گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
شعراء غدیر در قرن 05
غدیریه ابوالنجیب طاهر




اشاره
درگذشته 401
عید فی یوم " الغدیر " المسلم
و انکر العید علیه المجرم
-آنکه در برابر حق تسلیم است، روز غدیریش عید است، اما مجرم تبهکار در عناد و انکار.
- اي منکران روز غدیر و آنچه رسول مختار در غدیر خم اعلان کرد مرگ بر شما باد!
- خداي تعالی که شوکتش بلند باد، آیتی فرستاد "، امروز آئین شما را به کمال رساندم.
صفحه 187 از 231
-و نعمت هدایت را بر شما تمام فرمودم " آري نصب امام، از نعمت بخشی خداست بر انام.
[ [ صفحه 285
شرح حال شاعر
ابو نجیب، شداد بن ابراهیم بن حسن جزري ملقب به " طاهر " از شعراي اهل بیت است که در رشته هاي مختلف شعر به نظمگهر
پرداخته و بر شاخسار سخن سرود شادي ساز کرده، با احساسی رقیق و عباراتی رشیق و مضامین ژرف و عمیق.اشعار آبدارش در
دیوانی گرد آمده است.
ابن شهر آشوب در " معالم العلماء "گوید: از شعراء با شهامت اهل بیت استکه بی پروا از فتنه دشمنان، نداي ولایت در داده و به
ستایش این خاندان زبان گشاده است.
و در " معجم الادباء " ج 4 ص 261 گوید: از شعراء عضد الدوله فرزند بویه است مهلبی را هم ثنا گفته: شعرش دقیق و اسلوبش
لطیف بود.در سال 401 درگذشته از جمله شعراو:
- اگر آدمیزاده از امکانات خود خوشنود نباشد و کار نیکی به فرجام نیاورد.
- او را واگذار که رسم تدبیرنداند، یک روز خندان است و در برابر سالی گریان.
و از جمله شعر او:
- اي گروه صوفیان اي شریرترین گروهان کیشی پدید آوردید ناستوده و پلید.
- آیا خداوند عزت در قرآن فرمود که چون چارپایان بخورید و رقص کنان جفتک بیندازید؟
و همو گوید:
قلت للقلب: ما دهاك ابن لی
قال لی: بایع الفرانی فرانی
ناظراه فیما جنت ناظراه
او دعانی امت بما او دعانی
[ [ صفحه 286
- به دل گفتم: از چه آشفته بر گو گفت: خباز پسري تارو پودم درید.
- جادوي چشمانش جان مرا خسته، دلش بجوئید تا قلب مرا شفا بخشد یا واگذارید که با درد خود بمیرم.
و نیز گفته:
- سرزمین خدا وسیع است و نعمت دنیا فراوان.
صفحه 188 از 231
- بآنهاکه تن به خواري داده بر خاك راه نشسته اند بر گو: سبکبال بار سفر بندید.
و نیز گفته:
- راي مرا بر هم زدید، از آنروز که از دیده ام پنهان شدید روي خوش ندیدم تا بازگشتید.
- شما را با شور و شیدائی من کاري نباشد، بهر چشمی بنگرم، ممکن نیست بهتر از شما بیابم با نگاه مهرآمیز ویا با نفرت و خشم.
و نیز در ج 3 ص 194 " معجم الادباء " گوید: ابو نجیب شاعر گفت: من بیشتر اوقات، در ملازمت وزیر ابو محمد مهلبی
(درگذشتهسال 352 (بودم، روزي جامه هاي خود راشسته و بر روي بند نهاده بودم تا خشکشود، وزیر، چاکري در پی من فرستاد
منعذر آوردم، عذر مرا نپذیرفت و با اصرار مرا به حضور خواند، بدو نوشتم:
- چاکرت در زیر بند عریان است، گویا - و خدا نکند - شیطان است.
- جامه میشوید که چرك و فرسودگی در آن شریک ملک است به هیچ وجهی جدا نمی شود، گویا وطن کرده است.
- جامه که از دینو آئینم فرسوده تر است، اگر مرا دینیباشد، آنچنانکه مردم را چند دین است.
- این حال و روزگار من بود، قبل از اینکه احسانت دست مرا بگیرد.
- هر کهمرا بیند، روي گرداند و گوید - البته هر سخنی را دلائلی در میان است:
- این مرد که تار و پودي از بافته عنکبوت بر تن دارد، آدمیزاد است؟
[ [ صفحه 287
وزیر، برایم جبه فرستادبا یک عمامه و شلوار باضافه 500 درهمسیم.
"کتبی " در " فوات الوفیات " ص 167 به شرح حال او پرداخته و گوید": شاعري است که ابو محمد مهلبی: وزیر معز الدوله را ثنا
گفته و هم عضد الدوله را، وفاتش در حدود سال 400 هجري است " و بعد شمه اي از ابیات او را نقل کرده.
و نیز در ص 132 ضمن ترجمه وزیر مهلبی، داستان رخت شوئی مزبور را که ما از " معجم الادباء "آوردیم بازگو نموده است.
ترجمه حالشاعر، در " دائره المعارف بستانی " ج 2 ص 360 نیز مذکور است.مصادر سه گانه که یاد شد، متفقا " ابو نجیب " را
کنایه " شداد بن ابراهیم " دانستهاند که با لقب " طاهر " معروف بوده، در این صورت، تنها پاي یکتن در میان است، نه دو تن
چنانکه سرورمان " امین " در کتاب " اعیان الشیعه " پنداشته:یکبار در ج 1 ص 389 شاعر نامبرده را با نام کوچک " شداد " یاد
کرده و گوید: در حدود سال 400 فوت کرده و دگر بارش در ج 1 ص 411 با نام بزرگش با نام بزرگش " ابو نجیب طاهر جزري
"و گوید: عصر زندگی او ناشناخته است.
صاحب " دمیه القصر " در ص 50 ،این شعر را از شاعر نامبرده یاد می کند:
- بنگر به " ابن شبل " که در عشقبازي چسان کامیاب است، پیوسته قلبدگران بدو مشتاق است.
- اینک دلهاي زنان سرخوش رویش که بدیگران نپردازند، دیروز، چشم مردان شیفته رخسارش، گویا از زنان بیزارند.
عشقوهامرد و التحی فعشقنه
الله اکبر لیسیعدم عاشقا
- بی ریش بود و مردان دلباخته اش، ریش بر آورده وزنان عاشقشیدایش الله اکبر ازین رونق بازارش!
صفحه 189 از 231
ثعالبی هم در " تتمیم یتیمه الدهر " ج 1 ص 46 به یاد او پرداخته و از قصیده اي که در ستایش سیف الدوله علی بن عبد الله،
درگذشته سال 356 سروده این سه بیت را برگزیده:
[ [ صفحه 288
و حاجهقیل لی نبه لها عمرا
و نم. فقلت: علیقد تنبه لی
- نیازي داشتم، گفتند: چاره اش بیدار کردن عمر است، بعد از آن راخت بخواب.گفتم علی خود بیدار من است.
- دو علی دارم که در دنیا و آخرت حاجت من از دست آنها رواست.
"- علی بن عبد الله " گل بوستان من، و " علی امیر المومنین " سرور و سالار من.
و از شعر دیگرش:
- به آسمان ننگري که سیلاب اشکش روان گشته، نیشخند رعد و برق با او در مزاح است؟
- کمان رنگینش از دور پیداست، و پنداري بر لب بام است.
- گویا طاقی است از عقیق سرخ و طاق دگراز فیروزه نیلگون.در وسط طاقی از زرناب است.
اضافات چاپ دوم:
[ابن خلکان هم قسمتی از شعر او را در " وفیات الاعیان " ج 2 ص 236 ، به نقل از دمیه القصر آورده و احساس او را می ستاید].
[ [ صفحه 289
غدیریه شریف رضی
اشاره
406-359
نطق اللسان عن الضمیر
و البشر عنوان البشیر
- زبان ترجمان دل است، مژده شادي از قیافه پیک پیداست.
- اینک دلها از اضطراب و وحشت آرمید.
-تاریکی از افق ناپدید شده صبح امید دمید.
صفحه 190 از 231
تا آنجا که گوید:
- بهجت و سرور از ما برید و تنها روز " غدیر" ش سر آشتی بود.
- روزي پر افتخار که وصی رسولش حلقه بر در کوفت و امیر مومنان گشت.
- از این رو دل خنک دار و عشق عاریتی را به معشوق باز گردان.
- ریشه غم و اندوه بر کن و نهال شاديو امید بنشان.
- آن دیگرانند که اندوه دل را با جرعه شراب چاره سازند.
- و چون در جستجوي نعمت شوي، از فضل بی کران به نصیبی جز فراوان قانع مباش.
- که چشم طمع فرو دوزي و از آب دریا به کفی قناعت ورزي.
[ [ صفحه 290
- اینک هنگام آن است که دست تمنا فراز باشد و آرزوها دور و دراز.
- بادو دست کرم، جود و بخشش کن، نه کم بلکه بسیار.
- مگذار که دست الحاح و طلب کشیده دارند با آنکه نعمتت سرشاراست و بختت کامکار.
- سپاس و ثنایت بر زبان است و داغ مهرت بر دل آشکار.
- نک ستایشنامه بکر و نو، هچون درخش بوستان خرم و دلپذیر.
- از سراینده اش خوشدل و شادان، چون شادي نیزار ازآب غدیر.
تا آخر قصیده.
شرح حال شاعر
شریف رضی، ذو الحسبین، ابو الحسن، محمد بن ابی احمد: حسین بن موسی - بنمحمد بن موسی بن ابراهیم فرزند امام ابی ابراهیم
موسی کاظم علیه السلام.
مادرش فاطمه خاتون دختر حسین بن ابی محمد: حسن اطروش فرزند علی بن حسن بنعلی بن عمر بن علی ابن ابی طالب
علیهالسلام.
پدرش ابو احمد، در عهد خلافتسیاسی و دولت آل بویه، صاحب منزلتی بزرگ و والا بود، ابو نصر بها الدین،او را با لقب " طاهر
اوحد " امتیاز بخشید.پنج نوبت سرپرستی و نقابت آل ابی طالب را بعهده گرفت، و در حال نقابت رخت از جهان کشید موقعیکه
دیدگانش تاریک گشته بود.
واگر عزت و اقتدارش نبود، عضد الدوله ناچار نمیشد که او را موقع بازداشت در شهر فارس در دژي محکم و استوار نگه دارد،ابو
احمد همواره در آن دژ بود تا عضدالدوله رخت از جهان کشید و فرزندش شرف الدوله او را آزاد نمود، و هنگامی که راهی بغداد
شد، به مصاحبت خود برگزید.
[ [ صفحه 291
صفحه 191 از 231
در خدمات دینی و اجتماعی گامهاي وسیعی برداشته و تلاشو کوششی چشم گیر داشته، با سابقه ممتد و قدمی استوار.
در سال 304 تولد یافته و در شب شنبه 25 جمادي الاولی سال 400 چشم بر دنیا فرو بسته و چکامه سرایان در سوگ و ماتمش
قصیدها سروده اند، از جمله دو فرزندش: سید مرتضی و شریف رضی و نیز مهیار دیلمی.و هم ابو علاء معري با قصیده اي که در"
سقط الزند " ثبت آمده است.
اما سرورمان شریف رضی، از افتخارات خاندان عترت است، پیشوائی در علم حدیث و ادب و چهره درخشانی از چهره هاي آئین و
مذهب.در آنچه از تبار والا گهرش به ارث برده، مقام اول را حائز گشته است:
از علم سرشار، سرشت تابان، اندیشه روشن، مناعت طبع، شیوهوالا، خاندان پاك: با تباري از نبی وشرافتی از علی، عظمتی از فاطمه
و سیادتی از کاظم.تا برسد به فضائلی چون سیل خروشان، و افتخاراتی چون موجاز پس موج بیکران.
هر چند دبیر خوش بیان در ثنا و ستایش او داد سخن دهد،دیدگاه کمالاتش طی نشود، و ژرفاي معالی و مکارمش تحدید نگردد، و
زبان از وصف روح تابناکش خسته و عاجز ماند، و تمام آنچه در فرهنگ رجال، ازمدح و منقبت او برشته نظم و تحریر کشیده اند،
دون آن مناقب بی کران و اخلاق و آداب کریمه است که سرورمان شریف رضی حائز آن گشته است: از فهرست نجاشی گرفته
(ص 283 (تا یتیمه الدهر ثعالبی) 3 ر 116 (و انساب مجدي و تاریخ مجدي و تاریخ بغداد) 3 ر 246 (، کامل ابن اثیر 9 ر 89 ، معالم
العلما 138 ، دمیه القصر 73 ، تاریخ ابن خلکان 2 ر 106 ، منتظم ابن جوزي 7 ر 279 ، خلاصه علامه 81 ، صحاح الاخبار 61 ، انساب
، ابی نصر بخاري، عمده الطالب 183 تحفه الازهارابن شدقم، تاریخ ابن کثیر 12 ر 3، مرآه الجنان 3 ر 18 ، شذرات الذهب 3 ر 182
شرح ابن ابی الحدید 1 ر 10 ، غایهالاختصار، درجات الرفیعه سید علیخان مدنی، مجالس المومنین 210 ، جامع الاقوال، نسمه السحر
یمنی، لسانالمیزان 4 ر 223 ، ریاض الجنه
[ [ صفحه 292
زنوزي، روضه البهیه سید علیخان.ملخصالمقال، رجال ابن ابی جامع، اجازه سماهیجی اتقان. 121 منهج المقال 293 تاسیس الشیعه
107 ، سمیر الحاضر شیخ علی، تنقیح المقال 107 ، یتیمه عاملی 18 تاریخ داب اللغه 2 ر 257 ، اعلام زرکلی 3 ر 889 ، دائره بستانی 10
ر 458 ، دائره وجدي 4 ر 251 ، مجله " الهدي " نشریه عراق در جز سوم از سالاول صفحه 106 ، معجم المطبوعات.
ضمنا: تحلیل مقام و شخصیت " شریف رضی " را در تالیفات ذیل ملاحاظه می کنید:
-1 نوشته که علامه شیخ عبد الحسین حلی نجفی گرد آورده و مانند مقدمه همراه جز پنجم از تفسیر او بطبع رسیده است.از صفحه
. 1 تا 112
-2 گلزار ادبی که نویسنده شهیر " زکی مبارك " در دو جلد بزرگ ترتیب داده و طبع رسیده.بنام " عبقریه شریف رضی."
-3 نوشته علامه شیخ محمد رضا فرزند استادمان حجه الاسلام شیخ هادي کاشف الغطاء.
-4 نویسنده معاصر، سید علی اکبر برقعی قمی، در کتابی بنام " کاخ دلاویز " شرح حالشریف رضی را منفردا مورد بحث و
تنقیبقرار داده است.
اضافات چاپ دوم:
[امینی گوید: سید برقعی، مردي بود نیک روش، پاك دامن و از پیشتازان میدان فضل و ادب، ولی در اینسالهاي اخیر، به جانبداري
از حزبی پستو گمراه برخاست و پناه بر خدا، چنان به سر در آمد که از مقام و موقعیت علمی به دره بدنامی سقوط کرد.خداوندما
را از هر گونه لغزش محفوظ و از هراشتباهی در امان بدارد، و از پایان سوء در پناه گیرد.]
صفحه 192 از 231
-5 نوشته دکتر " محفوظ " در 250 صفحه بنام " الشریف الرضی " که در بیروت مطبعه ریحانی بهچاپ رسیده است.
-6 نوشته فرزندم، محمد هادي امینی، کتابی مستقل.
[ [ صفحه 293
ضمنا برخی از جوانان فرومایه مصر که چون طفل، ناخوانده بر خوان علم و ادب نشسته، درصدد تحلیل مقام علمی و شخصیت
ممتاز شریف رضی بر آمده، در مطاوي گفتارش از سرشت ناپاكخود پرده برداشته، و در واقع جان خودرا با هدف تیر ملامت و
عار و ننگ ابدساخته است:
در آن میان که قلم بر دستگرفته و نابخردانه می خواهد مجد و عظمت " شریف رضی " را خاطر نشان سازد،هرزه درآئی آغاز
کرده، اجداد پاك و و الاتبار او را بدي یاد می کند و آنچه در سینه پر کینه خود از دشمنی وعداوت خاندان رسول اقدس پنهان
داشته،با خرده گیري و ناسزا گوئی به سرور و سالارشان سید اوصیا امیر المومنین علی بن ابی طالب، بر ملا کرده است.
آري اینجاست که کوته فکري خود را آشکار کرده راي سخیف و عنصر پلید خودرا نشان می دهد، و با دست خود گور خود را
می کند.
فرض بفرمائید که این مرد از کینه وران و حسد پیشه گان بر آن رسول است.ولی می بینیم که هیچکس،از نعره هاي وحشیانه او در
امان نمانده است: حتی پیشوایان مذهبش که آنانرا به محاکمه می کشد و با زبان تند و گزنده، فحش و ناسزا نثار می کند.
من نمی خواهم که سخنان او را جمله جمله مورد بحث و انتقاد قرار دهم، گفتار یاوه اش بی ارزش تر از این است که در مقام
جواب برآیند، و گوینده اش فرومایه تر از آنکه نامش در کتب یاد شود.ولی تاسف من بر حوزهمصر است که نام و آوازه اش
بوسیله سفلگان آلوده شود.تاسف من بر جامعه مصر است که دامن فضل خود را از لوث این آلودگیها پاك نمی سازد، تاسف من
بر مراکز چاپ و انتشار آن دیار است که این گونه ترهات رسوا کننده را منتشر می سازد، تاسف من... تاسف من... تاسف من.
[ [ صفحه 294
معلمان ادب و مشایخ حدیث
-1 ابو سعید، حسن بن عبد الله بن مرزبان نحوي، معروف به "سیرافی " درگذشته سال 368 ، در کودکی، قبل از آنکه ده ساله شود،
علمنحو را از او تعلیم گرفته است.
این راابن خلکان و یافعی و صاحب " درجات الرفیعه " به نقل از ابو الفتح ابن جنی استاد شریف رضی آورده ند.
-2 ابوعلی، حسن بن احمد فارسی نحوي، درگذشته سال 377 .اجازه هم از او دریافت نموده، و در کتاب " مجازات نبویه " از او
روایت می کند.
. -3 ابو عبد الله، محمد بن عمران مرزبانی، در گذشته سال 384 ، و گویند سال 378
. 4 - ابو محمد، استاد اقدم، هارون بن موسیتلعکبري، درگذشته سال 385
5 - ابو الفتح، عثمان بن جنی موصلی، درگذشته سال 392 ، در کتاب " مجازات نبویه " فراوان از او نقل می کند.
. -6 ابو یحیی، عبد الرحیم بن محمد، معروف به " ابن نباته " صاحب خطبه هاي مشهور، درگذشته سال 394
صفحه 193 از 231
-7 استاد بزرگ، استادمان شیخ مفید، ابو عبد اللهابن المعلم، محمد بن نعمان درگذشته سال. 413 او و برادرش سید مرتضی علم
الهدي از او علم حدیث فرا گرفته اند.
صاحب " درجات رفیعه " گوید: شیخ مفید، فاطمه زهرا دختر رسول را در خواب دید که در مسجد کرخ بداد بر او وارد شد و دو
کودکش حسن و حسین همراهاو بودند، هر دو را به او سپرده گفت:بانها فقه بیاموز.با شگفت از خواب بیدار شد.نیمروز فردا، فاطمه
دختر" الناصر " در حالیکه کنیزان دور او را گرفته بودند و در کودکش علی مرتضی و محمد رضی پیشاپیش او، وارد مسجد شد،
شیخ مفید برخاست و بر آن خاتون سلام گفت، و او فرمود: اي شیخ این دو فرزند من اند، خدمت تو آوردم که بآنان فقه بیاموزي.
شیخ مفید بگریه اندر شد و داستان خواب دوشین را به آن خاتون قصه کرد و بعد به تعلیم و تربیت آن دو پرداخت، و خداوند با
لطف و عنایت، ابواب علم و دانش
[ [ صفحه 295
را بر آندو گشاده داشت تا آنجا که شهرت و آوازه آنان در آفاق گیتی پیچید، شهرتی که تا جهان پایدار است برقرار است.این قصه
را، ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه ج 1 ص 13 نقل نموده.
-8 ابو الحسن، علی بن عیسی ربعی، نحوي بغدادي، درگذشته سال 420 ، چنانکه در " مجازات نبویه " صفحه 250 ، آمده
است.شریف رضی در تفسیر این آیه کریمه " رب انی وضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت " میگوید ": استادمان ابو الحسن علی بن
عیسی نحوي، شاگرد ویژه ابو علی فارسی می فرمود - و من علم نحو را ابتدا بر اوقرائت کردم، پیش از آنکه بر استاد دیگرم ابو
الفتح عثمان ابن جنی قرائتکنم.کتاب " مختصر ابن جرمی " و قسمتی از کتاب " ایضاح " ابو علی فارسی را هم بر او خواندم.با
مقدمه که خودش به عنوان " مدخل " و درس آمادگی علم نحو به من دیکته و املا مینمود و نیز کتاب " عروض " ابو اسحاق
زجاج، و " قوافی " ابو الحسن اخفش را نزد او تعلیم گرفتم."...
-9 قاضی عبد الجبار، ابو الحسن ابن احمد شافعیمعتزلی، چنانکه در " مجازات نبویه " آمده، نزد او هم قرائت اخبار و حدیث
داشته.
. -10 ابوبکر، محمد بن موسی خوارزمی، نزد او تعلیم فقه گرفته: مجازات نبویه ص 92
. -11 ابو حفص، عمر بن ابراهیم بن احمد کنانی، از او روایت حدیث دارد: مجازات نبویه 155
. 12 - ابو القاسم، عیسی بن علی بن عیسیبن داود بن جراح، استاد حدیث او بوده: مجازات 153
-13 ابو محمد، عبد الله بن محمد اسدي اکفانی.
-14 ابو اسحاق، ابراهیم بن احمد بن محمد طبري، فقیه مالکی، در اوائل جوانی نزد او تعلیم یافته، چنانکه در " منتظم " ابن جوزي
و غیر آن آمده.
[ [ صفحه 296
شاگردان و راویان
جمعیاز نام آوران شیعه و پرچمداران مذهب عامه از او روایت می کنند از جمله:
صفحه 194 از 231
. 1 " - شیخ الطائفه " ابو جعفر، محمد بن حسن طوسی، درگذشته 460
-2 شیخ جعفر بن محمد دوریستی (طرشتی).
-3 شیخ ابو عبد الله، محمد بن علی حلوانی.چنانکه در " اجازات " آمده.
-4 قاضی ابو المعالی، احمد بن علی بنقدامه، درگذشته 486 و اجازات بزرگان مذهب).
-5 ابو زید، سید عبد الله بن علی کیابکی ابن عبد الله حسینی جرجانی، چنانکه در اجازه شهید دوم به پدر شیخ بهائی جبل عاملی
آمده و نیز در اجازه سرورمان مجلسی اول به فرزندش علامه مجلسی دوم.
-6 ابوبکر،احمد بن حسین بن احمد نیشابوري، خزاعی، از شاگردان مبرز شریف رضی و برادرش علم الهدي مرتضی
است,(مقابیسعلامه حجت شوشتري).
-7 ابو منصور، محمد بن ابی نصر محمد بن احمد بن حسین بن عبد العزیز عکبري، معدل، (رك:قصص الانبیاء راوندي).
-8 قاضی، سید ابو الحسن علی بن بندار بن محمد هاشمی، از شریف رضی و برادرش مرتضی، روایت کرده (اجازه بزرگ شیخ
.( عبد الله سماهیجی به شیخ یاسین، و اجازه دیگر او به شیخ ناصر جارودي بسال 1128
-9 شیخ مفید، عبد الرحمن بن احمد بن یحیینیشابوري، از شریف رضی و برادرش علم الهدي، بدون واسطه تمام تالیفات آن دو
بزرگوار را روایت کرده (اجازه بزرگ شیخ عبد الله سماهیجی که قبلا یاد شد).
[ [ صفحه 297
تالیف و تصنیف
پیرامون نهج البلاغه
اشاره
-1 نهج البلاغه: از اعصار پیشین تا عصر حاضر، دانشمندان و محدثین با دقت تمام، همت به حفظ این کتاب گماشته و مانند قرآن
کریم آنرا بعنوان تبرك حفظ می کرده اند، از کسانی که نزدیک به دوران مولف، در شمار حافظان این کتاب بشمار آمده اند،
قاضی جمال الدین محمد بن حسین بن محمد کاشانی است و چنانکه شیخ منتجب الدین در فهرست خود یاد کرده، نهج البلاغه را
از حفظ می نوشته است.
اضافات چاپ دوم:
[و از حافظان این کتاب در دوران پیشین: خطیب ابو عبد الله محمد فارقی، درگذشته سال 564 است، چنانکه ابن کثیر در تاریخ خود
ج 12 ص 260 و ابن جوزي در کتاب " منتظم"ج 10 ص 229 یاد کرده اند].
و در این دورانهاي اخیر: از جمله، علامه پارسا، سید محمد یمانی مکی حائري درگذشته 28 ربیع الاول سال 1280 در حائر مقدس
حسینی.
و از جمله دانشمند مورخ شاعر، شیخ محمد حسین مروت.معروف به " حافظ " عاملی.سرورمان سید صدر الدین کاظمی بنقل
ازعلامه شیخ موسی شراره می گفت که این مرد تمام قاموس اللغه و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و چهل هزار قصیده از حفظ
صفحه 195 از 231
داشت.
و بعضی از بزرگانمی گفت که: کامل ابن اثیر را از اول تا بآخر نیز حفظ داشته است، واقعا این فضل خدائی است که به هر که
خواهدعطا فرماید.
و نیز از دورانهاي بسیارقدیم، نزدیک به عصر مولف، دانشمندان به شرح این کتاب شریف پرداخته، و تاکنون بیش از 70 شرح بر
آن نوشته اند، از جمله:
1 - سید علی ابن الناصر، معاصر سرورمان شریف رضی، به نام " اعلام نهج البلاغه " و آن اولین و قدیمی ترین شرح نهج البلاغه
میباشد.
-2 احمد بن محمد، و بري، از دانشمندان قرن پنجم.
-3 ضیاء الدین، ابو الرضا، فضل الله راوندي، قسمتهائی از نهج البلاغه را در سال
[ [ صفحه 298
511 بعنوان تعلیق و پاورقی شرحنوشته.
-4 ابو الحسن، علی بن ابی القاسم: زید بن امیرك: محمد بن ابی علی: حسین بن ابی سلیمان: فندق بن ایوب بن حسن بن احمد بن
عبد الرحمن بن عبید الله بن عمر بن حسن بن عثمانبن ایوب بن خزیمه بن عمر بن خزیمه بنثابت ": ذو الشهادتین " از صحابه
رسول خدا، این مرد کهاز بیهق نیشابوراست، در شمار مشایخ ابن شهر آشوب بوده و نهج البلاغه را در سال 516 نزدشیخ حسن بن
یعقوب قاري خوانده و شرحیبر آن نوشته بنام " معارج نهج البلاغه." در روز شنبه 27 شعبان در سبزوار متولد شده و در سال 565
دار فانی را وداع گفته است.
-5 ابو الحسین، سعید بن هبه الله، قطب الدین راوندي، درگذشته 573 ، نام شرحش ": منهاج البراعه."
-6 شیخ ابوالحسین، محمد بن حسین بن حسن بیهقی نیشابوري، مشهور به " قطب الدین کیدري " شرحی دارد به نام " حدائق
الحقائق " در سال 576 از این شرح فارغ شده.
-7 افضل الدین، حسن بن علیبن احمد ماهابادي، از اساتید شیخ منتجب الدین صاحب " الفهرست " درگذشته بعد از سال 585
میباشد.
-8 قاضی، عبدالجبار.علامه نوري در " مستدرك " در شمار شارحین نهج البلاغهنام او را یاد کرده، و این نام بین جماعتی از
دانشمندان معاصر شیخ طوسی مشترك است.
[ [ صفحه 299
-9 فخر رازي، محمد بن عمر طبري شافعی، درگذشته 606 ، چنانکه " قفطی " در " تاریخ الحکماء" یاد کرده.
-10 ابو حامد، عز الدین، عبد الحمید، مشهور به " ابن ابی الحدید " معتزلی مدائنی، درگذشته 655 ، شرح او معروف و متداول
است، سلطان محمود طبسی که ذکرش خواهد آمد،آنرا تلخیص کرده.
. -11 سید، رضی الدین، ابو القاسم، علی بن موسی بن طاوس، حسینی درگذشته 664
-12 ابو طالب، تاج الدین، معروف به " ابنالساعی " علی بن انجب بن عثمان بن عبد الله بغدادي، درگذشته. 674 این دانشمند
صفحه 196 از 231
تالیفات فراوانی دارد، از جمله شرح نهج البلاغه است چنانکه در " منتجب المختار " ص 138 آمده.
-13 کمال الدین شیخ میثم بن علی بن میثم،بحرانی، درگذشته 679 ، سه شرح بر نهج البلاغه دارد: چک.متوسط.
-14 شیخ احمد بن حسن ناوندي، از دانشمندان قرن هفتم، شاگرد شیخ جمال الدین ورامینی.حواشی فراوانی بر " نهج البلاغه " از
تقریرات استادش ورامینی ثبت کرده.
. -15 علامه حلی، جمال الدین، ابو منصور، حسن بن یوسف بن مطهر، درگذشته 726
16 - شیخ، کمالالدین ابن عبد الرحمن بن محمد بن ابراهیم عتائقی حلی، یکی از دانشمندان قرن هشتم، شرحی دارد در چهار
جلد.
-17 یحیی بن حمزه علوي یمنی، از پیشوایان زیدیه، درگذشته 749 ، در شرح خود، به حل مشکلات لغوي نهج البلاغه اکتفا کرده
است.
. -18 سعدالدین، مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازانی شافعی، درگذشته 791 یا 792 یا 793
-19 سید افصح الدین محمد بن حبیب الله بن احمد حسینی، تاریخ فراغت از
[ [ صفحه 300
. شرح، سال 881
-20 مولی، قوام الدین، یوسف بن حسن، مشهور به " قاضی بغداد " در حدود سال 927 درگذشته است.
-21 ابو الحسن، علیبن حسن زواره از شاگردان محقق کرکی.شرحی بزبان فارسی دارد بنام " روضه الابرار " که در سال 947 از
نوشتن آنفراغت یافته.
-22 مولی جلال الدین، حسین بن خواجه شرف الدین عبد الحق اردبیلی معروف به " الهی " درگذشته سال 950 ، شرحی بزبان
فارسی نوشته بنام " منهج الفصاحه."
-24 مولی فتح الله ابن مولی شکر الله کاشانی، درگذشته 988 ، شرحی فارسی بنام ": تنبیه الغافلین و تذکره العارفین. " 24 -عز الدین،
علی بن جعفر: شمس الدین آملی، از شاگردان شیخ علی بن هلال جزائري، شرح فارسی.
-25 مولی، عماد الدین علی قاري استر آبادي، از بزرگان قرن دهم، حاشیه بر نهج.
-26 مولی، شمس بن محمد بن مراد، در سال 1013 ، شرح ابن ابی الحدید معتزلی را ترجمه کرده است.
-27 شیخ بهائی عاملی، درگذشته 1031 ، شرحی بر نهج البلاغه نوشته که ناتمام مانده، این را " برقعی " در نامه که بمن نگاشته،
تذکر داده است.
-28 شیخ الرئیس، ابو الحسن میرزا قاجار، شرحینوشته، ناتمام.(نامه مزبور برقعی).
. -29 شیخ نور محمد، ابن قاضی عبد العزیز، ابن قاضی طاهر محمد، محلیشرح فارسی به سال 1028
30 - مولی عبد الباقی خطاط صوفی، تبریزي، درگذشته 1039 ، شرح فارسی بنام " منهاج الولایه."
[ [ صفحه 301
31 - مولی، نظام الدین، علی بن حسن جیلانی، شرحیبنام ": انوار افصاحه " نوشته در سه جلد، از نگاشتن جلد اول در تاریخ
صفحه 197 از 231
چهارم ربیع الاول 1053 فارغ شده.
-32 شیخ حسین بن شهاب الدین بن حسین عاملی کرکی، درگذشته 1076 در سن 68 سالگی.
-33 فخر الدین، عبد الله بن موید بالله.شرح ابن ابی الحدید را تلخیص کرده بنام " العقد النضید المستخرج من شرح ابن ابی الحدید
. "نسخه یافت شده با تاریخ 1080
-34 سید ماجد بن محمد بحرانی، درگذشته 1097 ، شرح او ناتمام ماند.
. -35 شیخ محمد مهدي بن ابی تراب سهندي،شرح فارسی، تاریخ فراغ، ماه رمضان 1097
36 - میرزا علاء الدین محمد گلستانه، درگذشته 1100 ، شرحی بنام " حدائق الحقائق " و شرحی کوتاه بنام" بهجه الحدائق."
1044 ).شوکانی در " البدر الطالع " ج 1 ص 311 از شرح او یاد - -27 سید حسن بن مطهربن محمد یمنی، جرموزي، حسنی ( 1110
کرده.
-38 مولی تاج الدین حسن، معروفبه " ملاتاجا " پدر فاضل هندي، درگذشته 1137 شرحی دارد بزبان فارسی،در اصفهان دیده
شده. 39 - مولی محمد صالح بن محمد باقر، روغنی، قزوینی، ازبزرگان قرن یازدهم شرح فارسی، چاپ ایران.
-40 سید نعمه الله بن عبد الله، جزائري شوشتري، درگذشته 1112 ، شرحی در سه جلد.
-41 مولی، سلطان محمود بن غلامعلی طبسی قاضی، از شاگردان علامه مجلسی.
[ [ صفحه 302
-42 مولی،محمد رفیع بن فرج گیلانی، درگذشته حدود 1160 در مشهد رضوي.
-43 شیخ محمد علی بن شیخ ابو طالب زاهدي، گیلانی اصفهانی، درگذشته 1181 در هند، برخی خطبه ها را شرح نوشته.
-44 سید عبد الله بن محمد رضا، شبر حسینی کاظمی، درگذشته 1242 ، دو شرح دارد.
-45 امیر محمد مهدي، خاتونآبادي اصفهانی، درگذشته. 1263 شرح فارسی.
-46 حاج سید محمد تقی بن امیرمحمد مومن حسینی قزوینی، درگذشته. 1270 شرح فارسی.
-47 میرزا باقر نواب ابن محمد بن محمد لاهیجی اصفهانی. به فرمان سلطان فتحعلی شاه قاجار شرحی بفارسی نگاشته که در ایران
چاپ شده.
-48 حاج نصر الله بن فتح الله دزفولی، به فرمان سلطان ناصر الدین شاه قاجار شرح ابن ابی الحدید را به فارسی ترجمه کرده و
. تحقیقاتی بر آن افزود.تاریخ فراغ 1292
49 - سید صدر الدین بن محمد باقر موسوي، دزفولی، از شاگردان آقا محمد بیدآبادي.
-50 سید مفتی عباس، درگذشته 1306 (یکی از شعراء " غدیر " در قرن چهاردهم).برقعی ضمن نامه به من نوشته که شرحی بر نهج
البلاغه دارد.
-51 مولی احمد بن علی اکبر مراغی تبریزي، درگذشته پنجم محرم 1310 تعلیقه بر مشکلات نهج البلاغه دارد.
-52 شیخ بها الدین محمد (از شعراء غدیر در قرن چهاردهم) شرحی دارد (نامه برقعی).
-53 استاد، محمد حسن، نائل مرصفی، مشکلات لغوي نهج را شرح کرده و به صورت پاورقی ذیل کتاب، در مصر به چاپ رسیده،
. سال 1328
. 54 - شیخ محمد عبده، درگذشته 1323
صفحه 198 از 231
55 - حاج میرزا حبیب الله موسويخوئی، درگذشته حدود. 1326 شرحی
[ [ صفحه 303
مفصل به نام " منهاج البراعه."
. -56 شیخ جواد طارمی ابن حاج مولی محرم علی زنجانی، درگذشته 1325
نام آن": شرح الاحتشام علی نهج بلاغه الامام."
-57 حاج میرزا ابراهیم خوئی، در سال 1325 شهید شده، شرحی بنام ": الدره النجفیه " دارد.در تبریز سال 293 چاپ شده.
-58 جهانگیرخان قشقائی درگذشته 1328 در اصفهان.
-59 سید اولاد حسن بن محمد حسن هندي، درگذشته 1338 ، بنام " الاشاعه."
. -60 شیخ محمد حسین بن محمد خلیل شیرازي، درگذشته 1340
. -61 سید علی اطهر کهجوي هندوي، درگذشته شعبان 1352
62 - استاد محی الدین خیاط، ساکنبیروت.شرح او در سه جلد چاپ شده.
-63 سید ذاکر حسین اختر دهلوي، معاصر، شرح بزبان اردو.
-64 استاد محمد بن عبد الحمید مصري، شرح محمد عبده، باضافه بعضی افادات و تحقیقات او با هم چاپ شده.
-65 سید ظفر مهدي لکهنوي، شرح بزبان اردو.
-66 سید هبه الدین محمد علی، شهرستانی، شرح بنام " بلاغ المنهج. "
-67 شیخ محمد علی بن بشارت خیقانی، شرحی دارد که در قصیده شیخ احمد نحوي در ستایش همین شارح یاد شده.
و لقد کسی نهج البلاغهفکره
شرحا فاظهر کل خاف مضمر
در نامه برقعی به من نام این شارحان نیز یاد شده:
68 - میرزا محمد تقی الماسی، نوه علامه مجلسی.شرح فارسی، تمام نشده.
-69 شیخ عبد الله بحرانی، صاحب " عوالم."
-70 شیخ عبدالله بن سلیمان بحرانی، سماهیجی.
-71 حاج مولی علی، علیاري تبریزي.
-72 شیخ ملا حبیب الله کاشانی.صاحب تالیفات گرانبها.
[ [ صفحه 304
-73 سید عبد الحسین حسینی، آل کمونه، بروجردي.
74 - میرزا محمد علی بن محمد نصیر، چهاردهی گیلانی، شرح در سه جلد.
صفحه 199 از 231
-75 میرزا محمد علی قراچه داغی تبریزي.
-76 استاد محمد محیی الدین عبد الحمید، معلم دانشکده " اللغه العربیه " در دانشگاه " الازهر." شرح شیخ محمد عبده را دیده و
مباحث مهمی بر آن افزوده که مجتمعا در ذیل نهج البلاغه در مطبعه استقامت مصر چاپ شده.
زیادات چاپ دوم:
[مطلع شدیم که جمعی از بزرگان معاصر، در پیرامون " نهج البلاغه " تالیفات گرانبها و یادداشتهاي پرارزشی تهیه کرده اند، از
جمله:
77 - حاج میرزا خلیل، صیمري، کمره اي، طهرانی، شرحی طولانی و مفصل در 24 جلد ترتیب داده که برخی اجزا مهم آن در
تهران به طبعرسیده.
-78 سید محمود طالقانی، شرحی بس طولانی که برخی مجلدات آن بطبع رسیده.
-79 حاج سید علی نقی، فیض الاسلام، اصفهانی، در 6 جلد با خط زیبا چاپ شده.
-80 حاج میرزا محمد علی، انصاري قمی، با نظم و نثر فارسی در چند جلد با سبکی زیبا چاپ شده.
-81 جواد فاضل، برخی خطبه ها رابا زبانی شیرین و بیانی نمکین به فارسی برگردانده[.
[ [ صفحه 305
مولف نهج البلاغه
همه این دانشمندان وبزرگانی که نهج البلاغه را شرح و تعلیق نوشته اند تردیدي ندارند که این کتاب، گرد آورده شریف رضی
است، فرهنگهاي شیعه هم بطور کلی بر این معنی اتفاق نظر دارند و هیچیک از ارباب تراجم را از دوران مولف تا عصرحاضر،
ملاحظه نخواهید کرد، جز اینکه می بینید صریحا نسبت کتاب را به شریفرضی صحیح دانسته و بر این معنی جزم ویقین دارد،
مانند فهرست ابو العباس نجاشی درگذشته 450 ، و فهرست شیخ منتجب الدین، درگذشته 585 ، و...و....
خواننده گرامی می تواند با مراجعه بهصورت اجازاتیکه دانشمندان و محدثین براي اصحاب خود نوشته اند، صحت این معنی را
دریابد، از جمله:
1 - اجازه شیخ محمد بن علی بن احمد بن بندار، به شیخ فقیه ابو عبد الله حسین، دائر به روایت کتاب نهج البلاغه، تاریخ اجازه:
. جماديالاخره سال 499
. 2 - اجازه شیخ علی بن فضل الله حسینی، بهعلی بن محمد بن حسین متطبب، راجع به روایت نهج، تاریخ اجازه، رجب سال 589
3 - اجازه شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد بن یحی حلی، به سید عز الدینحسن بن علی، معروف به " ابن الابرز، " روایت همین
. کتاب، تاریخ اجازه شعبان 655
. -4 اجازه علامه حلی، به " بنی زهره " تاریخ: 723
. 5 - اجازه سید محمد بن حسن ابن ابو الرضا علوي، به جمال الدین ابن ابو المعالی سال 730
. -6 اجازه فخر الدین محمد فرزند علامهحلی، به " ابن مظاهر، " سال 741
. -7 اجازه استادمان شهید اول، به شیخ " ابن نجده " سال 770
صفحه 200 از 231
. 8 - اجازه شیخ علی بن محمد بن یونس، بیاضی، صاحب " صراط المستقیم " به شیخ ناصر بن ابراهیم بویهی، احسائی، سال 852
. 9 - اجازه شیخ علی، محقق کرکی، به مولی حسین استرابادي سال 907
[ [ صفحه 306
. -10 اجازه محقق کرکی، به شیخ ابراهیم، سال 934
. 11 - اجازه محقق کرکی، به قاضی صفی الدین عیسی، سال 937
. -12 اجازه شهید ثانی، به شیخ حسین بن عبد الصمد عاملی، سال 941
-13 اجازه شیخ حسن فرزند شهید ثانی، متن اجازه بسیار مفصل است.
. -14 اجازه شیخ احمد بن نعمه الله بن خاتون، به مولی عبد الله شوشتري سال 988
. 15 - اجازه شیخ محمد بن احمد بن نعمه الله بن خاتون، به سید ظهیر الدین همدانی، سال 1008
. 16 - اجازه علامه، مجلسی اول به شاگردش آقا حسینخونساري، سال 1062
. -17 اجازه علامه،مجلسی اول، به فرزندش علامه مجلسی دوم.اجازه طولانی است بتاریخ 1068
. 18 - اجازه شیخ صالح بن عبد الکریم، بهمولی محمد هادي فرزند محمد تقی شولستانی، سال 1080
. 19 - اجازه مجلسیدوم، به سید میرزا ابراهیم نیشابوري،بتاریخ 1088
. -20 اجازه علامهمجلسی، به سید نعمه الله جزائري، بتاریخ 1096
و اجازات دیگر.
بالاتر از تمام این دلائل، تصریحات شریف رضیاست که خود در کتابهایش بدان حواله کرده است، مثلا در جز پنجم از
تفسیرشص 167 می گوید:
"و کسی که مایل است تاریخ این موضوع را که بدان اشاره کردیم، بداند.
باید در کتاب دیگرمان بنام " نهج البلاغه " مطالعه و دقت کافی نامید، همان کتابی که گزیده سخنان امیر المومنین علیه السلام را
در آن جمع آورده ایم و مشتمل بر سه باب است در فنون مختلفه معانی و رشتههاي پراکنده سخن از خطبه ها و نامه ها گرفته تا
مواعظ و حکم و کلمات قصار.
[ [ صفحه 307
و در کتاب " مجازات نبویه " ص 223 می گوید ": اینمطلب را در کتاب دیگرمان موسوم به " نهج البلاغه" یاد کرده ایم، همان
کتابی که برگزیده تمام سخنان آن سروررا در آن گرد آورده ایم."
و در ص 41 مجازات نبویه گوید: این معنی را در کتابمان نهج البلاغه ایراد کرده ایم.
و در ص 161 : این کلام را در کتاب نهجالبلاغه، ایراد کرده ایم.
و در ص 252 :این موضوع را در کتابمان نهج البلاغه، ضمن سخنان آن سرور به کمیل بن زیاد نخعی آورده ایم.
و در اواخر " نهج البلاغه " ضمن توضیح کلام آن حضرت " العین وکاء السته " می نویسد:
شریف رضی گوید: در باره این استعاره در کتابمان مجازات آثار نبویه بحث کرده ایم.
صفحه 201 از 231
و در پیش گفتار کتاب " نهج البلاغه " گوید: من در سالهاي اول جوانی و شادابی زندگی، دست به تالیف کتابی زدم، بنام
خصائص الائمه [ویژگیهاي ائمه اطهار] مشتمل بر خبرهاي ظریف و جالب و کلماتگهربار آنان... تا آخر " و کتاب خصائص
الائمه، اینک موجود است، و حتیدو نفر با هم اختلاف نکرده اند که این کتاب تالیف شریف رضی است.
در اینصورت، سخن جاهلانه که برخی از نویسندگان اظهار داشته: یعنی کتاب را به برادرش علم الهدي نسبت داده، وبعد هم، او
را متهم ساخته که " تمام کتاب و یا قسمتی از آن پرداخته خود اوست که بنام امیر المومنین شهرت داده - "
و یا سخن آن نویسنده دیگر، که بدون دلیل ادعا کرده و گفته ": بیشتر مطالب این کتاب باطل و ساخته شریف رضی است " با
آنکه عظمت مقام اواز حیث دانش و جلالت و وثوق و اعتمادمانند خورشید آسمان درخشان است.
[ [ صفحه 308
و یا آن نویسنده دیگر که مردد مانده آیا این کتاب تالیف شریف رضی است یا برادرش شریف مرتضی، و بالاخرهساخته این یا آن
-
هیچیک از این سخنان را در بازار حقیقت ارج و ارزشینیست، و هیچ مجملی براي آن نمیتوان سراغ گرفت، جز اینکه بگوئیم
تعصب چشم نویسنده را کور کرده است.ضمنا جهالتعمیق آنانرا به رجال و بزرگان شیعه وتالیفات آنان میرساند.
شگفت تر سخنی که دیده ام گفته ذهبی در " طبقات " ج 3 ص 289 میباشد که می نویسد ": در اینسال یعنی سال 436 ، شیخ
حنیفه علامه محدث ابو عبد الله حسین بن موسی حسینی: شریف رضی، سازنده کتاب " نهج البلاغه " دار جهان را بدرود گفت."
ابن ابی الحدید، در شرح نهج، ج 2 ص 546 ، بعد از اینکه خطبه ابن ابی الشحماء عسقلانی کاتب را می آورد می گوید:
این زیباترین خطبه است که این نویسنده ماهر القا کرده، و چنانکه مشاهده میشود با زحمت هر چه بیشتر آنرا ساخته و پرداخته و با
مطالعه کافی از عیب و عوارض پیراسته،با وجود این از سستی و بی مایگی خود خبر می دهد.
من از این رو خطبه او راآوردم، که بسیاري از کوته فکران، خودسرانه می گویند " قسمت بیستر نهج البلاغه، کلام نو پرداخته است
که جمعی از شیعیان فصیح ساخته و پرداخته اند " و چه بسا برخی از آنرا به ابو الحسن رضی و یا غیر او نسبت داده اند.
تعصب چشم آنانرا کور کرده که ازراه روشن دور افتاده و به کوره راه تاریک منحرف شده اند و علت آن جز سرگشتگی و بی
معرفتی به سبک و اسلوب سخن نیست.
من در اینجا با کلامی موجزو مختصر، اشتباه و مغالطه این اندیشه را روشن می سازم، میگویم: از دو حال خارج نیست یا تمام نهج
البلاغه ساخته و پرداخته شده و به علی امیر المومنین نسبت یافته یا اینکه تنها برخی از آن ساختگی است، و قسمت دیگر، واقعا از
سخن آن بزرگوار است.
احتمال اول قطعا یاوه و باطل است، چون یقین داریم که با تواتر، برخی از
[ [ صفحه 309
خطبه ها و نامه ها از آن حضرت روایت شده، و محدثین همگی یااکثرشان و نیز مورخین اسلامی، بیشتر آنرا نقل کرده اند، با اینکه
شیعه نیستند تا بگوئیم از مهب خود جانبداري کرده اند.
احتمال دوم، گواه ادعاي ماست، زیرا هر کس باسخن و خطابه انس یافته و در علم بیاناز تحصیلات کافی برخوردار بوده و در باب
صفحه 202 از 231
فصاحت و بلاغت صاحب ذوق و تشخیص باشد، قهرا می تواند، کلام رکیک و بیپایه را از کلام فصیح جدا کرده و سخنعرب
اصیل را از نوپرداز باز شناسد، وکسیکه داراي چنین ذوق و ادراکی بوده و بر مجموعه دست یابد که گفته جمعی یا دو نفر از خطبا
در آن مسطور باشد خواهد توانست بین این سخن و آن سخن، این سبک و آن سبک امتیاز دهد.
ملاحظهنمی کنید که ما با همین دانش و معرفتی که به شعر و نقادي آن داریم اگر دیوان ابو تمام را ورق بزنیم، ومشاهده کنیم که
در آن دیوان چند قصیده یا یک قصیده از دیگران ثبت شده، با ذوق و ادراك، تفاوت آنرا با شعرا بی تمام و سبک و اسلوب او
درك خواهیم کرد.
ملاحظه کنید، نقادان و شعرشناسان، از اشعار منسوب به ابی تمام، قصائد فراوانی را حذف و اسقاط کرده اند، چون با شیوه او در
نظم سخنمباینت داشته است، و با همین روش در اشعار ابو نواس، مطالعه کرده چکامه هاي فراوانی را ساقط کرده اند، چون با
سبک و شیوه او در پرداختن شعر آشنائی داشته اند.
نقادان ادب، در باره شعر دیگران هم غیر از ابو تمام وابو نواس، با همین روش به تحقیق و بررسی برخاسته اند، و دلیل آنان، تنها
ذوق ادبی و توجه به سبک ویژه هریک از شعراء بوده است.
شما با تامل و دقت در کتاب " نهج البلاغه " نیز ملاحظه می کنید که تمام آن چون آب یکرنگ و یک طعم است با یک روح و
یک روش، درست مانند جسم بسیطی که اجزا آن هیچگونه تفاوتی با هم ندارند، و مانند قرآن کریم که اول آنبا وسط و وسط آن
با آخرش یکسان است، هر سوره یا هر آیه که مورد تامل قرار
[ [ صفحه 310
گیرد با سایر سور و آیات، از حیث برداشت، روش، اسلوب، مسلک، نظم و ترتیب، متحد و برابر است، اگر نهج البلاغه، قسمتی از
آن ساختگی و قسمت دیگر صحیح و مسلم بود، یک چنین اتحادي در سبک و اسلوب نداشت.
با اینبرهان روشن، سرگشتگی و گمراهی آنانکهمی گویند قسمتی از این کتاب جعلی و ساختگی است آشکار و هویداست.
ضمنا باید دانست که گوینده این سخن با طرحاین احتمال، اشکالات فراوانی بر مسلمیات مذهب خودش وارد می کند که از عهده
پاسخ بر نخواهد آمد، زیرا اگرپاي این گونه احتمالات در میان بیاید، و تا این حد تسلیم وسوسه و تردید شویم به هیچ حدیث
رسول خدا هم وثوق و اطمینان نخواهیم یافت، و رواست که کسی در صدد طعن و انکار بر آمده و بگوید: این خبر جعلی است،
این سخن ساختگی است، و همچنین، خطبه ها ومواعظ و سخنان دیگري که از ابوبکر و عمر نقل شده است.
باري، منکر نهج البلاغه، هر شاهد و قرینه اي را که در روایات رسول خدا و پیشوایان بر حق و سخنان صحابه و تابعین و نوشته هاي
دبیران و خطیبان، معتبر می شناسد، دوستان امیر المومنین علی را می رسد که بهمان شواهد و قرائن در اثبات نهجالبلاغه و سایر
فرمایشات آن سرور، استناد کنند، و این مطلب واضحی است.
سخن ابن ابی الحدید، پایان پذیرفت.
و همو در ج 1 ص 69 ، آخر خطبه شقشقیه می گوید:
استاد من ابو الخیر، مصدق بن شبیب واسطی در سال 603 می گفت: این خطبه یعنی خطبه شقشقیه، را بر استاد، ابو محمد، عبدالله بن
احمد، معروف به " ابن الخشاب " درگذشته 568 ، قرائت می کردم، موقعی که باین کلام رسیدم یعنیاظهار تاسف ابن عباس كه
گفته بود ": بخدا سوگند آنقدر که از ناتمام ماندنسخن امیر المومنین متاسف شدم از فوت هیچ سخنی متاسف نشده ام " ابن
خشاب بمن گفت: اگر من حاضر بودم به ابن عباس می گفتم": مگر، در دل پسر عمویت علی عقده باقی مانده که در اینخطبه بر
صفحه 203 از 231
ملا نکرده باشد؟ تا بگوئی: کاش سخنش را تمام کرده بود بخدا سوگند
[ [ صفحه 311
براي هیچکس از پیشقدمان و دنباله روان حرمتی بجا نگذاشته، و کسی نبوده که نام نبرد جز رسول خدا."
استادم مصدق گفت: ابن خشاب مردي شوخ طبع بود، بدو گفتم: فکر می کنید که این خطبه ساختگی باشد؟ پاسخ داد: نه بخدا
سوگند، همانطور که یقین دارم تو مصدقی یقین دارم که این خطبه از سخنان علی است.گفتم: بسیاري از مردمگویند که این خطبه
ساخته دست " رضی" است.
پاسخ داد: کجا " رضی " ویا غیر او میتوانند با این سبک و اسلوب بدیع خطبه اي بپرورانند؟ ما تمام رسائل و منشآت رضی را دیده
ایم،راه و روش او رادر پرداخت نثر فهمیده و شناخته ایم، میان ماه من تاماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.
بخدا سوگند: من این خطبه را در کتابهائی دیده ام که دویست سال قبل از سید رضی تالیف شده، بخدا این خطبهرا با خط کسانی
از علما ادب دیده و شناخته ام که پیش از ابو احمد نقیب پدر سید رضی نوشته اند و بیادگار نهاده اند؟.
شارح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید گوید: من نیز قسمت هاي زیادي از این خطبه را در تالیفات استادمان ابو القاسم بلخی پیشواي
معتزله بغداد، دیده ام که سالها پیش از تولد رضی زندگی داشته، و قسمت هايدیگري از آنرا در کتاب ابو جعفر" ابن قبه " از
متکلمین امامیه دیده ام، و آن، کتاب مشهوري است که به نام "الانصاف " خوانده می شود و " ابن قبه " ازشاگردان شیخ ابو
القاسم بلخی است و در همان دوران قبل از حیات سید رضی زندگانی را بدرود گفتهاست. سخن ابن ابی الحدید پایان پذیرفت.
علامه شیخ هادي آل کاشف الغطا کتابی پرداخته در 66 صفحهکه تنها پیرامون کتاب نهج البلاغه، وشبهات وارده بر آن بحث می
کند، کتاب بطور جامع و کامل تهیه شده و نیکو ازعهده مطلب برآمده است.شیخ محمد عبده نیز، در مقدمه شرح خود پیرامون
کتاب نهج، سخنان جالبی آورده، و استاد حسین بستانه، استاد سابق ادبیات عرب در دبیرستان مرکزي زیر عنوان ": ادب الامام علی
و نهج البلاغه " متعرض تمام
[ [ صفحه 312
اشکالات شده، و با بحث و تنقیب و جوابگوئی از توهمات یاد شده،اعتبار آن را تایید و تثبیت کرده است، این مقاله در شماره
چهارم از سالپنجم مجله " الاعتدال " در نجف اشرف به چاپ رسیده است.
علامه سید هبه الدین شهرستانی، رساله پیرامون اعتبار و صحت کتاب نهج تالیف نموده وموقعیت علمی و جهانی آنرا روشن
ساختهاست، این رساله تحت عنوان " ما هو نهج البلاغه " در صیدا چاپ شده و بعدبه وسیله یکی از فضلاء ایران، در تهران بفارسی
ترجمه شده و برخی فوائدو اطلاعات بر آن افزوده شده است.
سایر تألیفات سید رضی
2 - خصائص الائمه مولف، نام کتاب را در دیباچه نهج البلاغه یاد کرده و کتابرا ستوده است، یک نسخه از این کتاب نزد من
هست، در این کتاب، برخی از کلمات امیر المومنین را شرح و توضیح داده و در بسیاري از مواضع کتاب نام خود را برده است.با
این حال، شگفت است که علامه حلی گفته ": در عراق نسخه هائی به اسم " خصائص الائمه " یافت می شود که از حیث اسلوب و
صفحه 204 از 231
روش با نام کتاب " ویژگیهاي پیشوایان " تناسب دارد، ولی نسبت آن به مولف قطعی نیست.
-3 مجازات آثار نبویه، در بغداد سال 1328 چاپ شده.
-4 تلخیص البیان عن مجاز القرآن در چند موضع از کتاب مجازات نبویه از آن نام برده است.صفحات 145,9:3,2 را ملاحظه کنید.
-5 حقائق التاویل فی متشابه التنزیل نام تفسیر اوست که درکتاب " مجازات نبویه " از آن یاد کرده، گاهی نام آنرا حقائق التاویل
نهاده و گاهی بعنوان کتاب مفصل در متشابه قرآن.نجاشی از آن با نام " حقائق التنزیل " یاد کرده و صاحب عمده الطالب با نام"
المتشابه فی القرآن."
-6 معانی القرآن، و این کتاب سومی است که پیرامون قرآن نگاشته است ابن شهر آشوب در " معالم العلماء " ص 44 از آن یاد
کرده و می گوید: مانند آن کمیاب
[ [ صفحه 313
است، و نسابه عمري در کتاب " المجدي " گوید:قسمتی از این تفسیر را ضمن یک جلد مشاهده کردم، بسیار نمکین و پسندیده
است، اگر بخواهیم مقیاسی بدست دهیم، باید بگوئیم مانند تفسیر ابو جعفر طبري و یا مفصل تر از آن خواهد بود، ابن خلکان هم
می گوید ": مشکل است کهمانند آن یافت شود، گواه است بر سعه اطلاعات او در نحو و لغت."
ولی احتمال می رود که این کتاب مورد ستایش همان تفسیر نامبرده قبلی باشد.
-7 حاشیه پیرامون اختلاف فقها.
-8 حاشیه بر ایضاح ابو علی فارسی.
-9 الحسن من شعر الحسین، قسمتی از زبده اشعار ابن الحجاج را گرد آورده که شرح حال او را ضمن شعراءقرن چهارم یاد کردیم.
10 "-الزیادات"در شعر ابن الحجاج نامبرده.
11 "- الزیادات "در شعر ابو تمام که ضمن شعراء قرن سوم به شرح حال او پرداختیم.
-12 گزیده شعر ابواسحاق صابی.
-13 نامه هائیکه میان او و ابو اسحاق به صورت شعر مبادله شده.
و در عمده الطالب این چند کتاب را هم نام می برد:
، 14 - رسائل و منشات، در سه جلد.و چنانکه در فهرست ابن ندیم ص 194 یاد شده، ابو اسحاق صابی درگذشته قبلاز سال 380
مراسلات شریف رضی را بصورت کتاب در یکجا گرد آورده است.
-15 اخبار قضاه بغداد.
-16 شرح حال پدر بزرگوارش " طاهر " که در سال 379 ، بیست و یکسال پیش از درگذشت پدربرشته تحریر کشیده است.
[ [ صفحه 314
و در کتاب تاریخ آداب اللغه، این چندکتاب را هم افزون یاد کرده:
17 " - انشراح الصدر " یا اشعار برگزیده.
و من گویم: این کتاب، تالیف یکی از ادباست که از دیوان شریف رضی گزین ساخته است، چنانکه در " کشف الظنون" ج 1 ص
صفحه 205 از 231
513 آمده.
-18 طیف الخیال.مجموعه است که بنام شریف رضی ثبت شده.
و من گویم: این کتاب از تالیفات برادرش سید مرتضی است.
-19 دیوان شعر، که چاپ شده و آوازه اش در همه جا پیچیده است.ابن خلکان گوید: جماعتی به گرد آوردن اشعار رضی همت
گماشتند، آخرین گرد آورده را ابو حکیم خبري عرضه کرده است.
[ [ صفحه 315
صاحب ابن عباد که شرح حالش درشمار شعراء قرن چهارم گذشت، پیکی به بغداد گسیل داشت که دیوان شریف رضی را براي او
رونویس کند، ضمنا نامه همراه آن براي شریف رضی فرستاد، و آندر سال 385 سال وفات صاحب بود، شریف رضی که از ماجرا
مطلع شد، دیوان خود را براي او ارسال نموده و هم قصیده در ثناي او سرود که از آن جمله است:
-میان من و تو دو حرمت دست بهم داده: نثر من که اقتدایش به توست و شعرم.
-با پیوست علم و ادب که جوانمردان را بهم پیوند دهد، نه چون پیوند عشیره و تبار.
- اگر اشعار خود را بتو هدیه سازم، بسان بافته آهنی است که بر داود عرضه گردد.
"تقیه " دخت سیف الدوله، درگذشته سال 399 ، از مصر کسیرا گسیل داشت که دیوان شریف رضی را براي او رونویس کند،
روزي که دیوان بدستش رسید، گفت هدیه گرانبهاتر از آن سراغ ندارم.
این موضوع، شاهد این است که شریف رضی، توجه تامی به شعر خود داشته و آنرا در دوران زندگی خودجمع آوري کرده که
براي رونویس آن خدمت شریف رضی می آمده اند.و چه بساترتیب دیوانش مانند دیوان برادرش سیدمرتضی بر اساس تاریخ و
سالهاي نظم اشعار بوده است.
شعر و شاعري
واضح است که هر کس بر روحیات سرورمانشریف رضی واقف شود، و موقعیت ارجمند او را از جنبه علم، ریاست و مقام رفیع
بشناسد، مقام شعر و شاعري را، دون مقام او خواهد یافت، و روح او را برتر از روح دگر شاعران.
- می بیند که هنر شعر بر شخصیت او نیفزوده و نهدر مناعت و شرافت او اثري
[ [ صفحه 316
داشته.عظمت و مقامی براي او کسب نکرده و نه در پیشرفت اجتماعی او یارو مددکارش بوده است، او قبل از دهسالگی به قافیه
سنجی پرداخته و موقعی که دهساله بوده ضمن قصیده چنینسروده:
- مجد و سروري، می داند بازیچه دست من است، گرچه در سرگمیهاي کودکان غوطه ورم.
انی لمن معشران جمعوا لعلی
تفرقوا عن نبی او وصی نبی
صفحه 206 از 231
- من از آن خاندانم که چون براي مهمی گرد هم آیند، شکوه و جلالشان بهنگام پراکنده شدن، نمودار شود: آن یک پیامبر است و
آن دگر وصی،آن یک نقیب و آن دگر شریف و...
- اگرخواهی، از همت عالیم سراغ گیر که در قلب ستارگان رخشان جاي گرفته.
- اگر بخواهم، اراده ام چون خار بر چشم صاحبان دولت می خلد و آنان را غرق خون می سازد.
- چه میدانهاي پیکار کهپنجه مرگ گلوي دلاوران را از نزدیک فشرد.
- هیولاي مرگ در صفوف لشکر به پا خاست و با ضرب شمشیر بران پیکر دلیران را به خاك افکند.
- شمشیرها در دل دشمن بهم پیوست و سنان نیزه هادر خود و جوشن فرو نشست.
بکت علی الارض دمعا من دمائهم
فاستغربت من ثغور النور و العشب
- از خون دشمنان،دم شمشیر و ناوك نی اشک ریزان گشت و صفحه این مرز و بوم از گل و لاله خندان شد.
شریف رضی، هنر شعر و قافیه پردازي را فضیلت و افتخار نمی دانست، بلکه آنرا وسیله براي پیشبرد مقاصد خود می شناخت، می
فرمود:
- شعر براي من افتخاري نیست، ولی هر گاه دیگران به مفاخره برخیزندمن با شعر آبدارم به مقابله برخیزم.
- چکامه ام والاتر از آن است که با آن به استقبال بزرگان شتابم ولی هر کس
[ [ صفحه 317
به زیارت من آید شعر نمکین خود را تحفه حضور سازم.
- سروده که لایق حضور شاهان است، چونان " مثل سائر "که بهر مرز و بوم روان است.
- گرچه من در این میدان صاحب سر و افسرم، از حرفه شاعري بیزارم.
و هم گوید:
و ما قولی الاشعار الا ذریعه
الی امل قد آن قود جنیبه
و انی اذا ما بلغ الله غایه
ضمنت له هجر القریض و حوبه
- من شعر و قصیده را وسیله آرزو ساخته ام و بزودي مهار آنرا می کشم.
- اگر خدایم بر کرسی آرزو نشاند، از قافیه پردازي و شرمساري آن بر کنار می شوم.
صفحه 207 از 231
و هم گوید:
- تنها بدان خوشنودي که بگویند: شاعر است، خاك بر سر " شعر" که در شمار فضیلت و افتخار بر آید.
-همینت بس که بوستان شعر و احساس خرم شود، و شاخسار آن سر به آسمان ساید.
- تا چند دلباخته نظم و سرود باشی، وهنوز از مرحله گفتار پاي به میدان عمل نگذاري.
- شریف رضی، در چکامه هاو قصائدش، خود را حساس ترین شعراي جهان می شناسد، گاه شعر خود را برتر از شعر " بحتري " و
"مسلم بن ولید" می بیند و گاه فروتنی کرده و خود را همپایه " فرزدق " و " جریر " می شمارد و یا همتاي " زهیر " و گاه در
صدد حق جوئی برآمده و با دیده ستایسشعر خود را می سنجد و احساس خود را مافوق احساس دگران معرفی می نماید.
بیشتر نقادان ادب، او را سرآمد شاعران قریش می شناسند، خطیب بغدادي در تاریخ خود ج 2 ص 246 می نویسد: از ابو عبد الله
محمد بن عبد الله دبیر شنیدم که در حضور ابو الحسین ابن محفوظ که یکی از روساء، بود، می گفت: جمعی از بزرگان علم
[ [ صفحه 318
و ادب را دیدم که می گفتند " شریف رضی از همه شاعران قریش سر است " ابن محفوظ گفت: این سخن استوار و صحیح است،
در میان قریش، شاعرانی یافت شده اند که خوب می سروده اند ولی کم، اما کسی که هم نیکو بسراید وهم فراوان، جز شریف
رضی را ندیده ایم.
در فرهنگ رجال، بطور گسترده ازشعر و ادب او تمجید شده، چونانکه سایر مفاخر او از فضائل نفسی و کمالات روحی مورد ثنا و
ستایش قرار گرفته است، در اینجا مجال وارسی و نقل تمام آن نیست، بلکه بخاطر اختصار،قسمتی از آن یاد می شود:
-1 نسابه " عمري " در کتاب " مجدي " گوید: شریف رضی، در بغداد " نقیب النقباء " خاندان ابی طالب بود، هیبت و جلالی به
کمال داشت، با ورع و پارسائی و زهد از دنیا و بی اعتنائی.خاندان و خویشاوندان خود را رعایت میکرد، از پامال شدن حقوق آنان
به خشم می شد، و از جانیان و ستمکاران ایشانهم انتقام می گرفت.
او یکی از نوابغ روزگار و نزد بزرگان علم و ادبتعلیم یافته بود، قسمتی از تفسیر او را که بر قرآن کریم نوشته، در یک جلدزیارت
کردم، زیبا و نمکین بود، اگر با تفسیر ابو جعفر طبري قیاس شود، برابر و یا بزرگتر است.
شعر و احساسش، والاتر از آن است که در وصف گنجد، تاکنون، لقب " سرآمد شاعران قریش " ویژه اوست، با توجه به اینکه
حارث بن هشام، و " عبلی " و " عمر ابن ابی ربیعه " پیشاپیش آن شاعران، و محمد بن صالح موسوي حسنی، و علی بن محمد
حمانی و ابن طباطبا اصفهانی، دردنباله آنان آمده اند.
-2 ثعالبی در " یتیمه الدهر " گوید: اینک شریف رضی نابغه دوران، و نجیب ترین بزرگان عراق است، علاوه بر تباروالا و
افتخاراتی چون خورشید عالم آرا، با فرهنگی نمایان و فضلی تابان، زیب و آزین بسته و از هر چه خوبتر، طرفی به کمال جسته.از
[ [ صفحه 319
این گذشته، او سرآمد شاعرانی است که از خاندان ابی طالب برخاسته اند، چه گذشتگان و چه معاصران، با آنکه در وصف آنان،
شعراي برجسته و ماهري، مانند " حمانی " و " ابن طباطبا " و " ابن الناصر " و دیگران جلوه گر بوده اند.بلکه اگر گویم:
شریف رضی" اشعر قریش " است، گزافه نگفته ام و گواه آن، ضمن مراجعه به اشعارش مشهودمی شود، شعري پر مغز و استوار،
صفحه 208 از 231
خالی از عیب و عوار، که در عین روانی و سلامت قرص است و متقن،با معانی نغز و بلند، ولی چون میوه بوستان مهیاي تناول و
چیدن.
پدرش ابو احمد ریاست نقبائی را عهده دار بود که چون داروغه، امور داخلی خاندان ابی طالب را، رتق و فتق می کردند، او بر همه
آنان حکومت داشت، به مظالم یعنی اختلافات مالی آنان رسیدگی می نمود وکاروان حج را رهبري می کرد، و تمامی این مناصب
و مشاغل، در زمان حیات ابواحمد، یعنی به سال 388 به فرزندش " شریف رضی " انتقال یافت.
-3 ابن جوزي در " منتظم " ج 7 ص 279 می نویسد ": رضی " در بغداد، نقیب خاندان ابی طالب بود، بعد از دوران سی سالگی،
قرآن کریم را در مدتی اندك، حفظ نمود.در فقه و فرائض میراث اطلاعات کافی داشت، دانشمندي فرزانه و شاعري سخندان
بود.پارسا و معتقد با همت والا، روزي از زنی، چندمجموعه یادداشت به پنج درهم خرید، یکجزوه آن به خط ابو علی " ابن مقله
"بود، با دلال گفت تا زنک را حاضر ساخت و بدو گفت: در میان نسخه ها یک جزوه با خط ابن مقهل یافتم، اگر مایلی اینک
جزوه را برگیر، و اگر بهاي آنرا طالبی، اینک پنج درهم دیگراز آن تو است آن زن پنج درهم را بگرفت و دعایش کرد و رفت"
شریف رضی " مردي بخشنده و با سخا بود.
-4 ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه گوید ": رضی " در مدتی اندك،پس از دوران سی سالگی قرآن را حفظ کرده و بخش
مهمی از فقه و فرائض (میراث) را فرا گرفت، دانشمندي ادیب،و شاعري ماهر بود، با نظمی روان و فصیح و الفاظی پر معنی و بلیغ،
در پرداختن قافیه توانا و در ساختن انواع شعر مقتدر که اگر در وادي تغزل
[ [ صفحه 320
گام زند و بیاد معشوق ترانه و غزل ساز کند، احساس لطیف و خیال دلپذیرش شگفتیها ببار آرد، و اگر در میدان ثنا و ستایش تازد
و با نظمی سهلو روان، به صید معانی پردازد، هیچ شاعري بگرد او نرسد و اگر در سوك و ماتم، به سوز درون دامن زند، بر همه
ماتم سرایان سبقت گیرد، و با همه اینها، دبیري سخندان و صاحب سخن بودهپارسا، با روحی شریف و همتی والا، پابند احکام دین،
معتقد و با یقین ازهیچکس صله و جائزه نپذیرفت، حتی جوائز پدرش را باز می گرداند.
5 "- باخرزي " در کتاب " دمیه القصر " ص 69 می نویسد:
در محفل پیشوایان صدرنشین و در مجلس بزرگان، صاحب پایگاه برترین است.
اگرش من زبان به ستایش گشایم، چنان است که به خورشید تابان گویم: وه چه پرتوي!
و یا به گلزار گویم: چه خرم و زیبائی؟
با شعري بدیع که اگر به مفاخره برخیزد، بر آخرین مدارج عظمت بر شود و عقد ثریا بر تارك نهد، و اگر راه تشبیب و غزل پوید،
احساس لطیفش از نسیم سحري سبق جوید، تا آنجا که هر گاه غزلیات پر شورش بر سخندان ماهر خوانده شود، شیفته و شیدا،
فریادش به " احسنت " بر آید و بر شور و شعف فزاید.
اگر بهستایش محبوبکان زبان باز گشاید، با ترانه هاي شیوا، چون مشاطه اي باشد در کنار پرپچهرگان رعنا، و چون به ثناي
ممدوحی سخن ساز کند، با قصائد دلربا، عقل بحیرت ماند که شاعر نبوغ خود را جلوه گر ساخته یا عظمت ممدوح را.
و بهر حال چون سمند تیز گام به میدان دواند، در " وصف " باشد یا " مدح، " بخت آن کسی فیروز باشد که در " گروبندي " نام
او بر زبان راند.
و اگر بسان دبیران و منشیان خامه بر دست گیرد، نثر شیوایش، چون لولو شاهوار است که بر عروس بخت نثار کند،یا دانه هاي
صفحه 209 از 231
شبنمی که بر چهره گل نشاند.
و بجان خودم سوگند، شهر بغداداز وجودش خرمی گرفت که او را در دامن خود بپرورد:
از پستان دجله اش شیر داد و از نسیم روحپرور خود، مشام جانش را معطر ساخت.
شعر زیبایش، چندان از آب دجله نوشید، که گوارا شد، و چندان غوطه خورد
[ [ صفحه 321
که پاك و تابناك بر آمد، هر گاه گلزار کمالات و فضائلش بجلوه آید: بغداد باآن خرمی و نشاط، به گشت و گزار شود، و در
گرماي نیمروز به نسیم جانفزایش پناه برد.
-6 رفاعی در " صحاح الاخبار " ص 61 : می نویسد: شریف رضی،سر آمد شاعران قریش است، از این رو که شاعر خوش پرداز
قریش، فراوان نسروده.و آنکه فراوان سروده خوش پردازد نبوده، اما شریف رضی میان ایندو فضیلت جمع کرده است.علاوه بر
اینمردي پارسا، با تقوا، عادل و دادگستربود و ابهتی عظیم در دلها داشت.
القاب- مناصب
اشاره
بها الدوله در سال 388 سرورمان، سید رضی را با لقب " شریف اجل " تشریف داد، و درسال 392 با لقب " ذو المنقبتین " و در
سال 398 با لقب " رضی ذو الحسبین " و در سال 401 دستور داد که در حضورش او رابا عنوان " شریف اجل " خطاب کنند و
نامه هاي رسمی را با همین عنوان مزینسازند.
البته، مناصب و کارگزاریها، در دوران سرورمان شریف رضی، فراوان ومتعدد بوده است: از جمله: وزارت، شامل: وزیر رسمی،
وزیر مختار.استانداري: عام و خاص، استانداري عامهم یا با دستور و انتخاب از مرکز خلافت، یا در اثر غلبه و استیلاء و رسمیت
یافتن اضطراري از جانب مرکز.فرماندگی لشکر، آنهم با دو صورت: تنها اداره امور لشکر و فرمان جنگ و عقب نشینی، یا به اضافه
تقسیم غنائم وپیمان صلح.فرمان سرکوبی مرتدین، سرکوبی یاغیان، فرمان قضاوت و داوري،سرپرستی مظالم (دادستانی) سرپرستی
قبائل اشراف: بصورت عمومی و خصوصی، فرمان برگزاري نماز جماعت، فرمان رهبري حجاج، سرپرستی دفاتر مالی و حقوقی،
سرپرستی امور حسبیه و حفظ ناموس اجتماع، و غیر آن از سرپرستیهاو کارگزاریها.
از جمله دفتر مخصوص دبیران و منشیان، دفتر مردان موثق و عدول و اهل انصاف (شهود)، دفتر بزرگان و اشراف و اعیان دفتر
گردن فرازان و شیرمردان و
[ [ صفحه 322
تک سواران،دفتر صاحب نظران و هوشمندان و تیزبینان، دفتر سادات علوي و اشراف خاندان نبوي، دفتر فقها و پیشوایان دانش و
دین.
در این میان منصبی است ویژه آن کس که تمام این فضائل و کمالات را زیر پی دارد، مانند سرورمان شریف رضی، نمونه والاي
صفحه 210 از 231
فضل و کمال، از این رو کسی که درصدد بحث و کنکاش از مقام و منزلت اوست و می خواهد روحیات و معنویات او را برآورد
کند، ناچار است که تمامی آن مناصبی را که شریف رضی عهده دار گشته، گر چه بصورت فهرست و اختصار باشد، مورد مطالعه
و تدقیق قرار دهد.
اینجاست که شخصیت و عظمتی مافوق تصور، در برابر دیدگانش مجسم می شود شخصیتی آکنده از علم، فقه، کمت، اعتماد،
رشد، مناعت، جوانمردي، هیبت،عظمت، جلال، جمال، وفاء، عزت نفس، بینش، احتیاط، تصمیم، شهامت، عفت، بزرگ منشی،
کرم، گردن فرازي و بی نیازي، که هر یک کم و بیش در وجود شاعران و ادیبان دیگر وجود داشته، و مجتمعا و تماما در وجود
شریف رضی.
شریف رضی، به سال 380 در سن 21 سالگی دوره طائع لله، عهده دار نقابتو سرپرستی خاندان ابی طالب گشت و هم رهبري
حاجیان و نظارت در مظالم اجتماعی (دادستانی) باو سپرده شد، فرمان این مناصب و مقامات از جانب بهاء الدوله در سال 397 در
بصره بنام او صادر، و در محرم سال 403 سرپرستی امور این خاندان را به طور کلی باو محول نمود، و با عنوان " نقیب النقباء"
مخاطب گشت، گویند: سرپرستی کل مقامو رتبه است که به عهده کسی محول نشده،جز پیشواي هشتمین علی بن موسی الرضا
سلام الله علیه، که ولی عهد مامون بود، و حتی بنا به نوشته ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 1، شریفرضیاز جانب القادر
خلیفه عباسی، بر حرم مدینه و مکه، بخلافت منصوب گشته است.
با این همه، شخصیت شریف رضی، والاتر از آن است که با منصب و مقام شناخته و یا سنجیده شود و چنانکه شاعر گوید:
لم تشید له الولایات مجدا
لا، و لا قیل رفعت مقداره
بل کساهاو قد تخرمها الدهر
جلالا و بهجه و نضاره
[ [ صفحه 323
- مقام و منصب، ارکان عظمتش استوار نکرد، نه.و نه بر قدر و منزلتش فزود.
- فرمانروائی، در چشمروزگار خوار و زبون گشته بود، او جامهعزت و جلالش بر تن استوار فرمود.
باري آن مناصب و مقاماتی که سرورمان شریف رضی عهده دار بوده در کتب دانشمندان سلف، با تمام شرائط و آداب تجزیه و
تحلیل شده و در این زمینه کتابهاي ویژه تالیف یافته است، ما دراینجا به مختصري از آنچه در کتاب " احکام سلطانیه " نوشته"
ماوردي " درگذشته سال 450 آمده است اکتفا می نمائیم:
نقابت
اشاره
صفحه 211 از 231
"نقابت " منصبی است که به خاطر حفظ و نگهداشت شرافت خاندانها تاسیس شده تا از برخورد و درگیري با افراد فرومایه درامان
مانند، ضمنا نقیب هر خاندان نسبت به افراد همتبارش مهربانتر و قهرا فرمانش نافذتر است.
نقابت دو قسم است: کلی و جزئی، نقابت جزئی، تنها به امور سرپرستی قیام می کند، بدون اینکه حکمی صادر کند یا کیفري اجرا
نماید، از این رو، فقه و دانش، جز شرائط آن نخواهد بود، بلکه تنها نسبت به دوازده مورد نظارت خواهد نمود:
1 - آمار خانواده هاي سادات و حفظ نژاد و تبارشان که با بیگانگان مخلوط و مشتبه نشوند، آنکه از جمع خاندان خارج می شود
معلوم باشد و آنکه داخل آنان می گردد شناخته باشد.
-2 فامیل هاي مختلف با نام و نسب مضبوط گردند، و پدر خانواده مشخص باشد، تا در اثر تشابه نام و مکان نژاد آنان مختلط
نگردد.
-3 ضبط آمار نوزادان، دختر و پسر، تا پدر و مادر آنان مشتبه نگردد، و ثبت نام اموات که راه افترا و تزویر در نسب آنان بسته شود.
-4 مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق، تا شایسته مقام و منزلت تبار خود،
[ [ صفحه 324
در اجتماع ظاهر شوند، در نتیجه حشمت و موقعیت آنان برقرار و حرمت رسول خدا محفوظ ماند.
-5 دورنگهداشتن آنان از مشاغل پست، و باز داشتن از کارهايزشت و پلید که نه خوار و بی مقدار شوند و نه زیردست این و آن.
-6 مانع شود که پیرامون، معاصی نچرخند و حرمتقانون را زیر پا ننهند تا آنجا که درنصرت دین اجدادشان تعصب بیشتر داشته و
در پاك کردن محیط از آلودگیها و منکرات جدیت وافرتري نشان دهند.وگرنه زبان ملامتگران باز شود، و مورد خشم و نفرت واقع
شوند.
-7 مراقبباشد که شرافت و افتخارات آنان، باعثنشود که به دیگران زور بگویند و جفا روا دارند، که این خود انگیزه خشم و کین
است، بلکه وادار کند تا با لطف و تواضع دلهاي دیگران را بجانب خود معطوف دارند.
-8 یاري کند تا حقوق آنان پامال نشود، و نه اجازه دهد که آنان حقوق دیگران را نادیده بگیرند، انصاف دهد و انصاف بگیرد.
-9 حقوق مالی آنان را مانند سهم سادات درغنائم و اموال خراجیه استیفا کند و طبق دستور الهی، در میان آنان تقسیم کند.
-10 مراقب باشد که زنان و دوشیزگان با شوهران لایق و همرتبه خود، ازدواج کنند تا شرافت خاندان محفوظ و مصون بماند.
-11 به استثناي اجرا حدود و قصاص، نسبت به خطاکاران،اجراء عدالت نموده سختگیر باشد، از لغزش بزرگان چشم بپوشد و با پند
و تذکر از خطاي آنان درگذرد.
-12 موقوفه هائی که ویژه آنان خاندان است،مورد نظارت و سرپرستی قرار دهد: در حفظ اصل بکوشد، و هر چه یشتر در ازدیاد
منافع و بهره آن تلاش کند، و اگر تولیت آن با دگران است، در استیفاء حقوق و قسمت کردن آن نظارت کند، اگر وقف خصوصی
است، مستحقین آنرا تشخیص دهد و شرائط لازم را رعایت نماید،
[ [ صفحه 325
ناحق به حق دار برسد.
صفحه 212 از 231
نقابت کلی و عمومی
علاوه بر آنچه در نقابت جزئی و خصوصییاد شد، پنج وظیفه دیگر به نقیب سمحولمی شود:
1 - در منازعات و درگیریها داور آنان باشد.
-2 سرپرستی اموال و املاك یتیمان را در دست بگیرد.
-3 درمورد ارتکاب جرائم، حدود و کیفر لازمرا اجرا کند.
-4 براي شوهر دادن زنانو دوشیزگانی که براي آنان ولی و سرپرست معین نشده، اقدام کند.
-5 با اجرا حکم " حجر " دست سفیهان و نابخردان را از ضایع کردن اموال کوتاهکند و در صورت بازگشتن به رشد و صلاحیت،
اموال آنان را در اختیار خودشان قرار دهد.
"نقیب " با اجرا این پنج وظیفه مقام نقابت عمومی و کلی را احراز می نماید و اینجاست که بایدفقیه و دانشمند باشد تا حکومت
82 ملاحظه شود). - وداوري او نافذ گردد... (احکام سلطانیه ص 86
این نقابت عامه همان منصب والائی است که به سرورمان شریف رضی محول گشته بود.
سرپرستی مظالم (دادستانی)
از جمله وظائف این منصب، وادار کردن دادخواهان به انصاف و حق جوئی است و باز داشتن آنان از نزاع ومخاصمه، از این رو
شرط احراز این مقام آن است که شخصیتی عالیقدر، فرمان روا، پر هیبت، پاکدامن، قانع وپارسا باشد، زیرا اجرا وظیفه او، جز با
سطوت و اقتداري که در خور امیران است و دقت و موشکافی که شایسته قضاه
[ [ صفحه 326
و داوران است، میسور نیست.
حالاگر این شخصیت، از جمله وزیران و امیران باشد، نیازي به صدور فرمان و منشور مستقل نخواهد بود، بلکه همان منشور وزارت
و فرمانروائی، براي نظارت مظالم و دادستانی کافی است، اگر از جمله وزرا و امرا نباشد، با توجه به شرائط گذشته از افراد شایستهو
لایق این مقام دعوت شده، منشور و فرمان ولایت و دادستانی بنام او صادرمی شود.
سرپرستی مظالم، گاه عمومی و کلی است، یعنی نقیب، هم در مرحله حکومت و داوري (قضائیه) و هم در مرحله اجرا و تنفیذ
(مجریه) انجام وظیفه می کند، در این صورت، بایستی داراي جلال و مرتبه والاتري باشد، و از میان افرادي انتخاب گردد که با نائب
الحکومه، وزیر مختار و یا استاندار همردیف باشد، و اگر فقط در مرحله دوم (قوه مجریه) عهده دار نقابت است، چنین مقام و مرتبه
لازم نخواهد بود، تنها کافی است که در اجرا حق و عدالت سخت گیر باشد، از نکوهش بدگویان پروا نکند و دست طمع به سوي
.(82- رشوه دراز نسازد... (احکام سلطانیه ص 64
سرپرستی امور حج
سرپرستی امور حج به دو قسمت تقسیم می شود: گاه رهبري کاروان منظور است و گاه اقامه مناسک حج.رهبري کاروان نیازمند
صفحه 213 از 231
سیاست و کفایت و تدبیر است و رئیس کاروان باید مرديفرمانرا، صاحب نظر، شجاع، با ابهت و کاردان باشد تا بتواند از عهده
وظائفدهگانه خود برآید:
-1 گرد آوردن همگانو جلوگیري از تشتت و پراکندگی که مایه هلاکت اموال و جانهاست.
-2 تقسیم بندي گروهها، براي حرکت و فرود، تا موجب درگیري و گمراهی از راه و مقصد نگردد.
-3 کاروان را با نرمی و همواري حرکت دهد که ضعیفان، درمانده نشوند، و
[ [ صفحه 327
آنها که احیانا عقب مانده اند، یاوه نشوند، از اینروست که پیامبر فرمود ": امیر کاروان کسی است که از همگان ضعیف تر است"
یعنی آنکه چارپایش کند و ناتوان است دیگران باید در حرکت و فرود تابع او باشند و جانب او را رعایت کنند.
-4 شاهراه امن و پر نعمت را براي حرکت کاروان در نظر داشته باشد و از راه خشک و سنگلاخ بپرهیزد.
-5 اگر آب کمیاب باشد، قبلا در تهیه آن باشد و اگر چراگاه کم است، در فکرعلوفه چارپایان.
-6 هر گاه در منزلی فرود آیند، با اعوان خود، بمراقبت و پاسبانی قیام کند و چون براه افتند، گرداگرد آنان چرخد تا از شر سارقان
وطراران در امان مانند.
-7 اگرراهزنان راه کاروان را ببندند، با تمام امکانات خود، مقابله کند، اگر می تواند با نبرد و قتال، و اگر نه با بذل اموال، راه
کاروان را باز کندکه حجاج از وظائف و اعمال حج عقب نمانند، البته بذل اموال، در صورتی است که حجاج از جان و دل
بپذیرند، زیرا در این گونه موارد، بذل اموال واجب نیست.
-8 در نزاع و درگیري، میان افراد کاروان وساطت کند تا صلح و صفا برقرار گردد، و اگر مجاز نیست،بدون رضایت آنان داوري
ننماید، و در صورتی که مجاز باشد یعنی اهلیت داوريداشته و فرمان لازم صدور یافته باشد،می تواند شخصا داوري کند، و اگر به
شهري وارد شوند که حاکم شرع در آن مستقر است، می تواند داوري را بدو محول کند.
-9 ستمگران را بجاي خود بنشاند و خطاکاران را ادب کند، و جز در صورتی که مجاز باشد و از اهل اجتهاد، حدود الهی را اجرا
نکند.
-10 مراقب وقت و هنگام باشد که به موقع مناسک حج را دریابند، و حتی المقدور،محتاج به سرعت و تاختن نشوند که باعثرنج و
خستگی خواهد بود.و موقعی که بهمیقات رسیدند به حد کافی فرصت دهد کهبانجام واجبات و مستحبات احرام موفق شوند.
[ [ صفحه 328
اما اقامه حج و بپا داشتن مناسک آن:
کسی که متصدي این کار می شود، و او را امیر الحاج گویند، بمنزله امام جماعت است در نمازهاي روزانه، و علاوه بر شرائطی که
در امام جماعت معتبر است، بایستی به احکام و مناسک حج مطلع باشد و وقت و هنگام آنرا بشناسد.دوره این سرپرستی و نظارت،
فقط 7 روز است که ازنماز ظهر روز هفتم ذیحجه شروع و روز 13 خاتمه می یابد.
امیر الحاج، پنج وظیفه قطعی دارد و یک وظیفه ششم که در لزوم آن اختلاف شده:
1 - اعلام کردن به مردم که روز احرام و حرکت براي درك مشاعر چه روزي است تا همگانتابع او باشند و به راه و روش او اقتدا
صفحه 214 از 231
کنند.
-2 مناسک و اعمال حج را با همان ترتیبی که در شرع مقرر شده، چه برو جه استحباب و یا بر وجه لزوم،یادآور شده عملی سازد تا
دیگرانهم ازاو پیروي نمایند.
-3 توقف در عرفات ومشاعر و منی از حد لازم تجاوز نکند، بموقع معین کوچ کند تا دیگران هم بمتابعت کوچ نمایند 4-راهنمائی
حجاج که در ارکان وظائف از او پیروي کنند، و به راز و نیازي که به خالق کعبه دارد، توجه کرده آمین گویند.
-5 امامت در نمازهاي یومیه.
-6 قضاوت و داوري در میان حجاج و اجرا کیفر از قبیل حد و " تعزیر، " که مورد اختلافمذاهب است.
شریف رضی، از دوران جوانی، تا اواخر زندگی، عهده دار اینمقام منیع بود چه در زمان پدر بزرگوارش به عنوان یار و معین یا
نیابت، و چه بطور استقلال از سال 380 هجري، و در این پست، خدمات عظیمی انجام داده که در تاریخ ثبت شده و یاد او را
جاویدان ساخته است:
ابو القاسم، ابن فهد هاشمی در کتاب " اتحاف الوري باخبار القري " ضمن حوادثسال 389 می نویسد: در این سال، شریف
مرتضی و شریف رضی به حج مشرف شدند، در راه حج، ابن جراح طائی، آن دو را متوقف ساخت.نه هزار دینار از مال خود بدو
عطا
[ [ صفحه 329
کردند، تا خود را بمراسم حج برسانند.
ولادت- وفات
به اتفاق مورخین، شریف رضی، به سال 359 در بغداد، متولد گشت، و در همانجا بالید و بزرگ شد.و در همان بغداد، بروز
یکشنبه، ششم محرم سال 406 دیده بر جهان بست، چنانکه در رجال نجاشی، تاریخ بغداد، عمده الطالب، خلاصه الرجال و غیر آن
آمده است.
در " شذرات الذهب " نوشته " در صبح روز پنجشنبه درگذشت " و گویا اشتباه از کاتب باشد، زیرا مدرك گفتهاش را کتاب"
ابن خلکان " معرفی کرده، و در تاریخ ابن خلکان می نویسد ":صبح روز یکشنبه " نه پنجشنبه.
در" دائره وجدي " ج 4 ص 253 سال وفات را 404 نوشته، گویا از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید گرفته، یا خطائی است که از
کاتب رخ داده، چون می بینیم، همین فرید وجدي در ج 9 ص 487 دائره اش تاریخ صحیح را یادآور شده و نوشته ": ششم محرم
سال ". 406 یکی ازمعاصرین شریف، ابو الحسن احمد بن علی بتی، درگذشته شعبان سال 405 ، پیش از مرگ، قصیده در سوگ و
رثاي شریف سرودهاست که در دیوان او ج 1 ص 138 دیده می شود، گرد آورنده دیوانش می گوید: بعد از تاریخ این سروده چند
ماه گذشتکه شریف رضی درگذشت.رضوان خداي بر او باد.
در مرگ " شریف رضی،" وزیر، ابو غالب، فخر الملک، و سایر وزراء و اعیان و اشراف و قضاه، همگان با پاي برهنه، برسم عزا، در
خانه او حضور یافتند، فخر الملک بر او نماز خواند، و در همان خانه اش که در محلهکرخ ردیف مسجد اهل انبار بود، دفن شد.
[ [ صفحه 330
صفحه 215 از 231
برادرش شریف مرتضی، بر جنازه برادر حاضر نشد و در مراسم نماز هم شرکت ننمود، از بی قراري و جزع نتوانست به جنازه برادر
بنگرد، به روضه امام موسی بن جعفر علیهما السلام پناه برد، و در پایان روز، فخر الملک، شخصا به روضه امام مشرف شده شریف
مرتضی را به خانه اش فرستاد.
بسیاري از مورخین نوشته اند که ": جسد او را، بعد از آنکه در خانه اش به امانت خاك کردند،به کربلا مشرفه منتقل ساختند و در
کنار پدرش ابو احمد حسین بن موسی بخاك سپردند و از تاریخ چنین بر می آید که در قرون وسطی، مزارش در کربلاءمشهور
بوده است، صاحب عمده الطالب مینویسد ": مرقد شریف رضی، در کربلاء آشکار و معروف است." و نیز در شرح حال برادرش
مرتضی می نویسد ": نزد پدر و برادرش بخاك رفت، و مرقد آنان آشکار و معروف است. " رفاعی، درگذشته 885 ، در کتاب"
صحاح الاخبار " ص 62 می گوید ": جنازه شریف مرتضی را به کربلاء حسینی بردند، مانند پدرش و برادرش، و در آنجا بخاك
سپردند، و مرقدش در آنجا ظاهر و مشهور است."
این موضوع، با اعتبار عقل هم سازگار است، زیرا فرزندان " ابراهیم مجاب " در حائر قدس جوار حضرت سید الشهدا سکوت
اختیار کردند، ابراهیم نامبرده در نزدیکی حائر از جانب بالاسر مبارك دفن شد، و فرزندانش مرقد اورا گورستان شخصی خود
گرفته، در اطرافاو دفن شدند، و هر کس از این خاندان در بغداد یا بصره سکونت داشت، همچون فرزندان " موسیابرش " بعد از
مرگ، بهکربلاء منتقل و در کنار جدشان بخاك رفتند، ضمنا قطعی است که جنازه پدر شریف رضی، به حائر حسینی منتقل و در
همانجا دفن شد.
اضافات چاپ دوم: [و شاید، ابتدا در خانه اش دفن شده باشد، و بعد او را به کربلاء برده باشند، چنانکه ابن جوزي در " منتظم ج 7
ص 247 یاد کرده است].
و هم قطعی است که جنازه شریف علم الهدي را بعد از اینکه در خانه اش بخاك سپردند، بهحائر حسینی منتقل نمودند، تولیت آن
تربت مقدس در کف آنان بود و هیچ کس، جز با اجازه آنان در حائر حسینی دفن نمی شد، همان طور که ضمن
[ [ صفحه 331
شرح حال وزیر، ابو العباس ضبی، در همین جلد صفحه 181 گذشت.
مراثی- سوگنامه ها
جمع کثیري ازمعاصرین شریف رضی، او را مرثیه گفتند، و در پیشاپیش آنان برادرش علمالهدي است که گفته:
- اي یاران داد از این فاجعه ناگوار که بازوي مرا شکست، کاش جان مرا هم می گرفت.
- پیوسته بیمناك و بر حذر بودم، تا اینکه در رسید، و شرنگ مصیبتدر کام من ریخت.
- چندي التماس کردم و مهلت خواستم، آخر هجوم آورد و به حال زارم ننگریست.
- مگوئید از چه سیلاب اشکش روان نیست؟ اشک را هم چونبخت نامساعد سرباري نیست.
- خدا را، بر این عمر کوتاه و تابناك، و چه عمرها که دراز بود و ناپاك.
ازجمله کسانی که در سوك شریف، مرثیه ساختند، شاگردش مهیار دیلمی است، شرححال او در ضمن شعراء قرن پنجم خواهد
آمد، دو قصیده دارد، که یک قصیده آن 70 بیت است، و در دیوان او ج 3 ص 366 ثبت شده، این چنین شروع می شود:
صفحه 216 از 231
- بازوي " هاشم " را که فرو انداخت؟ دست " لوي " را در پیچید و از پایگاهحشمت فرو کشید؟
- در ریگزار حجاز، قریش را درهم کوبید و سرا پرده عزتشان برکند؟
- پاي بر فرق " مضر " نهاده با خفت و خواري پامالشان کرد، و کس دم بر نیاورد؟
- کیست که به مکهتاخت و حرمت خانه خدا بشکست؟
-از آن پس به مدینه تاخت و تربت پاکان عترت را پی سپر ستوران ساخت؟
- رسول خدا گریان است، فاطمه در صحراي " طف " برفرزندان عزیزش زار و نالان.
[ [ صفحه 332
- دین خدا در امن و امان بود، چه کسش بر آشوفت؟ حصار دژ بلند و افراخته چهکسش بعزم تسخیر برخاست؟
- بازوي مرداندلاور از کار ماند که تسلیم شدند؟ یاسر از مسلمانی برتافتند؟
- یا " شریفرضی " شبان فداکار این خاندان، طعمه اجل گشت که رمه آنان از چرا باز ماند.
و قصیده دیگرش 40 بیت است و در دیوانش ج 1 ص 249 با این مطلع ثبت شده:
اقریش لالفم اراك و لاید
فتواکلی غاض الندي و خلی الندي
به خاطر شهرت این دو قصیده، و اینکه در بسیاري از کتب تراجم و فرهنگهاي رجالی ثبت آمده تا برسد بدیوان مهیار دیلمی، از
نقل تمام ایندو قصیده صرف نظر شد.
نمونه اي از اشعار و قصائد
یک نمونه از شعر شریف رضی، قصیده است که درباره مذهب سروده، با یاد اهل بیت افتخار می جوید، و اشتیاق خود را بزیارت
تربت پاکشان می رساند:
الا لله با دره الطلاب
و عزم لا یروع بالعتاب
- هلا!چه خوش است حمله با شتاب، و اراده که نلرز از بیم عتاب.
- و آنکه دامن همت بر کمر زده می تازد، همچون تاختن شمشیر به سوي گردنها و رقاب.
- ملامتش کنم که از چهدوري گرفتی؟ و از نکوهش آرد که زور آمدي نابهنگام.
- من به چشم دیدم که عجز و ناتوانی از بیم صولت شب به خاكافتاده جنایات او را ستایش کرد.
- اگر روزگار، با صولت و سطوت راه مرا نمی بست، از همه سو به جانب سروري و ارجمندي می تاختم.
- شیوه جوانمرد عرب، هم آغوشی با شمشیر بران و سمند تیزگام است.
صفحه 217 از 231
- از دشمنان: جز تهدید دروغین نبیند و از او جز شمشیر راست نبینند.
[ [ صفحه 333
- فرداست که از شمشیر و سنان خفتان سازم، با اینکه از شیوهجوانی بر کنار نیم.
- و از سیاهی شب جامه بر تن آرایم، بهنگامی که کاروانبرون تازد، برون تاختن شمشیر از نیام.
و کم لیل عبات له المطایا
و نار الحی طائره الشهاب
- چه شبها که با مرکوب رهوار، آماده تاخت شدم، دیگران در اطراف آتش پر شرر سرگرم.
-نگریستم که زمین چهره خود را دگرگون ساخته و با شیر و گرگ ببازي برخاسته.
- من نیز چهره و دیدار خود دگرگون ساختم، چنانکه سپیدي مو از خضاب.
- زیباتر از آن ندیدم که سفیدي را با سیاهی طراز بندند.
- من با آرزوي خودهمخوابه ام ولی سنگینی آمال و آرزو شتران قوي هیکل را بزانو در آورده است.
- اگر یاس و ناامیدي بر ما چیره شود، امید را در دل زنده کنیم و با شجاعت پیش تازیم.
- هر آنگاه که ژاله بهاري از ابر خیزد و شرار باران همراه حباب برقص آید.
- گویا آسمانرا آب در گلو شکسته، بر سروادیها از دهان فرو ریزد.
- دره و هامون با سیلاب، هم آغوش گشته، ابر سپید بر سر آن دامن بگسترد.
- و چون بر تپه و ماهور بگذرد، مانند لعاب ازگردنه ها سرازیر شود.
- گویم: خداوندسرزمین مدینه را از باران رحمت و آب گوارا سیراب کند.
- به ویژه، تربت بقیع را و خفتگان آن، آبی دامن کشان وسیلابی ریزان.
- و تپه هاي " غري " وچکیده حسبی که در بلندیهاي آن جا گرفته.
- و تربت آن شهیدي که در بیابان " طف " خفته و با لب تشنه داعی حق را لبیک گفته.
- و هم بغداد و سامرا و طوس را، سیراب کن، از ژالهبهاران و سیلاب باران.
[ [ صفحه 334
- چشمها در کنار این گورها اشکبار است همچون گریه آسمان بر کوهساران.
- اگر ابر آسمان از ریزش باران دریغ ورزد، سرابها آب گشته بر زیر آن گورها روان گردد.
- خدایت سیراب کند که چه روزها تشنه دیدار بودم، از راهدور و نزدیک.
- اي باد " جنوب " از سر راهم بر کنار شو، و سرماي جان گزایت را از ساحت من دور ساز.
- در سیاهی شب به سویم متارکه از آن تربت پاك توشه نگرفتم.
صفحه 218 از 231
- اگر ابرها از اکناف آسمان بدان سوي کشانده شوند و چون شتر قربانی از گلوي آنها ناودانها سرازیر شود.باز هم حق آن تربت
پاك ادا نشود.
- مگر آن تنهاي پاك در کام زمین فرو نشدند که به رستاخیز براي نعمت جاودانی انگیخته شوند؟
- چه بسیار شد که کینه حسودان، مست و خراب، جام مرگ را در میانشان به گردش آورد.
- درود الهی هر دم و هر روز بر آن نشانه هاي هدایت و قبه هاي عظمت چون نسیم وزان باد.
- پیوسته عزم سفر را تجدید کنم، گر چه یاران از رفاقت و یاري دریغ ورزند.
- سینه باد و طوفان بشکافم تا نسیم جانفزائی از تربت بوتراب دریابم.
- چشم دارم که روزگارم سر یاري در قدم نهد و صید آرزو در میان چنگالم بال و پر زند.
- شتران بادپیما را جانب شما روان سازم تا چون تیر شهاب دل هامون را بشکافند.
-لعاب از دهانشان بر سر و گردن ریزد، چونانکه لعاب سیل بر دامن جبال.
واجنب بینها حزق المزاکی
فاملی باللغام علی اللغاب
- مهار توسن تیز گام را یدك کشم و بنوبت خستگی از جان شتران برآرم.
[ [ صفحه 335
- باشد که آبی بر این آتش تفته بپاشم که در میان سینه ام جاي کرده است.
- دیدار و زیارتتان رهبري است که ما را به گنجور رستگاري و پاداش هدایت کند.
- در " زورا " بغداد (کاظمیه)دو تربت پاك می شناسم که درد حسرت و اشتیاقم را کنار آن شفا می جویم.
- مهار جانرا جانب آن درگاه می کشم و سلام خود را تقدیم آن بارگاه می سازمکه بی جواب نخواهد ماند.
- زیارتشان روان مرا پاك سازد و جامه ام را از هر عیب و عاري بپالاید.
- جدم علی فرمانرواي دوزخ است روزي که نجات بخشی از عذاب خدا جز او نیست.
- ساقیحوض کوثر، روزیکه دلها از تب و تاب کباب است، و همو پیشگام بر " صراط " باشد، براي حساب.
و من سمحت بخاتمه یمین
تضن بکل عالیه الکعاب
- دست راستش انگشتري خاتم به سائل بخشد و بخل ورزد که مجد و عزتش به یغما رود.
- آیا کندن دراز خیبر معجزه نیست که اعتراف کنند و یا " غائله " آن مار.
- می خواست که مکري اندیشد وخدا نخواست، کلاغی پرواز گرفت و فتنهاز میان برخاست.
- آیا این چنین بدر تابان در تاریکی و سیاهی محو شود؟ و این خورشید درخشان در میان ابر و مه پنهان ماند؟
صفحه 219 از 231
- هر که بر او ستم راند، با گذشت و وقار، کیفر او در کف نهاد.
- بینم که ماه شعبان درآمد و مرا مشتاق زیارت ساخت، کیست که پاداش
[ [ صفحه 336
مرا خاطر نشان سازد؟
- در قصائد خود با نام شما افتخار جویم، نه با شعر و احساسم، و با مدد شماست که گامهاي استواري در خطابه و نثر بردارم.
- از آلودگی برکنارم.از اینرو که با دشمن شما در جدالم، هدف تیر فحش و ناسزایم.
- آشکارا دم از ولاي شما زنم نه در پرده.از دگران بیزاري جویم و باك نیارم.
- سزاوارتراز من به ولاء شما کیست؟ با آنکه رشتهخاندانم بشما منتهی است.
- دوستار شمایم، گر چه دشمنم دارند، به پابوس شما روانم گر چه از پاي درمانم.
- فتنه روزگار میان ما جدائی افکند، ولی بازگشت ما به یک دودمان و تبار است.
در این قصیده بسال 391 روز عاشورا، سید الشهدا سبط پیامبر امام حسین علیه السلام را مرثیه گفته است:
هذي المنازل بالغمیم فنادها
و اسکب سخی العین بعد جمادها
- اینک سرزمین " غمیم " است: صلا درده و سیلاب اشک از دیده روان ساز!
- گر اینحصار بلند را وامی بر دوش است بپردازو اگر خون دلی در این خاکدان اسیر است، فدا بخش و رها ساز.
- یا بر شو بر فراز جهاز شتران و با نظاره این ویرانه، آبی بر آتش درون بیفشان.
نويکمنعطف الحنیه دونه
سحم الخدود لهن ارث رمادها
- خندقی بپیرامون همچون قوس کمان، نزدیکتر گودالی سیاه پر ازخاکستر میراث مطبخیان.
- اینک طناب بند خیمه ها و در کنارش نشمینگاه جوانمردان، آتش دگران رو به خاموشی است، جز آتش اینان.
- و این مهار بند،ویژه آن جوانان که با سمند زرد و سرخ خیمه خود آزین بندند، و دیگران با حله آویزان.
[ [ صفحه 337
- بخدا سوگند با کاروانی برگرد این دیار از حرکت باز ماندم که دستها بر جگر نهادند.
- با حسرت و زاري سیلاب اشک بر رخسار روانکرده از سوز دل جامه بر تن دریدند.
-چندان در این ماتم سرا ماندند که گویا پاي شتران و استران میخکوب زمین کردند.
صفحه 220 از 231
- سپس راه برگرفتند، آبشخور آنان، سیلاب دیدگان، توشه راهشان غم و اندهان.
- هر یک جامه عزا حمایل ساخته، دانه هاي اشک چون مروارید برحله ها رخشان.
- به تهنیت قدومت، بارانی فرو ریزد که توده خاك را جان بخشد، نرم و هموار.
- و چون به دشت و هامون بنگري، مرغزاري در نظر آید چون حله یمن شاهوار.
- از این دیدگان که اینک بزیارت آمده اند، بجز بیخوابی و غمگساري چه میجوئید؟
- دیگر اشکی بر این دیده ها نماند، نه بخدا، خواب همبدان راه نبرد.
- اینک از گریه بر این دیار باز ماندیم، و بر حال زار فاطمه گریانیم که در سوگ فرزندانش اشکبار است.
لم یخلفوها فی الشهید و قد راي
دفع الفرات یزاد عن اورادها
- آیا بهنگام ولادتش دانست که زنازادگان سر حسین را بر سر نی خواهند کرد؟
- آن روز که عراقیان به سوگ و ماتم نشینند، شامیان با جشن و سرورش عید شمارند.
-از خشم پیامبر نهراسیدند که یکسر کشتزار او را درو کردند.
- بینش و هدایت را در برابر سرگشتگی و ضلالت فروختند، رشد و صلاح را وا نهاده نکبت و جهالت خریدند.
- رسول خدا را خصم خود ساختند و چه بد ذخیره براي روز جزا مهیا کردند.
[ [ صفحه 338
- خاندان پیامبر بر پشت شتران بدخو سوار، خون پیامبر بر ناوك نیزه ها نمایان.
- ايدل بسوز، بر خاندان علی که پس از عزتو ارجمندي، پامال امویان گشت.
- مهارذلت و خواري در بینی کشیدند و ریسماناسارت بر گردن نهادند.
- گفتند: هلاكآل علی، دین کردگار است مگر نه این دین از جدشان بیادگار است؟
طلبت تراتالجاهلیه عندها
و شفت قدیم الغل من احقادها
- به آئین " جاهلیت" خون کشتگان باز جستند و سینه هاي پر کینه را از آتش التهاب، شفا بخشیدند.
- حقوق غائبین را ویژه خود ساختند و بدلخواه خود بر حاضرین ستم راندند.
الله سابقکم الی ارواحها
فکسبتم الاثام فی اجسادها
صفحه 221 از 231
- خدا، ارواحشان را از معرکه نبرد به عالم بالا بر کشید، و شما با تاختن بر اجسادشان فجیع ترین جنایات را مرتکب گشتید.
- اگر قبه هاي افراشته آن پاکان بر زمین فرو خوابید، ارکان دین خدا هم به خاك در غلطید.
- اینک خلافت اسلامیاز مسیر خود منحرف است، دیگر به رشد و صلاح امت امید نتوان برد.
- منبر خلافت پی سپر قلدران گشت: گرگهاي بنیامیه بر زبر آن جستند.
- خلافت، ویژهبرگزیدگان خداست که بآنان الهام بخشید و کفیل دین و آئین ساخت.
- بتمام افتخارات چنک یازیدهویژه خود ساختند، ملامتی نیست که جن و انس به حسادت برخاستند.
- پارسائی و بردباري، منش گستاخان خونریز، خونریزي و جلادت - اگر از خدایشان بیم نبود - روش زاهدان گوشه گیر.
- خاندانی که نوزدان خود را با یراق جنگ در " قماط " پیچند و به جاي
[ [ صفحه 339
گهواره در صدر زین جاي دهند.
-حدیث آزادگی و کمالاتشان بر زبان دشمنان، که همواره از رقیبان روایت کنند.
- اي خشم خداي بپاخیز و بخاطر پیامبرش بر دشمنان بتاز، و شمشیر تیزاز نیام برکش!
- بتاز بر آن گروهی که خون محمد و خاندانش را بخاطر یزید و زیاد تباه کرده بر زمین ریخت.
صفدات مال الله ملء اکفها
و اکف آل الله فی اصفادها
- حقوق الهی را چنگ چنگ به یغما برند و دست خاندان الهی را در غل و زنجیر کشند.
- با شمشیر محمد، در پی آل و تبار او تاخته بهر سو راندند، چونانکه شتران غریبه را ازسر آبگاه برانند.
- گفتم - کاروان خسته و رنجور را که چون عقاب هاي خاکستري بر قله کوهساران روان است.
- ساروان در پی شتران می دود که از لاغري چون کمان اند، سرکش آنها ازبیم تازیانه مطعی گشته و او بر کفل رامها می نوازد.
- چنان تند و سریع در اهتزازند که پنداري گردن شتران، پیشاپیش، جدا از تنشان دوان است.
- گفتم: بایست گرچه دامنم پر غبار است، دلی در سینه دارم که از فراق یاران در تب و تاب است.
بالطف حیث غدا مراق دمائها
و مناخ اینقها لیوم جلادها
القفر من ارواقها و الطیر من
طراقها و الوحش من عوادها
- در این صحراي " طف " که قربانگاه شهیدان و نبردگاه دلیران بود.
صفحه 222 از 231
- اینکرواقش خشک و سوزان، پناهنده اش مرغانآسمان، زائرش وحش
[ [ صفحه 340
بیابان است.
- دانه هاي اشکی بر این زمین ریزان است که سوز و گداز عشقش مددکار است.
- اي عاشوراي حسین شعله هاي جانسوزت تار و پود مرا بسوخت.
- هر ساله به سوز درونم دامن زنی، هر چند به خاموشی آن بکوشم.
- چون مار گزیدهروزگارم تلخ و دردبار و چشمم در تب وتاب است.
- اي جد والا تبار سپاه غم و حسرت، همواره بر دلم می تازد: حمله می کند و می ستیزد.
- سیلاب اشکم ریزان است، اگر شبانگاهم دریغ کند، صبحگاهان روان است.
- این بود ثنا و ستایشم.و رسا نیست.بلی.هر کسی به میدان تازد، مهار سمند را از کف بگذارد.
- آیا بگویم ": تربتت سیراب باد؟ " که شما خود باران رحمتید و ابر بهاران.
- با مدح و ثنایم، ارج ومنزلت شما را بیفزایم؟؟ شما بر قله کوهساران و من در تپه و هامون!
- با چه زبان به ستایش اختران خیزم که بر طاق آسمان همطراز کهکشان باشند؟
- خورشید که با روشنی و جلال میدمد، ازستایش ما بی نیاز است.
در عاشوراي سال 377 ، این قصیده را در سوك جدش سید الشهدا سروده است:
ساحت بذودي بغداد فآنسنی
تقلبی فی ظهور الخیل و العیر
- بغداد، فریادم برکشید که برون شو و من بر پشت سمند و تکاور، با خاطري آرام.
- هر چند ازاین سو بآن سویم کشاند، با شهامت و جلادت بیشتر در برابر خود یافت.
- بی واهمه بر شهر بغداد بتازم و بی محاباآنچه خواهم کنم.
- فتنه برخاست و آواره دیارم کرد، مرا آفریدند که بر صدر زین جاي گیرم یا جهاز شتران.نه بر بالش نرم در کنار زنان.
[ [ صفحه 341
- هر چند از مقابله و دفاع ناتوان ماندم، بدون باخت، از معرکه جان بدر بردم.
- با شتاب، در سیاهی شبروي نهان کردم، آنگاه که بیابان لخت و عریان شد از دد و دام.
- گویند گفت- و سوز دل، اشک بر رخسارم می بارید:
- آرام گیر و درد را بر خود هموار کن- براي اندوه و غم وقت بسیار است.
- گفتم: هیهات پندت نه بموقع است، غم واندوه جز در روز عاشورا به دلم راه نگیرد.
صفحه 223 از 231
- روزي که بر پسر فاطمه، آوايرحیل برکشید، ناوك تیري دو پهلو و تیز.
- به خاك در غلطید، بی پرستار وغمخوار، پرستارش سم ستوران، غمخوارش تیغ ساربان.
- با لب تشنه، نیزه جان ستان در دلش جا گرفت، سوز تشنگی و آرزوي آب گوارا از خاطرش برد.
- گویاشمشیرهاي تیز و بران که در پیکرش جا می گرفت، آتشی بود که بر خرمنی از نور در می گرفت.
لله ملقی علی الرمضاءعض به
فم الردي بین اقدام و تشمیر
- خدا را.بر ریگزار تفتیده کربلا، پیکري نگون است که از نیش هیولاي مرگ پاره پاره غرق در خون است.
- تپه ها با سایه خود بر پیکر چاك چاکش رحمت آرد و گردباد، جسم عریانش را با دامن محبت مستور دارد.
- وحش بیابان حرمت قربانگاهش شناخت، با آنکه سه روز بر خاك افتاده بود، گامی پیش نگذاشت.
- بسا دریاي آرام، که گرداب اجل در پیش دارد و امواج مرگبارش بدنبال است.
- بسا قهرمانی که بر روزگار می بالید و چرخ زمانه به کام مرگش در افکند.
- زاده زیاد را ناپاکی حسب بر حسین بیاشوفت، تلاشاو در استحکام قدرت
[ [ صفحه 342
یزید تحسینو سپاسی برنینگیخت.
- خواست جنایت ننگین خود را جبران کند، ولی شکست، قابل ترمیم نبود.
- دختران رسول را به اسارت بردند، با آنکه نهال دین سرسبز و خرم بود.
- اگر غولمرگ نجیب زاده از خاندان ما در ربود،این هیولا، چنگ و دندانش هماره به خون رنگین است.
- اینک با صفحه جبین نیزه دشمن را بجان می خرد، که از خاكو خون خضاب بسته.
- بعد از آنکه، با قلبی آرام و اندیشه استوار، ناوك سنان را از جبین خود بر می تافت.
- غبار میدان، دامن کشان می گذرد، گریبان در ماتم خورشید چاك زده.
- برگروهی که شمیرشان در گلو شکسته، گویابرقی بود که بر فراز تپه ها درخشید.
بنی امیه ما الا سیاف نائمه
عن شاهر فی اقاصی الارض موتور
و البارقاتتلوي فی مغامدها
و السابقات تمطی فی المضامیر
- اي پسران امیه تیغ دلاورانی که عزیزانشان در اقصی نقاط زمین بخوط طپیدند، بخواب نخواهد رفت.
صفحه 224 از 231
- شمشیر در نیام بخود می پیچد،سمند تیزگام در میدان تمرین بی قرار است.
- و من به انتظار روزي نشسته امکه بی پروا درآید و لرزه بر اندام اینفریب خوردگان افکند.
- تیغها، هر چندبخواهد بر گردن دشمنان فرود آید و شراب خون بیاشامد.
- رواست که هر روزاز خاندان مصطفی، با ضرب تیغ و سنان ماهی بر زمین افتد؟
- و هر روز چشمه زلال آنان با حوادث روزگار، تیره و تار گردد؟
- غار تبر قوم که دیو مرگ از چنگالش می گریخت، اینک در پنجهغارتگران اسیر است.
- سپید چهره ایکهبا کبر و ناز می گذشت، در روز عاشورا دیده از جهان بربست.
[ [ صفحه 343
- چیست که از چهره غمین و دیدگان فرو رفته در شگفتی؟ جراحت قلبم عمیق گشتهالتیام نگیرد.
- با کدام چشم سوي معالی ارجمندي بنگرم که دیدگانم خشک شده چاره پذیر نباشد.
- با روزگار، بازخمی جانکاه روبرو شوم، تا عمر باقی است، و هم قلبی که خرم و شادان نیست.
- یا جداه غم جانکاه و سوز درونم در اختیار نباشد.خواهم آبی از دیدگان برآتش دل بیفشانم.
- دیده بیخوابم خیانت کرده از ریزش اشک دریغ دارد، همچون کمان سخت که از اطاعت کماندار سر پیچد.
- تسلاي خاطري بر دل من حرام است، با آنکه بر هیچ دلی حرام نباشد.
و در عاشوراي سال 387 باز هم سید الشهدا را چنین در سوك و ماتم نشسته:
راحل انت و اللیالی تزول
و مضربک البقاء الطویل
- از این سراکوچ خواهی کرد، روزگار هم نخواهد ماند.دیر زیستن درد بی درمانی است.
-نه دلاوري بجا ماند که با شمشیر هم آغوش گردد، نه آرزوئی و نه آرزومندي.
- پایان زندگی - در این جهان - نابودي است، بوستان سبز و خرم روزي افسرده خواهد گشت.
- آدمیزاده طعمه مرگ است، اسب تازي هم که پرورش جنگی یابد، عاقبت هدف تیر و نیزه خواهد بود.
- زندگی در شکم مادر، با خواب نوشین شروع شود، بعد از آن درد و رنجی است طولانی تا در خاك تیره به خواب ابد آرام
گیرد.
-زندگی چون ابر است که باد جنوبش، در روزي آکنده از مه، گرد آورد، و باد صبایش پراکنده سازد.
[ [ صفحه 344
- شیوه روزگار است: دوستان راه سفر گیرند و بازماندگان بر آنها بگریند.
- گذشت روزان و شبان، فراق و جدائی را تسریع کند، چونانکه گیاه، هر چند بیش قد بر افرازد، طراوت خود را از دست بدهد.
صفحه 225 از 231
-بسا جوانمردي که از روزگار خود خرم وشادان است، و دگري در تب و تاب
- دنیاست.اگر با آن سر وصل دارد، با این تخم جفا کارد، چون زیبارویان بی وفا.
- اینک بر فراق عزیزش عزادار و گریان است، فرداست بر او بگریند و بعزایش نشینند.
- آرزوها مایهحسرت و رنج است، نه دلگرمی و امید.
-غول مرگ را چه باك است که کدامین عزیز را در رباید، بعد از آنکه پسر فاطمه را در ربود.
- کدامین روز، بخاطر حادثه هولناك و فاجعه دردناك، دیده ها اشکبار است؟
- روز عاشوراي حسین، که نه دوست وفا کرد، نه میزبانپناه داد.
- اي پسر فاطمه عهد کردند و عهد خود شکستند، وفاداران چه اندك اند.
- سفارش رسول را در حق تو زیر پانهادند و به خونخواهی جاهلیت برخاستند.
- به رویت شمشیر کشیدند، ومقدرات الهی را بهانه کردند، عذري بدتر از گناه.
- عذر خواستند و پشیمان گشتند، بعد از آنکه سپاه خود را بسیج کردند این نه هنگام معذرت و پشیمانی است؟
- کاري که جز با ضرب شمشیر سرانجام نگیرد، فرجامش تلخکامیو نابودي است.
یا حساما فلت مضاربه الهام
و قد فله الحسام الصقیل
یا جوادا ادمی الجواد من الطعن
و ولی و نحره مبلول
حجل الخیل من دماء الاعادي
یوم یبدو طعن و تخفی حجول
یوم طاحت ایدي السوابق فی النقع
وفاض الونی و غاض الصهیل
- ايشمشیر بران که سرها شکستی و عاقبت باتیغ کین سرت را شکستند.
- اي جوانمردي که با سمند تیزگام به دریايخون تاختی، بازگشتی و گلویت
[ [ صفحه 345
گلگون است.
- ساق ستوران از خون رنگ شقایق گرفت، روزي که طعن نیزه آشکار است و سپیدي ساقها در خون پنهان.
- روزي که سمند تیز تک در لاي و لجن گرفتار ماند.ضعف و سستی بالا گرفت شیهه ستوران جانب پستی.
صفحه 226 از 231
- پنداري صورت خود را نهان سازم، با آنکه با خیل ستور، بر سر و صورت او تاختند؟
- پنداري شربت آب گوارا باشدم و هنوز سینه دشمن از خون او سیراب نگشته؟
قبلته الرماح و انتضلت فیه المنایا و عانقته النصول
- نیزه ها سینه اش را بوسه زدند، تیرها از شوق رخش بپرواز آمدند، ناوك سنانها در آغوشش نشستند.
- اسیرانش بر شترانسوار گشته، گریبانها تا به دامن چاك زده اند.
- بخاطر آن دلها که دیده عشق بدیدارشان خونچکان و بخاطر آن اشکها که بر رخسارشان روان است.
- نقاب از چهره چون آفتابشان کشیدند، تابش آفتاب هم خود نقاب است.
- با سرانگشت چهره ماهشان را پنهان نمودند، اشک رخسار هم چون حجاب است.
- شکوه بردند، اما با گریه و زاري، فریاد زدند، ولی با نوحه و شیون.
- ساربان بدخیم کناري نگیرد.و ناله یتیمان آرام نپذیرد.
یا غریب الدیار صبري غریب
و قتیل الاعداء نومی قتیل
- اي آواره شهر و دیار صبر و قرارم نماند.اي کشته دشمنان خواب برمن حرام است.
- دل بی قرارم به سویت پر می کشد، با عشق و شعف، با ناله و شور.
- کاش در کنارت به خاك می رفتم،یا تربتت را در چشم می انباشتم.
- همواره مزارت بموسم باران سیراب باد.
[ [ صفحه 346
- بارانی نرم و هموار، همراه بادي لطیف و نسمی خنک و سایه بر دوام.
- اي زادگان احمد تا چند امروزفردا کنم و سنان نیزه ام از طعن و ضرب محروم.
- خیل تیزگامم در زیر زین، اشتران باد پیمایم در کمین، تازه وارد از آمادگیم در اندیشه و بیم.
- تا چند؟ باز هم تا چند، سرکشان و جانیان گردن افرازند؟ و تا چند فرومایگان دون بر والا گهران ارجمند فرمانروا باشند؟
قد اذاع الغلیل قلبی و لکن
غیر بدع ان استطب العلیل
- آتش درون تار و پود قلبم را بسوخت، عجبی نیست که دل سوخته در پی درمان برآید.
- کاش زنده مانم و روزي با دوستان برجهم، در کفم شمشیري برنده و آخته.
- به خونخواهی قربانیان " طف " پیکرشان رابا نوك سنان بر خاك کشم.گروه گروه بهم پیوندیم.
- تار و پود قلبم با مهرش زیور بسته چونان موي سپید و سپیدي مو، جز با مرگ درمان نیابد.
صفحه 227 از 231
- من رعیتی سر بفرمانم، گرچه از خاندان شمایم: پدرم حیدر است و مادرمزهراي بتول.
- هر گاه دیگران با مجد و جمال به میدان مفاخرت آیند، گوي سبقت آنراست که گوید: جدم رسول.
- همگان از دیدارم خرم و شاداند، چون به فضل و برتریم شناسند.دگران را هرکه بینم زائد و فضول.
- جمعی با شور و نوا چکامه دلربایم را در بزم ادب بخوانند، برخی دگر به خطابه و سخن پردازیم گوش سپارند.
- کاش می دانستمنکوهشگرم کیست؟ با آنکه اندیشمندان حقشناس بر سخنم خرده نگیرند.
[ [ صفحه 347
-با هدف و خواسته ام وداع گویم که گمنامی بملامتم برخاست؟ با آنکه جهانیان معذورم شناسند؟
- آري آرزویمهمین است - اگر خداوندم با بخت فیروز قرین سعادت سازد - پایگاه برتر، آرزوي خردمندان هوشیار است.
درباره