گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
غدیر در کتاب عزیز قرآن



اشاره
در گذشته اشاره شد باینکه مشیت و اراده مولی (ذات اقدس باري سبحانه) بر این تعلق یافت که داستان غدیر پیوسته باقی و تر و
تازه بماند و گذشت زمان آن را کهنه و متروك نسازد و سال و ماه، او اهمیت و اثر آن نکاهد، لذا در پیرامون آن آیاتی نازل فرمود
که با صراحت بیان ترجمان آن باشد و امت اسلامی هر صبح و شام با ترتیل، آیات قرآن کریم را تلاوت و مدلول آیات کریمه را
بخاطر بسپارند، و گوئی خداوند سبحان ضمن تلاوت هر یک از آیات مربوط بان توجه قاریان قرآن را بداستان مزبور معطوف
میدارد، و اثر درخشان واقعه مهمه غدیرخم را در قلب قاري تجدید، و طنین این واقعه را در گوش او منعکس میفرماید تا هر مسلم و
قاري قرآن آنچه را که از دین الهی در باب خلافت کبري بر او واجب گشته نصب العین قرار داده و بمدلول آن استوار و ثابت
بماند.
آیه تبلیغ
از جمله آیات کریمه: قول خداي تعالی است در سوره مائده:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک، فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.
این آیه شریفه روز هجدهم ذي الحجه سال حجه الوداع (دهم از هجرت) نازل شد، پس از آنکه پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله
و بزرگوار بغدیرخم رسید جبرئیل در ساعت پنجم از روز مذکور بر آنجناب فرود آمد و گفت: یا محمد صلی الله علیه و آله همانا
خداي متعال بتو درود میفرستد و میفرماید ": اي فرستاده خدا، ابلاغ کن آنچه را (که درباره علی علیه السلام) از جانب پروردگارت
بتو نازل شد، و اگر این امر را اجراء
[ [ صفحه 89
ننمائی، رسالت خود را انجام نداده اي "... تا آخر آیه، در این موقع پیشروان آن کاروان عظیم که تعداد آنها یکصد هزار یا بیشتر
بود نزدیک جحفه رسیده بودند پیغمبر صلی الله علیه و آله امر فرمود آنها را که از آن نقطه پیشروي کرده اند برگردانند و آنها را
که عقب بودند در جاي خود متوقف سازند تا علی علیه السلام را در میان آنگروه آشکار سازد و آنچه را که خداوند متعال درباره
او نازل فرموده بانها ابلاغ فرماید، و (جبرئیل) آن جناب را آگاه ساخت، که خداوند او را (از کید بدخواهان) نگاهداري فرموده.
آنچه در بالا بدان اشعار نمودیم در نزد علماء ما امامیه) مورد اتفاق همگانی است، ولی ما اینجا در این مقام باحادیث اهل سنت در
این زمینه استدلال و احتجاج مینمائیم، اینک بیان مقصود:
-1 حافظ ابوجعفر محمد بن جریر طبري متوفاي 31 . (شرح حال او در ج 1 ص 166 ذکر شد) باسناد خود با بررسی، در " کتاب
الولایه " در طریق حدیث غدیر از زید بن ارقم روایت نموده که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در بازگشت از حجه الوداع
بغدیرخم رسید، هنگام ظهر بود و هوا در نهایت گرمی بود، بامر آنجناب خار و خاشاك آن محل را برطرف ساخته و نماز جماعت
اعلام شد و ما همگی مجتمع شدیم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال این آیه را نازل فرموده
صفحه 58 از 246
است:... بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس، و جبرئیل از طرف پروردگار من بمن
امر نموده که در این محل (که گروه مسلمانان حضور دارند) بایستم و هر سفید و سیاهی را آگاه نمایم باینکه: علی بن ابی طالب
برادر من، وصی من، خلیفه من، و پیشواي بعد از من است، من از جبرئیل درخواست کردم که پروردگارم مرا از انجام این امر بر
کنار فرماید، زیرا میدانستم که افراد با تقوي کم و موذیان و ملامت کنندگان زیادند که مرا به پیوستگی زیاد باعلی نکوهش میکنند
و از توجه زیاد من بعلی بحدي نگران و بدبین هستند که مرا اذن (گوش) نامیده اند، و خداي
[ [ صفحه 90
متعال ضمن این آیه، نکوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم و اگر
بخواهیم نام آنها را ببرم و آنها را معرفی کنم، خواهم نمود، ولی با ندریدن پرده آنها بکرامت خود افزودم.
خداي متعال راضی نشد جز بابلاغ این امر، پس اي گروه مردم این را بدانید همانا خداوند او را (علی علیه السلام را) بعنوان ولی و
امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حکم او جاري و گفتار او روا و نافذ است، و هر کس با او مخالفت
نماید از رحمت خدا دور است، و کسیکه او را تصدیق نماید مشمول رحمت پروردگار است بشنوید و اطاعت کنید پس همانا:
خداي مولاي شما است، و علی امام (پیشوا) شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او (علی علیه السلام) برقرار است، تا
روز قیامت، حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام
نموده اند و آنان، (یعنی علی علیه السلام و امامان از فرزندان او)، علمی نیست مگر خداي متعال آنرا در من احصاء (و بمن موهبت
فرموده) و من آنرا نقل نمودم به علی، پس، از او گمراه نشوید و از اوامر او استنکاف ننمائید. زیرا اوست که بسوي حق راهنمائی
میکند و بحق عمل مینماید، خداوند توبه احدي را از آنانکه او را انکار نمودند نمی پذیرد و او را نمیامرزد. بر خدا حتم است که
چنین کند: او را جاویدان بعذاب دردناکی مبتلا کند پس او (علی علیه السلام) افضل تمام مردم است بعد از من مادام که رزق
بندگان نازل میشود و خلق جهان باقی هستند، آنکس که خلافت او را مرتکب شود از رحمت خدا دور است.
این گفتار من، از جبرئیل، از خداوند است، پس هر کس نگران باشد و بیندیشد که براي فرداي خود چه پیش فرستاده است؟
[ [ صفحه 91
بفهمید محکم قرآن را (مطالب استوار و صریح آنرا) و پیروي نکنید متشابه آنرا (آیاتیکه نیازمند به بیان و تفسیر و توضیح و تاویل
است) و هرگز تفسیر درست نتواند کرد آنرا مگر کسیکه من دست او را گرفته ام و بازوي او را بلند نموده ام و بشما او را نشان
میدهم: هر کس من مولاي اویم، این علی مولاي او است، و موالات او از جانب خداوند است که آنرا برمن نازل نموده است، آگاه
باشید، بطور تحقیق وظیفه خود را اداء نمودم، آگاه باشید امر حق را ابلاغ کردم، آگاه باشید آنچه را مامور بودم بشما شنوانیدم،
آگاه باشید، آنچه نیازمند به توضیح بود توضیح نمودم، امارت و فرماندهی مومنین بعد از من براي احدي جز او روا نیست سپس، او
را (علی علیه السلام را) ببالا بلند فرمود تا بحدي که پاي او مقابل زانوي پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت، و فرمود: اي گروه
مردم، این برادر من، و وصی من و فرا گیرنده علم من است و جانشین من بر هر کس که بمن ایمان آورده و بر تفسیر کتاب
پروردگار من، و در روایتی افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انکره، و اغضب علی من جحد حقه.
یعنی بار خدایا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منکرین او را، و خشم فرما بر
صفحه 59 از 246
کسیکه حق او را انکار نماید. بار خدایا تو نازل فرمودي هنگام آشکار کردن این امر براي علی این آیه را ": الیوم اکملت لکم
دینکم (" بامامته) یعنی امروز کامل ساختم براي شما دین شما را، بسبب امامت او، پس هر کس به پیشوائی او و آنها (از امامان) که
از فرزندان من از صلب او است تا روز قیامت تن ندهند، این گروه اعمالشان نابود میشود و آنان همیشه در آتش خواهند بود، همانا
ابلیس باعث بیرون شدن آدم علیه السلام (با اینکه برگزیده خدا بود) گردید، بسبب حسد، پس حسد نورزید که در نتیجه اعمال
شما نابود شود و قدمهاي شما بلغزد، درباره علی نازل شده است، سوره " و العصر، ان الانسان لفی خسر. "
[ [ صفحه 92
اي گروه مردم: ایمان بیاورید بخدا و رسول او، و بنوریکه با او نازل شده، پیش از آنکه چهره هائی را دگرگون سازیم و آنها را به
پشت سر برگردانیم یا آنها را لعنت کنیم همانطور که اصحاب سبت را لعنت نمودیم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در
علی علیه السلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدي.
اي گروه مردم: بزودي بعد از من، پیشوایانی خواهند بود که بسوي آتش دعوت میکنند (پیروان خود را مستحق عذاب الهی
مینمایند) و روز قیامت کسی آنها را یاري نمیکند، و خداوند و من از آنان بیزاریم، آنان و یاران و پیروانشان در پست ترین درجات
جهنم خواهند بود، و زود است که امر خلافت را بدون حق تبدیل بپادشاهی (و تسلط خودخواهانه بر خلق) خواهند نمود، پس در
این هنگام است که خداوند بمجازات شمامی پردازد اي گروه جن و انس، و بسوي شما شراره هاي آتش و مس گداخته و روان
میسازد و در این هنگام دیگر روي نصرت نخواهید دید... تا پایان حدیث- نقل از " ضیاء العالمین."
-2 حافظ، ابن ابی حاتم، ابو محمد حنظلی، رازي، متوفاي 327 (شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت) باسناد خود از ابی سعید
خدري آورده، که این آیه " یا ایها الرسول بلغ "... روز غدیر خم درباره علی علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل
شد.
-3 حافظ، ابو عبد الله محاملی متوفاي 330 (شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت) در امالی خود باسنادش از ابن عباس حدیثی را
روایت کرده که در ج 1 ص 98 گذشت و در حدیث مزبور است که: تا آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله بغدیرخم رسید،
خداي عز و جل بر او نازل فرمود ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه در این هنگام ندا کننده نماز بپا
خاست و نماز جماعت اعلام شد... تا پایان حدیث بشرحیکه مذکور شد.
[ [ صفحه 93
11 (شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت) در کتاب خود " ما نزل من القرآن فی / -4 حافظ ابوبکر فارسی، شیرازي، متوفاي 407
امیرالمومنین " باسناد از ابن عباس روایت نموده که این آیه روز غدیرخم درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل گشت.
-5 حافظ، ابن مردویه، متولد سال 323 و متوفاي سال 416 (شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت) باسناد خود از ابی سعید خدري
روایت نموده که این آیه: روز غدیر خم درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل گردید.
و باسناد دیگر از ابن مسعود روایت نموده که گوید: ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را چنین تلاوت میکردیم: یا
ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا مولی المومنین، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس.
و باسناد خود از ابن عباس روایت نموده که: پس از آنکه خداوند متعال امر فرمود پیغمبرش صلی الله علیه و آله را که علی علیه
صفحه 60 از 246
السلام را بپا دارد و بگوید در حق او آنچه را که گفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت بار خدایا، همانا قوم من از جاهلیت تازه
باسلام گرائیده اند و پس از بیان این مطلب بحج خود روانه شد، هنگام مراجعت چون در غدیرخم فرود آمد، خداوند بر او نازل
فرمود ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه. پس بازوي علی علیه السلام را گرفت و سپس بمحل اجتماع
مردم خارج شد و خطاب بخلق فرمود اي مردم: آیا من بشما اولی (سزاوارتر) از خودتان نیستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله، تو اولی
هستی بما از خود ما، فرمود: بار خدایا هر کس من مولاي اویم علی مولاي او است، بار خدایا دوست بدار دوستان او را و دشمن
بدار، دشمنان او را و اعانت کن اعانت کننده او را و خوار گردان خوار کننده او را
[ [ صفحه 94
و یاري فرما یاوران او را و دوست بدار دوست دارنده او را و دشمن بدار دشمن دارنده او را، ابن عباس گفت: پس از این اعلام
بخدا سوگند واجب شد (ولایت علی علیه السلام) بر گردن آن گروه، و حسان بن ثابت گفت:
ینادیهم، یوم الغدیر نبیهم
بخم و اسمع بالرسول منادیا
یقول: فمن مولاکم و ولیکم
فقالوا و لم یبدوا هناك التعامیا
الهک مولانا و انت ولینا
و لم تر منا فی الولایه عاصیا
فقال له: قم یا علی فاننی
رضیتک من بعدي اماما و هادیا
(" "ترجمه منظوم شعرهاي بالا ( 1
پیمبر پاك راي، بامر حی قدیر
ندا بامت نمود بخم، بروز غدیر
بشنو زان پیشوا نداي بس دلپذیر
که جبرئیلش ستود بعصمت بی نظیر
کاکنون باید کنی بدون سستی بیان
صفحه 61 از 246
امر خدا را بخلق نترسی از دشمنان
سپس بپا خاست آن مظهر خلق عظیم
دست علی را گرفت چون ید بیضا کلیم
پلنگ رسایش دمید روح بعظم رمیم
بانگی پس دلفزا قول رسول کریم
گفت که هر کس منم بجان و مالش ولی
هست ورا بعد من ولی و مولی علی
راهنماي شما علی بود بعد من
علی امام است و نیست جز وي کس موتمن
علی بود پیشواي بر همه از مرد و زن
ملجاء و ماوي بود علی بسر و علن
بار خدایا توئی باین رسالت گواه
که من نمودم عیان بر همگان شاهراه
[ [ صفحه 95
ایندم آنشاه دین گشود دست دعا
که بار الها تو باش دوست باهل ولا
دشمن او را عدو تو باش بی منتها
یارانش را تو باش یار بهر دو سرا
بار خدایا بلطف باش و را دستگیر
تا کند اندر جهان جلوه چو بدر منیر
صفحه 62 از 246
و از زید بن علی روایت شده که: چون جبرئیل امر ولایت را آورد، عرصه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله تنگ شد و فرمود: قوم من
.) تازه از جاهلیت باسلام گرائیده اند، سپس این آیه نازل شد (نقل از " کشف الغمه " صفحه 94
37 (شرح حال او در ج 1 ص 179 ذکر شد) در تفسیر خود " الکشف و البیان " از / -6 ابو اسحق ثعلبی- نیشابوري- متوفاي 427
ابی جعفر محمد بن علی (امام باقر علیه السلام) روایت نموده که معنی آیه مزبور چنین است... ": تبلیغ نما آنچه را که از جانب
پروردگارت بر تو نازل شده در برتري و فضل علی " و پس از نزول این آیه دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت
مولاه فعلی مولاه
و ثعلبی مذکور گوید: خبر داد مرا، ابو محمد عبد الله بن محمد قاینی، از ابو- الحسین محمد بن عثمان نصیبی، از ابوبکر محمد بن
حسن سبعی، از علی بن محمد دهان و حسن بن ابراهیم جصاص، از حسین بن حکم، از حسن بن حسین، از حبان، از کلبی، از ابی
صالح، از ابی عباس، درباره قول خداي تعالی ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه، گفت: درباره علی علیه
السلام نازل شده است، به پیغمبر صلی الله علیه و آله امر شد که درباره او تبلغ کند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی
علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
[ [ صفحه 96
-7 حافظ ابو نعیم اصفهانی متوفاي سال 430 (شرح حال او در ج 1 ص 180 ذکر شد) در تالیف خود " ما نزل من القرآن فی علی
علیه السلام) از ابی بکر بن خلاد از محمد بن عثمان بن ابی شیبه، از ابراهیم بن محمد بن میمون، از علی بن عابس، از ابی الحجاف
و اعمش، و این دو از عطیه روایت کرده اند که: این آیه درباره علی علیه السلام برسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیرخم
.( نازل شد (بنقل " الخصایص " ص 29
-8 ابوالحسن واحدي نیشابوري متوفاي 468 (شرح حال در ج 1 ص 183 ذکر شد) در " اسباب النزول " ص 150 ، از ابی سعید
محمد بن علی صفار، از حسن بن احمد مخلدي، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهیم حلوانی، از حسن بن حماد
سجاده، از علی بن عابس، از اعمش و ابی الحجاف و این دو، از عطیه، از ابی سعید خدري روایت نموده که گفت: این آیه در روز
غدیر خم درباره علی بن ابی طالب رضی الله عنه نازل شده است.
-9 حافظ، ابو سعید سجستانی متوفاي 477 (شرح حال او در ج 1 ص 183 ذکر شد) در " کتاب الولایه " باسنادش از چندین طریق
از ابن عباس روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله مامور شد که ولایت علی علیه السلام را تبلیغ نماید، پس خداي
عز و جل این آیه را باو نازل فرمود ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه، چون روز غدیر خم شد، پیغمبر
صلی الله علیه و آله بپا خاست و پس از اداي حمد و ستایش خداوند فرمود: آیا من اولی (سزاوارتر) بشما نیستم از خود شما؟ گفتند:
بلی فرمود: فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره و
اعز من اعزه و اعن من اعانه (طرایف).
-10 حافظ، حاکم حسکانی، ابو القاسم (شرح حال او در ج 1 ص 184 ذکر شد) در " شواهد التنزیل لقواعد التفصیل و التاویل"
باسنادش، از کلبی، از ابی صالح، از ابن عباس و جابر انصاري روایت نموده که گفتند: خداي تعالی امر فرمود محمد صلی الله علیه
و آله را که علی علیه السلام را منصوب و ولایت او را بر خلق اعلام نماید.
[ [ صفحه 97
صفحه 63 از 246
آنحضرت ترسید مبادا بگویند: از پسر عم خود هواداري میکند و آنحضرت را بر آن نکوهش کنند، لذا خداي متعال باو وحی
فرمود ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله روز غدیر خم ولایت او را
.) بر خلق استوار فرمود. (مجمع البیان ج 2 ص 223
-11 حافظ، ابو القاسم ابن عساکر شافعی، متوفاي سال 571 (شرح حال او در ج 1 ص 189 ذکر شد) باسناد خود از ابی سعید
خدري روایت نموده که آیه مذکوره در روز غدیر خم در شان علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.
-12 ابو الفتح نطنزي (شرح حال او در ج 1 ص 188 ذکر شد) در خصایص العلویه باسناد خود از امامین، محمد بن علی الباقر و
جعفر بن محمد الصادق علیهم السلام روایت کرده که آیه مزبور روز غدیرخم نازل شده است (ضیاء العالمین).
-13 ابو عبد الله فخر الدین رازي شافعی، متوفاي 606 (شرح حال او در ج 1 ص 192 ذکر شد) در ج 3 تفسیر کبیر ص 636 گوید:
دهم آیه مزبور در فضل علی علیه السلام نازل شد و چون آیه نازل شد (پیغمبر صلی الله علیه و آله) دست او را (علی علیه السلام را)
گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس از آن عمر رضی الله عنه او را ملاقات کرد و
گفت: گوارا باد تو اي پسر ابی طالب، گردیدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومن، و این قول ابن عباس و براء بن عازب و
محمد بن علی است.
-14 ابو سالم نصیبی، شافعی، متوفاي 562 (شرح حال او در شعراي قرن هفتم خواهد آمد) در " مطالب السول " ص 16 گوید:
پیشوا ابوالحسن علی واحدي در کتاب خود، مسمی به " اسباب النزول " بسند خود خبري را نقل نموده که سند آنرا منتهی میکند به
ابی سعید خدري رضی الله عنه که گفت: این آیه در روز غدیر خم
[ [ صفحه 98
درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.
-15 حافظ، عز الدین رسعنی موصلی، حنبلی، متولد سال 589 و متوفاي 661 (شرح حال او در ج 1 ص 196 ذکر شد) در تفسیر
خود (ستایش نسبت به تفسیر او از قول ذهبی قبلا ذکر شده) از ابن عباس رضی الله عنه روایت نموده که گفت: چون این آیه نازل
شد پیغمبر صلی الله عیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من
عاداه،
-16 شیخ الاسلام، ابو اسحق حموینی متوفاي 722 (شحر حال او در ج 1 ص 200 ذکر شد) در " فراید السمطین " از استادان سه
گانه خود: سید برهان الدین ابراهیم بن عمر حسینی مدنی، و شیخ پیشوا مجد الدین عبد الله بن محمود موصلی، و بدر الدین محمد
بن محمد بن اسعد بخاري باسنادشان از ابی هریره روایت کرده که: آیه مزبور در شان علی علیه السلام نازل شده است.
-17 سید علی همدانی متوفاي 786 (شرح حال او در ج 1 ص 205 گذشت) در " موده القربی " از قول براء بن عازب رضی الله عنه
نقل کرده که گفت: با رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجه الوداع آمدم چون بغدیر خم رسیدیم نماز جماعت اعلام شد رسول
خدا صلی الله علیه و آله زیر درختی نشست و دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من اولی (سزاوارتر) بمومنین از خود
آنها نیستم؟ گفتند: بلی، هستی یا رسول الله
[ [ صفحه 99
صفحه 64 از 246
فرمود: آگاه باشید، هر کس من مولاي اویم علی علیه السلام مولاي او است، بار خدایا، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار
دشمن او را، سپس عمر رضی الله عنه او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اي علی بن ابی طالب گردیدي مولاي من و
مولاي هر مرد و زن مومن، و در این باره نازل شد " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا آخر آیه.
-18 بدر الدین ابن عینی حنفی متولد 762 و متوفاي 855 (شرح حال او در ج 1 ص 211 ذکر شد) در کتاب " عمده القاري " در
شرح صحیح بخاري ج 8 ص 584 در مورد قول خداي تعالی ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک "... ذکر نمود از حافظ، و احدي،
آنچه را که از حدیث حسن بن حماد سجاده گذشت با همان سند و متن، سپس از مقاتل و از زمخشري بعض وجوه دیگر مذکور
در سبب نزول آیه مزبور را حکایت کرده، و گفته که ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بیان کرده که: معناي آیه مزبور اینست...
تبلیغ کن آنچه را که از پروردگارت در فضل علی رضی الله عنه بسوي تو نازل گشته، پس چون این آیه نازل شد پیغمبر صلی الله
علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه.
-19 نور الدین ابن صباغ مالکی مکی متوفاي 855 (شرح حال او در ج 1 ص 211 گذشت)، در " فصول المهمه " ص 27 روایتی را
که واحدي در کتاب اسباب النزول از ابی سعید خدري نقل نموده ذکر کرده است.
-20 نظام الدین قمی نیشابوري در ج 6 تفسیر خود در ص 170 چنین گوید: و از ابی سعید خدري روایت شده که این آیه " یا ایها
الرسول بلغ "... در فضل و برتري علی بن ابی طالب رضی الله عنه نازل شد و در نتیجه نزول آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله
دست او را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس عمر او را ملاقات نمود و باو گفت:
گوارا باد تو را اي پسر ابی طالب گردیدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومن، و این قول ابن
[ [ صفحه 100
عباس و براء بن عازب و محمد بن علی است، سپس اقوال دیگري در سبب نزول آن ذکر نموده است.
-21 کمال الدین میبدي، متوفاي بعد از سال 908 (در ج 1 ص 214 ذکر شده)، در شرح دیوان امیرالمومنین علیه السلام در ص 415
گوید: ثعلبی روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنچه را که در غدیرخم فرمود: بعد از نزول قول خداي تعالی ": یا
ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... بود، و بر اهل توفیق پوشیده نیست که قول خداي تعالی ": النبی اولی بالمومنین من
انفسهم " با داستان غدیر (و سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله: الست اولی بکم من انفسکم... (سازش دارد و خداي، داناتر است.
-22 جلال الدین سیوطی، شافعی، متوفاي 911 ، (شرح حال او در ج 1 ص 214 مذکور است) در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298
گوید: ابو الشیخ با دقت در سند از حسن روایت نموده که ": رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتی
مبعوث (مامور) فرمود که عرصه فکرم (در ابلاغ آن) تنگ شد و دانستم که مردم مرا تکذیب خواهند نمود، پس خداي متعال مرا
تهدید فرمود که اگر ابلاغ نکنم مرا عذاب فرماید، پس این آیه نازل شد ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک. "...
و عبد بن حمید و ابن جریر، و ابن ابی حاتم، و ابو الشیخ با دقت در سند از مجاهد روایت کرده اند که گفت: چون این آیه " بلغ ما
انزل الیک "... نازل شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض نمود: پروردگارا من یکتن تنها هستم، چگونه (این وظیفه را) انجام دهم؟
مردم (باذیت و زیان من) اجتماع خواهند نمود، در نتیجه این قسمت از آیه نازل شد ": و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. "...
و ابن ابی حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر، از ابی سعید خدري با دقت در سند روایت نموده اند که این آیه بر رسول خدا صلی
الله علیه و آله نازل شد: یا ایها الرسول
صفحه 65 از 246
[ [ صفحه 101
بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا مولی المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.
-23 سید عبد الوهاب بخاري، متولد 869 و متوفاي 932 (شرح حال او در ج 1 ص 215 ذکر شده)، در تفسیر قول خداي تعالی":
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی " چنین گوید: از براء بن عازب رضی الله عنه در (تفسیر) قول خداي تعالی ": یا ایها
الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... روایت شده که گفت: یعنی تبلیغ کن از فضایل علی. و این آیه در غدیر خم نازل شد، پس
رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه اي بیان داشت و سپس فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه پس از این بیان پیغمبر صلی الله
علیه و آله عمر رضی الله عنه گفت: به به یا علی گردیدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومنی، ابو نعیم این روایت را آورده و
ثعالبی نیز آنرا در کتاب خود ذکر نموده است.
-24 سید جمال الدین شیرازي متوفاي 100 (چنانکه در ج 1 ص 219 گذشت)، در اربعین خود نزول آیه مذکوره را در غدیر خم از
ابن عباس بلفظی که در ج 1 ص 98 گذشت روایت نموده است.
-25 محمد محبوب العالم (مذکور در ج 1 ص 225 (در تفسیر خود (مشهور به تفسیر شاهی) بشرحی که نقل از تفسیر نظام الدین
نیشابوري گذشت حکایت نموده است.
-26 میرزا محمد بدخشانی (مذکور در ج 1 ص 229 (، در " مفتاح النجا " گوید: آیاتی که در شان امیرالمومنین علی بن ابی طالب
کرم الله وجهه نازل شده بسیار زیاد است بحدي که من نمیتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمایم، ناچار لب لباب (نخبه آنها را) در این
کتاب وارد نمودم، تا آنجا که گوید: ابن مردویه، از زر، از عبد الله رضی الله عنه با دقت در سند آورده که: ما در عهد و زمان
رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را چنین قرائت میکردیم: بکیفیت و شرحیکه در صفحه 93 از ابن مردویه مذکور شد. سپس
از طریق خود از ابی سعید خدري آنرا روایت نموده و در پایان
[ [ صفحه 102
آن ذکر کرده: سپس نازل شد ": الیوم اکملت لکم دینکم " و روایتی را که حافظ رسعنی با دقت در سند آورده (و در صفحه 98
ذکر شد) او نیز روایت کرده است.
-27 قاضی شوکانی متوفاي 1250 (شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت) در تفسیر خود " فتح القدیر " ج 3 ص 57 گوید: ابن
ابی حاتم، و ابن مردویه و ابن عساکر، با دقت در سند از ابی سعید خدري روایت کرده اند که گفت: این آیه " یا ایها الرسول بلغ ما
انزل الیک من ربک "... در روز غدیر درباره علی بن ابی طالب رضی الله عنه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید، و ابن
مردویه با دقت در سند از ابن مسعود روایت کرده که: ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین قرائت مینمودیم: یا ایها
الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا مولی المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس.
-28 سید شهاب الدین آلوسی، شافعی، بغدادي، متوفاي 1270 (شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت)، در ج 2 " روح المعانی"
ص 348 گوید: شیعه چنین پندارد (معتقد است) که مراد آیه از- آنچه که خدا بتو نازل فرموده است، خلاف علی کرم الله وجهه
میباشد، چه، آنان (شیعه) باسنادهاشان از ابی جعفر و ابی عبد الله رضی الله عنهما روایت کرده اند که: خداي تعالی وحی فرمود به
پیغمبرش که علی کرم الله تعالی وجهه را بجانشینی خود معرفی و اعلام نماید، و آن حضرت میترسید که این امر بر جماعتی از
صفحه 66 از 246
اصحابش سخت
[ [ صفحه 103
و دشوار باشد، پس خداوند براي تشجیع او بکاریکه مامور است این آیه را نازل فرمود، و از ابن عباس روایت شده که: این آیه
درباره علی کرم الله وجهه نازل شد زمانی که خدا رسولش را امر فرمود که مردم را بولایت او (علی علیه السلام) آگاه فرماید، پس
آنحضرت اندیشه نمود از اینکه مردم بگویند از پسر عم خود هواداري کرد و او را باین امر سرزنش و نکوهش نمایند، پس خداي
متعال این آیه را وحی فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولایت او را اعلام داشت در روز غدیر خم و دست او را گرفت و فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
و جلال الدین سیوطی در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابی حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر آورده که آنها از ابی سعید
خدري روایت نموده اند که گفت: این آیه روز غدیر خم در شان علی بن ابی طالب کرم الله وجهه برسول خدا صلی الله علیه و آله
نازل شد، و ابن مردویه با دقت در سند از ابن مسعود آورده که او گفت: ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را چنین
قرائت می نمودیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا ولی المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.
-29 شیخ سلیمان قندوزي، حنفی متوفاي 1293 (شرح حال او در ج 1 ص 235 مذکور است)، در " ینابیع الموده " ص 120 گوید:
ثعلبی با دقت در سند از ابی صالح، از ابن عباس و از محمد بن علی (باقر) رضی الله عنهما روایت نموده که: این آیه درباره علی
علیه السلام نازل شده، حموینی نیز در " فرائد السمطین " از ابی هریره و همچنین مالکی در " فصول المهمه " از ابی سعید خدري با
دقت در اسناد روایت نموده اند، که: این آیه روز غدیر خم درباره علی علیه السلام نازل شده. شیخ محیی الدین نووي آنرا چنین
ذکر نموده. 30 - شیخ محمد عبده مصري متوفاي 1323 (شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت) در ج 6 تفسیر " المنار " ص
463 گوید: ابن ابی حاتم، ابن مردویه،
[ [ صفحه 104
و ابن عساکر، از ابی سعید خدري روایت نموده اند که آیه مزبور در روز غدیرخم درباره علی علیه السلام نازل شده.
حق سخن- این بود آنچه در این مقام از احادیث و اقوال (علماء و مفسرین اهل سنت) دایر بنزول آیه تبلیغ در شان علی بن ابی
طالب علیه السلام تتبع و ذکر آن براي ما مقدور افتاد، آنها که دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه دیگري در مورد نزول آیه
مذکوره ذکر نموده اند، نخستین کسی که ما او را شناخته ایم که وجوه دیگري براي نزول آیه ذکر کرده، طبري است که در ج 6
تفسیرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرین از او پیروي کرده اند و بالنهایه فخر رازي اقوال شان نزول آیه را به نه قول رسانده
و دهمین آنها آن بود که ما در این کتاب ذکر نمودیم.
اما وجهی را که طبري (در شان نزول آیه مزبور) ذکر نموده از ابن عباس آورده که او گفت: یعنی اگر کتمان کنی آیه اي را از
آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبلیغ نکرده اي رسالت مرا. و این قول و وجه با نزول آیه مذکوره در داستان غدیر
منافاتی ندارد، خواه لفظ (آیه) را در قول ابن عباس (اگر کتمان کنی آیه را) نکره محض بگیریم، و یا نکره تخصیص داده شده، و
بنا بر اینکه نکره تخصیص داده شده بگیریم، مراد همان معنائی ایستکه ما بوسیله آنچه از احادیث و روایاتی که نقل شد در مقام
اثبات آن معنی هستیم، و بنا بر اینکه آنرا نکره مطلق و محض بگیریم، در اینصورت: این جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته"
صفحه 67 از 246
تاکیدي است در انجام و اجراء چیزیکه امر به تبلیغ آن شده منتهی بلفظ مطلق که هر مصداق و موضوعی را شامل میشود و بنابراین
داستان غدیر هم یکی از آن مصداق ها و موضوعها میباشد.
و (قول دیگر) از قتاده آورده که وي گفت: بزودي (خداوند متعال) بکفایت خود خواهد گرفت پیغمبر صلی الله علیه و آله را (از
بدخواهان و کینه اندوزان) و او را از کید آنها نگاه خواهد داشت، و (با این نوید) او را امر بابلاغ فرمود، و این قول هم با
[ [ صفحه 105
آنچه ما میگوئیم ضدیت و منافاتی ندارد، زیرا در این معنی جز این منظور نیست که خداي متعال کفایت کید دشمن و نگهداري از
سوء نیت آنها را در تبلیغ امري که پیغمبر اندیشه اختلاف و عدم تمکین امتش را در آن مینموده تضمین فرموده. و امتناعی ندارد از
اینکه آن امر، همان نص غدیر باشد، و با تصریحاتیکه در این احادیث (که ذکر شد) مشهور است همین معنی متعین میشود.
و از سعید بن جبیر، و عبد الله بن شقیق، و محمد بن کعب قرظی، و عایشه آورده که آنان گفتند (و لفظ روایت از عایشه است) پیش
از نزول آیه ": و الله یعصمک من الناس " عده از پیغمبر صلی الله علیه و آله حراست مینمودند، ولی پس از نزول این آیه پیغمبر
صلی الله علیه و آله سر خود را از حجره خود بیرون کرد و بمردم (نگهبانان و حراست کنندگان خود) فرمود: برگردید (یعنی بروید،
دیگر نیازي به نگهبانی و حراست شما ندارم) زیرا خداوند مرا نگهداري فرمود.
در این قول نیز، جز اینکه پس از نزول وعده نگهداري خداوند، پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهبانان خود را (از پیرامون جایگاه
خود) متفرق ساخت، چیز دیگري وجود ندارد و متعرض هیچگونه امري که پیغمبر صلی الله علیه و آله بدان جهت ترس و اندیشه
برانگیختن مردم را در این داستان و یا بطور مطلق، داشته، نمی باشد، و امتناعی ندارد از اینکه این امر همان داستان و مسئله غدیر
باشد، و از طرفی روایات مذکوره در این کتاب و غیر آن همین امر را تایید و تعیین میکند.
و طبري در سبب نزول آیه نیز از قرظی ذکر نموده که: پیغمبر صلی الله علیه و آله هر وقت بمنزلی فرود می آمد اصحاب آنحضرت
درخت سایه داري انتخاب میکردند که پیغمبر صلی الله علیه و آله خواب نیمروز را در زیر آن درخت بیاساید، روزي هنگام آسایش
پیغمبر، عربی صحرائی آمد و شمشیر خود را کشید و گفت: چه کسی تو را از (حمله) من مانع خواهد شد؟ پیغمبر صلی الله علیه و
آله فرمود خدا: در این هنگام دست آن عرب لرزید و شمشیر از دست او افتاد، راوي گوید عرب مزبور در آن حال (با وضعی غیر
عادي) آنقدر
[ [ صفحه 106
سر خود را بدرخت کوبید تا مغز او متلاشی گشت، پس خداي متعال نازل فرمود: و الله یعصمک من الناس.. تا آخر. و این روایت
تناقض دارد با آنچه که قبلا ذکر شد دایر باینکه نگهبانان آنجناب را در بر میگرفتند تا هنگامیکه این آیه نازل شد، زیرا بسیار دور
از تصور است که با وجود نگهبانان در پیرامون جایگاه آنجناب و آویخته شدن شمشیر در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائی
هنگامی که آنجناب با چنین وضعی استراحت فرموده بتواند بسوي آنحضرت راه بیابد؟ علاوه بر این، قبول چنین واقعه مستلزم
اینست که آیه مذکوره بطور پراکنده و متفرق نازل شده باشد، زیرا، این روایت تصریح دارد که آنچه بعد از داستان آنعرب
صحرائی نازل شد، فقط این جمله از قول خداي تعالی بود: و الله یعصمک من الناس، و بین این داستان با صدر آیه (یا ایها الرسول
بلغ... اه) سنخیت و مناسبتی وجود ندارد و با چنین کیفیتی پذیرش چنین قولی (در سبب نزول آیه مزبور) که قرظی بتنهائی آنرا
صفحه 68 از 246
روایت کرده دشوار و مشکل است، و بعید و محال نیست که داستان آمدن عرب صحرائی از جمله اتفاقاتی باشد که در پیرامون نص
غدیر و نزول آیه بوجود آمده باشد و راویان ساده لوح (بدون توجه و دقت در جهات لازم) پنداشته باشند که این آیه براي خاطر
موضوع اعرابی (که یک موضوع فرعی و اتفاقی بوده) نازل شده است در حالتیکه سبب بزرگتر و مهمتري براي نزول آن وجود
داشته و آن امر ولایت کبري بوده، وگرنه این حادثه (بفرض وقوع) حادثه مهمی نبوده که براي خاطر آن آیه اي نازل گردد؟ و چه
بسیار نظایر این امر اتفاق افتاده که مورد اهمیت و توجه قرار نگرفته، منتهی چنین اتفاقی (بفرض وقوع و صحت) چون مقارن با نص
ولایت علی علیه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسیط و ساده لوح را بچنین وهم و پنداري افکنده است!!!
و طبري از ابن جریج روایت نموده که: پیغمبر صلی الله علیه و آله از قریش اندیشناك بود، چون این آیه (و الله یعصمک من الناس)
نازل شد، آنحضرت دراز کشید و دو یا سه بار فرمود: هر کس اراده خوار کردن مرا نموده بیاید. و چه مانعی دارد که
[ [ صفحه 107
آن امري که رسول خدا صلی الله علیه و آله براي خاطر آن امر از قریش اندیشناك بود همان نص خلافت باشد، چنانکه احادیث و
روایات مذکوره بتفصیل بدان اشعار نموده، پس بنابراین، این روایت هم با آنچه که ما میگوئیم ضدیت و منافاتی نخواهد داشت؟
و طبري بچهار سند از عایشه روایت نموده که گفت: هر کس گمان کند که محمد صلی الله علیه و آله امري از کتاب خدا را کتمان
نموده، هر آینه بهتان و افتراي بزرگی بخداي متعال مرتکب گشته، در حالیکه خداي متعال فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک
من ربک... و عایشه با گفتار این مطلب در صدد بیان سبب نزول نبوده، فقط باین آیه کریمه استدلال نموده است باینکه پیغمبر
صلی الله علیه و آله نسبت بامر تبلیغ نهایت مراقبت و اهتمام را فرموده و هیچ آیه اي را از کتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنکه آنرا
ابلاغ و توضیح و بیان کرده و این مطلبی است که بهیچوجه در خور شک و تردید نبوده، و ما نیز قائل بان هستیم چه قبل از نزول
آیه مذکوره و چه بعد از آن.
و اما، آنچه را که رازي در جلد 3 تفسیرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه (اقوال مربوط به اسباب نزول آیه مذکوره)- گرد آورده
و نص غدیر را دهمین
[ [ صفحه 108
آنها قرار داده و داستان عرب صحرائی مذکور در تفسیر طبري را هشتمین آنها قرار داده و اندیشه از قریش را با افزایش یهود و
نصاري بر آن نهمین اقوال مربوط بان قرار داده (در حالتیکه حق سخن را درباره دو قول مذکور دانستید)، اقوال مذکوره مبتنی و
متکی بر روایاتی است مرسل که سندهاي طریق آن مقطوع و گوینده آن غیر معلوم است!
و لذا در تفسیر نظام الدین نیشابوري تمام آن اقوال به قیل (یعنی: گفته شده) نسبت داده شده است و نامبرده (نیشابوري) روایتی را
که شامل نص ولایت است اول وجوه و اقوال مذکوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابی سید خدري و محمد بن
علی علیهما السلام نسبت داده است. و طبري که خود مقدم تر و داناتر باین شئون بوده وجوه مذکوره را راسا بحساب نیاورده و هر
چند حدیث ولایت را نیز ذکر ننموده، لیکن کتاب جداگانه در آن تالیف نموده و حدیث ولایت را بهفتاد و اند طریق آورده چنانکه
در پیش، از او و از کسیکه آنرا باو نسبت داده یاد شد، و در آنجا طبري نزول آیه مذکوره را در آن هنگام (هنگام اعلام و نص
بولایت علی علیه السلام) باسنادش از زید بن ارقم روایت نموده. و خود رازي معتبر نشمرده است از وجوه مذکوره مگر آنچه را که
صفحه 69 از 246
در میان وجه نهم بر روایت طبري افزوده و گفته که
[ [ صفحه 109
پیغمبر از یهود و نصاري اندیشناك بود و بزودي بحقیقت حال در این امر واقف خواهید شد.
بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحیت آنرا ندارد که مورد اعتماد قرار گیرد و در خور آن نیست که با احادیث معتبره سابق
الذکر که دانشمندان بزرگ مانند طبري، و ابن ابی حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر، و ابی نعیم، و ابی اسحق ثعلبی، و واحدي، و
سجستانی، و حسکانی، و نطنزي، و رسعنی، و غیر آنها با اسنادهاي بهم پیوسته آنها را روایت نموده اند- مقابله و معادله نماید، آیا
نسبت بحدیثی که این پیشوایان معتبر میدانند جز تصدیق بحقیقت آن چه گمان دیگري میتوان نمود؟ مضافا بر آنچه گفته شد،
اصولا در بعض وجوه (که در سبب نزول " آیه تبلیغ " رازي ذکر نموده). دلائل ساختگی آشکار و نمایان است، چه آنکه سیاق آیه
با وجوهی که بعنوان سبب نزول ذکر شده ملایمت و مناسبتی ندارد بنا به تمام وجوه (نه گانه مذکوره) دور نیست که تفسیر براي
باشد، یا استحساناتی است فرضی که فاقد دلیل است، یا مقصود ایجاد موانع زیادي است در برابر حدیث ولایت، تا نیروي آن
حقیقت (با القاء این گونه اوهام) درهم شکسته شود و جانب تصدیق باین امر خطیر ضعیف و زبون گردد در حالیکه خداي متعال ابا
و امتناع دارد (از حصول مقصود بد اندیشان) تا آنجا که نور خود را تمام و جلوه گر فرماید.
رازي بعد از ذکر و تعداد وجوه (دهگانه دایر باسباب نزول آیه تبلیغ) گوید: بدان که این روایت اگر چه بسیار است، ولی اولی
اینست که مدلول آیه حمل شود بر اینکه خداي تعالی پیغمبر صلی الله علیه و آله را از مکر یهود و نصاري ایمن ساخت و او را امر
فرموده که بدون اندیشه از آنان تبلیغ خود را ظاهر سازد، و رجحان این نظر از این جهت است که بحث و سخن بسیاري قبل از این
آیه و بعد از آن با یهود و نصاري جریان دارد، لذا دیگر روا نیست که این یک آیه در بین مطالب قبل و بعد
[ [ صفحه 110
آن مربوط به موضوع دیگري باشد که از مطالب قبل و بعد بیگانه و بی ارتباط گردد...
آه و شما خواننده (گرامی) می بینید که این تجریح رازي نسبت باین وجه صرف استنباطی است که با استفاده از سیاق آیات نموده
بدون اینکه مستندي از روایتی داشته باشد، و ما پس از دانستن این اصل که: ترتیب ذکر آیات نوعا غیر از ترتیب نزول آنها است،
دیگر در مقابل نقل صحیح مراعات سیاق آیات براي ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتیب نزول سوره هائی که با ترتیب آنها در
قرآن مخالفت دارد مزید اطمینان باین امر حاصل خواهد شد و وجوه آیاتی که در مکه نازل شده در سوره هائی که در مدینه نازل
شده و بالعکس، موید این موضوع است، سیوطی در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنین نگاشته:
فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر این امر قایم است که: ترتیب آیات (قرآن) توقیفی است، و شبهه در این امر نیست، اما اجماع باین
امر: عده از علماء تفسیر از جمله، زرکشی در " البرهان " و ابوجعفر بن زبیر در " مناسبات " این مطلب را نقل کرده اند، و عبارت
ابن زبیر این است: ترتیب آیات (قرآن) در سوره هاي آنها بتوقیف و امر و اعلام (پیغمبر صلی الله علیه و آله) واقع گشته، بدون
اینکه در این موضوع خلافی بین مسلمین باشد، سپس نصوصی را ذکر کرده بر اینکه: رسول خدا صلی الله علیه و آله آنچه را که از
قرآن بر او نازل میشد بهمین ترتیبی که هم اکنون در مصحف هاي ما (قرآن) مثبت است باصحاب خود تعلیم میفرمود و تعلیم او
بدین نحو بتوقیف و اعلام جبرئیل علیه السلام بود که هنگام نزول هر آیه بیان میداشت که جاي نوشتن این آیه در عقب فلان آیه
صفحه 70 از 246
در فلان سوره است.. اه.
علاوه بر آنچه ذکر شد، اصولا اندیشه و ترس پیغمبر صلی الله علیه و آله از یهود و نصاري بمقتضاي اوضاع و احوال می بایستی در
اوایل بعثت آنجناب باشد و یا لا اقل کمی بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت یعنی در موقعی که دولت هاي عالم (در اثر
نیرو و تفوق اسلام و مسلمین) تهدید میشدند، و امم مختلفه جهان از او ( و
[ [ صفحه 111
پیشرفت امرش) ترسناك بودند، و هنگامیکه خیبر را فتح کرده بود و بنی قریضه و بنی النظیر را (که مهم ترین طوایف یهود بودند)
پراکنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاي بسوي او نگران و گردنکشان در مقابل او خواه ناخواه تسلیم و خاضع شده بودند، چه
حجه الوداع در این اوان انجام یافت و این آیه هم چنانکه از احادیث سابق الذکر دانستید در آن (حجه الوداع) نازل شده. و قرطبی
در جلد 6 تفسیرش صفحه 30 اجماع مفسرین را اعلام و تصریح مینماید باینکه سوره مائده (که آیه تبلیغ در سوره مزبور است) در
مدینه نازل گشته، سپس از (نقاش) نقل میکند که در سال حدیبیه (سال ششم از هجرت) نازل شده و بدنبال آن این جمله را از ابن
العربی نقل میکند که این حدیث ساختگی است و براي هیچ مسلمی روا نیست که اعتقاد بان بنماید.. تا آنجا که گوید: و از همین
سوره بعضی در حجه الوداع نازل شده و بعضی دیگر در سال فتح (مکه) و آن، این آیه است ": و لا یجرمنکم شنئان قوم... " تا آخر
آیه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدنی است یعنی در مدینه نازل شده اعم از اینکه در خود مدینه نازل شده باشد یا در یکی از
سفرها، و تنها آیاتی مکی نامیده میشود که قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسیرش صفحه 448 گفته: سوره
مائده- در مدینه نازل شده، مگر آیه شریفه، قول خداي تعالی " الیوم اکملت لکم دینکم... " که آیه مزبور در عرفه و در (حجه
الوداع) نازل شده است، و قرطبی و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که در (حجه الوداع)
فرمود: سوره مائده از حیث زمان نزول آخرین قسمت قرآن است.
و سیوطی در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن کعب از طریق ابی عبید روایت نموده که: سوره مائده در (حجه الوداع) فیما
بین مکه و مدینه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تالیف ابن ضریس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابی جعفر رازي، از
عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاي خراسانی، از پدرش، از ابن عباس، روایت شده که: اول آیه نازل از قرآن ": اقرا باسم ربک...
"است،
[ [ صفحه 112
و بعد از آن ": یا ایها المزمل.. و بهمین ترتیب تعداد مینماید: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را
آخرین سوره قلمداد میکند که مائده قبل از آن نازل شده است و ابن کثیر در جلد 2 تفسیرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روایت
کرده که آخرین سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است (یعنی سوره نصر) و از طریق احمد و حاکم و نسائی از عایشه نقل کرده
که: مائده آخرین سوره ایست که نازل شده.
پس، از تمام آنچه ذکر شد، معلوم میشود ارزش آنچه که قرطبی در جلد ششم تفسیرش صفحه 244 روایت نموده، و سیوطی در"
لباب النقول " صفحه 117 از طریق ابن مردویه و طبرانی از ابن عباس ذکر نموده مبنی بر اینکه: ابو طالب همه روزه مردانی از بنی
هاشم میفرستاد که از پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهبانی و حراست نمایند، تا اینکه این آیه (و الله یعصمک من الناس) نازل گردید
صفحه 71 از 246
پس از نزول این آیه که ابوطالب خواست کسانی را براي حراست پیغمبر صلی الله علیه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا
خداوند مرا از (شر) جن و انس حفظ و حراست فرمود، این روایت مستلزم آنست که آیه مزبور در مکه نازل شده باشد، و این خبر
(علاوه بر جهاتی که بیان گردیده) ناتوان تر از آنست که بتواند در قبال احادیث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرین که اخیرا
ذکر شد مقاومت نماید.
دنبال و پایان این گفتگو: قرطبی در جلد 6 تفسیرش صفحه 242 درباره قول خداي تعالی: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک:
گوید: این، یک تادیبی است براي پیغمبر صلی الله علیه و آله و تادیبی است براي دانشمندان از امت او باینکه، چیزي از امر شریعت
خدا را کتمان نکنند، در حالیکه خداي متعال میدانست که پیغمبر او صلی الله علیه و آله چیزي از او وحی الهی را کتمان نمینماید، و
در صحیح مسلم، از مسروق، از عایشه روایت شده که او گفت: هر که، بتو حکایت نمود اینکه محمد صلی الله علیه و آله چیزي از
وحی را کتمان فرمود، بطور تحقیق دروغ گفته، در حالیکه خداي تعالی میفرماید ": یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "... تا
آخر آیه
[ [ صفحه 113
(از گفتار مفسر است) و خدا زشت گرداند رافضیان را زیرا آنها گفتند که: آن حضرت چیزي را از وحی الهی که مورد نیاز مردم
بود کتمان نمود انتهی و قسطلانی در ج 7 " فتح الباري " ص 101 افترا روي افترا بار آورده گوید: شیعه میگویند که: آنحضرت
چیزي را بر سبیل تقیه کتمان نمود!!
اي کاش این دو نفر (قرطبی و قسطلانی) مستند و منشاي براي این افترائیکه بشیعه بسته اند نشان میدادند خواه دانشمندي که آنرا
گفته است یا تالیفی که آنرا در بر داشته یا فرقه اي که چنین عقیده را بخود بسته باشند بلی این دو نفر چیزي از این قبیل نیافتند. و
بلکه، پنداشتند که در هر چه که در مورد هر گروهی در هر حال نسبت دهند، مورد تصدیق قرار میگیرند!
یا پنداشتند که: شیعه تالیفاتی که شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردي که نسبتی بانها داده میشود مجموعه معتقداتشان
مقیاسی آشکار باشد براي سنجش و تطبیق نسبتها با آن و یا چنین پنداشتند که نسلهاي بعدي مردانی را نمی پروراند که با گروه
مفتري برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، این گونه اوهام آنها را واداشته و تشویق نموده که حسن اشتهار شیعه را با این
گونه افتراها و نسبتهاي ناروا و بی اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور که دیگران یعنی سایر نویسندگان معاند و مفتري را در
این وادي افکنده که هر گونه ناسزا و ناروائی را علیه شیعه جستجو کنند و عواطف و احساسات مردم بی خبر و غیر وارد را علیه آنان
تحریک و بهیجان بیندازند و موجبات جدائی اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!
آي این گونه تصورات و پندارهاي ناروا باعث شد که بی دریغ عنان سخن را رها کرده و بر خلاف واقع علیه گروه شیعه سخن
گویند بطوري که گوئی علیه قوم و ملتی سخن میگویند که منقرض شده اند و اثر حیاتی و اجتماعی آنها از بین رفته و دیگر مدافعی
ندارند در صورتیکه آنچه اینان گفته و نوشته اند حقیقت ندارد و شیعه هرگز چنین جراتی نداشت که ساحت مقدس صاحب
رسالت را مورد
[ [ صفحه 114
چنین نسبت قرار دهند و کتمان آنچه را که تبلیغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنکه تبلیغ
صفحه 72 از 246
مخصوص ظرف معینی از زمان و مکان باشد که وحی الهی اجازه آشکار ساختن آنرا قبل از موعد معین ندهد.
بخدا، اگر این دو مفسر در تمام سخنان یاران خود (سایر مفسرین) امعان نظر میکردند و مخصوصا وجوه دهگانه ایرا که رازي بیان
داشته ملاحظه مینمودند از افتراي بشیعه خودداري میکردند و بگوینده سخنانی که شیعه را بگفتن آنها طعن میزنند و متهمشان
میدارند واقف میشدند چه؟ همانطور که اقوال و وجوه مذکوره نقل شد، بعضی از آنها میگویند: آیه تبلیغ درباره جهاد نازل شده،
زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله در پاره مواقع از تحریض منافقین بجهاد خودداري و امساك مینمود، آندیگري گوید: هنگامی که
پیغمبر از نکوهش خدایان ثنویها سکوت فرمود، این آیه نازل شد، و آنسومی گوید: هنگامی که آنحضرت آیه تخییر را از زنان
خود (همانطور که در صفحه 107 بدان اشعار شد) کتمان فرمود این آیه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانکه ملاحظه میکنید:
نزول آیه تبلیغ بر مبناي این وجوه و اقوال مشتمل است بر اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله از انجام ماموریت خود، خودداري نموده
حاشا و کلا چنین نسبتها از ساحت عظمت و قداست پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله دور است.
انه لتذکره للمتقین و انا لنعلم ان منکم مکذبین سوره " الحاقه"
[ [ صفحه 115
اکمال دین بولایت
و از جمله آیات که در روز غدیر در شان امیرالمومنین علیه السلام نازل شد این آیه است:
) "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (" سوره مائده: 3
امامیه بطور عموم و بدون استثناء اتفاق دارند باینکه: این آیه کریمه پیرامون نص غدیر نازل شده است، بعد از آنکه پیغمبر صلی الله
علیه و آله و سلم ولایت مولاي ما امیرالمومنین علیه السلام را با کلماتی روشن و صریح اعلام و اظهار فرمود، که در نتیجه، نص
آشکار و جلی بر این امر را در بر گرفت بطوري که صحابه پیغمبر دانستند و عرب آنرا درك و فهم نمودند، و هر کس که این خبر
باو رسید، بدان استدلال و احتجاج نمود، و بسیاري از علماء تفسیر و پیشوایان فن حدیث و حافظین آثار از اهل سنت با امامیه بر آن
اتفاق نموده اند و آن حقیقتی است که معتبر شناخته شده و نقلی که در جلد 3 تفسیر رازي، ص 529 از اصحاب آثار (راویان و
مفسرین) ثبت گشته آنرا تایید می نماید مشعر بر اینکه:
پس از نزول این آبه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله آنجناب بیش از هشتاد و یک روز یا هشتاد و دو روز زنده نبود، و ابوالسعود در
حاشیه تفسیر رازي جلد 3 ص 523 این مدت را تعیین کرده، و مورخین از اهل سنت ذکر نموده اند که وفات پیغمبر صلی الله علیه و
آله در دوازدهم ربیع الاول بوده و گوئی، بعد از بحساب نیاوردن روز غدیر و روز وفات آنجناب یک روز
[ [ صفحه 116
(بر سبیل تسامح) بر آن افزوده شده و در هر صورت، این بحقیقت نزدیک تر است از قول باینکه: آیه مزبور در روز عرفه نازل شده
که در صحیح مسلم و صحیح بخاري مذکور گشته، چه در این صورت چند روز زیاد مینماید، مضافا بر نصوص بسیاري که از این
قول پشتی بانی مینماید بطوریکه جز تسلیم بمفاد آن گریزي نیست، تا برسیم به بحث در پیرامون آن.
صفحه 73 از 246
روایات مربوط به وقت نزول این آیه
-1 حافظ، ابوجعفر، محمد بن جریر طبري متوفاي سال 310 ، در " کتاب الولایه " باسناد خود از زید بن ارقم در حدیثی که در ص
89 گذشت روایت نموده که: این آیه کریمه روز غدیر خم در شان امیرالمومنین علیه السلام نازل شده.
-2 حافظ، ابن مردویه، اصفهانی، متوفاي 410 ، از طریق ابی هارون عبدي، از ابی سعید خدري روایت کرده که: این آیه در روز
غدیر خم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گشت، هنگامی که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه و سپس روایت مزبور را از
ابی هریره نقل کرده و در آن تصریح شده که روز مزبور هجدهم ماه ذي الحجه الحرام است یعنی روز بازگشت پیغمبر صلی الله
. علیه و آله از حجه الوداع- تفسیر ابن کثیر، جلد 2 ص 14
و سیوطی در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 گوید: ابن مردویه و ابن عساکر (بسند ضعیف) از ابی سعید خدري آورده اند که
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم علی علیه السلام را منصوب و ولایت او را اعلام فرمود، جبرئیل این آیه را
آورد: الیوم اکملت لکم دینکم....
و ابن مردویه، و خطیب، و ابن عساکر بسند ضعیف از ابی هریره روایت کرده اند که گفت: چون روز غدیر خم شد، و آن روز
هجدهم ذي الحجه الحرام
[ [ صفحه 117
است، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود ": من کنت مولاه فعلی مولاه، " سپس خداي تعالی این آیه را فرستاد: الیوم اکملت لکم
دینکم... و سیوطی در جلد 1 " الاتقان " ص 31 " از چاپ سال 1360 " بدو طریق از او روایت نامبرده را آورده است.
و بدخشی در " مفتاح النجا " از عبد الرزاق رسعنی از ابن عباس آنچه را که در ص 98 گذشت ذکر نموده، سپس گوید: و ابن
مردویه از ابی سعید خدري رضی الله عنه بمانند آن روایت کرده، و در پایان آن مذکور است: پس نازل شد: الیوم اکملت لکم
دینکم.. تا آخر آیه در این هنگام پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود ": الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی
و الولایه لعلی بن ابی طالب " و اربلی بهمین لفظ آنرا در " کشف الغمه " ص 95 از تفسیر او نقل کرده و قطیفی در " الفرقه الناجیه
"گوید: ابوبکر ابن مردویه حافظ، باسناد خود که منتهی بابی سعید خدري میشود روایت نموده که: پیغمبر صلی الله علیه و آله
روزیکه مردم را در غدیر خم دعوت فرمود، امر کرد خار و خاشاك را از زیر درخت برطرف ساختند، و آن، روز پنجشنبه بود، و
مردم را بسوي علی علیه السلام دعوت کرد و دو بازوي علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد تا حدیکه مردم سفیدي زیر بغل
پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدند، سپس از یکدیگر (پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام) جدا نشدند تا این آیه نازل
شد ": الیوم اکملت لکم دینکم " تا آخر آیه پس گفت... تا آخر آنچه از ابی نعیم اصفهانی حرف بحرف میاید.
-3 حافظ، ابو نعیم اصفهانی، متوفاي 430 در کتاب خود (ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام) روایت نموده گوید: حدیث کرد
ما را، محمد بن احمد بن علی بن مخلد (محتسب، متوفاي 357 (که او از محمد بن عثمان بن ابی شیبه و او از یحیی حمانی و او از
قیس بن ربیع، و او از ابی هارون عبدي، از ابی سعید خدري رضی الله عنه
[ [ صفحه 118
روایت نموده که: پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را در غدیرخم بسوي علی علیه السلام دعوت نمود، بامر آنجناب خار و خاشاك
صفحه 74 از 246
زیر درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود، سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را طلبید و دو بازوي او را گرفت و
بلند کرد تا بحدي که مردم سفیدي زیر بغل رسول خدا را دیدند. سپس آن اجتماع متفرق نشد مگر بعد از نزول این آیه: الیوم
اکملت لکم دینکم تا آخر آیه.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود ": الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و بالولایه لعلی من
بعدي " سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.
در این هنگام حسان عرض کرد: یا رسول الله اجازه فرما درباره علی علیه السلام اشعاري بگویم که شما آنها را بشنوید، فرمود: بگو
بمیمنت و برکت الهی، پس حسان برخاست و گفت اي گروه بزرگان قریش من پیرو امر ولایت گفتار خود را بشهادت رسول خدا
که در امر ولایت ممضی و مجري است، اعلام میداریم، سپس گفت:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم
بخم، فاسمع بالرسول منادیا
یقول فمن مولاکم و ولیکم
فقالوا و لم یبدوا هناك التعامیا
الهک مولانا و انت ولینا
و لم تر منا فی الولایه عاصیا
فقال له قم یا علی فاننی
رضیتک من بعدي اماما و هادیا
فمن کنت مولاه، فهذا ولیه
فکونوا له انصار صدق موالیا
هناك دعا اللهم وال ولیه
و کن للذي عادا علیا معادیا
[ [ صفحه 119
و شیخ تابعی- سلیم بن قیس هلالی- این حدیث را بهمین لفظ در کتاب خود از ابی سعید خدري روایت نموده که گفت: همانا
رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را در غدیر خم طلبید و امر فرمود آنچه خار و خاشاك در زیر درخت بود برطرف نمودند، و
آن روز پنجشنبه بود، سپس مردم را بسوي خود خواند و بازوي علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفت و بلند کرد تا حدي که
صفحه 75 از 246
سفیدي زیر بغل رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم... تا پایان روایت بلفظی که ذکر شد.
-4 حافظ، ابوبکر، خطیب بغدادي، متوفاي 463 ، در تاریخ خود، جلد 8 ص 290 از عبد الله بن علی بن محمد بن بشران، از حافظ،
علی بن عمر دار قطنی، از حبشون خلال، از علی بن سعید رملی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق، از ابن حوشب، از ابی
هریره، روایت نموده، از رسول خدا صلی الله علیه و آله-
و از احمد بن عبد الله نیري، از علی بن سعید، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر، از ابن حوشب، از ابی هریره، از پیغمبر صلی الله علیه
و آله که فرمود: هر کس روز هجدهم از ذي الحجه الحرام را روزه بدارد، خداوند روزه شصت ماه براي او مینویسد، و آن روز
غدیر خم است هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله دست علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من بمومنین اولی
از خودشان نیستم؟ گفتند: آري یا رسول الله. آنحضرت فرمود ": من کنت مولاه فعلی مولاه " سپس عمر بن خطاب گفت: به به اي
پسر ابی طالب، گردیدي مولاي من و مولاي هر کسی که مسلم است، پس خداوند نازل فرمود ": الیوم اکملت لکم دینکم... " تا
آخر آیه.
-5 حافظ، ابو سعید سجستانی، متوفاي 477 در کتاب الولایه باسنادش از یحیی بن عبد الحمید حمانی کوفی، از قیس بن ربیع از ابی
هارون از ابی سعید خدري، روایت نموده که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را در غدیر خم دعوت فرمود بامر آنجناب
خار و خاشاك زیر درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود... تا
[ [ صفحه 120
آخر حدیث بلفظ مذکور در طریق ابی نعیم اصفهانی.
-6 ابوالحسن ابن المغازلی شافعی، متوفاي 483 در مناقب خود از ابی بکر، احمد بن محمد بن طاوان روایت نموده که گفت: خبر
داد ما را ابوالحسین، احمد بن حسین بن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصیر خلدي، از علی بن سعید بن قتیبه رملی، که
گفت خبر داد ضمره بن ربیعه قرشی، از ابن شوذب، از مطر وراق از شهر بن حوشب، از ابی هریره... تا پایان حدیث بلفظ مذکور در
طریق خطیب بغدادي (در العمده صفحه 52 (و گروه دیگري نیز آنرا ذکر نموده اند.
-7 حافظ، ابوالقاسم، حاکم حسکانی (شرح حال او در ج 1 ص 184 مذکور است) گفت: خبر داد ما را: ابو عبد الله شیرازي، از
ابوکر جرجانی، از ابو احمد بصري، از احمد بن عمار بن خالد، از یحیی بن عبد الحمید حمانی، از قیس بن ربیع، از ابی هارون
عبدي، از ابی سعید خدري، باینکه چون این آیه نازل شد: الیوم اکملت لکم دینکم... الایه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: الله
اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی، و ولایه علی بن ابی طالب من بعدي و فرمود: من کنت مولاه فعلی
مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله.
-8 حافظ، ابوالقاسم ابن عساکر شافعی، دمشقی، متوفاي 571 حدیث مزبور را بطریق ابن مردویه از ابی سعید و ابی هریره (بطوریکه
در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 مذکور است، روایت نموده است.
-9 اخطب خطبا، خوارزمی، متوفاي 568 در " مناقب " ص 80 گوید: خبر داد ما را، سید الحفاظ، ابو منصور شهردار بن شیرویه بن
شهردار دیلمی، در ضمن آنچه که از همدان بمن نوشت گفت نقل کرده مرا ابوالفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس همدانی
(بوسیله کتابت) گفت خبر داد مرا عبد الله بن اسحاق بغوي، از حسن بن علیل غنوي، از محمد بن عبد الرحمن زراع، از قیس بن
حفص، از علی بن حسن عبدي، از ابی هارون عبدي، از ابی سعید خدري، که گفت:
صفحه 76 از 246
[ [ صفحه 121
روزیکه پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را در غدیرخم طلبید، حسب الامر آنجناب خار و خاشاك زیر درخت برطرف شد، و آنروز
پنجشنبه بود، سپس مردم را دعوت بسوي علی علیه السلام کرد و بازوي او (علی علیه السلام) را گرفت و بلند نمود تا بحدي که
مردم زیر بغل هاي پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدند، تا اینکه این آیه نازل شد ": الیوم اکملت لکم دینکم "... الایه، تا پایان
حدیث طبق الفاظی که بطریق ابی نعیم اصفهانی مذکور افتاد.
و در " المناقب " ص 94 باسناد از حافظ احمد بن حسین بیهقی، از حافظ ابی عبد الله حاکم، از ابی یعلی زبیر بن عبد الله ثوري، از
ابی جعفر احمد بن عبد الله بزاز از علی بن سعید رملی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق روایت نموده تا آخر آنچه که از
خطیب بغدادي نقل شد. از حیث سند و متن حدیث.
-10 ابو الفتوح نطنزي در کتاب خود " الخصایص العلویه " از ابی سعید خدري بلفظی که در ج 1 ص 85 گذشت روایت نموده و
نیز از ابی سعید خدري و جابر انصاري روایت نموده که گفتند: چون این آیه: الیوم اکملت لکم دینکم... الایه نازل شد، پیغمبر
صلی الله علیه و آله فرمود:
الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی، و ولایه علی بن ابی طالب بعدي.
و در کتاب مزبور (خصایص) باسنادش از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیه السلام مذکور است که فرمودند: این آیه (یعنی
آیه تبلیغ) در روز غدیر نازل شد و در همان روز نیز این آیه " الیوم اکملت لکم دینکم "... نازل گردید، و از قول حضرت صادق
علیه السلام گوید: معنی این آیه اینست: امروز دین شما را کامل نمودم بسبب بپا داشتن نگهبان آن و نعمت خود را بر شما تمام
کردم- یعنی بسبب
[ [ صفحه 122
ولایت ما، و دین اسلام را براي شما پسندیدم و بدان رضا دادم، یعنی تسلیم شدن نفس نسبت بامر ما. و باز در خصایص خود
باسنادش از ابی هریره حدیث روزه داشتن روز غدیر را بلفظی که بطریق خطیب بغدادي گذشت روایت نموده و در آن نزول آیه
(مزبور) درباره علی علیه السلام در روز غدیر مذکور است.
-11 ابو حامد سعد الدین صالحانی، شهاب الدین احمد در (توضیح الدلایل- علی ترجیح الفضایل) ذکر نموده: و باسناد مذکور از
مجاهد رضی الله عنه روایت شده که گفت: این آیه ": الیوم اکملت لکم دینکم... " در غدیر خم نازل شد، و پس از نزول آن
رسول خدا صلوه و سلام و برکات خدا بر او و آل او باد فرمود ": الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و
الولایه لعلی- " صالحانی آنرا روایت نموده است.
-12 ابو المظفر، سبط ابن جوزي، حنفی، بغدادي، متوفاي 654 در تذکره خود ص 18 روایتی را که خطیب بغدادي با دقت در سند
از طریق حافظ، دار قطنی آورده و در ص 119 ذکر شد، نقل نموده است.
-13 شیخ الاسلام حموینی حنفی، متوفاي 722 در باب دوازدهم از " فراید السمطین " روایت نموده که از شیخ تاج الدین ابو طالب
علی بن حب بن عثمان بن عبد الله خازن، از امام برهان الدین ناصر بن ابی المکارم مطرزي (بر سبیل اجازه) باخبار از امام اخطب
خوارزم ابو الموید، موفق بن احمد مکی خوارزمی، گفت: خبر داد مرا سید الحفاظ در ضمن مکتوبی که از همدان براي من
فرستاد... تا آخر روایتی که از اخطب خطباي خوارزمی ذکر شد، از سند و متن حدیث.
صفحه 77 از 246
و از سید الحفاظ، ابی منصور شهردار بن شیرویه بن شهردار دیلمی روایت
[ [ صفحه 123
نموده که گفت: خبر داد مرا حسن بن احمد بن حسن حداد معري حافظ از احمد بن عبد الله بن احمد، از محمد بن احمد، از محمد
بن عثمان بن ابی شیبه از یحیی حمانی از قیس بن ربیع، از ابی هارون عبدي. از ابی سعید خدري، که: رسول خدا صلی الله علیه و
آله مردم را بسوي علی علیه السلام دعوت نمود.. تا آخر حدیث بلفظی که بطریق ابی نعیم در ص 118 عینا ذکر شد، سپس گفته
که: این حدیثی است که داراي طرق بسیاري است که منتهی میشود به ابی سعید، سعد بن مالک خدري انصاري.
-14 عماد الدین ابن کثیر قرشی دمشقی شافعی متوفاي 774 ، در جلد 2 تفسیرش ص 14 از طریق ابن مردویه از ابی سعید و ابی
هریره روایت نموده که گفتند: همانا این آیه در روز غدیر خم درباره علی علیه السلام نازل شده، و در جلد 5 تاریخش ص 210
حدیث مذکور از ابی هریره را بطریق خطیب بغدادي روایت کرده و در این مورد سخنانی دارد که بیان آن در موضوع روزه روز
غدیر خواهد آمد.
-15 جلال الدین سیوطی شافعی، متوفاي 911 در جلد 2 " در المنثور " ص 259 از طریق ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر این
حدیث را بلفظی که در روایت ابن مردویه گذشت روایت نموده.
و در جلد 1 " الاتقان " ص 31 ضمن تعداد آیاتی که در سفر نازل شده گوید: و از جمله آنها است: الیوم اکملت لکم دینکم... در
حدیث صحیح از عمر روایت شده که آیه مزبور در شام عرفه (روز جمعه) سال " حجه الوداع " نازل شده، براي آن طرق بسیاري
است. لیکن، ابن مردویه با بررسی در طریق از ابی سعید خدري روایت نموده که آیه مزبور روز غدیر خم نازل گشت، و مانند آنرا
از ابی هریره روایت نموده و در آن مذکور است که: آنروز هجدهم " ذي الحجه " هنگام بازگشت پیغمبر صلی الله علیه و آله از"
حجه الوداع " بوده و هر دوي آنها صحیح نمی آید. اه
(ما میگوئیم): اگر مراد او از عدم صحت ایراد و نکوهش در اسناد است، این درست نیست، زیرا روایت ابی هریره در نزد استادان
فن حدیث صحیح الاسناد شناخته شده و ثقه و مورد اعتماد بودن رجال آن را تصریح کرده اند، و ما بطور
[ [ صفحه 124
تفصیل این موضوع را در باب روزه روز غدیر بیان خواهیم کرد، و حدیث ابو سعید، طرق بسیاري دارد چنانکه در کلام حموینی
نقل از کتاب او " فراید السمطین " گذشت، علاوه بر این، این روایت اختصاص بابی سعید و ابی هریره ندارد، و ضمن مطالب
گذشته بخوبی دانستید که عین آنرا جابر بن عبد الله و مفسر تابعی مجاهد مکی و امامان حضرت باقر و حضرت صادق علیهما
السلام روایت کرده اند و علماء حدیث باین رواه تکیه کرده و در برابر روایت نامبرده تسلیم شده اند کما اینکه روایت آن از علماء
و حافظین حدیث مختص بابن مردویه نبوده و از خود سیوطی در منثورش شنیدید روایت خطیب و ابن عساکر را و دانستید که در"
نقل و روایت " این حدیث گروه دیگري نیز هستند که با بررسی در سند آنرا روایت نموده اند، که در عداد آنها افرادي است مانند:
حاکم نیشابوري و حافظ بیهقی و حافظ ابن ابی شیبه، و حافظ دار قطنی، و حافظ دیلمی، و حافظ حداد و غیر آنها، بدون اینکه در
آن طعن و انتقادي از طرف یکی از آنان مشهود گردد.
و اگر مراد او عدم صحت از لحاظ معارض بودن آن با روایاتی است که حاکی از نزول آیه مزبور در روز عرفه است؟ در
صفحه 78 از 246
اینصورت، نامبرده در حکم قطعی ببطلان یکی از دو جانب، گزافه گوئی نموده و بر فرض اینکه جانب دیگر در نظر او رجحان
داشته باشد موجب آن نخواهد بود که بجانب دیگر حکم قطعی ببطلان بدهد چنانکه در مورد تعارض دو حدیث مقرر است،
خصوصا در صورتیکه ممکن باشد جمع بین آندو باینکه گفته شود: این آیه دو بار نازل گشته، چنانکه همین احتمال را ابن جوزي
در کتاب خود " تذکره " در ص 18 داده مانند آیاتی چند از آیات کریمه که مکرر نازل شده اند، و از آن جمله است: آیه بسمله
که یکبار در مکه و بار دیگر در مدینه نازل شده و غیر این آیه که ذکر آنها خواهد آمد.
بعلاوه، داستان نزول آیه مزبور در روز غدیر تایید میشود بانچه در پیش از رازي و ابی السعود و غیر آندو اشعار نمودیم دایر بر
اینکه: پیغمبر صلی الله علیه و آله بعد از نزول
[ [ صفحه 125
این آیه بیش از هشتاد و یک یا دو روز زیست نفرموده، بصفحه 115 مراجعه نمائید.
و سیوطی در این تحکم و زورگوئی خود از ابن کثیر پیروي کرده: چه نامبرده در جلد 2 تفسیرش ص 14 بعد از ذکر حدیث مزبور
بدو طریقش گوید: هیچیک از این دو حدیث درست نمی آید، بنابراین او ستمکارتر است.
-16 میرزا محمد بدخشی، حدیث ابن مردویه را بشرحی که در ص 117 گذشت در " مفتاح النجا " ذکر نموده است.
و پس از تمام این دلائل و آثار، آنچه در خور نهایت شگفتی است، سخن آلوسی است که در ج 2 " روح المعانی " ص 249
گوید: شیعه از ابی سعید خدري آورده اند که: این آیه پس از فرمایش پبغمبر صلی الله علیه و آله درباره علی کرم الله وجهه که در
غدیر خم فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، نازل شد، و پس از نزول آن آنجناب فرمود: الله اکبر علی اکمال الدین، و اتمام النعمه،
و رضی الرب برسالتی و ولایه علی کرم الله تعالی وجهه بعدي.
و پوشیده نیست که این از افتراهاي آنان (شیعه) است، و رکاکت (ضعف و بی مایگی) خبر در آغاز امر، گواه بر این مطلب است...
اه
ما نمیتوانیم احتمال این را بدهیم که آلوسی بر طرق این حدیث و راویان آن آگاهی نداشته و بعلت جهل و عدم وقوف این روایت
را بشیعه فقط نسبت داده است بلکه انگیزه هاي عصبی و کینه توزي او را وادار نموده که این حقیقت آشکار را در پرده هاي اشتباه
کاري و هوچیگري بپوشاند، دیگر این گمان را بخود راه نداده که کسی باشد و پس از وقوف و اطلاع بر کتب اهل سنت و روایات
آنها با او در آویزد و بحساب فتنه انگیزي او برسد!!
آیا کسی نیست، از این دو مرد سوال کند: با شناسائی تو کسانی را از پیشوایان حدیث و علماء تفسیر و حاملین تاریخ از غیر گروه
شیعه که حدیث مزبور را روایت نموده اند، چگونه روایت مزبور را اختصاص بشیعه داده؟ و با اینکه سلسله اسناد
[ [ صفحه 126
این روایت به ابی هریره و جابر بن عبد الله انصاري و امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز منتهی گشته چگونه اسناد حدیث مزبور
را بابی سعید خدري مخصوص نموده؟ سپس از او سوال شود، رکاکت (ضعف و بی مایگی) را که در حدیث مزبور پنداشته و آنرا
گواه بر این قرار داده که حدیث مزبور از ساخته هاي شیعه است آیا در لفظ حدیث وجود دارد؟ و حال آنکه همزاد سایر احادیثی
است که روایت شده، و هیچگونه پیچیدگی و ابهامی در آن نیست، یا این رکاکت خیالی از ضعفی است که در اسلوب آن هست؟
صفحه 79 از 246
و یا متضمن تکلفی است در بیان مقصود؟ و یا تنافري در ترکیب آن وجود دارد در حالیکه بر مجراي موازین عربیت صرف جاري
است؟ و یا این رکاکت در معناي آن است. در صورتیکه در آن روایت اثري از این نوع رکاکت نیست جز آنکه: آنچه در فضیلت
امیرالمومنین علیه السلام روایت شود و هر منقبت و فضیلتی که بانجناب نسبت داده شود در نظر آلوسی و بعقیده او رکیک و
ضعیف و ناپسند است و این همان کینه و عصبیت باطله ایست که دارنده آنرا بوادي هلاکت میفکند کاش میدانستم که: شیعه اگر
روایت صحیحی را نقل نمودند و روایات اهل سنت هم آنرا تایید و پشتیبانی نمود، چه گناهی مرتکب شده اند که یک ناصبی
معاند با این کیفیت در وادي عداوت عنان خود را سر دهد و با عناد لجوجانه بگوید: این روایت را شیعه آورده... و پوشیده نیست
که این از مطالب ساخته و بی حقیقت آنها است... الخ.
در حالتی که براي ما فراهم است که هم اکنون احادیث رکیک و بی مایه او را که کتاب ضخیم او پر است از آن، در معرض
نمایش بگذاریم تا ارباب انصاف و صرافان سخن، مطالب ضعیف و رکیک را از غیر آن تمیز دهند، ولی با چشم پوشی از آن
میگذریم و از راه کرم و فتوت او را وا میگذاریم.!!
کلا انه تذکرة
فمن شاء ذکره، و ما یذکرون الا ان یشاء الله (سوره مدثر)
[ [ صفحه 127
عذاب واقع
اشاره
از جمله آیات نازله بعد از نص غدیر قول خداي تعالی است در سوره " المعارج " " سال سائل عذاب واقع للکافرین لیس له دافع
من الله ذي المعارج " که علاوه بر اعتقاد شیعه بان، جمعی از علماي اهل سنت که شخصیت شان مورد تصدیق است آنرا در کتب
تفسیر و حدیث ثبت و ضبط نموده اند.
و اینک بذکر نص روایات مذکور توجه کنید:
4 در مکه در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 147 ذکر شده)، در تفسیر خود" / -1 حافظ، ابو عبید هروي (که در سال 223
غریب القرآن " روایت نموده گوید: پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در غیر خم تبلیغ فرمود آنچه را که مامور بدان بود
و این امر در بلاد شایع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدري آمد و خطاب به پیغمبر صلی الله علیه و آله نموده
گفت: بما از طرف خداوند امر کردي که گواهی به یگانگی خداوند و رسالت تو بدهیم و نماز و روزه و حج و زکاه را امتثال کنیم
همه را از تو پذیرفتیم و قبول کردیم، و تو باینها اکتفا ننمودي تا اینکه بازوي پسر عمت را گرفتی و بلند نمودي و او را بر ما برتري
دادي و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این امر از طرف تو است یا از جانب خداوند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله
[ [ صفحه 128
فرمود: قسم بخداوندي که معبودي جز او نیست، این امر از جانب خداوند است نامبرده پس از شنیدن این سخن رو بطرف شتر خود
صفحه 80 از 246
روان شد در حالیکه میگفت: بار خدایا، اگر آنچه محمد میگوید راست و حق است بر ما سنگی از آسمان ببار، و یا عذابی دردناك
بما برسان، هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از فراز بر سر او آمد و از دبر او خارج شد و او را کشت و خداي تعالی این آیه
را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع... تا آخر.
-2 ابوبکر نقاش موصلی بغدادي (که در سال 351 در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 172 مذکور است) در تفسیر خود " شفاء
الصدور " حدیث ابو عبید مذکور را روایت نموده با این تفاوت که نام شخص مزبور را بجاي جابر بن نضر: حارث بن نعمان فهري
ذکر نموده چنانکه در روایت ثعلبی خواهد آمد و گمان دارم که این تصحیح از طرف او باشد.
37 (در تفسیر خود " الکشف و البیان " گوید: از سفیان بن عیینه درباره قول خداي / -3 ابو اسحق ثعلبی نیشابوري (متوفاي 427
تعالی ": سال سائل بعذاب واقع " سوال شد که در مورد چه کسی نازل شده؟ نامبرده بسوال کننده گفت سائله اي را از من پرسیدي
که تاکنون کسی آنرا از من نپرسیده، پدرم از جعفر من محمد علیهما السلام روایت نموده، و آنجناب از پدرانش (صلوات الله
علیهم) روایت نموده که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بغدیر خم رسید پس از گرد آمدن مردم در حالیکه دست علی علیه
السلام را گرفته بود بانها اعلام نموده فرمود ": من کنت مولاه، فعلی مولاه " پس این خبر در بلاد شایع و منتشر گشت و بگوش
حرث بن نعمان فهري رسید. نامبرده نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد در حالتی که بر ناقه اي سوار بود، تا به ابطح رسید، در
آنجا از ناقه خود فرود آمد و آنرا خوابانید و برسول خدا
[ [ صفحه 129
صلی الله علیه و آله و سلم خطاب نمود و گفت: اي محمد از طرف خداوند ما را امر کردي که به یکتائی خدا و رسالت تو شهادت
دهیم، قبول کردیم، و ما را به پنج نماز امر نمودي پذیرفتیم، و ما را بدادن زکاه امر کردي اطاعت کردیم، و بما امر کردي که یک
ماه روزه بداریم قبول نمودیم، و ما را بحج امر کردي پذیرا شدیم، بان امور اکتفا ننمودي تا بازوان پسر عمت را گرفتی و او را بلند
کردي و بر ما برتري و فضیلت دادي و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این امر از شخص تو است یا اینهم از طرف خداوند
است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم بان خداوندي که معبودي جز او نیست، این امر از طرف خداوند است، حرث بن
نعمان پس از شنیدن سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله رو بطرف مرکب خود روان شد در حالیکه میگفت: بار خدایا اگر آنچه محمد
میگوید راست و حق است، بر ما سنگی از آسمان ببار یا عذابی دردناك بر ما نازل کن، هنوز بمرکب خود نرسیده بود که خداوند
سنگی از فراز بر سر او فرود آورد که از دبر او خارج شد و او را کشت و خداوند این آیه را نازل فرمود ": سال سائل بعذاب واقع...
"تا آخر آیات.
-4 حاکم، ابوالقاسم حسکانی (شرح حال او در ج 1 ص 184 مذکور است) در کتاب " دعاه الهداه الی اداء حق الموالاه " روایت
کرده گوید: بر ابوبکر محمد بن محمد صیدلانی قرائت نمودم و بدان اقرار کرد و گفتم حدیث نمود شما را ابو محمد عبد الله بن
احمد بن جعفر شیبانی، از عبد الرحمن بن حسین اسدي، از ابراهیم بن حسین کسائی (ابن دیزیل) از فضل بن دکین، از سفیان بن
سعید (ثوري)، از منصور از ربعی از حذیفه بن یمان که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام
[ [ صفحه 130
فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه، نعمان بن منذر (این کلمه تصحیف است) فهري گفت: این چیزي است که از خود میگوئی؟
صفحه 81 از 246
یا پروردگارت بان امر کرده؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از خود نمیگویم، بلکه پروردگارم امر فرموده نامبرده گفت: بار
پروردگار: بر ما فرو فرست (در نسخه هاي چنین مذکور است) سنگی را از آسمان، هنوز بمرکب خود نرسیده بود که سنگی بسوي
او آمد و او را خونین نمود و افتاد و مرد، سپس خداوند این آیه را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع
و گفت: حدیث نمود ما را: ابو عبد الله شیرازي، از ابوبکر جرجانی، از ابو احمد بصري از محمد بن سهل، از زید بن اسماعیل وابسته
انصار از محمد بن ایوب واسطی، از سفیان بن عیینه، از جعفر بن محمد صادق علیهما السلام از پدرانش علیهم السلام اینکه: چون
رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را در روز غدیر خم منصوب فرمود و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه این خبر به
بلاد منتشر شد، و نعمان بن حرث فهري نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: از طرف خدا بما امر کردي که به یکتائی خدا و
رسالت تو شهادت میدهم و جهاد و حج و روزه و نماز و زکاه را آوردي و ما قبول کردیم سپس باین امور اکتفا ننمودي تا اینکه
این پسر را (منظورش علی علیه السلام است) منصوب داشتی و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، این امر آیا از طرف شخص تو
است یا امري است از جانب خداوند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم بان خداوندیکه جز او معبودي نیست، این از
جانب خداست، در این هنگام نعمان بن حرث از نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله برگشت و در آن حال میگفت: بار خدایا اگر این
مطلب حق است بر ما سنگی از آسمان ببار، پس خداوند سنگی بر سر او فرو افکند و او را کشت و این آیه نازل شد ": سال سائل
بعذاب واقع "... تا آخر آیات. 5- ابوبکر، یحیی قرطبی، متوفاي 567 (شرح حال او در صفحه 188 ذکر شد)، در تفسیر خود در
سوره " المعارج " گوید: پس از آنکه پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:
[ [ صفحه 131
من کنت مولاه فعلی مولاه نضر بن حارث برسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: بما از طرف خداوند امر بشهادتین فرمودي و ما از
تو پذیرفتیم و ما را امر به نماز و زکاه نمودي و باین امور اکتفا نکردي تا اینکه پسر عم خود را بر ما برتري دادي، آیا خدا تو را
بدان امر فرمود یا از خود این کار را نمودي؟ فرمود: قسم بخداوندیکه جز او معبودي نیست، این از جانب خدا بود، نامبرده برگشت
در حالیکه میگفت: خداوندا اگر این سخن حق است و از جانب تو است بر ما از آسمان سنگی ببار، پس سنگی بر او افتاد و او را
کشت.
-6 شمس الدین، ابو المظفر، سبط ابن جوزي، حنفی، متوفاي 654 در تذکره خود صفحه 19 این روایت را ذکر نموده گوید: این
حدیث را ابو اسحق ثعلبی در تفسیر خود باسنادش از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت نموده که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله
موضوع ولایت علی علیه السلام را اعلام فرمود، این خبر باطراف منتشر و در بلاد شایع شد، و بحرث بن نعمان فهري رسید، نامبرده
بر ناقه اي سوار شد و آمد درب مسجد ناقه خود را عقال نمود و آمد تا داخل مسجد شد و در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله
زانو بزمین زد و با تصریح بنام خطاب بانحضرت نموده گفت: همانا تو ما را امر کردي که شهادت به یکتائی خدا و رسالت تو
بدهیم و ما این را از تو پذیرفتیم و تو ما را امر کردي که پنج بار در شب و روز نماز کنیم و رمضان را روزه بداریم و خانه خدا را
زیارت کنیم و مال خود را با دادن زکاه پاك نمائیم و ما اینها را از تو قبول نمودیم. باینها اکتفا نکردي تا بازوان پسر عمت را
گرفتی و بلند نمودي و او را بر مردم برتري و فضیلت دادي و گفتی ": من کنت مولاه، فعلی مولاه " آیا این امري
[ [ صفحه 132
صفحه 82 از 246
بوده از طرف خودت و یا از جانب خدا؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالیکه چشمانش سرخ شده بود فرمود: قسم بخدائی که
جز او معبودي نیست، این از طرف خدا بوده و من پیش خود چنین امري را ننمودم، این سخن را سه بار تکرار فرمود در این هنگام
حرث برخواست در حالیکه میگفت: خداوندا، اگر آنچه محمد صلی الله علیه و آله میگوید حق است، پس سنگی از آسمان بر ما
بفرست و یا عذابی دردناك بر ما وارد کن، گوید: بخدا قسم هنوز به ناقه خود نرسیده بود که خدا سنگی از آسمان فرستاد و بر سر
او اصابت کرد و از دبر او بیرون شد و نامبرده هلاك گردید، و خدا این آیه را نازل فرمود ": سال سائل بعذاب واقع ".. تا آخر
آیات.
-7 شیخ ابراهیم بن عبد الله یمنی وصابی شافعی در کتاب خود " الاکتفاء فی فضل الاربعه الخلفاء " حدیث ثعلبی را که در صفحه
128 ذکر شد روایت نموده است.
-8 شیخ الاسلام حموینی- متوفاي 722 در " فراید السمطین " در باب سیزدهم روایت کرده گوید: خبر داد مرا شیخ عماد الدین
حافظ بن بدران در شهر نابلس در جمله روایاتی که اجازه داد که از او روایت نمایم، بر سبیل اجازه از قاضی جمال الدین عبد
القاسم بن عبد الصمد انصاري بر سبیل اجازه از عبد الجبار بن محمد حواري بیهقی، بر سبیل اجازه از امام ابی الحسن علی بن احمد
واحدي که او گفت: بر استاد بزرگوارمان ابی اسحق ثعلبی در تفسیر این آیه قرائت کردم که: سفیان بن عیینه از قول خداي تعالی":
سال سائل بعذاب واقع " پرسیده شد که درباره چه کسی نازل شده؟ گفت.. همان حدیث بشرحی که بلفظ ثعلبی در ص 128 ذکر
شد.
-9 شیخ محمد زرندي، حنفی (شرح حال او در ج 1 ص 203 ذکر شد) این داستان را در دو کتاب خود " معارج الوصول " و"
درر السمطین " ذکر نموده است.
-10 شهاب الدین احمد دولت آبادي متوفاي 849 در کتاب خود " هدایه السعداء " در جلوه دوم از هدایت هشتم روایت نموده که:
رسول خدا صلی الله علیه و آله روزي فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
[ [ صفحه 133
و انصر من نصره، و اخذل من خذله، یکی از کفار، از جمله خوارج این را شنید، و آمد نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و گفت: یا
محمد آیا این از جانب تو است یا از طرف خداوند؟ فرمود: این از جانب خدا است، کافر نامبرده از مسجد بیرون شد و در آستانه
در قیام کرد و گفت اگر آنچه محمد میگوید حق باشد خدایا فرو آر بر سر من سنگی از آسمان، راوي گوید پس سنگی بر سر او
افتاد و سر او شکست، پس این آیه ": سال سائل "... تا آخر نازل شد.
-11 نور الدین بن صباغ مالکی مکی متوفاي 855 این حدیث را در کتاب خود " الفصو ل المهمه " صفحه 26 روایت نموده است.
-12 سید نور الدین سمهودي شافعی متوفاي 911 (شرح حال او در ج 1 ص 215 ذکر شد) این حدیث را در " جواهر العقدین"
ذکر نموده است.
-13 ابو السعود عمادي متوفاي 982 ، در جلد 8 تفسیرش ص 292 چنین نگاشته: گفته شده که او (یعنی درخواست کننده عذاب)
حرث بن نعمان فهري بوده و جریان امر از اینقرار بوده که: چون این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله باو رسید که درباره علی
رضی الله عنه فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، گفت: خداوند، اگر آنچه محمد میگوید حق است بر ما سنگی از آسمان ببار، بلا
درنگ خدا سنگی بر او افکند که بدماغ او اصابت کرد و از عضو زیرین او بیرون شد و در دم جان سپرد.
-14 شمس الدین شربینی قاهري شافعی متوفاي 977 (شرح حال او در ج 1 ص 217 ذکر شد) در جلد 4 تفسیرش (السراج المنیر)
صفحه 83 از 246
صفحه 364 گوید: در این کسی که از خدا طلب عذاب نمود اختلاف است، ابن عباس گفته که او: نضر
[ [ صفحه 134
بن حرث بوده و گفته شده که او حرث بن نعمان بوده، و جریان امر چنین بوده که چون گفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله ": من
کنت مولاه، فعلی مولاه " باو رسید بر ناقه خود سوار شد تا به ابطح رسید، شتر خود را خوابانید، سپس خطاب به پیغمبر صلی الله
علیه و آله نموده گفت: از جانب خدا بما امر کردي که به یکتائی خدا و رسالت تو شهادت دهیم و ما از تو قبول کردیم و امر
کردي که پنج نوبت نماز بخوانیم و اموال خود را تزکیه نمائیم پذیرفتیم، و امر کردي که همه ساله ماه رمضان را روزه بداریم، قبول
کردیم و ما را امر بحج نمودي قبول کردیم و باین امور اکتفا ننمودي تا پسر عم خود را بر ما برتري دادي آیات این امر از ناحیه تو
است یا از جانب خدا؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم بخدائی که جز او معبودي نیست، این امر جز از جانب خدا نبوده،
حرث برگشت در حالیکه میگفت: خداوندا، اگر آنچه محمد میگوید حق است، بر ما از آسمان سنگی ببار یا عذابی دردناك بر ما
برسان، قسم بخداوند هنوز به شتر خود نرسیده بود که خدا سنگی بر او افکند که بدماغ او اصابت نمود و از دبرش بیرون شد و او را
کشت، سپس این آیه نازل شد ": سال سائل بعذاب واقع... " تا آخر آیات.
-15 سید جمال الدین شیرازي متوفاي سال 100 در کتاب خود (الاربعین فی مناقب امیرالمومنین علیه السلام) گوید: حدیث سیزدهم
از جعفر بن محمد علیهما السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت شده که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بغدیر خم
رسید، مردم را طلبید پس از آنکه جمع شدند، دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حیث کان،
و در روایت دیگر است که فرمود: اللهم اعنه و اعن به، و ارحمه و ارحم به، و انصره و انصر به این خبر شایع شد و ببلاد رسید و از
جمله به حرث بن
@ صفحه= 135
نعمان فهري رسید، نامبرده بر ناقه خود سوار شد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد... و این حدیث را تا آخر آنچه ثعلبی
گفت آورده است.
-16 شیخ زین الدین مناوي شافعی متوفاي سال 1031 (شرح حال او در ج 1 ص 221 گذشت)، این داستان را در کتاب خود (فیض
القدیر فی شرح الجامع الصغیر) جلد 6 صفحه 218 در شرح حدیث ولایت روایت نموده است.
-17 سید ابن عید روس حسینی یمنی، متوفاي سال 1041 (شرح حال او در ج 1 ص 222 گذشت) این داستان را در کتاب خود
(العقد النبوي و السر المصطفوي) ذکر نموده است.
-18 شیخ احمد بن باکثیر مکی شافعی متوفاي 1047 (شرح حال او در ج 1 ص 223 گذشت)، این داستان را در تالیف خود (وسیله
المال فی عد مناقب الال) نقل نموده.
-19 شیخ عبد الرحمن صفوري در ج 2 کتاب خود (نزهت) ص 242 حدیث قرطبی را روایت نموده است.
-20 شیخ برهان الدین علی حلبی، شافعی، متوفاي 1044 در ج 3 (السیره الحلبیه) ص 302 این داستان را چنین ذکر کرده: چون این
گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله: من کنت مولاه فعلی مولاه، در شهرها و اقطار مختلفه شایع و منتشر گشت و به حرث بن
نعمان فهري سید، بمدینه آمد و شتر خود را در مسجد خوابانید و داخل شد در حالیکه پیغمبر صلی الله علیه و آله نشسته بود و
اصحاب او در پیرامونش بودند، آمد تا مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله زانو بزمین زد و گفت: یا محمد... تا آخر داستان طبق
صفحه 84 از 246
روایت سبط ابن جوزي که در ص 131 ذکر شد.
-21 سید محمود بن محمد قاري، مدنی، در تالیف خود (الصراط السوي فی مناقب النبی صلی الله علیه و آله) گوید: چندین بار این
گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله من کنت مولاه فعلی مولاه، نقل و مذکور شد، گفته اند که: حارث بن نعمان مسلم بود ولی
پس از آنکه داستان این سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله را من کنت مولاه فعلی مولاه شنید،
[ [ صفحه 136
در نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله شک و تردید نمود و سپس گفت: بار خدایا، اگر آنچه محمد میگوید حق است سنگی از
آسمان بر ما ببار، و یا عذاب دردناکی بما برسان، پس از گفتن این سخن رفت که بر راحله (شتر) خود سوار شود هنوز در حدود ده
سه گام بطرف راحله خود نرفته بود که خداوند عز و جل سنگی بر او افکند که به مغز او اصابت و از دبر او بیرون شد و او را
کشت، و در این باره خداوند این آیه را نازل فرمود ": سال سائل بعذاب واقع "... تا آخر آیات مربوطه.
-22 شمس الدین حنفی شافعی، متوفاي 1181 (شرح حال او در ج 1 ص 230 گذشت) در شرح جامع صغیر سیوطی ج 2 ص 387
در شرح این سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله من کنت مولاه فعلی مولاه، گوید: چون بعض از اصحاب این سخن را شنید، گفت:
آیا براي رسول خدا صلی الله علیه و آله کافی نیست که ما اداي شهادت (به یکتائی خدا و رسالت او) نمودیم و نماز را بپا داشتیم و
زکاه مال خود را دادیم... تا آخر سخنان او تا آنجا که گفت: تا بحدي که پسر ابی طالب را بر ما برتري داد، آیا این امر از شخص
تو است (خطاب به پیغمبر صلی الله علیه و آله) یا از جانب خدا است؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم بخداوندي که معبودي
جز او نیست این امر از جانب خدا است پس این واقعه دلیل است به بزرگی فضل علی علیه السلام.
-23 شیخ محمد صدر العالم سبط شیخ ابو الرضا، در کتاب خود " معارج العلی فی مناقب المرتضی " گوید: رسول خدا صلی لله
علیه و آله روزي فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، یکی از کفار از جمله خوارج این سخن را شنید و نزد پیغمبر صلی
الله علیه و آله آمد و خطاب بانحضرت نموده گفت: آیا این امر از تو است؟ یا از جانب خدا است؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله
فرمود: این از جانب خدا است، در این موضع آنشخص کافر از مسجد بیرون شد و بر در مسجد ایستاد و گفت: (خطاب بخداوند)
اگر آنچه را که این (پیغمبر صلی الله علیه و آله) میگوید، حق است، پس بر ما سنگی از آسمان بفرست، در این هنگام سنگی آمد و
سر او را درهم کوفت.
[ [ صفحه 137
-24 شیخ محمد محبوب العالم، این داستان را در تفسیر خود مشهور به " تفسیر شاهی " بیان داشته است.
-25 ابو عبد الله زرقانی مالکی، متوفاي 1122 در شرح حال " المواهب اللدنیه " جلد 7 ص 13 این داستان را حکایت نموده است.
-26 شیخ احمد بن عبد القادر حفظی شافعی در کتاب خود " ذخیره المال فی شرح عقد جواهر اللال " این داستان را ذکر نموده
است.
-27 سید محمد بن اسماعیل یمانی متوفاي 1182 این داستان را در کتاب خود " الروضه الندیه فی شرح التحفه العلویه " ذکر نموده
است.
صفحه 85 از 246
-28 سید مومن شبلنجی شافعی مدنی، این داستان را در کتاب خود " نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار " ص 78 ذکر
نموده است.
-29 استاد شیخ محمد عبده مصري متوفاي سال 1323 این داستان را در تفسیر " المنار " جلد 6 ص 464 از ثعلبی نقل و ذکر نموده
و سپس با قسمتی از آنچه ابن تیمیه بر حدیث مزبور ایراد وارد کرده او نیز اشکال نموده که قریبا بر بطلان و فساد ایراد و اشکال او
واقف خواهید شد.
و ان تکذبوا فقد کذب امم من قبلکم و ما علی الرسول الا البلاغ المبین سوره عنکبوت
[ [ صفحه 138
یک نظریه در پیرامون حدیث مذکور
چنانکه در مطالب گذشته ملاحظه کردید، تفسیر و حدیث درباره سبب نزول آیه کریمه (سال سائل) متحد و هم آهنگ با هم
حقیقت را آشکار کرده و مطابقت نصوص و اسنادهاي متعدد در اثبات حدیث و حصول اطمینان محرز گردید، شعراء نیز این
داستان را از قدیم در اثبات حدیث و حصول اطمینان محرز گردید، شعراء نیز این داستان را از قدیم الایام برشته نظم درآورده اند،
مانند ابی محمد عونی غسانی که در عداد شعراي قرن چهارم شرح حال و نظم او بیان شده، از جمله در این خصوص چنین میسراید:
یقول رسول الله، هذا لامتی
هو الیوم مولی، رب ما قلت فاسمع
فقال جحود ذو شقاق منافق
ینادي رسول الله من قلب موجع
اعن ربنا هذا، ام انت اخترعته؟
فقال: معاذ الله، لست بمبدع
فقال عدو الله لا هم ان یکن
کما قال حقا بی عذابا فاوقع
فعوجل من افق السماء بکفره
بجندله فانکب ثاو بمصرع
مفاد اجمالی ابیات بالا: هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله ولایت و وصایت امیرالمومنین علیه السلام را بامت ابلاغ فرمود، و
خداوند متعال را گواه بر آن گرفت، منکري معاند و دو رو با قلبی دردناك از حق و کینه برسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب
صفحه 86 از 246
نموده گفت: آیا این امر از جانب پروردگار است؟ یا از پیش خود آنرا آورده اي؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پناه بر
خدا، من هیچگاه از خود و بمیل خود امري نکرده ام، آن دشمن خدا گفت: بار خدایا اگر آنچه را گفت حق است، عذاب و
شکنجه اي بر من فرست بلا درنگ در قابل ناسپاسی او سنگی از آسمان بر او فرود آمد و در دم بیفتاد و هلاك شد.
و دیگري در این باره چنین میگوید:
[ [ صفحه 139
و ما جري لحارث النعمان
فی امره من اوضح البرهان
علی اختیاره لامر الامه
فمن هناك ساءه و غمه
حتی اتی النبی بالمدینه
محبنطئا من شده الضغینه
و قال ما قال من المقال
فباء بالعذاب و النکال
مفاد ابیات بالا: و آنچه براي حارث بن نعمان و سرانجام کار او گذشت آشکارترین برهان است، که در قبال اختیار رسول خدا
صلی الله علیه و آله براي سعادت امت (در ابلاغ امر ولایت علی علیه السلام) چنان بد حال و اندوهناك شد، که از شدت کینه درهم
پیچید و در مدینه نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت آنچه را که (در تردید و انکار امر ولایت) گفت و در نتیجه گرفتار
انتقام و شکنجه الهی گردید.
و ما نه از نزدیک و نه از دور نیافتیم کسی را که در این داستان طعن یا تکذیبی بنماید، جز اینکه در مقابل رجال اسناد آن که تماما
از ثقات هستند همگی این داستان را قبول و در برابر وقوع آن بی تردید تمکین کردند، جز آنچه که از: ابن تیمیه رسیده است که
در جلد 4 " منهاج السنه " ص 13 وجوهی در ابطال حدیث مذکور بیان نموده که نموداري از بد نهادي و کینه اندوزي او است، و
پیوسته خوي ناپسند او در هر موضوع و مسئله چنین بوده که تنها او در مقابل فرق مسلمین نسبت باموریکه در نزد همگان مسلم بوده
در مقام انکار و ماجراجوئی برآید و ما اینک سخنان او را بطور اختصار بیان نموده و باو پاسخ میگوئیم:
وجه اول همانا داستان غدیر در موقع بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه
[ [ صفحه 140
صفحه 87 از 246
الوداع بوده مردم بر این امر اتفاق دارند، در حالیکه حدیث مزبور حکایت از آن دارد که چون این خبر در بلاد شایع و منتشر شد
حارث بنزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد در حالیکه آنحضرت در ابطح- مکه بود، و طبیعت حال ایجاب میکند که این امر در
مدینه باشد. بنابراین، سازنده این حدیث از تاریخ داستان غدیر بی اطلاع و نسبت بان جاهل بوده است؛
اینک جواب:
اولا آنچه از روایت حلبی در " سیره الحلبیه " و سبط ابن جوزي در " تذکره " و شیخ محمد صدر العالم در " معارج العلی"
گذشت اینست که آمدن شخص مزبور در مسجد بوده- اگر مراد مسجد مدینه باشد- مضافا بر این، حلبی تصریح کرده که در
مدینه بوده، پس معلوم میشود ابن تیمیه بودن توجه باین مطالب شروع به هزره دائی کرده و داستان مزبور را بصورتی که پنداشته
مورد تکذیب قرار داده است!.
ثانیا اختصاص دادن این مرد، ابطح را به حوالی مکه در نتیجه عدم توجه او بحقایق لغوي یا عصبیت شدید او است که پرده و
حجابی بین او و حقیقت لغوي انداخته و او را از درك و مشاهده معانی لغوي نابینا و در گرداب و ورطه جهل و عناد غوطه ور
ساخته، این مرد اگر به کتب حدیث و شرح لغات و مولفات راجعه بشهرها و اماکن و کتب ادبی مراجعه می نمود. بخوبی
بتصریحات اهل فن دست مییافت و میدانست که آنها کلمه ابطح را به هر وادي و مسیل که در آن سنگ ریزه و شن وجود دارد
اطلاق میکنند و ضمن اشاره بمصادیق آن کلمه نام از بطحاء مکه (یعنی وادي و مسیل ریگزار آنجا) میبرند و نیز درك مینمود که
این کلمه بر هر مسیل و وادي که داراي چنین صفتی باشد (یعنی داراي ریگهاي کوچک و شن باشد) اطلاق میشود و هیچ مانعی
ندارد که در اطراف هر شهر و دیار و هر دشت و هامونی مسیل و ریگزار وجود داشته باشد.
[ [ صفحه 141
بخاري در ج 1 صحیح خود صفحه 181 و مسلم هم در ج 1 صحیح خود صفحه 382 از عبد الله بن عمر روایت نموده اند که: رسول
خدا صلی الله علیه و آله در بطحاء ذي الحلیفه (یعنی وادي و مسیل ریگزار آنجا) شتر خود را خوابانید و نماز کرد، و در هر دو
صحیح مذکور از نافع روایت شده که: ابن عمر هر زمان که از حج یا عمره بر میگشت در بطحاء ذي الحلیفه همانجا که رسولخدا
صلی الله علیه و آله شتر خود را خوابانیده بود، شتر خود را میخوابانید.
و در صحیح مسلم ج 1 ص 382 از عبد الله بن عمر روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی که براي خواب و استراحت
در ذي الحلیفه فرود آمد، باو گفته که: شما در بطحاء با برکتی هستید.
و در امتاع مقریزي و غیره مذکور است که: پیغمبر صلی الله علیه و آله هنگامیکه از مکه بازگشت فرمود، از منزلگاه ابطح داخل
مدینه شد و آنگاه که در منزلگاه خود در وسط وادي بود باو گفته شد که: همانا تو در بطحاء مبارکی هستی.
و در ج 1 صحیح بخاري ص 175 از ابن عمر روایت شده که: رسولخدا صلی الله علیه و آله هنگامیکه عمره می نمود در ذي الحلیفه
فرود میامد و در حجی که فرمود در زیر نوعی از درخت که سمره نامیده میشود در محل مسجدیکه در ذي الحلیفه است نزول
فرمود و هر زمان که از جنگی و غزوه مراجعت میفرمود که در آن راه بود و یا حج یا عمره انجام میداد در بطن وادي فرود میامد، و
هر وقت که از وسط وادي بیرون میامد، در بطحائی که بر کنار شرقی وادي بود شتر خود را میخوابانید و در آنجا منزل میکرد تا
صبح و در آنجا خلیجی بود که عبد الله در آنجا نماز میگذارد، و در میان آن تلی از رمل بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله در
آنجا نماز میگذارد و سیل در آن جاري شد به بطحاء (مسیل، ریگزار)... تا آخر حدیث.
و در روایت ابن زباله مذکور است که: زمانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله از وسط وادي بیرون میامد شتر خود را در بطحائی که
صفحه 88 از 246
در کنار شرقی وادي بود می خوابانید.
و در ج 1 " مصابیح " بغوي صفحه 83 مذکور است که: قاسم بن محمد گفت:
[ [ صفحه 142
بر عایشه رضی الله عنه وارد شدم و باو گفتم: اي مادر، قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله را براي من آشکار کن، او سه قبر آشکار نمود
که نه از زمین مرتفع بود و نه بزمین چسبیده بود و روي آن (قبور) با بطحاء (سنگریزه) سرخ رنگ پوشیده شده بود.
و سمهودي در جلد 2 " وفاء الوفاء " صفحه 212 از طریق ابن شبه و بزار از عایشه، از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت نموده که
فرمود: بطحان بر باغی قرار گرفته از باغهاي بهشت.
و مقدم بهمه این روایات روایتی است که در خصوص حدیث غدیر از طریق حذیفه بن اسید و عامر بن لیلی رسیده (و در صفحات
26 و 46 جلد اول اصل ذکر شده مراجعه شود) که آندو گفتند: چون رسولخدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع برگشت (در
حالیکه جز آن حجی نفرمود) آمد تا بجحفه رسید و غدقن فرمود که در زیر درختان سمره که نزدیک بهم در بطحاء واقع است
کسی فرود نیاید... تا آخر حدیث.
و اما کتب شرح لغات و بلدان: در جلد 2 " معجم البلدان " صفحه 213 چنین مذکور است: بطحاء در لغت وادي محل عبور سیل
است که در آن سنگریزه وجود دارد و جمع بطحاء بر خلاف قیاس، اباطح و بطاح آمده، تا آنجا که گوید: ابوالحسن محمد بن علی
بن نصر کاتب گوید: شنیدم از زن نوازنده اي که اشعار طریح بن اسمعیل ثقفی را که درباره ولید بن یزید بن عبد الملک گفته
تغنی مینمود و نامبرده از دائیهاي ولید مذکور است.
انت ابن مسلنطح البطاح و لم
تطرق علیک الحنی و الولج
[ [ صفحه 143
بعضی از حاضرین گفتند: بطحا، جز در مکه نیست، در اینصورت استعمال جمع (بطاح جمع ابطح است) چه معنی دارد؟ در این
موقع بطحاوي علوي در خشم آمد و گفت: بطحاء مدینه، و بطحاء مدینه از بطحاء مکه بزرگتر و وسیع تر است و جد من آنجائی
است و برایش این بیت را انشاد نمود:
و بطحا المدینه لی منزل
فیا حبذا ذاك من منزل
آنمرد (که از بعض حاضرین بود) گفت: بنابراین دو بطحاء وجود دارد و با کلمه جمع چه صورتی دارد؟ در جواب گفتیم: عرب را
در سخن و شعر خود وسعتی است، و بر این مبنا دو چیز را بصورت جمع بیان میکند، وانگهی بعض از مردم (اهل اصطلاح) گفته
صفحه 89 از 246
که: اقل جمع دو است، و از جمله امور مثبته این امر یعنی دو بودن بطحاء گفتار فرزدق است:
و انت ابن بطحا وي قریش فان تشا
تکن فی ثقیف سیل ذي ادب عفر
سپس، (مولف معجم البلدان) گوید که: من گویم: اینها همه بیراهه رفتن و تکلف است، در حالیکه پس از اجماع اهل لغت بر
اینکه: بطحاء بمعناي زمینی است که ریگ زار باشد، هر قطعه از زمین که چنین باشد بطحاء است و بناي جمع بر همین مبنی است،
و بهمین مناسبت قبیله قریش ابتداي جاهلیت به: قریش البطاح و قریش الظواهر نامیده شده، در صورتیکه هنوز یکتن از آنها در
مدینه نبوده است و اما سخن فرزدق و ابن نباته، اینهم دلیل بر آن نیست که بطحا دو بطحا است، چه آنکه عرب " رقمه را " رقمتان
و " رامه را " رامتان گفته و مانند اینها نیز بسیار و در این کتاب نیز خواهد گذشت و منظور رعایت و زن (در شعر و یا جمله است)
و از لحاظ دلالت نمودن آنها بر تثنیه عاري از اعتبار است.
[ [ صفحه 144
"بطاح " منزل و جایگاهی است مربوط به (قبیله) بنی یربوع و لبید در شعر خود آنان را یاد کرده گوید:
تربعت الاشراف ثم تصیفت
حساء البطاح و انتجعن السلائلا
و گفته شده: بطاح آبی است در دیار قبیله بنی اسد، و در همانجا بین مسلمین با فرماندهی خالد بن ولید و اهل رده کارزار دست
داد، و ضرار بن ازور اسدي بعنوان پیش تاز قشون خالد و مالک بن نویره بعنوان پیش تاز یاران خود بمیدان نبرد آمدند و در همان
نقطه (که بطاح نامیده شده) با یکدیگر روبرو شدند و در نتیجه ضرار مزبور مالک بن نویره را کشت، و برادر مقتول (متمم) در
سوگواري برادر خود گوید:
سابکی اخی ما دام صوت حمامه
تورق فی وادي البطاح حماما
و وکیع به مالک در یادآوري واقعه بطاح گوید:
فلما اتانا خالد بلوائه
تخطت الیه بالبطاح الودایع
و در ص 215 (جلد 2 معجم البلدان) گوید: اصل لغت بطحاء بمعناي مسیل فراخی است که در آن سنگ ریزه باشد و نضر گوید:
صفحه 90 از 246
ابطح و بطحاء بمعناي زمین گود و نرم و هموار و زمین پست و بلند و وادي- یعنی خاك ها و شنهاي نرمی که در اثر جریان سیلها
در میان آنها واقع میشود، گفته میشود: به ابطح یا به بطحاء وادي آمدیم که مراد خاك و شن هاي نرمی است که در وادي یافت
میشود و جمع آن اباطح است، و بعضی از علماء لغت گفته اند: بطحاء بمعناي هر زمین فراخی
[ [ صفحه 145
است، و گفتار عمر (رضی الله عنه) که گفت: بطحوا المسجد یعنی سنگ ریزه در کف مسجد بریزید، و نیز بطحاء مکانی است معین
در نزدیکی " ذي قار " و گفته میشود بطحاء مکه بامد و ابطح آن و همچنین بطحاء ذي الحلیفه، ابن اسحاق گوید: پیغمبر صلی الله
علیه و آله بقصد غزوه اي خارج شد و راه کوهستانی بنی دینار را پیمود، سپس در بطحاء ابن ازهر در زیر درختی که ذات الساق
نامند فرود آمد و در زیر درخت مزبور نماز کرد، پس در آنجا مسجد آنجناب است، و نیز بطحاء شهري است در مغرب نزدیک
تلمستان.
بطحان و بطحان (بروایت ضم و فتح) یکی از سه وادي مدینه است که نام آنها: عقیق. بطحان. قتاه میباشد، و شاعر در آن چنین
سروده- و این شعر روایت کسی را که آنرا بسکون طاء دانسته تایید می کند:
ابا سعید لم ازل بعدکم
فی کرب للشوق تغشانی
کم مجلس ولی بلذاته
لم یهننی اذغاب ندمانی
سقیا لسلع و لساحاتها
و العیش فی اکناف بطحان
و ابن مقبل در تایید آنکه طاء را مکسور خوانده چنین گوید:
عفی بطحان من سلیمی فیثرب
فملقی الرمال من منی فالمحصب
و ابو زیاد گوید: بطحان از آب هاي قبیله ضباب است.
و در ص 222 " معجم البلدان " گوید: بطیحه (و جمع آن بطائح است) و بطیحه و بطحاء یکسان است، و وقتی گویند: تبطح السیل،
یعنی: سیل در زمین
[ [ صفحه 146
صفحه 91 از 246
پهن و وسیع گشت و بدین مناسبت بطائح واسط گفته میشود زیرا آبها در آنجا جاري و پهن گشته است و آنها، زمین فراخ و وسیعی
است بین واسط و بصره و آنجا در قدیم الایام مشتمل بر قراء پیوسته بهم و زمین آبادي بوده، اتفاقا در زمان کسري پرویز دجله
طغیان بسیاري نمود، فرات نیز بر خلاف عادت طغیان کرد و از جلوگیري آن عاجز شدند، ناچار در اثر نشر آب بسیار در آن مناطق
عمارات و مزارع آنجا را تباه نمود و ساکنین آندیار را پراکنده ساخت... تا آخر..
و ابن منظور در جلد 3 " لسان العرب " ص 236 و زبیدي در جلد 2 " تاج العروس " ص 124 (بطور خلاصه) گویند: بطحاء وادي
خاك نرمی است که در اثر جریان سیلها در مسیر آنها دیده میشود، و ابن اثیر گوید: بطحاء وادي و ابطح آن ریگهاي نرمی است
که در مجراي سیل تولید میشود، و بر این معنی دلالت دارد حدیثی که: حکایت دارد از اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله در ابطح
نماز گذارد، یعنی ابطح مکه، ابن اثیر گوید و آن مسیل وادي مکه است، و از ابی حنیفه نقل شده که در ابطح چیزي نمیروید، همانا
ابطح توي مجراي سیل است، و از نضر نقل شده که: بطحاء درون زمین پست یا بلند و دره است که عبارت است از خاکهاي نرمی
که سیل بدرون آنها میاورد گفته میشود: به ابطح وادي آمدیم و بر روي آن خوابیدیم، و بطحاء وادي مانند آنست و آن خاکها و
ریگهاي نرم و روان در آن است، و ابو عمر گوید: مکانی را ابطح گویند که: آب بر سطح آن انبطاح پیدا کند یعنی بچپ و راست
جریان یابد، و جمع آن اباطح و بطائح آمده، و در " صحاح " مذکور است که: تبطح السیل، یعنی سیل وسعت یافت در صفحه
وادي. و ابن سیده گوید: معناي آن اینست که آب سیلان عریضی یافت، و ذو الرمه گوید:
و لا زال من نوء السماك علیکما
و نوء الثریا و ابل متبطح
و لبید گوید:
[ [ صفحه 147
یزع الهیام عن الثري و یمده
بطح بهایله عن الکثبان
و دیگري گوید:
اذا تبطحن علی المحامل
بطح البط بجنب الساحل
و بطحاء مکه و ابطح آن بمناسبت گسترش (ریگ و شن در آنجا) معروف است، بطحان بضم باء و سکون طاء و غالب بر این کلمه
همین است- ابن اثیر در " النهایه " با سکون طاء را صحیح تر دانسته، و عرایض در " المشارق " گفته که: اهل حدیث چنین
صفحه 92 از 246
(بسکون طاء) آنرا روایت میکنند، و از استادان خود چنین شنیدیم و لکن صحیح فتح باء و کسر طاء است مانند قطران. و قالی در"
البارع " و ابو حاتم و بکري (در " المعجم) " قید و تصریح نموده اند که ضبط درست آن همین است، و بکري اضافه نموده که جز
این روا نیست، (در هر صورت) کلمه نامبرده یکی از سه وادي مدینه است (عقیق. بطحان. قتاه) و ابن اثیر آنرا بفتح طاء نیز روایت
نموده و جز او بکسر روایت کرده اند. در حدیث وارد است که: عمر اول کسی است که " بطح المسجد " و گفت ": بطحوه من
الوادي المبارك. " تبطیح- مسجد بمعنی گستردن سنگ ریزه در آن و همواره کردن زمین است با آن، و در حدیث ابن اثیر است:
مردم را براي بطح کف مسجد با سنگ ریزه دعوت نمود، یعنی فرض کردن آن با آن.
انبطح الوادي فی هذا المکان و استبطح، یعنی: وادي در این مکان توسعه یافت و در نسبت دادن به بطحان مدینه. بطحانیون. گفته
میشود ا ه.
و یعقوبی در کتاب " البلدان " ص 84 گوید: و از واسط تا بصره راه در شن زارها
[ [ صفحه 148
و بطائح واقع است، بعلت اینکه در این فاصله آبهاي متعددي جمع میشود سپس راه از آن شن زارها بدجله العوراء منتهی میشود،
سپس امتداد پیدا میکند تا بصره تا منتهی میشود به شط (نهر ابن عمر)... اه- و یوم البطحاء (روز بطحاء) از روزهاي معروف عرب
است، و منسوب به: بطحاء ذي قار است که در آنجا بین کسري و قبیله بکر بن وائل جنگ واقع شد.
در این مورد (یعنی در تعمیم معناي ابطح و بطحاء در لغت عربی) شواهد بسیاري از شعر شعرائی هست که بقول آنان احتجاج
میشود از جمله شعري است که منسوب بمولاي ما امیرالمومنین علیه السلام است، که از جمله سخنانی است که خطاب به ولید بن
مغیره فرماید:
یهددنی بالعظیم الولید
فقلت: انا ابن ابی طالب
انا ابن المبجل بالابطحین
و بالبیت من سلفی غالب
و میبدي در شرح آن ذکر نموده که مراد آنحضرت (از ابطحین) ابطح مکه و مدینه است، و نابغه بنی شیبان در دیوانش در ص 104
از جمله قصیده که در ستایش عبد الملک بن مروان سروده گوید:
و الارض منه جم النبات بها
مثل الزرابی للونه صبح
و ارتدت الاکم من تهاویل ذي
نور عمیم و الاسهل البطح
صفحه 93 از 246
[ [ صفحه 149
و سید حمیري در وصف کوثر که امیرالمومنین علیه السلام شیعیان خود را در روز قیامت از آن سیراب میکند در قصیده که ضمن
شعراء قرن دوم با شرح حال او ذکر شده، از جمله چنین گوید:
بطحاوه مسک و حافاته
یهتز منها مونق مربع
و ابو تمام (که شرح حال او در ضمن شعراء قرن سوم مذکور است) در ضمن مدیحی که در ص 68 دیوانش مسطور است چنین
گوید:
قوم هم، امنوا قبل الحمام بها
من بین ساجعها الباکی و نائحها
کانوا الجبال لها قبل الجبال و هم
سالوا و لم یک سیل فی اباطحها
و شریف رضی در ضمن قصیده خود در جلد 1 دیوانش صفحه 205 چنین گوید:
دعوا ورد ماء لستم من حلاله
و حلوا الروابی قبل سیل الاباطح
و از قصیده دیگر او است که در دیوانش در ص 198 مذکور است:
متی اري البیض و قد امطرت
سیل دم یغلب سیل البطاح
و نیز از قصیده دیگر او در ص 194 است که گوید:
[ [ صفحه 150
صفحه 94 از 246
قلوب عیش فیک رق نسیمه
کالماء رق علی جنوب بطاح
و از قصیده دیگر او در صفحه 191 است که گوید:
بکل فلاه تقود الجیاد
تعثر فیها ببیض الاداحی
فیلجم اعناقها بالجبال
و ینعل ارساعها بالبطاح
و مهیار دیلمی در ضمن قصیده اي که براي نهروانی نوشته دایر به تهنیت او نسبت بامر زناشوئی او گوید:
فما اتفق السعدان حتی تکافئا
اعز بطون فی اعز بطاح
و لو قیل غیر الشمس سیقت هدیه
الی البدر لم افرح له بنکاح
[ [ صفحه 151
و در جلد 1 دیوان او در صفحه 199 ضمن قصیده اي که بصاحب ابوالقاسم نگاشته گوید:
فکن سامعا فی کل نادي مسره
شوارد فی الدنیا و لسن بوارحا
حوامل اعباء الثناء خفائفا
صعدن الهضاب او هبطن الا باطحا
و در آغاز قصیده اي که براي ناصر الدوله بعمان نگاشته گوید:
صفحه 95 از 246
لمن صاغیات فی الجبال طلائح
تسیل علی نعمان منها الاباطح
و ابو اسحق ابن خفاجه اندلسی (متوفاي 533 (در ضمن منظومه گوید:
فان انا لم اشکرك و الدار غربه
فلا جادنی غاد من المزن رائح
و لا استشرفت یوما الی به الربا
جلالا و لا هشت الی الاباطح
و در قصیده دیگر او است در ص 37 دیوانش که گوید:
تخایل نخوه بهم المذاکی
و تعسل هزه لهم الرماح
لهم همم کما شمخت جبال
و اخلاق کما دمثت بطاح
[ [ صفحه 152
و از قصیده دیگر او است در ص 37 دیوانش در وصف سگ و شغال گوید:
یجول بحیث یکشر عن نصال
مولله و تحمله رماح
و طورا یرتقی حدب الروابی
و آونه تسیل به البطاح
و در قصیده اي که در تهنیت قاضی القضاه سروده گوید:
بشري کما اسفر وجه الصباح
صفحه 96 از 246
و استشرف الرائد برقا الاح
و ارتجز الرعد بلج الندي
ریا و یحدو بمطایا ال ریاح
فدنر الزهر متون الربی
و درهم القطر بطون البطاح
و در قصیده اي که در وصف میدان جنگی سروده گوید:
زحمت مناکبه الاعادي زحمه
بسطتهم، فوق البطاح بطاحا
و در قصیده دیگر گوید:
[ [ صفحه 153
غلام کما استخشنت جانب هضبه و لان علی طش من المزمن ابطح و ارجانی (متوفاي 544 (در ضمن قصیده اي که در ستایش وزیر
شمس الملک سرده در ص 80 دیوانش گوید:
لا غر و ان فاضت دما مقلتی
و قد غدت ملء فوادي جراح
بل یا اخا الحی، اذا زرته
فحی عنی ساکنات البطاح
و شهاب الدین معروف به " حیص بیص (" در سال 574 در گذشته و در مقابر قریش مدفون شده) در سوگواري اهل بیت علیهم
السلام از زبان آنها خطاب به ستمکاران که بکشتن آنها بر خداي متعال تجري نمودند گوید:
مکلنا فکان العفو منا سجیه
فلما ملکتم سال بالدم ابطح
و حللتم قتل الاساري و طالما
صفحه 97 از 246
غدونا عن الاسرا نعف و نصفح
و این مطلب بخوبی معلوم است که محل شهادت اهل بیت علیهم السلام نوعا در عراق و طف (کربلا) و غیر آن بوده و بعض از آنها
در فخ کشته شدند که محل مزبور هر چند جز مکه است ولی در بین مکه و مدینه است که از مکه در حدود شش میل مسافت دارد
[ [ صفحه 154
و بنابراین در جهت ابطح مشهور مکه که عبارت است از وادي محصب در نزدیکی منی در طرف شرقی مکه واقع نیست.
و نیز از جمله قصیده یکی از شعرا که در مرثیه و سوگواري امام سبط " سید الشهداء علیه السلام " سروده این ابیات است:
و تئن نفسی للربوع و قد غدا
بیت النبی مقطع الاطناب
بیت لال المصطفی فی کربلا
ضربوه بین اباطح و روابی
وجه دوم (از اشکالات ابن تیمیه) اینکه سوره " المعارج " مکی است باتفاق دانشمندان و بنابراین ده سال یا بیشتر قبل از واقعه غدیر
نازل شده
جواب این اشکال- آنچه از اجماع و اتفاق مذکور حاصل میشود اینست که سوره مزبور من حیث المجموع مکی است نه جمیع
آیات آن، بنابراین ممکن است این آیات بالخصوص مدنی باشد، کما اینکه در بسیاري از سوره هاي نظیر دارد و این ایراد وارد
نخواهد بود که: وقتی متیقن شد که سوره اي مکی است یا مدنی لازمه آن اینست که آیات اولین آن نیز یا آیه اي که نام سوره از
آن گرفته شده چنان باشد، زیرا چنانکه قبلا نیز اشعار نمودیم، ترتیبی که در آیات و سور ملاحظه میشود بمقتضاي توقیف است نه
ترتیب نزول، بنابراین امکان دارد نزول این آیات متاخر باشد و مقدم داشتن آنها بر آیاتی که قبلا نازل شده بسبب توقیف باشد، هر
چند ما بحکمت این امر واقف نباشیم، همانطور که در اکثر موارد ترتیب در آیات و سور قرآن ما بحکمت آن وقوفی نداریم و چه
بسیار نظیر دارد، از جمله:
-1 سوره " عنکبوت، " که مکی است، جز ده آیه از ابتداء آن، بطوریکه این امرد را طبري در جزء بیستم تفسیرش در ص 86 و
قرطبی در جلد 13 تفسیرش در ص 323 و شربینی در ج 3 " السراج المنیر " ص 116 روایت نموده اند.
-2 سوره " کهف، " مکی است، جز هفت آیه از ابتداء آن که مدنی است
[ [ صفحه 155
و این آیه نیز در سوره نامبرده ": و اصبر نفسک "... نیز مدنی است چنانکه در ج 10 تفسیر قرطبی صفحه 346 و ج 1 " اتقان"
سیوطی صفحه 16 مذکور است.
صفحه 98 از 246
-3 سوره " هود " مکی است مگر این آیه مبارکه ": و اقم الصلوه طرفی النهار "... چنانکه در جلد 9 تفسیر قرطبی صفحه 1 مذکور
است و این آیه ": فلعلک تارك بعض ما یوحی الیک ".. چنانکه در جزء 2 " السراج المنیر " صفحه 40 مذکور است.
-4 سوره " مریم " مکی است، مگر آیه سجده و آیه ": ان منکم الا واردها " بطوریکه در جزء 1 " الاتقان " سیوطی صفحه 16
مذکور است.
-5 سوره " رعد " مکی است، مگر این آیه ": و لا یزال الذین کفروا "... و بعض آیات دیگر آن و یا عکس این است، بطوریکه
قرطبی در جزء 9 تفسیرش در صفحه 278 و رازي در جزء 6 تفسیرش صفحه 258 و شربینی در جزء 2 تفسیرش صفحه 137 بدان
تصریح نموده اند.
-6 سوره " ابراهیم " مکی است، مگر این آیه ": الم تر الی الذین بدلوا نعمه الله "... و آیه بعد آن، چنانکه قرطبی در جزء 9
تفسیرش صفحه 338 و شربینی در " السراج المنیر " جزء 2 صفحه 159 بان تصریح نموده اند.
-7 سوره " الاسراء " مکی است، مگر این آیه ": و ان کادوا لیستفزونک من الارض "... تا ": و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا"
بطوریکه در جزء 10 تفسیر قرطبی صفحه 203 و جزء 5 تفسیر رازي صفحه 540 و جزء 2 " السراج المنیر " صفحه 261 مذکور
است.
-8 سوره " حج " مکی است، مگر این آیه: و من الناس من یعبد الله علی حرف، چنانکه در جزء 12 تفسیر قرطبی ص 1 و جزء 6
تفسیر رازي ص 206 و جزء 2 " السراج المنیر " ص 511 مذکور است.
-9 سوره " فرقان " مکی است، مگر آیه: و الذین لا یدعون مع الله الها
[ [ صفحه 156
آخر، چنانکه در جزء 13 تفسیر قرطبی ص 1 و جزء 2 " السراج المنیر " صفحه 617 مذکور است.
-10 سوره " نمل " مکی است مگر آیه: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم.. تا آخر سوره مزبور، قرطبی در جزء 15 تفسیرش ص
65 و شربینی در جزء 2 تفسیرش ص 205 بان تصریح نموده اند.
-11 سوره " قصص " مکی است، مگر آیه ": الذین آتیناهم الکتاب من قبله " و بقولی مگر آیه ": ان الذي فرض علیک القرآن...
، "چنانکه در جزء 13 تفسیر قرطبی ص 247 و در جزء 6 تفسیر رازي ص 585 مذکور است.
-12 سوره " المدثر " مکی است، مگر یک آیه در آخر آن، بنا بقولی، چنانکه در جزء 4 تفسیر خازن صفحه 343 مذکور است.
-13 سوره " القمر " مکی است، مگر آیه ": سیهزم الجمع و یولون الدبر " شربینی در جزء 4 " السراج المنیر " صفحه 136 این قول
را ذکر نموده.
-14 سوره " واقعه " مکی است، مگر چهار آیه، چنانکه در جزء 4 " السراج المنیر " ص 171 مذکور است.
-15 سوره " المطففین " مکی است مگر آیه اول آن که نام سوره از آن گرفته شده چنانکه طبري در جزء 30 از تفسیرش در ص
58 آنرا روایت کرده.
-16 سوره " و اللیل " مکی است مگر آیه اول که نام سوره از آن گرفته شده چنانکه در " الاتقان " جزء 1 ص 17 مذکور است.
-17 سوره " یونس " مکی است، مگر آیه ": و ان کنت فی شک ".. تا دو آیه یا سه آیه یا آیه " و منهم من یومن به، "... چنانکه
در جزء 4 تفسیر رازي ص 774 و " اتقان " سیوطی جزء 1 ص 15 و تفسیر شربینی جزء 2 صفحه 2 مذکور است.
صفحه 99 از 246
[ [ صفحه 157
سوره ها مدنی و مکی
از جمله آنها: سوره " مجادله " مدنی است، مگر ده آیه از اول آن که نام سوره از آنها گرفته شده چنانکه در تفسیر ابی السعود در
حاشیه جزء 8 از تفسیر رازي ص 148 ، و جزء 4 " السراج المنیر " ص 210 مذکور است.
و از جمله سوره " البلد " مدنی است، مگر آیه اول آن که نام سوره بلد از آن گرفته شده تا آخر آیه چهارم، چنانکه این قول در
جزء 1 " الاتقان " ص 17 ذکر شده، و سوره هاي دیگر که ذکر آنها موجب تطویل است.
علاوه بر این، ممکن است یک آیه دوبار نازل شده باشد، مانند بسیاري از آیات که علماء تصریح نموده اند که از نظر پند و
یادآوري و یا از لحاظ اهتمام بشان آنها و یا جهت اقتضاء دو مورد که بیش از یک بار نزول آنرا ایجاب کند، نظیر (بسم الله الرحمن
الرحیم) و مانند اول سوره (روم) و مانند: آیه (روح) و مانند آیه ": ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین " و آیه ": و
ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به "... تا آخر سوره (نحل) و آیه ": من کان عدوا لله... " تا آخر آیه و آیه ": اقم الصلوه طرفی
النهار... " و آیه " الیس الله بکاف عبده. " و سوره " فاتحه الکتاب " که یکبار در مکه هنگام واجب شدن نماز و یکبار در مدینه.
هنگام برگردانیدن قبله نازل شده و بهمین جهت به (مثانی) نامیده شده.
وجه سوم (از اشکالات ابن تیمیه) اینست که: قول خداي تعالی: و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجاره
من السماء... باتفاق (مفسرین) بعد از بدر چند سال قبل از روز غدیر نازل شده است.
جواب. گویا این مرد گمان میکند نظر راویان احادیثی که موید همدیگرند
[ [ صفحه 158
اینست که حارث بن نعمان (آنمرد کافر) آنچه بر زبان آورده از آیه کریمه ایست که سابقا نازل شده و او آنرا در قالب دعا
درآورده و در آنروز بیان داشته در صورتیکه خواننده این اخبار بخوبی درك میکند که این گمان درست نیست. و یا اینکه این مرد
چنین گمان نمود که در آیاتی که سابقا نازل شده مانعی هست که کسی بان سخن گوید، مگر در این روایت (و نقل این واقعه) جز
این ذکر شده؟ که این مرد مرتد (حارث- یا- جابر) چنین کلماتی را بر زبان آورده؟ این مطلب چه ربطی با وقت نزول آیه مزبور
دارد؟ آیه مزبور در هر موقع که بوده- بدر- یا- احد بجاي خود. این مرد کفر خود را بان آشکار ساخته کما اینکه کفار قبل از او
الحاد خود را بان آشکار نمودند مطلب معلوم است ابن تیمیه میخواهد با تعداد اشکالاتی که طرح میکند یک مطلب حق و ثابتی را
بزعم خود ابطال نماید
وجه چهارم- این آیه به سبب گفتار مشرکین در مکه نازل شده و حال آنکه در آنجا عذاب بر آنها نازل نگردیده بواسطه وجود
پیغمبر صلی الله علیه و آله در بین آنها. بدلیل قول خداي تعالی: و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم
یستغفرون.
جواب- بین عدم نزول عذاب در مکه بر مشرکین با عدم نزول عذاب در اینجا بر این مرد معاند ملازمه نیست. زیرا افعال خداي
متعال بسبب اختلاف وجوه حکمت مختلف است، در مورد آنها در آنموقع خداوند متعال میدانست که گروهی از آنها بعدا سلام
خواهند آورد و یا از صلب آنها افرادي بوجود خواهند آمد که آنها مسلم خواهند بود بنا براین اگر آنروز با نزول عذاب آنها را
صفحه 100 از 246
نابود میساخت، با منظور اصلی از بعثت رسول گرامی صلی الله علیه و آله منافات داشت، و نسبت باین فرد منکر و معاند که با کفر
بعد از ایمان سیر قهقرائی نموده و علم الهی احاطه دارد باینکه با این گفتار خصمانه و سرسختی در عناد بشاهراه سعادت و هدایت
دیگر راهی ندارد و از صلب او هم فرد با ایمانی تولید نمیشود (همانطور که حضرت نوح نسبت
[ [ صفحه 159
بگروه کفار این حقیقت را درك نمود و طبق حکایت قرآن کریم از او- عرض نمود: و لن یلدوا الا فاجرا کفارا ریشه حیات او را بر
حسب تمناي خودش برکند و او را کشت، بنابراین، خیلی فرق است بین آن گروه در بدو امر که بامید هدایت و صلاحیت بعدي با
آنها مدارا شد و همین رفق و مدارا بود که تدریجا از همان افراد و از اعقاب آنها امت مرحومه تشکیل و احیانا افرادي از آنان که از
صلاحیت واقعی محروم و نسل و اعقاب آنها هم فاقد صلاحیت ایمانی بودند در جنگهاي خونین هلاك و یا دچار بدبختی هاي
دیگر شدند که در نتیجه گمراهی آنها بوجود خود آنها محدود بود و بدیگري نشر نکرد و فسادیهم نتوانستند برانگیزند آري خیلی
فرقست میان این گروه نامبرده و میان این فرد نابکار و سرسخت در عناد و دشمنی، و علم خداوندي باینکه وجود او منشاء فتنه و
موجب الحاد است بطوریکه نه در خود او امید هدایتی هست و نه استفاده از نسل او پیش بینی میشود، و اما وجود رسول اکرم صلی
الله علیه و آله درست است که رحمت است و عذاب را از امت منع میکند ولی باین نکته هم باید توجه داشت که لازمه رحمت
کامله اینست که موانع زیان بخش را هم از جلو راه سعادت امت برطرف کند، و روي همین اساس بود که خداي سبحان آن وجود
پلید و انگل زیان بخش را بجرم مخالفت با امر خلافت الهیه که از طرف پیغمبر و خدا اعلام و ابرام شده بسزاي بد نهادي خودش
رساند، همانطور که همین پیغمبر رحمت در جنگها و غزوات با تیغ بی دریغ خود ریشه ستمکاران را بر می کند و نسبت بکسانی که
سرکشی میکردند و امر رسالت را به مسخره و بازي میگرفتند نفرین میفرمود و دعوت آنجناب درباره آن افراد مستجاب میشد!
مسلم در جزء 2 صحیح خود در ص 468 باسنادش از ابن مسعود روایت نموده که: چون قریش سر نافرمانی را در قبال پیغمبر و
آیات او پیش گرفتند و از پذیرش اسلام خودداري نمودند پیغمبر درباره آنها دعا فرمود و گفت: بار خدایا، مرا بر آنها یاري فرما
بقحط و غلائی هفت ساله مانند دوران یوسف در اثر نفرین پیغمبر سختی و قحطی بانها رو آورد که آنچه داشتند مصرف کردند و
گرسنگی و بیچارگی بطوري
[ [ صفحه 160
آنها را مستاصل نمود که بخوردن گوشت مردار و لاشه حیوانات پرداختند و گرسنگی آنها بجائی رسید که قوه بینش از چشم آنها
گرفته شده بود و فضا در مقابل دیدگانشان بمانند دود نمایان میشد و این مدلول قول خداي تعالی است که فرماید ": یوم تاتی
السماء بدخان مبین " و همین داستان را بخاري نیز در جزء 2 ص 125 روایت کرده.
و در جزء 7 تفسیر رازي ص 467 مذکور است: چون در مکه پیغمبر صلی الله علیه و آله را قومش تکذیب کردند گفت: بار خدایا
سالهاي آنان را مانند سالهاي یوسف گردان در قحط و غلا، در نتیجه باران از آنها منع شد و از زمین گیاه نروئید و شدت گرسنگی
و بی قوتی قریش را بانجا رساند که بخوردن استخوانها و سگان و مردارها مجبورشان ساخت، و چشمان آنها در فضا جز دود
نمیدید و همین معنی از قول ابن عباس و مقاتل و مجاهد و ابن مسعود نقل شده و فراء و زجاج آنرا اختیار نموده اند.
و ابن اثیر در جلد 3 " النهایه " ص 124 روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله در دعاي خود چنین فرمود ": اللهم اشدد
صفحه 101 از 246
وطاتک علی مضر مثل سنی یوسف " در نتیجه کار زندگی چنان بر آنان سخت شد که ناچار بخوردن علهز شدند، و این داستان را
سیوطی در جزء 1 " الخصایص الکبري " ص 257 از طریق بیهقی از عروه و از طریق او و طریق ابی نعیم از ابی هریره روایت نموده
است.
و ابن اثیر در جلد 2 " الکامل " ص 27 گوید: ابو زمعه- اسود بن مطلب بن اسد بن عبد العزي و یاران او از روي تمسخر به پیغمبر
صلی الله علیه و آله چشمک میزدند و استهزاء مینمودند، پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره او نفرین کرد که کورد شود و در مرگ
فرزند سوگوار شود، نامبرده در سایه درختی نشسته بود که جبرئیل با برگ آندرخت و خارهاي آن بر صورت و چشم او زد تا نابینا
شد.
[ [ صفحه 161
نامبرده نیز گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مالک بن طلاله بن عمرو بن غبشان نفرین کرد، در نتیجه با اشاره جبرئیل بسر او،
چرك و جراحت سر او را فرا گرفت و هلاك شد.
و ابن عبد البر در " الاستیعاب " در حاشیه جزء 1 " الاصابه " 218 روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله هنگامی که راه
میرفت بدن مبارکش بجلو متمایل میشد و حکم بن ابی العاص کیفیت راه رفتن آنحضرت را تقلید میکرد، پیغمبر صلی الله علیه و آله
روزي ملتفت عمل او شد، و باو فرمود: چنین باش، حکم بن ابی العاص از آنروز دچار ارتعاش و اختلاج شد، عبد الرحمن بن حسان
بن ثابت او را نکوهش نمود، و در هجو عبد الرحمن بن حکم چنین سرود:
ان اللعین ابوك فارم عظامه
ان ترم، ترم مخلجا مجنونا
یمسی خمیص البطن من عمل التقی
و یظل من عمل الخبیث بطینا
و ابن اثیر در ج 1 " النهایه " ص 345 از طریق عبد الرحمن بن ابی بکر روایت نموده که: حکم بن ابی العاص بن امیه پدر مروان،
پشت سر پیغمبر صلی الله علیه و آله مینشست و هنگامی که آنحضرت سخن میگفت از روي خود را بطریق استهزاء دگرگون
میساخت و اشکال مسخره آمیز نشان میداد، پیغمبر او را با آن هیئت دید باو فرمود: چنین باش پس تا هنگام مرگ صورتش بهمان
هیئت کریه در اختلاج بود بنا بر روایت دیگر تا دو ماه مبتلا به تشنج و اضطراب شد، و پس از افاقه از اضطراب و تشنج مرض صرع
او را فرا گرفت و پس از افاقه از آن گرفتار تشنج و اختلاج بود تا در نتیجه نیرو و گوشت بدن او از بین رفت و بجاي اختلاج
ارتعاش نیز گفته اند.
و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " ص 345 از طریق طبرانی روایت نموده، و بیهقی در " الدلائل " و سیوطی در ج 2 " الخصایص
الکبري " صفحه 79 از حاکم
[ [ صفحه 162
صفحه 102 از 246
(در حالیکه بصحت آن تصریح کرده) و از بیهقی و طبرانی از عبد الرحمن بن ابی بکر صدیق روایت نموده اند که: حکم بن ابی
العاص در نزدیک پیغمبر صلی الله علیه و آله مینشست و هنگام سخن گفتن آنجناب با تغییر چهره و شکل خود آنحضرت را استهزاء
مینمود، پیغمبر صلی الله علیه و آله باو فرمود چنین باش، در نتیجه پیوسته مبتلا باختلاج و تشنج بود تا مرد، و مانند این روایت از
طریق دیگر نیز روایت شده و در ج 1 " الاصابه " ص 346 مذکور است که: بیهقی از طریق مالک بن دینار آورده که او از هند پسر
خدیجه زوجه پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل نموده که: پیغمبر صلی الله علیه و آله از برابر حکم عبور فرمود، و نامبرده با حرکت
دادن انگشت آنحضرت را مسخره و استهزاء نمود، پیغمبر که او و حرکت او را مشاهده فرمود نفرین کرد و فرمود: بار خدایا او را
چلپاسه گردان، بلا درنگ مبتلا بخزیدن شد.
و در جلد 1 " الاصابه " ص 276 و جلد 2 " الخصائص الکبري " صفحه 79 مذکور است که: ابن فتحون از طبري ذکر نموده اینکه:
پیغمبر صلی الله علیه و آله از حارث بن ابی الحارثه دخترش جمره را خواستگاري فرمود، حارث گفت: دخترم به بیماري بدي مبتلا
است، در حالتی که چنین نبود، ولی پس از آنکه بخانه آمد مشاهده نمود که دخترش مبتلا به برص شده، و در جلد 2 " الخصائص
الکبري " صفحه 78 از طریق بیهقی از اسامه بن زید روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله مردي را بماموریتی اعزام
فرمود، آن مرد دروغ بر رسول خدا بست، پیغمبر او را نفرین کرد، در نتیجه او را مردار یافتند در حالی که شکم او شکافته شده بود
و زمین او را نپذیرفته بود.
و باز در جلد 1 " الخصائص الکبري " صفحه 147 مذکور است که بیهقی و ابو نعیم از طریق ابی نوفل ابن ابی عقرب از پدرش
روایت نموده اند که گفت: لهب بن ابی لهب بنزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و آنحضرت را دشنام داد، رسولخدا صلی الله علیه
و آله گفت: بار خدایا سگ خود را بر ما مسلط فرما، گوید: ابو لهب مال التجاره بشام میفرستاد و فرزندش لهب را نیز با غلامان و
وکلاي خود اعزام میداشت، بانها
[ [ صفحه 163
سفارش نمود که مراقب لهو باشید زیرا من در اثر نفرین محمد صلی الله علیه و آله بر او ترسناك هستم، آنها بهر منزل که فرود
میامدند لهب را پهلوي دیوار میخوابانیدند و او را با لباس و اثاث میپوشانیدند، مدتی در راه باین کیفیت از او مواظبت میکردند تا
شبی درنده اي آمد و او را بزمین زد و بقتل رسانید.
و بیهقی از قتاده روایت نموده که عتبه بن ابی لهب بر ایذاء رسول خدا صلی الله علیه و آله دست یافت، رسول خدا صلی الله علیه و
آله فرمود: همانا من از خدا مسئلت میکنم که سگ خود را بر او مسلط فرماید، نامبرده با جمعیتی از قریش بیرون شد و هنگام شب
در حوالی شام در محلی بنام (زرقاء) فرود آمدند، ناگاه شیري بر آن گروه دست یافت و پیرامون آنها گردش کرد تا در میان آن
قوم عتبه را یافت، باو حمله نمود و سر او را بدهن گرفت و با دندان از بدن جدا کرد.
و بیهقی از عروه روایت کرده که: در آن شب شیر پس از یافتن آن گروه در آن منزل بسوي دیگر برگشت، آنها از جاي برخاستند
و عتبه را در میان گرفتند، سپس مجددا شیر آمد و در میان آنها رفت تا بعتبه رسید و سرش را گرفت و شکاند.
و از ابی نعیم و ابن عساکر نیز از طریق عروه مانند آن روایت شده، و ابن اسحاق و ابو نعیم این داستان را از طریق دیگر هم از محمد
بن کعب قرظی و غیره روایت نموده اند و اضافه نموده اند که: حسان بن ثابت در این موضوع چنین سروده:
صفحه 103 از 246
سائل بنی الاشقر ان جئتهم
ما کان انباء ابی واسع
لا وسع الله له قبره
بل ضیق الله علی القاطع
رحم نبی جده ثابت
یدعو الی نور له ساطع
اسبل بالحجر لتکذیبه
دون قریش نهزه القارع
فاستوجب الدعوه منه بما
بین للناظر و السامع
[ [ صفحه 164
ان سلط الله بها کلبه
یمشی الهوینا مشیه الخادع
حتی اتاه وسط اصحابه
و قد علتهم سنه الهاجع
فالتقم الراس بیافوخه
و النحر منه فغره الجایع
مولف گوید: در دیوان حسان جز بیت اول یافت نمیشود و بعد از بیت اول چنین سروده:
اذ ترکوه و هو یدعوهم
بالنسب الاقصی و بالجامع
صفحه 104 از 246
و اللیث یعلوه بانیابه
منعفرا وسط دم ناقع
لا یرفع الرحمن مصروعهم
و لا یوهن قوه الصارع
و ابو نعیم از طاووس روایت کرده که گفت: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را " و النجم اذا هوي " تلاوت فرمود،
عتبه بن ابی لهب گفت: من کافر شدم به پرورگارم نجم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا بر تو سگی از سگان خود را
مسلط فرماید.. تا پایان داستان.
و ابو نعیم از ابی الضحی روایت کرده که: پسر ابی لهب گفت: او کافر است بکسی که گفت: و النجم اذا هوي، سپس پیغمبر صلی
الله علیه و آله آن نفرین را فرمود.... تا پایان حدیث.
[ [ صفحه 165
و با توجه باین امور خواهید دانست که: عذابی که بسبب وجود مقدس پیغمبر صلی الله علیه و آله بمدلول دو آیه معهود نفی شده
مراد نفی فی الجمله است نه نفی کلی و این معنی مقتضاي حکمت و رعایت مصلحت عمومی است، زیرا عضوي که فاسد شد
بالضروره براي مصمون ماندن سایر اعضاء آن عضو فاسد باید قطع شود، بخلاف عضوي که قسمتی از آن بیمار است و آنطور
نیست که باعث سرایت بسایر اعضاء شود و یا عضوي که تمامش صدمه دیده ولی امید هست که با معالجه بهبودي یابد خداي
متعال قریش را تهدید فرمود بمانند صاعقه عاد و ثمود که اگر همگی از دین اعراض کردند آنها را عذاب فرماید چنانکه این آیه
حاکی است ": فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود " و چون مناط حکم اعراض و همگی بوده و افرادي مومن
در میان آنها بوجود آمد، صاعقه بر آنها نازل نشد، و اگر همگی آنان بگمراهی خود ادامه میدادند صاعقه بر طبق تهدیدي که شده
بود بر آنها نازل میگشت در حالتیکه اگر وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله بطور کلی مانع از تمام اقسام عذاب میبود این تهدید
درست نبود، و احدي از آنها که گفتیم گرفتار عذاب نمیشد و حتی احدي در غزوات و جنگهاي آن حضرت بسبب خشم آن جناب
کشته نمیشد، زیرا تمام این امور از اقسام عذاب است، خداي ما را پناه دهد از آنها.
وجه پنجم- (از اشکالهاي ابن تیمیه) اگر این داستان (داستان حارث) درست و مطابق واقع بود، خود آیتی بود مانند آیت اصحاب
فیل- و چنین آیتی در خور آنست که بنقل و روایت آن همت گماشته شود- و نظائر آن که در خور نقل و بیان است و چون
ملاحظه میکنیم مصنفین در علم از صاحبان مسندها و صحاح و فضائل و تفسیر و تاریخ و مانند اینها این موضوع را راسا توجهی
ننموده اند و این داستان جز باین اسناد ناشناس روایت نشده، بنابراین دروغ و بی اساس است.
جواب- قیاس این داستان که یک حادثه فردي بوده با داستان اصحاب فیل، نامناسب و ناروا و گزاف است چه، این حادثه در
اجتماع آن روز زمینه مناسب و کیفیتی که توجه و اعتناء عمومی را بخود جلب کند نداشته، مضافا بر اینکه در
[ [ صفحه 166
صفحه 105 از 246
عین حال هدف و مقصود گروهی که شاهد این امر بودند اقتضا مینموده که پرده فراموشی بر آن بکشند همانطور که بر اصل
موضوع (امر ولایت در غدیر خم) کشیدند و بقدري پیرامون ابطال آن جد و جهد کردند که نزدیک بود بهدف و مقصود خود نائل
گردند و با اشتباه کاري و توطئه هاي متعصبانه وضع را دگرگون سازند ولی خداي توانا برغم بدخواهان و ناسپاسان نور خود را
تابان و بحد کمال میرساند.
حادثه اصحاب فیل، حادثه اي بود بزرگ و مهم و از آیات باهره نبی اکرم صلی الله علیه و آله که گروه عظیمی را دچار بدبختی و
هلاکت نمود بطوریکه بر جهانیان مشهود گشت و امتی را که باید روزي مترقی ترین امم باشد از کید آنان نجات بخشید و موجبات
بقاء و استقرار آن امت و برقراري و عظمت مقدسات او و پایگاه یگانه پرستی او (کعبه) را که باید طواف گاه امم و مرکز زیارت و
عبودیت معتقدین بان باشد که رموز خیر و برکات را در بر دارد امضاء فرمود که در نتیجه آن واقعه اکنون پس از قرنها بزرگترین
مظاهر پرستش گاه خدائی است.
بنابراین دواعی و مقاصد در حادثه اولی (اصحاب فیل) غیر از دواعی و مقاصدي است که در واقعه نامبرده (داستان مورد بحث)
موجود است، و قیاس آن دو بهمدیگر زورگوئی و اغماض از حق است کما اینکه این فرق و تفاوت در میان معجزات پیغمبر صلی
الله علیه و آله بخوبی آشکار است، و بر همین مبنی بعضی از معجزات آن جناب فقط با اخبار آحاد نقل شده و در مقابل بعض دیگر
از حد تواتر هم تجاوز نموده، و نیز بعضی از معجزات آنجناب بدون اینکه توجه و اعتنائی بسند آن بشود مورد اتفاق و قبول عموم
مسلمین است، و این اختلاف و تفاوت مربوط بخود آن معجزه ها است از حیث عظمت و اهمیت یا شرایط و مقارنات آنها.
اما ادعاي ابن تیمیه دایر باینکه طبقات مصنفین این موضوع را باهمال گذرانده اند این نیز گزاف گوئی دیگري است چه در
صفحات گذشته، روایت مصنفین این واقعه را ذکر نمودیم که همه از پیشوایان علم و حاملان تفسیر و حافظان
[ [ صفحه 167
حدیث و ناقلان تاریخ میباشند و کتب رجال و شرح حال بزرگان فضائل بسیار آنها را متضمن است و دانشمندان یکی پس از
دیگري مراتب درایت و شخصیت آنها را ستوده اند، و بالاخره نمیدانیم مقصود این مرد و مشار الیه او (جز باین اسناد ناشناس...
(کیست و چیست؟ زیرا روایاتی که در این زمینه ذکر شد منتهی گشته بحذیفه بن یمان صحابی بزرگوار (شرح حال او در ص 60
گذشت) و سفیان بن عیینه که پیشوائی او در علم و حدیث و تفسیر و مورد اعتماد بودن او در روایت معروف است (شرح حال او در
ج 1 ص 139 گذشت) این از نظر شخصیت (که بر خلاف تصور و ادعاي ابن تیمیه در نهایت شهرت و معروفیت و موصوف به ثقه
و امانت میباشد).
و اما از لحاظ اسناد باین دو نفر نیز، حفاظ و محدثین و مفسرین و اهل تحقیق این اسناد را شناخته و در خور ذکر و اعتماد دانسته و
بدون تردید و انکاري، آیه اي از قرآن کریم و ذکر حکیم را بدین اسناد تفسیر نموده اند، و اینان از کسانی نیستند که با اسنادهاي
کم ارج و روایات پست و سست قرآن را تفسیر کنند، بلی سابقه امر چنین است و روش اهل دانش چنین بوده ولی. ابن تیمیه سند را
منکر و ناشناس پنداشته و در متن آن نیز بمناقشه پرداخته زیرا هیچ چیز از این قبیل با روش ناهموار او تطبیق نمی نماید
وجه ششم- (از اشکالات ابن تیمیه): از این حیث چنین بدست میاید که: حارث نامبرده بسبب اعتراف بمبادي پنجگونه اسلام خود
مسلم بوده و بالضروره احدي از مسلمین در عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله اکرم بعذاب مبتلا نشده است.
جواب- این حدیث همانطور که اسلام نامبرده را ثابت میکند رده و خروج او را از اسلام نیز در بر دارد بدلیل رد فرموده پیغمبر
صلی الله علیه و آله و شک و تردید او در آنچه آنحضرت از طرف خداي تعالی خبر داده، بنابراین عذاب در هنگام اسلام داشتن بر
صفحه 106 از 246
او نازل نشده بلکه بعد از کفر و ارتداد عذاب بر او رسیده همانطور که در صفحه 136 گذشت نامبردش پس از شنیدن حدیث، در
نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله شک
[ [ صفحه 168
نمود گذشته از این مطلب کسانی هم بوده اند که با وصف اسلام مشمول عقوبت واقع شده اند بعلت تجري که بساحت قدس نبوي
صلی الله علیه و آله از آنها سر زده مانند جمره دختر حارث که داستان او در ص 162 گذشت و مانند بعضی دیگر که داستان آنها
در جواب اشکال چهارم ذکر شد و (براي تایید این موضوع کافیست که) مسلم در صحیح خود از سلمه بن اکوع روایت نموده که:
مردي در حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله با دست چپ غذا خورد، پیغمبر صلی الله علیه و آله باو فرمود: با دست راست بخور،
گفت نمیتوانم، (در صورتیکه میتوانست) پیغمبر فرمود: از دست چپ ناتوان شوي در نتیجه هیچگاه نتوانست دست چپ خود را
بدهان برساند!
و در جلد 5 صحیح بخاري ص 227 مذکور است که: پیغمبر صلی الله علیه و آله بعنوان عیادت بر عرب صحرائی وارد شد، و رسم
پیغمبر این بود که هر وقت بعیادت مریض میرفت، میفرمود: باکی نیست، و بر حسب همین رویه بان مرد این سخن را فرمود، عرب
بیمار در جواب پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: چنین نیست و بلکه تب است که بر مرد سالخورده هجوم کرده و او را بقبر میبرد
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: حال که چنین پنداشتی، چنین باشد، در نتیجه آن عرب روز بعد را بشام نرسانید و جان سپرد.
(زیادتی چاپ دوم) و در " اعلام النبوه " ماوردي ص 81 مذکور است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله قدغن فرموده بود که
نماز گزار در حال نماز باراستن موي خود نپردازد، آنجناب مردي را دید که در حال نماز چنین میکند، باو فرمود خداي موي تو را
زشت گرداند، در نتیجه موي آن مرد ریخت و اصلع شد.
وجه هفتم- (از اشکالات ابن تیمیه) حارث بن نعمان در میان صحابه معروف نیست، چه ارباب حدیث از قبیل ابن عبد البر در"
استیعاب " و ابن منده و ابو نعیم اصفهانی و ابو موسی در تالیفات خود در ضمن نامهاي صحابه نامی از او بمیان نیاورده اند، و
بنابراین وجود چنین کسی پیش ما تحقق نیافته
جواب- کتب مشتمل بر نام و شرح حال صحابه متکفل ذکر تمام صحابه نیست، بلکه هر یک از مولفین این موضوع آنچه از صحابه
که در حیطه اطلاع و در
[ [ صفحه 169
حدود بررسی او بوده بذکر آن پرداخته و سپس مولف دیگر آمده و آنچه را که توانسته است از زوایاي کتب و آثار از نام و نشان
افرادي از صحابه بدست بیاورد که سلف او بر آنها وقوف یافته بر گفته مولف اولی اضافه کرده، و جامع ترین کتابی که در این
زمینه یافتیم کتاب " الاصابه بتمییز الصحابه " بن حجر عسقلانی است و مع الوصف نامبرده در آغاز کتاب خود مینگارد: همانا از
جمله شریف ترین علوم دینی علوم حدیث نبوي صلی الله علیه و آله است و از جمله مهمترین موضوعات در خور شناسائی تشخیص
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و تمییز آنها از کسانی است که بعد از آنها آمده اند و گروهی از حفاظ آنچه را که از افراد
نامبرده (از صحابه و تابعین) توانسته و اطلاع بر آن یافته در تالیفات خود گرد آورده اند و نخستین کسیکه شناخته ام از آنها که در
این موضوع کتاب تصنیف نموده است ابو عبد الله بخاري استکه در این باره تصنیف جداگانه اي بکار بسته و ابو القاسم بغوي و غیر
صفحه 107 از 246
او از نامبرده نقل کرده اند و جمعی از طبقه مشایخ نامبرده نام صحابه را بانضمام طبقه بعدي گرد آورده مانند، خلیفه بن خیاط و
محمد بن سعد و همچنین افرادي نیز همردیف او مانند یعقوب بن سفیان و ابی بکر بن ابی خیثمه و در این زمینه گروه دیگري نیز
بعد از آنها تصنیفاتی کرده اند مانند ابوالقاسم بغوي و ابی بکر بن ابی داود و عبدان و آنها که کمی قبل از آنها بوده اند مانند طین،
و سپس مانند ابی علی بن سکن و ابی حفص بن شاهین و ابی منصور ماوردي و ابی حاتم بن حبان و مانند طبرانی در ضمن کتابش
"معجم الکبیر " و سپس مانند ابی عبد الله بن منده و ابی نعیم، سپس مانند ابی عمر بن عبد البر که نامبرده کتاب خود را " استیعاب
"نامیده باعتبار اینکه گمان برده تمام آنچه را که در کتب قبل از او بوده در آن جمع آوري کرده مع الوصف مقدار زیادي از او
فوت شده که نام نبرده و ابوبکر بن فتحون در تکمیل کتاب او تالیف جامعی نموده و گروهی هم در دنباله کتاب او تتمه هاي لطیف
تالیف نموده اند و ابو موسی مدینی بر تالیف ابن منده تذییل بزرگی نوشته و در عصر اینان مردمانی بوده اند که تعدادشان مشکل و
همه را در این زمینه تصنیف نموده اند تا اینکه دور بقرن
[ [ صفحه 170
هفتم رسیده و در این هنگام عز الدین ابن اثیر کتاب جامعی تالیف نموده و آن را " اسد الغابه " نامیده و در آن بسیاري از تصانیف
قبل از خود را جمع نموده ولی او هم بپیروي از پیشینیان خود غیر صحابی را باصحاب مخلوط کرده و از توجه و تنبیه بر بسیاري از
اوهام که در کتب آنان وجود دارد غفلت ورزیده، سپس، حافظ ابو عبد الله ذهبی در کتاب خود نامهائی را که در کتاب او (ابن
اثیر) ذکر شده جدا کرده و بر آنها افزوده و کسانی را که وي بغلط از آنها ذکري بمیان آورده و یا آنهائی را که صحابی بودن آنها
بصحت نپیوسته نام برده ولی در عین حال این اقدام او شامل همه نشده و بمقصود نزدیک نیامده و با تتبع و کاوشی که نمودم
(دنباله سخنان ابن حجر است) بنامهائی برخوردم که نه در کتاب او (ذهبی) و نه در اصل آن کتاب (اسد الغابه) با وجود مطابقت با
شرایط آن دو نیست.
در نتیجه کتاب بزرگی گرد آوردم و در آن صحابه را از غیر صحابه جدا نمودم و با همه این کوششها حتی بر یکدهم از اسامی
صحابه نسبت بانچه که از ابی زرعه رازي نقل شده وقوف حاصل نگشت، ابو زرعه گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله وفات یافت در
حالی که، کسانی که او را دیدند و سخن او را شنیدند بیش از یکصد هزار تن بوده اند از مرد و زن که همه آنها با وصف دیدار و
یا استماع سخنان آنجناب از او روایت کرده اند.
ابن فتحون پس از ذکر این مطلب در ذیل " استیعاب " گوید: ابو زرعه این داستان را در جواب پرسش کسی که درباره خصوص
راویان از او سئوال نمود، بیان داشته، تا چه رسد بغیر آنها و مع الوصف تمام آنها که در " استیعاب " مذکور است یعنی آنها که
بنام یا کنیه ذکر شده اند سه هزار و پانصد نفرند، و ابن فتحون ذکر نموده که آنچه را که مطابق شرط او (صاحب استیعاب)
استدارك بان نموده قریب باین تعداد است. و من بخط حافظ ذهبی خواندم که در پشت کتاب تجرید خود نوشته بود: شاید همگی
هشتهزار نفر باشند، اگر بیش از این تعداد نباشند کمتر از این نیستند، سپس بخط او دیدم که: تمام آنها که در " اسد الغابه"
مذکورند
[ [ صفحه 171
هفتهزار و پانصد و پنجاه و چهار نفرند، و از جمله چیزهائی که گفتار ابی زرعه را تایید میکند مندرجات در صحیحین است از قول
صفحه 108 از 246
کعب بن مالک در داستان تبوك که گوید: مردم بسیاري حضور داشتند که در دفتري آنها را نمیتوان بشمار درآورد و در آنچه که
خطیب بسند صحیح از ثوري نقل و ثبت نموده چنین است: آنها که علی علیه السلام را بر عثمان مقدم بدارند در واقع بدوازده هزار
نفر نسبت ناروا داده اند که همگی از اشخاصی بودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام وفات خود از آنها راضی بود، نووي
گوید: این سخن مربوط به دوازده سال بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله است یعنی پس از آنکه در عهد خلافت ابی بکر در
قضیه رده و فتوحات مسلمین بسیار از کسانی که نامهاي آنان ضبط نشده است از میان رفته بوده اند و سپس در دوره خلافت عمر
در ضمن فتح ها و در طاعون عمومی و عمواس و غیر آن کسانی که از شماره بیرون هستند مرده بوده اند و سبب پنهان ماندن نام
هاي آنان اینست که اکثر آنها در حجه الوداع حضور داشته اند: و خدا داناتر است. اه
و چنانکه قبلا در ج 1 ص 30 اشعار شد: عده حاضر در حجه الوداع که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند یکصد هزار تن یا
بیشتر بوده اند در اینصورت چگونه براي این کتب ممکن بوده که نام تمام این گروه عظیم را ثبت و ضبط نمایند؟ اصولا از مجراي
طبیعی خارج است که بنام و شرح حال این جمعیت بطور کامل احاطه و تسلط یافت، چه بیشتر این گروه در صحراها و کوهسارها و
مناطق متفرقه پراکنده بودند و در مجامع و شهرها مراوده و آمد و رفتی نداشتند مگر براي مقاصد خاص که احیانا در مواقع اتفاقی
براي بدست آوردن حوائجی در آنمجامع حاضر میشدند و صحبت و روایتی را درك می نمودند و در آنگونه مواقع دیوان محاسبه
و دفاتري نبود که نام هر که وارد و خارج میشود ثبت و ضبط گردد و احوال آنان بررسی شود.
[ [ صفحه 172
در اینصورت براي اهل تحقیق میسر نخواهد بود که باحوال و شئون امتی احاطه پیدا کنند که وضع آنها چنین است، ناچار مصنفین
به ثبت و ضبط نام کسانی مبادرت نموده اند که در روایات بیشتر نامشان برده شده و یا وجود آنها در حوادثی که رخ داده واجد
اهمیت خاصی بوده است، با این کیفیت که بیان شد اگر نام شخصی در چنین کتب ذکر نشد انکار وجود او از حیطه انصاف خارج
است، و با اصول و مقررات بحث و استدلال سازش ندارد، وانگهی، ممکن است مولفین کتب مشتمل بر شرح حال صحابه بعلت
رده و کفریکه در سرانجام زندگی از این شخص مشهود گشت از ذکر نام او صرف نظر نموده باشند.
و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدي و لا کتاب منیر (سوره لقمان)
[ [ صفحه 173
عید غدیر در اسلام
اشاره
از جمله اموریکه بمنظور ثبات و نشر داستان غدیر و جاودان ماندن خاطره آن و تامین تحقق و ثبوت مفاد آن مورد توجه و اهتمام
بوده، عید گرفتن این روز تاریخی است که همه ساله در روز و شب آن مجامع و محافل و تشکیل شود و مراسم بندگی خدا و ابراز
خشوع بدرگاه احدیت اجراء گردد و سیره نیکی و بخشش و بذل وجوه بریه و توجه بحال ناتوانان و مستمندان و توسعه بزندگی
خانواده ها و عائله ها و در بر کردن لباس هاي نو و زیبا با آرایش، پیروي و مورد عمل قرار گیرد، و در نتیجه اجراء این تشریفات و
صفحه 109 از 246
تظاهرات در میان مردم معتقد است که توجه عموم طبقات بطرف یک وضع نوین و منظره جالب معطوف شده و این وضع بیخبران
را وا میدارد به تفحص و پرسش علل و موجبات آن و منجر میشود به تجسس از روایت آن و دانایان به بیان روایات متواتره مشتمل
بر این امر خطیر پرداخته و گویندگان و سرایندگان به ایراد خطابه و انشاء قصاید و منظومات می پردازند و بدین وسائل رشته روایت
غدیر خم و اسناد آن بیکدیگر متصل و پیوسته گشته و در میان هر قوم و گروه و در هر عصر و زمان این خبر تکرار و این داستان
بزبانها جاري و طرق متصله آن در اذهان محفوظ و پایدار می گردد.
آنچه از این کیفیت براي اهل تحقیق آشکار میشود دو امر است، یکی اینکه عید غدیر خم اختصاص بگروه شیعه فقط ندارد و هر
چند که این گروه نسبت باین امر علاقه خاصی ابراز مینمایند ولی در عین حال دیگران هم از سایر فرق مسلمین در این عید با شیعه
شرکت مینمایند، بیرونی در " الاثار الباقیه فی القرون الخالیه " ص 334 این روز را از جمله اعیادي ذکر نموده که مورد توجه و
اعتناء اهل اسلام است، و در " مطالب السئول " تالیف ابن طلحه شافعی در ص 53 چنین مذکور است: روز غدیر خم را
امیرالمومنین علیه السلام در شعر خود یاد کرده و این روز عید گشته براي
[ [ صفحه 174
اینکه روزي است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنجناب را باین جایگاه ارجمند (ولایت) منصوب نموده و او را بدین جهت بر
جمیع خلق برتري بخشیده، و در 56 گوید: هر معنائی که ممکن است لفظ مولی دلالت بر آن داشته باشد نسبت بشخص رسول خدا
صلی الله علیه و آله همان معنی را براي علی علیه السلام قرار داده و این مرتبه ایست عالی و جایگاهی است رفیع و مقامی است
شامخ که آنجناب را بدان مخصوص نموده و بهمین جهت این روز، روز عید و هنگام سرور و شادمانی و موسم انبساط و مسرت
دوستان او گشته... انتهی
این جمله خود اشتراك تمام مسلمین را در عید گرفتن این روز ثابت مینماید، خواه ضمیر (دوستان او) به پیغمبر صلی الله علیه و آله
برگردد و خواه به علی علیه السلام برگردد، اگر به پیغمبر برگردد که مطلب واضح است، و اگر بعلی علیه السلام برگردد باز مقصود
حاصل است، زیرا همه مسلمین علی علیه السلام را دوست دارند چه آنها که او را جانشین بلا فصل پیغمبر صلی الله علیه و آله
میدانند و چه آنها که آنحضرت را چهارمین خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده اند.
و در میان تمام فرق مسلمین کسی نیست که با آنجناب سر عداوت و دشمنی داشته باشد جز تعداد ناچیزي از خوارج که آنها از
دین اسلام خارج شده اند.
و کتب تاریخ درسهایی از این عید بما میدهد و حاکی است که امم اسلامی در شرق و غرب جهان بر این عید توافق دارند و مردم
مصر و مغاربه و عراق از قرون گذشته باین روز دایر بعید بودن آن توجه و اعتناء داشته و روزي بوده نزد آنان که نماز و دعا و خطبه
و انشاد شعر در آن معمول بوده چنانکه در کتب مربوطه مفصلا مذکور است.
و در موارد عدیده از " وفیات الاعیان " تالیف ابن خلکان- اتفاق عموم مسلمین بر عید بودن این روز استفاده میشود، مثلا در شرح
حال مستعلی پسر مستنصر- در جلد 1 ص 60 چنین مذکور است: بیعت با نامبرده در روز عید غدیر خم واقع شده و آن هجدهم ذي
الحجه است بسال 487 ، و در شرح حال مستنصر بالله عبیدي
[ [ صفحه 175
صفحه 110 از 246
در جلد 2 ص 223 چنین مذکور است: نامبرده شب پنجشنبه هجدهم ذي الحجه سال 487 وفات یافت، سپس خود گوید: و این
شب، شب عید غدیر است، یعنی شب هجدهم ذي الحجه، و آن، غدیر خم است، و گروه بسیاري را یافتم که سوال میکنند از این
شب که در چندم ذي الحجه بوده؟ و این مکان (غدیر خم) بین مکه و مدینه است و در آن گودال آبی است و گفته میشود که در
آنجا درخت زاري است که آب در آن جمع میشود، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر حجه الوداع از مکه مشرفه
بازگشت و باین مکان رسید و با علی بن ابی طالب علیه السلام برادري خود را اعلام فرمود، گفت: علی از من بمنزله هارون است از
موسی بار خدایا، دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن بدارد و یاري فرما آنکه را که او
را یاري نماید و خار گردان آنکه را که او را خار نماید، و شیعه باین روز علاقه زیادي دارند. و حازمی گوید: آنجا وادیی است بین
مکه و مدینه و نزد جحفه گودالی است که در آنجا پیغمبر صلی الله علیه و آله خطبه خواند و این وادي بدشواري و شدت گرمی
موصوف و معروف است.
و همین مطلب را (دایر بعلاقه زیاد شیعه باین روز) که ابن خلکان ذکر نموده مسعودي نیز در " التنبیه و الاشراف " ص 221 بعد از
ذکر حدیث غدیر بیان داشته گوید: و فرزندان علی علیه السلام و شیعیان او این روز را بزرگ میشمارند، و مانند این مطلب را ثعلبی
در " ثمار القلوب " نگاشته، پس از آنکه شب غدیر را از شبهاي مضاف بنام و مشهود در نزد امت شمرده در ص 511 گوید: و این
همان شبی است که فرداي آن رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم بر جهاز شتران خطبه خواند و ضمن خطبه خود فرمود:
[ [ صفحه 176
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، اخذل من خذله.
شیعه این شب را بزرگ میشمارند و آن را بشب زنده داري و قیام بعبادت بسر میبرند... انتهی
بلی آنها معتقدند که نص و تصریح بر خلاف بلا فصل (علی علیه السلام) در آن تحقق یافته، و آنان گرچه باین عقیده از سایرین
جدا و منفردند ولی در این که شب غدیر از شبهاي مضاف بنام و مشهور است با امت اسلامی متفق و همعقیده میباشند، و این
شهرت و اهمیت نیست مگر بسبب اعتقاد بامر خطیر و بزرگی و فضیلت آشکاري که در بامداد آن صورت گرفته. و وقوع همین امر
بزرگ و مهم در این روز آنرا روز خاص یا عید مبارکی گردانده است، و در اثر این اعتقاد در فضیلت روز غدیر و شب آن، فرط
اشتهار این جهت تا بحدي رسیده که زیبائی و فروغ (در بیانات شاعرانه و مغازلات ادیبانه) بان تشبیه شده، تمیم بن معز صاحب دیار
مصریه که در سال 374 وفات یافته ضمن قصیده که با خرزي در " دمیه القصر " ص 38 از او نقل نموده چنین سروده:
تروح علینا باحداقها
حسان حکتهن من نشرهنه
نواعم لا یستطعن النهوض
اذا قمن من ثقل اراد فهنه
حسن کحسن لیالی الغدیر
و جئن ببهجه ایامهنه
صفحه 111 از 246
و از جمله دلائل این امر، تهنیت و مبارك بادي است که بوسیله شیخین و زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و جز آنها از صحابه
بامر رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت بامیرالمومنین علیه السلام صورت گرفته، بطوریکه قریبا بچگونگی آن واقف خواهید شد
و تهنیت و مبارك
[ [ صفحه 177
باد از خواص عید و مواقع شادمانی و سرور است.
امر دوم، اینست که سابقه این عید امتداد داشته و پیوسته در اعصار و قرون گذشته چنین بوده تا دوران عهد پیغمبر صلی الله علیه و
آله و آغاز پیدایش این فضیلت و عید، روز غدیر بوده است در حجه الوداع پس از آنکه پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله جایگاه
استوار و ثابت خلافت کبري را آشکار و مرکز امارت خود را از وجهه دینی و دنیوي بان گروه عظیم از پیروان خود ابراز فرمود و
مبناي رفیع دین مقدسش را معین داشت، در نتیجه روز مزبور عالیترین اشتهار را بدست آوردن تا بحدي که هر کس با اسلام و
معالم اسلام وابسته و معتقد بود از موقعیت آنروز قرین مسرت گردید، چه مسرتی از این بالاتر که در چنین روزي مرکز شریعت و
سرچشمه ریزش و فیضان انوار تابان احکام دین معلوم و مشهود گشته و دیگر امیال و اهواء این و آن این پایگاه استوار را زایل و
منقلب نمیکند و جهل و ابهامی وجود ندارد که این امر صریح را در گودال پست اوهام پنهان نماید، چه روزي بزرگتر از این روز
هست؟ در حالتیکه سنن و آداب شریعت در این روز آشکار گشته و شاهراه سعادت نمایانده شده و تکمیل دین و اتمام نعمت در
آن صورت گرفته و قرآن کریم آن را تایید و پشتیبانی نموده.
زمانی که پادشاهان صوري بر سریر سلطنت تکیه میزنند ملت آنروز را روز شادي و مسرت و عید میگیرند و بافتخار آن چراغان
میکنند، محافل جشن تشکیل میدهند و گروه گروه در آن مجامع و محافل مجتمع شده و خطباء و ادباء بایراد خطابه و سرودن مدایح
و قصائد میپردازند و خوانهاي نعمت میگسترانند چنانکه این سیره و عادت در هر قوم و ملتی معمول است، بنابر این قاعده روزي که
سلطنت اسلامی ولایت عظماي دین تحقق یافته بنام شخصیتی که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله بوحی الهی او را با تصریح و
تاکید بان مقام منصوب فرموده سزوارتر است که چنین روزي عید گرفته شود و مجلل ترین مظاهر جشن و سرور در آن نمایان
گردد، و باعتبار اینکه چنین روزي از اعیاد دینی است شایسته و روا است که مضافا بر اجراء مراسم شادي و مسرت اموري نیز که
موجب قرب بدرگاه حضرت باري است از روزه و نماز
[ [ صفحه 178
و دعا و غیره مورد عمل قرار گیرد چنانکه قریبا بوظائف و مقررات مذکوره نیز واقف خواهید شد انشاء الله تعالی.
و براي تامین همین منظور و اموریکه ذکر شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله امر فرمود، حاضرین در آن مجمع را از امت خود که
از جمله آنها شیخین (ابوبکر- و عمر) بودند و دیگر بزرگان قریش و وجوه انصار و همچنین زوجات خود را که بر امیر المومنین
علیه السلام وارد شوند و او را باین منصب عالی و حظ وافریکه بسبب عهده دار شدن مقام ولایت کبري و اریکه امر و نهی در دین
خدا احراز نموده تهنیت و شاد باش گویند.
داستان