فصل اول در جغرافیای ماوراء النهر
اشارة
ماوراء النهر (ناحیهای متمدن در حوضه آمودریا و سیردریا) به اصطلاح جغرافیون مسلمان قرون وسطی جزو ترکستان (سرزمین ترکان- یعنی نواحی واقع میان متصرفات مسلمانان و چین که صحرانشینان ترک و مغول آن را مسکون ساخته بودند) نبوده است ولی بخش اعظم این کشور- که هیچ سد و حد طبیعی آن را از حملات صحرانشینان مصون و محفوظ نمیداشته- از لحاظ سیاسی به زیر اطاعت اقوام ترک درآمده بوده. مرز سیاسی میان ایران و توران چندین بار دچار دگرگونی شده بود. گاه همچون عهد هخامنشیان و دوران فرمانروائی تازیان- سراسر ماوراء النهر با آسیای مقدم- از لحاظ سیاسی- واحد یکپارچهای را تشکیل میداده. ولی از آغاز قرن دهم میلادی این ناحیه در زیر فرمان و حکومت اقوام آسیای میانه قرار داشته و در پیمانهای صلحی که میان فرمانروایان ایران و توران بسته میشده در بیشتر موارد آمودریا
ص: 168
(رود آمو- جیحون) مرز میان «مناطق نفوذ»- ایشان اعلام میگشت.
اما از لحاظ نژادی- سرزمین ماوراء النهر که در آغاز توسط آریائیان مسکون بوده نیز دچار ترک زدگی شد و اکنون نهتنها صحرانشینان آن سرزمین بلکه بخش مهمی از مردم مقیم و اسکان یافته آن نیز به زبان ترکی سخن میگویند.
ماوراء النهر از لحاظ حاصلخیزی و کثرت جمعیت کماکان مقام اول را در میان نواحی زیر فرمان ترکان حایز بوده. گذشته از این- فقط درباره این سرزمین اخبار و اطلاعات مشروح تاریخی و «جغرافیائی تاریخی»- در دست داریم. جمله این مراتب ما را برآن میدارد که این جغرافیای مختصر را فقط وقف ماوراء النهر کنیم، بویژه که مطالب مربوط به جغرافیای تاریخی دیگر نواحی ترکستان غربی- یعنی هفت آب و بخشهای شرقی ناحیه سیر دریا (سیحون) را طی چند مقاله مورد بحث و فحص قرار دادهایم . نظر به اهمیتی که آمودریا از لحاظ سرحد رسمی بودن میان ایران و توران دارد گفتار خویش را از کرانههای این رود آغاز میکنیم. و چون به این مرز غالبا از هر دو طرف تخطی میشده ناگزیریم از نواحی واقع در جنوب آمودریا نیز سخن گوئیم زیرا پارهای از نواحی ماوراء النهر بیش از رابطهای که با سمرقند و بخارا داشته با نواحی مذکور دارای مناسبات نزدیک بوده است.
ص: 169
نام باستانی آریائی آمودریا- یعنی کلمه «وخشو» یا «وکشو» ( «Vakhschu «,» Wakschu») در نام رود وخش (سرخاب) محفوظ مانده است و از اینجا چنین نتیجه توان گرفت که این رود در دوران باستان سرچشمه اصلی آمودریا شمرده میشده. جغرافیون دوران اسلامی جریاب را سرچشمه
ص: 170
میدانستند که اکنون پنج نامیده میشود و بخش علیای آن به وخاب موسوم است و از نواحی وخن (وخان) و شغنان (شوغنان) و کران (محتملا- روشن و درواز) عبور میکند. در قرن دهم میلادی ساکنان این نواحی را بتپرستان تشکیل میدادند . گرچه ظاهرا از لحاظ سیاسی مطیع اسلام بودهاند. به گفته ابن خردادبه وخن (وخان) 20000 درهم (طبق یک نسخه خطی دیگر: 10000 درهم) و شوغنان- 40000 (طبق نسخه خطی دیگر:
4000) و کران 4000 درهم خراج میپرداختند. یعقوبی از «خمار بک سلطان شوغنان و بدخشان» یاد میکند. مارکوپولو ساکنان وخان را مسلمان میداند .
در ناحیه وخان از وجود کانهای زر و سیم سخن رفته است. جاده بازرگانی که به تبت یعنی به بخش علیای شط هند- که ساکنان آن از مردم
ص: 171
تبت بودند- منتهی میشده از وخان و شوغنان عبور میکرده. از آن ناحیه مشک وارد میکردند. مارکوپولو از همان نواحی گذشته به کاشغر رسید.
ولی بررویهم این سرزمینها صعب الوصول بوده بالکل به درد زندگی صحرانشینی نمیخوردند و بدینسبب کمتر مورد تطاول مهاجمان بیگانه قرار- گرفتند و تاکنون ساکنان آریائی آن مصون ماندهاند.
ناحیه بعدئی که بر سر راه بازرگانی تبت قرار داشته بدخشان بوده- که گمان میرود بهترین ناحیه واقع در مسیر علیای آمودریا شمرده میشده.
مراتع عالی و درههای وسیع و مزروع و کانهای لعل و سنگ لاجورد و سرانجام آبوهوای بسیار خوب بدخشان معروف بود . این ناحیه فقط از سوی جنوب غربی یعنی از طرف دره آمودریا به روی مهاجمان بیگانه گشوده بوده و فقط در اینجاست که- در ردیف ساکنان آریائی- مردم ترک نیز مشاهده میگردد. بطور کلی توان گفت که بدخشان به ندرت مسخر دیگران گشت و معمولا از خودمختاری سیاسی برخوردار بوده . ظاهرا پایتخت این ناحیه همیشه در محل فیض آباد کنونی قرار داشته. جرم که اندکی به سمت جنوب آن واقع بوده و تاکنون نیز نام خویش را حفظ کرده- در قرن نهم
ص: 172
میلادی اقصی نقطه متصرفات اسلامی بر سر راه تبت بوده است .
ناحیه طخارستان میان بلخ و بدخشان قرار داشته. چنانکه میدانیم این ناحیه به نام طخاران که در شمار هادمان پادشاهی یونانی- باکتریائی [باختری] یاد شدهاند- موسوم گردیده .
در عهد حکمفرمائی اعراب و زمان سامانیان ناحیه طخارستان از کرانه آمودریا تا کرانههای هندوکش ممتد بوده است. در این محل کرانه آمودریا بیشتر ریگزار است و بههیچوجه برای آبیاری مصنوعی مناسب نمیباشد.
بزرگترین نقاط مسکونی همیشه به مسافت زیاد از رودخانه مزبور و نزدیک مخرج جویها و رودکها از کوهستان قرار داشتند و جویها و رودکهای اخیر الذکر بهطرف آمودریا جاری بوده ولی- جز در چند مورد استثنائی- به آن نمیرسیدند. جاده اصلی از بلخ به بدخشان از نقاط زیر میگذشته- خلم (دو روز راه از بلخ)، و روالیز یا ولوالیز (دو روز از خلم) و طایقان
ص: 173
یا طالقان (دو روز از وروالیز یا ولوالیز و هفت روز از پایتخت بدخشان).
شهر قندوز [قندز] که در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی پایتخت دولت مهمی بوده فقط در این اواخر و عصر جدید اعتلا یافت- گرچه در قرن سیزدهم هم از آن یاد شده است. طالقان بزرگترین شهر طخارستان شمرده میشده که تاکنون نیز نام خود را حفظ کرده است (تالخان). این شهر سه بار از بلخ کوچکتر بوده . خلم که در کرانه رودکی به همین نام- و نزدیک مخرج آن رودک از دره تنگی- قرار داشته از لحاظ بازرگانی و نظامی واجد اهمیت بسیار بوده است. خلم کنونی یا «تاش- کورگان»- که فقط در قرن نوزدهم پدید آمده اندکی جنوبیتر از ویرانههای شهر قدیم قرار گرفته. پرآمد و شدترین جادهای که به هندوکش منتهی میشده همیشه از خلم عبور میکرده .
به مسافت دو روز راه از خلم سمنجان که محتملا همان خیبک کنونی است قرار داشته؛ دره رود در اینجا بسیار تنگ میشده و اکنون هم دژی در این نقطه برقرار است که بر اطراف مسلط میباشد. از سمنجان به دو روز به بغلان میرسیدند- بغلان قریهای بود که اکنون نیز به همین نام در ملتقای رودک بغلان و رودک قندز برپاست. بدینقرار این بخش جاده درههای خلم و قندز را به یکدیگر متصل میکرده. در آغاز قرن هشتم میلادی در محلی بین خلم و سمنجان و بغلان عملیات جنگی میان اعراب و بومیان جریان داشته و شرح آن را طبری بالنسبة به تفصیل نوشته است .
ص: 174
از سمنجان پنج روزه- محتملا از طریق بغلان- به اندرآب که در پای قله اصلی هندوکش قرار داشته میرسیدند. اندرآب (یا اندرآبه) در قرن دهم میلادی سومین شهر طخارستان شمرده میشده (پس از طالقان و وروالیز). میدانیم (چنانکه مدارک سکهشناسی نشان میدهند) که در اندرآب در آن زمان سلاله خاصی که تابع سامانیان بوده حکومت میکرده است.
از اندرآب و از راه هندوکش (گردنه خاوک که 13000 پا ارتفاع دارد راحتتر از طرق دیگر است) به دره رود بنجهیر که اکنون پنجهیر نامیده میشود میرسیدند. این دره هزار سال پیش بهسبب وجود کانهای نقره که اکنون نیز موجود است- مشهور بوده. و در بخش شرقی متصرفات اسلامی این کانها پرحاصلترین معادن نقره شمرده میشدند . از شهرهای گریابه و بنجهیر و فروان یا پروان که بر کرانه این رود قرار داشتهاند یاد شده است.
شهر اخیر الذکر اکنون نیز به همان نام خوانده میشود. از پروان جادهای از چریکر و استالف گذشته به سمت دره کابل سرازیر میشود و جاده دیگری به طرف بخش علیای رود گوربند ممتد شده به قریهای که همان نام دارد در بامیان منتهی میگردد . گوربند در پایان قرن هشتم میلادی توسط اعراب مسخر گشت. میان کابل و بامیان کوهها و گردنههائی بلندتر از آنچه بین خلم و بلخ و بامیان است وجود دارد. مع هذا گردنههائی که بر سر راه خلم
ص: 175
قرار داشته در بیشتر موارد مرز سیاسی را تشکیل میدادهاند. و در قرن حاضر هم سرحد میان متصرفات ازبکان و افغانان (پیش از آنکه ازبکان را امیران افغان مطیع سازند) گردنه آق رباط در شمال بامیان بوده.
در قرن دهم بامیان- شهر عمده این ناحیه- (ناحیهای که کابل و غزنه را دربر میگرفته و تحت حکومت شاهزادهای بومی قرار داشته) شمرده میشده. اکنون عادة از بلخ به بامیان از طریق خلم سفر میکنند. ظاهرا جغرافیون عرب جاده دیگری را در نظر داشتند- یعنی راهی که برخلاف مسیر رود بلخ بهطرف بخش علیای آن رود امتداد داشته و از آنجا به سمت مغرب ممتد بوده تا به جادهای که از خلم میآمده متصل شود. در این جاده فقط از شهر مدر- که 6 روز راه از بلخ و 4 روز از بامیان فاصله داشته- یاد شده است. قریهای به این نام اکنون نیز بر جاده خلم و در 106 ورستی [ورست- 06/ 1 کیلومتر] بامیان وجود دارد. اندکی در شمال قریه کنونی- سمت چپ جاده (اگر از طرف شمال برویم) ویرانههای شهر باستانی مدر پیداست.
اصطلاح «طخارستان»- به مفهوم وسیعتری نیز استعمال میشده و همه نواحی دو کرانه آمودریا را که به سوی بلخ کشیده میشده شامل میگشته است . استخری چهار رود را که میان پنج و وخش وجود داشته و بالاتر از
ص: 176
گذر ارهن به یکدیگر میپیوستند نام میبرد. رود آخشو (آقسو؟) که از کنار هلبوک میگذشته از همه به جریاب نزدیکتر بوده- و زان پس بربان و پارغر و اندیجرغ (اندیجاراغ، اندیجارغ).
ظاهرا کلیابدریا را به نام آخشو و بربان (یا برثان- به بعد رجوع شود) و کچی سرخاب را به نام پارغر و تائیرسو را به نام اندیجارغ میخواندند.
در نسخه خطی تومانسکی گفته شده رودی که از کنار منک و هلبک [هلبوک] جاری بوده «چون به پارغر رسد اندر جیحون [آمودریا] افتد». و اکنون در این مکان قریه پارخر برپاست. ناحیه واقع میان پنج و وخش ختل یا ختلان نام داشت . مهمترین بخش این ناحیه همیشه دره باریک ولی حاصلخیز کچی-
ص: 177
سرخاب و شاخه آن کلیابدریا بوده. بر کرانه کچی سرخاب شهر منک- بزرگترین شهر این ناحیه در محل بلجوان کنونی- و هلبوک- تختگاه امیر ختلان در نزدیکی هلبگ اندکی جنوبیتر از کلیاب قرار داشتهاند. ناحیه وخش که جلگه کورگان- توبین را اشغال میکرده از لحاظ سیاسی باختل پیوسته بوده. هلاورد شهر عمده این ناحیه که از لحاظ بزرگی فقط از منک عقب بود بر هلبوک برتری داشت. به یک روز راه بالاتر از هلاورد نیز- برکنار رود وخش شهر لیوکند قرار داشت . از منک تا هلبوک دو روز راه حساب میکردند و دو روز هم از هلبوک تا گذرارهن برآمودریا و از این گذر تا هلاورد نیز دو روز راه بوده. گذشته از اینها نام «گذر بدخشان»- بر رود جریاب به شش روز راه از منک نیز ذکر شده. از گذر بدخشان تا رستاق بیک دو روز راه میشمردند و از آنجا یک روز تا اندیجارغ (این راه از رودی به همین نام میگذشت) و از آنجا یک روز تا پارغر (بعد از گذشتن از رود
ص: 178
پارغر) راه بود. زان پس بعد از عبور از رود برثان (به ماقبل رجوع شود) به هلبوک میرسیدند. به فاصله دو روز راه بالاتر از لیوکند پل سنگئی بر وخش قرار داشت که هنوز هم وجود دارد. از این پل تا منک دو روز راه حساب میکردند. در چهار فرسخی پل- بر سر راه منک شهر تملیات واقع بوده. از آنچه مذکور افتاد میتوان چنین نتیجه گرفت که هلبوک در ساحل چپ کلیابدریا نزدیک ملتقای آن با کچی سرخاب و هلاورد در محل کورگان- توبه ولیوکند در قرب دهکده سنگ- توده و اندیجارغ نزدیک مصب تائیرسو (به گفته مقدسی این شهر نزدیک آمودریا [جیحون] بوده) قرار داشت.
تعیین محل صحیح گذر ارهن و گذر بدخشان دشوارتر است- زیرا (1)- مارکوارت هم همین نظر را اظهار داشته (25.ahr ,S ؟Erans ).
ص: 179
که ما فاصله این نقاط را از شهرهای واقع در جنوب آمودریا [جیحون] نمیدانیم. در کرانه جریاب- فرسخی بالاتر از ارهن شهر کاربنگ وجود داشته.
ص: 180
رود وخش از متصرفات ترکان- قارلیق [قرلقان، خلخ] سرچشمه میگرفته و از نواحی پامیر و راشت و کمد میگذشته . از این خبر باید چنین نتیجه گیریم که در آن زمان لفظ پامیر به «آلای»- نیز اطلاق میشده. راشت در قرن دهم جزء نواحی مسلمانان شمرده میشده و قلمرو آن منطبق با قراتگین [کنونی] بوده . ناحیه کمدراتوماشک با که بطلمیوس یاد کرده و پادشاهی تسزیومیتوKiu -mi -tho ) که در تألیف سیوآن- تسزان آمده- یکی میداند . طبق مندرجات نسخه خطی تومانسکی بخشهای علیای کفرنگن [کفرنغن- کافرنغن؟] در این ناحیه قرار داشته. یکی از سرچشمههای سرخان- یعنی «قرهتاغدریا» به نام کم- موسوم بوده. در این ناحیه قوم کومیجیان (کمیجیان) مسکن داشتند که مقدسی ایشان را در شمار ترکان محسوب میدارد. رود کفرنگنرامید نامیده میشده. هنوز هم یکی
ص: 181
از سرچشمههای رود مزبور این نام (رامیت یا رمیت) را حفظ کرده است.
بین کفرنگن و وخش ناحیه وشگرد و کوادیان (قبادیان) قرار داشته. پایتخت ناحیه وشگرد شهری بوده به همین نام که در قرن نهم جزو متصرفات ختلان و حتی تختگاه امیر بوده است . این شهر تقریبا به عظمت ترمذ بوده. و یک روز راه با پل سنگی وخش فاصله داشته. یعنی در محل فیضآباد کنونی واقع بوده است. در قرن نهم این ناحیه واجد اهمیت عظیمی بوده و در اینجا- به فاصله 4 فرسخ از شهر عمده ناحیه- مرز متصرفات ترکان میگذشته و بدینسبب 700 دژ مستحکم در این محل وجود داشته. به گفته سمعانی در آغاز دوران اسلامی در این ناحیه الفبای خاصی متداول بوده که در کتابها محفوظ مانده است . به احتمال قوی الفبای مزبور از ریشه سانسکریت و مربوط به دوران سلطه کیش بودا در آن سرزمین- بوده است. در قرن دهم شهرت این ناحیه بیشتر به سبب تولید زعفران بوده . بین وشگرد و راشت (یعنی پایتخت این ناحیه) 5- 4 روز راه حساب میکردند و از اینجا پیداست
ص: 182
که پایتخت یا «قلعه»- راشت تقریبا در محل کنونی شهر عمده قرهتگین- یعنی گرم- قرار داشته. بر سر این راه از شهرهای ایلیاق (یک روز راه از وشگرد- محتملا قلعه دشت ) و دربند (یک روز راه آن سوتر محتملا «آب گرم») و گرکن (دو روز راه از قلعه راشت) یاد شده است. در پایان قرن هشتم میلادی اعراب به منظور دفاع از ناحیه در برابر تاختوتاز ترکان حصاری در اینجا بنا کردند .
در ناحیه کوادیان (قبادیان)- گذشته از شهر عمده ناحیه- که به همان نام قبادیان خوانده میشده از شهر نودز (دژنو) و چند شهر دیگر برکرانه رود کفرنگن یاد شده است. تشخیص تلفظ نامهای این نقاط دشوار است . مکان آنها نیز معین نشده. مقدار زیادی رناس از این ناحیه صادر میشده . نزدیک مصب کفرنگن گذر «اوزج»- و یا «ازج»- که اکنون «ایواج»- نامیده میشود و در
ص: 183
قرب مصب و خش گذرگاه مشهور «میله» در سه روزه راه از بلخ و دو فرسخی ترمذ قرار داشته. در قرن سیزدهم میلادی این مکان را پنجاب میخواندند . قبادیان در قرن نهم میلادی جزو ختلان بوده. ولی جغرافیون قرن دهم فقط فاصله آن را از صغانیان (سه روز راه محتملا از طریق گردنه «حضرت باوی») و ترمذ (دو روز راه) ذکر میکنند و از اینجا پیداست که قبادیان به این شهرها بیش از بلاد ختلان مربوط بوده است.
بخش شمالی کفرنگن به درهای که مسیر شاخه بعدی آمودریا یعنی سرخان در آن جاریست (در نسخه خطی تومانسکی و تاریخ تیمور چغانرود نامیده شده) ملحق میشود. ابن رسته رودهای کومرود و نهامرود و خاوررود را که از کوههای بتّم (بتّمان) (درباره این نام به بعد رجوع شود) ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج1 ؛ ص183
ص: 184
و سنام و نهام (دره نهام در کوههای حصار) و خاور جاری است نام میبرد.
در واقع این رودها (که اکنون قرهطاغ- دریا و توپلنگ و سنگردکدریا نامیده میشوند) بخش علیای سرخان را تشکیل میدهند .
در قرون وسطی دره سرخان ناحیه صغانیان یا چغانیان را تشکیل میداده و صاحب این ناحیه در عهد پیش از اسلام لقب چغان- خدات داشته .
بنا به گفته مقدسی در صغانیان 16000 ده وجود داشته. این ناحیه از لحاظ وسعت و ثروت و عظمت بلاد بهپای ختل نمیرسیده. شهر عمده ناحیه که همین نام داشته- در مسافت چهار روز راه یا 24 فرسخی ترمذ و سه روز راه از قبادیان- محتملا در محل کنونی شهر «دنو» (دهنو) که اکنون به سبب اهمیت بازرگانی و سوق الجیشی خود مرکز ناحیه است- قرار داشته.
ص: 185
نام کنونی شهر ( «دهنو»- یعنی «دهتازه»-) در تاریخ تیمور نیز مذکور است . شهر صغانیان دارای کهندز بوده و از لحاظ وسعت از ترمذ بزرگتر ولی از حیث عده جمعیت و ثروت بهپای آن نمیرسیده. در این شهر- بازارهای سرپوشیده زیبا وجود داشته و نان ارزان بوده و گوشت به مقدار زیاد فروخته میشده. میان بازار مسجدی زیبا با ستونهائی از خشت پخته- بدون طاقنما- برپا بوده. حتی در قرن دوازدهم میلادی هم مسجد صغانیان مشهور بوده است. به هر خانهای آب جاری برده شده بوده. و اطراف شهر بهسبب وفور آب از گیاهان و رستنیهای فراوان پوشیده بوده. زمستان در اینجا به صید پرندگان میپرداختند. علف چندان بلند میروئیده که اسب در میان آن پیدا نبوده. ساکنان شهر در دینداری و مهماننوازی ممتاز بودند ولی شمار علماء اندک بود و فقیهان بههیچوجه وجود نداشتند. در بخش جنوبی دره- بین ترمذ و صغانیان از چند شهر نام برده شده که پیش از همه صرمنگان یا چرمنگان به فاصله یک روز راه یا 6 فرسخ از ترمذ قرار داشته.
ص: 186
شاید ویرانههائی که در ده ورستی [ورست 06/ 1 کیلومتر] جنوب دهکده جار- کورگان وجود دارد و برجی از آجر پخته به ارتفاع قریب 40 آرشین [آرشین- 71/ 0 متر] و قطر قریب 2 ساژن (ساژن 13/ 2 متر) در آن دیده میشود- بقایای همین شهر باشد . صرمنگان و شهر دیگری به نام هاشمگرد (شهر اخیر الذکر یک منزل با ترمذ مسافت داشته و بر سر راه در آهنین بوده) جزو ناحیه علی حدهای بودند که پایتخت آن ترمذ بوده و در عهد پیش از اسلام در تحت حکم دهقان یا شاه جداگانهای قرار داشته و در زمان سامانیان حکومت آن با امیر صغانیان بوده (لااقل گاه چنین بوده) . سمعانی و یاقوت از دهکده بوغ که در 6 فرسخی ترمذ بوده یاد میکنند. به فاصله یک منزل
ص: 187
راه یا شش فرسخ از صرمنگان روستای پرجمعیت و ثروتمند و صنعتی دارزنگی قرار داشته که همه ساکنان آن نساجان بودند. مسجد جامع وسط بازار قرار داشته. و رود دیگری- غیر از سرخان- از کنار شهر میگذشته . ظاهرا مقصود گودالبند خان و یا کوک- جار (در شش فرسخی غرب قوم کورگان) که اکنون فقط در موسم بهار پر از آب میشود در نظر بوده. هنوز هم پل بسیار قدیمی ولی محکمی، از خشت پخته در این نقطه برپاست بین دارزنگی و صغانیان (در فاصله 7 فرسخی اولی و 5 فرسخی دومی) دهکده برنگی برپا بوده . در صغانیان از چند دهکده دیگر نیز یاد شده است مانند باسند- دهی بزرگ به فاصله دو روز راه از صغانیان (به گفته مقدسی یک روز راه) که باغهای بسیار داشته، زینور- به فاصله یک روز راه از صغانیان (به گفته
ص: 188
مقدسی سه روز)، بوراب [پرآب؟] (در یک منزلی یا 4 فرسخی صغانیان)- سنگ گردک به فاصله یک روز راه از پایتخت- محتملا نزدیک مصب سنگ گردک، ریگ دشت (6 فرسخ از پایتخت)، کمغنان [کمکانان] (دو فرسخی پایتخت) و چند نام دیگر که تشخیص تلفظ آنها محال است.
اما درباره جاده بین صغانیان و وشگرد یعنی میان دهنو و فیضآباد آثار جغرافیون عرب حاوی توصیفات و مطالب ضدونقیضی میباشد .
در قرون وسطی در جلگهای که درههای سرخان و کفرنگن را مرتبط میسازد- نواحی اخرون یا خرون و شومان (در تألیف سیوآنتسزان خولومو و سومان یاشومان منقول است) قرار داشته و شومان در مشرق خرون بوده . در آغاز قرن هشتم هر دو ناحیه یاد شده تحت حکومت یک پادشاه بوده و ظاهرا بعدها جزو قلمرو صغانیان گشتند . ناحیه کفتان که نامش در
ص: 189
داستان لشکرکشیهای قتیبه آمده محتملا در بخش جنوبی دره سرخان یا اندکی در مغرب آن دره- در بیکنشین کنونی شیرآباد قرار داشته .
نزدیک مصب سرخان قلعه نیرومند ترمذ برپا بوده. درباره این قلعه در تألیفات جغرافیون عرب اطلاعات بالنسبة مفصلی وجود دارد. من این اطلاعات را در جای دیگر به صورت تبصرهها و حواشی به مقاله آقای پاسلاوسکی ذکر کردهام. وصف مشروح بقایای آن شهر را مرهون وی میباشیم. ویرانیهائی که آقای پاسلاوسکی وصف کرده بیشک باقیمانده ترمذ قرون وسطی میباشد
ص: 190
گرچه ظاهرا این تشخیص با گفته ابن حوقل - دایر براینکه گویا رود (سرخان) پائین دست شهر وارد آمودریا میشده- تناقض دارد. جزیرهای که عثمان- بن مسعود سردار عرب به هنگام محاصره ترمذ در 85 هجری 15000 نفر را در آن جای داد و زان پس به نام وی «جزیره عثمان» نامیده شد - بدون تردید- همان «آرال- پیغمبر»- است.
بیهقی و شرف الدین علی یزدی نیز از جزیرهای که در مقابل ترمذ است سخن میگویند . از گفتههای جغرافیون عرب چنین برمیآید که شهر قدیم که به دست چنگیز خان منهدم شده درست بر کرانه رود قرار داشته. در این محل قدیمیترین ویرانهها باقی است- و حال آنکه ویرانههای دورتر از کرانه رود بقایای شهر تازهای است که پس از چنگیز خان ساخته شده بوده و حتی در زمان ازبکان نیز وجود داشته. در تاریخ تیمور گذشته از ترمذی که در آن زمان وجود داشته از «ترمذ قدیم» نیز یاد شده است . در میان
ص: 191
خرابههای شهر قدیم مرقد مقدس حکیم ابو عبد اللّه محمد بن علی ترمذی .
متوفی به سال 255 هجری نیز وجود دارد. این آرامگاه بنا به گفته آقای پاسلاوسکی از مرمر سفید و به قول استاد موشکتوف از ماده آهکی شبه مرمر ساخته شده.
آقای پاسلاوسکی این بنا را «از لحاظ کیفیت کار و مصالح»- تا حدی بهترین بقایای دوران قدیم که در آن ناحیه مشاهده کرده- میشمارد. این گورخانه بلاتردید توسط معاصران آن مرد مقدس برپا نگشته و حتی پیش از قرن چهاردهم نیز بنا نشده است و نوشته عربی به خط نسخ مخصوص آن
ص: 192
زمان مبین این نکته است. نام مرقد مزبور در تاریخ تیمور نیز مذکور است .
وجود جزیرهای بزرگ که ساختمان جسر (پل شناور) را تسهیل میکرده و نزدیکی با بلخ (فقط دو منزل راه) که مرکز کشور بوده- ترمذ را پس از آمل (چارجوی) تا حدی به مقام مهمترین گذر آمودریا رسانده بوده. غالبا بر سر تصرف ترمذ میان فرمانروایان ماوراء النهر و افغانستان جنگ درمیگرفته.
بنا به گفته استاد موشکتوف در میان ویرانههای قلعه کهنه غالبا «سکههائی که بیشتر آنها یونانی است»- یافت میشود. اگر چنین باشد- این شهر دیربازی پیش از فرمانفرمائی عرب واجد اهمیت بوده است.
در نیمه راه ترمذ و بلخ از دهکده سیاهگرد که اکنون نیز وجود دارد یاد شده. ویرانههای سیاهگرد کهنه در 15 ورستی (ورست 06/ 1 کیلومتر) دهکده کنونی قرار دارد . شهر بلخ را باستانیترین شهر بزرگ حوضه آمودریا توان شمرد. نویسندگان مسلمان به حق آن را «ام البلاد»- میخوانند. در اینجا پایتخت دولت نیمه اساطیری باکتریا (باختر، بلخ) که بعدها به صورت ساتراپنشین باختری (باکتریائی) هخامنشیان درآمد و در زمان داریوش مرغیانا هم (ناحیه مرو) جزو آن بوده برپا بوده است.
بلخ پس از اسکندر مقدونی مرکز دولت «یونانی- باختری»- (باکتریائی) بوده است.
ص: 193
اخبار مربوط به دولت اخیر الذکر آنقدر روشن نیست که بتوانیم دقیقا مرزهای قلمرو آن را معین کنیم. ولی به هرتقدیر از اخبار جغرافیون کلاسیک چنین برمیآید که چند زمانی تقریبا همه سرزمینهای متمدن و بافرهنگ شمال آمودریا [جیحون] جزء آن بوده .
اهمیت بلخ بهسبب مرکزیت آن بوده است (یعنی به فاصله واحدی از مرزهای غربی و شرقی و شمالی و جنوبی بخش شرقی متمدن و بافرهنگ ایران قرار داشته) و حتی یعقوبی نیز به این نکته اشاره کرده. بر اثر این وضع- زمانی که هنوز سراسر آسیای میانه آریائی تحت حکومت یک شاه یا امیر قرار داشت بلخ پایتخت کشور بوده و حال آنکه مرو براثر تسلط اقوام آسیای میانه بر نواحی شمالی آمودریا ارتقاء یافت، یعنی در زمانی که موضوع دفاع از خط جیحون (آمودریا) برای فرمان فرمایان کشور (مثل زمان ساسانیان) در درجه اول اهمیت قرار داشته و یا کوشش برای تحکیم مبانی قدرت در ماوراء النهر (مثل زمان اعراب و سلجوقیان) مهمتر از مسائل دیگر بوده. بنا به اخبار مؤلفان اسلامی بلخ در زمان ساسانیان اقامتگاه یکی از چهار مرزبانان خراسان بوده .
در آغاز قرن هشتم میلادی فرمان فرمای محلی لقب عالیتری داشته و اسپهبد نامیده میشده ولی گمان میرود که حکومت ساسانیان در اینجا
ص: 194
واجد اهمیتی نبوده و لااقل این نکته برای قرن هفتم میلادی صادق است.
گفتههای سیوآننتسزان درباره صومعههای بودائی در بلخ و نواحی تابعه آن، در هر دو کرانه آمودریا، مبین گفته بالاست .
معبد «نوبهار»- بودائیان که در میان مسلمانان بسیار مشهور بوده است و ابن الفقیه مشروحا آن را وصف کرده در اطراف بلخ قرار داشت . بنا به گفته ابن الفقیه معبد مزبور از آن بتپرستانی بوده که با امپراطوران چین و کابل شاه (صاحب کابل) همکیش بودند. زائران بسیار به این معبد میآمدند و در برابر بزرگترین بت زانو زده مراتب تعظیم بهجای میآوردند. تصدی امور نوبهار به عهده خاندان برمکیان بوده که املاک غیر منقولی به درازای 8 و پهنای 4 فرسخ داشتند. بلخ و نوبهار را اعراب در زمان عثمان خلیفه و به روایت دیگر در عهد معاویه منهدم و ویران ساختند . اعراب بهجای بروقان در دو فرسخی بلخ- شهر تازهای احداث کردند. و فقط در سال 107 هجری والی اسد بن عبد اللّه شهر را در مکان پیشین آن تجدیدبنا نمود و انجام این مهم را به همان خاندان برمکیان پیش گفته محول کرد .
ص: 195
در قرن سوم هجری (بنا به گفته مؤلف «تاریخ بلخ» از اول تابستان 234 هجری) داود بن عباس- نواده هاشم بن ماخیچور (این شخص ممکن است همان هاشم بن بانیجور پیش گفته باشد) ، بانی دهکده و دژ نوسار [نوشار؟ معجم یاقوت 5/ 310] در حومه بلخ و چند بنای دیگر در خود شهر- حکومت میکرده. این ابنیه در 256 هجری به دست یعقوب مؤسس سلسله صفاریان ویران شد. داود پس از رفتن یعقوب به قلعه ویران خویش بازگشت ولی بعد از 17 روز درگذشت . در زمان طاهریان و سامانیان بلخ در ردیف مرو و هرات یکی از بلاد معظمه خراسان و به گفته مقدسی از لحاظ وسعت با بخارا برابری میکرده.
زمانی در حومه بلخ نیز مانند حومه بخارا و سمرقند حصاری کشیده شده بوده به درازای 12 فرسخ که 12 دروازه داشته و شهر و روستاهای مجاور آن را در میان گرفته بوده. در قرن دوم هجری این حصار دیگر وجود نداشت. بلخ نیز مانند همه شهرهای بزرگ به شهر اصلی (به اصطلاح عربها
ص: 196
«مدینه» و ایرانیان «شهرستان») و حومه یا ربض (اصطلاح فارسی «بیرون» در آثار مورخان و جغرافیون دیده نشده) تقسیم میشده. به گفته یعقوبی تعداد دروازههای ربض بلخ چهار و به قول جغرافیون قرن دهم میلادی (قرن سوم هجری) هفت بوده. محتملا عدد نخستین را باید به شهرستان مربوط بدانیم نه ربض. در شهرهای بزرگ دیگر نیز شهرستان چهار دروازه دیده شده و محتملا بنای اینگونه ساختمانها در تحت تأثیر معماری بلاد ایرانی زمان ساسانیان بوده .
به گفته یعقوبی فاصله میان حصار ربض و حصار شهرستان یک فرسخ بوده است. طول و عرض شهرستان نیز یک فرسخ (سه میل) و به قول استخری فقط نیم فرسخ بوده. دیوارها و همه بناها گلین بوده. در وسط شهرستان مسجد جامع قرار داشته و مورخ بلخ بنای آن را مربوط به سال 124 هجری میداند . بازارها در پیرامون مسجد جامع قرار داشته.
مقدسی آبادانی شهر را تحسین میکند و بلخ و اطراف بر اثر این عمران و شکفتگی قادر بودند مبلغ هنگفتی به خزانه دولت کارسازی دارند.
بلخ در زمان چنگیز خان پس از قیام ساکنان شهر منهدم شد و در نیمه
ص: 197
اول قرن هشتم هجری- به هنگام سفر ابن بطوطه ویران بوده. اندکی پس از آن تاریخ تجدید بنا شد ولی دیگر به پایه اهمیت نخستین نرسید.
ویرانههای باقیمانده شهر کهن وسعت 25 ورست (هر ورست 06/ 1 کیلومتر) را فرو گرفته و هیچگونه تحقیق عمیقی در آن به عمل نیامده. ظاهرا همه ویرانههائی که در سطح زمین دیده میشود- چنانکه انتظار میرفته- مربوط به دوران اسلامی میباشد . شهر عمده کنونی ناحیه مزبور مزار شریف است که در 22 ورستی مشرق بلخ قرار گرفته و در نزدیکی آرامگاه موهوم علی (ع) خلیفه که در قرن دوازدهم نزدیک دهکده خیر کشف شده- پدید آمده است.
طبق افسانهای که غرناطی جهانگرد نقل میکند- والی ناحیه و لشکریان او و علماء به چشم خویش جسد خلیفه را که متلاشی نشده بوده دیده بودند. و علی الرسم اصالت آن گور به وسیله معجزاتی چند ثابت شد و ظاهرا در آن زمان نیاز مبرم به ظهور آن معجزات وجود داشته- زیرا مقارن همان اوقات از کشف جسد متلاشی نشده ابراهیم و اسحق و یعقوب نبی نیز سخن رفته (در زمان ابن بطوطه قبر حزقیال نبی را نشان میدادند). بر قبر علی
ص: 198
(ع) بنای زیبائی برپا کردند و بیدرنگ زیارتگاه شد. بدیهی است که مزار کنونی مدتها بعد- بعد از آنکه چنگیز خان مزار کهنه را خراب کرد، ساخته شده است .
جادهای که بلخ را به یکی دیگر از تکیهگاههای اعراب در خراسان- یعنی مرو- مربوط میساخته نیز مانند جاده بلخ به بدخشان- دور میزده و در امتداد دامنه کوهها میگذشته. و چون شخص به رود مرغاب میرسیده به طرف شمال غرب برمیگشته و تا مرو در امتداد ساحل رود راه میپیموده.
میان بلخ و مرو الرود (اکنون مروچک و شاید به ظن قویتر بالا مرغاب) از شهرهای شاپورکان (یا اشپورکان) و فاریاب و طالقان یاد شده است. از میان آنها فقط شاپورکان تاکنون نام خود را حفظ کرده . فاصله همه این شهرها با یکدیگر سه روز راه بوده. شاپورکان و فاریاب جزو ناحیه گوزگان یا گوزگانان بوده است. در این ناحیه در قرنهای نهم و دهم سلاله فریغونیان- که محمود غزنوی نابودشان کرد- حکومت میکرده. به گفته استخری شهر
ص: 199
انبار به فاصله یک منزل در جنوب شاپورکان پایتخت ناحیه بوده ولی به قول مقدسی یهودیه تختگاه شمرده میشده. برای رفتن از انبار به یهودیه میبایست دو روز راه در جاده فاریاب پیموده شود و یک روز هم تا یهودیه صرف گردد.
از شاپورکان تا یهودیه سه روز راه و از آنجا تا کندرم یک روز راه بوده.
به گفته مقدسی از یهودیه تا فاریاب دو روزه و تا شاپورکان نیز دو روزه و از یهودیه تا انبار یک روزه میرفتند. و بدین قرار محتملا این شهر هم در جنوب شاهراه قرار داشته . جاده علیحدهای از مرو به یهودیه ممتد بوده که راه بلخ را در نزدیکی قلعه احنف بن قیس در نقطهای بر کرانه مرغاب به فاصله یک روز راه از مرو الرود- قطع میکرده.
جغرافیون عرب فاصله این شهرها را تا شهر بعدی که (کالف) نام داشته و بر آمودریا بوده ذکر نمیکنند. فقط گفته شده که از ترمذ تا (کالف) دو روز راه است .
تنها سمعانی مورخ قرن ششم هجری فاصله بین بلخ و (کالف) را هم
ص: 200
معین میکند (18 فرسخ). در قرن دهم کالف بر دو کرانه رود بسط یافته بوده و بدینسبب در میان همه شهرهای سراسر کرانههای جیحون (آمودریا) ممتاز بوده است. بخش عمده شهر و مسجد آنکه در رباط ذو القرنین برپا بوده برکرانه چپ رود قرار داشته.
در مقابل این رباط- برکرانه راست- رباط ذو الکفل قرار داشته.
جاده بخارا- مانند این ایام- از طریق دره کشکه دریا به کالف امتداد یافته بوده و روابط دره کشکه دریا با حوضه زرافشان بیشتر از مناسبات آن با سواحل آمودریا بوده.
بر کرانه آمو- پائینتر از کالف شهرهای زم و اخسیسک- اولی بر کرانه چپ و دومی برکرانه راست رود- به فاصله پنج روز راه از ترمذ و چهار روز از آمل (چارجوی) قرار داشته، یعنی- ظاهرا- در محل کنونی قلعه کرکی (کرکوه) برپا بوده. زم و اخسیسک یک واحد اداری را تشکیل میدادند.
به گفته مقدسی منبر امام یعنی مسجد جامع زم در وسط بازارهای سرپوشیده واقع بوده. به قول استخری زم شهری کوچک ولی بنابه گفته مقدسی مهم بوده. در اطراف شهر شتران و گوسفندان فراوان به چرا مشغول بودند .
ص: 201
مقدسی در شمار گذرهای آمودریا از زم و اخسیسک نام نمیبرد. و گذر کرکی را کرکوه مینامد. روبهروی کرکوه- بر کرانه راست رود گذر بنکر (یابیکر) قرار داشته.
مقدسی جاده را از ناحیه گوزگان یعنی از فاریاب و طریق اندخود (اکنون اندخوی) به کرکوه میرساند. از اندخود تا کرکوه سه روز راه حساب میکردند .
به گفته استخری نام اندخود یا انخود مربوط به تمام یک رستاق بوده که مرکز آن شهر کوچک اشتروج شمرده میشده است . ظاهرا بعدها اندخود اهمیت بسیار کسب کرد. به گفته سیاحان اکنون در نزدیکی اندخوی- که دهکده محقری بیش نیست- ویرانههای شهر وسیع کهنه به چشم میخورد .
از زم به آن سو در ساحل چپ رود- استفاده از آب آمو به منظور شرب مصنوعی کشتکارها آغاز میشده . از آمل (چارجوی) حاشیه متصل و بلاانقطاع مزروع- بر ساحل رود- شروع میگشته. آمل در یک فرسخی
ص: 202
کرانه رود قرار داشته و از حیث وسعت تقریبا با زم برابر بوده. ولی این شهر کوچک از آنکه بر شاهراه خراسان به ماوراء النهر قرار داشته چنان اهمیتی پیدا کرد که سراسر رود به نام آن خوانده شد . در ساحل راست رود و به فاصله یک فرسخ از آن فربر یا فرب قرار داشته. این شهر مسجد جامع بزرگی داشته که تمام آن را «از خشت پخته کرده بودند- چنانکه در وی هیچ چوب نیست». و «در وی امیری بوده» که آنچنان بالاستقلال حکومت میکرده که «وی را بههیچ حادثه به بخارا نبایستی آمدن». و روایتی نیز درباره قاضی محل رواج داشته «که با بیداد شداد حکمها راندی» . در تألیف قدامه از فربر به نام «قریه علی» یاد شده و به گفته یاقوت به نام «رباط طاهر بن علی»
ص: 203
نیز موسوم بوده.
مقدسی چند گذرگاه را میان کرکوه و شاهراه خراسان برمیشمرده.
از آن جمله میتوان نویده را نام برد که شهرکی بوده بر کرانه راست و مسجد جامع داشته و گذرگاه سمرقندیان از رود بوده و دیگر قریه عربی بر مادوی .
نزدیک فرب قریه بتک که در تألیف نرشخی نیز نام آن مذکور و اکنون هم برپاست- قرار داشته .
شاهراه خراسان به ماوراء النهر مانند این ایام- از آمل (چارجوی) و فرب میگذشته- زیرا رود زرافشان نه تنها در قرن دهم بلکه در عهد اسکندر مقدونی نیز در این محل به آمودریا نزدیک میشده و پیش از آنکه به رود مزبور برسد در ریگها فرو میرفته. ناحیه زرافشان همیشه حاصلخیزترین و پرجمعیتترین بخش ماوراء النهر بوده و اکنون ما به وصف آن میپردازیم.
در تألیفات تاریخی نام زرافشان مشهود نیفتاده. توماشک از روی املای چینی این کلمه که «نا- می» بوده به این نتیجه رسیده است که نام باستانی
ص: 204
و آریائی این رود «نامیک»- . بوده به گفته اعراب این رود از کوههای بتم و یا بتمان جاری بوده . این کلمه به سرزمین کوهستانی که میان بخشهای علیای آمودریا و سیردریا قرار داشته اطلاق میشده و به بتمان (بتم) نخستین [اندرونی] و میانه و بیرونی (ظاهرا حصار و زرافشان و جبال ترکستان) تقسیم میشده. زرافشان از بتم میانه از محل برغر- نزدیک مرز صغانیان جاری بوده.
در این نقطه برکه جن واقع بوده که به دریاچهای شباهت داشته و گرداگرد آن دهکدههائی قرار داشته . از سرچشمههای رود تا سمرقند از 20 تا 30 فرسخ مسافت حساب میکردند . ظاهرا فن دریا و یا حتی یکی از شاخههای
ص: 205
کم اهمیتتر سمت چپ را سرچشمه عمده آن میشمردند.
در قریه برغر رودکی که از ناحیه مسحی به اسروشنه جاری بوده به این رود میپیوسته (در تألیف بابر - رود مسیح یا مسچ- که اکنون متچ نامیده میشود و سرچشمه اصلی زرافشان است). اندکی پائینتر شهر- بنجیکت یعنی پنجیکت قرار داشته. به گفته جغرافیون مسافت بین این شهر و سمرقند 9 فرسخ و به قول سمعانی و یاقوت فقط 6 فرسخ بوده. تشخیص نخستین درستتر است .
اندکی پائینتر در محل موسوم به «ورغسر»- (معنی تحت اللفظی آن «سربند» یا سرسد) چهار فرسخی سمرقند سدی احداث شده بوده و رود به چند شاخه منشعب میگردیده. طویلترین شاخه در آن برش بود که از کنار
ص: 206
سمرقند میگذشته و محتملا همان نهر درغم کنونی است. و از آن جویهای شهر متفرع میشده . در جنوب آن نهرهای بارمش (قریب یک روز راه) و بشمین (کوتاهتر از همه) قرار داشت. ساکنان ورغسر میبایست مراقب عمارت سد باشند و در عوض از خراج معاف بودند. ورغسر با رباط خوجه جدید قابل تطبیق است. بعدها سه نهر مزبور «درغم»- و «عباس»- و «قره اناس»- (اکنون درغم- و «ینگی آریق»- و «قازان آریق») نامیده شدند .
روبهروی ورغسر در محل غوبار سه جوی به نام بوزماجن و سناواب و اشتخن که رستاقهای شمال سمرقند را مشروب میساختند جاری بودند.
در شاخههای بزرگتر رود یعنی برش و بارمش کشتیرانی میشده . ولی محتملا فقط وسائطی که در عمق کم حرکت میکردند بهکار میرفته زیرا به گفته مقدسی، در آن زمان نیز مانند این ایام کشتیرانی واقعی تنها در رودهای آمودریا و سیردریا (جیحون و سیحون) مقدور بوده . بلاتردید این شیوه و دستگاه آبیاری بر روی هم قبل از اسلام نیز وجود داشته و این خود از تشبثی که امیر اسد بن عبد اللّه (در 117 و یا 118 هجری) به عمل آورده کوشیده بود تا به وسیله احداث سدی در ورغسر سمرقندیان را از آب محروم کند، پیداست . با این حال از مندرجات تألیف استخری چنین برمیآید
ص: 207
که جویهای جنوب سمرقند چندان طویل نبودهاند و جوی مناس، که به گفته آراندارنکو «مقدار فراوانی آب به آن سوی قرشی منتقل میکرده»- در آن زمان وجود نداشته.
سمرقند از لحاظ وسعت و عده نفوس همیشه نخستین شهر ماوراء النهر شمرده میشده - و حتی در قرونی که (مثلا زمان سامانیان) بخارا پایتخت دولت بوده نیز مقام اول را داشته. و سبب اهمیت سمرقند- پیش از همه چیز- موقع جغرافیائی آن بوده که در ملتقای راههای عمده بازرگانی که از هند (از طریق بلخ) و ایران، (از طریق مرو) و متصرفات ترکان ممتد بوده- قرار داشته است. حاصلخیزی خارق العاده اطراف شهر هم گرد آمدن عده کثیری نفوس را در یک نقطه مقدور و میسور ساخته بوده.
ص: 208
سمرقند در عهد باستان چنان وسعتی را که در زمان سامانیان حایز گشته بود نداشته. به گفته کورتسی محیط حصار خارجی شهر 70 استاد (قریب 15 ورست) و به قول سیو آن تسزان حتی فقط 20 لی (قریب 7 ورست) بوده.
نسفی چند روایت و افسانه محلی را درباره منشأ شهر نقل میکند . به گفته وی سمرقند به هنگام هجوم قتیبه (یعنی در قرن اول هجری) 2250 سال عمر داشته ولی فقط نام 13 تن از پادشاهانی که یکی بعد از دیگری بر شهر حکومت کرده بودند معلوم بوده. محتملا مؤلف در این مورد دودمانی را که در زمان آن فتح شهر به دست تازیان صورت گرفته- در نظر داشته است. افسانهای وجود دارد که بانی شهر و یا لااقل بخشی از آن- اسکندر مقدونی بوده است .
قدیمیترین وصفی که درباره سمرقند عهد اسلامی در دست داریم از آن ابن الفقیه است بنا به گفته وی سمرقند و حومه آن نیز مانند بلخ و بخارا با حصاری به طول 12 فرسخ که دوازده دروازه داشته محصور بوده است.
دروازهها چوبی و دو دره بوده. پشت هر دروازه، دروازه دو دره دیگری بوده و در فاصله میان دو دروازه- دروازهبانان مسکن داشتند. متن عربی
ص: 209
چنانکه باید روشن نیست (ما تعبیر دخویه را پذیرفتیم) ولی ظاهرا به وجود دو ردیف حصار اشاره میکند. حومه (محتملا شهر با حومه) وسعتی به مساحت 6000 جریب را اشغال میکرده، خود شهر- 5000 جریب و شهر درونی یا شهرستان 2500 جریب. در درون شهرستان مسجد جامع و کهندژ و کاخ پادشاه قرار داشته. کهندژ دارای دو دروازه آهنی بوده.
بدینطریق در سمرقند کهندژ- برخلاف بخارا- (مانند پارهای از شهرهای دیگر و مثلا پایتخت اسروشنه) جزو شهرستان بوده.
ص: 210
مورخان درباره نقشه سمرقند و دگرگونی تدریجی آن اطلاعات بسیار قلیلی به دست میدهند. طبری بنای حصارهای شهر را به ابو مسلم نسبت میدهد. به گفته مورخ مزبور رافع ابن لیث را چون هرثمه سردار لشکر محاصره کرد و حصار بیرونی را اشغال نمود وی به بخش درونی شهر پناه برد (سال 194 هجری.) و سالی دیگر در آنجا پایداری نمود.
به گفته یعقوبی سمرقند درون حصاری عظیم محصور بوده که آن حصار به تدریج ویران شده بوده و به فرمان هرون الرشید بنای آن تجدید گردیده.
نسفی ابو نعمان را بانی حصار شهر میخواند. محتملا وی یکی از شاهان نیمه اساطیری یمن بوده که مؤلفان افسانههای تاریخی به سمرقند منتسب و منتقل کردهاند و فقط بهسبب اینکه یکی از ایشان شمره نام داشته [این تقارن کلمات] باعث این انتقال گردیده.
به گفته نسفی، ابو مسلم در سال 135 هجری. دروازهها و کنگرهها و برجهای نگهبانی را ساخته. طول سراسر حصار 2/ 1 7 فرسخ بوده. ابو مسلم آن را به 360 بخش تقسیم کرد و در هر 200 گزیک برج وجود داشته. و از آنجائی که نسفی هر فرسخ را برابر 12000 گز میداند، با این حساب جمع تعداد برجها 450 بوده. ارتفاع حصار 4 گز بوده است. جغرافیون قرن
ص: 211
دهم بیشتر- به وصف شهرستان- که مانند دیگر بلاد- چهار دروازه به شرح زیر داشته پرداختهاند: در سمت مشرق بر نقطه مرتفعی دروازه چین قرار داشته که از آن پلههای بسیار به زرافشان میخورده، دیگر در مغرب دروازه نوبهار یا دروازه آهنین، و دیگر در شمال دروازه بخارا یا دروازه اسروشنه و دیگر در جنوب دروازه کش و یا دروازه بزرگ.
ظاهرا حصار شهرستان پیش از دوران اسلامی ساخته شده بوده و برای بنای آن خاک زیاد به کار رفته بوده، بطوری که خندق عظیمی ایجاد شده بوده.
برای اینکه از طریق خندق مزبور آب را به شهر آورند سدی سنگی در محل «مسکران» (الصفارون) بنا کردند. آب در محلی موسوم به «رأس الطاق» در دروازه کش وارد شهرستان میشده، در رأس الطاق بازارهای عمده شهر و بیشتر مردم متمرکز بودهاند. حتی در قرن ششم هجری محل مجاور دروازه کش یکی از کویهای مشهور و برجسته سمرقند شمرده میشده . اریق (جوی) در دوران پیش از اسلام حفر شده بوده و از فراز خندق حصار می- گذشته، سراسر کنار جوی (اریق) با سرب- پوشیده شده بوده. درآمد اراضی کنارههای اریق به نگهداری و ترمیم آن اختصاص داشت. کارهای مربوط به تعمیر و ترمیم سد به عهده آتشپرستان سمرقند بوده که به رسم بیغار انجام میدادند و در عوض از مالیات سرانه معاف بودند.
بدیهی است که تشخیص دقیق محل شهرستان سمرقند در قرون وسطی،
ص: 212
از روی مطالب پیش گفته، بسیار دشوار است ولی اکنون کاملا معلوم شده که شهرستان همان ویرانهایایست که در حال حاضر افراسیاب نام دارد و در شمال شهر کنونی واقع است .
بیرون شهرستان نقطه مرتفعی وجود داشت موسوم به کوهک (اکنون «چوپان- آتا» نامیده میشود) که به قول استخری نیم میل درازا داشته و تا حصار شهر امتداد مییافته. از «کوهک» مزبور برای ساختمانهای شهری سنگ و برای ساختن ظروف و دیگر اشیاء خاک برمیداشتند. از دروازه چین جاده بهطرف رود سرازیر میشده و ظاهرا از پلی که در آن زمان وجود داشته و به گفته ابن حوقل پلجرد نامیده میشده، عبور میکرده. بقایای پلی که بعدها ساخته شده بوده هنوز هم دیده میشود (ولی تا حدی دور از افراسیاب).
برحسب روایاتی که در میان خلق شایع است این پل نیز مانند دیگر ابنیه آن سرزمین توسط تیمور و یا عبد اللّه بخاری ساخته شده ولی در حقیقت شیبانی خان در آغاز قرن دهم هجری آن را بنا کرده . عمق رود در زیر پل با دو قامت برابر بوده (مقیاسی که برابر با قامت انسانی بوده). هنگام ذوبان برف کوهها، گاه آب بالاتر از پل صعود میکرده و ساکنان سمرقند قادر به جلوگیری از طغیان رود نبودند. عتبی مورخ از یک پل کوچکتری یاد میکند . از
ص: 213
سخنان سمعانی چنین برمیآید که پل باکوی غاتفری که «در خود شهر بوده» مجاور بوده است - و شهر در قرن ششم هجری. به تقریب با حدود سمرقند کنونی مطابقت داشته.
دروازه نوبهار در سمت مغرب افراسیاب قرار داشته و قبرستان کنونی سنگرسان نزدیک دروازه مزبور بوده . بطوری که از وضع ویرانهها مشهود است کهندز در قسمت شمالی افراسیاب برپا بوده. «کهندز» ی که حافظابرو ذکر میکند و توسط چنگیز خان ویران شده بوده نه تنها کهندز قرن دهم میلادی، (چهارم هجری.) بلکه سراسر سطح افراسیاب را شامل میگردیده (در زیر به گفته جوینی درباره فتوحات مغول رجوع شود). دروازه بخارا در سمت شمال و دروازه کش در سمت جنوب افراسیاب قرار داشته.
کوی پرجمعیت رأس الطاق (به قول جغرافیون قرن چهارم هجری) و یا دروازه کش (در تألیف سمعانی) در حدود شهر کنونی و بخش شمالی آن قرار داشته. اینکه محل مجاور دروازه کش، حتی پیش از اسلام هم، جزو شهر بوده با گفته استخری تأیید میشود، وی از صفحهای که خطی نامفهوم بر آن نوشته شده بوده، و برآن دروازه دیده بوده سخن میگوید.
ص: 214
مردم میگفتند که این نوشته به زبان حمیری است و مضمون آن از نسلی به نسلی و سینه به سینه منتقل میشده و فاصله بین صنعا پایتخت یمن و سمرقند و همچنین مسافت میان پارهای نقاط دیگر در آن مشخص و معین گشته بوده . این توجیه و تعبیر کتیبه مزبور ظاهرا با افسانههای عجیب و غریب پیش گفته درباره لشکرکشیهای شاهان یمن به سمرقند- ارتباط دارد.
ولی به هر تقدیر این حقیقت که در قرن چهارم هجری، بر دروازه کش صفحهای دیده میشده که برای خود ساکنان محل نیز مفهوم نبوده- به حال خود باقی میماند.
هنگام اقامت استخری در سمرقند دروازه به دست عاصیان منهدم شد.
و بعدها حاکم شهر ابو المظفر محمد بن لقمان بن نصر بن احمد بن اسد (پسر عم امیر نصر) بنای آن را تجدید کرد و بدیهی است که نوشته مزبور احیاء نشد.
استخری حصار بیرونی شهر را چنین تعریف میکند: رود سغد در میان ربض و شهر (شهرستان) میگذرد «و دیوار ربض از سغد گرفتهاند از
ص: 215
جایگاهی کی آن را افشینه خوانند از حد کوهک و همچنین به ورسنین در گردد و پیرامون فنک بر دروازه ریوددتا در فرخشیذ تا در غداود تا کنار رود. و این رود گرد بر گرد ربض میگردد چون خندق. و مقدار این دیوار دو فرسنگ در دو فرسنگ بود».
بدیهی است که در اینجا تناقضی وجود دارد. زیرا اگر رود بین شهرستان و ربض جاری بوده ممکن نبود «از سمت شمال به صورت خندق ربض» درآمده باشد. در جای دیگر تألیف استخری و مقدسی گفته شده که مجموعا هشت دروازه وجود داشته بدینشرح: غذاوذ، اسبسک، سوخشین، افشین، ورسنین، کوهک، ریودد و فرخشید. دروازه فنک در اینجا ذکر نشده، بدینقرار یا همان دروازه اسبسک است و یا سوخشین. از فنک در تألیفهای سمعانی و یاقوت بهعنوان قریهای که در نیم فرسخی سمرقند قرار داشته یاد شده است. غذاوذ کوهی بوده در حومه سمرقند به فاصله یک فرسخ از شهر . اسبسکت (در تألیف یاقوت «اسپسکث»)- قریهای بوده در دو فرسخی سمرقند . ورسنین یا ورسنان یکی از کویهای سمرقند بوده . قریه ریودد، چنانکه بعد خواهیم دید در جنوب شهر به فاصله یک فرسخ قرار داشته.
در قرن دهم میلادی، در نتیجه روحیه عصیان و شورش که در میان ساکنان شهر
ص: 216
حکمفرما بوده همه دروازههای ربض به فرمان دولت سامانی منهدم و ویران شد . در کنار قریه فرّخشید، بیرون از حصار، مقبره خواجه عبدی بیرونی قرار داشته که اکنون نیز به مسافران نشان میدهند. مقبره دیگری در درون حصار، برپاست که خواجه عبدی درونی نامیده میشود . در زمان خانیکوف ویرانههای ضلع غربی حصار کهنه سمرقند- در 4 ورستی (ورست- 06/ 1 کیلومتر) غرب شهر کنونی هنوز وجود داشته.
در تألیف جنابی از خرابههای حصار شهر کهنه، که در سمت غرب، باز هم دورتر، به فاصله نیم روز راه از سمرقند برپا بوده، یاد شده است.
تیمور در اینجا. شهر دمشق را بنا نهاد (اکنون قریهای است در رستاق انغر). این اطلاع مربوط به حصار ربض است که بقایای آن حتی در این ایام نیز دیده میشود و در سال 1903 از طرف کمیته روسی مطالعه آسیای میانه و خاور مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته. این حصار به نام دیوار قیامت یا کندلنگ موسوم است و قریب 40 ورست درازا دارد و مساحتی قریب 10000 دسیاتین را احاطه کرده.
ص: 217
البته تعداد نفوس با آنچه ما از چنین شهری میتوانستیم انتظار داشته باشیم تفاوت داشته. بخش مهمی از مساحت شهر را باغها فروگرفته بودند.
تقریبا هر خانه باغی داشته. و چون از فراز کهندز به شهر مینگریستند ابنیه در پشت درختان پیدا نبوده . بدیهی است که آماری درباره عده نفوس سمرقند به دست نداریم.
به گفته چان- چون ، پیش از هجوم چنگیز خان در شهر سمرقند قریب 100000 خانوار زندگی میکردند. چنانچه در نظر گیریم که شهر چند سال پیش از آن تاریخ مورد تطاول و غارت خوارزمشاه قرار گرفته بوده و دوران قراخانیان، بطورکلی، عهد سقوط فرهنگ و تمدن و بالضروره انحطاط زندگی شهری بوده، بدون اغراق و گزافهگوئی توان حدس زد که سمرقند زمان سامانیان بیش از 500000 نفر نفوس داشته.
باغداری توسعه وافر یافته بوده و استخری در این باره سخن میگوید.
و این امر خود مستلزم توسعه و ترقی آبیاری مصنوعی بوده، متأسفانه جغرافیون قرن دهم میلادی. اطلاعات مشروحی درباره اریقهای [جویها و نهرها] سمرقند به دست نمیدهند. فقط پارهای اطلاعات که چندان روشن نیست در اثر نسفی یافت میشود. بنا به گفته وی رود از دروازه غربی (؟) وارد شهر
ص: 218
میشده و به چهار شعبه منشعب میگشته و بعد هر شعبه به دو شاخه تقسیم می- شده و بدینطریق مجموع اریقها (نهرها- جویها) هشت بوده. چهار شعبه عبارت بود از: جاکردیز، مزاهن، [؟] اسکندر کام، آسنگین و سنگرسان.
دو نام اخیر الذکر، ظاهرا مربوط به دو شاخه شعبه واحدی بودهاند. مساحت اراضئی را که به وسیله این نهرها مشروب میگشتند به «حبل» تعیین میشده.
هر «حبل» برابر بود با- 60 ذراع . در سمرقند و حومه 14600 حبل (طبق یک نسخه خطی دیگر فقط 4600) و 670 (680) بند وجود داشته. از آن میان اریق جاکردیز که شهرستان را مشروب میساخته همان اریقی است که پیش از اسلام هم وجود داشته و استخری و مقدسی از آن یاد کردهاند و 1067 حبل را آبیاری میکرده و درازای آن 17240 گز بوده. و 59 سد بر آن وجود داشته. اریق مزاهن یا مزدهن [؟] به 45 شعبه تقسیم میشده و 2900 حبل یا 2750 (برحسب نسخه خطی دیگر 2785) جفت را مشروب میکرده (جفت مساحت زمینی که در ظرف یک روز به وسیله یک جفت گاو نر شخم توان زد به زبان لاتینیJugum [یوغ]). اریق اسکندر کام- 1486 جفت و اریق آسنگین و سنگرسان- 275 جفت را آبیاری میکرده. باین حساب مجموع حبلهای اراضی خیلی بیشتر از 4600 بوده ولی در عین حال به رقم 14600 نمیرسیده. و از آن خیلی کمتر بوده.
همه این نهرها فقط شهر و حومه آن را از سمت مغرب و جنوب مشروب میکردند. و حومه شمال و مشرق شهر ظاهرا مانند این ایام فقط به وسیله جویها که از نهرهائی مانند سیاب ( «سیاهآب») یا به ترکی «قره- سو»)
ص: 219
و یا آب رحمت که در تألیف یابر ذکر شده متفرع میشدند ، مشروب میگشتند.
ظاهرا استخری مقصودش از وادی السغد نه تنها زرافشان بلکه سیاب نیز بوده، زیرا فقط بدینطریق میتوان تناقض یاد شده را توجیه کرد. در قرن سیزدهم میلادی. چان- چون فقط از دو شاخه رود که به شهر آورده شده بوده سخن میگوید. ولی در آن زمان نیز، مانند قرن چهارم هجری، تقریبا در هر خانه آب جاری وجود داشته.
یکی از کویهای سمرقند، در قرن دوازدهم میلادی، به جاکردیز موسوم بوده و در آن محله گورستانی وجود داشته که علما و اعیان را در آنجا به خاک میسپردند . گذشته از کویهائی که نام بردیم از محلات دیگر سمرقند بشرح زیر اطلاع داریم:
1- اسفزار در شهرستان- با کاخ سامانیان .
ص: 220
2- باب دستان که کوی وسیع اشتابدیزه بدان متصل بوده.
3- پنج خین - کوی بزرگی بوده.
4- زغریمش - کوی بزرگی بوده.
5- سنگ دیزه [سنگ ریزه- مترجم] (به فارسی) یا رضراض (به عربی به معنی «سنگ ریزه»).
6- فرزامیثن (در ربض).
7- فغیدزه .
8- کنون .
9- ماترود (یا «ماتریت»)- در ربض . اکنون قریه ماترید در شمال
ص: 221
غربی شهر، ییلاق ساکنان متمکن شهر است .
10- گرجمین (یا کرجومین؟) با کاخ تمغاج خان ابراهیم بن الحسین .
11- قباب . کوی ورسنین به نام «یارکث» نیز خوانده میشده .
سمعانی گذشته از اینها نام سه کوی را به شرح زیر ذکر میکند: آبدک و صالح (در کوی غاتفر) و کوی حصار حیّان. از ابنیه شهر بناهای زیر نام برده شده:
1- کاخ کهنه امیران عرب در کهندز. در عهد استخری هنوز کاخ
ص: 222
مزبور معمور بوده ولی ابن حوقل مینویسد که در زمان وی مخروبه بوده است.
2- زندان نیز در کهندز قرار داشته. و استخری از آن یاد میکند.
گرچه ابن حوقل میگوید که بنای مزبور در زمان وی ساخته شده بوده.
3- مسجد جامع در شهرستان، نزدیک کهندز. میان مسجد و کهندز شارعی وجود داشته . محل این مسجد در مغرب کهندز- در افراسیاب- توسط من و ویاتکین در سالهای 1905- 1904 میلادی معلوم گشته بوده.
4- قلعه رافع بن لیث .
معابر شهر- جز معدودی از آنها سنگ فرش بوده. و ساختمانها مانند این ایام- غالبا از گل و چوب بنا میشده: بازارها بیشتر در ربض قرار داشته و اکثر آنها در مجاورت دروازه کش بودهاند . در شهر و ربض در حدود 2000 محل وجود داشته که مردم میتوانستند در آنجا آب
ص: 223
یخ بنوشند. مخارج این کار را نیکوکاران میدادند. آب در سقاخانهها نگاهداری میشده و یا در مشربههای مسین و ظروف گلین به کسان داده میشده .
سخنان ابن حوقل درباره مجسمههای حیوانات که (بهرغم مقررات اصلی اسلامی) در میدانهای سمرقند برپا بودهاند بسیار جالب توجه است:
وی میگوید: «تصاویر شگفتیانگیز اسبان و گاوان نر و شتران و بزان وحشی از چوب سرو تراشیدهاند. این مجسمهها یکی در برابر دیگری برپا هستند و گوئی به یکدیگر مینگرند و میخواهند جنگ یا زورآزمائی کنند.».
در میان اماکن مقدسه شهر همیشه مرقد قثم بن عباس (شاه زنده) مقام اول را حایز بوده. خود اعراب درباره این پسر عم پیامبر که گویا در سال 56 هجری. به اتفاق سعید بن عثمان به سمرقند آمده بوده اخبار ضدونقیضی به دست میدهند. پارهای میگویند که وی کشته شده بوده و برخی مینویسند که به مرگ طبیعی درگذشته . و به موجب بعضی اخبار دیگر حتی در سمرقند نمرده بلکه در مرو بدرود زندگی گفته است .
باری مرقد موهوم و یا واقعی قثم در دوران خویشاوندان او یعنی عباسیان مورد ستایش و زیارتگاه مسلمانان قرار گرفت و محتملا این امر بدون
ص: 224
دخالت ایشان صورت نگرفته بوده.
قثم در این ایام میان مردم به لقب «شاه زنده» مشهور است. افسانهای شایع است که او کشته نشده ولی هنگام گریز از دست کفار بدرون صخرهای- که به نحو معجزهآسائی در برابر او گشوده شد- رفته و پس از دخول او صخره مجددا مسدود گردیده در زمان بابر مقبره مزبور «مزار شاه» نام داشته . به احتمال قوی پیش از اسلام در این محل مقبرهای وجود داشته و زیارتگاه بومیان بوده و احترام بدان مرقد مبدل به بزرگداشت مرقد این مرد مقدس دوران اسلامی گردیده. و در قرن ششم هجری هم، مانند این ایام کسانی را که مورد احترام خاص بودهاند در جوار مرقد قثم به خاک میسپردند.
از مدرسهای به نام قثم نیز یاد شده است . نخستین کسی که در تألیف خود
ص: 225
وصف مشروحی از مرقد مزبور کرده ابن بطوطه بوده است . از شرح مذکور پیداست که در دوران پیش از تیمور در این محل بنائی وجود داشته که از لحاظ زیبائی و عظمت به آرامگاه کنونی برتری داشته.
ابن بطوطه بنای مزبور را به عهد پیش از مغول مربوط میداند. به گفته وی تاتارها، هنگامی که هنوز بتپرست بودند، نهتنها زیانی به آن محل مقدس نرساندند بلکه چون معجزات آن را به چشم دیدند بزرگش داشتند.
وی در وصف مزار چنین میگوید: «در بیرون سمرقند قبر قثم بن عباس بن عبد المطلب واقع است که در فتح سمرقند کشته شده و مردم شهر شبهای دوشنبه و جمعه به زیارت خاک او میروند، تاتارها هم این زیارتگاه را احترام میگذارند و نذورات زیاد از گاو و گوسفند و درهم و دینار به آنجا میآورند که خرج مصارف زوار و خدام میشود.
قبر قثم بن عباس گنبدی دارد که روی چهار پایه قرار گرفته و هر پایه از دو ستون مرمری به رنگهای سیاه و سپید و سبز و سرخ تشکیل شده، دیوارهای مقبره هم از قطعات مرمر الوان مذهب ساخته شده و سقف آن از ارزیز است.
صندوق قبر از چوب آبنوس مرصعی است که چهار رکن آن را با صفحات نقره پوشاندهاند. روی این صندوق سه قندیل نقره گذاشته شده و فرشهای مقبره از پشم و پنبه بافته شده است.
ص: 226
بیرون مقبره نهر بزرگی هست که از وسط زاویهای که در آن نزدیکی است عبور میکند. در دوسوی نهر درختان و نهالهای مو و یا یاسمن نشاندهاند و در زاویه مذکور منازلی برای سکونت مسافرین موجود است». (از سفرنامه ابن بطوطه ترجمه دکتر موحد- مترجم).
در ناحیه سمرقند دوازده رستاق وجود داشته: شش رستاق در جنوب زرافشان (بنجیکت یا پنجیکت، ورغسر، مایمرغ، سنجرفغن، درغم [درغام] و ابغر) و شش رستاق در شمال آن (یارکث، بورنمد، بوزماجن، کبود نجکت، وذار، مرزبان). رستاقها بهترتیب از شرق به غرب برشمرده شدهاند. پارهای از آنها، مانند مایمرغ (که ورغسر و سنجر- فغن در گذشته جزو آن بودهاند) و کبود نجکت و ابغر در دوران پیش از اسلام متصرفه ویژهای را تشکیل میدادهاند. رستاقهای ورغسر و مایمرغ و سنجرفغن و درغم از اریقهای منشعب از ورغسر مشروب میشدند. رستاق
ص: 227
درغم از نقاط بسیار حاصلخیز شمرده میشده و تاکستانهای آن مشهور بوده . اراضی آن از ورغسر تا مرزهای غربی درغم ده فرسخ درازا و چهار فرسخ پهنا داشت. در ابغر (اکنون رستاق چشمه آب) آبیاری مصنوعی وجود نداشته و بیشتر اراضی را مرتع و مزروعات دیمی تشکیل میداده که با این حال محصولات فراوان میداده (یک تخم صد تخم و بیشتر). تعداد قریهها بیش از رستاقهای دیگر بوده.
ابن حوقل بالصراحه میگوید که محصولات مزارع ابغر در سالهای وفور محصول میتواند همه مردم سغد را کفایت کند . این رستاق در مسافت دو روز راه بسط یافته و ممتد بوده. گاه یک قریه آن مسافت دو فرسخ را فرو گرفته بوده. در دو منزلی پائینتر از سمرقند و کرانه جنوب رود، اریق «پی» یا «فی» منشعب میگشت که دو روز راه امتداد داشت. و محلی که از این اریق مشروب میگشت حاصلخیزترین و پرجمعیتترین بخش سغد شمرده میشده. فی نیز زمانی امیرنشین علی حدهای را تشکیل میداده . در رستاق-
ص: 228
های جنوب زرافشان بجز سمرقند شهر بزرگ دیگری وجود نداشته. فقط پنجیکت دارای مسجد جامع بوده.
در پیرامون شهر درختان میوه فراوان وجود داشته. رستاق پنجیکت از لحاظ مقدار میوهجات و بخصوص بادام و گردو مقام اول را واجد بوده است. در مایمرغ بویژه قلاع فراوان برپا بوده. در ریودد که قریه عمده این رستاق شمرده میشده قلاع خود اخشیدان یعنی صاحبان سغد، پیش از اسلام .
وجود داشته، بنا به گفته سمعانی ریودد فقط یک فرسخ با سمرقند فاصله داشته.
در قرن ششم هجری، در موسم معینی از سال اردوگاه لشکر در اینجا برپا میگردیده.
ناحیه سمرقند از سمت جنوب تا کوههای شاودار [یا شاودر]، که رستاق علی حدهای را تشکیل میداده ممتد بوده است. در این رستاق در میان قرای دیگر، قریه نستوری و از کرد دیده میشده که استخری از آن یاد کرده و ابن حوقل به تفصیل وصفش کرده است. شاید این همان وازد و یا وزد باشد که در رستاق شاودار- در چهار فرسخی سمرقند- وجود داشته و سمعانی از آن سخن گفته . این رستاق در مسافت ده فرسخ گسترده بوده و یکی از سالم- ترین و زیباترین جاها محسوب میشده.
نستوریان در آنجا کلیسا و حجراتی داشتند. ابن حوقل مسیحیان بسیاری از اهل بین النهرین را در آنجا دیده بوده که برای عزلتگزینی و
ص: 229
استفاده از هوای سالم به آن سرزمین روی آورده بودند.
ویاتکین این قریه مسیحی را همان کنگر کنونی- در بخش ارگوت میداند . [ «ارگو؟» در تاریخ بدخشان- مترجم].
اما راجع به رستاقهای شمالی ... دوتا از آنها، یعنی یارکث و بورنمد، در مرز ناحیه بعدی مجاور یعنی اسروشنه قرار داشتند. آب زرافشان به این قسمت نمیرسیده. مزارع به وسیله آب چشمهها و نزولات جوی آبیاری میشده.
در تألیف سمعانی یارکث جزو اسروشنه قلمداد شده. یاقوت بورنمد را هم جزو اسروشنه میشمارد. بورنمد در چهار فرسخی زامین بر سر شاهراه سمرقند قرار داشته . رستاق بوزماجن از اریقی به همان نام مشروب میشده. شهر عمده آن بارکث یا ابارکث بوده و بر شاهراهی که از سمرقند به سیردریا ممتد بوده قرار داشته و فاصله آن با سمرقند چهار فرسخ بوده است .
ص: 230
بنا به گفته سمعانی و یاقوت این شهر هم مدتی جزو اسروشنه محسوب میگشته . اریق سینو آب از رستاقوذار میگذشته و تا به اشتخن میرسیده.
رستاقهای کبود نجکت و مرزبان از اریق علی حدهای که در مقابل سمرقند از رود منشعب میشده مشروب میشدند. شهرهای کبود نجکت و وذار هریک دو فرسخ با سمرقند فاصله داشته . توماشک نام کبود نجکت را با قریه کنونی گبدان یا گبدون نزدیک میداند . شهر وذار نیز مانند پارهای از قرای این رستاق مرکز اعراب ساکن در آن ناحیه بوده و این تازیان به قبیله بکر بن وائل تعلق داشتند ولی خود را سباعی میخواندند.
ظاهرا خود را به ابو مزاحم سباع بن النضر بن السکری الوذاری بانی مسجد محل، متوفی در جمادی الاولی سال 269 ه. منسوب میکردند .
ص: 231
در زمان ابن حوقل انحطاط مراکز مسکونی اعراب مشهود بوده ولی هنوز بقایای عظمت گذشته وجود داشته. سمعانی مقبره سباع بن النضر را زیارت کرده بوده. در وذار منسوجات پنبهای تهیه میشده که حتی در عراق هم مشهور بوده و ارج بسیار داشته. و ابن حوقل با سخنان تحسینآمیزی از آن پارچهها یاد میکند . رستاق مرزبان به نام مرزبان بن تورغش امیر ناحیه که با دیگر دهقانان سغدی به دربار خلیفه احضار شده بوده، خوانده شده است.
در شمال غربی سمرقند رستاقهای اشتخن و کشانی وجود داشته که واحد اداری علیحدهای را تشکیل میداده و بدین سبب جزو رستاقهای سمرقند نبودهاند. از سمرقند تا اشتخن هفت فرسخ و از اشتخن تا کشانی یک منزل و یا 5 فرسخ حساب میکردند .
سمعانی و یاقوت نیز فاصله بین سمرقند و کشانی را دوازده فرسخ میشمرند. اریق اشتخن، بهطوریکه پیشتر دیدیم، در غوبار از زرافشان متفرع میگردیده. چنانکه میدانیم قریه اشتخن اکنون نیز وجود دارد. در
ص: 232
قرن دهم م. (چهارم هجری) اشتخن شهر مهمی بوده مرکب از شهرستان و کهندز و ربض. در قرن هشتم پس از اشغال سمرقند از طرف اعراب اشخیدان سغدی پایتخت خویش را به این محل منتقل کردند . درآمد بازارهای اشتخن و عواید برخی از قریهها به عجیف بن عنبسه سردار سپاه که نام وی در «تاریخ خلفا» آمده- تعلق داشته است . و معتصم خلیفه املاک مزبور را ضبط و مصادره کرد. و معتمد خلیفه (892- 870 م. 279- 257 ه.) عواید مزبور را در اختیار محمد بن طاهر امیر خراسان 260- 248 گذاشت.
درازای رستاق اشتخن پنج روز راه و پهنای آن یک روز راه بوده.
کوههای ساغرج مرز شمال شرقی آن را تشکیل میداده. به گفته سمعانی و یاقوت قریهای از حومه اشتخن که در 5 فرسخی سمرقند بوده چنین نامیده میشده. شهر افرینکث یا فرنکث [فرونکث. «حدود العالم»] یعنی فرنکنت یا پرنکنت کنونی- که در قرن اول ه. توسط افرون برادر غورک، ملک سمرقند، بنا شده بوده نیز در همین محل قرار داشته . رستاق کشانی از لحاظ
ص: 233
عرض با رستاق اشتخن برابر بوده (مقدسی حتی عرض آن را دو روز راه برآورد کرده بوده) ولی از حیث طول بهپای آن نمیرسیده (فقط دو منزل راه).
شهر کشانی آبادترین مرکز سغد شمرده میشده (البته بعد از سمرقند).
استخری کشانی را «قلب بلاد سغد» میخواند. کشانی در دوران پیش از اسلام متصرفه و امارت علی حدهای بوده . لقب کوشان شاه حتی در تألیف طبری نیز ذکر شده .
بنا بگفته ابن خردادبه زمانی امیر سراسر ماوراء النهر را کوشان شاه میخواندند. محتملا این خبر مربوط به دوران یوئچژ- یان یا کوشانیان میباشد. نام کوشانیان به صاحبان و امیران بعدی این سرزمین یعنی هیتالها (هیاتله) یا افتالیتها نیز رسید و به ایشان منتقل شد.
ص: 234
استخری مسافت اشتخن و کشانی را تا شهرهائی که بر شاهراه سمرقند- بخارا قرار داشتند- به شرح زیر ذکر میکند:
از اشتخن تا زرمان یک فرسخ و از کشانی تاربنجن یا اربنجن 2 فرسخ.
«شاهراه» بین سمرقند و بخارا که این دو شهر عمده ماوراء النهر را به یکدیگر مربوط میساخته همواره واجد اهمیت عظیمی بوده است.
از سمرقند تا بخارا 37 یا 39 فرسخ و شش یا هفت روز راه حساب میکردند . نخستین قریهای که بر این جاده قرار داشته زرمان بوده، در هفت فرسخی سمرقند. نام این قریه حتی در تألیفات قرن دوم ه ذکر شده . ظاهرا این قریه در محل چمبای کنونی بوده . بین سمرقند و زرمان- در دو فرسخی سمرقند- قلعه علقمه برپا بوده . شهر بعدی بنام ربنجن یا اربنجن- به فاصله 5 یا 6 فرسخ از زرمان- نیز در تألیفات قرن دوم ه. مذکور است . ظاهرا این
ص: 235
شهر در نقطهای- اندکی غربیتر از کته- کورگان کنونی و نزدیک ارتفاعات زیره بولاق واقع بوده. در قرن دوازدهم میلادی این شهر به هنگام هجوم خوارزمشاه ایل ارسلان (553 هجری.) ویران شد. از روی مسافات مذکوره چنین برمیآید که اربنجن و حومه آن همان محل «پی» یا «فی» (ص 227) است که توسط اریقی به همان نام مشروب میشده. منزلگاههای زیر که بر این جاده قرار داشتند نیز از لحاظ قدمت ممتاز بودهاند: دبوسیه، کرمینیه و طواویس. نام دبوسی [یا دبوسیه] (5 فرسخی ربنجن) در اسم ویرانههای قلعه دبوس، که اندکی شرقیتر از قریه ضیاء الدین دیده میشود- محفوظ مانده- محتملا تپه قلعه ضیاء الدین که مقر امیر محل بوده جزو دبوسی باستانی شمرده میشده.
ص: 236
بنا به گفته ن. ف. سیت نیاکوفسکی که ویرانههای مزبور را دیده بوده - «قبرستان عظیم مؤید آن است که در اینجا واقعا شهری وجود داشته». بنای قلعه در قرن نهم هجری (محتملا به خطا) به بازپسین خوارزمشاه یعنی جلال الدین نسبت داده شده . در 5 فرسخی دبوسی کرمینیه که اکنون کرمینه نامیده میشود قرار داشته.
نرشخی فاصله بین بخارا و کرمینه را 14 و سمعانی و یاقوت 18 فرسخ شمردهاند. نرشخی از قول اهل محل نقل میکند که در قدیم این شهر را «بادیه خردک» میخواندهاند. یکی از باسوادان محلی در قرن دوازدهم میلادی. (ششم هجری.) اشتقاق نامناسبی برای این کلمه ذکر کرده و سمعانی نیز نقل کرده، بدین معنی که نام تازه را اعراب بر این شهر گذاردهاند، چون حومه شهر را از لحاظ حاصلخیزی خاک و وفور آب مانند ارمنستان (ک- ارمینیه) یافته بودند.
هنگامی که سمعانی پدیدار این شهر نایل گردید- ویرانش یافت و محتملا این ویرانی کار خوارزمشاه ایل ارسلان بوده. در قرن پانزدهم میلادی (نهم هجری.) باری دیگر شهر بزرگی در این محل پدید آمده بوده . در یک
ص: 237
فرسخی (به گفته سمعانی دو فرسخی مشرق کرمینیه)، تقریبا به فاصله 150 ساژن (ساژن- 12/ 2 متر) در شمال شاهراه قریه خدیمنکن قرار داشته که در قرن ششم هجری متعلق به «اهل حدیث» یعنی شافعیان بوده و مسجدجامعی داشته . در شمال رود، به فاصله یک فرسخ از کرمینیه قریه خرغنکث و در کنار آن قریه مذیا مجکث وجود داشته. توماشک خرغنکث (اکنون قلقان- آتا) را با نام امارت خو- خان، که بنا به اخبار چینی بین کشانی و بخارا قرار داشته، مربوط میسازد.
قریه بزرگ بعدی طواویس است که در 7 یا 8 فرسخی بخارا- و درون حصاری که بخارا و پیرامون آن را احاطه کرده بوده - قرار داشته است. این قریه نام عربی خود را (طواویس- جمع طاوس) در سال 91 هجری کسب کرده . اعراب، به گفته نرشخی در خانههای ثروتمندان محلی- و به قول طبری
ص: 238
در قریه- طاوس دیدند و پیش از آن ندیده بودند و آنجا را طواویس (یا طوایس) نامیدند. نام باستانی این روستا ارفود بوده . در ارفود، گذشته از بتخانه، معبد آتشپرستان نیز وجود داشته. در زمان باستان در این محل در اواخر پاییز بازاری برپا میشده که ده روز برقرار بوده (به گفته بیرونی هفت روز). کالائی که در این بازار به فروش میرسیده- حتی اگر بعد از آن معلوم میگشته که از طرف فروشنده تقلب و تزویری در کار بوده- پس گرفته نمیشده.
مردم از نقاط مختلفه ماوراء النهر- حتی از فرغانه و شاش [چاچ] به این بازار روی میآوردند. ساکنان محل کمتر به کشاورزی میپرداختند و این بازارهای فصلی منبع ثروت و درآمد ایشان بوده. طواویس مسجد جامع داشته، گرچه از لحاظ وسعت بهپای کرمینیه نمیرسیده. قلعه آن در پایان قرن دهم ویران بوده . در قرن نهم قریهای هم وجود نداشته . طبق پارهای
ص: 239
اخبار در شش فرسخی- و به قولی در سه فرسخی- مشرق آن قریه کوک [کوکث- حدود العالم؟] یا کوک شبغان وجود داشته که زمانی ترکان برای حمله و دستبرد به ناحیه بخارا نخست در آنجا گرد میآمدند.
فاصله میان بخارا و طواویس را گاه در یک روز و گاه دو روز طی میکردند. در مورد ثانی منزلگاه میان راه قریه شرغ یا جرغ در چهار فرسخی بخارا برکنار اریق سامجن- که بعدها بنام حرام کام مشهور شد- بوده. در قرن ششم ه. ارسلان خان محمد در این محل پل محکمی از خشت پخته بنا کرد. در مقابل شرغ بر کرانه مخالف اریق قریه ایسکجکث یا سکجکث قرار داشته . هر دو قریه از لحاظ بازرگانی و صنعت نقاط مهمی شمرده میشدند. رفاه و ثروت ساکنان آنها بر این دو رکن استوار بود.
خوراک ایشان از طریق کشت اراضی نمیتوانست تأمین شود زیرا اراضی مزروع و غیر مزروع اسکجکث فقط 1000 جفت بوده. در اسکجکث هر روز پنجشنبه و در شرغ هر روز جمعه بازار برپا بوده.
زمانی در شرغ بازار فصلی وسط زمستان تشکیل میشده و بیرونی از آن یاد کرده . اسکجکث مانند اشتخن به خلیفه تعلق داشت و وی آن را به رسم اقطاع به محمد بن طاهر داده بود و محمد بن طاهر هم حق خویش را
ص: 240
به سهل بن احمد الداغونی فروخته. احمد بر کرانه شهر کاخ عظیمی بنا کرد که بعدها آب زرافشان آن را ویران ساخت.
در قرن پنجم ه. و عهد شمس الملک نصر، خان سالار که یکی از ساکنان قریه بود در اینجا مسجد جامعی از مال خویش بنا کرد ولی بر اثر اعتراض امامان بخارا مراسم نماز فقط یک بار در آن مسجد برگزار شد. در قرن ششم ه.
ارسلان خان محمد در اسکجکث رباطی و در شرغ مسجد جامعی بنا کرد .
قریههای بمجکت (در چهار فرسخی بخارا، به مسافت نیم فرسخ در شمال جاده) و سکبیان (نزدیک بمجکت) و دیمس (به گفته مقدسی - بر سر راه بخارا و طواویس، و به گفته سمعانی در سه فرسخی بخارا) در قرب شرغ و اسکجکث قرار داشتند.
بخارا برخلاف سمرقند، همیشه در محل کنونی برپا بوده. حتی در
ص: 241
نقشه شهر هم، بهرغم تهاجمات مکرر و مخرب صحرانشینان، در ظرف مدت هزار سال تقریبا تغییری پیدا نشده. بدیهی است که در زمان سامانیان شهر بخارا به کهندز و شهرستان و ربض تقسیم میشده. شهرستان در کنار کهندز، بر نقطه مرتفعی، که کشیدن مجرای آب بدان محال بوده، قرار داشته .
از این مطلب پیداست که شهرستان بخش وسطی و مرتفع شهر کنونی را اشغال میکرده، این بخش اکنون نیز فاقد هرگونه آبیاری است.
ساختمان کهندز اندکی با قلعه کنونی تفاوت داشته و دارای دو دروازه بوده: یکی دروازه ریگستان (غربی) و دیگر دروازه مسجد جامع (شرقی).
دروازه اخیر الذکر در تألیف نرشخی «غوریان» نامیده شده. و دروازه اولی در قرن ششم ه. «دروازه علف فروشان یا کاه فروشان» نامیده میشده.
دروازههای غربی و شرقی را خیابانی به یکدیگر متصل میکرده .
به گفته استخری درون قلعه قلعه دیگری وجود داشته که اقامتگاه امیران سامانی بوده. ظاهرا منظور نظر همان «کاخ» است که در تألیف نرشخی از آن یاد شده و توسط بخار- خدات بیدون در قرن هفتم م. (اول ه.) بنا گردیده بود . نام بیدون دیربازی بر صفحهای آهنی که به دروازه کاخ نصب ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج1 ؛ ص241
ص: 242
بوده محفوظ مانده بود. داستانی روایت میشده که کاخ چند بار پیش از پایان ساختمان ویران شد. و سرانجام به متابعت از اندرز خردمندان به هفت ستون سنگی به عدد هفت ستاره بنات النعش قائم گشت و توانستند بنای آن را به اتمام رسانند. بعدها کهندز و کاخ خراب شد و در قرن دوازدهم م. (ششم ه.) ارسلان خان محمد تجدید بنایشان کرد. در سال 534 ه. خوارزمشاه آتسز کهندز را ویران ساخت. در 536 ه. البتگین حاکم شهر که از قراختائیان بوده آن را احیاء کرد. در 538 ه. غزان ویرانش ساختند و مصالح آن در سال 560 ه، در ساختمان حصار ربض بخارا بکار رفت. در 604 ه. محمد خوارزمشاه به تجدید بنای کهندز همت گماشت و آن بنا تا زمانیکه در 617 ه.
چنگیز خان منهدمش کرد برپا و باقی بوده.
شهرستان [بخارا] برخلاف سمرقند و بلخ و مرو- هفت دروازه داشت.
شاید در این مورد نیز ملاحظات دینی- که در بنای کاخ و کهندز مرعی گشته بوده- مؤثر واقع شده.
استخری و نرشخی دروازههای شهرستان را برشمردهاند. در تألیف
ص: 243
نرشخی دروازههای مزبور به ترتیب زیر است:
1- در بازار (در تألیف استخری: «آهنی»)- که بعدها دروازه «عطاران» نامیده میشده.
2- در شهرستان (در تألیف استخری: «باب المدینة»).
3- در بنوسعد.
4- در بنو اسد. که در دوران پیش از اسلام «در مهره» خوانده میشد.
5- در کهندز [کندیز]
6- در حقره.
7- دروازه نو- که دیرتر از دیگر دروازهها ساخته شده .
از متن تألیف نرشخی، درباره موضع این دروازهها- بجز البته دروازه کهندز که روبروی ارک مزبور قرار داشته- مفهوم درستی بدست نمیآید. فقط معلوم و واضح است که دروازه بازار و دروازه بنو سعد و دروازه بنو اسد در کنار هم به ترتیب قرار گرفته بودهاند.
دروازه کهندز محکمترین دروازه شهرستان شمرده میشده. در نزدیکی آن حصنی که توسط یکی از امیران ترک بنام سوباشی تگین (یعنی:
«شاهزاده سالار جنگ») بنا شده بود برپا بوده . در این محل بیشتر
ص: 244
خانههای اعراب قرار داشته. در قرن چهارم هجری این کوی را فغسادره میخواندند و مخروبه بوده.
دروازه حقره به نام عالم مشهور ابو حفص متوفی به سال 217 هجری خوانده شده. وی در این محل زندگی میکرده و مردمان برای حل مسائل مشکوکه و مشکله به وی رجوع میکردهاند. تلی که عالم مذکور را در آن به خاک سپرده بودند در قرب دروازه نو قرار داشته.
نرشخی در جای دیگر در کنار تل ابو حفص تل بزرگ دیگری را نام میبرد که گور افراسیاب اساطیری در آن قرار داشته. تل اخیر الذکر در نزدیکی دروازه معبد یا «دروازه سرای معبد» برپا بوده.
به گفته نرشخی این دروازه به نام معبد الخیل- امیر عرب بخارا- نامیده شده . از دروازه غربی کهندز تا دروازه معبد «ریگستان» بوده. ظاهرا دروازه معبد همان دروازه فغسکون یا دروازه امام کنونی است ، که الحال
ص: 245
هم «تپه بزرگ و مرتفعی با دو تپه کوچکتر و باریک و دراز در آنجا برپاست» تپهها و تلها اکنون هم گورستان است . بدینقرار:
دروازه نو در بخش شمالی شهرستان قرار داشته.
دروازه حقره اندکی غربیتر بوده.
مسجد قریشیان در دست راست دروازه نو [ «چون بدین اندرآیی»] نزدیک خانه ابو حفص بوده.
حصار ربض در عهد مسلمانان ساخته شده- یعنی در سال 235 هجری و مانند حصار کنونی شهر دارای 11 دروازه بوده.
استخری دروازههای مزبور را به ترتیب برمیشمرد و از گوشه جنوب غربی شهر شمارش را آغاز میکند.
به شرح زیر:
1- دروازه میدان (المیدان) که سوی جاده خراسان گشوده میشده.
2- دروازه ابراهیم، در مشرق دروازه اولی.
3- دروازه ریو.
4- دروازه مردقشه (مردقشه- که در تاریخ آمده).
5- دروازه کلاباد.
6- دروازه نوبهار .
ص: 246
7- دروازه سمرقند. جاده سمرقند و دیگر نقاط ماوراء النهر از آنجا آغاز میگردیده.
8- دروازه فرغانه.
9- دروازه رامیثن.
10- دروازه حد شرون که جاده خوارزم از آنجا آغاز میگردیده.
11- دروازه غشج.
دروازههای مردقشه و کلاباد بر جاده نسف (قرشی) و بلخ بوده.
مطالب مذکوره نشان میدهد که:
دروازه میدان مطابق است با دروازه کنونی قراکول
دروازه ابراهیم مطابق است با دروازه کنونی شیخ جلال
دروازه ریو مطابق است با دروازه کنونی نمازگاه
دروازه مردقشه مطابق است با دروازه کنونی سلاخانه
دروازه کلاباد مطابق است با دروازه کنونی کوال [قوال] (قرشی)
دروازه نوبهار مطابق است با دروازه کنونی مزار
دروازه سمرقند مطابق است با دروازه کنونی سمرقند
دروازه فرغانه مطابق است با دروازه کنونی امام
دروازه رامیثن مطابق است با دروازه کنونی اوغلان
دروازه حدشرون مطابق است با دروازه کنونی تلپاچ
دروازه غشج مطابق است با دروازه کنونی شیرگیران
ص: 247
نرشخی در یک جای تألیف خویش میگوید که در زمان فتح عرب شهر بخارا فقط همان شهرستان بوده. ولی از سخنانی که خود وی در جاهای دیگر کتاب گفته، پیداست که حتی در زمان پیش از اسلام هم دیگر بخشهای شهر واجد اهمیت بوده، منتهی، شاید جزو شهر محسوب نمیشدهاند.
مرزهای شهر قدیم (یعنی مرزهای شهری که پیش از سامانیان وجود داشته و شاید به دوران ابو مسلم مربوط بوده) به وسیله حصار دیگری که 11 دروازه داشته مشخص شده بوده.
نام این دروازهها به شرح زیر بوده: 1/ آهنین. 2/ دروازه پل حسان.
3 و 4/ دروازه قرب مسجد ماخ. 5/ دروازه رخنة . 6/ دروازه قرب کاخ ابو هشام الکنانی. 7/ دروازه قرب پل بازار کوچک (سویق). 8/ فارجک.
9/ دروازجه. 10/ دروازه کوچه مغان. 11/ دروازه سمرقند (درونی).
از داستانی که نرشخی درباره حریق بزرگ سال 325 هجری نقل میکند پیداست که مدرسه فارجک و دروازهای که به این نام موسوم بوده در شمال نهر عمده شهر (که چنانکه خواهیم دید تقریبا در محل کنونی جاری بوده است) و مسجد ماخ در جنوب نهر مزبور قرار داشته. بدینقرار- و
ص: 248
در این مورد شمارش دروازهها از بخش شمال شرقی شهر آغاز شده است و محل آنها را میتوان به شرح زیر مشخص کرد:
دروازه بهار، مقابل دروازه نوبهار (مزار).
دروازه پل حسان مقابل دروازه کلاباد (قرشی).
دروازه مسجد ماخ مقابل دروازه مردکشان وریو (سلاخانه و نمازگاه).
دروازه رخنة مقابل دروازه ابراهیم (شیخ جلال).
دروازه کاخ ابو هشام مقابل دروازه میدان (قراکل).
دروازه پل بازار کوچک (سویق) مقابل غشج (شیرگران).
دروازه فارجک مقابل حد شرون (تلپاچ).
دروازه دروازجه مقابل رامیثن (اوغلان).
دروازه کوچه مغان مقابل دروازه فرغانه (امام).
دروازه سمرقند مقابل دروازه سمرقند.
حصار دو ردیفهای که شهر را احاطه میکرده در قرن دوازدهم میلادی، نخست توسط ارسلان خان محمد و زان پس قلیچ تمغاج خان مسعود در سال 560 هجری و در آغاز قرن سیزدهم توسط محمد خوارزمشاه ساخته شد.
پیش از آنکه به نامهای کویها و خیابانهائی که باقی و محفوظ ماندهاند پردازیم باید سخنی چند درباره سازمان آبیاری بگوئیم . بنا به گفته نرشخی اریق [جوی- نهر] عمده شهر «رودزر» نام داشت. به گفته مقدسی «رود از سوی کلاباد وارد شهر میشود. در اینجا سدها ساخته شده و ورغهای متحرک تعبیه گشته و الوارهائی قرار دادهاند. تابستان، به هنگام آبخیز الوارها را یکی بعد از دیگری هرچه آب بالاتر میآید برمیدارند، بطوری که بخش
ص: 249
اعظم آب به حوضچههای ورغهای متحرک رفته زان پس بهسوی پیکند (بیکند) جاری میشود. اگر این حیله را بهکار نمیبردند آب متوجه شهر میشد. این محل فاشون خوانده میشود.
پائینتر از شهر ورغهای متحرک دیگری وجود دارد که «رأس الورغ» نامیده میشود و ساختمان آن به شکل پیش گفته است: رود شهر را از میان قطع میکند و از بازارها میگذرد و به (نهرها) تقسیم میشود و در کویها جاری میگردد.
در شهر حوضهای وسیع روباز وجود دارد. در کنار این حوضها جاهای در داری از تخته چوب برای وضو [غسل؟] ساختهاند. گاه آبی که متوجه پیکند میکنند فایق آمده و در بحبوحه تابستان اراضی را مستور میسازد.
در آن سال که من وارد آنجا شدم آب اراضی بسیار را غرق کرد و به مردم زیان رسانید. شیوخ برای ساختن سد خارج شدند. طبق حسابی که من کردم شیخ ابو العباس الیزدادی مبالغ گزافی صرف کمک به این کار کرد. آب تیره رنگ است و زباله فراوان در شهر به درون آن میریزند».
از سخنان مقدسی چنین برمیآید که اریق در حدود دروازه کنونی قرشی- یعنی تقریبا در همان محل امروزی- داخل شهر میشده. ظاهرا در بخش شرقی شهر «پل حسان» که پیشتر از آن یاد کردیم- بر اریق احداث شده بوده. از محل «دروازه بازار کوچک [بازارچه] (سویق)» چنین حدس زده میشود که اریق در نزدیکی دروازه کنونی شیرگیران از شهر خارج میشود.
استخری جویهای کوچک شهر را که به گفته وی از اریق بزرگ
ص: 250
«زر» (که از میان شهر میگذشته) منشعب میگشته برمیشمرد:
1- اریق فشیدیزه: به محل ورغ (از آنجائی که اریق از سمت مشرق داخل شهر میشده این محل با فاشون مطابقت دارد نه «رأس الورغ» مقدسی) متفرع میشده و در محل جوبار (جویبار) ابو ابراهیم از دروازه مردقشه (اکنون سلاخانه) گذشته به دروازه «شیخ ابو الفضل جلیل» رسیده و به اریق نوکنده میریخته. برکنار این اریق گذشته از قطعات زمین در حدود 2000 کوشک و بوستان وجود داشته. و درازای مسیر آن قریب نیم فرسخ بوده.» «شیخ ابو الفضل» همان وزیر مشهور سامانیان یعنی ابو الفضل محمد بن عبید اللّه بلعمی (متوفی به 329 ه.) میباشد. محتملا دروازهای که به نام وی بوده همان دروازه ابراهیم است که نام کنونی خود را از وی کسب کرده (شیخ جلال). اکنون نیز در قرب مقبره او مدرسه و گورستان جوبار وجود دارد.
2- اریق جویباربکار (به معنی «جوی سودمند»): از محلی در وسط شهر، نزدیک مسجد اخیاد [؟] [ «مسجدی که آن را به قواریریین بازخوانند»- ترجمه استخری- چاپ تهران، ص 240، مترجم] منشعب میشده و آن نیز به اریق نوکنده میریخته. و بر کنار آن قریب 100 باغ و کوشک وجود داشته.
3- جویبار القواریریین ( «جویبار شیشهگران» [قارورهگران]):
در محل «مسجد عارض» منشعب شده به شهر جاری میشده و بخشی از ربض را مشروب میساخته. این اریق از جویبار سابق الذکر پرآبتر بوده و تعداد بیشتری از باغها را مشروب میکرده.
4- جو- (غشج) یا جویبار العارض: نزدیک مسجد عارض از شهر جاری میشده و بخشی از ربض را مشروب ساخته به اریق نوکنده میریخته.
ص: 251
نام نخستین این اریق حاکی از آن است که در بخش غربی شهر جاری بوده و بالنتیجه مسجد عارض نیز در آن بخش برپا بوده است.
5- اریق پیکند (بیکند): که در اولهای کوی ختع ( «کوی رهبر») منشعب میشده و بخشی از ربض را مشروب میساخته و به اریق نوکنده می- ریخته. از مطالب بعدی چنین برمیآید که این اریق بخارا به نام شهر پیکند (اگر تلفظ این اسم را دخویه صحیح داده باشد) موسوم گردیده ولی ظاهرا هیچ نسبتی با آن شهر نداشته.
6- اریق نوکنده که در نزدیکی «سرای حمدونه» [در ترجمه فارسی اصطخری «حمدویه» چاپ شده است] از رود منشعب میشده، و آبهای دیگر اریقها بدان میریخته. این اریق بخشی از ربض را مشروب میکرده و زان پس، بدون اینکه اراضیی را آبیاری کند- در صحرا به هدر میرفته. نام این اریق (نوکنده) این حدس را تقویت میکند که بعد از اریقهای دیگر کنده شده و محتملا سبب حفر این بوده که فاضلآب در آن ریزد.
ظاهرا این اریق در بخش غربی و بیشتر در قسمت جنوب غربی شهر جاری بوده.
7- اریق طاحونه (آسیاب): در شهر و در محل نوبهار منشعب میشده و بخشی از ربض را مشروب میکرده. آسیابهای بسیار بر این اریق وجود داشته. آب این اریق بطرف پیکند (بیکند) جاری بوده و ساکنان محل اخیر الذکر از آن استفاده میکردند. بدینقرار ورغهای متحرکی که مقدسی میگوید، به احتمال قوی، در نزدیکی دروازه مزار قرار داشته.
8- اریق کشنه: این اریق نیز در قرب محل نوبهار از شهر جاری میشده و محل مزبور از آب آن استفاده میکرده. بر کنار این اریق کوشکها و
ص: 252
قطعات زمین و باغهای فراوان وجود داشته. از کشنه میگذشته و تا مایمرغ- یعنی قریهای که فقط یک منزل راه با نسف (قرشی) فاصله داشته- میرسیده.
9- اریق رباح: نزدیک «ریگستان»، از رود منشعب میشده. و تا کوشک رباح میرسیده. بر کنار آن در حدود 1000 باغ و کوشک وجود داشته.
10- اریق ریگستان: در قرب «ریگستان» منشعب میشده و «ریگستان» و کهندز و کاخ از آب آن استفاده میکردند. این اریق به کوشک جلال- دیزه میرسیده.
11- اریقی که نامش نقل نشده: در قرب پل حمدونه (یعنی، محتملا، و به تقریب همانجائی که مبدأ نوکنده بوده) منشعب میشده. و تا حوضهای واقع در نزدیکی دروازه بنو اسد از زیر زمین جاری بوده (یعنی نزدیک ضلع جنوب غربی شهرستان)، فاضلآب آن به خندق کهندز [پارگین قهندز] میریخته.
12- اریق زغرکنده [؟] در محل ورغ (محتملا منظورنظر همان رأس الورغ مقدسی است) منشعب شده و از کنار دروازه دروازجه و از بازاری به همین نام میگذشته و زان پس از کنار دروازه سمرقند عبور کرده به محل اسپیدماسه میرسیده. طول مسیر آن یک فرسخ بوده. و در کنار آن کوشکها و قطعات زمین و باغهای بسیار وجود داشته. ظاهرا این اریق در بخش شمال غربی شهر جاری بوده است.
مقایسه این مطالب را با اوضاع کنونی آبیاری بخارا به کسانی میگذاریم که میتوانند در محل به تحقیق در وضع زمین و نقشه شهر پردازند .
ص: 253
اما راجع به مطالب مربوط به کویها و خیابانها و ابنیه قرون وسطی ...
در این مورد نخست باید به اطلاعاتی که در تألیف نرشخی، راجع به شهرستان وجود دارد اشاره کنیم .
قتیبه شهرستان را میان اعراب تقسیم کرد و از دروازه بازار تا دروازه نو را به قبیلههای مضر و ربیعه داد و باقی را به اهل یمن. «و چون به شهرستان اندرآیی نخستین کوی که به دست چپ است آن را کوی رندان خوانند و از پس آن کلیسیای ترسایان بوده است که بعدها به مسجد قبیله بنی حنظله مبدل شده.» و چون از شهرستان اندرآیی به دست راست کویی است که آنرا کوی وزیر «بن ایوب بن حسان» خوانند. و آن کوی را کوی کاخ نیز خوانند.
ایوب بن حسان معاصر قتیبه و نخستین امیر عرب بخارا بوده. امیران بعدی بخارا نیز در اینجا زندگی میکردهاند. این کویوکاخ به دهقانی که او را خینه میگفتند متعلق بوده. «و چون اسلام آورد احمد نام او گشت».
در قرب باره شهرستان «چوبه بقالان» و «بازار پستهشکنان» بوده.
در شهرستان نزدیک دروازه بنو سعد کوشک حسن بن علاء سعدی [سغدی؟] قرار داشته. (این کوی و دروازه به نام پدر او علاء موسوم بوده است). هیچ پادشاهی را چنین کوشکی نبوده. وی از اراضی خویش ماهیانه 1200 دینار درآمد داشته است. در قرب مخرج دروازه بنو اسد کاخ امیر خراسان برپا بوده. و در نزدیکی دروازه حقره یعنی در قرب زاویه شمال غربی شهرستان هنوز هم صومعه امام ابو حفص برپا و مورد احترام بوده و در کنار آن مساجد و صومعههای بسیار وجود داشته. نزدیک دروازه نو
ص: 254
«چون بدین در اندرآئی به دست راست مسجد قریشیان است» و «این را مسجد قریشیان بدان میخوانند که مقاتل بن سلیمان القریشی آنجا باشیده است و ابن مقاتل مولای (؟) حیان» نبطی مشهور- از همرهان قتیبه- بوده.
تل بزرگی را پیشتر یاد کردیم (ص 244) و گور افراسیابش میدانستهاند، در دوران سامانیان مربوط به عهد پیش از اسلام میشمردند. و موضع گور سیاوش را که توسط افراسیاب کشته شده بوده در قرب دروازه شرقی کهندز میدانستهاند. و اینجا آتشپرستان (مغان) در نوروز پیش از برآمدن خورشید خروسی قربانی میکردند. «و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحهها است» و به «گریستن مغان» مشهور میباشد . گذشته از کاخ مشهور کهندز کاخهای پادشاهی دیگری پیش از اسلام در «ریگستان» نیز برپا بوده و مضاف بر این، محلی که در بخش جنوب شرقی شهر قرار داشته و بعدها به نام «در مسجد ماخ» موسوم گردیده بود نیز، دارای اهمیت فوق العاده بوده. در این محل بازار «ماخروز» برپا بوده و سالی دوبار بازاری که در آن بتان میفروختند (محتملا مجسمههای بودا) تشکیل مییافته. این رسم بتپرستان در زمان سامانیان نیز باقی بوده . و بازار بتفروشی آنچنان گرم بوده که به
ص: 255
مبلغ 50000 درهم بت فروخته میشده.
بانی این رسم را ماخشاه افسانهای میشمردند. روایت است که در این محل بیشهای وجود داشته و بازار در سایه درختان تشکیل میشده، پادشاه در محلی که بعدها مسجدی در آنجا پدید آمد بر تخت جلوس میکرد و مردم را به خرید بتان ترغیب مینمود. زان پس در اینجا معبد آتشپرستان بنا گردید و در روزهای بازار مردم برای عبادت به آن محل روی میآوردند. در عهد اسلامی یکی از مساجد عمده و بزرگ را در اینجا ساختند .
در قرن دوازدهم میلادی سمعانی این روایت را به صورت دیگری شنیده بوده، میگوید که ماخ آتشپرست بوده و اسلام آورده و خانه خویش را به مسجد مبدل ساخته. در زمان سمعانی در کوی «در مسجد ماخ» بازاری دائمی وجود داشته.
سرانجام در قرن دوم هجری محل دیگری به نام کشکشان اهمیت پیدا کرد که بازرگانان ثروتمند که از غربا بودند پس از اشغال شهر توسط قتیبه به آنجا نقلمکان کردند.
توماشک ایشان را از بازماندگان کوشانیان یا افتالیتها [هیاطله]
ص: 256
میشمارد. ایشان خانههای خویش را که در شهرستان بوده به اعراب گذاشتند و در بیرون شهر هفتصد کوشک بنا کردند و هرکس گردبرگرد کوشک خود «خانهای چاکران و اتباع خویش بنا کرد و در جوار کوشکهای خود بوستانی ساخت»- چنانکه بهزودی شهر نواز لحاظ عده نفوس از شهر کهنه پیش افتاد. و این محل به نام «کوشکمغان» مشهور گردید. در این مکان بیشتر معابد آتشپرستان وجود داشته. و چون سامانیان به بخارا نقلمکان کردند «غلامان و نزدیکان پادشاه» دست به خرید اراضی کوشکمغان زدند و بهای هر جفت را به چهار هزار درم رساندند.
نرشخی، ضمنا، سخنان نوح بن نصر را نقل میکند که بهای زمین زمانی بیشتر بوده و به جفتی 12000 درم [سنگ نقره] میرسیده. روایت است که زمانی میان ساکنان کوشکها و مردم مسلمان شهر خلاف افتاد.
[مسلمانان] کوشکها را به حمله فروگرفتند و درها را شکستند و بعدها به هنگام توسعه مسجد جامع آن درها را به کار بردند. بر در هر کوشک نقش بت صاحبخانه (محتملا روح حامی خاندان) منقوش بوده. این نقوش بر درهای مسجد جامع نیز محفوظ مانده بوده. فقط صورتها را محو کرده بودند. در عهد سامانیان هنوز دو سه کوشک باقی بوده. در قرن دوازدهم میلادی فقط یک در منقوش بنقش بت محفوظ مانده بوده . متأسفانه محل کوشکمغان را معلوم نکردهاند. از آنجائی که «در کویمغان» در مقابل دروازه امام کنونی واقع بوده بنابراین کوشکمغان را، محتملا، باید در بخش شمال غربی شهر جستجو کرد. نرشخی نیز از کویمغان یاد میکند .
ص: 257
بین کوی مزبور و «کوی دهقانان» بازار خرقان قرار داشته.
اما راجع به ابنیه اسلامی ... باید، پیش از همه، از مسجد جامع سخن راند . نخستین مسجد (جامع) را قتیبه در سال 94 هجری درون کهندز، و در همان نقطهای که پیشتر بتخانه- و شاید معبد بودائیان- بوده بنا کرد.
و برای نماز عید، یعنی ادای مراسم دینی در دو عید بزرگ، محلی در بخش شمالی «ریگستان» نزدیک دروازه معبد اختصاص داده شده بود. مسجد جامع نو را- بین کهندز و شهرستان- فضل بن یحیی برمکی (179- 178 هجری) امیر (خراسان) ساخت. بنای این مسجد در سال 290 هجری توسعه یافت و اسماعیل سامانی بسیاری از خانههای مجاور را خرید و مسجد را «زیادت کرد». در آغاز پادشاهی نصر (332- 302 هجری) دوبار خراب شد، یکبار به هنگام نماز آدینه بود که خلق بسیار هلاک شدند.
حاکم فرمود تا بنا را تجدید کنند و مناره آن را در سال 306 هجری ابو عبید اللّه جیهانی وزیر از مال خویش ساخت. منظورنظر جغرافیون عرب همین بنا بوده.
بنا به گفته مقدسی این مسجد چند حیاط بسیار پاکیزه داشته. در کنار این مسجد بزرگترین کارگاه نساجی شهر قرار داشته . گذشته از این بنای دیگری که در 340 هجری توسط امیر نوح بن نصر در قرب «کاخ امیر خراسان» ساخته شده بوده وجود داشت. محتملا این ساختمان در بخش جنوب غربی شهرستان برپا بوده.
ص: 258
درباره این بنا فقط همین میدانیم که در قرن ششم هجری هنوز وجود داشته. محتملا داستانی که از مترجم تألیف نرشخی در بالا نقل کردیم و وی از تنها دری سخن میگوید که نقش بت بر آن بوده و در آن زمان هنوز باقی بوده است، مربوط به همین ساختمان است، زیرا جادهای که به کاخ امیر- خراسان منتهی میگشته از کنار همان در میگذشته.
امیر منصور در سال 360 هجری امر کرد تا برای نماز عید محل تازهای به فاصله نیم فرسخ از دروازه کهندز- بر سر راه قریه سمیتن بسازند.
محل قریه اخیر الذکر معلوم نیست. ظاهرا نمازگاه جدید عید در کنار محل قدیمی بوده
مسجد جامع سامانی در سال 460 هجری به هنگام مبارزهای که میان پسران طمغاچ خان ابراهیم بر سر تختوتاج درگیر بوده، سوخت. بدین معنی که براثر سقوط مواد سوزانی که از کهندز افکنده بودند آتش در سر چوبین مناره افتاد و بر روی مسجد خراب شد. سال بعد مسجد از نو ساخته- شد و سر مناره را از خشت پخته ساختند. گذشته از این، بنای جدیدی اندکی دورتر از کهندز احداث کردند که مقصوره در آنجا قرار داشته.
مقصوره و منبر و محراب در سمرقند تراشیده شده بود.
ارسلان خان محمد فرمود تا مسجد جامع نوی در شهرستان بنا کنند.
ساختمان مسجد «در غایت تکلف و نیکوئی» در سال 515 هجری به پایان رسید. ظاهرا این مسجد تا زمان هجوم چنگیز خان برپا بوده. منارهای که در سال 521 هجری برآورده بودند اکنون نیز وجود دارد و به احتمال قوی
ص: 259
دستخوش تخریب نگردیده بوده تا اینکه به هنگام قیام سال 1920 میلادی از آتش ارتش محاصرهکننده زیان دید.
اندکی پیش از آن تاریخ، در سال 513 هجری ارسلان خان نزدیک دروازه ابراهیم نمازگاه عید دیگری احداث کرد- یعنی در همان محلی که اکنون هست. در قرن پنجم هجری کاخ شمس الملک (473- 461 هجری) با باغها و مراتع و باغوحش، در اینجا قرار داشت. این محل «غرق» ( «غرق» بهجای «قرق») شمرده میشد و به نام بانی آن شمسآباد نامیده شد. شمس- آباد در زمان جانشین شمس الملک یعنی خضر- نیز معمور بود ولی زان پس به انحطاط گرائید و در زمان هجوم سلطان ملکشاه سلجوقی (482 هجری) بالکل ویران گشت . در بخارا «مسجد الشام» که سمعانی و یاقوت از آن یاد کردهاند نیز وجود داشته .
شمار کاخهای شاهی که در زمانهای گوناگون در بخارا ساخته شده بوده بسیار است. امیر اسمعیل در جوی مولیان که نزدیک کهندز و «ریگستان» قرار داشته و بهترین محل بخارا شمرده میشده کاخی برای خویش بنا کرد.
از دروازه «ریگستان» تا مرغزار «دشتک»- که مجاور کهندز و نیزار بوده- کاخها و مهمانسراها و باغها و حوضها قرار داشتند. محتملا منظورنظر از جوی مولیان یکی از دو اریقی است که استخری یاد کرده و در قرب «ریگستان»
ص: 260
منشعب میشده، یعنی اریق ریگستان و یا رباح و به احتمال اقوی اریق دومی که به گفته استخری قریب 1000 باغ و کوشک بر کرانه آن برپا بوده میباشد.
اکنون روستائی که در دو ورستی (ورست* 06/ 1 کیلومتر) بخارا قرار دارد به نام «جوی مولیان» موسوم است . بنا به گفته نرشخی اهل محل جوی موالیان را برگردانده، «جوی مولیان» کردهاند زیرا که اسماعیل در این محل برای افراد نگهبان خویش خانهها بنا کرد و وقف ایشان نمود و بخشی از عایدات آن اراضی را هم وقف موالیان نمود. این زمینها زمانی ملک بخار- خداتان بوده. اسمعیل جوی مولیان و دشتک را از حسن بن محمد بن طالوت خرید. درآمد دشتک وقف مسجد جامع گشته بود. کاخ جوی مولیان تا پایان روزگار سامانیان معمور بوده.
کاخ دیگری که نصر در «ریگستان» ساخته بوده تا سال 350 هجری برپا بود، و در جوار آن ادارات قرار داشته. در زمان عبد الملک (350- 347 هجری) وزیر ابو جعفر عتبی (پیش از 348 هجری) مسجد مجللی در
ص: 261
این مکان بنا کرد. به هنگام آشوبی که براثر مرگ ناگهانی عبد الملک برپا شد عاصیان کاخ را غارت کرده سوزاندند.
امیر منصور فرمود تا آن را از نو بنا کنند ولی سالی نگذشت که بار دیگر دستخوش آتش گشت و اینبار حریق تصادفی بوده است و سبب آن سنت و رسمی بوده از عصر بتپرستی که در جشنهای ویژه آتش میافروختند .
بنا بالکل سوخت. و اموال امیر به جوی مولیان منتقل شد و زان پس «ریگستان» متروک گردید. با این حال مقدسی که تألیف خویش را در پایان قرن چهارم هجری نوشته کاخ ریگستان را روبروی قلعه در جهت مغرب قرار میدهد.
منصور پس از گذشت سالی چند از آتشسوزی، در سال 356 هجری، کاخی در نزدیکی دروازه نو و مکانی که کارک علویان نام دارد بنا کرد . این کاخ نیز مانند کاخ اسمعیل تا پایان کار سامانیان معمور بوده. و زمین آن ملک پادشاه شمرده میشده، تا اینکه در عهد پادشاهی شمس الملک وی آن اراضی را به علمای بخارا بخشید.
در زمان قراخانیان 4، گذشته از شمسآباد مذکور، از کاخ احمد خان (متوفی به سال 488 هجری) در «جویبار»- یعنی در قرب دروازه ابراهیم- نیز یاد شده است. ارسلان خان فرمود تا آن «سرای را برداشته و به حصار [کهندز] بردند». و بعد از چند سال کاخ تازهای در کوی دروازجه (یعنی بخش شمال غربی شهر) در کوی بولیث بنا کرد. و در آنجا دو گرمابه ساخت.
ص: 262
بعدها ارسلان خان آن کاخ را مدرسه ساخت و برای خود کاخ جدیدی در قرب دروازه سعدآباد (بنوسعد) یعنی نزدیک ضلع جنوب غربی شهرستان- بنا نمود.
سمعانی، گذشته از نامهای کویهای یاد شده- کویهای زیر را نام میبرد:
کوی جدید .
کوی ذیمون ( «مقابل خانقاه»).
کوی ریو .
کوشک فارزیه نزدیک دروازه میدان، یعنی دروازه کنونی قرهکل .
نرشخی در ضمن داستان آتشسوزی سال 325 هجری از کوی بکار (محتملا در نزدیکی اریقی به همین نام قرار داشته) در بخش غربی شهر بین دروازه سمرقند و دروازه فارجک- نام میبرد .
ص: 263
خیابانهای بخارا عریض و سنگفرش بودهاند. سنگ را از کوه ورکه که در قرب روستائی به همین نام قرار داشته میآوردند. رشته جبالی که به سوی مشرق ممتد است و ناحیه سمرقند را از ناحیه کش جدا میسازد از این روستا آغاز میگشته است .
سمعانی محلورکه را در دو فرسخی بخارا بر سر راه نسف (قرشی) ذکر میکند. در نتیجه انبوه جمعیت، بهرغم وسعت کوچهها و خیابانها، حتی در آن زمان هم تنگی جا در شهر احساس میگردیده، و این کمبود در بخارا بیش از دیگر بلاد قلمرو دولت سامانیان محسوس بوده بدین سبب غالبا در شهر آتشسوزی روی میداده .
در کتاب نرشخی شرح دو حریق که در عهد پادشاهی نصر- در سال 317 و 325 هجری وقوع یافته بوده دیده میشود. حریق دوم بویژه خرابی بسیار بار آورد. جالب توجه است، با اینکه آتش بخش مهمی از شهر را فرو گرفته، چند بازار را منهدم کرده بود، مع هذا میزان خسارات بر روی هم فقط 100000 درهم و اندی قلمداد شده است. پارهای دیگر از جوانب منفی این شهر (تعفن
ص: 264
و آب بد و غیره) که مقدسی و برخی از شاعران به شدیدترین لحنی مورد مذمت قرار میدهند نیز بهسبب تراکم فوق العاده ساختمانها بوده است.
اما راجع به پیرامون و حومه شهر ... استخری آن را به 22 رستاق قسمت کرده که 15 رستاق درون حصار طویلی قرار داشته- که اینجا نیز آن حصار مانند سمرقند و بلخ- حوالی و نقاط مجاور شهر را مصون و محفوظ داشته بوده. در کتاب ابو الحسن نیشابوری (رجوع شود به ماقبل ص 61) بنای این حصارها به امیر ابو العباس فضل بن سلیمان الطوسی (171- 167 هجری) نسبت داده شده و میبایست شهر و حومه را از حملات صحرا- نشینان ترک ایمن دارند. این اقدام را یزید بن غورک ملک سمرقند توصیه و به تجربه سغد اشاره و استناد کرده بوده زیرا مردم آنجا [سغد] براثر بنای چنین حصاری کاملا در امان بودهاند. دروازهها و برجها به فاصله نیم میل (یعنی قریب یک ورست) از یکدیگر ساخته شده بود. ساختمان سراسر حصار فقط در سال 215 هجری به پایان رسید.
مسعودی با اشاره به کتاب شخصی به نام سلمویه (یا سلمویه) زیر عنوان «در سلسله عباسیان و امرای خراسان» میگوید که فقط در زمان فضل بن سلیمان حصار قدیم که، یکی از شاهان باستانی سغد ساخته بوده و، مشرف به خرابی بوده تجدید بنا شد.
ص: 265
بنا به گفته استخری محوطهای که حصار بخارا در میان میگرفته دوازده فرسخ درازا و همانقدر پهنا داشته. این حصار جاده سمرقند را در مشرق طواویس- یعنی به فاصله 7 فرسخی شهر و جاده خراسان را در سه فرسخی شهر- قطع میکرده . گذشته از این روستاهای مغکان (در پنج فرسخی بخارا و سه فرسخی شمال جاده خراسان) و زنذنه . (4 فرسخی شمال بخارا) درون حصار قرار داشتند. تعمیر و مرمت سالیانه حصار مستلزم صرف مال فراوان بوده و بار سنگینی بر دوش ساکنان شمرده میشده. فقط در زمان اسمعیل امنیت خارجی به چنان مرتبهای رسید که مردم شهر از آن بیغار معاف شدند.
زان پس حصار اندکاندک خراب شد. و در قرن دوازدهم میلادی آن را «کمپیرک» (پیرزنک) میخواندند.
بقایای این حصارها اکنون نیز بهصورت خاکریزی محفوظ مانده و در میان اهل محل به کمپیر- دیوال [دیوار پیرزنک] مشهور است و ن. ف.
سیت نیاکوفسکی و پس از او ل. زیمین از آن بازدید کردهاند . این خاکریز
ص: 266
در شمال شرقی، «مرز حاشیه مزروع و بیابان لم یزرع- که در سمت شرق خاکریز تا کرمینه ممتد است- قرار دارد» ضلع شمالی آن بعضا در امتداد کرانه چپ و مرتفع زرافشان ممتد است . تلفظ نامهای رستاقهای بخارا و موضع آنها گاه مشکوک است. گاه اریقهائی که رستاقهای مزبور را مشروب میکردهاند و استخری و نرشخی برشمردهاند از آنها کسب نام کردهاند.
این اریقها به شرح زیر است :
1-
اریق کرمینیه: رستاق این شهر در تألیف استخری به نام یسیر (؟) خوانده شده.
2-
شاپورکام [شافرکام- در ترجمه استخری «سافریکام» نامیده شده است] :
ص: 267
که به نام شاپور شاهزاده ایرانی که به بخارا نقل مکان کرده بوده خوانده شده است. وی از بخار خدات زمین دریافت کرد و در اینجا کاخی ساخت و روستای وردانه را احداث کرد. اریقی به این روستا آوردند. امیران وردانه که لقب وردان خدات داشتند تا آغاز قرن هشتم میلادی. رقیبان بخار- خداتان شمرده میشدند. وردانه را حتی قدیمتر از بخارا میدانستند. این روستا از لحاظ سوق الجیشی (همچون نقطه مرزی با ترکان صحرانشین) و صنعتی و تجاری اهمیت فوق العاده داشته . در عصر جدید این محل تومن وردانزی را- که بخش مهمی از آن در سال 1868 میلادی (1285 هجری) از ریگ پوشیده شده بوده تشکیل میداده.
3-
خرقان: (خرغان) علیا: رستاقی به این نام بیرون از حصار بزرگ و محتملا نزدیک روستای خرقانکت سابق الذکر (خرقانکت) در شمال زرافشان و مقابل کرمینیه قرار داشته.
4-
خرقانرود: محتملا این اریق خرقان سفلی را مشروب میکرده.
این رستاق درون حصار بزرگ قرار داشته. خرقانرود، بنا به گفته استخری
ص: 268
تا قریه زوش ممتد بوده. به گفته سمعانی و یاقوت قریه اخیر الذکر در نزدیکی نور قرار داشته یعنی به تقریب در بیست فرسخی بخارا.
5-
غاو [عاو] ختفر: ظاهرا همین اریق در تألیف استخری نجار- ختفر (شاید بخار- ختفر) نامیده شده. این اریق رستاقی را به همین نام مشروب میساخته و تا روستای خرمیثن و یا (به قول سمعانی) خرمیثن جاری بوده.
موضع این روستا در هیچ تألیفی معلوم نشده. بنا به گفته نرشخی عاوختفر (نهر مصنوعی نبوده و آب در این محل بستری برای خویش ساخته بوده. این نهر را میتوان با نهر گودفر یا «وابکند- دریا» ی کنونی (که به نام روستای وافکند- بر سر راه خوارزم موسوم گردیده) یکی دانست. خانیکوف نیز این نهر را بستر طبیعی رود میداند . شعبههای این نهر «زنذنه» و «رمیثن» را هم مشروب میسازند.
6-
سامجن. چنانکه پیش گفتیم این اریق به نام رود جرغ (در تألیف استخری چنین است) و حرامکام نیز خوانده میشده و جاده سمرقند را در چهار فرسخی بخارا قطع میکرده. محتملا رستاقهای سامجن ماوراء و سامجن مادون که استخری یاد کرده در این محل واقع بودهاند. آبگیری که
ص: 269
فاضلآب زرافشان بدان میریخته نیز سامجن نامیده میشده .
7-
پیکان : تا روستای پیش گفته «ورکه» (ص 263)- که برای سنگفرش کوچههای بخارا از آنجا سنگ میآوردند- جاری بوده.
8-
فراوزعلیا (یا فراوز): این رستاق مانند دو رستاق بعدی درون حصار بزرگ قرار داشته. اریق تا روستای اوبوقار (؟) جاری بوده. به گفته نرشخی این اریق در دوران اسلامی کنده شده بوده است.
9-
فراوز سفلی: و رستاقی به همین نام. این اریق «ذیمون» نیز خوانده میشده. روستائی قدیمی در دو فرسخ و نیمی بخارا بر سر راه «پیکند» (بیکند) به این نام موسوم بوده .
10-
اروان: و رستاقی به همین نام تا روستای بانب جاری بوده.
ص: 270
موضع روستای اخیر الذکر در تألیف یاقوت و کتاب سمعانی معلوم نشده.
11-
گیفر: [در کتاب نرشخی: کیفر]، ایضاح این نکته که گیفر کدام یک از اریقهای مذکور در تألیف استخری میباشد، دشوار است. محتملا سمعانی و یاقوت در ضمن سخن از روستای اوذن، تحت نام «جیفر» از همین اریق یاد میکنند.
12-
زر: (در تألیف استخری: الزر). اریق اصلی شهر بخارا (اکنون: شاهرود) چنین نامیده میشده. یکی از رستاقهای بخارا نیز بدین نام موسوم بوده.
13-
نوکنده: به گفته استخری دواریق بدین نام موسوم بوده که یکی از آندو تا فرانه (؟) و آن دیگر تا «نوباغ الامیر» جاری بوده است. محل دوم را میتوان همان ونوفاغ دانست که در پیرامون طواویس است . در اینصورت اریق دیگر نوکنده رستاق آن شهر را مشروب میکرده.
14-
فرخشه: تا به روستائی به همین نام میرسیده (این کلمه به صورت «برخشه» و «ورخشه» و «افرخشه» و «فرخشه» نیز دیده شده است). این
ص: 271
روستا به فاصله یک روز راه یا 4 فرسخ از بخارا، بر سر راه خوارزم قرار داشته و به نام دخفندون نیز خوانده میشده .
به گفته نرشخی در این محل دوازده اریق [جویبار] بود. فرخشه درون حصار بزرگ قرار داشته و از قدیم ملک بخار خداتان بوده و از بخارا قدیمتر شمرده میشده. در اینجا کاخ کهنه بخار خداتان بوده که بروایت خلق بیش از هزار سال برپا بوده است. در قرن هشتم دو بخار خدات- خنگ خدات و بنیات [بن طغشاده]- آن را احیاء کردند. اسماعیل سامانی ده ملکی بخار خداتان را که سالی 20000 درهم درآمد داشت ضبط و مصادره کرد و به اهل ده تکلیف کرد که کاخ را مسجد جامع سازند ولی به مقصود نرسید، کاخ به فرمان احمد بن نوح بن نصر خراب شد و مصالح آن در ساختمان کاخی که وی در قرب کهندز بخارا بنا کرده بود به کار رفت. در ورخشه «نوروز کشاورزان» را پنج روز پیشتر از «نوروز مغان» جشن میگرفتند. ظاهرا نام این روستای قدیمی در اسم تل بزرگی که در نزدیکی قریه رامیثن قرار دارد، محفوظ مانده است .
15-
کشنه: در ضمن ذکری از اریقهای شهر (ماقبل) از این اریق نیز یاد شده.
16-
رامیثن (رامیثنه): به روستائی به همین نام میرسیده. قریه
ص: 272
مستحکم رمیثن که تاکنون نیز به همین نام موسوم است یکی از جالبتوجه ترین روستاهای اطراف بخارا بوده و «بخارای قدیم» شمرده میشده، یعنی مقر باستانی امرای بخارا. بعد از بنای بخارا نیز امرای محل زمستان را در رمیثن میگذراندند. بنیان این محل را به افراسیاب افسانهای نسبت میدادند.
کیخسرو رقیب افراسیاب در مقابل رمیثن یعنی بر کرانه دیگر جویبار، روستای رامش را بنا کرد و در آنجا معبدی برای آتشپرستان ساخت که حتی در دوران سامانیان نیز مورد احترام بوده. بیرونی نیز از آتشکده رامش سخن گفته . مغان در این مکان یکی از جشنهای بزرگ سالیانه خویش را برگزار میکردند. در رمیثن بتکده برپا بوده . در زمان مقدسی حومه رمیثن متروک و ویران بوده .
17-
خامه: تا به روستائی به همین نام ممتد بوده. درباره موضع این روستا چیزی نمیدانیم. بدینقرار از پانزده رستاقی که درون حصار بزرگ قرار داشتهاند (یعنی زر، فرعیذد (؟)، سخر، طواویس، بورق یا بورق (؟)
ص: 273
و خرقان سفلی و بومه (؟) و نجّار ختفر یا بخار ختفر و گاخشتوان و اندیار- کندمن (؟) و سامجن ماوراء و سامجن مادون و فراوز سفلی و اروان و فراوز علیا) شش رستاق را نمیتوان به نهرهای مشخصی منسوب و مربوط کرد، و برای تعیین موضع آنها نیز هیچ مدرکی به دست نیست. از میان این شش رستاق فقط نام گاخشتوان در تألیفهای سمعانی و یاقوت ذکر شده (به عربی: کاخشتوان) ولی موضع آنرا معین نکردهاند. اسامی روستاها را جغرافیون عرب جدا از نام رستاقها میآورند و بدینسبب معلوم نیست که، مثلا، رمیثن و فرخشه در کدام رستاق قرار داشتهاند.
اما راجع به هفت رستاقی که بیرون حصار بزرگ بودهاند: یعنی جزّه (؟) و شاه بخش ویسر (رستاق کرمینه) و خرقان علیا و رمند و یا غرقند و پیکند (بیکند) و فربر (فرب) ... میتوان موضع یسر و خرقان علیا (رجوع شود به ماقبل، ص 265) و دو رستاق اخیر الذکر را که بر سر راه خراسان بودهاند، معلوم کرد.- پهنهای که از بخارا تا کرانه آمودریا (جیحون) ممتد بوده تاحدی به تفصیل وصف شده است . به فاصله یک فرسخ و نیمی شهر
ص: 274
روستای ماستین یاماستی، که یکی از قدیمترین قرای بخارا شمرده میشده، قرار داشته و در قرن دوازدهم میلادی متروک و مخروبه و بیآب بوده .
روستای ذیمون که پیشتر ذکر آن رفت در دو فرسخ و نیمی بخارا قرار داشته. آنسوتر، به فاصله 3 فرسخ حصار جاده را قطع میکرده. در سمت راست جاده- در درون حصار- روستاهای خجارد (در سه فرسخی بخارا و یک فرسخی جاده) و مغکان (در 5 فرسخی بخارا و 3 فرسخی جاده) قرار داشتند. در پشت حصار و چهار فرسخی بخارا قریه خنبون و در جوار آن روستای تاراب واقع بوده . زمانی قتیبه در پهنه واقع میان خنبون و تاراب و رمیثن از طرف سغدیان و ترکان محاصره شده بود . و دیگر در 5 فرسخی بخارا شهر پیکند [بیکند] که حتی در دوران پیش از اسلام هم مرکز تجاری بزرگی محسوب میشده، قرار داشته. پیکند مانند رمیثن و فرخشه قدیمتر از بخارا بوده. و آنرا «شهرستان روئین» و یا «شهر بازرگانان» میخواندند.
ص: 275
بازرگانان محل با چین دادوستد داشتند و حتی به تجارت دریا (محتملا با شهرهای کرانه دریای خزر) میپرداختند. هریک از شهرهای بخارا برای خود در کنار دروازه پیکند رباطی داشته . و تعداد اینگونه رباطها بیش از هزار بوده. و در هریک دستجات مسلح مستقر بوده تا در برابر تهاجمات ترکان پایداری کنند.
نرشخی آغاز انحطاط رباطها را سال 240 هجری قمری میداند (ظاهرا بسبب تقویت امنیت خارجی دیگر وجود آنها لازم نبوده). در زمان مقدسی، با اینکه خود شهر «بیکند» در عهد سامانیان معمور و با رونق بوده، بخشی از رباطها بحالت مخروبه افتاده بوده.
شهر «بیکند» با بارهای محکم محصور بوده و در حدود باره داخلی فقط یک مدخل داشته. دو بازار وجود داشت: یکی در کهندز و دیگر در حومه.
محراب مسجد جامع آن مشهور و مذهب و مرصع به سنگهای قیمتی بوده.
و از لحاظ طلاکاری بر جمله محرابهای ماوراء النهر برتری داشته. شهر در کنار دشت قرار داشته و بدینسبب در اطراف آن دهکده وجود نداشته. و فقط در مغرب آن، بر اقصی کرانه دشت قریه مستحکم آمدز برپا بوده.
ص: 276
نزدیک پیکند (بیکند) نهر (اریق) حرامکام جاری بوده که کمتر زمانی به شهر میرسیده و آب آن به بحیره (دریاچه) سامجن میریخته. کلمات «حرامکام» و «سامجن» گواه بر آن است که منظورنظر همان اریقی است که در چهار فرسخی بخارا جاده خراسان را قطع میکرده است.
بگفته استخری فاضلآب آن به رودخانه بازمیگشته. دریاچه (بحیره) سامجن در قرن ششم هجری به نام «بارگین فراخ» (برکه فراخ) نیز مذکور است و از آن به نام کنونی ترکی قراکول (دریاچه سیاه) نیز یاد شده است.
در این دریاچه مرغان آبی و ماهی بسیار بوده. میان پیکند (بیکند) و فرب- که پیشتر شرح آن داده شد- دشت ریگزار ممتد بوده و پهنهای به وسعت 12 فرسخ را فرو گرفته بوده .
شهر بیکند (پیکند)، مانند بسیاری شهرهای دیگر، پس از سقوط دولت سامانیان رو به انحطاط رفت. در آغاز قرن ششم هجری ارسلان خان کوششی برای تجدید بنای آن بعمل آورد و حتی کاخی برای خود ساخت و میخواست نهر جدیدی برای شهر حفر کند. شهر بر کوه نهاده بود ولی کوه بلند نبود. خان فرمود تا جوئی در کوه کنند و آب به آنجا رسانند. معلوم شد که کوه از سنگ بسیار صلب است و پس از کوششهای بسیار که به بهای
ص: 277
صرف مال فراوان و جان مردمان بسیار تمام شد، آن کار را رها کردند.
محتملا عدم امکان کشیدن نهر و رساندن آب یکی از علل ناپایداری ساختمانهای ارسلان خان بوده. حتی سمعانی در آن محل جز ویرانههائی که مسکن چند خانوار ترکمن بوده چیزی ندیده. وی آثاری از رباطهای پیشین را مشاهده کرده بوده و بگفته او زمانی تعداد آنها به 3000 بالغ می- گردیده است.
نرشخی روستاهای زیر را نیز در بخارا وصف میکند:
1-
نور: که اکنون نور- آتا نامیده میشود، در شمال شرقی
ص: 278
بخارا، نزدیک کوهها. این روستا مسجد جامع و رباطهای بسیار داشته. و مراقد متبرکه بسیار در آنجا بوده که بدینسبب شهرت داشته و مردم به زیارت آنها میرفتهاند. و چون روستای نور در مرز میان ناحیه مزروع و دشت بیآب قرار داشته دارای اهمیت سوق الجیشی نیز بوده است.
در داستان پیکار آخرین امیر سامانی- منتصر- با دشمنان، نام این محل به عنوان جائی مستحکم آمده . در فاصله یک فرسخی نور و بیست فرسخی بخارا قریه سجار یا چچار قرار داشته.
2-
افشنه: روستائی بوده مستحکم . مقدسی موضع آنرا در مغرب بخارا ذکر میکند. قتیبه در این محل مسجدی بنا کرده بوده. بدینسبب افشنه را میتوان با محل «مسجد» که در تألیف طبری آمده - به فاصله فرسخی از بخارا- یکی دانست.
3-
برکد: روستائی قدیم بوده و قلعهای قدیم داشته. امیر اسمعیل این روستا را خرید و درآمد آنرا به علویان [و جعفریان] (7/ 5) و فقرای بخارا
ص: 279
(7/ 1) و ورثه خویش (7/ 1) وقف کرد [در تاریخ بخارای نرشخی چاپ طهران نوشته: که دو دانگ بر علویان و دو دانگ بر درویشان بخارا و دو دانگ بر ورثه وقف کرد و این درستتر به نظر میرسد- مترجم].
نرشخی در چند جای تألیف خود از قریههای ایسوانه و سقمتین و سمتین و سامدون (شاید همان سمتین باشد) و سفنه و سیونج و غجدوان یا غجدوان یاد میکند (سمعانی آن را «غجدوان» میخواند و موضعش را در 6 فرسخی بخارا میداند و میگوید که از لحاظ بازرگانی اهمیت وافر داشته) .
این روستا تاکنون نیز نام غجدوان را حفظ کرده و از اریق خرقانرود یا کلکانرود مشروب میشود. این همان «خرقانسفلای» جغرافیون قرون وسطی میباشد. در کتب کنونی این ناحیه (تومن) گاه به نام روستا (تومن غجدوان) و گاه به نام نهر (تومن خرقانرود) خوانده میشود . نرشخی از روستا یا دژ نرشخ یا نرجک (درباره موضع آن به بعد رجوع شود) نیز
ص: 280
یاد میکند.
در تألیف مقدسی نیز به چند نام محل برمیخوریم که دیگر جغرافیون ذکر نکردهاند. مثل اوشر (روستائی بزرگ با باغهای بسیار در مرز متصرفات ترکان) و زرمیثن (روستائی مستحکم با مسجد جامع) و وخسون (روستائی بزرگ و مستحکم). بنا به گفته مقدسی در اطراف بخارا چند قریه بزرگ- که هریک شهری بوده- وجود داشته که فاقد مسجد جامع بودهاند. طبق تعلیمات مذهب حنفی اجازه بنای مسجد جامع، خارج از شهرهای بزرگ، باکراه داده میشده. و حتی مردم پیکند (بیکند) بزحمت زیاد حق ساختن مسجد را بهدست آوردند . اکنون که بازدید ما از حوضه زرافشان به پایان میرسد باید بهترتیب الفبا نامهای قرائی را که در لغتنامههای سمعانی و یاقوت آمده- و دیگر جغرافیون یاد نکردهاند- ذکر کنیم. اسامی مزبور به شرح زیر است :
ص: 281