گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه الغدیر
جلد يازدهم
جمال الدین خلعی




اشاره
متوفاي سال 750
-1 بوي خوش بوستان و درختان آمد و بیدار کرد هر موجودي که در سحر بخواب رفته بود.
-2 و صبح برق خوشحالی و خرسندي زد پس روشن شد در باغها غنچه ها و شکوفه ها.
-3 و لبخند زد دهان گل شب بو در حالی که خندان بود وقتیکه باران بر او گریست.
-4 و زمین خودنمائی کرد در پوششهاي خود پس به عطر پاشیش ما را معطر و خوشبو ساخت.
-5 و پرنده هادر شاخه ها ایستادند و دیگر براي شکار آنها نیازي به تیر و کمان نبود.
[ [ صفحه 14
-6 و آگاه کرد ما را باد صبا بکشیدن دامن لباس خود هر صبح و شامگاهی.
-7 چه اوقاتی خوبی بود ما را در حالیکه ما در بالکون بلند به سبزیها نگاه میکردیم.
-8 میبارید از آن ابر بر زمین هاي زیبائی که بهاران آنرا به سبزي پوشانیده بود.
-9 در میان جوانانیکه میافشاند بر ایشان سخنوري تیر سخن را پس میانداخت خرمائی بدامن.
-10 از هر کسیکه همنشین او مشرف شده بود یاد خوشبوئی و خبر خوش بود.
-11 پس در آن مجلس بزرگی بود که ریاست مجلس را داشت و او جوان سخنوري بود مثل قرص ماه.
-12 در آن مجلس صحبت میکرد از آنچه درباره(غدیر) آمده و آنچه از خاتم پیامبران رسیده است.
-13 از آنچه که ثقات و مردان موثق در روایات صحیحه نقل کرده و آنچه که بعسر اسناد داده شده است.
صفحه 16 از 208
-14 که پیامبر(ص) در " غدیر خم "بالاي منبري از جهاز شتران رفت نه بسستی و نه عجز در سخنوري.
-15 وقتیکه برگشت از " حجه الوداع " آخرین حج بسوي منزلش مدینه طیبه و آنآخرین سفر آنحضرت بود.
[ [ صفحه 15
-16 و فرمود اي مردم براستیکه پروردگارم تکرار نمود بمن وحی عظیمی را.
-17 که اگر تبلیغ نکنم و نرسانم آنچه مامور شده ام بان و من از شما مردم بر حذر و احتیاط بودم.
-18 فرمود اگر نرسانی آنچه که گفته ام نام تو را از دفتر و حکم پیامبران محو میکنم پس بترس و عبرت گیر.
-19 و اگر میترسی از نقشه ومکر ایشان من تو را حفظ میکنم پس خوش باش که من بهترین یارانم.
20 "- علی " را بر ایشان امیر و رهبر قرار بده که او را از میان انسانها اختیارکردم.
-21 سپس آیه " بلغ ما انزلالیک " را بر ایشان خواند که مردم شنیدند و دیدند.
-22 و گفت نزدیک شده جدا که من اجابت کنم پیک مرگ را و عمر من بپایان رسیده.
-23 آیا من اولی از شما بشما نیستم گفتیم: آري پس حکم فرما و امر کن ما را بآنچه که میدانی.
-24 پس گفت در حالیکه مردم دور او را گرفته بودند ما بین شنونده و تماشاگري.
-25 هرکس که من مولاي اویم پس " علی " مولاي اوست باید پیروي کند باو پس ازمن.
-26 پروردگارا یاري کن کسی را که او را یاري کند و واگذار دشمن او را مثل واگذار کردن توانائی.
-27 پس برخاستم چون مقام او را شناختم از خدا و او
[ [ صفحه 16
بهترین برگزیده گان بود.
-28 و گفتم اي بهترین مردم مرحبا آمد تو را خلافت در حالیکه رام تو بر قدر و مقام تو است.
-29 صبح کردي در حالیکه مولاي مائی و تو برادر ما بودي پس مباهات کن که حایز گشتی بهترین افتخارها را
و در همین قصیده میگوید
بخدا سوگند که گناه آنکه قیاس کند نعلین تو را با کسانیکه از تو جلو زدند آمرزیده نیست.
عده اي انکار کردند(عید غدیر) را و حال آنکه در میان مومنین کسی نیست که انکار آن نماید.
خداوند تو را در میان بنده گانش حکومت و امامت داد و تو در میان ایشان به بهترین روش رفتار کردي.
و خداوند تکمیل نمود در(غدیر خم) دین ایشانرا چنانچه آمد براي ما در سوره محکم(الیوم اکملت لکم دینکم).
تعریف تو در کتاب محکم(قرآن مجید) و در تورات و در صحف نوح و ابراهیم و در زیر سماوي است.
بر تو است حساب بندهگان حکم فرما بر هر کس که خواستی ازایشان بسود و یا زیان او.
تشنه میداري قومی را در موقع ورود چنانچه سیراب میکنی
[ [ صفحه 17
صفحه 17 از 208
مردمی را در ورود بر آب خوردن و بیرون رفتن.
اي پناهنده هراسناك نالان و اي ذخیره دوستان و بهترین اندوخته ها.
من ملقب برفض شدم و حالآنکه آن شریفتر است براي من از لقب ناصبی که مشهور بکفر است.
آري من ترك کردم طاغوت و جبت(آن دو بت بزرگ غاصب را) و خالص کردم محبتم رابراي ستاره گان درخشان امامت.
این قصیده 56 بیت است.
و براي او است ابیات زیر
: آفرین و به به از روز " غدیر " که روز عید و روز خوشحالی و سرور است.
: وقتیکه پیامبر برگزیده و انتخاب فرمود براي بعد از خودش بهترین امیر را.
: در حالیکه گویا بود که این وصی من است در غیاب و حضور من.
: و اوست یار من و ناصر من و وزیر من و پشتیبان من و مانند من است.
: و اوست فرمانرواي بعد از من بقرآنیکه روشن کننده دلهاست
: و اوست کسی که خداوند او را بر دانش جهانیان اطلاع و آگاهی داده.
: و اوست کسی که اطاعت و پیروي اوبر اهل زمانها واجب و
[ [ صفحه 18
لازم است.
: پس او را اطاعت کنید که خواهید رسید بمقصد و هدف از بهترین ذخیره ها.
: پس ظاهرا اجابت کردند او را و حال آنکه پنهان کرده بودند بر او کینه اي در دلهایشان.
: به پذیرفتن سخنی از او بخوشی و تبریک و تهنیت.
: اي پادشاه زنبور عسل اي کسیکه حب تو بسته بر قلب و باطن من است
: و اي آنچنان کسی که مرا نجات میدهد از سوختن آتش دوزخ.
: و اي آنکسیکه مدحاو مادامیکه زنده ام انس من و شب نشین من است.
: و اي کسی که در روز حشر و قیامت عاقبت بهشت جاودان قرار میدهد.
: من براي تو ولایت خود را خالص کردم اي صاحب دانش فراوان.
: وبراي کسیکه با تو دشمنی کند همواره است از من فحش و نفرین و بدگوئی.
:غلام و بنده تو(خلیعی) رسید بخوشوقتی و سرور در روز قیامت.
: بسبب دوري جستن و بیزاري نمودن بسوي خداي بخشنده از هر ناسپاسی.
و براي او نیز قصیده و چکامه است حدود 61 بیت که در
[ [ صفحه 19
صفحه 18 از 208
مجالس المومنین(قاضی شهید نورالدین شوشتري) ص 464 سی و شش بیتآن موجود است و تمام آنرا در(ریاض الجنه) سید ما
علامه زنوزي در روضه پنجم و در بسیاري از مخطوطات یاد شدهاست.
: تواریخ و سرگذشتها بانوار دانش تو جریان یافته و سوره هاي قرآنی از بزرگواري تو حدیث نموده.
: و مداحین و ستایش گران خبر دهنده گان غلو کرده و از حد گذشته و در تعریف تو مبالغه کردند و عذر خواستند.
: زیرا که تو را تورات و صحف پیشینیان بزرگ داشته و انجیل عیسی و زبور تمجید و ستایش کرده است.
: و خداوند درباره امامت تو آیات محکمی نازل کرده و زمانها بتو شاداب و خوش بوده است.
: و پیامبران بزرگوار وفا کردند بانچه که درباره تو پیمان بسته بودند و عهد شکنی نکردند.
: و پیامبربرگزیده حق یادآور کرد پس بشنواند کسی را که براي او گوش شنوا و یاد گیرنده بود.
: و کوشش کرد در نصیحت و خیرخواهی ایشان پس نپذیرفتند و پایداري نکردند چنانچه مامور بودند.
و نیز در همین قصیده گوید
: نامهاي شریف درخشنده تو در چهره هاي قرآن درهر سوره آشکار و نمایانست.
: پروردگار بنده گان تو را شیر شرزه نامید از جهتیکه دشمنان گریختند که گویا ایشان گوره خرانند.
[ [ صفحه 20
: و خدا تو را عین(الله) و جنب(الله) و وجد(الله) و هادي و رهنما نامید در وقتیکه شب تاریک و تیره است.
: اي صاحبان امارت و امامت در روز غدیر که وقتی تو را پیامبر ولی قرار داد عمر بخ بخ(به به) گفت.
: اگر تو میخواستی دست ابوبکر براي خلافت دراز نمیشد و حکومت بعد از تو به زفر(یعنی عمر) نمیرسید.
: لکن تو در کارها شکیبا بودي و بر ایشان شتاب نکردي و حال آنکه تو توانا بودي.
شاعر کیست؟
ابو الحسن جمال الدین علی فرزند عبد العزیز پسر ابی محمد خلعی یا(خلیعی) موصلی حلی شاعر و سراینده گرانمایه خاندان رسالت
علیهمالسلام که درباره ایشان اشعار بسیار سروده و ایشان را ستایش نموده و حق مطلب را اداء کرده و نیست در تمام اشعار موجود
او مگر مدح و ستایش و سوگواري ایشان.
وي مردي فاضل و وارددر تمام فنون علمی و تواناي در معارضه کردن بوده شعرش روان و ساده است. ساکن حله شد تا از دنیا
رفت درحدود سال 750 و در همانجا به خاك رفتو براي او در آنجا قبر معروفیست.
او از پدر و مادر ناصبی بدنیا آمد و قاضی شوشتري او را در کتاب(مجالس المومنین) ص 463 فرموده: و سید مازنوزي در روضه
اول ریاض الجنه گوید: که مادرش نذر کرد که اگر خدا باو پسري
[ [ صفحه 21
روزي نماید او را بفرستد براي راه بري بر زائران امام سبط پیامبر حسین علیه السلام و کشتن ایشان. پس چون او بدنیا آمد و بحد
رشد رسید او را براي اداء نذرش فرستاد و چون او به نواحی مسیب که در نزدیکی کربلاء است رسید در کمین آمدن زوار نشست
صفحه 19 از 208
پس خواببر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوار گذشت پس بر او گرد و غبار زوار رسید. پس در خواب دید که قیامت برپاشده و
فرمان آمده که او را باتش اندازند و لکن آتش او را براي آن غبارپاکی که بر او رسیده نمی سوزاند پس ازخواب بیدار شد در
حالیکه از آن قصد بدش برگشته و همانجا توبه کرد و محبتو ولایت خاندان پاك پیامبر(ص) را بدل گرفت و ترسناك بکربلا و
حایر شریف حسینی فرود آمد و میگویند در آنوقت دو بیتی سرود که آنرا شاعر مبتکر حاج مهدي فلوجی متوفی 1357 تخمیس
نمود و آن دو بیت با تخمیسش اینست: می بینیم تو را سرگردان و حیران که تو را شک پر کرده و هوي تو را پراکنده و پریشان
نمود و تو بین بینقرار گرفته اي.
پس دلت را پاك کن و چشمت را باستعانت از خدا روشن نما و اگر نجات و رستگاري میخواهی پس زیارتکن حسین را.
"تا آنکه خدا را با روشنی چشم دیدار کنی "
هر گاه فرشتگاناز تو قصد و عزیمتی بدانند که قصد زیارت او را نموده اي می نویسند تو را جدا.
و آتش دوزخ حتما بر تو حرامشود زیرا که آتش لمس نمی کند و نمی سوزاند جسمی را که
"بر او غبار زائرین حسین علیه السلام باشد"
[ [ صفحه 22
وي خوي خود را در دوستی خاندان رسالت پاك و خالص کرد تا به عنایت و الطاف خاصه از طرف اهل بیت علیهم السلام رسید.
پس در کتاب(دار السلام) علامه نوري ص 187 - از کتاب(حبل المتین در معجزات امیرالمومنین علیه السلام) تالیف سید شمس
الدین محمد رضوي نقل نموده که ترجمه شده چون داخل حرم مقدس حسینی شده قصیده در مدح آنحضرت سروده و براي
آنحضرت خواند و در بین خواندن یکی از پرده هاي درب حرم از طرف آن حضرت بر شانه او افتاد پس از آنروز به خلیعی یا
خلعی موسوم شد و وي تخلص میکرد در شعرش بخلیعی یا خلعی.
و در دار السلام صفحه 183 از حبل المتین یاد شده از ملا محمد جیلانی نقل نموده که میان او و ابن حماد شاعر مفاخرتی جاري
شده و هر کدام خیال میکرد که مدیحه او درباره امیرالمومنین علی علیه السلام بهتر از مدیحه دیگریست پس هر یک قصیده اي
بنظم آورده و در ضریح مقدس علوي انداخت تا اینکه امام علیه السلام قضاوت فرماید درباره اشعار آنها پس قصیده خلیعی بیرون
آمد در حالیکه بر آن باب طلا نوشته بود " احسنت " آفرین خوب گفتی و بر قصیده ابن حماد مانند آن بآب نقره نوشته بود، پس
ابن حماد ناراحت شد و خطاب به امیرالمومنین علیه السلام نمود که مندوست قدیمی شمایم و این تازه در زمرهدوستان شما وارد
شده سپس حضرت امیر المومنین علیه السلام را در خواب دیدکه به او میفرمود: براستیکه تو از ما هستیو او تازه بما رسیده و ولایت
ما را پذیرفته پس بر ما لازم است که او را رعایت کنیم."
و از اشعار " خلیعی " در سوگواري حسین نواده پیامبر سلام الله
[ [ صفحه 23
علیه ابیات زیر است
:چه پوزشی براي تخته جگر است که آب نشود و چه عذري براي دلیست که در آن آتش زبانه نکشد.
: و کدام دلیست که از درد غصه گرفته نمی شود و کدام دیده ایست که اشکش جاري نشود.
صفحه 20 از 208
: و حال آنکه پسر دختر پیامبر در روي زمین سوزان افتاده و پیشانیش خاك آلود شده.
: در اطراف او از برادرانش و بستگانش جوانانی و پیرانی که دستهاي مرگ آنها را بزمین افکنده است.
: و ناموس پیامبر گریان از داغ جوانان و عزیزان خود در حالی که نقاب و روبندشان را غارت کرده اند.
: این یک صدا میزند برادر و آن دیگري میگوید اي پدر و حال آنکه او دیده اش باز و جواب نمی دهد.
: آه و اندوه قلبم که کودکش در روي دستش جان میداد و گلوگاهش از خون رنگین بود.
: افسوسدلم براي خواهر او زینب که یتیمان راپناه می داد و اشکش جاري بود.
: و آه اندوه قلبم براي فاطمه که از ترس اسارت بیمناك بود و قلبش میطپید.
: دلم سوخت براي ام کلثوم و گونه هاي او که از گریه زاري مجروح شده بود.
: و او فریاد میکرد که اي یگانه من واي برادر من و اي فریاد رس من مصائب مرا از پاي درآورد.
[ [ صفحه 24
: سپس به پیامبر شکوه میکرد در حالیکه اشک دیده اش در رخسارش سرازیربود.
: اي جد بزرگوار ما کاش میدیدي ما را که اسیر گشته ایم در کربلاء و گرفتاریها ما را فرا گرفته.
: اي جد بزرگوار آن نصایح و سفارشات و این ترغیب شما فایده نکرد بر مردم.
: ايجد بزرگوار سفارش شما را درباره خاندانت نپذیرفتند و به تنهائی و غربت حسین تو ترحم نکردند.
: صبح میکند منکر دور از حق که بایشان نزدیک میشود و آنکه بحق نزدیک است دور میگردد.
: جد بزرگوار کجائی تا ببینی که حسین تو کشته و علی بن الحسین بسته بغل و کتک خورده است.
:نمیبینی که پسر دخترت فدا شده و برهنه بر روي زمین افتاده و ردائش را بغارت برده اند.
: ایکاش میدیدي ما را که اسیر شدیم بخواري بین دشمنان که دلشان بر ما سنگ شده.
: ایکاش میدیدي ما را فرسوده و اندوهگین که نمایان شده از ما چهره هائیکه محفوظ بود و گریبانهاي چاك شده را.
: پدرم بفداي پاکانیکه بر شتران بی جهاز بسته و بین مردم میگردانیدند.
: پدرم بفداي سر فرزند فاطمه که بر نیزه سر او را برداشتند در برابر دیده هاي مردم.
: اي پسر پاکیزه ترین مردم از جهت اصالت بر مانند تونیکو
[ [ صفحه 25
است گریه و ناله کردن.
: این مژه هاي چشم من بسبب مصیبت شما زخم است و قلب من براي آنچه مبتلا شدي محزونست.
: کجاست قلب مجروح ریش و آنکه خاطرش فارغ باشد و کجاست حق دار و کجاست شاك و مردد.
: نیست در اینجا براي من خوشی و حال آنکه لب خندان گوهرین تو مورد اصابت چوب خیزران شد.
: ایکاش من قربان تو میشدم اگر میشد بنده فداي آقاي ارجمند و اصیل شود.
: تیر ستم آنهائیکه بتو اصابت کرد تیر کارگري بود.
صفحه 21 از 208
: ظاهر کردند درباره تو کینه بدر را و از جلوتر براي هدایت خوانده شدند پس اجابت نکردند.
: اي فرزند احمد بمدح و ثناء شما قلب(خلیعی) زنده و بسیار خوش است.
: چگونه است شکیبائی کسیکه دوستی و محبت خاندان پیامبر را واجب میبیند و حال آنکه میراث شما(فدك) غصب شده است.
: شمائید حجت خدا بر مردم و شما مطلوب طالبین و محبوب محبین هستید.
: بولایت شما و کینه و نفرت از دشمنان شما اعمال قبول و گناهان آمرزیده خواهد شد.
: به مدح و ثناء شما سیاه و تیره شود چهره ناصبین شما و دلهایشان از ناراحتی پاره گردد.
[ [ صفحه 26
و براي اوست که خدایش رحمت کند ابیات زیر
: ناله و فریاد کرد بالاي شاخه ها از آنکه از دست داده مر قرینخویش را.
: پس اشک ریخت ابرهاي مژگانهاي من و تکان داد اندوه مرا.
: نوا خواند نبود اندوه او اندوه من و چون ناله من ناله نکرد.
: نه و نهگفتم به او اي پرنده کمک کن مرا بنوحه سرائی.
: نیست اندوه کسیکه ازخوشحالی گریه میکند مثل اندوه کسی که گریه کننده از غم و غصه است.
: سزاوار است مرا که بجاي اشک سیل آسا خون گریه کنم.
: براي غریبیکه از خانه آواره بدون یار و یاور بود.
: براي خاك آلوده گونه ایکه چهره اش خونین و پیشانیش شکسته است.
و از شعار اوست:
اي فرزندان طاها و یاسین و حم و نون.
: بشما پناه آورده ام از شر حوادثیکه عارض من میشود.
: پس هر گاه ترسیدم پس شما براي نجات من مانند کشتی هستی.
: و بر شماست سنگینی میزان اعمال و شمائید که مرا نجات میدهید پس محشور نمائید بنده خود(خلیعی) را در طرف راست و
اصحاب یمین.
[ [ صفحه 27
: و بپذیرید مدحیکه عالی تر از در ارزنده است.
: اي پرده داران خدا و حمایت شده از بدگمانی ها.
: درباره تو مدارا کردمبا مردمیکه قصد داشتند که مرا بکشند
: و من متحصن شدم و محکم گشتم بگفته عالم راستگو و امینی.
: که فرمود تقیه کنید که تقیه دین پدران من و دین منست.
: و باوصاف تو قصد کردم سخنم و اشتیاقم را.
صفحه 22 از 208
: و بمدح تو آشکار کردم ظاهر و باطنم را.
: وکافیست براي من علم تو که شاهد راز درونی و نهفته من است.
: و پناه میبرم بر خدا که اعتراض کنم از ریسمان محکم خدا.
: و مساوي و برابربدانم بین کثیر الفضل و فاقد فضل و متهم را
: یکسان بدانم میان کسیکه میگفت(اقیلونی) مرا واگذارید و کسی که میگفت(سلونی) از من بپرسید.
رثاءا و درباره
قهرمان شجاع بنی هاشم شهید مسلم بن عقیل(سلام الله علیه)
: آیا براي مسلم بن عقیل قاصدمرگ برخاست وقتیکه اشک شیعیان سرازیرشد.
: آقائیکه ولی و امامش او را خواند پس اجابت کرد دعوت او را بگوش شنوائی.
: حفظ کرد دوستی را براي صاحب خویشاوندي پس برگزید شرافتی را بر اهل و پیروان خود.
[ [ صفحه 28
: بفدا شوم مرد آزاد پاك پاکیزه ایکه داراي عزم راسخ و همواره ساجد وراکع بود.
: بفداي شجاع دلیر بزرگواریکه بسیار وفا داشت.
: افسوس و اندوه براي مسلم در حالیکه نیزه ها او را ناراحت میکرد و از او بیقراري و ترسی دیده نمی شد.
: تا آنگاه که بر او غلبه کرد باندهاي بد نام بعد از میدان کارزار و نزاع طولانی.
: آوردند او را نزد(ابن زیاد) ملعون پس بخشم درآورد ابن زیاد را بسخنی که از قلب محکم و شجاع تراوش میکرد.
: و وصیت نمود بابن سعد باهستگی ولی او به بدجنسی وصیت او را فاش نمود.
: و بدن بی سر او را از بالاي قصر شوم بزیر انداختند در حالیکه روح او به تهلیل و تکبیر گویا بود که گوشها میشنید ذکر او را.
: افسوس براي شمشیري از شمشیرهاي محمد که شکستگی لبه او از کارش انداخته بود.
: افسوس بامیخته شدن آب آشامیدنش بخونش، افسوس به افتادن دندان براق او.
:افسوس بر او که بالاي خاك افتاده بود در حالیکه پیشانی خونین و دنده هاي او خورد شده.
: آقاي من اي پسر عقیل روز تو قرار دهنده دلهاست هدف دردها و المها.
: سیراب کند اشک ها باقیمانده هاي خانه تو را و ببارد باران بر خانه هاي نو و جدید تو.
[ [ صفحه 29
: سیراب کند هانی بن عروه را باران زیاد پس گوش فرا داد به صداي خواننده اي که او را فرا خواند.
: اي آقایان از روزیکه دستم رسید به ایشان نگهداري و رعایت میکنم شما را.
: غلام شما(خلعی) داستانش را بشما عرض میکند از زهر(دشمنان) کهعقرب صفت و مار صفتند.
مطلع شدم که براي(خلیعی) قصائد بسیاریست که تمامش در مدح و رثاء خاندان پاك پیامبر(ص) که اگر جمع شود دیوان بزرگی
خواهد شد و بر تو است که فهرستآنرا که در مجموعه هاي مخطوطه نجف اشرف و کاظمین مشرفه یافت میشود مطالعه نمائی.
صفحه 23 از 208
مطلع قصیده ها
لم ابک عافی دمنه و طلول
و شموس رکب آذنت برحیل
گریه نکردم بر ویرانه خانه ها و چهره درخشان مسافریکه اعلان کوچیدن نمودند.
اضرمت نار قلبی المحزون
صادحات الحمام فوق الغصون
افروخت آتش دل غمگین من را آواز پرنده گان که بالاي شاخه ها بودند.
طلاب العلی بالسمهري المقوم
و ضرب الطلی مرمی الی کل مغنم
طلب کردن مقام عالی را بشمشیر راست برنده و زدن گردنها راهیست براي رسیدن بهر غنیمتی.
[ [ صفحه 30
جعلت النوح فی عاشور دابی
فزاد الیم وجدي و التنائی
قرار دادم ناله و نوحه سرائی کردن رادر عاشوراء عادت خودم پس افزود درد حزن و اندوه مرا.
یا عین بالدمع الغزیر
جودي علی الطهر المزور
اي چشم باشک فراوان ببار بر آقاي پاکی که زیارت میشود
ارقیلابن النبی
صفحه 24 از 208
لا لبرق حاجري
بیخوابی من براي فرزند پیامبر است نهبراي برقی که میزند در منزل حاجیان
عرج علی ارض کربلا
و امزج الدمع بالدماء
برو بر زمین کربلا و آمیخته کن اشک دیده ات را بخون دلت.
ذکرت المصارع فی کربلا
فزاد بقلبی عظیم البلاء
متذکر شدم گشته گاه در کربلا را پس افزود بقلبمبزرگی مصیبت
الحاظ ساکنه الخبا
فتکتک ام مقل الطفاء
آیا نگاه آنزن خیمه نشین تو را کشت یا چشمان آهوان.
فرط وجدي قد حلالی
مالعذالی و مالی
زیادي خوشحالی من وقتش رسید چه میخواهند سرزنش
[ [ صفحه 31
کنندگان از من.
لیته زار لماما
فاهتدي جفنی المناما
کاش می آمد بدیدن من زمانی پس رهنمونی میکرد مژگان من راه خواب را.
صفحه 25 از 208
زاد همی و شجونی
و جفا نومیجفونی
افزود غم و غصه را و دوري کرد خواب از مژگان من.
طال حزنی و الکتئابی
فجعلت النوج دابی
طولانی شد غصه و اندوه من پس قرار دادم نوحه سرائی را عادت خودم.
هاج لی نوح الحمام
فرط وجدي و غرامی
بهیجان آورد نوحه کبوتر زیادي غصه و عشق مرا.
ماذا یرید النوي من قلبی العانی
ما تناهت صباباتی و اشجانی
چه میخواهد فراق از دل خسته من آیا تمام نشد ایام عشق و غصه من.
اکفکف دمعی و هو لا یسام الوکفا
و اخفی غرامی و الصبابه لا تخفی
هرچه جلوي اشکم را میگیرم او خسته از ریزش نمیشود و پنهان میکنم عشقم را و عشق مخفی نمی شود.
[ [ صفحه 32
سلام الله ذي الحجب
علی زوار فی رجب
درود خدائی که داراي حجابهاست، بر زائرین در ماه رجب.
صفحه 26 از 208
قل و لا تخش فی المعاد اثاما
لاسقی شانئی علی غماما
بگو نترس در قیامت از گناهی، ابر نبارد بر عیب جوئی علی علیه السلام. و " میگوید " در آن.
و تناسی العهد الموکد فی خم
و لم ترع للوصی ذماما
و فراموش کردي پیمان موکد را در غدیر خم، و رعایت نکردي براي وصی و جانشین پیمان و تعهد را.
لم اطل فی عرصه الدمن
وقفه الباکی علی السکن
طول نمی دهم در میدان وساحت مزبله ایستان گریه کننده بر ساکنین آن را.
یا زائرا حرم الوصی
الطاهر العلم الامام
اي زیارت کننده حرم جانشین و وصی پاك پیامبر وآقاي مردم و پیشوا و رهبر آنان.
ینبعی بزورته الرضا
و الا من فییوم الزحام
که طلب میکند بزیارتش خشنودي و امنیت و امان از آتش را در روز قیامت.
[ [ صفحه 33
لم ابک ربعا للاحبه قد خلا
و عفی و غیره الجدید و امحلا
گریه نمیکنم براي خانه بزرگ دوستان که خالی و نابوده شده و شبانه روز آنرا تغییر داده و بی حاصل شده.
این قصیده در(بحار الانوار) علامه مجلسی ج 10 صفحه 258 یافت میشود و ما آگاه شدیم براي(خلیعی)یاد شده قصائدي است در
صفحه 27 از 208
مرثیه و عزاء امام سبط شهید صلوات الله علیه در مجموعه بزرگی است در کاظمیه مشرفه غیر آنچه جلوتر یاد کردیم.
یا عین لا لمرابع و خیام
اودت بساکنها ید الایام
اي دیده گریه نکن براي خانه و خیمه هائی که هلاك کرد ساکن آنها را دست روزگار.
یا عین لا لخلوا لربع و الدمن
باکی الرزایا سوي الباکی علی السکن
اي چشم گریه کن نه براي خالی شدن منازل و ویرانه گریه کننده براي مصائب غیر از گریه کننده بر سکنه است.
سل جیره القاطنین ما فعلوا
و هل اقاموا بالحی ام رحلو
به پرس همسایگان ساکنین را کهچه کردند و آیا ماندند در قبیله یا کوچ کردند و رفتند.
العین عبري و دمعها مسفوح
و القلب من الم الاسی مقروح
دیده گریان و اشکآن ریخته شده و دل از درد غصه و اندوه
[ [ صفحه 34
مجروح است.
اعاذلی: ذکر کربلا حزنی
فسح دمعی کالعارض الهتن
اي سرزنش کننده من: یاد کربلا را اندوه من سیلاب اشکم مثل آمدن باران شدید است.
الا مالجفنی بالسهاد موکل
وقلبی لاعباء الهوي یتحمل
صفحه 28 از 208
بدان که نیست براي بیدار ماندن من بیدار ماندن موکلی و حال آنکه قلب من تحمل میکند بار سنگین عشق را.
لم ابک ربعا دارس العرصات
اضحت معارفه من النکرات
گریه نکنم منزلی را که حیات و ساحتش ویران شده نشان داد شناخته شده اش را که از ناشناسانند.
لم اببک من وقفهعلی الدمن
و لا لخل ناي و لا سکن
گریه نکنم از ایستادن بر مزبله ویرانی و نه براي دوستی که دور شده ونه براي منزلی.
هاج حزنی و زاد حر لهیبی
و شجانی ذکر القتیل الغریب
غصه من بهیجان آمد و افزود حرارت شعله آتش مرا و اندوهگینکرد مرا یاد شهید غریب.
جفون لا تمل من الهمول
و جسم لا یفک من التحول
[ [ صفحه 35
مژگانی که خسته نشود از ریزش اشک و بدنی که جدا نشود از دگرگونی.
ما هاجنی ذکر مربع خصب
و لا شجانی وجدي و لا طربی
بهیجان نیاورد مرا یاد شکارگاه سرسبزي و غمگین نساخت مرا اندوه من و نه شادي من.
یا لدمعی لم یطف حر غلیلی
للقتیل الظامی و اي قتیل
صفحه 29 از 208
چیست براي اشک من که خاموش نمی کند حرارت جوشش را بر کشته تشنه و چه کشته اي.
هاج حزنی و غلیلی
ذکر عطشان قتیل
تحریک کرد غصهمرا و جوشیدن مرا یاد تشنه کام کشته شده.
جرت مقلتی لذیذ کراها
لمصائب الشهید من آل طاها
واگذاشت چشم من خواب لذیذش را براي مصیت شهید از آل پیامبر.
و دیدم نزد شیخ علامه سماوي قصائدي براي خلیعی در مرثیه امام سبط علیه السلام که اول اش اینست.
عذرتک لو تجدي ملامه لوم
علی اللوم للمضنی الکئیب المتیم
بخشیدم تو را اگر یافتی سرزنشی ملامت کن بر نکوهش کردن بر غلام خسته غمگین.
[ [ صفحه 36
لست ممن یبکی رسوما محولا
و دیارا اعفی البلاد و طلولا
من نیستم از کسانیکه گریه کند بر تصویر دگرگون شده و منازلی را که بلانابود و ویران کرده است.
جعلت النوح ادمانا
لما نال ابن مولانا
قرار دادم گریه و نوحه سرائی را عادت مداوم خود براي آنچه که رسیده بر پسر مولایمان.
هو الحمی و بانه
صفحه 30 از 208
لا نفرت غزلانه
اوست پناه دهنده و نگهداریکه، فرار نکند آهوان آن.
پس مجموع ابیاتیکه ما بر آن آگاه شدیم از اشعار(خلیعی) یاد شده ( 1656 ) بیت است.
شایان توجه است:
یافت میشود در(اعیان الشیعه) ج 21 ص 249 ترجمه اي تحت عنوان: شیخ حسن خلیعی که یاد شده پنج بیت از بائیه شاعر ما خلیعی
که در پیش ما همه آنرا یاد کردیم و مطلعش اینست:
اي عذر لمهجه لا تذوب
وحشی لا یشب فیها لهیب
چه عذري است براي خون دلی که آب نشود و چه بهانه ایست براي دلی که آتش حزن در آن شعله نکشد.
[ [ صفحه 37
و بیست و شش بیت از قصیده دائیه او در مدح امیر المومنین که اولش اینست.:
سارت بانوار علمک السیر
و حدثت من جلالک السور
تواریخ و سرگذشتها بانوار دانش تو جریان یافته و سوره هاي قرآنی از بزرگواري تو حدیث نموده.
و گذشت که قاضی شوشتري در مجالس المومنین یاد کرده از آن 36 بیت و احتمال داده سید(محسن امین)صاحب اعیان الشیعه که
شیخ حسن فرزند ترجمه شده ما یعنی(خلیعی) بوده یاآنکه نسخه تحریف شده و صحیح آنست که شعر نقل شده در اینجا که عنوان
یاد شده از آن منتزع شده تمامش براي(خلیعی) است و حسن تحریف شده کنیه اوابو الحسن است.
[ [ صفحه 39
سریجی