گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه الغدیر
جلد چهاردهم
شعراء غدیر در قرن 09




غدیریه حافظ برسی
نکوهش گزافه گویی در برتر خوانی ها
بررسی سخنان او در دم مرگ و پشیمانی او
اشاره
آورده اند که عبد الرحمن پسر عوف بر بوبکر راست رو - خدا از وي خشنود باد- درآمد و این هنگام او در همان بیماري بود که
به مرگ وي انجامید پس دید اندوهگین است . عبد الرحمن به ويگفت: خداي را ستایش که رو به بهبود می روي ابوبکر - خدا
از وي خشنود باد- پرسید آیا تو چنین می بینی؟ پاسخ داد آري گفت ": به راستی من سرپرستی شما را به کسی سپردم که در دل
خود اورا بهتر از شما می دانستم و هر یک ازشما خشمتان از آن است که می خواهید، کار به دست شما باشد و نه او، چنان دیدید
که گیتی روي آورده ولی هنوز روي نیاورده و همین که روي آور شد، پرده هاي ابریشمین و بالش هاي دیبا برگیرید و خفتن بر
بستري که از پشم آذربایجانی باشد چندان تنتان را به درد آرد که گوئی بر روي خار و خس افتاده اید به خدا سوگند اگر کسی از
شما را پیش کشیده و بی هیچ گناهی گردن بزند برایش بهتر از این است که در گرداب جهان به شناوري پردازید و شما فردا
نخستین کسانی هستید که مردمرا گمراه نموده و آنان را از شاهراه، به دست چپ و راست می کشانید اي راهنما آن سپیده بامدادي
است یا دریا؟ پسر عوف گفتش: خدایت بیامرزاد آرام بگیر که این تند و تیزي، بیماري تو را دوباره سخت می کند و مردم در برابر
دستور تو، تنها به یکی از این دو گونه واکنش می نمایند یا برداشت ایشان همانند تو است که باتو همراه اند یا با تو ناسازگارند
ولی باز هم چنانچه دوست داري تو و دوستت را راهنمائی
[ [ صفحه 2
می کنند و ما گمان نداریم که تو جز نیکوکاري خواسته باشی و همیشه شایسته مردمی میمانی که دیگران را به راه شایسته می آرد
و هرگز هم افسوس این را نمی خوريکه چیزي از جهان را از دست داده اي . ابوبکر - خدا از وي خشنود باد - گفت آري من
افسوس این را نمی خورم که چیزي از جهان را از دست داده ام مگر این که دوست داشتم سه کار را که انجام داده ام نکرده بودم و
سه کار را که به جا نیاوردم انجام می دادم واي کاش در پیرامون سه زمینه هم از برانگیخته خدا - درود خدا بر وي - پرسشی می
کردم .
ولی آن سه کاري که اي کاش نکرده بودم: اي کاش خانه فاطمه را براي هیچ چیز بازرسی نمی کردم هر چند در آن را براي نبرد با
من می بستند و اي کاش فجاه سلمی را زنده نمی سوزاندم، یا به آسانی می کشتمش یا پیروزمندانه و از سر اندیشهاي درست
آزادش می ساختم و اي کاش روزي که در سقیفه (= سایبان) ساعدیان آن گیر و دارها برپا بود من این کار را به گردن یکی از آن
صفحه 12 از 245
دو مرد- عمر و ابو عبیده - می انداختم تا یکی از آن دو به فرمانروائی رسد و مندستیار وي باشم . ولی آن سه کاري که کاش
انجام می دادم: آرزو می کنم روزي که اشعث پسر قیس را در بند کردهو به نزد من آوردند گردن او را می زدم زیرا به گمانم می
رسد با هیچ کاربدي روبرو نمی شود مگر در انجام آن یاري خواهد داد و هم اي کاش در هنگامی که خالد پسر ولید را بر سر
ازکیش بازگشتگان فرستادم خودم در ذو القصه می ماندم تا اگر مسلمانان پیروز شوند که پیروز شده اند و اگر شکست بخورند
خود، آهنگ دیاهر می کردم یا کمک می رساندم و نیز اي کاش در هنگامی که خالد پسر ولید را به شام فرستادم عمر پسر خطاب
را هم به عراق می فرستادم و دست هر دو را در راه خدا باز می گذاردم - این جا بوبکر دو دست خود را دراز کرد -
وباز اي کاش از پیک خداوند - درود خدابر وي - می پرسیدم که این کار با کیست؟ تا هیچ کس با او به کشمکش بر نخیزد و
دوست داشتم که از وي پرسیده
[ [ صفحه 3
بودم آیا انصار نیز در این کاربهره اي دارند؟ و دوست داشتم از وي درباره مرده ریگ دختر برادر و عمه پرسشی کرده بودم زیرا
دل خودم براي پاسخ به این دو پسش آرام نمی گیرد .
این گزارش را ابو عبید در " الاموال " ص 131 آورده است - و نیز طبري در" تاریخ " خود ج 4 ص 52 و ابن قتیبه در "الامامه و
السیاسه " ج 1 ص 18 و مسعودي در " مروج الذهب " ج 1 ص 414 و ابن عبد ربه در " العقد الفرید" ج 2 ص 254
میانجیان گزارشگر آن نیز همگی از مردانی هستند که می توان به سخنشان پشت گرمی داشت و چهار تن از ایشان نیز کسانی اند
که نگارندگان شش "صحیح " گزارش هاشان را سرمایه آئینمی شناسند .
امینی گوید در این گزارش 9 چیز است که سه از آن میان را جانشین پیامبر در روزي که باید به کار بندد نمی دانسته که ما درباره
یکی - زنده سوزاندن فجاه - با گستردگی سخن راندیم
ولی این که آرزو کرده است اي کاش کار را به گردن یکی از آن دو مرد می افکند می رساند که این جانشین پیامبر در بازپسین
روزهايزندگی اش دریافته است که کاري که به آن برخاسته (جانشینی پیامبر و انجامکارهاي او پس از مرگش) بر بنیاد آئین
خدائی نبوده است زیرا برگزیدن جانشین و کسی که پس از مرگ دیگري باید به کار او برخیزد با خود همان کسی است که پس
از او به جانشینی نیازمندیم و باید پس از او به کار ويبرخیزد و این همان چیزي بود که دوم جانشین پیامبر پس از روزگاري دراز
آنرا دریافت و گفت: دست فرمانبري دادنمردم به بوبکر، کار و رویدادي بی اندیشه و ناگهانی بود همانند آنچه نادانان پیش از
اسلام می کردند ولی خداوند، مردم را از بدي آن نگاهداشت
[ [ صفحه 4
و هر کس مانند آن بار از مردم دست فرمانبري بگیرد بکشیدش
نمی دانم این ناشایستگی که - آن دو - در برنامه خود براي برگزیدن فرمانروا یافتند آیا در کسی است که کار برگزیدن را به انجام
رسانید؟ یا در کسی که برگزیده باشد؟ یا در هر دو؟یا در این که هرگز بتوان با برنامه گزینش، جانشینی براي پیامبر برگماشت؟ که
هر کدام را خواسته باشند راه خرده گیري بر روي ما باز است و اینک گروه هاي پیامبران و برانگیختگان در برابر ما هستند که
ازبرگماشتن جانشینخود براي پس از مرگشان - آن هم با دستورهائی آشکار - رو گردان نبوده اند و هرگز هم جانشینان ایشان را
صفحه 13 از 245
پیروانشان بر نگزیده اند .
آیا این پندار خردمندانه است که بگوئیم اگر کسی درگذشت انجام سفارش هاي او - که نیازمند دست بردن در چیزهائی است که
بر جاي نهاده - با مردمان بیگانه اي است که از چگونگی چاره اندیشی اش در کارها ناآگاهند و از خواسته هاي او -و از روشی
که خوش داشته در گردش دادندارائی و خانواده خود به کار ببرد - دور؟ مگر مرده در هنگام زندگی، پرورش خردمندانه نیافته و
شایسته مردان را از دیگران نمی شناخته و نمیدانسته کسانی که بر خود می پیچند و سرودگوي آزمندي آنان را به پیش می راند و
گرسنه چشمی افسارشان را در دست دارد و دیو شره بر آنان فرمان میراند، چه ها در دل می پرورانند؟ آیا تو برآنی که با همه این
ها باز هم سفارش هائی براي پس از مرگش نمی کند تا آنچه را از وي به جا مانده، خوراك شکم چرانان و بهره یغماگران
گرداند؟ نه
چنین نخواهد کرد چون خوبی خاندانش را می خواهد - و این راکه دارائی اش را در راهی شایسته به کار افتد، چنانچه شیوه
مسلمانان نیزاز روزگار یاران پیامبر تاکنون به همین گونه بوده و آئین اسلام نیز درستی آن را بر زبان آورده و براي سفارش هاي
آدمی که پس از مرگش به کاربسته می شود دستورها و برنامه هائی
[ [ صفحه 5
داده و در دو کتاب " صحیح " آمدهکه پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - گفت هر مسلمان چیزي داشته باشد که بتواند
براي پس از مرگ درباره آن سفارشی کند، شایسته نیست دو شب را به روز برساند مگر آن که سفارش نامه یاد شده را نوشته نزد
خودداشته باشد - این را بخاري آورده و بر بنیاد گزارش مسلم: . . . سه شب را به روز برساند . . .
پس عمر گفت: ازآن گاه که آن سخن را از پیک خدا - درود خدا بر وي - شنیدم هیچ شبی بر من نگذشت که سفارشنامه ام در
نزدم نباشد نووي در " ریاض الصالحین = گلزارهاي شایسته مردان " ص 156 می نویسد در درستی این گزارش همه همداستانند .
"خداوند سفارش کرد و برانگیختگان او نیز سفارش ها براي پس ازمرگشان کردند
و از این روي پیروي از ایشان از برترین کارها است
اگر سفارشبراي پس از مرگ نباشد آفریدگان بسرگشتگی و گمراهی می افتند و با چنین سفارش ها است که کشور داري در میان
دولت ها پایدار می ماند برنامه آن را به کار بند و فرو مگذار
که خداوند از آغاز هستی، دستور به این سفارش داده
گروهی را یاد کردم و به دنبال آن نیز، سفارش هائی که خداوند، به ایشان کرده بود
وگرنه پدید آوردن دستوري درباره این سفارش ها ازمن نیست"
پس اگر سفارش کردن براي پساز مرگ پیرامون کالاهاي ناچیز و نابودي پذیر گیتی، استوار باشد پس چرا آن را در جانشینی
راهبرانه پیامبر و آئین
[ [ صفحه 6
جاویدان نپذیریمکه هم نیکسازي جان ها و آبروها و دارائی ها و فرمان ها و منش هارا از آن می خواهیم و هم آشتی و سازش و
آن چه را شایسته توده است؟ چون و چرا نباید داشت که یک بشر عادي نمی توانددورترین چشم انداز این مرزها را با خرد خویش
صفحه 14 از 245
بنگرد و بر این بنیاد چاره اي نیست جز این که برانگیخته درستکار، خود از سوي پروردگارش جانشین پس ازخویشتن را برگمارد تا
پیروان او نیز در پی وي بیفتند .
و در ج 13 ص 269 و 270 از ترجمه " غدیر " اندیشه عایشه و عبد الله پسر عمر و معاویه و سخن مردم را باز نمودیم که می گویند:
"چوپان یا ساربان یا کارگزار یک زمین، هیچکدام را نرسد که آن چه را زیردست خود دارد بی سرپرست رها کند واز سوئی هم
سرپرستی مردم دشوارتر استاز شتر و گوسفند " . پس این دستوري که همه در آن همداستانند چگونه - در روز سقیفه - توده از
آن چشم پوشیدند؟ و چراگوش ها در جاي خود نماند که آن را بشنود و زبان ها از بازگو گري آن لال گردید؟ و در آن روز
خردها آنرا به فراموشی سپرد تا پس از روزگاريچند، مردم از آن سخن گویند و توده گزارش آن را دهند؟ براي چه پیامبر -درود
خدا بر وي - توده خود را همچون شتران افسار گسیخته و سر خود رها کردو با این کار درهاي آشوب هائی گمراه کننده و سخت
تیره را بر روي ایشان گشوده پیروان خویش را ناچیز انگاشت وزیردستانش را از گوسفند و شتري که زیر دست کسی باشد خوارتر
پنداشت؟ چنین گمان هائی از بزرگ ترین پیامبران به دور است زیرا او - درود خدا بر وي و خاندانش - به راستی جانشین خویش
را - که باید پس از وي سفارش هایش را به کار بندد - خود برگماشت و با دستور و سخنی آشکار جانشین خود را نشان داد و این
را به پیروانش نیز رسانید ولی - چنانچه در گزارش درست آمده - به کسی که پس از او باید به انجام سفارش هایش پردازد سپرد
که پیروان وي با او نیرنگ خواهند
[ [ صفحه 7
باخت و هم به او گفت: به راستی تو پس از من با رنج هائی روبرو خواهی شد علی پرسید آیا دین مندرست می ماند؟ پاسخ داد
دین تو درستمی ماند و به علی گفت: کینه هائی درسینه هاي گروه هائی هست که آن را آشکار نخواهند کرد مگر پس از من و
بهاو گفت: علی به راستی تو پس از من گرفتار می شوي پس مبادا به پیکار برخیزي " کنوز الدقائق = گنجینه هاي باریک نگري"
از مناوي ص 188
وانگهی جانشین پیامبر که کارش به پشیمانی کشیده چرا آرزو می کند که کاش در روزسقیفه آهسته خودرا از چنگ این کار رها
می کرد و آن را به گردن یکی از آن دو مرد - عمر و ابو عبیده - می افکند؟ آیا پشیمانی او انگیزه اش کاري درست بود که انجام
گرفت؟ که درستی پشیمانی ندارد یا از کاري نادرست بود که پیش آمد کرد و اگر چنین باشد بنیاد جانشینی راهبرانه پیامبر که
لافش را می زنند بر باد است .
و تازه چرا آرزومی کند که کاش آن را به گردن یکی از آن دو مردمی افکند؟ ما انگیزه اي براي ویژهگردانیدن آن دو به این
پایگاه نمی شناسیم زیرا در میان یاران پیامبر، بزرگ تران و دارندگان برتري ها هستند که این دو مرد به مرز هیچ کدام از آنان نمی
رسند و این دو - بانگرش به آنچه از منش هاي یاران پیامبر دریافته ایم - اگر هم نگوئیم از کم ارجتر بنشانند به راستی و هر چه
آشکارتر می توانیم بگوئیم از برترین ایشان نیز به شمار نمی رفتند، آن هم با کسانی که در میانه بودند و پیش از همه، سرور ما
فرمانرواي گروندگان - درود بر او - داراي پیشینه ها و برتري ها، و سرافراز بهدامادي و خویشاوندي پیامبر و با آن بسندگی در
چاره اندیشی و رنج هائی کهدر راه آئین برد و دارنده روز غدیر ودیگر روزهاي نمایان و ایستگاه هاي بلند آوازه و روان بزرگ
ترین پیامبران - با نگرش به سخن
[ [ صفحه 8
صفحه 15 از 245
آشکار نامه گرامی خدا - و بر کنار ازهر ناپاکی - با نگرش به آیه پاك نمائی -
چرا نخواست آن گوي را به سوياو بیافکند تا توده را در راهی همواررهسپار کرده در شاهراهی روشن به گام زدن وادارد و راه
راست را در پیش رویشان بگشاید تا او را رهنمائی ره یافته ببیند تا ایشان را به بهشت برساند که همه این ها را بزرگ ترین پیامبران
- درود خدا بر وي و خاندانش- درباره او گفته بود و بخشی از آن در جلد نخست ص 36 و 37 از برگردان پارسی گذشت
ولی بازرسی خانه فاطمه - درود خدا بر وي - خوش نداریم با پیش کشیدن آن تیره روزي ها دل ها را بخراشیم و همانچه را پیشتر
در جلد 5 ص 183 تا 185 از برگردان پارسی و در ص 268 تا 273 و از ص 300 تا 307 از جلد 13 آورده ایم بس می دانیم .
و فشرده آن گزارش سهمناك این که بانوي راست رو - درود خدا بر وي - درگذشت وبا دلی که از انجام دهنده این کار پراز
خشم بود و او - درودهاي خدا بر وي- پس از هر نمازي که گزارد بر او نفرین فرستاد
و اگر به شگفتی می آئی جا دارد که می بینی این دار و دسته، این رسوائی ها را درجائی به بار آورده و در آن درماندند که آواي
پیامبر - درود خدا بر وي و خاندانش -گوش ها را پر کرده بود که می گفت: هر کس این بانو را می شناسد که شناخته، و هر که
او را نشناخته بداند که او پاره تن من است و دلم، و جانی که در میان دو پهلویم است هر که او را آزرد مرا آزرده
و می گفت: فاطمه پاره تن من است هر چه او را ناخوش بیاید مرا ناخوش آمده و هر چه او را بیازارد مرا آزرده .
و می گفت: فاطمه پاره تن من است هر که او را خشمناك ساخت مرا خشمناك ساخته
[ [ صفحه 9
و می گفت: فاطمه پاره تن من است هر چه او را دلگیر سازد مرا دلگیر ساختهو هر چه او خرسند دارد مرا خرسند داشته
و می گفت: فاطمه پاره تن من است هر چه او را شادمان سازد مرا شادمان ساخته
و می گفت: فاطمه خداوند براي خشم تو خشمگین می شود و براي خشنودي ات خشنود می گردد
با اینآوا است که در می یابی پشیمانی جانشین پیامبر جا داشته، جز آن که در هنگامی پشیمان شده که راهی براي باز یافت گذشته
نمی دید، پشیمان شد و کار گذشته بود و پیش آمده بود آنچهپیش آمده بود، پشیمان شد و بانوي پاکدامن راست رو در دل خاك
ها، و بادل و جانی لبریز از خشم بر وي
سه کاري که بوبکر از انجام ندادنش پشیمان شد
ولی سه کار - از آن نه تا - که جانشین پیامبر از انجام ندادنش پشیمان بود می رساند که واکنش او در برابر آن نه از روي اندیشه و
بینائی در کار بوده نه بر بنیاد دستوري از آئین، تا دریافته است که در هر سه جا لغزیده و شالوده گرفتاري هائی سخترا ریخته و به
دنبال آن، مردم را بهتیره ترین روزها نشانیده و کسی که درمیان مسلمانان بر جاي پیامبر می نشیند نباید کاري بکند که چنین دنباله
هائی داشته باشد و روشی پیش گیرد که به فرجام پشیمانی بار آرد و داستان اشعث پسر قیس می رساند که پشیمانی جانشین پیامبر
به جا بوده زیرا آن مرد
[ [ صفحه 10
صفحه 16 از 245
پس از آن که روي از کیش بگردانید و گناهانی از وي سر زد و با مسلمانان به پیکار برخاست و گرفتار شد، او را دستگیر ساخته به
نزد جانشین پیامبر بردند که به وي گفت: تو خود می دانی چه کردي اکنون به گمان خودت با تو چه رفتاري خواهم داشت؟ پاسخ
داد با من نیکوئی می نمائی، بندهاي آهنین را از پیکرم میگشائی و خواهرت را به همسري من در میآري چرا که من برگشتم و
اسلام آوردم بوبکر گفت من نیز چنان کردم پس ام فروه دختر ابو قحافه (= پدر بوبکر)را به زنی به وي داد و او شمشیر خود را از
نیام برکشیده به بازار شتر فروش ها رفت و هیچ شتر نر یا ماده ايندید مگر آن را پی کرد مردم بانگ برداشتند که اشعث کافر شد و
او چون کار خود را به پایان برد شمشیر را بیفکند و گفت به راستی و سوگند به خدا من کافر نشدم ولی این مرد خواهرشرا به من
داد و ما اگر در شهرهاي خودبودیم به گونه اي دیگر سور می دادیم 0 اي مردم مدینه بخورید و اي دارندگان شترها بیائید مانند آن
را بستانید و آن روز همچون جشن قربانی گردید که وبره پسر قیس خزرجی نیز در این باره گفت:
"به راستی اشعث کنديدر روز دامادي اش چنان سوري داد
که براي فراهم کردن آن، بار تبهکاري هائی گران را بر دوش خویش هموار ساخت
به راستی شمشیري را برهنه کرد که هیچگاه خود را در نیام ندید
- مگر درپیکارها و آن هم در کله ها و گردن ها
-اندرون و دست و پاي کره شتران و اسبان و استران .
و شتران کاروانی رانیام آن شناخت .
روزي که جوان کندي (= اشعث) را دیدي به او بگو:
تو برترین سرفرازي هاي آدمیزادگان را برده اي" .
و هم اصبغ پسر حرمله لیثی از سر خشمی که این پیوند داماديدر او
[ [ صفحه 11
پدید آورد گفت:
"یکی از کندیان را آوردي که روي از کیش ما بگردانید
و پیمان شکنی را به بالاترین جاي آن رسانید که بیرون شدناز آئین باشد
پاداش پیمان شکنی اش آنبود که جان او را زنده بداري
و دستمزد بیرون شدنش از آئین این بود که دوشیزه اي را به همسري او درآري .
و اگر او از گرفتن آن زن و پذیرفتنش به همسري خویش سرباز می زد .
البته کابین او را نیز از خویش می دادي
و اگر بیش از این می خواست ده تا مانندآن را نیز به همسري او در می آوردي وباز ده تا دیگر هم در پی او می فرستادي
بوبکر را بگو که پس از اي کار خویش، قریش را زشت نمودي
و نام آوري و آوازه نیکوي آن را به گمنامی دگرگون گردانیدي
اگر تو در پی سرافرازي بودي آیا در میان تیره خودت(تیمیان مره زاده) هیچکس دیگر نبودکه خواهرت را به او دهی؟
اگر پس از آن که او را به نزد تو آوردند می کشتی
صفحه 17 از 245
البته براي خواهرت نامی نیکو فراهم می آوردي و اندوخته اي شایسته می نهادي
ولی اینک آن چه را با کندي کردي کاري بایسته بر تو می شناسد .
که در برابر انجام آن نه ستایشی برايخود فرا گرفتی و نه پاداش داري " .
سه زمینه بازپسین
آن سه زمینه بازپسین، که جانشین پیامبر آرزو کرده است که کاش
[ [ صفحه 12
از پیک خدا -درود خدا بر وي و خاندانش - می پرسید، ما را آگاه می سازد که وي در دانستی هاي وابسته به این کیش، تا چه
اندازه بی بهره و در دریافت دستورهاي آن، اندك مایه بوده چندانکه فرمان هاي مرده ریگ بري را نمی دانسته با این که جانشین
پیامبر در میان مسلمانان خواه ناخواه با پرسش هائی در پیرامون آن بسیار روبرومی شود و باز همین ها می رساند که ويدر بنیاد
جانشینی پیامبر دو دل بوده که آیا با دستور و سخن آشکار پیامبر است؟ یا با گزینش مردم؟ و اگر دومیباشد آیا تنها ویژه کسانی
است که با پیامبر بمدینه کوچیدند؟ یا یاران اواز شهر یاد شده نیز بهره اي از آن دارند؟ که هر کدام را بگیریم در می یابیم که او در
بالا رفتنش از تخت جانشینی پیامبر در کار خویش به باورياستوار و راهبرانه پشتگرمی نداشته است و ما در این جا به جز روان
آزادهتو را به داوري نخواهیم خواست و سخن درست نیز انگیزه خشم نباید باشد .
وانگهی من هیچ جائی براي این آرزو نمی بینم زیرا اگر وي از پیامبر - درود خدا بر وي و خاندانش - پرسشی دراین زمینه می کرد
پاسخی نمی شنید مگرهمانند این سخن:
( هر کس که در برابر او من از خودش به وي سزاوارتر هستم علی نیز در برابر او به همین گونه است (بر گردان پارسی غدیر ج 1
و نیز این سخن: به راستی من در میان شما دو چیز گران به جاي می گذارم نامه خداوند و خاندان و تبار خویش
و این سخن: به راستی من در میان شما دو جانشین می گذارم نامه خدا و خاندانخودم
[ [ صفحه 13
و این سخن: علی در برابر من همان پایگاه را دارد که هارون در برابر موسی داشت مگر این کهپس از من پیامبري نیست (= ج 1
( ص 77 و ج 5 ص 332 تا 334 و 325 تا 331
وسخن وي به علی: آیا خشنود نیستی که تو در کنار من همان پایگاه را داشته باشی که هارون در کنار موسی داشت جز این که تو
( پیامبر نیستی، و شایسته نیست که من بروم مگر تو جانشین من باشی (= ج 1 ص 97 و ج 5 ص 325 و 327
و این سخن: نیروي آموزشگر نهانی مرا از سه برتري علی آگاه ساخت: اینکه به راستی سرور مسلمانان است و پیشواي پرهیزگاران
و مهتر سپید رویان "مستدرك حاکم " ج 3 ص 138
و این سخن(به فاطمه): به راستی خداوند روي به مردم زمین کرد و از میان آنان پدرت را برگزید، و او را برانگیخته گردانید و بار
دیگر که روي به مردم زمین کرد شوهرت را برگزید و با نیرويآموزشگر نهانی به من بفرمود تا تو رابه همسري او درآرم و وي را
صفحه 18 از 245
" کسی گردانم که پس از مرگ، سفارش هاي ویژه ام را به کار بندد = " ج 5 ص 57 و 58 ، ج 4 ص 202
و این سخن: علی بزرگ ترین راست روان و جدائی نهنده این توده است که درست و نادرست را ازیکدیگر باز می شناساند و در
میان گروندگان به این کیش، به پادشاه زنبوران می ماند در کنار ایشان و او دري است که براي رسیدن به من باید ازاو گذشت و
" او جانشین من است پس از من = "ج 4 ص 194 تا 197
و این سخن: علی درفش راهنمائی است و پیشواي دوستان من و فروغ کسانی که از من فرمان برند و سخنی که پرهیزگاران همیشه
" به همراه دارند، هر که او را دشمن داشت مرا دوست داشته و هر که اورا دشمن داشت مرا دشمن داشته = " ج 5ص / 207
و این سخن: علی برادر من و کسی است که پس از مرگم سفارش هاي
[ [ صفحه 14
" ویژه ام را انجام داده و میراثمبه او می رسد و پس از من جانشین من است = " ج 4 ص 143 تا 160
و این سخن: علی سروري است که باید او را بزرگ دارند، مایه امید مسلمانان و فرمانرواي گروندگان به کیش ایشان استجایگاه
راز من و دانشم و دروازه من است که به او پناهنده شوند، او است کسی که در میان خاندانم - و پیروان نیکوکارم - سفارش هاي
" ویژه ام را پس از مرگ به کار بندد و اوست برادر من در این جهان و جهان دیگر = " ج 5 ص 205
و این سخن: علی برادر من و دستیار من و بهترین کسی است که پس ازخود به جاي می گذارم = " ج 5 ص 55 و ج 4 ص 195 و
" 196
" و این سخن: علی با حق است و حق با علی، از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر مندرآیند = " ج 5 ص 296 تا 299
" و اینسخن: علی با حق است و حق با علی و بر زبان او، هر جا علی بگردد آن نیزخواهد گشت = " . ج 5 ص 299
و این سخن: علی با قرآن است و قرآن با علی، از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند = " ج 5 ص 298 و 299
" و 302
و این سخن: علی از مناست و من از علی و او پس از من سرپرست هر کسی است که به این کیشن گرویده = " ج 5 ص 56 و 354
" تا 356
و این سخن: پس از من در برابر هر مرد و زن که به این کیش گرویده علی از خودش نیز به وي سزاوارتر است = " . ج 1 ص 41 و
" 97
" و این سخن: خداوند علی را همان پایگاه در کنار من بخشیده است که مرا در برابر خودش = " ج 1 ص 51
و این سخن: در میان همه کسانی که به این کیش گرویده اند علی پس از من سرپرستی است که من بر گمارده ام " مسند احمد"
ج 1 ص 231
واین سخن: علی در برابر من همان پایگاه را دارد که من در برابر پروردگارم
[ [ صفحه 15
" "السیره الحبلیه" ج 3 ص 391 و نیز " = ج 5 ص 56
و این سخن: پس از من علی سرپرست کسانیاست که به این کیش گرویده اند " تاریخ خطیب " ج 4 ص 339
صفحه 19 از 245
" و این سخن: هر کس خدا و برانگیخته او سرپرست وي باشند علی سرپرست وي است = " . ج ص 1ص 77 و 78
و این سخن: هیچکس از سوي من نباید پیام گزاري کند مگر خودم با مردي که از من باشد (علی رامی گوید ") الغدیر " ج 6 ص
" 338 تا 350 و = " ج 1 ص 94 تا 99 و ج 5 ص 56
" و این سخن: هیچ پیامبري نیست مگر همانندي دارد و علی همانند من است = " ج 5 ص 57
و این سخن: من و علی در روز رستاخیز و در برابر پیروانم پشتوانه روشنگري هستیم " . تاریخ خطیب " ج 2 ص 88
و این سخن: هر کس علی را فرمان برد مرا فرمان برده و هر که در برابر او نافرمانی نمود از فرمان من سر پیچیده " مستدرك حاکم
"ج 3 ص 121 و 128
با این سخنان آشکار پیامبر چگونه بوبکر که به جانشینی اوبرخاسته چنان آرزوئی می کند؟ مگر درروزهائی که او - درود خدا بر
وي و خاندانش - بانگ برداشته و با هر گونهرنگی از سخن و گفتار که در پندار آیدبر گماشتن جانشینش را آگاهی می داد گوش
ها سنگین بود؟ یا در میان آن گروه، کسانی براي ساخت و پاخت هاي پنهانی شان خود را به کري زده بودند؟
یا براي این جانشین پیامبر همان پاسخ بس نبود که چون او - درود خدا بر وي و خاندانش - آئین خود را به گروهاي تازیان
پیشنهاد کرد با آن که فرمانرواي گروندگان به او - علی - و بوبکر نیز هر دو با او بودند ولی چونسخن به تیره عامرپسر صعصعه
رسید و ایشان را به سوي خدا خواند گوینده ایشان از او پرسید اگر ما بر سر این کار از تو پیروي کنیم و آنگاه خداوند
[ [ صفحه 16
تو را بر کسانی که با تو سازگاري می نمایند پیروز کرد آیا در دیده تو شایستگی آن را یافته ایم که پس از تو ما سرپرست کار
باشیم؟ پاسخداد به راستی کار در دست خدا است و آن را هر کجا خود بخواهد می نهد
آیا خلیفه می پنداشت پیغامبري - درود خدابر وي و خاندانش - که سرپرستی کار راپس از خویشتن وابسته به خواست خداوندگار
پاك می داند اگر چنین پرسشی از وي می کرد پاسخ می داد: این کار با گزینش توده است - هر چند بایستگی هاي همداستانی و
گزینش درست - چنانکه باید - در آن نباشد - نمونهاش: دست فرمانبري دادن مردم به بوبکر - یا به این گونه که جانشین پیامبر،
کسی دیگر را براي سرپرستی کار پس از مرگ خود و به جانشینی برگزیند - که شالوده فرمانروائی عمر چنین بود - یا با راي
گیري اي که بگویند هر کس سرانجام آن را نپذیرفت کشته خواهد شد - که عثمان را با این زمینه چینی سر کار آوردند؟ ولی اگر
بوبکر چنین می پنداشت خوش نمی داشت که از او - درود خدا بر وي و خاندانش- در این باره پرسشی کند زیرا می دانست این
دو دولی در پاسخ گوئی - کهخودش روا می شمارد - توده را به آشفتگی و نابسامانی وادار خواهد کرد و راهی می گشاید که هر
لافزنی - به درست یا نادرست - سر به کشمکش برداردو هر زاغ و کلاغی آن را دستاویز گرداند تا گوي به دامان آزاد شدگان
وفرزندانشان - همچون یزید و معاویه - و همانندانشان بیفتد .
جلوگیري از آبرو ریزي
در گزارش " سه کار و سه کارو سه کار " ابو عبید کار نخستین از نخستین سه کار را نیاورده و به جاي این که بنویسد ": اي کاش
خانه فاطمهرا بازرسی نمی کردم " نوشته ": اي کاش چنین و چنان نمی کردم " و چراي این افتادگی را در نیاز نگارنده باید جست
که یاد کرده و گفته: دلم نمی خواهد آنرا یادي آوري کنم و این
صفحه 20 از 245
[ [ صفحه 17
دستبر را - در گزارش - تنها براي جلوگیري از آبروریزي جانشین پیامبر زده است ولی افسوس که دیگران در این باره با او
همکاري ننموده و به این گونه نادرستی او و دستبردي را که در سپرده هاي تاریخ، روا داشته آشکار ساخته اند .
پرسش یک یهودي از بوبکر
از زبان انس پسر مالک آورده اند که گفت پس از درگذشت پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - یک یهوديبیامد و
توده، او را به بوبکر راه نمودند تا در برابر وي ایستاد و گفت می خواهم در زمینه هائی از تو پرسش کنم که هیچکس پاسخ آن را
نداند مگر پیامبر یا کسی که به دستور وي براي انجام سفارش هایش برگماشته باشد . بوبکر گفت هر چه خواهی بپرس یهودي
گفت مرا آگاهی ده آن چیست که خدا ندارد و چیستکه در آستان خدا نیست و چیست که خداوند نمی شناسد؟ بوبکر گفت اي
جهود این پرسش ها از کسانی است که خود را از پیروان آئین می نمایند و در نهان دشمن آنند . پس بوبکر و مسلمانان - خدا از
ایشان خشنود باد - بر آن شدند که آسیبی به یهودي رسانند پسر عباس - خدا از آن دو خشنود باد - گفت: با این مرد دادگرانه
رفتار نکردید بوبکر گفت مگرنشنیدي چه گفت؟ پسر عباس گفت اگر پاسخ او راه دارید بگوئید وگرنه ببریدش به نزد علی - خدا
از وي خشنودباد - تا پاسخ او را بدهد زیرا من بهراستی از پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش - شنیدم درباره علی
پسرابوطالب به این گونه خداي را خواند ": خدایا دل او را راه بنماي و زبان او را استوار دار " گفت که: پس بوبکر و کسانی که
در آنجا بودند برخاستند تا نزد علی پسر ابوطالب شدند و دستوري خواستند تا بر وي درآیند آنگاه بوبکر گفت: ابوالحسن (نام سر
پوشیده علی) این جهود، پرسشهاي کسانی را به نزد من
[ [ صفحه 18
آورده که خود را از پیروان آئین می نمایند و در نهان دشمن آنند، علی گفت: یهودي چه می گوئی؟ گفت من در زمینه هائی از تو
پرسش می کنم که هیچکس پاسخ آن نداند مگر پیامبر یا کسی که به دستور وي براي انجام سفارش هایش برگماشته شده گفت:
بگوي، یهودي همان پرسش ها را بازگو کرد و علی - خدا از وي خشنود باد - گفت: آنچه راخداوند نمی شناسد، درستی سخن
شما است - اي گروه یهود - که می گوئید ": عزیز پسر خدا است " با این که خداوند فرزندي براي خود نمی شناسد . این هم که
می گوئی ": مرا از آنچه در آستان خدا نیست آگاه کن " بدان کهدر آستان او ستمی بر بندگان نیست، واین که می گوئی " مرا از
آنچه خدا ندارد آگاه کن " بدان که او همتا و انباز ندارد یهودي گفت گواهی می دهم که به راستی خداونديجز خداي یگانه
نیست و محمد برانگیخته خدا است و البته تو کسی هستی که پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش - براي انجام سفارش
هایش پس از مرگ برگماشتهاست . بوبکر و مسلمانان به علی - درود بر او - گفتند: اي دور کننده رنج ها " المجتنی " از ابن
درید ص 35
امینی گوید: بخوانید و داوري کنید
پیک هاي ترسایان و پرسش هاي ایشان
صفحه 21 از 245
حافظ عاصمی از زبان سلمان پارسی - خدا از وي خشنود باد - گزارش کرده کهگفت چون پیامبر - درود خدا بر وي و خاندانش
- درگذشت ترسایان گرد قیصر -پادشاه روم - انجمن شده و او را گفتند: پادشاها مادر " انجیل = مژده "یافته ایم که پس از عیسی
برانگیختهاي به نام احمد می آید و ما آمدن او را پائیده و از ویژگی هایش آگاهی یافته ایم و اکنون ما را راه بنماي زیرا ما براي
سرپرستی
[ [ صفحه 19
جهان و کیش خویش تو را پسندیده ایم (گفت که) پس قیصر صد تن از ترسایان شهرهایش را فراهم آورد و پیمان هاي استوار
ازایشان گرفت که نیرنگ نزنند و چیزي از کارهاشان را از او نهان ندارند و آنگاه گفت اکنون به سراغ این مردي بروید که پس از
درگذشت پیامبر ایشان براي انجام سفارش هایش نشسته است، آنچه را از پیامبران - درود بر ایشان- می پرسیدند ازو بپرسید و
آنچه را در گذشته ها ایشان می آوردند و از ایشان می خواستند و نشانه هائی را کهبا یاري آن، پیامبران شناخته می شدند از او
بخواهید اگر شما را آگاه گردانید پس به آن پیامبرو به کسی که پس از درگذشت وي براي انجام سفارش هایش نشسته بگروید و
این را براي من بنویسید و اگر شما را آگاه نکرد بدانید او مردي است که گروهش فرمان وي را می برند و خود، سخن را با لایه
هاي نهفته در آن می گیرد و به پیروان و هم پیمانانش بر می گرداند، پس بروید و از آشکار شدن این پیامبر پی جوئی کنید تا او را
بشناسید گفت: آن گروه به راه افتادند تا به بیت المقدس رسیدند همان هنگام نیز یهودانپیرامون راس الجالوت " بزرگ این آئین"
را گرفتند و همانچه را ترسایان به قیصر گفته بودند، ایشان نیز به وي گفتند پس راس جالوت صد کس از یهودان را فراهم آورد و
تا براي همان پرس و جوها در پی ترسایان افتادند) سلمان گفت: من نیز با بهره اي که از همراهی با این گروه چشم داشتم به
دنبالشان رفتم تا به مدینه رسیدیم، روز آدینه بود و ابوبکر - خدا از وي خشنود باد - در مسجد نشسته، برداشت هاي خود را در
پیرامون آئین هاي کیش براي مردم باز می نمود من بر وي درآمدم و خواست یهودیان و ترسایان رااز آمدن، به آگاهی وي رساندم
او دستوري داد تا بروي درآیند پس راس الجالوت بر وي درآمد و گفت ابوبکر ماگروهی از ترسایان و یهودان هستیم که آمده ایم
تا از شما درباره برتري کیشتان پرسش کنیم پس اگر کیش شما برتر بود آن را می پذیریم وگرنه کیش ما برترین کیش ها است
بوبکر گفت هر چه خواهی بپرس که اگر خدا خواهد پاسختو را می دهم گفت من و تو در آستان خداوند چیستیم؟ بوبکر پاسخ
داد از
[ [ صفحه 20
خودم بگویم که تاکنون چه در نزدخویش و چه در پیشگاه خدا از گروندگان به وي بوده ام و پس از این نمی دانم چه خواهد بود
. یهودي گفت: چگونگی جایگاه خود را در بهشت و جایگاه مرا در دوزخ به من باز نماي تا از جایگاهخود کناره بگیرم و به
جایگاه تو گرایشیابم گفت: بوبکر به جاي پاسخ نگاهی به معاذ افکند و نگاهی به پسر مسعود . و راس الجالوت روي به یاران
خویش کرده و با زبان گروه خود به ایشان گفت این پیامبر نیست . سلمان گفت: گروه مسلمانان به من نگریستند و من ایشان را
گفتم: مردم در پی مردي بفرستید که اگر بالشی براي او بنهید تا بر آن پشتی دهد، در میان پیروان تورات بر بنیاد توراتشان داوري
می کند و در میان گروندگان به انجیل با انجیلشان و در میان زبوریان با زبورشان و در میان قرآنیان با قرآنشان، درون آیه را از
برون آن میشناسد و برون آن را از درونش، معاذ گفت: پس من برخاستم و علی پسر ابوطالب را خواندم و او را از خواست
صفحه 22 از 245
یهودیان و ترسایان درآمدن خویش آگاه کردم و او روي بیاورد تا در مسجد برانگیخته خدا - درود خدا بر روي - بنشست - پسر
مسعود گفت ما پیراهن زبونی در برداشتیم تا علی پسر ابوطالب بیامد و خداوند آن را از ما به دور کرد - علی گفت هر چه خواهی
بپرس که اگر خدا خواهد تو راه از پاسخ آن آگاهی خواهم داد یهودي پرسیدمن و تو در آستان خدا چیستیم؟ گفت از خود بگویم
که من تاکنون در نزد خویش و در پیشگاه خداوند از گروندگانبه او بوده ام و پس از این نمی دانم چه خواهد شد و از تو بگویم
که تو تاکنون چه در دل من و چه در آستان خداوند از ناگرویدگان بوده اي و پس از این نمی دانم چه پیش آید . راس الجالوت
گفت: چگونگی جایگاه خود را در بهشت و جایگاه مرا در دوزخ به من باز نماي تا از جایگاه خود کناره گیرم و به جایگاه تو
گرایش یابم علی
[ [ صفحه 21
گفت: یهودي من پاداش بهشت و کیفر دوزخ را ندیده ام تا به تو بشناسانم ولی خداوند براي گروندگان به خویش، بهشت را آماده
کرده و برايجز آنان آتش را . و اگر تو - در زمینه اي از این - دو دل باشی به راستی از سخن پیامبر - درود خدا بر وي - سر
پیچیده اي و در زمینه اسلام نیستی گفت خدا بیامرزدت راست گفتی زیرا به راستی پیامبران، آنچه را میآورند خود باور دارند و
دیگران نیز اگر آن را راست شمارند از گروندگان اند و اگر از پذیرفتن آن سرباز زنند از ناگروندگان، سپس گفت مرا آگاه کن
که آیا خدا را به دستیاري محمد شناختی یا محمد را از راه خدا؟ علی گفت: یهودي من محمد را به یاري خدا شناختم نه خدا را از
راه محمد زیرا آفریده اي است که هستی او مرز و اندازه اي ویژه دارد، و بنده اي از بندگانخدا است که خداوند او را برگرفته و
براي آفریدگانش برگزیده و چنانچه فرشتگان را در نهان از چگونگیفرمانبري آگاه می کند به او آگاهی بخشیده و خود را به
ایشان به این سانشناسانده که نه همانندي دارد و نه چگونگی . گفت راست گفتی سپس گفت مرا آگاه کن که پروردگار " در"
این گیتیاست یا " در " جهان دیگر؟ علی گفت به راستی واژه " در " پیمانه است و هر چیز در این پیمانه گنجید داري مرزو اندازه
خواهد بود ولی او آن چه را در گیتی و در جهان دیگر است می داند و عرش او در هواي بازپسین جهان است که پیرامون این
گیتی را نیز فرا گرفته و - در میانه آن - بازپسین جهان، به چراغی می ماند که اگر کندهشود آن نیز درهم می شکند و اگر آن رابه
در کنی آن جا در جاي خود راست نمیایستد - و به همین گونه است گیتی در میان بازپسین جهان - گفت راست گفتی وسپس
گفت مرا بیاگاهان که آیا پروردگار، پدیده ها را با توانائی خویش بر می دارد یا چیزي هست که او را در خود بردارد؟ علی پسر
ابوطالب گفت بلکه او خود بردارنده است راس جالوت پرسید چگونه؟
[ [ صفحه 22
با این که به راستی مادر تورات می یابیم نوشته است که در آن روز عرش پروردگارت بالاي ایشان هشت پدیده را بر می دارد علی
گفت: یهودي به راستیفرشتگان، تخت گاه جهان نهان را بر می دارند و خاك، هوا را بر می دارد و خاك بر توانائی نهاده شده و
این است که خداي برتر از پندار گوید: اوراست آنچه در آسمان ها و زمین و در میان آن دو و در زیرزمین است یهودي گفت
راست گفتی خدایت بیامرزاد تا پایان گزارش " . زین الفتی فی شرح سوره هل اتی " از حافظ عاصمی
بیایید تا تندروي را بشناسیم
صفحه 23 از 245
این بود نمونه هائی از اندیشه ها و برداشت هاي بوبکر که به آن ها دست یافتیم و با همه کمی، تو را از جایگاه او در دانش هاي
وابسته به نامه خدا و شناختآئین نامه پیامبر و دریافت آئین و دستورهاي کیش ما، آگاه می سازد و بااین همه آیا تندروي و گزاف
گوئی نیستکه بنویسند: هر کس بهره اي از دانش دارد می داند دانش بوبکر چندین برابربیش از علی بوده
آیا گزافه و تندروي نیست که بگویند: زبانزد چنان است که- به راستی - مردم، داوري ها و برداشت هائی را که از بوبکر و عمر و
عثمان و علی رسیده فراهم آورده و دیده اند درست ترین همه آنها که بهتردانش دارنده آن را می نماید دستورهايبوبکر است و
سپس عمر، از این روي میبینیم آن شماره از کارهاي عمر که با دستور آشکار پیامبر ناسازگاري دارد کمتر از آن علی است ولی
براي بوبکر، هیچ دستور آشکاري نتوان یافت که با آن ناسازگاري نموده باشد آیا گزافه وتندروي نیست که بگوئیم نه بوبکر نه
عمر و نه جز آن دو از بزرگ یاران پیامبر، براي پاسخ به هیچ پرسشی به سراغ علی نمی آمدند و زبانزد
[ [ صفحه 23
چنان است که البته علی دانش را از بوبکر فرا گرفته
آیا گزافه و تندروي نیست که همچون ابن حجر در " صواعق " ص 19 - بگویند: به راستی بوبکر از بزرگ ترین کسانی است که
اندیشه خود را براي دریافت دستور خدا به کوشش واداشته و بلکه بی چون و چرا او از همه یاران پیامبر داناتر است .
آیا گزافه و تندروي نیست که بگویند به راستی بوبکر در میان یاران پیامبر ازهمه داناتر و هوشمند تر و آگاهی او به آئین نامه هاي
پیامبر بیشتر بود چنانکه یاران پیامبر در بسیاري جاها به اندیشه او بر می گشتند و او با گزارش آئین نامه هائی از پیامبر که نزد آنان
یافت نمی شد (ولی وي از برداشت و هر گاه می خواست به یاد می آورد) در برابر ایشان روي می نمود وچگونه چنین نباشد با
آنکه از آغاز برانگیخته شدن پیامبر - درود خدا بر وي - تا هنگامی که درگذشت همراه و نگران وي بوده است
آیا گزافه و تندروي نیست که به پاك ترین پیامبران- درود خدا بر وي و خاندانش - بسته اند که گفته: خداوند هیچ چیز در سینه
من نریخت مگر آن را در سینه بوبکر ریختم
آیا گزافه و تندروي نیستکه از زبان او - درود خدا بر وي و خاندانش - گزارش کرده اند که گفته ": در خواب دیدم که گوئی
کاسه اي بزرگو پر از شیر به من دادند تا چندان ازآن نوشیدم که لبریز شدم و دیدم که دررگ هایممیان گوشت و پوستم روان
گردیدو با آشامیدن آن افزونی یافتم پس آن را به بوبکر دادم " . گفتند: اي پیکخدا این دانش است که خداوند تو را بخشود
[ [ صفحه 24
تا چون از آن لبریز شديو افزونی یافتی آن را به بوبکر بخشیدي . او - درود خدا بر وي - گفت البته درست گفتید " الریاض
النضره " ج 1 ص 101
آیا گزافه و تندروي نیست که ابن سعد از زبان پسر عمر آورده کهچون از وي پرسیدند در روزگار پیک خداوند - درود خدا بر
وي و خاندانش -چه کسی برداشت هاي خود را در زمینه آئین هاي کیش باز می نمود گفت جز ابوبکر و عمر کسی را با این
ویژگی نمی شناسم بنگرید به " اسد الغابه " ج 3 ص 216 "، الصواعق " ص 10 و 20 " تاریخ الخلفا " از سیوطی ص
گواهی هاي پیامبر و یارانش بر دروغ بودن لاف هاشان
صفحه 24 از 245
امینی گوید: کاش می دانستم این گروه را چهشده است که به این لاف زنی هاي میان تهی پرداخته اند؟ و به بافتن این دروغ هاي
شاخدار؟ و به راندن ساده دلان توده به سوي لغزش گاه ها و تیرهترین روزها؟ و به بازداشتن ایشان ازروشن راه درستی و همواره
زمینه راستی، که تنها با گام زدن در آن می توان مردان را شناخت و مرز منش هاي گذشتنگان را دریافت .
آیا این برداشتها با آواي پاك ترین آئین گذاران ناسازگار نیست که به فاطمه می گوید: آیا خشنود نیستی که من تو را به
همسري کسی درآوردم که از همه مسلمانان زودتر به اسلام گرویده و داناترین ایشان است؟
و با این سخن او به وي: من تو را به زنی به بهترین پیروانم و داناترین ایشان دادم .
و این سخن او: به راستی علی از میان یاران من نخستین کسی است که اسلام آورده و دانش او از همه ایشان بیشتر است .
و این سخن او: پس از منداناترین تودهام علی است .
و این سخن او: من شهر دانشم و علی در آن است .
و این سخن او: علی پیمانه دانش من است .
و این سخن او: علی دروازه دانش من است .
[ [ صفحه 25
و این سخن او: علی گنجور دانش من است .
و این سخن او: علی انبان دانش من است .
و این سخن او: من خانه فرزانگیام و علی در آن است .
و این سخن او: منخانه دانشم و علی در آن است .
و این سخن او: من ترازوي دانشم و علی دو کفه آن است .
و این سخن او: من ترازوي فرازنگیام و علی زبانه آن است .
و این سخن او: استادترین پیروان من در دادرسی علی است .
و این سخن او: استادترین شما در دادرسی علی است و بسیاري گزارش هاي پاکیزه همانند آنچه گذشت .
آیا آن برداشت هاي درون تهی، ناسازگار نیست با آنچه در برگردان پارسی همین نگاشته ج 5 ص 171 تا 180 گذشت؟ و با آنچه
در جلد ششم زیر نشانی " نوادر الاثر = برجا مانده هاي کمیاب ر درباره دانش علی آوردیم و همه جا با انگشت نهادن بر سخنان
نخستین یاران پیامبر و کسانی که با نیکوئی در پی ایشان افتادند - همچون عایشه، عمر، معاویه، پسر عباس، پسر مسعود، عديپسر
حاتم، سعید پسر مسیب، هشام پسر عتبه، عبد الله پسر حجل، عطاء
کجا می توان به جز فرمانرواي گروندگان علی، هیچ کس از توده مسلمان را داناترین ایشان شمرد با اینکه ما در بر گردان پارسی
179 دیدیم دانشوران همداستانندکه تنها علی درود بر او باد - و نه دیگران - بوده که دانش پیامبر - همین نگاشته - ج 5 ص 180
- درودخدا بر وي و خاندانش - پس از مرگ وي به او رسیده با این که در همانجا گزارش درستی را دیدیم که از سرور ما
فرمانرواي گروندگان رسیده که گفت: به خدا سوگند من برادر و دوست و پسر عموي اویم و دانش او پس از درگذشتش به من
رسیده پس کیست که به او سزاوارتر از من باشد؟
[ [ صفحه 26
صفحه 25 از 245
وانگهیاگر این خواب ها درست باشد کدام نشانه ناچیز از دانش خلیفه در دست داریم که نمونه اي باشد از افزونی یافتن او با سر
کشیدن آن کاسه از دستبزرگ ترین پیامبران؟ سخن او درباره " اب؟ " یا برداشت وي از " کلاله " و " بهره نیا و مادر بزرگ
پدري و مادري از مرده ریگ نواده " و جانشینیپیامبر و دیگر زمینه ها؟ آیا با همینسرمایه هاي دانش بوده است که او و دوستش
هنگامی که پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - نیز زنده بوده در پیرامون کیش وي دستورهائی می داده اند؟
کدامین سینه است که پیک خداوندهر چه را خدا در سینه خودش - درود خدا بر وي و خاندانش - ریخته اند در آن بریزد و آنگاه
هیچ دانشی از آن تراوش نکند؟ مگر نه اینکه " از کوزههمان برون تراود که در اوست؟"
تو نیک می دانی که پذیرفتن آن همه گزارشهاي درستی که از گفته هاي پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - و از گفته
هاي یاران او و شاگردان ایشان درباره دانش فرمانرواي گروندگان به او - درود بر او - رسیده و سپس سازشدادن میان آن ها و
برداشت هاي گزافه اي که درباره دانش بوبکر گذشت ما را ناگزیر می کند بگوئیم او از پیک خداوند هم داناتر بوده است زیرا
دیدیم علی و پیامبر - درود خدا بر آندو و خاندانشان - در برتري ها بردارند و علی همتاي برادر پاك خویش است و روان وي در
همه سرافرازي ها، که دانش وي پس از مرگش به او رسیده ودروازهو گنجور و پیمانه و انبان دانشوي است، (پس داناتر شناختن
بوبکر از علی ما را بر آن می دارد که وي رااز پیامبر نیز داناتر بشماریم) و منگمان ندارم همه آن گروه - و شاید بیشترشان نیز -
چنین برداشتی را بپذیرند آري کسی که از گزافگوئی درباره بوحنیفه و داناتر انگاشتن او از پیک خداوند - درود خدا بر وي و
خاندانش - در رشته داوري خودداري نکند - که در جلد پنجم ص 279 از چاپ دوم گذشت - چنین کسی از چنین
برداشتیدرباره بوبکر که از بوحنیفه برتر استپروا نخواهد داشت .
[ [ صفحه 27
اي پیروانابن حزم و ابن تیمیه و ابن کثیر و ابن قیم جوزیه این است گزافگوئی گوشخراشی که سخت باید دشمن داشت نه آنچه
شیعه می گوید
نشانه هایی بر داناتر بودن بوبکر و بررسی آن
تنها او می دانسته که پیامبر هم می میرد
نخستین نمونه از نمونههاي دانش جانشین پبامبر در دیده باقلانی از پیشینیان - چنانکه در " تمهید " وي ص 191 آمده - و در دیده
سید احمد زینی دحلان از پسینیان - چنانکه در ج 3 ص 376 از " سیره " وي که در کنار نگاشته " حلبی " چاپ شده آمده -
همان آگاه کردن مردم است به مرگ پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش - و گفتگوي او با عمر پسر خطاب بر بنیاد
سخن خداي گرامی و فرزانه: محمدنیست مگر برانگیخته اي، که پیش از او برانگیختگان درگذشتندآیا اگر در گذشت یا کشته شد
شما به پشت (= آئین پیشین) بر می گردید؟ تا پایان آیه
چه فراموش کارند آن دو نویسنده که ندانسته اند این رویداد براي هیچکدام از یارانپیامبر چنان پیچیده و در نیافتنی نبود و بسی
دور است که دانش آنان چه این اندازهبوده باشد زیرا آنان که قرآن بزرگوار را در سینه داشتند همه می دانستند که او- درود خدا
صفحه 26 از 245
بر وي و خاندانش - را مرگدریافته و این را نیز بر شالوده سرشتی می شمردند که خداوند در میان همه آدمیان نهاده و فرمان مرگ
را بر همه روان گردانیده و پایان زندگی و اندازه درنگ در گیتی در نزد او است وهیچکس را نرسد که بمیرد مگر با دستوري از
خدا که زندگی هر کس را در نامه سرنوشت او مرز نهاده اند و هر گروهی را مرگی است که چون مرگ ایشان فرا رسد نه یک
ساعت پس می افتند و نهپیش، پس از جنگ زدن در دامن قرآن بزرگ، بسی سخنان آشکار از خود او - درود خدا بر وي و
خاندانش - در جاهائی بیشمار نیز آویزه گوششان بود که به ویژه بازپسین دیدار خود از خانه
[ [ صفحه 28
خدا را با آن ها بیانباشت و از همین روي این دیدار رابه " حجه الوداع = دیدار بدرود " نام نهادند .
این هم که عمر، مرگ او - درود خدا بر وي و خاندانش - نمی پذیرفت نه از ناآگاهی در این زمینه ها بود زیرا پیش از آنکه
بوبکر آیه یاد شده را بر وي بخواند عمرو پسر زائده در مسجد پیک خداوند - درود خدابر وي و خاندانش - آن را بر وي و یاران
پیامبر بخواند و دنبال آن نیز سخن خداي برتر از پندار را یاد کرد که به راستی تو میرندهاي و البته آنان میرندگانند ولی آن مرد از
این گفتار و از بازگوگر آن روي بگردانید با این که عمرو پسر زائده از یاران بزرگ پیامبر است که پیک خداوند - درود خدا بر
وي و خاندانش - سیزده بار در هنگامی که براي جنگ از مدینه بیرون می شد او را به جانشینی خود درشهر گذاشت که این را
- نگارنده " الاصابه " نیز آورده است - ج 2 ص 523
نپذیرفتن گزارش مرگ پیامبر - و هم بیم دادن مردم از به زبان آوردن آن -همه اش تنها براي سیاست هوشمندانه ايبود که اندیشه
توده را از این پرسش که جانشین پیامبر کیست باز بدارد تا بوبکر سر برسد زیرا وي در آن هنگام -نه در آنجا بلکه - در بیرون
مدینه درسنح بود چرا که ساخت و پاخت ها در نهان انجام می گرفت
نمی بینی که بسیاري از بزرگان این دار و دسته براي سرباز زدن عمر از پذیرفتن مرگ او - درود خدا بر وي و خاندانش - بهانه
هائی تراشیده اند تا کسی وي رانادان نشمارد چنانکه یکی می نویسد: این واکنش از شوریدگی مغز و آشفتگی دل وي بوده که
رویدادهاي آشکار را بهفراموشی سپرده یکی هم این پاسخ را دست آویز گرفته که: با درگذشت پیامبر - درود خدا بر وي - سختی
اندوه، اندیشه عمر را ناچیز گردانیدتا آن جا که می گفت: به خدا او نمرده بلکه
[ [ صفحه 29
به سوي پروردگارش رفته
پاسخ وي با پیامبر یکسان بوده
(نمونه دوم) ابن حجر نمونه هاي دیگري از دانش این جانشین پیامبررا آورده و آنها را دست آویزي گردانیده است براي این که
وي را بی چون چرا از همه یاران پیامبر داناتر بشمارد یکی گزارشی است که بخاري در" صحیح " خود در پیرامون سازش در
رویداد حدیبیه از زبان عمر پسر خطاب - خدا از وي خشنود باد - آورده که گفت: به نزد پیامبر خدا - درود خدا بر وي - شدم و
پرسیدم اي پیامبر خدا آیا تو پیامبر راستین خدا نیستی؟ پاسخ داد آري پرسیدم مگر نه ما در راه درستی هستیم و دشمن ما در راه
صفحه 27 از 245
نادرستی؟ پاسخ داد آري . پرسیدم پس چرا ما با همه پیروي از کیش خود زبونی را بر خویش هموار کنیم؟ پاسخ داد: به راستی من
پیک خداوند هستم واز فرمان او سر نمی پیچم و او یاور من است گفتم مگر تو به ما نگفتی که ما به خانه خدا خواهیم رفت و در
پیرامون آن خواهیم چرخید؟ پاسخ داد آري ولی آیا گفته بودم که همین امسالخواهیم رفت؟ گفتم نه گفت پس به راستی که در
آینده تو به سويآن رهسپار شده و پیرامون آن خواهی چرخیدگفت که: سپس به نزد بوبکر - خدا از وي خشنود باد - شدم و
گفتم: ابوبکر مگر این مرد پیامبر راستین خدا نیست؟ گفت آري گفتم مگر نه ما در راه راست هستیم و دشمن ما در راه نادرستی؟
گفت آري گفتم پس چرا ما با همه پیروي از کیش خود زبونی را بر خویش هموار کنیم؟ گفت: هان اي مرد البتهوي برانگیخته
خدا است و از فرمان پروردگارش هرگز سر نمی پیچد و او نیزیاور وي است تو هم چنگ در دامن ويزن که به خدا سوگند او در
راه راست است گفتم مگر به ما نمی گفت که به زودي براي دیدار و گردش در پیرامون خانه خدا می رویم؟ گفت آري ولی آیا
تو را آگاهی داده بود که همین امسال می روي؟ گفتم نه گفت پس به راستی کهدر آینده براي دیدار و گردش در پیرامون آن
خواهی رفت .
امینی گوید: آیا در گزارش بالا بیش از این هم چیزي دارد که بوبکر به پیامبري برانگیخته خدا گرویده؟ و خواه ناخواه هر کس بر
این بنیاد اندیشه گردن
[ [ صفحه 30
نهد می بیند که وي - درود خدا بر وي و خاندانش - از فرمانخدا سر نمی پیچد و او نیز یاور وي است و البته نوید هر رویدادي را
که داده ناچار در همان هنگام خود، پیش خواهد آمد، اگر براي روبرو شدن با آن نیازمند به گذشت روزگار نباشیم بیدرنگ
وگرنه در همان هنگامی که ویژه آن است رخ می دهد و بر این بنیاد از دیر و زود شدن آن در پرتگاه دو دلی نباید افتاد .
ین برترین مرزي است که با پشتگرمی به گزارش بالا براي منش بوبکر می توان یاد کرد که این نیز ویژه او نیست و همه مسلمانان
در این زمینه، همتاي اویند پس چگونه میتوان آن را نشانه اي بر این دانست کهبوبکر بی چون و چرا از همه یاران پیامبر داناتر بوده
است؟ اگر عمر آنپرسش را از هر کدام از دیگر یاران نیز می کرد همان پاسخی را می شنید کهاز ابوبکر و همان پاسخ را که از
پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - و همان پاسخ را که از همه مسلمانان تا پایان گیتی . و تو در نزد هیچ کس از ایشان به
جز این برداشتی نخواهی یافتو اگر به آن گونه سر سخن را با کسی باز کنی به جز آن پاسخی نخواهی شنید، مگر عمر این پرسش
را - جز ابوبکر -از هیچکس از یاران پیامبر کرده بود که پاسخی به جز آنچه از وي شنیده بشنود تا ما بیائیم و با آن دست آویزوي
را - کم و بیش از کسان دیگر داناتر بینگاریم؟
مگر در اینجا پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش -می خواسته در پاسخ عمر چیزي از دانستنی هاي دشوار و پیچیده اش را
بنماید که چون پاسخ بوبکر با او یکساندرآمد بی چون و چرا داناترین همه یاران پیامبر شمرده شود؟ ابن حجر همه این ها را خود
می داند و از همین روي است که آگاهانه زمینه گزارشرا انداخته و در " صواعق " ص 19 می نویسد: او (بوبکر) از بزرگ ترین
کسانی است که اندیشه خود را براي دریافت فرمان خدا به کوشش وا داشتند بلکه در میان یاران پیامبر بی چون و چرا از همه داناتر
است و نشانه هاي آشکاري این برداشت را گواهی می کند ویکی از آن میان گزارش بخاري و جز او است که عمر در " سازش
حدیبیه " از پیک خدا - درود خدا بر وي - انگیزه این سازش را بپرسید و گفت چرا ما با همه پیروي از کیش خود زبونی را بر
خویش
صفحه 28 از 245
[ [ صفحه 31
هموار سازیم پیامبر - درود خدا بر وي - پاسخی به او داد کهپس از آن چون به نزد بوبکر شد و همانچه را از وي - درود خدا بر
وي - پرسیده بود از او نیز بپرسیداو هم پاسخی درست همانند آن را داد بی آنکهاز پاسخ پیامبر - درود خدا بر وي - آگاهی یافته
باشد . پایان .
ابن حجر با گفتار نیم بند و سر بسته اش خواننده را گمراه می سازد تا پندارد در آنجا گره کوري در کار بوده که ابوبکر گشوده با
پرسش دشواري در زمینه یکی از دانش ها پیش آمده که بررسی در آن نشانه اي نمایان بر این می تواند شد که کسی بی چون و
چرا داناتر از همه یاران پیامبر به شمار رود . ابن حجر هر چه خواهد بکند که البته دیدگان کاوشگران او را می پایدو خداوند نیز -
از پشت سر - شمار کارهایش را دارد .
تنها او می دانسته که پیامبر را کجا باید به خاك سپرد
(نمونه سوم) از نشانه هاي نمایانی که ابن حجر بر داناتر بودن این جانشین پیامبر در برابر همه یاران او - بی چون و چرا یافته،
گزارشی است که بی هیچ زنجیرهدرستی در " صواعق " ص 19 از زبان عایشه آورده که او گفت: چون پیک خداوند - درود خدا
بر وي - درگذشت دورویان سر برداشتند و تازیان روي از آئین برتافتند و انصار به پشت سرباز گشتند، اگر آنچه بر سر پدرم
ریخت برکوه هاي استوار فرود می آمد به سستی می گرائید ولی بر سر هیچ سخن، با یکدیگر ناسازگاري ننمودند مگر پدرم
درجدا نمودن و آماده ساختن آن پیشی جستگفتند پیک خدا - درود خدا بر وي - راکجا به خاك سپاریم؟ در این زمینه دانشی
در نزد هیچکس نیافتیم تا بوبکرگفت از پیک خداوند - درود خدا بر وي - شنیدم می گفت ": هیچ پیامبري جان نمی سپارد مگر
در زیر همان جایگاهی که در آن جا در گذشته به خاك سپرده می شود " . و باز درباره آنچه از وي بر جاي مانده بود برداشت
هاي گونه گون نمودند و در این زمینه نیز دانشنی در نزد هیچکس نیافتیم تا بوبکر گفت از پیک خدا - دورد خدا بر وي - شنیدم
می گفت: البته ما گروه پیامبران مرده ریگی براي بستگان خود نمی گذاریم و آنچه از ما می ماند به هزینه هاي نیکو کارانه خواهد
رسید .
سپس می نویسد: برخی گفته اند این نخستین ناسازگاري بود که میان یاران
[ [ صفحه 32
پیامبر در گرفت تا برخی از ایشان گفتند او را در مکه - زادگاه وجاي پرورشش - به خاك می سپاریم و برخی: در مسجد وي و
برخی: در گورستان بقیع و برخی: در بیت المقدسآرامگاه پیامبران، تا بوبکر ایشان را از آنچه می دانست آگاهی داد و ابنزنجویه
گفت این آئین نامه اي است که از میان همه کسانی که با پیامبر به مدینه کوچیدند یا در آن شهر وي را یاري کردند تنها بوبکر
راست رو آن راگزارش کرده و دیگران از اندیشه خود به سخن او بازگشتند .
امینی گوید: از این گزارش بی زنجیره اي که از زبان عایشه آورده اند بیشترین چیزي که در می یابیم این است که بوبکر دو حدیث
از پیک خداوند - درود خدا بر ويو خاندانش - آورده که میان کسانی که در آنجا می بودند در آن دو زمینه او آن را شنیده بود
و بس . پس اگر بیائیم و هر چند با تیري که در تاریکی بیاندازیم و خود را با زور بهتاخت واداریم - تنها با این دست آویز- بوبکر
صفحه 29 از 245
را از همه یاران پیامبر - داناتر بشماریم - آن هم از کسانی که در آنجا نیز نبوده یا آن دو حدیث را می دانسته ولی آن هنگام در یاد
نداشته اند - پس چه باید گفت درباره کسانی که هزاران از حدیث هاي فراهم آمده اي را گزارش کنند که هیچ یک از آن ها یا
بیشتر آن ها را بوبکر گزارشنکرده - و با این همه هیچکس از ایشانرا نیز داناتر از همه یاران پیامبر -یا دست کم داناتر از بوبکر -
نشمرده اند؟
مگر او همان نیست که چنان برداشت هاي نسنجیده و شگفت آوري درباره " اب " و " کلاله " و " بهره نیا و مادر بزرگ پدري و
مادري از مرده ریگ نواده " و دیگر اندیشه هاي ناسنجیده داشته مگر نه او آئین نامه هاي ارجمند پیامبر را از ماننده هاي مغیره پسر
شعبه و محمد پسر مسلمه و عبد الرحمن پسر سهیل و دیگر مردمان ناچیز فرا می گرفت؟
گویا ابن حجر (= سنگ زاده) مردم را نیز مانند خود انگاشته و می پندارد که آنان نیز زاده سنگ اند که تنها می شنوند ولی چیزي
را با خرد خویش روبرو
[ [ صفحه 33
نمی کنند . آیا این مرد نمی گوید روزي که پیک خدا - درود خدا بر وي و خاندانش - بانگ برداشت و سخن زیر را بر زبان راند
یاران او از آواي وي چهدریافتند:
-1 در میان آرامگاه و منبر من گلزاري از گلزارهاي بهشت است. و نیز این سخن او - درود خدا بر ويو خاندانش:
-2 در میان سرا و منبر من گلزاري از گلزارهاي بهشت است . و نیز از این سخن او -درود خدا بر وي وخاندانش:
-3 در میان خانه تا منبر من گلزاري از گلزارهاي بهشت است . و نیز از این سخن او - درود خدا بر وي و خاندانش:
-4 در میان منبر تا خانه عایشه گلزاري از گلزارهاي بهشت است . و نیز از این سخن او - درود خدا بر وي و خاندانش:
-5 هر که شادمان می شود که در گلزاري از گلزارهاي بهشت نماز بگزارد در میان منبر و آرامگاه من نماز بگزارد .
که حدیث نخستین را بخاري گزارش کرده استو نیز احمد، عبد الرزاق و سعید پسر منصور، بیهقی در " شعب الایمان = دور
گرویدن، " خطیب و بزار و طبرانیو دار قطنی و ابو نعیم و سمویه و ابنعساکر، آن هم از زبان این میانجیان که همه از یاران
پیامبرند:
جابر، سعد پسر ابو وقاص، عبد الله پسر عمرو ابو سعید خدري .
برگردید به " تاریخخطیب " ج 11 ص 228 و 290 "، ارشاد الساري " از قسطلانی ج 4 ص 413 که زنجیره گزارشی بزار را در این
زمینه درست شمرده و
[ [ صفحه 34
گفته: در نزد بزار زنجیره اي دارد که مردان میانجیآن شایسته پشتگرمی اند "، کنز العمال " ج 6 ص 254 شرح نووي بر " صحیح
مسلم " که در کنار " ارشاد " چاپ شده ج 2 ص 103 " تحفه الباري " که در زیر " ارشاد " چاپ شده - ج 4 ص 412 سمهودي
نیز در " وفاء الوفاء " ج 1 ص 303 آن را از دو نگاشته بخاري و مسلم آورده و زنجیره گزارشی بزار را درست شمرده است .
حدیث دوم را نیز بخاري و مسلم آورده اند - نیز ترمذي، احمد، دار قطنی، ابویعلی، بزار، نسائی، عبد الرزاق، طبرانی، ابنالنجار، و
همگان از زبان اینان: جابر، عبد الله پسر عمر، عبد الله مازنی و بوبکر .
صفحه 30 از 245
برگردید به " صحیح بخاري، نامه نماز = کتاب الصلاه " بخش برتري زمین میان آرامگاه و منبر و نامه دیدار از خانه خدا = " کتاب
الحج " و " صحیح مسلم، نامه دیدار از خانه خدا = کتاب الحج " بخش " برتري زمینی که میان آرامگاه و منبر او - درود خدا بر
وي - است، " تیسیرالوصول " ج 3 ص 323 "، تمییز الطیب = پاکیزه ها را جدا کنیم " ص 139 که می نویسد: در درستی آن
همداستانند "، کنز الدقائق " ص 129 "، کنز العمال " ج 6 ص 254 " الجامع الصغیر " که بر بنیاد آنچه در " الفیض القدیر - " ج
5 ص 433 آمده - آن را درست شمرده و گوید گزارشی است که از بس بازگو گران آن فراوانند گمان نمی توان برد از پیامبر
نباشد "، تحفه الباري " که در زیر " الارشاد " چاپ شده - ج 4 ص 412 " وفاء الوفا " ج 1 ص 302 و 303 که زنجیره احمد و
بزار را در گزارش آن درست شمرده است .
حدیث سوم را نیز اینان از راه جابر یا عبد الله مازنی گزارش کرده اند: احمد، شاشی، سعید پسر منصور و خطیب، چنانکه در"
تاریخ خطیب " ج 3 ص 360 آمده است و نیز در " کنز العمال " ج 6 ص 254 و در شرح نووي بر " صحیحمسلم " که در کنار"
- الارشاد " چاپ شده - ج 6 ص 103
حدیث چهارم نیز - بر بنیاد آنچه در " ارشاد الساري " ج 4 ص 413 و در
[ [ صفحه 35
"وفاء الوفاء" ج 1 ص 303 آمده - در " اوسط " طبرانیاز زبان بوسعید خدري گزارش شده است .
حدیث پنجم را نیز - چنانچه در " کنز العمال " ج 6 ص 254 آمده - دیلمی از زبان عبید الله پسر لبید بازگو کرده است .
ابن ابی الحدید در " شرح " خودمی نویسد - ج 3 ص 193 - می گویم: چگونه در جاي به خاك سپردنش سخنان ناسازگار بر
زبان راندند با آن که خود به ایشان گفته بود ": مرا بر بسترم در همین جاي خانه ام کنار آرامگاهی هم بگذارید " و این سخن
آشکاري می رساند که او باید در همان خانه اي به خاك رود که ایشان را در آن فراهم آورده بود - که خانه عایشه باشد - پایان .
این حدیث - بر بنیاد آنچه حافظ سیوطی در " الخصایص الکبري "ج 2 ص 276 - می نویسد - ابن سعد و ابن منیع و حاکم و
بیهقی و نیز طبرانی . در " الاوسط - " از راه پسرمسعود گزارش کرده اند .
آیا این حجر می پندارد که یاران پیامبر پس از اینهمه سخنانی که در زمینه یاد شده از او شنیدند هنوز آن گلزار پاکی که پاکترین
پیامبران، ایشان را از آن آگاهکرده و دستور به نماز خواندن در آنجا را داده بود نمی شناختند؟ یا گمان دارد ایشان آرامگاه و منبر و
گلزار میان آن دو را شناخته و با سخنی که از او - درود خدا بر وي و خاندانش - گرفتند نزدیک مرزهاي آن درنگ کرده و سپس
در این که آرامگاه پاك، کجاي آن باید باشد برداشت هاي گوناگون آوردند تا بوبکر آن را آشکارساخت و با همین سادگی، بی
چون و چراداناترین ایشان گردید؟
با این که اگر گزارش وي در به خاك سپردن او درست می بود بایستی پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش - آن را براي
کسی بگوید که خود به وي سفارش کرده است پس از مرگش او را بشوید و به خاك سپارد و براي کسی که
[ [ صفحه 36
پوشاندن جامه مرگ را بر او و شستن و در خاك نهفتنش را به گردن گرفت و براي کسی که خود می داند بپا خواهد خاست و
نیمه شب بی این که کسی جز از خانواده وي در آنجا باشد او را جامه مرگ می پوشاند و در خاك پنهان می کند- که در ج 13
صفحه 31 از 245
ص 262 از ترجمه غدیر گذشت - نه براي کسی که در چنین جائی نخواهد بود و در آن هنگام خوابی سنگین بر پلک هایش چیره
می شود، هر کس خواهد براي پس از مرگ سفارش هائی کند، برگزیدن جا براي آرامگاه را ازچشمگیرترین زمینه ها می شمارد
چه رسدکه سرور آدمیان باشد و این نگرش را گزارشی استوار می دارد که ابویعلی ازحدیث عایشه آورده (هر چند با حدیث خود
او از پدرش ناسازگار است) که گفت: در این که آرامگاه او - درود خدا بر وي و خاندانش - کجا باشد سخنان گوناگونی به میان
آمد تا علی گفت: به راستی خداوند جائی را که پیامبرش در آن، جان سپرده از همه جاي دیگر دوست تر می دارد .
"الخصایص الکبري " ج 2 ص 278 و شاید براي برابري با همین حدیث بوده که آنگزارش را نیز آفریده و به زبان بوبکرنهاده اند
.
اگر چنانچه ابن حجر می نویسد در هنگام به خاك سپردن آن پیکرپاك، گفتگوئی در می گرفت، البته گزارش آن، زبان به زبان
می گشت و نگارندگان سرگذشت نامه ها و دفترها یکی پس از دیگري از زبان یاران پیامبر که در آن روز در کنار هیاهو ایستاده و
فریادها را شنیدند بازگو می کردند . نه باز نمودنش ویژه برگ هاي " صواعق " و ماننده هاي آن از نگاشته هاي نوخاستگان می
گردید نه یگانه گزارشگر کم و بیش از زمینه آن، عایشه می بود که تازه او - یا تنهاکسی که گزارش یاد شده را از زبان وي آورده
اند - خود می گوید: ما از به خاك سپرده پیک خدا - درود خدا بر وي - آگاه نشدیم تا در دل شب آواز بیل هائی را شنیدیم که
براي هموار ساختن آرامگاهش به کار می رفت آنگاه این سخن را چگونه با آن یکی سازگار گردانیم؟
[ [ صفحه 37
و تازه آئین نامه یاد شده دستوري درباره همه پیامبران را در بر دارد و نخستین چیزي که این پندار را پوچ می نماید آرامگاه نخستین
ایشان آدم - درود بر او - استکه در مکه درگذشت و در هند در پاي کوهی که هنگام فرود آمدن از آسمان بهآنجا گام نهاد در
خاك رفت - یا به گفته برخی - در پاي کوه ابو قبیس در مکه .
دوست خدا ابراهیم - درود بر اوو بر پیامبر ما و خاندانش - نیز از عفرون پسر صخر شکافی در دل کوه را کهدر حبرون بود بخرید و
همسرش ساره را در آن به خاك سپرد و خود وي و سپس پسرش اسحاق نیز در همان جا به خاك رفتند .
یعقوب - درود بر او - نیز درمصر درگذشت و یوسف - درود خدا بر او - از پادشاه مصر دستوري خواست تا با کالبد پدرش بیرون
شده وي را نزد خاندانش به خاك سپارد، او بپذیرفت وبزرگان مصر نیز با وي بیرون شده او را در همان شکاف کوه که در حبرون
بودبه خاك سپردند .
تنها او می دانسته پیامبران ارث نمی گذارند
اشاره
(نمونه چهارم) برویم سراغ گزارشی که بوبکر - و تنهااو - درباره دارائی هاي به جا مانده از پیامبر داده، در این زمینه نیز ابن حجر
خیلی زود سخن خود را پس می گیرد . زیرا می بینی در این جا - ص 19 - چنان می پندارد که ": تنها ابوبکر این گزارش را داده
و به این گونه یکی از نمایان ترین نشانه ها رابر داناتر بودن خویش از همگان آشکار کرده " ولی در ص 21 برداشت خود را چنین
می نویسد که ": علی و عباس و عثمان و عبد الرحمن پسر عوف و زبیر وسعد و زنان پیامبر همه این سخن را اززبان پیامبر بازگو
کرده اند " و می نویسد ": همه می دانستند که البته پیامبر
صفحه 32 از 245
[ [ صفحه 38
- درود خدا بر وي - چنین گفته و بوبکر تنها کسی بود که نخست آن را به یاد آورد سپس نزد دیگران آن را به یاد آوردند" .
این یک بام و دو هوا که در سخنان این مردمی بینی از چیست؟ و چه انگیزه ايدارد که آنچه را خود نخست آورده سپس فراموش
می کند؟ آیا داناتر بودن کسیتنها بر این بنیاد است که نخست یک گزارش را به یاد آرد؟ یا پیش از دیگران آن را بر زبان راند؟
هر کداماز این دو که باشد - چنانچه می بینی - تنها برتري یک تن را در به یاد آوردن می رساند و نه در دانستن .
چرا پیامبر آن سخن را به وارثانش نگفت
تازه اگر پیک خداوند - درود خدا بر وي و خاندانش - چنان سخنی می گفت باید آن را براي خانواده و کسانش آشکار سازد که
براي بردن آنچه از وي مانده سر بر ندارد، و در چنگ زدن بهآئین هاي همگانی که در فرازهاي قرآن بزرگوار و آئین نامه هاي
ارجمند پیامبر درباره بهره آدمی از مرده ریگبستگان خود آمده دست افزاري نداشته وگفتگو و فریادي در نگیرد که شور بختیو
کین توزي به همراه بیارد و جگر گوشه پاك او با دلی پر از خشم به یاران پدرش جان نسپارد تا این رویدادها در میان دسته هاي
پی در پی که در یکی از آن دو راه افتاده اند، انگیزه کینه و دشمنی نگردد چرا که او- درود خدا بر وي و خاندانش - براي زدودن
همین رنج ها و بستن پیمان برادري میان توده ها و یکان یکان از مردم برانگیخته شد .
آیا او - درود خدا بر وي و خاندانش - این بینش را نداشت که بداند تا آگاهی خانواده و کسانش از فرمانی که او - درود خدا
بروي و خاندانش - ویژه آن است و - بر بنیاد آن - آئین ارث دگرگون می شود چه آشوب هائی به راه می اندازد؟ چنین اندیشه
اي درباره او روا نیست با این که آئین وابسته به مرگ ها و آزمایش ها و داوري ها و پیش آمدها و شورش ها و رویدادهاي
سهمگین نزد او است .
بزرگ ترین مردان راست رو، فرمانرواي گروندگان و همسر او بزرگ ترین بانوان راست رو - درودهاي خدا بر آن دو و خاندان
آن دو - که آمدند و آنچه را از
[ [ صفحه 39
پیامبر - درود خدا بر وي و خاندانش - به جاي مانده و به جنگ بوبکر افتاده بود از آن خوددانستند آیا گمان داري این کار را
پساز آن کردند که آن آئین نامه پنداري را دانسته و راست شمردند ولی براي ربودن کالاي بی ارزش کیتی آن را ندیده گرفتند؟
یا آنچه را بوبکر بر زبان آورد نمی دانستند؟ ما با چنگ زدن در دامن نامه خدا و آئین نامه پیامبر - پیشگاه آن دو را پاك تر از این
می شماریم که از آئین نامه استوار پیامبر آگاهی یابند و آن را ندیده بگیرند یا با نادانی از راه راست بلغزند .
فدك را پیامبر به فاطمه بخشیده بود
اشاره
چرا باید لاف زنی بوبکر را در زمینهاي پذیرفت که هم با نامه خدا و آئین نامه خدا و آئین نامه پیامبر نمی سازد و هم در آن باره
تنها راه آگاهی، پرسش از خویشان بازمانده او است - درود خدا بر وي و خاندانش - و از کسی که به دستور خودش پس از مرگ
صفحه 33 از 245
او باید به انجام سفارش هاي ویژه اش پردازد و اوخود از آغاز که در انجمن ها و میان گروه ها آوا براي خواندن مردم به سويخدا
برداشته وي و این سمت وي را شناسانده است چرا گوش شنوائی نبود تابداند بانوي راست رو و همسر پاك نهاداو می گفتند"
فدك بخششی است از برانگیخته خدا - درود و سلام خدا بر وي و خاندانش - به ما " و این را نیزجز از راه خود آن دو نتوان
دانست مالک پسر جعونه از زبان پدرش آورده که گفت: فاطمه به بوبکر گفت: به راستی پیک خداوند - درود خدا بر وي -فدك
را براي بهره برداري من نهاده آنرا به من ده، علی پسر ابوطالب نیز به سودش گواهی داد او گواهی دیگر خواست، ام ایمن هم
گواهی داد ولی اوگفت: اي دختر پیک خدا می دانی که جزبا گواهی دو مرد یا یک مرد و دو زن گواهی رسا و روا نیست و وي
ناگزیر رو گردان شد .
و به گزارش خالد پسر طهمان، فاطمه - خدا از وي خشنود باد- به بوبکر
[ [ صفحه 40
- خدا از وي خشنودباد - گفت: فدك را به من ده که پیک خدا - درود خدا بر وي - آن را براي من نهاده است وي از او گواه
خواست اوام ایمن و رباح بنده پیامبر
- درود خدا بر وي - را آورد تا به سود او گواهی دادند ولی وي گفت دادرسی به سود تو جز با گواهی یک مرد و دو زن روا
نیست .
تازه می پرسیم آن بانوي پاکنهاد و راست رو - درود خدا بر وي - چرا بر سر خشم آمد؟ مگر نه از زبان پدر پاکش درباره او می
نویسد: خداوند با خشنودي او خشنود می شود و با خشم گرفتنش به خشم می آید؟ آیا دگرگونی او از فرمانی بود که پدرش
آشکار کرده؟ که او نیز " از سر هوس سخن نمی گوید و گفتار وي جز آنچه خداوند بر وي فرو می فرستد نیست " چنین گمانی
درباره زهرا نشاید برد . یا چون این فرمان بران را راست روي درستکار از او گزارش کرده که می خواسته دستور آئین را روان
گرداند، با آن که سخن وي را باور داشته از ويرنجیده؟ ما پیشگاه جگر گوشه پیامبر را که بنیاد آشکار قرآن در فراز پاك انگاري
= "آیه تطهیر " پاکی او را روشن ساخته از این بد نامی بر کنار می شماریم، پس تنها انگار سومی می ماند که او گزارشگر را به
درستکاري نمی پذیرفته یا زمینه گزارش را تباه شده می شمرده و آن را دستوري ناساز با نامه خدا و آئین نامه پیامبر می دانسته و
همین او را برانگیخته است تا روسري بر سر بیافکند و چادر بر خویش بپیچد و در میان گروهی از پرستاران و زنان خویشاوندش
چنان راه افتد که دامن ها بر زمین کشیده شود وگام برداشتنش - بی کم و کاست - پیک خداي را به یادها آرد تا بر بوبکر درآید
که میان گروهی از آن کسان که با پیامبر به مدینه کوچیده یا در آن شهر وي را یاري داده و دیگران نشسته، سپس براي وي پرده
اي بکشند تا چنان
[ [ صفحه 41
ناله اي سر دهد که توده را بهگریه اندازد و انجمن را بلرزاند و آنگاه اندکی درنگ کند تا گریه اي که بیخ گلوها را گرفته آرام
شود و جوشش ایشان فرو نشیند .
فرازهایی از سخنرانی او درگیر و دار فدك
صفحه 34 از 245
پس زبان به سپاس و ستایش خداي - که بزرگ و گرامی است - و به درود بر پیک خدا بگشاید - که درود خدا بر وي و
خاندانش - آنگاه بگوید آنچه گفت و این هم چند فراز آن: اکنون شما می پندارید که پس از مرگپیامبر آنچه از وي مانده به ما
نمی رسد، آیا دستور روزگار نادانی و پیشاز اسلام را می جوئید؟ فرمان چه کسیبهتر از خداست براي آنان که او را باور دارند؟
پسر ابو قحافه (= پدر بوبکر) تو آنچه را از پدرت پس از مرگ بماند ببري و من نه؟ به راستی آئینی ساختگی و سهمناك آورده اي
اینکتو و این شتر افسار بسته و پالان نهاده ببرش تا روز رستاخیز به دیدارتآید که براي داوري، خداوند نیکو استو براي راهبري،
محمد و براي بیم دادن، رستاخیز و چون بازپسین روز سررسد دروغ پردازان و بیهوده گویان زیانکار خواهند شد . سپس روي به
آرامگاه پدر - درود و سلام خدا بر ويو خاندانش - نمود و گفت:
"پس از توپیش آمدهائی سخت و بگو مگوهائی در گرفت
که اگر تو می بودي رویدادهاي سهمگین، افزون نمی گردید
با از دست دادن تو چنانیم که گویا زمین بهره بارانش را از دست داده
بستگان تو به پریشانی افتاده اند، آنان را بنگر ودیده فرو مگذار
اي کاش پس از تو - و آنگاه که در گذشتی
و توده هاي خاك میان ما و تو جدائیانداخت - با مرگ روبرو می شدیم" .
[ [ صفحه 42
بود انگیزه اي که او را از دست کسانی که از خواسته او سرپیچیدند همچنان خشمناك نگاهداشت که چنانچه با گستردگی خواهی
دید تا بازپسین دام اززندگی خود پس از هر نماز بر ایشان نفرین فرستاد - درود خدا بر وي باد -
آیه هاي قرآن که می رساند پیامبران ارث می گذارند؟
اشاره
آئینی را که براي آنچه از پیامبر ما مانده بود نهادند آیا میان همه پیامبران روان می دارند؟ یا تنها ازویژگی هاي وي - درود خدا بر
وي و خاندانش - می شمارند؟ راه نخستین راگرامی نامه آسمانی بسته است زیرا خداي برتر از پندار می گوید: سلیماناز داود ارث
برد . سوره 27 - نمل - آیه 16 - و این هم زکریا است که به گزارش خداي پاك می گوید: بار خدایا مرا از نزد خویش فرزند و
. جانشینی شایسته ده تا از من و از دودمان یعقوب ارث ببرد . سوره 19 - مریم - آیه 5 و 6
آیا این آیه ها ارث بردن از سرمایه دانش پیامبري را می رسانند؟
همه می دانند ارث به راستی این است که آنچه کسی دارد پس از مرگ وي به فرمان خداوندگار پاك بهبازماندگانش رسد پس
اگر بیائیم و چنانکه این دار و دسته بر آن رفته اند خواست این فراز گرامی از نامه خدا را دانش و پیامبري بدانیم با آنچه از لایه
برونی اش بر می آید سازگار نیست زیرا پیامبري و دانش پس از مرگ کسی به بازماندگان نمی رسد، پیامبري، بستگی دارد به این
که خداوند چگونه بخواهد توده را در راه شایسته اندازد و کسانی که سزاوار آن هستند - از نخستین روز - این سرنوشت را
آفریدگار بر ایشان برگزیده و خداوند داناتر است که پیام گزاري خویش را در کجا بنهد و در گزینش او نیز نه دودمان و نژاد جاي
پائی دارد و نه نیایش و خواهش دیگران می تواند انگیزه شود که خداي برتر از پندار، کسی از بندگانش را به پیامبري برگزیند، به
صفحه 35 از 245
دست آوردن دانش نیز بسته به آن است که کسی در پی آن برودو بیاموزد .
و تازه زکریا - درود خدابر او - چنانکه از لایه برونی و چون و چرا ناپذیر آیه بر می آید - جانشینی از فرزندانش خواست تا آنچه
از وي می ماند به دست مردانی که خویشاوند پدري اویند - عموزادگان و دیگر نزدیکان - نیافتد و این خواسته تنها درباره دارائی
درست در می آمد وگرنه با چنان درخواستی نمی توانست
[ [ صفحه 43
مردان خویشاوند پدري را از پیامبري و دانشمندي بی بهره گرداند .
تازه می بینیم، پسندیدگی جانشین خود را که مرده ریگش به او می رسد بایستهشمرده و گفته ": پرودگارا او را پسندیده گردان"
و این نیز با پیامبري نمی خورد زیرا بر کنار بودن از همه گناهان و پاکی سرمایه هاي روانی و خوي ها، از پیامبران جدا شدنی نیست
پس سفارش دادن این منش ها براي ایشان نابجا می نماید آري اگر براي دارئی و کسی که آن را می برد این ویژگی ها را بخواهیم
درست است چون کسی که پس از مرگ دیگري به ردارائی وي دست می یابد کاهی پسندیدههست گاهی نه .
اگر هم بگوئیم چنان دستوري نه براي دیگر پیامبران بلکه ویژه پیک خداست - درود خدا بر روي و خاندانش - این نیز ما را ناگزیر
می سازد زمینه گسترده آن همه فرازهائی را که بهره هر کس را از مرده ریگ کسانش می نماید یکجا تنگ نمائیم و دربرابر آن
همه فرمان هاي همگانی یک آئین ویژه بگذاریم، آنگاه با این سخن که خداي برتر از پندار می گوید: خداوند شما را درباره
فرزندانتان سفارش میکند که پسر دو برابر دختر ببرد " سوره نساء - 4 - آیه 11 " و هم با این سخن خداي پاك: در نامه خداوندي،
برخی از خویشاوندان در بردن آنچه از مرده می ماند از برخی دیگر سزاوارترند " سوره انفال - 8 آیه 75 " و این گرامی سخن وي:
اگر کسی کالائی نیکو بر جاي گذارد سفارش کند که پس از مرگ او پدر و مادر و نزدیکانش بهره اي پسندیده برند " سوره بقره
2 - آیه 180 " با داشتن این فرازها نمی توان زمینه دستورهائی را که در نامه خداوندي رسیده تنگ کردو براي فرمان هاي -
همگانی آن آئینی ویژه نهاد مگر با راهنمائی پشتوانه اي استوار و چون و چرا ناپذیر نه با گزارشی که بازگو گران آن چندان نیستند
که گمان ناراستی یا لغزش بر ایشان نتوان برد و تازه لایه بیرونی آن را نشاید دستوري همگانی گرفت زیرابا آنچه از سر گذشت
پیامبران پیشین -درودهاي خدا بر ایشان و بر پیامبر ماو خاندانش - بر ما روشن است به هیچ روي نمی سازد .
[ [ صفحه 44
نه با گزارشی آنچنانی که نه بانوي راست رو توده بهآن پشتگر می تواند داشت و نه مرد راست رو ایشان که دانش پاك ترین
پیامبرانشان پس از مرگ وي به او رسیدو خداوندگار پاك در نامه خویشتن او را روان پیامبرش شمرده است - درود خدا بر آن دو
و خاندانشان .
نه با گزارشی آنچنانی که هرگز نه هیچیک از دل آگاهان توده آن را دانسته و نه پیشاپیش آنان خاندان پاك پیامبر که این دستور
ویژه ایشان بود - و با دستآویز آن - فرمان نامه خدا و گرامی آئین نامه پیامبر را درباره ایشان روا نداشته و از این که دارائی پدر
پاکشان به آنان رسد بی بهره گردیدند . با آنکه بر گردن او - درود خدا بر وي و خاندانش - بایسته بود که آنان را از این زمینه
آگاه سازد و روشنگريآن را به پس از هنگامی که نیازمند آنند باز نگذارد و تا بازپسین دم اززندگی اش آن را از همه خانواده و
کسان و همسر و پیروانش در دل خود پوشیده ندارد .
صفحه 36 از 245
نه با گزارشی آنچنانیکه توده را به آن همه شوربختی و خشم دچار ساخت و آتش کینه و دشمنی در سدههاي گذشته را هر چه
داغ تر برافروختهراه پیشروي آن را به فراخی باز نمود و - از همان نخستین روز - گروه مسلمانان را گرفتار پراکندگی کرد، تا
آشتی و سازش و یک زبانی از میان ایشان رخت بر بست که خداوند گزارشگر آن (و پدید آرنده این رویدادها) را- از سوي توده
- نیکو پاداش دهاد
وانگهی اگر بوبکر این گزارش خویش را راست می شمرد پس چرا با کار خود آن را بی ارج نموده نامه اي براي فاطمه راست رو
- درود خدا بر وي - نگاشت تافدك را به او باز گردانند؟ تا عمر پسر خطاب بر وي درآمد و پرسید این چیست؟ پاسخ داد نامه اي
است که نوشتم تا فاطمه آنچه را که از پدرش مانده بستاند . گفت: پس هزینه مسلمانان را از کجا می آري که تازیان- چنانچه می
بینی - به پیکار با تو سر برداشته اند؟ آنگاه عمر نامه را بگرفت و پاره کرد (چنانچه در " السیره الحلبیه " ج 3 ص 391 آمده
گزارش یاد شده را دختر زاده ابن جوزيآورده است)
و اگر آن گزارش درست بودو می باید سخن آن جانشین پیامبر را باور
[ [ صفحه 45
داشت پس با آن همه برداشت هاي ناساز با یکدیگر که پس ازوي نمودند چه باید کرد؟و این هم نمونه
-1 چون عمر پسر خطاب به جانشینی بوبکر نشست فدك را به بازماندگان پیک خداوند - درود خدا بروي و خاندانش - برگرداند
. تا علی پسر ابوطالب و عباس پسر عبد المطلب بر سر آن به کشمکش برخاستند و علی میگفت به راستی پیک خداوند - درود
خدا بر وي و خاندانش - در زندگی خود آن را براي فاطمه نهاده بود (و پس از او نیز به من می رسد) و عباس از پذیرفتن سرباز
می زد و می گفت: آن از خود پیک خدابوده و پس از درگذشت وي به من می رسد، کشمکش را به نزد عمر بردند و او از داوري
میان ایشان خودداري کرد و گفت من آن را به دست شما سپردم و شما به کار خودتان آشنا ترید .
برگردید به " صحیح بخاري " کتاب الجهاد و السیر باب فرض الخمس" نامه بررسی پیرامون پیکار در راه خداو سرگذشت ها و
بخش بایستگی پنج یک " ج 5 ص 3 تا 10 "صحیح مسلم " کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفی " بخش دستور در پیرامون آنچه
از دارائی هاينامسلمانان که به دست مسلمانان افتد "، " الاموال " از ابو عبید ص 11 کههمان گزارش بخاري را آورده و تنها دنباله
اش را انداخته "، سنن بیهقی" ج 6 ص 299 "، معجم البلدان " ج 6 ص 343 " تفسیر ابن کثیر " ج 4 ص 335 "، تاریخ ابن کثیر"
ج 5 ص 288 "، تاج العروس، ج 7 ص 166
براي دشنام گویی به علی عمویش را دشنام گو شناسانده اند
(نیم نگاهی به دیگر سوي) ما در پیرامون رسوائی هائی که در گزارش هاي این زمینهیافتهایم به بگو مگو نمی پردازیم ورنه
کشمکشی که اینان میان علی و عباس سراغ کرده اند - از بنیاد - پنداري بیش نیست چه رسد که به گزارش مسلم در "صحیح"
خود عباس به عمر گفت: اي فرمانرواي گروندگان میان من و این دروغگوي بزه پیشه و نیرنگ باز نادرستکار داوري کن
آیا عباس، سرور پاك و پاك نهاد خاندان پیامبر را با این دشنام و ناسزاها یاد
[ [ صفحه 46
صفحه 37 از 245
می کند؟مگر آیه " تطهیر = پاك انگاري " و دیگر آیه هاي نامه ارجمند را که درباره علی - فرمانرواي گروندگان - فرود آمده
در برابر خود نداشته؟ اگراین سخنان به راستی از او باشد دیگر چه ارج و ارزشی براي او توان نهاد و چگونه باید درباره او به
داوري نشست؟ آن هم هنگامی که می بینیم پیامبر پاك سرشت می گوید: هر کس علی را دشنام دهد البته مرا دشنام داده و هرکه
مرا دشنام دهد به راستی خدا را دنشام داده و هر کس خدا را دشنام دهدخداوند او را به رو و با دو سوراخ بینی اش در آتش
خواهد افکند
نه به خدا ما عباس را از این رسوائی هائی که بر وي بسته اند به دور می شماریم و بر آنیم که این دار و دسته، خود خوش می داشته
اند که سرور ما فرمانرواي گروندگان را به باد دشنام گیرند پس این گزارش را تراشیده و آن را دست آویز و پلی براي رسیدن به
خواسته خود شناخته اند " و خداوند میداند آنچه را در سینه ها نهتفه اند وآنچه را آشکار می سازند " درد دل را به سوي خدا می
بریم .
-2 چنانچه در سنن بیهقی - ج 6 ص 301 - آمده در روزگار عثمان پسر عفان، مروان پسر حکم فدك را تیول خود گردانید و این
هم جز با دستور خلیفه نبوده است
-3 چون معاویه پسر ابوسفیان بر سر کارآمد یک سوم فدك را تیول مروان پسر حکم ساخت و یک سوم آن را تیول عمرو -پسر
عثمان پسر عفان - و یک سوم آن راتیول یزید پسر معاویه - و این رویدادپس از درگذشت حسن پسر علی بود و از آن پس نیز
پیوسته در دودمان ایشان دست به دست می گشت تا روزگاري که مروان پسر حکم به پادشاهی نشست همه آن را که از آن وي
گردیده بود به پسرش عبد العزیز داد و عبد العزیز همآن را به پسر خود عمر پسر عبد العزیزبخشید .
[ [ صفحه 47
-4 چون عمر پسر عبد العزیز به جانشینی پیامبر نشست در یکسخنرانی خود گفت به راستی فدك از دارائی هائی بوده که خداوند
به پیک خود ارزانی داشته و مسلمانان نیز براي به دست آمدن آن نه اسبی دواندندنه سپاهی در کار گرفتند . پس فاطمه آن را از
پدرش بخواست و او گفت ترا نرسد که درخواستی از من کنی و مرا نرسد که بتو دهم، این بود که درآمد آن را به هزینه در راه
ماندگان می رسانید و سپس که بوبکر و عمر و عثمانو علی به سرپرستی توده نشستند همان برنامه پیک خداوند - درود و سلام
خدابر وي - را درباره آن پیاده کردند تامعاویه فرمانروائی یافت و آن را تیولمروان پسر حکم گردانید و مروان آن رابه پدرم و عبد
الملک بخشید و پس از آن دو به من و سلیمان و ولید رسید و چون ولید بر سر کار آمد از وي و سلیمان درخواست کردم بهره خود
را به من باز گذارند آن دو نیز بپذیرفتند تا همه آن به دست من افتاد و مرا هیچدارائی دوست تر از آن نبود گواه باشید که من آن را
برگرداندم و براي همان هزینه هائی نهادم که در آغاز ویژه آن بود.
-5 پس تا آن گاه که عمر پسر عبد العزیز فرمان می راند فدك در دست فرزندان فاطمه بود تا یزید پسر عبد الملک بر سر کار آمد
و از ایشان باز ستاند و دوباره به چنگ مروانیان افتاد که همچنان دست به دستبگردانند تا جانشینی پیامبر از میانایشان به در رود
-6 و چون ابوالعباس سفاح بر تخت نشست آن را بهعبد الله پسر حسن پسر حسین پسر فرمانرواي گروندگان علی باز گرداند.
-7 سپس که ابو جعفر منصور پادشاه شد آن را از دست حسنیان باز گرفت.
-8 سپس مهدي پسر منصور آن را به نوادگانفاطمه - درود بر او - پس داد.
-9 سپس موسی پسر مهدي و برادرش آن را ازدست فاطمیان گرفتند و همچنان در دست ایشان بود تا مامون فرمانروائی یافت .
فرمان نامه مامون درباره فدك
صفحه 38 از 245
-10 مامون در سال 210 آن را به فاطمیان برگردانید و در این زمینه نامه
[ [ صفحه 48
زیر را به کارگزار خویش در مدینه - قثم پسر جعفر - نگاشت:
پس از دیگر سخنان، به راستی فرمانرواي گروندگان (= مامون) با جایگاه خویش در کیش خداوند و با جانشینی پیک او - درود
خدا بر وي - وبا خویشاوندي اش با وي سزاوارترین کسی است که آئین نامه وي را به کار بندد و فرمان وي را روان گردانیدهآنچه
را به کسی بخشیده بوده به او سپارد و درآمدي که از سر نیکوکاري ویژه مردم شناخته بود همچنان بر جاي بدارد پیروزي فرمانرواي
گروندگان در این راه و بر کناري از لغزش با یاري خداست و در کارهائی که براي نزدیکی به آستان او انجام می دهد گرایش به
خشنودي او دارد، البته پیک خداوند - درود خدا بر وي - فدك را به فاطمه دختر پیک خدا داد و آن را از سر نیکوکاري
برايهزینه هاي او باز گذاشت و این نیز رویدادي آشکار و شناخته شده بود که در زمینه آن هیچ گونه چون و چرائی میان خانواده
پیک خدا - درود خدا بر وي و تبارش - نبود و زهرا همیشه آن را از خویشتن می شمرد و در این زمینهسزاوارترین کسی بود که
باید سخن وي را باور داشت پس اینک فرمانرواي گروندگان می خواهد آن را به بازماندگانش برگرداند تا هم با بر پاي داشتن
دادگري و درستی اي که خدايبرتر از پندار دستور آن را داده به آستان او نزدیک شود و هم با روا گردانیدن فرمان پیک خدا -
درود خدا بر وي - و هزینه نیکوکارانه اش به پیشگاه او بار یابد . پس بفرموده تا خواسته اشرا در دفترهاي فرمانروائی به روشنی
بنگارند و در بخش نامه ها براي کارگزارانش یادآور شوند، زیرا پس از درگذشت پیامبر - درود خدا بر وي - در همه جا بانگ
برداشتند ": هرکس پیامبر - در گذشته ها - با او پیمانی بسته و او را دلخوش ساخته که چیزي به او بخشد یا کمک و سود
نیکوکارانه اي درباره او روا دارد اکنون بیاید و جانشین پیامبر را از آن پیمان آگاه سازد تا سخن او را بپذیرد و بر بنیاد برنامه اش
خواسته او را برآورده آنچه را باید و شاید به او بپردازد " آنگاه در هنگامی که با دیگران رفتار و گفتاري به این گونه پیش گرفتند
فاطمه - خدا از وي خشنود باد - سزاوارتر بود که سخن او را درباره آنچه برانگیخته خدا - درود
[ [ صفحه 49
خدا بروي - براي او نهاده بودبپذیرند .
فرانرواي گروندگان به مبارك طبري - پیرو فرمانرواي گروندگان نوشت و بفرمود تا آنچه را در میان مرزهاي فدك جاي دارد با
همه کشتزارهاي وابسته و نیز کارکنان آن از بندگان فرآورده ها و درآمدها و جزآن را برگرداند به بازماندگان فاطمه دختر پیک
خدا - درود خدا بر وي - و بسپارد به دست محمد پسر یحیی پسر حسین پسر زید پسر علی پسر حسین پسر علی پسر ابو طالب و به
دست محمد پسر عبد الله پسر حسن پسر علی پسر حسین پسر علی پسر ابو طالب، زیرا فرمانرواي گروندگان آن دو را براي سرپرستی
این کار برگماشت تا به بهره رسانی به کسانی که شایسته آنند برخیزند .
این را از اندیشه فرمانرواي گروندگان شمار و از آنچه خداوند براي فرمانبري از خویش به دلشانداخته و کامروایش گردانیده است
که به درگاه او و پیک خدا - درود خدا بروي - نزدیکی جوید . مبارك طبري را نیز از سوي خویش آگاهی ده و برنامه اي که
پیشتر با وي داشتی اکنون با محمد پسر یحیی و محمد پسر عبد الله دنبال کن و آن دو را یاري ده تا اگر خدا خواهد فدك روي به
صفحه 39 از 245
آبادانی و بهسازي
[ [ صفحه 50
رود و درآمد و فرآوردههاي آن فزونی گیرد .
بدرود در روز چهارشنبه دو شب از ذیقعده سال 210 هجري گذشته این نامه نگاشته آمد .
-11 و چون " المتوکل علی الله " به پادشاهی رسید دستور داد آن را پس گرفتند تا درآمد آن را به همان هزینههائی که پیش از
مامون می رسید برسانند .
بنگرید به " فتوح البلدان " از بلاذري ص 39 تا 41 "، تاریخ یعقوبی " ج 3 ص 48 "، العقد الفرید " ج 2 ص 323 "، معجم
البلدان " ج 6 ص 344 "، " تاریخ ابن کثیر " ج 9 ص 200 - و این نگارنده دستبردي نیز به گزارش زده و انگیزه نادرستی وي را
درهمان خوي و سرشتش باید جست که " نیش عقرب نه از ره کین است " - " شرح ابنابی الحدید " ج 4 ص 103 "، تاریخ
. الخلفاء " از سیوطی ص 154 "، جمهره رسائل العرب " ج 3 ص 510 "، اعلام النساء " ج 3 ص 1211
گزارش ابو بکر که با نامه خدا و آئین نامه پیامبر ناساز بود با هیچیک از زمینه هاي بالا نیز نمی سازد پس چگونه ابن حجر و دنباله
هاي او آمده اند و گزارشی با این ویژگی ها را از روشن ترین نشانه ها بر دانائی وي گرفته اند، این گروه را چه شده است که هیچ
سخنی را در نمی یابند؟
دست به دامن دروغ ها
و بسی شگفت از سخن ابن حجر باید داشت که در " صواعق " ص 20 می نویسد: گزارشی که از زبان پیامبر در برتريهاي علی
خواهد آمد - من شهر دانشم و علی در آن است - نباید دست آویز شود که کسی او را داناتر از بوبکر شمارد زیرا ما پاسخ می
دهیم که آن گزارش، نکوهیده است و اگر هم گیریم که درست یا نیکو باشد " ابو بکر محراب آن شهر خواهد بود " و این
گزارش ": هر که دانش خواهد باید از در آن درآید " نمی رساند که علی داناتر باشد زیرا گاهی مردم در پی کسی که داناتر
[ [ صفحه 51
نیست می افتند زیرا در روشنگري و آشکار ساختن دانش استادتر است و بیشتر می تواندبه دیگران بپردازد ولیآن که داناتر از او
است چنین نیست و تازه گزارش یاد شده با گزارش " الفردوس " برخورد دارد که از زبان پیامبر می نویسد ": من شهر دانشم و
بوبکر، زیر بنیاد آن است و عمر دیوارهایش و عثمان آسمانه و سر پوشش و علی درش " و این به روشنی می رساندکه بوبکر از
همه شان داناتر است پس اگر دستور داده شده که سراغ در بروندتنها از دیدگاهی همانند آنچه گفتیم بوده نه براي این که
ارجمندتر از دیگران که برشمردیم باشد زیرا بی هیچنیازي به روشنگري همه می دانند که هرکدام از زیر بنیاد و دیوارها و آسمانه
از در بالاتر است . پایان
امینی گوید: نیشی که به گزارش " من شهر دانشم " زده شده تنها از سوي ابنجوزي و همدستان او بوده که پرواي درست و
نادرست سخن را ندارند ورنه درج 6 ص 61 تا 81 از چاپ دوم دانستی که دانشوران آشکارا آن را درست شمرده و گروهی نیز آن
را نیکو می دانند و دسته سوم هم داوري آن دو دسته پیشین را بر زبان آورده و برداشت ابن جوزي را همچون درم ناسره بی ارزش
صفحه 40 از 245
انگاشته اند .
گزارش " فردوس " نیز که دست آویز دوم او است دو نفر را همنمی توان یافت که چه در بی ارزشی و بی پایگی آن دو دل باشد
چه در بی پایگی سخنانی نزدیک به آن که در روزگاران تازه تر کم کمک درهم بافته اند تا بگذارند در برابر آواي بزرگ ترین
پیامبران که برتري دانشی فزاینده را براي سرور ما فرمانرواي گروندگان - درود بر او - هویدا و استوار می گرداند . و ابن حجر خود
نیز از کسانی است که آن گزارش را همچون درم ناسره بی ارج انگاشته و داوري خویش را درباره سستی و نااستواري آن باز
نموده اند چنانچه در ص 197 از نگارش خود " الفتاوي الحدیثیه " می نویسد: گزارشی بی پایهاست و فراز دیگر آن " معاویه کوبه
آناست " نیز پایه اي ندارد با این همه، یکدندگی در بگو مگو کردن بر آتش داشته که داوري خود در آنجا را به فراموشی سپارد
و آنچه را نااستوار و بی ارزش می شمرد
[ [ صفحه 52
دست آویزي آشکار در داناتري بوبکر پندارد .
عجلونی در " کشف الخفا " ج 1 ص 204 می نویسد: دیلمی در " الفردوس " گزارشی بی زنجیره از ابن مسعود آوردهکه پیامبر
گفت " من شهر دانشم و بوبکر زیر بنیاد آن و عمر دیوارهاي آن و عثمان آسمانه و سر پوشش آن و علی در آن " و هم بی آوردن
زنجیرهاياز میانجیان از انس گزارش کرده که پیامبر گفت ": من شهر دانشم و علی در آن و معاویه کوبه آن " در " مقاصد "می
نویسد: کوتاه سخن، همه این گزارش هابی پایه است و بیشتر فرازهايآن ناپسند و زشت .
و سید محمد درویش الحوت در " اسنی المطالب = بالاترین خواسته ها و زمینه ها " ص 73 می نویسد ": من شهر دانشم و بوبکر
زیر بنیاد آن و عمر دیوارهایش " یاد کردنچنین سخنانی در نگاشته هاي دانشوران شایسته نیست ویژه از کسی مانند ابن حجر
هیتمی که آن را در " الصواعق " و "الزواجر = باز دارنده ها " آورده واز چون اوئی زشت است . پایان
پس دیگرجائی براي این نمی ماند که سرور ما -درودهاي خدا بر او - را " در " بیانگارند و دیگران را زیر بنیاد و دیوارها و
آسمانه و کوبه، آنگاه به کشمکش برخیزند، بیچاره اي که این یاوه هاي خنده آور را به هم بافته شهر دانش را هم از شهرهائی
پنداشته که در بیرون می بیند و میان دیوارهایش گردش کرده آسمانه اش را سایبان می گیرد و در آن را با کوبه می زند و ندانسته
که او - درود خدا بر وي و خاندانش - می خواهد بگوید: چنانچه تنها راه - براي گام نهادن درشهر - دروازه آن است یگانه دست
افزاربراي بهره برداري از دانش هاي پیامبرانه همان جانشین وي سرور ما فرمانرواي گروندگان - درود بر او - است و با لایه اي سر
پوشیده در سخن، آنچه را یاد کردیم نمایانده است وگرنه زیر بنیاد را هیچ برتري نیست مگر آنکه دیوارهاي استوار شهر بر آن
بایستد تا از دستبرد یغماگران و راهزنان بر کنار بماند ولی سرمایه هائی که در جان و روان یک شهر است پیوندي با آن ندارد و
بهره برداري ازآسمانه خانه - چنانچه در انگار خویش از شهرها
[ [ صفحه 53
داشته - تنها براي سایه گرفتن است و باز گرداندن گزند سرما و گرما، از این روي تنها جایگاه هائی به آسمانه و سر پوشش نیازمند
است که چنان انگاري از آن داشته باشیم - همچون خانه ها، گرمابه ها، فروشگاه ها و سراها و مانند آن - ولی کسی که روي به
شهري می آرد تا از آنچه در آن است - دانش یا دارائی یا هر گونه سود معنوي و مادي - بهره اي به دست آرد براي گام نهادن به
صفحه 41 از 245
آن تنها به در نیازمنداست پس در بایسته تر است تا زیر بنیاد و دیوار و آسمانه، که ابن حجر آورده، کوبه را نیز براي باز و بسته
بودن درمی خواهیم که چون بسته بود و آنرا بردر کوفتیم در را بر روي ما بگشایند ودروازه دانش پیامبرانه بسته نیست و هر دو لنگه
آن براي همیشه بر روي آدمیان باز است .
و تازه روشن است کهیگانه خواست پیامبر از این که علی رادر شمرده تنها این نیست که آمد و شد به پیشگاه پیامبر از درگاه او باید
انجام پذیرد بلکه می گوید بهره برداري و برگرفتن از دانش وي باید بهیاري او باشد و این نیز با رسائی انجام نخواهد گرفت مگر
همه دانش پیامبر که او - درود خدا بر وي و خاندانش - می خواهد مردم را به آن راه بنماید در نزد وي باشد .
سپس آمده و یگانه راه را گذر کردن از ایندر شمرده تا خواست خود را در این باره هر چه استوارتر نماید و بر سر این سخن بیشتر
پافشرده و گفته: هر که خواهد به شهر گام نهد باید از در درآید .
پس فرمانرواي گروندگان - علی- همان دري است که مردم به ناچار باید روي به سوي او آرند، همه دانش پیامبرانه نزد او است و
همه آنچه آدمیان نیازمند آنند از: آئین هاي کیش ایشان یا اندرزها، یا خوي ها یافرمانروائی یا فرزانگی ها، یا گرداندن کار مردم یا
دور اندیشی یا کمر بستن به برنامه ها . پس ناگزیر او داناترین مردم است، افزونی در روشنگري و آشکار ساختن دانش و پرداختن
و کوشش در کار مردم هم نبایداز کسی جدا باشد که آدمیان براي زدودن نادانی و رسیدن به بالاترین دریافت هاي روانی به سوي
او کشیده میشوند و این تنها براي آن نیست
[ [ صفحه 54
که روشنگري و پرداخت سخن، خود به خود بایسته است - زیرا روشنگري و آشکار ساختن سخن خود به خود دردي را درمان
نمی کند و کسی هم که آراسته بهآن بود چون دشواري هائی روي به او نهاد که دانش او از پاسخ آن ناتوان گردید همان گونه در
می ماند که کسی که داناتر است و نیروي روشنگري چندانی در زبان او نیست تا بتواند دیگران را آگاهی بخشد پس باید این هردو
ویژگی در یک تن باشد که همه توده، سخن او را پشتوانه شناسند و این جابه همان " منش مهربانی " می رسیم که بر خداوند پاك
بایسته است و آن یک تنهمان همتاي نامه ارجمند خداست که با یکدیگرآن دو چیز گران و دو جانشین پاك ترین پیامبران به
شمار می آیند واز یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر او درآیند هر که خواهد بگرودو هر که خواهد از گرویدن سرباز
زند .
[ [ صفحه 57