گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
گزارش كشتن مونس و یلبق و پسرش علی:





مونس و یلبق بر آشفتند و سپاهیانشان نیز دست به آشوب زده به بیابان رفتند.
سپس به سوی خانه وزیر ابو جعفر محمد بن قاسم آمده پنجره آن را به آتش كشیدند و به نام مونس فریاد می‌كشیدند و همین سبب كشتن مونس شد. قاهر به جائی كه مونس و یلبق و پسرش زندانی بودند رفته و سر علی بن یلبق را پیش روی او بریدند و پیش پدرش بردند كه چون دید گریه و فریاد بسیار كرد، سپس سر یلبق را بریدند و سر او و پسرش را به پیش مونس نهادند.
چون وی آنها را دید بر كشنده ایشان لعنت فرستاد. قاهر دستور داد، او را از پای گرفته به دم چاهك كشیده مانند یك گوسفند سر بریدند، سه سر را در سه طاس نهاده و به میدان بردند و برای مردم به نمایش نهادند. سر علی بن یلبق را به دو كرانه بغداد گردانیده به «دار السلطان» باز گردانیده با دیگر سرها طبق معمول در انبار* سرها نهادند. [1]
______________________________
[ ()] حلاج مدعی بود كه باب سوم امام دوازدهم شیعه است و پس از كشاكش با حسین بن روح نوبختی به سال 322 كشته شد (طبقات قرن 4). این هر سه شیعی دوازده امامی بودند و هر یك خود را باب سوم امام زمان (ع) می‌خواند. دلیل كشتن آن دو و پیروز باقی ماندن نوبختی شاید آگاهی و نرمش او در پذیرش سیاست هاشمی بود كه توانست اثنا عشریان را از لیست سیاه دولت عباسی بیرون آورد، تا بزرگان ایشان چون خاندان فرات و نوبخت به وزارت و دبیری عباسیان رسیدند.
محمد بن قاسم بن عبید الله وزیر قاهر (سال 321) كه برادرش حسین وزیر (سال 319- 320) مقتدر (خ 5: 354- 367) را به تهمت شلمغانی (عزاقری) بودن، دستگیر كرده است، نیز سنی نیست، بلكه دشمنی او با شلمغانی دانسته شده‌اند در (خ 5: 192/ 203/ 250) نیز آمده است. و در خاندان نوبختی عباس اقبال ص 224/ 282 به تفصیل یاد شده‌اند.
[ (1-)] نگارنده تاریخ اسلام، می‌افزاید: سپس سر «یمن» [أعور (خ 5: 418)] و «ابن زیرك»
ص: 363
ثابت [1] گوید: سلامت طولونی پرده‌دار به من گفت: هنگامی كه سر مونس را به من دادند تا آنرا آماده كنم، من مغز آنرا بیرون آوردم و چون آن را كشیدم شش رطل بود. من این سخن را از «جفنی» كه در آنجا بود شنیدم.
از پیشآمدهای دنبال آن، اینكه گروهی سوار و پیاده به خانه ابو بكر بن نباته دنكوب عادل [2] در كوچه «ریحان» ریخته، می‌گفتند كه از سوی سلطان برای یافتن حسن ابن هارون آمده‌اند، ایشان سی هزار دینار از آنجا ربودند و دستمالی بر سر یكی از خودشان انداخته به عنوان حسن بن هارون او را بیرون بردند.
پس احمد بن خاقان [3] سوار شد و یكی از ایشان را یافت و از وی بر ضد گروهی اعتراف گرفتند، و برخی از ایشان گرفتار شده، اندكی از مال را پس دادند و هر یك از ربایندگان را كه گرفتار شد كشتند.
در این سال دستور قاهر بیرون آمد كه آوازخوانی و میخوارگی و نوشیدن هر گونه نبیذ را منع می‌نمود. همه نوازندگان مرد و زن و مخنثان [4] را دستگیر كرده،
______________________________
[ ()] را بریدند و برای آرامش سپاه حقوق ایشان را پرداختند و كارها برای قاهر رو براه شد و در دل مردم جا گرفت، در القاب او «منتقم از دشمنان دین خدا» را بیفزودند و بر سكه‌ها ثبت شد. عیسای پزشك را از موصل باز گردانید. دستوری پخش شد كه بجز وزیر و پرده‌دار و دادرس و عیسای پزشك هیچ كس بر «طیار» ننشیند. ابو بكر صولی در كتاب «اوراق» گوید: راضی [خلیفه م 329 ه] به من می‌گفت: هنگامی كه قاهر، مونس و یلبق و علی بن یلبق را كشت، سرهایشان را با خدمتگزاران به نزد من، كه در زندان بودم، فرستاد تا مرا بترساند، زیرا كه مرا دست‌پرورده مونس می‌دانست. من كه خواست او را دانستم و چاره‌ای جز فریب او نداشتم، به سجده افتاده خدا را سپاس گزاردم و برای خدمتگزاران، خود را خوشحال نشان دادم و از آن بشارت كه برایم آورده‌اند تشكر كردم! ایشان باور كرده بازگشتند.
[ (1-)]M : ثابت بن ابو سعید سنان بن ثابت (خ 5: 564).
[ (2-)]M . متن: «العادل الدقاق ...» كسی كه با كوبیدن گندم یا برنج، پوست آنرا بر آورد.
[ (3-)]M : فرمانده پلیس بغداد (خ 5: 420- 421).
[ (4-)]M . متن: الرجال و المخانیث ... جمع مخنث بدكاره.
ص: 364
برخی را به بصره و برخی را به كوفه تبعید كردند. كنیزكان خواننده را به عنوان سادگی [1] به فروش رسانیدند. قاهر با این همه، خود می‌خواره بود كه هیچگاه مستی از سرش دور نمی‌شد. آواز می‌شنید و بهترین كنیزكان خواننده را برای خود برمی‌گزید.
بر ضد ابو عبد الله بن مقله [2] نیز گزارش داده شد*. پس او را یافته، بگرفتند و دستنوشتهائی از برادرش ابو علی [وزیر پیشین] نزد او یافتند. او را به خانه وزیر ابو جعفر [محمد بن قاسم] برده، از او پرسید: كی این یادداشتها را آورده است؟ گفت:
ابو عبد الله محمد بن عبدوس جهشیاری [3] آنها را برای من فرستاد، او و برادرش را دستگیر كردند و آگاهی ایشان را از ابو علی بن مقله پرسیدند. ایشان سوگند یاد كردند كه از هنگام پنهان شدنش، از او خبر ندارند، به قاهر گفته شد اینان از سردمداران دولتند. پس او آسان گرفت و آزاد شدند و پنهان نیز نشدند و در روزهای تشریفات سواره به «دار السلطان» می‌رفتند.
وزیر ابو جعفر، ابو جعفر محمد بن شیرزاد را نیز دستگیر كرد، زیرا كه كارگزاریهای مهم داشته، دیه‌های دولتی بسیار خریده، درآمد سالیانه‌اش به یك میلیون درم رسیده بود. اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] میانجی شده دستنوشت او را به بیست
______________________________
[ (1-)]M . متن: ساذجة در لسان العرب (3: 121): سادجة به معنی غیر بالغ است.
[ (2-)] برادر وزیر ابن مقله است كه بیوگرافی او در معجم الادباء 3: 150/ 9: 28 آمده است.
[ (3-)] در «فهرست ندیم: 127 تج 141» آمده است كه: او كتاب «الوزراء» را نگاشت. هلال صابی نیز او را در «الوزراء: 2» یاد كرده است. ابو علی تنوخی نیز در «فرج بعد الشدة 1: 108» از او نقل كرده است. نسخه كتاب جهشیاری در كتابخانه وین هست. [M: و در 1926 و 1938 م.
در 296 ص. چاپ شده است]. ابو بكر صولی در «اوراق» درباره او (به سال 324 در وزیری ابو جعفر كرخی) گوید: ابو عبد الله بن عبدوس دستگیر شده دویست هزار دینار مصادره شد، سعید بن عمرو برای او گفتگو كرد و وزیر مخالفت نمود و كشاكش ادامه یافت، تا به همین سبب، كرخی بركنار شد. نیز گوید: در سال 326 وزیر فضل بن جعفر بن فرات، پس از سفرش به شام بر ابو عبد الله بن عبدوس هجوم كرد و مال بسیار از او خواست كه قرار شد پانزده هزار دینار بدهد، هزارها چیز از او گرفتند، از جمله یك كنیزك زیبا بود كه به خاطر او باقی به او بخشوده شد.
ص: 365
هزار دینار بگرفت و همان روز آزاد شده به خانه رفت.

گزارش انگیزه وزیر شدن ابو العباس خصیبی:

پس از پنهان شدن [وزیر پیشین] ابن مقله، فرزندان بریدی نیز پنهان شدند.
پس [محمد بن قاسم] وزیر [تازه] كارهای ایشان را به ابو جعفر محمد بن قاسم كرخی [1] واگذار كرد. اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] برای ایشان میانجی شده از وزیر* امان نامه گرفت و آشكار شدند. سپس همین اسحاق به وزیر ابو جعفر [محمد ابن قاسم بن عبید الله] پیشنهاد كرد با قاهر گفتگو كند كه بهتر است بریدیان را به پیمانكاری بصره و اهواز باز گرداند. وزیر چنین كرد و به خلیفه گفت: من از كار محمد بن قاسم كرخی خرسند نیستم، او در گرد آوری مالیات و فرستادن آن كوتاهی می‌كند و بریدیان از او درست‌تر هستند. قاهر نوید داد و گفت: بررسی خواهم كرد، پس عیسای پزشك را خواسته سخن را با او بازگو كرد. عیسی از وزیر محمد بن قاسم ناخرسند بود، زیرا هنگام وزیر شدن او در موصل بود و در آوردن وی دستی نداشت، [پس در پاسخ به خلیفه] از وزیر ابو جعفر و رای او بدگوئی كرده، پیشنهاد كرد، وزیری به «خصیبی» واگذار شود. قاهر دستور داد خصیبی را ببیند و رای خود را درباره بریدیان و دیگران باز گوید. عیسی رفت و با او قرار بیرون كشیدن مال بسیار نهاد.
خصیبی در نامه‌ای كه بوسیله عیسی برای قاهر فرستاد نوشت: اگر آشكار شود كه من به وزیری گمارده شده‌ام دولتمندانی كه من نوید بیرون كشیدن مال از ایشان داده‌ام پنهان خواهند شد، پس بهتر است [2] كه همین وزیر كنونی كسانی را كه من لیست می‌دهم به آرامی دستگیر كند، سپس قاهر ایشان را از وزیر بگیرد و به خانه خود ببرد و چند روز نگاه دارد، سپس وزیر محمد بن قاسم را دستگیر سازد. قاهر همین كار بكرد* و به
______________________________
[ (1-)]M : خ 5: 336 تا 338 وزیر سال 324 (خ 5: 515).
[ (2-)]M : پیاده كردن این نقشه خصیبی برای دستگیری ثروتمندان به دست قاهر و وزیرش محمد بن قاسم تا خ 5: 430 ادامه دارد.
ص: 366
شاپور [1] خدمتگزار دستور داد كه به خانه وزیر رود و فرزندان بریدی و اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] را دستگیر كند. شاپور كسی مورد اطمینان خود را به خانه وزیر گسیل داشت تا ببیند، آیا فرزندان بریدی و اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] در آنجا هستند؟ بریدیان كه چشمانی داشتند و شاپور و سلامت [2] را می‌پاییدند از راه همان فرستاده مورد اعتماد شاپور خبردار شده، پنهان شدند. شاپور [برای پرده‌پوشی] گفته بود: خلیفه دستور داده است خانه اسحاق [نوبختی] را بازرسی كنم، زیرا گزارشی گرفته بود كه كنیزكان او خوانندگانی را پنهان كرده‌اند، او با این عنوان به پاسداران دستور سوار شدن داده بود.
چون این گزارش به گوش اسحاق [نوبختی] رسید، به نقشه [خصیبی- قاهر] پی نبرده، به كنیزكان خود دستور داد، هر گاه شاپور برای دستگیری آوازخوانان آمد، جلوگیری نكنید، بگذارید بازرسی كند و خود به خانه وزیر رفت، شاپور نیز به خانه وزیر رفته اسحاق را دستگیر كرده به زندانبان سپرد.
قاهر كس فرستاده خانه‌های بریدیان را فرو گرفت، ولی ایشان را نیافت، خانه‌های اسحاق نیز در «كوی نوبختیان» و در كرانه دجله فرو گرفته شد، زنان و فرزندانش گریزان رهائی یافتند، ولی احمد بن علی كوفی دبیر او گرفتار شد.
قاهر، علی بن عیسی را بخواست و به او گفت* كارگزاریهای واسط و آبشخور فرات كه در پیمان اسحاق [نوبختی] بوده است زیر نظر وزیر [محمد بن قاسم] نیست پس آنها را بر عهده علی بن عیسی نهاد [3] و معونتهای آنجا را به دست خود او سپرده یادداشتی به دست خویش برای آنها بنوشت.
در این هنگام خبر رسید كه ابو علی احمد بن محمد بن رستم در اصفهان [4]
______________________________
[ (1-)]M . متن: سابور الخادم ...
[ (2-)]M : سلامت طولونی پرده‌دار و مسئول انبار سرها است (خ 5: 424).
[ (3-)]M )خ 5: 432).
[ (4-)]M در معجم الادباء: 6: 421/ 18. 36 گوید: بر جای او ابو مسلم محمد بن بحر (خ 5: 131) گمارده شد، كه با آمدن علی بن بویه به اصفهان و گریختن مظفر بر كنار شد. (خ 5: 462).
و از شعر فارسی او گفتگو دارد.
ص: 367
درگذشت [1] و مظفر بن یاقوت [2] كه كارگزار معونتهای [3] اصفهان بود بر دارائی و چارپایان او به سود خود دست گذارده است. قاهر برای این كار به او و پدرش و برادرش پرخاش كرد.
در پی گزارشهای ساختگی [4] كه بر ضد ابو یوسف بریدی رسید او را نیز دستگیر كرده به خانه وزیر محمد بن قاسم بردند. وی با ابو یوسف خوشرفتاری نمود، پس قاهر به وزیر نوشت باید او را وادار كنی مصادره خود و برادرانش را معین كند.
وزیر او را خواسته گفت: مصادره‌ها را خودت معین كن! ابو یوسف گفت: هر گاه ما می‌دانستیم فرمان از آن تو است با تو كنار می‌آمدیم، ولی چون می‌دانیم وزیر كسی دیگر است كنار آمدن با تو سودی ندارد.
روز سه شنبه سیزدهم ذی قعده، پرده‌ها كنار رفت [5]، قاهر شاپور خادم را فرستاده وزیر محمد بن قاسم را با هر كس مانند ابو یوسف بریدی و جز وی كه در خانه او بود دستگیر كرده به «دار السلطان» بردند*. مدت وزیری ابو جعفر محمد بن قاسم بن عبید الله ابن سلیمان برای قاهر سه ماه و دوازده روز بود.
این بار، قاهر، اسحاق بن علی قنائی را همراه با عبد الوهاب [6] بن عبد الله خاقانی بدین عنوان كه می‌خواهد یكی را به وزیری گمارد و دیگری را عهده‌دار دیوانها
______________________________
[ (1-)]M : خ 5: 438.
[ (2-)]M : ابو الفتح مظفر بن یاقوت خ 5: 438.
[ (3-)] برای «معونت» ن. ك پانوشت خ 5: 231.
[ (4-)]M . متن: «و سعی بابی یوسف ...» پیدا است كه این گزارشها را قاهر می‌ساخت تا وزیر محمد بن قاسم از نقشه او و خصیبی آگاه نشود، ولی چنانكه چند سطر پائین‌تر می‌بینیم بریدی چیزهائی از آن را حدس می‌زده است.
[ (5-)]M . متن: «انكسف القمر ...» گویا: «انكشف الامر» را نسخه نویس و یا ویراستار چنین تغییر داده باشد. زیرا كه كسوف از آن خورشید است و ماه خسوف می‌شود. چنانكه خواهیم دید، پس از دستگیری وزیر و آشكار شدن نقشه پیشین، قاهر برای گرفتن ثروتمندان نیمه گنوسیست و جلوگیری از پنهان شدن آنان نقشه‌های دیگر ریخته، كسانی را برای نشان دادن در باغ سبز، به وزیری می‌خواند، سپس ایشان را دستگیر می‌كند.
[ (6-)]M : خ 5: 260، 261.
ص: 368
سازد به پیشگاه بخواند چون به درگاه رسیدند، سرداران دستهایشان را بوسیده سلامت پرده‌دار پیش ایشان به خدمت ایستاد، ولی چیزی نگذشت كه دستور قاهر بیرون آمد و هر دو دستگیر شدند و به زندانهای پوشیده [1] برده شدند.
سپس قاهر، سلیمان بن حسن [2] را به نام اینكه باید وزیر شود بخواند، پس چون با «طیار» خود بیامد سرداران به پیشواز او رفته، مردم دستش را بوسیدند و استاذان دار السلطان پیش پای او ایستادند، و پس از اندكی، فرستاده قاهر او را نیز دستگیر كرده به زندانهای پوشیده [1] بردند.
قاهر این بار، به دنبال فضل بن جعفر [بن فرات [3]] باز هم بنام وزیر شدن فرستاد، ولی چون [نقشه دوم قاهر] با گرفتاری خاقانی و سلیمان باز شده بود، فضل [بن فرات] دانست و پنهان شد. و در آن روز [13 ذی قعده 321] كسی به وزارت گمارده نشد.
چون فردا شد، قاهر به عیسای پزشك دستور داد، خصیبی را در روز پنجشنبه برای وزیر شدن، سیاه پوشیده، كمر و شمشیر بسته، آماده كند. عیسی برای او پیام داد و او برابر دستور بیامد و خلعت وزیری پوشید و با او سوار شده، به خانه رفت، مردم به دیدار او آمده شادباش گفتند*. او دیوانها را بررسی كرده، به هر كس شایسته دید واگذار كرد. او دیوانی برای فروش املاك خالصه بر پا داشت و مردم را برای خرید بخواند و پس از بازپرسی برای «فرق میان دو قیمت گذاری مالیاتی [4]» از هر كس پنجاه هزار دینار خواستار شد، شرطها برای ایشان نوشت و امضا داد. او گروهی از مردم را نیز دستگیر و مصادره كرد.
پس از رنجهای بسیار كه به ابو یوسف بریدی دادند، عیسی و سلامت پرده‌دار
______________________________
[ (1-)]M . متن: الحبوس الغامضة ... و در خ 5: 133 و 302: حبس فی المطبق ... سیاهچال دیده می‌شود.
[ (2-)]M : وزیر سال 318- 319 (خ 5: 333- 342).
[ (3-)]M : وزیر سال 320 (خ 5: 367).
[ (4-)]M : برای اصطلاح «فرق میان دو قیمت گذاری مالیاتی» ن. ك: خ 5: 327.
ص: 369
برای كار بریدیان میانجیگری كرده، بدهكاری ایشان را دوازده ملیون درم معین كردند و برای احمد و علی [1] دو پسر بریدی امان نامه دستنوشت خلیفه و وزیر نوشته شد و به گواهی دادرسان و عادلان رسید و آن دو آشكار شدند.
ابو زكریا سوسی [2] و ابو سعید بن قدیدة [3] گفته‌اند كه ابو عبد الله بریدی، عمامه و طیلسان و خف پوشیده همراه با آن دو تن بنزد وزیر ابو العباس خصیبی آمد.
خواستار دیدار تنهائی شد. خصیبی مجلس را خلوت نمود. بریدی پس از گله بسیار و یاد آوردن حقها كه بر گردنش دارد و خدمتها كه به اوقات گوناگون در بیچارگی‌های خصیبی به او كرده است گفت: من اینها را برای دنیا انجام داده‌ام نه برای آخرت. اگر تو در امور مالی خود را معذور و مأمور امیر مؤمنان میدانی كه اطاعت او واجب است و كتك زدن ابو یوسف را به سبب ندادن پول مجاز میدانی، پس چرا به مادر ابو یوسف كه مادر من است ناسزا گفتی؟ آیا من با این همه* كمك به تو شایسته نبودم كه مادرم را بزشتی یاد نكنی؟ خصیبی شرمسار شد و گفت: راست گفتی، بر من مراعات آن واجب بود، لیكن در عصبانیت خودداری نتوانستم كرد، از آنچه گذشت پوزش می‌خواهم تو نیز گذشت كن! خلیفه بر سر این ایستادگی دارد كه بایستی یك میلیون دینار بدهید، من به امیر مؤمنان گفتم: «ابو یوسف [بریدی] تنگ نظر و ابو عبد الله برادرش نظر بلند است و هیچگونه مخالفتی با امیر مؤمنان ندارد» و اگر نه آن گفته من بود، ابو یوسف را به نزد خود می‌برد و من برای او بیمناك بودم. من خواهش دارم كار خودتان را با من به پایان رسانید، شرمندگی من از گذشته‌ها بس است، بیا یك دستنوشت به افزودن دو میلیون درم بنویس! ابو عبد الله [بریدی] گفت: ای وزیر، مرا بی‌نیاز كردی، عذر تو موجه است تو از دوستی كوتاهی نكرده‌ای. وزیر گفت:
______________________________
[ (1-)]: احمد ابو عبد الله و علی ابو حسین و یعقوب ابو یوسف پسران محمد بریدی (یا یزیدی) هستند- خ 6: 44.
[ (2-)]M . ن. ك: یحیا بن سعید سوسی (خ 5: 336).
[ (3-)]M : مستخرج یا تحصیلدار خصیبی است (خ 5: 430) كه مشكویه او را در زنجیره روایت خود نام برده است (خ 5: 393).
ص: 370
پس تو را به جان من بنویس! گفت: باشد، می‌نویسم، در حالی كه مطمئن هستم كه براستی می‌گویم، اكنون نه من، و نه برادرانم چنین دارائی نداریم، پس هر گاه خداوند دل امیر مؤمنان و تو را بر ما نرم كند، ممكن است كار كنیم و آنرا بپردازیم و اگر نه، دست كم مرگ خود را برای مدتی به پس انداخته‌ایم. خداوند ما را به كار عادت داده است و ما به مهر او امیدوار هستیم.
خصیبی در آن مجلس كه جز ابو زكریای [سوسی] و ابن قدیده [ابو سعید] تحصیلدار خصیبی كسی نبود گفت: ای ابو عبد الله [بریدی] راه عدالت رفتی و تكلیف را انجام دادی [1] ... پس خندید و دستنوشت دو میلیون درم افزایش را بگرفت و برفت.
ابو عبد الله بریدی با ابو بكر محمد بن رائق كنار آمد. ابو بكر به او ارج بسیار نهاده قرار گذارد كه همه حواله‌های او و یارانش را بر اهواز بپذیرد و برود و اهواز را بگیرد. او نیز از بصره بیرون رفت، تا هنگام اجرای این نقشه در آنجا نباشد مبادا این كار به او نسبت داده شود.
چون به واسط رسید، ابو الحسن علی بن عیسی را دید كه واسط را با خلیفه قاهر (كه واسط به دست او بود نه وزیر [2]) به سیزده میلیون درم پیمان بسته، آباد می‌كند.
پس برای پیمان ابو عبد الله بریدی گواهی كرد. ابو عبد الله بریدی، ابو الحسن محمد بن حمد بن حمدون واسطی را جانشین خود كرده، برای بررسی كارهای «موفقی» پنجاه روز در «نعمانیه» بماند، سپس به بغداد رفت. یك روز كه خود و برادرش برای انتظار بیرون آمدن خصیبی به «سوق الثلاثا سه شنبه بازار» رفتند. عیسای پزشك در آنجا به ایشان پیام فرستاد كه قاهر بر آن است كه ایشان را دستگیر كند. ایشان نیز از چارپا پیاده شده با تغییر قیافه پنهان شدند و هم چنان ماندند تا قاهر از خلیفگی بر كنار شد و راضی بر جای وی نشست.
______________________________
[ (1-)] در متن عربی اصل سفید مانده است.
[ (2-)]M : قاهر واسط را از اسحاق نوبختی گرفته به زندانش افكنده بود (خ 5: 427- 428).
ص: 371

بویئیان به سروری می‌رسند:

روز دوشنبه چهارم ذی حجه این سال [321] نامه‌ای از علی بن خلف بن تناب [1] به خصیبی رسید كه می‌گفت:
یكی از سرداران نامبردار مرداویج به بخشهای «ارجان» رسیده است كه به او علی بن بویه گویند*. این مرد، پیمانكار او بر بخشهای «ماه بصره» بود و چون مقداری مالیات كسر آورد، بترسید و با چهار صد تن دیلمی به سركشی برخاست و به «ارجان» رفته بر آن چیره شد.

گزارش انگیزه پیدایش علی بن بویه‌

و پیش آمدهائی كه رخ داد تا رسید بدانجا كه رسید: ابو الحسن علی بن بویه و برادرش ابو علی حسن بن بویه، از سرداران بنام ماكان ابن كاكی بودند. پیوند میان ماكان و مرداویج [بن زیار] از آنگاه كه بر ضد اسفار بن شیرویه همدست شدند و او از دژ «سمیران» در «طارم [2]» بازگشت، نیكو بود، برای یك دیگر پیشكش‌ها می‌فرستادند، تا آنكه مرداویج چنانكه گفتیم [3] اسفار را بكشت و بخشهای ری و كوهستان را به دست آورد و كار او بالا گرفت و سپاه و دارائی بسیار بدست آورد. ماكان به سوی آمل و طبرستان رفته، بخشهای آن را بگرفت و آنگاه كه نصر ابن احمد [سامانی] فرمانروای خراسان گرفتار سركشی دو برادرش شد و از نیشابور پس نشست، ماكان سپاه خود را تا نیشابور پیش برد.
چون [نصر سامانی] كار خراسان را رو به راه كرد و به سوی نیشابور باز آمده، برای ماكان پیام داد كه بجای خود باز گردد، ماكان نیز پذیرفت و به گرگان و طبرستان بازگشت.
جدائی ماكان از مرداویج با رشك و خودخواهی آغاز شد.* مرداویج جانشینان خود را از كوهستان و اصفهان فراخوانده، سپاهیان را گرد آورده، به سوی
______________________________
[ (1-)]M . متن: طناب.
[ (2-)]M . متن: طرم ... مانند خ 5: 99، 118.
[ (3-)] ن. ك: خ 5: 271- 274.
ص: 372
ماكان رفت. ماكان پس از ایستادگی شكست خورده بگریخت. مرداویج طبرستان را گرفت و بلقسم بن بالحسن [1] را بر آن گمارد، كه سپهسالار او بود و سپاهش را اداره می‌كرد، او جوانمرد، رایزن و جنگجو بود.
سپس مرداویج به گرگان رفت، كه شیرزیل بن سالار و با علی بن تركی آنجا را از سوی ماكان [بن كاكی] اداره می‌كردند، هر دو گریختند و مرداویج آنرا بگرفت و سرخاب بن بلوس را به جانشینی بلقسم بن بالحسن، در گرگان بگمارد، زیرا كه سرخاب دائی فرزندان [2] بلقسم بود، پس گرگان و طبرستان را به بلقسم سپرده پیروزمندانه به اصفهان بازگشت.
سپس ماكان [بن كاكی] برای درخواست كمك به نزد ابو الفضل ثائر [3] رفت، كه وی را گرامی داشت و همراه او به سوی طبرستان آمد كه بلقسم بن بالحسن در آنجا بود. بلقسم كه برای هر دو آمادگی داشت، جلو ایشان ایستاد تا «ثائر» و ماكان بگریختند، «ثائر» به شهر خود در دیلمستان رفت و ماكان با پراكندگی و زبونی از راه كرانه به سوی گرگان آمد و از آنجا به نیشابور رفته، از احمد بن محمد بن محتاج فرمانده سپاه خراسان كمك خواسته پیروی او را پذیرفت. بلقسم بن ابو الحسن در گرگان بماند تا آن كه شنید، ابو علی احمد بن محمد بن محتاج به همراهی ماكان [بن كاكی] به سوی او می‌آیند. پس نامه‌ای به مرداویج نوشته كمك خواست* و او بیشتر سرداران و سپاهیان خود را با كوشش بسیار به كمك بلقسم فرستاد. و چون ابن محتاج و ماكان رسیدند. بلقسم جلو ایشان رفت و جنگید و پیروز شد، و ایشان به سوی نیشابور
______________________________
[ (1-)] چنین است در نسخه اصل «تجارب» در كتاب «عیون» ابو القاسم بن ابو الحسن است.
[ (2-)]M . متن: «خال ولد بلقسم ...» برادر زن او بود.
[ (3-)] ابو الفضل جعفر بن محمد ثائر بن ابو عبد الله حسین شاعر محدث پسر ابو الحسن علی عسكری بن حسن بن علی اصغر بن عمر اشرف علوی حسینی است. حسین محدث برادر ابو محمد، حسن، ناصر كبیر اطروش امام زیدیان است كه دیلمیان او را بپادشاهی پذیرفتند و در سال 304 درگذشت. مرگ جعفر بن محمد ثائر نیز به سال 345 بوده است (ابن عنبه احمد بن علی «عمدة الطالب فی نسب آل ابی طالب». چ لكهنو: 301.
ص: 373
گریختند. ولی «ماكان» دوباره بازگشته، به اندیشه چیرگی بر دامغان و بر بخشهای آن هنگامی تاختن گرفت كه الجیش [1] بن امیذوار از سوی مرداویج در آنجا بود.
بلقسم بن بالحسن به سوی او رفته برای دور كردن «ماكان» همگام شدند. ماكان، برای دومین بار بگریخت و از این بخشها نومید شد.
پس فرمانروای [سامانی] خراسان ماكان را به كرمان گسیل داشت و آن سامان را كه به دست ابو علی محمد بن الیاس بن یسع [2] بود بدو واگذار كرد، پس با ابو علی در آویخت و او را شكست داد و كرمان را برای فرمانروای خراسان اداره كرد.
ابو الحسن علی بن بویه و برادرش ابو علی حسن نیز در همان هنگام نخستین شكست ماكان [ابن كاكی] و زبونی او با اجازت خودش به سوی مرداویج رفتند و به او گفتند: جدا شدن ما از تو به سود تو است. زیرا هزینه سپاه ما از دوش تو برداشته و بر دوش دیگری نهاده می‌شود، هر گاه تو توانا گشتی ما نیز به سوی تو باز خواهیم گشت.
ماكان نیز به ایشان رخصت داد، گروهی دیگر از سرداران ماكان نیز در این راه از علی بن بویه پیروی كردند، پس علی بن بویه و برادرش ابو علی [حسن بن بویه] به سوی مرداویج آمدند، وی ایشان را پذیرفته، گرامی داشته، به هر یك از سرداران پناهنده ماكان فرماندهی بخشی از كوهستان را واگذار كرد. كرج را به علی بن بویه داد «لشكری» بن «مردی» را به كار پیشین خودش كه فرماندهی «دنباوند» بود باز گردانید*، سلیمان بن «سر كله» را فرمانده همدان كرد، و همچنین هر یك از سرداران را به كاری گمارد.

چگونه علی بن بویه به فرماندهی رسید و هیچیك از دیگران نرسیدند؟

آنچه علی بن بویه را بالا برد و بدانجا رسانید كه رسید، گشاده دلی و گذشتی بود كه در خوی خود داشت. او با این خوی نیكو یك منش نیكوتر نیز می‌داشت و آن
______________________________
[ (1-)]M : گویا معرب باشد نه «جیش» عربی.
[ (2-)]M : تاریخچه این خاندان با نامهای جهودی در خ 5: 447/ 538 و در خ: 6: 296 و 318 تا 323 نیز دیده می‌شود.
ص: 374
دلیری بسیار بود. از اینها گذشته پیشآمدهای خوب و طالع نیكوی [1] او بود، از جمله آنكه چون فرماندهی كرج را به او و چنانكه گفتیم، جاهای دیگر را به دیگر پناهندگان دادند، فرمانها برای ایشان نوشته شد و همگی به «ری» درآمدند، كه فرماندار آنجا وشمگیر [بن زیار] بود، و ابو عبد الله حسین بن محمد ملقب به عمید (پدر ابو الفضل بن عمید وزیر ركن الدوله) ناظر كارهای آنجا بود. روزی علی بن بویه استری نیكو را كه می‌داشت، برای فروش به بازار فرستاد، تا بهای آنرا كه سه هزار درم به قیمت دویست دینار بود به كاری بزند. اتفاقا این استر را عمید بخرید و بهایش را برای او فرستاد. چون علی بن بویه دانست كه این استر برای ابو عبد الله عمید خریداری شده است، آنرا پیشكش نموده، سوگند یاد كرد، كه بهایش را نخواهد ستاند، پس از آن نیز مهربانیهای دیگر نمود تا دل او را بربود. آنگاه انگیزه‌ای مرداویج را بر آن داشت كه آن فرمانها را از* آن سرداران پس بگیرد، پس به برادرش و شمگیر و ابو عبد الله عمید نوشت، ایشان را از بیرون شدن از ری باز دارد و اگر برخی رفته‌اند دیگران را باز دارد.
چون نامه‌ها نخست به دست عمید می‌رسید و او چكیده آنها را به وشمگیر می‌گفت، هنگامی كه از این نامه آگاه شد، پنهانی به علی بن بویه هشدار داد كه هر چه زودتر به سوی كار نوین خود بشتابد و در راه نماند. او نامه‌ها را بامدادان، هنگامی بر وشمگیر خواند كه علی بن بویه راهی بسیار را پیموده بود، پس دیگر سرداران كه مانده بودند از رفتن باز داشته شدند و علی بن بویه به فرمانداری رسید كه پایه پادشاهی
______________________________
[ (1-)]M : مردم كه از ستم فرمانروایان نا ایرانی به جان آمده بودند، تا در یك سردار ایرانی دلیری و گذشت میدیدند، نسبت به او و یارانش به دیده یك سپاه رهائی بخش نگریسته هر گونه كمك می‌كردند، تسلیم شدن دژها و گنجینه‌های خرمدینان (خ 5: 437) و گنجینه‌های ساسانی شیراز (خ 5: 441) كمك عمید در اینجا و كمك‌های ابو طالب زید بن علی نوبندگانی كه پنهانی از فرماندار شیراز (یاقوت برده سریانی نژاد خلیفه عرب) انجام می‌دهد (خ 5: 440) پیوستن شیرزاد از گلپایگان (خ 5: 438)، پناهنده شدن سپاهیان دیلمی و گیلكی خلیفه (خ 5: 439) همه از سرچشمه عاطفه میهن دوستی بوده است.
ص: 375
او شد. برای آن هیچ دلیلی پس از خواست خداوند نمی‌توان یافت مگر سخاوت و گشاده دلی او.
چون علی بن بویه به كرج رسید به نیكی كردن بر مردم و مهربانی با كارگزار [1] آغاز نمود او نیز در نامه‌ها به مركز، امنیت شهر و نگهبانی وی را می‌ستود، تا چنین پیش آمد كه در میان سران چند دژ، كه در دست خرمدینان آن بخشها بود ناسازگاری رخداده، برخی از آنان بدو پناهنده شده گنجینه‌هائی بزرگ را بدو نشان دادند و دژها گشوده شد. او همه آن دارائی را در راه به دست آوردن دلها بكار برد.
چون مرداویج به ری بازگشت، بودجه گروهی از سرداران خود را* كه در میان ایشان ابراهیم بن سیارهی [2] معروف به كاسك و از او بزرگتر نیز دیده می‌شد، بر بخش كرج حوالت كرد. علی بن بویه با بخششهایش ایشان را بسوی خود كشانیده همه پیرو او شدند، چون مرداویج از روند كار آگاه شد بترسید و از فرستادن چنان سرداران به كرج پشیمان شده، با نامه از بویه و دیگر سرداران خواست كه به نزد او بیایند. وی دست به دست كرده به مدارا كردن با او و بستن پیمان با یاران و گرفتن سوگند ایشان پرداخته، ناجوانمردی و دغلی مرداویج را به ایشان كه خود نیز از او می‌ترسیدند یادآوری می‌كرد.
پس از آمادگی و گردآوری هر اندازه می‌توانست از دارائی و یاران را از كرج بیرون برد. از گلپایگان [3] نیز شیرزاد كه یكی از سرداران دیلم بود با چهل مرد بدو پیوست كه به ایشان دلگرم شد. و چون از مردانش آمار گرفت سیصد و اند مرد
______________________________
[ (1-)]M . متن: «ملاطفة عامل البلد ...» فرمانده قائد نیروی سپاه را، در دست داشت، عامل كارگزار امور اداری شهرستان را می‌چرخانید كه معمولا با سواد و دبیر نیز می‌بود و روند كارها را او به مركز گزارش می‌داد. و گاه هر دو را امیر می‌خواندند. و گاه هر دو به دست یك تن سپرده می‌شد: و ان تحصل لی امارتها حربا خراجا (خ 5: 563).
[ (2-)] در كتاب عیون: ابن بشار معروف به كاسك.
[ (3-)]M . متن: جرباذقان ...
ص: 376
ورزیده با ساز و برگ و جنگ‌افزار بودند.
سپس به سوی اصفهان شد كه در دست ابو الفتح بن یاقوت [1] بود و پیرامون ده هزار همراه داشت و ابو علی بن رستم خراج آنجا را عهده‌دار بود. بویه به ایشان نامه‌های دوستانه نوشته گفت: من به سوی شما می‌آیم تا پیرو سلطان باشم، ایشان نپذیرفتند. اتفاق را ابو علی بن رستم كه بیش از دیگر مردم بابویه دشمنی داشت و مخالف آمدن او به اصفهان بود درگذشت [2] و ابو الفتح بن یاقوت تنها* برای جنگ با او از اصفهان تا سه فرسنگی بیرون آمد. در یاران ابن یاقوت، دیلمی و گیلی بسیار، پیرامون ششصد تن بودند. اینان كه رادمنشی، گشاده دلی، و بخشش علی بن بویه را شنیده بودند، بدو پناه بردند و همین رفتار سبب دلشكستگی ابن یاقوت شد، و چون پایداری دیلمیان و سستی یاران خود را دید به فارس گریخت. علی بن بویه اصفهان را بگرفت و در چشم مردم بزرگ شد زیرا با دویست تن هزارها و هزاران یاران سلطان را گریزانده بود.
چون گزارش به مرداویج رسید برآشفت و به اندیشه نیرنگ زدن افتاد.

گزارش نیرنگی كه مرداویج بزد ولی فراورده‌ای نداشت:

مرداویج از آن بیمناك شد كه مبادا یارانش به علی بن بویه پناه برند. آوازه گشاده دلی و رادمنشی بویه به همه جا رسید، زمختی مرداویج همكاری با وی را دشوار و برای یك جوانمرد تحمل ناپذیر می‌نمود، پس بر آن شد كه نیرنگ‌بازانه پیامی برای علی بن بویه بفرستد كه به او بیم و امید دهد و با نرمش از وی پاسخ بخواهد و انجام كارهائی كه خواست او بود به گردن گیرد، به دنبال این پیام، برادر خود وشمگیر را با سپاهی انبوه و نیرومند روانه اصفهان كرد.
چون علی بن بویه دید كه این پیام با آن آمادگی و ساز و برگ جنگی سازگار
______________________________
[ (1-)]M : ابو الفتح مظفر بن یاقوت است (خ 5: 420).
[ (2-)]M : خ 5: 428.
ص: 377
نیست*، بترسید و پس از یك ماه كوشش برای گرد آوری مالیات، اصفهان را رها كرد و به ارجان رفت. فرماندار آنجا ابو بكر بن یاقوت [1] شهر را بی جنگ رها كرده به رامهرمز گریخت و علی بن بویه بدان درآمده، دارائی بسیار به دست آورد.
در این هنگام نامه‌هائی از ابو طالب زید بن علی نوبندگانی رسید، كه بویه را به آمدن به شیراز می‌خواند و نیروی «یاقوت» را سبك نشان می‌داد، بدین دلیل كه در چپاول دارائی مردم زیاده‌روی كرده، هزینه او و سپاهیانش بر دوش مردم سنگینی می‌كند، از هر گونه كمك به مردم درمانده است. باز به سبب آوازه بلند او و انبوهی سپاه و دارائی بسیار و پشتیبانی پسرش ابو بكر بن یاقوت از او، علی بن بویه از رو برو شدن با یاقوت پرهیز كرد و از پذیرفتن رأی ابو طالب خودداری نمود. ابو طالب می‌گفت: اگر كوتاهی كنی چه بسا «یاقوت» و مرداویج در برانداختن تو همدست شوند، تو دشمن بسیار داری، اگر ایشان بر ضد تو گرد آیند، كاری نتوانی كرد، مبادا با گذشت زمان ایشان بر تو چیره شوند، چه بسا كمكهائی از سلطان [بغداد] به ایشان برسد و سپاهیان گوناگون بر سر تو آیند. برای كسی كه در چنین شرایط است بهتر آنست كه زودتر دست به كار شود و مهلت نقشه ریزی و گرد آوری نیرو به دشمن ندهد. ابو طالب در نامه‌های پی در پی كه به علی بن بویه می‌نوشت، كار را سبك می‌نمود و فرایند كوتاه آمدن او* را سنگین نشان می‌داد، تا او را به سوی نوبندگان كشانید. ولی پیشاهنگان «یاقوت» بر او پیشدستی كرده، دو هزار تن از ایشان كه سردارانی دلیر، همچون «كورمرد» خراسانی و ابن خرگوش و مانند ایشان از جوانمردان، كه به دلیری شهرت داشتند، در میانشان بودند از او جلو افتادند و علی ابن بویه به دنبال ایشان به نوبندگان آمد و ایشان ایستادگی نكرده به گرگان گریختند.
سپس یاقوت و یارانش به اینجا رسیدند. ابو طالب نوبندگانی نمایندگان مورد
______________________________
[ (1-)]M : ابو بكر محمد بن یاقوت از سرداران سریانی نژاد بغداد است كه در اثر كشاكش میان مونس و هارون [پسر دائی مقتدر] به شیراز نزد پدرش یاقوت كه فرماندار آنجا بود گریخته، از سوی پدرش یا خلیفه بدانجا گمارده شده بود (خ 5: 420). و در سال 323 در خلافت قاهر و وزیری ابن مقله، در زندان بغداد در گذشت (خ 5: 506).
ص: 378
اعتماد خود را [در بخشها] به خدمت علی بن بویه گمارده، خودش تنها برای فریب دادن یاقوت به یكی از دیه‌های خود رفته، به یاقوت پیام می‌داد كه چون ترس مردم را گرفته است، می‌خواهم از میدان كشاكش دور باشم، پس خواستار دستور كار می‌شد، ولی در پنهان به علی بن بویه یاری می‌داد، به سود او رایزنی می‌كرد، پیش آمدها را گزارش می‌داد، راه‌ها را به یارانش نشان می‌داد، گرفتاری‌هایش را بر كنار می‌كرد و به هزینه‌هایش كمك می‌رسانید، تا آنجا كه چهل روز، خود و سپاهیانش را میهمان كرد و هزینه بسیار نهادند كه گویند دویست هزار دینار شد. علی بن بویه برادرش ابو علی [حسن] را به كازرون و جاهای دیگر فارس فرستاد، پس دارائی بسیار و گنجینه‌های باستانی خسروان [1] را كه نزد مردم پنهان مانده بود و پشت به پشت به ارث رسیده بود به دست آورد*. پس در آمدش از درآمد برادرش فزونی یافت. یاقوت سپاهی انبوه برای جنگ با حسن بن بویه فرستاد، ولی او با اندك سپاهیان خود با ایشان جنگید و شكست داد و آنان را گریزاند و پیروزمند و با دست پر به نزد برادرش علی بویه بازگشت.
در این هنگام پیوند یگانگی نیروهای یاقوت با وشمگیر و مرداویج به كار بسته شد و بویه ناچار شد بسوی كرمان پس نشیند. او از نوبندگان به استخر و از آنجا به «بیدا [2]» شد و یاقوت با همه سپاهش به دنبال او می‌آمد. علی بن بویه به پلی برخورد كه برای رسیدن به كرمان می‌بایستی از آن بگذرد، یاقوت پیشدستی كرده پل را بگرفت و راه را بر او بست و او را ناچار به جنگ كرد.

سال سیصد و بیست و دوم آغاز شد:

اشاره

جنگ روز سه شنبه سیزده روز از جمادی دوم سال 322 مانده آغاز شد و روز چهارشنبه سخت‌ترین روز را گذرانید. شب پنجشنبه علی بن بویه یاران را گرد آورده گفت: من نیز مانند یكی از شما پیاده خواهم جنگید. او با نویدهائی آرزوها را در ایشان زنده كرد، پس با هم، پیمان ایستادگی و مردانگی بستند.
______________________________
[ (1-)]M . متن: «للاكاسرة ...» پانوشت. ص 374.
[ (2-)]M . متن: الی اصطخر و منها الی «بیضاء» ... معرب بیدا است (احسن التقاسیم پ 643).
ص: 379

گزارش یك سیاست نادرست كه «یاقوت» با شتابزدگی پیاده كرد همراه با یك پیش آمد نابهنگام كه فرایند هر دو به زیان او و سود علی بویه بود:

سیاست نادرست كه «یاقوت» به كار بست آن بود كه دو تن از یاران دیلمی و سرشناس علی بن بویه* به او پناهنده شدند و همین كه چشم او بر ایشان فتاد دستور داد گردن ایشان را زدند.
پس دیلمیان دانستند كه در پناهندگی رهائی ندارند و آنرا پیش چشمانشان تاریك نمود. پس در جنگ تا دم مرگ ایستادند. پیشآمد نابهنگام نیز چنین بود كه یاقوت، بامداد پنجشنبه كه جنگ را آغازید، پیادگان نفتگر آتش باز [1] را در رده پیشین نهاده بود، كه ناگهان وزش باد برگشت و سخت شد و آتش در یك رده از سپاه یاقوت افتاد، و دیلمیان بر همان رده تاخته، ایشان را كشتند، و سواران دیلمی بر ساز و برگ ایشان یورش آوردند.

گزارش دامی كه یاقوت هنگام گریز بنهاد، ولی علی بن بویه از آن پرهیز كرد و پیروز شد:

چون دیلمیان بر خرگاه و بار و بنه یاقوت چیره شدند، یاقوت هنگام گریز بر تپه‌ای بالا رفته، درفش خود را بر آن بر پا نمود و چهار هزار تن از مردان خود را به گرد خود آورد. او گمان می‌كرد كه دیلمیان در این هنگام، شتابزده به بار و بنه و انبارهای او یورش خواهند برد و سازمانشان درهم خواهد شد و او خواهد توانست بر ایشان پاتك [2] بزند. در تاریخ نیز این خود دامی بوده است، كه بسیاری از شكت‌خوردگان را به پیروزی رسانیده است. یاقوت به یاران گفت: پراكنده نشوید
______________________________
[ (1-)]M . متن: «یحاربون بمزاریق النفط و النیران ...» در خ 6: 83 «یحارب بقواریر النار» در جنگ بر روی آب، و در خ 6: 490: «رماهم بالنار و الحجارة ...» با منجنیق، دیده می‌شود.
[ (2-)]M . متن: «و یكر علیهم ... و تأهبو للكرة ...»
ص: 380
و آماده پاتك بمانید كه ناچار پیروزی ما در آن است. چون علی بن بویه از این ترفند آگاه شد، به جلو یاران دویده فریاد كشید: سازمانهای خود را درهم نریزید كه دشمن* ایستاده چشم به راه سرگرمی شما به چپاول است، تا بر سر شما باز گردد، او جز این نیرنگی نداشت كه به كاربرد، چپاول برای شما دیر نمی‌شود. یاقوت كه ایستادگی دیلمیان و خودداری ایشان را از چپاول، و پرهیز از دام را دریافت، راه گریز را ادامه داد، پس همه خرگاه او به دست علی بن بویه افتاد. در خرگاه یاقوت صندوقهائی پر از كلاه برنس و زنجیر و مانند آنها بود، كه آورده بود تا برای نمایش بر سر اسیران بنهد، گروهی از سرداران علی بن بویه پیشنهاد نمودند، آنها را برای یاران اسیر شده یاقوت بكار گیرند، كلاه‌ها را بر سر ایشان و زنجیرها بر پاهایشان نهاده و در اردوگاه و سپس در شهر به نمایش گذارند. علی بن بویه نپذیرفته گفت: بهتر است به جای آن، از دشمنانی كه خدا ما را بر ایشان پیروزی داده است گذشت كنیم و خدا را بر این نعمت سپاس گزاریم، كه این روش برای پیشبرد كار بهتر و از طغیان بدورتر است.
سپس روز آدینه به «زرقان» و روز شنبه به «دینكان» رسید. پناهندگان، شحنگان، بزرگان مردم، به نزد او می‌آمدند و او همه را می‌پذیرفت و خوش رفتاری و خوش زبانی می‌نمود، و از كسانی كه به او بدی كرده یابد گفته بودند چشم پوشید، تا دل مردم بدو آرامش یافت و دشمنانش تسلیم شدند. او در بیرون شهر شیراز اردو زده، در شهر جار كشیدند كه عدل و داد برای همگان است*، كسی را نباید آزار داد، مردم باید مطمئن به سر كار و بهره‌برداری از زندگی بروند. ولی چنانكه به خواست خدا گزارش خواهیم داد، او پس از مدتی ناچار شد به سبب افزایش خواستهای سپاهیان، رفتار خود را تغییر دهد.
نیز در این سال، نامه‌ای [1] با تاریخ سه شنبه چهارم محرم از ابو جعفر محمد بن قاسم كرخی،
______________________________
[ (1-)]M : نامه‌ای نیز در تاریخ 4 ذی حجه 321 درباره همین جنبش بویه‌ای، از علی بن خلف ابن تناب به وزیر خصیبی رسیده بود (خ 5: 432). پس پیش آمدهای. بویئیان در این ماه‌ها بوده است.
ص: 381
كه كارگزار خراج و آبادیهای بصره و اهواز بود برسید، كه: نامه‌هائی به من رسیده كه، یاران مرداویج به اصفهان درآمده‌اند، و یكی از سرداران بزرگ او كه فرمانده «ماه بصره» بوده و علی بن بویه خوانده می‌شود، از وی جدا شده، دارائی فراوان به دست آورده، به ارجان گریخته است. او در یك نامه به من نوشت كه پیرو سلطان است، و از وزیر اجازت می‌خواهد كه به پایتخت رود، یا به شیراز رفته، به یاقوت مولای [1] امیر مؤمنان بپیوندد.
نیز در این سال [322] یاران ابو طاهر قرمطی با كشتی‌ها به بخشهای «توج» و «سینیز» پیاده [2] شده، به شهر درآمدند، چون از كشتی‌ها دور شدند، نماینده یاقوت كه فرماندار شهر بود، كشتی‌های ایشان را بسوخت، سپس با هم یاری مردم با قرمطیان جنگیده گروهی را كشته هشتاد مرد كه یكی از ایشان به «ابن غمر»* شناخته می‌شد اسیر كرد. فرستاده محمد بن یاقوت، این اسیران را انگشت نما شده به پایتخت آورد.
بر سر «ابن غمر» چند شاخ نهاده، همه را دراعه‌های دیبا پوشانیده، برنس‌ها بر سر، سوار بر شتران گردانیده، به «دار السلطان» برده زندانی كردند.
نیز در این سال، قاهر، اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] [3] و ابو سرایا نصر بن حمدان [حمدانی] را كشت [زنده به گور كرد].
انگیزه كشتن اسحاق [نوبختی] آن بود كه قاهر پیش از خلیفگی خواسته بود كنیزكی به نام «رتبه» را كه به زیبائی و خوش آوازی نامبردار بود، بخرد و اسحاق روی دست او رفته، به بهائی گرانتر خریده بود. انگیزه كشتن ابو سرایا نیز آن بود، كه كنیزكی دیگر را كه باز هم قاهر پیش از خلیفگی می‌خواست، او خریده بود.
ثابت [4] از یك خدمتگزار كه هنگام كشتن آن دو در آنجا بود حكایت كند كه:
______________________________
[ (1-)] مولا برده آزاده شده است.
[ (2-)]M : دو شهر ساحلی فارس (معجم البلدان).
[ (3-)]: ابو یعقوب اسحاق بن اسماعیل بن ابو سهل بن نوبخت. اقبال آشتیانی او را در خاندان نوبختی ص 181- 192 شناسانده است. تجارب الامم/ ترجمه ج‌5 381 گزارش دامی كه یاقوت هنگام گریز بنهاد، ولی علی بن بویه از آن پرهیز كرد و پیروز شد: ..... ص : 379
[ (4-)] ثابت بن ابو سعید سنان بن ثابت (خ 5: 371). از این خانواده تاریخ‌نگار كه باقیمانده
ص: 382
قاهر بیامد و بر سر یك چاه (كه جایش را نیز یاد كرده) بایستاد و دستور داد اسحاق را در زنجیر بسته بیاوردند، پس دستور داد او را در چاه بیندازند، و ما او را زنده و در زنجیر بینداختیم.
سپس دستور داد ابو سرایا را بیاوردند و ما او را در زنجیر آوردیم. ابو سرایا به زاری و خواهش بخشش پرداخت و او گوش نمی‌داد، بو سرایا به یك شاخ خرما كه نزدیك سر چاه بود در آویخت قاهر دستور داد، ما بر دست او كوفتیم تا شاخ درخت را رها كرد و ما او را با فشار به درون* چاه انداختیم.
سپس دستور داد چاه را پر كنید! ما خاك را در آن ریختیم و او ایستاد تا پر شد! منزه باد خدای بزرگ! چقدر سرنوشت شگفت‌انگیز است! آنگاه كه مونس [مظفر] مقتدر را كشت می‌خواست ابو العباس بن مقتدر را به جای او به خلافت گمارد.
همین اسحاق [نوبختی] آنقدر كوشید، نشست، و برخاست، تا رأی او را به قاهر گردانید، او نمی‌دانست كه دارد گور خود را می‌كند تا سرنوشت راست آید [1].
نیز در این سال ابو بكر بن مقسم [2] به خانه سلامت پرده‌دار آورده شد، زیرا می‌گفتند، او قرآن را به گونه‌ای ناشناخته و نو ساخته قرائت می‌كند، پس ابن مجاهد [3] را با دادرسان آوردند. او پس از بازپرسی به نادرستی راه خود خستوان شده توبه نمود و كتابهایش را بسوختند.
نیز در این سال مردی كه به ابو علی محمد بن الیاس شناخته می‌شد، از سغد
______________________________
[ ()] از پزشكان دانشگاه جندیشاپور بودند، چند معالجه پزشكی نیز در این كتاب (خ 5: 547/ 581). یاد شده است ن. ك: خ 5: 564.
[ (1-)]M : خ 5: 385.
[ (2-)]M : محمد بن حسن بن یعقوب (265- 354 ه) بیوگرافی او در معجم الادباء 6: 498/ 18: 150 و ندیم تج 35 به تفصیل آمده است. كه توبه را نیز درباره قرآن بشكست.
[ (3-)] ابو بكر احمد بن موسا بن عباس بغدادی، پیر مردم عراق در آن روزگار، به سال 324 ه.
در گذشت. چنین است در تاریخ اسلام.
ص: 383
بیرون آمده از كرمان گذشته به پیرامن «استخر» رسید و برای یاقوت پیام داد كه خواستار پناهندگی به او است، چون یاقوت دانست كه نیرنگ می‌زند، به جلو او در آمد، ولی ابن الیاس پایداری نكرده به كرمان بازگشت.
پس ماكان بن كاكی دیلمی به دستور فرمانروای [سامانی] خراسان بر او یورش آورد و ابن الیاس گریخته به بخشهای فارس رفت، پس یاقوت با وی جنگیده و باز ابن الیاس بگریخت.
نیز در این سال «حجریان» و «ساجیان [1]» از قاهر بیمناك شده، پس از یك نقشه‌چینی او را دستگیر كردند.

* گزارش انگیزه دستگیری قاهر:

در آغاز، چنان بود كه ابو علی بن مقله، از پنهان گاه خود، برای «ساجیان» و «حجریان» پیام می‌داد، آنان را بر ضد قاهر بر می‌انگیخت و ایشان را از وی می‌ترسانید.
حسن بن هارون [2] نیز همین كار را می‌كرد. او شبانه با پوشاك گدایان زنبیل به دست گرفته، و گاه با پوشاك زنانه، به دیدار ایشان می‌رفت و به خواستهای آنان شكل می‌داد و ایشان را از قاهر می‌ترسانید و به همیاری برای براندازی او می‌خواند. او به ایشان رسانید كه قاهر دارد زندانهائی زیر زمین برای ایشان می‌سازد. او برای ترسانیدن «سیما [3]» از منجم او سود برد و چنان كرد كه او به «سیما» گفت: من از راه ستاره بینی، برای تو، از قاهر بیم دارم! باید از او پرهیز كنی. حسن بن هارون با پرداخت دویست
______________________________
[ (1-)]M : برای این دو گروه و اختلاف حقوق ایشان. ن. ك: خ 5: 330 و 414.
[ (2-)]M : همان كس است كه با كمك علی بن یلبق می‌خواست لعن معاویه را بر منبرها آزاد نماید (خ 5: 413) و نیز هم او است كه محمد بن خلف نیرمانی دبیر ابو ساج گنوسیست را، كه بر ضد ابو ساج، برای بغداد جاسوسی می‌كرد، رسوا ساخت و پس از دستگیری نیرمانی، بر جای وی بنشست (خ 5: 287). برای ساجیان ن. ك: پانوشت ص 179.
[ (3-)] صولی در «اوراق» گوید: سیمای مناخلی، پس از این پیش آمد، بیش از یكصد روز زندگی نكرد.
ص: 384
دینار به منجم، رأی او را خرید [1] تا ترس از قاهر را در دل سیما، كه خیلی به پیش بینی‌های او باور داشت، جا داد. او برای ترسانیدن سیما خوابهائی را نیز یاد كرد كه مدعی شد دیده است، تا ترس سیما از قاهر فزونی یافت. روز دوشنبه چهارم ربیع دوم كشاكشی میان غلامان «حجری» و غلامان «ساجی» رخ داد. ساجیان می‌گفتند:
قاهر می‌خواهد «سیما» سردار ساجیان را نابود كند، سیما از «دار السلطان» بیرون آمده به خانه رفت، ساجیان همگی، با سردارانشان كه جنگ افزار نیز داشتند، به خانه او گرد آمدند* و تا پایان روز در آنجا ماندند، سپس رفتند و بامدادان پگاه، سرداران «ساجی» و سرداران «حجری» گرد آمده، هم سوگند شدند كه یك سخن باشند. سپس توده‌های حجری و ساجی را سوگند دادند. چون گزارش به قاهر و وزیر و پرده‌دار رسید كس فرستادند كه بپرسد: از چه ترسیده‌اند؟ گفتند: «ما دانسته‌ایم كه قاهر می‌خواهد سیما را دستگیر كند و ما را در سردابه‌هائی كه ساخته است زندانی كند». فضل بن جعفر [بن فرات] مأمور شده بود به جای پرداخت نقدی مجازاتش كه مصادره شده بود، سردابه‌هائی [برای خلیفه] بسازد. قاهر كه دانست شورشیان چه می‌گویند، به سلامت پرده‌دار، دستور داد نزد ایشان رفته از سوی قاهر سوگند یاد كرد، كه چنین كاری نكرده، و اندیشه آن را نیز ندارد، اینها گرمابه‌هائی رومی است كه برای زنان می‌سازد.
خصیبی [وزیر] و عیسای پزشك با قاهر گرد آمده گفتند: همه این فتنه را فضل ابن جعفر [بن فرات] بر پا كرده است، او این گزارش را به ساجیان و حجریان داده است، زیرا كه جز او كسی از این روند آگاهی نداشته است. مصادرت فضل [2] [بن جعفر بن فرات] با میانجیگری سلامت پرده‌دار بخشوده شده بود، تا بجای آن، سردابه‌ها را بسازد. قاهر دستور داد فضل بن جعفر [بن فرات] را دستگیر كردند، وزیر خصیبی در پیش عیسای [پزشك] از او خواستار پرداخت سیصد هزار دینار شد. فضل گفت:
______________________________
[ (1-)]M . متن: «فملأ عینه ...» چشم او را سیر كرد.
[ (2-)]M : قاهر كسانی از جمله فضل را به نام اینكه می‌خواهد به ایشان كار وزارتی دهد احضار و سپس دستگیر كرد، ولی فضل كه آگاه شده بود از آن روز پنهان گردید (خ 5: 429).
ص: 385
اگر پولدار بودم دیه و خانه‌ها* و خدمتگزاران و آمد و شد شایسته آن می‌داشتم.
خصیبی كه گمان كرد، گوشه‌ای به او میزند خشمگین شد و سخن ناشایسته گفت، كه فضل پاسخ دندان شكن به او داد. وزیر خصیبی خواست او را بزند كه شاپور خادم جلوگیری كرده گفت: من دستور دارم او را از هر گونه ناملایم نگهبانی كنم. پس او را به «دار السلطان» باز گردانیده و در همان زندان نهادند كه اسحاق بن اسماعیل [نوبختی] زندانی بود.
روز سه شنبه پنج روز مانده از جمادی دوم [322] نامه ابو جعفر كرخی و نامه ابو یوسف عبد الرحمان بن محمد، كه دبیر بانو [مادر مقتدر] بود، برسید كه، یاران ابن رایق به «سوق الاهواز» ریخته، و بر دیگر بخشهای گوناگون اهواز نیز دست انداخته‌اند. همه كارگزاران معونتها در بخشهای گوناگون اهواز بدو پیوسته‌اند بجز محمد بن یاقوت كه كارگزار معونتهای شوش و جندیشاپور بود و از ابن رایق پیروی نكرد، كه او را همپایه خود می‌شمرد.
خصیبی این گزارش رسیده را در یادداشتی برای قاهر نوشت. قاهر كه به می زدن آغازیده بود، به سلامت [پرده‌دار] دستور داد نامه را بخواند، سپس گفت: برو با خصیبی برای این پیش آمد رایزنی كن! و خودش به نوشیدن بازگشت. سلامت، عیسای [پزشك] را برداشته به نزد خصیبی رفتند و تا نیمه شب به رایزنی پرداختند و بجائی نرسیدند.* سلامت به خانه برگشت، زیرا می‌دانست قاهر مست كرده و تا بامداد توان گفتگو ندارد. بامداد فردا، سلامت، به نزد خصیبی رفته، عیسای پزشك را در آنجا یافت، زیرا كه گزارش شورش ساجیان و حجریان را شنیده بودند، كه خیال یورش بر دار السلطان دارند. خصیبی به عیسای [پزشك] پیشنهاد كرد، به دار السلطان برود و به قاهر هشدار دهد كه آماده باشد و اگر خواب باشد بیدارش كند. عیسی رفته هر چه كوشید نتوانست قاهر را بیدار كند، به او گفتند: تا برون آمدن آفتاب می‌نوشید، اگر هم برخیزد، مستی را كاری نتواند كرد.
حجریان و ساجیان كه به نزد «سیما» گرد آمده بودند، سوگند همدستی برای
ص: 386
گرفتن خانه خلیفه [1] و دستگیری قاهر یاد كردند. سیما گفت: اگر درست می‌گوئید كه آماده كار هستید، برخیزید هم اكنون آنرا پیاده كنیم، ایشان گفتند: بگذارید تا فردا، كه روز بار تشریفاتی است، او بیرون می‌آید و ما او را خواهیم گرفت. سیما گفت: اگر اكنون پراكنده شوید، و كار را ساعتی دیگر به پس اندازید گزارش آن به او خواهد رسید، و آماده خواهد شد و بر ما خواهد تاخت و ما را بر خواهند انداخت. همه پذیرفته با جنگ افزار سوار شده به دار السلطان آمدند. سیما بر هر یك از درها یك غلام «ساجی» و یكی «حجری» و با هر یك جوخه‌ای* از آن دو گروه به نگهبانی نهاد، چون همه دروازه‌ها را بگرفت، خود به دروازه بزرگ [2] رفته، دستور یورش داده، همگی در یك هنگام به درون آمدند. گزارش هنگامی به سلامت [پرده‌دار] و خصیبی [وزیر] رسید كه در خانه خصیبی بودند، خصیبی با پوشاك زنانه بیرون آمده، پنهان شد، سلامت نیز به «مشرعة الساج [3]» رفته پنهان شد.
هنگامی كه ساجیان و حجریان به خانه درآمدند، «سیما» به درون نیامده، بر جای خود دم دروازه بزرگ بایستاد، و همینكه قاهر دستگیر شد، او نیز به درون رفت.
چون قاهر از آمدن غلامان آگاه شد، از مستی به هوش آمد به بام گرمابه بخش زنان بگریخته پنهان شد. چون غلامان به اطاق نشیمن او درآمدند او را نیافتند و هر كس را آنجا بود، مانند زیرك خدمتگزار و عیسای پزشك و اختیار قهرمانه،
______________________________
[ (1-)]M . متن: «دار الخلیفه ...» یكی از جاهای استثنائی است كه مشكویه آگاهانه خلیفه را به جای سلطان به كار برده است.
[ (2-)]M . متن: «باب العامة ...» دروازه همگانی.
[ (3-)]M . بخشی از كرانه دجله بود كه كپرهائی از نی ساج در آن ساخته شده فقیران كپرنشین در آن زندگی می‌كردند. شاید «ساجیان» كه بخشی از بینوایان سپاه خلیفه بودند، از این مردم بوده یا به ابو ساج نسبتی داشته باشند. از سرداران «ساجی» ما كرد دیلمی در خ 5: 500، 505، 532 و رهبر ایشان «سیما» از سران كودتائی كه قاهر سنی را برانداخت و راضی نیمه گنوسیست را بجای او نشانید، در خ 5: 448 دیده می‌شود. برای اختلاف حقوق «ساجیان» با «حجریان» ن. ك: 5: 414 و پانوشتهای ص 179، 282.
ص: 387
دستگیر كرده به نگهبانی سپردند. یك خدمتگزار كوچك را نیز كه گرفته بودند با تبر زین [1] زدند تا پنهانگاه او را نشان داد. چون بدرون رفتند، او را بر بام گرمابه دیدند كه دستمالی دیبا [2] بر سر و شمشیر برهنه به دست داشت. كوشیدند با زبان خوش به پائین آید، به او گفتند: ما بردگان تو هستیم و بد تو را نمی‌خواهیم، ما خواهان اطمینان بر جان خویش هستیم. او از پائین آمدن خودداری كرد، یكی از ایشان تیری* را در كمان نهاده به سوی او نشانه رفته گفت: اگر پائین نیائی آنرا در گلوگاه تو می‌نشانم! پس پائین آمد و او را دستگیر كردند و این چاشتگاه روز چهارشنبه ششم جمادی دوم [3] سال 322 می‌بود.
پس او را به زندانگاه بردند و به اطاقی رفتند كه طریف سبكری [4] در آن بود.
در را باز كرده طریف را یافته زنجیرش بشكستند و آزادش نمودند. قاهر را بجای او زندانی كرده، گروهی نگهبان از ساجیان و حجریان بر آن نهادند. بغداد چپاول شد و خلیفگی قاهر بالله پایان یافت [5].

خلیفگی راضی بالله، ابو العباس محمد بن مقتدر به سال 322:

اشاره

چون غلامان ساجی و حجری قاهر را دستگیر كردند، خواستار جایگاه ابو العباس پسر مقتدر شدند. یكی از جانشینان زیرك خادم، جای او را نشان داد و بر او درآمده، به خلیفگی بر او سلام دادند، او را بیرون آورده بر تخت نشانده سرداران ساجی و حجری، طریف سبكری و بدر خرشنی [6] با وی بیعت نمودند و لقب «راضی بالله»
______________________________
[ (1-)]M . متن: فضربوه بالطبرزینات ...
[ (2-)]M . متن: و علی رأسه مندیل دیبقی ...
[ (3-)]M . متن در اینجا جمادی الاخرة و در خ 5: 457 و ابن اثیر جمادی الاولی آمده است.
[ (4-)]M : همان كس است كه از توطئه علی بن یلبق و حسن بن هارون (لعن كنندگان معاویه) علیه قاهر، او را آگاه كرده بود (خ 5: 418 و 413).
[ (5-)]M : هر چند گنوسیستها در براندازی مقتدر تا حدی دست داشتند ولی در گزینش قاهر بر جای وی اشتباه كردند (خ 5: 415) او همه آورندگان سریانی (خ 5: 423) و نیز ایرانی (خ 5: 446) خود را نابود كرد، هنر موسیقی و آواز را منع كرد (خ 5: 424).
[ (6-)]M : نسبت به خرشنه، نقطه‌ای در آسیای صغیر است.
ص: 388
گرفت. او دستور داد علی بن عیسی [1] و برادرش عبد الرحمان بیامدند و با ایشان به رایزنی در كارهایش پرداخت، علی بن عیسی به او آموخت كه باید بنا بر مرسوم، او برای خود درفشی افراشته دارد*. پس درفش را آوردند و او آنرا به دست خود برافراشت سپس دستور داد آنرا نگاهداری كنند. نیز به او پیشنهاد كرد كه مهر خلیفگی را بگیرد. پس مهردار، آنرا به او داد، و آن انگشتری سیمین بود كه نگین آن آهنی از چین داشت كه روی آن در سه سطر نوشته بود: محمد رسول الله، باز پیشنهاد نمود كه كه مهر خلیفگی قاهر را نیز از خود او بگیرد. كس فرستاده در راه بر قاهر باز كرده، مهر را خواست و او بداد. نگین آن یاقوت سرخ بود كه بر آن نوشته بود: «بالله، محمد الامام القاهر بالله امیر المؤمنین، یثق» آنرا برای راضی بردند و دستور داد آنرا به سنگتراش ماهر خزانه سپردند، تا آن نقش را بزدود و نام راضی بالله را بر آن تراشید.
علی بن عیسی پیشنهاد نمود كه دادرس ابو حسین عمر بن [2] محمد و دادرس ابو محمد بن ابو شوارب [3] و دادرس ابو طالب بهلول [4] و گروهی از شاهدان و نزدیكان دار السلطان بیایند و آمدند. دادرس ابو الحسن محمد بن صالح هاشمی ابن ام شیبان [5] گفت: چون از دادرس ابو حسین عمر هنگام دستگیری قاهر بالله دعوت شد نگران شده خود را جمع كرد و پنجاه دینار از جیب شلوار [6]، در آورده برای احتیاط در خانه نهاد و رفت و پس از نیمه شب* به خانه بازگشت. او به من گفت: می‌دانم كه نگران هستی و می‌خواهی بدانی كه چه گذشت، پس بشنو!: مرا به همراه سه گواه و طریف سبكری
______________________________
[ (1-)]M : بیوگرافی او در خ 5: 328 گذشت دو بار به سال‌های 301 و 314 برای مقتدر وزیر شد.
[ (2-)] بیوگرافی او در خ 5: 319 پانوشت گذشت.
[ (3-)] در تاریخ اسلام در همین سال 322 و نیز در تكمله گوید: نام او حسن بن عبد الله است.
[ (4-)] محمد بن احمد بن اسحاق بن بهلول، ابو طالب انباری. در تاریخ اسلام گوید: او به جای پدرش كار دادرسی مدینة المنصور را انجام می‌داد و به سال 348 در گذشت.
[ (5-)] بیوگرافی او در ذیل «اخبار القضاة» تألیف ابو عمر كندی ص 573 آمده است.
[ (6-)]M . متن: فی حجزة سراویله ...
ص: 389
به اطاقی بردند كه قاهر در آن بود. طریف چند بار به او گفت: ای سرور من بگو! پاسخ داد: شكیبا باش! سپس رو به من كرده گفت: آیا مرا نمی‌شناسی؟ گفتم: آری! می‌شناسم! گفت: من ابو منصور محمد بن معتضد بالله رحمة الله علیه، سپس قاهر بالله هستم! بیعت من بر گردن تو و همه خویشان و اولیا هست. من آنرا از شما بر نمی‌دارم و به هیچ راه شما را حلال نمی‌كنم، برخیزید!! ما برخاستیم و چون دور شدیم به طریف پرخاش گرفتم و سرزنش بسیار كردم و گفتم: این چگونه رایی بود كه ما را برای مردی آوردید كه هنوز آماده نیست، دستنوشت او با گواهی دبیران و سپاهیان گرفته نشده است. شایسته بود اینها را انجام می‌دادید، سپس ما را می‌آوردید.
پس ما را به نزد علی بن عیسی بردند. او پرسید و ما پیش آمد را باز گفتیم، او اخم بر روی خود آورده گفت: باید خلع شود، گفتگو ندارد، كار و رفتار او آشكار است، كیفر او بر كسی پوشیده نیست. من گفتم: تشكیل دولتها با ما نیست، با شمشیرداران است! ما برای گواهی دادن و استوار داشتن پیمان سودمند هستیم! من نیز از او همان شنیدم كه برای تو گفتم، شایسته نبود كه پیش از محكم كاری* ما را رو به رو كنند! او خشمگین شد و چون هنگام نماز بود برخاستیم. دادرس ابو الحسن محمد بن صالح گفت: من این را از وی شنیدم، و چون بامدادان به دار السلطان رفتیم به او گفتند:
دیروز قاهر را كور كردند [1]. پس چون ابو علی بن مقله بیامد، ما را خواستند. من
______________________________
[ (1-)] ابو بكر صولی در «اوراق» گوید: چون قاهر را دستگیر كردند، در اطاقی نشانده، از وی پول خواستند. او كه با راضی بد كرده بود، سختگیری او را انتظار داشت و هر چه او را شكنجه دادند به چیزی خستوان نشد. پس به دستور برخی از مردم او را میل كشیده كور كردند و باز شكنجه دادند و چیزی نگفت، پس اندك پول و ابزار كه داشت بگرفتند.
در تاریخ اسلام آمده است كه: دادرس ابو حسین گفت: من به نزد راضی رفته گزارش آنچه در پنهان انجام شده بود به او داده، گفتم: بهتر است پنهان بماند، او پسندید و گفت:
مرا با او رها كن! [M: ابو حسین عمر مانند پدرش محمد بن یوسف ضد گنوسیست و صادر كننده حكم قتل حلاج است. او از سقوط قاهر بیمناك است (خ 5: 319- 320 پانوشت پایان كار قاهر كه به گدائی می‌كشد نیز در (خ 6: 118) خواهد آمد].
ص: 390
با دادرس ابو حسین و سه تن از گواهان به پیشگاه راضی گرد آمدیم. او به مفلح سیاه اشارت داد، تا سه تن از برادران او را آورده بر دست راست او نشانید. ابو علی كاغذی از آستین بیرون آورده باز كرد و از آنها «سوگند بیعت» بگرفت.
سپس راضی اشارتی دیگر به مفلح سیاه داد، او دو برادر دیگر را آورده به دست چپ او نشانیده، از ایشان نیز بیعت گرفته شد. سپس ابو علی [بن مقله] كاغذ را به دادرس ابو حسین داد و از وی بیعت گرفت. ما نیز دستنوشت خود را در آن كاغذ به گواهی بر بیعت كنندگان نهادیم و بیرون شدیم.
سیما، همان شب پیشنهاد كور كردن قاهر را داده بود. راضی آن را از علی بن عیسی پنهان داشته، بخت یشوع [1] بن یحیای پزشك را خوانده، یك كارشناس میل كشیدن از او خواست. او مردی را نام برد و آوردند، كه قاهر را كور كرد.
علی بن عیسی روز چهار شنبه را تا شبانگاه به گرفتن بیعت برای راضی از دادرسان، فرماندهان، دبیران دیوانها، غلامان گذرانید. راضی از وی خواست تا وزیری* او را عهده‌دار شود ولی وی خودداری كرده گفت: توان آنرا ندارد. «سیما» پیشنهاد نمود كه به ابو علی بن مقله واگذار شود كه كارهای دیگر را نیز تعهد می‌كند. علی بن عیسی گفت: من نیز او را به امیر مؤمنان پیشنهاد كردم اكنون به از او كسی [2] نیست. علی
______________________________
[ (1-)]M : پزشك ساكن بغداد م 329 ه (طبقات الاطباء و النجوم الزاهرة).
[ (2-)] صولی در «اوراق» گوید: راضی [خلیفه] علی بن عیسی و برادرش ابو علی عبد الرحمان ابن عیسی را به كار خوانده، وزیری را بدو پیشنهاد كرد. او سالمند بودن و ناتوانی خود را بیان كرده اشارتی به برادر خود كرد، كه نام و كار وزیری با او باشد و من سیاست و كشور داری و گرفتن مالیاتها را با همه رنج آن زیر نظر گیرم، سپس چون دید، برای هزینه بیعت نیز درمانده‌اند، پیشنهاد را پس گرفت. ولی او به نامه‌پراكنی، برای گرفتن بیعت از استانها و رسیدگی به كارهای مهم ادامه می‌داد. برادرش نیز زیر نظر و به دستور وی كار می‌كرد، تا یادداشت ابو علی بن مقله به سیما مناخلی [سردار ساجیان خ 5: 448] رسید كه دستور داده بود، با ترفندی به زودی پانصد هزار دینار، برای هزینه بیعت فراهم سازد، كه او پانصد هزار دینار سود آن را نیز به او خواهد داد. رساننده یادداشت، دبیر جوان او بنام علی
ص: 391
ابن عیسی آزادی فضل بن جعفر [بن فرات [1]] را خواستار می‌شد كه انجام گرفت. پس راضی فرمانی برای ابو علی بن مقله [2] امضا نمود و او بامداد پنجشنبه هفتم جمادی یكم [3] سال 322 بیامد.
علی بن عیسی و برادرش عبد الرحمان نیز آمده، پیش او ایستاده، كسانی را كه می‌آمدند، سوگند می‌دادند و برای او بیعت می‌گرفتند. فضل بن جعفر [بن فرات] و حسن بن هارون دیر كردند. [4] خلعتهای وزیری به ابو علی بن مقله پوشانیده شد و سیما و طریف سبكری و دیگر سرداران و غلامان و خدمتگزاران ویژه، همراه او سوار شدند. حسن بن هارون
______________________________
[ ()] ابن جعفر بود كه برای او نیز دو هزار دینار نقد و چند برابرش را پس از آن تعهد كرده بود، همینكه مناخلی یادداشت پانصد هزاری را به راضی نشان داد، علی بن عیسی را خواسته یادداشت را برایش خواند. او گفت: اكنون امیر مؤمنان به زكات نیز نیاز دارد، من كه برخی از آن را نیز نمی‌توانم تأمین كنم! هر گاه این مرد بتواند این پول را بیرون آورد، بهتر است به دبیری گمارده شود. پس خودش به خانه رفت و بنشست. راضی پس از آن بارها می‌گفت:
از این پانصد هزار دینار یك درم نیز به ما نرسید، چه از مال خودمان و چه از مال مردم!!
[ (1-)]M : گرفتاری فضل را در پانوشت خ 5: 444- 450 ببینید.
[ (2-)] در تكمله چنین است: در حالی كه او در خانه ابن عبدوس جهشیاری بود.
[ (3-)]M : متن. مانند ابن اثیر: «جمادی الاولی» است ولی در خ 5: 453 جمادی الاخرة آمده است.
[ (4-)]M : فضل از خاندان فرات است كه همگی شیعی بودند (خ 5: 305) با رفض آشكار (خ 5: 189) و برای انتقال حكومت از عباسیان به طالبیان می‌كوشیدند (خ 5: 170 پانوشت) كوشش فضل برای براندازی قاهر سنی و آوردن راضی تعلیم یافته شعر بشار نزد استادی چون صولی (خ 5: 475 پانوشت) و نویسنده اعلامیه دفاع از شیعیان برابر حنبلیان (خ 5: 495- 496) چشم گیر است (خ 5: 449). حسن بن هارون نیز با آزاد كردن لعن معاویه (خ 5: 413) ایده‌ئولوژی گنوسیستی خود را آشكار كرده است. كوششهای پنهانی و آشكار او برای آوردن راضی به جای قاهر از فضل كمتر نیست (خ 5: 448). دیر آمدن اینان به مجلس بیعت نشان دهنده بی‌میلی به تظاهر است، یا خود ایشان از سنیان می‌ترسیده‌اند و یا مشكویه می‌خواهد رنگ گنوسیستی این كودتا را پنهان دارد.- ن. ك: پانوشت ص 179.
ص: 392
و ابو بكر بن قرابه نیز آشكار شدند و به دیدار ابو علی بن مقله رفتند و به خانه خود بازگشتند.
ابو علی بن مقله وزیری را با نیكو كاری آغازیده می‌گفت: من هنگام پنهان شدنم با خداوند پیمان بستم كه به كسی بد نكنم و نذرها كرده‌ام [1]. او برای وفای به آن نذر،
______________________________
[ (1-)] نگارنده تكمله می‌افزاید: در یك نشست كه مردم به گرد ابن مقله آمده بودند گفت: من در خانه ابو الفضل بن ماری نصرانی پنهان بودم. دو ماه پیش از بر افتادن قاهر، گزارش جای من بدو رسید، پس از نیمه شبی، من نشسته با ابن ماری گفتگو می‌نمودم، كه همسرش به ما گفت: كوچه پر از سواران با شمع و مشعل شده است، هوش از سرم پرید و ابن ماری مرا در یك انبار كاه پنهان كرد. خانه فرو گرفته و بازرسی شده به انبار كاه نیز در آمده، با دست كاوش می‌كردند. من كه یقین به گرفتاری داشتم با خدا پیمان بستم، كه هر گاه مرا از چنگ قاهر، رها سازد، از بسیاری گناهان بپرهیزم، و هر گاه به وزیری گمارده شوم، پنهان‌شدگان را پناه دهم، دیه‌های مصادره‌شدگان را آزاد سازم، و بر طالبیان موقوفه‌ها بنهم. هنوز پیمان نذر من پایان نیافته بود كه بازرسان بیرون شدند و من جای خود را عوض كردم.
هنوز ابن مقله خلعت وزیری را بیرون نكرده بود كه نذر خود را انجام داد.
ابن ثوابه نیز خلعنامه قاهر را نوشت كه بر منبرها خوانده شد.
زیرك قاهری كه راضی نزد او زندانی بود [خ 5: 453] و با وی خوشرفتاری كرده بود، از سوی راضی گرامی داشته و خواجه حرمسرا شناخته شد.
ابن مقله، ابو الفتح فضل بن جعفر [بن فرات] را به جانشینی خودش در كارها گمارد، خوزستان را به ابو عبد الله بریدی و بصره، شوش، جندیشاپور، خوره‌های دجله، بادوریا، أنبار، نهر سیر، قطربل و مسكن را به برادران او واگذار نمود، به علی بن خلف بن تناب [خ 5: 341- 342] نامه نوشت كه بر كار فارس و كرمان استوار بماند. كارگزاری واسط را كه علی بن عیسی برابر دویست هزار كر جو، ده هزار كر برنج، چهار صد كر كنجد و یك میلیون و چهار صد هزار درم با حسن بن هارون پیمان بسته بود، به همو واگذار نمود. قراریطی را به دبیری ابن یاقوت گمارد. بازرسی دیوان فرات را نیز به او داد. پس او برای پرده‌دار شدن محمد بن یاقوت كوشید و پانزده هزار دینار به «سیما» داد تا به راضی وانمود كند، پرده‌داران جز محمد بن یاقوت را به ریاست نپذیرند. و به همین وجه یكصد و بیست هزار دینار در سپاهیان هزینه كرد. ابن مقله از این رفتار خشمگین شد، چه او ابن رایق را كه در «باسیان» بود، برای پرده‌داری خواسته بود و نمی‌خواست او را تغییر دهد.
ص: 393
زندانیان قاهر، از سرباز تا دبیر، همه را آزاد كرد، او عیسای پزشك و اسحاق بن علی قنائی [1] را كه راضی دنبال می‌كرد، نیز آزاد نمود، ولی پس از آن، رأی درباره عیسای [2] پزشك تغییر كرده او را مصادره كردند*. قاهر اعتراف كرده بود كه سپرده‌هائی از زر و سیم [3] و عطر نزد او نهاده است، كه همه را از وی ستاندند. پس درباره ابو العباس خصیبی [4] گفتگو كرد، تا امان نامه برای او با دستینه راضی نوشته شد و ابو علی وزیر آن را با یادداشتی دستنوشت خود با بهترین احترام، برای خصیبی فرستاد تا آشكار شد، و دیوان دیه‌های ویژه، تازه ساز [5] عباسیه، فراتیه مصادره شده از ام موسا [6]، نذیر، شفیع لؤلؤی، دیه‌های مخالفان، دیه‌های بیابان، دیه‌های مادر بزرگ (مادر مقتدر [7]) و دو دیوان بازرسی خاور و باختر را به او سپرد، برای خود او غیر از حقوق دبیرهایش در این دیوان‌ها، ماهیانه یك هزار دینار مقرر كرد. راضی بدر خرشنی [8] را نیز به فرماندهی پلیس مدینة السلام [بغداد] بگمارد.
______________________________
[ ()] پس چون ابن رایق به «مداین» رسید، راضی به او دستور داد به پائین به سوی واسط برگردد و آن را به كارگزاریهای او در بصره افزود. ابن رایق در رامهرمز بود و می‌خواست به اصفهان شود، كه به او نوشتند به بالا بیاید، پس ابن یاقوت در یك «طیار» و ابن رایق در یك «حدیدیه» به یك دیگر رسیدند و با اشارت از دور سلام دادند ولی از جا برنخاستند، ابن یاقوت آمد، و با سران «حجریان» و «ساجیان» دیدار كرده نزد راضی رفت، پس خلعت پوشانیده، به سرپرده‌داری گمارده شد. مردم برای دیدار او به خانه‌اش در «زاهر» رفتند، او برای هیچكس جز ابن مقله و علی بن عیسی بر نمی‌خاست.
[ (1-)]M : نسبت به دیر قنی (خ 5: 66 و خ 6: 330).
[ (2-)] پزشك ویژه قاهر كه در روز دستگیری قاهر با او دستگیر شد و شاید ذمی بودنش او را از مرگ رهائی بخشید (خ 5: 452).
[ (3-)]M : متن: اودعها ایاه من العین و الورق و الطیب ...
[ (4-)]M : آخرین وزیر قاهر از 15 ذی قعده 321 تا 6 ج 2- 322 ه.
[ (5-)]M . متن: دواوین الضیاع الخاصة و المستحدثة ...
[ (6-)]M . متن: المقبوضة من ام موسی. ن. ك: خ 5: 163 و 383- 384.
[ (7-)]M . متن: ضیاع الجدة والدة المقتدر ... (- خ 5: 388).
[ (8-)]M : خ 5: 453 پانوشت.
ص: 394
چون راضی به خلیفگی نشست، نامه‌هائی از ابو جعفر كرخی [1] و ابو یوسف [2] دبیر بانو [مادر مقتدر] برسید كه از چنگ محمد بن رایق در اهواز به بخشهای «دور راسبی» گریخته‌اند. پسران بریدی نیز در نهرهای اهواز پنهان شده، از شهری به شهری می‌گریختند.
گزارش بر كناری قاهر از خلیفگی و نشستن راضی بر جای وی و نامزد شدن ابن رایق برای پرده‌داری [3] درباسیان به ابن رایق رسید. پس با شتاب به واسط بازگشت*. و به بصره نرفت. [ابو جعفر] كرخی به بصره بازگشت و از آنجا به «غیله» اهواز آمده به كارگزاری پرداخت، تا هنگامی كه ابن مقله آنجا را به پسران بریدی سپرد.