گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پانزدهم
شعراء غدیر در قرن 09




غدیریه حافظ برسی
نکوهش گزافه گویی در برتر خوانی ها
داستانهاي خنده آور در بزرگواري بوبکر
پدر هیچ کدام از مهاجران جز بوبکر مسلمان نشد
قرآن حکیم و یاد از ابوطالب
اشاره
به راستی که کار این گروهدر دشنام گفتن و تاخت بردن بر قهرماناسلام و نخستین مسلمان - پس از فرزند نکوکارش - و بر یگانه
صفحه 10 از 221
یاور کیش خداوند به جائی رسیده که افسانه هائیرا که در این زمینه ساخته اند بس نشمرده و دست به سوي نام خداوندي دراز
کرده اند تا گفته هاي آن را جا به جا گردانیده و دستخوش دستبرد گردانند. پس در پیرامون سه آیه سخنانی به هم بافته اند که از
راستی و درستی به همان اندازه دور است که خاور از باختر، و این دستاویزها بالاترین بهانه هاي این گروه است در مسلمان نشمردن
ابوطالب و اکنون به روشنگري سخن آنان می پردازیم:
آیاتی که با دستبردنشان به ابوطالب چسبانده اند
آیه نخستین
خداي برتر از پندار گوید: و ایشان مردم را از نزدیک شدن به پیامبر باز می دارند و از او دوري می گزینند ولی بی آن که بدانند
جز خودشان را به پرتگاه نیستی نمی افکنند. سوره انعام آیه 26
طبري و دیگران از زبان سفیان ثوري، و او ازحبیب بن ابی ثابت و او از شاگرد ابن عباس و او از خود وي، گزارش کردهاند که فراز
بالا درباره ابوطالب فرود آمده که مردم را از آسیب رسانیدنبه برانگیخته خدا (ص) باز
[ [ صفحه 3
می داشت و خود از گام نهادن در مرز اسلام خودداري می نمود.
و قرطبی گوید: به گفته ابن عباس و حسن این فراز درباره همگان از بت پرستان است و می خواهد برساند که ایشان مردم را از
پیروي محمد (ص) بازداشته و خود نیز از او دوري می گزینند و بر بنیادگزارشی دیگر که نیز از ابن عباس رسیده این فراز به ویژه
درباره ابوطالب فرود آمده که مردم را از آزار محمد (ص) باز می داشت و خود نیز از گرویدن به او دوري می جست. و
سرگذشت گویان گزارش کرده اند که پیامبر (ص) روزي به سوي خانه خدا بیرون شد و خواست نماز بگزارد پس چون به نماز
ایستاد، ابوجهل - که نفرین خدا بر او باد - گفت: کیست که در برابر این مرد بایستد و نمازش را تباه سازد؟ ابن زبعري برخاست و
با سرگین و خونی که در شکمبه جانوري بودچهره پیامبر (ص) را آلوده ساخت پس پیامبر (ص) ناگزیر نماز را رها کردو آن گاه
به نزد عمویش ابوطالب شد وگفت عمو نمی بینی با من چه کرده اند؟ ابوطالب گفت کدام کس با تو چنین کرد؟ پیامبر (ص)
گفت عبدالله پسر زبعري - ابوطالب برخاست و شمشیرش را بر شانه اش نهاده با او بیامد تا به نزدیک آن دسته رسید ایشان چون
ابوطالب را دیدند که روي به آنان می آمد خواستند برخیزند که ابوطالب گفت: به خدا سوگند که اگر یک تن برخیزد شمشیرم را
به همه جاي تنش آشنا می کنم پس آنان نشستند تا او نزدیک ایشان شد و آن گاه گفت: فرزندم چه کسی با تو چنین کرد؟ او
پاسخ داد عبدالله پسر زبعري. ابوطالب سرگین وخون آن شکنبه را برگرفت و چهره و ریشو جامه همه شان را سراسر آلوده ساخت
و سخنان درشت بارشان کرده آن گاه اینآیه فرود آمد: و ایشان مردم را از او باز می دارند و خود نیز از او دوري می گزینند پس
پیامبر (ص) گفت عمو درباره تو آیه اي فرود آمده پرسید چیست؟ گفت تو قریش را از آزاررساندن به من
[ [ صفحه 4
بازمیداري و خود نیز از گرویدن به من سر باز میزنی پس ابوطالب گفت ": به خدا سوگند که دست ایشان با همه گروهشان به
تو نخواهد رسید تا آن گاهکه من به بستر خاك سپرده شوم ".
صفحه 11 از 221
تا پایان سروده هاي او که در ج 14 ص. 26 از برگردان پارسی گذشت. پس دیگران گفتند اي برانگیخته خدا آیا یاري هاي
ابوطالب سودي براي او دارد؟ گفت آري براي همان ها است که در دوزخ گردن بند آهنین بر گردنش نمی نهند و او را در کنار
اهریمنان جاي نمی دهند و در چاه مارها و کژدم ها نمی افکنند و کیفر او تنها به این اندازه است که دو لنگه کفش آتشین بر پایش
می کنند که مغز سرش را به جوش آرد و این سبک ترین شکنجه اي است که در دوزخ به کسی دهند.
امینی گوید: فرود آمدن این آیه را درباره ابوطالبدانستن، بیهوده و خود از دیدگاههاي فراوان نادرست است:
1 - کسی که گزارش را از ابن عباس گرفته و به حبیب بن ابی ثابت رسانده ناشناخته است و آنگاه در میان کسانی که خود
رابازگوگر گزارش هاي ابن عباس می شمردهاند چه بسیارند گزارشگرانی که به سخنایشان پشتگرم نتوان بود و شاید این مرد
ناشناس نیز یکی از ایشان باشد.
2 - حبیب بن ابی ثابت نیز تنها کسی است که این گزارش را از زبان او بازگو کرده و هیچ کس دیگر آن را نیاورده و گزارش او
تنها را نیز نمی توان پیروي کرد - هر چند گیریم که اوخود به خود به گونه اي بوده که به سخنش می توان پشت گرمی داشت -
زیرا ابن حبان می گوید که وي کاستی گزارش ها را پوشیده می داشته و عقیلی می گوید: ابن عون بر او خرده گرفته و اورا از زبان
عطاء گزارش هائی است که در خور پیروي نیست. و قطان می گوید: او را از زبان عطاء گزارش هائی استکه در خور پیروي
نیست و محفوظ شمرده نشده. و آخري نیز
[ [ صفحه 5
آوردهاست که ابو داود گفته: حبیب را از زبان عاصم بن ضمره، گزارشی درست نیست و ابن خزیمه نیز گفته که او کاستی گزارش
ها را پوشیده می داشته.
و تازه ما درباره بودن سفیان ثوري درزنجیره گزارش به خرده گیري نپرداخته و سخن آن کسی را که گفته ": وي کاستی گزارش
ها را پنهان می کرده و از دروغگویان گزارش می گرفته " ندیدهگرفته و با پشتگرمی به آن بر وي نتاخته ایم.
3 - گزارش دیگري که از راه زنجیره هاي گوناگون و به هم پیوسته و درست از ابن عباس رسیده و بسی استوار و روشن است با
این پندار نمی سازد. زیرا به گزارش طبري و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه - از زبان علی بن ابی طلحه و از زبان عوفی هر
دو - از ابن عباس، آیه یاد شده درباره بت پرستانی فرود آمده که مردم رااز گرویدن به محمد باز می داشتند و خود نیز از او دوري
و کنارهگیري می نمودند.
و آن چه گزارش ایشانرا استوارتر می نماید آن است که طبريو ابن ابی شیبه و ابن منذر و ابن ابیحاتم و عبد بن حمید از زبان
وکیع و او از سالم و او از ابن حنفیه و نیز از زبان حسین بن فرج از ابو معاذ و از زبان بشر و او از قتاده آورده اند،
و نیز عبدالرزاق و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از قتاده و سدي و ضحاك و از زبان ابو نجیح از مجاهد و از زبان
یونس از ابنزید آورده اند،
که این فراز درباره کسانی فرود آمده که مردم را از شنیدنقرآن و از گوش دادن به پیامبر باز میداشتند و خود نیز از او دوري می
گزیدند.
و در این گزارش، هیچ نامی از ابوطالب نیست و می رساند که روي سخن
[ [ صفحه 6
صفحه 12 از 221
به بت پرستانی بوده که مردم را از پیروي برانیگخته خدایاقرآن باز می داشته اند و با دوري گزیدن و ستیزه کردن با وي از او کناره
می گرفتند. و تو نیک می دانی که این گونه رفتار بس ناسازگار است با آن چه از شیوه ابوطالب - سرور مکیان - آشکار گردیده
که پیامبر را پناه داد و یاري کرد و از او پاسداري نمود و تا باز پسین دم مردم را به پیروي او خواند.
4 - از پرداخت این آیه ارجمند، چنین برمی آید که خداي برتر از پندار با فرستادن آن می خواهدکسانی از زندگان را نکوهش
کند که مردم را از پیروي پیامبرش باز می دارند و خود نیز از او دوري می جویندو این همان شیوه زشت ایشان است که بهآن گونه
آشکارا با برانگیخته خدا (ص) دشمنی می نموده اند و چنان که از گزارش قرطبی که آوردیم به روشنی برمیآید در هنگام فرود
آمدن این فراز نیزایشان همان شیوه را داشته اند و آنگاه پیامبر (ص) ابوطالب را به فرود آمدن آیه آگاه کرده است.
از یک سوي نیز بخاري و مسلم - بر بنیاد گزارشی که بیاید - پنداشته اند که این سخن از خداي برتر از پندار ": تو نمی توانی هر
که را دوست می داري راه بنمائی و خدا است که هر که را خواهد راه می نماید 0 سوره قصص " درباره ابوطالب و پس از
درگذشت او فرود آمده و بر این بنیاد اگر بگوئیمآیه " مردم را از او باز می دارند و خود نیز از او دوري می گزینند " که درباره
کسانی از زندگان فرود آمده درباره ابوطالب است، سخنی بی سرانجام بر زبان رانده ایم زیرا چنانچه در " الاتقان 17:1 " می
خوانیم سوره انعام که آیه یاد شده نیز در آن است پس از سوره قصص و پنج سوره دیگري که بدنبال قصص فرود آمده بود فرود
آمده - آن هم به گونه اي یک جا - پس چگونه می توان آن را درباره ابوطالب
[ [ صفحه 7
دانست که - بر بنیاد گزارش هاي خودشان در روشنگري آیه اي دیگر - آن هنگام در دل خاك خفته و روزگاري دراز پیش از
فرود آمدن آیه بالا درگذشته بود؟
5 - یک فرازي را که به تنهائی دستاویز گردیده، همراه با فرازهاي پیشتر و دنباله آن بنگریم تا از روي هم رفته آن ها چه به دست
آید ": و برخی از آنان کسانی اند که به گفتار تو گوش می دهند و ما بر دلهاشان سرپوش ها نهاده ایم که آن را در نمی یابند و در
گوش هاشان سنگینی اي است هر نشانهاي که ببینند به آن نمی گروند و چون پیش تو آیند با تو بگو مگو می کنند 0کسانی که
کافر شده اند می گویند این سخنان به جز افسانه هاي پیشینیان چیزي نیست، و مردم را از (گوش دادنبه) او باز می دارند و خود نیز
از او دوري می کنند و بی آن که بدانند جز خویشتن را در پرتگاه نیستی نمی افکنند ".
و این گونه پرداخت سخن چنان که می بینی به روشنی می رساند که گفتار درباره بت پرستانی است که به نزد پیامبر می آمدند و با
او بگو مگو می کردند و نامه روشنگر او را بهدروغ از افسانه هاي پیشینیان می شمردند، و هم اینانند که دیگران را از او و از گوش
فرا دادن به نامه بزرگوارش باز می داشتند و از وي کناره گیري و دوري می نمودند و آن گاه این ویژگی ها کجا با ابوطالب
جوردر می آید که از آغاز تا پایان زندگیاش چنین رفتاري نداشت و هرگاه نیز بهنزد پیامبر می آمد براي پاسداري و نگهبانی از او
بود آن هم با سخنانی از این گونه:
"به خدا سوگند که دستایشان با همه گروهشان هرگز به تو نخواهد رسید تا آن گاه که من به بسترخاك سپرده شوم "
و هرگاه نیز از او یاد می کرد - با سخنانی به این گونه - برانگیختگی او را یادآور می شد:
"آیا نمی دانید که ما محمد را پیامبري همچون موسی یافته ایم
صفحه 13 از 221
[ [ صفحه 8
که در نامه هاي نخستین نوشته شده است "؟
و هرگاه نیز از نامه آسمانی او یاد می کرد آواز به چنین سخنانی برمیداشت:
"یا بگروید به نامه اي شگفت
که بر پیامبري همچون موسی یا یونس فرود آمده است ".
آري همه روشنگران قرآن نیز، این گونه نقطه ضعف ها را که در فرود آوردن آیهبالا درباره ابوطالب هست دریافته و باپیش چشم
داشتن آن ها ارزش چندانی براي این برداشت ننهاده اند تا آن جاکه برخی شان آن را با نشانی " و گفتهشده " یاد کرده اند و
دیگران برداشت هاي ناساز با آن را روشن تر دانسته وکسانی چند نیز روشنگري هاي ناهماهنگ با آن را به بنیادهاي استوار، ماننده
تر شناخته اند و این هم نمونه اي از گفته هاشان:
طبري در تفسیر خود 109:7 می نویسد ": این فراز درباره بت پرستانی است که نشانه هاي توانائی خداوند را دروغ شمرده مردم را
از پیروي محمد و پذیرفتن راه او(ص) باز می داشتند و از او دوري و کناره گیري می نمودند ". آن گاه اینبرداشت خود را با همان
گزارش هائی استوار می نماید که از زبان ابن حنفیه و ابن عباس و سدي و قتاده و ابو معاذ آوردیم. سپس برداشت دیگري می آرد
که بر بنیاد آن، این فراز درباره کسانی است که از شنیدن قرآن وبه کار بستن آن چه در آن است مردم راباز می دارند. و از میان
کسانی که برداشتی به این گونه داشته اند قتاده و مجاهد و ابن زید را نام می برد - کهاین برداشت هم برمی گردد به همان برداشت
نخستین - سپس گفتار کسانی را که می گویند این فراز درباره ابوطالب فرود آمده یاد می کند وگزارش حبیب بنابی ثابت را از
زبان دیگري که او از ابن عباس آن را شنیده بازگو می کند ودر دنباله آن - در ص. 11 - می نویسد: برترین این برداشت ها براي
روشنگرياین فراز، برداشت کسانی است که می گویند: گوشه سخن به کسانی است که مردم دیگر را
[ [ صفحه 9
از پیروي محمد (ص) باز می دارند و خود نیز از پیروي او دوري و کناره جوئی می نمایند زیرا فرازهاي پیش از آن به یادآوري
کسانی از بت پرستان می پردازد که با برانگیخته خدا (ص) کینه می ورزیدند و گفتار او را دروغ شمرده و از وحی و الهامی که از
سوي خدا برایشان آورده بود روي برمی تافتند پس باید این فراز نیز ":مردمدیگر را از او باز می دارند " دربارهایشان و گزارش کار
ایشان باشد زیرا نشانه اي نداریم تا بتوانیم بگوئیم روي سخن که تا این جا به آنان بود ازاین پس درباره دیگري است. و دنباله این
فراز و نیز فرازهاي پیشترش گواهی می دهد که برداشت ما درست است، همانبرداشتی که بر بنیاد آن این فراز گزارش شیوه
گروهی ازبت پرستان در میان توده برانگیخته خدا (ص) می شود نه گزارش شیوه یک تن ویژه ازایشان. و بر این بنیاد پس
روشنگريفرازهاي یاد شده به این گونه انجام می گیرد:اي محمد این بت پرستان هر نشانه اي نیز ببینند نمی گروند و هنگامی که به
نزد تو آیند با تو بگو مگو می کنند و می گویند آن چه تو براي ما آورده اي جز داستان ها و گزارش هاي پیشینیان چیزي نیست و
ایشان دیگران را از شنیدن فرازهائی که فرود آمده باز می دارند و خود نیزاز تو کناره می گیرند، پس از تو و از پیروي ات دور می
شوند و جز خود را به پرتگاه نیستی نمی افکنند. پایان
رازي نیز در تفسیر خود 28:4 دو برداشت در این زمینه یاد کرده 1 - فراز یاد شده درباره بت پرستانی است که مردم را از پیروي
پیامبر و گواهی به برانگیختگی او بازمی داشتند 2 - تنها درباره ابوطالب فرود آمده. آن گاه می نویسد: برداشت نخستین از دو روي
صفحه 14 از 221
به سخن درست ماننده تر است:
-1 همگی فرازهائی که پیش از این یک فرازآمده شیوه ایشان را نکوهش می کند پس این فراز نیز ": و ایشان مردم را ازاو باز می
دارند " باید گزارشی از کارهاي ناپسند ایشان در برداشته باشدو اگر بگوئیم گوشه سخن به ابوطالب است که مردم را از آزار
رساندن به پیامبر باز می داشته با فرازهاي پیش هماهنگ نیست.
[ [ صفحه 10
-2 خداي برتر از پندار در دنباله فراز بالا نیز می گوید: و جز خویشتن را به پرتگاه نیستی نمی افکنند که این جا نیز گوشه سخن با
همان کسان است که پیشتر یادشان رفت و شایسته نیست بگوئیم این گوشه سخن به کسی است که مردم را از آزار او باز می داشته
زیرا این کار به خودي خود نیکو است وانگیزه افتادن به پرتگاه نیست.
و اگر گفته شود این فراز " جز خود را به پرتگاه نیستی نمی افکنند " برمی گردد به فراز پیش از آن ": از او دوري می گزینند " نه
به فراز پیشترش " مردم را از او باز می دارند " که بر بنیاد آن می خواهد بگوید: ایشان - با پیش گرفتن راهی جدا از کیش او ورها
کردن سازش با او - از او دوري میگزینند و این نیز نکوهش است پس نبایدبا نگاه به فراز پیشترش که نکوهش نیست برداشت
نخستین را برتر بشمارید.در پاسخ می گوئیم آن چه از نماي گفتار " جز خود را به پرتگاه نمی افکنند " بر می آید این است که
گفتاریاد شده به همه فرازهاي پیش از خود برمی گردد نه به یک فراز تنها، زیرامانند آن است که کسی بگوید ": فلانیاز فلان چیز
دوري می نماید و از آن روي برمی تابد و با این کار جز به خود زیان نمی زند " که این زیان بایدکیفري براي هر دو کار وي
شمرده شود نه یکی از دو کار وي به تنهائی. پایان
ابن کثیر نیز در تفسیر خود 127:2 برداشت نخستین را به گزارش از ابن حنفیه و قتاده و مجاهد و ضحاك و کسانی جز ایشان آورده
و می نویسد: این برداشت روشن تر است - و خدا بهترمی داند - و ابن جریر نیز همان را برگزیده.
نسفی نیز در تفسیر خود که در کناره تفسیر خازن چاپ شده ( 10:2 ) برداشت نخست را یاد کرده سپس می نویسد: و گفته شده که
گوشه سخن به ابوطالب است با این همه، برداشت نخستین به سخنان استوار ماننده تر است.
و نیز زمخشري در کشاف 448:1 و شوکانی در تفسیر خود 103:2 و دیگران برداشت نخستین را یاد کرده و برداشت دوم را نیز با
داغ " و گفته شده"
[ [ صفحه 11
یاد کرده اند و سپس که آلوسی آمده، برداشت نخستین را به گستردگی آورده و سپس نیز برداشت دوم را آورده و به دنبال آن می
نویسد": این برداشت را امام رازي درست ندانسته ". آن گاه فشرده گفتار او را یاد کرده.
اکنون قرطبی که کورکورانه به کار برخاسته و همچون کسی که شبانه به گردآوري هیزم برخیزدگزارشی را از این جا و آن جا سر
هم کرده، اي کاش ما را راهنمائی می کردکه این بافته ها را از کجا آورده؟ از که گرفته؟ زنجیره گزارش خود را سرانجام به که
رسانیده؟ و کدام یک از حافظان در آوردن این گزارش با او هماهنگی نموده؟ و کدام نگارنده اي پیش از وي آن را نوشته؟ و
کیست که گفته باشد ابوطالب آن چکامه را - که قرطبی یاد کرده - در روز درگیري با این زبعري سروده؟ و کیست که آن روز را
هنگام فرود آمدن این فراز شمرده باشد؟ و چه هماهنگی و پیوستگی هست میان این فراز و هشدار دادن پیامبر (ص) به ابوطالب با
صفحه 15 از 221
آن سروده هایش؟ وسخنی را که قرطبی بافته و بر پیامبر بسته ": اي عمو درباره تو آیه اي فرود آمد " آیاکسی از دیگر پیشوایان
دانش حدیث - از گذشتگان و آیندگان وي- نیز گزارش کرده است؟ و آیا قرطبی باز پسین پاره از گزارش خود را به جزدر تفسیر
خودش در هیچ کجا یافته است؟ و آیا در چاه کژدم ها و مارها نیز فرو رفته تا آن را تهی از ابوطالب بیابد؟ و آیا کارگزار بستن
وگشودن گردن بندهاي آهنین بوده تا بداند که آن سرورمکیان را با آن نمی بندند؟ یا نه، همه این سخنان را باپشتگرمی به گفته
پیامبرمی نویسد؟ چهخوش آن که خواب ها راست در بیاید. وبه هر پندار همه خرده هائی که - به فرد آرندگان این فراز درباره
ابوطالب- گرفتیم بر قرطبی به گونه اي استواتر می توان گرفت.
آیه دوم و سوم
1 - خداي برتر از پندار گوید: پیامبر و گروندگان به او را نمی رسد که براي بت پرستان آمرزش بخواهند هر چند از خویشان
ایشان باشند و این
[ [ صفحه 12
دستور براي پس از آن است که برایشان آشکار شد که آنان از دوزخیانند. سوره برائه: 113
2 - گفتار خداي برتر از پندار: تو نمی توانی هر که را دوست داري راه بنمائیو خدا است که هر که را بخواهد راه مینماید و او به
راه یافتگان داناتر است. سوره قصص: 56
بخاري در نامه تفسیر از صحیح خود - ج 7 ص 184 روشنگري سوره قصص - می نویسد: گزارشکرد ما را ابوالیمان از زبان
شعیب و او از زهري و او از سعید بن مسیب و اواز پدرش که چون ابوطالب را هنگام مرگ فرا رسید برانگیخته خدا ( ص) بیامد و
دید ابوجهل و عبدالله پسر ابو امیه پسر مغیره نزد اویند پس گفتاي عمو بگو هیچ خدائی جز خداي یگانه نیست تا با این سخن به
سود تو نزد خداوند به گفتگو پردازم، ابوجهل و عبدالله پسر ابو امیه گفتند: آیا ازکیش عبدالمطلب روي می گردانی؟ پس
برانگیخته خدا همچنان به وي پیشنهاد گفتن آن سخن را می نمود و آندو نیز از نو سخن خود را بازگو می کردند تا سرانجام
ابوطالب گفت: من بر کیش عبدالمطلبم و پس از آن سخنی بر زبان نیاورد و نپذیرفت که بگوید:هیچ خدائی جز خداي یگانه
نیست. پس برانگیخته خدا (ص) گفت: به خدا سوگند براي تو از خدا آمرزش خواهم خواست تاهنگامی که مرا از این کار باز
بدارد پس این فراز فرود آمد ": پیامبر و گروندگان به وي را نمی رسد که براي بت پرستان آمرزش بخواهند " واین جا نیز گوشه
سخن به ابوطالب است که خداوند به برانگیخته خویش می گوید: تو نمی توانی هر که را دوست داري راه بنمائی و این خدا است
که هر که را خواهد راه می نماید.
و در گزارش طبري که زنجیره درستی نیز ندارد آمدهاست که این فراز فرود آمد ": پیامبرو گروندگان به وي را نمی رسد "... و
این فراز " تو نمی توانی هر کس را دوست داري"...
[ [ صفحه 13
گزارش بالا را مسلم نیز در صحیح خود از زبان سعید پسر مسیب آورده و بیشتر تفسیر نگارران نیز از روي گمان نیکوئی که به دو"
صحیح " و نگارندگان آن دو داشته اند از ایشان پیروي نموده اند.
در این گزارش از چند چشم انداز باید به نگریستن پرداخت:
صفحه 16 از 221
1 - سعید که تنها بازگوگر آن است از کسانی شمرده شده که با فرمانرواي گروندگان علی (ع) کینه می ورزیده پس آن چه
درباره او و پدرشو خانواده و کسانش بگوید یا ببافد نمیتواند پیشتوانه روشنگري گردد زیرا بدگوئی از ایشان براي او شیرین ترین
کارها بوده است. ابن ابی الحدیددر شرح النهج 370:1 می نویسد: سعید پسر مسیب از او - درود بر وي باد - رو گردان بود و عمر
پسر علی (ع) با گفتاري تند به او تودهنی زد، عبدالرحمن پسر اسود از ابو داود همدانی گزارش کرده که گفت من نزد سعید پسر
مسیب بودم که عمر پسر علی پسر ابیطالب (ع) روي آورد پس سعید به او گفت: برادرزاده من نمی بینم که تو مانند برادران و عمو
زاده هایتبسیار به مسجد برانگیخته خدا (ص) بیائی عمر گفت اي پسر مسیب آیا هرگاهکه گام در مسجد نهادم باید بیایم و خود را
به تو بنمایم؟ سعید گفت: مننخواستم تو را بر سر خشم بیاورم شنیدم پدرت می گفت: به راستی مرا ازخداوند پایگاهی است که
براي زادگان عبدالمطلب بهتر است از همه چیزهائی که بر روي زمین است عمر گفت من نیز شنیدم که پدرم می گفت هیچ گفتار
حکیمانه اي در دل کسی از دورویان نیست که پیش ازبیرون شدن او از جهان از زبانش آشکار نشود سعید گفت برادرزاده من مرا
از دورویان می شماري؟ گفت: همان است که به تو می گویم سپس روي از او بگردانید.
و واقدي آورده است که سعید پسر مسیب برجنازه سجاد - علی پسر حسین پسر علی پسر ابوطالب (ع) - بگذشت و بر او نماز
نگزارد او را گفتند آیا بر این شایسته مرد که از خاندان نیکان نیز هست نماز نمی گزاري؟ گفت: دو
[ [ صفحه 14
رکعت نماز در نزد من، دوست داشتنی تر است از نماز بر این شایستهمرد. براي آشنائی بهتر با سعید پسر مسیب و با چون و چند فرا
گرفته هایش از کیش خداوند، آن چه ابن حزم در " المحلی " یاد کرده بس است زیرا می گوید که قتاده از سعید پرسید آیا در
پس حجاج نماز بگزاریم؟ گفت: ما در پس بدتر از او هم نماز می خوانیم.
-2 نماي گزارش بخاري و جز آن می رساندکه دو فراز بالا در پی هم و به هنگاممرگ ابوطالب فرود آمده و نیز آن چه آشکارا
درباره هر یک از آن دو آمده می رساند که فرود آمدن آن در همان هنگام بوده با آن که این درست نیست زیرا فراز دوم در مکه
فرود آمده و فراز نخستین نیز در مدینه و پس از افتادن مکه به دست مسلمانان - و در این باره همه گزارشگران همداستان اند- و
جاي آن نیز در سوره برائت است کهدرمدینه فرود آمده و خود بازپسین بخشهاي قرآن است که فرود آمده و بر این بنیاد، میان
فرود آمدن دو آیه نزدیکده سال و شاید هم بیش از آن جدائی بوده است.
3 - فرازي که درباره آمرزش خواستن است در مدینه فرود آمد، آن هم پس از سال ها از مرگ ابوطالبکه از هشت سال افزون
بود. اکنون می پرسیم پیامبر (ص) که هنگام درگذشت ابوطالب گفته بود ": به خدا سوگند براي او آمرزش می خواهم تا خدا مرا
ازاین کار باز دارد ". آیا در این روزگار دراز همچنان براي او از خدا آمرزش می خواست؟ و این چگونه شدنی است؟ مگر نه
پیامبر (ص) و گروندگان به او از روزگاري دراز پیش از فرود آمدن این فراز نمی بایستی بابت پرستان و دورویان دوستی نمایند؟
مگر آمرزش خواستن براي ایشان از آشکارترین نمونه هاي دوستی با آنان نبوده است که خداي برتر از
[ [ صفحه 15
پندار مردم را در فراز زیر از آن پرهیز می داده است:
هیچ گروهی رانیابی که - همراه با گرویدن به خدا وبه روز باز پسین - دوستی کسانی را دردل بپرورانند که با خدا و برانگیخته او
صفحه 17 از 221
سر جنگ و دشمنی دارند، هر چند ازپدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان ایشان باشند، (خداوند) باور داشتن به خویش را در دل
هاي ایشان نگاشته و با روانی از سوي خویشنیرومندشان ساخته است...
این فراز آیه 22 از سوره مجادله است که در مدینه فرود آمده آن هم - به گواهی " الاتقان " 17:1 - هم پیش از سوره برائت - که
جلوگیري از آمرزش خواستن را در برداشت - هم پیش از شش سوره دیگر که نیز پیش از فرود آمدن برائت و پس از سوره مجادله
فرود آمدده. زیرا به گزارش ابن ابی حاتم و طبرانیو حاکم و ابو نعیم و بیهقی و ابن کثیر - چنان که در تفسیر او 329:4 میبینیم و
نیز در تفسیر شوکانی 189:5 وتفسیر آلوسی 37:28 - این آیه در روز گیر و دار بدر فرود آمده و آن رویدادنیز سه سال پس از
کوچ کردن پیامبر ازمکه پیش آمده. یا به گزارش برخی از روشنگران در زد و خورد احد فرود آمده که آن نیز - به گواهی حلبی
در سرگذشت نامه خود - بی هیچ چون و چرائی از سوي هیچ کس در سال سوم روي داده با این زمینه چینی ها فرود آمدنآن
بایستی سال ها پیش از فرود آمدن فرازي باشد که از آمرزش خواستن براي بت پرستان جلوگیري می کند.
و تازه آمرزش خواهی پیامبر به آن گونه، با این دستور دیگر از خداي برتر از پندار نیز ناساز بود که می گوید:
اي کسانی که به آئین راستین گرویده اید با چشم پوشی از گروندگان، کسانی را که بیرون از کیش شمایند سرپرست و دوست
خویش نگیرید. آیا می خواهید براي خداوند و به زیان خودتان نشانه اي روشن پدید آرید.
این دستور نیز در آیه 144 از سوره نساء است که به گفته نحاس و علقمه
[ [ صفحه 16
و کسانی جز ایشان در مکه فرود آمده زیرا ایشان می گویند در هر سوره اي که دو واژه " اي مردم " دیده شود در مکه فرود آمده
است و اگر هم برداشت دیگران را بگیریم باید بگوئیم که فراز بالا در همان آغاز کوچ کردن، به مدینه فرود آمده زیرا برداشتی که
قرطبی در تفسیرش 1:5 درست شمرده و دیگران نیز آن را پذیرفته اند بر بنیاد گزارشی است که در صحیح بخاري از زبان عایشه
آمده که وي گفته: سوره نساء در هنگامی فرود آمد که من در نزد برانگیخته خدا (ص) بودم و هر یک از این دو برداشت را که
بگیریم- چنان چه در " الاتقان 17:1 آمده - باید بگوئیم که دستور یاد شده، هم پیش از رسیدن دستور به خودداري از آمرزش
خواهی - در سوره برائت - آمده وهم پیش از فرود آمدن بیست سوره دیگر که پس از سوره نساء و پیش از سوره برائت فرود آمده
است.
و باز آمرزش خواهی پیامبر به آن گونه، با این سخن دیگر از خداي پاك نیز ناساز است که می گوید: آنان که با چشم پوشی
ازگروندگان به آئین راستین، کسانی را کهاز آن آئین بیرون اند دوست و سرپرست خود می گیرند آیا ارجمندي را نزد آنان می
جویند؟
این فراز نیز درآیه 139 از سوره نساء است که روشن شدپیش از سوره برائت و دستور به خوددارياز آمرزش خواهی فرود آمده
است.
و با این سخن دیگر از خداي برتر از پندار نیز ناسازگار است که می گوید: گروندگان به آئین راستین نبایستی با چشم پوشی از
گروندگان، کسانی را دوست و سرپرست خویش بگیرند که از مرزآئین درست بیرون اند و هر کس چنین کند او را با خدا سر و
کاري نیست مگر آن که پروا و بیمی از ایشان
[ [ صفحه 17
صفحه 18 از 221
داشته باشید و خداوند، شما را از نافرمانی خویش پرهیز می دهد و سرانجام به سوي او است.
این دستور نیز در آیه 28 از سوره آل عمران است که به گفته ابن هشام در سیره 207:2 آغاز آن - تا هشتاد و چند آیه - در همان
آغاز کوچیدن به مدینه و در روزيفرود آمد که نمایندگان نجران آمدند.و اگر گزارش قرطبی و جز او را بگیریمباید بگوئیم این
فراز درباره عباده بن صامت در روز احزاب و پنج سال پس از کوچیدن به مدینه فرود آمده و هر یک از برداشت هاي گوناگون که
درست باشد باز هم چنان چه در الاتقان 17:1 می خوانیم سوره آل عمران که این دستور در آن است هم پیش از سوره برائت - که
دستور به خودداري از آمرزش خواهی در آن است - فرود آمده وهم پیش از بیست و سه سوره دیگر که همگی پس از آل عمران
و پیش از برائت فرود آمده است.
و باز آمرزش خواهی پیامبر براي یک بت پرست، با این سخندیگر از خداي برتر از پندار نیز ناسازگار است که ": یکسان است
براي ایشان، چه بر ایشان آمرزش بخواهی و چه نخواهی خداوند ایشان را هرگز نمی آمرزد ". و این نیز آیه ششم از سورهمنافقین
است که در نبرد بنی مصطلق فرود آمده و آن گیر و دار نیز - به گفته ابن کثیر - چنان چه زبانزد جنگ نامه نویسان و سرگذشت
نگاران است در ششمین سال کوچیدن به مدینه روي داده پس به گونه اي که در الاتقان می خوانیم ( 17:1 ) سوره منافقین که فراز
بالا در آن است هم پیش از سوره برائت که دستور به خودداري از آمرزش خواهی در آن است فرود آمده و هم پیش از هفتسوره
دیگر که همگی پیش از برائت و پس از منافقین فرود آمده است.
و باز آمرزش خواهی به آن گونه، ناسازگار است با این دستور خداي
[ [ صفحه 18
برتر از پندار: اي آنان که به کیش راستین باور دارید اگر پدران و برادرانتان، بیرون بودن از مرز آئینرا بر گرویدن به آن برگزینند
شما ایشان را دوست میگرید وهر که از شما ایشان را دوست بگیرد آنان ستمکاران خواهند بود. و نیز با این سخن خداي برتر از
پندار: آمرزش بخواه براي ایشان یا آمرزش نخواه. اگر هفتاد بارنیز بر ایشان آمرزش بخواهی خداوند آنان را نخواهد آمرزید.
دو فراز بالا نیز که آیه 23 و 80 از همان سوره برائت است پیش از دستور به خودداري از آمرزش خواهی فرود آمده است.
آیا می پندارید پیامبر (ص) با این همه فرازهائی که پیش از دستوربه خودداري ازآمرزس خواهی فرود آمده بود باز هم سالیان دراز
براي همان عمویش آمرزش می خواسته که- پناه به خدا- خود از نزدیک دیده بود وي به حال کفر از جهان رفته: نه به خدا چنین
کاري از پیامبر بزرگوار بسی به دور است.
شاید براي این همه دشواري ها بوده است که حسین پسر فضل، فرود آمدن آن فراز را درباره ابوطالب دور دانسته و گفته " این
برداشت دور از پذیرش است زیرا این سوره از بازپسین بخش هاي قرآن است که فرود آمده و آن گاه ابوطالب در همان سال هاي
آغاز اسلام و هنگامی درگذشت که پیامبر (ص) در مکه بود ". این سخن را قرطبی نیز در تفسیر خود 273:8 آورده و درستی آن را
پذیرفته
-4 تازه گزارش ها ئی هائی داریم که با فرود آمدن آن فراز درباره ابوطالب و با دستور به خودداري از آمرزش خواهی براي او
ناسازگار است و از آن میان:
گزارش درستی است که طیالسی و ابن ابن شیبه و احمد و ترمذي و نسائی و ابویعلی و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و
صفحه 19 از 221
ابوالشیخ و حاکم- که جداگانه نیز داوري خود را به درست بودن آن آورده- و ابن مردویه و بیهقی در شعب الایمان و ضیاء- در"
المختاره- " همگی از زبان علی آورده اند که
[ [ صفحه 19
گفت شنیدم مردي براي پدر و مادر بت پرستش آمرزش می خواست گفتم براي پدر و مادر بت پرستت آمرزش می خواهی؟ گفت
"مگر ابراهیم آمرزش نخواست "؟ من این گفتگو را براي پیامبر (ص)، بازگو کردم پس این فراز فرود آمد: پیامبر و گروندگان به
وي را نمی رسد که براي بت پرستان آمرزش بخواهند هر چند از نزدیکان ایشان باشند واین دستور براي پس از آن است که بر
ایشان آشکار شد که ایشان از دوزخیان اند و آمرزش خواهی ابراهیم براي پدرش نیز تنها براي وعده اي بود که به وي داد و سپس
که روشن شد وي دشمن خدا است از او بیزاري جست و به راستی ابراهیم بسیار خداخوان و نرم دل و بردبار بود.
ازاین گزارش برمی آید که خودداري از آمرزش خواستن براي بت پرستان، دستوري بود که پیش از فرود آمدن آن فراز در این
باره باید به کار بسته می شد و از این روي سرور ما فرمانرواي گروندگان آن مرد را از آن کار بازداشت و آن گاه این کار علی
(ع) سازشی ندارد با آن که بگوئیم پیامبر (ص) براي عموي نامسلمانش آمرزش می خواسته، و تازه می بینی کهآن مرد براي روا
شمردن کار خود، آمرزش خواستن ابراهیم براي پدرش را دستاویز می گرداند نه آمرزش خواستن برانگیخته خدا (ص) براي
عمویش را،زیرا می داند که او (ص) هرگز براي یک بت پرست آمرزش نمی خواهد.
سید زینی دحلان در اسنی المطالب ص 18 می نویسد: این گزارش درست است و براي آن، گواهی نیز از گزارش درست پسر
عباس (رض) یافته ایم که او گفته: مسلمانان براي پدرانشان آمرزش می خواستند تا این فراز فرود آمد و پس از آن از آمرزش
خواهی براي مردگان خویش دست برداشتند با این همه، دستوري به خودداري از آمرزش خواهی براي زندگان از بت پرستان- تا
پیش از آن که بمیرند- نرسیده بود و سپس خداي برتر از پندار این فراز را فرو فرستاد ": و آمرزش خواهی ابراهیم براي پدرش نیز
هیچ نبود مگر "... یعنی تا آن گاه که زنده بود براي او آمرزش می خواست و چون بمرد از آمرزش خواهی
[ [ صفحه 20
باز ایستاد. سپس می نویسد: و این گواهی درست است و چون این گزارش، درست تر است به کار بستن آن برتر می نماید پس
برتر آن است که بگوئیم این آیه درباره آمرزش خواهی مردمی چند براي پدران بت پرست ایشان، بوده است، نه درباره آمرزش
خواهی براي ابوطالب. پایان
گزارش دیگر- درباره این که چرا دستور به خودداري از آمرزش خواهی فرود آمد- همان است که مسلم در صحیح خود آورده
است و احمد در مسندش و ابو داود در سنن خود و نیز نسائی و ابن ماجه- همگی از ابو هریره (ض)- که برانگیخته خدا (ص) کنار
آرامگاه مادرش رسید و بگریست و دیگران نیز کهپیرامون او بودند به گریه افتادند پسبرانگیخته خدا (ص) گفت از خدایم
دستوري خواستم تا براي او آمرزش بخواهم و او دستوري نداد و دستوري خواستم تا از آرامگاهش دیدار کنم و او دستوري در این
باره داد. پس گورها را دیدار کنید که یادآور جهان بازپسین است
و طبري و حاکم و ابن ابیحاتم و بیهقی- از زبان ابن مسعود و بریده- و طبرانی وابن مردویه و طبري- از زبان عکرمه و او از ابن
عباس- آورده اند که پیامبر چون از نبرد تبوك بازگشت آهنگ عمره کرد پس چون بهکنار آرامگاه مادرش رسید از
صفحه 20 از 221
پروردکارشدستوري خواست تا براي وي آمرزش بخواهدوخداي برتر ازپندار را خواند تا به اودستوري دهد که روز رستاخیزبراي
او میانجی گري کند و درخواست اوپذیرفته نگردید و این فراز فرود آمد
و طبري در تفسیر خود 31:11 از زبان عطیه آورده است که چون برانگیخته خدا (ص) به مکه آمد کنار آرامگاه مادرشایستاد و به
امید آن که به او دستوريداده شود تابراي وي آمرزش بخواهد چندان آن جا ایستاد تا آفتاب آن جا را گرم کرد و سرانجام این فراز
فرود آمد ": پیامبر و گروندگان به وي را نمی رسد...-
[ [ صفحه 21
تا: ابراهیم- از او (پدرش)- بیزاري جست ".
و زمخشري در کشاف 49:2 گزارشفرود آمدن آیه و گوشه زدن آن به ابوطالب را یاد کرده و آن گاه گزارش بالا را نیز که در
روشنگري فرود آمدنآن است یاد کرده و به دنبال آن می نویسد: این دومی درست تر است زیرا ابوطالب پیش از کوچیدن پیامبر
به مکه درگذشت و آن گاه این آیه، از بازپسین فرازهائی است که در مدینه فرود آمد.
و قسطلانی در ارشاد الساري 270:7 می نویسد: روشن شده کهپیامبر (ص) چون عمره به جا آورد بهنزد آرامگاه مادرش شد و از
پروردگارشدستوري خواست تا براي وي آمرزش بخواهد پس این آیه فرود آمد که این گزارش را نیز حاکم و ابن ابی حاتم
اززبان ابن مسعود و طبرانی از زبان ابنعباس بازگو کرده و خود نشانه اي است بر این که فراز یاد شده پس از درگذشت ابوطالب
فرود آمد و بنیاد کار را نیزبر این باید گذاشت که یک فراز، دوبار فرود نمی آید، مگر گواه جداگانه اي بر این داشته باشیم.
امینی گوید: مگر برانگیخته خدا (ص) در روز تبوك آن هم پس از فرود آمدن آن همه فرازها که در ص 15 تا 18 آوردیم هنوز
نمی دانست که او و گروندگان به وي نمی توانند براي بت پرستان آمرزش بخواهند و میانجیگري کنند؟ پس چگونهآمده و از
پروردگارش دستوري می خواهد که براي مادرش آمرزش بخواهد و میانجی گري کند؟ آیاگمان می کرده کهمادرش جدا از دیگر
آدمیان به شمار میآید؟ یا این گزارش را ساخته اند تا آبروي پیامبر پاك را بریزند و دامن پاکیزه مادر پاکش را به آلایش بت
پرستی، چرکین نشان دهند؟
گزارش دیگر همان است که طبري در تفسیر خود 31:11 از زبان قتاده آورده است که گفت: براي ما چنین یاد کردند که مردانی از
یاران پیامبر (ص) گفتند: اي پیامبر خدا برخی از پدران ما بوده اند که با پناه خواهان و همسایگان نیکوئی نموده و پیوند
خویشاوندي را استوار داشته گرفتاران را می رهانیدند و
[ [ صفحه 22
آن چه برگردن می گرفتند به انجام می رساندند آیا براي ایشان نیز آمرزش نخواهیم؟ پیامبر (ص) گفت به خدا سوگند همان گونه
که ابراهیم براي پدرش آمرزش می خواست من نیز براي پدرم آمرزش می خواهم پس خداوند نخست این فراز را فرو فرستاد":
پیامبر وگروندگان به او را نمی رسد "... و سپس نیز انگیزه ابراهیم (ص) را درآن کار باز نمود و گفت ": آمرزش خواهی ابراهیم
براي پدرش نیز هیچ نبود...- تااین فراز- از پدر بیزاري جست ".
و طبري از زبان عطیه عوفی و او از ابن عباس آورده است که پیامبر (ص) خواست براي پدرش آمرزش بخواهد و خداوند او را از
این کار بادستوري به این گونه بازداشت:
صفحه 21 از 221
"پیامبر و گروندگان به او را نمی رسد که براي بت پرستان آمرزش بخواهند "...و او گفت: پس ابراهیم که براي پدرش آمرزش
خواست؟ پس این فراز فرودآمد ": و آمرزش خواهی ابراهیم براي پدرش نیز هیچ نبود مگر براي وعده اي که به او داده بود"...
. الدرالمنثور 283:3
و از این دو گزارش نیز به روشنی برمی آید که فرود آمدن آن فراز گرامی دربارهي پدرش و پدران کسانی از یارانش بوده نه
دربارهي عمو و مادرش.
گزارش دیگر را نیز طبري در تفسیر خود 33:11 آورده و می نویسد: دیگران گفته اند که خواست خداوند از آمرزش خواهی در
این فراز، همان نماز گزاردن بر مرده کسی است سپس از زبان مثنی و او از عطاء ابن ابی رباحآورده که پیامبر گفت من نماز
گزاردن بر هیچ یک از مردمی را که بر این قبله اند رها نمی کنم- هر چند زنی حبشی باشد که با روسبی گري آبستنشود- زیرا
من نشنیدم که خداوند مرا از نماز بر کسی باز دارد مگر بر بت پرستان و این دستور او نیز همان جا است که می گوید: پیامبر و
گروندگان به وي را نمی رسد که آمرزش بخواهند براي (یا نماز بگزارند بر) بت پرستان.
و این روشنگري نیز، اگر درست باشد ناسازگار خواهد بود با همه آن
[ [ صفحه 23
گزارش هاي گذشته زیرا از همه آن ها برمی آید که خداوند در آن فراز دستور به خودداري از آمرزش خواهی می دهد و خواست
وي همان است که از نماي بیرونی واژه ها به دست می آید.
بگذریم، خود همین آشفتگی ها و ناسازگاري ها که میان این گزارش ها و گزارش بخاري هست از ارزش همه آن ها می کاهد و
بازوي همه را سست می کند پس نباید گزارش هائی از این دست را زمینه گفتگو گردانید آن هم در جائی که می خواهیم مسلمان
نیکوکاري را از مرز آئین بیرون بشماریم و کسی را که در راه کیش ما همه گونه جانفشانی نموده از چار دیوار آن به در کنیم.
-5 از گزارش بخاري چنان برمی آید که دستور به خودداري از آمرزش خواهی در هنگام مرگابوطالب فرود آمده و از نماي
بیرونی آن چه اسحاق بن بشر و ابن عساکر آورده اند نیز همین را در می یابیم چه آنان از زبان حسن گزارش کرده اند که چون
ابوطالب درگذشت پیامبر (ص) گفت ابراهیم براي پدر بت پرستش آمرزشخواست و من نیز براي عمویم چندان آمرزش می
خواهم تا دستوري در این باره به من رسد پس خداونداین فراز رافرو فرستاد: پیامبر و گروندگان به او را نمی رسد که براي بت
پرستان (و از آن میان نیز ابوطالب) آمرزش بخواهند. پس این دستور بر پیامبر (ص) گران آمد و خداوند به پیامبرش (ص) گفت:
آمرزش خواهی ابراهیم براي پدرش نیز هیچ نبود مگر براي وعده اي که به او داده بود. الدر المنثور 283:3 و آن گاه این گزارش،
ناسازگار است با آن چه ابن سعد و ابن عساکر اززبان علی آورده اند که گفت: برانگیخته خدا (ص) را از مرگ ابوطالب آگاه
کردم و او بگریست و گفت ": برو او را بشوي و جامه مرگ بپوشان و در خاك پنهان کن خدا او را بیامرزد و بر او مهربانی نماید
"من چنین کردم و برانگیخته خدا (ص) چندین روز براي او آمرزش می خواست و از خانه اش بیرون نمی شد تا جبرئیل این فراز
را فرود آورد ": پیامبر و گروندگان به وي را نمی رسد که"...
[ [ صفحه 24
و شاید این نماي برونی، همان باشد که ابن سعد و ابوالشیخ وابن عساکر از زبان سفیان بن عیینه آورده اند که عمر گفت چون
صفحه 22 از 221
ابوطالب درگذشت برانگیخته خدا (ص) به وي گفت: خدا تو را بیامرزد و بر تو مهربانینماید همچنان براي تو آمرزش خواهم
خواست تا خدا مرا از این کار باز دارد پس مسلمانان، آغاز کردند به آمرزش خواستن براي مردگانشان که بر کیش بت پرستی
مرده بودند پس خداوند این فراز را فرو فرستاد: پیامبر و گروندگان به او را نمی رسد که آمرزش بخواهند براي بت پرستان. الدر
المنثور 283:3
با این همه- چنان چه در ص 14 گذشت- توده مسلمان همداستاناند که سوره برائت- که این فراز ارجمند را در خود دارد-
بازپسین بخشی است که از قرآن و پس از افتادن مکه به دست مسلمانان فرود آمده به این گونه که برانگیخته خدا ابوبکر رافرستاده
سوره را نیز به او داد تا آنرا بر مردم مکه بخواند سپس با دستور دیگري که از خداي پاك به او رسید اینکار را از او پس گرفت و
سرور ما فرمانرواي گروندگان را به این کار برگماشت و گفت: جز من یا مردي از من هیچکس نباید آن را برساند و در گزارشی
درست که آن را از چند راه در ص 20 آوردیم آمده است که دستور به خودداري از آمرزش خواهی در سال نهم وپس از
بازگشت برانگیخته خدا (ص) ازنبرد تبوك، فرود آمده پس با همه اینزمینه ها چگونه می توان فرود آمدن آن را در هنگام
درگذشت ابوطالب یا چند روز پس از آن دانست؟ و آن چه را بخاري و همانندان او در گزارش یاوه ها آورده اند کجا می تواند
درست باشد؟
-6 ساختمان و پرداخت این فراز ارجمند که درباره آمرزش خواهی است بهجاي آن که آشکارا دستور به خودداري از این کار
بدهد نادرستی چنین کاري را می رساند پس نشان نمی دهد که برانگیخته خدا (ص) به این کار دست زده و سپس دستوري به
خودداري به وي رسیده و تنها هنگامی آمرزش خواهی او با
[ [ صفحه 25
پرداخت آن فراز هماهنگ می شود که این کار را با مسلمان شمردن عمویش به انجام رسانده و چون در میان کسانی که آن جا
بودند برخی شان این ویژگی ابوطالب را از نماي بیرون زندگی او- که با قریش سازگار می نمود- در نیافته بودند ازاین روي
آمرزش خواهی پیامبر را به گفتگو نهاده یا آن را دست افزاري براي آن گردانیدند که براي بت پرستان آمرزش بخواهند چنان چه
بسا هنگام نیزکار ابراهیم (ع) را در این پشتوانهخود گرفتند و آن گاه خداوند پاك آن فراز و فراز پس از آن را فرستاد که هم پیامبر
(ص) را از کار نادرست برکنار بشمارد و هم انگیزه ابراهیم (ع) را نیز در آن کار بازگو کند و کمو بیش بنماید که آن کس که
پیامبر (ص) براي اوآمرزش خواست، به گونه اي که ایشان می پندارند بت پرست نبود و پایگاه پیامبري ازآمرزش خواهی براي بت
پرستان سرباز می زند، پس همان سرزدن این کار از وي (ص) نشانه اي بس روشنگر است که ابوطالب بت پرست نبوده چنان چه
یگانه مردان توده نیز این را دریافتند و در آمرزش خواهی براي پدران بت پرست خویش کار پیامبر (ص) را دستاویز نگردانیدند و
براي گفتگو در این زمینه کار ابراهیم (ع) را پشتوانه گرفتند و بس چنان که درگزارشی درست از سرور ما فرمانرواي گروندگان
(ع) گذشت که گفت شنیدم مردي براي پدر و مادر بت پرستش آمرزشمی خواست گفتم: براي پدر و مادر بت پرستت آمرزش
می خواهی؟ گفت مگر ابراهیم چنین نکرد. 00 تا پایان گزارش برگردید به ص 18 و 19
و اگر این مرد ابوطالب را بت پرست می شمرد، براي درست نمودن کار خود، آمرزش خواهی پیامبر اسلام براي ابوطالب را- که بر
هیچ کس پوشیده نبود- بهتر می توانست پشتوانه گرداند تا آمرزش خواهی ابراهیم را براي پدرش با آن کهچنان نکرد و گفتگو را
در همان مرز بسنده شمرد.
-7 ما گرفتیم که گزارشبخاري درست و پذیرفتنی است و این را هم ندیده می گیریم- که چنان چه در ج 14 ص 318 و 319 از
صفحه 23 از 221
برگردان پارسی گذشت- به گواهی
[ [ صفحه 26
عباس، ابوطالب به یگانگی خدا و برانگیختگی محمد گواهی داده و برانگیخته خدا (ص) گفته: اي عمو ستایش خداي را که تو را
راه نمود و نیز این را که از سرورمان فرمانرواي گروندگان آوردیم که ابوطالب نمرد تا برانگیخته خدا رااز خویش خرسند گردانید
و نیز این را که دیدیم پیامبر گفت: براي ابوطالب امید همه گونه نیکوئی از پروردگارم دارم. و نیز سفارش ابوطالب را در هنگام
مرگ به قریش و به فرزندان عبدالمطلب که ": از محمد فرمان بریدو او را پیروي کنید و دستورش را بپذیرید زیرا رستگاري و راه
یافتگی در آن است و او در میان قرشیان، درستکار خوانده می شود و در میان تازیان راست رو. 00 " و نیز آن همه سروده ها و
دیگر گفته هاي او در این باره که آشکارا گرایش هایش را می نماید، آري با چشم پوشی از همه این ها باز هم پذیرفته نیست که
ابوطالب (ع) در باز پسین دم هاي زندگی با گفتن این که ": من بر کیش عبدالمطلبهستم " از گرویدن به آئین راستین سرباز زده
باشد زیرا بی هیچ گفتگو عبدالمطلب اندیشه اش را بر بنیادي درست و بر همان کیش خدائی نهاده بود که پروردگار جهانیان در
آن روزگار براي مردم پسندیده داشت. آغاز و انجام هستی را به گونه اي درست پذیرفته و کار برانگیختگی را که فروغآن بر چهره
خودش تافته و دارنده و تاباننده آن در پشت خودش جاي گرفته بود می شناخت و شهرستانی را در پیرامون سرور ما عبدالمطلب
سخنی است که پاره اي از آن را در ج 14 ص 281 و 282 و 292 از برگردان پارسی یاد کردیم بنگرید به ملل و نحل او و به
نگاشته هاي سیوطی درباره پدران پیامبر (ص) تا چگونگی را به روشنی دریابی پس سخن ابوطالب (ع) که ": من بر کیش
عبدالمطلب هستم " به روشنیمی رساند که او همه آن بنیادهاي اندیشه را به گردن گرفته- گذشته از آن همه گفته هاي پیاپی او
که تا بازپسین دم هاي زندگی اش درستی آموزشهاي محمد را آشکارا می رسانید.
[ [ صفحه 27
-8 یک نگاه به دوم فرازي که دست آویز اینان شده ": تو نمی توانی هر که را دوست داري راه بنمائی و این خدا است که هر که
را خواهد راهمی نماید ". پاره اي از همان زمینه ها که تا این جا استوار ساختیم به روشنی می رساند که دست آویز گرفتن آنبراي
نامسلمان شمردن سرور مکیان (ع)- چنان چه کرده اند- نادرست و بیهوده است اکنون با من بیائید تا بهویژه در فراز دوم و در آن
چه تنها درپیرامون آن رسیده بنگریم: پس نخست می گوئیم: جاي این فراز در میان چندفراز دیگر است که فرازهاي گذشته اش
منش و ویژگی گروندگان به این آئین راباز می نماید و در فرازهاي پس از آن نیز خداي پاك کسانی را یاد می کند کهاز گرویدن
سرباز می زنند از بیم آن که از مکه پرشکوه ربوده شوند پس ساختمان و پرداخت این فرازها هنگامی هماهنگ می شود که خداي
پاك بخواهد- با این فراز- راه یافتن ایشان تنها فرآورده آن نبود که پیامبر (ص) ایشان را خواند و انگیزه راستین این کار خواسته
خداي پاك بوده- آن هم بهگونه اي که کار به انتساب به شکلی ازتوفیق نیانجامد- چنان که اگر گفتیم خداي پاك کسی را گمراه
گردانیده این نیز با به خود واگذاردن او شدنی تواند بود. هر چند پیامبر (ص) براي رساندن آموزش ها میانجی گري نموده: پس
اگر روي بگردانید بر او است آن چه برگردن وي نهاده شده و بر شما است آن چه برگردن شما نهاده شده و اگر از او فرمان برید
راه می یابیدو جز رسانیدن آشکار پیام بر پیامگذارچیزي نیست و در نامه فرزانه خدا است که: جز این نیست که به من دستور
دادهشده تا پروردگارر همین شهري را پرستمکه آن را (بزرگ و براي نبرد) نارواشمرد و همه چیز او راست، و من دستورگرفته ام
صفحه 24 از 221
که از مسلمانان باشم و قرآن بخوانم، پس هر که راه یافت برايخویش راه یافته و هر که به گمراهی افتاد جز این نیست که من از
بیم دهندگانم
[ [ صفحه 28
و بس به همان گونه که اهریمن نفرین زده براي گنهکاران، رفتار ایشان را می آراید 0آیا هر چند اهریمن ایشان را به سوي آتشی
سوزان بخواند و اهریمن براي ایشان رفتارشان را آراسته بنماید و از راه راست رو گردانشان سازد اهریمنبر آنان چیره شده و یاد
خدا را از یاد ایشان برده به راستی کسانی که پساز آشکار شدن راه راست به پشت برگردنداهریمن ایشان را گمراه نمود و در
گمراهی، پایدار ساخت و عقیلی وابن عدي و ابن مردویه و دیلمی و ابن عساکر و ابن نجار آورده اند که عمر پسر خطاب (ض)
گفت برانگیخته خدا (ص) گفت: من براي خواندن مردم و رساندن پیام به ایشان برانگیخته شده ام و راه یافتن ایشان به هیچ روي با
من نیست و اهریمن نیز براي آراستن (کارهاي بد) آفریده شده و گمراه شدن ایشان به هیچ روي با او نیست.
پس این فراز ارجمند- همچون دیگر فرازهائی که نیز در قرزانه نامه خدا آمده- کار راهنمائی و گمراهی را یک سره در دست
خداي پاك می داند چنان کهآفریدگار برتر از پندار گوید:
-1 راهنمائی آنان بر تو نیست و این خداوند است که هر که را خواهد راه مینماید بقره 272
-2 اگر به راهنمائی ایشان چشم دوخته اي پس خداوند آن که را گمراه کرده راه نمی نماید نحل 37
-3 آیا تو کران را می شنوانی؟ یا کوران را و آن را که در گمراهی
[ [ صفحه 29
آشکار است راه می نمائی؟ زخرف 40
-4 تو کوران را از گمراهی خویش راهنما نتوانی بود نمل 81
-5 آیا می خواهید آن که را خدا گمراه ساخته راه بنمائید؟ نساء 88
-6 آیاتو کوران را راه می نمائی هر چند ایشان نابینا باشند یونس 43
-7 هر که را خداي راه بنماید راه یافته استو هر که را او گمراه سازد براي خویش سرپرست و راهنمائی نیابد کهف 17
-8 به راستی خداوند هر که را خواهد گمراه می نماید و هر که باز آید او را به سوي خویش راه می نماید رعد 27
-9 خداوند هر که را بخواهد گمراه مینماید و هر که را بخواهد راه می نماید و او گرامی و فرزانه است ابراهیم 4
-10 ولی گمراه می کند هر که را بخواهد و راه می نماید هر که را بخواهد نحل 93
و فرازهاي بسیاري که همگی، کار راهنمائی و گمراهی رابه دست خداي برتر از پندار می داند آن هم به گونه اي که با گزینش
بندگاندر این میانه ناسازگار نیست و از همین روي است که در فرازهائی دیگر نیز آن دو را به خواست و به دست خود ایشان می
داند چنان که خداي برتر از پندار گوید:
-1 هر کس راه یافت به سود خود راه می یابد و هر که گمراه شد به زیان خویش گمراه می شود. یونس 108 ، الزمر 41
-2 و بگو حق از سوي پروردگار شما است هر که خواهد بگرود و هر که خواهد آنرا نشناخته بگیرد. کهف 29
-3 آن نیست مگر یادآوري برايجهانیان براي هر کس از شما که بخواهدبر راه راست باشد تکویر 28
صفحه 25 از 221
-4 هر کسراه یافت تنها براي خود راه می یابد و هر که گمراه شد تنها
[ [ صفحه 30
به زیان خود گمراه می شود اسراء 15
-5 هر کس راه یافت تنها براي خود راه می یابد و هر که گمراه شد، من، تنها از بیم دهندگانم نمل 92
-6 آنان اند کسانی که گمراهی را به راه راست خریدند و سوداگري شان سودي نکردبقره 16
3- پروردگار من داناتر استبه آن کسی که راهنمائی -7 گروهی راه یافتند و گروهی نیز گمراهی برایشان راست آمد.اعراف. 8
آورده و آن کهدر گمراهی آشکار است. قصص 85
-9 اگر نکوکاري کنید با خود نیکوئی کردهاید و اگر بدي کنید نیز براي خود کرده اید. اسراء 7
-10 پس اگر اسلام آوردند راه یافتند و اگر روي بگرداندند بر تو رساندن پیام است و بس. آل عمران. 2
و فرازهاي دیگر که البته میان این دو دسته فرازهاي ارجمند هیچ گونه ناسازگاري نیست زیرابا زمینه هائی که چیدیم و با آن چه در
این باره ها روشن شده یک کار را هممی توان از انجام دهنده و برگزیننده آن دانست و هم از برانگیزاننده وي.
پس آن فراز از سخن خداوند نیز که درباره ابوطالب فرود آورده اند از همان فرازهاي دسته نخست است و خود پساز فرازهائی
آمده که به گفتگو درباره گروندگان به این آئین می پردازد تا همان را برساند که از ماننده هاي آن می توان دریافت و تا روشن
کند که راهیافتگان یاد شده- به شیوه دیگران- بایستی راهنمائی ایشان را از خداي پاك دانست، پس آن فراز هیچ پیوندي به آدمی
ویژه- ابوطالب باشد یادگیري- ندارد. و اگر با این گروه همراهی بنمائیم و بپذیریم که میان ابوطالب (ع) باآن، پیوندي هست باید
بگوئیم که چنان چه از فرازهاي پیشین آن برمی آید گرویدن اوبه این آئین را بهتر می رساند تا باور نداشتن او را. و به این
[ [ صفحه 31
گونه است که باید به روشنگري این فراز پرداخت و از گفته هاي ناچیزي کهدر پیرامون آن رسیده- که پاره اي گذشت و پاره اي
بیاید- پروا ننمود.
تازه هیچ یک از گزارش هائی که به تنهائی در این باره رسیده زنجیره پیوسته اي ندارد زیرا یکی از آن گزارش عبد بن حمید و
مسلم و ترمذي و دیگران است که بر بنیاد آن ابوهریره (ض) گفته: چون هنگام مرگ ابوطالب رسید برانگیخته خدا (ص) گفت:
اي عمو بگو هیچ خدائی جز خداي یگانه نیست تا به یاري آن در روز رستاخیز درآستان خداوند به سود تو گواهی دهم او گفت
اگر نه این بود که قرشیان مراسرزنش می کنند و می گویند این کار راتنها از بی تابی بر مرگ نموده البته با انجام آن، دیده تو را
روشن می ساختم پس خداوند این فراز را فرو فرستاد: به راستی تو نمی توانی هر که را دوست داشتی راه بنمائی، تا پایان
چگونه بوهریره چنین گزارشی را بازگو می کند با آن که او در روز درگشت ابوطالب گداي ستیزه گري بود ازتیره دوس در میان
نامسلمانان یمن، که با پافشاري از مردم گدائی می کرد وتهیدستی از همه سوي او را در زیر بالگرفته بود و همه بی چون و چرا
همداستان اند که او مسلمان نشد مگر هفت سال پس از کوچیدن فرخنده پیامبر به مدینه و در همان سالی که جنگ خیبرروي داد.
بر این بنیاد پس او به هنگام درگذشت ابوطالب کجا بوده است تاگفتگوهائی را که آن روز درگرفته گزارش کند؟ و تازه اگر خود
او را دروغ گو ندانیم، بر ما روشن نیست کهاین گزارش را از که گرفته زیرا خود او نام وي را نبرده. هر چند ابوهریره در بسیاري از
صفحه 26 از 221
جاها کاستی هاي گزارش هارا پنهان می داشته و خودچیزها گزارش کرده که از آن چه آشکارابر زبان آورده- یا از پرداخت
گفتارش- برمی آید که خود، آن را دیده و بااین همه روشن شده که او خود آن را ندیده، و هر که بخواهد در
[ [ صفحه 32
این باره و در زمینه هاي دیگر از کار ابوهریره سر در بیارد بنگرد به نامه " ابو هریره " از سرور اصلاحجوي ما روشنگر بزرگوار
آئین خدا سید عبدالحسین شرف الدین عاملی- که در این باره به گرد آوري برخاسته و چیزيرا فرو نگذاشته.
گزارش دیگر را ابن مردویه و دیگران از زبان ابوسهل سري بن سهل- با زنجیره او ازعبدالقدوس واو از ابوصالح و او از ابن عباس-
بازگو کرده اند که این فراز " تو نمیتوانی هر که را دوست داشتی راه بنمائی "... درباره ابوطالب فرود آمد زیرا پیامبر (ص)
پافشاري می نمود که وي مسلمان شود و او نمی پذیرفت پس خداوند این فراز را فرو فرستاد " تو نمی توانی "... تا پایان گزارش
این ابوسهل سري به گونه اي که هنگامی شناساندن انبوهی از دروغگویان- در ج 5 ص 231 چاپ دوم روشن کردیم یکی از
دروغگویان گزارش آفرین است که به گزارش دزدي شناخته شده و عبدالقدوس ابو سعید دمشقی نیز به گونه اي که در ص 238
از ج 5 چاپ دوم گذشت یکی از دروغگویان است.
و تازه از نماي این گزارش نیز مانند گزارش پیشین برمی آید که گزارشگر نخستین آن- پسر عباس- داستان یاد شده را به چشم
خود دیده و گفتگوها رابه گوش خویش شنیده با آن که وي بر بنیاد گزارش استوارتر- چنان که ابن حجر در اصابه 331:2 می
نویسد- سه سالپیش از کوچیدن پیامبر به مدینه زاده شد پس وي به هنگام درگذشت عمویش ابوطالب کودك شیرخواري
چسبیده به پستان مادرش بوده و او را نمی رسیده که در آن انجمن باشد و آن چه را بودهگزارش کند.
و اگر هم راست باشد که او چنین گزارشی را بازگو کرده- و کجا می تواند راست باشد؟- پس ابن عباس نیز آن چه را گفته از
زبان دیگري بازگو کرده که وي را نمی شناسیم و شاید هم چون سخن وي شایسته پشتگرمی نبوده بازگوگران بدي ها نام او را از
زنجیره انداخته اند، چنان که بسیاري از نگارندگان، نام ابوسهلسري و عبدالقدوس و همانندانشان را اززنجیره هاي این دروغ ها
انداخته اند تا سستی آن را پوشیده بدارند.
[ [ صفحه 33
و سخن استوار این که دانشور مسلمانان- ابن عباس- چنان سخنی که سراسر رسوائی است بر زبان نمی آرد و اگر هم درباره انجمن
آن روز، از زبان کسی چیزي می گفت باور پذیرتر آناست که سخن پدرش را بازگو کرده باشد که شنید ابوطالب در دم مرگ دو
فرازي را که گواهی دادن به آن نشانه مسلمانی است بر زبان آورد. یا سخن عمو زاده پاکش برانگیخته خدا (ص) را که نیز آوردیم
یا سخن عموزاده پاکش فرمانرواي گروندگان را مگر این پسر عباس همان نیست که- چنان چه در ج 14 ص 295 از برگردان
پارسی گذشت- روشن شده که گفت: ابوطالب به برانگیخته خدا (ص) گفت: سرور من برخیز و هر چه دوست داري بگوي و پیام
پروردگارت را برسان که تو راست گوئی و سخنت راست شمرده می شود.
گزارش دیگر را نیز همان دروغگوي یاد شده- ابوسهل سري- آورده است آن هم از زبان دروغگوي دیگري که نیز یادش رفت-
عبدالقدوس- و او از نافع، که پسرعمر گفت: این فراز ": تو نمی توانیهر که را دوست می داري راه بنمائی "... در دم مرگ
ابوطالب و درباره اوفرود آمد زیرا پیامبر (ص) بالاي سرش بود و می گفت اي عمو بگو هیچ خدائی جز خداي یگانه نیست تا به
صفحه 27 از 221
یاريآن در روز رستاخیز به سود تو میانجی گري نمایم و ابوطالب گفت مبادا پس ازمن زنان قریش مراسرزنش کنند که
هنگاممرگ، ناتوانی نموده ام. پس خداي برتر از پندار این فراز را فرو فرستاد ": تو نمی توانی هر که را دوست داشتی راه بنمائی".
تا پایان
گمان نمی کنم پسر عمر در بازگوگري این گزارش، لاف آن را زده باشد که خود در آن انجمن بوده و البته نمی تواند چنان لافی
هم بزند زیرا که او در آن هنگام نزدیک به هفت سال داشته و در سال سوم پس از برانگیخته شدن پیامبر زاده شده و روشن است
که کسی در آن گام از زندگی را به چنان انجمنپرشگوهی راه نمی دهند که در آن، سرور مکیان را جامه مرگ پوشانده اند و
پیامبر
[ [ صفحه 34
بزرگواري ها سرپرستی کارش را بگردن گرفته و بزرگان قریش نیز دوشادوش نشسته اند،پس پسر عمر ناگزیر باید گزارش آن
جارا از زبان کسی دیگر بازگو کرده باشدکه وي آن جا بوده و از گفتگوها آگاه شده و آن کس نیز یا باید فرزند آن درگذشته
باشد که سرور ما فرمانرواي گروندگان است و آن چه روشن شده و از زبان وي رسیده نیز در ج 14 گذشت، و دیگر فرزندان او-
طالب، عقیل و جعفر- نیز در این باره کوچکترین سخنی نگفته اند، یا باید برادر آن درگذشته باشد که آن چه را به درستی باید از
زبان وي دانست در ج 14 گذشت یا باید برادرزاده او- بزرگ ترین پیامبران (ص) باشد که سخنان او را نیز آوردیم 0 پس پسر عمر
آن گزارش رااز که گفته و چرا نام او را انداخته؟ و چرا- در یکی از دو گزارشی که اززبان وي آمده- ابوجهل را باابوطالب انباز
گردانیده؟ با آن که هیچ کس جزاو چنین کاري نکرده آیا در میان بازگوگران سخن او کسی هست که بتوان گفت همه این ها را
ساخته و بر وي بسته؟ گمان نیکو بدار و گزارش را مپرس!
آن گاه این ها را بگذار روي گزارش هائی که در پیرامون فرود آمدن این فراز- آورده و از مجاهد و قتادهدانسته اند زیرا پشتوانه
سخنان آن دونیز یا همین گزارش ها است یا آن ها را از زبان کسانی ناشناس شنیده اند پس گزارش هائی به این گونه و بی زنجیره
پیوسته نمی تواند دست افزار کاري سهمناك گردد مانند بیرون بردن ابوطالب از مرز آئین، آن هم پس از آن که داور ارجمند با
آواي خویشتنبستگی او را به کیش راستین نمایان ساخته و او خود در راه آن با پشتوانهاي نیرومند به جانفشانی و پاسداري برخاسته
است.
نمونه اي از روشنگري سخن خداوند به گونه اي خودسرانه و لاف پرگزاف و بی پشتوانه را نیز می توان در گفتاري یافت، که بی
هیچ زنجیره پیوسته اي از زبان قتاده و هم شیوه هاي او بازگو کرده، و آن فراز از سخن خداوند را میان ابوطالب
[ [ صفحه 35
و برادرش عباس بخش نموده اند، آغاز آن را درباره ابوطالب و دنباله اش را درباره عباس دانسته اند، همان عباس که- چنان
چهتوده نگارندگان پذیرفته اند- سال هاپس از فرود آمدن این فراز مسلمان شد!
و پس از این ها می توان هم ارزش سخن زجاج را دریافت که ": همه مسلمانان بر آن رفته اند که این فراز درباره ابوطالب فرود
آمده " و هم ارج و بهايدنباله آن را که قرطبی نگاشته ": درست آن است که گفته شود: توده روشنگران نامه خدا همداستانند که
اینفراز درباره ابوطالب فرود آمده "
صفحه 28 از 221
( بنگر که چگونه بر خداوند دروغ می بندند و همین گناه آشکار برایشان بس است (نساء 50
[ [ صفحه 36
داستان آبکینه
این جا دیگر همه تیرهائی که این گروه در تیردان کینه خود داشته ودر خرجین دشمنی هاشان اندوخته و به سوي ابوطالب می
افکندند به پایان می رسد که همه آن ها را آورده و پنبه اشرا زدیم و دیگر چیزي برایشان نمانده است مگر داستان آبکینه و هوچی
گري هاو گرد و خاك هائی که دشمنان ابوطالب در پیرامون آن به راه انداختنه اند واینک بازگو می کنیم.
بخاري و مسلم از زبان سفیان ثوري- و او از عبدالمطلب پسر عمیر و او از عبدالله پسر حارث- آورده اند که عباس پسر عبدالمطلب
گفت پیامبر (ص) را گفتم: عمویت که پاسداري تو را به گردن گرفت و براي تو به خشم می آمد تو چه نیازي از او برآوردي؟
گفت او در آبکینه اي از آتش است و اگر من نبودمدر پائین ترین جاي هاي دوزخ می بود.
و به گزارش دیگر: گفتم اي برانگیختهخدا راستی که ابوطالب تو را یاري و نگهبانی می نمود. آیا این کارهایش سودي براي او
دارد گفت آري او را یافتم که در دل آتشی سخت بود پس او رابه سوي آبکینه اي بیرون فرستادم.
و این هم گزارش لیث است- اززبان ابن الهاد و او از عبدالله پسر خباب و اواز ابو سعید- که: چون در نزد پیامبر (ص) ابوطالب را
یاد کردند گفت شاید که روز رستاخیز میانجی گري من به او سود رساند و او را در آبکینهاي از آتش بنهند که تا استخوان پشت
پاي او می رسد ومغز او را به جوش می آرد.
و در صحیح بخاري از زبان عبدالعزیز پسر محمد داراوردي و او از یزید
[ [ صفحه 37
پسر الهاد مانند همین گزارش آمده جز ایین که آن جا میخوانیم... ": پوسته اي را که مغز وي در آن است به جوش می آرد ".
برگردید به صحیح بخاري در بخش هاي برتري ها (ابواب المناقب) بخش سرگذشت ابو طالب ج 6 ص 33 و 34 و در کتاب الادب
بخش نام سرپوشیده بت پرست(باب کنیه المشرك) و به صحیح مسلم کتاب الایمان (نامه گروش) و به طبقات ابن سعد 106:1
چاپ مصر و مسند احمد 206:1 و 207 و عیون الاثر 132:1 و تاریخ ابن کثیر، 125:3
امینی گوید: ما در زنجیره این گزارش ها نه برايبودن سفیان ثوري بگو مگو می کنیم- که چنان چه در بررسی آیه نخست گذشت
کاستی گزارش ها را پنهان می داشته و از زبان دروغگویان گزارش می نوشته- و نه براي بودن عبدالملک پسر عمیر لخمی کوفی
که زندگی اش دراز شد و نیروي یادآوري اش تباه گردید که ابو حاتم گفته او را از پاسداران (حافظان) نتوان شمرد چرا که نیروي
یادآوري اش دگرگونه شد و احمد گفته در کار بازگوگري ناتوان است و می لغزد و ابنمعین گفته: گزارش ها را درهم بر هم و
آشفته می سازد و ابن خراش گفته: شعبه او را پسندیده نمی داشت و کوسج آورده است که احمد او را در کار گزارشگري بسیار
ناتوان و سست می شمرد.
و بودن عبدالعزیز دراوردي را نیز در زنجیره این گزارش ها دست افزار خرده گیري نمی گردانیم که به گفته احمد پسر حنبل"
چون از بر گزارشی بازگو کند بی پایه است و ارزشی ندارد و اگر از نگاشته خود بازگو کند آري.و چون به بازگوگري گزارش ها
صفحه 29 از 221
پردازد یاوه سرائی ها می نماید " و ابو حاتمگفته: سخن او را پشتوانه نتوان گردانید و ابوزرعه گفته نیروي یادآوري اش بد بود.
به همین گونه درناسازگاري رنگ هاي خود این گزارش- که از چند
[ [ صفحه 38
راه رسیده- چون و چرا نمی کنیم که آن جا که می گوید ": شاید روز رستاخیز میانجی گريمن براي او سودمند افتد " می رساند
که او تا روز رستاخیز باید چشم به راه بماند و آن هنگام نه صد در صد بلکه- چنان که از واژه " شاید، " برمی آید- کم و بیش
امید این هست کهاو را به آبکینه بیافکنند و آن گاه آن جا که می گوید ": او را در دل آتشی سخت یافتم و به سوي آبکینه اي
بیرونش فرستادم " آشکارا می رساند کهپیش از به زبان آوردن این سخن میانجیگري به سود وي پذیرفته گردیده و او را به آبکینه
برده اند.
از این ها گذشته ما در این جا یک سخن داریم و آن این که برانگیخته خدا (ص) به هنگام درگذشت ابوطالب، میانجی گري خود
به سود وي را بسته به آن دانست که وي به یگانگی خدا گواهی دهد. زیرا پیامبر گفت: اي عمو بگو هیچ خدائی جز خداي یگانه
نیست تا به یارياین فراز در روز رستاخیز میانجی گري ام را به سود تو روا بشمارم و این دستور تنها براي این جا نیست و در همه
جا میانجی گري به سود کسی بسته به این است که او گواهی به یگانگی خدا دهد و این سخن را پشتوانه بسیار از گزارش ها هست
که پاره اي از آن هارا حافظ منذري در الترغیب و الترهیب ج 4 ص 150 تا 158 آورده است و از آن میان گزارشی از زبان عبدالله
پسر عمررا بی زنجیره پیوسته آورده که پیامبرگفت: مرا گفتند درخواستی بکن که هر پیامبري درخواست کرده و من درخواستم را
گذاشته ام براي روز رستاخیز براي (میانجی گري به سود) شما براي آن کسان که گواهی دهند هیچ خدائی جز خداي یگانه نیست.
منذري گوید: این گزارش را احمد با زنجیره اي درست بازگو کرده است.
و نیز این گزارش دیگر از ابوذر- که انجام زنجیره آن به پیامبر پیوسته
[ [ صفحه 39
که گفت ": به من کار میانجی گري سپرده اند (و سود آن) به کسانی از پیروانمن که جز خدا چیزي را نپرستند خواهد رسید " که
نیز منذري گوید: این گزارش را بزار با زنجیره اي نیکو که از گسیختگی هم تهی نیست آورده است.
و نیز این گزارش دیگر از زبان عوف پسر مالک اشجعی که پیامبر گفت ": میانجی گري من به سود هر مسلمانی است "که نیز
گوید: این گزارش را هم طبري- با زنجیره هاي که یکی از آن میان بسی نیکو است- آورده و هم ابن حبان در صحیح خود- و البته
بهاین گونه:
میانجی گري به سود کسی است کهجز خدا، چیزي را نپرستد.
و نیز اینگزارش دیگر از زبان انس که پیامبر گفت: خداوند به جبرائیل (ع) فرمودبرو نزد محمد و او را بگو سربردار و بخواه تا به
تو داده شود و میانجی گري کن تا خواسته تو پذیرفته آید- تاآنجا که گفت- هر کس از توده تو از آفریدگان خدا که- یک روز
از ته دل به راستی- گواهی دهد خدائی جز خداي یگانه نیست و بر این گرایش بمیرد او را نیز در این میان جاي بده.
منذري گوید این گزارش را احمد آورده و بازگوگران آن از کسانی اند که سخن ایشان پشتوانه گزارش درست و نگارش درست،
شناخته شده.
صفحه 30 از 221
و نیز این گزارشدیگر از ابو هریره که انجام زنجیره آن به پیامبر پیوسته که گفت: میانجیگري من براي کسی است که به راستی از
ته دل گواهی دهد خدائی جز خداي یگانهنیست و محمد برانگیخته او است، دلش سخن زبانش را راست شمارد و زبانش باوردلش
را. و این گزارش را، هم احمد بازگو کرده و هم ابن حبان در صحیح خود.
و نیز این گزارش دیگر که در هنگام گفتگو از دومین آیه از زبانابوهریره و ابن عباس آوردیم که پیامبر (ص) پروردگارش را
بخواند و دستوري خواست تا براي مادر خویش آمرزش بخواهد و بگذارد که در روز رستاخیز براي او میانجی گري کند و
اونپذیرفت.
[ [ صفحه 40
و سهیلی در الروض الانف 113:1 می نویسد: در گزارش درست آمده است که او (ص) گفت: از پروردگارم دستوري خواستم تا
به دیدار آرامگاه مادرم روم پس به من دستوري داد و از وي دستوري خواستم تابراي وي آمرزش بخواهم پس به من دستوري
نداد. و در مسند بزار این گزارش را از بریده آورده است که چون او (ص) خواست براي مادرش آمرزش بخواهد جبرئیل به سینه
اش کوبید و بهاو گفت: براي کسی که بت پرست بوده آمرزش نخواه. پس او اندوهناك برگشت.
از گزارش هاي بالا برمی آید گواهی ندادن کسی به یگانگی خدا انگیزه آن می شود که هیچ گونه میانجی گري درباره او پذیرفته
نگردد زیرا که خدانشناس، به هیچ روي شایستگی آن راندارد که به سود او میانجی گري کنند و آن گاه میانجی گري براي سبک
شدن کیفر او نیز به همین گونه، و خودکاري است که هم بر بنیاد گزارش هاي گذشته باید از آن خودداري شود، و هم به دستور
نامه خداي ارجمند و برتر از پندار، همان جا که می گوید: آنان که کفر ورزیدند براي ایشان است آتش دوزخ نه روزگارشان را به
پایان رسانند که بمیرند و نه کیفر ایشان سبک گردد. و به آن گونه است که هر ناسپاس را سزا می دهیم فاطر 36
و نیز آن جا که خداي برتر از پندار گوید: و هنگامی که ستمگران، کیفر را دیدند نه کیفرشان سبک می شود و نه مهلت یابند
. و آن جا که می گوید: پیوسته در آن می مانند، نه کیفر ایشان سبک می شود و نه مهلتی می یابند. بقره 162 ، آل عمران 88
و آن جا که می گوید: آنان که در آتش اند به کارگزاران دوزخ می گویند پروردگار خویش را بخوانید که به اندازه یک روز این
کیفر دادن را سبک
[ [ صفحه 41
گرداند و آنان گویند آیا برانگیختگان شما با نشانه هاي روشن به نزد شما نیامدند؟ گویند آري، گویند پس بخوانید که خدا خوانی
. ناسپاسان جز در گمراهی نیست غافر 49 و 50
و آن جا که می گوید: آنان اند که زندگی این جهان را به جهان دیگر خریدند پس کیفر ایشان سبک نمی شود و ایشان یاري نمی
شودن. بقره 86
و آن جا که می گوید: و رها کن آنان را کهکیش خویش را سرگمی و بازیچه گرفته اند و زندگی این جهان ایشان را فریفته، با
خواندن قرآن ایشان را یادآوري کن تا کسی به کارهاي خویش، خود را به نابودي نسپارد که او را جز خداوند، میانجی و دوست و
سرپرستی نباشد و هرچه خواهد به جاي خود دهد از او نگیرند. آنان اند که با کارها و ناسپاسی ها که می نمودند خویش را به
. نابودي می سپارند ایشان را نوشابه اياست از آب جوشان و کیفري دردناك انعام 70
صفحه 31 از 221
و آن جا که می گوید: هر کس در گرو آن چه کرده است می ماند مگرراست روان که در بهشت هایند و از تبهکاران می پرسند:
چه چیز شما را به دوزخ کشانید- تا آن جا که گوید-پس میانجی گري میانجیان سودي به ایشان نرساند مدثر 38 تا 48
و آن جا که گوید: ایشان را از آن روز نزدیک بیم ده، همان هنگام که دل ها با فروبردن خشم، نزدیک گلوها رسیده و ستمگران نه
دوستی دارند و نه میانجی اي که فرمان وي برده شود غافر 18
و آن جا که می گوید: گنهکاران را تشنهبه سوي دوزخ می رانیم میانجی گري اي ندارند مگر آن کس که از خداي مهربان پیمانی
گرفته باشد. مریم 87
به زبان دستور دانان تازي، استثناي به کار رفته در فراز بالا، منقطع است و خواست خداوند از پیمان نیز همان گواهی دادن به
یگانگی او و ایستادن بر سر
[ [ صفحه 42
آن به گونه اي شایسته است پس میانجی گري جز براي گروندگان به او پذیرفته نیست.
برگردید به تفسیر قرطبی 154:11 ، تفسیر بیضاوي 48:2 ، تفسیر ابن کثیر 138:3 ، تفسیر خازن 243:3
پس اگر هم گرفتیم که ابوطالب (ع) بر کیش بت پرستی بوده- و پناه به خدا از این سخن- در این هنگام داستان آبکینهبا همه
فرازهائی که از سخن خدا و برانگیخته او آوردیم ناسازگار است، زیرا بر بنیاد آن، پیامبر براي عمویش میانجیگري می کند تا کیفر
او سبک شود و در آبکینه جاي بگیرد. پس حدیثی را که با نامه خدا و آئین نامهروشن پیامبر، ناسازگار باشد باید بهدور افکند زیرا
در گزارشی درست که زنجیره آن را سرانجام به پیامبر پیوسته اند آمده است که: پس از من حدیث ها براي شما افزون می شود
پس اگرحدیثی براي شما گزارش کردند آن را بانامه خداي برتر ازپندار روبرو کنید پس هر چه با آن سازگار بود بپذیرید وهر چه
ناساز بود نپذیرید
پس نباید گول آن را خورد که داستان آبکینه را بخاري آورده زیرا نگاشته او که " صحیح " خوانده شده خرجین یاوه سرائی ها و
گنجینه لغزش ها است که اگر خدايبرتر از پندار خواهد به هنگام گفتگو از آن، تو را از چگونگی کار- آگاه خواهیم ساخت.
سروده هایی در ستایش ابوطالب
این جا دیگر گفتگو از گروش و گرایش هاي سرورمان ابوطالب- درودهاي خدا بر او- را با سرودي از استاد فقه و فلسفه و اخلاق،
مهین پیشواي ما استاد محمد حسین اصفهانی نجفی پایان می دهیم که می گوید:
فروغ راهنمائی در دل عموي پیامبر برگزیده،
در همان هنگام که خیلی پنهان و پوشیده است بسیار آشکار و هویدا است.
[ [ صفحه 43
گروش و باور درست در دل او است
و چه دلی که پایگاه آن از هر پایگاه برتر است
گروش و باور او، خداي بایسته براي هستی را می نماید
صفحه 32 از 221
در پایگاه نهان خودو آن گنج پنهان
گروش و باور پنهانیاو نیز به نام والاي خداي ماند
که جزدست پاکان به آن نرسد
گروش و باور اوبه جهان نهان به خودي خداوندي در جهان نهان می ماند،
و او را پرتو افشانی هائی هر چه رسا است در نشانه هایش.
نشانه هاي او نزد دیده داران
درخشان تر است از خورشید در میان روزروشن
او سرپرست کسی است که مهر نامه پیام آوري و انگشتر پایگاه آن وباز پسین دارنده آن پایگاه است
و خودبا همه نیرویش به پاسداري از او برخاسته
یگانه یاور او در روزگارش بود
و ستون استوار آن در آغاز کارش.
سرور و پشتوانهي خاندانش بود و پیشواي دودمانش
و پناه گاه استوارش در روز سختی
و پوشش نیرومند او در برابر دشمنان
و افسون او در برابر هماوردان.
چیست که ارج و پایگاه او برتر باشد از آن چه
یاسین را همچون افسونی از چشم زخم به دور دارد و طاها را در پناه گیرد؟
در یاري پیامبر والا جایگاه چندان ایستادگی نمود.
[ [ صفحه 44
تا بنیادهاي اسلاماستوار گردید
در پاسداري از آستان اوبه برترین گونهاي تلاش و پیکار نمود
تا کار پیامبر راهنما بالا گرفت
در برابر گزندهاي قرشیان ناسپاس با چناندلیري اي نگهبان او بود
که گردنکشان در برابر آن زبون گردیدند
با شکیبائیخود به هر درد سر و اندوهی چیرگی یافت
که داستان پناهنده شدن به دره، خود گوشه اي از آن همه اندوه است
وه چه گرامی یاور و پشتیبان و سرپرستی
که براي سرور مردمان می بود
همین سرفرازي براي او بس که ارجمندي سرپرستی نمودن
از دارنده پیام و خواننده به سوي خدا با او بود
زبان رساي او دستایشگري وي
صفحه 33 از 221
در برابر دشمنانش، از شمشیر بران تر بود
او را از سروده ها و سخنان چندان هست
که جهان را آکنده از روشنائی می نماید
و ما را، هم از باورهاي دل او آگاه می سازد
و هم از این که او از سوي پروردگارش بر راه راست بوده
ام القري ( مادر دهکده ها مکه) از فروغ او درخشیدن گرفت
و هر فروزشی پرتوي از طور و سرچشمه تابش هاي او است
چگونه چنین نباشد با آن که او پدر فروغ ها است
جاي رخ نمودن خورشیدهاو ماه ها
آغاز هر گوهر درخشنده و پرتو پاش را می نماید
پس چگونه خواهدبود او که خاور خاورها است؟
مهر سپهر بزرگواري و سرفرازي است
[ [ صفحه 45
و پدر ازنیا خسرو آن تخت بوده
برتري اي از آن او است که از بزرگی به بزرگی رسیده
و آن خود چیزي است کهاز بزرگان براي او مانده
پاکیزه ترین شاخه هاي درخت ابراهیم
و ماناکه چه ارجمندي ریشه داري دارد
که بایستی آن را ارجمندي ارجمندان از دودمان عدنان دانست
که در دردسرهاي روزگار پناه آن به شمار می آمد
او را چنان مایه اي از برتري ها است
که از آسمان هاي بلند و بام کوشک ها نیزفراتر می رود
و چگونه چنین نباشد؟ با آن که او سرپرست پیامبر برگزیده است
و پدر بازماندگانی فرخنده و راهنما
و پدر جانشین پیامبر و جعفربلند پرواز
که به زندگیام سوگند اینبالاترین سرفرازي ها است
ریگزار پهناور تازیان از فروغ او پرتو گرفت
نه بگو آسمان از او پرتو گرفت
بزرگ ترین پرتو افکن هاي آسمان
در کنار فروغ چهره او به ستاره کور می ماند
وچگونه چنین نباشد؟ با آن که از رخسار وي
صفحه 34 از 221
فروغ خداي برتر و بالاتر ازپندار، براي خاندانش پرتو پاشی می کرد
در مکه ارجمند بر مردمان سروريیافت
و با رسیدن به سالاري به هر گونه بزرگواري اي دست یافت
آري باید او را مایه سرفرازي براي شهر ارجمند خدا شمرد
و مایه ارزش یافتن جاهائی از آن، که هنگام دیدار از خانه خدا به کار است
آروزها و امیدها به سوي آستان او روي به خاك می سایند
[ [ صفحه 46
و کعبه گروش به خداوند، در پناه او می آرامد
با پشتیبانی سروري و شکوه او بود
که خواننده مردمان به راه راست، توانست کار خود را به پایان رساند
اگر او نبود، این کار براي پیامبر برگزیده به انجام نمی رسید
پس او بنیاد کیش آفریدگار است.
چگونه؟ به این سان که سایه خداوندي در میان مردمان (محمد)
در سایه او بود که مردم را به اسلام خواند.
اسلام با پشتیبانی او بود که همه جا بپراکند.
و این ارجمندي اي است که جز به او نرسید.
و پرچم آن با بلند پروازي هاي او بود که افراشته گردید
و همین براي نمودن پایگاه بلندش بسنده است.
این ها سربلندي هائی است که گردن فرازي با یاري آن بالانشین می گردد
و یادگارهائی است که آن چه را بر جاي مانده شیرین می نماید
آن است ابوطالب که ویژگی ها و چگونگی اش را بازگو می کنیم
و زبان روشنگران ازنمودن پایگاه او بسی کوتاه است
مرزبرتري هاي او از هر ستایشی فراتر می رود
و ما با یادي از او تنها دل ها را زنده می داریم
پایان
و این هم از چکامه دانشور روشنگر آئین، پیشواي ما استاد عبدالحسین صادق عاملی که جانش با پاکان باد. می گوید:
اگر او نبود نه جاي گام مسلمانان استوار می شد
و نه چشمه یگانه پرستی در جوي هاي خود روان می گردید
بهترین کسی را که از میان همه شهرنشینان و بیابان گردان برخاست
او تا آن جا که در توان داشت پناه داد و پشتیبانی نمود و نیازهاي وي را با
صفحه 35 از 221
[ [ صفحه 47
خود برابر انگاشت
آن نگهبانی تلخی که نمود تنها نه به انگیزه پیوند خویشاوندي بود
و نه براي جنبش رگ او که براي کشش به برادرزاده اش خون در آن به جوش آمده.
که براي خدا بود چنان که خود نیز در هر فراز از سروده هاي خویش زیبائی هاي همین اندیشه را می نماید
پس از او مادر دهکده ها (مکه) با همه فراخی اش
بر پیک خداوند تنگ آمد و روز روشن آن جابر وي سیاه و تیره شد
تا شتابان ازآن جا روي برتافت و از خداوند براي او به زاري نیکوئی خواست
و در این درخواست و خدا خوانی اش نیز نومید نگردید
اگر روان عموي پیامبر برگزیده (با آن همه گواهی هایش درباره این آئین)
پاکیزه نشد پس هیچگفتاري انگیزه رستگاري نتواند بود
درآن یکسال که عمو و همسر پیامبر با همدرگذشتند
او نیز آن را با گریه بر آن دو سپري کرد
وه چه بزرگ مردي که باباور و گرایش خود به آئین پیامبر برگزیده
یک سال او را برخویش به گریهواداشت
تا آن جا که روزهاي روشن آن از شب ها تاریک تر گردید
از پشت اوبود که همه فروغ ها به در آمدند و پراکنده شدند
نخستین آنان، پیشواي پسندیده (مرتضی) و به دنبالش نیز اندوخته هاي سروري...
پایان
و چنین بود ابوطالب سرور مکیان، و این بود فشرده اي از نشانه هاي گروش و باور سره او به آئین ما. که آن ها را ننگاشتیم مگر به
امید خشنودي خداوند تا آنان که نامه آسمانی به ایشان دادهشده باور کنند و بر گروش
[ [ صفحه 48
گروندگان نیز افزوده گردد. و کسانی که نامه آسمانی به ایشان داده شده و نیز گروندگان دو دل نباشند و آیندگان پس از ایشان
بگویند پروردگارا بیامرز ما را و برادران ما را که در گرویدن پیشاهنگ ما بودند و در دل هاي ما از کسانی که گرویده اند کینهاي
مگذار پروردگارا به راستی تو مهربان و بخشاینده اي.
[ [ صفحه 49
پاسخ فرشته به دشنامگوي خلیفه
صفحه 36 از 221
یوسف پسر ابو یوسف در ص 208 از الاثار از زبان پدرش یعقوب پسر ابراهیم قاضی- و او از ابو حنیفه- آورده است که: چنین
رسیده است که مردي بوبکر را دشنام داد و اوبردباري نمود و پیامبر (ص) نشسته بود سپس بوبکر به پاسخ وي پرداخت پس پیامبر
(ص) برخاست، بوبکر گفت او که به من دشنام داد برنخاستی و من کهپاسخش را دادم بلند شدي؟ پیامبر (ص) گفت: راستی این
که فرشته اي (به نمایندگی) از تو پاسخ او را می دادو چون تو خود به پاسخ گوئی پرداختی او برفت و من نیز برخاستم.
احمد نیزدر مسند خود 436:2 از زبان ابوهریره آورده است که مردي بوبکر را دشنام داد و پیامبر (ص) نیز نشسته بود و پیامبر به
شگفت می آمد و لبخند می زدو چون آن مرد بسیار دشنام داد، بوبکر نیز کم و بیش به پاسخ گوئی پرداخت پس پیامبر (ص) در
خشم شد و برخاست پس بوبکر به او پیوست و گفت اي برانگیخته خدا او مرا دشنام می دادو تو نشسته بودي و چون اندکی به
پاسخاو پرداختم خشمگین برخاستی گفت: باتو فرشته اي بود که (به نمایندگی) از سوي تو پاسخ او را می داد
[ [ صفحه 50
و چون چیزي از سخنان او را پاسخ دادي اهرمن (در میانه) افتاد و من با اهریمن نمی نشینم.
امینی گوید: نمی دانیم این گزارش از چه راهی به ابوحنیفه رسیده تا با شناخت میانجی آن دریابیم که چه اندازه درستاست و
شاید هم بودن ابو یوسف قاضی درمیان گزارشگران، براي انگشت نهادن بر آن به تنهائی بسنده باشد و اینکه بنگریم به پاره اي از
سخنان که درباره او گفته شده است: همچون گفتار فلاس که او را راستگو و داراي لغزش هاي بسیار می شمارد.
و گفتار ابوحفص که نیز او را راستگو و داراي لغزش هاي بسیار می داند
و گفتار بخاري که: او را رها کرده اند.
و گفتار یحیی پسر آدم: ابو یوسف نزد شریک گواهی داد و او نپذیرفت و گفت از کسی که می پندارد نماز از گرویدن به آئین
جداست سخنی نمی پذیرم.
و گفتار ابن عدي: او از زبان کسانی گزارش می کند که سخنانشان سست است.
و گفتاري که با زنجیره درست از ابن مبارك بازگو کرده اند که به مردي گفتاگر تو در پس ابو یوسف نماز گزارده اي و به یاد
داري که چه نمازهائی بوده دوباره آن ها را بخوان و هم گفتاگر از آسمان به زمین سرنگون شوم و پرنده اي مرا برباید یا باد مرا
در جائی بس دور بیفکند دوست تر دارم که ازاو گزارشی بازگو کنم. و مردي به ابنمبارك گفت کدام یک از ابو یوسف و محمد
ابن الحسن راستگوترند گفت مگو کدام یک راستگوترند بلکه بپرس کدام یک دروغگوترند.
و عبدالله پسر ادریسگفته: ابو یوسف تبهکاري از تبهکارانبوده
و وکیع به مردي که گزارشی از زبان ابو یوسف بازگو کرد گفت: آیا از خدا پروا نداري که در نزد خداوند بزرگ و گرامی سخن
ابو یوسف را پشتوانه می گیري؟
و ابو نعیم فضل بندکین گفت: شنیدم ابو حنیفه به ابو یوسف می گفت واي
[ [ صفحه 51
بر شماباد چه اندازه دروغ در این نوشته ها بر من می بندید و من نگفته ام؟
صفحه 37 از 221
و یحیی بن معین گفت: گزارش او را نباید نوشت و گفت هر چند به خودي وي می توان پشتگرم بود با این همه در بسیاري جاها
ندانسته لغزیده است.
و یزید بن هارون گفته: روا نیست از زبان او گزارشی بازگو کنند چون با دارائی هاي پدر مردگان، سوداگري و داد و ستد می کرد
و سودش را خود برمیداشت.
و سخن ابن ابی کثیر وابسته حارث زادگان- یا نظام- به هنگام خاك سپردن ابو یوسف.
گوري که یعقوب(نام ابو یوسف) در آن آرمید »
از نخستین بارانی که از دل ابري بر هم نشسته روان است سیراب باد
داوري هاي خودسرانه را با دوز و کلک هائی در آئین خدائی راه داد
که نوشیدن باده انگوري- پس از ناروا بودن آن- کاريشایسته گردید
اگر نبود که روزگار وي سپري شد
و پنجه مرگ او را به مرز نیستی کشانید
البته چندان اندیشه خویش را
در کار این گونه داوري هاي خودسرانه به کوشش وامی داشت
تا براي کسی که دو دل باشد یافتن کار ناروا بسی دشوار می گردید
یکی از میانجیان زنجیره احمد نیز- در گزارش این برتري براي بوبکر- سعید پسر ابو سعید مدنی است که چنانچه در تهذیب
التهذیب 40 و 39:4 آمده
[ [ صفحه 52
چهار سال پیش از مرگ دچار آشفته مغزيگردید و زمینه این گزارش نیز گواه آناست که در روزگار آشفته مغزي وي از دهانش
به در آمده.
و تازه هیچ چون وچرائی نباید داشت که هر یک از دو دشنام گوي در پیشگاه پیامبر خدا (ص) پاي از مرز ادب بیرون نهاده و مانند
هر ناسزا گوي دیگري داد و فریاد به راه انداخته اند زیرا که این کار با آوائی نرم و آرام انجام نمی گیرد و آن گاه خداوند می
گوید: اي کسانی که به آئین راستین گرویده اید آواز خویش را بلندتر از آواز پیامبر نگردانید و در نزد او، سخن درشت نگوئید تا
پایان آیه اي که درباره بوبکر و عمر فرود آمد و کی؟ همان گاه که در نزد برانگیخته خداوند(ص) با یکدیگر بگو مگوي سخت
کردند وداستان آن در ج 7 ص 223 گذشت.
مگر چه می شد که بوبکر تا پایان کار پاس انجمن پیامبر را نگاه می داشت و برايارج نهادن به آستان او همچنان بردباري نموده
همان شیوه نخستینش را به کار می بست و به بدگوئی نمی پرداختتا برانگیخته خدا (ص) ناآرامی ننموده و از نزد وي برنخیزد؟
نکند آن شکیبائی اش در آغاز نیز نه از سر خوشخوئی بلکه ناآگاهانه و بیهیچ خواست و آهنگی استوار بوده است؟
و مگر چه می شد که او نیز همراه پیامبربرمی خاست و میرفت تا دنباله دشنام وکینه ورزي بریده شود؟ و چه می شد کهدر برابر
واکنش پیامبر (ص) خاموشی می گزید و با پرخاش به برخاستن وي بیادبی نمی نمود؟
و چه کاستی اي براي او بود که می گذاشت آن فرشته بماند وهمچنان او را ستمدیده پندارد و- به نمایندگی از او- دشنام هاي آن
مرد را پاسخ بدهد و نبیند که او خود به برابري و همسري با ستمگر پرداخته تارهایش کند؟
صفحه 38 از 221
شگفت از آن دارم که درگزارش احمد می خوانیم که پیامبر به بوبکر گفت ": چون تو پاره اي از سخنان او را پاسخ دادي اهریمن
در میانه افتاد و "... چگونه تا هنگامیکه بوبکر زبان به پاسخ دشنام ها نگشود، آن انجمن تهی از
[ [ صفحه 53
اهریمن بود؟ که تا آغاز به پاسخ گوئی کرد اهریمن در میانه افتاد؟ مگر پیش ترش، آن مرد آن همه دشنام به ابوبکر نداد؟ مگر
پاسخ هاي بوبکر انگیزه اياهریمنی داشت و ناسزا گوئی آن مرد بهاو دور از این انگیزه ها بود؟ و گویا که بزرگ ترین پیامبران
(ص) را هیچ پروائی از شنیدن دشنام هاي آن مرد به بوبکر نبوده و جز پاسخ ابوبکربه وي انگیزه اي پیامبر را بر سر خشمنمی آورد
و این بسیار شگفت انگیز است.
وانگهی آیا در جهان برین نیز کسی هست که بد زبانی را با زشت گوئی پاسخ دهد؟ یا آن جا جهان پاکی است که دشنام و ناسزا
و ناروا گوئی- چون بهخودي خود ناشایست است- راهی در آن ندارد؟ و آیا خداي پاك تر از پندار را فرشتگانی است که
کارگزار این کار زشت گردانیده؟ و آیا این کارگزاري، تنها براي ارج نهادن به بوبکر است یا هر یک از گروندگان به آئین
راستینکه در برابر دشنام گوئی دیگري خاموشیگزیند همین پاداش را دارد؟ و آیا فرشتگان وادار شدند که پاسخ دشنام دهندگان
به برانگیخته خدا از بت پرستان را بدهند؟ من در هیچ یک از این زمینه هابه گزارشی برنخورده ام وبا یاري و داوري خرد به تنهائی
نیز نمی توان پاسخی به آن ها داد. گذشتهاز آن که خرد درست، دشنام گوئی را زشت می شمارد و در این نیز چون و چرائی نیست
که سزاي دشنام گوي- اگر از سر ستم بگوید- در روز رستاخیز داده می شود، و پاسخ دادن به او به آن گونه که نه ستمگر آن را
بشنود تا هشیار شود و از دشنام گوئی باز ایستدو نه ستمدیده بشنود تا دلش خنک شود ونه هیچ کس دیگر بشنود تا بدکردار رسوا
گردد و شاید دست از زشت کاري بکشد، چنین پاسخ دادنی از واکنش هاي بیخردانه است. آري خطیب در تاریخ خود از راه سهل
بن صقین با زنجیره ايگسسته از زبان ابو هریره آورده است که پیامبر گفت: راستی که خداي برتر از پندار را در آسمان 70000
فرشته است که دشنام گویندگان به بوبکر و عمر را نفرین می فرستند.
[ [ صفحه 54
جز این که خود خطیب در دنباله این گزارش می نویسد: سهل، گزارش ساز بوده برگردید به همان چه در ج 5 ص 280 از چاپ
دوم آوردیم.
سخنرانی پیامبر در برتري بوبکر
بخاري در بخش برتري ها به هنگام گفتگو از این سخن پیامبر ": همگان درهائی را که به مسجد باز می شود ببندند مگر بوبکر"
در ج 5 ص 242 و در بخش " کوچیدن به مدینه "ج 6 ص 44 از راه ابو سعید خدري آورده است که گفت ": برانگیخته خدا
(ص) براي مردم سخنرانی کرد و گفت: به راستی خداوندبنده اي را به خود واگذاشت که از میان این جهان و آن چه در نزد او
است یکی را برگزیند " خدري گفت: پس بوبکر بگریست و ما از گریه او در شگفت شدیم که برانگیخته خدا (ص) درباره بنده
اي گزارش دهد که کار گزینش به خود او واگذار شده باشد (پس وي بگریه درآید تا دانستیم) آن کس خود پیامبر (ص) و بوبکر
صفحه 39 از 221
نیز داناترین ما بود (که آن سخن را دریافت) پس پیامبر خدا (ص) گفت: کسی که بیش از همه مردمان با همراهی ها و دادن
دارائی خویش بر من منت داردبوبکر است و اگر من دوستی جز پروردگارم برمی گزیدم البته بوبکر رابرمی گزیدم ولی برادري و
دوستی اسلامی هست، همه درهائی را که به مسجد باز می شود باید ببندند مگر دريکه از آن بوبکر است.
و گزارش ابن عساکر افزونی اي به این گونه دارد.... ": ما دانستیم که او جانشین وي خواهد شد " و در گزارش رازي در ج 2
ص 347 از تفسیرش نیز سخن پیامبر به اینگونه آمده از میان همه مردمان هیچ کسنیست که بیش از (ابوبکر) پسر ابوقحافه با
همراهی ها و دادن آن چه در دست داشت بر ما منت نهاده باشد.
[ [ صفحه 55
امینی گوید: برگردید به ج 3 ص 176 تا 187 از همین نگارش ما- چاپ دوم- تا پشتگرمی تان به دروغی که در گزارش بالا درباره
درهاي مسجد و بسته شدن آن ها آمده بیشتر گردد- و آنگاه ابن تیمیه را ببینید که در پیرامون آن، چه هوچی گري ها وگرد و
خاك ها به را انداخته.
از دیگر آگاهی هائی که از این گزارش به دست می آید یکی سخن ابو سعید است که گفته ": ابوبکر داناترین ما بود " باآن که
آن دانش (آگاهی از نزدیک بودن مرگ پیامبر) ویژه ابوبکر نبود و همهکسانی که- در بازپسین دیدار او (ص) از خانه خدا-
سخنان وي (ص) را شنیده و به یاد سپردند این دانش را داشتند زیرا در میان آن گفته ها فرازهائی از این گونه- که در جلد نخست
آوردیم- به گوش می خورد: نزدیک است که مرا بخوانند و من نیز بپذیرم... و تازه اگر هم گرفتیم که این دانش را به جز خلیفه
کسی نداشته است باز مگر این چه دانشی است که به آن تواند بالید؟ آیا می توانست به یاري آن، گره کوري در زمینه آئین هاي
خدائی را بگشاید؟ یا پرسش هاي دشوار فلسفه را پاسخ بدهد؟ یا روشنگر پیچیدگی هائی که در دانش هاي کیش ما هست باشد؟
یا از چهره رازهاي نهفته هاي آفرینش پرده بردارد؟ هیچ یک از این خواسته ها را از آن دانش وآگاهی آن چنانی نمی توانست
داشت، و اگر هم گرفتیم که تنها او به درستی آنرا دارا بوده تازه خود آن چیزي نیست مگر آگاهی از این که پیامبر (ص) آنسخن
را درباره خویش گفته است و شاید هم که پیشتر در این باره چیزي از وي شنیده بود و این هنگام به یادش آمد وما در جلد هفتم
هنگام گفتگو از داناتر بودن این مرد به اندازه اي دراین باره سخن راندیم که بیش از آن نمی توان. پس به همان جا برگردید.
این هم که از زبان پیامبر آورده اند ": ابوبکر بیش از همه مردمان با همراهی ها و بخشیدن دارائی خود بر منمنت نهاد ". می
پرسیم: کدامین کس،کدام منت را در همراهی با پیامبر و در بخشیدن دارائی خویش در راه آئین وي (ص) بر او (ص) نهاده؟ هر
کس کار شایسته اي کند به سود خود کرده وآن که بدي کند به خویش زیان
[ [ صفحه 56
زده اگر نیکوکاري کنید با خود نیکوئی کرده اید و اگر بدي کنید نیز با خود کرده اید این برانگیخته خدا بود که با خواندن و راه
نمودن و پیراستن همه آدمیان بر ایشان منت نهاده و اگر کسی با او همراهی نمود وبه وي یاري رساند و خود را در آن دیدهو نیکی
خود را خواسته بر تو منت می نهند که مسلمان شده اند بگو با مسلمان شدن خویش بر من منت ننهید زیرا خدا است که با راهنمائی
شما به گرویدن به کیش خود- اگر راستگو باشید- بر شما منت می نهد، به راستی که خداوند بر گروندگان به آئین راستین منت
نهاد که از میان ایشان پیامبري برانگیخته تا فرازهائی را که براي راه نمودن به سوي او بایسته است برایشان بخواند و ایشان را پاکیزه
صفحه 40 از 221
گرداند ونامه آسمانی و فرزانگی به ایشان آموزد، هر چند که پیش از آن در گمراهی آشکار باشند.
و تازه به گونه اي که تو را آگاه خواهیم ساخت ابوبکر دارائی اي نداشته که با بخشیدن آن ها منتی بر پیامبر بنهد و داستان دوست
گرفتن پیامبر را هم که در دنباله این فراز آمده در جلد سوم آوردیم و ساختگی بودن آن را روشن کردیم گذشته از آن که ناساز
است با گزارش ساختگی دیگري که حافظ سکري از راه ابی پسر کعب آورده که او گفت: من دیرتر از همه مردم از پیامبر شما
(ص) جدا شدم پنج شب پیش از درگذشت او بر وي درآمدم و او دو دست خود را می گردانید و می گفت: به راستی هیچ
پیامبري نبوده مگر از میان توده خود دوستی برگرفته و به راستی دوست من ازمیان توده ام ابوبکر پسر ابو قحافه است آگاه باشید که
خدا مرا همان گونه دوست خود گرفت که ابراهیم را دوست خود گرفت
[ [ صفحه 57
و هم با گزارشساختگی دیگري که طبرانی از راه ابو امامه از زبان پیامبر آورده است: بهراستی خداوند مرا همان گونه دوست
خودگرفت که ابراهیم را دوست خود گرفت و البته دوست من هم ابوبکر است ". کنزالعمال " 138:6 و هم با گزارش
ساختگیدیگري که ابو نعیم از راه ابو هریره از زبان پیامبر آورده: هر پیامبري،از میان توده اش دوستی دارد و البته دوست من هم
بوبکر است " کنز العمال" 40:6
و چنین است که گزارش هاي ساختگی، یکی با دیگري ناساز در می آید چرا که هر یک ازسازندگان از آنچه دیگري ساخته و
بافته ناآگاه است و هر کدامشان- در بافتن دروغ ها- توانائی و گشاده دستی اي ویژه خود دارند و خداوند نیز از آن چه انجام می
دهند ناآگاه نیست.
و پیش از همه این ها باید میانجیان زنجیره آن گزارش را نگریست و آسیبی را که با بودن اسماعیل (پسر عبدالله- ابو عبدالله- پسر
ابو اویس و خواهر زادهمالک و گزارشگر و هم نژاد او) در آنهست پیش چشم داشت زیرا:
ابن ابی خیثمه می گوید: او راستگو است و با خردي ناتوان، که نتواند نیکو گزارشگري نماید و او را چنان کسی نمیشناسند که
آن چه بایسته این کار است بگزارد یا جز از نگاشته اش برخواند.
معاویه پسر صالح نیز گوید: او و پدرش در کار گزارشگري ناتوانند.
و ابن معین گوید: او و پدرش گزارش دزدي می کرده اند، و ابراهیم پسر جنید از زبان یحیی بن معین آورده که او: دروغگو و بی
ارزش و درهم گوي بوده است.
و نسائی گفته: در این کار ناتوان است. و جاي دیگر می گوید: سخن او شایسته پشتگرمی نیست. و لالکائی گفته: نسائی در
نکوهش او چندان پیش رفته که کارش به رها کردن گزارش هاي او انجامیده و شاید هم در پیرامون او زمین هائی براي وي آشکار
شده که براي دیگران آشکار نشده زیرا از سخن همه
[ [ صفحه 58
اینان برمی آید که او در این کار ناتوان است.
وابن عدي گوید: او از زبان دائی اش گزارش هائی دور از باور بازگو کرده که هیچ کس در زمینه آن ها از وي پیروي ننموده.
امینی گوید: این نیزاز همان گزارش هاي دور از باور است کهاو از زبان دائی اش بازگو کرده است. و دولابی او را در جرگه
صفحه 41 از 221
کسانی یاد کرده که در کار گزارشگري ناتوان اند و می گوید: از نصر پسر سلمه مروزي شنیدم می گوید: پسر ابو اویس، دروغساز
است که از زبان مالک پرسش هايابن وهب را بازگو می کرد.
و عقیلی نیز در نامه اي که درباره همین ناتوانان پرداخته از زبان یحیی پسر معین آورده است که ابن ابی اویس به دو پول نمی ارزد.
و دار قطنی گفته: در بازگوگري گزارش هاي درست، او را بر نمی گزینم.
و اسماعیل نیز در " المدخل " او را یاد کرده و می گوید:در سبکی او چیزها گفته اند که یادآوري آن ها را خوش نمی دارم.
و برخی گفته اند: در پیروي از آئین نامه ها از او دوري گزیدیم
و ابن حزم در " المحلی " می نویسد: ابوالفتح ازدي گفت: سیف پسر محمد مرا گزارش کرد که ابن ابی اویس، گزارش ساز بوده.
و نسائی از راه سلمه بن شبیب آورده است که او گفت: از اسماعیل پسر ابو اویس شنیدم می گفت: هرگاه مردم مدینه کارشان در
پیرامون چیزي به چند دستگی می کشید براي (رهاندن) ایشان (از این گرفتاري) به گزارش سازي می پرداختم.
و خوب! با همه این ها آیا گزافگوئی و یاوه سرائی نیست که نووي در دیباچه نامه روشنگرش بر " صحیح مسلم " می
نویسد:دانشوران- که خدایشان بیامرزاد- همداستان شده اند که پس از قرآن گرامیدرست ترین نامه ها، صحیح بخاري و مسلم
است؟
[ [ صفحه 59
آیا نگاشته اي که گزارشش این و سرگذشت بازگوگرانگزارش هایش این باشد- و تازه این یکی از بهترین و کم آسیب ترین آن
ها است- می تواند درست ترین نامه ها پساز قرآن به شمار آید: سهمناك است سخنی که از دهان ایشان بیرون می آید و آن گاه
اگر درست ترین نگاشته هاي ایشان که همگی بر درستی آن همداستان اند چنین باشد دیگر نگارش هاشان به هنگام ارزیابی
چگونه خواهد بود؟
ستایش پیشواي گروندگان از خلیفه
ابن جوزي در " صفه الصفوه " 97:1 از راه حسن آورده است که علی (ع) گفت: چون برانگیخته خدا (ص) درگذشت در کار
خویش نگریستیم پس دیدیم پیامبر (ص) ابوبکر را براي پیشنمازي برگزیده و ما نیز کسی را کهپیامبر براي پیشوائی در کار کیش ما
بهاو خرسندي داده بود براي پیشوائی خوددر این جهان پسندیدیم و ابوبکر را جلو انداختیم.
گزارش بالا را محب طبري نیز بی زنجیره پیوسته در " الریاض النضره " 150:1 آورده و می نویسد: از زبان او آورده اند که
علیگفت: برانگیخته خدا (ص) براي پیشنمازي بر مردم، ابوبکر را برگزیدبا آن که مرا در جاي خودم می دید و من نه بیمار بودم و
نه دور از دسترس او، و اگر می خواست که مرا پیش اندازد پیش می افکند پس ما نیز براي پیشوائی خود در کارهاي جهان به همان
کس خرسندي دادیم که برانگیخته خدا (ص) براي پیشوائی ما در کار کیش خود بهاو خرسندي داده بود.
و از زبان قیس پسر سعد پسر عباده آورده اند که گفت: علی پسر ابوطالب
[ [ صفحه 60
صفحه 42 از 221
به من گفت: راستی که برانگیخته خدا چندین روز و شب بیمار بود و چون بانگنماز برمی داشتند می گفت: به ابوبکردستور دهید
بر مردم نماز بخواند و چون برانگیخته خدا (ص) درگذشت نگریستم و دیدم که نماز درفش اسلام است و ستون کیش. پس همان
کسی را براي پیشوائی خود در این جهان برگزیدیم که برانگیخته خدا (ص) براي پیشوائی ما در کار کیش مان برگزید. پس دست
فرمانبري به او دادیم.
امینی گوید: چه گستاخند پاسداران حدیث در گزارش چنین دروغ هاي شاخدار و در انداختن ساده دلان توده بینوا به پرتگاه نادانی
و در پرده کشیدن بر آنچه به راستی بوده است با ماننده این بافته ها. با اینکه ایشان در کار خویش استادند وبر هیچ یک از ایشان
پوشیده نیست که در لا به لاي آن ساخته ها چه بسیار جاي خرده گیري و زمینه هاي سست و آسیب پذیر هست.
آري پژوهشگران چه بسیار می توانند- در لا به لاي جلد هاي این کتاب ما- روشنگري هائی بیابند که دروغ بودن گزارش هاي بالا
را آشکار سازد آن هم با پشتگرمی به تاریخ هاي پذیرفته شده، و گزارش هايدرست و فرازهاي نمایان از گفته هاي سرور ما
فرمانرواي گروندگان. آري چهبسیار جدائی ها است میان گزارش هاي بالا از یک سوي و میان سخنان پاسداران حدیث و تاریخ
نگاران در پیرامون سرپیچی علی (ع) از دست فرمانبري دادن به بوبکر- از سوي دیگر- مانند آن که قرطبی در " المفهم " در
روشنگري صحیح مسلم به روشنگري این گزارش که می رسد ": تا فاطمه زنده بود علی در نزد مردم ارجیداشت " می نویسد: می
خواهد بگوید کهاو تا آن هنگام در میان ایشان ارزش و آبروئی داشت. و مردم براي دل فاطمه که پاره تن برانگیخته خدا بود و او
همسر وي به شمار می آمد علی را ارج می نهادند و چون وي درگذشت و او هنوزدست فرمانبري به بوبکر نداده بود مردم از آن
ارجی که به وي می نهادند رو گردان شدند تا او نیز در جرگه مردم و میان ایشان درآید و کار گروهشان را به پراکندگی نکشاند.
[ [ صفحه 61
آري گزارش بافان، بر سرور خاندان پیامبر و فرمانرواي گروندگان، خیلی دروغ بسته اند و این به اندازه اي بر همگان آشکار شد
که عامربن شراحیل می گوید: در میان توده مسلمانان کسی که بیش از همه بر او دروغ بستند فرمانرواي گروندگان (ع)است و این
هم نمونه هائی از آن چه بروي بسته اند که باید به گزارش هاي گزافه آمیز در برتري بوبکر افزود زیرا زبان او- درود خدا بر وي
باد-از گفتن آن ها پاك است.
-32 از زبان علی آورده اند: نخستین کس از توده ما که به بهشت درآید بوبکر است و سپس عمر، و به راستی که مرا نگاه می
دارند تا همراه با معاویه بازخواست پس دهم.
-33 بازنجیره ايگسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: اي علی کسی که بوبکر و عمر را ناسزا گوید برایش گذرنامه
ننویسند زیرا آن دو پس از پیامبران سرور پیر مردان بهشت اند- این گزارشببا پرداخت و نماي دیگر نیز بیاید.
-34 با زنجیره اي گسسته از زبان علیآورده اند که پیامبر گفت: جانشین پساز من بوبکر است و سپس عمر و آن گاه کار به چند
دستگی می کشد.
-35 به همان گونه آورده اند که پیامبر گفت:اي علی سه بار از خدا درخواست کردم تاتو را پیشوا گرداند و او جز پیشوائی ابوبکر
را نپذیرفت.
-36 از زبان علی آورده اند که برانگیخته خدا (ص) درنگذشت مگر پس از آن که پنهانی بهمن گفت که پس از او بوبکر بر سر
کار می آید و سپس عمر و سپس عثمان و آن گاه من.
-37 از زبان علی آورده اندکه خداوند این جانشینی را با دو دست بوبکر گشود و عمر دومین و عثمان سومین کارگزار آن گردید
صفحه 43 از 221
و سپس با مهرپیامبري محمد (ص) و بادست من جانشینی را به انجام رسانید.
[ [ صفحه 62
-38 از زبان علی آورده اند که برانگیخته خدا (ص) از جهان بیرون نشد مگر پس ازاین که با من پیمان بست که پس از او بوبکر بر
سرکار خواهد آمد و سپس عمر و سپس عثمان و آنگاه من، هر چند که همگان گرد من فراهم نمی آیند.
-39 با زنجیره اي گسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: جبرئیل به نزد من آمد و من پرسیدم چه کسی همراه با من کوچ
کند؟ او گفت: ابوبکر، و پساز تو نیز کار پیروان تو به دست او خواهد بود و او برترین کسان پس از توو از میان توده تو است.
-40 به همان گونه از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: ارجمندترین یارانم و بهترین ایشان در نزد من، و گرامی ترین ایشان نزد
خدا و برترین ایشان در این جهان و جهان دیگر بوبکر راست رواست... گزارش دور و درازي است.
-41 از زبان علی آورده اند: ما چنان می نگریستیم که پس از برانگیخته خدا، بوبکر سزاوارترین مردم است به این کار، زیرا او در
آن شکاف کوه نیز همراه برانگیخته خدا بود و دومین کس از آن دو تن به شمار می رفت و ما می دانیم که او چه پایه اي در
بزرگی و ارجمندي دارد.
-42 با زنجیره اي گسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: اي علی خداوند مرا بفرمود تا ابوبکر را دستیار خود بگیرم و عمر
را رایزن و عثمان را پشتی و تو را یاور، شما چهار تنید که خداوند پیمان شما را در بنیاد نامه خویش (یا آغاز آن) گرفته است، جز
گروندگان به آئین راستین، شما را دوست ندارند و جز تبهکاران شما رادشمن نگیرند، شما جانشینان پیامبري من هستید و بنندگان
پیمان من و پشتوانه سخن من بر پیروانم. از هم جدا نشوید، با هم دشمنی ننمائید، یکدیگر را رها نکنید.
-43 علی را گفتند: اي فرمانرواي گروندگان بهترین مردم پس از برانگیخته خدا کیست؟ گفت بوبکر. گفتند پس از او که؟ گفت
عمر گفتند پس از او که؟ گفتم عثمان گفتند پس از او که؟ گفت من.
[ [ صفحه 63
-44 یک بار که علی سخنرانی کرد در پایان گفت بدانیدکه بهترین مردم پس از پیامبر ایشان (ص) ابوبکر راست رو است و آن
گاه عمر- جدا کننده راست و ناراست از یکدیگر- و آن گاه عثمان- دارنده دو فروغ-و آن گاه من و به راستی که من آن را در
گردن شما و پشت سرتان افکندم پس شما را بر من جاي چون و چرا نیست
-45 از علی درباره یاران برانگیخته خدا(ص) بپرسیدند و گفتند درباره بوبکرپسر ابوقحافه آگاهی هائی به ما ده. گفت او مردي
است که خداوند به زبان جبرئیل (ع) و به زبان محمد (ص) اورا صدیق (- راست رو) نامید، او جانشین برانگیخته خدا (ص) بود که
چون وي او را به پیشوائی ما در کار کیش خود پسندید ما هم به پیشوائی او بر خود در کارهاي این جهان خرسندي دادیم.
-46 آورده اند که علی به خدا سوگند می خورد که خداي برتر از پندار نام بوبکر را از آسمان، صدیق (- راست رو) فرو فرستاد.
-47 از زبان علی آورده اند: نخستین مردي کهبه اسلام گروید بوبکر بود و نخستین کسی که به سوي خانه خدا نماز گزارد علی
پسر ابوطالب بود.
-48 عبدالرحمن پسر ابو زناد از زبان پدرشآورده است که مردي روي آورد و مردم را کنار زد تا در برابر علی پسر ابوطالب
بایستاد و گفت: اي فرمانرواي گروندگان از چه روي بود کهیاران پیامبر (از مهاجر و انصار) ابوبکر را پیش انداختند با آن که
صفحه 44 از 221
برجستگی هاي تو درخشان تر بود و پیشینه ات بیشتر و اسلامت پیش تر- او گفت اگر تو از تیره قریش باشی به گمانم از
پناهندگانی. گفت آري گفت اگر نه این بود که هر کس به آئین ما گروید پناهنده به خدا است
[ [ صفحه 64
البته تو را می کشم واي بر تو ابوبکر در چهار برتري بر من پیشی گرفت که آنها را به من ندادند و خود بر آن ها دست نیافتم: در
پیشوائی برمن پیشی جست - پیش گامی او در پیشوائی- پیشگامی او در کوچیدن به مدینه، ودر همراهی با پیامبر در آن شکاف
کوه، و در آشکار ساختن اسلام... گزارشیدور و دراز است که در پایان آن آمده: هیچ کس را نبینم مرا بر بوبکر برتري دهد مگر
کیفر بایسته براي دروغزنان را که تازیانه باشد به وي می چشانم.
-49 از زبان علی آورده اند که جبرئیل (ع) به نزد پیامبر (ص)شد و او (ص) پرسید چه کسی با من کوچ کند؟ گفت بوبکر و او
راست رواست- این گزارش با پرداخت دیگر نیز گذشت.
-50 پس از 6 روز از درگذشت پیامبر(ص)، بوبکر و علی بدیدار آرامگاه او شدند، پس علی به بوبکر گفت: اي جانشین برانگیخته
خدا (ص) تو پیش بیفت بوبکر گفت من بر مردي پیش نمی افتم که از برانگیخته خدا (ص) شنیدم درباره او می گفت پایگاه علی
در برابر من همچون پایگاه من است در برابر خداي من پس علی گفت از برانگیخته خدا (ص) شنیدم می گفت: هیچ یک از شما
نبود مگر اینکه سخن مرا دروغ شمرد بجز بوکر- و هیچ یک از شما شب را به بامداد نرسانید مگر بر در او (دریچه دل او) تاریکی
اي است مگر در بوبکر. بوبکر گفت تو شنیدي که برانگیخته خدا این را گفت؟گفت آري پس بوبکر دست علی را گرفت و با هم
به درون آمدند.
-51 با زنجیره اي گسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت پس از پیامبران و برانگیختگان، خورشید بر هیچ کس نتابید و از او
روي برنتافت که برتر از بوبکر باشد.
-52 علی گوید که بربرانگیخته خدا (ص) درآمدیم و گفتیماي برانگیخته خدا آیا جانشین خود را برنمی گزینی؟ گفت اگر
خداوند، نیکوئی اي در میان شما بداند بهترین شما را کارگزار شما خواهد ساخت، پس خداوند نیکوئی اي در میان ما
[ [ صفحه 65
دانست و ابوبکر را کارگزار ما گردانید.
-53 از زبان علی آورده اند که گفت: برترین ما بوبکر است.
-54 با زنجیره اي گسسته از زبان علیآورده اند که پیامبر گفت: در روز رستاخیز آواز دهندهاي بانگ برمی دارد که پیشگامان
نخستین کجایند؟ گفته می شود که را می گوئی؟ گوید: ابوبکر راست رو را. پس خداوند به ویژه براي بوبکر و به گونه اي
همگانیبراي مردم روي می نماید و پرتو می افشاند.
-55 با زنجیره اي گسسته اززبان علی آورده اند که پیامبر گفت: نیکوئی در سیصد و هفتاد ویژگی است کهچون خداوند خواهد به
بنده اي نیکوئی رساند یکی از آن ها را در او می نهد تا به یاري آن به بهشت در آید. گفت، پس بوبکر گفت اي برانگیخته خدا
آیاچیزي از آن ها در من هست؟ گفت آري همه آن ها گرد آمده.
-56 به همان گونه از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: اي ابوبکر به راستی خداوند پاداش همه کسانی را که از آغاز آفرینش
صفحه 45 از 221
آدم تا هنگام برانگیخته شدن من به او گرویده بودند به من دادو به راستی خداوند پاداش همه کسانی را که از آغاز برانگیخته شدن
من تا برپا شدن رستاخیز به من بگروند به توداد.
-57 بوبکر راست رو و علی پسر ابوطالب با یکدیگر برخوردند پس بوبکربر روي علی لبخند زد علی گفت چرا لبخند زدي گفت
از برانگیخته خدا (ص) شنیدم می گفت: هیچ کس بر پل صراط نگذرد مگر علی پسر ابوطالب براي او گذرنامه نویسد علی بخندید
و گفت ابوبکر آیا تو را نویدي ندهم؟ برانگیخته خدا (ص) به من گفت: تو براي هیچکس گذرنامه ننویسی مگر ابوبکر را دوست
بدارد.
-58 با زنجیره اي گسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت: سه بار درباره تو با پروردگارم به گفتگو پرداختم و او جز بوبکر
را نپذیرفت.
-59 از زبان علی آورده اند که برانگیخته خدا(ص) پیمانی با ما نبست که
[ [ صفحه 66
آن پیمان را در فرمانروائی (برنامه خود) بگیریم و چیزي بود که ما از پیش خود دیدیم پس اگر درست باشد از یاري خدا است و
اگر نادرست باشد به گردن خود ما است.سپس ابوبکرجانشین او شد و- در برپا داشتن آئین- پایداري نمود و سپس عمر جانشین
شد و- در برپا داشتن آئین- ایستادگی نمود تا کیش ما پاي گرفت.
-60 بوبکر به علی پسر ابوطالب گفت: البته می دانی که من پیش از تو در این کار بودم گفت راست گفتی اي جانشین برانگیخته
خدا پس دست خود را دراز کرد و به او دست فرمانبري داد
-61 پس از آن که به ابوبکر دست فرمانبري دادند و علی و یاران او نیزدست فرمانبري به او دادند، سه روز درنگ کرد و می گفت:
اي مردم من کناره می گیرم. آیا کسی هست که از فرمانروائی من ناخرسند باشد؟ و علی در میان نخستین مردمانی بود که برمی
خاست و می گفت نه به خدا سوگند. تو را بر کنار نمی کنیم و نمی خواهیم کهخود را برکنار نمائی برانگیخته خداوند (ص) تو را
پیش انداخت، پس کیست که تو را پس بزند؟
و به گزارشیدیگر: اگر ما تو را سزاوار نمی دانستیم دست فرمانبري به تو نمی دادیم.
و به گزارش سوید پسر غفله چون مردم دست فرمانبري به بوبکر دادند او به سخنرانی برخاست و خداي را ستایش کرد و آفرین
گفت سپس گفت ايمردم، خدا را به یادتان می آرم که هر کدام از شما از دست فرمانبري دادنبه من پشیمان شده بر هر دو پا
بایستد- گفت که- پس علی پسر ابوطالب به سوي او برخاست و با او شمشیر بود پس به وي نزدیک شد و یک پا را بر پله منبر و
پاي دیگر را بر شن ها نهاد و گفت: به خدا سوگند تو را به کناره گیري وا نمی داریم (گزارش (
-62 بازنجیره اي گسسته از زبان علی آورده اند که پیامبر گفت بهترین توده من پس از من بوبکر است و عمر
-63 آورده اند که چون پس از مرگ بوبکر او را پوشانیدند علی بر وي در آمد
[ [ صفحه 67
و گفت به خدا سوگند هیچکس با نامه اي به دیدار خداوند نشتابد که از این مرده پوشیده شده، نزد من دوست تر باشد.
-64 از زبان علی آورده اند که: برانگیخته خدا (ص) از این جهان نرفت مگر پس از آن که مادانستیم برترین ما پس از برانگیخته
صفحه 46 از 221
خدا (ص) بوبکر است و برانگیخته خدا (ص) از این جهان نرفت مگر پس از آنکه دانستیم برترین ما پس از بوبکر، عمر است
خداي برتر از پندار، از هر دو خشنود باد.
-65 با زنجیره اي گسسته از بان علی آورده اند که پیامبر گفت اي علی این دو از میان همه پیشینیان و پسینیان- به جز پیامبران و
برانگیختگان- سرور پیرانبهشتی اند اي علی این گزارش را براي ایشان بازگو مکن. او نیز گفت: من این گزارش را بازگو نکردم
مگر پس از مرگ آن دو.
-66 به همان گونه از زبان علی آورده اند که در روز رستاخیز نخستین کسی که کارهایش را بهشمار آرند بوبکر است (این
گزارش- که درازتر از این است- خواهد آمد)
این ها تاریکی هائی از دروغ و کین توزي است و پرده هائی از فریبکاري و ناراستی تاریکی هائی که یکی بر روي دیگري است یا
بگو افسانه هاي مردمان نخستین است که بازنویسی کرده و داستان هاي گزافه آمیز و سرگذشت هاي بی خردانه است که دست
هاي نادرستکاري، که آئین نامه ها و سخنان پیامبر بهآن سپرده شده بود از پیش خود درهم بافته و به سرور ما فرمانرواي گروندگان
بسته اند و ما در لا به لايجلدهاي این کتابمان با گستردگی در پیرامون آن ها به سخن پرداختیم و راستی را که ایشان سخنانی یاوه
و ناپسند می گویند.
[ [ صفحه 68
بوبکر و شبی که در آن شکاف کوه گذراند
بونعیم سپاهانی در " حلیه الاولیاء " 22:1 از زبان عبدالله- پسر محمد پسر جعفر- و او از محمد- پسر عباس پسر ایوب- و او از
احمد- پسر محمد پسر حبیب مودب- و او از ابو معاویه و او از هلال- پسر عبدالرحمان- و او از ابو معاذ- عطاء پسر ابو میمونه-
آورده است که انس پسر مالک گفت چون شبی که می بایدبه آن شکاف کوه پناه برند رسید بوبکرگفت اي برانگیخته خدا بگذار
تا من پیش از تو درآیم تا اگر ماري چیزي باشد پیش از تو به من رسد او گفت درآي پس بوبکر بدرون رفت و با هر دو دست
جستجو می کرد و هر جا سوراخی می دید جامه اش را می آورد و می درید و آن را در سوراخ فرو می کرد تا همه جامه اش را بر
سر این کار گذاشت و هنوز یک سوراخ مانده بود پس پشت خود را بدانجا نهاد و برانگیخته خدا (ص) به درون آمد، (انس
گفت:) چون بامداد شد پیامبر (ص) به او گفت ابوبکر جامه ات کو؟ او گزارش کارخودرا براي وي بازگفت پس پیامبر (ص)
دست برداشت و گفت بار خدایا در روز رستاخیز بوبکر را با من و در پایگاه من بگذار پس خداي برتر از پندار، نهانی به او رساند
که خداوند آن چه را می خواستی پذیرفت.
و ابن هشام درسیره 98:2 می نویسد: برخی از دانشوران به من گزارش دادند که حسن بصري گفت چون برانگیخته خدا (ص) و
بوبکر شبانه به آن شکاف کوه رسیدند بوبکر (ض) پیش از برانگیخته خدا (ص) درآمد و همه جاي آن شکاف کوه را دست مالید
تا ببیند که آیا درنده یا ماري در آن هست؟ و این گونه بود که برانگیخته خدا را با جان خود پاسداريکرد.
گزارش بالا را ابن کثیر در تاریخ خود 179:3 آورده و گوید این گزارش از هر دو سو گسسته است.
و در گزارش محب طبري که زنجیره پیوسته ندارد آمده است که- الریاض
صفحه 47 از 221
[ [ صفحه 69
النضره 65:1 - که ابوبکر درون آن شکاف کوه شد و هر سوراخی که دید انگشت خود را در آن فرو برد تا به سوراخ بزرگی رسید
که پاي خود را تا ران در آن فرو برد سپس گفت اي برانگیخته خدا به درون آي که جا را براي تو نیکو آماده کرده ام.
و ابوبکرآن شب را با پریشانی از زخم یک مار به سر برد و چون بامداد شد برانگیختهخدا (ص) به او گفت: ابوبکر این چیست؟-
تنش باد کرده بود- پس گفت اي برانگیخته خدا زخم مار است. برانگیخته خدا (ص) به او گفت: چرامرا آگاه نکردي؟ بوبکر
گفت: خوش نداشتم که پریشانت گردانم پس برانگیخته خدا (ص ) دست خود را بر تن بوبکر گذراند تا دردي که در آن بود از
میان رفت که گفتی گرهی بود وباز شد.
و نیز در ص 68 گزارش دیگريکه زنجیره پیوسته ندارد از زبان عمر آورده است که می رساند در آن شکاف کوه، سوراخ هاي پر
از مار بود و بوبکر بترسید که از آن چیزي بیرون آید که برانگیخته خدا (ص) را بیازارد پس پاي خود را در دهانه آن نهاد و مارها
نیز آغاز به زدن و گزیدن او کردند تا اشک هایش سرازیر گردید و برانگیخته خدا (ص) می گفت: ابوبکر اندوهگین مباش خدا با
ما است پس خداوند آرامش خود را که همان آسودگی دل است براي بوبکر فرو فرستاد.
گزارشی هم که حاکم در " المستدرك " از زبان عمر درست دانسته این است:چون به شکاف کوه رسیدند بوبکر گفت
ايبرانگیخته خدا تو در جاي خود باش تا من آن جا را از سر تا ته وارسی کنم پس به درون شد و به وارسی پرداخت سپسگفت
اي برانگیخته خدا فرود آي. پس او فرود آمد. و عمر گفت سوگند به آنکه جانم در دست او است کهارزش آن شب از خاندان
عمر بیشتر است و حاکم گوید: اگر این گزارش، زنجیره اش گسیختگینداشت درست بود.
گزارش دیگري هم هست که ابن کثیر با گواهی به گسیختگی زنجیره اش
[ [ صفحه 70
آن را ناسره نموده و بر بنیاد آن: بوبکر گفت: همان گونه که هستی باش تا من دست خود را به درون برم تا آن چه را هست بیابم و
تو را از آن، آگاهی دهم تا اگر جانوري در آن باشد به من پیش از تو رسد نافع گفت: به من چنان رسیده که در آن شکاف کوه
لانه اي بود که بوبکر پاي خود را در دهان آن لانه نهاد از بیم آن که جانوري چیزي از آنبیرون آید و برانگیخته خدا (ص) را
گزندي برساند
و بر بنیاد یک گزارش: چون بدرون شکاف کوه شد همه آن لانه ها را گرفت و تنها یک لانه ماند که پاي خود را بر دهانه آن نهاد
و مارهاآغاز کردند به گزیدن او تا اشک هایش روان گردید- بنگرید به تاریخ ابن کثیر 180:3 که می نویسد این گونه پرداخت
سخن، شگفت و نکوهیده است.
و حلبی در سیره بر این ها می افزاید: او (ص) سر در دامن بوبکر (ض) نهادو بخفت پس اشک هاي بوبکر (ض) بر چهره برانگیخته
خدا (ص) ریخت، گفت: ابوبکر تو را چه می شود. گفت پدر و مادرم برخی تو باد! گزیده شدم پس برانگیخته خدا آنجا را که
گزیده شده بود آب دهان مالید تا گزند از وي دورشد.
و هم می نویسد: در یک گزارش، این افزونی آمده است که او بر تن ابوبکر نشانه باد کردگی دید پرسید چهشده گفت: از
گزیدگی مار است گفت چرامرا آگاه نکردي گفت خوش نداشتم بیدارتکنم پس پیامبر بر آن دست کشید تا نشانی از درد و باد
کردگی نماند
صفحه 48 از 221
و باز می نویسد: برخی گفته اند رافضیان (شیعیان) ایرانی که پوششی پشمین بر سر خویش می گیرند از همین روي است که می
خواهند یاد آن مار را بزرگ بدارند که بوبکر را در شکاف کوه گزید زیرا می پندارند که آن مار به این گونه بوده است.
سیره حلبی 39:2 و 40 ، السیره النبویه از زینی دحلان که در کنار نگاشته
[ [ صفحه 71
حلبی چاپ شده 342:1
امینی گوید: پژوهشگران را می رسد که از چندین چشمانداز در این گزارش ها بنگرند یکی باشناختن میانجیان گزارش که از
روزي که ساخته شده زنجیره گزارشی آن پیوسته نبوده و چه در نگاشته هاي خیلی کهن وچه در نوشته هاي آیندگانشان هماره
بازنجیره اي گسسته بازگو شده- یا گسسته از یک سوي مانند زنجیره حاکم و بونعیم یا از هر دو سوي مانند گزارش ابن هشام- و
خیلی شگفت انگیزاست که گر چه پیش آمدهاي این داستان را بیش از دو تن- برانگیخته خدا (ص) و بوبکر- کسی ندیده و
گزارش آن نیز نخستین بار تنها باید از زبان ایشان بازگو شود با این همه هیچیک از گزارش ها از زبان یکی از آن دو بازگو نشده
و در هیچ یک از زنجیره ها یادي از ایشان نمی بینیم با این که نام بردن از چنین گزارشگرانی- آن هم در مانندچنین گزارش هائی-
انگیزه هایش یکی دو تا نیست و به شونده هاي بسیاربایدیادآوري شوند تا براي همیشه آن گزارشها بازگو شوند و پیاپی بر زبان
ها بگذرند زیرا که در آن، نشانه ها و درفش هاي پیامبري است و گذشته از آن، نشانه اي بر بزرگواري و شگفت کاري بوبکر.
گذشته از این ها، زنجیره بونعیم، پشتگرمی را نشاید زیرا عبد الله پسر محمد پسر جعفر در آن جاي دارد که ابن یونس می گوید
کار وي سرانجام به آشفتگی کشید و گزارش هائیبر زمینه نگاشته هاي شناخته شده بساخت و بر دست نوشته هاي بلند آوازه
چیزهابیفزود تا رسوا شد و نگاشته ها را در روي خودش سوزاندند.
و حاکم از زبان دار قطنی آورده است که وي دروغگو استو کتاب " سنن " از شافعی را گرد آوردو در آن دویست گزارش بود
که شافعی آنها را بازگو نکرده بود.
و دارقطنی می گوید: در دست نویس عمرو پسر حارثبیش از صد حدیث بساخت
[ [ صفحه 72
و علی پسر رزیق گوید: چون وي به گزارشگري می پرداخت می گفت ابو جعفر ابن برقی را در گزارشی پس از گزارشی هست
که: این را از گفته کسی نوشتم.و می گفت: آري از گفته که و که. پسمردم گفتند که او گزارش بافی می کند و چنان چه در کار
دروغ گوئی آموخته شده آن ها را به ابن برقی می بندد گفت: و هم نامه هاي استادان را دگرگونه می نمود.
و تازه به گفته " لسان المیزان " عبد الله پسر محمد درسال 315 مرده پس گزارش بونعیم- که در سال 336 زاده شده- از زبان وي
سخنی بی سرانجام است.
دیگر از میانجیان گزارش، محمد پسر عباس پسر ایوب، حافظ نامبرداربه ابن اخرم استکه- چنان چه در لسان المیزان 216:5 آمده
خود ابو نعیم می گوید وي یک سالپیش از مرگش دچار آشفته مغزي اش نگیریم باز چون نمی دانیم که آیا آن را در روزگار
آشفته مغزي اش بازگو کرده یا پیش از آن؟ از این روي مانند همه گزارش هائی که بازگو گرانشبه آشفته مغزي دچار شوند از
صفحه 49 از 221
ارزش می افتد. و تازه او گزارش را از زبان احمد پسر محمد پسر حبیب مودب بازگو کرده- که گمانم سرخسی باشد- که
خطیبدر تاریخ خود 140:5 گزارشی از راه ويآورده و گوید میانجیان گزارش آن همگیشایسته پشتگرمی و- از این درگاه-
شناخته شده اند مگر مودب. و او نیز گزارش را از زبان ابو معاویه محمد پسر خازم بازگو کرده که چنان چه در تهذیب التهذیب
139:9 آمده بر آئین مرجئه بوده و سر پیروان این کیش در کوفه به شمار می رفته و کاستی گزارش ها را پوشیده می داشته. و او نیز
گزارش را از زبان هلال پسر عبد الرحمن گزارش کرده که عقیلی گوید: گزارش وي ناپسند است، و پس از آن که گزارش هائی
چند از او یاد می کند گوید: همه این ها ناپسند است که پایه اي ندارد و از آن ها پیروي نشده و ذهبی گفته: نشانه سستی بر
گزارش هایش
[ [ صفحه 73
هویدا است پس بایدرهایش کرد " لسان المیزان 202:6 " و هلال نیز گزارش را از زبان عطاء پسر ابو میمونه بازگو کرده که هر
چند خودنیکمردي شایسته پشتگرمی بوده آئین قدریان داشته و گزارش او را پشتوانه نتوان گرفت برگردید به تهذیب
التهذیب 215:7
و چون هیچ یک از زنجیره ها و زمینه هاي این گزارش، درست نبوده سیوطی نیز در " الخصایص الکبري " در بخش " پیش
آمدهاي شگفت آوري که به هنگام کوچیدن پیامبر روي داده " نشانیاز آن ها نداده (با آن که او گزارش هاي سستی را هم که در
پیرامون این پیش آمدها داشته با یادآوري سست بودنآن ها آورده) و گویا می دانسته است که دیگر، آوردن آن گزارش ها
آبروي نگارنده را می ریزد و نگاشته او را در چشم ها از جایگاه والائی که دارد به زیر می آرد. به همین گونه کسانی که در
پیرامون نشانه ها و درفش هاي پیامبري و کارهاي نتوانستنی بزرگ ترین پیامبران به گردآوري گزارش ها پرداخته اند هیچ
کدامشان گزارش هاي یاد شده را نیاورده اند.
دوم این که: در نگاشته هاي کهن که در سده هاي نخستین فراهم آمده و زیر بنیاد داورياست تنها این را می بینیم که بوبکر پیش
از پیامبر (ص) به درون شکاف کوهشد تا- به گونه اي که در سیره ابن هشام می بینیم- ببیند که آیا درنده یا ماري در آن هست؟ و
حاکم نیز- چنانچه شنیدي- این داستان را بیش از اندازه درست نمی شمارد و اگر چیزي بیش از این را هم درست می شمرد از
بازگو گري آن هر چند با زنجیره اي گسسته بود خودداري نمی نمود.
آن گاهدر سده چهارم داستان جامه، ماندن یک لانه، نهادن بوبکر پشت خود را بر آن، خواندن پیامبر (ص) خدا را به سودوي که با
جامه اش او (ص) را از نیشآن گزندگان پنداري برکنار داشت افزوده شده است.
و در سده اي که محبطبري بود نواهاي تازه اي ساز شده و این مرد که در بازگو گري گزارش هاي ساختگی و گردآوري
پراکنده هاي آن، هنرمندي
[ [ صفحه 74
ورزیده و کارکشته بوده گزارشی به آن گونه آورده است که شنیدي جز آن که فرازهاياو با همه کوتاهی و رسائی آن ها بسیار
آشفته است که یک گوشه آن هم باگوشه دیگر سازگار نیست.
سپس حلبی آمده و برانگیخته خدا (ص) را خوابانیده و سرش را در دامن بوبکر نهاده و چهره برانگیخته گرامی را با اشک هائی که
صفحه 50 از 221
بوبکر از روي درد می ریخته سیراب کرده و تازه همه این ها دل حلبی را خنک نکرده و آتش او را فرو ننشانده تا زبان گزنده خود
را بهسوي شیعیان گردانیده و سر ایشان را با پوششی پشمین به سان آن مار پندارياي پوشانیده که هرگز هیچ شیعی اي بودن آن را
نپذیرفته.
و تازه آن گاهکه بوبکر پاي خود را تا رانش در آن لانه فرو کرد و پیامبر (ص) به درونآمد و دید او نشسته است و تکان نمی
خورد و خود خواست بخوابد و سر گرامی خویش را در دامن او نهاد، چرا پیامبر از یار همراهش نپرسید که این چه شگفت کاري و
چه ناجور نشستنی است که از آن برنمی خیزي؟ و آیا با این که از نزدیک وي را می دید او می توانست همه این ها را از یار
همراهش پنهان دارد؟
چه مار گزیده اي بوده؟ و چه شکیبائی و چابکی اي داشته؟ و چه چشم انداز هراس آوري است که پاي مرد- آن هم بی هیچ
پوششی- تا ران در لانه باشد و سر پیامبر بزرگ در دامن او، مارهاي گوناگون از این جا و آنجا او را بگزند و نیش بزنند، نهمار
گزیده مانند همه مار گزیده ها بهخود بپیچد که تکانی به پا یا به پشتشبدهد و آن گزندگان جائی بیابند و از او دور شوند نه ناله
اي سر دهد و نه آه و فغانی از او شنیده شود، اشک هایش چنان سرازیر گردد که پیامبر که دیده اش خواب می رود و دلش خواب
نمی رود بیدار شود و یار همراه خود
[ [ صفحه 75
را که براي همراهی با خویش برگزیده از نیش مارها برهاند.
آیا از روي دادگري و فرزانگی و خردمندي است که خداوند پیامبرش را از همه آن دردسرها رهائی بخشد و در دمی چند، پی در
پی نشانه هاي توانائی خود را در پاسداري از او بنماید و هنگامی کهاز برابر بت پرستان قریش می گذرد او را از چشم ایشان پوشیده
بدارد و در روي او بر در آن شکاف کوه درختی برویاند- تا او در پناه آن از ایشانپنهان باشد- سپس نیز دو کبوتر رام نشدنی بر
دهانه شکاف کوه بنهد و با فرمان او- که کارش برتر از پندار است- کار تنگ بر در آن شکاف کوه تاربتند با همه این ها آیا می
شود یار همراه او را که به دستور خودش وي را برگرفته و در دوستی پیامبر (ص) جانفشانی کرده و- با پیش افتادن درآن شکاف
کوه- خویش را در پرتگاه افکنده و سپر او شده، آیا می شود کهاو را واگذارد؟ نه در برابر نیش مارها او را نگاه دارد و نه در آن
حالی که همه دل ها را می سوزد و جگرها را کباب می کند بر وي مهربانی نماید؟ از یک سوي برانگیخته خدا (ص) وي را می
نگرد و می گوید: اندوه مخور که به راستی خدا با ما استو از یک سوي نیز آن بیچاره می گرید واشک هایش سرازیر است.
و آیا بوبکر نمی دانست خداوندي که دستور کوچیدن را به پیامبرش داده و او را به درون آن شکاف کوه برده به همان گونه که
چشمان درندگان دو پا را از دیدن او بازداشت و چنگال هاي آن گروه نادان را از رسیدن به او کوتاه نمود به همان سان نیز با
توانائی خویش- و بیآن که نیاز به جانفشانی بوبکر باشد-او را از نیش مارها به دور می دارد؟
و آیا باور نداشت یار همراهش که خود داشت جانش رادر راه او می داد اگر ازدرد او آگاه شود یا همچون عیسی با یکدست
کشیدن یا با خواندن خداي و خواستن از وي او را رهائی می بخشد؟ پس این همه گزارش هائی که در باره او
[ [ صفحه 76
داده اند چه معنائی داشته؟
صفحه 51 از 221
آري دستی، اینان را تا آن جا کور و کر می کند که براي گزافه گوئی در برتر خوانی ها، گزارش هائی به این ناچیزي و بی ارزشی
بیافرینند.
اهریمن خود را مانند بوبکر نمی نماید
گزارش بالا را خطیب بغدادي در تاریخ خود 334:8 آورده است آن هم از زبان ابوالفتح محمد پسر حسین شیبانی قطیط (که از
سرگذشت او را در تاریخ خود آورده و او را به گونه اي که پشتگرمی اش را به سخن وي برساند یاد نمی کند) و او نیز از زبان:
-2 خلف پسر عامر ضریر (که به گفته ذهبیدر میزان 1: ناشناس است و به گفته ابن جوزي گزارشی ناستوده- که همین گزارش بالا
باشد- بازگو کرده) و اونیز از زبان:
-3 ابو بکر محمد پسر اسحاق پسر مهران شافعی (که به گفته خطیب در تاریخ خود 258:1 در گزارش هاي او سخنان ناستوده بسیار
است و براي شناختن او و پی بردن به چون و چند کارش همین بس که خطیب در سرگذشت وي با زنجیره اي گسسته از زبان وي
آورده است که پیامبر گفت ": چون معاویه را بر منبر من دیدید به او روي آرید که درستکار و درستکار شمردهشده است " پس
گزارشگري که گزارشش اینباشد دروغگوئی و گزارش بافی اش بر و برگرد ندارد) و تازه او از زبان:
-4 احمد پسر عبید پسر ناصح نحوي که یاقوت در المعجم 228:3 او را یاد کرده و می نویسد گفته اند که سخن او در آن چه بازگو
می کند سست است و به گفته حافظ ابن عدي: وي از زبان اصمعی و قرقسانی گزارش هائی
[ [ صفحه 77
ناستوده بازگو می کرده.
و حافظ ابو احمد گفته: در بیشتر گزارش هاي وي از او پیروي نشده است
و ابن حجر در تهذیب التهذیب 60:1 سخن ابن عدي وابو احمد را آورده و می افزاید حاکم ابو عبد الله گفته: استادان ما از بازگو
گري از زبان او خودداري نموده اند و ابن حبان گفته: چه بسا ناسازگاري نموده و ذهبی گفته: سخن او پشتوانه نیست.
و سیوطی در بغیه الوعاه 144:5 می نویسد: ابن عیسی گفته که وي گزارش هائی ناستوده داشته و از زبان مردانی شایسته پشتگرمی
آورده است که حذیفه گفت شنیدم برانگیخته خدا (ص) می گفت هر که مرا در خواب دید به راستی مرا دیده که البته اهریمن
نتواند خود را مانندمن بنماید و هر که بوبکر راست رو را در خواب دید به راستی او را دیده زیرا البته اهریمن نتواند خود را مانند او
بنماید
امینی گوید: اینان هیچ ویژگی اي براي پیامبران- برگزیدگان آدمیان- نگذاشتند مگر آن که مردمانی را انباز ایشان در آن ها
گردانیدند که در دوري از همه گناهان و در پاکی و سرمایه هاي روانی بزرگوارانه و در خوي هاي برتر همانندایشان نبودند.
بخاري و مسلم این سخن پیامبر را " هر که مرا در خواب دید به راستی مرا دیده زیرا اهریمن خود را مانند من ننماید " آورده اند و
پاسداران گزارش ها با زنجیره هائی درست که جاي ناخن زدن ندارد آن را گزارش کرده اند و چنان چه در شرح مناوي آمده
سیوطی آن را متواتر شمردهو پیشوایان این هنر نیز آن را از برتري ها و ویژگی هائی که تنها در برانگیخته خدا (ص) است دانسته اند
و در روشنگري رازهاي آن به گستردگی سخن گفته اند و سیوطی نیز در الخصایصالکبري 258:2 آن را از ویژگی هاي وي
شمرده و بخشی نگاشته است زیر نشانی" و از ویژگی هاي او آن است که هر کس او را (ص) در خواب دید به راستی اورا دیده"
صفحه 52 از 221
و هیچ یک از روشنگران این گزارش را- چه از پیشینیان دور و چه از پسینیانشان- نیافتم از آن گزارش ساختگی که خطیب در سده
پنجم آورده است نشانی داده باشد که
[ [ صفحه 78
گوئی همگی از آن روي گردانیده و ساختگی و دروغ بودن آن را دریافتند جز این که خطیب خوش می داشته آن را بازگو کند و
چنان چه برنامه او در بازگو گري گزارش ها در برتري این و آن- به جز آنجا که از خاندان پاك پیامبر باشد!- است به هیچ روي
سخنیدر کژي و کاستی هاي زنجیره آن نگفته است و شگفت تر آن که ابن حجر نیز در لسان المیزان 403:2 در سرگذشت خلف
پسر عامر می نویسد: وي از محمد پسر اسحاق پسر مهران با زنجیره اي درست گزارش کرده است "... با آن که خود وي
سرگذشت سه تن از میانجیان زنجیره را به گونه اي که شنیدي نوشته است.
بدین گونه است که دست تبهکارانی که به گزاف گوئی در برتر شماري این و آنمی پردازند بر سپرده هاي کیش و دانش داغ می
نهد. پس واي بر ایشان از آنچه دستشان نوشت و واي بر ایشان از آن چه به دست می آرند.
بوبکر هرگز پیامبر را اندوهگین نساخت
خلعی و ابنمنده و جز آن دو از زبان سهل پسر مالک آورده اند که گفت چون برانگیخته خدا (ص) از بازپسین دیدار خود از خانه
خدا آمد بر فراز منبر شد و گفت اي مردم به راستی که هرگز بوبکر مرا اندوهگین نساخت این پایگاه را براي او بشناسید
ابن منده گوید: این گزارشی شگفت است که جز از راه خالد پسر عمرو اموي آن را نمی شناسیم و ابن حجر پس از بازگو گري
آن گوید: می گویم: گزارش هاي خالد پسر عمرو رها شده و سست است... تا آن جا که از زبان ابو عمرو
[ [ صفحه 79
مینویسد: پشتوانه گزارش او خالد پسر عمرو است که وي را رها کرده اند و زنجیره هاي گزارش او میانجیانی ناشناس یا سست
سخن اند که میان سهل پسر یوسف یا مالک پسر یوسف می گردد.
و ابن حجر در تهذیب التهذیب 109:3 درزندگی نامه خالد پسر عمرو می نویسد:احمد گوید که گزارش هاي وي ناستوده است و
خود شایسته پشتگرمی نیست و گزارش هائی نادرست بازگو می کند. و آورده اند که یحیی پسر معین گفته: گزارش هاي او چیزي
درخور نیست دروغ پردازي بوده که دروغ می گفته. از زبان شعبه گزارش هائی ساختگی بازگو کرده و بخاري و ساجی و ابو زرعه
نیز گویند که گزارش هاي وي ناستوده است و ابو حاتم گفته گزارش هاي وي سست و رها کردنی است و ابو داود گفته: چیزي
درخور نیست و نسائی گفته: سزاوار پشتگرمی نیست و صالح پسرمحمد بغدادي گفته: او گزارش بافی می کردهو ابن حبان گفته: از
زبان کسانی که شایسته پشتگرمی اند به تنهائی گزارش هاي ساختگی بازگو می کرده و پشتوانه گرفتن گزارش هایش روا نیست و
ابن عديگفته ": وي از زبان لیث و جز او. گزارش هائی ناستوده بازگو کرده " سپسگزارش هائی چند را که از زبان لیث ازیزید
بازگو کرده آورده و آن گاه گوید: همه این گزارش ها نادرست است و من برآنم که همه آن ها را خودش به لیث بسته و دست
نویس گزارش هاي لیث از یزید نزد ما هست و چیزي از این هادر میان آن نیست و او- گذشته از آن چه یاد شد- گزارش هائی
صفحه 53 از 221
دارد که بیشتر آنها- یا همه آن ها- ساختگی است و او- از میان کسانی که گزارش هایشان سست است- کارش آشکار است و
آورده اند که احمد پسر حنبل گفت: گزارش هاي او ساختگی است تا پایان
امینی گوید: این ها را بخوانید و آن گاه درستکاري حافظ محب طبري را بنگرید کهگزارش دروغ وي را بازگو کرده و زنجیره
سست آن را انداخته و
[ [ صفحه 80
آن را از برتري هاي بوبکر شمردهو چنان می نماید که هیچ چون و چرائی در آن نیست و کسانی دیگر از نگارندگان نیز در این
تبهکاري از وي پیروي نموده و ایشان می پندارند که کار نیکوئی انجام می دهند و می پندارند که بر آئین با ارزشی هستند و بدانید
که ایشان دروغگویان اند.
فرازهایی از نامه خدا که درباره بوبکر فرود آمده
اشاره
عبیدي مالکی در عمدهالتحقیق ص 134 می نویسد: چون چکامه محمد بکري را بر نواده اش شیخ زین العابدین بکري خواندند و به
این سروده رسیدند:
"اگر نامه هائی ستایش پیشینیان باشد
پس به راستی ما سرآغاز فرازهاي نامه خدائیم) " گفت: می خواهد بگوید در آغاز نامه خدا که الم ذلک الکتاب آمده الف بوبکر
است ولام الله و میم محمد.
و بغوي گوید: این که خداي برتر از پندار گوید ": و از راه کسی پیروي کن که به سوي من بازگردد " بوبکر را می گوید.
و روشنگران نامه خداوندي درباره این سخن خداي برتر از پندار ": توانگرانو دهشکاران شما سوگند نخورند که "... آورده اند
که این جا روي سخن به بوبکر راست رواست و شیخ محمد زین العابدین گوید بوبکر راست رو را سیصدو شصت تخت بود و بر
هر تختی روپوشی گران به بهاي هزار دینار زر.
امینی گوید: این جا دیگر گفتگو از برتري هاي بوبکر را به پایان می بریم و دیگر گنجایش آن نمی بینیم که بپردازیم به بررسی در
پیرامون فرازهائی از نامه خدا که این گروه باهر زوري بوده آن ها را درباره بوبکرفرود آورده و به این گونه فرازهائی بسیار را
دستخوش دستبرد و دگرگونی گردانیده اند و در پیرامون نامه خداوندي سخنانی گفته اند که هوس و خواسته هاشان آن را در دیده
[ [ صفحه 81
آنان آراسته و- از سر تند روي در برتر شماري ها- این کارها را خوشداشته اند،آن هم در برابر آن رسوائیهائی که شنیدي، به
همین گونه از بررسی گزافگوئی هاي آشکاري که در سروده هاي خویش در این باره نموده اند چشم می پوشیم، و می گذریم از
این گونه سخنان که سراینده دانشور ملا حسن افندي بزاز موصلی در سروده نامه هایش ص 42 آورده است:
"راستی را پایگاه بوبکر راست رو بلند است
صفحه 54 از 221
بهگونه اي که هر ستایشی، دست خود را از رسیدن به آن همه والائی کوتاه می یابد.
کاش می دانستم کسی که در فرازهاي استوارنامه خدائی
ستایش او آمده، سرایندگی در باره او چه ارزشیدارد؟
هر که در جهان هستی است خشنودي خداي برتر از پندار را
می جوید و خداوند، خرسندي او را ".
و نیز آن جا که در ستایش وي گوید:
"راستی که یاد بوبکر راست رو به میان نیاید
مگر آن که جهان هستی مالامال از فر و شکوه گردد
همان بار پیامبر در دل شکاف کوه
که سوگند به خدا برايسرور برگزیده یاري برگزیده بود
هستی در یاد او سرگردان ماند
و اگر پرواي شکوه او آن را گرانبار نمی ساخت به پرواز درمی آمد "
نگاهی به دارایی بوبکر
آري این اندازه ما را می رسد که نگاهی بیفکنیم به دارائی اي که به بوبکر بخشیده (!) و آن گاه با دادن آن برانگیخته خدا-با
دست وي- پیامبر و کیش ما و همه مسلمانان را زیر بار منت وي برده اند! همان دارائی بیرون از شماري که یک ملیون اوقیه براي
وي فراهم کرد چنان چه در گزارش نسائی می خوانیم که
[ [ صفحه 82
عایشه گفت: من به دارائی پدرم که در روزگار نادانی- پیش از اسلام- یک ملیون اوقیه بود نازیدم وبالیدم، در خانه او سیصد و
شصت تخت می چیدند و بر روي هر تخت روپوشی گران- که هر کدام به هزار دینار زر می ارزید- می افکندند، و این را ازشیخ
محمد زین العابدین بکري هم شنیديو آن گاه نیک می دانی که این همه پیرایه خواه ناخواه چیزهاي دیگري هم همراه دارد از
کالاهاي نیاز خانه، وجامه هاي گران بها و پشتی ها و آوندها و زیراندازها- که بهاي آن هانیز از هماناندازه کمتر نباید باشد-و نیز
نوکران و کارگزارانی که چنان دستگاهی می خواهد و کوشک ها و بالاخانه هاي بلند و آن چه بایسته این همه توانگري است از
اسبان و شتران و گوسفندان و گاوان و کشتزارهاو زمین و سرا و دیگر چیزهائی که آن دارندگی و پایگاه والا نیازمند آن ها است.
من نمی دانم کدام زمین فراخی بوده که این همه را در خود جاي می داده؟ با این که در آن روزگار هیچ یک از پادشاهان جهان
به ایناندازه دارا نبودند! و آیا آن همه تخت ها را در یک بالاخانه چیده بودند؟ چه بالاخانه بزرگی بوده! که پهناوري اشزمینه
نبردگاه ها و پهنه بیابان ها را شرمنده می کرده! و تازه چه خانه بزرگی بوده که این، یکی را بالاخانههایش به شمار می رفته! و
خوب باید دید چه روزي بوبکر بار می داده و پذیرائی می کرده که مردان بزرگ به مهمانی او آیند و بر آن تخت ها بنشینند؟ و
چرا ما از دهان هیچ کداماز تاریخ نگاران و سرگذشت نویسان، آهسته ترین سخنی درباره چنان روزي نمی شنویم؟ مگر زبان
کسانی را که آنجا می نشسته اند داغ می کردند تا کسیداستان آن را بازگو نکند؟ وگر نه سرشت رویداد، بایسته آن است که آن
انجمن بزرگ که میزبانش همه کوشش خود را در آراستن آن به کار بسته هر هفتهیا دست کم بگو هر ماه یا کم کم هر سال یا از
صفحه 55 از 221
این هم کمتر در همه زندگی اش یک بار آن را بر پا کرده، بایستی گزارش هائی داشته باشد که تاریخ، یادآوري آن را فراموش
نکند و تاریخ نگاران، رها کردن آن را روا نبینند، با همه این ها هیچگونه
[ [ صفحه 83
سخنی درباره آن نمی یابی تا- پس از گذشت صدها سال از زندگی روزگار- عبیدي را می بینی که در گوشی پچ پچ می کند و
از بیم روشن شدن دروغش از آشکار کردن آن سر باز می زند.
باید پرسید کدام پیشه و کار و هنر و کدام سرچشمه درآمد بوده که آن مرد به یارياش بتواند هزار هزار اوقیه پول به دست آرد؟
مگر نه آن روزگار هنگام تنگدستی قریش بوده و به گونه ايکه دختر پاك و راستگوي پیامبر در آن سخنرانی اش- به بوبکر و دار
و دسته او می گوید: نوشابه شما آبی بود که از بس در آن غوطه خورده و شاشیده و سرگین انداخته بودند تیره شده بود و
خوراکتان برگ درختان. مشتی زبون و گردن کج کرده که می ترسیدید مردم پیرامون شما بربایندتان. تا خداوند با دست برانگیخته
اش شما را رهائی بخشید.
و شاید در همان روزها بوده استکه به گزارش ماوردي در ص 146 از اعلام النبوه از راهی که انس پسر مالک دریافت، برانگیخته
خدا (ص) به درون مسجد شد پس بوبکر و عمر (ض) را یافت از آن دور پرسید: چرا بیرون آمده اید؟ گفتند گرسنگی، ما را بیرون
آورده برانگیخته خدا (ص) گفت: من نیز از گرسنگی بیرون آمده ام پس به نزد ابو الهیثم ابن التیهانشدند تا دستور داد با گندم یا
جوئی که در نزد او بود خوراکی ساختند تا پایان گزارش
وان گهی عایشه روزگار پیش از اسلام را کی دیده؟ او که چهار یا پنج سال پس از برانگیخته شدن پیامبر زاده شده مگر می شود
که او درروزگار مسلمانی اش بر دارائی اي بنازد که پیش از اسلام بر باد رفته ودارنده آن، هم اکنون با گرسنگی دست به گریبان
است؟
تازه من نمی دانم آنهزارها پول انباشته کجا رفت؟ و چه پیشآمدي آن
[ [ صفحه 84
را بر باد داد و نیست کرد و دارنده آن را تهیدست گردانید تا به روزي افتاد که هیچ نداشت و اگر هم گرفتیم چیزي داشتبیش از
چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم به هنگام کوچیدن از مکه نداشت و اگر کسی ده یک از یک دهم آن همه دارائی را هم می
بخشید آوازه آن، گیتی را می گرفت و در آن روزگار از جلوداران بخشندگان و پیشاهنگان دهشکاران جهان به شمار می آمد. با
آن که در هیچ یک از برگ هاي تاریخ، یادي از آن هزارها و تخت ها و روپوش هاي گرانبها نیست ما پذیرفتیم که ذهبی درباره
گزارش عایشه بگوید " هزار دومی بی گفتگو نادرست است زیرا که چنان دارائی براي پادشاه روزگار نیز دست نمی دهد " و ابن
حجر نیز سخناو را در تهذیب التهذیب بپذیرد تازه باید پرسید داستان آن هزار اوقیه اي که درست است در کدام یک از برگ هاي
تاریخ توان خواند؟
اگر این خواب ها که دیده اند درست بود و این داستان هاي پنداري را می شد راست شمرد و شایسته بود که بگوئیم بوبکر چنان
دارائی گزاف پنداري داشته است پدرش بوقحافه نیازمند آن نبود که براي عبدالله پسر جذعان مزدوري کند و با بانگ خود مردم را
بر سر سفره او بخواند و به گفته کلبی دارالمثاب در یکی دو دممانده از زندگی اش با پیشه اي به اینپستی و فرومایگی نان بخورد
صفحه 56 از 221
که امیه پسر صلت هم در چکامه اي در ستایش پسرجذعان آن را بنماید و بگوید:
"او را در مکه مردي سبک و چالاك و زیرك در کارها هست که آوا می دهد
و یکی دیگر هم از فراز خانهاش بانگ برمی دارد و مردم را می خواند
به سوي کاسهاي بزرگ از چوب آبنوس
که بر روي آن مغز گندم است آمیخته به انگبین "
کلبی گوید: خواست سراینده از " مرد زیرك و سبک و چالاك در کارها " سفیانپسر عبد الاسد است و از " یکی دیگر" هم
ابوقحافه. و در پانویس مسامره الاوائل
[ [ صفحه 85
ص 885 آمده: گویند که آن بانگ کننده بوقحافه پدر بوبکر راست رو بود.
کسی که یک ملیون اوقیه و سیصد و شصت تخت آراسته به ابریشم داشته سزاوار چنان بود که ده تن همچون بوقحافه مردم را به
مهمانسرا و بر سر خوان خوراکی هایش بخوانند نه این که پدر خودش مزدور مردمان دیگر گردد تا از این راه چند شاهی پول سیاه
به دست آرد یاشکم گرسنه اش را سیر کند.
و اگر بوبکر را در آن روزگار چنان دارائی بود که پنداشته اند- و اگر بخشی از آن را هم داشت- نیازمند آن نمی شد که
برايکوچیدن با یاران برانگیخته خدا (ص)دو شتر سواري به هشتصد درم سیم بخرد و آن گاه یکی را به برانگیخته خدا (ص)
پیشکش کند و او (ص) نیز آن را نپذیرد مگر با دادن بهاي آن، و بگوید: من شتري را که از آن خودم نیست سوار نمی شوم که
بوبکر گفت:اي برانگیخته خدا! پدر و مادرم برخی توباد! آن از آن خود تو است و پاسخ داد: نه! بگو چه بهائی براي خرید
آنپرداخته اي؟ گفت چنین و چنان اندازهگفت پس من با پرداخت بها، آن را می ستانم.
و این که برانگیخته خدا (ص) آنرا نپذیرفت انگیزه اي جز آن نداشت که بوبکر را دارائی چندانی نبود یا او (ص) خوش نمی داشت
که هیچکس منتی بر گردن وي داشته باشد تا پساز روزگاري چند چنین سخنانی که بر ويبسته اند بر او نبندند که: به راستیکسی
که بیش از همه مردم در همراهی هاو بخشش دارائی خود بر من منت دارد بوبکر است که در بخش " سخنرانی پیامبر در برتري
خلیفه " گذشت.
و تازه با نگرش به گزارش ابن صباغ در" الفصول المهمه " و حلبی در " السیره " 44:2 درمی یابیم که آن چه درباره خرید دو شتر
گفته شده نیز جاي بررسی و گفتگوي بسیار دارد زیرا به گواهی این دو نویسنده، برانگیخته خدا (ص) اسماء دختر بوبکر را بفرمود
تا نزدعلی رود و او را از جاي پیامبر و بوبکر آگاه سازد و به او
[ [ صفحه 86
بگوید که یک راهنما براي ایشان به مزدوري بگیرد و همراه با او- پس از گذشت ساعتی از شب آینده که چهارمین شب آمدن به
آن جا می شد- سه شتر بیارد پس اسماء به نزد علی- که خدا رویش را گرامی دارد- شد و او را از آن چه بایسته بود آگاه ساخت
تا وي راهنمائی براي آن دو به مزدوري گرفت که اریقط پسر عبد الله لیثی خوانده می شد و آن گاه همراه با او سه شتر فرستاد تا
وي شبانه شتران را به پائین کوه آورد و چون پیامبر بانگ شتررا شنید با ابو بکر از شکاف کوه فرودآمد و مرد را شناختند.
صفحه 57 از 221
و این گزارش، آشکارا می رساند که ابوبکر دو چارپاي آماده براي سواري آن دو هم نداشته و شترها را به کرایه گرفته بودند و
حلبی که خواسته این گزارش رابا گزارش خرید دو شتر سازگار نماید گفته: این فراز که علی (ض) را کرایه کننده و مزدور گیرنده
می شماردمی رساند که دادن مزد راهنما با او بوده نه کرایه شتر و این گونه سازگاريدادن با نگرش به آنچه از نماي برونی گزارش
ها برمی آید نمی خواند- که میبینی-
و چنان چه بیاید- بر بنیاد گزارش ها- دارائی اي که بوبکر به هنگام کوچیدن از مکه داشته و همه را نیز با خود به مدینه برد بر روي
هم چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم بوده. و آن گاه این کجا و آن یک ملیون اوقیه؟ و آن تخت هائی که می گویند؟و آن
روپوش هاي آن که به سیصد و شصت هزار دینار زر می ارزیده؟ و آن چه بایسته این پیرایه ها و زیورها است؟هان؟ چه هماهنگی
هست میان کسی که این همه دارائی ها گزاف از آن او بوده با کسی که هیچ نداشته است مگر همان شندر غاز؟
و نیز چه هماهنگی هست میان او و میان چگونگی روزگار خودش و پدرش در مکه و میان پیشه او در مدینه که به خرید و فروش
پارچه میپرداخته که آن را هم بر روي شانه و دوش خود به این سوي و آن سوي می کشیده و بی آن که در تجارتخانه یا دکانی
جاي داشته باشد در بازارها و کوچه ها پرسه می زده و کاري به
[ [ صفحه 87
این خردي و ناچیزي داشته است.
ابن سعد از راه عطاء آورده است که چون بوبکر به جانشینی پیامبر نشست بامدادان به سوي بازار شتافت و جامه هائی بر دوش خود
بار کرده بود تا به فروشندگی پردازد پس عمر پسر خطاب و ابو عبیده جراح او را دیدار کردند و به وي گفتند اي جانشین
برانگیخته خدا! کجا می خواهی بروي؟ گفت بازار گفتند براي چه کاري؟ تو به سرپرستی مسلمانان رسیده اي گفت پس به
خانوادهام چه بخورانم؟ گفتند بیا تا چیزي برایت معین کنیم پس با آن دو برفت و بنا شد که روزانه یک نیمه گوسفند به او برسانند
و پوشاك سر و تن او را همبدهند.
و از راه عمیر پسر اسحاق آورده است که مردي عبائی بر گردن بوبکر راست رو دید و پرسید این چیست؟ بده من تا تو را از آن
بسنده باشم گفت: از من دور شو که تو و پسر خطابمرا در کار خانواده ام به راه ناراست ننمائید.
و در فراز دیگر که نیز در گزارش ابن سعد آمده می بینیم: راستیرا که چون بوبکر به جانشینی پیامبر نشست به سوي بازار راه افتاده
پارچه هائی از آن خود را نیز بار کرده و میبرد و می گفت: شما مرا در کار خانواده ام به راه ناراست ننمائید
و در گزارش حلبی آمده که چون دست فرمانبري به بوبکر دادند او (ض) بامدادان پارچه هائی بر بازوي خود افکنده رهسپار بازار
شد پس عمر به اوگفت: کجا می خواهی بروي؟ تا پایان
وانگهی کدام روز بوده که او دارائی گزافش را در راه پیامبر (ص) و برايبرآوردن نیازهاي او و سود رساندن به وي بخشیده تا
بیش از همه مردم با دادن دارائی خود منتی بر وي داشته باشد؟ چگونه آن را بخشید که هیچکس ندید و هیچ تنابنده اي گزارش
آن را نداد؟ و چگونه تاریخ، یک جا از آن جاهائی که بخشندگی می نمود نشان نداده؟ با این که از نشان دادن این هم سر باز نمی
زند که وي یک
[ [ صفحه 88
صفحه 58 از 221
شتر به پیامبر (ص) پیشکش کرد و او آن را نپذیرفت و بهایش را داد؟ و با این که هر کس براي راه افتادن کار پیامبر و براي هزینه
جنگ ها و براي سود رساندن به اسلام و مسلمانانچیزي داده یادداشت شده است؟
تازه برانگیخته خدا (ص) که پیش از کوچیدن از مکه براي خواسته هاي ویژه خودش نیازي به او نداشت زیرا آن هنگام عمویش
ابوطالب- درود خدا بر وي باد- پیش از زناشوئی وي با خدیجهسرپرستی او رابر گردن داشت و پس از آن نیز که دارائی خدیجه
زیر دست او افتاد و خودش نیز فرمانبردار او بود. پس نیازهائی که پیش آمد پس از کوچیدن به مدینه بود که زمینهاسلام گسترده
گردید و کار آن بالا گرفت که آن هنگام نیاز افتاد به آراستن و توشه دادن سپاهیان و سرداري لشگریان. که آن جا نیز مردان بنی
سالم بن عوف و مردان بنی بیاضه و مردان بنی ساعده- و پیشاپیش ایشان سعد بن عباده- و مردان بنی حرث بن خزرج و مردان بنی
عدي- که دائی هاي گرامی پیامبر خدا بودند- همه ایشان از همان نخستین روزي که او (ص) گام درمدینه نهاد بانگ بلند خود را
به گوش او رسانیدند: به سوي ما بیا! به سوي شماره فراوان پشتیبانان و پاسداران و آمادگی ساخت و ساز.
و آن روز هم که بوبکر دارائی اي نداشت مگرهمان چهار یا پنج یا شش هزار درم سیمکه از مکه آورد (اگر آورده باشد! وچه
نشانه اي بر درستی همین گزارش نیزدارید؟) و آن هم مگر چه سودي می توانست برساند؟ و سر تا ته آن چه بودو در کنار
فرمانروائی اي به آن بزرگیچه ارزشی داشت، با چشم پوشی از همهاین ها، کسانی که لاف بخشندگی اورا می زنند به ما پاسخ
دهند که او درچه هنگامی آن را بخشیده؟ و به کدام هزینه آن را رسانیده و در چه کاري و کجا آن را داده و براي کدام
نیازمندياز سر آن گذشته و دهشکاري نموده و چرا از دیده آن همهآفریدگان خدا از یاران پیامبر پوشیده مانده و چرا به گوش
سرگذشت نگاران نرسیده که
[ [ صفحه 89
آن را در لابه لاي سرگذشت نامه ها بیارند و در برتري هاي خلیفه یادآوري کنند؟ وآیا ستون اسلام که به استواري ایستاد و کار
آن که سرانجام یافت به یاري همین چند شاهی بود که دانسته نیست به چه هزینه اي رسیده؟ و به همین گونه است که
بوبکربابخشیدن دارائی اش بیش از همه مردم بر برانگیخته خدا منت نهاد؟
آیه اي که از نظر سنیان به ستایش علی آمده
شگفت و هزاران شگفت که فرمانرواي گروندگان علی (ع) را چهار درهم بود که یک درهم را در شب و یک درهم را در روز
ویک درهم را پنهانی و یک درهم را آشکارا در راه خدا داد و خداوند یک فراز از نامه خویش را درباره او فرستاد و گفت:
کسانی که دارائی هاي خود را در شب و روز و آشکار و پنهان می بخشند براي ایشان است پاداش ایشاندر نزد پروردگارشان، نه
بیمی برایشانهست و نه اندوهی می برند سوره بقره 274
و نیز او- که درود خدا بر وي باد- انگشتري خود را به خواهنده مستمند بخشید و خداي برتر از پندار وي را در نامه ارجمندش با
این سخن یاد کرد: جز این نیست که سرپرست شما خداوند است و برانگیخته او و کسانی که گرویدند، همان کسان که نماز را بر
پاي می دارند و همراه با خم شدن در پیشگاه خدا زکات می دهند سوره مائد 55
و نیز او وخاندانش، مستمندي و پدر مرده اي و گرفتاري را خوراك دادند و خداوند این گفتارش را درباره ایشان فرو فرستاد،
ایشان درراه دوستی او به مستمند و پدر مرده وگرفتار، خوراك می خورانند (سوره هلاتی. که گزارش کار ایشان را درج 3
ص 106 تا 111 از چاپ دوم به گستردگی آوردیم)
صفحه 59 از 221
آن گاه ابوبکر که همه دارائی اش را در راه خدا می بخشد و بزرگ ترین
[ [ صفحه 90
پیامبران نیز او را کسی می بیند که با همراهی ها ودادن دارائی خود بیش از همه مردم بر او منت دارد با همه این ها در نامه گرامی
خدا یادي از دهشکاري هاي او یافت نمی شود و این براي چیست؟ خودتمی دانی!
و شگفت تر آن که بوبکر با دادن چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم- اگر بگیریم که داشته- کسی می شود که بیش از همه مردم
بر برانگیخته خدا(ص) منت دارد و عثمان چنین کسی نمیشود! با آن که وي چندین برابر بیش از آنچه بوبکر بخشیده بود بخشید و
بربنیاد گزارش دروغین بویعلی در یکی ازلشگرکشی هاي برانگیخته خدا ده هزار دینار زر فرستاد، و چون آن ها را دربرابر وي نهاد
او (ص) آن ها را زیرو رو می کرد و با این سخن از خداوند براي وي نیکوئی می خواست: عثمان! خدا هر گناهی را که تو کردي-
چه پنهان و چه آشکارا و چه پوشیده و آن چه را تا روز رستاخیز از تو پدید آیدبیامرزد! عثمان را پروائی از آنچه پس از این می
کند نباشد.
از دیده منبراي کسی که لاف بخشندگی بوبکر می زند آسان تر آن است که سخن خود را دنبال کند و بگوید من نه چیزي از
اینها می دانم و نه نشانه اي بر درستی هیچ کدامش دارم زیرا که همه آن ها ساخته گزافگویان در برتر خوانی ها است.
شاید که پژوهشگران از آن چه این دو حافظ (حاکم و ابو نعیم) گزارش کرده یا از آنچه بیضاوي و زمخشري آورده اند آگاهی
یافته و آن را به دیده خوش بینی نگریسته و راه گریز و پاسخ آن را از من بخواهد، و اینک به روشنگري آن می پردازیم:
[ [ صفحه 91
از سومی و چارمی بگوئیم که (بیضاوي در ج 1 ص 185 از تفسیر خود و زمخشري در ج 1 ص 286 کشاف) می نویسند این گفته
خداي برتر از پندار: کسانی که دارائی هاي خود را در شب و روز و نهان و آشکارا می بخشند پس پاداش ایشان نزد پروردگارشان
است... تا پایان فراز درباره بوبکر و به هنگامی فرود آمد که وي چهل هزار دینار زر- در راه خدا داد، ده هزاردر شب، ده هزار در
روز ده هزار در نهان ده هزار آشکارا.
این گزارش زنجیره گسسته که نمی دانم از دهان چهکسی از یاران پیامبر و شاگردان ایشاندرآمده و در نگاشته هاي این گروه
نیافتم که آن را به هیچ یک از پیشینیان بسته باشند- جز به سعید پسر مسیب که در روگردانی از فرمانرواي گروندگان علی (ع)
آوازه اي به هم رسانیده- آري این گزارش رادست هاي سازندگان آفریده اند (در برابر گزارشی از حافظان خودشان که نشان می
دهد آن فراز درباره فرمانرواي گروندگان علی (ع) فرود آمده.) و براي این کار نیز چهل هزار دینار زر به بوبکر بخشیده اند تا در
چشم و دل ساده دلان توده، فرود آمدن این فراز درباره کسی که چنان دارائی گرانی را بخشیده به راستی نزدیک تر باشد تا درباره
کسی که تنها چهار درم سیم بخشیده! بااین همه، فراموش کرده اند که آن چه همه این گروه بر آن اند آن است که بوبکر در روز
کوچیدنش به مدینه چهار یا پنج یا شش هزاردرم سیم با خود برداشت که همه دارائی او بود. و فراز یاد شده نیز در سوره بقره است
که پیشوایان گزارشگران و روشنگران نامه خدا یک زبان می گویند که این سوره اندکی پس از کوچیدن به مدینه فرود آمد و ابن
کثیر در تفسیر خود مینویسد ": بسیاري از پیشوایان و دانشمندان و روشنگران نامه خدا چنین گفته اند و کسی از پذیرفتن آن سر
بازنزده ". بر این بنیاد، باید پرسید که ابوبکر آن چهل هزار
صفحه 60 از 221
[ [ صفحه 92
دینار زر را به هنگام فرود آمدن آن فراز از کجا آورده بود که در راه خدابدهد یاندهد؟ مگر او به جز آن شندر غاز که گزارشش
رفت چیزي داشته؟- تازه اگر بپذیریم که آن گزارش درست است و خواهی دید که چنین نیست-
سیوطی گزارش زنجیره گسسته یاد شده رابا این سخن دنبال می کند: گزارشی کهبرساند آن فراز درباره بوبکر فرود آمده ندیدم و
شاید کسی که لاف آن را زده آن را از گزارشی دریافته باشد کهابن منذر از زبان ابن اسحاق آورده کهگفت: چون بوبکر (ض)
درگذشت و عمر به جانشینی او نشست خداي را بستود و چنان چه سزاوار است بر او آفرین کرد و سپس گفت ": هان اي مردم! به
راستی برخی از آزمندي ها تهیدستی استو برخی از نومیدي ها توانگري، و به راستی شما فراهم می آرید آن چه را نمی خورید، و
امید می بندید به چیزيکه آن را نمی یابید و بدانید که برخیاز تنگ چشمی ها رگه اي از دوروئی استپس دهشکار نمائید که
براي خودتان بهتر است، پس کجایند یاران این فراز "؟ آن گاه این آیه گرامی را خواند وتو می دانی که نشانه اي بر درستی
لافایشان در سخن وي نیست. پایان
بافندهي دیگري هم آمده و از زبان سعید پسر مسیب گزارشی آورده که زنجیره آن از هر دو سوي گسیختگی دارد و بر بنیاد آن:
فراز یاد شده درباره عثمان پسرعفان و عبد الرحمن پسر عوف فرود آمدهکه در روز جنگ تبوك هزینه سپاهی را که دچار
تنگدستی بود پرداختند.
این گزارش را نیز رازي در تفسیر خود 347:2 یاد کرده و سپس می نویسد: آن فراز که براي بخشش عثمان به سپاه تنگدست فرود
آمد این گفته خداي برتر از پندار بود: کسانی که دارائی هاي خود را در راه خدا می بخشند و بخشش ایشان منت و آزاري به دنبال
ندارد... تا پایان فراز
[ [ صفحه 93
راستی را که فریفتگی، چشم دل اینان را کور گردانیده که سخنان را دست برد می زنند و از جاي خود می گردانند، و در پیرامون
نامه خداوند، سخنانی می گویند که اهریمن براي ایشان آراسته،بر این ناآگاهان پوشیده مانده که آن دو فراز در آیه 262 و 274 از
سوره بقره و آن نیز- به گفته روشنگران نامه خدا- نخستین سوره اي است که درمدینه ارجمند فرود آمده و سال ها پیشاز جنگ
تبوك و سپاهیان تنگدست آن که در ماه رجب از سال نهم به راه افتادند فرود آمده پس درست نیست که فرود آمدن هیچ کدام از
دو فراز را براي ستایش از عثمان بدانیم.
آن چه را هم آن دو حافظ درباره بوبکر آوردهاند چنین است:
بونعیم در حلیه 33:1 از زبان محمد پسر احمد پسرمحمد وراق و او از زبان ابراهیم پسر عبد الله پسر ایوب مخرمی و او از زبان سلمه
پسر حفص سعدي و او از زبان یونس پسر بکیر و او از زبان محمد پسر اسحاق و او از زبان هشام پسر عروه و او از زبان یحیی پسر
عباد پسر عبد الله پسرزبیر و او از پدرش و او از اسماء دختر ابو بکر که گفت: دست پیامبر (ص) در دارائی بوبکر بود و آن گاه که
از خانه خدا دیدار کردند دست او و بوبکر یکی بود.
این هم میانجیان زنجیره گزارش:
( -1 محمد پسر احمد وراق: به گفته حاکم، ابوبکر پسر اسحاق او را دروغگو می شمرده (لسان المیزان 51:5
صفحه 61 از 221
-2 ابراهیم پسر عبد الله مخرمی: دارقطنی می گوید: سخن او شایسته پشتگرمی نیست، از زبان کسانی که سخنشان سزاوار پشتگرمی
( است گزارش هائی نادرست بازگو کرده (لسانالمیزان 72:1
-3 سلمه پسر حفص سعدي، استادي از مردم کوفه بوده که ابن حبان گوید ": وي گزارش سازي می کرده " آن گاه گزارشی
ناستوده از وي آورده و گفته ": روا
[ [ صفحه 94
نیست که سخن او را پشتوانه روشنگري گیرند و از زبان او گزارش کنند " سپسگزارشی از وي بازگو کرده و گفته: بیپایه است.
( (لسان المیزان 67:3
-2 حاکم در مستدرك 5:3 از راه احمد پسر عبد الجبار از زبان یونس پسر بکیر از زبان محمد پسر اسحاق از زبانیحیی پسر عباد
آورده است که اسماء دختر بوبکر (ض) گفت چون برانگیخته خدا (ص) از مکه روي به مدینه نهاد و بوبکر نیز با او بود بوبکر همه
دارائی خود را که پنج یا شش هزار درمسیم بود با خود برد پس نیاي من بوقحافه که بینائی اش را هم از دست داده بود به نزد من
آمد و گفت: به خدا سوگند این مرد به ناگهان داغ دارائی اش را نیز همراه با خودش بر دل شما گذاشت. من گفتم نه بابا! اوبراي
ما نیکوئی بسیار گذاشت پس به سراغ سنگ هائی چند رفتم و آن ها را در روزن خانه- که بوبکر دارائی خود را در آن جا می
نهاد- گذاشتم و سپس با جامه اي روي سنگ ها را پوشانیدم وآنگاه آمدم و دست او را گرفته بر رويآن جامه نهادم و او گفت
اگر این ها را به جا گذاشته که بسیار خوب. اسماء گفت: به خدا سوگند که از کم وبیش چیزي بر جاي نگذاشته بود.
این هم از میانجیان زنجیره گزارش:
-1 ابو عمر احمد پسر عبد الجبار کوفی: ابن ابی حاتم گوید: گزارش هاي او رادرآغاز می نوشتم سپس از این کار دست کشیدم
چون مردم درباره او خیلی چیزها می گویند و مطین گوید که وي دروغگو بوده و ابو احمد حاکم گوید: سخن او- نزد ارزیابان-
نیرومند نیست و ابن عقده او را رها کرده و ابن عدي گوید: مردم عراق را دیدم کهدر سستی گزارش او همداستان اند و ابنعقده از
زبان او گزارشی نمی آورد ابناحمد کبوتر بازي می کرده
236 از برگردان پارسی سخنان - -2 محمد پسر اسحاق در ج 14 ص 238
[ [ صفحه 95
حافظان را درباره او آورده و روشن ساختیم که وي اهریمنی دروغگو است که کاستی گزارش ها را پنهان می داشته و سخن او را
پشتوانه نشاید گرفت.
-3 ابو نعیم در حلیه الاولیاء 32:1 از راه هشام پسر سعد از زید پسر ارقم ازپدرش آورده است که گفت شنیدم عمر پسرخطاب (ض)
می گفت: برانگیخته خدا (ص) به ما دستور داد که در راه خدا بخشش کنیم و این همان هنگام بود که دارائی اي داشتم پس گفتم
"اگر روزي بر بوبکر پیشی بگیرم امروز همان است که بر او پیش بیافتم " گفت: پس نیمیاز دارائی ام را بردم. گفت پس
برانگیخته خدا (ص) به من گفت: براي خانوادهات چه بر جاي گذاشتی؟ گفت: من گفتم: به همین اندازه و چون بوبکر همه آن چه
را داشت بیاورد برانگیخته خدا (ص) به او گفت: براي خانوادهات چه به جاي گذاشتی؟ گفت براي ایشان خدا و برانگیخته او را بر
جاي گذاشتم پس من گفتم: هرگز در کاري بر تو پیشی نخواهم گرفت.
صفحه 62 از 221
از راه عبد الله پسر عمر عمري از نافع ازپسر عمر از خود عمر نیز گزارش بالا را آورده.
و در سستی زنجیره گزارش نخستین، همان بس که ابو عباد هشام پسر سعد مدنی از میانجیان آن است که یحیی پسر سعد از زبان او
گزارشی نمی آورد و احمد نیز درباره او می گفت:گزارش هایش استوار نیست و حرب گفته: احمد وي را نمی پسندید و ابن معین
گفته: سخن وي ناتوان است، و آن چنان نیرومند نیست، ناچیز است و گزارش هایش آشفته. وابو حاتم گفته:گزارش هایش را می
نویسند و آن را پشتوانه گفتگو نمی گیرند و نسائی گفته: سخن وي سست است و یکبار هم گفته: نیرومند نیست و ابن سعد گفته:
گزارش بسیار دارد و سخن وي سست شمرده شده و گرایش به شیعه داشته و ابن مدینی گفته. وي نیمکردي بوده کهگزارش او
نیرومند نیست و خلیلی گفته: گزارش او را، پاسداران گزارش ها درباره مواقع، ناستوده شمرده اند وابن سفیان او را در جرگه
کسانی که سخنایشان سست است یاد کرده
[ [ صفحه 96
درباره عبد الله پسر عمر عمري هم ابو زرعه دمشقی از زبان احمد آورده است که در زنجیره گزارش ها می افزودهو ناسازگاري می
نموده و مردي نیک بوده و ابن مدینی گفته: گزارش او سست است و از زبان یحیی بن سعید آورده اند که چیزي از گزارش هاي
او نباید بازگو کرد و صالح جزره گفته گزارش هاي او آشفته و سست است و نسائی نیز گفته گزارش او سست است و ابن سعد
گفته گزارش بسیار دارد که سست شمرده شد و ابو حاتم گفته، گزارش هاي او را می نویسند و پشتوانه گفتگو نمی گیرند و ابن
حبان گفته: وي از کسانی بود که شایستگی بر ایشانچیره شد تا از نگاهداري، ناآگاه ماند و سزاوار آن گردید که گزارش هایش
رها شود. و بخاري گفته: یحیی پسر سعید گزارش هاي او را سست می شمرد و ابو احمد حاکم گفته: سخن او در نزد ایشان نیرومند
نیست و ابن شیبه گفته: در زنجیره هاي گزارش ها بسیار میافزوده
درباره زید پسر ارقمنیز باید گفت که درست آن زید پسر اسلم برده عمر است و در نگاشتهها دستخوردگی اي روي داده.
این گفتاررا براي ایشان پیاپی کردیم شاید ایشان یادآوري شوند.
و چون یاوه اي شنوند از آن روي بگردانند و گویند براي ما است کارهایمان و براي شما است کارهایتان. درود بر شما. ما نادانان را
نمی خواهیم
قصص 51 و 55
[ [ صفحه 97
گزاف گویی در برتري هاي عمر
اشاره
در جلد یازدهم و دوازدهم از برگردان پارسی " غدیر، " هم از سرمایه روانی دومین خلیفه سخن راندیمو هم از آن چه در دلش
استوار گردیده بود، از: آئین شناسی دانش و کردار و گام هاي بلندش در زمینه هاي گوناگون، که از همان چه آن جا گذشت می
صفحه 63 از 221
توان آگاه شد که همه برتري هائی که یکی پس از دیگري برایش برمی شمارند- و خواهیم آورد- زائیده گزاف گوئی است، و
راستی که- از همان نخستین روز تا هنگامی که با زد و بند نخستین خلیفه بر تخت جانشینی پیامبر برآمد- زندگی روانی اش را
معیشت تنگ و ناچیزي که از راه آن نانمی خورد بر باد داده بود.
روزگاري دراز را در گرداگرد ضجنان به شتر چرانی گذراند، چون به کار می پرداختبیمش می دادند و در رنجش می افکندند و
چون کوتاهی می نمود کتکش می زدند
وروزي چند نیز هیزم کشی می کرد و همراه با پدرش خطاب بار هیزم را بر سر خود می نهاد و می برد و جامه آن دو نیز نمرهاي بود
که نه مفصل میان شانه و بازو را می پوشانید نه مفصل میان ساق و قدم گاه را
و چندي نیز دربازار عکاظ می ایستاد و چوبی در دست داشت که کودکان را با
[ [ صفحه 98
آن به یک سوي می زد و آن روزها عمرك نامیده می شد
و یک چند از روزگار مسلمانی اش نیز پیشه میانجی گري در داد و ستدها را داشت و میانجی بود و بده و بستان در بازارها او را از
فراگرفتن نامه خدا و آئین نامه پیامبر باز می داشت
و روزگاري چند نیز- در گورستان بقیع- برگ درخت سلم می فروخت که با آن پوست را پیرایند.
:" من نمی دانم در کدام یک از این گام هاي زندگی اش چنان شایستگی اي یافته که به گزارش ابن جوزي در سیره عمر ص 6
چون در روزگار نادانی و پیش از اسلام جنگی میان قریش و دیگران در می گرفت و می خواستند نماینده اي بفرستند او را گسیل
می داشتند ". و ابو عمر در استیعاب می افزاید: و هنگامی که دیگران بر ایشان می بالیدند یا به خاندان و برتري هاشان بر آنان می
نازیدند، براي پاسخگوئی، اورا می پسندیدند و می فرستادند
آیا همه قریش از این گونه مردم ناچیزو تو سري خوربودند که نمایندگی خود وپاسخگوئی به بالیدن دیگران بر ایشان را به
جوانکی در آن پایگاه واگذارند؟با آن که میان ایشان مردان سخن و بزرگان و سران بود و سروران دلیر با چستی و چالاکی در
گفتار و کردار
یا ایشان پرواي آن نداشته اند که چه کسی را می فرستند؟ با آن که پیک، نشان دهنده خرد فرستنده است. نه اینبوده و نه آن، و
تنها دوستی و فریفتگی
[ [ صفحه 99
است که کوري و کري به بار می آرد و تو همانند این لاف ها را بسیار از اینان می شنوي و این هم نمونه اي از آن ها- گذشته
ازآن چه در جلد پنجم- از ساخته هاي گزافگویان در برتري هاي او- گذشت.
سخنانی درباره دانش عمر
درباره دانش او از زبان پسر مسعود آورده اندکه: اگر دانش زندگان تازي را در یک سوي ترازو بنهند و دانش عمر را در
صفحه 64 از 221
یکسوي، دانش عمر خواهد چربید، و به راستی ایشان چنان می دیدند که او نه دهم دانش را برده است
و به گزارش محبطبري: اگر دانش عمر را در یک سوي ترازو نهند و دانش مردمان روي زمین را در یک سوي، البته دانش عمر
خواهد چربید.
مستدرك از حاکم 86:3 ، استیعاب 430:2 ، الریاض النضره 8:2 ،اعلام الموقعین از ابن قیم ص 6، تاریخ الخمیس 268:2 ، عمده
القاري 410:5
-2 و حذیفه گفت: دانش همه مردم در دامن عمر خوانده و فرا گرفته شده- افزون بردانش خود او-
استیعاب 430:2 ، اعلام الموقعین ص 6
-3 مسروق گفت: به یاران محمد (ص)نزدیک شدم و در آن چه نزد ایشان بود نگریستم و یافتم که دانش ایشان به شش کس می
انجامد به علی و عبد الله و عمر و زید پسر ثابت و ابو درداء و ابی. سپس به این شش تن نیز نزدیک شدم و در آن چه نزد ایشان بود
نگریستم و دیدم که دانش ایشان به علیو عبد الله می انجامد اعلام الموقعینص 6
-4 و شعبی گوید: چون کار مردم درباره چیزي به چند سخنی و
[ [ صفحه 100
پراکندگی کشد شما گفته عمر را بگیرید اعلام الموقعین ص 6
-5 و پسرمسیب گفت: پس از برانگیخته خدا (ص) هیچ کس را داناتر از عمر پسر خطاب نمی دانم اعلام الموقعین ص 7
-6 و یکی از پیروان یاران پیامبر گفت: بهنزد عمر شدم و دیدم که آئین شناسان در برابر او همچون کودکانند و او در آئین شناسی
و دانش بر ایشان برتري دارد اعلام الموقعین ص 7
-7 و خلد اسدي گفت: با عمر همراه بودم و هیچ کس را ندیدم که از او در زمینه کیش خداوند داناتر و از نامه خداوندي داناتر و
در بررسی آئین، نیکوتر باشد الریاض النضره 8:2
این جا سخن را به درازا نمی کشانیم و تنها سفارشمی کنیم که جلد ششم این نگاشته را ازص 83 تا 325 از چاپ دوم بخوانید که
آن چه در آن جا آمده پژوهشگران را ازپرنویسی در این جا بی نیازي می بخشد و آن گاه تو که در برابر سخنان بالا سر فرود می
آوري آیا از آن چه در آن جا آوردیم چیزي می دانی؟ و آیا نتیجه آن بررسی گسترده را دریافتی؟ یا نه؟
اگر نمی دانی که گرفتاري و دردسري است
و اگر می دانی که دردسر بزرگ تري...
و تو نیک می دانی که بافته هاي بالا با داستان هاي شگفت آوري که سرگذشت نامه ها درباره دانش عمر نگاه داشته اند سازشی
ندارد و سزاوار همان است که سخنان خود او را درباره دانش خویش پشتوانه بگیریم- که در ج 6 ص 328 از چاپ دوم گذشت-
وروشنی رویدادها را آشکار گردانیم چراکه آدمی برخویشتن بینا است.
[ [ صفحه 101
عمر از همه یاران پیامبر، قرآن دانتر و آئین شناستر است
صفحه 65 از 221
از زبان برانگیخته خدا (ص) آورده اند که گفت: به من دستور داده شد که قرآن را بر عمر بخوانم، این گزارش راحکیم ترمذي در
نوادر الاصول ص 58 آورده است
و آورده اند که ابن مسعود (ض) گفت: عمر در میان ما از همه،خدا ترس تر و پرهیزگارتر بود و نامه خدا را بهتر از همه می خواند.
این گزارش را حاکم در مستدرك 86:3 آورده است
و محب طبري به گزارش از علی پسر حرب طائی آورده است که ابن مسعود به زید پسر وهب گفت قرآن را چنان که عمر بر تو
خواند بخوان، به راستی که عمراز همه ما نامه خداوندي را بهتر می شناسد و در کیش خدا داناتر از ما است
این ها گزارشی چند با زنجیره هاي از هم گسسته و گسیخته است و حاکم که از گفتگو در پیرامون زنجیره آن چه آوردهخاموشی
گزیده، دادگرانه رفتار نموده، شاید هم از زنجیره آن آگاهی نیافته تا آن را درست شمارد و ذهبی نیز به همین انگیزه مهر خاموشی
بر زبان زده و گمان می کنم نادرست بودن این گزارش ها روشن تر از آن است که نیازي به نشانه آوردن بر نادرستی زنجیره
هایش باشد زیرا اگر مهر خدا آن چنان بر سر خلیفه سایه می افکند که پیامبرش (ص) را می فرمود قرآن را به ویژه بر وي بخواند
ناگزیر بایستی این توانائی را هم به وي بدهدکه هم در فراگرفتن و فراموش نکردن و از برکردن
[ [ صفحه 102
آن در نماند و هم در استاد شدن در زمینه آن و آگاهی بر نهفته هاي آن و به کار بستنآن. و هم قرآن شناس ترین کسان بشود-
چنان چه در گزارش حاکم آمده- یا داناترین و استادترین کسان- چنان چهدر گزارش طائی آمده. بر این بنیاد پس آن همه رنج
هاي توان فرسا که تنهادر آموختن سوره بقره در دوازده سال بر خویش هموار کرده- و در ج 6 ص 196 از چاپ دوم گذشت- چه
بوده؟
و آن همه دستورهاي ناساز با فرمان قرآن ارجمند چه بوده؟ که یک جا گفته اگر جنب آب نیابد نماز نخواند و فراموش کرده که
خداي برتر از پندار در سوره نساء آیه 43 و سوره مائده آیه 6 چه فرمانی داده.
-2 و نیز دستور داد زنی را که شش ماه پس از شوهر کردن زائیده بود سنگسار کنند با آن که ایندو فراز از نامه خداوندي پیش
چشمش بود ": بارداري و شیر دادن زن به فرزند تا 30 ماه می کشد " و ": مادران دو سال- نه کمتر- فرزندانشان را شیردهند "
-3 و جلوگیري او از نهادن کابین هاي سنگینبراي زنان با این که سخن خداوند پیش رویش بوده: و اگر شما به یکی از ایشان
هفتاد هزار دینار زر بدهید "...
-4 و ناآگاهی او از این که آب (-گیاه و سبز) چیست؟ با آن که در پی آن می خواند: کالائی است براي شما وچارپایانتان.
-5 و پندار او که گرامی تر سنگ خانه خدا نه سود می رساند و نه زیان، ناآگاه از آن چه باید از این سخن خداي برتر از پندار
دریافت ": و هنگامی که پروردگارت ازآدمیزادگان- از پشت هاشان- برگرفت "...
-6 و جلوگیري او از بهره برداري از کالاهاي پاکیزه در زندگی این جهان با این دستاویز که خداي برتر از پندار گفته ": شما
کالاهاي پاکیزه تان را در زندگی آن جهانی تانبردید "... بی آن که فراز پیش از آنرا بنگرد یا به این فراز دیگر نگاهی بیفکند":
بگو چه کسی بهره برداري از زیور خداوند را که براي مردم
[ [ صفحه 103
صفحه 66 از 221
به در آورد ناروا گردانید "...
-7 و ناآگاهی او از گوشه ها ولایه هاي سخنانی که از نامه خدا گرفته شده بود.
-8 و دستور او به سنگسار کردن زنی که از زور بیچارگی تن به بیگانه سپرده بود باآن که در نامه فرزانه خدا آمده: هر کس در
انجام گناه ناچار بود و آهنگ نافرمانی و ستم نداشت گناهی بر او نیست ".
-9 و جستجوي او پیرامون کسانی که آوازي به راه انداخته و او را دو دل ساخته بودند، سپس نیز بالارفتن او از دیوار خانه ایشان و
گام نهادن در خانه، بی آن که درود بر ایشان فرستد. بی هیچ پروائی از این سه فراز از نامه خدا ": جستجو نکنید " "از در به درون
خانه ها شوید " " چون به خانه هائی در آمدید درود بگوئید "
-10 و ناآگاهی او از اینکه مرده ریگ کلاله (- بی پدر و فرزند) چگونه بخش می شود با این که آن فراز تابستانه (- آیه صیف)
را می شنید.
-11 و این که گفت: مرده را با گریستن زندگان بر وي، شکنجه می دهند که گوئی این سخن خداي برتر از پندار را نخوانده بود:
بار گناه هیچ کس را بر دوش دیگري ننهند.
-12 و سخن نسنجیده او درباره رها کردن زن، که نشانه کوتاهی اش در دریافت این سخن از خداي برتر از پندار است ": رها کردن
زن دوبار است "...
-13 و جلوگیري او از متعه حج با آن که این سخن خداي برتر از پندار را می خواند: حج و عمره را براي خدا به انجام رسانید...
-14 و ناروا شناختن زناشوئی موقت، که نشان می داد این فراز از سخن خداي برتر از پندار را فراموش کرده: هر یک از زنان را که
بهره خویش از ایشان بردید پاداش ایشان را بدهید
گسترده فشرده فرازهاي بالا را در جلد ششم از این نگاشته ما زیر نشانی " نشانهاي شگفت " می توان یافتو همان جا به زمینه هاي
بسیاري از قرآن برمی خورید که
[ [ صفحه 104
وي به آن ها راهی نبرده و در لا به لاي دیگر بخش هاي این نگاشته ما نیز نمونه هائی براي آن توانید یافت.
اکنون آیا در آئین خردمندي، روا استکسی را که قرآن شناس تر و داناتر و استادتراز همه می شمارند تا این اندازه از دریافت
فرازهاي گرامی قرآنو خواسته ها و نهفته هاي ارجمند آن به دور باشد؟ اگر به گونه اي که ایشان می پندارند بود پس این سخن
وي در آن سخنرانی اش که- با داشتن زنجیره گزارشی درست از میانجیانی همه شایسته پشتگرمی- بودن آن از وي روشن و
درست است چیست که می گفته هر کس می خواهد پرسشی درباره قرآن کند بهسراغ ابی پسر کعب رود و هر کس می خواهد
پرسشی درباره شایست و ناشایست بکند به سراغ معاذ پسر جبل و هر کس خواهد چگونگی بخش کردن مرده ریگ را دریابد به
سراغ زید پسر ثابت (برگردید به ج 6 ص 191 از چاپ دوم)
اهریمن از عمر می گریزد
اشاره
صفحه 67 از 221
-1 از زبان بریده آورده اند که برانگیخته خدا (ص) به یکی از جنگ ها بیرون شد و چونبازگشت دخترکی سیاه بیامد و گفت اي
برانگیخته خدا من با خدا پیمان بستم که اگر تو را تندرست برگرداند پیش رويتو دف بزنم و آواز بخوانم پیامبر خدا (ص) گفت
اگر تو چنین پیمانی بسته اي بزن وگرنه که نه. او آغاز به زدنکرد و بوبکر به درون آمد و او همچنانزدن را دنبال کرد سپس علی
بیامد و اوهمچنان می زد سپس عثمان به درون آمد و او همچنان می زد سپس عمر به درون آمد و او دف را زیر نشیمنگاهش نهاد
وبر روي آن نشست پس برانگیخته خدا (ص) گفت: عمر را به راستی که اهریمن از تو می ترسد، زیرا من نشسته بودم و او می زد و
[ [ صفحه 105
سپس علی به درون آمد و او می زد سپس عثمان بهدرون آمد و او می زد و چون تو- اي عمر- به درون آمدي دف را بیافکند
و در گزارش احمد می خوانیم که پیامبرگفت: عمر به راستی که اهریمن از تو دوري می گزیند.
و از زبان جابر آورده اند که بوبکر (ض) بر برانگیخته خدا (ص) درآمد و آنجا دفمی زدند پس بنشست و چون برانگیخته خدا
(ص) را دید از آن کار جلوگیري نکرد پس عمر (ض) بیامد و چون برانگیخته خدا (ص) آواز او را شنیداز آن کار جلوگیري کرد
و آن گاه که آن دو بیرون شدند عایشه (ض) گفت ايبرانگیخته خدا روا بود و پس از آمدن عمر ناروا شد؟ او (ع) گفت:
عایشههمه مردم آن را بر خویش هموار نمی کنند.
2- که می نویسد این گزارشی نیکو و : 5 و هم ترمذي در جامع خود 293 : گزارش بالا را، هم احمد در مسند خود آورده 353
درست و ناشناخته است- و هم حکیم ترمذي در نوادر الاصول- که در ص 58 گزارش بریده و در ص 138 گزارش جابر را آورده
و در جاي نخستین می نویسد: خردمندان گمان نبرند که عمر به این انگیزه برتر از بوبکر است زیرا بوبکر در این جا همانند
برانگیخته خدا (ص) است و برانگیخته خدا دو کار و دو پایگاه رافراهم آورد، پس او را پایگاه پیامبري است که هیچکس به وي
نتواند پیوست و بوبکر را پایگاه مهربانی و عمر را پایگاه پیروي از درستی-
4 و شوکانی در نیل الاوطار : 10 و خطیب تبریزي در مشکاه المصابیح ص 550 و ابن اثیر در اسدالغابه 64 : بیهقی در سنن خود 77
8 نیز گزارش بالا را آورده اند : 271
-2 از زبانعایشه آورده اند که گفت برانگیخته خدا (ص) نشسته بود که بانگ و خروشیهمراه با آواز کودکان به گوش ما
رسیدپس برانگیخته خدا (ص) برخاست و ناگهان زنانی حبشی را دیدیم که دست افشانی و پایکوبی می کردند و کودکان گرد
آنان را گرفته بودند پس گفت: عایشه بالا بیا و نگاه کن پس من
[ [ صفحه 106
آمدم و چانه ام را بر شانه برانگیخته خدا (ص) نهادم و من از میان شانه و سر پیامبر آن ها را نگاهمی کردم و او می گفت: سیر
نشدي؟ سیر نشدي؟ و من براي آن که به پایگاهخود نزد او پی ببرم می گفتم نه. ناگاه عمر نمودار شد و مردم بپراکندند و برفتند و
برانگیخته خدا (ص) گفت راستی که می بینم اهریمنان- چه از دیوان و چه از آدم رویان- از عمر گریختند. عایشه گفت: من هم
برگشتم.
گزارش بالا را، هم ترمذي در ص 294 ج 2 صحیح خود آورده و گوید: این گزارشی نیکو و درست و شگفت است- و هم بغوي
2: در مصباح السنه و هم خطیب عمري تبریزي در مشکاه المصابیح ص 550 و هم محب طبري در الریاض 208
صفحه 68 از 221
2 از گزارش ابوهریره آورده است که گفت همان هنگام کهسیاهان با جنگ افزارهاشان نزد برانگیخته : -3 احمد در مسند خود 208
خدا (ص) بازي می کردند عمر به درون آمد و دست به سوي سنگریزه ها دراز کرد و به سوي آنان افکند پیامبر (ص) گفت: عمر!
رهاشان کن!
و ابو داود طیالسی در ص 204 از مسند خود از گزارش عایشه آورده است که او گفت: سیاهان به پرستشگاه پیامبر در می آمدند و
بازي گري می نمودند و برانگیخته خدا (ص) مرا میپوشانید و من که دخترکی خردسال بودم به ایشان می نگریستم پس عمر بیامد
و از کار ایشان جلوگیري کرد و برانگیخته خدا (ص) گفت عمر رهاشان کن. سپس گفت اینان دختران ارفده هستند.
-4 ابو نصر طوسی در اللمع ص 274 گزارش کرده که پیامبر (ص) به خانه عایشه (ض) درآمد و آن جا دو دختري را دید که به
آوازه خوانی و دفزنی می پرداختند و ایشان را از کار بازنداشت و عمر پسر خطاب (ض) به هنگام خشم گفت: ساز اهریمنی در
سرایی برانگیخته خدا (ص)؟ او (ص) گفت. عمر رهاشان کن که هر گروهی را چشنی است.
امینی گوید: ما را نیازي به کاوش در زنجیره این گزارش ها نیست زیرا خود آن ها- زمینه آن ها- چندان آکنده از رسوائی است
که ما را از بررسی زنجیره
[ [ صفحه 107
بینیاز می دارد. پس بگذار که ترمذي، زنجیره آنچه را گزارش کرده نیکو و درست بشمارد و بگذار که پاسداران گزارش ها انبان
دانش خویش را با کژي و کاستی هائی ازاین دست، مالا مال سازند و بگذار که سراینده نیل به پیروي کسانی از پاسداران بی بهره
گزارش ها، این ها را از برتري هاي عمر بشمارد و زیر نشانی " نمونه اي از شکوهمندي او " بگوید:
"شکوهمندي او چه در روزگار اسلام و چه پیش از آن در روزگار نادانی
رویدادهاي سهمگین را به زانو درآورد و باز دارندگانی که میان آنها بود وي را ازراه باز نگردانید
در لابهلاي سختگیري هاي او رازهاي مهربانی براي جهانیان بود.
هر چند که آن را آشکار نمی ساخت
و میان دو پهلوي او- در سرسخت ترین نمایش هایش به دلیري نیز
دل مادري بود که فرزندانش را می پرورید
تازیانهي او مردم را از شمشیر آبدار بینیاز می ساخت
و چه بسیار گمراه روانان و سرکش جانان را می هراسانید.
و براي او همچون چوبدستی موسی بود در دست دارنده آن
که نادرستی ها در مرز و بوم آن براي گذر کردن نیز فرود نمی آمد.
تا آن جا که کودکان را نیز در بازي هاشان به هراس افکند.
و زنان دوست داشتنی و دست نیافتنی را نیز در بازي گري هاشان بی تاب و توان گردانید.
دیدي آن زن را که با خدا پیمان بست.
تا براي برانگیخته خدا ترانه اي بخواند.
گفت: با خدا پیمان بستم که اگر پیامبر
از این جنگ به سوي ما باز گرددبا ساز دف خود آواز بخوانم
صفحه 69 از 221
[ [ صفحه 108
آهنگ آستان پیامبر راهنما کرد
که فروغ چهره او سراسر آن جا را آکنده بود
دستوري بخواست و دف را بردو آغاز کرد به:
شورانگیختن و دل را تکان دادن- به همان گونه که خود می خواست-
پیامبر برگزیده و بوبکر نیز در کنار او بودند
و از ترانه خوانی او جلوگیري نمی نمودند
تا آن گاه که عمر از دور براي او پدیدار شد
و نیروهایش سستی گرفت و چیزي نماند که از ترس جان دهد
پس ساز و دف خود را از بیم او در زیر پیراهنش پنهان داشت
و آروز کرد که اي کاش زمین او را در خود می پیچید و می پوشید
البته در آغاز، دانش برانگیخته خدا انگیزه دلگرمی او بود
و چون سختگیري ابو حفص(عمر) به میان آمد ترس او را فرا گرفت
آن کس که دستورهاي خدا به گونه اي نهانی بر وي فرود می آمد لبخند زنان گفت:
و چه لبخندي که آن چه را در دل داشت و می رسانید با آن برابري می نمود
اهریمنی که این زن را به ناروا کاري وا می داشت چون عمر را دید بگریخت،
زیرا به راستی اهریمنان از گزند کسانی که ایشان را رسوا سازند می ترسند"
از این بیچارهها پوشیده مانده که آن چه را خواسته اند براي برتر انگاشتن خلیفه دوم آشکار سازند انگیزه می شود که آستان پیامبر
را با رسوائی هائی- که از آنپاك است- بیالایند. این چه پیامبرياست که خوش می دارد به زنانی که در کار دست افشانی و پاي
کوبی اند بپردازد و به دلی دلی خوانی هاشان
[ [ صفحه 109
گوش هوش بسپارد و بازیگري ها را بنگرد؟ و تازه به اینهمه نیز بسنده نکرده و جائی که همه مردم از نزدیک او را می بینند زنش
عایشه را نیز به دیدن آن وا دارد و همی به وي بگوید: سیر شدي؟ سیر شدي؟ و او براي آن که از پایگاه خویش نزد وي آگاه شود
پاسخ دهد نه آیا شکوهپیامبري، وي را از آن باز نمی داشت که مانند فرومایگان و شوخ چشمان و بیپروایان و سبک مغزان و پرده
در آن درکنار بچه ها بایستد و به بازي گري هاچشم بدوزد؟ مگر آئین پاك او همه اینها را ناروا نشناخته؟ البته چرا و این هم
نشانه هایش در نامه خدا و آئین نامه پیامبر، این سخن خداي برتر از پندار است که: برخی از مردمکسانی اند که سخنان بیهوده را
می خرند تا ندانسته مردم را از راه خدا گمراه کنند و آن را به ریشخند بگیرند، براي ایشان است کیفري خوار کننده سوره لقمان
. آیه 6
و در گزارش ابو امامه از زبان او (ص) آمده است که کنیزان آوازه خوان را نخرید و نفروشید و (خوانندگی) میاموزید که در این
صفحه 70 از 221
بازرگانی نیکوئی نیست و بهاي ایشان ناشایست است و در چنین زمینه اياست که این فراز فرود آمده ": برخی از مردم کسانی اند
که "...
و گزارش طبري و بغوي به این گونه است: هم آموختن خوانندگی به کنیزان آوازه خوان ناروا است و هم فروش ایشان. بهایشان هم
ناشایست است و در چنین زمینه اي است که این فراز فرود آمده.
گزارش بالا را سعید پسر منصور، احمد، ترمذي، ابن ماجه، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن ابیشیبه، ابن مردویه، طبرانی،
14 ، نقد العلم و العلماء از ابن جوزي : 21 ، تفسیر قرطبی 51 : بیهقی، ابن ابی الدنیا و دیگران آورده اندبرگردید به تفسیر طبري 39
4، نیل الاوطار : 5، تفسیر شوکانی 228 : 9، ادر المنثور 159 : 3، تفسیر خازن 36:3 ، ارشاد الساري 163 : ص 347 ، تفسیر ابن کثیر 442
21: 8، تفسیر آلوسی 68 : 263
و ابن ابی الدنیا و ابن مردویه- با زنجیره اي گسسته- از زبان عایشه آورده اند
[ [ صفحه 110
که پیامبر گفت: به راستی خداي برتر از پندار، کنیز آوازه خوان و فروختن و بها و آموزش و گوش دادن به آن را ناروا شمرده
سپس این فراز را خواند ": برخی از مردم کسانی اند که سخنان بیهوده را می خرند "...
21: 4، تفسیر آلوسی 68 : 5، تفسیر شوکانی 228 : الدر المنثور 159
و آورده اند که از ابن مسعود درباره این فراز "برخی از مردم کسانی اند که سخنان بیهوده را می خرند "... بپرسیدند گفت به خدا
سوگند که آن، آوازه خوانی است و بر بنیاد گزارشی گفت سوگند به خدائی که جز او خدائی نیست که آن ، آوازه خوانی است-
و این سخن را سه بار بر زبان راند- و از زبان جابر نیز آورده اند که گفته:آن، آوازه خوانی است و گوش دل دادن به آن، و
خواست خداي برتر از پندار از واژه " می خرد " این است ": به جاي آن می گیرد و برمی گزیند " چنان که جاي دیگرگفت":
آنان اند کسانی که گمراهی را به راه یافتگی خریدند" که می خواهد بگوید: آن را به جاي این برگرفتند و برگزیدند. و مطرف
گوید: خریدن سخنان بیهوده، دوست داشتن آن است و قتاده گوید: شنیدن آن خریدن آن است.
این که خواست خداوند- در این فراز گرامی- از دو واژه " سخنان بیهوده " همان آوازه خوانی است و این فراز درباره این کارفرود
آمده- در این گونه روشنگري- بسیار کسان همداستان اند: ابن عباس، عبدالله پسر عمر، عکرمه، سعید پسر جبیر، مجاهد، مکحول،
عمرو پسرشعیب، میمون پسر مهران، قتاده، نخعی، عطاء، علی پسر بذیمه، حسن. گزارش برداشت ایشان را نیز اینان آورده اند: ابن
ابی شیبه، ابن ابی الدنیا، ابن جریر، ابن منذر، حاکم، بیهقی در شعب الایمان، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، فریابی، ابن عساکر.
14 و 52 و : 2، تفسیرقرطبی 51 : 10 و 223 و 225 ، مستدرك حاکم 411 : 21 و 40 ، سنن بیهقی 221 : برگردید به تفسیر طبري 39
3، ارشاد الساري از : 53 ، نقد العلمو العلماء از ابن جوزي ص 246 ، تفسیرابن کثیر 442 و 441
[ [ صفحه 111
، 5 و 160 : 3، تفسیر الدر المنثور 159 : 3، تفسیر نسفی که در کنار تفسیر خازن چاپ شده 460 : قسطلانی 163:9 ، تفسیر خازن 46
8: 21 ، نیل الاوطار 263 : 4، تفسیرآلوسی 67 : تفسیر شوکانی 228
-2 خداي برتر از پندار، پیروان محمد (ص) را در نامه ارجمندش با این سخن پرهیز می دهد که ": و شما سامدانید = سوره نجم 61
صفحه 71 از 221
"و عکرمه آورده است که پسر عباس گفت:سامد در زبان حمیریان آوازه خوان استکه چون گویند ": براي ما به تسمید پرداز"
خواستشان این است که " براي ما خوانندگی کن " و به کنیزك خواننده گویند ": اسمدینا " و خواستشان این است ": ما را با
خوانندگی، سرگشته گردان "
گزارش بالا را اینان آورده اند: سعید پسر منصور، عبد پسر حمید، ابن جریر، عبدالرزاق، فریابی، ابو عبید، ابن ابی الدنیا، بزار، ابن
17 ، نقد العلم و العلماء ازابن جوزي ص 246 ، نهایه : 28 ، تفسیر قرطبی 122 : منذر، ابن ابی حاتم، بیهقی برگردید به تفسیر طبري 48
6، تاج العروس 381 : 4، الدر المنثور 132 : 4، تفسیر خازن 212 : 1، تفسیر ابن کثیر 260 : 2، فائق از زمخشري 305 : ازابن اثیر 195
.8: 27 ، نیل الاوطار 263 : 5، تفسیر آلوسی 72 : 2:، تفسیر شوکانی 115
-3 و درگفتگوي خداي گرامی با اهریمن به این سخن از پروردگار برتر از پندار برمی خوریم: با آواز خویش، هر یک از ایشان را
( که توانستی بکشان (سوره اسراء 64
مجاهد و پسر عباس گویند:این آواز، همان خوانندگی و نوازندگیو بازیگري است و گزارش برداشت ایشان در تفسیر طبري 81
3، تفسیر خازن 178 : 15 : آمده است و نیز در تفسیر قرطبی، 288:10 ، نقد العلم و العلماء از ابن جوزي ص 247 ،تفسیر ابن کثیر 49
15: 3، تفسیر آلوسی 111 : 2، تفسیر شوکانی 233 : 3، تفسیر ابن جزي کلبی 175 : 3:، تفسیر نسفی 178
[ [ صفحه 112
دستورهاي پیامبر درباره خوانندگی و بازیگري
در آئین نامه هاي ارجمند از زبان او (ص) آمده است که هیچ مردي آواز خود را بهخوانندگی بلند نکند مگر آن که خداوند دو
اهریمن بر سر او فرستد- یکی بر این شانه اش و دیگري بر شانه دیگر- که با پاهاي خود او را همچنان بزنند تا آن گاه که خاموش
شود.
و در گزارشابن ابی الدنیا و ابن مردویه به این گونه آمده: هیچ کس آواي خود را به خوانندگی بلند نکند مگر این که خداي برتر
از پندار دو اهریمن بر سر وي فرستد که بر دو شانه اش بنشینند و بادو پاشنه خود همچنان بر سینه او بکوبند تا آرام بگیرد.
3، تفسیر : 2، نقد العلم و العلماء از ابن جوزي ص 248 ، تفسیر خازن 460 : 14 ، تفسیر زمخشري 411 : برگردید به تفسیر قرطبی 53
4، تفسیر آلوسی : 5، تفسیر شوکانی 228 : 9، الدرالمنثور 159 : 3، ارشاد الساري 164 : نسفی که در کنار تفسیر خازن چاپ شده 460
21: 68
عبدالرحمن پسر عوف آورده است که برانگیخته خدا (ص) گفت مرا از دو آواز بی خردانه و تبهکارانه بازداشتهاند آوازي به هنگام
ترانه بازیگري و سازهاي اهریمن، و آوازي به هنگام گرفتاري و خراشیدن روي ها و چاك زدن گریبان ها و آهنگ اهریمن.
و در گزارشترمذي و جز او از زبان انس آمده است که پیامبر گفت: دو آهنگ، نفرین زده و تبهکارانه است که از آن جلوگیري
میکنم آهنگ ساز و آواز اهریمن به هنگامترانه خوانی و شادمانی و آوائی به هنگام گرفتاري، سیلی زدن بر چهره و گریبان دریدن
[ [ صفحه 113
4، نیل الاوطار 268 : 7، تفسیر شوکانی 229 : 5، کنز العمال 333 : 14 ، نقد العلم و العلماءص 248 ، الدرالمنثور 160 : تفسیر قرطبی 53
صفحه 72 از 221
:8
-3 عمر پسر خطاب آورده است که پیامبر گفت: بهاي کنیز خواننده، ناشایست است و خوانندگی او ناروا و نگریستن به او ناسزا و
بهاي آن همچون بهاي سگ است وبهاي سگ نیز ناشایست است.
8 می خوانیم گزارش بالا از راه طبرانی رسیده : 9 و در نیل الاوطار از شوکانی 264 : چنان که در ارشاد الساري از قسطلانی 163
است
-4 ابو موسی اشعريآورده است که پیامبر گفت: هر کس به آواز خوانندگان گوش دهد نخواهند گذاشت که به آواي روحانیان
گوش دهد پرسیدند اي برانگیخته خدا روحانیان کیانند؟ گفت خوانندگان بهشتی.
گزارش بالا را حکیم ترمذي در نوادر الاصول و قرطبی در ج 14 ص 54 از تفسیر خود آورده اند.
-5 آورده اند که پیامبر گفت: در میان پیروان من کسانی خواهند بود که پوشیدن خز و نوشیدن می و نیز ساز و آواز و بازیگري را
روا می شمارند.
گزارش بالا را احمد و ابو داود و ابن ماجه و ابو نعیم با زنجیره هاي درست خویش- که جاي نکوهشی در آن ها نیست- آورده اند
و گروهی دیگر از پیشوایان نیز- به گفته برخی از پاسداران گزارش ها- آن را درست شمرده اند و این سخن آلوسی است در
10 آن را آورده و گوید: بخاري در صحیح آن را آورده است. : تفسیر خود 76:21 . چنان چه بیهقی نیز در سنن کبري 221
-6 ابن عباس و انس و ابو امامه آورده اند کهپیامبر گفت: در میان این توده، هم فرو رفتن در زمین هست و هم سنگباران شدن و
هم دیگرگون شدن چهره و اندام واین در هنگامی است که باده گساري نمایند و کنیزکان خواننده بگیرند
[ [ صفحه 114
و ساز بزنند.
21 می خوانیم گزارش بالا را ابن ابی الدنیا و احمد و طبرانی آورده اند. : 2 و تفسیر آلوسی 76 : چنان چه در الدر المنثور 324
-7 آورده اند که عبدالله پسر عمر- یا پسر عمرو عاص- گفت این که خداي برتر از پندار گوید ": اي کسانی که به آئین راستین
گرویده اید جز این نیست که باده گساري و برد و باخت و بتان و تیرهاي برد و باخت، پلیدي هائی از کار اهریمن است " در
تورات به این گونه آمده: به راستی خداوند، درستی را فرو فرستاد تا نادرستی را با آن از میان ببرد و نادرستی بازیگري، پایکوبی،
دست افشانی و نوازندگی با ساز و بربط و دف و طنبور را با آن بنماید
2، الدر المنثور : 10 آوردهاند برگردید به تفسیر ابن کثیر 96 : گزارش بالا را ابن ابی حاتم و ابوالشیخ و نیز بیهقی در سنن خود 222
2: 317
-8 انس وابو امامه آورده اند که پیامبر گفت خدا مرا براي مهربانی بر جهانیان و راهنمائی ایشان فرستاد و مرا فرستادتا بازیگري ها و
8: 2، نیل الاوطار 262 : سازها و کارهاي روزگار نادانی را از میان بردارم کتاب العلم از ابن عبدالبرار 153 ، الدر المنثور 323
-9 علی آورده است که پیامبر گفت: چهره و اندام گروهی از پیروان من به گونه میمون خواهد گشت و از آن گروهی دیگر نیز به
گونه خوك، گروهی را زمین فرو خواهد برد و بر گروهی باد نازا خواهد وزید، زیرا که ایشانباده نوشیدند و ابریشم پوشیدند و
2: کنیزکان خواننده گرفتند و ساز زدند الدر المنثور 324
-10 ابوهریره آورده است که پیامبر گفت: در بازپسین روزگار، چهره و اندام گروهیاز این توده به گونه بوزینه ها و خوكها
خواهد گردید گفتند اي برانگیخته خدا مگر آنان گواهی نمی دهند که خدائی جز خداي یگانه نیست و محمد برانگیخته او است؟
صفحه 73 از 221
گفت آري و برنامهنماز و روزه و دیدار از خانه
[ [ صفحه 115
خدا را هم دارند. پرسیدند پس کارشان چیست؟ گفت: بازیگري ها و سازها و کنیزکان خواننده بگیرند، شب را به باده گساري و
بازیگري سرکنند وبامدادان چهره و اندامشان به گونه بوزینگان و خوکان خواهد گشت.
و نزدیک به گزارش بالا است گزارش عبدالرحمن پسر سابط و غازي پسر ربیعهو صالح پسر خالد و انس پسر مالک و ابو امامه و
عمران پسر حصین، که ابنابی الدنیا و ابن ابی شیبه و ابن عديو حاکم و بیهقی و ابو داود و ابن ماجه آن را آورده اند برگردید به
.2: الدرالمنثور 326
-11 انس پسر مالک آورده است که پیامبر گفت: هر کس کنار کنیزکی خواننده بنشیند و گوشبه او سپارد روز رستاخیز سرب در
8: 14 ، نیل الاوطار 264 : گوش او ریزند تفسیر قرطبی 53
14: -12 عایشه آورده است که پیامبر گفت: هر کس مرد و دخترك خواننده اي داشته باشد بر او نماز نکنید. تفسیر قرطبی 53
-13 ترمذي از زبان علی آورده است که پیامبر گفت: هرگاه پیروان من پانزدهکار را بکنند، گرفتاري بر ایشان فرود می آید- که از
آن میان این یکیرا هم یاد کرده:- آن گاه که سازها و کنیزکان خواننده بگیرند. و همین گزارش از راه ابو هریره چنین رسیده-:
8: 14 ، نیل الاوطار 263 : سرود گویان و سازها آشکار شود نقد العلم و العلماء از ابن جوزي ص 249 ، تفسیر قرطبی 53
-14 آورده اند که پسر منکدر گفت: به ما چنان رسید که خداي برتر از پندار در روز رستاخیز گوید: کجایند آن بندگان من که
خویش- و گوشهاي خویش- را از بازیگري و سازهاي اهریمن پاك می داشتند؟ آنان را به درون بباغ هاي مشک فرستید وآنان
14: را آگاه کنید که من خشنودي خود را براي ایشان روا گردانیدم، تفسیر قرطبی 53
ابن مسعود آورده است که پیامبر (ص) شنید مردي شبانه آواز می خواند پس گفت براي او نماز نیست، براي او نماز نیست، براي او
نماز نیست. نیل
[ [ صفحه 116
8: الاوطار 264
-16 پیامبر خدا (ص) روزي که مکه را گرفت گفت: من برانگیخته شده ام تا ساز و دف را بشکنم پس یاران وي- که خدا از ایشان
خشنود باد- بیرون شدندو این ها را از دست کودکان می گرفتندو می شکستند. بهجه النفوس در روشنگري فشرده صحیح بخاري
2: از ابو محمدپسر ابو جمره ازدي 74
-17 و در گزارشی آمده است که معاویه گفت: اي مردم پیامبر از نه چیز جلوگیري کرده و من نیز از آن ها جلوگیري می کنم (و
از آن میان یکی را آوازه خوانی شمرد.) تاریخ بخاري 4 بخش 1 ص 234
آوازه خوانی در چهار مذهب
-1 پیشوايحنفیان آن را ناروا شمرده و آن را- و شنیدن آن را- از گناهان شناخته و استادان و بزرگان کوفه نیز بر همین رفته اند
(سفیان، حماد، ابراهیم،شعبی، عکرمه (
صفحه 74 از 221
-2 آورده اند که پیشواي مالکیان- مالک- نیز از آوازه خوانی و شنیدن آن جلوگیري کرد و گفت چون کسی کنیزي بخرد و سپس
ببیند او آوازه خوان است می تواند براي این کاستی، او را پس فرستد و دیگر مردم مدینه- به جز ابراهیم پسرسعد به تنهائی- نیز بر
همین رفته اند.
و مالک را پرسیدند: کدام آوازه خوانی است که مردم مدینه روا بشمارند؟ گفت: این کار را تنها تبهکاران در میان ما انجام می
دهند
و مالک را از دستور آوازه خوانی بپرسیدند گفت: خداي برتر از پندار گوید ": پس از درستی به جز گمراهی چیست "؟ و آن گاه
آوازه خوانی آیا درستی است؟
-3 بر بنیاد آن چه شارحالمقنع آورده ناروا بودن این کار از زبان گروهی از حنبلیان نیز روشن شده است و عبدالله پسر امام احمد
آورده است که
[ [ صفحه 117
از پدرم دربارهآوازه خوانی پرسش کردم و او گفت دو روئی را در دل می رویاند و مرا خوش نمی آید سپس سخن مالک را یاد
کرد که: این کار را تنها بزهکاران در میان ما انجام می دهند.
-4 و پیروانشافعی نیز که شیوه او را می شناسند آشکارا ناروا بودن آن را باز نموده وبر کسانی که روا بودن آن را از برداشت هاي
وي شمرده اند تاخته اند-همچون قاضی ابوالطیب که در نکوهش آوازه خوانی و جلوگیري از آن، نگارشپرداخته ونیز طبري و
شیخ ابو اسحاق در تنبیه.
ابوالطیب طبري گفته: درباره شنیدن آواز از زن نامحرم بایدگفت یاران شافعی آن را روا نمی دارندخواه زن آزاد باشد یا کنیز و هم
گفته: شافعی گوید: خداوند کنیز اگر مردمرا براي شنیدن آواز او فراهم آرد بی خرد است و گواهی او پذیرفتنی نیست. سپس با
درشتی و تندي بیشتري در این باره سخن رانده و گفته کنیز هم هرزه است و از این روي، دارنده آن را بی خرد شمرده که وي
مردم را به کار نادرست خوانده و هر کس مردم را به کار نادرست بخواند بی خرد است.
و ابن صلاح گفته چنین آوازه خوانی اي ناروا است و در این باره همه کسانی که میان مسلمانان به کار بستن گسیخته ها و گشودن
گره ها می پردازند همداستان اند.
و طبري گفته: دانشوران شهرها همداستان اند که آوازه خوانی ناپسند است و باید جلو آن را گرفت و از این میان تنها ابراهیم پسر
سعد و عبیدالله عنبري راهی جدا در پیش گرفته اند.
و قاسم پسر محمد را کسی از خوب و بد آوازه خوانی بپرسید گفت تو را از آن باز میدارم و برایت آن را نمی پسندم
پرسندهگفت: آیا ناروا است؟ گفت ببین برادر زاده ام هرگاه خداي برتر از پندار، درستی را از نادرستی جدا کندخداي پاك، آوازه
خوانی را در کدام یک از آن دو جرگه می نهد؟ و هم
[ [ صفحه 118
گفت خداوند، آوازه خوان وکسی را که براي او آوازه بخوانند نفرین کرده است.
و محاسبی در رساله الانشاء گوید آوازه خوانی مانند خوردن گوشت مرده حرام است.
صفحه 75 از 221
و در کتاب التقریب آمده است: کار آوازه خوانی و شنیدن آن ناروا است
و نحاس گفته: این کار- به دستور نامه خدا وآئین نامه پیامبر- نابجا است
و قفال گفته: گواهی کسانی که کارشان خوانندگی و دست افشانی و پایکوبی است پذیرفته نمی شود.
14 و 52 و 55 و 56 ، الدر : 10 ، نقد العلم و العلماء از ابن جوزي ص 242 تا 246 ، تفسیر قرطبی 51 : برگردید به سنن بیهقی 224
21 و 69 : 5، تفسیر آلوسی 68 : 5، عمده القاري از عینی 160 : المنثور 159
1 آمده: و به راستی گفته شده که برخوردارري از خوانندگی و ساز زدن، ناسپاسی و بیرون شدن از آئین : و در مفتاح السعاده 334
خدا است
امینی گوید: شاید گوینده سخن بالا پشتگرمی اش به گزارشی بوده که ابو یعقوب نیشابوري از زبان ابو هریره آورده و بر بنیاد آن،
پیامبر گفت: گوش داده به بازي گري ها گناه است و نشستن در کنار آن، بزهکاري و خوش داشتن آن، ناسپاسی و بیرون شدن از
8: مرز آئین نیل الاوطار 264
و ابراهیم پسر مسعود گفت: آوازه خوانی نادرست است و کار نادرستسرانجامش آتش. و هم گفت: آوازه خوانی به همان گونه
دوروئی را در دلمی رویاند که آب سبزه را. و هم گفت: چون مردي بر چارپائی سوار شود و نام خدا بر زبان نراند اهریمنی در
ترك او سوار شود و گوید: برایش آوازه بخوان و اگر نیکو از این کار برنیاید گوید آن را آرزو کن.
و پسر عمر (ض) به گروهی گذشت که جامه دیدار از خانه خدا بر تن داشتند و میان ایشان مردي آواز می خواند گفت هان خدا از
شما نشنود. و به دخترکی
[ [ صفحه 119
کوچک گذشت که آواز می خواند. پس گفت اگر اهریمن هیچ کس رارها می کرد این دخترك را رها می کرد.
و ضحاك گفت: آوازه خوانی، دارائی را از میان می برد، پروردگار را به خشم می آرد و دل را تباه می سازد
و یزید پسر ولید (کاهنده در آمدها) گفت: اي فرزندان امیه بپرهیزید از آوازه خوانی که شرم را می کاهد و هوس را می افزاید و
خانه مردانگی را ویران می سازد و راستی که جانشین باده است و همان کار مستی را می کند پس اگر شما جز پرداختن به آن چاره
ندارید آن را از زنان دور دارید که انگیزه روسبی گري است
و این هم از سفارش هائی که عمر پسر عبدالعزیز به هم پیمان و یار خودش سهل نوشت: از زبان کسانی که بار دانش بر دوش
گرفتهو به سخن ایشان توان پشتگرم بود به من رسیده است که بودن در انجمن بازیگران و نوازندگان و خوانندگان، و شنیدن ترانه
ها و زیر لب خواندن آنها، دوروئی را چنان در دل می رویاند که آب، گیاه را می رویاند.
و گفته اند که آوازه خوانی، جاسوس دل است ودزد مردانگی و خرد، با زور به نهان خانه دل ها راه می یابد و از رازهاي نهفته
جان آگاه می شود به سويسراي پندار تاخت می برد و خواسته ها و هوس ها و سبک مغزي ها و سرمستی هائی را که در آن نهفته،
برمی انگیزد و می پراکند، مردي را می بینی که نشانه سنگینی، و زیبائی خردمندي، و شادابی گرویدن به آئین راستین، و سنگینی
دانش در او آشکار است سخن او فرزانگی و خاموشی اش اندرز گوي است، و چون گوش دل به آوازه خوانی دهد ناگهان خرد و
آزرمش اندك می شود، و مردانگی و نیکی او می رود، تا آن چه را پیش از شنیدن آواز بد می شمرد پس از آن نیکو می شمارد و
رازهایش را که تا آن هنگام نهفته می داشت بر زبان می آرد و زیبائی خاموشی و آرامش جاي خود را بهپرچانگی و یاوه گوئی و
جفتک اندازي می دهد که گوئی دیوي شده تا چه بسا که به دست زدن پردازد و با هر دو پا بر زمین کوبد- که باده نوشی نیز
صفحه 76 از 221
همین
[ [ صفحه 120
گونه کار می کند- و جز این ها
14 ، ارشاد : 2، تفسیر قرطبی 52 : 1، نقد العلم و العلماء از ابن جوزي ص 250 ، تفسیر زمخشري 411 : برگردید به سنن بیهقی 223
،8: 4، نیل الوطار 264 : 3، تفسیر شوکانی 228 : 7، تفسیر خازن 46 : 5 و 160 ، کنز العمال 333 : 9، الدر المنثور 159 : الساري 164
21 و 68 : تفسیر آلوسی 67
نگاهی به آن داستان ها
ویژگی ها و بایسته هاي خوانندگی و نوازندگی که روشن شد و پس از آوردن آن چه از پیامبر اسلام (ص) در این باره رسیده،
اکنون باید پرسید آیا خردمندانه است که چنان گشاد بازي هائی به او ببندند که دامن پاکیزه ازهر گناهش را آلوده نشان دهد و او
را از جایگاه خود به زیر آورده در پرتگاه نادانی بیفکنند؟ و آن گاه پندارند که آن که از آن پیشامدها چشمگرفته و در برابر
نادرستی، ناخشنودينموده و نادرستی آن را آشکار ساخته تنها عمر بوده است و بس- نه برانگیخته خدا (ص)-؟ و این چه اهریمنی
است که از عمر می ترسد و پروائی از برانگیخته خدا (ص) ندارد؟
این چه پیامبري است که یا آهنگ سازها را می شنود و زنی بیگانه در برابر او دست افشانی و پایکوبی می کند و آواز می خواند و
دف می زند؟ یا همسرش را بر سر چنین گذرگاه ها و انجمن هاي رسوا برپا می دارد و آن گاه می گوید: نه من سر و کاري
باهیچگونه بازیگري و بیهوده کاري دارم و نه بازیگري و بیهوده کاري از سرگرمی هاي من است یا می گوید: نه من سر و کاري با
هیچ گونه بازیگري و بیهوده کاري دارم و نه هیچ گونه بازیگري و بیهوده کاري از سرگرمی هاي من است یامی گوید: نه من سر و
کاري با نادرستکاري دارم و نه نادرستکاري از سرگرمی هاي من است
[ [ صفحه 121
این چه بزرگمردي است که آوازه خوانی کنیزکان و دف زدن ایشان را در خانه خود می بیند و براي جلوگیري از ایشانلب نمی
جنباند تا عمر از آن نوا و آهنگ ها در خشم شود و بگوید: ساز اهریمنی در خانه برانگیخته خدا؟ مگراین پیامبر همان کس نیست
که چون آهنگسازي می شنید دو انگشت را در دو گوش خود می نهاد و از آن جا و آن راه دورمی شد نافع گفت: عبدالله پسر
عمر آواي سازي شنید پس دو انگشت خود را دردو گوش خود کرد و از آن راه و از آن جا دور شد و به من گفت: نافع آوائی می
شنوي؟ گفتم نه پس دو انگشت خود را از دو گوش خود به در آورد و گفت:من با برانگیخته خدا (ص) بودم و اوچنین آوائی شنید
و چنین کرد مگر نه پسر عباس با پشترگمی به آئین نامه هاي ارجمند پیامبر گفت: دف ناروا است، ساز و خوانندگی و بازیگري
ناروا است، نرد و شطرنج ناروا است،طبل و بربط ناروا است؟
آیا از برانگیخته خدا (ص) به شگفت نمی آئیکه زنان سیاه در مسجد گرامی او- که گرامی ترین مرز و بوم هاي جهان است-
بازي گري نمایند، دست افشانی و پاي کوبی کنند و آواز بخوانند و او (ص) همراه با همسرش این ها را نگاه کنند و عمر آن زنان
را از کار باز بدارد و پیامبر (ص) بگوید: عمر رهاشان کن!
صفحه 77 از 221
آیا این سخنی که از چندین راه از زبان پاك ترین پیامبران آمده درست است که گفت: در پرستشگاه هاتان از آوردن کودکان و
دیوانگان و از خرید و فروش و بگو مگو و از بلند کردن آواز و به کار بستن آئین هاي کیفري بپرهیزید؟
و گفت (ص) هر کس بشنود که مردي در پرستشگاه، گمشده خود را می جوید باید به او بگوید: خدا آن را به تو برنگرداند-
پرستشگاه ها براي این کار بنیاد نهاده نشده؟- که این گزارش را مسلم و ابو داود و ابن ماجه و ترمذي آوردهاند.
و نیز گزارشی که مسلم و نسائی و ابن ماجه از زبان بریده آورده اند: مردي نشان شتر گمشده اش را در مسجد می خواست
برانگیخته خدا (ص) گفت نیابی آن را
[ [ صفحه 122
پرستشگاه ها براي آنچه بنیاد نهاده شده ساخته گردیده
و نیز گفت: در بازپسین روزگار، گروهی خواهند بود که سخن ایشان در پرستشگاه هاشان است خدا را با ایشان کاري نیست- و
این گزارش راابن حبان در صحیح خود آورده است-
و این که گفت: پرستشگاه ها را راه خود مگیرید مگر براي یاد خدا و نماز چه گمان می بري بر پیامبر پاکیزه از هر گناه، که پیش از
برانگیخته شدن او نیز پروردگار پاك نگذاشت به شنیدن ساز و آواز پردازد و این جلوگیري از وي براي گرامی داشتن او بود و
براي بزرگداشت پایگاهی که در پاکی داشت. آن گاه آیا پس از برانگیختن او- به گرامی پایگاه پیامبري- رهایش می کندتا با دل
آسوده و بی هیچ نگرانی به آوازه خوانی زنان بیگانه گوش دهد و آنان برایش دست افشانی و پایکوبی نمایند؟ پاسداران گزارش
ها از زبان فرمانرواي گروندگان (ع) آورده اند که گفت از برانگیخته خدا (ص) شنیدم می گفت: از میان برنامه هائی که در
روزگار نادانی پیاده می کردند من به هیچ یک از آن ها گرایش پیدا نکردم مگر دوبار که هر دوبار خداوند برتر از پندار میان من
و خواسته ام جدائی افکند زیرا من شبی به کودکی از قریش که بالاي مکه با من به چراندن چارپایان می پرداخت گفتم می شود
گوسفندان مرا نیز بپائی تا به مکه درآیم و از بگو بخندهاي شبانه جوانان برخوردار شوم او گفت برو پس من به این خواست راه
افتادم تا به نخستین خانه از خانه هاي مکه رسیدم آواي خوانندگان و نوازندگانی شنیدم که دف می زدند و ساز می نواختند. گفتم
اینهاچیست؟ گفتند فلان پسر فلان، فلان دختر فلان را به زنی گفته. پس من نشستم تا آنان را بنگرم و خداوند بر گوشم زد تا
خوابم برد و بیدار نکرد مگر برخورد آفتاب. گفت: پس بهنزد یار همراهم شدم او پرسید چه کرديگفتم کاري نکردم- و گزارش
را به او دادم- سپس شبی دیگر مانند آن چه بارگذشته از وي خواسته بودم، از وي خواستم، و او گفت
[ [ صفحه 123
برو پس به راه افتادم و هنگامی که به مکهآمدم مانند همان چه بار گذشته شنیده بودم شنیدم و آن شب هم که به مکه گامنهادم
نشستم تا نگاه کنم پس خداوند به گوش من زد و به خدا سوگند که بیدارم نکرد مگر برخورد آفتاب پس به نزد یار همراهم
برگشتم و گزارش را براي او بازگو کردم و دیگر هرگز خواست ناپسندي در من پدید نیامد تا خداوند مرا به پیامبري اش گرامی
داشت.
ماوردي در اعلام النبوه ص 140 می نویسد هنگامی که پیش از برانگیخته شدن، پاکدامنی و برکناري اش از همه گناهان بدین
گونه بوده و به این اندازه از آلودگی هاي روزگار نادانی دوري می گزیده بایستی پس از برانگیخته شدن، برتر از این باشد و از
صفحه 78 از 221
آلودگی ها دورتر. و در بایستگی این چگونگی ها براي او همین بس که اگر بگذارند باید از برترین برگزیدگان شود و اگر بر
جاي خود رهایش کنند از پرهیزکاران نیکوکار و از بزرگ ترین پیامبران در نزد خداي برتر از پندار گردد. آنگاه که برانگیخته شد
سرشتی سره و پالوده داشت و دیدي والا و خداي برتر از پندار هنگامی او را فرستاد که پیشترشاو را سره و ناب و پالوده گردانیده
واز آلایش ها پاك ساخته بود تا گمان هاي نادرست درباره او نرود و در چشم این و آن کوچک و سبک ننماید و تا مردمان با
شتاب بیشتري سخن او را بپذیرند و فرمانبري از او را بهتر گردن نهند.
اکنون با من بیائید تا از حکیم ترمذي که زمینه گزارش ها را با پخت و پزهایش دیگرگونه می نماید وسخن او در ص 105 گذشت
بپرسیم چگونه پیامبري را ویژه محمد (ص) شناخته ومهربانی را ویژه بوبکر و درستی را ویژه عمر؟ که پنداشته است راه گشودن
گروه هائی کور را نموده یا تخم دو زرده کرده کدام پیامبري است که ازدرستی جدا باشد؟ و کدام پیامبر است که از دارنده
درستی
[ [ صفحه 124
پست تر باشد؟ و کدام درستی اي است که عمر برگزیده و شناخت آن براي پیامبر (ص) دست نداده؟
و باز با من بیائید تا رستاخیز دیگري را که زرکشیدر الاجابه ص 67 برپا کرده بنگریم کهآنجا در میان ویژگی هاي عایشه یکی
هماین را یاد می کند که: به راستی برانگیخته خدا (ص) در پی خشنودي او بوده چه هنگامی که او به بازي می پرداخت و چه آن
گاه که خود در روي او ایستاد تا بازیگري زنان سیاه را ببیند. سپس گوید ": که دانشوران از گزارش آن ها دستورهاي بسیار
دریافته اند و چه بزرگ است فرخندگی آن ".
آیا این مرد می خواهد انگیزه اي براي سرفرازي عایشه دست و پا کند؟ یا لغزشی به شوهر وي بندد؟آیا او (ص) در کارهاي شایسته
در پیخشنودي وي بوده؟ یا این " در پی بودن " دامنه اي فراختر از این مرز داشته؟- که پناه به خدا از این سخن-آیا می شود
بگوئیم که او (ص) تا جائی در پی خرسندي او بوده که در اینراه، آئین خدائی اي را هم که خود آورده بود زیر پا می گذاشت؟
چه دستوري است که از چنین دست آویز پست و ناچیز به دست آید؟ آفرین بر این نویسنده و زها زه از دانشورانی که بهاین گونه
دستورها را به دست می آرند و خدا بسیار کند- بسیار نکند- همانند این فرخندگی ها را!
وانگهی آیاپیمان بستن با خدا، ناروا را روا میسازد که پیمان آن آوازه خوان باخدا درست باشد؟ مگر در سخن گرامی پیامبرنیامده
است که: روا نیست آدمی زاد با خدا پیمان بندد که گناهی بکند یا آن چه را در دسترس او نیست انجام دهد
و نیز: هر که با خدا پیمان بندد که فرمانبراي او نماید باید فرمانبري نماید
[ [ صفحه 125
و هر که با خدا پیمان بندد که از فرمان او سربپیچد نباید چنین کند
عقبه پسر عامر گفت کهخواهرم با خدا پیمان بست که بی کفش وبی روسري راه برود و چون من این را با برانگیخته خدا در میان
نهادم گفت: به او بگو کفش بپوشد و روسري ببندد.
و از زبان پسر عباس آورده اند که برانگیخته خدا (ص) در مکه به مردي گذشت که درآفتاب ایستاده بود پرسید: این را چه شده؟
گفتند: با خدا پیمان بسته که روزه بگیرد و تا شب بهسایه نرود و سخن نگوید و همچنان ایستاده باشد گفت: باید سخن بگوید وبه
صفحه 79 از 221
سایه رود و بنشیند و روزه اش را تا پایان روز داشته باشد.
و هم گفت: کسی را نرسد میان خود و خدا پیمان بندد که کاري را به انجام برساند مگرکاري باشد براي خشنودي خداي برتر از
پندار و هم گفت: پیمان بستن میان خود و خدا براي انجام کاري بر دو گونه است: اگر پیمان فرمانبري از خدا بندد، آن پیمان
خدائی است و باید به کار بسته شود و اگر پیمان نافرمانی از خدا بندد آن پیمان اهریمنی است و نباید به کار بسته شود.
بر بنیاد آن چه گذشت آیا براي پیمان بستن میان خود و خدا به انجام یک کار، نبایستی به جا آوردن آن برتر از انجام ندادنش
باشد؟ و آیا نبایستی خواست انجام دهنده- از به جا آوردن آن- خشنودي خدا باشد و راهیافتن و نزدیک شدن
[ [ صفحه 126
به آستان پاك او؟ و آیا نباید پیمان بستن به گونه اي باشد که بشود هنگام بستن آن بگوئیم برگردن من که چنان کاري براي خدا
بکنم؟ اکنون کدام برتري هست در دف زدن زنی بیگانه در برابر مردي بیگانه؟ و در آوازه خوانی اش و دست افشانی و پایکوبی
اش رو در روي او؟ مگر آن که کسی بگوید: آن زنک یا پرستشگاه بزرگ ترین پیامبران، آن نارواها را روا ساخته یا گزاف گوئی
در برتر خوانی- برتري هاي خلیفه- روا دانسته است که چنین یاوه هائی بافته شود.
اندیشه عمر درباره آوازه خوانی
اگر به شگفت بیائی جا دارد که آن داستان هاي خندهآور نشان می دهد که عمر آوازه خوانی را ناخوش می داشته با آن که عینی
5- به گزارش از نامهالتمهید به خامه ابو عمر نگارنده استیعاب- عمر را : در عمده القاري که در روشنگري صحیح بخارياست 160
از کسانی می شمارد که آوازه خوانی را کاري شایسته می دانند- همچون عثمان، عبدالرحمن پسرعوف، سعد پسر ابووقاص، عبدالله
پسرعمر، معاویه و عمر و پسر عاصی، نعمان پسر بشیر، حسان پسر ثابت-
8 می نویسد " گزارش کرده اند که آوازه خوانی و شنیدن آن را گروهی از یاران پیامبر و شاگردان : و شوکانی در نیل الاوطار 266
ایشان روا می دانسته اند، چنان که- به گزارش ابن عبدالبر و دیگران- از میان یاران پیامبر عمر بر این بوده، " سپس گروهی از
ایشان- همچون عثمان، عبدالرحمن پسر عوف، ابو عبیده جراح، سعد پسر ابو وقاص، و عبدالله پسر عمر را که نیز بر این بوده اند یاد
می کند
و چنان که در نیل الاوطار 272:8 از نگاشته بیهقی در المعرفه و نیز از زبان مبرد گزارش شده عمر چون به درون خانه اش می شد
یک دو فراز از سروده اي
[ [ صفحه 127
را به آهنگ می خواند و پشتگرمی شوکانی به این گزارش- براي روا شمردن آوازه خوانی در پاره اي از جاها- نشان می دهد
کهخواست وي از به آهنگ خواندن سروده، همان آوازه خوانی است.
19 می نویسد": عمر (ض) آوازه خوانی تازیان بیابانی را روا می شمرده است ". : و ابن منظور در لسان العرب 374
و آن چه چون و چند کار را به روشنی می نماید داستان خوات پسر جبیر از یارانبرانگیخته خداست که گفت: به آهنگ دیدار از
خانه خدا با عمر به راه افتادیم و در کاروان ما بوعبیده پسر جراح و عبدالرحمن پسر عوف نیز بودند، مردم گفتند از شعر ضرار براي
صفحه 80 از 221
ما آوازه خوانی کن عمر گفت ": بوعبدالله خوات را واگذارید تا از دخترکان اندیشه خودش- سروده هایش- براي شما آوازه
خوانی کند " پس من همچنان آوازه خوانی می کردم تا سپیدهدمید، آنگاه عمر گفت : خوات دهانت را ببند که شب ما سپري شد.
7- که بوعبیده گفت: به سوي مردي بیائید که امیدوارم بدتر از عمر نباشد و به : و ابن عساکر در تاریخ خود می افزاید- 163
گزارش خوات: من و بوعبیده به کناري رفتیم و همچنان بودیم تا نماز بامداد را گزاردیم
7 آمده است که یاران پیامبر با خوات پسر جبیر به سخن پرداختند تا براي ایشان آوازه خوانی کند او گفت: : و در کنز العمال 336
از عمر دستوري بگیرم پس، از او دستوري خواست و او دستوري بداد و خوات به آوازه خوانی پرداخت و عمر گفت: آفرین خوات
آفرینخوات!
و در داستان رباح پسر معترف می خوانیم که وي روزي در سفري با عبدالرحمن پسر عوف بود پس رباح آواز خود را بلند کرد به
خواندن ترانه هايشتر سواران، پس عبد الرحمن به او گفت: این چیست؟ گفت زیانی ندارد سرمان را گرم می کنیم تا راه، دراز
ننماید عبدالرحمن گفت اگر چاره اي جز خوانندگی
[ [ صفحه 128
ندارید پس سروده ضرار پسر خطاب را بخوانید و گویند که عمر پسر خطاب نیز در آن سفرهمراه ایشان بود و ترانه نصب را
برايایشان می خواند و در تاج العروس می خوانیم که نصب، گونه اي از سروده هاي تازیان چادرنشین است. عثمان پسرنائل از
زبان پدرش آورده است که رباحپسر معترف را گفتیم سرود مردم شهرمان را به آواز براي ما بخوان گفت با بودن عمر؟ گفتیم
آري اگر تو را بازداشت دیگر نخوان.
و زبیر پسر بکارآورده است که عمر بر وي بگذشت و رباحسرود شتر سواران را به آواز براي ایشان می خواند پس گفت: این
چیست؟ عبدالرحمن گفت زیانی ندارد و راه را بر ما کوتاه می نماید. گفت پس اگر چنین می کنید سروده ضرار پسر خطاب
1: رابخوانید اصابه 502
سائب پسر یزیدآورده است که ما با عبدالرحمن پسر عوف در راه مکه بودیم که عبد الرحمن به رباح گفت: براي ما آواز بخوان و
2: عمر نیز به وي گفت: اگر سخن او را می پذیري سروده ضرار پسر خطاب را بخوان اصابه 209
7 آمده است که عمر گفت: این چیست؟ عبدالرحمن گفت این بازیگري زیانی ندارد، با : و در گزارش ابن عساکر در تاریخ او 35
آن، راه را بر خود کوتاه می نمائیم عمر گفت: اگر سخن او را...
و از زبان علاء پسر زیاد آورده اند که عمر در راهی بود و آوازه خوانی می کرد پس خودش گفت: هنگامی که من کار بیهوده
7: کنم آیا نباید شما جلوگیري کنید؟ کنزالعمال 335
و از زبان حارث پسر عبدالله پسر عباس آورده اند که یک بار در روزگار
[ [ صفحه 129
فرمانروائی عمر، ما با او و همراه با مهاجران و انصار، راه مکه می سپردیم پس عمر فرازي از یک ترانه را به آواز خواند، مردي از
مردمان عراق- که جز او نیز کسی از عراقیان به همراهش نبود- گفت اي فرمانرواي گروندگان کسانی به جز تو باید این سخنان را
7 می خوانیم : بر زبان رانند پس عمر شرمنده شد و بر پشت شترش زد تا از دیگر شتر سواران جدا شد. چنان چه در کنز 336
صفحه 81 از 221
گزارش بالارا شافعی و بیهقی آورده اند.
این است عمر و این است اندیشه و شیوه او در زمینه آوازه خوانی اکنون آیا خردمندانه است که آوازه خوانان از اوبهراسند و از
گناهی که می کردند شتابزده دست بدارند و بگریزند؟ و پیامبر (ص) آن آوازها را بشنود و از این گناه نپرهیزد؟ و چنان بنگرد که
اهریمن از عمر می گریزد و از خودشنمی گریزد؟ پناه بر خدا این برتري وبرجستگی پنداري را گاهی نیز به عثمان چسبانیده اند
4 از زبان ابن ابیاوفی آمده است که بوبکر (ض) دستوريخواست تا به خانه پیامبر : چنان چه در گزارش احمد در مسند خود 353
درآید و آن جا کنیزکی سرگرم دف زدن بود. پس درآمد. سپس عمر (ض) دستوري خواست و درآمد سپس عثمان (ض)
دستوري خواست پس کنیزك دست از کار کشید گزارشگر گفت: پس برانگیخته خدا (ص ) گفت به راستی عثمان مردي پر آزرم
است.
و در ص 354 نیز با زنجیره اي دیگر به این گونه آن را گزارش کرده ":کنیزکی نزد برانگیخته خدا (ص) دفمی زد که بوبکر
بیامد و سپس عمر بیامد تا چون عثمان (ض) بیامد کنیزك دست از کار کشید و پیامبر گفت "... و به همین زودي ها تو را از اندازه
شرم عثمان آگاه خواهیم ساخت تا درستی این گزارش را نیز دریابی.
پس از این ها سراینده نیل را به یاد آریم که چنان چه در ص 107 گذشت تازیانه
[ [ صفحه 130
عمر را به چوبدستی موسی همانند می کند- همان چوب دستی که در دست پیامبري دور از هر گناه، بد کیشان را ناتوان ساخت
وشکست داد و نادرستی نادرستی را باز نمود و درستی را برپاي داشت- و می گوید:
"تازیانه او مردم را از شمشیر آبدیده بی نیاز ساخت
و چه بسیار گمراه روانان و سرکش جانان را هراسانید
براي او همچون چوبدستی موسی بود در دست دارنده آن
که نادرستی ها براي گذر کردن نیز در مرزو بوم آن فرود نمی آمد "
از این مرد می پرسیم چه همانندي هست میان آن چوبدستی و میان این تازیانه اي که درباره آن گفته شده: شاید از گزند آن هیچ
کس بر کنار نماند مگر چند تن انگشت شمار از یاران بزرگ پیامبر. که همیشه و هر جا می رفت تازیانه در دست او بود و مردم را
بیش از آن چه شمشیرها بترساند، در هراس می افکند. و خود می گفت: به روزي رسیده ام که مردم را کتک می زنم و جز
پروردگارجهانیان هیچ کس بالا دست من نیست و-چنان که در محاضره سکتواري ص 169 آمده- پس از وي گفته شد: راستی را
که تازیانه عمر از شمشیر حجاج هم ترسناك تر بود.
پس چه همانندي هست میان چوبدستی پیامبري دور از هر گناه با تازیانه آدمیی که جز چند تن از یاران بزرگ پیامبر کسی از گزند
آن بهدور نماند؟ آیا همانندي آن در جائی بود که دارنده اش زنانی را- که بر دختر برانگیخته خدا (ص) می گریستند- کتک می
6 چاپ دوم : زد تا او (ص) دست وي را گرفت و گفت عمر آرام باش ؟ غ 159
6: یا در جائی که ام فروه دختر ابو قحافه را به گناه گریستن بر پدرشکتک می زد؟ غ 161
یا در جائی که تمیم داري را براي نماز گزاردن پس از عصر- که کاري
[ [ صفحه 131
صفحه 82 از 221
6: همساز با آئین نامه پیامبر است- کتک می زد؟ غ 183
6: یا در جائی که منکدر و زید جهنی و دیگران را براي نماز گزاردن پس از عصر کتک می زد؟ غ 183
6: یا در جائی که در کشتارگاه هر کسرا دو روز پیاپی براي خانواده اش گوشت می خرید کتک می زد؟ غ 267
یا در جائی که مردي را براي آمدن به بیت المقدس- که کاري همساز با آئین نامه پیامبر است- کتک می زد؟ غ 278:6
یا در جائی که کسانی را به گناه روزه گرفتن در ماه رجب- که بر بنیاد آئین نامه پیامبر، کاري بسیارنیکو است- کتک می زد؟ غ
6: 282
6: یا در جائی که کسی را به گناه پرسیدن معناي یک فراز از نامه خدا که نمی دانست کتک می زد؟ غ 290
6: یا در جائی که مسلمانی را کتک زد که چرا بهنگاشته اي در زمینه دانش ها برخورده اي؟ غ 298
6: یا در جائی که هر کس کنیه (نام سرپوشیده) ابو عیسی بر خود می نهاد کتک می زد؟ غ 308
6: یا در جائی که سرور تیره ربیعه را بی هییچ گناهی کتک می زد غ 157
8 آمده- معاویه را بی هیچ گناهی کتک می زد؟ : یا در جائی که- چنانچه در تاریخ ابن کثیر 125
6: یا در جائی که بوهریره را به گناه خریدن اسب هائی از پول خودش کتک می زد؟ غ 271
6: یا در جائی که کسی را که روزگاري روزه داشته بود کتک می زد؟ غ 322
یا در جاهاي بی شمار دیگر؟ بنگرآن سراینده که می گوید " آن تازیانه چه بسیار گمراه روانان و سرکش جانان را در هراس افکند
"به چه کسانی چنگ و
[ [ صفحه 132
دندان نشان می دهد؟
برخی از مردم کسانی اند که سخنان ایشان درباره زندگی این جهان ترا به شگفت آرد وخدا را بر آن چه در دل خوددارد گواه
گیرد با آن که او سرسخت ترین دشمنان است. بقره: 204
چهار نمایش شگفت انگیز و بزرگوارانه از عمر
-1 چون مصر گشوده شد، مردم آن در ماه بونه از ماه هاي غیر عربی به نزد عمرو پسر عاص شدند و او را گفتند: اي فرماندار این
نیل ما را شیوه اياست که جز با آن روان نمی شود پرسید آن چیست؟ گفتند چون سیزده شب از چنین ماهی بگذرد ما در
جستجوي دخترکیدوشیزه برمی آئیم که در خانه پدر و مادر باشد آن گاه پدرش را خشنود ساخته و خود وي را با برترین جامه هاو
پیرایه هائی که هست می آرائیم و سپس او را به رود نیل می افکنیم عمروبه ایشان گفت: چنین کاري در اسلام روا نیست و راستی
که اسلام شیوه هاي ناپسند پیشین را ویران می سازد پس ماه هاي بونه و ابیب و مسري برایشان بگذشت و آب روان نگردید- نه کم
نه زیاد- پس عمرو چگونگی کار را به عمرپسر خطاب (ض) نوشت و عمر نیز به او نوشت: کاري که تو کردي درست بود زیرا به
راستی اسلام شیوه هاي ناپسند پیشین را ویران می سازد و هم به عمرو نوشت: به راستی من درون این نامه امبرگه اي براي تو
فرستادم و چون نامه من به تو رسید آن را در رود نیل بیفکن پس چون نامه عمر (ض) به عمروپسر عاص رسید دیدند در آن نوشته
صفحه 83 از 221
شده:
از سوي بنده خدا عمر- فرمانرواي گروندگان- به نیل مصر، پس از دیگر سخنان، اگر تو از سوي خودت روان می شدي دیگر روان
مشو و اگر خداوند یگانه
[ [ صفحه 133
و چیره بر همه چیز تو را روان می ساخت پس ما هم از خداي یگانه و چیره بر همه چیز می خواهیم که تو را روان دارد.
و در گزارش واقدي آمده است که چنین نوشت: اگر تو که آفریده اي هستی و هیچ سود و زیانی در دست تو نیست از سوي خود
و با دستور خود روان می شوي پس خشک شو که ما رانیازي به تو نیست و اگر به نیروي خدا روان بودي و او تو را به تکان می
آورد پس به همان گونه پیشین روان شو و بدرود.
پس آن برگه را یک ماه پیش از روز صلیب در نیل افکندند و این همان هنگام بود که مردم مصر آماده کوچیدن و بیرون شدن از
آن مرز و بوم گردیده بودند زیرا چرخ زندگی ایشان در آن جا به جز با آب نیل نمی گردید و چون آن برگه را در آن افکندند به
روز صلیب که رسیدند خداي برتر از پندار تنها در یک شب شانزده گز آن را روان گردانید و خداوند آن شیوه را تا امروز از
مردمان مصر ببرید.
-2 رازي در تفسیر خود می نویسد: زمین لرزه اي در مدینه روي داد پس عمر تازیانه را برزمین کوفت و گفت: با دستوري از سوي
خدا آرام شو پس آرام شد و از آن پس دیگر در مدینهزمین لرزه روي نداد.
-3 هم در تفسیر رازي است که در پاره اي از خانه هاي مدینه آتش سوزي روي داد پس عمر بر پارچه اي نوشت اي آتش با
دستوري از سوي خدا آرام شو پس آن را در آتش افکندند تا در جا خاموش شد.
-4 در محاضره الاوائل از سکتواري آمده است: نخستین زمین لرزه اي که در اسلام روي داد بیست سال پس از کوچیدن پیامبر به
مدینه و در فرمانروائی عمر (ض) بود پس آن فرمانرواي گروندگان (ض) نیزه اش رازد و گفت: اي زمین آرام باش مگر من بر
روي تو دادگري ننموده ایم؟ پس آرام شد و این از نمایش هاي بزرگوارانه و نشدنی او بود چنان که چهار نمایش بزرگوارانه و
نشدنی نیز بر روي چهار عنصر از او دیده شد: دست بردن در عنصر خاك و آب- در داستان نامه اش
[ [ صفحه 134
به نیل مصر- و در هوا- در داستان ساریه و کوه- و در آتش- در داستان سوختن دهکده مردي که عمر به او دستور داد نام خودرا
دیگرگون گرداند و او زیر بار نرفت و نام او- چنانکه در تبصره الادله و دلائل النبوه آمده- بستگی داشت به آتش مانند شهاب
(پاره آتش)ثاقب (درخشان) قبس (شراره)
2، تاریخ ابن : 5، سیره عمر از ابن جوزي ص 150 ، الریاض النضره 12 : 2، تفسیر رازي 478 : برگردید به فتوح الشام از واقدي 44
7، تاریخ الخلفاء ازسیوطی ص 86 ، محاضرهالاوائل از سکتواري ص 168 ، خزانه الاسرار ص 132 ، تاریخ فرمانی که در : کثیر 100
2، نور الابصار ص 62 ، جوهره الکلام از قراغولی : 1، الروضالفائق ص 246 ، فتوحات اسلامیه 437 : کنار الکامل چاپ شده 203
حنفی ص 44
امینی گوید: درباره داستان نیل باید گفت که یگانه گزارشگر آن عبدالله پسر صالح مصري است که چنان چه در ج 5 ص 239
صفحه 84 از 221
چاپ دوم گذشت یکی از دروغپردازانو گزارش سازان است و احمد پسر حنبل گفته: وي در آغاز کارش خوددار و نیکو بود و
سرانجامش به تباهی کشید و احمد پسر صالح گفته: وي ناچیز و گناهکار شمرده شده و صالح جزره گفته: ابن معین گزارش او را
شایسته پشتگرمی می شمرد با آن که در دیده منوي به هنگام گزارشگري، دروغ می گفتهو نسائی گفته: گزارش او شایسته
پشتگرمی نیست و ابن مدینی گفته: چیزي از زبان او بازگو نمی کنم و ابنحبان گفته خودش راستگو بوده و ناستودگی ها به دست
همسایه او به گزارش هایش راه یافته و من از ابن خزیمه شنیدم می گفت: وي همسایه اي داشت که میان آن دو دشمنی بود
همسایهگزارش می ساخت و بر شیخ ابوصالح می بست و آن را با خطی همانند خط عبدالله می نوشت و در خانه وي و میانکتاب
هایش می افکند و عبدالله گمان می کرد که از نوشته هاي خودش است و آن را گزارش می کرد و ابن عدي گفته در زنجیره ها و
زمینه هاي گزارش هاي وي- بی آن که خودش بداند- نادرستی ها راه یافته.
[ [ صفحه 135
بر سر این گزارش که عبدالله با زنجیره اي گسسته از زبان جابر از پیامبر بازگو کرده بود چه رستاخیزي به راه افتاد:خداوند یاران مرا
بر همه جهانیان به جز پیامبران و برانگیختگان- برگزید و از میان یاران من، چهار تن را برگزید: بوبکر، عمر، عثمان، علی پس ایشان
2 کهگفته هاي پاسداران گزارش ها را : را بهترین یاران من گردانیدو یاران من همه شان نیکویند. برگردید به میزان الاعتدال 46
درباره این گزارش و نادرست و ساختگی بودن آن بازگو کرده.
اگر هم ما فروتنی نیل را در برابر آن نوشته به چون و چرا نگذاریم و آن را از نمایش هاي شگفت انگیز و نشدنی اسلام بگذاریم
که- چون آن مردم تازه مسلمان شده بودند نیاز آشکاري به ماننده هاي آن داشتند- پس از گردن نهادن به این ها تازه با نگرش به
زنجیره آن داستان باید آن را دروغی بشماریم که دست گزافه سرایان درباره برتري ها آفریده است.
داستان زمین لرزه را هم که رازي آورده نشان آن رانه با زنجیره پیوسته نه با زنجیره گسسته در میان پیشامدهاي روزگار عمر نمی
توان جست و هیچ تاریخ نگار توانائی آن را یاد نکرده و پاسداران گزارش ها نیز آن را نیاورده اند تا در زنجیره آن بنگریم و این
هم که می نویسد ": پس از آن دیگر زمین لرزه اي در مدینهروي نداد " گزارشی دروغ از نمایشی شگفت و بزرگوارانه است که
دروغ بودن آن را تاریخ، آشکار می سازد زیرا پس از آن، بارها زمین لرزه آمد. چنان که در سال 515 زمین لرزه سختی در حجاز
: آمد که در پی آن،رکن یمانی فرو نشست و گوشه اي از آن ویران شد و در همین رویداد- چنان کهابن کثیر در تاریخ خود 188
12 می نویسد- گوشه اي از مسجد برانگیخته خدا (ص) نیز ویران گردید.
و باز در سال 654 ، شبانه زمین لرزه سختی در مدینه درگرفت و تا چند روز پایدارمانده در هر شبانه روز نزدیک ده بار زمین می
13 و 192 و 191 و 190 می توان خواند. : لرزید که داستان دراز آن را در تاریخ ابن کثیر 188
سخن رازي را که شنیدي و گفتار سکتواري را به دنبال آن خواندي- که
[ [ صفحه 136
مینویسد ": آن نخستین زمین لرزه ايبود که پس از آمدن اسلام درگرفت و خود بیست سال پس از کوچیدن پیامبر به مدینه روي
1 شش سالپس از کوچیدن فرخنده پیامبر، زمین لرزه اي در گرفت و او (ص) : داد- ". باید بدانی که به گفته تاریخ الخمیس 565
گفت: بهراستی خداي گرامی و بزرگ از شما خشنودي می خواهد پس او را خشنود سازید.
صفحه 85 از 221
درباره داستان سخن عمر ": ساریه کوه کوه " نیز سید محمد پسر درویش الحوت در اسنی المطالب ص 265 می نویسد: این از
گفتار عمر است در هنگامی که بر فراز منبر پرده از پیش چشمش برداشته شد و ساریه را که در نهاوند از سرزمین فارس بود دید.
داستان آن را واحدي و بیهقی با زنجیره اي ناتوان و سست آورده اند، زیرا در بازگوئی برتري ها دست و بالشان را باز می بینند.
پایان
ما بر آن بودیم که سید پسر حوت، در سستشمردن زنجیره گزارش دادگري ننموده و می بایست آن را از بنیاد ساختگی بخواند. تا
6 پس از : سرگذشت نامه ها ما را آگاه ساخت که ابن بدران (درگذشته درسال 1346 ) در زیر نویس خود بر تاریخابن عساکر 46
یاد کردن گزارش از راه سیف پسر عمر آن را درستخوانده است. این جا بود که دیدیم پسرحوت در آن گونه داوري بیش از یک
درد سر درست نکرده. چه انگیزه اي ابن بدران را به آن دروغگوئی و گل آلود کردن آب واداشته؟ مگر آن همه سخنان را که
پیرامون سیف پسر عمر از دهان بزرگان دار و دسته اش درآمده درپیش روي ندارد؟ یامگر آن پاسداران گزارش ها نیستند که-
براي جدا کردن درستکار و نادرستکار میانجیان از یکدیگر- گواهی ایشان در هر زنجیره اي استوارترین پشتوانه است؟ ابن حبان
گوید: سیف پسر عمر گزارش هاي ساختگی را از زبان میانجیان استوار گوي بازگو می کرد و هم گوید: او گزارش بافی می کرد
و خود از کسانی شمرده شده که به گناه بد کیشی و بیرون شدن از آئین، آلوده بود و حاکم گفته: وي از کسانی شمرده شده که به
گناه بد کیشی و بیرون شدن از آئین، آلوده بود پس، از چشم گزارشگران افتاده
[ [ صفحه 137
و ابن عدي گفته: پاره اي از گزارش هایش آوازه اي دارد و بیشتر آن ها ناستوده است که از آن هاپیروي نشده و ابن عدي گفته:
بیشتر گزارش هایش ناستوده است و برقانی از زبان دار قطنی آورده که وي را رها کرده اند و ابن معین گوید: گزارش هاي وي
سست است و هیچ نیکوئی اي از او نباید خواست و ابو حاتم گفته: گزارش هاي او را رها کرده اند و گزارش او به گزارش واقدي
می ماند و ابو داود گفته: وي ناچیز است و نسائی گفته گزارش هایش سست است و سیوطی گفته: وي گزارش ساز است. و نیز
گزارشی از زبان سري از یحیی از شعیب پسر ابراهیم از سیف بازگو کرده و گفته: ساختگی است و در زنجیره گزارش هاي آن
کسانی اند که سخنانشان سست است و از همه بدتر سیف.
1 و 199 و 429 : 4، اللئالی المصنوعه 157 : 1، تهذیب التهذیب 295 : برگردید به میزان الاعتدال 438
درباره سوختن دهکده براي خودداري آن مرد از برگرداندن نام خود نیز باید گفت این هم یاوه اي است که خرد و آئین و منطقاز
پذیرفتن آن سرباز می زند و چنان چه در ج 6 ص 308 تا 315 از چاپ دوم گذشت از برداشت هاي ویژه خلیفه در زمینه نام ها و
نیز نام هاي سرپوشیده سرچشمه می گیرد که هم، نام هاي سرپوشیده مردانی را که برانگیخته خدا (ص) آن نام هاي سرپوشیده بر
ایشان نهاده بود دیگرگون ساخت و هم نام هاي کسانی دیگر را که نیز او (ص) آن نام ها براي ایشان برگزیده بود دیگرگون کرد
و دست آویز بی پایه اش نیز این بود که " برانگیخته خدا (ص) درگذشت و آمرزیده شد و ما نمی دانیمکه با ما چه خواهد شد " و
آن چه در آن جا آوردیم نشان می دهد که دستور وي در این گونه جاي ها نباید هم به کار بسته شود نه این که خداوند، دهکده
اي آسوده و آرام را به زیر شکنجه کشد که چرا دارنده آن یکی از فرمان هاي خلیفه را که گردن نهادن و ننهادن به آن یکسان
بوده به کار نبسته. و این ستمی آشکار است که هم سوختن پاکان و بی گناهان را به همراهدارد و هم
[ [ صفحه 138
صفحه 86 از 221
نابود شدن دارائی ها را، اگر در کنار پشته اي که تنها نشانه برجا مانده، از آن دهکده خاکستر شده است بایستی همچون زن بچه
مرده بر آن زنان شیرخوار و چارپایان زبان بسته خواهی گریست پروردگار ما، داور دادگر، بسی به دور است از این ها. و بزرگان
توده مابسی به دورند از پذیرفتن این دروغ هاي رسوا. خداوند فریفتگی را نابود سازد که چه می کند و چه می سازد و چه می
بافد؟
نامیده شدن عمر به فرمانرواي گروندگان
واقدي گوید: ابوحمزه یعقوب پسر مجاهد از زبان محمد پسر ابراهیم براي ما گزارش کرد که ابو عمرو گفت: عایشه را گفتم عمر-
جدا کننده راستی از نادرستی- را چه کسی فرمانرواي گروندگان نام نهاد؟ گفت پیامبر (ص) که گفته : او فرمانرواي گروندگان
7 یاد کرده است. : است گزارش بالا را ابن کثیر در تاریخ خود 137
امینی گوید: ابو حزره افسانه سرائی بوده که داستان میگفته و او را خوش آمده است که بر برانگیخته خدا (ص) و بر همسر وي-
مادر گروندگان- دروغ بندد تا- با ساختن برتري اي براي عمر- شنوندگانشرا خرسند سازد و فراموش کرده که تاریخ-اگر چه
پس از روزگاري چند نیزباشد- دروغگوئی و بد کنشی او را آشکار خواهد ساخت.
حاکم آورده است که پسر شهاب گفت: عمر پسر عبدالعزیز از ابوبکر پسر سلیمان پسر ابو خیثمه پرسید چرا در روزگار ابوبکر
(ض) نامه ها را با
[ [ صفحه 139
نشانی" از سوي جانشین برانگیخته خدا "... می نوشتند سپس عمر، در آغاز کارش مینوشت ": از سوي جانشین بوبکر "... پس که
بود که براي نخستین بار نوشت" از سوي فرمانرواي گروندگان؟ ". او پاسخ داد: شفاء که از نخستین زنان کوچ کننده به مدینه در
همراهی پیامبر بود به من گزارش داد که عمر پسر خطاب (ض) به کارگزار عراق نوشت دو مرد چابک به نزد او فرستد تا- درباره
عراق و مردم آن- ازآن دو پرسش هائی کند پس کارگزار عراق، لبید پسر ربیعهو عدي پسر حاتم را فرستاد و چون آن دو، پاي در
مدینه نهادند شتران خود را جلوي مسجد خوابانده و خود به مسجددرآمدند و به عمرو پسر عاص برخوردند و گفتند: اي عمرو
دستوري براي ما بخواه تا بر فرمانرواي گروندگان در آئیم. عمرو گفت: به خدا سوگند که شما نام درستی براي او برگزیده اید او
فرمانروا است و ما گروندگان پس عمرو برجست و بر فرمانرواي گروندگان در آمد و گفت درود بر تو اي فرمانرواي گروندگان
عمر گفت: پسر عاص چه این نام را بر تو آشکار ساخت؟ پروردگار من می داند که تو از آن چه گفتی به در می آئی گفت راستی
این که لبید پسر ربیعه و عدي پسر حاتم آمده اند و پس از خواباندن شتران خوددر جلوي مسجد بر من در آمدند و مرا گفتند اي
عمرو براي ما دستوري بگیر تابر فرمانرواي گروندگان درآئیم و به خدا سوگند که آن دو، نام درستی بر تو نهاده اند ما گروندگانیم
و تو فرمانرواي ما. پسر سلیمان گفت پس ازآن روز، دیگر نامه ها را با این نشانی می نوشتند.
گزارش بالا را حاکم در مستدرك آورده و درست شمرده وذهبی نیز در تلخیص المستدرك می گوید: آن درست است و سیوطی
یک بار در شرحشواهد مغنی ص 57 می نویسد با زنجیره اي درست گزارش می کنیم که لبید پسر ربیعه و عدي پسر حاتم بوده اند
که چون از عراق به نزد عمر پسر خطاب آمدند او را فرمانرواي گروندگان نامیدند، و بار دیگر هم در تاریخ الخلفا ص 94 داستان
صفحه 87 از 221
را یاد کرده است.
[ [ صفحه 140
5 با پشتگرمی به سخن حسان کوفی گوید: چون عمر بر سر کار آمد به او می گفتند: اي جانشین : و طبري در تاریخ خود 22
جانشین برانگیخته خدا عمر (ض) گفت: به این گونه، سخن دراز می شود و پس از این هم که دیگري به جانشینی رسد گویند: اي
جانشین جانشین برانگیخته خدا بلکه شما گروندگانید و من فرمانرواي شما. این بود که فرمانرواي گروندگان نامیده شد.
و ابن خلدون در پیشگفتار تاریخش ص 227 می نویسد: چنان پیش آمد که یکی از یاران پیامبر، عمر (ض) را چنین خواند: اي
فرمانرواي گروندگان پس مردم این را بپسندیده درست دانستند واو را بدان خواندند و گفته اند نخستین کسی که او را بدین گونه
خواندعبدالله پسر جحش بود و گفته اند عمروپسر عاصی و مغیره پسر شعبه و گفته اندپیکی بود که- از سوي برخی از سپاهیان-
نوید فیروزي آورد و چون بهمدینه درآمد سراغ عمر را گرفت و گفت: فرمانرواي گروندگان کجا است؟ پس یاران او آن را
شنیدند و پسندیدند و گفتند: به خدا نامی درست بر او نهادي و به خدا سوگند که او- به شایستگی- فرمانرواي گروندگان است.
پس او را به آن نام خواندند تا همچوننام و نشانی براي او در میان مردم راه یافت و به جانشینان وي در آینده نیزرسید و نشانی بود
که همراه با ایشان هیچ کس آن را نداشت مگر سائر دولت اموي. پایان.
از این گزارش هاآشکارا برمی آید که نه خود عمر- پیشاز آن- چیزي درباره این نام می دانست (که آنرا از برانگیخته خدا- ص-
شنیده باشد یا از هیچ کس دیگر و این بود که آن را شگفت انگیز و دور از باور شمرد و گفت: پروردگار من میداند که البته تو از
آنچه گفتی به در می آئی) و نه عمرو پسر عاص آگاهی ايدر این زمینه داشت (و از همین روي،درست نام گزاري کردن را کار
آن دو مرد شمرد و از پیش خود نیز دست آویزي براي آن تراشید) و نه آن و مرد که گفتیم به گزارش درست این نام گزاري کار
ایشان بوده، سخنی را که
[ [ صفحه 141
ابن کثیر به پیامبر بسته شنیدهبودند تا پشتوانه نشان بخشی شان گردانند زیرا می بینیم که این نام، ناآگاهانه و بی زمینه چینی بر
زبانشان گذشته، پس از این ها دوبارهنگاهی بیاندازیم به همان گفتار ابن خلدون که گزارش هاي ناسازگار را درباره " نخستین
کسی که عمر را فرمانرواي گروندگان نامید " به کوتاهی باز نموده و آن گاه یک گزارش هم ندارد که برساند این نامگذاري از
سوي پیامبر (ص) بوده و از گزارش طبري نیز آشکارا برمی آید که عمر خوداین نام را بر خویش نهاد.
1: آري آن کسی که برانگیخته خدا (ص) وي را فرمانرواي گروندگان نامید او سرور ماعلی (ع) است ابو نعیم در حلیه الاولیاء 63
با زنجیره خود آوردهاست که برانگیخته خدا (ص) گفت: ايانس براي دست نماز من آبی بریز. سپسبرخاست و دو گانهاي بگزارد
و آنگاه گفت: انس نخستین کسی که از این در درآید فرمانرواي گروندگان است و سرورمسلمانان و پیشواي چهره هاي تابناك
ودرخشان و بازپسین کسی که سفارش پیامبري را پس از مرگ او به کار بندد. انس گفت: من پنهانی گفتم: خدایا این را از انصار
(= یاران مدنی پیامبر) بگردان. ناگاه علی آمد. پیامبرپرسید انس کیست؟ من گفتم علی- پس شادمانه برخاست و او را در برگرفت
و سپس عرق از چهره خویش با چهره او می سترد و عرق از چهره علی با چهره خویش و علی گفت: اي برانگیخته خدا می بینم
کاري می کنیکه پیش از من با هیچ کس چنان نکردي گفت: چه مرا از این کار باز می دارد؟ با آن که تو از سوي من (آن چه را
صفحه 88 از 221
برگردنم هست) می پردازي و آواي مرا به ایشان می شنوائی و در زمینه آن چه- پس از من- چند سخنی پیش آرد روشنگري می
نمائی.
و ابن مردویه آورده است که پسر عباس گفت: برانگیخته خدا (ص) در خانه اش بود و علی پسر ابوطالب- خدا رویش را گرامی
دارد- آغاز بامداد به نزد او شد تا کسی در رفتن به نزد او بر وي پیشی نگیرد. پس چون به درون آمد پیامبر
[ [ صفحه 142
) ص) را دید در میان خانه، و سر او در دامن دحیهپسر خلیفه کلبی است پس گفت درود بر تو باد برانگیخته خدا چگونه است؟
گفت: اي برادر برانگیخته خدا نیکو است. علی گفت: خداوند- از سوي ما خانواده- تو را پاداش نیکو دهد. دحیه گفت: راستی که
من تو را دوست می دارم و در نزد من ستایشی از تو است که شتابان برایت آورده ام: تو فرمانرواي گروندگان و راهبر چهره
هايدرخشان و تابناك و... تا پایان و دراین گزارش می خوانیم: پس او سر پیامبر را گرفت و در دامن علی نهاد پس پیامبر (ص)
گفت: این گفتگوهاي آهسته چیست، پس علی آن چه را در میانه گذشته بود بازگو کرد و او گفت: علی او دحیه نبود... جبرائیل
بود و ترا به نامی خواند که خداوند به آنخوانده بود.
حافظ ابوالعلا حسن پسر احمد عطار در گزارشی از زبان پسر عباس آورده است که پیامبر (ص) گفت: اي ام سلمه گواه باش و
بشنو این علی پسر ابوطالب فرمانرواي گروندگان است- که همه گزارش در ج 6 ص 80 چاپ دوم گذشت- و طبرانی در معجم
خود با زنجیره اي گسسته از زبان عبدالله پسرعلیم جهنی آورده است که پیامبر گفت: به راستی خداي ارجمند و بزرگ در آن
شبکه مرا به آسمان ها برد به گونه اي نهانی سه ویژگی علی را براي من باز نمود: این که سرور گروندگان است و پیشواي
پرهیزکاران و راهبر چهره هاي درخشان و تابناك
گزارش هاي دیگري هم هست که گزارش هاي بالا را یاري می دهد و استوار می گرداند. و از آن میان یکی را بو نعیم در حلیه
الاولیاء از زبان پسر عباس آورده استکه بربنیاد آن، پیامبر خدا (ص) گفت: خداوند هیچ آیه اي فرود نفرستاد که فراز " اي کسانی
که گرویدهاید " در آن باشد مگر علی سرور و فرمانرواي ایشان است.
- و به گزارش طبرانی و ابن ابی حاتم: مگر علی فرمانروا و بزرگ آنان است و به راستیکه خداوند بارها یاران محمد را نکوهید و
علی را جز به نیکوئی
[ [ صفحه 143
یاد نکرد.
و باز گزارش خطیب،که حاکم نیز به این گونه آن را آوردهو درست شمرده است: جابر پسر عبداللهگفت شنیدم برانگیخته خدا
(ص) در روز حدیبیه هم چنان که دست علی را دردست گرفته بود می گفت: این فرمانرواي نیکوکاران است و نابود کننده
تبهکاران هر که او را یاري کردخود یاري شده و هر که او را واگذاشت خود واگذاشته شده
و چنان چه در تاریخ الخلفاء به خامه سیوطی ص 115 و در نور الابصار ص 80 می خوانیم ابن ابی حاتم نیز آن را از زبان پسر
عباس گزارش کرده و شیخ الاسلام حموینی هم در فرائد السمطین آن را از زبان عبدالرحمن پسر سهمان آورده و ابن حجرنیز در
صواعق- به گزارش از حاکم- آن را آورده و در آن دستبرده و به جاي " فرمانرواي نیکوکاران "، " پیشواي نیکوکاران " نوشته
صفحه 89 از 221
است. که خدا درستکاري را زنده بدارد!
و باز گزارش ابن عدي در کامل خود از زبان علی که پیامبر (ص) گفت: علی فرمانروا و سرپرست گروندگان است و دارائی جهان،
فرمانروا و سرپرست دورویان، و در گزارشی به جاي دورویان، ستمگران و در گزارش دیگر:بدکیشان و ناسپاسان یاد شده است.
2 آورده است و هم ابن حجر در صواعق ص 75 و دمیري می نویسد: از همین جا : گزارش بالا را، هم دمیري در حیوه الحیوان 412
است که فرمانروايگروندگان علی را- که خدا روي او را گرامی دارد- در میان گروندگان به شاه زنبوران همانند کرده اند.
و باز سخن علی: من فرمانروا و او سرپرست گروندگانم و دارائی جهان، فرمانروايبد کیشان و ناسپاسان، و در گزارشی بهجاي بد
کیشان و ناسپاسان، دورویان آمده و
[ [ صفحه 144
.1: 2، تاج العروس 381 : در گزارش سوم نیز: بدکاران، نهج البلاغه 211
این بود حقیقت استوار که براي برابري با آن، گروهیبه فرمان گزافه سرایان در برتر خوانیها، گزارشی را تراشیده اند که از زبان
ابو حرزه داستان ساز شنیدي.
عمر نادرستی را دوست نمی دارد
2 آورده است که اسود پسر سریع گفت: به نزد پیامبر(ص) شدم و گفتم: راستی که هم پروردگارم را با : بونعیم در حلیه الاولیاء 46
ستایش ها و آفرینستودم هم تو را، پس گفت: به راستی پروردگار گرامی و بزرگ تو ستایش را دوست می دارد. پس من به
خواندن آن سرودها آغاز کردم تا مردي بلند بالا و بلند پیشانی دستوري بخواست پس برانگیخته خدا (ص) به من گفت: خاموش
باش آن گاه وي بیامد و دمی چندگفتگو کرد و برفت و من خواندن را دنبال کردم سپس بیامد و پیامبر (ص)مرا خاموش ساخت تا
وي گفتگو کرد و بیرون شد و دو یا سه بار همین کار راکرد و من گفتم: اي برانگیخته خدا این که بود که براي او مرا به خاموشیوا
می داشتی؟ گفت عمر بود. همان مردي که نادرستی را دوست ندارد.
و از راه دیگر گزارش شده که اسود تمیمیگفت: بر پیامبر (ص) در آمدم و به خواندن سرودهائی آغاز کردم تا مردي تنگ بینی به
درون آمد و پیامبر گفت:بس کن تا چون بیرون شد گفت بخوان. پس چون دوباره سرود خوانی آغاز کردم و چیزي نگذشت که
او باز بیامد و پیامبر به من گفت: بس کن تا چون وي بیرون شد گفت: بیا بخوان، من گفتم:اي پیامبر خدا این کیست که چون به
درون آمد گفتی بس کن و چون بیرون شد گفتی بخوان؟ گفت این عمر پسر خطاب است و
[ [ صفحه 145
نادرستی به هیچ روي در او راه ندارد.
از راه دیگري هم از زبان اسود گزارش شده است که منبراي او (ص) سرود می خواندم و یارانش را نمی شناختم تا مردي بلند
پیشانی و شانه فراخ بیامد و گفتند: خاموش باش خاموش باش من گفتم واي اینکیست که نزد پیامبر (ص) باید براي او خاموشی
گزید گفتند عمر پسر خطاب است و به خدا سوگند که پس از آن دانستم اگر چیزي از من می شنید براي او بسی ساده بود که بی
صفحه 90 از 221
آن که با من سخنی بگوید پاي مرا گرفته و تا گورستان بقیع بر روي زمین بکشاندم.
امینی گوید: آیا گزارشگران بد دانسته اند که چه سخنانی نشخوار می کنند؟ یا دانسته اند و آگاهانه چنینیاوه هائی بر زبان رانده
اند؟ یا فریفتگی به عمر و گزافگوئی در برتر شماري او، ایشان را کور کرده و ندانسته اند که این گفته هاي زشت، کار را به کجا
می کشاند؟ درد اینجا است که کوري نه از دیدگان که از دلهاي درون سینه ها است.
باید پرسید: سروده هائی که آن مرد می خواست بخواند به راستی ستایش و آفرین بر خداوند و برانگیخته او بود و برانگیخته خدا
(ص) نیز از همین رويبه او دستوري داد و گفت: به راستی پروردگار تو- که گرامی و بزرگ است-ستایش را دوست می دارد.
پس کدام نادرستی اي در این بوده است تا عمر آن را دشمن بدارد ؟ اگر نادرست بود که برانگیخته خدا (ص) پیش از عمر از آن
جلوگیري می کرد. و این چه پیامبري است که از مردي از پیروانش می ترسد و پروا می کند و از خداوند پروائی ندارد؟ و چگونه
آن مرد ترسیدکه عمر پاي او را گرفته و کشان کشان بر روي زمین تا گورستان بقیع ببرد و از برانگیخته خدا (ص) نترسید که بااو
چنین رفتاري کند یا دستور دهد دیگران با او چنین کنند؟ یا مگر عمرمیان درستی و نادرستی جدائی نمی نهاده و می پنداشته که
همه سروده ها نادرست است و پیامبر (ص) نیز با این پندار وي هماهنگی نموده؟ آیا گزارشگران و نگارندگانی که چنین داستان ها
می آرنداز این همه تباهی ها آگاه اند یا نه؟
[ [ صفحه 146
اگر آگاه نیستند که درد سر بزرگی است.
و اگر آگاهند که دردسر بزرگ تري
فرشتگان با عمر پسر خطاب سخن می گویند
بخاري در نامه برتري ها بخش برتري هاي عمر، از زبان ابو هریره آورده است که پیامبر (ص) گفت: به راستی پیش از شما در میان
اسرائیل زادگان مردانی بودند که (از سوي خداوند) سخن می گفتند بی آنکه از پیامبران باشند و اگر کسی از پیروان من از ایشان
باشد همان عمر است.
و نیز در صحیح خود پس از آوردن داستان غار، از زبان ابوهریره آورده است کهپیامبر (ص) گفت: در میان گروه هايپیش از شما
کسانی بودند که از جهان نهان بهایشان گزارش می رسید و اگر درمیان این پیروان من کسی از ایشان باشد عمر پسر خطاب است.
یکایک از فرازهاي این گزارش را در ج 5 ص 42 تا 46 از چاپ دوم آوردیم و همان جا این سخن را هم از قسطلانی نوشتیم که:
این که پیامبر گفته ": اگر در میان پیروان من کسی از ایشان باشد " نه نماینده دودلی او در این باره که رساننده تاکید است و بدان
می نماید که تو بگوئی اگر من دوستی داشته باشمفلان کس است چون خواست تو از این سخن، ویژگی او به دوستی صد در صد
است نهاین که دوستی نداشته باشی.
امینی گوید: من نمی دانم سخن گفتن فرشتگانبا عمر براي چه بوده؟ آیا تنها براي این که با رفت و آمد فرشته به نزد او و سخن
گفتنش با وي همدمی داشته باشد؟ یا براي بازداشتن او ازلغزش ها و استوار ساختن گام او و جلوگیري از نادرست کاري اش و
براي آموزش دادن به او درباره آنچه نمی دانست؟ تا
صفحه 91 از 221
[ [ صفحه 147
جانشین پیامبر در میان مسلمانان، مغزش از پاسخ پرسش ها تهی نباشد و در گشودن گره دشواري ها در نماند و دستوري ناساز با
آئین پاك خدا ندهد و خودسرانه و بی پروا سخن از دهانش نپرد. آري اگر آن گفتگوي پنداري انگیزه خردمندانه اي داشته باشد
همیناست و نه چیز دیگر. آن گاه به جلد ششم برگردید و آن جا- گام گام- عمررا دنبال کنید و در لغزش هایش بیاندیشید و آن
همه سخنان نابجا را بشنوید و رویدادهاي بی خردانه را بنگرید و تازه ما چندین برابر آن ها را در پیش چشم داریم که اگر خداي
برتر از پندار خواهد شاید در پاره اياز جلدهاي آینده به بررسی در آن ها پردازیم. اکنون آیا در همه گاه هائیکه آن گفته ها و
کرده هاي نسنجیده ازوي سر می زده- که بهري از آن ها را در ج 6 آوردیم- آیا آن فرشته چرت میزده و در انجام آن چه بر
گردن داشته کوتاهی می نموده؟ یا دور از چشم وي چنین پیش آمدهائی شده؟ یا خود سرهايو یکدندگی ها در میانه جدائی
افکنده؟ یا این که فرشته گهگاه در آمد شد خویش و در بازگشت به سوي او دیر می کرده و آن چه روي داده در نبودن او پیش
آمده؟ یا این که داستان، ساختگی است و بوئی از درستی هم به آن نرسیده؟ که نیرومندترین پاسخ ها همین است و شاید بر خود
بخاري هم پوشیده نبوده با این همه...
کاغذي در جامه مرگ عمر
راستی این که حسن و حسین بر عمر پسر خطاب در آمدند و اوسرش گرم بود و به ایشان ننگریست و چون آنان را یافت برخاست و
هر دو را ببسوید و به هر کدام هزار درم داد پسایشان برگشتند و گزارش را براي پدر باز گفتند
[ [ صفحه 148
او گفت شنیدم برانگیخته خدا (ص) می گفت: عمر در جهان فروغ اسلام است و در بهشت چراغ بهشتیان. پس آن دو به سويعمر
بازگشتند و گزارش را براي او بازگفتند و او کاغذ و دواتی بخواست و چنین نوشت: دو سرور جوانان بهشتی اززبان پدرشان به من
گزارش دادند که برانگیخته خدا (ص) چنین و چنان گفت. آن گاه سفارش کرد که آن نوشته را در جامه مرگ وي نهند و در
آینده که چنین کردند بامدادان کاغذ را بر روي گور او دیدند و بر آن نوشته: حسن و حسین راست گفتند و برانگیخته خدا راست
گفت.
امینی گوید: یاوه بودن اینداستان پنداري به جائی رسیده که- بهگزارش سیوطی درتحذیر الخواص ص 53 - ابن جوزي آن را در
میان گزارش هاي ساختگی یاد کرده و گوید: شگفت از کسیکه در بیشرمی به آن پایه رسد که همانند این سخنان بنگارد و به این
همبسنده نکرده و آن را به بزرگ ترین آئین دانان نشان دهد تا درست بودن چنین نگارشی را با نوشته خود گواهی کنند. پایان.
خداوند، گزافگوئی در برتر خوانی را نابود سازد که به راستی آوازه بزرگ ترین آئین دانان رازشت گردانیده چنان که برگ هاي
نامه تاریخ را سیاه نموده و چهره نگارندگیرا نازیبا ساخته است.
زبان و دل عمر
صفحه 92 از 221
پیشواي حنبلیان احمد در مسند 401:2 از زبان نوح پسر میمون و او از زبان عبدالله پسر عمر عمري و او از زبان جهم پسر ابو جهم و
او از زبان مسور پسر مخرمه و او از زبان ابو هریره آورده است که برانگیخته خدا (ص) گفت:
[ [ صفحه 149
به راستی خداوند، درستی را بر زبان و دل عمر نهاده است.
امینی گوید: درباره دل آنمرد باید گفت که ما را راهی به آن نیست، زیرا نهفته هائی در آن است کهجز خداوند آن را نمی داند
آري اي بساآن چه بر زبان وي روان می شود پرده از آن رازها نیز بردارد، اکنون اگر خواهی از امام احمد بپرس آیا درستی بر زبان
عمر بود آن هنگام که سخن تندخود را همچون تازیانه بر چهره برانگیخته خدا (ص) کوفت و از روا شدن فرمان او که دواتی و
استخوان شانه گوسفندي خواست تا نوشته اي بگذارد که پس از او مسلمانان به گمراهی نیافتند جلوگیري کرد؟ به هر روي هر چه
آن سخن، اندوه زا و درد آور بود باز هم برانگیخته خدا (ص) در هر هنگامی از آن، بسیار دور است نه درد بیماري چندان اورا از
پا می اندازد که از سختی آن، پریشان بگوید- به ویژه در آن جا که بخواهد پیامی راهنما و نگهدارنده از گمراهی را برساند- و نه
از سر هوس سخنی می گوید و گفتار وي هیچ نیست جز آموزش نهانی خداوند که به وي داده می شود وچشم به راه باشید تا اگر
خداي برتر از پندار خواهد به بررسی گسترده اي در پیرامون این سخن عمر بپردازیم.
و آیا در صد جائی که یکسره لغزید، بازهم درستی بر زبانش بود؟ که در بخش نشانه هاي شگفت انگیز از جلد ششم با گستردگی
آن ها را آوردیم و آن ها را افزاري گردانیدیم براي سنجش و دریافتچگونگی گزارش بالا و ماننده هاي آن که دست گزافه
گویان در برتر خوانی هاآن ها را ساخته است.
گذشته از این ها، زنجیره سست و ناتوانی که گزارش بالا دارد زیرا:
یکی از میانجیان آننوح پسر میمون است که به گفته ابن حبان چه بسا می لغزیده
و دیگري عبدالله پسر عمر عمري است که ابو زرعه به گزارش از پیشواي حنبلیان احمد می گوید: وي زنجیره ها را می افزوده و
ناسازگاري می نموده. و علی
[ [ صفحه 150
پسر مدینی نیز گوید: گزارش او ناتوان است و یحیی پسر سعیدگوید: از زبان او گزارش نمی شود و یعقوب پسر شیبه گفته:
گزارش هاي او آشفتگی دارد. و صالح جزره گفته: گزارش هاي او در هم و سست است و نسائی گفته: گزارش هاي او سست
است وابن سعد گفته: گزارش هایش بسیار و سست شمرده شده و ابو حاتم گفته: گزارش او نوشته می شود و پشتوانه روشنگري
نمی گردد. و ابن حبان گفته: او از آنان بود که شایستگی بر ایشان چیره شد تا یادداشت کردن را ازیاد برد و سزاوار آن شد که
رهایش کنند. و بخاري در تاریخ خود گوید: یحیی پسر سعید گزارش هاي او را ناتوان می شمرد و ابو احمد حاکم گفته: گزارش
هاي او نزد ایشان نیرومند نیست و مروزي گفته: احمد او را یاد کرده و نپسندیده
و دیگري جهم پسر ابوجهم است که- به گفته ذهبی در میزان الاعتدال- شناخته نیست.
خواب دیدن برانگیخته خدا درباره دانش عمر
صفحه 93 از 221
بخاري در صحیح خود 255:5 دربرتري هاي عمر از زبان عبد الله پسر عمر آورده است که برانگیخته خدا (ص) گفت ": در خواب
بودم که دیدم نوشابه اي- شیري- آشامیدم تا جائی که نوشیدنی را دیدم در ناخنم- یا ناخن هایم- سرازیر می شود، سپس آن را به
عمر دادم " پرسیدند این خواب را درباره چه چیزي گرفتی؟ گفت: دانش.
گزارش بالا را حکیم ترمذي در نوادر الاصول ص 119 ، بغوي در مصابیح 270:2 ، ابن عبد البر در استیعاب 429:2 ، محب طبري در
ریاض 8:2 نیز آورده اند
[ [ صفحه 151
و به این گونه:
در خواب بودم که پیمانه اي شیر به من دادند و از آن نوشیدم تا دیدم که نوشیدنی از ناخن هایم بیرون می آید، سپس آنچه را
مانده بود به عمر دادم. (گزارش)
حافظ ابن ابی جمره ازدي اندلسی در بهجه النفوس 244:4 هنگام روشنگري این گزارش می نویسد: دیده دل خود را بر کسی بدوز
که او (ص) بازمانده نوشیدنی اش را به وي نوشانید. تا بدانی نیروي دانشوي چگونه باید بشود؟ که هیچ یک از جانشینان پیامبر به
پاي وي نرسند- چه رسد به دیگر یاران پیامبر (ض)-وچه رسد به آیندگانشان " تا پایان یاوه هائی که به هم بافته.
امینی گوید: بایسته بنیاد داستان چنان است که پیامبر این خواب را پس از مسلمان شدن عمر که سال ها پس از برانگیخته شدن
خودش بوده دیده باشد. بر این بنیاد، آیا خودش (ص) در سراسر اینروزگار، تهی از دانش بوده؟- با آنکه در پایگاه پیامبري جاي
داشته- یامگر در دانش او نارسائی اي بوده تا این شیر که در ناخن او- یا ناخن هایش- راه یافته آن را رسا گرداند؟ یا پیامبر با این
سخن، تنها می خواهد اندازه دانش عمر را برساند و بنماید که آن را از سرچشمه آموزش هاينهانی گرفته؟ در این هنگام کسی که
درچنین پایگاهی باشد آیا پاسخ پرسش هايروشن- دشوارهایش به کنار- از او پوشیده می ماند؟ و آیا او را می رسدکه چون در
دانش نامه خداوندي در بماند این سخن را بهانه آرد که : بگیر و بستان هاي بازار مرا از آموختن این ها باز داشت؟
اگر این مرد به- هنگام نوشیدن از سرچشمه دانش پیامبر بزرگ- دل و جانش رنگ دانش گرفت پس چه جاي آن داشت که
بگوید: همه مردم از عمر آئین شناس ترند- حتی زنان تازه شوي رفته- و ماننده هاي این گواهی و چگونه روا بود که در روشنگري
آئین ها و جز آن،به لغزش هاي بی شماري دچار شود که پاره اي از آن ها گذشت و اگر خدا خواهد بازمانده آن ها نیز بیاید.
[ [ صفحه 152
و به راستی خداوند گار پاك بر پیروان کیش ما مهربانی نمود که کار ایشان را پس از آن به دست وي سپرد که از آن پیمانه به وي
نوشانید و من نمی دانم اگر پیش از آنی وي را به سرپرستی می رسانید فرآورده هاي نادانی تا چه اندازه در رویدادها رخ می نمود
و نشانه هاي ناسنجیده در دانش او به چه مرزي می رسید؟
و اي کاش سازنده این داستان خنده آور به گونه اي آن را می ساخت که زمینه آن با برانگیخته خدا (ص) و جانشین او! جور
دربیاید. با آن که چنانچه روشن شد با هیچ کدامشان جور درنمی آید. آري، آنچه دروغگو به گردن دارد تنها ساختن افسانه است
به هر گونه که باشد و سرزنش را نیز بر بخاري باید روا داشت- که آن را ارزشنهد و براي تندروي اش در برترخوانی ها، آن را در
صفحه 94 از 221
صحیح خود بیارد و بیش از او نیز بر ماننده هاي ابن ابی جمره ازدي- که با سخنان زر اندود، زمینه هاي درست را از چشم ساده
دلان توده نهان می دارند و این کار را که نزد خدا بسی سهمناك است آسان می شمارند.
عمر و گریختن اهریمن از وي
بخاري در نامه آغاز آفرینش- بخش چگونگی اهریمن و سپاهیان وي در صحیح خود 89:5 - و نیز در نامه برتري ها- بخش برتري
هاي عمر در ج 5 ص 256 - آورده است که سعد پسر ابو وقاص گفت:عمر دستوري خواست تا بر برانگیخته خدا (ص) درآید و نزد
او (ص) زنانی از قریش بودند که با وي سخن میگفتند و آواز خویش را بر او بسیار بلند کرده بودند، پس چون عمر خواست
درآید برخاستند و به شتاب خود را پشتپرده رسانیدند و برانگیخته خدا (ص)دستوري داد تا درآمد و عمر که دید برانگیخته
خدا(ص) می خندد گفت: ايپیک خداوند! خدا دهان
[ [ صفحه 153
تو را خندان گرداند. گفت شگفت دارم از این زنانی که نزد من بودند که چونآواي تو را شنیدند به پشت پرده شتافتند عمر گفت:
اي پیک خداوند! تو سزاواري که از تو پروا داشته باشند سپس عمر گفت: اي زنانی که دشمن خویشید! آیا از من پروا می کنید و
از برانگیخته خدا (ص) پروا ندارید؟ گفتند آري! تو از برانگیخته خدا (ص) درشت تر و تندترهستی برانگیخته خدا (ص) گفت:
سوگند به آن که جان من در دست او استهرگز اهریمن تو را دیدار نکرد که رهنورد راهی باشی مگر آن که راهی به جز راه تو
در پیش گرفت.
امینی گوید: چه بی آزرم گزارشگري که این داستان را در شمار برتري هاي کس یاد کند با آن که آوردن آن در شمار یاوه ها
سزاوارتر است زیرا نخست پنداشته است که آن زنان از برانگیخته خدا (ص) پروائی نداشته و از عمر پروا می کردند و بر این بنیاد از
وي می پرسیم: آیا این زنان- به گونه اي که روشنگران داستان براي پرده کشیدن بر رسوائی هاي آن گفته اند- زنان خود او (ص)
بوده اند یا زنان بیگانه؟ اگر پاسخ نخستین را برگزینیم هیچ انگیزه اي نداشته که ایشان ناگزیر باشند خویشتن را از او (ص) بپوشانند
و از بسیار گوئی در برابر او بپرهیزند و به این گونه از وي پروا نمایند، زیرا زنان را با شوهرانشان برنامه هائی ویژه است و درپرده
شدن آنان به هنگام آمدن عمر نیز از آن روي بوده که وي را بیگانه می شمردند نه آن که از وي پروا کنند.
اگر هم پاسخ دوم را برگزینیم- که پرداخت فرازهاي داستان نیز همان را می رساند- در این هنگام نشستن آن زنان بیگانه نزد
برانگیخته خدا- آن هم
[ [ صفحه 154
به این گونه بی پوشش- یا نماینده آن است که او (ص) پوشش را براي زن بایسته. نمی دانسته. یا می دانسته و آن را از یاد برده یا
در جلوگیري از پرده دري ایشان کوتاهی نموده یا ایشان را بیم داده و ایشان نپذیرفته اند و با این همه خروش می داشته که از رفتار
خویش دست بردارند و از همین روي چون به پشت پرده شتافتند شادمان شده و بر عمر آفرین فرستاده، هر یک از این هارا که
بگیریم یا نیازمند آن است که عمر از برانگیخته خدا (ص) آئین شناس تر باشد یا بر روي بنیادهاي راستین پایدارتر، یا در آن چه به
صفحه 95 از 221
دستور خدا وابسته است سخت گیرتر، یاپر دل تر، که از بافته هاي بی خردانهبه خدا پناه می بریم.
دوم: آن چه هم به او (ص) بسته که گفت ": سوگند به آن که جانم در دست او است هرگز اهریمن تو را دیدار نکرد که رهنورد
راهی باشی مگر آن که راهی به جز راه تو در پیش گرفت ". چگونه استکه اهریمن از جانشین پیامبر می هراسدو راهی به جز راه
او در پیش می گیرد و بزرگی پیامبر (ص) و نیرومندي باورهایش او را در هراس نمی افکند؟ تا آن جا که گام در راه او می نهد و
نمی گذارد که دیگران را از بدي باز دارد، و زنان نادرست کار را بر آن می دارد که آشکارا در برابر او کارهاي نابه جا کنند و از
این نیز بدتر آن که اهریمن- نفرین خدا بر اوباد- بر او (ص) آشکار می شود تا جائی که نماز او را می شکند- هر چندسرانجام از
نزد او نومید برمی گردد-چنان چه بخاري در صحیح خود ج 1 ص 143 - نامه نماز، بخش کارهائی که در نماز روا نیست- و نیز
مسلم در صحیح خود ج 1 ص 204 - بخش روا بودن نفرین بر اهریمن در نماز، هر دو آورده اندکه بوهریره گفت: یک بار
برانگیخته خدا نماز خواند و
[ [ صفحه 155
سپس گفت: به راستی که اهریمن بر من آشکار شد تا بر من تاخت برد و نمازم را شکست و خداوند دست مرا بر او باز کرد و
گلوي او را فشردم.
گیرم که این نفرین زده در این بار گزندي به برانگیخته خدا (ص) نرسانید، با این همه، به پایگاه برتر وي(ص) گستاخی نمود با آن
که در هر دو صحیح از زبان بوهریره آورده اند که پیامبرگفت: چون اهریمن از هر مسلمانی بانگاذان براي نماز بشنود پشت به او
کردهو از ترس برمی گردد و می گریزد و از روي بی تابی و ناشکیبائی تیز می دهد.
چگونه آن نفرین شده به برانگیخته خدا هنگام نماز گزاردن وي نیز گستاخینمود و هرگز به عمرگستاخی ننمود، زیرا همیشه راهی
به جز راه او در پیشمی گرفت چنان چه در گزارش احمد و ترمذي و ابن حبان از زبان بریده می خوانیم که پیامبر گفت: اي عمر!
اهریمن از تو می ترسد و در گزارش طبرانی و ابن منده و ابو نعیم- با زنجیره اي پیوسته به پیامبر- از زبان سدیسه کنیز حفصه دختر
عمر از زبان خود حفصه می خوانیم که پیامبر گفت: از آن گاه که عمر مسلمانی گرفت اهریمن هرگز او را دیدار نکرد مگر به
روي افتاد.
راستی را که من هر چند خوش ندارم با یادآوري کارهائی از این مرد- که هیچ انگیزه اي به جز اهریمن نداشته- دل ها را بخراشم
و زخم بزنم باز نمی دانم از آغاز مسلمان شدن او تا سالی که مکه به دست پیامبر افتاد (هشت سال پس از کوچیدن به مدینه) و تا
آن گاه که این فراز فرود آمد ": آیا شما دست بردار هستید "؟ و تا روزي که همین مرد گفت " دست شستیم، دست شستیم "و تا
روزي که آن بزم بادهگساري در سراي بوطلحه انصاري بر پا شد آیا در همه این جاها و در سراسر این روزگاران
[ [ صفحه 156
اهریمن از او می هراسیده و می گریخته و بر روي می افتاده و راهی به جز راه او درپیش می گرفته؟
تازه برانگیخته خداکه آن بار تاخت بردن و آشکار شدن اهریمن رانده شده را به آن گونه پاسخگفت مگر روزي که این زنان
قریشی نزد او بودند، آن دلاوري اش را که آن جا پشتیبان نماز خود ساخت گم کرده بود تا به یاري آن باز گلوي اهریمن را
صفحه 96 از 221
بفشارد و آن زنان را از کار ناسزا باز دارد؟
با نگرش به یکایک این زمینه ها است که می توان هم ارزش آن گزارش را که در برتري عمر آورده اند شناخت و هم بهره اي را
که از راستی دارد و هم ارج صحیح بخاري را و هم میتوان دریافت که گزافگوئی در برتر خوانی و دوستی کور و کر کننده چه
دسته گل ها به آب می دهد.
و تازه آنچه را از ساخته هاي دست گزافه گویان در برتري هاي عمر در جلد پنجم با نشانی " زنجیره اي از گزارش هاي ساختگی
"آوردیم به یازده افسانه اینجاباید افزود.
به این گونه است که گزارش هاي گذشتگان را بر تو می خوانیم
و به راستی که ما تو را از سوي خویش یادآور نامه اي داده ایم
" و هر که از آن روي بگرداند به راستی درروز رستاخیز بار گناهی را بر دوش می برد " سوره 100 و 99
[ [ صفحه 157
گزاف گویی در برتري هاي عثمان
اشاره
- پسر عفان پسر ابو العاص پسر امیه خلیفه اموي نژاد-
پیش از آغاز به شماره کردن برتري هاي او باید بدانیم که دانش وي در چه پایه بوده و از سرمایههاي روانی برتر تا چه اندازه بهره
داشته و پرهیزگاري اش به کجا رسیده وگرویدن او به آئین راستین چه پایگاهیبراي او فراهم آورده زیرا با پیش چشمداشتن این ها
است که نگاه تو به برتري هاي او نگاهی از سر دانائی به چیستی او و آن ها خواهد بود.
داوري او درباره زنی که شش ماهه زائید
پاسداران گزارش ها آورده اند که بعجه پسر عبد الله جهنی گفت مردي از ما، زنی از خاندان جهینه را به همسري گرفت و زن پس
از شش ماه فرزنديآورد. شوهرش به نزد عثمان شد و گزارشرویداد را بازگو کرد او دستور داد زنرا سنگسار کنند، علی (ض)
که- از چون و چند کار- آگاهی یافت به نزد وي شد و گفت چه می کنی چنین دستوري بر او روا نیست زیرا خداي بزرگ و برتر
از پندار گوید: بارداري و شیرخوارگی کودك بر روي هم سی ماه می شود و هم گوید: مادران، فرزندانشان
[ [ صفحه 158
را دو سال- بی کم و کاست- شیر می دهند، پس روزگار شیرخوارگی بیست و چهار ماه می شود و بارداري هم دست کم در شش
ماه پایان می پذیرد. عثمان گفت به خدا سوگند این را نمی دانستم آن گاه عثمان گفت تا آن زن را برگردانند که کار گذشته بود
صفحه 97 از 221
و سنگسارش کرده بودند و پیش از آن نیز به خواهرش گفته بود: خواهرکم! اندوه مخور که به خداوند سوگند دستهیچ کس به
جز او- شوهرم- به دامن من نرسیده. گزارشگر گفت: پس از آن، کودك به روزگار جوانی رسید و مردك نیز بودن او را از پشت
خویش گواهی کرد و خود همانندترین مردم بود به او. و باز گفت: مردك را دیدم که پس ازآن. پاره پاره اندام هایش بر روي
بستر می ریخت.
گزارش بالا را به گونه اي که در ج 6 ص 94 از چاپ دوم دیدیم، مالک و ابن منذر و ابن ابی حاتم و بیهقی و ابو عمر و ابن کثیر
وابن دیبع و عینی و سیوطی آورده اند.
امینی گوید: اگر به شگفت می آئی جا دارد که می بینی پیشواي مسلمانان چنان فرازهائی را از نامه گرامی خدا نمی شناسد که در
جاي هاي گوناگون به آن نیازمند می باشد و آن گاه این نادانی او کار را به جائی می کشاند که زنی پاك دامن از گروندگان به
آئینراستین را دستگیر کند، داغ روسبی گري بر او بچسباند و آبروي او را پیشچشم همگان و میان همه پیروان کیش وي بریزد.
چرا نکرد که چون دید پاسخ یکپرسش را نمی داند با کسی از یاران پیامبر گفتگو کند و از او بپرسد و آنچه را نمی داند دریابد
و گناه آدمکشی و رسواگري را بر خود نخرد؟ چرا به یاد نیاورد که ماننده هاي اینرویداد بارها در روزگار عمر پیش آمد و او
خواست زنانی را که شش ماه پس ازشوهر کردن زائیده بودند سنگسار کند و- چنان چه در ج 6 ص 93 تا 95 از چاپ دوم
گذشت- فرمانرواي گروندگان و پسرعباس از این کار جلوگیري کردند.
تازه ما گرفتیم که او آن دو آیه گرامیرا هم فراموش کرده و آن چه را
[ [ صفحه 159
نیز در روزگار عمر پیش آمده بود از یاد برده بود با این همه، باز هم با پشتگرمی به کجا بود که دستور داد آن زن بدبخت را
سنگسار کنند؟ آیا پشتوانه داوري اش نامه خدا بوده؟ در کدام فرازش؟ یا آئین نامه پیامبر؟ کو گزارشگرش؟ یا برداشت ها و
سنجش هاي پیش خود؟ که چگونه به این برداشت رسیده و چه سان به سنجش پرداخته؟ اگر هم دستوري خودسرانه داده که زنده
باد دستور دهنده! و آفرین بر این دستور! و هورا براي این گونه جانشینی پیامبر واین جانشین! آري این است بالاترین وابسته اي که
خاندان اموي پرورش دادهو گواراترین میوه اي که از آن درخت چیده شده.
عثمان نماز سفر را شکسته نمی خواند
اشاره
بخاري و مسلم و جز آن دو آورده اند که عبد الله پسر عمر(ض) گفت برانگیخته خدا(ص) نماز را با ما در منی و دو رکعتی خواند-
و به همین گونه پس از او ابوبکر و پساز ابوبکر عمر و نیز عثمان در آغاز فرمانروائی اش (ض)- سپس عثمان از آن پس چهار
رکعت می خواند و پسر عمر نیز چون با پیشنماز نماز می گزارد چهار رکعت می خواند و چون به تنهائی نماز می گزارد دو رکعت
و گزارش ابن حزم در المحلی 270:4 به این گونه است: راستی این که پسر عمر چون در منی با پیشنماز نماز می گزارد چهار
رکعت می خواند و پس از بازگشت به خانه اش همان نماز را دوباره دو رکعتی می خواند.
و مالک در موطا 282:1 از زبان عروه گزارش کرده که برانگیخته خدا
صفحه 98 از 221
[ [ صفحه 160
)ص(در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که بوبکر هم در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که عمر پسر خطاب هم
در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که عثمان هم در چندي از روزگارفرمانروائی اش نماز را در منی دو رکعتی خواند و
پس از آن از شکسته خواندن نماز سر باز زد.
و نسائی در سنن خود 120:3 آورده است که انس پسر مالک گفت: من در منی با برانگیخته خدا و پس از او با بوبکر و سپس با
عمر نماز را دو رکعتی خواندم و در آغاز فرمانروائی عثمان نیز با او نماز را دو رکعتی خواندم.
و هم او با زنجیره خود آورده است که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان در منی نماز ا چهار رکعتی خواند و این به گوش عبد الله
رسید و گفت به راستی کهمن با برانگیخته خدا (ص) نماز را دو رکعتی خواندم (گزارش)
گزارش بالا را پیشواي حنبلیان احمد نیز در مسند خود 378:1 آورده و گزارش انس را نیز که یاد شد در مسند خود 145:1 به این
گونه آورده: برانگیخته خدا (ص) نماز را در منی دو رکعتی خواند و بوبکر هم در منی نماز را دو رکعتی خواند و عمر هم نماز را
در منی دو رکعتی خواند و عثمان هم چهار سال، نماز را در منی دو رکعتی خواند سپس از شکسته خواندن آن خودداري نمود.
و بخاري و مسلم و جز آن دو آورده اند که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان پسر عفان (ض) نماز را با ما- در منی- چهار رکعتی
خواند و این را به گوش عبد الله پسر مسعود رسانیدند پس او- چنان که با گرفتاري اي روبرو شود- از بازگشت به خدا سخن گفت
و سپس گفت: من با برانگیخته خدا (ص)نماز را در منی دو رکعتی خواندم و بابوبکر (ض) نماز را در منی دو رکعتیخواندم و با
عمر پسر خطاب (ض) نمازرا در منی دو رکعتی خواندم و اي کاش که بهره من از این چهار رکعت به اندازه دو رکعتی باشد که
پذیرفته گردد.
[ [ صفحه 161
ابو داود و جز اوآورده اند که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان (ض) نماز را در منی چهاررکعتی خواند پس عبد الله گفت: من
بابرانگیخته خدا (ص) نماز را دو رکعتی خواندم و با بوبکر هم دو رکعتیو با عمر هم دو رکعتی و با عثمان هم در آغاز فرمانروائی
اش، دو رکعتی و سپس از شکسته خواندن آن خودداري می نماید، و آن گاه راه ها را بر شما پراکنده نموده و به راستی دوست می
دارم که بهره من از این چهار رکعت، همان دو رکعتی باشد که پذیرفته گردد. اعمش گفت: معاویه پسر قره از زباناستادانش بمن
گزارش داد که خود عبد الله هم چهار رکعتی خواند و چون به وي گفتند: که تو، عثمان را نکوهش می کنی و آن گاه خود چهار
رکعت می خوانی گفت: ناسازگاري بدتر است.
و بیهقی در سنن کبري 144:3 آورده است که عبد الرحمن پسر یزید گفت ما در انجمنی با عبد الله پسر مسعود بودیم و چون او به
نمازخانه منی درآمد پرسید فرمانرواي گروندگان چند رکعت نماز گزارد؟ گفتند: چهار رکعت پس چهار رکعت نماز گزارد ما
گفتیم مگرخودت به ما گزارش ندادي که پیامبر (ص) نمازرا دو رکعتی خواند و بوبکر هم آن را دو رکعتی خواند. گفت آري من
هم اکنون چنین گزارشی به شما دادمبا این همه، عثمان پیشوا است و با او ناسازگاري نمی نمایم چون ناسازگاري بدتر است.
و بیهقی در سنن 144:3 از زبان حمید آورده است که عثمان پسر عفان نماز را در منی شکسته نخواند و آن گاه براي مردم سخنرانی
کرد و گفت: اي مردم! شیوه شیوه برانگیخته خدا (ص) است و شیوه دو یار او، با این همه، امسال پیش آمد تازه اي براي مردم کرد
که من ترسیدم شکسته نماز خواندن را شیوه اي همیشگی پندارند. به گزارش کنز العمال 239:4 ، گزارش بالا را ابن عساکر آورده
صفحه 99 از 221
است
[ [ صفحه 162
ابو داود و جز او از زبان زهري آورده اند که عثمان پسر عفان (ض) نماز را در منی شکسته نخواند زیرا در آنسال تازیان چادرنشین
بسیار بودند و او می خواست ایشان بدانند که نماز چهار رکعت است.
و ابن حزم در المحلی 270:4 از زبانسفیان بن عیینه و او از زبان جعفر پسر محمد و او از زبان پدرش گزارش کرده است که عثمان
در منی رنجور شد، پس به نزد علی شدند و گفتند بر مردم نماز بگزار گفت: اگر می خواهید من همان گونه برایتان نماز می خوانم
که برانگیخته خدا (ص) می خواند- یعنیدو رکعت- گفتند ما جز به همان گونه که فرمانرواي گروندگان- عثمان- نماز می
خواند- چهار رکعت- خرسندي نمی دهیم و او نیز نپذیرفت.
گزارش بالا را ابن ترکمانی هم در دنباله سنن بیهقی 144:3 آورده است. احمد پیشواي حنبلیان در مسند خود 44:2 آورده است که
عبد الله پسر عمر گفت ما با برانگیخته خدا (ص) بیرون شدیم و او نماز سفر را شکسته (دو رکعتی) می خواند پس از او بوبکر و
عمر نیز همین برنامه را داشتند تا عثمان پس از شش سال از فرمانروائی اشکه بر همین شیوه بود، نماز را چهار رکعت خواند.
و بیهقی در السنن الکبري 153:3 از زبان ابو نضره آوردهاست که مردي از عمران پسر حصین پرسید: برانگیخته خدا (ص) در سفرها
چگونه نماز می خواند او گفت: به انجمن ما بیا پس گفت: به راستی که این مرد از من پرسید نماز برانگیخته خدا (ص) در سفر
چگونه بود، این رااز من فرا گیرید که برانگیخته خدا (ص) هیچ سفري نرفت مگر- تا هنگام بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند و
میگفت " اي مردم مکه برخیزید و دو رکعتدیگر نماز بگزارید که ما در سفر هستیم " در جنگ حنین و طائف نیز دو رکعت
نماز گزارد
[ [ صفحه 163
و به آهنگ عمره به جعرانه آمد، پس از آن با بوبکر (ض) از خانه خدا دیدار کردم و عمره به جا آوردم و او نماز رادو رکعتی می
خواند نیز با عمر پسر خطاب (ض) بودم و او نماز را دو رکعتی می خواند و هم در آغاز فرمانروائی عثمان با او بودم و او نماز را دو
رکعتی می خواند سپس عثماندر منی نماز را چهار رکعتی خواند و ترمذي در صحیح خود 71:1 گزارش را به این گونه آورده":
شش سال یا هشت سال از فرمانروائی عثمان با او بودم و او نماز را دو رکعتی می خواند " سپس گوید: این گزارشی نیکو و درست
است.
و در کنز 240:4 از زبان دارقطنی می شنویم که ابن جریج گفت حمید ضمري از پسر عباس پرسید: من هنگامی که درسفر هستم
نماز را شکسته بخوانم یا نه؟ پس پسر عباس گفت: تو آن را شکسته نمی خوانی و چهار رکعتی می خوانی و شیوه برانگیخته خدا
(ص) چنین است:برانگیخته خدا (ص) با دل آسوده و بی آن که از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا هنگام
باز- گشت نماز را دو رکعتی خواند پس از او بوبکر بی آن که از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا هنگام
بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند پس از او عمربا دل آسوده بی آنکه از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا
هنگام بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند، پس از او عثمان نیز در دو سوم یا پاره اي از روزگار فرمانروائی اش به همین گونه رفتار
کرد و سپس آن را چهار رکعتی خواند و همین را امویان دست آویز گرفتند. ابن جریج گفت: گزارش به منچنان رسید که او در
صفحه 100 از 221
منی از شکسته خواندن نماز سر باز زد و بس، از اینروي که یکی از تازیان چادرنشین در پرستشگاه خیف در منی او را آواز داد و
گفت: اي فرمانرواي گروندگان! از آن نخستین سال که دیدم تو نماز را دورکعتی خواندي من همیشه آن را دو رکعتی خوانده ام
پس عثمان بترسید که مردم نادان گمان برند نماز همیشه دو رکعت است پس در منی از شکسته خواندن آن سر باز زد.
[ [ صفحه 164
و احمد در مسند 94:4 آورده است که عباد پسر عبد الله گفت: چون معاویه به آهنگ دیدار از خانه خدا بر ما- درآمد نماز ظهر را
در مکه دو رکعت خواند سپس به سوي دار الندوه (= نام جائی = خانه توده) بازگشت پس مروان و نیزعمر و پسر عثمان بر وي
درآمدند و او را گفتند: تو بر کار عمو زاده ات (عثمان) خرده گرفتی زیرااو نماز را شکسته نمی خواند. و هم عباد گفت: وچون
عثمان به مکه می آمد هر یک از نمازهاي ظهر و عصر و عشا را چهار رکعت می خواند و شکسته نمی خواند سپسچون به سوي
منی و عرفه بیرون می شد نماز را شکسته می خواند و چون برنامهدیدار از خانه خدا را به انجام می رساند و در منی درنگ می کرد
نماز را شکسته نمی خواند. گزارش بالا را ابن حجر در فتح الباري 457:2 و شوکانی درنیل الاوطار 260:2 آورده اند.
طبري در تاریخ خود و دیگران آورده اند که در سال 29 عثمان با مردم به دیدار خانه خدا رفت و در منی سرا پرده اي برپا کرد و
این نخستین سرا پرده اي بودکه عثمان در منی بر پا کرد و از شکسته خواندن نماز در آنجا و در عرفهخودداري نمود واقدي با
زنجیره خود گزارش کرده که پسر عباس گفت: نخستینانگیزه اي که مردم را وا داشت، آشکارا درباره عثمان سخن کنند این بود
که او همیشه نماز را با مردم در منی دو رکعتی خواند تا ششمین سال فرمانروائی اش دیگر از شکسته خواندن آن سر باز زد. و این
را گروهی از یاران پیامبر (ص) بر او خرده گرفتند و کسانی که می خواستند در پیرامون او به سخن پردازند به گفتگو برخاستند تا
در میان کسانی که به نزد او شدند علی هم آمد و گفت: به خدا سوگند نه پیش آمد تازه اي روي داده ونه پیمانی از گذشته در
دست است، نه پیامبرت (ص) را به یاد داري که دو رکعت نماز می خواند و پس از او بوبکر، و سپس عمر و تو خود در آغاز
فرمانروائی ات بر همین شیوه بودي. من نمی دانم این نوآوري به کجا برمی گردد؟ گفت: اندیشه اي است که خود پذیرفته ام.
[ [ صفحه 165
عبدالملک پسر عمر و پسر ابو سفیان ثقفی آورده است که عمویم گفت: عثمان در منی نماز را چهار رکعتی خواند پس کسیبه نزد
عبد الرحمن پسر عوف شد و گفت: آیا درباره برادرت نیکخواهی نمی نمائی؟ که نماز را با مردم چهار رکعتی خواند پس عبد
الرحمن نماز را با یارانش دو رکعتی خواند و سپس بیرون شد تا بر عثمان درآمد و گفت: آیا تو- در همین جا- نماز را با برانگیخته
خدا (ص) دو رکعتی نخواندي؟ گفت آري گفت آیا با عمر نماز را دو رکعتی نخواندي؟ گفت آري. گفت آیا در آغاز
فرمانروائی ات نمازرا دو رکعتی نخواندي؟ گفت آري، اي ابو محمد (نام سرپوشیده عبد الرحمن)از من بشنو که به من گزارش
رسید برخیاز مردمانی که از یمن به دیدار خانه خدا آمده بودند- و نیز از درشتخویان- در سال گذشته گفتند ": کسی هم که در
شهر خود باشد یا بخواهد بیش از دهروز در جائی بماند نمازش همان دو رکعت است و اینک پیشواي شما عثمان دورکعت نماز
می گزارد ". و من در مکه همسري گرفتم و اندیشیدم که چهار رکعتبخوانم زیرا می ترسم پیش آمد هراس انگیزي براي مردم
روي دهد و دیگر اینکه من در این جا همسري گرفتم و در طائف نیز دارائی اي دارم و چه بسا کهبه سراغ آن روم و پس از روز
چهارم ازجشن قربانی در آن جا درنگ کنم. عبد الرحمن پسر عوف گفت: هیچ یک از این ها دست آویز درستی براي تو نمی
صفحه 101 از 221
تواندباشد، این که می گوئی همسري در آن گرفته اي، پس همسر تو در مدینه است و هر گاه خواهی او را به بیرون می کشانی و
هر گاه خواستی او را به آن جا می بري و درنگ کردن او در هر جا،بسته است به ماندگار شدن تو.
این همکه می گوئی: من دارائی اي در طائف دارم، راستی این که میان تو تا طائفسه روز راه است و تازه تو خود از مردمطائف
نیستی.
این هم که می گوئی: کسانی از مردم یمن و دیگران که به دیدار خانه خدا آمده اند برمی گردند و می گویند: این پیشواي شما
عثمان در شهر
[ [ صفحه 166
خود نماز را چهار رکعت خواند، راستی این که برانگیخته خدا (ص) از راه نهانی آموزش می گرفت و مردم آن روز کم و بیش بر
کیش او بودند، و به همین گونه پس از او بوبکر و پس عمر، که در روزگار وي دامنه اسلام گسترش یافت و عمر همچنانبا ایشان
دو رکعت نماز گزارد تا مرد. عثمان گفت: این اندیشه اي است که به مغز من رسیده
گزارشگر گفت: پس عبد الرحمن بیرون شد و پسر مسعود را دیدار کرد که از وي می پرسد: ابو محمد! پیش آمد به جز آن است
که دانسته شده؟ گفت نه! گفت پس من چه کنم؟ گفت بر تو بنیاد دانش خویش کارکن، پسر مسعود گفت: ناسازگاري بدتراست.
به من چنان رسیده که او چهار رکعت نماز خواند و من هم با یارانم چهار رکعت خواندم عبد الرحمن پسر عوف گفت: به من
گزارش رسید که او چهار رکعت نماز خوانده و من با یارانم دو رکعت نماز خواندم با این همه، اکنونبرنامه همان است که تو می
گوئی و ما با او نماز را چهار رکعتی می خوانیم:
انساب بلاذري 39:5 ، تاریخ طبري 56:5 ، کامل ابن اثیر 42:3 ، تاریخ ابن کثیر 154:7 ، تاریخ ابن خلدون 386:2
نگاهی به برداشت خلیفه
امینی گوید: می بینید که آن چه این مرد کردبر بنیاد برداشتی بی پشتوانه بود که نه با هیچ گونه روشنگري، استوار می گردید و نه
دست افزاري- از نامه خداو آئین نامه پیامبر- مایه پشتگرمی آن بود و هیچ پاسخی هم براي کارش نداشت جز همان سه بهانه اي
که- در برابر خرده گیران سپر خود نموده بود و کی؟ پس از آنی که ارزیابی هاي موشکافانه پایش را در گل فرو برد و مانند
غریقی که خود را به هر خارو خسی می آویزد به دست و پا زدن پرداخت، و تازه، آن سه دست آویز سست را نیز چون به عبد
الرحمن پسر عوف باز نمود وي به نیکوترین
[ [ صفحه 167
گونه اي بی پایگی اش را آشکار ساخت وهر که در آن ها نیکو بنگرد بی چون و چرا درمی یابد که اگر کسی در زمینه آئین
شناسی، گامی استوار داشته باشدهرگز آن ها را بر زبان نمی راند- چهرسد به پیشواي مسلمانان!- اگر تنهاهمین که زنش از مردم
مکه بوده دستوريرا که درباره نماز شکسته رسیده از میان ببرد باید بپرسیم کدام یک از یاران پیامبر که در گذشته ها از مکه به
مدینه کوچیده بودند از این دیدگاهمانند عثمان نبوده اند؟ بر این بنیاد پس هیچ یک از ایشان نمی توانسته اند نماز را شکسته
بخوانند با آن که آئین ما، شکسته خواندن نماز را بر همه مسافران بایسته گردانیده و کار زن هم دست مرد است و در ماندگار شدن
صفحه 102 از 221
و کوچ کردن دنباله رو او است و شوهر او تنها براي این که به شهر و میهن نخستین زنش- که هر دواز آن کوچیده اند- نزدیک
شده دستوري را که درباره مسافر رسیده نباید ندیده بگیرد.
ابن حجر در فتح الباري 456:2 مینویسد: احمد و بیهقی از گزارش عثمان آورده اند که چون او در منی نماز را چهار رکعت خواند
مردم براو خرده گرفتند و او گفت: من چون بهمکه آمدم در آن جا زن گرفتم و راستی این که من شنیدم برانگیخته خدا (ص)می
گفت ": هر کس در شهري زن بگیرد نماز او همچون نماز مردم آن شهر است " سپس گوید: این گزارش درست نیست و در
زنجیره میانیجان آن به کسی برمی خوریم که سخنش شایسته پشتگرمی نمی نماید و براي نپذیرفتن آن همین بس که پیامبر (ص) با
زنانش به سفر می رفتو نماز را شکسته می خواند.
و ابن قیم بهانه هائی براي خلیفه برشمرده ومی گوید: او در منی زن گرفته بود و مسافر چون در جائی درنگ کند و زن بگیرد یا در
آن جا همسر گرفته باشد نماز را شکسته نمی خواند و در این باره گزارشی هم با زنجیره گسسته از زبان پیامبر (ص) آورده اند و
عکرمهپسر ابراهیم ازدي از زبان ابو ذئاب واو از زبان پدرش آن را بازگو کرده، به این گونه: عثمان با مردم در منی چهار رکعت
نماز گزارد و گفت اي مردم من چون آمدم در این جا زن گرفتم و ازبرانگیخته خدا (ص) نیز شنیدم که میگفت: چون مردي در
شهري زن گرفت نمازاو مانند نماز مردم آن
[ [ صفحه 168
شهر است. گزارش بالا را، هم امام احمد (ره) در مسند خود 62:2 آورده و هم عبد الله پسر زبیر حمیدي در مسند خود. با این همه،
بیهقی- از دو دیدگاه- آن را سست و ناتوان شمرده- یکی این که زنجیره اش گسیختهاست و دیگر این که گزارش هاي عکرمه
پسر ابراهیم را سست و ناتوان می شمرده ابو البرکات ابن تیمیه گفته: می شود از بیهقی بازخواست کنیم که سخن او درباره عکرمه
بر چه بنیادي بوده. زیرا بخاري او را در تاریخ خود یاد کرده و نکوهشی بر وي روا نداشته با آن که شیوه وي در شناساندن
گزارشگران این است که از یادآوري نکوهش هائی که از ایشان شده خودداري نمی نماید و آسیب پذیري سخنانشان را ندیده
نمی انگارد. و تازه احمد- و پیش از او پسر عباس- آشکارا بر آن رفته اند که مسافر چون در جائی زن بگیرد نباید نماز را شکسته
بخواند و بو حنیفه (ره) و مالک و یاران آن دو نیز همین گفته اند و این بهترین پشتوانه اي است که براي کار عثمان میتوان یافت.
امینی گوید: اگر- به گونه اي که پنداشته اند- عثمان چنانسخنی را آشکارا در آن هنگام بر زبان می راند و اگر- بر بنیاد آئین
اسلام- همسر گزیدن، انگیزه اي می گردید که دستور ویژه براي مسافر را بی چون و چرا از میان برمی داشت (که چنین نبود) پس
دیگر سخنی پشت پرده هاي پنهانی پوشیده نمی ماند تا این نشانه جوي- باهزار زور و دوز و کلک- پرده از چهره آن برگیرد ، یا
کسانیکه پرواي درست و نادرست سخن ندارند از پیش خود آن را ببافند.
وانگهی اگر چنین بوده است پس چرا یاران پیامبر، آن همه زبان به خرده گیري از آن مرد دراز کردند؟ مگر هنگامی که او آواز
خود را به بازگوئی آن عذربجایش بلند کرده بود نمی شنیدند که چه می گوید؟ یا شنیدند و آن را به چیزي نگرفتند؟ یا این
سخنرانی از ریشه ساخته دروغ پردازانی است که پس از گذشت روزگار او آمده اند؟
و تازه، بستن پیمان زناشوئی از دیدگاه اینان روا نیست مگر در نزد دو گواه درستکار، از زبان پسر عباس نیز آورده اند که پیمان
زناشوئی نمی توانبست مگر
[ [ صفحه 169
صفحه 103 از 221
با بودن چهار کس: سرپرست زن، دو گواه، مرد خواستگار (یا نماینده او که به سخنرانی و بستن پیمان زناشوئی می پردازد) اینک
باید پرسید. در روزي که زبان خرده گیران به سوي خلیفه دراز شد، کسانی که استوانه بزم همسرگیري اش به شمار می رفتند کجا
بودند تا در برابر این فریاد و هیاهو از ويپشتیبانی نمایند؟
و کی این مرد، آن زن پنداري را به زنی گرفت تا دستور ویژه اي که درباره نماز مسافر آمده از گردنش برداشته شود؟ و او که
احرام بسته براي حج پاي به مکه نهاد با پشتگرمی به کجا این گونه زناشوئی را روا شمرد؟ چگونه کار ناروا را آشکار می نماید و
می گوید: هنگامی که به مکه آمدم همسري گرفتم، او که حج خود را به عمره برنگردانده بود تااین کار بر وي روا باشد و او که -
چنان چه با گستردگی بیاید- پیرو کسیبود که برگرداندن حج به عمره را سخت ناروا می شمرد، پس نمی توان دربارهاش گفت
که او میان دو احرام و پس از انجام برنامه عمره همسر گزیده، زیرابایستی از هنگام راه افتادنش از مسجدشجره تا هنگام بیرون
شدنش از جامه احرام و پایان برنامه حج در منی، همچنان او را در حال احرام دانست. پس چنان چه بتوانیم گفت که اگر کسی زن
بگیرد، دستور ویژه نماز مسافر ازگردن او برداشته می شود- و کجا توانیم گفت؟- تازه کسی که به دیدارخانه خدا آمده هنگامی
می تواند زن بگیرد و نماز را شکسته نخواند که برنامه حج او به انجام رسد، با آن که عثمان در همان حال احرام و همراه با حاجیان
در روزهائی که برنامه هاي ویژه عرفات و منی را انجام می داداز شکسته خواندن نماز در منی سر باز می زد و این گره کور دیگري
است که هرگز گشوده نمی شود زیرا در گزارشی که درست دانسته انداز زبان خود عثمانآورده اند که برانگیخته خدا (ص)
گفت: کسی که در جامه احرام است نه براي خود می تواند زن یگیرد و نه براي دیگري
[ [ صفحه 170
می تواند پیمان زناشوئی بندد و نه می تواند بهخواستگاري رود.
و آورده اند که سرورما فرمانرواي گروندگان گفت: کسی که در جامه احرام است روا نیست زن بگیردواگر زن گرفت، زنش را از
او جدا می کنیم
و ابن حزم در محلی می نویسد: ( 197:7 ) پاسخی براي یک پرسش ": هر مرد و زنی از آن گاه که جامه احرام بستند تا دمیدن
خورشید در روز قربان و تا رسیدن هنگامی که باید در عقبه ریگ پراند، نمی توانند همسري براي خود بگیرند و نیز مرد نمی تواند
کساندیگر را که در سرپرستی اویند همسر بدهد و نمی توان به نمایندگی دیگري پیمان زناشوئی بست و براي این کار سخنرانی
نمود، و هر پیمان همسري اي که پیش از هنگام یاد شده بسته شود ازهم پاشیدنی است خواه آمیزشی میان مردو زن روي داده و
روزگاري دراز بر آن گذشته و فرزندي به بار آمده باشد خواه نه، و هنگامی که روز یاد شده فرا رسید می توانند به همسر گرفتن و
همسر دادن بپردازند " سپس پشتوانه این دستور را یاد کرده و گفته:
"اگرمرد یا زنی که در جامه احرام است همسري بگیرد پیمان زناشوئی ایشان از هم گسیخته می شود زیرا برانگیخته خدا (ص)
گفته هر کس کاري بکند که فرمانما بر آن نباشد پذیرفتنی نیست. به همین گونه اگر مردي که در جامه احراماست کسی را همسر
دهد که جز با دستورياز او نمی تواند همسر بگیرد این پیمان زناشوئی ایشان نیز ازهم گسیختهاست- از همان روي که گفتیم و نیز
ازاین روي که در این جا کار همسر دادن به درستی انجام نگرفته و آن گاه همسرگزیدن نیز - جز با آن کار- درست نبوده و آن
چه درست نیست، درستی برنمی دارد مگر به یاري آن چه آن را درست نماید، درباره خواستگاري نیز باید گفت که اگر
صفحه 104 از 221
[ [ صفحه 171
کسی در جامه احرام به خواستگاري برود گناه کرده، با این همه اگر پیمان زناشوئی، بیرون از جامه احرام بسته شود از هم گسیختنی
نیست زیرا خواستگاري وابستگی استواري با خود زناشوئی ندارد چنان که گهگاه خواستگاري انجام می شود و کار به زناشوئی
نمی کشد و پیشنهاد خواستگار پذیرفته نمی گردد و گاهی نیز زناشوئیبی هیچ خواستگاري انجام می شود چنان که اگر مرد به زن
بگوید: خود را به همسري من درآور و او پاسخ دهد بسیار خوب چنین کردم و مرد بگوید: من هم خرسندي دادم و آنگاه سرپرست
زن نیز خوشنودي نماید " سپس با گستردگی و بهنیکوترین گونه اي نادرستی پندار کسانی را آشکار می سازد که می گویند کسی
که جامه احرام پوشیده می تواند زن بگیرد. که به همان جا برگردید و درکنار آن نیز گفتار پهناور امام شافعیرا در همین زمینه از
( نگاشته وي الام بخوانید (ج 160:5
و آن گاه کاش میدانستم با پشتگرمی به کدام دستور از نامه خدا و آئین نامه پیامبر بوده- که به پندار ابن قیم- ابو حنیفه و مالک
گفته و احمد آشکارا بر آن رفته که مسافر اگر در جائی زن بگیرد نبایددر آنجا نماز را شکسته بخواند؟ با آن که آئین نامه
برانگیخته خدا (ص)که بودن آن از وي (ص) آشکار است بااین دستور نمی سازد و همه یاران پیامبر که از مکه به مدینه کوچیدند
در آینده که به دیدار آن شهر می آمدند نماز خود را شکسته می خواندند با آن که چنانچه شنیدي نخستین میهن همسرانشان بوده،
آري تنها پشتوانه اینان در آن برداشت، گزارش عکرمه پسر ابراهیم است که بیهقی آن را آسیب پذیر شمرده و از زبان ابن حجر نیز
گذشت که آن درست نیست و یحیی و ابو داود گفته اند که عکرمه ناچیز است و نسائی گفته گزارش هاي او سست است و
درخور پشتگرمی نیست و عقیلی گفته: در گزارش هاي او آشفتگی ها است و ابنحبان گفته: از آن ها بوده که گزارش ها را زیر و
بالا می کرده و زنجیره هاي آن ها را دیگر گونه می نموده، وپشتگرمی به سخن او روا نیست و یعقوب گفته: گزارش هاي او
ناستوده است و ابو احمد
[ [ صفحه 172
حاکم گفته: گزارش هاي او نیرومند نیست و ابن جارود و ابن شاهین او را در میان کسانی یاد کرده اند که گزارش هاشان سست و
ناتوان است
آري این پیشوایان،می خواهند به هر بهائی شده آبروي خلیفه را نگاه دارند هر چند با دادن دستورهائی که با آن چه خدا فرو
فرستاده ناساز باشد و نمونه هاي این کار را از ایشان بسیار سراغ داریم و در مجلدات آینده بخش هاي چشم گیري ازدستورهاي
آنان را که با نامه خدا و آئین نامه پیامبر نمی سازد خواهیم آورد و هنگام بررسی آن ها تو را آگاهخواهیم ساخت و شگفت و
هزاران شگفت کهابن قیم این بهانه ساختگی را بهترین دست آویز براي درست نمودن کار عثمان می شمارد. با این که آن همه
چون چراو خردهگیري در پیرامون آن می توان روا داشت و آن گاه بهترین دست آویزشان که براي درست نمودن کار او این باشد
درباره بدترین آن ها چه گمان می بري؟
این هم که بهانه آوردهمن در طائف دارائی اي دارم پذیرفته نیست چون آن مرد از مردم مکه بوده و ازآن جا کوچ کرده نه از مردم
طائف و میان او و طائف چند روز راه است و تازه اگر گرفتیم که او در مکه یا در خود منی و عرفات- که در آن دو جا نماز را
شکسته نمی خواند- زمینی داشت باز هم داشتن زمین در یک جا انگیزه نمی شود که دستور به شکسته خواندن نماز از گردن
مسافر برداشته شود مگر بخواهد در آن جا ماندگار شودچنان چه یاران پیامبر (ص) که هنگامگرفتن مکه با او بودند نماز را
صفحه 105 از 221
شکستهخواندند- و به همین گونه در دیدارشان از خانه خدا به همراه بوبکر- با آن که گروهی از ایشان در مکه یکیا چند خانه و
نیز نزدیکانی داشتند،چنان چه شافعی گزارش کرده و در کتاب الام 165:1 می نویسد یاران برانگیختهخدا (ص) که هنگام گرفتن
مکه با او بودند هم آن بار نماز را شکسته خواندند و هم در دیدار پس از آن از خانه خدا، و هم در دیدار پس از آن که به همراه
بوبکر انجام گرفت، با آن
[ [ صفحه 173
که گروهی از ایشان در مکه یک خانه یا بیشتر و نیز نزدیکانی داشتند و از آن میان بوبکر خانه اي و نزدیکانی در مکه داشت و عمر
نیز در مکه خانه هاي بسیاري داشتو عثمان هم در مکه خانه و نزدیکانی داشت و هیچ کس از ایشان را نمی شناسمکه از پیامبر
خدا (ص) دستور گرفته باشد نماز را شکسته نخواند یا از پیشخود نماز را شکسته نخواند یا پس از برانگیخته خدا (ص) که به مکه
می آید نماز را شکسته نخواند بلکه آن چهاز زبان ایشان از گفتار او براي ما به جاي مانده می رساند که در آنجا نیز باید نماز را
شکسته خواند، (سخنان بالا را بیهقی نیز در سنن خود 153:3 یاد کرده است).
درباره این بهانه نیز ": من می ترسم کسانی از مردم یمن که به دیدار خانه خدا آمده اند- و نیز درشتخویانی که در دستورهاي
کیش خود ورزیدگی ندارند- بگویند نماز براي کسی هم که در شهر خود باشد دو رکعت است و اینک پیشواي مسلمانان، آن را
به این گونه می خواند ". باید گفت اگر چنین ترسی بجا بود در روزگار پیامبر که مردم تازه مسلمان شده بودند، سزاوارتر بود که
چنین ترسی خود او (ص) را از شکسته خواندن نماز بازدارد زیرا آن هنگام دستورهاي بیشتري به گوش ها نخورده بود، همچنین در
روزگار بوبکرو عمر این ترس بیشتر جا داشت، با این همه، برانگیخته خدا (ص) و نیزآن دو تن که در پی او رفتند، این ترس را بجا
ندانستند و بر بنیاد آن کار نکرده و به همین بسنده نمودند کهچگونگی نماز خواندن را براي هر کسی-چه در میهن خودش و چه
در جاي دیگر- بازگو کنند چنان چه خود پیامبر (ص)روزهائی که در مکه بود نماز را دو رکعتی می خواند و سپس می گفت: اي
مردم مکه! شما خود نماز را شکسته نخوانید زیرا ما مسافریم یامی گفت: اي مردم شهر! شما چهار رکعت بخوانیدزیرا ما در سفریم
پس کار پیامبر بهانه اي را که خلیفه براي خود تراشیده بود از دست او می گیرد مگر چه می شد که وي همچنان گام در جاي
[ [ صفحه 174
گام پیامبر (ص) می نهاد و آن چه را شیوه همیشگی او (ص) در سفرهایش بود رها نمی کرد. و چرا با آن روشنگري رسا از پیروي
او (ص) سر باز زد؟ مگر زبان گویندگان لال و یا گوش شنوندگان کر بود که او نخواست همان برنامه گذشته را در آموختن فرمان
خدا پیاده کند؟ و تازهآیا باید نادانان را آموزش داد یا براي نادانی ایشان یک دستور پا بر جارا دگرگون ساخت؟
گذشته از آن که اگرخلیفه می خواست با کار خود بی سر و پاها را از چگونگی نماز براي کسی که مسافر نیست آگاه کند با این
کار، ایشان را به گمراهی دیگري دچار می ساخت و به این گمان ناروا می افکند که مسافران هم باید چهار رکعت بخوانند، و براي
آموزش دادن بایستی بر دستوري که از آئین رسیده پایدار ماند و آن گاه به روشنگري پرداخت، چنان چه برانگیخته خدا (ص) نیز-
به همان گونه که گذشت- در مکه برنامه اش همین بود و عمر چون به مکهمی آمد نماز را دو رکعتی می خواند و سپس می گفت
اي مردم مکه! شما نماز را شکسته نخوانید زیرا ما گروهی مسافرانیم، و مانند همین گزارش را بیهقی نیز درباره بوبکر آورده است،
صفحه 106 از 221
( (سنن بیهقی 157 و 126:3 ، المحلی از ابن حزم 18:5 ، موطا از مالک 126:1
این ها بود بهانه هاي خلیفه، که چونعبد الرحمن پسر عوف او را در تنگناي چون و چرا نهاد، آن ها را بمیان کشید و سپس نیز
پاسخ آن ها همچون تازیانه اي به چهره اش خورد زیرا عبدالرحمن با ارزیابی دست آویزهاي وي درمانده اش ساخت تا به جز این
پاسخی برایش نماند که بگوید ": برداشتی است که به مغز من رسیده! " چنان چه سرور ما فرمانرواي گروندگان (ع) نیزچون بر وي
درآمد و با او به چون و چرا و بگو مگو پرداخت و گفت: به خداسوگند نه هیچ پیش آمد تازه اي شده و نه هیچ پیمانی از گذشته
در دست است ... تا پایان و مرد در پاسخ فرو ماندو گفت ": برداشتی است که به مغز من رسیده! "
و این برنده ترین دست افزارهاي عثمان بوده براي آن که نوآوري ناروایش