گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دهم
شعراء غدیر در قرن 06




غدیریه سید محمد اقسامی
شرح حال خاندان اقسامی
شگفت از این تعصب بی جا
کند و کاوي در حدیث و چگونگی احادیث مجعوله
اشاره
سر و صدا پیرامون احادیث شیعه، از کسانی که هرچه بدهانشان می آید می گویند، زیاد گویند، زیاد شده و هر کدام راهفاسدي را
برگزیده و هر غلطی را نشخوار می کنند!!
این یکی، آنها را نامه هاي ساختگی منسوب به امام غائب می انگارد، و دیگري آنها را دروغ هاي منسوب به امام باقر و صادق می
پندار نه این یکی از نتیجه افترایش باکی دارد و نه آن دیگر براي کشف دروغ و بدي هایش اهمیت قائل است، و در آخر آنان
کذاب تنگ نظر قرار آوردهاست، بدانید که او " عبد الله قصیمی "است که در " الصراح " 4 جلد 1 صفحه 85 گفته است ":
حقا دروغسازان در رجال شیعه و مردم هوا پرست به خاطر رسیدن به دنیا و تقرب به اهل آن و یا کینه و دشمنی با حدیثو سنت و
طرفدارانش، در میان آنان
[ [ صفحه 10
زیادند، ولی علماء اهل سنت ماهیت آنان را به عالیترین وجه آشکارنموده اند "!!!
تا اینکه می گوید ": و در میان رجال اهل سنت، کسی که متهم به دروغسازي به خاطر دنیا و تقرب به اهل آن و کمک کردن به
مقاصد شوم و عقائد باطل باشد، وجود ندارد، بلی گاهی در میانشان، افرادي که حافظه خوبی نداشته و یا فراموشی زیاد داشتهو یا
فریب فریبکاران را خورده باشند وجود دارند که رجال تراجم و جرح و تعدیل، این گونه افراد را معرفی کرده و شناسانده اند"!!!
پاسخ به این پندار
شاید پژوهشگر گمان کند که در این ادعاهاي بی اساس بوئی از راستی و یا نموده اي از درستی است غافل از اینکه قلم هاي
مزدور، چیزي جز تهمت و دروغ ندارند، و مدار پیشرفت بسیاري از ملل نیز هم اکنون روي دروغ و نیرنک و دغل است و محور
صفحه 12 از 197
مزدور، چیزي جز تهمت و دروغ ندارند، و مدار پیشرفت بسیاري از ملل نیز هم اکنون روي دروغ و نیرنک و دغل است و محور
سیاست دنیا در جهات ششگانه همان دروغو تهمت و افتراء و وارونه جلوه دادن حقائق است و بسیاري از تبلیغات در باره نیاز مندي
هاي زندگی و آراء و عقائد، روي منافع شخصی و گفتار بی اساس پیچیده به انواع خدعه و نیرنگ است.و در آنجا، در میان مردم،
افرادي پراکنده اند که حاجاتشان از زر و زیور دنیا جز از راه دروغ پردازي و مزخرف گوئی و کور و کرنگاهداشتن مردم و سوق
دادنشان به راه هاي غلط و نادرست تامین نمی شود.
و اگر خدا، بندگانش را چنین تهدیدنکرده بود: ما یلفظ من قول الا لدیهرقیب عتید ": سخن گوید مگر اینکه رقیب و عتید پیشش
هستند " و در قرآنشعذاب را بر هر دروغگوي تهمت زننده گناهکار وعده نداده بود، هیچ گاه اینان بیش از این نمی توانستند
دروغ بگویند و یا چیزي را که نیاورده اندبیاورند.
پس هر کدام از آنها از " خرافه " و " جحینه " دروغگو ترند
[ [ صفحه 11
بنابراین بر ماست که خواننده محترم را از حقیقت امر آگاه کنیم و پرده را از راز آنچه که در باره رجال حدیث قومش ادعا کرده از
اینکه: متهم به وضع و کذب..در میان آنها پیدا نمی شود برداریم.
پسجمعی از کسانی را که به عنوان کذاب و دروغساز سناخته شده اند، تا چه رسد آنها که متهم هستند، در اینجا می آوریم و در
برابر پژوهشگر قسمتی از موضوعاتی که جز به خاطر طمع به دنیا و تقرب به اهلش و با کمک به پیراون عقائد باطله ساخته نشده
قرار می دهیمو حساب آنچه را که این دست هاي پلید خیانت گر به نام پیامبر اکرم و سنتش ساخته اند، می رسیم تا حقیقت پیشش
آشکار گردد و جاي سخن برایش باقی نماند، اگر پیرو هواي نفس نباشد کهاز راه راست منحرف و گمراه گردد.
[ [ صفحه 13
سلسله درغگویان و حدیث سازان
حرف (الف)
-1 ابان (اباء) بن جعفر ابو سعید بصري کذاب است به نام پیامبر اکرم حدیث ساخته وبیش از سیصد حدیث به نام ابو حنیفه که
هرگز آنها را نگفته بوده جعل کرده است.
-2 ابان بن فیروزابی عیاشی، غلام عبد القیس ابو اسماعیل بصري، متوفی در سال 138 ه.
شعبه گفته است: جامه و لباسم در میان فقرا، صدقه باشد اگر ابن ابی عیاش در حدیث دروغگو نباشد.
و نیز گفته است: از او نمی شود چشم پوشی کرد، زیرا که او برسول خدا دروغ گفته است.
و احمد پیشواي حنبلی ها به یحیی بن معین که از ابان نسخه می نوشته، گفته است: تو این رامی نویسی در حالی که میدانیابان
کذاب است؟
و نیز شعبه گفته است: اگر مردي زنا بکند، بهتر است که از ابان روایت کند.و نیز گفته است: اگر از بول الاغ بنوشم بهتر است
کهبگویم: ابان به من حدیث کرده است.شاید او از انس بیش از هزار و پانصد حدیث نقل کرده که براي بسیاري
صفحه 13 از 197
[ [ صفحه 14
از آنها اصلی نیست.
-3 ابراهیم بن ابی حیه زیاد دروغگو است.
-4 ابراهیم بن ابی اللیث، متوفی در سالل 234 ه مصاحب اشجعی، دروغگو، حدیث ساز و متروك الحدیث است.
-5 ابراهیم بن ابی یحیی ابو اسحاق مدنی، متوفی در سال 184 که کذاب و دروغ ساز است.نسائی او را از درغگویان وحدیث
سازان معروف نسبت به رسول خدا بشمار آورده است.
-6 ابراهیم بن احمد حرانی ضریر، حدیث می ساخته است.
-7 ابراهیم بن احمد عجلی، متوفی در سال 331 ه ازکسانی بوده حدیث می ساخته و ابن جوزي گفته است که: او حدیث هائی
ساخته و مفتضح شده است.
-8 ابراهیم بن اسحاق بن عیسی بغدادي کذاب است.
-9 ابراهیم بن البراء انصاري، متوفی در سال 224 یا 225 ه نوه انس بن مالک کذاب است از ثقات روایات موضوعه را آورده که
روا نیست نقل آنها، مگر به عنوان عیب گرفتن آنها.ابن عدي گفته است: احادیث او ساختگی است.
-10 ابراهیم بن بکر شیبانی ابو اسحاق اعور نزیل بغداد، احادبثش ساختگی است و حدیث سرقت می کرده است.
[ [ صفحه 15
-11 ابرهیم بن الحرث السمات، معاصر ترمذي کذاب است خودش گفته است: چه بسا احادیثی ساخته ام.
-12 ابراهیمبن زکریا ابو اسحاق عجلی بصري حدیثش انکار است چیزهاي نادرست روایت کرده و از مالک احادیث ساختگی
آورده است.
-13 ابراهیم بن صرمه انصاري، کذاب خبیثی است که بر خدا و رسولش دروغ گفته است.
-14 ابراهیم بن عبد الله بن خالد مصیصی، مردي درغگو و حدیث دزد است احادیثش ساخنگی است.
-15 ابراهیم بن عبد الله السفرقع، متوفیدر سال 361 ه کذاب و حدیث ساز است.
-16 ابراهیم بن عبد الله مخزونی، متوفی در سال 304 ه مورد اعتماد نیست.از افراد مورد اطمیناناحادیث ساختگی نقل کرده است.
-17 ابراهیم بن عبد الله بن همام صنعائی، کذاب و حدیث ساز است.
-18 ابراهیم بن علی الامدي، متوفی در سال 575 ه در حکایاتش دروغ میگوید و فقیه فاضلی است.
-19 ابراهیم بن فضل اصفهانی ابو منصور البار، متوفیدر سال 530 ه یکی از حفاظ و کذاب استاو در بازار اصفهان توقف میکرد و
از حفظ سندها را نقل
[ [ صفحه 16
می کرد و درعین حدیث می ساخته است.
معمر گفته است: او را در بازار دیدم که مطالب نادرست را با سندهاي صحیح نقل کرد وقتیکه خوب در او دقیق شدم دیدم که
صفحه 14 از 197
گویا شیطان به شکل او آشکار شده است.
-20 ابراهیم بن مجشر ابو اسحاق بغدادي، متوفی در سال 254 ه فضل بن سهل او را تکذیب کرده است، و ابن عدي گفته است:
حدیث ذزدي میکرده است.
-21 ابراهیم بن محمد عکاشی آدم کذابی بوده است.
-22 ابراهیم بن منقوش زبیدي که ازدي گفتهاست: او حدیث می ساخته است.
-23 ابراهیم مهاجر مدنی کذاب است.
-24 ابراهیم بن مهدي ابلی ابو اسحاق بصري، متوفی در سال 208 ه ازدي گفته است که او مشهور به وضع حدیث است.
-25 ابراهیم بن نافع جلاب بصري کذاب است.
-26 ابراهیم بن هدیه ابو هدیه بصري، کذاب خبیثی است که جیزهائی نادرست را نقل کرده و به انس روایت هائی به دروغ نسبت
داده است، در بصره به عروسی ها دعوت می شده و رقص می کرده و شراب می خورده و تا سال دویست زنده بوده است.
-27 ابراهیم بن هراسه شیبانی کوفی، مورد اعتماد نیست و حدیثش نوشته
[ [ صفحه 17
نمی شده ومتروك الحدیث و کذاب است.
-28 ابراهیم بن هشام غسانی، متوفی در سال 237 ه کذاب است.
-29 ابراهیم بن یحیی بن زهیر مصري، دروغ می گفته و سندهاي احادیث را به هم مخلوط می کرده است.
-30 ابرد بن اشرش، کذاب و حدیث ساز است.
-31 احمد بن ابراهیم مزنی، حدیث می ساخته و کنار ساحل می گردیده و برایش نسخه ساختگی است.
-32 احمد بن ابراهیم بن موسی، کذاب است.جائز نیست از او روایت کردن.
-33 احمد بن ابی عمران جرجرنی، متوفی در سال 360 ه حدیث می ساخته است.
-34 احمد بن ابی یحیی انماطی، کذاب است، او احادیث نادرستی از ثقات روایت کرده است.
-35 احمد بن احمد ابو العباس بغدادي حنبلی، متوفی در سال 615 ه حافظ احادیث زیاد است.ابن خضر او را تکذیب کرده است.
-36 احمد بن اسماعیل ابو خذافه سهمی، متوفی در سال 259 ه مصاحب مالک بن انس کذاب است.هرچه که برایش بگوئی می
گوید، از مالک و غیره چیز هاي نادرستی نقل کرده است.
[ [ صفحه 18
-37 احمد بن بکر بالسی ابو سعید ابن بکرویه، حدیث می شاخته است.
-38 احمد بن ثابت رازي فرخویه، شکی ندارند که او کذاب است.
-39 احمد بن جعفر بن عبد الله سمسار، یکی از مشایخ حافظ ابی نعیم.مشهور به حدیثسازي است.
-40 احمد بن جعفر بن عبدالله بن یونس، مشهور به حدیث سازي است و کسی نیست.
-41 احمد بن حامد سمرقندي، دروغ می گفت و از کسی که در کش نکرده بود، حدیث می کرد و در سال 360 ه مرده است.
صفحه 15 از 197
-42 احمد بن حسن بن ابان مصري که بزرگان شیوخ طبرانی است، آدم کذاب و دروغ پردازيبود و به افراد مورد اعتماد حدیث
می ساخته است.
-43 احمد بن حسن بن قاسم کوفی، متوفی در سال 262 ه کذاباست، او به نام ثقات حدیث می ساخته است.
-44 احمد بن حسین بن اقبال مقدسی ابو بکر صائد، متوفی در سال 532 ه کذاب است وقتی که دروغگوئیش آشکار شد، مردم او
را ترك کردند.
-45 احمد بن حسین ابو الحسین بن سماك، واعظ، متوفی در سال 424 ه.ابو الفتح مصري گفته: در بغداد برايمشایخی که گفته
شد و دروغگویند چیزي ننوشتم، مگر براي چهار نفر که یکی ا، آنها ابو الحسین بن سماك بوده که
[ [ صفحه 19
ابن ابی الفوارس، او را درغگو می دانسته است.
-46 احمد بن خلیل نوفلی قومسی، متوفی در سال 310 ه کذاب است و از کسانی که خلق نشده اند روایت می آند.
-47 احمد بن داود، پسر خواهر عبد الرزاق، ازدروغگوترین افراد است و عموم احادیثشنادرست است.
-48 احمد بن داود بن عبد الغفار حرانی، کذاب و حدیث ساز است.
-49 احمد بن سلیمان قرشی، متورك الحدیث و کذاب است.
-50 احمدبن سلیمان (ابی سلیمان) ابو جعفر قواریري بغدادي که ابو الفتح حتفظ درباره اش گفته است: کذاب است به حمادبن
سلمه دروغ نسبت می داده است و خطیب گفته است: دروغ این شیخ آشکار است، و نمی شود روایتش را از راه عروض سهو و
خیال و اشتباه تصحیح و تعدیل کرد.
آنگاه شواهدي بر دروغگوئیش می آورد و می گوید: و در بعضی از چیزهائی که ذکر کردیم دلالت کافی اي بر بیان حال و دروغ
آشکارش می باشد.
-51 احمد بن صالح ابو جعفر شموس مصري، نزیل مکه، کذاب و حدیث ساز و گزاف گواست.
-52 احمد بن طاهر بن حرمله مصري، متوفی در سال 292 ه کذاب است.
از جدش، از شافعی، حکایت دروغی روایت کرده است.او دروغگوترین مردم است.در حدیث رسول خدا، هنگام روایت دروغمی
گفته و از مردم که چیزي نقل
[ [ صفحه 20
می کرده آمیخته با دروغ بوده است.
-53 احمد عبد الجبار کوفی، متوفی در سال 271 یا 272 کذاب است.
-54 احمد بن عبد الرحمن بن الجارود و الرقی کذاب و حدیث ساز است.
-55 احمد بن عبد الله الشاشی کذاب است.
-56 احمد عبد الله هیثمی مودبابو جعفر، متوفی در سال 271 حدیث میساخته است.
-57 احمد بن عبد الله شیبانی، ابو علی جویباري کذاب و حدیث ساز است.
صفحه 16 از 197
بیهقی گفته است: من کاملا او را می شناسم که بهنام رسول خدا، حدیث ساخته و بیش از هزار حدیث به نام آن حضرت ساخته
است و از حاکم شنیدم که می گفت: این مردم، کذاب و خبیث است احادیث زیاديدر فضائل عمرها ساخته و به هیچوجه جائز
نیست از او روایت کردن.
سیوطی گفته است: او هزاران حدیث به نفع کرامتیه ساخته است و ابن حبان گفته است: دروغگویان است و از ائمه هزاران حدیثی
که انها نگفته بودند روایت کرده است.و حافظ سري گفته است: او و محمد بن تمیم و محمد بن عکاشه، ده هزار حدیث ساخته اند.
-58 احمد بن عبد الله ابو بکر ضریر، خطیب در تاریخ بغداد، جلد 4 صفحه 232 با اسنادش از انس از رسول خدا آورده است که:
جبرئیل پیشم آمد در حالی
[ [ صفحه 21
که قبا و کفش سیاهی پوشیده و کمر بندي بسته داشت و گفت ":اي محمد این طرز لباس پوشیدن پسر عموهایت بعد از تو می
باشد " آنگاه گفته ایت: این حدیث دروغ است تمام اسناد آن ثقه هستند مگر ضریر و این دروغ از ناحیه اوست.
-59 احمد بن عبد الله بن محمد ابو الحسن بکري، کذاب ودرزغ ساز است و داستان هائی که هرگز وجود نداشته بافته است، چقدر
او نادان و بی حیا، بوده است.
-60 احمد بن عبد الله ابو عبد الرحمن فاریاناتی، حدیث ساز مشهوري بوده است.
-61 احمد بن عبد الله ابو العزبن کادش، متوفی در سال 556 ه از کسانی است که به کذب و دروغسازيشهرت دارد.به گفته امثال
او احتیاجنمی شود کرد و بزرگان در باره او مطالبی گفته اند.ابن عساکر گفته است که: ابو العز برایم گفته است: شنیدم که مردي
در حق علی حدیثی ساخته و لذا من هم در حق ابو بکر حدیثی ساختم، ترا بخدا آیا کار بدي کردم؟!
-62 احمد بن عصمت نیشابوري، متهمبه وضع و دروغ و هلاك شونده است.حدیث ساختگی روایت کرده که همان آفت اوست.
امینی می گوید: خبر ساختگیش در ضمن اخبار موضوعه خواهد آمد.
-63 احمد بن علی بن احمد بن صبیح، زیاد دروغ می گفته و در حدود سال هاي 520 ه می زیسته است.
-64 احمد بن علی بن حسن بن شفیق ابو بکر مروزي، حدیث می ساخته است.
-65 احمد بن علی بن حسن بن منصور اسد آبادي مقري، وارد دمشق شد و در آن
[ [ صفحه 22
حدیث گفت: او شیخ دروغگوئی بود.آنچه را که نشنیده بود ادعا می کرد.
-66 احمد بن علی بن سلیمان (سلیمان) مروزي، متروك و حدیث ساز است.
-67 احمد بن عیسی عسکري، متوفی در سال 243 ه کذاب است.
-68 احمد بن عیسی لخمی، متوفی درسال 273 ه که ابن طاهر او را کذاب دانسته است.
-69 احمد بن عیسی هاشمی، کذاب است.
-70 احمد بن عیسی خشاب تنیسی، متوفی در سال 293 ه کذاب و حدیث ساز است.با احادیث ساخنگی حدیث می کرده است.
-71 احمدبن فرج ابو عتبه حجازي، متوفی در سال 271 ه کذاب و گفتارش غیر مسموع است.
صفحه 17 از 197
-72 احمد بن محمد بن محمد ابو الفتوح غزالی طوسی واعظ مشهور، متوفی دي سال 520 ه برادر حجه الاسلام ابی حامد غزالی،
حدیث می ساخته و بیشتر گفتارش آمیخته با دروغ و احادیث ساختگی بوده و نسبت بهشیطان تعصب داشته و معذورش می داشته
است.
-73 احمد بن محمد بن حجاج بن رشدین ابو جعفر مصري، متوفی در سال 292 ه از حفاظ حدیث بوده، ولی دروغ می گفته و
نسبت به شیوخش احادیث دروغنسبت می داده است، او با ضعف و معرفت کمی که داشته حدیثش نوشته می شده است.ابن عدي
گفته است: او را تکذیب کرده و چیز هائی را بر او انکار نموده اند
[ [ صفحه 23
و خانواده " رشدین " از احمد تا " رشدین " به ضعف در حدیث اختصاص یافته اند.
-74 احمد بن محمد بن حرب لخمی جرجانی، تعمد در کذب و حدیث سازي داشته است.
-75 احمد بن محمد بن حسن مقري، متوفی در سال 380 ه کذاب است و در حدیث مورد اعتماد نیست، اما تظاهر به عبادت و
شایستگی می کرده است.
-76 احمد بن محمد بن الصلت بنالمغلس ابو العباس حمانی، متوفی در سال 302 یا 308 ه حدیث ساز است.و در میان دروغگویان
کم حیا تر از او نیست و در مناقب ابی حنیفه احادیث باطله نوشته که همه آنها، ساختگی است و از ثقات اخباري را نقل کرده
کههمه آنها دروغ است.
-77 احمد بن محمد بن علی ابو عبد الله صیرفی معروف به ابن الابنوسی، متوفی در سال 394 ه از کسانی است که تعمد در کذب
داشته است.
-78 احمد بن محمد بن علی بن حسن بن شقیق مروزي، حدیث ساز بوده است.
-79 احمد بن محمد بنعمر ابو سهل حنفی یمانی، نزیل بغداد، کذاب و حدیث ساز و متروك الحدیث است.المطرز گفته است: از
او پانصدحدیث که پیش مردم اثري از آنها نبوده نوشته ام.
[ [ صفحه 24
-80 احمد بن محمد بن عمرو ابو بشر کندي مروزي، نزیل بغداد، متوفی در سال 323 ه فقیه خوبی در سنت و در رد بر اهل بدعت
و محدث شیرین زبانی بوده، اما از پدرش و از دیگران حدیث می ساخته و دروغ می گفته و به نام افرادمورد اعتماد حدیث جعل
می کرده و برایش از نسخه هاي ساخته شده بهره زیادي است.
ابن حبان گفته است: او از کسانی است که متن ها می ساخته و سندها را زیر و بالا می کرده و لذا سزاوار است که حدیثش ترك
شود او بیش از ده هزار حدیث به نام ثقات پائین بالا کرده که من از آنها بیش از سه هزار حدیث که شکی در پائین بالا کردنآنها
ندارم، نوشته ام.
و دار قطنی گفته است: او حدیث ساز، شیرین زبانو حافظ بوده است و در شذرات الذهب جلد 2 صفحه 298 آمده است که: او با
آنکه محدث و امام و پاسخگوي اهل بدعتها بوده یکی از حدیث سازان است.
-81 احمد بن محمد بن غالب باهلی ابو عبد الله، متوفی، در سال 275 ه غلام خلیل از بزرگان زهاد در بغداد وکذاب و دروغ ساز
صفحه 18 از 197
بوده است!!.
حافظ ابنعدي گفته است: از ابی عبد الله نهاوندي در حران مجلس ابی عروبه شنیدم که می گفت: به غلام خلیل گفتم: این چه
احادیث رقیقی است که شما حدیث می کنید؟ گفت: اینها را به خاطر نرم کردن دل هاي مردم ساخته ام!!
ابو داود سجستانی، دروغ کسی را مانند: کدیمی و غلام خلیل آشکار نکرده.او در باره احادیثی کهکدیمی نقل کرده گفته است:
آنها دروغند و در باره غلام خلیل گفته است: صاحب الزنج دجال بصره بوده و می ترسم که غلام خلیل دجال بغداد باشد، آنگاه
گفته است: احادیثش بر من عرضهشد چهار صد حدیثش از لحاظ سند و متن دروغ بوده است.
[ [ صفحه 25
امینی می گوید: جاي بسی شگفتی است، مردي که سیره و شرح حالش چنین است با مرگش بازارهاي " مدینه السلام " بسته و
جنازه اش به بصره حمل و در آن جا دفنگردید و قبه و بارگاهی روي آن بنا کردند، چنانکه در تاریخ بغداد و المنتظم ابن جوزي
آمده است.
-82 احمد بن محمد بن فضل قیسی، حدیث ساز بوده است.ابن حبان گفته است: به قریه اش رفتم در حدود پانصدحدیث از او
نوشتم که همه آنها ساخته شده بود.تا اینکه می گوید: و شایداین شیخ، بنام پیشوایان پسندیده بیشاز سه هزار حدیث ساخته است.
-83 احمد بن محمد بن مالک، حدیث ساز بوده است.
-84 احمد بن محمد بن مصعب، یکی از سازندگان حدیث بوده است.
-85 احمد بن محمد بن هارون ابو جعفر برقی، کذاب و جعال در حدیث بوده است.
-86 احمد بن مروان دینوري مالکی، متوفی در سال 333 ه دار قطنی در " غرائب مالک " گفته است: او حدیث ساز بوده است.
-87 احمد بن منصور ابو السعادات ملحد و کذاب است و از جمله ساخته هایش حدیثی است که در آن می گوید: در برابر خدا
لوحی است که در آن اسم هاي کسانی است که صورت و رویت و کیفیت (خدا) را اثبات می کنند و فرشتگان نیز بوجود آنها
مباهات می نمایند.
[ [ صفحه 26
-88 احمد بن موسی ابو الحسن بن ابی عمران جرجانی فرضی، متوفی بعد از سال 368 ه یکی از حفاظ و کذاب و حدیث ساز بوده
سندها را با متن ها ترکیب می کرده روایات نادرست را از شیوخ گمنام و ناشناخته که از آنها پیروي شود نقل کرده است واز این
رو او را تکذیب کرده اند.
-89 احمد بن یعقوب بن عبد الجبار اموي مروانی جرجانی، متوفی در سال 367 ه حدیث ساز بوده و احادیث موضوعه که نقل آنها
جائز نیست روایت کرده است.
-90 اسباط ابو الیسع بصري که یحیی بن معین او را تکذیب کرده است.
-91 اسحاق بن ابراهیم طبري، کذاب است از اوچیزي نوشته نمی شود، از ثقات روایات ساختگی نقل کرده است.
-92 اسحاق بن ابراهیم واسطی، مودب، که ابن عدي وازدي او را تکذیب کرده اند.
-93 اسحاق بن ادریس اسواري بصري ابو یعقوب، کذاب و حدیث ساز است مردم او را ترك کرده اند.
صفحه 19 از 197
-94 اسحاق بن بشر بخاري ابو حذیفه، متوفی در سال 206 ه اتفاق دارند که او کذاب و حدیث ساز بوده روا نیست حدیث او را
نقل کردن مگر بر سبیل تعجب.
-95 اسحاق بن بشر بن مقاتل کاهلی ابو یعقوب، متوفی در سال 228 ه کذاب و حدیث ساز بوده است.
[ [ صفحه 27
72 گفته است که او به اتفاق، کذاب و حدیث ساز است. -73 - و در جلد دوم " اللئام المصنوعه " صفحه 90
-96 اسحاق بن عبد الله اموي، غلام آل عثمان بن عفان، متوفی در سال 144 ه کذاب است و فراموشی در حفظو نقل حدیث دارد،
سندها را پائین و بالا می کند و براي مراسیل سند درست می کند و سلسله سند را پیامبر اکرم می رساند.
-97 اسحاق بن محمشاذ، کذاب است و به نفع مذهب " کرامیه " حدیث می ساخته و کتابی در باره فضائلمحمد بن کرام (رهبر
کرامیه) نوشته است که همه اش دروغ و ساختگی است.
-98 اسحاق ناصح، از دروغگو ترین افراد است، با راي ابی حنیفه از پیامبر اکرم و ابن سیرین حدیث می کرده است.
-99 اسحاق بن نجیح ملطی ازدي دجال و دروغگو ترین مردم، دشمنخدا و مرد پلید و حدیث ساز بوده است.
-100 اسحاق بن وهب طهرمسی، کذاب و متروك الحدیث است و آشکارا حدیث می ساخته است.
-101 اسد بن عمروا ابو المنذر جبلی، قاضیز مصاحب ابی حنیفه، متوفی در سال 190 ه کذاب است، اعتباري به حرفش نیست او
طبق مذهب ابی حنیفه حدیث می ساخته، ولی حدیثش آنان یکسان است.
[ [ صفحه 28
-102 اسماعیل بن ابان ابو اسحاق غنوي کوفی، متوفی درسال 210 ه کذاب و حدیث ساز است.
-103 اسماعیل بن ابی اویس عبد الله مدنی، متوفی در سال 226 ه کذاب و حدیث دزد است.
-104 اسماعیل بن ابی زیادشامی، کذاب و متروك الحدیث و حدیث ساز است.
-105 اسماعیل بن اسحاق جرجانی، حدیث ساز بوده است.
-106 اسماعیل بن بلال عثمانی دمیاطی، متوفی در سال 466 ه کذاب بوده است.
-107 اسماعیل بم زریق بصري، کذاب است.
-108 اسماعیل بن شروس ابوالمقدام صنعائی، حدیث ساز بوده است.
-109 اسماعیل بن علی مثنی واعظ استر آبادي، متوفی در سال 448 ه کذاب پسر کذاب داستان هاي دروغ می گفته، متون
ساختگی را با اسانید صحیحه ترکیب می کرده است.
-110 اسماعیل بن محمد بن یوسف ابو هارون فلسطینی، از خانواده جبرئیل، کذاب و حدیث دزد است که به گفته هایش احتجاج
نمی توان کرد.
[ [ صفحه 29
صفحه 20 از 197
-111 اسماعیل بن محمد مسلمه ابو عثمان واعظ محتسب، که ابن ناصر در باره اشگفته است: حدیث ساخته و دروغ و راستبه هم
آمیخته است.
-112 اسماعیل بنمسلم سکونی الیشکري، حدیث می ساخته است.
-113 اسماعیل بن یحیی سیبانی شعري، کذاب است.
-114 اسماعیل بن یحیی التمیمی، نوه ابی بکر صدیق، کذاب است و روایت از او روا نیست، او را رکنی از ارکان دروغو حدیث
ساز است، عموم چیز هائی که روایت کرده نادرست است او بر مالک و ثوري و دیگران روایات دروغ نسبت دادهو از افراد مورد
اعتماد چیزهائی که مورد قبول نبوده روایت کرده است.
-115 اسید بن زید بن نجیح ابو محمد جمال، متوفی در سال هاي قبل از 220 ه کذاب و متروك الحدیث است.او حدیث هاي
دروغ می ساخته و عموم چیز هائیکه روایت کرده، مورد پیروي قرارنگرفته است.
-116 اشعث بن سعید بصري ابو الربیع سمان، مورد اطمیناننیست.ضعیف و متروك الحدیث است.هشتم گفته است: او دروغ می
گفته است.
-117 اصیغ بن خلیل قرطبی مالکی، متوفی در سال 272 ه حدیثی در ترك
[ [ صفحه 30
بالا بردن دست ها ساخته و مردم بر دروغش آگاه گردید ند، از احمد بنخالد نقل شده که: او تصمیم بر کذب بر رسول خدا
نداشته، تنها نظرش این بوده که: مذهبش را تایید کند.(دراین توجیه دقت کن آنگاه بخند و یا گریه کن.)
-118 اصرام بنحوشب ابو هاشم، که جوزي در سال 202 ه از او مطالبی نوشته است، کذاب و خبیث و دروغ پرداز بر افراد مورد
اعتماد است.
-119 ایوب بن خوط ابو امیه بصري حبطی، متروك الحدیث است.
-120 ایوب بن سیار زهري مدنی، که نسائی در باره اش گفته است: او از دروغگویاناست و ابن حبان است: سندهارا زیر و بالا می
کرده و براي مراسیلسند درست می کرده است.
-121 ایوب بن محمد ابو میمون الصوري، کذاب است.
-122 ایوب بن مدرك ابو عمر و حنفییمامی، کذاب است و اعتنائی به او نمی شود.از مکحول نسخه موضوعه اي را روایت کرده
است.
حرف (باء)
-123 باذام ابو صالح تابعی، کذاب و متروك الحدیث است.از کلبی نقل شده که ابو صالح گفته است: هرچهکه برایت کردم،
دروغ بوده است.
[ [ صفحه 31
-124 برکه بن محمد حلبی کذاب دزد و حدیث ساز است.
صفحه 21 از 197
-125 محمد بن بریه ابو القاسم البیع، کذاب و درزغ ساز است روایات عوضی نقلمی کند.داراي کتابی است که احادیثشساختگی
و نادرست و از لحاظ متن جدا ناپسند است.
-126 بشر بن ابراهیم ابو سعید قرشی انصاري دمشقی ساکن بصره از کسانی است که به نام ثقات حدیث می ساخته و احادیث
موضوعه اي آورده که در مورد پیروي قرار نگرفته است.
-127 بشر (بشار) بن ابراهیمبصري، ابو عمر و مفلوج، کذاب و حدیث ساز بر ثقات است.
-128 بشر بنحسین اصفهانی، کذاب است، و بر زبیردروغ بسته و داراي نسخه موضوعه اي است که حدود صد و پنجاه حدیث
دارد.
-129 بشر بن رافع حارثی، پسرعم ابی هریره، حدیث ساز بوده و مطالب عجیب و غریبی می ساخته که حتی کسانی که حدیث
شناسی کار آنها نبوده، تسخیص می داند که آنها ساختگی است و گویا که او تعهد در این کار داشته است.و ابن حبان گفته است:
او چیزهائی عمدا می ساخته است.
-130 بشر بن عبید الدارسی کذاب است.
[ [ صفحه 32
-131 بشر بن عون شامی، پیش او نسخه اي بوده که در حدود صد حدیث ساختگی در آن بوده است.
-132 بشر بن نمیر بصري، متوفی در سال 238 ه رکنی از ارکان دروغ و کذاب ز حدیث ساز بوده و عموم چیزهائی که روایت
کرده، قابل پیروي نیست.
-133 بکر بن زیاد باهلی، دجال و حدیث سازاست.
-134 بکر بن عبد الله شردود صنعائی، کذاب است و سندها را پائینو بالا می- کرده و مراسیل را بالا می برده و براي آنها سند
درست می کرده است.
-135 بکر بن مختار صائغ، کذاب است روایت از او روا نیست.
-136 بندار بن عمر بن محمد ابو سعید تمیمی روایانی، نزیل دمشق کذاب است.
-137 پهلوان بن شهر مزان ابو البشر یزدي، متوفی در قرن ششم کذاب است.
حروف (جیم)
-138 جابر بن عبد الله یمامی عقیلی، کذاب و نادان و نفهم است ابن شاذویه گفته است: در بخارا سه نفر از دروغگویان را دیدم که
عبارت بودند از: محمد بن تیمیم، حین بن شبل و جابر یمامی.
-139 جارود بن یزید ابو علی عامري، متوفیدر سال 253 ه کذاب و متروك
[ [ صفحه 33
الحدیث است، دروغ می گفته و حدیث ساز بوده است.
-140 جبابره بن المغلس ابو محمد حمانی، متوفی در سال 241 ه که یحیی گفته است: او کذاب است.
صفحه 22 از 197
-141 جراح بن منهالابو العطوف الجزري، در سال 168 ه حدیثش نادرست و متروك است.او در حدیث دروزغ می گفته و شراب
می خورده است.
-142 جریر بن ایوب بجلی کوفی، که ابو نعیم گفته است: او حدیث ساز بوده است.
-143 جریر بن زیاد طائی است.
-144 جعفر بن ابان، حدیث می ساخته است.
-145 جعفر بن زبیر حنفی دمشقی بصري، متوفی بعد از سال 140 ه که " شعبه " او را تکذیب کرده و " غندر " گفته است: شعبه
را دیدم سوار بر الاغی بود و به من گفت: می روم تا علیه جعفر بن زبیر که چهار صد حدیث به نامرسول خدا ساخته است، اقدام
نمایم، ولی او در عبادت کوشا بوده است.
-146 جعفر بن عبد الواحد هاشمی، متوفی در سال 258 ه از حفاظ حدیث و کذاب و حدیث ساز و حدیث دزد بوده و احادیثی
روایت می کرده که لصلی نداشته است.
[ [ صفحه 34
-147 جعفر بن علی بن سهل، حافظ ابو محمد دوري دقاق، متوفی درسال 330 ه، کذاب و فاسق است.
-148 جعفر بن محمد بن علی، که حافظ ابن عدي از او روایت می کند و در حقش گفته است: او حدیث ساز است.
-149 جعفر بن محمد بن فضل ابو القاسم دقاقمصري، شهیر بن ابن المارستانی، متوفی در سال 287 ه که دار قطنی و صویري او را
تکذیب کرده اند.
حرف (حاء)
-150 حارث بن عبد الرحمن بن سعد مثنی دمشقی، غلام مروان بن حکم، یا غلام ابی الجلال کذاب است.
-151 حامد بن آدم مروزي، کذاب است و ازکسانی است که مشهور به وضع حدیث است.
-152 حباب بن حنبله دقاق، کذاب است.
-153 حبیب بن ابی حبیب ابو محمد مصري، متوفی در 218 ه کاتب مالک بوده، ولی حدیث ساز و از دروغگو ترین افراد است و
حدیث هایش همه ساختگی است.
-154 حبیب بن ابی حبیب خرططی مروزي، کذاب و به نام ثقات حدیث
[ [ صفحه 35
می ساخته است.
-155 حبیب بن جحدر، که احمد و یحیی او را تکذیب کرده اند.
-156 حرب بن میمون عبدي ابو عبد الرحمن بصري مجتهد و عابد، ولی از دروغگو ترین افراد است و در سال صد و هشتاد و چند
فوت کرده است.
-157 حسان بن غالب مصري، اخبار را دگرگون می کرده و از افراد مورد اعتماد مطالبی را روایت می نموده که جز بر سبیل اعتبار
صفحه 23 از 197
نقل آنها روا نیست او از مالکاحادیث ساختگی نقل کرده است.
-158 حسن ین حسین بن عاصم هسنجانی، که محمد بن ایوب گفته است: ما و علی بنشهاب شکی در باره اینکه او کذاب است،
نداریم.
-159 حسن بن دینار ابو سعید تمیمی، کذاب است و مورد اعتماد نیست؟
-160 حسن بن زیاد ابو علی لولوي، کوفی، متوفی در سال 204 ه که یکی از فقهاء، اصحاب ابی حنیفه بوده کذاب و خبیث و
متروك الحدیث و غیر مورد اعتماد و غیر مامون است و ابن کثیر در نهایه ج جلد 5 صفحه 354 گفته است: بسیاري از ائمه او را
تركکرده و تصریح به دروغگوئیش نموده اند.
-161 حسن بن شبل کرمینی بخاري، شیخ کذاب و از جمله کسانی است که حدیث می ساخته است.
[ [ صفحه 36
-162 حسن بن عثمان، ابو سعید تستري، کذاب و حدیث ساز است.
-163 حسن بن طیب بلخی، متوفی در سال 307 ه خبري را که نشنیده بوده حدیث می کردهاست.
از " مطین " نقل شده که گفته است: او کذاب و حدیث دزد بوده است.
-164 حسن بن علی اهوازي ابو علی، متوفی در سال 446 ه در حدیث و قرائت کذاب است او از دروغگو ترین افراد است.کتابی
تصنیف کرده در آن احادیث ساختگی و چیزهاي فضیحت آور نقل کرده است.
-165 حسن بن علیابو علی نخعی، معروف به ابی الاشنان، که ابن عدي گفته است: او را در بغداد دیدم که دروغ هاي فاحش می
گفت و از مردمی که ندیده بود، حدیث می کرد و احادیثی را که اختصاص به قومی داشته، به دیگران می چسبانده است.
-166 حسن بن علی بن زکریا ابو سعید عدوي بصري، متوفی در سال 317 یا 318 و یا 319 ه شیخ کم حیا و کذاب و تهمتزننده
است و به نام رسول خدا حدیث میساخته و دزدي حدیث می کرده و آن را به دیگران نسبت می داده و از مردمی که نمی شناخته،
حدیث می کرده و بر رسول خدا دروغ نسبت می داده است، ابن حبان گفته است: شاید او از ثقاتبیش از هزار حدیث ساختگی
نقل کرده است.
-167 حسن بن علی بن عیسی ازديمعانی، حدیث ساز است، از مالک
[ [ صفحه 37
احادیث موضوعه روایت کرده است.
-168 حسن بن عماره بن مضروب، ابو محمد کوفی، متوفی در سال 153 ه فقیه بزرگ و کذاب و متروك الحدیث و حدیث ساز
بوده است.شعبه گفته است:هر کس می خواهد به دروغگو ترین افرادبنگرد، به حسن بن عماره نگاه کند.
-169 حسن بن عمر و بن سیف عبدي، کذاب و متروك الحدیث است.
-170 حسن بن غالب ابو علی تمیمی، معروف به ابن مبارك مقري، متوفی در سال 458 که سمرقندي گفته است: او کذاب است.
-171 حسن بن غفیر مصري عطار، کذاب و حدیث ساز است.
-172 حسن بن محمد ابو علی کرمانی شرقی، متوفی در سال 495 ه در راه طلب حدیث مسافرت کرده وهمت در جمع آن داشته و
صفحه 24 از 197
از افراد زیادي حدیث شنیده و در او عبارت و دینو زهد بوده و نماز شب می خواند، لیکن چیزهائی را که نشنیده نیز روایتکرده،
در نتیجه شنیده هایش را فاسد کرده است و مو"تمن ابو نصر، در باره اش می گفت: او کذاب است.
-173 حسن بن یزید موذن بغدادي، حدیثش مورد انکار است سندها را دگرگون می کرده و از افراد مورد اعتماد چیز هائی نقل می
کرده که شیبهبه احادیث اهل صدق نبوده است.
-174 حسن بن واصل کذاب است.و گفته شده که فرزند پول است.
[ [ صفحه 38
-175 حسین بن ابراهیم کذاب و دجال و حدیث ساز است، او احادیث نمازهاي شب ها وروزها را ساخته است.
-176 حسین بن ابی السري " متوکل " عسقلانی، متوفی در سال 240 ه کذاب است.
-177 حسین بن حمید بن ربیع کوفی خزار متوفی در سال 282 ه کذاب پسر کذاب پسر کذاب است.
-178 حسین بن داود ابو علی بلخی، متوفی در سال 282 ه حدیث ساز است و مورد اعتماد نیست، حدیثش ساختگی است.او از
یزید بن هارون از حمید بن انس نسخه اي را روایت کرده که اکثرش ساختگی است.
-179 حسین بن عبد الله بن ضمیره حمیري، کذاب و متروك الحدیث است.گفتارش ارزش ندارد.و با هیچ غیر ثقه و غیر مامونی
برابر نیست.
-180 حسین بن عبید الله (عبد الله) عجلیابو علی، به نام افراد مورد اعتماد حدیث می ساخته است.
-181 حسین بن علون بن قدامه ابو علی، در بغداد سنه 200 ه حدیث می گفته، اما کذاب وخبیث ساز بوده است.
[ [ صفحه 39
-182 حسین بن فرج خیاط، کذاب و حدیث دزد بوده است.
-183 حسین بن قیس، ملقب به حنش کذاب است.احادیثش جدا نادرست است و نباید حدیثش نوشته شود.
-184 حسین بن محمد ابو عبد الله خالع بغدادي، متوفی در سال 422 ه که ابو الفتح صواف مصري گفته است: من در بغداد
ازکسانی که گفته می شد دروغگو هستند، چیزي ننوشته ام مگر از چهار نفر که یکی از آنها عبد الله خالع بوده است.
-185 حسین بن محمد بزي، متوفی در سال 423 ه کذاب است.و یکی از مشایخدروغگوي بغداد بوده است.
-186 حصن بن عمر ابو عمر احمسی کوفی، کذاب منکر الحدیث و گفتارش پوچ است.
-187 حفص بن سلیمان ابو عمر اسدي بزار، متوفی در سال 180 ه و گفته شده نزدیک به 190 ه فوت کرده است.او حفص بن ابی
داود قاري، نزیل بغداد است که کذاب و متروك الحدیث و حدیث ساز و باطل گو است.و ابو حاتم گفته است او متروك الحدیث
است گفتارش قابل تصدیق نیست.و ابی عدي گفته است: حدیثهایش محفوظ نیست و ابن حبان گفتهاست ء سندها را دگرگون می
کرده و مراسیل را بالا می برده و براي آنها سند درست می کرده است.
-188 حفص بنعمر الرفا که ابو حاتم گفته است: اوکذاب و نسیان در حدیث داشته است.ازشعبه حدیثی روایت کرده که دروغ
بوده است.
صفحه 25 از 197
[ [ صفحه 40
-189 حفص بن عمر بن دینار ایلی که ابو حاتم در باره اش گفته است: شیخ کذابی است و عقیلی گفته است: از ائمه روایت هاي
نادرست نقل می کرده و " ساوجی گفته:او دروغگو بوده است.
-190 حفص بن عمر رازي، دروغگو بوده است.
-191 حفص بن عمر حبطی رملی، نزیل بغداد، مورد اعتماد نبوده احادیثش مامون از دروغ نیست و ازدي گفته است: او متروك
الحدیث است، و ابن عدي گفته است: جز چند حدیث الباقی احادیث مورد اعتماد و محفوظ نیست او از مشایخ به نادرست حدیث
نقل کرده است.
-192 حفص بن عمر قاضی حلب، کذاب و حدیث ساز بوده است.ابو حیان گفته است: او از ثقات احادیث ساختگی روایت می
کرده که نمی شود طبق آنها عمل کرد.
-193 حفیده بن کثیر بن عبد الله، کذاب است.شافعیگفته است: او رکنی از ارکان دروغ است.
-194 حکم بن عبد الله ابو سلمه، کذاب و حدیث ساز است.از طریق زهري از ابن مسیب حدود پنجاه حدیثی که اصل نداشته
روایت کرده است.
-195 حکم بن عبد الله ابو عبد الله ابلی، غلام حارث بن حکم بن ابیالعاص،
[ [ صفحه 41
کذاب و دروغ ساز است.احمد گفته است: تمام احادیثش ساختگی است.
-196 حکم بن عبد الله ابو المطیع بلخی فقیه، مصاحب ابی حنیفه، کذاب و حدیث ساز است و ابن عدي گفته است: ضعف او در
حدیث آشکار است، عموم چیزهائی که روایت می کند قابل اعتماد و عمل نیست 0 او در سال 199 ه فوت کرده است.
-197 حکم بن مصقله، که ازدي گفته است: او مذاب است.
-198 حماد بن عمر و نصیبی، کذاب و حدیث ساز است وبه نام ثقات احادیثی وضع می کرده که جز براي تعجب، نوشتن آنها روا
نبود، یحیی بن معین گفته است: او از افرادي است که معروف به دروغ و حدیث سازي است.
-199 حماد بن ابی حنیفه امام حنفی ها (نعمان بن ثابت کوفی)که جریر او را تکذیب کرده و به قتیبهگفت: به او بگو: ترا با حدیث
چه کار؟ روش تو دعوي و دشمنی است.و ابن عدي گفته است: براي او روایت درستی نمی شناسم.
-200 حماد بن ابییعلی دیلمی کوفی، شهیر به حماد الروایه، متوفی در سال 155 ه که مشهور به دروغ در روایت و شعر بوده،
اشعاري می ساخته و آنها را به پیشینیان نسبت می داده تا جائی که گفته اند که او شعر را فاسد کرده است.
-201 حماد مکی، از دروغگویان بوده است.
-202 حمزه بن حمزه جزري، کذابی حدیث ساز بوده، حدیثش پشیزي
[ [ صفحه 42
ارزش نداشته، تمام روایت شدههایش ساختگی بوده است.
صفحه 26 از 197
-203 حمزه بن حسین دلال، متوفی در سال 428 ه، کذاب است.
-204 حمید بن ربیع ابو الحسن لخمی خزاز کوفی، متوفی در سال 358 ه.یحیی بن معین در باره اش گفته است: درغگویان زمانما
چهار نفرند: حسین بن عبد الاول، ابو خشام رفاعی، حمید ربیع و قاسم بنابی شیبه.
آنگاه گفته است: او کذاب، خبیث، غیر ثقه و غیر مامون از دروغ و اشتباه است.
و ابن عدي گفته است: او حدیث می دزدیده و روایات بیسند را سند دار می کرده است.
-205 حمید بن علی بن هارون قیسی، که حاکمگفته ایت او کذاب و خبیث است.در بصره بعد از سیصد سال اوز عبد الواحدغیاث
و شاذ کونی، احادیث موضوعه حدیث کرده است.و نقاش نیز، نظیر این گفته است.
حرف (خاء)
-206 خارجه بن مصعب ابو الحجاج ضیعی خراسانی سرخسیی، متوفی در سال 168 ه، کذاب است، و مورد اعتماد نیست مردم از
حدیثش پرهیز می کردند و از این رو آن را ترك کرده اند.
و ابو معمر هذلی گفته است: از آنجا حدیثی خارجه متروك شد که اصحاب راي به سوي مسائلی از مسائل ابی حنیفه توجه خاص
نمودند و براي آنها سندهائی از یزید بن ابی زیاد، از مجاهد، از ابن عباس ساخته و آنها را در کتب خود قرار داده اند
[ [ صفحه 43
و خارجه آنها را حدیث می کرده است.
-207 خالد بنآدم، کذاب است.
-208 خالد بن ابن اسماعیل ابو الولید مخزومی مدنی، متروك الحدیث است، به حدیثش احتجاج نمی شود کرد و او به نام ثقات،
حدیثمی ساخته است.
-209 خالد بن عبد الرحمن العید، کذابی حدیث ساز و حدیث دزد است.
-210 خالد بن الملک بن حارث بن حکم بن ابی العاص، کذاب است.او از ناحیه هشامدر سال 113 اداره ولایت مدینه را به عهده
گرفت.و هفت سال در آن سمت باقی مانده و روي منبر رسول خدا به علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، جسارت می کرد و می
گفت: (خدا داناتر است) رسول خدا علی را بکار گمارد در حالی که می دانست او چنین وچنان است، و لکن فاطمه با او در
اینباره سخن گفت.
-211 خالد بن عمر و ابو سعید اموي کوفی، از فرزندان سعید بن عاص، کذاب و حدیث ساز بوده، احادیث نادرست و ساختگی از
شعبه و دیگران روایت کرده است.
-212 خالد بن قاسم مدائنی، ابو الهیثم، متوفیدر سال 211 ه اتفاق است که او کذاب است.ابو یحیی گفته است: او کذاب است
چیزي را که نشنیده ه بود ادعا میکرده و من از هزاران حدیث نوسته ام واحادیثی را که در مصر نبوده و از لیثحدیث نشده بود،
روایت می کرده و چه بسا احادیثی را از جانب خودش
[ [ صفحه 44
صفحه 27 از 197
می ساخته است.
-213 خالد بن نجیح مصري، متوفی در سال 254 ه، ابو حاتم در باره اش گفته است: او کذاب و حدیث ساز بوده است.
-214 خالد بن یزید مکی ابو الهیثم عمري متوفی در سال 229 ه، کذاب است و از افراد مورد اعتماد روایت جعلی نقل میکرده
است.
-215 خراش بن عبد الله، کذاب و از درجه اعتبار ساقط است و روا نیست احادیثش نوشته شود جز بعنوان اعتبار و پند گرفتن.
-216 خصیب بن جحدر متوفی در سال 132 ه، کذاب است و نباید حدیثش نوشته شود.
-217 خلیل بن زکریا شیبانی بصري، کذاب است و احادیث نادرستی نقل می کند.
حرف (دال)
-218 داود بن ابراهیم، قاضی قزوین، متروك الحدیث و دروغگوست.
-219 داود زبرقانابو عمر و رقاشی بصري، نزیل بغداد، متوفی در حدود صد و هشتاد و چند هجري، کذاب و متروك الحدیث
است و عموم چیزهائیکه روایت می کند مورد توجه و عمل قرار نمی گیرد.
[ [ صفحه 45
-220 داود بن سلیمان، ابو سلیمان جرجانی که مقیم بغداد، کذاب و منکر الحدیث است، شایسته نیست که حدیثش نوشته شود.
-221 داود بن عبد الجبار ابو سلیمان مؤذن، نزیل بغداد، کذاب و منکر الحدیث است، شایسته نیست که حدیثش نوشته شود.
-222 داود بن عفان که از اصحاب انس بن مالک بوده مالک حدیث میساخته و در خراسان می گردیده و به نام انس جعل
حدیث می کرده و کتابی بااحادیث موضوعه از او نوشته است.
-223 داود بن عمر نخعی، کذاب است.
-224 داود محبر، ابو سلیمان بصري نزیل بغداد متوفی در سال 206 ه کذاب است و به نام ثقات حدیث می ساخته و در این روایات
نادرست است و متروك الحدیث است، و اگر براي او غیر از وضع " کتاب عقل " عیب دیگري نباشد، همان براي آنچه که گفته
شده کافی خواهد بود.
-225 دینار بن عبدالله ابو مکیش حبشی کذاب است.داراينسخه طولانی است که در آن دویست و چهل حدیث در کمال وقاحت
از انس بن مالک آورده است و از او روایات ساختگی نقل کرده است.ذهبی از ابن عدي حدیثی از احادیث دینار بطریق محمد بن
احمد قفاص ذکر کرده، آنگاه گفته است که ء ابن عدي از قول قفاص گفته است: من از دینار دویسا و پنجاه حدیث حفظ کرده ام.
سپس می گوید: اگر از این نوع باشد می توانداز او بیست هزار حدیث که همه دروغ باشد روایت کند.حاکم گفته است: اواز انس،
قریب صد حدیث ساختگی
[ [ صفحه 46
نقل گرده است.
حرف (راء و زاء)
صفحه 28 از 197
-226 ربیع بن بدر، کذاب است.
-227 ربیع بن محمود مادر دینی متوفیدر سال 652 ه دجال و مفتري است با آنکه در سال 599 می زیسته ادعاي مصاحبت با رسول
خدا و عمر طولانی کرده است.
-228 رتن هندي، شیخ دجال و کذابی که ادعاي مصاحبت با رسول خدا را داشته در صورتی که دروغ می گفته شده که او در
سال 632 ه فوت کرده است.
-229 بوح بن مسافر ابو بشر بصري، حدیث ساز بوده از اعمش صدها حدیثهاي ساختگی روایت کرده است.
-230 زکریابت درید (در اسنی المطالب صفحه 213 زویل آمده) کندي کذاب بوده و به نام حمید الطویل روایت می ساخته و
داراي نسخه اي است که ساختگی است و نقل کردن از او روا نیست.
-231 زکریا بن زیاد، دجال وحدیث ساز است.
-232 زکریا بن یحیی مصري ابو یحیی و کار، متوفی در سال 254 ه از دروغگویان بزرگ و حدیث ساز است ولی فقیه صاحب
درسی بوده است ز گفته شده: از شایستگان و عابدان و فقیهان بوده است.
[ [ صفحه 47
-233 زید بن حسن بن زید حسینی، متوفی در سال 491 یا 492 ه، کذاب و حدیث ساز و دجال است، او در حدود چهل حدیث در
باره ایام " طراد الزبینی " ساخته است.
-234 زید بن رفاعه ابو الخیر، کذاب است، و طبق فلسفه اي که داشته حدیث می ساخته و در اینکار معروفیتی داشته است و براياو
چهل حدیث ساختگی است که ابن ودعانآن ها را سرقت کرده و همه آنها را طبق سندهاي صحیح و مشهور بین اهل حدیث شایع
کرده است.
-235 زیاد بن میمون ثقفی فاکهی بصري، کذاب و حدیثساز و سست حدیث است.
حرف (سین)
-236 سالم بن عبد الاعلی، حدیث ساز بوده است.
-237 سري بن عاصم ابو عاصم همدانی، کذاب و حدیث ساز و حدیث دزد بوده که روایات بی سند را، با سند می کرده است و
احتجاج با آن جائز نیست.
-238 سعید بن سلام ابو الحسن عطار بصري، کذاب است، گفته شده که حدیث ساز است و پیش اهل حدیث جدا بدنام می باشد،
و در مکه به چیزهاي باطل حدیث می کرده است.
-239 سعید بن سنان ابو مهدي، کذاب است.گفته شده که در سال 168 ه
[ [ صفحه 48
فوت کرده است.
صفحه 29 از 197
-240 سعید بن عنبسه رازي، کذاب است و راست نمی گوید.
-241 سعید بن موسی ازدي حدیثساز بوده است.
-242 سکین بن سراح (ابی سراج)، کذاب است.
-243 سلم بن ابراهیم وراق بصري، کذاب است.
-244 سلمه بن حفص سعدي، حدیث ساز بوده است.
-245 سلام بن سلم (مسلم و سلیم) طویل ابو عبد الله تمیمی، حدیث ساز و دروغگو و متروك الحدیث بوده و پیش او روایات
نادرست بوده و در سال 177 ه فوت کرده است.
-246 سلیم بن مسلم حدیث ساز، جهمی، خبیث و متروك الحدیث است و حدیثش با پیشزيبرابري نمی کند.
-247 سلیمان بن احمد ابو محمد جرشی شامی، کذاب و متروك الحدیث و حدیث دزد است.
-248 سلیمان بن احمد واسطی حافظ، که یحیی او را تکذیب کرده و ابن عدي گفته است: او پیشم حدیث دزد است و براي او
دراین کار افرادي است.
-249 سلیمان بن احمد ملطی مصري متاخر، که دار قطنی او را تکذیب
[ [ صفحه 49
کرده است.
-250 سلیمان بن احمد سرقسطی، بغدادي متوفی در سال 489 ه کذاب است.
-251 سلیمان بن بشار، از کسانی است که به نام افراد مورد اعتماد احادیث زیادي ساخته است.
-252 سلیمان بن داود بصري ابو ایوب، معروفبه شاذ کونی، متوفی در سال 234 ه یکی از حفاظ کذاب و خبیث است و به
مقتضاي وقت و زمان حدیث می ساخته استو گفته شده که او اهل مسکر و در گفتار بی حیا بوده است.
-253 سلیمان بن زید محاربی، ابو آدم کوفی، که ابن معین او را تکذیب کرده است.
-254 سلیمان بن سلمه جبائري (در تاریخ ابن عساکر آمده، خبائري حمصی) دروغ می گفته و حدیث می ساخته است.
-255 سلیمان بن عبد الحمید ابو ایوب بهرانی حمصی، کذاب است و مورد اعتماد نیست.
-256 سلیمان بن عمر و ابو داود نخعی، دروغگو ترین افراد نسبت به رسول خدا و معروف به حدیث سازي بوده گر چه در ظاهر
آدم صالحی بود اما حدیث ساز بوده است.خطیب گفته است: در بغداد افرادي بودند کهدروغ میگفتند و حدیث میساختند و از آن
جمله ابو داود مخعی بود.
[ [ صفحه 50
و حاکم گفته است: من شکی در حدیث سازیش با همه عبادت و ظاهر- الصلاحیش ندارم.و دیگري گفته است:او در عین حال، از
همه مردم شب زندهدارتر و روزه دار تر بوده است.
-257 سلیمان بن عیسی السجزي، کذاب و حدیث ساز بوده است و پیش از بیست حدیث ساخته است.
-258 سهل بن صقین ابو الحسن خلاصی بصرت حدیث میساخته است.
صفحه 30 از 197
-259 سهل بن عامر بجلی حدیثهاي باطل روایت می کرده و حدیث دروغ میساخته است.
-260 سهل بن عمار نیشابوري که حاکم او را تکذیب کرده و ابو اسحاق فقیه گفته است: بخدا قسم سهل بر نافع دروغ گفته و
ابراهیم سعدي گفته است: او با کذب به من تقرب می جسته است.
-261 سهل بن قرین بصري که ازدي او را تکذیب کرده است.
-262 سیف بن عمر تمیمی برجمی وضاع و ناکس است و عموم حدیثهایش نادرست و متهم به زندقه است.
-263 سیف بن محمد ثوري پسر خواهر سیفان ثوري کذاب و خبیث و حدیث.
[ [ صفحه 51
47 و جلد -101 - ساز است که نباید حدیثش را نوشتو در مجمع الزوائد جلد 1 صفحه 219 و اللئالی المصنوعه جلد 1 صفحه 129
2 صفحه 209 و خلاصه التهذیب صفحه 136 آمده است که: او به اتفاق کذاب است.
حرف (شین)
-264 شاد بن شیر یا میان، حدیث می ساخته است.
-265 شاه بن بشر خراسانی که ابن حبان گفته است: او حدیث می ساخته است.
-266 شاه بن قرح ابو بکر حدیث ساز بوده است.
-267 شعیب بن عمر و الطحان که ازدي گفتهاو کذاب است.
-268 شیخ بن ابی خالدبصري، حدیث می ساخته و گفته است: چهار صد حدیث ساختم و آنها را در برنامه هاي زندگی روزمره
مردم داخل کردم ولی حالا نمی دانم که چه کنم؟.
حرف (صاد و ضاد)
-269 ابو العلاء صاعد بن حسن ربعی بغدادي لغوي، صاحب کتاب " الفصوص " وارد اندلس شد و کتابها تالیف نمود و در سال
417 ه فوت کرد.او در مطالبی که نقل می کرده متهم به دروغ بوده و لذا مردم کتابش را دور انداختند و هنگامی که براي منصور بن
عامر دروغش آشکار گردید کتاب فصوصش را به دریا افکند.
[ [ صفحه 52
زیرا به او گفته بودند: آنچهکه در آن کتاب است دروغ و بی اساس است.
-270 صالح بن احمد بن ابی مقاتل قیراطی هروي، متوفی درسال 316 ه، کذاب و دجال است، و چیزيرا که نشینیده بوده حدیث
می کرده و حدیث می دزدیده است.ابو حاتم محمد بن حسان بستی گفته است: او حدیث می دزدیده و آن را دگرگون می کرده
است وشاید او پیش از ده هزار حدیث، پائینو بالا کرده و آنها را از شیوخ در ابواب مختلف آورده که به هیچوجه قابلعمل و
احتجاج نیستند.
-271 صالح بن بشیر ابو بشر مري بصري، متوفی در سال 172 یا 176 ه، داستانسرا و کذابو متروك الحدیث است.
صفحه 31 از 197
-272 صالح بن حسان بصري کذاب است.
-273 صبیح (در تاریخ بغداد صبیح آمده است) ابن سعید بغدادي خلدي، کذاب و خبیث و ناکسی است.
-274 صخی بن محمد منقريمروزي حاجبی که در حدود سال هاي صد وسی می زیسته، کذاب و حدیث ساز است، و تمام
روایاتش ساختگی است و از ثقات مطالب نادرست آورده و از مالک ولیث و ابن لهیعه احادیث ساختگی روایتکرده است.
-275 صقر بن عبد الرحمن ابو بهز کوفی از دروغگو ترین مردم بوده و حدیث می ساخته است.
[ [ صفحه 53
-276 صله بن سلیمان ابو زید عطار، نزیل بغداد، کذاب و متروك الحدیث و غیر مورد اطمینان است.
-277 ضحاك بن حمزه منجی، حدیث می ساخته و تمام حدیثهایش یا از لحاظ متن و یا از لحاظ سند نادرست است.
حرف (طاء و ظاء)
-278 طاهر بن فضل حلبی او به نام افراد مورد اعتماد حدیث می ساخته و احادیثش را جز به عنوان تعجبنباید نوشت.
-279 طلحه بن زید- درلئالی سیوطی یزید آمده که فکرمی کند تصحیف شده باشد- ابو مسکین الرقی حدیثش جدا نادرست است
و نمی شود با خبرش احتجاج کرد او بد حدیث و حدیث ساز بوده است.
-280 ظبیان محمد حمصی، کذاب است و نمی شود با حدیثش احتجاج کرد.
حرف (عین)
-281 عاصم بن سلیمان ابو شعیب تمیمی بصري، کذاب و متروك الحدیث و حدیث ساز است.
-282 عاصم بن طلحه، که ازدي گفته است: او مجهول و کذاب است.
-283 عامر بن ابی عامر، کذاب و حدیثساز بوده است.
-284 عامر بن صالح نوه زبیر بن عوام ابو الحارث اسدي مدینی، نزیل بغداد متوفی
[ [ صفحه 54
در خلافت رشید، کذاب و خبیث و دشمن خداو غیر مورد اعتماد است، و ابن معین و ابن حبان و ابن عدي او را تکذیب کرده اند.
-285 عباد بن جویریه بصري، کذاب تهمت زننده، متروك الحدیث و ناکس است.
-286 عباد بن صهیب، موصوف به وضع و متروك الحدیث است.کدیمی گفته است: از علی بن المدینی شنیدم که می گفت:
ازحدیثم صد هزار حدیث را ترك کردم که نصف آنها از عباد بن صهیب از " المدینی " نقل کرده که گفته است از صد هزار
حدیثم صرفنظر کردم که در آنها هزار از عباد بن صهیب بود.
-287 عباس بن بکار ضبی بصري، کذاب است.
-288 عباس بن ضحاك بلخی، دجال و حدیث ساز است.
-289 عباس بن عبد الله بن احمد ابو الفضل مري فقیه شافعی که در سال 325 ه زیست می کرده، کذاب و تهمت زننده است.او
صفحه 32 از 197
راستگو و مورد اعتماد و مامون نبوده است.
-290 عباس بن فضل عبدي ازرق بصري، نزیل بغداد، کذاب و خبیث است.
-291 عباس بن محمد عدوي، حدیث می ساخته است.
-292 عباس بن محمد مرادي، احادیث دروغی از مالک روایت کرده است.
-293 عبد الاعلی بن ابی المساو را ابو مسعود جزار، کذاب و حدیثش نادرست و
[ [ صفحه 55
غیر قابل احتجاج است.
-294 عبد الباقی بن احمد ابو الحسن، متوفی درسال، 485 ه، که ابن صابر گفته است: او کذاب است.
-295 عبد الرحمن بنحماد طلحی، که پیشش نسخه موضوعه و ساختگی بوده است.
-296 عبد الرحمن بن داود، ابو البرکات الزرزور، که در سال 608 ه می زیسته کذاب است.براي او را بعینی در باره قضاء الحوائج
است که تمام آن ساختگی است، ولی براي آن سندهائی از طرق بخاري و ابو داود و غیر اینها ساخته است.
-297 عبد الرحمن بن عبد الله بن عمرعدوي عمري، نوه عمر بن خطاب متوفی در سال 186 ه، کذاب و درگرگون کنندهاحادیث و
متروك الحدیث بوده و حدیثش نادرست و دور از حقیقت است.
-298 عبد الرحمن بن عفان، ابو بکر الصوفی، کذاب و دروغ پرداز است.
-299 عبد الرحمن بن عبد الله بن عمر بن حفص عمري، کذاب، متروك الحدیث و احادیثشغیر قابل احتجاج است.
-300 عبد الرحمن بن عمر و بن جبله، کذاب و حدیث ساز است.
-301 عبد الرحمن بن قطامی بصري، کذاب است.
[ [ صفحه 56
-302 عبد الرحمن بن قیش ابو معاویه ضبی زعفرانی بصري، نزیل بغداد کذاب و حدیث ساز است.
-303 عبد الرحمن بن مالک بن مغول، کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز بوده و کسی درآن شک ندارد.
-304 عبد الرحمن بن محمد بلخی که، بنام قتیبه حدیث ساخته است.
-305 عبد الرحمن بن محمد بن علویه ابو بکر ابهري قاضی، متوفی در سال 342 ه دروغگوئی است که سندها را با متون ترکیب می
کرده، برایش احادیثی است که همه آنها ساختگی و حمل آنها به عهده اوست.
-306 عبد الرحمن بن محمد بن محمد بنهندویه که حافظ ابن ناصر او را تکذیب کرده و در سال 537 ه وفات کرده است.
-307 عبد الرحمن بن مرزوق طرطوسی، احادیث جعل می کرده که خبر بر سبیل مذمت شایستگی براي نقل ندارد.
-308 عبد الرحمن بن یزید دمشقی دروغگو و متروك الحدیث است.
-309 عبد الرحیم(در تاریخ ابن عساکر عبد الرحمن آمده که تصحیف شده است) ابن حبیب فاریابی که به نام ثقات حدیث می
ساخته و شاید بیش از پانصد حدیث به نام
صفحه 33 از 197
[ [ صفحه 57
رسول خدا ساخته، چنانکه حافظ ابو حاتم گفته است.
-310 عبد الرحیم بن زید بصري، کذاب و خبیث است.
-311 عبد الرحیم، بن منیب بغدادي، حدیث می ساخته است.
-312 عبد الرحیم بن هارون واسطی، نزیل بغداد، کذاب و متروك الحدیث است.
-313 عبد العزیز بن ابان، ازفرزندان سعد بن العاص اموي ابو خالد قرشی، متوفی در سال 207 ه کذاب و خبیث و حدیث ساز است
که با احادیث موضوعه روایت می کرده است.
-314 عبد العزیز بن ابی زواد (در لئالی سیوطی ابی الرجاء و در تاریخ ابن عساکر ابن ابی داود آمده است) کذاب است پیش او
نسخه موضوعه و ساختگی است.
-315 عبد العزیز بن حارث ابو الحسن تمیمی حنبلی، متوفی در سال 371 ه که از روساي حنبلی ها بوده دو حدیث در سند امام
احمد وضع کرده است.
ابن زرقویه گفته است: اصحاب حدیث این کار را بر حارث انکار کرده و در محضرحاکم این مطلب را علیه او نوشته اند، دار قطنی
و ابن شاهین و دیگران چنین مطلبی را نوشته اند.
[ [ صفحه 58
-316 عبد العزیز بن خالد کذاب است.
-317 عبد العزیز بن عبد الرحمن باسلی کذاب است که احمد بن حنبل نسخه اي را که اورد آن حدیث ثبتکرده بوده دور انداخت
زیرا که بعضی از آنها اصل نداشته و بعضی دیگر را از کسانی نقل کرده بوده که قابل اعتماد نبودند.
-318 عبد العزیز بنیحیی مدنی، کذاب و حدیث ساز است که حدیث او را ترك کرده اند.
-319 عبد الغفور بن سعید ابو الصباح واسطی از کسانی بوده که حدیث می ساخته است.
-320 عبد القدوس بن حبیب ابو سعید شامی که عبد الرزاق گفته است:
ندیدم ابن المبارك در باره کسی کلمه کذاب بزبانجاري کند، مگر در باره عبد القدوس و اسماعیل بن عیاش می گوید: در باره
کسی به دروغ شهادت نمی دهم، مگر در باره عبد القدوس و ابن حبان می گوید: او حدیث ساز بوده است.
-321 عبد القدوس بن عبد القاهر ابو شهاب او دروغ هائی به نام علی بن عاصم ساخته که آشکار گردید.
-322 عبد الکریم بن عبد الکریم ابو الفضل خزاعی جرجانی، متوفی در سال 380 ه وارد بغداد شد و در آنجا حدیث می کرد.
خطیب گفته است: براي او عناوین خاصی به قرائتها بوده و در آن باره کتابی نوسته است آنگاه گفته است که او مطالب را بهم
مخلوط می کرده و بر جیزهائیکه
[ [ صفحه 59
روایت می نموده مامون نبوده است و او کتابی در باره حروف ساخته و آنرا به ابی حنیفه داده است.
صفحه 34 از 197
دار قطنی و جماعتی نوشتند که این کتاب ساختگی است و اصلی ندارد، آنگاه او مفتضح شد و از بغداد به سويجبل عامل رفت و
جریانش در آنجا مشهورگردید و منزلتش پائین آمد.
-323 عبد الله بن ابراهیم بن ابی عمر و غفاري، بی اساس گو و حدیث سازبوده عموم جیزهائی که روایت کرده افراد مورد اعتماد
آنها را ترك کرده اند و ابن عدي دو حدیث از او در بارهفضیلت ابو بکر نقل کرده که هر دو باطلند.
-324 عبد الله بن ابراهیم مدنی شیخ نادرست گو و حدیث ساز که به نام ثقات حدیث هاي نادرت می ساخته است.
-325 عبد الله بن ابی جعفر الرازي، که محمد بن حیدر رازي گفته است از او ده هزار حدیث شنیدم، همه آنها را به خاطر آنکه
فاسق بوده دور انداختم.
-326 عبد الله بن ایوب بن ابی علاج، او و پدرش دروغگو هستند که ازدي گفته است: ایوب کذاب است و پسرش از او درغگو تر
است و هر دو بر خدا جري هستند.و دار قطنی گفته است: ابن ابی علاج حدیث می ساخته است.
-327 عبد الله بن حارث صنعانی، شیخدجال و حدیث ساز است که عبد الرزاق نسخه دارد که همه محتواي آن ساختگی است.
[ [ صفحه 60
-328 عبد الله بن حفص، ابو محمد وکیل سامري، دجال و حدیث دزد است و حدیثهاي زیاديساخته است که ابن عدي گفته است:
از او چیزي نوشتم، ولی او حدیث دزد بوده و بر من احادیثی را املا می کرد که شک در ساختگی بودن آنها نداشتم.
-329 عبد الله بن حکیم ابو بکر داهري بصري، کذاب و حدیث ساز و متروك الحدیث بوده است.
-330 عبد الله بنزیاد بن سمعان فقیه ابو عبد الرحمن قرشی قاضی، کذاب و نسیان در حدیث داشته و حدیث ساز است.
-331 عبد الله بن سعد انصاري رقی، کذاب و حدیث ساز است.
-332 عبد الله بن سلیمان سجستانی حافظ، پسر حافظ، متوفی در سال 316 ه، بدرش او را در چند حدیث تکذیب کرده اما زاهد و
عابد بوده است.
-333 عبد الله بن صالح، ابو صالح مصري، متوفی در سال 223 ه کاتب لیث، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-334 عبد الله بن عبد الرحمن کلبی اسامی از دروغگوترین افراد مردم بوده و مطالب نادرست را روایت می کردند و لذا، او را
تکذیب کرده و عموم احادیثش را نادرست دانسته اند او در سال 225 ه به بخارا رفت و در آنجا حدیث می کرد.
[ [ صفحه 61
-335 عبدالله بن علان بن رزین خزاعی ابو الفضل واسطی، متوفی در سال 623 ه کذاب و اهل تزویر بوده است.
-336 عبد الله بن علی باهلی و ضاحی، حدیث می ساخته است.
-337 عبد الله بن عمرو واقعی بصري، حدیث می ساخته و دار قطنی او را تکذیب کرده است.
-338 عبد الله بن عمیر قاضی افریقیه (تونس و طرابلس) بنام مالک حدیث می ساخته و از او نسخهاي دارد.
-339 عبدالله بن عیسی جزري حدیث می ساخته است.
-340 عبد الله بن قیس از حمید الطویل روایت می کرده و ازدي گفته که: او کذاب است.
-341 عبد الله بن کرز، کذاب است.
صفحه 35 از 197
-342 عبد الله بن محمد بن اسامه حدیث ساز بوده است.
-343 عبد الله بن محمد بن عبدالله ابن بختري ابو القاسم، معروف به این ثلاج، متوفی در سال 287 ه کذاب و حدیث ساز و سند
ساز بوده و مطالب را به هم می آمیخته و چیزي را که نشنیده بوده ادعاي، می کرده است.
-344 عبد الله بن محمد بن جعفر، ابو القاسم قزوینی، قاضی و فقیه بر مذهب
[ [ صفحه 62
شافعی، متوفی در سال 315 که در مصر مجلسی براي فتوي داشته، کذاب بوده و احادیثی را بر متون معرفه ساخته است.او کتاب
سنن شافعیرا نوشته و در آن حدود دویست حدیث که شافعی بدانها حدیث نکرده بوده آورده است.
-345 عبد الله بن محمد بن سنان روحی (چون روایات زیادي از روح بن قاسم نقل کرده، از این رو به این لقب ملقب شده است)
بصري واسطی، متروك الحدیث بوده و حدیث می ساخته و دگرگون می کرده و دزدي می نموده است.او از روح بیش از هزار
حدیث که کسی از آنها پیروي نکرده نقل کرده است.او زیاد حدیث می ساخته تا جائی که اجماع کردهاند که او کذاب است.
-346 عبد الله بن محمد بن قراد ابو بکر خزاعی، متوفی در سال 359 ه متروك الحدیث است او و پدرش حدیث می ساخته اند.
-347 عبد الله بن محمد بن وهب دینوري حافظ، متوفی در سال 308 ه، دجال و متروك الحدیث وحدیث ساز بوده است.
-348 عبد الله بن محمد البلوي، صاحب رحله شافعی، کذاب است.
-349 عبد الله بن مسلم بن رشید، که به نام لیث و مالک و ابن لهیعه حدیث می ساخته، نوشتن حدیثش روا نیست.
-350 عبد الله بن مسور ابو جعفر هاشمی، کذاب و حدیث ساز است، احادیثش ساختگی است.او از قول رسول خدا، کلمه می
ساخته و با احادیث آن حضرت مخلوط کرده است.
[ [ صفحه 63
-351 عبد الله بن وهب نسوي، دجال و حدیث ساز است.
-352 عبد الله بن یزید بن مخمش نیشابوري، که دار قطنی گفته است: او حدیث می سازد.
-353 عبد المغیث بن زهیر بن علوي حربی حنبلی بغدادي، متوفی در سال 583 ه.یکی از حفاظ است.جزوه اي در فضائل یزیدنوشته
و در آن، مطالب ساختگی زیادي آورده است.و ابن جوزي، کتابی در رداین جزوه، نوشته و آن را " الرد علیالمتعصب العنید عن
العن یزید " نام نهاد.
-354 عبد الملک بن عبد الرحمن ابو العابس شامی، نزیل بصره، که فلاس گفته است: او آدم کذابی است.
-355 عبد الملک بن هارون بن عنتره، دجال و کذاب و حدیثساز است.
-356 عبد المنعم بن ادریسابو عبد الله یمانی، متوفی در سال 228 ه قصه گو و کذاب و خبیث و حدیث ساز است.
-357 عبد المنعم بن بشیر ابو الخیر انصاري از ابن معین احادیث زیادي با سند خود آورده و در حدود دویست حدیث از آن را
پیش ابی مودود فرستاد، او به عبد المنعم گفت: از خدا بترس، زیرا اینها همه دروغند.
حاکم گفته است: او احادیث ساختگی روایت می کرده، و حلیلی گفته است:
صفحه 36 از 197
[ [ صفحه 64
او به نام ائمه، دروغ می ساخته.و احمد گفته: او کذاب است، و ابو نعیم گفته: مطالب نادرست روایت می کرد است.
-358 عبدوس بن خلاد، که ابو زرعه رازي او را تکذیب کرده است.
-359 عبد الوهاب ضحاك عرضی، کذاب و حدیث ساز وراوي مطالب ساختگی زیاد است.و حدیثمی دزدیده و معروف به دروغ
در روایت بوده است.
-360 عبد الوهاب بن عطاءخفاف، متروك الحدیث و دروغگو بوده است.
-361 عبید بن قاسم، فامیل سفیان ثوري، که در شرح موهب زرقانی جلد 5 صفحه 41 ، آمده است.او پسر خواهر ثوري است.او
کذاب و خبیث و حدیث ساز بوده و داراي نسخه موضوعه است.
-362 عبد الله بن تمام، ابو عاصم که ساجی گفته است: او کذاب استو به مطالب نادرست حدیث می کرده و دار قطنی و ابن ابی
هند گفته اند: او حدیث هاي دگرگون شده روایت می کرده است.
-363 عبید الله بن سفیانغذانی، ابو سفیان بن رواحه ازدي، صوفی بصري، کذاب بوده است.
-364 عتاب بن ابراهیم، کذاب است و به خاطر تقرب به خلیفه مهدي، پسر منصور به نام رسول خدا حدیث ساخته است.
[ [ صفحه 65
-365 عثمان بن خالد عمر، نوه عثمان بن عفان اموي با احادیث موضوعه حدیث می کرده و از ثقات روایات دگرگونه روایت می
کرد است.
-366 عثمان بن عبد الرحمن ابوعمر زهري، نوه سعد بن ابی وقاص اموي، متوفی در خلافت هارون، دروغ می گفته حدیثش نوشته
نمی شده از نظر افتاده و ترك شده بوده است.و خطیب نیز گفته است: او کذاب و متروك الحدیث بوده مطالب نادرست را روایت
می کرده و از افراد مورد اعتماد مطالب موضوعه می آورده است.
-367 عثمان بن عبد الله مغربی، حدیث ساز و دروغ گو بوده است.
-368 عثمان بن عبد الله بن عمر و بن عثمان بن عفان اموي، کذاب و حدیث ساز بوده نوشتن حدیثش جز بر سبیل اعتبار و پند
گرفتن جائز نیست، دار قطنی گفته است: او چیزهاي نادرست رابه نام افراد مورد اعتماد می ساخته است.
-369 عثمان بن عفان سجستانی، که ابن خزیمه گفته است: من شهادت می دهم که او به نام رسول خدا حدیث می ساخته و
جوزقانی گفته است: او دزدي حدیث می کرده است.
-370 عثمان بن مطر شیبانی، کذاب است و به نام ثقات حدیث می ساخته است.
-371 عثمان بن معاویه، که ابن حبان گفته است: او شیخی است که مطالب
[ [ صفحه 66
ساختگی که هیچ کس از ثقات آن را نقل نکرده است روایت می کند ز روایتش جز بر سبیل مذمت کردن جائز النقل نیست.
-372 عثمان بن مقسم بري ابو سلمه کندي بصري، یکی از ائمه اعلام است ولی از معروفین بد دروغ و حدیث سازي است، عموم
صفحه 37 از 197
حدیث هایش نه از لحاظ متنو نه سند، قابل پیروي نیست، پیش شیبانی، از عثمان بیست و پنج هزار حدیث بوده که از او نشنیده
بوده و فلاس گفته: از ابو داود شنیدم که میگفت: در سینه ام ده هزار حدیث از عثمان است، یعنی به آنها حدیث نکردهام.
-373 عذافر بصري، که سلیمانی گفته است: او در زمره کسانی است که حدیث می ساخته است.
-374 عصمه بن محمد بن فضاله انصاري خزرجی، کذاب وحدیث ساز است، او داراي هیبت و قیافهجالبی است، ولی از
دروغگوترین مردم است در عین حال پیشنماز مسجد بزرگ انصار در بغداد بوده است.
-375 عطاء بن عجلان حنفی بصري عطار، و حدیث ساز بوده.و برایش حدیث ساخته می شده و او حدیث می کرده است.
-376 عطیه بن سفیان، کذاب است.
-377 علاء بن زید ثقفی بصري، کذاب و حدیث ساز بوده، او داراي نسخه موضوعه است.
[ [ صفحه 67
-378 علابن عمر (عمرو) حنفی کوفی، کذاب و متروك الحدیث است و به گفته اش احتجاج نمی شود کرد.
-379 علاء بن مسلمه الرواس، حدیث می ساخته و روایت از او جائز نیست.او از ثقات مطالب ساختگی روایت می کرده و در
چیزهائی که روایت می کرده باك نداشته است.
-380 علی بن احمد بن علی واعظ شروانی، مولف" اخبار الحلاج " کذاب و عیاش است.
-381 علی بن امیرك خوافی مروزي، محدث و کذاب استبراي " زینب شعریه " مطالب شنیده شده را جعل کرده و مفتضع شده و
تزویرش نگرفته است.
-382 علی بن جمیل رقی وضاح، به نام ثقات حدیث می ساخته و مطالب نادرست می گفته و حدیث می دزدیده است.در این کار
شیخ مجهول، به نام معروف بلخی و مردم کمنامی به نام عبد العزیز خراسانی از او پیروي نموده اند.
-383 علی بن جهم بن بدرسامی خراسانی بغدادي، مقتول در سال 249 ه از دروغگوترین خلق خدا و مشهوربه ناصبی بوده و نسبت
به علی و اهل بیت علیهم السلام جسارت می کرده است.و گفته شده که پدرش را به جهت اینکه نامش را علی گذارده بوده لعن
می کرده است، و تجري او را را هجو کرده و او منسوب به سامه بن لوي بودهو در نسبتش به قریش تردید است و ترجمه گفته
- تجري چنین است ": هنگامیکه قریش علی را یافت تو در قافله و قوم نبودي.روي چه حساب علی کتاب الغدیر جلد- 10
[ [ صفحه 68
مجتهد را با دروغ ها و گفتار نادرست هجو کرده اي؟
"امینی می گوید: این مخلص گفتار در باره شرح حال این مرد (علی بن جهم بوده)، حال ببین که ابنکثیر در تاریخش جلد 11
صفحه 4 در باره اش چه می گوید: او می گوید " او یکی از شعراء مشهور و اهل دیانت با اعتبار است اگر چه نسبت به علی بنابی
طالب رضی الله عنه توهین کرده و عدالت را در حقش روا نداشته است.
"و گویا توهینش نسبت به علی، او را از اهل دیانت صاحب اعتبار پیش ابن کثیر قرار داده است، آري ابن کثیر باید چنین باشد و
پایان همه به سوي خدا است..
-384 علی بن حسن بن جعفر ابو الحسین، شهیر به ابن کرینب محزمی، متوفی در سال 376 ه در ضبط متون از همه حافظ تر بود،
صفحه 38 از 197
نهایت آنکه کذاب بوده چیزي را که نشنیده بوده ادعا می کرده و حدیث می ساخته است.
-385 علی بن حسن بن صقر صائغ بغدادي، کذاب است و به نام شیوخ حدیث می ساخته و دزدي حدیث می کرده است.
-386 علی بن حسن ین یعمر شامی مصري، دروغ می گفته و از ثقات مانند مالک و ثوري و ابن ابی ذئب و دیگران مطالب
نادرست روایت می کرده است.
-387 علی بن حسن رصافی، حدیث می ساخته و بر خدا افتراء، می بسته است.
-388 علی بن ظبیان عبسی قاضی بغداد، متوفی در سال 192 ه متروك الحدیث و کذاب و خبیث و غیر مورد اطمینان است.
[ [ صفحه 69
-389 علی بن عبده المکتب، متوفی در سال 257 ه کذاب و حدیث ساز است.
-390 علی بن عبد الله بردانی آدم درستی نیست، اومتهم به حدیث سازي است.
-391 علی بن عبد الله بن حسن بن جهضم ابو الحسن همدانی مولف کتاب " بهجه الاسرار " متوفی در سال 414 ه که ابن خیرون
گفته است که: گفته شدهاو دروغ می گفته است و دیگران گفته اند که او متهم بوضع حدیث است جوزي گفته است: ذکر کرده او
کذاب است و گفته می شود که او نماز غائب را وضع کرده است.
-392 علی بن عروه دمشقی، کذاب و حدیث ساز است.
-393 علی بن فرس که ابن حجر گفته است که: او را به وضع حدیث نسبت داده اند.
-394 علی بن قرین ابو الحسن بصري، نزیلبغدادي متوفی در سال 233 ه کذاب و خبیث و حدیث ساز بوده است.
-395 علی بن مجاهد بن مسلم کابلی قاضی رازي که در سنه 182 ه می زیسته کذاب و حدیث ساز بوده و براي گفتارش اسنادي
می ساخته.
[ [ صفحه 70
-396 علی بن محمد مروزي ابو احمد حبیبی، متوفی در سال 351 ه که حاکم گفته است: او دروغ می گفته و صاحب حدیث بوده
است.
-397 علی بن محمد زهري ابو الحسن ضریر، که در سال 381 ه می زیسته کذاب و حدیث ساز بوده است.
-398 علی بن محمد بن اسري، ابو الحسن همدانی وراق، متوفی در سال 379 ه، کذاب بوده و از متقدمین شیوخ که در کشان
نکرده روایت می کرده است.
-399 علی بن محمد بن سعید ابو الحسن موصلی، متوفی در سال 359 ه ساکن بغداد بوده کذاب و در هم آمیزنده احادیث و غیر
نیکو بوده است.
-400 علی بن معاذ ابو الحسن رعیسی، متوفی در سال 389 ه کذاب بوده است.
-401 علی بن یعقوب بن سوید وراق مصري، متوفی در سال 318 هحدیث ساز بوده است.
-402 عمار بن زربی ابو المعتمر بصري، که ابن عدي گفته است: او دروغ می گفته و عبدان اهوازي از او و استماع حدیث کرده و
او را ترك نموده رمی به کذبش کرده است و نباتی گفته است که: او متروك الحدیث است.
صفحه 39 از 197
-403 عمار بن عطیه کوفی وراق، دروغ گو بوده است.
-404 عمار بن مطر ابو عثمان رهاوي که ابن عدي گفته است: احادیث او نادرستاست و ابو حاتم گفته است: او دروغ می گفته
است، و عقیلی گفته است: از
[ [ صفحه 71
ثقات مطالب ناپسند حدیث می کرده است، و بیهقی گفته است: سندها را پائین و بالا می کرده و حدیث می دزدیده است.
-405 عمار بن زید حدیث ساز بوده است:
-406 عمر بن ابراهیم بن خالد کردي هاشمی کذاب و غیر مورد اعتماد است ازافراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده
و حدیث ساز بوده و تا سال بعد از دویست و بیست می زیسته است.
-407 عمر بن اسماعیل بن مجالدهمدانی، کذاب و خبیث و مرد بد و متروك الحدیث و حدیث دزد بوده است.
-408 عمر بن جعفر ابو حفص وراق بصري، متوفی در سال 357 ه یکی از حفاظ است.سبیعی گفته است که: او کذاب کذاب بوده
و کتاب هایش بی ارزش است.
-409 عمر بن حبیب عدوي بصري، متوفی در سال 209 ه که ابن معین او را تکذیب کرده است.
-410 عمربن حسن، شهیر به ابن دحیه ابو الخطاب حافظ شیخ دیار مصر حدیث بوده و در سال 633 ه فوت کرده است، مردم
روایت کردن از او را ترك کرده و تکذیبش نمودند.و او را به وضع حدیث در کوتاه کردن نماز نسبت داده اند.
[ [ صفحه 72
-411 عمر بن حفص دمشقی خیاط که دار قطنی گفته است: معتقدم که اوبه نام معروف خیاط احادیث وضع کرده، پس از دویست
و پنجاه سال بعد از او آنها را حدیث می کرده است.
-412 عمر بن راشد ابو حفص جاري، حدیثش دروغ و ساختگی است.افراد مورد اعتماد احادیثش را مورد عمل قرار نداده از آن
پیروي نمی کنند.
-413 عمر بن رباح بصري، دجال و متروك الحدیث است.و از ثقات، روایت ساختگی نقل می کند.
-414 عمر بن سعد خولانی، حدیث می ساخته است.
-415 عمر بن سعید دمشقی ابو حفص، متوفی در سال 225 ه که ساجی گفته است: او کذاب است، و ابن عدي گفته است: او از
سعید احادیث غیر محفوظه اي روایت کرده است.
-416 عمر بن شاکر بصري، داراي نسخه است که در حدود بیست حدیث غیر محفوظه دارد.
-417 عمر بن صبیح (صبح) خراسانی، کذاب و حدیث ساز بوده، و در دنیا در بدعت و دروغ نظیر نداشته است.
-418 عمر بن عمر و عسقلانی ابو حفص طحان، که ابن عدي گفته است: او از
[ [ صفحه 73
صفحه 40 از 197
افراد مورد مطالب دروغ و نادرست روایت می کرده است، ونیز گفته است: عموم چیزهائی که روایت کرده، موضوع و ساختگی
است.واو در زمره حدیث سازان است.
-419 عمر بن عیسی اسلمی، که ابن حبان گفته است: او از ثقات، احادیث ساختگی را روایت می کرده است.
-420 عمر بن محمد بن سري الوراق ابو بکر بن ابی طاهر، متوفی در سال 318 ه که حاکم گفته است.او معروف ترین مردم به
دزدي حدیث و دگرگونی- هاي آن بوده و دروغگو است دیدم که همه بر ترك حدیثش اجماع کرده اند، و در باره اش نوسته اند
که: او کذاب است.پس ملاقاتش نکردم و به او مشغول نشدم.
-421 عمر بن محمد ابوحفص تلعکبري خطیب بغدادي، غیر ثقه ومشهور بوضع حدیث است.
-422 عمر بن مدرك قاضی بلخی، متوفی در سال 270 ه، کذاب است.
-423 عمر بن موسی میثمی بن وجیه وجیهی، کذاب و حدیث ساز است.و از لحاظ متن و سند حدیث می ساخته است.
-424 عمر بن هارون بلخی ابو حفص، متوفی در سال 194 ه کذاب و خبیث و متروك الحدیث است و ابو زکریا است: از او چیزي
نوشتم سپس حالش براي ما آسکار شد نوشته را پاره کردم، تا جائی که یک کلمه از او پیش من باقی نماند مگر آنچه که پشت
دفتر واره شده باقی مانده است.
[ [ صفحه 74
-425 عمر بن یزید الرفا ابو حفص البصري، که ابو حاتم گفته است که: او دروغگو بوده است، و ابن عدي گفته است: احادیثش
شبیه به ساختگی است.
-426 عمرو بن الازهر العتکی بصري، قاضی جرجان، کذاب و حدیث ساز و متروك الحدیث است.
-427 عمرو بن بحر ابو عثمان جاحظ، متوفی در سال 255 یا 256 ه صاحب تصانیف زیاد، دروغگوترین افراد است و حدیث ساز
ترین آنها و یاري کننده ترینشان نسبت به باطل است.و ثعلب گفته است: او کذاب بر خدا و رسول خدا و مردم بوده است.
-428 عمرو بنبکر السکسکی، که ابن حبان گفته است: او دروغگو بوده است.
-429 عمرو بن جریر ابو سعید البجلی که ابو حاتماو را تکذیب کرده است.
-430 عمرو بن جمیع ابو عثمان قاضی حلوان، کذابو خبیث و غیر مورد اطمینان است.
-431 عمرو بن حصین، کذاب بوده است.
-432 عمرو بن حمید قاضی دینور، که سلیمان او را در زمره حدیث سازان آورده است
[ [ صفحه 75
-433 عمرو بن خالد قرشی کوفی ابو خالد، کذاب وغیر مورد اطمینان و حدیث ساز بوده است.
-434 عمرو بن خلیف ابو صالح خناوي، که ابن حبان گفته است: او حدیث می ساخته است.و از حدیث هاي ساختگیش این است
که ابن عباس گفته است که: رسول خدا فرموده است: واردبهشت شدم گرگی را در آنجا دیدم و گفتم: آیا در بهشت و گرگ؟
گرگ در جواب گفت: چون من پسر پاسبان و پلیسی را خورده بودم، ابن عباس گفت: این توفیق به خاطر خوردن پسر پلیسی
مصیب گرگ شده و اگر خود پلیس رامی خورده طبعا در علیین جاي داده می شد!!
صفحه 41 از 197
امینی می گوید: اي کاش ابن عباس می گفت: اگر او رئیس پیلیس ها را خورده بود در کجا جایش می دادند؟
-435 عمرو بن زیاد بن تومان باهلی، که در سال 234 ه حدیث می گفته کذاب وتهمت زننده و حدیث ساز بوده است و ابن عدي
گفته است: او حدیث دزد بوده و مطالب نادرست نقل می کرده است.
-436 عمرو بن عبید ابو عثمان معتزلی بصري، متوفی در سال 144 ه از دروغگویان گناهکار و بدعتگذار بوده است.
-437 عمرو بن مالک فقیمی، کذاب و حدیث دزد بوده است.
-438 عمر و بن محمد بن اعثم، کذاب و حدیثساز بوده است.و از افراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده واسماء
محدثین را می ساخته است.احمد
[ [ صفحه 76
ابن حسین بن عباد بغدادي احادیث از او روایت کرده که همه آنهاساختگی بوده است.
-439 عمروبن واقد دمشقی که دحیم گفته است: شیوخ ما از او حدیث نمی کرده و شک نداشتند که او دروغ می گوید.
-440 عنبسه بن عبد الرحمن اموي نوه عاص بنامیه، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-441 عوانه بن حکم کوفی، متوفی در سال 158 ه عثمانی بوده و به نفع بنی امیه اخبار می ساخته است.
-442 عیسی بن زید هاشمی عقیلی که شافعی مذهب بوده و حاکم به او ملحق شده کذاب بوده است.
-443 عیسیبن عبد العزیز لخمی اسکندرانی مقري، متوفی در سال 627 ه حدیث هائی که سلقی و دیگران شنیده است صحیح است
و اما در قرائت هایش مورد اعتماد و امین نیست، سندهائی ساخته و مطالبی را که اصلا وجود ندارد ادعا کرده استو بسیاري را
موهون دانسته در صورتی که ما از آنها حدیث شده این و براي او کتاب جامع بزرگی در باره اختلاف قرا: است که مشتمل بر هفت
هزار روایتو طریق است و از همین کتاب، مردم درآن اختلاف، واقع شدند.
-444 عیسی بن یزید ابن داب اللیثی المدینی، کذاب و حدیث ساز در مدینه بوده و ابنمناذر در باره اش چنین گفته است ": هرگاه
کسی بخواهد از وصیت ها
[ [ صفحه 77
پیروي کند پیشم وصایائی براي پیران و جوانان است: از مالک و ابن عوف روایت کنید، اما ابن داب را روایت نکنید، افراد هلاك
شونده از احادیث دروغ رستگاري می جویند در صورتی که به دنبال آنها رفتن همانند دنبال سراب رفتن بی نتیجه و مایه سرگردانی
است.
حرف (غین)
-445 غنیم(غنم) بن سالم یکی از دروغگویان معروف است ثقه و امین نیست، ابن حبان گفته است: او چیزهاي عجیب و ساختگی
زیاد روایت کرده است که خوشم نمی آید آنها را نقل کنم تا چه رسد احتجاج به آنها و ابن حجر گفته است:براي او از انس نسخه
ساختگی است.
-446 غیاث ابن ابراهیم نخعی کوفی کذاب و خبیث و حدیث ساز است.
صفحه 42 از 197
حرف (فاء)
-447 فضل بن احمد لولوي که ابو الشیخ گفته است: او از اسماعیل بن عمرو احادیث زیادي را می ساخته و حدیث می کرده است
و لذا ابو اسحاق و ابو احمد و مشایخ مااتفاق بر ترك حدیثش کرده و گفته اند که او کذاب است.
-448 فضل بن جبار کذاب است.
-449 فضل بن سکین ابو العباس قطعی سندي، که ابن معین گفته است: او دروغگو است و خدا لعنت کند کسی را کهبخواهد از او
چیز بزرگ و یا کوچکی
[ [ صفحه 78
بنویسد، مگر آنکه نداند و او را نشناسد.
-450 فضل بن سهل اسفراینی دمشق حلبی شریف، متوفی در سال 548 ه که او را متهم به کذاب کرده اند.شیخ شیوخ اسماعیل بن
ابی سعد گفته است: ابو محمد مقري پیشم بوده که جناب آقاي حلبی وارد شد شروع کرد ابو محمد را ستودن و گفت: از فضائلش
این است که مردي مالی به من داد من آن را به او دادم ولی او قبول نکرد وقتی که برخاست ابو محمد گفت: بخدا قسم پیشم چیزي
نیاورد و نمی دانم چه می گوید و الحمد لله که نگفتپیشم ودیعه اي از ناحیه کسی است.
-451 فضل بن شهاب، که یحیی گفته است او کذاب است.
-452 فضل بن عیسی، کذاب است.
-453 فضل بن محمد عطارباهلی، کذاب و حدیث ساز بوده احادیثی را وضع می کرده و به متن ها می افزوده است.
-454 فهد بن عوف ابو ربیعه، که گفته شده در سال 219 ه فوت کرده و ابن المدینی گفته است او کذاب است.
-455 فیض بن وثیق که در سال 224 ه وارد بغداد شده، کذاب و خبیث بوده است.
[ [ صفحه 79
حرف (قاف)
-456 قاسم بن ابراهیم ملطی، که در سال 323 ه وارد موصل شده کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز بوده ومطالب عجیب و غریبی
آورده است.
-457 قاسم بن ابی سفیان، محمد ابو القاسم معمري، متوفی در سال 228 ه خبیث و کذاب بوده است.
-458 قاسم بن عبد الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر خطاب مدنی، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-459 قاسم بن محمد بن عبد الله الفرغانی، حدیث ساز فاحشی بوده اس.
-460 قطن بن صالح دمشقی، کذاب است.
حرف (کاف)
صفحه 43 از 197
-461 کادح بن رحمه، کذاب است.
-462 کثیر بن زید اسلمی، که شافعی گفته است: او رکنی در کذب بوده است و ابنحبان گفته است: از براي او از پدرش از جدش
نسخه ساخته شده اي است.
-463 کثیر بن سلیم بن هاشم ایلی، حدیث می ساخته است.
-464 کثیر بن عبد الله بن عمر و مزنی، رکنی از ارکان دروغ بوده و
[ [ صفحه 80
احمد حدیثش را دور انداخته و ابن عدي گفته است: عموم چیزهائی که روایت کرده مورد پیروي قرار نگرفته است.
-465 کثیر بن مروان ابو محمد شامی، کذاب و ناکس بوده در حدیثش دروغ می گفته و لذا به آن احتجاج نمی شود کرد.
-466 کلثوم بن جوشن قیشري، از ثقات و افراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده که بدانها احتجاج نمی شود کرد.
حرف (لام)
-467 لاحقبن حسین ابو عمرو (بن عمر) مقدسی، متوفی در سال 484 ه ادریسی در باره اش گفته است: او کذاب و تهمت زننده و
از ناحیه ثقات حدیث ساز بوده و روایات مرسل را مسند می کرده و از کسانی که از آنها چیزي نشنیده بوده حدیث می کرده و
نسخه هائی براي مردمیکه اسامی شان در زمره راویان حدیث، شناخته نشده ساخته است مثل: طرغال وطربال و کرکدن و شعبوب و
امثال اینها و در عصرما مانند او در کذب و وقاحت با کمی درایت کسی را ندیده و نمی شناسیم و با خطش برایم بیش از پنجاه جزء
از حدیثش را نوشته است و البته یادداشت احادیثش براي این بودهکه ساختگی ها و اسناد مراسیل و مقطوعاتش را بدانیم و با این
حال دیدیم که بعد از مفارقت با ما و خارجشدن از سمرقند احادیث را ساخته است.
حرف (میم)
-468 مامون بن احمد سلمی هروي، دجال و حدیث ساز بوده مطالب نادرست
[ [ صفحه 81
و فضیحت آوري روایت کرده است.
-469 مبارك بن فاخر ابو الکرم الدباس از بزرگان ائمه لغت و ادب که در سال 500 ه وفاتکرده و داراي تالیفاتی است.ابن ناصر،
او را رمی به کذب و تزویر در روایتکرده و گفته است که او چیزي را که نشنیده بوده ادعا می کرده است.
-470 مبشر بن عبید حمصی، کذاب و حدیث سازاست.
-471 مجاشع بن عمر و، دروغگو بوده و ابن معین گفته است:او را یکی از دروغ گویان یافتم.
-472 مجاعه بن ثابت خراسانی، نزیل بغداد، کذاب و ناکس است.
-473 محمد بن ابان رازي، دجال و کذاب و حدیث ساز بوده و خوب هم نمی توانست بسازد.
-474 محمد بن ابراهیم سعدي فریانی، حدیث ساز بوده است.
صفحه 44 از 197
-475 محمد بن ابراهیم شامی، ابو عبد اللهزاهد کذاب و معتاد در حدیث سازي بودهاست عموم احادیثش غیر محفوظ و غیر قابل
روایت است، مگر به جهت عبرت گرفتن، ولی او از زهاد بوده است.
[ [ صفحه 82
-476 محمد بن ابراهیم طیالسی، که تا سال 313 ه زندگی می کرده آدم بد و دجال و حدیث ساز بوده و شکی در حدیث دزدیش
نیست.
-477 محمد بن ابی نوح ابو عبد الله، غلام خزاعه، کذاب و متروك الحدیث است و احادیث نادرست روایت می کند.
-478 محمد بن احمد بن ابراهیم بن محبر کتبی، متوفی در سال 778 ه کذاب و مزور بوده است.
-479 محمد بن احمد، ابو الطیب رسعنی، کذاب ساز است کهابو عروبه گفته است: در میان دروغگویان دروغگوتر از او ندیدم.
-480 محمد بن احمد بن اسماعیل ابو بکر قزوینی که ابن نجار گفته است: جماعتی را دیدم که او را رمی به کذب و مذمتش می
کرده اند به ما رسیده، که او در سال 614 ه فوت کرده است.
-481 محمد بن احمد بن حامد قاضی حلب، متوفی در سال 482 ه که عبد الوهاب انماطی او را تکذیب کرده است.
-482 محمد بن حسین اهوازي، کذاب است.
-483 محمد بن احمد بن حمدان عنبري ابو حزام، حدیث ساز بوده است.
-484 محمد بن احمد بن سهیل (سهل) ابو الحسن باهلی از کسانی بوده که از لحاظ سند و متن حدیث می ساخته و حدیثهاي
ضعاف را می دزدیده و به افراد
[ [ صفحه 83
مورد اعتماد می چسبانده است.
-485 محمد بن احمد بن عبد الله عامري مصري، متوفی در سال 343 ه دروغ می گفته و نسخه ساختگی داشته است.
-486 محمد بن احمد بن محرومابو الحسن مصري، متوفی در سال 330 ه دروغ می گفته است.
-487 محمد بن احمد نحاس عطار، شیخ متاخر و کذاب است.
-488 محمد بن احمد بن هارون ابو بکر زیوندي شافعی، متوفی در سال 355 ه استاد ابی عبد الله حاکم، متهم به حدیث سازي است
که حاکم گفته است: از احادیث نادرست زیادش و روایتش از مردمی که شناخته شده نیستند، مثل: ابی الملوك، حجازي واحمد
بن عمر زنجانی بر من عرضه داشت.و اتفاقا روزي بر ابی محمد عبد الله بن احمد ثقفی مزکی وارد شدم او حدیثی با سندهاي
نادرست از حجاج ابن یوسف بر من عرضه داشت، که شنیدم ابنجندب از رسول خدا آورده است ": هر کس که خدا برایش خیر
بخواهد او را فقیه در دین می کند " گفتم: این باطل است چون تو از فرزندان حجاج بودي ابو بکر شافعی براي خوشایندت این
حدیث را ساخته است.
حاکم می گوید: دو باره در جائی با هم اجتماعکردیم به من گفت: آمده ام تا حدیثم را بر تو عرضه بدارم، گفتم: از ابیالملوك و
احمد بن عمر چیزي نگو که بنظرم هنوز خدا آنها را نیافریده است.او گفت: خدا را خدا را در من که آنها سرمایه ام
صفحه 45 از 197
[ [ صفحه 84
هستند آنگاه به او گفتم ": اصلت را برایم آشکار کن، و دیگر در این باره با من سخن مگو " اما گویا که به او گفته بودم:در آنچه
که آغاز کردي اضافه کن و لذابر آن افزود.
-489 محمد بن اسحاق ابو بکر مدینی، متوفی در سال 150 ه صاحب سیره مشهور که هشام بن عروه گفته است: او خبیث و دشمن
خدا و دروغ گو است و مالک پیشواي مالکیها گفته است: او کذاب و دجال است.
-490 محمد بن اسحاق بلخی، متوفی در سال 244 ه یکی از حفاظ بوده، ولی دروغ می گفته و از پیش خود احادیث نادرستی می
ساخته و براي کلمات، سند درست می کرده است.
-491 محمدبن اسحاق عکاشی، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-492 محمد بن اسحاق ابو عبد الله ضبی (صینی) متوفی در سال 236 ه کذاب و متروك الحدیث بوده است.
-493 محمد بن اسعد حکیمی ابو المظفر، واعظ و فقیه حنفی ها، نزیل دمشق، متوفی در سال 567 ه که در دینش سست و قمارباز،
کم مروت و کذاب بوده است.
-494 محمد بن اسماعیل ابو الحسین رازي، تعلیم دهنده کتابت، متوفی بعد از سال 350 ه که حافظ ابو القاسم طبري او را در
روایتش از موسی بن نصر،
[ [ صفحه 85
تکذیب کره است.
-495 محمدبن اسماعیل وساسی بصري، حدیث ساز بوده است.
-496 محمد بن اسماعیلعوام، دروغ می گفته و در شنیده ها تزویر می کرده است.
-497 محمد بن ایوب رقی، به نام مالک، حدیث می ساخته است.
-498 محمد بن ایوب بن سوید رملی، حدیث ساز بوده و در کتابهاي پدرش، مطالب ساختگی زیادي داخل کرده و حاکم و ابونعیم
گفته اند: او از پدرش احادیث ساختگی روایت کرده است.
-499 محمد بن تمیم فاریابی، کذاب و خبیث و حدیث ساز است.حافظ سري گفته است: محمد بن تمیم واحمد جویباري و محمد
بن عکاشه، بیش از ده هزار حدیث شاخته اند.
-500 محمد بن حاتم مروزي ابو عبد الله سمین، متوفی در سال 236 ه که یحیی بن معین گفته است: اوکذاب است و به نام مدینی
حدیث دروغ ساخته است.
-501 محمد بن حاتم کشی کذاب است.
-502 محمد بن حجاج واسطیلخمی ابو ابراهیم نزیل بغداد، متوفی در سال 181 ه کذاب، خبیث، حدیث سازو نسیان در حدیث
داشته است.
[ [ صفحه 86
صفحه 46 از 197
-503 محمد بن حسان کوفی خزاز، که ابو حاتم گفته است: او کذاب است.
-504 محمد بن حسان اموي که ابن جوزي گفته است: او کذاب است.
-505 محمد بن حسان سمتی که یحیی بن معین، گفته است: او کذاب و آدم بدي است که او را در مسجد الحرام دیدم دروغ می
گفته است.
-506 محمد بن حسن بن ابی یزید همدانی کوفی، کذاب و متروك الحدیث است.
-507 محمد بن حسن شیبانی، مصاحب ابی حنیفه، متوفی در سال 189 ه که یحیی بن معین و احمد گفته اند که او کذاب است.
-508 محمد بن حسن اهوازي، کپسول دروغ، کذاب و حدیث دزد بوده وبه نام شیوخ حدیث می ساخته و در سال 418 فوت است.
-509 محمد بن حسن، که ذهبی گفته است: شاید او همان نقاش و صاحب تفسیر بوده که کذاب و یاآخر دجال ها است.
-510 محمد بن حسنبن زباله مخزومی ابو الحسن مدنی، که پیش از دویست مرده است، کذاب و متروك الحدیث، سست روایت،
به حدیث سازي نسبت داده شده است.
[ [ صفحه 87
-511 محمد بن حسن ابو بکر دعاء اصم قطایعی، متوفی در سال 320 هاز افراد مورد اعتماد، مطالب ساختگی روایت می کرده است
و بنظر ذهبی، او واضع کتاب " الحیده " است که متفرد در روایت آنست.
-512 محمد بن حسن (ابو الحسن) بن کوثر ابو بحر البر بهاري، متوفی در سال 362 ه، کذاب بوده است.
-513 محمد بن حسن (حسین) ابو عبد الرحمن سلمی نیشابوري، حدیث ساز بوده و بنفع صوفیه، احادیثی ساخته و کتاب بزرگی
مشتمل برصد کتاب نوشته است.
-514 محمد بن حسین بن ابراهیم ابو بکر وراق، معروف به ابن خفاف، در سال 618 ه فوت کرده که خطیب، در تاریخش جلد 2
صفحه 250 گفته است، شک ندارم که او حدیث ها را بهم مخلوط کرده و بنام ثقات آنها را می ساخته است.و اسمها ونسبهاي
عجیبی براي کسانی که از انها حدیث می کرده، می ساخته است.و پیش من، از آن مطالب نادرست، مقداري موجود است.و من
بعضی از آنها را برهبه الله بن حسن طبري، عرضه داشتم.و او کتابم را پاره کرد و تعجب می کرد که چگونه از او شنیده ام.
ابن خفاف برایم نقل کرد که: یکبار بازار " باب الطاق " را آتش گرفت و از کتابهایم در حدود هزار و هشتاد جلد، که همه آنها
سماعی بوده سوخت.
-515 محمد بن حسین شاشی، مرك کذابی است.
-516 محمد بن حسین مقدسی، حدیث ساز بوده، او چنانکه گذشت خود را
[ [ صفحه 88
ملحق کننده نامیده است.
-516 محمد بن حسین ابو بکر قطان بلخی.متوفی در سال 306 ه.که ابن ناحیه او را تکذیب کرده است.
-517 محمد بن حسینبن عمران ابو عمر، حدیث می ساخته است.
-518 محمد بن حمید ابو عبد الله رازي، متوفی در سال 248 ه که یکی از حفاظ و از ظرفهاي دانش بوده، کذاب و حدیث دزد و
صفحه 47 از 197
مخلوط کننده سندها، با متن است.او حدیثها را اخد می کرده، آنگاه بعضی را با بعضی دیگر، می آمیخته و احادیثش، هر روز زیاد
می شده است.
اسدي گفته است: کسی را در دروغگوئی، حاذق تر از دو نفر: سلیمان بن شاذ کونی، و محمد بن حمیدرازي، ندیدم.
و جزري گفته است: کسی را جري تر از او به خدا ندیدم، و فضلک رازي گفته است: پیش من از ابن حمید پنجاه هزار حدیث
است که حتییک حرف آنرا براي کسی نقل نکردم.
-519 محمد بن خالد واسطی طحان.مرد بد و دروغ گوئی بوده است.
-520 محمد بن خلید حنفی کرمانی، اخبار را دگرگون و روایات بی سند را سند دار می کرده است.
-521 محمد بن خلیل ذهلی، حدیث می شاخته است.
[ [ صفحه 89
-522 محمد بن داب المدینی، کذاب است.
-523 محمد بن داود بن دینار فارسی، دروغگو و حدیث ساز بوده است.
-524 محمد بن ززام، کذاب است.
-525 محمد بن زکریا خصیب، حدیث می ساخته است.
-526 محمد بنزیاد جزري حنفی، حدیث می ساخته است.
-527 محمد بن زیاد الیشکري، کذابو حدیث ساز و کور و خبیث بوده است.و یحیی بن معین گفته است.در بغداد مردمی، حدیث
ساز و دروغ گو بودهاند که از آن جمله محمد بن زیاد، است کهحدیث می ساخته و ترجمان دروغ بوده است.
-528 محمد بن زیاده طحان، حدیث می ساخته واحادیثش دروغ بوده است.
-529 محمد بن سعید معروف بهمصلوب شامی، کذاب بوده و عمدا حدیث می ساخته است.که نسائی او را، از دروغگویان چهار
گانه معروف که به نامرسول خدا حدیث می ساخته اند به حساب آورده است.و عبد الله بن احمد بن سواده گفته است: اسمش را بر
بیشتر از صد اسم، دگرگون نموده اند و من همه آنها را در کتاب جمع کرده ام.
[ [ صفحه 90
-530 محمد بن سعید ازرق، کذاب و حدیث ساز است.
-531 محمد بن سعید مروزي بورقی، متوفی در سال 318 ه یکی از سازندگان حدیث، و دروغگویان است.و بغیر حدیثی که ساحته
است نیز حدیث کرده است.
خطیب گفته است: او به نام افراد مورد اعتماد، احادیث نادرستی که از شمارش بیرون است ساخته است.و بد ترین آنها روایتی است
که از بعضی از مشایخش نقل کرده است.
-532 محمد بنسلیم بغدادي، در حدیث، دروغ می گفته است.
-533 محمد بن سلیمان بن ابی فاطمه، کذاب و حدیث ساز است.
-534 محمد بن سلیمان بن دبیر، که بنام ثقات، حدیث می ساخته است و ابن حبان گفته است: او حدیث می دزدیده وحدیث می
صفحه 48 از 197
ساخته است.
-535 محمد بن سلیمان بن زبان، او شیخی در بصره بوده و گفته شده که حدیث می ساخته است.
-536 محمد بن سلیمان بن هشام ابو جعفر خزاز، معروف به ": ابن بنت مطر وراق " که در سال 265 ه فوت کرده، او را بطور کلی
تضعیف کرده اند.ابن حبان گفته است: به هیچ وجه با گفته اش احتجاج نمی شود کرد.و ابن عدي گفته است: حدیث را واصل می
کرده و می دزدیده است.و ذهبی درکتابش جلد 3 صفحه 68 براي او، دروغ هائی شمرده است.و خطیب، در تاریخشجلد 5 صفحه
297 و ابن جوزي و ذهبی، بعضی از روایات ساخته را، از او دانسته اند.
[ [ صفحه 91
-537 محمد بن سنان قزاز بصري، نزیل بغداد، که ابو داود و دیگران، او را تکذیب کرده اند.
-538 محمد بن سهل ابو عبد الله عطار، حدیث می ساخته است.
-539 محمد بن شجاع ابو عبد الله بن ثلجی حنفی، متوفی در سال 266 ه که در زمانش، فقیه عراق بوده، کذاب است.و در موضوع
تشبیه، حدیث ساخته.و در ابطال حدیث از رسول خدا، و ردش، به خاطر یاري کردن ابی حنیفه ورایش حیله کرده است.
-540 محمد بن ضوبن صلصال ابو جعفر کوفی، کذاب و شارب الخمر بوده است.
-541 محمد بنعبد عامر سمرقندي، متوفی در حدود سیصد، کذاب و معروف به وضع حدیث است.او احادیث نادرست، روایت
می کرده.و حدیث می دزدیده.و آن را روایت می کرده.و از ضغفاء و درغگویان در روایت کردن از ثقات به باطل، پیروي می
نموده.و بالاخره دروغش آشکار گردید.
-542 محمد بن عبده قاضی بصري، متوفی در سال 313 ه کذاب، متروك-الحدیث، ناچیز و آفت بوده است.
-543 محمد بن عبد الرحمن بن بجیر، متوفی در سال 292 ه کذاب و متروك الحدیث بوده، از افراد مورد اعتماد و مالک مطالب
نادرست و غیر صحیح روایت
[ [ صفحه 92
می کرده است.
-544 محمد بن عبد الرحمن بیلمانی، از پدرش نسخه اي، مشتمل بر دویست حدیث که همه آنها ساختگی بوده، حدیث کرده
است.
-545 محمد بن عبد الرحمنابو جابر بیاضی مدنی، کذاب و متروك الحدیث است.
-546 محمد بن عبد الرحمن قشیري، کذاب و متروك الحدیث بوده، دروغ می گفته.و حدیث می ساخته است.
-547 محمد بن عبد الرحمن بن غزوان، مشهور به ابن قراد، کذاب و حدیث ساز، بوده و از ثقات مردم مطالب نادرست روایت
کرده و با وقاحت، از مالک و شریک و ضمام بن اسماعیل، در باره حوادث و بلایا، حدیث کرده است.
-548 محمد بن عبد العزیز جارودي عبادانی حافظ، دروغ گوئی بوده است.
-549 محمد بن عبد القادر ابو الحسن بن سماك واعظ، متوفی در سال 502 ه کذاب است و روایتاز او جائز نیست.
-550 محمد بن عبدالله بن سبره ابو بکر مدنی، متوفی در سال 162 ه کذاب و حدیث ساز و ناکسبوده، حدیث می ساخته ودروغ
صفحه 49 از 197
می گفته و در مدینه
[ [ صفحه 93
طیبه فتوا می دادهو پیش او هفتاد هزار حدیث، در باره حلال و حرام، وجود داشته است.
-551 محمد بن عبد الله بن ابراهیم بن ثابت ابو بکر اشنانی، کذاب و دجال و حدیث ساز، بوده است وگاهی حدیثی که نیکو
نبوده.نهایت آنکه، خدا داناتر است.سندهاي صحیحی، از بعضی کتابها می گرفته، آنگاه این بلاها را، با آنها ترکیب می کرده است.
-552 محمد بن عبد الله بن زیاد ابو سلمه، کذاب است.
-553 محمد بن عبد الله بن علاثه حرانی قاضی، متوفی در سال 167 ه از افراد مورد اعتماد، حدیث می ساخته ومعضلاتی نقل می
کرده است که روایت از او چنانکه ابن حبان گفته است.روا نیست.
-554 محمد بن عبد الله بن مطلب ابو الفضل شیبانی کوفی، متوفی در سال 387 ه وضاع و دجال و کذاب است.و به نفع رافضی ها،
حدیث می ساخته است.
و در صفحه 147 اللئالی به نقل از ابی الغنائم، امده است که او کذاب و حدیث ساز است.آنگاه سیوطی گفته است: او موصوفین به
حفظ است، در صورتی که این از شگفت انگیزترین چیزها است و خدا داناتر است.
-555 محمد بن عبد الله بن حبابه بغدادي بزار، متوفی در سال 435 ه که ابن برهان، گفته است: ابن شیخ کذاب است.
[ [ صفحه 94
-556 محمد بن عبد الملک ابو عبد الله ضریر انصاري مدنی، کذاب و حدیث ساز است.احمد در باره اش گفته: او کذاب است.از
این رو حدیثش را سوزانده ایم.
-557 محمد بن عبد الواحد ابو عمر زاهد، غلام ثعلب، متوفی در سال 345 ه که خطیب در باره اش گفته است: او چنان بود که اگر
مرغی می پرید، می گفت:
ثعلب از ابن اعرابی ما حدیث کرده، آنگاه چیزي در این باره می گفت.و اما از لحاظ حدیث، جمیع شیوخ ما را دیدم که حدیث او
را توثیق و تصدیق میکردند و رئیس الروسا، به من گفت: بسیاري از احادیث ابو عمر که مورد استنکار قرار گرفته و در کتب اهل
علم، دروغ شمرده شده دیده ام.براي او کتابی است به نام " غرائب- الحدیث" که آن را بر اساس مسند احمد نوشته و چه نیکو
نوشته است.و نیز داراي جزوه اي است که در آن جمیع احادیث که در فضائل معاویه روایت شده، گرد آورده است.و هر کدام از
اشراف و کتاب را که احادیث را بر آنها قرائت می کرده ابتدا، از این جزوه آغاز مینموده و آنها را نسبت به آن معاف نمیداشته
است.
ابن نجار گفته است: ابو عمر زاهد، جزوه اي در فضائل معاویه تهیه کرده که اکثر مطالبش نادرست و ساختگی است.
امینی می گوید: ابن نجار، در رایش، راه انصاف نپیموده، بلکه درست همان است که فیروز آبادي در " سفر السعاده " اش
وعجلونی در " کشف الخفاء آورده اند که: هیچ حدیث صحیحی در فضیلت معاویه نیامده است.و از این جزوه (ابو عمر) خواننده
محترم، ارزش گفتار خطیب را که گفته است ": و اما از لحاظ حدیث پس دیدیم "..می یابد که چگونه شیوخ ما، مردي را که
چنین جزوه اي در باره معاویه تهیه کرده است، توثیق و تصدیق می کنند؟!.
صفحه 50 از 197
[ [ صفحه 95
-558 محمد بن حسن بن عثمان بن حسن قاضی نصیبی بغداد، ابوالحسن، متوفی در سال 406 ه کذاب است.و به نفع شیعه مطالب
نادرست روایت کرده و احادیث ساخته است.و ابو الفتح مصري گفته است: من در بغداد، براي کسانیکه گفته می شده دروغ گو
هستند چیزي ننوشتم، جز براي چهار نفر که یکی از آنها " نصیبی " بوده است.و ابو عبد الله صیمري گفته است: او در روایت
ضعیف و در شهادت، عدلبوده است.
-559 محمد بن عثمان بن ابی شیبه، متوفی در سال 297 ه که عبد الله بن اسامه کلبی و ابراهیم بن اسحاق صفوان و داود بن یحیی و
عبد الرحمن بن یوسف ابن خراش و محمد بن عبد الله حضرمی و عبد اللهبن احمد بن حنیل و جعفر بن محمد ابن ابی عثمان
طیالیسی و عبد الله بن ابراهیم بن قتیبه و محمد بن احمد عدوي و جعفر ابن هذیل گفته اند: او کذاب و حدیث ساز بوده که حدیث
سازیش، آشکار بوده و چیزهائی را به مردمی نسبت می داده که معلوم بوده از آنها نیست.
-560 محمد بن عثیم، کذاب و متروك الحدیث است و نباید حدیثش را نوشت.
-561 محمد بن عکاشه کرمانی، دروغ گو و حدیث ساز بوده.و مطالب نادرست، روایت می کرده و زیاد گریه می کرده، چنانکه
هر گاه حرف می زده گریسته است و از حافظ سري نقل شده که می گفت: احمد جویباري و محمد تمیم و محمد ابن عکاشه، به
نامرسول خدا بیش از ده هزار حدیث ساخته اند و قرطبی در " التذکار " صفحه 155 او را از افرادیکه قربه الی الله، حدیث می
ساخته اند تا مردي را به اعمال نیک دعوت کنند بشمار آورده است.
-562 محمد بن علی بن موسی ابو بکرسلمی دمشقی، متوفی در سال 460 ه
[ [ صفحه 96
دروغ می گفته و به نام شیوخ، حدیث می ساخته است.
-563 محمد بن علی بن ودعان، متوفی در سال 494 ه صاحب " اربعین ودعانیه " ساختگی که " سلفی " گفته است: هنگامی که
آنرا ورق زدم، این حقیقت برایم آشکار گردید که در آن، درهم آمیزي بزرگی وجود دارد که دلالت بر کذب او و مخلوط کردن
سندها که از عمویش و یا از زید بن رفاعه دزدیده است می کند.
-564 محمد بن علی بن یحیی سمرقندي، متوفی در سال 359 ه کذاب بوده و به نام ثقات، روایاتی که نقل نکرده بودند می ساخته
و از کسانیکه درکشان نکرده بوده روایت میکرده است.
-565 محمد بن عمر بن فضلجعفی، متوفی در سال 361 ه کذاب بوده است.
-566 محمد بن عیسی بن رفاعه اندلسی، متوفی در سال 337 ه کذاب و حدیث ساز بوده است.
-567 محمد بن عیسی بن عیسی بن تمیم، کذاب و حدیثش نادرست و بی ارزش بوده است.
-568 محمد بن فرات کوفی، (در اللئالی بجاي کوفی کرمانی آمده که تصحیف شده است) ابو علی تمیمی، شیخی بود در بغداد،
ولی اصلا اهل کوفه بوده، دروغ می گفته و از محاربروایات موضوعه نقل می کرده است.
-569 محمد بن فرخان (در اللئالی فرغانی بجاي فرخان آمده که تصحیف
صفحه 51 از 197
[ [ صفحه 97
شدهاست) ابن روزبه، غلام متوکل ابو طیب دوري سامرائی الاصل مقیم بغداد، متوفی کمی بعد از 359 ه که خطیب، در تاریخش
جلد 3 صفحه 168 حدیث نادرستی نقل کرد و آنگاه افزود: بعید نیست، که ساخته ابن فرخان باشد که داراي احادیث نادرست
زیادي است که با سندهاي آشکار از شیوخ مورد اعتمادنقل کرده است.و در میزان الاعتدال آمده است که: براي او خبر دروغی در
"موضوعات " ابن جوزي است.و در لسان المیزان جلد 5 صفحه 340 آمده است که ابن نجار گفته است: او متهم به ساختن حدیث
است.و سیوطی گفته است: او حدیث می ساخته است.
-570 محمد بن فضل بن عطیه مروزي، متوفی در سال 180 ه کذاب و حدیث ساز است.
-571 محمد بن فضل یعقربی واعظ، کذاب و در هم آمیزي احادیثش آشکار شده و در سال 617 فوت کرده است.
-572 محمد بن قاسم ابو بکر بلخی، حدیث می ساخته است.
-573 محمد بن قاسم ابو جعفر طالقانی، کذاب و خبیث و از مرحبه است.او بنفع مذهبش حدیثمی ساخته است.
-574 محمد بن مجیب ثقفی زرگر کوفی، ساکن بغداد، کذاب و دشمن خدا و نسیان در حدیث داشته است.
[ [ صفحه 98
-575 محمد بن مجیب ابوهمام قرشی کذاب و نسیان در حدیث داشته است.
-576 محمد بن محرم کذاب است.
-577 محمد بن محصن اسدي، مورد اعتماد نیست و متروك الحدیث و کذاب و حدیث ساز است.
-578 محمد بن محمد جرجانی وکیل ابو الحسین نضله، متوفی در سال 368 یا 378 ه او حافظ و امام است.که مطالب نادرست.از
شیوخ گمنام روایت کرده که کسی از آنها پیروي نکرده.و آنها را مورد انکار قرار داده و تکذیبش نموده اند و ابو سعید نقاش، قسم
خورده که او حدیث ساز بوده است.
-579 محمد بن محمد بن عبد الرحمن ابو الفتح خشاب ثعلبی، که به او در دروغگوئی و تخیلات و وضع حدیث مثل زده شدو او
شراب خوار بوده است.ابراهیم بن عربی، در باره اش گفته است ": پدرش وصیت کرده بوده که او چوب بتراشد، نتوانست و دروغ
تراش در آمد."
-580 محمد بن معمر محدث ابوالبقاء، که ابن مبارك خفاف گفته است: در سال 542 ه فوت کرده ثقه نبوده بلکه کذاب و حدیث
ساز بوده اسمهاي مردم را در جزوه هائی می ساخته، آنگاه می رفته و آنها را بر مردم قرائت می کرده است.
-581 محمد بن محمد ابو بکر واسطی باغندي حافظ معمر، متوفی در سال 312 ه مخلوط کننده احادیث و خبیث در تدلیس بوده و
ابراهیم اصفهانی گفته
[ [ صفحه 99
است: او کذاب است.
-582 محمد بن مروان، معروف به سدي صغیر، مصاحب کلبی، کذاب و غیر ثقه و حدیث ساز بوده که حتما نباید حدیثش نوشته
صفحه 52 از 197
شود.
-583 محمد بن مزید (مرثد) ابو بکر خزاعی، معروف به ابن ابی الازهرنحوي، متوفی در سال 325 ه دروغ گوي بدي که خطیب در
مسندش گفته است: او کذاب است.
-584 محمد بن مستنیر ابوعلی نحوي، معروف به قطر، متوفی در سال 206 ه که ابن سکیت گفتهاست: از او مطلب زیادي نوشتم، و
قتیکه معلوم شد، او در لغت دروغ گو است، چیزي از آن نقل نکردم.
-585 محمد بن مسلمه واسطی، متوفی در سال 282 ه متهم به حدیث ساختگی باطلی استکه رجالش همه مورد اعتمادند، مگر
خود او.
-286 محمد بن معاویه ابو علی نیشابوري، متوفی در سال 229 ه کذاب است، در مکه، حدیث می ساخته واحادیث دروغ زیادي که
اصل نداشته، براي مردم نقل کرده است.
-587 محمدبن منده بن ابی الهیثم اصفهانی، نزیل ري، کذاب و دروغ گو بوده است
[ [ صفحه 100
-588 محمد بن منذر تابعی است.
-589 محمد بن منصور بن جیکان ابو عبد الله قشیري، کذاب است.
-590 محمد بن مهاجر ابو عبد الله طالقانی، برادر حنیف قاضی، متوفی در سال 264 ه وضاع و کذاب است.و به نام افراد مورد
اعتماد، حدیث می ساخته که صالح اسدي، گفته است: او دروغ گوترین مخلوق خدا است.از مردي حدیث می کرد که پیش از
سی سال از تولدش مرده بودند، من او را از پنجاه سال پیش به دروغ می شناسم.
-591 محمد بن مهلب حرانی، حدیث می ساخته است.
-592 محمد بن موسی بن ابی نعیم واسطی، کذاب و خبیث است.
-593 محمد بن نعیم نصیبی، کذاب است.
-594 محمد بن نمیر فاریابی، که او را " بیلمانی " در زمره حدیث سازان، بشمار آورده است.
-595 محمد بن هارون هاشمی، معروف به ابن بریه، نیسان در حدیث داشته و متهم بوضع است.
-596 محمد بن ولید قلانسی بغدادي، کذاب و حدیث ساز است.
[ [ صفحه 101
-597 محمد بن ولید قرطبی، متوفی در سال 309 ه هلاك شده و حدیث- ساز است.
-598 محمد بن ولید الیشکري که او همان محمد بن عمر بن ولید است که ازدي او را تکذیب کرده است.
-599 محمد بن یحیی بن رزین مصیصی، دجالو حدیث ساز است.
-600 محمد بن یزیدمستملی ابو بکر طرطوسی، حدیث دزد است و در آن کم و زیاد می کند و حدیث می سازد.
-601 محمد بن یزید معدنی، کذاب و خبیث است.
-602 محمد بن یزید عابد حدیث ساخته اي، در فضیلت معاویه ذکر کرده که همان آفت او است.
صفحه 53 از 197
-603 محمد بن یوسف ابو بکر رقی حافظ، متوفی بعد از 382 ه کذاب است و بر طبرانی حدیث وضع کرده است.
-604 محمد بن یوسف بن یعقوب رازي، شیخ دجال و کذاب است و حدیث و قرائت و نسخه می ساخته و در قرآن چیز هائی وضع
کرده است که دار طقنی گفته است:در حدود شصت نسخه قرائت که اصل نداشته و احادیث که ضبط شده نبوده ساخته است او
پیش از سیصد وارد بغداد گردید.
-605 محمد بن یونس کدیمی قریشی، یکی از زبرگان حفاظ بصره که در
[ [ صفحه 102
سال 286 ه فوت کرده، کذاب و حدیث بر پیغمبر و ثقات می ساخته، و ابن حبان گفته است: او پیش از هزار حدیث ساخته است.
-606 محمش نیشابوري، حدیث می ساخته است.
-607 محمود بن علی طواري (طرازي)، کذاب بوده و در سنه ششصد می زیسته است.
-608 مروان بن سالم دمشقی غلام بنی امیه، کذاب و حدیث ساز بوده، هیچکدام از احادیثش مورد پیروي ثقات نیست.
-609 مروان بن شجاع حرانی اموي، حجت نیست، مقلوبات را از افراد مورد اعتماد نقل میکند.
-610 مروان بن عثمان بن ابی سعید ذرقی، کذاب است.
-611 مطهر بن سلیمان ابو بکر معدل فقیه، متوفی در سال 343 کذاب است.
-612 معاویه بن حلبی، حدیث می ساخته است.
-613 معلی بن صبیح موصلی، که ابن عمار گفته است: او از عبادت کنندگان موصل بوده، حدیث می ساخته و دروغ می گفته
است.
[ [ صفحه 103
-614 معلی بن هلال بن سوید طحان کوفی عابد، کذاب است و ازمعروفین به دروغ است و حدیث می ساخته است و احمد گفته
است: تمام احادیثش ساختگی است.
-615 مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی در سال 150 ه کذاب و دجال و حدیث ساز است.که نسائی او را از دروغگویان معروف که
برسول خدا حدیث می ساخته به شمار آورده است، او به ابی جعفر منصور می گفته: بنگر چه حدیثی را در بارهات دوست می
داري که برایت حدیث کنم و به مهدي گفته است: اگر بخواهی احادیثی براي تو درباره عباس وضع کنم؟ او در جواب گفت:
حاجتی در آن نیست.
-616 منذر بن زیاد (یزید) طائی، کذاب و متروك الحدیث است.
-617 منصور بن عبد الله هروي ابو علی خالدي ذهلی، متوفی در سال 401 ه که ابو سعید ادریسی گفته است: او کذاب است.
-618 منصور بن مجاهد، حدیث می ساخته است.
-619 منصور بن موفق، حدیث میساخته است.
-620 مهدي بن هلال ابو عبد الله بصري، کذاب و صاحب بدعت است و حدیث می ساخته و عموم چیزهائی که روایت می کرده
مورد پیروي قرار نگرفته است.
صفحه 54 از 197
[ [ صفحه 104
-621 مهلب بن ابی صفره ظالم بن سراق ازدي، متوفی در سال 83 ه مکنی به ابو سعید عیبی جز دروغ نداشته است و در باره اش
گفته شده: هماره دروغ می گفته است و او والی خراسان بوده و پنج سال در آن ولایت داشته است.ابنقتیبه در " المعارف " صفحه
175 چنین گفته: ولی ابو عمر صاحب " الاستیعاب "گفته است:
او ثقه است و کسی که اورا با دروغ عیب گرفته وجهی ندارد، زیرا او در جنگ با خوارج احتیاج به دروغ گفتن داشته و آنان روي
خشم و کینه او را به دروغ نسبت داده اند.
امینی می گوید: جناب ابو عمر، دروغ گفتن مهلب را با این بیانش تثبیت کرده، نهایت آنکه آن را بخاطر نیازيکه در جنگ داشته
تجویز کرده است و این همان راي معاویه است فتح این باب کرده است!!
-622 مهلب بن عثمان، کذاب است.
-623 موسی ابتی، در زمره حدیث سازان یاد شده است.
-624 موسی بن ابراهیم مروزي، کذاب است.
-625 موسی بن عبد الرحمن ثقفی صنعانی، دجال و وضاع است.و کتابی در تفسیر ساخته است.
-626 موسی بن محمد ابو طاهر دمیاطی بلقاوي مقدسی واعظ، کذاب و حدیث ساز بوده وبه نام افراد مورد اعتماد مطالب نادرست
می ساخته است
[ [ صفحه 105
-627 موسی بن مطیر، کذاب و متروك الحدیث است.
-628 مسیره بن عبد ربه فارسی بصري، کذاب و حدیث ساز است و در فضیلت قزوین چهل حدیث ساخته است، و ابو ذرعه گفته
است که او می گفته: من دراین کار نظر خیر دارم.و محمد بن عیسی بن طباع، گفته است که به مسیرهگفتم: این احادیث را از کجا
آورده اي کسیکه چنین قرائت کند، برایش چنین خواهد بود؟ در جواب گفت: آنها را به خاطر تر غیب مردم به آن، ساخته ام!!
و گروهی او را به زهد توصیف کرده اند.
-629 مسیره بن عبید، کذاب است.
حرف (نون)
-630 نافع بن هرمز ابو هرمز جمال، کذاب وحدیث ساز استو.
-631 نصر بن باب ابوسهل خراسانی، نزیل بغداد، که گفته شده در سال 193 ه فوت کرده، کذاب و خبیث و دشمن خدا
است.احمد و ابن معین و ابو خثیمه حدیثش را از درجه اعتبار ساقط دانسته اند و ابن معین از او بیست هزار حدیث نوشته است.
-632 نصر بن حماد بن عجلان ابو الحادث بجلی وراق، کذاب و نسیان حدیث داشته و ناکس است.
[ [ صفحه 106
صفحه 55 از 197
-633 نصر بن طریف ابو جزء، از معروفین به وضع حدیث است و از کسانی است که به دروغگوئیش اجماع کرده اند.
-634 نصر بن قدید بن یسار چنانکه عقیلی و ابن معین گفته اند کذاب است.
-635 نصر الله بن ابی العز مظفر ابو الفتح شیبانی ابن شعیشعه دمشقی در سال ششصد و پنجاه و شش فوت کرده و مسند احمد را
روایت نموده که ابو شامه گفته است او مشهور به کذب و بی مبالات در دین است.
و احمد بن یحیی بن سنی الدوله، در حالیکه والی دمشق بوده او را به قضاوت آنجا منسوب کرده و بعضی از شعراء در این باره
گفته اند ": شعیشه شقی بر مسند قضاوت نشسته، و اي بر شما چه چیز، شما را از او بازداشته بعد از آنچه که او آشکار نمود؟ آیا
زلزله آمده بود و یا دجال خروج کرده و یا آنکه رجال صاحب هدایت از بین رفته بودند؟ شگفتا از عصاره فکرکسی که جاهل به
شرع است و مردم به اواجازه داده اند که بر مسند قضا بنشیند"؟
-636 نضر بن سلمه مروزي، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-637 نضر بن شفی، یکی از دروغگویان است.
-638 نضر بن طاهر، حدیث می دزدیده و دروغ می گفته و در آن مبالغه می کرده است
[ [ صفحه 107
-639 نعیم بن حماد ابو عبد الله اعور، یکی از پیشوایان است که در سال 228 ه فوت کرده است.ازدي گفته است: او در تقویت
سنت، حدیث می ساخته و حکایات نادرستی در مذمت نعمان که همه آنها دروغ بوده نتظیم می کرده است.
-640 نعیم بن سالم بنقنبر، کذاب ساز و یکی از دروغگویان مشهور بوده است.
-641 نهشل بن سعید بصري، کذاب و متروك الحدیث است.
-642 نوح بن ابی مریم یزید ابو عصمه، متوفی در سال 173 ه شیخ کذاب بوده و همانند معلی بن هلال، در فضائل قرآنحدیث
وضع نموده است.حاکم گفته است: او کسی است که احادیث فضائل قرآن ساخته است و احادیث فضیلت سوره هاي قرآن، صد و
چهارده حدیث است که همه آنها دروغ می باشد.
-643 نوح بن دراج، که ذهبی گفته است: او کذاب است.
-644 نوح بن جعونه، که گفته شده در سال 182 ه مرده است کذاب و حدیث ساز بوده است.
-645 نوح بن مسافر، حدیث می ساخته است.
[ [ صفحه 108
حرف (هاء)
-646 هارون بن حبیب بلخی، کذاب است.
-647 هارون بن حیان رقی، حدیث می ساخته است.
-648 هارون بن زیاد، کسی است که برثقات حدیث می ساخته است.
صفحه 56 از 197
-649 هارون بن محمد ابو الطیب، کذاب است.
-650 هبهالله بن مبارك بغدادي حنبلی، متوفی در سال 509 ه یکی از حافظ دروغگو بوده، ولی آفتی در حدیث سازي بشمار می
رود که دروغش پیش ائمه حدیث آشکار گردیده است.
-651 هشام بن عمار ابو الولید سلمی، متوفی در سال 245 ه فقیه، خطیب و محدث دمشق بوده که ابو داود گفته است: او چهارصد
حدیث نقل کرده که اصلی براي آنها نیست.
-652 هناد بن ابراهیم نسفی، کذاب و حدیث ساز و راوي احادیث ساختگی در باره موضوعات و بلایا است.که در سال 465 ه
فوت کرده است.
-653 هیثم بن عدي عدي طائی متوفی در سال 207 ه کذاب و ناکس است و کنیزش در باره او گفته است: مولایم تمام شب را
شب زنده داري می کرده وقتیکه صبح می شده می نشسته و دروغ می گفته است.
ابو نواس در باره او گفته است ": هیثم بن عدي در تلونش چنین است که هر روز منزلش روي چوبی است، او همواره در مسافرت
بسوي موالی و احیانا به
[ [ صفحه 109
سوي اهل بادیه است، براي او زبانیاست که براي هجوشان سوقش می دهد که گویا همواره ظلم برسم میکند، بخدا قسم
نزدیکیاي نیست که آنرا قصد کنی مگر آن نزدیکی که از راه انساب بدست آوردهاي هنگامی که عدي را در بنی " ثعل " نسبت
دادي، دال را مقدم بر عین در نسب کن (" یعنی " دعی " بخوان که ولد الزنا و بی ارتباط با بنی ثعل است).
-654 هیثمبن عبد الغفار طائی بصري، کذاب و حدیث ساز است.
حرف (واو)
-655 ولید بن سلمه طبرانی ازدي، کذاب وبه نام افراد مورد اعتماد حدیث ساز است.
-656 ولید بن عبد الله بن ابیثور همدانی کوفی، متوفی در سال 172 ه نزیل بغداد، کذاب و ناکس است.
-657 ولید بن فضل عنزي، حدیث می ساخته که ابن حبان گفته است: مطالب ساختگی روایت می کرده که به هیچ وجه احتجاج به
آنها جائز نیست.
-658 ولید بن محمد موقري غلام بنی امیه، متوفی در سال 181 ه کذاب و متروك الحدیث است و نباید حدیثش نوشته شود.
-659 وهب بن حفص ابو الولید بجلی حرانی، که تا سال 250 ه زندگی
[ [ صفحه 110
نموده کذاب و حدیث ساز است.
-660 وهب بن وهب قاضی ابو البختري قرشی مدنی، متوفی در سال 199 یا 200 ه دروغگوترین افراد، کذاب، خبیث، دجال، دشمن
خدا و حدیث ساز بوده است و تمام شب را حدیثمی ساخته که سوید بن عمرو بن زبیر، در باره اش چنین گفته است ": ما
ابنوهب را هنگامی که براي ما از پیامبر اکرم حدیث می گفته چنان یافتیم که دین و پیرهیز گاري را ضایع می کرده، روایاتی که
صفحه 57 از 197
همه اش دروغ و افتراء بوده روایت می کرده است، اف بر وهب و چیزهائی که روایت کرده و گرد آوردهاست."
ابن عدي گفته است: ابو البختري، از درغگویان و حدیث سازان است و در هر حدیثی که روایت می کرده سندهاي دروغ برایش
می ساخته و به نام ثقات آنها را جا می زده است.
حرف (یاء)
-661 یحیی بن ابی انیسه جزري رهاوي، متوفی در سال 146 ه کذاب و متروك الحدیث است.
-662 یحیی بن سکن بصري، متوفی در سال 202 ه شیخی است که دروغ می گوید و مطالب ساختگی روایت می کند.
-663 یحیی بن شبیب یمانی، از سفیان، مطالبی که هرگز حدیث نکرده بوده روایت می کرده و به نام حمید طویل، حدیث ساخته و
دروغ گفته است.
[ [ صفحه 111
-664 یحیی بن عبدویه ابو زکریا، کذاب و مرد بدي است.
-665 یحیی بن عقبه بن ابیالعیزار، حدیث دروغ می ساخته، کذاب، خبیث، دشمن خدا بوده و هیچکدام از چیزهائی که روایت می
کرده مورد پیروي قرار نگرفته است.
-666 یحیی بن علاء که از مطرف روایت می کرده، کذاب و حدیث ساز بوده است.
-667 یحیی بن علی بن عبد الرحمن بلنسی مالکی، متوفی در سال 589 ه امام مسجد عتمه، کذاب بوده است.
-668 یحیی بن عنبسه قرشی بصري، کذاب، دجال، وضاع بوده و حدیث میساخته است که ابن عدي گفته است: حدیثش نادرست
وضعش آشکار بوده است.
-669 یحیی بن محمد برادر حرمله تجیبی، بر حرمله حدیث می ساخته است.
-670 یحیی بن میمون ابو ایوب بصري، متوفی در سال 190 ه کذاب، دجال، متروك الحدیث بوده و احادیث را دگرگون می کرده
است.
-671 یحیی بن هاشم غسانی سمسار ابو زکریا، کذاب ودجال این امت بوده حدیث می ساخته و حدیث دزد بوده است.
[ [ صفحه 112
-672 یزید بن خالد العمی، کذاب است.
-673 یزید بن ربیعه بن یزید دمشقی، کذاب و معروف به دروغ است.
-674 یزید بن عیاض لیثی بصري، ابو الحکم، کذاب و حدیث ساز و غیر ثقه ومتروك الحدیث است.
-675 یزید بن مروان خلال، کذاب است.
-676 یعقوب بن اسحاق بیهسی، که برایش انبساطی در آشکار کردن دروغ بوده، و لذا محدثین تمام آنچه که از او نوشته انددور
انداخته اند.
-677 یعقوب بن ولید ابو یوسف ازدي مدنی، از دروغگویان بزرگ بوده که حدیث می ساخته است.
صفحه 58 از 197
-678 یعقوب ابو یوسف اعشی، کذاب و مرد بدي بوده، و در حدود سال 200 ه فوت کرده است.
-679 یعلی بن اشدق ابو الهیثم عقیلی حرانی، که در زمان حکومت رشید زنده بوده کذاب و ناکس است.حدیثش نوشته نمی شود،
برایش احادیثی وضع کردند، او به آنها حدیث می کرده و نمی دانست، ابن عدي گفته است: از ابی سمر به منرسیده که گفت به
یعلی گفتم: عمویت از پیامبر چه شنید؟ گفت: جامع سفیان و موطا مالک و چیزي از فوائد را.
[ [ صفحه 113
-680 یمان بن عدي حدیث ساز بوده است.
-681 یوسف بن جعفر خوارزمی، شیخ متاخر، حدیث ساز بوده است.
-682 یوسف بن خالد سمتی فقیه، کذاب و حدیث ساز بوده، کتابی در باره عذاب نوشته، در آن منکر میزان و قیامت شده و او
نخستین کسی است که کتاب شروط را وضع کرده، و اول کسی است که راي ابی حنیفه را به بصره آورده، و در سال 189 ه فوت
کرده است.
-683 یوسف بن سفر ابو الفیض دمشقی، کذاب و متروك الحدیث بوده، دروغ می گفته و مطالب نادرست روایت می کرده، و در
زمره حدیث سازان قرار داشته است.
کینه ها
-684 ابن زباله، که حافظ احمد بن صالح، گفته است: از او صد هزار حدیث نوشتم، آنگاه برایم معلوم شد که او حدیث می
ساخته، از این رو حدیثش را ترك کردم.
-685 ابن شوکر، با سند حدیث می ساخته است.
-686 ابن الصقر، کذاب بوده و حدیث می دزدیده و آنها را ترکیب می کرده و به نام شیوخ قالب می زده است.
[ [ صفحه 114
-687 ابو بکر بن عثمان کذاب بوده و داراي احادیث دروغی است.
-688 ابو جابر بیاضی، کذاب بوده است.
-689 ابو الحسن بن نوفل راعی، بلاء و کذاب بوده است.
-690 ابو حیان توحیدي، صاحب تصنیفات زیاد، گفته شده: اسمش علی بن محمد بن عباساست.که مهلبی وزیر، او را به خاطرسوء
عقیده و نظرات مخصوص فلسفیش تبعید کرد و تا حدود سنه چهار صد در بلاد فارس بوده است.
"ابن مالی " در کتاب " الفریده " گفته است: ابو حیان کذاب و از لحاظ دین و پرهیز کاري کم بهره بوده، و در بهتان زدن
تجاهرمی کرده و متعرض امور مهمی از قبیل: عیب گرفتن از شریعت و قول به تعطیل، شده است.
و ابن جوزي گفته ست: او زندیق است.و ذهبی گفته است: او صاحب زندقه و انحلال است.
و جعفر بن یحیی حکاك گفته، که ابو نصرسجزي برایم نقل کرده که او از ابو سعید مالینی شنیده است که می گفته: رساله منسوب
به ابی بکر و عمر با ابیعبیده را بسوي علی براي ابی حیان قرائت کردم او گفت: این رساله را منبعنوان رد شیعه نوشته ام و سبب
صفحه 59 از 197
آن این بوده که آنها در مجلس بعضی از وزراء یعنی ابن العمید حاضر می شدندو در باره علی، غلو می کردند، از این رو این رساله
را نوشتم، بنابر این او اعتراف به وضع کرده است.
ابن حجر گفته است: به خط قاضیعز الدین ابن جماعه، خواندم که او از خط ابن علاج، نقل کرده که او بر گفتاري از دنشمندان
که متعلق به این رساله بوده آگاهی یافته که خلاصه آن چنین است: همواره ابو حیان علی بن محمد توحیدي را، در زمره اهل فضل
و موصوف به سداد در جد و هزل می دانستمتا آنکه او رساله منسوب به ابو بکر وعمر را بسوي علی ساخت، او از این کار نظر
توهین بر
[ [ صفحه 115
صدر اول داشته و لذا در آن به ابو بکر و عمر اموري را نسبت داده که اگر ثابت می شده آنان مستحق فوق آنچه را که امامیه در
باره امامانشان قائلند خواهند بود.
و نخستین چیزي که در آنرساله دلالت بر ساختگی بودن آن دارد این است که او در این رساله، به ابوبکر خطبه بلیغهاي نسبت داده
که در آن، از ابی عبیده تملق کرده که آن را، به علی رضی الله عنه برساند، در صورتیکه از این حقیقت، غافل مانده که آنان، از
تملق بدورند!!
و دلیل دیگر، بر ساختگی بودن آن، ایناست که از قبول ابی بکر گفته است: به جانم سوگند، تو به رسول خدا از لحاظ قرابت
نزدیکتري، ولی ما از لحاظ نزدیکی به او نزدیکتریم، زیرا قرابت، مربوط به خون و گوشت است و نزدیکی، مربوط به نفس و
روح.و اینکلام، شبیه به گفتار فلاسفه است و سخافت الفاظش، ما را از درد سر رد کردنش بی نیاز می نماید.
و از دلائل ساختگی بودن آن، گفتار عمر رضی اللهعنه به علی بن ابی طالب است که ": تو کنار گرفتی و به انتظار وحی از ناحیه
خدا نشستی، ولی مناجات خدا منحرف شد " در صورتی که چنین کلامی روا نیست که به عمر نسبت داده شود.زیرا دروغ آن،
آشکار است.
صرفنظر از اینها، اموردیگري در آن رساله، از قبیل عدم روانی و رسائی عبارت که از خصائص گفتار گذشتگان است وجود دارد
که به خوبی نشان می دهد که آن رساله ساختگی است.
امینی می گوید:
آیا از بزرگانی، مانند " عبید مالکی " در " عمده التحقیق " و دیگران، تعجب نمی کنی که در تالیفاتشان از رساله دروغ ابی حیان
توحیدي که ماهیت آن و شخصیت کاذبه سازنده اش را شناختی، در باب فضائل ابی بکر و عمر احتجاج و استدلال می نمایند؟
-691 ابو خلف اعمی بصري، خادم انس، کذاب است.
[ [ صفحه 116
-692 ابو الخیر شیخ بغدادي، کذاب است.
-693 ابو سعد مدائنی، در زمره حدیث سازان یاد شده است.
-694 ابو سعید قدري، یکی از دروغگویان است.
-695 ابو سلمه عاملی شامی ازدي، کذاب و حدیث ساز است.
صفحه 60 از 197
-696 ابو الطیب حربی، کذاب و خبیث است که احتجاج به گفتارش جائز نیست.
-697 ابو علی ابن عمر مذکر نیشابوري، دروغگو و معروف به دزدي احادیث بوده است.
-698 ابوالقاسم جهنی قاضی، که از او به دروغگوئی در حدیث و اختراع عجائب خارق عادت، یادشده است.
-699 ابو المغیره از دروغگو نرین و خبیث ترین افراد مردم بوده است.
-700 ابو المهزم، کذاب بوده است.
ان هولاء متبر ما هم فیه و باطل ما کانوا یعملون
"بی گمان، اینان هلاك شدگان چیزي هستند که در آنند و آنچه انجام می دادند باطل است".
[ [ صفحه 117
حدیث سازي عامل تقرب به خدا
اشاره
اینها که بر شمردیم، قطره اي از دریا و مشتی از خروار بود که شاید خواننده محترم آن را زیاد و بزرك بداند.غافل از اینکه، وضع
حدیث و کذب بر رسول خدا و ثقات از صحابه و تابعان، پیش بسیاري از علماء اهل سنت، منافاتی با زهد و پرهیز گاري ندارد بلکه
آن را شعار صالحان و عامل تقرب به سوي خدا می دانند، و از این جا است که یحی بن سعید قطان گفته است ": صالحان را
درجیزي دروغگوتر از آنها در حدیث ندیدم، "و نیز او گفته است ": اهل خیر را در چیزي دروغگوتر از آنها در حدیث ندیدیم،"
و نیز از او نقل شده که ":دروغ را در کسی بیشتر از آن که منسوب به خبر و زهد است ندیدم."
و قرطبی در " التذکار " صفحه 155 گفته است ": التفاتی به آن احادیث دروغ و اخبار نادرست که حدیث سازان در باره فضیلت
سوره هاي قرآن و دیگر اعمال، ساخته اند نباید کرد، زیرا آنها چنین عملی را بعنوان قصد قربت و پاداش آخرتی انجام داده اند راه،
مردم را ترغیب به اعمال نیک نمایند، چنانکه از
[ [ صفحه 118
ابی عصمه نوح بن ابی مریم مزوري و محمد بن عکاشه کرمانی و احمد بن عبد الله جویباري، و دیگران روایت شده است.
به ابی عصمه گفته شد: از کجا از عکرمه، از ابن عباس، در فضیلت یکایک سوره ها مطالب نقل کرده اي؟ او در جواب گفت: من
دیدم مردم از قرآن اعراض کرده و سرگرم به فقه ابی حنیفه و مغازي محمد بن اسحاق شده اند، از این رو، این روایت را به عنوان
عمل خدا پسندانه ساخته ام!
باز قرطبی در صفحه 156 همان کتاب چنین ادامه می دهد: حاکم و دیگر از شیوخ محدثین، آورده اند: به مردي از زهاد که اقدام
به وضع حدیث، در فضیلت قرآن و سوره هاي آن نموده بود، گفته شد: چرا چنین کردي؟ او در جواب گفت: دیدم مردم، از قراآن
کناره گرفته اند خواستم بدینوسیله آنان را، به آن ترغیب نماینم.آنگاه به او گفته شد: پس با گفته رسول خدا ": کسیکه از روي
عمد بر مندروغ بگوید جایگاهش آتش خواهد بود " چه کردي؟ در جواب گفت: من بر ضرر او دروغ نگفته ام بلکه به نفعش
حدیث ساختم!!
صفحه 61 از 197
و او در بر حذر داشتن مردم از حدیث سازي گفته است: و بزرگترین آنها از لحاظ ضرر کسانی هستند که منسوب به زهد بودند،
ولی به خیال اینکه حدیث سازي کار خوبی است اقدام به آن نموده اند و مردم نیز به خاطر اطمینانی که به آنها داشته اند ساختههاي
آنان را پذیرفته اند، آنان گمراه بودند و دیگران را نیز گمراه کردند.
و شما در سابق، گفتار " میسره بن عبد ربه " را شنیدید: هنگامی که به او گفته شده بوده: از کجا این احادیث را آورده اید؟ او در
جواب گفت: آنها را به خاطر ترغیب مردم بدان، وضع کرده ام و در این کار پاداش نیک را امیدوارم.و حاکم گفته است: حسن
(کسی که ازمسیب بن واضح روایت می کند) از کسانی است که براي خدا حدیث می ساختهاست و نیز نعیم بن حماد
[ [ صفحه 119
به خاطر تقویت سنت، حدیثی می ساخته است!
بنابر این، گویا دروغ و تهمت و گفتار نادرست از کارهاي زشت نبوده و در آن کوچکترین منقصتی وجود نداشته وبا فضائل
نفسانی و کرامت انسانی منافاتی ندارد!!
این حرب بن میمون مجتهدو عابد است که دروغگوترین مردم می باشد!!
و این هیثم طائی استکه تمام شب را به نماز می ایستاد وقتی که صبح می شده جلوس می کرده و دروغ می گفته است!!
و این محمد بن ابراهیم شامی است که از زهاد بوده و در عین حال، کذاب و حدیث ساز بوده است!!
و این حافظ عبد المغیث، حنبلی موصوف به زهد و اعتماد و دین داري و صداقت و امانت و صلاح و اجتهاد و پیروي از سنت و
آثار بوده، و در عینحال از مطالب ساختگی، کتابی در باره فضائل یزید بن معاویه نوشته است!!
و این معلی بن صبیح، از عباد موصل بوده که حدیث می ساخته و دروغ می گفته است!!
و این معلی بن هلال عابد است که کذاب بوده است!!
و این محمد بن عکاشه کننده هنگام قرائت است که حدیث ساز ماهري بوده است!!
و این ابو عمر زاهد است که از مطالب ساختگی، کتابی در فضائل معاویه بن ابی سفیان نوشته است!!
و این احمد باهلی ازبزرگان زهاد است که ابن جوزي در باره دروغگوئی و حدیث سازیش گفته است: اوپارسا و تارك دنیا بوده
اما شیطان، این عمل قبیح را برایش نیکو جلوه داده است!!!.
و این بردانی، مرد صالح است که در فضیلت معاویه حدیث ساخته است!!.
و این وهب بن حفص، از صالحان است که حتی بیست سال با کسی سخن
[ [ صفحه 120
نگفته ولی دروغ فاحشی می گفته است!!.
و این ابو بشر مروزي فقیه است که پاي بندترین مردم زمانش نسبت به سنت و مدافعترین آنها نسبت به آن بوده، اما در عین حال
حدیث میساخته و آن را پائین و بالا می کرده است!!.
و این ابو داود نخعی است که شبزنده دار ترین مردم و روزه گیرترین آنها در روز بوده اما در عین حال وضاع و حدیث ساز بوده
است!!.
صفحه 62 از 197
و این ابو یحیی و کار، از صالحان عباد و فقهاء است که از درغگویان بزرگ است!!
و این ابراهیم بن محمد آمدي، یکی از زهاد است که احادیثش ساختگی بوده است!!.
و ابن ابراهیم ابو اسماعیل اشهلی است که عابد و شصت سال روزه دار بوده ولی حدیثش مورد پیروي قرار نمی گرفته و سندها را
دگرگون می کرده و مرا سیل را مسانید می کرده است!!.
و این ابن جعفر بن زبیر، مجتهد در عبادت است که وضاع و حدیث ساز بوده است!!.
و این ابان بن ابی عیاش، عابد و صالح بوده که می گفته است!!.
در میان این حدیث سازان، افراد مختلفی درشئون گوناگون قراردارند که برخی امام مقتدي، و بعضی محدث شهیر، و برخی دیگر
فقیه حجت، و بعضی شیخ در روایت و برخی دیگر خطیب توانا هستند که جمعی از آنها به خاطر خدمت به دین یا تعظیم براي امام
یا تایید براي مذاهب عمدا دروغ می گفته اند.
و از این رو دروغ و نسبتهاي نا روا زیاد شده و اختلاف و تناقض در مناقب و مثالب میان رجال مذاهب به وقوع پیوسته است و اگر
کسی نتوانسته با حدیث از رسول خدا به آن حضرت افتراء بزند، مردم را با دروغ هاي ساختگی پیرامون مذاهب و مردان آن مبهوت
می ساخت.
[ [ صفحه 121
روایت در مدح ابو حنیفه
مردي را میبینی که روایاتی را در مناقب ابی حنیفه، به نام رسول خدا می سازند ازقبیل روایت ": به زودي بعد از من مردي می آید
که نامش نعمان بن ثابت وکنیه اش ابو حنیفه است که دین خدا و سنتم را با دست هایش زنده خواهد کرد."
و روایت ": در هر قرنی از امتم پیشروانی هستند، و ابو حنیفه پیشرو زمان خویش است " که خوارزمی در کتابشمناقب ابی حنیفه"
جلد 1 صفحه 16 با همین لفظ آن را آورده است، و در جامع مسانید ابی حنیفه جلد 1 صفحه 18 این طور است: و " ابو حنیفه پیشرو
این امت است."
سند این روایت از ناحیه ابن لهیعه، متوفی در سال 174 ه از رسول خدا، از طریق حامد بن آدمکذاب، که جوزجانی و ابن عدي او را
تکذیب کرده اند، رسیده است در صورتی که احمد سلیمانی او را در زمره کسانیکه، مشهور به حدیث سازي هستند شمرده، و ابن
معین گفته است: او کذاب است، خدا لعنتش کند.
و روایت ": در امتم مردي است که اسمش نعمان و کنیه اش ابو حنیفه است، او چراغ امتم، چراغ امتم، چراغ امتم هست " خطیب
بغدادي آنرا در تاریخش جلد 13 صفحه 335 آورده و گفته است: آن حدیث ساختگی است.
و روایت ": در آخر الزمان مردي پدید می آید، مکنی به ابو حنیفه که بهترین افراد این امت است.
"و روایت ": به زودي در امتم مردي پدید می آید که به او، ابو حنیفه گفته می شود، او چراغ امتم هست."
[ [ صفحه 122
و روایت ": درامتم مردي پدید می آید که به او، نعمان گفته شود و مکنی به ابو حنیفه است، خدا وسیله او، سنتم را تجدید خواهد
صفحه 63 از 197
کرد " ابن عدي آن را از ساخته هاي احمد جویباري کذاب و وضاع شمرده است.
و روایت ": ابو حنیفه، چراغ اهل بهشت اشت " در کتاباسنی المطالب صفحه 214 آمده است که:این روایت ساختگی و نادرست
است.
و روایت ": به زودي بعد از من، مردي می آید که نامش نعمان بن ثابت و کنیهاش ابو حنیفه است، که دین خدا و سنتم به دستش
احیاء خواهد شد."
و روایت ": مردي می آید که سنتم را زنده می کند و بدعت را می میراند، نامش نعمان بن ثابت است " و روایت ": دیگر پیامبران
به من و من به ابو حنیفه افتخار می کنم، او پیش خدایک مردي پرهیز کار است و گویا که کوهی از دانش، و پیامبري از پیامبران
بنیاسرائیل است، پس هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و هر کس او را دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد."
ابن جوزي گفته است: این حدیث ساختگی است، و عجلونی گفته است: شایسته نیست اگر چه طرقش گوناگون است.
[ [ صفحه 123
و روایت ": اگر در امت موسی و عیسی مثل ابو حنیفه بودند، یهودي و نصرانی نمی شدند."
و روایت: آدم به من افتخار می کند و من مردمی به من از امتم که نامش نعمان اش ابو حنیفه است.او چراغ امتم می باشد " که
عجلونی در کشف الخفاء جلد 1 صفحه 33 است: این حدیث ساختگی است.
و روایت ": در امتم مردي پدید می آید که به او ابو حنیفه گفته می شود و بین شانه هایش خالی است که خدا با دست هاي او
سنت را زنده نگاه می دارد، چنانکه خوازمی در مناقب ابی حنیفه جلد 1 صفحه 16 گفته است این حدیث مرسل است و او افراد
گمنامی روایت شده است.
و روایت ابن عباس ": بعد از رسول خدا ماهی بر جمیع خراسان خواهد درخشید که کنیه اش ابو حنیفه است ".
و روایت، ابو البختري کذاب که گفته است: ابو حنیفه بر جعفر بن محمد صادق وارد شد، وقتی که جعفر به او نگاه کرد، گفت:
گویا که می بینم توبعد از مندرس شدن سنت جدم، آن را زنده خواهی کرد و پناهگاه، براي هر محزون، و فریاد رس، براي هر
مهمومی، وسیله تو، سرگردان ها به مقصد راه، می یابند و راه راست را تو به آنهانشان می دهی، پس یاري و توفیق از ناحیه خدا
مال تو است تا دانسمندان الهی وسیله ات راه را بیابند " خطیب خوارزمی در مناقب ابی حنیفه جلد 1 صفحه 19 آن را از ابی
البختري آورده است: چه بگویم در باره مردي که کتاببزرگی در باره مناقب ابی حنیفه می نویسد و در آن از این گونه مطالب
بیهوده و دروغ هاي شاخدار می آورد و آن را در جوامع اسلامی همانند حقائق
[ [ صفحه 124
مسلم پخش می کند و هیچ فکر نمی کند که ممکن است روزي دروغش آشکار و زشتیش روشن خواهد گردید و غلو جمعی از
پیروان ابو حنیفه، در باره او، به جائی رسیده است که پنداشته اند او از رسول خدا اعلم است.
ابن جریرمی گوید: در کوفه بودم و از آنجا به بصره رفتم و در آنجا عبد الله ابن مبارك بود، او به من گفت:چگونه مردم را ترك
کردي؟ گفتم ترك کردم در حالی که، برخی می پنداشتند که ابو حنیفه از رسول خدا اعلم است، آنان ترا در کفر پیشواي خود
قرار داده اند، آنگاه چنان گریست که ریشش ترشد.
صفحه 64 از 197
و نیزاز علی بن جریر آمده که گفته است: برابن مبارك وارد شدم، مردي به او گفت: پیش ما دو نفر با هم در مساله اي نزاع
کردند، یکی از آنها گفت: ابو حنیفه چنین گفته، و دیگري گفت:رسول خدا چنین گفته است، آنکه گفته بود:
ابو حنیفه چنین گفته است، گفت: ابو حنیفه در قضاوت اعلم از رسول خدا است!
ابن مبارك گفت: دوباره بگو، او دوبار گفت.آنگاه ابن مبارك گفت: این کفر است.کفر است.من گفتم: این کفر از ناحیه تو
حاصل شده است، و وسیله تو آنان، کافر راپیشواي خود قرار داده اند، او گفت:چطور؟ گفتم: به خاطر روایت کردنت از ابو
حنیفه.او گفت: من از روایتکردن از ابی حنیفه استغفار می کنم.
و از فضیل بن عیاض آمده که گفته است: اینان دلشان لبریز از محبت ابی حنیفه است و لذا کسی را از او اعلم نمی دانند.
و محمد بن شجاع ابو عبد الله، فقیه اهل عراق، در ابطال حدیث رسول خدا چاره جوئی می کرده تا بارد و ابطال آن، ابن حنیفه و
رایش را یاري کرده باشد.
[ [ صفحه 125
گفتار در مذمت ابو حنیفه
و در برابر این حدیث سازان و گزاف گویان، افرادي به مقابله برخاسته، امامشان را مورد طعن و لعن و حمله و تکذیب قرار داده اند
که متاسفانه مقام گنجایش آن را ندارد که فرازهاي مهم آن را ذکر نمائیم، تا چه رسد به همهآنچه را که در این باره آگاه می
داریم، در اینجا بیاوریم و تنها به گوشه اي از آن اظهار نظرها اکتفاء میکنیم:
عبد البر گفته است: از کسانیکه ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بخاري، (صاحب صحیح) در کتابش به عنوان ضعفاء و متورکین
موردطعن قرار داده ابو حنیفه نعمان بن ثابت کوفی است.
نعیم بن حماد گفته است: یحیی بن سعید و معاذ بن معاذ، از سفیان ثوري شنیده اند می گفت: گفته شده: ابو حنیفه دو بار از کفر
توبه داده شد.
و نعیم از فزاري نقل کرده است که: پیش سفیان بن عیینه بودم، خبر آوردند که ابو حنیفه مردهاست.او گفت: خدا لعنتش کند که
ریسمان اسلام را گسسته است و در اسلام، فرزندي بدتر از او پدید نیامده است، این چیزي است که بخاري آن را ذکر کرده است.
و نیز او در صفحه 150 از کتابش " الانتفاء " گفتهاست: ساجی در کتاب " العلل " در باره ابی حنیفه ذکر کرده است، که ابوحنیفه
در باره خلف قرآن توبه داده شده، او هم توبه کرده است.و ساجی از مخالفان اصحاب ابی حنیفه بوده است.و ابن الجارود در
کتابش، در باره ضعفاء و متروکین گفته است: نعمان بن ثابت ابو حنیفه که حدیثش زیاد و مهم است در اسلامش اختلاف کرده
اند.
و از مالک، رحمه الله، روایت شده که او در باره ابی حنیفه، همانند گفته
[ [ صفحه 126
سفیان گفته است: او بدترین مولودي است که در اسلام پدید آمده و اگر با شمشیر به جنگ این امت آمده بوده ضررش کمتر بوده
است.
صفحه 65 از 197
وساجی گفته است که ابو السائب گفته است: از وکیع بن جراح شنیدم که می گفته: ابو حنیفه را چنان یافتم که با رسول خدا در
دویست حدیث مخالفت کرد و خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 390 آن را آورده است.و ساجی ذکر کرده است که محمد بن
روح مدائنی: از معلی بن اسد، نقل کرده که او گفته است به ابن مبارك گفتم: مردم می گویند تو پیر و ابو حنیفه هستی، او در
جواب گفت: هر چه که مردم می گویند درست نیست، ما پیشش می رفتیم و او را نمی شناختیم وقتی که او را شناختیم ترکش
کردیم.
و نیز گفته است: محمد بن ابی عبد الرحمن مقري، برایم گفته است که از پدرم شنیدم که می گفت: ابو حنیفه چندین بار مرا
دعوت به اطراف نموده که دعوتش را اجابت نکردم.
و در صفحه 152 آورده است که ابو عمر گفته است:طحاوي ابو جعفر از مردي شنید که می گفت ": اگر در حدیثت دروغ بگوئی،
بر تو باد گناه ابی حنیفه یا زفر آنها، که از روي ظلم گرایش به سوي قیاس پیدا کرده و از دین و آئین اعراض نمودند."
و ابو جعفر گفته است: دوست داشتم که حسنات و اجرهایشان، مال من و گناهشان بر من بوده است.
و عبد الله بن احمد بن حنبل، گفته است: سزاوار نیست از اصحاب ابی حنیفه روایت شود، و از او سوال شد که: آیا می شود از او
روایت کرد؟
گفت: نه.
[ [ صفحه 127
منصور بن ابی مزاحم، گفته است: از مالک بن انس شنیدم که از ابی حنیفه یاد کرد و گفت: او با دین بازي کرد، و کسی که با
دین بازي کند دین دار نیست.
ولید بن مسلم گفته است که مالک بن انس به من گفته است: آیا از ابو حنیفه در محیط شما یاد می شود؟ گفتم: آري، گفت: دیگر
محیط شما جاي سکونت نیست.
ابن ابی لیلی، در ضمن ابیاتی، ابو حنیفه رانمونه کفر، یاد کرده و گفته است ": افراد زیر، به دشمنی با مرجئه شهره اند: عمر بن ذر و
ابن قیس و عتیبه دباب و ابو حنیفه، شیخ، بد و کافرند."
و از یوسف ابن اسباط، آمده است که: ابو حنیفه چهار صد یا بیشتر حدیث رسول خدا را رد کرده است.
و از مالک، آمده است که گفته: در اسلام مولودي مضر تر بر اهل اسلام ازابی حنیفه متولد نشده است.
و نیز ازاو که: فتنه ابو حنیفه بر این امت، از فتنه ابلیس در هر دو ناحیه: در اطراف و آنچه را که در نقض سنت ها وضع کرده زیان
بار تر است.
و از عبد الرحمن بن مهدي، آمده است: در اسلام بعد از فتنه دجال فتنه اي بزرگتراز راي ابی حنیفه نمی دانم.
و از شریک آمده است: اگر در هر قبیله اي از قبائل، شراب خوري باشد، بهتر است از اینکه در آن، مردي از اصحاب ابی حنیفه
باشد.
و از اوزاعی، آمده است: ابو حنیفه به سوي ریسمان اسلام شتافت و آن را قطعه قطعه کرد، در اسلام مولودي مضر تر بر آن از ابی
حنیفه پدید نیامد.
و از سفیان ثوري، آمده است: هنگامی که خبر وفات ابو حنیفه رسید، گفت:
سپاس خدائی را که مسلمین را از شرش راحت کرد، زیرا که ریسمان اسلام را
صفحه 66 از 197
[ [ صفحه 128
قطعه قطعه کرده بود و در اسلام مولودي شومتر از او پدید نیامده است.و نیز پیش او از ابی حنیفه یاد شد، او گفت: بدون دانش و
سنت در باره مسائل اظهار نظر می کرد.
و عبد الله بن ادریس، گفته است: ابو حنیفه گمراه و گمراه کننده است.
و ابن ابی شیبه گفت: من او را یهودي می بینم.
و احمد بن حنبل گفته است: ابو حنیفه دروغ می گفته و سزاوار است که از اصحاب ابی حنیفه روایت نشود.
ابی حفص عمرو بن علی گفته است: ابو حنیفه صاحب راي است، حافظ نیست.حدیثش مضطرب و سست است و صاحب هوي و
هوي میباشد.
گفتاري درباره دیگر پیشوایان اهل سنت
و دیگران را می بینی که به نام رسول خدا روایت ": عالم قریش، که تمام کره زمین را از دانش پر می کند " را ساخته و آن را
حمل بر محمد بن ادریس، امام شافعی ها کرده اند.
و مزنی پنداشته است که خدا را، در خواب دیده و از او در باره شافعی سوال کرده، فرموده است:کسی که اراده محبتم و سنتم را
دارد، بر اوست که از محمد ابی ادریس شافعی، مطلبی استفاده کند، زیرا که او ازمن و من از اویم."
و از محمد بن نصر ترمذي آمده، که او گفته است: بیست و نه سال، حدیث نوشتم و مسائل مالک و گفتارش را شنیدم، و نسبت به
شافعی نظر خوبی نداشتم، تا هنگامی که در مسجد النبی در مدینه نشسته بودم، چرتم گرفت، پیامبر اکرم را در خواب دیدم، عرض
کردم: یا رسول الله آیا راي ابو حنیفه را بنویسم؟ فرمود: خیر.
عرض کردم: راي مالک را بنویسم؟ فرمود: مادامی که با حدیثم موافق باشد.عرض کردم: رأي شافعی را بنویسم؟ سرش را همانند
آدم غضبناك، به خاطر گفته ام، به زیر
[ [ صفحه 129
آورد و فرمود: این را عمل به راي نباید دانست، بلکه آن مراجعه به کسی است که به سنتم عمل می کند، به دنبال این رویا، به سوي
مصر حرکت کردم، نوشته هاي شافعی را نوشتم.
احمد بن نصر گفته است پیامبر اکرم را در خواب دیدم، به اوعرض کردم:
یا رسول الله به کدام یک از افراد امتت در این عصر فرمانی می دهی که پیروي و اعتماد کرده، مذهبش را معتقد شویم؟ فرمود: بر
شما باد به محمد بن ادریس شافعی که او از من است و خدا از او و از جمیع اصحاب و یارانش و کسانی که پیرو مرام او تا قیامت
هستند خشنود دانست.دو باره عرض کردم: دیگر به کی؟ فرمود: به وسیله احمد ابن حنیل، که فقیه پرهیزکار و زاهد است.
و از احمد بن حسن ترمذي، آمده است که در روضه مبارکه که بودم، چرتم گرفت، رسول خدا تشریف آورد، به سویش شتافتم و
عرض کردم: یا رسول الله، اختلاف در دین زیاد شده، در باره راي ابی حنیفه چه فرمائید؟ فرمود: اف بر او دستش شکسته باد،
عرض کردم: در باره راي مالک چه می فرمائید؟ دستش را بالا برد و پائین آورد و فرمود: رسید و خطا کردم، گفتم: در باره راي
صفحه 67 از 197
شافعی چه می فرمائید؟ پدرم فداي پسر عمم که، سنتم را احیاء کرد، !.
و نیز او گفته است: رسول خدا در خواب دیدم، گفتم: یا رسول الله، آیا اختلافی که در میان مردم است نمی بینی؟ فرمود: اختلاف
درچی؟ گفتم: اختلافدر باره ابو حنیفه و مالک شافعی.فرمود: اما ابو حنیفه که نمی شناسمش.و اما مالک که دانش را نوشته است،
و اما شافعی پس از من است و به سوي من.
و می بینی، که پیرو داغ ابی حنیفه، براي تقرب به امامش از طریق ابو هریرة،
[ [ صفحه 130
به نام رسول خدا چنین حدیث می سازد ": به زودي در امتم مردي پیدا می شود که نامش ابو حنیفه است و او چراغ امتم هست.و
بهزودي در امتم مردي پیدا می شود که نامش محمد بن ادریس است، فتنه او برامتم بیش از فتنه ابلیس است.و در تعبیر دیگر ": فتنه
اش زیانبار تر است بر امتم از ابلیس ".
و محمد بن موسی حنفی قاضی دمشق، متوفی در سال 506 ه می گفت: اگر قدرت می داشتم از شافعی ها جزیه می گرفتم.
و محب الدین بن محمد دمواقی حنفی، متوفی در سال 789 ه (این همان عالم پرهیز کاري است که در هر روز یک ختم قرآن می
کرده) داراي تعصب شدیدي علیه شافعی ها بوده تا جائیکه دروغ می ساخته و آن را عبادت می دانسته است.
و مالکی ها، پندارهاي دیگري را می آوردند و روایتی را که بعضی، به نام رسول خدا ساخته اند، روایت می کنند ": اگر مردم،
تمام کره زمین را بگرداند اعلم از عالم مدینه یابند " و آن را تطبیق بر مالک بن انس می نمایند.
و گویا که مدینه، پایتخت اسلام نبوده و در آن جایش از مالک و بعد از او، عالمی مورد توجه وجود نداشته است، وگویا که
خانواده پیامبر بزرگوار اسلام که رسول خدا آنان را قرین قرآن در جانشینی قرار داده و فرموده است:
انی مخلف فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی وارث علم پیامبر عظیمالشان اسلام نبودند و گویا که صادق آل محمد (البته
همه شان راستگو بودنه اند) تنها وسیله نشر علم برايائمه دنیا در آن روز نبوده و مالک نیز از شاگردانش نبوده است.
[ [ صفحه 131
مرد دیگري می آید از ناحیه مسلمین ادعاي اجماع می کند که منظور از این حدیث ساختگی، مالک است غافل از اینکه طبق گفته
محمد بن عبد الرحمن: احمد افضل از مالک بن انس بوده است.
و نیز، طبق گفته احمد (پیشواي حنبلی ها) ابن ابی ذئب، از مالک بن انس بر تر بوده است.
و نیز، طبق گفته یحیی بن سعید: سفیان از هر جهت از لحاظ حدیث، فقه و و زهد از مالک بر تر بوده است.
و نیز، طبق گفته عطیه ابن اسباط: هر گاه کره زمین از مانند مالک پرشده باشد، ابو حنیفه از همه آنها افقه است.
و نیز، طبق گفته شافعی و ابن بکیر: لیث بن سعید فهمی، شیخ دیار مصر، افقه از مالک است.
و ابو موسی انصاري، گفته است: از سفیان بن عیینه پرسیدم، او از ابن جریح به طور مرفوع براي ما حدیث کرد ": اگر آدمی در راه
طلب دانش تمام کره زمین را بگردد، از عالم مدینه، داناتر نمی یابد " و من به او گفتم: آیا ابن جریح معتقد است که او مالک بن
انس است؟ او گفت: عالم کسی است که از خدا بترسد و ما کسی را خدا ترس ازعمري یعنی عبد الله بن العزیز عمري نمی دانیم.
و یحیی بن صالح گفته است: محمد بن حسن شیبانی، از مالک فقیه تر است.
صفحه 68 از 197
[ [ صفحه 132
و احمد بن حنبل گفته است: به این ابی ذئب رسید که: مالک حدیث " البیعین بالخیار " را اخذ نکرده.گفت: توبه داده شود، و
گرنه گردنش را بزنند، در صورتی که مالک حدیث را رد نکرده، بلکه آن را تأویل کرده است.
پس شامی گفت: کدام یک داناترند، مالک یا ابن ذئب؟ در جواب گفت:
ابن ابی ذئب در این باره، از مالک بزرگتر است.و در دینش شایسته تر و پرهیز کارتر وپیش سلاطین او مالک، حق را بر پادارنده تر
است.
و براي مالکی ها، پیرامون امامشان خواب هائی است که پنداشته اند رسول خدا در خواب دیده، آن حضرت مالک ستوده است که
گوشه از آنها در " حلیله الاولیاء " جلد 6 صفحه 317 و غیره یافت می شود.
و براي حنبلی ها، گام هاي بلندي در باره تبلیغ مذهب و امامشان وجود دارد.
آنان خیالات دروغی ساختند که گوش ها از شنیندن آنها کر می شود، و هیچ غلوي به پایه آنها نمی رسد.و قسمتی از آنها را در
198 ) آورده ایم و از آن جمله است چیزي را که ابنجوزي در مناقب احمد صفحه 455 - همین جلد (جلد پنجم عربی صفحه 201
اسنادش از علی بن عبد العزیز طلحی، آورده که ربیع بن سلمان از شافعی برایم نقل کرده، که او گفته است: اي ربیع کتابم را بگیر و
آن را به عبد الله بن احمد بن حنبل تسلیم کن و جوابش رابرایم بیاور.
ربیع می گوید: با نامه، وارد بغداد شدم و احمد بن حنبل را هنگام نماز صبح دیدم و بااو نماز صبح خواندم، وقتی که از محراب
منحرف گردید، نامه را به او تقدیم کردم و به او گفتم: این نامه برادرت شافعی از مصر است.احمد گفت: در آن نگریستی؟ گفتم:
خیر، احمد، مهر نامه را شکست و نامه را قرائت کرد، چشم هایش را اشک فرا گرفت.گفتم: چه چیزي در آن است اي ابا عبدالله؟
گفت: یاد آور شده که رسول خدا را در خواب دیده و به او فرموده است نامه اي به ابو عبد الله احمد بن حنبل بنویس و از ناحیهام
به او سلام برسان و
[ [ صفحه 133
به او بگو: به زودي مورد امتحان قرار خواهی گرفت و بسوي خلق قرآن خوانده خواهی شد، اما اجابتشان نکنید که خداوند نامت را
تا قیامت زنده خواهد نگاهداشت.
ربیع می گوید: گفتم: البشاره.آنگاه جامه اش را از تن در آورد و بهمن داد و گرفتم و به سوي مصر حرکت کردم.و جواب نامه را
نیز گرفته و به شافعی تسلیم نموده.به من گفت: ربیع، چه چیزي به تو داد؟ گفتم: جامه تنش را شافعی به من گفت: ما ترا با گرفتن
جامه ناراحت نمی کنیم، آنرا تر کن آبش را به ما بده تا با شما در آن شریک باشیم.
و بشکل دیگر نیز آن را روایت کرده و در آن آمده است: ربیع گفت: آنرا شستم و آبش رابه او دادم و آن در ظرفی ریخت و می
دیدم که هر روز از آن بر می داشت و به عنوان تبرك به صورتش می مالید.
و فقیه احمد بن محمد ابو بکر یازودي، گفته است: وارد عراق شدم و کتاب- هاي اهل عراق را نوشیم و کتب اهل حجاز را نیز
نوشتم و از زیادي اختلاف آنها، ندانستم که کدامیک را بگیرم تا اینکه گفته است:
و از زیادي اختلاف آنها، جماعت را تركکرده با حال اندوه خارج شدم، و شب را با اندوه بسر می بردم، وقتی که نیمه هاي، شب
صفحه 69 از 197
شد، برخاستم وضو، گرفتم و دو رکعت نماز خواندم وگفتم خدایا مرا به چیزي که دوست داريو می پسندي هدایت فرما، آن گاه
به رختخوابم برگشتم، در خواب دیدم که رسول خدا از در بنی شیبه داخل مسجد الحرام شد و پشتش را به کعبه تکیه داد و دیدم
که شافعی و احمد بن حنبل در طرف راست رسول خدا قرار دارند که آن جضرت به روي آنها تبسم می فرمایند.و " بشر مریسی"
نیز دیدم که در طرف چپ پیامبر اکرم قرار دارد ولی گرفته است، گفتم: یا رسول الله از کثرت اختلاف این دو مرد نمی دانم
[ [ صفحه 134
چه کنم، و کدام یک را بگیرم؟ به سوي احمد و شافعی اشاره فرمود و گفت: اینان کسانی هستند که با آنها کتاب و حکم و نبوت
دادیم، آنگاه اشاره به بشر مریسی فرمود و گفت: اگر اینان به آن کافر شوند، قوم دیگري را به آن موکل نمودیم که نسبت به آن
کافر نیستند.
ابو بکر یازودي می گوید: بخدا قسم وقتی که این خواب را دیدم، فردایش هزار دینار صدقه دادم و دانستم که حق با شیخین است.
و غلو حنبلی ها در باره امامشان به حدي رسیده که مدینی، در باره اش گفته است: خداوند این را بادو مرد، عزت بخشید که سومی
ندارند آنها عبارتند از: ابو بکر صدیق در روز رده و احمد بن حنبل روز محنت.
هیچ کس بعد از رسول خدا در باره رواج اسلام، چنانکه احمد بن حنبل قیام نموده اقدام نکرده است.
میمونی می گوید: به او گفتم اي ابا الحسن حتی ابو بکر صدیق؟ گفت: حتی او، زیرا ابو بکر صدیق یار و یاور داشته، امااحمد بن
حنبل بدون یار و یاور بدان قیام کرده است.
و در برابر آنها افرادي مثل ابی علی حسین بن علی کرابیسی شافعی، متوفی در سال 245 یا 248 ه قرار دارد که بر امام احمد اعتراض
می کرد و هنگامی که سخنش را در باره قرآن شنید گفت: به چه عمل کنیم به گفتار این بچه؟ که اگر بگوئیم مخلوق است می
گوید بدعت است واگر بگوئیم غیر مخلوق است، باز می گوید بدعت است.
[ [ صفحه 135
و مثل مرجان خادم، متفقه در مذهب شافعی، متوفی در سال 560 ه که نسبت به حنبلی ها تعصب شدیدي داشته و نسبت به آنان
اظهار دشمنی می کرده تا چائیکه دیوارمخصوص مکه را، که وزیر ابن هبیره پدید آورده بوده و ابن طباخ حنبلی درآن جا، نماز می
خوانده، به خاطر دشمنی با جنبلیان، خراب کرد و به ابن جوزي حنبلی می گفت: مقصود من، ریشه کن کردن مذهبتان، و از بین
بردن نام شما است.
و هنگامی که مرجان فوت کرد، ابن جوزي فوق العاده خوشحال گردید.
و ابن جوزي در " المنتظم " جلد 10 صفحه 224 گفته است: ابو سعد سمعانی، متوفی 563 ه نسبت به مذهب احمد، دشمنی
شدیدي داشته و بسیاري از اصحاب ما را یاد کرده و مورد طعن قرار داده که مستوجب طعن نبوده اند، و براي ابن جوزي در"
المنتظم " جلد 8 صفحه 267 گفتار مفصلی پیرامون دشمنی ابی بکر خطیب بغدادي، صاحب تاریخ معروف، نسبت به مذاهب احمد
و یارانش وجود دارد، تا جائی که، او را بعدم حیاء و کمی دین نسبت داده است.
و محمد بن محمد ابو المظفر الدوي، متوفی در سال 567 ه در باره حنبلی ها، گفتار تعصب آمیز و بد گوئی هاي فراوان داشته تا
جائی که گفته است: اگر قدرت می داشتم، بر آنها جزیه قرار می دادم، حنبلیان درباره اش دسیسه کرده، باسم او و زن و بچه
صفحه 70 از 197
کوچکش را کشتند.
آري در این میان، افرادي وجود دارند که انگیزه ها و هوس ها از حق- گوئیشان باز نداشته، مانند فیروز آبادي صاحبقاموس، و
عجلونی که اولی در خاتمه کتابش " سفر السعاده " و دومی در کشفالخفاء جلد 2 صفحه 42 گفته است: بابفضائل ابی حنیفه و
شافعی و مذمتشان، که در آن چیزي صحیحی وجود ندارد و آنچه
[ [ صفحه 136
که از اینها ذکر شده ساختگی و افتراء است.و ابن درویش حوت، در اسنی المطالب صفحه 14 گفته است: در باره مناقب و مثالب
هیچ کدام از پیشوایان مذهب، نص بخصوصی، چه صحیح و چه ضعیف وجود ندارند.
[ [ صفحه 137
فهرست احادیث ساختگی و دگرگون شده
اشاره
انسان پژوهشگر، می تواند از آن احادیث ساختگی و دگرگون شده که در سلسله دروغ گویان آمده، فهرستی اتخاذ و از این
رهگذر، به حساب دیگر این نوع احادیث که در مواضع مختلف کتب و مسانید اهل سنت پراکنده است، آگاهی حاصل نماید، اگر
چه تمام، بلکه قسمت عمده آن را نمی تواند بشناسد، زیرا کتابی که اسامی حدیث سازان و ساخته ها و بافتههایشان را نوشته و
محصور کرده باشد در درست نیست و آنچه که در شرح حال عده کمی از آن جمعیت زیاد، یافت شده از گوشه و کنار تاریخ
است که دست تصادف براي ما حفظ کرده است.
و اینک فهرست گروهی از آن حدیث سازان و بافته هایشان، ذیلا آورده می شود:
ابو سعید ابان بن جعفر، بیش از 300 حدیث ساخته است.
ابو علی احمد جوبیاري و دو فرزند او عکاشه و تمیم، پیش از 10000 حدیث ساخته اند.
احمد بن محمد قیسی، که شاید به نام پیشوایان، بیش از 3000 حدیث ساخته اند.
احمد بن محمد باهلی، احادیث موضوعه اش، بیش از 400 حدیث ساخته است.
احمد بن محمد مروزي، به نام افراد مورد اعتماد، بیش از 10000 حدیث پائین و بالا کرده است.
[ [ صفحه 138
احمد ابو سهل حنفی، احادیث دروغش 500 است.
بشر بن حسین اصفهانی، داراي نسخه ساختگی است که در آن 150 حدیث است.
بشر بن عون، داراي نسخه ساختگی است که در حدود 100 حدیث دارد.
جعفر بن زبیر به نام رسول خدا 400 وضع کرده است.
صفحه 71 از 197
حارث بناسامه، احادیث ساختگیش در حدود 30 حدیث بوده است.
حسن عدوي، وبیش از 1000 حدیث ساختگی روایت کرده است.
حکم بن عبد الله ابو سلمه، در حدود 50 حدیث ساخته است.
دینار حبشی، ازانس در حدود 100 حدیث ساختگی روایت کرد است.
زید بن حسن 40 حدیث ساخته است.
زید بن رفاعه ابو الخیر، داراي 40 حدیث ساختگی است.
سلیمان بن عیسی 20 و چند ساخته است.
شیخ بنابی خالد بصري 400 حدیث ساخته است.
صالح بن احمد قیراطی، شاید بیش از 10000 حدیث پائین و بالا کرده باشد.
عبد الرحمن بن داود داراي 40 حدیث ساختگی است.
عبد الرحیم فاریابی، بیش از 500 حدیث ساخته است.
عبد العزیز، ساخته ها و دگرگون کرده هایش 100 حدیث است.
عبد الکریم بن ابی العوجاء 4000 حدیث ساخته است.
عبد الله قزوینی، به نام شافعی، در حدود 200 حدیث ساخته است.
عبد الله قدامی، به نام مالک، بیش از 150 حدیث پائین و بالا کرده است.
عبد الله روحی، بیش از 100 حدیث ساختگی روایت کرده است.
عبد المنعم بیش از 200 حدیث دروغ روایت کرده است.
عثمان بن مقسم، از روایات ناشنیده اي که پیش شیبان داشته 25000 حدیث بوده است.
[ [ صفحه 139
عمر بن شاکر، داراي 20 نسخه ي غیر محفوظه است.
محمد بن عبد الرحمن بیلمانی 200 حدیث دروغ، روایت کرده است.
محمد بن یونس کدیمی، بیش از 1000 حدیث ساخته است.
محمد بن عمر واقدي 30000 حدیث که واصل ندارد روایت کرده است.
معلی بن عبد الرحمن واسطی 90 حدیث وضع کرده است.
میسره بن عبد ربه بصري 40 حدیث ساخته است.
نوح بن ابی مریم، در فضیلت سوره ها 114 حدیث ساخته است.
هشام بن عمار 400 حدیث دروغ روایت کرده است.
مجموع احادیث ساختگی و دگرگون شده اینان 98684 حدیث خواهد بود.
و به آن اضافه کنید، احادیثی را که از افراد زیر دور انداخته شده:
عباد بصري 60000 حدیث
عمر بن هارون 70000 حدیث
صفحه 72 از 197
عبد الله رازي 10000 حدیث
ابن زباله 100000 حدیث
محمد بن حمید 50000 حدیث
نصر 20000 حدیث
که مجموع احادیث این عده 408684 خواهد شد.
و براي شخص بحث کننده، مخفی نخواهد بود که این عدد، نسبت به آنهمه احادیث ساختگی، که دستهاي جنایتکارانه ساخته اند،
بسیار ناچیز خواهد بود.
نسخه ها و احادیث موضوعۀ
براي اغلب دروغگویان حدیث ساز (اگر نگوئیم همه آنها) کتاب هائی، که
[ [ صفحه 140
مشتمل بر بسیاري از بافته هایشان که از حد و اندازه، بیرون است بوده است، اما تاریخ، براي ما چیزي جز اشاره اي که در تراحم
جمعی از نویسندگان آن رفته، حفظ نکرده است.چنانکه از گفتارشان در سابق گذشت.
اینک برخی از آنان، ذیلا آورده می شود:
محمد بن ابراهیم مزنی، داراي نسخه موضوعه و ساختگی است.
احمد بن محمد حمانی، در مناقب ابی حنیفه نوشته که تمام مطالب آن ساختگی است.
اسحاق بن محمشاذ، داراي کتابی در باره فضائل ابن کرام است که تمامش ساختگی است.
ایوب بن مدرك حنفی، داراي نسخه موضوعه است.
بریه بن محمد البیع، داراي کتابی است که احادیث آن ساختگی است.
حسن بن علی اهوازي، کتابی تصنیف کرده که در آن احادیث موضوعه آورده است.
حسین بن داود بلخی، داراي نوشته اي است که اکثر آن ساختگی است.
داود بن عفان، داراي نسخه اي است که به نام انس، ساخته شده است.
زکریا بن درید، داراي نسخه اي است که همه آن ساختگی است.
عبد الرحمن بن حماد، نزدش نسخه موضوعه اي است.
عبد العزیز بن ابی زواد، پیشش نسخه ساختگی است.
عبد الکریم بن عبد الکریم، داراي کتاب ساختگی است.
عبد الله بن حارث، داراي نسخه اي است که همه آن موضوعه است.
عبد الله بن عمیر قاضی، به نام مالک نسخه ساختگی دارد.
عبد المغیث بن زهیر حنبلی، داراي جزوه ساختگی در باره فضائل یزید است.
عبید بن قاسم، داراي نسخه ساختگی است.
علاء بن زید بصري، داراي نسخهموضوعه اي است.
صفحه 73 از 197
[ [ صفحه 141
لاحق بن حسین مقدسی، از حدیث ساختگیش، بیش از پنجاه جزء نوشته است.
محمد بن احمد مصري، داراي نسخه ساختگی است.
محمد بن حسن سلمی، تالیفاتش از صد کتاب است.
محمد بنعبد الواحد زاهد، داراي جزوه اي در فضائل معاویه است.
محمد بن یوسف رقی، در حدود شصت نسخه وضع کرده است.
موسی بن عبد الرحمن ثقفی، کتابی در تفسیر ساخته است.
و بر شخص خواننده است که این را مقیاس قرار دهد و بدین وسیله ساخته هاي جمیع دروغ گویان و حدیث سازان، چه آنها که یاد
کردیم وچه آنها که یاد نکردیم اندازه گیري نماید، در آن صورت که گفته هاي افراد زیر را مبالغه آمیز نخواهد دانست:
یحیی بن معین گفته است ".از دوغ گویان به قدري کتاب نوشتیم که تنور را با آن افروختیم و نان پخته از آن در آوردیم."
و بخاري، صاحب گفته است ": دویست هزار حدیث غیر صحیح را حفظ کردم."
و اسحاق بن ابراهیم حنظلی، گفته است ":چهار هزار حدیث دروغ، حفظ کرده است."
و یحیی بن معین گفته است ": کدام صاحب حدیث است که از کذابی، هزار حدیث ننوشته باشد."؟
و خطیب بغدادي، گفته است ": براي اهل کوفهو خراسان از احادیث موضوعه و سندهاي ساختگی نسخه هاي زیادي است و بحمد
الله، در میان محدثین بغداد چنانکه
[ [ صفحه 142
در میان غیر آنان اشتهار به دروغ در روایت و حدیث سازي است، کمتر وجود دارد.
و ابو بکر بن ابی سبزه وضاع و کذاب گفته است ": پیشم هفتاد هزار حدیث در حلال و حرام است."
وفیروز آبادي صاحب قاموس، در خاتمه کتابش " سفر السعاده " نود و یک باب شمرده که در آنها احادیث زیادي است.و در
کتب آنان، از آن احادیث موجود است آنگاه می گوید: و در آنها حدیث صحیحی وجود ندارد، و پیش بزرگان دانش صحت آن
احادیث، به ثبوت نرسیده است.
و عجلونی در پایان کتابش " کشف الخفا ": قسمتی از احادیث موضوعه و حدیث سازان و کتب دروغین را یاد آور شده ودر
419 صد باب را شمرده که اکثر آنها در فقه است و بعد از هرباب گفته است: در آن حدیث صحیحی نیست و یا نظیر - صفحه 424
آن.
و ابن الحوت بیوتی، در " اسنی المطالب " بیش از سی مبحث را، از ابو ابی شمرده که درآنها حتی یک حدیث صحیح وجود
ندارد.
ائمه حدیث که در تالیفات صحاح و مسانیدشان، از میان آن همه احادیث زیاد قسمتی از احادیث مورد اعتماد را انتخاب کرده و
الباقی را ترك کرده اند، نشانه زیادي احادیث ساختگی است و پرده از روي این حقیقت بر می دارد که:
ابو داود سجستانی، در سننش 4800 حدیث آورده که آن را ازمیان 500000 حدیث انتخاب کرده است.
صفحه 74 از 197
و صحیح بخاري، مشتمل بر 2761 حدیث غیر مکرر است که از میان بیش از 600000 حدیث، انتخاب شده است.
[ [ صفحه 143
و در صحیح مسلم 4000 حدیث غیر مکرر است که از میان 300000 حدیث، انتخاب شده است.
و احمد بن حنبل، درمسندش 30000 حدیث آورده که آنها را از میان بیش از 750000 حدیث، انتخاب کرده، در صورتیکه
1000000 حدیث فراهم کرده بوده است.
و احمد بن فرات، متوفی در سال 258 ه یک میلیون و پانصد هزار حدیث نوسته و از میان آنها 300000 حدیث را در تفسر و احکام
و فوائد و غیره اخذ کرده است.
این یک از شئون حدیث و در اینجا نواحی دیگري وجود دارد که ناشی از الفاظ جرح غیر کذب و وضع است که زیر هر کدام از
آنها افراد زیادي از رجال حدیث قرار دارند که هر فردي از آنها احادیث زیادي روایت کرده اند.
آن الفاظ عبارتند از: روایت از او روا نیست، تمام احادیثش ساختگی است، چیزهائیکه اصل ندارند روایت میکند، از ثقات، روایات
موضوعه روایت می کند، احتجاج بدان روا نیست، سندها را دگرگون میکرده و بالا می برده است، حدیث موقوف را بالا برده و
وصل، نوشتن حدیثش جائز نیست، در هیچکدام از احادیثش مورد پیروي قرار نمی گیرد، ثقه وامین نیست، تمام اصحاب بر ترکش
اجماع دارند، تمام چیزهائی که روایت می کند غیر محفوظ است، به آن استدلال نمی شود و اعتباري به آن نیست، داراي حدیث
مورد اعتماد نیست، حدیثش مضطرب و ناچیز است، از احادیث نادرست در تالفاتش زیاد آوردهاست، اتفاق بر ترك اوست،
احادیث موضوعه می آورده است، احادیث دگرگونشده می آورده، حدیث از یادش می رفتهاست، از او چیزي
[ [ صفحه 144
نباید نوشته شود، فریب خورده، از ناحیه دروغ گویان است، چیزي را دست انجام نمی داده است، در آوردن مطالب نادرست متفرد
بوده است، حجت نیست بطور کلی ضعیف و سست است، جدا ضعیف است، هلاك شونده است، سقوط کننده است، بدعت گزار
است، گول خورده است، تدلیس می کند، در هم آمیخته است، در هم می آمیزد، متهم به دروغ است، متهم بوضع حدیث است،
احادیثش دگرگونشده و ناشایسته است، در حدیث ناجیز است، از ثقات مطالب نادرست می آورد.
[ [ صفحه 145
مشکل ثقه و ثقات
اینها که گفته شد، مربوط به کسانی است که پیش عامه به آنها و گفتار و حدیثشان اعتمادي نیست، و اما کسی کهبنظر آنها مورد
اعتماد است تازه خود مشکل بسیار مهم و غیر قابل حل دیگري است که خواننده محترم را در بهت و حیرت قرار می دهد و آن
اینکه منظور از ثقه و راي مورد اعتماد چیست؟ از کجا حاصل می شود؟ و چه خصلتی با آن مناقض است؟
بیا با من تا تاریخ جمعیاز کسانیکه تصریح به ثقه بودن آنها شده (در صورتیکه اثري از اعتماد در آنها دیده نمی شود ) بخوانیم،
صفحه 75 از 197
مانند:
-1 زیاد بن ابیه، کسیکه آنهمه جرائم و جنایات مهم را در تاریخ مرتکب شده، خلیفه بن خیاط او را از زهاد شمرده و احمد بن
صالح، او را متهم به کذب نمی داند!!.
-2 عمر بن سعد بن ابی وقاص، قاتل امام حسین علیه السلام که عجلی او را ثقه و مورد اعتماد می داند!!.
-3 عمران بن حطان، رئیس خوارج، صاحب شعر معروف، در باره ابن ملجم مرادي:
یاضربه من تقی ما راد بها
الا لیبلغ من ذي العرش رضوانا
انی لاذکره حنیا فاحسبه
او فی البریه عند الله میزانا
[ [ صفحه 146
"اي ضربتی که از پرهیز کاري صادر شده و از آن جز رسیدن به رضوان و خشنودي خدا نظري نداشته است، من هرگاه که آن را
یادمی آورم فکري می کنم که او پیش خدا از لحاظ پاداش از همه مردم پر پاداش تر است."
چنین فردي را عجلی توثیق کرده و بخاري از رجال صحیحش قرار داده و از او حدیث نقل کرده است!!!.
-4 اسماعیل بن اوسط بجلی، امیر کوفه، متوفی در سال 117 ه که از یاران حجاج بن یوسف ثقفی بوده و سعید بن جبیر را براي قتل
پیشش فرستاده بود، ابن معین چنین شخصی راتوثیق کرده و ابن حبان او را از ثقات شمرده است!!.
-5 اسد بن وداعه شامی تابعی ناصبی که علی را سب می کرده و عابد بوده است، نسائی او را توثیق نموده است!!.
-6 ابو بکر محمد بن هارون ناصبی منحرف، و معروف به دشمنی با امیر المومنین که خطیب بغدادي او را توثیق کرده است!!.
20 - -7 خالد قسري امیر ناصبی، دشمن ستمکار (ذهبی او را چنین توصیف کرده است) و در تاریخ ابن کثیر جلد 10 صفحه 21
آمده است که: او مرد بدي بوده، به علی جسارت می کرده و مادرش نصرانی بوده و در درینش متهم بوده و در خانه اش براي
مادرش کنیسه اي ساخت، با این حال، ابن حبان او را توثیقکرده است!!
-8 اسحاق بن سوید عدوي بصري، متوفی در سال 131 ه که نسبت به علی دشمنی می کرد و می گفت: او را دوست ندارم.با
اینحال، احمد و ابن معین
[ [ صفحه 147
و نسائی او را توثیق کردند، و او از رجال صحاح بخاري و مسلم و ابو داود و نسائی است!!.
-9 نعیم بن ابی هند متوفی در سال 211 ه مردي ناصبی و دشمن علی بوده، با اینحال، نسائی اورا توثیق کرده است!!.
-10 حریز بن عثمان کسی که در مسجد نماز می خواند و از آن خارج نمی شد تا روز هفتاد بار علی را لعن کند.اسماعیل بن عیاش
صفحه 76 از 197
می گوید: با حریز از مصر تا مکه رفیق را شدم، او در بین راه علیرا سب و لعن می کرد و به من می گفت:این که مردم از رسول
خدا روایتکرده اند که به علی فرموده است ": تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسی هستی " درست است اما شنونده
خطاکرده است، گفتم: چطور؟ گفت: بیانرسول خدا چنین بوده ": تو نسبت به من بمنزله قارون نسبت به موسی هستی" گفتم: از
کی چنین روایت بوده می کنی؟ گفت: از ولید ابن عبد الملک شنیدم که آنرا روي منبر چنین روایت می کرد، بخاري و ابو داود و
ترمذي و دیگران به حدیث چنین شخصی احتجاج کرده اند ودر ریاض النضره جلد 2 صفحه 216 آمده است که او ثقه و مورد
اعتماد است و لیکن علی را دشمن داشته خدا دشمنش باد!!.
-11 ازهر بن عبد الله حمصی، علی را سب می کرده با اینحال عجلی او را توثیق نموده و او از رجال حدیث ابی داود و ترمذي و
نسائی است!!.
-12 عبد الرحمن بن ابراهیم مشهور به دحیم شامی، کسی که گفته است:
کسی که بگوید ": فئه باغیه " اهل شامند، او زنا زاده است، با اینحال بخاري و دیگران از او روایت کرده اند و او به عنوان ثقه و
حجت معرفی شده است!!.
[ [ صفحه 148
-13 حافظ عبد المغیث حنبلی، کتابی در فضائل یزید بن معاویه نوشته و در آن مطالب ساختگی زیادي آورده است، در صورتیکه
از چنین شخصی به پارسائی و ثقه و دین داري و راستی و امانت و شایستگی و اجتهاد یاد شده است!!.
-14 حافظ زید بن حباب، که ابن معین گفتهاست: او ثقه است، ولی حدیث ثوري رادگرگون می کرده است!!.
-15 خلف بن هشام، که شرب خمر می کرده، و احمد امام حنبلیان، او را توثیق کرده است.وقتیکه به او اعتراض شد:چرا آدم شراب
خوار را توثیق می کنی؟
در جواب گفته: این علم از ناحیه او به ما رسیده، و او بخدا قسم پیش ما ثقه و امین است، شراب بنوشد یا ننوشد!!.
-16 خالد بن مسلمه بن عاص ابو سلمه قرشی، که امام احمد و یحیی بن معین او را توثیق کرده و گفته اند: حدیثش نوشته شود و
ابن عدي گفته است: او در زمره کسانی است که حدیثش قابل گرد آوري است گر چه حدیثش کم است و مانعی از روایت کردن
از او نمیبینم، در صورتیکه او از سران " مرجئه " و دشمن علی است.
آري چنین کسانی را توثیق می کنند و روایات کردن از آنها را جائز می شمرند، اما افراد زیر را از ثقه و مورد اعتماد بودن ساقط
می دانند:
احمد بن حنبل، وقتیکه شنید عبید الله بن موسی عبسی، نسبت به معاویه بد- گوئی می کند، روایت کردن از او را ترك کرد و
نمایده اي پیش یحیی بن معین فرستاد و به او پیغام داد که: برادرت ابو عبد الله احمد بن حنبل برایت سلام می فرستد و می گوید: از
عبید الله، حدیث زیاد نقل می شود، در صورتیکه من و شما از او می شنویم که به معاویه بد می گوید، از این رو، من دیگر از او
حدیث نقل نمی کنم!.
[ [ صفحه 149
یحیی بن معین به قاصد گفت: به ابوعبد الله سلام برسان و به او بگو: من و شما از عبد الرزاق شنیدیم که عثمان را بد می گفت، آیا
صفحه 77 از 197
حدیث کردن از او را ترك کنم، با انکه عثمان ازمعاویه بالا تر است؟.
آري شعبه روایت کردن از منهال بن عمر اسدي کوفی را، هنگامی که از خانه اش آواز خوانی شنید، ترك کرد چنانکه ابن ابی
حاتم گفته است.
آري یزید بنهارون گفته است: روایت کردن از ابو یوسف بخاطر آنکه اموال یتیمان را به مضاربه می دهد و سودش را براي
خودش بر می دارد، جائز نیست.
آري آري، بخاري، روایت کردن از امام صادق را ترك کرد و یحیی بن سعید گفته است: در نفسم از او چیزي است.گر چه او
دروغ گو نبوده است ولی شافعی و ابن معین و ابن ابی خثیمه و ابو حاتم و ابن عدي و ابن حبان و نسائی و دیگراناو را توثیق کرده
اند.
آري ابو حاتم بن حبان بستی، گفته است: علی بن موسی الرضا (امام پاك) از پدرش مطالب عجیب و غریب نقل می کند گویا که
اشتباه و خطا می کند.
آري ابن جوزي، امام پاك، حسن بن علی بن محمد عسکري را در " الموضوعات " تضعیف کرده است!!.
فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون
"پس واي بر آنها، از آنچه را که دستهایشان نوشته و واي بر آنها، از آنچه که کسب می کنند."
( (بقره آیه 79
[ [ صفحه 150
احادیثی که بنام رسول خدا ساخته اند
ما، در این جا تصمیم داریم: نمونه هائی از چیزهائی که دستهاي این دروغ گویان و حدیث سازان یاد شده، یا امثالشان درباب
فضائل دروغین ساخته اند یاد آور شویم:
-1 از ابن عباس آمده، که رسول خدا فرموده است ": هیچ درختی در بهشت نیست مگر آنکه روي برگهایشاننوشته شده: خدائی
جز خداي یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر فاروق است وعثمان صاحب دو نور است."
این حدیث از ساخته هاي علی بن جمیل رقی است و تنها اوست که این حدیث را نقل کرده و معروف بن ابیمعروف بلخی آنرا
دزدیده و عبد العزیزبن عمر و خراسانی، مرد گمنامی است وابو نعیم آن را از طریق علی بن جمیل آورده و ختلی در دیباج آن را از
طریقعبد العزیز بن عمر و خراسانی، چنانکه در میزان الاعتدال آمده روایت کرده است.و ذهبی در جلد 2 صفحه 138 همان کتاب
گفته است: عبد العزیز گمنام است و خبر باطل است، پس همان آفت آن حدیث است.
و ابن عدي از طریق معروف بلخی آن را آورده و ذهبی در المیزان جلد 3 صفحه 184 گفته است: این حدیث ساختگی است، و لی
به خاطر علی بن جمیل، از جریر مشهور است و سوگند میخورده و می گفته: بخدا قسم جریر به ما حدیث کرده است.
و ابن عدي گفته است: این معروف نیست و شاید آن را از علی بن جمیل دزدیده باشد.
[ [ صفحه 151
صفحه 78 از 197
ابو القاسم بن بشران در " امالی " خود، از طریق محمد بن عبد عامر سمرقندي، آن را روایت کرده است، و این سمرقندي همان
کذاب و حدیث ساز است که از عصام بن یوسف حدیث می کرده و ابن عدي گفته است: احادیث روایت کرده که مورد پیروي
نمی باشد.
و خطیب بغدادي در تاریخش جلد 5 صفحه 4 و جلد 7 صفحه 337 آن را از طریق حسین بن ابراهیم احتیاطی، از علی بن جمیل
روایت کرده که ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 253 بعد از ذکر آن از اینطریق گفته است: این باطل است و متهمبه آن حسین
احتیاطی است.و در جلد 3صفحه 184 گفته است: این حدیث ساختگی است.
و ابن کثیر در تاریخش جلد 7 صفحه 205 آن را از طریق طبرانی آورده و گفته است: این حدیث از لحاظ سند ضعیف است و
کسی که به آن تکلم کرده، خالی از ناشناختگی و مجهول بودن نیست.
امینی می گوید: آیا از ابن کثیر تعجب نمی کنی که حدیث ساختگی و باطل را ضعیف و مجهول می خواند؟ در صورتی که در
اصطلاح اهل فن که او خود را از آنها می داند چنین حدیثی ضعیف خوانده نمی شود.آري: این خوي اوست که چنین ایجاب
میکند!!
و عجیب تر از آن این است که خطیب در باره روایتی که حالش چنین است کلمهاي که دلالت بر عیب سند آن کند، نیاورده و این
شان اوست در باره بسیاري از امثال این احادیث ساختگی!!.
-2 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: هنگامی که قیامت بپا گردید، منادي از زیر عرش ندا می کند، اصحاب محمد را بیاورید،
ابو بکر وعمر و عثمان و علی آورده می شوند و به ابو بکر گفته می شود: کنار در بهشت بایست و هر کسی را که می خواهی وارد
کن وهر کسی را که می خواهی رد کن وبه عمر گفته می شود:
کنار میزان بایست و هر کس را که خواستی با رحمت خدا سنگین و یا سبک کن و به عثمان شاخه اي از درختی که خدا با دستش
غرس کرده بوده داد می شود و
[ [ صفحه 152
به او گفته می شود: به وسیله آن هر کسی را که خواستی از حوض درو کن، و به علی دو حله داده و گفته میشود که آنها را بگیر
و من آنها را ازروزي که آسمان و زمین را خلق کرده بودم برایت ذخیره کرده بودم.
این حدیث را ابراهیم بن عبد الله مصیصی، و احمد بن حسن بن قاسم کوفی، که هر دو کذابند، روایت کرده اند و خدا داناتر است
که کدام یک، آن راوضع کرده اند.
20 آورده است. - ذهبی آنرا با همین عبارت در میزانش جلد 1 صفحه 42
و در آن صرفنظر از ساختگی بودن، دگرگونی نیز صورت گرفته است، زیرا انچه که در ریاض النضره جلد 1 صفحه 32 آمده در
باره عثمان و علی چنین است ": به عثمان دو حله پوشانده می شود و به او گفته می شود: آنها را بپوش، از روزي که آسمان و زمین
را آفریدم، آنها را براي شما آفریده یا ذخیره کردم، و به علی بن ابی طالب عصا " عوسج " از درختی که خدا با دستش در بهشت
غرس کرده داده می شود و به او گفته می شود: مردم را از حوض دور کن."
پس آنچه را که براي علی بن ابی طالب علیه السلام بوده، از دور کردن منافقان از حوض، دگرگون کردن براي عثمان قرار دادند،
بعد از آنکه بر صدر حدیث ابتدائی ساختگی افزودند.
وحدیث دور کردن امیر المومنین از حوض، چیزي است که حفاظ، آن را از طرق گوناگون از جمعی از صحابه آورده، و ما در
صفحه 79 از 197
سابق طرق و تصحیح حاکم را نسبتبه آن حدیث در جلد 2 صفحه 321 آورده ایم.
-3 از انس بطور مرفوع آمده است ": همه اصحابم جز معاویه بن ابی سفیان را (در بهشت) دیدم، تنها او را هشتاد (یا هفتاد) سال
ندیدم و بعد آن بسویم آمد در حالی که روي شتري از مشک خوشبو تر کهداخل آن از رحمت خدا و چهار دست و پایش از
زبرجد بوده سوار بوده است و به او گفتم: معاویه؟ جواب داد: لبیک یا محمد به او گفتم: در این هشتاد سال کجا بودي؟ گفت: در
باغستانی زیر عرش خدایم بودم که او با من مناجات می کرد و من با او، اوبه من دورد می-
[ [ صفحه 153
فرستاد و من به او، و می گفت: این در عوض فحشهائی است که در دنیا به تو داده اند.
این حدیث از ساخته هاي عبد الله بنحفص وکیل است.
ابن عدي گفته است: این حدیث ساختگی است، شک ندارم که او سازنده آن ست.
و خطیب گفته است:این حدیث از لحاظ سند و متن باطل استو می دانیم که سازنده آن وکیل است، و سندهاي رجالش همه مورد
اعتمادند جزخودش.
و ذهبی در میزانش، بعد از ذکر آن، از طریق ابن عدي گفته است:براي ابن عدي شایسته نبوده که از ایندجال کور چشم کور دل
روایت کند، کسیکه خداوند در باره اش فرموده است": کسی که در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور و گمراه است."
و در شرح حال عبید الله بن سلیمان گفته است: از او عبد الرزاق، با خیر باطلی روایت کرده که او آفت آن به شمار می رود.
و ابن حجر در لسان المیزان جلد 4 صفحه 105 گفته است: این خبر را ابن عساکر چنین آورده است ": من وارد بهشت می شوم،
همه یارانم جز معاویه را در آنجا می یابم که پس از هفتاد سال او را می بینم و به او میگویم: معاویه کجا بودي؟ در جواب می
گوید:زیر عرش خدایم بودم که با دستش به من تحفه می داد آنگاه فرمود: این در عوض فحشائی است که در دنیا به شما داده اند
".
ابن عساکر گفته است: این حدیث نادرست است و در آن چند نفراز افراد گمنام قرار دارند.
-4 از انس بطور مرفوع آمده است ": در شب معراج وارد بهشت شدم سیبی رادیدم به حوریه اي آویزان بوده، گفت: من مال عثمان
کشته شده با ظلم هستم."
ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 20 از طریق عباس بن محمد عدوي، حدیث-
[ [ صفحه 154
ساز آن را آورده است.و گفته است: این خبر ساختگی است و در جلد 3صفحه 293 با تغییر مختصر از طریق یحیی بن شیب مذاب
وضاع نیز آن را آورده و گفته است: این دروغ است و خدا می داند که کدام یک از این دو مرد آن را ساخته اند.
و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 245 گفته است: ابن حبان آنرا ضعیف دانسته و معتقد است: براي آن از کلام پیامبر و
انس و ثابت و حماد (که آنها رجال سند حدیثند) اصلی نیستو به این مطلب ذهبی در " المیزان " در شرح حال عبد الله بن ابراهیم
دمشقی، اشاره کرده و گفته است: این خبر باطل است.
و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 248 گفته است: حدیث یاد شده از عقبه بن عامر چنین آورده شده ": هنگامی که به
صفحه 80 از 197
آسمان عروج داده شدم داخل بهشت عدن شدم، سیبی در دستم قرار گرفت که از آن حوریه پسندیده اي که مژگان چشمهایش
همانند زیبائی مژگان بازها بوده، آشکار گردید و به او گفتم که: تو مالی کی هستی؟ گفت: من براي خلیفه بعد از تو هستم که از
روي ستم کشته می شود (عثمان بن عفان) و در صفحه 293 نیز آن را آورده و گفته است: حدیث نادر ستی است.
و خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 297 آن را از طریق محمد بن سلیمان ابی علی شطوي، از نافع از ابن عمر از رسول خدا چنین
آورده است ": هنگامی که شبانه بسوي آسمان برده شدم و در آسمان چهارم قرار گرفتیم سیبی در دامنم افتاد آنرا با دستم گرفتم
پس شکافته شد و از آن حوریه خندانی بیرون آمد و به او گفتم: بگو بینم: مال کی هستی؟ گفت: متعلق به مقتول شهید: عثمان
عفان هستم."
و با این طریق نیز این حدیث ساختگی است.
خطیب در تاریخش و ابن جوزي در " الموضاعات " و ذهبی در "میزانش " نادرستی این حدیث را از ناحیه محمد بن سلیمان ابی
جعفر خزاز دانسته اند.
[ [ صفحه 155
-5 از جابر بطور مرفوع آمده است: خداوند یارانم را بر همه عالمیان جز از انبیاء و مرسلین بر تري و از میان یارانم چهار نفر را بر
گزید: ابو بکر، عمر، عثمان و علی، آنها را بهترین یارانم قرار داد گرچه همه یارانم خوبند.
این حدیث از ساخته هاي عبد الله بن صالح، کاتب " اللیث "است که ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 47 گفته است: با این خبر
قیامت بر عبد الله بن صالح بر پا گردید.
و ازابی زرعه حکایت شده که او گفته است:این حدیث باطل است، و خالد مصري آن را ساخته و در کتاب عبد الله بن صالح، آن
را جاي داده است، و نسائی گفتهاست: این حدیث ساختگی است.
-6 از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است: هنگامی که ابو بکر متولد شد، در همان شب خداوند بر بهشت عدن توجه کرد و
فرمود: سوگند به عزت و جلالم که در تو داخل نمی کنم مگر کسی که این مولود را دوست داشته باشد.
ذهبی گفته است: این حدیث ساختگی است و آفت آن احمد بن عصمت نیشابوري است.
و خطیب بغدادي در تاریخش جلد 3 صفحه 309 آن را آورده و گفته است:
این حدیث باطل است و در اسنادش چند نفر از افراد مجهول و گمنام قرار دارند.
-7 از ابی هریره بطور مرفوع آمده است ": در آسمان دنیا هشتاد هزار فرشته براي کسی که ابو بکر و عمر را دوست داشته باشد
طلب آمرزش می کنند، و در آسمان دوم هشتاد هزار فرشته کسی را که ابو بکر و عمر را دشمن داشته باشد لعنت ونفرین می کنند.
این حدیث از ساخته هاي ابی سعید حسن بن علی عدوي بصري است.
خطیب آن را آورده و گفته است:این حدیث را عدوي به نام کامل بن طلحه ساخته است و تنها عبد الرواق بنمنصور بندار، از ابی
عبد الله زاهد سمرقندي، و او از ابی لهیعه، آن را روایت کرده است و ابو عبد الله زاهد مجهول و گمنام است.
[ [ صفحه 156
و لذا عدوي آن را به کامل ثقه است چسبانده است در هر صورت حدیث از ابی لهیعه بطور محفوظ نیامده است.
صفحه 81 از 197
آنگاه آن را به طریق دیگر آورده و گفته است: این اسناد صحیح است و رجالش همه مورد اعتماد هستند و عدوي مطلب مهمی را
آورده و مرتکب کار بدي شده.جرات او در ساختن این حدیث بزرگتر از جراتش در روایت از ابن لهیعۀ است.
و دیلمی آن را آورده افزوده است: و هر کسی همه صحابه را دوست داشته باشد از ثقات دور خواهد بود و ذهبی به ساختگیبودن
آن نیز حکم کرده است.و ابن حجر از طریق دیگر از انس در کتاب لسان المیزان جلد 4 صفحه 107 آن را آورده و گفته است: این
با این اسناد باطل است.
-8 از انس آمده است که: مردي یهودي پیش ابی بکر آمدو گفت: قسم به آنکه موسی را برانگیخت و با سخن گفت، من ترا
دوستدارم.ابو بکر سرش را به علامت تحقیر او بالا نیاورد تا جیرئیل بر پیامبر اکرم نازل گردید و گفت: اي محمد خداي بزرگ
براي تو سلام می فرستد و می گوید: به یهودي بگو: خدا آتش را از تو دور کرده است، پس یهودي محضر رسول خدا حاضر
گردید و اسلام آورد.
و در تعبیر دیگر چنین آمده است: خداوند از او در آتش دو چیز را به خاطر محبت به ابی بکر دور کرده است: زنجیرها، و غلها بر
گردتش نهاده نمی شود.آنگاه رسول خدا این مطلب را به او خبر دادند.
این حدیث از آفات حسن بن علی ابی سعید عدوي بصري است که سیوطی در " اللئالی " گفته است که آن ساختگی است، عدوي
و غلام خلیل، حدیث سازند و بصري مجهول و گمنام است.
-9 از براء بطور مرفوع آمده است ء خداوند براي ابی بکر در اعلی علیین، قبه اياز یاقوت سفید که با قدرت الهی آویخته است
اتخاذ کرده که در آن بادهاي
[ [ صفحه 157
رحمت، نفوذ و حلول کرده است.و براي آن چهار هزار در است که هر گاه ابو بکر مشتاق لقاي خدا باشد یکی از آن درها باز می
شود و از آن رهگذر به خدا می نگرد!!!.
این حدیث از موضوعات محمد بن عبد الله ابی بکر اشنانی است.
خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 441 گفته است:کسی که این حدیث را بر مثل این اسنادترکیب کرده، چنین کسی از دور
انداختن حشمت الهی و جرات بر کذب چیزي فرو گذار نکرده است و از خذلان و خواري بخدا پناه می بریم و از او میخواهیم که
ما را از گزند و وسوسه شیطان، مصون و محروس بدار که او ولی اینکار و قادر بر آنست.
و در صفحه 442 گفته است: اشنانی چیزي را که خوب نمی توانسته بسازد، وضع می کردهاست نهایت آنکه (خدا داناتر است)
اسناد صحیحه را، از بعضی کتابها گرفته و بر طبق آنها این مصیبت ها راپدید آورده، و این مطالب را بافته وترکیب کرده است.
و در جلد 9 صفحه 445 نیز آن را از طریق احمد بن عبد الله ذراع آورده و گفته است: این حدیث باطل است و نادرستی آن از
ناحیهذراع است آورده و گفته است: و اوست که آن را ساخته است البته خدا داناتر است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال، از بافته
هاي ابو بکر اشنانی شمرده است.
-10 از انس نقل شده که گفته انس: هنگامی که رسول خدا از غار، خارج شد، ابو بکر رکاب حضرت را گرفت، پیامبر اکرم به
رویش نگاه کرده و فرمود:
اي ابی بکر آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: چرا پدر و مادرم فداي تو باد، فرمود:
خداوند فرداي قیامت براي همه، بطور عام، و براي تو بطور خاص تجلی خواهد کرد.
صفحه 82 از 197
این حدیث از ساخته هاي محمد بن عبد ابی بکر تمیمی سمرقندي است که خطیب در تاریخشجلد 2 صفحه 388 گفته است: این
حدیث پیش کسانیکه آگاهی
[ [ صفحه 158
درستی از مصادر حدیث دارند، اصلی برایش نیست و آن محمد بن عبد، از لحاظ سند و متن ساخته است و داراي احادیث زیادي
نظیر آنچه که ذکر شده می باشد که همه آنها دلالت بر بدي حال و سقوط روایاتش دارند.
و در جلد 12 صفحه 19 آن را از طریق بن عبده آورده و گفته است: این حدیث باطل است آنگاه آن را از طریق دیگري آورده و
گفته است: این نیز، باطل است، وعلت آن هم ابو حامد بن حسنویه است که مورد اعتماد نمی باشد.
221 آن را آورده و گفته است که: آن از احادیث موضوعه است. - و ذهبی در " المیزان " جلد 2 صفحه 232
و ابن عدي آن رادر کاملش روایت کرده و گفته است: این باطل است، و در جلد 2 صفحه 369 گفته است: آن حدیث باطل
است.و یوسف بن احمد، متهم شده به اینکه این حدیث را به ابن خلیفه چسبانده است.چنانکه در میزان الاعتدال جلد 3 صفحه 336
آمده است.
و فیروز آبادي، صاحب قاموس، در خاتمه کتابش " سفرالسعاده " آن را از مشهور ترین ساختهها، در باب فضائل ابی بکر، و از
مفتریاتی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده است.
و سیوطی در اللئالی جلد 1 صفحه 148 آن را از احادیث موضوعه دانسته و طرفش را تضعیف کرده است.
و عجلونی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 آن را آورده، و مطالبی نظیر گفتار فیروز آبادي آن گفته است.
و ابن حجر در لسان المیزان جلد 2 صفحه 63 گفته است: براي آن طرقی است که همه آنها، سست است.
و ابن درویش حوت، در اسنیالمطالب صفحه 63 گفته است: این حدیث ساختگی است، چنانکه ملاعلی قاري، در کتاب
موضاعاتش گفته است.
و حاکم در المستدرك جلد 3 صفحه 78 درحدیثی از جابر بن عبد الله آورده
[ [ صفحه 159
که: رسول خدا فرموده است: ايابو بکر، خدا به تو رضوان اکبر داده است، بعضی از مردم به او گفتند: منظور از رضوان اکبر
چیست اي رسول خدا؟ فرمود:
خداوند در آخرت براي بندگانش بطور عموم و براي ابی بکر بطور خصوص تجلی خواهد کرد.
و ذهبی در تلخیص المستدرك، به دنبال این حدیث چنین افزوده است: این حدیث را محمد بن خالد ختلی، از کثیر بن هشام، از
جعفر بن برقان، از سوقه، روایت کرده که گمان می کنم: محمد آن را وضع کرده باشد.
و در میزان الاعتدال در شرح ختلی، گفته است که: ابن جوزي در " الموضوعات " گفته است که او را تکذیب کرده اند، و او از
کثیر روایت " براي ابی بکر بطور خصوص تجلی خواهد کرد " را روایت کرده است.و این منده گفته است او داراي احادیث
نادرست است.
-11 از ابو هریره بطور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است: در آن شبی که به آسمان عروج داده شدم، از آسمانی نگذشتم،
صفحه 83 از 197
مگر آنکه در آن یافتم، که نوشته شده بود: محمد رسول خدا است وابو بکر صدیق جانشین من است.
این حدیث از ساخته هاي عبد الله بن ابراهیم غفاري است که ذهبی در میزان الاعتدال جلد 5 صفحه 235 آن را از طریق خطیب، از
محمد بن عبد الله هلالی بصري آورده و گفته است: این خبر باطل است.سپس آن را با اسناد دیگري آورده و گفته است: و آن
باطل است.و نمی دانم کسی نقصی در آن گرفته باشد، زیرا همه آنها مورد اعتمادند، آنگاه آن را از طریق غفاري آورده و گفته
است: او متهم به کذب است، پس این حدیث از ناحیه او ساخته شده است.
و سیوطی آن را در " الموضوعات " آورده و گفته است: ابن عدي، با اسنادش آن را از غفاري، ازعبد الرحمن بن زید بن اسلم
آورده و گفته است: این حدیث صحیح نیست، غفاري حدیث ساز است، و اسنادش باتفاق ضعیف است.
و ابن حجر در " تهذیب التهذیب " " جلد 5 صفحه 138 به نقل از ابن حبان،
[ [ صفحه 160
از طریق عبد الله بن عمر آن را چنین آورده است ": در شبی که به آسمان سیر داده شدم، از آسمانی به آسمان دیگر نرفتم مگر
آنکه دیدم نوشته است: محمد رسول خدا است ابو بکر صدیق است ".
ابن حبان گفته است: این خبر باطل است و مصیبت این خبر از ناحیه عبد الله ابنابراهیم است.
-12 از انس بطور مرفوع آمده است ": خدا در هر شب جمعه صد هزار نفر را از آتش جهنم، آزاد می کند مگر دو طائفه را، که در
امتم هستند و از آن نیستند و آنان را در زمره آزاد شدگان از اهل کبائر، آزاد نمی کند، بلکه با بت پرستان همزنجیرند، آنان
دشمنان ابو بکر و عمر هستند که مسلمان نیستند، بلکه یهود این امتند!.
سپس گفته: بدانید لعنت خدا، بر دشمنان ابی بکر و عمر و عثمان و علی.
13 گفته است: این این حدیث، از ساخته هاي مسره بن عبد الله ابی شاکر، غلام متوکل است که خطیب در تاریخش جلد 272
حدیث دروغ و ساختگی است.و رجال یاد شده در اسناد آن، تمامی مورد اعتماد ائمه حدیثند مگر مسره، و نادرستی حدیث ازناحیه
اوست، به علاوه او ادعا کرده که این را از ابی زرعه شنیده، در صورتیکه او چهار سال قبل مرده بوده، چون ابا زرعه در سال 264 ه
فوت کرده، ولی مسره حدیث مذکور را از ابی زرعه در " ري " سال 268 ه روایت کرده است.
و ذهبی در میزان الاعتدال جلد 3 صفحه 162 آن را ساخته هاي مسره شمرده است.
-13 از انس آمده است که: رسول خدا، کتفهاي ابی بکر و عمر را، بهم متصل کرد و فرمود: شما وزیرانم در دنیا و آخرت هستید،
مثل من و شما در بهشت همانند پرنده اي است که در آن می پرد، من به منزله سینه و شما به منزله پرهاي آن هستند، من و شما در
بهشت می گردیم و آفریدگار جهان را زیارت می کنیم، من و شما در مجالس بهشت مینشینیم، گفته شد: مگر در بهشت مجالسی
است؟
[ [ صفحه 161
فرمود: آري مجالس و سرگرمی است، گفته شد: سرگرمی بهشت چیست؟
فرمود: آشیانه اي است از نی، از کبریت احمر، فرشش از در مرطوب است، پس بادي از زیر عرش که به آن طیبه می گویند می
وزد، و آن نی ها به حرکت می آید، و صدائی از آن خارج می شود که بهشتیان، دنیا و حوادث آن را فراموش می کنند:
صفحه 84 از 197
این حدیث، از ساخته هاي زکریا بن درید کندي است که ابن حبان آورده و گفته است: ساختگی است و آفت آن زکریا است.
و ذهبی در " المیزان " جلد 1 صفحه 348 از ابن حبان دو جمله از آن را، حکایت کرده و گفته است: آن دو جمله را احمد بن
موسی بن معدان، در حران، و زکریا بن درید، براي ما، با نسخه ساختگی روایت کرده که روا نیست از آن روایت کردن.
-14 ازانس بطور مرفوع آمده است: براي خدا شمشیر است در نیام، مادامی که عثمان زنده است وقتیکه او کشته شد، آن شمشیر
برهنه می شود و تا قیامت در غلاف نخواهد رفت.
این حدیث را ابن عدي آورده و گفته است: ساختگی است وآفت آن عمرو بن قائد است و استادش موسی بن سیار نیز کذاب
است.
و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 299 گفته است:نادرستی آن آشکار است.
-15 از انس بطور مرفوع آمده است: جبرئیل بر من نازل شد و با او قلمی از طلاي ناب بود و گفت: خداوند علی اعلی، بر تو سلام
می فرستد و می گوید:
حبیبم، این قلم را از بالاي عرش براي معاویه بن ابی سفیان هدیه فرستادم و آن به او برسان و به او دستور بده، با خطش و با این قلم
آیهالکرسی را بنویسد و بعد از نوشتن و نقطه گذاري، آنرا بر شما عرضه کند کهمن براي او ثوابی، برابر با هر کسی که آن را تا روز
قیامت می خواند قرارداده ام، رسول فرمود: کیست
[ [ صفحه 162
که ابی عبدالرحمن را، حاضر کند؟ ابو بکر بر خاست و رفت، پس از چندي، باتفاق از خدمت رسول خدا رسیدند و بر حضرتش
سلام کردند، حضرت جواب سلامشان را داد آنگاه به معاویه فرمود اي معاویه این قلمی استکه خدا برایت از بالاي عرش هدیه
فرستاده است تا با آن آیه الکرسی را با خطت بنویسی و بر من عرضه نمائی و خدا را بر این نعمت بزرگ که بر تو ارزانی داشته
شکر و سپاس به جاي آري، زیرا خدا برایت ثواب هر کسی را که از وقت نوشتن تا قیامت آنرا می خواند نوشته است، آنگاه معاویه
قلم را از دست رسول گرفت و آن را بالاي گوشش نهاد: پس پیامبر اکرم گفت: خدایا تو می دانی که من آنرا به او دادم و سه
باراین جمله را تکرار کرد، پس ازآن، معاویه دو زانو در برابر رسول خدا نشست و همواره خدا را بر این نعمت شکر می کرد، تا
آنکه دوات و صحیفه اي آورد و قلم را گرفت و همچنان با آن، آیه الکرسی را با بهترین خط می نوشت و بر رسول خدا عرضه
کرد.رسول خدا فرمود: اي معاویه، خداوند برایت از ثواب، برابر ثواب هر کسی که از آن تا روز قیامت می خواند نوشته است.
همه گفتند، که این حدیث ساختگی است و بیشتر رجالش گمنامند.و این جوزي آن را ساخته هاي حسین بن یحیی ختانی می داند،
چنانکه در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه 257 آمده است.
و بنظر ذهبی این حدیث، باطل است و گویا احمد بن عبد الله ایلی، آن را ساختهاست.چنانکه در المیزان جلد 1 صفحه 52 آمده
است.
و ابن حجر در لسان المیزان آورده است که: عامل نادرستی این حدیث منحصر به احمد ایلی است.که آن را ساخته است.
و نقاش در الموضاعات، آن را با لفظ مختصرتري آورده و گفته است: این حدیث بی شک ساختگی است که احمد و یا حسین آن
را ساخته اند.
-16 از جابر آمده است که: رسول خدا با جبرئیل در مورد اینکه، معاویه
صفحه 85 از 197
[ [ صفحه 163
را کاتبش قرار دهد مشورت کرد، جبرئیل گفت: او را کاتب قرارده که امین است.
ابن عساکر در تاریخش، با اسناد خویش آن را از طریق سري بن عاصم ابی عاصم همدانی، که یکی از دروغ گویان حدیث ساز
بوده، و حسن بنزیاد که همان لولوي کذاب حدیث ساز است، و قاسم بن بهرام که مشترك میان ثقه و کذاب است، آورده.و ابن
کثیردر البدایه و النهایه جلد 5 صفحه 354 آن را تضعیف کرده و گفته است: شگفت از حافظ بن عساکر است.که با آن همهعظمت
و آگاهی بر فن حدیث که از همه معاصران، بلکه کسانیکه پیش از او بودند آگاهی بیشتر داشته، چگونه در تاریخش این حدیث و
نظائرش را می آوردو هیچ گونه حرفی در باره آنها، نه بطور صریح، و نه زیر پرده، نمی زند، و حال آنها را بیان نمی کند؟ در
صورتی که چنین کاري درست نیست و خدا داناتر است.
و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 95 از امیر المومنین، بطور مرفوع آن را از طریق اصرم بن حوشب حدیث ساز خبیث آورده، و آن
را از احادیث نادرست محمد بن عبد المجید شمرده است.
-17 از عباده بن صامت آمده که گفته است:خداوند به پیامبرش وحی کرد که معاویه را به عنوان کاتب اخذ کند، زیرا که او امین
است.
طبرانی در اوسط، از محمد بن معاویه زیادي، ازاحمد بن عبد الرحمن حرانی، از محمد بن زهیر سلمی از ابی محمد، ساکن
بیتالمقدس، آن را آورده و گفته است محمد بن معاویه کذاب و استادش امین نیست وسلمی و استادش شناخته شده نیستند، وبراي
حدیث، طرق دیگر نیز هست که همه آنها باطل است.
و ذهبی در المیزان جلد 3 صفحه 59 آن را آورده و گفته است: این خبر باطل و شاید محمد بن زهیر سلمی، متن آن را به دروغ
ساختهاست.و در باره احمد حرانی، ابو عروه گفته است: در دینش امین نیست.
[ [ صفحه 164
امینی می گوید:
چگونه ممکن است این روایت، از عبادهبن صامت صحیح باشد در صورتی که او، شام را بر معاویه شورانده و فاسد کرده بود،
معاویه ناگز برنامه اي بهعثمان در مدینه نوشت و در آن متذکر شد که: عباده شام را بر من و اهلش فاشد کرده، یا او را به مدینه
فراخواند و یا به من اجاره بده که اورا از شام بیرون کنم؟ عثمان در پاسخ او نوشت: او را به خانه اش در مدینه گسیل دار.
معاویه، عباده را به مدینه فرستاد و او به خانه عثمان که در آن جز مردي از سابقین و یا تابعینوارد گردید و در ناحیه از آن، جلوس
کرد و عثمان به او نگریست و گفت: وضع ما یا شما چگونه است اي عباده؟ او برخاست و گفت: من از رسول خدا ابا القاسم شنیدم
که می فرمود: بعد از من امور شما به دست افرادي می افتد:چیزهائی را که شما منکر می دانید برایتان معروف جلوه می دهند و
آنچه را که شما معروف می دانید منکر شمارند، پس طاعتی براي کسی که معصیت می کند نیست و نسبت به پروردگار تان گمراه
نگردید.قسم به آنکه جان عباده در دست اوست فلانی (معاویه ) از آنها است.
دیگر عثمان به او چیزي نگفت.
-18 از ابی هریره بطور مرفوع آمده است: امناء پیش خداسه نفرند: من (رسول خدا)، جیرئیل ومعاویه.
خطیب و نسائی و ابن حبان گفته اند: این حدیث باطل و ساختگی است.و خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 8 معتقد است که
صفحه 86 از 197
نادرستی این حدیث، از ناحیه بردانی است.
و ابن عدي گفته است: از هر جهت این حدیث باطل است و حاکم طرق این حدیث را تضعیف کرده و در آن جمعی از دروغ
گویان و حدیث سازان قرار دارند.
[ [ صفحه 165
و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 233 گفته است: این حدیث دروغ است و آن را در شرح حال حسن بن عثمان یاد آورده شده و
گفته است: این دروغ است.
و ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 120 آن رااز طریق ابی هریره و انس و واثله بن اسقع آورده و گفته است: به هیچوجه صحیح
نیست.
و در لسان المیزان جلد 2صفحه 220 آمده است که: جوزي آن را در زمره احادیث موضوعه آورده و یقین کرده است که حسن بن
عثمان آن را وضع کرده است.
و ابن عدي گفته است: بنظر من حسن، حدیث ساز دزد بوده و در باره او از کذاب حدیث دزد است.ودر شذرات الذهب جلد 2
صفحه 366 گفته است که: ابن جوزي آن را ساخته هاي ابی عیسی احمد خشاب شمرده است.
امینی می گوید: با این چرندیات، ناموس اسلام را هتک و ساحت مقدس صاحب رسالت را آلوده کردند، دوامینی که معاویه
سومی آنها باشد چه ارزشی خواهند داشت؟!
-19 از زیاد بن معاویه بن یزید بن عمر، نوه یزید بن معاویه بن ابی سفیان، از عبد الرحمن بن حسام آمده که گفت است: مردي او
اهل حوران، از مردي دیگر به ما خبر داده که: ده نفر از بنی هاشم، صبح هنگام براي نماز خدمترسول خدا گرد آمدند.بعد از نماز
گفتند: اي رسول خدا اینکه در این وقت خدمت شما رسیدیم، براي این بوده که بعضی از کارهایمان را براي شما بگوئیم: خداوند
با این رسالت، تفصیل فرمود، شما را به آن و ما را وسیله شما گرامی داشت و این معاویه است که کاتب وحی است در صورتی که
ما، دیگر از اهل بیت را بیش از براي اینکار شایسته می دانیم.
رسول خدا فرمود: آري نگاه کنید به مردم دیگري، غیر او (یعنی: فرد دیگري را پیداکنید) راوي می گوید: با آنکه در هر چهار روز
ناحیه خدا وحی
[ [ صفحه 166
بر محمد نازل می شد اما چهل روز گذشتکه جبرئیل نازل نگردید.پس از آن نازل شد در حالی که صحیفه اي با خود همراه
داشت که در آن نوشته بود: اي محمد تو حق نداري کسی را که خدا براينوشتن وحیش انتخاب کرده تغییر دهی، پس او را بر این
کار بگمار که او امین است، رسول خدا هم او را بر آن کار گماشت.
ابن عساکر در تاریخش، آن را آورده و گفته است: این خبر نادرست و در آن چند نفر افراد مجهول و گمنام قرار دارند.
و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 411 گفته است: بلکه این حدیث مسلم است که باطل است، بخدا قسم کسی که آن را
ساخته است بی دین و لا مذهب است.
امینی می گوید: این توهینی است کسی که خدا و رسول ودینش را مسخره و بازیچه می گیرد و ارزش نبوت را نمی داند، بدان
صفحه 87 از 197
تفوه نخواهد کرد و نادان تر از این مهاجمین بر ساخت مقدس رسالت که این احادیث بحث می کندو همانند این حدیث را تنها به
خاطر آنکه افراد مجهولی در رجالش قرار دارند نادرست می داند، غافل از اینکه محدث در درجه اول باید متن حدیث را پیش از
سند، مورد بررسی قرار دهد، نه بر عکس.پس مطلب هماناست که ابن حجر گفته است.
-20 از یزید بن محمد مروزي، از پدرش، از جدش آمده است که: از علی امیر المومنین رضی الله عنه شنیدم که می
گفت:...هنگامی که در برابر رسول خدا نشسته بودم، معاویه وارد شد، رسول خدا قلم را از دستم گرفت و به معاویه داد، در دلم از
این عمل چیزينیافتم چون می دانستم که خدا به او امر کرده است.ابن حجر در لسان المیزان جلد 6 صفحه 20 آن را از ساخته هاي
مسره بن عبد الله خادم دانسته و گفته است: این متن باطل و اسنادش دروغ است.
و خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 272 آن را در زمره احادیث مناقب آورده و گفته است.
[ [ صفحه 167
این حدیث دروغ و ساختگی است، و رجال یاد شده در اسنادش همگی مورد اعتمادند، جز خادم که عیب حدیث از ناحیه اوست.
-21 از انس بطور مرفوع آمده است: امناء، هفت تا هستند: لوح، قلم اسرافیل، میکائیل جبرئیل، محمد و معاویه.
ذهبی در " المیزان " جلد 1 صفحه 321 این حدیث را از داود بن عفان، از انس آورد، آدم حدیث سازي بوده از انس نسخه
ساختگی داشته است.
در این مورد به مباحث سلسله دروغ گویان مراجعه شود.
و ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 12 آن را از روایت ابن عباس دانسته و گفته است: این از احادیث پیشین زشت تر و از لحاظ
سند ضعیف تر است.
امینی می گوید: مرگ بر مردمی که چنین مزخرفات را روایت می کنند و عرق خجلت بر پیشانی آنها نمی نشیند، آیا ننگ بر اسلام
و مسلمین نیست که معاویه خائن، از لحاظ امانت کنار رسول خدا و دیگر امناء معصوم قرار داده شود؟
-22 از واثله بطور مرفوع آمده است: خداوند امین بر وحیش قرار داد:
جبرئیل، مرا (پیامبر را) و معاویهرا و نزدیک بود که خداوند به خاطر کثرت علم و امانت معاویه و نسبت به گفتار پروردگار او را
پیامبر قرار دهد، خداوند گناهان معاویه را می بخشد، از حسابش معاف کرده، کتابش را به او تعلیم داده، او را هادي و مهدي و
وسیله هدایت قرار داده است.
ابن عساکر آن را از مردي آورده است.حاکم گفته است: ازاحمد بن عمر دمشقی، که داناي به حدیث شام بوده، از این سوال شد
آن را جدا انکار کرد.
و عبد الله بن جابر ابو محمد طرطوسی بزاز که نسیان در حدیث داشته، به این حدیث، حدیث می کرده و یکبار هم گفته است:
حدیث او نادرست است.
امینی می گوید: فکر کنم که روایات ناپاك می خواستند بدینوسیله، مقام
[ [ صفحه 168
نبوت را پائین آوردند، نه آنکه مقام معاویه را بالا ببرند، زیرا فاصله زیادي که میان مرتبه نبوت که مسلمین به آن معتقدند و مقام
صفحه 88 از 197
این مردي که ازسطح خلافت فرسنگها دور است وجود دارد، آن دو را در وضعی قرار می دهد کهچاره اي جز پائین آوردن مرتبه
ندارند.
بنابر این از دوستداران معاویه می پرسیم: عاملی که چنین مقام شامخی رابراي معاویه ایجاب می کند، چیست؟ آیا آن عامل، همان
اصل ناپاك این " شجره ملعونه " است که در قرآن و گفتار پیامبر اکرمش آمده است؟ یا فرع ناپاك و ستمکار اوست؟ یا اصرار او
بر کفر بوده که تا چند ماه پیش ازوفات پیامبر اکرم ادامه داشته است؟
یا جنک کردنش با خلیفه مفترض الطاعه زمان اوست؟ در صورتیکهاهل حل و عقد با او بیعت کرده و مسلمین به خلافت او رضایت
داده بودند اما او در برابر امامش شمشیر کشید و خونهاي پاك را ریخت!!
و یا جنایاتیکه او، در ایام خلافتش انجام داده.ازقبیل: کشتن افراد شریفی چون: حجر بن عدي و یارانش و عمر بن حمق خزاعی و
نظائرش؟ و لعن کردن امیر المومنینو حسن و حسین و جمعی از یاران پاك و با ایمان آنان در قنوت نماز و نسبتهاي ناروا به اهل
بیت نبوت دادن؟ و روایات نادرست علیه آنها ساختن؟
و احادیث مدح و ثنا در باره امویها جعل کردن؟ و بر خلاف حدیث مورد اتفاق میان مسلمین: الولد للفراش و للعاهر الحجر " فرزند
مال صاحب فراش است و براي نسبت ناروا دهنده سنگ است "زیاد را به پدرش ابی سفیان ملحق نمودن؟ و براي یزید، این مرد
فاسق فاجر شرابخوار، بیعت گرفتن و او را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط کردن؟ و بر این گونه اعمال زشت صفحه تاریخ را
سیاه نموده ادامه دادن؟ تاآنکه جنایتش پر شد و مرگ گربیان او را گرفت.
معاویه کجا؟ آشنائی او با علم و قرآن کجا که حتی یک آیه از قرآن را به خوبی نمی دانسته واگر می دانسته عمل نمی کرده است.
[ [ صفحه 169
مانند آیه: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم": خدا و پیامبر و صاحبان فرمان از شما را اطاعت کنید."
آیا امیر المومنینعلی علیه السلام از صاحبات فرمان بنابه هر کدام از او تفسیر آن نبوده است؟.
و آیه: و من یقتل مومنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فیها ": هر کس مومنی را از روي عمد بکشد کیفرش جاودانه بودن در جهنم
است."
و آیه الذین یوذون المومنین و المومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا ": کسانیکه مردان و زنان با ایمان را بدون جرم
اذیت می کنند، گناه آشکاري را مرتکب می شوند "و آیات دیگري نظیر این آیات که مورد هجوم او قرار گرفته و گویا که آیات
قرآن نبوده اند!!.
و آیا او، امین بر قرآن بوده در صورتی که حتی، به یک آیه آن عمل نمی کرده و حدود آنرا بپا نمی داشته است؟ که قرآن
مجیدمی گوید: هر کس از حدود خدا تجاوز کند به خود ستم کرده است- هر کس نافرمانی خدا و پیامبرش کند، و از حدودش
تجاوز نماید، خدا او را جاودانه در آتش داخل خواهد کرد و برایش عذاب خوار کننده اي است.
و آیا علم زیادش که نزدیک بود او را به مقام پیامبري برساند او را وادار می کرد که با عترت پاك پیامبر اکرم دشمنی کند؟ و
آنهمه اعمال جنایتکارانه و زشت را که تاریخ از اوو دومان و تربیت شدگان کثیف مکتبش براي ما حفظ کرده مرتکب شود؟
این تاریخ است که می گوید: او شیعیان پاك امیر المومنین را در کوفه و در دیگر نقاط کشور اسلامی به وضع فجیعی می کشند و
بسیاري از پیروان پاك نهاد
صفحه 89 از 197
[ [ صفحه 170
آل الله را مورد شکنجه غیر انسانی قرار می داده است و ما بعد بخوبی ماهیت پلید او چنانکههست معرفی خواهیم کرد آنگاه از
راویات، احادیثی که او را در امانت، سومی پیغمبر و جبرئیل و یا هفتی اوو یا از امناء پنجگانه یاد شده در روایت 21 قرار داده اند
می پرسیم که آیا منظور از آن امانت، امین بودن او نسبت به قرآن است که با آن مخالفتکرده و یا سنت است که به آن عمل
نکرده و یا نسبت به خونهاي مردم بودهکه آن را ریخته، و یا خاندان پیغمبراکرم بوده که پایمالشان کرده، و یا نسبت به امنیت
اجتماعی بوده که آن رااز بین برده، و یا نسبت به راستی بوده که با آن میانه نداشته و یا نسبت به دورغ بوده که ترغیب به آن می
کرده، و یا امین نسبت به مومنان بوده که رگها و ریشه هاي آنان را قطع می کرده و یا نسبت به اسلام بوده که آن را ضایع کرده، و
یا نسبت به احکام بوده که آنها را عوض کرده، و یا نسبت به منبرها بوده که آنها را با لعن اولیاء مقرب خدا آلوده کرده است، و یا
و یا؟ آیا با این همه از جنایات چنانکه کاسه لیسان در بار بنیامیه ساخته اند نزدیک بود معاویه به مقام پیغمبري نائل گردد؟ آفرین
بر آنپیامبري که این مرد کثیف و جانی می خواهد بار مسولیتش را بدوش کشد و جانشین او باشد.
قد خم ریش سفید اشک دمادم یحیی
توبه این حالت اگر عشق نبازي چه شود؟
و چقدر فرق میان این روایت و انکار علماء، نسبتبه گفته ابن حبان " نبوت همان علم و عمل است " که او را به زندقه و هذیان
نسبت داده و در این باره شکایتی به خلیفه نوشته، او هم دستور قتلش را صادر نموده است؟ و این کار تنها به این جهت بوده که
آنان نبوت را موهبتیاز ناحیه خدا می دانستند که او هر کساز بندگانش را که بخواهد برمی گزیند و رسالت را هر جا که بخواهد
قرار می دهد و بشر معمولی در رسیدن به آن راهی ندارد اگر چه از لحاظ علم و عملبه هر رتبه عالیهاي رسیده باشد (پسچگونه
ممکن است خداوند، او را بخاطر
[ [ صفحه 171
کثرت علم و امانتی که فاقد بوده پیامبر قرارش دهد؟)
و ایکاش حدیث سازان کاسه لیس، آرائشان را درحدیث " برنج " محدود کرده از آن تجاوز ننموده و نبوت را به مثل معاویه نمی
دادند، زیرا در آن به طور وضوح مقدار معرفت آنان، از نبوت و ارزش آن به چشم می خورده و آن حدیثاین است ": اگر برنج
حیوان بوده قطعا آدمی بوده و اگر آدمی بوده مسلم مرد صالحی بوده و اگر مرد صالحی بوده یقینا پیامبري بوده و اگر پیامبري بوده
حتما پیامبر مرسل بوده و اگر پیامبر مرسل بوده قطعا من بوده است."
و جاي بسی شگفتی است که درست دانستن حافظ امثال این نوع روایات رااز ناحیه سند تجاوز نمی کند با آنکه متون آنها بهترین
دلیل، بر ساختگی بودن آنها است، اما براي آنان اهمیتندارد که معاویه با چنین حدودي معرفیشود.با آنکه چنان اعمال نابکارانه
اي را که بر برخی ازآنها اشاره کرده ایم مرتکب می شده است.آري: این خوي زشت و پلید آنها است که آنان را وارد به چنین
اعمال ننگینی می نماید.
-23 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: جبرئیل بر من نازل شد و لباس پوشیده داشت که سوراخ سوراخ (ژنده) بود به او گفتم:
صفحه 90 از 197
چرابا این ریخت بر من نازل شدي؟ گفت: خداوند به ملائکه آسمان فرمان داده که به این ریخت در آیند چون ابو بکر در زمین به
چنین ریختی در آمده است.
خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 442 از طریق محمد بن عبد الله اشنانی کذاب حدیث ساز، از حنبل بن اسحاق، از وکیع، آن را
آورده و گفته است: چقدر اشنانی از توفیق دور است و دلیلآن این است که او از حنبل و او از وکیع روایت می کند در صورتی که
نه حنبل از وکیع روایتی کرده و نه اصلا او را دیده است و شک ندارم که این مرد چیزي جز حدیث سازي ندارد که از بعضی از
شیوخ ما شنیدم که می گفت: او حدیث می ساخته است.تا اینکه می گوید: او اسناد
[ [ صفحه 172
صحیح را از بعضی از کتب گرفته و بر اساس آن این مصیبتها را ساخته است.و از خدا سلامت در دین و دنیا را خواهانیم.
-24 از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است: خداوند به من امر کرده است که چهار نفر را دوست داشته باشم: ابو بکر، عمر
عثمان و علی را، که ذهبی آن را از مصبیتهاي سلیمان بن عیسی سجري کذاب و حدیث ساز شمرده است.
-25 از ابی هریره آمده است: براي هر پیامبري از امتش دوستیاست و دوستم عثمان است.این حدیث ازساخته هاي اسحاق بن نجیح
ملطی، است که ذهبی در میزان الاعتدال گفته است این حدیث باطل است.
و دلیل بطلان آن، فرموده آن حضرت است: اگر از این امت کسی را به عنوان دوست انتخاب می کردمهر آینه ابو بکر را براي این
امراتخاذ می نمودم.
امینی می گوید: این حدیثی را که ذهبی دلیل بطلان آن روایت قرار داده نیز ساختگی است که در برابر حدیث برادري، چنانکه در
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3 صفحه 17 آمده آنرا ساخته اند.
-26 خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 452 آورده است: هنگامی که رشید وارد مدینه شد، بزرگ می شمرده که با قباي سیاه و
کمربند روي منبر رسول خدا برود، ابو البختري گفت: جعفر بن محمد صادق از پدرش به من حدیث کردکه: جبرئیل بر رسول خدا
نازل شد در حالیکه قبائی پوشیده و کمر بندي که در آن خنجري قرار داشت بسته بود.
این حدیث او ساخته هاي وهب بن وهب ابو البختري قرشی است که معافی تمیمی در باره اش گفته است " واي بر ابو البختري،
هنگامی که مردم در محشر بپاخاستند به خاطر دروغی که علنی بر جعفر بسته است، بخدا قسم حتی یک ساعت او براي کسب فقه
نه در سفر و نه در حضر با او ننشسته است.و هرگز مردم در زمانش او را
[ [ صفحه 173
بین قبر و منبر پیامبر اکرم ندیده اند، خدا ابن وهب را که آشکار را دروغ گفته است بکشد، او می پنداشته است که جبرئیل بر پیامبر
اکرم نازل شده در حالی که کفش و قباي سیاهی پوشیده و خنجري به کمر بسته داشته است."
امینی می گوید: این توهینی است نسبت به خدا و پیامبرانش که چنین کاري از کسی که ایمان به خدا داشته و براي پیامبر و امین
وحیش جبرئیل احترام و کرامتی قائل باشد صادر نمی شود ": گفتار بزرگی از دهانشان خارج می شود جز دروغ نمی گویند."
-27 از ابن عباسبطور مرفوع آمده است: در زمین شیطانی نیست مگر آنکه از عمر جدا می شود و در آسمان فرشته اي نیست مگر
آنکه او را احترام می کند.
صفحه 91 از 197
این حدیث از ساخته هاي موسی بن عبد الرحمن صنعانی دجال حدیث ساز است.که عبد الغنی بن سعید ثقفی از او روایت
کردهاست و ابن یونس در المیزان او را تضعیف کرده و بکر بن سهل نیز از او روایت کرده که نسائی او را تضعیف کرده است.و
ابن عدي این روایت را از احادیث نادرست شمرده چنانکه در میزان ذهبی آمده است و سیوطی نیز آن را ساختگی می داند.
-28 از زید بن ثابت آمده که رسول خدا فرموده است: نخستین کسی که از این امت کتابش به دست راستش داده می شود عمر بن
خطاب است و برایش نوري است همانند نور خورشید، گفته شده: پس ابو بکر کجا است؟ فرمود: فرشتگان او را به بهشت هدیه
کرده اند!
خطیب از طریق عمر بن ابراهیم کردي کذاب، آن را آورده و گفته است: متهم به کذب عمر است و سیوطی در لئالی جلد 1 صفحه
156 آن را از احادیث ساختگی شمرده است.
-29 از معاذ بن جبل بطور مرفوع آمده است: خداوند در آسمان کراهت دارد ابو بکر صدیق در زمین گام بردارد.
[ [ صفحه 174
حارث آن را در مسندش ازطریق محمد بن سعید کذاب حدیث ساز آورده و گفته است: این حدیث ساختگی است، تنها ابو
الحارث نصر بن حماد که یحیی او را تکذیب کرده، و نسائی گفته است مورد اعتماد نیست و مسلم گفته است:
فراموشی در حدیث دارد و بکربن خنیس که دار قطنی گفته است: متروك الحدیث است و محمد بن سعید مصلوب، که دروغ گو
و حدیث ساز است آن را روایت کرده اند.
-30 از بلال بن رباح، بطور مرفوع آمدهاست: اگر من میان شما مبعوث نشده بودم عمر مبعوث می شد!
ابن عدي آن را، از دو طریق آورده و گفته است: زکریا (و کار) کذاب حدیث ساز است وابن واقد عبد الله متروك الحدیث است و
مشرح بن عاهان قابل احتجاج نیست.
و ابن جوزي در " الموضوعات " آن را با همان دو طریق آورده و گفته است:
این دو حدیث بطور صحیح از رسول خدا نیامده است، اما اولی، براي اینکه زکریا ابن یحیی از دروغ گویان بزرگ است که ابن
عدي گفته است: او حدیث ساخته است، و اما دومی، به خاطر آنکه احمد و یحیی گفته اند: عبد الله بن واقد کسی نیست، و نسائی
گفته است: متروك الحدیث است و ابن حبان گفته است: نوشته هاي مشروح دگرگون شده است و احتجاج به آن باطل است.
و ابن عساکر در تاریخش جلد 3 صفحه 287 آن را از طریق مشرح بن عاهان چنین آورده است ": اگر بعد ازمن پیامبري باشد او
عمر بن خطاب است."
-31 از ابی هریره بطور مرفوع آمده است: بهشت و جهنم با هم مفاخره کردند، جهنم به بهشت گفت: من از تو بالاتر زیرا در من
فرعون ها، ستمکاران، پادشاهان و فرزندانشان هستند، خداوند به بهشت وحی فرمود کهبگو: بلکه برتري
[ [ صفحه 175
مال من است، زیرا که خداوند مرا وسیله ابی بکر و عمر زینت بخشیده است.
این حدیث از ساخته هاي مهدي بن هلال است که خطیب آن را آورده و گفته است: ساختگی استابان (بن ابی عیاش) متروك
الحدیث است و مهدي کداب و حدیث ساز است.
صفحه 92 از 197
-32 از ابی هریره آمده است: رسول خدا در حالی که به علی بن ابی طالب تکیه داده، از منزل خارج شد و ابو بکر و عمر استقبالش
کردند، رسول خدا به علی فرمود: آیا این دو شیخ را دوست داري؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله فرمود: دوستشان داشته باش تا وارد
بهشت شوي!!
و از عبد الله بنابی اوفی چنین آمده است: اي ابو الحسن آنها را دوست داشته باش که با دوستی آنها وارد بهشت خواهی شد!
این حدیث، از ساخته هاي محمد بن عبد الله اشنانی است که سیوطی آن را در" اللئالی " به نقل، از خطیب آورده و گفته است:
اشنانی، آن را ساخته، پس براي آن اسناد دیگري بافته است.خطیب به طریق دیگري آن را آورده و حکم به غرابت آن نموده و آن
را طریق مجهول خوانده است و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 243 آن را آورده و گفته است: این حدیث باذل است اما با سند
صحیح و ابن جوزي آن را در " الموضوعات " ذکر کرده است.
-33 از سهل بن سعد آمده است که: روزي رسول خدا بهشت را براي ما توصیف می کرد مردي برخاست و گفت اي رسول خدا
آیا در بهشت هم برق می زند؟ فرمود: آري قسم به آنکه جانم در دست اوست، عثمان که از جائیبه جائی می رود بهشت برایش
برق می زند (روشنائی خاصی در آن پدیدار می شود)
[ [ صفحه 176
این حدیث: از ساخته هاي حسین بن عبد الله عجلی است که ابن عدي آن را آورده و حکم به ساختگی بودن آن کرده و گفته
است: آفت آن حسین است.
و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 253 گفته است: این حدیث دروغ است.
وحاکم در مستدرك جلد 3 صفحه آن را روایت کرده و صحیح شمرده.بدنبال آن ذهبی در تلخیصش گفته است: این حدیث
ساختگی است و حسین از مالک و غیره حدیث هاي ساخنگی روایت می کرده است.آنگاه گفته است: آیا عاقلی به مانندآن
احتجاج می کند؟ تا چه رسد آن را در صحاح وارد نماید.
-34 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است:خدایا بر من منت گذار در در مورد پسرعمم علی، پس جیرئیل پیشش آمد و گفت: آیا
پروردگارت نسبت به تو انجام نداد؟ خداوند وسیله پسر عمت علی، که شمشیر خدا نسبت به دشمنانش هست.و ابی بکر صدیق، که
رحمت خدا است.و عمر فاروق، ترا نیرومند ساخت.
پس آنان را وزیرانت قرار ده، و با آنان در کارت مشورت کن، و دشمنانت را بکش، و همواره دینت پا بر جاست تا مردي از بنی
امیه آن را معیوب سازد.
این حدیث، از ساخته هاي عمرو بن ازهر عتکی بصري است که حاکم در مستدرك آن را از طریق او آورده و گفته است: عمر و
حدیث ساز است و زکریا (ابن یحیی بن حویثره) طبق گفته ابن معین: مرد بدي است و شایسته است چاهی برایش حفر شود و در
آن افکنده شود و لایقتر این است که این به او نسبت داده شود.
-35 از انس بطور مرفوع آمده است: رسول خدا به ابی بکر فرمود: چقدر مالت خوبست؟ که بلال موذنم و شترم از آن است، گویا
که تو را می بینم جلو در بهشت، از امتم شفاعت می کنی.
این حدیث، از اباطیل فضل بن مختار است که در باره اش گفته اند: حدیث هایش نادرستاست و هیچ کدام از آنها مورد پیروي
قرار گیرد.ذهبی آن
صفحه 93 از 197
[ [ صفحه 177
را با احادیث دیگري در میزانش جلد 2 صفحه 333 آورده و گفته است: اینها اباطیل و چیزهاي عجیبی هستند.
-36 از ابی ابن کعب، بطور مرفوع آمده است که: جبرئیل گفته است: اگر با تو مقدار عمرنوح بنشینم، فضائل عمر را نمی توانم
تمام کنم.
ابن جوزي آن را در " الموضوعات " آورده و ذهبی در " المیزان " در شرح حال حبیب بن ثابت ذکر کرده و گفته است: این خبر
باطل است، او را نمی شناسیم.و ابن حجر در لسانش جلد 2 صفحه 168 گفته است: ابن جوزي عیب آن را از ناحیه عبد الله بن عامر
اسلمی دانسته، در صورتی که آفتش، از ناحیه او نیست و در سند آن، ابن بطه و نقاش مفسر، قرار دارند که در باره آنها گفتار
دشواري است.
و در جلد 3 صفحه 189 آنرا آورده و گفته است که دار قطنی در " غرائب مالک " بعد از آنکه آن را ازطریق فتح بن نصیر، از
حسان بن غالب آورده و گفته است: این از مالک صحیح نیست و فتح و حسان ضعیفند، و این حدیث، و حدیث " مشط- " شانه-
ساختگی است.
-37 از عبد الله رضی الله عنه، بطور مرفوع آمده است.ابو بکر تاج اسلام و عمر حله (لباس- سلاح) اسلام و عثمان اکلیل (دیهیم)
اسلام و علی طبیب اسلام است.دهبی در المیزان جلد 1 صفحه 310 آن را آورده و گفته: آن دروغ است.
-38 از عبد الله بطور مرفوع آمده است: براي هر پیامبري، از امتش خالصانی است و خاصان امتم، ابو بکر و عمر هستند.
ذهبی گفته است: این خبر باطل است.
-39 از عبد الله بطور مرفوع آمده است: که رسول خدا فرمود: اکنون مردي از اهل بهشت، بر شماواردمی شود، پس از لحظه اي
معاویه وارد شد رسول خدا فرمود: اي معاویه، تو از من و من او توام، و ما با هم، دم درب بهشت، همانند این دو خواهیم بود"
اشاره به دو انگشتش فرمود."
[ [ صفحه 178
و ذهبی آن را در شرح حال حسن بن شبیب او عبد الله از طریق عبد الله بن یحیی مودب آورده و گفته است:
حسن، از افراد مورد اعتماد، احادیث نادرست روایت کرده است.و درشرح حال عبد الله بن یحیی گفته است.
خبرش باطل است و معلوم نیست که او کیست؟
-40 از ابی بن کعب، بطور مرفوع آمده است: نخستین کسی که در قیامت با حق معانقه می کند(دست در گردن یکدیگر می
اندازند) عمر است.و نخستین کسی که در آن، با حق مصافحه می کند، عمر است.و نخستین کسی که دستش گرفته، و به بهشتش
می برند، عمر رضی الله عنه است.
حاکم، این حدیث را در مستدرك جلد 3 صفحه آورده ذهبی در تلخیصش گفته است: ساختگی است و در اسنادش دروغ گو و
کذابی است.
من می گویم: شاید منظورش: فضل بن جبیر وراق باشد که عقیلی در باره اش گفته است: از حدیثش پیروي نمی شود.
-41 از ابراهیم بن حجاج بن منبه سهمی، از پدرش از جدش، از رسول خدا، آورده است: هر که را دیدید که ابو بکر را به بدي یاد
می کند، به اسلام بدي میگوید.
صفحه 94 از 197
ذهبی در " المیزان " در شرح حال ابراهیم گفته است: قطعا این حدیث نادرست و ابراهیم مجهول و گمنام است.کسی جز احمد بن
ابراهیم کریزي، از او روایت نکرده وابن عبد البر و دیگران، حجاج بن منبه را در زمره صحابه ذکر نکرده اند.
امینی می گوید: این مرد و پدرش و جدش از رجال غیبند و در عالم وضع و سازندگی، از خانواه اي آفریده شده اند که نمی داند
در کجا زندگی می کرده اند.پس اگر ذهبیاینان را نمی شناسد، ایرادي بر او نیست.
-42 از انس بطور مرفوع آمده است: من ابو بکر و عمر را مقدم نکردم،
[ [ صفحه 179
بلکه خداوند آنها رامقدم کرد و بر آنها منت گذاشت، پس اطاعتشان کنید، و از آنها پیروي نمائید، و هر کس براي آنها بدي
بخواهد، بدي مرا و اسلام را خواسته است.
ذهبی در شرح حال حسن بن ابراهیم فقیمی واسطی، آنرا آورده و گفته است: این حدیث باطل و رجالش جز، حسن، که او را نمی
شناسم مورد اعتمادند.
-43 از ابی هریره، بطور مرفوع آمده است: خداوند مرا از نورش آفرید و ابو بکر را از نورم.و عمر را از نور ابی بکر و عثمان را از
نور عمر آفرید و عمر چراغ اهل بهشت است.
ذهبی در شرحاحمد بن یوسف منبجی گفته است: این خبر دروغ است: هیچگدام از آن سه نفر(یعنی رجال سندش) آن را روایت
نکرده اند و آفت آن به نظرم " منبجی " است.
-44 از علی رضی الله عنه آمده است: نخستین کسانی که از این امت وارد بهشت می شوند، ابو بکرو عمر هستند در حالیکه من با
معاویه براي حساب ایستاده ام.
ذهبی در زمره احادیث راهی آورده است، و ابن حجر، در لسان المیزان گفته است بهتر است که این، در کتاب " موضوعات"
نوشتهشود.و عقیلی آن را ذکر کرده و گفتهاست: او گمنام است و حدیثش غیر محفوظ است.
-45 از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است:جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و به او عرض کرده که: پروردگار عرض می فرماید،
هنگامی که میثاق پیامبران را گرفتتم، میثاق ترا اخذ کردم و ترا آقاي آنها قرار دادم.
و ابو بکرو عمر را، وزیرت قرار دادم، بعزتم سوگند که اگر از من بخواهی آسمان و زمین را زائل کنم قطعا خواهم کرد.
[ [ صفحه 180
ذهبی در میزانش، در شرح حالموسی بن عیسی گفته است.ابن سمعانی، در خطبه کتاب " البلدان " گفته است: این حدیث باطل
است.
-46 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: در آخر امتم، رافضیان قرار دارند که خود رابه دوستی اهل بیتم نسبت می دهند در حالی
که دروغ می گویند.نشانه دروغ آنها بدگوئیشان، نسبت به ابو بکر و عمر است هر کدامتان آنها را دیدید بکشید که آنها مشرکند.
ابن عدي آن را از احادیث نادرست شمرده است.
-47 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند به من وحی فرمود که دخترم را به ازدواج عثمان در آورم.
ابن عدي آن را از احادیث نادرست عمیر بن عمران حنفی شمرده است.
صفحه 95 از 197
-48 از معاذ، بطور مرفوع آمده است: هنگامی که قیامت بپا گردید، براي ابراهیم و من، دو منبر جلو عرش نصب می شود، و براي
ابی بکر کرسی اي گذاشته می شود و بر آن می نشیند پس ندا دهنده اي، ندا می دهد: خوشا به حالت اي صدیق که میان خلیل و
حبیب قرار داري.
ذهبی آن را از احادیث نادرست و باطل شمرده، و از ابی نصر بن ماکولا حکایت کرده: نادرستی آن از ناحیه محمد بن احمد
حلیمی است که از فرزندان حلیمه سعدیه است.
-49 و بطور مرفوع آمده است: اگر مبعوث نشده بودم تو اي عمر مبعوث می شدي.
صنعانی گفته است: این حدیث ساختگی است.
-50 بطور مرفوع آمده است: خداوند چیزي در دلم نیانداخت مگر آنکه
[ [ صفحه 181
آن را در دل بکر ریختم.
بسیاري از نویسندگان.آن رادر زمره فضائل ابی بکر شمرده و آن رااز مسلمیات دانسته اند، و فیروز آبادي در خاتمه " سفر السعاده
"آن را از مشهور ترین احادیث موضوعه و مفتریانی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده است.وعجلونی نیز در کشف
الخفاء " جلد 2 صفحه 419 چنینگفته.و در اسنی المطالب صفحه 194 گفته است: این حدیث ساختگی است چنانکه ملا علی
قادري آن را در احادیث ساختگی ذکر کرده است.
-51 هر گاه رسول خدا مشتاق بهشت می شد، ریش ابی بکر را می بوسید.فیروز آبادي در خاتمه " سفر السعاده " و عجلونی " در
کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 419 آن را از مشهورترین احادیث موضوعه و مفتریاتی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده
اند.
-52 بطور مرفوع آمده است: من و ابو بکر همانند دو اسب مسابقه هستیم، فیروز آبادي، در سفر گذشته تصریح بهبطلان آن کرده
اند، و ابن درویش حوت "، دراسنی المطالب " صفحه 73 گفته است: این حدیث، ساختگی است چنانکه ملا علی قادري به نقل از
ابن قیم آن را ذکر کرده است.
-53 بطور مرفوع آمده است: خداوند هنگامیکه ارواح را اختیار کرد روح ابی بکر را اختیار نمود.
این حدیث از احادیثساختگی مشهور و دروغ هائی است که بطلانش با بداهت عقل معلوم است چنانکه فیروز آبادي در " سفر
السعاده "و عجلونی در " کشف الخفاء " بدان تصریح کرده و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " صفحه 60 گفته است
اینحدیث ساختگی است.چنانکه ملا علی بهنقل از ابن قیم آن را ذکر کرده است.
-54 از عبد الله بن عمرو بن عاص، بطور مرفوع آمده است: عیسی بن مریم
[ [ صفحه 182
علیه السلام از آسمان پائین می آید، ازدواج می کند، برایش فرزند می شود و 45 سال زندگی می کند آنگاه می میرد و در قبرم
دفن می شود پس من و او از میان ابو بکر و عمر برمی خیزیم.
ذهبی در " المیزان " جلد 2 صفحه 105 را آورده وگفته است: اینها احادیث نادرست ساخته شده است.
صفحه 96 از 197
-55 از ابن عبد بطور مرفوع آمده است: من با عمر و عمر با من است.هر جا که حلول کنم، هر کس او را دوست داشته باشد، مرا
دوست دارد، و هر کس او را دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد.
ذهبی در " المیزان الاعتدال " جلد 2 صفحه 58 آن را روایت کرده و گفته است.
این دروغ است.و در شرح حال قاسم بن یزید آنرا چنین آورده است: عمر با من است و من با عمر و بعد از من حق با عمر
است.هرجا که باشد، آنگاه گفته است: می ترسم که این دروغ ساخته شده باشد.
و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " آن را چنین آورده ": عمر با من است و من با عمر حق بعد از من با عمر است.هر جا که
باشد " و گفته است، این حدیث صحیح نیست.
-56 از ابن عباس، بطور مرفوع آمده است: ابو بکر از من به منزله هارون براي موسی است.
این حدیث از ساخته هاي علی بن حسین کلبی است که محمد بن جریر طبري آن را آورده و ذهبی در " میزانش "جلد 2 صفحه
222 گفته است: این خبر دروغ است و کلبی متهم به آن است.
-57 از انس بطور مرفوع آمده است.هر کس بر خدا دروغ ببندد باید کشته شود و توبه داده نمی شود، و هرکس مرا سب کند باید
کشته شود، و توبه داده نمی شود، و هر کس ابو بکررا سب کند، باید کشته شود، و توبه نمی شود، و هر کس عمر را سب کند،
باید کشته شود و توبه داده نمی شود، و هر کس عثمان یا علی
[ [ صفحه 183
را سب کند باید تازیانه زده شود.گفته شده.چرا یا رسول الله؟ زیرا خداوند مرا و ابو بکر و عمر را از یک خاك آفریده که در آن
دفن خواهیم شد.
ذهبی گفته است: این حدیث ساختگی استو ابن عدي گفته است: نادرستی این حدیث از ناحیه یعقوب بن جهم حمصی است.
-58 از انس آمده است: هنگامی که وقت وفات ابی بکر صدیق فرارسید، از علی بن ابی طالب شنیدم که می گفت: در میان مردم
چهار نفر زیر کند که دو تاي آنها مرد و دو تاي دیگرشان زن هستند.صفورا دختر شعیب، خدیجه دختر خویلد، عزیز مصر در زمان
یوسف، و ابو بکرصدیق که هنگام وفاتش به من گفت: من فکر کردم که فرمان روائی را بعد از خودم به دست عمر بن خطاب قرار
دهم.به او گفتم: اگر آن را در غیرش قراردهی، ما به آن رضایت نخواهیم داد.
او گفت: خوشحالم کردي که ترا با آنچه که از رسول شنیدم خوشحال می کنم، گفتم: آن چیست؟ گفت: از رسول خدا شنیدم که
می فرمود: روي پل صراط بر آمدگی اي است که آن کسی عبور نمی کند، مگر وسیله علی بن ابی طالب.علی به او گفت: آیا تو و
عمر را خوسحال نکنم با آنچه که از رسول خدا شنیدم؟او گفت: آن چیست؟ گفتم: رسول خدا برایم گفت: اي علی عبور از پل
صراط را براي کسی که ابو بکر و عمر را سب می کند ننویس، زیرا آنها دو آقاي پیرمردان اهل بهشت، بعد از پیامبرانند.
هنگامی که خلافت به عمر رسید، علی به من گفت: اي انس مجاري قلم را از ناحیه خدا، در آفرینش نگریستم، برایم نبود که بغیر
از آنچه که در سابق علمخدا واراده اش گذشته بود راضی شوم، زیرا می ترسیدم که اعتراضی از ناحیه من نسبت به خدا باشد.در
صورتی که از رسول خدا شنیدم که فرمود: من خاتم پیامبران، و تو خاتم اولیائی.
خطیب در تاریخش جلد 10 صفحه 357 آن را آورده، و در صفحه 358
[ [ صفحه 184
صفحه 97 از 197
گفته است: این حدیث ساختگی است و ازدست آورده هاي عمر بن واصل است (یا علیه او ساخته شده) خدا داناتر است.
-59 از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند مرا با چهاروزیر تایید فرمود، گفتیم: آنها کیانند یا رسول الله؟ فرمود دو تا از اهل
آسمان و دو تا از اهل زمینند گفتیم: آن در که از اهل آسمانند کیانند؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل گفتیم: آنها از اهل زمین و یا
دنیایند کیانند؟ فرمود: ابو بکر و عمر.
این حدیث از ساخته هاي محمد بنمجیب صائغ است که خطیب در تاریخش جلد 3 صفحه 298 آن را از طریق او آورده وگفته
است: او دروغ گو و دشمن خدا است، و فراموشی در حدیث دارد.
و ذهبی آن را از طریق معلی بن هلال کذاب و حدیث ساز آورده و در سابق، از احمد نقل کردیم که اتمام احادیثش ساختگی
است.
-60 از جابر بن عبد الله آمده که گفته است: پیش رسول خدا بودیم که فرمود: اینک مرديبر شما وارد می شود که خداوند، بعد از
من، کسی را بهتر و بر تر از او نیافریده، برایش شفاعتی همانند شفاعت پیامبران است.چیزي نگذشت که ابو بکر صدیق وارد شد،
رسول خدا برخاست، او را برسید و در بر گرفت.
حافظ ابو بکر، خطیب بغدادي در سال 409 ه آن را از محمد بن عباس بن حسینابی بکر قصه گو، شنیده و گفته است:او شیخ
فقیري بوده که در مسجد جامع منصور، و در سر راه ها و بازارها قصه گوئی می کرده است خدایا چه اهمیتی دارد جناب خطیب
حدیثی را از یک آدم قصه گوي سر کوچه و بازار بگیرد؟ و چه ارزشی دارد حدیثی که ماخذش این است و داراي اصل محفوظی
نیست؟
و اگر شان احادیث پیامبر اسلام همین است براسلام درود باد و بر حفاظ آن بینائی (چشمشان روشن).
-61 از ابن مسعود بطور مرفوع آمده است: هیج مولودي نیست مگر آنکه
[ [ صفحه 185
در نافش از خاکی که از آن آفریده شده است وجود دارد وقتی که عمرش به آخر رسید، به همان خاك بر می گردد و در آن دفن
خواهد شد من ابو بکر و عمر، از یک خاك آفریده شده و در آن دفن خواهیم شد.
خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 313 آن را از طریق موسی بن سهل، از اسحاق بن ازرق آورده، و ذهبی در " میزانش " جلد 3
صفحه 211 در شرح حال موسی گفته است: این خبر باطل است که آدم نکرده اي همانندش آن را از او روایت کرده است.
من می گویم:عیوبی که در این سند بوده، براي مثلجناب خطیب مخفی نبوده نهایت آن که خصوصیات او سکوت از عیوب
احادیث موضوعه است که ظاهري آراسته دارند.
-62 از انس بطور مرفوع آمده است: هنگامی که جبرئیل مرا به آسمان برد، در آن، اسبهاي زین شده و لجامزده ایستاده دیدم که
بول و پهن و عرقنمی کردند، سرهایشان از یاقوت سرخ وسمهایشان از زمرد سبز، و بدنهایشان از طلا زرد ناب بود و داراي بالی
بودند، گفتم اینها مال کی هستند؟ جبرئیل گفت: مال دوستان ابی بکر و عمر هستند که روز قیامت بر آنها سوار شده به زیارت خدا
می روند!!.
خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 330 آن راآورده و گفته است: این حدیث نادرست است و در جلد 11 صفحه 242 نیز آن را
آورده، ولی از تضعیف آن سکوت کرده است، و ذهبی در " میزانش " جلد 3 صفحه 99 آن را ذکر کرده و گفته است:حدیث
صفحه 98 از 197
دروغی است که گفته شده به نام محمد بن عبد الله بن مرزوق ساخته شدهو ابن حجر در " لسان المیزان " جلد 5صفحه 274 دروغ
بودنش را تثبیت کرده است.
-63 از عطیه عوفی، از ابی سعید خدري، بطور مرفوع آمده است: اهل علیین را کسانی که پائین تر از آنها هستند می بینند، چنانکه
شما ستارگان و کرات آسمانی را می بینید واز آنها هستند ابو بکر و عمر و " انعما " به ابی سعید گفتم:
[ [ صفحه 186
"انعما " چه باشند؟ گفت: اهل علیین آنها هستند.
مقدسی، در " تذکره الموضوعات، صفحه 27 تصریح کرده است که این حدیث به خاطر مجاهدین سعید ساختگی است.خطیب در
تاریخش جلد 2 صفحه 394 وجلد 3 صفحه 195 و جلد 4 صفحه 64 و جلد 12 صفحه 124 آن را از طرق مختلف که در آنها به
میان نیاورده است.
-64 از انس آمده است: هنگامی که سوره " التین " بر رسول خدا نازل شد، رسول خدا خیلی خوشحال گردید تا جائی که خوشی
یش را براي ما آشکار فرمود، سپس از ابن عباس تفسیر این سوره را پرسیدیم، گفت، اما منظور از " و التین " بلاد شام " الزیتون"
بلاد فلسطین و " طور سنینین " طور سینا است که خدا در آن جا، با موسی سخن گفت و منظور از " و هذا البلد الامین "شهر مکه و
"لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم " محمد صلی الله علیه و آله است.و مقصود از " ثم رددناه اسفل سافلین " عبادت کنندگان
لات و عزي و " الا الذین آمنوا و عملو الصالحات " ابو بکر و عمر و " فلهم اجر غیر ممنون " عثمان بن عفان و " فما یکذبک بعد
بالدین " علی بن ابی طالب و " الی س الله باحکم الحاکمین" فرستادن شما در میان آنها و جمع کردن شما آنها را براي تقوي است
اي محمد!.
خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: این حدیث با این اسناد باطل است واصل صحیحی تا آنجا که می
دانیم برایش نیست، و رجال یاد شده در آن همگی ائمه مشهورند غیر از محمد بن بیان کهفکر می کنیم گیر این حدیث از ناحیه او
باشد، و توفیق ابن شخیر او را ارزشی ندارد، زیرا کسی که مثل حدیث را با این اسناد آورده اهل علم را ازتو جه به حال و وضع
اوبی- نیاز کرده است و شاید او تظاهر به شایستگی می کرده و ابن شخیر نسبت به او حسن ظن پیدا کرده او را ستوده است، در
صورتی که یحیی بن سعید فطان گفته است:
صالحان را در چیزي دروغگوتر از حدیث ندیدم.
[ [ صفحه 187
و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 32 آن را از طریق محمد بن بیان آورده و گفته است: او در کمال بیشتر از خدا آن را روایت
کرده و گفته است: حسن بن عرفه به ماحدیث کرده آنگاه حدیث را نقل نموده است، سپس ذهبی افزوده است که: ابن جوزي گفته
است: این حدیث را محمد بن بیان بن نام ابن عرفه ساخته، آنگاه عبارات یاد شده خطیب را ذکر کرده است.
این چنین کلمات را تحریف می کنند وحظشان را آنچه که یاد آوري شده اند فراموش نموده اند و این چنین دست هايهوي و
هوس، کتاب و سنت را مورد ملعبه قرار داده اند و این است مقدار بهره مندي آنان از آن دو، ولی پروردگارت روز قیانت در باره
آنچه که در آن اختلاف کرده اند میانشان حکم خواهد فرمود.
صفحه 99 از 197
-65 از عبد الله بن عمر آمده است که پیش رسول خدا بودم و ابو بکر نیز خدمت آن حضرت بود، عبائی روي دوشش انداخته بود
که رويسینه اش سوراخ بود (پاره بود) در این هنگام جبرئیل بر او نازل شد و گفت: چرا ابو بکر را با چنین لباسی می بینم؟ فرمود:
پیش از فتح مکه اموالش را به من اتفاق کرد، جبرئیل گفت:به او از ناحیه خدا سلام برسان و به او بگو که پروردگارت می گوید:
اي ابو بکر آیا از من در این فقرت راضی هستی یا نه؟ رسول خدا به ابو بکر توجه کرد و فرمود: این جبرئیل است که از ناحیه خدا
بر تو سلام می رساندو می گوید: آیا در باره فقرت از من راضی هستی یا نه؟ ابو بکر گریست و گفت: آیا از خدایم ناراضی باشم؟
مناز خدایم راضیم، من از خدایم راضیم، من از خدایم راضیم.
خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 106 آن رااز طریق محمد بن بابشاذ صاحب مطالب عجبیب و غریب آورده و طبق عادتش از
بطلان آن سکوت کرده است و ذهبی در میزان الاعتدال جلد 2 صفحه 213 آن راآورده و گفته است: این حدیث دورغ است.
-66 از ابی هریره طور مرفوع آمده است: هنگامی که رسول خدا وارد مدینه شد و در آن جا متوطن گردید، خواست ازدواج کند به
مسلمان ها فرمود به
[ [ صفحه 188
من زن بدهید، جبرئیل با پارچه اي از بهشت که طول آن دو ذرع و عرضش یک وجب بود و در آن تصویري که هیچ کسی زیباتر
از آن ندیده بود و جود داشت آمد و آن را باز کرد و گفت: اي محمد خدا به تو می گوید: زنی که همانند این تصویر باشد
ازدواج کن رسول خدا به جبرئیل فرمود: چنین زنی را کجا پیدا کنم؟ جبرئیل به اوگفت: خداوند می فرماید: دختر ابی بکر را
ازدواج کن، آنگاه رسول خدا به خانه ابی بکر رفت و در زد و گفت: اي ابو بکر خداوند به من امر کرده است که دامادت شوم.
ابو بکر داراي سه دختر بود، هر سه تارا بر رسول خدا عرضه کرد، رسول خدا فرمود: خداوند به من امر کرده است که این دختر
یعنی عایشه را ازدواج نمایم آنگاه رسول خدا با او ازدواج فرمود.
خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 194 آن را آورده و آن را از ساخته هاي محمد بن حسن زیاد دعا خوان کر حدیث ساز با اسناد
رجالش که همه ثقات بودند دانسته است.
و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 44 گفته است: از محمد بن حسن حدیثی دیدم که اسنادش جز او مورد اعتمادند و آن حدیث
دروغ در باره فضیلت عایشه است.
و خطیب بغدادي در تاریخش جلد 11 صفحه 222 از عایشه آورده است که:
جبرئیل طاقه اي از حریر که در آن تصویر عایشه بوده براي پیامبر اکرم آورد و گفت: این همسرت در دنیا و آخرت است.
این حدیث را ازطریق ابی خثیمه مصعب بن سعید مصیصی که از ثقات مطالب نادرست حدیث نمی کرده و آنها را تصحیف می
نموده روایتکرده است چنانچه در میزان الاعتدال ذهبی آمد و بعد از ذکر احادیث از او گفته است: اینها جز چیزهاي نادرست
ومصیبت باز نیستند.
-67 در همهائی از آسمان براي عثمان فرستاده شد که در آنها نوشته شده
[ [ صفحه 189
بود: میل کرد رحمان بسوي عثمان بن عفان.
صفحه 100 از 197
این حدیث را ابن درویش حوت دراسنی المطالب صفحه 287 آورده و گفته است:این دروغ شاخداري است.
-68 به طور مرفوع آمده است: به کسانی که بعد از من هستند، یعنی ابو بکر وعمر اقتدا کنید.
ابن درویش حوت، دراسنی المطالب صفحه 48 گفته است: این حدیث از ناحیه ابو حاتم نادرست است.و بزاز همانند ابن حزم گفته
است: این حدیث صحیح نیست.
و در روایتی که ترمذي نقل کرده و نیکویش شمرده چنین آمده است: از هدایت عمار پیروي کنید و به پیمان ابن مسعود تمسک
جویند و هثیمی گفته است: سندش واهی است.
-69 به طور مرفوع آمده است: من شهر علم و علی در آن و ابو بکر اساس آن و عمر دیوارهاي آن است.ابندرویش حوت در"
اسنی المطالب " صفحه 73 گفته است:
شایسته نیست که آن در کتب علم ذکر شود، مخصوصا براي مثل ابن حجر هیثمی سزاوار نبوده که آن را "صواعق و زواجر " ذکر
نماید.
من میگویم: براي افراد متتبع و آگاه سر ساختن این دروغ ها مخفی نیست و ابن حجر اگر چه آن را در دو کتابش ذکر کرده، اما
در " الفتاوي الحدیثه " صفحه 197 آن را تضعیف نموده است.
-70 به طور مرفوع آمده است: هنگامی که جبرئیل از رسول خدا مفارقت نموده ابو بکر در برابرش حاضر گردید تا با او مانوس
باشد.
88 گفته است: این خبر باطل و دروغ است. - ابن درویش حوت در "اسنی المطالب " صفحه 287
-71 از انس به طور مرفوع آمده است: دوآقاي پیران بهشت ابو بکر و عمر هستندو ابو بکر در بهشت همانند ثریا در آسمان است.
این حدیث از ساخته هاي یحی بن عنبسه، همان دجال حدیث ساز است که
[ [ صفحه 190
در سلسله دروغگویان شرح حالش رفت.و ذهبی در " المیزان " جلد 3 صفحه 124 شطر اول آن را ذکر کرده و گفته است: یونس
بن حبیب گفته است: محمد بن کثیر مصیصی و همین حدیثش را براي علی بن مدینی ذکر کردم، او گفت: من خیلی میل داشتم
این شیخ را ببینم، اما اکنون میل ندارم و او شطر اول این حدیث را از طریق عبد الرحمن بن مالک بن مغول کذاب تهمت زننده
حدیث ساز روایت کرده است.
و ابن قتیبه در صفحه اول کتاب " الامامه و السیاسه " در نخستین حدیثش از ابن ابی مریم از اسدبن موسی از وکیع از یونس بن
اسحاق ازشعبی از علی بن ابی طالب- کرم الله وجهه آورده است که: پیش رسول خدا نشسته بودم که ابو بکر و عمر (رضی الله
عنهما) به سوي رسول خدا می آمدند، رسول خدا فرمود: این دو نفرآقاي پیران تمام اهل بهشت مگر پیامبران و رسولان علیهم
السلام هستند، اي علی این مطلب را به آنها خبر نده.
ابن ابی مریم، همان کذاب و حدیث ساز است و اسد بن موسی است که سعید یونس در باره اش گفته است: احادیث نادرست
روایت کرده، ولی خودش آدم مورد اعتماد است.پس این حدیث از ساخته هاي نوح بن ابی مریم است که جناب ابن قتیبه کتابش
را با آن افتتاح کرده است.
و خطیب در تاریخش جلد 7 صفحه 118 آن را از طریق بشار بن موسی شیبانی خفاف این طور آورده است: این دو آقاي پیران اهل
بهشتند از کسانی که بودند و رفتند و آنهائی که می آیند، مگر پیامبران و رسولان، اي علی به آنها خبر مده.
صفحه 101 از 197
و در باره ارزش سند آ ن کافی است که بدانیم بشار بن موسی بصري از کسانی است که ابن معین درباره اش گفته مورد اعتماد
نیست و از دجال ها است و عمر و بن علی گفته است: حدیثش ضعیف است و بخاري گفته است: حدیثش نادرست است من او را
دیدم و از او چیزي نوشتم و حدیثش را ترك کردم.
و آجري گفته: ضعیف است، نسائی گفته ثقه نیست، ابو زرعه گفته: ضعیف است و مدنی آن را تضعیف کرده و حاکم ابو احمد
گفته است: پیش آنان قوي نیست
[ [ صفحه 191
و فضل بن سهل در باره اش بدگوئی کرده است.
و خطیب نیز در جلد 10 صفحه 192 آن را از طریق متعدي از شیعه آنها که عامه حدیثشان را ضعیف کرده اند، از یونس بن ابی
اسحاق از پدرش آورده، ولی احمد حدیث یونس از پدرش را تضعیف کرده و گفته: حدیثش مضطرب است، و ابو حاتم گفته: با
حدیثش احتجاج نمیشود و حاکم گفته: چه بسا او در روایتش اشتباه می کرده است و در سند این روایت طلحه بن عمرو است که
احمد در باره اش گفته است: شخصیتی ندارد و متروك الحدیث است.و این معین گفته: شخصیتی ندارد و ضعیف است و
جوزجانی گفته: در حدیثش پسندیده نیست و ابو حاتم گفته: قوي نیست و بخاري گفته:کسی نیست و ابو داود گفته: ضعیف است
و نسائی گفته: متروك الحدیث است، ومورد اعتماد نیست.و ابن عدي گفته: هیچ کدام از احادیثش مورد پیروي قرار نمیگیرد.و
ابن حبان گفته: نوشتن حدیثش و روایت کردن از او، جز به عنوان تعجب روا نیست.
-72 از جابر به طور مرفوع آمده است: ابوبکر و عمر را هیچ مومنی دشمن ندارد وهیچ منافقی دوست ندارد.
این حدیث از ساخته هاي معلی بن هلال طحان است.احمد گفته است: تمام احادیث او ساختگی است.و ذهبی آن را آورده و در"
تذکره الحفاظ " جلد 3 صفحه 112 گفته است: این حدیث صحیح نیست و معلی متهم به دروغ می باشد و با شیخین دشمن است و
خیر در او نیست، ودر المیزان او را آدم نادرستی خوانده ولی به دنبالش اضافه نموده که: آن کلام صحیحی است او از طریق عبد
الرحمن بن مالک بن مغول کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز آن را روایت کرده است.
-73 از سعد آمده است: پیامبر اکرم به معاویه فرمود: او محشور می شود در حالی که حلهاي از نور ظاهرش از رحمت و باطنش از
رضا است پوشیده دارد و بدان وسیله در میان مردم افتخار میکند و این نعمت به خاطر این است که او کاتب
[ [ صفحه 192
وحی بوده است.
ذهبی آن را از اباطیل و دروغ هاي محمد بن حسن کذاب و دجال دانسته است.
-74 از عایشه آمده است: شبی وعده من با رسول خدا بود هنگامی که در رختخواب قرار گرفتم به سوي آسمان نگریستم
ستارگانی فراوان رادیدم و گفتم:
اي رسول خدا آیا در این دنیا، کسی هست که حسناتشبرابر عدد ستارگان باشد؟ فرمود: آري، گفتم: کیست؟ فرمود: عمر که او
حسنه اي از حسنات پدر تو است.
"خطیب " آن را از ساخته هاي بریه بن محمد بیع کذاب شمرده است که در سلسله دروغویان شرح حالش رفته است.آنگاه گفته:
صفحه 102 از 197
و در کتابش با این اسناد احادیثی که از لحاظ متن جدا نادرستند فراوان وجود دارد.
و ذهبی در " المیزان " آن را ذکر کرده و آن را ازساخته هاي بریه با اسناد صحیحن (صحیح مسلم و بخاري) می داند.
و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " صفحه 278 گفته است که ابن جوزي گفته است:هر حدیثی که در آن آمده است":
عمر حسنه اي حسنات ابی بکر است " ساختگی است.
-75 از جابر بن عبد الله آمده است که: جنازه اي را خدمت رسول خدا آوردند تا بر آن نماز بگذارد، حضرت بر آن نماز نخواند و
فرمود: چون او دشمن عثمان بوده خدا دشمنش دارد.مقدسی آن را در " تذکره الموضوعات " صفحه 27 از ساخته هاي محمد بن
زیاد جزي حنفی دانسته و ذهبیدر میزانش آن را از طریق عمر بن موسیمیثمی و جیهی کذاب و حدیث ساز آورده است و براي
حفاظ در تکذیب این مرد و تضعیفش گفتار فراوانی است.
-76 رسول خدا فرمود: پیرامون عرش گلی دیدم که در آن نوشته بود:
[ [ صفحه 193
محمد رسول خدا است و ابو بکر صدیق است.
ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 370 آن را از مصائب سري بن عاصم همدانی کذاب دانسته که او این حدیث را ساخته است.
-77 از ابی الدرداء به طور مرفوع آمده است که: در شب معراج در عرش خدا گوهر سبزي دیدم که در آن با نور سفید نوشته شده
بود.خدائی جز خداي یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است و طبري افزوده است:
عمر فاروق است.
این حدیث از ساخته هاي عمر بن اسماعیل بنمجالد همدانی کذاب خبیث متروك الحدیثاست (مراجعه شود به سلسله
دروغگویان)
دار قطنی آن را از دو طریق آورده که یکی از آنها مربوط به عمر بن اسماعیل یاد شده است و دیگري مربوط به سري بن عاصم
کذاب است.و هر دو طریق به محمد ابن فضیل شیعی منتهی میشود.
و دار قطنی: تنها ابن فضیل ازابن جریح آن را آورده است و فکر نمی کنم، غیر از آن دو (ابن عاصم و ابناسماعیل) آن را روایت
کرده باشد و دار قطنی آن را از طریق سري در زمره احادیث راهی شمرده و گفته است:این حدیث صحیح نیست و خطیب در
تاریخش جلد 11 صفحه 204 آن را آورده و سیوطی در اللئالی جلد 1 صفحه 160 از او حکایت کرده و گفته است: ایت حدیث
درست نیست و عمر کذاب است.
-78 از عایشه آمده است: هنگامی که پیامبر خدا ام کلثوم را به ازدواج عثمان در آورد، به ام ایمن فرمود: دخترم را آماده کن و به
خانه عثمان به عنوان زفاف هدایت نما و آرام برایش دف بزن، من هم اطاعت کردم پس از سه روز پیش دخترش رفت و گفت:
شوهرت را چگونه یافتی؟ گفت: مرد خوبی است رسول خدا
[ [ صفحه 194
فرمود، بدان که او شبیه ترین مردم به جدت ابراهیم و پدرت محمد است.
این حدیث از ساخته هاي عمرو بن ازهر عتکی کذاب حدیث ساز است که مسیب ابن واضح آن رااز خالد بن عمرو و عمر و عتکی
صفحه 103 از 197
روایت کرده است.
اما مسیب کسی است که دار قطنی در موضعی از سننش او را تضعیف کرده است و اما خالد اموي در بحث سلسله دروغگویان در
باره اش گفته شده که، او کذاب حدیث ساز است.و ذهبی در " المیزانجلد 2 صفحه 280 " آن را آورده و گفته است، این حدیث
ساختگی است.
-79 به طور مرفوع ازرسول خدا آمده است که: دیدم در کفه اي گذاشته شدم و امتم در کفه دیگر، که با آن برابر بودم، سپس ابو
بکر گذاشته شد و با آنان برابر گردید آنگاه عمر گذارده شد او هم با آنان برابر بود، پس از آن عثمان گذاشته شد او هم با آنان
برابر گردید، سپس ترازو بالا رفت.
ذهبی آن را در " المیزان " از طریق عمر و بن واقد دمشقی آورده و گفته است:
شکی نیست که او دروغ می گوید.و پس از ذکر احادیثی اضافه نمود: این احادیث جز از روایت عمرو که آدمی نادرست است
شناخته نشده است.
-80 به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: ابو بکر وعمر نسبت به اسلام به منزله سمع و بصرند.
مقدسی در تذکره اش آن را از ساخته هاي ولید بن فضل حدیث ساز شمرده است.
-81 رسول خدا کتف ابو بکر و عمر را گرفت و فرمود: شما وزیرانم هستید.
این حدیث از ساختههاي زکریا بن درید کندي است که مقدسی در تذکره، و ذهبی در المیزان، بر این حقیقت تصریح کرده اند.
-82 به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: من و شما (یعنی ابو بکر و عمر) در بهشت گردش خواهیم کرد.
[ [ صفحه 195
ذهبی در المیزان تصریح کرده است که:این حدیث از ساخته هاي زکریا ابن درید کندي است.
-83 از ابی هریره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: این جبرئیل است از ناحیه خدا به من خبر می دهد که: ابوبکر و عمر
را دوست ندارد مگر مومن پرهیزگار و دشمنشان ندارد مگر منافق بدبخت.
این حدیث از ساخته هاي ابراهیم بن براء انصاري کذاب شمرده شده است.
-84 از ام عیاش کنبز رقیهدختر پیامبر آمده است که از رسول خدا شنیدم می فرمود: رقیه را به ازدواج عثمان در نیاودم مگر به امر
خدا.خطیب بغدادي در تاریخش جلد 12 صفحه 364 آن را از طریق احمد بن محمد بن مغلس کذاب و حدیث ساز مشهور و او از
عبد الکریم بن روح بزار اموي بصري آورده که ابو حاتم در باره اش گفته:او مجهول و ناشناخته است، و گفته میشود: او متروك
الحدیث است و ابن حبان گفته است: او خطا کار و مخالف است و در باره پدرش روح بن عنبسه گفته: ناشناخته است و در باره
پدرش عنبسه بن سعید ذهبی گفته است: مجهولاست و تنها پسرش روح از او روایت کرده است.
حال اگر تعجب می کنی جا دار که از مثل خطیب تعجب کنی، زیرا او از سند روایتی که حالش چنین است سکوت کرده است و
البته او این کار رابه خاطر محفوظ نگهداشتن کرامت اموي ها انجام داده است!!
-85 از عبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: در خواب کاسهاي پر از شیر به من داده شد از آن بهقدري
نوشیدم که سیر شدم و احساس می کردم که در عروقم جریان دارد و از آن کمی باقی مانده بود آن را به عمر بن خطاب دادم او
هم گرفت و نوشید.
اصحاب این رویا را تاویل نموده گفته اند: منظور از آن شیر، عملی است که به شما اي رسول خدا داده شد وقتی که از آن پر شدي
صفحه 104 از 197
زیادیش را به عمر بن
[ [ صفحه 196
خطاب عنایت فرمودي و او از آن بهرهمند گردید، رسول خدا فرمود: درست است!!
این حدیث از ساخته هاي عبد الرحمن عدوي کذاب نوه عمر بن خطاب است که خطیب در تاریخش آن را از طریقاو آورده است.
-86 از جعفر بن محمد ازاز پدرش به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: شبی که به معراج رفتم دیدم که بر عرش نوشته شده
بود: خدائی جز خداي یکتا نیست، محمد رسولخدا است، ابو بکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذو النورین است که از روي ستم
کشته می شود.
خطیب در تاریخش جلد 10 صفحه 264 آن را طریق عبد الرحمن بن عفان از محمد بن مجیب ضائغ که هر دوي آنها دروغگو
هستند آورده است.
-87 از حذیفه بن یمان آمده که گفته است: رسول خدا نماز صبح را به جماعت براي ما خواند، وقتی که از نمازش فارغ شد فرمود:
ابو بکر صدیق کجا است؟ از آخر صف هاابو بکر جواب داد: لبیک لبیک اي رسول خدا پیامبر اکرم فرمود براي ابوبکر صدیق راه
باز کنید، نزدیک بیا ابو بکر آیا در تکبیر اول به من ملحق شده اي؟ گفت: اي رسول خدا با شما در صف اول بودم شما تکبیر
گفتید من نیز تکبیر گفتم، شما که شروع به الحمد کردید و آن را قرائت می نمودید در من وسوسه اي در مورد طهارت پدید آمد
ناگزیر به سوي در مسجد رفتم ناگهان هاتفی به من ندا داد و گفت: پشت سر تو، توجه کردم: کاسه اي طلائی پر از آب که، سفید
تر از برف و گوارا تر از عسل و نرمتر از کف بودم دیدم و روي آن حوله سبزي قرار داشت روي آن نوشته شده بود: خدائی جز
خداي یکتا نیست، محمد رسول خدا است، صدیق ابو بکر است.
حوله را گرفتم و روي شانه ام گذاردم و براي نماز وضو گرفتم و دوباره حوله را رويکاسه نهادم و به شما ملحق شدم و در حالی
که شما در رکوع رکعت اول بودید، و نمازم را با شما تمام کردم.
[ [ صفحه 197
پیامبر اکرم فرمود: اي ابو بکر، به تو بشارت بدهم: آنکس که آب وضو برایت فراهم کرد جبرئیل بود و کسی که برایت حوله آورد
میکائیل بود، و کسی که زانویم را نگاهداشت تا شما به من در نماز ملحق شدید اسرافیل بود.
این حدیث از طریق محمد بن زیاد، همان کذاب حدیث ساز روایت شده و بهنظرم آن از ساخته هاي اوست، نهایت آنکه سیوطی
در اللئالی جلد 1 صفحه 150 گفته است: ظاهر این است که آفت این حدیث از ناحیه غیر اوست.
-88 از ابن عباس آمده که گفته است: از ابو بکر پیش رسول خدا یاد شد رسول خدا فرمود: کیست مثل ابو بکر ؟مردم مرا تکذیب
کردند او تصدیق کرد وبه من ایمان آورد و دخترش را به من داد و مالش را اتفاق کرد و با من در لشکر دشواري جهاد کرد، در
نتیجه او در قیامت در حالی که سوار بر شتر بهشتی است که دست هایش از مشک و عنبرو پاهایش از زمرد سبز و مهارش از لولو تر
و رویش دو حله سبز از سندس واستبرق است، می آید، او همانند من ومن همانند اویم تا جائی که گفته می شود: این محمد رسول
خدا است و این ابو بکر صدیق است.
ابن حبان آن را ازطریق اسحاق بن بشر بن مقاتل آورده و گفته است: اسحاق کذاب و حدیث ساز است (به سلسله درغگویان
صفحه 105 از 197
مراجعه شود)
-89 از براء بن عازب آمده است که: رسول خدا روزي بر ایمان فرمود: میدانید روي عرش چیست؟ نوشته شده است: خدائی جز
خداي یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر فاروق است، عثمان شهید است و علی رضی و خشنود است.
ابن عساکر آن را از طریق محمد بن عبد الله بن عامر سمرقندي همان کذاب حدیث ساز معروف آورده و در سند آن ضعفاء دیگري
نیز هستند و آفت آن را سمرقندي است.
-90 از عباس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است هنگامی که روز قیامت شد، ابو بکر در یک رکن حوض و عمر در رکن
دیگر و عثمان در رکن سوم
[ [ صفحه 198
و علی در رکن چهارم آن قرار خواهند داشت و هر کس یکی از آنها را دشمن داشته باشد دیگران نیز به او آب نخواهد نوشانید.
ابن ملخص روایتی است که ذهبی به طور تلخیص آن را در میزانش آورده و آن را با دو حدیث دیگر از طریق ابراهیم بن عبد الله
مصیصی ذکر کرده آنگاه گفته است: این مردم کذابی است و حاکم نیز گفته است: احادیثش ساختگی است.
-91 از عقبه بن عامر به طور مرفوع آمده است: جبرئیل پیشم آمد و گفت: اي محمد خداوند به تو امر کرده که با ابو بکرمشورت
کنی.
این حدیث از ساخته هاي محمد بن عبد الرحمن بن غزوان کذاب حدیث ساز است که در سلسله دروغگویان از او یاد شده است.
-92 ازعبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است ": روز قیامت میان ابو بکر و عمر محشور خواهم شد وبین حرمین آن
قدر توقف می کنم تا اهل مکه و مدینه پیشم بیایند."
این حدیث را از اباطیل عبد الله بن ابراهیم غفاري کذاب و حدیث ساز شمرده اند و آن یکی از دو حدیث مربوطبه فضیلت ابو بکر
و عمر است که ابن عدي آنها را باطل خوانده و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 21 گفته است: آن صحیح نیست.
-93 از ابی هریره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: براي خدا در آسمان هفتاد هزار فرشته است که بدگویان ابو بکر و
عمر را لعنت می کنند.
این حدیث را خطیب در روایت هاي مالک از طریق سهل بن صقین آورده و گفته است: سهل حدیث ساز است و در لسان المیزان
جلد 4 صفحه 41 آمده است که:
دار قطنی در غرائب مالک آ ن را از محمد بن حسن حرانی از عبد الغفار آورده و گفته است: این حدیث منکر و سست ضعیف
است و کسانی که بعد از او هستند مجهول می باشند.
-94 از عباس آمده که گفته است: رسول خدا را در خواب دیدم که
[ [ صفحه 199
روي اسب ابلقی سوار بود نزدیکش رفتم و روي سرش عمامه اي از نور و در پایش نعلین سبز که بندش از لولو تر بود قرار داشت
در دستش تازیانه اي از تازیانه هاي سبز بهشتی بود، بر من سلام کرد و جوابش دادم و گفتم: اي رسول، شوقم نسبت به شما زیاد
شده بود کجا تشریف داشتید؟ فرمود: عثمان دربهشت عروسی داشت به عروسیش رفته بودم!
صفحه 106 از 197
این حدیث را ازدي از ابراهیم منقوش آورده و گفته است: او حدیث ساز بوده است و سیوطی آن را در لئالیش از موضوعات و
ساخته ها شمرده است.
-95 از عبد الله بن عمر آمده است که: در مخضر رسول خدا می گفتیم: بهترین امت پیامبر، ابو بکر، سپس عمر عثمان است و رسول
خدا می شنید و انکار نمی کرد.
جمعی از ائمه حدیث به طرق مختلف آن را آورده و ما در جزء دهم به طور تفصیل درباره آن به خواست خدا بحث خواهیم کرد.
-96 از عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: عثمان می میرد و فرشتگان براو درود می فرستند.گفتم: تنها بر عثمان یا
براي همه مردم؟ فرمود تنها براي عثمان.
این حدیث طولانی است و در آن براي هر یکی از اصحاب ششگانه شوري منقبی است.ذهبی در میزانش در شرح حال محمد بن
عبد الله خراسانی گفته است:
این حدیث ساختگی است و ابن حجر در لسانش جلد 5 صفحه 227 گفته است:
ساختگی بودن آن آشکار است.
-97 از ابی هریره به طورمرفوع آمده است: براي خدا پرچمی ازنور است که روي آن نوشته شده: خدائی جز خداي یکتا نیست
محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است.
ذهبی در میزانش آن را آورده و گفته است: این خبر ساختگی است و محمد ابن یحیی بن عیسی سلمی متهم است که آن را ساخته
( است (لسان المیزان جلد 5 صفحه 424
[ [ صفحه 200
-98 از عبد الله بن عمر آمده است: جعفر بن ابی طالب، بهی به عنوان هدیه براي پیامبر اکرم فرستاد و معاویه نیز سه عدد به برایش
فرستاد ورسول خدا فرمود: آنها مرا با این بهها در بهشت ملاقات خواهند کرد.
ابن حبان گفته است: این حدیث ساختگی است و آفت آن ابراهیم بن زکریا واسطی است.و بعضی گفته اند: از دلائل
ساختگیبودن آن این است که معاویه در فتح مکه اسلام آورد و جعفر از فتح مرد..
و از طرق دیگري نیز این حدیث آورده شده که همه آنها فاسد و ساختگی است.
و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 16 در شرح حال ابراهیم واسطی گفته است: او از مالک احادیث ساختگی روایت می کند آنگاه
این حدیث را به عنوان نمونه یاد آوري شود.
-99 از ابی سعید خدري به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: هر کس عمر را دشمن بدارد مرا دشمن دارد، خداوند در شب
عرفه نسبت به تمام مردم مباهات کرد ونسبت به عمر خصوصا.
این حدیث را طبرانی در اوسط آورده و ذهبی گفته است: خبر باطل است، زیرا ابو سعد، خادم حسن بصري که معلوم نیست کیست
آنرا روایت کرده است.
-100 از انس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: هنگامی که به آسمان برده شدم به جبرئیل گفتم: آیا براي امتم حساب است؟
گفت: همه امتانت داراي حسابند جز ابو بکر، وقتی که قیامت بپاشد گفته می شود: اي ابو بکر داخلبهشت شو، او می گوید: داخل
نمی شوم تا آنکه هر کس مرا در دنیا دوست می داشته داخل شود!!
خطیب در تاریح بغداد جلد 2 صفحه 118 و جلد 8 صفحه آن را آورده و گفته است: این حدیث دروغ است و ذهبی در میزانش
صفحه 107 از 197
جلد 3 صفحه 36 آن را
[ [ صفحه 201
تکذیب کرده است.
این احادیث صد گانه اي که در باب مناقب خلفاء و دیگران نقل کردیم، نمونه هاي از احادیث ساختگی است که ما از آنها آگاه
شدیم و گرنه این نوع احادیث جدا زیادند و عدد آنها به هزاران می رسد و در جزء دوم از کتاب ": ریاض الانس " چند برابر آنچه
که ذکر شده و جود دارد که در صحاح و مسانید از آنها یافت نمی شود.
آري مقداري از آنها دیگر تالیفات حفاظ گذشته ذکر شده که کتب متاخران را در بر دارد و مایه تاسف است که اسناد بیشتر این
احادیث ساختگی و مزخرف منتهی به امیرالمومنین علی علیه السلام می شود و این خود صدق گفتار عامر بن شراحیل را آشکار می
کند که گفته است ": کسی که بیش از همه بنام او دروغ ساخته شده امیر المومنین علی بن ابی طالب است: که ذهبی در طبقات
حفاظ جلد 1 صفحه 77 آنرا ذکر کرده است.
و خواننده محترم می تواند ارزش این احادیث را از گفتار فیروز آبادي صاحب قاموس بیابد او در پایان کتابش " سفرالسعاده"
گفته است: باب فضائل ابی بکر صدیق رضی الله عنه از مشهور تریناحادیث ساختگی مایه گرفته است.و بعد از ذکر احادیث
دروغی درباره فضائل ابی بکر گفته است: امثال اینها از احادیث دروغی است بطلان آنها با بداعت عقل معلوم است.
و نیز گفته است: و باب فضیلت معاویه که در آن حدیث صحیحی وجود ندارد و عجلونی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 نیز
عین کلام فیروز آبادي را گفته است.
و حاکم نیز گفته است: از ابو العباس محمد بن یعقوب بن یوسف شنیدم که او از پدرش واو از اسحاق بن ابراهیم حنظلی نقل
میکرد که گفته است: در فضیلت معاویه حدیث صحیحی وجود ندارد.
[ [ صفحه 202
و ابن تیمیه در منهاج السنه جلد 2 صفحه 207 گفته است: گروهی براي معاویه فضائلی ساخته و احادیثی از پیامبر اکرم روایت کرده
اند که همه آنها دروغ است.
و بر اینها قیاس کن آنچه را که به نام خدا درباره بسیاري از بزرگان صحابه با اسم ها و خصوصیاتشان ساخته اند و احادیث زیادي
که در باب مناقب و مثالب عباس و فرزندانش عموماو مخصوصا فرزندانیکه بعدا خلیفه شده وضع کرده اند!!
و اضافه کن بر آنها احادیثی را که در باره بعضی از افراد معلوم الحال ساخته اند مانند حدیثی که درباره وهب و غیلان و محمد بن
کرام جعل کرده اند که: رسول خدا فرموده است ": در امتم مردي است نامش وهب است که خدا به او حکمت بخشیده است " و
"مردي است به نام غیلان که از ابلیس براي امتم بدتر است "و " در آخر الزمان مردي به نام محمد بن کرام می آید که سنت
وسیله اوزنده می شود "
و متون همه این روایات با احادیث صحیحه معارضند که اگر بخواهیم به طور تفصیل درباره آنها بحث کنیم به اصطلاح مثنوي
هفتاد من کاغذ شود.
ما در این جا، تنها احادیثی را که با حدیث صدم که به نامجبرئیل ساخته شده معارض است می آوردیم تا پژوهشگر از باب مشت
صفحه 108 از 197
نمونه خروار است دراین باره از روي بصیرت قضاوت نماید:
-1 از امتم هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می شوند.بخاري و مسلم و احمد و دارمی و ابو داود آن را آوردهاند.
-2 از این قبرستان (قبرستان بقیع)هفتاد هزار نفر برانگیخته می شود و بدون حساب وارد بهشت می گردند.طبرانی در " الکبیر " آن
را آورده است.
-3 از امتم هفتاد هزار نفر وارد بهشت می شوند که بر آنها حساب وعذابی نیست، و با هزار نفر دیگر خواهند بود.احمد و طبرانی و
بزار آن را
[ [ صفحه 203
آورده اند.
-4 پروردگارم به من وعده داده که از امتم هفتاد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت کند.طبرانی و بزاز آن راآورده است.
-5 خداوند از شهري در شام بنام " حمص " نود هزار نفر را بدون حساب برمی انگیزاند.بزاز آن را آورده است.
-6 در چند پشت از اصحابم زنان و مرانی هستند که بدون حساب وارد بهشت می شوند، طبرانی با اسناد خوب آن را آورده است.
-7 از شما پنجاه هزار یا هفتاد هزار نفر را دیدم که بدون حساب وارد بهشت می شوید، طبرانی با اسناد رجالش که ثقات هستند آن
را آورده است.
-8 خدایم را بزرك و کریم یافتم که به من با هر هفتاد هزار نفري که بدون حساب وارد بهشت می شوند هفتاد هزار نفر دیگر عطا
فرموده است.طبرانی باسند رجالش که جز شیخش همه صحیح هستند آن را آورده است.
-9 به من هفتاد هزار نفر که بدون حساب واردبهشت می شوند داده شده است.تا اینکه فرمود: با هر کدام آنها هفتادهزار نفر دیگر
اضافه کرده است.احمدو ابو بعلی این روایت را با سند خود آورده اند و دراین باره توانید به کتاب مجمع الزوائد جلد 19 صفحه
405 مراجعه نمائید. -412
-10 در حدیث شب معراج آمده است: اي محمد حاملان قرآن در قیامت عذاب و حساب نخواهند شد.
-11 نخستین جمع از امتم که بدون حساب وارد بهشت می شوند هفتاد هزار نفرند.
-12 از میان دیوار " حمص " و " زیتون " در خاك قرمز، هفتاد هزار نفر بدون حساب برانگیخته می شوند.
[ [ صفحه 204
-13 هر حاجی و یاعمره کننده اي در حال انجام عمل بمیرد بدون حساب وارد بهشت خواهد شد.
-14 از پشت کوفه، هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می شوند.
-15 در حدیث عرضه کردن امتها بر رسول خدا آمده است: اي محمد از اینها هفتاد هزار نفر بدون حساب واردبهشت می شوند.
-16 پروردگارم به من بشارت داده نخستین گروهی که از امتم وارد بهشت می شوند، هفتاد هزار نفرند که با هر هزار نفر هفتاد
هزار نفر بدون حساب داخل می شوند.
-17 و در حدیث عمیر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: خداوند به من وعده داده که از امتم سیصد هزار نفر را بدون حساب
وارد بهشت نماید.بغوي و ابن ابی خثیمه و ابن السکن و طبرانی و دیگران با سند خود آن را نقل کرده اند.
صفحه 109 از 197
و پیش از همه اینها، حدیثی را که خجندي از ابی امامه آورده است قرار دارد و آن اینست: ازابی بکر صدیق شنیدم که به رسول
خدا می گفت: نخستین کسی که مورد محاسبه قرار می گیرد کیست؟ فرمود: من و تو اي ابو بکر.
و گفت دیگر کی یا رسول الله؟ فرمود: عمر، پرسید دیگر کی؟فرمود: علی، پرسید: آیا عثمان هم هست؟ فرمود: از خدایم در
خواست کردم که حسابش را به من ببخشد و او را مورد محاسبه قرار ندهد، خدا هم او را به من بخشید.
فمن اظلم ممن افتري علی الله کذبا لیضل الناس بغیرعلم
( "کی ستمکار تر از کسی است که برخدا دروغ می بندد تا مردم را بدون دانش گمراه سازد ("؟ انعام آیه 144
[ [ صفحه 205
احادیث ساختگی در مورد خلافت
اشاره
مهمترین موضوعی که دست هاي هوي و هوس با آن بازي کرده و احساسات گمراه کننده آن را بازیچه قرار داده، موضوع"
خلافت " در سنت وحدیث است که عامه در آن باره به نام خدا و امین وحی و پیامبر پاکش احادیث دروغی ساخته و صاحبانش
تالیفات گمراه کننده به خاطر پوشاندن حق و وارونه جلوه دادن حقیقت، و بی خبر نگاهداشتن مردم جاهل، آنها را پخش کردهاند
در صورتی که به خوبی می دانستند که آن احادیث ساختگی است و با مبادي اسلام پیش همه فرقهها مخالف است.و با هیچیک از
مذاهب اسلامی موافقت ندارد، بلکه لازمه آن اجتماع امت اسلامی بر خطا است (و حال آنکه به عقیده آنها امت اسلامی برخطا
اجتماع نمی کنند).
زیرا امت اسلام یا معتقد به نص درباره خلافت علی امیر المومنین است (چنانکه شیعه معتقد است)
و یا خلافت را از رهگذر انتخاب وعدم نص می شناسد و فرقی میانهیچ یک از افراد آن نمی گذارد (چنانکه عامه معتقد است)
بنابر این امت اسلامی در دور انداختن این نصوص واعراض کردن از آن، اجتماع بر خطا کرده اند.و اینک نمونه هائی از آن
احادیث دروغین را که ما بر آنها آگاهی یافته ایم ذیلا می آوریم:
-1 از انس بن مالک آمده است که: رسول خدا وارد بوستانی شد ناگهان
[ [ صفحه 206
کسی آمد و در زد، رسول خدا فرمود: انس برخیز و در را برایش بازکن و به او بشارت بهشت و خلافت بعد از من را بده، گفتم:
اي رسول خدا به او خبر دهم؟ فرمود: خبر بده، ناگهان ابو بکر را دم درب دیدم و گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از
رسول خدا را می دهم.
سپس کس دیگري آمد و در زد، رسول خدا فرمود: برو و در را باز کن و به او بشارت بهشت وخلافت بعد از ابی بکر را بده گفتم:
اي رسول خدا به او خبر دهم؟ فرمود:خبر بده، رفتم دیدم عمر است گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از ابوبکر را می دهم.
سپس کس دیگري آمد و در زد، رسول خدا فرمود: انس بلند شو در را برایش باز کن و بهشت و خلافت بعد از عمر بشارتش ده و
اینکه کشته خواهد شد، انس می گوید: رفتم دیدم: عثمان است گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از عمر را می دهم واینکه
صفحه 110 از 197
کشته خواهی شد.او خدمت رسول خدا شرفیاب شد و به او عرض کرد: براي چه اي رسول خدا؟ بخدا قسم بعد از بیعت با شما نه
آواز خواندم و نه آروزي چیزي کردم و نه عورتم را با دست راست مس نمودم فرمود: مطلب همانست که گفته شد.
این حدیث از ساخته هاي صقر بن عبد الرحمن ابی بهر کذاب است.
خطیب بغدادي در تاریخش جلد 9 صفحه 339 از علی بن مدینی حکایت کرده که از او درباره این حدیث سوال شد، در جواب
گفت: این حدیث دروغ و ساختگی است.و ذهبی آن را در " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه 467 آورده و گفته است: این حدیث
دروغ است.
و ابن حجر در " لسان المیزان " جلد 3 صفحه 192 از علی مدینی حکایت کرده که او گفته است: این حدیث ساختگی است.و در
صفحه 193 گفته است: اگر این حدیث صحیح بوده عمر خلافت را در شوري قرار نمیداد و رسما خلافت را به عثمان اختصاص می
داد.
[ [ صفحه 207
و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 91 روایت را این طور نقل کرده است:
"رسول خدا وارد باغ مردي شد، کسی در باغ را زد، رسول خدا به انس فرمود: در را بازکن و به او بشارت بهشت و اینکه بعد از
من زمامدار مسلمان ها خواهد شد بده انس می گوید: در را باز کردم دیدم: او ابوبکر است.
سپس افزوده که در سند این روایت عبد الاعلی ابن ابی المساور قرار دارد که او متروك الحدیث، ضعیف و ناچیز است.
او صدر حدیث را در جلد 1 صفحه 162 از بکر بنمختار بن فلفل نقل کرده و گفته است که ابن حبان گفته است از او جز بر سبیل
عبرت گرفتن روایت کردن روا نیست.
و مقدسی در " تذکره الموضوعات " صفحه 15 گفته است: در را برایش باز کن و به او بشارت بهشت بده، و در خلافت و ترتیبش
ذکر شده و بکر بن مختار صائغ کذاب آن را روایت کرده است.
امینی می گوید:
از اینکه این سه نفر (ابو بکر، عمر، عثمان) هنگام درخواست خلافت، آن زمان که کار جدال و نزاع بجاي باریکیکشیده دست به
شمشیر و تازیانه برده بودند، با همه احتیاج که داشتند، از این روایت احتجاج نکردند، بخوبی می توان فهمید که آنان وارد چنین
بستان خیالی نشده و چنین بشارت موهومی را نشنیده بودند و اصلا خداوند این بستان را نیافریده تا در آنجا اساس این فتنه هاي
عظیم و تاریکرا تثبیت نماید، بعلاوه چرا جناب انس روزي که به آنها نزدیک شد و برايآنها سر و سینه می زد، این روایت
راشخصا بنفع آنها روایت نکرد و آن را براي یکی از دو نفر (صقر- عبد الاعلی) بعد از خودش پاگذار نمود؟
آیا از دو حافظ بزرگ مانند ابی نعیمکه از متقدمین عامه و سیوطی که از متاخرین آنها است تعجب نمیکنی که چگونه اولی این
روایت را با اسناد ناهموارش در دلائل النبوه جلد 2 صفحه 201 از طریق ابی بهر کذاب آورده و به آن
[ [ صفحه 208
اعتماد نموده و دومی آن را در خصائص الکبري جلد 2 صفحه 122 روایت کرده و از روایت آن اظهار خرسندي نیز نموده است و
هیچ کدام از آنها کوچکترین سخنی درباره اسناد نادرست این روایت ابراز نداشته اند؟
صفحه 111 از 197
-2 از عایشه آمده که گفته است: شبی نوت من با رسول خدا بود، هنگامی که در رختخواب قرار گرفتیم، عرض کردم: اي رسول
خدا آیا من گرامیترین همسرانت نیستم؟ فرمود: چرا ايعایشه، گفتم: پس درباره فضیلت پدرم حدیثی برایم بفرما فرمود: جبرئیل
برایم حدیث کرد که: خداوند هنگامی که ارواح را خلق فرمود، روح ابی بکر صدیق را از میان آنان اختیارکرد و خاکش را از
بهشت و آبش را از حیوان (آب حیات) قرار داد، و در بهشت براي او قصري از در سفید که سالنهایش از طلا و نقره سفید است
قرار داد، و خداوند به خود سوگند خورده که حسنهاي را از او سلب نکند و در باره سیئهاي از او نپرسد، و من از ناحیه خدا ضمانت
می کنم چنانکه او ازناحیه خویش ضمانت فرموده است اینکه نباشد برایم همخوابی در قبرم و نه انیسی در تنهائیم و نه جانشینی بر
امتم بعد از من مگر پدرت اي عایشه جبرئیل و میکائیل بر این اساس بیعت کردند و خلافتش با پرچم سفید آنهم زیر عرش استوار
گردید آنگاه خداوند به فرشتگان فرمود: آیا به آنجه که من از بندهام راضی شده، راضی هستید؟
پس همین فخر براي پدرت کافی است که جبرئیل و میکائیل و فرشتگان آسمان و برخی از شیاطین که در دریا سکونت دارند با او
بیعت نموده اند، پس هر کس این امر را قبول نداشته باشد از من نیست و من نیز او نمی باشم!
عایشه گفت ": میان چشم هایش را بوسیدم رسول خدا فرمود کافی است ترا اي عایشه پس هر کس تو مادرش نباشی منهم پیامرش
نخواهم بود، و هر کس میخواهد که از خدا و من دوري گزیند، از تو اي عایشه دوري خواهد گزید "!
خطیب بغدادي جلد 14 صفحه 36 گفته است: صحت این حدیث ثابت نشد است و رجال اسنادش همگی ثقه هستند و شاید
اشتباهی، به نام این شیخ
[ [ صفحه 209
قطان (هارون) نقل شده و یا به نامش ساخته شده باشد، در صورتی که من آن را از حدیث محمد بن بشاذ بصري از سلمه بن شیب
از عبد الرزاق دیدم ومعلوم است که ابن بابشاذ احادیث نادرست را از ثقات نقل می کند.
و ذهبی قسمتی از این حدیث را در " میزان الاعتدال " جلد 3 صفحه 31 آورده و حکم به ساختگی بودنش کرده و قسمت دیگرش
رادر صفحه 246 آورده و گفته است: این حدیث باطل است و گویاکه به نام این مسکین (هارون قطان) ساخته شده و او نمی دانسته
است، و البته براي آن اسناد باطل دیگري نیز هست آنگاه گفته است: این حدیث احتمال درستی و سلامت نمی دهد و ظاهراین
است که این حدیث بنام بابشاذ ساخته شده آنگاه او حدیث ساخته شده ورواج پیدا کرده را بدون آنکه توجه داشته باشد، روایت
کرده است.
و فیروز آبادي قسمتی از ابتداي این حدیث را در خاتمه " سفر السعاده " و عجلونی در " کشف الخفاء " آورده و آن را از مشهور
ترین احادیث ساختگی مشهور و از دروغ هائی که بطلانشبا بداهت عقل معلوم است، شمرده اند و سیوطی نیز در " اللئالی " جلد
1 صفحه 150 آن را باطل دانسته است.
-3 از عایشه آمده که گفته است ": نخستین سنگ بناي مسجد را رسول خدا، سپس ابو بکر سپس عمر، سپس عثمان حمل نمود،
من گفتم: اي رسول خدا آیا اینان را نمی بینی که چگونه کمکت می کنند؟ فرمود: اي عایشه اینان جانشینان بعد از من هستند ".
حاکم در مستدرك " جلد 3 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: این روایت صحیح است، نهایت آنکه با اسناد سستی از روایت
محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده که او متروك الحدیث است.
و ذهبی در تلخیص مستدرك گفته است: احمد منکر الحدیث است و از دلائلی که علیهمسلم داریم این است که آن را در
زمرهاحادیث صحیحه آورده است و یحیی، اگرچه ثقه است اما ضعیف است.بعلاوه اگر این حدیث صحیح باشد نص در خلافت
صفحه 112 از 197
[ [ صفحه 210
این سه نفر است، در صورتی که بهیچ وجه درست نیست، زیرا عایشه در آن وقت همسر رسول خدا نشده و بچه کوچکی بیش
نبوده است، پس این گفتارش دلیل بر بطلان حدیث خواهد بود..
افسوس بر حاکم که از عایشه این روایترا آورده و آن را صحیح شمرده است: وپیش از آن نیز، در مستدرك جلد 3 صفحه 78 از
او این روایت را ": اگر رسول خدا کسی را جانشین قرار می داد، حتما ابو بکر و عمر بود " آورده و آن را صحیح شمرده و ذهبی
نیز آن را تایید کرده بود.
-4 از عبد الله بن عمر، آمده که رسول خدا فرموده است ": اي بلال در میان مردم اعلام کن که: خلیفه بعد از من ابو بکر است، اي
بلال در میان مردم ندا در ده که خلیفه بعد از ابو بکر عمر است، اي بلال در میان ندا در ده که: خلیفه بعد از عمر عثمان است، اي
بلال این را انجام ده که خداوند جز این نمی خواهد (سه بار این مطلب را گفت ).
ابو نعیم آن را در فضائل صحابه آورده است.و خطیب در تاریخش جلد 7 صفحه 429 آن را بدون آنکه کوچکترین عیبی از آن
بگیرد نقل کرده است، و ابن عساکر نیز در تاریخش شام آن را آورده است، و ذهبی نیز در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه 387 با
اسناد دار قطنی و عمر وبن شاهین، آن را روایت کرده، سپس گفته است.این حدیث ساختگی است و درباره سعید بن عبد الملک
که یکی از رجال اسناد است ابو حاتم گفته است: دربارهاش می گویند که او احادیث دروغ روایت می کرده است.
چرا هرگز مردم دنیا نداي بلال را در مورد خلافت (چنانکه در این روایت جعلی آمده) نشنیده است؟ آیا او از فرمان رسول خدا
مورد اعلام جانشینی پیامبر اکرم سرپیچی کرده و آن را اعلام نکرده بود؟ هرگز.و یاآنکه خداوند گوش امت محمد (ص) را کر
کرده کسی آن را نشنیده بود؟ خیر، بلکه حقیقت این است که هرگز رسول خدا چنین فرمانی را صادر نفرموده و بلال نیز آن را
اعلام نکرده و به گوشمردم نرسانده بود، و لیکن هوي و هوسها بعد از گذشت روزگارانی
[ [ صفحه 211
گوش هائی آفریده آن را از کسانی که به آنها اعتماد نمی توان کرد شنیده است!!
-5 به طور مرفوع از رسول خدا آمده است ": ابو بکر بعد از من زمامدار امتم خواهد بود."
ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 93 آن را آورده و گفته است: این خبر دروغ است که محمدبن عبد الرحمن گمنام یا پسر " قرام
"که کذاب و وضاع است و در صفحه 260 ازاو یاد شده آن را آورده است.
-6 از زبیر بن عوام آمده است که ":از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خلیفه بعد ازمن ابو بکر و عمر هستند، سپس اختلاف پدید
می آمد ".
زبیر می گوید ": بعد از این خبر ما بر خاستم و پیش علی علیهالسلام رفتیم وجریان را به او خبر دادیم، حضرت: فرمود زبیر راست
می گوید: من نیز از رسول خدا چنین شنیده ام."
این حدیث از ساخته هاي عبد الرحمن بن عمرو بن جبله است که ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 145 آن را آورده و گفته است:
این حدیث باطل است و عیب آن از ناحیه عبد الرحمن است اگر امیر المومنین علیه السلام، آنچه را که زبیر از رسول خدا شنیده
بود، شنیده بود، چرا هنگام طلب بیعت، خلافت را براي خودش می خواست و در آنچه که رسول خدا تنصیص فرموده بود، مخالفت
صفحه 113 از 197
می کرد؟
و چگونه مشاجراتش با مدعیان خلافت که جهان را پر کرده با حدیثش در مورد حقانیت خلافت دیگران با هم می سازد؟ و چرا
زبیري که از رسول خدا روایت خلافت ابی بکر را نقل می کند، در آن روز از بیعت با او تخلف می نماید و شمشیر از نیام در می
آورد و می گوید ": آن را در غلاف نمی کنم تا آنکه با علی بیعت شود"؟
-7 به طور مرفوع از رسول خدا آمدهاست که: جبرئیل گفت " ابوبکر وزیر تو در زمان حیاتت و جانشینت بعد از وفات تو است"
این حدیث، از ساخته هاي ابی هارون اسماعیل بن محمد فلسطینی است.
[ [ صفحه 212
ذهبی در کتاب " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه 114 گفته است: این جوزي آن را با اسناد تاریک و نادرست آورده و گفته است:
ابو هارون کذاب است.
شگفتا چه چیز آنها را این چنین بر خداي قادر جبار، و بر امین وحیش، و بر ساحت مقدس رسول خدا جرات بخشید که به او نسبت
دادند حکمی را که روح الامین بر او نازل کرده تا در میان همه امتش آشکارنماید و آنان از راه پیروي کردن جانشین بعد از او
طریق وسیع آشکار طینمایند اما او در تبلیغش کوتاهی کرد تا انکه مردي از فلسطین (ابو هارون فلسطینی) آمد و رسول خدا آن
حکم را به او سپرد، تا آن را به مهاجر و انصاري که پیرامونش بودند، تبلیغ نماید؟
آري این چنین است " اکل ازقفا " و این چنین است کاري که توطئه اش در شب چیده شده باشد و یا آنکه آنمرد فلسطینی با
ساختن چنین دروغی می- خواست به صاحب قدرت وقت، تقرب جوید!!
-8 از ابی سعید خدري به طور مرفوع آمده است که: رسول خدا فرمود: هنگامی که به معراج رفتم، گفتم: خدایا علی را خلیفه بعد
ازمن قرار بده، پس آسمان ها لرزید و فرشتگان به من ندا دادند که اي محمد بخوان ": نمی خواهید مگر آنچه را کهخدا می
خواهد و خدا ابو بکر را خواسته است! "
این روایت از ساخته هاي یوسف بن جعفر خوارزمی است.ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 329 آن را آورده وگفته است که جوزي
آن را ذکر کرده و گفته است: این از ساخته هاي یوسف است.
و جوزقانی با سندش آن را آورده و در آخرش افزوده است ": خدا خواسته است که خلیفه بعد از تو ابو بکر صدیق باشد." سپس
گفته است: این حدیث ساخته یوسف بن جعفر است.
و در تعبیردیگر آمده است ": خدا آنچه را که بخواهد انجام می دهد و خلیفه بعد از تو ابوبکر است."
[ [ صفحه 213
-9 از علی امیر المومنین بطور مرفوع آمده است ": اي علی سه بار از خدا خواستم که ترا مقدم بدارد، اما قبول نکرد مگر آنکه ابو
بکر را مقدم فرمود."
خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 213 آن را با سند نادرست آورده و طبق عادتش از عیب آن سکوت کرده است.و گفته است:
این خبر باطل است و شاید آفت آن علی بن حسین کلبی است و ابن حجر در " الفتاوي الحدیثه " صفحه 126 آن را تضعیف کرده
و سیوطی در " الجامع الکبیر " چنانکه در ترتیبش جلد 6 صفحه 139 آمده آن را از فضائل ابی بکر به نقل از دیلمی شمرده است.و
صفحه 114 از 197
محب الدین طبري در الریاض جلد 1 صفحه 150 با همان تعبیر و نعبیر ": سه مرتبه در باره تو از خدا درخواست کردم او امتناع فرمود
مقدم بدارد مگرابو بکر را " آن را آورده و گفته است: این حدیث بعید است.
امینی می گوید:
من از سازنده این روایت و یارانش که همان حفاظ این حدیثند (یعنی همان امینان بر ودایع علم و دین) می پرسم: بعد از آنکه
فرض کردیم که امر خلافت در هیچکس جز با تعیین و مشیت خداوند مستقر نمی شود (خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد، و
نمی خواهید جز آنکه خدا بخواهد آن را در علی قرار بدهد پیش از آنکه بداند خلافت نرد خدا دربارهچه کسی استقرار یافته
است؟
پس بر رسول خدا لازم بود که از خدا بپرسد خلافت پیش او در باره چه کسی استقرار یافته است نه اینکه از خدا در مورد خلافت
علی طوري در خواست کندکه آسمان ها و فرشتگان بلرزند و این امر نشانه نادرستی چنین درخواستی استکه، مقام پیامبرمان را
بالاتر از سقوط تا این درجه از پستی می دانیم!!
وچگونه بر او مخفی بود که در میان امتش چه کسی شایستگی براي امر
[ [ صفحه 214
خلافت دارد تا از خدا کسی را براي آن بخواهد که خداوند و آسمانها و کسانی که در آنها هستند و مومنان چنین مقامی را براي او
شایسته ندانسته از قبول آن امتناع ورزند؟ پناه بخدا از این چرندیات.
و از سوي دیگر، چرا باید علم پیامبر در این مورد از علم ملائکه و آسمانها متاخر باشد با آنکه نیازمندي او و امتش ایجاب می کرد
که چنین علمی را داشته باشد و خطاب تبلغ متوجه او و تکلیف بخضوع متوجه امتش بوده است؟ بعلاوه همه فرشتگان و آسمانها
حاملانوحی بسوي پیامبر نبودند تا علمشان ازعلم او مقدم باشد؟
از اینها که بگذریم چه چیز پیامبر اکرم را وارد می کرد که در مورد خلافت علی این چنین مصر باشد و با تاکید و اصرار ازخدا
درخواست کند در صورتیکه خداوند ازپاسخگوئی به او امتناع می ورزید و خلافت در خواستش را می خواست؟ اینهاو ده ها سوال
دیگر، مشکلاتی هستند فکر نمی کنم آنها که اعتماد بر این روایت دارند بتوانند راهی براي حل آن بیابند، واي بر آن نویسنده اي
که مثل این دروغها را در کتابش نقل کند و آن را لطیف و عالی خواند و یا آن را بعید ولی متعضد به احادیث صحیحه بداند خدایا
بسوي تو شکایت می آوریم.
-10 خطیب در تاریخش جلد 14 صفحه 24 ، با اسنادش از ابراهیم بن هانی از هارون مستلمی متوفی در سال 247 ه از یعلی بن
اشدق از عبد الله بن جراد آورده که گفته است: اسبی براي رسول آورده شد تا سوار گردد، او فرمود: کسی
[ [ صفحه 215
سوار این اسب خواهد شد که خلیفه بعد از من است، آنگاه ابو بکر صدیق سوار آن گردید.
امینی می گوید: گویا که اسب خلافت، خطیب را ترساندهاست (غافل از اینکه چنین اسبی هنوز خلق نشده است) از این رو از
معایب آشکار سند این روایت که بر مثل خطیب که قهرمان جرح و تعدیل احادیث است پوشیده نیست سکوت کرده است و اینک
مقداري از معایبی که در رجال این حدیث وجود دارد ذیلا تذکر داده می شود:
صفحه 115 از 197
-1 ابراهیم بن هانی که ابن عدي گفته است: او مجهول و گمنام است و مطالب نادرست را روایت می کند.
-2 هارن مستملی که ابو نعیم به او گفته است: اي هارون براي خودت شغلی غیر از حدیث جستجو کن زیرا که گویا توجه خاطر
حدیث در مزبله قرار گرفتی.
-3 یعلی بن اشدق چنانکه در سلسله دروغگویان گذشت یکی از دروغگویان است.
-4 عبد الله بن جراد عموي یعلی که ذهبی در میزانش گفته است: گمنام است و خبرش صحیح نیست و ابن حجر در " الاصابه جلد
2 صفحه 288 گفته است: یعلی بن اشرق یکی از ضعفاء است و عبدالله بن جراد سست است و نسیان در حدیث دارد و حدیثش
ثابت نشده است.وسیوطی این روایت را در زمره احادیث موضوعه آورده و اضافه کرد است که: ساخته شده است وابن جراد کسی
نیست.آنگاه گفتار حفاظ را درباره تضعیف ابن جراد و جعل و تقلب کردنش نقل کرده است.
-11 از جابر بهطور مرفوع آمده است که رسول خدا فرمود است: ابو بکر وزیرم و قائم درامتم بعد از من است.و عمر دوست من
است که با زبانم سخن می- گوید و عثمان از من است و علی برادرم و صاحبلواء من است.و در کنز العمال
[ [ صفحه 216
جلد 6 صفحه 160 از انس آمده است: ابو بکر وزیر من است که قائم مقام منخواهد بود.و عمر با زبانم سخن من گوید، و من از
عثمان و عثمان از من است.
این حدیث از ساخته هاي کادح بنرحمت کذاب است ابن سمان در " الموافقه " چنانکه در " الریاض النضره " جلد 1 صفحه 28
آمده آن را آورده است.
و ذهبی در میزانش از طریق کادح آن را آورده و گفته است که ابن عدي گفته است:
تمام احادیثش غیر محفوظاست و نباید از اسناد و متن هایش پیروي نمود.و حاکم و ابو نعیم گفتهاند: او از مسعر و ثوري احادیث
ساختگی روایت کرده است.
-12 ابن عساکر از عبد الرحمن بن ابی بکر از رسول خدا آورده است که فرمود ": برایم بیاورید تا براي شما کتابی بنویسم که بعد
از آن هرگز گمراه نشوید " پس فرمود ": خدا و مومنان اباء دارند مگر ابو بکر را."
-13 از عایشه آمده که رسول خدا در آن مرضی که در آن فوت کرد به من فرمود: پدر و برادرت را پیشم حاضر کن تا کتابی
بنویسم، زیرا می ترسم آرزو کننده اي آرزو کند و گوینده اي بگوید: من برترم در صورتی که خداوندو مومنان اباء دارند مگر ابو
بکر را.
مسلم و احمد و دیگران از طرفی از عایشه آن را کورده و در بعضی از آنهاچنین آمده است که: رسول خدا در آن مرضی که در
آن فوت کرد به من فرمود:عبد الرحمن بن ابی بکر را پیشم حاضر کن تا براي ابی بکر کتابی بنویسم که هیچ کسی با او اختلاف
نکند، آنگاه فرمود: پناه بر خدا اگر مومنان در باره ابو بکر اختلاف نمایند.
و در عبارتی از عبد الله بن احمد چنین آمده است: خداوند و مومنان ابا: دارند که درباره تو اي ابو بکر اختلاف شود.
-14 از عایشه به طور مرفوع آمده است که: تصمیم گرفتم کسی را پیش
[ [ صفحه 217
صفحه 116 از 197
ابی بکر و پسرش (منظور عبد الرحمن است) بفرستم و عهد کنم (وصیت کنم که ابو بکر خلیفه بعد از من است) مبادا گویندگان
بگویند (یعنی بخاطر کراهت داشتن اینکه گویندهاي بگوید: من درامر خلافت از او سزاوار ترم) یا آرزو کننده اي آرزو کند (یعنی:
یا کسی آرزو کند که خلیفه دیگري باشد) سپس گفتم: خدا اباء می کند و مومناندفاع می نمایند (یعنی: وصیت را باعتماد آنکه
خداوند از اینکه خلیفه غیر او باشد اباء می کند و مومنان غیر او را دفع می نمایند ترك کردم) یا خدا دفع کند و مومنان اباء دارند
".
این حدیث را صنعانی در " مشارق الانوار " از بخاري آورده و در حاشیه آن نوشته شده: آن را در صحیح بخاري نیافتیم، پس
مراجعه شود.و ابن الملک آن را چنانکه در میان حزم آن را در " الفصل " جلد 4 صفحه 108 ذکر کرده آنگاه گفته است: این نص
آشکاري است بر اینکه رسول خدا ابوبکر را خلیفه بعد از خود قرار داده است.این همان صورت نسخ شده حدیث " کتف و دوات
"است که با سندهاي زیاد در صحاح و مسانید و پیش از همه آنها صحیح بخاري و مسلم آمده است نهایت آنکه چون دیدند بر
خلاف مصالح آنهاست آن را به این صورت تغییر دادند، لیکن چنانکه ابن عباس در حدیث صحیح این قضیه مصیبت بسیار بزرگی
بود، زیرا رسول خدا در آن وقت از نوشتن وصیتی که مردم بعد از آن گمراه نشود منع گردید و از آنجا سر و صدا و حرفهاي
بیهوده زیاد شد و به پیامبر بزرگوار مطالبی نسبت داده شد که شایسته مقام منیعش نبود، یا آنکه گوینده آنها گفت: این مرد هذیان
می گوید، یا آنکه: درد و ناراحتی بر او غلبه کرده است.
و بعد از وفات رسول خدا او جریان صحیح تاریخ را روي یک نقشه ماهرانه و توطئه ناجوانمردانه تبدیل به این دروغ شاخدار
نمودند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه البلاغه جلد 3 صفحه 17 گفته است: این حدیث را در مقابل حدیثی که از آن حضرت در
مرضش روایت شده ساخته اند و آن حدیث
[ [ صفحه 218
این است ": دوات و بیاضی برایم بیاورید تا چیزي برایتان بنویسم که بعد از آنهرگز گمراه نشوید " آنان نزدش اختلافکردند و
برخی از آنها گفتند: درد و ناراحتی بر او غلبه کرده کتاب خدا را کافی است"!
امینی می گوید:
این پناه بردن رسول خدا (در روایت گذشته که فرموده بود: پناه به خدا از اینکه مومنان اختلاف کنند) یا بهعنوان اخبار از عدم
وقوع اختلاف است و یا در مقام نهی از آن، و اگر اخبار باشد مستلزم دروغ است زیرا قطعا از ناحیه امیرالمومنین و بنی هاشم و
بزرگان صحابه اي که با آنها ارتباط داشتند و بزرگ خزرج سعد بن عباده و بقیه انصار اختلاف واقع شده (و چه اختلافی) اگر چه
شرائط زمانی و مکانی ایجاب کرد: کسانی که از بیعت براي خلافت انتخابی تخلف کرده بودند از برهه اي از زمان در برابر آن
تسلیم گردند، اما آنان تا آخر عمرشان و شیعیان و اتباعشان تا روز قیامت از آنان ناراضی بوده و هستند، و هر گاه براي امیر
المومنین (ع) وخاندان و شیعه اش فرصتی پیش می آمده از حق غصب شده و خلیفه غاصب سخن به میان می آورده و حقیقت را تا
آنجا که مقدور بود آشکار می نمودند.
و اگر منظور از آن.نهی از اختلاف باشد، بی شک این کار مستلزم تنسیق عده زیادي از بزرگان صحابه خواهد بودزیرا آنان با
مشاجرهاي که در مورد خلافت با یکدیگر کردند قطعا با نهی رسول خدا مخالفت نموده و این همان اختلافی است که رسول اکرم
در امر خلافت از آن به خدا پناه برده است و چنین کاري با حکمشان به عدالت همه صحابه سازگار نیست، مگر آنکه آن را به غیر
صفحه 117 از 197
امیرالمومنین و کسانی که با او هم عقیده بودهاند اختصاص دهیم!!
و در هر صورت اینها ایجاب می کند که این روایت درست نباشد و بیا با من برویم پیش ام المومنین (عایشه) راوي این روایت و از
او بپرسیم: چرا در روز اختلاف (یوم سقیفه) کوچکترین سخنی از این روایت به میان نیاوده تا کسانی
[ [ صفحه 219
که با پدرش منازعه می کردند با نص گفتار رسول خدا مجاب شوند و چرا بیان را از وقت حاجت تاخیر انداخته است؟
و شاید او پاسخ دهد هرگز شوهر بزرگوارش روایتی که به او چسبانده اند نشنیده است، لیکن راویان بی دین بعد از وفاتش
کرامتش را رعایت نکرده بنام او چنین دروغی را ساخته اند و شاهد این مطالب، روایتی است که از او به طریق صحیح خواهد آمد
که رسول خدا کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خود، تعیین نفرموده است.
-15 از عایشه آمده که رسول خدا فرموده است:ائمه خلافت بعد از من ابو بکر و عمر هستند..ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 227
آن را آورده و گفته است: این خبر باطل است و کسی که متهم بوضع آن است علی بن صلح انماطی است، زیرا راویان این حدیث
جز او ثقه و مورد اعتمادند.
امینی می گوید:
مایه تاسف است که حوادث و گرفتاریها بعد ازوفات رسول اکرم، این روایت را از یاد عایشه برد و نگذاشت که پدرش از آن در
مورد خلافت استفاده کند و جانشینش را مستند به نص صریح نماید ویا آنکه در آن وقت ترسید سخنی بگوید مبادا مردم بگویند
که او سنگ به سینه خود می زند از این رو آن را تاخیر انداخت تا آنها از آسیاب افتاد و پیروزي ظاهري حاصل گردید ولی که
بدروغ چنین روایتی را به او نسبت دادند و دلیل آن روایتی است که بزودياز او به طریق صحیح نقل می شود و با این روایت از
لحاظ مضمون صد در صد مخالف است.
-16 از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است ": بعد از من 12 جانشین است: ابو بکر صدیق که دوران
خلافتش بسیار کوتاه است و صاحبآسیاب گردند عرب " عمر " که زندگی خوبی می کند و شهید
[ [ صفحه 220
می شود، و تو اي عثمان که مردم از تو می خواهند لباسی که خدا به تو پوشانده است خلع کنی، ولی قسم به آنکه جانم در دست
اوست اگر از آن صرفنظر کنی داخل بهشت نمی شوي تا آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود!!
بیهقی آن را با سندش چنانکه در تاریخ ابن کثیر جلد 63 صفحه 206 آمده آورده است.
و در آن عبدالله بن صالح کذاب و ربیعۀ بن سیف که بخاري درباره اش گفته ": پیش او احادیث نادرست وجود دارد "قرار دارند.و
ذهبی در میزان- الاعتدال جلد 2 صفحه ي 48 آنرا از طریق یحیی بن معین آورده و گفته است: من از یحیی با آنهمه جلالت قدر و
نقادیش تعجب می کنم که چگونه مانند اینگونه دروغ ها و مطالب نادرست را روایت می کند و از عیوبش سکوت می نماید؟! در
صورتیکه ربیعه صاحب مطالب نادرست و عجائب است.
-17 از ابن عباس در تفسیر قول خداوند ": هنگامی که پیامبر با بعضی از همسرانش مطلبی را پنهانی در میان گذاشت "آمده است
که به " حفصه "خبر داد که ":ابوبکر وعمر زمامداران بعد از او هستند "این جریان را حفصه به عایشه اطلاع داد.بلاذري این مطلب
صفحه 118 از 197
را در تاریخش آورده است.
و در " نزهۀ المجالس "جلد 2 صفحه ي 192 آمده که ابن عباس رضی الله عنهما گفت ":بخدا قسم که زمامداري ابوبکر و عمر در
کتاب خدا است آنجا که فرمود ": هنگامی که پیامبر با بعضی از همسرانش مطلبی را پنهانی در میان گذاشت "که رسول خدا به
حفصۀ فرمود ": پدرت و پدر عایشه زمامداران بعد از من هستند، مبادا این مطلب را به کسی بگوئی " و ذهبی از عایشه ذیل همین
آیه آورده است که رسول خدا پنهانی به او فرمود ":ابوبکر خلیفه ي من بعد از من است "ذهبی در " میزان الاعتدال " جلد 51
صفحه ي 294 آن را از اباطیل خالد بن اسماعیل مخزونی کذاب شمرده است.
-18 از ابن عباس آمده است: وقتی که سوره ي " اذا جاء نصر الله والفتح " نازل
[ [ صفحه 221
شد، عباس پیش علی آمد و گفت: برخیز و با ما پیش رسول خدا برویم، آنها پیش رسول خدا رفتند و از معنی این آیه سؤال
کردند، پیامبر اکرم فرمود ": اي عباس، اي عموي پیغمبر، خداوند ابوبکر را خلیفه ي من بر دین خدا و وحیش قرار داد، پس گوش
بحرفش دهید تا رستگار گردید، فرمانش را اطاعت کنید تا راه سعادت یابید "عباس گفت: پس مردم اطاعتش کردند و رستگار
شدند!
و در تعبیر دیگر چنین آمده ": اي عمو، خدا ابوبکر را خلیفه ي من بر دین خدا و وحیش قرار داد، پس بعد از من فرمانش را ببرید
تا هدایت یابید، از او پیروي کنید تا رستگار گردید، ابن عباس گفت: پس آنها اطاعت کردند و رستگار شدند.
خطیب بغدادي در تاریخش جلد 11 صفحه ي 152 از او حکایت کرده که افزوده است ": عمر کذاب است "ولی این لفظ در
تاریخ بغدا چاپ شده وجود ندارد، گویان که دست امین چاپ آن را به خاطر خدمت به ستمگر تحریف کرده است!! و عمر همان
پسر ابراهیم قرشی کردي کذاب و حدیث ساز معروف است.و ذهبی نیز در میزانش جلد 2 صفحه ي 249 گفته است ": این حدیث
صحیح نیست."
امینی می گوید:
عجبا اگر عباس از رسول خدا این نص صریح را شنیده و پسرش خلافت شیخین را د رکتاب عزیز یافته بود و آن را با سوگند بخدا
به مردم خبر داده و مأمور به طاعت و پیروي از آنها شده بود پس چرا او با همه ي اینها مخالفت کرد و از بیعت با ابی بکر تخلف
نمود؟! و چه چیز او را وادار کرد که روز رحلت رسول خدا پیش امیر المؤمنین علیه السلام برود و به او بگوید: برو پیش رسول خدا
و از او بپرس: این امر (خلافت) را در چه کسی قرار داده است؟ اگر در ما است
[ [ صفحه 222
بدانیم، و اگر در غیر ما است پس در حق ما وصیت و سفارش کند! و علی در جواب او می گوید: بخدا قسم اگر از رسول خدا
بپرسم (و او هم خلافت را در ما قرار دهد) از حقمان ممنوع خواهیم شد، و مردم حقمان را به ما نخواهند داد، بخدا قسم هرگز آن
را از رسول خدا در همانروز رحلت فرمود.
و در تعبیر دیگر چنین آمده ": بیا با ما برویم پیش رسول خدا و از او بپرسیم: چه کسی را جانشین قرار خواهد داد؟ و اگر از ما
کسی را جانشین قرار می دهد که هیچ، و گرنه درباره ي ما سفارش کند تا بعد از او محفوظ بمانیم"...
صفحه 119 از 197
و چه چیز عباس را وادار کرده بود که بعد از وفات رسول خدا به علی بگوید:
دستت را بده تا با تو بیعت کنم تا کگفته شود: عموي پیغمبر با پسر عمویش بیعت کرده و اهل بیتت نیز با تو بیعت کنند، و بدانند
که خلافت و تعیین جانشینی اگر بوده اقاله نشده و به دیگري سپرده نشده است، علی در جواب می گوید: و چه کسی غیر از ما آن
را طلب خواهد کرد؟! و در طبقات ابن سعد چنین آمده: علی فرمود: اي عمو! آیا این امر جز با شما خواهد بود؟ و آیا کسی در این
باره با شما نزاع خواهد کرد؟!
و چرا با ابوبکر ملاقات کرد و از او پرسید: آیا رسول خدا به شما درباره ي چیزي سفارش فرمود؟ و او در جواب گفت: خیر، یا با
عمر ملاقات نمود و مانند آنچه که از ابوبکر پرسیده بود، سؤال کرد و جواب منفی شنید، و پس از آنکه از آن دو نفر اعتراف بعدم
استخلاف گرفت، به علی گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم و اهل بیتت نیز با تو بیعت نمایند.
[ [ صفحه 223
یا آنکه می گوید: اي علی! برخیز تا من و کسانی که حاضرند با تو بیعت کنیم زیرا این امر اگر رد نشده باشد اختیار آن با ما است،
علی در جواب گفت: و آیا غیر از ما کسی در آن طمع دارد؟
عباس گفت: بخدا قسم گمان دارم که بعدا چنین شود.
و چه چیز وادارش کرد روزي که عثمان خلیفه گردید به علی بگوید: هرگز ترا مقدم نکردم مگر آنکه خود را مؤخر کردي، بتو
گفتم: مرگ در سیماي رسول خدا آشکار است بیا و از او در این باره سؤال کنیم، تو گفتی: می ترسم در ما نباشد در نتیجه هرگز
خلیفه نشویم، پس او مرد و تو مورد نظر بودي آنگاه گفتم: بیا با تو بیعت کنم تا کسی با تو اختلاف نکند باز امتناع کردي، سپس
عمر مرد و بتو گفتم: خدا دستهایت را باز کرده از کسی بر تو مسئولیتی نیست، در شوري داخل نشو و شاید این خیر باشد (باز
نپذیرفتی).
و همین مطلب طور دیگر نیز آمده است و آن چنین است ": عباس گفت: ترا وادار به چیزي نکردم مگر آنکه به سوي آنچه که بد
داشتم برگشتی، هنگام وفات رسول خدا درباره این موضوع (خلافت) راهنمائیت کردم گوش نکري، بعد از وفات رسول خدا گفتم
در این باره عجله کن امتناع کردي، هنگامی که عمر ترا در شوراي چند نفري کاندیدا کرد گفتم که وارد آن نشو گوش بحرفم
ندادي، پس اقلا این یک کلمه را از من گوش کن و آن اینکه دست نگهدار تا آنها ترا انتخاب کنند و از این عده بر حذر باش زیرا
اینان همواره ما را از این حق محروم می کنند تا دیگران در این باره بنفع ما قیام نمایند.
-19 از ابی هریره آمده است: هنگامی که جبرئیل با رسول خدا بود، ابوبکر از کنار آنها گذشت، رسول خدا فرمود: این ابوبکر
است آیا او را
[ [ صفحه 224
می شناسی؟ جبرئیل گفت: آري او در آسمان از زمین مشهورتر است و فرشتگان او را حلیم می نامند و او در حیاتت و زیرت و بعد
از وفاتت جانشینت خواهد بود.
ابن حبان از طریق اسماعیل بن محمد بن یوسف آن را آورده و گفته است: اسماعیل حدیث می دزدد و به گفته اش احتجاج نمی
شود کرد.و ابن طاهر گفته است: او کذاب است.
صفحه 120 از 197
و ابوالعباس الیشکري آن را در فوائدش " الیشکریات "چنانکه در " اللئالی " جلد 1 صفحه ي 152 آمده از طریق احمد بن حسن
بن ابان مصري یعنی همان کذاب دجال حدیث ساز که قبلا شرح حالش گفته شد، روایت کرده است.
-20 ابن عساکر از ابی بکرة روایت کرده که گفت: پیش عمر رضی الله عنه رفتم پیش او جمعی بودند و غذا می خوردند، او زیر
چشمی مردي را که در انتهاي جمعیت بوده نگاه می کرد وبه او گفت: از کتابهاي پیش که خوانده اي در مورد خلافت چه یافتی؟
او در جواب گفت ": خلیفه ي پیامبر صدیق اوست."
سیوطی آن را در " خصائص الکبري " جلد 1 صفحه ي 30 در مورد اثبات این که: از ابی بکر در کتب امتهاي پیش یاد شده،
آورده است.ما براي این روایت سند درستی نیافتیم و همین سستی آن را بس است که مرسل است، و آن مرد کتابی را که در انتهاي
جمعیت بوده نمی شناسیم تا درباره ي مقدار دین و مورد اعتماد بودنش نظر بدهیم، و بر فرض ثبوت این روایت، در صورتی قابل
استدلال است که مانند عمر خلافت و صدیق بودن ابوبرك و عدم مشارکت دیگري را با او در این دو صفت مسلم بدانیم و حال
آنکه هر دو مطلب مورد اشکال است، زیرا اولا کسی که او ار نخستین خلیفه نمی داند در صفت اولش اشکال دارد و صرف اینکه
مردم او را به لقب خلیفه و صدیق ملقب کرده اند نمی تواند آنچه را که در کتب گذشته درباره ي خلیفه پیامبر اسلام آمده است به
ابوبکر منطبق سازد زیرا آنچه که در آنها آمده دائر مدار واقع است نه عمل مردم.و ثانیا در روایت
[ [ صفحه 225
صحیح متواتري آمده است که ": من در میان شما دو خلیفه می گذارم " بدیهی است که ابوبکر هیچکدام از آنها نیست (یعنی او نه
کتاب خدا است و نه عترت پیامبر) و نیز درباره ي علی فرموده است ": تو برادر و وصی و جانشینم بعد از من هستی."
پس علی (ع) از همان روز نخست خلیفه و برادر پیامبر اکرم بوده و بدیهی است که او از روي هوي و هوس سخن نمی گوید و
گفتارش همان وحی الهی است که به او وحی شده است.
و نیز چنانکه گذشت: رسول خدا امیر المؤمنین را ملقب به "صدیق " فرمود و اوست صدیق این امت و یکی از صدیقهاي سه گانه
و صدیق اکبر.
314 مراجع کنید و در آنجا با سند صحیح که رجالش پیش حفاظ همه - شما در این باره به جلد دوم این کتاب صفحه ي 312
مورد اعتماد هستند، خواهید یافت که امیر المؤمنین غیر خودش هر کسی را که مدعی این لقب (صدیق ) باشد تکذیب کرده
است.بنابراین در این روایت، شاهدي وجود ندارد که منظور از صدیق و خلیفه، ابوبکر باشد چنانکه آنها قصد کرده اند.
-21 محمد بن زبیر گفته است: عمر بن عبد العزیز مرا پیش حسن بصري فرستاد تا از او مسائلی را بپرسم، پیشش رفتم و به او گفتم:
مرا در مورد چیزي که مردم در آن با هم اختلاف دارند شفا بخش و راحتم کن که آیا پیامبر اکرم، ابوبکر را خلیفه و جانشین خود
قرار داده بود یا نه؟
حسن بصري راست نشست و گفت ": آیا در این باره تردیدي است بی پدر؟!
آري قسم بخدا که جز او خدائی نیست، رسول خدا او را جانشین خود قرار داده است، و قطعا او داناترین و پرهیزکارترین و
خائفترین فرد نسبت به خدا بود که بمیرد و او را خلیفه و جانشین خود قرار ندهد!!"
ابن قتیبۀ در کتاب " الامامۀ و السیاسۀ "صفحه ي 4 این مطلب را آورده و در
[ [ صفحه 226
صفحه 121 از 197
آخر آن چنین است:
"و او داناتر به خدا و پرهیزکارتر براي اوست که از میان مردم برود و او را امیر قرار ندهد."
ابن حجر نیز آنرا در صواعق صفحه ي 15 آورده است.
ببین این مرد خشک مقدس بظاهر زاهد (حسن بصري) چگونه درباره ي امري (تعیین خلافت ابوبکر از ناحیه رسول خدا سوگند می
خورد که هیچ فردي از امت اسلام حتی ابوبکر و عمر آنرا قبول ندارند؟ و بزودي از امیر المؤمنین و ابی بکر و عمر و عایشه روایات
صحیحی که از طریق عامه نقل شده و نص در اینست که رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده خواهد آمد و نیز در همین
جلد و جلد هفتم نص گفتار ابی بکر در مرض مرگش خواهد آمد که: اي کاش از رسول خدا پرسیده بودم که این امر مال کیست؟
تا کسی در آن باره منازعه نمی کرد، دوست داشتم که از او می پرسیدم که آیا از براي انصار در این باره نصیبی هست یا نه؟
بنابراین گفته ي حسن بصري درباره ي آنچه که مردم درباره ي آن اختلاف دارند (خلافت) مرض است نه دوا، چنانکه او پنداشته
است.
-22 ابن حبان از سفینۀ آورده است: هنگامی که رسول خدا " مسجد النبی " را بنا کرد سنگی را در آن کار گذارد و به ابوبکر
فرمود: سنگت را کنار سنگم قرار بده آنگاه به عمر فرمود سنگت را کنار سنگ ابوبکر بگذار، سپس به عثمان فرمود: سنگت را
کنار سنگ عمر بگذار، آنگاه فرمود: اینان جانشینانم بعد از من هستند.
ابن حجر آنرا در " الصواعق " صفحه ي 14 ذکر کرده و گفته است که: ابوزرعه گفته: اسنادش عیبی ندارد و حاکم در مستدرك
آنرا آورده و بیهقی در " الدلائل " آن را صحیح دانسته و ابن کثیر نیز در " البدایۀ و النهایۀ "جلد 6 صفحه ي
[ [ صفحه 227
204 آنرا نقل کرده است.
اي کاش ابن حجر سند این روایت را ذکر می کرد و آن را به طور مرسل نمی آورد تا براي خواننده امکان می داشت آگاهی از
بطلان سند روایت و بطلان حکم به صحت آن در صورتی که آن را از طریق نعیم بن حماد که در سلسله ي دروغگویان گفته شده
آورده اند و همین خود در عیب و منقصت این روایت کافی است.
واي کاش مصحح این روایت می دانست که صحت این روایت نخستین سنگ بناي خلافت را متزلزل می کند و خلافت انتخابی را
که او و هم مسلکانش معتقدند باطل می نماید و با روایتی که به طور صحیح از ابی بکر و عمر و عایشه و و و آورده اند (چنانکه
خواهد آمد) مبنی بر اینکه " پیامبر اکرم مرد و کسی را خلیفه ي خود قرار نداد "متناقض است، ولی ذهبی آنرا چنانکه در ذیل
روایت دوم گذشت باطل دانسته است.
-23 از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است " از دو نفر بعد از من (ابوبکر و عمر) پیروي کنید."
عقیلی آن را از طریق مالک آورده و گفته است ": این حدیث منکر و بی اساس است " و دارقطنی آن را از روایت احمد خلیلی
ضمیري با سندش آورده پس گفته است: این روایت ثابت نشده و عمري (یعنی محمد بن عبد الله نوه ي عمر بن خطاب راوي این
حدیث) ضعیف است.و ابن حبان گفته است: احتجاج به آن جائز نیست.
و دارقطنی گفته است: عمري از مالک مطالب دروغ و نادرست حدیث می کند.
-24 حسن بن صالح قیسرانی از اسحاق بن محمد انصاري روایت کرده که گفته است: از" یموت بن مزرع بن یموت " پرسیدم که
صفحه 122 از 197
اي استاد چطور شد که رسول خدا علی را خلیفه قرار نداد و ابوبکر را جانشین خود قرار داد؟ او در جواب گفت: عین این سؤال را
من از " جاحظ " پرسیدم و او گفت: من این مطلب را از " ابراهیم
[ [ صفحه 228
نظام "پرسیدم او در پاسخ گفت: خداوند متعال در قرآنش فرمود ": خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده و عمل صالح انجام
داده اید وعده فرموده که: در زمین خلیفه شان کند چنانکه افراد پیش از شما را خلیفه قرار داده است "...و جبرئیل همواره بر پیغمبر
نازل می گردید و بعد از وحی با او چنانکه مردي با مردي سخن می گوید، سخن می گفت: رسول خدا به او فرمود: اي جبرئیل این
کسانی که خداوند آنها را در زمین خلیفه قرار می دهد کیانند؟ او در پاسخ گفت: آنها ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند و از عمر
ابوبکر جز دو سال باقی نمانده بود، پس اگر او علی را خلیفه قرار می داد ابوبکر و عمر و عثمان از خلافت بهره اي نمی بردند،
لیکن خداوند بجهت علمی که از عمرهایشان داشته خلافتشان را طوري ترتیب داد ه که همه شان از آن بهرمند شده و وعده ي خدا
درباره آنها درست در آید."
ابن عساکر آن را در تاریخش جلد 4 صفحه ي 186 آورده است.
اي کاش کسی می فهمید که: اگر جبرئیل آیه را چنانکه در روایت آمده تفسیر کرده و پیامبر اکرم آن را اخذ فرموده و به خاطر
کثرت نیازمندي امت اسلامی، مباردت به تبلیغ آن نموده است، پس چگونه این حقیقت بر همه ي مسلمین مخصوصا امیر المؤمنین و
ابوبکر و ابن عباس (داناي امت) و عایشه مخفی مانده و کسی هنگام مناظره در امر خلافت به آن احتجاج و استدلال ننموده است؟!
واصلا باید دید که مرجع در تعیین خلیفه چیست، نص است یا اجماع امت اسلامی؟ تنها شیعه به نص در امر خلافت معتقد است.اما
کسانی که این روایت را ساخته اند براي نص در امر خلافت ارزشی قائل نیستند و ادعا ندارند که در کتاب و یا سنت در این باره
نصی وجود داشته باشد، و این عمر بن خطاب است که می گوید:
اگر من کسی را خلیفه قرار نداده ام (در این کار تکرو نیستم زیرا) کسی که از من بهتر و بالاتر بوده نیز چنین کرده (و کسی را
جانشین خود قرار نداده است).و اگر مطلب چنانست که " نظام " مفسر این آیه پنداشته پس حال کسی که از بیعت تخلف نموده
اند چگونه خواهد بود؟ آیا آنان محکوم به عدالتند چنانکه اهل سنت درباره ي
[ [ صفحه 229
همه ي صحابه قائلند؟ آیا آنکه قاتلان عثمان از این حکم مستثنی هستند چنانکه ابن حزم می گوید؟ و آیا این حکم درباره ي آنها
استصحاب می شود؟ و یا...؟ در صورتی که میان آنها افرادي وجود دارند که قرآن به عصمت آنان ناطق است و در میان آنها
بزرگان صحابه هستند؟! و یا آنکه بگوئیم: آنان در برابر این نص آشکار، مجتهدند و بمقتضاي اجتهادشان آن را تأویل می کنند و
این مطلب در میان صحابه نظیر فراوانی دارد؟!
همه ي این مطالب، با چشم پوشی از نواقص و عیوبی است که در برخی از رجال سند این حدیث و در پیاپیش همه ي آنها " نظام
"وجود دارد که ابن قتیبه درباره ي او گفته است: او یکی از پلیدان مشهور به فسق است.و ذهبی درباره اش گفته: او متهم به زندقه
و کفر است و بعد از (نظام) شاگردش " جاحظ " قرار دارد که در سلسله ي دروغگویان شرح حالش گذشت و بعد از آنها دیگران
قرار دارند که مانندشان داراي عیوب و نواقصی هستند که بگفته شان اعتماد نیست.
صفحه 123 از 197
-25 از عمروبن شعیب از پدرش از جدش (نوه ي عمروبن عاص) آمده است: هنگامی که تب جنگ در حادثه ي خیبر بالا گرفت،
به رسول خدا عرض شد: حال که جنگ در گرفته است، خوبست ما را از گرامی ترین یارانت آگاه فرمائی که اگر چیزي است
بدانیم و گر نه راه دیگر پیش گیریم (یعنی در صورت بروز حادثه اگر کسی را جانشین خود قرار می دهید از او پیروي کنیم و گر
نه خودمان فرد شایسته اي را انتخاب نمائیم) رسول خدا فرمود: ابوبکر و زیر من است که بعد از من قائم مقام من خواهد بود، و عمر
بازبانم به حق سخن می گوید، و من از عثمانم و عثمان از من است و علی برادر و همراهم در قیامت است.
ذهبی این روایت را از طریق عقیلی آورده و گفته است: متهم به وضع این حدیث این شیخ جاهل یعنی: سلیمان بن شعیب بن لیث
مصري است.و خطیب در
[ [ صفحه 230
تاریخش جلد 13 صفحه ي 161 این روایت را چنین آورده است: وقتی که در روز " حنین " جنگ در گرفت، جندب بن عبد الله
خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: اینک که جنگ درگرفته و از پایان آن بی خبریم، آیا ما را از بهترین و محبوب ترین یارانت
با خبر نمی سازید؟ رسول خدا فرمود: چرا خدا پدرت را بیامرزد که پیشرو این امت شدي، این ابوبکر صدیق است که بعد از من
قائم مقامم خواهد بود، و این عمر بن خطاب حبیب من است که بازبانم به حق سخن می گوید، و این عثمان بن عفان است که از
من و من هم از او هستم، و این علی بن ابیطالب برادر و همراه من است تا قیامت بپا گردد.
رجال سند این روایت عبارتند از:
الف- علی بن حماد سکن که دارقطنی گفته است: او متروك الحدیث است.
ب- مجاعۀ بن ثابت کذاب است که در سلسله س دروغگویان شرح حالش گذشت.
ج- ابن لهیعه که یحیی گفته است: او قوي نیست و مسلم گفته است: و کیع و یحیی قطان و ابن مهدي او را ترك کرده اند.
د- عمرو بن شعیب که ابو داود گفته است: روایت عمر از پدرش از جدش حجت نیست و شاید خطیب که از ابطال مثل این روایت
سکوت کرده بخاطر این بوده که مطمئن بوده بطلان آن از لحاظ سند و متن بر کسی پوشیده نیست.
-26 از انس آمده که رسول خدا فرموده است: اي عثمان تو بزودي بعد از من زمامدار مسلمین خواهی شد، اما منافقان بر تو فشار
خواهند آورد که از آن دست بکشی، ولی از آن دست نکش و آن روز را روزه بگیر که افطارش را پیش من خواهی بود!!
ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه ي 300 آنرا از طریق خالد بن محمد ابی الرحال بصري انصاري آورده و گفته است: پیش او
چیزهاي عجیب و غریبی است و ابن حبان گفته است: احتجاج به گفته ي او جائز نیست.و در لسان المیزان جلد 6 صفحه ي 794
آمده
[ [ صفحه 231
که ابو حاتم گفته است: روایت او قوي نیست.
-27 از ابو هریره در حدیثی آمده که رسول خدا فرموده است: اي حفصه آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: چرا، فرمود، صاحب فرمان
بعد از من ابوبکر است و بعد از او پدر تو است، این راز را پنهان دار ولی او بیرون رفت و بر عایشه وارد شد و به او گفت: اي دختر
ابوبکر! آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: به چی؟ جریان را برایش نقل کرد و گفت: این راز را پنهان دار چنانکه رسول خدا از من
صفحه 124 از 197
خواسته است، آنگاه این آیه نازل گردید ":اي پیامبر چرا، به خاطر جلب رضایت همسرانت آنچه را که خداوند براي تو حلال کرده
حرام می نمائی"...
ماوردي در اعلام النبوه صفحه ي 81 بطور مرسل آنرا آورده است.و عقیلی آن را از طریق موسی بن جعفر انصاري آورده، سپس
گفته: او در نقل مجهول است و حدیثش مورد پیري قرار نگرفته و صحیح نیست.
و ذهبی در میزان الاعتدال، در شرح حال موسی آن را آورده و گفته است: او شناخته شده نیست و خبرش از درجه ي اعتبار ساقط
است، آنگاه بعد از ذکر این حدیث گفته: این روایت باطل است و متن حدیث از سند آن فاسدتر است، زیرا ولایت یاد شده در
حدیث اگر شرعی و به امر خدا بوده بر رسول خدا فرض و لازم بوده که آن را افشاء کند تا مردم طریق حق و صاحب فرمان
مفترض الطاعه را بشناسند و با پیروي کردن از آن، سعادتمند گردند نه آنکه رسول خدا آن را کتمان کند و در تشخیص آن
متشبث به جلبکهاي بی ریشه از راه انتخاب و اجماع ناقص گردند!!
و اگر غیر مشروع بوده بر رسول خدا واجب بوده که به آنها بگوید: از تصدي این امر که موجب وقوع در هلاکت است، اجتناب
نمایند (نه آنکه او را به مخفی نگاهداشتن و کتمان آن مأمور فرماید) تا نادانسته در آن واقع نشوند.و اصلا
[ [ صفحه 232
مقتضاي مقام این بوده که رسول خدا حقیقت را بطور صریح و بی پیرایه به مردم مسلمان حالی کند تا ": هر کس که هلاك می
شود روي دلیل آشکار هلاك شود و هر کس هم که زنده می ماند روي بینه باشد".
بنابراین اگر این حدیث صحیح باشد، رسول خدا می خواهد از یک قضیه ي خارجی خبر دهد، اگر چه خلافت از روي قهر و غلبه
حاصل شده باشد، و کلمه ي " بشارت "منافاتی با آن نخواهد داشت، زیرا این خبر چون حفصه را به خاطر زمامدار شدن پدرش
خوشحال می کرد از این رو طبق علاقه و میل باطنی او کلمه ي بشارت بکار برده است و لذا هیچ گاه حفصه هنگام احتیاج امت
اسلامی در مورد خلافت به یک نص آشکاري همانند آن (اگر این حدیث نص باشد) به آن احتجاج نکرده است.و اما اینکه رسول
خدا او را مأمور به کتمان این امر فرموده بود به خاطر مصالحی بوده که بر خواننده ي بصیر و دانا پوشیده نیست.
-28 از جعفر بن محمد (امام صادق ع) از پدرش از جدش آمده است که: فاطمه (ع) در شب وفات کرد، ابوبکر و عمر و جماعت
زیادي بخانه ي علی آمدند، آنگاه ابوبکر به علی گفت: جلو بایست و بر جنازه ي زهرا نماز بخوان، علی گفت: نه بخدا قسم من
جلو نمی ایستم، زیرا تو خلیفه ي رسولخدائی آنگاه ابوبکر جلو ایستاد و با چهار تکبیر بر زهرا نماز خواند!!!
ذهبی آن را از مصائبی شمرده که عبد الله بن محمد قدامی مصیصی آنرا از مالک آورده است.
و ابن عدي گفته است: همه ي احادیث او غیر محفوظ است.
و ابن حبان گفته است: او اخبار را دگرگون می کرده و شاید بیش از صد و پنجاه حدیث به نام مالک ساخته است.
و حاکم و نقاش گفته اند: او از مالک احادیث ساختگی زیاد روایت کرده است.
و سمعانی در " الانساب "گفته است: او اخبار را دگرگون می کرده
[ [ صفحه 233
و بگفتارش احتجاج نمی توان کرد.
صفحه 125 از 197
این دروغی که به نام امام پاك و راستگو ساخته شده مخالف با روایتی است که در تاریخ صحیح از عایشه آمده است که: علی
فاطمه دختر رسول خدا را شبانه دفن کرد و ابوبکر از آن آگاه نشد تا آنکه دفن گردید، علی بن ابیطالب، خدا از او خشنود باد بر او
نماز خواند.
حاکم آن را صحیح شمرده و ذهبی به آن اعتراف کرده و حلبی در سیره ي نبوي جلد 3 صفحه ي 360 بنقل از واقدي گفته است:
پیش ما ثابت شده که علی کرم الله وجهه فاطمه را شبانه دفن کرد و شخصا بر جنازه ي او نماز خواند در حالی که عباس و فضل نیز
با او بودند و به کس دیگري خبر ندادند.
-29 از انس بن مالک آمده که رسول خدا فرموده است: من، ابوبکر و عمر را مقدم نکردم بلکه خداوند با مقدم کردن آنها بر من
منت نهاد، پس از آنها اطاعت کنید و به یادشان پیروي نمائید و کسی اراده ي بدي نسبت به آنها کند گویا که اراده ي بدي نسبت
به من و اسلام کرده است.
و چگونه بر بزرگان صحابه و شخصیت هاي عظیم خاندان نبوت و پیشاهنگ آنان امیر المؤمنین علیه السلام مخفی مانده بود که
پیامبر اکرم به فرمان خدا " ابوبکر و عمر " را بر علی و دیگران در امر خلافت مقدم کرده است؟! در نتیجه آنان از بیعت با کسی که
خدا و رسولش او را مقدم کرده تخلف نموده و از اطاعتش سر پیچی کرده مقدمش نداشتند؟!!
و براي چه هنگامی که رسول خدا روز پنجشنبه پنج روز پیش از وفاتش خواست درباره ي جانشین بعد از خود، چیزي بنویسد،
نگذاشتند در صورتیکه پیش از آن (طبق این روایت ساخته شده) جانشینش را تعیین کرده بود و نمی نوشت مگر
[ [ صفحه 234
کسی را که خدا مقدم داشته و پیامبر اکرم قبلا تعیین فرموده بود؟! و چرا در روز سقیفه ي بنی ساعدة کسی سخن از این مقدم
داشتن دروغین که به نام خدا و رسولش ساخته شده بمیان نیاورده است؟! و اگر رسول خدا شیخین را (طبق این روایت) مقدم کرده
بود، چرا ابوبکر در آن روز (سقیفه) ابو عبیده ي جراح را مقدم می داشت و چنانکه در صحیح آمده: مردم را ترغیب به بیعت با او و
عمر می کرد؟! گویا که گوش امت اسلام، حتی " انس " راوي این روایت، چنین مقدم داشتنی را نشنیده بود!!
-30 از ابن عمر و ابوهریره آمده که گفته اند: رسول خدا از اعرابی اي شترهاي ماده اي ار به طور نسیه خریداري فرمود، اعرابی
عرض کرد: اگر حادثه اي نسبت به شما رخ دهد (یعنی بمیرد) چه کنم؟ رسولخدا فرمود: ابوبکر دینم را می دهد و به پیمانم عمل
می کند، اعرابی گفت: اگر او نیز بمیرد چه کنم؟
فرمود: عمر جاي او می نشیند و در راه خدا از ملامت کسی نمی هراسد، اعرابی گفت: اگر عمر او نیز بپایان آید چه کنم؟ فرمود:
اگر می توانی بمیري بمیر!!
این روایت از ساخته هاي خالد بن عمر و قرشی است که به نام " لیث " آن را ساخته است.
ذهبی آنرا در میزانش جلد 1 صفحه ي 298 آورده و از ابن عدي حکایت کرده که او بعد از ذکر این حدیث و احادیث دیگر گفته
است: بنظر من خالد بن عمرو این احادیث را ساخته است، زیرا نوشته ي " لیث "از یزید بن حبیب پیش من موجود است و در آن از
این روایات خبري نیست.
و ابن درویش حوت بیروتی در " اسنی المطالب "صفحه ي 249 آن را اینطور نقل کرده که: مردي از اهل بادیه شتري (به مدینه)
آورد و رسول خدا آن را از آن مرد خرید، آنگاه آنمرد با علی ملاقات کرد و علی به او گفت: چه آوردي؟
در جواب گفت: شتري آورده و رسول خدا آن را خریده است.علی به او گفت: آیا شتر را نقد برسول خدا فروخته اي؟ در جواب
صفحه 126 از 197
گفت: خیر، بلکه به نسیه
[ [ صفحه 235
فروخته ام.علی به او گفت: برو پیش رسول خدا و به او بگو: اگر حادثه اي رخ دهد چه کسی دینت را ادا خواهد کرد؟ آن مرد
پیش رسول خدا رفت و جریان را عرض کرد، رسول خدا فرمود: ادا کننده ي دینم ابوبکر است، او گفت: اگر براي ابوبکر حادثه
اي رخ دهد به کی مراجعه کنم؟ فرمود: به عمر، او باز گفت: اگر عمر هم بمیرد کی باید دینت را اداء کند؟ رسول خدا فرمود: واي
بر تو اگر عمر بمیرد در آن وقت اگر توانستی بمیري بمیر!!
ابن درویش گفته است: در این روایت فضل بن مختار قرار دارد که جدا ضعف و سست است که نمی شود به گفته ي او اعتماد
کرد، و در میزان الاعتدال جلد 4 صفحه ي 449 آمده که ابو حاتم گفته است: احادیث او (فضل بن مختار) نادرست است و او
مطالب نادرست روایت می کند.و " ازدي " گفته است: او جدا احادیث نادرست روایت می کند.و ابن عدي گفته است: تمام
احادیثش منکر و غیر قابل پیروي است.
-31 از انس بطور مرفوع آمده است: ابوبکر وزیر و جانشینم می باشد.
ذهبی آن را در " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه ي 41 از طریق احمد بن جعفر بن فضل آورده و درباره اش گفته است: او مشهور
بحدیث سازي است و کسی نیست.
-32 از عایشه- خداي از او خشنود باد- به طور مرفوع آمده است: رسول خدا به مردي فرمود: برو پیش ابوبکر و به او بگو: تو خلیفه
ي منی و با مردم نماز بخوان.
عقیلی آن را از طریق فضل بن جبیر از خلف از علقمۀ بن مرثد از پدرش آورده و گفته است: حدیث فضل مورد پیروي قرار نمی
گیرد و براي " مرثد " پدر علقمۀ روایتی شناخته نشده است.
-33 از ابن عباس آمده که: زنی پیش رسول خدا آمد و چیزي از آن حضرت
[ [ صفحه 236
پرسید رسول خدا به او فرمود: بعدا بیا، او گفت: یا رسول الله اگر بعدا بیابیم و شما نباشید و فوت کرده باشید چه کنم ؟ فرمود: اگر
آمدي و مرا نیافتی برو پیش ابوبکر که او خلیفه ي بعد از من است.
ابن عساکر با سند خود آن را آورده و ابن حجر در " صواعق " صفحه ي 11 آن را از نصوص دلالت کننده ي بر خلافت ابی بکر
شمرده است.
چه بگویم درباره ي نویسنده اي که اسناد این نوع دروغ ها را حذف می کند و آن را بشکل یک اصل مسلم می پذیرد و بطور قاطع
اسناد به رسول خدا می دهد در صورتیکه در برابرش احادیث زیادي از ابن عباس قرار دارد که با صداي رسا خلافت بلا فصل امیر
المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را اعلام می دارد؟!
آیا از حدیث او (ابن عباس) نیست آنچه را که حفاظ صحیح شمرده و آن را با سندهائی که رجال آن همگی مورد اعتماد هستند
آورده اند و ما آن را در جلد اول این کتاب صفحه ي 51 نقل کرده ایم و آن همان فرمایش رسول خدا به علی علیهما الصلوة و
- السلام است که فرمود ": شایسته نیست حدیث " عشیره "که بر صحت آن تصریح شده و در جلد دوم این کتاب صفحه ي 278
صفحه 127 از 197
287 ذکر شده و در آن چنین آمده است ": به طور قطع این (یعنی علی) برادر و وصی و جانشینم در میان شما است، پس گوش
بحرفش دهید و از او اطاعت کنید؟"
و در تعبیر دیگر چنین آمده است ":پس تو برادر و وزیر و وصی و وارث و جانشینم بعد از من خواهی بود؟ "آیا ابن عباس خود از
پیشاهنگان مخالفین بیعت ابی بکر نبود؟ آیا او چنانکه در جلد اول این کتاب صفحه ي 389 آمده تنها کسی نبود که با عمر در
مورد خلافت مناظره و بحث و گفتگو نموده است؟ آیا؟ و آیا؟ و آیا؟.
-34 از عبد الله بن عمر آمده که رسول خدا فرموده است ": بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهد کرد: ابوبکر صدیق که
اسمش را یافتید، عمر فاروق
[ [ صفحه 237
که شاخی از آهن است و اسمش را می دانید، عثمان بن عفان ذوالنورین که مظلومانه کشته می شود و از رحمت دو برابر داده می
شود و مالک زمین مقدس می گردد معاویه و پسرش، سپس سفاح است و منصور و جابر و امین و سلام و امیر العصب که همانندش
دیده و دانسته نشده است، تا آخر حدیث.
نعیم بن حماد در " الفتن " آن را با سند خود آورده است ولی در " کنز العمال " جلد 6 صفحه ي 67 آمده که آن را بشکل ارسال
حدیث نقل کرده و بالا برده اند زیرا می ترسیدند که بحث کننده بر عیوب اسناد آن آگاه گردد، اما همین مقدار که نعیم بن حماد
در سلسله س حدیث قرار دارد کفایت در نادرستی روایت می کند و از بقیه ي رجال آن بی نیازمان می سازد، زیرا، در " سلسله
دروغگویان "گذشت که او در تقویت سنت حدیث می مساخته است.
به علاوه متن خود حدیث گواه بر ساختگی بودن آنست زیرا خلیفه اي که بشارت آمدنش داده می شود مانند دو پسر خورنده ي
جگرها (هند زن ابو سفیان) شایسته است که خبر از آمدن آنها دادن ساختگی و دروغ باشد و امت اسلام هرگز به آمدن آنها
خورسند نشود، مگر آنکه کسی که بشارت به آمدن آنها و همانندهایشان که بعدا می آیند، می دهد، معنی خلیفه و راز جعل
خلافت را نداند.
از اینها که بگذریم این چه خلافتی است که از زمان یزید بن معاویه تا سفاح که از سال 64 تا 132 ه است قطع می شود و امت
اسلام در طول این مدت مهمل و بی سرپرست گذاشته می شود؟!
و اصلا منصور ظالم و ستمگر چه عظمت و شخصیت برجسته اي دارد که رسول خدا تصریح به خلافتش نسبت به مسلمین نماید؟!
به علاوه جابر و سالم و امیر العصب کیانند و چه موقعیتی در مورد خلافت دینی دارند؟!
باز از اینها که بگذریم چرا عمر بن عبد العزیز که بهترین خلیفه ي اموي بوده
[ [ صفحه 238
بجاي یزید جنایتکار معرفی نشده است؟! و چرا کسی که صاحب میمونها و بازها و تار و طنبورها و شراب است باید لباس خلافت
اسلامی را بپوشد، ولی عمر بن عبدالعزیز و معاویۀ بن یزید که چهل روز لباس خلافت را پوشید و سپس کنده و دور انداخته است
حق ندارند آن را بپوشند و مورد تصریح قرار گیرند؟ در صورتی که بسیاري از ائمه ي حدیث چنانکه در تاریخ ابن کثیر جلد 6
صفحه ي 198 آمده تصریح به خلافت و عدالت اولی (عمر بن عبد العزیز) و اینکه او از خلفاء راشدین است کرده اند.
صفحه 128 از 197
همه ي این مطالب گواه این حقیقت است که سازنده ي این حدیث، افتراء زننده ي دروغگوي جاهل به شئون خلافت و غیر عارف
به مقام خلفاء است.و نادان تر از او نویسنده اس است که آن را ذکر می کند و در اختیار خواننده قرار می دهد و جزء مناقب خلفاء
بشمار می آورد.
-35 ابوبکر در " غار " گفت: یا رسول الله من منزلتت را پیش خدا در مورد نبوت و رسالت شناختم، اما می خواهم بدانم منزلت من
چگونه است؟ رسول خدا فرمود: من رسول خدایم و تو صدیق و بال و مونس و انیس و خلیفه ام بعد از من هستی، در میان مردم
جاي من قرار خواهی گرفت، و با من در یکجا دفن خواهی شد و خداوند ترا و دوستانت را تا روز قیامت خواهد بخشید.صفوري
آن را در " نزهت المجالس " جلد 2 صفحه ي 184 به نقل از " عیون المجالس " با همین عبارت مرسل آورده است، ولی صحت
انکار ابوبکر و عمر استخلاف رسول خدا را چنانکه عنقریب خواهد آمد این تهمت را تکذیب می کند.
-36 از انس آمده که گفته است: بر رسول خدا وارد شدم در حالیکه ابوبکر در طرف راست و عمر در طرف چپش قرار داشت و
رسول خدا دست راستش را روي دو کتف ابوبکر و دست چپش را روي دو کتف عمر نهاد و گفت: شما در دنیا و آخرت وزیرانم
هستید و این چنین زمین برایم و براي شما شکافته می شود، و این چنین من و شما پروردگار عالمیان را زیارت خواهیم کرد.مایه ي
تأسف من
[ [ صفحه 239
است که ابوبکر و عمر این نص دروغ را فراموش کردند و در روز سقیفه این وزارت منصوصه را انکار نمودند!
-37 بطور مرفوع از رسول خدا آمده که به ابوبکر و عمر فرمود: بعد از من کسانی بر شما امیر نخواهد شد.صفوري آنرا در " نزهۀ
المجالس "جلد 2 صفحه ي 192 به طور ارسال ذکر کرده و گفته است: این روایت صریح در خلافت آنها بعد از رسول خدا است.
و شبلنجی در " نور الابصار " صفحه ي 55 از بسطام بن مسلم از رسول خدا آن را نقل کرده است در صورتی که پیش ابوبکر و
عمر هیچ گونه آگاهی از این دروغ نبوده و اگر بوده آشکار می شده و یا از آنها انکار استخلاف از رسول خدا آشکار نمی شده
است.
-38 از انس از علی بن ابیطالب (ع) آمده که گفته است: رسول خدا به من فرمود: خداوند به من امر فرمود که ابوبکر را پدر و عمر
را مشیر و عثمان را آقا و ترا اي علی داماد خود قرار دهم خداوند براي شما چهار نفر در " ام الکتاب " اخذ میثاق فرموده و دوست
ندارد شما را مگر مؤمن پرهیزگار و دشمن ندارد شما را مگر منافق بدکار، شما جانشینان نبوتم و پیمانهاي ذمه ام و حجتم بر امتم
می باشید.
ابن عساکر در تاریخش جلد 4 صفحه ي 286 و جلد 7 صفحه ي 286 و خطیب بغدادي در تاریخش جلد 9 صفحه ي 345 آن را با
سند خود آورده اند و خطیب گفته است: این حدیث جدا نادرست است فکر نمی کنم جز ضرار بن سهل و غباغی، کس دیگر آن
را روایت کرده باشد در صورتی که هر دو نفر آنها مجهولند.
و ذهبی، در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه ي 472 آن را ذکر کرده، سپس گفته است: این خبر باطل است و معلوم نیست که این
حیوانک (ضرار بن سهل) کیست؟!
و ابن بدران، در تاریخ ابن عساکر جلد 7 صفحه ي 286 گفته است: متن این حدیث گواه بر نادرستی آن است.
[ [ صفحه 240
صفحه 129 از 197
-39 از زید بن جلاس کندي آمده که از رسول خدا، در مورد خلیفه ي بعد از او پرسیدم، در جواب فرمود: ابوبکر است.
ابو عمر در " استیعاب "در شرح حال زید آن را با سندش آورده، سپس گفته است: اسنادش قوي نیست.
-40 از علی امیر المؤمنین رضی الله عنه آمده که: رسول خدا پیش از وفاتش مخفیانه به من فرمود: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان
و بعد از او من ولی امر و سرپرست مسلمین خواهیم بود!
-41 از علی امیر المؤمنین آمده که: رسول خدا از دنیا نرفت، مگر آنکه با من عهد کرد که ابوبکر، سپس عثمان آنگاه من ولی امر و
سرپرست مسلمین خواهیم بود، نهایت آنکه همگی با من موافقت نخواهند کرد.
-42 از امیر المؤمنین علی علیه السلام آمده که: خداوند این خلافت را با دست هاي ابوبکر افتتاح کرد و بعد از او عمر وعثمان را
خلیفه قرار داد، و بعد از آنها خلافت را وسیله ي من با مهر نبوت محمد صلی الله علیه و آله ختم فرمود.
این سه روایت را محب الدین طبري، در " الریاض النضره " جلد 1 صفحه ي 33 به طور ارسال و بی سند آورده، سپس گفته است:
بعید است که این احادیث درست باشد، زیرا علی از بیعت با ابوبکر تا شش ماه تخلف کرد و اگر بگوئیم که او در این مدت، این
احادیث را فراموش کرده بود باز بعید است.بعلاوه توقف او در امر عثمان بر تحکیم، نیز مؤید این حقیقت است و اگر رسول خدا با
او پیمان بسته بود، قطعا مبادرت بر آن می کرد نه توقف.
-43 دیلمی از امیر المؤمنین از رسول خدا با سند خود آورده که رسول خدا فرمود: خبرئیل پیشم آمد گفتم: کسی با من مهاجرت
می کند؟ گفت: ابوبکر، و اوست که بعد از تو ولی امر مسلمین خواهد بود و برترین فرد امتت می باشد (کنز العمال جلد 6 صفحه
.(139
-44 علی رضی الله عنه گفت که رسول خدا فرمود: پیش من، عزیزترین،
[ [ صفحه 241
و گرامی ترین و محبوب ترین و بهترین افراد اصحابم هستند آنها که به من ایمان آوردند و تصدیقم کردند و عزیزترین و بهترین و
گرامی ترین و برترین اصحابم در دنیا و آخرت ابوبکر صدیق است، زیرا مردم تکذیبم کردند و او تصدیقم نمود، مردم به من کافر
شدند و او ایمان آورد، مردم مرا ناراحت کردند و او به من انس ورزید، مردم مرا ترك کردند و او مصاحبم بود، مردم مرا دور
کردند و او به من زن داد، مردم از من بریدند و او به من گروید و مرا بر نفس و اهل و مالش ترجیح داد، خداوند از ناحیه ام به او
در روز قیامت پاداش خیر دهد، سپس هر کس مرا دوست دارد او را دوست داشته باشد و هر کس می خواهد به من احترام کند به
او احترام کند و هر کس می خواهد به خدا نزدیک شود گوش بحرفش دهد و از او اطاعت نماید پس او خلیفه بعد از من بر امتم
می باشد.
این روایت را صفوري در " نزهۀ المجالس " جلد 2 صفحه ي 173 به نقل از " روض الافکار " آورده و " جردانی " د ر "مصباح
الظلام " جلد 2 صفحه ي 26 آن را حکایت کرده است.
این روایت از ساخته هاي متأخرین است که در هیچ اصل و سندي دیده نشده و هر قسمتی از جمله هاي آن را روایات صحیحی که
در کتب و مسانید آمده تکذیب می کند.
-45 از ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف نقل شده که گفته است: عبد الرحمن با عمر بن خطاب بود که محمد بن مسلمۀ شمشیر زبیر
را شکست آنگاه ابوبکر بپا خواست و براي مردم خطبه خواند تا آنکه گفت: علی رضی الله عنه و زبیر گفتند: ما غضب نکردیم مگر
صفحه 130 از 197
براي آنکه در امر مشورت کنار گذارده شدیم و گرنه ما ابوبکر را در سزاوارترین فرد به خلافت بعد از رسول خدا می دانیم، زیرا او
همراه رسول خدا در غار بود و ما به شرافت و بزرگواریش آگاهیم و رسول خدا به او امر فرمود که با مردم نماز بخواند در
صورتیکه او زنده بود.این مطلب را حاکم در مستدرك جلد 3 صفحه ي 66 با سند خود آورده است.
[ [ صفحه 242
این روایات بطور کلی باطلند، زیرا به طوري که بعدا خواهید دید روایات زیادي از طریق اهل سنت که بعضی صحیح و بعضی
حسن هستند از مولاي ما امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که صراحت دارد: رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده و در این
باره اقدامی نفرموده است.و در ضمن احادیث و سیره ي نبوي شواهد زیادي بر بطلان خلافت ابوبکر وجود دارد، و محاجه اي که
در ابتداي امر خلافت میان آنحضرت و کسانیکه لباس خلافت را بزور پوشیده بودند واقع گردید و خود داري کردن او از بیعت با
ابوبکر در یک مدت طولانی بطلان این اخبار نادرست را روشن می کند.از اینها که بگذریم جهان صداي خطبه ي " شقشقیه"
علی را که خلافت دیگران را باطل اعلام می کند به خوبی شنیده و در بسیاري از کتاب ها آن را نقل کرده اند و البته نظیر این
خطبه از علی (در اعلام نادرستی خلافت دیگران) زیاد است.
و چه بسیارند کسانی که دروغ بنام آقاي ما علی علیه السلام ساخته اند؟
و ابن سیرین چقدر خوب گفته است که ": عموم چیزهائی که از علی روایت شده دروغ است"
ولئن اتبعت اهوائهم بعد ما جاءك من العلم
مالک من الله من ولی و لا واق
"و اگر بعد از این دانشی که بسوي تو آمده از هواهایشان پیروي کنی براي تو از جانب خدا دوست و نگهدارنده اي نخواهد بود."
[ [ صفحه 243
رسوایی تزویر
اینها احادیثی است که از اهل سنت در مورد سنگ بناي اساسشان که روي آن بتخانه ي دروغ خلافت را بنا نهاده و با مطالب
نادرست، آن را آراسته اند رسیده است، در صورتی که دیدیم: بزرگانشان گواهی داده اند که آن احادیث جز اساطیر ساخته شده
که به هیچ وجه صحت و واقعیت ندارند، چیز دیگري نیستند.
واقعیت و اعتبار نیز این حقیقت را تأیید می کند، زیرا تنها دلیل پیش آنان در باب خلافت همان اجماع و انتخاب است و هیچ فردي
از آنان در این باب به نص اعتماد نکرده اند و لذا می بینیم که آنان در مورد ابطال نص و تصحیح انتخاب و اثبات شرائط آن، به
طور مشروح بحث کرده تا جائی که انکار نص را به بعضی از شیعه نیز نسبت داده اند!
باقلانی در " التمهید " صفحه ي 165 می گوید: و دانستیم که جمهور امت، نص را در باب خلافت منکر است و از کسی که به آن
معتقد باشد تبري می جوید، و دیدیم: بیشتر کسانیکه علی علیه السلام را از دیگران برتر می دانند از قبیل: زیدیه و معتزله بغداد و
دیگران، با آنکه علی را از دیگران برتر می دانند در عین حال منکر نص درباره ي خلافت او هستند!
"خضرمی " در " المحاضرات " صفحه ي 46 گفته است ": اصل در انتخاب خلیفه رضایت امت اسلام است، و خلیفه از ناحیه ي
صفحه 131 از 197
مردم نیرو می گیرد، هنگام وفات رسول خدا رأي مسلمین چنین بوده و لذا ابوبکر صدیق را انتخاب کردند و آنان در این کار
[ [ صفحه 244
متکی به نص ویا فرمانی از صاحب شریعت نبودند و بعد از آنکه انتخابش کردند با او بیعت نمودند و معنی اینکار این بوده که با او
پیمان بستند در آنچه که رضاي خدا در آنست از او فرمان برداري و اطاعت کنند همچنانکه او با آنان پیمان بسته که به احکام دین
طبق کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم عمل نماید و این پیمان متقابل میان خلیفه و امت اسلام همان حقیقت بیعت است که همانند
عملی است که بایع و مشتري انجام می دهند، زیرا آنان هنگام اجراء عقد ، دست یکدیگر را می فشارند و مصافحه می کنند:
و چنانکه گفتیم: نیروي واقعی خلیفه از ناحیه ي همین بیعت است و مسلمین وفاء به آن را از تمام چیزهائی که دین واجب کرده و
شریعت اسلام ضروریش قرار داده لازمتر می دانند.
و ابوبکر در انتخاب خلیفه طریقه ي دیگري را ابداع کرده و آن اینکه: خلیفه جانشین خود را تعیین کند و مردم با او پیمان ببندند
که از او اطاعت نمایند، و امت اسلام نیز با این طریقه موافقت نمودند و دانستند که این روش نیز واجب الاطاعۀ است و این عمل
همان تعیین ولایت عهد است.
و از اینجا معلوم می شود که: تاریخ پیدایش این روایات ساخته شده بعد از انعقاد بیعت و استقرار خلافت براي کسی که بزور لباس
خلافت را پوشیده بوده است و لذا هیچ فردي از آنها در روز سقیفه و یا بعد از آن سخنی از آن به میان نیاوردند با آنکه آتش
اختلاف و نزاع بشدت بالا گرفته و نیاز به آن کاملا محسوس بود.
از اینکه پیش از پیدایش این روایات کسی از آنها آگاهی نداشته شگفت- آور نیست عجیب این است که بعد از این تاریخ نیز
دانشمندان علم کلام و بزرگان اهل تحقیق (مگر کمی از آنها) در اثبات اصل خلافت به آنها توجه نکرده و از آن راه خلافت را
براي آنان اثبات ننمودند و اگر چه در اصل اثبات آن کوتاهی نکرده و از راه هاي مختلف خلافت آنان را اثبات می نمودند.
[ [ صفحه 245
و این نیست مگر آنکه آنها از این روایات دروغ آگهی نداشتند و یا علم به ساختگی بودن آنها داشتند، گر چه از باب خالی نبودن
عریضه بعضی از مؤلفین مغرض، آن روایات دروغ و ساختگی را بخاطر پرده پوشی بر حقائق در زمره ي فضائل آنان ذکر کردند اما
دانشمندان بی نظر آنان هیچ گاه چنین کاري نکردند و این خود نشانه ي ساختگی بودن این روایات است.
و در مقابل روایاتیکه در باب خلافت خلفاء نقل شده احادیث صحیحه ي (البته بنظر اهل سنت) زیادي وجود دارد که با مضامین
آنها صد در صد مخالف است و از آنجمله است احادیثی که ذیلا آورده می شود:
-1 از ابوبکر بطور صحیح نقل شده که در مرض مرگش می گفت ": دوست می داشتم که از رسول خدا می پرسیدم که این امر
(خلافت) مال کیست؟ تا کسی با او نزاع نمی کرد، و دوست می داشتم که می پرسیدم که آیا از براي انصار در این باره نصیبی
هست؟
و اگر ابوبکر از رسول خدا نصی درباره ي خلافتش شنیده بود چنانکه صریح بعضی از این روایات منقوله است دیگر جا نداشت که
چنین آرزو کند، مگر آنکه درد بر او غلبه کرده باشد و این نوع آرزو کردن از باب هذیان گوئی باشد چنانکه در حدیث کتف و
دواة احتمال داده اند.
صفحه 132 از 197
-2 مالک به سند خود از عایشه نقل کرده که: ابوبکر هنگام احتضار، عمر را خواند و به او گفت: من ترا بر اصحاب رسول خدا
خلیفه قرار می دهم، و به سوي فرماندهان لشکرها نوشت که: عمر را بر شما فرمانروا قرار دادم و در این کار جز خیر مسلمین را نمی
خواهم.
و اگر درباره ي خلافت عمر نصی وجود داشته چه معنی داشت که ابوبکر
[ [ صفحه 246
خلیفه و فرمانروا قرار دادن او را بخود نسبت دهد؟
-3 عبد الرحمن بن عوف می گوید: در آن مرضی که ابوبکر فوت کرد روزي بدیدنش رفتم و به او گفتم: ترا خوب می بینم اي
خلیفه ي رسول خدا.او در جواب گفت: دردم بسیار شدید است و آنچه که از شما مهاجران دیدم دردم را شدیدتر کرده است، من
پیش خودم امور شما را به بهترین فردنان سپردم اما همه ي شما از اینعمل ناراحت شدید و میل داشتید که برایتان باشد.
تا اینکه می گوید: به او گفتم: اي خلیفه ي رسول خدا خود را ناراحت مکن که این ناراحتی بر کسالتت می افزاید.قسم بخدا! تو
همیشه شایسته و مصلح بودي هیچ گاه برچیزي از امور دنیا که از تو فوت شده ناراحت مباش و تو تنها این کار را براي صلاح امت
انجام دادي ما نیز جز خیر از تو نمی بینیم.
ناراحتی صحابه یا به خاطر این بوده که آنها معترف به عدم نص بودند، اما معتقدند بودند کسی که اختیار شده است نسبت به
دیگران امتیازي ندارد، و یا معترف به وجود نص بودند اما فکر می کردند که به آن عمل نشده، بلکه ابوبکر از روي خود خواهی و
علاقه ي بیجا او را اختیار کرده و لذا منکر آن بوده اند.و یا به خاطر این بوده که معتقد بودند تعیین خلیفه جز با اختیار امت نخواهد
بود، اما از آنها نظر خواهی نشده است.و یا به این جهت بوده که معتقد بودند: نص تنها درباره ي علی بن ابیطالب بوده که دیگران
را بر او مقدم داشته اند، و یا به خاطر این بوده که می دیدند مردم اعتماد به نص ندارند و انتخاب هم روي اصول درستی صورت
نمی گیرد، زیرا انتخاب ابوبکر که طبق گفته ي عمر شتابزده بوده وانتخاب عمر نیز انتخاب شخصی و خصوصی بوده که سابقه
نداشته است، و چون پاي هرج و مرج در امر انتخاب خلیفه به میان آمده بود، هر کسی خود را شایسته تر از دیگري می دید و میل
داشت خلیفه ي مسلمان ها باشد چنانکه عبد الرحمن بن عوف در حدیثی که بلاذري در " الانساب"
[ [ صفحه 247
جلد 5 صفحه ي 20 آورده به این حقیقت اشاره کرده است و آن حدیث این است " اي قوم شما را چنان می بینیم که هر کدامتان
مشتاق رسیدن به خلافتید و می خواهید استقرار آن را بتأخیر بیاندازید، آیا همه شما (رحمت خدا بر شما باد) امید دارید خلیفه
باشید؟!
-4 ابن قتیبه در ضمن حدیثی که تمامش بعدا خواهد آمد از قول ابوبکر چنین آورده است ":خداوند محمد (ص) را به عنوان پیامبر
بر انگیخت و براي مؤمنین ولی قرار داد، و با قرار دادنش در میان ما بر ما منت نهاد تا آنکه اختیار کرد براي او آنچه که مقدر کرده
بود، آنگاه امور مردم را به آنها تفویض فرمود تا با اتفاق یکدیگر آنچه که مطابق مصلحت آنها است اختیار نمایند آنان نیز مرا والی
و پیشواي خود بر گزیدند."
-5 از عمر بطور صحیح روایت شده که گفته است ": سه چیز است که اگر رسول خدا در میان آنها بوده پیشم محبوب تر از شتران
صفحه 133 از 197
سرخ مو بوده: خلافت، کلالۀ و ربا."
و در روایت دیگر بجاي شتران سرخ مو، از دنیا و ما فیها آمده است.
-6 و از عمر به طور صحیح آمده است ":اگر از سه چیز از رسول خدا می پرسیدم پیشم محبوب تر از شتران سرخ مو بوده: از خلیفه
ي بعد از او...
-7 به طور صحیح از عمر آمده است که: خداوند دینش را حفظ می کند اگر چه من کسی را جانشین قرار ندهم، زیرا رسول خدا
کسی را خلیفه قرار نداده است، و یا کسی را خلیفه قرار دهم چنانکه ابوبکر براي خود جانشین قرار داده است.
عبد الله بن عمر گفته است: بخدا قسم او رسول خدا و ابوبکر را یاد نکرد مگر آنکه دانستم او کسی را همانند رسول خدا نمی داند
و کسی را جانشین قرار
[ [ صفحه 248
نخواهد داد.
-8 هنگامی که عمر مجروح گردید به او گفته شد: چرا کسی را جانشین قرار نمی دهی؟ در جواب گفت می خواهید سنگینی بار
شما را در حال حیات و مرگ بدوش بکشم؟ اگر جانشین قرار بدهم، پیش از من ابوبکر که از من بهتر بوده جانشین قرار داده است،
و اگر قرار ندهم، رسول خدا که از من بهتر بوده، قرار نداده است.عقد الله می گوید: از کلامش فهمیدیم که او جانشین قرار نخواهد
داد.
-9 مالک از خطبه ي عمر با سند خود چنین آورده است ": اي مردم من از ناحیه ي خودم چیزي را که نمی دانید به شما اعلام می
کنم، و بر کار شما حرص ندارم، بلکه او که مرده (منظور ابوبکر است) این را به من وحی کرده و به او خدا الهام فرموده بوده است،
و من امامتم را به کسی که اهلیت براي آن ندارد، نمی سپرم بلکه آن را در کسی قرار می دهم که علاقمند به عظمت مسلمین است،
( چنین فردي شایسته تر براي چنین مقام است (تیسیر الوصول جلد 2 صفحه ي 48
چقدر فرق است میان این خطبه و آن احادیث دروغی که در باب نص خلافت خلفاء ذکر کرده اند.چنانکه در این خطبه می بینیم:
عمر خلافتش را از ناحیه ي ابوبکر می داند، نه وحیی از ناحیه ي خدا بر پیغمبر بزرگوار که جبرئیل آن را به حضرتش رسانده و او
نیز در ملأء عام وسیله ي بلال اعلام فرموده باشد چنانکه در روایات گذشته آمده بوده است.
-10 طبري در تاریخش جلد 5 صفحه ي 33 با سندش چنین آورده است ": وقتی که عمر بن خطاب مجروح شد به او گفتند: اي
امیر مؤمنان! چرا کسی را
[ [ صفحه 249
خلیفه و جانشین خود قرار نمی دهی؟ او در جواب گفت: چه کسی را جانشین قرار بدهم؟ اگر ابو عبیده ي جراح زنده بود او را
جانشین خود قرار می دادم، و اگر خدایم از من می پرسید: چرا او را خلیفه قرار دادي می گفتم: از پیامبرت شنیدم که می گفت: او
امین امت است!
و اگر سالم غلام ابو جذیفه زنده بود او را جانشین قرار می دادم و اگر خدایم از من می پرسید: چرا او را خلیفه ي خود قرار دادي
می گفتم: از پیامبرت شنیده ام که می گفت: سالم علاقه شدید نسبت به خدا دارد.
صفحه 134 از 197
مردي به او گفت: در این باره ترا به عبد الله بن عمر راهنمائی می کنم، عمر گفت: خدا ترا بکشد بخدا قسم من چنین خواهشی از
خدا ندارم، واي بر تو چگونه مردي را جانشین خود قرار دهم که از طلاق دادن زنش عاجز است ؟! ما را حاجتی به امور شما که
ستودید نیست تا براي فردي از خانواده ام به سوي آن تمایل ورزم که اگر خیر باشد (بگوئید) ما به آن رسیده ایم و اگر شر باشد
(بگوئید) از ناحیه عمر است، خانواده ي عمر را همین بس است که یکی از آنها مورد حساب و سؤال در کار امت محمد (ص) قرار
گیرد، من با خود جهاد کردم و خانواده ام را از این امر محروم نمودم، و اگر از روي بی نیازي نجات پیدا کردم نه باري بر دوش من
است و نه پاداشی، در آن صورت سعادتمند خواهم بود، حال می بینم: اگر برایم جانشین قرار دادم کسی که بهتر از من بوده نیز
چنین کرده است و اگر قرار ندادم باز کسی که از من بهتر بوده چنین کرده است و هرگز خداوند دینش را ضایع نمی کند.
بعد از این مذاکرات آنان از پیش او رفتند و پس از جندي دوباره برگشتند و به او گفتند: اي امیر مؤمنان! چرا سرنوشت مردم را
تعیین نمی کنید؟ او در جواب گفت: بعد از گفتار سابقم تصمیم گرفته بودم: مردي را که شایسته ترین شما در وادارکردنتان به حق
است بر شما " ولی "و سرپرست قرار دهم (اشاره به علی کرد)، ولی غشوه اي به من دست داد و در آن حال مردي را دیدم وارد
باغستانی
[ [ صفحه 250
که آن را غرس کرده بوده شده میوه هاي خام و رسیده ي آن را می چیند و زیر پاي خود می ریزد، از اینجا دانستم که خدا بر
کارش پیروز و عمر مردنی است از اینرو نمی خواهم بار خلافت را در حال حیات و مرگ بدوش بکشم، این شما و اینهم این
قومم"...
اي کاش من و قومم می دانستیم که: چگونه صحابه با آن همه نصوص فراوان، از عمر درخاست تعیین خلیفه می کردند و آنها را
نادیده می گرفتند؟! و چگونه عمر با آن همه از نصوص مخالفت می کرد و ابو عبیده و سالم را شایسته براي خلافت می دید و
آرزو می کرد که اي کاش آنها زنده بودند و خلافت را به آنها برگزار می کرد؟! و بالاخره خلافت را به شوري گذاشت؟!
به علاوه او، چگونه آن دو حدیث مربوط به فضیلت آن دو مرد (ابو عبیده و سالم) را دلیل کافی براي جانشینی آنها دانست، اما آن
همه آیات و روایات را که د رکتاب و سنت درباره ي مناقب علی علیه السلام وارد شده پیش خدایش عذر نمی دانست.اگر از او
پرسیده می شد چرا او را جانشین خود قرار داده اي؟!
و چگونه کسی را که قرآن به عصمتش ناطق است و آیه ي تطهیر درباره اش نازل شده و قرآن او را جان پیامبر اکرم شمرده شایسته
براي امر خلافت نمی داند؟!
و چرا او پسرش عبدالله را به خاطر ندانستن یک مسأله (و حال آنکه دانش او از پدرش بیشتر بوده) شایسته براي خلافت نمی داند،
در صورتیکه طبق نظریه ي او خلیفه ي مسلمین، جز خزینه دار و تقسیم کننده ي اموال مسلمین نیست و این مقام نیازي به دانش زیاد
ندارد چنانکه خود او در خطبه اي چنین گفته است ": ایمردم هر کس می خواهد درباره ي قرآن چیزي بپرسد، برود پیش " ابی بن
کعب " و کسی که می خواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزي بپرسد برود پیش " زید بن ثابت "و کسی که می خواهد از
فقه چیزي بپرسد برود پیش " معاذ بن جبل " و کسی که
[ [ صفحه 251
صفحه 135 از 197
می خواهد از بیت المال چیزي بپرسد بیاید پیش من، زیرا خداوند مرا خازن و تقسیم کننده ي اموال، قراد داده است."
-11 عبد الله بن عمر به پدرش چنین گفت ": مردم می گویند تو نمی خواهی کسی را جانشین خود قرار دهی، در صورتی که اگر
چوپانی براي گوسفند و ساربانی براي شترت داشته باشی و او آنها را ول کند و بحال خودشان بگذارد تو قطعا او را مقصر خواهی
دانست و حال آنکه نگهبانی شتر و گوسفند است"؟!
به خدا چه خواهی گفت هنگامی که او را ملاقات کنی و کسی را نگهبان بندگانش قرار نداده باشی؟!
عبد الله می گوید: از این مذاکره، حالت حزنی به پدرم دست داد، سرش را مدتی به زیر انداخت، آنگاه سرش را بلند کرد و گفت:
خداوند حفظ کننده ي دین است، کدام یک از این دو کار را انجام دهم که برایم سنت قرار داده شده:
اگر جانشین قرار ندهم، رسول خدا نیز قرار نداده است و اگر جانشین قرار دهم ابوبکر نیز قرار داده است؟! عبد الله می گوید:
فهمیدم که پدرم کسی را جانشین قرار نخواهد داد.
این مطلب را ابو نعیم در " الحلیه " جلد 1 صفحه ي 44 و ابن سمان در " الموافقۀ "چنانکه در " الریاض النضرة " جلد 2 صفحه ي
74 آمده با سند خود آورده اند و مسلم نیز در صحیح از اسحاق بن ابراهیم و دیگران از عبد الرزاق و بخاري از طریق دیگر از
"معمر "چنانکه در " سنن بیهقی " جلد 8 صفحه ي 149 آمده آن را با سند خود آورده اند.
همین مطلب در روایات دیگر چنین آمده است ":عبد الله می گوید: به پدرم گفتم: شنیدم که مردم مطالبی می گفتند خواستم که
آنها را به شما بگویم: آنها
[ [ صفحه 252
پنداشته اند که تو کسی را جانشین خود قرار نمی دهی در صورتی که می دانم اگر چوپانی داشته باشی او گوسپندهایت را رها کند
و پیش تو بیاید او را مقصر خواهی دانست و حال آنکه نگهبانی مردم مهمتر است!!
عبد الله می گوید: پدرم گفتارم را تصدیق کرد و مدتی سر بزیر انداخت و فکر کرد پس سر بلند کرد و گفت: خدا دینش را حفظ
می کند، اگر خلیفه قرار ندهم رسول خدا نیز قرار نداده و اگر قرار بدهم ابوبکر نیز قرار داده است"...
این روایت را ابن جوزي در سیره ي عمر صفحه ي 190 نقل کرده است.
-12 ابو زرعۀ در کتاب " العلل "از پسر عمر چنین آورده ": هنگامی که عمر ضربت خورد به او گفتم: اي امیر مؤمنان چرا کسی را
بر مردم امیر و سرپرست قرار نمی دهی؟ او گفت: مرا بنشانید.عبد الله می گوید: هنگامی که او گفت: مرا بنشانید، میل داشتم میان
من واو فاصله اي همانند عرض مدینه باشد.سپس گفت:
"قسم به آنکس که جانم در دست اوست آن را بکسی که نخستین بار به من سپرد بر می گردانم".
-13 ابن قتیبه در " الامامۀ و السیاسه " صفحه ي 22 آورده است: هنگامی که عمر احساس مرگ کرد به پسرش عبد الله گفت: برو
پیش عایشه و از من به او سلام برسان و بگو، اجازه دهد: در خانه اش کنار رسول خدا و ابوبکر دفن شوم.
عبد الله پیش او رفت و جریان را به او گفت او در جواب گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد، سپس افزود: پسرم، سلامم را به عمر
برسان و به او بگو: امت محمد را بدون سرپرست مگذار، کسی را بر آنها امیر قرار بده و آنان را مهمل مگذار، زیرا من براي آنان
عواقب سوئی را پیش بینی می کنم و می ترسم.
عبد الله پیش عمر آمد و جریان را به او گفت: عمر در جواب گفت: او چه کسی را امر می کند که جانشین خود قرار بدهم اگر
ابوعبیده ي جراح زنده بود او را خلیفه و " ولی " قرار می دادم، وقتی که پیش خدایم می رفتم و از من می پرسید:
صفحه 136 از 197
[ [ صفحه 253
چه کسی را بر امت محمد (ص") ولی " قرار دادي؟ می گفتم: خدایم از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: براي هر امتی امینی
است و امین این امت ابو عبیده ي جراح است.
و اگر معاذ بن جبل زنده بود او را خلیفه قرار می دادم، وقتی که پیش خدایم می رفتم و از من می پرسید: چه کسی را بر امت محمد
(ص)، پیشوا قرار دادي؟
می گفتم خدایم، از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: معاذ بن جبل در قیامت در زمره ي علماء محشور می گردد.
و اگر خالدبن ولید زنده بود او را پیشوا قرار می دادم وقتی که پیش خدا می رفتم و از من سؤال می کردم: چه کسی را بر امت
محمد (ص") ولی " قرار دادي؟
می گفتم: خدایم از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: خالد بن ولید شمشیري از شمشیرهاي خدا بر مشرکان است.
ولیکن من خلافت را در کسانی قرار می دهم که رسول خدا مرد در حالی که از آنها راضی بود"...
امینی می گوید:
اي کاش عمر بن خطاب آنچه را که از رسول خدا درباره ي علی بن ابیطالب شنیده بود (و لو یک حدیث آن را) که حفاظ با سند
خود از نقل کرده اند، بیاد داشت و در نتیجه، علی را جانشین خود می کرد و هنگامی که خدا از او درباره ي جانشینش می پرسید،
آن را پیش خدایش عذر قرار می داد!!!
و شاید بیاد داشتن یک حدیث که امت اسلام به طور اتفاق از رسول خدا نقل کرده، او را کفایت می کرد و آن اینکه " : من در
میان شما دو چیز گرانبها- یا در میان شما دو خلیفه- می گذارم که اگر به آن دو تمسک بجوئید، هرگز گمراه نخواهید شد، آنها
عبارت از کتاب خدا و عترتم اهل بیتم می باشند که هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند " و بسیار
روشن است که علی بزرگ عترت و بزرگ خاندان پیامبر اکرم است.
[ [ صفحه 254
آیا خود عمر راوي احادیثی که در صحاح و مسانید درباره ي علی علیه السلام از قول رسول خدا آمده نیست؟ که رسول خدا در
آن فرموده است ": علی نسبت به من به منزله ي هارون نسبت به موسی است، نهایت آنکه پیامبري بعد از من نخواهد بود "و آنچه
را که در روز خیبر فرموده است ": فردا پرچم را به مردي که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند،
خواهم داد " و آنچه را که در روز غدیر فرموده است ": کسی را که من مولاي او هستم علی مولاي اوست، خدایا دوست بدار
کسی را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد".
و کفته ي دیگرش ": هیچ کس داراي فضائلی همانند فضائل علی نیست که صاحبش را به سوي هدایت رهنمون باشد و از پستی و
ضلالت بازش دارد " و فرموده ي دیگرش ": اگر آسمانها و زمین هاي هفتگانه در کفه اي گذارده شود و ایمان علی در کفه
دیگر، قطعا ایمان علی فزونی خواهد داشت."
آیا آیات مباهله، تطهیر، ولایت و نظائر اینها که درباره ي ستایش علی، بزرگ عترت نازل شده پیش عمر برابر با آن چند حدیث
ساختگی نیست که درباره ي آن کسانی که عمر آرزوي زنده بودنشان را کرده رسیده است؟! چه رسوائی ننگبار است که عمر مثل
صفحه 137 از 197
سالم بن معقل غلام بنی حذیفه را که اصلا ایرانی بوده تنها فرد شایسته براي خلافت می داند و هنگامی که ضربت می خورد
آرزوي حیاتش را می کند و می گوید ": اگر سالم زنده بود خلافت را به " شوري " نمی گذاشتم"؟!
و چقدر بر رسول خدا سخت است که برادرش امیر المؤمنین حتی با بردگان و غلامان (تازه مسلمان) از امتش برابر دانسته نشود، با
آنکه آن همه نصوص در کتاب و سنت درباره اش وارد شده است؟!
آیا خود عمر نبود که در سقیفه علیه انصار احتجاج به گفته ي پیامبر اکرم نمود
[ [ صفحه 255
که " امامان از قریشند "؟ پس چرا آن را فراموش کرد؟ و چه گونه غلام بنی حذیفه را تنها فرد شایسته براي امر خلافت می داند،
ولی علی را شایسته نمی داند؟!
آیا خود عمر نبود که به ابوبکر اصرار می کرد که خالد بن ولید را عزل و سنگسار کنم آن زمان که خالد، مالک بن نویره را کشته
و بازنش درآمیخته بود و یاران مسلمانش را از بین برده و جمعش را پراکند ه و قومش را هلاك نموده و اموالش غارت کرده بود؟!
آیا او جمله اي را که در مورد خالد به ابوبکر گفته بود ":در شمشیر خالد ستم و گناه است- دشمن خدا، بر انسان مسلمانی هجوم
برد و او را کشت آنگاه بازنش زنا کرد " فراموش کرده بود؟! و یا جمله اي را که به خالد گفته بود ": تو انسان مسلمانی را کشتی
آنگاه با زنش زنا کردي، بخدا قسم با سنگهایت سنگسارت خواهم کرد " از یاد برده بود؟!
آري سیاست بی پدر و مادر و دور از مصالح ملی، هر آن به صاحبش زبان و منطق تازه اي می بخشد، و آراء مختلف و آرزوها و
پندارهاي غلط نتیجه ي همان سیاست بی پدر و مادر است که با کتاب خدا و گفتار پیامبر بزرگوارش قابل انطباق نیست و همین امر
موجب بدبختی امت اسلام و اختلافشان از دیر باز تا کنون شده است!!
-14 بلاذري در " انساب الاشراف " جلد 5 صفحه ي 16 از ابن عباس چنین آورده است که ": عمر گفته است: نمی دانم با امت
محمد (ص) چه کنم؟ (او این جمله را پیش از ضربت خوردنش گفته بود) به او گفتم: چرا ناراحتی در صورتی که میان آنها افرادي
که شایستگی براي امر خلافت داشته باشند می یابی؟ او گفت: منظور تو علی بن ابیطالب است؟ گفتم: آري او به خاطر نزدیکیش با
رسول خدا و اینکه داماد اوست و سابقه اش در اسلام و امتحانی که در زندگی داده است شایستگی براي خلافت را دارد.
عمر گفت: او آدم خوشنشین و مزاح است!! گفتم: طلحه چطور است؟ گفت: در
[ [ صفحه 256
او تکبر و نخوت است.گفتم: عبد الرحمن بن عوف چطور است؟ گفت: او مرد شایسته اي است، اما ناتوان است.گفتم: سعد چطور
است؟ گفت: او مرد هجوم و حمله است (جنگجو است) به طوري که اگر به محلی رسید و پیروز شد به آنجا اکتفاء نمی کند (یعنی
او نظامی است و به حدي قانع نیست) گفتم: زبیر چطور است؟ گفت: او بخیلی است، همانند مؤمن نرم و خشنود، و همانند کافر سر
سخت و بد خشم و در عین حال حریص و طمعکار، در صورتی که خلافت جز براي انسان نیرومند غیر زور گو، مهربان غیر ناتوان،
بخشنده ي غیر اسرافکار، شایسته نیست.
گفتم: عثمان چطور است؟ گفت: او اگر زمامدار مسلمین شود، فرزندان ابی معیط را بر گرده ي مردم سوار می کند و اگر چنین
کند او را خواهند کشت.
صفحه 138 از 197
-35 از امیر المؤمنین علیه السلام به طور صحیح آمده که در جنگ جمل خطابه اي چنین ایراد فرمود ": اما بعد، بدانید که رسول
خدا درباره ي زمامداري بعد از خود سفارشی به ما نفرمود تا از آن پیروي کنیم، لیکن ما آن را از پیش خود ترتیب دادیم، ابوبکر
جانشین شد و کارها را روبراه کرد، سپس عمر جانشین شد و زمام امر را در دست گرفت و سپس کارها روبراه شد.
حاکم در مستدرك جلد 3 صفحه ي 104 و ابن کثیر در تاریخش جلد 5 صفحه ي 250 و ابن حجر در " الصواعق " به نقل از احمد
آن را آورده اند.
-16 از ابی وائل به طور صحیح آمده که: به علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) گفته شد: آیا براي ما خلیفه تعیین نمی کنی؟ در جواب
گفت: رسول خدا خلیفه تعیین نکرده است تا من جانشین تعیین کنم، ولی اگر خدا براي مردم خیر بخواهد، بعد از من آنان را
برخیزشان جمع خواهد کرد چنانکه بعد از رسول خدا جمعشان فرمود.
حاکم در مستدرك جلد 3 صفحه ي 79 آن را با سندش آورده او و ذهبی آن را صحیح دانسته اند و بیهقی در سننش جلد 7 صفحه
ي 149 و ابن کثیر در تاریخش جلد 5 صفحه ي 251 آن را آورده و سندش را خوب دانسته اند و ابن حجر در صواعق صفحه ي
[ [ صفحه 257
27 آن را از بزار نقل کرده و گفته است: رجال آن همگی صحیحند.
-17 احمد از عبد الله بن سبع، در حدیثی آورده که به علی گفتند: اگر کشتنت را می دانی، چرا جانشینت را تعیین نمی کنی؟ در
جواب گفت: من در این باره (جانشینی) همان کار را می کنم که رسول خدا کرده است.
بیهقی این حدیث را چنین آورده است: همانگونه که رسول خدا شما را بحال خود واگذار فرموده است واگذارتان می کنم." ابن
حجر در صواعق صفحه ي 27 با این تعبیر حدیث را آورده و گفته است: چنانکه ذهبی گفته: این حدیث را جمعی مانند بزار با سند
خوب و امام احمد و دیگران با سند قوي آورده اند.
-18 از عایشه به طور صحیح آمده که: اگر رسول خدا کسی را جانشین خود قرار می داد قطعا ابوبکر و عمر را تعیین می
کرد.چنانکه در " ریاض النضرة " جلد 1 صفحه ي 26 آمده مسلم آن را در صحیحش و حاکم در مستدرك جلد 3 صفحه ي 78 با
سند خود آوردده اند.
-19 در روایت احتجاج ام سلمه، علیه عایشه چنین آمده است: من و تو در سفري با رسول خدا بودیم، در آن سفر علی عهده دار
تعمیر کفشهاي رسول خدا و شستشوي لباسهاي آن حضرت بود، اتفاقا کفش رسول خدا سوراخ شده بود و علی در سایه ي درختی
نشسته داشت آن را تعمیر می کرد، در این هنگام پدرت با عمر آمدند و از رسول خدا استجازه کردند که خدمتش شرفیاب شوند،
من و تو پشت پرده رفتیم و آنها وارد شدند و درباره ي آنچه که می خواستند با رسول خدا صحبت کردند.آنگاه گفتند: اي رسول
خدا ما نمی دانیم که تا کی با ما خواهی بود بنابراین چنانچه جانشینت را به ما معرفی کنی بعد از تو در آسایش خواهیم بود؟!
رسول خدا فرمود: اما من هم اکنون او را می بینم و جایگاهش را می شناسم و اگر تعیینش کنم از او جدا خواهید شد، همانگونه که
بنی اسرائیل از هارون پسر عمران جدا شدند.
[ [ صفحه 258
آنگاه آنان ساکت شدند و از خدمتش مرخص شدند.وقتی که ما خدمت رسول خدا شرفیاب شدیم، تو که نسبت به آن حضرت از
صفحه 139 از 197
ما جسورتر بودي، عرض کردي: اي رسول خدا چه کسی را بر مردم امیر خواهی فرمود؟
رسول خدا فرمود: کسی که کفش را درست می کند و ما پائین آمدیم، کسی جز علی بن ابیطالب را ندیدیم، و به رسول خدا
عرض کردم: من غیر علی را نمی بینم که مشغول تعمیر کفش باشد، فرمود، او همانست.آنگاه عایشه گفت، حال آن را بیاد می
آورم."
-20 در خطبه اي که عایشه در بصره ایراد کرد چنین آمده است ": اي مردم! بخدا قسم گناه عثمان به آنجا نرسیده بود که خونش
مباح شود، او قطعا مظلومانه کشته شده ما براي شما از تازیانه و عصا خوردن ناراحت می شویم، چگونه ممکن است از کشته شدن
عثمان ناراحت نشویم؟ به نظر من اول باید قاتلان عثمان را بکشید، آنگاه خلافت را چنانکه عمر بن خطاب کرده به شوري بگذارید
".
بعد از این سخنرانی بعضی گفتند: راست می گوئی و بعضی گفتند: دروغ می گوئی، و همچنان بگو مگو می کردند تا جائیکه
بعضی بعض دیگر را سیلی زدند.
امینی می گوید:
مانند متناقض بودن و مخالفت شدید بعضی از این روایات با بعضی دیگر.
-21 از حذیفه رضی الله عنه آمده که گفتند: اي رسول خد! چه خوب بود براي ما خلیفه قرار می دادي؟ فرمود: اگر بر شما خلیفه
قرار دهم، ولی فرمانش را نبرید، عذاب بر شما نازل خواهد شد.
گفتند: چه خوب بود ابوبکر را بر ما خلیفه قرار می دادي؟ فرمود: اگر او را خلیفه قرار دهم خواهید دید که او در دین خدا نیرومند
است، اگر چه جسما ناتوان است.
[ [ صفحه 259
گفتند: چه خوب بود عمر را بر ما خلیفه قرار می دادي؟ فرمود: اگر او را خلیفه قرار دهم خواهید دید که او نیرومند و امین است و
در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسد.
گفتند: چه خوب بود علی را بر ما خلیفه قرار می دادي؟ فرمود: شما نمی پذیرید و اگر بپذیرید خواهید دید که او هدایت کننده و
هدایت شده است، شما را به راه راست خواهد برد.
این مطلب را حاکم در مستدرك جلد 3 صفحه ي 70 و ابو نعیم در حلیۀ الاولیاء جلد 1 صفحه ي 64 روایت کرده اند ، نهایت آنکه
در حلیۀ الاولیاء، جانشینی ابوبکر و عمر نیست و از اینجا تحریف در امانت حدیث آشکار می شود.
-22 از ابن عباس چنین روایت شده است که: مردم به رسول خدا گفتند: یا رسول الله! مردي را بعد از تو براي ما خلیفه قرار بده که
او را بشناسیم و کارمان را به او واگذار کنیم، زیرا ما نمی دانیم که بعد از تو چه خواهد شد؟ فرمود ": اگر کسی را بر شما امیر قرار
دهم و او شما را به طاعت خدا فرمان دهد و شما نافرمانیش کنید، معصیت او معصیت من خواهد بود و نافرمانی و معصیتم نیز
نافرمانی و معصیت خدا است، و اگر شما را به معصیت خدا فرمان دهد و شما هم اطاعتش نمودید در قیامت از شما بر من حجتی
خواهد بود، لیکن شما را به خدا وا می گذارم."
خطیب بغدادي در تاریخش جلد 13 صفحه 160 این روایت را آورده است.
-23 پس اگر این نصوص درست بوده و خلافت پیمانی از ناحیه خدا است و جبرئیل آن را آورده و آسمان ها در برابرش لرزیدند و
فرشتگان به آن ندا در دادند و پیامبر اکرم آن را اعلام فرمود و خدا و رسول و مؤمنان جز ابوبکر را نخواستند، پس مجوز او در
صفحه 140 از 197
آنچه که به طور صحیح از او در صحیح بخاري در باب فضیلت ابوبکر آمده چه بوده، که در روز سقیفه خطاب به حاضران گفته
است ": با عمر بن خطاب یا ابو عبیده ي جراح بیعت جراح بیعت کنید."؟!
و در تاریخ طبري جلد 3 صفحه 209 آمده که ابوبکر گفته است ": این عمر و
[ [ صفحه 260
اینهم ابو عبیده است با هر کدام خواستید بیعت کنید."!!
و در صفحه ي 201 همان کتاب و مسند احمد جلد 1 صفحه ي 56 چنین آمده است:
براي شما یکی از این دو مرد را می پسندم، حال هر کدام را که می خواستید (انتخاب کنید) آنها عمر و ابو عبیده هستند.
و در " الامامۀ و السیاسۀ " جلد 1 صفحه ي 7 چنین آمده است: من شما را به سوي ابو عبیده یا عمر دعوت می کنم و هر دو را براي
شما و دینتان می پسندم و هر دو براي آن شایستگی دارند.
و در صفحه ي 10 گفته است: من درباره ي یکی از این دو مرد: ابو عبیده ي جراح و یا عمر براي شما خیر خواهی می کنم، پس با
هر کدامشان خواستید بیعت کنید."
امینی می گوید:
به به، این مجد و شرف و این عزت و بزرگی و افتخار و کرامت براي پیامبر اکرم و اسلام و مسلمین کافی است که مثل ابو عبیده ي
جراح که جز او و ابو طلحه کسی در مدینه داراي شغل مقدس گور کنی نبوده خلیفه ي مسلمین و جانشین رسول خدا باشد!!!
چقدر این امت خوشبخت است که در میان گور کنهایش کسی وجود دارد که بعد از پیامبر اکرم جانشین او می شود و این خلاء را
پر می کند و پیشواي مردم در امر دین می گردد!!
چرا او با آنکه امین است خلیفه ي مسلمین نباشد در صورتی که معاویۀ بن ابی سفیان به خاطر امین بودن و دانشش چنانکه گذشت
امید می رفت که پیامبر باشد؟!!
فقط این حقیقت برایم روشن نیست: آن زمان که ابو بکر خلافت اسلامی را
[ [ صفحه 261
به ابو عبیده می بخشید وضع آسمان ها چگونه بوده است؟!! در صورتی که هنگامی که رسول خدا خلافت را براي علی درخواست
کرده بود (چنانکه در روایات ساختگی گذشته است ) آسمان ها لرزیده و فرشتگان به فغان آمده بودند و خداوند امتناع فرموده بود
که جز ابوبکر کسی خلیفه باشد!!! و حال آنکه پیامبر اکرم با دستور صریح خداوند توانا او را نازل بمنزله ي خود قرار داده بود.
آري جا داشت آسمان ها از این کار درهم فرو ریزند و زمین شکافته شود و کوه ها منهدم گردند.
-24 چه چیز مجوز این بود که ابوبکر در مقابل این گفته ي عمر " دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم "بگوید: بلکه تو اي عمر!
دستت را بگشا، زیرا تو در امر خلافت از من نیرومندتر هستی؟! در صورتی که هر کدام از آنها می خواستند دست دیگري را باز
کنند و با او بیعت نمایند و بالاخره عمر دست ابوبکر را گشود و با او بیعت کرد و به او گفت: تو نیروي مرا هم داري!!
-25 چگونه ابوبکر خلافت را مخصوص به مهاجران و وزارت را متعلق به انصار می داند و می گوید ": زمامداران از ما و وزیران از
شما؟"
صفحه 141 از 197
-26 چه چیز براي ابوبکر جائز شمرده که بگوید ": من زمام این امر (خلافت) را به عهده گرفتم در صورتی که نسبت به آن بی
علاقه بودم به خدا قسم دوست می دارم که برخی از شما به جاي من عهده دار آن بودید؟ " چگونه ابوبکر چیزي را که خدا برایش
قرار داده و جبرئیل آن را آورده و به رسول خدا خبر داده کراهت دارد و دوست می دارد که دیگري به جاي او عهده دار آن باشد؟
در صورتیکه او بین رسول خدا و آرزویش آنگاه که از خدا درخواست کرده بود که خلافت را براي علی قرار بدهد، حائل گردید
و خداوند براي درخواست پیامبرش ارجی قائل نشد و جز ابوبکر را شایسته ي این مقام ندانست؟!
[ [ صفحه 262
-27 چه چیز استعفاي ابوبکر را تجویز می کرد که مکرر بگوید ": دست از من بردارید، دست از من بردارید که من بهتر از شما
نیستم نیازي به بیعت شما ندارم از بیعتم صرفنظر کنید؟!"
او چگونه براي مردم آزادي در قبول استعفایش و رد آنچه را که خدا و پیامبر برایش خواسته اند، قائل است؟!
-28 علت اینکه تا سه روز از مردم کناره گرفته بود و هر روزي یکبار بر مردم آشکار می شد و می گفت ": بیعتم را از شما برداشتم
با هر کس که می خواهید بیعت کنید با آنکه تا هفت روز مردم را مخیر کرده بود، روي چه اصلی بوده است؟!
اصلا او چگونه این حق را به خودش می دهد: بیعتی را که با مردم در مورد خلافت کرده پس بگیرد و استعفا نماید در صورتی که
خدا و مؤمنان جز او را شایسته ي این کار نمی دانند؟! به علاوه او چگونه می تواند سرنوشت مردم را به دست آنها بسپرد در
صورتیکه خواسته ي رسولخدا در این مورد، رد شده و در آسمان ها روزي که پیامبر اکرم خواسته اش را آشکار کرد واقع شد
آنچه که واقع شد؟!!
-29 عذر ابوبکر در خطبه اش چه بوده که گفته است ": اي مردم! این علی بن ابیطالب است که از ناحیه ي من بیعتی بگردنش
نیست و او در کارش مختار است، آگاه باشید که همگی در بیعتتان مختارید و اگر براي خلافت کسی جز مرا شایسته می دانید، من
نخستین کسی هستم که با او بیعت خواهم کرد؟! شاید مقتضاي آزادي در رأي پیرامون بیعت، ایجاب کرده که حوادثی پدید آید
آنچه را که در آسمان ها پدید آید آنچه را که در آسمان ها پدید آمده بوده در برابر آن ناچیز باشد از قبیل اینکه: عمر پیش ابوبکر
دوید و چنان سر صدا راه انداخت که دو گوشه ي دهانش کف کرده بود، به حباب بن منذر بدوي که مخالف بیعت با ابوبکر بوده
گفته شد: خدا ترا بکشد، بینی حباب شکسته و
[ [ صفحه 263
دستش آسیب دید، درباره ي سعد رئیس خزرجیان داد زدند که: او را بکشید خدا او را بکشد که او منافق است، قیس بن سعد عمر
را گرفت و به او گفت: به خدا قسم اگر یک مو از او کم شود، دندانهایت را خورد خواهم کرد، زبیر در حالی که شمیرش را
کشیده داشت گفت: شمشیر را در غلاف نخواهم کرد تا با علی بیعت شود، عمر گفت: این سگ (زبیر) را دور کنید، مردم شمشیر
را از دستش گرفتند و آن را به سنگ زدند، در اثر فشار سینه ي مقداد را مصدوم کردند، به خانه ي نبوت هجوم بردند و در خانه ي
زهرا را باز کردند و کسانیکه در آن بودند به زور، به خاطر بیعت بیرون آوردند، عمر با مقداري آتش به سوي خانه ي فاطمه رفت
و به اهل خانه گفت: از خانه بیرون می آئید یا خانه را با اهلش آتش بزنم؟! فاطمه از پشت پرده بیرون آمد در حالی که با صداي
بلند گریه می کرد و می گفت": اي پدر! اي رسول خدا! ببین بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابو قحافه چه می کشیم"!
صفحه 142 از 197
علی علیه السلام را به خاطر بیعت گرفتن همانند شتر سرکش، کشان کشان به مسجد بردند و به او گفتند: بیعت کن و گر نه کشته
خواهی شد! او خود را به قبر برادرش رسول خدا چسبانید و در حال گریه می گفت ": اي پسر مادرم، مردم مرا ضعیف شمردند و
بیم آن می رفت که مرا بکشند " و صدها حوادثی نظیر آنچه که گفته شد و شاید این همه اصرار از ناحیه ي خدا و فرشتگان و
مؤمنان در اینکه خلافت جز شایسته ي ابوبکر نیست، دروغی است که به نام خدا و پیامبر و مؤمنان ساخته شده و یا آنکه درست
است نهایت آنکه مقید به اراده و خواست خود ابوبکر است، خیر، این مطلب جز دروغ بنام خدا چیز دیگر نیست!
-30 مجوز عمر چه بوده که بعد از وفات رسول خدا به ابو عبیده ي جراح گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم، زیرا طبق فرموده
ي رسول خدا تو امین این امتی؟ آنگاه ابو عبیده به عمر گفت: از آن روزي که اسلام آوردم چنین لغزشی از تو ندیده بودم، آیا با
من بیعت می کنی در صورتی که میان شما صدیق و ثانی اثنین (دومی
[ [ صفحه 264
دوتا- ابوبکر-) است.
پس با در دست داشتن این همه نصوص چه چیز او را وادار به این خلاف بزرگ کرده است و اصلا در برابر این نص مؤکد الهی
این گونه استبداد رأي چرا؟ و البته براي آن نظائر بسیار است.
-31 و چگونه عمر کار مسلمین را به شوري می گذارد و می گوید: هر کس با امیري از غیر راه شوري بیعت کند، بیعتش و بیعت
کسی که با او بیعت کرده ارزش ندارد و در معرض کشته شدن خواهد بود؟!
-32 مسلم در صحیحش کتاب فرائض جلد 2 صفحه ي 246 و احمد در مسندش جلد 1 صفحه ي 48 آورده اند که: عمر روزي در
مقام سخنرانی گفت ": من خوابی دیدم و آن اینکه: گویا خروسی دو بار مرا نک گرفت، و من آن را کنایه از مرگم می دانم و
بعضی به من می گویند که جانشینی براي خودم تعیین کنم در صورتی که هیچ گاه خداوند و کسی که پیامبرش را برگزید، دینش
را ضایع نخواهد کرد، و اگر مردم خلافت با شوري در میان این شش نفر از قومم خواهد بود."...
بیهقی در سننش جلد 8 صفحه ي 150 آورده و گفته است: مسلم در صحیح از حدیث ابن ابی حروبه و دیگران آن را روایت کرده
است.
حافظ ابن الدبیع نیز در " تیسیر الوصول " جلد 2 صفحه ي 49 آن را از مسلم نقل کرده است.
-33 چه چیز مجوز عمر و دیگر از صحابه بوده که درباره ي خلافت ابوبکر بگویند": که آن امر ناگهانی و شتابزده بوده، خداوند
(مردم را) از شر آن
[ [ صفحه 265
باز دارد- یا لغزشی همانند لغزش جاهلیت بوده- و هر گاه کسی مانند آن را تکرار کند، باید او را کشت؟!
چگونه این خلافت با آن همه از بشارات و خبرهاي پی در پی در طول حیات رسول خدا و اعلام مکرر آن حضرت به اصحابش تا
آخرین لحظه ي حیاتش امر ناگهانی و شتابزده و لغزش نامیده شده است؟!
و قطعا پیامبر اکرم با آن همه از نصوص، احتیاجی نمی دید که در تعیین خلافت ابوبکر وصیت نامه اي بنویسد و هیچ گاه انتظار
نداشت که درباره ي آن کوچکترین اختلافی واقع شود!! و با اینحال چگونه عمر در آن بدي می دیده در صورتی که همه ي
صفحه 143 از 197
صحابه عدول بودند و خدا مؤمنان جز خلافت او را نمی خواستند و خدا نمی پسندید که نسبت به خلافت او اختلاف کنند چنانکه
حدیثش در سابق گذشت!!
-34 چه چیز به عمر اجازه داد که به عبد الرحمن بن عوف پیشنهاد کند که خلیفه و ولی عهدش باشد و او در جواب بگوید ": آیا
تو مرا به این کار، هنگامی که با تو مشورت کنم راهنمائی خواهی کرد "؟عمر در جواب گفت: نه بخدا قسم.آنگاه عبد الرحمن
گفت: بنابراین راضی نخواهم بود که بعد از تو خلیفه ي مسلمین باشم!!
-35 چه چیز سبب شد که همه ي انصار بر خلاف این نصوص از بیعت کردن
[ [ صفحه 266
با ابوبکر خود داري کردند و گفتند: جز با علی بیعت نمی کنیم یا اینکه گفتند: از ما امیري و از شما هم امیري، و چگونه طلحه و
زبیر و مقداد و سلمان و عمار و ابوذر و خالد بن سعید و جمعی از بزرگان مهاجران از آن امتناع کرده و حاضر نشدند جز با علی
بیعت کنند و لذا در خانه ي آن حضرت اجتماع نمودند، ولی دست سیاست وقت آنها را بزور از خانه بیرون کشید و به روي آنها
داد می زد: بخدا قسم شما را می سوزانم یا آنکه براي بیعت کردن حاضر شوید؟!
چرا اصحابی بزرگوار" سعد بن عباده " از بیعت با ابوبکر خودداري می کند و می گوید ":بخدا قسم اگر جن و انس با شما بیعت
کنند من با شما بیعت نخواهم کرد تا نزد پروردگارم بروم و حسابم روشن شود " و تا آخر عمر هم به نمازشان حاضر نشد و در
مجمعشان رفت و آمد نکرد و با آنها حج ننمود؟! و عذر عباس عموي پیامبر اکرم و بنی هاشم چه بوده که از این بیعت تخلف
کردند و از آن همه پیمانهاي مؤکد صرفنظر نمودند؟!
-36 و پیش از همه ي اینها امتناع امیر المؤمنین علیه السلام از این بیعت انتخابی و استدلال کوبنده ي آن حضرت علیه طرفداران آن
می باشد که ابن قتیبه می گوید ": علی کرم الله وجهه را پیش ابوبکر بردند و او می گفت ":من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم
"به او گفته شد: با ابوبکر بیعت کن، در جواب گفت: من در امر خلافت از شما سزاوارترم، از این رو با شما بیعت نمی کنم و این
شمائید که می باید با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید و در این کار احتجاج به قرابت با رسول خدا نمودید و از اهل
بیت نیز، خلافت را غاصبانه می گیرید، آیا شما همان نیستید که خود را از انصار به خاطر آنکه محمد (ص) از شما است سزاوارتر
می دانستید، در نتیجه زمام امر را به شما سپردند و امارت را به شما تسلیم
[ [ صفحه 267
کردند؟ پس من نیز بمانند احتجاجی که علیه انصار کردید، علیه شما احتجاج می کنم، ما چه درزمان حیات رسول خدا و چه بعد از
وفاتش به او سزاوارتریم اگر ایمان دارید درباره ما انصاف و عدالت را رعایت کنید، و گر نه خود را براي کیفر این ستم آماده
نمائید.عمر به او گفت: تو آزاد گذاشته نمی شوي مگر آنکه بیعت کنی، علی در جوابش گفت: شیري می دوشی که از آن براي تو
نصیبیاست، و امروز در این راه کوشش می کنی که فردا از آن بهره مند گردي، سپس افزود: به خدا قسم اي عمر گفته ات را نمی
پذیرم و با او (ابو بکر)بیعت نمی کنم.
آنگاه ابو بکر به او گفت: اگر بیعت نمی کنی مجبورت کنم، پس ابو عبیده جراح گفت: پسر عمو تو کم سنی و اینان پیران قومت
هستند، تو تجربه و کاردانی آنان را نداري منابو بکر را نسبت به این کار از تو نیرومند تر و شایسته تر می دانم، چهخوب که فعلا
صفحه 144 از 197
خلافت را به ایشان تفویضکنی، زیرا اگر زنده ماندي و عمري باقی بود، در آن وقت تو براي این کار ساخته شدي و از لحاظ فضل
و دین ودانش و فهم و سابقه خانوادگی و دامادیت نسبت به رسول خدا شایسته آن خواهی بود!!
علی علیه السلام گفت: خدا را اي جمعیت مهاجران، سلطنت محمد (ص) در میان عربها را از خانه و درون اطاقش خارج نکرده به
خانه و اطاقتان نبرید و خانواده اش را از حقشان محروم نکنید، به خدا قسم اي گروه مهاجران ما سزاوارترین مردم نسبت به آن
هستیم، زیرا ما اهل بیت اوئیم و از همه شما شایسته تر به این کاریم، سوگند به خدا قرائت کننده کتاب خدا، فقیه در احکام دین،
دانا به سنن رسول خدا، آگاه به امور مردم، بازدارنده آنان از کارهاي زشت بر قرار کننده عدالت اجتماعی در میان آنان مائیم، از
هواي نفس پیروي نکنید که از راه خدا باز خواهید ماند و از حق و حقیقت دورتر خواهید شد.
بشیر بن سعد انصاري گفت ": اي علی انصار این سخنرا پیش از بیعتشان با ابو بکر از شماشنیده بودند، هیچ گاه در بیعت کردن با
تو کوتاهی نمی کردند."
[ [ صفحه 268
ابن قتیبه می افزاید: علی علیه السلام شبها فاطمه دختر پیامبر گرامی اسلام را روي چهارپائی سوار میکرد و به خانه انصار می برد و
از آنها یاري می طلبید، ولی آنان می گفتند: اي دختر رسول خدا دیگر بیعت ما با این مرد (ابو بکر) تمام شده و اگر شوهر و پسر
عمت پیش از او اقدام به این کار کرده بود، هیج گاهابو بکر را بر او مقدم نمی کردیم!
علی علیه السلام می فرمود: آیا شایسته بود که رسول خدا را در خانه اش بگذارم و دفنش نکنم و بروم با مردم در باره سلطنت و
مقامش منازعه کنم؟ فاطمه سلام الله علیها می فرمود: ابو الحسن کاري که انجام داد شایسته مقام او بود، ولی دیگران کاري که
انجام دادند خداوند حسابرس حق و مطالب آنها خواهد بود.
ابنقتیبه اضافه می کند که: ابو بکر در جستجوي کسانی که از بیعتش تخلف کرده و پیش علی رفته بودند پرداخت و عمر را پیش
آنها فرستاد.عمر آنها را صدا زد که از خانه علی بیرون آئید، آنان از بیرون آمدن امتناع کردند، عمر هیزم خواست و گفت: قسم به
آنکه جان عمر در دست اوست، بیرون آئید و گرنه خانه را با اهلش می سوزانم، به او گفتند: آخر اي ابا حفص در اینخانه فاطمه
است، گفت اگر چه فاطمه هم باشد!
آنگاه آنان بیرون آمدند و همگی با ابو بکر بیعت کردند، مگر علی، زیرا او گمان کرده بود که گفتهاست: سوگند خوردم که از
خانه خارج نشوم و عبا بر دوش نگذارم تا اینکه قرآن را جمع کنم.
آنگاه فاطمه علیهاسلام دم درب خانه ایستاد و فرمود: مردمی بدتر از شما سراغ ندارم که جنازه رسول خدا را پیش ما گذاشتید و
کارتان را تمام کردید و با ما مشورت نکردید و حق ما را به ما ندادید.
بعد از این عمر پیش ابو بکر رفت و بهاو گفت: چرا این متخلف از بیعت را جلب نمی کنی؟ ابو بکر به قنفذ (غلامش) گفت: برو
علی را پیش من حاضر کن، او پیش علی رفت به او گفت: چه حاجت داري؟ گفت: خلیفه رسول خدا ترا
[ [ صفحه 269
احضار می کند، علی گفت: زود بر رسول خدا دروغ بستید، او برگشت و جریان را به ابو بکر گفت، ابو بکر گریه مفصلی کرد،
عمر دوباره گفت: این متخلف از بیعتت را مهلت مده، ابو بکر به قنفذگفت: دوباره پیش علی برو و به او بگو که امیر المومنین می
صفحه 145 از 197
گوید پیش مابراي بیعت بیا، قنفذ پیش او رفت وجریانرا گفت علی با صداي بلند گفت: او چیزي را ادعا می کند که برایش
نیست، قنفذ برگشت وجریان را گفت: ابو بکر گریه طولانی کرد، پس عمر برخاست و جمعی با او حرکت کردند تا به در خانه
فاطمه رسیدند، در زدند وقتی که زهرا صداي آنها را شنید با صداي بلند گفت:
اي پدر اي رسول خدا (ببین) بعد از تو چه چیزها از پسر خطاب و قحانه به ما رسید؟ هنگامی که آنان صدا و گریه فاطمه را شنیدند،
با گریهبرگشتند و داشت دلهایشان پاره و جگرهایشان آتش می گرفت، عمر با جمعیماندند علی را از خانه بیرون آوردند و پیش
ابو بکر بردند و به او گفتند با او بیعت کن، علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟ گفتند: در آن صورتبخدائی که جز او
خدائی نیست گردنت راخواهیم زد علی گفت: در آن صورت بندهخدا برادر رسول خدا را می کشید عمر گفت: اما بنده خدا آري
اما برادر رسول خدا را نه و در اینحال ابو بکر ساکت بود و حرفی نمی زد، عمر به او گفت: آیا به او فرمان نمی دهی که بیعت
کند؟ او گفت: مادامی که فاطمه در کنارش هست او را به چیزي مجبور نمی کنم، آنگاه علی خود را به قبر رسول خدا رسانید و با
صداي بلند گریهمی کرد و می گفت: ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی ": مردم ضعیفم شمردند و نزدیک بود مرا بکشند"
( (اعراف آیه 150
[ [ صفحه 270
-37 چه چیزي به ابو بکر و عمر و ابو عبیده جراح، اجازه داد کهبا اشاره مغیره بن شعبه، براي عباس عموي پیامبر اکرم در امر
خلافت نصیبیقرار دهند که براي او و فرزندانش باقی بماند؟
ابن قتیبه در " الامامه و السیاسه " جلد 1 صفحه 15 می گوید": مغیره بن شعبه پیش ابو بکر رفت و به او گفت: آیا میل دارید با
عباس ملاقات کنید و براي او در این نصیبی قرار دهید که براي او و فرزندانش باقی بماند، و اگر او با شما باشد این خود حجتی
علیه علی و بنی هاشم خواهد بود؟
ابو بکر و عمر و ابو عبیده راهافتادند و به خانه عباس رضی الله عنهرفتند، ابو بکر حمد و ثنائی خدا بجاآورد و سپس گفت: خداوند
محمد (ص) را به عنوان پیامبر برانگیخت و براي مومنان ولی و سرپرست قرار داد و با جا دادنش در میان ما منتی بر ما نهادتا آنکه
او را از ما گرفت و کار مردمرا به دست آنها سپرد، تا به طور اتفاق درباره مصالحشان بیاندیشند، آنان نیز مرا به عنوان زمامدار
برگزیدند، و من نیز بحمد الله از سستی و سرگردانی و ترس، نمی هراسم وتوفیق تنها از ناحیه خداي بزرگ است، به او توکل دارم
و به سوي او برمی گردم.همواره به من خبر می رسد که برخی خواهان زیر سپر علاقمندي به شمابر خلاف مصالح عمومی مسلمین،
سم پاشی می کنند، بر حذر باشید از اینکه وسیله سوء استفاده دیگران قرارگیرد، یا عموم مردم همعقیده و همصدا باشید و یا بد
خواهان را از خود دور کنید، و چون شما عموي رسول خدا هستید پیشتان آمدیم تا در دین کار براي شما و فرزندانتان نصیبی قرار
دهیم، و با اینکه مردم شما و یارانتان را می شناختند، در عین حال، زمام امر (خلافت) را به شما ندادند، علیهذا لازم است شما
فرزندان عبد المطلب شمرده راه بروید و آرام باشید (سر و صدا نکنید) زیرارسول خدا از ما و هم از شما است.
آنگاه عمر گفت: آري و الله، و دیگران اینکه: ما به این جهت پیشتاننیامدیم که به شما احتیاج داریم، خیر، چون بد داریم از ناحیه
شما در باره آنچه
[ [ صفحه 271
صفحه 146 از 197
که امت اسلام در باره آن اتفاق کرده اند، سم پاشی و مخالفت شود، در نتیجه براي شما و یارانتان گران تمام گردد، از این
روپیشتان آمده ایم حال خود می دانید.
عباس عموي پیغمبر، شروع بهسخن کرد و حمد و سپاس خداي بجاي آوردو گفت: چنانکه گفتید: خداوند محمد (ص) را پیامبر و
براي مومنان ولی وسرپرست قرار داد و با جا دادنش در میان ما بر ما منت نهاد تا آنکه رسالتش بسر آمد آنگاه کار مردم را بدست
آنها سپرد تا درباره سر نوشتشان تصمیم بگیرند، اما بر اساس حق نه از روي هوي و هوس، حال اي ابو بکر اگر خلافت را بخاطر
انتساب به رسول خدا به چنگ آوردي قطعا حق ما راگرفتی و اگر وسیله مومنان آن را طلب کردي ما از آنها و پیشاهنگ آنهائیم،
اگر این کار وسیله مومنین براي شما ضرورت یافته چگونه ممکن است چنین کاري با کراهت و عدم خواست ما ضرورت یابد، اما
آنچه که به ما بذل کردي اگر حق تو بوده ما را به آن نیازي نیست و اگر حق مومنین است تو دربارهآن حقی نداري و نمی توانی
آن را بما بدهی و اگر حق ماست از تو راضی نخواهیم بود که بعضی از آن را به ما بدهی و بعضی دیگر را ندهی.
و اما اینکه گفتی: رسول خدا از ما و شماستدرست است، ولی ما از شاخه هاي درخت نبوتیم و شما همسایه هاي آن.
-38 عذر کسانی که بر ابو بکر ایراد گرفتند که چرا عمر را جانشین خود قرار داده چیست؟!عایشه می گوید ": هنگامی که حال
پدرم بد شد، فلانی و فلانی پیش او آمدند و به او گفتند: اي خلیفه رسول خدا فردا که پیش خدایت رفتی درباره خلیفه قراردادن
عمر چه خواهی گفت؟ عایشه می گوید: پدرم را نشاندیم او درجوابگفت: آیا مرا به خدا می ترسانید؟ به خدا خواهم گفت که:
بهترین فرد صحابه را بر آنها امیر قرار دادم."
[ [ صفحه 272
-39 چه چیز امیر المومنین علی علیه السلام را از بیعتبا عثمان در روز شوري باز داشت بعد از آنکه عبد الرحمن بن عوف و
همکارانش با او بیعت کردند و علی که ایستاده بود نشست و عبد الرحمن به اوگفت: با او بیعت کن و گر نه گردنت را می زنم و
درآ ن روز جز او کسی با خودشمشیر نداشت، گفته می شود که علی باحال غضب بیرون آمد، سپس اعضاي شوري به او پیوستند و
به او گفتند: بیعت کن و گرنه با تو خواهیم جنگید، علی ناگزیر به آنها پیوست و با عثمان بیعت کرد.
طبري در تاریخش جلد 5 صفحه 41 می گوید: مردم شروع کردند به بیعت کردن با عثمان، ولی علی سستی کرد، عبد الرحمن به او
گفت": هر کس نقض بیعت کند به ضرر خویش اقدام می کند و هر که به پیمانی که با خدا بسته وفا کند، خداوند پاداشیبزرگ
به او خواهد داد."
علی بعد ازشنیدن این ایه قرآن، جمعیت را شکافتو با عثمان بیعت کرد ولی می گفت: خدعه است و چه خدعه اي؟ و در " الامامه
و السیاسه " جلد 1 صفحه 25 آمده که عبد الرحمن گفته است ": اي علی راهی براي خودت قرار مده که تنها شمشیر در آن حاکم
باشد و بس "!
و در صحیح بخاري ج 1 صفحه 208 چنین آمده است ": نباید راهی (دیگر) برایت قرار داده شود."
امینی می گوید: کشتن کسی که از بیعت در این مورد (شوري) خود داري کند به دستور عمر ابن خطاب بوده چنانکه طبري در
تاریخش جلد 5 صفحه 5 آورده که عمر به "صهیب " دستور داد: تا سه روز با مردم نماز جماعت بخوان، علی و عثمانو زبیر و
سعد و عبد الرحمن و طلحه را اگر آمده باشد در جائی گرد آر، و عبد الله بن عمر را نیز حاضر کن اما چیزي بر او نیست، خودت
بالاي سر آنها بایست، اگر پنج نفر آنها
صفحه 147 از 197
[ [ صفحه 273
درباره یکی متفق شدند و یکی امتناع کرد، گردنش را بزن، و اگر چهار نفر متفق شدند و دو نفر امتناع کردند آن دو نفر را بزن، و
اگر سه نفر درباره کسی و سه نفر دیگر در باره دیگري راي دادند عبد الله بن عمر را حکم قرار دهند و هر- طرفی راکه او پسندید
باید یکنفر را از میان خود انتخاب کنند و اگر به راي عبد الله راضی نشدند، با آن گروهی که عبدالرحمن بن عوف با آنها است
باشید و الباقی را اگر از راي عامه اعراض کردند بکشید!
"افمن هذا الحدیث تعجبون و تضحکون و لا تبکون " آیا از این سخن تعجب می- کنید و می خندید و گریه نمی کنید "؟
. نجم آیه 59
[ [ صفحه 275
این غرض ورزیها و سر و صداها براي چیست؟
این روایات (مربوط به خلافت که قبلا نقل شد) جز سر و صدا بی اساس و مغلطه کاري در برابر حقیقتمسلم و خلافت حقیقی امیر
المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام که با نصوص صریح و صحیح، ثابت شده چیز دیگري نیست که پیامبر بزرگوار اسلام از
نخستین روز بعثت تا هنگامی که به رحمت ایزدي پیوست به فرمان خدا مردم را بدان ترغیب می فرمود.
این احادیث دروغ، جز جنجال و آشوب در برابر حقیقتی که مردم درباره آن اختیاري ندارند، نخواهد بود که پیامبر اکرم در ابتداي
دعوتش تصریح فرمود که امر خلافت به دست خدا است، به هر کس که بخواهد می دهد و این کار در آن روزي که رسول خدا به
قبیله بنی عامر بن صعصعه پیشنهاد اسلام کرد، صورت گرفتآنگاه که سخنگوي آنان گفت: آیا حاضري اگر بدین تو در آئیم و
خداوند ترا بر مخالفان پیروز گرداند، ریاستو خلافت را بعد از خودت به ما برگزارکنی؟ رسول خدا فرمود": خلافت در دست
خدا است به هر کس که بخواهد می دهد."
این روایات مجعول، جز زنجیربلا و حلقه بدبختی نیست که امت اسلامی را به سوي گمراهی و بدبختی میکشاند و آنان را همواره
در تاریکی جهل نگه میدارد و بسوي دره هاي سقوط وهلاکت سوق می دهد.
این روایت جز انگیزه هاي نادریت و مقاصد شوم نیست که در عالم
[ [ صفحه 276
راستی و حقیقت و در بازار دانش و معرفت ارزش و اعتبارندارند.
اینها جز ساخته دست هاي بهتان و دروغ نیست که انحرافاز قانون عدالت و راه راست و دوري ازفرمان امانت، آنها را پرداخته و
پدید آورده است.
این روایات مجعول، جز رنگهاي دروغ و وارونه جلوه دادن حقائق نیست که صفحات تاریخ بدان وسیله چنان زشت جلوه داده شده
که هیچدانشمند دین داري آن را نمی پسندد و هیچ تحصیل کرده آگاه به آن اعتماد نمیکند و هیچ سالک راه خدا آن را راه
صحیح انتخاب نمی کند و هیچ طالب حق مقصودش را در آن جستجو نمی نماید.
صفحه 148 از 197
اینها جز سر و صداها و عربده هاي تو خالی نیست که مطامع مادي و لذت هاي زود گذر زندگی آن را پدید آورده است.اینها جز
گوشه اي از آتش فتنه هاي گمراه کننده و نمونه اي از لهیب خواهش هاي نفسانی نیست که نادان بیچاره را گول می زند و از رشد
و تکامل بازش می دارد و او را در شناخت دینش چنان حیران و سر گردان می کند که ریشه هاي سعادتش را می سوزد.
اینها جز دروغ هاي شاخدار رائج نیست که براي انحراف امت اسلامی از راه هاي راستی و امانت و برانگیختنش بر دروغ بستن به
خدا و پیامبر و امناء وثقات امتش ساخته شده است.
حال، آیا انسان پژوهشگر براي نجاتش از این ورطه هاي تاریک، راهی می یابد؟ و آیا براي خلاص شدن از این زنجیره هائی که
دست و پایش را بدون توجه بسته است، امیدي هست؟ و اصلا مدرك مورد اعتماد و محکمی که شایستگیآنرا داشته سزاوار است
کارش را موکولنماید؟ آیا کتاب ها مشحون به این دروغ هائی تصریح بر ساختگی بودن آنها شده نیست؟ آیا این صدها از هزاران
احادیث دروغی نیست که در ضمن تالیفاتو کتاب ها پراکنده است؟
آدمی وقتی که می بیند از مولفین، آن احادیث دروغ را به شکل
[ [ صفحه 277
ارسال مسلم تلقی کرده و برخی دیگر آنها را با اسناد دروغین جاي صحیح، قالب می کنند، و برخی دیگر آنها را بدون آنکه توجه
دهند که در متن و یا سندشان نواقصی هست نقل می کنند، راه بجائی برد و نمی داند که چه کند؟
همه اینها درباره ردیف کردن فضائل (خلفاء) و یا اثبات ادعا هاي بی اساسدر مورد مذاهب بوده است.
آدمی وقتی که در برابر چنین مشکلاتی قرار گرفت از خود می پرسد که چه کند؟ با انحالمی بیند که وراي این نویسندگان آلوده
و منحرف، دروغگوي قرن چهاردهم (قصیمی) قرار دارد که در کمال پر روئی ادعا می کند ": در میان رجال حدیث اهل سنت،
کسی که متهم به کذب وحدیث سازي باشد، وجود ندارد "!
بنابراین گناه نادان بیچاره در نشناختن حقیقت چیست؟ و چه چیز میتواند سنت صحیح را از نا صحیح به او بشناساند ؟ و چه دستی
قادر است او را از ستم دروغ و تزویر خلاص کند؟ وآیا مصلحی پیدا می شود که در خود انگیزه دینی درستی بیابد و چنین انسان
گرفتار و سرگردانی را از گمراهی نجات دهد؟
آري " ما براي او در این الواح، ازهر چیزي پندي نوشتیم و همه چیز را توضیح دادیم تا هر کس که هلاك می شود و یا زنده می
ماند روي دلیل آشکار باشد، و ما براي آنها کتابی آوردیم که بر اساس علم تفصیلش دادیم تا براي مومنان هدایت و رحمت باشد،
و به آنها حقائقآشکاري ارائه دادیم، و اختلاف آنها بعد از دانائی جهت ستمکاري خواهد بودکه پروردگارت روز قیامت درباره
آنچهکه در آن اختلاف کردهاند حکم خواهد فرمود، بنابر این ترا بر آئین حق قرار دادیم، پس از آن پیروي کن و ازهواهاي کسانی
که نمی دانند پیروي مکن، مبادا آنهائی که با آن ایمان ندارند و از هواهایشان پیروي کرده و سقوط نموده اند، ترا از پیروي آن باز
دارند، درود بر کسی که از حق پیروي نماید."
[ [ صفحه 278
نظر حفاظ و علماء اهل سنت درباره حدیث سازان
صفحه 149 از 197
حافظ جلال الدین سیوطی در "تحذیر الخواص " صفحه 21 گفته است ":فکر نمی کنم از اهل سنت درباره کفر مرتکب گناهان
کبیره فتوي داده باشد، مگر شیخ ابو محمد جوینی از اصحاب ما پدر امام الحرمین درباره دروغ بر پیامبر اکرم گفته است: کسی که
تعمد دروغ بر رسول خدا داشته باشد کافر است و از ملت اسلام بیرون است.
و دراین فتوي بعضی دیگر مانند: امام ناصر الدین ابن منبر که از پیشوایان مالکیها است از او پیروي کرده اند، و این حکم دلالت می
کند که کذب بر رسول خدا از بزرگترین کبائر است، زیرا هیج کدام از کبائر پیش هیچ فردياز اهل سنت، ایجاب نمی کند که
مرتکبشونده آن کافر باشد مگر همین تعمد برکذب بر رسول خدا."
وضع حال محدثان و حفاظ و مورخان و سیره نویسان که از دیرباز، این احادیث دروغ را به نام پیامبر بزرگوار، اسلام در کتب و
مولفاتشان آورده اند، از روایتی که خطیب از قول رسول خداآورده و ابن جوزي آنرا صحیح دانسته معلوم شود و آن روایت اینست:
من رويمنی حدیثا و هو یري انه کذب فهو احد الکذابین:
[ [ صفحه 279
"هر کس از من حدیثی را که می داند دروغ است روایت کند او یکی از درغگویان است."
و قرآن مجید نیز در این باره فرماید: و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنامنه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه
حاجزین و انه لتذکره للمتقین و انا لنعلم ان منکم مکذبین ": اگر پیغمبر بعضی گفتگوها را به ما نسبت می داد او را بشدت می
گرفتیم و شاهرگش را می بریدیم و هیچیک از شما حائل او نمی شدید که قرآن پندي براي پرهیزکارانست و ما می دانیم که
بعضی از شما تکذیب کنندگانید."
این حفاظ و مورخان با اینکه به حقیقت این دروغ هاي ساخته شده عالم بودند، آن را به رسول خدا نسبت دادند " آنان از پیش
گمراه بودند و بسیار از مردم را نیز گمراه کردند و از رسیدن به راه راست باز ماندند، ستمگرتر از آنکه دروغی بنامخدا بسازد
کیست؟ آنان به پیشگاه خداعرضه خواهند شد و شاهدان گویند: همین کسانند که پروردگارشان دروغ بستند، اي لعنت خدا بر-
ستمگران باد."
آیا فکر می کنید که آنان در این دروغ گفتن هایشان جاهل بوده و تعمد نداشته اند چنانکه قرآن مجید می گوید ": و نیست براي
آنان دانشی، و از روي کوري و کري دروغ گفتند، و می پندارند که بر حقند، و برخی از آنانبیسوادند و از کتاب جز آرزوهائی
نمی دانند و نیستند آنان جز اهل پندار، پس چه کسی ستمگر تر از آنست که به خدا از روي دروغ افراء می زند تا مردم را از روي
بی دانشی گمراه کنند، خداوند مردم ستمگر را هدایت نمی کند، پس واي بر آنها از آنچه که دستهایشان نوشته و واي بر آنها از
آنچه که کسب کرده اند."
[ [ صفحه 280
قطب الدین راوندي
اشاره
صفحه 150 از 197
قطب الدین راوندي متوفی در سال 573 ه اشعاري در باره غدیر خم سروده که عبارت زیر ترجمه قسمتی از آنست" ": فرزندان
زهرا، پدران یتیمانند که هرگاه مخاطب (جاهلان) قرار گیرند می گویند: درود بر شما.
آنان دلیلهاي خدا بر مردمند، هر کس بدي آنان را بخواهد گناهکار است آنان روزها را روزه دار و شبها زنده دارند.
الم یجعلرسول الله یوم ال
غدیر علیا الاعلی اماما
الم یک حیدر قرما حماما؟
الم یک حیدر خیرا مقاما:
"آیا رسول خدا روز غدیر علی بزرگوار را امام قرار نداد؟
آیا نبود حیدر (علی) مرد شجاع با عظمت و آیا نبود حیدر داراي بهترین مقام و منزلت "؟!
و باز از اشعار اوست می گوید:
براي خاندان پیامبر اکرم شرافت عظیمی است که زمین براي فضائلشان کوچک است.
هنگامی که همه جا را گرفت، هر کدام آنان زره (و پناهگاه) محکمی هستند.
هنگامی که قائمشان در مقام موعظه ایستاد کلامش چون در گرانبها است.
[ [ صفحه 281
و یا زمانیکه دنیا با عدلشان پر شد، روزگار جبار در برابرشان تسلیم خواهد شد.
آنان دانا یانند اگر چه مردم جاهلند، آنان وفا کنندگاننداگر چه (حتی) دوستان خیانت کنند.
پسر عموهایشان بر آنان ستم کردند، روزگار از آنها اعراض کرد هنگامی که ریاست از آنها گرفته شد.
براي آنان در هر روز پیش دشمنانشان قربانی تازهاي بود.
تناسو ما مضی بغدیر خم
فارکهک لشقوتهم هبوط:
فراموش کردند آنچه که در غدیر خم گذشته بود، در نتیجه بخاطر شقاوتشان مقام آنان (ازنظر ظاهري) پائین آمد.
لعنت خدا بربنی امیه که خون حسین علیه السلام راریختند، گویا که او جوجه کم ارزشی بود!!
بر دودمان پیامبر همه روزه درود خدا باد تا ز مانی که صبح می دمد و خورشید طلوع می کند.
شخصیت و شرح حال راوندي
قطب الدین ابو الحسن سعد بن هبه الله بن حسین بن عیسی راوندي یکی از پیشوایان علماي شیعه، چشمی از چشمهاي این طائفه و
صفحه 151 از 197
از اسانید بی نظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است، هیچگونه عیبی در آثار فراوانش و تیرگی در فضائل و مساعی جملیله و
خدمات دینی و اعمال نیکو وکتب ارزنده اش وجود ندارند.
ذکر و تعریف و تمجید فراوانش در کتبهاي زیر بچشم می خورد: فهرست شیخ منتجب الدین- معالم العلماء- امل الامل- لسان
- المیزان جلد 4 صفحه 48
[ [ صفحه 282
ریاض العلماء- اجازه برزگ سماهیجی- ریاضالجنه در روضه چهارم- لولو النحرین منتهی المقال جلد 2 صفحه 22 - الکنی و
. الالقاب جلد 3 صفحه 58
مشایخ او و کسانی که از او روایت کردهاند
آن مرحوم از بسیاري از دانشمندان و بزرگان مذهب روایت می کند که از آنجمله است:
-1 شیخ ابو السعادات هبه الله بن علی بغدادي متوفی در سال 522 ه.
-2 سید عماد الدین ابو الصمصام ذوالفقار بن محمدحسینی مروزي که شیخ منتجب الدین حدودسال 520 او را درك کرده و در
آن وقت از عمرش 115 سال گذشته بود.
-3 شیخابو المحاسن مسعود بن محمد صوانی متوفی در سال 544 چنانکه در تاریخ بیهقی آمده است.
-4 شیخ عماد الدینمحمد بن ابی القاسم طبري مولف " بشاره المصطفی لشیعه المرتضی."
-5 شیخ ابو علی طبرسی صاحب مجمع البیان متوفی در سال 548 ه چنانکه درنقد الرجال آمده است.
-6 شیخ رکن الدین ابو الحسن علی بن علی بن عبد الصمد نیشابوري تمیمی.
-7 شیخ محمدبن علی بن عبد الصمد برادر شیخ رکن الدین یاد شده.
-8 سید ابو تراب مرتضی بن داعی رازي حسنی صاحب " تبصره العلوم."
-9 سید ابو الحرب مجتبی بن داعی رازي برادر سید ابو تراب یاد شده.
-10 سید ابو البرکاتمحمد بن اسماعیل حسینی مشهدي.
-11 شیخ ابو محمد بن علی بن حسن حلبی.
-12 ابو نصر الغاري.صاحب " الریاض "گفته است: شاید آن نسبت به سوي " الغار از قراء احساء که تا کنون آباداست باشد.
-13 شیخ ابو القاسم بن کمیح.
-14 شیخ ابو جعفر محمد بن مرزبان.
[ [ صفحه 283
-15 شیخ ابو عبد الله حسین مودب قمی.
-16 شیخ ابو سعد حسن بن علی ارابادي.
-17 شیخ ابو القاسم حسن بن محمد حدیقی.
صفحه 152 از 197
-18 شیخ ابو الحسن احمد بن محمد بن علی بن محمد مرکشی.
-19 شیخ هبه الله بن دعویدار.
-20 سید علی بن ابی طالب سلیقی.
-21 شیخ ابو جعفر بن کمیح برادر شیخ ابو القاسم یاد شده.
-22 شیخ عبد الرحیم بغدادي معروف به ابن الاخوه.
-23 شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن حسن نیشابوري مقري.
-24 شیخ محمد بن حسن والد شیخ خواجه نصیر الدین طوسی.
صاحب " روضات " او را از مشایخ راوندي آوردهولی حساب بعید بنظر می رسد، زیرا پدر خواجه از طبقه شاگردان قطب
الدیناست.
و به احتمال قوي او شیخ محمد حسن بن محمد طوسی مکنی به ابو نصر متوفی در سال 540 ه باشد (چنانکه در شذرات آمده) در
هر صورت خدا داناتر است.
و از شیخ ما قطب الدین راوندي جمعی از بزرگان شیعه از آن جمله افراد زیر روایت می کنند:
-1 شیخ احمد بن علی بن عبد الجبار طبرسیقاضی.
-2 شیخ نصیر الدین راشد بن ابراهیم بحرانی.
-3 شیخ بابویه سعدبن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه.
-4 پسر او الفرج عماد الدین بن قطب الدین راوندي.
-5 قاضی جمال الدین علی.
-6 شریف عز الدین ابو الحرث محمد بن حسن علوي بغدادي.
-7 شیخ ابن شهر آشوب محمد بن علی سروي مازندرانی.
[ [ صفحه 284
تالیفات او
تالیفات ارزنده اش عبارت است از:
سلوه الحزین- المغنی در شرح نهایه ده جلد- تفسیر قرآن- نهیه النهایه- منهاج البراعه در شرح نهج البلاغه- احکام الاحکام- بیان
الانفرادات-غریب النهایه-قصص الانبیاء- المعارج در شرح خطبه اي از نهج البلاغه- الشافیه رساله فی الغسله الثانیه- التغریب فی
التعریب- آیاتالاحکام- شرح الاحکام- شرح کلمات صدگانه امیر المومنین- الاغراب فی الاعراب- زهره المباحثه- ضیاء الشهاي
فی شرح الشهاب تهافت الفلاسفه- کتاب البحر شجار العصابه فی غسل الجنابه- جواهر الکلام- النیات فی العبادات- فرض من
حضراء الاداء و علیه القضاء- الخرائج و الجرائح- رساله اي ناسخ و منسوخ از قرآن- شرحالعوامل- رساله اي در خمس- لباب
الاخبار در فضیلت آیه الکرسی- مسالهدر خمس- کتاب المزار جنا الجنتین درباره فرزندان عسکریین- تحفه العلیل- اسباب النزول-
احوال احادیثنا و اثبات صحتها- ام القرآن- صلاه الایات- حل المعقود من الجمل و العقود- فقه القرآن- القاب المعصومین-
التخلیص من فصول الشعرانی، الایات المشکله- رساله فی العقیقه- شرح الذریعه شریف مرتضیدر سه جلد- نفثه المصدور که
صفحه 153 از 197
دیوان اوست- خلاصه التفاسیر در ده جلد- الرایع فی الشرایح در دو جلد- الانجاز فی شرح الیجاز- ما یجوز و ما لا یجوز من
النهایه- اختلافی که میان شیخ مفید و سید مرتضی در مسائل کلانی واقع شده که در حدود 95 مساله می شود.
اینها کتبی است که از مرحومراوندي در اختیار ما است که فکر می کنم
[ [ صفحه 285
بعضی از این کتاب ها با دیگري باشد از قبیل ": التلخیص " نسبت به " لباب الاخبار " و " ام القرآن " با بعضی از تفاسیرش.
فرزند شایسته او
او از خود فرزندان دانشمند که همه از فقهاء و بزرگان شیعه بودند بجا گذاشته است.
یکی از فرزندانش شیخ ابو الفرج عماد الدین علی بن قطب الدین است، چنانکه در فهرست شیخ منتجب الدین آمده او عالمی ثقه و
مورد اعتماد است.
او پدرش و از جمعیکه ذیلا نام برده می شود، روایت می کند:
سید ضیاء الدین فضل الله بن علی راوندي کاشانی.
جمال الدین حسینبن علی ابو الفتوح رازي مفسر معروف.
سدید الدین محمود بن علی بن حسن حمصیرازي.
امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسی صاحب مجمع البیان.
شیخ عبد الرحیم بن احمد بغدادي مشهور به ابن اخوه.
صاحب معالم در اجازه بزرگشبه همه اینها تصریح کرده است.
و فقیه بزرگ شیخ ابو طالب نصیر الدین عبد الله بن حمزه بن حسن بن علی ابن نصیر طوسی و شیخ محمد بن جعفر بن ابی البقاء
حلی معروف به ابن نما از او روایت می کنند.
شیخ حر عاملی در امل الامل گاهی از او تحت عنوان: علی بن قطب الدین ابی الحسینراوندي و گاهی به عنوان علی بن امام قطب
الدین سعید راوندي یاد کرده و شرح حالش را مرقوم فرموده است و در مورد اول نوشته است: شهید از او روایت می کنند...
و این اشتباه آسکاري است، زیرا این شیخ علی از بزرگان قرن ششم است و حال آنکه شهید در سال 734 ه متولد شده است.
و این شیخ علی داراي فرزند دانشمندي است کهشیخ منتجب الدین در فهرست
[ [ صفحه 286
از او یاد کرده و او را دانش و فضیلت ستوده است.و او همان شیخ ابوالفضائل برهان الدین محمد بن علی بن قطب الدین است.
و فرزند دیگر قطب الدین، شیخ نصیر الدین ابوعبدالله الحسین بن قطب الدین است که یکی از علماء و دانشمندان بزرگی است که
شهید شده و ما در کتاب " شهداء الفضیله "صفحه ي 40 شرح زندگی او را نوشته ایم.
فرزند سوم قطب الدین، فقیه ظهیر الدین ابوالفضل محمد بن قطب الدین است که همه ي تراجم نویسان از او ستایش کرده و به
عنوان امام و ثقه و عدل از او یاد کرده اند.
صفحه 154 از 197
قطب الدین راوندي چنانکه در اجازات بحار صفحه 15 به نقل از خط شهید اول قدس سره آمده روز چهار شنبه دهم شوال سال
573 فوت کرده است.و در لسان المیزان به نقل از تاریخ ري تألیف ابن بابویه آمده است که ": او در سیزدهم شوال فوت کرده
است و قبرش هم اکنون در صحن جدید حضرت معصومه علیها سلام در قم قرار داد.
[ [ صفحه 287
سبط ابن تعاویذي
اشاره
از که در سال 519 ه متولد و در سال 584 ه فوت کرده است اشعار زیادي در باره غدیر خم و اهل بیت علیهم السلام دارد که از آن
جمله استاشعاري که ذیلا ترجمه می شود:
"اي همنام پیامبر و اي پسر علی که از بین برنده شرك بود و اي پسر فاطمه پاك تو بر همه انسان ها به جهت مقام عالی و اصالت
خانوادگی بر تري داري
درس وفاداري از شما گرفته می شود و مردم در هر کاري خیري از شما پیروي و به شما اقتداء می کنند.
چگونه با من خلف وعده می کنی در صورتی که خلف وعده از عادت موالی بزرگوار نیست؟
سواي پسر " مختار " بزرگتر از آنی کهچنین کار نادرستی را انجام دهی، زیرا تو روز نخست بدون هیچ گونه اکراه و اجباري مرا به
آن وعده داده بودي.
و انسان با فضیلت کسی است که در گرفتاري ها دست آدمی را بگیرد نه در خوشی ها و مواقع آسایش.
چه عذري مانع تومی شود در صورتی که امور غیر مقدور نباید ترا از انجام امور شایسته (مقدور) باز دارد؟
[ [ صفحه 288
مادامی که خلف وعده تو ادامه دارد و عذري براي تاخیر آن نداري، من از جمله " نواصب " خواهم بود و جز مارماهی و ترتیزك
نخواهم خورد، و نظافت خواهم کرد و تا سه روز سرمه خواهم کشید و در روز عاشورا غذا خواهم پخت.
و طویت الاحزان فیه و لم
ابد سرورا فی یوم عید الغدیر:
"و بساط خون و اندوه را در آنروز (عاشورا) خواهم برچید و در روز "عید غدیر " دیگر اظهار سرور و شادمانی نخواهم کرد " و
بعد از این بجاي " مشهد موسی بن جعفر (" ع)، در مسجد جامع، بیتوته خواهم کرد و ظرف یهودي را پاك می دانم و آن را
ازخوك ترجیح می دهم و بعد از این شیعهمرا در " کرخ " در " تاموسه " و در کنار " قصیر " خواهند دید که قبر " مصعب " را
زیارت می کنم در صورتی که پیش از این " قبر النذور " را دوست می داشتم و زیارت می کردم:
صفحه 155 از 197
و میل دارم زبیدي (ابن ملجم) در روز قیامت رفیقم باشد و فاطمه در روز حشر مرا ببیند که دستم در میان دست قطع شده او (ابن
ملجم ) قرار دارد.
و مسئول بد بینیم شما هستید که انسان مومنی را (به خاطر خلف وعده ات) جهنمی ساختید"!!
این ابیاتی که ترجمه اش را در اینجا آوردیم، از دیوان خطی تعاویدي نقل کردیم که آن را براي نقیب کوفه " سید محمد بن مختار
علوي " نوشته و او را به عدم وفاء به عده اي که به او داده بوده سرزنش نموده است و این ابیات به سبک " تتریه " " ابن منیر"
329 به آنها اشاره شده است. - است و براي هر دوي آنها اشتباه و نظائري است که در جلد چهارم صفحه 331
تعاویذي کیست؟
ابو الفتح محمد بن عبید الله (در بعضی مصادر " عبد الله " آمده است) بغدادي معروف به " ابن تعاویذي "است.و این شهرت به
خاطر جد
[ [ صفحه 289
مادریش " ابی محمد مبارك جوهري معروف به ابن تعاویذي " است که در سال 496 ه در کرخ متولد شده و در جمادي الاول
سال 553 ه فوت کرده و درمقبره " شونیزیه " دفن شده است.
تعاویذي در زمره شعراي طراز اول شیعه و نویسندگان چیره دست این طائفهقرار داد و عراق با شعر عالی و ادبیات نورانیش احساس
غرور می کند، چنانکه کتاب ها از گفتار نورانیش منور و با عبارت خوشبویش معطر است و همه کتب تراجم و رجال او را ستوده و
فضائل آشکار و آثار فراوانش را یاد آور شده اند.
در " معجم الادباء " جلد 7 صفحه 31 آمده است که: او در زمانش شاعر معروف عراق بوده و در دیوان اقطاع در بغداد نویسنده
بوده است و زمانی که عماد کاتب اصفهانی در عراق بوده مدتی با او همنشینی داشته وقتی که به شام رفت و به سلطان " صلاح
الدین یوسف بن ایوب " پیوست، ابن تعاویذي با او مکاتبه داشت و میان آنها مراسلاتی صورت گرفتکه برخی از آنها را " عماد
"در " الخریده " آورده است.
ابو الفتح تعاویذي در آخر عمرش سال 579 ه کور شد و براي او در این باره اشعار و یادي است که در آن از دوران بینائی و
جوانیش یاد می کند.
او با سه قصیده سلطان صلاح الدین را ستوده و آنها را از بغداد بسوق فرستاد و دریکی از آنها با قصیده ابی منصور علی بن حسن
معروف به " صردر " که اولش اینست ": اکذا یجازي ود کل قرین...؟ معارضه کرده است.
او در دیوان، حقوق ماهانه اي داشت، وقتی که کور شد خواست که آن را به نام فرزندانش قرار بدهد، آنگاه این قصیده را نوشت و
پیش خلیفه " الناصر " فرستاد و از او خواست: تا زمانی که زنده است حقوق ماهانه اش را به او بدهند که اول آن قصیده چنین
است ": خلیفه خدا تو به دین و دنیا و امر اسلام آگاهی "...سپس
[ [ صفحه 290
حموي درباره او می گوید ": تمام اشعار او عالی و نیکو است و دیوانش بزرگ و در دو مجلد است که خودش پیش از
صفحه 156 از 197
اینکهچشمش آسیب ببیند آن را جمع آوردي کرده بود، و آن را با خطبه اي بسیارعالی آغاز کرد و چهار باب برایش قرارداد و
آنچه را که بعد از کوري سروده آن را " زیادي " خوانده است که بعضی از دیوان هاي موجود آنها را دارند و بعضی دیگر فاقدند.
و براي او کتابی است که آن را " الحجبه و الحجاب " نامیده و در یک مجلد بزرگ است و نسخهاش بسیار کم است.
او در دهم رجب سال 519 ه متولد و در دوم شوال سال 593 هدر بغداد فوت کرد و در مقبره باب " ابرز " دفن گردید.
و در تاریخ ابن خلکان جلد 2 صفحه 123 آمدهاست که: ابو الفتح ابن تعاویذي منسوب به جد مادریش " ابو محمد مبارك "است
که کفالت و تربیتش را به عهده داشته است، و این ابو الفتح تعاویذي، شاعر بی نظیر زمانش بوده اشعارش بسیار شیرین و جذاب و
پر معنی و در نهایت زیبائی و لطف است و به عقیده من تا دویست سال پیش از او چنین اشعاري وجود ندارد، و کسی در این گفته
مرا مواخذه نکند، زیرا طبایع مختلف است چنانکه گفته اند ": و للناس فیما یعشقون مذاهب: مردم در چیزهائی که دوست دارند
مختلفند."
او در دیوان مقاطعات کاتب بوده و در اواخر عمرش سال 597 ه کور شد.
آنگاهنظیر آنچه که از معجم الادباء نقل کردیم ابن خلکان نیز نقل کرد و بیش از هفتاد بیت از اشعارش را آورد و افزود ": این
مقدار از اشعارش را بخاطر آنکه بسیار جذاب و عالی بوده آورده ام آن قسمت از قصائدش که در باره مدح و ذم است فوق العاده
عالی وجالب است.
و او کتابی به نام " الحجبه و الحجاب " دارد.
عماد اصفهانی در کتاب " الخریده "از او یاد کرده و او را چنین ستوده است: او جوانی است که داراي فضائل و آداب و ریاست و
کیاست و جوانمردي است، منو او
[ [ صفحه 291
را صدق عقیده در پیوند صداقت با هم جمع کرده است، من وسیلهاو اخلاق نیک و رفتار پسندیده را تکمیل کردم.
ولادت او در دهم رجب روز جمعه سال 519 ه بوده و در دوم شوال سال 583 ه یا 84 در بغداد فوت کرد و در باب " ابرز " دفن
گردید.
و این نجار گفته است: تولد او روز جمعه و وفاتش روز شنبه 18 شوال بوده است.
ابو الفداء در تاریخشجلد 3 صفحه 8 و ابن شحنه در " روض المناظر " و ابن کثیر در تاریخش جلد 12 صفحه 329 و صاحب"
شذرات الذهب " جلد 4 صفحه 281 و مولف " نسمه السحر " جلد 3 از او چنین یاد کرده اند.ومن هیچ گونه خلافی درباره تاریخ
ولادتش نیافتم مگر آنکه عبد الحی در شذراتش آن را سال 510 ه نوشته که مدرکی براي آن ندیدم.
و یافعی در دوموضع از کتاب " مرآه الجنان " جلد 2 صفحه 304 و 429 از او یاد کرده و در موضع اول گفته است: بعضی از
مورخان، مرگش را در سال 553 ه ذکر کرده اندو بعضی دیگر در سال 584 ه گفته اند در صورتی که سال 553 ه تاریخ وفات
جداوست که معروف به ابن تعاویذي بوده است و نوه اش در همان وقت درباره اششعر گفته است، و برخی از مورخان
مرگجدش را با او به خاطر آنکه هر دو معروف به ابن تعاویذي بوده اند اشتباه کرده اند.
در تاریخ "آداب اللغه العربیه " درباره او چنین آمده است: او در سال 538 ه فوتکرده است.و من گمان می کنم که اصلش 583 ه
بوده که تصحیف شده است.
فرید و جدي در دائره المعارف جلد 6 صفحه 777 گفته است: او در سال 516 ه متولد و در سال 583 ه یا 596 ه وفات کرده است
صفحه 157 از 197
که هر دو تاریخ تصحیف شده است.
کسی که دیوان ابن تعاویذي را دیده باشد بخوبی می داند که وفاتش درچه زمانی واقع شده است، زیرا در قصائدش تاریخ نظم
آنها موجود است و اکثر آنها از سال
[ [ صفحه 292
70 تا 84 بوده است.
3 ه گفته داراي همان تاریخ نیز هست، و داراي دو قصیده و در دیوانش قصیده اي که درباره جدش " مبارك " متوفی در سال 55
است که در سال 583 سروده یکی در مدح الناصر لدین الله ابی العباس احمداست و دیگري در مدح وزیر جلال الدین ابی المظفر
عبید الله بن یوسف است که او را در مورد وزارتش تهنیت گفته و آن را در عید قربان سال 583 ه سروده است.
بنابر این وقتی که مسلم باشد او درماه شوال وفات کرده است بدون اشکال باید فوت او در سال 584 ه واقع شده باشد البته خدا
داناتر است.
او اشعار مفصلی تیز درباره مرثیه ابی عبد الله الحسن علیه السلام سروده کهبه خاطر اختصار از نقل آنها خود داريمی کنیم.
[ [ صفحه 293
شعراء