گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
توضیح واضح درباره مفاد حدیث




صفحه 232 از 246
توضیح واضح درباره مفاد حدیث
داعی ما باین امر (توضیح واضح) چشم پوشی عده ایست از لازمه حق که اعتراف بحق در مفاد حدیث نموده اند هنگامیکه آنرا
چون آفتاب تابان روشن و درخشان یافته یا با ما در پذیرش آن اظهار هم آهنگی کرده اند و آنچه لازمه این حقیقت است اینست
که پس از آنکه خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله براي مولاي ما امیر المومنین علیه السلام ثابت و مبرهن گشت لازمه لا
ینفک آن بلا فصل بودناست همانطور که سیره بدین جاریست اگر پادشاهی یکی از نزدیکان مورد علاقه خود را بولایت عهد
خود منصوب نماید و یا کسیکه هنگام مردنش کسی را وصی خود قرار دهد و هر دو گواهانی بر این امر بگیرند در این صورت آیا
آن گواهان یا غیر آنها ممکن است احتمال بدهند که: ولایت عهد کسی که از طرف پادشاه تعیین شده، یا وصایت وصی که از
طرف شخص وصیت کننده تعیین شده، بعد از گذشتن مدتی طولانی پس از مردن آن پادشاه یا آنشخص وصیت کننده تحقق
خوهد یافت؟ یا بعد از قیام کسان دیگر بتصدي آنمقام یا آن وصایت که در حین برقراري امر ولایت عهد و یا بیان وصیت نامی از
آنها برده نشده؟ و آیا معقول است که با تصریح و تعیین جانشین از طرف پادشاه یا وصی از طرف موصی، مع الوصف مردم بیایند و
دیگري را براي تصدیق مقام سلطنت بعد از آن پاشاه و یا براي اجراء مقاصد وصیت کننده انتخاب کنند و کسانی براي بدست
گرفتن این امور قیام نمایند، بمانند موردي که شخص بودن وصیت مرده و یا پادشاهی بدون تعیین جانشین از دنیا رفته؟ نه چنین
نیست کسی چنین اعتقادي و چنین کاري نمیکند مگر آنکه از حق آشکار و صریح منحرف شود و از راي خردمندان سرباز زند.
[ [ صفحه 389
آیا در آنجا کسی پیدا نمیشود که با این انتخاب کنندگان روبرو شده به آنها بگوید: اگر پادشاه بغیر آنکس که بولایت عهد خود
منصوب نموده و یا آن شخص وصیت کننده بغیر آنکس که وصی خود قرار داده نظري و تمایلی میداشت، چرا خود این کار را
نکرده؟ در حالیکه این مردم را میدید و میشناخت؟.
در مورد امر خلافت نیز میگوئیم آنانکه میگویند: ولایت ثابته براي مولاي ما بنص و تصریح روز غدیر مربوط بزمان خلافت صوري
او بعد از عثمان است کسی نیست بگوید: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را که بر پسر عمش (علی علیه السلام) سبقت
گرفتند نمی شناخت و مقام و حدود صلاحیت آنها را نمیدانست؟ پس چرا هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید عهده داري این
امر را بعلی علیه السلام اختصاص داد و گروه حاضرین را امر فرمود که باو بیعت کنند و بحاضرین امر فرمود که بغایبین ابلاغ
نمایند؟ و اگر براي آن اشخاص نصیبی از امر خلافت میدید چرا از بیان آن در موقع حاجت خودداري کرد؟ و حال آنکه این
موضوع مهم ترین فرایض دین و اصل اساسی از اصول آئین بود و میدانست که بر حسب اوضاع و احوال راي و نظر مردم در چنین
امر مهمی با یکدیگر برخورد خواهد کرد (چنانکه برخورد کرد) و پیش بینی میفرمود که گاه جدال (و اختلافات لفظی) بزد و
خورد منتهی می شود و مشاجرات به نبرد و کشتار می انجامد با این کیفیات پیغمبر رحمت صلی الله علیه و آله با چه مجوز و بهانه
امت خود را در مورد بزرگترین معالم دین بلا تکلیف رها فرمود؟
پیغمبر رحمت صلی الله علیه و آله این کار را نکرد، (و براي خلافت و وصایت بعد از خود جز نام علی علیه السلام از کسی نام نبرد)
ولی خوشبینی این گروه بگذشتگانشان که در امر خلافت دست بکار شدند و علیه صاحب خلافت بپا خاستند و بعنوان جوان بودن و
کمی سن او و علاقه و محبت او نسبت باولاد عبد المطلب چنانکه در ص 370 گذشت
[ [ صفحه 390
صفحه 233 از 246
مدلول صریح و نص مسلم را بظرف (زمان) خلافت صوري چسباندند.
ولی حسن یقین برسول خدا صلی الله علیه و آله ما را ملزم دارد باعتقاد باینکه: تکلیف واجب خود را دایر ببیان رسا و کافی تا آنجا
که مورد احتیاج امت است ایفا فرموده خداوند ما را براه راست هدایت فرماید.
قربات (عبادات و اعمال وارده) در روز غدیر
اشاره
از آنجا که غدیر روزیست که خداوند متعال به آن دین را کامل و نعمت را بر بندگانش تمام فرمود از این جهت که خشنودي خود
را بامامت مولاي ما امیرالمومنین اعلام فرمود و او را رایت هدایت قرار داد تا امت را بسنن سعادت و راه مستقیم حق وا دارد و از
پرتگاه هلاکت و لغزش گاه ضلالت باز دارد، بدین سبب بعد از روز مبعث نبوي صلی الله علیه و آله روزي بعظمت این روز
نخواهید یافت که نعمتهاي ظاهري و باطنی در آن این چنین فراوان شده و رحمت واسعه او همگی را فرا گرفته باشد، بزرگتر از این
روز (فرخنده اي) که فرع این اساس مقدس (بعثت نبوي) و استوار سازنده این دعوت قدسی است، بنابراین بر هر فرد از افراد گروه
دیندار واجب است که در قبال این نعمتهاي عظمی قیام بسپاسگذاري نماید و تمام مظاهر شکرگذاري پروردگار و تقرب بساحت
قدس او را از خود ظاهر سازد و از انواع عبادات، از قبیل نماز و روزه و نیکی و صلحه رحم و اطعام و شرکت در مجامع متشکله
مناسب این روز بهره مند شود، و در احادیث ماثوره از این امور مراسمی و آدابی رسیده از جمله آنها روزه است.
حدیث روزه روز غدیر
حافظ، ابوبکر خطیب بغدادي، متوفاي 463 در جلد 8 تاریخش ص 290 آورده، از عبد الله بن علی بن محمد بن بشران، از حافظ
علی بن عمر دار قطنی، از ابی نصر حبشون خلال، از علی بن سعید رملی، از ضمره بن ربیعه، از عبد الله بن شوذب
[ [ صفحه 391
از مطر وراق، از شهر بن حوشب، از ابی هریره که گفت: هر کس روز هجدهم ذي حجه روزه بدارد براي او (ثواب) روزه شصت
ماه نوشته میشود، و آن روز غدیر خم است هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود":
الست ولی المومنین " یعنی آیا من ولی مومنین نیستم؟ گفتند بلی یا رسول الله، هستی، فرمود ": من کنت مولاه فعلی مولاه " پس از
آن عمر بن خطاب گفت: به به براي تو اي پسر ابی طالب گردیدي مولاي من و مولاي هر مسلم، پس از آن خداوند (این آیه را)
نازل فرمود ": الیوم اکملت لکم دینکم "... و کسی که روز بیست و هفتم رجب را روزه بدارد براي او (ثواب) روزه شصت ماه
نوشته میشود، و آن اولین روزي است که جبرئیل علیه السلام بر محمد صلی الله علیه و آله برسالت نازل شد.
و این روایت را بطریق دیگر از علی بن سعید رملی روایت نموده، و عاصمی در " زین الفتی " آورده که: خبر داد ما را محمد بن
ابی زکریا، باخبار ابو اسمعیل ابن محمد فقیه، از ابو محمد یحیی بن محمد علوي حسینی، از ابراهیم بن محمد عامی، از حبشون بن
موسی بغدادي، و او بحدیث علی بن سعید شامی و او بحدیث ضمره، از شوذب، تا آخر سند و متن مذکور بدون ذکر روزه رجب.
و روایت مزبور را، ابن مغازلی شافعی در مناقبش از ابی بکر، احمد بن طاوان آورده که گفت: خبر داد ما را، ابوالحسین احمد بن
صفحه 234 از 246
حسین بن سماك، بحدیث ابو محمد جعفر بن محمد بن نصیر خلدي. بحدیث علی بن سعید رملی. تا آخر سند و متن مذکور.
و سبط ابن جوزي در تذکره اش ص 18 و خطیب خوارزمی در مناقبش ص 94 از طریق حافظ بیهقی از حافظ حاکم نیشابوري ابن
البیع صاحب " المستدرك " از ابی یعلی زبیري، از ابی جعفر احمد بن عبد الله بزاز، از علی بن سعید رمی. تا آخر، و شیخ الاسلام
حموینی در " فراید السمطین " در باب سیزدهم از طریق بیهقی روایت مزبور را ذکر نموده اند.
[ [ صفحه 392
رجال سند حدیث
اشاره
-1 ابوهریره. جمهور (علماء سنت) بر عدالت و ثقه بودن او اجماع دارند بنابراین احتیاجی به بسط مقال درباره او نداریم.
- -2 شهر بن حوشب اشعري، حافظ ابو نعیم او را از اولیاء شمرده و شرح حال کامل و جداگانه اي براي او درج 6 " حلیه " ص 67
59 ذکر نموده، و ذهبی ستایش بخاري را نسبت باو در میزانش حکایت نموده، و از احمد بن عبد الله عجلی و یحیی و ابن شبیه و
احمد و نسوي ثقه بودن او را ذکر نموده، و حافظ ابن عساکر شرح حال او را در جلد 6 تاریخش ص 343 ثبت نموده و گوید:
درباره او از امام احمد سوال شد، نامبرده گفت: چه نیکو است حدیث او، و او را توثیق نمود و ستایش کرد، و یکبار (درباره او)
گفت که: باکی بر او نیست و عجلی گوید: او شامی است، از تابعین است. ثقه است، و یحیی بن معین او را توثیق نموده، و یعقوب
بن شیبه گوید: او ثقه است، ولی بعض از آنان (علماء) او را مورد طعن قرار داده اند.
و ابن حجر شرح حال او را در جلد 4 " التهذیب " ص 370 ذکر و از احمد ثقه بودن و نیکوئی حدیث و ستایش او را نقل کرده. و
از بخاري حسین حدیث و اعتبار و قوت او را در امر حدیث، و از معین ثقه بودن و دقت نظر او را، و از عجلی و یعقوب و نسوي ثقه
بودن او را حکایت کرده، و از ابی جعفر طبري نقل کرده که نامبرده فقیه و تواناي در قراءت و عالم بوده و در مورد او کسی هم
هست که او را ضعیف شمرده و بطوریکه ابوالحسن قطان گفته برهانی براي او شنیده نشده، در حالیکه بخاري و مسلم و چهار
پیشواي دیگر (صاحبان صحاح) ترمذي، ابو داود. نسائی ابن ماجه، از او نقل حدیث نموده اند.
-3 مطر بن طهمان وراق ابو رجاء خراسانی، مولی علی، در بصره سکونت گرفته و انس را درك نموده، حافظ ابو نعیم او را از اولیاء
شمرده و در ج 3 " حلیه " صفحه 75 شرح حال جداگانه براي او ثبت نموده، و از ابی عیسی روایت کرده او گفته: من بمانند مطر
در فقاهت و زهد ندیدم، و ابن حجر شرح حال او را در
[ [ صفحه 393
جلد 10 تهذیب ص 167 درج و گفتار ابی نعیم مذکور را نقل نموده و ابن حبان در افراد ثقه از او یاد کرده و از عجلی راستی
گفتار او را و اینکه باکی بروایت او نیست نقل و از بزاز حکایت نموده که: باکی بر او نیست و انس را دیده و سراغ نداریم کسی را
که حدیث او را ترك نموده باشد، نامبرده در سال 125 و گفته شده 129 در گذشته، و گفته شده که در حدود 140 منصور او را
کشته، بخاري و مسلم و بقیه پیشوایان دیگر شش گانه یعنی صاحبان صحاح از او حدیث نقل و روایت نموده اند.
صفحه 235 از 246
129 او را در شمار اولیاء آورده و از کثیر بن ولید روایت - -4 ابو عبد الرحمن بن شوذب، حافظ ابو نعیم در ج 6 " حلیه " ص 135
نموده که او گفته: هر وقت ابن شوذب را میدیدم ملائکه را یاد مینمودم.
و جزري در " خلاصه " ص 170 از احمد و ابن معین ثقه بودن او را حکایت نموده و ابن حجر در جلد 5 " تهذیب " ص 255 از او
ذکري بمیان آورده که خلاصه اش اینست که: او استماع حدیث نموده و در فقه دست یافته و از ثقات بوده سفیان ثوري گفته:
نامبرده از استادان مورد وثوق ما بوده و ابن خلفون از ابن نمیر و غیره توثیق او را نقلن کرده و از ابی طالب و عجلی و ابن عمار و
156 وفات یافته، حدیث او /156/ ابن معین و نسائی حکایت کرده که نامبرده ثقه است، در سال 86 متولد و در یکی از سالهاي 144
را پیشوایان ششگانه جز مسلم روایت کرده اند، و حاکم در " مستدرك " و ذهبی در " تلخیص " صحیح بودن حدیث او را
تصدیق نموده اند.
202 حافظ ابن عساکر در جلد 7 تاریخش ص 36 شرح حال او را /200/ -5 ضمره بن ربیعه قرشی، ابو عبد الله دمشقی، متوفاي 182
نگاشته و از احمد حکایت کرده که گفت بمن رسید که: نامبرده استادي صالح بوده، و در جواب پرسشی که از او شد، گفت: این
مرد ثقه مورد اعتماد، مردي است ذیصلاحیت و خوش روایت، و از ابن معین ثقه بودن او را نقل نموده، و از ابن سعد حکایت
[ [ صفحه 394
کرده که: نامبرده ثقه و مورد اطمینان و داراي عمل خیر بوده و در این (مزایا و محسنات) کسی از او افضل و برتر نبوده، و از ابن
یونس نقل کرده که: او در زمان خود مردي فقیه بوده، و جزري در خلاصه خود ص 150 ثقه بودن او را از احمد و نسائی و ابن
معین و ابن سعد ذکر کرده. و خلاصه مندرجه در تهذیب ابن حجر چنین است: از قول احمد است که او، مردي است که حدیث او
صالح و از افراد ثقه و مورد اطمینان است، در شام همانند او نبوده، و از قول ابن معین و نسائی و ابن حبان و عجلی است که او ثقه
بوده و از قول ابی حاتم است که او صالح بوده، و از قول ابن سعد و ابن یونس است که او هر دو وصف مذکور را داشته صاحبان
صحاح جز مسلم- از طریق او حدیث روایت نموده اند و حاکم در " مستدرك " و ذهبی در " تلخیص " صحیح بودن حدیث او را
اشعار نموده اند.
-6 ابو نصر علی بن سعید، ابی حمله رملی، متوفاي 216 ، تاریخ فوت او را بخاري چنین ثبت کرده، ذهبی در " میزان الاعتدال"
جلد 2 ص 224 او را توثیق نموده و گفته: من باکی بر او نیافتم و تاکنون ندیده ام که احدي در مورد او سخنی بگوید، و او در امر
(حدیث) داراي صلاحیت است، و احدي از صاحبان کتب (صحاح) سته با وجود ثقه بودنش از طریق او حدیثی روایت نکرده اند،
و نامبرده (ذهبی) بعنوان علی بن سعید نیز شرح حال او را آورده و گفته: در خصوص او چنین ثابت است که گوئی صدوق است، و
ابن حجر در جلد 4 (لسان) ص 227 ثقه بودن او را اختیار نموده و بر ذهبی ایراد گرفته و گفته با وصف اینکه او ثقه است و کسی
درباره او نکوهش نکرده چگونه او را در عداد ضعفاء ذکر نموده اي؟!
289 ثبت نموده و - -7 ابو نصر حبشون بن موسی بن ایوب خلال، متوفاي 331 ، شرح حال او را خطیب بغدادي در جلد 8 ص 291
گفته: نامبرده ثقه است و در بغداد- باب البصره سکونت داشته و از حافظ دار قطنی حکایت نموده که او صدوق است.
[ [ صفحه 395
-8 حافظ، علی بن عمر ابوالحسن بغدادي، مشهور به دار قطنی، صاحب سنن، متوفاي 385 خطیب بغدادي شرح حال او را در جلد
صفحه 236 از 246
34 ثبت نموده و گفته: نامبرده- یگانه عصر و نخبه روزگار و پیشواي زمان خود و بی همتا بوده، علم اثر و - 12 تاریخش ص 40
معرفت بعلل حدیث و اسماء رجال و احوال راویان باو منتهی گشته، مضافا بر مراتب صدق و امانت و فقه و عدالت و قبول شهادت و
صحت اعتقاد و سلامت مذهب و احاطه بعلوم، سواي علم حدیث، و از ابی الطیب، طاهر بن عبد الله طبري حکایت نموده که: دار
قطنی امیرالمومنین حدیث بود، و حافظی ندیدم وارد بغداد شده مگر آنکه بسوي او شتافت و باو تسلیم شد، یعنی در برابر تقدم او
در حفظ و برتري منزلت در علم گردن نهاد، و سپس در شرح حال و ستودن او بسط کلام داده.
199 و از - و ابن خلکان در جلد 1 تاریخش ص 359 شرح حال او را ذکر و او را ستوده و همچنین ذهبی در جلد 3 تذکره ص 203
قول حاکم نقل کرده که: دار قطنی در حفظ و فهم و ورع یگانه عصر خود گردید و پیشواي قراء و نحویین بود و من در سال 67
چهار ماه در بغداد مقیم شدم و اجتماع ما زیاد شد و در تصادف با او، او را بالاتر از آنچه براي من توصیف شده بود یافتم، و از او
از علل و استادان (حدیث) سوال نمودم و نامبرده را مصنفاتی است که ذکر آنها بطول می انجامد و من گواهی میدهم که در بسیط
زمین همانند او بجایش نه نشست... تا آخر.
و در این باره در بسیاري از کتب رجال ضمن شرح حال کامل او انواع ستایش ها موجود است که ما بذکر آنها اطاله کلام
نمیدهیم، ما در اسناد این حدیث بررسی طولانی نمودیم تا تو (خواننده عزیز) را آگاه نموده باشیم باینکه این حدیث تا چه پایه
صحیح است و رجال طریق این حدیث تا چه اندازه ثقات هستند و آنچنان ثقه بودن آن ها واضح و مبرهن است و در این خصوص
کافیست که ثقه بودن آنها بجائی از وضوح رسیده که براي هیچ ماجراجوئی که در انواع جدل ریزه کار و در هر سخن و گفتار
تصرفات نابجائی بکار می بندد مجالی باقی نیست
[ [ صفحه 396
که نسبت بان زبان بنکوهش دراز کند، چه اینهمه کتب شرح حال رجال همه پر از توصیف آنها است بهر ثنا خوانی و ستایشگري.
مضافا بر مزیتی که این حدیث داراست یعنی اشعار آن به نزول آیه کریمه " الیوم اکملت لکم دینکم ".. در روز غدیرخم که موید
و پشتی بان احادیث گذشته است که تصریح باین امر دارند، و در میان راویان آن افرادي مانند طبري و ابن مردویه و ابی نعیم و
115 مراجعه نمائید. - خطیب و سجستانی و ابن عساکر و حسکانی و نظایر آنان از پیشوایان و حفاظ وجود دارند، بصفحات 126
انتقاد از ابن کثیر درباره مطالب او در غدیر
اکنون که این امر بر تو (خواننده ارجمند) آشکار و مدلل شد، با من بیا تا مطالب ابن کثیر را مورد بررسی قرار دهیم که در پیرامون
این حدیث گفته: و چنین پنداشته که این حدیث ناشناس و بلکه دروغ است باستناد روایتی که بدست آورده حاکی از اینکه این آیه
در روز عرفه موسم حجه الوداع نازل گردیده و راستی جاي شگفتی است که کسی قطع حاصل نماید به ناشناس بودن یکی از دو
گروه و دو دسته (از راویان) در روایات متعارضه در حالیکه هر دو در صحت همانند و برابر با یکدیگرند کاش میدانستم که در کفه
مقابل حدیث (مورد نظر) ما کدام مرجح وجود دارد که صحت آنرا ترجیح دهد و چه امري کفه جانب این حدیث را سبک نموده
و موجب عدم اعتدال در میزان گردیده؟ با امکان معارضه ابن کثیر بمانند گفتارش درباره جانب دیگر براي مخالفتی که با آنچه ما
درباره نزول آیه کریمه ثابت نمودیم دارد؟ و آیا براي این پندار ابن کثیر مجوزي پسندیده وجود دارد؟ غیر از اینکه او میخواهد
قرآن کریم را از این نباء عظیم (امر ولایت و امامت) منحرف و جدا سازد؟ اگر نه چنین است؟ براي ابن کثیر هم امکان داشت که
مانند سبط ابن جوزي در تذکره اش ص 18 او هم نزول آیه را دو مرتبه احتمال دهد کما اینکه (تکرار نزول) در مورد بسمله و
صفحه 237 از 246
آیات دیگري
[ [ صفحه 397
که در پیش (صفحه 157 (ذکر نمودیم واقع شده، ابن کثیر را شبهه دیگري است که در جلد 5 تاریخش در ص 214 ذکر نموده،
دایر بتایید در انکار حدیث شبهه مزبور عبارت است از پندار او در اینکه پاداش روز غدیر (مذکور در روایت مزبور) اگر معادل
باشد با روزه شصت ماه مستلزم اینست که مستحب بر واجب برتري و فضیلت داشته باشد زیرا آنچه درباره روزه تمام ماه رمضان
رسیده اینست که ثواب آن معادل با ده ماهست، و این (تفاوت) بی سابقه و ناروا و باطل است.
رد و ابطاهل این شبهه و پندار بدو طریق نقض و حل صورت میگیرد، اما رد نقضی بوسیله یکعده روایات بسیار زیاد است که براي
ما مجال ذکر همه آنها (و حتی ذکر اکثر آنها) نیست، و اکتفا میکنیم از آنها بچند حدیث:
-1 حدیث: کسی که ماه رمضان را روزه بدارد و شش روز از شوال را هم در دنبال آن قرار دهد یعنی روزه بگیرد مثل اینست که
تمام روزگار (عمر خود) را روزه داشته، این حدیث را مسلم بچند طریق در صحیح خود جلد 1 ص 323 و ابو داود در سنن خود
جلد 1 ص 381 و ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 524 و دارمی در سنن خود جلد 2 ص 21 و احمد در مسند خود جلد 5 ص
417 و 419 و ابن ربیع در " تیسیر الوصول " جلد 2 ص 329 - نقل از ترمذي و مسلم- با بررسی طریق روایت نموده اند و هر کس
که قایل باستحباب روزه این شش روز است اتکاء و اسنادش بر این روایت است.
-2 حدیث: کسی که روزه بدارد شش روز بعد از فطر را، چنانست که تمام سال را روزه داشته، حدیث مزبور را، ابن ماجه در سنن
خود جلد 1 ص 524 و دارمی در سنن خود جلد 2 ص 21 و احمد در مسندش جلد 3 ص 308 و 324 و 344 و در جلد 5 ص 280
و نسائی و ابن حبان هر دو در سنن خود با بررسی طریق
[ [ صفحه 398
روایت نموده اند و سیوطی صحت این حدیث را در جلد 2 " جامع الصغیر " ص 79 تایید نموده است.
-3 رسول خدا صلی الله علیه و آله امر میفرمود بروزه داشتن ایام البیض- یعنی- سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم (هر ماه) و میفرمود
مانند روزه داشتن تمام عمر یا مانند حال عمر است، این حدیث را، ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 522 و دارمی در سنن خود
جلد 2 ص 19 با بررسی طریق روایت نموده اند.
-4 هیچ روزهائی از روزهاي دنیا براي عبادت محبوب تر نیست در نزد خدا از عبادت دهه (ذي حجه) و همانا روزه داشتن یک روز
از آن معادل است با روزه داشتن یکسال و یکشب آن (در فضیلت)- معادل شب قدر است، این حدیث را، ابن ماجه در سنن خود
جلد 1 ص 527 و غزالی در احیاء العلوم جلد 1 ص 227 با بررسی طریق روایت نموده اند. و در کتاب اخیر الذکر، (این حدیث نیز
مذکور است): کسی که سه روز از ماه حرامی را که عبارتست از پنجشنبه و جمعه و شنبه روزه بدارد خدا بپاداش هر روز براي او
عبادت نهصد سال ثبت میفرماید.
-5 (زیادتی چاپ دوم) از انس بن مالک نقل شده که گفت: گفته میشد در ایام دهگانه (ذیحجه) بهر روز هزار روز، و درباره روز
عرفه ده هزار روز، یعنی در فضیلت- این موضوع را، منذري در " الترغیب و الترهیب " جلد 6 ص 66 نقل از بیهقی و اصفهانی ذکر
نموده.
صفحه 238 از 246
-6 روزه داشتن سه روز از هر ماه (معادل) روزه عمر است با افطار آن، حدیث مزبور را احمد در مسندش جلد 5 ص 34 ، و ابن
حبان در سحیح خود با بررسی طریق روایت نموده اند، و سیوطی در جلد 2 " الجامع الصغیر " ص 78 صحت آنرا تایید نموده، و
نسائی و ابویعلی در مسند خود و بیهقی از جریر بطوریکه در جلد 2 جامع الصغیر ص 78 مذکور است، روایت مزبور را بلفظ: روزه
سه روز از هر ماه روزه عمر است، آورده اند.
و ترمذي و نسائی (بطوریکه در جلد 2 " تیسیر الوصول " ص 330 مذکور
[ [ صفحه 399
است) با بررسی در طریق روایت نموده اند که: هر کس، سه روز از هر ماه را روزه بدارد، این (از حدیث ثواب) معادل روزه عمر
است، و خداي متعال در تصدیق این در کتاب خود این آیه را نازل فرمود که ": من جاء بالحسنه فله عشر امثالها " یکروز به ده روز،
و این حدیث را بلفظی قریب باین، مسلم در صحیح خود جلد 1 ص 319 و 321 آورده، و نسائی از حدیث جریر آورده که: روزه
داشتن سه روز از هر ماه (در ثواب) معادل روزه داشتن تمام عمر است، سه روز ایام البیض (زیادتی چاپ دوم) و این روایت را
حافظ منذري نیز در " الترغیب و الترهیب " جلد 2 ص 33 ذکر نموده و ابن حجر در جلد 2 " سبل السلام " ص 234 آنرا ذکر و
صحت آنرا اشعار نموده.
-7 روزه داشتن روز عرفه مانند روزه داشتن هزار روز است، حدیث مزبور را ابن حبان (بطوریکه در جلد 2 " الجامع الصغیر " ص
78 مذکور است) از عایشه روایت نموده (زیادتی چاپ دوم) و طبرانی در " الاوسط " و بیهقی (بطوریکه در جلد 2 " الترغیب و
الترهیب " ص 27 و 66 مذکور است) با بررسی در طریق آنرا روایت کرده اند.
-8 (زیادتی چاپ دوم) از عبد الله بن عمر رسیده که گفت: هنگامیکه ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم روزه داشتن روز
عرفه را معادل دو سال میدانستیم، این حدیث را طبرانی در " الاوسط " روایت نموده و در نزد نسائی (بطوریکه در جلد 2 " الترغیب
و الترهیب " ص 27 مذکور است) بلفظ- یکسال- است.
-9 هر کس روز بیست و هفتم ماه رجب را روزه بگیرد خداي تعالی براي او ثواب شصت ماه ثبت میفرماید، این حدیث را، حافظ
دمیاطی در سیره خود (چنانکه در جلد 1 " السیره الحلبیه " ص 254 مذکور است)، با بررسی در طریق-
[ [ صفحه 400
روایت کرده، و صفوري در جلد 1 " نزهه المجالس " ص 154 آنرا روایت نموده است.
-10 از ابی هریره و سلمان روایت شده، از رسول خدا صلی الله علیه و آله، باینکه: در رجب روز و شبی هست که هر کس آنروز را
روزه بدارد و آنشب را قیام بعبادت نماید براي او است پاداش کسیکه صد سال روزها روزه بدارد و شبها قیام بعبادت کند. و آن
(شب و روز) سه روز باقی مانده از ماه رجب است، این حدیث را شیخ عبد القادر گیلانی (بطوریکه در " نزهه المجالس " صفوري
جلد 1 ص 154 مذکور است)، در " غنیه الطالبین " روایت کرده.
-11 ماه رجب، ماه بزرگی است، هر کس یکروز از آنرا روزه بدارد خداوند (ثواب) سه هزار سال براي او ثبت- خواهد فرمود،
(بطوریکه در " نزهه المجالس " صفوري ص 153 مذکور است) گیلانی این حدیث را در " غنیه الطالبین " روایت نموده.
" -12 کسی که روز عاشورا روزه بدارد، گوئی تمام عمر را روزه گرفته، در تورات نوشته شده، این روایت را صفوري در جلد 1
صفحه 239 از 246
نزهه المجالس " ص 174 ذکر نموده.
-13 (زیادتی چاپ دوم) هر کس یکروز از محرم را روزه بدارد، براي او است بهر روزه (ثواب) سی روز روزه داشتن، (بطوریکه
حافظ منذري در " الترغیب " و الترهیب " جلد 2 ص 27 ذکر نموده) طبرانی این حدیث را در " الصغیر " آورده.
و اما رد حلی:
ما اصل مسلمی در دست نداریم که باتکاء آن زیادتی پاداش عبادت واجبه را بر ثواب مستحبات لازم بشماریم، بلکه امثال احادیثی
که در رد نقضی ذکر شد ما را بامکان عکس و حتی وقوع آن راهنمائی مینماید، و احادیث وارده در مورد سایر اعمال (مستحبه) جز
روزه که در شرع مورد ترغیب قرار گرفته و این معنی را تایید و تاکید مینماید، مضافا بر این، اصولا پاداش و ثواب در مقابل حقایق
اعمال و مقتضیات
[ [ صفحه 401
طبیعی آن قرار دارد، نه در برابر عنوانهاي عارض بر آن از قبیل وجوب و استحباب که بر حسب مصالح مقرون بدان اعمال مقرر
میشود.
بنابراین امتناعی نیست که در طبیعت یک عمل مستحب، در ماهیت هاي گوناگون یا در ماهیتهاي متحد بر حسب مناسبات همزمان
بان عمل چیزي باشد که موجب افزایش ثواب و پاداش گردد.
و در این مقام این نکته قابل تذکر است که: مترتب شدن ثواب و پاداش بر یک عمل منحصرا به نسبت و مقدار کشف آن عمل از
حقیقت ایمان و جایگزین بودن آن است در نفس، و آنچه که شکی در آن نیست اینست که بجا آوردن اعمال (مستحبه) اضافه بر
آنچه از واجبات بر عهده بنده است و یا دوري و اجتناب از مکروهات علاوه بر ترك امور محرم و ناروا بیشتر از ثبات و استقامت
انسان در بجا آوردن امر (مولی) کشف کننده و دال بر امتثال او و خضوع و فروتنی در برابر او و ابراز علاقه و محبت نسبت باوست
و بهمین امر ایمان کامل (و استوار) میشود، و پیوسته بنده تقرب میجوید بمولاي خود (بوسیله اعمال مستحبه) تا بدان حد که او را
دوست بدارد، چنانکه در حدیثی که بخاري در جلد 9 صحیح خود ص 214 از ابی هریره روایت نموده مذکور است که رسول خدا
صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خداي عز و جل فرماید: ما یزال عبدي یتقرب الی بالنوافل حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذي
یسمع به و بصره الذي یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها.. الحدیث یعنی: پیوسته بنده من بسبب نافله ها بمن
نزدیکی میجوید تا او را دوست بدارم، پس وقتیکه او را دوست داشتم، خواهم بود گوش او که با آن بشنود و چشم او که را او ببیند
و دست او که با او قبضه کند و پاي او که با او راه رود.
بلکه ممکن است گفته شود: بر حسب نوامیس عدالت (الهی) لزومی ندارد
[ [ صفحه 402
که اجر و پاداش اضافه بر اتیان بوظیفه واجب و ترك عمل حرام مترتب شود، جز همان عطایا و مواهبی که بنده از آن برخوردار و
بهره مند است، از قبیل نعمت زندگی و خرد و عافیت و استفاده از نیروي حیات و آمادگی براي عمل و نجات یافتن از آتش در
آخرت، حتی اینکه تمام اعمال صالحه بنده در مقابل اینهمه مواهب و عطایا الهیه و نعمت هاي بی منتهاي او بسی کوچک و ناچیز
است و این همه عنایات عالیه پروردگار نیست مگر تفضل او به بنده خود.
صفحه 240 از 246
و همین حقیقت است که از آیات متعدده کتاب عزیز (قرآن) استفاده میشود، نظیر این کلام خداي متعال ": ان المتقین فی مقام
امین، فی جنات و عیون یلبسون من سندس و استبرق متقابلین کذلک و زوجناهم بحور عین، یدعون فیها بکل فاکهه آمنین، لا
یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقاهم عذاب الجحیم فضلا من ربک، ذلک هو الفوز العظیم. "
پس تمام آنچه در آنجا از پاداشها و ثواب هست جز این نیست که همه بفضل و احسان خداي سبحانه و تعالی است.
فخر رازي در جلد 7 تفسیرش در ص 459 گوید: اصحاب ما باین آیه استدلال نمودند بر اینکه بهره مندي از ثواب و پاداش از
طرف ذات اقدس الهی بر سبیل تفضل است نه از راه استحقاق، زیرا خداي تعالی چون اقسام ثواب (و پاداش) اهل تقوي را تعداد
فرمود، بیان کرد که تمام آنها بر سبیل فضل و احسان از جانب او براي آنان حاصل میشود و سپس فرمود ": ذلک هو الفوز العظیم"
یعنی: این رستگاري بزرگی است، و (نیز) اصحاب ما باین آیه استدلال نموده اند بر اینکه تفضل (و احسان)
[ [ صفحه 403
از حیث درجه بالاتر است از ثواب و پاداش استحقاقی، چه خداوند متعال آنرا توصیف فرموده باینکه فضلی است از جانب خداوند،
و سپس فضل را توصیف فرموده باینکه رستگاري بزرگی است، و باز دلیل بر این مطلب اینست که: پادشاه بزرگ وقتیکه پاداش و
اجرت اجیر را عطا نمود و سپس شخص دیگري را خلعتی بخشید، این خلعت (بطبیعت حال) بالاتر از آن اجرت و پاداش است.
و ابن کثیر خودش هم در جلد 4 تفسیرش در ص 147 گفته: در روایت صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود:
عمل کنید و عمل خود را استوار سازید و از راه خلوص و صدق آنرا انجام دهید و بدانید که عمل هیچکس هرگز او را داخل
بهشت نمیکند، عرض کردند: درباره خود شما هم چنین است، یا رسول الله؟ فرمود آري مگر اینکه رحمت و فضل خدا مرا فرا
گیرد. تمام شد.
و در اختیار و وسع تو (خواننده عزیز) است که این معنی را از روایت صحیح که بخاري در " صحیح " خود جلد 4 ص 264 از
رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده درك کنید که فرمود: حق خداوند بر بندگان اینست که او را پرستش کنند و چیزي را در
پرستش او شریک و انباز نیاورند و حق بندگان بر خدا اینست که موحدین را شکنجه و عذاب نفرماید.
و تو (خواننده گرامی) بخوبی آگاه هستی باینکه: این مقدار از حق ثابت بر خداوند براي بندگان همانا بنا بتقریر عمل سلیم است، و
اما زاید بر آن از نعمتهاي (الهی) که پیغمبر صلی الله علیه و آله از بیان آن سکوت فرموده نیست مگر فضل و احسان از جانب مولی
(پروردگار) سبحان.
و در روش و کار دولت ها با افراد کارمندان مشاهده میکنید که در مقابل انجام تکالیف و خیانت نکردن در آن پاداش و اجر آنها
جز همان حقوق مقرر و رتبه هاي قانونی نیست، و چنانچه یکی از آنها بترفیع مقامی یا رتبه زیادي اضافه بر استحقاق نایل گردد،
بسبب خدمت اضافی، زیاد بر وظایف مقرره بر او است و کسی در میان مردم نیست که این روش را بر حکومت ها خورده گیري
نماید و بدبین شود، و این
[ [ صفحه 404
حالت عینا بین بردگان و موالی آنها برقرار و معمول است و این روش از امور ثابت و پایداري است که در نفوس تمام افراد بشر
موجود است، جز اینکه ذات اقدس خداوند سبحان بفضل دایم و پیوسته خود جهانیان را در برابر تکالیف واجبه وظایفشان پاداشها و
صفحه 241 از 246
اجرهاي فراوان عطا میفرماید و در اینجا کلمه قدسیه ایست از سرور و مولاي ما زین العابدین، امام منزه علی بن الحسین صلوات الله
علیهما و آلهما که از ذکر آن در اینجا نباید خودداري کرد و آن فرمایش آنجناب است در ضمن دعائی که در مقام اعتراف بتقصیر
و نارسائی از اداي شکر در صحیفه شریفه آن جناب وارد شده:
سخن امام زین العابدین
"اللهم ان احدا لا یبلغ من شکرك غایه الا حصل علیه من احسانک ما یلزمه شکرا و لا یبلغ مبلغا من طاعتک و ان اجتهد الا کان
مقصرا دون استحقاقک بفضلک فاشکر عبادك عاجز عن شکرك و اعبدهم مقصر عن طاعتک، لا یجب لاحد ان تغفر له
باستحقاقه، و لا ان ترضی عنه باستیجابه، فمن غفرت له فبطولک و من رضیت عنه بفضلک، تشکر یسیر ما شکرت به، و تثیب علی
قلیل ما تطاع فیه، حتی کان شکر عبادك الذي اوجبت علیه ثوابهم و اعظمت عنه جزائهم امر ملکوا استطاعه الامتناع منه دونک
فکافیتهم، او لم یکن سببه بیدك فجازیتهم، بل ملکت یا الهی امرهم، قبل ان یملکوا عبادتک، و اعددت ثوابهم قبل ان یفیضوا فی
طاعتک، و ذلک ان سنتک الافضال، و عادتک احسان، و سبیک العفو، فکل البریه معترفه بانک غیر ظالم لمن عاقبت، و شاهده
بانک متفصل علی من عافیت، و کل مقر علی نفسه بالتقصیر عما استوجبت، فلو لا ان الشیطان یختدعهم عن طاعتک، ما عصاك
عاص، و لو لا انه صور لهم الباطل فی مثال الحق، ما ضل عن طریقک ضال، فسبحانک ما ابین کرمک فی معامله من اطاعک او
عصاك، تشکر للمطیع ما انت تولیته له، و تملی للعاصی فیما تملک معاجلته فیه اعطیت کلا منهما ما لم یجب له، و تفضلت علی کل
منهما بما یقصر عمله عنه، و لو کافات المطیع علی ما انت تولیته لا و شک ان یفقد ثوابک. و ان تزول عنه نعمتک، و لکنک
بکرمک جازیته علی المده القصیره الفانیه
[ [ صفحه 405
بالمده الطویله الخالده، و علی الغایه الزائله بالغایه المدیده الباقیه، ثم لم تسمه القصاص فیما اکل من رزقک، الذي یقوي به علی
طاعتک، و لم تحمله علی المناقشات فی الالات التی تسبب باستعمالها الی مغفرتک و لو فعلت ذلک به لذهب بجمیع ما کدح له، و
جمله ما سعی فیه، جزاء للصغري من ایادیک و مننک، و لبقی رهینا بین یدیک بسائر نعمک. فمتی کان یستحق شیئا من ثوابک
لامتی الخ.
ترجمه: بار خدایا، کسی شکر و سپاس تو را (در قبال موهبتی) بانجام نمی رساند مگر شکر و سپاس دیگري در قبال احسان بر او
واجب آید، و کسی در راه طاعت و بندگی تو هر قدر کوشش کند بجائی نمیرسد جز آنکه قصور و نارسائی او از اداء حق فضل تو
آشکار گردد، بنابراین، شاکرترین بندگان تو از اداي حق شکرت عاجز و کوشاترین آنها از اداي حق بندگیت قاصر است.
کسی از روي استحقاق نه در خور آمرزش تو است و نه شایسته رضاي تو، پس هر کس را آمرزیدي بمقتضاي کرم تو است و از هر
کس راضی شدي بموجب فضل و عنایت تو است.
کمترین شکر و سپاس بنده ات را می ستائی و ناچیزترین طاعت را پاداش دهی گوئی شکر بندگانت را که مستوجب پاداش داشته
اي و در برابرش اجري بزرگ قرار داده اي از اموري بوده که در خودداري از آن در برابرت مختار و توانا بوده اند که بپاداش آنرا
تلافی فرموده اي یا تو خود سبب آن نبوده اي که در قبالش اجري فراوان آماده داشته اي نه چنین است، بلکه اي معبود من. تو خود
قیام بامر آنان نموده اي قبل از آنکه بطاعت تو قیام کنند و پاداش آنها را آماده فرموده پیش از آنکه بر بندگیت گردن نهند، زیرا
شیوه تو فضل و کرم و عادت تو اعانت و احسان و رویه تو عفو بر بندگان است، آري تمامی خلق معترفند که: هر کرا عقاب کنی بر
صفحه 242 از 246
او ستمی نرفته و همه گواهند که هر که از او دفع بلا کنی باو تفضل فرموده و جمله اقرار دارند که در انجام آنچه تو مستوجبی
مقصرند، اگر شیطان آنها را فریب نمیدهد و از اطاعت تو باز نمیداشت کسی مرتکب گناه و تمرد نمیشد
[ [ صفحه 406
و اگر باطل را بصورت حق در نظرشان جلوه گر نمیساخت، کسی از راه بندگی تو گمراه نمیگشت!
تو منزهی، چقدر کرم و احسان تو در حق مطیع و عاصی نمایان است؟ مطیع را مورد نوازش قرار میدهی در امري که خود او را
بانجام آن توانا ساختی و عاصی را مهلت میدهی در حالیکه قادري در عقاب او شتاب کنی؟ بهر دو گروه (مطیع و عاصی) عنایتی
فرموده اي که استحقاق آنرا نداشته اند، و تفضلی نموده اي که عمل آنها در برابرش نارسا و کوتاهست. اگر مطیع را بر حسب
قدرتی که خودت باو داده اي پاداش میدادي جاي این بود که از پاداش تو محروم ماند و نعمت تو از او روي بزوال نهد، ولی تو در
برابر طاعت ناچیز او در زمان کوتاه کمی، پاداش بسیار و پایان ناپذیر باو عطا فرمودي و در قبال مدت نزدیک ناپایدار با مدت دراز
پایدار ماجور ساختی.
سپس در خوردن از آن روزي که میتوانست بوسیله آن بر طاعت تو نیرو گیرد قصاص روا نداشتی و در بکار بردن از آن آلات که
میتوانست بواسطه آن بعفو و مغفرت تو راه یابد خورده گیري در حساب بجا نیاوردي وگرنه همه مجاهدات او در مقابل بجا آورده
تو کوچکترین مواهب و عطایاي تو ارزش نمیداشت و همچنان در گرو سائر عنایات و الطاف تو می ماند در این صورت کی
استحقاق کمترین پاداش تو را داشت نه، کی؟. الخ.
و در روز غدیر، نمازي وارد است که ابو النضر عیاشی، و صابونی مصري درباره آن کتابی جداگانه تالیف نموده اند درباره آن نماز
و دعاهائی که در آن روز وارد است بتالیفاتی که بدین منظور تهیه و جمع آوري شده مراجعه فرمائید.
هذا کتاب انزلناه مبارك فاتبعوه و اتقوا لعلکم ترحمون.
. سوره انعام، آیه 155
درباره