گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه الغدیر
جلد پنجم
شعراء غدیر در قرن 03
غدیریه ابو اسماعیل علوي




اشاره
صفحه 14 از 209
جد من وزیر و پسر عم مصطفی است و پسر عمش علی (ع) هنگام درگیري جنگ اختر درخشان است.
آیا نه او در جنگ بدر اول به دشمن تاخت و با شمشیر آبدار بهر سوي اطراف میدان می پرید.
او اول نماز گزار، اول موحد و بزرگتر کسی است که به زیارت حطیم و زمزم نائل شد.
او قهرمان روز سایبان است که احمد بپاخاسته با صداي بلند فریاد برداشت:
من تو را اي علی نسبت بخود به منزله هارون نسبت به موساي نجیب و کلیم قرار دادم.
درود خدا بر او تا خورشیدي در جهان درخشد و ما دام که شتر سواران به زیارت کعبه حضور یابند.
[ [ صفحه 25
شاعر را بشناسیم
او، ابو اسماعیل محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بن عبید الله بن عباس بن الامام امیر المومنین علی بن ابی طالب صلوات الله
علیهم اجمعین، میباشد.
شاعر ما یکی از شاخسارهاي درخت پر برکت خلافت و از مفاخر خاندان پیغمبر (ص) است. او در جامه هاي بلند بالاي افتخار و
تجلیل بخود می بالد و خود را مالامال از شرافت خاندان و بزرگواري نسب می بیند، او میان شخصیتی منزه و نسبی عالی میدرخشد.
فضائل احمدي و مناقب علوي و شهامت عباسی و بسیاري از فضل دیگر را که زبان بیانش عاجز است، در وجود خویش بهم در
آمیخته است.
مرزبانی گوید: او شاعري است که به پدرانش (رضوان الله علیهم) زیاد می بالد در ایام متوکل و مدتی دراز پس از او میزیسته و از
اشعار اوست.
من بزرگی از بزرگان ساداتم، آنها که دست احسانشان بعطایاي فراوان می بارد.
آنها بهترین و برترین کسی هستند که با پاي برهنه یا با کفش راه پیموده و عالی ترین سخاوت مندان از اولاد غالب (غالب بن فهر،
جد پیامبر اکرم) میباشند.
اینان براي دوستانشان چون من و سلوي و در کام دشمن بداندیش سم مهلکند. و هم از اشعار اوست:
من بانگاه مهر آمیز او را (محبوبه) درود فرستادم ولی او با نگاهی خشم آلود بی مهري آغاز کرد.
دیدم که جانم بر لب پرتگاه است. ناچار به صبر و شکیبائی پناه بردم و همان صبر دواي درد من بود.
اما اینکه ابو اسماعیل به پدرانش افتخار میکند، حق دارد، آخر شما بگوئید بدانم چه کسی را می یابید بزرگان آل هاشم او را ازاده
باشند، و او شایسته آن نباشد که پاي بر عرش اعلی ساید؟ کدام شریفی است در سایه خاندان قمر بنی هاشم ابا الفضل باشد
[ [ صفحه 26
و او را نزیبد تا اوج فلک در برابر مجد و عظمتش سر تعظیم فرود آرد؟ اگر شاعر ما به خاندانش می بالد، بجا است زیرا آنان در
حقیقت ستارگان زمین، پرچم هاي هدایت و نمونه هاي شاخص ایمانند:
"از اینان بهر کس برخورد کنی از پیر و جوان او را علم هدایت، یا دریاي خیر و عطا خواهی یافت. "
صفحه 15 از 209
این جد او ابا الفضل العباس ثانی است که خطیب درباره او چنین گوید
دانشمندي شاعر و فصیح از شخصیتها بنی هاشم است که زبان و بیانش معروف میباشد تا جائیکه غالب علویان ذوق شعر او را بر تر
از همه فرزندان ابو طالب میشناسند وي از حاشیه نشینان مجلس هارون بود در یکی از اشعارش برادري ابو طالب با عبد الله را که با
هم برادر تنی بودند آورده گوید:
ما و رسول خدا را یک پدر، یک مادر و یک جد بی عیب متحد میسازد.
کسی که ما را بخاندان پیمبر وارد ساخت بانوئی بود از نسل عمران بن مخزوم که درمیان فامیلش میدرخشید.
او روزي به در بار مامون آمد، حاجب نگاهی باو کرد و سرش را بزیر افکند عباس گفت: اگر اجازه دهند وارد میشویم، اگر
عذرمان را بخواهند می پذیریم اگر بگویند باز گرد باز میگردیم، اما یک نگاه پس آنگاه یک بی توجهی، چیزي است که با آن
آشنا نیستم سپس این شعر را خواند:
"من رضا نمیدادم الاغ مرکوب سواریم باشد ولی پیاده، بالاخره بهر مرکوبی رضایت میدهد".
[ [ صفحه 27
از کلمات حکمت آمیز اوست:
"بدانکه چون اندیشه ات نمیتواند همه کارها را زیر نظر گیرد آنرا به کارهاي مهم تر بگیر ".
"و چون اموالت نمیتواند همه مردم را رفع نیاز کند آنرا به حق داران اختصاص بده".
"و از آنجا که نمیتوانی با همه مردم آمیزش کنی اهل فضل و دانش را برگزین " ". و چون شبانه روزت باتمام کوشش کفایت
همه کارهایت را نمیدهد، کارت را تقسیم کن " ". هر جند وقتی که صرف کارهاي غیر مهم کنی بکارهاي مهم زیان زده اي".
"هر چند اموالت را که در راه باطل مصرف میکنی، از مصرف آنها در راه حق خود را محروم کرده اي ".
"هر چند از مقام و شخصیت خود را با مردم کم مایه بگذرانی از فیض محضر اهل فضل و کمال محروم میگردي ".
"آنچه از روز و شب خود را در غیر نیاز بکار گیري، از کارهاي مورد نیازت بازمانی ".
برادر ابن عباس، فضل بن حسن همان شاعري است که در مصیبت جدش ابا الفضل شهید کربلا (ع) گفته است.
احق الناس ان یبکی علیه
فتی ابکی الحسین بکربلاء
اخوه و ابن والده علی
ابو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شیء
و جاد، له علی عطش بماء
صفحه 16 از 209
[ [ صفحه 28
این اشعار رامورخ هندي اشرف علی در کتاب خود آورده و دوست ما علامه متتبع شیخ محمد علی اردبادي (قدس سره) آنرا
تضمین کرده است.
احق الناس ان یبکی علیه
بدمع شابه علق الدماء
بجنب العلقمی سري فهر
فتی ابکی الحسین بکربلاء
اخوه و ابن والده علی
هزبر الملتقی رب اللواء
صریعا تحت مشتبک المواضی
ابو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شیء
عن ابن المصطفی عند البلاء
و قد ملک الفرات فلم یذقه
وجاد له علی عطش بماء
شاعر ما از نظر خردمندي و دور اندیشی نمونه اي از جد بزرگوارش بود. کلمات او نیز مانند حکم و امثال دهن به دهن میگشت. از
جمله این کلام است که درباره مردي از خاندانش گفت: من نمی پسندم علم او بر عقلش فزون باشد چنانکه دوست نمیدارم زبانش
بیش از علمش باشد.
[ [ صفحه 29
غدیریه وامق مسیحی
اشاره
صفحه 17 از 209
آیا نه در خم غدیر- محمد، علی را در حضور جمع در موسم حج بپاداشت و بانها گفت: از میان شما کسیکه من مولاي اویم بعد از
من مولایش علی پسر فاطمه است.
آنگاه گفت: خداي من، با دوستانش مهر ورز و دشمنانش را دشمن دار.
تا آنجا که گوید:
آیا این علی نبود که عمرو (ابن عبدود) را روز جنگ احزاب چنان با شمشیر زد که غرق به خون شد.
تو یا علی براي خدا در مقابل همه قبائل عرب ایستادي و در راه حق از ملامت احدي نهر اسیدي.
و بعد از محمد تو از همه به او شایسته تر بودي زیرا جاهل با عالم یکسان نیست.
[ [ صفحه 30
پیرامون شعر او
ممکن است خواننده از مداحی مسیحیان نسبت به امیر المومنین با اینکه معتقد به اصل اسلام نیستند تا چه رسد به مسئله خلافت آن،
تعجب کند، این امر جاي شگفتی نیست زیرا این کار، راه رفتن با حقایق موجود، و هم پائی با تاریخ صحیح است. زیرا شخص
منصف هر چند عقیده اي بر خلاف اسلام داشته باشد، نمیتواند فضائل مولاي ما را از قبیل: اخلاق عالیه، علم سرشار، خوارق عادات
زید، قدرت قهرمانی و جنگ آوري، و بالاخره سخنان بلند و فروانی که پیغمبر در باره او گفته است، نا دیده بگیرد.
پیغمبر اسلام در نظر غیر مسلمانان، یکی از بزرگان و خردمندان عالم است بلکه او را از بزرگترین رجال و شخصیتهاي دهر معرفی
کرده اند، اینان میگویند بیهوده سخن آنهم از پیغمبر اسلام بدین درازا نبود. کسی که پیغمبر (ص) این فضائل را براي او عنوان
کرده مانند خودش یکی از بزرگان یا با یک درجه پائین تر از او است.
چنانکه در کتب بسیاري از مسیحیان و کلیمیان مدح و ثناي فراوانی نسبت به پیامبر و وصی او می یابیم.
مانند کتاب:
-1 گفتار محمد تالیف مستر استنلی لین بول
-2 محمد و قرآن تالیف مستر جان و انتبورت
-3 محمد و قرآن تالیف استاد مونته
-4 عقیده اسلام تالیف گلدیسهر
-5 عالم اسلامی تالیف ماکس مایر هوف
-6 تاریخ عرب تالیف استاد هوار
-7 متفکران اسلام تالیف کادوا دوفو فرانسوي
[ [ صفحه 31
-8 گاهواره اسلام تالیف اب لامنس
-9 خلاصه تاریخ عرب تالیف سدیو فرانسوي
صفحه 18 از 209
-10 زندگانی محمد تالیف سرویلیام میور انگلیسی
-11 سیره محمد تالیف سرویلم مویر
-12 تمدنهاي شرق تالیف مسیو گروسه
-13 هشیاري اجتماعی تالیف دکتر و گستون کرسطا ایتالیائی
-14 محمد و اسلام تالیف حنادا قنبرت
-15 زندگانی محمد تالیف مستر کالون سر
-16 محمد و اسلام تالیف مستر بوسرت اسمت
-17 عرب اسپانیا تالیف مسیو دوزي
-18 از قانون دولتی تالیف دکتر نجیب ارمنازي
-19 بزرگترین معلم تالیف مستر هربرت وایل
-20 قهرمانان تالیف توماس کارلایل انگلیسی
-21 اسلام خاطره ها و سانحه ها تالیف هنري دي کاستري فرانسوي
-22 وضع حاضر جهان اسلام تالیف لوتروب استودارد امریکائی
-23 حکم و اندرزهاي محمد تالیف تولستوري روسی
-24 تحول تمدن اسلامی تالیف هولینگ فیلسوف امریکائی
-25 رمز پیشرفت اسلام تالیف گوستاولوبن فرانسوي
-26 آراء و معتقدان تالیف گوستاولوبن فرانسوي
-27 تمدنها تالیف گوستاولوبن فرانسوي
-28 تمدن اسلامی تالیف گوستاولوبن فرانسوي
[ [ صفحه 32
-29 اسلام و محمد تالیف والافتنرت
-30 محمد و تمدن تالیف عبد المسیح افندي وزیر
و صدها کتاب دیگر غیر از کتابهاي نامبرده که مسیحیان درباره اسلام و پیامبرش نوشته اند. اینها نیست مگر بخاطر اطلاعی که از
صفات و سجایاي اسلامی و پیامبر اسلام بدست آورده، بعنوان حقایقی روشن که قابل هیچگونه شک و شبهه اي نیست و با گذشت
زمان دست خوش حوادث نمیگردد، متعرض آن شده اند.
خاطره هاي جاودانه اي که تا روزگار بر پا است شب و روز باید از آنها سخن گفت. یکی از این گونه حوادث تاریخی جاویدان،
داستان غدیر است که مردم یک صدا در نقل آن هم آوازند. دوست فریاد میزند، ناصبی اعتراف میکند، مسلمان بدان استدلال
میکند و اهل کتاب با صداي رسا از آن یاد میکنند.
شاعر را بشناسیم
بقراط فرزند اشوط وامق ارمنی مسیحی یکی از بطریق هاي ارمنی و پیشواي بزرگ آنان و رهبر و فرمانده مقدم در قرن سوم هجري
صفحه 19 از 209
است.
ابن شهر آشوب درمعالم العلماء او را در ردیف مدح گویان معتدل اهل بیت شمرده و یعقوبی و ابن اثیر نوشته اند:
در سال 237 مردم ارمینه بر حاکم خود یوسف بن محمد شوریده، او را کشتند. علت این امر از آنجا بود که وقتی یوسف به جانب
ارمینه میرفت یکی از بطریق ها (رهبر مذهبی) بنام بقراط بن اشوط که از بزرگ بطریق ها بود، نزد یوسف آمده از او امان خواست.
یوسف، بطریق و پسرش نعمت را گرفته، بدربار خلیفه متوکل گسیل داشت
[ [ صفحه 33
بطریق هاي ارمنی با پسر برادر بقراط بن اشوط بر کشتن یوسف هم پیمان شدند.
موسی بن زراره داماد بقراط در این کار با آنان موافق کرد. وقتی خبر توطئه به یوسف رسید. اطرافیانش او را از توقف درآن محل
منع کردند، او نپذیرفت زمستان فرا رسید، برف می بارید، درنگ کردند تا برف فرو نشست، قصد او کردند از در شهر " طرون"
(یکی از شهرهاي ارمینه) بود. شهر را محاصره کردند، او ازحصار خارج شده با آنان جنگید تا او و هر که با او می جنگید، کشته
شدند.
اما آنان که که با او نمی جنگیدند بانها گفته شد: لباس از تن بیرون کنید و خود را برهنه سازید تا نجات یابید. بدین دستور عمل
کردند و با پاي برهنه و بدن عریان راه پیمودند، بیشتر آنان در سرماي شدید تلف شدند و بسیاري دیگر انگشت پاهاشان افتاد، ولی
از خطر مرگ نجات یافتند.
این واقعه در ماه رمضان اتفاق افتاد، یوسف قبل از واقعه یارانش را بروستاهاي مربوط به عمالش متفرق ساخته بود، آنها براي هر
دسته گروهی از بطریقها را مامور ساختند، بطریق ها یاران یوسف را در یک روز کشتند. وقتی خبر به متوکل رسید، متوکل " بغا
الکبیر " را براي خون خواهی خون یوسف به ارمینه فرستاد. بغا از طریق موصل و جزیره رهسپار شد، در آغاز کار از شهر " ارزن"
یکی از شهرهاي ارمینه شروع بکار کرد، در آنجا موسی بن زراره و برادرانش اسماعیل سلیمان، احمد عیسی، محمد و هارون
بودند.
بغا، موسی را نزد متوکل فرستاد و خون شورشیان را مباح ساخت و حدود سی هزار نفر از آنها کشته شدند و عده بسیاري از آنها را
اسیر گرفته، فروختند.
باري گروهی دیگر از مسیحیان در مدح امیر المومنین (ع) شرکت جسته و اشعاري نغز در مدح آن بزرگوار سروده اند مانند زینبا
ابن اسحاق رسعنی موصلی مسیحی. اشعار زیر را بیهقی، و زمخشري، و ابو حیان، و ابو العباس عسقلانی
[ [ صفحه 34
و ابو عبد الله زرقانی مالکی و مقري مالکی و شیخ محمد الصبان از سروده هاي زینبا پسر اسحاق موصلی مسیحی نقل کرده اند.
"با اینکه مایل نیستم از دودمان تیم و عدي (خاندان عمر و ابا بکر) ببدي نام برم ولی من دوستدارم هاشمم. "
عشقی درباره علی و آلش، وقتی یاد شوند در دلم میگذرد که از ملامت هیچ ملامت کننده اي نمی هراسم.
میگویند از چیست که مسیحیان آنان را دوست دارند و خردمندان عرب و عجم نیز.
به آنها گفتم پندار من اینست که دوستی آنها در دل همه خلائق حتی حیوانات وجود دارد.
صفحه 20 از 209
قسمتی از چکامه هاي مسیحیان در ستایش علی
خطیب خوارزمی و ابن شهر آشوب و اربلی اشعار زیر را بیکی از مسیحیان
[ [ صفحه 35
نسبت داده اند:
"امیر المومنین علی را عزمی راسخ است و جز او دیگري را در خلافت طمع کردن روا نیست "
"او داراي نسبی برتر، و اسلامی اقدم، و فضائلی است که مسلمانان اجماع کرده اند ":
"به اینکه علی از تمام مردم بعد از پیغمبر برتر، با ورع تر و شجاعتر است. "
"من هر گاه به ملتی غیر از ملت خود گرایم بی تردید مسلمان شیعی خواهد بود. "
استاد عماد الدین طبري اشعار ذیل را به ابی یعقوب مسیحی نسبت داده است:
آفرین بر درختی که در بهشت برین روئیده هیچ درختی با آن برابر نمیکند.
مصطفی ریشه، فاطمه شاخه، آنگاه علی آقاي انسانها لقاح آن درخت اند.
و آن دو هاشمی، دو سبط پیغمبر، میوه آن و شیعیان پیچیده به اطراف آنند.
این مضمون گفتار پیغمبر است که راویان احادیث به سند عالی نقل کرده اند.
[ [ صفحه 36
من به دوستی آنها آرزو دارم فردا نجات یابم و با گروه برتر محشور شوم.
این مرد مسیحی در اشعار خود اشاره به حدیثی کرده که حافظان احادیث از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده اند که فرمود: انا الشجره و
فاطمه فرعها و علی لقاحها و حسن و حسین ثمرتها و شیعتنا ورقها و اصل الشجره فی جنه عدن و سائر ذلک فی سائر الجنه (من مانند
درختی هستم که فاطمه شاخه آن، علی پیوند آن، حسن و حسین میوه آن، شیعیان ما برگهاي آنند، ریشه درخت در بهشت " عدن
"و بقیه اش در دیگر جاهاي بهشت است).
این عین تعبیر حدیث در کتابهاي اهل سنت است، اما نزد علماي ما تعبیر روایات چنین است:
"خلق الناس من اشجار شتی و خلقت انا و علی بن ابی طالب من شجره واحده فما قولکم فی شجره انا اصلها، و فاطمه فرعها، و علی
لقاحها و الحسن و الحسین ثمارها و شیعتنا اوراقها فمن تعلق بغصن من اغصانها ساقته الی الجنه و من ترکها هوي فی النار. "
یکی از مسیحیان متاخر که علی (ع) را مدح گفته اند عبد المسیح انطاکی مصري در قصیده علوي مبارك است در 5595 بیت از
جمله در صفحه 547 ذدر این باره گوید:
[ [ صفحه 37
مرتضی را بعد از پیامبر بعقیده اهل یقین مقامی بی نهایت بلند است.
صفحه 21 از 209
دانشمندان آن مقام را میشناسند و دادگران انصاف میورزند، نادانها، مسرف و کافران نسبت به آن اختفاء میکنند.
در این امر اجماع بلا خلاف در مذهب از نواحی مختلف موجود است.
اگر اسلام بدان اعتراف کند جاي شگفتی نیست که از آغاز وحی، اسلام میدانست.
و هر گاه بخواهی تو گروه و مسلمین را اعلام کند، قبل از این صاحب رسالت آنرا اعلام کرده است.
بلکه این پذیرش به غیر مسلمین سرایت کرده آنها نیز متوجه حق گزاري علی شده اند.
حتی طرفداران فلسفه مادي از مقام علی در شگفتند و بزرگواریش آنانرا بیشتر به تعجب آورده.
در میان مردم زمین مدح او تکرار میشود و توصیف و تشبیهات نعز در این مورد صادق آمده.
همچنین دل مسیحیان شیفته حب علی است و بدوستی اش سرود خوانی میکنند.
[ [ صفحه 38
از آنها درهر محفلی که نامش بمیان آید جز مدح غراي او را نمیشنوي.
نزدکشیشهاي مسیحی در میان کلیساها و راهبان آنها در پناه دیرها برو.
تا محبت آمیخته باحترام او را بیابی که به دلهاي آنها نشسته و با او عشق میورزند.
شما دلیران دیلم رابنگرید وقتی در بحران جنگ فرو میروند و ترکها را در هر جنگی.
می بینی همه به مرضی پناه میبرند و تصویر زیباي او را بر شمشیرهاي خود نقش میکنند. و ایمان دارند هر گاه شمشیر خود را به
تصویر او مرصع کنند پیروزي آنان تضمین خواهد شد.
در این اواخر استاد بولس سلامه قاضی مسیحیان غدر بیرون پس از خواندن کتاب الغدیرما، قصیده بی نظیر خود را تحت عنوان"
عید الغدیر " در 3085 بیت شرود. در این قصیده تحلیل و دقت نظر خاصی بکار رفته، پرده از روي حقایق آشکاري برداشته و با
تاریخ صحیح راه میرود.
نمونه اي از عربده هاي تعصب جاهلیت
اشاره
دوره نخستین
کسانیکه با آشکار شدن راههاي هدایت بعقب بر میگردند، شیطان آنها را به خیالات واهی میکشاند و زندگی را در نظرشان دراز
مدت جلوه میدهد.
ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدي الشیطان سوي
[ [ صفحه 39
لهم و املی لهم. (آیه 25 سوره محمد)
محققی که در تالیف مستشرقان تاریخ اسلامی به کاوش پردازد در بعضی اوقات، یکنوع بی نظري، عفت قلم، امانت در نقل، دوري
صفحه 22 از 209
از تحریف، دوري از تصرف در ماخذ (هر چند نا موثق باشد)، اجتناب از بد دهنی و هتاکی و متناسب با شخصیت نویسنده است
چنانکه هر پیش آهنگی بحکم الرائد لایکذب اهله متکب دروغ و خلاف نمیشود.
ولی در میان همین قوم کسانی پیدا میشوند که مولف اند و در تالیف خود معرف نابخردي خویش " اینان چه سودي از گوش و
چشم و دلشان می برند وقتی منکر آیات حق باشند و همه چیز را به استهزاء گیرند " با اینکه ابو جهل مرده است، گویا هنوز جهالت
ها نمرده و با اینکه ابو لهب به لهیب آتش در افتاد، هنوز شعله گمراهی ها خاموش نشده است، مگر دنیا میخواهد به عقب باز گردد
و خورشید جهان تاب از خیر و برکت باز ایستد؟
در میان این گروه کسی پدید آمده است که پس از گذشت مدتی دراز میخواهد مردم را به جاهلیت نخستین، باز گرداند و به
تعصب هاي پوسیده فراخواند و جانبداري هاي جاهلانه ابراز دارد. قیام کرده تا مسیحی را مژده دهد که از دو طبیعت (خدائی و
بشري) تلفیق شده باشد و با اینکار در تالیف خویش خود را خوشبخت میداند گمان میکند مطلب جدیدي ارائه داده و مثل کسانی
که فلسفه دانی را به خود بندند با لکنت زبان و پشت هم اندازي، با تحریف کلمات از جاي خود تاویل آیات براي ناقص خود و با
استفاده از احادیث با فکر ضعیف خود
[ [ صفحه 40
میخواهد اظهار نظر نماید.
نقد کتاب حیات محمد تالیف امیل در منگام
بزعم فاسد این مرد مسیحی، پیغمبر اسلام یکی از مبشران مسیحیت صحیح بوده است همان مسیحیت که در حقیقت چیزي جز
گمراهی محض نیست.
این نویسنده در عین حال نقلهایش مزورانه و روایاتش آمیخته با خیانت و در نصائحش سوء نیت دارد و عموما نوشته هایش کثیف
و آلوده است.
نسبت به مقام قدس رسول اکرم گستاخی نموده، از حق و حقیقت بدور افتاده و همه این مطالب را باسم کتاب " زندگانی محمد"
تمام میکند.
این مرد را بشناسید او استاد " امیل در منگام " است.
وقتی می بیند امروزه سر و صداي اسلام بالا گرفته و بر تمام نقاط جهان آوازه اش گسترش یافته، و آسمان فضیلت اسلام بر تمام
روي زمین سایه افکنده، و نور اسلام حتی در ویرانه ها تابیده و پست و بلندیها را فرا گرفته و پر تو آن بر هر نو خواسته و کهن جامه
اي نشسته است وقتی میشنود فریاد و غریو مدح و تحسین از حلقوم خود مسیحیان نسبت به اسلام عزیز و پیغمبر مقدسش بلند است و
سراسر گیتی را پر کرده و همگان تحت تاثیر قرآن که هم قانون اساسی اجتماعی و هم دین و شریعت و هم دستور سیاسی و
اصلاحی و هم راهنماي خیر و تمیز حق از باطل است، قرارگرفته اند، بر او گران می آید چنانکه بر پیشینیان سبکسرش قدرت عظیم
اسلام از پیش سنگینی میکرد همان قدرتی که منتهی بر غلبه اسلام بر کفر شد و همان نظامی که به حمایت از ستمدیدگان شتافت و
کسراها و پیروانشان و قیصرها و فرعونها را که بر افکار قبطی ها کشیش ها، پدران کلیسا، دیر نشینان و اصحاب کنیسه ها حاکم
بودند همه را کوبید و منکوب کرد.
براي او سنگین است که در محیط غربی خود، طلوع اسلامی شرقی را به بیند و افکار روشنگرایان ملتش را در پر تو درخشان قرآن
صفحه 23 از 209
عربی بنگرد. و از نزدیک ملاحظه کند معارف جاودان اسلام در پایتخت هاي اروپا مانند سیلی سهمگین ریشه هاي گمراهی، هوا
پرستی غربی، بدعت ها و ضلالت هاي عمومی را از بن میکند و و بر باد میدهد.
[ [ صفحه 41
براي او قابل تحمل نیست که بگوش خود بشنود در قلب اروپا و زبان فلاسفه آن با بانگ رسا فریاد میزنند: محمد با عزمی راسخ در
تمام طول زندگانی اش بابت پرستی سخت به مبارزه برخاست و لحظه اي را بحال تردید که آیا بت یا خداي یگانه را بپرستد،
نگذارنید. یا از دیگري بشنود که اعلام میکند: قرآن کتابی جاودانی است هیچ چیز نه از پیش و نه از دنبال نمی تواند آنرا باطل
سازد و صلاحیت بهره برداري از آن براي هر وقت، و هر جا قطعی است
و یااز شخص سومی از خود مسیحیان بشنود در حالیکه دنیا را با صداي خود پر کرده است، میگوید: مقررات اسلامی بر بنیاد
محکمی از آیات روشن متکی است که منظم، پی در پی نازل شده و در پایان کار این آیه آمده است " الیوم اکملت لکم دینکم و
اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا"
و یا بگوش خود بشنود قرآن کریم را در فرستنده هاي جهان هر روز صبح و شام بخوانند و بایاتش مردم جهان گوش فرا دهند ولی
از کتاب ملت مسیح و یا هر ملت دیگر سخنی بمیان نیاید.
و نادي لسان الکون فی الارض رافعا
عقیرته فی الخافقین و منشدا
ا عبادي عیسی، ان عیسی و حزبه
و موسی جمیعا یخدمون محمدا
[ [ صفحه 42
بدین ترتیب مردك را عصبیت داغ میکند، بگوشه چشم مینگرد نگاهی دزدانه به اسلام و کتاب و پیامبرش افکنده، سخت خیره
میشود، آنگاه خود را براي دفاع از ملتش آماده میسازد و بالاخره از عقیده باطل خود به دفاع پرداخته، آوازش را با سینه اي آکنده
از بد خواهی بلند میکند، در حالیکه او فساد میکند نه اصلاح، شروع کرد به اسم معرفی اسلام و زندگی محمد به مسیحیت دعوت
کردن.
او میگوید: محمد بعنوان یک نفر مسیحی کتابش را به عربی آورد زیرا او یکی ازپیغمبرانی بود، که تحت تاثیر مسیحیت واقع
گردید و (بزعم او) مسیحیان احساسات دینی او را قبل از بعثتش برانگیختند و بگمان او اصول مسیحیت را در قرآن میتوان یافت و
بنا به اظهار او: تایید روح القدس مستقیما براي عیسی بوده نه براي موسی و محمد و براي عیسی مقامی از عصمت بر طبق قرآن
میباشد که براي محمد نیست او می پندارد: مسیحیت شامل اسلام و چیزهاي دیگري است که در اسلام وجود ندارد.
او گمان کرده است: مسیح فرزند خداي یگانه میباشد ولی به یک معنی عرفانی که متناسب با ذوق خرافی باشد.
صفحه 24 از 209
و بزعم او: قرآن مردم را به مسیحیت صحیح دعوت میکند و مسیحیت صحیح عقیده به الوهیت و بشریت مسیح است و این که هر
دو طبیعت در یک شخص جمع شده است.
کلیه آراء سخیف و نا معقول خود را به قرآن نسبت داده میگوید: قرآن به تمام حقائق مسیحیت احاطه نداشته است.
و نظر میدهد: آخرین قرآنی که مورد اعتماد است بدست حجاج بن یوسف ثقفی ساخته شده و میتوان قرآن را به غیر از سبک
موجود قرائت کرد.
و معتقد است: علماي توحید قائل به الوهیت مسیح اند.
[ [ صفحه 43
و میگوید: شکاف موجود میان مسلمانان و مسیحیان چیزي جز سوء تفاهم نیست.
و می پندارد: فاصله موجود میان دو ملت، از اندیشه مفسران قرآن و علماي اسلام است.
و گمان میکند: بدار نیاویختن میخ بر خلاف منطق عقل و نقل است.
و میگوید: اعتقاد مسلمین مبنی بر اینکه مسیح را بدار نزدند، باطل است و آیه اي را که دلیل براي آن می آورند پیچیده و مبهم
است.
و آیه و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم " را متناسب با تعالیم مسیحیت تاویل کرده است.
و میگوید: یکی از گمراهیهاي جزیره العرب، انکار الوهیت مسیح و جنبه بشریت محض باو دادن است.
از پیغمبر اسلام به " بیابانی خشک " تعبیر می کند.
این ها پاره اي از خرافات مربوط به تبشیر و دعوت مسیحیت است و بدین وسیله هر فرد محققی می تواند به هدف نویسنده و ارزش
نوشته از آگاه گردد و بداند چگونه این شخص دروادي هواي نفس، سقوط کرده و بسود خود در قضاوتهایش گام بر می دارد
غافل از اینکه طرفداران این دین، دین همان " مرد بیابانی خشک " بیدارند و براي حمایت از دین او کشیک می دهند.
اینان مقاصد زیر پرده صلیبیان را خوب می شناسند و در مقابل هر گونه جنجال و هیاهو، یاوه گوئی و ژاژخایی، دروغ و تهمتی
نسبت بساحت مقدس اسلام، آرام ننشسته به دفاع می پردازند و پلیدیهاي جاهلیت و کثافتهاي آنرا از دامن پاك اسلام میزدایند.
[ [ صفحه 44
انما یفتري الکذب الذین لا یومنون بایات الله و اولئک هم الکاذبون.
اگر بخواهید حقیقت آنچه را این مردك به دروغ و تهمت هاي بدخواهانه بهم بر بافته است، در یابید، لازم است به کتاب هاي":
الهدي الی دین المصطفی " و " الرحله المدرسیه " و کتاب هاي دیگر حجه الاسلام استاد مجاهد ما آیت علم و عمل " شیخ محمد
جواد بلاغی " و کتاب هاي دیگر علماي ملت اسلامی توجه فرمائید.
سقوط مشرق زمین یا انحطاط مسلمین
من باور نمی دارم بر افراد ساده لوح- تا چه رسد به فضلا و دانشمندان اسلامی هدف اینگونه نوشته هاي مزورانه مخفی بماند و
نتوانند حدس بزنند که این گونه قلم هاي مزدور در حقیقت هدفی جز آراستن و پرداختن افکار جاهلیت ندارند. کسیکه کمترین
صفحه 25 از 209
آزرم اخلاقی در خود سراغ داشته باشد از خود می پرسد آیا هدف این گونه تالیفات و فائده آنها براي شرق اسلامی چیست؟
مشرق زمین که خود گاهواره علم و تمدن جهان و مرکز فضیلت و اخلاق بوده است، آیا اگر شرق از این گونه نشریات دستش
کوتاه گردد چه اتفاقی رخ خواهد داد.
آیا هیچ عاقلی میتواند باور کند اینان با این مطالب میخواهند بحق باز گردند؟ و یا این اساتید مستشرق، فکر صالح و نظریه جدیدي
براي اصلاح جامعه در زمینه هاي اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، ادبی، و روانی آورده اند که پیامبر اسلام در کتاب و سنتش از آن
غافل بوده است؟ حاشا پیغمبر اسلام را از این نسبت ناروا، آنهم پیامبري که براي اصلاح و تکمیل مکارم اخلاق آمده است.
ما نمی دانیم ملت اسلامی که راه خود را بسوي کمال در جبهه مقدم شرق در پیش گرفته، چه نیازي براي خود به این تالیفات پوچ
و عاري از ادب و تربیت دینی، علمی، پاکی و پاکدامنی، راستی و درستی و حق و حقیقت طلبی احساس میکند تا براي او ترجمه
شود؟
[ [ صفحه 45
جاي شگفتی است که این چه انحطاط و سقوط حتمی براي ملل اسلامی است که باید او را به این گونه نوشته هاي مسموم با
مطالبی سست و پوسیده و بی اساس سر گرم کرد، آنهم با دست کسانی که از هر خیري تهی و با اشاعه هر شري آماده اند،
کسانیکه مقصودي جز گمراه ساختن در آنها نمیتوان دید.
ملت اسلامی چه نیازي به این کتابها دارد (که نیازي نداشته و ندارد) با وجود کتاب عربی (گویا) و مقدس اجتماعی اش که هر
باطلی را می شکند و هیچ باطی نه از پیش و نه از دنبال آنرا نخواهد شکست کتابی که بی شک مایه هدایت پرهیز گاران است،
کتابیکه از آداب اجتماعی و مصالح عمومی بر اساسی استوار و بنیادي از عدل و احسان متین، سخن میگوید و مطالبش را در عفت،
پاکی و مهربانی می توان خلاصه کرد.
ملت اسلامی تا وقتی حامل سنت پیغمبر خود باشد، چگونه حاضر می شود به این کتابها دست نیاز دراز کند، سنتی که از حکم و
اندرزهاي نغز اجتماعی، احکام حقوقی و جزائی و مدنی، و از قوانین دفاعی و انتظامی در راه ریشه کن ساختن ظلم و حفظ حقوق
مردم و براهنمائی مردم به مصالح دنیا و آخرتشان، آکنده است و نیز سنتی که مملو از قوانین بهداشتی و مصالح عمومی و پایه ریزي
ترقیات علمی و انسان را از چنگال عفریت نادانی و گمراهی می رهاند و در راه رشد و فلاح رهبري می کند.
سنتی که زندگی سیاسی را بنیاد می نهد و به یگانگی و همبستگی جامعه بشریت و فضائل اخلاقی او روح می بخشد و کلیه حقوق
نوعی و شخصی انسان را زنده میکند.
چگونه ملت اسلامی می تواند دست نیاز به این نوشته ها دراز کند که خود برنامه اصلاحی زنده اي مشتمل بر همه موجبات امن و
راحت و سلامت و اتحاد و گرایش به نیکی ها و دوري از بدیها، دارد. برنامه ایکه در آن از هر چه رشته تمدن و ترقی صحیح را
میگسلد، نهی شده و به هر چه او را به راه استوار رهبري کند امر شده، چیست این برنامه؟ این برنامه همان " نهج البلاغه " امام امیر
المومنین علیه السلام تالیف شریف سید رضی است که فلاسفه دنیا آنرا از سخن خدا فروتر از سخن مخلوق فراتر میدانند.
[ [ صفحه 46
صفحه 26 از 209
اي امام میهن اسلامی، سر شگ بیفشان
با من اي شرقی مسلمان، بیا، با من بیا تا از استاد فلسطینی " محمد عال زعیتر" درباره گفتار زشت و عمل نابجایش در ترجمه عربی
کتاب " حیات محمد " بنقد و تحلیل بپردازیم:
از او می پرسیم این چه جنایتی بود که بر ملت اسلامی روا داشتی؟ جائی که بقول خودش در مقدمه ترجمه میگوید ": بدون تردید
مستشرقین نسبت به حقایق سیرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جنایت روا می دارند، جنایتهاي آنان، نویسندگان عرب را بر آن
داشته تا در نقل تالیفاتشان بزبان عربی دریغ ورزند، از طرفی تعطیل زبان عرب از این گونه آثار نیز نقصی در نهضت علمی ما
بحساب می آید " ما می پرسیم چه نقصی بر نهضت علمی ما بر مبناي کتاب و سنت پیغمبر وارد میشود وقتی از چنگال جنایتکار
جاهلیت، محفوظ بماند؟ کتاب و سنتی که خود نقطه مرکزي علوم جهان و روشنی بخش روشن فکران است، کتاب و سنتی که هر
متفکري را بخود جلب کرده گمشده دانشمندان و مطلوب فیلسوفان در شرق و غرب است تا جائیکه خودمولف در مقدمه کتابش
گوید ": مهمترین ماخذ براي شرح زندگانی محمد، قرآن و کتابهاي حدیث سیرت میباشد و قرآن هر چند از همه مصادر فشرده تر
است ولی از همه آنها صحیح تر می باشد. "
کاش او نیز مانند دیگر نویسندگان عرب از نقل و ترجمه این سند گمراهی به عربی، دریغ می ورزید، و بدون هر گونه پاورقی و
توضیح، قلم خود را از نشر این اعلامیه فساد در جامعه اسلامی حفظ میکرد. این چه تذکري درباره مفاسد کتاب است که میگوید"
خواننده نباید گمانبرد من باتمام آنچه مولف در این نوشته آورده که غالبا هم مخالف واقع است، همراه و موافقم " اي امام میهن
اسلامی در سوگ این مرد گریه کن که او با چه مبلغ گران یا ثمن بخسی شرف ملت خود، عزت مذهب، عظمت ملت، قداست
کتاب وسنتش را فروخته است؟
[ [ صفحه 47
او مگر چه مقصد مهمی داشت که خود را با " امیل در منگام " در این کار شریک کرد و این اباطیل و گمراهی هاي مخالف
مذهب را منتشر ساخت، و با انتشار مطالب بی اساس و گمراه کننده از چاپ خانه هائی که جاي تاسف و نگرانی بر هزینه هاي
سنگین آنست آبروي خود و مصر عزیز و جامع الازهر و اساتید پاك و نویسندگان مقتدر آنرا بر باد داد. در حالیکه خود در مقدمه
گوید ": با وجود حسن نیتی که بر نوشته هاي مولف حاکم است حوادث تاریخی و آرائی که ابراز داشته خالی از لغزش نیست. "
کاش من و ملتم میدانستیم، ما چه نیازي به حسن نیت کسی داریم که مسیح بن مریم را خدا و پسر خدا میداند؟ و آیا چه چیز
میتواند حسن نیت این گونه کسان را نشان دهد، با اینکه هر صفحه کتابش بیک وادي گم سر میکشد و کمتر برگی از این کتاب را
میتوان ورق زد که از آن نوائی از بد بینی، بد خواهی و بد اندیشی برنخیزد.
بلی، بعقیده من- و مومن را بصیرتی خدائی است- آقاي مترجم از مطلب دروغ و ساختی کتاب که معرف انگیزه ها و تمایلات
اموي است، خوشش آمده، از اینرو گرگ با کفتار دوست شده تا محاسن اسلام را نادیده بگیرد، و مساوي بنی امیه را زنده کند. از
اخلاق و صفات نیک رو گردان و بصفات زشت توجه کرده به نظام شوم طبقاتی گرائیده است.
بلی، از این خوشش آمده که نویسنده نسبت به اهل بیت طاهر پیغمبر با جوش و خروش ژاژخایی کرده دروغ می بندد، و تاریخ را
علیه کرامت و شخصیت پیغمبر و خاندان با عظمتش، بصورتی که با روح خبیث اموي سازگار باشد، میسازد و خاندان پیغمبر را در
انظار بصورت زننده اي کوچک و از لحاظ بد اخلاقی، سوء معاشرت و ناسازگاري با مردم، بی آبرو جلوه میدهد که نه با ناموس
صفحه 27 از 209
طبیعت وفق میدهد و نه با شرافت انسانی. میگوید: فاطمه قیافه اش گرفته بود و از نظر زیبائی رقیه بر او ترجیح داشت
[ [ صفحه 48
چنانکه هوش زینب از او افزون بود، هنگامیکه فاطمه از پشت پرده شنید علی بن ابی طالب از او نام میبرد ناسازگاري نشان داد،
فاطمه علی را مردي زشت رو و با همه دلیریش کم مایه میدانست و در عین حال علی علاقه اش به فاطمه بیشتر از علاقه فاطمه به او
نبود.
علی چهره اش زیبا نبود، در چشمان درستش سستی مشاهده میشد و تیره بینی اش شکستگی داست. شکمش فربه و جلو سرش
خالی از مو بود، گذشته از اینها علی مردي شجاع، پرهیز گار، راستگو وفادار، با اخلاص و با یک نوع سستی و تردید مرد صالحی
بود.
علی ناله کنان براي آبیاري درخت هاي خرماي یکی از یهودیان در مقابل مشتی خرما، آب میکشید، وقتی بخانه باز میگشت با
تندروئی بهمسرش میگفت: بخور و بفرزندانت بخوران...
علی معمولا بعد از هر اختلاف و مشاجره اي، عصبانی میشد و میرفت تا در مسجد بخسبد پدر زنش به دنبالش میافتاد و او را با
موعظه و اندرز براي مدتی با فاطمه آشتی میداد، روزي اتفاق افتاد که پیغمبرش دخترش را دید از ضرب مشت علی گریه میکند.
با اینکه محمد، بخاطر راضی کردن دخترش، قدمت اسلام علی را میستود، وجه کمتري به او ابراز میکرد. دو داماد دیگر پیغمبر از
بنی امیه: عثمان با شخصیت، و ابو العاس بیش از علی با پیغمبر سازگار بودند. و علی از اینکه پیغمبر براي خوشبختی و رفاه حال
دخترش اقدامی نمیکرد رنج میبرد و از اینکه در کارهاي بزرگ او را بحساب نمی آورد نگران بود زیرا پیغمبر هر چند گردن زدن
اشخاصی را به او واگذار میکرد ولی هیچگاه فرماندهی به او واگذار نمیکرد.
از این زننده تر کتک کاري علی و فاطمه با دشمنان خود از زنان پیغمبر و بجان هم افتادن این دو دسته است. فاطمه سخت بر
پدرش می شورید که چرا از دخترانش جانبداري نمیکند. و خیلی چیزهاي دیگر از جنایات تاریخی که این مرد صفحات کتابش را
بدانها سیاه و تباه کرده است.
[ [ صفحه 49
دنباله رو را نکوهشی نیست
من مولف گوش بریده را توبیخ نمیکنم- هر چند دروغ و یاوه سرائی را از حد گذارنده است زیرا او از دشمنان اسلام است و هیچ
گونه امیدي بخیرش نیست کتاب او نشان دهنده عقده ها و نا بسامانیهاي روانی اوست بلکه این تندي و اعتراض خشونت آمیز را
باید نسبت به مترجم ابراز داشت که خیانتی بزرگ به اسلام، شرق، و عموم مسلمین که خود را یکی از آنها میداند روا داشته است.
آري او بهم جنس خود گراییده و بحکم، کبوتر با کبوتر باز با باز، هم مسلک خود را پیدا کرده است.
کلیه مطالب کتابش از سخنان دروغین و نسبت هاي نارواي آن که همه خلاف تاریخ صحیح و نقطه مقابل اجماع ملت اسلام، و
اخبار پیغمبر اکرم میباشد، چیزي جز نشانه سبکسري و ندانی او نیست.
آیا سخنان جعلی او درباره فاطمه زهرا با سخن پدرش رسول الله (ص) که میفرماید ": فاطمه حوراء انسیه (فرشته اي در کسوت
صفحه 28 از 209
بشري) است و من هر وقت مشتاق بهشت میشوم او را می بوسم " سازگار است.
یا آنجا که میگوید (ص): دخترم فاطمه فرشته سیرت و آدمی صورت است.
یا آنجا که فرماید (ص): فاطمه ستاره زیبائی است " فاطمه هی الزهره. "
یا سخن مادر انس بن مالک: فاطمه مانند ماهی در شب چهارده یا خورشیدي پوشیده به این بود که وقتی از ابر ارج میشد، چهره
سپید آمیخته به قرمزي داشت، موهایش مشکی بود و از هر انسانی به پیغمبر شبیه تر بود، بخدا سوگند او بگفتار شاعر می ماند که
می گوید:
[ [ صفحه 50
بیضاء تسحب من قیام شعرها
و تغیب فیه و هو جثل اسحم
فکانها فیه نهار مشرق
و کانه لیل علیها مظلم
و آیا سخنان بی مدرك او درباره هوش فاطمه و اخلاق او با سخن " ام المومنین " خدیجه " رضی الله عنها " موافق است که
میگوید: فاطمه در شکم مادر سخن میگفت هنگامیکه به دنیا آمد در اولین فرود خود را بحال سجود، بزمین افکنده و با انگشت به
اشارت پرداخت.
و یا با سخن عایشه همساز است آنجا که گوید: من هیچکس راندیدم در رفتار و گفتار و حسن سیرت و متانت چه در حال ایستاده
و یانشسته، شبیه تر از فاطمه برسول الله باشد. وقتی فاطمه بر پیغمبر خدا وارد میشد پیامبر بتمام قامتش برمیخاست او را می بوسید،
خوش آمد میگفت، آنگاه دستش را میگرفت و او را در جاي خود می نشاند.
و در تعبیر بیهقی " من کسی را ندیدم که سخن گفتنش شبیه تر از فاطمه برسول خدا باشد"...
و آیا مجعولات او درباره امام علی صلوات الله علیه و نا زیبائی چهره اش و اینکه فاطمه او را زشت و عبوس میپنداشت، با روایات
بسیاري که درباره شمایل بی مثالش آمده
[ [ صفحه 51
از قبیل: او بقدري چهره تا بناکش زیبا بودکه گویا ماهی در شب چهاردهم است، گردنش ماندن صراحی اي از نقره بود و
دندانهایش پیوسته، خندان هر گاه تبسم می کرد رشته مروارید را میماند- سازگار است؟
این حرف ها را با سخن ابو الاسود دولی در شعرش چطور میتوان جمع کرد:
اذا استقبلت وجه آبی تراب
صفحه 29 از 209
ایت البدر حار الناظرینا
بلی باید گفت:
حسدوا الفتی اذ لم ینالوا فضله
فالناس اعداء له و خصوم
کضرائر الحسناء قلن لوجهها
حسدا و بغضا انه لدمیم
اصولا آیا وجدان آزاد شما میتواندمطالبی را که از قلبی پر کینه درباره سستی و دو دلی علی گفته است، بپذیرد، و حال آنکه علی
همان کسی است که همیشه در کارهاي بزرگ مقدم و پیش آهنگ بود، درجنگها مقدم بر دیگران بمیدان میامد و شمشیر میزد. او
کسی است که از آغازیکه پیغمبر دست بکار تبلیغ دین شد، تا روزیکه علی در بستر پیغمبر بیتوته کرده، خود را فدائی او ساخت تا
روزیکه پیغمبر به قرار گاه ابدیش میشتافت در تمام این مدت از پیغمبر فاصله نگرفت و پیوسته تیرگیهاي غم و اندوه را از چهره
مبارکش میزدود.
[ [ صفحه 52
آیا علی آن یگانه مرد مبارزي نیست که این آیه درباره او نازل شد:
ا جعلتم سقایه الحجاج و عماره المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله.
و نیز آیه ": و من الناس من یشري نفسه ابتغاء مرضاه الله. درباره او نازل گردید؟
آیا چه موقع را در زندگی علی میتوان یافت که از قلع و قمع کفار عرب در راه اسلام و دفاع از قداست صاحب رسالت، فارغ نشسته
باشد تا او را بسستی و دو دلی متهم ساخت، چیزیکه هست سخن به باطل گفتن را حد و اندازه اي نیست.
آیا میتوان تصور کرد امیر المومنین با همسر پاك سیرتش، سوء معاشرت داشته باشد، و حال آنکه پیغمبر به او میگوید توبه شمایل
من و به اخلاق من شباهت داري و تو از همان شجره اي هستی که من از آنم.
و چگونه پیغمبر صلی الله علیه و آله او را افضل امت، بردبار ترین و خوش اخلاق ترین امت معرفی کرده میفرماید ": علی بهترین
فرد امت من و دانا ترین و برد بارترین آنها است. "
و به فاطمه بگوید ": من ترا به ازدواج کسی در آوردم که اسلامش از همه با سابقه تر و علمش از همه بیشتر و بردباریش از همه
عظمتر است. "
[ [ صفحه 53
و باین جمله توجه او را جلب کند ": همسري براي تو برگزیدم که اسلامش از همه مقدم و اخلاقش از همه برتر است. "
صفحه 30 از 209
این نمونه سخنان پیغمبر است در حالیکه معاشرت علی نیز در مقابل چشم و نزدیک گوش مردم است، چه دروغ فاحشی این حیله
گران ابراز داشتند حقیقه علی همان گونه است که پیغمبر صادق امین او را معرفی کرده.
آیا شما میتوانید نسبت مشت کوبی علی بر فاطمه پاره تن پیامبر را بپذیرید؟- خدا دهانش را بشکند- علی کسی است که گام جاي
گام پیغمبر می نهد و گوشهایش از این آهنگ پیغمبر آکنده است که به فاطمه فرمود " خداوند بر اثر خشم تو به خشم میاید و با
رضایت تو خوشنود میگردد. "
و سخن پیغمبر اکرم هنگامیکه دست فاطمه را گرفته بود " هر کس او (فاطمه) را میشناسد که میشناسد و هر کس نمیشناسد، بداند
او پاره تن من است او قلب و روح من است که در میان دو پهلوي من است، هر کس او را آزار دهد مرا آزرده است.
و گفتار آن بزرگوار " فاطمه بضعه منی، یریبنی ما رابها و یوذینی ما اذاها "
(و فاطمه پاره اي از تنم است هر چه خشم او را باعث شود، خشم مرا باعث میگردد و هر چه او را آزرده سازد مرا می آزارد).
[ [ صفحه 54
و گفتار آن حضرت (ص ") فاطمه پاره تن من است کسی که او را بخشم آورد خشم مرا باعث شده است. "
و این سخن که فرمود ": فاطمه پاره تن من است هر که او را دلگیر کند مرا دلگیر کرده هر چه انبساط خاطرش را فراهم آورد، مرا
به نشاط آورده است. "
و آیا پیغمبر علی را فقط به قدمت اسلامش ستوده است تا درباره علت آن فلسفه باقی شود و بگوید این امر براي راضی کردن
دخترش بوده است: گذشته از این هرگاه پیغمبر علی را باین منظور میستود باید این سخن را تنها براي فاطمه بگوید تا مقصود
حاصل آید دیگر چرا یک دفعه دست علی را در اجتماع بزرگ صحابه گرفته میگوید " همانا این اول کسی است که به من ایمان
آورده و اول کسی خواهد بود که فرداي قیامت با من مصافحه میکند " و دفعه دیگر اصحاب خود را مخاطب ساخته میگوید: اول
کسی که سر حوض کوثر بر من وارد میشود علی بن ابی طالب اول مسلمان است؟!
چگونه این علت ساختگی بر صحابه حاضر محضر پیغمبر و تابعین آنها در نیک رفتاري، مخفی مانده که آنها نیز او را باین خصلت
ممتاز میستودند همچون ستایشهاي سلمان فارسی، انس بن مالک، زید بن ارقم، عبد الله بن عباس، عبد الله حجل، هاشم بن عتبه،
مالک اشتر، عبد الله بن هاشم، محمد بن ابی بکر، عمرو بن حمق، ابو عمره، عدي بن حاتم، ابو رافع، بریده، جندب بن زهیر، ام
الخیر بنت الحریش.
و آیا این سخن که پیغمبر توجهی به علی نداشت با قرآنی که میگوید علی نفس پیغمبر پاك است و یا قرآنی که محبت او را
پاداش رسالتش قرار داده است چگونه جمع می شود.
یا گفتار رسول آرم (ص) در حدیث صحیح مرغ بریان (طیر مشوي)، که
[ [ صفحه 55
در کتب احادیث صحاح و مسانید وارد شده است که فرمود " بار پروردگارا محبوبترین خلق خود را نزد من فرست تا در این
خوراك هم غذاي من باشد؟ (و خداوند علی را فرستاد)
یا سخن پیغمبر به عایشه: ان علیا احب الرجل الی و اکرمهم علی فاعرفی له حقه و اکرمی مثواه.
صفحه 31 از 209
(علی محبوبترین مردان نزد من و گرامی ترین آنها بر من است حق او را بشناس و پاس حرمتش را نگهدار)
یا این جمله که فرمود: محبوبترین مردم نزد من از میان مردان علی است.
یا این تعبیر که فرمود ": علی خیر من اترکه بعدي. "
یا این یا این سخن که فرمود: بهترین مردان شما علی بن ابی طالب و بهترنی زنان شما فاطمه دخت محمد است.
یا سخنی که فرمود: علی بهترین انسانها است، هر کس زیر بار نرود کافر میشود.
یا آنکه فرمود: کسیکه قائل نباشد که علی بهترین مردم است کافر می شود.
یا آنجا که در حدیث رایت (پرچم جنگ) که اتفاقی همگان است فرمود: فردا پرچم را بدست مردي میدهم که خدا و رسولش او
را دوست دارند، و او خدا و
[ [ صفحه 56
رسولش را؟
یا قول پیامبر (ص) که گوید: نسبت علی با من، نسبت سر من با تن من یا بدن من است.
یا گفتار آن حضرت که اظهار فرمود:
علی منی بمنزلتی من ربی
نسبت علی با من نسبت من با خدا است.
یا این بیان که فرموده (ص) علی نزد من از همه کس دوست داشتنی تر و نزد خدا ازو همه کس محبوبتر است.
یا آنجا که به علی فرمود ك " من از توام، و تو از منی " یا " تو از من، و من از توام.
یا سخن رسول اکرم (ص): علی از من است و من از اویم، و او مولاي هر مومن بعد از من است.
و یا سخن آن حضرت در حدیث فرستادن سوره برائت که صحت آن اجماعی است: نباید آنرا ببرد (آیات سوره برائت را) مگر
مردي از من که من از او باشم
بلی گفتار آن بزرگوار (ص) که فرمود: گوشت تو، گوشت من است و خون تو، خون من. و حق (همیشه) با تو است؟
[ [ صفحه 57
یا سخن پیغمبر (ص) که فرمود هیچ پیغمبري نیست که در امتش شبیهی نداشته باشد و شبیه من در امتم علی است.
یاحدیثی که حاکم به صحت آن معترف است و طبرانی آنرا از ام سلمه نقل کرده که گفت: وقتی پیامبر خشمگین میشد هیچکس
جز علی جرئت سخن گفتن با او را نداشت.
یا سخن عایشه ": و الله کسی را ندیدم نزد رسول خدا محبوبتر از علی، و نه زنی محبوبتر از زن او.
یا گفتار بریده و ابی:
احب الناس الی رسول الله من النساء فاطمه و من الرجال علی
یا حدیث جمیع بن عمیر که گوید: همراه عمه ام بر عایشه وارد شدیم از او پرسیدم از مردم چه کسی نزد رسول الله محبوبتر است؟
گفت فاطمه. پرسیدم از مردها کی؟ پاسخ داد شوهرش تا آنجا که من می دانم روزها روزه دار و شبها بعبادت قیام داشت.
صفحه 32 از 209
آیا چگونه پیغمبر اکرم (ص) توجه خود را به دیگري جز علی معطوف میدارد در حالیکه بر طبق خبري که به فاطمه داد، او اول
مردي است که خداوند او را
[ [ صفحه 58
از میان تمام مردم روي زمین برگزید و اینک ترجمه متن خبر ": خداوند بر اهل زمین توجهی فرمود و از میان آنها پدرت را به
پیغمبري برگزید، آنگاه بار دیگر توجهی فرمود و از میان آنها شوهرت را برگزید، آنگاه بمن وحی فرستاد تا شما را به ازدواج او
درآورم و او راوصی خود بگیرم. "
و در بیان دیگر فرمود (ص): خداوند از میان مردم زمین دو مرد را برگزید یکی پدر تو: و دیگري همسر تو.
من دیگر مجال آنرا ندارم تا سخن مردك " دو داماد اموي پیغمبر "... را تحلیل کنم، همینقدر، براي نشان دادن میزان سازگاري
عثمان کریم النفس، حدیث انس از پیغمبر خدا (ص) هنگام دفن دختر عزیزش را کافی میدانم وي گوید: هنگامیکه پیغمبر بر سر
قبر نشست و از چشمانش سر شک همی بارید فرمود: کدامیک از شما دیشب با همسر خود در نیاویخته است؟
ابو طلحه گفت: من یا رسول الله، پیغمبر او را دستور فرمود تا در قبر داخل گردد.
ابن بطال گوید: پیغمبر نمیخواست اجازه دهد عثمان داخل قبر شود با اینکه براي این کار از هر فرد دیگر شایسته تر بنظر میرسید به
دلیل اینکه او شوهر بوده و همسري را از دست داده بود که هیچ چیز با آن برابري نمیکرد، از این رو وقتی پیغمبر فرمود: کدامیک
از شما دیشب با همسر خود در نیاویخته است؟ عثمان ساکت ماند و پاسخ نداد: من. زیرا او در همان شبی که یکی از همسرانش در
گذشته بود اندوه مصیبت وارده و گسیختی پیوندش با پیغمبر، او را از سر گرمی هاي جنسی اش باز نداشته بود، در نتیجه از حق
خود، که ابو طلحه یا هر کس دیگر به اینکار
[ [ صفحه 59
شایسته تر بود، محروم ماند. این مفهوم معنی آشکار حدیث است، و شاید پیغمبر این مطلب را بوسیله وحی آگاه شده بود، پیغمبر
ایرادي به او نگرفت زیرا عملش شرعا مجاز بود ولی نشان میداد درجه مصیبت او بحدي نرسیده است که او را به خود سر گرم سازد
و لذا عمل او را با تعریضی غیر مستقیم، ممنوع قلمداد فرمود.
اما درباره ابو العاص دیگر از من توقع نداشته باشید سخنی بگویم کسیکه تا سال صلح حدیبیه مشرك مانده بود و دو بار با مشرکان
اسیر گردید و اسلام میان او و زنش زینب دختر پیغمبر براي مدت شش سال جدائی افکند، زینب به عنوان اسلام مهاجرت کرد و او
را براي شر کش ترك گفت، بعد از اسلامش بهیچ وجه اي که رابطه او را با پیغمبر اکرم و حتی سازش با او را برساند، بزبان نیاورد
تا چه رسد که بتوان او را با علی پدر فرزندان پیغمبر مقایسه کرد.
این مرد میگوید به نص قرآن پیغمبر اسلام در امر خوشبختی دختر طاهر و مطهرش بی توجهی نشان دادهو به علی نسبت میدهد که
از این ازدواج رنج میبرد و حال آنکه پیغمبر اکرم هر روز صبح بخانه علی و فاطمه می رفت میگفت: خداوند شما را رحمت کند"
یرحمکم الله "
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
و پیوسته میگفت: فاطمه محبوبترین مردم نزد من است.
صفحه 33 از 209
و میگوید: محبوبترین مردم نزد من از میان زنان، فاطمه است.
و گوید: محبوبترین افراد خانواده ام نزد من فاطمه است.
و عمر خطاب بفاطمه گوید: بخدا قسم کسی را ندیدم، که نزد رسول خدا از تو محبوبتر باشد.
[ [ صفحه 60
حال بنگرید: چقدر این مرد در سخنان دروغینش بر پیغمبر، بخاطر اینکه گوید علی را بکارهاي بزرگ فرا نیمخواند، زشت و زننده
عمل کرده است، در حالیکه علیر ا پیغمبر مدد کار و یار و یاور خود، و بتمام معنی همکار خود خوانده و از آغاز دعوت تا آخرین
نفس او را با تمام امکاناتش، معاون خود میداند و بدین وسیله او نفس پیغمبر، برادر، وزیر، وصی، خلیفه، وارث و صاحب اختیار
بعد از او گردید.
و تنها او قائد و فرمانده کل قوي در جنگها میباشد. علی تنها کسی است که به عنوان قائد الغر المحجلین " بوحی پروردگار در شب
معراج، شبی که ": اسري بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. " ملقب گردید.
از همه اینها بدتر، اینکه این مرد زنان پیغمبر را دشمنان علی و فاطمه میداند و از نزاع عایشه با آنها و ام سلمه سخن میگوید و با نقل
داستانی مجعول به تفصیل پرداخته تشکیل دو حزب (دموکراتی، واریستوکراتی) میدهد. آنگاه با سخنان خود متعرض ناموس پیغمبر
شده به شخصیت همسرانش که هر کدام ام المومنین بحساب می آیند اهانت میکند و با جلفی و سبکسري آل الله را جلوه میدهد.
کاش می دانستم چگونه مترجم به خود اجازه می دهد عایشه دشمن فاطمه باشد؟ با اینکه عایشه خود گوید ": من هیچکس را
ندیدم برتر از فاطمه باشد مگر پدرش. "
عایشه کسی است که سر فاطمه را می بوسید و می گفت ": کاش من یکی از
[ [ صفحه 61
موهاي سرت بودم."
و آیا چگونه اهل سنت به انتشار این مطالب کوبنده رضا میدهند در حالی که قرآن مودت و محبت عترت پیغمبر را واجب دانسته و
در میان مسلمانان جاي تردید نیست که نشانه ایمان و نفاق در قانون پیامبر محبوب، دوستی علی و دشمنی اوست چنانکه حدیثش را
ذکر خواهیم کرد. و این مورد اتفاق امت اسلامی است چنانکه در حدیث غدیر گذشت که پیغمبر خدا درباره علی فرمود: پرودگارا
دوست بگیر هر کس علی را دوست بگیرد و دشمن بدار هر کس علیرا دشمن دارد.
در حدیث صحیح از پیغمبر (ص) چنین رسیده است:
من احب علیا فقد احبنی و من ابغض علیا فقد ابغضنی و من آذي علیا فقد آذانی و من آذانی فقد آذي الله.
و پیغمبر اکرم (ص) از جبرئیل آورده که او خبر داده است " خوشبخت کامل کسی است که علی را در زندگی من و بعد از مرگ
من دوست دارد و بدبخت کامل کسی است که علی را در زمان حیات و بعد از مرگ من دشمن دارد. "
و چگونه این مرد ندانست که نسبت دشمنی بزرگترین مرد وزن عترت پیغمبر را، به زنان او دادن هر گاه به دادگاه عدالت اسلامی
عرضه شود و بخواهند با سخن پیغمبر اکرم (ص) درباره عترت که فرمود " هیچکس آنان را دوست ندارد مگر که پدرانش
خوشبخت بوده و زادگاهش پاك باشد و هیچکس آنان را دشمن نمیدارد
صفحه 34 از 209
[ [ صفحه 62
مگر که پدرانش بدبخت بوده و زادگاهش ناپاك باشد.
یا آنچه از طریق ثقات محدثین رسیده که:
"ان علیا لا یبغضه احد قط الا و قد شارك ابلیس فی رحم امه.
یا آنچه حافظ جزري از عباده بن الصامت در حدیث آورده که گفت " ما فرزندانمان را به دوستی علی بن ابی طالب رضی الله عنه،
آزمایش میکردیم، اگر میدیدیم یکی از آنها علی بن ابی طالب را دوست نمیدارد میدانستیم او از ما نیست و نطفه اش ناپاك است.
آنگاه حافظ جزري گوید " این مطلب از قدیم الایام تا امروز مشهور است که: ما یبغض علیا رضی الله عنه الا ولد زنا.
تنها زنا زاده میتواند دشمن علی باشد "
این بود پاره از مجعولات کتاب " زندگانی محمد " و چه بسیار نظائري براي این سخنان درباره قرآن و تحریف میتوان یافت. در
این میان نسبت هائی به شیعه بسته اند که شیعه از آنها مبرا است. جاي شگفتی است که عادل زعیتر به گمان خود با یک جمله می
خواهد خود را در نشر این اباطیل گمراه کننده جامعه اسلامی معذور دارد و آن جمله اینست که ": دوست میداشتم در پاورقی
بمطالب کتاب حاشیه بزنم ولی اینکار مرا از دائره ترجمه بیرون می برد " ولی این عذر پذیرفته نیست. آیا این از عدالت است: روح
جامعه متدین را از سموم کشنده سیر اب کردن و به این گزافه سخنان عذر تراشیدن؟ آیا تا این حد نادانی در سرشت انسان آفریده
شده است؟
ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره.
[ [ صفحه 63
اتفاقی که چهره تالیف را زشت وانمود کرد
اندیشه اي ناشایست یا بگوئید بدعتی زننده که باب تهمت زنی را بروي امت اسلامی گشوده است از این بدعت هنر دروغزنی در
حدیث، سر چشمه گرفته و سخنان باطلی بدنباپرداخته شده که هر نوع مطالب بی اساس و سفسطه بافی از آنجا ریشه میگیرد و آن
عبارت از همان نقشه جدید کتاب نویسی است که ساده لوحان امت را پسند آمده، نامش را تحلیل میگذراند و آنرا از محسنات
نویسندگی میشمرند.
با این طرز تفکر، مقام با عظمت تالیف به بیمایگی گرائیده نویسندگان فزونی گرفته، گروهی بعنوان مولف پدید آمدند که هر
کدام در یک بیراهه اي گام مینهند و نمیتوانند خطاي خود را پوشیده دارند، اینان بیمطالعه قلم روي کاغذ میگذارند و درجامعه
اسلامی مطالب بی اساس و نامقبول بخش میکنند، اظهار نظر کردن هاي بی دلیل، دروغ آشکار، خیانت در نقل، تحریف سخن از
جاي خود، نسبتهاي نادرست دادن، طرفداران غیر مذهب خود را با هر نسبتی آلوده کردن و با فحاشی و آزردن آنان از اینکار خسته
نشدن، از مشخصات چنین طرز تفکر است.
نتایج این گونه اندیشیدن است، که امت اسلامی را به زشتی و ننگ کشانید، نغمه هاي ناموزن ببار آورد، و یکباره کار آنان را به
فتنه و نقار اختلاف شدید کشانید، دست بی عفتی را بروي تالیفات اسلامی گشود، و صفحات آنرا به ننگ و رسوائی و ابتذال
صفحه 35 از 209
کشید، و در تعقیب آن شرافت اسلامی، ادب دینی، امانت در نقل و ارزش راستی فداي امیال و شهوات شخصی جانبداري ها و
تعصبهاي باطل، و فداي قلم هاي مزدور گردید. این اندیشه، روي تالیف را سیاه کرد، قلم ها عامل
[ [ صفحه 64
جنایت شد و در دلها کینه ها پدیدآورد. با این اندیشه، مفسران قرآن را براي خود تاویل میکنند و محدثان حق دارند مطابق ذوق
خود حدیث بسازند و متکلم از نحله ها و مذاهب دروغین نام ببرد، فقیه به آنچه خود می پسندد، فتوا دهد و مورخ آنچه موافق میل
اوست در تاریخ بگذارد. اینان همه بی دلیل میزنند و بدون ماخذ و برهان نظر میدهند، و بی توجه و احساس خلاف گوئی سخن به
دروغ گفته، منکر حقایق می گردند.
واي بر آنان از آنچه بدست خود نوشته اند، اوخ بر آنان از آنچه براي خود فراهم ساخته اند.
خواننده عزیز میتواند نمونه این تالیفات را در برابر چشمان خود در کتابهاي الصراع بین الاسلام و الوثنیه، الوشیعه فی الرد علی
الشیعه، فجر الاسلام، ضحی الاسلام، ظهر الاسلام، الجوله فی ربوع الشرق الادنی، المحاضرات للخضري، السنه و الشیعه، الاسلام
الصحیح، العقیده فی الاسلام، خلفاء محمد، حیاه محمد تالیف هیکل و در پیشا پیش همه زندگانی محمد امیل در منگام را بنگرد.
از اینرو خالی بودن تالیف مسلمان شرقی، از ذکر منابع، از یاد بردن کتاب و سنت است، بر هم زدن اصول علم، خیانت به پیشینیان و
نادیده گرفتن آثار و یادگارهاي اسلامی است، اصولا عملی ناقص و کوشش بریده و ناتمام است، کاري بدین صورت نه بصلاح
امت عربی و نه بمصلحت جامعه اسلامی است. روزي بر این نویسنده بگذردکه دندان ندامت بر پشت دست خواهد گزید.
چنین تالیفی، تنها علم و معرفتی را که نشان میدهد روحیه مولف و غرض ورزي اوست و از نظر خواننده ارزشش بیشتر از زمانی که
شخصی از خود سخنی بافته و ساخته باشد نیست.
شما در یک موضوع میتوانید دو کتاب را بعنوان نمونه از کتابهاي زیادي که بحث ما ناظر به آنها است، در نظر گیرید. این دو
کتاب عبارتند از:
[ [ صفحه 65
-1 کتاب امام علی تالیف استاد ابی نصر عمر.
-2 کتاب امام علی تالیف استاد عبد الفتاح عبد المقصود.
این هر دو نویسنده با اینکه در موضوع کتاب، نوع تمایل، محیط، تحقیقات وانگیزه نویسندگی، به توافق کامل رسیده اند، درمباحث
و نظرات مربوط به آن اختلافات فراوانی با هم دارند.
این یکی استاد ابو نصر، آراء و نظرات، خضرت اموي و افرادي مشابه او را گرفته و در قعر انبیق تالیفش ریخته و کتاب خود را در
نهایت زشتی و ناقبارگی در آورده تا جائیکه کار بر سوائی کشیده است.
ولی استاد عبد الفتاح کوشش ها و پی گیري هاي مجدانه اي بکار برده تا شیره خالص حقایق روشن را گرفته است. جز اینکه او نیز
زحمات خود را با، نایاد آوري ماخذ از بین برده، در نتیجه کتاب او مانند راي و نظر شخصی عرضه شده است. هر گاه او تالیفش را
با ذکر مصادر پاورقی زینت می بخشید و روایات منقول را تایید آراء سدید خود قرار میداد، در تجسم افکار جامعه اسلامی رساتر و
در نشان دادن نظرات گروههاي دینی موثر تر بود.
صفحه 36 از 209
هر چند کوشش هاي این مرد با سپاس فروان همراه است.
و لو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشد تثبیتا.
[ [ صفحه 66
غدیریه ابن رومی
اشاره
متوفی 283
یا هند لم اعشق و مثلی لا یري
عشق النساء دیانه و تحرجا
لکن حبی للوصی مخیم
فی الصدر یسرح فی الفواد تولجا
فهو السراج المستنیر و من به
سبب النجاه من العذاب لمن نجا
و اذا ترکت له المحبه لم اجد
یوم ابلقیامه من ذنوبی مخرجا
قل لی ءاترك مستقیم طریقه
جهلا و اتبع الطریق الاعوجا
و اراه کالتبر المصفی جوهرا
و اري سواه لنا قدیه مبهرجا
و محله من کل فضل بین
عال محل الشمس او بدر الدجا
قال النبی له مقالا لم یکن
صفحه 37 از 209
یوم الغدیر لسامعیه ممجمجا
من کنت مولاه فذا مولی له
مثلی و اصبح بالفخار متوجا
و کذاك اذا منع البتول جماعه
خطبوا و اکرمه بها اذ زوجا
و له عجائب یوم سار بجیشه
یبغی لقصر النهروان المخرجا
ردت علیه الشمس بعد غروبها
بیضاء تلمع و قده و تاججا
"هند، من عاشق نیستم و کسی مانند من عقیده به عشق زنان ندارد و زیر بار گناه نمیرود.
ولی عشقی از وصی پیغمبر در سینه من سایه افکنده که تا عمق دلم رسوخ کرده است.
از چراغی فروزانست و هر کس از عذاب نجات یابد از برکت اوست. من اگر به او عشق نورزم، دیگر کسی را براي نجات از
گناهانم روز قیامت نمی یابم.
[ [ صفحه 67
به من بگوئید آیا راه راست او را از روي نادانی رها کنم و دنبال راه کج و معوج بروم؟
من او را مانند شمشی از طلاي ناب می بینم و دیگران را در چشم ناقدي بصیر، قلب و ناسره می نگرم.
در هر فضیلتی آشکارا و با عظمت، مقام او را تا درجه خورشید بالا و تا درجه ماهی کامل، در شبی تاریک میدانم.
پیغمبر روز غدیر سخنی به او گفت که براي شنوندگان هیچ گونه ابهامی نداشت:
کسی که من مولایم اویم این علی درست مثل من مولاي اوست، و بدین افتخار او تاج (ولایت) گرفت.
بار دیگر وقتی تاج افتخار بدست آورد که بخاطر (فاطمه) بتول پیشنهاد ازدواج داوطلبان را رد کرده از آن او را پذیرفت.
و براي او روزیکه از جسر نهروان لشگر خود را عبور میداد، عجائبی رخ داد:
خورشید بعد از غروب بر او بازگشت درحالیکه بشدت میدرخشید و لهیب شعله هایش بالا گرفته بود.
شاعر را بشناسیم
فرزندان او- آموزش او
شاعر ما: ابو الحسن علی بن عباس بن جریح مولی عبد الله بن عیسی بن جعفر
صفحه 38 از 209
[ [ صفحه 68
بغدادي مشهور به ابن رومی، یکی از مفاخر عالم تشیع و مردي فوق العاده و داراي ویژگی هاي ممتاز در امت اسلامی است. زیبائی
و ظرافت اشعار طلائی اش که بسیار فراوان هم میباشد، رونق بخش بلاغت عربی است. این اشعار از شمش هاي طلاي ناب برتر، و
از ستارگان آسمان فزونتر و نورانی تر است، از میان فنون مختلف شعر ابن رومی درمدح، هجا، توصیف و تغزل، ممتاز شناخته شده
است، بطوریکه دیگران از رسیدن بپایگاهش نا توان مانده، چشم ها به ادب و کمال او خیره شده است و او بر تر از شبیه و نظیر
است چنانکه فضائل و کمالاتش از حساب بیرون می باشد.
او را در دوستی خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله هدفهاي بلندي منظور است. اصولا ویژگی او بدان خاندان، و مدیحه سرائی اش
براي آنان، و دفاع از آنان در برابر حملات مخالفان، از حقایق آشکار زندگی اوست.
ابن صباغ مالکی متوفی 855 و شبلنجی او را از شعراي امام حسین عسگري علیه السلام شمرده اند.
همه اشعارش به ترتیب حروف تهجی مرتب نبوده " مسیبی " علی بن عبد الله بن مسیب، و " مثقال " غلام ابن رومی آنها را در صد
برگ روایت کردند. احمد بن ابی قسر کاتب و همچنین " خالد " کاتب هر کدام، صد برگ از شعرش را نوشته اند. و آنگاه"
صولی " در دویست برگ بر حسب حروف آنرا مراتب ساخته است ". ابو الطیب وراق بن عبدوس " اشعار ابن رومی را از نسخه
هاي موجود جمع آوري کرد، در حدود هزار بیت
[ [ صفحه 69
شد و این رقم بیش از هر نسخه دیگري است. چه آنها که بر طبق حروف تهجی مرتب شده بود یا آنها که نا مرتب بوده است.
"ابو بکر محمد خالدي " و " ابو عثمان سعید خالدي " کتابی در اخبار شعر ابن رومی نگاشته اند.
ابن سینا دیوان او را برگزیده و مشکلات اشعارش را شرح کرده است.
و گوینده ابن سینا گفته از تکالیف درستی استاد ادبیاتم یکی حفظ اشعار ابن رومی بود و من آن اشعار را با چند کتاب دیگر ظرف
شش روز و نیم حفظ کردم.
"ابو الحسن علی بن جعفر حمدانی، " و " اسماعیل بن علی خزاعی " و " ابو الحسن جحظه " که ابن رومی او را مدح گفته و در
صفحه 168 دیوانش دیده میشود، هر کدام پاره اي از اشعار او را نقل کرده اند.
نام ابن رومی و تجلیل و احترام او را در: فهرست ابن ندیم، تاریخ بغداد، معجم الشعراء، امالی سید مرتضی، مروج الذهب، عمده ابن
رشیق، معالم العلماء ابن شهرآشوب، وفیات الایعان، مرآه الجنان یافعی، شذرات الذهب، معاهد التنصیص کشف الظنون، روضات
الجنات، نسمه السحر فی من تشیع و شعر، دایره المعارف بستانی، دائره المعارف الامیه، الاعلام زرکلی، الشیعه و فنون الاسلام، و هم
در مجله الهدي عراقی می توان یافت.
[ [ صفحه 70
بسیاري از کسان که عنایت خود را به جمع آوردي آثار ابن رومی و نوشتن اخبار و داستانهایش مبذول کرده اند از این جمله اند.
صفحه 39 از 209
-1 ابو العباس احمد بن محمد بن عبد الله بن عمار متوفی 319 ابن مسیب گوید: وقتی ابن رومی از دنیا رفت ابو العباس کتابی در
فضائل و اشعار ممتاز او ترتیب داده می نشست و آن را بر مردم املاء می کرد تا بنویسند.
2 "- ابو عثمان ناجم " کتابی مخصوص در شرح حال ابن رومی دارد.
3 "- ابو الحسن علی بن عباس نوبختی " متوفی 327 اخبار زندگی ابن رومی را در کتابی مستقل جمع آوري کرده است.
-4 از نویسندگان متاخر، استاد عباس محمود عقاد، کتابی در شرح حال ابن رومی در 392 صفحه نوشته که ما قسمتهاي مهم آن را
عینا در اینجا خلاصه می کنیم:
"ابن رومی در زندگی اش هشت نفر از خلفا را درك کرده و آنها عبارتند از:
"واثق "، " متوکل "، " منتصر "، " مستعین "، " معتز "، " مهتدي "، " معتمد " و " معتضد " که بعد از ابن رومی از دنیا رفت.
"عمیدي " صاحب " ابانه " و " ابن رشیق " صاحب " العمده " او را ستوده اند. ابن رشیق گوید از میان شعراي مولدین کسی که
از همه اختراع و نو آوري بیشتر دارد طبق نظر اهل خبره ابو تمام و ابن رومی می باشند.
"ابن سعید مغربی " متوفی 673 درکتابش " عنوان المرقصات و المطربات " از ابن رومی احترام و تجلیل بعمل آورده.
[ [ صفحه 71
و ظاهرا " ابو عثمان سعید بن هاشم خالدي " از ادباي قرن چهارم که در شرح حال ابن رومی بسط کلام داده این شرح مفصل را
یاد درکتاب " حماسه المحدثین " و یا در کتابی مخصوص او آورده است. ولی هر چه بوده یاد داشت هاي او در این باره همه از
میان رفته و چیزي جز پراکنده هائی از آن، در کتابهاي مختلف که براي شرح حال او کافی و حتی شبه کافی هم نیست، باقی نمانده
است. ما آن مقطعات را به همان صورت، اینجا نقل می کنیم:
ابن رومی روز چهار شنبه بعد از طلوع فجر، دوم ماه رجب سال 221 در بغداد در محل معروف به " عقیقه " و " درب الختلیه " در
خانه اي مقابل کاخ " عیسی بن جعفر منصور " بدنیا آمد ابن رومی غلام آزاده شده " عبد الله بن عیسی " بود. جاي تردید نیست
که او رومی الاصل می باشد و این مطلب را او خود یاد کرده و در چند جاي دیوانش روي آن تاکید می کند. نام جدش جریح یا
جرجیس، بی شک اسمی یونانی است. پس به سخن کسی که گفته است به این دلیل او را ابن رومی گویند که درکودکی زیبا
روي بود، نباید واقعی نهاد.
پدر ابن رومی با عده اي از دانشمندان و ادبا رابطه دوستی داشت، یکی از آنها ": محمد بن حبیب راویه " را باید نام برد که در
لغت و علم انساب عرب، دستی داشت، شاعر ما به همین مناسبت با او رفت و آمد پیدا کرد. محمد بن حبیب بر اثر تیز هوشی و
قریحه اش او را مورد توجه خاص خود قرار داد، شاعر از این محمد بن حبیب یاد کرده گوید: وقتی او به چیزي می گذشت که او
را شگفت می آمد و آن را می پسندید به من می گفت: اي ابا الحسن آن را به ذهنت بسپار.
ما می دانیم که مادر ابن رومی ایرانی بوده است چه خود اظهار کرده ایرانیها دائی ها و رومیها عموهاي من اند، ولی بعد از آنکه
نسبش را از طرف پدر
[ [ صفحه 72
به یونان رسانده گفته است، پس مرا پدر سیاست "، ساسان " نزاده است، شاید مادرش از اصل ایرانی بوده و می خواسته بگوید از
صفحه 40 از 209
طرف پدر و مادر هیچکدام ایرانی خالص نیستم و این سخن بیشتر مورد قبول است زیرا با اینکه زبان فارسی می دانست ولی مثل
کسی نبود که در دامن مادري که فقط به زبان فارسی حرف میزند و غیر فارسی نداند، بزرگ شده باشد. وقتی مادرش از دنیا می
رفت از او جوانی به کهولت یا در شرف کهولت رسیده بود که در شعرش گوید:
بمن گویند آیا از بی شیري گریه می کنی با فاصله اي که بین شیر خواري تا کهولت است؟ می گویم:
او مادر است اي مردم از فراقش می سوزم و کسی که بر مادر مویه کند نه ملامت شده و نه خواهد شد.
امینی گوید: مادرش " حسنه " دختر عبد الله سجزي است و سجز یکی از شهرهاي ایران در خراسان است پس او فارسی خالص می
باشد.
برادر تنی اش " محمد ابو جعفر " از ابن رومی بزرگتر بوده و قبل از او فوت کرد، ابن رومی بیاد او اظهار درد و مصیبت می کرد.
وقتی برادر ابن رومی از دنیا رفت که او در خدمت عبید الله بن طاهر یکی از بزرگان طاهریان بسر می برد. و از دیوان ابن رومی
بدست میاید که وي نیز مردي ادیب و نویسنده بوده است.
بعد از مرگ برادر، ابن رومی کسی رانداشت که عائله او و برادرش را تعهد کند مگر عده اي از دوستدارانش از بنی هاشم و بنی
عباس که گاهی به او می رسیدند و گاهی هم او را فراموش می کردند. و چنانکه از این پس آشکار خواهد شد در عهد هاشمیان
آل ابی طالب بیش از عهد هاشمیان آل عباس به او رسیدگی می شد.
اما پسر عم او که در این شعرش بدو اشاره کرده:
"من پسر عموئی دارم که از قدیم با کوشش فراوان براي من شر بپا می ساخت ولی او خود به آتش آن نمی سوخت. "
[ [ صفحه 73
"او جنایت می کند تا من بجنایتش بسوزم آنگاه مرا بی یاور می گذارد و هر جا او چوب آتش (کبریت) شد من گیر ایه آنم. "
ما نمی دانیم آیا او پسر عموي بلا فصل او بوده یا عمو زاده کلاله (برادر زادگان پدر از برادرمادري یا پدري) بوده است. و در هر
صورت میزان پیوند دوستی فیما بین، از دو بیت بالا بخوبی معلوم می شود.
فرزندان او
ابن رومی سه فرزند داشت که عبارتند از " هبت الله "، " محمد " و فرزند سومی که نامش را در دیوان ذکر نکرده است، آنها همه
در کودکی در گذشتند و ابن رومی آنان را با اشعاري که از بلیغ ترین و جانگذار ترین مرثیه هائی که پدري در سوگ پسرانش
سروده است، رثا گفته. فرزند متوسط او میمیرد و اشعار دالیه مشهور، که از جمله آنها دو بیت زیر است، براي او سروده می شود:
کبوتر مرگ پسر متوسطم را طلبید بخدا سوگند نمی دانم چرا میانه گردن بند را برگزید "
درست همان موقع که از نگاههایش بوي خیر و نیکی می رسید و از حرکاتش بلوغ و رشدش را دریافتم "
و از اشعار اوست که در توصیف بیماري فرزند سروده:
درنگ او میان گاهواره تا لحد اندك شد، هنوز دوران گاهواره را فراموش نکرده بود که به لحد درمانده، تا آنجا خون ریزي به او
فشار آورد که سرخی چهره ي مانند گلشن، به زردي زعفران مبدل شد. او روي دست این و آن جان خود را از دست می داد و
چنان آب بدنش گرفته شد که گیاه رند، خشک میگرد. "
در دنباله همین شعر اشاره به دو برادر دیگر محمد کرده گوید:
صفحه 41 از 209
[ [ صفحه 74
محمد ما شیء توهم سلوه
لقلبی الا زاد قلبی من الوجد
اري اخویک الباقیین کلیهما
یکونان للاحزان اوري من الزند
اذا لعبا فی ملعب لک لذعا
فوادي بمثل النار عن غیر ما عمد
فیما فیهما لی سلوه بل جزازه
یهیجانها دونی و اشقی بها وحدي
اي محمد هر آنچه گمان میرفت باعث تسلاي خاطرم شود، بیشتر اندوه مرا برانگیخت.
می بینم که این دو برادرت که بجا مانده اند آتش زنه هر اندوه و مصیبت اند.
موقعیکه با یکی از بازیهاي کودکانه ات سر گرم میشوند غافل از اینند که بر دل من آذر میزنند.
لذا وجود این دو کودك مایه تسلی من نیست بلکه بیشتر اندوه مرا میاشوبند و من تنها در آتش بدبختی میسوزم.
اما فرزند دیگرش " هبت الله " از رثاي او معلوم می شود نوجوان بوده که گوید:
"افسوس تو را همچون شاخ شمشادي پر طراوت ولی بارور نشده از دست دادم فرزندم، دیروز تو و تسلی خاطرم، هر دو با هم به
کفن سپرده شدید "
چنانکه اشعاري در رثاء فرزند سومی خود دارد که از او نام نبرده و میگوید:
"اندوهی که بر دل او نشسته خواب را از چشمانش ربود، تا صبح همچنان دیده به ستارگان دوخته بودکه غروب کردند.
اي دیده سرشک بیفشان که من دري شهوار تر از آنچه شما از ریزش آن بخل میکنید بر خاك افشاندم.
همان پسرکم که دیروز بدامن خاك تیره اهداء کردم، واقعا که من تا چه حد سخت جانم.
اگر از ریزش اشکی امتناع میکنید، ناچار باغوش اندوهی پناه میبرم که اگر سر شکی بر شعله هاي آن نیفشانید تار و پود مرا خواهد
سوخت. "
[ [ صفحه 75
بنظر می رسد این رثاء مربوط به فرزند کوچکتر اوست که نامش را ذکر نکرده و ما نمی دانیم آیا او قبل از مرگ برادرش از دنیا
رفته است یا بعد. وقتی این رثاها را درمقابل هم قرار دهیم، تصور می رود اشعار بائیه (آنها که ابیاتش به حروف باختم می شود)
صفحه 42 از 209
آخرین شعر رثائی او درباره فرزندانش باشد، زیرا، در آن ها اشاره بفاجعه شخصی شده که اندوه از دست دادن پسران او را بقدري
ریاضت داده که چشمانش از سر شگ خشکیده و بجاي اشگ آههاي سوزان سر میدهد، در تعجب است که چگونه زنده مانده، و
نیروي مقاومتش براي این حادثه هاي سخت، در هم نشکسته است.
رثاي فرزند متوسطش، فریاد اندوهی بود که از اثر ضربه اول بلند گردد هیجانی شدید از خلال اشعارش مشاهده می شد، سپس
درتلخ مصیبت اول، جاي خود را، بهمصیبت دوم می دهد، دردي لا علاج که همچون قلاده اي به گردن او آویخته است و در نتیجه
دیگر سکوت و آرامش نشان می دهد و تنها سر شگ همی بارد، آنگاه در پایان تسلیم محض می شود. و تعجب می کند چگونه
اندوهها او را از پاي در نیاوره است. سوزش مصیبت را در دل احساس می کند ولی در دیدگانش اثر آنرا نمی بیند. بدین ترتیب
تمام زندگی او را غبار مرگ فرو می گیرد. همسرش پس از مرگ فرزندان از دنیا می رود و مصیبتش کامل می گرددو دیگر
کارش بزرگ می شود..
آموزش او
این بود مجموع آنچه توانستیم از زندگی و خانواده شاعر، اخباري سودمند فراهم آوریم از ماخذو مصادر موجود براي کاوش از
دوران کودکی، آموزش، اساتید و علما و رواتی که به درسشان حاضر می شده، سودي عاید نمی شود زیرا این مصادر از مطالب
مفید در این زمینه خالی است مگر آنچه در جلد ششم " اغانی " به عنوان جمله معترضه متذکر شده است که: ابن رومی از ابی
العباس ثلب روایت کرده و ثعلب از حماد بن مبارك و حماد از حسین بن ضحاك. و چون در جاي دیگر
[ [ صفحه 76
ابن رومی از قتیبه روایت می کند و قتیبه از عمر سکونی در کوفه از پدرش و پدر او از حسین بن ضحاك. پس می توان گفت
روایت کردن، همان درس از استاد گرفتن باشد، زیرا ثعلب در سال 200 متولد شده و 21 سال از شاعر بزرگتر بوده است. اما قتیبه
(که مقصود ابو رجاء قتیبه بن سعید بن جمیل ثقفی محدث و دانشمند معروفباشد) می تواند از کسانی باشد که بر ابن رومی املاي
حدیث کرده و شاعر ما از دست او آموزش گرفته باشد زیرا وقتی قتیبه از دنیا رفت ابن رومی هنوز بیست ساله نشده بود.
در گذشته اشاره کرده ایم که او نزد محمد بن حبیب دانشمند بزرگ علم روایت انساب رفت و آمد داشت و خواهیم دید که او در
بعضی از مفردات لغات، به او مراجعه می کرده. شرح این مراجعات را خود در دیوانش آورده و روي آنها تکیه می کند، او بعد از
این بیت اشعارش:
و اصدق المدح مدح ذي حسد
ملان من بغضه و من شنف
صادق ترین مدح، مدح کسی است که بر ممدوحش حسد می برد و از دشمنی نگاهش پر از خشم است.
گوید: محمد بن حبیب مرا گفته است شنف خشمی است که در دیده ظاهر گردد.
و بعد از این بیت:
با ذوافبان جمیل الصبر بعدهم
صفحه 43 از 209
فللدموع من العینین عینان
"آنها رفتند و شکیب و برد باري هم از کف رفت و پس، آنگاه اشگها از دیدگان روان گردید. "
باز به او اشاره کرده گوید: در تفسیر کلمه عینان. از ابن حبیب روایت شده که گفت:
عان الماء عینا و عینانا: اذا ساح.
"عان فعل ماضی یعین فعل مضارع آن می شود و عین و عینان مصدر و به معنی
[ [ صفحه 77
روان گردیدن است. "
اینها سه نفر از اساتید ابن رومی هستند که نام بردیم در ماخذي که ما مراجعه کرده ایم استادي غیر از این سه کسی براي او نمی
شناسیم. با این حال ما را این مقدار بس است که بدانیم: او به هر کیفیتی که آموزش گرفته، و معلمش هر کسی بوده با بهره کافی
از دانش زمانش بزرگ شده و از علوم قدیم و جدید، سهم بسزائی در شعرش آورد است. اگر معري نگفته بود: او در اندیشه هاي
فلسفی بسر می برد، و اگر مسعودي نمی گفت: شعر براي ابن رومی، کمترین وسیله معرفی اوست، ما خود ازشواهد پراکنده
سخنانش، می توانستیم اینمعنی را استنباط کنیم. سخنان ابن رومی فراوان و مکرر در اختیار است هر کاو شگري که به برخی از آنها
دست یابد، یقین می کند، گوینده اش از فلسفه آگاهی داشته، و با اهلش به مصاحبت می پرادخته، و به کار آن سر گرم بوده،
بطوري که در روش و اندیشه او اثر گذاشته است. بیش از این هم از یک دانشجوي فلسفه آن روز براي آموزش آن یا براي اینکه
از دانشجویان آن محسوب شود، نبایدکار دیگري انتظار داشت. شمانمی توانید از کسی که در فلسفه کار نکرد باشد یا نا آشناي به
فلسفه و قیاس منطقی و علم نجوم باشد چنین کلامی بشنوید "
براي اعلام دگر گونیهاي دنیا است که طفل هنگام تولد گریه می کند.
و گرنه چیست باعث گریه او در حالیکه دنیایش وسیع تر و زندگی اش مرفه تر شده است. "
در اینجا شواهد فراوانی بر توجه و آشنائی او به علوم و اصطلاحات علمی آورده که براي اختصار از پرداختن به آنها صرف نظر
میکنیم.
نامه هاي ابن رومی
مایه ادبی و لغت شناسی
در اشعار همزیه (که آخر بیت به همزه ختم می شود) اشاره به مهارت خود در نویسندگی و شرکت خود در میدان نثر بلیغ کرده و
این بیت در تایید همین مطلب است:
[ [ صفحه 78
الم تجدونی آل وهب لمدحکم
صفحه 44 از 209
بشعري و نثري اخلطا ثم جاحظا
"اي خاندان وهب، مگر نیافته اید مرا درکار مدحتان که شعرم مانند اخطل (شاعر معروف عرب) و نثرم مانند جاحظ (نویسنده
معروف) است. "
بنابر این قطعا او نویسنده اي است که در صناعت نثر عربی نیز تمرین داشته است. ولی عبارات منثوري که ما از او بدست آوردیم
بسیار معدود و کوتاه است: از جمله:
1 "- نامه اي است که به قاسم به عبد الله نوشته، تا خود را درآن تبرئه کند، گوید:
ترفع عن ظلمی ان کنت بریئا و تفضل بالعفو ان کنت مسیئا...
اگر بی گناهم دست از ظلم بدار، و اگر گناهکارم بر من ببخشاي، بخدا سوگند عفو از گناهی می جویم که آن را مرتکب نشده ام
و امید گذشت نسبت به امري دارم که آن را نمی شناسم، شما عنایت خود را بیش کنید و من خضوع خود را، من حال خود را نزد
شما از سخن چینی که دشمنی می ورزد به پناه کرم شما می سپارم، و از دست ستمگري که می کوشد آن را تباه سازد، زیر سایه
وفاي شما حفظ می کنم، از خدا می خواهم که بهره مرا از شما بقدر محبت من نسبت به شما قرار دهد، و میزان امید مرا از شما به
قدر حقی که بر شما دارم، محدود کند و السلام. "
-2 نامه اي که در عیادت دوستی بیمار نوشته است:
اذن الله فی شفائک و تلقی داءك بدوائک و...
"خداوند فرمان بهبودیت را صادر کند و دردت را به درمان رساند، و دست عافیتش تورا بنوازد و پیک سلامتش را بسویت
بفرستد، و بیماریت را باعث محو گناهان و افزونی پاداشت قرار دهد."
-3 نامه اي که به یکی از دوستانش- که از سیراف (شهري درساحل خلیج فارس 360 کیلو متري شیراز) آمده و براي گروهی از
دوستان جز شاعر ما هدیه
[ [ صفحه 79
آورده- نوشته است.
آطال الله بقاءك و آدام عزك و سعادتک و...
"خداوند عمرت را دراز، و عزت و سعادتت را پایدار و مرا فداي تو گرداند، اگر نه این بود که من در کارم متحیر و به فکر خود
مشغولم، از هم جدا نمی شدیم. اشتیاق دیدارت- خداوندا- بر من مستولی، و عطش ملاقاتت، در من شدید است. از خداوند
خواستارم قدرت ملاقات بر حسب محبتم عطا فرماید که او توانا و بخشاینده است. "
"موقعیت ما از راي ظریف شما- خدایت موید داراد- ایجاب می کند حقوق خود را از ناحیه شما بطلبیم، و سجایاي کریمانه و
خوي شما در این تصمیم ما را نیرو می بخشد و آنچه برما منت نهادي از مایه انس، ما را بشما مانوس می دارد و انبساط خاطر می
بخشد. عطایایا شما ما را بشما رهبري می کند و بزگواریت را بر ما گواهی می دهد، خداوند عمر شما را طولانی، و سعادت ما را در
وجود شما، و بوسیله شما مستدام دارد. به من خبر داده اند- خداوند عزت شما را پاینده دارد- ابرهاي کرم شما چند روزیست،
باریدن گرفته، بارشی که همه برادرانتان را به نیکی و گوارائی شامل گردیده است. از عدل و فضل و کرم شما بعید می دانستم من
از این باران بیرون باشم با اینکه من از کسانی هستم که به شما می نازم و بتو معتقدم. به سویت می آیم و تو امید منی. دردم از از
صفحه 45 از 209
بد گمانی نسبت به شما، به مراتب بیش از درد از دست دادن بهره ام از لطف شما است. از این رو به نظر رسید براي داروي قلبم از
سوء ظن، و درمان قلبت از فراموشی، و پایداري مهر در بین ما، دست به گلایه بزنم که به قول معروف (و یبقی الود ما بقی العتاب)
تا گلایه نباشد دوستی بر جا نمی ماند، براي کسی که مانند تو گوشی شنوا، و دیده اي بصیر، داشته باشد این مقدار گلایه کافی
است. "
-4 در برتري گل نرگس نسبت به گل سرخ گوید:
النرجس یشبه الاعین و الورد یشبه الخدود و...
[ [ صفحه 80
"نرگس مانند دیدگانی با دندانهائی خندان و گل سرخ همچون گونه ها باشد، و دیده و دندان برتر از گونه است و آنچه شبیه برتر
است برتر است از چیزي که شبیه فروتر.گل سرخ همچون صقت است زیرا رنگ است و نرگس اسمی است که او را ماند زیرا
نرگس گلی وارد (در آب پرورده) یعنی همیشه در آب است. گل سرخ شرمنده و گل نرگس خندان، بنگرید هر کدام شباهتش به
دیدگان نزدیکتر است، او برتر"
این بود تنها نمونه اي از نثر ابن رومی در مدارك موجود. کسی که بدین روش می نگارد، اگر او را بلیغ ترین نویسندگانش
نخوانیم، حداقل او را یکی از آنان باید بحساب آوریم، گذشته از این، او هر گاه به طوائف مختلفی بر می خورد، خود را جز با
شعرا همراه نمی دید در اشعاري که در مدح" ابی الحسین کاتب ابن ابی الاصبع "سروده درباره ي خود چنین گوید:
"ما گروه شاعران به نسبتی نزدیک به نویسندگان منسوبیم.
هر چند نویسندگان به هر فضیلتی شایسته تر و زبان و بیانی بلیغتر دارند.
وقتی نسبت بدهیم پدر ما پدر آنها است که همان ستاره عطارد در آسمان باشد.
اما بهره اي که او از علوم عربیت و علوم دینی داشت، بهتر است متعرض احصاي شواهد آن در کلام ابن رومی نگردیم، زیرا این
امر آشکارتر از آنست که احتیاج به توضیح داشته باشد.کمتر قصیده اي از قصاید دراز و یا کوتتاهش را می توان پیدا کرد، که شما
به خوانید و در خلال خواندن یقین نکنید که ناظم آن دریائی از علم لغت، و داراي احاطه وسیعی به مفردات غریب، و اوزان و
مشتقات آن و تصریفهاي لغوي و آشنائی با موقعیت امثال عرب و اسماء مشاهیؤ آنان است، اینها همه همراه با آنچه مربوط به احکام
دینی و اقتباس ها از ادب قرآن صورت می گیرد، به طوري که در شعر عربی کسی نیست که این شواهد در کلامش به این فراوانی
و دقت، دیده شود مگر دو شاعر: یکی شاعر ما ابن رومی، دوم معري"
[ [ صفحه 81
(ابو العلاء).
ابن رومی گاهی که روسا و ادبائی امثال " عبید الله بن عبد الله " و " علی بن یحیی " و " اسماعیل بن بلبل " را به قصائدي مدح می
گفت، کلمات غریبش را در همان کاغذي که قصیده را می نوشت تفسیر می کرد. گویا از اینکه دقائق الفاظ و اسرار لغتش از آنها
فوت شود، بر آنها مهر می ورزید آنگاه وقتی از آنها جفا کاري و تغیر می دید، مجددا پوزش می طلبید که:
"لغات نا مانوس را براي شما تفسیر نکردم، بلکه براي غیر شما کسی که آن را نمی داند. "
صفحه 46 از 209
یا میگفت:
"تفسیر براي غیر شماست نه براي شما، چونکه براي کسی که عالم به اسرار لغت است می توان تفسیر کرد. "
بر اثر شهرتی که ابن رومی در علم لغت و اسرار و نکات لطیف آن، پیدا کرده بود کلمات نا مانوسی می ساختند و براي تفریح یا
عاجز کردن، از او می پرسیدند. از قصه جرامض که یکی از این بازیگري است، می توان دیگر نمونه هاي آن را دانست. در مجلس
"قاسم بن عبد الله " کسی از، ابن رومی پرسید " جرامض " چیست او بلا درنگ پاسخ داد:
"از معنی جرامض براي یافتن علم آن پرسیدي، جرامض عبارت است از خزا کل آخر گاهی غوامض با غوامضی مثل خود تعبیر و
تفسیر میشوند.
از جرامض به سلجکل هم میتوان تعبیر کرد، و اگر نمیپذیري بعنوان فرض و احتمال قبول کن. "
اینها همه کلماتی از قبیل جرامض است که نه معنی دارد و نه وجود خارجی.
اگر کاوشهاي ما صحیح باشد، و استادان او امثال ثعلب و قتیبه باشند، و نیز استادي قطعی ابن حبیب که از آنجا علم به لغات غریب
از و انساب و اخبار پیدا کرده
[ [ صفحه 82
است، باید گفت اینان همه برگزیده برگزیدگان در این مطالبند، به ویژه وقتی شاگردي تا این حد هوشمند، تیز فهم، با حافظه قوي
مانند ابن رومی، به آنها کمک کند.
قبلا اشاره کردیم که او پنج بیت شعر را فقط با یکبار خواندن حفظ می کرد فرض میکنیم در روایت تا اندازه مبالغه رفته است، ولی
مسلما او سریع الحفظ بوده و چنن سرعت حفظی او را در کار فراهم ساختن لغات، و توضیح مفردات آن نیرو می بخشیده است.
ابن رومی همه زندگانی اش را در بغداد بسر برد. اگر کمی بغداد را ترك می گفت سریعا به سوي آن باز می گردید، و اشتیاق
فراوان خود را به بغداد با ناله هاي جا نفرسا، ابراز می داشت. آن روز بغداد پایتخت بی رقیب دنیا بود، و ابن رومی در آن در
کارهاي خیري دست داشت، مالک دو خانه و ثروتها و هدایاي موروثی بود: یکی از ثروتهاي مورثی اش قدحی منسوب به هارون
الرشید بود که وقتی آن را به " علی بن منجم یحیی " اهداء میکرد در وصفش چنین گفت:
"قدحی از یادگارهاي رشید را یکی از پسران موافق نه ناموافقش برگزید. این قدح در شیرینی از دهان دوست شیرین تر است هر
چند یک کلمه سخن نمی گوید.
از جواهر با صفاي طبیعی ریخته شده نه با ماده شیمیائی آن را صفا داده باشند.
دیده در آن چنان فرو می رود که از صفاي قدح، پنداري به اشتباه افتاده است.
همچون عشق محبوب نا آلوده به غبار کدورت داراي نوري بسیار رقیقتر و با صفا تر است. "
آنگاه عقاد سخنش را به بحث درباره مزاج، اخلاق و زندگی و ما یملک ابن رومی کشانده و از مزاحها و شوخی ها و هجاها و
شکست او و فال بد زدن از صفحه 102 تا صفحه 203 مفصل شرح و بسط داده است. آنگاه به شرح عقیده اش (که در آن جاي نقد
و تامل بسیار است) به این شرح می پردازد.
[ [ صفحه 83
صفحه 47 از 209
اعتقادات مذهبی شاعر و افکار و اندیشه هایش
در گذشته گفته ایم وضع دینی قرن سوم هجري چگونه بود. در این عصر مذاهب و نحله ها، زیاد شد، و کمتر کسی بودکه نتواند
در عقائد موجود نظر و رایی، بر اي خود بر گزیند و اسلامش را به وسیله آن تفسیر و توجیه کند، تا بوسیله آن خود را از گزند
گروه محققان و خوانندگان علوم جدید، نجات بخشد.
ابن رومی یکی از این خوانندگان علوم جدید است. انتظار نمی رود مباحثی را که بر رسی می کرده، و در مجالس آنها حاضر می
گردیده، و سخنانی که از اهل آنها می شنیده، اثري محسوس در او نگذاشته باشد. از این رو او مسلمانی بود، در اسلامش مستقیم،
ولی شیعی معتزلی و قدري بود، که عقیده به دو طبیعت (میل به پستی از یک سو و گرایش به طهارت و پاکی از سوي دیگر) داشت
و این سالمترین مذاهب و نحله هاي معروف آنروز از نظر عقیده دینی است.
"معري " در " رساله الغفران " گفته است: بغدادیان مدعی اند که او اظهار تشیع می کرده و بر این امر استدلال به قصیده جیمیه
اش می کنند، آنگاه در تعقیب آن گفته: من معتقدم او مذهبی جز مذهب شعراي دیگر نداشته است.
ما نمی دانیم از چه رو معري " در تشیع او تردید کرده می گوید " او مذهبی جز مذهب شعراي دیگر نداشته است " شعراهم وقتی
مذهب تشیع را می پذیرند مانند سایر مردم واقعا شیعه می شوند بلکه گاهی راه افراط را پیش گرفته بیش از دیگر شیعیان اظهار
تشیع می نمایند، ما معتقدیم معري بر همه اشعار را آگاهی نداشته، از این رو حقیقت مذهبش بر او پوشیده مانده است، و اگر چنین
نبوده، نباید این حقیقت بر او پنهان ماند.
گذشته از این، قصیده جیمیه به تنهائی در اظهار تشیع او بی شک کافی است زیرا شاعر هیچگونه انگیزه طمع یا سازش با دستگاهی
نداشته و بعکس با سرودن
[ [ صفحه 84
آن، خود را، آماج خطر شدیدي از ناحیه طاهریان و عباسیان قرار داده است.
در این قصیده خود، او " یحیی بن عمر بن الحسین بن زید بن علی (= بن الحسین) (ع) را که مقابل دستگاه خلافت، ورو در روي
طاهریان، حکام خراسان قیام کرد، رثا گفته است.
و درآن قصیده در حالی که از (حکام سوء) طاهریان یاد می کند، خطاب به بنی عباس گوید:
"اي بنی عباس از دشمنی هاي خود دست بدارید و معایب خود را سخت سر بسته نگهدارید. "
"حکام سوءتان را با گمراهیهایشان رها کنید، که شایسته آنها، غرق شدن در امواج فسادشان است. "
"در انتظار روزي که باز گرداننده اي، حق را به اهلش برساند باشید، آنگاه چنانکه افرادي محزون بودند، شما محزون خواهید شد
".
"هنگامی فرا رسد که از خطاهاي خود، پوزش نتوانید آورد و حجت خدا بر شما تمام شده راه فراري ندارید. "
"بذر دشمنی اکنون فیما بین نیفشانید که این بذرها به ثمر خواهد رسید. "
"به زیان شما است که اگر فکر کنید وضع (موجود) برایتان دوام خواهد یافت با اینکه روزگار یک رنگ باقی نمی ماند. "
"شاید در سویداي نهان نهضتی بر پا گردد و آنان را بر شما بر تري دهد که همیشه بامداد روشن در دل شب تاریک است. "
آیا شیعه به " بنی عباس " چه بگوید سخت تر و صریحتر از این که بترسید از آینده خود و منتظر دولت علویان باشید؟ او با این
صفحه 48 از 209
سخن بنی عباس را از زوال ملکشان ترسانده و براي آل علی آرزوي روزي را کرده که دشمنانشان را بکوبند و حقشان را بازستانند،
خون خواهی کنند، و ظلمهاي و اراده را پاسخ گویند. او از علویان
[ [ صفحه 85
مانند هر فرد شیعی بطور واضحی هوا خواهی کرده است.
از این واضحتر، اشعار نونیه اوست که در آن آرزوي هلاك دشمنانشان را دارد و خود را توبیخ می کند که چرا دریاي آنها از
جانفشانی کوتاهی کرده است:
"اگر روزگار دشمنانتان را حکم و قدرت بخشیده، رقیبی هم در کمین انها نشسته است. "
"اینان در میان اعتراض مردم و خود خواهی هاي خویش، رشته حق را گسیخته دست به تجاوز زدند."
"شکیبا باشید که خداوند آنان رابه خاطر شما هلاك خواهد کرد چنانچه ملوك یمن را به هلاکت رسانید. "
"زمکان یاري نزدیک شده است کندي نورزید یقینا یاري نزدیک است. "
"این از تقصیرهاي من است، کاري کرده ام مانند کار به دنیا وابستگان که خونم حفظ شده. "
"این چیست که خونم نه دریاري شما می ریزد، و نه به آبرو و شخصیتم لطمه اي وارد میشود. "
"ولی من جانم را نثار خواهم کرد، هر چند خداوند خون مرا با خونهاي دیگران تا کنون حفظ کرده است."
"کاش من به جاي شما آماج حوادث می شدم یا من می توانستم زره یا پوشش ضخیمی براي شما باشم. "
"باپیشانی ام تیر مخالف را بخود گیرم و با گلو گاه و سینه ام، نیزه دشمنان را بخود میخرم. "
"کسی که بخواهد در راه شما رضاي حق را بخرد، هیچگاه از ترس جانش، احساس غبن نمی کند. "
کسی که این گونه سخن گوید و چنین درکی داشته باشد، هیچ جاي شبهه در تشیعش نخواهد بود او خود را براي محبت آل علی
بدون هیچگونه غرض مادي در
[ [ صفحه 86
معرض مرگ قرار می دهد، به خاطر آنها بخشم می آید، اعلام مهر و عاطفتی نسبت به آنها می کند که نه نفعی از آن عاید خود و
نه عاید آنها می گردد.
ابن رومی از " یحیی بن عمر ر جز به لقب شهید چنانکه در قصیده جیمیه ملاحظه می شود، یاد نمیکرد. در واقعه مستقل دیگري از
او با این دو بیت یاد کرده است:
"نیزه دشمن پارچه خونین بر او پوشانید و او نزد خداوند با رنگ قرمز وارد شد. "
پاداش رو بوسی او بادار، عینا رو بوسی او بازیبارویان آزرم دیده گردید. "
تنها پاره اي از این اشعار کافی بود که او را شیعه آل ابی طالب، معرف کند و دلیلبر این باشد که او تشیع را به عنوان مذهبی در امر
خلافت اسلامی پذیرفته است، مانند مذهب شعرا یا غیر شعرا. بویژه تشیع معتدلی که اهل آن عقیده دارند جائز است امامت شخص
فروتر با وجود شخص برتر، و لعن صحابه اي را که در امر خلافت معارض علی شدند، زشت میدانند، این شیعیان بیشتر زیدي هستند
که در لشگر " یحیی بن عمر " براي مقابله بابنی عباس قیام کردند. اینان در یاري آل علی چیزي بیشتر از ابن رومی نمی گویند، و
صفحه 49 از 209
آرزوئی زیادتر از آرزوي او ندارند.
به نظرمی رسد ابن رومی تشیع را از پدر و مادرش به ارث برده باشد، زیرا مادرش ایرانی الاصل بوده، و تشیع به مذهب ملتش،
ایرانیان در یاري آل علی، نزدیک تر بودو هم به این دلیل که پدرش او را علی نامید و علی از اسماء محبوب شعیان است که یاران
سر سخت خلفا از آن اجتناب می کنند. ایرادي بر پدر شاعر نیست که با وجودي که شیعه بود در خدمت یکی از خاندانهاي بنی
عباس بسر می برد، زیرا پیشوایانش مردمی بودندکه خود را از خلافت و ولایت عهدي که علت دشمنی شدید بین عباسیان و علویان
می گردید. دور نگهمیداشتند، گاهی اتفاق می افتاد پاره اي از خلفا و ولی عهدانشان نسبت به علی و اولاد علی اظهار احترام و
تکریم نمایند، چنانکه
[ [ صفحه 87
این امر در مورد " معتضد " خلیفه اي که ابن رومی زیاد مدح او را گفته، مشهور است. و چنانکه از " منتصر " ولی عهدي که می
گویند پدرش " متوکل " را به جرم یک برخورد شوخی که بین آن دو اتفاق افتاد، در دفاع از حرمت علی و آله علی، کشت، این
207 گوید:) - امر، نیزبه شهرت پیوسته است، (سپس بعد از تایید تشیع بنی طاهر در صفحه 209
بهترین عقیده اي که شایسته است انسان در راه آن بکوشد، عقیده اي است که انسان را هنگام ترس، دلیري بخشد و چون از دگر
گونیهاي حوادث، به خشم آمد راه تسلی خاطر و پوزش را در برابرش بگشاید آروزي رسیدن به آینده اي بهتر ا،ز وضع حاضر، را
پیش پایش نهد. و از این نزدیکتر، تیرگیهاي نادانی را بزدید و حق هر کسی را بپردازد همه اینها را ابن رومی بحد کامل در تشیع
علوي طرفداري امام منتظر غایب بدست می آورد، در مقابل عباسیان که طرفدار وضع حاضرند و مردم همه دشمن آنهایند، و
آرزوي زوال ملکشان را دارند. از این رو تشیع ابن رومی در دلش بود، در امیدهایش بود، و او بر مذهب دیگر شاعران و بر مذهب
دیگر مردان، از طرفداران تشیع بود.
اما در مورد اعتزال، ابن رومی نه آن را پنهان میکند و نه در آن باره به بحث و جدل می پردازد. بلکه به آن افتخار نموده نسبت به
آن حرص می روزد.
از آن جمله درباره " ابن حریث " گفته است:
"او یک معتزلی است در نهان که روي آنرا می پوشاند در حالیکه سر انجام پنهانی ها ود را آشکار می گردانند. "
"آیا من عقیده اعتزال را رها کنم؟ ابدا، من دردان آن بخیل ام. "
"به نظر من اگر عقیده " ابن حریث " به چیزي غیر از اعتزال باشد، من به دین او نخواهم بود. "
مذهب ابن رومی در اعتزال، تابع قدریه است قدریه یعنی کسانی که قائل به اختیارندو خداوند را از کیفر جبر بر عملی که انجام
شده، تنزیه میکنند. این
[ [ صفحه 88
مطلب از سخن او در خطاب به " عباس بن قاشی " که او را به پیوند مذهبی سوگند میدهد معلوم میشود:
"اگر بین ما، قرابت فامیلی هم نباشد بستگی دینی بحدي است که پدر را از فرزند جدا می سازد "
"ما در عقیده به عدل و توحید با هم مشترکیم ولی نه با کسانی که شبیه این دو را گویند یامنکر هر دو گردند. "
صفحه 50 از 209
"میان دو کس که بدعتی گمراه کننده نهاده اند، رفاقت حاکم است تا چه رسد به کسانیکه سنت هدایت نهند. "
"با خوي شکوفان خود که بر تو ملازم و پاینده است، مضبوط و دائمی باش"
"چیست عذر یک نفر معتزلی متمکن، که دست خود را از مساعدت معتزلی درویش باز میکشد. "
"آیا می پندارد تقدیرحتمی او، به تاخیر می افتد، اگر چنین پنداري داشته باشد پیمان اعتزالش را گسیخته است. "
"یاعطاي او شایستگی رفیقش را ندارد؟ چگونه و حال آنکه او از راه بدر نرفته و منحرف نشده است. "
"یا چیزي که بتواند او را راضی کند در اختیارش نیست در صورتیکه برادر از برادر به آنچه میسور است بسنده می شود. "
"اعلام می کنم، به عقیده من هیچ عذري براي شخصی مثل شما نیست، از اینکه راي محکم را بکار نبندد. "
بدین ترتیب از کلامش واضح می شود او معتزلی و از اهل عدل و توحید است و این همان اسمی است که قدریه را بدان می نامند،
زیرا آنان عدل را به خدا نسبت میدهند و بنده را نسبت بگناهی که خدا مقدر کرده و بدان مبتلا شده، قائل به کیفر نیستند. و به این
علت که آنان خداوند را به یگانگی می شناسند، معتقدند قرآن مخلوق اوست، و قدیم نیست تا مانند او داراي صفت قدمت باشد.
اینانبراي خود نام عدل و
[ [ صفحه 89
توحید را انتخاب کرده اند تا به کسانی که می خواهند آنان را قدریه خوانده و حدیث ر القدریه مجوس هذه الامه ر را بر آنها
تطبیق کنند، پاسخ رد داده باشند. می گویند ما قدریه نیستیم. این اسم شایسته کسانی است که عقیده به قدر داشته باشند. ما اهل
عدل و توحیدیم و خدا را منزه از ظلم و شرك میدانیم.
همچنین از سخنش واضح است که او عقیده به آزادي انسان در انجام کارهاي خیر و شر، دارد و بر رفیقش این طور استدلال کرده،
به او می گوید: چرا به من پاداش نمی رسانی؟ اگر بگوئی مقدر نیست پس کو آزادي انسان در اعمالش، و اگر بگوئی نمی
خواهی، پس دردوستی ستم کرده اي و آئین جوان مردي را شکسته اي.
او غیر از اینها، اشعاري صریح در عقیده به اختیار دارد که نسان می دهد انسان اعمالش را خود، پدید می آرد. مانند این شعر ":
اگر دگر گونیهاي آزادي و اختیار درکار نبود امیال و هوسها، مرا مانند رشته قطار اشتران، بخورد میکشانید. "
و این شعر دیگر او، که گوید:
"کجا چنین باشی، و حال آنکه اختیار درکف تو است و در شکستن و بستن، تو خود دست اندر کاري.
"و در این شعرش که گوید:
"نیکو مصنوعی است که بسازنده اش مربوط است، از این رو هر گاه دست در کار خیري زدي آن خیر تو را دنبال خواهد کرد. "
"بدي نیز اثر عمل کننده آن است وقتی دست به کار شري زدي همان شر، هلاکت خواهد کرد. "
ولی در تقسیم ارزاق عقیده بتقدیر دارد و میگوید:
"روزي بدون طلب به پاي خود می آید و فرق نمیکند چه از آن فرار کنی یا آنرا سوي خود فرا خوانی. "
و نیز گوید:
[ [ صفحه 90
صفحه 51 از 209
"آیا نمی بینی راهها، در میان کوهها چقدر وسیع است، و خدا زنده وروزي تضمین شده است"؟
(امینی گوید) این مطلب در مورد رزقی است که شخص را می جوید و دنبال می کند اما در مورد رزقی که باید طلب کرد چنین
نیست چنانکه به همین مضمون حدیث آمده است، در مورد رزقی که نباید طلب کرد، قدریه دچار تناقض نخواهند شد زیرا آنان
تنها در اموري که انسان مورد ثواب و عقاب قرار می گیرد، قائل به اختیارند نه در مورد رزق و بهره هاي دنیوي.
اما درباره عقیده به دو طبیعت (که قبلا اشاره شد) واضح ترین سخنش در این اشعار است.
"ما و شما هر دو داراي طبیعت خاکی هستیم که همیشه ما را به جاهاي بدي پرت می کند. "
"قبل از ما آدم و همسرش را از بهترین خانه، بهشت برین (فردوس) سقوط داد. "
"پس بجاي باغهاي ورودهاي روان، دنیاي دنی را که مانند نامش پست است، به عوض گرفتند. "
"سوگند بخدا، بد طبیعی است که پدر ما را از مقام قرب جوار حق، محروم ساخت."
"فرزندان ضعیفش را بعد از خود، تسلیم اسارت کرد تا آنان بدون اسیر کننده اي، خود اسیر نفس گردند. "
"ولی هواي نفس درآزادگان، اسیر و محدود، و مقهور قدرت آزاد مردي است. "
"هر چند پیکرها بخاطر آن طبیعت به هواي نفس کشیده شوند ولی نفس مانند آتش به بلندي می گراید. "
[ [ صفحه 91
"اگر درگیري پیکرها با نفوسشان نبود، آنان با یک پرش شدید آن از همه اقطار می گذاشتند. "
"و اگر پرش آنان کوتاه تر هم بود، باز ماه کیهان و ستارگان گردنده را، در دست می گرفتند. "
امینی گوید: در اینجا نویسنده، نسبت هاي بی اساسی به ابن رومی داده، که در میزان حقیقت فاقد ارزش است. علت این نسبت ها
فاصله گرفتن او از علم اخلاق و عدم درك معنی اشعار ابن رومی است که پنداشته افکار او با توحید اسلامی منافات دارد لیکن
کسی که با سبکهاي سخن آشنا باشد و غرائز مختلف انسان را بشناسد درمعنی شعر او شک نخواهد کرد و این خود نشانه آن است
که ابن رومی آشنائی کامل به اخلاق داشته که جاي تفصیل این جمله، کتب اخلاق و تربیت است و چون این بحث از موضوع
کتاب خارج است ما از آن صرف نظر می کنیم.
گوید: ابن رومی دینداري در سرشتش بود زیرا ترس آمیخته به خضوع و تکیه بر یاور غیبی جزء سرشت او شده بود و این هر دو،
دو رهگذر مخفی براي نفوذ ایمان و اعتراف به عنایت بزرگ در جهان هستی است از این رو او از ترس شک، به خدا ایمان دارد،
متوجه تسلیم است تسلیمی ساده، به سادگی کسی که از اضطراب و قلق می گریزد و آرامش را بر هر چیز، ترجیح می دهد.
کار سادگی او به آنجا کشید که بر فلاسفه اي که نسبت به محفوظ ماندن پیکر پرهیز گاران پس از مرگ، تردید کرده و آن را اثر
دارو یا حنوط می دانستند به شدت انکار نموده و به " ابن ابی ناظره " که براي آزمایش، بدنی را چشیده بود عوامل بقاء آن را
بداند، گفت ":
شما که مردگان را می چشی، تا معلوم شود عامل محفوظ ماندن آنها بعد از گذشت زمان دارو است.
"اگر خالق جهان را تهمت به ناتوانی نمیزدي، آزمایشت از روي رعایت راستی امانت بود. "
[ [ صفحه 92
صفحه 52 از 209
"آیا می پنداري خداوند قادرنیست مردگان را مانند زندگان محفوظ نگهدارد"؟
"و آیات لطیف خدا را که می بینی از تدابیر حکمایش می پنداري؟
"او از دنیا رفت و لحظات آخر عمرش می گفت:
لقاي پرودگارا را هول و هراسی است که هیچ ترسی بدان پایه نمی رسد.
طیره یا فال بد، نزد او تنها بخشی از همین ترس دینی غریزي بود از این رو او فلسفه بافی می کرد و آراء و نظراتش را در دین وارد
می ساخت ولی در حد احساس نه اندیشه و لذا باید گفت او یک هنر مند است نه یک فیلسوف.
امینی گوید: فال بد زدن (طیره) بخشی از دین نیست. و کسی که تسلیم دین باشد گوشش از سخن پیغمبر (ص) پر است که فرمود
لا طیره و لا حام ": نه فال بد و نه پرنده شوم. و به آن تکیه نخواهد کرد بلکه ترتیب اثر دادن به فال بد خاصیت ضعف درنفوسی
است که به نور ایمان و یقین و توکل بر خدا در همه حال نیرومند نشده باشد لذا در جاهلیت فال بدزدن فراوان بود و اسلام آن را از
میان برداشت.
گوید: اینکه او عقیده به اختیار دارد از جرئت و دلیریش نیست و نمی خواهد نظري بر خلاف اصطلاح عمومی ابراز کرده باشد، او
گناه را به گردن انسان می اندازد و تقدیر خدا را در مورد ثواب و عقاید بنده دور از ظلم می بیند، و دربارهخداوند به نیکوترین
تصوري که یک فلسفه ساز خدایش را تصویر می کند، می نگرد و گویا این عقیده را، ترس از عالم غیب به او داده است نه جرئت
و دلیري نسبت به آن.
و از ترس اشکالاتی که او را فرا گرفته بود، به راي معتزله کشیده شد و آرامشی نداشت تا به پناهگاهی برسد و به آسودگی امن و
امان، دست یابد. از این رو به دوستان پناه می برد و با آنان به درد دل می پرداخت و از آنان می خواست تا اندوهش را بگشایند
چنانکه گوید:
"همبستگی ما را در دوستی، مهر ما نسبت به نیکان بنی هاشم مستحکم می دارد. "
[ [ صفحه 93
"و اخلاص ما در توحید خداي یگانه و دفاع ما از دینش در مقاومت ها"
"با چنان معرفتی که هیچ شک نتواند آن را بکوبد و هیچ سلاحی در مقابلش کارگر نیفتد. "
"و با بکار بردن اندیشه در هر شبهه اي که بدان استدلال شود تا زیرکان زبان دان عاجز گردند. "
"ما و شما هر دو در زیر سایه رضاي پرودگار، و اخلاص نسبت به حجت او با سینه اي آکنده از اندوه، بسر می بریم. "
چیزي که هست ایمان یک امر است و اداي فرائض دینی امري دیگر، نهایت درجه ایمان نزد او این است که به وسیله تقرب به اهل
بیت، و تنزیه خداوند و اطمینان به عدل و رحمتش به او تامین دهد، آنگاه راهش را باز گذارد تا هر چه میخواهد به بازیگري و
مزاح بگذراند ولی مثلا روزه داري، که او را از مشتهیات و نیازهاي غریزي باز دارد خوش آیندش نیست.
فلا اهلا بمانع کل خیر
و اهلا بالطعام و بالشراب
"من به جلوگیر از هر خیري، خوش آمد نمیگویم ولی از خوراك و نوشیدنی استقبال می کنم. "
صفحه 53 از 209
بلکه مانعی نمی بیند شبی را که در خوشی گذرانده به شب معراج تشبیه کند و بگوید
"خوشبختی ما را در آن شب به مقام بلند پیروزي رسانید از این رو مانند شب معراج گردید. "
بهمین دلیل او در تقواي اخلاقی اش از احساسات آنی، اطاعت میکند چنانکه در هر حالت بازیگري و مزاح را از دست نمی دهد،
وقتی هم پاي تقوا و خشوع به میان میاید، احدي از عباد روزگار به پایش نمی رسد. در برسی این اشعار به نظر می رسد او عابدي
بوده که عمري را در صومعه عبادت گذرانیده است!
[ [ صفحه 94
"آنان (پرهیز گاران) پهلو از خوابگاه تهی ساخته
میان خوف و رجا به خداي خود پناهنده اند
و لذت خواب را از چشمان خواب آلوده خود زدوده-
اختران را می نگرند یکی بعد از دیگري طلوع می کنند
اگر آنان را هنگام اشاره با انگشتان به بینی-
و هنگامی که به آیات مربوط به قیامت بر می خورند، چگونه آه میکشند
و هنگامی که با کمال خشوع گونه ها بر خاك می سایند.
با چشمانی گریان و اشکهاي سیل آسا.
دعا می کنند، خداي ما صاحب اختیار ما، اي که همه کارت نیکو است!
به خاطر چهره هاي خاکسارمان، از گناه ما در گذر.
به خاطر چشمهاي گریانمان، از گناه ما بگذر
تو بهترین پشت گرمی ما هستی، وقتی کسی را نداریم
پاسخ می رسد، پاسخی که گوش آن را نمی شنود.
دوستانم، کارهایتان نزد من ضایع نمیشود
جانهاي خود را که به راه من دهید، به امانت نزد من محفوظ می ماند "
ابن رومی از این نمونه اشعار خاشعانه بسیار دارد ما هیچگاه این نمونه اشعار از شعرائی مانند " ابن فارض " و " محی الدین (" که
معروف به عرفان و تصوف اند)، نشنیده ایم.
امینی گوید: عقیده ابن رومی در باب اختیار ناشی از تیرگی شک و شبهه نیست.
چنانکه عقاد پنداشته است، بلکه این عقیده را در نتیجه برهان و دلیل اتخاذ کرده است. او به حساب ترس از سرنوشت، معتقد به
تقدیر نشده، بلکه براهین قاطع او را بدان ملزم داشته است. چنانکه عقیده او در باب روزي که تقدیر محض است از روي برهان
اتخاذ شده و منافاتی ندارد که انسان در عین حال مکلف به کوشش باشد و دنبال اسباب ظاهري،
[ [ صفحه 95
بر طبق نوامیس الهی که حاکم بر نظام جهان است، برود. اینها مسائل فلسفه اسلامی است که در جاي خود باید بررسی شود.
صفحه 54 از 209
اما اتکاء ابن رومی به عدل و رحمت و پاکیزه پنداشتن خدا از ظلم و قساوت، این از خصوصیات هر مسلمان مومن بخداوند است
که خدا را به صفات کمال و جلالش بشناسد.
علت تقرب به اهل بیت طاهرین (ع) تنها براي جلب مودت و دوستی آنها است که به نص آیه قرآن اجر رسالت قرار گرفته و مثل
آنها، مثل کشتی نوح گشته است که هر کس در آن داخل شد، نجات یافت، و هر کس تخلف ورزید غرق گردید. اهل بیت پیغمبر
صلی الله علیه و آله قرین کتاب اند و پیغمبر آنان را جانشین بعد از خود معرفی کرده، فرموده است: این هر دو امانتی هستند که اگر
به آنها چنگ زدید هیچگاه بعد از من گمراه نخواهید شد. پس آنان چقدر شایستگی دارند که نزدیکی به آنها ما را براي جهان
آخرت، تامین روانی بخشد.
اما نسبت شوخ طبعی و بی آرزمی به او، باید گفت اینها مضامین شعري است و شعرا را نباید بدان مواخذه کرد، چه بسیار شعراي
عفیف، و پاکدامنی که امثال این مضامین را سروده اند.
شیوه و سبک شعر و بحثی در انگیزه هجو سرانی شاعر
قرن سوم هجري، دو شاعر هجاء گو بیرون داد که از دیگر شعراي قرون اسلامی در این زمینه مشهور تر شدند: یکی ابن رومی و
دیگري دعبل خزاعی که خلفا، حکام و مردم، همه را هجو گفته اند.
"ابو العلاء معري " این دو شاعر را با هم، در شعرش آورده و در هجو گوئی روزگار بر فرزندان خود، به آن دو مثل زده است:
لو انصف الدهر هجا اهله
کانه الرومی او دعبل
حتی تاریخ نویس امروز هم نمی تواند اسم تازه اي به این دو نام بیفزاید، زیرا
[ [ صفحه 96
در دوره هاي بعد از قرن سوم کسی که شبیه آند و در این زمینه باشد و نفوذ و تاثیرنشان دهد، پیدا نشد.
این دو هجاگو، هر کدام سبک خاصی در هجا دارند که در مقارنه با هم بخوبی آشکار میگردد. دعبل چنانکه در غیر این کتاب
گفته ایم.. (بحث دعبل او را چون به اینجا مربوط نیست، متذکر نمیشویم). و اما ابن رومی درطبعش نفرتی از مردم دیده نمی شود،
او نمی خواهد براي جامعه در ادبیات عرب، راهزن باشد. او هنر مندي است چیره دست، که قدرت نقاشی و دقت تخیل دارد. ابتکار
نشان میدهد، و با معانی و شکل الفاظ، بازي می کند. وقتی بخواهد شخصی یا چیزي را هجا گوید، دوربین عکاسی دقیقش را به
طرف اومتوجه می سازد و صورتی از آن در شعرش می پردازد بطوري که تصویر موجود، خود را وسیله خودش هجو کرده باشد،
در آن تصویر نگاه دور بین را به نقیصه و نقطه هاي ضعف چهره عکس برداري شده می افکند. درست مانند وقتی که شکلی را در
آینه هاي مقعر و محدب بخواهند ارائه دهند، از این روهجاهاي او یک نوع نقاشی آماده اي براي هر شکلی است که بخواهد و یک
نوع بازي با مفاهیم مختلفی است، نسبت به کسانی که او را تحریک کرده باشند.
ابن رومی از شخص هجو شده خود، عقل و هوش و علم را می گیرد و تمام عیوب تمدن را که در یک جمله گرایش به پشتی در
غرقات شهوات است، به او می چسباند وقتی از هجاهاي او موجبات تمدن و بی بند و باري حاکم بر تمدن آن روز را، بیندازیم،
صفحه 55 از 209
زننده ترین قسمتش را حذف کرده این و باقی مانده آن چیزي جز، از قبیل شوخ طبعی و شکلکل سازي نیست.
ابن رومی در هجا هنر خاصی داشت که بی تردید آن را برگزیده و زیاد در آن کار کرده هر چند بدان نیازي نداشت، و به حساب
دشمنی با کسی هم نبود، مقصود از آن هنر شکلک سازي و بازي با تصاویر مضحک و منظره هاي فکاهی و شبیه سازیهاي دقیق
بود. گویا این تمایل در سرشت ابن رومی چنانکه در طبع نقاش چیره دست است
[ [ صفحه 97
وجود داشته، که هر چه دیده عینا بقلم آورده و نقاشی خود را در کمال محکمی، و ابتکار می پرداخت.
آنچه از هجاها، در شعر ابن ابی رومی دیده می شود، هر چند ضرورتی براي آن وجود نداشته و بین او و مردم روابط حسنه اي
موجود بوده است، بمنظور ابراز هنرمندي او صورت گرفته است. و این هنر را بهتر است، قدرت تخیل و تصور بنامیم تا هجا و یکی
از محسنات است نه سیئات، مطلوب است نه مطرود و مذموم، شما اگر به بینید فرزندتان درچنین هنري وارد است و رموز و خفایاي
آن را می داند هر چند شما در صدد تهذیب و ارشادش باشید، بدتان نمی آید. با اینکه وقتی به بینید به کی فحش می دهد و او را
توهین می کند و هجا می گوید نگران و عصبانی خواهید شد. زیرا اگر او را از توجه به نقاشی هاي فکاهی و درك معانی و تصاویر
آن و تجسم تصورات مشابه آن باز دارید، در حقیقت شما او را از اخلاقی که باعث رشد و نمو فکري او می شده است باز داشته
اید و احساس صادق او را از تصدیق و فهم آنچه می فهمد، جلوگیر شده اید. ولی اگر او را از هجا گوئی و انگیزه هاي آن باز
دارید، از خوي زائدي که قابل نیست او را باز داشته اید.
اینست هنر ابن رومی که نه عذري دارد و نه می خواهد تا عذري برایش بتراشند در غیر از این نمونه هجاها که یاد کردیم باید
گفت مواردي است که او را بدانها کشانیده اند نه او ود بدانها دستزده باشد. و یا از خود دفاع کرده است نه اینکه حمله اي را آغاز
کرده باشد و یا در پاره اي موارد عمدا او را بر انگیخته اند، نه او خود برانگیخته شده باشد با اینکه وقتی در شعرش می خوانید.
"دو نفر که با هم فحاشی کنند همیشه کسی که خودش و پدر و مادرش از دیگري بد تر باشد، پیروز میگردد. "
باور نمیکنید، گوینده آن ابن رومی هجا آفرین زبان عرب و کسی که هجا گویان را به نقاط ضعفشان هجا می گوید، باشد. ولی
حقیقت همین است، او برخی اوقات متوجه راه تکاملش می گردید، از هجا گوئی متنفر و مستعفی می شد، دوست می داشت
[ [ صفحه 98
از هجاي دیگران هر چند بد گو و هجا کننده اش باشند، خود را نجات بخشد و سوگند یاد می کرد تا دیگر توبه را نشکند و کسی
را هجو نکند چنانکه گوید:
"سوگند یاد کرده ام در دوران روزگار، جز کسی که مرا هجو کند، احدي را هجا نگویم. "
"بلکه بکلی هجا گوئی را هر چند مرا هجا کنند، به یک سو بیندازم ". " تا همه مردم خط امان خود را از من بگیرند. "
"مرا برد بادري عزیز تر آید تا خشم، بشرط اینکه خشمم، مرا رها کند "
"اگر عنان حلم در کفم باشد، حلم از اعمال جهالت (خشم و هجا گوئی) بر تر است. "
این شیوه اندیشه، با ابن رومی متناسب تر است زیرا او از باطن سلیم النفس و آسانگیر آفریده شده، و شرارات آمیخته با درشت
خوئی و دشمنی در باطن او نیست: بلکه اگر او شرارات داشت، به این همه هجا گوئی نیازش نمی افتاد و یا اگر شرارتش افزون بود،
صفحه 56 از 209
هجا گوئی اش را کمتر می نمود زیرا در مقابل دشمنی ها اگر از راه شرارات براي خود تامینی ساخته بود، (با هجایش) مقابله به
مثل نمی کرد. چنانکه گفتیم هجی او اسلحه دفاعی بود نه به عنوان هجوم و حمله و هجایش نشانه کینه توزي و دشمنی و انواع
شرور باطنی نبود. چنانکه نمی توان آن را نمودار ناراحتی درونی تنفر طبع، احساس ظلم غیر قابل تحمل و غیر قابل پرهیز دانست.
بسیاري از مردم شرور که مرتکب قتل و تعدي و فساد می شوند، زندگی را بدون اینکه کلمه اي در بدگوئی کسی از آنها شنیده
شود، بسر می برند و بسیاري از مردم، بدگوئی و کینه توزي نشان می دهند زیرا خوي مذمت و کینه توزي گرفته اند.
ولی کسی که رثاي ابن رومی را درباره فرزندان، مادر، برادر، همسر و خاله و پاره اي از دوستانش بخواند، به خوبی درك میکند
این رثاها از طبع کسی تراوش کرده که از سرشت او مهر و محبت فیضان دارد، و توجه به رحم، و انس به دوستان و برادران، از
باطنش، می جوشد. از این رو مراثی او، دلیل روشنی
[ [ صفحه 99
بر میزان عطوفت مهربانی اوست که می تواند براي شناخت او راهنماي منصفی باشد نه مدح هاي او که اثر میل و طمع سروده شده
یا هجا هایش که از انگیزه کینه توزي و بی صبري بر خوي مردم ریشه گرفته است. در این رثاها سرشت مردي خود نمائی می کند
که آز و نیاز او را دگر گون نساخته است و بعکس نشان دهنده فرزندي نیک، برادري با شفقت، پدري مهربان، همسري محبوب،
فامیلی روف، و چون برادري در حزن برادرش محزون است. چنین مردي نمی تواند انسانی شرور، سخت دل، کینه توز و موذي
باشد.
و هر گاه میان او و مردم زمانش اختلافی در قول پدید آید، عقل ما حکم می کند قبل از اینکه سخن مردم را درباره او بپذیریم،
سخن او را درباره مردم زمانش بنگریم. زیرا آنان آزار او رامجاز، و دروغ بستن بر او را که رفتارش به نظرشان غریب میامد. آسان
تلقی می کردند. مردم عادت کرده اند هر گاه رفتار غریبی از کسی دیدند، هر نوع تهمت و شگفتی را درباره اش بپذیرند در
حالیکه او خود از این تهمت ها بیزار است و بدیهاي مردم را یکی بعد از دیگري از ترس بالا گرفتن شکایتش از مردم می بخشد با
اینکه می داند مردم بی انصافند چنانچه گوید:
"از برادري بمن سخنی رسید که من او را بخشیدم هر چند کمتر از آن هم آدم را گله مند می کند."
"هنگام برافروختن خشم، محاسنی چند از او، که گناه هر خطا کاري را می بخشد، بخاطر آوردم. "
"مناسب من همین است که خوبی ها را با دیده روشن بنگرم و از بدیها بدون توبیخ چشم پوشی کنم. "
"اي کسی که از خشم ما گریزانی و خود را تبرئه می کنی، نجات بخش ترین گریز گاه را براي خود برگزیده اي. "
"پوزش شما با گشاده روئی بر گناهتان مقدم است و مهر شما با شایستگی و خوش آمد پذیرفته است. "
[ [ صفحه 100
"اگر چیزي از تو بگوشم برسد، من در مقام دشمنی با گوشم آن را تکذیب می کنم."
"من به مجرد تغییر زبانی، تا دل دگر گون نشده باشد، رفاقتم را نمی شکنم"
بنابر این با اینکه ابن رومی مردي شرور و بد نفس و زود رنج نبود، پس چرا هجاهایش زیاد است و به شدت متعرض آبروي هجو
شدگانش میگردد؟، گمان می کنم از آن رو بدین کار دست میزند که حیله باز نیست خوش باطن است. با مکر و حیله و کجروي و
صفحه 57 از 209
افزارهائی از این قبیل، که وسیله زندگی آن عصر بود، سرو کاري نداشت. او در هنر خود فرو رفته بود، شعر و دانش و ادب را براي
موفقیت خود و رسیدن به مقام وزارت و ریاست، به تنهائی کافی می پنداشت زیرا او در دوره اي بود که مقام وزارت را به
نویسندگان و روایان حدیث می سپردند و براي رسیدن به این مقامات، هزاران هزار داو طلب بودند که براي تقریب بدر بار خلفا و
حکام، وسیله فراهم می کردند.
ابن رومی شاعري نویسنده، و خطیبی پر روایت، همراه با معلوماتی در زمینه منطق، هیئت، لغت و هر علمی که فرهنگ زمان اقتضا
داشت یا چنانکه " مسعودي " گفته است کمترین افزارهایش شعر است.. و شعر به تنهائی براي فراهم آوردن مال و رسیدن به
آرزوها کافی است.
بنابر این وقتی مردم او را شاعر، نویسنده و روایت کننده اي که بر فلسفه و نجوم نیز آگاهی دارد بشناسند، چه خواهد شد، جز اینکه
پایگاه وزارت خواستار او شده، به سوي او بشتابد و محبوب خود را خواستگاري کند، چنانکه براي بسیاري از مردمی که نه علم او
راداشتند، و نه بپایه بلاغت او می رسیدند، وزارت فراهم شد، آیا این " ابن زیات " نبود که بر اثر یک کلمه که براي معتصم تفسیر
کرد و به تفصیل ان پرداخت، به مقام وزارات رسید؟ و آن کلمه " الکلاء " بودکه عموم ادباهم بلد بودند.
بلی ابن رومی کسی است که آن قدر غرایب لغت می داند که احدي از شعرا و
[ [ صفحه 101
ادباي عصرش نمی داند، پس او خیلی زیاده شایستگی وزارت را دارد این دنیا چه قدر ستم پیشه است که از دادن حق ابن رومی از
منصب و ثروت به او بخل می ورزد!
حال که وزارت نشد، آیا کمتر از نویسندگی یا کارمندي برخی از وزراء و نویسندگان بزرگ هم می شود؟ وقتی نه آن شد و نه
این، آیا خسارتی براي انسان از این بالاتر میتوان تصور کرد؟ و آیا روزگار از این تقصیر، تقصیري شومتر و فرو مایه تر هم دارد؟.
پیشگوئی پدرش و امید به آینده فرزند که گفته بود " تو براي شرافت خواهی بود " آیا اینها همه از ین می رود؟ و چیزي دستش را
نمی گیرد؟
این گونه پیشگوئی ها است که در قلب کودکان مانند شراره هاي آتش اثر می گذارد و پیوسته طول دوران کودکی، و آرزوهاي
جوانی، آن را زینت می بخشد، و در اعماق دل شخص، اثر می گذارد. آیا با این حال وقتی جوانی فرا رسد آرزوهاي بر باد رفته،
همه بیهوده و نا پدید می گردد؟ دیگر دیده نمی شود یا خلافش دیده می شود و روزگار آنها را به بیماري، درویشی و کسادي بر
من گرداند. و چگونه می توان این آرمانها را از دل سترد مگر وقتی که قلبی که در آن نقش بسته است، سترده شود؟ و چگونه می
توان آنها در خارج بعکس آنچه در دل گذشته در آورد، مگر وقتی که اندیشه هاي قلبی همه واژگون گردد و پایه هاي اساسی آن
درهم پیچد و این کاري است که بر دلها بیار دشوار آید و جز، براي کسی که دورا دو آنرا به بازي گیرد، کار آسانی نیست.
این چنین بود که ابن رومی هر دفعه، و هر روز، در شعرش از خود می پرسید:
"چرا من شمشیرم را از غلاف بیرون کشیده، دو باره غلاف می کنم؟ چرا آن را برهنه نکنم که شمشیرها همه برهنه است. "
"چرا یک بار در طبیعت روي آن تجربه نکنم و نگویم اي مردم، بدانید من شمشیرم آبدار است. "
او نمی دانست چگونه سوالش را پاسخ گوید زیرا نمی دانست تمام فضائل و
[ [ صفحه 102
صفحه 58 از 209
کمالاتش بدون نیرنگ و آشنائی با روش معاشرت با مردم، پشیزي ارزش ندارد، نیرنگ به تنهائی او را از همه این فضائل بی نیاز
می ساخت، دیگر لازم نیست کسی که نیرنگ بکار می بندد شعر بسراید، یابه کتابهاي فلسفه حدیث و نجوم، نظري بیندازد.
در این صورت خوبست وزارت، امارت، و کارمندي را پس از حرمانی دردناك رها کند، هر چند براي ما آسان است با یک جمله
از آن بگذریم ولی براي کسی که در رنج رسیدن به آن است و مایل است تا براي یک لحظه زندگی هم که شده خود را از این
رنج برهاند، کار آسانی نیست، با این حال خوبست ما آنها را رها کنیم، و به پاداشی که وزراء، امراء و کارمندان عالی رتبه به شعرا
و مداحان می دهند قناعت کنیم حال آیا بعقیده شما آنها پاداش میدهند؟
پاسخ منفی است، زیرا براي روان ساختن جوائز و پاداشها مانند هر هدف دیگر از اهداف زندگی، مخصوصا در آن زمان که فتنه
جوئی و سخن چینی، شایع گردیده بود، مکر و حیله لازم است.
هیچ سالی نمی گذشت که یک مکر و دسیسه نهانی، منتهی به پایان دادان زندگی خلیفه اي یا امیر، یا وزیري نشود، این حیله ها
بوسیله سازشکاري در بانان، و یا هوا پرستی نفوس حاشیه نشینان و ندیمان، و بازیگري و کرشمه هاي مرموز آنان و یا خنداندن این
و آن، صورت می گرفت و اینها همه در این باره براي شاعر مفید تر بود از اشعار بلیغ و علم فراوانش.
سخن را در این موضوع تا صفحه 235 گسترش داده سپس گفته است:
ابن رومی و شعراي معاصر
ابن رومی درمحیط خود با شعراي بسیاري معاصر بود که از همه آنها مشهور تر " حسین بن ضحاك "، " دعبل خزاعی، " بحتري،
"علی بن جهم "، " ابن معتز " و " ابو عثمان ناجم " می باشند.
[ [ صفحه 103
از این عده و غیر از اینها از معاصران او، چه کسانی که او را شناختند و چه کسانی که او را نشناختند، هیچکدام اثر سازنده اي جز
دو کس، روي او نداشتند که به گمان ما آن دو کس ": حسین بن ضحاك " و " دعبل خزاعی " می باشند.
امینی گوید: بین ابن رومی با شاعر نو آور " ابن حاجب محمد بن احمد " رابطه دوستی و مودت بر قرار بودو میان آن دو لطائفی
رد و بدل می گردید از جمله: ابن رومی از ابن حاجب در روز معین در خواست ملاقات کرد وقتی نزد او رفت او را در منزل نیافت
ابن رومی این شعر را گفت:
"اي ابن حاجب دربانت ترا از دست من نجات داد ولی هیچ فراریی از دست من نجات نخواهد یافت "... تا آخر
ابن حاجب او را با چند بیت پاسخ گفت.
گوید: ابن رومی از حسین بن ضحاك خوشش میامد و شعر او را نقل می کرد و خبرهایش را با ظرافت براي دوستانش شرح می
داد. ابن رومی نوجوانی بود که به مجالس ادبی حاضر می شد درآن وقت که ابن رومی درس می خواند، حسین در اوج شهرتش
بود و اشعارش را ادباي " کوفه " و " بغداد " و شهرهاي دیگر " عراق، " انشاد می کردند (آنگاه پاره اي از اشعاري که ابن رومی
به نقل اغانی از ابن ضحاك آورده است، نقل می کند) سپس گوید:
وقتی حسین بن ضحاك بدرود زندگی گفت ابن رومی بیست و نه ساله بود و نه در تاریخ زندگی او، نه در تاریخ زندگی حسین،
چیزي که نشان دهد آن دو در بغداد، کنجا که بیشتر زندگی ابن رومی در آن سپري شده، یا در جاي دیگر، از مسافرت هاي ابن
صفحه 59 از 209
ضحاك، با هم ملاقات کارده باشند، وجود ندارد.
اما دعبل، ابن رومی دردو مورد با او به مقابله برخاسته است:
یکی در مورد قصیده طائیه باین مطلع:
[ [ صفحه 104
اسر الموذن خالد و ضیوفه
اسر الکمی هفا خلال الماقط
و دیگر در قصیده اي باین مطلع:
اتیت ابن عمرو فصادفته
مریض الخلائق ملتائها
گذشته از این ها، دعبل نسبت به آل علی اظهار تشیع می کرد و در تشیعش غلو داشت اینها روح جوانمرد ابن رومی را به دعبل
جذب می کرد، و صحبت و دوستی او را نزدش محبوب می ساخت و شاید یکی دیگر از علل تمایل او به دعبل، هجا دوستی او
بوده است. وقتی دعبل از دنیا رفت ابن رومی بیست و پنج ساله بود. هیچگونه اطلاعی از آشنائی و یا ملاقات حضوري آن دو،
نداریم.
اما " بحتري " و " ابو عثمان ناجم " محقق است که ابن رومی آن هر دو را بخوبی می شناخته و با آنها بسر برده است. ابن رومی
بحتري را در خانه ناجم شناخت و با ناجم دوست بود کو این دوستی تا روز مرگش ادامه داشت.
امینی گوید: ابن رومی قصیده اي درباره بحتري و قدرت ادبی و شعریش سروده که ابیاتی از آن در " ثمار القلوب " ثعالبی صفحه
200 و 342 یافت می شود.
و اما " علی بن جهم " متوفی 249 میان او و ابن رومی فاصله زیادي از اختلاف مسلک در دین و شعر، هر دو وجود دارد، ابن رومی
شیعه و ابن جهم ناصبی است که علی و آل هلی رانکوهش می کند، چنانکه ابن رومی گوید " لا یلتقی الشیعی و الناصب"
(هیچگاه شیعه را با ناصبی ملاقاتی نخواهد بود). ابن جهم به معتزله خیلیسخت ایراد می گرفت و مخصوصا اهل عدل و توحید آنها
را هجو می کرد و راي آنها دسیسه و دغل به کار می برد و درباره پیشواي آنها " احمد بن ابی داود " می گفت:
"این بدعت ها چیست که از روي نادانی نامش را عدل و توحید نهاده اي " و ابن رومی چنانکه گفتیم از همین گروه است: از این
رو مذهب و روش
[ [ صفحه 105
دینی او را ابن جهم نمی پسندد و او از مجاورتش متنفر است، هرگاه غیر از مذهب از لحاظ بذله گوئی و تمایلات ذوقی بهم
صفحه 60 از 209
نزدیک شوند بنظر می رسد، اختلاف آنها ناچیز گردد و براي ابن رومی که جوانی در تکاپوي یک رهبر است و گام در طریق
کسب شهرت بر می دارد بقیه مطالب قابل اغماض باشد.
ولی وقتی شما شعر ابن جهم را در زمینه مطایبات و یا افتخاراتش می خوانید به فکر شما می رسد که سخن یک سپاهی را خوانده
اید که فقط ادعا و غرور نشان می دهد. و این غرور و ادعا نشانه آن است که او از هر نوع عاطفه اي غیر از عواطف آن عده از
نظامیان که پیوسته اوقات خود را به فسق و فجور و آهنگ هاي موسیقی و مستی و عربده کشی می گذراندند، خالی است و میان
این مزاج و روحیه، با مزاج و روحیه ابن رومی هیچگونه رابطه رهبري یا نزدیکی در میل و احساس مشاهده نمیشود.
اما ابن معتز، در سال 247 به دنیا آمد و وقتی به سن جوانی رسید و توانست شعر بگوید که ابن رومی سالش از چهل گذشته بود، و
حدود پنجاه داشت و هنگامی که ابن معتز به مرحله اي رسید که کلام او مشهور گردید و درمجالس ادباء خوانده می شد، ابن
رومی به شصت سالگی رسیده بود و کارش از آموزش یا اقتباس از دیگران گذشته بود. حتی اگر جریان امر بعکس این بود، و ابن
معتز زودتر از ابن رومی متولد شده بود، باز ابن رومی چیزي از او نمی گرفت، مگر اینکه طبعش را فاسد کرده باشد زیرا ابن معتز
میان شعراي بغداد در زمان خود به سه خصلت ممتاز شناختهشده بود: بدیع، توشیح، و تشبیه به آثار و اشیاء نفیس ولی ابن رومی
سهم نا چیزي هم از این مزایا نداشت و هیچگاه اهل بدیع و تشبیهات مربوط به ظرافتها و آرایشهاي لفظی، مربوط به مورد تشبیه،
نبود.
[ [ صفحه 106
تحقیق تاریخ وفات شاعر و شهادت او
تاریخ وفات او
"ابن خلکان " گوید: ابن رومی روز جهار شنبه بیست و هشتم جمادي الاولی سال 283 و یا 270 در گذشت و در مقبره " باب
البستان " دفن شد. کسانی که بعد از ابن خلکان آمدند در این تردید از او پیروي کردند، در صورتی که به چند دلیل هیچ مجوزي
براي این تردید بنظر نمی رسد:
اول سخن خود ابن رومی است که گوید:
"به نشاط آمدم ولی نه در سن نشاط جوانی آیا پیر مردي به سن شصت سالگی، چگونه عشق و نشاط می ورزد"؟
با توجه به تاریخ ولادتش که مورد اتفاق مورخین است شصتمین سال عمرش با سال 281 برابر می شود و او محققا در این تاریخ
هنوز زنده بوده است. و نباید پنداشت لفظ ستین (شصت) در این حال به عنوان تقریبی براي ضرورت شعر آمده است زیرا او صریحا
در جاي دیگر 55 را آورده است:
"کبرت و فی خمس و خمسین مکبر
و شبث فالحاظ المها عنک نفر"
دلیل دوم: مسعودي گوید ": قطر الندي " دختر خمارویه به بغداد رسید. و با ابن جصاص در ذي حجه سال 281 ازدواج کرد، در
این باره ابن رومی گوید:
صفحه 61 از 209
"اي بزرگ مرد عرب که به میمنت و مبارکی بزرگ بانوي عجم را برایش زینت کرده اند. "
امینی گوید: طبري (در تاریخش 11 ر 345 (ورود آنها را به بغداد روز یکشنبه دوم محرم سال 282 آورده است.
[ [ صفحه 107
دلیل سوم: قطعه اي است که شاعر در مراسم ازدواجی که خلیفه به سال 282 براي آن جشن گرفت سروده است.
امینی گوید: از چیزهائی که جاي تردید باقی نمی گذارد در اینکه وفات شاعر 270 نبوده است قصیده اوست که ر معتضد بالله ابو
العباس احمد را در ایام خلافتش مدح گفته و او در ماه رجب سال 279 بعد از عمویش معتمد از مردم بیعت گرفت. در آن قصیده
گوید:
"بنی عباس، گوارایتان باد که پیشواي شما پیشواي هدایت، مرد صاحب قدرت و سخاوت احمد شد. "
"چنانکه حکومت شما به ابی العباس آغاز شد، تجدید آن نیز به ابی العباس صورت گرفت. "
عقاد گوید: اما دو تاریخ دیگر یعنی سال 283 و 284 به نظرما ترجیح با اولی است که تاریخ روز و ماه را نیز ذکر کرده است
. بخلاف تاریخ دوم، بنابر این وفات او باید در سال 283 نه سال 284
امینی گوید: ذکر روز و ماه را به تنهائی ما دلیل ترجیح نمی دانیم مگر به ضمیمه تقارن هاي تاریخی، لذا گوید:
این ترجیح از آنجا قوت می گیرد، که تقارن تاریخها به ما ثابت می کند، ماه جمادي الاخري سال 283 از روز جمعه شروع شده
بنابر این روز چهار شنبه که روز وفات ابن رومی است دور روز بپایان ماه میمانده چنانکه در تاریخ وفات " چهار شنبه دو شب به
جمادي الاولی مانده " آمده است ما این روز را با تاریخ فرنگی مقارن کردیم، برابر 14 یونیو یعنی موافق ایام تابستان عراق در آمد
و ابن رومی در تابستان وفات کرده که ناجم گفت در بیماري مرگش بر او وارد شدم در حالیکه در برابرش آب یخ بود بدین
ترتیب می توانیم یقین پیدا کنیم اصح توایخ همان تاریخ اول یعنی روز چهار شنبه دو شب به جمادي الاولی مانده سال 283 می
باشد.
[ [ صفحه 108
شهادت او
همه مورخین در اینکه مرگ ابن رومی بر اثر سم بوده است توافق دارند و نیز و اینکه مسموم کننده اش " قاسم بن عبید الله " یا
پدرش بوده است مورد اتفاق است " ابن خلکان " گوید: وزیر " ابو الحسین قاسم بن عبید الله بن سلیمان بن وهب " وزیر معتضد
چون از هجاها و رسوائی یاوه هاي او می ترسید از این رو با دسیسه " ابن فراش " او را مسموم کرده به این ترتیب که وقتی ابن
رومی در خانه وزیر بوده، ابن فراش " خشکنامجه " مسمومی او را خورانید همینکه ابن رومی آن را خورد، احساس سم کرد و از
مجلس برخاست وزر به او گفت: کجا می روي؟
پاسخ داد؟ به جائی که مرا به آنجا فرستادي، به او گفت: به پدرم سلام مرا برسان، ابن رومی گفت: راه من به سوي آتش نیست.
"سید مرتضی " گوید: جریان ابن رومی و کثرت مجالستش با " ابی الحسین قاسم " را، به (پدرش) عبید الله بن سلیمان بن وهب
(وزیر) خبر دادند. او به ابی الحسین گفت مایلم این، ابن رومی تورا ببینم، آنگاه روزي عبید الله به (فرزندش)، ابی الحسین در
حالیکه ابن رومی نزدش بود وارد شد و از او خواست نمونه اشعارش را بخواند، ابن رومی برایش شعر خواند و به او خطاب کرد.
صفحه 62 از 209
عبید الهل او را پریشان عقل و نادان تشخیص داد، خصوصی به ابی الحسین گفت: زبان این مرد از عقلش دراز تر است و کسی که
چنین باشد باید در اولین گلایه و شکایت از نیش زبانش ترسید و به پایان کار نباید اندیشید، او را از نزد خود بیرون کن گفت: می
ترسم چیزي را که در حکومت ما پنهان داشته آشکار سازد و تا ما سر کار هستیم آن را بین مردم پخش کند، گفت: فرزندم
مقصودم از بیرون کردن: طرد کردنش نیست بلکه می خواهم مضمون شعر " ابی حیه نمیري " را درباره اش بکار بري.
[ [ صفحه 109
"نهانی او را گفتند قربانت، مگذار او سالم بدر رود اگر او را نمی کشی بما اشاره کن تا کار او را بسازیم. "
ابو الحسین قاسم، جریان را به ابن فراش باز گفت، و چون او از دشمنان سر سخت ابن رومی بود و چند بار باهجاهاي زشتی از ابن
رومی مواجه شده بود گفت: وزیر اعزه الله اشاره کرد او باید دفعه و بی خبر کشته (ترور) شود تا از دست زبان او همه راحت شوند
و من این کار را بعهده می گیرم آنگاه او را در " خشکنانج " زهر داد او مرد ".بافطانی " گوید: مردم می گویند ابن فراس او را
نکشته بلکه این تنها عبید الله بود که او را کشت.
آنگاه روایت نخستین را، به این دلیل که عبید الله بن سلیمان در سال 288 بعد از مرگ ابن رومی از دنیا رفته و بنابر این معنی ندارد
که قاسم به او بگوید: به پدرم سلام مرا برسان در حالیکه پدرش هنوز در قید حیات است، تضعیف کرده است.
و در روایت دوم این اشکال را گرفته که عبید الله سوابق آشنائی با ابن رومی دارد پس چگونه می خواهد او را ببیند.
ولی اشکال روایت دوم بجا نیست، زیرا مقصود عبید الله از دیدن او چنانکه از خود روایت معلوم می شود دیدن آزمایشی است نه
دیدن صرف، تا با آشنائی و مجالست قبلی منافات داشته باشد. در این صورت احتمال می رود عبید الله گفته باشد به پدرم سلام
برسان، نه فرزندش ابی الحسین و خدا بر واقع امر آگاه است.
[ [ صفحه 110
غدیریه افوه حمانی
اشاره
ابن الذي ردت علیه
الشمس فی یوم الحجاب
و ابن القسیم النار فی
یوم المواقف و الحساب
صفحه 63 از 209
مولاهم یوم الغدیر
برغم مرتاب و آبی
"فرند کسی که در روز پوشیده از آفتاب، خورشید، بر او باز گردانده شد."
"فرزند تقسیم کننده بهشت و دوزخ در روز موقف و حساب."
"فرزند کسی که علی رغم هر شکاك و منکري روز غدیر مولاي آنها شد. "
و نیز از اوست:
قالوا: ابو بکر له فضله
قلنا لهم هناه الله
نسیتم خطبه خم و هل
یشبه العبد بمولاه
ان علیا کان مولی لمن
کان رسول الله مولاه
"گفتند ابو بکر را فضیلتی ممتاز است ما به آنها گفتیم گوارایش باد. "
آیا شما خطبه غدیر را فراموش کردید آیا هیچ بنده شبیه مولایش میشود. "؟
همانا علی مولاي کسی است که رسول خدا مولاي اوست. "
[ [ صفحه 111
شاعر را بشناسیم
شخصیت و علوهمت
ابو الحسین علی بن محمد بن جعفر بن محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) از مردم حمان کوفه
معروف به افواه حمانی و در " لباب الانساب " است که او و پدرش محمد لقب حمال داشته و به فرزندان آنها بنو حمال می گویند.
و حمان به کسر حاء و تشدید میم نام یکی از محلات کوفه است و حمانی نسبت به حمان ناه قبیله اي از تمیم که آنها فرزندان
حمان بن عبد العزیز بن کعب بن سعد بن زید مناه بن تمیم اند. و نام حمان: عبد العزي است و در این محله کسانی ساکن ده اند که
منسوب به حمان اند ولی از آن قبیله نیستند پس آنچه در برخی از فرهنگ ها با نقطه ضبط شده درست نیست.
شاعر ما از پیشتازان فقهاي عترت و مدرسان آنها در پایتخت تشیع عراق (= کوفه) در قرن اول است، او یکی از بزرگترین خطبا و
شعراي نو آور بنی هاشم است که نام او، و شعر او، معروف خاص و عام گشت، و همه او را به حسن سبک و حسن تلفیق می
صفحه 64 از 209
شناسند. گذشته از اینها علم فراوان، عظمت خانواده، بزرگواري و شخصیت بارز، و نسب علوي پر برکت او، تا برسد به فضائل بسیار
دیگر، که این فضائل، او را به بلندترین قله عظمت رسانده است.
می گویند ": متوکل " از ابن جهم پرسید از میان شعرا از همه برتر کیست؟ او شعراي دوره جاهلیت و اسلام را یاد کرد، آنگاه
همین سوال را از ابی الحسن (امام علی بن محمد الهادي- ع) کرد او گفت حمانی است در آنجا که گوید:
لقد فاخرتنا من قریش جماعه
بمد خدود و امتداد الاصابع
فلما تنازعنا المقال قضی لنا
علیهم بما یهوي نداء الصوامع
[ [ صفحه 112
ترانا سکوتا و الشهید بفضلنا
علیهم جهیر الصوت فی کل جامع
فان رسول الله احمد جدنا
و نحن بنوه کالنجوم الطوالع
"از قریش گروهی به چهره هاي گشاده و انگشت هاي کشیده بر ما افتخار جستند.
وقتی در این گفتار با ما به نزاع پرداختند، آهنگ صومعه ها به نفع ما و علیه آنان داوري کرد.
ما در این نزاع ساکت به نظر می رسیم، ولی بانگ بلند مساجد بزرگ علیه آنها، به فضل و بزرگی ما گواهی می دهد.
مگر نمی دانید رسول الله " احمد " جد ما است و ما فرزندان او اختران فروزانیم. "
متوکل گفت: این آهنگ صومعه ها چیست؟ امام فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله آیا او جد من است یا جد
تو؟ متوکل خندید و گفت جد تو است ما او را از تو نمی گیریم.
این حدیث را جاحظ " در المحاسن و الاضداد " 104 و بیهقی نیزد در المحاسن و المساوي خود 74 هر دو نقل کرده اند با این
تفاوت که بیهقی بجاي ابن الحسن، رضی را نام برده و گمان می رود رضی تصحیف شده ي مرتضی باشد که لقب امام (ع) است.
همچنین " شیخ طوسی " در " امالی " 180 و " بهاء الدین " در " تاریخ طبرستان " 224 و " ابن شهرآشوب در " مناقب " 5ر 118
چاپ هند، این روایت را نقل کرده اند.
حمانی را " مسعودي " در مروج الذهب 2ر 322 در ضمن سخنی که اشاره خواهیم کرد، ستوده، و گفته است: علی بن محمد
حمانی مفتی، شاعر، مدرس و زبان، گویاي مردم کوفه بود و کسی در کوفه آن زمان بر او مقدم نبود.
صفحه 65 از 209
نسابه عمري در " المجدي " با تعریف و تمجید از او یاد کرده که خلاصه اش این است: حمانی از ناحیه شعرش شهرتی بسزا یافت
براي یحیی بن عمر مرثیه اي
[ [ صفحه 113
گفت که بهترین شاعر در بین برادرانش معرفی شد و کنیه اش ابا الحسین بود. همین نویسنده در شرح حال سید رضی الله به مناسبتی
از حماد یاد کرده گوید: او تا امروز بهترین شاعر قریش است و کافی است قریش را که در آغاز امر شعراي نامداري چون ك"
حرث بن هشام "، " عبلی "، و " عمر بن ابی ربیعه " داشت و در آخر کارش تا این زمان " محمد بن صالح موسوي " و " علی بن
محمد حمانی " را دارد.
"رفاعی " در " صحاح الاخبار " ص 40 او را چنین معرفی می کند: او آقائی بزرگوار، منافذ، و دلیر است، و شاعري مبتکر و
سخنوري بلیغ.
از علم و شعرش، سهل بن عبد الله بخاري نسابه معروف در کتاب سر السلسله با مدح و ثنا یاد کرده و صاحب " بحر الانساب
المشجر " در آن کتاب و بیهقی در " الباب الالباب " و ابن المهنا در عمده الطالب 269 به نیکی از او ذکر کرده اند، ابن مهنا به
دیوان شعر مشهورش نیز اشارت کرده است.
حموي درمعجم الادبار 5ر 285 در شرح حال " محمد بن احمد حسینی علوي " او را بعنوان: شاعري نو آور، و دانشمندي محقق،
ستوده، و گفته است: شعرش مشهور و نامش با عظمت است و در اولاد حسن هیچکس شبیه او نیست و تنها کسی که نزدیک به او
است علی بن محمد افوه می باشد، صاحب نسمه السحر از حموي نقل کرده که: شاعر ما در بین علویان از نظر شهرت ادبی و طبع
شعر مانند عبد الله بن معتز در عباسیان بود و می گفت من خود شاعر، پدرم و اجدادم شاعر بوده اند تا برسد به ابی طالب.
شخصیت شاعر بزرگوار ما حمانی در پایگاه عظیمی از مناعت طبع، نیروي حماسه سرائی، قوت قلب، دلیري در سخن صراحت لهجه
و قدرت مقاومت در برابر بد خواهان قرار دارد، اینها همه را از پدران طاهر و خاندان رفیعش به ارث برده است. مسعودي گوید:
حسن بن اسماعیل بن کوفه وارد شد، او فرمانده لشکري بودکه با یحیی بن عمر (شهید سال 250 (برخورد کرده، او را کشته بود، به
عنوان جلوس رسمی نشست، و همه به دیدنش آمدند و کسی از بنی هاشم در کوفه نماند
[ [ صفحه 114
مگر اینکه از او دیدن کرد به جز علی بن محمد حمانی که بزرگ و مفتی آنها بود او از دیدنش خود داري کرد، حسن بن اسماعیل
از حال او جویا شدو علت نیامدنش را پرسید و جمعی را براي احضارش فرستاد. وقتی حمانی را آوردند پرسید چرا از دیدن ما
تخلف کردي، حمانی چنان پاسخ قاطعی داد که گویا دست از زندگی شسته است او را گفت آیا می خواستی در این فتح و
پیروزي که نصیبت شده ترا تهنیت و تبریک گویم.
قتلت اعز من رکب المطایا
و جئتک استلینک فی الکلام
صفحه 66 از 209
و عز علی ان القاك الا
و فیما بیننا حد الحسام
و لکن الجناح اذا اهیضت
قوادمه یرف علی الاکام
"تو عزیزترین مرد عرب را کشته اي، آنگاه من بیایم با تو شیرین سخنی کنم و تبریک گویم."
"براي من سخت است ترا ببینم، مگر وقتی که میان ما شمشیر آبدار حاکم باشد."
"ولی مرغی که شاهبالش شکسته، فقط بر روي تپه ها پرواز میکند. "
"حسن ابن اسماعیل " گفت: تو حق نخواهی داراي من ناراحتی تو را، منکر نیستم، او راخلعت بخشید و با احترام به منزلش باز
گردانید.
"ابو احمد موفق بالله " ماوفی " 278 دو بار حمانی را به زندان انداخت یک بار کفیل یکی از سادات شده بود، و بار دیگر از او
سعایت کرده بودند، که می خواهد بر خلیفه بشورد. در زندان به خلیفه نوشت:
"جد تو عبد الله (ابن عباس) بهترین پدر براي دو فرزند نیکوي علی، حسن و حسین بود."
"هر سر انگشتی از کف دست را که سستی برسد به سر انگشت دیگر نیز رسیده است. "
[ [ صفحه 115
وقتی شعرش به خلیفه رسید، کفالت او را پذیرفت و آزادش کرد، آنگاه ابو علی او را دید گفت می بینم به وطن مالوفت و سوي
برادران محبوبت باز می گردي گفت اي ابا علی: برادران، و جوانی و دوستان هم رفتند و این شعر را خواند:
"گیرم که در روزگار تا ابد ماندم و به آنچه از مال و فرزند می خواستم رسیدم"
"چه کسی می تواند مرا به دیدار دوستانم برساند و جوانی از دست رفته ام را باز گرداند "؟
"بعد از فراق آنها دیگر اندوه از دلم فاصله نمی گیرد تا میان روح و جسمم جدایی افکند"
نمونه از اشعار شاعر
از نمونه اشعار است:
"میان وصی و مصطفی پیوند نسبی است، که بزرگی ها و ستایش ها را در نظر مجسم می سازد"
"هر دو مانند خورشید روز در فلک، با استواري و نیکی بگردشند"
"و مانند پیمودن مسیر خورشید، او از پشت پدرانی بزرگ و پاکیزه، به رحم بانوییکه داري پدرانی پاکیزه است منتقل شده "
"نزد عبد الله، از هم جدا شدند و بعد از پیغمبر با کمال استحکام بهم پیوستند
"پرودگار عرش که عالم ذر را خلق کرد، از آن دو، نور جاویدانی در زمین پدید فرمود:
نوري که هنگام بعثت از آن شعبه ها بر آمد که دین را تایید کرد.
جوانانی که چون شمشیر هاي هندي اند و هنگام افتخارات، پدران گرامی آنان مایه افتخاراند.
صفحه 67 از 209
مردمی که آثار سروري در چهره هاشان میدرخشد و گاه بزرگ منشی درخشش آن بالا و پائین را روشن میکند.
اگر پاي افتخارات بمیان آید احمد رسول خدا را پدر میخوانند، البته هر شاخه به تنه درخت پیوند می خورد.
[ [ صفحه 116
آنها موقعیکه نعمت کمیاب شود بمردم نعمت بخشی دارند و گاهیکه حمایت کنندگان کمتر بحمایت برخیزند آنها با قدم استوار
جانبداري میکنند.
آنها بر قله هاي مجد و عظمت بر آمده اند و از دامن آن قله ها فضل وجود سرازیر است.
مردم تنها به ریاست و سیادت کسی تن میدهند که در قلب و نهاد او مهر خود را احساس کنند.
موقعیکه دیگران دست خود را باز میکشند آنها دست هاي پر سخاوت خود را باز میکنند، و موقعیکه دیگران صید میشوند آنها
مانند شیر شرزه اند.
هنگامیکه بگرد کعبه طواف کنند محل طواف بخود میبالد و قواعد و ارکان کعبه بطرف آنها گردن میکشند.
هر روز جمعی از خوان نعمتشان بر خوردار و بخاطر کردار نیکشان جشن دارند.
آنان مورد رشک مردم واقع میشوند، و هر کس مهرشان بدل گیرد، مورد ستایش است.
از روزگار عجب و انکاري نیست که حق آنانرا پامال کرده است، روزگار از دیر باز، گاهی مورد ستایش و گاه مورد انکار و
نکوهش بوده است "
شاید تعبیر محسودون (مورد رشگ واقع شدن) اشاره به این آیه قرآن است که فرماید:
"ام یحسدون الناس علی ما آتیهم الله من فضله "
"مردم را بر آنچه خدایشان از فضلش داده است رشگ می برند "
چنانکه در این باره روایت است که مقصود از این محسودان ائمه آل محمدند.
"ابن ابی الحدید " گوید: این آیه درباره علی (ع) و علم مخصوص او نازل گشته،
[ [ صفحه 117
و " ابن حجر " از حضرت باقر (ع) آورده که آن حضرت در این آیه فرمود: به خدا ما آن مردمیم.
آري "- چون به کوشتن هاي آن جوان مرد دست نیافتند، بر او رشگ بردند و مردم دشمن و مخالف او شدند"
"مانند هووهاي زن زیبا، که با همه زیبائیش از روي حسادت و دشمنی او را زشت میخوانند "
فقیه " ابن مغازلی " در " مناقب " از ابن عباس آورده است که این آیه در باره پیغمبر و علی نازل گردید " صبان " در " اسعاف
الراغبین " که در حاشیه نور- الابصار 109 ، است آورده است که از حضرت باقر روایت شده در مورد این آیه فرمود: مقصود از
ناس اهل بیت اند.
ابو الفرج در مقاتل الطالبین ص 420 این شعر حمانی که در ان یحیی را رثا گفته است نقل میکند:
اگر یحیی به مرگ طبیعی از دنیا رفت او جز با بزرگواري و شخصیت بدرود زندگی نگفته است
او از دنیا نرفت مگروقتیکه قابضان روحش گفتند گواریش باد که او سخت با اخلاص بود
صفحه 68 از 209
جوانمردي که خود را با سختی و اضطراب مانوس ساخت و همه را با خوشروئی پذیرفت... تا آخر اشعار
مسعودي و ابو الفرج در رثاي یحیی، این ابیات را نیز به او نسبت داده اند: از خاك او بوي مشگی برخاست این بوي مشگ چیزي
جز عطر اعضاي قطعه قطعه شده او نبود.
اقوام بزرگوار و عزیز هر یک آرامگاهی دارند و از آن میان این آرامگاه نصیب یحیاي نیک نفس گردید.
[ [ صفحه 118
و نیز مسعودي در مروج الذهب رثائیه زیر را از حمانی نقل کرده است: اي بازمانده گذشتگان صالح واي دریاي پر برکت ما در این
روزگار عده اي کشته وعده مجروحیم
اي کاش چهره زمین در آروزیش ناکام میشد، تا چند چهره هاي زیبا در آن پنهان شده است.
آه از روز مصیبت تو چقدر دل سوخته را میگذارد.
و در مروج الذهب مسعودي و ربیع الابرار زمخشري این شعر را به او نسبت داده اند:
من و قومم که از بزرگان قوم شمایند مانند مسجد خیف در بحران تاخت و تاز در دامنه هاي کوهساریم.
هر کس از ما از ده سالگی به بالا شمشیر حمایل کند همتش از شمشیر برنده تر است
و از حمانی در رثاي یحیی، مروج الذهب نقل کرده:
به جانم سوگند که اگر قریش از کشتنش خوشحال شدند، او در روز وقوف عمومی، توقفی نخواهد داشت.
اگر میان انبوه نیزه کشته شد، او از گروهی است که مرگ در بستر را نمی پسندند.
شما از مصیبت او دلشاد مباشید که در بین این قوم پیوسته هستند کسانی که جانشین گذشته خود باشند.
براي آنها مقامهاي بین صفا تا عرفات است و شما حق دارید که بینی خود را خورد کنید.
میراثهاي مصحف و وصایاي آدم تا محمد صلی الله علیه و آله که براي جن و انس آورده اند نزد آنها است.
و نیز این شعر از حمانی درباره یحیی بن محمد است!
[ [ صفحه 119
"او در بحبوحه جوانی اش از گذشتگانش بر تر بود، موهائی برنگ شفق در سیاهی فرو رفته داشت
او همچون ماهی در افق آسمان، به گردي دائره ماه کامل، سخن می گفت: اي فرزند پدرانی که فضائلشان از افلاك بلند بر تر و
انتساب بدانها گردن بندي از زیبائی و آرایش است
از دودمانی که آثار نورانیت جبینشان بر جهانیان هویدا است
قضاي الهی مرعوب عظمت آنان است پنداري که آنان بر قضات مسلط اند.
از اینرو مرگ نمیتواند آسمان بلند فضیلت و پایگاه شرفشان را، آماج تیر خود قرار دهد.
"در رثاي برادرش اسماعیل علوي اشعار بسیاري به او نسبت داده اند که یکی از آنها اینست:
این فرزند مادر من و همتاي روح پیکر من بود که روزگار قلبم را در مصیبتش تا جگر پاره کرد
امروز دیگر چیزي که خود را بدان تسلی بخشم باقی نمانده است، مگر اینکه اعضایم از حزن و اندوه خورد شود
صفحه 69 از 209
فقط همین باقیمانده که مثل باران بر اندوه او اشک بیفشانم، و یا بیتی در عزاي او بگویم که تا ابد باقی بماند.
پنداري با سر شکم، وقتی دیگران خفته و من بیدار و از کار وا مانده ام، با تو راز میگویم
کیست براي من مانند تو؟ اي نور زندگانی ام، و اي دست راستم که بازویش قطع شده است.
کیست براي من مانند تو؟ تا شکوه آن گونه مصائبی را، که نتوانم براي دیگران باز گو کنم، برایش فرا خوانم
انواع مصیبتها را چشیدم هیچ مصیبتی که بر دلهاي وارد شود از مصیبت تو
[ [ صفحه 120
بر دلم و از جنایتی که بر تو روا داشتند بر جگرم سنگین تر نیامد
به نابودي بگو هیچکس را باقی نگذارد و بمرگ بگو تا هر کسی را دوست داري قصد کن.
زمانه بعد از فراق او دگر گونه شده، و کار زندگی بجدائی و سختی کشیده شده است.
در مورد نسب علی بن جهم سامی- یکی از شعراي منحرف از علی امیر المومنین (ع) که اظهار دشمنی میکرد و دیگران درنسب او
طعن زده وعده اي او را از دودمان سامه بن لوي بن غالب دانسته اند، گوید:
سامه خودش از ما است ولی وضع فرزندانش نزد ما روشن نیست
کسانی که نسب هاي خود را برخ ما میکشند در بستر خواب رویاهاي خرافی می بینند
من به آنها، مانند سخن پیامبر را که همه سخنانش محکم است گفتم:
اگر چیزي از تو سوال کردند که آنرا نمی دانی بگو خداي آگاهتر است و نیز درباره او گوید:
اگر در پناه نضر یا معد باشی و یا خانه خدا را بطورکامل مهد پرورش خود قرار دهی
و زمزم را مشروب دائم خود و اخشبین را توقف گاه و مبدء خود بداري
با این همه چیزي از قریش جز فاصله پیدا نمیکنی و جز سخندانی نادان نخواهی بود
ثعالبی در ثمار القلوب 223 ابیات زیر را از او نقل کرده:
روزي که چشمم به او در کمال نعمت و رفاهیت روشن گردد
گفته هاي شیرینش مرا از زندگی با دیگران پشیمان ساخته، مودبانه دستهایم
[ [ صفحه 121
رابه طرب آورد
اگر از جنابت شبها نمی ترسیدم به هر دو دست جوانمردي را محکم میگرفتم.
درباره طاهریان درروزگاري که خانه هاشان خراب و فروغ و بهجتشان مبدل به ویرانی شده بود، در حالیکه بر ویرانه هاي آنان عبور
کرده، گوید:
به خانه هاي طاهریان که مراکز خوشی و مسرت بود عبور کردم
دگر گونی روزگارشان را در سرعت به قوس قزح (رنگین گمان) تشبیه کردم که نورش مدتی کوتاه در آسمان تافت و دیري
نپائیده محو و نابود گردید. بیهقی در "المحاسن و المساوي " جلد اول 75 اشعار زیر را به او نسبت داده:
صفحه 70 از 209
هواي نفسم را مخالفت کردم و از زنها کناره گیري نمودم درنتیجه دارو بودم، درد شدم.
تا مرگ هست هیچ چیز قابل انس و علاقه نیست، صداي آهوان، که در معرض شکارند پاسخ رد آنانست
مرا با صبري که بر مشکلات دارم رها کنید که من با نیروي شکیب به آسمان و زمین دست یافتم
اگر روزگار سر خود را بر گرداند، از من نیز روزگار پیچ و تابها دیده است.
موقعیکه پاي شراب بمیان اید ما بر روي اسبان به نوشیدن خون دشمنان باشیم.
ما با نسب شریفمان به آسمان بلند رسیده ایم و اگر آسمان نبود از آن هم عبور میکردیم
از بزرگی ما ترا این بس که با نیکو برگزاري شدائد، سختی ها را میشکافیم
ثناي جمیل از آن پدران ما است و یاد علی (ع) زینت بخش هر مدح و ثنا است.
وقتی سخن از مردم بمیان آید ما در بین مردم پادشاهانیم و آنان بردگان و کنیزکان
گروهی مرا هجا گفتند و من هجاشان نگفتم زیرا که خدا براي من هجا گوئی
[ [ صفحه 122
را نپسندیده است.
نسابه عمري در المجدي این اشعار را به او نسبت داده:
گیرم که بجوانی میل کنم و پیریم را با رنگ خضاب بپوشانم
و با نیرنگ و صرف مال توجه خوانندگان زن، را بخود، جلب کنم
کی میتواند پیري را با ذلت خضاب چاره جوئی کند
من وقتی جوانی را از دست دادم در اصل زندگی بیشتر دقت کردم دیدم
درحقیقت مصیبت از دست دادن جوانی یعنی مصیبت از دست دادن زندگی.
یکی دیگر از اشعار او که زمخشري در باب 34 ربیع الابرار آورده اینست:
بجانب سوگند که بر پیري ام بیش از جوانی از دست رفته ام، تاسف میخورم
دورانی کوتاه با جوانی بسر بردم و به پیري کشیده شدم، روزي که پیري را بیازمایم دیگر مرده ام
حموي در معجم البلدان 7ر 266 این شعر او را نقل کرده:
تاسف بر نجف معلی و تپه هاي نورانی و درخشنده آن
و افسوس بر گلهاي خور نقی که از شاخسارهاي گسترده، آویخته
و افسوس فراوان بر شکارچیانیکه انبان بدوش، رفت و آمد می کنند.
و شاید دو بیتی را که ابن شهرآشوب از او نقل کرده، دنباله همین قصیده باشذد
آنگاه که خانه ام علی رغم مخالفین، خانه مقابل ضراح باشد
و پدرم همان است که در وقتی که خواننده بگوید: حی علی الفلاح باو اشاره میکند.
نمونه دیگر شعر او در عمده الطالب 269 آمده است
نصیب ما از هاشم رگبار عزتی است کشیده به برجهاي آسمانی
فرشتگان هر روز بر ما طواف میکنند و مادر دامن پیغمبر نگهداري میشویم
صفحه 71 از 209
[ [ صفحه 123
مقام ابراهیم از شور و شعف ما به هیجان میاید و صفاي آن به صفاي ما پیوسته است
ابن شهرآشوب در مناقب 4ر 39 چاپ هند شعر زیر را از او نقل کرده:
اي فرزند کسیکه بین او و اسلام مانند نسبت بین مقام و دو منبر است
براي تو بهترین دوخانه از دو مسجد جدت و دو جایگاه و دو مسکن خواهد بود
و مساعی جدت اسماعیل تا جائیکه شما را درد و ریسمان بهم می پیوندند
روزي که با پرهاي جبرئیل بر دوشهایت تعویذها آویختند
از جمله در مناقب ابن شهرآشوب، در فضل حسنین این اشعار را به او نسبت میدهد:
انتما سیدا شباب الجنان
یوم الفوزین و الروعتین
یا عدیل القرآن من بین ذا الخلق
و یا واحدا من الثقلین
انتما و القرآن فی الارض مذا
زل مثل السماء و الفرقدین
فهما من خلافه الله فی الارض
بحق مقام مستخلفین
قاله الصادق الحدیث و لن
یفترقا دونحوضه واردین
"شما دو آقاي جوانان بهشتید، روزیکه دو پیروزي و دو ترس در پیش است "
"اي همپایه قرآن در میان خلق و اي آنکه یکی از دو وزنه گرانبهائید (ثقلین")
"مثل شما و قرآن از روز نخست مثل آسمان و دو ستاره فرقدان است "
"پس آن دو (کتاب و عترت) بجاي مستخلف خود در روي زمین بحق خلافت الهی دارند"
"و این بیان راست گفتار است که تا نزد حوض کوثر که بر او وارد شوند هیچ گاه از هم جدا نشوند "
در این اشعار به حدیثی اشارت رفته که به اتفاق پیشوایان مذاهب اسلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله در خطبه او بما رسیده که
فرمود:
صفحه 72 از 209
[ [ صفحه 124
انی تارك فیکم الثقلین او الخلیفتین: کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض:
من درمیان شما دو چیز گران قدر یا دو جانشین بجاي می گذارم: کتاب خدا و عترتم: اهل بیتم، همانا این دو هیچگاه از یکدیگر
جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بمن باز گردند.
در موضوع حدیث ثقلین شعر دیگري نیز در مناقب 5ر 18 از او نقل شده.
یا آل حا میم الذین بحبهم
حکم الکتاب منزل تنزیلا
کان المدیح حی الملوك و کنتم
حلل المدائح غره و حجولا
بیت اذا عد الماثر اهله
عدوا النبی و ثانیا جبریلا
"اي آل حا میم که بدوستی شان کتاب آسمانی، نازل گردیده است"!
"مدح و ثنا گویی زیور پادشاهان است ولی شما خود زیور مدح و ثنا از لحاظ درخشندگی و صفایید. "
خاندانیکه وقتی امتیازات اهلش را بشمارند پیغمبر را اول و جبرئیل را دوم نام میبرند.
"گروهی که چون در صف آرائی شمشیر حمایل بازند بدو قسمت خلیفه و پیعمبر تقسیم میشوند. "
"آنان که بترتیب آیات قرآن بزرگ شدند و تا زمانی که سالمند شدند از آن دست نکشیدند. "
"دو وزنه گرانبهائی که از هم جدا نمیشوند تا از سوز تشنگی به حوض کوثر برسند."
"و این هر دو جانشینان بر مردمند باستشهاد سخن کسی که از هر گوینده اي راست گوتر است. "
و نیز این چند شعر از اوست:
[ [ صفحه 125
او را از دیر باز به رغم انف دشمنان، نیست بخود مانند " هارون به " موسی " قرار داد " آیا چه کسی در اصحاب موسی و قوم
موسی مانند هارون است؟ شما پیوسته در سایه کفر زندگی میکنید "
"او همه را با هم برادري برابر کرد، و برادر او مانند خورشیدي شد که ماه به او ضمیمه گردد."
"علی را برادر خود ساخت نه شما را، و او را براي شما علامت تشخیص هدایت از کفر قرار داد "
"علی را پیغمبر در روایتی که نیکان نقل کرده، و به مردم رسیده است، بمنزله خودش قرار داد "
صفحه 73 از 209
"از شما چه کسی است که نفس او نفس محمد باشد. پدرم فداي (پیامبر) پاك و (علی) پاکیزه باد "
این ابیات همه از احادیث صحیح نبوي از قبیل حدیث ثقلین و حدیث منزلت و حدیث مواخاه که در جایش بان اشاره می کنیم،
اتخاذ شده است و در دو بیت اخیر حدیث ابی از پیغمبر اکرم (ص) است که فرمود:
باید بین ربیعه دست از کارشان بردارند و گر نه مردي را که همپایه خود من است می فرستم تا فرمان مرا در میانشان مجري بدارد.
درکتاب مناقب درباره خاندان پاك پیامبر (ص) این اشعار را از او نقل کرده: آنان برگزیدگان بی مانند خدایند که در بین جهانیان
شبیهشان نیست
از میان مردم اینان بهترین بهین اند کسیکه دوستدارشان نباشد جز آتش دوزخ، جاي دیگرش نیست.
ابو نصر مقدسی در " الطرائف و اللطائف " 123 این شعر او را درباره دوستش که فرزند دختري پیدا کرده و سخت نگران و
خشمگین شده بود، نقل کرده است: به او گفتند: چه چیز قسمتت شده؟ صدایش را بلند کرده گفت دختر!
[ [ صفحه 126
برترین کسی را که زنان زاده اند، پدر دختران بوده، چرا تو بی قرار می کنی؟
آنها که از میان مردم بسیار فراوان دوستشان داري.
از برکت دختر بجائی رسیدند که باعث سر کوبی دشمنانشان شدند.
مقدسی نیز این شعر را از او، آورده:
بهترین بخشهاي روز، صدر آنست چنانکه طراوت جوان در جوانی اوست در مجموعه المعانی 59 این دو بیت از او یافت میشود:
از شدت هیجان شادي و لذت روزي بگریه در آمدم و امروز بخاطر غصه آن گریانم.
گذشته ها گذشته و دیگر امیدي به بازگشت آن نیست و در آنچه مانده بی نیازي وجود ندارد.
و در ص 82 همان کتاب نقل کرده:
اگر باران بهاري نبارد، صحفه بوستان از غنچه پوشیده نخواهد شد.
باران سودمند نمی افتد وقتی روي سنگ بگرید.
همچنین ثروت، تا به بازوان تقدیر و اندازه گیري محکم بسته نشود، سود نمی بخشد.
در انوار الرابیع 456 این شعر از او نقل شده:
اي آهو بچه ي از نقره صافی تر که گونه هایش سیبی پر طراوت است.
اگر بر گونه ي زیبایش بوسه زنی، گویا از لطافتش آن را دندان گرفته اي.
وقتی می خرامد، بالا تنه اش می لرزد گویا مجموع وجودش مشتی در قبضه اوست.
آن جوانی را که مالکش شدي رحمش کن، او به بردگی خود براي تو اقرار دارد و تو نمی پذیري!
و نیز در انوار 480 این شعر را از او آورده:
[ [ صفحه 127
قربان دهانی شوم که قبل از چشیدن، دل به شیرینی اش گواهی میدهد.
صفحه 74 از 209
مثل گواهی من که به خدا از روي خلوص گواهی میدهم بر پرودگاریش.
دیده تا دل راهنمایش نباشد کجا میتواند طراوتش را درك کند. و از اوست در 481 همان کتاب:
گویا غصه هاي مردم درتمام روي زمین با اینکه دل من یکجا بیش نیست بر من وارد شده.
بر این مطلب من دو گواه عادل: بیداري شب، و سر شگ، دارم و چه فراوانند مدعیان بی گواه.
و نیز در 528 از اوست:
چهره اي مانند ماه شب چهارده با امتیازي که نور در برابرش متحیر است.
در چهره ماه خطوط سیاهی دیده میشود ولی درچهره بشاش او مروارید پراکنده اند.
درنشوه السکران 79 از او آورده: از جوانی با همه طروتهایش همانطوري که برگ از شاخسار درخت جدا میشود، خارج شدم.
با سرشگ دیدگانم بر جوانی ام نوحه سرائی کردم ولینه سر شکم و نه نوحه سرائی ام سودي نبخشید.
کاش روزي جوانی ام باز میگشت تا شکوه آنچه را پیري با من کرده برایش سر دهم.
[ [ صفحه 128
تولد و وفات:
از تاریخ ولادت شاعر ما حمانی کمترین خبري در دست نیست، ولی از تاریخ وفاتش که در سال 301 و وفات پدرش که در سال
206 در خلافت معتمد واقع شده نشان می دهد سید از معمرین بوده و قرن سوم را از اول تا آخر درك کرده است.
در تاریخ دقیق وفات او اختلاف پدید آمده نسابه عمري در کتاب " المجدي " از قول شیخ ما ابو الحسن بن جعفر سخنی نقل
کرده، که خلاصه اش این است:
"حمانی سال 270 پس از بیرون آمدن از زندان بدرود زندگی گفته است. ابن حبیب صاحب " التاریخ فی اللوامع " مرگ او را
سال 301 گفته و این صحیح است "...
و ابن اثیر گفته: وفات او به سال 260 روي داد و خدا آگاه است.
بعقیده ما تاریخ صحیح، همانست که صاحب المجدي کانرا صحیح دانسته زیرا او بعد از حوادثی که بر سر بنی طاهر بن مصعب امد
و حکومتشان بعد از مرگ آخرین رئیسشان عبید الله بن طاهر متوفی در شوال 300 منقرض شد، بر خانه هاي مخروبه آنها گذر
کرده و اشعاري از خود بعنوان عبرت سروده است از این رو باید بپذیریم که تا آن وقت زنده بوده و در 301 بدرود زندگی گفته
است.
از سید ما حمانی، فرزندانی با شخصیت و دودمانی از علما، پیشوایان و شخصیت هاي بزرگ که برخی در طلیعه شعرا و ادباء و خطبا
قرار گرفته اند بجاي مانده: خاندانمشهور " قزوینی " که بنیادهاي اصیل و عمیقی در علم و فضل و ادب داشته و در شهرهاي
مختلف عراق می زیند از فرزندان حمانی می باشند.
چنانکه او را پدران بزرگواریست که در قله شرف و نهایت درجه فضیلت اند یکی از آن پدران جد اعلاي او زید شهید است در
اینجا مناسب است خلاصه اي از عقیده شیعه را درباره زید متعرض شویم زیرا پوشش از اغراض جنایت کارانه و نسبت هاي
دروغین در میان آمده که لازم است برداشته شود.
[ [ صفحه 129
صفحه 75 از 209
زید شهید و شیعه امامیه اثنی عشریه
او یکی از مخالفان سر سخت بیداد گري و پیشروان علماي اهل البیت است فضائل بسیار از هر سو او را فرا گرفته: دانشی سر شار،
ورعی پاك، شجاعتی آشکار، نیروي مردانگی بیمانندي در نبرد، و دیگر فضائلی که هر مرد کاردانی در برابرش احساس خضوع
می کند و حالت مناعت طبعی که بمقابله با هر ستمی برخیزد اینها همه باضافه شرافت نبوي که او پیغمبر، و بزرگی علوي که از امیر
المومنین، و سیرت فاطمی که از مادرش زهرا، و روح شجاعت حسینی که از جدش سید الشهداء به ارث برده بود.
شیعیان از روز نخست جز به پاکی و نیکی، او را یاد نمیکرده اند و از وظایف خود می دانند کلیه اعمال او را از جهاد درخشان،
نهضت عالی، دعوت او برايرضا از آل محمد را بخوبی یاد کنند. گواه این امر، احادیث پیغمبر (ص) و ائمه (ع) و بخصوص
دانشمندان شیعه، و مدایح شعراي آنان، و عزاداري براي او، و اختصاص مولفان شیعه تالیفات خود را بنام او، و براي تدوین، اخبار
اوست.
اما احادیث: یکی از آنها گفتار رسول خدا (ص) است که به حسین سبط فرمود: از پشت تو مردي بیرون می آید که او را زید
گویند او و یارانش گام بر گردن مردم می نهند تا بی حساب وارد بهشت گردند.
دیگر گفتار پیغمبر اکرم (ص) که فرمود: زید خروج می کند و در کوفه کشته می شود، و در کناسه او را به دار می آویزند، قبرش
را نبش کرده او را بیرون می آورند. براي ورود روحش به ملا اعلی، درهاي آسمان گشوده می شود و اهل آسمان و زمین (از
عظمتش) اظهار بهجت و سرور می کنند.
و سخن امیر المومنین (ع) در حالیکه جاي مخصوص دار او، ایستاده گریه کرد و اصحابش گریستند و گفتند یا امیر المومنین چه
چیز شما را گریان می سازد؟
[ [ صفحه 130
فرمود: مردي از فرزندانم در این مکان بدار آویخته می شود، کسیکه به خود رضا دهد نگاه به اعضاي ممنوع بدنش کند، خداوند
او را برو در آتش می افکند.
و کلام امام باقر محمد بن علی (ع): پروردگارا، پشت مرا بزید محکم گردن.
اللهم اشدد ازري بزید.
و چون او را میدید به اشعاري که اغانی 20 ر 127 نقل کرده تمثل جسته می فرمود:
"بجان تو سوگند که فلانی سست اراده و زبون نیست.
و نه پر خاش گري که اگر برادرش او را از کاري نهی کند کینه و دشمنی او را بدل گیرد.
ولی او خوش سرشت و نرم اخلاق است، مانند نوك نی که نرم و آرام بهر طرف میچرخد ولی ریشه و تنه اش محکم است.
اگر بر او فرمانروا و گردي کاملا مطیع خواهد بود، و اگر کاري بدو محول کنی آنرا با کفایت بانجام رساند.
فلانی فقر و بی نوائیش براي خود اوست و غنا و ثروتش براي دیگران. "
روزي زید بر آن حضرت وارد شد وقتی امام او را دید این آیه را خواند:
یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله.
صفحه 76 از 209
"اي کسانی که ایمان آوردید از پایدارندگان سر سخت عدالت باشید و براي خدا گواهی دهید "
آنگاه فرمود: توئی زید بخدا توئی اهل این آیه
و سخن امام صادق (ع) که فرمود او با ایمان، عارف، دانشمند و صادق بود
[ [ صفحه 131
او هر گاه پیروز میشد به پیمان خود وفا می کرد، او قطعا اگر قدرت بدست می آورد خوب میدانست آن را بدست که بسپارد
و سخن دیگر آن حضرت که وقتی خبر قتل او را شنید فرمود:
"در راه خدا حساب می کنم، عمویم خوب عموئی بود عمویم را در مردي بود دنیا و آخرت ما بودو بخدا سوگند عمویم چون
شهداي رکاب پیغمبر و علی و حسین شهید در گذشت و بخدا قسم شهید از دنیا رفت. "
و بیان دیگر امام: همانا زید دانشمند و سخت راستگو بود، شما را به رهبري خود دعوت نمی کرد او به " رضا از آل محمد " فرا
می خواند. و اگر پیروز شده بود به قولش وفادار می ماند، او بر یک قدرت متمرکزي شورید، تا آن را بشکند.
و سخن دیگر امام:
اما الباکی علی زید فمعه فی الجنه اما الشامت فشریک فی دمه:
"کسی که بر او گریه کند در بهشت با اوست، و کسی که او را شماتت کند شریک در خون اوست "
و سخن رضا (ع "): اواز علماي آل محمد است براي خدا خشم گرفت، با دشمنانش جنگید و کشته شد "
احادیث در این زمینه بسیار است به ملاحظه اختصار به همین اندازه اکتفا شد. اما تصریحات دانشمندان بزرگ شیعه ": شیخ مفید"
در " ارشاد "، " خزاز قمی " در " کفایه الاثر "، " نسابه عمري " در " المجدي "، " ابن داود " در حالش "، شهید اول " در"
قواعدش، " شیخ " محمد بن شیخ صاحب معالم " در " شرح استبصار، "
[ [ صفحه 132
"استرابادي " در " رجالش، " علامه " مجلسی " در " مرآه العقول " " میرزا عبد الله اصفهانی " در " ریاض الصالحین "، شیخ
عبد النبی کاظمی " در " تکمله الرجال "، " شیخ حر عاملی " در " خاتمه الوسائل، " سید " محمد جد آیه الله بحر العلوم " در
رساله خود، شیخ " ابی علی " در " رجالش "، " شیخ نوري " در " خاتمه " مستدرك، شیخ ما "، ما مقانی " در " تنقیح المقال
،، "بسیاري از امثال این دانشمندان که همه در یک مطلب اتفاق دارند و آن پاك کردن دامن مقدس زید از هر عیب و نقص و
اینکه دعوتش الهی و جهادش فی سبیل الله بود.
نظریه کلی شیعه دانشمند بزرگ شیعیان شیخ " بهاء المله و الدین " " عاملی " در رساله "، اثبات وجود امام منتظر " چنین شرح می
دهد: ما گروه شیعهامامیه درباره زید بن علی سخنی جز خیر و خوبی ابراز نمی کنیم و روایاتی که از امامان ما درباره عظمت مقام
زید رسیده، بسیار است، علامه کاظمی در تکلمه گفته است: همه علماي اسلام بر جلالت قدر و فضیلت و ورع زید، اتفاق نظر
دارند.
اما شعراي شیعه: کمیت در هاشمیات خود قصیده اي دار دکه زید بن علی و فرزندش حسین را رثا، و بنی هاشم را با این مطلع مدح
گفته است:
صفحه 77 از 209
الاهل عم فی رایه متامل
و هل مدبر بعد الاساءه مقبل
آیا مرد گمراهی یافت میشود که در راي خود اندیشه کند، و آیا کسی هست که بعد از اعراض و بدي بحق رو آورد.
و در حضور زید چنین گفته:
"بر پیغمبر مصیبت فرزندش که دیروز از یوسف بن عمر ثقفی حاکم شام وارد شد، سخت است.
او خبیثی در گروه خبیثان است و اگر بگوئی از گروه زانیان، نسبت ناروائی باو نداده اي.
[ [ صفحه 133
سدیف بن میمون هم در قصیده گوید:
"از خطاهاي بنی عبد شمس مگذرید و بنیاد آنها را از پیر و جوان بکنید.
شهادت حسین و زید بن علی را بخاطر آورید و آن کشته ایکه در کنار مهراس بجا ماند. "
326 طبع دوم (متن عربی) گذشته چنین گوید: - و ابو محمد عبدي کوفی که ترجمه اش در کتاب الغدیر ج 2 ص 329
بنی امیه پندارند که بنی هاشم بالاخره از آنان در میگذرند و خون زید و حسین (ع) پامال میشود.
ابدا بخداي محمد قسم که خون آنها پامال نشود تا آنجا که نروم و درشت آنانرا بر سوي کوي و بازار بفروشند.
چنان خوار شوند مانند خواري زن در برابر شوهر، آنهم با شمشیر آبدار و دین همه خونهاي ریخته شده بازیافته گردد.
231 (متن عربی) گذشته طبق و روایت طبري در ج 8 ص 278 تاریخش گفته: - سید حمیري که ترجمه اش در ج 2 ص 228
"من آنشب را بیدار ماندم، و عمدا نگذاشتم پلک چشمانم بهم بر آید.
من خود سخنی گفتم و پیوسته در تحیر و سرگردانی بسر بردم.
خداوند حوشب و حراش و مزید را لعن و نفرت فرستد.
و خدا یزید را لعنت کند او ستمگر تر و کینه توز تر بود.
هزار هزار و هزار هزار بار لعن ابدي بر آنها.
اینان با خدا جنگیدند و محمد را آزردند.
در خون مطهر زید از روي عناد شرکت جستند.
آنگاه پیکر او را بر بالاي شاخ درخت برهنه آویختند.
[ [ صفحه 134
اي خراش بن حوشب تو فردا از تمام مردم شقی تر خواهی بود "
فضل بن عبد الرحمن بن ربیعه بن حارث بن عبد المطلب در گذشته سال 129 در قصیده او را رثا گفته که اولش این است:
"اي چشم مبادا خشک شوي. اشک فرو ریز که اینک وقت خشک شدن نیست.
صفحه 78 از 209
آنهم در روزیکه پسر پیامبر ابو حسین (زید) در زباله دانی کوفه بر روي دار رفته است. "
ابو ثمیله صالح بن ذبیان که از زید روایت دارد، در قصیده او را مرثیه گفته که اولش اینست:
"اي ابا الحسین فقدان تو دردي در دل ما جاي داده است که هر کس آنچه بروز تو آمد بروزگارش بیاید غمگین و دردمند خواهد
بود. "
صاحب بن عباد وزیر هم در یک قطعه از چکامه خود او را رثا گفته و اول آن چنین است:
"تارهاي سپید مو بر سر من آشکار شده و وقت آن رسیده که بازوي و بیهوده کاري را طلاق گفته نابود سازم.
تازه کدام سرگرمی و بازي بعد از غم و اندوهی که مرا از هر کاري باز میدارد و روزگار زید بن علی شهید را بخاطر میاورد، البته
برخی اندوها باعث تعویق هر کاري است. "
ابو الحسن بن حماد هم در ابیاتی که خواهد آمد چنین گفته:
"گواه مطلب سخن جعفر بن محمد (ع) است، هنگامیکه او را در شهادت زید (ع) تعزیت گفتند، بحال گریه فرمود:
اگر عمویم پیروز میشد به تعهدات خود دائر به واگذاري حق به صاحب آن وفا میکرد، ولی پیروز نگشت."
[ [ صفحه 135
شیخ صالح کو از هم در ضمن اشعاري که امام سبط (ع) رثا گفته میگوید ": و زید که سرفرازي خلق و خوي پدران گرامیش بود و
هیچگاه زیر بار ستم نمیرفتند.
گویا در نظر دشمن، همان شبحی بر او افتاد که بر شبیه عیسی بن مریم افتادتا او را بدار کشیدند. "
شیخ یعقوب نجفی در گذشته 1329 ه هم گفته است.
"امام صادق بخاطر شهادت زید گریست، همان زیدي که میگفتند با یک تیر از پاي در آمد.
در این صورت حال پدرش علی بن الحسین چه بود که فرزندش را هدف رگبار تیر قوم دید."
شیخ میرزا علی اوردبادي در قصیده اي که در مدح و رثاي او سروده بیت اول آن چنین است.
"اعتلاء نفس او از قبول هر چیزي جز آقائی و کرامت امتناع کرد، و لذا نفس او در حال سر شکستگی و خواري در گور نرفت. "
این قصیده بیست و پنج بیت است.
سید مهدي اعرجی هم قصیده در رثاي او دارد و مطلع آن اینست:
اي برادران مرا بسوي آن دیار (آرامگاه زید) برید، تا اگر باران بهاري از ریزش بر آن دریغ ورزیده من با اشک چشمم سیر اب
سازم.
این قصیده 19 بیت است.
سید علی نقی نقوي لکهنوي با قصیده که اولش اینست او را رثا گفته:
خداوند نخواسته که بزرگان بنی هاشم بنحو دیگري جان سپارند، مگر در سایه شمشیرها.
این قصیده 22 بیت است.
شیخ جعفر نقدي هم قصیده در 31 بیت در رثاي زید گفته که اولشت این است:
[ [ صفحه 136
صفحه 79 از 209
"اي سرزمینی که آثار و خرابه هایش با بلا و گرفتاري پوشیده است و عاشق زارش از دور بر او میگرید. "
بسیاري از علماي امامیه در خصوص زید و فضائل او تالیفاتی اختصاص داده اند از قبیل:
1 "- ابراهیم بن سعید بن هلال ثقفی " متوفی سال 283 " کتاب اخبار زید."
2 "- محمد بن زکریا " مولی بنی غلاب متوفی بسال 298 " کتاب در اخبار زید."
3 "- حافظ احمد بن عقده " متوفی بسال 333 بنام " من روي اخبار زید و مسنده. "
4 "- عبد العزیز بن یحیی الجلودي " متوفی بسال 368 " کتاب اخبار زید. "
5 "- محمد بن عبد الله الشیبانی " متوفی بسال 372 " فضائل زید."
6 "- شیخ صدوق ابو جعفر قمی " متوفی بسال 381 بنام ر اخبار زید."
7 "- میرزا محمد استرآبادي " صاحب رجال کبیر.
-8 سید عبد الرزاق مقرم یکی از بزرگان معاصر، منقدي که تالیفات بسیار در زمینه هاي مختلف مذهبی دارد که نشانه قدرت عظیم
او در علم است، سابقه شخصیت و مکارم و فضائل او بسیار مهمترین و پرفائده ترین تالیفات او " امام سبط مجتبی " و کتاب " حیاه
الامام، السبط الشهید و مقتله " و کتاب " السیده سکینه " و رساله اي در علی بن الحسین الاکبر و کتاب زید الشهید و کتابی در
تنزیه مختار بن ابی عبید ثقفی که با کتاب زید یک جا چاپ و منتشر شده و کتاب ابا الفضل العباس بن امیر المومنین و غیر از اینها
از کتب و رسائل دیگر که ار آنها مطالبی فراهم آمده و به مسائلی اشارت رفته که کتب پیشینیان از آنها خالی است خدایش او را
زنده بدارد و در هر خیري موفق.
[ [ صفحه 137
کلام قاطع درباره زید شهید و مقام و منزلت او
این زید است، و این است مقام پاکی و قداست او نزد عموم شیعیان. اکنون بنگرید تا چه پایه می توان سخن ابن تیمیه را به حساب
حقیقت گذاشت که می گوید ": رافضی ها زید بن علی بن الحسین و دوستانش را طرد کردند و برکفر و فسقشان گواهی دادند "
آنگاه از این سخن واهی، شخصی به نام " سید محمود آلوسی " در رساله اي از او که در کتاب " السنه و الشیعه " چاپ شده در
صفحه 52 پیروي کرده گوید:
"رافضیان اسلام مانند رافضیان یهود بسیاري از اولاد فاطمه رضی الله عنها را دشمن داشته تا به آنها ناسزا می گویند مانند زید بن
علی که در علم و زهد پایگاه بلندي داشت. "
سپس این دروغ شاخدار را " قصیمی " از او گرفته و در کتاب " الصراع بین الوثنیه و الاسلام " یاد کرده است.
اینان نسبت مجعول خود را به شیعیان در ردیف سایر گناهان و زشتیهاي منتسبه مورد تاخت و تاز و حملات سختی قرار داده اند. آیا
کسی نیست از اینان بپرسد: چه وقت شیعه به این سخن دهن گشوده؟ چه کسی آن را به شما گفته؟ شما این پندار را نسبت به
شیعیان از چه کتابی نقل می کنید؟ اگر در کتابها نیست چه کی با شما در میان نهاده؟
بلی اینان غرضی از این لا طائلات جز شکستن قدر و ارج شیعه ندارند و این شیعیان اند که از سوء نیت آنها در این نسبت هاي
واژگونه پرده بر می دارند. وقتی نویسنده اي چیزي از احوال و معارف ملتی را نداند یا دانسته آن را بر خلاف حقیقت ارائه دهد
صفحه 80 از 209
مثل اینان را از این مثل عربی باید استفاده کرد که گوید:
حن قدح لیس منها:
(تیر ناله کرد و صدائی بیرون داد که از خودش نبود).
[ [ صفحه 138
گویا اینان که از ساحت مقدس زید دفاع می کنند خوانندگان خود را جاهل و از تاریخ اسلامی بی خبر می پندارند و گمان می
کنند حقیقت سخن فریبنده شان را کسی نمی داند.
آیا کسی نیست از اینان بپرسد اگر زید نزد شما و قوم شما مقام بلندي از علم و زهد دارد، باستناد کدام کتاب و سنتی پدران شما با
او جنگیدند، او را کشتند و کشته اش را به دار آویختند، آنگاه سوزاندند و سرش را در شهرها گرداندند؟
آیا فرمانده بد خواهان او و کشنده اس یوسف بن عمر از آنان و قوم آنان نیست؟
آیا فرمانده پلیس عباس بن سعد از آنها نبود؟
آیا کسی که سر شریفش را از بدن جدا ساخت، ابن حکم بن صلت از آنها نیست؟
آیا مژده آور قتل او، حجاج بن قاسم از قوم آنها نیست؟
آیا خراش بن حوشب که پیکر شریفش را از قبر بیرون کشید از آنها نمی باشد؟
آیا ولید یا هشام بن عبد الملک که دستور سوزاندنش را صادر کرد از خلفاي آنان نیست؟
آیا سر مقدسش را زهره بن سلیم یکی از افراد این قوم، نزد هشام نیاورد؟
آیا هشام بن عبد الملک از خلفاي آنان نیست که سر زید را به مدینه الرسول فرستاد و در برابر قبر پیغمبر یک شبانه روز آویخت؟
آیا این هشام بن عبد الملک نبود به خالد قسري با سوگند نوشت زبان و دست کمیت شاعر اهل بیت را بر اثر قصیده ایکه در رثاي
زید ب علی و فرزندش و در مدح بنی هاشم سروده بود، قطع کند؟
[ [ صفحه 139
آیا این حاکم خلیفه آنان در مدینه محمد بن ابراهیم مخزومی نبود که جلساتی در مدت هفت روز بر پا کرده و در آنها شرکت
کرد، خطبا را فرا می خواند تا علی و زید و دوستدارانشان را لعن گویند.؟
آیا این شخص حکم بن اعور از شعراي آنان نیست که مفتخرانه گوید:
صلبنا لکم زیدا علی جذع نخله
و لم نر مهدیا علی الجذع یصلب
و قستم بعثمان علیا سفاهه
و عثمان خیر من علی و اطیب
صفحه 81 از 209
"این ما بودیم که زید را بر شاخ نخل بدار آویختیم و ما هیچگاه ندیده ایم مهدي اي را بر شاخ نخل بدار زنند.
شما ازسفاهت و نادانی علی را با عثمان مقایسه کردید و حال آنکه عثمان از علی بهتر و پاك تر است!"
آیا این سلمه بن حر بن حکم شاعر اینان نیست که درکشتار زید افتخار آمیز می گوید:
"ما شخصیت هاي بزرگ قریش را نابود کردیم تا آنجا که خاطره آنانمانند خاطره دیروز از دلها رفت.
مائیم که در دوران قدیم (جاهلیت) اساس سلطنت آنها بودیم، و کدام سلطنت بدون اساس باقی میماند.
ما چندي (در جنگهاي اسلامی) مورد نکال و اندوه قرار گرفتیم، ولی بالاخره چاره از این نیست که ما هم بدانها اقتدا کنیم."
آیا آن کسی که در برابر سر زید شهید که او را در مدینه بدار کشیده بودند این اشعار را میگوید، از آنان نیست:
اي کسی که پیمان بیعت خود را شکستی. ترا بشارت باد بانچه مایه ضعف و سستی است.
تو عهد و میثاق خود را شکستی و این شیوه پیشینیان تست.
[ [ صفحه 140
سوگند که شیطان از وعده ریاستی که بتو داده بود تخلف کرد. "
این است حقیقت، شما خود هر چه می دانید داوري کنید.
"آیا شما از این گفتار تعجب می کنید و می خندید چرا گریه نمی کنید و همچنان متحیر مانده اید."
[ [ صفحه 141
یک انتقاد اصلاحی
اشاره
از آنجا که نمونه ي تهمت و افتراي شنیعی که بر شیعیان در مورد زید شهید زده اند در کتب قدیم و جدید اهل سنت، فراوان دیده
می شود، و این خود بذري است براي هر نوع شر و مفسده، و وسیله ایست براي تحریک فریادهاي تعصب جاهلانه و سنگ تفرقه بر
وحدت اسلامی زدن و نتیجه اي جز گسیختن رشته پیوند دینی مسلمانان ندارد و خلاف مصالح عمومی اسلامی است، لذا بر ما لازم
گردید پاره اي از این نمونه ها را از، چند کتاب نقل کنیم تا خواننده به جنجال و غوغائی که براي کوباندن عواطف جامعه نسبت به
تشیع به پا گردیده، آگاه و موقعیت گروه مقابل را از لحاظ صدق، و امانت در نقل، بشناسد و تا کسانی که در علم کلام و رشته
شناسائی عقائد و مذاهب کار می کنند از آن درس بیاموزند و نیز تا مفسر قرآن بداند دست تاویل چگونه آیات کتاب عزیز را از
جاي خود تحریف و تبدیل می سازد وفقیه بشناسد دست هوا پرستی چگونه با احکام الهی بازي می کند، و محدث از خرا بکاري
هواهاي گمراه کننده با سنت نبوي با خبر شود، و طرفداران فضیلت و اخلاق از قربانیان هوي و هوس و سقوط هتاکانه آنه آگاه
گردند. تا بدین وسیله هر نویسنده اي در کار نگارش خود، ضوابطی صحیح برگویند و نقشه اي مترقی براي خود ترسیم و از روشی
شایسته، پیروي کند، آداب نویسندگی را بخوبی بیاموزد و بکار برد.
و تو هر گاه پیرو هواهایشان، با عملی که برایت حاصل شده، باقی بماند، در این صورت تو خود از ستمکاران خواهی بود.
صفحه 82 از 209
[ [ صفحه 142
نقد کتاب عقد الفرید
اشاره
نظري به افتراءات و تهمت هاي او بر شیعیان
خواننده در اولین بر خورد گمان می کند عقد الفرید یک کتاب ادبی است نه مذهبی، در آن یک نوع پاکی خاصی می بیند ولی
همینکه به جریان مناسبات مذهبی گذارش افتاد، نویسنده ار جنجالی و پر هیاهو می یابد همان مرد پر افتراي خطا کاري که براي
نمونه در جلد اول کتابش صحفه 269 گفته است:
-1 رافضیان یهود این امت اند، اسلام را دشمن می دارند همانطور که یهود، مسیحان را.
پاسخ = چگونه خواننده می تواند به این سخن نا حق رضا دهد؟ در حالی که در مقابلش قرآن مجید قرار دارد و در آن قول خداي
تعالی را می خواند.
ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه.
"کسانی که ایمان آورده عمل هاي شایسته انجام دهند بهترین مردم اند. "
در ذیل این آیه به ثبوت پیوسته که پیغمبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: اینان تو و شیعیان تواند.
چگونه می توان به این سخن تن در دارد در حالیکه در حدیث می خوانیم پیغمبر امین به علی (ع) فرماید؟ تو و شیعیانت در بهشتید.
و با آن سخن پیغمبر (ص) که فرمود: چون روز قیامت شود مردم به نام هاي خود و نام مادرانشان فراخوانده شوند مگر این شخصی
(یعنی علی (ع) و شیعیانش که
[ [ صفحه 143
آنان را به نام هاي خود و نام پدرانشان می خوانند زیرا تولدشان سالم است.
و نیز سخن آن حضرت (ص) که به علی فرمود: یا علی خداوند تورا و فرزندان و ذریه، و اهل بیت، و شیعیان تو، و دوستان شیعیانت
را، آمرزید.
و سخن پیغمبر اکرم (ص): بزودي تو و شیعیانت در حالی که از خدا راضی و خدا از شما راضی باشد، بر او وارد خواهید شد.
و کلام آن بزرگوار (ص): تو اول کسی هستی از امت من که وارد بهشت خواهی شد و شیعیان تو بر منبرهائی از نور، همه مسرور و
با چهره هاي سفید، گرد من خواهید بود. من آنان را شفاعت می کنم، و فردا در بهشت همسایگان من خواهند بود.
و سخن دیگرش (ص): من آن درختم که فاطمه شاخسار آن و علی پیوند آن، و حسن و حسین میوه آن، و شیعیان ما برگهاي آنند،
ریشه درخت در بهشت عدن، و بقیه آن در دیگر جاهاي بهشت است.
و آن گفتارش (ص) که فرمود: یا علی اولین چهار نفري که به بهشت در ایند من هستم و تو و حسن و حسین. و فرزندان ما بعد از
صفحه 83 از 209
ما، و همسرانمان بعد از فرزندان ما و شیعیان از راست و چپ ما خواهند بود.
و در تعبیر دیگر: آیا دوست نمیداري در بهشت با من و حسن و حسین باشی و ذریه ما، بعد از ما باشند؟- تا آخر حدیث
[ [ صفحه 144
و سخن او (ص) این شخص (یعنی علی) و شیعیانش روز قیامت تنها رستگارانند.
و این سخن او (ص) در خطبه اش: اي مردم کسی که ما خانواده را دشمن دارد خدایش روز قیامت او را یهودي محشور گرداند.
جابر بن عبد الله گفت یا رسول الله هر چند روزه بگیرد و نماز بگذارد؟ فرمود هر چند اهل نماز و روزه باشد و گمان برد مسلمان
است، او با اینکار هایش فقط ریختن خونش ممنوع شده و از دادن جزیه با حقارت محفوظ می ماند. در عالم سرشت، امتم در
مقابلم مجسم گردیدند، پرچم داران از هر قوم از مقابلم گذشتند، براي علی و شیعیانش طلب آمرزش کردم.
و سخن پیغمبر (ص): شفاعت من براي امتم، مخصوص کسانی است که اهل بیت مرا دوست بدارتند، و آنان شیعیان من اند.
-2 و گوید: دوستی رافضیان، دوستی یهود است، یهود گفتند قدرت و سلطنت تنها باید در آل داود باشد رافضیان هم گفتند
سلطنت و قدرت تنها باید در آل علی بن ابی طالب باشد.
پاسخ = اگر گفتار رافضیان پیروي از یهود است، این پیروي بر عهده کسی است که آل علی را با گفتارش جانشین خود قرار داده:
از طرق صحیح و ثابت و متواتر از بیست و اند نفر از صحابه پیغمبر نقل شده که فرمود:
انی تارك فیکم الثقلین او الخلیفتین: ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدي: کتاب الله و عترتی، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.
"من بجاي می گذارم یا جانشین خود میکنم در بین شما دو چیز گرانقدر را یا دو جانشین خود را که هرگاه به آن دو دست زدید
هیچگاه بعد از من گمراه نخواهید شد:
[ [ صفحه 145
کتاب خدا و عترت من، اهل بیتم، این دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بمن باز گردند. "
پیامبر خدا این خطبه را در مقابل گروهی بسیار از یارانش که تعداد آنها به صد هزار یا بیشتر می رسید ایراد فرمود:
این امام " زرقانی مالکی " است، حکایت می کند از علامه سمهودي که او گفت: این خبر به ما می فهماند در هر دوره تا قیام
قیامت کسی وجود دارد که شایستگی تمسک به او میان عترت باشد تا ترغیب مذکور در خبر بر تمسک به او مدلول پیدا کند
چنانکه کتاب خدا قرآن چنین است: از این رو اینان امان اهل زمین اند، وقتی اینان بروند اهل زمین خواهند رفت...
کدام انسان است بتواند سخن پیامبر (ص) را در الفاظ حدیث ثقلین:
انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا بعدي......
بشنود، یا کلام دیگر آن حضرت (ص).
ایها الناس انی تارك فیکم آمرین لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما کتاب الله و اهل بیتی، عترتی.
اي مردم من در میان شما دو چیز میگذارم اگر از آندو پیروي کردید گمراه نخواهید شد آندو کتاب خدا و اهل بیت من عترت من
اند."
یا بگوشش برسد در تعبیر سومی فرمود است:
صفحه 84 از 209
من همین را براي آندو (ثقلین) از خداي خود خواستم، پس شما بر آندو پیشی نگیرید که هلاك خواهید شد و نسبت به آنان
کوتاهی نکنید که نابود خواهید شد
[ [ صفحه 146
و آنانرا چیزي نیاموزید که آنان از شما دانا ترند. "
یا بر سخن پیغمبر (ص) در تعبیر چهارمی واقف گردد:
"یاري کننده آندو یاري کننده م است و هر کس ترك نصرت آنان کند از یاري من دست کشیده، و دوستدار آندو دوستدار من،
و دشمن آندو، دشمن من است. "
و با این حال آل علی را پیروي نکند و آنان را وسیله راه خدا قرار ندهد، و به دیگر کسان، جز آنان اقتدا کند، و از راه خدا گمراه
گردد؟ نه بخدا: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ": ما راه را بر بشر نمودیم تا خود سپاسگزارد یا کفر ورزد. "
در این صورت گناه شیعه چیست بعد از سخن پیامبرش (ص) که میفرماید:
"کسی که او را خوش آید مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت جاودانی که پروردگارم فراهم ساخته اقامت کند
باید علی را پس از من دوست بدارد و باید دوستان او را دوست بگیرد و پس از من به اهل بیتم اقتدا کند که آنان خاندان من اند و
از سرشت من آفریده شده اند و از فهم و دانش من بهره مند شده اند واي بر کسانی از امت من که فضیلت آنان را تکذیب کند و
پیوند مرا در حق آنان بگسلد خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نکند).
و ما در تعقیب این دعا می گوئیم آمین، و خداوند آمین گو را مشمول رحمتش قرار دهد.
دیگر شیعه چه عقیده اي باید ابراز کند بعد از گفتار پیغمبر (ص) که فرمود:
"در هر قوم باز مانده اي از امت من، دادگرانی از اهل بیت من وجود دارند که تحریف متجاوزان و نسبت هاي باطل، و تاویل
جاهلان را از آن دو میسازند.
[ [ صفحه 147
آگاه باشید پیشوایان شما کفیل و سخن گوي شمایند بنگرید چه کسی را به سخنگوئی و کفالت انتخاب می کنید.
این حدیث را ملا تخریج کرده چنانکه در ذخائر العقبی 17 ، الصواعق 141 آمده است.
و سخن پیامبر (ص) که فرمود ": مثل من و مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح (ع) است هر کس در آن داخل شد، نجافت، و هر
کس از آن تخلف ورزید غرق شد. "
بنابر اتین خاندانی که در امت اسلامی مانند پیغمبر اکرم اند چگونه شیعه می تواند عقیده به خلافت آنان نداشته باشد.؟
و چرا دوستی آنها، دوستی یهود قلمداد شود؟ و آیا با این وصف که پیغمبر قانون جانشینی نهاد، این ایراد را به چه کسی باید
گرفت؟
آیا ابن عبد ربه (صاحب کتاب " عقد) " این سخن پیغمبر (ص) را فراموش کرده که فرمود:
همانطوري که ستارگان و و ماه) اهل زمین را از خطر عرق، امنیت می بخشند اهل بیت من در امتم براي حفظ وحدت امان اند هر
گاه گروهی با آنها به مخالفت برخیزند، اختلاف ایجاد می گردد و آنان حزب شیطان می شوند.
صفحه 85 از 209
خدایا تو گواهی که او این روایات را دیده ولی دلش را زنگ گرفته، و او دشمنی سر سخت است.
آخر اهل بیتی که براي امت، ستارگان فروزان هدایت، مایه امن از گمراهی و اختلافند، چرا نباید از آنها پیروي کرد. با چه عذري
می توان روي از آنها بر تافت؟ کسی که بانها بی توجهی کند کارش بکجا خواهد انجامید؟ اصولا چه ارزشی
[ [ صفحه 148
براي زندگی و روحیه، تمایلات و ترتیب خارج از رهبري این خانواده می توان اندیشید؟
محققا انتخاب این خاندان بزرگ براي ولایت مطلقه از طرف پرودگار روي کمال شایستگی و کاردانی آنان در تدبیر شئون جامعه،
براي تمام ادوار، صورت گرفته است، بطوري که هر گاه رهبري بشریت به آنان سپرده شود و پایگاه حکم و قیادتشان محکم گردد،
با کاردانی و حذاقت خود، بشریت را رهبري خواهند کرد، چیزي که هست دشمنانشان از روي حسادت و بر اساس آز و طمع آنان
را از آن مقام بلند، دور ساخته اند. بی خبر از آنکه خلافت یک امر الهی است نه یک سلطنت ظاهري، چنانکه " شعبی " همین
اشتباه را به نقل " ابن تیمیه " مرتکب شده صریحا گوید ": درد و رنج رافضیان درد و رنج یهودیانست. یهودیان گفته اند سلطنت
شایسته کسی جز آل داود نیست و رافضیان گفته اند: امامت براي کسی جز آل علی روا نیست"
-3 می گوید ": یهودیان نماز مغرب را تا در هم آمیختن ستارگان، تاخیر می اندازند، و رافضیان نیز چنین میکنند "
پاسخ: لازم است اولا این مسئله را در بین یهودیان سوال کرد آیا آنها از این مسئله و مسائل مشابه آن که به آنها نسبت داده شده،
چیزي می دانند؟
و کاش این امر بر ما روشن می شد که این مرد سخنش را با مراجعه به فقه شیعه و با تو توجه به احادیث ائمه شیعه نوشته است. در
حالی که سخن امام صادق علیه السلام بین احادیث به چشم می خورد که می فرماید: کسیکه نماز مغرب را تا در هم آمیختن
ستارگان بی علت، تاخیر اندازد، من در نزد خدا از او بیزارم.
به امام (ع) گفته شد: مردم عراق نماز مغرب را تا در هم آمیختن ستارگان
[ [ صفحه 149
تاخیر میاندازد، فرمود: (ع) این از کار دشمن خدا ابی الخطاب است.
و او فرمود: (ع ") کسی که نماز مغرب را تا مشبک شدن ستارگان تاخیر اندازد، من از او بیزارم."
و فرمود (ع): وقت نماز مغرب غروب آفتاب تا هنگام درهم آویختن ستارگان است. و چون از او درباره وقت مغرب سوال شده بود
فرمود ": وقتی سرخی افق دگر گون شدن و زردیان رفت و هنوز ستارگان در هم مشبک نشده باشد.
ذریح به امام صادق (ع) عرض کرد: مردمی از اصحاب ابی خطاب نماز مغرب را بقدري تاخیر می اندازد که ستارگان مشبک
گردند حضرت فرمود: من از کسی که چنین کند، پیش خدا بیزارم.
و فرمود (ع) کسی که: نماز مغرب را براي جلب فضیلت تاخیر بیندازد ملعون است ملعون است.
پس چرا این مرد، در نقلش به دروغ متوسل می شود یا قبل از مراجعه از روي نادانی چیز می نویسد، پاینده باد امانت، زنده باد دقت
نظر!
شاید او از پاره اي از فرقه هاي گمراه مانند خطابیه طرفداران ابی الخطاب چیزي به گوشش رسیده که خود را ملزم به تاخیر فریضه
صفحه 86 از 209
می دانند، ولی این را ندانسته که این گروه ربطی به شیعه ندارند، شیعه از روز نخست اینان را تکفیر می کرده و به آنها نسبت
گمراهی می داده است چنانکه احادیث پیشوایان شیعه از این راز پرده بر می دارد. از این رو می گوئیم این تهمتی است بسیار زننده
که قبائحی
[ [ صفحه 150
را به شیعه نسبت دهند که پیشوایانشان از آن بیزار باشند.
-4 می گوید: یهودیان سه طلاق را بی اعتبار می دانند همچنین رافضیان.
پاسخ- شیعه را نمی رسد از شعاع رهبري قرآن خارج شود در حالیکه قرآن با بانگ رسایش فریاد می زند:
الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسریح باحسان.
تا آنجا که گوید:
فان طلقها فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجا غیره.
"طلاق براي دو بار است آنگاه یا باید او را با نیکی و مهربانی نگهدارد یا او را با خوشرفتاري، رها سازد..... پس هر گاه او را
(براي بار سوم) طلاق داد براي او دیگر حلال نخواهد شد تا همسر دیگري جز او، او را به ازدواج آورد. "
از واضحترین مسائل اینست که تحقق دو دفعه یا سه دفعه، لازمه اش تکرار وقوع طلاق است، چنانکه لازمه تکرار طلاق، رجوع در
عده، یا عقد ازدواج بعد از عده است. از این رو با یک جمله، یا در یک مجلس، اگر کسی را طلاق دادند، نمی گویند او را چند
بار طلاق داده اند، چنانکه اگر حسن دو تومان به حسین در یکبار داد نمی گویند حسن دو بار به حسین پول داده است این مطلب
را هر کس که به دستور زبان آشنا باشد، به خوبی می فهمد.
گذشته از این، یاق آیه هر چند صورت خبري دارد، ولی متضمن معنی انشاي امري میباشد مانند قول خداي متعال:
و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین.
"مادران دو سال تمام فرزندانشان را شیر میدهند: "
[ [ صفحه 151
و قول خداوند که می فرماید:
و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء.
"زنهائی که طلاق گرفته اند به مقدار زمان سه بار حیض شدن درنگ می کنند."
و سخن پیغمبر (ص) که فرمود:
الصلوه مثنی مثنی و التشهد فی کل رکعتین.
(نماز دو رکعت، دو رکعت است و در هر دو رکعتی یک تشهد).
در این موارد خبر معنی انشاء دارد و هر گاه این جمله ها به معناي خبر بود می باید مفادش در خارج تخلف نکند و ما می بینیم در
بین مردم کسانی هستند که از همسر خود تنها با یک طلاق جدا می شوند.
پس در این مورد باید قرآن که می گوید الطلاق مرتان دروغ باشد در صورتی که هیچ گونه دروغ به قرآن راه ندارد. پس اینکه
صفحه 87 از 209
شیعیان سه طلاق را در یک مجلس معتبر نمی دانند، به خاطر تبعیت از قرآن است چنانکه براي این سخن توضیحی در کتاب"
احکام القرآن " ابی بکر جصاص حنفی است و این فتوا از بسیاري از ائمه اهل جصاص شرح مبسوطی در رد او در کتابش آورده
است.
امام عراقی گفته: از کسانی که معتقدند جمع سه طلاق در یک مجلس بدعت است ": مالک "، " اوزاعی "، " ابو حنیفه " و " لیث
"می باشند "، داود " و اکثر اهل ظاهر نیز همین عقیده را دارند.
ابو بکر جصاص گفته است ": حجاج بن ارطاه " می گوید: سه طلاق در یک مجلس را اعتباري نیست. و " محمد بن اسحاق " می
گفت ": چنین طلاقی به یک طلاق بر می گردد.
[ [ صفحه 152
این است آنچه ما از شیعه می شناسیم، اگر شباهت به یهود دارد شیعه با این عده از پیشوایان اهل سنت که نام بردیم، در این امر
یکسانند، ولی " اندلسی (" صاحب عقد الفرید) جانب اصحابش را محترم می دارد و تنها شیعه را به یهود تشبیه می کند. در این
صورت از چند حال بیرون نیست، یا فقه قوم خود (اهل سنت) را نمی داند، تا چه رسد به فقه شیعه، و ازآراي علماي خود در این
مسئله بی خبر است، یا می داند و عمدا دروغ می گوید، یا معنائی خارج از آنچه ذکر شده، قصد کرده است که نه ما آن را می
شناسیم و نه کسی را از شیعه خبر داریم که به چیزي غیر از آنچه گفتیم معتقد باشد.
و چیزهائی که در این مسئله غیر از عقیده شیعه می خوانید یا می شنوید، همه از بدعتهائی است که بعد از پیغمبر اکرم ظاهر شده، و
کتاب و سنت از آن خالی است و باعث آن، هواهاي گمراه کننده بوده است که بعدا مردم آن را پسندیده و جزو دین گرده اند، و
سپس خلیفه دوم آن را امضاء کرده است. مطلبی که بیان گردید صریح روایت " مسلم "، " ابو داود "، " احمد " از ابن عباس
است که گفت: در عهد رسول خدا و ابو بکر و دو سال اول خلافت عمر، سه طلاق (در یک مجلس)، یکی به حساب می آمد، عمر
بن الخطاب گفت: مردم در امري که مهلت داشتند تعجیل کردند، خواب است ما هم تعجیل آنها را براي ایشان امضاء کنیم، و
امضاء کرد.
مسلم و ابو داود به اسناد خود از ابن طاوس و او از پدرش نقل کرده اند که: ابا الصهباء به ابن عباس گفت: آیا می دانی سه طلاق
در عهد پیغمبر و ابو بکر و سه سال از خلافت عمر یکی بود؟ ابن عباس گفت: بلی.
مسلم به اسناد دیگر، آورده، که ابا الصبهاء به ابن عباس گفت: آیا سه طلاق در عهد پیغمبر و ابو بکر یکی نبود؟ ابن عباس گفت
چنین بود، هنگامیکه
[ [ صفحه 153
عهد عمر فرا رسید، مردم در یک مجلس پی در پی طلاق دادند، و عمر به آنها اجازه داده.
شارحان حدیث را در این مقام کلماتی در هم، و سخنان و آرائی سست، و توجیهاتی بی اساس و دوراز حقیقت و دور از مفهوم
کلام عرب است. و " قسطلانی " این احادیث را از احادیث مشکله، نام برده واقعا هم مشکلی است که مجال شرح و بسط بیشتر آن
را نداریم.
-5 گوید: یهودیان براي زنان، عده اي قائل نیستند چنانکه رافضیان.
صفحه 88 از 209
پاسخ: شیعه، عده زنان را بر طبق کتاب و سنت لازم می داند، و از این رو به نص قرآن: زنان مطلقه (پس از مباشرت) باید سه دور
عادت زنانه را اگر حیض می بینند، درنگ کنند. و اگر عادت زنانه ندارند، سه ماه، عده نگهدارند. و اگر بار دارند تا هنگام وضع
حمل باید از ازدواج خود داري نمایند، و زنانی که شوهرشان وفات کند، باید چهار ماه و ده روز به عنوان عده، مکث کنند، این
مدت در صورتی است که بار دار نباشند، و گر نه دراز ترین مدت را، بین چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، باید عده نگهدارند تا
به عموم هر دو آیه عمل شده باشد.
کنیزان اگر حیض می شوند تا دو نوبت قاعدگی و اگر حیض نمی بینند یک ماه و نیم باید عده نگهدارند. و در هنگام وفات شوهر
اگر بار دار نباشند دو ماه و پنج روز و اگر باردار باشند مدت طولانی تر، میان وضع حمل و دو ماه و پنج روز را باید بهعنوان عده،
از شوهر اختیار کردن خود داري کنند چنانکه ام الولد
[ [ صفحه 154
(کنیزي که از او بچه دار شده اند) باید در مرگ مولاي خود چهار ماه و ده روز عده بگیرد.
زنیکه با او ازدواج موقت صورت گرفته، باید پس از انقضاي مدت، یا بخشیدن شوهر آن مدت را، در صورت مباشرت، اگر حیض
می بیند، دو حیض، اگر نمی بیند، چهل و پنج روز، عده نگهدارد چنانکه زنان در ازدواج موقت، در وفات همسر اگر باردار نباشند
باید، مدت چهار ماه و ده روز، و اگر باردار باشند مانند ازدواج دائم، بین چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، هر کدام دراز مدت تر
است، عده نگهدارند و در ازدواج موقت با کنیز، عده وفاتش دو ماه و پنج روز است مگر اینکه باردار باشد که در این صورت باید
بین مدت دو ماه و پنج روز و وضع حمل هر کدام طولانی تر است عده نگهدارد.
این است عده اي که شیعه براي زنان قائل است. این کتب فقهی و تفسیري شیعه از قدیم و جدید که مشتمل بر این مطالب است. آیا
نسب مجعول او در یکی از این کتاب ها دیده می شود؟ پاسخ به طور قطع منفی است، او کسی است که دروغ بستن و افترا زدن را
بی اهمیت می شمرد و این کار او در بسیاري از موارد است.
-6 می گوید: یهودیان خون مسلمانان را حلال می دانند همچنین رافضیان.
پاسخ- آیا این مرد " ماخذ این نسبت را از کتب شیعه و دانشمندانشان و یا حتی از عوام و افراد دون پایه شیعه گرفته است؟ با اینکه
شیعیان در اوقات شب و روز آیات کلام الله را می خوانند و با نهایت خضوع، آن را وحی منزل از جانب پرودگار تلقی میکنند، در
آن، بشدت قتل مسلمان، ممنوع اعلام شده و کیفر آن خلود در جهنم و عذاب الهی ذکر شده، و دستور قصاص داده شده است.
سنت پیغمبر و احادیث ائمه شیعه مشتمل بر نهی از قتل نفس و وعده کیفرهاي شدید است و احکام فراوانی از قصاص و دیات برآن
مترتب می باشد، بطوري که در فقه امامیه از قدیم
[ [ صفحه 155
الایام، دو کتاب قصاص و دیات براي این احکام تنظیم و تدوین گشته است، از مجموع این مطالب دانسته شد که این نسبت نیز
هیچگونه مدرکی جز خیال آن شخص خیال پرداز که از دشمنی شدید و تعصب احمقانه اش ریشه می گیرد، ندارد.
-7 گوید: یهودیان مطالب تورات را تحریف کردند و رافضیان قرآن را.
پاسخ- مدرك شیعه در تفسیر و تاویل قرآن و یا در هر حکم و آموزش دینی چیزي جز احادث معتبر صادر از شخصیتهاي خاندان
صفحه 89 از 209
وحی، بعد از پیغمبر اکرم (ص) نیست " اهل البیت ادري بما فی البیت " " اهل خانه بهتر میدانند در خانه چه میگذرد."
و مطالبی که از آنان روایت شده گذشته از اینکه بر خلاف عقل سلیم و منطق فطرت و اسول مسلم دینی نیست، از کسانی مانند"
قتاده "، " ضحاك " و " سدي " که تفسیر براي می کردند و دور از سر چشمه علوم پیغمبرند، گرفته نشده است.
اگر بخواهید تحریف کلام حق را از جاي خود، و اظهار نظرهاي بی مورد را بدانید، باید به کتب و تفاسیر اهل سنت مراجعه کنید،
در آنجا به علت تراشی هاي خنک، و زورگوئیهاي بی ماخذ، و ادعاها و آراي سخیف و بیمایه، و انکار مسلمات دینی بر می
خورید، که براي نمونه برخی از آنها را از کتاب " منهاج السنه " ابن تیمیه و دیگران در اینجا اشاره خواهیم کرد. بدین ترتیب شما
مجال می یابید تا میان یهود با هر فرقه اي که خواهید شباهت بر قرار کنید.
-8 گفته است: یهودیان دشمن جبرئیل اند و او را از بین فرشتگان دشمن خود می دانند، رافضیان نیز می گویند: جبرئیل اشتباه کرد
که وحی بر محمد (ص) آورد نه بر علی بن ابی طالب!!!
پاسخ- شاید مردك در خیالات واهی خود، می پندارد از ملتی منقرض شده، سخن به میان آورده که اثري از آنها در روزگار به
جاي نمانده، و هیچ کس نیست
[ [ صفحه 156
از حیثیت آنان دفاع کند، او فکر نمی کرد آینده که روشنگر گذشته است کسانی را بر می انگیزد تا از او سوال کنند چگونه ممکن
است شیعیان دشمن جبرئیل باشند وقتی کسی کتاب مقدسش را می خواند که خداي متعال صریحا می گوید:
من کان عدوا لله و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان الله عدو للکافرین:
"کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان و جبرئیل و میکائیل باشد، خدا هم در مقابل دشمن کافران است."
آیا چه وقت براي یک نفر با اعتقاد به مذهب شیعه، در نبوت حضرت محمد (ص) شکی پدیدآمده و یا در فکر کدامیک از پیروان
مذهب، نبوت امیر المومنین (ع) گذشته، تا حکم به اشتباه جبرئیل کند در حالیکه در شب و روز آیات قرآن را می خوانند که
خداي متعال می فرماید:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل"
و قول خداي بزرگ: "
ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین.
و این آیه:
و آمنوا بما نزل علی محمد و هو الحق من ربهم.
"بر آنچه بر محمد نازل شده که به حق از پروردگار آنهاست، ایمان بیاورید."
و قول خداي بزرگ:
[ [ صفحه 157
محمد رسول الله.
"محمد پیامبر خدا است. "
صفحه 90 از 209
و قول خداي متعال:
و مبشرا برسول یاتی من بعدي اسمه احمد.
"من پیامبري که بعد از من می آید و نامش احمد است شما را مژده می دهم. "
اگر شیعه عقیده به خطاي جبرئیل در امر وحی دارد، پس چرا در هر نماز واجب و مستحب، و در هر اذن و اقامه، و در دعایهاي
فراوانی که از ائمه اش رسیده، گواهی به رسالت پیغمبر اکرم می دهد و در مولفات شیعه که در زمینه فقه و حدیث و کلام و عقائد
و ملل و نحل، تدوین شده، همه این گواهی تصریح کرده اند؟
آیا اصولا این افتراي باطل را چگونه می توان به شیعیان نسبت داد و گفت که اینان می پندارد خداوند کار غلط جبرئیل را به مجرد
اشتباهی که از او سر زد امضاء کرد و گر نه در حقیقت خدا می خواست امیر المومنین مبعوث گردد؟
آیا این سخن را به هیچ آدم معتوه و نابخردن یا انسان وحشی بیابانی، بی خبر از علوم و معارف تا چه رسد به شیعیان با همه علم و
فضیلتشان می توان نسبت داد؟
این چیست که این قوم هیچ سخنی نمی فهمند.
بسیار جاي شگفتی است، شگفتی از نویسنده و دانشمند امروز مصر که به رد شیعه می پردازد و با این گونه یاوه گوئی هاو پرداختن
به خرافات می خواهد آنان را به هیجان آورد.
"کسی که ایمان نیاورده و پیرو هواي نفس است نباید مانع راه تو گردد و
[ [ صفحه 158
باعث سقوطت شود."
-9 می گوید: یهودیان گوشت شتر نمی خورند، رافضیان نیز چنین اند.
پاسخ- بخوانید و بخندید یا بخوانید و گریه کنید.
اگر بخواهید نهایت وقاحت و نابخردي را بدانید به صاحب این جمله مراجعه کنید، اگر چگونگی خیانت و خلاف گوئی را نمی
دانید " اندلسی (" صاحب عقد الفرید) شما را در کتابش بدان واقف می سازد. اي کاش من میدانستم گناه گوشت شتر چیست، که
باید حکمش ازحیوانات حلال گوشت دیگر، خارج باشد؟ و این حیوان چه احترامی نزد شیعه دارد که نباید کشته شود؟ من که از
این چیزها هیچ نمی دانم ولی شاید سازنده این روایت یک فلسفه مترقی اي براي این ممنوعیت در نظر گرفته باشد تااین تهمت را
بدان تاویل کند. به هر حال نظر قاطع در این باره کشتارگاه سلاخان و ساطور قصابان و مغازه هاي گوشت فروشی آنان در سراسر
بلاد شیعه است.
بخوانید و بخندید
یک افتراي خنده آور
-10 می گوید: ابو عثمان بحر الجاحظ گفته است: مردي از روساي تجار به من خبر داده گفت: پیر مردي بد اخلاق اخمو و
خاموش، درکشتی با ما بود که سرش را از زمین بر نمی داشت و هر وقت اسم شیعه را می شنید در خشم فرو می رفت و چهره اش
دگر گون شده، ابروهایش را سخت درهم می کشید. روزي به او گفتم: خدا تورا رحمت کند مگر از چه چیز شیعه این قدر بدت
صفحه 91 از 209
می آید، که می بینم هر وقت اسم شیعه در برابرت برده می شود، سخت بر آشفته و نگران می شوي؟ گفت: من از هیچ چیز شیعه به
اندازه این شین اول اسمش بدم نمی آید، زیرا من شین را ندیده ام مگر در اول هر کلمه زشتی، از قبیل: شر، شوم، شیطان، شغب
(شر بیار)، شقاء، شفار (نقص) شرر، شین، شوك (خار) شکوي، شره (افتضاح) شتم (فحش) شح (حرص و بخل).
[ [ صفحه 159
ابو عثمان گفت: بدین ترتیب دیگر اساس تشیع واژگونه شد.
شگفتی از سفاهت پیر مرد بد اخلاق، و کوته بینی اوست که چون نتوانسته عیبی براي شیعه دست و پا کند، دشمنی شدید، او را
وادار کرده تا با سفسطه چینی، عیبی برایش بتراشد، از این رو شروع کرده فقط براي اینکه حرف اول این اسم با حرف اول اسماء
زننده اي با هم متحدند، شیعه را بدان مواخذه کند.
اگر این بهانه گیریها باشد نسبت به بسیاري از اسماء مقدس، باید سرایت کند و حتی به کتاب خداي عزیز که در آن لفظ شیعه را
می خوانیم؟
و ان من شیعته لابراهیم...
و آیات دیگر.
بدتر از پیر مرد بد اخلاق، ابو عثمان است که گمان کرده بعد از این کلمه بی مایه، اساس تشیع واژگونه گردیده است، گویا این
صاعقه اي بود که بر شیعیان باریده و یا زمین در زیر پاي آنها فرو رفته و یا کوهها برسرشان فرو باریده و آنان را هلاك ساخته است
یا دلائل آنان وسیله برهانی قاطع مردود واقع شده رسوا شدند او نمی دانست که پیر مرد بد اخلاق، با سخنی که به زبان آورده، سوء
نیت خود را، و دلیل بد اخلاق اش را آشکار ساخته است و ابو عثمان هم به عقل ناقصش از او پیروي کرده است.
از این نابخردي، ابن عبد ربه (صاحب عقد الفرید) نیز دور نمانده است که آن را در کتاب خود با اظهار رضایت نسبت به آن آورده
است، چرا پیر مرد بد اخلاق از شینکلمه شیعه به مناسبت اتحاد حرف اولش با کلماتی از قبیل: شریعت، شمس، شروق (تابش)
شعاع، شهد، شفاعت، شرف، شباب (جوانی)، شکر، شهامت، شان، شجاعت، شفق، خوشش نیامد که بسیار از آنها مانند لفظ شیعه
در قرآن هم آمده است؟ چرا شیخ در این قصه دروغین میکوشد تا شین را فقط در آن الفاظ
[ [ صفحه 160
بیابد نه در این الفاظ. شاید هم اعور یا احول بوده و مقابل چشمان معیوبش را، نمی دیده است.
آیا شیعه نمی تواند مانند پیر مرد بد اخلاق بگوید: من از سنی بخاطر سین اول اسمش بدم می آید که آن را در کلمات سام، سئم،
سعر (آتش) سقر (دوزخ) سبی (اسارت) سقم (بیماري) سم، سموم، سوئه (بدي) سهم (تیر)، سهود، سرطان، سرقت، سفه، سفل،
سخب (سر و صدا) سخط، سخف، سقط، سل سلیطه، سماجت، می یابم.
ولی شیعیان عقلا و حکمایند و بدین یاوه ها توجه نمی کنند، با عواطف مردم به خاطر این یاوه هاي بی سروته، در نمی افتند و هیچ
نوع بنیادي را با این خرافات، بد نام نمی کنند.
این بود پاره اي از دروغ و جعلیات ابن عبد ربه. و چه بسیار نظائري می توان براي آن یافت که هر گاه بخواهیم همه را متعرض
شویم، کتاب بزرگی را تشکیل می دهد. از اینها گذشته، اشتباهات تاریخی در این کتاب نیز دیده می شود، مثل اینکه گوید: زید
صفحه 92 از 209
شهید در خراسان خروج کرد و آنجا کشته شد و بدار آویخته گردید که هرگاه بخواهیم به نقد و برسی آن پردازیم، از موضوع
بحث خارج می شویم و عارف را یک اشارت بس است.
ابن تیمیه که در کتاب " منهاج السنه ر خود نسبت ها و مجعولات ابن عبد ربه رانقل کرده چون خوشش آمده نشان دهد به مردم
که من از گذشتگانم بیشتر می توانم دروغ ببافم و بیش از آنان، از راستی و امانت فاصله دارم، لذا اضافه کرده است:
یهودیان با اخلاص به مومنان سلام نمی کنند بلکه می گویند السلام علیک (مرگ بر شما)، رافضیان نیز چنین اند.
یهودیان، مسح برموزه (پاي پوش) را جایز نمی دانند، همچنین رافضیان.
[ [ صفحه 161
یهودیان، اموال مردم را حلال می دانند، همچنین رافضیان.
یهودیان، در نماز سجده بر فرق سر می کنند، همچنین رافضیان.
یهودیان، عقیده به فریب مردم دارند، همچنین رافضیان.
و امثال این سخنان خرافی و یاوه.
ما تکذیب دروغهاي نسبت داده شده را به نیروي درك و فهم آزاد شما، واگذار می کنیم و مطلب را به احاطه شما به فقه شیعه و
کتب عقائد و احکامشان، آنچه از قدیم و جدید از شیعه شناخته شده، موکول می سازیم.
"و هر گاه پس از علمی که تو را فراهم آمده، پیروي از تمایلات و هواهاي آنان کنی، نه دوست خواهی داشت و نه یاوري"
[ [ صفحه 162
نقد کتاب انتصار
نظري به یاوه هاي ابی الحسین خیاط معتزلی
خواننده عزیز، شما اگر این کتاب را مصدر اکاذیب بخوانید، دروغ نگفته اید. و اگر نام صفحات آن را که بیش از 173 صفحه
نیست، دروغ نامه بگذارید خلافی مرتکب نشده اید. شما اگر خلال این صفحات کاوش کنید، از دروغهاي شاخدار، ادعاي بی
دلیل، طنز هاي دردآور و نسبت هاي ساختگی او، سخت به شگفتی خواهید افتاد. ما امیدواریم این بررسی کوتاه باعث شود شما به
خود کتاب که در مصر چاپ و منتشر شده، دست بیابید تا ما بیش از این، چهره صفحات کتابمان را به نقل افسانه هایش سیاه نکنیم.
در اینجا فقط به ذکر نمونه هائی از آن می پردازیم تا به میزان زیاده روي او در نسبت هاي دروغین، و یاوه هاي بی اساس، و شدت
غلیان کینه در ضمیر او، که باعث شده نام و شهرت ملتی بزرگ و پاك و منزه را آلوده کند، واقف گردید. او گفته است:
-1 رافضیان معتقدند خداي آنها داراي صورت و هیئتی است که حرکت می کند بی حرکت می ماند، محو می شود و جابجا می
گردد. او در آغاز دانا نبوده، سپس دانا شده (تا آنجا که گوید) این است توحید همه رافضیان، مگر تعداد ناچیزي از آنها که با
معتزله همنشین بوده اند و به عقیده توحید گرائیده اند، در نتیجه این گروه را رافضیان از خود طرد کرده و از آنان بیزاري جسته اند.
اما غالب آنها و بزرگانشان مثل " هشام سالم "، " شیطان الطاق، (" مراد مومن طاق است ") علی بن میثم "، " هشام بن حکم بن
.( منصور " و " سکاك " عقیده آنان همه است که بیان داشتیم (ص 5
صفحه 93 از 209
-2 رافضیان را عقیده این است که می گویند خدایشان داراي پیکري است
[ [ صفحه 163
با شکل و صورت حرکت می کند، بی حرکت می ماند، زوال می پذیرد، نقل مکان می دهد، نادان بوده سپس دانا شده است. (ص
.(7
-3 در روي زمین یک نفر رافضی پیدا نمی شود، مگر اینکه معتقد است که خدا شکل دارد در این باره روایاتی می آورند، و به
احادیثی از پیشوایانشان احتجاج می کنند؟ مگر آن عده از آنها که با معتزلیان از قدیم هم نشینی کرده، عقیده به توحید پیدا کرده
.( اند در نتیجه رافضیان آنان را طرد و از خود دور ساخته اند (ص 144
-4 رافضیان معتقدند صد مرد در یک روز، می توانند بدون پاك شدن و نگهداشتن عده، زنی را به مباشرت گیرند، و این امر
.( مخالف عقیده همه امت محمد است (ص 89
به زودي وضع همه این مطالب به وضوح، آشکار خواهد شد و معلوم می گردد شیعیان از روز نخست، از این سخنان مبرا بوده اند.
هر گاه پیروي از هواهاي نفسانی آنان کنی، با وجود علمی که ترا فرا رسیده در این صورت تو از ستمگران خواهی بود. "
[ [ صفحه 164
الفرق بین الفرق
پاسخی به یاوه هاي ابی منصور بغدادي
تالیف ابی منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادي متوفی 420 در 355 صفحه.
این نویسنده در کمان تیرهاي افتراهایش از هر گونه نسبت ناروا فرو گذار نکرده است. تنها چیزي که او را تا این اندازه به ورطه
جهالت افکنده پنداري است که در صفحه 309 بیان داشته، مبنی بر اینکه ": در بین رافضیان پیشوائی در فقه و حدیث و لغت و
دستور زبان عرب، وجود ندارد، و نیز در سیره نویسی و تواریخ و نبرد هاي اسلامی و تفسیر و تاویل قرآن هیچ شخص مورد وثوقی
دیده نمی شود و تنها پیشوایان این رشته از علوم منحصر به اهل سنت و جماعت اند."
او خدا را هم بر این نعمت سپاس گفته، گویا این پندار جنبه عمومیت دارد و زمانهاي آینده را نیز شامل می شود و ایشان آینده را از
پشت پرده رقیق زمان نگریسته است. و در نسبت هائی که داده از نظر امانت، خدشه اي وارد سازد یا کتب و دانشمندان شیعه در
خارج خود به خود، مشت او را باز کنند.
جاي تعجب است که در مقابل دو چشم او و در محیط اجتماعی اش (در بغداد) شخصیت هاي بزرگی از شیعه وجود داشته اند، که
احدي نمی تواند در امامت و پیشوائی آنان، در رشته هاي نامبرده خدشه اي وارد سازد. و زمام رهبري بدست آنها بوده است مانند
بزرگ پیشوایی ملت اسلام و معلم آن " محمد بن محمد بن نعمان مفید " و " علم الهدي سید مرتضی " و " شریف رضی، " و"
ابی الحسین نجاشی " و " شیخ ابو الفتح کراچکی " و " شریف ابی یعلی " و " سلار دیلمی " و امثال آنان.
ما نمی دانیم اینکه او از این شخصیت هابی خبر مانده است، آیا حواس عمومی او معیوب بوده، یا از روي کینه و دشمنی، وجود این
همه دانشمند را انکار
صفحه 94 از 209
[ [ صفحه 165
کرده است. در هر صورت ما براي شخص او اهمیتی قائل نیستیم، ما می خواهیم توجه خواننده را به راه و رسم اپو، جلب کنیم تا
کسی را جار و جنجالعایش نفریبد. شاید شما بتوانید پاره اي از مضامین دروغ و تزویر، افترا و تحریف و تغییر حقایق را در صفحات
کتابش که سرا پا دروغ است از بحثهائی که درباره کتابهاي مشابهش بعمل می آوریم، دریابید.
"و هر گاه از هواهاي آنان پیروي کنی با وجود علمی که براي تو حاصل شده هیچ گونه مدد و نگهبانی از خدا نخواهی داشت. "
[ [ صفحه 166
نقد کتاب الفصل فی الملل و النحل ابن حزم اندلسی
اشاره
هر کس بخواهد درباره ملل و نحل مطلبی بنویسد، باید قبل از هر چیز به مراتب بیش از نویسنده تاریخ ادبیات، خود را به امانت و
صدق مقید سازد تا از عواقب خطرناك این فن که آلودگی به نسبتهاي بی پایه و بی دلیل محکم است محفوظ ماند، و آبروي ملتها
و اقوام بی گناه را، بر اساس پندار یا خیالی نبرد، و به طور کلی هیچ گام بر ندارد مگر که در نقل مطالب آن محققانه باشد، و در
ماخذ خود تکیه بر موثق ترین آنها کند تا در پیشگاه خدا معذور و از گرفتاري وجدان به افترا مصون ماند.
ولی " ابن حزم " نه تنها به این وظیفه بی توجه است بلکه در نوشته هایش درست رفتاري مخالف این رویه دارد، او از نقل هر کس
باشد براي رده بندي بیشتر مذاهبر، استفاده می کند، از کثرات مذاهب خوشش می آید و از دادن هر گونه نسبت بی اساس به
مخالفان عقیده اش رو گردان نیست نمونه سخنانش را در زیر ملاحظه میکنید:
رافضیان مسلمان نیستند
اشاره
-1 رافضیان مسلمان نیستند اینان دسته هائی هستند که به فاصله بیست و پنج سال پس از رحلت پیغمبر پدید آمدند. آغاز کارشان
براي پاسخ به دعوت کسی بود (خذله الله) که با اسلام مکر و دشمنی می ورزید و درست مانند یهود و نصاري کفر و دروغ نشان
می داد.
پاسخ- سوگند به حق، که او با این عبارات کوبنده اش، انسانیت را شرمگین کرده، و اگر او بخواهد از عهده سخنش بر آید باید از
شرم و آزرم سرا پا عرق ریزد.
من نمی دانم چگونه می توان منکر اسلام مردمی در نمازهاي خود را به سوي قبله می ایستند و به شهادتین اقرار می کنند، قرآن را
حامل اند و به آن عامل، از سنت هاي پیغمبر اکرم پیروي می کنند، کتابهاي آنان در عقائد و احکام
صفحه 95 از 209
[ [ صفحه 167
دنیا را پر کرده و همه گواه صدق گفتار ما است و عمر خارجی آنان، اسلامشان را نشان می دهد. چگونه این مرد می تواند حکم
قطعی به نامسلمانی این طائفه کند در حالیکه هزارها کس از شیعیان بوده اند که استادان و رجال بزرگ اهل سنت، روایات خود را
در زمینه مذهب از آنها گرفته و راویان احادیثشان در صحاح ست و سایر روایات مسنده آنها را شیعیان تشکیل می دهند.
این روایات در حقیقت مرجع عقائد، احکام و آراء دینی این قوم است.
درج اسامی راویان شیعه که در صحاح اهل سنت مورد اعتماد بوده اند
و اینک برخی از مشایخ اهل سنت که شیعه مذهب اند. به تراتیب حروف تهجی مذکور میشود:
-1 ابان بن تغلب
-2 ابراهیم بن زید کوفی
-3 ابو عبد الله جدلی
-4 احمد بن مفضل حفري
-5 اسماعیل بن ابان کوفی
-6 اسماعیل بن خلیفه کوفی
-7 اسماعیل بن زکریا کوفی
-8 اسماعیل بن عبد الرحمن
-9 اسماعیل بن موسی کوفی
-10 تلید بن سلیمان کوفی
-11 ثابت ابن ابو حمزه ثمالی
-12 ثویر بن ابی فاخته کوفی
-13 جابر بن یزید جعفی
-14 جریر بن عبد الحمید کوفی
-15 جعفر بن یزید جعفی
-16 جعفر بن سلیمان بصري
-17 جمیع بن عمیره الکوفی
-18 حارث بن حصیره الکوفی
-19 حارث بن عبد الله همدانی
-20 حبیب بن ابی ثابت کوفی
-21 حسن بن حی همدانی
-22 حکم بن عتیبه کوفی
-23 حماد بن عیسی جهنی
صفحه 96 از 209
-24 خالد بن مخلد قطوانی
-25 ابو الحجاف ابن ابی عوف
-26 زبید بن حارث کوفی
-27 زید بن حباب کوفی
-28 سالم بن ابی جعده کوفی
-29 سالم بن ابی حفصه کوفی
-30 سعد بن طریف کوفی
[ [ صفحه 168
-31 سعید بن خیثم هلالی
-32 سلمه بن فضل الابرش
-33 سلمه بن کهیل الحضرمی
-34 سلیمان بن صرد کوفی
-35 سلیمان بن طاخان بصري
-36 سلیمان بن قرم کوي
-37 سلیمان بن مهران کوفی
-38 شعبه بن حجاج بصري
-39 صعصعه بن صوحان عبیدي
-40 طاوس بن کیسان همدانی
-41 ظالم بن عمرو دوئلی
-42 ابو الطفیل عامر مکی
-43 عباد بن یعقوب کوفی
-44 عبد الله بن داود کوفی
-45 عبد الله بن شداد کوفی
-46 عبد الله بن عمر کوفی
-47 عبد الله بن لهیعه حضرمی
-48 عبد الله بن میمون قداح
-49 عبد الرحمن ابن صالح ازدي
-50 عبد الرزاق بن همام حمیري
-51 عبد الملک بن اعین
-52 عبد الله بن موسی الکوفی
-53 عثمان بن عمیر کوفی
صفحه 97 از 209
-54 عدي بن ثابت کوفی
-55 عطیه بن سعد کوفی
-56 علاء بن صالح کوفی
-57 علقمه بن قیس نخعی
-58 علی بن بدیمه
-59 علی بن جعد جوهري
-60 علی بن زید بصري
-61 علی بن صالح
-62 علی بن غراب کوفی
-63 علی بن قادم کوفی
-64 علی بن منذر طرائفی
-65 علی بن هاشم کوفی
-66 عمار بن معاویه کوفی
-67 عمار بن هاشم کوفی
-68 عمرو بن عبد الله سبیعی
-69 عوف بن ابی جمیله بصري
-70 فضل بن دکین کوفی
-71 فضیل بن مرزوق کوفی
-72 فطر بن خلیفه کوفی
-73 مالک بن اسماعیل کوفی
-74 محمد بن حازم کوفی
-75 محمد بن عبید الله مدنی
-76 محمد بن فضیل کوفی
[ [ صفحه 169
-77 محمد بن مسلم طائفی
-78 محمد بن موسی المدنی
-79 محمد بن عمار کوفی
-80 معروف بن خربوذ کوفی
-81 منصور بن معتمر کوفی
-82 منهال بن عمرو کوفی
-83 موسی بن قیس حضرمی
صفحه 98 از 209
-84 نفیع بن حارث کوفی
-85 نوح بن قیس حدانی
-86 هارون بن سعد کوفی
-87 هاشم بن برید کوفی
-88 هبیره بن بریم حمیري
-89 هشام بن زیاد بصري
-90 هشام بن عمار دمشقی
-91 وکیع بن جراح کوفی
-92 یحیی بن جزار کوفی
-93 یزید بن ابی زیاد کوفی
اینان گروهی از شیعیان اند که اهل سنت در صحاح ششگانه شان به احادیث آنان احتجاج من کنند. گذشته از اینها، رجال شیعه از
صحابه پیغمبر و تابعین و شخصیت هاي بزرگ خاندان علوي بسیارند که اهل سنت حدیث آنان را مورد استناد قرار می دهند و
پیشوایانشان، اسناد خود را در صحاح و سنن و مسانید، به آنها رسانده اند و در توثیق و عدالتشان سخت پا فشاري می کنند.
پس اگر شیعه (چنانکه ابن حزم پنداشته است) مسلمان نباشند، این کتب روایات چه ارزشی دارد؟ و این صحاح و مسانید در چه
پایه اي از حقیقت اند و براي مولفان کتابهاشان که از بزرگان، پیشوایان و حافظان احادیث اهل سنت اند چه ارزشی می توان قائل
شد؟ و اصولا براي عقائدو آرائی که از آنها گرفته شد، با اینکه همه مشایخ آن غیر مسلمان اند، چه اهمیت و ارزشی می توان تصور
کرد.
بار الها تو بر ما ببخشاي که بازگشت همه بسوي تو است و توئی داور بحق.
بلی، تنها گناه شیعیان که نزد ابن حزم قابل بخشودگی نیست، دوستی و ولاء
[ [ صفحه 170
آنان نسبت به علی بن ابی طالب و اولاد از ائمه طاهرین علیهم السلام است که بر طبق کتاب و سنت بدان گرویده اند و در نتیجه
همین ولاي اهل بیت عرض و آروئی که از هر مسلمانی محترم است، از آنان مباح می شود، و این خدا است که بایدمیان ما، داوري
قاطع نماید.
اما اینکه پنداشته است آغاز تشیع به دعوت کسی بود که با اسلام مکر و دشمنی می کرد، مقصودش عبد الله سبا میباشد که امیر
المومنین او را به گفتار الحاد آمیزش به آتش سوزانید و شیعیان علی در لعن او، و اظهار نفرت از او، از آن بزرگوار پیروي کردند.
می پرسیم آیا چه موقع این پلیدي درحزب علوي دیده شده، تا تشیع تاریخش را از آن گرفته باشد و آیا در همه نسلها و دوره هاي
تشیع یک نفر شیعه را پیدا می کند که به این مرد منحرف گرویده یا منسوب باشد؟
ولی این مرد اصرار دارد شیعیان را به هر دروغ و فضیحتی نسبت دهد.
اگر او در صدد یافتن حقیقت بود با آگاهی کامل درمی یافت که بذر افشان تشیع در حقیقت موسس اسلام پیغمبر اکرم صلی الله
علیه و آله است از همان روزي که دوستان علی را شیعیانش نامید و با تعریف و تمجید آنان را بدو نسبت می داد و امت را به
دوستی و پیرویش فرا می خواند.
صفحه 99 از 209
و از آنجا که این نسبت سخت بی پایه و ي اساس است، بیش از این در رد آن تفصیل نمی دهیم، تنها به یک سخن طلائی از استاد
محمد کرد علی اکتفا می کنیم که گفته است " اینکه پاره اي از نویسندگان معتقدند مذهب تشیع بدعت عبد الله بن سبا معروف به
ابن سوداء است، ناشی از جهل و نادانی نسبت به این مذهب است، کسی که ارزش این مرد را نزد شیعیان بشناسد و بداند آنان از او
و اعمال و گفتارش بیزاري می جویند
[ [ صفحه 171
و دانشمندانشان بدون خلاف او را مورد توبیخ و حمله قرار می دهند، بخوبی می داند این سخن تا چه پایه نا صحیح است"..
علم علی از تمام صحابه بیشتر نبوده است
اشاره
-2 می گوید: هر کس بگوید علم علی از همه صحابه پیغمبر بیشتر بود دروغ گفته است) 4ر 136 الفصل) آنگاه در بیان اعلمیت ابو
بکر و تقدم او بر علی از نظر علمی بیانات سستی را آغاز کرده تا آنجا که گوید: کسی که بهره اي از علم داشته باشد می داند علم
ابو بکر چندین برابر علم علی بود.
و در تقدم عمر بر علی از نظر علمی گفته است: هر کس حسن داشته باشد به وضوح می داند علم عمر چندین برابر علم علی بود، تا
آنجا که گوید: پس سخن آن نادان آزرمی که مدعی اعلمیت علی شده باطل است و اگر در این زمینه معاند یابی آزرمی با ما عناد
ورزد، دروغ و نادانیش آشکار خواهد شد زیرا هیچکس نمی تواند به ما این تهمت را روا دارد که ما احدي از اصحاب پیغمبر را از
مرتبه خود فروتر آورده ایم.
پاسخ- من نمی دانم بر این مرد، آیا به عنوان یک نفر نادان بخندم یا به عنوان یک فرد غافل بگریم یا او را به عنوان یک نفر دیوانه،
مسخره کنم؟
چیزي که بر احدي جاي شک باقی نمی گذارد این واقعیت است که امیر المومنین علمش بر همه صحابه پیغمبر فزونی داشته و در
داوریها و مشکلات همه به او مراجعه کرده اند واو در هیچ قضیه اي احدي مراجعه نفرموده است.
احادیث وارده در گواهی پیامبر که علی اعلم امت است
اول کسی که اعتراف به اعلمیت علی نسبت به صحابه کرد، شخص پیغمبر اسلام (ص) می باشد. که به فاطمه فرمود:
اما ترضین انی زوجتک اول المسلمین اسلاما و اعلمهم علما.
"آیا خوشحال نیستی که من ترا به ازدواج کسی در آوردم که اول مسلمان است و علمش از همه بیشتر است. "
[ [ صفحه 172
و این سخن که فرمود ": من ترا به ازدواج بهترین فرد امتم در آوردم که از نظر علم از همه داناتر و از نظر فضیلت از همه بردبار تر و
از نظر اسلام از همه سابقهدارتر است.
صفحه 100 از 209
و باز این گفتار او به فاطمه ": او (علی) اولین کسی است که اسلام آورد و پیش از همه تسلیم شد و علمش از همه بیش و حلمش
بزرگ است. "
و باز سخن آن حضر (ص ") داناترین فرد بعد از من علی است. "
و سخن دیگر آن حضرت (ص) که فرمود ": علی ظرف علم من و وصی من و دري است که از آن به من وارد می شوند. "
و گفتار او (ص) که گفت ": علی در علم من است، بیان کننده رسالت من براي امتم بعد از من است. "
و گفتار آن حضرت (ص):
علی خازن علمی-
[ [ صفحه 173
"علی خازن علم من است. "
و گفتار او (ص):
علی عیبه علمی:
"علی صندوق علم من است. "
و سخن او (ص):
اقضی امتی علی:
"افضل امت من در قضاوت علی است. "
و سخن او (ص):
اقضاکم علی:
"افضل شما در قضاوت علی است."
و گفتار او (ص):
یا علی اخصمک بالنبوه و لا نبوه بعدي و تخصم بسبع- تا آنجا که شمرد: و اعلمهم بالقضیه. و در تعبیر دیگر: و ابصرهم بالقضیه.
اي علی منترا با درجه رسالت و نبوت محکوم و زیر فرمان خود میدانم و
[ [ صفحه 174
البته بعد از من نبوتی نیست و تو همگانرا با هفت خصلت محکوم بفرمان خواهی نمود و در ضمن آن هفت خصلت فرمود: تو در
قضاوت از همه داناتري.
و این سخن او (ص):
قسمت الحکمه عشره اجزاء فاعطی علی تسعه اجزاء و الناس جزءا واحدا:
حکمت به ده تقسیم شده نه بخش آن اختصاصا در اختیار علی است و یک بخش آن بین باقی مردم تقسیم شده است.
و چگونه پیغمبر اکرم (ص) در حالیکه هنوز او زنده و علی زنده است می گوید:
الحمد لله الذي جعل الحکمه فینا اهل البیت.
صفحه 101 از 209
سپاس خدائی را سزا است که حکمت را در ما خاندان قرار داد.
و هنگامی که علی به نصوص متواتري که از خود پیغمبر (ص) رسیده دروازه شهر علم و حکمت او باشد در اینصورت آیا چه کسی
با او برابري می کند؟ و کیست که در علم به او شبیه یا به او نزدیک باشد؟ این حدیثی است که بی شک از شخص پیغمبر صادر
شده، و بسیاري از نویسندگان درباره آن کتابهاي مستقلی، تدوین کرده اند.
پس از پیغمبر (ص) عایشه است که میگوید:
علی اعلم الناس بالسنه:
"علی داناترین مردم به سنت پیامبر است. "
[ [ صفحه 175
و آنگاه عمر، که میگوید:
علی اقضانا و باز: اقضانا علی:
"نیروي داوري علی از همه ما بیشتر است."
آراء صحابه پیامبر درباره علم و دانش آن حضرت
و از عمر کلمات مشهوري نقل شده که نشان می دهد او تا چه حد نیازمند به علم امیر المومنین بوده است و در اینجا برخی از آنها
را ذکر می کنیم:
-1 لولا علی لهلک عمر:
"اگر علی نبود عمر هلاك میشد " این جمله را بارها بر زبان آورده.
2 "- خدایا مرا در مشکلی که براي گشودنش پسر ابی طالب نباشد قرار مده.
3 "- سر زمینی که تو اي ابو الحسن نباشی، خدا مرا باقی نگذارد."
4 "- اي علی خدا امیر بعد از تو باقی نگذارد"
[ [ صفحه 176
5 "- به خدا پناه می برم از مشکلی که ابو الحسن براي گشودنش نباشد"
6 "- به خدا پناه می برم که در قومی زندگی کنم و تو اي ابو الحسن در میان آنها نباشی."
7 "- به خدا پناه می برم که در میان مردم زنده باشم و ابو الحسن آنجا نباشد"
8 "- خدایا مشگلی بر من وارد مساز مگر علی در کنارم باشد."
9 "- امید است در مشگلی که ابو الحسن گشاینده آن نباشد واقع نشوم."
-10 خدا مرا آن قدر باقی نگذارد تا در میان قرار گیرم که ابو الحسن در میان آنها نباشد."
سعید بن مسیب گوید: عمر به خدا پناه می برد از مشکلی که براي گشودنش ابو الحسن نباشد.
معاویه گوید: وقتی عمر در امري به مشکلی بر می خورد پاسخش را از او (علی) میگرفت.
صفحه 102 از 209
وقتی به معاویه خبر کشته شدن امام را دادند معاویه گفت ": با مرگ پسر ابو-
[ [ صفحه 177
طالب، علم و فقه از جهان رفت.
امام سبط حسن مجتبی در خطبه اش (هنگام وفات علی) گوید:
لقد فارقکم رجل بالامس لم یسبقه الاولون و لا یدرکه الاخرون بعلم:
"مردي دیروز از میان شما رخت بر بست که از گذشتگان و آیندگان کسی به پایه علم او نمی رسد."
ابن عباس دانشمند بزرگ امت گوید ": بخدا قسم، علی را نه دهم علم بخشیدند و در یک درهم دیگر با شما شریک است " و می
گفت ": علم من و علم اصحاب محمد در برابر علم علی (رض الله عنه) مانند قطره اي در هفت دریا است. "
و گاه می گفت ": علم برشش بخش است پنج بخش آن ویژه علی و یک بخش آن براي عموم مردم، همانا در بخش ششم او با ما
شریک است و از ما داناتر. "
ابن مسعود می گفت ": حکمت بده جز تقسیم شده، نه جزء آن ویژه علی و یک جزء براي عموم، و علی در بخش عموم از همه
داناتر است. "
او می گفت ": داناترین مردم مدینه در فرائض الهی علی بن ابی طالب است."
و نیز می گفت ": ما وقتی بین خود سخن می گفتیم به این عقیده بودیم که بهترین
[ [ صفحه 178
داور مدینه علی است."
و می گفت: داناترین کسی به فرائض و نیرومندترین داور علی است.
"و می گفت ": قرآن به هفت حرف نازل شده هیچ حرفی از آن نیست مگر که ظاهر و باطنی دارد و نزد علی بن ابی طالب عم
ظاهر و باطن قرآن است."
هشام بن عتیبه درباره علی (ع) می گفت ": او اول کسی است که با رسول خدا نماز گزارد و در دین خدا داناتر و برسول خدا
نزدیک تر است."
از عطاء پرسیدند آیا در بین اصحاب محمد کسی از علی داناتر بود؟ گفت: بخدا سوگند کسی را باین پایه نمی شناسم. "
عدي بن حاتم در سخنرانی اش می گفت ": در علم کتاب و سنت او (علی بن ابی طالب)داناترین مردم است و اگر او را نسبت به
اسلام بسنجیم، او برادر رسول خدا و راس اسلام است و اگر او را نسبت به زهد و عبادت در نظر گیریم، زهدش از همه آشکار تر و
عبادتش از همه بیشتر است، و اگر به خرد و قدرت طبیعی اش بنگریم، او از همه مردم عاقل تر و نیروي طبیعی اش برتر بوده است
".
و عبد الله بن حجل در سخنرانی اش گوید: تو یا علی، از همه ما در خدا شناسی دانا تر، و به پیغمبرمان نزدیکتر، و در دینمان نیکو
تري. "
صفحه 103 از 209
[ [ صفحه 179
و ابو سعید خدري گوید ": نیروي قضاوت علی، از همه برتر بود. "
از اصحاب پیغمبر عده اي در شعرشان امیر المومنین را به عنوان عالمترین یاران پیغمبر مدح گفته اند مانند: حسان بن ثابت، فضل بن
عباس و به پیروي از آنها گروه بسیاري از شعراي قرون اولیه اسلام که از ذکر نامشان در اینجا خود داري میشود، به همین خصلت
علی علیه السلام را ستوده اند.
از اینها که بگذریم، همه امت اسلام در برتري علمی امیر المومنین متفق اند، زیرا او وارث علم پیغمبر است، و از طرق بسیار روایاتی
از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره او رسیده است که فرموده علی وصی من و وارث من است، در این روایات است که علی
پرسید: من چه چیز از شما ارث می برم اي رسول خدا؟ پیغمبر فرمود: آنچه پیامبران پیشین ارث گذاشته اند. علی گفت آنان چه
چیز ارث نهاده اند؟ فرمود کتاب خدا و سنت پیغمبرشان را.
حاکم در ذیل حدیث بردن خصوص علی از پیغمبر، نه عمویش عباس چنین گفته است " در این مسئله بین اهل علم اختلافی نیست
که، با وجود عمو، ارث به پسر عمو نمی رسد، لذا معلوم می شود در خصوص این مورد، اجماعی وجود دارد که تنها و ارث علوم
پیغمبر باید علی باشد، نه دیگران.
با این وراثت، روایتی که از طریق صحیح از علی علیه السلام رسیده که فرمود: به خدا قسم برادر او، ولی، پسر عم، و وارث علم
اویم، پس کیست از من به او شایسته تر؟ محقق و مسلم می گردد.
این وراثت بین صحابه امري مسلم بوده است و در سخن بسیاري از آنها بدان اشارت رفته است. محمد بن ابی بکر در ضمن نامه
اش به معاویه می نویسد: واي بر تو،
[ [ صفحه 180
خود را با علی برابر میدانی؟ او وارث رسول خدا و وصی است.
اکنون باید این مرد بنگرد، آیا این درشت سخنی ها و نسبت هاي ناروایش، متوجه کیست؟ و حکم کسی که چنین هتاکی کند، با
توجه به اینکه در میان معتقدین به افضلیت علمی علی، یکی شخص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، چیست؟
اما آن کس که درباره صحابه بدگویی کند، و نسبت به سبط پیغمبر امام حسن مجتبی، عایشه، عمر بن الخطاب و دانشمند بزرگ
امت ابن عباس و دیگران اهانت روا دارد، حکمش را به هم مسلکان او و علماي مذهبش حوالت می دهیم.
شیعه امامیه قائل به تحریف قرآن اند و پاسخ آن
-3 می گوید: یکی از عقائدي که فرقه امامیه از قدیم و جدیدشان در آن اتفاق دارند تحریف قرآن است، به این معنی که مطالب از
قرآن نبوده و بدان افزوده شده و مطالبی از قرآن حذف گردیده و تغییرات زیادي در آن صورت گرفته است. و این از علی بن
الحسین بن موسی بن محمد یکی از علماي آنها که تظاهر به مذهب معتزله می کند خیلی بعید به نظر میرسد که منکر تحریف شده
و قائلش را کافر می داند!
پاسخ- اي کاش با اشاره اي، گفته بود آیا این اتهام را از کدام ماخذي از کتب مورد وثوق شیعه، نقل کرده، یاکدامعالمی از علماي
صفحه 104 از 209
آنها که ارزش اجتماعی داشته باشد، براي او بیان کرده است و یا کدام دانشجوي علوم دینی هر چند معروف هم نباشد برایش گفته
است، بلکه حاضریم تنزل کرده، باو بگوئیم از کدام یک از جهال شیعه یا مردم دهاتی وساده لوح آنها یاحتی از کدام دیوانه اي
مانند این مردك که حرف دهنش را نمی فهمد، چنین کلامی صادرشده است.
خواننده با کمی دقت می فهمد، مخالفان سر سخت تحریف قرآن، در راس
[ [ صفحه 181
همگان علماي امامیه می باشند مانند " شیخ صدوق " در اعتقادات "، شیخ مفید "، " علم الهدي سید مرتضی " که این مرد خود
بدان اعتراف کرده است و سید مرتضی در این عقیده تنها نیست چنانکه این مرد غافل اندیشید شیخ الطائفه " علامه طوسی " در
تبیان "، امین الاسلام طبرسی " در مجمع البیان و دیگران همه با او موافق اند.
اینان علماي بزرگ امامیه و حافظان علوم و پاسداران نوامیس و عقائد این قوم اند از قدیم و جدید که شما را بر دروغ این مرد
واقف می سازند و این فرقه هاي شیه و در راس آنها امامیه می باشند که همه اتفاق دارند بر اینکه " ما بین الدفتین (" مجموعه
موجود بنام قرآن) درست همان کتابی است که بی شک از پیش خدا آمده، و احکام قرآن بر آن جاري است.
هر گاه از دهن یکنفر شیعی لفظ تحریف بیرون آید مقصود او تحریف به معنی تاویل بباطل و تحریف سخنان از جاي خود می
باشد، نه به معنی کم و زیاد کردن و تبدیل حرفی به حرف دیگر نمودن چنانکه او خود و اهل مذهبش به چنین تحریفی قائل اند
ولی آنرا به شیعه نسبت می دهند.
امامیه ازدواج با نه زن را جایز میشمارند و پاسخ آن
-4 می گوید: از امامیه کسانی هستند که ازدواج با نه زن را جائز می دتنند و برخی از آنها گیاه " قمري " را به این دلیل که از
خون حسین روئیده شده، خوردنش را حرام میشمرند.
پاسخ- دوست می داشتم این مرد قبل از مراجعه به فقه امامیه در این باره چیزي نمی نوشت تا بداند هیچکدام از شیعیان بدون
استثناء با ازدواج بیش از چهار زن موافقت ندارد و ازدواج با نه زن از مختصات پیغمبر اکرم (ص) می دانند و در این امر میان
مسلمان شیعه و سنی هیچگونه اختلافی وجود ندارد. اگر این نسبت
[ [ صفحه 182
کذب محض نبود خواننده را به نام شخص یا کتاب کسانی که ازدواج با نه زن را جایز می دانند، واقف می ساخت، ولی اونه چنین
شخصی را می شناسد، نه کتابشرا می داند و نه گوشهایش چیزي درباره او شنیده است، این تنها کینه هاي دیرینه است که او را وا
می دارد نسبتی را که نمیتواند به عموم شیعیان بدهد، به پاره اي از آنها وارد آورد.
چنانکه دوست می داشتم قبل از اینکه سري به بلاد شیعه بزند و بداند چگونه آنان قمري می کارند و پیوسته با برنج و گندم و بلغور
مخلوط کرد، میخورند، علماي شیعه و عوام آنها از بالا و پائین طبقات مختلف چنین می کنند، قبل از اینکار درباره " قمري " چیزي
نمی نوشت. گوش احدي نشنیده و به قلب هیچ کسی خطور نکرده و از هیچ محدث یا مورخی یا اهل لغت و فرهنگی یا قصه گوویا
صفحه 105 از 209
حتی سبزي فروشی نقل نشده است که قمري از خون حسین روئیده و قبلا نبوده است.
با این حال اگر او به بلاد شیعه سرکشی کند، و همه این مطالب را با چشم خود به بیند، دست از دروغگوئیش بر نمی دارد، زیرا او
در صدد ایجاد نفرت و بد بینی نسبت به شیعه است و هیچکدام از اهل مذهبش هم با دروغهایش موافق نیستند.
علی از روي رغبت با ابوبکر بیعت نمود
اشاره
-5 می گوید: ما دیده ایم، علی رضی الله عنه تا مدت شش ماه از بیعت خود داري کرده و ابو بکر او را به بیعت خود مجبور نمی
کرد تا او با کمال میل و بدون اکراه و اجبار بازگشت، و دست بیعت داد.
از این جالب تر می گوید: در این شش ماهی که علی از بیعت با ابو بکر خود داري نمود، نه کسی از او در این باره سوالی کرد و نه
او را به بیعت با ابو بکر مکلف و مجبور ساخت، علی درآن وقت بین مسلمانها مشغول کار خودش بود. اگر نه این بود که علی
بیعت با ابو بکر را حق تشخیص داده و می خواست جبران کارهاي
[ [ صفحه 183
گذشته اش را کرده باشد و براي امر دینش قلبا با او بیعت کند و به حق باز گردد، این بیعت را بعد از شش ماه هم نمی کرد.
انصار، مردم را به بیت با سعد بن عباده می خواندند، و مهاجران به ابو بکر در این میان علی رضی الله عنه در خانه اش نشست، نه
سوي این گروه گرائید و نه سوي آن گروه، کسی هم جز زبیر بن عوام با او نبود، زبیر هم وقتی حق برایش روشن شد، فورا بیعت
کرده و علی ماند تنها. دیگر کسی نبود به او تمایل نشان دهد.
نظر استاد عبدالفتاح عبدالمقصود در زمینه بیعت
پاسخ- من از تعرض این موضوع خود داري می کنم، و به این دروغ شاخدار چهره نمی گشایم و با این دغل بازي ها و صورت
سازي ها رود در روي حقیقت کار ندارم و به مقابله با این جنایت ها، نسبت به اسلام و تاریخ اسلام، دست نمی زنم. فقط می گویم
اینها را که خواندید حالا ببینید استاد " عبد الفتاح عبد المقصود " در کتاب الامام علی بن ابی طالب اش با بیانی فشرده و ناب
چگونه پرده از روي حقایق بر می دارد:
گروهی از مسلمانان زمانی درنهان و گاهی آشکارا انجمن کرده به نفع فرزند ابی طالب دعوت می کردند به این دلیل که او را
براي تصدي امور مسلمین از دیگران بر تر می دانستند، آنگاه اطراف خانه اش اجتماع کرده اورا بنام فریاد می کردند و او را دعوت
می نمودند از خانه خارج می شود تا میراث از دست رفته اش را، از دست دیگران به او باز گردانند...
"در این موقع مسلمانان به دو دسته تقسیم شده بودند گروهی به مخالفت با او پیمان بسته، و جمعی آمادگی یاري او را داشتند.
بدین ترتیب در مدینه دو حزب پدید آمد و ناگهان وحدت اسلامی نزدیک بود از هم بگسلد و هیچکس جز خدا نمی دانست بعد
از این، سر نوشت اسلام چه خواهد شد... در این صورت آیا علی مانند سعد بن عباده در نظر پسر خطاب، شایسته کشته شدن نبود تا
فتنه فرو نشیند و دسته بندیها از بین برود؟
صفحه 106 از 209
[ [ صفحه 184
این امر به شدت و خشونت عمر نزدیک تر بود، تا به غیرتش بر وحدت اسلام. از این حرفها مردم با هم میزدند و زبانها از آنچه در
دلها می گذشت حکایت می کرد اینها همه پندارهائی بیش نبود که جاي یقین را می گرفت، هیچکس از باطن پسر خطاب خبر
نداشت ولی همه دنبال پندار را گرفته و از سوابق شدت و خشونت هاي مکرر پیشین او، بر آن دلیل می آوردند. و شاید در این بین
کسانی هم بودند که از حوادث گذشته بقیاس و یا پندار و حدس، قبل از دیدن با چشم خود، پیش بینی می کردند که هر گاه عمر،
علی را در امر بیعت تهدید کند و بدین وسیله بخواهد خلافت ابو بکر را رضا دهد، علی در مقابل تهدید عمر، پایداري خواهد کرد.
در تصور نتایج و عواقب این وضع، اینان شاید مدتی به فکر فرو رفته باشند ولیسر انجام به نتیجه قاطع بازگشته اند آن نتیجه
عبارتست از: خارج شدت عمر از راه راست، و با سر سختی و شدت عمل مخالفت ابراز کردن.
در آن روز اینگونه شایعات پیشاپیش کامهاي پسر خطاب که در میان گروهی از یاران و همکارانش به سوي خانه فاطمه پیش می
رفت، همه جا را فرا گرفته بود. پسر خطاب در صدد بود، پسر عم پیغمبر را هر طوري شده نسبت به چیزي که تا آن وقت زیر بارش
نمی رفت، وادار به اقرار کند. عده اي معتقد بودند تنها شمشیر می تواند او را وادار به تسلیم و اطاعت نماید.. و دیگران به این
عقیده بودند که هر گاه شمشیر به میان آید، تلاقی شمیشیر با شمشیرهاي دیگر قطعی است..
دیگران غیر از این دو دسته می گفتند " آتش " آتش تنها وسیله اي است که می تواند وحدت اسلامی را حفظ کند و علی را براي
این کار بر سر تسلیم و رضا آرد... آیا می توان براي جلو گیري از نقل داستان هیزمی که پسر خطاب امر کرد تا با آن اطراف خانه
فاطمه را بر افروزند، و در آن خانه، علی و یارانش بود، تا تهدیدي براي قانع کردن علی و انجام بیعت او باشد، قفلی بر دهن مردم
زد...؟
با اینکه این اتفاقات که با نقشه هاي مدبرانه قبلی یا دفعی طرح شده، مانند
[ [ صفحه 185
حبابها روي آب زودگذر بود و همراه این حوادث فشار پسر خطاب... معاونان او و کسانی که همراهش آمده بودند که کمکش
حمله کردند یا نزدیک بود حمله کنند که ناگاه چهره اي مانند چهره رسول خدا از پشت در خانه ظاهر شد در حالیکه هاله اي از
اندوه آن را فراگرفته و آثار رنج و الم از خطوط صورتش نمایان بود، از دیدگانش برق سرشگ می جست، فراز جبینش را
گرفتگی خشمی عمیق و احساساتی پر گداز فرا گرفته بود.
عمر از ترس در جا ایستاد، فشاري که بدر خانه وارد شده بود تدریجا، گسترش می یافت. یارانش که با او آمده بودند و پشت
سرش در مقابل در ایستاده بودند، ناگاه مقابل خود چهره رسول خدا را نگریستند از میان سیماي حبیبه اش زهرا به آنها نگاه می
کند. از شرم و آزرم دیدگان فرو بستند و از تصمیم هاي خود باز گشتند در آن حال می دیدند فاطمه همچون شبحی از خیال، آرام
و سنگین با گامهاي خود، اندوهگین و داغدار به سويمسجد می خرامد تا بقبر پدرش نزدیک گردد.
همه چشمها به سویش متوجه بود، و گوشها براي شنیدن صدایش بدان سو تیز گردیده، که ناگاه آهنگ لطیف و اندو هبارش را سر
داد، بتدریج آهنگ او اوج می گرفت: او محمد را از میان گور فرا می خواند و با صداي ناله اي آمیخته با سر شگی تلخبار فریاد
میکشید: بابا یا رسول الله... بابا یا رسول الله...
گویا زمین درزیر پاي ابن گروه ستمگر از بیم و هراس فریاد او، می لرزید.. زهرا می رفت تا با آن قبر شریف رو در رو گردد، و از
صفحه 107 از 209
آن غایب حاضر مدد گیرد پدرم یا رسول الله.. ماذا لقینا بعدك " بعد از تو از پسر خطاب و فرزند ابی قحافه چه ها که دیدم؟!؟! "
هنوز سخنش به آخر نرسیده بود که دلها از اندوه او کوفته و دیدگان بر او سر شگ همی بارید، مردانی از آن میان با خود حدیث
می کردند که اي کاش می توانستند زیر پاي خود را شکافته و در خفایی زمین پنهان گردند"...
[ [ صفحه 186
(امینی گوید) مراجعه کنیه به: الامامه و السیاسه 1ر 13 ، تاریخ طبري 3ر 198 العقد الفرید 2ر 257 ، تایخ الفداء 1ر 165 تاریخ این شحنه
. در حوادث سنه 11 شرح ابن ابی الحدید 2ر 19
رافضیان امامت زن و جنین را جایز می دانند و پاسخ آن
-6 می گوید: رافضیان امامت زن را جائز می دانند و پیشوائی جنین در شکم مادرش معتقدند.
پاسخ- ما نمی دانیم وقتی این مرد می خواست این جمله را بنویسد و یا هنگام نوشتن سایر فتاواي بی مدرکش، به هیچ کدام از
کتب کلام و عقائد شیعه و مخصوصا آنچه در مبحث امامت نوشته اند، مراجعه کرده است، و آیا در کدام یک از آنها این نسبت
دروغین را دیده بلکه حاضریم فرو تر آمده بگوئیم آیا یک نفر شیعه هر چند از جهال و عوام باشد تا چه رسد به علماي آنها این
افتراي بزرگ را پذیرفته است و در کتاب و نوشته خود آورده است؟
شیعه امامیه، به این عقیده معروف است که امامت را در دوازده نفر مرد منحصر می داند و زن در بین آنها نیست و خارج از این
تعداد معین کسی را به امامت قبول ندارد فرقه هاي دیگر شیعه مانند زیدیده "، " اسماعیلیه، " و حتی فرق منقرض شده انها مانند"
کیسانیه " و دیگران، امامت را تا اشخاص معینی می رسانند که آنها نیز همه مرداند، مگر آنچه شهرستانی در ملل و نحل از خود
ساخته: که درباره فاطمه دخترام امام هادي، اختلاف شده، و به همین زودي ثابت خواهیم کرد که اصولا چنین فاطمه اي وجود
خارجی نداشته و امام هادي دختري به این نشان از خود باقی نگذاشته است. اگر امامیه با امامت زنی موافق بود، با آن فضائل و
مکارمی که در فاطمه زهرا علیها السلام خبر داد، از آن بزرگوار تجاوز نمی کرد، ولی نسبت به شخص فاطمه زهرا بین شیعه قائل به
امامت نیست.
[ [ صفحه 187
این مطالب پیش همه شیعیان معروف است ولی این مرد به آنها هیچ توجه نکرده و هنگام تالیف کتابش حتی احتمال نمی داده
است که در نسلهاي آینده کسی که اهل تحقیق باشد به دنیا بیاید و مشت او را باز کند، و مردم را بر حقیقت امر واقف سازد، از این
رو بی مها با تهمت میزند و از روز حساب و رسوائی قیامت در پیش دارد نمی هراسد.
کاش من می دانستم وقتی از او بپرسند از چه موقعی، شیعه امامت جنین را پذیرفته است، او چه پاسخ می گوید؟ کدام شیعه اي به
امامت جنین که هنوز از شکم مادر بیرون نیامده قائل شده است؟ و این کدام جنین است که شیعه، به امامتش عقیده مند شده اند؟،
چه کسی آن را براي او نقل کرده؟ و او از چه کسی آن را شنیده است؟ بلی حقیقت این است که ": اهریمنان الهام بخش دوستان
خویشند. "
صفحه 108 از 209
دوستی پیامبر نسبت به علی فضیلت نیست
-7 می گوید: دوستی پیغمبر (ص) نسبت به کسی، فضیلتی براي او به حساب نمی آید، زیرا پیغمبر عمویش را هم که کافر بوده،
دوست می داشت (ص 123 (و در ص 124 می گوید:
هر چند رسول خدا، ابو طذالب را دوست می داست ولی خداوند او را از این دوستی نهی کرد، و دشمنی اش را بر او واجب
گردانید.
رسول خدا عمویش ابوطالب را که کافر بود دوست می داشت تا آنکه از دوستی او نهی شد
اشاره
پاسخ- پیغمبر با همه اصرار و تاکیدي که نسبت به صله رحم داشت، کفر را هر چند پیوند خویشاوندي قوي باشد مانع آن می
دانست، از این رو بر ابو لهب خشم گرفت و علنا از او بیزاري جست و بیزاري خود را از او در یک سوره مستقل اعلام کرد. و بند
اسارت را از عمویش عباس و پسر عمویش عقیل برنگرفت مگر وقتی که آنان آشکار را تظاهر به اسلام کردند با این حال حکم
فدیه را بر آنها جاري ساخت و میان دخترش زینب که مسلمان شده بود و همسرش ابی العاص که کافر بود در تمام
[ [ صفحه 188
مدتی که او به کفر خود ادامه می داد جدائی افکند تاوقتی که او نیز اسلام آورد و سلامت یافت.
از این رو محبت پیغمبر به اشخاص تنها به خاطر ایمان ثابت آنان، و رسوخ کلمه حق در قلبشان بوده، و دوستی پیغمبر نسبت به
کسی نشانه نفود دین در قلب او و آراستگی او به زیور اخلاص و یقین است. و این جمله پیوسته دلیلش را خود همراه دارد و
ارتکازي اذهان و قلوب است تا جائی که " ابن حزم " خود بر افضلیت عایشه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در امت به
حدیث مردودي مبنی بر اینکهپیغمبر به او فرمود ": تو محبوب ترین مردمی نزد من، " استدلال می کند.
درباره ابو طالب، وي در آغاز محبت پیغمبر را نسبت به او پذیرفته و ما او را در این امر تصدیق می کنیم و معتقدیم این خود فضلیتی
بسیار ممتاز است و چه فضیلتی از آن برتر می تواند باشد.
اما ادعاي اینکه پیغمبر بعد از آن، محبت خود را تحریم کرده و خداوند او را از این محبت نهی و توبیخ کرده و امر به دشمنی با او
فرموده است؟ این چیزي است که هیچگونه دلیل و شاهدي بر آن در دست نیست، و آیا این شخصی چگونه به خود اجازه می دهد
عمل پیغمبر را میان دو روز (قبل از آمدن نهی و بعد از آن)، فرق بگذارد؟ آیا می تواند بگوید چه روزي پیغمبر به ابو طالب خشم
و کین ابراز کرده است؟ آیا می تواند سالی که پیغمبر او را ترك گفت و دشمنی اش را بر دیگران واجب دانست تعیین کند؟
پاسخ این سخن و اثبات ایمان ابوطالب
تاریخ از این سخنان، خالی است بلکه حدیث و سیره پیغمبر بهما نشان می دهد آن حضرت تا وقتی ابو طالب جهان را بدرود گفت،
از او جدا نشد و آنگاه که او دنیا رفت، پیغمبر ما تمزده به سوگ او پرداخت و به علی فرمود: برو او را غسل بده کفن کن، به
صفحه 109 از 209
خاکش بسپار که خدایش او را آمرزید و مشمول رحمتش ساخت و علی
[ [ صفحه 189
او را به این اشعار رثا گفت:
ابا طالب عصمه المستجیر و غیث المحمول و نور الظلم
لقد هد فقدك اهل الحفاظ فصلی علیک ولی النعم
و لقاك ربک رضوانه فقدکنت للطهر من خیر عم
اي ابو طالب تو، پناهنده ات را پناهی و براي اراضی خشک، باران رحمت، و براي تاریکیها نوري."
"فقدان تو فرشتگانرا لرزانید و رسول خداي بر تو درود فرستاد."
"خداوند با رضا مندي ملاقاتت را پذیرفت زیرا تو بهترین عم براي پیامبر بودي. "
کسی که بخواهد بر احوال بزرگ ابطح حضرت ابو طالب، واقف گردد، باید به کتاب علامه برزنجی شافعی و تلخیص آن به نام"
اسنی المطالب " اثر عالم بزرگ شافعی سید احمد زینی دحلان مراجعه کند.
انکار نزول سوره هل اتی درباره اهل بیت
اشاره
-8 میکوید: رافضیان آیه ": و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا " را به علی (رضی الله عنه) تاویل می کنند، و این
تاویل نزد ما مورد قبول نیست زیرا شمول و ظهور آیه، هر کس که اطعام طعام کند می گیرد) 3ر 146 الفصل).
پاسخ- کسی که به شیوه استدلال مسخره و مضحک این مرد واقف گردد می تواند دروغ پردازیهاي دیگرش را نیز دریابد. او گمان
کرده به مجرد نسبت تاویل به رافضیان دادن و آن ر ا دروغ و نادرست خواندن، در ارزش حدیثی که ذیل آیه شریفه رسیده،
منقصتی وارد ساخته است. در حالیکه او خود می داند
[ [ صفحه 190
گروه بسیار از پیشوایان تفسیر و حدیث، آن را روایت کرده و در کتب حدیث خود ثبت کرده اند، و اگر عذرش نادانی و بی خبري
از آن حدیث است، این خود مصیبت بزرگی است.
حافظ " ابو محمد عاصمی " کتابی در دو جلد به نام " زین الفتی در تفسیر سوره هل اتی " تدوین کرده کتابی بزرگ، مجلل و پر
مغز، که نشانه فضل نویسنده و گسترش اطلاعات، حدیث شناسی او، و نمودار قدرت کامل او در علم کلام و تحقیقات مذهبی
است. هر چند در گوشه و کنار آن اشتباهاتی متناسب با مذهب خود روشن ملتش دارد.
شاید هم " ابن حزم " فکر کرده او نیز رافضی است و حرفش مورد قبول نیست؟ و یا می گوید او شرائط صحت حدیث را نمی
داند؟ یا معتقد است هر چیزي موافق رافضیان باشد هر چند با صحیح ترین اسانید نقل شود، مورد قبول نیست؟
صفحه 110 از 209
احادیث وارده در شان نزول این سوره و راویان آن
در هر صورت حدیث ذیل آیه را، این عده نقل کرده اند:
1 "- ابو جعفر اسکافی " متوفی 240 ، او در رساله اي که در رد جاحظ نوشته گوید: ما مثل امامیه نیستیم که هوا داري از اشخاص،
ما را به انکار مسائل مسلم وادارد، بلکه به عکس ما تردید نداریم که احدي از صحابه پیغمبر برتر از علی بن ابی طالب نمی باشد،
اما دیگري چیزها را منکر نیستیم... (تا آنجا که گوید): اما انفاق علی، متناسب با حال و وضع درویشی اش بود، و او کسی است که
در راه خدا مسکین و یتیم و اسیر را غذا داد و در باره او و همسر و دو فرزندانش یک سوره کامل نازل گردیده است.
2 "- حکیم ابو عبد الله محمد بن علی ترمذي " که تا سال 285 در قید حیات بوده آن را در کتاب خود " نوادر الاصول " ص 64
آورده است.
3 "- حافظ محمد بن جریر طبري " متوفی 310 ، آن را در علت نزول سوره
[ [ صفحه 191
هل اتی نقل کرده چنانکه در " الکفایه " آمده است.
42 حدیث احتجاج مامون خلیفه عباسی را بر چهل - 4 "- شهاب الدین ابن عبد ربه " مالکی متوفی 328 در "عقد الفرید " 3ر 47
نفر از دانشمندان یاد کرده و در آنجا می گوید:
مامون گفت: یا اسحاق آیا قرآن می خوانی؟ گفتم: بلی گفت: براي من بخوان-
هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا.
من خواندم تا رسیدم به
و یشربون من کاس کان مزاجها کافورا.
تا قول خداي تعالی:
و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیتما و اسیرا.
مامون گفت اجازه بده آیا درباره چه کسی این آیات فرود آمده،؟ گفتم: درباره علی. گفت: آیا تو می دانی وقتی علی مسکین و
یتیم و اسیر را اطعام میکرد. انما نطعمکم لوجه الله گفت؟.
و آیا شنیده اي خدا در قرآن کسی را توصیف کند چنانکه از علی توصیف کرده است؟. گفتم: نه. گفت: راست گفتی، زیرا خداي
بزرگ سیرت و احوال علی را میدانست. اي اسحاق آیا توان ده نفر (عشره مبشره) را از اهل بهشت می دانی؟ گفتم: بلی یا امیر
المومنین، گفت: آیا کسی بگوید بخدا قسم نمی دانم این حدیث صحیح است یا نهی نمی دانم آیا پیغمبر آن را گفته است یا نه،
آیا نزد تو کافر است؟ گفتم پناه می بروم به خدا؟ گفت که اگر او بگوید من نمی دانم آیا این سوره از قرآن است یا نه آیا کافر
است؟ گفتم: بلی. گفت اي اسحاق به نظر می رسد میان این دو کس فرقی هست.
5 "- حاکم ابو عبد الله نیشابوري " متوفی 405 در مناقب فاطمه علیها السلام این آیه
[ [ صفحه 192
را آورده، چنانکه در کفایه آمده است.
صفحه 111 از 209
6 "- حافظ ابن مردویه ابو بکر اصفهانی " متوفی 216 در تفسیر از گروهی حکایت کرده، و آلوسی در " روح المعانی " پس از
نقل از او، گفته است: این خبر مشهور است.
7 "- ابو اسحاق ثعلبی " متوفی 427 یا 437 در تفسیر خود " کشف البیان."
. 8 "- ابو الحسن واحدي نیشابوري " متوفی 468 در تفسیرش به نام " البسیط و اسباب النزول " 331
9 "- حافظ ابو عبد الله محمد بن فتوح ازدي اندلسی " مشهور به حمیدي متوفی 488 " در فوائدش " این حدیث را ذکر کرده
است.
. 10 "- ابو القاسم زمخشري " متوفی 538 در " کشاف " 2ر 511
. 11 "- اخطب الخطبا " خوارزمی متوفی 568 در " مناقب " 180
-12 حافظ " ابو موسی مدنی " متوفی 581 در " الذیل " چنانکه " الاصابه " نقل کرده است.
. 13 "- ابو عبد الله فخر الدین رازي " متوفی 606 در تفسیرش 8 ر 276
14 "- ابو عمر و عثمان بن عبد الرحمن " معروف به ابن صلاح شهرزوري شرخانی متوفی 643 ، بر طبق نقل " الکفایه."
15 "- ابو سالم محمد بن طلحه شافعی " متولی 652 در " مطالب السئوال " 31 . او پس از ذکر حدیث، گوید: امام ابو الحسن علی
بن احمد واحدي و غیر از او ائمه تفسیر، این حدیث را روایت کرد هاند، آنگاه گفته است: چه عبادتی از این بهتر و چه منقبت و
فضیلتی بالاتر از اطعام طعام، با نیاز شدید نسبت به آن، می توان یافت و هر گاه چنین نبود، این داستان تا این درجه عظمت پیدا نمی
کرد و ارزشش بالانمی گرفت و خداي بزرگ درباره آن به رسولش آیات قرآن فرو نمی فرستاد. و او را شعري است که در صفحه
8 کتابش آورده:
[ [ صفحه 193
هم العروه الوثقی لمعتصم بها
مناقبهم جاءت بوحی و انزال
مناقب فی الشوري و سوره هل اتی
و فی سوره الاحزاب یعرفها التالی
و هم اهل بیت المصطفی فودادهم
علی الناس مفروض بکم و اسجال
آنان براي کسیکه بدانها متوسل شود، دستاویزهاي محکم اند که مناقبشان از راه وحی و الهام رسیده است:
مناقب و فضائلی که در سوره شوري و هل اتی و احزاب، تلاوت کنندگان قرآن میشناسند.
آنان اهل بیت مصطفی می باشند و دوستی آنها به حکم الهی در منشور قرآن الزامی است.
-16 ابو المظفر " سبط ابو جوزي حنفی " متوفی 654 ، در " تذکره " خود از طریق بغوي و ثعلبی آنرا نقل کرده، و بر جدش ابن
صفحه 112 از 209
جوزي که آن را در ردیف حدیثهاي مجعول می شمرده، ایراد گرفته و پس از آنکه سندش را از ضعف پیراسته، گوید: من از سخن
جدم و از انکاري که او از این حدیث کرده در شگفتم.
و در کتاب " المنتخب " گوید: اي دانشمندان علم دین، آیا می دانید چرا علی و فاطمه ایثار کردند، و اجازه دادند آن دو کودك
حسن و حسین (ع) با وجود گرسنگی، ایثار کنند؟
آیا رمز این مطلب بر آنان پوشیده بود؟ این کار نسبت به آن دو کودك دلیلی نداشت مگر که قبلا نیروي شکیب آنها را آزموده
باشند، و گر نه شاخسارهاي درخت رحمت الهی و پاره هاي تن فاطمه و جوجه هاي اردك شناور، را این چنین آزرده نمی ساختند.
. 17 "- عز الدین عبد الحمید " مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی متوفی 655 در شرح " نهج البلاغه " 3 ر 257
[ [ صفحه 194
-18 حافظ " ابو عبد الله کنجی " شافعی متوفی 658 در " الکفایه " 201 ، وي پس از ذکر حدیث گوید: حافظ ابو عبد الله حمیدي
در فوائدش چنین روایت کرده و ابن جریر طبري درسب نزول هل اتی از این گسترده تر، روایت کرده است. من شنیده ام حافظ
علامه " ابو عمر و عثمان عبد الرحمن " معروف به ابن صلاح در درس تفسیر سوره هل اتی این حدیث را مطرح و درباره آن گفته
است: این سائلان فرشتگان خداي رب العالمین بودند و منظور از آن امتحانی براي اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.
و در مکه از شیخ حرم بشیر تبریزي در درس تفسیر شنیدم که می گفت: سائل اول جبرئیل، و سائل دوم، میکائیل و سائل سوم،
اسرافیل بوده است.
. 19 "- قاضی " ناصر الدین بیضاوي متوفی 685 در تفسیر خود 2ر 571
207 و در آنجا گوید: این عقیده حسن و قتاده نیز می - -20 حافظ " محب الدین طبري " متوفی 694 در ریاض النضره 2ر 227
باشد.
. -21 حافظ " ابو محمد بن ابی حمزه ازدي اندلسی " متوفی 299 در " بهجه النفوس " 4ر 225
22 "- حافظ الدین نسفی " متوفی 701 در تفسیریکه در حاشیه تفسیر خازن 4ر 458 دارد در سب نزول آیه، حدیث را روایت کرده
و دیگر چیزي بر آن نیفزوده است.
-23 شیخ الاسلام " ابو اسحاق حمویی " متوفی 722 در " فرائد السمطین. "
24 "- نظام الدین قمی نیشابوري " در تفسیرش که در حاشیه طبري 29 ر 112 دارد، و در آنجا گوید: واقدي در " البسیط " و
زمخشري در " کشاف " حدیث را ذکر کرده اند و مورد اتفاق امامیه است که تمام این سوره، درباره اهل بیت پیغمبر (ص)
مخصوصا آیات مورد بحث، نازل گردیده است، آنگاه حدیث اطعام طعام را نقل کرده، گوید: روایت شده سائل در این شبها،
جبرئیل بود. و بدین وسیله می خواسته، آنها را به اذن خداوند، بیازماید.
[ [ صفحه 195
25 "- علاء الدین علی بن محمد خازن بغدادي " متوفی 741 در تفسیرش 4ر 358 اول اشاره به نزول آیات درباره علی علیه السلام
کرده، آنگاه حدیث را نقل نموده سپس گوید: می گویند آیه نسبت به هر کسی که اطعام طعام کند، عمومیت و شمول دارد براي
تضعیف این قول اولا استناد به " قیل (= " گفته شده) داده و نامی از قائل به میان نیاورده است. ثانیا شمول آیه از نظر مفهوم منافاتی
صفحه 113 از 209
با انحصار مصداقش در امیر المومنین علیه السلام ندارد.
. -26 قاضی "عضد ایجی " متوفی 756 در " المواقیت " 3ر 278
-27 حافظ " ابن حجر " متوفی 852 در " الاصابه " 4ر 387 حدیث را از طریق ابی موسی در " الذیل " نقل کرده و ثعلبی در تفسیر
سوره " هل اتی " نقل از مجاهد از ابن عباس آن را آورده است.
-28 حافظ " جلال الدین سیوطی " متوفی 911 در " الدر المنثور " 6ر 299 از طریق ابن مردویه.
. 29 "- ابو سعود عمادي محمد بن حنفی " متوفی 982 در تفسیرش در حاشیه تفسیر رازي 8ر 318
.268 - -30 شیخ " اسماعیل بروسی " متوفی 1137 در تفسیر " روح البیان " ج 10 ص 269
. 31 "- شوکانی " متوفی 1173 در تفسیر خود به نام " فتح القدیر " 5ر 338
-32 استاد " محمد سلیمان محفوظ " در کتاب " اعجب ما رایت " 1ر 10 . و گفته است این حدیث را اهل تفسیر روایت کرده اند.
.12 - -33 سید " شبلنجی " در " نور الابصار " 14
. -34 سید " محمود قراغولی بغدادي حنفی " در " جوهره الکلام " 56
متن حدیث:
ابن عباس (رضی الله عنه) گوید: حسن و حسین بیمار شدند رسول خدا (ص) با جمعی از یاران عیادتشان کرد، همراهان پیغمبر
گفتند یا ابا الحسن خوبست براي
[ [ صفحه 196
فرزندانت نذري کنی. علی و فاطمه و کنیزشان فضه نذر کردند هر گاه دو فرزندشان از بیماري بهبود یا بند، سه روز پیاپی روزه
بدارند. چون از بیماري بهبودي یافته، بستر را ترك گفتند، علی از شمعون خیبري یهودي سه صاع (کاسه) جو، وام گرفت، فاطمه
یک صاع آن را آسیا کرد و به تعداد (روزه داران) پنج قرصه نان طبخ نموده، هنگام افطار در مقابل آنان نهاد تا افطار کنند، ناگاه
سایلی بر در خانه ایستاده، گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد مسکین من مساکین المسلمین اطعمونی اطعمکم الله من موائد الجنه:
"درود بر شما اي خاندان محمد، بینوائی از بینوایان مسلمینم مرا اطعام کنید خداوند شما را از غذا هاي بهشتی اطعام کند. "
در این موقع همه، نانهاي خود را به او دادند و چیزي جز آب چشیده، شب را روزه دار صبح کردند، وقتی روز دوم را به آخر
رساندند، نانها را در برابر خود نهاده بودند که یتیمی بر در خانه ایستاد، باز او را بر خود مقدم داشتند و روز سوم اسیري بر انها وارد
شدو مانند روزهاي قبل با او نیز رفتار کردند، چون صبح (روز چهارم) فرا رسید، علی (رضی الله عنه) دست حسن و حسین را
گرفت و متوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شده هنگامی که پیغمبر آنها را دید مانند جوجه اي که از تخم بیرون آمده
باشند، از شدت گرسنگی بخود می لرزند، گفت:
ما اشد ما یسوونی ما اري بکم:
"من تا چه حد ناراحت می شوم که شما را بدین حالت بنگرم "؟
آنگاه برخاست و با آنها بیرون رفت، فاطمه را در محراب عبادتش دید، شکم بر پشت چسبیده و حدقه ها، در گودي چشم فرو
رفته، او را این منظره بسیار ناگوار آمد. ناگاه جبرئیل فرود آمده، گفت بگیر این را اي محمد ترا از ناحیه اهل بیت
صفحه 114 از 209
[ [ صفحه 197
گوارا باد: پس سوراه را بر او فرو خواند.
این تعبیر گروهی از بزرگان نامبرده بود، تعبیرهاي دیگري در این حدیث رسیده که از ایراد آنها صرف نظر می کنیم.
انکار اخوت (برادري) رسول خدا با علی بن ابیطالب
اشاره
-9 می گوید: پیغمبر (ص) فرمود:
اگر من کسی را به دوستی خود می گرفتم، در دوستی خود ابو بکر را بر می گزیدم ولی او برادر من و مصاحب من است. و این
مطلبی است که جز آن درست نیست اما برادري علی، جز با سهل بن حنیف با دگر کس، صحیح نیست.
پاسخ اجمالی به این موضوع
پاسخ- من نمی خواهم درباره حدیثی که عقیده به صحتش دارد، ایرادات خود را مطرح سازم، و یا در صدور آن، مناقشه کنم، یا
ایرادي را که عمر بن الخطاب به حدیث " کتف و دواه " وارد ساخت، بیاورم زیرا که هر دو حدیث بر طبق گواه " صحیحین " در
بیماري وفات پیغمبر (ص) صادر شده است، و نیز نمی خواهم، سخن ابن ابی الحدید را در شرح نهج البلاغه 3ر 17 که گفته است:
این حدیث مجعول است و طرفداران ابو بکر آن را در مقابل " حدیث اخاء " ساخته اند- بگویم.
من درمفاد حدیث، نیز بسط سخن نمی دهم. و آنچه را ابن قتیبه در تاویل مختلف الحدیث 51 گفته، نمی گویم. کلام ابن قتیبه
چیست و از آن چه مستفاد می شود؟ او می گوید مقصود از برادري در این حدیث، برادري عمومی اسلامی است که در این آیه:
"انما المومنون اخوه"
آمده است، نظیر روایتیکه از پیغمبر وارد شده که به عمر فرمود: یا اخی اي برادر و به زید فرمود: انت اخوانا تو برادر مائی، و به
اسامه فرمود: یا
[ [ صفحه 198
اخی و در تعبیر بخاري، مسلم و ترمذي تفسیر این برادري آمده است آنجا که فرمود:
لو کنت متخذا خلیلا لاتخذت ابا بکر خلیلا و لکن اخوه الاسلام و مودته.
(اگر کسی را بدوستی بر می گزیدم ابو بکر بود ولی تنها برادري و دوستی اسلامی است)
چنانکه منظور از دوستی اي که نفی شده دوستی به معنی خاص است و گر نه دوستی عمومی که به قول بخداي تعالی:
الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین
همه جا ثابت است.از این رو این برادري ان برادري به معنی خاص نیست که در روزهاي مواخات (پیمان برادري) بامر و وحی
پرودگار بدان اشارت رفت و بر مبناي همشکلی و هم مانندي میان هر دو نفر در درجات روانی صورت گرفته است، آن برادري
خاصی بود که ابا بکر را با عمر، و عثمان را با عبد الرحمن عوف، و طلحه را با زبیر، و ابی عبیده جراح را با سالم مولی ابی حذیفه،
صفحه 115 از 209
و ابی الدرداء را با سلمان، و سعد بن ابی وقاص را با صهیب، و ابی ذر را با مقداد بن عمرو، و ابو ایوب انصاري را با عبد الله بن
سلام، و اسامه را با هند حجاج النبی، و معاویه را با حباب مجاشعی، و فاطمه بنت النبی را با ام سلمه، و عایشه را با زن ابو ایوب،
آئین برادري افکند و علی را پیغمبر براي خودش ذخیره کرد در حالیکه می گفت: سوگند به خدائی که مرا به حق فرستاده برادري
تو را بتاخیر نینداختم مگر براي
[ [ صفحه 199
خودم، تو برادر منی، و وارث علم من، تو برادر منی، و رفیق من، تو برادر منی در دنیا و آخرت.
من هیچکدام از این سخنان را نمی گویم، ولی می گویم تعجب از سبکسري و جهالت است که بانسان اجازه می دهد بگوید: غیر
از حدیثی که من صحیح می پندارم حدیث دیگري صحیح نیست، در حالیکه او مفاد حدیثش را یا نمی داند یا می داند و دوست
می دارد مسلمانان را دانسته به جهالت بکشد و حدیثی را که همه امت اسلامی یک سخن آن را پذیرفته اند و در صحاح و
مسانیدشان آورده اند، برگردد و آن را تخطئه کند.
آیا فریفتگی به چیزي این طور آدمی را کور و کر می کند؟
آیا آدمی این چنین ستمگر و نادان آفریده شده است؟
برادري به معنی خاص که براي امیر المومنین ثابت است یکی از امتیازات و افتخارات اوست و هر کس بعد از او آن را ادعا کند بر
طبق حدیث صحیح که ذیلا متعرض می شویم، کذاب خواهد بود و این برادري بین یاران پیغمبر، براي علی مانند لقبی معروف بود
که در هر محفلی از آن یاد می شد، و گفتگو هاي اصحاب بدان فضیلت مشحون است و بارها بدان استدلال کرده و در اشعار
معروفشان آن را گنجانیده اند. اگر بخواهیم پراکنده هاي این موضوع را در یک جا، گرد آوریم، خود کتابی بزرگ خواهد شد و
ما گزیده آن را در اینجا ایراد می کنیم:
[ [ صفحه 200
سخن پیرامون حدیث برادري پیغمبر با امیرالمومنین و راویان آن
اشاره
-1 رسول خدا (ص) میان اصحابش پیمان برادري افکند، به این ترتیب که: ابا بکر را با عمر، و فلان را با فلان، برادر خواند. پس
علی (رضی الله عنه) نزد او آمده گفت:
آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد:
"شما که بین یارانت پیمان برادري افکندي میان من و هیچکس برادري بر قرار نکردي؟ " پیغمبر صلی الله علیهو آله فرمود:
انت اخی فی الدنیا و الاخره؟
"توئی برادر من در دنیا و آخرت."
سند این حدیث می رسد به:
صفحه 116 از 209
امیر المومنین علی، عمر بن الخطاب، انس بن مالک، زید بن ابی اوفی، ابن عباس مخدوج بن زید، جابر بن عبد الله، ابی ذر غفاري،
عامر بن ربیعه، عبد الهل بن عمر ابی امامه، زید بن ارقم، سعید بن مسیب.
مراجعه کنید ترمذي 2ر 213 ، مصابیح بغوي 2ر 199 ، مستدرك حاکم 3ر 14 الاستیعاب 2ر 460 که در آنجا حدیث برادري را یکی
. از آثار محقق شمرده است و نیز " تیسیر الوصول " 3ر 271 ، مشکاه المصابیح حاشیه مرقاه 5ر 569 ، ریاض النضره 2ر 167
صاحب ریاض النضره در صفحه 212 کتابش چنین گوید:
"بزرگتر دلیل عظمت مقام علی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتار پیغمبر در مورد
[ [ صفحه 201
برادري با اوست هنگامی که پیغمبر شروع کرد، هر کدام از اصحابش را با هم پایه و هم شکلش به پیوندد تا جائیکه بین ابو بکر و
عمر پیوند برادري بر قرار کرد، علی را براي خودش ذخیره گذارد، و او را به خود اختصاص داد، آیا هیچ افتخار و فضیلتی می تواند
با این فضیلت هم پایه گردد "؟!
و در تذکره از ترمذي نقل کرده که او صحت حدیث را تصدیق کرده است کفایه الکنجی 82 و او گفته است این حدیث، حسن،
عالی و صحیح است و اگر بخواهید مقام تقرب علی رانسبت بهه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدانید.. تا آخر آنچه از
ریاض النضره نقل شد.
200 و در اینجا تصریح شده که: این برادري قبل از هجرت بوده است سپس گوید: - و نیز سیره النبویه ابن سید الناس 1ر 203
ابن اسحاق گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میان اصحابش از مهاجر و انصار پیمان برادري افکند و گفت: هر دو
نفر با هم در راه خدا، برادر شوید. آنگاه دست علی بن ابی طالب را گرفت و گفت: هذا اخی بدین ترتیب علی و پیغمبر خدا، دو
برادر شدند).
و نیز تاریخ ابن کثیر 7 ر 335 ، اسنی المطالب جزري 9، مطالب السئوال 18 در اینجا گوید: پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلک
پیمان برادري میان هر دو نفر آنها انداخت تا بیاري همدیگر و همکاري نسبت به هم ترغیب شوند و هر کدام را برادر کسی قرار داد
که درجه اش در شکل و اندازه به او نزدیک تر بود.
صواعق 75 و 73 ، تاریخ الخلفا 114 ، الاصابه 2ر 507 ، المواقف 3ر 276 ، شرح المواهب 1ر 373 ، طبقات شعرانی 2ر 55 ، تاریخ
القرمانی در حاشیه کامل 1ر 216 ، السیره الحلبیه 1ر 101 و 23 و حاشیه آن السیره
[ [ صفحه 202
النبویه از زینی دحلان 1ر 325 ، کفایه الشنقیطی 34 ، الامام علی بن ابی طالب از استاد محمد رضا 21 ، الامام علی بن ابی طالب از
استاد عبد الفتاح عبد المقصود:
عبد الفتاح گوید 73 ": اگر ابو بکر نسبت به پیغمبر وزیر صادقش بود، همانا علی، سایه پیوسته اي براي او بود که هیچگاه از او
فاصله نگرفت مگر وقتیکه محمد او را می فرستاد تا دشمنانش را دیده بانی کند و مردانش را پیشاهنگ باشد، حتی در آغاز امر که
رسول خدا شروع کرد، دولت جدید خود را تشکیل دهد و میان مهاجر و انصار مدینه رابطه برادري بر قرار سازد، فراموش نکرد که
برادري خود را تنها به علی اختصاص دهد نه دیگران. میان اصحابش که با او از خارج مدینه آمده بودند و یارانی که از اهل مدینه
صفحه 117 از 209
بودند و مهمانان خود را با دل و جان پذیرائی می کردند برادري بر قرار کرد و علی را به عنوان برادر دینی خود برگزید. از طرح
برادري خود با ابو بکر، عمر، حمزه، شیر خدا و شیر پیغمبرش دریغ کرد ولی براي این برادري معنوي غیر از برادري هم خونی،
جوانی را که تربیت شده دامنش بود انتخاب کرد و او را بر هر دوستی، دور، یا نزدیک، مقدم داشت."
در عین حال این ماخذ همه اتفاق دارند که پیغمبر (ص) بین ابو بکر و عمر پیمان اخوت بر قرار ساخت و هیچ گونه اثري از آثار
پندار ابن حزم مبنی بر برادري ابو بکر با پیغمبر در آنها دیده نمی شود.
-2 زید بن ابی اوفی گوید: وقتی پیغمبر (ص) میان اصحابش پیمان برادري منعقد کرد، و بین عمر و ابو بکر برادري بر قرار ساخت،
(تا آنجا گوید)علی گفت:
"وقتی دیدم جز من با یارانت کردي آنچه را کردي، روحم می خواست پرواز کند و پشتم بشکند، اگر این امر، از خشمی است که
بر من گرفته اي، حق عتاب و بزرگی از کن تست " پیغمبر و ص) فرمود:
و الذي بعثنی بالحق ما اخرتک الا لنفسی، و انت منی بمنزله هارون من موسی، غیر انه لا نبی بعدي و انت اخی و وارثی:
[ [ صفحه 203
"سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث گردانید، من کار برادري تورا تاخیر نینداختم مگربه خاطر خودم. تو نسبت به من یا علی
مانند هارونی نسبت به موسی جز اینکه بعد از مکن پیغمبري نخواهد بود و تو برادر و وارث منی. "
علی پرسید یا رسول الله من از شما چه چیز را به ارث می برم؟ پیغمبر فرمود: آنچه انبیاي قبل از من، ارث گذاشته اند. علی گفت
انبیاي پیش از تو چه ارث نهادند؟ فرمود کتاب خدا و سنت پیغمبرشان را. و تو و فاطمه دخترم در کاخ من در بهشت بامن خواهید
بود و تو برادر و رفیق منی، آنگاه پیغمبر خدا (ص) این آیه را خواند:
اخوانا علی سرر متقابلین.
این متن حدیث را در مناقب احمد حنبل، الریاض النضره 2ر 209 ، تاریخ ابن عساکر 6ر 201 ، تذکره السبط 14 با اعتراف به صحتش
و اینکه راویانش همه مورد وثوقند، کنز العمال 6ر 390 ، کفایه الشنقیطی 44 و 35 ، می یابید.
-3 جابر بن عبد الله و سعید بن مسیب گویند: رسول خدا (ص) میان اصحابش پیمان برادري بست، ابو بکر و عمر و علی باقی
ماندند پیغمبر ابو بکر و عمر را برادر ساخت و علی را فرمود:
انت اخی و انا اخوك فان ناکرك احد فقل انا عبد الله و اخو رسول الله لا یدعیها بعدك الا کذاب:
"تو برادر منی و من برادر تو، اگر کسی منکرت شد، بگو من بنده خدا و برادر رسول اویم و اگر این برادري را جز تو هر کس ادعا
کند کذاب است."
این روایت در مناقب احمد، تاریخ ابن عساکر، کفایه الکنجی 83 و 82 ، تذکره السبط 14 آمده است، در آنجا به صحت حدیث
569 ، در تعبیر / اعتراف کرده و بر جدش که سند آن را ضعیف پنداشته، اعتراض کرده است، المرقاه فی شرح المشکاه 5
[ [ صفحه 204
امیر المومنین و یعلی بن مره آمده است کاه: پیغمبر فرمود: من ترا براي خودم گذاردم تو برادر منی و منهم برادر تو، هر گاه کسی با
تو در مقام استدلال بر آمد بگو من بنده خدا و برادر رسول خدایم هر کس بعد از تو آنرا ادعا کند سخت دروغگو است کنز-
صفحه 118 از 209
العمال 6ر 399 و 154 نقل از حافظ ابی یعلی در مسندش.
-4 محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا میان اصحابش از مهاجر و انصار عقد برادري بر قرار کرد و در آنچه به ما رسیده فرمود:- و
به خدا پناه می برم چیزي را که نگفته است بر او بندم- تاخوا فی الله اخوین هر دو نفر با هم برادر شوید. آنگاه دست علی بن ابی
طالب را گرفت و گفت: هذا اخی در نتیجه رسول خدا کهسید المرسلین، امام المتقین و رسول رب العالمین است و احدي به عظمت
و بزرگی مقام او در بین بندگان خدا نیست، با علی بن ابی طالب رضی الله عنه برادر شدند.
این حدیث را ابن هشام 2ر 123 ، تاریخ ابن کثیر 3ر 226 ، سیره حلبیه 2ر 101 الفتاوي الحدیثه 42 ، نقل کرده اند.
-5 امیر المومنین (ع) گوید: پیغمبر اکرم (ص) به من فرمود:
تو برادر، همراه و رفیق منی در بهشت.
402 است. / مدرك این حدیث تاریخ خطیب 12 ر 268 ، و کنز العمال 6
-6 امیر المومنین (ع) فرمود: رسول خدا بین عمر و ابا بکر و بین حمزه بن عبد المطلب و بین زید بن حارثه و... و بین من و خودش،
پیمان برادري افکند.
این حدیث را خلیعی، در الخلیعات، و سعید بن منصور، در سنن خود بنقل کنز العمال 6ر 396 نقل کرده اند.
-7 ابن عباس در ضمن حدیثی آورده: پیغمبر و ص) به علی رضی الله عنه: فرمود: انت اخی و صاحبی: تو، با من برادر و رفیقی.
مسند احمد 1ر 230 ، استیعاب 2ر 460 ، امتاع مقریزي 340 کنز العمال 6ر 391
[ [ صفحه 205
-8 اسماء بنت عمیس گوید: شنیدم پیغمبر (ص) می گفت ": بار خدایا من انچه را برادرم موسی گفت، میگویم: خدایا براي وزیرم
از خاندانم که برادرم علی باشد قرار داده، پشتم را به او محکم ساز و او را در کارهایم شریک کن تا هر دو ترا بسیار تسبیح گوئیم
و یادت را بسیار متذکر شویم، این توئی که بحال و کار ما روشنی."
. مناقب احمد بن حنبل، ریاض النضره 2ر 163
-9 ابن عباس در حدیث محاجه خود با مرد شامی که حدیث پر فائده و طولانی است در قسمتی از آن گوید: و پیغمبر به ام سلمه
فرمود: آیا تو او را می شناسی؟ گفت: بلی او علی بن ابی طالب است، پیغمبر فرمود: بلی این علی است که گوشت او به گوشت من
و خونش به خون من پیوسته و نسبت او به من مانند نسبت هارون به موسی است با این تفاوت که پس از من پیغمبري نخواهد آمد،
اي ام سلمه این علی، سیدي بزرگوار است، او مایه امید مسلمانان، امیر مومنان و جایگاه سر من و علم من است، او تنها دروازده اي
است که براي رسیدن به من باید به او پناه برد، او وصی پس از من بر خاندان من و نیکان امت من است و اوست برادرمن در دنیا و
آخرت و هو اخی فی الدنیا و الاخره.
این حدیث در المحاسن و المساوي 1ر 31 آمده و حدیث ام سلمه به تعبیر دیگر در 2ر 285 این کتاب با ماخذش گذشت.
-10 در حدیث آغاز دعوت اسلام، سخن پیغمبر (ص) به علی (ع) را بیان کردیم که فرمود:
انت اخی و وصیی و خلیفتی من بعدي
279 متن همین کتاب - مراجعه کنید به 2ر 285
-11 از طریق طبري سخن پیغمبر (ص) را در روز غدیر خم نقل کردیم که فرمود " اي مردم همانا علی بن ابی طالب برادر، وصی و
خلیفه من است " و گفتار او که فرمود ": اي گروه مردم، این برادر من، وصی من، حافظ علوم من و جانشین من بر کسانیست
صفحه 119 از 209
[ [ صفحه 206
2 ترجمه همین کتاب. که بمن ایمان آورده باشند " ج 88
و از سخن نویري که در 2ر 205 همین کتاب بدان اشارت رفت معلوم میشود: موضوع برادري پیغمبر (ص) با علی در روز غدیر در
. اعصار پیشین معروف بوده است 223
-12 جابر بن عبد الله انصاري گوید پیغمبر (ص): فرمود:
مکتوب علی باب الجنه: لا اله الا الله، محمد رسول الله علی اخو رسول الله قبل ان تخلق السماوات و الارض بالفی عام.
از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین بر در بهشت نوشته شده: خدائی جز الله نیست، محمد رسول خدا و علی برادر رسول
خدا است.
مناقب احمد، تاریخ خطیب 7ر 387 ، ریاض النضره 2ر 168 ، تذکره السبط 14 ، مجمع الزوائد 9ر 111 ، مناقب خوارزمی 87 ، شمس
الاخبار 35 نقل از مناقب الفقیه ابن المغازلی، کنز العمال 6ر 399 از ابن عساکر، فیض القدیر 4ر 355 ، کفایه الشنقیطی 34 ، مصباح
الظلام 2ر 56 نقل از طرانی.
-13 امیر المومنین علیه السلام فرماید: پیغمبر مرا صدا زد من در پناه دیواري آرمیده بودم با پاي مبارکش بمن اشاره کرده فرمود:
برخیز، بخدا سوگند من ترا راضی می کنم، تو برادر م و پدر فرزندانمنی که بر طبق سنت من می جنگی.
. مناقب احمد، ریاض النضره 2ر 167 ، الصواعق 75 ، کنز، العمال 6ر 404 کفایه الشنقیطی 24
-14 مخدوج بن زید ذهلی گوید: پیغمبر (ص) به علی فرمود ": آیا نمی دانی یا علی اول کسی که روز قیامت سوي من فرا خوانده
می شود.. آنگاه منادي از تحت عرش ندا می دهد:
نعم الاب ابوك اراهیم، و نعم الاخ اخوك علی.
چه خوب پدري است، پدرت ابراهیم و چه خوب برادري برادرت علی: مناقب احمد،
[ [ صفحه 207
مناقب فقیه ابن مغازلی، ریاض النضره 2ر 201 ، مناقب خوارزمی 238 و 234 و 83 ، شمس الاخبار 32 ، تذکره السبط 13 ، سبط ابن
جوزي در این کتاب در این کتاب به کسی که آنرا ضعیف پنداشته و ایراد می گرفته که در طریق حافظ دارقطنی، میسره، و حکم
واقع شده اند گوید: حدیثی را که احمد روایت کرده میسره و حکم در آن وجود ندارد و احمد پیشوائی است که چون عالم زمان،
و مبرز در نقل و برنده مسابقهاین میدان است باید بی دلیل از او پیروي کرد.
15 "- ابو برزه " گوید ": رسول خدا (ص) فرمود: خداي بزرگ درباره علی با من از پیمانی خبر داده، من گفتم: خدایا آن خبر را
براي من بیان کن. خدا فرمود بشنو گفتم شنودم ندا آمد: همانا علی پرجمدار هدایت، و پیشوایی اولیاي من، و نور معرفت کسی
است که مرا اطاعت کند. او کلمه اي است که پرهیزگاران آن را فرا گیرند. کسی که او را دوست دارد مرا دوست داشته و کسی
که دشمنش گیرد مرا دشمن گرفته است. تو او را بر این امر باید نوید رسانی. آنگاه علی فرا رسید و من او را مژده دادم. علی گفت:
یا رسول الله من بنده خدا و در دست قدرت اویم، اگر خداوند مرا عذاب کند، مرا به گناهم کیفر داده است و اگر وعده اي را که به
من دادي، خدا برایم انجام دهد، خداوند گارم از من شایسته تر است.
صفحه 120 از 209
پیغمبر گفت: من از خدا خواستم تا دل علی را نورانی کند و آن را بهار ایمان سازد. خداي بزرگ فرمود: با او چنین کرده ام.
سپس بر من وحی فرستاد که او به بلائی گرفتار خواهد شد که از احدي از یارانم بدان آزموده نمی شود.گفتم: یا رب اخی و
صاحبی: خدایا او برادر من و رفیق من است. خداوند فرمود این چیزي است که از پیش در علم ما گذشته که او مورد امتحان واقع
گردد و مردم به وسیله او امتحان شوند.
این حدیث در حیله الاولیاء 1ر 67 ، ریاض النضره 2ر 449 ، شرح ابن ابی الحدید 2ر 449 ، فرائد السمطین در باب 30 ، و 50 بدو
241 دیده می شود. طریق، مناقب خوارزمی 445 ، کفایه الکنجی 95 ، نزهه المجالس 2ر 0
[ [ صفحه 208
-16 در یکی از خطبه هاي خود، پیغمبر (ص) فرمود: اي مردم شما را بهدوستی نزدیکان خود، برادرم و پسر عمم علی بن ابی طالب
سفارش می کنم که او را کسی جز مومن دوست نمی دارد و کسی جز منافق دشمن نمی شود. هر کس او را دوست دارد مرا
دوست داشته و کسی که او را دشمن دارد مرا دشمن گرفته و هر کس مرا دشمن گیرد خدایش او را عذاب خواهد کرد.
این خطبه را در مناقب احمد، تذکره السبط 17 . شرح ابن ابی الحدید 2ر 451 ریاض النضره 1ر 212 ، ذخائر العقبی 91 می یابید.
-17 در حدیث مفاخره بین علی، جعفر و زید، و داوري خواستن آنان از رسول خدا (ص) در آنجا پیغمبر (ص) به علی فرمود:
انت اخی و خالصتی:
"تو برادر و نزدیکترین فرد نسبت به منی."
شرح ابن ابی الحدید 3ر 39 و اضافه می کند این حدیث مورد اتفاق محدثین است.
18 "- ابو ذر غفاري " در حدیثی گوید: از پیغمبر (ص) شنیدم که به علی می گفت:
و انت اخی و وزیري و خیرمن اترك بعدي:
"همانا تو برادرم، وزیرم و بهترین فردي هستی که من بعد از خود به جاي می گذارم "
این حدیث را به طور کامل با مدارکش در 2ر 313 متن این کتاب آورده ایم، مراجعه کنید.
19 "- سلمان فارسی " گوید: شنیدم پیغمبر می فرمود: همانا برادرم، وزیرم و بهترین فردیکه بعد از خود به جاي می گذارم علی بن
". ابی طالب است ". مناقب خوارزمی 67
[ [ صفحه 209
20 "- بلال بن حمامه " در حدیث ازدواج علی با فاطمه (ع) گوید پیغمبر فرمود: بشارتی از پرودگارم درباره برادرم، و پسر عمم به
من رسیده است... (بعد فرمود) پس برادرم و دخترم رهاننده عمده مردانی و زنانی از امتم از آتش گردیدند.
مراجعه کنید 2ر 316 متن همین کتاب
21 "- عبد الله عمر ر در حدیثی از پیغمبر (ص) نقل کرده فرموده:
اللهم اشهد لهم اللهم قد بلغت هذا اخی و ابن عمی و ابو ولدي اللهم کب من عاداه فی النار:
"خدایا بر آنها گواه باش، خدایا، من رساندم، این برادر من، پسر عم، و داماد من و پدردو فرزند من است. خدایا دشمنش را برو،
در آتش انداز. این حدیث را کنز العمال 6ر 154 از ابن نجار و شیرازي در الالقاب نقل کرده اند.
صفحه 121 از 209
22 "- عبد الله بن عمر " گوید: پیغمبر (ص) در حدیثی فرمود: آیا می خواهی تورا خشنود سازم؟ علی گفت بلی اي رسول خدا،
پیغمبر فرمود: تو برادرمن و وزیر من باشی، وام مرا تو می پردازي، و وعده هایم را تو وفا می کنی.
. مجمع الزوائد 9ر 121 نقل از طبرانی و 122 نقل از ابی یعلی، کنز العمال 6ر 155
-23 در حدیث معراج از پیغمبر اکرم (ص) است: هنگامی که باز می گشتم منادي از وراي حجاب ندا در داد.
نعم الاب ابوك ابراهیم، و نعم الاخ اخوك علی فاستوص به خیرا:
"خوب پدري است، پدرت ابراهیم و خوب برادري است برادرت علی به نیکی او، امت را سفارش کن."
. "فرائد السمطین باب بیستم، کنز العمال 6ر 161
24 "- امیر المومنین (" ع) در حدیثی گوید: پیغمبر (ص) فرمود:... غیر از ما چهار نفر، کسی در قیامت سواره نیست (تا آنجا که
فرماید) برادرم علی
[ [ صفحه 210
برناقه اي از ناقه هاي بهشت سوار خواهد بود و در دستش پرچم باشد. تاریخ بغداد 11 ر 112 کفایه حافظ کنجی 77 کنز العمال 6ر
.402
25 "- ابن عباس " در حدیث ازدواج علی با فاطمه (ع) گوید:
پس رسول خدا (ص) آمد، در خانه را کوبید، ام ایمن به سوي او بیرون شد، پیغمبر فرمود برادرم را خبر کن، گفتم: چگونه او برادر
تو است در حالیکه دخترت رابه او داداي؟ فرمود: انه اخی ": او محققا برادر من است."
خصائص نسائی 32 ، ریاض النضره 2ر 181 ، صواعق 84
-26 در حدیث لیله المبیت گذشت که: خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد: چرا شما مثل علی بن ابی طالب نشدیدکه میان
او و محمد برادري افکندم مراجعه کنید 3ر 78 ترجمه همین کتاب.
-27 در حدیث معراج از " نسفی " و دیگران از قول جبرئیل است که او گفت: خداي بزرگ بر زمین نظر افکند و از میان خلقش
تو را به پیغمبر خود برگزید، آنگاه بار دیگر نظر افکند و براي تو، برادري و وزیري و مصاحبی برگزید، دخترت فاطمه را به
ازدواجش در آور. گفتم اي جبرئیل کیست این مرد؟ گفت: برادرت در دنیا و آخرت که پسر عموي نسبی تو، علی بن ابی طالب
است. مراجعه کنید نزهه المجالس 2ر 223
28 "- طبرانی " به اسناد خود از رسول خدا (ص) نقل کرده که به علی فرمود ": آیا راضی نیستی که تو برادر من و من برادر تو
. باشم "؟ مجمع الزوائد 9ر 131
29 "- عبد الله بن عمر " گوید: پیغمبر خدا (ص) در بیماریش گفت: ادعو لی اخی: برادرم را فرا خوانید پس ابو بکر را برایش فرا
خواندند، روي از او گردانید و بار دیگر فرمود: ادعو لی اخی وقتی عمر را به سویش خواندند، از او روي گردانید و بار سوم فرمود:
ادعو لی اخی آنگاه عثمان را خواندند از او نیز روي گردانید و گفت: ادعو لی اخی، پس علی بن ابی طالب را صدا کردند وقتی
آمد،
[ [ صفحه 211
صفحه 122 از 209
پیغمبر او را به پارچه پوشانید اي پوشانید و سینه اش را به سینه خود چسبانید، هنگامی که علی از نزد پیغمبر خارج شد، از او
پرسیدند پیغمبر به شما چه گفت؟ پاسخ داد مرا هزار باب علم آموخت که از هر بابی به هزار باب دیگر راه گشوده شود.
این حدیث را حافظ ابن عدي از ابی یعلی از کامل بن طلحه از ابی لهیعه.. تا آخر سند نقل کرده و نیز ابن کثیر در تاریخش 7ر 359
آورده و در ضعف روایات بر اثر وجود ابی لهیعه در سلسله سند قولی از ابن عدي آورده است، غافل از آنچه احمد ابن حنبل درباره
او گفته، مراجعه کنید 1ر 135 ترجمه همین کتاب.
30 "- عبد الله بن عمر " از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: علی برادر من است. در دنیا و آخرت این روایت را طبرانی نقل
کرده، و سیوطی در جامع الصغیر 2ر 140 (آن را حسن دانسته)، فیض القدیر 4ر 355 ، مناوي بعد از ذکر روایت گفته است: چرا چنین
نباشد در حالیکه پیغمبر که روز دو شنبه مبعوث شد بلا فاصله علی اسلام آورد، و از همان روز سه شنبه تا مدت هفت سال مخفیانه
نماز می گذراند چنانکه طبرانی این روایت را از ابی رافع نقل کرده است و مقصودش از این سخن بیان همانندي و مماثلت آن دو
بزرگوار، در برادري است.
-31 پیغمبر اکرم (ص) در حدیثی فرمود: خداي بزرگ از نامهاي خود، نامهائی براي ما (خانواده) مشتق ساخت، پس خداي بزرگ
محمود است و من محمد و خداي بزرك اعلی است و برادرم علی.
این روایت را " شیخ الاسلام حمویی " در فرائد السمطین در باب 12 از طریق ابی نعیم و نطنزي، نقل کرده است.
32 "- انس بن مالک " گوید: پیغمبر خدا (ص) بالاي منبر رفت و سخنان بسیار فرمود: آنگاه گفت: علی بن ابی طالب کجا است؟
علی نزد او آمد و گفت من اینجا هستم اي رسول الله، رسول خدا (ص) او را در بر گرفت و به سینه اش چسبانید و میان دو
دیدگانش را بوسید و با صداي بلند فرمود: اي گروه مسلمانان این برادر من پسر عموي من و داماد من است، این گوشت من، و
خون من، و موي من است این
[ [ صفحه 212
پدر دو سبط من حسن و حسین، دو سرور جوانان بهشت است، این گشاینده غمهاي من است و این است شیر خدا و شمشیر او در
زمین، بر دشمنانش لعنت خدا و لعنت همگان و یزاري خدا و من باد.
این رویت را " ابو سعد " در شرف النبوه به نقل ذخائر العقبی 92 آورده است.
-33 حدیثی از " زهري " پیرامون جنگ جمل نقل شده که: عایشه به مردي از قبیله " ضبه " که زمام شتر او را گرفته بود گفت: تو
علی بن ابی طالب را در کجا می بینی؟ گفت ك این است که ایستاده و دستش را به سوي آسمان برداشته است. او نگاه کرد و
گفت:
ما اشبهه باخیه:
"جقدر او به برادرش شبیه است."
مرد گفت: برادرش کیست؟ عایشه گفت: رسول الله (ص)، مرد گفت:
فلا ارانی اقاتل رجلا هو اخو رسول الله (ص):
"دیگر کسی مرا نخواهد دید با مردي بجنگم که او برادر پیغمبر است "
آنگاه مهارناقه را از دست انداخت و به سوي علی رفت.
این روایت را در المحاسن و المساوي 1ر 35 می یابید.
صفحه 123 از 209
34 "- عباد بن عبد الله اسدي " گوید: علی (رضی الله عنه) می گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدایم، من صدیق اکبرم، کسی
جز دروغگو بعد از من این را نخواهد گفت: هفت سال قبل از مردم ایمان آورده ام. (و در تعبیر دیگر): کسی جز کذاب آن را نمی
گوید من هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم.
مراجعه کنید به خصائص نسائی 3، السنه ابن ابی عاصم، سنن ابن ماجه 1ر 57 المعرفه از ابی نعیم، العقد الفرید 2ر 275 ، تاریخ طبري
2ر 312 ، ریاض النضره 2ر 155 ، استیعاب 2ر 460 ، شرح ابن ابی الحدید 3ر 275 از طریق اسناد حافظ ابن ابی شیبه، فرائد السمطین در
باب 49 ، مطالب السئوال 19 و در آنجا گوید: در
[ [ صفحه 213
بسیاري از اوقات علی این سخنان را می گفت، تاریخ ابن عساکر، تاریخ ابن کثیر 7ر 335 ، کنز العمال 6ر 396 از ابن ابی شیبه و
نسائی و ابن ابی عاصم و عقیلی و حاکم و ابینعیم.
35 "- زید بن وهب " گوید ": شنیدم علی (ع) بر منبر می گفت:
"من بنده خدا و برادر رسول اویم کسی این جمله را قبل از من نگفته، و پس از من نخواهد گفت، مگر بسیار دروگوي، دروغساز.
مردي برخاست و گفت: من نیز چنین ادعائی دارم. ناگهان نقش بر زمین شد کسانش فرا رسیدند و او را با پارچه اي پوشانیدند، از
آنها سوال شد آیا او قبلا نیز چنین عوارضی داشته؟ گفتند نه.
36 "- معاذه " از علی روت کرده که او در برابر گروهی بسیار سخن رانی می کرد در سخنش فرمود: من بنده خدا، و برادر رسول
اویم، من صدیق اکبر وفاروق اعظمم، هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم و قبل از اسلام و ایمان ابو بکر اسلام اختیار کردم و مومن
شدم.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 3ر 257 ، مراجعه کنید 2ر 313 متن عربی همین کتاب.
37 "- حنان " گوید شنیدم علی را که می گفت: سخنی خواهم که نه قبل از من کسی آن را گفته و نه بعد از من جز کذاب کسی
آن را خواهد گفت: منم بنده خدا، و برادر رسول او، و وزیر پیامبر رحمتم، با بانوي این امت ازدواج کردم، و من بهترین اوصیاءم.
فرائد السمطین باب 57
-38 در حالیکه علی (کرم الله وجهه) را پیش ابو بکر آوردند، می فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اویم به او گفتند با ابو بکر
بیعت کن، فرمود: من به این امر شایسته ترم، م با شما بیعت نخواهم کرد و شما شایسته ترید که با من بیعت کنید.
الامامه و السیاسه 13 و 12
[ [ صفحه 214
39 "- ابو الطفیل عامر بن واثله " در حدیث محاجه امیر المومنین در روز شوري گوید ": او می گفت: شما را بخدا سوگند می
دهم، آیا بین شما کسی هست که رسول خدا میان او و خودش در روز برادري عمومی مسلمین، پیمان برادري افکنده باشد، جز
من؟ همه گفتند خذا گواه است، نه.
مخصوصا این قسمت حدیث را " ابن عبد البر " از حدیث مناشده در " استیعاب " 2ر 460 آورده و ابن ابی الحدید در 2ر 12
شرحش، به صحت آن اعتراف کرده، و این جمله را از بخشهاي مستفیض در روایات دانسته است. و ما در این کتاب طرق صحیح
صفحه 124 از 209
2 (ترجمه) آورده ایم. - حدیث را در 2ر 86
-40 حافظ " دارقطنی " روایت کرده است که عمر از علی جویا شده، پرسید علی کجا است؟ گفتند به سوي زمین مزروعی اش
رفته، گفت: ما را نزد او رهبري کنید، آنگاه علی را در حالیکه در زمین خود کار می کرد ملاقات کردند. ساعتی با او بکار
پرداخت سپس نشسته با او گفتگو کرد در میان سخن علی بن عمر فرمود: یا امیر المومنین اگر گروهی از بنی اسرائیل آمده یکی از
آنها به تو بگوید: من پسر عموي موسی می باشم، آیا او را بر یارانش ترجیح می دهی؟ عمر گفت بلی. علی فرمود: پس بخدا
سوگند من برادر رسول خدا (ص) و پسر عموي اویم. عمر عبایش را از دوشش بر آورده. روي زمین گسترد و به علی گفت ": لا و
الله لا یکون لک مجلس غیره حتی نفترق " بخدا سوگند غیر از اینجا نباید بنشینی تا از هم جدا شویم. علی روي عباي عمر نشسته
بود تا از هم جدا شدند.
مراجعه کنید، الصواعق المحرقه 107
-41 روایت از رسول خدا (ص) در حدیث از یکی از حوریان بهشتی است که می گوید ك حوریه گفت من راضیه مرضیه ام،
خداي جبار مرا از سه قسمت آفرید: بالایم از عنبر، و میانه ام از کافور، و پائین تنم از مشگ است. سرشت مرا به آب حیات عجین
کرد، سپس مرا گفت بوده باش و من شدم ". مرا براي برادر و پسر عمت علی بن ابی طالب آفرید"
" "ذخائر العقبی 90
[ [ صفحه 215
-42 در نامه اي که امیر المومنین به معاویه بن ابی سفیان نوشته به این شعر اشارت فرموده که در گذشته یاد شد.
محمد النبی اخی و صنوي
و حمزه سید الشهداء عمی:
"محمد پیامبر، برادر من و پر عموي من است، و حمزه سید الشهداء عموي من است مراجعه کنید 3ر 43 ترجمه همین کتاب"
43 "- جابر بن عبد الله انصاري " گوید: شنیدم علی (ع) این شعر خود را می خواند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را
می شنید:
انا اخو المصطفی لا شک فی نسبی
معه ربیت و سبطاه هما ولدي
جدي و جد رسول الله منفرد
و زوجتی فاطم لا قول ذي فند
صدقته و جمیع الناس فی بهم
من الضلاله و الاشراك و النکد
صفحه 125 از 209
الحمد لله شکرا لا شریک له
البربالعبد و الباقی بلا امد
"من برادر مصطفایم، تردیدي در نسبم نیست، با او تربیت یافته ام، و فرزند زادگانش، فرزندان منند.
جد من، و جد رسول خدا، یکی است. و همسر من فاطمه است، این سخنی غیر قابل تردید است.
وقتیمردم همه در گمراهی و شرك و بدبختی بودند من او را تصدیق کردم.
سپاس خداي بی شریکی راست، که بر بنده نیکی می کند، و بی نهایت پایدار است. "
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: راست گفتی یا علی.
. فرائد السمطین باب 44 ، نظم درر السمطین زرندیب، کفایه الگنجی 84 ، مناقب خوارزمی 95 ، تاریخ ابن عساکر، کنز العمال 6ر 398
44 "- ابن عباس " گوید علی در زمان حیات پیغمبر (ص) می گفت: خداي بزرگ گوید: ا فانمات او قتل "... آیا اگر پیغمبر بمیرد
یا کشته شود شما به عقب بر می گردید "من براهی که او می جنگید مبارزه خواهم کرد تا کشته شوم. بخدا
[ [ صفحه 216
سوگند من همانا برادر او، و وارث (علم) او، و پسر عموي اویم، پس آیا چه کسی شایسته تر از من نسبت به اوست.
مراجعه کنید به مناقب احمد، خصائص نسائی 18 ، و در مستدرك حاکم صحت را همراه با ذهبی هر دو تایید کرده اند، ریاض
النضره 2ر 226 ، ذخائر العقبی 100 فرائد السمطین باب 24 ، مجمع الزوائد 9ر 134 از طریق طبرانی و گفته است رجالش همه صحیح
اند.
45 "- عدي بن حاتم " در سخنرانی اش گوید: اگر مقام علی را به اسلام بسنجیم همانا او برادر پیامبر خدا و راس اسلام است.
جمهره الخطب 1ر 202
46 "- ثعلبی گوید، اهل تفسیر و اصحاب روایات گفته اند: خداوند روزي که آدم را از بهشت به زمین فرود آورد صندوقی با او
فرو فرستاد که در آن صور انبیاء از اولادش منقوش بود، و خانه هائی به تعداد پیغمبران در آن تصوري، دیده می شد که آخرین
خانه اش از یاقوت قرمز، خانه محمد بود، (تا آنجا که گوید.. (و در برابر او علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) که شمشیر برهنه اي
بردوش دارد واقع شده بر پیشانی اش نوشته است:
"این برادر و پسر عموي اوست که از جانب خدا یاري میشود."
. العرائس 149
-47 در نامه " محمد بن ابی بکر " به معاویه آمده است: اول کسی که او محمد را پاسخ داد و به سویش گرائید، و ایمان آورده،
تصدیقش کرد، و اسلام آورد و سلامت یافت، برادر و پسر عمویش علی بن ابی طالب بود.
. کتاب صفین ابن مزاحم 133 ، مروج الذهب 2ر 59
48 "- ابان بن ابی عیاش " گوید از حسن بصري درباره علی (ع) پرسیدم: او گفت: درباره او چه می توانم بگویم: او داراي سابقه
فضیلت، عمل، حکمت، دانائی راي، مصاحبت رسول، نیرومندي، درگیري با مشکلات، زهد، قدرت داروي
صفحه 126 از 209
[ [ صفحه 217
و سمت قرابتی با پیغمبر بود... تا آنجا که گوید: پیغمبر خدا (ص) به فاطمه (ع) گفت: زوجتک خیر امتی:
(ترا به ازدواج بهترین فرد امتم در آوردم و هر گاه در امت، کسی بهتر از علی بود، او را استثنا می فرمود: و نیز رسول خدا بین
اصحابش، پیمان برادري افکند و میان علی و خودش برادري بر قرار کرد.
فرسول الله خیرهم نفسا و خیرهم اخا.
"پس چنانکه پیغمبر خودش از همه برتر، است، برادرش نیز از همه برتر است.
شرح ابن ابی الحدید 1ر 369
-49 عمار یاسر در سخنرانی بصره اش در ضمن سخن گفت:
ایها الناس اخو نبیکم و ابن عمه یستنصرکم لنصره دینه.
"اي مردم برادرم و پسر عم پیامبرتان شما را براي یاریدن خدا بیاري می جوید. "
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 3ر 293
-50 در نامه " عمرو بن عاص " به معاویه بن ابی سفیان است:
"اما اینکه نسبت ستم و حسد بر عثمان به ابی الحسن برادرو وصی رسول خدا دادي و اصحاب پیغمبر را فاسقان نامیدي و پنداشتی
علی آنان را به قتل عثمان واداشته، این امر دروغ و گمراهمی است.
رجوع کنید 2ر 68 همین کتاب
بر اثر شهرت این فضیلت و قاطعیتش براي امیر المومنین و اهمیت بسزائی که نزد امت اسلامی دارد، و از آنجا که نشان دهنده
همانندي و همشکلی او، با رسول خدا است، رجال شعر و ادب از صحابه و تابعان مانند ": ح.سان بن ثابت " " نجاشی" و در
تعقیب آنها شعراي هر دو فریق در همه ادوار و قرون اسلامی تا برسد به شعراي امروز، سوره خوبی بدست آورده، آن را در قالب
شعر خود، ریخته اند: ما از همه آن
[ [ صفحه 218
اشعار دلربا به منظور اختصار چشم می پوشیم و تنها اشاره می کنیم، خواننده محترم می تواند طی مجلدات کتاب ما بر بسیاري از
آنها واقف گردد. مراجعه کنید به ترجمه 3ر 206 و 70 و 65 و متن عربی 2ر 350 و 330 و 292 و 293 و 291 و 286 و 229 و 226 و
218 ، و ج 5ر 125 از ترجمه.
-10 می گوید: 1کثر متکلمان رافضی (علماي اصول عقائد) مانند " هشام ابن حکم " کوفی و شاگردش " ابی علی صکاك " و
دیگران قائل اند: علم خدا حادث است و خدا در آغاز چیزي نمی دانسته، آنگاه دانائی را براي خود پدید آورده است و این به
درستی کفر است، و هشام در خلال مناظره با " ابی الهذیل علاف " گفته است که: خداي او به وجب هاي خودش هفت وجب
است و این به درستی کفر است. و داود جوازي " از بزرگان متکلمان رافضی، معتقد است خدایش به شکل انسان گوشت، و خون
دارد.
پاسخ نسبت هاي ساختگی ابن حزم راجع به عقائد متکلمین شیعه
صفحه 127 از 209
پاسخ- از این اکثریت متکلمان شیعه، شما این پندار را حتی در مولفات یکی از آنها هم نمی یابید بلکه در مولفاتشان عکس این ها
را می بینید که با دلائلی روشن مخالفان خود را مقهور ساخته اند، شما دست روي هر کتابی از کتابهاي آنان چه خطی یا چاپی
بگذرید حتی تالیف خود " هشام " و دیگري کسانی که این مرد آنان را متهم ساخته، غیر از آنچه گفتیم، چیزي در آنها نمی یابید.
در مورد " هشام، " اول کسی که این نسبت دروغ را به او داد جاحظ بود که آن را از قول نظام نقل کرد " و ابن قتیبه " در مختلف
الحدیث 59 " و خطاب " در انتصار
[ [ صفحه 219
از او گرفت. و اینها همه دشمنان سر سخت هشام اند که براي از بین بردن شهرت هشام و بد نام کردن او می کوشند، و اعتباري به
سخنشان نیست. جاحظ پیوسته از هر وسیله اي راست یا دروغ براي بد گوئی به امثال هشام استفاده می کند در حالیکه در امر
مذهب و عقیده افراد نباید به هر نقلی اعتمادي کرد، هر عقیده اي را وقتی می توان به کسانی منسوب داشت که از زبان معتقدان یا
کتابهائی که قطعا منسوب به آنها است، گرفته شود و یا حدا اقل از افراد مورد اعتماد نقل گردد ولی هیچکدام از این خصوصیات
در نقل نسبتهاي دروغین این مرد نیست بلکه همه افتراي محض است.
ولی مردم هو چی و آشوب طلب، دنباله این نسبت هاي مجعول را از روي دشمنی هشام و افکار و عقائد او گرفتند و افرادي مانند
ابن حزم، نه تنها آنها را به طور قطع نسبت داده، بلکه اکثریت متکلمان رافضی را با او شریک کرده است، در صورتیکه همه
متکلمان شیعه از این عقائد بیزارند، باید چه کرد، او از کیفرهاي خدا که براي دروغسازان ستمگر مقرر داشته باکی ندارد.
براي اینکه بدانید عموم متکلمان شیعه، از این نسبت ها بدوزند، کافی است به نوشته دانشمندي بزرگ از اعلام آنان یعنی " علم
الهدي، سید مرتضی " در کتاب " الشافی " مراجعه کنید و این خود را دفاع از هشام کافی است، گذشته از اینکه متن مناظره او با
ابی الهذیل نامبرده در ملل و نحل شهرستانی، موجود است، و در آن چیزي، جز الزام خصم (طرف بحث) به لازمه سخنش، مبنی بر
اینکه پس به قول تو، خدا جسمی مانند سایر اجسام می شود، دیده نمی شود. و این کجا و اعتقاد بدان کجا؟!
سایر نسبتهائی که به رجال شیعه غیر از هشام داده، از قبیل عقیده به تجسم خدا و خرافات دیگر، صحت انتساب آنها را شما بر همین
منوال به حساب آورید، که همه دور از راستی و حقیقت است.
[ [ صفحه 220
-11 می گوید: رافضیان را در این عقیده خلافی نیست که خورشید بر علی بن ابی طالب دو بار بازگشته است، آیا بی آبروئی،
پرروئی، بی آرزمی، و جرات بر دروغگوئی، با نزدیکی به عهد پیغمبر، و کثرت مردمی که باید آن را دیده باشند، از این بیشتر هم
ممکن است؟!
درجایی دیگر 5ر 4 کتابش پس از نقل پاره اي از خرافات می گوید: میان کسی که به یکی از این خرافات معتقد باشد و رافضیان
که می کویند دو بار خورشید براي علی بن ابی طالب بازگشته، فرقی نیست.
و درجاي دیگر 2ر 78 گوید: کمترین غلو رافضیان این است که می گویند خورشید دو بار براي علی بن ابی طالب بازگشته است.
پاسخ- ممکن است خواننده با درشت خوئی هاي این مرد، پندارد که عقیده به بازگشت خورشید به خاطر علی بن ابی طالب، تنها
از خصوصیات شیه است و اعتقاد به چنین امر، سخنی زننده و بی دلیل است که اسلام معتقدش را قدر و حرمتی نمی نهد و یا او را
صفحه 128 از 209
شایسته دشنام و نسبت هاي زشت می داند، و هیچ فکر نکند که این بدگوئیها و حملات ناجوان مردانه، همه عاري از حقیقت، خالی
از صحت، و دور از سنت پیغمبر است.
هر چند ادب و تربیت تشیع ما را از بدگوئی و مقابله به مثل باز می دارد، ولی بما این حق را می دهد تا در برابر خواننده حقیقت را
مجسم سازیم و او را بر حق مطلب و راویان حدیث، و معتقدانش، واقف سازیم، تا در برابر چشم خود، بی آبروئی، پر روئی، بی
آزرمی و تجري بر دروغ را به بیند. ما می گوئیم:
انکار ابن حزم راجع به حدیث رد شمس
حدیث " رد الشمس " را، گروهی از حافظان موثق به اسناد فراوانی نقل کرده اند که گروهی از کارشناسان حدیث پاره اي از آن
اسناد را " صحیح " تلقی می کنند و پاره اي دیگر آن را " حسن " تعبیر کرده اند و بر کسانی که بر آن ایراد گرفته و اسنادش را
ضعیف می دانند، سخت به انکار و مخالفت برخاسته اند. این منکران صحت
[ [ صفحه 221
حدیث عبارت از ": ابن جرم ر "، ابن جوزي "، " ابن تیمیه " و " ابن کثیر " می باشند.
در همین خلال عده اي از بزرگان پیدا شدند که انکار این فضیلت نبوي و کرامت علوي، که از نظر روایات امري قطعی است، بر
آنها گران آمد و تالیف خود را بدان اختصاص دادند در آن اسناد و طرق حدیث رد الشمس را به تفصیل ذکر کنند از قبیل:
کتابهایی که درباره رد الشمس تالیف شده
1 "- ابو بکر وراق " کتابی دارد به نام " من روي رد الشمس " ابن شهرآشوب در مناقب 1ر 458 از آن یاد کرده است
2 "- ابو الحسن شاذان الفضیلی، " رساله اي درطرق حدیث دارد، قسمتی از آن را حافظ سیوطی در " الللیائلی المصنوعه" 2ر 175
آورده و گفته است او طرق حدیث را به اسناد فراوان نقل کرده و به بهترین وجهی صحت آن را اثبات نموده و با ابن جوزي درباره
برخی از رجال سندش که آنان راجرح می کرده، در آویخته است.
3 "- حافظ ابو الفتح محمد بن حسین ازدي " موصلی کتاب ویژه رد الشمس نگاشته و حافظ الکنجی در " الکفایه " از آن یاد
کرده است.
4 "- ابو القاسم حاکم بن حداد حسکانی " نیشابوري حنفی، که شرح حالش در 1ر 184 همین کتاب گذشت، رساله اي به نام
مسئله فی تصحیح رد الشمس و ترغیم النواصب الشمس " دارد قسمتی از آن را ابن کثیر در البدایه و النهایه 6ر 80 آورده و ذهبی
. آن را در تذکره اش نقل کرده است 3ر 368
5 "- ابو عبد الله جعل، حسین بن علی بصري " بغدادي متوفی 399 فقیه متکلم، کتابی دارد به نام " جواز رد الشمس " ابن
شهرآشوب از آن یاد کرده است.
[ [ صفحه 222
-6 اخطب خوارزم " ابو الموید، موفق بن احمد " متوفی 568 که در جلد چهارم متن اینکتاب شرح حالش می آید کتابی دارد به
صفحه 129 از 209
این اسم " رد الشمس لامیر المومنین " معاصرش ابن شهرآشوب از آن یاد کرده است.
7 "- ابو علی الشریف محمد بن اسعد بن علی بن معمر الحسنی " نقیب و نسابه متوفی 588 یک جلد کتاب به نام " فی جمع طرق
. حدیث رد الشمس لعلی " دارد در آن به نقل احادیث غریب پرداخته است. لسان المیزان 5ر 76
8 "- ابو عبد الله محمد بن یوسف دمشقی صالحی " شاگرد ابن جوزي متوفی 597 بخشی به نام " مزیل اللبس عن حدیث رد
الشمس " دارد. برهان الدین کورانی مدنی در کتاب " الامم لایقاظ الهمم " 63 از آن یاد کرده است، عین عباراتش را در آینده
متعرض خواهیم شد.
-9 حافظ " جلال الدین سیوطی " متوفی 991 رساله اي درباره این حدیث دارد به نام " کشف اللبس عن حدیث رد الشمس "
در اینجا مجال پرداختن به این متون، و اسناد و طرق آن نیست و خود نیاز به تالیف بزرگی دارد. تنها ما در اینجا نمونه هائی از نقل
حافظان احادیث و بزرگان را می آوریم. گروهی از اینان حدیث را بدون طنز و خدشه اي ذکر کرده و برخی اعتراف به صحت آن
هم گرده اند و این متون ما را کافی و سود مند است.
گروهی از دانشمندان که حدیث رد الشمس را نقل کرده اند
-1 حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابی شیبه عبسی " کوفی ممتوفی 239 در سنن خود حدیث را ذکر کرده است.
-2 حافظ " ابو جعفر احمد بن صالح " مصري متوفی 248 ، کسی است که شیخ بخاري در صحیحش و دیگران، اتفاق بر وثاقتش
کرد اند، به دو طریق، از اسماء بنت عمیس نقلکرده و گفته است: کسی که راه
[ [ صفحه 223
دانش پوید، نشاید از حدیث اسماء که از رسول خدا نقل کرده سر پیچی کند زیرا این حدیث از بزرگترین علائم نبوت است.
3 "- محمد بن حسین ازدي " متوفی 277 در کتاب خود " فی مناقب علی (" رضی الله عنه) پس از ذکر حدیث صحتش را به نقل
ابن ندیم و کورانی، اعتراف کرده است مراجعه کنید به لسان المیزان در 140
(امینی گوید) گمان می کنم کتاب مناقب ازدي غیر از کتاب است که به حدیث " رد الشمس " اختصاص داده است.
-4 حافظ " ابو بشر محمد بن احمد دولابی " متوفی 310 در کتاب خود " الذریه الطاهره " حدیث را نقل کرده است، متن حدیثش
را با اسناد آن به زودي نقل خواهیم کرد.
-5 حافظ " ابو جعفر اجمد بن طحاوي " متوفی 321 در " مشکل الاثار " 2ر 11 حدیث رابه دو لفظ آورده و گفته است " این دو
حدیث هر دو ثابت، و روات آن مورد وثوق اند. "
(امینی گوید) تصدیق به صحت حدیث و قاطعیت آن از ابی جعفر طحاوي در کتب قوم مانند شفاي قاضی و دیگران به تواتر رسیده
است و ما بهمین زودي بتصریحات آنان میپردازیم ولی دست امین چاپ که باید ودیعه هاي اسلامی را حفظ کند، آن را از کتاب"
مشکل الاثار " تحریف کرده است باید گفت زنده باد امانت.
-6 حافظ " ابو جعفر محمد بن عمرو العقیلی " متوفی 322 که در جلد دوم ترجمه ص 5، شرح احوالش گذشت.
-7 حافظ ابو القاسم طبرانی متوفی 360 شرح حالش در 1ر 173 گذشت، درکتاب معجم بزرگش حدیث رانقل کرده است.
[ [ صفحه 224
صفحه 130 از 209
-8 حاکم " ابو حفص عمر بن احمد " مشهور به ابن شاهین متوفی 385 در مسند کبیرش آورده.
-9 حاکم "ابو عبد الله نیشابوري " متوفی 405 که شرح حالش در 1ر 177 متن این کتابگذشت، در تاریخ نیشابور در شرح حال
عبد الله بن حامد فقیه واعظ، حدیث را نقل کرده است.
-10 حافظ " ابن مردویه " اصفهانی متوفی 416 که شرح حالش را در 1ر 178 این کتاب آوردیم، در " مناقب " حدیث را بیان
کرده و رشته سند را به ابو هریره میرساند.
11 "- ابو اسحاق ثعلبی " متوفی 427 یا 437 که شرح احوالش را در 1ر 179 بیان کردیم، در تفسیر خود و در " العرائس (" که در
قصص پیغمبران است) 139 حدیث را آورده است.
-12 فقیه " ابو الحسن علی بن حبیب بصري " بغدادي شافعی، مشهور به ماوردي متوفی 450 دیث را در " اعلام النبوه " 79 به
عنوان یکی از نشانه هاي نبوت شمرده و از طریق اسماء آن را روایت کرده است.
-13 حافظ " ابو بکر بیهقی " متوفی 458 که شرح حالش در متن کتاب 1ر 181 بیان شده، در کتاب " دلائل " آن را روایت کرده
است.
-14 حافظ " خطیب بغدادي " متوفی 463 که شرح حالش در 1ر 111 این کتاب گذشت حدیث را در " تلخیص المتشابه " و"
الاربعین " هر دو نقل کرده است.
-15 حافظ " ابو زکریا " اصفهانی مشهور به ابن منده متوفی 512 نامبرده در 1ر 185 همین کتاب حدیث را در کتاب خود به نام"
المعرفه " روایت کرده است.
-16 حافظ قاضی " عیاض ابو الفضل " مالکی اندلسی پیشواي زمان خود متوفی 544 در کتاب خود به نام " الشفا " پس از نقل
حدیث صحتش
[ [ صفحه 225
را نیز اعتراف کرده است.
-17 اخطب الخطباء " خوارزمی " متوفی 568 یکی از شعراي غدیر درقرن ششم که شعرش و شرح حالش در جلد هشتم میاید،
حدیث را در " المناقب " نقل کرده است.
-18 حافظ " ابو الفتح نطنزي " که شرح حالش در 1ر 188 همین کتاب بیان شده حدیث را در کتاب خود " الخصائص العلویه"
روایت کرده است.
19 "- ابو المظفر یوسف قزاوغلی " حنفی متوفی 654 در " التذکره " 30 آن را روایت کرده آنگاه به جد ابن جوزي در قضاوتی
که در زمینه روایت داشته ایراد گرفته است.
قضاوت ابن جوزي اینست که: حدیث مجعول و روایت آن مضطرب می باشد، زیرا احمد بن داود، فضیل بن مرزوق، و عبد الرحمن
بن شریک در اسناد روایت اند، و متهم اصلی ابن عقده است که رافضی بوده.
اما ایراد ابو المظفر بر ابن جوزي، خلاصه اش این است که: دلیلی بر مجعول بودن روایت نداریم رواتی که نامبرده شد اگر در آنها
ایرادي باشد، عین این روایت از راویان مورد وثوق که هیچ گونه ایرادي نسبت به آنها نیست و نام بردگان هم در طریقش نیستند،
نقل کرده ایم، البته ابو هریره نیز همین رانقل کرده که ابن مردویه از او ورایت می کند، شاید راویان نامبرده در طریق او باشند.
صفحه 131 از 209
و اینکه جد من، ابن عقده را متهم دانسته این اتهام از روي گمان و تردید است نه از روي بطع و یقین، ابن عقده مشهور به عدالت
است، او فضائل اهل بیت را روایت می کرد و بر آن ها اکتفا می نمود و چون متعرض مدح و ذم صحابه نمی شد او رابه رفض
نسبت داده اند.
و مراد از رد الشمس باز داشت و توقف خورشید از سیر معمولی است نه باز
[ [ صفحه 226
گشت حقیقی و اگر واقعا بازگشته باشد جاي شگفتی نیست زیرا این امر معجزه پیغمبر خدا (ص) و کرامت علی (ع) است و به
اتفاق مسلمین خورشید براي " یوشع " اگر معجزه موسی بوده پیغمبر ما از او افضل است و اگر کرامت یوشع بوده علی (ع) افضل از
یوشع استکه پیغمبر فرمود: علماي امت من، مانند انبیاي بنی اسرائیل اند. این سخن در حق هر فردي از علماء صادق است تا چه رسد
به علی (ع) آنگاه به استدلال درباره افضلیت علی بر انبیاي بنی اسرائیل پرداخته و پس از آوردن ااشعار صاحب ابن عباد در قضیه رد
الشمس گوید:
در اینجا داستان عجیبی است که گروهی از بزرگان ما در عراق آن را براي من حکایت کرده اند. می گویند: ابا منصور مظفر بن
اردشیر عبادي واعظ را دیدم که در تاجیه، مدرسه اي در باب برز " محله اي واقع در بغداد " بعد از وقت عصر نشسته بود و داستان
حدیث رد الشمس براي علی (ع)، را بیان می کرد و با عبارات مخصوص خود و روش زیبایش توضیح می داد، آنگاه فضائل اهل
بیت (ع) را متذکر شده ناگاه ابري پدید آمد و چهره خورشید در نقاب آن فرو رفت تا جائیکه مردم گمان کردند خورشید غروب
کرد. ابو منصور بر منبر ایستاد و اشاره به خورشید کرد و این اشعار را خواند:
اي خورشید تا مدحم را درباره آل مصطفی و فرزندش به آخر نرسانم، غروب مکن"
"عنان خود از رفتن، وقتی می خواهم مدحشان را بگویم، باز گردان مگر فراموشت شده که به این منظور توقف کردي."
"اگر ایستادنت به امر مولی بوده است، براي خیل و حشم او نیز باید بایستی"
گویند: در این موقع پرده ابرها از چهره خورشید به یک سو رفت و خورشید ظاهر شد.
(امینی گوید ") ابن نجار " شبیه این قضیه را براي ابو الوفاء عبید الله بن هبه الله
[ [ صفحه 227
قزوینی حنفی واعظ متوفی 585 نقلکرده گوید: ابو عبد الله حسین بن عبید الله بن هبه الله قزوینی براي من در اصفهان این اشعار را
انشاد کرده، گفت پدرم در بغداد بر فراز منبر در مدرسه تاجیه ارتجالا و بدون سابقه) از پیش خود سرود در آن موقع خورشید
نزدیک غروب بوده و در آن ساعت پدرم دست بکار مناقب علی (رضی الله عنه) شده بود:
"شتاب مکن اي خورشید تا مدح من درباره مرتضی و فرزندش پایان یابد. مدح او عنان تو را باز می گرداند آیا فراموش کرده اي
روزي را که به خاطر او بازگشتی."
این داستان رامحی الدین ابن ابی الوفاء قرشی حنفی در الجواهر المضیه، در طبقات حنفیه 1ر 342 ، ذکر کرده است.
-20 حافظ " ابو عبد الله محمد بن یوسف " کنجی شافعی متوفی 658 در کتابش " کفایه الطالب " 244 و 237 فصلی را به حدیث
رد الشمس اختصاص داده در آن از ناحیه امکان بازگشت خورشید از یک طرف و از ناحیه صحت نقل حدیث از طرف دیگر،
صفحه 132 از 209
بحث کرده است. می گوید کسی که معتقد به دین باشد نمی تواند منکر امکان این واقعه شود زیرا بهترین دلیل امکان چیزي، وقوع
آن است، و وقوع آن نسبت به یوشع اتفاقی مسلمین است. و در مورد صحت حدیث، به طور خلاصه می گوید: گروهی از علما آن
را از معجزات پیغمبر (ص) شمرده اند، از جمله " ابن سبع " است که در " شفاء الصدور " آن را ذکر نموده، و حکم به صحتش
کرده است. دیگر قاضی عیاض در " الشفاء " است و از طحاوي به دو طریق صحیح نقل شده، آنگاه متعرض کلام احمد بن صالح
مصري شده است.
امام حافظ " ابو الفتح محمد بن حسین ازدي " موصلی در جمع طرق حدیث در کتاب جداگانه اي کوشش هاي اطمینان بخشی
مبذول داشته است، آنگاه از طریق حاکم در تاریخش و از طریق شیخ ابی الوقت درجلد اول احادیث امیر ابی احمد حدیث را
روایت کرده و سپس برد تضعیف کننده آن از نظر امکان، وقوع، سند و متن پرداخته
[ [ صفحه 228
و احتجاج امیر المومنین (ع) به آن را، در روز شوري، ذکر کرده، و گوید:
خبر داد ما را حافظ ابو عبد الله محمد بن محمود معروف به ابن نجار، خبر داد، ما را ابو محمد عبد العزیز بن اخضر گفت: شنیدم
قاضی محمد بن یوسف ارموي میگفت: ابو منصور مظفر بن اردشیر عبادي واعظ نشست (و تا آخر آنچه از سبط ابن جوزي نقل
کردیم را آورده) آنگاه شعر صاحب بن عباد را در حدیث رد الشمس ذکر کرده است.
21 "- ابو عبد الله شمس الدین محمد بن احمد انصاري " اندلسی متوفی 671 درکتاب " التذکره باحوال الموتی و امور الاخره"
گوید: خداي بزرگ خورشید را پس از غریب بر پیغمبرش باز گردانید تا علی نماز گزارد، این حدیث را طحاوي نقل کرده، و گفته
است: این حدیث قطیعت دارد و هر گاه بازگشت خورشید سودمند نبودو تجدید زمان نمی شد خداي آن را باز نمی گردانید.
22 "- شیخ الاسلام حمویی " متوفی 722 که او را در 1ر 200 این کتاب متذکر شدیم، حدیث را در " فراید السمطین " ذکر کرده
است.
247 از طریق طبرانی درمعجم کبیرش نقل کرده و آن / -23 حافظ " ولی الدین ابو زرعه " عراقی متوفی 826 در " طرح التثریب " 6
را " حسن " تعبیر کرده است.
-24 امام ابو الربیع سلیمان السبتی، مشهور به ابن سبع در کتابش " شفاء الصدور " نقل، و به صحتش اعتراف کرده است.
-25 حافظ " ابن حجر عسقلانی " متوفی 852 که در 1ر 210 این
[ [ صفحه 229
کتاب از او یاد شده حدیث را در " فتح الباري " 6ر 168 نقل کرده و گفته است: طحاوي و طبرانی در الکبیر و الحاکم و بیهقی در
"الدلائل " از اسماء بنت عمیس نقلکرده اند که پیغمبر وقتی سر به زانوي علی خوابید، و نماز عصر علی فوت شد، دعا کرد و خدا
خورشید را بر او باز گردانید تا علی نماز خواند و سپس غروب کرد، و این امر در معجزه پیغمبر رساتر است و ابن جوزي که آن را
درموضعات (جعلیات) آورده، خطا کرده است همچنین ابن تیمیه در کتاب رد بر روافض که به پندار مجعول بودنش گرائیده، اشتباه
کرده است و خدا آگاه است.
-26 امام " عینی حنفی " متوفی 855 که شرح حالش را در 1ر 211 این کتاب متعرض شدیم، در " عمده القاري " شرح صحیح
صفحه 133 از 209
بخاري 7ر 146 گوید:... این امر نیز براي امام علی (رضی الله عنه)، اتفاق افتاد حاکم از اسماء بنت عمیس نقل کرده.. (و حدیث را
متذکر شده سپس گوید:) طحاوي حدیث را در " مشکل الاثار " ذکر کرده سپس به کلام احمد بن صالح نامبرده اشاره کرده،
گوید: و این حدیثی است متصل، و روایانی دارد همه مورد وثوق. و ایراد ابن جوزي به آن، مورد توجه نیست.
-27 حافظ " سیوطی " متوفی 911 که شرح حالشرا در 1ر 214 متذکر شدیم حدیث را در " جمع الجوامع " چنانکه در ترتیب
اوست 5ر 277 از علی (ع) آورده، و در شما معجزات پیغمبر (ص) نقل کرده است و در خصائص الکبري 2ر 183 می گوید: یوشع
روزي که با جباران می جنگید خورشید برایش متوقف شد، و براي پیغمبر ما (ص)، در معراج چنین اتفاق افتاد و از این عجیب تر
بازگشت خورشید است در وقتی که نماز عصر علی (رضی الله عنه) فوت شده بود.
174 از امیر المومنین - این حدیث را در " اللئالی المصنوعه " 2ر 177
[ [ صفحه 230
و ابی هریره و جابر انصاري و اسماء بنت عمیس از طریق ابن منده طحاوي طبرنی ابن ابی شیبه، عقیلی، خطیب، دولابی، ابن شاهین
و ابن عقده روایت کرده، و قسمتی از رساله ابو الحسن فضلی را در حدیث ذکر کرده و در جلد 1ر 174 گفته است: گروهی از ائمه
و حافظان تصریح به صحت حدیث کرده اند.
و در " اللئالی " 1ر 176 روایت را بدون ایراد در سندش از ابی ذر نقل کرده، که گفت: علی روز شوري می گفت: شما را بخدا
سوگند آیا در بین شما کسی است که براي او خورشید بازگشته باشد، جز من، هنگامیکه رسول خدا خوابید و سرش را در دامن من
نهاد...؟
و در " نشر العلمین " 13 بعد از ذکر کلام قرطبی نامبرده گوید: من می گویم کلام قرطبی در نهایت تحقیق است و استدلال او بر
تجدید وقت به داتسان بازگشت خورشید درنهایت نیکوئی است از این رو نماز علی به صورت اداء انجام شده است و گر نه
بازگشت خورشید فائده اي بر آن مترتب نبود، زیرا صحت قضاي نماز عصر، بعد از غروب آفتاب است.
این استدلال و استحسان را نیز در کتاب " التعظیم و المنه " ص 8 آورد است.
28 "- نور الدین سمهودي " شافعی متوفی 911 که شرح حالش را در 1ر 215 متعرض شدیم گوید: در وفاء الوفاء 2ر 33 در ذکر
مسجد الفضیح معروف به مسجد الشمس: مجد گوید: نباید کسی گمان کند اینجا همان مکانی است که بعد از غروب خورشید
براي علی (رضی الله عنه) بازگشت زیرا این کار در صهباء خیبر انجام شد. آنگاه حدیث قاضی عیاش و سخن طحاوي را نقل کرده
و گوید: مجد می گوید: اینجا شایسته تر
[ [ صفحه 231
است نامش را مسجد الشمس بگذاریم تا جاي دیگر، و ابن حزم تصریح کرده حدیث جعلی است و قصه رد الشمس براي علی
(رضی الله عنه) به اجماع علما نزد او باطل است و گوینده اش نابخرد. من می گویم: حدیث را طبرانی با سندهاي خود نقل کرده و
حافظ نور الدین هیثمی گفته است رجال یکی از روایات همه صحیح اند مگر ابراهیم بن حسن که مورد وثوق است و فاطمه بنت
علی بن ابی طالب را نمی شناسم.
و ابن منده و ابن شاهین حدیث اسماء بنت عمیس را و ابن مردویه حدیث ابی هریره را نقل کرده اند، و اسناد هر دو " حسن " است
صفحه 134 از 209
و از کسانی که صحت آن را اعتراف کرده اند طحاوي و دیگران می باشند. حافظ ابن حجر در فتح الباري پس از ذکر حدیث از
طریق بیهقی گفته است: ابن جوزي که آن را در مجعولات آورده، خطا کرده است.
-29 حافظ " ابو العباس قسطلانی " متوفی 923 که نامش در 1ر 215 یاد شد حدیث را در " المواهب اللدنیه " 1ر 358 از طریق
طحاوي و قاضی عیاض و ابن منده و ابن شاهین و طبرانی و ابن زرعه از حدیث اسماء بنت عمیس و از طریق ابن مردویه از حدیث
ابی هریره نقل کرده.
-30 حافظ " ابن الدیبع " متوفی 944 که شرح حالش در 1ر 216 گذشت حدیث را در " تمییز الطیب من الخبیث " 81 نقل کرده و
ایراد احمد و ابن جوزي را متذکر شده، سپس با تصحیح طحاوي و صاحب " الشفاء " آن را جبران کرده و گوید:
ابن منذه و ابن شاهین و دیگران حدیث اسماء و غیر او را نقل کرده اند.
-31 سید " عبد الرحیم بن عبد الرحمن عباسی " متوفی 963 در
[ [ صفحه 232
معاهد التنصیص 2ر 190 اشعار مقصوره ابن حازم را نقل کرده است:
فیا لها من آیه مبصره
ابصرها طرف الرقیب فامتري
و اعتورته شبهه فضل عن
تحقیق ما ابصره و ما اهتدي
و ظن ان الشمس قد عادت له
فانجات جنح اللیل عنها و انجلی
و الشمس ما ردت لغیر یوشع
لما غزا و لعلی اذ غفا
"شگفتا از معجزه روشنی که رقیب با گوشه چشم آنرا می بیند و باز شک می کند.
شبهه اي او را عارض شده، از تحقیق آنچه دیده بود، گمراه شد و هدایت نیافت.
گمان کرد بازگشت خورشید براي او بوده که پرده تاریک شب را به روشنائی روز شگافته است.
در حالیکه خورشید براي کسی جز یوشع هنگام جنگ و جز علی هنکام خواب، بازنگشته است."
آنگاه حدیث را به تعبیر طحاوي و از دو طریق او نقل کرده و دنبال آن قصه ابی منصور مظفر واعظ نامبرده را آورده است.
، -32 حافظ " شهاب الدین ابن حجر هیتمی " متوفی 974 که نامش را در 1ر 216 این کتاب آوردیم حدیث را در صواعق 76
کرامتی روشن براي امیر المومنین (ع) دانسته، می گوید:
صفحه 135 از 209
صحت حدیث رد الشمس را طحاوي و قاضی در شفا پذیرفته اند و شیخ الاسلام ابو زرعه آن را حسن دانسته و دیگران از او پیروي
کرده اند و برکسانی که آن را مجعول می دانند، ایراد گرفته اند، و این پندار که ابن جوزي گفته: با غروب آفتاب وقت نماز سپري
شده و بازگشت خورشید دیگر سودي ندارد مورد قبول نیست زیرا به عقیده ما همانطوري که بازگشت خورشید امتیاز و کرامتی
است، درك اداي نماز عصر نیز امتیاز و خصوصیتی است. آنگاه داستان ابی منصور مظفر بن اردشیر عبادي نامبرده را ذکر می کند.
[ [ صفحه 233
و در شرح همزیه بوصیري 121 درحدیث " شق القمر " گوید: متناسب با این معجزه، معجزه رد الشمس پیغمبر (ص) بعد از غروب
حقیقی وقتی که پیغمبر (ص) خوابیده بود... می باشد (تا آنجا که گوید) پس خورشید بازگشت تا علی نماز عصر را به طور اداء
بگذارد و این کار از روي کرامت پیغمبر (ص) بود. و در صحت این حدیث اختلاف شده برخی آن را دروغ می پندارند و پاره
عقیده به صحتش که حق هم همین است، دارند آنگاه تصریح کرده که از دو روایت اسماء یکی صحیح و دیگري حسن است.
33 "- ملا علی قاري " متوفی 1014 درکتاب " مرقاه " شرح مشکوه 4ر 287 گوید: اما رد الشمس پیغمبر (ص) را اسماء روایت
کرده (آنگاه حدیث را ذکر کرده) و پس از ذکر کلام عسقلانی نامبرده گوید: از اینجا دانسته می شود رد الشمس معنی اش، تاخیر
خورشید است. یعنی نزدیک بود غروب کند پیغمبر آن را بازداشت کرد. و بدین ترتیب ایرادي که پاره اي گرفته اند که ": این از
غفلت دروغساز است همین که صورت فضیلتی را نگریسته، توجه به فائده اش نکرده است نماز عصري که با غروب آفتاب قضاء
شد بازگشت خورشید آن را اداء نمی سازد. " خود بخود پاسخ داده می شود، با اینکه قضاء نشدن نماز را با بازگشت خورشید می
توان از خصوصیات و امتیازات دانست که در کار معجزات تاثیرش را بیشتر می کند و خداوند از حقیقت کارها آگاهتر است.
و اگر بگویند این امر با حدیث صحیحی که رسیده است: خورشید بر احدي جز یوشع بازداشت نشده است.
(لم تحبس الشمس علی احد الا لیوشع)
پاسخ می دهیم مقصود اینست که خورشیدبر هیچ پیغمبري غیر از من بازنگشته مگر براي یوشع.
[ [ صفحه 234
34 "- نور الدین حلبی "شافعی متوفی 1044 که شرح حالش در 1 ر 222 این کتاب گذشته در" السیره النبویه " 1 ر 413 گوید: اما
بازگشت خورشید پس از غروب براي پیغمبر (ص)، در خیبر اتفاق افتاده و از اسماء بنت عمیس روایت شده (و پس از ذکر حدیث
گوید:) بعضی گویند: براي کسانی که راه دانش پویند، شایسته نیست از حفظ این حدیث تخلف کنند زیرا این حدیث از بزرگترین
علائم نبوت است حدیثی است متصل، و در" امتاع "آمده است که از پنج طریق روایت شده و آنها را ذکر می کند و بدین ترتیب،
آنچه از ابن کثیر از پیش در ص 411 نقل کردیم که گفته، حدیث را تنها یک زن مجهول از اهل بیت که حالش نامعلوم است نقل
کرده، مردود می گردد، و همین ایراد بر ابن جوزي که گفته": این حدیث بی تردید دروغ است "وارد می باشد، آنگاه از امتاع،
پنجمین حدیثش را ذکر کرده، و از سبط ابن جوزي داستان ابی منصور مظفر واعظ را در 412 حکایت می کند.
35 "- شهاب الدین خفاجی "حنفی متوفی 1069 که در 1 ر 140 این کتاب متعرض احوالش شدیم، در شرح ا لشفاء گوید: طبرانی
به اسناد مختلف از رجالی که اکثر آنها مورد وثوقند حدیث را روایت کرده است و در ص 12 گوید: یکی از شارحان بر این
حدیث اعتراض کرده و گفته": این حدیث دروغ و رجالش مورد ایراد، دروغگو، و جعال می باشند، "او نمی داند این سخنان
صفحه 136 از 209
برخلاف حقیقت است، و او از کلام ابن جوزي به این اشتباه افتاده، غافل از اینکه کتاب ابن جوزي اکثر مطالبش مردود است،
چنانکه خاتمۀ الحفاظ سیوطی و نیز سخاوي گفته اند:ابن جوزي در کتاب" موضوعاتش "براي مجعول جلوه دادن احادیث، خود را
سخت بزحمت انداخته تا جائیکه بسیاري از احادیث صحیح را چنانکه ابن صلاح اشاره کرده، در ردیف مجعولات آورده است.
و مصنف (ره) که اعتراف به صحت این حدیث کرده از تعداد طرق آن شاهد صدقی بر صحتش آورده و قبل از او بسیاري از
پیشوایان حدیث مانند طحاوي،
[ [ صفحه 235
صحتش را تایید کرده اند. ابن شاهین، ابن منده و ابن مردویه، و طبرانی در معجمش آن را نقل کرده و طبرانی افزوده است: حدیث
حسن است و عراقی آن را در تقریب ذکر کرده (آنگاه پس از نقل عبارت حدیث گوید:) اینکه ابن جوزي گفته اشت با قضا شدن
نماز سودي دربازگشت خورشید نیست، بی وجه است زیرا فوت نماز بر اثر عذري که مانع از اداء نماز بوده صورت گرفته، و آن
عذر مزاحمت نکردن پیغمبر (ص) بوده است و این خود فضیلتی بزرگ است و چون خورشید بازگشت علی فضلیت اداي نماز را
نیز درك کرد (تا آنجا که گوید:)
سیوطی درباره این حدیث تصنیف مستقلی به نام " کشف اللبس عن حدیث رد الشمس " دارد و قبل از او ابی الحسن فضلی شبیه
این تصنیف را آورده و طرقش را با اسانید بسیار ایراد کرده و صحتش را به حد اعلی تایید کرده و با ابن جوزي که در بعضی از
رجال آن خدشه وارد ساخته، به مخالفت برخاسته است. و درباره سخن طحاوي که آن را از علائم نبوت می داند، گفته است این
امر موید صحت حدیث است زیرا این احمد و احمد بن صالح راوي حدیث) از بزرگان ائمه مورد وثوق حدیث است و در توثیقش
این بس که بخاري در صحیحش از او روایت می کند، پس به کسی که آن را ضعیف پندارد، نباید توجهی کرد. و بدین ترتیب
کلام ابن تیمیه و ابن جوزي که گفته اند: حدیث مجعول است، از اعتبار ساقط می شود و سخن آنان چیزي جز گزافه گوئی نیست.
و اینکه گفته اند: این حکایت با تصریح آنان به مجعول بودنش، اعتباري ندارد، و از علام نبوت بودن، ارتباطی با خصوصیت حفظ
آن پیدا نمی کند، ناشی از خلط مبحث و اشتباهاتی است که بعد از آنچه شنیده شده، اعتباري نخواهد داشت.
و از قصیده همزیه متذکر شده:
ردت الشمس و الشروق علیه
لعلی حتی یتم الاداء
ثم ولت لها صریر و هذا
لفراق له الوصال دواء
[ [ صفحه 236
"خورشید، پرتو درخشانش را، براي اینکه علی نمازش را بطور اداء بگزارد " "، برگردانید. "
صفحه 137 از 209
"آنگاه با آهنگی ناشی از فراقی که دارویش وصال است، روي بازگردانید"
36 "- ابو العرفان شیخ برهان الدین ابراهیم بن حسن بن شهاب الدین " کردي کورانی و سپس مدنی متوفی 1102 حدیث را در
کتابش " الامم لایقاظ الهمم " 63 بنقل از کتاب " الذریه الطاهره " اثر حافظ ابن بشیر دولابی، ذکر کرده و گفته است حافظ ابن
بشیر دولابی گوید: اسحاق بن یونس از سوید بن سعید، از مطلب بن زیاد از ابراهیم بن حیان از عبد الله بن حسین از فاطمه بنت
الحسین از حسین بن علی (رضی الله عنهما) روایت کرده گوید: سر رسول خدا (ص) در دامن علی بود و به او وحی می آمد وقتی
بخود آمد فرمود یا علی نماز فریضه را گزارده اي؟
علی گفت نه، پیغمبر گفت ": اللهم انک تعلم انه کان فی حاجتک و حاجه رسولک فرد علیه الشمس: " بار خدایا تو میدانی که او
(علی) در خدمت گذاريتو و خدمت گذاري رسول تو بود، پس خورشید را بر او باز گردان، پس خورشید براي او بازگشت علی
نمازگزارد و خورشید غروب کرد.
آنگاه از طریق طبرانی از اسماء بنت عمیس و به لفظ او که بعدا متعرض خواهیم شد حدیث را روایت کرده، سپس گوید: حافظ
جلال الدین سیوطی در جزوه ر کشف اللبس فی حدیث رد الشمس " گوید: حدیث رد الشمس معجزه پیغمبر ما محمد (ص)
است، و امام ابو جعفر طحاوي و دیگران این حدیثرا صحیح میدانند و حافظ ابو الفرج ابن جوزي که این حدیث را جزو مجعولات
قرار داده، افراطی است و شاگرد محدتش ابو عبد الله محمد بن یوسف دمشقی صالحی در جزوه " مزیل اللبس عن حدیث رد
الشمس " گوید: بدان که این حدیث را طحاوي در کتاب شرح مشکل الاثارش از اسماء بنت عمیس به دو طریق روایت کرده و
گفته است این دو حدیث هر دو ثابت و محققاست و راویان هر دو ثقه و مورد اطمینان اند. و قاضی عیاض در
[ [ صفحه 237
الشفاء و حافظ ابن سید الناس در " بشري اللبیب " و حافظ علاء الدین مغلطاي در کتاب " الزهر الباسم " آن را نقل کرده و حافظ
ابن الفتح (ابو الفتح) ازدي صحت آن را تایید، و حافظ ابو زرعه ابن عراقی، و شیخ ما حافظ جلال الدین سیوطی در "الدره المنتثره
فی الاحادیث المشتهره " آن را حسن دانسته اند.
حافظ " احمد بن صالح " گوید: در عظمت این حدیث کافی است که هر کس در طریق دانش گام بردارد، شایسته نیست از
حدیث اسماء تخلف کند، زیرا این حدیث از بزرگترین علائم نبوت است.
و حافظان احادیث بر ابن جوزي که حدیث را در کتاب موضوعاتش (که ویژه احادیث جعلی است) آورده، به شدت ایراد گرفته
اند، حافظ " ابو الفضل ابن حجر " در باب " قول النبی (ص ") احلت لکم الغنائم " از کتاب فتح الباري بعد از ایراد حدیث گوید:
ابن جوزي اشتباه کرده است که آن را در مجعولات آورده است. من این سخن را از خط ابن حجر نقل کردم.
سپس گوید: این حدیث از طریق اسماء بنت عمیس و علی بن ابی طالب و فرزندش حسین، و ابی سعید و ابی هریره (رضی الله
عنهم) روایت شده، آنگاه مطلب را پیرامون حدیث کشانده و از رجالش سخن به میان آورده، گوید: از مطالبی که پیش از این از
بیانات حافظان احادیث در پیرامون این حدیث آوردیم و رجال حدیث را بیان کردیم معلوم شد در میان راویان آن نه متهمی وجود
دارد و نه مطرود مورد اتفاقی و قطیعت و عدم بطلان حدیث بر شما آشکار شد. اکنون چیزي درباره حدیث نمانده مگر شبهات و
ایرادهائی که بر آن گرفته اند، آنگاه ایرادها را مطرح کرده و به هر کدام پاسخ کافی و کامل داده است.
- 37 "- ابو عبد الله زرقانی " مالکی متوفی 1122 که شرح حالش در 1ر 228 اینکتاب گذشت، در کتاب " شرح المواهب " 5ر 118
113 صحت حدیث را تایید کرده، گوید: ابن جوزي که این را از مجعولان قلمداد کرده، مرتکب خطا شده است، آنگاه به شدت به
صفحه 138 از 209
رد ابن تیمیه پرداخته، گوید: کلام ابن تیمیه جاي یک
[ [ صفحه 238
دنیا شگفتی است و پس از نقل عدم صحت از قول احمد (ابن تیمیه) و ابن جوزي می گوید: شامی گفته است: ظاهرا حدیث را از
طریق برخی از دروغگویان برخود کرده نه از طریقی که در سابق گفتیم و گرنه نمی توانستند نسبت ضعف به آن دهند تا چه رسد،
نسبت جعل.
و هر گاه اسناد حدیث بر آنها عرضه می شد، می پذیرفتند که حدیث، اصلی استوار داد و ساختگی نیست. آنگاه اشاره میکند: با
وجود قواعدي که تنظیم کرده اند و با وجود اینکه بسیاري از حفاظ حدیث را در کتبی که مورد اعتماد است، نقل کرده و آن را
تقویت و تایید کرده اند حکم به مجعولیت مردود می گردد.
و گوید: به استناد همین حدیث معلوم می شود، نماز علی، قضا نبود بلکه قطعا اداء برگزار شده است و گر نه سودي بر دعاء مترتب
نخواهد بود سپس گوید: و یکی از قواعد این است که هرگاه حدیثی را دو طریق بود اصالت آن را معلوم می دارد و از اتفاقات
جالب اینکه ابا منصور مظفر واعظ.. و قصه نامبرده را ذکر کرده است.
38 "- شمس الدین حفنی " شافعی متوفی 1181 که شرح حالش در 1ر 230 این کتاب آمده است در حاشیه اي که بر جامع الصغیر
سیوطی دارد، در 2ر 293 گوید: قول پیغمبر صلی الله علیه و آله ما حبست الشمس علی بشر الا علی یوشع بن نون که
"خورشید براي احدي جز یوشع بن نون بازداشت نشد- "
منافاتی با حدیث رد الشمس براي علی (رضی الله عنه) ندارد، زیرا آن در مورد بازگشت خورشید پس از غروب است و حدیث
یوشع بازداشت خورشید است نه بازگشت آن پس از غروب، و مقصود اینکه: براي احدي در زمانهاي گذشته خورشید حبس نشده
مگر براي یوشع بن نون و لفظ حبس فعل ماضی است، منافاتی باوقوع حبس بعد از آن براي پاره اي از اولیاي خدا ندارد.
39 "- میرزا محمد بدخشی " که شرح حالش در 1ر 229 این کتاب یاد شد،
[ [ صفحه 239
در " نزل الابرار " گوید: گروهی از پیشوایان حفاظ، مانند طحاوي، قاضی عیاض، و دیگران صریحا صحت رد الشمس را اعتراف
کرده اند. طحاوي گوید: این حدیث قطعی است، و راویانش مورد وثوقند. و پس از نقل کلام طحاوي حکایت ابی منصور مظفر
واعظ را آورده و گوید حافظ سیوطی یک مجلد کتاب خود را به طرق حدیث و خصوصیات آن، اختصاص داده است.
-40 شیخ " محمد الصبان " متوفی 1206 که احوالش در 1ر 232 این کتاب ملاحظه کردید، حدیث را در اسعاف الراغبین ص 62
ذکر کرده و آنرا یکی از معجزات پیامبر (ص) شمرده و در 162 آن کتاب یکی از کرامات امیر المومنین (ع) دانسته و گوید:
طحاوي و قاضی در " الشفاء " صحت حدیث را تایید کرده اند و شیخ الاسلام ابو زرعه و به پیروي از او دیگران، آن را حسن
دانسته اند و بر گروهی که آن را مجعول می دانند، ایراد گرفته است. و گوید این پندار که با گذشتن وقت بر اثر غروب افتاب چه
سودي بر بازگشت آن مترتب است، مورد قبول نیست، زیرا همراه با بازگشت خورشید به قول ابن عماد و دیگران، وقت نیز باز می
گردد هر چند کلام زرکشی اقتضاي خلافش را داردو به فرض عدم بازگشت وقت گوئیم: همانطوري که باز گرداند خورشید امتیاز
است ادراك اداي نماز عصر نیز امتیاز است.
صفحه 139 از 209
-41 شیخ " محمد امین بن عمر " مشهور به " ابن عابدین " دمشقی پیشواي حنفیان زمانش متوفی 1252 در حاشیه اش ج 1ر 251
بعد از این عبارت متن:
لو غربت الشمس ثم عادت هل یعود الوقت، الظاهر نعم...
"اگر خورشید غروب کرد و دو باره بازگشت آیا وقت هم باز می گردد؟ ظاهر چنین است " در اینجا صاحب النهر بحثی دارد می
گوید: شافعیان را عقیده بر آنست که وقت باز می گردد زیرا پیامبر (ص) سر در دامن علی (رضی الله عنه) گذارده، خفت تا
خورشید غروب کرد وقتی بیدار شد علی او راخبر داد که نماز
[ [ صفحه 240
عصرش فوت شده پیغمبر (ص) فرمود:
اللهم انه کان فی طاعتک و طاعه رسولک فاردها علیه:
"خدایا او در راه اطاعت تو و اطاعت پیامبر تو، وقتش صرف شده، خورشید را براي او بازگردان " پس خورشید بازگشت تا علی
نماز عصر را خواند و این واقعه در خیبر اتفاق افتاد.. صحت این حدیث را طحاوي و عیاض تایید کرده و گروهی که یکی از آنها
طبرانی است با سند صحیح آن را نقل کرده اند و کسی که مثل ابن جوزي آن را مجعول پندارد، به اشتباه گرائیده است و حدیث با
قواعد ما سازگار است.
سپس گوید: من می گویم: گذشته از اینکه شیخ اسماعیل آنچه را در " النهر" مورد بحث قرار داده بود، رد کرده و از آنچه مدعی
بودکه نماز عصر با غروب خورشید قضا شده و با بازگشت آن اداء نمی گردد، بازگشت، و به پیروي از شافعیان بر آن شد که
حدیث می خواهد امتیاز علی را نشان دهد چنانکه از سخن پیغمبر (ص) بر می آید که فرمود:
انه کان فی طاعتک و طاعه رسولک:
"او در راه فرمان برداري تو و فرمانبرداري پیامبر تو بود "
-42 سید " احمد زینی دحلان شافعی متوفی 1304 که ترجمه شرح زندگانی اش در 1ر 236 این کتاب بیان شد، در السیره النبویه
حاشیه السیره الحلبیه 3ر 125 می گوید: یکی از معجزات پیغمبر اکرم (ص)، بازگشت خورشید به تقاضاي او است، اسماء بنت
عمیس روایت کرده- حدیث و روایت طحاوي و کلام احمد بن صالح مصري را نقل کرده- آنگاه گوید: و احمد بن صالح از
بزرگان ائمه حدیث و مورد وثوق است و در شان او این بس که بخاري در صحیحش از او نقل کرده است و اگر ابن جوزي حدیث
را در ردیف مجعولات شمرده، اعتباري بر او نیست، زیرا علما در سهل انگاري او در کتابش (موضوعات) اتفاق کرده اند، به طوري
که بسیاري از احادیث صحیح را در آنجا در عداد مجعولات آورده است.
[ [ صفحه 241
سیوطی گوید:
و من غریب ما تراه فاعلمی
فیه حدیث من صحیح مسلم
صفحه 140 از 209
"بدانکه از شگفتی هایی که در آن کتاب (موضوعات ابن جوزي) می بینی یک حدیث از صحیح مسلم است (که جزو مجعولات
شمرده شد ") آنگاه کلام قسطلانی را در " المواهب اللدنیه " و گوشه اي از گفتار زرقانی در شرح آن را ذکر کرده و قصه ابی
منصور واعظ و شعر او را آورده سپس ابن حجر عدم تنافی بین این حدیث و حدیث " لم تحبس الشمس علی احد الا لیوشع بن نون
.. "را مبنی بر اینکه حبس خورشید براي یوشع قبل از غروب و براي علی بعد از غروب بوده است، متذکر شده").
آنگاه گوید: می گویند علم نجوم در گذشته بر حسب موازین بود از روزي که سیر خورشید براي یوشع بن نون متوقف شد، اکثر
موازین آن باطل گردیدو چون براي علی (رضی الله علیه) بازگشت تمام آن موازین باطل شد.
-43 سید " محمد مومن شبلنجی " در " نور الابصار " 28 رد الشمس را ردیف معجزات پیامبر (ص) نام برد است.
متن حدیث:
از " اسماء بنت عمیس " نقل شده که پیغمبر خدا (ص) نماز ظهر را در " صبهاء " از اراضی خیبر گذارد آنگاه علی را به سوي
کاري فرستاد، وقتی علی از آن کار بازگشت، پیغمبر نماز عصر را گزارده بود. سر خود را در دامن علی نهاد و تا غروب خورشید
آن را تکان نداد. از آن پس پیغمبر خدا (ص) گفت:
اللهم ان عبدك علیا احتبس نفسه علی نبیه فرد علیه شرقها.
بار پروردگارا بنده تو علی براي پیامبرش، خویشتن داري کرد، تو هم فروغ خورشید را بر او بازگردان اسماء گوید: ناگاه خورشید
طالع شد تا جائیکه آفتاب بر فراز کوهها، بر آمد. علی برخاست وضو ساخت، و نماز عصر گزارد، آنگاهخورشید غروب کرد.
[ [ صفحه 242
در اینجا متن دیگري از حدیث موجود است که براي اختصار از آن صرف نظر می کنیم.
و از علائم شهرت این امتیاز بین قدماي اصحاب پیغمبر، استدلال امام امیر المومنین به آن، در روز شوري است به این بیان:
انشدکم الله ا فیکم احد ردت علیه الشمس بعد غروبها حتی صلی العصر غیري؟
"شما را بخدا سوگند می دهم آیا بین شما کسی وجود دارد که بعد از غروب، آفتاب برایش بازگشته باشد تا نماز عصر بگذارد،
غیر از من؟ همه گفته: نه " خوارزمی " در " مناقب " 260 از مجاهد از ابن عباس روایت کرده گوید: به او (ابن عباس) گفتند
درباره علی چه می گوئی؟ پاسخ داد:
ذکرت و الهل احد الثقلین، سبق بالشهادتین و صلی بالقبلتین و بایع البیعتین و اعطی السبطین و هو ابو السبطین: الحسن و الحسین و
ردت علیه الشمس مرتین بعد ما غابت من الثقلین!
علی کسی است که قبل از دیگران شهادتین گفت، و به دو قبله نماز گزارد و دو بیعت با پیغمبر بیعت کرد، به او سبیطین عطا شد، او
پدر دو سبط پیغمبر حسن و حسین است، او کسی است که دو بار خورشید بعد از آنکه از دیده جن و انس نهان شد براي او
بازگشت. "
موضوع رد الشمس در اشعار بسیاري از شعراي قرون اولیه هجرت تا به امروز وارد شده که بخش مهمی از آن را در فرازهاي کتاب
ما می بینید مراجعه کنید به 2ر 293 ، متن عربی و 5ر 66 و 110 ترجمه.
از اینها همه، که گفتیم ارزش ابن حزم و اعتبار کتابش را می توان شناخت. و ما را نمی رسد تاخواننده را بر همه آنچه در این کتاب
(الفصل) از خرافات است و حتی بر قسمت مهمی از آن، واقف سازیم زیرا همه مجلداتش به ویژه جلد چهارم
صفحه 141 از 209
[ [ صفحه 243
آن آکنده از تحمیل، نسبت دروغ، تحریف حقایق، تزویر و دغل و تهمت و افترا، و سخنان عاري از منطق و دلیل است در این مجلد
به مذاهب مختلفی اشاره می کند که جز در عالم خیال مولف هیچ جا وجود خارجی ندارد.
اما نسبت هاي ناروا، فحاشی و ناسزا گوئی موذیانه اش را پایانی نیست. بطوري که اگر ما بخواهیم همه انها را بر شماریم، باید یک
مجلد کتاب بدان اختصاص دهیم. هیچکس از نیش زبانش، نه در " الفصل " و نه تالیفات دیگرش جان سالم بدر نبرده است، حتی
درباره شخصیت بزرگ پیامبر در کتاب الاحکام 5ر 161 گوید: شیعیان ندانستند که سرور پیغمبران، خود فرزند یک مرد و زن کافر
بیش نیست؟
ما نمی دانیم آیا این کلام تکان دهنده او، با ترتیب دینی، آداب نویسندگی رسم دانش طلبی، و شوون پاکدامنی چگونه سازگار
است؟!
می گوید: آیا بین ما تنها، به او حقیقت نازل شده، نه او دروغزنی بیش نیست " به همین زودي در فرداي باز پسین، خواهند دانست
دروغزن آشکار کیست؟
[ [ صفحه 244
نقد کتاب ملل و نحل شهرستانی و پاسخ یاوه هاي او
این کتاب هر چند در بی منطقی مانند الفصل نیست ولی در فرازهاي آن نسبت هاي مجعول، آراء ساختگی، و دروغهاي فراوانی
وجود دارد که خواننده نمی تواند آنها را نادیده بگیرد براي نمونه:
-1 گوید ": هشام بن حکم " متکلم شیعه قائل است که خداوند جسمی است داراي ابعاد در هفت وجب خودش، و در جاي
مخصوص، و جهت خاصی قرار گرفته
-2 هشام درباره علی گوید: او خداي واجب الطاعه است.
-3 هشام بن سالم گوید: خدا به صورت انسانی است که در بالا تو خالی و در زیر و پر، و او نوري است درخشان، نور افشانی می
کند. داراي حواس خمس است و دستی و پائی و بینی اي و گوش و چشمی و دهانی دارد، با موههاي بلند سیاهی برگوشهایش و او
نوري است سیاه ولی گوشت و خون نیست- و این هشام گناه را بر پیغمبران با اعتقاد به عصمت ائمه، جائز می داند.
4 "- زراره بن اعین " می گوید: خداوند قبل از پیدایش صفاتش نه عالم بود، نه قادر، نه حی نه بصیر، نه مرید و نه متکلم.
5 "- ابو جعفر محمد بن نعمان " گوید: خداوند نوري است به صورت انسان ولی جسم نیست.
6 "- یونس بن عبد الرحمن " قمی: فرشتگان را حامل عرش پندارد و عرش را حامل پروردگار، و او یکی از شیعیان مشبه است که
در این باره کتابهائی هم
[ [ صفحه 245
صفحه 142 از 209
براي اهل تشبیه تالیف کرده است.
پاسخ- مسلما اینها عقائد باطلی است ولی او این اباطیل را به آن عده از رجال شیعه افترا بسته که پیروان جدي ائمه خود می باشند و
همچون سایه، دنبال رهبران خود گام بر می دارند، و در هر نوع عقیده، آموزش، حکمت، راي، و نظري که ابراز می دارند، از
پیشوایان خود برهانی قاطع، و بیانی صریح، و غیر قابل تردید دارند.
از این مطلب که بگذریم، این بزرگان نامبرده را، احادیثی است که در کتابهاي شیعه در زمینه عقائد، احکام، و معارف الهی منتشر
شده و در دسترس عموم است، این آثار نفیس که دیدگان رامجذوب، و دلها را شیفته خود کرده، درست با تهمت هاي این مرد،
نسبت معکوس دارد.
بیائید به بینید، این کتابها، و این آثار جاودانه آنان است، نه تنها کمترین ارتباطی با این نسبتها در بین نیست، بلکه با زبانی صریح و
قاطع نسبت هاي و اراده را محکوم ومخالف آنها را ابراز می دارد.
تعریف و تمجیدي که ائمه دین (ع) از آنها کرده اند، مشهور است. هر گاه از یکی از آنان یک مورد از این آراء سخیف رامی
دانستند به جاي تعریف، حملات سختی بر آنها می کردند تاگروه شیعه از فریب خوردن از ناحیه آنان در امان بمانند چنانکه این
عمل را در مورد بدعت گذران و گمراهان نشان دادند.
و این دانشمندان علم رجال شیعه اند که شرح احوالشان را به تفصیل متعرض شده و همه به یک سن آنان را از هر نوع بد اندیشی
منزه دانسته اند. بدیهی است علماي شیعه بهتر از دیگران آنان رامی شناسند مخالفانشان از آنها دورند و آشنائی- هائی نسبت به
آنان و احوالشان ندارند و با آنها در نشست و برخاست نبوده اند.
در میان شیعه از قدیم الایام تا امروز کسی نیست که فرقه هائی به نام ": هشامیه " " زرایه "، " یونسیه،.. " فرق دیگري را که
شهرستانی و دیگران به شیعه نسبت داده اند، به پذیرد و یا حتی بشناسد.
[ [ صفحه 246
شیخ علامه ر ابو بکر بن عتایقی " حلی در رساله اي که در نحل موجوده (فرقه- هاي موجود) به خط خود دارد، این فرقه ها را نفی
کرده، و سید " مرتضی علم- الهدي " در " الشافی " و سید علامه " مرتضی الرازي " در " تبصره العوام " نسبت هائی را که به
شیعه داده اند همه را تکذیب کرده و گوید: این نسبت ها جز در کتب مخالفان فکري شیعه به منظور بی ارزش جلوه دادن آنها در
مقابل عموم، در جاي دیگر دیده نمی شود، در مقابل، شیعیان که با آنها (هشام، زراره و... (مربوطند و بیش از دیگران به افکارشان
نزدیک، این تهمت را نمی شناسند، و نمی پذیرند، و در کتابهاشان چیزي از این قبیل دیده نمی شود، و آنچه دیده می شود خلاف
این نسبت ها است.
چنانکه آیه الله " علامه حلی " در " مناهج الیقین " و دیگر اعلام شیعه وجود هیچکدام از این فرق را قبول ندارند.
حال آیا این مرد می تواند دلیلی بر اثبات این دعاوي خود، در مقابل امامیه ارائه دهد؟ نه و الله.
و آیا در کتب کلام و تاریخ قبل از خلقت شهرستانی، به هشام نسبت عقیده به الوهیت علی داده شده است؟ نه و الله.
و آیا هیچ انسان چیزي دیده، یا گوشهایش و لو یک کلمه از کتابهائی که به " یونس بن عبد الرحمن " نسبت می دهد که در تشبیه
نوشته، شنیده است؟ نه و الله حتی شهرستانی هم نه دیده، و نه شنیده است.
از اینها شگفت تر گوید:
-7 پس از وفات " علی بن محمد العسکري، " بار دیگر شیعه اختلاف کرد، گروهی امامت " جعفر بن علی " را پذیرفتند، و برخی
صفحه 143 از 209
به امامت " حسن بن علی " قائل شدند، و آنها رئیسی داشتند که او را " علی بن فلان طاحن " می گفتند، او به بحث هاي مذهبی
وارد بود، مقدمات کار جعفر بن علی را فراهم ساخت، و مردم را به او سوق داد و " فارس بن حاتم بن ماهویه " به او کمک می
رساند، و دلیلش این بود که وقتی محمد از
[ [ صفحه 247
دنیا رفت و حسن عسکري را به جاي گذارد، گفتند، ما حسن را امتحان کردیم و فهمیدیم او علمی ندارد، و کسانی را که به امامت
حسن قائل اند " حماریه " نامیدند، و کار جعفر پس از وفات حسن بالا گرفت، و دلیل آوردند که حسن چون بدون فرزند از دنیا
رفت، پس امامتش باطل شد، زیرا امام پیوسته فرزند داشته باشد. و جعفر میراث حسن را، با وجود ادائی که علیه او شده بود، مبنی بر
اینکهبرخی از کنیزان حسن و یا دیگر کسان از او بار دارند، تصاحب کرد. و کارشان نزد سلطان و مردم و عارف و عامی بر ملا
گردید و کسانی که به امامت حسن قائل بودند متفرق شده اصناف کثیري را تشکیل دادند، فرقه اي بر امامت جعفر ثابت مانده و
بیار کسان که به امامت حسن قائل بودند به او رجوع کردند یکی از آنها حسن بن علی بن فضال یکی از بزرگترین شخصیت ها و
دانشمندان شیعه است که فقه و حدیث بسیار می داند.
آنگاه بعد از جعفر به علی بن جعفر و فاطمه بنت علی خواهر جعفر گرویدند. و گروهی دیگر علی بن جعفر، را امام دانستند نه
فاطمه، بانوي نامبرده را، آنگاه پس از مرگ علی و فاطمه و به اختلافی سخت گرفتار آمدند.
پاسخ- مردم به کاباره ها، و تاترها می روند تا موضوعات تفریحی و خنده آوري بیابند یا براي گذراندن وقت موضوعات مضحکی
از جنبه هاي خاصی بشنوند، غافل از اینکه کتاب ملل و نحل شهرستانی براي مقاصد کنان جالب تر از آن محافل است.
چیزي که هست اگر نادانی نویسنده خنده آور باشد، از این نظر که در محققان مسلمین کسی پیدا شود که از بد گوئی درباره یکی
از ملت هاي خودش، خوشش بیاید ولی نداند چگونه بد گوئی کند، گریه آوراست آري اگر او چیزهائی بنویسد که ناشی از نادانی
آمیخته با بد خواهی، از یک طرف، و ناشی از تهمت هاي دروغین، از طرف دیگر باشد، براي این امر باید گریه کرد.
اي کاش او قبل از نوشتن، از احوال این قوم و عقاد و تاریخ و رجالشان،
[ [ صفحه 248
کاوش می کرد، و گناه چیزهاي را که به آنها بسته است، گردن نمی گرفت، و به گمراهی کور کورانه نمی افتاد، و چیزي که نمی
دانست نمی نوشت.
فان کان لا یدري فتلک مصیبه
و ان کان یدري فالمصیبه اعظم
"اگر او نمی داند (و چیز می نویسد) که مصیبتی است و اگر می داند پس مصیبت بزرگتر است "
کاش من می دانستم چه وقت در امر امامت بین امام حسن عسکري و برادرش جعفر که بعد از وفات برادرش مدعی امامت شد،
اختلاف روي داده؟!
صفحه 144 از 209
و آیا علی بن فلان طاحن که مقدمات کار جعفر را فراهم ساخت، و مردم را به او سوق داد کیست؟ و درچه وقتی خلق شده؟ و کی
از دنیا رفته است؟ و من نمی دانم این شخصی مجهول کدام هی بن بی است؟ و آیا او براي خود در عالم وجود جائی پیدا کرد؟ من
که نمی دانم، شهرستانی هم نمی داند، ستاره شناس نیز نمی دادند.
و چگونه جعفر را فارس بن حاتم بن ماهویه توانست کمک کند در حالیکه او را جنید به امر پدرش امام علی الهادي (ع) کشته
بود؟!
و آیا محمدي که امام حسن عسکري را بجاي گذارد کی بود؟ آیا او امام محمد جواد است؟ او که کسی را جز فرزندش امام هادي
و ع) به جاي خود نگذارد، یا او ابو جعفر محمد بن علی صاحب قبه مقدسه نزدیک بلد (معروف به سید محمد) است، او هم که در
زمان حیات پدر بزرگوارش که امامت براي پدرش مستقر بود از دنیا رفت. او چه وقت امام بود و چه موقع ادعاي امامت کد تا
کسی را جاي خودش بگذارد؟
و آیا آنها که امام حسن عسگري را آزمودند و دانستند او علمی ندارد، چه کسانی بودند؟ و اینان چگونه علم را نزد جعفر یافتند که
چیزي از او غیر از ادعاي باطل امامت بعد از برادرش شناخته نشده است؟ و نهایت حسن نیتی که ما
[ [ صفحه 249
درباره او ابراز می کنیم آن است که موفق به تو به شده باشد. ولی در جائی از علم او چیزي در دست نیست، و در شرح حالش در
هیچ کتابی به کمترین فضیلتی از او بر نمی خوریم. و در هیچ کتاب حدیثی هیچگونه علمی از علمائی که شهرستانی براي او ادعا
می کند، و براي او خوابش را می بیند دیده نمی شود. ولی حسن- عسکري (ع) را در کتابهاي شرح حال، و فهرست هاي هر دو
فرقه، به علم و وثوق یاد می کنند، و کتابهاي علمی و حدیثی ما از تعالیم و معارفش آکنده است.
و آیا آنان که پیروان حسن (ع) را " حماریه " نامیدند، کیانند؟ بلی به اهل بیت نبوت همیشه، رشگ می برده اند، از این رو براي
هر کدام از آنها در زمانشان، کسانی پیدا می شدند که به آنها بد گوئی کرده، پیروانشان را ناسزا گویند، ولی این بدگوئی ها براي
آنان و پیروانشان هیچگاه لقب نمی شود، این فحاشیها و بدگوئی ها، جمع می شود. و مانند کثافتها که به جاهاي پست می ریزد،
جاي پست خودش را پیدا می کند.
و آیا چه موقع حسن بن علی بن فضال در عهد امام حسن عسکري وجود داشته؟ تا از امام حسن عسکري به جعفر باز گردد. روزي
که ابن فضال در سال 221 وفات کرد هنوز نطفه حسن (ع) و جعفر، منعقد نشده بود و پدر بزرگوارشان امام هادي متولد 212 ، هنوز
به سن بلوغ نرسیده بود. و آیا چه کسی براي امام علی الهادي دختري به نام فاطمه، نقل کرده تا کسی قائل به امامتش گردد؟ امام
هادي از اولاد ذکور تنها حسن، حسین و جعفر، و از اولاد اناث فقط " علیه " را به اتفاق مورخین از خود، به جاي نهاد.
این بود، مجموع نادانیها و تهمت هاي طبله عطاري شهرستانیکه صفحه اي از کتابش و برگی از تاریخ زندگی اش را بدانها سیاه و
تباه کرده، و چه بسیار صفحاتی نظیر این صفحه دارد که جز نادانی عامل دیگري او را به این پرتگاه سقوط، سوق نداده است. تا
جائیکه درباره امام هادي که در مورد آن حضرت و پدرش به
[ [ صفحه 250
اشتباه افتاده بود، به اشتباهی بزرگ تر افتاده، می گوید مدفنش در قم است در صورتیکه سامراي مشرفه، به مرقد مطهر او و در کنار
صفحه 145 از 209
او مرقد فرزند پاکش امام عسکري مکه سال ها پیش از شهرستانی درآن دفن شده اند، می درخشد، همان قبه زرین که به آسمان
بلند می بالد، و بر روشنائی هوش و خرد برتري می جوید و این فرهنگ ها و تواریخ است که متفقا این مرقد مقدس را از آن او و
فرزند او میدانند لی شهرستانی اینها همه را نمی داند.
-8 امتیازات شیعه در نظر شهرستانی:
گوید: از خصوصیات شیعه: عقیده به تناسخ، حلول و تشبیه است 2ر 25
پاسخ "- آیا شما را آگاه سازم بر چه کسی شیاطین فرودآید؟ بر هر دروغگوي گنهکار
"بین شما و عقائد شیعه در کتابهاي کلامی آنها از قدیم و جدید مدون است هیچ گونه مانع و رادعی نیست، شما دستتان را به هر
کدام گشودید، کسی آن را کوتاه نمی کند و یا چون نگاه کردید کسی، جلو چشم شما رانمی گیرد. چشم خود و دیده بصیرتتان
را دقیقا بگشائید یا از هر کس می خواهید از علما و عرفاي شیعه بپرسید حتی حاضریم با شما تنازل کرده به نادانهاشان مراجعه کنیم
و از این عقائدي که شهرستانی در قرون وسطی به شیعه نسبت داده و طه حسین و امثالش در قرون اخیر نسبت می دهند پرسش
بعمل آورید، از آنها بپرسید آیا شما براي معتقدان به این عقائد ارزش دینی قائلید و آنانرا مسلمان می دانید؟ به این ترتیب ارزش
کتاب شهرستانی و پایگاه امانت داري او را خواهید دانست.
من در فرهنگ سخن دانی تعبیري که بتواند حقیقت شهرستانی و کتابش را معرفی کند نمی یابم این مقدار از دروغها و ادعاهاي
باطلش از نشان دادن کنه معایب
[ [ صفحه 251
و پیچیدگیهاي روح او کوتاه است، چیزي که هست معاصرش محمد خوارزمی چنانکه در معجم البلدان 5ر 315 آمده است، سخنی
دارد که می تواند روحیه او را نشان دهد و این صریح کلام اوست. بعد از بیان مشایخش در فقه و اصوال و حدیث گوید:
"اگر اشتباهاتش در عقائد و میلش به کفر و الحاد، نبود حقا او امام می گردید بسیاري از اوقات ما از فضل فراوان و عقل کامل او
تعجب می کنیم که چگونه او به چیزي که هیچ اصلی ندارد، متمایل گشته، و امري را که هیچ دلیلی از عقل و نقل با آن مساعد
نیست، اختیار کرده است.
نعوذ بالله من الخذلان و الحرمان من نور الایمان.
و این نیست جز به خاطر روي گرداندنش از نور شریعت و سر گرمی به تیرگیهاي فلسفه. میان ما و او گفتگوها بحث هائی درگیر
شد، او در طرفداري از مذاهب فلاسفه و دفاع از آنها مبالغه می کرد. من بسیاري از مجالس وعظ او را حاضر شدم نه یک جمله قال
الله یا قال رسول الله (ص) در بیانش بود و نه پاسخ به مسائل شرعی، و خدا بحالش آگاه تر است. "
آیا دیده اي آنکس که هواي نفسش را خداي خود گیرد، و خدایش او را با آگاهیش گمراه سازد، و بر گوش و دلش مهر زند و بر
دیده اش پرده افکند بدین صورت آیا چه کسی جز خدا می تواند او را هدایت کند، چرا متذکر نمی شوید؟
[ [ صفحه 252
نقد کتاب منهاج السنه ابن تیمیه
صفحه 146 از 209