گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه الغدیر
جلد نهم
شعراء غدیر در قرن 06
سید محمد اقساطی




اشاره
متوفی 575
و حق علی خیر من وطا الثري
و افخر من بعد النبی قد افتخر
خلیفته حقا و وارث علمه
به شرفت عدنان و افتخرت مضر
و من قام فی یوم الغدیر بعضده
نبی الهدي حقا فسائل به عمر
صفحه 19 از 193
خلافت حق علی است که بعد از رسول خدا، بهترین انسان روي زمین است و برترین فردي است که شایسته مباهات است.
او جانشین واقعی و وارث علم پیامبر اکرم است که " عدنان " و " مضر " به وجود او شرافت پیدا کرده و مباهات می کنند.
او کسی است در روز " غدیر خم " رسول خدا بازویش را گرفت و بلندش کرد، اگر شک داري از عمر بپرس.
او کسی است که بتها را (در روز فتح مکه در خانه خدا بودند) شکست و از تقبیح مردم نهرا سید صورتی که از مدتها پیش
جماعتی در برابر آنها عبادت می کردند.
او داماد رسول خدا است و شوهر آن دخترش که آیه ها و سوره ها در فضیلتش
[ [ صفحه 28
نازل شده است.
بخشش حق کسی است که روز قیامت ذخیره اي جز دوستی او براي خود نمی بیند.
روز وداع اندوهگینم می کند اما آمدنت با طلایه اي از امنیت و پیروزي خوشحال می سازد."
شاعر ما " سید محمد اقساسی " با این اشعارش با دو بیت شعري که برخی از عامه درباره ابو بکر گفته بودند به معارضه پرداخت و
ترجمه آن دو شعر این است ": خلافت حق ابی بکر است که او بعد از رسول خدا بهترین فرد روي زمین است. و هنگام مرگ،
آتش اشتیاق از دل شعله می گیرد "
شخصیت اقساسی
نام او محمد پسر علی است و او پسر " فخر الدین ابی الحسن حمزه " است و او پسر " کمال الشرف ابی الحسن محمد " است و او
پسر " ابی القاسم حسن ادیب " است و او پسر " ابی جعفر محمد " است و او پسر " علی زاهد " است و او پسر محمد اصغر
اقساسی " است و او پسر یحیی " است و او پسر " حسین ذي العبره " است و او پسر " زید شهید " است و او پسر امام چهارم
حضرت زین العابدین علیه السلام است.
"خاندان اقساسی " از خاندن هاي بزرگ دودمان علی علیه السلام است، و داراي شاخه هاي بلند و متصل به درخت عالی وجود
رسول خدا است، عراق سالیان دراز از آن روشنی گرفت گرچه اصل این نهال پاك از یکی از قریه هاي کوفه به نام " اقساسی
مالک " بوده است.
[ [ صفحه 29
و از این خاندان دانشمندانی متبحر،، محدثانی مورد اعتماد، لغویانی پر مایه، شاعرانی خوش قریحه، فرماندهانی پیروز، و نقیبانی
فاضل برخاستند.
نخستین کسی که به این نام (اقساسی) معروف شد " سید محمد اصغر " پسر " یحیی بن زید " است. فرزندان او به تیره هاي
مختلف از قبیل:
"بنو جوذاب " که فرزندان " علی ابن محمد اصغر " هستند.
"بنو الموضح " که فرزندان " احمد ابن محمد اصغر " هستند.
صفحه 20 از 193
"بنو قره العین " که فرزندان " احمد پسر علی زاهد پسر محمد اصغر " هستند.
بنو صعوه که فرزندان احمد پسر محمد پسر علی زاهد پسر محمد اصغر هستند.
طاهر ابن احمد از " بنو صعوه " است که " سمعانی " در کتاب " الانساب " درباره او می نویسد ": طاهر ابن محمد ابن علی
اقساسی ملقب به صعوه " آدم متدین و مورد اعتماد است و از ابو الحسن ابن محمد ابن سلیمان عربی عدوي و او از حراش و او از
انس ابن مالک روایت می کند "
شرح حال خاندان اقساسی
اشاره
ابن عساکر در " تاریخ الشام " جلد 4 صفحه 247 درباره جد اعلاي سید محمد اقساسی " ابو القاسم حسن اقساسی " معروف به
ادیب پسر ابی جعفر محمد می نویسد ": او، در محرم سال 347 ه وارد دمشق شد و بعد به مدینه و مکه رفت ".
او مردي ادیب و شاعر و داراي هیبت و عظمت و چهره زیبا بود، به شعر و لغت و ادب آگاهی کامل داشت، به خوبی شعر می گفت
از لحاظ زندگی از بهترین افراد خاندان ابی طالب بود و از جهت اخلاقی، خوض اخلاق ترین آنها بود و به " اقساسی " معروف
بود که ناحیهاي است از کوفه.
از مجمع آداب ابن فوطی نقل شده که: ابو القاسم حسن در پی کسب دانش زیاد مسافرت کرده و خوب ادب آموخته و داراي خط
زیبائی بوده و یاران زیادي داشته است. و من اشعاري که او با خط خودش براي ابن نباته سعدي نوشته است
[ [ صفحه 30
خواندم و ترجمه آن این است: گوسپندان عراق گولت نزنند، چوپان آنها خوابیده است، پس کجا است گرگ؟ بنیانش را خرابی
غارت کرده و تازیانه عذاب بر سر مردمش نواخته است، مالک شدند اما پستی ذلیلشان کرد، عقل و ادب رامش نکرد.
کل الفضائل عندهم مهجوره
و الحر فیهم کالسماح غریب
تمام فضائل پیش آنها مهجور شده آزاده در میان آنها همانند آدم بخشنده و بزرگوار، غریب و کم است."
یکی دیگر از خاندان اقساسی
کمال الدین شرف ابو الحسن محمد پسر ابو القاسم حسن " یاد شده، یکی دیگر از نیاکان شاعر ما است
سید مرتضی (شرح حالش در ضمن شعراي قرن پنجم گفته شده) او را " نقیب " کوفه و امیر " حاج " کرد و او بارها به عنوان امیر
حاج به مکه مشرف شد.
همانطور که در تواریخ آمده، او در سال 415 ه فوت کرد و " شریف مرتضی " در مرثیه او اشعاري سرود که ترجمه آن این است:
"او را شناختم و اي کاش نشناخته بودم. تلخی زندگی براي کسی است که او را شناخته باشد.
صفحه 21 از 193
بدانید که توانائیم در این روزها زیاد است. و گرنه تحمل این همه اندوه و تاسف مشکل است.
و این حالتم به خاطر رفته اي است که بر نمی گردد و گذشته اي است که جانشین ندارد.
نه روزگار به زنده ها بهره مندم می کند و نه از گذشتگان برایم بر می گرداند.
[ [ صفحه 31
اگر می توانید کسی را نشانم دهید که بالاخره از جام مرگ ننوشد و جاودانه بماند؟
و هنگامی که داعی مرگ او را می خواند و یا بانگ می زند در گروش نباشد؟ روزگار جز گول زننده نیرنگ باز نیست، پس این
همه دلباختگی و به آب و آتش زدن براي آن چرا؟
روزگار جز همانند یک برق زدن و یا وزیدن باد خزان پائیز نیست.
هیچ روزي را اگر چه روز بدي هم بوده همانند روز مرگ " کمال اشرف " ندیدم.
گویا بعد از فراق او و قطع اسباب این الفت، من عازم سفر طولانی خواهم بود که جز بقایاي لطفش زادي ندارم.
روزگار با مرگ او، در عوض خواب و آرامش، به من اضطراب و بی خوابی داده و روشنائیم را بدل تاریکی نموده است.
مفارقتی که دیگر ملاقاتی به دنبال ندارد و مانعی که رفع شدنی نیست.
به خاطر تو گذشت زمان را سرزنش کردم و هر که چنین کند، انتقامش را از آن نگرفته است.
مرگ همه مردان را می رباید، اما همانند تو هرگز از میان ما ربوده نمی شود.
تو همواره قلبا، ستم را دشمن می داشتی و از آن پرهیز می کردي و در تمام دوران زندگی از بدي ها دور و دامنت از آلودگی ها
پاك بود.
اشگها در مرگش جاري است، اما کی اشگهاي جاري می توانند جلو مرگ ها را بگیرند؟
دیگر کجا چشمها می توانند به سوي تو خیره شوند، در صورتی که در میان خاك و گل آرمیده اي؟
افسردگیم را دور کن که چه بسیاري دور کننده اي که بغض و ناراحتی همه جانبه
[ [ صفحه 32
را، به آهستگی از بین برده است.
به قدري که لطف ایجاب می کرد، ضریحت نیکی ها را میان قبرها فرو بارید و همواره از دو طرف آن نسیم جانبخش به سوي
بهشت روان است.
خداوند ترا، از ساکنان بهشت و مقیمان غرفه هاي آن بگرداند تا مجاور پدران پاکت باشی، که بازماندگان به گذشتگان می
پیوندند.
ابن اثیر در کتاب " کامل " جلد 9 صفحه 121 می گوید ": ابو الحسن اقساسی " در سال 412 ه با مردم براي انجام عمل حج، به
سوي مکه حرکت کرد، هنگامی که به " فید " رسیدند عده اي از اعراب آنها را محاصره کردند. ابو محمد ناصحی قاضی القضاه،
حاضر شد پنج هزار دینار به آنها بدهد تا دست از آنان بکشند، ولی آنها حاضر نشدند و تصمیم گرفتند که حاجیان را گرفته لخت
نمایند.
صفحه 22 از 193
پیشاپیش آنان، مردي بود که او را " حمار ابن عدي " می گفتند و از " بنی نبهان " بود. او در حالی که زره بر تن داشت و غرق در
اسلحه بود، سوار بر اسب شد و آن را بطرز وحشتناکی بجولان آورد.
در این هنگام، جوانی از سمرقند که در تیراندازي مهارت کامل داشت، تیري به سوي او رها کرد و او را کشت در نتیجه یارانش
متفرق شدند و حاجیان به سلامت به مکه رفتند و مراجعت نمودند.
باز ابن اثیر در صفحه 127 همان کتاب، درباره حوادث سال 415 ه چنین ادامه می دهد: حاجیان از مکه به عراق بازگشتند اما به
خاطر دشواري راه از طریق معتاد یعنی از راه شام آمدند. "
آنان هنگامی که به مکه رسیدند " ظاهر علوي فرمانرواي مصر مال هاي
[ [ صفحه 33
زیاد و خلعت هاي قیمتی به آنان بخشید، و براي آنکه در برابر مردم خراسان ابراز شخصیت کند خود را به تکلف انداخت و به هر
کدام از حاجیان مبالغ زیاد و هدایاي فراوان عطا کرد در حالی که امیر الحاج مردم عراق " ابو الحسن اقساسی " و امیر الحاج مردم
خراسان " حسنک " نائب " یمین الدوله " پسر " سبکتکین " بود.
این کار بر خلیفه " القادر بالله " گران آمد. بعد از آنکه " حسنک " از دجله عبور کرد و به خراسان رسید، خلیفه، پسر اقساسی را
تهدید کرد و او مریض شد و مرد و سید مرتضی و دیگران در مرگ او مرثیه گفتند.
کمال اشرف قصیده " سلامی " را که اولش اینست: سلام علی زمزم و صفا ": درود بر زمزم و صفا " شرح کرده و سید ابن
طاووس در کتاب " الیقین " در باب 155 و باب بعد از آن این اشعار را از او نقل می کند.
ابن جوزي در " المنتظم " جلد 8 صفحه 19 می نویسد: ابو الحسن اقساسی داراي اشعار ملیحی است، از آن جمله شعري است که
درباره جوانی که نامش " بدر " بوده سروده و ترجمه آن این است:
"اي پدر: صورتت ماه شب چهارده است، و ناز چشمهایت سحر است، آب رویت گل است و آب گودي زنخدانت شراب، از
ناحیه ات مامور به شکیبائی شدم، لیکن قدرت بر آن، مرا امر به فراموشی می کنی در صورتی که قادر بر آن نیستم."
نیاي اقساسی
نسابه معروف " العمري " در کتاب " المجدي " درباره جد سید محمد اقساسی یعنی، فخر الدین ابو الحسین حمزه می نویسد: او
نقیب کوفه و دوست با فضل و بردبار و صاحب ریاست و نیکو کارم بوده است.
این آقاي فخر الدین، داراي برادري است به نام " ابو محمد یحیی " که سمعانی
[ [ صفحه 34
در " الانساب " درباره اش می نویسد ": او مرد بزرگوار و مورد اعتمادي است و از ابو عبد الله محمد ابن عبد الله قاضی جعفر سماع
خبر کرده است.
ابو القاسم اسماعیل ابن احمد سمرقندي و ابو الفضل محمد ابن عمر ارموي در بغداد و ابو البرکات عمر ابن ابراهیم حسینی در کوفه
از او براي ما روایت کرده اند.
صفحه 23 از 193
او در شوال سال 395 ه متولد شده و در سال چهار صد و هفتاد و اندي وفات یافت و یاقوت حمودي در معجم البلدان جلد 1 صفحه
312 از او یاد کرده است.
آشنائی بیشتر با شاعر ما و دودمانش
ابن اثیر در تاریخ کامل جلد 11 صفحه 174 درباره شاعر ما چنین می نویسد ": در سنه 575 ه " محمد ابن علی ابن حمزه اقساسی"
نقیب علویان در کوفه درگذشت و او این شعر را زیاد می خواند:
رب قوم فی خلائقهم
غرر قد صیروا غررا
ستر المال القبیح لهم
ستري ان زال ما سترا
": چه بسا افرادي در میان قومشان در معرض هلاکتند که بعدا چون ماه شب چهارده بر تارك اجتماعشان می درخشند، مال
زشتیهایشان را پوشانده است که اگر مالشان از بین برود بزودي چیزي را که مال پوشانده بود خواهی دید."
او داراي برادري است به نام " علم الدین ابو محمد الحسن النقیب الطاهر ابن علی ابن حمزه " که در کوفه متولد شد و در آنجا
زندگی کرد و در سال 593 ه وفات یافت.
[ [ صفحه 35
ابن کثیر در " البدایه و النهایه " جلد 13 صفحه 16 در باره اش می نویسد ": او شاعر توانائی بوده که خلفاء و وزراء زمانش را مدح
می کرده است. او از خانواده اي است که معروف به ادب و ریاست و جوانمردي هستند.
او به بغداد رفت و " المقتفی " و " المستنجد " و بسرش " المستضیء " و پسر او " الناصر " را مدح کرد و " الناصر " هم به او
منصب نقابت داد. و او پیرمرد با هیبتی بوده و عمرش از هشتاد تجاوز می کرد.
و ابن السباعی، براي او قصائد زیادي نقل کرده که از آن جمله است مضامین زیر ": بر دشمنی زمانه شکیبا باش همواره یکسان
نخواهد بود، و چون خواست خدا است، پس نسبت به آن راضی باش و تغییر آن را طلب مکن، چه بسا تو گاهی پیروز می شوي،
اما همواره ترا در وسعت و مضیقه آن می بینم، این وضع همواره در فرزندان آدم ادامه دارد. "
"قاضی مرعشی در کتاب " مجالس المومنین " صفحه 211 درباره او چنین می نویسد ": میرزا در کتاب " ریاض العلماء " گفته
است: او از اجله سادات و شرفاء و علماء و ادباء کوفه بوده که شیخ علی ابن علی ابن نما " که از بزرگان اصحاب ما است از او
روایت می کند ".
همانطور که در " تجارب السلف " ابن سنجر صفحه 31 . آمده است ": علم الدین " به کتاب " الافصاح عن شرح معانی الصحاح"
تقریظی با شعر نوشته که ترجمه آن این است ": او پادشاه کشور فصاحت است که براي بدست آوردن آن با مشکلاتی روبرو نشده
است، او بیان را آشکار کرد تا جائی که با سخن گفتن هر سخنوري را لال کرده است، او هر مشکلی از معانی متون صحاح را که
پیش از او هیچ صاحب هدایت و اصلاحی حق آن را اداء نکرده بود، در کتابی براي ما حل کرده است. "
صفحه 24 از 193
بعد از علم الدین " پسرش " قطب الدین ابا عبد الله الحسین " جانشین او و نقیب
[ [ صفحه 36
نقیبان سادات علوي در بغداد شد.
او دانشمندي شاعر و مطلع بر تاریخ بود. و بعد از آنکه قوام الدین " ابو علی الحسن ابن معد " متوفی 636 ه را در سال 624 ه از
نقابت عزل کرد به منصب نقابت نائل آمد.
و در کتاب " الحوادث الجامعه " صفحه 220 آمده است: در سال 645 ه نقیب قطب الدین ابو عبد الله الحسین پسر حسن ابن علی
معروف به پسر " اقساسی علوي " در بغداد وفات کرد و او مردي ادیب و فاضل بود و شعر خوب می گفت. در زمان خلیفه"
الناصر " جمله اي از روي اشتباه از دهانش خارج شد و آن جمله این بود ": ما خلیفه جدیدي می خواهیم":
این جمله به " الناصر " رسید و گفت ": یک زنجیر کافی نیست، بلکه دو زنجیر " آنگاه دستور داد او را زنجیر کنید و به کوفه
ببرید، طبق دستور خلیفه او را به کوفه بردند و زندانیش کردند و همچنان در زندان بود تا در سال 623 ه " الظاهر " به خلافت
رسید دستور داد او را آزاد کنند و پس از آن هنگامی که المستنصر بالله در سال 624 ه به خلافت رسید با او رفیق شد و از نزدیکان
و ندیمانش قرار دار ومنصب بقابت را به او عنایت کرد و او مردي با هوش، خوش مجلس، بذله گو و حاضر - جواب بود.
در محرم سال 633 ه ناصر الدین داود پسر عیسی سلطان وقت، وارد بغداد شد و در بین راه از (حله سیفیه) گذشت. در آن وقت امیر
"شرف الدین علی " ریاست آنجا را به عهده داشت.
هنگامی که سلطان ناصر الدین وارد بغداد شد " نقیب قطب الدین ابو عبد الله الحسین ابن الاقساسی " به دیدنش رفت و در آخر
ربیع الاول همان سال " امیر رکن الدین اسماعیل " فرمانرواي موصل وارد بغداد شد، باز " نقیب حسین اقساسی " و دو نفر از
خادمان خلیفه به دیدنش رفتند.
در سوم رجب سال 634 ه خلیفه " المستنصر بالله " به زیارت قبر " موسی ابن
[ [ صفحه 37
جعفر علیهما السلام " رفت. وقتی که برگشت سه هزار دینار براي " ابو عبد الله ابن الحسین اقساسی " نقیب سادات طالبی فرستاد و
دستور داد آن پول ها را میان سادات علوي که در نجف و کربلا و کاظمین زندگی می کنند تقسیم نماید.
در سال 637 ه امیر سلیمان پسر نظام الملک متولی مدرسه " نظامیه " بغداد در مجلس " ابی الفرج عبد الرحمن ابن الجوزي " که
در " باب بدر " تشکیل می شد، حاضر گردید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که فی المجلس توبه کرد، در حال وجد و ابراز علاقه
شدید، جامه اش را پاره کرد، سرش را برهنه نمود و ایستاد واعظ و مردم را شاهد گرفت که: تمام بنده هایش را در راه خدا آزاد
کرده، املاکش را وقف نموده و اموالش را در راه خدا بخشیده است.
بعد از این واقعه " نقیب ابو عبد الله الحسین ابن اقساسی " اشعار زیادي که ترجمه قسمتی از آن ذیلا آورده می شود براي او نوشت:
"
اي پسر نظام الملک اي بهترین کسی که توبه کرده و زهد او را ملاقات نموده است: اي پسر وزیر دو دولت که صبح و شام
(همواره) به سوي مجد و عظمت پیش می رود اي پسر کسی که از مالش مدرسه اي را که طالعش سعد پدید آورد، بی علاقه گیت
صفحه 25 از 193
از چیزهائی که آزاد و بنده بدان رغبت دارند خورسندم کرد.
حقیقت براي تو آشکار شد و دیدي آنچه را که چشمهاي ما از دیدن همانند آن عاجز است و به دنیا گفتی: از من دور شو که چاره
اي جز اعراض از تو ندارم، دیگر چیزي از تو برایم لذت بخش نیست تا جائیکه شیرینی و تلخی تو در کامم مساوي است، روش تو
خدعه و نیرنگ است چنانکه روشم نیکو وفا داري و دوستی است.
تا اینه می گوید:
دنیا به سوي خانه هایشان میل نمی کند، لیکن به سوي منزلت میل دارد و
[ [ صفحه 38
چون خدمت براي مردم، داراي ارزش فوق العاده اي است از این رو ثمره اعمال نیکت آشکار خواهد شد، مردم در خواب بودند و
تو آنها را بیدار کردي حتی دشمنان تو هم بیدار شدند.
گمان و قضاوت هاي مردم را درباره خود گونه گونه ساختی که هر طائفه اي درباره ات چیزي می گویند.
برخی می گویند: آن جوان این راه را ادامه می دهد، و برخی دیگر می گویند: برمی گردد، و حال آنکه ماه " تشرین " آمده که
چشم زندگی به آن دوخته است. در این ماه، خانه اي نیست مگر آنکه مریضی که سختی زندگی را لمس می کند در آن سکونت
دارد، و هرچه که او انجام می دهد سراسر حیله است و بر پا داشتن چیزي است که پایانی دارد.
من گفتم: نه بخدا قسم: راي او این نیست و در میان شما براي او همانندي نیست، او سلمان است که زهدش در صفا همانند گل
است، او همانند سلیمان پیغمبر است که روزي اسبان جوانی بر او عرضه شد او به آنها علاقمند نشد، البته شوخی همانند جدي
نیست.
او در همین اشعار اضافه می کند: گوارا باد ترا نیل به هر چیزي که جاهل نادان در رسیدن به آن عاجز و گمراه است. لشکر شیطان
را شکست دادي در صورتی که بیشتر مردم سربازان اویند، براي خدا به کاري قیام کردي که براي انجام چنان کاري بهشت
جاویدان امید می رود، پس شکیبا باش که نتیجه کوشش را جز کسی که قاطع و نیرومند باشد درك نخواهد کرد. "
باز درباره برادر زاده شاعر ما
در سال 643 ه خلیفه " مستعصم ابو احمد عبد الله " براي تقسیم بندي چهار منطقه اقدام به فرستادن کبوترهائی به سوي آن چهار
جهت نمود که عبارتند از: مشهد
[ [ صفحه 39
"حذیفه ابن الیمان " در مدائن، مشهد امام حسن عسکري در " سر من راي " و مشهد " غنی " در کوفه و " قادسیه. "
و با هر دسته از کبوترها، دو عادل و یک وکیل نیز روانه کرد و بعد از انجام کارها در این مورد چیزي نوشته شد و افراد عادلی پیش
قاضی شهادت دادند که چنین امري پیش آنها به ثبوت رسیده است و این مناطق چهارگانه به " یمانیات " و " عسکریات " و
غنویات " و " قادسیات " نام گذاري شدند.
نقیب " قطب الدین الحسین ابن اقساسی " در این باره اشعاري سروده تقدیم خلیفه نمود که ترجمه ابتداي آن چنین است ": خلیفه
خدا اي کسی که شمشیر تصمیم و ثباتش عهده دارد حفاظت گذشت زمان و امنیت اجتماعی است " آنگاه می افزاید ": کبوترانی
صفحه 26 از 193
که به عنوان تقسیم مناطق فرستادي، بر کبوتران دیگر که از پیش می شناختیم شرافت دارند، کبوتران " قادسیات " پرندگان مقدسی
هستند چون شما اي مالک دنیا آنها را فرستادي، بعد از آنها کبوتران " غنویات " هستند که به وسیله آنها بی نیازي زندگی و آنچه
را که گسیل دارنده آنها می خواهد حاصل می شود.
و کبوتران " عسکریات " پرندگان با ارزشی هستند که جز تو دیگري به آنها ارزش نداده است. و سپس کبوتران " یمانیات"
هستند که قرار داده نشدند مکر شمشیرهاي تیز نسبت به دشمنان.
هماره تو اي خلیفه در پناه خدا و در خوشی و نعمت باشی تا مردم در بر تو عظمتت راه به سوي پیروزي و سعادت بیابند ".
آنگاه ناب آقاي " قطب الدین اقساسی " از خلیفه درخواست نمود که: بعضی از آن کبوتران را به او بدهد.
خلیفه نیز خواسته اش را برآورد، او را در مجلسش حاضر کرد و کبوتري را به او داد.
و قتی که به خانه اش برگشت، اشعاري سرود که ترجمه آن ذیلا آورده می شود:
[ [ صفحه 40
"پیشواي هدایت، نعمت هائی از تو دریافت کردم که حندگی دوباره به من بخشید، و مرا به محضر مقدش راه دادي، در حالی که
به بهترین مخلوق خدا از لحاظ جسم و روح می نگریستم، کبوتري که با دست مبارك و نورانیت به من عطا کردي بدین وسیله
مرتبه ام را بالا بردي و نامم را مشهور و مقام را رفیع ساختی، در نتیجه عزت و بزرگی بر دیگر مردم پیدا کردم، کبوترانی که اگر
ناگهان بمیرند از آنها یاد خواهم کرد و از این راه همیشه زنده شان خواهم داشت."
و در آخر این اشعار می گوید ": قضاوت خدا ایجاب می کند که او هماره پیشواي بزرگوار ملت باشد.
اي امیر المومنین جاودانه بر ملک و سلطنت پیروز و سرفراز باشید. "
در محرم سال 630 ه " مجد الدین ابو القاسم هبه الدین ابن المنصوري " خطیب مقام نقابت نقیبان عباسی و نماز و خطابه را از ناحیه
خلیفه به عهده گرفت و خلیفه به او جامه اطلس طلا باف وجبه ابریشمی موج دار سیاه و عمامه ابریشمی موج دار سیاه طلا باف
بدون تحت الحنک، و طیلسان زبرجد نشان سرمه اي و شمشیر و زین طلا نشان خلعت داد و استوار نامه اش در وزارت خانه قرائت
شد و به او تسلیم گردید، آنگاه سواره با جمعی به سوي خانه اي که در کنار دار الخلافه قرار داشت و از ناحیه خلیفه به او عنایت
شده بود حرکت کرد و پانصد دینار نیز به او بخشید.
و حال آنکه از بزرگان عدول مدینه السلام و از فضلاي متکلمین بوده و با فقرا، مصاحبت داشته و خود را با سیاحت و روزه
همیشگی و سختگیري در بهرمندي از مظاهر زندگی و بی علاقگی به دنیا ریاضت می داده است.
و " موفق عبد الغافر ابن الفوطی " که از شاگردان او بوده بعد از این تغییر حالت، اشعاري در انتقاد از او سروده است وقتی که اشعار
او به دار الحکومه رسید مورد
[ [ صفحه 41
استنکار جناب استاد قرار گرفت و دستور بازداشتش صادر شد و تا زمانی که هبه الدین از او شفاعت نکرده بود آزادش نکردند.
ترجمه ابتداي اشعار " ابن الفوطی " چنین است: شیخم را از شدت بی چارگی ندا کردم در حالی که او در حریر و طلا بود. او در
جایش با " بسم الله " نشسته بودند، و افرادي با کمال ادب در برابرش ایستاده بودند
صفحه 27 از 193
نحوه سواریش را که من از او سراغ دارم، دیگران در هر رتبه اي که باشند طعنه می زند
گویا دیگران پیش او مستوجب غضب الهی هستند
آن کسی که ترا براي این کار دعوت کرد، راي صائبی داشت، ولی تو هنگامی که اجابت کردي کار درستی انجام ندادي.
نخستین صدائی که روي سوء نیت، ترا دعوت به این کار نمود، تو با آغوش باز لبیک گفتی.
و اضافه می کند:
تو اگر شتاب به سوي آن مقام و مرتبه نمی کردي، همان بودي که گمان می رفت.
استادم کجا است، آنکه بما زهد و وارستگی تعلیم می داد و آن را از عوامل قرب به خدا به حساب می آورد؟
کجا است آنکه همیشه ما را از قبول هر شغلی باز می داشت؟
کجا است آنکه همیشه فضیلت آراسته به گرسنگی و رنج را به ما تعلیم می داد؟
کجا است آنکه همیشه ما را ترغیب به پوشیدن لباس پشمی و خشن می کرد؟
کجا است آنکه ما را با حرفهاي مزخرفش فریفت هنگامی که می پنداشتیم او زاهد عرب است؟
کجا است آنکه به ما وارستگی تعلیم می داد و غیر خود را در کوشش زیانکار
[ [ صفحه 42
می دانست؟
و کجا است آنکه همیشه براي ما از دنیا بد گوئی می کرد و گفتار حلیه گران و دروغ را مذمت می کرد؟
و کجا است کسی که همیشه با گریه هایش ما را می فریفت و گریه بر چوب خشک می کرد؟
و کجا است آنکه در موعظه هایش، هر کار زشتی را مورد انتقاد شدید قرار می داد؟
و او به خاطر انقلاب روحی گفتارش را ناتمام قطع می کرد
و او از روي جهالت قسم می خورد که از لحاظ مهارت همانند ندارد.
او چنان بود که اگر تمام زمین طلا می بود، از آن همانند آدم بی نیازي اعراض می کرد.
اما این روزگار آدم ظاهر ساز را از دنیا طلب جدا ساخت و حقیقت هر دو را آشکار نمود.
در حالی که این ناله هاي جگر خراش بینوایان و بیچارگان ما را می لرزاند او در ناز و تنعم است
استادم بعد از مذمت آشکار از آنچه که از آن امتناع می کردي به سوي آن شتافتی
آنچه را که از روي پرهیز کاري در مورد چیزهائی که به طور معمول به دست می آوردم، می گفتی فراموش کردي
واي بر او اگر در این حال بمیرد، در آنصورت او کافر مرده است و این شگفت آور نیست
مال سلطان براي مسلمان سالم مایه هلاکت است و نباید در صورت امکان از آن استفاده نماید.
[ [ صفحه 43
نقیب " قطب الدین حسین ابن الاقساسی " اشعاري براي مجد الدین نامبرده که مورد حمله ابن الفوطی قرار گرفته بود نوشت و در
آن از وي دلجوئی به عمل آورد و تسلیتش داد و عذرش را مشروع دانست که ترجمه ابتداي اشعارش چنین است:
صفحه 28 از 193
"همه یاران پیامبر جز علی و آل نجیبش، بعد از زهد و بی علاقگی به دنیا، به سوي ملک ومال روا آوردند و بعد از رسول خدا
داراي مقامات اداري و اجتماعی شدند، در صورتی که همه آنها، زاهد و پرهیزگار بودند و در سخنرانی هایشان مردم را به زهد و
پرهیز گاري تشجیع می نمودند".
پس از این مکاتبه آن قسمت از اشعارش که مربوط به " صحابه و تابعین " پیغمبر بوده مورد انتقاد کنندگان قرار گرفت و اشعاري
در رد او سرودند، تا جائی که گروهی به این جهت که او توهین به یاران پیغمبر نموده و آنها را به بی مبالاتی در دین نسبت داده
است، از فقهاء زمان، علیه او درخواست فتوي کردند و آنان نیز طبق خواسته بد خواهان علیه او فتوي دادند
"ابن ابی الحدید " در شرح " نهج البلاغه " جلد 2 صفحه 45 می گوید: از بعضی از عقلاي شیوخ اهل کوفه که مورد اعتمادم
هستند، درباره مطلبی که خطیب ابو بکر در تاریخش (جلد 1 صفحه 138 ) نوشته مبنی بر اینکه: بعضی می گویند ": این قبري که در
ناحیه " غري " مورد زیارات شیعه است همان قبر " مغیره ابن شعبه " است " سوال کردم و او جواب داد: آنان اشتباه می کنند، زیرا
قبر مغیره و زیاد در " ثویه " واقع در اطراف کوفه است و ما از دیرباز، وسیله پدران و نیاکانمان آن قبرها را می شناختیم و مدفن
آنها را می دانستیم، آنگاه شعري را که در سوگ زیاد سروده شده و " ابو تمام " آن را در حماسه اش آورده، برایم خواند و ترجمه
قسمتی از آن اشعار این است:
"درود خدا و طهارتش بر قبري که در " ثویه " قرار دارد و باد خاك را روي آن می ریزد، قریش جنازه بزرگش را در آن دفن
کرد که اکنون حلم وجود در آن
[ [ صفحه 44
مدفون است، آیا تنها با مرگ مغیره دنیا به ناله در آمده است؟ هر که دنیا فریبش دهد او فریب خورده است.
"ابن ابی الحدید می گوید: از قطب الدین نقیب آل طالب ابی عبد الله الحسین اقساسی خداي رحمتش کند نیز از این موضوع
سوال کردم او در جواب گفت: کسی که جریان را به شما گفته راست گفته است، ما و همه مردم کوفه می دانیم که محل قبور
طائفه ثقیف در " ثویه " است و تاکنون نیز معروف است و قبر مغیره نیز در آنجا است اما در اثر گرد و خاك و فرورفتگی محو
شده و با دیگر قبور در آمیخته و ناشناخته مانده است.
آنگاه قطب الدین اضافه نمود که اگر می خواهی بدانی که قبر مغیره در میان قبور طائفه ثقیف است، کتاب " اغانی ابی الفرج علی
بن الحسین " را مطالعه کن و ببین آنچه را که او درباره مغیره نوشته و متذکر شده است که او در مقابل ثقیف مدفون است. و گفتار
ابی الفرج برایت کافی است، زیرا که او نقد کننده بینا و طبیب آگاه است.
آنگاه ابن ابی الحدید می افزاید که: من آن کتاب را ورق زدم در شرح حال مغیره مطلب را همانطور یافتم که نقیب قطب الدین
اقساسی گفته بود.
شرح حال " قطب الدین اقساسی " در تاریخ ابن کثیر جلد 13 صفحه 173 نیز آمده است، او از وي تجلیل می کند و می گوید":
ابن السباعی " اشعار زیادي از او نقل کرده است که خدایش رحمت کناد.
داستان طی الارض امیر المومنین
اشاره
صفحه 29 از 193
تنها علامه مرعشی در " مجالس المومنین " صفحه 212 شرحی درباره " عز الدین ابن الاقساسی " آورده است و می گوید: وي از
اشراف و نقیبان کوفه و شخص فاضل و ادیب بوده و در شعر ید طولائی داشته است. نقل کرده اند که: خلیفه " المستنصر " عباسی
روزي به عزم زیارات قبر سلمان فارسی رحمه الله علیه به آن سامان حرکت کرد و " عز الدین اقساسی " با او بود، خلیفه در بین راه
به او گفت:
[ [ صفحه 45
از دروغ هاي شاخدار است که غلات شیعه می کویند: بعد از مرگ سلمان، علی ابن ابی طالب علیه السلام براي غسل دادنش از
مدینه به مدائن آماده و بعد از فراغت از عمل همان شب به مدینه مراجعت نموده است.
ابن اقساسی بالبدیهه این اشعار را در پاسخ او سرود:
انکرت لیله اذ صار الوصی الی
ارض المدائن لما ان لها طلبا
و غسل الطهر سلمانا و عاد الی
عراص یثرب و الاصباح ما وجبا
و قلت: ذالک من قول الغلاه و ما
ذنب الغلاه اذا لم یوردوا کذبا
"منکر این شدي که وصی پیامبر در یکشب از مدینه به مدائن رفته، بعد از غسل سلمان پاك در همان شب پیش از صبح به مدینه
مراجعت کرده باشد، و گفتی: این حرف از گفتار غلات است، گناه غلات در صورتی که دروغ نگفته باشند چیست؟
فاصف قبل رد الطرف من سباء
بعرش بلقیس و انی یخرق الحجبا
فانت فی آصف لم تغل فیه بلی
فی حیدر انا غال ان ذا عجبا
از اینکه " آصف ابن برخیا " پیش از یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را از مملکت " سبا " به بیت المقدس آورد، این پرده
ابهام را پاره کرد و این مشکل را حل نمود.
تو درباره آصف، معتقد به غلو نیستی، اما من درباره حیدر غلو کرده ام، جاي بسی شگفتی است، اگر احمد بهترین فرستادگان
است، علی بهترین وصی ها است و گرنه تمام حرف ها و خبرها بیهوده است.
صفحه 30 از 193
این اشعار را علامه " سماوي " در کتاب " الطلیعه " نقل کرده و آن را به شاعر ما (سید محمد اقساسی) نسبت داده و پنداشته است
که او مصاحب مستنصر بوده است در حالی که او از تاریخ مستنصر و وفات سید محمد صاحب " غدیریه معروف " غفلت داشته
است.
چنانکه در سابق گفتیم شاعر ما در سنه 575 ه وفات یافته و مستنصر در سال 589 ه یعنی چهارده سال بعد از وفات او متولد گردیده
و در سنه 624 ه به
[ [ صفحه 46
خلافت رسیده است. علی هذا نمی تواند قهرمان این داستان مصاحب مستنصر باشد و علامه سید محسن امین جبل عاملی در کتاب
"اعیان الشیعه " جزء 21 صفحه 233 ضمن شرح حال " ابی محمد عز الدین حسن بن حمزه اقساسی " این داستان را آورده و اشعار
یاد شده را مربوط به او دانسته است. در صورتی که ندانسته که این اشعار مربوطه به " این نقله " است و او برادر زاده " حسن بن
حمزه " است و او سال ها پیش از محمد اقساسی " زندگی می کرده و از شاعر ما هم مقدم تر بر مستنصر من زیسته است.
و ابن شهر آشوب در کتاب " مناقب " جلد 1 صفحه 449 این اشعار را با مختصر تغییري به " ابی الفضل تمیمی " نسبت داده است
که ترجمه آن این است ": کمی از شگفتهاي حالات علی را از من شنیدي در صورتی که همه کارهاي او همواره عجیب بوده
است، دانستی که در شبی وصی پیامبر از مدینه به مدائن رفت، هنگامی که از او خواسته شد، سلمان پاك را در قبر نهاد و به مدینه
مراجعت کرد در صورتی که هنوز صبح نشده بود، همانند " آصف " پیش از چشم بر همزدنی، تخت بلقیس را پیش سلیمان پیغمبر
آورد، پس چگونه درباره آصف چنین عملی را غلو نمی دانی، ولی درباره علی مرا غلو کننده و دروغگو می پنداري؟
اگر احمد بهترین پیامبران است، پس این مرد (علی) بهترین وصی ها است و گرنه تمام گفته ها دروغ است.
و گفتی که این گفته غلات شیعه است، گناه غالیان چیست؟ هنگامی که چیزي درست و صحیحی را می گویند؟
بنابر این طبق روایت ابن شهر آشوب نیز این اشعار مربوط به سید قطب - الدین اقساسی نیست، زیرا ابن شهرآشوب یکسال پیش از
تولد مستنصر و پنچاه و هفت سال پیش از وفات سید قطب الدین فوت کرده و نمی شود چنین مطلبی را از انها نقل نماید.
و گویا آن اشعار مال " ابی الفضل تمیمی " یا دیگر از گذشتگان آل اقساسی
[ [ صفحه 47
بوده که قطب الدین آن را هنگام گفتگو با مستنصر قرائت است.
آیا طی الارض محال است؟
از پشت پرده هاي دشمنی و کینه به گوشم می رسد: این کرامت آشکاري که براي مولاي ما امیر المومنین علیه السلام در مورد"
طی الارض " نقل شده تکذیب می کنند و آن را به غلو نسبت می دهند، چون فکر می کنند: محال است این همه راه را در آن
وقت کم بشود طی نمود
اي کاش این بیچارگان می فهمیدند که این عمل، بر فرض محال بودن محال عادي است، نه عقلی و گرنه مساله معراج (که قطعا
صفحه 31 از 193
جسمانی است) و جزء صروریات دین بشمار می رود، و همچنین داستان آصف ابن برخیا که در قرآن کریم آمده است نباید صحیح
باشند؟
و نباید عفریتی از جن بتواند تخت بلقیس را پیش از آنکه سلیمان از جایش حرکت کند پیش او حاضر نماید در صورتی که نه
قرآن و نه سلیمان پیشنهاد او را نکردند، جز آنکه سلیمان خواستار سرعت عمل بیشتر بوده است.
اینها گویا از این حقیقت غفلت دارند که: قدرت همه جانبه خدا نسبت به سیردادن تند و آهسته، همانند همه امور دشوار و آسان،
یکسان است.
بنابر این چه مانعی دارد که گاهی خداوند متعال بنده خاص و مقربش را مورد مرحمت بیشتر قرار دهد و به او قدرت انجام بر
کارهائی را عنایت کند که دیگران از انجام آن عاجز باشند؟
و ازسوي دیگري، خداوند مردم را گونه گونه آفریده، و لذا می بینی که توانائیهایشان مختلف است، این یکی بر کاري توانا است
که دیگري از آن عاجز است، و قدرت خدا هم حد و اندازه اي ندارد و از همین جا است که امور عادي موجودات نیز با هم
متفاوت است.
[ [ صفحه 48
و لذا مسافتی را که یکفرد سوار در زمان محدودي طی می کند، غیر مسافتی است که شخص پیاده طی می نماید. و ماشینهائی که با
بخار راه می روند از هر دوي اینها سریع تر طی مسافت می کنند، و هنگامی که این مسافت با فواصلی که با طیاره هاي سریع السیر
پیموده می شود، مقایسه گردد معلوم خواهد شد که آن در برابر این چقدر ناجیز است. و با طیاره ها در ضمن پنج ساعت، مسافتی
طی می شود که با وسائل دیگري پنج ماه وقت لازم دارد.
و این طیاره اکتشافی " بریحیه " 19 است که از پاریس صبح 24 ابریل سال 1924 حرکت کرد و بعد از طی 1250 میل در مدت 11
ساعت شبانگاه همان روز به آسمان " بخارست " رسید و فرداي همان روز 770 میل دیگر به آن افزود و هنوز پنج روز بر آن
نگذشته بود که با طی کردن 3730 میل به هند رسید. و هم اکنون سرعت سیر طیاره ها به ما فوق 150 میل در ساعت و در ارتفاع
27000 پا سیر می کنند و چه بسا ممکن است علم در آینده طیاره هائی براي ما بسازد که از اینها نیز سریع السیرتر باشند.
بنابر این چه مانعی دارد از امور عادي بنده خاص خدا این باشد که هرگاه بخواهد بتواند چنین سیرهائی را بنماید؟ و چنین کاري بر
خدا دشوار نیست
بعلاوه ما هیچ گاه مولایمان علی ودیگر از ائمه هدي علیهم السلام را با دیگر از احاد مردم بلکه اولیا، مقرب خدا و دانشمندان و
مخترعین یکسان نمی دانیم، ما براي آن بزرگواران، در صورتی که مصلحت ایجاب کند، معجزه
[ [ صفحه 49
و کرامت قائلیم، بلکه صدور کرامت و معجزه از ضروریات مقام آنان است.
قصه هاي عامه در مورد طی الارض
صفحه 32 از 193
جاي بسی شگفتی است: گروهی در اثر اعمال زشتی که مرتکب شده اند، روي دلشان رازنگار گرفته، چنین کرامتی را از مولایمان
علی علیه السلام انکار می کنند در صورتی که همان ها نظیر چنان کرامت را درباره کسانی که بدون شک از او پست ترند بدون
کوچکترین انکار قبول دارند
و ما به برخی از آن موارد ذیلا اشاره می کنیم:
1 "- حافظ ابن عساکر " در تاریخش جلد 4 صفحه 33 از " سري ابن یحیی " نقل می کند که او گفته است ": حبیب ابن محمد
عجمی بصري " در روز ترویه در بصره و در روز عرفه در عرفات دیده می شده
-2 حافظ ابن کثیر در تاریخش 13 صفحه 94 آورده است: گفته اند: شیخ عبد الله یونینی متوفی در سنه 617 ه در بعضی از سال ها
از طریق هوا (طی الارض) به مکه می رفته و عمل حج انجام می داده است.
نظیر این عمل از گروه زیادي زیادي از زاهدان و بندگان صالح سر زده است که متاسفانه از بزرگان دانشمندان در این زمینه چیزي
به ما نرسیده و نخستین فردي که چنین کرامتی از او نقل شده " حبیب عجمی " است که از اصحاب حسن بصري بوده است و بعد
از او دیگر شایستگان نیز نظیر چنین عملی نقل شده است.
-3 احمد ابن محمد ابو بکر غسانی صیداوي، متوفی در سال 371 ه عادتش این بوده که بعد از نماز عصر تا پیش از نماز مغرب می
خوابید. اتفاقا روزي مردي براي دیدارش بعد از عصر پیش او می رود، و او بدون توجه آنقدر با آن مرد صحبت می کند که از
خواب بعد از عصر می ماند. هنگامی که آن مرد می رود خادمش می پرسید: اوکی بود است؟ احمد در جواب می گوید: او مردي
است که " ابدال " را می شناسد و ر سال یکبار به دیدنم می آید.
خادم می گوید: همواره مترصد فرا رسیدن این وقت و آمدنش بودم تا
[ [ صفحه 50
آنکه در همان وقت او و ماندم تا گفتارش با شیخ تمام شد، آنگاه شیخ احمد از او پرسید: تصمیم رفتن به کجا را داري؟ او گفت:
می خواهم ابو محمد ضریر را که در فلان غار زندگی من کند ملاقات نمایم.
خادم می گوید: از او خواستم که مرا نیز با خود ببرد، او گفت: بسم الله بفرمائید با او رفتم تا رسیدیم به پلهاي آب در این وقت
موذن اذان مغرب گفت، او دستم را گرفت و گفت بگو: بسم الله، هنوز ده قدم راه نرفته بودیم که خود را در نزدیک همان غار
یافتیم در صورتی که اگر آن فاصله را بطور عادي طی می کردیم می باید فردا بعد از ظهر به آنجا می رسیدیم.
به آن کسی که در غار بود سلام کردیم و نماز را در آنجا خواندیم و از هر دري سخن گفتیم هنگامی که ثلث شب گذشته بود به
من گفت: آیا میل داري که اینجا بمانی و یا با من به منزلت برگردي؟ گفتم میل دارم که برگردم. آنگاه دستم را گرفت و بسم الله
گفت و در حدود ده قدم را رفتیم که ناگهان خود را در کنار در صید یافتیم، آنکاه چیزي گفت و در شهر باز شد من وارد شهر شد
و او برگشت.
-4 یکی از تجار بغداد می گوید: روز جمعه اي بعد از فراغت از نماز جمعه برخوردم به " بشرحافی " که با سرعت از مسجد خارج
می شد، با خود گفتم، این مرد معروف به زهد را ببین که حاضر نیست در مسجد کمی توقف کند و در آن مشغول عبادت شود،
آنگاه تعقیبش کردم دیدم رفت جلو نانوائی و یک درهم داد و نانی خرید، باز با خود گفتم: این زاهد را ببین که نان می خرد؟
آنگاه یک درهم دیگر داد و کبابی خرید خشمم نسبت به او زیاد تر شد، سپس پیش حلوا فروشی رفت و فالوده اي خرید. گفتم
بخدا قسم ولش نمی کنم تا بنشیند و بخورد،
صفحه 33 از 193
[ [ صفحه 51
ولی او راه بیابان پیش گرفت، با خود گفتم بطور قطع او می خواهد در کنار سبزه زاري غذا بخورد، در تعقیبش ادامه دادم او تا
عصر همجنان راه می رفت و من نیز به دنبالش، بالاخره او وارد قریه اي شد و در آن مسجدي بود و در آن مریضی بسر می برد،
بالاي سرش نشست و آن غذا را لقمه به دهانش می گذاشت، از این فرصت استفاده کرده و به گردش در آن پرداختم و یک
ساعت در آن گردش کردم، دیدم بشر نیست از مریض پرسیدم: او کجا است؟ گفت به بغداد رفته است، گفتم از اینجا تا بغداد
چقدر فاصله است؟ گفت: چهل فرسخ گفتم ": انا لله و انا الیه راجعون " عجب کاري کردم؟ با خود پولی ندارم تا مالی کرایه کرده
خود را به بغداد برسانم و قدرت بر پیاده روي هم ندارم
او به من گفت: همین جا بمان تا او برگردد. تا جمعه آینده در آنجا ماندم و او در همان وقت آمد و با او چیزي بود که آن را به
مریض داد که بخورد و او هم خورد، آنگاه مریض به او گفت: اي ابا نصر این مرد با تو از بغداد آمده و از جمعه گذشته در این جا
مانده است او را به محلش برگردان، و او با نظر خشم به من نگریست و گفت: چرا با من آمدي؟ گفتم: اشتباه کردم، گفت: برخیز و
با من بیا تا نزدیک غروب با او راه رفتیم هنگامی که به بغداد نزدیک شدیم، به من گفت: محله شما در کجاي بغداد است؟ گفتم
در فلان موضع گفت: برو و دیگر بر نگرد.
-5 شیخ بزرگوار " ابو الحسن علی " می گوید: روزي در حیات اطاق خلوت دائیم شیخ احمد رفاعی متوفی سنه 587 ه، خدا از او
راضی باد بودم و غیر او کسی در آنجا نبود، صداي خفیفی شنیدم، نگاه کردم مردي را در آنجا دیدم که قبلا ندیده بودم، آنها
مدتی طولانی با هم سخن گفتند آنگاه آن مرد از شکاف دیوار همان اطاق خلوت بیرون رفت وهمانند برق زود کذر ناپدید شد
بعد از این پیش دائیم برگشتم و به گفتم: آن مردکی بود؟ گفت: او
[ [ صفحه 52
را دیدي؟ گفتم: آري.
گفت: او مردي است که خدا وسیله او آبهاي اقیانوس را حفظ می کند او یکی از چهار " خواص " است اما مدت سه روز است که
از این سمت برکنار شده ولی از طرد شدنش خبر ندارد
به او گفتم: آقاي من چرا خداوند او را طرد کرده است؟ گفت: او در جزیره در اقیانوس اقامت داشت و مدت سه شبانه روز در آنجا
باران بارید تا جائی که در دره ها سیل جاري شد.
در او این فکر پدید آمد که: اگر این باران در آبادي ها می بارید چقدر بهتر بود، بعد از این پشیمانی شد و استغفار کرد اما بخاطر
همان اعتراض رانده شد.
گفتم: آیا جریان را به او اطلاع دادي؟ گفت خیر، زیرا از او حیا می کردم، گفتم: اگر اجازه بدهی به او اعلام می کنم، گفت:
حاضري؟ گفتم: آري، گفت سرت را پائین آور چشمت را ببند، اطاعت کردم، آنگاه صدائی شنیدم که می گفت: اي علی سرت را
بالا کن، سرم را بالا کردم دیدم در جزیره " بحر محیط " هستم ودر کارم متحیر بودم و شروع کردم به قدم زدن در آن، ناگهان به
همان مرد برخوردم و به او سلام کردم و جریان را به او گفتم، او گفت: ترا بخدا قسم می دهم: آنچه که می گویم عمل کنی،
گفتم: بجشم، گفت: خرقه ام را به گردنم بیافکن و مرا بروي زمین بکش، و به من بگو: این جزاي کسی است که بخدا اعتراض
صفحه 34 از 193
کرده باشد.
من هم طبق درخواستش عمل کردم، ناگهان هاتفی می گفت: اي علی ولش کن ملائکه آسمان به ناله و گریه افتادند، خدا از او
راضی شده است.
ساعتی در حال بیهوشی بودم، آنگاه به هوش آمدم خود را پیش دائیم در حیات اطاق خلوت دیدم، بخدا قسم نمی دانم چگونه رفتم
( و چگونه آمدم؟ (مرآت الجنان جلد 3 صفحه 411
[ [ صفحه 53
-6 شیخ صالح " غانم ابن یعلی تکریتی " حکایت می کند که: یک بار از یمن از دریاي شور سفر کردم، هنگامی که به وسط
دریاي هند رسیدیم و در اثر باد شدید دریا طوفانی شد و امواج از هر سو به ما حمله می کرد، در نتیجه کشتی ما شکست، روي
تخته پاره اي نشسته و به جزیره اي رسیدم و در آن به گردش پرداختم، کسی را در آنجا ندیدم، در صورتی که منطقه آبادي بود،
در آنجا مسجدي دیدم و وارد آن شدم، در آنجا چهار نفر را مشاهده کردم بر آنها سلام گفتم چواب سلامم را دادند، از ماجرایم
پرسیدند، جریان را گفتم و بقیه روز را پیش آنها ماندم، دیدم روح عبادت خوبی دارند، هنگامی که وقت نماز عشاء فرارسید، دیدم
شیخ حیوه حرانی وارد مسجد شد. همه به عنوان احترام برخاستند و به او سلام گفتند. او جلو ایستاد و با آنها نماز عشاء را به
جماعت خواند آنگاه تا به صبح مشغول نماز خواندن شدند، پس شنیدم که شیخ حیاه ابن طور با خدا مناجات می کرد: خدایم در
غیر تو محل طمعی برایم نمی یابم (تا آخر دعا) آنگاه گریه شدیدي کردم و دیدم: نور زیادي آنها را احاطه کرده و آن مکان را
همانند روشنائی شب چهارده روشن نموده است.
سپس شیخ حیوه از مسجد بیرون رفت چنین زمزمه می کرد ": سیر محب به سوي محبوب با شتاب و عجله است، در این سیر دل در
تاب و تب است، تحمل رنج پیمودن بیابانی بی آب و علف با پا براي رسیدن به خدمتت می کنم گرچه در این راه کوه ها و دشتها
از وصول به مقصد ممانعت کنند."
آنان به من گفتند: دنبال او راه بیافت من هم به دنبالش راه افتادم، گویا زمین از خشکی و دریا، کوه و دشت زیر پایمان می پیچید،
هر قدمی که بر می داشت می گفت ": اي خداي حیوه براي او باش."
ناگاه دیدم که در " حران " هستیم و حال آنکه از زمان حرکت ما چیزي نگذشته بود، و در آنجا به اتفاق مردم با او نماز جماعت
خواندم.
[ [ صفحه 54
-7 محمد ابن علی حباك، خادم شیخ جلال الدین سیوطی متوفی در سنه 911 ه نقل می کند که: روزي شیخ هنگام " قیلوله " در
حالی که نزدیک زاویه شیخ عبد الله جیوشی واقع در " قرافه مصر " بود، به او گفت: آیا می خواهی نماز عصر را در مکه بخوانی به
شرط آنکه تا زمانی که زنده ام این جریان را به کسی نگوئی؟ گفتم آري، دستم را گرفت و گفت: چشمت را ببند، چشمم را
بستم، در حدود 27 گام با من برداشت و گفت چشمت را باز کن، ناگهان خود را در باب " المعلاه " یافتم، ام المومنین خدیجه،
فضل ابن عباس، سفیان ابن عیینه و دیگران را زیارت کردیم، آنگاه داخل حرم شدیم، طواف کردیم و از آب زمزم نوشیدیم و
پشت مقام ابراهیم آنقدر توقف کردیم تا نماز عصر را خواندیم و دوباره طواف کردیم و از زمزم نوشیدیم.
صفحه 35 از 193
آنگاه به من گفت: طی الارض ما عجیب نیست، شگفت از این است که هیج کدام از اهل مصر که در اینجا مجاورند ما را نمی
شناسند
سپس به من گفت: اگر می خواهی با من مراجعت کن و اگر می خواهی همین جا بمان تا حاجیان بیایند؟ گفتم: با شما می آیم و
آمدیم " باب معلاه " و گفت چشمت را ببند و بستم وهفت قدم با هم برداشتیم، گفت: چشمت را باز کن ناگهان خود را نزدیک"
جیوشی " دیدم و به آقایم عمر ابن الفارض وارد شدیم.
8 "- سخاوي " در طبقاتش آورده است که: از شیخ معالی سلطان ابن محمود بعلبکی متوفی در سنه 661 ه پرسید: آقاي من چند
بار در یکشب بمکه رفتی؟ گفت: سیزده بار.
گفتم شیخ عبد الله یونینی من گوید: اگر بخواهد نماز را جز در مکه نخواند می تواند؟
[ [ صفحه 55
-9 حافظ ابن جوزي در صفه الصفوه " ج 4 ص 228 از سهل ابن عبد الله نقل می کند که: او گفته است: مردي را دیدم که به او
مالک ابن القاسم جبلی می گفتند و در دستش آثار زعفران بود.
به او گفتم تازه خورده اي؟ گفت: استغفر الله مدت یک هفته است که چیزي نخوره ام، لیکن به مادرم غذا داده ام و براي اینکه
نماز صبح را در این جا بخوانم با سرعت آمدم و فرصت شستن دستم را نداشتم. در حالی که فاصله آنجا با محلش 700 فرسخ بوده
است، آنگاه گفت: آیا به این امر ایمان داري؟ گفتم: آري. گفت: سپاس خدائی را که به من مومن با یقینی را نشان داد.
-10 باز " ابن جوزي در صفه الصفوه جلد 4 صفحه 293 از موسی ابن هارون نقل می کند که: یکبار حسن ابن خلیل را در عرفات
دیده ام و با او صحبت کردم و بار دیگر در حال طواف دور خانه خدا. و به او گفتم از خدا بخواه که حجم را قبول کند، او گریه
کرد و برایم دعا نمود.
پس از آن مصر برگشتم، کسانی که بدیدنم می آمدند، گفتم که: حسن با ما در مکه بود. انها می گفتند که: او امسال حج نکرده
است. گفتم: به من رسیده است که او هر شب به مکه می رود، کسی تصدیقم نکرد. پس از چندي او را دیدم درباره افشاي این
راز، سرزنشم کرد و گفت: بدین وسیله مشهورم کردي که دوست نداشتم از من در این باره سخن بگوئی، بعد از این ترا به حقی
که بر شما دارم سوگند می دهم که چنین نکنی.
نتیجه این بحث
در توانائی جستجو گراست که از امثال این نوع قصه ها که در میان کتاب ها پراکنده است، کتابی جامع تالیف نماید و ما به خاطر
وعایت اختصار به نمونه هاي یاد شده اکتفا کردیم. و از همین ها که بر شمردیم می توان این نتیجه را گرفت که ولی خدا یعنی
کسی که خداوند به او نعمت " طی الارض " عنایت کرده می تواند: هر کسی را که بخواهد با خودش به نقطه اي که دلش می
خواهد با
[ [ صفحه 56
طی الارض ببرد و در زیر پاي او نیز همانند ولی خدا زمین بچرخد.
این نمونه هائی که نقل کردیم چون مربوط به خاندان پیامبر اکرم و امیر مومنان نیست از ناحیه برادران اهل سنت ما مورد مناقشه و
صفحه 36 از 193
انکار قرار نگرفته است و گرنه همانطور که درباره طی الارض علی علیه السلام از مدینه به مدائن براي غسل دادن و دفن کردن
سلمان دیدم مورد حمله و جدال و انکار قرار می گرفت.
[ [ صفحه 57
شگفت از این تعصب بی جا
اشاره
این انکاري که نویسندگان متعصب اهل سنت، درباره بسیاري از فضائل مولایمان امیر المومنین و خاندان بزرگوارش از خود ابراز
می دارند، چیز تازه اي نیست، زیرا در آنها خوي انکار آمیخته با تعصبی وجود دارد که ایجاب می کند یکایک آن فضائل را
گاهی با تمسخر و طعنه، و گاهی دیگر با ساختگی بودن آنها و زمانی با نادرست شمردن اسناد آنها و موقعی دیگر با استعباد محض
و وقتی هم با مناقشه در دلالت آنها انکار نمایند
روي همین جهت است که: هر روز صداي جاهلانه آمیخته با تعصب و کینه و خشم آنان به گوش می رسد. آنان می پندارند که
کار خوبی می کنند در صورتی که آنان امثال این گونه فضائل را براي غیر این مردان پاك جائز می شمرندند بدون آنکه در آن،
تردیدي به خود راه دهند و یا دیک دشمنی آنان به جوش آید و یا دست جرح و تعدیل به سوي آن دراز کنند و یا آن را به غلو و
بدعت نسبت دهند،
و اینک گوشه اي از آن مسائل را مورد بررسی قرار می دهیم:
[ [ صفحه 58
حدیث برگرداندن خورشید براي امیر المومنین
126 مقداري از سندهاي حدیث " برگرداندن خورشید " براي مولایمان علی علیه با دعاي - در جزء سوم همین کتاب صفحه 141
پیامبر اکرم و شواهد صحت آن و گفتار دانشمندان اسلامی در این باره که چهل گفته بوده آمده است.
تو در آنجا دلائل روشن صحت حدیث را و اینکه دروغی در آن رخ نداده و امکان آن هم نمی رود به خوبی می یابی و سبکی،
یافعی، این حجر، صاحب شذرات و دیگران نیز نظیر این کرامت را براي اسماعیل ابن محمد حضرمی متوفی در سنه 676 ه نقل
کرده اند بدون آنکه نسبت به آن انکاري ابراز دارند.
سبکی در " طبقات الشافعین " جلد 5 صفحه 51 گفته است ": از جمله کرامات حضرمی که بسیار ان را نقل کرده اند این است که
او روزي در سفر به خادمش کفت: به خورشید بگو: در جایش بماند تا ما به منزل برسیم. در صورتی که او در جائی دور از منزلش
قرار داشت و غروب نزدیک بود.
صفحه 37 از 193
خادم به خورشید گفت: فقیه اسماعیل دستور می دهد که: در جایت توقف کنی، او هم توقف کرد تا آنها به منزل رسیدند، وقتی
که به منزل رسیدند به خادم گفت: چرا این زندانی را رها نمی کنی؟ خادم به خورشید دستور داد غروب
[ [ صفحه 59
کند و او هم غروب کرد و فورا شب فرا رسید و هوا تاریک شد".
یافعی در کتاب " مرآت الجنان جلد 4 صفحه 178 می گوید: از کرامات اسماعیل حضرمی این بوده که خورشید برایش توقف
نمود تا به منزلش رسید. او در اواخر روز به خورشید دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و این کرامت هم اکنون در میان مردم
یمن درباره حضرمی شایع است.
و از جمله کرامات او این است که از درخت " سدره المنتهی " درخواست کرد که از میوه اش به او و یارانش بخوراند و او هم
اطاعت نمود.
و من (یافعی) در اشعارم به این کرامت (توقف خورشید) اشاره کرده ام آنجا که گفته ام: او حضرمی است فرزند مولا " محمد"
پیشواي هدایت و فرزند امام با عظمت.
و از مقامش این است که اشاره به خورشید کرد که توقف کند او هم توقف نمود تا به منزلش رسید.
و نیز از قصائد یافعی درباره حضرمی است که می گوید: او حضرمی مشهور است: هنگامی که به خورشید گفت: توقف کن تا به
منزلم برسم، خورشید هم اطاعتش کرد.
ابن عمار در " شذرات الذهب " جلد 5 صفحه 362 می گوید: براي شیخ اسماعیل خضرمی کراماتی است که طبق گفته " مطري"
آن کرامات به حد تواتر نقل شده است، تا اینکه می گوید: از جمله آن کرامات این است که تصمیم رفتن به شهر " زبید را داشت،
در بین راه که هنوز فاصله زیادي تا آنجا باقی مانده بود، دید خورشید دارد غروب می کند و ترسید که پیش از رسیدن به آن جا در
شهر بسته شود از این رو به خورشید دستور توقف داد تا وارد زبید شد.
و یافعی به همین کرامت اشاره می کند آنجا که می گوید ": او حضرمی است فرزند مولا محمد تا آخر دو بیت یاد شده " ابن حجر
در " الفتاوي الحدیثه " صفحه 232 می نویسد: از جمله کرامات
[ [ صفحه 60
حضرمی این است که: می خواست وارد شهر زبید شود، دید خورشید نزدیک است که غروب کند به او گفت: غروب نکن تا وارد
شهر شویم او هم ساعتها توقف کرد، هنگامی که وارد شهر شد به او دستور غروب کردن داد، ناگهان خورشید غروب کرد و جهان
در تاریکی فرو رفت و ستارگان کاملا آشگار شدند.
علامه سماوي در " العجب اللزومی " گفته است:
وا عجبا من فرقه قد غلت
من دخل فی جوفها مضرم
صفحه 38 از 193
تنکر رد الشمس للمرتضی
بامر طاها العیلم الخضرم
و تدعی ان ردها خادم
لامر اسماعیل الحضرم
"شگفتا از طائفه اي که از روي دغل و کینه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه می کشد.
منکر " رد شمس " براي مرتضی علی آنهم به دستور پیامبر اکرم هستند، رد صورتی که آن را براي خادمی به امر اسماعیل حضرمی
جائز می شمارند "
انسان جستجوگا این داستان می تواند چنین نتیجه بگیرد که: اسماعیل حضرمی پیش خدا از پیامبر اکرم و وصیش امیر المومنین برتر
و بالاتر است، زیرا برگرداندن خورشید براي علی امري بوده که یا با دعاي علی و یا با دعاي پیامبر بزرگوار اسلام واقع شده، اما در
مورد اسماعیل حضرمی او به خادمش دشتور داد که به خورشید فرمان دهد تا بماند آن هم توقف کرد. آنگاه دستور داد خورشید
را از اسارت آزاد نماید، یا خود او دستور توقف خورشید را صادر کرد آنهم توقف نمود،
و این یکنوع امتیاز و برتري و نزدیکی به خدا است اگر خواب ها و احلام واقعیت داشته باشند، لیکن عقلاء و راویان این داستان
بخوبی می دانند که: این افسانه چه زمانی ساخته شده و کجا بافته شده و براي چه منظوري تنظیم شده است؟
یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره:
"می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، لیکن خدا نمی خواهد مگر اینکه نورش را تمام نماید."
[ [ صفحه 61
نماز هزار رکعت
اشاره
بسیار نقل کرده اند که: هر کدام از مولایمان امیر المومنین و امام حسین و فرزند برومندش زین العابدین علیهم السلام در شبانه روز
هزار رکعت نماز می خواندند و این موضوع همواره مورد اعتقاد عمومی و باور همه علماء بوده است تا اینکه جناب " ابن تیمیه قدم
به عرصه دانش گذاشت.
او گاهی این عمل نیک را مکروه پنداشته و گفته است: نماز هزار رکعت ارزشی ندارد و کسی که آن را با ارزش بداند نادان است،
زیرا رسول خدا در شب بیش از سیزه رکعت و در روز رکعات معینی نماز نمی خوانده چنین نبوده که او تمام شب را نماز بخواند و
یا تمام روزها را روز بگیرد.
آنگاه اضافه می کند: مداومت بر شب زنده داري در تمام شب نه تنها مستحب نیست بلکه مکروه است و این امر همانند دائما روزه
نگهداشتن از سنت آن حضرت نیست.
و گاهی هم گمان کرده که این کار از توانائی آدمی خارج است و گفته است: اگر چنین کاري ممکن باشد علی رضی الله عنه
صفحه 39 از 193
داناتر به سنت پیامبر و شایسته تر
[ [ صفحه 62
به پیروي از راهنمائی هایش و دورتر از چنین مخالفتی با آن حضرت است در صورتی که در بیست و چهارم ساعت هزار رکعت
نماز خواندن و به دیگر وظائف نیز پرداختن غیر مقدور خواهد بود، زیرا آدمی نیازمند به خوراك و خواب و.. نیز هست،
و زمانی دیگر فکر می کند که: طبعا چنین عملی با سرعت و عجله صورت می گیرد و چنین کاري عاري از خضوع و خشوع
وهمانندانه برداشتن کلاغ از زمین خواهد بود وچنین عملی فائده زیادي نخواهد داشت،
جناب ابن تیمیه آنگاه گفتارش را چنین پایان می دهد: شب زنده داري با تهجد و قرائت همه قرآن در یک رکعت نماز درباره
عثمان رضی الله عنه ثابت است، پس شب زنده داري و تلاوت قرآنش از دیگران آشکارتر است.
پاسخ پندارهاي ابن تیمیه
اما گمان کراهت این عمل و مخالفتش با سنت پیامبر و خارج شدنش بدین جهت از فضیلت، مطلبی است که از نادانی همه جانبه او
از شئون عبادات و فقه السنه و وارونه جلوه دادن حقائق از روي جهالت و یا عمد حکایت می کند زیرا سیزده رکعت نماز پیامبر
اکرم در شب و رکعاتی در روز چنانکه در اخبار بیان شده همان نمازهاي شب، شفع، وتر، نافله صبح و نوافل نماز هاي روزانه است
و با مطلق نمازها که استحباب ذاتی دارند و در احادیث زیاد از پیغمبر اکرم به آن ترغیب شده که ذیلا به برخی از آنها اشاره می
شود، ارتباطی ندارند:
الصلاه خیر موضوع استکثر او استقل: نماز بهترین چیزي است زیاد خوانده شود یا کم."
[ [ صفحه 63
"نماز بهترین چیزي است، پس است هر کسی توانائی زیاد خواندنش را دارد کوتاهی نکند."
"نماز بهترین چیزي است هر کسی می خواهد زیاد و هر کسی می خواهد کم بخواند."
"اي انس در شبانه روز نماز زیاد بخوان که ترا حفظ خواهد کرد."
"اي انس اگر توانستی همواره نماز بخوانی بخوان که فرشتگان تا زمانی که نماز می خوانی بر تو درود می فرستند."
"کسیکه در شب نمازش زیاد باشد (یا زیاد نماز کند) در روز چهره نیکو می گردد."
نصر ابن علی جهضمی می گوید: حافظ یزید ابن زریع را در خواب دیدم و به او گفتم: خدا با تو چه کرد؟ گفت: وارد بهشت شدم
گفتم: با چی؟ گفت: با نماز زیاد."
بطریق صحیح از بخاري و مسلم روایت شده که: پیامبر اکرم آنقدر شب را به عبادت روي پا ایستاد که از پایش خون جاري شد.
و در روایت دیگري از آن دو و ترمذي آمده: آنقدر پیامبر روي پا به عنوان عبادت ایستاد یا نماز خواند تا پاها و یا ساق هایش ورم
کرد
[ [ صفحه 64
صفحه 40 از 193
و در روایت دیگر از عایشه آمده: تا جائی که از قدم هایش خون جاري شد.
و در روایت دیگر از ابی هریره آمده: تا قدم هایش ترکید و از آن خود جاري شد.
و در " الموهب اللدنیه " آمده پیامبر اکرم در زمان پیري بعضی از وردهاي نمازش را نشسته می خواند بعد از انکه آنقدر سر پا
عبادت کرده بود که قدم هایش ترکیده و خون از آن جاري شده بود.
و روش جاري میان مسلمین در انجام عباداتی از قبیل: نماز، روزه، حج، قرائت قرآن و دیگر اعمالی که موجب تقرب به خدا می
شود این بوده که هر کدام طبق توانائیشان از آن انجام می داند و هیج گاه اکتفاء به آن عبادات معدوده اي که براي رسول خدا
شمرده شده نمی کردند البته مردم در توانائی مختلفند چنانکه خداوند در قرآنش می فرماید ": به مقدار توانائیتان از خدا بپرهیزید -
خداوند کسی را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمی کند " از این روست که می بینی:
این یکی هر روز صد رکعت نماز می خواند و دیگري دویست رکعت مانند:
ابو یوسف قاضی و فقیه کوفی متوفی در سال 182 ه.
و قاضی ابی عبد الله محمد ابن سماغه بغدادي متوفی در سال 233 ه.
. و بشر ابن ولید کندي متوفی در سال 238
و بعضی دیر هر کدام سیصد رکعت مانند: پیشپاي حنبلیها " احمد ابن حنبل"
[ [ صفحه 65
. متوفی در سال 241
. و ابو قاسم جنید قواریري متوفی در سال 298
. و حافظ عبد الغنی مقدسی متوفی در سال 600
. و برخی دیگر هر کدام چهار صد رکعت، امثال: بشر ابن مفضل و قاشی متوفی در سال 187
. و پیشواي حنیفها " ابو حنیفه نعمان متوفی در سال 150
. و ابو قلابه عبد الملک ابن محمد متوفی در سال 276
وضیغم ابن مالک ابو مالک.
و ام طلق نیز چهار صد رکعت نماز و از قرآن هر چه می خواست می خواند.
و احمد ابن مهلهل حنیلی متوفی در سال 554 نیز چنین بوده است.
و جمعی دیگر پانصد رکعت نماز می خواندند، مانند:
بشر ابن منصوري بصري متوفی در سال 180
[ [ صفحه 66
و سمنون ابن حمزه متوفی در سال 298
و گروهی دیگر، ششصد رکعت نماز می خواندند، مانند:
صفحه 41 از 193
حارث بن یزید حضرمی متوفی در سال 130
و حسین ابن فضل کوفی متوفی در سال 282
و علی ابن علی ابن النجاد ابی اسماعیل بصري
و ام الصهبا، معاذه عدویه
و بعضی دیگر هفتصد رکعت نماز می خواندند، مانند:
اسود ابن یزید " زید " نخعی متوفی در سال 75
عبد الرحمن ابن اسود متوفی در سال 98
خود آنان در شرح حال بسیار از رجال اهل سنت نقل کرده اند که آنان در شبانه روز و یا تنها در روز هزار رکعت نماز می
خواندند و این را از فضائل آنان بشمار آورده اند و از آن جمله است: 1 - مره ابن شراحیل همدانی متوفی در سال 76 ه چنانکه
کفته شده در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده.
-2 عبد الرحمان ابن ابان ابن عثمان ابن عفان در هر روز هزار رکعت نماز
[ [ صفحه 67
می خوانده است.
-3 ترمذي درباره عمیر ابن هانی ابو الولید الدمشقی تابعی می نویسد او در هر روز هزار رکعت نماز و صد هزار تسبیح می گفته
است و محمد عبد الحی انصاري حنفی در " اقامه الحجه " صفحه 7 نیز چنین آورده است، ولی در " تهذیب التهذیب " جلد 8
صفحه 150 آمده است که او هر روز هزار سجده می کرده و صد هزار تسبیح می گفته است.
-4 علی ابن عبد الله عباسی متوفی در سال 117 ه در هر روز و یا در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.
-5 میمون ابن مهران الرقی متوفی 117 ه که از علماء " الجزیره " بوده است در مدت هفده روز هفده هزار رکعت نماز خوانده
است.
-6 بلال ابن اسعد اشعري متوفی 120 ه در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.
-7 عامر ابن عبد الله اسدي مدنی بر خود فرض کرده بود که در هر روز هزار رکعت نماز بخواند.
8 - مصعب ابن ثابت ابن عبد الله ابن زبیر متوفی در سنه 157 در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.
[ [ صفحه 68
-9 ابو السائب مخزومی در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند است.
-10 سلیمانان که قیس گفته است: در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده تا آنکه زمین گیر شده در آن وقت نشسته هزار
رکعت نماز می خوانده است.
-11 کهمس ابن حسن ابو عبد الله الدعاء در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.
-12 محمد ابن حفیف الشیرازي ابو عبد الله متوفی در سال 371 چه بسا از صبح تا عصر هزار رکعت نماز می خوانده است.
-13 ابو حنیفه پیشواي حنفی ها در هر شب سیصد رکعت نماز می خوانده است. و روزي از راهی می گذشت شنید که زنی به زن
صفحه 42 از 193
دیگري می گوید که: این مرد هر شب پانصد رکعت نماز می خواند، و او بعد از این همان پانصد رکعت نماز را در هر شبی می
خواند و روزي دیگر از میان جمعی از بچه ها می گذشت که برخی از آنها به برخی دیگر گفتند: این مرد در هر شب هزار رکعت
نماز می خواند و شب را نمی خوابد.
ابو حنیفه می گوید از این ساعت تصمیم گرفتم شب ها هزار رکعت نماز بخوانم و اصلا نخوابم
14 - رابعه عدویه شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.
و ما هم اکنون از یارانمان، کسانی را می شناسیم که گاهی در شب و گاهی در شبانه روز کمتر از هفت ساعت هزار رکعت نماز
همه چیز تمام بر خلاف پندار
[ [ صفحه 69
"ابن تیمیه که می پنداشته محال است " می خوانند
بنابر این بجا آوردن هزار رکعت نماز در شبانه روز هیچ گاه تمام وقت آن را اشغال نمی کند و نیازمند به مصرف تمام وقت و یا
نصف آن نیست و چنین کاري مخالف با سنت پیامبر نیز نمی باشد، بلکه عین سنت است و عمل علماء و اولیاء نیز را تایید کرده.
پس هر که می خواهد از نماز زیاد و یا کم بجا آورد.
علی هذا مداومت بر شب زنده داري در تمام شب اگر مستحب نباشد و چنانکه ابن تیمیه پنداشته مکروه و مخالف سنت ثابته پیامبر
اکرم باشد، چگونه در طی کتاب ها از فضائل بزرگان آنان به شمار آمده است؟ و اینک اسامی و چگونگی اعمال بعضی از آنان
ذیلا آورده می شود:
-1 سعید ابن مسیب تابعی متوفی در سال 92 ه چهل سال با وضوئی که در ثلث اول می گرفته نماز صبح را می خوانده است.
-2 حسن بصري تابعی متوفی 110 ه چهل سال با وضوئی که در ثلث اول شب می گرفته نماز صبح را می خوانده است.
-3 پیشواي حنفی ها نعمان چهل سال نماز صبح را با طهارت نماز عشاء خوانده است.
و ابن مبارك گفته است: چهل و پنج سال.
-4 ابو جعفر عبد الرحمن ابن اسود نخعی متوفی 98 ه نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.
-5 فقیه ابو بکر نیشابوري رحال چهل سال نماز صبح را با طهارت عشاء
[ [ صفحه 70
وانده است.
او می گوید: چهل سال شب ها به شب زنده داري مشغول بوده و نخوابیده است و هر شب پنج " حبه " غذا قوتش را تشکیل می
داد و نماز صبح را با طهارت عشا می خوانده است.
-6 محمد ابن عبد الرحمن ابو حارث متوفی 159 ه تمام شب نماز می خوانده است.
-7 هاشم (در صفه الصفوه هشم آمده) ابن بشیر ابو معاویه متوفی 183 ه بیست سال نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.
-8 ابو غیاث منصور ابن معتمر سلمی متوفی 132 ه تمام شب را با یک رکعت نماز بدون رکوع و سجده به صبح می آورده است.
-9 ابو الحسن اشعري بیست سال نماز صبح را با وضوء عشاء می خوانده است.
صفحه 43 از 193
-10 ابو الحسین ابن بکار بصري متوفی 199 ه نماز صبح را با وضوء ثلث اول شب می خوانده است.
-11 حافظ سلیمان ابن طرخان تیمی چهل سال نماز صبح و عشاء و را با یک وضوء خوانده است.
[ [ صفحه 71
-12 ابو خالد یزید ابن هارون حافظ چهل و چند سال نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.
-13 عبد الواحد ابن زید چهل سال نماز صبح را با وضوء عشاء می خوانده است.
پاسخ دیگر به ابن تیمیه
نکته دیگري که در پاسخ ابن تیمیه باید متذکر بود این است که " سنت " طبق عقیده برادران سنی ما تنها با فعل پیامبر اکرم ثابت
نمی شود، بلکه با رفتار هر فردي از افراد مسلمین نیز ثابت خواهد شد.
روي این حساب، چه مانعی دارد که امیر المومنین علیه السلام کسی باشد که خواندن هزار رکعت نماز را در یک شبانه روز سنت
قرار داده باشد؟
چنانکه باجی، سیوطی، ستکواري و دیگران تصریه کرده اند که ": نخستین کسی که نماز " تراویح " را سنت قرار داده عمر بن
خطاب بوده که در سال چهاردهم هجري چنین کاري را کرده است و او اول کسی است که مردم را بر انجام نماز تراویح گرد
آورده و بجا آوردن نوافل با جماعت در ماه رمضان نیز از بدعت هاي اوست.
و نیز نخستین کسی که شارب الخمر را هشتاد تازیانه زده، عمر بن خطاب بوده که نظیر این گونه بدعت ها که بعدا نیکو شمرده
شده و مورد پیروي قرار
[ [ صفحه 72
گرفته است ".
و گفته حافظ ابو نعیم اصفهانی و خازن و دیگران نیز شاهد دیگر بر عدم انحصار سنت به فعل رسول خدا است، آنان می گویند:
نخستین که نماز را براي مسلمانی که " صبرا " کشته شده سنت قرار داده " خبیب بن عدي " انصاري بوده است.
گفتاري مورخان درباره سنت معاویه در موضوع ارث و دیه دلیل دیگري بر عدم انحصار نسبت به فعل رسول خدا طبق عقیده آنان
است، آنان می گویند: این کار معاویه خلاف سنت پیامبر اکرم و خلفاء چهارگانه بعد از آن حضرت است که آنان جون راه پیامبر
اکرم را پیروي می کردند، روش آنان نه نام " سنت خلفاء " معروف و مورد پیروي قرار گرفته است.
و نیز عمل عمر بن عبد العزیز در مورد سنت قرار دادن رسم تبریک در عیدها دلیل دیگري بر عدم انحصار سنت به فعل رسول خدا
است.
مگر از پیامبر اسلام به طریق صحیح نیامده است: بر شما باد عمل کردن به سنتم و سنت خلفاء راشدین هدایت یافته؟
و اگر رسیده چرا آن را اختصاص به سنتهاي خلفاء منهاي علی می دهید و از شمول آن نسبت به سنتهاي امیر المومنین علیه السلام
منع می نمائید؟
و براي رفع پندارهاي ابن تیمیه و کسانی که قی کرده او را می خورند، شیخ محمد عبد الحی حنفی رساله اي نوشته و نام آن را"
اقامه الحجه علی ان الاکثار فی التعبد لیس ببدعه " گذارده است و در آن نام عده اي از صحابه وتابعان را که کوشش فراوان
صفحه 44 از 193
دربندگی خدا داشته و عمرشان را در ان راه نهاده اند ذکر می کند.
[ [ صفحه 73
این رساله، داراي فوائد زیادي است که نمی شود محتوي آن را ناچیز شمرد و در سال 1311 ه در هند چاپ شده است.
او در صفحه 18 همان رساله می نویسد ": خلاصه مطلب که پیروي از علماء بزرگوار مورد قبول من نیز می باشد این است که: تمام
شب را به عبادت مشغول بودن و خواندن تمام قرآن در شبانه روز یکبار یا چند بار و انجام هزار رکعت نماز، یا بیشتر و امثال این
گونه عبادات نه بدعت است و نه در شرع از آن نهی شده، بلکه عملی نیکو و مطلوب است.
و اما اینکه گفته شده: چنین کاري مقدور نیست، منشا آن کسالت روحی او از انجام عبادت زیاد است و کسانی که در تمام
عمرشان نشاط انجام چنین عباداتی را نداشته و از رفتار پسندیده و عادات خدائی پارسایان و بندگان خالص خدا بدور و بی بهره اند
می پندارند که چنین کاري غیر مقدور است، و لی کسانی که شیرنی اطاعت و بندگی خدا را چشیده اند این گونه اعمال را، جزء
امور عادي می شمارند.
[ [ صفحه 74
مشکل اوراد و ختم ها
اشاره
انسان بررسی گر، در طی کتب و قاموس ها، اعمال زیاد طاقت فرسائی را که بیش از هزار رکعت نماز وقت را اشغال می کند می
یابد که به افراد معمولی نسبت داده شده واحدي از ابن تیمیه و دیگران، چنان اعمال را منکر نشده و راویان چنان روایاتی را مورد
طعن و انکار قرار نداده اند و فلسفه آن بسیار روشن است، زیرا انگیزه هاي که ایجاب می کرده فضائل ائمه علیهم السلام را انکار
کنند در آن موارد وجود نداشته است.
و اینک گوشه اي از آن اعمال را ذیلا خاطر نشان می کنیم:
-1 عویمر بن زید ابو الدرداء صحابی متوفی 32 ه در هر روز صد هزار تسبیح می گفته است.
57 ه در هر شبی پیش از خواب 12 هزار مرتبه تسبیح می گفته و در هر روز 12 هزار - 58 - -2 ابو هریره دوسی صحابی متوفی 59
بار استغفار می کرده است.
103 ه هر روز غیر از قرآنی که می خوانده چهل هزار تسبیح می گفته است - 104 - -3 خالد بن معدان متوفی 108
-4 عمیر ابن هانی متوفی 127 ه در هر روز صد هزار تسبیح می گفته است.
[ [ صفحه 75
-5 ابو حنیفه، پیشواي حنفی ها می رفت براي نماز جمعه و پیش از آن بیست رکعت نماز می خوانده و قرآن را در آن ختم می
کرده است.
صفحه 45 از 193
-6 یعقوب ابن یوسف ابو بکر مطوعی متوفی 287 ه در هر روز (در نسخه دیگر آمده: در هر شب) سوره توحید را سی و یک هزار
بار یا چهل و یک هزار بار می خوانده است (تردید از جعفر راوي بوده است).
-7 جنید قواریري متوفی 298 ه هر روز سیصد رکعت و به قول ابن جوزي چهار صد رکعت نماز می خوانده و سیصد هزار تسبیح
می گفته است.
-8 فقیه حرم امام محمد در هر روز شش هزار مرتبه قل هو الله احد می خوانده و این قسمتی از اوراد او بوده است.
-9 شیخ احمد زواوي متوفی 922 ه هر روز و شب بیست هزار مرتبه تسبیح می گفته و چهل هزار مرتبه صلوات بر پیغمبر می فرستاده
است.
-10 محمد بن سلیمان جزولی هر روز چهارده هزار مرتبه بسم الله می گفته.
-11 عبد العزیز مقدسی می گوید: از روز بلوغم تاکنون حسابم را رسیدم دیدم لغزشهایم بیش از سی و شش تا بیست و براي هر
لغزشی صد هزار مرتبه استغفر الله گفتم و هزار رکعت نماز خواندم که در هر رکعتی یک ختم قرآن نمودم.
و تو می دانی که هزار رکعت نماز شامل هشتاد و سه هزار کلمه است، زیرا
[ [ صفحه 76
رکعت اول نماز از تکبیره الاحرام تا سجدتین مجموع کلماتش 69 کلمه می شود و هر گاه همین رکعت هزار مرتبه خوانده شود می
شود 69 هزار کلمه و از رکعت دوم چون تکبیره الاحرام ندارد، هزار کلمه خارج می شود پس مجموع کلماتش می شود 68 هزار
کلمه و هنگامی که کلمات تشهد را طبق مسلک شیعه و سلام را که عبارت است از " السلام علیکم و رحمه الله و برکاته " به آن
بیافزائیم می شود 15 هزار کلمه در این صورت مجموع کلماتش می شود 83 هزار کلمه که 5057 کلمه از مجموع کلمات قرآن
بیشتر است.
پس اعمال یاد شده را با هزار رکعت نماز مقایسه کن تا ببینی که چقدر بر آن فزونی دارد؟ اما دوستی نسبت با صاحب اوراد یاد
شده به او اجازه می دهد که آن را ممکن بداند، ولی دشمنی یا خاندان پیغمبر موجب می شود که آن را غیر ممکن بشمارد،
و اما آنچه را که ابن تیمیه در پایان گفتارش آورده از اینکه: عثمان تمام قرآن را در یک رکعت از نمازش می خوانده، مطلبی است
که از موضوع بحث خارج بوده، نهایت آنکه ابن تیمیه آن را به خاطر این آورده که مقابله کند فضیلت امام را با فضیلتی از عثمان،
غافل از اینکه اشکالی را که بر نماز ائمه علیهم السلام وارد کرده بوده بر عمل عثمان نیز وارد خواهد بود، زیرا اولا چنین عملی طبق
پندار او مخالف با سنت است، چون ثابت نشده که رسول خدا تمام قرآن را در یک رکعت از نماز خوانده باشد.
و ثانیا: چنین عملی از حد امکان خارج است، زیرا کلمات قرآن 77934 است و بنا به قول عطاء ابن یسار 77439 کلمه است و در هر
صورت این یک رکعت نماز عثمان یا باید بین مغرب و عشاء واقع شده باشد و یا بعد از عشاء تا صبح و در هر دو صورت خواندن
تمام قرآن در یک رکعت غیر ممکن خواهد بود.
و از سوي دیگر: بخاري و مسلم، از پیامبر اکرم روایت کرده اند که آن حضرت
[ [ صفحه 77
به عبد الله بن عمر فرموده است ": قرآن را در هفت روز بخواند نه بیشتر " و نیز به طریق صحیح از آن حضرت روایت شده ": کسی
صفحه 46 از 193
که قرآن را کمتر از سه روز بخواند از آن چیزي نمی فهمد " به علاوه عثمان از زمرده کسانی بشمار آمده که در هر هفته یک ختم
قرآن می کرده است.
مشکل ختم قرآن
مساله ختم قرآن در کتاب هاي علماء اهل سنت به قدري پیچیده و گوناگون نقل شده که خود مشکلی شده و شعبه اي از ابهام و
تاریکی را بوجود آورده است.
آنان در کتب خود آورده اند: بعضی از مسلمین تمام قرآن را در یک رکعت نماز بین ظهر و عصر یا مغرب و عشاء و یا غیر اینها
می خوانده اند و از این طائفه بشمار آورده اند:
-1 عثمان بن عفان اموي که تمام قرآن را در یک رکعت نماز در شب می خوانده است.
. -2 تمیم بن اوس داري صحابی، تمام قرآن را در یک رکعت نماز می خوانده است 3
-3 سعید بن جبیر که از تابعین بوده و در سال 95 ه وفات یافته است.
-4 منصور بن زاذان متوفی در سال 131 ه تمام قرآن را گاهی بین ظهر و عصر و گاهی بین مغرب و عشاء می خوانده است. هشام
می گوید: در کنار منصور نماز می خواندم شنیدم که میان مغرب و عشاء دو بار قرآن را ختم کرد و بار سوم تا به سوره هاي " طس
"رسیده بود که نماز عشاء شروع شد، و در آن وقت مردم در ماه رمضان نماز عشاء را تا گذشتن ربع از شب تاخیر می اندختن، و
او بین ظهر و عصر نیز یک ختم قرآن می کرده است، و در تهذیب التهذیب آمده: در روز یک
[ [ صفحه 78
ختم قرآن می کرده است.
-5 ابو الحجاج مجاهد متوفی در سال 132 ه چنانکه در " الفتاوي الحدیثه " صفحه 44 از ابی داود نقل شده است.
-6 ابو حنیفه نعمان بن ثابت، پیشواي حنفی ها مدت سی سال شب زنده داري می کرده و تمام قرآن را در یک رکعت نماز بپایان
می آورده است.
-7 یحیی بن قطان متوفی در سال 198 ه.
-8 حافظ ابو احمد محمد بن احمد عسال متوفی در سال 349 ه.
-9 ابو عبد الله محمد بن حفیف شیرازي متوفی در سال 371 ه چه با تمام قرآن را در یک رکعت نماز می خوانده است.
-10 جعفر بن حسن در زیجانی متوفی در سال 506 ه داراي ختمهاي زیادي از قرآن است که هر کدام از آن را در یک رکعت نماز
می خوانده است.
و بعضی از آنها تمام قرآن را در یک روز ختم می کرده اند و از آن گروهند کسانی که ذیلا نامبرده می شوند:
-1 سعد بن ابراهیم زهري متوفی در سال 27 ه.
-2 ابو بکر بن عیاش اسدي کوفی متوفی در سال 193 ه.
-3 ابو العباس محمد بن شاذل نیشابوري متوفی در سال 311 ه.
[ [ صفحه 79
صفحه 47 از 193
-4 ابو جعفر کتانی، تمام قرآن را تا ظهر ختم می کرده است.
-5 ابو العباس آدمی، متوفی 390 ه در غیر از ماه رمضان روزي یک ختم قرآن می کرده است.
-6 احمد بن حنبل امام حنبلی ها، متوفی در سال 241 ه.
-7 شافعی امام شافعی ها، متوفی در سال 204 ه در غیر ماه رمضان روزي یک ختم قرآن می کرده است.
-8 بخاري صاحب صحیح بخاري متوفی 256 ه.
-9 محمد بن یوسف ابو عبد الله بنا، متوفی 286 ه.
-10 محمد بن علی کرخی، متوفی 343 ه در غیر ماه رمضان.
345 ه. - -11 ابو بکر بن حداد مصري شافعی، متوفی 344
-12 الحافظ بن عساکر، متوفی 371 ه در ماه رمضان چنین می کرده است.
-13 خطیب بغدادي، صاحب تاریخ معروف بغداد متوفی 363 ه.
-14 احمد بن احمد بن سیبی ابو عبد الله قصري، متوفی 439 ه.
[ [ صفحه 80
-15 شیخ احمد بخاري در هر روز یک ختم قرآن و نصف می خوانده است.
و برخی از آنها در هر شبی یک ختم قرآن می کردند و از این گروهند:
-1 علی بن عبد الله ازدي تابعی، در ماه رمضان هر شبی یک ختم قرآن می کرده است.
-2 قتاده ابو الخطاب بصري، متوفی 117 ه در دهه ماه رمضان چنین می کرده است.
-3 وکیع بن جراح متوفی 197 ه.
-4 بخاري صاحب کتاب صحیح بخاري، متوفی 256 ه در ماه رمضان هر شب یک ختم قرآن می کرده است.
-5 عطاء بن سائب ثقفی، متوفی 134 ه.
-6 علی بن عیسی حمیري، در تمام شب ها یک ختم قرآن می کرده است.
-7 ابو نصر عبد الملک بن احمد، متوفی 472 ه.
-8 حافظ ابو عبد الرحمن قرطبی، متوفی 206 ه در هر شب تمام قرآن را ضمن 13 رکعت نماز ختم می کرده است
[ [ صفحه 81
-9 شافعی، یشواي شافعی ها در غیر ماه رمضان در هر شبی یک ختم قرآن می کرد است.
-10 حسین بن صالح بن حی، متوفی 167 ه.
-11 زبید بن حارث.
-12 ابو بکر بن عیاش، چهل سال هر شب یکبار قرآن را ختم کرده است و برخی از آنها در هر شبانه روز یک ختم قرآن می کرده
اند و از این گروهند:
صفحه 48 از 193
-1 سعد بن ابراهیم ابو اسحاق مدنی، متوفی 127 ه.
-2 ثابت بن اسلم بنائی، متوفی 127 ه.
-3 جعفر بن مغیره تابعی.
-4 عمر بن الحسین الجمحی.
-5 ابو محمد عبد الرحمن لخمی شافعی، متوفی 587 ه.
-6 ابو الفرج بن جوزي، متوفی 059 ه.
-7 ابو علی عبد الرحیم مصري قاضی فاضل، متوفی 596 ه.
-8 ابو الحسن مرتضی متوفی 634 ه.
[ [ صفحه 82
. -9 محمود بن عثمان جنبلی، متوفی 609
-10 ام حبان السلمیه.
و برخی از آنها در شبانه روز دو ختم قرآن می کرده اند از قبیل:
-1 سعید بن جبیر که از تابعان بوده، دو ختم قرآن و نصف در نماز که در خانه خدا خوانده کرده است.
-2 منصور بن زاذان، متوفی 131 ه چنانکه قبلا گفته شد در شبانه روز دو ختم قرآن می کرده است.
-3 ابی حنیفه پیشواي حنفی ها، در ماه رمضان هر شبانه روز در ختم قرآن می کرده است.
-4 شافعی پیشواي شافعی ها، در ماه رمضان چنین می کرده است آن هم در نماز.
-5 حافظ عراقی، در نماز جماعت ماه رمضان، دو ختم قرآن می کرده است.
-6 ابی عبد الله محمد بن عمر قرطبی.
-7 سید محمد منیر، متوفی در حدود 930 ه.
[ [ صفحه 83
-8 شیخ عبد الحلیم منزلاوي، متوفی در حدود 930 ه.
و بعضی از آنها در یک شب دو ختم قرآن می کرده اند از قبیل:
-1 تقی الدین ابو بکر بن محمد بلاطنسی شافعی حافظ، متوفی 936 ه در هر شب از ماه رمضان دو ختم قرآن می کرده است.
-2 احمد بن رضوان بن جالینوس. متوفی 423 ه شب را تا پیش از طلوع فجر دو ختم قرآن می کرده است.
و برخی از آنها در شبانه روز سه ختم قرآن می کرده اند و از این گروهند:
-1 کرز بن وبره کوفی، در هر شبانه روز سه ختم قرآن می کرده است.
-2 زهیر بن محمد بن قمیر حافظ بغدادي، متوفی 268 ه در ماه رمضان چنین می کرده است.
-3 ابو العباس بن عطاء آدمی، متوفی 309 ه در ماه رمضان سه ختم قرآن می کرده است.
-4 سلیم بن عنز تجیبی قاضی مصري، عیبی در " عمده القاري " جلد 9 صفحه 349 می نویسد: او در شب سه ختم قرآن می کرده و
صفحه 49 از 193
ابو عبید نیز این را نقل کرده است. و ابن کثیر در تاریخش جلد 9 صفحه 118 نقل می کند که او هر شب چه در نماز و چه در غیر
آن سه مرتبه قرآن را ختم می کرده است.
-5 عبد الرحمن بن هبه الله یمانی، متوفی 821 ه در روز زمستانی سه ختم و ثلث قرآن خوانده است.
[ [ صفحه 84
و برخی از آنها در یک روز چهار بار قرآن را ختم کرده و از این گروهند:
-1 ابو قبیصه محمد بن عبد الرحمن ضبی، متوفی 282 ه می گوید: امروز چهار بار قرآن را تا به آخر خواندم و اینک براي بار پنجم
به سوره " برائت " رسیدم که موذن اذان نماز عصر گفت.
-2 علی بن ازهر ابو الحسن لاحمی بغداي مقري ع متوفی 707 ه روزي در محضر گروهی از قراء که آنها در ایم باره گواهی گرفته،
چهار بار قرآن را ختم کرده مگر یک هفتم آن.
و برخی از آنها بین مغرب و عشاء پنج ختم قرآن می کرده اند:
شعراوي می گوید: روزي آقایم ابو العباس مصري حریثی، متوفی در سال 945 ه وارد شد، بعد از نماز مغرب تا هنگام نماز عشاء
پیشم نشست و من شاهد بودم که پنج ختم قرآن نمود و من این قضیه را براي آقاي دیگرم علی مرضعی متوفی در سال 930 ه نقل
کردم و او گفت: پسرم، من در حال سلوکم سیصد رکعت نماز و 60 ختم قرآن در یک شبانه روز خواندم که هر درجه اي یک
ختم قرآن بوده است.
و بعضی از آنها، در یک شبانه روز هشت ختم قرآن و یا بیشتر می کرده اند و از این قبیلند:
-1 سید بن کاتب، نووي می گوید: بعضی از مسلمین در شبانه روز، هشت ختم قرآن می کرده اند مانند: سید بن کاتب صوفی
رضی الله عنه.
و صاحب خزینه الاسرار در صفحه 78 همان کاتب نیز او را از این گروه بشمار
[ [ صفحه 85
آورده و گفته است: او چهار ختم قران در روز و چهار ختم قران هم در شب می کرده و گویا این کار روي طی لسان و بسط زمان
صورت می گرفته است.
صاحب کتاب " التوضیح " می گوید: بیشترین رقم ختم قرآن در شبانه روز که از آن آگاهی داریم هشت ختم قرآن است.
و سلمی می گوید: از شیخ ابو عثمان مغربی شنیدم که می گفت: ابن کاتب در روز چهار و در شب نیز چهار ختم قرآن می کرده
است.
-2 شیخ عبد الحی حنفی، در کتاب " اقامه الحجه " صفحه 7 می گوید: یکی از آنان علی بن ابی طالب است که در هر روز
چنانکه برخی از شارحان صحیح بخاري نقل کرده اند: هشت ختم قرآن می کرده است
-3 بکر بن سهیل دمیاطی، متوفی در سال 289 ه می گوید: صبح جمعه اي از خواب برخاستم و تا عصر همان روز هشت ختم قرآن
نمودم
قسطلانی می گوید: ابو طاهر مقدسی را در سال 867 ه در قدس دیدم و از او شنیدم که در شبانه روز بیش از ده ختم قرآن می
صفحه 50 از 193
کرده است. و از این بالاتر شیخ الاسلام برهان بن ابی شریف که خدا از علمش همگان را بهرمند سازد، از او برایم نقل کرد که: در
شبانه روز پانزده ختم قرآن می کرده و این امر حقیقتی است که جز از طریق فیض الهی نمی شود به آن نائل گردید.
هم او می گوید: در کتاب " ارشاد " خواندم که: شیخ نجم الدین اصفهاي مردي از یمن را هنگام طواف دید که تمام قرآن را در
یکدور و یا هفت دور از طواف می خوانده است و این توفیقی است که جز از طریق فیض الهی و مدد ربانی نمی توان بدان نائل
گردید.
غزالی در کتاب " احیاء العلوم " جلد 1 صفحه 319 می گوید: کرز بن وبره
[ [ صفحه 86
که در مکه اقامت داشت در هر شبانه روز هفت بار دور خانه خدا طواف می کرد و در دو ختم قرآن می نمود.ك
و این عمل در مقام حساب چنین نتیجه می دهد: طول هفتاد وهفت بار طواف می شود ده فرسخ و با هر هفت بار طواف دو رکعت
نماز می خوانده که مجموعا در شبانه روز می شود: 280 رکعت نماز و دو ختم قرآن و ده فرسخ را رفتن
"نازلی " در " خزینه الاسرار " صفحه 78 می گوید: از شیخ موسی سدرانی که از اصحاب شیخ ابی مدین مغربی است نقل شده
که: او در شبانه روز هفتاد ختم قرآن می کرده است، وي بعد از بوسیدن " حجر الاسود " قرآن را شروع می کرده و در محاذات
باب آن را تمام می نموده و از لحاظ خواندن هم طوري قرآن را قرائت می کرده که برخی از اصحاب آن را حرف بحرف می
شنیده اند.
و نیز در صفحه 180 همان کتاب آمده است: شیخ ابو مدین مغربی یکی از سه تا و رئیس اوتادي است که هر روز هفتاد هزار مرتبه
قرآن را ختم می کرده اند.
بخاري در صحیحش از ابی هریره و او از رسول خدا نقل کرده که فرموده است: قرآن بر حضرت داود سبک آمد تا جائی که فرمان
می داد مرکوبش را زین کنند و پیش از زین شدن تمام قرآن را می خواند،
و قسطلانی در شرح این حدیث گفته است: گاهی زمان کم داراي برکت زیاد است در نتیجه در آن عمل زیاد واقع می شود و این
حدیث دلالت می کند که خداوند متعال براي هر کسی از بندگان شایسته اش که بخواهد زمان را می بیجید چنانکه مکان را.
[ [ صفحه 87
امینی می گوید:
اینها که گفته شد، جز افسانه هاي گذشنگان و بیهوده گوئی هاي پیشینیان نیست که دستهاي اوهام آنها را نوشته است. با آنکه همه
اینها در برابر چشمهاي ابن تیمیه و پیروانش قرار داشته با این حال از هیچ کدام از آنان کوچکترین صدائی در نیامد و به هیچ وجه
اعتراضی نکردند در صورتی که شایسته بود چنین افسانه ها و مطالب بی اساي در کتب افسانه نوشته شود (نه در کتاب هاي علمی و
اسلامی) و یا در گودال هاي بیابان ها دفن گردد و یا در میان دریاها افکنده شود.
وا اسفا بر این کتاب هاي بزگی شامل چنین خوافات و موهومات است، واي بر آن بزرگانی که در برابر موهومات سر تعظیم فرود
آورده و آنها را شایسته نقل در کتاب هایشان دانسته اند،
و اگر ابن تیمیه می دانست که دقت کامل در این باره، چهره واقعی این شرمندگی را براي کسانی که بعدا می آیند، آشکار می
صفحه 51 از 193
سازد، هر آینه در این باره سکوت می کرد و از نماز امیر المومنین و امام حسین و حضرت زین العابدن علیهم السلام صرف نظر می
کرد و با ایراد گرفتن از آن دور عار و ننک نمی گردید،
و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لکان خیرا لهم و اقوم:
"و اگر می گفتند: شنیدم و اطاعت کردیم، و تو هم بشنو و بحال ما بنگر، هر آینه براي آنان بهتر و استوار تر بود "
[ [ صفحه 88
محدث در اسلام
اشاره
تمام مسلمین اتفاق دارند که: در امت اسلام همانند امم سابقه افرادي هستند که به آنها " محدث " می گویند. پیامبر بزرگوار
اسلام، چنانکه در صحاح و مسانید از طرق عامه و خاصه آمده از این واقعیت خبر داده است.
محدث، کسی است که فرشته با او سخن می گوید بدون آنکه پیامبر باشد و یا آنکه فرشته را ببیند، و یا آنکه در او دانشی بطریق
الهام و مکاشفه از مبدا اعلی ایجاد شود، و یا آنکه در قلبش از حقائقی که بر دیگران مخفی است پدید آید، و یا معانی دیگري که
ممکن است از آن اراده نمود.
علی هذا بودن چنین کسی در میان امت اسلام، مورد اتفاق تمام فرق مسلمین است نهایت آنکه اختلاف در تسخیص و شناخت
اوست: شیعه، علی و فرزندان گرامش را که امامان بعد از او هستند " محدث " می دانند و اهل سنت عمر ابن خطاب را.
و اینک به نمونه هائی از نصوص دو طائفه ذیلا توجه فرمائید.
نصوص اهل سنت
بخاري در صحیحش در باب مناقب عمر بن خطاب جلد 2 صفحه 194 از ابی هریره و او از رسول خدا آورده است که آن حضرت
فرمود ": قطعا در میان بنی اسرائیل که پیش از شما زندگی می کردند، مردانی بودند که با آنها سخن گفته می شد بدون آنکه
پیامبر باشند، پس اگر در میان امتم کسی از آنان وجود داشته
[ [ صفحه 89
باشد، او عمر بن خطاب است " ابن عباس گفته است ": من نبی و لا محدث. "
قسطلانی می گوید ": اینکه رسول خدا فرموده است: اگر در میان امتم کسی از آنان باشد " این کلام و شرط را از روي تردید
نگفته است، بلکه به عنوان تاکید فرموده است چنانکه می گوئی: اگر دوستی برایم باشد او فلانی است.
منظور این نیست که او هیچ دوستی ندارد، بلکه اختصاص دادن کمال صداقت به اوست.
و هنگامی که ثابت شد که چنین حقیقتی در میان غیر امت اسلام وجود داشته پس بودنش در این امت برتر، سزاوار تر خواهد بود.
قسطلانی در شرح گفته ابن عباس (من نبی و لا محدث) می گوید: این گفته تنها براي ابو ذر ثابت شده و پیش دیگران جمله " و لا
صفحه 52 از 193
محدث " ثابت نشده است و این کلمه را سفیان بن عیینه در اواخر جامعش آورده و عبد بن حمید گفته است: ابن عباس چنین
قرائت می کرده " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث."
بخاري در صحیحش بعد از حدیث " غار " جلد 2 صفحه 171 از ابی هریره همین حدیث را بدون اتصال سند چنین آورده است":
پیش از شما در امم سابقه، افراد محدثی بوده اند که اگر در میان امتم از آنها کسی باشد او عمر بن خطاب است."
قسطلانی در شرحش جلد 5 صفحه 431 می گوید: بخاري گفته است: محدث کسی است که بدون داشتن منصب نبوت، حقائق بر
زبانش جاري می شود. و خطابی گفته است: چیزي در نفسش واقع می شود گویا که به او خبري داده شده در این حال گمان می
برد و بحق می رسد، می پندار و درست در می آید و این مقام
[ [ صفحه 90
ارجمند، از منازل اولیاء است.
و در شرح جمله " اگر در میان امتم "... می گوید: این گفته رسول خدا بر سبیل توقع است گویا او آگاهی نداشته که چنین چیزي
واقع خواهد شد، ولی واقع گردید و داستان " یا ساریه الجبل " و نظیرش مشهور است.
مسلم در صحیحش در باب فضائل عمر از عایشه و او از پیامبر اکرم آورده است " در امتهاي پیش از شما افراد " محدث " بوده اند
و اگر در میان امتم کسی از آنان باشد قطعا او عمر بن خطاب است."
ابن وهب می گوید: منظور از " محدث " کسی است که به او الهام شده باشد.
ابن جوزي در " صفه الصفوه " جلد 1 صفحه 104 بعد از نفل این روایت می گوید ": این روایت مورد اتفاق همه است " و ابو
جعفر طحاوي در " مشکل الاثار " جلد 2 صفحه 257 بطرق مختلف از عایشه و ابو هریره آن را آورده است. و قرائت ابن عباس را
در آیه مبارکه 51 از سوره حج چنین نقل کرده است ": و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " و گفته است"
محدث " یعنی الهام شده.
آنگاه اضافه می کند: عمر رضی الله عنه آنچه را که می گفته روي الهام بوده است و می افزاید: از این قبیل است آنچه را که از
انس بن مالک نقل شده که عمر بن خطاب گفته است: در سه مورد خدا با من و یا من با خدا موافقت کرده ام:
-1 گفتم، اي رسول خدا اي کاش مقام ابراهیم را براي خود مصلی قرار می دادیم؟ فورا این آیه نازل شد ": و اتخذوا من مقام
ابراهیم مصلی"
-2 گفتم اي پیامبر خدا، افراد خوب و بد بر زنان شما وارد می شوند خوب است که به آنها دستور دهی که خود را بپوشانند پس از
چندي آیه حجاب
[ [ صفحه 91
نازل گردید.
-3 زنان آن حضرت نسبت به از اظهار غیرت کردند گفتم: امید است خدایم چنانچه طلاقتان بدهد، زن هائی بهتر از شما نصیبش
فرمائید، آنگاه همین آیه نازل گردید
امینی می گوید:
صفحه 53 از 193
اگر این گونه مطالب از قبیل الهام باشد، پس فاتحه اسلام را باید خواند،
آنان چقدر از شناخت حقیقت مناقب جاهلند که حوادث لرزاننده اي چون حادثه فوق را جز فضائل می شمارند در صورتی که اگر
خوب تعقل می کردند می باید این گونه گفتار را از عمر نپذیرند و آن را نادرست بدانند، زیرا این گفته مقام نبوت را پائین می
آورد و منقصتی براي پیامبر بشمار می رود.
نووي در شرح صحیح مسلم می گوید: علما، درباره معنی " محدثون " اختلاف کرده اند:
ابن وهب گفته است: محدثون کسانی هستند که به آنها الهام شده باشد.
و گفته شد: آنان کسانی هستند هنگامی که درباره چیزي فکر می کنند نظرشان صائب است گویا که آنها ابتدا، خبردار می شوند
آنگاه فکري کنند،
و نیز گفته شده: فرشتگان با انها سخن می گویند. و نیز در روایتی آمده است: با آنها سخن گفته شده است.
بخاري گفته است: آنان کسانی که حقیقت بر زبانشان جاري می شود و قسمتی از کرمات اولیاء از همین جا سرچشمه می گیرد.
و حافظ محب الدین طبري، در " الریاض " جلد 1 صفحه 199 گفته است: معنی " محدثون " با آنکه خدا داناتر است، کسانی
هستند که حقیقت به آنها الهام شده باشد، و ممکن است که این کلمه به معنی ظاهریش گرفته شود که عبارتست از کسانی که
فرشتگان به آنها حدیث می گویند اما نه از راه وحی، بلکه بطریقی
[ [ صفحه 92
که با آن اسم حدیث اطلاق می شود و این خود فضیلت بزرگی است.
و قرطبی در تفسیرش جلد 12 صفحه 79 آورده است که ابن عطیه گفته است: ابن عباس آیه 51 از سوره حج را چنین قرائت می
کرده است ": و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " و این مطلب را مسلمه بن قاسم بن عبد الله ذکر کرده و سفیان
از عمر و بن دینار و او از ابن عباس روایت کرده است.
مسلمه گفته است: محدثین همپاي نبوتند (طبق قرائت ابن عباس)، زیرا آنان از امور غیبی عالی خبر می دهد و به حکمت باطنی
سخن می گویند و گفتارشان با واقع مطابقت دارد و در گفتارشان معصوم از خطا و دروغ می باشند، همانند عمر بن خطاب در
داستان " ساریه " و براهین عالیه اي که بدان تکلم کرده است.
حافظ ابو زرعه، حدیث ابی هریره را در " طرح التثریب فی شرح التقریب " جلد 1 صفحه 88 چنین آورده است:
"بطور مسلم پیش از شما در میان بنی اسرائیل مردانی بودند که حقائق به آنها گفته می شد بدون آنکه مقام نبوت داشته باشند و
اگر در امتم کسی از آنها باشد او عمر بن خطاب است. " بغوي در " المصابیح " جلد 2 صفحه 270 و سیوطی در " الجامع الصغیر
"نیز آن را همینطور نقل کرده اند.
"مناوي " در شرح الجامع الصغیر جلد 4 صفحه 507 از قول قرطبی چنین آورده است ": محدثون " بفتح دال اسم مفعول و جمع
محدث به معنی الهام شده و یا داراي گمان درست. محدث کسی است که در او بطریق الهام و مکاشفه از مبدا
[ [ صفحه 93
اعلی واقعتی القاء گردد و یا آنکه حقیقت بدون توجه، بر زبانش جاري شود و یا فرشتگان با او سخن بگویند بدون آنکه پیامبر
صفحه 54 از 193
باشد، و یا هنگامی که نظري می دهد و گمانی می برد چنان با واقع تطبیق کند که گویا در آن مورد از عالم غیب به او خبر داده
شده است و این کرامتی است که خداوند هر کدام از بندگانش را که بخواهد بدان گرامی می دارد و این مقام ارجمندي است که
از مقامات اولیاء خدا بشمار می رود.
و اینکه فرموده: و اگر در امتم کسی از آنها باشد او عمر است، گویا که او را در این امر بی نظیر دانسته و گویا که او پیامبر است، از
این روست که با لفظ اگر و با صورت تردید آورده است.
قاضی گفته است ": و نظیر این تعلیق در دلالت کردن بر تاکید و اختصاص این گفته است: اگر برایم دوستی باشد او زید است"
گویند نمی خواهد در صداقت او ابراز تردید کند، بلکه می خواهد بطور مبالغه آمیز بگوید که صداقت مختص به اوست و از او
تجاوز نمی کند."
قرطبی می گوید: اینکه در روایت آمده " اگر در امتم کسی باشد "... دلیل بر این است که چنین فردي بسیار کم است و اینکه هر
کسی گمانش صائب باشد جزء " محدثین " نیست، زیرا چه بسیاري از علماء و مردم عوام هستند که داراي حدس صائبی می باشند
و در آن صورت خصوصتی در خبر عمر نخواهد بود.
گرچه پیامبر اکرم بطور قاطع از محدث بودن " عمر خبر نداده است، اما قرائن قطعی زیادي تحقق آن را تثبیت می کند از قبیل:
داستان " یا ساریه کوه، کوه " و گفتار رسول خدا درباره عمر بدین مضمون " خدا حق را بر زبان و قلب عمر قرار داده است.و
این حجر گفته است: بعد از صدر اسلام، افراد " محدث " زیاد بودند و فلسفه
[ [ صفحه 94
آن هم برتري اسلام بر دیگر امم است و چون در بنی اسرائیل پیامبران برانگیخته شدند و پیامبر ما خاتم انبیاء است و نمی شود
پیامبري بعد از او برانگیخته شود از این رو در عوض آن محدثون در این امت زیاد پیدا شدند.
نکته قابل توجه:
غزالی می گوید: بعضی از عرفاء گفته اند: از برخی از " ابدال " درباره بعضی از " مقامات نفس " پرسیدم، او به طرف راست و
چپش نگریست و گفت: خدا شما را رحمت کند چی می گوئید؟ آنگاه به سینه اش توجه کرد و گفت: شما چه می گوئید؟ آنگاه
چواب سوال را داد، از او پرسیدم به چه جهت به طرف راست و چپ توجه نمودید؟ پاسخ داد: جواب سوالت را نمی دانستم از دو
فرشته که در دو طرفم قرار داشته اند پرسیدم آنان نیز بلد نبودند آنگاه از دلم پرسیدم آنطور که پاسخ دادم به من خبر داد، بنا بر این
او از فرشته داناتر بوده است. غزالی اضافه می کند: گویا همین معنی این حدیث است."
انسان جستجوگر در کتب تراجم افرادي را می یابد که فرشتگان با آنان سخن گفته اند از قبیل: عمران بن حصین خزاعی، متوفی در
سال 52 هجري که درباره اش نوشته اند: فرشتگان حفاظت کننده را می دیده و با آنها سخن می گفته تا اینکه سوخت و داغ شد و.
ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 60 آورده است که: فرشتگان بر او سلام می کردند تا آنگه داغ شد در ابن وقت سلامشان قطع
گردید، آنگاه پیش از چند لحظه قبل از مرگ دوباره پیشش آمدند و به او سلام می گفتند.
و در شذرات الذهب جلد 1 صفحه 58 آمده است ": سلامی که فرشتگان به او می گفتند می شنید تا آنکه با آتش سوخت دیگر به
مدت یکسال سلامشان را نشنید پس خداوند به او لطف فرمود: دوباره این نعمت را بر او ارزانی داشت."
[ [ صفحه 95
صفحه 55 از 193
حافظ عراقی در " طرح التثریب " جلد 1 صفحه 90 و ابو الحجاج المزي در " تهذیب الکمال " چنانکه در تلخیص التهذیب آمده:
جریان سلام گفتن فرشتگان را به او نقل کرده اند.
ابن سعد و ابن جوزي در " صفه الصفوه " جلد 1 صفحه 283 و ابن حجر در تهذیب التهذیب جلد 8 صفحه 128 گفته اند که":
فرشتگان با او مصافحه می کردند. "
از جمله کسانی که فرشتگان با آنان سخن گفته اند، ابو المعانی صالح متوفی در سال 427 ه است.
ابن جوزي و ابن کثیر نقل کرده اند که: ابو المعالی در ماه رمضانی گرفتار بیچارگی شدیدي شد، تصمیم گرفت برود پیش یکی از
بستگانش تا مقداري قرض بگیرد، او می گوید: همینکه داشتم می رفتم پرنده اي روي شانه ام نشست و گفت: اي ابو المعالی، من
فلان فرشته ام، به آنجا مرو، او را پیش تو خواهیم آورد، او می گوید: فردا همان مرد پیشم آمد.
ابو سلیمان خطابی می گوید: رسول خدا فرموده است ": در امتهاي پیشین مردمی بودند " محدث " و اگر در امتم کسی باشد او
عمر است " و من می گویم: اگر در این عصر کسی باشد او ابو عثمان مغربی است.
و از این قبیل است سخن گفتن " حورا " با " ابی یحیی ناقد " خطیب بغدادي و ابن جوزي از " ابی یحیی زکریا ابن یحیی ناقد"
متوفی در سال 285 ه نقل کرده اند که او گفته است: از خدا با چهار هزار ختم قرآن حوریه اي خریدم هنگامی که در ختم آخر
بودم خطابی از حوریه اي شنیدم که می گفت ": تو به عهدت وفا کردي و اینک من همانم که مرا خریدي."
[ [ صفحه 96
نصوص شیعه درباره محدث
اشاره
ثقه الاسلام کلینی در کتاب " اصول کافی " صفحه 84 تحت عنوان " فرق میان رسول و نبی و محدث " چهار حدیث درباره آن
آورده است:
یکی از آنها را از " برید " و او از امام باقر و صادق علیهما السلام ذیل آیه " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث"
چنین آورده است ": برید می گوید: به امام عرض کردم: فدایت شوم این کلمه (محدث در قرائت ما نیست و بر فرض، رسول و نبی
و محدث کی ها هستند؟ فرمود: رسول کسی است که فرشته بر او ضاهر می شود و با او سخن می گوید، و نبی کسی است که در
خواب می بیند. و چه بسا نبوت و رسالت در یک فرد جمع می شود، و محدث کسی است که صدا را می شنود، ولی فرشته را نمی
بیند، برید می گوید، گفتم، خدا شایسته ات بگرداند چگونه می تواند بفهمد آنچه را که در خواب دیده درست است و از ناحیه
فرشته است؟ فرمود: خداوند به او چنان توفیق می دهد که آن را می فهمد، خداوند با قرآنتان کتاب هاي آسمانی و با پیامبري را
ختم کرده است."
و حدیث دیگر نیز همینطور میان رسول و نبی و محدث فرق گذاشته است.
و دو حدیث دیگر نیز به تفصیل یاد شده است، یکی از آنها از " زراره " است که می گوید:
از امام باقر علیه السلام از قول خدا " و کان رسولا نبیا " پرسیدم که منظور از رسول و نبی کیست؟ فرمود: نبی کسی است که در
خواب می بیند و فرشته را مشاهده می کند. گفتم: منزلت امام چیست؟ فرمود: صدا را می شنود و در خواب نمی بیند و فرشته را
صفحه 56 از 193
مشاهده نمی کند آنگاه این آیه را " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " قرائت فرمود.
[ [ صفحه 97
و دیگر از " اسماعیل بن مرار " است که می گوید: حسن بن عباس معروف نامه اي به امام رضا علیه السلام نوشت که: قربانت
گردم به من خبر بده که چه فرقی میان رسول و نبی و امام است؟ امام در جوابش نوشت یا گفت: رسول، کسی است که جبرئیل بر
او نازل می شود، و او را می بیند و کلامش را می شنود و بر او وحی نازل می شود و چه بسا در خواب می بیند همانند رویاي
حضرت ابراهیم علیه السلام نبی کسی است که گاهی کلام را می شنود و گاهی هم شخص را می بیند و کلام را نمی شنود، و امام
کسی است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند.
تمام آنچه که در این باب کافی بوده همین است و صفحه 135 همان کتاب تحت عنوان " امامان علیهم السلام محدثون و تفهیم
شدگانند " پنج حدیث آورده است:
یکی از آنها از " حمران بن اعین " است که می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: علی (ع) محدث بوده است. وقتی که برگشتم
پیش اصحابم به آن ها گفتم که چیز عجیبی برایتان آوردم، گفتند: چیست؟ گفتم: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: علی
علیه السلام محدث است. آنها گفتند: چه کاري کردي چرا نپرسیدي کی به او حدیث می کند؟
برگشتم خدمت امام و به او عرض کردم: آنچه که به من فرموده بودي به اصحابم گفتم آنان پرسیدند: کی به او حدیث می کند؟
امام فرمود: فرشته به او حدیث می کند، گفتم: یعنی می فرمائید که او پیامبر است؟ حضرت دستش را به علامت نفی تکان داد و
فرمود: او همانند همراه سلیمان و موسی است و یا مانند ذي القرنین است مگر به شما نرسیده که رسول خدا فرموده است: در میان
شما مانند آنها است؟
و حدیث دیگر ملخصش این است: امیر المومنین علی علیه السلام که قاتلش را می شناخت و امور مهمی را که براي مردم بازگو می
کرد، وسیله این آیه مبارکه " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " بود. و دو حدیث دیگر، یکی این است که:
اوصیاء محمد (ص ") محدثون " اند و دیگري: امامان، علماء راستگوي
[ [ صفحه 98
تفهیم شده محدث هستند.
حدیث پنجم در معنی این است که: صدا را می شنود و شخص را نمی بیند.
شیخ الطائفه در امالی خود صفحه 260 از ابی عبد الله آورده است که: علی علیه السلام محدث بوده و سلمان نیز محدث بوده است.
راوي می گوید، گفتم: نشانه محدث چیست؟ فرمود: فرشته پیش او می آید و در دلش چنین و چنان ایجاد می کند.
و نیز از ابی عبد الله علیه السلام آورده است: از ما کسی است که در دلش وارد می شود و بعضی دیگر دلش انداخته می شود و
برخی دیگر مورد خطاب قرار می گیرد.
و از " حرث نصري " آورده است که او می گوید: به امام ششم گفتم: چیزي که از امام سوال می شود و در آن باره چیزي پیشش
نیست از کجا آن را می داند؟ فرمود: در دلش وارد می شود، یا در گوشش می زند. و به حضرت گفته شد: هنگامی که سوال شود
چگونه جواب می دهد؟ فرمود: از روي الهام و شنیدن و چه بسا با هر دو و " صفار " در " بصائر الدرجات " از حمران ابن اعین
صفحه 57 از 193
آورده است که به امام پنجم عرض کردم: آیا به من نفرمودي که: علی علیه السلام " محدث " است؟ فرمود: چرا، گفتم: کی به او
حدیث می کرد؟ فرمود: فرشته، گفتم: او پیامبر است یا رسول؟ فرمود: مثل او همانند همراه سلیمان و همراه موسی و ذي القرنین
است، آیا به شما نرسیده که از علی در مورد ذي القرنین پرسش کردند که او پیامبر است؟ فرمود: خبر او بنده اي است که خدا را
دوست داشته خدا نیز او را دوست می داشته، خیر خواه مردم در راه خدا بوده و خدا نیز خیر خواهش بوده است."
و نیز از حمران نقل کرده که او گفته است: به امام پنجم عرض کردم: موقعیت علماء (امامان) تا چه اندازه است؟ فرمود: همانند:
مقام ذي القرنین و همراه
[ [ صفحه 99
سلیمان و داود."
و از " برید " نیز نقل می کند که گفته است: به امام پنجم و ششم عرض کردم: مقام و مرتبه شما تا چه اندازه است و به چه کسانی
از گذشتگان شباهت دارید؟ فرمودند: همانند همراه موسی و ذي القرنین "
و از عمار نیز نقل کرده که گفته است: به امام پنجم عرض کردم: آنان (= امامان) داراي چه مرتبه و مقامی هستند؟ آیا پیامبرند؟
فرمود: خیر، آنان دانایانند و منزلت آنان همانند ذي القرنین است در دانش و همراه موسی و همراه سلیمان."
داوري و انصاف
اینها که بر شمردیم قسمت عمده روایات شیعه در باب " محدث " بودن خاندان عصمت و طهارت بود که این نوع روایت زیاد
است و در کتب شیعه پراکنده است.
و مفاد این روایات، همواره جزء اعتقاد عموم شیعه در گذشته و حال بوده و فشرده آن چنین است: در میان امت اسلام، همانند امم
گذشته افرادي هستند " محدث، " امیر المومنین و فرزندانش که امامان بعد از اویند، همان دانایان و محدثونند نه پیامبر، و این
صفت منحصر به آنها و مخصوص به منصب امامتشان نیست، بلکه دختر پیغمبر فاطمه زهراء سلام الله علیها و سلمان فارسی نیز
داراي این مقامند، آري همه امامان " محدثند " اما هر محدثی امام نیست و همانطور که در سابق گفتیم ": محدث " کسی است
که حقائق را به یکی از راه هائی که در روایات گذشته تفصیل داده شده بداند، این است معنی محدث در نظر شیعه نه چیز دیگر.
و آخرین گفتار پیش شیعه و سنی درباره محدث همین است و بخصوص هر دو طائفه در این باب همین ها بود که گفته آمد، بنابر
این چنانکه ملاحظه می کنید: هیچ اختلافی میان شیعه و دیگر مذاهب اسلامی در این باره و جود ندارد، جز
[ [ صفحه 100
آنکه شیعه عمر را از " محدثین " نمی داند و این هم به خاطر سیره خاص او در مورد علم است که تاریخ براي ما روشن کرده است
و فعلا در مقام بیان آن نیستیم.
آیا معقول است این حقیقتی را که مورد اتفاق شیعه و سنی در مورد " محدث بودن " است نسبت به طائفه اي فضیلت بزرك
شمرده شود و نسبت به دیگران گمراهی و منقصت؟
با من بیا تا از دروغگوي حجاز (عبد الله قصیمی)، جرثومه نفاق و بذر افشان فساد در جامعه اسلامی بپرسیم که چگونه در کتابش"
صفحه 58 از 193
الصراع بین الاسلام و الوثینه " نظر می دهد که: امامان اهل بیت بنظر شیعه انبیاء هستند و به آن ها وحی می شود و فرشتگان براي
آنان وحی می آوردند و شیعیان درباره فاطمه و امامان از فرزندانش همان چیزي را که درباره انبیاء قائلند، درباره آنان معتقدند،"
او در این اظهار نظر به مکاتبه " حسن بن عباس " که در کافی ذکر شده و ما در صفحات قبل آن را آورده ایم، استناد کرده است.
چرا این مردي نمی فهمد که این افتراها و تهمت ها نسبت به امت بزرگی که آراء شایسته اش جهانگیر شده جز انکار مساله"
محدث بودن " که در قرآن مجید آمده و تکلم کردن فرشتگان با امامان اهل بیت و ماردشان فاطمه علیهم السلام نیست در
صورتیکه همه مسلمین در این باره اتفاق دارند؟
آیا شیعه با قبول اصل " محدث بودن " می تواند بگوید که: عمر بن خطاب و دیگران طبق عقیده عامه پیامبرند و فرشتگان بر آنان
نازل می شده و وحی می رسانده اند؟
اما شیعه هیچ گاه دروغ و تهمت را در عواطف مذهبی راه نمی دهد و از هیچ فردي از شیعه واقعی شنیده نشده است: بزرگی را
متهم به دروغ و مطالب ناروا کند و حاشا که امتی را به چیزهائی متهم کند که از آن بدور است.
[ [ صفحه 101
آیا پیش روي این مرد نصوص صریح شیعه مبنی بر اینکه امامان علیهم السلام عالمانند نه انبیاء نبوده است؟
آیا صریح این احادیث نبوده که مثل امامان اهل بیت همانند مثل هامراه موسی و سلیمان و ذي القرنین است؟
آیا در" کافی "همن بابی که او گفتاراما باقر و صادق علیهما السلام را عوضی نقل کرده نبوده است ": خداوند با قرآنتان کتاب
هاي آسمانی را پایان داده و با پیامبرتان نبوت را ختم کرده است؟"
چرا، تمام اینها در برابر دیدگانش قرار داشته، اما از کوزه برون تراود آنچه که دراوست و کسی که فرزند ناپاك روح اموي و
حامل انگیزه هاي نادرست باشد، طبعا ملازم با پستی و رذالت است و ا زفحش و ناسزا بدور نخواهد بود، و ا زخصوصیات زادهء
اموي این است که همانند افعی نیش می زند و هتک ناموس مسلمین می کند و با زبان زشت به آنان حمله می کند و به اهل بیت و
شیعه اش پیروي از اسلاف ناپاك و پلیدش افترا و تهمت می زند.
و اینک نص گفتارش را در اینجا می آوریم، تا انسان جستجو گر با بصیرت کامل بتواند مقاصد شوم و کوشش هاي پی گیر این
از راه دروغ و تهمت در یابد. « مرد را در مورد ایجاد اختلاف میان امت اسلام، و شق عصاي مسلمی
او در کتاب" الصراع " جلد 1 صفحهء 1 می نویسد ": بنظر شیعه به امامان اهل بیت، وحی می شود. در کافی گفته است: حسن بن
عباس نامه اي به امام رضا نوشت و پرسید: میان رسول و نبی و امام چه فرقی است؟ او در جواب گفت: رسول کسی است که
جبرئیل بر او نازل می بیند و کلامش را می شنود و وحی بر او نازل می گردد، و نبی گاهی سخن را می شنود و گاهی شخص را
می بیند و سخن را نمی شنود، و امام کسی است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند، امامان هیج کاري انجام نمی دهند،
مگر با پیمان از خدا و فرمانی از او هیچ گاه از آن تجاوز نمی کنند. و نیز در کافی نصوص متعدده دیگري در این باره وجود دارد،
[ [ صفحه 102
پس امامان به نظر شیعه پیامبرند و به آنها وحی می شود و رسول نیز هستند زیرا آنان همانند رسولان مامور به تبلیغ چیزهائی که به
آنها وحی شده نیز می باشند،
صفحه 59 از 193
و در جلد 2 صفحه 35 همان کتاب می نویسد: در جزء اول این کتاب گفته ایم: شیعه می پندارد که به امامان اهل بیت وحی می
شود و فرشتگان از ناحیه خدا و آسمان بر ایشان وحی می آورند.
و گذشت گفتارشان که: امامان، کاري نمی کنند و سخن نمی گویند مگر با وحی الهی و نیز گذشت که: به نظر شیعه فرق میان
محمد و امامان از ذریه اش این است که: محمد فرشته اي که برایش وحی می آورد می بیند، اما امامان وحی و صداي فرشته را می
شنوند، ولی شخص او را نمی بیند، و همین است فرق میان نبی و امام، و رسول و امام پیش شیعه، و معلوم است که این در حقیقت
فرق نیست.
پس امامان از اهل بیت پیش انبیاء و رسولانند به هر معنائی که براي آنها باشد، زیرا کسی که نبی و رسول است، انسانی است که
خداوند رسالتش را به او وحی کرده و به او تکلیف نموده که آن را تبلیغ و پخش نماید، خواه وحی خدا به او با واسطه فرشته باشد
یا نه و خواه واسطه را ببیند یا نه، بلکه تنها از او بشنود و درك کند، و به اتفاق دیدن فرشته دخالتی در حقیقت معنی و رسول ندارد
و لذا می گویند: رسول، انسانی است به او وحی شده و مامور گشته که آن را تبلیغ نماید.
و نبی انسانی است که او وحی شده اما مامور به تبلیغ نیست.
بنا بر این دیدن فرشته دخالتی در حقیقت معنی نبی و رسول ندارد و این واقعیتی است که همه در آن باره متفقند. پس شیعه آنچه را
که درباره انبیاء و رسولان معتقد است درباره فاطمه و امامان از فرزندانش نیز عقیده دارد. آنها می پندارند که: آنان معصومند و به
آنها وحی می شود و فرشتگان بر آنها با فرمان هاي الهی نازل می گردند و براي آنان معجزاتی است که کوجکترین آنها مرده زنده
[ [ صفحه 103
کردن است، چنانکه در بهترین کتاب هایشان (کافی) نصریح کرده اند "
انما یفتري الکذب الذین لا یومنون بایات الله و اولئک هم الکاذبون "
قطعا دروغ را کسانی که ایمان بخدا ندارند نسبت می دهند، اینان همان درغوگویانند."
[ [ صفحه 104
علم امامان شیعه به غیب
اشاره
گفتگو در اطراف علم امامان از آل محمد صلوات الله علیه و علیهم از کسانی که نسبت به شیعه و امامانشان کینه و دشمنی در دل
دارند، شیوع پیدا کرده است.
پیش هر کدام از آنها گفتار عجیب و غریبی وجود دارد که باطل را حق جلوه می دهد و بدون بصیرت کافی در امور نظر می دهد و
بر جهالتش دلیل می آورد گویا که شیعه در میان مذاهب اسلامی به این عقیده متفرد است و غیر از شیعه کسی درباره امامی از
امامان مذاهب چنان عقیده اي را ابزار نکرده است و لذا تنها آنان مستحق همه فحشها و ناسزاها هستند
چیزي را که " قصیمی " در " الصراع " تحت عنوان ": امامان طبق عقیده شیعه همه چیز را می دانند و آنان هر گاه که بخواهند
صفحه 60 از 193
چیزي را بدانند، خداوند تعلیمشان می دهد، آنان می دانند: چه وقت خواهند مرد، مردنشان طبق خواست آنها است، علم ما کان و
ما یکون دارند و چیزي بر آنها پوشیده نیست " به هم بافته است در این مورد براي تو کافی است.
او در صفحه " ب " از همان کتاب می نویسد ": در کافی نصوص دیگري نیز در این باره موجود است.
امامان با خدا در علم غیب شریکند در صورتی که همه مسلمین می دانند که
[ [ صفحه 105
پیامبران و رسولان در این صفت با خدا شریک نمی باشند و نصوص کتاب و سنت و گفتار پیشوایان مذهب، در باره اینکه جز خدا
کسی علم غیب نمی داند بقدري است که نمی شود همه آنها را در یک کتاب گرد آورد "...
حقیقت علم غیب
اشاره
علم غیب یعنی آگاهی بر چیزهائی که بیرون از دید و حواس ظاهري ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث کنونی و یا آینده باشد،
حقیقتی است که همانند آگاهی بر امور ظاهري براي تمام افراد بشر ممکن و مقدار است.
هر گاه کسی از حوادث کنونی و یا آینده که فعلا قابل رویت نیستند تنها از رهگذر دانائی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر می
دهد آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد چنین علمی نیز از علم غیب به شمار می رود و هیچ مانعی از تحقق
آن وجود ندارد.
مثلا مومنان بیشتر باورهایشان از قبیل: ایمان بخدا و فرشتگان و کتابهاي آسمانی و پیامبران و روز قیامت و بهشت و جهنم و لقاء الله
و زندگی پس از مرگ و برانگیخته شدن و نشور و نفخ صور و حساب و حوریان و قصر هاي بهشتی و چیزهائی که در آن روز
واقع می شوند و هرچه را که مومن باور دارد و تصدیق می کند، جزء علوم غیب به شمار می آیند و در قرآن کریم نیز از آنها تعبیر
به غیب شده است:
الذین یومنون بالغیب ": کسانیکه به " غیب " ایمان دارند"
الذین یخشون ربهم بالغیب ": کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند.
انما تنذر الذین یخشون ربهم بالغیب ": تنها کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند می ترسانی"
انما تنذر الذین اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب ": تنها کسی را که از قرآن پیروي
[ [ صفحه 106
می کند و از رحمان در نهان می ترسد می نرسانی"
من خشی الرحمن بالغیب ": کسی که از خدا در نهان می ترسد "
ان الذین یخشون ربهم بالغیب لهم مغفره ": براي کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند بخشش است"
جنات عدن وعد الله عباده بالغیب ": بهشتهاي عدنی که خداوند به بندگانش در نهان این جهان وعده فرموده است"
منصب نبوت و رسالت ایجاب می کند که دارنده آن علاوه بر آنچه که مومنون بر آن باور دارند، داراي علم غیب گسترده تر و
صفحه 61 از 193
همه جانبه تري باشد. آیات زیر اشاره به همین حقیقت می کنند:
و کلا نقص علیلک من انباء الرسل ما نثبت به فوادك و جاءك فی هذه الحق و موعظه و ذکري للمومنین ": و همه این اخبار
پیامبران را براي تو بیان می کنیم تا قلبت را بدان وسیله نیرومند سازیم و در اینکار موعظه و ذکري براي مومنین باشد."
و از همین جا است که براي پیامبرش داستان هاي گذشتگان را نقل کرده و بعد از بیان داستان مریم فرموده است: ذلک من انباء
الغیب نوحیه الیک ": این از خبرهاي غیب است که به تو وحی می کنیم "
و بعد از بیان داستان حضرت نوح نیز افزوده است: تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ": این از خبرهاي غیب است که به تو وحی
می کنیم ".
و بعد از داستان برادران یوسف نیز فرموده است: ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک ": این از اخبار غیب است که به تو وحی می
کنیم".
[ [ صفحه 107
و در اینکه این مرحله از علم به غیب مخصوص به پیامبران است نه دیگران، قرآن مجید چنین تصریح می کند: عالم الغیب فلا یظهر
علی غیبه احد الا من ارتضی من رسول ": خدا عالم به غیب است و کسی را بر غیبش آگاه نمی کند مگر پیامبري را که پسندیده
است.
اما در عین حال باید توجه داشت که هیچ کسی احاطه به علم او ندارد:
"و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء " و بشر از علم ناجیزي بر خوردار است: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا "
پس همه انبیاء و اولیاء و مومنان طبق نص قرآن مجید داراي علم غیب هستند، و براي هر کدامشان بهره مخصوصی است اما دانش
همه آنها، در هر مرحله اي که قرار داشته باشد، باز از لحاظ کم و کیف محدود و عرضی است نه ذاتی، و مسبوق به عدم است نه
ازلی و براي آن ابتداء و انتهائی است نه سرمدي و از خدا گرفته شده که: و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو ": پیش او کلیدهاي
غیب است کسی از آن ها جز او آگاهی ندارد"
پیامبر و وارث علمش در میان امتش در عمل کردن بر طبق علم غیبشان در موارد بلاها و مرگ ها و حوادث، و همچنین در اعلام
آنها به مردم، نیازمند به اجازه و فرمان خدا هستند.
علم و عمل و اعلام آن به مردم، سه مرحله هستند که هیچ کدام از آنها ارتباط با مرحله دیگر ندارد، هیچ گاه علم به چیزي مستلزم
عمل کردن به آن و یا اعلام آن به مردم نیست، و براي هر کدام از آنها جهات مقتضی و عوامل منع کننده اي است که باید مراعات
گردد.
علی هذا هرچه که دانسته شود واجب العمل و گفتنی نیست.
[ [ صفحه 108
حافظ و اصولی بزرك امام ابو اسحاق ابراهیم بن موسی لخمی مشهور به شاطبی متوفی 790 ه در کتاب ارزنده اش " الموافقات فی
اصول الاحکام " جلد 2 صفحه 184 می نویسد ": اگر براي شخص حاکم از راه مکاشفه معلوم شود که این شیء معین غصبی و یا
نجسی است و یا آنکه این شاهد دروغ می گوید و یا آنکه این مال ملک زید است، ولی از راه دلیل و بینه ثابت شود که مثلا مال
صفحه 62 از 193
عمرو است براي شخص حاکم چائز نیست که بر طبق مکاشفه عمل کند، پس نمی تواند تیمم کند و شاهد را نپذیرد و شهادت دهد
که مال مربوط بذي الید نیست، زیرا با ظواهر، احکام دیگري تعیین می شود و نمی توان از آن بخاطر کشف اعتماد به کشف و
شهود و فراست صرفنظر نمود چنانکه نمی شود به " رویا " متکی بود.
و اگر چنین کاري روا بود می باید بتوان با آن احکام را اگر در ظاهر موجباتش فراهم باشد نقض کرد در صورتی که چنین کاري
روا نیست.
و در روایت صحیح از رسول خدا آمده ": شما شکایت پیشم می آورید و شاید برخی از شما در بیان مقصودش گویاتر و منطقی تر
از دیگري باشد، اما من طبق آنچه که می شنوم قضاوت می کنم "... به طوري که ملاحظه می کنید: حکم را بر طبق چیزي که می
شنود مقید کرده نه واقع در صورتی که بسیاري از احکام که وسیله او اجرا، می شده از حقیقت و حق و باطل بودنش آگاهی کامل
داشته است، اما هیج گاه رسول خدا بر طبق علمش عمل نمی کرده تنها طبق شنیده اش قضاوت می نموده است و این اصلی است
که حاکم را از عمل کردن به علمش باز می دارد.
قول مشهوري که از " مالک " نقل شده این است که: هر گاه چند نفر عادل پیش حاکم درباره چیزي شهادت دهند اما او بداند که
حق خلاف آن است بر او
[ [ صفحه 109
واجب است که بر طبق شهادت آنها عمل کند در صورتی که علم به تعمد کذب آنان نداشته باشد، زیرا اگر طبق شهادت آنها عمل
نکند حاکم به علم خویش خواهد بود. و این در صورتی است که علم حاکم صد در صد از طریق عادي حاصل شده باشد نه از راه
خوارق عاداتی که امور دیگري در آن دخالت دارد.
کسی که اظهار می کند: حاکم می تواند طبق علمش قضاوت کند، نظر او درباره علمی است که از طریق عادي حاصل شده باشد نه
از خوارق عادات و روي همین جهت است که رسول خدا آن را معتبر ندانسته و این خود دلیل بزرگی است.
حافظ در صفحه 187 همان کتاب چنین ادامه می دهد: گشودن این باب منجر به این می شود که ظواهر محفوظ نماند، زیرا کسی
که با سبب ظاهري قتل بر او مقرر شده عذر او هم باید ظاهري باشد و اگر کشتن او را با امور غیبی بخواهد چه بسا خاطرها را
مشوش می کند و تزلزلی در ظواهر پدید می آید در صورتی که از روح اسلام فهمیده شده که باید جلو این کار گرفته و این درب
بسته شود.
آیا باب دعاوي را نمی بینی که مستند به این است که: البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر " و در این قاعده کلی کسی
مستثنی نشده است حتی رسول خدا درباره چیزي که خریده بود و مورد انکار قرار گرفته بود، احتیاج به بینه پیدا کرد و فرمود":
کی برایم شهادت می دهد؟ تا اینکه خزیمه بن ثابت برایش شهادت داد و شهادتش جاي دو شهادت قرار گرفت."
وقتی که رسول، طبق موازین ظاهري عمل کند، فکر می کنی که دیگر آحاد امت چه باید بکنند؟.
روي این حساب اگر بزرگترین فرد جامعه نسبت به شایسته ترین آنان ادعائی بکند قاعده همان است که گفته شد یعنی: بینه مال
مدعی است و قسم مال منکر. پس اعتبارات غیبی در مورد اوامر و نواهی شرعی بی اعتبار خواهد بود.
و نیز او در صفحه 189 از همان کتاب می گوید ": وقتی که اعتبار این شرط
[ [ صفحه 110
صفحه 63 از 193
ثابت شد پس کجا جائز است عمل بر طبق آن؟ حقیقت این است: امور جائزه یا مطلوبه اي که در آنها سعه اي هست طبق آنچه که
گفته شد عمل در آنها جائز است و آن بر سه قسم است:
اول آنکه در امر مباحی باشد، مثل اینکه شخص داراي کشف و شهود، می داند که فلانی در فلان وقت می خواهد پیش او بیاید یا
تصمیم او عملی خواهد شد یا نه یا آگاه است از آن اخبار و اعتقاد درست و نادرستی که در دل دارد در نتیجه خود را براي
آمدنش آماده می کند و یا از آن دوري می جوید.
عمل کردن بر طبق چنین علمی در این گونه موارد براي او جائز و مشروع است چنانکه اگر درباره این امور خوابی ببیند در صورتی
که مستلزم نامشروعی نباشد بر طبق آن عمل خواهد نمود.
دوم اینکه عمل کردن بر طبق آن به خاطر فائده اي باشد که از آن امید می رود، زیرا خردمند اقدام به عملی که عاقبتش می ترسد
نمی کند نهایت آن که گاهی روي عدم توجه به عاقبت کار، نتیجه ناخوش آیند پیش می آید.
کرامت چنانکه امتیازي است امتحانی هم هست تا از آن راه ببیند که چه خواهید کرد، پس اگر حاجتی باشد یا جهتی آن را ایجاب
کند، مانعی نخواهد داشت و رسول خدا مورد احتیاج، به امور پنهانی خبر می داد و معلوم است که پیامبر اکرم به تمام آنچه که می
دانسته خبر نمی داده است، بلکه تنها در بعضی اوقات و طبق مقتضاي نیازمندیها از آن استفاده می فرموده است.
رسول خدا به کسانی که پشت سرش نماز می خواندند خبر داد که: آنها را از پشت سر می بیند، گفتن این مطلب به خاطر مصلحتی
بوده که در اخبار آن وجود داشته است با آنکه ممکن بوده بدون آن امر و نهیشان کند.
و همجنین است سائر کرامات و معجزاتش، پس عمل امت پیامبر اکرم در این مورد از مورد نخست سزاوار تر است، لیکن با این
حال به خاطر ترس از عواقب سوء از قبیل عجب و خود خواهی و غیره بیش از جواز نخواهد بود.
[ [ صفحه 111
سوم در موردي است که از آن براي ترساندن و یا بشارت دادن مردم استفاده می شود تا خود را کاملا آماده کنند.
این صورت نیز جائز است مثل خبر دادن از وقوع چیزي در صورت نبودن چیزي دیگر و یا واقع نشدن آن در صورت بودن امر آخر
تا بر طبق آن عمل شود....
پس چرا از غیب نباشد نقل داستان فرزند نوح و اخبار قوم هود و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و ذي القرنین و خبر نبیا و رسولا
گذشته؟
و چرا از غیب نباشد آنچه را که پیامبر بطور سري به برخی از همسرانش گفته بود و او ان را براي پدرش افشا کرده وهنگامی که
جریان را به همسرش خبر داد او برسول خدا گفت: کی این خبر را به شما داده است؟ فرمود: خداي علیم و خبیر این خبر را بمن
داده است؟
و چرا از غیب نباشد آنچه را که همراه موسی به او در تاویل چیزي را که تحمل آن را نداشت خبر داد "
و چرا از غیب نباشد چیزي را که عیسی به امتش گفت: و خبرتان می دهم به چیزي که می خورید و در خانه تان ذخیره می کنید؟
و چرا از غیب نباشد گفته عیسی براي بنی اسرائیل ": اي بنی اسرائیل من رسول خدا به سوي شمایم توراتی که پیشرویم قرار دارد
تصدیق می کنم وبه آمدن پیامبري که بعد از من می آید و نامش احمد است بشارت می دهم؟
و چرا از غیب نباشد آنچه را که خدا به یوسف وحی فرموده: تا آنان را به این امرشان که از آن غافلند، آگاهشان نمائی؟
صفحه 64 از 193
[ [ صفحه 112
و چرا از غیب نباشد آنچه را که آدم به فرشتگان در مورد حقائق آفزینش به فرمان خدا خبر داد؟
و چرا از غیب نباشد این بشارت فراوان که از تورات و انجیل و زبور و کتابهاي گذشتگان درباره پیامبر اسلام و شمائل و تارخ
زندگان و امتش آمده است؟
چرا از غیب نباشد این همه خبرهاي صحیح که از کاهنان و رهبانان و قسیسان درباره پیامبر اسلام پیش از ولادتش روایت شده
است؟
در این جا هیچ مانعی وجود ندارد که خداوند به برخی از بندگانش مقداري از علم غیب: علم ما کان و ما یکون، علم آسمان ها و
زمین، علم اولین و آخرین و علم فرشتگان و رسولان، تعلیم دهد، چنانکه هیچ مانعی در اینکه خداوند کسی را مقداري از علم
ظاهریش عطا کند تا ابراهیم وار ملکوت آسمانها و زمین را ببیند وجود ندارد.
در این گونه موارد، هیچ گاه تصور اینکه بنده با خدا شریک در علم غیب و یا علم ظاهري است و لو آنکه در هر مرحله اي از آن
قرار داشته باشد، نمی رود میان آنها فرق بسیار زیادي است، زیرا قیود امکانی بشري در علم او همواره ملحوظ است، خواه متعلق
علمش غیب یا آشکار باشد و نمی شود او را از این قیدها جدا نمود.
اما علم الهی به غیب یا آشکار با قیود یکتائی مخصوص به ذات واجب احد اقدس همراه است.
و همچنین علم فرشتگان نسبت به خدا، یعنی: هر گاه خدا مثلا به اسرافیل اذن بدهد که از طریق مطالعه در لوح محفوظ که در آن
بنیان همه چیز هست به اسرار آفزینش آگاهی حاصل کند به هیچ وجه با خدا شریک در علم نخواهد بود و از این راه شرك لازم
نخواهد آمد.
[ [ صفحه 113
بنابر این اصلا مقایسه میان علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود، و علمی که چگونگی نمی پذیرد و زمان و مکان ندارد با علم
محدود و مقید، و علم ازلی و ابدي با علم حادث و موقت، و علم اصیل با علم از دیگران کسب شده، غلط است چنانکه شاید علم
پیامبران با دانش دیگر افراد بشر، مقایسه شود، زیرا با آنکه علم همه آن ها در امکان شریک است، اما به خاطر اختلاف در راه آن و
خصوصیاتی که در آنها وجود دارد آن دو را از هم متمایز و جدا می سازد، بلکه نمی شود میانم علم مجتهد و علم مقلد در مورد
احکام شرعی اگر چه مقلد به همه آنها احاطه داشته باشد، مقایسه نموده، زیرا راه تحصیل آن دو با هم فرق زیاد دارد.
علم غیب مخصوص به خدا؟
با توجه به مطالب یاد شده علم غیب ذاتی و مطلق بدون آنکه مقید به کم و کیف باشد مانند علم به آشکار به همین طریق
مخصوص و از صفات ذاتی اوست نه هر علم غیب و آشکاري.
و همین معنی نفیا و اثباتا در این آیات مبارکه منظور شده است: قل لا یعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله ": بکو جز خدا
کسانی که در کسمان و زمین قرار دارند، علم غیب نمی دانند."
ان الله عالم غیب السموات و الارض انه علیم بذات الصدور ": خدا داناي غیب آسمان ها و زمین است او داناي بر اسرار دل ها است
صفحه 65 از 193
".
ان الله یعلم غیب السموات و الارض و الله بصیر بما تعملون ": خدا غیب آسمان ها و زمین را می داند و به آنچه که انجام می دهید
بینا است ".
ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون ": سپس به سوي خداي که داناي غیب و آشکار است بر گردانده می
شوید تا به آنچه که انجام می دادید خبر دارتان کند."
[ [ صفحه 114
عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم ": او خداي داناي غیب و شهادت است او رحمان و رحیم است.
"ذلک عالم الغیب و الشهاده العزیز الرحیم ": این است آن خدایی که داناي آشکار و نهان، عزیز و رحیم است".
عالم الغیب و الشهاده العزیز الحکیم: خداي داناي آشکار و نهان، عزیز و حکیم است.
و از نوح پیامبر نقل می کند: لا اقول لکم عندي خزائن الله و لا اعلم الغیب و لا اقول انی ملک ": به شما نمی گویم خزینه هاي خدا
پیش من است و نه از غیب آگاهم و نمی گویم که من فرشته هستم ".
و از قول پیامبرش نقل می کند: لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر ": و اگر علم غیب داشتم بر نفع و خیرم می افزودم ".
و با این تفصیلی که درباره علم بیان کردیم دانسته می شود که تعارضی میان ادله کتاب و سنت در این مساله از لحاظ نفی و اثبات
وجود ندارد، بلکه هر کدام از ادله نفی وز اثبات به ناحیه خاصی توجه دارد.
آنچه را که در مورد علم غیب در بعضی از لدله نفی شده غیر آن است که در بعضی دیگر اثبات شده است، و بر عکس. در بعضی
از نصوص و ارده از طریق اهل بیت اشاره به این دو جهت شده است مانند بیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در جواب یحیی
بن عبد الله بن حسن که عرض کرد: قربانت گردم مردم خیال می کنند که شما علم غیب دارید؟ اما در جوابش فرمود ": سبحان الله
دستت را روي سرم بگذارد بخدا قسم تمام موهاي سر و بدنم راست شده است آنگاه فرمود:
[ [ صفحه 115
نه به خدا قسم که این جز میراثی از رسول خدا نیست".
و همچنین است دیگر صفات پروردگار که با نظیر همان صفات در آفریده ها از لحاظ اطلاق و تقیید فرق می کند، مثلا اگر عیسی
علیه السلام تمام مرده ها را با اذن خدا زنده کند، یا انسان دانائی از گل به جاي پرنده اي از گل با اذن خدا بسازد، چنانکه در قرآن
مجید آمده است ": از گل براي شما همانند پرنده می سازم در آن می دمم و با اذن خدا پرنده می شود " نمی توان گفت که
عیسی در صفت زنده کردن مرده و آفریدن شریک شده است، باز صاحب اختیار و زنده - کننده و میراننده خدا است، دیگري با
فرمان او چنین کاري انجام می دهد، صفت او مطلق است صفت دیگران محدود.
و همچنین فرشته اي که در رحم ها طفل را چنانکه خدا می خواهد تصویر می کند وبرایش گوش و چشم و پوست و گوشت و
استخوان قرار می دهد، او با خدایش در این صفات شریک نیست، خدا است که آفریننده و تصویر کننده است و اوست در رحم ها
هر طور که بخواهد تصویر می کند.
صفحه 66 از 193
[ [ صفحه 116
و نیز فرشته اي که خدا به رحم می فرستد تا روزي و اجل و رفتار و مصائب و آنچه را که مربوط به خیر و شر و سعادت و شقاوت
جنین است بنویسد و آنگاه روح را در او بدمد او نیز شریک خدا نخواهد بود، تنها خدا است که در سلطنت شریکی ندارد و همه
چیز را آفریده و تقدیر فرموده است.
و نیز " ملک الموت " با آنکه طبق نص قرآن " بگو ملک الموت که مامور شما است جان هایتان را می گیرد " جان ها را می
گیرد، با این حال درست است که گرفتن جان ها چنانکه قرآن کریم می گویم می گوید: (خدا جان ها را هنگام مردن می - گیرد)
اختصاص به خدا داشته باشد و میراننده او باشد و ملک الموت به هیچ وجه شریک او در این امر نباشد چنانکه درست است: نسبت
گرفتن جان ها فرشتگان داده شود همان گونه که قرآن کریم می گوید: آنان که ستم کرده اند فرشتگان جانشان را می گیرند
آنانکه با خوشی فرشتگان جانشان را می گیرند. "
و هیچ گونه تعارضی در میان این آیات نیست و در نسبت دادن میراندن به غیر خدا، گناه و معصیت نخواهد بود.
و نیز فرشته، طبق آفرینش مخصوصی که خدا برایش قرار داده، نمی خوابد
[ [ صفحه 117
و چرت نمی زند با این حال در این صفت با خدا چنانکه خود را ستوده " لا تاخذه سنه و لا نوم " شریک نخواهد بود.
و اگر خدا به کسی چنان قدرتی عنایت کند که بتواند زمین مرده را زنده کند، چنین کسی شریک خدا نخواهد بود باز اوست که
زمین مرده را زنده می کند.
گفتاري با قصیمی
اینک بیائید از قصیمی سوال کنیم که: گفتار شیعه در مورد اینکه ": امامان هر گاه بخواهند چیزي را بدانند، خداوند همان را به
آنان تعلیم می دهد " چه ارتباطی با شرك دارد که او نتیجه می گیرد: این گفته شیعه ملازم است با اینکه امامان با خدا در علم
غیب شریک خواهند بود؟
آخر بعد از فرض اینکه: دانش آنان با اخبار از ناحیه خدا و اعلام او خواهد بود، چگونه می توان علم آنان با خدا یکسان دانست؟
این نادان گمان کرده است اعتقاد به اینکه: امامان نسبت " بما کان و ما یکون " عالمند و چیزي بر آنان مخفی و پوشیده نیست،
مستلزم شرك به خدا در صفت علم غیب، و تحدید دانش او و محدود کردن صفات او است، و کسی که او را محدود کند او را
شمرده است و خدا منزه از آن است، در صورتی که حقیقت نصوص کتاب و سنت در مورد اینکه جز خدا کسی علم غیب نمی
داند بر او مخفی مانده است: و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید ": برخی از مردم درباره خدا بدون علم
مجادله می کنند و از شیطان نافرمان پیروي می نمایند."
و ما از او سوال من کنیم: چگونه این شرکی که در او در مورد علم غیب امامان شیعه پنداشته بر پیشوایان اهل سنت در مورد روایت
زیر پنهان مانده است؟
[ [ صفحه 118
صفحه 67 از 193
درباره " حذیفه " نقل کرده که: رسول خدا علم ما کان و ما یکون تا روز قیامت را به او آموخته است. احمد امام مذهب قصیمی
در مسندش جلد 5 صفحه 388 از ابی ادریس نقل می کند او گفته است از حذیفه بن الیمان شنیدم که می گفت: بخدا قسم من هر
حادثه اي که تا روز قیامت واقع شود می دانم."
بیچاره قصیمی ندانسته که آگاهی انسان از هنگام مرگش و اختیار کردن آن در صورت تخییر میان آن و زندگی نه محال است و نه
بعید از مقام با عظمت مومن تا چه رسد به امامان شیعه علیهم السلام.
چرا این مرد آنچه را که هممذهبانش درباره امامانشان نقل کرده و جزء فضائلشان قرار داده اند بی اطلاع و نا آگاه است؟
آنان از ابن شهاب نقل کرده اند که گفته است " ابو بکر بن ابی قحافه و حارث بن کلده حریره اي که براي ابو بکر بعنوان هدیه
آورده بودند، می خوردند، حارث به ابو بکر گفت: اي خلیفه رسول خدا از این غذا دست برادر زیرا در آن سم یکساله است من و
تو در یک روز خواهیم مرد، و او هم دست برداشت آنان همواره علیل بودند تا آن سال به آخر رسید و آنان در یک روز مردند".
و احمد در مسندش جلد 1 صفحه 48 و 51 ، و طبري در ریاضش جلد 2 صفحه 74 داستان خوابی که عمر در مورد مرگش دیده
بود، نقل کرده اند و میان خواب او تا روزي که به او خنجر زدند بیش از یک جمعه فاصله نشده بود.
و در کتاب ریاض جلد 2 صفحه 75 از کعب الاحبار نقل کرده که او به عمر گفته است: اي امیر المومنین وصیتت را بکن، زیرا تا
سه روز دیگر خواهی مرد، وقتی که سه روز گذشت ابو لولو به او خنجر زد و مردم و از آن جمله کعب
[ [ صفحه 119
بر او وارد شدند، عمر گفت: حرف همان است که کعب گفته است.
روایت شده که: عیینه بن حصن فزاري به عمر گفت: مواظب باش (یعنی: محافظه داشته باش) یا عجمها را از مدینه بیرون کن، زیرا
می ترسم آنان در این موضع ترا ترور کنند.و دستش را گذاشت روي آن موضعی که بعدا ابو لولو او را در آن موضع ترور کرد.
ابن ضحاك از جبیر بن مطعم نقل کرده گفته است:؟ با عمر در عرفه روي کوه بودیم که شنیدم مردي می گفت: اي خلیفه، اعرابی
اي از قبیله لهب از پشت سرم گفت: این صدا چیست؟ خدا زبانت را قطع کند بخدا قسم امیر المومنین سال آینده زنده نخواهد بود،
من به او بد گفتم و ادبش کردم. هنگامی که با عمر رمی جمره می کردیم سنگ کوچگی به سر او خورد و سرش را شکست،
مردي گفت: توجه داشته باش اي امیر المومنین که سال آینده در این جا نخواهی توقف کرد. من توجه کردم دیدم او همان مرد
لهبی است. بخدا قسم که دیگر عمر حج نکرد.
اگر تعجب می کنی شگفت آورتر این است که در ایام خلافت ابو بکر، مرده اي هنگام دفن از شهادت عمر خبر داده است. بیهقی
از عبد الله بن عبید الله انصاري آورده که گفته است: در زمره کسانی که ثابت بن قیس را که در " یمامه " کشته شده بود دفن می
کردند بودم که شنیدم می گفت: محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر شهید است و عثمان نیکوکار و رحیم است، به
او نگریستیم که مرده بوده
"قاضی " این داستان را در کتاب " الشفاء " در فصل زنده کردن مرده ها و سخنانشان، آورده است.
عبد الله بن سلام می گوید: در آن زمانی که عثمان در محاصره بود، پیش
[ [ صفحه 120
صفحه 68 از 193
او رفتم و به او سلام گفتم، او گفت: مرحبا به برادرم مرحبا به برادرم، ایا به تو خبر ندهم چیزي را که دیشب در خواب دیدم؟
گفتم: چرا. گفت: رسول خدا را در این درچه بالا مشاهده کرده ام فرمود: محاصرت کردند؟ گفتم: آري فرمود: تشنه ات نگهداشته
اند؟ گفتم: اري، آنگاه دلوي از آب از بالا برایم فرستاد و از آن نوشیدم و سیراب شدم و هنوز هم برودت آن را بین سینه و کفم
احساس می کنم. انگاه فرمود: اگر خواستی پیش ما افطار کن و اکر می خواهی بر آنان پیروزت سازم، من افطار پیش او را اختیار
کردم.
و باز از او نقل شده که گفته است: من رسول خدا و ابو بکر و عمر را دیشب در خواب دیدم به من گفتند: شکیبا باش که فردا شب
پیش ما افطار خواهی کرد.
و کثیر بن صلت از عثمان نقل کرده که گفته است: من رسول خدا را در خواب دیدم به من فرمود: تو در همین جمعه پیش ما
خواهی بود.
ابن عمر می گوید: عثمان صبح کرد در حالی که براي مردم چنین حدیثی گفت: رسول خدا در خواب دیدم به من فرمود: اي
عثمان فردا پیش ما افطار خواهی کرد، او فردا در حالی که صائم بود کشته شد.
محب الدین طبري، در جلد دوم " الریاض " صفحه 127 بعد از نقل روایت یاد شده چنین می گوید: اختلاف این روایت به این
جهت است که عثمان مکرر خواب دیده بوده گاهی در شب و گاهی در روز رسول خدا را در خواب دیده بوده است.
حاکم در " مستدرك جلد 3 صفحه 203 با سندي که صحیحش می داند آورده است که: عبد الله بن عمر و انصاري که از یاران
رسول خدا بوده، به پسرش جابر خبر می دهد که در احد کشته خواهد شد و او نخستین شهید از یاران رسول خدا است، و جنانکه
گفته بود، واقع شد.
[ [ صفحه 121
خطیب بغدادي در تاریخش جلد 2 صفحه 49 از ابی الحسین مالکی آورده که او گفته است: با بهترین بافنده ها (محمد بن
اسماعیل) سالیان زیادي مصاحب بودم و از او کرامات زیادي دیدم و از آن جمله این بود: پیش از هشت روز قبل وفاتش به من
گفت: من غروب روز پنجشنبه می میرم و در روز جمعه پیش از نماز دفن می شوم، زود است که آن را فراموش کنی اما فراموشش
نکن.
ابو الحسین می گوید: این جریان را تا روز جمعه فراموش کردم، در آن روز کسی به من رسید وگفت: او مرده است، رفتم تا در
تشییع جنازه اش شرکت کنم دیدم مردم دارند می آید پرسید چرا برمی گردند؟ گفتند: بعد از نماز دفن خواهد شد، من به حرف
آنها اعتنا نکردم رفتم بینم چه می شود؟ رفتم و دیدم همانطور که او گفته بود، پیش از نماز دفنش نمودند. ابن جوزي نیز در"
المنتظم " جلد 6 صفحه 274 این داستان را نقل کرده است.
قطره اي از دریا
در طی کتاب تاریخ و فرهنک بزرگان اهل سنت، قضایا زیادي درباره بسیاري از مردم یافت می شود که آنها را بر ایشان فضیلت و
کرامت به حساب آورده اند و آن قضایا مربوط به علم غیب و آگاهی آنان از مکنونات خاطر دیگران است و هیچ کدام از آنان
حتی قصیمی و پیروانش آن قضایا را شرك ندانسته اند در صورتی که امثال همان قضایا در مورد امامان شیعه، آنان را به بررسی و
تکلف و مزخرف گوئی وادار نموده است.
صفحه 69 از 193
و اینک گوشه اي از آن قضایا را ذیلا می آوریم:
-1 ابو عمرو بن علوان می گوید: روزي به خاطر حاجتی به بازار " رحبه " رفتم جنازه اي را دیدم دنبالش راه افتادم تا بر آن نماز
بخوانم و ماندم تا مرده را دفن کردند، در این هنگام بدون تعمد چشمم به زن روبازي افتاد، میل کردم که او را همچنان نگاه کنم
اما منصرف شدم و استغفار کردم (تا اینکه می گویم:) در دلم افتاد که شیخت جنید را زیارت کن، به سوي بغداد حرکت
[ [ صفحه 122
کردم هنگامی که نزدیک حجره اش رسیدم دربش را زدم، او به من گفت: اي ابو عمرو داخل شود در رحبه گناه می کنی و ما در
بغداد برایت طلب مغفرت می نمائیم.
2 "- ابن نجار " می گوید: شیخ ابو محمد عبد الله جبائی متوفی 605 روزي درباره اخلاص و ریا، و عجب سخن می گفت و من در
آن مجلس حاضر بودم، ناگهان در دلم افتاد که: چگونه باید از عجب خلاصی یافت؟
شیخ به من نگریست و گفت: هنگامی که همه جیز را از ناحیه خدا دانستی و معتقد بودي که او ترا براي عمل نیک موفق می دارد و
از فساد و دشمنی خارج می کند، در این وقت است که از عجب بدور خواهی بود.
-3 شیخ علی شبلی می گوید: زنم نیازمند به روپوشی بود، به او گفتم من که پنج درهم بدهکارم از کجا می توانم براي تو مقنعه
بخرم؟ خوابیدم و در خواب کسی را دیدم که به من گفت: هرگاه خواستی به ابراهیم خلیل نظر کنی به شیخ عبد الله بن عبد العزیز
بنگر.
وقتی که صبح پیش او در " قاسیون " رفتم به من گفت: چه هست ترا اي علی؟ اینجا بنشین. او به منزلتش رفت و برگشت مقنعه اي
که در گوشه آن پنج درهم بوده به من داد و من مراجعت نمودم.
-4 ابو محمد جوهري می گوید: از برادرم ابو عبد الله شنیدم که می گفت: پیامبر اکرم را در خواب دیدم و گفتم: یا رسول الله،
کدام یک از این مذاهب از همه بهتر است؟ و بر طبق کدام یک از آنها رفتار نمایم؟ فرمود ": ابن بطه، ابن بطه " از بغداد به سوي"
عکبرا " حرکت کردم. و درود مصادف با روز جمعه بود، تصمیم گرفتم خدمت شیخ " عبد الله بن بطه " مسجد جامع شرفیاب
شوم، هنگامی که مراد دید بی مقدمه به من گفت ": رسول خدا راست گفته است، رسول خدا راست
[ [ صفحه 123
گفته است."
-5 ابو الفتح قواس می گوید: زمانی آن چنان فقیر و بیچاره شده بودم که دو خانه ام جز کمان و کفشم که مورد استفاده بود چیز
دیگري نبوده است، تصمیم گرفتم آنها را بفروشم در آن روزي که می خواستم آنها را بفروشم، روزي بوده که " ابی الحسین بن
سمعون " جلوس داشته است، با خود گفتم اول به مجلس مزبور می روم آنگاه بر می گردم و کمان و کفشم را می فروشم (باید
توجه داشت که قواس کمتر پیش می آمد که از رفتن به مجلس ابن سمعون تخلف کند) و چنان کردم و به مجلس مزبور وارد
شدم، هنگامی که می خواستم از مجلس بیرون آیم، ابو الحسین مرا صدا زد و گفت ": ابو الفتح کفش ها و کمانت را نفروش، زیرا
خداوند به زودي از پیشش روزیت خواهد داد."
-6 حافظ ابن کثیر در تاریخ بخش جلد 12 صفحه 144 می گوید: از عمر خطیب اردشیر بن منصور ابو الحسین عبادي زیاد گذشته
صفحه 70 از 193
بود و گاهی در مجلسش بیش از سی هزار نفر از مردان و زنان شرکت می کردن، یکی از آنها می گوید ": روزي بر او وارد شدم
که، اب کوشت می خورد با خود گفتم؟ اي کاش زیادي آن را به من می داد و می نوشیدم تا حافط قرآن شدم، او هم زیادي آن را
به من داد و گفت: ابن را با همان نیت بخور. من هم آن را نوشیدم خداوند به من حفظ قرآن را روزي فرمود. "
-7 ابو الحارث اولاسی می گوید: از قلعه " اولاس " به قصد دریا بیرون می رفتم، یکی از برادران به من گفت: غذاي مخصوص"
عجه " برایت آماده کردم ام نرو تا از این غذا میل بفرمائی، من هم قبول کردم و نشستم و با او از آن غذا خوردم آنگاه کنار دریا
رفتم و به ابراهیم بن سعد (ابو اسحاق حسنی) علوي که مشغول نماز بوده برخوردم و با خود گفتم: شک ندارم که او می خواهد
بگوید: با من روي
[ [ صفحه 124
آب حرکت کن و اگر چنین حرفی بزند عملی خواهم کرد، هنوز این فکر در خاطرم مستحکم نشده بود که او گفت همانطور که بر
خاطرت گذشته است آماده حرکت باش، گفتم: بسم الله او از روي آب حرکت کرد من نیز خواستم به دنبالش حرکت کنم که پایم
توي آب فرو رفت او به من نگریست و گفت: غذاي عجه پایت را گرفته آنگاه مرا ترك گرد و رفت.
-8 روزي " ابن سمعون محمد بن احمد واعظ " متوفی در سال 387 ه روي منبر مردم را موعظه می کرد و ابو الفتح بن قواس نیز،
پاي منبرش نشسته بود ناگهان جرتش گرفت، واعظ از سخن گفتن باز ایستاد تا او از خواب بیدار شد و گفت: هم اکنون رسول خدا
را در خواب دیده اي؟ گفت آري، واعظ گفت: به این جهت از گفتار بازماندم که ترا از حالی که داري باز ندارم.
-9 از ابن جنید آورده اند که گفت: شیطان را در خواب دیدم که گویا برهنه بود، به او گفتم، آیا از مردم شرم ندارد؟ او در حالی
که آنان را از مردمی بدور می پنداشت، گفت: اگر آنان انسان بودند من آنان را همانند بچه هاي که با توپ بازي می کنند، مورد
ملعبه و بازیچه خود قرار نمی دادم، انسان ها گروهی غیر اینان هستند، گفتم: آنان کجایند؟ گفت: در مسجد " شونیزي " دلم را
خون کردند و بدنم را رنجور، هر گاه که تصمیم می گیرم آنان را گمراه کنم، به سوي خدا اشاره می کنند، گویا که می خواهم
بسوزم، هنگامی که بیدار شدم لباسم را پوشیدم و به سوي همان مسجد روان شدم، در آنجا سه نفر را نشسته دیدم که سرهایشان را
روي نهاده بودند، یکی از آنها سر برداشت و به من توجه کرد و گفت: اي ابو القاسم گول گفته آن خبیث را مخور و چنان مباش
که هرچه به تو می گوید بپذیري.
[ [ صفحه 125
دیدم آنان عبارتند از: ابو بکر دقاق، ابو الحسین نوري و ابو حمزه محمد بن علی جرجانی فقیه شافعی.
-10 روزي جوان نصرانی با سر و وضع و آرایش مسلمین پیش ابو القاسم جنید خزاز آمد و به او گفت: اي ابو القاسم، معنی گفته
پیغمبر که فرموده است ": از فراست مومن بپرهیزید که او با نور خدا می بیند " چیست؟
جنید سرش را پائین انداخت و آنگاه سر برداشت و گفت: اسلام بیاور که اینک وقت آن است، او نیز مسلمان شد.
از ابی الحسن شاذلی متوفی در سال 656 ه حکایت شده که گفته است ": اگر دهنی شریعت بر دهانم نهاده نشده بود، هر آینه از
حوادثی که تا روز قیامت واقع خواهد شد به شما خبر می دادم."
شگفتا!!
صفحه 71 از 193
شگفت آورتر از همه اینها، ادعاي آن مرد سنی است که می گوید: لوح محفوظ را می بیند و محتواي آن را می خواند و آن همه
ادعاهاي بزرگ را از آن اخذ می کند و در زمره فضائل می آورد و به صورت حقائق غیر قابل انکار در کتبشان نقل می شود.
ابن عماد در شذرات الذهب جلد 8 صفحه 286 در شرح زندگانی محی الدین مصطفی قوجوي حنفی، متوفی در سال 95 . ه صاحب
حواشی بر تفسیر بیضاوي و کتب دیگر، می نویسد ": او می گفت: هر گاه در فهم آیه اي از قرآن شک داشتم به خدا توجه می
کردم سینه ام به قدر دنیا باز می شد و در آن دو ماه طلوع می کرد
[ [ صفحه 126
که نمی دانستم انها چه هستند. آنگاه نوري پدید می آمد که بدان وسیله لوح محفوظ را می دیدم و معنی آن آیه را از آن استخراج
می کردم."
و در جلد 8 صفحه 178 شرح زندگانی مولا بخش روحی حنفی متوفی در سال 931 ه می نویسد ": او بسوي دیار عرب کوچ کرد
و از دانشمندانشان دانش ها اخذ کرد و ید طولانی در فقه و تفسیر پیدا کرد (تا اینکه می گوید) چه بسا می گفت: لوح محفوظ را
دیدم که چنین و چنان در آن نوشته بود و هرگز خلاف آن در نیامد ".
یافعی در مرآت الجنان جلد 3 صفحه 471 می گوید: شیخ جاگیر، متوفی در سال 590 ه می گفت ": با کسی عهدي نبستم مگر
آنگه اسمش را در لوح محفوظ جزء مریدانم یافته بودم."
و در جلد 4 صفحه 25 می گوید ": ابن صباغ ابو الحسن علی بن حمید، متوفی 612 ه با کسی همنشین نمی شد مگر آنکه اسمش را
در لوح محفوظ جزء اصحابش می دید. "
بسیار از این نوع مطالب خرافی و دور از منطق و عقل در کتاب هاي طبقات شعرانی، کواکب الدریه نووي، روض الریاحین یافعی،
روضه الناضرین شیخ احمد و تري و نظائر اینها یافت می شود.
و الذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لا یشعرون:
"آنانکه آیات ما را تکذیب کردند، به زودي آنها را از آنجا که نمی دانند هلاك و معذب خواهیم کرد"
[ [ صفحه 127
نقل جنازه ها به مشاهد مشرفه
گروهی بی اطلاع، از احکام اسلام، غافل از مصادر فتوي درباره این مساله سر و صداي زیادي کرده و پنداشته که این موضوع از
مختصات شیعه است و بس، از این رو تیرهاي طعنه و عیبجوئی به سوي آنان پرتاب کرده و از هر سو به - جانب آنان هجوم بردند.
در این میان، گروهی ناپخته در صدد دفاع بر آمدند (در صورتی که در جهالت و یا غفلت با آنان شریکند) به اینکه: این عمل (نقل
جنازه) کار مردم عوام و نادانست و نمی شود آن را عیب علماء و مذهب دانست.
و طائفه دیگر به خاطر تحقق آرزوهایش، حقیقت را تحریف کرده آن را وارونه جلوه داده اند.
اما دور از همه این نادانی ها متخصصان فن، پرده از روي این راز برداشته و چهره حقیقت را آشکار نمودند.
صفحه 72 از 193
بر این بی چاره ها مخفی مانده است که پیرون مذاهب دیگر نیز با شیعه در جواز مرده ها به خاطر اغراض صحیح، از محلی به محل
دیگر، پیش از دفن و یا بعد از آن، خواه میت وصیت کرده باشد یا نه موافقند:
مذهب مالکی می گوید: نقل میت از جائی به جائی دیگر، پیش از دفن و یا بعد آن، با شرط سه جائز است:
-1 در حال انتقال منفجر نشود.
-2 هتک حرمتش نباشد، یعنی طوري حمل نشود که مایه تحقیر او باشد.
[ [ صفحه 128
-3 انتقال او روي مصلحتی باشد، مثل اینکه از طغیان آب بر قبرش بترسد و یا به خاطر برکتی که در مکان دیگر امید می رود، و یا
با محل سکونت خانواده اش نزدیک است و یا به جهت اینکه خانواده اش بتواند آن را زیارت کند.
و اگر هر کدام از این شرطها مفقود باشد، انتقال او حرام خواهد بود
حنبلی ها می گویند: نقل میت از محلی که در آنجا مرده، به جائی دورتر از آن، به شرط اینکه براي غرض صحیحی باشد، مثل
اینکه بخواهند او را در مکانی مقدس و یا کنار بنده اي صالح دفن کنند، مانعی ندارند به شرط آنکه از تغییر بو متعفن شدنش ایمن
باشند و در این حکم فرقی میان قبل از دفن و یا بعد از آن نیست.
شافعی ها می گویند: نقل میت از جائی به جائی دیگر براي دفن کردن حرام است. و گفته شده که: مکروه است، مگر در نزدیکی
مکه یا مدینه یا بیت المقدس یا قبر بنده صالح که در آن صورت کراهت هم ندارند و اگر وصیت کرده باشد که او را به یکی از
اماکن یاد شده ببرند در صورت ایمنی از تغییر بو واجب خواهد بود و منظور از مکه تمام حرم است، نه شهر مکه.
حنفی هاي می گویند: مستحب است هر کسی در هر جا که مرده است در همانجا دفنش کنند، انتقال او به جائی دیگرش پیش از
دفن در صورت ایمنی از تغییر بو مانعی ندارد، اما بعد از دفن خارج کردن او جز در صورتی که زمین غصبی و یا به شفعه اخذ شده
باشد حرام خواهد بود
کسی که در تاریخ غور کرده باشد این حقیقت را به وضوح می یابد که علماء همه مذاهب، عملا اتفاق بر جواز حمل جنائز چه قبل
از دفن و چه بعد از آن دارند و اینکه نقل اموات به سوي اماکن مقدسه از قبیل: مکه، مدینه، جوار قبر امام،
[ [ صفحه 129
کنار قبر بنده صالح، سر زمین پاك، یا محیطی که خانواده میت در آنجا هستند، و یا مقبره خانوادگی جزء امور مرتکز در اذهان
همگان بوده است.
و روز انتقال استخوان خاك شده، بسیاري از آنها که از پیروان مذاهب اربعه بودند، جمع کثیري از علماء و خطباء و قراء و دیگران
شرکت نموده اند.
و همه اینها، نشانه جواز این امر و اتفاق امت اسلامی درباره آن است.
بلکه تاریخ گواهی می دهد که: این کار از زمان صحابه و تابعان در صورت وصیت میت یا تصمیم اولیائش رواج داشته و گویا که
عملا میان تمام فرق مسلمین در جمیع قرون اسلامی مورد اتفاق بوده است.
و اگر این موضوع، از همان ابتداي اسلام، مورد قبول نبوده، هیچ گاه صحابه درباره رسول خدا اختلاف نمی کردند که آن حضرت
صفحه 73 از 193
را در مدینه یا مکه یا کنار جدش حضرت ابراهیم علیه السلام دفن نمایند
و این موضوع نه تنها در اسلام، بلکه در شرایع پیشین نیز مشروع بوده است و لذا می بینیم: حضرت آدم که در مکه وفات یافته و در
غار ابو قبیس دفن شده بود، وسیله حضرت نوح تابوتش به کشتی حمل گردید و پس از پایان غائله طوفان، آن را در بیت المقدس
و یا طبق احادیث شیعه در نجف اشرف دفن نمود.
یعقوب علیه السلام، در مصر فوت کرد و به شام برده شده. موسی علیه السلام، بدن یوسف را که در مصر وفات یافته و در آنجا دفن
شده بود، به مقبره خانواده گیش در فلسطین حمل نمود.
[ [ صفحه 130
یوسف علیه السلام، جسد پدرش یعقوب را از مصر به " حبرون " مقبره خانواد گیشان برده و در آنجا دفن کرد.
حسن و حسین علیهما السلام پاك پدرشان امیر المومنین علیه السلام را از کوفه به مدفن کنونیش نجف اشرف حمل کرده و در
آنجا دفن نمودند.
نهایت آنکه در دلائل النبوه آمده است: نخستین کسی که از قبري به قبر دیگر نقل گردید، علی بن ابی طالب علیه السلام است که
روز جمعه هفدهم رمضان، شمشیر دشمن بر فرق همایونش وارد آمد و بعد از دو روز وفات یافت و فرزند برومندش امام حسن علیه
السلام بر او نماز خواند و در دار الاماره کوفه مدفون گردید و قبرش پنهان نگاه داشته شد، تا بعدا به " نجف " حمل گردید و تا
زمان هارون الرشید، قبر آن حضرت پنهان بود، و در آن زمان، مدفن آن بزرگوار آشکار شد و روي آن ساختمانی وسیله هارون بنا
گردید و داستان آن چنین است:
هارون ملاحظه کرد که وحشیانی به آن محل انس دارند و از صیادان به آنجا پناه می برند، از علت این امر از مردم قریه اي که در
نزدیکی آن بوده پرسش نموده، پیرمردي در پاسخ گفت: این جا قبر امیر المومنین علی و نوح علیهما السلام است.
و ما در اینجا قسمتی از افرادي را که جنازه هایشان پیش از دفن و یا بعد از آن. به جاي دیگر منتقل گردیده ذیلا می آوریم:
-1 کسانی که پیش از دفن، جنازه آنها به جاي دیگر منتقل گردید
-1 مقداد بن عمر ثعلبه صحابی، متوفی در سال 33 ه در " جرف " سه میلی
[ [ صفحه 131
مدینه وفات یافت و از آنجا جنازه اش را روي دوش گرفته و به مدینه آوردند و در " بقیع " دفن کردند
-2 سعید بن زید قرشی عدوي (که یکی از عشره مبشره است)، در سال 51 یا 52 ه در العقیق ده میلی مدینه وفات یافت و از آنجا به
مدینه آورده شد و در آن دفن گردید
-3 عبد الرحمن بن ابی بکر صدیق، در سال 52 ه در " حبشی " که تا مکه شش میل فاصله دارد وفات یافت و به مکه آورده و در
آنجا دفن گردید و عایشه از مدینه به مکه کنار قبرش آمد و نماز خواند و چنین گفت ": ما همانند ندیمان جذیمه، در قسمتی از
روزگار چنان با هم زیست می کردیم که درباره ما کفته می شد که هرگز از هم جدا نخواهیم شد، ولی هنگامی که از هم جدا
شدیم گویا که با مالک هرگز شبی را به صبح نیاورده بودیم."
-4 سعد بن ابی وقاص، صحابی در سال 54 یا 55 و یا 56 ه در حمراء الاسد وفات یافت و به مدینه آورده و در آن جا دفن شد.
صفحه 74 از 193
-5 اسامه بن زید صحابی در سال 54 ه در " جرف " وفات یافت و او را به مدینه آوردند.
-6 ابو هریره صحابی شهیر که در سال 57 یا 58 و یا 59 ه در " العقیق " وفات یافته است، جنازه اش را به مدینه منوره آوردند.
[ [ صفحه 132
-7 یزید بن معاویه بن ابی سفیان، متوفی 64 در " حوارین " از قراء دمشق وفات کرد و جنازه اش را به دمشق بردند و در آنجا دفن
گردید.
-8 ابو اسحاق ابراهیم بن ادهم در سال 162 ه در " الجزیره " فوت کرد. جنازه اش به " صور " حمل و در آنجا دفن گردید.
-9 جعفر بن یحیی، در " الغمر " سال 189 ه کشته شد و جنازه اش به بغداد حمل گردید.
-10 ابو الفیض ذو النون المصري در سال 246 ه در " حیره " وفات یافت و جنازه اش را روي " مرکبی " گذاشته و به " فسطاط"
حمل کرده در قبرستان مردم " المعافر " دفن نمودند.
-11 هارون بن عباس هاشمی، سال 267 ه در " الروثیه (" و گفته شده در " العرج) " وفات یافت و از آنجا به مدینه اش آوردند و
در آنجا دفن کردند.
-12 احمد بن محمد بن غالب باهلی، در بغداد سال 275 ه وفات یافت و او را در تابوتی نهاده به بصره اش بردند و در آنجا دفن
کرده و بر روي قبرش بارگاهی بناء نموده.
-13 محمد بن اسحاق بن ابراهیم ابو العنبس صیمري، متوفی در سال 275 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حملش کرده و در آنجا
دفنش نمودند.
-14 معتمد علی الله خلیفه عباسی، در سال 279 ه در بغداد با مرگ ناگهانی مرد. جنازه اش را به " سر من راي " حمل و در آنجا
دفنش نمودند.
[ [ صفحه 133
-15 جعفر بن معتضد، متوفی در سال 280 ه در شهر " دینور " وفات یافت وجنازه اش را به بغداد حمل کردند.
-16 علی بن محمد بن ابی الشوارب ابو الحسن اموي بصري، در سال 282 یا 283 در بغداد وفات یافت، و بر جنازه اش نماز خوانده
شد. آنگاه به " سر من راي " حملش کرده و در آنجا دفنش نمودند.
-17 جعفر بن محمد بن عرفه، در ذیحجه سال 287 ه در " العمق " که یکی از منازل طریق حج از راه بغداد است وفات یافته او را به
بغداد حمل کرده و در محرم سال 288 ه در بغداد دفنش کردند.
-18 حسین بن عمر بن ابی الاحوص ابو عبد الله کوفی، در سال 300 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حملش کرده و در آنجا
دفنش نمودند.
-19 محمد بن جعفر ابو عمر القتات کوفی، در سال 300 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه اش بردند.
-20 ابو القاسم عبد الله بن ابراهیم معروف به " ابن الاکفانی " در سال 307 ه در " القصر " وفات یافت و تابوتش به مکه حمل و در
آنجا دفن گردید.
-21 ابراهیم بن نجیح ابو القاسم کوفی، در سال 313 ه در بغداد وفات یافت جنازه اش را به کوفه آورده و در آنجا دفن کردند.
صفحه 75 از 193
-22 بدر بن هیثم کوفی قاضی در سال 318 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حمل و در آنجا دفن گردید.
[ [ صفحه 134
-23 محمد بن حسین ابو الطیب لخمی، در سال 318 ه در بغداد وفات یافت و چون خانواده اش در کوفه بودند جنازه اش را به آنجا
برده و همانجا دفنش کردند.
-24 ابو اسحاق ابراهیم بن محمد خطابی عمر کوفی که از احفاد عمر بن خطاب است، در سال 320 ه در بغداد وفات یافت و به
کوفه حمل و در آنجا دفن گردید.
-25 اسماعیل بن عباس ابو علی وراق، در هنگام مراجعت از مکه در سال 323 ه بین راه وفات یافت و به بغداد حمل و در آنجا
مدفون گردید.
-26 علی بن عبد الرحمن کوفی، در سال 347 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به کوفه منتقل و در آنجا دفن نمودند.
-27 ابو الحسن علی بن محمد بن زبیر کوفی، در سال 348 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه اش حمل کردند.
-28 مطرف بن عیسی ابو القاسم غسانی البیري، متوفی در سال 356 ه یا 357 ه در قرطبه وفات یافت و از آنجا به شهرش آورده و در
آنجا دفنش کردند.
-29 ابراهیم بن محمد ابو الطیب عطار، در سال 362 ه در " سوسنتین " یا ساوه وفات یافت و به نیشابور حمل و در آنجا دفن
گردید.
-30 المطیع لله خلیفه عباسی، در سال 364 ه هنگامی که با پسرش الطائع لله از لشگرگاه " دیر عاقول " به واسط می رفت وفات
یافت، جنازه اش را به بغداد حمل
[ [ صفحه 135
و در " الرصافه " دفنش نمودند.
31 - احمد بن عطاء ابو عبد الله زاهد، که در سال 369 ه در " منواث " عکا و فات یافته است به " صفد " صور حمل شده و در
آنجا مدفون گردید.
-32 محمد بن عباس بن احمد ابو عبد الله ضبی هراتی، در سال 278 ه در " خواف نیشابور " وفات یافت و طبق وصیتش، جنازه اش
را به " هرات " برده و در آنجا دفن کردند.
-33 علی بن عبد العزیز جرجانی، در سال 392 ه در نیشابور وفات کرد و تابوتش به " جرجان " برده و در آنجا دفن گردید.
-34 ابو عبد الله قصمی مصري، متوفی در سال 40 ه هنگامی که از مصر به مکه می رفت وفات یافت و جنازه اش را به مدینه برده و
در آنجا دفن کردند.
-35 اسماعیل بن حسن ابو القاسم صرصري، متوفی در سال 403 ه در بغداد وفات یافت و بعد از آنکه ابو الحامد اسفراینی بر او نماز
خواند جنازه اش را به " صرصر " بردند.
-36 ابو نصر فیروز بهاء الدین، متوفی در سال 403 ه در " ارجان " وفات یافت و جنازه اش را به کوفه برده و در آنجا دفن کردند.
-37 ابو اسحاق اسفراینی شافعی، در سال 418 ه در شهر نیشابور وفات یافت
صفحه 76 از 193
[ [ صفحه 136
و از آنجا، به شهرش (اسفراین) برده و در آنجا دفنش کردند.
-38 ابو القاسم الحسین بن علی مغربی، متوفی در سال 418 ه در " میافارقین " وفات یافت، او را به نجف برده و در آنجا دفنش
کردند.
-39 ابو بکر بیهقی حافظ بزرك، در سال 458 در نیشابور وفات یافت و تابوتش به " بیهقی " حمل گردید.
-40 محمد بن احمد بن مشاره ابو عبد الله اصفهانی شافعی، در سال 464 ه در بغداد وفات کرد و او را به " دجیل " بردند.
-41 علی بن ابی نصر موصلی، متوفی در سال 479 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به موصل بردند.
-42 ابو بکر محمد بن عبد الله ناصحی نیشابوري که در زمانش پیشواي حنفی ها بوده، در سال 484 در راه " ري " وفات یافت و
تابوتش به نیشابور حمل گردید و گفته شده که جنازه اش را به اصفهان برده و در آنجا دفن گردند.
-43 قاضی ابو احمد القسم بن مظفر شهرزوري، متوفی در سال 489 ه در مدائن کسري وفات یافت، جنازه اش را به اسکندریه برده
و در آنجا دفن کردند.
-44 ابو بکر احمد بن علی علبی حنبلی، در سال 503 ه در عرفات وفات یافت جنازه اش را به مکه بردند و طوافش دادند و کنار قبر
"فضیل بن عیاض " دفن نمودند و هنگامی که خبر مرگش به بغداد رسید، براي او نماز غایب خواندند و مسجد جامع براي این
کار پر از جمعیت شده بود.
[ [ صفحه 137
-45 حافظ ابو الغنائم محمد بن علی نرسی کوفی مقري، در سال 510 ه در حله وفات یافت. جنازه اش را به کوفه برده و در آنجا
دفنش کردند.
-46 ابو بکر محمود بن مسعود قاضی القضاه الشعیبی حنفی مفتی در سال 514 در سمرقند وفات یافت و تابوتش را به بخارا بردند.
-47 ابو اسحاق الغزي ابراهیم بن عثمان در سال 524 ه میان مرو و بلخ که از شهرهاي خراسان آن روز بوده وفات یافت و جنازه اش
را به بلخ برده و در آنجا دفنش کردند.
-48 قاضی بهاء الدین شهروزي، در سال 532 ه در حلب وفات یافت او را به صفین برده و در آنجا دفنش کردند.
-49 ابو سعد احمد بن محمد حافظ اصفهانی، در سال 540 ه در نهاوند وفات کرد، و به اصفهان نقل داده شد.
-50 احمد بن محمد ابو المعالی بن البسر بخاري، متوفی در سال 542 ه در (سرخس) وفات یافت و جنازه اش را به " مرو " و از
آنجا به " بخارا " بردند و در آنجا دفن کردند.
-51 المظفر بن اردشیر ابو منصور عبادي، در سال 547 ه در لشگرگاه مکرم فوت کرد. جنازه اش را به بغداد برده، و در " دکه جنید
"دفن نمودند.
-52 ابو الحسن محمد بن مبارك بغدادي فقیه شافعی، در سال 552 ه در بغداد وفات یافت. و جنازه اش را به کوفه انتقال داده و در
انجا دفنش کردند.
صفحه 77 از 193
[ [ صفحه 138
-53 صدر الدین ابو بکر خجندي اصفهانی شافعی، در سال 552 ه در قریه اي میام همدان و کرخ وفات یافت، و او را به اصفهان
برده، و در " سیلان " دفنش کردند.
-54 محمد بن عبد الرحیم انصاري ابو عبد الله مالکی غرناطی، در سال 569 ه در اشبیلیه وفات یافت و به غرناطه برده شد، و در آنجا
دفن گردید.
-55 عبد اللطیف فقیه شافعی اصفهانی، در سال 580 ه در همدان وفات کرد و جنازه اش را به اصفهان برده، و در آنجا دفنش
کردند.
-56 ضیاء الدین عیسی الهکاري فقیه، در سال 585 ه در " خروبه " نزدیک عکا وفات کرد و به قدس حمل شده و در آنجا دفن
گردید.
-57 ابو الفضل حسین بن احمد همدانی یزدي که از پیشوایان مذهب حنفی است، در سال 591 ه در شهر " قوص " واقع در مصر
علیا وفات یافت و جنازه اش را به مصر آورده و در خاك " حنیفه " دفنش کردند.
-58 مسعود بن صلاح الدین، متوفی در سال 606 ه در مدرسه " راس العین " وفات یافت جنازه اش به " حلب " برده و در آنجا
دفن گردید.
-59 ابن حمدون تاج ابو سعد حسن بن محمد، متوفی در سال 608 ه در مدائن وفات یافت، جنازه اش را به مقابر قریش برده و در
آنجا دفنش کردند.
-60 قطب الدین عادل، متوفی در سال 619 ه در " فیوم " وفات یافت و
[ [ صفحه 139
جنازه اش به قاهره برده شد.
-61 ابو الفضائل حسن بن محمد عدوي، در سال 650 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به مکه برده و در آنجا دفن کردند.
-62 سیف الدین ابو الحسن قیمري، در سال 653 در " نابلس " وفات کرد. او را در بارگاهش در نزدیکی " مارستانه " واقع در"
صالحیه " دفن کردند.
-63 ابو الفضائل القسم بن یحیی شهرزوري، متوفی در سال 599 ه در " حماه " وفات یافت. او را به دمشق حمل کرده و در آنجا
دفن نمودند.
-64 الملک الناصر داود بن المعظم، در سال 655 ه در قریه " البویضا " دمشق وفات یافت. و از آنجا به شام برده و در دامنه کوه"
قاسیون " دفن گردید 65 . - جمال الدین صرصري فقیه حنیلی در سال 656 ه در بغداد وفات یافت او را در محلش (صرصر) دفن
کردند.
-66 شیخ محمد قونوي مصري، در سال 672 ه در مصر وفات یافت وصیت کرده بود جنازه اش را به دمشق برده کنار شیخ محی
الدین عربی استادش دفن نمایند.
-67 ابو الخیر رمضان ابن الحسین السرماري مدرس حنفی، در سال 675 ه در دریا وفات کرد. و جنازه اش را پس از نه روز، به شهر
انبار رسانده و در آنجا دفن کردند.
صفحه 78 از 193
-68 ملک سعید برکه، متوفی در سال 678 ه در " کرك " فوت کرد جنازه ش
[ [ صفحه 140
را به دمشق برده، در آنجا دفن کردند.
-69 نجم الدین عبد الرحیم القاضی ابن البارزي الشافعی فقیه بصیر، در سال 683 ه در تبوك فوت کرد. جنازه اش به مدینه حمل و
در آن جا دفن گردید.
-70 یوسف بن ابی نصر دمشقی ابن السفاري، محدث، در سال 699 ه در دمشق در زمان نتار فوت کرد. و او را در تابوتی نهادند تا
سر و صدا خوابید به مدینه اش برده در آنجا دفنش کردند.
-71 شرف الدین ابو عبد الله محمد بن محمد الحرانی معروف به این النجیح فقیه عابد، متوفی در سال 723 ه در وادي بنی سالم
فوت کرد. او را به مدینه بردند، پس از غسل و نماز بر او در روضه مبارکه " در بقیع دفنش کردند.
-72 ابو الحسن علی بن یعقوب مصري نور الدین شافعی پیشواي شافعی ها. متوفی در سال 724 ه دو " دیروط " که یکی از قراء
مصر بوده فوت کرد - و به " قرافه " حمل و در آنجا دفن گردید.
-73 کمال الدین ابن الزملکانی بزرگ شافعی ها، سال 727 ه در شهر " بیس " فوت کرد و به قاهره حمل و در " قرافه " دفن
گردید،
-74 عبد القادر بن عبد العزیز حنفی که یکی از بزرگان این طائفه است، در سال 737 ه در " رمیله " فوت کرد او را به بیت
المقدس بردند.
-75 محمد بن محمد تلمسانی مقري. (یکی از مجتهد بن مالکی در قرن هشتم) در " فاس " فوت کرد. او را به محلش " تلمسان"
بردند.
[ [ صفحه 141
-76 محمد بن یوسف کرمانی پس بغدادي شمس الدین شارح صحیح بخاري در راه حج سال 786 ه فوت کرد او را به بغداد برده
در قبري که قبلا براي خود آماده ساخته بود، دفن کردند.
-77 عز الدین ابو جعفر احمد بن احمد اسحاقی حلبی شافعی رئیس بزرگوار در سال 803 ه در " مرحلین " حلب فوت کرد او را به
حلب حمل نموده در آنجا در مقبره خانواده اش دفن کردند.
-78 امیر عماد الدین ابو الفداء اسماعیل عنابی دمشقی، در سال 930 ه در قریه " دمر " فوت کرد. او را به دمشق حمل و در " عنابه
"دفن کردند.
-79 شهاب الدین احمد بخاري مکی پیشواي حنفی ها، در سال 938 ه یا 948 ه در بندر جده که قاضی همانجا بوده وفات کرد.
جنازه اش را به مکه برده، و در " المعلی " دفن کردند.
-80 ابو الحسن علی بن احمد کیزوانی، در سال 955 ه، بین مکه وطائف فوت کرد جنازه اش را به مکه برده و در آنجا دفنش
کردند.
-2 کسانی که بعد از دفن، جنازه آنها را بجاي دیگر بردند:
صفحه 79 از 193
-1 عبد الله بن عمرو بن حزام (حرام) انصاري، پدر صحابی بزرگوار " جابر بن عبد الله " که او و صدیقش عمرو بن جموح انصاري
در احد شهید شده و در آنجا میان یک قبر دفن گردیدند و بعد از شش ماه جابر او را از آنجا بیرون آورد.
جابر می گوید: با پدرم کسی دفن شده بود که دلم راضی نمی شد با او در یک قبر باشد، از این رو او را در اوردم و در قبر
جداگانه اي دفنش کردم.
[ [ صفحه 142
ابو داود و بیهقی اضافه می کنند که: او را بعد از شش ماه در آوردم و هیج تغییر در او پدید نیامده بود، جز آن قسمت از ریشش که
روي زمین قرار داشت.
حاکم در " مستدرك " جلد 3 صفحه 203 با اسناد صحیحی از جابر آورده است: پدرم اولین شهید روز " احد " بود او را با یکی
دیگر در قبري گذاردم، بعدا دیدم دلم راضی به این کار نیست که او با دیگري در یک قبر باشد بعد از شش ماه، او را از قبرش در
آوردم. گویا مانند روزي بود که میان قبرش نهاده بودم غیر گوشش.
ناصف در " التاج " جلد 1 صفحه 409 بعد از ذکر حدیث جابر و نقل جنازه سعد و سعید یاد شده می گوید: از این حدیث فهمیده
می شود که نقل میت قبل از دفن و بعد از آن به جاي دیگر جائز است.در صورتی که صاحب قبر طالب آن باشد و یا از فراگفتن
آب بر آن و یا خراب شدن آن بترسد، انتقال آن واجب است، و اگر در میان مردم اشراري باشد نیز جائز است و بطور کلی در
صورت احتیاج انتقال جائز است.
-2 عبد الله بن سلمه بن مالک بن حارث بلدي انصاري، در جنگ احد گشته شد. مادرش انسیه دختر عدي خدمت رسول خدا رفت
و عرض کرد: یا رسول الله پسرم عبد الله بن سلمه از شرکت کنندگان جنگ بدر بود، ولی در احد کشته شده میل دارم جنازه اش را
به مدینه برده با آن مانوس گردم، رسول خدا به او اجازه داد از فرزندش را توي عبا پیچیده و روي شترش قرار داد و در طرف دیگر
شتر " مجذر بن دیار " را و حرکتشان داد و چون عبد الله سنگین و مجذر سبک بود و توازن بهم خورده بود اصحاب رسول خدا از
این منظره به شگفت آمده بودند،
[ [ صفحه 143
پیامبر اکرم فرمود: عملشان میان آنان توازن بر قرار خواهد کرد.
-3 مجذر بن زیاد بن عمرو بن احزم بلوي، در جنگ احد کشته شد و انیسه مادر عبد الله بن سلمه او را با پسرش از آنجا با اجازه
صریح رسول اکرم به مدینه برد.
-4 طلحه بن عبید الله تمیمی (یکی از عشره مبشره) که در جنک جمل سال 36 ه کشته شده و در بصره در ناحیه ثقیف دفن گردید.
حافظ بن عساکر آورده است که: عایشه، دختر طلحه، پدرش را در خواب دید به او گفت: دخترم مرا از این مکان به جاي دیگر
منتقل کن، زیرا رطوبت اذیتم می کند، پس از سی سال یا مانند آن در حالی که بدنش تر و تازه بوده و تغییري در او پدید نیامده
بود از قبر در آورد و در " هجرتین " واقع در بصره دفن کرد.
و در روایت دیگري آمده است ": خانه اي از خانه هاي آل ابی بکر را خریدند و در آنجا دفنش کردند. "
-5 کسانی که در جوار مسجد رسول خدا بودند: عینی در " عمده القاري " جلد 4 صفحه 63 گفته است: عثمان رضی الله عنه
صفحه 80 از 193
دستور داد: قبرهائی که نزدیک مسجد است خراب کنند و جنازه ها را به قبرستان بقیع منتقل نمایند و گفت ": مسجدتان را وسعت
دهید."
-6 شهداء احد: ابن جوزي در صفه الصفوه جلد 1 صفحه 147 از جابر روایت کرده: هنگامی که معاویه تصمیم گرفت چشمه اش را
در احد جاري سازد، به او نوشتند: این کار مقدور نیست، مگر آنکه آن را بر روي قبور شهداء احد جاري سازیم. او در جواب
نوشت: قبرها نبش کنید."
و در نوادر الحکیم ترمذي صفحه 277 اماده است او به منادي اي دستور داد در میان مردم ندا دهد که ": هر کس کشته اي دارد
جنازه اش را در آورد و به جاي دیگر ببرد."
[ [ صفحه 144
جابر می گوید: آنان را دیدم که روي گردن هاي رجال حمل می شدند و گویا که خوابیده بودند. و کلنک به گوشه پاي حمزه
علیه السلام اصابت کرد و خون از آن جاري گردید.
ابن جوزي در صفحه 194 در کتابش از جابر آورده است که ": از طرف معاویه ما را در مورد کشته هاي احد هنگام جریان آب
چشمه ندا دادند، آنها را بعد از چهل سال تر و تازه از قبرها بیرون آوردیم. "
-7 جعفر بن منصور، متوفی در سال 150 ه ابتداء در قبرستان بنی هاشم بغداد دفن گردید، آنگاه از آنجا به جاي دیگر منتقل شد.
-8 در سال 647 ه تابوت هاي جمعی از خلفاء را به خاك " رصافه " به خاطر بیم از آب گرفتن منتقل کردند، یکی از آنها"
المقتصد بن الامیر ابی احمد المتوکل " است که بعد از سیصد و پنجاه و چند سال از دفن او را به آن جا منتقل کردند و همچنین
پسرش " المکتفی " و " المقتفی " پسر المقتدر بالله را.
-9 ابو النجم بدر الکبیر در سال 311 ه در شیراز فوت کرد، پس از مدتی قبرش را نبش کرده و جنازه اش را به بغداد حمل نمودند.
-10 محمد بن ابو علی ابن مقله بغدادي، در سال 328 ه وفات یافت، و در دار السلطان دفن گردید، آنگاه خانواده اش درخواست
کردند جنازه اش را به آنها تسلیم کنند، قبرش را شکافته جسدش را به آنها تسلیم نمودند، پسرش ابو الحسین او را در خانه اش دفن
کرد پس زن معروفش " دیناریه " قبر او را شکافته و در خانه خود دفن نمود.
-11 جعفر بن الفضل ابو الفضل معروف به ابن " خنزابه " وزیر و محدث، در
[ [ صفحه 145
سال 371 ه یا 391 ه فوت کرد و در " قرافه " و گفته شده در خانه اش، دفن گردید.
و گفته شده که او در مدینه خانه اي خریده و قبري در آن براي خود تعبیه کرده بود.
وقتی که او را به آنجا بردند، چون بزرگان آنجا متنعم به نعمت هایش بودند جنازه اش را به مکه برده مراسم حج و وقوف به
عرفات را درباره اش انجام دادند،انگاه او را به مدینه برگردانده و در آنجا دفنش نمودند.
-12 ابن سمعون محمد بن احمد پیشوا و واعظ شهیر، در روز پنجشنبه 14 ذي القعده سال 387 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در
خیابان " الغتابیین " دفن گردید همجنان در آنجا بود تا آنکه پنجشنبه یازده رجب سال 426 ه از آنجا منتقل گردید و در مقبره
احمد بن حنیل پیشواي حنبلی ها دفن شد در صورتی که کفنش رطوبت برنداشته بود
صفحه 81 از 193
-13 ابو الحسن محمد بن عمر کوفی، در سال 390 ه در بغداد وفات کرد و بعد از یک سال یا کمتر جنازه اش را به مقبره
خانوادگیش واقع در کوفه برده و در آنجا دفن کردند.
-14 ابو بکر محمد بن طیب باقلانی متکلم اشعري شافعی در سال 403 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در کوچه مجوس از نهر"
طابق " دفن گردید آنگاه از آنجا به " باب الحرب " منتقل و در آنجا دفنش کردند.
-15 ابو بکر محمد بن موسی خوارزمی فقیه حنفی که ریاست مذهب به او منتهی گردیده بود در سال 403 ه فوت کرد و در خانه
اش واقع در کوجه " عیده " مدفون گردید و در سال 408 ه به خاکش واقع در " بازارچه غالب " منتقل و در آنجا
[ [ صفحه 146
دفن گردید.
-16 ابو حامد احمد بن محمد اسفرائینی که پیشواي شافعی ها در زمانش بوده در سال 406 ه فوت کرد و در خانه اش دفن گردید
آنگاه در سال 410 یا 416 ه به مقبره اش واقع در باب الحرب منتقل و در آنجا مدفون گردید.
-17 ابو الحسن علی بن عبد العزیز ابن حاجب نعمان، متوفی در سال 421 ه در خانه اش واقع در " برکه زلزل " دفن گردید. پس
تابوتش به مقابر قریش منتقل و در شب جمعه 25 ذي قعده سال 425 ه در آنجا مدفون گردید.
-18 خلیفه القادر بالله در ذي حجه سال 422 ه فوت کرد و در خانه اش دفن شد. آنگاه بعد از یک سال یعنی پنجم دیقعده سال
423 ه تابوتش را به " رصافه " منتقل و در آنجا دفن گردید.
-19 احمد بن محمد ابو الحسین قدوري بغدادي حنفی (رئیس مذهب حنفی در عراق که ریاست مذهب به او منتهی گردیده بود)
در سال 428 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در " کوچه ابی خلف " دفن گردید، آنگاه به جاي دیگر واقع در خیابان
منصور کنار قبر ابی بکر خوارزمی فقیه حنفی دفنش نموده.
-20 ابو طاهر جلال الدین، متوفی در سال 435 ه در بغداد وفات یافت، و در خانه اش دفن شد، آن گاه در ششم ماه رمضان سال
436 ه تابوتش به مقبره خانوادگیش واقع در مقابر قریش منتقل و در آنجا دفن گردید.
-21 عبد السید بن محمد مشهور به ابن الصباغ (پیشپاي شافعی ها در زمانش)
[ [ صفحه 147
در سال 447 ه فوت کرد. و در خانه اش واقع در کرخ دفن گردید، پس به باب حرب منتقل و در آنجا مدفون گردید.
-22 ابو نصر احمد بن مروان کردي، در سال 453 ه فوت کرد و در مسجد " جامع المحدثه " و گفته شده: در قصر السدلی دفن
شد، پس او را به بارگاه معروفه آنها که به مسجد " جامع المحدثه " متصل بوده برده در آنجا دفنش کردند.
-23 احمد بن محمد ابو الحسن السمنانی قاضی حنفی، متوفی در سال 466 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در " نهر
القلائین " دفن گردید، انگاه پس از یک ماه جنازه اش را به جانی واقع در خیابان منصور برده دفن کردند، پس او را در " خیزرانیه
"دفن نمودند
-24 خلیفه القائم بامر الله در سال 467 ه فوت کرد و در کنار قبور نیاکانش دفن گردید، آنگاه به " رصافه " منتقل گردید که هم
اکنون مورد زیارت است.
صفحه 82 از 193
-25 حسن بن عبد الودود ابو علی شامی، متوفی در سال 467 ه در خانه اش واقع در " سکه الخرقی " دفن گردید، آنگاه او را بیرون
آورده و در مقبره اش در " مسجد جامع مدینه " دفن نمودند.
-26 احمد بن علی بن محمد، قاضی دمشق در سال 468 ه فوت کرد و در خانه دفن شد، پس او را به مقبره " الباب الصغیر " برده
در آنجا دفنش نمودند 27 - ابو عبد الله دامغانی حنفی، قاضی القضاه فقیه بزرك، در سال 478 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در"
درب العلابین " دفن شد، پس او را به محل دفن ابی حنیفه برده در آنجا دفنش کردند.
[ [ صفحه 148
-28 ابو المعالی عبد الملک بن عبد الله الجوینی، امام الحرمین فقیه شافعی در سال 478 ه در نیشابور فوت کرد و در خانه اش دفن
گردید، آنگاه بعد از سال ها جنازه اش را کنار مقبره حسین برده کنار مادرش دفن کردند و کسانی که از علمش بهره مند شده
بودند حدود چهار صد نفر بودند و در شهر دسته راه انداخته برایش مرثیه خوانی نمودند.
-29 محمد بن هلال ابو الحسن الصابی ملقب به " غرس النعمه " در سال 480 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در خیابان"
ابن عوف دفن شد، سپس به نجف کنار قبر امیر المومنین علیه السلام منتقل و در اینجا دفن گردید
-30 ابو محمد رزق الله عبد الوهاب التمیمی، در سال 588 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب المراتب " دفن گردید و در
سال 491 ه بعد از مرگ فرزندش در کنار قبر احمد دفنش کردند.
-31 محمد بن ابی نصر ابو عبد الله اندلسی، حافظ مشهور، در سال 488 ه فوت کرد و در مقبره " باب ابرز " از بارگاه شیخ ابی
اسحاق شیرازي دفن شد و در صفر 491 ه منتقل به مقبره " باب حرب " شد و در کنار قبر " بشر بن الحارث معروف به " حافی دفن
گردید.
-32 طراد بن محمد عباسی بغدادي، متوفی در سال 491 ه در خانه اش واقع در " باب البصره " دفن شد و در ذي الحجه سال 422 ه
جنازه او را به مقابر شهداء
[ [ صفحه 149
نقل کرده و در آنجا دفن کردند.
-33 ابو الحسن عقیل بن ابی الوفاء علی، بزرك طائفه حنبلی ها، در سال 510 ه سیزده سال پیش از فوت پدرش، فوت کرد و در
خانه اش دفن گردید. هنگامی که پدرش فوت کرد با او در " دکه امام احمد " دفن شد.
-34 محمد بن محمد ابو حازم، فقیه حنبلی، در سال 527 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب الازج " دفن گردید. و در سال
534 ه از آنجا منتقل و نزدیک مقبره احمد کنار قبر پدرش دفن گردید.
-35 حسین بن حمید تمیمی (یکی از مردان حدیث) در سال 531 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب البرید " دفن گردید و
سپس از آنجا به کوه " قاسیون " برده در آنجا دفنش کردند.
-36 احمد بن جعفر ابو العباس حربی، متوفی در سال 534 ه در " حربیه " دفن گردید پس از آن به مقبره " باب الحرب " منتقل و
در آنجا دفنش کردند.
-37 شیخ ابو یعقوب یوسف همدانی در سال 535 ه فوت کرد و در " یامن " سر راه " مرو " دفن گردید، و پس از مدتی جنازه اش
صفحه 83 از 193
را به مرو منتقل کرده و در انجا دفنش نمودند.
-38 احمد بن محمد بن علی ابو جعفر عدل بغدادي، متوفی در سال 536 ه که همواره جز ایام محرم روزه دار بوده وقتی که مرد در
خانه اش واقع در خرابه " الهراس " دفن گردید پس از مدتی جنازه اش را به مقبره " باب الحرب " منتقل و در
[ [ صفحه 150
آنجا دفنش کردند.
-39 علی بن طراد ابو القاسم زینبی بغدادي، متوفی در سال 538 ه در خانه کنار دجله اش واقع در " باب الراتب " دفن گردید و در
شب سه شنبه شانزده رجب 544 ه او را به مقبره اش واقع در " الحربیه " منتقل کردند.
هنگامی که می خواستند جنازه او را منتقل کنند شب تا سحر واعظان و قراء و علماء در خانه اش جمع شده موعظه کردند، آنگاه با
شمع هاي فراوان و زیاد او را به مقبره اش برده و در آنجا دفنش نمودند.
-40 شیخ الاسلام محمد بن محمد الخلمی، مفتی حنفی که ریاست مذهب به او منتهی شده بود، در سال 544 ه فوت کرد و در بلخ
مدفون گردید، آنگاه او را به ناحیه " خلم " منتقل و در آنجا مدفونش کردند.
-41 علی بن محمد ابو الحسن الدرینی، در سال 549 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در جلو مسجد دفن گردید، پس از آن در سال
574 ه جنازه اش را به " باب ابرد " نزدیک مدرسه ناجیه برده، در آنجا دفنش نمودند.
-42 جمال الدین محمد بن علی بن ابی منصور، در سال 559 ه فوت کرد و در موصل دفن گردید، سپس او را به مکه حمل کرده
دور خانه خدا طوافش دادند و با او روي کوه عرفات توقف کردند و مادامی که در مکه بودند هر روز چند دفعه او را طواف می
دادند، آنگاه به مدینه منوره حملش کردند و بعد از طواف مکرر دور حرم رسول خدا در کاروانسرائی که در شرقی مسجد پیغمبر
بنا شده بود دفنش نمودند.
[ [ صفحه 151
-43 عمر بن بهلیقا الطحان، متوفی در سال 560 ه جلو در مسجدي که تعمیرش کرده بود دور از دیوار دفن شد، پس از مدتی قبرش
را نبش کرده به خاطر اینکه دانسته شود او بنا کننده مسجد است، در جائی که متصل به دیوار بوده دفنش کردند.
-44 محمد بن ابراهیم ابو عبد الله کنانی، شافعی مصري، (پرهیزگار پارسا در سال 562 ه در مصرف فوت کرد و نزدیک قبه امام
شافعی در " قرافه کوجک " دفنش کردند، آنگاه از آنجا به پائین کوه " المقطم " نزدیک حوض معروف به " ام مودود " منتقل و
در آنجا دفنش نمودند و اکنون قبرش در آنجا مشهور و مورد زیارت است و خودم بارها آن را زیارت کرده ام.
-45 جعفر بن عبد الواحد ابو البرکات ثقفی، متوفی در سال 563 ه که پدرش ماه ها قاضی بوده وقتی که مرد او را در خانه " درب
بهروز " دفن کردند، هنگامی که پسرش مرد هر دو را کنده و نزدیک کاروانسراي زوزنی، مقابل مسجد جامع منصور دفن نمودند.
-46 مهذب الدین سعد الله بن نصر بن الدجاجی فقیه حنبلی، در سال 564 ه فوت کرد و در مقبره " الرباط " دفن شد، پس از پنج
روز جنازه اش را انتقال داده در مقبره امام احمد پیش پدر و مادرش دفن کردند.
ابن جوزي در المنتظم جلد 10 صفحه 228 گفته است: او را در ناحیه کاروانسراي زوزنی که محل توقف و انجمن صوفیه بوده دفن
کردند و علت آن این بوده که مدتی پیش آنها توقف کرده بود.
صفحه 84 از 193
همواره حنبلی ها پسرش را براي این عمل ملامت می کردند و می گفتند: مثل این مرد بزرك حنبلی چرا باید پیش صوفی ها دفن
شود؟ پسرش بعد از پنج روز
[ [ صفحه 152
شبانه قبر او را نبش کرد و طبق وصیتش او را کنار قبر پدر و مادرش ذفن نمود. امینی گوید: ببیند براي چه منظورهائی نبش قبر و
انتقال مرده از جائی به جائی دیگر پیش اهل سنت جائز شمرده شده است؟
-47 خلیفه المستنجد بالله در هشتم ربیع الاخر سال 566 ه فوت کرد و در دار الخلافه دفن شد، سپس در شبانگاه دوشنبه 28 شعبان
همان سال، جنازه اش را به " الرصافه " برده و در آنجا دفنش نمودند.
-48 امیر نجم الدین ایوب الدوینی، در سال 568 ه فوت کرد و کنار برادرش در قاهره دفن شد، پس در سال 579 ه یا 580 ه آنها را
به مدینه منوره منتقل و در آنجا دفنشان کردند.
-49 ملک عادل نور الدین محمود بن زنگی، در سال 569 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در قلعه دمشق دفن گردید، پس او را به
مدرسه اش برده در آنجا دفنش نمودند.
-50 احمد بن علی بن معمر ابو عبد الله طاهر حسینی، متوفی در سال 569 فوت کرد مدتی در خانه اش (حریم طاهري) دفن گرید
سپس او را " به مشهد صبیان " واقع در مدائن انتقال داده و در آنجا دفنش کردند.
-51 جلال الدین بن جمال الدین اصفهانی در سال 574 در شهر " دنیسر " فوت کرد. او را به موصل برده در آنجا دفنش کردند،
سپس او را در مدینه در مقبره مادرش دفن نمودند.
[ [ صفحه 153
-52 خلیفه الناصر لدین الله ابو العباس احمد بن المستضیء بامر الله: در یکشنبه آخر رمضان سال 622 ه فوت کرد و در دار الخلافه
دفن گردید، سپس در دوم ذي الحجه، سال 622 ه، او را بیرون اورده در " الرصافه " بخاك سپردند.
-53 خلیفه الظاهر بامر الله عباسی، متوفی در سال 623 ه فوت کرد و در دار الخلافه دفن گردید، سپس او را به " الرصافه " برده در
آنجا دفنش کردند.
-54 شرف الدین عیسی الحنفی (متصلب در مذهبش) مولف کتاب (السهم المصیب) در رد بر طخیب بغدادي در سال 624 ه در
دمشق فوت کرد و در قلعه اش دفن گردید، سپس از آنجا به کوه صالحیه منتقل و در مدرسه اش به خاك سپرده شد و این کار در
سال 627 ه صورت گرفته است.
-55 ابو سعید کو کبوري بن ابی الحسن مظفر الدین صاحب " اربل، " در سال 630 ه فوت کرد. جنازه اش را به قلعه " اربل"
انتقال داده و در آنجا دفنش کردند، پس طبق وصیتش او را به مکه معظمه که در آنجا براي خود مقبره اي زیر کوه فراهم کرده
بود، منتقل نمودند.
و هنگامی که کاروانی در سال 631 ه او را به سوي حجاز حرکت می داد، طوري اتفاق افتاد که حاجیان با خستگی از مکه مراجعت
می کردند در نتیجه آنان نیز رفتن به مکه منصرف و به کوفه باز گشته او را نزدیک " مشهد " دفن کردند.
-56 ابو العباس احمد بن عبد السید " اربلی، " در سال 631 ه فوت کرد و پشت " الرها " در مقبره باب حران، دفن شد، پس پسرش
صفحه 85 از 193
او را به مصر برده، در مقبره اش واقع در " قرافه صغري " دفن کرد.
[ [ صفحه 154
-57 اشرف موسی بن عادل، در پنجشنبه چهارم محرم سال 645 ه فوت کرد و در قلعه منصوره دفن گردید تا مقبره اي که براي او
در شمال " کلاسه " ساخته بودند تکمیل شد، در جمادي الاولی همان سال به آنجا منتقل و مدفون گردید.
-58 کامل محمد بن عادل، متوفی در 22 رجب سال 635 ه در قلعه دفن شد تا آنکه مقبره مشبکی که در دیوار شمالی مسجد جامع
نزدیک مقصوره ابن سنان برایش ساخته بودند تکمیل گردید در شب جمعه بیست و یک رمصان همان سال به آنجا برده مدفونش
کردند.
-59 خلیفه مستنصر بالله عباسی، متوفی در سال 640 ه در دار الخلافه دفن شد، سپس او را به " الرصافه " برده در آنجا مدفونش
نمودند.
-60 امیر عز الدین، متوفی 645 ه در مصر فوت کرد و در باب النصر دفن گردید، سپس او را به مقبره اش واقع در بالاي " الوراقه"
برده در آنجا دفنش کردند.
-61 پادشاه صالح نجم الدین ایوب، در نیمه شب شعبان 647 ه فوت کرد و در المنصوره دفن گردید و در سال 649 ه او را به
مدرسه اش منتقل و در آنجا دفنش کردند.
-62 شیخ حسن بن محمد بن حسن عدوي عمري، امام حنفی ها از فرزندان عمر در سال 650 ه در بغداد فوت کرد. او را در خانه
اش واقع در حریم طاهري دفن کرده، آنگاه طبق وصیتش او را به مکه حمل نموده و در آنجا دفن نمودند و به هر کسی که او را
حمل می کرد و در مکه دفن نموده بود پنجاه دینار دادند.
-63 شیخ ابو بکر بن قوام بالسی، در سال 658 ه در حلب فوت کرد و در آنجا دفن گردید، سپس در اول سال 670 ه تابوتش را به
کوه " قاسیون " برده در آنجا
[ [ صفحه 155
دفنش نمودند.
-64 الملک السعید بن الملک الطاهر ابو المعالی در سال 678 ه فوت کرد ابتدا نزدیک قبر جعفر دفنش کردند، سپس در سال 680
ه جنازه اش را به دمشق برده در مقبره پدرش به خاك سپردند.
-65 سعد الدین تفتازنی دوشنبه 22 محرم سال 791 یا 792 ه در سمرقند فوت کرد، آنگاه در چهارشنبه نهم جمادي الاولی سال
792 ه به سرخس منتقل و در آنجا دفن گردید.
-66 شیخ زین الدین خافی در سال 738 ه فوت کرد و در قریه " مالین از توابع خراسان دفن گردید، سپس طبق فرمانش او را به
درویش آباد منتقل و در آنجا دفن کردند و اکنون مدفنش آباداست.
-67 شیخ محمد بن سلیمان جزولی مالکی، در سال 870 ه فوت کرد و پس از 77 سال جنازه او را در حالی که تغییر نکرده بود به
جاي دیگر منتقل کردند.
-68 عبد الرحمن بن احمد جامی در سال 898 ه در هرات فوت کرد و در آنجا مدفون گردید.
صفحه 86 از 193
هنگامی که اردبیلی ها به سوي خراسان حمله می کردند، وپسرش او را از قبر در آورده و در ولایتی دیگر دفن نمود، وقتی که آنان
به آن محل رفتند و قبر را شکافتند جسد او را در آنجا نیافتند فقط چوب هاي قبرا سوزاندند.
-69 شیخ حسین ابن احمد خورارزمی، عابد، دهم شعبان سال 958 ه در حلب فوت کرد و در توي تابوتی گذارده همانجا دفنش
کردند، و پس از چهار ماه او را که
[ [ صفحه 156
هیج تغییر نکرده بود به دمشق برده، در آنجا مدفونش نمودند.
-70 درباره ساختمان قبر ابی حنیفه پیشواي حنفی ها خواهد آمد که ابن جوزي می گوید: آنان در جستجوي زمین سختی براي پایه
هاي مقبره اش بر آمدند و آن را با کندن هفده ذراع در شانزده ذراع یافتند و در این کار در حدود چهارصد زنبیل استخوان از
کسانی که از پیش در کنار قبرش دفن شده بودند بیرون آوردند و همه را در بقعه اي که مال یکی از حنفی ها بوده، برده و در آنجا
دفنش کردند.
منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک.
"داستان برخب از آنها را برایت کردیم و برخی دیگر را نکردیم".
[ [ صفحه 157
زیارت مشاهد مشرفه خاندان پیغمبر
اشاره
و دعا و نماز در آن اماکن و توسل و تبرك به آنها
از صدر اسلام تاکنون، همواره مسلمین قبور انبیاء، امامان، اولیاء و بزرگان دین و پیشاپیش همه آنها، قبر پیامبر بزرگوار اسلام را
زیارت می کردند و با رفتن به سوي این مشاهد، و خواندن نماز و دعا در برابر آنها، و تبرك و توسل به آنها، به خدا تقرب می
جستند و ابن کار مورد اتفاق همه فرقه هاي اسلامی بدون کوجکترین اختلافی بوده است، تا آنکه روزگار ابن تیمیه حرانی را زائید
او در گمنامی و بی پروائی، هذیان گوئی و لا ابالی گري را آغاز کرد، سنت را بازیچه قرار داد و منکر این روش پسندیده که
همواره مقدس و مورد احترام همگام بود، گردید و آن را مورد هتک و توهین قرار داد و با گفتاري دور از منطق و ادب، به آن
حمله کرد، و حرکت براي زیارت پیامبر اکرم را حرام شمرد، و مسافرت براي این عمل مقدس را معصیت دانسته فتوي داد: کسی
که براي زیارت پیامبر بزرگوار اسلام، مسافرت کند چون سفرش سفر معصیت است از این رو باید نمازش را تمام بخواند.
وقتی که این نغمه از ناحیه او ساز شد، بسیاري از دانشمندان و بزرگان اهل سنت علیه او قیام کردند و شدیدا گفتارش را، مورد
انتقاد قرار دادند. کتاب -
[ [ صفحه 158
صفحه 87 از 193
هاي ارزنده اي علیه او نوشتند و عقائد نادرست و بدعت هایش را مورد نقد و بررسی قرار داده عیوب و دروغ هایش را براي
همگان آشکار نمودند.
فقهاء شام، فتوائی علیه او صادر کرده و " البرهان بن الفرکاخ الفزاري " در حدود چهل سطر درباره نادستی عقیده ابن تیمیه بر آن
نوشته در آخر کار، حکم به تکفیر او کرده است و " شهاب بن جهبل " نیز با او در این عقیده موافقت کرده و زیر خطش نوشته
است ": پیروان مالک نیز چنین عقیده دارند "
آنگاه اظهار نظر فقهاء شام، به قاضی القضاه شافعی مذهب مصر " البدر بن جماعه " عرضه گردید. او نیز پشت همان و رقه فتوي
نوشت ": ستایش مخصوص خدا است، آنچه که در این ورقه آمد پاسخ پرسشی است که در مورد گفته ابن تیمیه شده مبنی بر
اینکه ": زیارت پیامبران و صالحان بدعت است و.. و مسافرت براي زیارت قبور انبیاء جائز نیست " این گفته باطل و مردود است و
لذا گروهی از فقهاء نقل کرده اند که: زیارت پیامبر اکرم فضیلت و سنت مورد اتفاق همگان است و شایسته است که این مفتی یاد
شده (ابن تیمیه) از این گونه فتاوي عجیب و غریب که پیش ائمه و علماء باطل است، منع گردد و چنانچه از آن دست نکشد به
زندان افکنده شود و براي آنکه مردم به او اقتداء نکنند، طرز تفکر غلط او معرفی گردد. "
و محمد بن ابرهیم بن سعد بن جماعه شافعی آن را نوشت.
و محمد بن جریري انصاري حنفی نیز می گوید ": باید قطعا او را زندانی کرد."
و محمد بن ابی بکر مالکی می گوید: و باید چنان او را از انتشار این عقیده.
[ [ صفحه 159
باز داشت که به طور کلی این مفسده و دیگر مفاسد ناشی از آن، از بین برود، و احمد ابن عمر مقدسی حنبلی نیز چنین گفته است.
این چهار نفر، قاضی القضاه مذاهب چهارگانه مصر،ز هنگام وقوع این فتنه در سال 726 ه بوده اند، و در این زمینه به کتاب " دفع
45 مراجعه شود. - الشبه " صفحه 47
و از کسانی که در عصر ابن تیمیه او را از گمراهیش نهی می کرده " ذهبی " بوده که نامه اي به او نوشته و در آن نصیحتش کرده
و این است نامه او:
"ستایش می کنم خدا را بر ذلتم، خدایا بر من رحم کن و از لغزشم درگذر، و ایمانم را حفظ فرما، و احزان بر کمی حزنم، وا اسفا
بر سنت و اهلش، و اشوقا به برادران مومنی که مرا در گریه کردن کمک کنند، اي افسوس بر نبودن جراغ - هاي دانش و اهل
تقوي و گنج هاي خیرات آه بر وجود در همی حلال و برادري همدم، خوشا به حال آنکه عیبش او را از عیب هاي دیگران باز می
دارد، بدا به حال کسی که عیوب دیگران او را از توجه به عیبش مشغول می دارد، تا کی خار را در چشم برادرت می بینی، ولی
درخت را در چشم هایت نمی بینی؟ تا کی خودت و عبارات و بلغور کرده هایت را می ستائی و از علماء مذمت می کنی و عورت
هایشان را جستجو می نمائی؟ با آنکه پیامبر اکرم از آن نهی کرده و فرموده است ": از مرده هایتان جز به نیکی یاد نکنید که آنان
رسالت خود را انجام داده و با کرده هایشان دست به گریبانند."
گرچه می دانم به من خواهی گفت که: خودت را یاري کن، بد نامی مال کسانی که است بوئی از اسلام به مشامشان نرسیده و
آنچه را که محمد (ص) آورده نشناخته است، اما بخدا قسم، آنان چیزهاي خوب را که اگر به آنها عمل شود رستگاري به بار می
آورد، بخوبی شناخته اند و چیزهائی که به دردشان نمی خورده از دانستن آن خود داري کرده اند و معلوم است که از: نیکی اسلام
صفحه 88 از 193
بر آدمی ترك
[ [ صفحه 160
چیزهائی است که به درد نمی خورد.
اي مرد، ترا بخدا قسم که دست از ما بردار، زیرا که تو زبان دان لجوجی هستی که خواب و آرام نداري. از مغلطه کاري در دین
بپرهیز که پیامبر اکرم، آن را مکروه و زشت دانسته و از سوال زیاد نهی کرده و فرموده است: مهمترین جیزي که بر امتم می ترسم،
ترس از افراد دو روي زبان دان است " و زیاد سخن گفتن بدون لغزش در حلال و حرام دل را سیاه می کند، تا چه رسد با فلسفه
بافی ها و این گونه حرف هاي کفر آمیزي که دل را کور می کند؟
بخدا قسم که در جهان مسخره شده ایم، تا کی دقائق کفریات فلسفه را او قبرها در آورده با عقل هایمان آنها را رد کنیم؟
اي مرد، داري قی کرده ها و سموم فلاسفه را نشخوار می کنی، در صورتی که زیاد مصرف کردن آن بخدا قسم جسم را مسموم
می کند
اي خوش آن مجلسی که در آن از نیکان یاد شود، زیرا که رحمت خدا در آن نازل خواهد شد، اما تو کاري کردي از صالحان با
لعنت و بد نامی یاد می کنند
آري شمشیر حجاج و زبان ابن حزم برادر و همتاي یکدیگر بودند که تو به سوي آنها قصد کردي و خواص هر دو را یکجا جمع
نمودي. بخدا قسم از یاد آوري بدعت پنجشنبه و خوردن حبوب و لمان کنید و کوشش کنید در یاد آوري بدعت هائی که ما آنها
را اساس گمراهی می دانیم که متاسفانه سنت محض و اساس توحید به شمار آمده و کسی که آنها را نداند کافر است یا الاغ، و
اگر به آنها کافر نباشد از فرعون کافر تر و از نصاري سه خدائی تر است
بخدا قسم در دل ها شک ها است، اگر ایمانت نسبت به " شهادتین " سالم بماند، سعادتمند خواهی بود. اي بدا به حال کسی که از
تو پیروي کند. چنین کسی در معرض زندقه و نابودي خواهد بود مخصوصا اگر علم و دینش کم و نیرومندي و هوا پرستیش زیاد
باشد، اما به تو منفعت می رساند و پیشت با دست و زبانش جهاد می کند و در باطن با حال و قلبش با تو دشمنی می نماید آیا اکثر
پیروانت جز زنجیریان
[ [ صفحه 161
کم عقل، یا عوامان دروغگوي نفهم، یا افراد غریب خود دار مکار، یا خشک مقدسان نادان نیستند؟
اگر حرفم را قبول نداري آنان را تفتیش کرده مورد آزمایش و سنجش قرار ده.
اي مسلمان، در مورد خود ستائیت از خر شهوت بزیر، آخر تا چند با آن صداقت، و با اخیار و نیکان دشمنی می کنی و چرا اینقدر
آن بزرك و بندگان خدا را کوچک می شمري؟
تا کی با آن رفاقت و با پارسایان دشمنی می کنی؟
تا کی سخنانت را چنان می ستائی که (بخدا قسم) احادیث صحیحین (صحیح بخاري و مسلم) را چنان نمی ستائی؟
اي کاش احادیث صحیحین از دست تو سالم می ماند، ولی تو در هر وقتی به آنها حمله کرده با تضعیف و تاویل و یا انکار و ابطال
آنها از اعتبارشان می اندازي آیا وقت آن نرسیده که دست از این کار کشیده و توبه نمائی؟ در دهه هفتاد نیستی که وقت کوچ
صفحه 89 از 193
کردن نزدیک شده است؟ چرا بخدا قسم.
نمی دانم به یاد مرگ می افتی یا انکه کسی آن را یاد کند مسخره اش می کنی؟
گمان نمی کنم توجه به گفتارم داشته باشی، ولی موعظه ام را نپدیري مگر آنکه تصمیم داشته باشی این ورقه را کتاب ها سازي و
دنباله گفتارم را قطع کنی و همواره بخواهی بر من غلبه نمائی تا بگویم: البته ساکت شدم وقتی که حال تو نسبت به من که دوست
مهربان و صمیمی تو هستم این چنین باشد، پس نسبت به - دشمنانت چگونه خواهد بود؟ در صورتی که در میان دشمنانت بخدا
قسم صالحان و عاقلان و فاضلانی هستند، چنانکه در میان دوستانت فاجران و دروغگویان و نادانان و هرزه درایان و کوران و
گاروانی هستند. من از تو راضیم که مرا علنی فحش بدهی و در باطن از گفتارم بهره مند گردي (خدا رحمت کند مردي را که
عیب هایم را برایم
[ [ صفحه 162
ارمغان بفرستد ) من عیب ها و گناهان زیاد دارم.
واي بر من اگر توبه نکنم، اي رسوائیم از داناي عیب ها، در صورتی که دوایم بخشش خدا و بزرگواري و توفیق و هدایت اوست.
سپاس مخصوص خدائی است که آفریدگار جهانیان است و درود خدا بر آقاي ما محمد خاتم پیامبران و ال و یارانش باد."
و بالاخره از این جا دانشمندان و فقهاء علیه او قیام کرده در صدد نابود کردن بدعت هاي او که دست هاي گناهکارش ساخته و
پرداخته بوده بر آمدند و گفتار فریبنده تو خالی و آراء مخالف با کتاب و سنت و اجماع و قیاس او را، براي همگان آشکار نمودند.
در دمشق علیه او اعلام گردید که: هر کس معتقد به عقیده " ابن تیمیه " باشد خون و مالش حلال است. در نتیجه، بدعت هاي
نحیف او همانند بادهاي زود - گذر، سپري شده و نابود گردید " این چنین خداوند درباره حق و باطل مثل می زند که آن کف به
زودي نابود می شود و اما آنچه که به مردم منفعت می رساند، در زمین باقی می ماند. "
سپس خداوند در هر قرن و منطقه اي افرادي را قرار داد تا حقیقت را یاري کنند و کلمه حق را زنده نموده تخم باطل را بمیرانند و با
این گونه عوامل گمراه - کننده با دلائل نیرومند و قاطع مقابله کنند در نتیجه امت اسلام توانست راه وسیع و جاده مستقیم را به
پیروي از کتاب و سنت طی نموده شعائر خدا را بزرك دارد " و هر کس شعائر خدا را بزرگ دارد آن از پرهیز گاري دل ها است
".
[ [ صفحه 163
تا آنکه شر و فتنه سنگینیش را آشکار کرد، و روزگار، فرزندان جهالتش را پدید آورد و دست هاي هوي و هوس آنها را تربیت
کرد و مادران گمراهی به آنان شیر دادند و مردان فاسد با آنان رفاقت نمودند و آنان در میان مردم همانند بشر جلوه کردند در
صورتی که طینت آنان ضلالت و گمراهی بود. در نتیجه، در همه جا نفوذ کرده گمراه شده و گمراه نموده و از طریق گمراهی
پیروي کرده، و دیگران را از راه خدا بازداشتند.
و از این گروه است " قصیمی " مولف کتاب " الصراع " که راه ابن تیمیه را پیموده و روش او را اتخاذ کرد و پیروي از هواي او
نمود، بالنتیجه در قرن بیستم همانند استادش دروغ و راستی را بهم بافته فحش و ناسزاهائی گفته مخالفاتش را متهم به کفر و ارتداد
کرده، همه ناسواها و فحش ها را نثار آنان نموده است و به مردم اعلام کرد که، این اعمال یعنی: زیارت و دعا و نماز نزد قبور و
صفحه 90 از 193
تبرك و توسل و استشفاع به آن، همه از آفات شیعه است و آنان با این اعمالشان ملعون و خارج از ریسمان اسلامند
او در این زمینه، داد سخن و با زبان تند و فحش و ناسزا که از ادب مناظره و بحث بیرون است به شیعه حمله کرده است.
او در کتاب " الصراع " جلد 1 صفحه 54 گفته است ": و با این غلوي که از طائفه شیعه درباره پیشوایانشان دیدي و با این خداي
که از شیعیان درباره علی و فرزندانش شنیدي آنان قبور و صاحبان آن را عبادت کرده و براي آنان قبه و بارگاه ساخته اند و از راه
دور و نزدیک، هموار و ناهموار به زیارت آنان رفته. نذرها و هدایا و قربانی برایشان تقدیم می کنند و روي آن خون و اشک می
ریزند و آن چنان نسبت به آن اظهار اخلاص می کنند که براي خدا چنان خضوع و خشوع ابراز نمی نمایند"
او در جلد 1 صفحه 178 از همان کتاب گفته است ": کارهاي مشروع از قبیل: درود و تحیت بر پیامبران اکرم، فرقی در آن، میان
دور و نزدیک نیست زیرا این
[ [ صفحه 164
نوع کارها در هر دو حالت مقدور، اما دیدن قبر آن حضرت و یا سنگ و ساختمان آن فضیلت و ثوابی، به اتفاق همه علماء ندارد،
بلکه دیدن خود آن بزرگوار در زمان حیاتش ذاتا فضیلتی نداشته فضیلت تنها در ایمان به او و تعلم از او و پیروي از او و پیمون راه
و یاري دین او است.
و به طور خلاصه، هیج کسی نمی تواند براي زیارت قبر شریف پیامبر اکرم کوجکترین فضیلتی اثبات کند و این حقیقت از سیره
مسلمین صدر اسلام بخوبی آشکار است."
شاید خواننده محترم از انکار شدید این مرد و داد و فریادش (که استاد بدعته ها و گمراهی و تنها مرجع این گونه مزخرفات
وجرندیات اقاي ابن تیمیه به این صفت شناخته شده) فکر کند که: براي گفتارش محلی از حقیقت و رمزي از صداقت است، در
صورتی که بزرگان مذاهب اسلامی، در قرون گذشته، قرت هشتم زمان ابن تیمیه و بعد از آن، زمان محمد بن عبد الوهاب که این
کهنه ها را تجدید کرده تا زمان حاضر، منکر این سفسطه بازي ها و جرندیات بوده، حکم به کفر کسانی که به این عقائد نادرست
و آراء گمراه کننده و دور از سیره مسلمین گرویده کرده اند و به شدت علیه آنها تاخته و عقائدشان را مورد انتقاد قرار داده اند.
و خواننده محترم بخوبی می داند که این گفتار نادرست، نمی تواند گفته انسان مسلمانی که در برابر خدا تسلیم است و به پیامبر
اکرم مومن است و آنچه که در کتاب و سنت آمده باور دارد، باشد گفتاري که مکارم اخلاق و مبادي انسانیت آن را تجویز نمی
کند و ادب اسلامی آن را شایسته نمی داند.
آیا براي مسلمانی جائز است که میان دیدن سنگ ها و دیدن شخص پیغمبر اکرم در زمان حیاتش فرقی نگذارد؟
آیا براي او شایسته است براي زیارت آن حضرت در زمان حیات و یا بعد از مرگش، ارزشی قائل نشود و در ملاء عام کند که
زیارت پیامبر اکرم کار
[ [ صفحه 165
بیهوده اي است؟
آیا در میان تمام ملل، این رسم رواج ندارد که زیارت بزرگانشان را محترم می دارند و آن را براي زائر افتخار می دانند و به این
کار ابراز علاقه می کنند؟
صفحه 91 از 193
سیره تمام عقلاء عالم از هر ملت و مذهبی، بر این جاري بوده و در تمام ادوار تاریخ بشریت، بر این اصل اتفاق داشته تا جائی که
هموار ارزش بزرگان دین را با زیارت کردن و تبرك جستن دیگران به آنان اندازه گیري می نمودند.
ابو حاتم می گوید ": ایو مسهر عبد الاعلی دمشقی غسانی متوفی در سال 218 ه وقتی که بسوي مسجد می رفت مردم پشت سر هم
صف کشیده بر او سلام کرده دستش را می بوسیدند،"
ابو سعد می گوید ": ابو القاسم سعد بن علی شیخ الحرم زنجانی، متوفی در سال 471 ه هنگامی که به سوي حرم می رفت مردم
محل طواف را برایش خالی می کردند و دستش را بیشتر از حجر الاسود می بوسیدند -"
ابن کثیر در تاریخش جلد 12 صفحه 120 می گوید ": مردم به او تبرك می جستند و دستش را بیش از حجر الاسود می بوسیدند.
ابو اسحاق ابراهیم بن علی شیرازي، متوفی در سال 476 ه هر گاه از محلی گذشت مردم با زن و بچه شان به استقبالش می رفتند و با
بوسیدن و دست زدن به رکابش و چه بسا برداشتن خاك زیر پاي استرش، به آن تبرك می جستند و هنگامی که به ساوه رسید
مردم به استقبالش شتافتند و عزیزترین اشیائشان را نثار مقدمش نمودند.
شریف ابو جعفر حنبلی، متوفی در سال 476 ه فقهاء و دیگران بر او وارد
[ [ صفحه 166
می شدند دست و سرش را می بوسیدند.
حافظ ابو محمد عبد الغنی مقدسی حنبلی، متوفی در سال 600 ه هنگامی که در مصر روز جمعه به سوي مسجد می رفت، در اثر
کثرت ازدحام قدرت بر راه رفتن نداشت و مردم به او تبرك می جستند و دورش جمع می شدند.
ابو بکر عبد الکریم بن عبد الله حلبی، توفی در سال 635 ه دور از مردم در قریه اش می زیست و مردم براي زیارت و تبرك جستن
به او پیشش می رفتند.
حافظ ابو عبد الله محمد بن ابی الحسین یونینی، حنبلی، متوفی در سال 658 ه از لحاظ احترام و مورد علاقه بودن طوري بوده که
هیج کس چنان احترامی را نداشته، تا جائی پادشاهان دستش را می بوسیدن و کفتش را جفت می کردند.
الجرزي محمد بن محمد، که در سال 832 ه در شیراز فوت کرد در تشییع جنازه و بوسیدن و لمس کردن آن به عنوان تبرك اشراف
و خواص و عوام بر یکدیگر سبقت می گرفتند و چنانچه کسی نمی توانست به آن دست یابد کسی که به آن تبرك جسته بود
متبرك می شد.
مردم دمشق نسبت به شیخ مسعود بن عبد الله، مغربی، متوفی در سال 985 ه اعتقاد عجیبی داشتند و لذا به او تبرك می جستند و
دست هایش را می بوسیدند.
النجم الغزي می گوید: او برایم دعا کرد و دست بر سرم کشید و هم اکنون برکت دعایش را در خود می یابم."
[ [ صفحه 167
روي این حساب گمانت درباره زیارت سید فرزندان آدم و کسی که سعادت بیشرفت انسان ها وابسته به اوست چگونه خواهد بود؟
این فرشتگان آسمان ها هستند که این قبر شریف را هر روز زیارت می کنند، هیچ روزي نیست مگر آنکه هفتاد هزار فرشته به زمین
نازل می شوند و در قبر پیامبر اکرم را می گیرند و بر او درود می فرستند. وقتی که می شود بر می گردند، همانند آنان آیند و
صفحه 92 از 193
کارهائی نظیر آنان انجام می دهند تا آنکه زمین شکافته شود.
و چقدر فرق است میان عقیده فاسد این مرد (قصیمی) و قول شیخ نقی الدین سبکی در کتاب " الشفاء صفحه 96 ": حقیقتی که از
دین و روش گذشتگان صالح ما با کمال روشنی به دست می آید، این است که به بعضی از مردگان شایسته تا چه رسد با انبیاء و
پیامبران تبرك می جستند و کسی که ادعا کند که قبور انبیاء و دیگر از مردگان با هم یکسانند، حرف عجیب و غریبی زده یقین به
خطا و نادرستی گفتارش داریم و این ادعاء پائین آوردن مقام پیامبر تا به درجه دیگر مسلمین است و چنین سخنی کفر مسلم است،
زیرا کسی که رتبه پیامبر را از مقام شایسته اش پائین آرد قطعا کافر است.
موضوع بسیار رسوا و بکو کار زشت آشکار این است: مردي که قدم به قدم ابن تیمیه می گذارد و بدعت ها و گمراهی هاي او را
نشخوار می کند، می پندارد که این نوع امور پیش مسلمان هاي صدر اسلام نیز بدعت و ضلات بوده است، و گویا که قرون اسلام
بلکی دگرگون شده و کسی از سیره مسلمین آن عصر آگاهی نداشته و عامل به آن نیست جز جناب قصیمی و استاد گمراهش ابن
تیمیه،
[ [ صفحه 168
ببین که چگونه این مرد، زیارت قبور و رفتن به سوي آنها و دعاء پیش آنها را، مایه کفر و ارتداد پیش همه مسلمان ها با همه
اختلاف مذاهبشان می داند و آن را ناشی از غلو در تشیع و قائل بودن به خدائی علی و فرزندانش می انگارد و از او در سابق
گذشت که: شیعه علی و فرزندانش را پیامبر می دانند که به آنها وحی می شود
این نوع تهمت ها، ناشی از خوي اموي گري آنها نسبت به خاندان پیغمبر و روح دشمنی آنان نسبت به شیعه و امامان بزرگوار
سرچشمه می گیرد و گرنه همانطور که در سابق دیدم، هیج گاه شیعه علی و فرزندانش را جز بندگان صالح و شایسته خدا نمی
داند.
و اینک سیره مسلمین را در مورد زیارت پیامبر اکرم و دیگران از زمان صحابه و تابعان آنان تاکنون، براي شما خواننده محترم نقل
می کنم تا لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه ": تا هر کسی که هلاك می شود با دلیل روشن و هر کس که زنده
می شود با دلیل آشکار باشد."
[ [ صفحه 169
ترغیب به زیارت قبر پیامبر اکرم
ائمه مذاهب چهارگانه و حافظان احادیث در صحاح و مسانید، روایات زیادي درباره زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام نقل کرده اند
که پاره اي از انها را در اینجا می آوریم:
1
عبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا نقل کرده که آن حضرت فرموده است: من زار قبري وجبت له شفاعتی ": کسی که
قبرم را زیارت کند، شفاعتم براي او واجب است."
این روایت را عده اي از حافظان حدیث و ائمه روایات نقل کرده اند که از آن جمله است:
صفحه 93 از 193
. -1 عبید بن محمد ابو محمد الوراق نیشابوري، متوفی در سال 255 ه 2
-2 این ابی الدنیا ابو بکر عبد الله بن محمد قرشی متوفی در سال 281 ه.
. -3 الدولابی ابو بشر محمد رازي، متوفی در سال 310 ه در الکنی و الاسماء جلد 2 صفحه 24
[ [ صفحه 170
-4 محمد بن اسح ابو بکر نیشابوري، متوفی در سال 311 ه مشهور به ابن خزیمه در صحیحش.
-5 حافظ محمد بن عمر و ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه در کتابش.
-6 قاضی محاملی ابو عبد الله الحسین بغدادي، متوفی در سال 330 ه.
-7 حافظ ابو احمد بن عدي، متوفی در سال 365 ه در الکامل.
-8 حافظ ابو شیخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصاري، متوفی در سال 369 ه.
-9 حافظ ابو الحسن علی بن عمر دار قطنی، متوفی در سال 385 ه در سننش.
. -10 قاضی ترین قاضیان ابو الحسن ماوردي، متوفی در سال 450 ه در " الاحکام السلطانیه " صفحه 105
-11 حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " السنن " و غیر آن.
. -12 قاضی ابو الحسن علی بن حسن خلعی، متوفی در سال 492 هر در فوائدش 13
-13 حافظ اسماعیل بن محمد بن فضل قرشی اصفهانی، متوفی در سال 535 ه.
-14 قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء.
-15 حافظ ابو القاسم علی بن عساکر، متوفی در سال 571 ه در تاریخش (در باب کسی که قبر پیامبر را زیارت کند) و این باب را
تصحیح کننده در چاپ انداخته و خدا سر این تحریف و آنچه که در دل داشته می داند.
-16 حافظ ابو طاهر احمد بن السلفی، متوفی در سال 576 ه.
-17 ابو محمد عبد الحق بن عبد الرحمن اندلسی، متوفی در سال 581 ه در
[ [ صفحه 171
"الاحکام الوصطی و الصغري."
-18 حافظ ابن جوزي، متوفی در سال 597 ه در " مثیر الغرام الساکن."
-19 حافظ علی بن مفضل مقدسی اسکندرانی مالکی، متوفی در سال 611 ه.
-20 حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی متوفی در سال 611 ه.
-21 حافظ ابو محمد عبد العظیم منذري، متوفی در سال 656 ه.
-22 حافظ ابو الحسین یحیی بن علی قرشی اموي مالکی، متوفی در سال 662 ه در کتابش " الدلائل المبنیه فی فضائل المدینه."
-23 حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.
-24 حافظ ابو الحسین هبه الله بن الحسن.
-25 ابو الحسین یحیی بن الحسن الحسینی در کتاب " اخبار المدینه."
صفحه 94 از 193
-26 ابو عبد الله محمد بن محمد بن العبدري الفاسی المالکی، مشهور به ابن الحاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1
. صفحه 261
3 درباره طرق این - -27 تقی الدین علی بن عبد الکافی السبکی شافعی، متوفی در سال 756 ه در کتاب " شفاء السقام " صفحه 11
حدیث بطور مبسوط بحث کرده است.
او در صفحه 8 می گوید: تمام راویان تا موسی بن هلال، همه بی شک ثقه هستند، و درباره موسی بن هلال "، ابن عدي " گفته
است ": امیدوارم که با کی بر آن نباشد، او از مشایخ احمد است و معلوم است که احمد جز از افراد مورد اطمینان روایت نمی کند.
و دشمن به این حقیقت در رد بر بکري نصریح کرده است.
آنگاه شواهدي براي قوت سندش نقل کرده سپس گفته است: و بدین وسیله آشکار گردید که: اقل درجات این حدیث است که"
حسن " است، اگر در
[ [ صفحه 172
صحتش منازعه گردد. تا اینکه می گوید: این مقدار، بلکه با کمتر از آن آشکار می گردد، افتراء کسی که ادعا کرده ": تمام
احادیثی که درباره زیارت وارد شده ساختگی است. "
سبحان الله، آیا او از خدا و رسولش درباره این گفتار هیچ کسی پیش از او نه عالم و نه جاهل و نه اهل حدیث و نه دیگري نگفته
است شرم نمی کند؟ و تا آنجا که ما می دانیم هیچ کس موسی بن هلال و نه دیگر راویان این حدیث را متهم به وضع و تهمت
دیگر نکرده است، پس چگونه مسلمانی به خودش اجازه می دهد که تمام این احادیث را که حدیث مورد بحث هم یکی از آنها
است ساختگی بداند؟.
در صورتی که ساختگی بودن این حدیث را هیچ عالمی براي او نقل نکرده و هیچ عاملی که ایجاب ساختگی بودن این حدیث را
بنماید، در آن آشکار نیست و هیچ عاملی گاه حکم متن این حدیث مخالف شریعت نیست. پس از کجا او حکم به ساختگی بودن
این حدیث کرده، اگر چه ضعیف باشد در صورتی که آن حسن و صحیح است.
-28 شیخ شعیب عبد الله بن سعد مصري، مکی مشهور به " حریفیش " متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2
. صفحه 137
. -29 سید نور الدین علی بن عبد الله شافعی قاهري سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 394
-31 حافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر " چنانکه در " ترتیبش " جلد 8 صفحه 99
آمده است 31 . - حافظ ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از طریق دار قطنی آن را
نقل کرده و گفته است: عبد الحق در احکام
[ [ صفحه 173
الوسطی و الصغري آن را روایت کرده و درباره آن سکوت نموده و سکوتش از حدیث در آن کتاب، دلیل بر صحت آن است.
. -32 حافظ ابن البدیع ابو محمد شیبانی متوفی در سال 944 در کتاب " تمییز الطیب من الخبیث " صفحه 162
-33 شیخ شمس الدین محمد خطیب شربینی متوفی در سال 977 در " المغنی " جلد 1 صفحه 494 نقل از صحیح ابن خزیمه
صفحه 95 از 193
-34 زین الدین عبد الروف مناوي متوفی در سال 1031 در " کنوز الحقائق " صفحه 141 و شرح الجامه الصغیر تالیف سیوطی جلد
. 6 صفحه 140
. -35 شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157
-36 ابو عبد الله محمد بن عبد الباقی زرقانی مصري مالکی، متوفی در سال 1122 ه در شرح المواهب جلد 8 صفحه 298 نقل از ابی
الشیخ و ابن ابی الدنیا.
-37 شیخ اسماعیل بن محمد جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 250 نقل از ابی الشیخ و
ابن ابی الدنیا و ابن خزیمه.
-38 شیخ محمد بن علی شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 325 نقل از بسیاري از ائمه حدیث.
. -39 شیخ محمد بن سید درویش الحوت البیروتی، در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 246
. -40 سید محمد بن عبد الله دمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144
. -41 عده اي از فقهاء مذاهب چهارگانه مصر امروز در " الفقه علی المذاهب الاربعه " جلد 1 صفحه 590
2
از عبد الله بن عمر، به طور مرفوع از رسول خدا، نقل شده ": کسی که به زیارتم
[ [ صفحه 174
بیاید و انگیزه اي جز زیارتم نداشته باشد به عهده من است که از او در روز قیامت شفاعت کنم " و در روایتی " وارد نکند او را
مگر زیارتم " و در جاي دیگر نکشاند او را حاجتی مگر زیارتم " و در روایت دیگر " تمایلی جز زیارتم نداشته باشد، به عهده خدا
است " و در روایت غزالی آمده است."
هدفی جز زیارتم نداشته باشد. " این روایت را با اختلاف تعبییراتش، جمعی از حافظان حدیث که نمی شود آنها و عددشان را
نادیده گرفت، نقل کرده اند و از آن جمله است:
-1 حافظ ابو علی سعید بن عثمان بن السکن بغدادي، متوفی در مصر سال 353 ه در کتابش " السنن الصحاح. " او در آخر کتاب
حج، بابی تحت عنوان " باب ثواب کسی که قبر پیامبر را زیارت کند " قرار داده و در این باب، روایتی جز این حدیث را نیاورده
است.
سبکی در " شفاء السقام " صفحه 16 گفته است ": ذکر این حدیث از ناحیه او، دلیل بر این است که این حدیث طبق شرطی که او
در مقدمه کتابش کرده بطور انفاق صحیح است و این ابن السکن، امام حافظ مورد اعتماد و کثیر الحدیث و زیاد سفر کرده است...
"
او در مقدمه کتابش گفته است ": اما بعد، از من خواستی روایاتی که ائمه حدیث نقل کرده و کسی آنها را مورد طعن قرار نداده و
آن احادیث به نظر صحیح هستند، برایت جمع کنم، از این رو درباره درخواستت اندیشه کردم، و گروهی از ائمه حدیث را یافتم که
زحمت ها در این مورد کشیده اند و من تمام فرورده هایشان را اخذ کرده و بیش از آنچه که نقل کرده اند، از آنها حفظ نموده و
به آنها اقتداء کرده و درخواستت را اجابت نمودم و آن را به ابواب مختلفه که مسلمین به آنها احتیاج دارند، تبویب کرده ام.
نخستین کسی که در صدد جمع آوري احادیث صحیح بر آمده " بخاري " و
صفحه 96 از 193
[ [ صفحه 175
بعد از او مسلم و ابو داود و نسائی است. آنچه را که آنها نقل کرده بودند مورد بررسی قرار داده دیدم که آنان در این کار واقعا
کوشش کرده اند.
بنابر این آنچه در این کتاب به طور اجمال آورده ام، احادیث صحیح مورد اتفاق است و آنچه را که بعد از این ذکر کرده ام از
احادیثی است که بعضی دیگر از ائمه حدیث که نامشان را بردم اند آورده ام. پس دلیل شان را در قبول آنچه که آورده اند نقل
کرده و آن را به آنها نسبت دادم، نه دیگران، و آنچه را که بعضی از اهل حدیث به تنهائی نقل کرده اند ذکر کردم، دلیل آن را نیز
بیان نمودم و در هر صورت توفیق از ناحیه خدا است."
-2 حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 360 ه آن را در معجم کبیرش آورده.
-3 حافظ ابو بکر محمد بن ابراهیم مقري اصفهانی، متوقی در سال 381 ه در معجمش آورده.
-4 حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در امالیش آورده.
. -5 حافظ ابو نعیم اصفهانی، متوفی در سال 402
-6 قاضی ابو الحسن علی بن الحسن الخلعی شافعی، متوفی در سال 492 ه صاحب " الفوائد."
. -7 حجه الاسلام ابو حامد غزالی شافعی، متوفی در سال 505 ه در " احیاء - العلوم " جلد 1 صفحه 246
-8 حافظ ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه صاحب " تاریخ الشام."
-9 حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی 648 ه.
-10 حافظ یحیی بن علی قرشی اموي مالکی، متوفی در سال 662 ه.
-11 حافظ ابو علی الحسن ابن احمد بن الحسن الحداد، در کتابش.
-12 تقی الدین شافعی، متوفی در سال 756 ه به طور مفصل درباره طرق این حدیث بحق کرده، و آن را از راه هاي متعدد صحیح
در کتاب " شفاء السقام"
[ [ صفحه 176
13 آورده است. - صفحه 16
-13 سید نور الدین علی بن عبد الله شافعی قاهري سمهودي، متوفی، در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 396 از طرق
مختلف و از آن جمله طرق حافظ ابن السکن آن را استخراج کرده و گفته است: به مقتضاي آنچه که در مقدمه کتاب شرط کرده
است، این حدیث به اتفاق همه، از احادیث صحیحه است.
آنگاه گفته است: به خاطر همین است که گروهی و از آن جمله، حافظ زین الدین عراقی، آن را از او نقل کرده و صحیحش دانسته
اند.
-14 ابو العباس شهاب الدین قسطلانی متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " آن را آورده و گفته است: ابن السکن آن را
صحیح دانسته است.
-15 شیخ محمد خطیب شربینی، متوفی در سال 977 ه در مغنی المحتاج " شرح المنهاج جلد 1 صفحه 494 آن را آورده و گفته
است ابن السکن در سننش که روایاتش صحیحه هستند آن را آورده است.
صفحه 97 از 193
.3 -16 شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157
3
از عبد الله بن عمر، به طور مرفوع روایت شده ": هر کس حج کند و قبرم را بعد وفاتم زیارت کند همانند کسی است که در حال
حیاتم زیارتم کند. و در بسیاري از طرقش جمله " و مصاحبم باشد " اضافه دارد.
این حدیث را بسیاري از حافظان حدیث آورده اند و از آن جمله است:
-1 حافظ عبد الرزاق ابو بکر صنعانی، متوفی در سال 211 ه.
-2 حافظ ابو العباس حسن بن سفیان الشیبانی، متوفی در سال 303 ه.
-3 حافظ ابو یعلی احمد بن علی موصلی، متوفی در سال 307 ه در مسندش.
. -4 حافظ ابو القاسم عبد الله بن محمد بغوي، متوفی در سال 317
[ [ صفحه 177
-5 حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 360 ه.
-6 حافظ ابو احمد ابن عدي، متوفی در سال 365 ه در " الکامل."
-7 حافظ ابو بکر محمد بن ابراهیم مقري، متوفی در سال 381 ه
-8 حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در سننش و غیر آن.
-9 حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در سننش جلد 5 صفحه 246
-10 حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه در تاریخش.
-11 حافظ ابن جوزي متوفی در سال 597 در " مثیر الغرام الساکن الی اشرف الاماکن."
-12 حافظ ابو عبد الله ابن نجار بغدادي، متوفی در سال 643 ه در کتابش " الدره الثمینه فی اخبار المدینه."
-13 حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی 648 ه.
-14 حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.
-15 ابو الفتح احمد بن محمد بن احمد الحداد، در کتابش.
-16 حافظ ابو الحسین مصري.
-17 ولی الدین خطیب تبریزي، در " مشکاه المصابیح " که در سال 737 ه تالیف شده در باب حرم مدینه در فصل سوم.
16 کتاب " شفاء السقام " به طور تفصیل - -18 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه درباره طرق این حدیث در صفحه 21
بحث کرده و آن را از بسیاري از این حافظان یاد شده و دیگران روایت کرده است.
. -19 شیخ شعیب عبد الله مصري حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137
-20 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 397 به طور تفصیل درباره طرق آن بحث
کرده است.
-21 حافظ جلال الدین سیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر"
[ [ صفحه 178
صفحه 98 از 193
چنانکه در ترتیبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.
. -22 قاضی القضاه شهاب الدین خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 ه در " شرح - الشفاء تالیف قاضی عیاض جلد 3 صفحه 567
. -23 شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157
.- -24 شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 25 و 325
. -25 سید محمد بن عبد الله دمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144
4
از عبد الله بن عمر به طور مرفوع نقل شده که ": هر کس حج کند و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است. " گروه زیادي این
حدیث را نقل کرده و از آن جمله است:
-1 حافظ ابو حاتم محمد بن حبان تمیمی بستی، متوفی در سال 354 ه در " الصعفاء."
-2 حافظ این عدي، متوفی در سال 365 ه در " الکامل."
-3 حافظ دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در کتابش احادیثی را که مالک در موطا نیاورده است، نقل نموده است.
-4 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 765 ه از طرق گوناگون در " شفاء السقام " صفحه 22 ، این حدیث را آورده و حکم این
جوزي را در مورد ساختگی بودن حدیث رد کرده است.
. -5 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 398
[ [ صفحه 179
-6 ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از ابن عدي و ابن حبان و دارقطنی این حدیث
را نقل کرده است.
-7 شیخ اسماعیل جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 از ابن عدي و ابن حبان و
دارقطنی این حدیث را نقل کرده است.
. -8 سید مرتضی زبیدي حنفی، متوفی در سال 12.5 ه در " تاج العروس " جلد 10 صفحه 74
. -9 شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 325
5
از عمر بطور مرفوع آمده است " کسی که قبرم را زیارت کند (یا مرا زیارت کند) من شفیع او خواهم بود " یا گواه او خواهم بود)
و هر کس در یکی از دو حرم بمیرد، خداوند او را در روز قیامت زمره کسانی که در امنیت هستند محشور خواهند فرمود.
این حدیث را گروهی از حفاظ نقل کرده اند و از آن جمله است:
. -1 حافظ ابو داود طیالسی، متوفی در سال 204 ه در مسندش جلد 1 صفحه 12
-2 حافظ ابو نعیم اصفهانی، متوفی در سال 430 ه.
. -3 حافظ بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " السنن الکبري " جلد 5 صفحه 245
-4 حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه در " تاریخ الشام."
-5 حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی در سال 648 ه.
صفحه 99 از 193
. -6 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 22
[ [ صفحه 180
. -7 نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 399
-8 ابو العباش قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه."
. -9 حافظ ابن الدبیع متوفی در سال 944 در تمییز الطیب صفحه 10 و 162
. -10 زین الدین عبد الرووف مناوي، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقائق " صفحه 141
. -11 شیخ اسماعیل عجلونی، متوفی 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278
6
از حاطب بن ابی بلتعه بطور مرفوع آمده است ": کسی که بعد از مرگم زیارتم کند همانند این است که در زمان حیاتم زیارتم
کرده است، و کسی که در یکی از دو حرم بمیرد، خداوند او را در زمره کسانی که در امنیت هستند محشور می کند. "
این روایت را نیز گروه زیر نقل کرده اند:
-1 حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در " السنن."
-2 حافظ ابو بکر البیهقی، متوفی در سال 458 ه.
-3 حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه.
-4 حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی در سال 648 ه.
-5 حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.
-6 ابو عبد الله عبد ري مالکی ابن الحاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل."
. -7 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 هر در " شفاء السقام " صفحه 25
-8 شیخ شعیب حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137
[ [ صفحه 181
. -9 نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 399
-10 ابو العباس قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از بیهقی.
-11 جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 551 از ابن عساکر و ذهبی نقل کرده است. و از
ذهبی نقل کرده که گفته است: این حدیث از بهترین احادیث باب از لحاظ سند است.
. -12 شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 13 و 325
. -13 شیخ محمد بن درویش الحوت البیروتی، متوفی در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 325
7
از عبد الله بن عمر به طور رفع آمده است ": کسی که حجه الاسلام کند و قبرم را زیارت نماید، و جنگی کرده و درود بر من در
بیت المقدس بفرستد، خدا از او درباره چیزهائی که بر او فرض کرده است پرسش نخواهد کرد."
صفحه 100 از 193
حافظ محمد بن الحسین بن احمد ابو الفتح ازدي، متوفی در سال 374 ه در فوائدش این روایت را آورده است. و حافظ سلفی ابو
طاهر اصفهانی، متوفی در سال 576 ه با اسنادش این روایت را از او نقل کرده است. و به همین طریق، تقی الدین سبکی متوفی در
سال 756 ه در شفاء السقام صفحه 25 آورده است. و سید سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400 ، و
شیخ محمد بن علی شوکانی متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نیز این روایت را ذکر کرده اند.
[ [ صفحه 182
8
از ابو هریره، به طور مرفوع آمده است ": هر کس بعد از مرگم زیارتم کند، همانند این است در زمان حیاتم زیارتم کرده باشد، و
هر کس مرا زیارت کند من گواه و شفیعش در روز قیامت خواهم بود."
این روایت را، افراد زیر نقل کرده اند:
-1 حافظ ابو بکر بن موسی بن مرودیه، متوفی در سال 416 ه.
-2 حافظ ابو سعد بن محمد بن احمد بن حسن اصفهانی، متوفی در سال 540 ه.
-3 ابو الفتوح سعید بن محمد یعقوبی، در فوائدش در سال 552 ه.
-4 حافظ ابو سعد عبد الکریم سمعانی، شافعی، متوفی در سال 562 ه.
-5 ابن الانماطی، اسماعیل بن عبد الله انصاري مالکی متوفی 619 ه.
. -6 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 26
. -7 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400
9
از انس بن مالک به طور مرفوع آمده است ": کسی که مرا در مدینه بعنوان یک عمل نیک و قربه الی الله زیارت کند من شفیع او
خواهم بود. و در روایت دیگري از او نیز چنین آمده است ": کسی که در یکی از دو حرم بمیرد در روز قیامت در زمره افرادیکه در
امنیت هستند محشور خواهد بود و کسی که بقصد قربت مرا در مدینه زیارت کند در قیامت در جوارم خواهد بود.و در عبارت
دیگر از او چنین آمده است ":من گواه و شفیعش در قیامت خواهم بود."
این روایت را جمع زیادي از حفاظ نقل کرده اند و از آن جمله است:
[ صفحه 183
-1 ابن ابی فدیک، محمد بن اسماعیل، متوفی در سال 200 ه.
-2 ابن ابی الدنیا ابو بکر قرشی، متوفی در سال 281 ه.
-3 حافظ ابو عبد الله حاکم نیشابوري، متوفی در سال 405 ه.
-4 حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " شعب الایمان."
-5 قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء."
-6 حافظ علی بن حسن، شهیر به ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه.
-7 حافظ ابن جوزي، متوفی در سال 597 ه در " مثیر الغرام الساکن."
صفحه 101 از 193
. -8 حافظ عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705
. -9 ابو عبد الله العبدري مالکی ابن الحجاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1 صفحه 261
-10 شمس الدین ابو عبد الله دمشقی، حنبلی، معروف به ابن القیم جوزیه
. متوفی در سال 751 ه در " زاد المعاد " جلد 2 صفحه 47
. -11 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 27
. -12 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در )وفاء الوفاء( جلد 2 صفحه 400
-13 ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه."
-14 جلال الدین سیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر " چنانکه در ترتیبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.
-15 شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 با این عبارت آورده است ": هر
کس با قصد در مدینه زیارتم کند در قیامت در جوارم خواهد بود."
. -16 شیخ محمد شوکابی متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 326
[ **صفحه= 184
. -17 ابو عبد الله زرقانی مالکی، متوفی در سال 1122 " در شرح المواهب " جلد 8 صفحه 299
. -18 جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251
. -19 سید احمد هاشمی، در مختار الاحادیث النبویه صفحه 169
. -20 سید محمد بن عبد الله طمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144
. -21 شیخ منصور علی ناصف در " التاج " جلد 2 صفحه 216
10
از انس بن مالک به طور مرفوع آمده است ": هر کس مرا مرده زیارت کند، مثل این است که در زمان حیاتم زیارت کرده باشد و
هر کس قبرم را زیارت کند شفاعتم در قیامت برایش واجب خواهد بود، هیچ فردي از افراد امتم که داراي گشایشی باشد و زیارتم
نکند، عذري برایش نخواهد بود.
این روایت را گروه زیر نقل کرده اند:
-1 حافظ ابو عبد الله محمد بن محمود ابن نجار، متوفی در سال 643 ه در کتابش " الدره الثمینه فی الفضائل المدینه."
. -2 تقی الدین السبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 28
-3 حافظ زین الدین عراقی، متوفی در سال 806 ه به این حدیث چنانکه در " المواهب " آمده اشاره کرده است.
. -4 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400
-5 ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب
[ [ صفحه 185
اللدنیه."
. -6 عجلونی، در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 3 صفحه 278
صفحه 102 از 193
11
از ابن عباس به طور رفع آمده است ": کسی که بعد از مرگم زیارتم کند همانند آن است که در زمان حیاتم زیارتم کند و کسی
که به خاطر زیارتم بیش قبرم بیاید، من هم در قیامت گواه و یا شفیقش خواهم بود."
حافظ ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه در کتاب " الضعفاء " در شرح حال فضاله بن سعید مازنی آورده است، و حافظ ابن
عساکر، متوفی در سال 571 ه در " شفاء السقام " صفحه 21 آورده و در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و " نیل الاوطار"
325 نیز آمده است. - شوکانی جلد 4 صفحه 326
12
از علی امیر المومنین علیه السلام به طور مرفوع و غیر مرفوع آمده است ": هر کس قبرم را بعد از مرکم زیارت کند، گویا که در
حیاتم زیارتم کرده، و هر کسی قبرم را زیارت نکند به من جفا کرده است."
و این روایت را گروه زیر نقل کرده اند:
-1 ابو الحسین یحیی ابن الحسن بن جعفر حسنی، در کتابش " اخبار المدینه."
-2 ابو سعید عبد الملک بن محمد نیشابوري خرکوشی، متوفی در سال 406 ه در " شرف المصطفی."
-3 حافظ ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه.
-4 حافظ ابو عبد الله ابن نجار، متوفی در سال 643 ه در کتاب " الدره الثمینه."
-5 حافظ عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.
[ [ صفحه 186
. 6 - تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 29
. -7 شیخ شعیب حریفش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137
. -8 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401
. -9 زین الدین عبد الرووف مناوي، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقائق " صفحه 141
13
از بکر بن عبد الله به طور مرفوع آمده است ": کسی که به مدینه براي زیارتم بیاید روز قیامت شفاعتم برایش واجب خواهد بود، و
کسی که در یکی از دو حرم بمیرد، در امن برانگیخته خواهد شد."
ابو الحسین یحیی بن حسن حسینی، در کتابش " اخبار المدینه " این روایت را آورده، چنانکه در " شفاء السقام " سبکی صفحه 30
و " وفاء الوفاء " سمهودي جلد 2 صفحه 402 نیز آمده است.
14
از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است ": هر کس بعد از مرگم زیارتم کند مثل این است که در حیاتم زیارتم کرده است."
این روایت را نیز افراد زیر آورده اند:
-1 حافظ سعید بن منصور نسائی ابو عثمان خراسانی، متوفی در سال 227 ه.
-2 حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 260 ه.
-3 حافظ ابو احمد ابن عدي، متوفی در سال 365 ه.
صفحه 103 از 193
-4 حافظ ابو الشیخ انصاري، متوفی در سال 369 ه.
[ [ صفحه 187
-5 حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه.
-6 حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه.
-7 قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه.
-8 قاضی القضاه خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 ه در " شرح الشفاء " جلد 3 صفحه 565 آن را از بیهقی و دارقطنی و طبرانی
و ابن منصور نقل کرده است.
-9 زین الدین عبد الروف مناوي، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقایق " 141 بالفظ ": کسی که قبرم را بعد از مرگم زیارت
کند " آورده است.
-10 عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251 از ابی الشیخ و طبرانی و ابن عدي و بیهقی نقل کرده
است.
15
از ابن عباس به طور مرفوع آمده است ": کسی که قصد مکه آنگاه مرا در مسجدم قصد کند برایش دو حج مقبول نوشته می شود"
فردوس، در مسندش، این حدیث را آورده، چنانکه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نیز
آمده است.
16
از مردي از آل خطاب به طور مرفوع آمده است ":کسی که از روي قصد مرا زیارت کند روز قیامت در جوارم بود و کسی که در
یکی از دو حرم بمیرد خداوند او را در زمره افرادي که در امنیت هستند محشور خواهد کرد "
و " شحامی " اضافه کرده ": کسی که ساکن مدینه شود و با بلایش بسازد روز قیامت گواه و شفیعش خواهم بود. "
راویان زیر این حدیث را نقل کرده اند:
[ [ صفحه 188
-1 حافظ ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه.
-2 حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه.
-3 حافظ ابو عبد الله الحاکم، متوفی در سال 405 ه.
-4 حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " شعب الایمان."
-5 حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه.
-6 حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی در سال 705 ه این حدیث را از حافظان فوق نقل کرده است.
-7 ولی الدین خطیب عمري تبریزي در " مشکاه المصابیح " که در سال 737 ه تالیف شده است در باب حرم مدینه در فصل سوم
آورده است.
صفحه 104 از 193
-8 تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 24 . گفته است: این روایت، مرسل و خوب است و از او
روایت کرده:
. -9 سید نور الدین سمهودي "، وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 39
17
از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است و " هر کس مرا در مدینه زیارت کند گواه و شفیعش خواهم بود."
حافظ دارقطنی، با اسنادش آن را در " السنن " آورده چنانکه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 398 نیز آمده است.
18
از رسول خدا روایت شده که فرموده است ": کسی که گشایشی در کارش باشد و مسافرتی به سوي من نکند به من جفا کرده
است. "
این حدیث را ابن فرحون، در مناسکش و غزالی، در " الاحیاء " جلد 1 صفحه 246 و قسطلانی در " المواهب اللدنیه " و عجلونی
در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 آورده اند.
[ [ صفحه 189
19
پیامبر اکرم فرموده است ": کسی که بعد از وفاتم زیارتم کند، و درود بر من بفرستد، ده بار به او پاسخ می دهم و ده فرشته او را
زیارت می کنند و همه بر او درود می فرستند و کسی در خانه اش بر من سلام بفرستد خداوند روحم را بر من رد می کند تا بر او
سلام بفرستم."
شیخ شعیب حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137 این حدیث را نقل کرده است.
20
از ابی عبد الله محمد بن علاء - خداي رحمتش کند - گفته است ": وارد مدینه شدم در حالی که سخت گرسنه بودم، قبر پیغمبر
اکرم را زیارت کرده بر او و بر شیخین سلام گفتم، آنگاه عرض کردم: اي رسول خدا خدمتت آمدم در حالی که شدت فقر و
گرسنگیم را جز خدا نمی داند و امشب را مهمان تو هستم، آنگاه خواب بر من غلبه کرد در عالم رویا رسول خدا را دیدم که به من
گرده نانی لطف کرد، نصفش را خوردم وقتی که بیدار شدم نصف دیگر آن در دستم بود، با این مطلب صدق گفتار پیامبر اکرم":
هر کس مرا در خواب ببیند واقعا مرا دیده، زیرا شیطان به شکل من در نمی آید " برایم روشن گردید. آنگاه صدائی شنیدم که می
گفت ": اي عبد الله کسی قبرم را زیارت نمی کند مگر آنکه گناهش بخشوده و شفاعتم فرداي قیامت نصیبش خواهد گردید."
شیخ شعیب حریفیش در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 138 همین مطلب را آورده، آنگاه در بیان معنی آن چنین گفته است":
کسی که قبر محمد (ص) را زیارت کند فردا از شفاعتش برخوردار خواهد شد، بخدا قسم، یاد و حدیثش را مکرر کن، درود دائمی
و آشکارت را بر او بفرست تا هدایت یابی، او پیامبر بر گزیده
[ [ صفحه 190
صاحب جود و بخشش است، او میان امت او عذاب و هول فرادي قیامت شفاعت می کند، حوض کوثر که داراي آب گوار است
صفحه 105 از 193
در قیامت مخصوص به اوست، و درود خداي ما همواره بر او باد."
21
از رسول خدا نقل شده که فرموده است ": از امتم کسی که داراي گشایشی باشد و زیارتم نکند عذري برایش نخواهد بود. "
شیخ عبد الرحمن زاده در " مجمع الانهر " در شرح " ملتقی الابحر " جلد 1 صفحه 157 این حدیث را آورده و آن را از ادله باب
شمرده بدون آنکه کوچکترین ایرادي بر آن بگیرد.
22
امیر المومنین علی علیه السلام فرموده است: من زار قبر رسول الله کان فی جواره ": کسی که قبر رسول خدا را زیارت کند، در
جوارش خواهد بود."
ابن عساکر آن را نقل کرده چنانکه در " نیل الاوطار " شوکانی جلد 4 صفحه 326 آمده است.
فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا فباي حدیث بعده یومنون ":
اگر آنان به این حدیث ایمان نیاورند گویا که می خواهی از شدت ناراحتی اعمالشان، قالب تهی کنی - آنان بعد از آن به چه
حدیثی ایمان خواهند آورد"؟
سوره کهف آیه 5 - اعراف 158
[ [ صفحه 191
گفتار بزرگان مذاهب چهارگانه پیرامون زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام
بزرگان مذاهب اربعه درباره زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام، گفتار فراوانی دارند که ما از مجموعه آنها چهل گفته را ذیلا می
آوردیم:
-1 ابو عبد الله حسین بن حسن حلیمی جرجانی شافعی، متوفی در سال 403 ه در کتاب " المنهاج فی شعب الایمان " بعد از ذکر
مقداري از امور مربوطه به تعظیم پیامبر اکرم، گفته است ": اما امروز از بزرگداشت آن حضرت زیارت آن بزرگوار است."
-2 ابو الحسن احمد بن محمد محاملی شافعی، متوفی در سال 425 ه در " التجرید " گفته است ": براي حاجی بعد از فراغت از مکه
مستحب است قبر پیامبر اکرم را زیارت کند."
-3 قاضی ابو الطیب طاهر بن عبد الله طبري، متوفی در سال 450 ه گفته است ": بعد از فراغت از حج و عمره مستحب است پیامبر
اکرم زیارت کند."
-4 قاضی القضاه ابو الحسن ماوردي، متوفی در سال 450 ه در " الاحکام السلطانیه " صفحه 105 گفته است ": هنگامی که کاروان
حج از مکه مراجعت می کند خوب است آنان را از راه مدینه عبور دهد تا قبر پیامبر اکرم را زیارت کنند و میان زیارت خانه خدا و
زیارت قبر پیامبر اکرم بخاطر احترام و شکر گذاري از زحماتش، جمع نمایند
[ [ صفحه 192
و این اگر از واجبات حج نباشد از مستحبات و عبادت نیکوي حاجیان است."
صفحه 106 از 193
و او در " الحاوي " گفته است ": اما زیارت قبر پیامبر اکرم مستحب و مامور به است."
-5 عبد الحق بن محمد صقیلی، متوفی در سال 466 ه در کتابش (تهذیب الطالب) از شیخ ابی عمران مالکی نقل کرده که گفته
است ": مالک کراهت داشت که گفته شود: ما قبر پیامبر را زیارت کردیم، زیرا زیارت چیزي است که می شود انجام داد و می
شود ترك نمود، اما زیارت قبر پیامبر اکرم واجب است."
عبد الحق می گوید ": منظور مالک از اینکه زیارت قبر پیامبر اکرم واجب است، این است که از سنن واجبه است " در " المدخل
جلد 1 صفحه 256 " گفته شده: منظور وجوب سنن موکده است.
-6 ابو اسحاق ابراهیم بن محمد شیرازي فقیه شافعی، متوفی در سال 476 ه در " المهذب " گفته است ": زیارت کردن قبر پیامبر
اکرم مستحب است."
-7 ابو الخطاب محفوظ بن احمد کلودانی فقیه بغدادي حنبلی، متوفی در سال 510 ه در کتاب " الهدایه " گفته است ": هنگامی که
حاجی از حج فراغت پیدا کرد، برایش مستحب است که قبر پیامبر اکرم و مصاحبانش را زیارت نماید."
-8 قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء " گفته است ": و زیارت قبر پیامبر اکرم سنت مورد اتفاق همه مسلمین و
داراي فضیلت مورد ترغیب است."
آنگاه مقداري از احادیث باب را نقل کرده، سپس اضافه می کند که اسحاق بن ابراهیم فقیه، گفته است ": از چیزهائی که همواره
از شان حاجی بوده زیارت کردن در مدینه و تصمیم بر انجام امور زیر بوده است: نماز خواندن در مسجد پیامبر اکرم و تبرك به
دیدن روضه مبارکه و منبر و قبر و محل جلوس و موضع دست ها و پاهاي مبارك پیامبر اکرم و ستونی که به آن تکیه می داده و
جائی که
[ [ صفحه 193
جبرئیل بر وي نازل می شده و مشاهده زحمات افرادي از صحابه و پیشوایان اسلام که آن را تعمیر کرده و اعمالی در آن انجام داده
اند و عبرت گرفتن از همه آنها و "...
-9 ابن هبیره، متوفی در سال 560 ه در کتاب " اتفاق الائمه " گفته است: مالک و شافعی و ابو حنیفه و احمد ابن حنبل خداي
.( رحمتشان کند، همگی اتفاق دارند که: زیارت پیامبر اکرم مستحب است (المدخل تالیف ابن الحاج جلد 1 صفحه 256
-10 حافظ ابن جوزي حنبلی، متوفی در سال 597 ه در کتابش " مثیر الغرام الساکن الی اشرف الاماکن " درباره زیارت قبر پیامبر
اکرم بابی منعقد کرده و در حدیث ابن عمر و انس یاد شده در احادیث باب را نقل کرده است.
-11 ابو محمد عبد الکریم بن عطا الله مالکی، متوفی در سال 612 ه در مناسکش گفته است ": هنگامی که حج و عمره ات به طریق
شرعی اتیان شد، دیگر چیزي جز رفتن به مسجد رسول خدا براي درود فرستادن بر او و دعا کردن در برابرش و سلام بر مصاحبانش
و رفتن به بقیع و زیارت قبور صحابه و تابعان و نماز در مسجد پیامبر اکرم باقی نمی ماند و کسی که قدرت بر این کار دارد آن را
ترك نکند.
-12 ابو عبد الله محمد بن عبد الله بن حسین سامري حنبلی، معروف به ابن ابی سنینه، متوفی در سال 616 ه در کتاب " المستوعب"
باب زیارت قبر پیامبر اکرم گفته است: هنگامی که به سوي مدینه می رود مستحب است که براي دخول در آن غسل کند، آنگاه
آداب زیارت و چگونگی درود و دعا و وداع را ذکر کرده است.
-13 شیخ موفق الدین عبد الله بن احمد بن قدامه مقدسی حنبلی، متوفی در سال 620 ه در کتابش " المغنی " گفته است: زیارت قبر
صفحه 107 از 193
پیامبر اکرم (ص) مستحب
[ [ صفحه 194
است. آنگاه دو حدیث ابن عمر و ابی هریره را از طریق دارقطنی و احمد ذکر کرده است.
-14 محیی الدین نووي شافعی، متوفی حدود سال 677 ه در " المنهاج " که در حاشیه شرح آن " المغنی " جلد 1 صفحه 494
چاپ شده گفته است ": بعد از فراغت از حج مستحب است آب زمزم بنوشد و قبر پیامبر اکرم را زیارت نماید."
-15 نجم الدین ابن حمدان حنبلی، متوفی در سال 695 ه در " الرعایه الکبري فی الفروع الحنبلیه " گفته است: و براي کسی که از
اعمال حج فراغت پیدا کرد مستحب است: قبر پیامبر اکرم و مصاحبانش را زیارت کند و این کار را چه قبل از فراغت از حج و چه
بعد از آن می تواند انجام دهد.
-16 قاضی حسین در کتاب " الشفاء " می گوید: هنگامی که از حج فراغت حاصل کرد، مستحب است در " ملتزم " توقف کند و
دعا کند، آنگاه از آب زمزم بنوشد، سپس به مدینه بیاید و قبر پیامبر اکرم را زیارت نماید.
-17 قاضی ابو العباس احمد سروجی حنفی، متوفی در سال 71 . ه در " الغایه " می گوید ": حاجیان و عمره کنندگان و قتیکه از
مکه مراجعت می کنند می باید به سوي مدینه به خاطر قبر پیامبر اکرم حرکت کنند، زیرا آن از بهترین اعمال است."
-18 امام ابن الحاج محمد بن محمد عبد ري قیروانی مالکی، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " در فصل زیارت قبور جلد 1
صفحه 257 می گوید ": اما بزرگداشت مقام انبیاء علیهم السلام، کنار قبورشان به این است که: زائر از راه دور و نزدیک تصمیم
زیارت آنان می گیرد و به سوي قبور آنان می شتابد، وقتی که کنار قبور آنان قرار گرفت، سعی کند که با ادب و احترام و خضوع
و خشوع باشد، و بکوشد با حضور قلب و چشم دل آنان را ببیند. چون آنان نه کهنه می شود و نه تغییر می کنند، آنگاه خداي را
چنانکه هست سپاس بگذارد، سپس بر آنان درود
[ [ صفحه 195
بفرستد و براي اصحاب و تابعانش طلب خشنودي و ترحم کند، پس از آن وسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوائج و آمرزش
گناهانش توسل جوید، و بداند که خواسته هایش برآورده خواهد شد چون آنان در گشوده خدایند و سنت خدا بر این جاري شده
که حوائج را به دست آنان و به وسیله آنان بر آورد.
و هر کسی از وصول به قبور آنان، عاجز باشد می تواند از دور بر آنها سلام فرستاده و نیازمندي هایش را از قبیل: بخشش گناهان،
پوشش عیوب و بر آوردن حاجاتش را ذکر کند، زیرا آنان بزرگوار و کریمند و هیچ گاه کریمان کسانی را که از آنها سوال کنند
و توسل جویند و سویشان روند و پناه برند محروم نخواهد کرد. و این در مورد زیارت و توسل به همه پیامبران است.
آنگاه فرموده است: و اما در مورد زیارت آقاي اولین و آخرین پیامبر عزیز ما صلوات الله و سلامه علیه آنچه که درباره دیگر
پیامبران گفتیم باید خیلی بیشتر رعایت گردد، یعنی با ادب و احترام و خضوع و خشوع بیشتر باشد، زیرا او شفیعی است که شفاعتش
رد نمی شود و کسی که رو سوي او کند و به بارگاه او نازل شود و از او کمک بگیرد و به از پناه برد، محروم نمی گردد، زیرا او
قطب دائره کمال و عروس آفرینش است.
تا اینکه می گوید: کسی که به او توسل جوید و یا از او کمک بخواهد و یا حوائجش را از او طلب کند، همان طور که تجربه نشان
صفحه 108 از 193
داده محروم نخواهد شد، در صورت که آداب کلی زیارت در مورد او به نحو احسن رعایت گردد و لذا علماء ما - که رحمت خدا
بر آنها باد - گفته اند: شخص زائر باید توجه داشته باشد که در برابر رسول خدا همانند دوران حیاتش قرار دارد، زیرا فرقی میان
حیات و و ممات او نیست یعنی: همانطور که در زمان حیاتش امتش را می دیده و از حال و نیات و مقاصدشان آگاه بوده در زمان
مماتش نیز چنان است.
تا اینکه می گوید ": توسل به رسول خدا محل پائین گذاشتن بارهاي سنگین و ریزش گناهان و خطاها است، زیرا که برکت
شفاعت آن حضرت و
[ [ صفحه 196
عظمت آن پیش خدا چنان است که دیگر براي گناه عظمتی نمی ماند، چون او از همه چیز اعظم است، پس به کسی که او را
زیارت کرده است بشارت ده و کسی که او را زیارت نکرده باید با شفاعتش به خدا پناه ببرد.
خذایا ما را به احترامی که او پیشت دارد از شفاعتش محروم مفرما، امین یا رب العالمین و کسی که خلاف این عقیده را داشته باشد
او محروم است. آیا او گفته خدا را نشنیده است که فرموده است:
و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما".
اگر آنان هنگامی که به خود ظلم کرده پیشت آمده است خدا طلب مغفرت کنند و پیامبر نیز بر ایشان درخواست بخشش نماید، هر
آینه خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهند یافت "
پس کسی که در برابر او ایستاد و به خدا توسل جست خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهد یافت، زیرا خدا منزه از خلف وعده است
در صورتی که خدا وعده داده است توبه کسی را که در برابرش ایستاده و طلب مغفرت کرده است بپذیرد و این حقیقتی است جز
منکر دین و معاند خدا و رسول، در آن شک نمی کند پناه می بریم به خدا از محرومیت.
-19 شیخ تقی الدین سبکی شافعی، متوفی در سال 756 ه کتاب جامعی درباره زیارت پیامبر بزرگوار اسلام در 187 صفحه تالیف
کرده، آن را " شفاء السقام فی زیاره خیر الانام " نامیده است.
این کتاب در پاسخ ابن تیمیه نوشته شده، مولف، بسیاري از احادیث مربوطه را در آن آورده است. آنگاه فصلی را اختصاص به
نصوص گفتار علماء مذاهب چهارگانه در مورد استحباب زیارت قبر پیغمبر و اینکه آن مورد اتفاق همه مسلمین است داده است.
او در صفحه 48 می گوید ": نیازي به تتبع کلمات اصحاب در این مورد
[ [ صفحه 197
با علم به اتفاق آنان و همه علماء نداریم " حنفی ها گفته اند: زیارت قبر پیامبر اکرم از فضل مستحبات بلکه نزدیک به واجبات
است و از کسانی که به این حقیقت تصریح کرده اند: ابو منصور محمد بن مکرم کرمانی است در مناسکش و عبد الله بن محمود بن
بلدحی در شرح مختار، و ابی اللیث سمرقندي در فتاواش در باب اداء حج.
و در صفحه 59 گفته است ": چگونه درباره یکی از گذشتگان تصور می شود که زیارت پیامبر اکرم را منع کرده باشد در صورتی
که آنان به اتفاق، زیارت سایر مردگان را جائز می دانند و به زودي احادیث و آثاري که درباره زیارت آنان رسیده نقل خواهیم
کرد."
صفحه 109 از 193
او در صفحه 61 از قاضی عیاض و ابی زکریا نووي، اجماع علماء و مسلمین را در مورد استحباب زیارت نقل کرده است و در
صفحه 63 گفته است ": وقتی که زیارت قبر غیر رسول خدا مستحب باشد زیارت قبر او به خاطر حقانیت و وجوب تعظیمش اولی
خواهد بود.
اگر گفته شود فرق میان آن دو این است که: دیگران به خاطر احتیاجشان با طلب مغفرت زیارت می شوند چنانکه رسول خدا
درباره اهل قبور بقیع چنین کرده است اما پیامبر اکرم از اینکه برایش طلب مغفرت شود بی نیاز است در پاسخ باید گفت: زیارت
پیامبر اکرم به خاطر تعظیم و تبرك به اوست و براي اینست که با دورد و سلام ما بر او رحمت خدا شامل حال ما گردد چنانکه ما
مامور به درود و سلام فرستادن بر او و درخواست وسیله و غیر آن از چیزهائی که بدون درخواست ما برایش حاصل است هستیم،
لیکن پیامبر اکرم ما را به این کار ارشاد کرده تا با دعا کردنمان براي او مشمول عنایات و رحمت خدا که براي این کار مقرر فرموده
است گردیم.
اگر گفته شود: در زیارت دیگران، مانعی از جهت مورد پرستش قرار گرفتن وجود ندارد اما در مورد زیارت قبر پیامبر اکرم بیم آن
می رود که کم کم مورد پرستش
[ [ صفحه 198
قرار گیرد، در پاسخ این جهت امتیاز نیز گفته می شود: این بیان به قدري نادرست است که آدمی را می لرزاند و اگر بیم گمراهی
جهال نبود آن را ذکر نمی کردیم و اگر آن را بپذیریم باید ادله شرعی را که دلالت بر استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم می کرده با
این گونه خیالات فاسده ترك کنیم در صورتی که چنین کاري ترك ادله شرعی بدون دلیل است.
آخر چگونه ممکن است عموم قول پیامبر اکرم را که فرموده ": قبور را زیارت کنید " با چنین خیال واهی تخصیص زد و یا گفته
آن حضرت را ": کسی مرا زیارت کند شفاعتم براي او واجب است " بدون دلیل ترك کرد و بر خلاف اجماع مسلمین رفتار نمود؟
البته زیارت کردن قبور غیر این است که آنها محل سجده و مورد پرستش قرار گیرند که قطعا حرام است و لذا صحابه پیامبر اکرم
جدا از آن احرازي می کردند چون در اسلام از آن نهی شده است و ما هیچ گاه حق نداریم از ناحیه خود احکامی وضع کنیم و
شریک خدا در دین در اموري که خدا اجازه نداده است باشیم.
پس کسی که زیارت قبر پیغمبر اکرم را منع کرده، در دین، احکام جدیدي آورده که خداوند نفرموده است و این خود بندگی غیر
خدا است و کسی که خدا گمراهش کند دیگر کسی نمی تواند هدایتش نماید، و کسی که تعظیم و تکریم مشروع پیامبر اکرم را
بخیال احترام به خدا ترك کند، به خدا دروغ بسته و حق رسالت را ضایع کرده است، چنانکه کسی افراط در تکریم پیامبران کند و
آنان را از مرز انسانیت گذرانده به مقام الوهیت برساند بر آنان دروغ بسته و حق الهی را تضییع کرده است، پس عدالت حفظ
دستور خدا در هر دو مرحله است و در زیارت مشروع پیامبر محذور و مانعی وجود ندارد."
75 فصلی در مورد اینکه سفر براي زیارت قبر پیامبر اکرم سبب نزدیکی به خدا است، منعقد کرده و بطور - او در صفحات 87
مفصل درباره آن بحث کرده
[ [ صفحه 199
آن را از نظر کتاب و سنت و اجماع و قیاس اثبات نموده است
صفحه 110 از 193
و از کتاب با این آیه ": اگر آنان هنگامی که به خود ستم کرده اند پیشت آمده از خدا طلب مغفرت کنند، و پیامبر نیز بر ایشان
درخواست بخشش نماید، هر آینه خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهند یافت " استدلال کرده است با این بیان که: زائر در کمال
خضوع و طلب آمرزش کنار قبرش قرار می گیرد، او هم که زنده و مرده اش فرق نمی کند، طبعا برایش طلب مغفرت خواهد کرد و
این همان سبب نزدیک به خدا است که گفتیم.
و از سنت با عموم گفته پیامبر اکرم " هر کسی مرا زیارت کند " و صریح صحیحه ابن سکن ": کسی که به عنوان زیارتم بیاید
وهیچ کاري جز زیارتم او را مشغول ندارد و رفتن پیامبر اکرم براي زیارت قبور " وقتی که رفتن به جاي نزدیک باشد از راه دور نیز
جائز خواهد بود، و در روایات صحیحه آمده که آن حضرت به دستور خدا و براي تعلیم عایشه چگونه بر مردگان درود بفرستد به
قبرستان بقیع به عنوان زیارت رفته و همچنین به زیارت شهداء (احد) رفته است.
سپس گفته است ": چهارم اجماع است که همه مسلمین اتفاق بر این کار داشته اند، زیرا مردم همواره در هر سال بعد از انجام
مراسم حج براي زیارت آن حضرت متوجه مدینه می شدند و بعضی پیش از انجام مراسم به مدینه می رفتند و این حقیقتی است که
ما و گذشتگانمان آن را دیده و علما، از اعصار پیش بر ایمان نقل کرده اند چنانکه در باب سوم گفتیم."
و این حقیقتی است که در آن شکی نیست و همه به سوي قبر پیامبر اکرم اگر چه در مسیرشان نبوده، می شتافتند و تحمل رنج سفر
و درودي راه و مخارج سنگین را می نموده اند و معتقد بودند که این کار یک عمل عبادي و سبب نزدیکی
[ [ صفحه 200
به خدا است.
و اتفاق همه مسلمین از صدر اسلام تاکنون از علماء و شایستکان و دیگران بر این اثر محال است که خطاء و اشتباه باشد در
صورتیکه آنان به سر چشمه اسلام نزدیکتر بودند و این کار را بعنوان تقرب به خدا انجام می دادند و اگر کسی توفیق بر انجام آن
پیدا نمی کرد اظهار تاسف می کرد و آرزوي می کرد که بعدا چنین توفیقی نصیبش گردد. و کسی که ادعا کند که همه مسلمین
از صدر اسلام تاکنون اشتباه می کرده اند خود اشتباه کار است.
-20 زین الدین ابو بکر بن حسین عمر قریشی عثمان مصري مراغی، متوفی در سال 816 ه در " تحقیق النصره فی تاریخ دار الهجره
"گفته است ": شایسته است هر مسلمانی معتقد باشد که زیارت کردن پیامبر اکرم سبب نزدیکی بزرکی به خدا است.
و دلیل این مطلب، احادیث زیادي است که در این زمینه وارده شده است و همچنین آیه شریفه ": و لو انهم اذ ظلموا انفسهم
جائوك فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول ".. زیرا تعظیم او با مرك از بین نمی رود و گفته نشود که: طلب مغفرت پیامبر اکرم
براي آنان تنها در حال حیات بوده و زیارت چنین نیست، چون همانطور که بعضی از بزرگان محققین گفته اند: آیه دلالت می کند
بر اینکه توبه پذیري و بخشش خدا در این مورد به سه چیز وابسته است: آمدن آنان خدمت پیامبر، طلب مغفرت کرد نشان، طلب
مغفرت کردن رسول خدا بر ایشان.
فرض این است که طلب مغفرت کردن پیامبر اکرم، براي جمیع مومنان طبق آیه شریفه: و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات": "
براي آمرزش گناهت و گناه مردان و زنان با ایمان طلب مغفرت کن " حاصل است وقتی که آمدن مومنان و طلب آمرزش آنان نیز
حاصل گردد در این صورت هر سه عامل پذیرش توبه و بخشش پروردگار حاصل خواهد بود.
[ [ صفحه 201
صفحه 111 از 193
-21 سید نور الدین سمهودي، متوفی در سال 911 خ در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 412 بعد از ذکر احادیت باب گفته است: و
اما اجماع، تمام علماء اتفاق دارند که زیارت قبور براي مردان مستحب است، چنانکه نووي گفته است، بلکه ظاهریه، حکم به
وجوب کرده اند.
و درباره زنان اختلاف نموده، اما زیارت قبر پیغمبر (ص) طبق ادله خاصه چنانکه گذشت امتیاز خاصی دارد.
سبکی گفته است ": براي همین جهت است که می گویم، در مورد زیارت قبر پیامبر اکرم فرقی میان زنان و مردان نیست"
جمال الریمی در " التقفیه " گفته است: از محل خلاف، قبر پیامبر اکرم و همراهانش استثناء شده است، زیرا زیارت آنان بدون
گفتگو براي زنان مستحب است چنانکه گفتار فقهاء درباره حج: براي کسی که حج کرده مستحب است قبر پیامبر اکرم را زیارت
کند " شامل آناننیز می شود".
روي این حساب، استحباب زیارت مصاحبان رسول خدا امري اتفاقی است و " دمنهوري " بزرگ به این حقیقت تصریح کرده و بر
آنها اضافه نموده است: قبور اولیاء و صالحین و شهداء را، آنکاه درباره اینکه مسافرت به خاطر زیارت. همانند خود زیارت سبب
تقرب به خدا است، مفصل بحث کرده است.
-22 حافظ ابو العباس قسطلانی مصري، متوفی 923 ه در " المواهب اللدنیه " فصل دوم درباره زیارت قبر شریف پیغمبر و مسجدش
گفته است ": بدان زیارت قبر شریف پیغمبر از بزرگترین عوامل تقرب به خدا و امیدوار ترین طاعات و راه به سوي بالاترین درجات
است. و هر کس غیر این عقیده داشته باشد از جرگه اسلام بیرون است و با خدا و پیامبر و عموم بزرگان علماء مخالفت کرده است.
بعضی از مالکی ها، مانند ابو عمران الفاسی، چنانکه در " المدخل " از " تهذیب الطالب " عبد الحق آمده است، به طور مطلق
حکم به وجوب کرده اند.
او گفته است: شاید منظورش از آن، وجوب سنن موکده است.
[ [ صفحه 202
قاضی عیاض می گوید: آن از سنت هاي مورد اتفاق مسلمین و فضیلت مورد ترغیب است، انگاه مقداري از احادیث وارده درباره
زیارت پیامبر اکرم را آورده، سپس گفته است ": تمام مسلمان ها بر استحباب آن اتفاق دارند چنانکه نووي گفته و طاهریه آن را
واجب دانسته اند.
پس زیارت قبر پیامبر اکرم، چنانکه گذشت به طور عموم و خصوص مطلوب است و زیارت قبور یک نوع تعظیم به شمار می رود و
تعظیم رسول خدا واجب است، لذا برخی از علماء گفته اند: در زیارت پیامبر میان زن ها و مردها فرقی نیست، گرچه مورد اجماع بر
استحباب زیارت قبور، تنها مردها است و در زن ها مساله خلافی است. مشهور تر در مذهب شافعی کراهت است.
ابن حبیب مالکی می گوید: زیارت قبر پیامبر اکرم و نماز در مسجدش را ترك مکن، زیرا چنان مطلوب است که هیچ کس از آن
بی نیاز نیست.
و سزاوار است کسی که تصمیم زیارت قبر پیامبر اکرم را دارد، نیت زیارت مسجد شریف و نماز در آن را نیز داشته باشد، زیرا آن
یکی از سه مسجدي است که شایسته است براي انجام فرائض به سوي آنها شتافت و مسجد النبی پیش مالک از همه آنها برتر است
و غیر از این سه مسجد چنین فضیلتی را ندارند چون در شرع وارد نشده و قیاس هم در این مورد جائز نیست، زیرا شرافت مکان با
نص صریح دانسته می شود، و نص تنها در مورد مساجد سه گانه است مه غیر آنها.
صفحه 112 از 193
و از عمر بن عبد العزیز آمده است که: افرادي را به مدینه می فرستاد تا سلامش را به پیامبر اکرم برسانند.
پس مسافرت به سوي قبر پیامبر اکرم، طبق عموم ادله، موجب تقرب به خدا است و کسی که نذر کرده باشد بر او واجب خواهد بود
چنانکه " ابن کج " از اصحاب ما، به آن جزم کرده است و عبارتش این است ": هنگامی که نذر کند زیارت قبر را پیغمبر بدون
اختلاف باید به آن وفا کند.
تا اینکه می گوید: براي شیخ تقی الدین ابن تیمیه، در این مورد کلام
[ [ صفحه 203
زشت عجیبی است که می گوید: نباید مردم براي زیارت قبر پیامبر اکرم بروند.
این عمل نه تنها مایه تقرب نیست، بلکه مایه دوري از رحمت خدا است
شیخ تقی الدین سبکی در " شفاء السقام " این عقیده غلط را رد کرده و دل هاي مومنان را شفا بخشیده است.
-23 شیخ الاسلام ابو یحیی زکریا انصاري شافعی متوفی در سال 925 ه در " اسنی المطالب " شرح " روض الطالب " تالیف شرف
الدین اسماعیل ابن مقري یمنی جلد 1 صفحه 501 درباره چیزي که براي حج کننده مستحب است می گوید ": سپس قبر پیامبر
اکرم را زیارت می کند و بر او و همراهانش در مدینه منوره درود می فرستد " آنگاه مقداري از ادله استحباب زیارت و آداب آن
را بیان کرده است. 24
-24 ابن حجر هیثمی مکی شافعی، متوفی در سال 973 ه در کتابش " الجوهر المنظم فی زیاره القبر المکرم " صفحه 12 چاپ سال
1279 ه در مصر بعد از استدلال بر مشروعیت زیارت قبر پیامبر اکرم با دلائل زیاد، گفته است: یکی از آن دلائل اجماع است.
اگر بگوئی چگونه ادعاي اجماع بر مشروعیت زیارت و سفر به خاطر آن می کنی، در صورتیکه ابن تیمیه از متاخرین حنبلی ها
منکر مشروعیت تمام آنچه که گفته شده، هست چنانکه سبکی خطش را در این مورد مشاهده کرده است؟ و ابن تیمیه براي اثبات
نظریه خود، دلائلی اقامه کرده که گوش از شنیدن آنها ناراحت و طبع تنفر دارد، بلکه او پنداشته است: سفر براي آن به اجماع علماء
حرام است و نماز در آن نباید قصر شود و تمام احادیث وارده این باب ساختگی است و بعضی از هم مذهبانش بعد از او نیز از وي
پیروي کرده اند.
در پاسخ باید گفت: ابن تیمیه کیست که در امور مذهبی به او و گفته اش توجه و اعتماد شود؟ و آبا او غیر آن است که جمعی از
بزرگان هذهب، گفتار فاسد و دلائل بی اساسش را تعقیب نموده زشتی اوهام و افکار پلیدش را آشکار
[ [ صفحه 204
نموده اند؟
چنانکه " عز بن جماعه " درباره اش گفته است ": او بنده اي است که خدا او را گمراه کرده و به او لباس خواري و ذلت پوشانده و
در اثر کثرت دروغ و افتراء او را در پستی و محرمان جاي داده است.
و شیخ الاسلام و عالم انام که همه بر جلالت مقام و اجتهاد و صلاح و پیشوائیش اتفاق دارند یعنی آقاي سبکی که خدا روحش را
مقدم و ضریحش را منور فرماید، و در صدد پاسخگوئی معتقدات فاسدش بر آمده و کتاب مستقلی در این باره نگاشته و با بهترین و
منطقی ترین و روشنترین دلائل راه صواب را نشان داده است.
صفحه 113 از 193
آنگاه گفته است: آنچه که از ابن تیمیه نقل شده اگر چه لغزش جبران ناپذیر است و مصیبتی است که همواره آثار شومش باقی
است، اما خیلی شگفت - انگیز است، ویرا هواي نفس و شیطانیش چنان بر او چیره شده که وادارش نموده به سوي اسلام و
پاسدارانش تیر اندازي نماید بیچاره نفهمیده است که زشت ترین معایب را آورده است، زیرا در بسیاري از مسائل، با اجماع علماء
مخالفت کرده و اعتراضات سخیف مشهوري نسبت به پیشوایان مذهب مخصوصا خلفاء راشدین نموده است تا جائی که نسبت به
خدا نسبتهاي ناروا داده براي او جهت و جسم قائل شده است و به کسانی که اعتقاد به مذهبش نداشته نسبت گمراهی داده است.
و بالاخره علماء عصرش، علیه او قیام کرده حکومت را ملزم نمودند که: یا او را بکشد یا حبسش نماید.
حکومت نیز او را به زندان افکند و در آنجا مرد، و این بدعت ها خاموش گردید و گمراهی ها از بین رفت.
آنگاه پیروانش به یاریش شتافتند، اما خداوند نگذاشت آنان سر بلند کنند و شخصیت و قدرتی به دست آورند، بلکه ": ذلت و
مسکنت به نام آنان ثبت شده و به خاطر گناه و عداوتشان به خشم خدا گرفتار شده اند".
[ [ صفحه 205
-25 شیخ محمد خطیب شربینی، متوفی در سال 977 ه در " مغنی المحتاج " جلد 1 صفحه 357 گفته است ": مورد بحث این قوال
(زیارت قبور براي زنان مستحب است یا مباح یا مکروه و یا حرام) در غیر از زیارت قبر پیامبر اکرم است، اما زیارت قبر آن حضرت
از بزرگترین عوامل تقرب به خدا براي مردان و زنان است.
"دمنهوري " قبور دیگر انبیاء و صالحان و شهیدان را نیز به او ملحق کرده و ظاهرا هم حق با اوست، اما " اذرعی " گفته است از
پیشینیان کسی را ندیدم که چنین عقیده اي داشته باشند ". ابن شبهه " گفته است: اگر این حرف صحیح باشد، پس زیارت قبر پدر
و مادر و برادر و خواهر و دیگران از فامیل ها نیز باید جائز باشد، زیرا اینان به صله رحم از صالحان اولی هستند، ولی بهتر عدم
الحاق اینان به آنان است به خاطر آن دلیلی که براي کراهت قبلا ذکر کردیم.
و در صفحه 494 همان کتاب بعد از بیان استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم و نقل مقداري از ادله آن می گوید: منظور این نیست که
استحباب زیارت قبر پیغمبر اکرم اختصاص به حاجی دارد، خیر، چنانکه گذشت این عمل مطلقا مستحب است قبل از حج و عمره و
چه بعد از آن و یا بدون مراسم حج و عمره و اینکه مصنف آن را بعد از فراغ از حج آورده به خاطر شدت استحباب این عمل براي
حاجیان است به دو دلیل: اول اینکه غالبا حاجیان از راه دور براي انجام مراسم حج می آیند، وقتی که نزدیک مدینه می آیند زشت
است که زیارت نکرده برگردن. دوم به خاطر فرموده خود آن حضرت است ". هر کس حج کند و مرا زیارت نکند به من جفا
کرده است " که ابن عدي
آن را در کامل و غیره آورده است و این حدیث دلالت می کند که زیارت قبر پیامبر اکرم براي حاجی
@ -صفحه= 206
از دیگران مستحب تر است و حکم عمره کننده در شدت استحباب همانند حج کننده است."
-26 شیخ زین الدین عبد الرووف مناوي، متوفی در سال 1031 ه در شرح الجامع الصغیر جلد 6 صفحه 140 گفته است: و زیارت قبر
پیامبر اکرم از کمالات حج است، بلکه زیارت آن نزد صوفیه فرض است و به نظر آنها مهاجرت به سوي قبر آن حضرت همانند
تشرف در حال حیات اوست.
حکیم گفته است زیارت قبر مصطفی صلوات الله و سلامه علیه مهاجرت بیچارگان است که به سویش مهاجرت می کنند و او را
مرده یابند و بر می گردند، پس سزاوار است آنان را محروم نکند، بلکه بر ایشان شفاعت را به خاطر احترام زیارتشان پاداش قرار
صفحه 114 از 193
دهد.
او در شرح حدیث " من زار قبري وجبت له شفاعتی، گفته است: اثر زیارت. یا مرگ با اسلام است براي هر زائر؟ و یا شفاعت
مخصوصی است براي زائر بیش از شفاعت عمومیش براي همگان؟
اینکه فرموده است ": شفاعتم " در این اضافه شرافتی است که در دیگر شفاعت ها از قبیل شفاعت فرشتگان و خواص اولیاء چنان
شرافت نیست و شخص پیامبر از زائر شفاعت می کند و این یک نوع تعظیم متقابل است براي جبران عوض اخلاص زائر.
-27 شیخ حسن بن عماد شرنبلانی، در مراقی الفلاح بامداد الفتاح " فصلی درباره زیارت قبر پیامبر اکرم نگاشته و در آن فرموده
است ": زیارت قبر پیامبر اسلام از برترین عوامل تقرب به خدا و نیکوترین مستحبات است که از لحاظ درجه نزدیک به واجبات
است، زیرا پیامبر اکرم مردم را به آن تحریص فرموده و مبالغه در استحباب آن کرده است.
او گفته است ": هر کس گشایشی در کارش باشد و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است - هر کس مرا زیارت کند شفاعتم براي
او واجب است - هر کس
[ [ صفحه 207
بعد از مرگ زیارتم کند همانند آن است که در حیاتم زیارتم کرده باشد و"..
و از چیزهائی که پیش همه دانشمندان مسلم است این است که رسول خدا هم اکنون زنده و روزي بگیر و بهره رسانند به همه
پناهندگان و بندگان است نهایت آنکه پرده ها مانع دیدن مقامات عالیه اوست و چون می بینم که بیشتر مردم از اداء حق زیارت آن
حضرت غافل هستند و جزئیات و کلیات مربوط به زیارت را نمی دانند از این رو تصمیم گرفتم بعد از احکام مناسک حج مقداري
از آداب زیارت را نیز ذکر کنم تا فائده کتاب تمام باشد.
آنگاه مقدار زیادي از آداب زائر و زیارت را چنانکه خواهد آمد بیان کرده است.
-28 قاضی القضاه شهاب الدین خفاجی حنفی مصري، متوفی در سال 1069 ه در شرح الشفاء جلد 3 صفحه 566 گفته است":
بدان که این حدیث (حدیث شد رحال به سوي مساجد) ابن تیمیه و هم مذهبانش مثل ابن قیم را وارد به آن گفتار زشت و کفر
آمیز کرده تا جائی که او را تکفیر نموده اند و سبکی کتاب مستقلی در رد عقائد سخیفش نوشته است.
عقیده و این بوده که نباید قبر اکرم را زیارت کرد و شد رحال به سوي آن نمود در صورتی که گفته شده ": افراد نجیب به سوي
قبر پیامبر اکرم که حقا مهبط وحی است می شتابند و در آن جا حاجات و امیدها بر آورده می شود."
او پنداشته است که با این گفتارش از توحید حمایت می کند در صورتی که گفته هایش شایسته ذکر نیست و آنها از عاقلی صادر
نمی شود تا چه رسد به - شخص فاضلی خدا از سر تقصیرش در گذرد.
و اما اینکه رسول خدا فرموده است: لا تتخذوا قبري عیدا ": قبرم را عید قرار ندهید " منظور یا این است ": با هیئت خاصی در روز
معین کنار قبرم جمع نشوید و یا این که ": در سال تنها یک روز زیارتم نکنید بلکه هرچه بشتر زیارتم
[ [ صفحه 208
نمائید."
و اما اگر منظور نهی از زیارت باشد، آن هم مربوط به حال مخصوصی است یعنی: زیارتم را همانند عید در جمع شدن گرد آن و
صفحه 115 از 193
آرایش کردن پیش آن و نظائر اینها که در عیدها در جمع انجام می گیرد، قرار ندهید، بلکه تنها به خاطر زیارت و دعا و سلام به
آنجا بروید و آنگاه بر گردید.
و در صفحه 577 در شرح حدیث فوق گفته است ": یعنی قبرم را همانند عید در جمع شدن مردم گرد آن قرار ندهید " و تاویل
حدیث قبلا گفته شد و تذکر دادیم که این حدیث نمی تواند دلیل بر گفته ابن تیمیه و دیگران باشد، زیرا اجماع امت بر خلاف او
ایجاب می کند که را بر خلاف آنچه که او فهمید است تفسیر نمائیم چون که او فهمیده است روي انگیزه شیطانی بوده است.
-29 شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1087 ه در " مجمع الانهر فی شرح ملتقی الابحر " جلد 1 صفحه 157 گفته است:
از نیکو ترین مستحبات که نزدیک به واجبات است زیارت قبر پیامبر بزرگوار، حضرت محمد صلی الله علیه است که آن حضرت
مردم را ترغیب به این کار فرموده و با عبارتی از قبیل ": من زار قبري " مبالغه در استحباب آن فرموده است.
او بعد از نقل شش حدیث، در مورد زیارت، چنین ادامه می دهد: اگر حج او واجب باشد بهترین است در صورتی که مدینه در
مسیرش قرار ندارد اول مراسم حج را انجام دهد آنگاه اقدام به زیارت قبر پیامبر اکرم کند و هنگامی که قصد زیارت آن می کند
شایسته است که با آن نیت زیارت مسجد النبی را نیز بنماید.
او بعد از این بسیاري از آداب زیارت را بیان کرده است.
-30 شیخ محمد بن علی محمد حصنی، معروف به علاء الدین حصکفی حنفی مفتی دمشق، متوفی در سال 1088 ه در الدر المختار
فی شرح تنویر الابصار " در آخر
[ [ صفحه 209
کتاب حج گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم مستحب است، بلکه گفته شده: براي کسی که گشایشی در کارش هست واجب است.
و اگر حج او واجب باشد و مدینه در مسیرش نباشد ابتداء مراسم حج را انجام دهد و در صورت استحباب مخیر است و اگر در
مسیرش باشد قطعا اول قبر پیامبر اکرم را زیارت کند و با آن نیت زیارت مسجد را نیز داشته باشد.
-31 ابو عبد الله محمد بن عبد الباقی زرقانی مالکی مصري، متوفی در سال 1122 ه در " شرح المواهب " جلد 8 صفحه 299 گفته
است: در زمان بزرگان از صحابه، زیارت آن حضرت مشهور و معروف بوده است.
هنگامی که عمر بن خطاب با مردم بیت المقدس مصالحه کرد " کعب الاحبار " پیش او آمد و اسلام آورد و اظهار خورسندي کرد
و عمر به او کفت: ایا میل داري که با من به مدینه بیائی و قبر پیامبر اسلام را زیارت کرده از آنها بهره مند گردي؟ گفت آري.
-32 ابو الحسن سندي محمد بن عبد الهادي حنفی، متوفی در سال 1138 ه در " شرح سنن ابن ماجه " جلد 2 صفحه 268 گفته
است که " دمیري " گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم از برترین طاعات و بزرگترین عامل تقرب به خدا است، چنانکه خود آن
حضرت فرموده است ": کسی که قبرم را زیارت کند شفاعتم براي او فرض است " این حدیث را دارقطنی و دیگران نقل کرده و
عبد الحق آن را صحیح دانسته است.
و نیز گفته است ": کسی به عنوان زیارت پیشم بیاید و جز زیارتم حاجت دیگري نداشته باشد به عهده من است که روز قیامت از او
شفاعت نمایم " گروهی از حافظان حدیث مانند ابو علی ابن السکن، در کتابش موسوم به " سنن الصحاح " آن را نقل کرده اند و
این دو امامند که این دو حدیث را صحیح دانسته و در دو " صحیح " خود آن را آورده اند و گفتار آنان از کسانی که آن را مورد
طعن قرار داده اند اولی است.
صفحه 116 از 193
[ [ صفحه 210
-33 شیخ محمد بن علی شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 324 گفته است: گفتار اهل علم درباره
زیارت پیامبر اکرم مختلف است، اکثریت معتقدند که: آن مستحب است و بعضی از مالکی ها و ظاهریه معتقدند که: واجب است و
حنفی ها می گویند که نزدیک به واجب است و ابن تیمیه حنبلی که از احقاد مصنف و معروف به شیخ الاسلام است معتقد به عدم
مشروعیت آن است.
آنگاه درباره این اقوال به طور مفصل بحث کرده تا اینکه می گوید: کسی که معتقد به مشروعیت آن است نیز استدلال کرده است:
همواره در تمام اعصار و قرون روش مسلمانانی که تصمیم حج داشته اند با همه اختلافات مذهبی و منطقه اي این بوده که به خاطر
زیارت قبر پیامبر اکرم، به مدینه موزه می رفتند و آن را زیارت می کردند و این عمل را از افضل اعمال می دانستند و از هیج کسی
نقل نشده که آن را بر آنان عیب بگیرند، پس این کار پیش همه مسلمین در همه اعصار و قرون نیکو و پسندیده بوده است.
-34 شیخ محمد امین ابن عابدین، متوفی در سال 1253 ه در " رد المحتار علی الدر المختار " جلد 2 صفحه 263 گفته است:
زیارت قبر پیامبر اکرم، به اتفاق همه مسلمین مستحب است تا اینکه می گوید: آیا زیارت قبر پیغمبر براي زنان نیز مستحب است؟
چنانکه بعضی از علماء تصریح کرده اند: صحیح این است که با شروطش مستحب است.
اما صحیح تر در مذهب ما چنانکه کرخی و دیگران تصریح کرده اند: این است که: رخصت زیارت قبور براي مردان و زنان بدون
اشکال ثابت است.
و اما طبق قول غیر اصح به دلیل اطلاق گفتار اصحاب، زیارت قبور براي زنان نیز مستحب خواهد بود، بلکه گفته شده که زیارت قبر
پیامبر اکرم واجب است. این نظریه را در شرح اللباب آورده و گفته است: چنانکه در " الدره المضیه فی الزیاره المصطفویه " بیان
کرده ام.
[ [ صفحه 211
و نیز خیر الرملی در حاشیه " المنح " از ابن حجر نقل کرده و گفته است: من این نظر را تایید می کنم.
آري عبارت " لباب " و " فتح " و شرح مختار چنین است که: زیارت در صورت گشایشی در زندگی نزدیک به وجوب است.
تا اینکه می گوید ": ابن الهمام " گفته است: اولی پیش این بنده ضعیف این است که زائر نیتش تنها براي زیارت قبر پیامبر اکرم
باشد. بعد وقتی که به آنجا رفت زیارت مسجد را قصد کند یا آنکه از خدا بخواهد به او توفیق دهد دوباره با نیت مستقل به زیارت
مسجد نائل آید و این کار تعظیم بیشتري به رسول خدا است و این معنی با ظاهر فرموده پیامبر اکرم: من جائنی زائرا لا تعلمه حاجه
الا زیارتی کان حقا علی ان اکون شفیعا له یوم القیامه ": کسی به عنوان زیارت پیشم بیاید و نظري جز زیارتم نداشته باشد بر من که
در قیامت از او شفاعت نمایم " نیز موافق است.
"رحمتی " عارف " ملا جامی " نقل کرده است: که او زیارت قبر پیامبر اکرم را از عمل حج جدا کرده است تا آنکه مقصدي غیر
از زیارت قبر رسول خدا در سفر نداشته باشد.
و آنگاه حدیث ": لا تشد الرحال الا لثلاثه مساجد " را نقل کرده و گفته است: معنی آن چنان که در احیاء العلوم آمده چنین است
جزء براي زیارت این سه مسجد (مسجد الحرام - مسجد الاقصی - مسجد النبی) نباید سفر کرد، زیرا تنها در این مساجد فضیلت
بیشتر است و گرنه دیگر مساجد با هم مساوي هستند.
صفحه 117 از 193
بنابر این، حدیث، سفر کردن براي غیر مساجد را از قبیل: صله رحم، فرا گرفتن دانش، زیارت مشاهد مشرفه مثل قبر پیغمبر اسلام -
قبر ابراهیم خلیل و سائر ائمه را نفی نمی کند، چون در صدر نفی آنها نبوده تنها زیارت مساجد را نفیا و اثباتا شامل است.
-35 شیخ محمد بن سید درویش الحوت البیروتی، متوفی در سال 1276 ه در حاشیه " حسن الاثر " صفحه 246 گفته است: زیارت
پیامبر اکرم چیز مطلوبی است چون
[ [ صفحه 212
او واسطه میان خالق و خلق است و زیارت او بعد از وفاتش همانند مهاجرت بسوي او در حال حیاتش می باشد.
و کسی که آن را انکار کند یا آن را بطور کلی انکار می کند اشتباه چنین کسی بسیار بزرگ و آشکار است و اگر انکار از اعمال
ابلهانه برخی از نادانان است البته باید حقیقت به آنها تفهیم شود.
-36 شیخ ابراهیم باجوري شافعی، متوفی در سال 1277 ه در حاشیه اش بر شرح " ابن الغزي " بر متن شیخ ابی شجاع در فقه شافعی
جلد 1 صفحه 347 گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم براي همه حتی غیر از کسانیکه حج و عمره انجام می دهند مستحب است، و
کسی که تصمیم دارد به مدینه به خاطر زیارت قبر پیامبر اکرم برود مستحب است بین راه سلام و درود زیاد بر حضرتش بفرستد و
این کار را هنگامی که مدینه و درختانش را می بیند افزایش دهد و از خدا بخواهد که آن را از وي پذیرفته و از آن بهره مندش
فرماید، آنگاه مقداري زیادي از آداب زیارت و الفاظ آن را ذکر کرده است.
179 براي - -37 شیخ حسن عدوي حمزاوي شافعی، متوفی در سال 1303 ه خاتمه اي در کتابش " کنز المطالب " صفحه 239
زیارت قبر پیامبر اکرم قرار داده و در آن به طور تفصیل درباره آن بحث کرده و مطلوبیت آن را از نظر کتاب و سنت و اجماع و
قیاس به ثبوت رسانده و درباره سفر کردن به سوي قبر آن حضرت بسط کلام داده و مقداري از آداب زائر و زیارت را بیان کرده
است.
او در صفحه 195 همان کتاب، بعد از نقل مقداري از احادیث وارده درباره اینکه پیامبر اکرم سلام زائرش را می شنود و جوابش را
می دهد، گفته است: هنگامی که این را دانستی، این حقیقت را فهمیدي که پاسخ دادن آن حضرت به سلام زائر حقیقتی است که
در آن شکی نیست، خلافت در این که آیا او به سلام غیر زائر پاسخ می دهد یا نه؟
و این حقیقت، فضیلت دیگري براي زائرین آن حضرت است، پس خداوند
[ [ صفحه 213
براي آنان میان شنیدن آن حضرت صداي زائرین را پاسخ دادن به آنها جمع فرموده است علی هذا کسی که این دو فصیلت را
درك کرده، کجا از زیارتش کوتاهی خواهد کرد بخدا قسم جز کسی که محروم از خیرات است در صورت گشیایش، تاخیر در
زیارت آن بزرگوار نخواهد کرد خداوند ما را در زمره محرومان و طردشدگان از رحمت واسعه اش قرار ندهد.
و از این احادیث نیز دانسته شده که، آن بزرگوار، همواره زنده است زیرا محال عادي است که جهان از سلام فرستنده بر او خالی
گردد، پس ما ایمان داریم که او زنده روزي خوار است و بدنش را زمین نمی خورد و به اجماع مسلمین بدن سائر انبیاء نیز چنین
است.
-38 سید محمد بن عبد الله جردانی دمیاطی شافعی، متوفی 1307 ه در مصباح الظلام جلد 2 صفحه 145 گفته است ": براي زائر قبر
صفحه 118 از 193
پیامبر اکرم ده کرامت است: 1 - بالاترین مراتب به او داده می شود 2 - به بالاترین مطالب نائل می گردد 3 - حوائجش بر آورده
می شود 4 - مواهبی به او بذل می گردد 5 - از ناگوارهاي در امان خواهد بود 6 - از عیبها پاك خواهد شد 7 - مصیبت ها بر او
آسان خواهد گردید 8 - ناگواري هایش پایان خواهد پذیرفت 9 - عاقبتش نیکو خواهد گردید 10 - مشمول رحمت پروردگار
مشارق و مغارب خواهد بود.
و چه نیکو گفته شده است: گوارا باد براي کسی که بهترین انسان ها را زیارت کرده است که با این عمل، گناهانش ریخته می
شود، زیرا کسی که به زیارتش برود سعادت برایش تضمین شده و گناهان سنگینش به آسانی فرو می ریزد".
کوتاه سخن اینکه: زیارت قبر پیامبر اکرم از بزرگترین طاعات و برترین عبادات است تا جائیکه بعضی گفته اند: زیارت آن حضرت
واجب است، پس سزاوار است که در انجام آن کوشا باشند و از سرپیچی در انجام آن در صورت قدرت مخصوصا بعد از حجه
الاسلام، خودداري ننماید، زیرا او حق بزرگی بر امتش
[ [ صفحه 214
دارد و هرگاه کسی از راه بسیار دور با سر و یا چشمش به زیارتش برود کاملا حقش را اداء نکرده است، خداوند از ناحیه مسلمین
به او کاملترین جزاها را عنایت فرماید اینست که گفته اند:
"کسی را که دوست داري زیارتش کن، اگر چه خانه اش با تو فاصله زیادي داشته، خاك و سنگ هاي فراوانی میان تو و او حائل
باشد هیچ گاه دوري راه ترا از زیارتش باز ندارد، زیرا دوست دارنده براي کسی که می خواهدش، زیارت کننده است. "
و براي کسی که قصد مدینه را دارد وظایفی است آنگاه به طور تفصیل در باره آداب زیارت بحث کرده و سلام کردن بر خلیفه
اول و دوم و زیارت کردن فاطمه زهرا سلام الله علیها و اهل بقیع و مزارهاي مشهور را که در حدود سی موضوع هست نقل نموده
است.
-39 شیخ عبد الباسط بن شیخ علی فاخوري، مفتی بیروت در " الکفایه لذوي العنایه " صفحه 125 گفته است: فصل دوازدهم در
زیارت پیامبر اکرم است که مطلوب و محبوب و مستحب موکدا است.
و زیارت قبر رسول خدا همانند زمان حیاتش مستحب است، زیرا او در حجره اش زنده است و جواب سلام زائران را می دهد و این
کار از بهترین کارها و مهمترین عوامل تقرب به خدا و برترین اعمال و پاکترین عبادت است که خود آن حضرت فرموده است":
هر کس قبرك را زیارت کند شفاعتم براي او واجب خواهد بود ". و معنی وجوب در این حدیث این است که با وعده راست که
قطعا واقع خواهد شد، شفاعتم ثابت است، و در هر وقت می شود او را زیارت کرد اما بعد از اتمام حج بهتر است، و لازم است بر
کسی که می خواهد زیارتش کند از همه گناهان و اعمالی که بر خلاف سنت آن حضرت است، توبه نماید.
آنگاه مقداري زیادي از آداب زیارت و زیارت اولی که بعدا خواهد آمد آورده و گفته است: کسیکه عاجز از حفظ این است
اکتفاء به بعضی از آن نماید
[ [ صفحه 215
که کمترین آن " السلام علیک یا رسول الله " است.
آنگاه زیارت شیخین را ذکر کرده تا اینکه می گوید: مستحب است تبرك به اسطوانه هائی که براي آنها فضیلت و شرافت است و
صفحه 119 از 193
آنها هشت عدد هستند: اسطوانه محل نماز رسول خدا، اسطوانه عایشه که به آن ستون " قرعه " می گویند، اسطوانه توبه که محل
اعتکاف رسول خدا بوده است، اسطوانه سریر، اسطوانه علی رضی الله عنه، اسطوانه وفود، اسطوانه جبرئیل و اسطوانه تهجد.
-40 شیخ عبد المعطی سقا در " الارشادات السنیه " صفحه 260 گفته است " هنگامی که حاجی یا عمره کننده خواست از مکه
برگردد شایسته است که به مدینه برود تا از نعمت زیارت پیامبر اسلام برخوردار گردد زیرا این عمل از بزرگترین عوامل تقرب به
خدا و بهترین طاعات و نافع ترین کوشش ها است، اما این شایستگی اختصاص به کسی که به مکه براي انجام مراسم حج و عمره
رفته است ندارد نهایت آنکه براي او مطلوب تر است بهترین است که زیارت در صورتی که وقت، وسعت داشته باشد بر عمل حج
مقدم شود زیرا چه بسا ممکن است مانعی پیش آید. و روایات زیادي درباره فضیلت زیارت پیامبر اکرم وارد شده و از آن جمله
است ": کسی که قبرم را زیارت کند شفاعتم براي او واجب خواهد بود".
و سزاوار است که مردم عند القدره و الاستطاعه از انجام این وظیفه مخصوصا بعد از حجه الاسلام کوتاهی ننمایند، زیرا حق رسول
خدا بر امتش فوق العاده زیاد است و نیز سزاوار است کسی که می خواهد به زیارتش برود در بین راه درود و تحیت فراوان بر
حضرتش بفرستد و هنگامی که به مدینه رسید غسل کند سپس وضوء بگیرد یا در صورت عذر تیمم نماید.
آنگاه مقدار زیادي از آداب زیارت و الفاظ مخصوص آن را نسبت به رسول خدا و شیخین بیان کرده است.
-41 شیخ محمد زاهد کوثري در " تکمله السیف الصقیل " صفحه 156
[ [ صفحه 216