گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد شانزدهم
شعراء غدیر در قرن 09



غدیریه حافظ برسی
نکوهش گزافه گویی در برتر خوانی ها
گزاف گویی در برتري عثمان
خلیفه صدقه رسول خدا را می خرد
طبرانی در اوسط از طریق سعید بن مسیبآورده است که عثمان دربانی داشت که براي نمازها پیشاپیش او به راه می افتاد، پس
روزي بیرون شده و نماز بگذارد- و دربان نیز پیشاپیش او بود- سپس بیامد- و دربان کناري بنشست واو خود ردایش را پیچید و
زیر سر گذاشتو پهلو بر زمین و تازیانه را جلوي خود نهاد و علی با ازار و ردائی، عصابه دست روي آورد و چون دربان از دور او
را دید گفت اینک علی می آید پس عثمان بنشست و رداي خویش را بر خود پیچید و علی آمد تا بر سر وي بایستادو گفت: آب و
ملک فلان خاندان را خریدي با این که وقف پیغمبر در آب آنحقی دارد و من دانستم که آن را جز توکسی نخرد. پس عثمان
برخاست و میان آن دو، سخنانی در گرفت تا آن جا که سخن از خدا به میان آمد و عباس بیامدو پا در میانی کرد و عثمان براي
علی تازیانه بلند کرد و علی براي عثمان عصا بلند کرد و عباس شروع کرد به آرام کردن آن دو و به علی می گفت، خلیفه است ها
و به عثمان می گفت پسر عمویت است ها و به همین گونه بود تا آرام شدند و چون فردا شد آن دو را دیدند که دست در دست
یکدیگر با هم سخنمی گفتند مجمع الزوائد 227:7
امینی گوید: از این داستان می فهمیم که خلیفه آب و ملکی را خریده که در آن حقی براي وقف پیامبر بوده که خریدن آن جایز
نبوده، پس اگر از این موضوعآگاهی داشته- که سیاق حدیث نیز همین را می رساند زیرا او معتذر به ناآگاهی نشد و تازه امام هم
اشارتا همین را رساند که گفت: و من دانستم که آن را جز تو کسی
[ [ صفحه 2
نخرد- در این حال چه مجوزي این معامله رابر وي روا گردانیده و اگر هم نمی دانسته که امام او را آگاه ساخته پس دیگر آن
مجادله و خصومت و تازیانه بلند کردن چه معنی داشته که امام هم ناچار شود عصا بلند کند تا آن جا که عباس آن دو را از هم جدا
نماید. مگراز شنیدن سخن حق باید خشم گرفت؟ آیاهشدار دادن ناآگهان و راهنمائی نادانان براي یک انسان متدین خشم
آوراست؟ تا چه رسد به کسی که در اسلام بالاترین پایگاه را احراز کرده است؟
و گمان می کنم ذیل روایت را به آن چسبانیده باشند تا آن چه را در روایتبوده اصلاح کنند و بر فرض هم که صحیحباشد سودي
به حال ایشان ندارد زیرا امام هیچ کوششی را در نهی از منکر فرو نمی گذارد خواه به جا آرنده منکراز انجام آن باز ایستد یا این
که او (ع) از خضوع وي در برابر حق نومید شود و به هر حال که او (ع) براي عشقبه اسلام با ایشان همراهی می نمود و جز در
صفحه 10 از 167
هنگامی که می دید به حق عمل نمی شود بر سر خشم نمی آمد پس هر ساعتی حکم خود را دارد- از نرمی و درشتی- و به همین
گونه باید باشد هر اصلاح طلب مبري از اغراض خصوصی که فقط براي خدا خشم می گیرد و براي حق وبه سوي حق دعوت می
کند.
[ [ صفحه 3
خلیفه در شب وفات ام کلثوم
بخاري در صحیح خود در بحث از جنائز باب " مرده را- براي گریه ي خاندانش بر او- عذاب می کنند " و باب " کسی که در قبر
زن داخل می شود- " ج 2 ص 225 و 244 به اسناد از طریق فلیح بن سلیماناز انس بن مالک آورده است که ما در هنگام دفن
دختررسول خدا (ص) حاضر بودیم و رسول (ص) بر سر قبر او نشسته و من دیدم که دیدگانش گریان است پس گفت آیا میان
شما کسی هست که در شب مقارفه نکرده باشد؟ بوطلحه زید بن سهل انصاري گفت: من، گفت پستو در قبر او گام نه پس وي
در قبر اوگام نهاد و او را به خاك سپرد. ابن مبارك گفت فلیح گفته به نظر من مقصودپیامبر از مقارفه همان گناه است و بو عبد
الله- یعنی خود بخاري- گفته: کلمه ي لیقترفوا یعنی لیکتسبوا و به نقل مسند احمد سریج نیز
[ [ صفحه 4
گفته: مقصود پیغمبر از مقارفه همان گناه است.
باري گزارش بالا را ابن سعد در طبقات 31:8 از چاپ لیدن و احمد در مسند خود 126:3 و 228 و 229 و 270 و حاکم در مستدرك
47:4 و بیهقی در سنن کبري 53:4 از دو طریق آورده اند و سهیلی در الروض الانف 107:2 بهنقل از تاریخ بخاري و صحیح او و به
نقل از طبري آن را آورده و می نویسد: ابن بطال گفته: هر چند که عثمان سزاوارترین افراد بود به نزول در قبر- چون شوهرش بود
و خود با مرگ او پیوندي جبران ناپذیر را از دست داده بود- با این همه پیامبر خواست که اورا از گام نهادن در قبر همسرش محروم
کند چون وقتی پیغمبر گفت: کدامیک ازشما شب گذشته را با همسرش نیامیخته عثمان خاموش ماند و نگفت من. زیرا در شب
وفات ام کلثوم با زنی آمیخته بود و غصه ي این مصیبتی که برایش رويداد و پیوند دامادي اش را از پیامبر گسیخت موجب نشد که
او از آمیزش با زن(حتی یک شب) خودداري کند و این بودکه از آن چه حق وي بود محروم گردید با آن که براي نزول در قبر
سزاوارتر از بوطلحه و دیگران بود و این در معنی حدیث آشکار است و شاید هم پیامبر قضیه را از راه وحی دریافته وچیزي به او
نگفته باشد زیرا وي کار حلالی مرتکب شده بود با این همه چون مصیبتی که روي داد چندان تاثیري در او نکرد این بود که با
کنایه اي بدونتصریح از حق خود محروم گردید و خدا داناتر است.
گزارش یاد شده را- گذشته از ماخذ سابق- در نهایه ابن اثیر 276:3 ، لسان العرب 189:11 ، اصابه 489:4 و تاج العروس 220:6 نیز
می توان یافت.
امینی گوید: کلمات علماء در پیرامون این حدیث ناهماهنگ است جز این که فلیح (متوفی در سال 163 ) کلمه ي مقارفه را به گناه
معنیکرده و بخاري نیز به این گونه سخن او را تایید کرده که گفته: کلمه ي لیقترفوا یعنی لیکتسبوا. و سریج متوفی سال 217 نیز آن
صفحه 11 از 167
را به معنی گناه دانسته و اینان قدیمی ترین کسانی اند که در پیرامون آن سخن گفتهاند و خطابی گوید این که پیامبر پرسید: آیا
میان شما کسی هست که دیشب مقارفه نکرده باشد؟ مقصودش آن است که کدام یک از شما دیشب گناه
[ [ صفحه 5
نکرده اید؟ پس از این ها بهابن بطال می رسیم که معناي عام مقارفه را به مقارفه و آمیزش با زنان اختصاص داده و عینی نیز به جمع
میان این دو تفسیر و هماهنگ کردن آن دو برخاسته و به هر تقدیر شک نباید داشتکه این کار عثمان، عملی بوده است کهبه
خاطر انجام آن از فرود آمدن در قبر همسرش- دختر پیامبر- محروم گردیده است با آن که سزاوارترین مردمبود به فرود آمدن در
قبر، و همه ي مسلمانان نیز این را می دانستند ولی رسول خدا که همه را به پوشیدن عیوب مومنان و چشم پوشی از آن می خواند و
در کتاب مقدس خود مردم را از اشاعه ياخبار زشت کاري ها باز می داشت و از تجسس کردن براي فهم آن چه در خلوت
دیگران می گذرد نهی می کرد و مبعوث شده بود تا دینداران را به ارجمندي برساند آري چنین شخصیتی که البته از روي هوس
سخن نمی گوید و (هر چه بر زبانش آید) تنها وحیی است که به او الهام می شود همو بود که خواست یک مورد را استثناء نماید و
کاري سهمناكرا آشکار سازد که به خاطر انجام آن، عثمان از یک افتخار محروم گردد. و چه افتخاري؟ فرود آمدن در قبر
همسريکه وسیله ي سرافرازي او به دامادي رسول و واسطه ي رسیدن او به امتیاز این پیوند بوده و خیلی طبیعی است که مسلمانان
از سخن پیامبر، آن چه را لازمه ي آن بوده (خطاي عثمان) دریابند و این علت مانع از نزول وي در قبر که بر اثر مقارفه ي مورد
اختلاف در معنی آن پیش آمد، یا گناهی بود که چندان در رسول (ص) تاثیر کرد کهاز پایگاه عثمان تا بدان حد کاست که باز
نمودیم زیرا اگر گناه کوچکی را مخفیانه انجام داده بود پیامبر بر روي آن پرده می کشید ولی چندان بزرگ بود که پیامبر جائی
براي پرده کشیدن بر روي آن ندید و هیچ ارج و احترامی براي انجام دهنده ي آن مراعات نکرد. و آن گاه اگر کار او گناهی به
این گونه بوده در به جا آرنده ي گناهان خیري نباید سراغ کرد.
و اگر مقصود پیامبر از مقارفه آمیزش مشروع با زنان بوده که باز هم انجام
[ [ صفحه 6
آن در آن هنگام براي عثمان منافی با مردانگی و مستلزم سختدلی و درشتخوئی است، کدام انسان است که دلش راه بدهد در
سهمناك ترین شب زندگی اش- که شب پایان یافتن افتخار و بریدن رشته ي گردن فرازي و گسیختن پیوند سر بلندي اش باشد-
به کام گرفتن از زنان پردازد؟ چگونه خلیفه این همه را آسان گرفته؟ احترام پیامبر را نگه نداشته و آن مصیبت بزرگ را ناچیز
انگاشته و به لذت مجامعه با زن پرداخته است. توقع ما از خلفا آن است که از نخستین روزشان شعوري بیش از این داشته باشند و
رافتی افزونتر از آن چه پشتوانه ي کار وي بوده و رقتی زیادتر از آن چه فعل وي بیانگر حد و مرز آن است و آزرمی بیش از آن چه
وي از خود نشان داد.
خیلی دشوار می توان پذیرفت کهپیامبر (ص) که آن آبرو ریزي را براي عثمان فراهم آورد و آن گونه خوارش ساخت تنها به خاطر
آن بود که وي کاري مباح انجام داده بود آن هم با آن همه مهربانی ستوده و آشکار او درباره ي افراد مردم و پافشاري او درپرده
کشیدن بر گناهان ایشان. چه رسددرباره ي مردي که خود پیامبر می داند بر مسند جانشینی او تکیه خواهد زد.
این بود آن چه به نظر ما می رسد و اما تو: گمان نیکو بدار و حقیقت قضایا را مپرس!
صفحه 12 از 167
و آن گاه با همه ي اینمقدمات و درباره ي مردي که این کارش است و این رفتارش با گرامی دختر پیامبر (ص)، آیا وجدان آزاد
تو میپذیرد که سخنی که ابن سعد در طبقات خود 38:3 به پیامبر بسته درست باشد؟ همان گزارشی که به موجب آن- در همان
روزي که شبش را عثمان به گناه یاکامجوئی جنسی گذراند و همان روزي که چنان سخن نیشداري را از پیامبر برزگوار شنید-
آري در همان روز، پیغمبر به وي بگوید: اگر دختر سومی هم داشتم به همسري عثمان در می آوردم- که به گفته ي ابن سعد این
سخن را پس از مرگ ام کلثوم گفته است-
یا بگوید: اگر ایشان (یعنی دختران پیامبر) ده تن نیز بودند (یکی از پی
[ [ صفحه 7
دیگري) به همسري عثمان در می آوردم.
یا چنان چه در گزارش ابن عساکر می خوانیم بگوید: اگر چهل دختر داشته باشم یکی بعد از دیگري به همسري تو در می آوردم تا
یکی شان هم باقی نماند
یا چنانچه در گزارش ابن عساکر از زبان بو هریره می خوانیم در روز تزویج ام کلثوم به عثمان پیامبر (ص) عثمان را در آستانه ي در
مسجد ببیند و بگوید: عثمان این جبرئیل است که به من خبر می دهد که خداوند ام کلثوم را به همسري تو در آورد و با کابینی
مانند کابین رقیه و به شرط این که با او هممانند رقیه رفتار کنی.
آیا آن گونه رفتار عثمان با ام کلثوم همانند رفتار وي با رقیه بوده و خداوند آن را پسندیده می داشته؟ یا فکر می کنید عثمان به
شرطی که خدا با او درباره ي ام کلثوم کرده بود رفتار نکرد؟ من نمی دانم.
گذشته از آن کهاسناد این حدیث از چند لحاظ مخدوش است و همین خدشه برایش بس که در آن نام عبد الرحمن بن ابو زناد
قرشی را می بینیم که ابن معین و ابن مدینی و ابن ابی شیبه و عمرو بن علی و ساجی وابن سعد او را ضعیف القول شمرده اند و ابن
معین و نسائی گویند: حدیث وي شایسته ي دلیل آوردن نیست.
[ [ صفحه 8
خلیفه براي خود و کسانش چراگاه خصوصی قرار می دهد
اسلام علفزارها و چمن هائی را که بر اثر آبباران روئیده و مالک خصوصی ندارد حق همه ي مسلمانان شناخته که بصورت
مساوي و به گونه اي که در همه ي مباحات اصلیه- از میانه هاي بیابان و کناره هاي خشکی ها- معمول است از آن بهره مند شوند
چهار پایانشان را از گوسفند و اسب و شتر در آن بچرانندو نه هیچکس مزاحم دیگري شود و نه براي خود چراگاه اختصاصی قرار
دهد و دیگران را از آن محروم سازد پیامبر (ص) گفت: مسلمانان در سه چیز شریک اند: مرغزار و آب و آتش.
و گفت: سه چیز است که مردم را از آن نباید محروم کرد: آب و مرغزار و آتش.
و گفت: زیادي آب را نباید منع کرد تا به وسیله ي آن، استفاده از مرغزار ممنوع گردد. و به عبارتی: زیادتی آب را منع نکنید تا به
وسیله ي آن اززیادتی مرغزار منع نمائید. و به عبارتی: هر کس زیادتی آب را منع کندتا به وسیله ي آن از زیادتی مرغزار منع کند
صفحه 13 از 167
خدا در روز قیامت لطف خود رااز او منع می نماید آري در روزگار جاهلیت گردن کلفت ها هر قطعه اي از زمین را که خوش می
داشتند براي چارپایان و شتران خود قرق می کردند وبا آن که خود در استفاده از دیگر مرغزارها با مردم شریک بودند نمی
گذاشتند در استفاده از آن مرغزارهاي قرق شده کسی
[ [ صفحه 9
شریکشان شودو این از نمونه هاي زورگوئی رایج در آن روزگار بود و پیامبر (ص) همراه با جارو کردن دیگر عادات گردنکشان و
سنت هاي زورگویان این رسم را نیز بر انداخت و گفت: هیچ چراگاهی نیست مگربراي خدا و رسول
و شافعی در تفسیر این حدیث می نویسد ": در روزگار جاهلیت چون کسی از گردن کلفت هاي عربدر شهري فرود می آمد
سگی را به پارس وامی داشت و و آن گاه تا هر جا را که صداي سگ می رفت چراگاه اختصاصی براي مخصوصان خود قرار می
داد و هیچ کس رانمی گذاشت در استفاده از آن با او شریک شود، و چارپایان خود را در آن بچراند با این که در استفاده از دیگر
چراگاه هاي آن حوالی خود با دیگران شریک می شد... پس پیامبر (ص) منع کرد از این که چنانچه در روزگار جاهلیت عمل می
شد کسی چراگاه اختصاصیاختیار کند و دیگران را از آن محروم سازد.
"سپس گوید: این که پیامبر گفت ": مگر براي خدا و رسول او " مقصود آن است که مگر چراگاه اختصاصی را براي اسبان و
شتران مسلمانان قراردهند که براي جهاد در راه خدا در کار سواري و باربري از آن استفاده می شود یا براي شترانی که متعلق به
بیت المال است و به صورت زکات از مردم گرفته شده، چنانچه عمر منطقه ي نقیعرا براي شترانی که به عنوان صدقه از مردم می
گیرند و نیز براي اسبانی اختصاص داد که براي جهاد در راه خدا آماده می داشتند.
عمر برده اي از آنخود را به کارگزاري چراگاه اختصاصی برگماشت- که نامش هنی بود- و به او گفت: هنی دست و بازوي
خویش را براي مردم فراهم آر و از نفرین مظلوم بپرهیز که نفرین ستمدیده مستجاب است و
[ [ صفحه 10
صاحب زمین کشت دروده و صاحب غنیمت را (در آن) داخل کن وبپرهیزم از شتران پسر عفان (عثمان)و شتران پسر عوف که اگر
هم شترانشان هلاك شود بر می گردند به سراغ نخلستانها و کشت زارهاشان و صاحب زمین کشت دروده و صاحب غنیمت،
نانخورانش را میآرد و می گوید ": اي امیر مومنان " یعنی من آنان را رها می کنم؟ پدر مباد تو را. تا پایان.
این قانون در میان مسلمانان مورد اتفاق بود تا عثمان به خلافت رسید و چنانچه در انساب بلاذري 37:5 و سیره حلبی 87:2 آمده- به
جاي چراگاه براي شترانی کهبه صورت مالیات گرفته می شد- براي خود چراگاهی برگزید- یا چنان چه در روایت واقدي آمده
براي خود و حکم بن ابی العاص. - یا هم براي خود و هم براي او و هم براي همه ي امویان چنانچه در شرح ابن ابی الحدید 67:1
آمده که می نویسد: عثمان چارپایان همه ي مسلمانان را از استفاده از چراگاه پیرامون مدینه محروم ساخت مگر آن چه از آن بنی
امیه بود و در ص 235 آوردهاست که واقدي گفت: عثمان ربذه و شرفو نقیع را قرق کرده بود و در چراگاه هیچ شتري و اسبی از
آن او و بنی امیهگام نمی نهاد تا بازپسین روزگار، منطقه ي شرف را چراگاه اختصاصی شترانحکم بن ابی العاص و شتران خودش
گردانیده بود- که شتران خودش هزار شتر بود- و منطقه ي ربذه را نیز چراگاه اختصاصی شترانی گردانید که بهصورت زکات
گرفته می شد و منطقه ي نقیع را چراگاه اختصاصی گردانید براياسب هاي جنگاوران اسلام و اسب هاي
صفحه 14 از 167
[ [ صفحه 11
خودش و اسب هاي بنی امیه پایان.
آري این هم از جمله کارهائی بود که مسلمانان بر عثمان عیب شمردندو عایشه نیز آن را از کارهائی شمرد کهبر وي انتقاد کردند و
گفت: و ما او را سرزنش کردیم براي فلان کار و برايآن که مرغزارها را چراگاه اختصاصی خود گردانید و با عصا و تازیانه به
کتک زدن این و آن پرداخت، پس قصد اوکردند تا او را مانند پیراهن تري که آبش را با فشردن دور کنند در هم فشردند. ابن
منظور در ذیل حدیث می نویسد: مردم در استفاده از گیاهانی که باران آسمان سیرابش کرده شریک اند- اگر ملک خاص نباشد-
و به همین علتمردم عثمان را نکوهش می کردند.
کار خلیفه در تعیین چراگاه اختصاصی، بازگشت و نو کردن عادات جاهلیت نخستین بود که پیامبر اسلام (ص) آنها را نابود کرده
و مسلمانان را در چراگاه ها شریک گردانیده بود و می گفت: سه کس اند که خدا دشمن می داردشان- و از آن میان یکی هم
کسی را شمرده که سنت جاهلیت را در اسلام بنهد- بر این مرد حق آن بود که پیش از قرق کردن چراگاه ها، و به جاي جلوگیري
از استفاده ي مردم از آن ها، حریم اسلام را بپاید و از دستبرد به قوانین آن جلوگیري کند و آن چه راپیامبر (ص) آورده شیوه اي
شایسته يپیروي بشمارد و سنت جاهلیت را زنده نکند و بداند که سنت الهی را تغییر پذیر نخواهی یافت ولی چه کنیم که او...
[ [ صفحه 12
خلیفه فدك را تیول مروان می گرداند
ابن قتیبه درالمعارف ص 84 و ابو الفدا در تاریخ 168:1 تیول دادن فدك را- که صدقه ي پیامبر براي فقرا بود- به مروان از جمله
موضوعاتی شمرده اند که مردم بر عثمان ایراد گرفتند. ابو الفدا می نویسد: فدك، صدقه ي پیامبر بود که فاطمه بعنوان ارث آن را
مطالبه کرد وبوبکر روایت کرد که پیغمبر گفته ": ما گروه هاي پیامبران ارث نمی گذاریمو آنچه بر جاي می گذاریم صدقه است
"ولی بعدها عثمان آن را به تیول مروان بن حکم داد و همچنان فدك در دست مروان و فرزندانش بود تا عمر بن عبد العزیز بر سر
کار آمد و آن را از دست خاندانش گرفته به حالت صدقه بودنبر گردانید.
بیهقی در سنن کبري 301:6 از طریق مغیره حدیثی درباره ي فدك آورده که در آن می خوانیم ": چون عمر زندگی اش سپري شد
مروان آن را تیول خویش گرفت " سپس گوید: شیخ گفت: مروان فدك را در ایام عثمان تیول خویش گردانید و گویا که او در
این باره روایتی را که از پیامبر رسیده تاویل کرده و دلیل خود گردانیده بود که می گوید ": چون خداوند طعمه اي به پیامبرش داد
تعلق به کسی دارد که پس از او به کار بر می خیزد " ولی چون خود عثمان با اموالی که داشت از آن بی نیاز بود آن را براي
خویشانش گذاشت و به این وسیله صله ي رحم کرد و دیگران بر آن رفته اند که غرض از این واگذاري، سپردن تولیت و سرپرستی
کار فدك بود و جاري بودن وراثت هم در آن اصلی نداشت. و به هزینه ي امور مسلمین می رسید و بههمان روش روزگار بوبکر و
عمر مورد استفاده
صفحه 15 از 167
[ [ صفحه 13
قرار می گرفت
ودر عقد الفرید 261:2 در زیر عنوان آنچه مردم بر عثمان عیب گرفتند می خوانیم: او فدك را- که صدقه ي پیامبر بود- تیول
مروان گردانید و چون افریقیه فتح شد یک پنجم غنائم آنرا بگرفت و به مروان بخشید
و ابن ابیالحدید در شرح خود 67:1 می نویسد: عثمان فدك را تیول مروان گردانید با آن که پس از وفات پیامبر (ص)
دخترشفاطمه (ع) یک بار بعنوان میراث و یک بار بعنوان هبه شدن آن به وي، آنرا مطالبه کرد و از دادن آن به او سرباز زدند.
امینی گوید: من نمی دانم کنه این تیول دادن و حقیقت این کار چه بوده زیرا اگر فدك، غنیمتی براي همه ي مسلمانان بوده- چنان
که بوبکر مدعی شد- پس چه علت داشت که آن را خاص مروان گردانند و اگر از حقوق ارثی خاندان پیامبر (ص) بوده- چنان چه
هم صدیقه ي پاك در خطبه هایش بر این امر استدلال کرد و هم پساز او امامان راهنما از عترت پاك پیامبر و پیشاپیش همگی
بزرگ ایشان امیر مومنان- در این صورت نیز مروان از ایشان نبوده و خلیفه حق بگذار و بردار در آن نداشته و اگر هم بخششی
ازپیامبر به جگر گوشه ي بی گناه و پاکدامنش بوده- چنان که هم خود آن بانو مدعی آن بود و هم امیر مومنان ودو فرزندشان و نیز
ام ایمن که پیامبر، بهشتی بودن او را گواهی کرده- گواهی دادند و شهادت ایشان به گونه اي رد شد که مورد پسند خدا و رسولش
نبود و اگر شهادت کسانی که آیه ي تطهیر درباره ي ایشان فرود آمده رد شود پس دیگر به چه چیز می توان اطمینان کرد و چه
دلیلی را مورد اتکاء می توان گرفت.
اگر این شیوه بپاید و دگرگونی در آن پدید نیاید.
نه بر مرده اي باید گریست و نه بر نوزادي شادي توان کرد.
و به هر حال که اگر فدك بخششی از پیامبر به فاطمهبود پس به مروان چه ارتباطی داشت و عثمان چه قدرتی بر آن می توانست
داشته باشد تا آن را تیول کسی گرداند. راستی را که خلفاي سه گانه تصمیماتضد و نقیضی را در مورد فدك به مرحله ي اجرا
گذاردند، ابوبکر آن را از اهلبیت گرفت و عمر آن را به ایشان
[ [ صفحه 14
باز گردانید و عثمان آن رابه تیول مروان داد و از معاویه به بعد هم که روزگار زورگویان می بود این بازي ادامه داشت و گرفته و
50 از برگردان پارسی غدیر گذشت هر یک از ایشان مطابق دلخواه و هوس - پس داده می شد و به طوري که در ج 14 ص 45
خویش تصمیمی را درباره ي آن عملی می کرد و در هیچ یک از اعصار به روایت بوبکر عمل نشد و اگر چه گروهی که پیرامون
او حاضر بودند بر شنیدن آن چه وي از پیامبر روایت کرد با او سازش نمودند و به ساخت و پاخت برخاستند، ولی کسانی که پس
از ويآمدند با کارهایشان و با تصمیمات رنگارنگ و یک بام و دو هوائی که درباره ي فدك گرفتند عملا آن روایت را باطل
قلمداد کردند.
بلکه خود بوبکر هم- به گونه اي که در جلد چهاردهم ص 44 به نقل از سیره ي حلبی گذشت- می خواست باطل بودن آن روایت
را عملا نشان دهد و این بود که سند مالکیت فدك را براي فاطمه زهرا نوشت. جز این که پسر خطاب او را از رایش بگردانید و آن
نوشته را پاره کرد. با توجه به این حوادث است که هم ارزشآن روایت و حد و مرزي را که به آن عمل می شده می توان دریافت
و هم ارزشاین تیول دادن ها را. که به زودي سخن امیر مومنان را درباره ي آن چه عثمان تیول و خاصه ي این و آن می ساخت
صفحه 16 از 167
خواهی خواند.
[ [ صفحه 15
برداشت