گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه تجارب الامم
جلد دوم
گزارش سومین وزیری ابو الحسن علی بن محمد بن فرات:





ابو الحسن علی بن محمد بن فرات سومین وزیری خود را در همان روز [1] آغاز كرد و خلعت پوشید. مقتدر بالله، محسن فرزند او را نیز از خانه‌شان در «سوق العطش» آورده با پدرش خلعت پوشانید. مقتدر در آن روز ابو القاسم بن حواری را به او نرسانید. فرزندان و كارمندان ابن فرات كم كم آشكار شدند و برخی از كارمندان حامد پنهان شده، برخی را محسن در همان راه، كه می‌آمد دستگیر كرد.
ابو علی بن مقله در سراسر دوران وزیری حامد، عهده‌دار بازرسی سواد زیر نظر علی بن عیسی بود، پس چون ابن فرات به وزیری نشست دلیری نموده پنهان نشد و به نزد ابن فرات رفت. او نیز با چشم پوشی ظاهری از دوستی او* با ابن حواری او را دستگیر نكرد، ولی پس از دستگیر كردن ابن حواری، او را نیز دستگیر كرد. ابن فرات سپس جابجا شده، به خانه پیشین خود در «مخرم» رفت و ابن حواری برای تبریك وزیری به نزد او رفت و مدتی دوستانه سخن گفتند. ابن فرات با وی تنها شده رایزنی كرد و ابن حواری با همه ترس از او كه در دل داشت، به ظاهر از وزیر شدن وی خشنودی نمود. كارمندان ابو القاسم ابن حواری به او پیشنهاد پنهان شدن كرده گفته بودند كه دعوت مقتدر تو را به جلسه به وزیری گماردن ابن فرات، با آگاهی از دشمنی میان شما، جز بد اندیشی نبود. ابن حواری گفت: اگر چنین بود مرا پیش از آن دستگیر می‌كرد. چون روز دوشنبه [2] آمد، ابن فرات [3] سوار شده به دار السلطان رفت. ابن حواری نیز برفت.
در آنجا به ابن فرات راه دادند و به ابن حواری ندادند و ابن حواری بترسید. ولی چون پیشتر با ابن فرات شرط كرده بود، كه او را به كاری همانند دوران دومین وزیریش
______________________________
[ (1-)]M : روز 21 ع 2- 311- خ 5: 169.
[ (2-)]M . چون پنجشنبه نه روز از ربیع دوم باقی بوده (خ 5: 169) پس دوشنبه پنج روز مانده از ع 2- 311 ه بوده است.
[ (3-)] وزراء: 39.
ص: 154
بگمارد، كار خود را به ابن فرات واگذارد زیرا كه دیدارهای او از ابن حواری در پنهان بود نه آشكار. پس چون ابن فرات از نزد مقتدر بیرون آمده تنها شد، ابن حواری به نزد او در آمد. ابن فرات با او گرم گرفته در همه كارها رایزنی كرده گفت: من پنج سال از كارها دور بوده‌ام. تو دست اندر كاری، می‌خواهم به من كمك كنی و حق دوستی بجا آوری! ابن حواری* سپاسگزاری كرد و از نیكخواهی دم زد. ابن فرات سخن به درازا كشانید و آنرا ناتمام رها كرده برخاست و به لب دجله به پائین آمده بر «طیار» خود سوار و ابن حواری، احمد بن نصر بازیار پسر برادر [1] ابن حواری، محمد بن عیسی داماد او، علی بن مامون اسكافی دبیر او، علی بن خلف نیرمانی، كه برادرش محمد بن خلف [2] با او پیوند وصلتی دارد، را نیز با خود سوار كرده همه را گرامی داشت.
می‌گفت و می‌خندید، تا به در خانه‌اش رسید. سپس به عباس فرغانی پرده‌دارش آهسته دستور داد ابن حواری و همه كارمندانش را دستگیر كند و همه را در اطاقی در خانه‌اش بازداشت كرد. ابن فرات در همین هنگام شفیع لؤلؤی را خوانده دستور داد خانه ابن حواری را زیر نگهبانی نهند تا چپاول نشود و گروهی سواره و پیاده با وی بفرستاد و دستور داد در خوراكی و آشامیدنی به وی گشایش دهند و خانه‌ای گشاده برای وی پاكیزه فرش كنند، دبیران و دوستانش را از وی دور داشت. ابن فرات برای مصادره بدو پیام داد و ابن قرابه میانجی ایشان شد كه هم با فرات نزدیك و هم با ابن حواری دوست بود، و پس از گفتگوها قرار شد هفتصد هزار دینار برای خودش تنها، غیر از دبیران و كارمندانش بپردازد، و شرط كرد كه احمد بن نصر بازیار آزاد شود تا پیش پرداخت را* كه دویست و پنجاه هزار دینار است بیاورد. [بازیار] آزاد شد و خانه ابن حواری و كارمندانش از زیر نگهبانی در آورده و به احمد بن نصر [بازیار] سپرده
______________________________
[ (1-)] در معجم الادباء 2: 124/ 5: 82 آمده است: پسر خواهر ابو القاسم بن حواری.
[ (2-)]M : ضد گنوسیست كه وزیر ابو ساج گنوسیست شد و نامه‌ای كیفر خواست مانند، علیه او نوشت (خ 5: 279 ببعد) كه او را مجبور به جنگ با قرمطیان كرد، و منجر به كشتن او شد (خ 5: 297).
ص: 155
شد.
ابن فرات دستور داد تا جاهای كارمندان حامد بازرسی شد. محسن در شكنجه كسانی كه به دست او می‌افتادند زیاده‌روی می‌كرد، تا آنجا كه ابن حماد موصلی را بیاورد و دستنوشته او را به بدهكاری دویست هزار دینار از او گرفت و او را به كسی سپرد تا از او بیرون آورد. شكنجه‌گر سیلی بسیار بر او زد، ولی محسن قانع نشد و او را به نزد خود آورده، آنقدر بر سرش زد تا خون از دهان و بینی او روان شد و بمرد.
محسن از پرخاش مقتدر ترسید، ولی او نه تنها پرخاش ننمود بلكه چند روز بعد او را خواسته «خلعت ندیمی» پوشانیده، ماهیانه دو هزار دینار افزون بر ماهیانه دیوانها كه می‌گرفت برایش نهاد. این رفتار، محسن را در شكنجه مردم دلیرتر كرد و مقتدر نیز در باز گذاردن دست او زیاده‌روی نمود، تا آنجا كه كنیزكان در تصنیف‌ها نزد او می‌خواندند: «احسن المحسن احسن».
او ابو الحسین محمد بن احمد بن بسطام داماد حامد بن عباس را كه پنهان شده بود دستگیر كرد، و در زیر شكنجه سخت نهاد، تا شصت هزار دینار بپرداخت و دستنوشت بدهكاری دویست هزار دینار بداد. غلام او «مرج» را نیز كه بسیار دوست می‌داشت* از او بگرفت. محسن گروهی دیگر را نیز دستگیر كرده خدمتكاران و غلامان زیبای آنان را با شكنجه از ایشان بگرفت.

دستگیری ابن فرات وزیر، حامد بن عباس را:

مقتدر با ابن فرات شرط كرده بود كه حامد را بیچاره نكند و تنها به بازپرسی از او درباره اندازه افزونی درآمد او از پیمانی كه بسته بود، بسنده كند، تا اگر بارای دبیران و دادرسان، بدهكار شد برخی از آن را بپردازد.
مقتدر می‌گفت: حامد به من خدمت كرد و جز ماهیانه یك سال از من چیزی نستد، او با من شرط كرد، كه او را به شكنجه‌گر نسپارم، او را بدهكار نخوانم. پس ابن
ص: 156
فرات ناچار شد او را بر پیمانكاری بخشهای واسط استوار بگذارد، و او را با بهترین القاب بخواند [1]. سپس چند برنامه نوشت و جدولها ساخت تا دلیلها برای بدهكاریهای بزرگ او فراهم آورده، به نمایندگانش نوشت كه از او مطالبه كنند و پیگیری نمایند، و هر گاه كوتاهی كند نگهبانی بر او بگمارند تا بدهی خود را برای هزینه مصالح و تخم دانه، بپردازد، زیرا هیچ چشم پوشی و تأخیر نتوانیم كرد «كه امیر المؤمنین اجازت نمی‌دهد كه پیمانی با او از سر گرفته شود». دوست ابن فرات نامه را در مجلسی آشكار كرد و گزارش آن به حامد رسید. حامد در واسط چنین وانمود كرد كه مقتدر در نامه‌ای از او خواسته است كه به بغداد شود، با همه دبیران و وابستگان و پیادگان خود از واسط بیرون آمد. فرش و ابزار و پوشاك به اندازه بسنده برای آن گروه برداشت.* دارائی و كالاهای گرانبهای خود را به دوستان مطمئن خود در واسط سپرد. هنگام بیرون آمدن، با بوق و كرنا مردم را آگاه كرده، گزارش آن را با پیك و كبوتر برای ابن فرات بفرستاده وابستگان خود را در زورق‌ها، سمیریه‌ها سوار كرده، چارپایان خود و وابستگان را در كرانه به راه انداخت. چون گزارش به ابن فرات رسید با پسرش محسن و یاران چاره‌جوئی كرد. ایشان از او خواستند تا به نزد مقتدر شده نامه حامد را به وی نشان دهد. مقتدر گفت: از كار او نا آگاه است، و نامه‌ای كه او ادعا كرده، ننوشته است. ابن فرات گفت: اگر چنین است باید نازوك [2] با گروهی از غلامان «حجریه»، سوار و پیاده [در كشتی] بر آب و بر چارپا [در خشكی] برود و حامد و كارمندانش را دستگیر كند. مقتدر اجازت داد. ابن فرات به خانه شد و به نازوك دستور داد برود و حامد و كارمندان او را دستگیر كند چنانكه كسی از ایشان
______________________________
[ (1-)] نگارنده تكمله می‌افزاید: ابن فرات پذیرفت، حامد را بر واسط باقی گذارد و به گرفتن خراج دیوانی بسنده كند، سپس از حامد خواستند كه هزینه سدبندیهای روزگار وزیری خاقانی را كه دویست و پنجاه هزار دینار از دولت گرفته، پس دهد و هزینه سد بندی‌ها را از مال خود دهد، نه از مال دولت، و این به تأخیر افتاد.
[ (2-)]M : فرمانده پلیس بغداد- خ 5: 162.
ص: 157
آزاد نماند. نازوك رفت ولی نابجا. همینكه نخستین گروه از كارمندان و چارپایان و غلامان حامد را دید دستگیر كرد. پس خبر به حامد رسید و پنهان شد. همراهان نازوك برخی ابزار و كالاهای گروه حامد* را چپاول كردند و در آن نامه‌ها و برنامه كارهای او را یافته به پایتخت بردند.
مقتدر دستور داد همه نامه‌ها و برنامه‌ها را به ابن فرات، و كالاها را به انبار و چارپایان را به اصطبل‌ها سپردند. ابن فرات در آن نوشته‌ها، به نامه‌هائی شگفت‌انگیز كه از طرفدارانش در بغداد به او رسیده بود دست یافت. پس همه را دستگیر كرد.
هنگامی كه گزارش آمدن حامد از واسط به سوی بغداد به ابن فرات رسید، دستور داد ابراهیم گهبذ حامد را در بغداد، به ظاهر زیر نگهبانی نهادند، و چون كارمندان حامد دستگیر شدند، ابن فرات به هشام دستور داد كه با گهبذ گاهی نرمش و گاه سختگیری كند و جای سپرده‌های حامد را بجوید. هشام چنین كرد و گهبذ به زودی خستوان شد كه حامد نزد او یكصد هزار دینار زر دارد و سوگند یاد كرد كه جز آن، نه از حامد، نه از وابستگان او، سپرده‌ای نزد او نیست. ابن فرات به او امان و نوید داد، كه او را به محسن نخواهد سپرد.
ابن فرات گزارش این یكصد هزار دینار را به مقتدر نداده بود كه حامد را به وی سپردند.
در ماه رجب [311] گزارشی پخش شد كه: حامد هنگامی پنهان شد، كه مقتدر به او نامه نوشت و بر آن گونه بیرون آمدنش از واسط پرخاش كرد و دستور داد، پنهان به بغداد آید تا مقتدر را مطمئن سازد و برای مبلغی كه می‌تواند* از ابن فرات و محسن و كارمندان و دبیرانشان بیرون آورد، به مقتدر دستنوشته دهد، تا مقتدر آنان را به حامد بسپرد [1].
______________________________
[ (1-)]M : پخش چنین خبر خود نشان دهنده نظر مردم آن روز بغداد درباره خلیفه نیمه گنوسیست فرزند معتضد است، كه در میان سنیان طرفدار فرزندان متوكل و مسلمان گنوسیست، دو دوزه بازی می‌نموده است.
ص: 158
پس محسن، فضل، حسین، حسن فرزندان ابو الحسن بن فرات و زنان و پیشتر دبیران ایشان پنهان شدند، و در خانه ابن فرات از دبیران كه هر روز بودند جز ابو القاسم ابن [1] زنجی كسی نماند، ولی دوران خوشبختی حامد سر آمده [2] بود. او در پوشاك ترسایان همراه نوكرش مونس به دار السلطان رفته به اطاق پرده‌داران كه نصر در آنجا بود درآمد. فارس بن رنداق برای او اجازت خواسته گفت: حامد بن عباس پشت در اجازت می‌خواهد كه به نزد استاد آید. نصر گفت: بگو بیاید. چون حامد به درون آمد، پیش از نشستن، نصر به او گفت: به كجا آمدی؟ حامد گفت: بنابر نوشته تو آمدم. نصر گفت: من به تو نوشتم كه بدینجا بیائی؟ او كه هنوز از جا برنخاسته بود، چنین پوزش خواست، كه مورد خشم خلیفه است. نصر از مفلح خواست كه بیاید.
او عهده‌دار گرفتن اجازه از مقتدر هنگامی كه در حرم است [3] می‌بود. مفلح آمد و نصر درباره حامد با وی سخن گفت: كه او اكنون شایسته دلسوزی است، كسی مانند تو باید با او خوشرفتاری كند و از كارهای گذشته او انتقام‌جوئی نكند.
حامد به مفلح گفت: به سرور من امیر مؤمنان* از گفته من بگو: من خشنودم كه در خانه امیر مؤمنان زندانی باشم چنانكه علی بن عیسی بود، و وزیر و محسن و دبیران در پیشگاه دادرسان و فقیهان و سرداران از من بازپرسی كنند، اگر بدهی بر من ثابت شد بپردازم، به شرط آنكه بتوانم از خود دفاع نمایم و جانم در امان باشد. مرا به دست محسن نسپرند، كه همان شكنجه‌ها به من پیر دهد، كه من به دستور امیر مؤمنان به او كه جوان بود دادم. من سالخورده و فرتوتم، اندكی شكنجه مرا می‌كشد. مفلح نوید همراهی داده، به نزد مقتدر رفته، سخنانی عكس آنچه نوید
______________________________
[ (1-)]M : او دبیری است نزدیك به ابن فرات كه خود و پدرش و بازیار در حضور حامد بن عباس وزیر بوده و داستانهائی درباره حلاج و آن مجلس نقل كرده‌اند (خ 5: 155- تا 161) در كتاب وزراء نیز از او نقل شده است (5: 185 پانوشت) مشكویه باز هم از وی نقلها آورده است. شاید او برادر ابو عبد الله زنجی، خ 5: 67 باشد.
[ (2-)] وزراء: 36.
[ (3-)]M : مفلح زنگی خواجه حرمسرا و دشمن حامد (خ 5: 168) است.
ص: 159
داده بود بگفت. آنگاه بانو [مادر] درباره حامد گفت: بد نیست كه در این خانه زندانی و بازپرسی شود تا جانش در امان باشد. مفلح گفت: اگر چنین شود، ابن فرات نمی‌تواند كاری انجام دهد، چون یاوه‌سرائی بسیار شده [1] مردم مالیات نمی‌پردازند. مقتدر به مفلح گفت: درست می‌گوئی. پس به او دستور داد كه برو به نصر بگو: حامد را به نزد ابن فرات بفرستد. مفلح نیز رفت. نصر به دلداری دادن به حامد پرداخته گفت: باید شما به نزد جناب وزیر بروی، مطمئن باش كه من تو را به خانه امیر مؤمنان باز می‌گردانم.
حامد از نصر خواهش كرد جامه‌ای برای او بیاورد تا پوشاك ترسایان را از تن بیرون آورد. مفلح نپذیرفته گفت: سرور به من دستور داد كه* با همان پوشاك او را ببرم كه آمده است. پس نصر میانجی شد و خواهش كرد تا اجازه تغییر پوشاك داده او را با ابن رنداق پرده‌دار بفرستاد. مفلح نیز دبیر خود را به نزد ابن فرات فرستاده مژده داد كه حامد اینجا است و مقتدر دستور داده است كه او را به وی بسپارند. ابن فرات از آنگاه كه از آمدن حامد به دار السلطان و پنهان شدن دبیرانش آگاه شد، در نگرانی و دلهره به سر می‌برد. چون پیام مفلح را دریافت كرد، اندكی آرام گرفته، نماز ظهر بگزارد و در دیوان بنشست، ولی كسی جز ابن زنجی نزد او نبود و با سستی به كار می‌پرداخت تا آنكه یكی از غلامان خبر داد كه یكی از «طیار [2]» های دولتی بر دجله می‌آید و به آبشخورخانه به خاك نشست.
پس دربانان خبر آوردند و ابن رنداق همراه حامد بن عباس به درآمدند. ابن فرات كه او را دید پرسید: چرا كارت را رها كرده آمدی؟ گفت: برای اجرای دستور نامه تو آمدم! گفت: اگر به دستور من آمدی، چرا به خانه من نیامدی؟ گفت: بی‌توفیقی من بود! حامد پی در پی ابن فرات را با «ك تو» بی‌لقب وزیری می‌خواند. ابن رنداق نیز یادداشت نصر پرده‌دار را به ابن فرات داد كه حامد را آورده است، او یادداشت را به ابن زنجی داده گفت: رسیدش را بنویس! او بنوشت و ابن رنداق گرفت
______________________________
[ (1-)]M : متن: لان الاراجیف قد كثرت ...
[ (2-)]M : نوعی قایق نهرپیما بوده است (خ 5: 59 پانوشت).
ص: 160
و از آن نشست برفت.
پس از رفتن ابن رنداق دل حامد بشكست و زبانش نرم شد و ابن فرات را با لقب وزیر خواند و فروتنی* آشكار كرد. ابن فرات به یحیا بن عبد الله قهرمان خانه‌اش دستور داد، خانه‌ای بزرگ را برای حامد به درستی فرش كند و خوراكی و آشامیدنی خوب و پوشاك شایسته برایش فراهم دارند و همانند دوران وزیری به او خدمت كنند، و در تنهائی دو سیاهپوست اعجمی [1] به خدمت او بگمارند، دستور داد، هنگام خوراك او را مأنوس دارد و میزبانان و آشپزان مورد اعتماد بدو دهد، یحیا نیز چنین كرد.

سنجش رفتاری كه با حامد كردند و آنچه او نمود:

هنگام عصر آن روز، عبد الله بن فرجویه و احمد بن حجاج بن مخلد، داماد موسا بن خلف بر حامد درآمدند. حامد در روزگار وزیری شكنجه‌ای به ایشان داده بود كه مانندش شنیده نشده بود، پس در آنچه كرده بود از او گله نمودند، او منكر شد كه ایشان را دیده باشد و چون پیگیری نمودند در پاسخ گفت: شما خیلی سخن می‌گوئید و من یك جمله می‌گویم: هر گاه آنچه من بنابه گفته شما با شما و مردم دیگر انجام داده‌ام فرایندی نیكو برای من داشته است، شما نیز پیش از آن را انجام دهید و اگر بد بود و مرا بدین روز نشاند، كه شما بر من چیره شده‌اید، پس شما از آن پرهیز كنید! خوشبخت كسی است كه از سرگذشت دیگران پند گیرد.* ایشان آن سخنان با ابن فرات گفتند. او سخن حامد را تأیید كرده گفت:
مردانگی و آزمودگی او انكارپذیر نیست ولی او مردی جهنمی است، خونریزی و شكنجه مردم بسیار كرده است.
ثابت [2] در كتاب تاریخ خود گوید: و این از شگفتیها است كه ابو الحسن بن فرات
______________________________
[ (1-)]M . متن: خادمین اعجمیین. گوئی برده هر چه نادان‌تر، پسندیده‌تر بوده است.
[ (2-)]M : همان ثابت بن سنان بن ثابت است (خ 5: 94 و پانوشت 564 491.
ص: 161
این سخن بگوید و سخن حامد را درست داند و حامد را برای شكنجه‌گری‌ها، جهنمی شمرد، ولی با همه بزرگواری و رادمنشی و خوشخوئی و گذشت درباره همه كس، چگونه به پسرش محسن پرخاش نمی‌كند، كه بر كارهای بسیار زشت حامد بن عباس [1] كه مورد خرده‌گیری است صدی صد [2] بیفزود، چرا به او نگوید: «خوشبخت كسی است كه از سرگذشت دیگری پند گیرد.»؟ كسی كه آگاهانه و پس از یادآوری، گامی ناشایست بردارد، دیگر است، و كسی كه نادانسته به كاری بد دست یازد دیگر [3].
ابن فرات سپس برای حامد پیام فرستاد كه باید به دویست هزار دینار بدهی. اقرار كند، كه یكصد هزار آن نزد گهبذ او، ابراهیم بوده است، زیرا او دانسته بود كه گهبذ بدان اعتراف نموده است. محسن از راه مونس، خادم حامد نیز به چیزی دست یافته، برای مقتدر نوشته بود كه او بی‌شكنجه و بازپرسی بدان خستوان شده است*. او مقتدر را به دارائی بسیار حامد بر سر طمع آورد، و از مونس پس از شكنجه‌های بسیار چهل هزار دینار بگرفت. گروهی از وابستگان او نیز به مجازاتهائی دیگر محكوم و مصادره شدند. ابن فرات حامد را در پیشگاه فقیهان، دادرسان، دبیران [4] بازپرسی نمود و به
______________________________
[ (1-)] ن. ك: وزراء 105.
[ (2-)]M . متن: و قد زاد علیها للواحد واحدا ...
[ (3-)]M . برای شكنجه‌گری محسن ابن فرات به دستور خلیفه، ن. ك: خ 5: 175/ 185 و 232 و 199.
[ (4-)] نگارنده تكمله می‌افزاید: كه در میان آنان نعمان بن عبد الله دیده می‌شد. او به تازگی از كار دولتی توبه كرده بود و با طیلسان به آن نشست درآمد. بازپرسی ابن فرات از حامد به درازا كشیده، به او گفت: پیمانی كه تو در دوران وزیری خاقانی سال 299 ه. بستی، از دیدگاه فقیهان و دبیران نادرست است، زیرا تعهدی ناشناخته است، كه تو بهای غله‌ای كشت ناشده را تعهد نموده‌ای. حامد گفت: تو خود نیز چنین پیمانی را درباره كارگزاری صدقات و روستاهای بصره و سواد دجله. با من بسته‌ای! ابن فرات گفت: در بصره غله اندك است و تو بهای میوه را تعهد كردی نه غله را. حامد گفت: چه كسی فروش میوه درخت را پیش از رسیدن روا و در كشتزار ناروا می‌داند؟ پس محسن به حامد گفت: كلوذانی [خ 5: 146:
كلواذی] دبیر تو و دبیران وی درباره آن پیمان بر ضد تو گواهی می‌دهند. گفت: ایشان همگی اكنون دبیران وزیر هستند ... (در متن سفید است) ابن فرات از استدلال بماند و حامد گفت: پس
ص: 162
حامد اجازت داد، از خود به خوبی و به درازا، دفاع كند، تا آنكه یك جدول [1] از درون صندوقهای غریب غلام حامد به دست ابن فرات افتاد. این غلام فروشنده غلات حامد در «فرضه [2]» بود. آنرا به آگاهی حامد رسانده، غریب را نیز بیاوردند و درست بودن جدول را پذیرفت، و این، پیآمد یك فراموشكاری از حامد بود، او همه ساله جدولها و برنامه‌های كار خود را به آب دجله می‌ریخت. پیشآمد امسال از یاد او برد كه این جدول را كه دربارها بسته شده بود از غلام بگیرد. بهای گندمی كه در آن یك سال در آن جدول نوشته شده بود، پانصد و چهل و اندی هزار دینار، غیر از جو چارپایان بود، كه برای پایتخت فرستاده بود. پس آشكار شد كه سود آن پیمان از دو برابر افزون می‌باشد، و اینكه او نرخهای سال بعد را كمتر نوشته، و سالهای پس از آن همگی بیش از آن است. پس استدلال ابن فرات ضد حامد راست آمد و دستنوشت دادرسان و دبیران و شفیع لؤلؤی بر درستی آن گرفته شد.
ابن فرات* در بازپرسی نرم بود و بد نمی‌گفت، و جز دلیل محكوم كننده حامد نمی‌آورد و اجازه می‌داد هر چه می‌تواند، به سود خود، از آن دلیل بیرون آورد. ولی
______________________________
[ ()] چرا خودت پیمان مرا در دومین وزیری خودت پذیرفتی؟ ابن فرات گفت به همین دلیل امیر مؤمنان مرا به زندان افكند. حامد چند دلیل كه داشت بیاورد، ابن فرات گفت: من صندوقهای تو را گشتم و آنچه می‌گوئی نیافتم! اكنون دستور می‌دهم بیاورند و جستجو كنیم! حامد گفت: جستجو، پس از بازرسی وزیر و باز كردن قفلها به دست نازوك، چه سود دارد؟ ابن فرات شرمگین شد و مردم از توانائی حامد در استدلال در شگفت شدند.
نگارنده تكمله می‌افزاید: محمد بن عبد الله نصرانی پرده‌دار او و حسن بن علی خصیب دبیر او نیز هشتاد هزار دینار مصادره شدند. خصیب در بازپرسیها سخنانی بی‌پرده با حامد گفت كه هیچ دبیر با صاحب دیوان نگفته است، پس ابن فرات مال مصادره او را بدو پس داد.
//M چشم گیر است كه چون نگارنده تكمله سنی است از حامد و مشكویه گنوسیست از ابن فرات جانبداری كرده‌اند.
[ (1-)]M . متن: اخرج این الفرات عملا وجده فی صنادیق ...
[ (2-)]M :FOrza بندری در كنار نهر فرات است (منتهی الارب).
ص: 163
پسرش محسن، پیش روی شنوندگان بدترین ناسزاها را به حامد داده می‌گفت: از تو پولی بیرون نمی‌آید مگر با همان شكنجه‌ها كه خودت به مردم می‌دادی! نیز می‌گفت:
من دستنوشت می‌دهم كه هر گاه حامد به من سپرده شود دو میلیون دینار نقد از او بگیرم و اگر نتوانم كشته شوم. پدر محسن او را از ناسزا گفتن باز می‌داشت ولی سود نمی‌كرد.
حامد گفت: وزیرا! [پسرت] دشنام بسیار به من گفت و من بردباری كردم، این شكیبائی نه برای او بلكه به گرامی داشت مجلس وزیر است. چیزی جز مرگ بدتر از آنچه بر من می‌گذرد نیست، تا از آن بترسم، هر گاه بزرگداشت مجلس وزیر را بر خود واجب نمی‌شمردم به او پاسخ می‌گفتم.
ابو الحسن [وزیر] سوگند یاد نمود كه اگر محسن دوباره به حامد بد گوید من نزد خلیفه، از بازپرسی كنارجوئی خواهم نمود، پس دیگر دشنام نداد ولی در چند بار كه او را به بازپرسی آورد [1] پسین پاسخ او آن بود كه چیزی ندارد و همه دیه‌ها و مستغلات خود و خانه و فرشها را فروخته و بیچاره شده است.
چون ابن فرات راه را بسته دید او را به خانه یكی از زنانش برد كه كسی جز ایشان نبود و با او با نرمی سخن گفته سوگند یاد نمود كه هر گاه دارائی خود را به درستی نشان دهد، او را به «محسن» نخواهد سپرد و از خانه خود بیرون نخواهد فرستاد* و از جانش نگهداری خواهد كرد. آنگاه حامد می‌تواند به خانه خود رود و محترم زندگی كند، و می‌تواند عهده‌دار فارس یا استانی دیگر شده بدانجا شود، و خادمی از سوی سلطان جان او را نگهبان باشد، و برای درستی این سخن سوگند یاد كرده سپس گفت:
من می‌دانم كه تو با امیر مؤمنان درباره من پیمان بسته بودی و من جان خویش به هفتصد هزار دینار باز خریدم و بی‌فشار پرداختم تا از چنگ تو رها شوم. تو همه نیكویهای من و برادرم [2] را به خودت به فراموشی سپردی. اكنون خلیفه بر آنست كه تو را به
______________________________
[ (1-)] ن. ك: روایت ابو القاسم زنجی در «وزراء: 174».
[ (2-)] برای داستان حامد [بن عباس وزیر بر كنار شده] با اسماعیل بن بلبل كه مورد اعتماد ابو العباس [برادر] بن فرات بود، ن. ك: فرج بعد الشدة 1: 114 [M و پانوشت خ 5: 170].
ص: 164
«محسن» بسپرد و او جوانی است كه از تو شكنجه‌هائی دیده كه هیچ وزیر یا وزیر زاده مانندش را نچشیده. من چنین می‌بینم كه تو جان خود را در برابر دارائی خود خریداری كنی، تا از سپردن به محسن رها شوی و بدان سوگندان یاد نمود. حامد كه به گفته او باور كرد، گنجینه‌هائی را كه پانصد هزار دینار در آنها به دست خود در چاه‌ها زیر خاك كرده بود، نشان داد و خستوان شد كه نزد كسانی از بزرگان و شهود، نزدیك سیصد هزار دینار سپرده دارد، در واسط نیز پوشاكها و عطر سپرده دارد، ابن فرات بزودی دستنوشتی از او گرفته دور از چشم محسن به نزد مقتدر رفته او را آگاه كرد و مقتدر خرسند شد و نوید داد تا آن گروه از یاران نصر پرده‌دار و شفیع لؤلؤی [1] را كه [بیرون آوردن پول از آنان را] ضمانت كرده بود به وی بسپارد*.
ابن فرات پیشنهاد نمود تا شفیع به واسط رود و آن سپرده‌ها را بگیرد. شفیع رفته سپرده‌ها را گرفته، گنجینه‌ها را در آورده به نزد مقتدر بیاورد.
حامد در خانه ابن فرات مطمئن بماند، تا محسن به وسیله مفلح از مقتدر خواست كه با فرمانی پدرش را وادار كند او را بر دیوانها و دیگر كارهای كشوری جانشین خود سازد. مفلح نامه‌هائی از مقتدر برای ابو الحسن ابن فرات آورد و برد، تا ابن فرات از پسرش آزرده شد [2] و كشاكشها رفت تا آنكه به محسن خلعت پوشانیده شد و پدرش و سرداران با وی سوار شده، پدر به خانه خود و محسن به خانه خویشتن رفتند. سپس محسن با پدر سوار شده به دار السلطان رفتند و محسن در پیش پدر به مقتدر گفت: حامد هنوز دارائی بسیار از مصادره‌ها دارد، هر گاه به من واگذار شود، من پانصد هزار دینار از او بیرون می‌آورم. مقتدر به ابو الحسن دستور داد حامد را به محسن سپارد. ابن فرات گفت: من به او قول داده‌ام كه او را نسپارم، آنقدر
______________________________
[ (1-)]M : نصر پرده‌دار و شفیع از سرداران غلامان «حجریه» اند كه همگی سنی ضد گنوسیست بوده، كه همیشه خلیفگان بغداد از ایشان برای تحریك سنیان بغداد بر ضد مسلمان گنوسیست ایرانی استفاده می‌كرده‌اند و نمونه آنرا در خ 5: 235 به بعد می‌بینیم.
[ (2-)]M : ناسازگاری این پدر و پسر در ایده‌ئولژی نیز دیده می‌شود. محسن گنوسیست تندتر و خشن‌تر از پدرش و طرفدار شلمغانی بود (خ 5: 215) مشكویه نگارنده كتاب نیز همیشه از پدر جانبداری می‌كند.
ص: 165
محسن اصرار كرد تا مقتدر به گونه‌ای دستور داد كه ابو الحسن نافرمانی نتوانست كرد و او را تحویل داد. محسن حامد را به خانه خود برده خواستار مال شد و او را رنج داد، ولی حامد ایستادگی كرد كه چیز برایم نمانده است! محسن دستور داد پنجاه تو سری بر او زدند، تا مانند بیهوش بیفتاد، او باز* می‌زد تا دوباره به زبان آمده گفت:
از من چه می‌خواهی؟ گفت: دارائی تو را. گفت: چیزی جز دیه خودم نمانده است! گفت: یك وكالتنامه برای ابن مكرم بنویس! (احمد بن كامل [1] دادرس نیز حاضر بود) و به وی وكالت ده كه آنرا بفروشد. حامد آنرا نوشت و گواهان گواهی بر آن نوشتند.
رفتار محسن پس از آن با او بسیار اهانت آمیز و ذلت بار و مسخره بود. سپس او را به یك خادم سپرد، تا با پنج سوار و ده پیاده، به واسط ببرند، تا دیه‌ها و املاك خود را بفروشد.
در بغداد چنین شهرت یافت كه حامد، در شب پیش از رفتن به واسط تخم مرغ خواسته بدو داده‌اند و برای افطار ده تخم را خاگینه [2] كرده و خادم محسن در آن زهر می‌ریزد، كه پس از خوردن فریاد كشیده، اسهال گرفته است، خادم او را با همان بیماری به محمد بن علی بزوفری سپرده و در خانه او در واسط فرود آورده و خود بازگشته است. حامد بیش از یكصد بار به سر قدم رفت و خوراكی جز «كاچی جو» [3] نخورد.
بزوفری از ترس تهمت، دادرس واسط و گواهانی را بخواند و گواهینامه‌ای نوشت كه: «حامد با بیماری اسهال سخت كه در راه بغداد گرفته بود، به واسط رسیده، به بزوفری سپرده شد. اگر او بدین بیماری اسهال بمیرد مرگ* او طبیعی بوده، بزوفری در آن دستی ندارد». نامه را به حامد نشان داد و او به ظاهر با این گواهینامه‌ها هماهنگی نشان داد، ولی همینكه دادرس و گواهان آمدند، حامد به ایشان گفت: ابن فرات كافر فاجر رافضی [4] آشكار، با من پیمان بست و سوگند بیعت و طلاق یاد نمود كه
______________________________
[ (1-)]M : ابو بكر احمد (260- 350 ه) استاد مشكویه و شاگرد طبری م 310 است (خ 6: 243).
[ (2-)]M : متن و تحسی منه وقت افطاره عشر بیضات ...
[ (3-)]M . متن: «و لم یتغد الا بسویق السلت.» نیز ن. ك: خاندان نوبختی. ص 100.
[ (4-)]M : در خ 5: 170 پانوشت نیز این نسبت به ابن فرات داده شده است.
ص: 166
هر گاه همه دارائی خود را بدهم، مرا به پسرش محسن نسپارد و مرا شكنجه ندهد و به خانه باز گرداند و بالاترین كارها را به من واگذارد، اكنون كه همه دارائی خود را دادم مرا به پسرش محسن سپرده، شكنجه‌های سخت به من داده، همراه فلان خادم مرا بدینجا گسیل داشت و با فریب در تخم مرغ به من زهر خورانید تا اسهال گرفتم.
بزوفری تا كنون در خون من انباز نیست ولی او به من زیانها رسانیده، مقداری از دارائی مرا هنگام فروش برای مصادره به درون دست‌برنجن‌های فرسوده جاسازی كرد، و هر یك از آنها را پنج درم بها داد، و برخی از آنها را برای خود خریداری كرد، كه سه هزار دینار كالا را در بر می‌داشته است. اینكه آنچه را به شما گفتم گواهی نمائید.
آنگاه بزوفری دانست كه كاری نادرست انجام داده است. خبرگزار واسط همه گفته‌های حامد را برای ابن فرات به بغداد فرستاد.
حامد بن عباس در شب سیزدهم رمضان سال 311 ه درگذشت*.

روند كار علی بن عیسی كه به سپردن وی به ابن فرات انجامید [1]

چون مقتدر علی بن عیسی را دستگیر كرد و به زیدان قهرمانه سپرد، به او پیام داد كه صورت دارائی خود را بدهد. او در یادداشتی پاسخ داد كه نمی‌تواند بیش از
______________________________
[ (1-)] داستان سرگذشت علی بن عیسی تا هنگام تبعید او به مكه در كتاب وزراء 308- 289 نیز دیده می‌شود.//M : دو طرف این كشاكش علی بن عیسی و «بنی بن نفیس» هستند كه دومین ایشان یك مولا (برده آزاد شده) سریانی در باری و سنی متعصب است كه داماد فاطمه قهرمانه مقتدر بود. (خ 5: 81)، علی بن عیسی وزیر ایرانی نیمه سنی و نیمه گنوسیست است. او از یك سو در كودتای ابن معتز ناصبی شركت داشت (خ 5: 61) و از یك سو از حلاج شیعی گنوسیست دفاع كرده از دادگاه او به 309 ه كناره‌گیری كرد (خ 5: 155) او مردی میانه رو بود، نه تشیع ابن فرات را داشت و نه مانند حامد بن عباس به تسنن سلفی پایبند می‌بود.
او دو بار در سال 311 ه به اعتراف خود (خ 1: 196) با قرمطیان پیوند داشته و یك بار به سال 316 ه به داشتن چنان پیوندی متهم شده است (خ 5: 308- 309)- خ 5: 57.
ص: 167
سه هزار دینار بپردازید.
در این میان خبر رسید كه ابو طاهر سلیمان بن حسن جنابی [گناوه‌ای قرمطی] سحرگاه دوشنبه پنج روز مانده از ربیع دوم با یك هزار و هفتصد پیاده بر بصره یورش آورده، شبانه نردبانهائی بر دیواره شهر نهاده، بالا آمده، به شهر در آمده، دروازه‌بانان را كشته، دروازه را باز كرده، میان دو لنگه در، شن و ریگ كه بر شتران آورده بودند، ریختند تا درها بسته نشود. سبك مفلحی والی بصره، جز سحرگاه دوشنبه آگاه نشد.
تازه هنگامی كه شنید پنداشت تازیان بیابان‌اند و با گردن فرازی به جلو ایشان رفت و پس از یك جنگ سخت سبك كشته شد و ابو طاهر شمشیر در میان مردم بصره نهاد و «مربد» و بخشی از مسجد آدینه و مسجد قبر طلحه را به آتش كشید، ولی به خود قبر دست‌نیازید. مردم به كشتزارها گریخته چند روزی جنگیدند، تا از ترس شمشیر خود را به آب زده و بسیاری خفه شدند و ابو طاهر هفده روز* در بصره بماند. هر چه توانست از كالا و زنان و كودكان را دستگیر كرده بر شتران بار كرده به شهر خویش برد.
چون ابن فرات گزارش یورش قرمطیان را بر بصره شنید، بنی بن نفیس [1] و جعفر زرنجی را به بصره گسیل داشت و محمد بن عبد الله فارقی را به معونت بصره گمارده خلعت پوشانید و ایشان با طیارها و شذاها [2] سرازیر برفتند، سپس گزارش آمد كه پس از بیرون شدن ابو طاهر جنابی از بصره بدانجا رسیده، فارقی و مردانش بمانده، بنی بن نفیس و زرنجی باز گشته‌اند.
بنی بن نفیس گروهی از قرمطیان را به بغداد گسیل داشت كه می‌گفت بدو پناهنده شده‌اند و مدعی بودند كه علی بن عیسی به ایشان نامه نوشته كه به بصره در آیند، و چند بار برای ایشان پیشكشها و جنگ افزار فرستاده است. چون به بغداد رسیدند، ابن فرات داستان را به مقتدر گزارش داد.
______________________________
[ (1-)]M : از غلامان دربار و داماد (شوهر دختر) فاطمه قهرمانه مقتدر بود (خ 5: 81).
[ (2-)]M : دو گونه قایق نهر پیما. ن. ك: خ 5: 59.
ص: 168

بازپرسی ابن فرات از علی بن عیسی‌

چون ابن فرات گزارش پیوند علی بن عیسی با قرمطیان را به مقتدر داد، مقتدر به وی دستور داد او را برای بازپرسی و رو به رو كردن با قرمطیان بیرون آورند [1]. ابن فرات نیز چنین كرد.
علی بن عیسی گفت: هر كس مانند من زیر خشم سلطان باشد مردم چنین دروغها* برایش خواهند بافت، به ویژه اگر وزیر نیز از وی دلگیر و خشمگین بود. ابن فرات درباره كارگزاریها نیز از او بازپرسی نمود.
یكی از موارد بازپرسی [ابن فرات از علی بن عیسی] درباره مادرائیان بود كه گفت: ابن بسطام [2] در روزگار دومین وزیری من دستنوشت صلحنامه آن دو را از بدهكاری خراج و روستاهایشان در مصر و شام و درآمدهائی كه در مدت عهده‌داری آنجا در نخستین بخش روزگار تو داشتند، به مبلغ دو میلیون و سیصد هزار دینار گرفته بود، و به روزگار من نزدیك پانصد هزار دینار پرداختند. همینكه تو كار دیوانها را به دست گرفتی، ابن بسطام را بر كنار كردی و آن دو كارگزار را به كار گماردی، كه آشكارا مال دولت را خورده بودند [3] پس نامه‌ای از گفته امیر مؤمنان نگاشتی كه همه آن بدهكاریها را از ایشان می‌زدود. سپس مدعی شدی كه امیر مؤمنان چنان دستور داده است، و چون من آنرا به امیر مؤمنان بازگو كردم، گفت چنین دستوری نداده است [4]! من گمان نمی‌كنم كسی دیگر به چنین كار دست یازد. علی بن عیسی پاسخ داد: من در آن هنگام دبیر
______________________________
[ (1-)]M . علی بن عیسی در 21 ع 2- 311 به زندان افتاده بود (خ 5: 169).
[ (2-)] ابو القاسم علی بن احمد. ن. ك: صله عریب: 65، پ 6841.
[ (3-)]M : ن. ك: خ 5: 203 بازپرسی ابن فرات از همین مادرائی، درباره خراج مصر و شام.
[ (4-)]M : چون خلیفه می‌خواست دو طرف را داشته باشد، دو سره بازی می‌كرد. و گاهی دستور خود را نیز انكار می‌كرد (خ 5: 179 پانوشت) و هر گاه كسی مچ خلیفه را می‌گرفت به شلاق محكوم می‌شد (خ 5: 233).
ص: 169
حامد بن عباس و جانشین او بودم، امیر مؤمنان دستور داده بود كه گفته‌های او را بپذیرم. حامد به من گفت: امیر مؤمنان دستور داده است كه این بستانكاری از این دو كارگزار زدوده شود، و یادداشتی در این باره بنوشت و من زیر یادداشت حامد نوشتم: دستور اجرا شود و این وظیفه هر جانشین وزیر می‌باشد. ابن* فرات گفت: تو همیشه مخالف و دشمن حامد بودی و كوچكترین نادرستی او را در قیمت گذاری در پیمانها بزرگ می‌نمودی تا آنجا كه كشاكشهای شما دو تن زبانزد مردم شده بود [1]. پس چرا درباره این دارائی هنگفت، از امیر مؤمنان اجازت دریافت نكردی؟ علی بن عیسی گفت: من در هفت ماه آغاز كار دبیر حامد بودم و سپس امیر مؤمنان چنان دیدند كه بر من اعتمادی بیشتر بنمایند و این پیشامد برای مادرائیها در آغاز كار حامد بود. ابن فرات گفت:
هنگامی كه امیر مؤمنان بر تو اعتماد كرد چرا این نادرستی حامد را به او تذكر ندادی؟
گفت: من از این كار چشم پوشیدم، زیرا من در ذی قعده [سال سیصد و شش حسین ابن احمد مادرائی] را به پیشگاه امیر مؤمنان برده، دستنوشت او را برای پیمان خراج و روستاها در مصر و شام گرفته بودم، كه غیر از هزینه‌های جاری و ماهیانه سپاهیان در آن بخشها، یك میلیون دینار درست، بی‌كاهش یك درم به بیت المال برساند. من پیش از آن دستنوشت او درباره هزینه‌های جاری و ماهیانه سپاهیان هر بخش را نیز، جدا جدا، از او گرفته بودم* كه در «دیوان مغرب» موجود است و این بالاترین كاری بود كه من توانستم انجام دهم. ابن فرات گفت: تو از كودكی دفتر داری كرده‌ای! سالهای بسیار «دیوان مغرب» را راه می‌بردی، سپس سالهای دراز وزیر شدی و كار كشور را می‌گردانیدی، آیا هیچ شنیدی كسی، یك بدهی نقدینه را، با بدهی مدت دار، عوض كند و بر پیمانی امید بندد؟ گو اینكه تو همچنانكه گفتی، چشم پوشی را در سیاست درست یافتی، ولی آیا تو در مدت پنج سال كشور داری بدهی او را برابر آن پیمان دریافت كردی؟ او در پاسخ گفت: مقداری از بدهی این پیمان در نخستین سال به ما رسید، سپس علوی [2] از آفریقا یورش آورد و بر بیشتر سرزمین مصر چیره شد. مونس
______________________________
[ (1-)]M : ن. ك خ 5: 147.
[ (2-)] مهدی عبید الله. ن. ك: صله عریب: 51 پ 6828.
ص: 170
مظفر برای جنگ با او گسیل شد. پس از آن بیشتر، آن مال به ماهیانه سپاهیان و دیگر هزینه‌های سپاه می‌رسید. باقی آن پول نیز در اثر برداشتهای علوی از بخشهای همسایه مصر كاهش یافت. ابن فرات گفت: ولی علوی از ماه صفر سال [سیصد و] نه گریخته است، پس باید این پیمانكار خراج دو سال پس از آن را بپردازد. آیا دو میلیون دینار را از این پیمانكار گرفتند؟ پاسخ [علی بن عیسی] نگاهداری نشده است.
[ابن فرات] در پایان گفت:* امیر مؤمنان دستور داده است دارائی كه با خیانت به او گرد آورده‌ای، از تو خواسته شود، پس بی‌فشار بدانها خستوان شو! و جان خویشتن از شكنجه برهان! علی بن عیسی گفت: من از توانگران نیستم و نمی‌توانم بیش از سه هزار دینار بپردازم.
سپس درباره حقوق وابستگان از او بازپرسی نموده گفت: تو ماهیانه بانوان و فرزندان و پادوها و سواران [دربار] را كه من پنج سال در نخستین و دومین دوران وزیری و كشورداری خود به مبلغ چهل و پنجهزار دینار در ماه، از برداشت دیه‌ها و املاك ویژه دربار می‌پرداختم نداده‌ای. این پول در یك سال به پانصد و چهل هزار دینار، و در همه این مدت به شش میلیون دینار می‌رسد. تو آنها را یا خورده و یا نابود كرده‌ای! علی بن عیسی گفت: آنچه را من از این دیه‌ها برداشت كرده‌ام و از دادن آن به بی‌نیازان [دربار] جلوگیری كردم، به درد كمبود درآمد از هزینه زدم، تا بودجه برابر باشد و نیازی به دست یازیدن به «بیت المال ویژه» نباشد. من برداشت و هزینه كردن آن چهل و پنجهزار دینار را كه تو به وسیله كارگزاران از درآمد پیشكشها، برداشت می‌كردی، نیز نادرست دانستم به آنان دستور دادم آنها را نگیرند و بزدایند، زیرا راهی برای هدر دادن دارائی دولت و ستم بر مردم می‌بود* كه كشور را به ویرانی می‌كشید. دست و دل باز بودن تو در هزینه از آن بود كه هر گاه «بیت المال همگانی» كم داشت به «بیت المال ویژه» حوالت می‌دادی، تو وابستگان [دربار] را خشنود می‌نمودی و بیت المال را نابود! و این گونه سخنان تكرار می‌شد.
سپس درباره پیشكشها و جنگ افزار، كه برای قرمطیان فرستاده و نامه‌ها كه
ص: 171
داد و ستد كرده و دیدارها كه با آنان داشته [1] بازپرسی نمود. او در پاسخ گفت: من با ایشان نرمش می‌نمودم تا ایشان را به فرمانبری وادار كنم و از چپاول حاجیان و یورش بر بخشهای كوفه و بصره باز دارم. در مدت حكومت من دو بار این كار رخ داد، و ایشان شماری از اسیران مسلمان را آزاد كردند. ابن فرات گفت: چه گناه بزرگتر از اینكه توبه مسلمانی ابو سعید [جنابی] و یارانش گواهی دهی و با ایشان كه منكر قرآن و پیامبری پیامبر (ص) اند، عمان را ویران كرده، مردمش را كشته و اسیر كرده‌اند، نامه‌ها داد و ستد كنی ولی ماهیانه دروازه بانان بصره را به تاخیر اندازی تا پراكنده شوند و قرمطیان بدانجا در آیند و مردمش را بكشند. او نیز در پاسخ استدلالها آورد كه گفتن آن به درازا می‌كشد.
نصر پرده‌دار و محسن [پسر وزیر] از ابن فرات خواهش كرده، تنها با علی بن عیسی دیدار و درباره مصادره گفتگو كردند و او پذیرفت سیصد هزار دینار بپردازد كه یكصد هزار دینار آن را تا یك ماه پس از روز بیرون آمدن از دار السلطان و رسیدن به جائی امن كه بتواند به مردم دست یابد، بدهد*. ابن فرات دستنوشت او را بدان بگرفت و برای مقتدر فرستاد و او پذیرفت. سپس ابن فرات نامه‌هائی از سوی خود برای صاحبان دیوانها فرستاده در آن از خیانت علی بن عیسی و دزدی او و پذیرش او مصادره را یاد كرده بود.
ابو الفراج بن ابو هشام [2] از ابن مطوق نقل كرد كه ابو الحسن علی بن عیسی از ابو الحسن بن فرات خواهش كرده بود كه از درآمد سال 311 او از دیه خود چشم پوشد تا آنرا برای مصادره بپردازد، ابن فرات گفت: مبلغ این درآمد پنجاه هزار دینار است [3]. علی بن عیسی گفت: من آنرا به بیست هزار هم می‌پذیرم كه ارزشی كمتر دارد،
______________________________
[ (1-)]M : علی بن عیسی در جای دیگر نیز به سال 316 ه به همكاری با قرمطیان متهم شده است (خ 5: 308- 309).
[ (2-)]M : متن: ابو الفرج بن هشام و در خ 5: 200 و 265/ و جز آن ابن ابو هشام است و این درست است.
[ (3-)] برای این داستان، ن. ك: وزراء: 295.
ص: 172
ولی پس از تبعید او به مكه، نزدیك پنجاه هزار دینار از آن برداشت شد.
ابو الفرج می‌گفت: از «همانی» واسطی شنیدم كه ابو الحسن علی بن عیسی به ابو عبد الله بریدی پرخاش كرد كه: ای ابو عبد الله آیا از خدا نترسیدی در دار السلطان در برابر همه ما آن سوگندان یاد كردی كه، برداشت تو و برادرانت از آبادی خودتان در واسط، ده هزار دینار است، در صورتی كه «همانی» در جدولی كه برای من فرستاد آنرا سی هزار دینار نوشته است.
ابو عبد الله [بریدی] گفت: من در این رفتار از سرور خود [علی بن عیسی] پیروی كردم كه چون ابو الحسن بن فرات، مبلغ برداشت او را از دیه خود پرسید، در پاسخ راست نگفت و پنهانكاری كرد*. من می‌دانم كه مردی دین‌دار چون او اگر «تقیه» از ترس ستمكار را جایز نمی‌دانست، آن سوگند را یاد نمی‌كرد. گوئی با این پاسخ سنگی بر دهان علی بن عیسی زد. تجارب الامم/ ترجمه ج‌5 172 بازپرسی ابن فرات از علی بن عیسی ..... ص : 168
باز گردیم به دنبال گزارش رفتار علی بن عیسی و ابن فرات: مقتدر از سپردن علی ابن عیسی به ابن فرات خودداری كرد. علی بن عیسی گفت: من تا از خانه خلیفه بیرون نروم نمی‌توانم مجازاتها را بپردازم. محسن دو بار او را بیاورد و با خوشزبانی از او پول خواست ولی او جز بهای یك خانه كه فروخت چیزی نداد، پس محسن او را به زنجیر كشید. هنگامی كه نصر [حجری پرده‌دار] چنان دید از آنجا بیرون رفت.
و چون محسن از او خواستار مال شد، گفت: اگر می‌توانستم كه به زنجیر كشیده نمی‌شدم. محسن جبه پشمین [1] بدو پوشانید ولی او بر سخن خود ایستادگی كرد، پس ده سیلی بر روی او زدند. نازوك [2] از جا برخاست كه برود. محسن پرسید: چرا می‌روی؟
گفت: نمی‌خواهم شكنجه این پیرمرد را ببینم! علی بن عیسی را به زندان باز گردانیدند.
چون گزارش شكنجه علی بن عیسی به ابو الحسن بن فرات رسید خشمگین شده به پسرش گفت: تو با این كار بر ما جنایت كردی، بهتر بود به زنجیر كردن او بسنده می‌كردی!
______________________________
[ (1-)]M وسیله‌ای برای شكنجه بود كه در پانوشت خ 5: 170 و 388 یاد شده است.
[ (2-)]M : از سرداران غلامان حجری خ 5: 330 و رئیس پلیس بغداد خ 5: 162.
ص: 173
سپس نامه‌ای به مقتدر نوشته برای علی بن عیسی میانجی‌گری كرده گفت: از هنگامی كه شكنجه او را شنیدم چنان اندوهگین شدم كه خوراك نمی‌توانم خورد، زیرا كه او از پیر دبیران است، به امیر مؤمنان خدمت كرده*، به خانه‌اش پناهنده است. هر انسان گناه می‌كند، گذشت شایسته امیر مؤمنان است. سپس خواهش نمود كه زنجیر و جبه پشمین را از او دور كنند. مقتدر پاسخ داد كه علی بن عیسی شایسته شكنجه‌ای چند بار بدتر از این است و رفتار محسن بسیار بجا بوده است، ولی میانجی‌گری را نیز پذیرفته دستور داد زنجیر و جبه پشمین از او دور كردند. سپس علی بن عیسی را به ابن فرات سپرد تا پیش پرداخت مصادره را از وی بستاند. ابن فرات گفت: خوش ندارم در خانه من باشد، این مرد پیر است، مبادا بیمار شود و بیچارگی او به من نسبت داده شود، از امیر مؤمنان می‌خواهم تا او را به شفیع بسپرد. چون به مقتدر گفتند، گفت: من او را به تو می‌سپارم چون تو وزیر هستی تو مواظب جانش باش و او را به محسن مسپار! در باقی هر چه می‌دانی بكن! ابن فرات شفیع را فرستاده او را بیاورد.
یكبار نیز ابن فرات، بر علی بن عیسی درباره وقف شده‌هائی پرخاش نمود، كه امیر مؤمنان دستور داده بود بدو باز گردانند، زیرا درآمد آن هزینه كارهائی می‌شود كه خشنودی خدا در آن است، پاره‌ای نیز به فرزندان و غلامان دربار می‌رسد، كار تو نه از دیدگاه دین و نه مردانگی شایسته نبوده است. علی بن عیسی به پوزش پرداخت كه زیاده‌روی نموده و بخشایش خواست. محسن كه در آنجا بود* به پرخاش او بر این رفتار آغازید، علی بن عیسی پاسخی را كه به پدرش داده بود با اندكی افزایش به او داد [1].
او در میان سخنان گفت: به خدا سوگند انگشت نمایت [2] می‌كنم. این سخن محسن سر صدا برانگیز شد، كه پدرش را نیز خوش نیامده بر او پرخاش نمود و پاسخی تند دریافت كرد، پدر به آرام كردن او پرداخت.
______________________________
[ (1-)] در «وزراء: 303» گوید: محسن خود را به میان انداخته، بر سرزنش علی بن عیسی افزود و گفت ...
[ (2-)]M . متن: و الله استجلیك.
ص: 174
سپس [1] به علی بن عیسی گفت: ابو احمد دبیر امیر مؤمنان و بر كشیده او بود (و ارزش و پایگاه او و كارها كه بدو واگذار شده است بیان نمود). علی بن عیسی نیز به پوزش خواستن از بیانی كه كرده بود پرداخت [2].
علی بن عیسی همراه شفیع برخاسته [به لب دجله رفت]. شفیع او را در بالای «طیار» خود جا داده به سوی خانه خود برد.
ابو الحسن [3] بن ابی هشام می‌گفت: او در نشست بازپرسی علی بن عیسی بود و دید كه حسن بن دولت [4] پسر ابو الحسن بن فرات [وزیر] بیامد و علی بن عیسی برای وی برخاسته سر و چشم او را بوسه داد.
این چاپلوسی به دیده ابن فرات سنگین آمده گفت: ای ابو الحسن [علی بن عیسی] چنین مكن! او فرزند تو است.
ابن فرات قلمدان را باز كرده [5] یادداشتی برای هارون بن عمران گهبذ نوشت كه: ده هزار دینار، مطالبه ناكرده به ابو الحسن علی بن عیسی بدهد تا برای مجازات بپردازد، به پسرش محسن نیز گفت: تو هم چیزی بنویس! كه او نیز یك هزار دینار بنوشت.
پس بشر بن هارون را خواسته تا یك رسید برای علی بن عیسی نوشت، كه این سه هزار دینار را بابت مجازات پرداخته است*. علی بن عیسی سپاسگزارانه بیرون شد.
علی بن عیسی هیچگونه كمك پولی برای پرداخت مبلغ كیفر خواست، از هیچ یك از دبیران كه هر یك به اندازه توانشان چیزی آورده بودند نپذیرفت مگر از ابن فرجویه و دو فرزند ابن فرات، فضل و حسین كه از هر یك این دو، پانصد دینار پیشكش را پذیرفت ابو الهیجاء بن حمدان نیز ده هزار دینار فرستاد، كه آنرا پس داده گفت: اگر در فرمانداری فارس مانده بودی می‌پذیرفتم، ولی اكنون می‌دانم كه این، همه دارائی
______________________________
[ (1، 2)]: این سه سطر پایان بازپرسی ابن فرات وزیر، از علی بن عیسی با عبارت پیش از آن سازش ندارند و افتادگی را در متن نشان می‌دهد.
[ (3-)]M : گویا همان ابو الفرج باشد. (- خ 5: 197)
[ (4-)]M : دولت كنیز ابن فرات و مادر پسر او حسن است (. خ 5: 128 و 141).
[ (5-)]M . متن: ثم فتح دواته و وقع الی هرون ...
ص: 175
تو است و نمی‌خواهم تو را تهی دست كنم. ابو الهیجاء سوگند یاد نمود كه آنرا پس نخواهد گرفت، پس در میان طالبیان [فرزندان علی بن ابی طالب] و صدقه بینوایان پخش شد. «شفیع لؤلؤی» [میزبانش] نیز دو هزار دینار آورد كه نپذیرفته گفت:
میهمانی و كمك در مصادره هر دو را بر گرده تو نگذارم. ولی از هارون بن غریب و نصر پرده‌دار و «شفیع مقتدری» آنرا پذیرفت.
چون علی بن عیسی بیشتر مبلغ مجازات شده را بپرداخت، ابن فرات به مقتدر گفت: ماندن علی بن عیسی در خانه شفیع زیانبخش است. چرند گوئی مردم بسیار شده و باز آوردن او به دار السلطان نیز بر ژاژخائی می‌افزاید. اجازه دهید او را به مكه تبعید كنم. مقتدر اجازت داد و ابن فرات هفت هزار درم پول بسنده برای هزینه راه، به او داد و او بدانجا روانه شد [1] سپس ابن فرات دستور نامه فرستاد تا او را از مكه به صنعای یمن* تبعید كردند.
سپس ابن فرات از كارمندان علی بن عیسی و كارگزاران و دبیرانش دارائی فراوان با شكنجه بیرون كشید. دست پسرش [2] را در آن باز گذارد و مردم آنرا بر خلاف رفتار و خوی نیكوی پیشین وی شمردند.
ابو علی ابن مقله نیز یادداشتی برای ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بن زنجی نوشت، كه دوستی دیرین با وی داشت و شعرهائی برای او سروده بود، كه چون من آنها را نپسندیدم نمی‌آورم. یادداشتی نیز برای ابن فرات در لای آن نهاده، خواهان رسانیدن آن شده بود، و در آن از خدمتهای دیرین خود یاد نموده، خواستار مهربانی و نوازش
______________________________
[ (1-)] نگارنده تكمله می‌افزاید: پس شتربانی را به مزد گرفته هزینه داد، تا او دوست خود ابن كوثانی را همراه وی بفرستد. در این راه ابن كوثانی خواست علی [بن عیسی] را بكشد، چون این اندیشه او به مردم مكه رسید خواستند ابن كوثانی را بكشند، كه علی جلوگیری كرد و او را رها نمود.
[ (2-)] محسن پسر ابن فرات شكنجه‌گر خ 5: 185- 187، 198 كه مشكویه از «تاریخ» ثابت بن سنان اعتراض مردم بر ابن فرات را درباره این پسرش یاد می‌كند خ 5: 183.
ص: 176
شده بود. چون یادداشت به دست ابن فرات رسید دستور داد زنجیر را از وی باز كرده، او را به كیفری كه از عهده‌اش برآید مصادره كردند و سپس به او تخفیف نیز داده رهایش كرد.
ولی ابن حواری را [1] ابن فرات به دست پسرش [محسن] سپرده كه سیلی بسیار بر او بنواخت و چند بار با چوب دستی او را زد و سپس او را همراه با یك بازجو به اهواز فرستاد، كه این همراه او را در اهواز بكشت [2].
درباره مادرائیان [3] ابن فرات با نامه‌ای كه نوشت ایشان را بخواست و چون ابو زنبور حسین بن احمد را آوردند و در خانه ابن فرات زندان كردند، در یك نشست دیوان داران و دادرسان را بیاورد، محسن نیز آمده، برنامه و جدول كارهائی كه برای ابو زنبور انجام داده بودند بررسی و از وی بازپرسی نمودند و برای همه بخشها دستنوشت او را بر بدهكاری دو میلیون و چهار صد هزار دینار گرفتند، سپس ابن فرات آنرا* سنگین دانسته او را به یك میلیون و هفتصد هزار دینار مصادرت كرد و دستنوشت او را بر آن به مقتدر نشان داد و او پذیرفت. ابن فرات با او به نیكی رفتار كرده او را به مردانگی ستوده، می‌گفت: كارگزاری زیركتر و زرنگتر از وی ندیدم.
ابن فرات از مادرائی خواست تا درباره خراج مصر و دیوان مغرب، با علی بن عیسی رو به رو شود. او از این كار پوزش خواست. ابن فرات گفت: پس چگونه به دستور او با من رو به رو شدی [4] ولی به دستور من با او رو برو نمی‌شوی؟ مادرائی گفت: من از آن كار خودم [ایستادن رو در روی شما] هیچ خرسند نیستم، و كسی نیز مرا بر آن رفتار نستوده است، با اینكه بدرفتاری وزیر [شما] نسبت به من آشكار بود كه
______________________________
[ (1-)] وزراء: 40.
[ (2-)]M : سپس خلیفه اعتراف كرد كه خود او دستور قتل ابن حواری را داده است (خ 5: 232).
[ (3-)] وزراء: 44.
[ (4-)]M : ن. ك: خ 5: 133 و كتاب وزراء: 62.
ص: 177
مرا در دومین دوران وزیری خود به ابن بسطام سپردید و دست او را نسبت به من باز گذاردید، اكنون چگونه از من می‌خواهید كه رو در روی علی بن عیسی، با آن همه نیكویهای تازه و دیرین كه به من نموده است، بایستم؟ ابن فرات نیز پذیرفت و از وی دست برداشت.
سپس محمد بن علی مادرائی [1] آمد. او در دوران وزیری حامد بن عباس كارگزاری نكرده بود. ابن فرات از او درباره باقیمانده خراج مصر و شام و سهم بیت المال، در پیمانی كه او با شركت حسین بن احمد بسته بود، بازپرسی كرد و او برای برخی پاسخهایش استدلال كرد. ابن فرات به او گفت: تو از حسین بن احمد زرنگتر نیستی او بیش از تو استدلال كرده و* نتیجه نگرفت. پس دستنوشت او را بی‌تهدید و شكنجه، به مبلغ یك میلیون و هفتصد هزار دینار بدهی بگرفت، پس او را به محسن سپرد و در خانه او مطمئن و آسوده یك روز بماند و هر گاه كه محسن به نزد او می‌رفت او را گرامی می‌داشت. سپس او را آزاد كرد، زیرا كه دارائی بسیار و پوشاكهای گرانقدر و جواهری گرانبها و بردگانی زیبا، برایش فرستاده بود.

نقشه‌ای كه ابن فرات ریخت تا مونس را تبعید كرد:

چون مونس پیروزمندانه و با افتخار چیرگی بر روم به بغداد بازگشت، محسن، نصر پرده‌دار، شفیع، مفلح و دیگر سرداران به پیشواز او رفتند و او به پیشگاه مقتدر بالله
______________________________
[ (1-)] نگارنده تاریخ اسلام گوید: او كه در 257 ه زاده بود در 346 ه در گذشت. پدرش عهده‌دار خراج مصر بود و او در جوانی به مصر نزد پدر آمد، در بیست و سه سالگی مستقلا عهده- دار خراج شد، پدرش وزیری ابو الحسن خمارویه نیز داشت، چون ابو الجیش كشته شد و پسرش هارون بن ابو الجیش به جای وی نشست، ابو بكر محمد بن علی را به وزیری گمارد و چون هارون كشته شد [خ 5: 242] و محمد بن سلیمان دبیر او از سوی مكتفی [خلیفه 289- 295 ه] به مصر آمد و دولت طولونی را از میان برداشتند و كشورشان را ویران كردند، ابو بكر را نیز به بغداد بردند. سپس او با مونس [خ 5: 90- 91] و سپاهش در نوبت حباسه به مصر آمد و از آن پس ابو بكر امر و نهی و سیاست مصر را در دست داشت.
ص: 178
رسید. در دهانها پخش شد، كه مونس [1] از شكنجه‌ای كه ابن فرات و پسرش محسن به دبیران و كارگزاران داده‌اند، و از مرگ آنچنانی حامد بن عباس سخت بر آشفته است. بیشتر سواران باز نشسته [2] پایتخت درخواست پیوستن به سپاه مونس مظفر دارند تا ماهیانه ایشان مرتب داده شود. این پیشآمد بر ابن فرات گران آمده، یك هفته پس از آمدن مونس مظفر به پیشگاه مقتدر رفته، در تنهائی به او گفت: پیوستن سرداران به مونس هر گاه ادامه یابد به «امیر الامرائی» [3] خواهد رسید و بر كارهای كشور چیره خواهد شد. بویژه كه سرداران* و غلامان از او پیروی دارند. او روند كارها را چنان بزرگ نشان داد كه مقتدر فریب خورد و چون مونس مظفر سواره به خانه او رفت پیش روی ابن فرات به مونس گفت: هیچ چیز برای من بهتر از بودن تو در بغداد نیست، زیرا تا در پایتخت هستی هم با تو مأنوسم و هم از رایزنی تو سود می‌جویم، ولی حقوق سواران باز نشسته [4] سنگین است و تو نمی‌توانی نیمی از آن را نیز مرتب بپردازی، ایشان برای آمدن به شام و مصر نیز آمادگی ندارند و كمبود درآمدشان را بهانه می‌آورند، تو می‌دانی كه اكنون ری، ابهر و زنجان در دست اخو صعلوك [5] و ارمنستان و آذربایجان به دست یوسف بن ابو ساج است، اگر تو در بغداد بمانی مردانی دیگر نیز درخواست پیوستن به سپاه تو می‌دارند، اگر نپذیرم می‌شورند و شهر را به آشوب می‌كشند و اگر بپذیرم از خراج ربیعه و مضر و شام چیزی باقی نمی‌ماند، مالیات سواد و اهواز و فارس نیز برای هزینه پایتخت و هزینه سپاه تو بسنده نیست. بهتر آن است كه تو به «رقه» بروی تا به كارگزاریهای خودت نزدیكتر باشی و كارگزارانت را برای گرد آوری خراج بهتر برگزینی، و برای بیرون آوردن بدهی‌های سنگین مادرائیان كه دستنوشتهایشان را به آن داده‌اند، آمادگی بیشتر داشته باشی، به كارگزاران معونت و خراج مصر و شام
______________________________
[ (1-)] وزراء: 46- 45.
[ (2-)]M . متن: اكثر الفرسان التفاریق ...
[ (3-)]M : اگر این نخستین بار كاربرد واژه «امیر الامرا» باشد چگونه ابن فرات، مقتدر را به آن تهدید كرده است؟
[ (4-)]M . متن: لكن ارزاق الفرسان برسم التفاریق ... این اصطلاح در خ 5: 268 نیز به كار رفته است.
[ (5-)]M : معرب سالوك. ن. ك. خ 6: 100.
ص: 179
نزدیكتر باشی، تا روند كارهای* كشور استوار آید. سپس چگونگی زیست و كار در «رقه» با گروههای غلامان «حجریه» و «ساجیه» [1] را بیان نمود.
مونس دانست كه این سخن از دیدگاه ابن فرات و نقشه دشمنانه اوست و از مقتدر خواهش نمود رمضان را تا عید فطر در آنجا بگذراند و او پذیرفت.
پس از گذرانیدن عید، برای بدرود به نزد ابن فرات رفت. او نیز برای بزرگداشت مونس، راست بایستاد. مونس خواهش نموده، او را سوگند داد كه بر جا نماز نشسته بماند، ولی نپذیرفت.
او همه خواستهای مونس را انجام داد. هنگام بیرون آمدن نیز خواست از جا برخیزد كه مونس او را به سر خلیفه سوگند داد كه برنخیزد. سپس برای بدرود خلیفه رفت و در روزی بارانی به سوی اردوگاه خود شتافت.

نقشه‌ای كه ابن فرات پس از مونس برای وابستگان كشید:

هنگامی كه ابن فرات مصادره دبیران را به انجام رسانید و مونس را بیرون كرد به دستگیری نصر پرده‌دار [2] و شفیع مقتدری پرداخت. او از دارائی هنگفت و دیه‌های نصر و از درآمدهائی فراوان كه از كارگزاریهای پیمان بسته و راههای دیگر دارد، برای مقتدر سخن گفت، تا پذیرفت به او سپرده شود. چون این گزارش به نصر رسید
______________________________
[ (1-)]M : شاید نسبت به ساج‌نشینان باشد كه در خانه‌ها، از نی مانند كپرنشینان امروز زندگی می‌كردند. در خ 5: 452 از مشرعة الساج نیز یاد شده است. یا به گفته ابن عبری در مختصر- الدول، ص 277 و ابن اثیر در سال 321 ه به خاندان ساجی امیران در بدر شده آذربایجان، منسوب باشد (- خ 5: 414) چنانكه مشكویه نیز در خ 5: 296 از غلامان ابو ساج یاد كرده است. جدایشان دیوداد اول پسر دیو دست (ابو ساج) فئودال آذربایجان مؤسس این سلسله در اسروشنه و از نزدیكان افشین بود. در جنگ بابك خرم دین به افشین كمك كرد (221- 222 ه) در فرونشانیدن قیام منكجور نیز به افشین كمك نمود. بازنگیان نیز به سود عباسیان جنگید و شكست خورد (261- 266). در قیام یعقوب لیث به كمك صفاریان برخاست و شكست خورد و در جندیشاپور 266 درگذشت. (طبری و ابن اثیر) بخشی از سپاه خلیفگان بغداد كه ساجیان نامیده می‌شدند و دهها سال در سیاست مؤثر بودند بدین خاندان منسوبند.
[ (2-)] وزراء: 47.
ص: 180
به بانو [1] پناهنده شده دادخواهی نمود*. او با پسرش [مقتدر] گفتگو كرد كه: ابن فرات مونس را كه شمشیر و پشتیبان تو بود از تو دور كرد و اكنون می‌خواهد پرده‌دار تو را دور كند تا تو را به كیفر رفتاری كه با او كردی برساند، تو دارائی او را گرفتی، آبرویش را بردی! من در شگفتم، هر گاه او بخواهد به تو آسیب رساند، یا تو را بر كنار سازد، از كی كمك خواهی گرفت. بویژه پس از آن سنگدلیها كه او و پسرش محسن از خود نشان دادند! نصر به خانه رفته، دارائی خود را میان دوستان سپرده نهاده [2] خود نیز پنهان شد، تا بانو برای او پیام و دستور داد كه به خانه باز گردد. پس مطمئن شده بازگشت. ولی باز هم برای ابن فرات و پسرش فروتنی بسیار می‌نمود، و ابن فرات، به بدبین كردن مقتدر از او ادامه داد تا به دستگیری او تن دهد. او می‌گفت:
نصر از راه دشمنی، ابن ابو ساج را به سركشی وا داشت و پنج میلیون دینار از درآمد بخشهای او به دستگاه زیان زد.
چون ذی حجه این سال فرا رسید گزارشی به ابن فرات رسید كه ابن ابو ساج احمد بن علی صعلوك را كشته سر او را به بغداد می‌آورد. محسن به خانه مقتدر رفته، از مفلح خواهش نمود تا او را دور از نصر پرده‌دار به پیشگاه مقتدر رسانید و او مژده پیروزی را به او رسانیده گفت: نصر پرده دار از این پیروزی ناخرسند است و آنرا پنهان كرده است، چون او دشمن ابن ابو ساج است و این كینه‌توزی بود كه* ابن ابو ساج را بر ضد دولت برانگیخت.
______________________________
[ (1-)]M . متن: فلجأ الی السیدة: او مادر مقتدر و یكی از پنج تن رهبران پشت پرده كشور به شمار می‌رفته است.- خ 5: 171.
[ (2-)]M : سپردن دارائی روشی معمولی برای نگاهداری آن بود. كسانی كه در معرض گرفتاری سیاسی بودند بخشی از دارائی خود را به دوستانی در پنهان می‌سپردند تا به مصادرت نرود.
در این كتاب دیدیم هر وزیر كه بر كنار می‌گردید، زیر شكنجه نهاده می‌شد، تا جای دارائی و جای سپرده‌های خود را نشان دهد. در خ 5: 84 ابن فرات زیر شكنجه ابن ثوابه كارمند وزیر خاقانی، در خ 5: 135 ابن فرات پس از دومین وزیری، زیر شكنجه حامد وزیر، در خ 5: 188 حامد زیر شكنجه ابن فرات در وزارت سوم دیده می‌شوند.
ص: 181

سال سیصد و دوازدهم آغاز شد

اشاره

پس از چند روز، بر پشت بام یكی از خانه‌های بانو [1] كه مقتدر خیلی در آنجا نزد مادرش می‌ماند، یك مرد فارسی [2] را با پوشاكی گرانبها كه در زیر آن، بر روی تن پشمینه پیراهنی پوشیده بود بگرفتند، كه یك قلمدان با چند خامه و یك آتش زنه و یك چاقو و چند ورق و مقداری سویق و طنابی [3] همراه داشت، كه گفته شد همراه كارگران به درون خانه شده و به آنجا رفته و پس از چند روز از تشنگی، برای نوشیدن آب بیرون آمده و گرفتار شده است. چون پرسیدند، گفته بود: جز با صاحب خانه نتوانم گفت.
او را به نزد وزیر ابو الحسن بن فرات بردند، كه به او گفت: من جانشین صاحبخانه هستم. هر چه داری بگو! گفت: جز با خود صاحبخانه نتوانم گفت كه به چه چیز نیاز- مندم. چون با نرمش پاسخ نداد، خادمان او را به كتك گرفتند. پس او از سخن گفتن به تازی باز مانده، به فارسی می‌گفت: «ندانم» و هر چه می‌پرسیدند او تنها به همین واژه بسنده كرده بود. او را بیرون برده زیر شكنجه نهادند ولی او تا هنگام مرگ جز «ندانم» نگفت. پس او را با طناب به دار پیچیده و نفت آگین كرده آتش زدند.
ابن فرات در پیشگاه مقتدر به نصر پرده‌دار* درباره این مرد گفت: گمان ندارم تو پرده‌دار امیر مؤمنان كه نگهبان خانه او هستی، برای خانه خودت پیشآمدی را كه در خانه او رخ داده است بپسندی! چنین پیشآمدی نه برای خلیفگان دیرین و نه به تازگی رخ نداده بوده است.
این مرد گرفتار شده كه فارسی زبان [4] است، به یقین از كسان احمد بن علی
______________________________
[ (1-)]M : در خ 5: 213: دار السلطان دیده می‌شود.
[ (2-)]M . متن: رجل اعجمی ...
[ (3-)]M . متن: و تحتها مما یلی بدنه قمیص صوف و معه محبرة و مقدحة و سكین و اقلام و ورق و سویق و حبل ...
[ (4-)]M . متن: انه اعجمی.
ص: 182
اخو صعلوك [1] است، احمد پیش از كشته شدن با تو سازشی در این كار داشته كه تو كارمند او را بدینجا رسانیدی، یا آنكه خودت این مرد را برای كشتن امیر مؤمنان كه از او می‌ترسیدی، فرستاده بودی، زیرا با پولی بسیار كه از احمد بن علی [صعلوك] به تو رسیده است، تو دوست او و دشمن ابن ابو ساج هستی. نصر در پاسخ گفت: شگفت آور است. چرا من نقشه كشتن امیر مؤمنان را بكشم، آیا دارائی و دیه‌های مرا از من گرفته، یا آبروی مرا ریخته یا مرا ده سال به زندان افكنده بوده است [2]؟ مقتدر گفت: اگر این بلا بر سر یك بی‌سواد آمده بود خطرناك [3] بود ولی ابن فرات شكیبائی آنرا داشت. گزارش یورش قرمطیان بر حاجیان كه یاد خواهم كرد. ابن فرات را مشغول داشت و نصر از دست او رها شد و نیرو گرفت [4].
نیز در این سال نامه‌ای رسید كه گزارش یورش ابن ابو ساج را از آذربایجان به ری و جنگ* با احمد بن علی [بن صعلوك] و كشتن او و آوردن سر احمد و تن او را به مدینة السلام در برمی‌داشت.
در این سال ابن فرات پولهائی میان دانشجویان ادب و حدیث نویسان [5] پخش كرد. انگیزه آن نیز چنین بود كه، در یكی از نشستها نزد وی، یادی از ایشان به میان آمده،
______________________________
[ (1-)]M : این صعلوك خراسانی با نصر پرده‌دار سریانی، در دشمنی با ابن ابو ساج آذربایجانی و ابن فرات همگام بود. برای واژه «سالوك» ن. ك: خ 6: 100
[ (2-)]M : ابن فرات از سال 296 تا 312 ه سه بار به وزیری نشست و میانه آنها را در زندان و زیر شكنجه بود.
[ (3-)] نگارنده «الوزراء» در ص 49 در اینجا افزایشی دارد.
[ (4-)]M : پس تندروی شیعیان تند قرمطی در یورش بر بصره در سال 311 ه و تندروی اسماعیلیان سامانی در خراسان موجب تضعیف شیعیان میانه رو در بغداد شد كه بعد از غیبت امام (ع) و نداشتن نامزد خلافت در كابینه خلیفه شركت كرده بودند. پس نماینده ایشان ابن فرات در سال 312 ه. از وزارت طرد و كشته شد.
[ (5-)] وزراء 202- 201. ن. ك: معجم الادباء: 1: 228.
ص: 183
گفته شد كه گاهی ایشان از هزینه كردن یك دانگ سیم یا كمتر از آن نیز برای زندگی خود داری كرده، آنرا به هزینه كاغذ و مركب می‌رسانند. ابن فرات كه به گشاده دلی و نیكخواهی نامبردار بود و مال فراوان میان شاعران پخش كرده بود، چون این سخنان شنید گفت: كمك به زندگی اینان برای من شایسته باشد، پس بیست هزار درم برای هزینه ایشان بداد. گویند: كسی پیش از ابن فرات چنین نكرده بود، جز آنچه گویند ضبعی از كسانی نقل كرد كه مسلمة بن عبد الملك هنگام مرگ وصیت كرد كه یك سوم از ثلث دارائی او را به دانشجویان ادب بدهند، كه اینان به ناروا نادیده گرفته شده‌اند. [1] همه روزه در آشپزخانه ابن فرات [2] گوشت بسیار می‌پختند و در خانه‌های او، یخ فراوان و آشامیدنیهای بسیار، به هر كس كه فرا می‌رسید، داده می‌شد. كاربرد كاغذ و شمع او را هیچ كس نه پیش از او داشت، نه پس از او!! هر گاه به وزارت می‌نشست نرخ شمع و یخ و كاغذ گران می‌شد و هر گاه بر كنار می‌شد، ارزان می‌گردید. او به مونس* مظفر هنگام بازگشت از مغرب و به بشری و یلبق و نازوك [3] و جز ایشان از غلامان و خادمان در روزهای جشن نوروز عیدی‌های گرانبها می‌داد كه كمتر كسی چنان می‌كرد، ابن
______________________________
[ (1-)] در بیوگرافی «مسلمه» در «مرآت الزمان» نگارش سبط ابن جوزی به سال 122 ه. آمده است كه واقدی می‌گوید: مسلمه یك سوم دارائی خود را پس از مرگش به دانشجویان ادبیات واگذار كرده گفت: ادب هنری است كه به ناروا، نادیده گرفته شده است.
[ (2-)] وزراء: 63، 195.
[ (3-)]M . این چند سردار از غلامان حجری سنی بودند كه خلیفگان بغداد ایشان را برابر سرداران ایرانی مسلمان گنوسیست، تقویت می‌كردند. توطئه اینان با سوسن در خ 5: 71 و همراه با هارون بن غریب و نصر پرده‌دار در خ 5: 235 و در یك نشست بر ضد خاندان ایرانی شیعی فرات به بهانه پیروزی قرمطیان در جنوب دیده می‌شود كه وزیر و پسرش را با همه كمكها كه به ایشان كرده بود قرمطی بزرگ نامیده خ 5: 213 به كشتن دادند خ 5: 238. خلیفه غیر از نصر كه پرده‌دار او بود، مونس را به فرماندهی مصر فرستاد (خ 5: 99) و نازوك را به فرماندهی پلیس بغداد (خ 5: 162) گمارده بود. یلبق در فهرست طبری در حرف «ی» و در فهرست ابن اثیر در حرف «ب» بلیق دیده می‌شود.
ص: 184
فرات گمان می‌كرد با این بخششها بتواند دل ایشان را به دست آورد و ایشان را از دسته- بندی باز دارد، ولی به نتیجه‌ای كه می‌خواست نرسید