شرح زندگانی آکادمیسین و. و. بارتولد
واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، در سوم (15) نوامبر سال 1869 (1286 ه. ق) در شهر سن پطر بورگ در خانواده آلمانی روسی شدهای بدنیا آمد. نیاکان پدری وی از مردم منطقه ساحلی دریای بالتیک بودند. نیای مادری او کشیشی لوتری بود که از هامبورگ به روسیه مهاجرت اختیار کرده و پدر و. و. بارتولد دلال بورس بود. و. و. بارتولد در حسب حال خود
ص: 2
مینویسد که: ثروت پدرش را فرزندان وی حفظ نکردند و پس از انقلاب اکتبر 1917 (1336 ه. ق.) هیچ یک از فرزندان پدر او در شمار مهاجران در نیامده، ولی تمول این خاندان به و. و. بارتولد اجازه داد تا در روزگار کودکی و جوانی، معلومات انسانی جامع الاطرافی کسب کند و به ویژه زبانهای باستانی کلاسیک (یونانی و لاتین قدیم) و السنه اصلی کنونی اروپای غربی را فراگیرد و از آن پس رشته تخصصی را که از ایام مکتب آرزو میکرده- یعنی تاریخ را- برگزیند. در سال 1887 بارتولد ژیمناز هشتم سن پطربورگ را به پایان رسانید و به اخذ مدال طلا موفق گردید؛ و پس از اندک تردیدی که در انتخاب تاریخ باستان و یا تاریخ کشورهای خاورمیانه و نزدیک پیدا کرد، سرانجام رشته اخیر را برگزید و در پائیز همان سال 1887 وارد دانشکده زبانهای شرقی دانشگاه سن پطربورگ شد و در بخش عربی، فارسی، ترکی، تاتاری، به تلمذ پرداخت.
بارتولد در سالهای دانشجوئی زبانهای عربی و فارسی و ترکی را، کما هو حقه فرا گرفت ولی آنچه بیش از هر چیز جالب توجه وی بود، همانا تاریخ کشورهای خاورمیانه و نزدیک در قرون وسطی بوده. در آن زمان در دانشکده مزبور این بخش شرقشناسی در مقام قیاس با فقه اللغة مقام سوم را واجد بوده. بعدها بارتولد متذکر شده که: تاریخ شرق را در دانشکده فقط یک معلم یعنی استاد وسلوفسکی تدریس میکرده، که تاریخ جهانگردی اروپائیان را در مشرق زمین به صورت یک رشته کلی درس میداده و از آن گذشته چند درس هم در تاریخ آسیای میانه میافزوده . استاد ن. ای. وسلوفسکی که کرسی تاریخ مشرق زمین را به عهده داشت (1918- 1848) بارتولد را در انتخاب شغل و فعالیت کاملا مخیر ساخت و آزاد گذاشت.
رهبر علمی واقعی و. و. بارتولد ویکتور رمانویچ روزن (1908- 1849) که دانشمندی برجسته و دارای معلومات کثیر الجوانب بوده، شمرده میشود . با اینکه اسلاف وی فرانسوی بودند، میهن پرستی روسی و پرشور بود و به آینده بزرگ و درخشان دانش شرقشناسی روسی ایمان داشت و با عشق و حرارتی سرشار به تعلیم شرقشناسان جوان همت میگماشت . و. و. بارتولد، به گفته خود وی «در ضمن اشتغالات دانشگاهی، مانند
ص: 3
دیگر شرقشناسان جوان آن زمان، بیشتر تحت رهبری بارون روزن استاد عربشناس قرار داشته؛ وی مردی بود هنرمند و مستعد و جدی که شرقشناسان مبتدی را بسوی خویش جلب میکرده» و. و. بارتولد در دانشگاه با. پ. م. ملیورانسکی ترکشناس (1906- 1868) نزدیک شد و تا حدی که تفاوت سنی و موقع اجتماعی اجازه میداده به آکادمیسین و. و. رادلوف (1918- 1837) ترکشناس نیز تقرب جست .
و. و. بارتولد هم در دانشگاه به کارهای علمی و تحقیقی پرداخت. وی در سال 1889 به خاطر نوشتن رسالهای به عنوان «درباره مسیحیت در آسیای میانه» از طرف دانشکده به دریافت مدال نقره مفتخر گردید. بارتولد پس از اتمام دروس دانشگاهی، در سال 1891 به متابعت از اندرز و. ر. روزن و به منظور تکمیل رشته تخصصی خویش، به هزینه خود به بلاد بیگانه سفر کرده، از فنلاند و آلمان و سوئیس و شمال ایتالیا و اطریش و مجارستان و کراکوف دیدن کرد، در دانشگاه گال جزو شنوندگان دروس اوگوست موللر (1892- 1848)، اسلامشناس مشهور بوده و بعدها مکررا از وی همچون یکی از معلمان خویش یاد کرده و در دانشگاه استراسبورگ از مستمعان تئودورنلد که (1930- 1836) عربشناس نامی بوده .
بارتولد پس از بازگشت به میهن در دانشگاه سن پطربورگ «به منظور آماده شدن برای کسب منصب استادی کرسی تاریخ مشرق» باقی ماند (1892).
در سال 1893 برای احراز مقام علمی استادی (ماژیستر) با کسب موفقیت امتحان داد . در سال 1896 پس از نیل به درجه مدرس رشته تخصصی به تدریس در دانشگاه سن پطربورگ آغاز کرد . پارهای از درسهای وی بعدها چاپ و منتشر شد. و. و.
بارتولد در فاصله سالهای 1897 و 1901 گنجینهبان مجموعه سکهها و مدالهای
ص: 4
قدیمی دانشگاه سن پطربورگ بوده. بارتولد در فاصله سالهای 1890 و 1900 برای بررسی متون اصیل فراوان، که بیشتر آنها به چاپ نرسیده بوده، تلاش فوق العاده کرد و کار بزرگی انجام داد و در همان سنین بر اثر مطالعه منابع یاد شده تألیف اساسی خویش را تحت عنوان «ترکستان در عهد هجوم مغولان» آفرید و اثر مزبور را در پائیز سال 1900 به دانشکده زبانهای شرقی به عنوان رساله علمی عرضه داشت، تا درجه علمی استادی را به وی تفویض کنند.
ولی پس از دفاع وی از رساله، دانشگاه درجه عالی دکتری و اجتهاد در تاریخ شرق را به وی اعطاء کرد .
در سال 1901 بارتولد سمت استاد فوق العاده و از 1906 مقام استادی عادی دانشگاه سن پطربورگ را داشته. از سال 1906 تا 1910 دبیر دانشکده زبانهای شرقی بوده. در سال 1910 وی را به عضویت وابسته فرهنگستان علوم و در سال 1913 (12 اکتبر) به مقام عضویت [پیوسته] فرهنگستان (آکادمیسین) برگزیدند. از سال 1905 تا سال 1912 دبیر شعبه شرقی انجمن باستانشناسی روس بود، و از 1908 تا 1912 سردبیر «یادداشتهای شعبه شرقی انجمن باستانشناسی روس» (ZVORAO) بوده . و. و. بارتولد با انجمن جغرافیائی روس نیز همکاری میکرده و «سفر نامه مارکوپولو» که توسط ای. پ. مینایف ترجمه شده بوده از طرف انجمن مزبور تحت نظر و به اهتمام وی به حلیه طبع آراسته گردید .
در سال 1912 بارتولد یکی از مؤسسان و سردبیر مجله «عالم اسلام» (میر ایسلاما) در اسلام شناسی بود . بارتولد پس از انتشار شماره اول این مجله تقاضای ماکارف وزیر داخله وقت را که میخواست تا مجله مزبور از صورت علمی خالص خارج شده، و عملا سخنگوی سیاست ملی و استعماری رژیم تزاری گردد، رد کرد و در نتیجه از سردبیری مجله بر کنار شد. بارتولد یکی از دو دبیر کمیته روسی بررسی اوضاع آسیای میانه و شرق بوده، که در سال 1903 تأسیس
ص: 5
گشته بود، همه صورت مجلسهای کمیته، در تمام مدت وجود آن بنا به گفته بارتولد، تنها به توسط خود وی تنظیم میشده .
بارتولد بارها به منظور اشتغال و مطالعه در گنجینههای نسخ خطی و یا کارهای باستانشناسی به آسیای میانه سفر کرد. مثلا در سالهای 1893 و 1894 از طرف دانشگاه سن پطربورگ و فرهنگستان علوم به آسیای میانه رفت و در 1902 از طرف کمیته روسی مطالعه اوضاع آسیای میانه و شرق به منظور اجرای حفریات در سمرقند، به آنجا سفر کرد و در سال 1904 و همچنین 1916 چنین نوشت: «از همه سفرهایم به آسیای میانه سفری که در سال 1902 انجام دادم و در طی آن جز آشنائی با آثار و نسخ خطی وظیفه دیگری نداشتم، موفقیت آمیزتر بوده. در زمینه تاریخ مشرق به سبب وفور مدارک و منابعی که هنوز مورد استفاده کسی قرار نگرفته چون شخص به قرائت نسخههای خطی پردازد همان حظ و لذتی را درک میکند که کاشف جهانی نوین، حین کاوش آثار بلاد کهن احساس میکند .» و. و. بارتولد در سالهای 1900 و 1908 مأموریتهای علمی را در قفقاز (آنی) نیز انجام داد. وی غالبا به شهرهای خارج سفر میکرد و از آن جمله: در 1895 (به پاریس و لندن و آکسفورد و هلند) و در سال 1898 (به آلمان) و 1905 (به آلمان و اطریش و تیرول و سوئیس) و در سال 1906 (به اطریش و صربستان و بلغارستان و ترکیه و مصر) و در سالهای 1908- 1909 (به ایتالیا و تا ناپل و بوداپست) و در سال 1909 (به فنلاند) و در سال 1911 (به ایرلند و آمریکای شمالی و آلمان و فرانسه) و در سال 1912 (به وین و تیوبینگن و هامبورگ و لوبک) و در 1913 (به سوئد و نروژ) و در 1914 (به سوئد و دانمارک و انگلستان و جبل الطارق و تولون و ایتالیا و یونان و بلغارستان و رومانی) سفر کرد.
و. و. بارتولد از لحاظ پشت کار ممتاز بود و با اینکه وی به شغل تدریس اشتغال داشته، و با انجمنها و مجلات علمی نیز همکاری میکرده، مع هذا تحقیق و پژوهش را کار اصلی خویش میشمرده . بارتولد به تاریخ ایران و سرزمینهای قفقاز و کشورهای عربی و اقوام ترک و مغولان و اسلامشناسی میپرداخته ولی بیش از همه در زمینه تاریخ آسیای میانه کار کرده است. وی سنت مطالعه تاریخ آسیای میانه را که اسلاف او- و. و. گریگوریف ون. ای. وسلوفسکی
ص: 6
- بنا نهاده بودند، تعقیب کرد. بارتولد در آسیای میانه فعالیت علمی و اجتماعی وسیعی داشته و با کسانی که به مطالعه اوضاع نواحی مختلفه میپرداختند رابطه داشته و در کارهای محفل دوستداران باستانشناسی در ترکستان شرکت میجسته، (1917- 1895) و با نشریههای «اخبار ترکستان»، «اطراف»، «ترکستان روس» و دیگر مجلات و نشریات محلی همکاری میکرده؛ فعالیت علمی و تحقیقی بارتولد به شدت بسط مییافته . در دهه دوم قرن بیستم همه، اعم از علمای روسیه و یا ممالک دیگر، به رهبری بارتولد در شرقشناسی قرون وسطی معترف و مذعن گشته بودند.
پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، فعالیت علمی و اجتماعی و مساعی علمی و سازمانی بارتولد بیش از پیش توسعه یافت و وی ریاست دائمی شرقشناسان فرهنگستان علوم را به عهده داشته و در امور مقدماتی و تدارکات تأسیس دانشگاه دولتی آسیای میانه (ساگوSAGU ) در تاشکند شرکت مینموده و محفل و. و. رادلوف را که همه شرقشناسان در آن گرد آمده بودند، هدایت میکرده (از سال 1918) وزان پس مدیریت دفتر ترکشناسی (1928- 1930) و نیابت ریاست فرهنگستان دولتی فرهنگ مادی (گائیمکGAIMK ) و سر دبیری مجله علمی «ایران» و دیگر نشریات فرهنگستان علوم را به عهده داشته. و. و. بارتولد مأموریتهای بسیاری را که از طرف دولت شوروی- به منظور ایجاد کرسیهای تاریخ مشرق زمین و کتابخانههای علمی و گنجینههای نسخ خطی و موزهها- در جمهوریهای شرقی شوروی- به وی محول شده بوده انجام داد و در فاصله سالهای 1920 و 1930- تدریس در انستیتوی جدید التأسیس زبانهای شرقی لنینگرادIJVYA و دیگر مدارس عالیه آن شهر را تعقیب میکرد. بارتولد در سالهای 1920 و 1927 و 1928 سفرهای علمی به آسیای میانه کرد و به دعوت سازمانهای محلی برای ایراد سخنرانی در دانشگاههای مسکو و باکو (1924) و تاشکند (1925 و 1927) مسافرت کرد.
در سال 1925 به تاشکند و سمرقند و بخارا و شهر سبز و در 1927 به تاشکند و بخارا و خیوه رفت. و در سال 1926 در کارهای کنگره ترکشناسی اتحاد شوروی در باکو شرکت
ص: 7
جست. در سال 1926 در تاشکند مراسمی به مناسبت بیست و پنجمین سال دفاع وی از رساله دکتریش و سی امین سال تدریس (1926- 1896) برگزار شد و کوششی به عمل آمد تا از تألیفات علمی وی استنتاجی کلی بعمل آید .
بعد از انقلاب هم بارتولد چند سفر به دیگر کشورها کرد؛ در سال 1917 (به فنلاند) و در 23- 1922 (به فنلاند و آکسفورد و لندن و بلژیک هلند و آلمان). در سال 1923 به سمت نماینده فرهنگستان علوم روسیه در کنگره مورخان (در بروکسل) شرکت جست و در لندن- درKing ' s GolIege سخنرانیهائی در تاریخ ترکان و مغولان ایراد کرد و در همان ایام به اتفاق ه. آ. ر. گیب مقدمات چاپ ترجمه انگلیسی تألیف بزرگ خویش یعنی «ترکستان در عهد هجوم مغول» را فراهم آورد . در سال 1926 به دعوت دولت ترکیه، برای ایراد سخنرانیهائی در استانبول به آن کشور، و در سال 1929 به آلمان؛ (برلین هامبورگ، گوتینگن) سفر کرد.
پس از انقلاب اکتبر فعالیت و. و. بارتولد در زمینه تحقیق و پژوهش نیز کاهش نیافت.
وی گذشته از تألیفات علمی بزرگ و اساسی بسیاری کتب علمی عامه فهم مانند «اسلام»، «فرهنگ و تمدن مسلمانان» (هر دو تألیف در 1918)، «تاریخ ترکستان» (1922) ، «تاریخ زندگی فرهنگی ترکستان» (1927)، و همچنین رسالاتی در تاریخ تاجیکان (1925) و قرقزان [خرخیزان] (1927) و ترکمنان (1929) به رشته تحریر در آورد و مرحله نوینی در امر مطالعه تاریخ اقوام یاد شده- تاریخی که در آن زمان تقریبا نامدون بوده- گشود. آکادمیسین ای. یو. کراچکوسکی درباره تألیفات علمی عامه فهم و. و. بارتولد چنین نوشته: «این کتب با اینکه هم سطح فهم عامه نوشته شده، برای متخصصان نیز بسیار قابل استفاده
ص: 8
میباشد- زیرا نه تنها مجموع استنتاجهای علمی را در دسترس خواننده میگذارد بلکه وی را با نتایج مهمی که بر اثر تحقیقات شخص مؤلف کسب گردیده ... آشنا میکند» بر روی هم در طی فاصله سالهای 1930- 1892 بیش از 400 تألیف علمی و. و. بارتولد چاپ و منتشر شده و چند اثر وی نیز بعد از مرگش بچاپ رسیده . بسیاری از تألیفات او به زبانهای دیگر ترجمه شده (از آن جمله به زبانهای ترکی و فارسی و عربی) و در کشورهای خارجه طبع و منتشر شده است و. و. بارتولد یکی از پرثمرترین همکاران «دائرة المعارف اسلام» بوده و 246 مقاله در دائرة المعارف مزبور منتشر کرده.
در ماه مه سال 1928 ماریا آلکسیونا همسر محبوب بارتولد به ناگهان درگذشت و این پیش آمد آخرین سالهای زندگی آن دانشمند را تیره و تلخ ساخت. زندگی خصوصی بارتولد با وی پیوند ناگسستنی داشت (ایشان فرزندی نداشتند) و چیزی از مرگ همسر بارتولد، نگذشت که او هم در 19 اوت 1931 در سن شصت و یک سالگی در آسایشگاهی نزدیک لنینگراد بر اثر بیماری کلیه درگذشت و وی را در گورستان اسمولنسک لنینگراد در یک گور کنار همسرش به خاک سپردند.
آکادمیسین ن. یا. مار در جلسه فرهنگستان علوی ا. ج. ش. س. که به خاطره بارتولد اختصاص داده شده بود نطقی ایراد کرده چنین گفت: «او علایق استواری به دانش انتزاعی و همچنین به زندگی روزمره و خانواده داشت. برخی کسان از واسیلی ولاد یمیرویچ (بارتولد) خوش قلب و گشاده دل چون آتش بیم داشتند. او صداقت را حتی در دشمن خویش هم پشتیبانی میکرد و غدر و دوروئی را- حتی اگر از برادرش هم سر میزد- نمیبخشید. او در محیط ریاکارانه جامعه و زندگی قدیم، مردی بود مشکل پسند. مطبوع نبود، در اجتماع تنها بود، محفلی از دوستان در گرداگردش وجود نداشت. ولی برعکس از اقصی نقاط به سوی او روی میآوردند» جوانان، شاگردان و بوم شناسان محلی و کارکنان علمی و سازندگان مؤسسات علمی نوبنیاد جمهوریهای شرقی شوروی به طرف او روی میآوردند. واسیلی ولادیمیرویچ (بارتولد) همیشه به ایشان عنایت و توجه داشت و همواره معلومات وسیع و تجربیات علمی خویش را با ایشان در میان مینهاد. ظاهری خشن ولی جذاب داشت. بسیار اصولی و سخت گیر و
ص: 9
در عین حال نسبت به شاگردان خویش خوش نیت و دلسوز بود. همواره بسیار صادق و صمیمی و مستقل و رک بود و زیر بار هیچگونه بیعدالتی نمیرفت و چاپلوسی و مقام جوئی و دو روئی را که در محیط فرهنگستانی پیش از انقلاب بسیار رایج بود، دشمن میداشت. وی در ضمن دروس دانشگاه به هیچ وجه شگردهای هنر نطاقی را بکار نمیبست. فوق العاده ساده سخن میگفت، گوئی خودمانی صحبت میدارد. ولی در عوض امتیاز بارز دروس وی این بود که با نظمی دقیق به تدارک و تهیه آنها میپرداخت. دروسش با تجزیه و تحلیلی ظریف و مطالبی فراوان مستخرج از منابع و متون آمیخته بود و آراء و عقاید کهنه را سخت مورد انتقاد قرار میداد. چنین بود سیمای آن انسان و دانشمند نازنین که چنان میراث کلانی بکشور خویش و دانش شوروی عطا کرده .
ای. پطروشفسکی
ص: 10
مقدمه [ای. پطروشفسکی]
کتاب «ترکستان در عهد هجوم مغول» تألیف و. و. بارتولد مورخ بزرگ روسی و شوروی و متخصص تاریخ قرون وسطی بیشک ارمغان پر بهائی است که باعث غنای تاریخ مشرق در قرون وسطی گردیده. بخش نخست این تألیف- یعنی «متون» که به سال 1898 در سن پطربورگ طبع و منتشر شده، حاوی مستخرجات برگزیدهای است (و در بسیاری از موارد مفصل)، از منابع متون اصلی فارسی و عربی که در آن زمان فقط به صورت نسخ خطی وجود داشته ؛ بخش دوم «ترکستان» یا بخش ویژه تحقیقات
ص: 11
به سال 1900 در سن پطربورگ از چاپ خارج شد. در همان سال «ترکستان» به دانشکده زبانهای شرقی دانشگاه سن پطربورگ، همچون رساله علمی به منظور اخذ درجه علمی استادی تاریخ شرق، عرضه گشت. دفاع از رساله علمی در جلسه 19 نوامبر (2 دسامبر به حساب قدیم) سال 1900 بعمل آمد؛ نخستین کسی که رسما درباره تألیف و. و. بارتولد اظهار عقیده کرد، استاد ن. ای. وسلوفسکی بود که نظر بسیار تحسین آمیزی درباره اثر مزبور داد و اشاره کرد که: «این تألیف را نمیتوان عجالة چنان که شایسته آن است ارج نهاد، زیرا موضوع مورد تحقیق تازه وارد حوزه علم میگردد» و در آینده «هیچ یک از محققان تاریخ ترکستان نمیتوانند کتاب بارتولد را نادیده انگارند». دومین نظر دهنده رسمی استاد و. آ. ژوکوسکی بود که با عقیده تحسین آمیز و عالی ن. ای. و سلوفسکی موافقت کرد. دانشکده شایستگی بارتولد را برای احراز درجه علمی مورد تقاضای وی تصدیق کرد و در عین حال چون دانشنامه عرضه شده اهمیت فوق العاده داشته تصمیم گرفت از شورای عالی دانشگاه سن پطربورگ تقاضا کند که درجه عالی علمی دکتری را به بارتولد تفویض کنند . شورای دانشگاه در ماه دسامبر همان سال با رأی دانشکده موافقت کرده به موجب ماده 88 «آئین نامه دانشگاههای روسیه مورخ 1884» درجه دکتری تاریخ مشرق را برای بارتولد تصویب کرد . در سال 1928 در سلسله انتشارات ا. ج. و. گیپ «E .J .W .GIBB MEMORIAL») (SERIES ,NEW SERIES ,V ترجمه انگلیسی «ترکستان» (بخش 2، «تحقیقات») که مؤلف، خود آن را از روی مدارک و مطالب تازه دستکاری و تکمیل کرده بود، با مقدمهای بقلم ا. دنیسون راس منتشر شد . شخص و. و. بارتولد به کمک ح. ا. ر.
ص: 12
گیپ ترجمه انگلیسی «ترکستان» را مرور کرد. در سال 1931 ترجمه ازبکی «ترکستان» (بخش 2، تحقیقات) چاپ و منتشر شد . در سال 1958 چاپ دوم انگلیسی «ترکستان» انتشار یافت و امتیاز آن بر چاپ اول فقط در این است که تزهای «بارتولد در دفاع از رساله خویش و همچنین اضافات و اصلاحات-ADDENDA ET CORRI ) (GENDA استاد مینورسکی نیز بدان منضم گردیده.
«ترکستان» بارتولد- به طوری که ا. دنیسون راس در مقدمه چاپ 1928 منصفانه خاطر نشان کرده- تألیفی است که در مطالعات تاریخ آسیای میانه، عهد نوینی را گشوده .
البته پیش از و. و. بارتولد نیز عدهای از شرقشناسان مشهور به مطالعه تاریخ آسیای میانه (تقریبا فقط تاریخ سیاسی آن)، پرداخته بودند (مانند ن. و. خانیکوف، و. و. گریگوریف، پ. ای. لرخ، ن. ای. وسلوفسکی) ولی تألیفات ایشان در برخی مسائل خاص بوده و. و. بارتولد نخستین کسی بود که موضوع مطالعه در تاریخ آسیای میانه را هم سطح علم تاریخ عصر خویش ساخت. ویژگیهای این تألیف پر ارج را در چند کلمه بیان کردن کار آسانی نیست .
نخست یاد آور میشویم که وی منابع و متون بسیاری را که اکثرا در آن زمان هنوز به چاپ نرسیده بوده، در دسترس دانشمندان قرار داد و به مطالعه کامل آنها همت گماشت.
بارتولد هم از سنین جوانی مساعی فراوان به منظور کشف نسخ خطی و معلوم داشتن منبع اصلی مآخذ آنها و بررسی و تطبیق متون خطی انجام داد. در ظرف مدت شصت سالی که از تاریخ چاپ اول «ترکستان» به زبان روسی میگذرد فقط تعداد بسیار معدودی منابع و مآخذ تازه در تاریخ آسیای میانه در دسترس دانشمندان قرار گرفته و بدین سبب فهرست مآخذی که در این کتاب مندرج است تا زمان حاضر اهمیت خود را حفظ کرده و جغرافیای تاریخی آسیای میانه و گرته کلی دوره بندی تاریخ سیاسی آسیای میانه، از قرن هفتم تا دوازدهم
ص: 13
نیز کماکان معتبر است. گذشته از این حتی دوره بندئی که دانشمندان شوروی- آ. یو.
یا کوبوسکی و س. پ. تولستوف و دیگران- برای تاریخ اجتماعی و اقتصادی تنظیم کردهاند هم بر روی هم، تا حدی به گرته و. و. بارتولد نزدیک و شبیه است. البته چون و. و. بارتولد در زمینه پژوهش و تحقیق تکامل و تطور تاریخی آسیای میانه پیشقدم بود، دوره بندی پیشنهادی وی، یا دقیقتر بگوئیم گرته کار او جنبه بسیار کلی دارد- ولی اساس آن تاکنون هم متزلزل نشده، غالبا در این ایام هم محققان، برای پدیدههای تاریخی که مؤلف ترکستان به آنها اشاره کرده، فقط تعاریف و اصطلاحات دقیقتری میدهند و بس.
و. و. بارتولد هنگامی که به تألیف «ترکستان» پرداخت نخست در نظر داشت به تحقیق در تاریخ آسیای میانه در دوران هجوم مغول و بعد از آن (تا سال 1269 م.) اکتفا کند و فقط تا حدی که درک موضوع منتخب از طرف مؤلف الزام و ایجاب نماید، به تاریخ ادوار ما قبل پردازد. ولی از آنجائی که مسائل اساسی تاریخ آسیای میانه در آغاز قرون وسطی مورد مطالعه قرار نگرفته بوده، و. و. بارتولد به ناچار طرح کار خویش را بالکل تغییر داد و به پژوهش در سیر تکامل تاریخی آن سرزمین، از زمان فتح اعراب همت گماشت، تا ریشه پدیدهها و سازمانهای اجتماعی را که ویژه دوران هجوم مغولان بوده معلوم دارد. بالنتیجه در جریان کار ترکیب و حدود زمانی تحقیقات دستخوش دگرگونی فاحش گشت و پس از اتمام تألیف معلوم شد که دوران فتوحات مغول کمتر از یک پنجم کتاب را اشغال کرده. بنابراین محتوی کتاب وسیعتر از عنوان آن است، و در واقع تألیفی است عمومی در تاریخ آسیانه میانه از قرن هفتم تا آغاز قرن سیزدهم م .
و. و. بارتولد در ( (ترکستان)) به نحو قانعکنندهای نشان داده که فتح ماوراء النهر به دست اعراب در آغاز قرن هشتم م.، فقط یک عامل خارجی نبوده، بلکه موجب استقرار مناسبات جدیده اجتماعی و شکلهای نوین دولتی متکی به مرکزیت بیشتر و به ویژه اساس مالیاتی تازه گشت و اینها را به همراهی دین نو، اسلام و خط عربی با خود آورد.
مؤلف «ترکستان» خاطر نشان کرده که بزرگان ایرانی محلی- دهقانان- چیزی نگذشت که با فاتحان عرب ساختند و با سران ایشان جوش خوردند و طبقه زمیندار واحدی را تشکیل دادند.
زان پس بارتولد خصوصیات دولتهای طاهریان و صفاریان و سامانیان (قرنهای نهم و دهم م.)، را روشن کرده و با کمال وضوح و دقت (گرچه بدون استعمال اصطلاحات متداول در تألیفات تاریخی ما) [منظور نویسنده شورویهاست] مبارزهای را که در قرن دهم م.
میان گروههای مختلف طبقه زمین داران (بزرگان زمیندار محلی و شهرستانی، یا دهقانان
ص: 14
که تملکشان برپایه ملک داری به شیوه آللوAIIEU مبتنی بوده و گرایشهای گریزان از مرکز یعنی پاشیدگی فئودالی داشتند از یکسو و اعیان خدمتگزار دولت که با زمین داری دولتی و دستگاه اداری مرتبط بودهاند و از سیاست مرکزیت طلبی سامانیان پشتیبانی میکردند از سوی دیگر) جریان داشته، شرح داده است.
مؤلف «ترکستان» مدارک و مطالب مثبت فراوان آورده که به یاری آن میتوان درباره اعتلای عظیم اقتصادی ماوراء النهر و خراسان در قرنهای نهم و دهم م. داوری کرد. عامل برجسته ترقی اقتصادی این دوران عبارت بود از تکوین نوع جدیدی از شهرها (اکنون ما میتوانیم اینان را شهرهای دوران اعتلای فئودالیزم بخوانیم). بارتولد بر اثر پژوهش در نقشه سمرقند و بخارا و دیگر بلاد آسیای میانه، معلوم کرد که در قرنهای نهم و دهم و یازدهم م. بتدریج مرکز زندگی شهری از شهرستانهای قدیمی اشرافی به حومه شهر (به عربی: ربض و به فارسی: بیرون) که بخش بازرگانان و پیشهوران بوده، منتقل گشت.
این یکی از مهمترین کشفیات بارتولد بوده، گرچه وی آن استنتاجهائی را که بعدها پیروان و دنبالکنندگان پژوهشهای وی و به ویژه م. ا. ماسون و آ. یو. یاکوبوسکی بعمل آوردند، بعمل نیاورد.
آنچه و. و. بارتولد در وصف حرکت قبایل صحرانشین ترک ، که به منظور مهاجرت و تسخیر و تصرف اراضی در پایان قرن دهم و نیمه اول قرن یازدهم م. به جنبش درآمده بودند- نوشته کمتر واجد اهمیت نیست. بارتولد تأسیس دولتهای قراخانیان و سلجوقیان را توسط ترکان همچون مرحله نوینی در سیر تکاملی جامعه ماوراء النهر و خوارزم و خراسان میداند- مرحلهای که باعث استواری سیادت سیاسی بزرگان صحرانشین و لشکری ترک و استقرار شیوه اقطاع و تضعیف دستگاه دولت مرکزی گردید. یکی از کشفهای علمی بزرگ بارتولد معلوم داشتن این حقیقت بوده که در طی قرن یازدهم دهقانان- یعنی بزرگان قدیمی زمیندار ایرانی- از میان رفتند. دهقانان جای خود را بالاجبار به بزرگان لشکری و صحرانشین ترک دادند و پایه اتکای اجتماعی اینان همانا زمین داری مشروط لشکریان یا رسم اقطاع بوده، که در عهد سامانیان نیز وجود داشته ولی در
ص: 15
دوران قراخانیان و سلجوقیان در قرن یازدهم م. به مراتب بیش از پیش بسط و توسعه یافت و بر اثر آن قدرت متصرفان اراضی اقطاعی یا اقطاعداران، افزون شد و در عوض نفاذ حکم دولت مرکزی کاهش پیدا کرد.
بارتولد در ضمن تاریخ آسیای میانه در قرن دوازدهم و آغاز قرن سیزدهم م. (در فصل سوم) وصف بسیار روشنی از دولت خوارزمشاهیان کرده؛ و نشان داده که قدرت سیاسی آن دولت موهوم بوده و تضادهای داخلی آن را شرح داده و علل و اسباب انقراض آن را بیان و توجیه کرده است که چرا و چگونه متصرفات خوارزمشاهیان به آن سرعت و سهولت مسخر مغولان شد و به دست ایشان افتاد. حتی اکنون هم جز اندکی نمیتوان به این سخنان افزود. باید به دو فقره شرح مختصر ولی ذی قیمتی که در همان فصل آمده اشاره کنیم؛ یکی درباره شاهزادهنشین روحانی صدور بخارا یا برهانیان و دیگر درباره قیام پیشهوران بخارا به رهبری سنجر ملک.
بارتولد در ضمن شرح ویژگیهای دوران نوین تاریخ آسیای میانه، دورانی که پس از فتوحات مغولان آغاز گردیده بود، (در فصل 4) آن قدر مطالب تازه درباره جامعه صحرانشین مغول در آغاز قرن سیزدهم و دولت صحرائی مغولان و سازمان لشکری ایشان به دست میدهد که هیچ یک از مغول شناسان دوران ما قبل وی نداده بوده. وی از نظرگاه تازهای به نقش تاریخی امپراطوری چنگیز خان نگریست و مسائل بسیاری طرح کرد که بعدها موضوع بحث تألیفات تاریخی مورخان شوروی و بیگانه قرار گرفت.
این نکته شایسته توجه است که بارتولد نه تنها در «ترکستان» بلکه در تألیفات بعدی خویش نیز از اصطلاح «فئودالیزم» استفاده نکرده؛ گرچه اصطلاحات «اقطاعات لشکری» و شیوه اقطاع را که با فئودالیزم مرابطه دارد بکار برده. ظاهرا در این مورد حزم و احتیاط خاصی را که شایسته محقق پیشآهنگ بوده بکار بسته و با در نظر گرفتن ویژگی های تکامل و پیشرفت جامعههای قرون وسطایی آسیای مقدم و میانه و عدم مطالعه سابقین در این موضوع نخواسته شتاب کند و تعریف پرمسئولیتی را برای تمام آن دوره قائل شود.
وی فقط در پایان عمر خویش تسمیه سازمان اجتماعی آسیای مقدم و میانه را در قرون وسطی به نام فئودالیزم مقدور شمرد . با این حال در نتیجه تحقیقات بارتولد موضوع وجود فئودالیزم در کشورهای آسیای مقدم و میانه ثابت شده، برپایه علمی استواری قرار- گرفت و وی از روی مدارک موجود نشان داد که در قرون وسطی شیوههای زمینداری و
ص: 16
مناسبات اجتماعی و مؤسساتی وجود داشته که ویژه جوامع فئودالی میباشد. «ترکستان» و دیگر تألیفات بارتولد مقدمات استنتاجی را که اکنون همه مورخان آسیای مقدم و میانه در آن متفق الرأی میباشند فراهم آورد، بدین معنی که در قلمرو دولتهای سلجوقیان و قراخانیان، از قرن یازدهم م. به این طرف، سیادت ترک فئودال و صحرانشین (و در قرن سیزدهم م. سیادت مغول و ترک) بر روستائیان تابع و اسکان یافته ایران و دیگر اقوام تابعه بصورت ویژه «اقطاع» درآمده بوده و اعمال میگشته. اوصاف ممیزه تکوین فئودالیزم در محیط صحرانشینان ترک و مغول و شکل دولت فئودالی صحرانشینی نیز دقیقا در نتیجه تحقیقات بارتولد معلوم گشته بود. آکادمیسین ب. یا. ولادیمیر تسف و پس از وی بسیاری دیگر از مورخان شوروی دنبال این پژوهشها را گرفته مطالعات را تعقیب کردند .
جهانبینی تاریخی و. و. بارتولد، و نظر او نسبت به مکتبهای تاریخ نگاری زمان خویش تاکنون کما هو حقه مورد بررسی قرار نگرفته. بدیهی است که وی از لحاظ نظری با مورخان کنونی شوروی هم عقیده نبوده، با این حال در افکار نظری وی مطالب بسیاری دیده میشود که او را به مورخان معاصر شوروی نزدیک میکند. وی برای تضادهای اجتماعی اهمیت بسیار قائل بوده و به موضوع مبارزه اجتماعی و قیامهای مردم علیه گروه حاکمه حتی در «ترکستان» توجه کرده است و در اثر یاد شده (و به ویژه در دیگر آثار بارتولد) به قیام روستائیان سپیدجامگان (مقنع، 167- 160 ه.) و نهضت قرمطیان در قرن دهم م.
و قیام سنجر ملک در بخارا در 604- 603 ه. و قیام روستائیان و پیشهوران واحه بخارا در 636 ه . به پیشوائی محمود طارابی، اشاره شده است . وی برای تضادهای اجتماعی اهمیت بسیار قائل و معتقد بوده که پیدایش دولت نتیجه جبری تکوین طبقات است ...
این اندیشه را بارتولد در سال 1896، حتی پیش از چاپ و انتشار «ترکستان» بیان کرده بوده . وی همین نظر را 33 سال بعد به نحو دقیقتری ابراز داشته چنین میگوید:
ص: 17
«حتی در شرایط زندگی صحرانشینی هم بدون تشدید تضادهای طبقاتی، زمینهای برای پیدایش یک حکومت نیرومند وجود نداشته. قوم صحرانشین، بیش از همه قادر است بدون وجود خان زندگی کند. ولی چون خان پیدا میشده در مبارزهای که وی بخاطر کسب قدرت با قوم خود بعمل میآورده، گاه بیش از آنچه بعدها صحرانشینان در فتح سرزمینهای متمدن و بافرهنگ خون میریختند، خان به خونریزی در قوم و قبیله خویش دست میزده است .
بارتولد ضمن توجه به پارهای از نهضتهای روستائی آسیای میانه و ایران به این نکته اشاره کرده که نمایندگان قشرهای عالی این ممالک، چه در زمان فتوحات اعراب و چه در دوران هجوم مغولان، بخاطر حفظ امتیازات و اراضی خویش، بالنسبه بهآسانی با فاتحان و سلطه بیگانگان از در سازش درآمدند و در نتیجه نهضتهای عامه مردم در نبرد با مهاجمان بیگانه، در عین حال، به صورت مبارزه بر ضد اشراف خودی نیز درآمده. بارتولد به مناسبت بحث و تحقیق در نقش تاریخی نهضتهای دینی شیعی و غیره در آسیای میانه و ایران، در قرون وسطی، بارها تصریح کرده است که مذهب شیعه بیشتر در محیط روستا انتشار و رواج مییافته و معتقدات مذهبی در این موارد لفافه ظاهری نهضتهای خلق بوده. مثلا ضمن بحث در قیامهای مردم طبرستان (مازندران) در سالهای 250 و 301 هجری که زیر لفافه تشیع وقوع یافته بوده، خاطرنشان کرده که منشاء این قیامها سلب مالکیت از اراضی جماعات توسط توانگران بوده و «در این مورد نهضت شیعه بر اثر پایمال شدن منافع روستائیان پدید آمده بوده» . وی از قیام عامه مردم خوزستان به پیشوائی مشعشع در سال 845 هجری (این قیام گرایشهای ضد فئودالی و مساواتطلبی داشته) سخن گفته چنین نتیجه میگیرد: مسلما قیام مشعشع نیز همان جنبهای را داشته که بسیاری دیگر از قیامهای دیگر ایران در زیر لوای تشیع داشته بودند. به این معنی که مستمندان در زیر لوای دین علیه توانگران برخاستند » بارتولد هم مبارزه پیروان مذاهب سنی- حنفی و شافعی- را با یکدیگر و هم مبارزه اینان را- متفقا- با شیعیان ری و اصفهان و نیشابور و مرو و دیگر شهرها در قرن دوازدهم و آغاز قرن
ص: 18
سیزدهم مبارزهای مبتنی بر تضادهای طبقاتی میداند و چنین میگوید: «ظاهرا در زیر لوای مذهب مبارزهای اقتصادی میان عناصر و قشرهای گوناگون ساکنان شهری، و بویژه میان شهر و روستا جریان داشته» . بارتولد حدس میزند که در این جدال شافعیان نماینده سران شهری (یعنی بزرگان زمیندار و بازرگانان کلان) و حنفیان نماینده پیشه وران و قشرهای متوسط شهری و شیعیان نماینده روستائیان نواحی کشاورزی مجاور شهرها بودهاند. این حدس بارتولد کاملا بر اثر مطالعه متون و منابع تأیید میگردد. البته این مسأله به تحقیقات بیشتری در آینده نیازمند است که در جزئیات آن نیز کاملا پژوهش شود.
با این حال باید متذکر شویم که علاقه بارتولد به تاریخ اجتماعی و تاریخ تضادهای طبقاتی و نهضتهای مردم کشورهای آسیای مقدم و میانه، بیشتر در تحقیقات دیگر وی تجلی کرده و در «ترکستان» بالنسبه جای کمتری به این مسائل اختصاص داده شده. در این کتاب بارتولد بیشتر به مناسبات بین المللی و تاریخ سیاسی دولتهای آسیای میانه از قرن هشتم تا آغاز قرن سیزدهم میلادی و همچنین جغرافیای تاریخی و اقتصادی آسیای میانه در دوران یاد شده پرداخته است.
بارتولد مخالف سر سخت نژاد پرستی و «اروپوسانتریزم» - دو گرایش به اصطلاح علمی اما کاملا ساختگی و کاذب که در میان مورخان اروپای غربی رسوخ بسیار داشته- بوده است. وی با این عقیده مخالف بود که «اقوام شرق، تاریخی به معنی و مفهوم اروپائی این کلمه ندارند و در گذشته هم نداشته بودهاند و بدین سبب اسلوبهائی که مورخان اروپائی برای مطالعه تاریخ تدوین کردهاند در مورد تاریخ شرق قابل تطبیق و اجرا نمیباشد» .
وی در نطقی که پیش از دفاع از رساله خویش در دانشگاه سن پطربورگ در پائیز سال 1900 ایراد کرد چنین گفت: «میبینیم که آدمیان در همه جا یکسانند، و تفاوت بین فرهنگ و تمدن مشرق و مغرب را کاملا میتوان چنین توجیه و مدلل کرد که کوشش فکری اقوام شرقی به سبب اوضاع و احوال خاصی متوجه طریق دیگری شده و هیچ لزومی ندارد که به فرضیات بی پایه غیر تجربی و ساختگی متوسل شده بگوئیم که میان طبیعت انسان شرقی و طبیعت انسان غربی اختلاف اساسی و یا ویژگیهای نژادی ناستردنی وجود دارد. شرح و توضیح تاریخ شرق امری است ضروری وگرنه قوانینی که فقط برپایه تاریخ اروپا تدوین و تنظیم شده باشد بناچار یکجانبه خواهد بود و به هدف غائی علم تاریخ، یعنی کشف و توضیح قوانینی که سیر حیات جامعه بشری بطور اعم تابع آن است، نخواهیم رسید ».
ص: 19
از این اظهارنظرها و دیگر گفتههای و. و. بارتولد چنین برمیآید که وی با مکتب تاریخ نگاری و آراء ریکرت- ویندل باند در تاریخ (که در روسیه ر. یو. و یپرود. م.
پطروشفسکی در تألیفات خود از آن طرفداری کردهاند) مخالف بوده. پیروان این مکتب میگفتند که علم تاریخ، برخلاف علوم به اصطلاح «نوموگرافیک» [که قوانین را تعمیم میدهند یا از جزء استنتاج کلی بعمل میآورند]، علمی است «ایدیوگرافیک»، یعنی علمی که رویدادهای تاریخی فردی (مطلقا فردی) و تکرارناپذیر را مورد مطالعه قرار میدهد.
بارتولد معتقد بود که «سیر تکامل تاریخی اروپا و آسیا تابع قوانین واحدی است» و اگر اینگونه افکار و عقاید نظری وی در تألیف پیشین او یعنی «ترکستان» کمتر منعکس شده، سبب آن همان حزم و احتیاط محقق پیش آهنگ بوده که از استنتاجات آمیخته به شتابزدگی احتراز مینموده است. بارتولد معتقد بود که اگر استنتاجات نظری برپایه استوار تجزیه و تحلیل حقایق واقع (که مبتنی بر نتایج مطالعه دقیق متون و منابع است) متکی نباشد، اهمیت و ارزش علمی نخواهد داشت.
این صفت عالی و ارجمند اسلوب علمی بارتولد را دنبالکنندگان پژوهشهای وی- یعنی مورخان شوروی- نه تنها آنان که بلاواسطه جزو شاگردان وی بودند، بلکه حتی کسانی که تحت تأثیر تألیفات او قرار گرفتند نیز، اخذ و کسب کردند .
اینجا درباره جهان بینی تاریخی و. و. بارتولد به تفصیل سخن نمیگوئیم. پیش از این گفته شد که در این موضوع هنوز چنانکه باید و شاید بررسی و تحقیق نشده، با این حال از گفتن این نکات نمیتوان خودداری کرد که مؤلف «ترکستان» مخالف نژاد پرستی و اروپو- سانتریزم بوده برخلاف گروهی از شرق شناسان (و از آن جمله برخی از شرق شناسان بزرگ اروپای غربی) از افکار استعمار طلبانه بدور بوده و بدیهی است که هیچگاه به پستی نگرائید و قلم خویش را در مدح فتوحات رژیم تزاری و یا سیاست استعماری و ملی آن رژیم در آسیای میانه و قفقاز بگردش در نیاورد. و از این جهت در عقاید و سنن بهترین نمایندگان شرقشناسی روسی- یعنی و. و. روزن، ن. یا. مار، س. ف. اولدنبورگ، ای. یو. کراچکوسکی-
ص: 20
شریک و سهیم بود. بارتولد که میهن پرستی روسی بود عقیده داشت که دانشمندان روسی میتوانند مطالعه و تدوین تاریخ سرزمینهای آسیای مقدم و میانه را به عهده گیرند و باید چنین کنند .
بدیهی است که اکنون ما نمیتوانیم با همه استنتاجات مؤلف «ترکستان» موافق باشیم. از آنجمله ارزیابی کلی بارتولد را در «ترکستان» و دیگر تألیفات او درباره فتوحات مغول نمیپذیریم و استنتاجات مربوط بدان ارزیابی را قبول نداریم. در این ایام مورخان شوروی جمله برآنند که بارتولد اهمیت ویرانی و تالان و خرابی و سقوط اقتصادی و فرهنگی را که در واقع نتیجه هجوم مغول و متعاقب آن، فرمانروائی فاتحان صحرانشین در سرزمینهای مورد تطاول ایشان بوده، ناچیز شمرده و کمتر از آنچه بوده قلمداد کرده است. بارتولد به نحو مشهودی اهمیت تأسیس امپراطوری چنگیزیان را در ترقی و پیشرفت بازرگانی ترانزیتی و کاروانی و استقرار و استواری روابط فرهنگی میان کشورهای آسیارا، بسیار بیش از آنچه در واقع بوده، جلوهگر ساخته است. در هر دو مورد نتایج سودمند فتوحات مغول بسیار ناچیز بوده و به هیچ وجه جبران ویرانیها و آسیبها و انهدامها را نمیکرده، ویرانیهائی که ممالک خاور نزدیک و میانه دیگر قادر نبودند پس از آن کاملا کمر راست کنند؛ همچنانکه دیگر نتوانستند به سطح رونق و تکامل اقتصادی و اعتلای فرهنگی پیشین خویش برسند. با این حال باید متذکر شویم:
عللی که باعث شده بارتولد احیانا به تحسین نقش تاریخی امپراطوری چنگیز خان پردازد، هیچ وجه مشترکی با نظرهائی که محرک اصحاب «پان تور کیست» بوده، نداشته. بارتولد تعبیر یک جانبه مورخان قدیمی قرن نوزدهم را درباره تاریخ فتوحات مغول- که مغولان را فقط و فقط همچون بربران ویرانکننده و تاراجگر و تالانگر میشمردند- مورد انتقاد و تجدید نظر قرار داد و کوشید برخی جهات تازه و خصوصیات ناشناخته دولت مغول را نشان دهد. پان تور کیستها فاتحان صحرانشین ترک و مغول قرون وسطی را از نظرگاه نژادپرستی و تعصب قومی تحسین کردهاند و چنانکه ادوارد براون بحق خاطر نشان کرده غلو ایشان در ترحیب و مدح و ستایش آن دستگاه با عقاید تاریخی ه. هوورت (H .Howorth) و لئون کائن (L .Gahun) که اقوام «نژاد ترک و مغول» را واجد لیاقت خاص و استعدادهای نظامی و اداری و تشکیلاتی ویژهای میدانستهاند، پیوند دارد .
ص: 21
در تألیفات تاریخی دوران شوروی بطور کلی نتیجه ارزیابی اهمیت تاریخی امپراطوری چنگیز خان، از حیث سودمندی، منفی است ... ولی اینگونه اختلاف نظرها در استنتاج از وقایع، میان مؤلف «ترکستان» و مورخان معاصر شوروی بسیار کم است.
مورخان شوروی تألیفات آکادمیسین و. و. بارتولد، بزرگترین مورخ سرزمینهای خاوری را که مساعی فراوان برای استقرار اولویت دانش ما در زمینه پژوهش تاریخ گذشته اقوام خاورمیانه مبذول داشته، بسیار ارج مینهند. نام و. و. بارتولد بطوری که آکادمیسین ای. یو. کراچکوسکی به حق متذکر شده یکی از آن نامهائی است که «هرگز در تاریخ فرهنگ ما و تاریخ فرهنگ جهان فراموش نخواهد شد» . از دیرباز وقت آن رسیده بود که تألیفات و. و. بارتولد و در درجه اول مهمترین اثر وی یعنی «ترکستان» تجدید چاپ شود. در چاپ حاضر کلیات آثار بارتولد، «ترکستان» مجلد نخست را تشکیل میدهد.
ضمنا فقط «تحقیقات» (یعنی بخش دوم چاپ نخست روسی) تجدید چاپ میشود. طبع مجدد «متون» (بخش اول چاپ نخست روسی) لازم به نظر نیامد، زیرا غالب منابعی که در «بخش متون» از آنها استفاده و فصولی که انتخاب شده، اکنون بطور کامل طبع و نشر یافته است. [بنابراین اکنون همراه «ترکستان» به تجدید چاپ آن منتخبات متون حاجتی نیست] .
مبنای چاپ حاضر «ترکستان» متن چاپ نخست روسی است؛ ولی چاپ مزبور را نمیتوانستیم بلا تغییر به صورت اول تجدید کنیم، زیرا پس از انتشار چاپ اول روسی پارهای از عقاید بارتولد، بخصوص نظر وی در جغرافیای تاریخی و تاریخگذاری و متنشناسی دچار دگرگونی گشت. تغییرات مزبور در چاپ ترجمه انگلیسی کتاب که توسط مؤلف تصحیح و تکمیل شده و در سال 1928 منتشر گشته (و منجمله اشاراتی به نسخ خطی تازه و منابع و متون جدید الانتشار و تحقیقات و مدارک نوین هیأتهای باستانشناسی را در بر دارد) وارد شده است.
اگرچه آن تغییرات و تکملهها بیشتر مربوط به تحقیقات درجه دوم بوده است ولی از لحاظ کمیت بسیار اهمیت دارد. همه تغییرات مزبور در چاپ حاضر وارد شده و بدین سبب این
ص: 22
طبع با چاپ روسی سال 1900 تفاوت فاحش دارد. ولی چون این تغییرات و تکملهها بوسیله خود مؤلف بعمل آمده و یا مورد تأیید وی بوده در این چاپ منشاء آنها قید نشده است.
استاد ای. ای. اومنیا کوف، شاگرد و. و. بارتولد، برای نخستین بار از وجود فصلی از «ترکستان» که منتشر نشده و مربوط است به دوران اول حکمفرمائی مغول در آسیای میانه (یعنی از تاریخ مرگ چنگیز خان تا قورولتای کرانه رود تلس [طراز] و تأسیس دولت مغولی ویژهای در آسیای میانه که اصطلاحا جغتائیان نامیده میشوند) خبر داد. س. ل.
ولین عربشناس و کارمند علمی انستیتوی شرقشناسی فرهنگستان علوم شروع کرد به مقدمات طبع فصل مزبور که به خط خود مؤلف بود ولی جنگ میهنی [مقصود جنگ با آلمان هیتلری است] این کشف و ابتکار را عقیم گذاشت و در 1943 ولین درگذشت.
اما درباره زمان تحریر این فصل (فصل پنجم) «ترکستان» هیچ مدرک دقیقی در دست نداریم. اینکه در نسخه خطی فصل مذکور برخلاف فصول پیشین، اشارهای به «متون» نشده است ، این حدس را پدید میآورد که فصل مزبور قبل از دیگر فصلهای تحقیق و «متون»، شاید در سال 96- 1895، نوشته شده. ولی استاد ای. ای. اومنیا کوف شاگرد بارتولد که از نزدیک با وی مأنوس و آشنا بوده معتقد است که این حدس قابل تأیید نیست. وی گمان میکند که علت اشاره نکردن بارتولد به «متون» در فصل پنجم، (گرچه مطالب متون تا 1269 میلادی، [668 هجری] انتخاب و مهیا شده بوده) چنانکه در مقدمه چاپ 1900 «ترکستان» گفته شده، این بوده که وی در جریان کار تنظیم کتاب نقشه نخستین خویش را تغییر داده تصمیم گرفت کتاب را به درگذشت چنگیز خان (سال 1227 م. 624 ه.) ختم کند و بنابراین فصل پنجم را به کتابی که آماده طبع بود، منضم نسازد؛ محتملا بدینسبب این فصل بهصورت ناتمام محفوظ مانده. در موارد اشاره به نسخ خطی اختصاراتی که غیرمکشوف مانده بکار برده شده، و به بعضی از منابع (مثلا میرخواند) اشاره مبهمی شده، در دو سه مورد جای خالی باقی گذاشته شده که مؤلف گویا میخواسته بعدا پر کند. بارتولد، به گفته خود وی از این فصل چندان راضی نبوده. فقدان منابع و متون نقلی مربوط به قرن سیزدهم و قلت اطلاعات، راجع به خاورمیانه در دیگر منابع آن زمان، موجب میشد که بسیاری از جوانب تاریخ (بخصوص تاریخ داخلی) آسیای میانه در عهد منظور تاریک بماند. بدینسبب مؤلف طبع و انتشار فصل پنجم را به وقت دیگر گذارد و در انتظار کشف منابع تازه و قرار گرفتن آنها در دسترس دانشمندان
ص: 23
و ترجمه کامل «یوآن- شی» نشست. با این حال بارتولد بعضی از مسائل خاص را که در فصل مزبور طرح شده در دیگر تألیفات خویش مورد بحث قرار داده است، مانند «تاریخ مختصر هفت آب» و «الغ بیک و زمان او» و غیره.
ما فصل یاد شده را تحت عنوان فصل پنجم «ترکستان» در این مجلد آوردهایم.
«تزهای» بارتولد در دفاع از رساله (ضمیمه 1) و «نطق او در دفاع از رساله» را (ضمیمه 1) نیز منضم ساختهایم. این نطق شایان توجه خاص است زیرا عقاید بارتولد درباره تئوری سیر تاریخ و وظایف علم تاریخ و مورخان شرقشناس روسی در آن منعکس است.
در چاپ اول روسی و دو چاپ انگلیسی «ترکستان» فقط فهرست مختصر و خلاصهای از کتب، که به هیچ وجه همه تألیفات مورد استفاده بارتولد را در بر نمیگیرد، منقول است.
ولی ما لازم دانستیم فهرست کاملی از منابع و متونی که مورد استفاده و. و. بارتولد بوده ضمیمه چاپ حاضر سازیم و فهرست متون و تحقیقات جدیدی را هم (که پس از چاپ ترجمه مجاز انگلیسی در سال 1918 طبع و منتشر شده) به آن اضافه کنیم.
در چاپهای پیشین «ترکستان» (یعنی در چاپ اول روسی و دو چاپ انگلیسی) در مورد اشاره و ارجاع به مآخذ شیوه واحدی به کار نرفته. مثلا در مورد اشاره به چاپ بخشی از تألیف رشید الدین فضل اللّه که توسط ای. ن. برزین بعمل آمده در حاشیه، گاه فقط «برزین» و گاه «رشید الدین، کارهای شعبه شرق» و گاه «کارهای شعبه شرق» نوشته شده. در برخی موارد در صفحات منقول به متن فارسی و ترجمه روسی اشاره شده و در پارهای موارد دیگر فقط به ترجمه اشاره
ص: 24
گشته و گاه نیز تنها به متن ارجاع گشته ولی این نکات قید نشده است. ما کوشیدهایم در حدود امکان شیوه ارجاع و اشاره اختصارات واحدی را بکار بندیم . بارتولد ضمن اشاره به چاپهای تألیفات جغرافیون عرب (در سلسله انتشارات مشهور-Bibliotheca Geographorum Arabicorum در حواشی، همهجا فقط به شماره مجلد آن سلسله انتشارات اشاره کرده ولی نام مؤلف را یاد نکرده است (و حال آنکه مجلدهای 6 و 7 آن سلسله انتشارات هریک حاوی آثار دو مؤلف است) و ضمنا اشاره به مجلد 6 (یعنی ابن خرداذبه و قدامه) برخلاف اشاراتی که به دیگر مجلدها شده، مربوط به متن عربی نبوده بلکه به ترجمه فرانسوی است.
به منظور وحدت شیوه اشارات و ارجاعات در حواشی اسامی جغرافیون را آورده و در مورد اشاره به ابن خرداذبه و قدامه بجای ارجاع به ترجمه فرانسوی به متن عربی اشاره نمودهایم.
در چاپ انگلیسی سال 1928 بجای اشارات و ارجاعات کلی بارتولد به نسخ خطی (و بعضا به «متون») به چاپهای تازه متون مزبور اشاره شده است (مثلا به چاپهای تألیفات سمعانی، جوینی و غیره)؛ ما این اشارات و ارجاعات تازه را در چاپ حاضر محفوظ داشته و در عین حال اشاره به نسخ خطی و «متون» را هم، از آنجائی که معرف طرز و جریان کار مؤلف بوده، نقل کردهایم و در میان دو زاویه () چاپهای جدید متون و منابعی که پس از سال 1928 بعمل آمده و همچنین پارهای چاپهای قدیمی معروف را که بارتولد اشاره نکرده، آوردهایم .
توضیحات و حواشی ما و ح. آ. ر. گیب (در چاپ انگلیسی سال 1928) و. و. ف.
مینورسکی (در چاپ انگلیسی سال 1958) هم در میان دو زاویه () قرار داده شده و در هر مورد کلمه «ناشر»، «گیب» و یا «و. م.» قید شده است.
ص: 25
هنگامی که نسخه خطی چاپ حاضر برای طبع داده شده بود، در مسکو (در کتابخانه انستیتوی اقوام آسیائی فرهنگستان علوم شوروی) نسخی از چاپ روسی و انگلیسی «ترکستان» کشف گردید که پیشتر از آن و. و. بارتولد بوده. در حواشی نسخه روسی یادداشتهای فراوان (با مداد و جوهر) به خط خود بارتولد دیده میشود.
در اکثر موارد این یادداشتها با اصلاحات و تکملههائی که در چاپ انگلیسی 1928 بعمل آمده مطابقت دارد. ظاهرا بارتولد در جریان آماده کردن چاپ انگلیسی از این نسخه استفاده کرده. در نسخه انگلیسی 1928 که به بارتولد تعلق داشته تقریبا بیست یادداشت وجود دارد که پارهای از آنها مربوط به تصحیح اغلاط چاپی اتفاقی بوده و باقی بر اثر تقریظ پ. پلیو که در سال 1930 اندکی پیش از درگذشت بارتولد، منتشر شده بعمل آمده بوده. همه یادداشتهای مزبور را در ضمن حواشی صفحات مربوطه آوردهایم.
چنانکه پیش ازین گفتیم فصل پنجم «ترکستان» ناتمام مانده بوده و اشارات و ارجاعات آن به مآخذ کامل نبوده؛ بدین سبب تکمیل آن مستلزم کار و کوشش عظیمی بوده. از قبیل کشف حروف اختصاری مربوط به متون و مآخذ خطی کشف اشارات مبهمی که به متون و مآخذ شده (مثلا به میر خواند) . اشاره به چاپهای جدید منابع و متون و تکملهها و حواشی گوناگونی که از طرف هیأت تحریریه ناشر بعمل آمده. معدودی از ملاحظات و حواشی س. ل. ولین متوفی را هم که محفوظ مانده بوده در این چاپ گنجانیدهایم (با حروف اختصاری «س. و.»).
متن چاپ حاضر برپایه چاپ اول روسی 1900 و چاپ انگلیسی 1928 «ترکستان» ، در آغاز توسط ن. آ. پطروا، با همکاری ل. ن. کارسکایا تهیه شده است. و فهرستها را ت. آ. استسگویچ و ت. م. سی پنکوا ول. ای. نیکولایوا تنظیم کردهاند.
نظارت کلی بر این چاپ توسط نگارنده این سطور بعمل آمده. نگارنده توضیحات و حواشی هیأت تحریریه ناشر و اشارات و ارجاعات اضافی و دنباله جدول تواریخ وقایع (مربوط
ص: 26
به فصل پنجم) و «تذکره حیات» بارتولد را که در آغاز این مجلد آمده و همچنین فهرست کتاب شناسی [منابع و مآخذ] مربوط به مجلد حاضر را تنظیم کرده است. فهرست کتب را یو. ا.
برگل با اطلاعات بسیار تکمیل کرده و دقیقتر ساخته است.
در تهیه مقدماتی فصل پنجم (منتشر نشده بوده) بانو ن. ن. تومانویچ شرکت جسته است. ولی کارهای بعدی مربوط به آماده ساختن فصل مزبور برای طبع (و همچنین ضمیمههای 1 و 2) توسط نویسنده این سطور صورت گرفته.
با خشنودی و مسرت وظیفه خویش میدانیم که برای مشورتها و اندرزها و برخی اصلاحات و انتقادات و توصیههای فنی که «ا. گ. بولشاکوف» و «یو. ا. برگل» و «ل.
ت. گوزلیان» و «آ. ای. دواتور» و «س. گ. کلیاشتورنی» و «آ. ن. کونونوف» و «ن. ر.
میکلو خوما کلای» و «و. ف. مینورسکی» و بانو «ت. آ. مینورسکایا» و بانو «ن. و. پیگو- لوسکایا» و «ب. ل. ریفتین» و «م. ن. صلاح الدینوا» و «ا. ای. اسمیرنوا» و «ای. ای.
اومنیاکوف» ک. ن. یوزباشیان» بعمل آوردهاند سپاسگزاری کنیم.
ای. پطروشفسکی
ص: 27
مقدمه مؤلف به چاپ اول روسی در سال 1900
چنانکه خواننده خود متوجه خواهد شد عناوین فصول کتاب حاضر با محتوی آن چندان مطابقتی ندارد و علل این عدم مطابقت به شرح زیر است: مؤلف نخست مهمترین دوران تاریخ آسیای میانه، یعنی عهد فرمانفرمائی مغول را بهعنوان موضوع مطالعه ویژه خویش برگزیده بوده. ضمنا میخواسته فقط تا حدی که تاریخ قرون پیشین برای هدف وی سودمند است و در مواردی که اصلاح و یا تکمیل استنتاج- های محققان پیشین ضرورت پیدا کند، بدان پردازد. ولی چون از نزدیک با کتب و متون مربوط به موضوع آشنا شد دید که اصلا استنتاجهائی که مبتنی بر بررسی متون و منابع اصیل باشد تاکنون بالکل بعمل نیامده و اگر مستقلا خود به پژوهش و تحقیق در منابع مزبور نپردازد، محال است بتواند برای این پرسش که «مغولان آسیای میانه را در چه وضعی یافتند و آن وضع چگونه پدید آمده بوده؟» حتی پاسخی تقریبی پیدا کند. ازینرو، برغم نقشه نخستین، ناگزیر بخش اعظم کتاب را به تاریخ دوران پیش از مغول وقف کرد. این کتاب به صورت کنونی کوششی است برای پاسخگوئی به سؤالات زیر: عامل تعیین کننده جریان تاریخ در سرزمین مورد مطالعه،
ص: 28
پیش از مغولان چه بوده؟ و ایشان با چه چیز وارد ترکستان شدند و تسخیر آن سرزمین به چه نحوی صورت گرفت؟
نخست مؤلف درنظر داشت برای پاسخگوئی به این پرسشها در فصل آخر کتاب نظاماتی را که مغولان در آسیای میانه برقرار ساختند مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و تألیف خویش را با شرح وقایع تا سال 668 ه. ق، یعنی تأسیس دولت مستقل مغولی در ترکستان، پایان بخشد. طبق این نقشه مطالب «بخش متون»، که قسمت اول کتاب را تشکیل میداده، و همچنین مندرجات مقدمه «بخش تحقیق» تقسیم و تنظیم گشته بود. ولی بعد مؤلف معتقد شد که بهتر است از لحاظ یکپارچگی تألیف، آن را به مرگ چنگیز خان خاتمه بخشد و وقایع دهههای بعدی را در تاریخ دولت جغتائیان مورد بررسی قرار دهد. این قسمت اخیر را مؤلف عجالة بهعهده نمیگیرد زیرا منابع و متون اسلامی در اینباره بسیار کم است و گمان نمیرود فهم تاریخ آسیای میانه در قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی تا زمانی که ترجمه کامل «یو آن شی» به دست نیست میسر باشد .
مؤلف در ضمن طبع متون شرقی فقط هدفهای تاریخی را در نظر داشته نه فقه- اللغوی را و بدینسبب فقط از تألیفات تاریخی آن فصول را که مربوط به موضوع کار او بوده استخراج کرده و مطالبی را که از لحاظ مورخ واجد اهمیت نبوده گذاشته و گذشته است. تقریبا بجای همه اینگونه مطالب متروک خطی کشیده شده. سبب کوتاهی برخی از این مستخرجات این است که مؤلف بخش مهمی از نسخ خطی را فقط مدت کوتاهی برای استفاده در دسترس داشته و ناگزیر فقط مهمترین مطالب را استخراج کرده. قطعات نسخ لیدن و آکسفورد و پاریس و لندن در سال 1895 رونویس شده بوده و در همان ایام نیز چاپ «بخش متون» آغاز گردیده بوده. مؤلف با کمال میل اعتراف میکند که اکنون به این کار اندکی با دید دیگر، دیدی متفاوت با نظر پنج سال پیش خویش، مینگرد و اگر امروز به این تألیف میپرداخت آن را
ص: 29
کاملتر و دقیقتر به پایان میرسانید. در آن زمان هنوز چنانکه باید و شاید با دشواریهای کار استنساخ متنها و مقابله رونوشت و نسخه خطی و صفحات غلطگیری که در بادینظر اموری ساده مینماید، واقف نبود. بدینسبب ناگزیر فهرست درازی از اصلاحات و تصحیح اغلاط ضمیمه کردیم. از غلطنامه مزبور نیک مشهود است که بیشتر خطاها در استنساخ قطعات مستخرج از انساب سمعانی، که از روی نسخه خطی موزه آسیائی صورت گرفته بوده روی داده و گمان نمیرود کسانی که از نسخه خطی مزبور استفاده کردهاند از این امر در شگفتی شوند. شاید اکنون نیز بعضی از اشتباهات رفع نشده باشد ولی گمال نمیرود در میان آنها خطاهائی که از لحاظ مورخان حائز اهمیت باشد، یافت شود.
مؤلف به هیچوجه امیدوار نیست که کتاب وی، یعنی نخستین آزمایشی که در بیان تاریخ ترکستان از روی منابع و متون اصیل با توجه به شرایط اجتماعی و زندگی به عمل آمده، خالی از نقایص باشد. آنجا که مورخ نمیتواند به تألیفات پیشینیان چنانکه لازم است متکی باشد، ناچار وجود نقایص احترازناپذیر است.
از این رهگذر تنظیم و تألیف جغرافیای تاریخی ماوراء النهر دشواریهای ویژهای را دربر داشته. مؤلف کوشیده تا از همه متون و اطلاعات مربوط به آثار باقیمانده و محفوظ قدیم استفاده کند. ولی بسیاری از مسائل فقط بهتوسط کسانی که امکان تحقیق در محل را داشته باشند، قابل حل است. مؤلف در ضمن تنظیم و تألیف بخش مزبور [جغرافیای تاریخی، مترجم] بیش از دیگر موارد و سایر بخشهای تألیف خویش، دریافته که کارهای مقدماتی محققان ترکستان تا چه حد برای متخصصان پایتخت لازم و ضروری است و در این موضوع نمیتواند مطلب تازهای به آنچه در مطبوعات ترکستان منقول است بیفزاند.
( «اخبار ترکستان» سال 1899، شماره 87) : از یکسو «وظیفه مقامات
ص: 30
محلی جمعآوری مواد خام است و هرقدر ماده خام بیشتر گرد آید، کار تنظیم و تنقیح علمی آن آسانتر و استنتاجها صحیحتر و منقحتر خواهد بود» ولی در عین حال «برای اینکه کار شائقان متفنن محلی با موفقیت قرین باشد باید بتوانند به میزان وسیعتری از نتایج تحقیقات دانشمندان استفاده کنند و به هر تقدیر در ضمن کار تألیفاتی را در دسترس داشته باشند که جهتیابی در امر تحقیق را برایشان مقدور سازد و از کار و کوشش بیحاصل- یعنی تحصیل حاصل و مکشوفات دیگران را جستن و آمریکا را دوباره کشف کردن- مصونشان دارد». بدینطریق گونهای از دور و تسلسل پدید میآید؛ به این معنی که از یکطرف کارهای پژوهندگان محلی، تا زمانی که «نتایج تحقیقات دانشمندان» در دسترس ایشان قرار نگیرد؛ ممکن نیست موفقیتآمیز باشد؛ و باز از طرفی دیگر استنتاجهای دانشمندان محقق هم، تا وقتی که مقامات محلی «مواد خام» کافی در دسترس ایشان نگذاشته باشند «صحیح و جامع» نخواهد بود. چاره این وضع و راه خروج از این حلقه افسون شده دور و تسلسل آن است که دانشمندان محقق و پژوهندگان محلی بکوشند تا آنچه مقدورشان است در دسترس یکدیگر قرار بدهند و با نقایص کارهای خویش، نقایصی که مولود این وضع موقت است، بسازند. مؤلف امیدوار است که کتاب وی تاحدی به پژوهندگان محلی کمک کند تا در تاریخ آسیای میانه (تا مرگ چنگیز خان) «جهتیابی» کنند و پژوهندگان محلی نیز از قبل خود مدارک و مطالبی برای اصلاح خطاهای کتاب و همچنین تفحصات و تحقیقات آینده در دسترس محققان بگذارند .
ص: 31
مؤلف با در نظر گرفتن خوانندگان ترکستانی، کوشیده است از استعمال اصطلاحاتی که فقط قابل فهم متخصصان باشد احتراز نماید و در این کتاب اطلاعات بسیاری که برای متخصص امر تازگی ندارد نقل کرده است. به این سبب از انضمام نقشه به بخش جغرافیائی صرفنظر کرده؛ زیرا پژوهندگان ترکستانی که با فن نقشهبرداری آشنا هستند چنین کاری را برپایه مطالعه مطالب گردآمده در کتاب و آشنائی مستقیم با آن سرزمین، خیلی بهتر انجام خواهند داد. ضمنا باید توجه خاصی به مسیر رودهای بزرگ مبذول داشت. جهت و مسیر شاخههای اصلی آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) و زرافشان، چنانکه از مندرجات کتاب معلوم است، در دوران پیش از مغول با وضع کنونی فرق فاحش داشته .
در پایان مؤلف وظیفه خود میداند مراتب حقشناسی عمیق خویش را به کسانی که ضمن کار در کتابخانههای سنپطربورگ و لندن و آکسفورد و کمبریج و پاریس و لیدن وی را یاری کرده و به معلمانی که در سن پطربورگ و کشورهای خارجی در کار او نظارت داشتهاند، تقدیم دارد. اندیشه تحقیق در اخبار اعراب راجع به ترکستان، نخستین بار در دوران دانشجوئی توسط استاد د. آ. خولسون به مؤلف تلقین شده بود.
مؤلف با سپاسگزاری صمیمانه از معلم درگذشته خویش آ. موللر، که سعادت تلمذ وی را در آخرین سال حیات استاد داشته، یاد میکند. ک. گ. زالمان لطفا
ص: 32
تجدیدنظر در اوراق غلطگیری (متون فارسی) و بارون و. ر. روزن و ن. یا. مار (متون عربی و مقدمه) را به عهده گرفتند. فهرست کتب یادشده و نسخ خطی را ک.
آ. اینوسترانتسف تنظیم کرد. رفتار بارون و. ر. روزن با شاگردانش از دیرباز معروف است و محتاج به عرض سپاسگزاری نیست. مؤلف فرض خود میداند به این نکته اشاره کند که مانند دیگر رفیقان ارشد خویش از اندرزهای بارون روزن استفاده کرده و در دقایق دشواری که در زندگی هر محقق مبتدئی بسیار است، همواره از معاضدتهای معنوی وی برخوردار بوده است.
و. بارتولد
ژوئن سال 1900
ص: 33
مقدمه
متون و منابع
1- عهد پیش از مغول
دقیقا معلوم نیست که پیش از فتوحات مسلمانان در آسیای میانه تألیفات تاریخی وجود داشته یا نه؟ سخنان سیوآن تسزان جهانگرد چینی (قرن هفتم میلادی) حاکی از وجود چنین تألیفاتی است. ولی حتی نامهای آثار مزبور نیز به دست ما نرسیده. اگر سخنان بیرونی نویسنده قرن یازدهم میلادی را باور کنیم، چنین برمیآید که فاتحان عرب و بویژه قتیبة ابن مسلم (در آغاز قرن هشتم میلادی) در ایران و سغد و خوارزم، کاهنان (که نمایندگان فرهنگ محلی بودند) و کتب ایشان را نابود کردند. ولی منابع متقدمتر از چنین نابودئی که درواقع احتمال وقوع آن ضعیف است هیچ سخن به میان نیاوردهاند . در اخباری که راجع به فتوحات عرب به ما
ص: 34
رسیده، هیچ رویدادی که حاکی از وجود روحانیان متنفذ محلی باشد که خلق را به مقاومت در برابر اعراب برانگیخته باشند، منقول نیست.
احتمال اقوی این است که در آسیای میانه هم مانند ایران دوران ساسانیان تألیفات تاریخی به معنی صحیح کلمه، وجود نداشته و فقط روایات و افسانههائی در میان خلق رایج و شایع بوده و آن هم پس از اسلام آوردن مردم اهمیت خود را از دست داده به فراموشی سپرده شد، بدون آنکه فاتحان به این منظور به زور متوسل شوند.
به هر تقدیر درباره جریان و عواقب فتوحات عرب فقط از روی گفتههای خود اعراب میتوانیم داوری کنیم. در طی سه سده اول پس از مبدأ تاریخ اسلامی، زبان عربی تقریبا لسان همه آثار منثور در سراسر متصرفات مسلمانان بوده. از قرن چهارم هجری به تدریج فارسی، زبان ادبی بخش شرقی جهان اسلام گشت و این مقام و اهمیت خود را تا عهد ما نیز محفوظ داشته. تعداد تألیفات منثور ترکی اکنون نیز فوق العاده اندک است.
نخست در اروپا تألیفات فارسی و عربی مؤلفان دوران متأخر راه یافتند، تألیفاتی که به نقلقول از آثار پیشینیان پرداخته آثار اصیل را از جریان خارج کرده بودند. از کتب عربی در قرن هفدهم میلادی تألیفات [جرجس بن- العمید] المکین (وفات در سال 672 هجری) و ابو الفرج (وفات در
ص: 35
سال 685 هجری) به زبان لاتینی ترجمه شده بوده؛ مدت مدیدی تألیف نویسنده دیگری که به نقل گفتههای دیگران پرداخته و در قرن چهاردهم، میزیسته یعنی ابو الفداء واجد اهمیت بیشتری بوده و در پایان سده گذشته متن و ترجمه لاتینی آن طبع و منتشر شد. اکنون ثابت شده که ابو الفداء در شرح تاریخ شش قرن نخستین هجری تقریبا کلمهبهکلمه اثر یک ناقل متقدمتر یعنی ابن اثیر (عز الدین ابو الحسین علی بن محمد) را که شرح وقایع را تا سال 628 هجری نوشته (مؤلف در سال 630 هجری وفات کرد) استنساخ کرده است. فقط بعد از چاپ و انتشار تألیف عالی ابن اثیر محققان تاریخ شرق اسلامی توانستند برپایه استواری مستقر گردند. مؤلف با انصافی عظیم و شم انتقادئی که در آن عهد از نوادر بوده از هرجا برای تألیف خویش مدارک و مطالب گردآورده و در مواردی که دچار اشکال شده و نمیدانسته کدام یک از دو متن متغایر المضمون را ترجیح دهد، هر دو گفته را آورده است. اثر وی فقط وقایع نگاری و شرح رویدادهای خارجی نیست بلکه ابن اثیر تا آنجا که حدود تألیف اجازه داده ما را با افکار و گرایشهائی که در ادوار گوناگون حکم فرما بوده و خویوخلق و ویژگیهای رجال تاریخی و غیره آشنا میکند. در کتاب وی مقام شایستهای به بزرگان ادب داده شده.
ص: 36
منبع اصلی ابن اثیر، در تاریخ سه قرن اول اسلام، تألیف ابو جعفر محمد بن جریر طبری بوده که خود از راویان و از آثار پیشین استفاده و نقل کرده و تاریخش به سال 302 هجری، ختم میشود (مؤلف مزبور در سال 310 هجری درگذشته). گروهی از شرقشناسان در سال 1901 میلادی به چاپ این تألیف همت گماشتهاند و این خود در شرقشناسی گام بزرگی به پیش میباشد . ک. بروکلمان دانشمند آلمانی تحقیقی درباره موضوع رابطه ابن اثیر و طبری بعمل آورده است و به این نتیجه رسیده که پس از طبع و انتشار اثر طبری نیز تألیف ابن اثیر مقام برجستهای را در میان منابع اصیل- حتی در مورد تاریخ قدیمترین دوره اسلامی- حفظ خواهد کرد.
به گفته بروکلمان هدف طبری این بوده که مجموعی از همه اطلاعات اعراب را در تألیف خویش بیاورد. وی غالبا به نقل مطالب منابع خویش اکتفا کرده و گاه مطالبی را که از تألیفات گوناگون گرفته در گفتار واحدی تلفیق نموده، ولی تقریبا به موضوع صحت نسبی فلان و یا بهمان روایت یعنی به سنجش و انتقاد توجهی نداشته است ، در تألیف طبری انتقاد بالکل مفقود است و این خود حتی برای آن عهد نیز موجب شگفتی میباشد. گذشته
ص: 37
از این مطالب تاریخ طبری، برخلاف اکثر تألیفات دیگر، هرقدر به زمان حیات مؤلف نزدیکتر میشود مختصرتر و کوتاهتر میگردد و این اختصار مطالب در شرح وقایع عصر خود مؤلف به منتها درجه میرسد و بطوری که بروکلمان میگوید شاید کبر سن طبری (وی در سال 224 هجری متولد شده بوده) سبب آن بوده. ولی ابن اثیر با مهارت زاید الوصفی مطالب و مدارکی را که در دسترس داشته تنظیم نموده و تألیف سلف خویش را تکمیل کرده. منابع وی در بسیاری از موارد عجالة بر ما مجهول است و در پارهای از موارد نیز امکان رسیدگی به دقت و صحت گفتار وی موجود و نتایج این رسیدگی آنچنان به سود وی است که میتوان، حتی در مواردی که منابع وی بالکل مجهول باشد نیز به او اعتماد کرد. اینکه عقیده بروکلمان تا چه حد درست و منصفانه است از نمونه زیر مشهود میباشد:
مثلا تفصیل زدوخورد اعراب با چینیان را (سال 134 هجری قمری)، زدو خوردی که سرنوشت بخش عربی آسیای میانه را تعیین کرد؛ فقط در اثر ابن اثیر مییابیم. نه طبری و نه بطور کلی دیگر تألیفات تاریخی تازیان که به دست ما رسیده، هیچیک سخنی در این باره نگفتهاند. و ضمنا باید گفته شود که «تاریخ چینی سلالهتان» نیز سخنان ابن اثیر را تأیید میکند.
از میان آثار متأخرتر عربی که در آن به نقل گفتههای پیشینیان خویش پرداختهاند و از لحاظ ما واجد اهمیت است کتاب معجمگونه «وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان» ابن خلکان (شمس الدین احمد بن محمد. وفات در سال 681 هجری قمری) را میتوان یاد کرد که چندبار
ص: 38
طبع و منتشر گشته و به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است . در این کتاب مؤلف غالبا منابع خویش را معرفی میکند و گاه مستخرجات مفصل از تألیفاتی که از بین رفته به دست میدهد. «تاریخ عمومی» ابن خلدون (ولی الدین ابو زید عبد الرحمن. وفات در سال 808 هجری) که در مشرق طبع و منتشر شده، با اینکه نویسندگان مقالات مربوط به سلالههای مختلف شرقی غالبا، به موازات ابن اثیر به او نیز اشاره و استناد میکنند، برای ما واجد اهمیت کمتر است .
ابن خلدون که در اسپانیا و افریقا میزیسته در مقام قیاس با ابن اثیر از لحاظ تاریخ آسیای میانه مطالب اندکی به دست میدهد و به نظر میرسد که ابن خلدون از کتاب ابن اثیر استفاده کرده. و حتی آن اطلاعات قلیلی که وی نقل کرده و در اثر ابن اثیر یافت نمیشود غالبا تاب خردهگیری و انتقاد را ندارد. نظرهای عالی تاریخی و فلسفی ابن خلدون که در مقدمه مشهور وی منقول است نیز چندان تناسبی با آسیای میانه ندارد.
ص: 39
بدیهی است که ما فقط در صورتی میتوانیم شرایط انتقاد تاریخی را مراعات کنیم و بکار بندیم که از آثار متأخری که مطالب پیشینیان را نقل کردهاند، بالاتر رفته به منابع اولیه ایشان دست یابیم. بر اثر مساعی چند تن از عرب شناسان بخش مهمی از منابع و متون اصلی عربی که محفوظ مانده طبع و منتشر شده است. متأسفانه تعداد این آثار نسبت به تألیفات تاریخی نخستین سدههای هجری که فقط نامشان باقی مانده و بر ما معلوم است بسیار ناچیز میباشد. درباره سیر تکامل تألیفات تاریخی اعراب بارها نوشتهاند .
در اینجا به ذکر این نکته اکتفا میشود که آثار و کتب تاریخی از عهد امویان هم تألیف میشده ولی بسط و توسعه تعلیمات و آموزش در عهد عباسیان، در همه شؤون دانش موجب ترقی و ازدیاد تألیفات و کتب گشت، بطوری که در پایان قرن دهم میلادی، فهرست مفصل ابو الفرج محمّد بن اسحق النّدیم، مشهور به ابن ندیم، (فهرست العلوم) توانست پدید آید.
تألیف ابن ندیم را فلوگل و ردیگر چاپ و منتشر کردهاند و خود از لوازم کار هرکس که در شأنی از شؤون تاریخ و ادب عرب مطالعه کند
ص: 40
یکی هم این فهرست است. گذشته از این حاوی پارهای اطلاعات عمومی تاریخی است که در منابع دیگر دیده نمیشود. فهرست اسامی مورخان عرب را در دائرة المعارف مشهور مسعودی (ابو الحسن علی بن حسین وفات در 345 هجری) یعنی «مروج الذهب» (مرغزارهای طلائی) که متن و ترجمه فرانسوی آن را باربیه دمینار (Barbier de Meynard) چاپ و منتشر کرده نیز میتوان یافت. مسعودی نامهای چندی را که در الفهرست ابن ندیم وجود ندارد بهدست میدهد. ابن قتیبه (ابو محمد عبد اللّه- ابن مسلم. وفات در 276 هجری) هم اطلاعات چندی درباره مورخان متقدم عرب، در دائرة المعارف مختصر خویش که توسط ویوستنفلد (stenfeld؟Wu ) طبع و منتشر شده، میدهد .
از میان تألیفاتی که در الفهرست ابن ندیم مذکور است؛ آثار مداینی (ابو الحسن علی بن محمد. وفات در سال 215 و یا 225 هجری) که به گفته خود اعراب درباره تاریخ خراسان و هندوستان و فارس مفصلتر
ص: 41
از دیگران سخن گفته، ممکن بود اهمیت خاصی داشته باشد. و واقعا طبری در شرح وقایع و نواحی شرقی غالبا به نقل از ابو زید (عمر بن شبی النّمیری که در سال 262 هجری به سن نود سالگی در گذشته)، به مداینی اشاره و استناد میکند . الفهرست جزو تألیفات مداینی تذکره حیات خلفا را تا معتصم (218- 228 هجری قمری) ذکر میکند. از دیگر کتب وی آنچه ممکن بود برای ما واجد درجه اول اهمیت باشد عبارت است از:
1- کتاب فتوحات خراسان. 2- کتاب مربوط به حکومت اسد بن عبد اللّه القسری. 3- کتاب مربوط به حکومت نصر بن سیّار. 4- کتاب داستانهای مربوط به قتیبة بن مسلم. بدیهی است که مداینی از تألیفات متقدمتر و از آن جمله از آثار ابن اسحق (محمد بن اسحق بن یسار، وفات در سال 150 و یا 151 هجری) نویسنده شرح زندگی پیامبر، که تاریخ خلفائی نیز دارد، استفاده کرده است . مورخی دیگر یعنی علی بن مجاهد که در «الفهرست» از وی یاد نشده ولی مسعودی مؤلف کتاب اخبار امویانش میداند، نیز از تألیف ابن اسحق بهره گرفته و مداینی مستقیما به او اشاره و استناد میکند.
نویسندهای که در تاریخ عراق بیش از دیگران صاحب نظر شمرده میشده ابو مخنف (لوط بن یحیی العامری الازدی) است. میدانیم که
ص: 42
خراسان مدت مدیدی جزو ولایت عراق بوده. و طبری بدین سبب در شرح وقایع خراسان در اغلب موارد به ابو مخنف استناد میکند.
این منابع طبری بهدست ما نرسیده. در قلیلی از آثار قرن سوم هجری که محفوظ مانده و قسمتی از آن چاپ و منتشر شده، درباره وقایع بخش شرقی قلمرو دولت اسلامی حتی مختصرتر از تألیف طبری سخن گفته شده.
گرچه گاه در آثار مؤلفان مزبور پارهای اخبار که در تألیف طبری وجود ندارد دیده میشود. از آنجمله باید پیش از همه «فتوح البلدان» بلاذری (ابو الحسن احمد بن یحیی و به روایتی دیگر ابو جعفر متوفی به سال 279 هجری) را نام برد. این تألیف که به عقیده مسعودی بهترین کتاب در تاریخ فتوحات عرب میباشد به توسط استاد دگوئه شرقشناس هلندی طبع و منتشر شده است. از میان منابع بلاذری که طبری ظاهرا، مورد استفاده قرار نداده، آثار ابو عبیده (معمّر بن المثنّی التمیمی متوفی بین سالهای 207 و 211 هجری) ممکن بود بیش از همه برای ما واجد اهمیت باشد. بلاذری پارهای اطلاعات که در دیگر منابع وجود ندارد از ابو عبیده
ص: 43
که یکی از بهترین آشنایان به تاریخ عرب شمرده میشده، اخذ کرده است.
مثلا ابو عبیده برخلاف دیگر منابع، از روی یقین میگوید که نخستین لشکرکشی اعراب به آنسوی آمودریا (جیحون) در زمان خلیفه عثمان و عبد اللّه بن عامر امیر خراسان صورت گرفته بوده و در منابع چینی هم خبری وجود دارد که اعراب در فاصله سالهای 30 و 35 هجری ناحیه مایمرغ (در جنوب شرقی سمرقند) را تالان و ویران کردند .
تاریخ عمومی یعقوبی (احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح) که توسط استاد هائوتسما طبع و منتشر شده شایسته توجه خاص است. این کتاب در نیمه دوم قرن سوم هجری نوشته شده و به وقایع سال 258 هجری خاتمه می- یابد. یعقوبی، بنا به گفته ناشر هیچ وجه مشترکی با طبری و منابع وی ندارد و به گروه دیگری که مسعودی و [جرجس بن العمید] المکین و اوتیخیوس (ابن بطریق) و دیگران را نیز بدان منسوب توان کرد ، تعلق
ص: 44
دارد. با این حال یعقوبی در تنظیم تاریخ خراسان از منبع اصلی طبری، یعنی تألیفات مداینی ، استفاده کرده. مع هذا گاه در اثر وی جزئیات جالبتوجهی یافت میشود که در تألیف طبری وجود ندارد. سرانجام باید از تألیف ابو حنیفه (احمد بن داود الدّینوری، متوفی به سال 288 هجری) که توسط گیرگاس چاپ و منتشر شده یاد کنیم. این اثر بهرغم اختصار آن، که فقط تا سال 227 هجری تاریخ وقایع را ذکر کرده، برای ما بیفایده نیست .
در قرن سوم هجری، به موازات تألیفات تاریخی، کتب جغرافیا نیز وجود داشته و آثار سیاحانی که بهخاطر ارضای کنجکاوی مردم و توجه ایشان به وصف سرزمینهای کمشناخته مینوشتند و همچنین تألیفات کسانی که برای رفع حوایج مقامات دولتی به شرح مسالک و تدوین راهنماهای رسمی و تنظیم کتب آمار درباره درآمد نواحی مختلفه میپرداختند، در این شمار است. اینگونه آثار در نیمه شرقی کشور نیز، حتی در قرن دوم هجری نوشته شده. مثلا از «کتاب خراج خراسان» تألیف حفص بن منصور مروزی دبیر علی بن عیسی والی خراسان (180- 191 هجری) میتوان یاد کرد.
تألیفات جغرافیائی قرنهای سوم و چهارم توسط دگوئه [دخوئه] زیر
ص: 45
عنوان مشترک «Bibliotheca Geographorum Arabicorum» چاپ و منتشر شده. قدیمترین تألیف از آثار مزبور از ابن خردادبه است (عبید اللّه بن عبد اللّه ابن خردادبه). حدس زده میشود که روایت اول آن در سال 232 هجری و روایت دوم، که کاملتر است، در حدود سال 272 هجری نوشته شده است.
از لحاظ زمان، تألیف مذکور یعقوبی که در 278 هجری نوشته شده بعد از آن قرار دارد. آثار ابن رسته (ابو علی احمد بن عمر) و ابن فقیه همدانی مربوط به نخستین سالهای قرن دهم میلادی میباشد.
از همپاشیدگی خلافت که در قرن نهم میلادی آغاز شده بود در قرن دهم حقیقتی واقع و عملی انجام شده بوده، در نقاط مختلفه سلالههای مستقل پدید آمده بود که غالبا با یکدیگر در جنگ بودند و هر امیر و سلطانی می- کوشید زرقوبرق بیشتر به تختگاه و دربار خویش بدهد. و بدین منظور شاعران و دانشمندان مورد حمایت واقع میشدند و از اینرو پاشیدگی امپراطوری اسلامی میبایست به پیشرفت دانش و ادب، لااقل از لحاظ کمیت کمک کند.
از میان سلالههای قرن دهم میلادی بویژه خاندان بویه که در عراق و مغرب ایران حکمفرما بودند و سامانیان که ماوراء النهر و مشرق ایران را در تصرف داشتند، برای ما واجد اهمیتاند.
چون روابط نزدیکی (دوستانه و خصمانه) میان خاندان بویه و
ص: 46
سامانیان وجود داشته، تألیفات تاریخی که در دربار آل بویه نوشته شده محتملا از لحاظ مطالعه تاریخ آسیای میانه نیز دارای اهمیت میتوانست بود. ولی دریغ که آثار گمشده مزبور را عجالتا باید هیچ و نابوده انگاشت.
از آثار یاد شده [تاریخ] تألیف ابو الحسن ثابت بن سنان الصّابی (صابئی) پزشک دربار معزّ الدّوله بویی را باید یاد کرد. تألیفات ثابت (وفات در سال 365 هجری) زمانی از 295 (از تاریخ بر تخت نشستن خلیفه مقتدر) تا 363 هجری را دربر میگرفته.
تألیف خواهرزاده وی ابو الحسین هلال بن المحسن [الصّابی] (وفات در سال 448 هجری) که به سال 447 هجری خاتمه مییابد، ذیل تألیف سابق الذکر است. قطعه کوچکی از تاریخ مزبور که فقط حاوی وقایع سه سال (390- 392 هجری) میباشد در یکی از نسخ خطی موزه بریتانیا (19360.Cod .Add ) محفوظ مانده است. داستان جالب توجهی درباره اشغال بخارا از طرف قراخانیان که متن و ترجمه آن را بارون و. ر. روزن چاپ و منتشر کرده ، در آن اوراق مسطور است. [ابو الحسن] محمد بن هلال، مشهور به غرس النعمه، فرزند هلال مذکور ذیلی به کتاب پدر نوشته
ص: 47
و آن را به تاریخ 476 هجری ختم کرده است .
گذشته از تألیفات مذکور از آثار دیگری نیز یاد شده است. مثلا در انساب سمعانی (درباره وی به بعد رجوع شود) از تاریخ ابو محمّد اسمعیل بن علی الخطبی سخن رفته و سمعانی کتاب مزبور را منبعی قابل اعتماد میخواند .
ابو اسحق ابراهیم بن هلال متوفی به سال 384 هجری از خاندان ثابت و هلال بوده و در سال 371 هجری تاریخ خاندان بویه را تحت عنوان «کتاب التاج فی دولة الدیلم» برای عضد الدّوله دیلمی نوشته. مؤلفان بعدی غالبا مستخرجاتی از این اثر نقل کردهاند و از لحاظ سبک و انشاء نمونهای ممتاز شمرده میشده ولی گمان نمیرود که از لحاظ اعتبار تاریخی نیز ممتاز بوده باشد زیرا هدف مستقیم آن تجلیل آل بویه بوده و خود مؤلف معترف است که برای نیل به این مقصود کتاب خویش را با تخیلات محبانهای پر کرده است . در این ردیف سرانجام از جوینی مورخ نام میبریم که در قرن هفتم هجری آثار خویش را به رشته تحریر در آورده و هنگام
ص: 48
تسخیر الموت، تختگاه اسماعیلیان (654 هجری قمری) در کتابخانه رئیسان آن مذهب کتابی به نام «تاریخ جیل و دیلم» که توسط مؤلف مجهولی برای فخر الدّوله دیلمی (وفات به سال 387 هجری) نوشته شده بوده، کشف کرد .
فرمانروایان مشرق، یعنی سامانیان نیز در حمایت نویسندگان و دانشمندان از خاندان بویه دستکم نداشتهاند. سامانیان خود ایرانی بودند و بیشتر از شعر فارسی و شاعران فارسیگو حمایت میکردند. ولی در عینحال در دربار ایشان شاعران و دانشمندان بسیار که به زبان عربی مینوشتند نیز وجود داشتند. در کتاب «یتیمة الدهر» ثعالبی (ابو منصور عبد- الملک بن محمّد، متوفی به سال 429 یا 430 هجری) اطلاعات مبسوطی درباره شاعران اخیر الذکر موجود است. بخش آخر یتیمه (بخش چهارم) مربوط به شاعران خراسان و ماوراء النهر میباشد. مؤلف که در سال 382 هجری سفری به بخارا کرده بوده با پارهای از ایشان شخصا آشنائی داشته.
در خلال اطلاعات مربوط به تاریخ حیات شاعران آن زمان، مطالب جالب
ص: 49
توجهی حاکی از وضع زندگی در قلمرو دولت سامانیان بهدست میآید.
کتاب ثعالبی موسوم به «یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر» در مشرق (در بیروت به سال 1873 میلادی- 1290 هجری قمری) طبع و منتشر شده.
مستخرجاتی از بخش آخر آن، به زبان فرانسوی، توسط باربیه دمینار در «Journal asiatique» انتشار یافته .
ص: 50
به گفته ثعالبی، در عهد سامانیان بخارا «آشیان جلال و کعبه فرمانروائی و مجمع افراد برجسته زمان بوده» . ابن سینای مشهور که از کتابخانه سامانیان در زمان نوح بن منصور (متوفی به سال 387 هجری) بهره گرفته بوده در سرگذشت خویش آن را چنین وصف میکند:
«من وارد سرایی شدم که خانههای بسیار داشت و در هر خانهای صندوقهای کتاب که روی هم انباشته بودند؛ در یک خانه از آن کتابهای عربی و شعر؛ در دیگری فقه و بدینگونه در هر خانهای کتابهای یک علم.
پس فهرست کتابهای اوایل را مطالعه کردم و آنچه را که بدان نیاز داشتم خواستم و کتابهائی دیدم که نامشان بر بسیاری از مردم پوشیده بود و من هم پیش از آن ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم. پس این کتابها را خواندم و از آنها سودها بردم و اندازه هر مردی را در دانش وی شناختم».
مع هذا، ظاهرا، تألیفات تاریخی در دولت سامانیان به آن درجه پیشرفت و ترقی که در قلمرو آل بویه داشته، نرسیده. ابو علی محمّد بن محمد بلعمی (متوفی به سال 363 هجری) ، وزیر عبد الملک و منصور، در سال 352 هجری تاریخ طبری را به زبان فارسی برگرداند ولی ذیل متن
ص: 51
آن را تا عهد خویش ننوشت. آقای زوتنبرک کتاب بلعمی را به زبان فرانسوی ترجمه کرده است . گذشته از تألیف مزبور (که اکنون پس از چاپ و انتشار اصل عربی تألیف طبری تقریبا هیچ اهمیت تاریخی ندارد) ، میتوان از «تاریخ ولات خراسان» نوشته ابو الحسین علی بن احمد سلّامی به زبان عربی، یاد کرد. نام این مؤلف در کتاب ثعالبی
ص: 52
مذکور است ولی تقریبا هیچگونه اطلاعی درباره وی نمیدهد. فقط میگوید که وی از نزدیکان ابو بکر بن محتاج چغانی (صغانی) و پسر او ابو علی و شریک سرنوشت ایشان بوده (میدانیم که ابو علی چندبار علیه نوح بن نصر قیام کرد و اندکی پیش از مرگ خویش که در سال 344 وقوع یافت برضد عبد الملک نیز خروج کرد). بطوری که بعد خواهیم دید، کتاب سلّامی بیتردید منبع اصلی مؤلفانی بوده که اطلاعات مشروحی درباره تاریخ خراسان و ماوراء النهر به دست میدهند و بویژه گردیزی و ابن اثیر از آن استفاده کردهاند. گذشته از ابن اثیر، جوینی و ابن خلکان نیز از تألیف سلّامی بهره گرفتهاند. مؤلف مزبور تاریخ خراسان را مشروحا نگاشته ولی ظاهرا کوشیده است «سیاهکاریها» ی
ص: 53
حکام آن ناحیه را پنهان دارد. مثلا داستان خیانت طاهر بن حسین و محتملا حکایت الحاد نصر بن احمد در تألیف وی وجود نداشته. در تألیفات تاریخی که تحت تأثیر سلّامی نوشته شده (البته گاه این تأثیر غیر مستقیم بوده) هیچ خبری درباره این واقعه مذکور نیست و حال آنکه وقوع آن به هیچوجه مورد تردید نمیباشد و ما میکوشیم تا در ضمن بازدید تاریخ سامانیان این نکته را ثابت کنیم . از اسلاف سلّامی میتوان ابو القاسم عبد اللّه بن احمد البلخی الکعبی (متوفی به سال 319 هجری) مؤلف کتابهای «محاسن آل طاهر» و «مفاخر خراسان» را نام برد .
ظاهرا در قلمرو دولت سامانیان تألیفات جغرافیائی بیش از کتاب های تاریخی پیشرفت و ترقی داشته . ابو زید احمد بن سهل البلخی جغرافی دان مشهور (متوفی به سال 323 هجری) در متصرفات ایشان یعنی در شهر
ص: 54
بلخ میزیسته بنا به گفته مقدسی جغرافیدان که در دوران بعد زندگی میکرده تألیف بلخی بطور کلی تفسیری بوده برای نقشههای جغرافیائی که وی تنظیم کرده بوده و بدین سبب تألیف وی بسیار مختصر است و جزئیات فراوانی را- بویژه در شرح بلاد- ذکر نکرده ؛ تألیف بلخی فقط به صورت مکملی که توسط ابو اسحق ابراهیم بن محمد الفارسی الاصطخری تحریر یافته (در حدود 340 هجری قمری) به دست ما رسیده. تألیف استخری نیز بعدا توسط ابو القاسم بن حوقل تکمیل شده (در حدود 366 هجری قمری) استخری و ابن حوقل از مردم سرزمینهای غربی بودهاند ولی به ماوراء النهر سفر کرده آن خطه را مشروحا معرفی کردهاند.
مقدسی (شمس الدین ابو عبد اللّه بن احمد. در حدود 375 هجری) نیز
ص: 55
مانند ایشان جهانگرد بوده و یکی از بزرگترین جغرافیدانان همه ازمنه و اعصار شمرده میشود. به عقیده کرمر (منقول از شپرنگر) «اخبار وی درباره آب و هوا و محصولات بازرگانی و سکهها و اوزان و مقادیر و آداب و رسوم و خراج و بیگاریهای مرسوم در هر کشور از جمله مهمترین مدارک تاریخ فرهنگ مشرقزمین میباشد» .
ابو عبد اللّه محمّد بن احمد جیهانی وزیر سامانی که در عهد صغیری نصر بن احمد (302 هجری قمری) امور ملک را اداره میکرده حامی ابو زید بلخی بوده است. بنا به گفته گردیزی جیهانی مؤلف آثار بسیار، در همه شؤون دانش، بوده و از آن جمله است تألیفی در جغرافیا (مانند دیگر تألیفات همنوع خود) به نام «مسالک و ممالک». مقدسی درباره این تألیف چنین اظهار نظر میکند: «مؤلف بیگانگان را گردآورده و از ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج1 ؛ ص55
ص: 56
ایشان درباره ممالک پرسید که چگونه بدانها میتوان راه یافت و راههای وصول به آنها در چه حال است؟ و همچنین از ارتفاع کواکب و درازی سایه در سرزمین ایشان سؤال کرد تا بدینطریق امر تسخیر نواحی را آسان کند و راههای وصول بدانها را بداند و همچنین ستارهها و گردش فلکی را نیک بشناسد. میدانیم که وی چگونه عالم را به هفت اقلیم تقسیم و برای هر اقلیم ستارهای معین کرد. وی گاه از ستارگان و هندسه صحبت میدارد و گاه مطالبی را نقل میکند که سودی به حال عامه خلق ندارد و گاه به شرح بتان هند میپردازد و گاه از عجایب سند سخن میگوید و گاه مالیاتها و درآمدها را برمیشمرد. بر من یقین است که وی حتی از توقفگاههائی که کمتر کس از آن خبر دارد و منزلگاههای دور دست هم یاد میکند.
وی ایالات را برنمیشمرد و به تقسیمات دستههای لشکری اشاره نمیکند و به وصف شهرها نمیپردازد و از آنها مشروحا سخن نمیگوید. ولی از راههائی که به شرق و غرب و شمال و جنوب ممتد است یاد میکند و از جلگهها و کوهها و درهها و تپهها و درختان و رودهائی که بر سر راههای مزبور است به تفصیل صحبت میدارد. در نتیجه کتاب او طویل شده.
وی ناگزیر به اکثر راههای نظامی توجه نکرده فقط به وصف شهرهای عمده اکتفا نموده است». مقدسی در یکی از روایات جغرافیای خویش چنین میگوید: «کتاب او را در هفت مجلد در کتابخانه عضد الدوله (373- 365 هجری) بدون نام مؤلف، دیدم. دیگران میگفتند که این کتاب از آن ابن خردادبه است. در نیشابور دو روایت خلاصه شده را دیدم که یکی به جیهانی و دیگری به ابن خردادبه نسبت داده شده بود. مضمون و محتوی هر دو کتاب همانند بود؛ فقط در کتاب منسوب به جیهانی مطالبی افزوده شده بود»
ص: 57
از اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت که جیهانی کتاب خویش را از روی اطلاعاتی که گرد آورده بوده نوشته ولی از تألیف ابن خردادبه نیز استفاده فراوان کرده است. موارد اشاره و استناد به اثر ابن خردادبه که در اثر گردیزی و مستخرجات او (از تألیف جیهانی) دیده میشود با متن چاپ شده مطابقت ندارد. و چون بنا به تحقیق دخویه نسخه کامل جغرافیای ابن خردادبه تاکنون بهدست نیامده، نمیتوان گفت که منظورش آن اثر بوده یا تألیف دیگر و مبسوطتر مؤلف به نام (جمهرة انساب الفرس ).
امید واثق داریم که با گذشت زمان در آسیای میانه و یا هندوستان نسخ خطی تألیف جیهانی و ابن خردادبه که منبع اطلاعات جیهانی بوده و یا لااقل ترجمه فارسی آنها بهدست آید .
گردیزی تألیف ابن خردادبه و جیهانی را در شمار منابع اصلی خویش، در تنظیم فصل مربوط به ترکان، نام میبرد . بیشک مؤلف مجهول تألیف جغرافیائی «حدود العالم» که در سال 372 هجری به زبان فارسی برای یکی از امیران دست نشانده سامانیان یعنی ابو الحارث محمد
ص: 58
ابن احمد فریغونی امیر گوزکانان نوشته شده، نیز از همان منابع استفاده کرده. تنها نسخه مکشوف این تألیف بسیار شایان توجه در بخارا در سال 1892 میلادی (1310 هجری) پیدا شده و به آ. ک. تومانسکی تعلق دارد .
اهمیت تألیف مزبور در این است که به مراتب مشروحتر از تألیفات جغرافیائی عربی، که به دست ما رسیده، از متصرفات ترکان و بطور کلی بخش غیر مسلمان آسیای میانه سخن میگوید.
در زمان سامانیان تألیفاتی در تاریخ پارهای شهرها نیز نوشته شد. اصل هیچ یک از اینگونه آثار، که مربوط به آسیای میانه باشد، به دست ما نرسیده.
بنا به وصفی که در تألیفات گوناگون درباره کتب یاد شده به عمل آمده و مستخرجاتی که از آنها در دست است (بخصوص در انساب سمعانی) آثار مذکور را، جز معدودی از آنها، باید مذهبی خواند نه تاریخی. عادتا مؤلف کلمات قصاری منسوب به محمّد (ص) و یا اصحاب وی در محاسن شهر خویش نقل میکند و زان پس شیوخ و مقدسینی را که از شهر برخاستهاند برمیشمرد و برای شرح دیگر وقایعی که در زندگی شهر روی داده جای کمی باقی میماند.
ص: 59
ابو عبد اللّه محمد بن احمد بن سلیمان البخاری (متوفی به سال 312 هجری) نیز تاریخ پایتخت سامانیان را به رشته تحریر درآورده. اندکی بعد در سال 332 هجری ابو بکر محمد بن جعفر النرشخی (متوفی به سال 348 هجری) «تاریخ بخارا» را که «به عبارت بلیغ» عربی نوشته شده بوده، تقدیم نوح بن نصر کرد، این کتابی است «در ذکر بخارا و مناقب و فضائل او و آنچه در وی است و در روستاهای وی از مرافق و منافع و آنچه به وی نسبت دارد» و ذکر احادیثی که در فضیلت بخارا آمده است از قول پیامبر و شاگردان وی. در قرن ششم هجری که «بیشتر مردم به خواندن کتاب عربی رغبت» نمینمودند ابو نصر احمد بن محمّد بن نصر القباوی به خواهش دوستان (ظاهرا بدون آنکه کتاب را به پادشاه وقت تقدیم کند) آن تألیف
ص: 60
را به زبان فارسی برگرداند و اندکی از آن حذف کرد؛ زیرا «در نسخه عربی ذکر چیزهائی بود که در کار نبود و نیز طبیعت را از خواندن آن ملالتی میافزود». تألیف قباوی در سال 522 هجری پایان یافت. در سال 574 هجری محمّد بن زفر بن عمر باری دیگر آن را «به طریق اختصار ذکر کرد» و بدان صورت تقدیم امیر آن روزی بخارا صدر عبد العزیز کرد.
چندی بعد مؤلف مجهولی ذیلی به کتاب نوشت و آن را به دوران هجوم مغول رسانید. و بدین شکل به دوران ما رسید و در سال 1892 شادروان شفر آن را چاپ و منتشر کرد . ترجمه فرانسوی این اثر با حواشی و تعلیقات مشروح که دانشمند یادشده نوید داده بوده منتشر نشد. در سال 1897 ن. س. لیکوشین «تاریخ بخارا» را تحت نظارت من در تاشکند به زبان روسی ترجمه کرد .
تألیف نرشخی برای امیری نوشته شده که البته در سلک روحانیت نبوده و گذشته از این در عهدی به رشته تحریر درآمده که هنوز گرایش
ص: 61
به زهد و تقدس چندان حکمفرما نبوده و بدین سبب متن اصلی آن بیش از تواریخ دیگر شهرها حاوی اطلاعات تاریخی بوده. نرشخی گاه مشروحتر از طبری درباره لشکرکشیهای اعراب سخن میگوید. ظاهرا مؤلف از آثار مورخان عرب که به دست ما نرسیده استفاده کرده است. و حتی در یکجا، علی الظاهر، به مداینی استناد و اشاره میکند . مترجم فارسی این تألیف ضمن حذف مطالبی که به نظر وی بیفایده و ملالآور بوده، در عین حال مطالبی از دیگر منابع گرفته بدان افزوده است. یکی از این اضافات که در نظر ما بیش از همه واجد اهمیت است حکایاتی است که در تاریخ قدیم بخارا از کتاب «خزائن العلوم» ابو الحسن عبد الرّحمن بن محمّد نیشابوری گرفته و دیگر داستان مقنّع که از کتاب شخصی به نام ابراهیم مأخوذ داشته است. محتملا منظور همان ابو اسحق ابراهیم بن العباس الصولی، شاعر نامی (متوفی به سال 243 هجری) میباشد که تألیفات تاریخی هم دارد. ابن ندیم در «الفهرست» در داستانی مذهبی به کتاب صولی مذکور اشاره میکند.
ص: 62
ابو عبد اللّه محمّد بن احمد البخاری الغنجار (متوفی به سال 412 هجری) وراق (صحاف، کاغذگر) «تاریخ بخارا» ئی نوشته که سمعانی (به نقل از تألیف مستغفری) تواریخ مربوط به سلاله سامانی را از آن اخذ کرده است.
سمعانی «تاریخ بخارا» ی ابو بکر منصور البرسخی را هم نام میبرد.
ابو سعید عبد الرّحمن بن محمّد الادریسی (متوفی به سال 405 هجری) که از مردم استرآباد و ساکن سمرقند بوده تاریخ هر دو شهر را نوشته است .
در قرن دوازدهم میلادی ابو حفص عمر بن محمّد نسفی (متوفی به سال 537 هجری) فقیه و محدث نامی به «تاریخ سمرقند» وی ذیلی نوشت. این تألیف به نام «قند» و یا «قندیه» معروف بوده. محمّد بن عبد الجلیل السمرقندی شاگرد نسفی مستخرجاتی از آن به عمل آورده . ظاهرا همین روایت خلاصه شده که به زبان فارسی برگردانده شده به دوران ما رسیده است. چند نسخه خطی این تألیف در کتابخانه دانشگاه سن پطربورگ
ص: 63
و موزه آسیائی فرهنگستان علوم وجود دارد . در این کتاب اخباری چند درباره عهد قبل از اسلام و روایاتی راجع به فتوحات عرب و مطالبی در باره پارهای از ساختمانها و سازمان آبیاری دیده میشود؛ ولی بیشتر اوراق آن را احادیث و سرگذشت اولیاء و مزارات ایشان با شروح مفصل و اینکه مراسم زیارت و بزرگداشت ایشان در چه زمان و چگونه باید به عمل آید، اشغال کرده است. حاجی خلیفه از یک «تاریخ سمرقند» از مستغفری، مؤلف «تاریخ نسف»، یاد میکند.
کتاب «مفاخرات اهالی کشونسف» اثر ابو الحارث اسد بن حمدوئی الورثینی (متوفی به سال 315 هجری) به تاریخ دره کشکه دریا اختصاص داده شده. قریه ورثین در حومه نسف قرار داشته. تألیف دیگری در تاریخ کشونسف به قلم ابو العبّاس جعفر بن المستغفری (متوفی به سال 432 هجری) میباشد، که اخبار مربوط به رجال نامدار شهر نسف را در دو مجلد گردآورده و هشتاد طبقه از رجال مزبور را برشمرده است.
حکیم ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه البیع النّیسابوری (متوفی به سال 405 هجری) تاریخ علمای شهر نیشابور را در هشت مجلد نوشته است .
ص: 64
ظاهرا یک نسخه از این کتاب را حاجی خلیفه (متوفی به سال 1069 هجری قمری) کتابشناس ترک در دست داشته. وی آغاز و پایان کتاب را نقل کرده زانپس چنین میافزاید : «دیدگان من هرگز به از این تاریخی ندیده بوده. من این تألیف را از میان کتبی که به رشتههای مختلف مربوط می- باشند، در مقام اول قرار میدهم. اکثر کسانی که در آن یاد شدهاند شیخ وی (معلم و هادی وی) و یا شیوخ شیوخ او میباشند. وی از صحابه و پیروان (پیامبر) که به خراسان آمده در آنجا مسکن گزیدند نیز یاد میکند و مختصرا درباره اصلوتبار و تاریخ ایشان سخن میگوید. و پیروان پیروان و زان پس نسلهای سوم و چهارم [ایشان را برمیشمرد] و همه آنان را به شش دسته تقسیم کرده. افراد هر نسل به ترتیب الفبا نام برده شدهاند، کسانی که در فاصله سالهای 320- و 380 هجری به نقل احادیث پرداخته بودند جزو دسته ششم به شمار آمدهاند». عبد الغافر بن اسماعیل الفارسی این تألیف را تا سال 518 هجری رسانده و ذهبی (متوفی به سال 748 هجری) که ناقل آثار دیگران است خلاصهای از کتاب البیع ترتیب داده.
با اینکه کتاب بیّع حاوی مطالب خاصی بوده- اگر بنا بر حکایتی که از آن اثر در انساب سمعانی، درباره سیمجوریان نقل شده داوری کنیم،
ص: 65
ممکن بود برای ما واجد اهمیت فوق العاده باشد . از داستان مزبور چنین مستفاد میگردد که سیمجوریان که آشکارا با سلاله سامانیان در مبارزه بودند از حسنتوجه علنی روحانیان برخوردار بودهاند. اینان بطور کلی در مبارزهای که میان دستگاه و ادارات دولت و اشراف لشکری جریان داشته بیشتر از گروه اخیر الذکر جانبداری میکردهاند.
ممکن است که تألیف بیع منبع گردیزی و عوفی و حمد اللّه [مستوفی] قزوینی بوده باشد. ایشان مبارزه بین ابو الحسین عتبی وزیر و سیمجوریان را به نحو دیگری (که برای وزیر چندان دلپذیر نبوده) که با وصف ابو نصر عتبی مورخ (منبع اطلاعات ابن اثیر و رشید الدین و میرخواند و غیره) متفاوت است، تقریر کردهاند .
تألیف ابو احمد بن سعید بن القاضی (متوفی به سال 346 هجری) زیر عنوان «الکافی» در تاریخ خوارزم میباشد.
ص: 66
عهد حکمفرمائی سلاله ترکی قراخانیان بلاتردید دوران انحطاط ماوراء النهر بوده. بهرغم حسن نیت برخی از امیران یاد شده، نظر و عقیدهای که ایشان درباره کشور و دولت داشتند و آن را ملک طلق خاندان خانی می- شمردند و شیوه اقطاعداری و اقطاعبخشی و اغتشاشات احترازناپذیری که زاده آن عقیده بود، بالطبع سقوط کشاورزی و صنعت و بازرگانی و فرهنگ معنوی را به دنبال داشته. حتی عناوین کتب مربوط به قراخانیان بسیار کم است. از آن جمله است «تاریخ ترکستان» و «تاریخ خطا» ی مجد الدین محمد بن عدنان که برای تمغاج خان ابراهیم بن الحسین (متوفی به سال 597 هجری) نوشته شده بوده. در کتاب نخستین از «اقوام ترک و غرایب ترکستان» و به گفته عوفی از شاهان متوفای ترک و در کتاب دوم از شاهان خطا سخن رفته. مؤلف که در قرن ششم هجری به تحریر کتاب خویش پرداخته بوده از این کلمه تمام چین را، به معنی کنونی این اصطلاح، درک نمیکرده، بلکه فقط کشور ختایان (کیدانیان) را در نظر داشته که در آن زمان بخش شمالی کشور میانه یا صحیحتر بگوئیم، امپراطوری قراختائیان یا لائوهای غربی را متصرف بودهاند.
عوفی از «تاریخ ترکستان» استفاده میکرده و افسانه عجیبی که ظاهرا منشأ کتابی دارد، درباره نیای سلاله مزبور که به لقب «قراخان» ملقب گشته بوده، نقل میکند . از «تاریخ ختا» در «بهجت التواریخ» شکر اللّه زکی (متوفی به
ص: 67
سال 861 هجری) نیز یاد شده. گذشته از این محمد بن علی الکوشی کتاب محمد بن عدنان را به زبان ترکی برگردانده.
ظاهرا فقط یک تألیف تاریخی که در زمان قراخانیان در ماوراء النهر نوشته شده در دست است به نام «اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة» تألیف محمد بن علی الکاتب السمرقندی . این کتاب برای قلیج تمغاج خان مسعود بن علی که در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی سلطنت کرده نوشته شده بود.
مؤلف بیشتر به سبب تنظیم روایت منثور «سندبادنامه بزرگ» مشهور است. از تألیف تاریخی وی تا حدی که بر ما معلوم است فقط یک نسخه باقی مانده و حاوی سرگذشت سلاطین مختلف تا سلطان سنجر میباشد. بیشتر داستانهای کتاب جنبه لطیفهگوئی دارد و بر روی هم چندان جالب توجه نمیباشد جز شرح وقایع سلطنت قلیج تمغاج خان که در زمان حیات مؤلف روی داده بوده.
از دانشمندانی که معاصر قراخانیان بوده در ترکستان شرقی میزیستند فقط یک مورخ یعنی ابو الفتوح عبد الغافر (یا عبد الغفار) بن حسین الالمعی را میشناسیم که در قرن پنجم هجری (پدر او که بعد از پسر زنده بوده در سال 486 هجری وفات یافت) در کاشغر زندگی میکرده و تاریخ آن شهر را تألیف کرده است. اگر بنا بر قطعهای که از تألیف وی در کتاب جمال قرشی منقول است (درباره او به بعد رجوع شود) داوری کنیم تألیف ابو الفتوح
ص: 68
حاوی اخبار بسیار ولی آمیخته به افسانه و اشتباهات تاریخی بوده. در انساب سمعانی از یک اثر دیگر مؤلف مزبور بهعنوان «معجم الشیوخ» یاد شده است.
نه تنها محققان اروپائی بلکه ناقلان اسلامی نیز اطلاعات خویش را درباره حوادث ماوراء النهر در زمان قراخانیان منحصرا از تألیفاتی که در ایران نوشته شده بوده اخذ کردهاند و این حقیقت حاکی از سقوط فرهنگ و دانش در قلمرو دولت مزبور میباشد. نخست البته باید از تألیفات مورخانی که در دربار سلاطین غزنوی بودهاند یاد کنیم. غزنویان در نواحی جنوب آمودریا (جیحون) جانشینان بلافصل سامانیان بودهاند.
در زمان غزنویان تألیفات تاریخی بالنسبه فراوان بوده. متقدمترین تألیف تاریخی آن زمان به قلم ابو منصور حسین بن محمد ثعالبی (همعصر عبد الملک بن محمد که پیش از این از او نام بردهایم ) برای برادر محمود، یعنی ابو المظفر نصر بن سبکتگین (متوفی به سال 412 هجری) نوشته شده
ص: 69
بوده. این تألیف به چهار مجلد تقسیم شده و به زمان محمود خاتمه مییافته.
فقط دو مجلد اول حاوی تاریخ پیش از اسلام و تاریخ محمد (ص) به دست ما رسیده. نام کتاب غرر اخبار سلاطین ایران و تاریخ آنان است [غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم].
اندکی پس از مرگ نصر کتاب «تاریخ الیمینی» ابو نصر محمد بن عبد الجبار عتبی به زبان عربی تألیف شد که به حادثه درگذشت نصر پایان مییابد. در این اثر کاملترین بازدید حوادث سالهای 365 تا 412 هجری مندرج است.
تألیف عتبی منبع اصلی ابن اثیر و دیگر ناقلان اخبار بوده است.
به رغم وفور کلمات و جملات پر طمطراقی که مطالعه اصل تألیف عتبی را دشوار میسازد، مؤلف مزبور به قول آ. موللر عقیده خویش را درباره حوادث با آزادی بسیار- بیش از آنچه از یک مورخ درباری انتظار میرود- ابراز میداشته. مؤلف در سرگذشتی که به قلم خود وی است اعتراف می- کند که این کتاب را به منظور «تجلیل» محمود به رشته تحریر درآورده و به خاطر نوشتن آن عنایت وزیر را جلب نموده. با اینحال جوانب تاریک آن سلطنت پرزرقوبرق و فقر مردم را که بر اثر مالیاتهای توانفرسا از هستی ساقط شده بودند، پنهان نمیدارد.
عتبی از خاندانی بوده که دو وزیر دوران سامانیان از آن برخاسته بودند و خود در زمان محمود شغل دولتی داشته و به این دلایل البته ذهن وی مشحون از اندیشه دستگاه اداری سلطنت مطلقه بوده و با مخالفت
ص: 70
روحانیان و بطور کلی عناصری که با حاکمیت کاتبان و کارمندان دولت سر خصومت داشتند، نظری منفی داشته.
اشپرنگر در سال 1847 در دهلی اصل عربی آن را چاپ و منتشر کرد (ظاهرا در پطرزبورگ حتی یک نسخه از این چاپ نیز یافت نمیشود!) چاپ دیگری، در سال 1286 هجری با توضیحات و حواشی فقه اللغوی شیخ منینی در قاهره به عمل آمد. و سرانجام در سال 1301 هجری تألیف عتبی با متن ابن اثیر (در حاشیه کتاب) در قاهره طبع و منتشر شد. در موزه آسیائی فرهنگستان علوم یک نسخه خطی بسیار عالی «تاریخ الیمینی» که در 663 هجری استنساخ شده موجود است.
در سال 602 هجری ابو الشرف ناصح بن جعفر الجرفادقانی تألیف عتبی را به زبان فارسی برگردانده. ناقلان ایرانی از این ترجمه استفاده نموده و غالبا کلمه به کلمه متن ترجمه جرفادقانیی را رونویس کردهاند.
در سال 1274 هجری این ترجمه را به شیوه چاپ سنگی در طهران به طبع رساندند. شفر فصولی از آن را که به تاریخ ساسانیان مربوط بوده همچون ضمیمهای به چاپ «تاریخ نرشخی» خویش افزوده (رجوع شود به ماقبل ص 61- 60- 59). در سال 1858 رینولدس تألیف جرفادقانی را به انگلیسی ترجمه کرد . و بنا به گفته منصفانه شفر و دکتر ریو این ترجمه
ص: 71
واجد دقت نیست. مؤلف فارسی متن. عربی را بالنسبه دقیق ترجمه کرده و فقط جاهای معدودی را از قلم انداخته. ولی سرگذشت عتبی را که مؤلف به قلم خود به تألیف خویش منضم ساخته بود، ترجمه نکرده است.
ابو ریحان محمد بن احمد البیرونی (متوفی در حدود سال 440 هجری) که شاید بزرگترین دانشمند مسلمانش توان نامید معاصر عتبی بوده و تخصص وی در ریاضیات و نجوم بود ولی تألیفات تاریخی نیز دارد. «تاریخ خوارزم» وی به دست ما نرسیده. بیهقی داستان تسخیر کشور [خوارزم] را از طرف محمود از آن کتاب اخذ کرده است. در تألیف تاریخی بیرونی که استاد زاخائو متن و ترجمه انگلیسی آن را چاپ و منتشر کرده، اطلاعات تاریخی پربهائی وجود دارد. استاد مزبور اطلاعات مذکور را به صورت منقحی در رساله خویش تحت عنوان:
«Zur Geschichte und Chronologie Von Kharazm» آورده .
در حدود سال 442 هجری تألیف ابو سعید عبد الحی بن ضحاک گردیزی تحت عنوان «زین الاخبار» به فارسی نوشته شد، این کتاب، گذشته از فصل مربوط به ترکان (درباره این فصل رجوع شود به ماقبل ص 58- 57) و فصل هندوستان ، حاوی تاریخ خلفا تا سال 423 و تاریخ خراسان تا جنگ
ص: 72
دینور میان مودود و محمود (432 هجری) میباشد. در نتیجه فقدان تألیف سلامی، کتاب گردیزی را، که متأسفانه عجالتا دو نسخه خطی آن بر ما معلوم است- و تاریخ تحریر آن دو نسخه هم خیلی تازه است - از لحاظ
ص: 73
مطالعه تاریخ خراسان تا پایان کار سامانیان باید منبع اصلی شمرد.
متن کتاب گردیزی گاه به متن ابن اثیر بسیار نزدیک است و در بعضی موارد تقریبا ترجمه کلمه به کلمه آن است و البته سبب این مشابهت آن است که هر دو مؤلف از منبع واحد دیگری استفاده کردهاند. و آن منبع بیشک همان تألیف سلّامی بوده. در کتاب ابن اثیر اخبار مفصلی درباره تاریخ سامانیان تا مرگ ابو علی چغانی وجود دارد. به احتمال قوی تألیف سلّامی تا این حادثه رسانده شده بوده (رجوع شود به قبل ص 52).
اما درباره وقایع سالهای بین 344 و 365 هجری، که تقریبا در اثر ابن اثیر اطلاعی وجود ندارد، گردیزی بالنسبه به تفصیل سخن میگوید و مبنای اخبار او منبع دیگری است که ابن اثیر از آن خبر نداشته. متابعت گردیزی از سلّامی را این نکته که گفتههای گردیزی درباره عمر و بن لیث در مستخرجات کتاب ابن خلکان مأخوذ از تألیف سلّامی کلمه به کلمه تکرار شده، تأیید میکند .
در سال 450 هجری تألیف محمود وراق که تاریخ (چندین هزار سال) را تا 409 هجری شامل بوده پایان یافت. خبر تألیف این کتاب را فقط در اثر بیهقی مورخ مییابیم و وی داستان احیای بنای شهر غزنه را توسط عمر و بن لیث نقل کرده است.
بیهقی میخواسته اطلاعات بیشتری درباره محمود [وراق] که
ص: 74
مورخ معتمدیش میخواند به خوانندگان خویش بدهد ولی به عللی که مربوط به وی نبوده نتوانسته. او چنین میگوید: «و این محمود ثقة و مقبول القول است [و] در ستایش وی سخن دراز داشتم اما ده پانزده تألیف نادر وی در هر بابی دیدم چون خبر به فرزندان وی رسید؛ مرا آواز دادند و گفتند: ما که فرزندان وئیم، همداستان نباشیم که تو سخن پدر ما، بیش ازین که گفتی برداری و فرونهی. ناچار بایستادم» محمود وراق اثر خویش را به سال 409 هجری پایان داده و به همین سبب بیهقی حکایات خویش را از آن تاریخ آغاز کرده است.
تألیف ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی (متوفی به سال 470 هجری) در میان تألیفات تاریخی مسلمانان- و لااقل آنچه بدست است- مقام کاملا ویژهای دارد. مؤلف کاملا آگاهانه کتاب خویش را نقطه مقابل تألیفات مورخانی میشمارد که مینویسند «فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را یا او این را بزد و برین بگذشتند» .
بیهقی برخلاف اینگونه مورخان درباره همه حوادثی که خود گواه آنها بوده، مشروحا سخن میگوید. دیدیم که بیهقی از سال 409 هجری حکایت آغاز میکند . فقط بخش کوچکی از تألیف بزرگ او- در دوران
ص: 75
سلطنت مسعود (433- 421 هجری قمری)؛ یعنی نصف آخر مجلد ششم
ص: 76
و مجلدات هفتم و هشتم و نهم و قسمتی از مجلد دهم به دست ما رسیده.
مورلی بخشی از تألیف بیهقی را که محفوظ مانده و در دست است در کلکته چاپ و منتشر کرده است.
این کتاب در سال 450 و 451 هجری نوشته شده. ولی معلوم نیست که تا به چه سالی رسیده بوده. فقط میدانیم که سی مجلد بوده . جوزجانی مورخ قرن ششم هجری و حافظ ابرو ناقل اخبار که در قرن هشتم و نهم هجری میزیسته قطعات مختصری از مجلدات اول آن را نقل کردهاند. ولی از بیست مجلد آخر آن مستخرجاتی ملاحظه نشده.
آ. موللر تألیف بیهقی را «خاطرات روزانه یک کارمند ایرانی» خوانده و این تعریف درست نیست. میتوان عقیده استاد زاخائو را صحیحتر شمرده آنرا «یادداشتهای مؤلف» خواند. بیهقی کتاب خویش را در سنین پیری پس از ترک خدمت دولتی نوشت. وی در حدود سال 386 هجری به دنیا آمد و نزدیک به سال 412 هجری وارد خدمت شد و 19 سال در دفتر تنظیم و تحریر اسناد سیاسی یا دیوان رسائل تحت ریاست ابو نصر مشکان متوفی به سال 431 اشتغال داشت . سلطان مسعود پس از مرگ ابو نصر
ص: 77
کماکان از مؤلف مزبور حمایت میکرد ولی پس از درگذشت مسعود وضع او دگرگون گشت. مدتی مغضوب بود و باید گفت که خود تا حدی خویشتن را مقصر میدانسته . زان پس باری دیگر بخدمت پذیرفته شد و در عهد سلطان عبد الرشید (450- 441 هجری قمری) در رأس دیوان رسائل قرار گرفت .
وی کاتب و کارگزاری بود که به دربار راه داشت و بالطبع بیشتر از حوادث و زندگی درباری و مأموران دیوان و تحریکات درباریان و عمله دستگاه دولت و رقابت اشخاص مختلفی که میخواستند به نحوی از انحاء در رأی سلطان اعمال نفوذ نمایند سخن میگوید. گذشته از این، در تألیف وی اخبار بالنسبه مشروحی درباره روابط خارجی دیده میشود. بیشتر نامههای رسمی که به سلاطین نوشته میشده به تحریر خود وی بوده ولی با این حال- متأسفانه، نتوانسته متن اصلی اسناد مزبور را نقل کند- زیرا اوراق را- گویا هنگام برکناری وی از خدمت- به عنف از او گرفته بودند. وی خود چنین مینویسد:
«نامههای حضرت خلافت و از آن خانان ترکستان و ملوک اطراف [همه] به خط من رفتی و همه نسختها من داشتم و به قصد ناچیز کردند [و] دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضههای رضوانی برجای نیست که این تاریخ بدان چیزی نادر شدی [و] نومید نیستم از فضل ایزد عز ذکره که آن [ها را] به من باز رساند- تا همه نبشته آید» .
مع هذا فقدان اصل اسناد مانع از آن نشد که مؤلف تألیفی «نادر» و
ص: 78
واقعا پربها برای آیندگان باقی گذارد. بطوری که استاد زاخائو به حق نوشته: بیهقی وضع زندگی درباری را با صراحت و صداقت تام و تمامی شرح داده است. و علیرغم احترامی که نسبت به دیهیم سلطنت داشته حق خویش نمیداند که اعمال بد خداوندگار و سلطان خود را پنهان دارد . مؤلف خود میگوید که پس از برکناری از خدمت بر همه حسابهائی که با مخالفان پیشین خویش داشته قلم بطلان کشبده و میکوشد تا حوادث را بدون غرض و جانبداری شرح دهد. و در واقع داستانهائی که از تحریکات و تفتینات درباری مینویسد از نظرگاه شاهد بیغرضی بیان شده.
تاریخ بیهقی کمتر از آنچه استحقاق داشته تاکنون مورد استفاده قرار گرفته است. بهویژه این نکته جالب توجه است که هیچ یک از دانشمندانی که درباره قراخانیان تألیفاتی کردهاند از اثر وی بهره مهمی نگرفتهاند و حال آنکه مشروحترین و دقیقترین اطلاعات مربوط به سلاله مزبور را در مدت زمانی طولانی فقط در تاریخ بیهقی میتوان یافت.
تاحدی نقایص چاپ مورلی (حروف غیرواضح، فقدان سرفصلها و فهارس و غیره) سبب این وضع بوده. خلاصه مفصلی از محتوی تاریخ
ص: 79
بیهقی (به زبان فرانسوی) توسط بیبرشتین- کازیمیرسکی در مقدمه چاپ دیوان منوچهری گنجانده شده ولی نویسنده خلاصه گاه معنی متن مورخ فارسیزبان را درک نکرده. مثلا سخنانی که درباره اسناد رسمی پیشتر نقل شد به «تألیفات تاریخی» بیهقی منسوب گشته است .
جوزجانی مورخ قرن سیزدهم میلادی از تألیف دیگری در تاریخ غزنویان که معلوم نیست در چه زمانی نوشته شده نقل میکند به نام «تاریخ مجدول» ابو القاسم محمد بن علی عمادی. کتاب مزبور حاوی تاریخ پیامبران و خلفای اموی و عباسی و شاهان باستانی ایران و غزنویان تا محمود بوده؛ یعنی از لحاظ محتوی به تقریب با تألیف ثعالبی انطباق داشته (رجوع شود به ص 264). مصنف «مجمل التواریخ» (درباره وی به بعد رجوع شود) که در سال 520 نوشته شده در تاریخ غزنویان به معاصر خویش امیر محمود عمادی فرزند امام السنجری الغزنوی اشاره و استناد میکند. شاید این شخص همان محمد بن علی عمادی باشد.
پس از پیکار دندانقان (رمضان سال 431 هجری قمری) بخش شرقی ایران از دست غزنویان بدر شده به تصرف سلجوقیان درآمد. در عهد آلپ ارسلان (465- 455 هجری) هجوم سلجوقیان به ماوراء النهر آغاز گشت و در زمان پسر وی ملکشاه (485- 465 هجری) قراخانیان دست نشانده و تابع
ص: 80
سلاطین سلجوقی گشتند. بالطبع تألیفات تاریخی که در قلمرو دولت سلجوقیان نوشته شده از لحاظ مطالعه تاریخ ماوراء النهر نیز واجد اهمیت فوق العاده میباشد.
تألیفات تاریخی ویژهای درباره سلاطین سلجوقی در قرن یازدهم [میلادی] تا حدی که اطلاع داریم، وجود نداشته. ولی سازمان دولتی و وضع زندگی اجتماعی آن عصر را از «سیاستنامه»- وزیر نامی نظام الملک (ابو علی حسن بن علی طوسی متوفی به سال 485 هجری)- میتوان درک کرد . در سال 1091 میلادی- 484 هجری سلطان به چند تن از اعیان دولت مأموریت داد تا گزارشی درباره مملکت با اشاره به همه نقایص و اصطلاحات مقدور تهیه کنند. سلطان از میان تألیفاتی که به وی عرضه شده بود فقط نوشته نظام الملک را که از 39 فصل مرکب بوده پسندید و تصمیم گرفت آن را دستور عمل قرار دهد . در این کتاب از وظایف مأموران مختلف
ص: 81
و ارباب مشاغل سخن رفته و اندرزهائی در تمام شؤون اداره ملک داده شده است.
در سال 485 هجری نظام الملک- پیش از سفر باز پسینش به بغداد- یازده فصل دیگر هم به محمد مغربی کاتب کتب شخصی سلطان تسلیم کرد که وی میبایست فقط پس از مرگ وزیر تقدیم سلطان کند. کاتب به حق میگوید که فصول اخیر الذکر را مؤلف «به سبب رنجی که بر دل او همی بود از جهت مخالفان دولت» افزوده. و بدین سبب لحن نویسنده در این فصول به مراتب سختتر و صریحتر از باقی کتاب است. نظر ما به کمال مقصود صدر دستگاه اداری ایران [نظام الملک] هرچه باشد ناچاریم اذعان کنیم که از سخنان او ایمان عمیق کسی که به خاطر عقاید خود مرگ را بر خویشتن هموار میکند، پیداست. او میداند که دشمنیش با اسمعیلیان به بهای زندگیش تمام خواهد شد ولی ایمان دارد که عقاید او پس از مرگش پیروز خواهد گشت . وی چنین میگوید: «سخن بنده آنگاه به یاد آید که ایشان (اسماعیلیان) عزیزان و بزرگان را بدین چاه انداختن گیرند و آواز طبل ایشان به گوشها برسد و سرّ ایشان آشکارا گردد و درین رخنه بداند [سلطان بداند] که هرچه بنده گفت راست گفت» .
بیشک تألیف نظام الملک منبع اصلی است برای بررسی سازمان سیاسی دولتهای مسلمان مشرق. فصلهای آخرین که راجع به اسمعیلیان میباشد گذشته از سرگذشت ایشان حاوی مطالب تاریخی فراوان است.
ص: 82
استاد نلدکه در تقریظی که به چاپ شفر نوشته در صحت مطالب یاد شده بطور کلی و بویژه اینکه- چگونه اسمعیلیان نصر بن احمد سامانی را بالحاد خویش مؤمن ساختند- شک دارد. ولی تأیید صحت وقوع این واقعه را- که واقعا مورخان اشاره بدان نمیکنند (رجوع شود به قبل ص 53- 52) در «الفهرست» مییابیم . ترجمه شفر بطوری که از ملاحظات و مستخرجات منقول مشهود است گاه آن چنانکه باید و شاید دقیق نیست ولی تحریف مهمی از مفهوم اصل در آن دیده نشده .
در قرن پنجم هجری نیز تألیفات ویژهای در تاریخ دین پدید آمد و هم در «الفهرست» ابن ندیم جای بسیار به آثار مزبور اختصاص داده شده و ابن حزم اسپانیائی [اندلسی] (متوفی به سال 456 هجری) . «کتاب الملل و النحل» را نوشت. دزی و کرمر و گولتسیر از این تألیف- که از آن چند نسخه خطی محفوظ مانده- استفاده کردهاند. آقای شرینرا اخیرا مستخرجات مبسوطی از آن را به چاپ رسانده است . چند سال بعد (در سال 475 هجری) کتاب «بیان الادیان» ابو المعالی محمد بن عبید اللّه در غزنه نوشته شده. قطعاتی
ص: 83
از آن در منتخبات شفر مندرج است و ظاهرا نسخه منحصر بهفرد تألیف یادشده به وی تعلق داشته. در سال 1915 آ. کریس تن سن ترجمه دانمارکی آن را منتشر کرد .
از میان تألیفات قرن ششم هجری پیش از همه باید از کتاب مجهول المؤلف «مجمل التواریخ و القصص» یاد کنیم. این کتاب در 520 هجری نوشته شده و فقط یک نسخه خطی از آن در کتابخانه ملی پاریس وجود دارد . تاریخ سلالههای سلاطین مسلمان- به استثنای سلجوقیان- در این اثر خیلی مختصر منقول است. و فصول مربوط به شاهان ایران و هندوستان و اقوام ترک بیشتر اهمیت دارد. بویژه فهرست القاب امیران شرق مهم است و یک سلسله القابی که در هیچیک از منابع دیگر وجود ندارد در این تألیف یافت میشود و افسانهها و روایات مربوط به اصل و تبار قبایل ترک و قهرمانان نامی ایشان (اپونیمها) اندکی با آنچه گردیزی نوشته تفاوت
ص: 84
دارد، از آن جمله باستانیترین روایت افسانهای که زادگاه ترک پسر یافث را جائی نزدیک ایسیک کول میداند در این کتاب مییابیم. نسخه خطی مزبور به داستان ویرانی نیشابور به دست غزان پس از اسیری سلطان سنجر (548 هجری) ختم میشود. ظاهرا این حکایت را بعدها خود مؤلف و یا شخص دیگری افزوده است.
مقارن آن زمان کتاب ابو الفتوح برکة بن مبارک بن اسمعیل (متوفی به سال 525 هجری در نیشابور) به نام «لمعات التواریخ» نوشته شده. مؤلف پس از سال 460 هجری در غزنه به دنیا آمده بوده. و تاریخ وی به سال 500 پایان مییابد. «تاریخ آل سلجوق» نیز از آن همین قرن است و نام مؤلف آن ابو طاهر خاتونی در «تذکره دولتشاه» آمده. استاد ا. براون وی را فقط به عنوان مؤلف «مناقب الشعراء»- [تذکرهگونهای حاوی احوال و آثار] منتخبات شاعران- نام میبرد و متذکر میشود که از «تاریخ سلجوقیان» دولتشاه چنان آمیخته به ابهام و نامشخص نام برده که معلوم نیست کدام کتاب منظور نظر بوده . از مطلبی که دولتشاه از این کتاب اخذ کرده و در شرح زندگی عمعق بخاری آورده کاملا آشکار است که مؤلف کتاب همان [ابو] طاهر خاتونی معاصر سلطان سنجر بوده .
ص: 85
شرف الدین ابو نصر انوشیروان بن خالد کاشانی (متوفی به سال 533) وزیر خلیفه مسترشد و زان پس- سلطان مسعود سلجوقی- در پایان دوران حیات خویش یادداشتهائی به زبان فارسی تحت عنوان جالب توجه «فتور زمان الصدور و صدور زمان الفتور» نوشته. یادداشتها مربوط به حوادث واقعه از 465 تا 529 هجری بوده و فقط به زبان عربی به صورت دستکاری شده و توسط عماد الدین اصفهانی به دست ما رسیده. مترجم عربی این اثر مؤلف را به غرض ورزی و کینجوئی از دشمنان خویش متهم میکند.
استاد هوتسما با این نظر موافق نیست و معتقد است که فقط شخصیت مؤلف در تألیف وی تجلی کرده و در این نوع آثار این پدیده احتراز ناپذیر است و حتی زیبائی و امتیاز این قبیل کتب بدان است.
عماد الدین اصفهانی (ابو عبد اللّه محمد بن محمود)- که در سال 579 مینوشته، تألیف کاشانی را [به عربی] ترجمه کرده ذیلی بدان نوشت (و به عقیده استاد هوتسما مطالبی را هم از آن حذف کرده) و تاریخ سلجوقیان را تا شوال 585 هجری ادامه داده. تألیف وی به نام «نصرة الفترة و عصرة الفطرة» تا حدی که اطلاع داریم فقط در یک نسخه خطی که در کتابخانه ملی پاریس محفوظ است و مربوط به قرن گذشته میباشد باقی مانده
ص: 86
خلاصهای [هم به عربی] از این تألیف به قلم بنداری (فتح بن علی بن محمد که در سال 623 هجری قمری نوشته) موجود است که به نام «زبدة النصرة و نخبة العصرة» موسوم میباشد. استاد هوتسما تألیف اخیر الذکر را چاپ و منتشر کرده. مؤلف کوشیده تا «همه حوادث و همه خصوصیات تاریخی و حتی نیکوترین درر فصاحت عماد الدین را» محفوظ دارد و نقل کند.
بنداری گاه چند کلمهای در وقایع پایان قرن ششم و آغاز هفتم هجری به متن عماد الدین ملحق میسازد. این کتاب حتی به صورتی که توسط عماد الدین دستکاری شده به دشواری خوانده میشود و سبب آن وفور جملات پرطمطراق و لغات و عبارات نادره است. ولی کاملترین منبع در تاریخ سلجوقیان میباشد (و در تاریخ وقایع بعد از 520 هجری قدیمترین منبع) و از این رهگذر واجد اهمیت فوق العاده است. در این کتاب مطالب بسیاری که در منابع دیگر وجود ندارد- حتی در تاریخ بخش شرقی امپراطوری سلجوقی و نواحی ماوراء النهر و مجاور آن- مییابیم و حال آنکه بالطبع توجه مؤلف بیشتر به نواحیی که زندگی خویش را در آنجا گذرانیده- بوده، یعنی غرب ایران و عراق و سوریه، معطوف بوده است.
منتخباتی به زبان عربی نیز به قلم عماد الدین مذکور به نام «خریدة القصر و جریدة العصر» وجود دارد که اطلاعات مختصری درباره بسیاری از نویسندگان و نمونههای آثار ایشان در آن گرد آمده. و ضمنا از تألیفات تاریخی نیز یاد کرده (شفر عنوان کتاب را «دوشیزه زیبای کاخ و یادداشتهای
ص: 87
دوران» ترجمه کرده). قطعهای از این کتاب- در تاریخ یکی از وزیران عهد سلجوقی- را شفر چاپ و منتشر نموده است .
در آخرین سالهای قرن دوازدهم میلادی، پس از سال 590 هجری کتاب امیر صدر الدین ابو الحسن علی بن نصر الحسینی که در خدمت خوارزمشاه تکش بوده تألیف شد. این کتاب به نام «زبدة التواریخ» موسوم و شامل تاریخ سلجوقیان است. تنها نسخه معلوم آن در موزه بریتانیا محفوظ است .
به گفته استاد هوتسما بخش عمده تألیف حسینی خلاصهای است از کتاب عماد الدین. و مؤلف فقط در بیان تاریخ نخستین سلاطین سلجوقی از تواریخ دیگر استفاده کرده. وی ندرة از منابع خویش یاد میکند و محتملا کلمه به کلمه تألیفات مزبور را رونویس کرده. آنچه مؤلف درباره وقایع زمان خویش میگوید بیشتر اهمیت دارد. و وی در این مورد «جزئیات فراوانی را که تقریبا در دیگر منابع وجود ندارد نقل میکند».
ص: 88
مقارن آغاز قرن سیزدهم میلادی- به سال 599 هجری- در آسیای صغیر تألیف ابو بکر محمد بن علی الراوندی به نام «راحة الصدور و آیة السرور» [به فارسی] نوشته شده. تألیف راوندی مختصر است و مطالب تازه و اندکی بهدست میدهد. فقط یک نسخه خطی اصل فارسی آن- که به شادروان شفر تعلق داشته - معلوم است و وی تاریخ سلطنت سنجر- متن و ترجمه فرانسوی آن و زان پس تاریخ نخستین سلاطین سلجوقی- تا ملکشاه (فقط متن) را چاپ و منتشر کرده است. اکنون این کتاب بالتمام توسط محمد اقبال تصحیح شده و در انگلستان به چاپ رسیده است . کتاب راوندی
ص: 89
در عهد سلطان مراد دوم (855- 825 هجری) به زبان ترکی ترجمه شده، و یک نسخه از این ترجمه در کتابخانه موزه آسیائی موجود است . بخشی از متن ترکی مربوط به سلجوقیان آسیای صغیر (که مترجم تاریخ ایشان را ضمن ذیلی به سال 622 هجری رسانده) توسط استاد هوتسما چاپ و منتشر شده است .
«تاریخ آل سلجوق» جمال الدین علی بن یوسف القفطی (متوفی به سال 646 هجری) ؛ مانند پارهای تألیفات دیگر- که تاریخ تألیف آنها
ص: 90
معلوم نیست- به دست ما نرسیده. از آن جمله است: «ملک نامه» یا «ملوک نامه» نوشته مؤلفی مجهول که مأخذ و منبع میر خواند و ابو الفرج و محتملا ابن اثیر بوده و «سلجوق نامه» که تنها منبع راوندی- در تاریخ ماقبل زمان وی- به قلم یکی از اقوام او به نام ظهیر الدین نیشابوری استاد سلطان ارسلان (573- 557 هجری) و سلطان مسعود (547- 528 هجری) بوده و در زمان سلطنت طغرل (591- 573 هجری) آخرین سلطان سلجوقی عراق تألیف کرده . داستان سرقت فیل از لشکرگاه سلطان مسعود در تألیف تاریخی و جغرافیائی حافظ ابرو (قرن پانزدهم میلادی) از کتاب اخیر الذکر نقل شده است. در «تاریخ بیهقی» نیز این داستان آمده است . حمد اللّه [مستوفی] قزوینی ناقل اخبار مرقوم در آثار دیگران که در قرن چهاردهم میلادی میزیسته از یک «تاریخ سلجوقیان» به قلم ابو العلاء احول یاد میکند .
ص: 91
نیمه دوم قرن دوازدهم (ششم هجری) و آغاز قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری) بطور کلی جزو تاریکترین صفحات تاریخ اسلام است.
مطالب منابعی که به ما رسیده بسیار متناقض است. حتی تعیین تاریخ مهمترین حوادث نیز بسیار دشوار میباشد. و حال آنکه وقایع این دوران از لحاظ تاریخ اقوام مسلمان اهمیت فوق العاده دارد. سقوط فرمانفرمائی سلجوقیان و تابعیت ماوراء النهر در برابر یک دولت بت پرست و نیرو گرفتن دو سلاله نوین مسلمان یعنی خوارزمشاهیان و غوریان، پیروزی خوارزمشاهیان در مبارزه با رقیبان مسلمان و قراختائیان بت پرست و اتحاد سراسر بخش شرقی جهان اسلامی در تحت لوای ایشان و تأسیس امپراطورئی که به ظاهر مقتدر مینمود ولی ضعف داخلی آن به محض نخستین تصادم با دشمن خارجی نمودار گشت ... اینها همه در این دوره وقوع یافت.
تألیفات تاریخی که برای غوریان و خوارزمشاهیان نوشته شده بوده به دست ما نرسیده. تاریخ هر دو سلاله فقط از آثار ناقلان قرن هفتم هجری برای ما معلوم است و درباره ناقلان یاد شده در فصل بعد سخن خواهد رفت.
منبع اصلی تاریخ غوریان همانا جوزجانی مؤلف «طبقات ناصری» میباشد.
ص: 92
وی از کتاب «قصص الثانی» ابو الحسن هیثم [هیضم] بن محمد النابی استفاده کرده. در دیگر جاها این مؤلف به نام ابن الهیصم خوانده شده. کتاب ابن هیصم شامل تاریخ طاهریان و صفاریان و سامانیان و سلجوقیان نیز بوده . جوزجانی در شرح تاریخ سلاطین غوریه از تألیف فخر الدین مبارکشاه مرو الرودی در انساب- که در آغاز قرن هفتم هجری نوشته شده بوده و مشتمل بر اطلاعات فراوان شایان توجه درباره زبان و قبایل ترکان است- بهره گرفته .
بخش مهمی از «تاریخ جهانگشای» جوینی مربوط به خوارزمشاهیان است و از این رهگذر تنها منبع میر خواند و ناقلان ایرانی قبل از وی است.
ص: 93
جوینی و ابن اثیر هر دو، در شرح تاریخ خوارزمشاهیان از تألیف ابو الحسن علی بن زید بیهقی به نام «مشارب التجارب و غوارب الغرائب» استفاده کردهاند.
بنا به گفته جوینی «تاریخ بیهقی» دنباله تألیف دیگری- یعنی «تجارب الامم»- بوده و بدیهی است که منظور کتاب ابن مسکویه (ابو علی
ص: 94
احمد بن محمد متوفی به سال 421 هجری) به همین عنوان میباشد .
جوینی- گذشته از این- به دائرة المعارف یا «جامع العلوم» محدث و عالم روحانی مشهور فخر الدین ابو عبد اللّه محمد بن عمر الرازی (متوفی به سال 606 هجری) اشاره و استناد میکند. (این دائرة المعارف برای خوارزمشاه
ص: 95
تکش نوشته شده است) . برای دوران متقدمتر تاریخ خوارزم تألیف بزرگ (80 جلدی) ابو محمد محمود بن محمد بن ارسلان العباسی الخوارزمی درباره خوارزم و ساکنان آن بدون تردید اهمیت فوق العاده داشته (وی به سال 568 وفات یافت). خلاصهای از این تألیف به قلم ذهبی ناقل آثار پیشینیان خویش که در قرن نهم هجری میزیسته، بوده . (رجوع شود به 65- 63). یاقوت از کتاب خوارزمی داستان جالب توجهی را درباره شهرستانی مؤلف کتاب مشهور «الملل و النحل» نقل کرده . حاجی خلیفه در شمار تواریخ خوارزمشاهیان
ص: 96
از تألیف سید صدر الدین به نام «تاریخ خوارزمشاهی» یاد میکند .
دو مجموعه از اسناد رسمی از منابع مهمه تاریخ زمان خوارزمشاهیان شمرده میشود. مجموعه اولی فاقد عنوان است و یک نسخه خطی آن در شعبه آموزش زبانهای شرقی وزارت امور خارجه مضبوط میباشد و بارون و. ر. روزن مشروحا آن را وصف کرده .
بخش اعظم اسناد به قلم منتجب الدین بدیع نویسنده «عتبة الکتبة»
ص: 97
دبیر سلطان سنجر میباشد. جوینی در داستان لشکرکشی سلطان سنجر به خوارزم در سال 542 هجری از بدیع سخن میگوید. نامه جالب توجهی که از طرف خوارزمشاه ایل ارسلان به عنوان خلیفه نوشته شده بطوری که از منتخبات [یعنی «خریدة القصر»] عماد الدین معلوم است، به قلم وطواط شاعر است (متوفی به سال 578 هجری). محتملا وی را نویسنده پارهای از اسناد دیگر که از طرف خوارزمشاه صادر شده نیز باید شمرد. بویژه نامههای آتسز- چه آنجا که خویشتن را رعیت وفادار سنجر میخواند و چه سندی که در طی آن سخنانی در توجیه عصیان خود میگوید- شایان توجه است . گذشته از این اسنادی که حاکی از مناسبات سلطان سنجر و خانان ترکستان است شایسته توجه خاص ما میباشد .
مجموعه دیگر به نام «التوسل الی الترسل» به قلم بهاء الدین محمد
ص: 98
بن مؤید البغدادی است که در خدمت خوارزمشاه تکش بوده. بنا به گفته حمد اللّه [مستوفی] قزوینی وی برادر شیخ مجد الدین بغدادی است که در زمان محمد خوارزمشاه به سیاست رسید.
مؤلف خود در مقدمه میگوید که بیشتر در نسا- یکی از بلاد خراسان- میزیسته تا اینکه سلطان وی را به خویشتن نزدیک کرد و به ریاست «دیوان الانشاء» منصوب نمود و او از روی بیمیلی فقط برای برآوردن خواهش دوستان و امتثال فرمان سلطان مجموعه اسنادی را که در طی یک دو سال اخیر نوشته مدون ساخته. این کتاب به وزیر اهداء شده بوده . از متن چنین برمیآید که اسناد مربوط به سال 578 و 579 هجری است گرچه وقایع مذکور در آنها را مورخان گاهی به زمان متأخرتری نسبت میدهند.
متأسفانه گفتههای سیاحان اخبار قلیل تاریخی را چندان تکمیل نمیکند.
بعد از قرن دهم میلادی (چهارم هجری) تألیفات جغرافیائی بیشتر جنبه نقل قول از پیشینیان داشته. گذشته از این، کتب مزبور در بخش غربی عالم اسلامی
ص: 99
تألیف میشده. از میان سیاحان معدود قرن ششم هجری میتوان نام شهاب الدین ابو عبد اللّه (یا ابو حامد) احمد الغرناطی را که از مردم اسپانیا بوده، ولی به کشورهای شرقی و حتی اقصای شمال و کشور بلغاران کامی سفر کرده ذکر کرد. در تألیف او داستان بسیار جالب توجهی درباره کشف آرامگاه موهوم خلیفه [چهارم] علی (ع) در حوالی بلخ ، دیده میشود.
در حدود اواسط قرن ششم هجری اثر سمعانی (ابو سعد عبد الکریم بن محمد متوفی به سال 562 هجری) به نام «کتاب الانساب» نوشته شد . مؤلف از مردم مرو بوده و تاریخ آن شهر را هم نوشته. یاقوت در مرو دو کتابخانه متعلق به خانواده سمعانی را دیده بوده . سمعانی در این نسب نامه خواسته است القاب و کنیههای شیوخ و دیگر کسانی را که به اسلام سودی رساندهاند به ترتیب حروف تهجی بیاورد و ضمنا اطلاعات مختصری درباره زندگی هریک از آنها نقل کرده است. از آنجائی که بیشتر القاب از نامهای شهرها و
ص: 100
روستاها مأخوذ بوده، تألیف سمعانی از لحاظ جغرافیای قرون وسطی نیز واجد اهمیت است و یکی از منابع اصلی یاقوت بوده. مؤلف به منظور گردآوری مطلب برای کتاب خویش سفرهائی طولانی کرده و در سالهای 550 و 551 هجری در ماوراء النهر و خوارزم بوده. وی در بخارا و سمرقند دروس مربوط به مواضیع گوناگون دینی را استماع کرد و قریب دو ماه در نسف و 12 روز در ترمذ گذراند و غالبا چون از شهر یا روستائی، که دیده، یاد میکند در عینحال جزئیات چندی را هم درباره آن شرح میدهد.
مسلما کتاب سمعانی برای تاریخ ادبیات اهمیت عظیمی دارد، گرچه متأسفانه، وی تقریبا جز تألیفات دینی به چیز دیگری توجه نکرده (یکی از مستثنیات نادره رودکی شاعر میباشد) وی بالکل از جیهانی یاد نکرده.
و در ذیل نام بلعمی فقط از ابو الفضل محمد بلعمی وزیر بزرگ نام برده و کلمهای هم درباره فرزند وی- مترجم «تاریخ طبری»- سخن نگفته .
ص: 101
بنا به گفته ابن خلکان تألیف سمعانی مشتمل بر 8 مجلد بوده و حتی در قرن سیزدهم میلادی (ششم هجری) جزو کتب نادره شمرده میشده. و خلاصه آن در سه مجلد- از ابن اثیر مورخ- بیشتر [از اصل] انتشار داشته . چاپ عکسی نسخه خطی موزه بریتانیا را استاد مارگولیوس منتشر کرده است . یک نسخه تقریبا کامل تألیف سمعانی در کتابخانه موزه آسیائی موجود است .
معجم جغرافیائی یاقوت (شهاب الدین ابو عبد اللّه الحموی، متوفی به سال 626 هجری) آنچنان معروف است که درباره آن مشروحا سخن نخواهیم گفت. یاقوت مدارک و مطالب فراوان گرد آورد و بیشتر آنها را از کتابخانههای مرو جمعآوری کرد. وی تقریبا همه شهرها و روستاهای بالنسبة مهم کشورهای اسلامی را برمیشمرد.
یاقوت کوشیده تلفظ واقعی اسامی شهرها را که به سبب ویژگیهای الفبای عرب در تعریب، تاحد ناشناخته ماندن، تغییر و تحریف مییابد، معلوم کند. ولی در این زمینهگاه توفیق نیافته و بخصوص در مواردی که نام شهرها را فقط از کتابها معلوم داشته با ناکامی روبرو شده است.
ص: 102
یاقوت سفرهای طولانی کرده ولی، بدیهی است که به دیدن همه ممالک اسلامی توفیق نیافته. وی با آنکه به خوارزم رفته بوده هرگز در ماوراء النهر نبوده. چنانکه دخویه به حق تذکر میدهد نمیتوان کورکورانه به تلفظ نامها- آنچنانکه وی میگوید- اعتماد داشت. یاقوت معجمی از شروح زندگی دانشمندان نیز ترتیب داده و قطعاتی از کتب و رسالههائی را که اکنون مفقود شده، نقل کرده است. بخشی از این تألیف که در دست است توسط استاد مارگولیوس طبع و منتشر شده . باید از تألیف زکریا بن- محمد القزوینی (متوفی به سال 682 هجری) در هیئت و جغرافیا هم که به همت ویوستنفلد چاپ و منتشر شده، یاد شود. مؤلف از کتاب یاقوت استفاده کرده ولی در بعضی جاها اطلاعاتی به دست میدهد که در «معجم» نتوان یافت.
در سال 610 هجری صفی الدین ابو بکر عبد اللّه بن عمر کتابی در
ص: 103
وصف شهر بلخ و تاریخ آن به زبان عربی ترتیب داد. در این کتاب از «مزایای شهر و بنای آن و نهرها و درختان و میوهها و باغها و گلهای آن و مساجد و مدارس و عمران و آبادانی شهر و علما و شیوخ و شاهان مشهور و وفور جمعیت و احترام ایشان به فضلا و امنیت طرق و فراوانی وسایل زندگی و آرامش ساکنان و مجازاتهائی که در حق برهم زنندگان آرامش اعمال میشده» سخن گفته شده است. این تألیف در سال 676 هجری به وسیله شخص نامعلومی از روی نسخهای که به خط خود مؤلف بوده به زبان فارسی ترجمه شده. نسخه خطی ترجمه در کتابخانه ملی پاریس موجود است (115،Ancien Fond persan ) و قطعاتی از آن در «منتخبات فارسی» شفر [تحت عنوان فضایل شهر بلخ] مندرج است .
در حدود سال 625 هجری مجموعه حکایات منتخب محمد عوفی تحت عنوان «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» در هندوستان به رشته تحریر درآمد . مؤلف در روزگار جوانی خویش به بخارا و خوارزم
ص: 104
بسیار سفر کرده بوده. از میان حکایات فراوانی که در کتاب وی منقول است داستانهای بالنسبة متعدد مربوط به قراخانیان و بویژه طمغاج خان ابراهیم ابن نصر بیشتر اهمیت دارد . این کتاب گذشته از لطایف، فصولی در تاریخ (بخش اول، فصل 5) و جغرافیا (بخش 4، فصل 16) نیز دارد. در فصل اخیر الذکر بویژه آنچه درباره قبایل آسیای شرقی و ترک نوشته شده شایان توجه خاص است. مؤلف نخستین نویسنده مسلمانی است که از اویغوران سخن رانده است .
محمد بن نجیب بکران کتاب «جهان نامه» را برای محمد خوارزمشاه (617- 597 هجری) به زبان فارسی نوشت. تا حدی که اطلاع داریم از این تألیف فقط دو نسخه خطی در دست است . در این کتاب پارهای اطلاعات جالب توجه در جغرافیای ماوراء النهر و تاریخ قراختائیان یافت میشود مجملی از تاریخ قراختائیان که ماوراء النهر را به زیر سلطه خویش درآورده بودند، در تألیف جوینی مورخ مندرج است که در این مورد بخصوص مشحون از خطاها و مبهمات و تناقضهای فراوان میباشد. با این حال
ص: 105
کتاب جوینی تقریبا تنها منبع ناقلان بعدی بوده. اما واقعه استقرار سیادت قراختائیان را مشروحتر از همه ابن اثیر شرح داده. شفر به ضمیمه «تاریخ نرشخی» فصل مربوط به قراخانیان و فصل قراختائیان را از «منقولات مؤلف مجهولی که در پایان قرن شانزدهم میلادی تنظیم شده» چاپ کرده. این منقولات با مطالب «تاریخ حیدری» تألیف حیدر بن علی حسین رازی که در آغاز قرن هفدهم میلادی (یازدهم هجری) نوشته شده یکی است. متنی که شفر چاپ کرده کلمه به کلمه با متن نسخه خطی برلن «تاریخ حیدری»- فصول مربوط به موضوع بحث- مطابق است و من به هنگام اقامت خویش در برلن- در تابستان سال 1908 به این نکته مذعن شدم. در گفتههای حیدر رازی برخی جزئیات و پارهای اسامی خاص که در تألیف جوینی نیست وجود دارد.
ص: 106
2- هجوم مغول
بدیهی است که مورخان همه کشورهائی که به دست مغول گشوده و یا ویران و تالان شده بوده درباره هجوم ایشان مطالبی نوشتهاند. ما ناگزیریم بیشتر به منابع اسلامی و چینی و ندرة ارمنی استناد و اشاره کنیم.
ص: 107
از میان منابع مستقل چینی میتوان به گزارش من- هون که در سال 618 هجری 1221 میلادی از طرف حکومت دودمان سون- (چین جنوبی) برای عقد پیمان اتحاد با مغولان علیه چژور چژنها به رسالت اعزام شده بود اشاره کرد. گفتههای برخی از سیاحان در کتاب دکتر برتشنیدر
ص: 108
گرد آمده است . یادداشتهای سفر چان چون زاهد دائوسی [دائوس یکی از مذاهب چین است که در زمان سلاله خان شرقی پدید آمده اکنون پیروان زیادی ندارد- مترجم] که به زبان روسی هم ترجمه شده ، از دیگر سفرنامهها بیشتر شایسته توجه میباشد. چینیان نیز مانند مسلمانان مناظر تالانها و کشتارهای بیرحمانه مغولان را به رنگهای زننده رسم کرده و نمودهاند. ولی در حالی که تعصب مذهبی مسلمانان- به استثنای موارد نادر- مانع از مشاهده برخی صفات ممیزه صحرانشینان و پارهای موارد برتری ایشان بر مردم اسکان یافته آسیای میانه میشده- نظرهای چینیان درباره مغولان بیغرضانهتر بوده.
چینیان به رغم احترامی که برای فرهنگ باستانی خویش ملحوظ میداشتند- مع هذا بارها غالبا فریفته سادگی رسوم و اخلاق صحرانشینان شده و در این موارد مطالبی که درباره مغولان نوشتهاند اظهار عقیده نویسندگان کلاسیک را درباره اسکیتها و ژرمنها به یادمان میآورد:
«در میان ایشان آثار رسوم و اخلاق دوران متقدم باستانی باقی مانده ...
خردمندان قدسی مآب نمیتوانستند تعلیمات کتبی را به ایشان منتقل کنند و قرنهاست که ایشان در عالم بیقیدی زندگی میکنند و از حیات خویشتن رضایت دارند» . من- هون نه تنها از خلال رسوم و اخلاق وحشیان مغول «صفا و پاکی عهد باستان» را میبیند بلکه دریغ میخورد که چرا آن سادگی بدوی را جلال ظاهری فرهنگ چینی نابود میکند. وی میگوید:
چقدر جای افسوس است که آموزگاران و مربیان ایشان کارمندان
ص: 109
فراری تسزینی [چینی] هستند! اکنون از دایره هرجومرج و آشفتگی [سادگی] پا بیرون نهاده و تعلیمات طبیعی [تحت اللفظی: حقیقی] آسمانی را نابود میسازند و به حیل و خدعههای پست متوسل میشوند. آه، چقدر پست و کثیف است!» .
از مورخان مسلمان سه تن که معاصر وقایع بودند درباره هجوم مغول نوشتهاند: یکی ابن اثیر در تاریخ مشهور خویش و دیگر منهاج الدین
ص: 110
ابو عمر عثمان بن سراج الدین محمد الجوزجانی در «طبقات ناصری» و دیگر شهاب الدین محمد بن احمد النسوی در «سیره سلطان جلال الدین منکبرتی» (یا شاید منکوبرنی). هیچیک از این سه مؤلف تاریخ کامل
ص: 111
لشکرکشیهای چنگیز خان و سرداران وی را شرح نداده. جملگی ایشان در وضعی قرار داشتند که فقط از بخشی از وقایع آن دوران پرآشوب میتوانستند اطلاع یابند.
ابن اثیر در بین النهرین میزیسته و قادر نبوده اطلاعات جامعی در باره حوادث ترکستان گرد آورد. وی فقط درباره پارهای از وقایع- یعنی تسخیر بخارا و سمرقند- از قول گواهی عینی سخن میگوید.
هنگام هجوم مغولان نسوی در قلعه خویش، در خراسان میزیسته و فقط پس از بازگشت جلال الدین خوارزمشاه از هندوستان (620 هجری) وارد خدمت وی شده است. وی پیش از آن نیز با برخی از اعیان رجال خوارزم روابطی داشته و در اغلب موارد مطالب جالب توجهی درباره امور داخلی و خارجی دولت خوارزمی از قول ایشان، نقل میکند. مشروحترین
ص: 112
اطلاعات درباره وضع خراسان- زادگاه مؤلف- آن زمان در تألیف وی مندرج است. ولی وقایع جنگی را مختصرتر از دیگر منابع نقل کرده.
جوزجانی- که در 589 هجری متولد شده- در خدمت ملوک غور بوده، و بدینسبب حوادث افغانستان را با تفصیل خاصی نقل میکند. وی شخصا در دفاع از قلعهای شرکت داشته. در سال 624 هجری مؤلف به هندوستان هجرت کرد و زان پس در آنجا شاغل مقام قاضی القضاة بوده و تألیف خویش را هم در سال 658 هجری در همان کشور به رشته تحریر در آورده.
هیچ یک از این سه منبع درباره برخی از لشکرکشیها- مثلا از آن جمله لشکرکشی جوچی از اترار به سمت بخش سفلای سیر دریا (سیحون)- سخن نمیگوید. شرح بسیار مختصر تاریخ مغولان- از چنگیز خان تا هلاکو خان را نصیر الدین طوسی (متوفی به سال 672 هجری) در آغاز کتاب «زیج ایلخانی» آورده است.
علاء الدین عطا ملک بن محمد جوینی (متوفی به سال 681 هجری) شرح کامل لشکرکشیهای مغولان را در «تاریخ جهانگشای» خویش نقل کرده. کتاب جوینی در همان سالی که کتاب جوزجانی تحریر شده تألیف
ص: 113
گشته است ولی مؤلف «جهانگشای» خیلی جوانتر بوده و وی را نمیتوان در شمار معاصران هجوم مغول محسوب داشت. اما با این حال میتوانسته از گفتههای افراد مسنتری که هم عصر آن دوران بودهاند استفاده کند.
تألیف جوینی شامل تاریخ مغولان- تا لشکرکشی هلاکو به جنگ اسمعیلیان میباشد. در برخی از نسخ خطی به صورت «ذیل الکتاب»- فصل مربوط به فتح بغداد افزوده شده. جوینی گذشته از این تاریخ خوارزمشاهیان را نیز در تألیف خویش آورده (به ماقبل رجوع شود، ص 92). بخشی از این کتاب که مربوط به تسخیر ماوراء النهر و خراسان به دست مغولان است در مجموعه منتخبات شفر نقل شده .
تاکنون تألیف جوینی- چنانکه شایسته آن بوده- ارزیابی نشده است. حتی دوسون مؤلف را متهم ساخته که از مغولان- مغولانی که میهن وی را ویران کرده بودند- با نثری آراسته و مصنوع تملق گفته است، تملقی بیش از حد. دوسون بدون اینکه به مزایای این تألیفات اشاره کند دریغ میخورد که مؤلف «در روشن کردن وقایع بیشتر از اینکه هست جانب حقیقت را مرعی نداشته و در بیان مطلب نظم بیشتری ملحوظ نکرده» . نخستین ناقد تاریخ مغولان آبل رموزا به غیر منصفانه بودن این ملامت- یعنی
ص: 114
تملق بیرون از حد- اشاره کرده است. وی به حق اظهار میدارد که در آن عهد موضوع «میهن»- به مفهوم امروزی ما- نمیتوانست مطرح باشد و چون از مصائب غیر قابل احتراز زمان جنگ بگذریم مردم ایران در عهد حکمفرمائی مغولان چندان بدبختتر از زمان خوارزمشاهیان نبودند . اما راجع به لحن مدحآمیز و وفور عبارات پر طمطراق- توان گفت که از این رهگذر زبان جوینی با زبان اکثر مورخان ایرانی تفاوتی ندارد. در شیوه تنظیم مطالب و بیان مؤلف نیز نقایص مهمی دیده نمیشود، جز آنکه او چنانکه باید و شاید مدارکی را که در دست داشته حلاجی نکرده است و گاه در گفتههایش تناقضات بزرگ دیده میشود ولی از این حیث هم آثار ناقلان بعدی و از آن جمله رشید الدین بالاتر از تألیف او نیست. بر روی هم باید اعتراف کنیم که مؤلف منصفانه کوشیده تا شرح کامل و درستی از وقایع را به رشته تحریر درآورد. برتری مسلم جوینی در برابر رشید الدین و وصاف این است که وی در عهد وحدت امپراطوری مغول میزیسته و شخصا به ترکستان و سرزمین اویغور و مغولستان سفر کرده بوده و کوشیده است- تا حدی که منابع به وی اجازه میداده- تاریخ سراسر امپراطوری مزبور را شرح دهد. رشید الدین و وصاف بیشتر و بطور کلی به تاریخ دولت مغولی در ایران و تا حدی چین که با آن دولت متحد بوده توجه میکنند.
اما راجع به دولت جغتائیان، مورخان مزبور نه تنها خود از حوادث آن سرزمین اطلاعات بسیار مبهمی داشتند بلکه حتی از گفتههای جوینی در
ص: 115
باره نخستین جانشینان جغتای نیز استفاده نکردهاند .
جوینی از گفتههای شفاهی مغولان و شاید یادداشتهائی نیز استفاده کرده، برخی از اصطلاحات وی به وضوح و صراحت حاکی از منشأ و منبع مغولی است ولی رشید الدین از منابع کتبی مغولی به میزان وسیعتری
ص: 116
استفاده کرده.
بطوری که میدانیم مغولان پیش از چنگیز خان، دارای خط و کتابت نبودهاند و پس از پذیرفتن الفبای اویغوری- پیش از هر کاری- از آن الفبا به منظور تدوین و تنظیم آنچه اصطلاحا «مقررات چنگیز خانی» نامیده میشود [یاسای چنگیزی] (یعنی رسوم و معتقدات عامه مغولان که مورد تصویب وی واقع شده بوده) استفاده کردند. مراعات مقررات مزبور نه تنها برای ساکنان امپراطوری بلکه برای خود خانان مغول نیز الزامی بوده است. بدینطریق «یاسای کبیر» چنگیز خان پدید آمد. ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج1 ؛ ص116
ص: 117
بسیاری از مورخان و از آن جمله جوینی از وجود نسخ کتبی یاسا سخن گفتهاند و به گفته مورخ اخیر الذکر این قوانین بر اوراقی- که در خزانه شاهزادگان بزرگ حفظ میشده- مرقوم گشته بود. و چون خان جدیدی بر تخت مینشست و یا لشکر بزرگی عازم جنگ میشد و یا مجمع شاهزادگان برای بحث در امور ملک تشکیل میگردید، اوراق مزبور را میآوردند و امور برطبق آن رتقوفتق میشد .
آیا هیچ یک از مورخان چنین نسخهای را از یاسا دیده بودهاند یا نه؟
معلوم نیست. مشروحترین اطلاعات را درباره مقررات یاسا در تألیف مقریزی (تقی الدین احمد- متوفی به سال 845 هجری) نویسنده مصری توان یافت .
ص: 118
گذشته از این مغولان رسم چینیان را- که سخنان خانان را نوشته پس از مرگشان منتشر میکنند- تقلید کردند. بدیهی است که این یادداشتها هربار که خان خود میل میکرد نوشته میشد و او هم میکوشید تا در این موارد سخنان خویش را در لباس نظم و یا لااقل نثر مسجع درآورد .
این کلمات قصار را به ترکی «بیلیک» (دانائی) میگفتند. بیلیکهای چنگیز خان را تدریس میکردند و- در چین- یک بار موضوع وراثت تخت و تاج به نفع مدعئی که بهتر و عمیقتر از بیلیکهای مزبور اطلاع داشت خاتمه یافت . رشید الدین پارهای از بیلیکهای چنگیز خان را در ضمیمه کتاب خویش آورده است . پیروزیهای درخشان باعث نمو احساسات ملی مغولان شد و به سائقه آن گرایشی در ایشان و خانان مغول پدید آمد که تاریخ قوم خویش را بدانند و داستان قهرمانیهای بزرگ پدران خود را از چنگ فراموشی رهائی بخشند. مغولان نیز مانند دیگر قومهای بدوی تفاوت میان تاریخ و افسانه را کمتر درک میکردند. به احتمال قوی آموزگاران مغولان یعنی اویغوریان نیز تألیفات تاریخی واقعی نداشتند.
ص: 119
به هر تقدیر جوینی و رشید الدین درباره اصل و منشأ قوم مغول از کتابهای ایشان فقط افسانههای عجیب و غریب نقل میکنند . روایات گوناگون افسانههای مربوط به چنگیز خان و نیاکان و همراهان و تشکیل امپراطوری وی در تحت تأثیر محیط و گرایشهای طبقاتی و غیره پدید آمده بوده.
تصریح این نکته که افسانههای مزبور را در چه زمانی- برای نخستین بار- به رشته تحریر درآوردند، دشوار است. به موجب یکی از گفتههای رشید الدین- وزیر چینی جغتای- پیش از ارتقاء به منصب وزارت چین نسخهای را که حاوی تاریخ لشکرکشیهای چنگیز خان بوده- در دست داشته است . اصل و ترجمه داستانی که در سال 638 هجری در مغولستان تنظیم شده به دست ما رسیده است .
ص: 120
شادروان استاد برزین این داستان را «سالنامه چینی مغولی» خوانده و این تسمیه چندان درست نیست. تواریخ وقایع بیاندازه نامشخص و درهم است. به نظر ما این اثر جالب توجه را باید در شمار آثار حماسی پهلوانی محسوب داشت. مؤلف این اثر بهادران برجسته را خیلی بیشتر از چنگیز خان و خاندانش تجلیل میکند. بنا به گفته گوینده داستان- چنگیز خان در عهد کودکی به برادرکشی دست زد و بدین سبب مادرش از اخلاق
ص: 121
خشن و بیرحمی پسران ارشد خویش زبان به شکایت میگشاید و ایشان را به جانوران درنده تشبیه میکند . وی بعدها غدارانه یکی از نوکران وفادار خود را به قتل رسانید . اوکتای نیز متهم شده که «به منظور کینخواهی شخصی در نهان یکی از همراهان وفادار و فداکار خویش را کشته» از دیگر سو مؤلف ادعای بهادران را بدون شرط و قید تأیید و تحسین میکند- یکی از ایشان بالصراحه میخواسته که چنگیز خان در همه امور به اندرزهای او گوش فرا دهد و آنها را به کار بندد . در این داستان وصیتی از قول خود چنگیز خان نقل کرده که باید نسبت به نگهبانان خان یعنی اشراف نظامی مراتب احترام را مرعی دارند . غایت مقصود بهادر صحرانشین- یعنی دلیری و جسارتی رامناشدنی و وفادارئی تزلزل ناپذیر به رئیس قوم و مهمان نوازئی بیحدومر - به نحو برجستهای در این منظومه نشان داده شده.
ص: 122
اما راجع به حوادث و وقایع خارجی ... مؤلف بیشتر به جنگهائی که در آسیای شرقی وقوع یافته بوده میپردازد و از لشکرکشیهای مغولان به مغرب فقط به اختصار سخن گفته میگذرد. همین مطالب را- البته با تعبیر دیگری- در روایت رسمی افسانه مغولی که به صورت دستکاری شده فارسی و چینی به دست ما رسیده- مییابیم.
میدانیم که در چین امپراطوران مغول به تنظیم تاریخ مغول پرداخته بودند. مثلا در زمان امپراطور «خای سان» (1311- 1308 میلادی- 711- 708 هجری) چنین تاریخی رسمی درباره مغولان مدون گشته بوده .
پس از سقوط فرمانروائی مغول، به رسم چینیان، تاریخ مشروح سلاله منقرض یوآن (یوآن- شی- «تاریخ سلاله یوآن») تنظیم شد. متأسفانه تاکنون فقط خلاصههائی از این تاریخ به زبانهای اروپائی ترجمه شده است .
ص: 123
گاه در تألیفات چینشناسان اروپائی کلمات قصار و مستخرجاتی از متن کامل یو آن- شی [تاریخ سلاله یو آن] منقول است و نشان میدهد که چنانچه ترجمه کامل این کتاب وجود میداشت اطلاعات تازه فراوان از آن به دست میآمد.
در ایران تنظیم تاریخ مغولان از طرف غازان خان (704- 695 هجری) به رشید الدین محول شده بود. رشید الدین فضل اللّه بن عماد الدوله ابو الخیر - که حرفهاش پزشکی و مؤلف آثار بسیار دینی بوده، در زمان
ص: 124
اباقا خان (681- 664 هجری) به خدمت دولت وارد شد و در سال 697 هجری به وزارت رسید. غازان خان مأمورش کرد تا تاریخ دولت مغول را به صورتی که برای مردم قابل فهم باشد تدوین کند . تاریخ رسمی مغولان در خزانه ایلخان محفوظ بوده. به گفته رشید الدین تاریخ مزبور به عبارت و خط مغولی نوشته شده و از قطعات بریدهبریده مرکب بوده و هرگز کسی به ترتیب آن دست نزده بود. این کتاب مقدس شمرده میشده و کس بدان دسترسی نداشته و بدینسبب مورخان نمیتوانستند از آن استفاده کنند و اطلاعات خویش را از افواه عام نقل میکردند . محتملا مؤلف در شرح قوم تای جیوت . نیز همین تاریخ را در نظر داشته وی از «آلتان دپتر» که «در خزانه خانان همواره به دست امراء بزرگ محفوظ بوده» سخن میگوید. مؤلف مجهول «تاریخ انساب» مغولان که در قرن پانزدهم نوشته شده، درباره یکی از کارمندان (بیتکچی) اوکتای قاآن چنین میگوید: «او از قوم ... بوده ؛ ایشان کتاب طلائی (آلتان دپتر) [تلفظ «دپتر» به «دفتر» خیلی نزدیک است] چنگیز خان را حفظ میکردند.
ص: 125
جز خاندان او و خاندان پادشاه هیچکس آن کتاب را ندیده» . گمان نمیرود که رشید الدین تاجیک قادر به استفاده بلاواسطه از تاریخ مقدس مغولان میبوده، وی روایات مربوط به مغولان را از زبان بهترین مرد مطلع به تاریخ مغول یعنی پولاد- چنسیان، نماینده خان بزرگ در دربار ایران و همچنین از زبان شخص غازان- که در علم به تاریخ آن قوم جز پولاد (یا فولاد) کس بر او برتری نداشت- شنیده بود . مندرجات کتاب رشید الدین غالبا کلمه به کلمه با «یو آن- شی» (تاریخ سلاله یو آن) مطابقت دارد، زیرا منبع مشترک هر دو، مسلما تاریخ رسمی مغولان بوده .
مؤلف در مواردی که از روایات مغولی اطلاعات کافی درباره فلان یا بهمان لشکرکشی بهدست نمیآمده، از کتب اقوامی که مورد هجوم مغولان قرار گرفته بودند استفاده میکرده. وی از آنجمله چینیان و هندیان و اویغوریان و مردم قبچاق را نام میبرد. اما تاریخ تسخیر کشورهای اسلامی را فقط و فقط از روی تألیف جوینی نقل میکند.
هنگامی که غازان خان درگذشت تألیف رشید الدین هنوز پایان نیافته بود. برادر و جانشین او اولجایتو- رشید الدین را مأمور کرد تا به تألیف مبسوطتری پردازد- به این معنی که تنظیم و تدوین تاریخ همه
ص: 126
اقوامی را که با مغولان روابطی داشتند به وی محول کرد.
مؤلف از مساعدت دانشمندان اقوام مختلف که مقیم دربار ایران بودند بهره گرفت. مثلا تاریخ هندوستان به کمک زاهد (بخیکشو) کشمیری به نام کامالاشری و تاریخ چین به یاری دو عالم چینی به نام لی داچژی و مکسون (؟) طبق کتابی که به قلم سه تن از روحانیان بودائی بوده تنظیم شد. نام اروپائیانی که مطالب تاریخ فرنگیان را در دسترس رشید الدین نهادند مجهول است.
اطلاعاتی که در این بخش تألیف وی مندرج است نیز از لحاظ دقت ممتاز میباشد. در گفتار مربوط به مناسبات پاپ و امپراطور، در بیان اهمیت پاپ اندکی غلو کرده و از اینجا میتوان نتیجه گرفت که همکاران اروپائی رشید الدین به سلک روحانیان تعلق داشتهاند و جز این انتظار نمیرفت. کتاب در سال 710 هجری پایان یافت و در آغاز به سه مجلد تقسیم شده بوده: مجلد اول حاوی تاریخ مغولان و دوم تاریخ عمومی و تاریخ سلطنت اولجایتو (طبق نقشه رشید الدین این بخش کتاب را میبایست دیگر مورخان دنبال کرده بنویسند) و سوم تکمله جغرافیائی . بعدها مؤلف این تقسیمبندی را تغییر داد و ظاهرا یک تاریخ مختصر عمومی را به صورت مجلد سوم مستقل درآورد و حال آنکه نخست به شکل فصل اول قسم دوم باب دوم بوده. و تکمله جغرافیائی
ص: 127
مجلد چهارم را تشکیل میداده . مجموع این تألیف به نام (جامع التواریخ) موسوم گردید و بنا به میل الجایتو مجلد اول که به فرمان غازان نوشته شده بوده همان نام «تاریخ غازانی» را حفظ کرد .
بدین طریق تألیف رشید الدین یک دائرة المعارف بزرگ تاریخی بوده- دائرة المعارفی که در قرون وسطی هیچ یک از اقوام آسیا و اروپا دارای نظیر آن نبوده. امکان ایجاد چنین تألیفی به شرکت دانشمندان همه اقوام، خود نشان میدهد که اگر شرایط و مقتضیات مساعدتری وجود میداشت، فتوحات مغول- که اقوام متمدن و با فرهنگ دور از یکدیگر را به هم نزدیک کرده بود- چه عواقب و نتایجی میتوانست داشته باشد.
رشید الدین خود ایمان داشت که اخلاف از زحمات او بهره خواهند برد. وی جمله آثار فارسی خویش را به عربی برگرداند و تألیفات عربی خود را به فارسی ترجمه کرد و مراقب بود که همهساله رونوشتها و نسخ تازهای از آثار وی به هر دو زبان نوشته شود . با این حال (جامع التواریخ)
ص: 128
بطور کامل حتی در زادگاه مورخ نیز محفوظ نماند. از سخنان خود رشید الدین پیداست که حتی هنگام حیات وی نیز گروه نیرومندی از مسلمانان اهل کتاب مخالف وی بودند. در سال 718 هجری به دوران ایلخان ابو سعید وی را به خیانت متهم کرده به سیاست رساندند. و بالطبع پس از آن کس در اندیشه انتشار و ازدیاد نسخ آثار او نبوده. محمد بن علی الشبانکاره مورخ و مؤلف کتاب «مجمع الانساب» . با اینکه به دانش رشید الدین معترف است وی را به تحریک و تفتین متهم میکند و به هیچوجه از تألیف وی استفاده نمینماید و حتی نامی هم از آن نمیبرد. و معاصر دیگر مؤلف ابو القاسم عبد اللّه بن علی الکاشانی نویسنده «تاریخ اولجایتو» رشید الدین
ص: 129
را به سرقت ادبی متهم میسازد. و اظهار میدارد که گویا مؤلف واقعی «جامع التواریخ» او (یعنی کاشانی) میباشد، و رشید الدین (به دست جهودان ملعون) آن تألیف را به نام خویش به حضرت سلطان عرضه داشته به پاداش، ملک وسیعی به او داده شد به قیمت 50 تومان (500 هزار دینار) که سالانه 20 تومان (200 هزار دینار) درآمد داشته (؟) و وی برخلاف وعدهای که قبلا داده بوده حتی درهمی به مؤلف حقیقی کتاب نداده .
پاسخ این پرسش که این ادعا بر چه پایهای مبتنی بوده، دشوار است.
به احتمال قوی کاشانی در گرد آوردن مدارک برای رشید الدین تا حدی شرکت داشته. در قرن هشتم هجری مورخان دیگری مانند وصاف نیز میزیستند که بعد از اعدام رشید الدین همچنان به شخص وی و تألیف او با احترام کامل مینگریستند. ولی ظاهرا هیچ کس و حتی پسران وی که یکی از ایشان از 729 تا 737 هجری شاغل مقام وزارت هم بوده، درصدد جستجوی نسخ و انتشار تألیف او برنیامده. محتملا غارت محلهای که در تبریز به خاندان رشیدی تعلق داشته (737 هجری) نیز یکی از علل مفقود شدن آثار وی بوده. چون در آغاز قرن پانزدهم، به فرمان سلطان شاهرخ به گرد آوردن بخشهای باقیمانده «جامع التواریخ» پرداختند حتی یک نسخه کامل آن تألیف بهدست نیامد و در آغاز قرن نوزدهم میلادی حتی نسخی که در زمان شاهرخ و پسرانش استنساخ شده بوده مفقود شمرده میشده است.
و کاترمر که در 1836 به چاپ و انتشار تألیف رشید الدین دست زد فقط
ص: 130
از بخشی از آن کتاب که مربوط به تاریخ مغولان بوده، اطلاع داشته .
اکنون تعداد بالنسبة زیادی از نسخ خطی «جامع التواریخ» بر ما معلوم است. و عجالة فقط تاریخ الجایتو و ضمیمه جغرافیائی آن تألیف پیدا نشده. بنا به مندرجات فهارس کتابخانههای اروپا فقط یک نسخه خطی قرن هشتم هجری وجود دارد که همان نسخه موزه بریتانیا 16688.Add میباشد .
در این نسخه تاریخ تازهتری (3 ذو الحجه سال 930 هجری) مییابیم ولی به گفته دکتر ریو این تاریخ فقط مربوط به چند ورق (2، 3، 293- 291) است که بعد از نسخه اصلی به دست شخص دیگری نوشته شده و ناسخ آنها کوشیده خط سلف خویش را تقلید کند. به این نسخه فصلی راجع به جلوس اولجایتو به تخت سلطنت ضمیمه شده که به قلم خود رشید الدین نبوده، بلکه از آن ناسخ است که، از خود، همچون معاصر آن وزیر سخن میگوید. مع هذا برخلاف آنچه از قدمت این نسخه انتظار میرفت از لحاظ درستی چندان ممتاز نیست. کافی است تذکر دهیم که طبق این نسخه (ورق 8) جغتای فقط شش پسر داشته؛ و حال آنکه چند صفحه بعد (ورق 17) مانند نسخ
ص: 131
دیگر از پسر هفتم خان مزبور سخن گفته شده .
دیگر نسخ خطی مربوط به قرن پانزدهم [میلادی] و یا زمان تازهتری میباشد. ظاهرا حفظ «جامع التواریخ» را بطور اعم و یا لااقل بخش مهمی از آن را فقط و فقط مرهون مراقبتهای معارف پرورانه شاهرخ و همکاران وی میباشیم. تشخیص و تعیین متن واقعی این کتاب بسیار دشوار است.
حتی اگر فقط نسخ خوب و قدیمی را با یکدیگر مقابله کنیم اختلافات مهمی- بویژه در سلسلة النسب چنگیز خان- خواهیم یافت.
یکی از بهترین و قدیمترین نسخههای «جامع التواریخ» در کتابخانه عمومی پطروگراد (نسخه خطیV ، 3، 1، که در 810 هجری نوشته شده بوده) وجود داشته ولی متأسفانه اکنون مفقود شده است .
ص: 132
عبد اللّه بن فضل اللّه- که بعدها به لقب وصاف الحضرة ملقب گردید- پیش از ظهور تألیف رشید الدین به نوشتن تاریخ مغولان دست زده بوده.
چنانکه میدانیم تألیف وصاف به انشاء بسیار مطنطنی نوشته شده و بهترین نمونه فصاحت در زبان فارسی شمرده میشود . مؤلف مستقیما پی تألیف جوینی را گرفته و به وی اعتقادی متقن داشته و بدینسبب گفتار خویش را از مرگ منکوقاآن آغاز میکند. شرح وقایع زمان سلطنت قبلایقاآن [خوبیلای- قوبلای] در بسیاری از موارد با گفتههای رشید الدین تفاوت ماهوی دارد و گاه شخص مردد میماند که حق با کدام طرف است. چهار بخش
ص: 133
نخستین این تاریخ در روز پنجشنبه 24 محرم 712 هجری به سلطان اولجایتو و وزیر وی رشید الدین تقدیم شده بوده. مؤلف پس از شرح وقایع تا 710 هجری داستان اصل و منشأ امپراطوری مغول و سلاله خوارزمشاهیان و لشکرکشی هلاکو را (از روی تألیف جوینی) بدان منضم کرده است.
کتاب پنجم دیرتر نوشته شده . پایان تاریخ مغولان و فصل مربوط به جوچیان و جغتائیان در این کتاب گنجانده شده و مؤلف در بیان مطالب به رشید الدین تأسی میجوید- حتی در مواردی که خود در کتاب اول همان مطالب را دگرگونه شرح داده باشد. از آن پس مؤلف تاریخ [ایلخانان] را تا فرونشاندن نایره عصیان امیر قورمیشی (719 هجری) تعقیب کرده است. هامر- پورگشتال کتاب نخستین را به زبان آلمانی ترجمه نموده
ص: 134
و متن و ترجمه را طبع و منتشر کرده است. این تألیف بالتمام در سال 1269 هجری به چاپ سنگی در بمبئی انتشار یافته است.
در پایان سال 717 هجری (در مقدمه 25 شوال نوشته شده) کتاب بناکتی (ابو سلیمان داوود بن ابو الفضل محمد- شاعر دربار غازان خان) تحت عنوان «روضة اولی الالباب فی تواریخ الاکابر و الانساب» تألیف شد. این اثر در واقع رونویسی از (جامع التواریخ) رشید الدین است و مؤلف فقط مطالب اندکی درباره زمان خویش بدان افزوده . در همان قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری) تألیفات حمد اللّه بن ابو بکر مستوفی قزوینی - در تاریخ و جغرافیا- منتشر شد.
تألیف تاریخی حمد اللّه قزوینی که منقول از آثار ماسبق دیگران
ص: 135
است به نام «تاریخ گزیده» در سال 735 هجری نوشته شده و تاریخ وقایع را تا سال 730 هجری رسانده . در این کتاب شرح مختصری درباره تاریخ عمومی مییابیم که فاقد اهمیت نمیباشد. رشید الدین در شرح تاریخ سامانیان و نخستین شاهان غزنوی کلمهبهکلمه ترجمه فارسی کتاب عتبی را نقل میکند، ولی حمد اللّه مستوفی قزوینی مطالب چندی بهدست میدهد که در تألیف عتبی وجود ندارد اما دیگر منابع آن را تأیید میکنند. مثلا تاریخ تصادم حکومت سامانیان با سیمجوریان را حمد اللّه قزوینی- نه آنگونه که عتبی بیان کرده، بلکه بدانگونه که گردیزی و عوفی آوردهاند- نقل میکند.
گفتار حمد اللّه مستوفی درباره جغتائیان بسیار مختصر است و ظاهرا چندان سزاوار وثوق نیست. در پایان کتاب اطلاعاتی درباره عده کثیری از شیوخ، به ترتیب تاریخ، مندرج است. سرانجام مورخ مزبور در پایان دوران حیات شرح وقایع بعدی قرن 14 میلادی (هشتم هجری) را به کتاب خویش منضم کرده آن را به سال 744 هجری مختوم ساخته است. پسر اوزین الدین گفتار پدر را تعقیب کرده تا فتح ایران به دست تیمور رسانیده.
فصل مربوط به سامانیان را شفر به ضمیمه چاپ تألیف نرشخی و فصل مربوط به سلجوقیان را در «Journal asiatique» چاپ و منتشر کرده. این کتاب
ص: 136
بطور کامل در 1873 (1290 هجری) توسط ملگونوف به چاپ رسید ولی منتشر نشد . اخیرا استاد ا. گ. براون این تألیف را از روی یک نسخه قدیمی ولی نهچندان صحیح (قرن پانزدهم میلادی) با چاپ عکسی در انتشارات گیپ (Gibb Memorial «Series (XIV» با ترجمهای مختصر و فهارس منتشر کرده است.
تألیف جغرافیائی حمد اللّه قزوینی بهعنوان «نزهة القلوب» در سال 740 هجری نوشته شده بوده. مؤلف مانند معاصران خویش (ابو الفدا و دمشقی) به تکرار سخنان جغرافیون قرن دهم میلادی اکتفا نکرده بلکه دگرگونیهائی را که از آن عهد به بعد روی داده نیز خاطرنشان میسازد. گذشته از این اطلاعات مشروحی درباره تقسیمات اداری ایران در دوران فرمانفرمائی مغول و مالیاتهائی که از هر ناحیه گرفته میشده- بهدست میدهد. تألیف وی برای زبانشناسان نیز واجد اهمیت میباشد و یکی از آثار معدود زبان مغولی در قرون وسطی به شمار میرود. زیرا در بخش نجوم آن نامهای جانوران گوناگون به زبان فارسی و ترکی و مغولی منقول است. چاپ سنگی کامل تألیف قزوینی در سال 1311 هجری، در بمبئی منتشر شد و زان پس گ. لی- استرنج متن [قسمت جغرافیائی] و ترجمه آن را در سلسله انتشارات گیب
ص: 137
(18- 1915،Gibb Memorial «Series (XXIII » چاپ و منتشر کرد چند فصل از آن را شفر به ضمیمه «سیاستنامه» طبع کرده .
درباره دیگر تألیفات تاریخی و جغرافیائی که در قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی، در ایران و آسیای مقدم نوشته شده است و با ترکستان چندان مربوط نمیباشد و یا لااقل با دورانی که موضوع این تحقیق است مرابطهای ندارد سخن نخواهیم گفت . مطالب منقول نشان میدهد که در ایران تألیفات تاریخی در آن دوران بسیار پیشرفت کرده بوده و از لحاظ مطالعه در تاریخ فرمانفرمائی مغولان در ایران منابع کافی در دست است. ولی متأسفانه در مورد تاریخ آسیای میانه چنین نیست. آشوبهای سیاسی در میان اخلاف جغتای خان با پیشرفت و تکامل دانش و ادب منافات داشت. گذشته ازین فرهنگ ایرانی در این سرزمین بطور کامل حکمفرما نبود. الفبای اویغوری نیز در کنار الفبای عربی رواج داشت . حتی در دربار تیموریان- و آخرین سلاطین
ص: 138
آن سلاله هم- کاتبان اویغوری وجود داشتهاند . اصطلاح «بخشی» (از بخیکشو- ی سانسکریت) در مورد کاتبان اویغوری و زاهدان بودائی بکار میرفته.
مؤلف لغتنامه جغتائی در توضیح این کلمه میگوید: «کاتبان سلاطین ترکستان که بالکل فارسی نمیدانستند» چنین نامیده میشدند . ظاهرا این کاتبان دربار خانان جغتائی از نمایندگان فرهنگ اسلامی به مقام سلطنت نزدیکتر بودهاند و امر ثبت و ضبط وقایع تاریخی کاملا به عهده ایشان بوده. چنانکه بعد خواهیم دید درباره وجود نوشتههای اویغوری مطالب صریحی محفوظ مانده. این نکته هم گفته شود که ما حتی یک تألیف ادبی اسلامی را که به امر یکی از خانان جغتائی نوشته شده باشد نشان نداریم.
فقط یک تألیف تاریخی که در آن عهد در آسیای میانه نوشته شده یعنی «ملحقات صراح» اثر ابو الفضل محمد مشهور به جمال قرشی به دست ما رسیده. این مؤلف در سال 681 هجری لغتنامه صحاح جوهری را به زبان فارسی ترجمه کرد و هم در آغاز قرن هشتم هجری به زبان عربی «ملحقاتی» بدان نوشت که در آن اطلاعاتی درباره برخی از سلالههای آسیای میانه و بویژه شیوخ و علمائی که در آسیای میانه نامدار بودهاند مندرج است. گفتههای وی غالبا جنبه افسانه دارد ولی گاه مطالب پربهای تاریخی و یا مربوط به سال و ماه وقایع به دست میدهد. و گذشته از این آنچه
ص: 139
درباره شیوخ زمان خویش مینویسد دیداری از زندگی فکری آن زمان به ما ارزانی میدارد. این کتاب به خواهش رئیس روحانیان محل که به هیچوجه تابع دربار مغول نبوده در کاشغر نوشته شده. نسخه خطی این «ملحقات» فقط در ایام اخیر توسط م. س. آندرهیف در آسیای میانه کشف گردید و به وسیله و. پ. نالیوکین به موزه آسیائی ارسال شد .
مؤلف «تاریخ مختصر الغ بیک» به «مختصر»، «امیر کبیر» خجندی اشاره و استناد میکند. ولی تاریخ تألیف این کتاب، محتملا، قدیمتر از عهد تیمور نمیباشد، زیرا خراچرنویان نیای تیمور را با اهمیت تلقی کرده است. «تاریخ آل چنگیز» تألیف محمد تاشکندی، که حاجی خلیفه از آن یاد کرده، پیش از نیمه دوم قرن نهم هجری، نوشته نشده و این نکته را مستخرجی از آن کتاب- که در تألیف جنابی مورخ پایان قرن دهم هجری، منقول است- میرساند .
نوشتههای اویغوری نمیتوانستند جانشین تألیفات تاریخی فارسی گردند. از میان همه اقوام ترک فقط عثمانیان تفاوت بین تاریخ و افسانه را تاحدی درک کردند. ظاهرا اویغوران تألیفات تاریخی، به معنی حقیقی
ص: 140
این کلمه، نداشتند . و بالطبع اطلاعاتی که مورخان از منابع مغولی و اویغوری درباره تاریخ مغولان اخذ کرده باشند صرفا جنبه افسانه دارد.
و مثلا از آن جمله است داستان مرگ تولوی که خویشتن را برای دیه قربانی- به خاطر برادرش اوکتای به ارواح عرضه داشته بود. این داستان در «تاریخ چینی» و تألیف رشید الدین و سراینده «مغولستان شرقی» که چنانکه دیدیم، به تولوی و پسران او حسن توجه دارد، دیده میشود.
اینگونه افسانههای آلوده به اغراض خاص در قلمرو دولتهای جوچیان و جغتائیان نیز شایع بوده. مؤلف «تاریخ مختصر الغ بیک» ضمن بیان اتهاماتی که جغتای و اوکتای علیه جوچی اقامه کرده بودند، میافزاید که اتهامات مذکور مشروحا در «سالنامههای» دانشمندان چینی بیان شده ولی بیپایگی آنها را گواهی اجماع مورخان بیغرض ثابت میکند. از آنجائی که «تاریخ مختصر الغ بیک» در زمان حکمفرمائی ازبکان نوشته شده مؤلف آن از افسانههای جوچیان نیز استفاده کرده است .
«تاریخ اولوس جغتای» با سهولت تمام به میل و به نفع تیمور جعل شد و اعتبار مشکوک و ناموثقی نوشتههای اویغوری از همینجا پیداست. تیمور که تحریر شرح لشکرکشیهای خویش را به نظام الدین شامی مورخ ایرانی محول ساخته بود در عین حال از کاتبان اویغوری که
ص: 141
تاریخ منظوم آن لشکرکشیها را به زبان ترکی تنظیم مینمودند استفاده میکرده . محتملا افسانه عجیبوغریب پیمانی که گویا میان برادران خابول- نیای چنگیز خان- و خاچولی- نیای تیمور- بسته شده بوده، نیز از اویغوران سرچشمه میگیرد. طبق پیمان مزبور اخلاف خابول میبایست تخت سلطنت را اشغال کنند و بازماندگان خاچولی شغل وزارت را. و گویا در همان زمان نیز سندی که ممهور به «آل طمغا» (مهر سرخ) بوده نوشته شد. پیمان میان چنگیز خان و خراچر یا تراچر (یکی از اخلاف خاچوئی) و زان پس میان دؤواخان و ایلنگیز (نوه خراچر) نیز تجدید شد. این پیمان در دوران پرآشوب سلطنت علی سلطان مفقود شد. به موجب این پیمان خراچر و بعضی از اخلاف وی فرمانروایان ذی اقتدار قلمرو دولت جغتای بودهاند. درباره قدرت خراچر و اخلاف وی در هیچیک از آثار مورخان قرنهای سیزدهم و چهاردهم خبری مشاهده نمیشود و دوسون هم در گذشته به این نکته اشاره کرده است. مع هذا افسانه این وزیران ذی اقتدار، که
ص: 142
ظاهرا برای تحکیم حقوق شخص تیمور جعل شده بوده، هنوز هم پارهای از دانشمندان اروپائی را کماکان گمراه میکند. این افسانه را نخستین بار در نوشتههای چند تن از مورخان قرن پانزدهم میلادی، که تابع منابع اویغوری بودهاند میبینیم.
در میان این تألیفات تاریخی «ظفرنامه» شرف الدین علی یزدی که در سال 828 هجری، نوشته شده بیش از همه مشهور است. این عنوان را خود تیمور اندیشیده بوده و سلف شرف الدین یعنی نظام الدین شامی که تاریخ تیمور را در زمان حیات آن فاتح بزرگ در سال 806 هجری تألیف کرده بوده نیز اثر خویش را بدان معنون ساخته بود. شرف الدین طرح سلف خود را تقریبا بلا تغییر- پذیرفت ولی در عین حال از تاریخ منظوم لشکرکشیهای تیمور که به زبان اویغوری بوده نیز استفاده کرد. مقدمه کتاب بازدیدی از تاریخ دولتهای مغولی میباشد. و تاریخ دولت جغتائیان به اختصار تمام بیان شده. ظاهرا مؤلف از جوینی و وصاف و تا حدی از اثر رشید الدین استفاده کرده. در مورد تاریخ قرن هشتم هجری به تقریب
ص: 143
جز نامهای خانان مطلب دیگری به دست نمیدهد . مؤلف مجهولی که
ص: 144
در دربار اسکندر- نواده تیمور- میزیسته در فارس در حدود سال 815 هجری کتابی نوشته (نسخه خطی آن عنوان ندارد). این تألیف شامل تاریخ عمومی است که بیشتر برپایه گفتههای حمد اللّه قزوینی و رشید الدین مبتنی میباشد. با این حال مؤلف مزبور بیش از دیگر مورخان از افسانههای قدیمی که درباره تاریخ خانان جغتائی رواج داشته استفاده کرده است.
سنخ این اخبار نمودار آن است که از منابع مغولی و اویغوری اخذ شده نه اسلامی. مثلا درباره خان ترماشیرین که نارضائی مغولان را، بر اثر
ص: 145
تمایل خود به اسلام و فرهنگ مسلمانان، علیه خویش برانگیخته بود، فقط گفته شده که «یاساق را مرعی نمیداشته و بدینسبب از هر گوشهای عاصیئی سر برآورده بوده» .
خسرو بن عابد ابرکوهی مشهور به ابن معین مؤلف کتاب نادرتر «فردوس التواریخ» که در سال 808 هجری نوشته شده، نیز از سرزمین فارس بوده است. مؤلف اطلاعات بسیار مختصری درباره چند سلاله میدهد، و مدت سلطنت هر سلطان و سال مرگ او و یا نام وزیران و سرداران و علمای زمان وی را ذکر میکند. نسخه بسیار ناقصی که در کتابخانه عمومی (نسخه خطی درن 267) موجود است، ظاهرا به خط خود مؤلف میباشد.
یک مؤلف مجهول دیگر که تاریخ انساب مغولان را در سال 829 هجری، تحت عنوان «معزز الانساب» سلاطین مغول نوشته، نیز از افسانههای
ص: 146
ترکی استفاده کرده است. مؤلف به مورخان ترک و مورخان مغول و مورخان «اروغ» (خاندان) خان اشاره و استناد میکند. اما در مورد تاریخ تیمور و انساب وی، مؤلف از مآخذ شرف الدین همان مطالب افسانهای را اخذ مینماید و هیچگونه اخبار جالب توجهی که در آثار دیگران وجود نداشته باشد، در تألیف او دیده نمیشود. شجرة النسب تیموریان را مؤلف دیگری تا پایان دوران آن سلاله تعقیب کرده است . در دوران شاهرخ، بدون مداخله و اعمال نفوذ دربار، «مجمل فصیحی» تألیف احمد بن محمد فصیح الخوافی که فهرست مختصری از وقایع است، به ترتیب تاریخ از آغاز مبدأ تاریخ مسلمانان تا زمان حیات مؤلف در 845 هجری، نوشته شده. کتاب فصیح که مجموعهایست از منقولات بهرغم اختصار فاقد اهمیت نیست و اطلاعات تازه چندی، بهویژه درباره شیوخ و نویسندگان آسیای میانه و ایران به دست میدهد.
اما درباره مورخ درباری شاهرخ یعنی حافظ ابرو (شهاب الدین
ص: 147
عبد اللّه بن لطف اللّه الخوافی، متوفی به سال 833 هجری) و تألیفات تاریخی و جغرافیائی وی که منقول از آثار سابقین است، مشروحا در جای دیگر سخن گفتهام . کتاب تاریخی «زبدة التواریخ» حافظ ابرو که خود منقول
ص: 148
از آثار دیگران است منبع اصلی کتاب «مطلع السعدین و مجمع البحرین» عبد الرزاق سمرقندی میباشد. در این تألیف که در فاصله سالهای 872 و 875 هجری نوشته شده تاریخ وقایع از 704 تا 875 هجری، مرقوم رفته.
در کتاب عبد الرزاق شرح «تاریخ تیموری» با گفتههای شرف الدین از بسیاری جهات متفاوت است. ظاهرا عبد الرزاق (و شاید حافظ ابرو هم) از «کتاب مجهول المؤلف دربار اسکندر» [نواده تیمور] استفاده کرده. تألیف عبد الرزاق، در مشرق، بالکل کتاب سلف وی را از عرصه خارج کرد.
مثلا داستان سفارت شاهرخ به چین را- که در مشرق زمین بسیار رایج و مورد توجه است- همین مورخان بعدی از عبد الرزاق اخذ کردهاند و حال آنکه در تألیف حافظ ابرو مشروحتر بیان شده . در تألیف یکی دیگر از معاصران شاهرخ- یعنی محمد بن فضل اللّه موسوی، نویسنده «تاریخ خیرات»- که در رجب 831 هجری، آغاز ولی پس از سال 850 به پایان رسیده همین داستان را مییابیم- زیرا که در آن از مرگ شاهرخ سخن رفته . مؤلف از کتاب حافظ ابرو نیز- چنانکه از وصف نسخه خطی در فهرست ریو برمیآید- استفاده کرده است .
ص: 149
الغ بیک پسر و جانشین شاهرخ (متوفی به سال 853 هجری) «تاریخ اربع اولوس» را تألیف کرده. چنانکه از عنوان کتاب نیز معلوم است این کتاب تاریخ سراسر امپراطوری مغول است. تألیف الغ بیک به دست ما نرسیده، ولی در آثار بعضی از مؤلفان و بهویژه در «حبیب السیر» خواند- میر مطالبی چند از آن نقل شده.
از مستخرجات مزبور چنین برمیآید که مؤلف تاریخ دولتهای مغولی را تا زمان خویش نوشته بوده ولی غالبا به ذکر اسامی خانان اکتفا کرده و هیچگونه جزئیاتی درباره دوران سلطنت ایشان ذکر نکرده است .
بدینسبب گمان نمیرود که فقدان این کتاب سزاوار تأسف باشد. در موزه بریتانیا خلاصه کتاب الغ بیک- که درباره آن پیشتر (ص 141) سخن رفت، محفوظ است. مؤلف مجهول مزبور به تألیف دیگری که عنوان
ص: 150
«شجرة الاتراک» را داشته اشاره و استناد میکند . ترجمه قدیم این کتاب را که توسط سرهنگ مایلس به زبان انگلیسی به عمل آمده نمیتوان رضایت- بخش شمرد.
در سالهای پایان قرن پانزدهم یعنی در 897 هجری، معین الدین محمد اسفزاری تاریخ هرات را تحت عنوان «روضات الجنات فی اوصاف مدینة الهرات» تألیف کرد. این کتاب هنوز به چاپ نرسیده و ما داستان جالب توجهی، درباره صنعتگران هراتی که به عنف به مغولستان کوچانده شده بودند، از آن اخذ میکنیم .
ص: 151
در بازپسین سالهای فرمانروائی تیموریان تاریخی نوشته شد، که مجموعهای از منقولات است و از دیرباز تقریبا تنها منبع محققان اروپائی در مورد تاریخ ایران و آسیای میانه بوده، این همانا کتاب میر خواند است (محمد بن امیر خاوند شاه متوفی به سال 903 هجری) که تحت عنوان «روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء» تألیف شد. میدانیم که تألیف میر خواند به هفت کتاب منقسم شده بوده و کتاب آخر آن در تاریخ سلطان حسین معاصر میر خواند بوده و نواده او خواند میر مورخ آن را به پایان رسانیده. تنظیم و تدوین نهائی ضمیمه جغرافیائی این تألیف که در چاپهای سنگی شرقی وارد نشده و نسخه خطی آن هم کمتر از دیگر بخشهای این تألیف یافت میشود- نیز کار خواندمیر است.
ص: 152
مؤلف در کتاب اول همه تألیفات تاریخی عربی و فارسی را که به وی معلوم بوده برمیشمرد، بدون اینکه ترتیب تقدم و تأخر تاریخی و یا نظم دیگری را مراعات کند. آیا وی همه کتابهائی را که یاد میکند در دست داشته؟ ... پاسخ این پرسش دشوار است. وی تألیفات بسیاری را، از نوشتههای محمد بن اسحق- نویسنده سیرت پیامبر- گرفته تا آثار مورخان عصر تیموریان، نام میبرد. مؤلف در گفتههای بعدی خویش بهندرت از منابع خود یاد میکند. ولی به کتبی اشاره و استناد مینماید که به دست ما نرسیده است.
کتاب چهارم. (در تاریخ سلالههای ایرانی) و کتاب پنجم (در تاریخ مغولان) از لحاظ ما بیشتر واجد اهمیت است. مؤلف در شرح تاریخ خوارزمشاهیان و قراختائیان و مغولان مسلما از تألیفات جوینی و رشید الدین و وصاف و شرف الدین استفاده کرده. این بخش تألیف وی وثوق و اعتماد ما را به مجموع منقولات وی برنمیانگیزد. مثلا میرخواند به هیچوجه برای تحقیق اختلاف گوئیهائی که در گفتار جوینی در مورد خوارزمشاهیان و قره ختائیان وجود دارد کوششی به عمل نمیآورد- ولی یکی از روایات را برگزیده نقل میکند و دیگر روایاتی را که با روایت منتخب وی تناقض دارد خود- کامانه مسکوت میگذارد. شاید نقص اصلی تحقیق اپرت درباره یوحنای ص: 153
کشیش همانا اعتماد کورکورانه وی به این بخش تألیف میرخواند بوده باشد. میرخواند در شرح تاریخ اخلاف چنگیز خان بیشتر مطالب رشید الدین را تکرار میکند ولی گاه اطلاعات تازهای نیز به دست میدهد. مثلا تاریخ قایدو نواده اوکتای قاآن مؤسس دولت مستقل مغولی آسیای میانه را مفصلتر از منابع دیگر نوشته.
ذکر این نکته هم ضروری است که بخش مربوطه تألیف رشید الدین در نسخههای خطی دچار تحریفهای خاص شده و افتادگیهای فراوان دارد، بهطوری که احیای متن نخستین تقریبا محال است.
از تألیفات مؤلفان ایرانی متأخرتر که به نقل نوشتههای پیشینیان خویش پرداختهاند سخن نمیگوئیم و فقط چند کلمه درباره تاریخ شیوخ بخارا- که مستخرجاتی از آن در متون منضم به این تحقیق آمده- میگوئیم . این کتاب که به نام «کتاب ملازاده» مشهور است به قلم شخصی موسوم به احمد بن محمد ملقب به «معین الفقراء» نوشته شده و نسخ خطی فراوان از آن در دست است و بنابراین توان گفت که در آسیای میانه بسیار مورد توجه بوده. این مؤلف «مزارات» اولیاء و مقدسین مسلمان را که در بخارا مدفون میباشند برمیشمرد و اطلاعات چندی از سرگذشت ایشان به دست میدهد. زمان حیات مؤلف معلوم نیست. از تواریخی که در کتاب آمده
ص: 154
پیداست که مؤلف پیشتر از قرن پانزدهم میلادی، زندگی نمیکرده .
تاریخهای سال و مه که در کتاب آورده دقیق است و این خود نشان میدهد که با دقت و راستکاری فوق العاده از منابع خویش استفاده میکرده.
ص: 155