 ) اَلَّذِینَ اهُمُ
􀀀
ذلِکَ یَجْزِي هُ 􀀀 شاؤُنَ کَ 􀀀 ا یَ 􀀀 ا م 􀀀 ارُ لَهُمْ فِیه 􀀀 ا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه 􀀀 جَنّ عَدْنٍ یَدْخُلُونَه
ات􀀀 ُ
ذلِکَ فَعَلَ 􀀀 لائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَ 􀀀 إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ اَلْمَ
􀀀
ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 32 ) هَلْ یَنْظُرُونَ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّهَ بِ 􀀀 یَقُولُونَ سَ
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 ا 􀀀 حاقَ بِهِمْ م 􀀀 ا عَمِلُوا وَ 􀀀 اتُ م 􀀀 صابَهُمْ سَیِّئ 􀀀 کانُوا أَنْفُسَ هُمْ یَظْلِمُونَ ( 33 ) فَأَ 􀀀 کِنْ 􀀀 اَللّ وَ ل
􀀀
ا ظَلَمَهُمُ هُ 􀀀 اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ م
(34)
ترجمه:
و بمردم متقی گفته شد:پروردگارتان چه نازل کرده است؟گفتند:خیر.براي کسانی که نیکی کنند،در این دنیا نیکی است و
خانۀ پرهیزکاران،نیکو خانه اي است.
ص : 249
بهشتهاي عدنی که داخل آن می شوند و نهرها از زیر آن جاري است و براي آنهاست در بهشتها هر چه که
خواهند.چنین،خداوند مردم متقی را پاداش می دهد.آنان که فرشتگان بپاکی قبض روحشان کرده،و به آنها گویند:سلام بر
شما.بپاداش کردارتان داخل بهشت شوید.مگر جز این انتظار دارند که فرشتگان سوي ایشان بیایند یا فرمان پروردگارت
بیاید؟!پیش از آنها نیز مردمی چنین کردند و خداوند بر آنها ظلم نکرد، بلکه آنها بر خود ظلم کردند.و کیفرهاي زشت
کردارشان به آنها رسید و جزاي مسخرگی هاي خود را دیدند.
اعراب:
و بمنزلۀ یک کلمه است. « ايّ شیءٍ » ما ذا:مبتدا یعنی
و ممکن « خیرا » ا حَسَ نَهٌ :ممکن است تفسیر باشد براي 􀀀 ذِهِ الدُّنْی 􀀀 لِلَّذِینَ أَحْسَ نُوا فِی ه « انزل خیراً » یعنی « ما ذا » خیراً:منصوب و جواب
است آغاز کلام باشد.
دارُ الْمُتَّقِینَ 􀀀 لَنِعْمَ
.« لنعم دار المتقین دار الآخره »: :مخصوص بمدح حذف شده.یعنی
جَنّ عَدْنٍ
ات􀀀 ُ
و خبر مبتداي محذوف.ممکن است مبتدا و مخصوص بمدح باشد. « دارُ الْمُتَّقِینَ 􀀀» :بیان براي
مقصود:
در آیات پیش،گفتار کافران را در بارة قرآن کریم نقل کرد،اکنون بنقل گفتار مؤمنان،در این باره پرداخته،می فرماید:
الُوا خَیْراً 􀀀 ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ق 􀀀 ا 􀀀 وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا م
:به آنان که از شرك و معصیت،پرهیز کردند،گفته می شود:پروردگار شما چه نازل کرده است؟گویند:خیر، زیرا قرآن،سراسر
هدایت و شفا و خیر است.
ا حَسَنَهٌ 􀀀 ذِهِ الدُّنْی 􀀀 لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی ه
:ممکن است این جمله،آغاز کلام خداوند باشد،نه دنبالۀ کلام پرهیزکاران.یعنی:براي نیکوکاران در این دنیا نیکی است،تا
ص : 250
پاداش آنها باشد.یعنی نتیجۀ نیکوکاري،هدایت و توفیق است.
دارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ 􀀀 وَ لَ
:اما پاداشی که در آخرت،به آنها داده می شود،بهتر از پاداش دنیوي ایشان است.ممکن است همۀ این مطالب،از گفتار متقین
باشد.زجاج و حسن هر دو وجه را تجویز کرده اند.
دارُ الْمُتَّقِینَ 􀀀 وَ لَنِعْمَ
:مردمی که با اداي واجبات و اجتناب از محرمات،تقوي پیشه کردند،نیکوخانه اي دارند.
حسن گوید:یعنی مردم متقی در دنیا خانه خوبی دارند،زیرا عملی در آن انجام می دهند که موجب پاداش و خز است.
ا􀀀 جَنّ عَدْنٍ یَدْخُلُونَه
ات􀀀 ُ
:بقول برخی:یعنی خانۀ مردم متقی که بهشت هاي عدن است،نیکوخانه اي است.
ارُ 􀀀 تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
:که از زیر آنها نهرها جاري است.
شاؤُنَ 􀀀 ا یَ 􀀀 ا م 􀀀 لَهُمْ فِیه
:در آنجا هر چه میل داشته باشند،نصیبشان می شود.
اللّ الْمُتَّقِینَ
􀀀
ذلِکَ یَجْزِي هُ 􀀀 کَ
:خداوند مردم متقی را اینطور پاداش می دهد.
لائِکَهُ طَیِّبِینَ 􀀀 تَتَوَفّ الْمَ
􀀀
اَلَّذِینَ اهُمُ
:آنان که با اعمال پاك و شایسته،فرشتگان قبض روحشان می کنند.آنها را قلبی پاك است و مرگ بر آنها دشوار نیست.
لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 یَقُولُونَ سَ
:فرشتگان به آنها گویند:شما از هر امر ناگواري در امان و آسوده اید.
ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 اُدْخُلُوا الْجَنَّهَ بِ
:برخی گویند:هنگامی که فرشتگان آنها را به سلامت و آسایش،بشارت می دهند،گویی بهشت خانۀ آنها می شود و آنها در
خانۀ خویش هستند.بنا بر این وقتی که فرشتگان به آنها گویند:بر اثر کردار نیکتان داخل بهشت شوید،یعنی:بهشت از آن
شماست.برخی گویند:فرشتگان این جمله را هنگامی گویند که:مؤمنان از قبرها خارج می شوند.
لائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ 􀀀 إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَ
􀀀
هَلْ یَنْظُرُونَ
.( :تفسیر این جمله در سورة بقره و سورة انعام گذشت(انعام 178
ص : 251
ذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ 􀀀 کَ
:در اینجا خداوند خبر می دهد که کافران پیشین نیز مثل اینان پیامبران را تکذیب کردند و منکر توحید شدند و خداوند آنها را
هلاك کرد،بنا بر این،اینان چگونه خود را از عذاب خداوند،ایمن می دانند.
کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ 􀀀 کِنْ 􀀀 اللّ وَ ل
􀀀
ا ظَلَمَهُمُ هُ 􀀀 وَ م
:خداوند به آنها ظلم نکرد،بلکه آنان بر اثر معصیت،مستحق هلاکت و بدبختی شدند.
ا عَمِلُوا 􀀀 اتُ م 􀀀 صابَهُمْ سَیِّئ 􀀀 فَأَ
:در نتیجه،آنان کیفر کردارشان را دیدند.در اینجا عقاب را سیئه نامیده است،چنان که در جاي دیگر جزا را سیئه نامیده،می
فرماید:
شوري 40 :کیفر بدي،بدیی است مثل آن). ) « ا􀀀 زاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُه 􀀀 جَ»
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 ا 􀀀 حاقَ بِهِمْ م 􀀀 وَ
:و کیفر استهزا و مسخرگی ها گریبان- گیرشان شد.
ص : 252
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 35 تا 37
اشاره
ذلِکَ فَعَلَ اَلَّذِینَ مِنْ 􀀀 ا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَ 􀀀 لا حَرَّمْن 􀀀 ا وَ 􀀀 اؤُن 􀀀 لا آب 􀀀 ا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ 􀀀 ا عَبَدْن 􀀀 اَللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 الَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ 􀀀 وَ ق
اَللّ
􀀀
اَلطّ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَي هُ
􀀀
اَللّ وَ اِجْتَنِبُوا اغُوتَ
􀀀
ا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 لاغُ اَلْمُبِینُ ( 35 ) وَ لَقَدْ بَعَثْن 􀀀 قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی اَلرُّسُلِ إِلَّا اَلْبَ
لا􀀀 اَللّ
􀀀
داهُمْ فَإِنَّ هَ 􀀀 ی هُ 􀀀 اقِبَهُ اَلْمُکَ ذِّبِینَ ( 36 ) إِنْ تَحْرِصْ عَل 􀀀 کانَ ع 􀀀 لَهُ فَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ 􀀀 وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ اَلضَّلا
( اصِرِینَ ( 37 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ ن 􀀀 یَهْدِي مَنْ یُضِلُّ وَ م
ترجمه:
مردم مشرك گفتند:اگر خدا می خواست،ما و پدرانمان بتها را نمی پرستیدیم و هیچ چیز را حرام نمی شمردیم.پیش از آنها
نیز چنین گفتند.آیا بر پیامبران وظیفه اي جز ابلاغ آشکار هست؟ما در میان هر امتی پیامبري فرستادیم که:خدا را پرستش و از
شیطان و مردم شیطان صفت،اجتناب کنند.گروهی را خداوند بلطف خویش هدایت کرد و گروهی بر ضلالت خود ثابت
ماندند،بنا بر این در زمین سیر کنید و ببینید که سر انجام تکذیب کنندگان چیست؟اگر بر هدایت ایشان حریص باشی،خداوند
کسی
ص : 253
را که-بخاطر کفر-محکوم به گمراهی کرده است،هدایت نمی کند و آنان را یاوري نیست.
قرائت:
لا یهدي:کوفیان بفتح یاء و دیگران بضم یاء خوانده اند.ابو علی گوید:هر گاه فعل را مجهول بخوانیم،ضمیري که
و هم ضمیر « یهدي » است.اگر فعل را معلوم بخوانیم،هم ضمیر « یهدي » نایب فاعل « من » بر می گردد.و « ان » است به اسم « یضل » در
مقصود این است که هر کس « من یضله » باز می گردد.بدیهی است که عاید موصول محذوف است.یعنی « ان » به اسم « یضل »
است(جاثیه 23 :بعد از آنکه « اللّ
􀀀
فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ هِ » ، بخاطر کفر،حکم به گمراهیش شده است،هدایت نمی شود.نظیر آن
خداوند حکم بگمراهیش کرد،که او را هدایت می کند؟)این معنی،بنا بر این است که فعل مجهول باشد.و اگر فعل معلوم
لا􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُ » اعراف 186 :هر که را خداوند بگمراهیش حکم کند،رهنمایی برایش نیست)و ) « ادِيَ لَهُ 􀀀 لا ه 􀀀 اللّ فَ
􀀀
مَنْ یُضْلِلِ هُ » باشد،نظیر
است (بقره 26 :جز « اسِقِینَ 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْف 􀀀 وَ م » بقره 258 :خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند)و ) « الظّ
􀀀
یَهْدِي الْقَوْمَ الِمِینَ
در محل نصب و مفعول است.برخی گفته « من » فاسقان را بدان گمراه نمی کند.)طبق این قرائت
یونس 35 :هدایت نمی پذیرد جز اینکه هدایت شود)بنا بر این ) « ي􀀀 إِلاّ أَنْ یُهْد
􀀀
لا یَهِدِّي 􀀀» است،بدلیل « یهتدي » بمعناي « یهدي »: اند
در محل رفع است. « من » بازهم
است.یعنی:او گمراه شد و خداوند بگمراهیش « اللّ
􀀀
اضله ه » یضل:همۀ قراء این کلمه را بضم یاء و کسر ضاد خوانده اند.این فعل از
یعنی:زید کافر شد و مردم حکم بکفرش کردند،چنان که اگر کسی را آب « کفر زید و کفّره الناس » حکم کرد.مثل
یعنی:خداوند سیرآبت کند(منظور این است که حکم به سیر آبی تو کند)ذو الرمه گوید: « اللّ
􀀀
سقاك ه »: دهید،گویید
و اسقیه حتی کاد مما ابثه
تکلمنی احجاره و ملاعبه
یعنی:خانه ام را با اشک چشم چنان سیر آب می کنم که بر اثر اندوه من نزدیک است سنگها و بازیگاه هایش با من سخن
گویند.
ص : 254
لغت:
بلاغ:ابلاغ،رسانیدن مطلب به دیگري.
است از همین جهت،در قرائت غیر « حرص یحَرص » و به لغتی « حرَص یحرِص » حرص:طلب کردن چیزي با کوشش.فعل آن
السحابه » نقل شده است،لکن قرائت مشهور،طبق لغت اهل حجاز است.اصل این کلمه از « ان تحرص » مشهور،از حسن و ابراهیم
یعنی جراحتی که پوست سر را بیفکند.حرص نیز بصاحب « شجه حارصه ». است،یعنی ابري که پوست زمین را می کند « الحارصه
خود صدمه و آسیب می رساند، زیرا به آنچه حرص دارد،زیاد اهمیت می دهد.
مقصود:
اکنون خداوند متعال به نقل گفتار مشرکین پرداخته می فرماید:
ا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا عَبَدْن 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 الَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ 􀀀 وَ ق
:مردم مشرك گفتند:اگر خدا می خواست،ما پرستش بتها نمی کردیم.
ا􀀀 اؤُن 􀀀 لا آب 􀀀 نَحْنُ وَ
:نه ما و نه پدرانمان که به آنها تأسی می کنیم.
ا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 لا حَرَّمْن 􀀀 وَ
:و شتران گوش شکافته و شترانی که بنذر یا پس از ده شکم زاییدن،آزاد شده اند،حرام نمی شمردیم.بنا بر این بت پرستی ما و
تحریم این گونه شتران،بخواست خداوند است.
خداوند بمنظور رد گفتار آنان فرمود:
ذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ 􀀀 کَ
:کافران و گمراهان پیشین نیز چنین می کردند، پیامبران را تکذیب می کردند و آیات خدا را منکر می شدند.گفتار آنان مثل
گفتار اینان و کردارشان مثل کردار اینان بود.
لاغُ الْمُبِینُ 􀀀 فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَ
( :آیا پیامبران غیر از ابلاغ رسالت، وظیفه اي دارند؟در سورة انعام،نظیر همین آیه،وجود داشت و تفسیر آن را نوشتیم. ( 1
ص : 255
1) -نمونه این آیه در سورة آل عمران آیه 30 و در سورة مائده آیۀ 92 و 99 و در سورة رعد آیۀ 40 و در سورة ابراهیم -1
آیۀ 53 و در همین سوره،آیۀ 82 و در سورة نور آیۀ 54 و در سورة عنکبوت آیۀ 18 و در سورة یس آیۀ 17 و در سورة شوري
آیۀ 48 و...آمده است.
ا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا 􀀀 وَ لَقَدْ بَعَثْن
:ما در هر قرنی در میان هر جمعیتی پیامبري مبعوث کردیم،هم چنان که ترا بسوي امتت،در این دوره،فرستادیم.
الطّ
􀀀
اللّ وَ اجْتَنِبُوا اغُوتَ
􀀀
أَنِ اعْبُدُوا هَ
:وظیفۀ پیامبران،این بود که:بمردم بگویند:خداوند یکتا را پرستش کنید و از پرستش شیطان و هر کس که بگمراهی فرا
خواند،خودداري کنید.
اللّ
􀀀
فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَي هُ
:گروهی را خداوند مورد لطف خود قرارداد و هدایت کرد،چه می دانست که اینها اهل ایمان هستند.در اینجا لطف خود را
هدایت نامیده است.ممکن است منظور این باشد که:خداوند گروهی را بخاطر ایمان،براه بهشت هدایت کرد.بدیهی است که
بیان دلیل و ارشاد نیست، زیرا بیان دلیل و ارشاد،عمومی است و اختصاصی به اهل ایمان ندارد.لکن « هدایت » در اینجا منظور از
فصلت 17 :ثمود را هدایت کردیم و آنها کوري را بر هدایت ترجیح ) « ي􀀀 ی عَلَی الْهُد 􀀀 اهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَم 􀀀 أَمّ ثَمُودُ فَهَدَیْن
ا􀀀 و »َ در آیۀ
دادند)منظور از هدایت،بیان دلیل و ارشاد است.
لالَهُ 􀀀 وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّ
:و گروهی از دعوت پیامبران خدا اعراض کردند و خداوند آنها را بحال خود گذاشت و گرفتار خواري و خذلان کرد و بر
گمراهی خود باقی و استوار ماندند و هرگز ایمان نخواهند آورد.
برخی گویند:یعنی عذاب و هلاك بر آنها حتمی شد.حسن گوید:یعنی بعضی از آنها را کیفر گمراهی حتمی شد.در اینجا
قمر 47 :گناهکاران در گمراهی و ) « لالٍ وَ سُعُرٍ 􀀀 إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَ » : خداوند کیفر را گمراهی نامید،چنان که می فرماید
جنونند).
فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ
:در سرزمینهاي آنان که تکذیب رسالت می کردند،بگردش درآیید،تا اگر تصدیق گفتار من نمی کنید،ویرانیها را بچشم خود
بنگرید و ببینید که چگونه گرفتار عقوبت شدند.
اقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرُوا کَیْفَ
:از تماشاي سر انجام تکذیب کنندگان عبرت بگیرید و کاري نکنید که:شما نیز بهمان سرنوشت گرفتار شوید.
لا یَهْدِي مَنْ یُضِلُّ 􀀀 اللّ
􀀀
داهُمْ فَإِنَّ هَ 􀀀 ی هُ 􀀀 إِنْ تَحْرِصْ عَل
:اگر تو آزمندانه،در راه
ص : 256
هدایت آنان بکوشی،کاري از پیش نمی بري،زیرا خداوند کسانی را که بر اثر گمراهی، محکوم ساخته است،هدایت نمی کند
و آنها را توفیق نمی بخشد.
بدین ترتیب پیامبر را تسکین خاطر می دهد،تا بداند که او در تبلیغ خود قصوري نکرده است،بلکه آنان چنان در کفر غوطه ور
شده اند،که هرگز ایمان نمی آورند و کسی که چنین باشد،لطف الهی شامل حالش نمی شود و از هدایت خداوند محروم
است و خداوند او را محکوم بگمراهی می کند.
اصِرِینَ 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ ن 􀀀 وَ م
:و آنان را یاوري نیست که از کیفر خداوند نجاتشان دهد.
از جملۀ اخیر بر می آید که منظور از اینکه خداوند آنان را گمراه می کند -یا بعبارت بهتر محکوم بگمراهی می کند-نه آن
چیزي است که جبریان می گویند.
ص : 257
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 38 تا 40
اشاره
یَعْلَمُونَ ( 38 ) لِیُبَیِّنَ لَهُمُ اَلَّذِي 􀀀 اَلنّ لا
اسِ 􀀀 أَکْث کِنَّ رََ 􀀀 ی وَعْداً عَلَیْهِ حَ  قا وَ ل 􀀀 اَللّ مَنْ یَمُوتُ بَل
􀀀
یَبْعَثُ هُ 􀀀 مانِهِمْ لا 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
وَ أَقْسَ مُوا هِ
( اهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ( 40 􀀀 ذا أَرَدْن 􀀀 ا لِشَیْءٍ إِ 􀀀 ما قَوْلُن 􀀀 کاذِبِینَ ( 39 ) إِنَّ 􀀀 کانُوا 􀀀 یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ
ترجمه:
و آنها با مبالغه و اصرار،سوگند یاد کردند که خداوند کسی را که می میرد، زنده نمی کند.بله،این وعدة حتمی خداوند است
که باید عملی شود و حق است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.تا براي آنها بیان کند هر چه در آن اختلاف داشتند و مردم کافر
بدانند که دروغگو بودند.همانا گفتار ما براي چیزي این است که چون ارادة او کنیم،به او گوئیم:باش و او بشود.
قرائت:
فیکون:ابن عامر و کسایی،این فعل را در اینجا و در سورة یس به نصب و دیگران برفع خوانده اند.
است.بنا بر این در نصب آن دو وجه است: « هو یکون » می باشد.زجاج گوید:رفع آن به تقدیر « ان » نصب آن به تقدیر
-2 منصوب است بنا بر اینکه در جواب فعل امر واقع شده باشد. « ان نقول » -1 عطف است بر
« کن » ابو علی گوید:وجه دوم را همۀ اصحاب ما قبول ندارند،زیرا مقصود از
ص : 258
امر حقیقی نیست،بلکه مقصود خبر دادن از وجود و پدید آمدن مخلوقات است.
اللّ اعلم!-
􀀀
-و ه
اعراب:
مانِهِمْ 􀀀 جَهْدَ أَیْ
.« یجتهدون اجتهاداً فی ایمانهم » :این مصدر به جاي حال نشسته است.یعنی
.« اللّ وعداً
􀀀
وعدهم ه » وعدا:مفعول مطلق تأکیدي است به تقدیر
باشد. « ا فِی کُلِّ أُمَّهٍ 􀀀 وَ لَقَدْ بَعَثْن » ممکن است متعلق به « یبعثهم لیبین لهم...و لیعلم » لیبین:لام متعلق است به بعث.یعنی
« انما قولنا لکل مراد قولنا » قولنا:مبتدا أَنْ نَقُولَ :یعنی
شأن نزول:
گویند:مردي مسلمان از مشرکی طلبکار بود و از او مطالبه کرد و در ضمن گفتارش چنین گفت:بعد از مرگ انتظار چنین و
چنان دارم.مرد مشرك گفت:
-تو گمان می کنی که پس از مرگ زنده می شود.من سوگند یاد می کنم که پس از مرگ،خداوند مردم را زنده نمی کند.
ابو العالیه گوید:این آیات،بهمین مناسبت نازل گردید.
مقصود:
اکنون خداوند متعال بحکایت نوعی دیگر از کجرویها و کج اندیشی هاي آنان پرداخته،می فرماید:
اللّ مَنْ یَمُوتُ
􀀀
لا یَبْعَثُ هُ 􀀀 مانِهِمْ 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
وَ أَقْسَمُوا هِ
:آنها با سرسختی و مبالغه و پافشاري سوگند یاد کردند که:خداوند در روز قیامت کسی را زنده نمی کند و اصولا هیچ کس
پس از مرگ زنده نمی شود.
اکنون خداوند به تکذیب گفتار آنان پرداخته،می فرماید:
ی وَعْداً عَلَیْهِ حَ  قا 􀀀 بَل
:بله،خداوند آنها را محشور و مبعوث می کند.این
ص : 259
وعدة حتمی است که خداوند به آنها داده و بر او است که از باب حکمت،وعدة خود را عملی سازد،زیرا وعدة او حق است و
خلاف پذیر نیست،چه اگر قیامت نباشد تکلیف صحیح نیست،تکلیف هنگامی صحیح است که پاداش و عقابی باشد.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 النّ
اسِ􀀀 أَکْث کِنَّ رََ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر مردم،بواسطۀ کفر و انکار انبیا به صحت این مطلب پی نمی برند.برخی گویند:یعنی بیشتر مردم به حکمت قیامت و
زنده شدن مردگان پی نمی برند و بهمین جهت،تکذیب می کنند.
لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِي یَخْتَلِفُونَ فِیهِ
:خداوند در روز قیامت،مردگان را زنده می کند،تا آنچه در دنیا منکر می شدند و در بارة آن اختلاف می کردند،براي آنها
بیان کند،زیرا در روز قیامت،براي آنها علم قطعی حاصل می شود و دیگر تکلیفی ندارند.
کاذِبِینَ 􀀀 کانُوا 􀀀 وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ
:و مردگان را زنده می کند تا مردم کافر بدانند که در دنیا دروغ می گفتند و اینکه می گفتند:خداوند کسی را پس از مرگ
زنده نمی کند،بی اساس بود.
باشد،یعنی:بسوي هر امتی پیامبري فرستادیم تا اختلافات آنها را بر طرف و آنها را براه حق هدایت « بعثنا » هر گاه لام متعلق به
کنند و آنها را متنبه سازند.
اهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ 􀀀 ذا أَرَدْن 􀀀 ا لِشَیْءٍ إِ 􀀀 ما قَوْلُن 􀀀 إِنَّ
:تفسیر این آیه،در سورة بقره(آیه 117 )گذشت.در اینجا مقصود این است که خداوند بر زنده کردن مردگان قادر است و این
کار بر او دشوار نیست،بنا بر این هر گاه اراده کند،انجام می دهد.
ص : 260
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 41 تا 44
اشاره
ی􀀀 کانُوا یَعْلَمُونَ ( 41 ) اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَل 􀀀 ا حَسَ نَهً وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ 􀀀 ا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی اَلدُّنْی 􀀀 اَللّ مِنْ بَعْدِ م
􀀀
اجَرُوا فِی هِ 􀀀 وَ اَلَّذِینَ ه
اتِ وَ اَلزُّبُرِ وَ 􀀀 لا تَعْلَمُونَ ( 43 ) بِالْبَیِّن 􀀀 جالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 إِلاّ رِ
􀀀
ا مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ( 42 ) وَ م
( ا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ( 44 􀀀 لِلنّ م
اسِ􀀀 لِت ا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ بَُیِّنَ 􀀀 أَنْزَلْن
ترجمه:
و آنان که بعد از ستم هایی که دیدند،در راه خدا مهاجرت کردند،براي آنها نیکی فراهم می کنیم و اگر بدانند،پاداش آخرت
بزرگتر است.آنان که صبر کردند و بر پروردگارشان توکل کردند.پیش از تو نیز نفرستادیم جز مردانی که به آنها وحی می
کردیم،بنا بر این،اگر نمی دانید از اهل ذکر،بپرسید.آن مردان را با براهین روشن و کتابها فرستادیم و قرآن را بر تو نازل
کردیم،تا آنچه بر مردم نازل شده،براي ایشان بیان کنی و شاید آنها بیندیشند.
اعراب:
است،بنا بر این براي مهاجران نیکی ذخیره می « لنبوئنهم » دلیل فعل محذوف « نحسن الیهم احسانا » حسنه:منصوب است به تقدیر
کند و براي گنهکاران کیفر.
ص : 261
شان نزول:
آیۀ نخست،در بارة کسانی نازل شده است که در مکه دچار شکنجه شدند،مثل صهیب و عمار و بلال و خباب و...خداوند
بآنان در مدینه قدرت بخشید.نقل کرده اند که:صهیب به اهل مکه گفت:من پیر مردي هستم.اگر با شما باشم سودي بحال شما
ندارم و اگر با پیامبر باشم،ضرري براي شما ندارم.مال مرا بگیرید و مرا آزاد گذارید.آنها مالش را دادند و او به مدینه آمد.ابو
بکر گفت:معاملۀ صهیب، سودمند بود! روایت شده است که عمر بن الخطاب،هر گاه بیکی از مهاجران،چیزي می داد، می
گفت:بگیر.این اجر دنیاي تست.آنچه خداوند در آخرت براي تو ذخیره کرده، افضل است.سپس این آیه را می خواند.
مقصود:
ا حَسَنَهً 􀀀 ا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْی 􀀀 اللّ مِنْ بَعْدِ م
􀀀
اجَرُوا فِی هِ 􀀀 وَ الَّذِینَ ه
:
آنان که ترك وطن و خانه و زندگی و بستگان کردند و بمنظور پیروي از دین و پیامبر، در راه رضاي خدا،راه دیار غربت را
پیش گرفتند و پس از ظلم ها و شکنجه ها که دیدند، رهسپار مدینه گشتند،ما براي آنها جایی نیکو-یعنی مدینه-آماده کرده
ایم.
این معنی از ابن عباس است.
برخی گویند:یعنی فتح و پیروزي نصیب آنها می کنیم.برخی گویند:منظور بلاد و ولایاتی است که از راه فتح بدست آوردند.
کانُوا یَعْلَمُونَ 􀀀 وَ لَأَجْرُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ
:و اگر کفار بدانند،پاداش آخرت، بزرگتر است.برخی گویند:یعنی اگر اهل ایمان به تفصیل،نعمتهاي آخرت را می-
شناختند،بر شادي آنها افزوده می شد و براي دینداري،حریصتر می شدند.
ی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ 􀀀 اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَل
:این آیه در وصف همین مهاجران است.
یعنی:آنها در راه طاعت خدا و در برابر آزار مشرکین،صبر کردند و کارها را بخداوند واگذاردند،زیرا به لطف او اعتماد
داشتند.
ص : 262
اکنون پیامبر را مخاطب ساخته،می فرماید:
جالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ 􀀀 إِلاّ رِ
􀀀
ا مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
:پیش از تو نیز در میان مردم،جز افرادي از بشر،که بنور وحی ما قلبشان فروغ یافت،نفرستادیم.یعنی آنها نیز مانند تو فرستادة ما
بودند و از وحی ما نیز برخوردار می شدند.این مطلب،در پاسخ مشرکین مکه است که رسالت بشر را منکر می شدند.خداوند
خاطر نشان می کند که رسول باید از جنس خود مردم باشد،تا مردم او را ببینند و با او گفتگو کنند و سخنش را درك کنند بنا
بر این صحیح نیست که بجاي یک بشر،یک فرشته،بعنوان رسالت،مأموریت پیدا کند.
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ
:در این باره اقوالی است:
یعنی اهل « اهل ذکر » کسانی است که به تاریخ گذشتگان-اعم از مؤمنان و کافران-آگاهند،بنا بر این « اهل ذکر » -1 مقصود از
علم.بدیهی است که ذکر یعنی متذکر بودن و ضد سهو است و هر علمی از تذکر و یادآوري حاصل می شود.و از این لحاظ
جایز است که:ذکر-یعنی سبب-بجاي علم-یعنی مسبب-بکار رود.این قول از رمانی و زجاج و ازهري است.
-2 ابن عباس و مجاهد گویند:منظور اهل کتاب است.یعنی اگر نمی دانید از اهل تورات و انجیل سؤال کنید.این خطاب،به
مشرکین است،زیرا آنان اخباري را که یهود و نصاري از کتاب هاي خود می دادند،تصدیق و پیامبر را بخاطر شدت دشمنی
تکذیب می کردند.
-3 ابن زید گوید:مقصود اهل قرآن است،زیرا ذکر یعنی قرآن.قریب بهمین مضمون،جابر و محمد بن مسلم از امام
نامیده(طلاق 10 )بنا بر یکی از « ذکر » اینکه:خداوند در قرآن کریم،پیامبر را « اهل ذکر ماییم »: باقر(ع)روایت کرده اند که فرمود
دو وجه است:
اتِ وَ الزُّبُرِ 􀀀 بِالْبَیِّن
است. یعنی ما با براهین و کتابها جز مردانی که بر آنها وحی نازل می کردیم،نفرستادیم.برخی گویند:در « ارسلنا » :عامل آن
کلام،چیزي
ص : 263
چنان که اعشی گوید: «.. ارسلناهم بالبینات و » مقدر است.یعنی
و لیس مجیراً ان اتی الحی خائف
و لا قائلا الا هو المتعیبا
یعنی:اگر طایفۀ حی را ترسنده اي از راه برسد،جز او که عیبجو هست،او را پناه نمی دهد و حرفی نمی « اعنی المتعیبا » به تقدیر
زند.
ا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ 􀀀 لِلنّ م
اسِ􀀀 لِت ا إِلَیْکَ الذِّکْرَ بَُیِّنَ 􀀀 وَ أَنْزَلْن
:ما قرآن را بر تو نازل کردیم،تا احکام و راه هاي دینداري و دلائل توحید خداوند را براي آنها ذکر کنی.
وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
:و شاید آنها در اینباره بیندیشند و بدانند که حق است.
از این جمله،بر می آید که خداوند از همۀ آنها تفکر و دقتی خواسته،که باعث معرفت شود و این بر خلاف گفتار جبریان
است.
نظم آیات:
گفته اند در اتصال آیۀ نخست،به سابق چند وجه است:
بنا بر این مقصود این است که: « لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِي یَخْتَلِفُونَ فِیهِ » -1 متصل است به
براي آنها بیان کند آنچه در آن اختلاف دارند و براي اینکه کافران بدانند و براي اینکه مؤمنان مهاجر،پاداش مهاجرت خود را
ببرند.
-2 برخی گفته اند:از آنجا که سابقاً بذکر کفار و کیفر آنها پرداخته بود، بدنبال آن بذکر مؤمنان مهاجر پرداخت تا دیگران را
تشویق کند که از آنها پیروي کنند،بنا بر این،اتصال این دو قسمت،مانند اتصال نقیض است به نقیض.
-3 برخی هم گفته اند:نظر به اینکه سابقاً در بارة زنده شدن مردگان سخن گفته شده است،اکنون در بارة حکم روز قیامت و
انتقامی که بخاطر مظلومان از ظالمان گرفته می شود،سخن می گوید.
ص : 264
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 45 تا 50
اشاره
ما􀀀 لا یَشْعُرُونَ ( 45 ) أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَ 􀀀 ذابُ مِنْ حَیْثُ 􀀀 اَللّ بِهِمُ اَلْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ اَلْعَ
􀀀
اتِ أَنْ یَخْسِفَ هُ 􀀀 أَ فَأَمِنَ اَلَّذِینَ مَکَرُوا اَلسَّیِّئ
لالُهُ عَنِ 􀀀 اَللّ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِ
􀀀
ا خَلَقَ هُ 􀀀 ی م 􀀀 ی تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ ( 47 ) أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِل 􀀀 هُمْ بِمُعْجِزِینَ ( 46 ) أَوْ یَأْخُ ذَهُمْ عَل
لا􀀀 ئِکَهُ وَ هُمْ 􀀀 دابَّهٍ وَ اَلْمَلا 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لِلّ یَسْجُدُ م
􀀀
داخِرُونَ ( 48 ) وَ هِ 􀀀 لِلّ وَ هُمْ
􀀀
مائِلِ سُجَّداً هِ 􀀀 اَلْیَمِینِ وَ اَلشَّ
( ا یُؤْمَرُونَ ( 50 􀀀 خافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ م 􀀀 یَسْتَکْبِرُونَ ( 49 ) یَ
ترجمه:
آیا مردمی که با نیرنگ،بدنبال زشتی ها رفتند،ایمن هستند که زمین آنها را فرو برد یا از ناحیه اي که ندانند،عذابی بر آنها
وارد شود یا اینکه خداوند در گردشها آنها را فراگیرد؟آنها از قلمرو قدرت خداوند خارج نیستند.یا در حال ترس آنها را
گرفتار سازد؟همانا پروردگار شما مهربان و رحیم است.آیا بموجودات
ص : 265
جسمانی که خدا آفریده است نگاه نمی کنند که سایه هاي آنها به راست و چپ،می گردند و براي او در حال سجده هستند و
تواضع می کنند؟و براي خداوند سجده می کنند جنبندگانی که در آسمانها و زمین هستند و فرشتگان که تکبر ندارند.آنها از
خداي بالاي سر خود می ترسند و امر خدا را انجام می دهند.
قرائت:
ا و لم یروا:کوفیان-بجز عاصم-به تاء و دیگران به یاء خوانده اند و همچنین در سورة عنکبوت.قرائت یاء بخاطر این است که
و قرائت تاء بخاطر این « اللّ بهم الارض.او یأتیهم،او یأخذهم
􀀀
ان یخسف ه » جملات سابق آن بصورت غیبت بکار رفته است.مثل
است که خطاب بعموم مردم است.
یتفیؤ:بصریان این کلمه را بتاء و دیگران به یاء خوانده اند.بدیهی است که در این مورد،مذکر و مؤنث یکسان است.
لغت:
تخوف:رو بکاهش گذاردن چیزهایی یا افرادي.این حالت،حالتی است که خطر هلاکت و نابودي دارد.چنان که می
یعنی:روزگار او را به هلاك تهدید کرد.شاعر گوید: « تخوفه الدهر »: گویند
تخوف السیر منها تامکاً قرداً
کما تخوف عود النبعه السفن
یعنی:راه پیمایی از کوهان فربه شتر،بتدریج کم کرد،چنان که آهن از چوب می تراشد.
یعنی بازگشت سایه،پس از آنکه نور خورشید آن را از بین برده باشد. « فیء » تفیؤ:مصدر باب تفعل است از
سایه اي است که « ظل » این است که « ظل » و« فیء » یعنی اموال و غنائمی که همواره بدست آنها می رسید.فرق میان « فیء مسلمین »
سایه اي است که خورشید آن را زایل کند.شاعر گوید: « فیء » خورشید آن را تغییر نمی دهد و
فلا الظل من برد الضحی تستطیعه
و لا الفیء من برد العشی تذوق
ص : 266
یعنی نه تحمل سرماي سایۀ روز را دارد و نه تحمل سرماي سایۀ شب را.
است.شاعر گوید: « فیوء » و« افیاء « فیء » جمع
اري المال افیاء الظلال فتاره
یؤوب و اخري یحبل المال حابله
یعنی:مال را همچون سایه هایی می نگرم که گاهی باز می گردد و گاهی صاحب آن براي اینکه از دست نرود،آن را با
ریسمان می بندد.
نابغۀ جعدي گوید:
فسلام الاله یغدو علیهم
و فیوء الفردوس ذات الظلال
یعنی:سلام خداوند،صبحگاهان به اهل بهشت،می رسد،در حالی که سایه هاي بهشت،یک نواخت است.
هم ایمان و جمع است. « یمین » الیمین و الشمائل:در اینجا کلمۀ اول را مفرد و دومی را جمع آورده است،زیرا مقصود از
شاعر گوید:
بفی الشامتین الصخر إن کان هدنی
رزیه شبلی مخدراً فی الضراغم
یعنی:بدهان هاي شماتت کنندگان سنگ است،اگر مصیبت شیر بچه ام که در میان شیران جاي داشت،مرا واژگون کرد.(در
افواه است). « فی » اینجا منظور از
داخر:خاضع و کوچک.شاعر گوید:
فلم یبق الا داخر فی مخیس
و منحجر فی غیر ارضک فی حجر
یعنی:جز کسی که کوچک و خوار است و کسی که در سوراخی تنگ،در غیر از زمین تو مخفی و زندانی است،باقی نماند.
مقصود:
اکنون خداوند متعال مردم مشرك را تهدید کرده،می فرماید:
اتِ􀀀 أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئ
:در اینجا لفظ استفهام،بکار برده است،لکن مقصود انکار است.
اللّ بِهِمُ الْأَرْضَ
􀀀
أَنْ یَخْسِفَ هُ
:مردمی که براي توهین پیامبر و خاموش کردن نور
ص : 267
دین و آزار رسانیدن به مؤمنین،نقشه می کشند،چه چیز آنها را ایمن کرده است از اینکه زمین آنها را فرو برد و بکیفر کردار
لا یَشْعُرُونَ :یا اینکه از جایی که ندانند،عذاب بر آنها 􀀀 ذابُ مِنْ حَیْثُ 􀀀 زشتشان به سرنوشت قارون گرفتار شوند؟! أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَ
نازل شود.ابن عباس گوید:منظور روز بدر است،زیرا آنها در آن روز هلاك شدند و چنین انتظاري نداشتند.
أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ
:یا اینکه در موقع سفر،عذاب و کیفر،گریبانگیر آنان شود.
تنها سفر نیست،بلکه منظور تمام حالات آنها در تمام مدت شب و روز است.بنا بر این شامل « تقلب » مقاتل گوید:مقصود از
هنگامی که بر پهلوي راست و چپ می خوابند نیز می شود.
ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ 􀀀 فَ
:آنها از قلمرو قدرت خداوند خارج نیستند و هر جا باشند، گرفتار عذاب خواهند شد.
ی تَخَوُّفٍ 􀀀 أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَل
:بیشتر مفسران گویند:مقصود این است که سر انجام از راه قتل یا مرگ،تدریجاً افراد آنها از بین می روند،تا تمام شوند.
حسن گوید:یعنی در حالی که از عذاب می ترسند،گرفتار می شوند،چه هر گاه مردم قریه اي گرفتار عذاب می شوند، مردم
قریه هاي دیگر بیمناك می شوند از اینکه مبادا خودشان گرفتار عذاب گردند.
جبائی گوید:مقصود این است که بر اثر بلاها و بیماریها جانها و مالهاي آنها در معرض خطر قرار می گیرد،تا دیگران متنبه
شوند و براه آنها نروند.
فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ
:پروردگار به شما مهربان است و دلیل مهربانی او این است که شما را مهلت می دهد تا توبه کنید.اکنون بذکر دلایل قدرت
خویش می پردازد:
اللّ مِنْ شَیْءٍ
􀀀
ا خَلَقَ هُ 􀀀 ی م 􀀀 أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِل
:آیا مردم کافر که منکر یکتایی خداوند هستند و پیامبر گرامیش را تکذیب می کنند،به درختها و کوه ها و بناها و اجسام سایه
دار که همگی مخلوق خدا هستند،نمی نگرند؟
ص : 268
لِلّ
􀀀
مائِلِ سُجَّداً هِ 􀀀 لالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّ 􀀀 یَتَفَیَّؤُا ظِ
:سایۀ این مخلوقات،بر طبق حرکت خورشید،گاهی به سمت چپ و گاهی بسمت راست مایل می شود،زیرا بوقت طلوع
خورشید،اگر انسان رو بقبله بایستد،سایۀ او جلوش خواهد بود و همین که خورشید بر آمد در سمت راست او و همین که ظهر
گذشت پشت سر او و همین که غروب فرا رسید،در سمت چپ او قرار می گیرد.این است معناي گردش سایه به راست و
چپ.
این معنی از کلبی است.اینکه قرآن مجید می گوید:سایه،براي خداوند،سجده می کند،مقصود این است که:سایه،مطیع و منقاد
: است(رعد 15 « صالِ 􀀀 لالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآ 􀀀 وَ ظِ » امر پروردگار است و گردش هاي آن از ارادة خودش خارج است.این آیه نظیر
را بضمیر مفرد،اضافه کرده،این است که مرجع « ظلال » و سایه هاي آنها صبح و عصر براي خدا سجده می کنند.) علت اینکه
است که بر کثرت دلالت می کند. « ما » ضمیر،کلمۀ
شخص است،نه سایه.علقمه گوید: « ظل » برخی گویند:مقصود از
لما نزلنا رفعنا ظلم اخبیه
و فار للقوم باللحم و المراجیل
بدیهی است که سایه را « هنگامی که فرود آمدیم،چادرها را بر سر پا کردیم و دیگهاي گوشت، براي قوم می جوشیدند »: یعنی
بر سر پا نمی کنند بلکه چادرها را بر سر پا می کنند.مؤید آن،شعر عماره است:
کأنهن الفتیات اللعس
کأن فی اظلالهن الشمس
بدیهی است که .« گویی آنها دوشیزکان زیبایی هستند که خال هندو بلب دارند و گویی در وجود آنها خورشید است »: یعنی
منظور این نیست که خورشید در سایۀ آنهاست.دیگري گوید:
یتبع افیاء الظلال عشیه
علی طرق کأنهن سیوف
به معناي اجسامی « ظلال » یعنی سایه هاي اشخاص را بوقت شام،بر راههایی که بباریکی شمشیرند،دنبال می کند.طبق این قول
است که داراي سایه است.
داخِرُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:و آنها خوار و ذلیلند.بدینوسیله،خداوند می خواهد بفهماند
ص : 269
که همۀ اشیاء بر اثر نیازي که به آفریدگار توانا و مدبر خود دارند،در برابر او خضوع می کنند،زیرا اگر نازي کند،تمام قالبها
فروریزند و نابود شوند، بنا بر این همۀ موجودات،همچون انسانها در برابرش ساجد و خاضعند.
دابَّهٍ 􀀀 ا فِی الْأَرْضِ مِنْ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ یَسْجُدُ م
􀀀
وَ هِ
:همۀ موجوداتی که در آسمانها هستند و همۀ موجوداتی که در زمین هستند،در پیشگاه خداوند سجده می کنند.
موجودات زمین است که بر روي زمین جنبش و آمد و شد دارند. « دابَّهٍ 􀀀 مِنْ » مقصود از
لائِکَهُ 􀀀 وَ الْمَ
:همچنین فرشتگان نیز در برابر عظمت خداوند سجده می کنند و او را می پرستند.فرشتگان را جداگانه یاد می کند:تا مقام آنها
بر موجوداتی اطلاق می شود که جنبش و آمد و شد دارند.لکن فرشتگان داراي بال هستند « دابه » را تجلیل کند.دیگر اینکه اسم
و پرواز می کنند.
لا یَسْتَکْبِرُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:و فرشتگان از عبادت خداوند سرباز نمی زنند و تکبر نمی کنند.این جمله،صفت فرشتگان است،زیرا بدنبال آن می فرماید:
ا یُؤْمَرُونَ 􀀀 خافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ م 􀀀 یَ
گوید:دو وجه است: 1-مقصود این « مِنْ فَوْقِهِمْ » : :آنها از خداي بالاي سر خود می ترسند و امر او را اجرا می کنند.علت اینکه
است که از کیفر خدا می ترسند و بیشتر،کیفر از بالاي سر نازل می شود 2-خداوند بصفت برتري و ما فوق بودن،متصف و
داراي قدرت و کمال است،بنا بر این تعبیر مذکور نیکو است،تا دلالت کند بر اینکه قدرت او ما فوق قدرتهاست.قولی که
بروایت مجاهد از ابن عباس نقل شده،نیز بهمین معنی نظر دارد،زیرا او می گوید:فرشتگان از جلال و جبروت خداوند
ترسناکند.زجاج نیز همین معنی را برگزیده،گوید:آنها مثل کسی که بحال تعظیم و تجلیل در آمده،از خداوند می ترسند.چنان
إِنّ فَوْقَهُمْ
􀀀
ا » انعام 18 :خداوند بر سربندگان قدرت و غلبه دارد)فرعون نیز از جملۀ ) « ادِهِ 􀀀 اهِرُ فَوْقَ عِب 􀀀 وَ هُوَ الْق » : که می فرماید
صفت ملائکه است.یعنی فرشتگانی که بالاي سر « مِنْ فَوْقِهِمْ » : اعراف 127 )همین معنی را اراده می کرد.برخی گویند ) « اهِرُونَ 􀀀ق
انسان و دیگر موجودات زمین هستند، با همۀ مرتبۀ بلندي که دارند،از خدا می ترسند،بنا بر این آنهایی که مقام پایین تري
ص : 270
دارند،باید بیشتر بترسند.کلبی در تفسیر خود روایت کرده است که پیامبر فرمود:
خدا را فرشتگانی است که در آسمان هفتم که از آغاز آفرینش تا روز قیامت در سجده هستند و اندام آنها از ترس،لرزان
است،هر قطره اي که از اشک چشم آنها جاري شود، بصورت فرشته اي در می آید.همین که روز قیامت فرا رسید،سرها را
بلند کرده،گویند:
خدایا،حق عبادت ترا ادا نکردیم.
ص : 271
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 51 تا 55
اشاره
اصِ باً أَ فَغَیْرَ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَهُ اَلدِّینُ و 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 فَإِیّ فَارْهَبُونِ ( 51 ) وَ لَهُ م
ايَ􀀀 احِ دٌ 􀀀 هٌ و 􀀀 هُو إِل ما 􀀀 إِل اِثْنَیْنِ إِنَّ ه􀀀 لا تَتَّخِ ذُوا یَْنِ 􀀀 اَللّ
􀀀
الَ هُ 􀀀 وَ ق
ذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ 􀀀 ذا کَشَفَ اَلضُّرَّ عَنْکُمْ إِ 􀀀 ذا مَسَّکُمُ اَلضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ ( 53 ) ثُمَّ إِ 􀀀 اَللّ ثُمَّ إِ
􀀀
ا بِکُ مْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ هِ 􀀀 اَللّ تَتَّقُونَ ( 52 ) وَ م
􀀀
هِ
( اهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ( 55 􀀀 ما آتَیْن 􀀀 بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ ( 54 ) لِیَکْفُرُوا بِ
ترجمه:
و خداوند فرمود:دو خدا را نپرستید.خداوند یکتاست،پس از من بترسید.
و براي اوست آنچه در آسمانها و زمین است.و براي اوست اطاعت همیشگی.آیا جز خدا را می ترسید؟هر نعمتی که دارید،از
خداوند است و هر گاه زیانی به شما برسد، بدرگاه او استغاثه می کنید.و هر گاه زیان را از شما برگیرد،گروهی از شما به
پروردگارشان مشرك می شوند،تا به نعمتهاي ما کفر بورزند،بنا بر این-براي مدت کوتاهی-لذت برید که بزودي خواهید
دانست.
لغت:
واصب:واجب و دایم.ابو الاسود گوید:
لا ابتغی الحمد القلیل بقاءه
یوماً بذم الدهر اجمع واصباً
ص : 272
یعنی:ستایشی که بقاي آن اندك است و روزي سرزنش روزگار را واجب می سازد،نمی خواهم.
یعنی گاو صداي خود را از گرسنگی بلند کرد.اعشی گوید: « جار الثور »: جؤار:بکمک خواندن با صداي بلند.می گویند
و ما ایبلی علی هیکل
بناه و صلب فیه و صارا
یراوح من صلوات الملیک
طوراً سجوداً و طوراً جؤاراً
یعنی:آنچه که راهب بر هیکل-که جاي مخصوصی است در صدر کلیسا- بنا کرده و در آن صلیب بکار برده و صورتهاي
نقش کرده،از درود فرشتگان،گاه سجده می کند و گاه استغاثه.
لکن فُعال بیشتر « صراخ،بکاء،عویل و صغیر » باید دانست که کلماتی که بر صورت دلالت دارند،بر وزن فعال و فعیل آیند مثل
است.
اعراب:
. « احِدٌ 􀀀 هٌ و 􀀀إِل » اثنین:تأکید براي الهین.مثل
واصب:حال.
ا بِکُمْ 􀀀م
در « فاء » است،بنا بر این بر سر خبر موصول « اللّ
􀀀
فهو من ه » به تقدیر « اللّ
􀀀
فَمِنَ هِ » مبتدا و خبر آن « ما ». صلۀ آن است « بکم » موصول و « ما »:
آمده.
مقصود:
قبلا در بارة دلایل قدرت و خداوندي خود سخن گفت.اکنون بر یکتایی خود آگاه ساخته،می فرماید:
هَیْنِ اثْنَیْنِ 􀀀 لا تَتَّخِذُوا إِل 􀀀 اللّ
􀀀
الَ هُ 􀀀 وَ ق
:خداوند فرمود:خداي دیگري در عبادت،شریک خدا قرار ندهید،که این کار شرك در عبادت است و کسی جز او سزاوار
پرستش نیست.
یعنی این کار را براي دو منظور-آري دو « فعلت ذلک لامرین اثنین » را در اینجا بمنظور تأکید آورده است.مثل « اثنین » کلمۀ
منظور-بجاي آوردم.برخی گویند:
ص : 273
یعنی:دو تا را خدا نگیرید:یکی خود خداوند و دیگري بت.(بنا بر این فعل داراي دو مفعول است.) « لا تتخذوا اثنین الهین » یعنی
براي اثبات موردي است که ذکر شده و نفی موردي که ذکر نشده.گویی چنین فرموده « انما » احِ دٌ :کلمۀ 􀀀 هٌ و 􀀀 ما هُوَ إِل 􀀀 إِنَّ
است:خداوند یکی است و جز او خدایی نیست.
فَإِیّ فَارْهَبُونِ
ايَ􀀀
:بنا بر این از کیفر و سطوت من بترسید نه دیگري.برخی از حکما گویند:خداوند ترا منع کرد که دو خدا پرستش نکنی.تو هم
یک خدا را پرستش می کنی ولی این خدا،چیزي جز نفس خودت و هوي و هوسهاي آن نیست.
اتِ وَ الْأَرْضِ :سلطنت و مالکیت و خالقیت هر چه در آسمانها و زمین است،از 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 آیا تو یکتا پرست هستی؟! وَ لَهُ م
خداست.
اصِباً 􀀀 وَ لَهُ الدِّینُ و
:و طاعت خداوند،علی الدوام،واجب و لازم است.این معنی از ابن عباس،حسن،مجاهد و قتاده است.یعنی:خداوند همواره
پرستیده می شود، اما غیر خداوند فقط گاهگاهی پرستیده می شوند.فراء گوید:یعنی دین خالص براي خداست و بنده،موظف
است که از روي اخلاص او را بپرستد.برخی گفته اند:یعنی پادشاهی،همواره از خداست.
اللّ تَتَّقُونَ
􀀀
أَ فَغَیْرَ هِ
ا بِکُمْ مِنْ 􀀀 :این استفهام براي توبیخ و سرزنش است.یعنی چرا از غیر خدا می ترسید و جز او را پرستش کرده،می ترسید؟! وَ م
اللّ :تمام نعمتهایی که از آنها برخوردار هستید، مثل تندرستی،فراخی روزي و...از خداوند است.
􀀀
نِعْمَهٍ فَمِنَ هِ
ذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ 􀀀 ثُمَّ إِ
:هر گاه گرفتار بیماري و سختی و بلا و بد حالی بشوید،بدرگاه خداوند استغاثه می کنید و می نالید تا شما را آسوده کند.
ذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ 􀀀 ذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِ 􀀀 ثُمَّ إِ
:هر گاه شما را از مشکلات و سختی ها و بیماریها و فقر نجات بخشد،گروهی از شما جاهلانه به شرك
ص : 274
می گرایند و دیگران را نیز به شرك دعوت می کنند و بجاي شکر،بکفران و عصیان می پردازند.این کار از آدم عاقل،شگفت
آور است.
اهُمْ 􀀀 ما آتَیْن 􀀀 لِیَکْفُرُوا بِ
:گویی منظور آنها از این کار تنها کفران نعمت هاي ما است و غرض دیگري ندارند.
برخی گویند:لام براي امر و منظور تهدید است.یعنی:هر چه می خواهند و می توانند انجام دهند،زیرا سر انجام خداوند آنها را
بکیفر رفتار زشتشان گرفتار می سازد.موافق همین قول،روایت مکحول است که گوید:از پیامبر گرامی بخاطر دارم که قرائت
یعنی نعمت هاي ما را کفران کنند و لذت برند که بزودي می دانند.بنا بر « لیکفروا بما آتیناهم فیمتعوا فسوف یعلمون »: می کرد
و مجزوم است و ممکن است منصوب باشد. « لیکفروا » عطف است بر « یمتعوا » این قرائت
فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
:این جمله آغاز خطاب خداوند است به آنها و منظور تهدید و ارعاب آنهاست.می فرماید:اي کافران،در این جهان،اندکی تمتع
برید،که بزودي خواهید دانست که چگونه عذابی دردناك،بکیفر کردارتان، دامنگیر شما می شود.
ص : 275
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 56 تا 60
اشاره
ا یَشْتَهُونَ 􀀀 حانَهُ وَ لَهُمْ م 􀀀 اتِ سُبْ 􀀀 لِلّ اَلْبَن
􀀀
عَمّ کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ ( 56 ) وَ یَجْعَلُونَ هِ
ا􀀀 لَتُس تَاللّ ْئَلُنَّ
􀀀
اهُمْ هِ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 ی نَصِ یباً لا عَْلَمُونَ 􀀀 ما 􀀀 ی لِ وَ جَْعَلُونَ
ی هُونٍ أَمْ 􀀀 ا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَل 􀀀 ي مِنَ اَلْقَوْمِ مِنْ سُوءِ م 􀀀 وار 􀀀 ی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَ  دا وَ هُوَ کَظِیمٌ ( 58 ) یَتَ 􀀀 ذا بُشِّرَ أَحَ دُهُمْ بِالْأُنْث 􀀀 57 ) وَ إِ )
( ی وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ ( 60 􀀀 لِلّ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْل
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ مَثَلُ اَلسَّوْءِ وَ هِ 􀀀 ا یَحْکُمُونَ ( 59 ) لِلَّذِینَ 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 رابِ أَ 􀀀 یَدُسُّهُ فِی اَلتُّ
ترجمه:
و براي بتها که از سود و زیان آنها بی خبرند،سهمی از آنچه ما روزي ایشان کرده ایم قرار می دهند.بخدا سوگند که از آنچه
افترا می بندید،سؤال خواهید شد!و براي خداوند-که منزه است-دختران و براي خود پسران قرار می دهند.و هنگامی که یکی
از آنها بدختري بشارت داده می شد،رویش بسیاهی می گرایید و خشمگین و غمناك می شد.از بدي آنچه به او بشارت داده
بودند،از مردم مخفی می شد و می اندیشید که طفل را به مشقت نگه دارد یا او را زنده بگور کند.آگاه باشید که آنها بد
حکمی می کردند.آنان که به آخرت ایمان نمی آورند،بر ایشان صفت بد و براي خداوند
ص : 276
صفت اعلی است و او قادر و حکیم است.
لغت:
لکن از لحاظ استعمال،به معناي شروع در انجام کاري « اضحی » ظل:این فعل دلالت دارد بر انجام کاري در آغاز روز،مثل
استعمال می شود.
است که به معناي بستن دهان « کظامه » کظیم:آدم غمگینی که دهانش از شدت غم بند آمده،سخنی نمی گوید:این کلمه از
مشک و به معناي چاه است.در حدیث است که
یعنی:پیامبر بر سر چاهی آمد و وضو گرفت و پاها را مسح کرد.جمع « ان النبی اتی کظامه فتوضأ و مسح علی قدمیه »
است. « کظائم » آن
هون:مشقت.این کلمه،لغت قریش است.شاعر گوید:
فلما خشیت الهون و العین ممسک
علی رغمه ما اثبت الخیل حافره
یعنی:هنگامی که از مشقت ترسیدم و دیده،امساك می کردم،سم اسب،قرار نمی گرفت.
یدسه:پنهان کند آن را.دساسه،نام ماري است که در زیر خاك پنهان می شود.
اعراب:
ا یَشْتَهُونَ 􀀀 لَهُمْ م
و ممکن « یجعلون » و بنا بر این مفعول است براي « یجعلون لهم البنین الذین یشتهون » در محل نصب باشد.یعنی « ما » :ممکن است
است در محل رفع و مبتدا باشد.
بر می گردد.برخی گویند:معناي آیه این است که:براي بتها که علم ندارند و خلق نمی « ما بُشّر به » یمسکه:این ضمیر به
کنند،نصیبی از چارپایان،و زراعتها قرار می دهند.
مقصود:
اکنون خداوند،پرده از یکی دیگر از کارهاي مشرکین که بر جهل آنها دلالت دارد،برداشته،می فرماید:
اهُمْ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 ی نَصِیباً لا عَْلَمُونَ 􀀀 ما 􀀀 ی لِ وَ جَْعَلُونَ
:مشرکین براي بتها که علمی
ص : 277
به سود و زیان آنها ندارند،از آنچه ما روزي آنها کرده ایم،سهمی قرار می دهند و می خواهند بدینوسیله به آنها تقرب
جویند،همانطوري که بخداوند باید تقرب پیدا کنند.مقصود از آنچه براي بتها قرار می دهند،زراعتها و چیزهاي دیگري است
این بگمان خودشان براي خدا و این ) « ا􀀀 کائِن 􀀀 ذا لِشُرَ 􀀀􀀀 لِلّ بِزَعْمِهِمْ وَ ه
􀀀
ذا هِ 􀀀􀀀ه» : که در سورة انعام آمده است(آیه 138 )و می گفتند
براي شرکاي ما:انعام 136 )این معنی از مجاهد و قتاده و ابن زید است.
اکنون خداوند سوگند یاد کرده،می فرماید:
عَمّ کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ
ا􀀀 لَتُس تَاللّ ئَْلُنَّ
􀀀
هِ
:بخدا در عالم آخرت،در برابر این افتراها و دروغها مسئول خواهید بود،تا بخطاي خود اعتراف کنید و اتمام حجت شود و
دچار کیفر گردید.
سپس به بیان نوعی دیگر از نابخردیهاي آنها پرداخته،می فرماید:
اتِ􀀀 لِلّ الْبَن
􀀀
وَ یَجْعَلُونَ هِ
:آنها براي خدا بداشتن دختر،معتقدند و می گویند:
زخرف 19 :و فرشتگان را ) « اثاً 􀀀 منِ إِن 􀀀 ادُ الرَّحْ 􀀀 لائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِب 􀀀 وَ جَعَلُوا الْمَ » : فرشتگان دختران خدا هستند.چنان که می فرماید
که بندگان خدایند،زنان پنداشتند).
سپس خود را از گفتار پوچ آنان منزه ساخته،می فرماید:
ا یَشْتَهُونَ 􀀀 حانَهُ وَ لَهُمْ م 􀀀 سُبْ
:خداوند از داشتن دختران منزه است.آنها براي خودشان چیزي را که می پسندند-یعنی پسران-قرار می دهند و براي خداوند
دختران.بنا بر وجه دیگر اعراب،یعنی:براي آنهاست پسران که دوست می دارند.
ی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَ  دا وَ هُوَ کَظِیمٌ 􀀀 ذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْث 􀀀 وَ إِ
:هنگامی که بیکی از آنها خبر می رسید که صاحب دختر شده است،رنگ صورتش به سیاهی می گرایید و بدینوسیله آثار
خشم و نارضایی و اندوه،در سیماي آنها هویدا می شد و خشم و غم سراسر وجودشان را فرا می گرفت.جاهل،چنین مردمی که
ي مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ 􀀀 وار 􀀀 خود از داشتن دختر،چنین ناراحت بودند و در عین حال خداوند یکتا را صاحب دختر می پنداشتند! یَتَ
ا بُشِّرَ بِهِ :کسی که صاحب دختر شده بود،بخاطر 􀀀م
ص : 278
شرمساري و سرافکندگی در برابر خبري که به او داده شده بود،از مردم مخفی می شد.
رابِ􀀀 ی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّ 􀀀 أَ یُمْسِکُهُ عَل
در میان « واد » :پیش خود می اندیشید که با طفل مظلوم چه کند؟آیا او را بخواري و مشقت،نگه دارد،یا زنده بگورش کند.عمل
جامعۀ عرب،عبارت بود از زنده بگور کردن دختران،از ترس اینکه مبادا دچار فقر شوند و بخواهند دختران را باشخاص غیر
همشأن خود دهند.
ا یَحْکُمُونَ 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 أَ
:بدانید که آنها بد قضاوت می کردند،زیرا براي خود چیزي قرار می دادند که پسند خاطرشان بود و براي خداوند چیزي قرار
می دادند که مطلوب خودشان نبود.برخی گویند:بد قضاوت می کردند،زیرا دختران را زنده بگور می کردند،در حالی که
آنها نیز همچون پسران حق حیات داشتند و شاید دختري بهتر از پسري بود.از ابن عباس روایت شده است که:اگر خداوند در
مورد تولد فرزندان، به خواسته هاي مردم توجه می کرد،دختري بدنیا نمی آمد،زیرا هیچکس طالب دختر نیست.و اگر همه
پسر باشند،نسل بشر منقرض خواهد شد.
ی􀀀 لِلّ الْمَثَلُ الْأَعْل
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ هِ 􀀀 لِلَّذِینَ
:اینها که به- آخرت ایمان ندارند و خدا را صاحب فرزند،می دانند،داراي صفتی زشتند که عبارت است از:روسیاهی و
غم!ولی صفات برجسته،از قبیل سلطنت و قدرت،از خداوند است.
برخی گویند:یعنی آنها داراي صفات نقص،از قبیل:جهل،کفر،گمراهی، حدوث،ضعف،عجز،احتیاج به پسران و کشتن
دختران،هستند و براي خداوند است صفات خداوندي،از قبیل:بی نیازي از همدم و فرزند،ربوبیت و اخلاص توحید.
پرسش:
همین سوره ) « الَ 􀀀 لِلّ الْأَمْث
􀀀
لا تَضْ رِبُوا هِ 􀀀 فَ» : و در جاي دیگر می فرماید « براي خداوند است مثل اعلی »: در اینجا خداوند می فرماید
74 :براي خداوند مثل نیاورید) جمع میان آنها چگونه است؟ پاسخ:
اشباه است.یعنی:خدا را شبیه چیزي قرار ندهید و مقصود « امثال » مقصود از
ص : 279
وصف اعلی است که عبارت است از قدیم بودن،قادر بودن،عالم بودن، زنده بودن،بی نظیر بودن و... « مثل اعلی » از
مثالهایی است که به « الَ 􀀀 لِلّ الْأَمْث
􀀀
لا تَضْرِبُوا هِ 􀀀 فَ» مثالهایی است که به حق زده می شود و منظور از « مثل اعلی » برخی گویند:منظور از
باطل زده می شود.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
:خداوند قادري است که هیچ چیز از قلمرو قدرت او خارج نیست و حکیمی است که چیزها را بر طبق حکمت،در جاي
صحیح خود قرار می دهد.
دلالت آیه:
از این آیه بر می آید که نباید چیزهاي پست را به خداوند نسبت داد،زیرا خداوند از مشرکین انتقاد کرده است که آنچه
خودشان نمی پسندند،بخدا نسبت می دهند.
هر گاه انسان از نسبت کار زشت به خویش،کراهت دارد،چگونه جایز است که همان کار زشت یا غیر آن را به خداوند نسبت
دهد.
ص : 280
[ [سوره النحل ( 16 ): آیات 61 تا 65
اشاره
لا􀀀 ساعَهً وَ 􀀀 لا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 جاءَ أَجَلُهُمْ 􀀀 ذا 􀀀 ی أَجَلٍ مُسَ  می فَإِ 􀀀 کِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِل 􀀀 ا مِنْ دَابَّهٍ وَ ل 􀀀 ا تَرَكَ عَلَیْه 􀀀 اَلنّ بِظُلْمِهِمْ م
اس 􀀀 اَللّ 􀀀
ؤاخِ ذُ هُ 􀀀 وَ لَوْ یُ
( اَلنّ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ ( 62
ار 􀀀 لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ 􀀀 اَلْح ی􀀀 ا یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ اَلْکَ ذِبَ أَنَّ لَهُمُ سُْن 􀀀 لِلّ م
􀀀
یَسْتَقْدِمُونَ ( 61 ) وَ یَجْعَلُونَ هِ
ابَ􀀀 ا عَلَیْکَ اَلْکِت 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 63 ) وَ م 􀀀 مالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ اَلْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَ 􀀀 طانُ أَعْ 􀀀 ی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْ 􀀀 ا إِل 􀀀 تَاللّ لَقَدْ أَرْسَلْن
􀀀
هِ
ا إِنَّ فِی 􀀀 ا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِه 􀀀 اءً فَأَحْی 􀀀 ماءِ م 􀀀 اَللّ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّ
􀀀
إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ اَلَّذِي اِخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُديً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ( 64 ) وَ هُ
􀀀
( ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ( 65 􀀀
ص : 281
ترجمه:
و اگر خداوند مردم را به ستمشان مؤاخذه می کرد،هیچ جنبنده اي بر روي زمین باقی نمی گذاشت،ولی آنها را تا مدتی معین
مهلت می دهد و همین که اجلشان فرا رسید،نه ساعتی عقب می افتند نه جلو.آنچه نمی پسندند براي خداوند قرار می دهند و
زبان آنها بدروغ می گوید که براي آنهاست نیکی.بناچار،براي آنهاست آتش و بسوي آن رهسپار خواهند شد.به خدا،ما پیش
از تو پیامبرانی بسوي امتهاي پیشین فرستادیم و شیطان کردارشان را در نظرشان آراست.او امروز ولی و رهبر آنهاست
و(فردا)براي آنها عذابی دردناك است.ما قرآن را بر تو نازل نکردیم جز اینکه آنچه در آن اختلاف می کنند،براي آنها بیان
کنی و هدایت و رحمتی باشد براي مردم مؤمن.خداوند از آسمان باران فرستاد و زمین مرده را به آن زنده کرد.در اینکار براي
مردمی که بشنوند، دلیل و نشانی است.
قرائت:
مفرطون:نافع و قتیبه،از کسایی به سکون فاء و کسر سین خوانده اند.امام باقر(ع)بفتح فاء و کسر راء مشدد،قرائت فرموده
است.دیگران به سکون فاء و فتح راء قرائت کرده اند،از اعرج نیز بفتح راء و تشدید آن روایت شده است.
نیز بهمین معنی است.معناي « مُفرّطون » همچنین .« مقدمون » و بقولی یعنی « متروکون »: بقول ابن عباس یعنی « مفرطون »: زجاج گوید
متروك و مقدم،چندان فرقی ندارد،زیرا هر دو یعنی:در آتش رها شده اند.هر گاه به صیغۀ اسم فاعل خوانده شود،در مورد
باب تفعیل،یعنی:آنها در دنیا تفریط کردند و به آخرت توجه نکردند و در مورد باب افعال،یعنی آنها در راه معصیت،افراط و
و به معناي سبقت بسوي آتش است. « فَرَط » زیاده روي کردند.در این صورت از
اعراب:
« الکذب » ی :بدل از 􀀀 أَنَّ لَهُمُ الْحُسْن « تصف » الکذب:مفعول
ص : 282
النّ
ار 􀀀 أَنَّ لَهُمُ .« وجب لهم النار » برخی گویند:در محل رفع است.یعنی « جرم » :در محل نصب به
لِتُبَیِّنَ لَهُمُ
و در محل نصب. « ان » :به تقدیر
وَ هُديً وَ رَحْمَهً
:عطف بر آن.
مقصود:
ا مِنْ دَابَّهٍ 􀀀 ا تَرَكَ عَلَیْه 􀀀 النّ بِظُلْمِهِمْ م
اس􀀀 اللّ 􀀀
ؤاخِذُ هُ 􀀀 وَ لَوْ یُ
:اگر خداوند کفار و گنهکاران را در دنیا مؤاخذه می کرد و کیفر آنها را بدنیا می انداخت،احدي از آنها را بر روي زمین باقی
بمیان نیامده است.علت این است که:کلام بر « ارض » است، با اینکه نامی از « علی الارض »« علیها » نمی گذاشت.در اینجا مقصود از
آن دلالت می کند،زیرا علم داریم به اینکه مردم بر روي زمین زندگی می کنند.نظیر این مطلب، در محاورات عرب،بسیار
است.
ی أَجَلٍ مُسَ  می 􀀀 کِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِل 􀀀 وَ ل
:ولی آنها را تا وقتی معین-یعنی روز قیامت-به تأخیر می اندازد.برخی گویند:مهلت آنها تا وقتی است که خدا می داند و بس
و آن هنگامی است که به مقتضاي علم خداوند،دیگر کسی از نسل آنها اهل ایمان نباشد.علت تأخیر،این است که بمنظور
تفضل،آنها را مهلت می دهد،تا توبه کنند،یا اینکه مصلحتی دیگر در آن است.
پیروان مکتب عدل الهی،اختلاف دارند در اینکه کسی که از حالش معلوم است که ایمان نمی آورد،آیا جایز است او را نابود
کرد یا نه؟برخی گویند:جایز است،زیرا تکلیف،تفضل است،بنا بر این باقی گذاردن واجب نیست.قول ابو هاشم و سید مرتضی
(ره)همین است.دیگران گویند:جایز نیست و باید او را باقی گذاشت.قول بلخی و جبائی همین است.لکن آنها در دلیل این
گفتار،اختلاف کرده اند.ابو علی گوید:
نابود کردن او مفسده است.و بلخی گوید باقی گذاشتن او به صلاح نزدیکتر است.شیخ مفید(ره)نیز همین معنی را برگزیده
است.
سدي و عکرمه گویند:معناي آیه این است:اگر خداوند آنها را بگناهانشان
ص : 283
مؤاخذه کند،باران از آنها حبس می شود و همۀ جانداران از میان می روند.
پرسش:
مکلفی که نافرمانی و ستم می کند،سزاوار کیفر است.اما گناه حیوانات چیست؟ پاسخ:
عذاب،براي ستمکار،کیفر و براي غیر ستمکار،عبرت و گرفتاري است،بنا بر این مانند بیماریهایی است که براي اولیاي خدا و
اطفال،پیش می آیند و در عوض،به آنها پاداش داده می شود.
برخی گویند:یعنی اگر پدران بواسطۀ کفرشان کیفر ببینند،فرزندانی از آنها بوجود نمی آیند.
برخی گویند:هر گاه ستمکاران هلاك شوند،مکلفی باقی نمی ماند،در نتیجه، حیوانی هم باقی نمی ماند،زیرا آنها بخاطر افراد
مکلف خلق شده اند و بقاي آنها،بعد از هلاك مردم،فایده اي ندارد.
لا یَسْتَقْدِمُونَ 􀀀 ساعَهً وَ 􀀀 لا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 جاءَ أَجَلُهُمْ 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
:همین که اجل آنها فرا رسید،نه ساعتی به تأخیر می افتند نه جلو.
اکنون بحکایت از کارهاي کفار پرداخته،می فرماید:
ا یَکْرَهُونَ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ یَجْعَلُونَ هِ
:آنچه نمی پسندند،یعنی دختران را براي خدا قرار می دهند.
ی􀀀 وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْن
:زبان آنها بدروغ،خبر می دهد که براي آنهاست نیکی،یعنی پسران.این معنی از مجاهد است.زجاج و دیگران گویند:
یعنی بدروغ می گویند که پیش خداوند براي آنهاست پاداش نیکو،یعنی بهشت،زیرا مشرکین می گفتند:اگر آنچه
محمد(ص)می گوید،راست است و واقعاً بهشت و قیامتی در کار باشد،ما اهل بهشت هستیم.
و جمع کاذب یا کذوب « السنه » را بضم ذال و باء خوانده و در این صورت، صفت است براي « الکذب » روایت شده است که:معاذ
خواهد بود.
ص : 284
سپس خداوند به رد گفتار آنها پرداخته،می فرماید:
النّ
ار 􀀀 لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ 􀀀
:چنین نیست که آنها می گویند،نتیجه کردار آنها آتش جهنم است.مفسران قرآن کریم گویند:یعنی:بناچار براي آنهاست
جهنم.
وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ
:و آنها بزودي بسوي جهنم رهسپار خواهند شد.سپس قسم یاد کرده،می فرماید:
مالَهُمْ 􀀀 طانُ أَعْ 􀀀 ی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْ 􀀀 ا إِل 􀀀 تَاللّ لَقَدْ أَرْسَلْن
􀀀
هِ
:بخدا سوگند،اي محمد پیش از تو پیامبرانی بسوي امتهاي پیشین فرستادیم و شیطان اعمال آنها-یعنی کفر و گمراهی و
تکذیب پیامبران را-براي آنها زینت داد.
فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ
:امروز،در این دنیا شیطان رهبر و مقتداي آنهاست.اما روز قیامت از آنها تبري می جوید.این معنی از ابو مسلم است.برخی
گویند:روز قیامت نیز شیطان رهبر آنهاست و خداوند آنها را به شیطان واگذار می کند و از رحمت خود مأیوس می سازد.
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 وَ لَهُمْ عَ
:براي شیطان و پیروانش عذابی دردناك است.اکنون این نکته را بیان می کند که او اقامۀ حجت کرده و راه را نشان داده
است:
إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِیهِ
􀀀
ابَ 􀀀 ا عَلَیْکَ الْکِت 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 وَ م
:اي محمد، ما قرآن را براي تو نازل نکردیم،جز براي اینکه اختلاف آنها را در مسائل توحید و عدل بر طرف و حلال و حرام
را براي آنها بیان کنی.
وَ هُديً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
:همچنین قرآن را بر تو نازل کردیم تا دلالت بر حق کند و براي مؤمن،رحمت باشد.
اکنون در بارة نعمتهاي خود نسبت به خلق،می فرماید:
اءً 􀀀 ماءِ م 􀀀 اللّ أَنْزَلَ مِنَ السَّ
􀀀
وَ هُ
:خداوند از آسمان باران نازل کرد.
ا􀀀 ا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِه 􀀀 فَأَحْی
:و با آب باران زمین را بعد از آنکه گیاهانش خشکیده شده بود،سبز و خرم ساخت.
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ 􀀀 إِنَّ فِی
:در این کار حجت و دلالتی است براي مردمی که دلائل خدا را بشنوند و در بارة آن بیندیشند.
ص : 285
« مجمع البیان » فهرست جلد سیزدهم ترجمۀ تفسیر
14 فضیلت سورة رعد 3 آیۀ( 1 و 2)و ترجمه و تذکر 5 لغت،اعراب،مقصود و - از اول سورة رعد تا آیۀ 65 سورة نحل جزء 13
تفسیر 6 آیۀ( 3 و 4)،ترجمه و قرائت 10 مقصود و تفسیر دو آیۀ فوق 12 آیۀ( 5 تا 7)و ترجمه 15 تعداد آیات،قرائت و لغت 16
مقصود و تفسیر 17 اقوال: 21 آیۀ( 8 تا 11 )و ترجمه 22 قرائت و لغت 23 اعراب 24 مقصود و تفسیر 25 نظم آیات 28 آیۀ( 12 تا
15 )و ترجمه 30 قرائت و لغت 31 مقصود و تفسیر 33 آیۀ( 16 )و ترجمه،تعداد آیات و قرائت 38 مقصود و تفسیر 39 پاسخ 41
آیۀ( 17 و 18 )و ترجمه 43 قرائت،لغت 44 اعراب،مقصود و تفسیر 45 آیۀ( 19 تا 24 )و ترجمه 50 لغت 51 اعراب،مقصود و
تفسیر 52 آیۀ( 25 تا 29 )و ترجمه 57 لغت،اعراب و مقصود 58 نظم آیات 62 آیۀ( 30 و 31 )و ترجمه 64 قرائت،لغت 65 شأن
نزول 66 مقصود و تفسیر 67 نظم آیات 71 آیۀ( 32 تا 34 )و ترجمه 72 قرائت،لغت 73 مقصود و تفسیر 74 آیۀ( 35 تا 37 )و
ترجمه 77 لغت و اعراب و مقصود 78 آیۀ( 38 تا 40 )و ترجمه و قرائت 81
ص : 286
مقصود و تفسیر 82 نظم آیات 86 آیۀ( 41 تا 43 )و ترجمه و قرائت 87 لغت،مقصود و تفسیر 88 سورة ابراهیم شمارة آیات و
فضیلت سوره 92 آیۀ( 1 تا 3)و ترجمه،تعداد آیات 93 قرائت،لغت و مقصود 94 آیۀ( 4 تا 6)و ترجمه 96 تعداد
آیات،لغت،اعراب و تفسیر 97 آیۀ( 7 تا 10 )و ترجمه 100 تعداد آیات،لغت 101 اعراب،مقصود 102 دلالت آیه 106 آیۀ( 11 و
12 )و ترجمه و تفسیر 107 آیۀ( 13 تا 18 )و ترجمه 110 قرائت 111 اعراب و تفسیر 113 دلالت آیه 116 آیۀ( 19 تا 21 )و ترجمه
و قرائت 117 لغت و تفسیر 118 آیۀ( 22 )و ترجمه،قرائت و لغت 121 مقصود و تفسیر 122 دلالت آیه 123 آیۀ( 23 تا 26 )و
ترجمه 124 تعداد آیات،قرائت،لغت و تفسیر 125 آیۀ( 27 تا 30 )و ترجمه و لغت 129 اعراب و تفسیر 130 آیۀ( 31 تا 34 )و
ترجمه 134 شمارة آیات،قرائت،لغت و اعراب 135 مقصود و تفسیر 136 نظم آیات 138 آیۀ( 35 تا 41 )و ترجمه 139 قرائت
140 لغت و تفسیر 141 ایراد و پاسخ 142 نظم آیات 145 آیۀ( 42 تا 45 )و ترجمه 146 لغت و اعراب 147 مقصود و تفسیر 148
دلالت آیه 149 دلالت آیات 150 آیۀ( 46 تا 52 )و ترجمه 151 قرائت 152 لغت و اعراب 153 مقصود و تفسیر 154 دلالت آیه
158 دلالت و نظم آیات 159 سوره الحجر-(جزء)چهاردهم) فضیلت سوره 160 آیه( 1 تا 5)و ترجمه و قرائت 161 اعراب 162
مقصود و تفسیر 163 آیۀ( 6 تا 18 )و ترجمه 166 قرائت 167 لغت 168 اعراب 169 مقصود و تفسیر 170
ص : 287
دلالت آیه 171 آیۀ( 19 تا 25 )و ترجمه 175 قرائت،لغت و اعراب 176 مقصود و تفسیر 177 نظم آیات 180 آیۀ( 26 تا 35 )و
ترجمه 181 لغت 182 اعراب و مقصود 183 آیۀ( 36 تا 44 )و ترجمه 187 قرائت،لغت و مقصود 188 آیۀ( 45 تا 50 )ترجمه و
لغت 193 مقصود و تفسیر 194 آیۀ( 51 تا 60 )و ترجمه 196 قرائت 197 لغت،اعراب و مقصود 198 آیۀ( 61 تا 72 )و ترجمه 201
اعراب 202 مقصود و تفسیر 203 آیۀ( 73 تا 84 )و ترجمه 206 قرائت و لغت 207 اعراب و مقصود 208 آیۀ( 85 تا 91 )و ترجمه
211 لغت و مقصود 212 نظم آیات 216 آیۀ( 92 تا 99 )ترجمه و لغت 217 اعراب و مقصود 218 سورة نحل شمارة آیات و
فضیلت سوره و تفسیر 221 آیۀ( 1 و 2)و ترجمه و قرائت و لغت 222 مقصود و تفسیر 223 نظم آیه ها 225 آیۀ( 3 تا 7)ترجمه و
قرائت 226 لغت و اعراب و تفسیر 227 آیۀ( 8 تا 13 )و ترجمه 230 قرائت و لغت 231 اعراب و مقصود 232 آیۀ( 14 تا 18 )و
ترجمه 236 قرائت لغت،اعراب و تفسیر 237 آیۀ( 19 تا 23 )،ترجمه و قرائت 240 مقصود 241 آیۀ( 24 تا 29 )و ترجمه 243
قرائت و لغت 244 اعراب و مقصود 245 آیۀ( 30 تا 34 )و ترجمه 249 اعراب و مقصود 250 آیۀ( 35 تا 37 )و ترجمه 253 قرائت
254 لغت و مقصود 255 آیۀ( 38 تا 40 )،ترجمه و قرائت 258 اعراب و شأن نزول و مقصود 259 آیۀ( 41 تا 44 )،ترجمه و اعراب
261 شأن نزول و تفسیر 262 نظم آیات 264 آیۀ( 45 تا 50 )و ترجمه 265 قرائت و لغت 266 مقصود و تفسیر 267 آیۀ( 51 تا
55 )ترجمه و لغت 272 اعراب و مقصود 273 آیۀ( 56 تا 60 )و ترجمه 276 لغت،اعراب،مقصود و تفسیر 277 پرسش و پاسخ
279 دلالت آیه 280 آیۀ( 61 تا 65 )و ترجمه 281 قرائت و اعراب 282 مقصود و تفسیر 283 پرسش و پاسخ 284
ص : 288
در