گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترکستان نامه
جلد اول
مأخذها






نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه
اغدون/ الاغذونی/I ، 319/ روستائی در حومه بخارا
اغزون/ الاغزونی/I ، 319/ چنانکه یاقوت به حق گفته محتملا همان نام پیشین است
انبردوان/ الانبردوانی/I ، 369/ روستائی در حومه بخارا
ص: 282
انداق/ الانداقی/I ، 371/ در سه فرسخی سمرقند. محتملا همان ارغوت کنونی است (بخش غربی این روستا هنوز هم انداق خوانده می‌شود)، گرچه مسافت اندکی بیشتر است.
اندق/ الاندقی/I ، 374/ در ده فرسخی بخارا
انجافرین یا انجوفرین/ الانجافرینی/I ، 371/ در حومه بخارا.
انکفردر (؟)/-/I ، 393/ بدون تعیین املاء، در حومه بخارا
انیسون/ الانیسونی/I ، 393/ در حومه بخارا ( «متون»، ص 93 (ازعوفی)).
اسمند- رجوع شود به اسمند.
افشوان/ الافشوانی/I ، 330/ در چهار فرسخی بخارا.
باب/-/I ، 437/ در اطراف بخارا.
بابه/ البابی/I ، 452/ در اطراف بخارا.
بابش/ البابشی/I ، 445/ در اطراف بخارا.
بادن/ البادنی/I ، 460/ در اطراف بخارا.
باردیز/ الباردیزی/I ، 463/ در حاشیه مزروع بخارا (سواد)
برسخن (در اثر/ البرسخی/I ، 565/ در دو فرسخی بخارا ( «متون»، ص 53). سمعانی در بازگشت
یاقوت: برسوخن)/ (البرسخنی)/
ص: 283
/ (چاپ مارگولیوس ورق‌b 74)/ از برانیه (شاید از یوران باشد.
به بعد بنگرید) در اینجا توقف کرد.
بداکد یا بداکده/ البداکدی/I ، 523/ در اطراف بخارا.
بذیخون/ البذیخونی/I ، 531/ در چهار فرسخی بخارا و نزدیک مغکان (در نسخه خطی «مغطان» نوشته. رجوع شود به بعد)؛ سمعانی در بازگشت از سورماره از این محل عبور کرد (به بعد رجوع شود).
زمانی مردم این روستا شافعی بودند ولی در قرن ششم هجری ساکنان آنرا حنفیان تشکیل می‌داده‌اند ( «متون»، ص 53).
بندیمش/ البندیمشی/I ، 745/ چنانکه سمعانی معتقد بوده این روستا در اطراف سمرقند قرار داشته.
براکد یا براکدن/ البراکدی/I ، 538/ در اطراف بخارا (محتملا بداکد و شاید هم برکد باشد، رجوع به ص 278 شود).
برداد/ البردادی/I ، 551/ در سه فرسخی سمرقند، برسر راه اشتخن.
ص: 284
بران، بورانه یافوران/ البورانی (چاپ مارگولیوس، ورق‌b 70)/I ، 540/ در 5 فرسخی بخارا.
برفشخ/ البرفشخی (چاپ مارگولیوس، ورق‌b 74)/I ، 568/ در اطراف بخارا.
بسبه/ البسبی (چاپ مارگولیوس «البسبنی»)/I ، 611/ در اطراف بخارا.
بسکایر/ البسکایری/I ، 624/ در اطراف بخارا.
بنکت/ البنکتی// در حوالی اشتخن.
برمس/ (در نسخه خطی موزه آسیائی ورق 69؛ در چاپ مارگولیوس نیست)/I ، 785/ در اطراف بخارا؛ نامهای «بیرمس» و «دیمس» را می- توان کلمات ترکی تلقی کرد (معنی تحت اللفظی آنها «نمی- دهد» و «نمی‌گوید» است).
با این حال چنین تعبیری را نمی‌توانیم توصیه کنیم زیرا دلیلی در دست نیست که در قرن ششم هجری در ماوراء النهر قرای ترک‌نشین وجود داشته.
ص: 285
برّم/-/I ، 594/ نام ناحیه‌ای که استخری «ابغر» خوانده (322) و یاقوت به همین نام ذکر کرده ( «معجم»،I ، 93)
برسان/-/I ، 565/ در اطراف سمرقند
بتیین یا بتنین/ البتیینی و البتنینی/I ، 490/ در نیم فرسخی دبوسی، بین این شهر واربنجن ( «متون»، ص 53)
وابکنه (در تألیف یاقوت: وابکنه)/ الوابکنی/I V ، 872/ در سه فرسخی بخارا. ابن- بطوطه نیز بر سر راه خوارزم- بخارا از آن یاد می‌کند. اکنون «وافکند» نام دارد
وزاغر/ الوزاغری/I V ، 926/ در اطراف سمرقند
وزوین/ الوزوینی/I V ، 926/ در اطراف بخارا
ونندون/ الونندونی/I V ، 942/ در اطراف بخارا، بر اریق حرام‌کام ( «متون»، ص 69). سمعانی در بازگشت از بوران (برانیه) در اینجا توقف کرد (به صفحه قبل رجوع شود).
ونوفاغ/ الونوفاغی/I V ، 942/ نزدیک طواویس
ص: 286
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات ونوفخ/ الونوفخی (در چاپ مارگولیوس:
«الونوفجی»)/I V ، 942/ در اطراف بخارا، محتملا همان قریه پیشین (ونوفاغ) است.
ویبود (در تألیف یاقوت ویبود)/ الویبودی/I V ، 944/ در اطراف بخارا
گاگن یا جاجن/ الجاجنی/I I ، 4/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 65)
غذان یا غذانه/ الغذانی/I I I ، 776/ در اطراف بخارا
غشید، غشیده، غشته یا غشیته/ الغشیدی/I I I ، 803/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 63)
غشتی، شاید غشته (در تألیف یاقوت «غشتی»)/ الغیشتی/I I I ، 828/ در اطراف بخارا (محتملا همان روستای پیشین است.)
غذشفر در (در اثر یاقوت: غذشفرد)/ الغذشفردری/I I I ، 776/ در اطراف بخارا
غجدوان (در اثر یاقوت: غجدووان)/ الغجدوانی/I I I ، 775/ در 6 فرسخی بخارا
غنجیر/ الغنجیری/-/ در اطراف سمرقند ( «متون»، ص 63)
غورجک/ الغورجکی/I I I ، 821/ در اطراف اشتخن
ص: 287
غورشک/ الغورشکی/I I I ، 823/ در اطراف سمرقند (محتملا همان روستای پیشین است)
غرمینو/ الغرمینوی/-/ در رستاق مایمرغ، در 3- 2 فرسخی سمرقند ( «متون»، ص 63)
غشدان/ الغشدانی/I I I ، 803/ در اطراف سمرقند، نزدیک کوههای شاودار
دخفندون/ الدخفندونی/I I ، 558/ در اطراف بخارا (رجوع شود به ماقبل)
ذمّ/ الذمّی/I I ، 721/ در دو فرسخی سمرقند ( «متون»، ص 57)
ذرعینه/ الذرعینی/I I ، 719/ در اطراف بخارا
درزیو/ الدرزیوی/I I ، 567/ در سه فرسخی سمرقند بر سر راه قطوان (به بعد رجوع شود)
ذخینوه/ الذخینوی/I I ، 717/ در سه فرسخی سمرقند
جخزن یا جخزنه/ الجخزنی/I I ، 36/ در سه فرسخی سمرقند
جیراخشت/ الجیراخشتی/I I ، 173/ در اطراف بخارا
جویبار/ الجویباری/I I ، 163/ به عقیده سمعانی در اطراف سمرقند
ذیبدوان/ الذیبدوانی/I I ، 727/ در اطراف بخارا
دیزک/ الدیزکی/I I ، 710/ در اطراف سمرقند
ص: 288
زاور/ الزاوری/I I ، 910/ در اطراف اشتخن.
زاغرسرس/ الزاغرسرسی/I I ، 907/ در اطراف سمرقند یا نسف.
زاز (در تألیف یاقوت: زار)/ الزازی/I I ، 906/ در اطراف اشتخن.
زمیثن یا زمیثنه//I I ، 909/ در اطراف بخارا؛ خود یاقوت (I I، 739) املای «زمیثن» را (خطائی از طرف عمرانی) صورت نادرست و خطای نام قریه «رامیتن» می‌شمارد (رجوع شود به ماقبل)
زبغدوان یا سبغدوان/ الزبغدوانی/I I ، 914/ در اطراف بخارا.
زکان/ الزکانی/I I ، 938/ در اطراف سمرقند، بین زرمان و کمرجه (به بعد رجوع شود)
زند/ الزندی/I I ، 951/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 58)
زندرمیثن/ الزندرمیثنی/I I ، 951/ در اطراف بخارا.
زرخش/ الزرخشی/I I ، 923/ در اطراف بخارا.
زرگران/ الزرکرانی/I I ، 925/ در رستاق بزمجن سمرقند.
زرنگره یا زرنجره/ الزرنجری/I I ، 926/ در 5 فرسخی بخارا.
ص: 289
زرودیزه/ الزرودیزکی/I I ، 929- 928/ در 4 فرسخی سمرقند نزدیک گردنه کش.
زملق (یاقوت:
زملقه)/ الزملقی/I I ، 944/ در اطراف بخارا.
ایذج، ایذج یا ایدخ/ الایذجی یا الایذوخی/I ، 417/ در سه فرسخی سمرقند نزدیک شاودار.
اسبسکث/ الاسبسکثی (چاپ مارگولیوس، ورق‌b 29)/I ، 238/ در دو فرسخی سمرقند.
اسکارن/ الاسکارنی/I ، 252/ در یک یا دو فرسخی دبوسی، جزو حومه کشانی شمرده می شده (یعنی در شمال زرافشان قرار داشته).
اسمیثن/ الاسمیثنی/I ، 265/ در اطراف کشانی- نزدیک سمرقند.
استان (یاقوت:
استا)/ الاستانی/I ، 240/ در سه فرسخی سمرقند.
اسفرنج/ الاسفرنجی/I ، 248/ در سغد.
یسیرکث/ الیسیرکثی/I V ، 1021/ در یک فرسخی سمرقند.
کایشکن (یاقوت:
کاشکن)/ الکایشکنی/I V ، 228/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 65).
ص: 290
کامدد یا کامدز/ الکامددی/I V ، 230/ در اطراف بخارا.
کارزن (یاقوت:
کارزن)/ الکارزنی/I V ، 224/ در اطراف اربنجن.
قطوان/ القطوانی/I V ، 139/ در پنج فرسخی سمرقند. در زمان سمعانی در اینجا مسجد جامع و مقبره مؤمنانی که در جنگ مشهور 536 هجری مقتول شده بودند قرار داشته .
کبوذ/ الکبوذی/I V ، 234/ در چهار فرسخی سمرقند نزدیک فرن (؟)
کمرد/ الکمردی/I V ، 304/ در اطراف سمرقند و یا بطور کلی در سغد. حتی ادریسی هم درباره موضع آن تردید داشته (به ماقبل ص 62 رجوع شود.)
کمرج/ الکمرجی/I V ، 304/ در 7 فرسخی سمرقند. در سال 110 هجری لشکریان عرب در این قلعه محاصره شدند .
کمری یا کمره/ الکمری/I V ، 304/ در اطراف بخارا.
ص: 291
کند سروان/ الکندسروانی/I V ، 309/ در اطراف بخارا.
کندکین/ الکندکینی/V ، 310/ در نیم فرسخی دبوسی.
کسادن/ الکسادنی/V ، 273/ در اطراف سمرقند.
کثه/ الکثوی/V ، 239/ در 4 فرسخی بخارا بر سر راه سرماره به مغکان ( «متون»، ص 65).
کفسیسوان یا کفشیشوان/ الکفسیسوانی/I V ، 292/ در اطراف بخارا. در چاپ مارگولیوس تألیف سمعانی محتملا به خطا کفی سیسیوان نوشته شده.
قزغند/ القزغندی/I V ، 87/ به عقیده سمعانی در اطراف سمرقند، ص 273 (رجوع شود به «متون»، ص 64).
کنده یا کند/ الکندی/I V ، 309/ در اطراف سمرقند.
کندیکث/ الکندیکثی/-/ در رستاق در غم ( «متون»، ص 66- 65).
کفین/ الکفینی/I V ، 293/ روستائی در حومه بخارا، یا محلی در خود بخارا .
ماجندان/ الماجندانی/I V ، 379/ در 5 فرسخی سمرقند.
ص: 292
ماجرم/ الماجرمی/I V ، 379/ در اطراف سمرقند.
مرغبون/ المرغبونی/I V ، 500/ در اطراف بخارا.
مجبس یا مجبست (در تألیف سمعانی:
مجوبس یا مجوبست)/ المجبسی و المجبستی/I V ، 418/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 66).
مزررنکن یا مزررنجن (یعنی مزرنگن)/ المزرنکنی یا المزرنکی/I V ، 521/ در اطراف بخارا.
منکث/-/I V ، 671/ در اطراف بخارا.
میغ/ المیغی/I V ، 717/ در اطراف بخارا ( «متون»، ص 67). ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج‌1 ؛ ص292
غن/ المیغنی/I V ، 717/ در اطراف سمرقند (به عقیده سمعانی).
مجدون/ المجدونی/I V ، 419/ در اطراف بخارا، (بخارائیان نام این روستا را «بزدون» تلفظ می‌کرده‌اند.
مذیا مجکث (در اثر یاقوت:
مدیا مجکث)/ المذیامجکثی/I V ، 472/ در اطراف کرمینیه.
ص: 293
مز/-/I V ، 822 (از عمرانی)/ روستائی در سه روزه راه از بخارا و سمرقند.
مذیانکن (در اثر یاقوت: مذیانکن)/ المذیانکنی/I V ، 472/ در اطراف بخارا.
مذیانکث (در اثر یاقوت:
مذیانکث)/ المذیانکثی/I V ، 450/ در اطراف بخارا (ظاهرا همان قریه پیشین است).
مزن/ المزنی/I V ، 521/ در سه یا 4 فرسخی سمرقند.
مزنوه (در اثر یاقوت: مزنوه)/ المزنوی/I V ، 521/ در چهار فرسخی سمرقند ( «متون» ص 67).
مرزین (در اثر یاقوت: مرزین)/ المرزینی/I V ، 521/ در اطراف بخارا ( «متون»، 67).
نوجاباذ/ النوجاباذی/I V ، 821/ در اطراف بخارا.
نوزآباد (در اثر یاقوت: نزآباد)/ النوزآبادی/I V ، 822/ در اطراف بخارا.
نوکدک (در اثر یاقوت: نکدک)/ النوکدکی/I V ، 826/ در اطراف اشتخن.
ص: 294
نوکند (در اثر یاقوت: نکند)/ النوکندی/I V ، 826/ در اطراف سمرقند- به عقیده سمعانی.
نوفر/-/I V ، 824/ در اطراف بخارا.
نوخس (در اثر یاقوت: نخس)/ النوخسی/I V ، 821/ در اطراف بخارا.
نافخس/ النافخسی/I V ، 732/ در دو فرسخی سمرقند.
نحل/ النحلی/I V ، 765/ در اطراف بخارا.
نوه/ النوی/I V ، 815/ در 2 (به قول یاقوت 3) فرسخی سمرقند، نزدیک وذار (رجوع شود به ص 230 (سمعانی در بازگشت از وذار به سمرقند از این محل گذشت).
نقبون (در اثر یاقوت: نقبون یا نکبون)/ النقبونی و النکبونی/I V ، 803- 811/ در اطراف بخارا.
نرشخ/ النرشخی/-/ در اطراف بخارا، نزدیک وابکن (رجوع شود به ماقبل و همچنین متون، ص 68)
ص: 295
نجانیکث/ النجانیکثی/I V ، 744/ شهر کوچکی در حوالی سمرقند.
به عقیده سمعانی نزدیک اسروشنه
پنج یا پنج رود/ البنجی/I ، 742/ در اطراف سمرقند (زادگاه رودکی شاعر. رجوع شود به «متون» ص 54.)
راغن (یاقوت:
راغن)/ الراغنی/I I ، 734/ در اطراف دبوسی.
رامن (یاقوت:
رامنه)/ الرامنی/I I ، 738/ در دو فرسخی بخارا، نزدیک خنبون. در زمان سمعانی ویرانه بوده.
رزماز یا رزمان/ الرزمازی/I I ، 776/ در 6 یا 7 فرسخی سمرقند، بین اشتخن و کشانی.
رزماناخ/ الرزماناخی/-/ در یک فرسخی بخارا.
رکند/ الرکندی/-/ در اطراف سمرقند ( «متون»، ص 58).
رستغفر (یاقوت:
رستغفیر)/ الرستغفری/I I ، 778/ در اطراف اشتخن. شاید همان «روذفغکد» یا «رستفغن» باشد (به بعد رجوع کنید).
ص: 296
رخینوه (یاقوت:
رخینون)/ الرخینوی/I I ، 772/ در 3 فرسخی سمرقند.
ریورتون/ الریورتونی/I I ، 891/ در اطراف بخارا، در قرن چهاردهم میلادی به عنوان مقر بهاء الدین نقشبند از آن یاد شده.
ریوده یا ریود/ الریودی/I I ، 890/ در اطراف بخارا.
ریغدمون (یاقوت:
ریغدمون)/ الریغدمونی/I I ، 888/ چهار فرسخی بخارا.
ریخشن (یاقوت:
ریخشن)/ الریخشنی/I I ، 885/ در اطراف سمرقند- به عقیده سمعانی.
روذفغکدی (یاقوت)/ الروذفغکدی (ظاهرا اشتباها به‌جای «روذفغکدی»)/I I ، 833/ در اطراف سمرقند.
رستفغن (یاقوت:
شاید اشتباها به جای آن «رستغفنی» آورده)/ الرستفغنی/I I ، 778/ در اطراف سمرقند. اکنون دهکده «بیلی- آتا»، مرقد ابو الحسن «رستفغنی» (بهمین
ص: 297
صورت) که در تألیف سمعانی- ابو الحسن علی بن سعید الرشتفغنی- نامیده شده .
رفون/ الرفونی/I V ، 796/ در اطراف سمرقند.
ساغرج/ الساغرجی/I I I ، 11/ در پنج فرسخی سمرقند- اطراف اشتخن .
سارکون/ السارکونی/I I I ، 9/ در اراضی مزروع واحه بخارا.
سبذمون، شبدمون یا سبدون/ السبذمونی/I I I ، 31/ در نیم فرسخی بخارا.
سبیر یا سیبر/ السبیری/I I I ، 36/ در اراضی مزروع واحه بخارا.
سکان یا اسکان/ السکانی/I I I ، 106/ در اطراف اربنجن.
سکبیان/ السکبیانی/I I I ، 106/ در اطراف بخارا- نزدیک به مجکث (رجوع شود به ص 240)
ص: 298
سمیجن/ السمیجنی/I I I ، 147/ در اطراف سمرقند، نزدیک مرو (؟)؛ در تألیف سمعانی چنین نوشته شده.
سنگباث یا سنگباث/ السنکباثی/I I I ، 168/ در اطراف اربنجن.
سنجفین (یاقوت:
سنجفین)/ السنجفینی/I I I ، 162/ در اسروشنه، نزدیک سمرقند (یعنی محتملا در رستاق بودند.
رجوع شود به ص 229).
سردر (در تألیف سمعانی: سردری/ السزدری/I I I ، 74/ در اطراف بخارا.
سیار یا سیاز/ السیازی/I I I ، 207/ در اطراف بخارا (محتملا همان سبیر است).
سبیذغک/ السبیذغکی/I I I ، 36/ در اطراف بخارا.
سرماره/ السرماری/I I ، 82/ در 3 فرسخی بخارا.
سرخکت/ السرخکتی/I I I ، 72/ در غرجستان سمرقند (یعنی محتملا در ناحیه کوهستانی زرافشان علیا). عوفی نیز از سرخکت به عنوان ( «لباب- الالباب»I ، 179) زادگاه مجد الدین عدنان یاد می‌کند.
ص: 299
ستیکن/ الستیکنی/I I I ، 39/ در اطراف بخارا.
ستیفغن یا ستیفغنه/ الستیفغنی/I I I ، 39/ در اطراف بخارا.
سوتخن/ السوتخنی/I I I ، 183/ در اطراف بخارا.
سفردان (یاقوت:
سفردان)/ السفردانی/I I I ، 97/ در اطراف بخارا.
سوینج/-/I I I ، 202/ در اطراف بخارا.
طغامه/-/I I I ، 832 [538]/ در اراضی مزروع (سواد) بخارا.
تاذن/ التاذنی/I ، 810/ در اطراف بخارا (محتملا همان «بادن» است).
تادیز/ التادیزی/I ، 810/ در اطراف بخارا.
تاراب- طاراب/ الطارابی/I I I ، 487/ در اطراف بخارا، نزدیک خنبون.
طرواخ یا تراخ یا تراخه یا تزاخه (در تألیف یاقوت:
مرّاخه و ترواخا تلفظ محلی:
تراخا یا تراخا)/ التراخی و الطرواخی/I ، 833، 847I I I ، 534/ در چهار فرسخی بخارا.
ص: 300
تخسانجکث/ التخسانجکثی/I ، 828/ در اطراف سمرقند.
تخسی/ التخسیجی/I ، 828/ در 5 فرسخی سمرقند، در رستاق ابغر.
تیم/-/I ، 908/ (به گفته ابن الفقیه ولی در چاپ دگویه (دخویه) نیست). روستائی در سغد
توذ/ التوذی/I ، 891/ در سه فرسخی سمرقند، نزدیک وذار.
تربان/ التربانی/I ، 833/ در پنج فرسخی سمرقند، نزدیک فرنکت.
ترناوذ/ الترناوذی/I ، 844/ در اطراف بخارا.
طوسن/ الطوسنی/I I I ، 562/ در اطراف بخارا.
توسکاس (یاقوت:
توسکاس)/ التوسکاسی/I ، 894/ در یک فرسخی سمرقند.
تشکیدزه/-/I ، 852/ در اطراف سمرقند.
اودن/ الاودنی/I ، 399/ در اطراف بخارا، در محل جیفر (گیفر) بر اریقی به همان نام (رجوع شود به ماقبل ص 270).
ارخس/ الارخسی/I ، 197/ چهار فرسخی سمرقند، نزدیک شاودار.
ص: 301
اسمند (یاقوت:
اسمند یا سمند/ الاسمندی/I ، 265/ در اطراف سمرقند.
فاغ/ الفاغی/I I I ، 845/ در اطراف سمرقند- به عقیده سمعانی.
فغاندیزه (یاقوت:
فغاندیز)/ الفغاندیزی/I I I ، 904/ در اطراف بخارا.
فغدین یا فغدیز (یاقوت: فغدین یا فغدیز)/ الفغدیری (بهمین صورت) و الفغدینی/I I I ، 904/ در اطراف بخارا.
فغیطوسین یا فغیطی‌سین/ الفغیطوسینی/I I I ، 904/ در اطراف بخارا.
فغیفد/-/I I I ، 904/ در سغد.
فی/ الفیی/I I I ، 936/ بین اشتخن و کشانی؛ البته این نام اریقی است که در بالا ذکر شد.
فامین/ الفامینی/I I I ، 848/ در اطراف بخارا.
فراب/ الفرابی/I I I ، 860/ در 8 فرسخی سمرقند، در پای کوه، نزدیک سد. اکنون نیز روستائی در سرحد بین متصرفات روس و بخارا چنین نامیده می‌شود.
ص: 302
فوران (رجوع شود به برّان)/-/-/-
فاشوق/ الفاشوقی/I I I ، 844/ در اطراف بخارا.
فردد/ الفرددی/I I I ، 870/ در اطراف سمرقند، نزدیک زن (سمعانی چاپ مارگولیوس بزن؟؟؟- شاید مزن؟ باشد).
فرجا/ الفرجائی/I I I ، 869/ در اطراف سمرقند.
فورفار/ الفورفاری/I I I ، 923/ در یک فرسخ و نیمی سمرقند، اطراف اربنجن (؟)
فیاذسون (یاقوت:
فیاذسون)/ الفیاذسونی/I I I ، 926/ در اطراف بخارا.
خاوص/ الخاوصی/-/ شهری بالاتر از سمرقند.
خزوان یا خژوان/ الخزوانی/I I ، 440/ در اطراف بخارا.
خیذشتر یا خنذشتر (در اثر یاقوت چنین است.
سمعانی صوت حرف اول را مشخص نمی‌کند)/ الخیذشتری/I I ، 506/ در اطراف اشتخن
ص: 303
خکنجه/-/I I ، 457/ در اطراف بخارا.
خراجر یا خراجر/ الخراجری/I I ، 408/ یک فرسخی بخارا، در رستاق فراوز علیا، شاید همان روستائی باشد که خیراخر یا خیزاخز نامیده می‌شده (سمعانی، ذیل کلمه «الخیراخری»- در چاپ مارگولیوس جای کلمه خالی است، یاقوت‌I I ، 506) و در پنج فرسخی بخارا نزدیک «زندنه» قرار داشته.)
خرادین/ الخرادینی/I I ، 408/ در اطراف بخارا.
خرغون/ الخرعونی (ع اشتباها، بجای غ)/I I ، 423/ در اطراف سمرقند،- در رستاق ابغر (رجوع شود به «متون»، ص 56).
خرقان/ الخرقانی/I I ، 424/ هشت فرسخی سمرقند، رباطی به نام «قرحرقان (؟)» دارد.
خرتنگ/ الخرتنکی/I I ، 418/ در 3 فرسخی سمرقند، عالم مشهور محمد بن اسمعیل البخاری
ص: 304
-/-/-/ مؤلف «مجموعه احادیث» در اینجا درگذشت و مدفون است.
خاخسر (یاقوت:
خاخسر)/ الخاخسری/I I ، 385/ دو فرسخی سمرقند، رستاق درغم.
خداباد/ الخدابادی/I I ، 405/ در پنج فرسخی بخارا در کنار جاده (به گفته یاقوت) یا کنار دشت (به گفته سمعانی) یکی از روستاهای عمده.
خذاند/ الخذاندی/I I ، 407/ یک فرسخ و نیمی سمرقند.
خدیسر/ الخدیسری/I I ، 406/ یکی از نقاط مرزی (ثغور) بر سرحد ناحیه سمرقند و اسروشنه.
خدفران (یاقوت:
خدفران)/ الخدفرانی/I I ، 406/ در اطراف سمرقند.
خزاند/ الخزاندی/I I ، 436/ به فاصله دو فرسخ یا کمتر از سمرقند. شاید همان «خذاند» باشد.
خمیثن/ الخمیثنی/I I ، 472/ در اطراف سمرقند.
خمخیسر/ الخمخیسری/I I ، 470/ در اطراف بخارا.
ص: 305
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه خنامت/ الخنامتی/III ، 474/ در اطراف بخارا.
خرمیثن (یاقوت:
خرمیثن)/ الخرمیثنی/II ، 427/ در اطراف بخارا.
خشاغر (؟)/-/II ، 444/ در اطراف بخارا.
(بدون مصوت)
خشرتی/-/II ، 445/ در اطراف بخارا.
خشوفغّن/ الخشوفغنی/II ، 447/ روستائی بزرگ و ثروتمند بین اشتخن و کشانی . در قرن ششم هجری «سرپل» (رأس القنطره) نامیده می‌شده و- بهترین جای (اطیب موضع) سغد شمرده می‌شده. چنانکه بعد خواهیم دید در داستان
ص: 306
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه/// لشکرکشی چنگیز خان قلعه به نام (فارسی) «سرپل» ذکر شده است. روستای سرپل و میان قلعه در قرن دهم هجری نیز نامشان آمده. در 1885 میلادی. استاد ن. ای.
وسلوفسکی ویرانه این قلعه را بازدید کرده و می‌گوید که «ساختمان آن بسیار جالب توجه است» و قریب شش ورست با کته‌کورگان فاصله دارد .
شابجن (یاقوت:
شابجن/ الشابجنی/III ، 225/ در اطراف سمرقند.
شاوکان/-/III ، 245/ در اطراف بخارا.
شمیدیز/ الشمیدیزکی/III ، 324/ در اطراف بخارا.
شرفدن (تلفظ محلی: شیرفدن)/ الشرفدنی/III ، 227/ در اطراف بخارا.
ص: 307
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه شکان/ الشکانی/III ، 310/ در اطراف بخارا- به عقیده سمعانی. در نسخه «کتاب قند» «رجوع شود به ماقبل» که در دست سمعانی بوده گفته شده بود که این روستا به کشیان تعلق دارد ولی در حاشیه تذکر داده شده بود که در اطراف بخارا واقع است (رجوع شود به «متون» ص 61).
شکستان/ الشکستانی/III ، 311/ بین اشتخن و کشانی.
شیروان/ الشیروانی/III ، 352/ در اطراف بخارا، نزدیک به بمیجکت.
شیرغاوشون/ الشیرغاوشونی/III ، 352/ در اطراف بخارا.
شیا یا شیان/ الشیائی/III ، 345/ در 4 فرسخی بخارا.
شوخناک (یاقوت:
شوغنان/ الشوخناکی/III ، 333/ در اطراف سمرقند.
یوغنک/ الیوغنکی/IV ، 1044/ در اطراف سمرقند.
یوخسون (یاقوت:
یوخشون)/ الیوخسونی/IV ، 1043/ در اطراف بخارا.
ص: 308
جاده‌هائی که بخارا و سمرقند را به بلخ مربوط میساخته از دره کشکه- دریا می‌گذشتند و این دره گرچه از لحاظ اهمیت بپای دره زرافشان نمیرسیده ولی به هر تقدیر از جهت حاصلخیزی ممتاز بوده. اکنون که بهترین بخش دره زرافشان به متصرفات روس پیوسته دره کشکه‌دریا انبار غله خان‌نشین بخارا به شمار می‌رود. شهر قرشی در میان متصرفات بخارا مقام دومین شهر را دارد.
بنا به گفته ابن حوقل کلمه کشکه‌رود که مسلما با نام کنونی رود مرابطه دارد اسم رستاقی بوده که سرچشمه‌های رود- رودی که از کنار دروازه شمالی کش می‌گذشته- در آن رستاق قرار داشته است. شاخه دیگر رود از کنار دروازه جنوبی جاری بوده و اسرود نام داشته و از کوههای سیام [سام، نرشخی] یا سنام سرچشمه می‌گرفته.
چنانکه دیدیم کوههائی که قره‌باغ‌دریا از آن جاری بوده نیز به این نام موسوم بوده و بدین‌قرار این کلمه به همه بخش شمالی جبال حصار اطلاق میشده. در کوههای سام قلعه‌ای قرار داشت که مقنع پیامبر با همرهان در سالهای 771 تا 779 میلادی در آنجا تحصن جست و در ظرف مدت چندین سال پایداری
ص: 309
کرد و حمله‌های تازیان را دفع کرد. گذشته از شاخه‌های پیش‌گفته از شعبه های زیر نیز یاد شده است: جاجرود، در یک فرسخی شمال کش که این رود اکنون ایزل نامیده می‌شود و شهر کتاب برکرانه آن قرار دارد. دیگر خشک رود در یک فرسخی جنوب کش که اکنون قزل- سو یا یکّه‌باغ‌دریا نام دارد.
دیگر رود خزار در هشت فرسخی جنوب کش که اکنون خزار دریا یا کتی- عورودریا خوانده میشود .
شهر کش اکنون شهر سبز (به تلفظ محل: شئرسبیز) نام دارد و به قول یعقوبی زمانی شهر عمده سغد بوده. این شهر در عهد سامانیان دوران
ص: 310
انحطاط را می‌پیموده و محتملا سبب آن اعتلای مقام سمرقند و بخارا بوده است. در اینجا نیز علی الرسم شهرستانی با چهار دروازه وجود داشته:
1- دروازه آهنین.
2- دروازه عبید اللّه.
3- دروازه قصابان.
4- دروازه شهر درونی. برای تعیین موضع این دروازه‌ها مدرکی در دست نیست. فقط از روی نام رودخانه می‌توان حدس زد که «در قصابان» [دروازه قصابان] در طرف جنوبی شهر بوده. در دوران سامانیان.
شهرستان و کهن‌دز به‌صورت ویرانه بوده است. و فقط ربض مسکون بوده و دو دروازه داشته، یکی دروازه شهر بیرونی و دیگر دروازه برکنان.
دهکده برکنان بی‌واسطه به شهر متصل بوده. در کنار ربض شهر تازه‌ای پدید می‌آمده. هر طرف شهر به ثلث فرسخ (3- 2 ورست) برآورد می‌شده.
خانه‌ها از گل و چوب ساخته شده بوده. زندان و مسجد جامع در شهرستان و بازارها در ربض قرار داشتند. کاخ امیر بیرون از شهرستان و ربض در محل مصلی یعنی نمازگاه ایام عید برپا بوده است. آب‌وهوای کش بسیار نا- سالم شمرده میشده.
ابن حوقل 16 رستاق در ناحیه کش برمی‌شمرد، بدین شرح: 1- میان- کش، 2- رود [استخری ترجمه فارسی ص 255 «ورد»] 3- بلاندرین، 4- راسماین [استخری ص 255 «واسماین»]، 5- کشک، 6- ارو، 7- بوزماجن، 8- سیام (یا سنام)، 9- ارغان، 10- جاجرود، 11- خزاررود، 12- خزار، 13- سورووذه، 14- سنگ گردک درونی، 15- سنگ گردک بیرونی، 16- مایمرغ. به نظر می‌رسد ترتیب شمارش این رستاقها مرابطه‌ای با مواضع
ص: 311
آنها ندارد.
از اسامی رستاقها پیداست که بیک‌نشین کنونی غزار و حتی دره رود سنگ‌گردک جزو ناحیه کش بوده و حال آنکه شهر سنگ‌گردک، چنانکه (در ص 188) دیدیم در شمار بلاد صغانیان [چغانیان] یاد شده. محتملا رستاقهای کش‌رود و سام در بخش علیای مسیر کشکه- دریا قرار داشته. به احتمالی نام «میان- کش» مربوط به رستاق شهر کش و اسم سرود بدان پهنه‌ای که در دو طرف مسیر رود اسرود یا سرود امتداد داشته، اطلاق می‌شده.
رستاق خزار بیش از همه اهمیت داشته و شهرهای سوبخ و نوقد قریش و اسکیفغن (یا اسکیفغن) در این رستاق قرار داشته. سوبخ، به گفته استخری بر سر شاهراه نسف به بلخ، به فاصله یک منزل از نسف و بنا به قول ابن حوقل به فاصله دو فرسخ از کش، قرار داشته. علی‌رغم عقیده دگویه [دخویه] رقم دومی بی‌شک خطاست و به جای «دو فرسخ» باید «دو منزل» خواند، همچنانکه در تألیف استخری نیز چنین است . بدینقرار سوبخ را باید در محل کنونی غزار (همان املای خزار درست‌تر بنظر می‌رسد) قرار داد. به گفته سمعانی فاصله میان نسف و سوبخ شش فرسخ بوده. به قول استخری نوقد-
ص: 312
قریش بر سر راه کش و نسف در پنج فرسخی کش قرار داشته و به گفته سمعانی فاصله آن با نسف 6 فرسخ بوده و شاید در محل قریه قره‌باغ کنونی برپا بوده است. اسکیفغن، آنسوتر نسف، به فاصله فرسخی از سوبخ واقع بوده. شاید این کلمه در نام قریه اسکی‌باغ [کنونی] محفوظ مانده است.
نوقد قریش هم در زمان سمعانی قریه بزرگی بوده.
ظاهرا اعراب کلمه نسف را از کلمه بومی «نخشب» پدید آورده‌اند.
نام کنونی آن قرشی است و فقط در قرن چهاردهم میلادی، در زمانی که کبک خان جغتائی در دو فرسخ و نیمی شهر کاخی بنا نهاد (قرشی به زبان مغولی یعنی «کاخ») نسف بدین نام خوانده شد.
ظاهرا در قرن دهم میلادی این شهر فاقد شهرستان بوده زیرا که جغرافیون فقط از ربض و کهن‌دز آن سخن می‌گویند. مع الوصف سمعانی و یاقوت از شهرستان (مدینه) نسف یاد می‌کنند . شهر چهار دروازه داشت. بدین
ص: 313
شرح: دروازه نجاری (شاید بخاری)، دروازه سمرقند، دروازه کش و دروازه غوبدین. غوبدین نام قریه‌ای بوده در دو فرسخی نسف . رود از میان شهر جاری بوده. و برکرانه آن، نزدیک «سرپل» کاخ امیر برپا بوده است.
مسجد جامع نزدیک دروازه غوبدین و مصلی نزدیک دروازه نجاری (بخاری؟) و بازارها بین کاخ و مسجد جامع قرار داشته . در قلمرو شهر دو قریه بزرگ به نام کسبه و بزده قرار داشته که دارای مسجد جامع بوده‌اند. کسبه حتی بزرگتر از نسف بوده و در چهار فرسخی نسف بر سر یکی از راههائی که به بخارا منتهی می‌شده قرار داشته است.
ص: 314
بزده در شش فرسخی نسف ، بر سر راه کالف واقع بوده. از این هر دو قریه در قرن دوازدهم میلادی نیز یاد شده و کسبه در آن روزگاران نیز مسجد جامع داشته .
بزده قلعه مستحکمی بوده . به‌رغم کمبود آب جاری تعداد قرای اطراف نسف بر روی هم بسیار بوده. آب کشکه- دریاگاه تا نسف نمی‌رسیده و در آن ناحیه رود دیگری وجود نداشته. مزارع را با آب چاه مشروب می- کردند و بیشتر فقط از نزولات جوی استفاده می‌شده.
راه بخارا به نسف را (قریب 40 ورست- به گفته مقدسی 30 فرسخ) چهار روزه می‌پیمودند. منزلهای بین راه عبارت بوده از قراچون و میانکال و مایمرغ . مایمرغ حتی در زمان سمعانی (که در بازگشت از بخارا از این
ص: 315
محل عبور کرده بود) قریه‌ای بزرگ و آباد و شکوفان بوده است. راه دیگری که از کسبه می‌گذشته نیز مذکور افتاده. باری، مقدسی راه بخارا به کالف را از طریق بزده چنین شرح می‌دهد (نه روزه راه) و منازل بین راه عبارت بودند از: 1- جیلم، 2- ربض عتیق، 3- چاه سعید، 4- بزده، 5- رباطخوران، 6- قریه بخاریان، 7- قریه خوارزمیان، 8- بلخان.
محتملا قریه بخاریان و قریه خوارزمیان همان گذرهای بخاریان و خوارزمیان بر آمودریا است که مقدسی در جای دیگر نیز ذکر کرده است . همه این راهها مانند این ایام از بیابان می‌گذشته. محل بین نسف و آمودریا [جیحون] نیز جنبه بیابانی داشته.
از نسف جاده‌هائی به کش (سه‌روزه‌راه) و سوبخ (یک روز راه) امتداد داشته. پس از عبور از سوبخ (غزار) وارد منطقه کوهستانی می‌شدند.
از سوبخ تا قریه دیدگی یک روز راه و از آنجا تا کندک هم یک روز راه بوده و در این محل جاده سمرقند از طریق کش به جاده‌ای که از نسف آغاز و امتداد یافته بوده ملحق می‌شده. از سمرقند تا کش دوروزه راه بوده.
مقدسی منزلگاه درزده را- که ظاهرا در جنوب کوهها قرار داشته- بین این دو شهر قرار می‌دهد، زیرا که سمعانی و یاقوت این قریه را جزو
ص: 316
ناحیه شهر نسف به‌شمار آورده‌اند. گردنه‌ای که بین کش و سمرقند قرار دارد در تاریخ فتوحات عرب معروف است و در آنجا یکی از بزرگترین پیکارها میان تازیان و ترکان درگیر شده بوده . یک جاده دیگر نیز از طریق قریه محترقه (به معنی تحت اللفظی: «سوخته») وجود داشته. وجه تسمیه این قریه چنین است که سردار عرب حبیب، پس از غلبه بر لشکریان بخارا، به منظور الحاق به مهلب، پدر خویش که کش را محاصره کرده بوده، قریه مزبور را طعمه آتش ساخت (699 م/ 80 ه.). با اینحال طبری در جای دیگر آتش زدن قریه را به قتیبه نسبت می‌دهد و این واقعه را مربوط به سال 91 هجری/ 710 میلادی می‌داند. پیش‌تر این قریه به نام فاریاب (یا قاریات) موسوم بوده است.
در سنه 112 هجری/ 730 میلادی تازیان نخواستند از راه محترقه روند زیرا که آن محل را بالتمام جنگل انبوه پوشانده بوده و ممکن بود ترکان آتش در جنگل زنند. و اعراب مرگ براثر آتش را بدتر از مرگ به شمشیر می‌دانستند . ظاهرا محترقه در شمال کوهها قرار داشته زیرا که حافظ ابرو آنرا جزو قلمرو سمرقند برمی‌شمرد . این‌که آیا می‌توان اسم فاریاب را با نام قریه فرب که پیشتر مذکور افتاد نزدیک کرد و یکی دانست، دشوار
ص: 317
است.
کندک با کش سه روز راه فاصله داشته و محتملا در دره قیچی- اورو- دریا و شاید در محل قریه قره‌خوال قرار داشته. سمعانی و یاقوت از قریه کندک سخنی نگفته‌اند.
ظاهرا سمعانی در این ناحیه کوهستانی نبوده است و از نسف به ترمذ از طریق کالف رفته. و محتملا توجیه اینکه سمعانی (و به دنبال وی یاقوت) حتی موضع قریه‌هائی را- که خیلی به کش نزدیکتر بوده‌اند- در قلمرو نسف قرار میدهند در همین نکته است. در تاریخ لشکرکشیهای تیمور بالکل به نامهای دیگری برمی‌خوریم، و از آن جمله بیش از همه از مرز طبیعی تنگ- حرام و رود چکدالیک یا شکدالیک (اکنون «- قیچی- اورو- دریا»)- که شاخه‌های آن در محل کتلش [کاتلیش یا قاتلیش؟] به یکدیگر می‌پیوستند یاد شده- و محل چکچک در شمال در آهنین که اکنون دره چکمه می‌باشد و در قعر آن دره رودکی به همان نام جاری می‌باشد مذکور افتاده.
از کندک تا در آهنین (به فارسی) که تنگ بزغاله کنونی باشد یک روز راه بوده. و پس از عبور از تنگ مزبور پس از سه روز به ترمذ می- رسیدند. منازل بین راه عبارت بوده از: رباط رازیک و هاشم‌گرد (به ماقبل ص 186 رجوع شود). در تألیف مقدسی نامهای رباط رازیک و هاشم‌گرد از قلم افتاده و به‌جای آن قریه قرچه نام برده شده. از دروازه آهنین به
ص: 318
صغانیان (ده‌نو) از طریق بایسون راه دیگری وجود داشته، در پائیز سال 337 هجری 948 میلادی لشکریان بخارا از این راه عبور کرده بودند. و سرانجام جاده‌ای نیز از کش به صغانیان از طریق دره رود سنک‌گردک وجود داشته. این جاده را در ظرف شش روز می‌پیمودند.
در انساب سمعانی و معجم یاقوت اسامی چند قریه دره کشکه‌دریا- بویژه در حوالی نسف- که سمعانی قریب دو ماه در آنجا به سر برده بوده- (رجوع شود به ماقبل ص 100- 99) دیده می‌شود و اسامی پاره‌ای از کویها و شوارع شهر مزبور نیز ذکر شده. اسامی یاد شده به شرح زیر است:
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه اندد/ الانددی/I ، 372/ در حوالی نسف
انشمیثن/ الانشمیثنی/I ، 380/ در حوالی نسف
افران/ الافرانی/I ، 64/ در یک فرسخی (در تألیف یاقوت 2 فرسخی) نسف
بایان/ البایانی/I ، 488/ خیابان و کوئی در نسف
بتخدان/ البتخدانی/I ، 488/ در حوالی نسف
بشتان/ البشتانی/I ، 627/ در حوالی نسف
بران/-/I ، 782/ در یک فرسخی نسف
بزغام/ البزغامی/I ، 605/ در حوالی نسف
وزغنچ/ الوزغنجی/-/ در حوالی نسف، به عقیده سمعانی چنین است. ( «متون»، ص 69) (رجوع شود به «ورغچن»).
ص: 319
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه
ورغچن (در تألیف یاقوت: «ورغجن» یا «وزغجن»)/ الورغجنی/I V ، 921/ به عقیده سمعانی، در حوالی نسف؛ ممکن است همان «ورغجن» باشد.
وصّاف یا درب وصّاف/ الوصّافی/I V ، 931/ شارعی در نسف
ونه یا ونج/ الونجی/I V ، 941/ در حوالی نسف، در اینجا 942 رباطی بوده.
ورثین/ الورثینی/I V ، 920/ در حوالی نسف
غزنیان/ الغزنیانی/I I I ، 798/ در حوالی کش.
غردیان/ الغردیانی/I I I ؛ 784/ در حوالی کش.
(در تألیف سمعانی، غردین؟) جوبق/ الجوبقی/I I ، 142/ محلی در نسف؛ این کلمه در مرو و نیشابور به بازارهای کوچک میوه‌فروشان و خانها (کاروان- سراها) اطلاق میشده.
جووک/-/I I ، 164/ کوئی در نسف؛ سمعانی از جووک همچون نام کوچه‌ای در بعلبک یاد می‌کند.
ص: 320
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه
جویبار/ الجویباری/I I ، 163/ خیابانی ( «سکه») و کوئی در نسف که سمعانی خود در آنجا بوده.
دجاکن/ الدجاکنی/I I ، 551/ در حوالی نسف.
زاذک/ الزاذکی/I I ، 906/ در حوالی نسف.
زندیه (؟) (در تألیف یاقوت زندینه)/ الزندیانی/I I ، 952/ در حوالی نسف.
زیکون (در اثر یاقوت: زیکون)/ الزیکونی/I I ، 966/ در حوالی نسف.
ایبسن (در اثر یاقوت: ایبسن)/ الایبسنی/I ، 415/ در یک فرسخی نسف (رجوع شود به «متون» ص 53، که به‌جای الایسنی وایسن باید الایبسنی و الایبسن خوانده شود.)
کاجر/ الکاجری/I V ، 222/ در دو فرسخی نسف.
قلاس/ القلاسی/-/ عشیره (یا خاندان) مشهوری در نسف ( «متون»، ص 64)
کاسن/ الکاسنی/I V ، 227/ در حوالی نسف کرمچین (در
ص: 321
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه تألیف یاقوت:
کرمجین)/ الکرمجینی/I V ، 267/ در حوالی نسف
کبنده- مأکل [یا معقل] [؟]/ الکبندوی/I V ، 234/ در حوالی نسف (بصورت کبنده و کیبنده نیز یاد شده)
مرغبان/ المرغبانی/I V ، 499/ در حوالی کش
مسنان/ المسنانی/I V ، 533/ در حوالی نسف
موان/ الموانی/-/ در حوالی نسف
موده/ المودوی/I V ، 678/ در حوالی کش، سمعانی چنین حدس می‌زده ولی مطمئن نبوده که موده در اینجا بوده.
مجدوان (در اثر یاقوت: مجدوان)/ المجدوانی/I V ، 419/ در حوالی نسف. در زمان سمعانی ویرانه بوده.
نیاز/ النیازی/I V ، 854/ قریه بزرگی بین کش و نسف، سمعانی شبی «در میان برف و سرما» در آنجا بسر برد
پدیان (در اثر یاقوت:
«بدیان»)/ الپدیانوی (نسخه خطی موزه آسیائی ورق‌a 69)/I ، 527/ در حوالی نسف
راغسرسنه (؟) یا راغسرسنه/ الراغسرسنی/I I ، 734/ در نیم فرسخی نسف (در اثر
ص: 322
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه یاقوت حرکات ذکر نشده. در اثر سمعانی فقط: «الراء الساکنة»).
ساکبدیاز (؟) (در اثر یاقوت:
ساکبدیاز)/ الساکبدیازوی/I I I ، 13/ در حوالی نسف ( «متون»، ص 58)
سانجن/ السانجنی/I I I ، 23/ در حوالی نسف
سرکث/-/I I I ، 82/ در حوالی کش
سونج/-/I I I ، 197/ در حوالی نسف؛ محتملا این قریه همان سوبخ است
تدیان/ التدیانی/I ، 832/ در حوالی نسف؛ محتملا همان پدیان است
توبن/ التوبنی/I ، 888/ نزدیک سوبخ
استغدادیز/ الاستغدادیزی/I ، 243/ در 4 فرسخی نسف؛ سمعانی در سفر خود از نسف به بخارا از این قریه عبور کرده.
اتشند (در اثر یاقوت: اتشند)/ الاتشندی/I ، 112/ در حوالی نسف
فنکد/ الفنکدی/I I I ، 920/ در حوالی نسف؛ سمعانی تصور می‌کرد (ولی مطمئن نبود) که از این نقطه عبور کرده.
فرخوردیزه/ الفرخوردیزجی/I I I ، 870/ در دو فرسخی (در اثر یاقوت:
یک فرسخی) نسف، در بخش
ص: 323
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه علیا (العوالی). سمعانی در این محل بیتوته کرده.
فیجکث یا فیجکث/ الفیجکثی/I I I ، 926/ در حوالی نسف.
[فویدین] فرویدین/-/I I I ، 924/ در حوالی نسف؛ شاید اشتباه باشد و به‌جای غودیدین آمده.
خشیندیزه (در اثر یاقوت:
خشیندیزه)/ الخشیندیزی/I I ، 447/ در حوالی نسف.
خوزیان یا خوزیان/ الخوزیانی/I I ، 497/ دژی در حوالی نسف در رستاق غوبدین
خشمنجکث/ الخشمنجکثی/I I ، 446/ در حوالی کش.
خشوننجکث/ الخشوننجکثی/I I ، 447/ در حوالی کش و مجاورت قرای سمرقند. این قریه زمانی جزو ناحیه سمرقند بوده.
شاوخران (در اثر یاقوت:
شاوخران)/ الشاوخرانی/I I I ، 245/ در حوالی نسف؛ در قرن دوازدهم میلادی/ ششم هجری/ فقط اثری از آن باقی مانده بوده ( «متون»، ص 61)
ص: 324
نام/ سمعانی/ یاقوت «معجم»/ ملاحظات
ذیل کلمه شرغیان یا جرغیان/ الشرغیانی/I I I ، 277/ شارعی در نسف که به نام مردم قریه بخاری شرغ یا شرج که در اینجا سکنی گزیده بودند نامیده، شده بوده (به ماقبل ص 239 رجوع شود).
شیرکث/ الشیرکثی/I I I ، 352/ در حوالی نسف
شوزّیان یا شوزیان/ الشوزیانی/-/ در حوالی کش ( «متون»، ص 61)
یغنه/ الیغنوی/I V ، 1022/ در حوالی نسف؛ سمعانی حدس زده است که بر سر راه بخارا از این نقطه عبور کرده است.
گذشته از این در شرح زندگی شیخ ابو عبد الرحمن معّز بن یعقوب (متوفی به سال 219 هجری) که از مردم قریه کاسن بوده گفته شده که وی بانی «الجامع العتیق» و رباطی در «سکة الزهاد» نسف (کوچه زاهدان) که زمانی به نام وی سکه بو عبد الرحمن خوانده می‌شده، بوده است. سمعانی قبر او را زیارت کرده بود.
*** اکنون به نواحیی که در امتداد مسیر آمودریا قرار داشته باز می‌گردیم.
دیدیم که حاشیه متصل مزروع ساحل چپ از آمل [چارجوی کنونی] آغاز
ص: 325
می‌گردیده. به فاصله پنج روز راه، پائین‌تر از آمل، نخستین شهر خوارزم به نام طاهریه قرار داشته. منازل بین راه عبارت بود از: ویزه، مردوس، اسباس و سیفایه یا سیپایه (نه سیفانه، چنانکه در کتاب چاپی استخری نوشته) .
مورخ تیمور نیز از قریه اخیر الذکر یاد می‌کند. محتملا طاهریه در محل ویرانه‌های کتمنچی قرار داشته. در قرنهای بعد- از قرن یازدهم میلادی باین- طرف - علی الرسم درغان را، که در دو روزه راه پائین‌تر از طاهریه واقع بوده، جنوبی‌ترین شهر خوارزم می‌شمردند. در نیمه راه بین این دو قریه جگربند قرار داشته و جاده‌ای که از بخارا به پایتخت خوارزم ممتد بوده در این محل به
ص: 326
آمودریا نزدیک می‌شده . در تألیف ابو الغازی از «درغان» به نام دروغان یا دروغان- آتا (اکنون ویرانه‌های درغان- آتا) یاد شده است. در قرن دهم م. (چهارم ه.) درغان بعد از گرگانج [اورگنج] بزرگترین شهر کرانه چپ رود شمرده می‌شده. و در آن مسجد جامع بسیار زیبائی که بهترین مسجد آن ناحیه بوده وجود داشته است، با اشیاء مزین و مرصع به احجار کریمه و طلاکاری. و تاکستانهای شهر که بیش از پانصد بوده، در طول کرانه، به درازای دو فرسخ ممتد و گسترده بوده است. و از آنجا مویز صادر می‌شده.
یاقوت نیز در وصف درغان سخن گفته و به هنگام سفر خویش از مرو به خوارزم آن محل را دیده. شهر در دو میلی رودخانه بر سطح مرتفعی قرار داشته و بین آن و رود، مزارع و باغهای ساکنان محل قرار داشته . در جگربند نیز مسجد جامعی برپا بوده. جگربند از لحاظ بازرگانی واجد اهمیت بسیار بوده .
در یک منزلی پائین دست درغان (به متابعت از مضمون نسخه چاپی اثر استخری چنین می‌گوئیم، والا جگربند در واقع بین درغان و سدور قرار داشته) شهر سدور که دارای مسجد جامع بوده قرار داشته که در قرن هجدهم
ص: 327
میلادی (اکنون ویرانه‌های سدیور) از آن یاد شده و مذکور است که به یک روز راه آنسوتر شهر مشهور هزاراسپ- که تاکنون هم نام خویش را محفوظ داشته- قرار گرفته بوده. در سه فرسخی هزار اسپ کردران خاس [استخری:
کردران خواش] و در 5 فرسخی محل اخیر الذکر خیوه که اکنون پایتخت ناحیه مزبور است برپا بوده. از هزاراسپ تا خیوه یک روز راه حساب می- کردند. خیوه برکرانه دشت قرار داشته و دارای مسجد جامع بوده. کردران خاس و هزاراسپ شهرهای مستحکم بوده‌اند و دروازه‌های چوبین و خندق داشتند . اریق [نهر] هزاراسپ از «بخش آمل» آغاز می‌گردیده و اریق کردران خاس در دو فرسخی هزاراسپ و اریق خیوه پائین‌تر امتداد مسیر بوده. به گفته مقدسی ، بین اریق هزاراسپ و اریق کردران- خاس دو فرسخ فاصله بوده. بزرگترین اریق از آن خیوه بوده و کشتی تا خیوه در آن سیر می- کرده . در آغاز قرن سیزدهم میلادی ساکنان خیوه در مذهب شافعی باقی بودند و حال آنکه دیگر مردم خوارزم پیرو مذهب حنفی بوده‌اند .
ص: 328
پائین دست سرچشمه اریق‌ها، [نهرها] در محل ابو قشه [استخری فارسی:
بوقشه]، رود از تنگه‌ای کوهستانی عبور می‌کرده و تنگ می‌شده و به ثلث پهنای پیشین خویش می‌رسیده. و این محل برای کشتی‌ها خطرناک شمرده می‌شده .
به گفته مقدسی «محلی که رود تنگ می‌شود» به فاصله سه روز راه از جگربند قرار داشته. منازل بین راه عبارت بودند از رباط حسن و ناباغدین.
ظاهرا منظورنظر تنگه دلدل- آتلاغان، بین محال اوچ- چوچک (یا اوچ- اوچک) و ایچکه- یار، بوده است. پهنای رود در این محل تا 168 ساژن- [ساژن- 13/ 2 متر] تقلیل می‌یابد. در سه فرسخی پائین دست تنگه مزبور (یا به گفته ابن حوقل در یک منزلی) نهر بزرگ گاو خواره ( «خوراک گاوان») که از لحاظ عظمت دو برابر نهر هزاراسپ بوده، متفرع می‌گردیده.
عرض آن به پنج ذراع (آرشین) و عمق آن به دو قامت (رجوع شود به ماقبل ص 212) می‌رسیده. در پنج فرسخی سرچشمه این نهر، اریق گریه [استخری: کریه] از آن منشعب می‌شده. در 6 فرسخی پائین دست سرچشمه گاوخواره، بر کرانه راست آمودریا شهر غارابخشنه یا غارافحشنه قرار داشته.
حاشیه مزروع کرانه راست فقط از اینجا آغاز می‌گردیده. بین نهر گاوخوره
ص: 329
و مجرای اصلی رود، رستاق پایتخت خوارزم یعنی کاث [حدود العالم: کاژ] قرار داشته. کاث از مسیر گاوخواره دوازده فرسخ فاصله داشته. در کرانه چپ رود اریق مدرا [مدری] منشعب می‌شده، که تا به شهری به همین نام می‌رسیده و به فاصله میلی (3/ 1 فرسخ) از اریق خیوه جاری بوده و اریق وداک نیز به فاصله یک میل از اریق مدرا متفرع می‌شده و به گرگانج می‌رسیده. از مسیر وداک تا کاث دو فرسخ مسافت بوده. نهر مدرا دوبرابر گاوخواره بوده.
درباره موضع شهر مدرا اطلاعی در دست نیست. بنا به گفته سمعانی و یاقوت در دو فرسخی مدرا قریه افرنیفثن برپا بوده.
کاث، پایتخت باستانی خوارزم بر کرانه راست مسیر اصلی رود، به فاصله یک روز راه از خیوه قرار داشته. به گفته یاقوت کلمه کاث در زبان خوارزمیان به معنی حصاری که در دشت برپا شود بوده است- و حتی اگر درون چنین حصار چیزی وجود نمی‌داشت نیز به همین نام خوانده می‌شده. به دیگر سخن این کلمه به همان معنی کلمه تورتکول که اکنون نیز در آسیای میانه به کار می‌رود- استعمال می‌شده . در زمان غلبه اعراب و فتح این شهر به دست ایشان
ص: 330
کاث از سه بخش مرکب بوده و مستحکم‌ترین قسمت آن یعنی کهن‌دز به نام فیل یا فیر موسوم بوده. به گفته بیرونی فیر به وسیله سه حصار متوازی که هر سه ارتفاع واحد داشتند محصور بوده است. کاخ خوارزمشاهیان بر همه استحکامات مشرف و مسلط بوده و از مسافت ده میل (بیش از 20 ورست) و حتی بیشتر دیده می‌شده. قلعه با گل و آجر ساخته شده بوده .
امواج آمودریا اندک‌اندک این کهن‌دز را ویران ساختند. در زمان استخری ساکنان کهن‌دز و سراسر شهر کهنه رفته‌رفته آنجا را ترک می‌گفتند.
دروازه شهر کهنه را آب رود برده بود و بیم ویرانی کامل کهن‌دز می‌رفت.
ساکنان شهر در مشرق ویرانه‌ها خانه‌ها ساخته بودند. در کنار کهن‌دز مسجد جامع و کاخ خوارزمشاهان و زندان قرار داشته. در وسط شهر اریقی بود که بر دو کرانه آن بازارها برپا بوده. طول و عرض شهر به ثلث فرسخ و به قرائت دیگری (ابن حوقل و روایت فارسی استخری) به سه فرسخ بالغ می‌گردیده.
به گفته ابن حوقل در زمان وی اثری از کهن‌دز و مسجد جامع و زندانی که در کنار آن بوده وجود نداشته. با این حال از سخنان بیرونی چنین مستفاد می- گردد که آخرین آثار فیر فقط در سال 384 هجری/ 994 میلادی محو گردیده.
مقدسی پایتخت خوارزم را چنین وصف می‌کند: «کاث را شهرستان [هم] می‌گویند. و بر کرانه رود قرار دارد و [از لحاظ عظمت] برابر
ص: 331
نیشاپور است (در روایت دیگری، بزرگتر از نیشاپور است). شهر در مشرق رود برپاست و در آن مسجد جامع در میان بازارها وجود دارد با ستونهائی که از سنگ سیاه ساخته شده و به بالای یک قامت است. بر روی آنها ستونهای چوبی قرار داده‌اند . کاخ امیر در وسط شهر است. کهن‌دز را رود ویران ساخته است.
در شهر اریقهائی وجود دارد که در وسط بلده جاری می‌باشند. شهری بسیار خوب است. و در آن علما بسیار و آشنایان به ادبیات فراوان و ثروتمندان زیاد و چیزها و کالای خوب بحد وفور است. سازندگان خانه‌ها به هنرمندی ممتازند. و قاریان قرآن از لحاظ صدای خوش و حسن تأثیر قرائت و ظاهر آراسته و دانش خویش در سراسر عراق مانند ندارند. از دیگر سو، شهر غالبا بر اثر طغیان به زیر آب می‌رود و ساکنان آن [بیش از پیش] از کرانه رود دور می‌شوند و عقب‌تر می‌روند. شهر از اردبیل کثیف‌تر است. و مجاری کثافات در آن بسیار است و آب آنها در همه‌جا تا شارع بزرگ رخنه می‌کند. ساکنان غالبا در کوچه‌ها قضای حاجت می‌کنند. کثافت را در گودالها گرد می‌آورند و بعد در کیسه ریخته به کشتزارها می‌برند. به سبب کثافات فراوان فرد بیگانه فقط به هنگام روز می‌تواند وارد شهر شود. ساکنان [فقط] با پا کثافات را
ص: 332
جمع می‌کنند ». ویرانه‌های کاث کهنه اکنون به «شیخ عباس ولی» مشهور است. یک دژ کوچک کنونی فقط ربع کهن‌دز قدیمی را اشغال کرده و بقای یک مناره و حصار شهر نیز وجود دارد.
دیدیم که نهر بزرگ وداک (به گفته دخویه اکنون مسیر کونیه‌دریا [ «کهنه‌دریا»]) اندکی بالاتر از کاث از رود متفرع می‌گردد. اریق بوه در پائین دست شهر منشعب می‌گشته و نزدیک قریه اندرستان به فاصله یک روز راه از گرگانج به وداک می‌پیوسته. این اریق از وداک کوچکتر بوده. به فاصله یک «غلوة» (رجوع شود به ماقبل، ص 237 حاشیه 1) از گرگانج، سدی چوبی بر رود تعبیه شده بوده که جریان آن را به طرف مشرق منحرف می‌ساخته. پیشتر آب تا خود شهر می‌رسیده. از اینجا پیداست که در زمان سامانیان مسیر ادرون- دریا بین کونیه [کهنه اورگنج] اورگنج و دریاچه ساری‌قامیش پر از آب نبوده و گفته مسعودی را درباره «دریاچه جرجانیه» (ساری‌قامیش) باید اشتباهی در تاریخ دانست [و مربوط بدوران خیلی پیشتر بوده]. شاخه‌ای از این رود که به سوی مشرق منشعب گشته بوده به طرف قریه فراتگین یا براتگین می‌رفته.
این قریه در پنج روزه راه ازکاث ، و مشرق رود و به فاصله بالنسبة زیادی از آن
ص: 333
(بیش از چهار فرسخ) قرار داشته . از فراتگین تا دریای آرال [دریای خوارزم] فقط یک روز راه حساب می‌کردند . به گفته مقدسی براتگین قریه بزرگی بوده که در دشت نزدیک کوهها قرار داشته. و از آنجا سنگ صادر می‌کرده‌اند.
مسجد جامع آن در وسط بازارها بوده. خانه‌ها از گل بسیار خوب بنا شده بوده.
در مشرق مسیر اصلی رود اریق [نهر] بزرگ کردر که سرچشمه آن در چهار فرسخی پائین دست کاث بوده جریان داشته. ابن رسته درباره این محل می- گوید که «رود در اینجا آب‌گیرها و باتلاق‌های نیزار و مرغزارها پدید می‌آورد».
اریق از چهار جا جاری بوده و از لحاظ عظمت با بوه و وداک- پس از به هم پیوستن آن دو- برابر بوده است.
درباره درازای آن سخنی گفته نشده ولی اینکه طول نهر بالنسبة زیاد بوده از اینجا پیداست که کردر مرز شرقی رستاق مزد اخقان [استخری: مرداجقان] که روبروی گرگانج قرار داشته، بوده است و شهر کردر- چنانکه بعد خواهیم دید- هم در آن زمان در دلتای آمودریا برپا بوده است.
گرگانج- که اعراب آن را جرجانیه می‌خواندند و مغولان و ترکان بعدها «اورگنچ»- ش نامیدند- به فاصله یک غلوة از سد یاد شده و یک فرسخ از مسیر اصلی رود قرار داشته . گرگانج در کرانه چپ آمودریا از دیگر بلاد مهم‌تر شمرده می‌شده. و گذشته از این، بنا به گفته مقدسی ، روزبروز
ص: 334
بزرگتر می‌شده. چهار دروازه داشته. آب اریقها به دروازه‌ها می‌رسیده ولی به سبب فقدان محل به شهر آورده نشده بوده. از ابنیه شهر، کاخ مأمون در تألیفها یاد شده است که نزدیک دروازه حجاج قرار داشته. دروازه کاخ که در سراسر خراسان همانند نداشته- به ویژه از لحاظ زیبائی ممتاز بوده. علی فرزند مأمون کاخ دیگری در مقابل کاخ پدر بنا کرد و در برابر دروازه آن میدانی به تقلید از ریگستان بخارا احداث نمود. در این میدان گوسفند می- فروختند. ظاهرا این شخص مأمون بن محمد امیر گرگانج است که بعدها در سال 385 هجری/ 995 میلادی بخش جنوبی خوارزم را نیز گشود و به لقب خوارزمشاه ملقب گشت- لقبی که تا آن زمان به افراد سلاله باستانی امیران کاث تعلق داشته. علی فرزند مأمون در سال 387 هجری/ 997 میلادی ملک پدر را به ارث برد. و ظاهرا کاخ یاد شده را در زمان حیات پدر بنا کرد. در عهد سامانیان گرگانج هنوز از لحاظ اهمیت به پای کاث نمی‌رسیده، گرچه هر روز بزرگتر می‌شده . راجع به قرنهای یازدهم و دوازدهم میلادی اطلاعات و مدارک مشروحی درباره هیچ یک از دو شهر در دست نیست. در قرن دوازدهم میلادی گرگانج به عنوان پایتخت سلاله مقتدر خوارزمشاهیان اهمیت تازه‌ای
ص: 335
پیدا کرد. و چون سلاله مزبور در جهان اسلام به منزلت بزرگترین خاندان سلطنتی ارتقاء یافت تخت‌گاه آن نیز می‌بایست با گنجینه‌های همه سرزمینهای گشوده شده توانگر شود. یاقوت که در پایان سال 1219 و آغاز سال 1220 میلادی (617 ه.) در گرگانج بوده معتقد است که آن شهر وسیع‌ترین و غنی ترین شهریست که وی دیده است .
مشروح‌ترین فهرست شهرها و قریه‌های خوارزم را با ذکر مسافات بین آنها در تألیف مقدسی می‌یابیم، و وی ضمنا برای کرانه چپ و کرانه راست‌رود شرح مسیر را جداگانه به دست می‌دهد. منازل از هزاراسپ به گرگانج به شرح زیر قرار داشته:
هزاراسپ
زردوخ دو منزل
کردران خاس 1 منزل
ص: 336
خیوه 2 منزل
رخشمیثن یا اردخشمیثن 1 مرحله
دسکاخان خاس 1 مرحله
ازارمند یا وزارمند 2 منزل
روزوند 1 منزل
نوزوار 1 مرحله
زمخشر 1 مرحله
گرگانج 1 مرحله
در تألیف استخری شرح مسیر مختصرتر نقل شده و به گفته وی از کاث تا گرگانج فقط سه روز راه بوده و از این سه روز یک روز تا اردخشمیثن و روزی دیگر از آنجا تا نوزوار گذشته می‌شده. استخری یک روز راه از هزاراسپ تا خیوه و یک روز هم از خیوه تا کاث حساب می‌کند ولی همانجا مسافات زیادتری را به فرسخ ذکر می‌کند. به شرح زیر:
هزاراسپ
کرداران خاس 3 فرسخ
خیوه 5 فرسخ
سافردز 5 فرسخ
کاث 3 فرسخ
ص: 337
سافردز در شروح مسیرهای مقدسی ذکر نشده ولی به عقیده دخویه در شمار شهرهای کرانه چپ، تحت نام سدفر، آمده است . جای تعجب است که سمعانی و یاقوت سافردز را «نزدیک آمل و بر سر راه خوارزم» قرار داده‌اند. ظاهرا موضع زمخشر همان ویرانه‌های زمکشیر است.
گرچه از این نقطه تا خیوه فقط قریب 80 ورست مسافت می‌باشد و فاصله آن با کونیه [کهنه]- اورگنچ قریب 125 ورست و این ارقام با آنچه در تألیف مقدسی منقول است چندان مطابقتی ندارد - با این حال کل مسافت از خیوه تا کونیه [کهنه] اورگنچ از طریق زمکشیر با فاصله‌ایکه مقدسی بین خیوه و گرگانج معین کرده خیلی نزدیک می‌باشد.
مقدسی درباره پاره‌ای از نقاط یاد شده جزئیاتی را ذکر می‌کند. زردوخ قریه مستحکمی بوده واجد ربض و روزونذ قریه مستحکمی متوسط- القدر و دارای خندق. شاهراه از آن می‌گذشته و مسجد جامع نزدیک بازار قرار داشته. ساکنان آب چشمه ویژه‌ای را می‌نوشیدند. نوزوار قریه مستحکم کوچکی بوده با خندق و دروازه آهنین. از میان این شهر شاهراه می‌گذشته و دو دروازه داشته و دارای پلی بوده که هر شب برمی‌داشتند و رابطه را قطع می‌کردند. گرمابه‌ها نزدیک دروازه غربی قرار داشتند و در سراسر آن ناحیه مانند نداشتند. مسجد جامع در میان بازارها قرار داشته و جز بخش کوچکی
ص: 338
از آن باقی پوشیده بوده. زمخشر نیز قریه کوچک مستحکمی بوده دارای خندق و دروازه آهنین و زندان و پلهای برداشتنی و مسجد جامع زیبا. در زمان سمعانی زمخشر قریه بزرگی بوده مانند شهر. سمعانی و یاقوت از قریه ساوکان نزدیک هزاراسپ نیز یاد می‌کنند که به گفته یاقوت بین هزاراسپ و خشمیثن یعنی اردخشمیثن قرار داشته . یاقوت که در سال 617 هجری 1220 میلادی در این محل بوده ساوکان را قریه پرجمعیتی می‌خواند که بازاری بزرگ و مسجد جامع زیبائی با مناره داشته.
اما راجع به کرانه راست رود ... مقدسی شرح مسیر زیر را «از محلی که رود تنگ می‌شود» تا مزداخکان [ترجمه استخری: مرداجقان؟] که برابر گرگانج بدو فرسخ از کنار رود قرار داشته (یعنی نزدیک خوجیلی)- نقل می‌کند ، به شرح زیر:
ص: 339
رباط ماش 1 مرحله
رباط سنده 1 مرحله
بکیرغن 1 مرحله
شوره خان 1 مرحله
کاث 1 مرحله
خاس 1 مرحله
نوزکت 2 منزل
وایخان 1 مرحله
نوباغ 1 مرحله
مزداخکان 2 مرحله- از طریق دشت.
گذشته از راه مذکور دو جاده دیگر نیز ذکر شده است. اولی از رباط ماش به نقاط زیر می‌رفته.
امیر 1 مرحله
براب‌سر 2 مرحله
ارذخیوه 1 مرحله
جاده دومی از کاث آغاز می‌گردیده. منازل و مسافات زیر در مورد آن جاده مذکور است:
غردمان 1 مرحله
وایخان 2 منزل
اردخیوه 1 منزل
نوکباغ 1 مرحله
ص: 340
«از محلی که رود تنگ می‌شود» تا شوره خان کنونی تقریبا 90 ورست مسافت است و این خود با چهار مرحله‌ای که مقدسی می‌گوید مطابق است.
از شوره خان تا کاث باستانی (اکنون قریه شیخ عباس ولی)- قریب 30 ورست راه است.
بکیرغن مقدسی به هر تقدیر همان بکیرغن ابو الغازی نیست. محل اخیر الذکر مرز شمالی قرای ازبکان‌خیوه را تشکیل می‌داده . از شیخ عباس ولی تا خوجیلی- نزدیک 140 ورست بوده و بدین‌قرار در بخش دوم راه نیز (بخصوص اگر نزدیک‌ترین طریق از کاث به وایخان را از طریق غردمان در نظر گیریم) مسافاتی که مقدسی ذکر کرده به حقیقت نزدیک است. غردمان را می‌توان در قرب غورلن کنونی قرار داد. در تألیف استخری خاس «درخاس» خوانده شده [استخری: «در جاش» هم] و موضع آن را در دوروزه‌راه از کاث معین کرده. در زمان ابو الغازی خاس بر اثر تغییر مسیر اصلی رود بر کرانه چپ قرار گرفته بوده . وایخان، محتملا در قرب منگیت [منغث؟]
ص: 341
وارذخیوه (به فاصله یک منزل از وایخان و- چنانکه خواهیم دید- در پای کوه) نزدیک ایستگاه خوجه‌کل قرار داشته. راه مستقیم از رباط ماش به ارذخیوه، ظاهرا نخست از طرف راست نهر گاوخواره و زان پس از سمت راست کردر- یعنی مسیر اصلی کنونی- امتداد یافته بوده . پیمودن این مسافت (قریب 170 ورست) در 5 روز کاملا مقدور بوده.
درباره نقاط زیر جزئیاتی نقل شده است. غردمان دو دروازه داشت.
و خندقی پر از آب در گرداگرد آن بوده که یک تیر پرتاب عرض داشت. نزدیک وایخان نیز خندقی بوده است. و در کنار دروازه‌ها چرخ پرتاب [تیر و سنگ] قرار داشته. اردخیوه بر کرانه دشت واقع بود. حصار آن، در پای کوه قرار داشته و فقط یک دروازه داشت. در اطراف نوکفاغ (نوکباغ) نهری جریان داشت که از آمودریا منشعب می‌شد و به سوی دشت می‌رفت. مزداخکان شهری بزرگ بود و رستاقی وسیع داشت. و در پیرامون آن حدود 12000 استحکامات وجود داشته (؟)؛ شهر از لحاظ عظمت تقریبا با گرگانج برابر بوده. ابن رسته
ص: 342
می‌گوید که قریه هرواز در رستاق مزداخکان بر کرانه رود قرار داشته. همه قراء یاد شده مستحکم بوده‌اند.
در مورد محال پائین‌تر از مزداخکان نقاط و مسافات زیر ذکر شده است:
مزداخکان
درسان 2 منزل
کردر 1 مرحله
جووکان [جووقان؟] 2 منزل
براتگین 1 مرحله
کرانه دریاچه [دریای خوارزم؟] 1 مرحله
میان مزداخکان و کردر جاده دیگری که درازای آن [با آن دیگر] یکی بوده ذکر شده است بدین شرح:
وردرغ (؟) 1 مرحله
کردر 1 مرحله
استخری مسافت از درخاس تا کردر را فقط یک روز راه و از کردر تا براتگین دو روز راه می‌شمارد. تشخیص اولی بی‌شک نادرست است. فاصله خوجیلی تا کرانه دریای آرال [دریای خوارزم] یعنی از طریق قنقرات تا مصب تالدیک (نزدیک 150 ورست) مطابق است با پنج روز راه. اگر شاخه اصلی رود در آن زمان به آی‌بوغیر می‌ریخته پس می‌بایست مسافت کمتری ذکر شده باشد. از آنجائی که جغرافیون هیچ اطلاعی درباره دلتای آمودریا و تعداد و موضع شاخه‌های آن به دست نمی‌دهند گمان نمی‌رود که تعیین مواضع فلان یا بهمان نقطه ممکن و مقدور باشد. کسی که با محل آشنا باشد شاید بتواند
ص: 343
از روی مطالب پیش گفته (ص 332، 333) موضع براتگین را معین کند. درباره کردر همین‌قدر می‌دانیم که از نوکفاغ بزرگتر و مستحکم‌تر بوده .
در نزدیکی براتگین، اندکی نزدیکتر به رود (ولی مع هذا به فاصله 4 فرسخ از آن) مدمینیه قرار داشته که در تألیف مقدسی مدکمینیه خوانده شده و این محل اقصی نقطه شمالی مردم اسکان یافته شمرده می‌شده. در مقابل مدمینیه، بر طرف چپ رود، قریه گیت یا جیت، نزدیک کوهی، قرار داشته که بعد از آن کوه‌دشت آغاز می‌گردیده. مسافت بین گیت و گرگانج معین نشده. فقط گفته شده است که گیت در پنج فرسخی کوجاغ ؟ واقع بوده. مقدسی گیت ترکستان نامه/ ترجمه کریم کشاورز ؛ ج‌1 ؛ ص343
ص: 344
را در دشت، بر مرز متصرفات غزان قرار می‌دهد و آن را قریه مستحکم بزرگی که رستاق‌های وسیع دارد می‌خواند. دخویه گیت را همان وزیر می‌شمارد و وزیر شهری است که در قرن شانزدهم میلادی اهمیت شایان یافته بوده. و خرابه‌های دئوکسکن بر دامنه اوستیورت، بلاواسطه در جوار چینک و یا ویرانه‌های شروان- در 36 ورستی جنوب غربی کونیه [کهنه] اورگنج را بقایای این شهر می‌داند . گیت آن سوتر به سمت مشرق «برابر مدمینیه» بوده.
بنا به گفته استخری مدمینیه جزو (رستاق) گرگانج بوده. و موضع آن (بر کرانه راست رود) فقط بدان سبب چنین بوده که رود از کردر به بعد سمت خود را تغییر می‌داده و میان گیت و مدمینیه جاری می‌شده. از این سخنان (که ابن حوقل نیز آن را تکرار کرده) فقط پیداست که مدمینیه غربی‌تر از دیگر شهرها و قریه‌های کرانه راست قرار داشته. در کرانه دریای آرال [دریای خوارزم]، نزدیک محل دخول آمودریا «جایگاهی که آن را خلیجان خوانند» واقع بوده. در اینجا قریه‌ای وجود نداشته ولی فقط ماهی‌گیران زندگی می کرده‌اند. به گفته ابن رسته مصب اصلی رود به نام خلیجان موسوم نبوده بلکه آب‌گیرهای بسیاری که در مسیر سفلای آن قرار داشتند به این اسم موسوم
ص: 345
بوده‌اند. ماهی‌ها که در اینجا صید می‌شده از خوارزم به همه کشورها صادر می‌گردیده. به احتمال قوی ابن رسته یک شاخه رود را که به سوی ساری‌قامیش جریان داشته وصف کرده است و خلیجانی را که وی ذکر کرده باید با گودال مزبور [ساری‌قامیش] یکی دانست نه با آی‌بوغیر. گرچه استخری خلیجان را همان محل پیوستن آمو به دریای آرال [دریای خوارزم] می‌داند . دور دریای آرال بنا به برآورد ابن رسته 80 فرسخ و به تخمین استخری 100 فرسخ بوده. در تألیف ابن رسته ارتفاعاتی که در امتداد کرانه غربی دریای مزبور قرار داشته «سیاه‌کوه» نامیده شده و در کتاب استخری چغر- اغوز [در ترجمه فارسی استخری: جغراغز]. محتملا نام طایفه جغراق یا جغرات را، که چند بار در تألیف بیهقی از آن به عنوان همسایگان خوارزم یاد شده، می‌توان به این کلمه نزدیک دانست. باتلاق‌های کرانه راست را جنگل انبوهی پوشانده بوده و فقط کوره‌راه باریکی که گرازان احداث کرده بودند از میان آن جنگل می‌گذشته. از مصب آمودریا تا مصب سیردریا چهار روز راه حساب می‌کردند.
مقدسی ، گذشته از شهرها و قریه‌های یاد شده به نقاط زیر هم (بدون ذکر موضع) اشاره می‌کند: در کرانه چپ: یجاز یا جاز (قریه‌ای بزرگ و مستحکم با خندقی عریض و پلها، برکنار از شاهراه. مسجد جامع آن در کنار شهر بوده)
ص: 346
که بر کرانه چپ بوده؛ گرگانجک؟ [گرگانج کوچک] ؛ جیت دیگر؛ مساسان و کردر؛ در کرانه- راست: جشیره (قریه‌ای بزرگ و مستحکم). ابن رسته قریه ورغده را در چهار فرسخ پائین دست گرگانج ذکر می‌کند و پائین‌تر از آنجا و بالای خلیجان از قریه برابیض (؟) نام می‌برد. بر کرانه راست، پائین‌تر از هرواز دو قریه دیگر وجود داشته که اسم برده نشده است . سمعانی و یاقوت از قریه‌های زیر نیز در خوارزم نام می‌برند: 1- باف ، 2- برقان یا بیرقان در کرانه راست رود، در اطراف کاث، و دو روز راه از گرگانج، بخش اعظم این قریه در زمان سمعانی ویران و به زمین مزروع مبدل شده بوده .
3-
بغیدید [مصغر بغداد] که در منابع دیگر بغداد و یا بغدادک (بغداد کوچک)
ص: 347
ذکر شده، بین جند و خوارزم، زادگاه شیخ مجد الدین [بغدادی] معروف و برادر وی مصنف مجموعه مشهور اسناد رسمی (رجوع شود به ص 98) بوده، 4- غوشفنج- به مسافت قریب بیست فرسخ از گرگانج 5- غزینز، در محلی موسوم به براغد (؟) . 6- اش . 7- جنقان اخشه . 8- خرور در اطراف ساوکان . 9- روذان . 10- سرقوسته . 11- سیب ، محل یا جزیره‌ای در خوارزم سفلی بوده. 12- سوبرنی یا سوبرنا ، به گفته یاقوت- محلی بوده در کنار خوارزم به فاصله بیست فرسخ از گرگانج بر سر راه شهرستان (یعنی در خراسان). 13- تمرتاش . در مجموعه اسناد
ص: 348
مذکور از قریه‌های نوخاس و صنغان- اخسک نام برده شده است.
می‌دانیم که ویژگی تاریخی خوارزم را وضع جغرافیائی آن خطه توجیه می‌کند. در زمان حاضر این سرزمین را از هرسو بیابان احاطه کرده. از گفته‌های استخری چنین نتیجه گرفته می‌شود که در قرون وسطی حاشیه مزروع باریک ولی متصلی که از آمل [چارجوی] آغاز می‌گردیده این سرزمین را به خراسان و ماوراء النهر مربوط می‌ساخته است، گرچه این نظر هم غیر محتمل بنظر می‌رسد . به هر تقدیر حاشیه مزبور در صورت هجوم خارجی خطری نداشته زیرا که به آسانی می‌توانستند آن را غرقاب کنند و امیران خوارزم بارها به این وسیله متوسل شدند. اما راجع به جاده‌هائی که در دشت و بیابان وجود داشته ... به گفته استخری در ظرف هشت روز از قریه بخاری فرخش به خوارزم می‌توانستند رفت. در سراسر این راه حتی رباطی وجود نداشته و فقط مراتعی دیده می‌شده. مقدسی راه زیر را نیز از بخارا به کرانه آمودریا- یعنی به رباط جگربند یاد می‌کند. رباط محتملا در مقابل قریه جگربند برپا بوده است:
بخارا
امزه 2 منزل
ص: 349
تاش (رباط) 1 مرحله
شوروخ 1 مرحله
الرمل 1 مرحله
رباط طغان 1 مرحله
رباط جگربند 1 مرحله
در یکی از نسخ تألیف مقدسی شرح راه دیگری منقول است که از گرگانج آغاز می‌گردیده و به 9 روز، از آن طریق، به خراسان می‌رفتند.
نقطه نهائی این راه رباطی بوده به نام افراوه یا فراوه مرکب از سه قلعه به هم پیوسته که چهار مرحله با شهر نسا فاصله داشته . بنا به گفته سمعانی این رباط را عبد اللّه بن طاهر (متوفی به سال 230 هجری/ 844 میلادی) بنا کرده بوده.
ظاهرا بخشی از این راه در امتداد مسیر کهنه آمودریا (اوزبوی) ممتد بوده است. در این راه نقاط زیر که هریک یک روز راه با دیگری فاصله داشته، برشمرده شده:
اردکوا
رباط باهان
ص: 350
رباط مهدی
رباط میان- شاه
بئر الحاکم
رباط ابو سهل
رباط دوغاج
رباط جعفر
حمد اللّه قزوینی و حاجی خلیفه شرح مسیر زیر را در مورد راهی که از مرو به گرگانج وجود داشته ذکر می‌کنند :
سفری یا سفری 5 فرسخ
آبادان- کنج 2 فرسخ
رباط سران 8 فرسخ
چاه بیرون 8 فرسخ
رباط نوشاکر یا نوشاکرد 7 فرسخ
سنگ‌آباد 7 فرسخ
طاهریه 6 فرسخ
ص: 351
رباط بود 10 فرسخ
درغان 10 فرسخ
جگربند 7 فرسخ
رباط دهان‌شیر 5 فرسخ
سدور یا سدور 4 فرسخ
هزاراسپ 10 فرسخ
ده ازرق 10 فرسخ
اردخشمیثن 7 فرسخ
اندرستان 6 فرسخ
نوزوار 2 فرسخ
گرگانج 6 فرسخ
باید منطقه مسیر سیردریا (سیحون) را نیز مورد بازدید قرار دهیم.
جغرافیون قرون وسطی قرادریا را- که اکنون نیز «اکثر مردم آغاز سیر [دریا] می‌شمارند به منزله بخش علیای این رود (به عربی سیحون) دانسته
ص: 352
بخش علیای سیردریایش محسوب می‌داشتند. در آن زمان پرآبترین سرچشمه رود- یعنی نارین- به نام خیلام مشهور بوده است. بخشی از فرغانه که در میان هر دو رود قرار داشته بلوک میان رودان را تشکیل می‌داده و این اصطلاح کاملا با نام ترکی کنونی آن محل (ایکی- سو- آراسی) مطابقت دارد. در اینجا نقاط مرزی که ناحیه مزبور را از متصرفات ترکان جدا می‌کرده- گذشته از اوزگند- عبارت بودند از بیس‌کند و سلمه و محلی که هفت‌ده نامیده می- شده و فقط در قرن دهم میلادی/ ششم هجری/ به دست مسلمانان گشوده شده بوده. در قرب این نقاط معبری به سرزمین ترکان وجود داشته که بر راه اوزگند قرار نداشته ولی از آن چندان دور هم نبوده. محتملا منظورنظر گردنه کوگرت است، شهر مهم این ناحیه خیلام (در تألیف مقدسی «خیرلام» آمده)- بوده که ظاهرا بر رود خیلام قرار داشته. درباره موضع نقاط یاد شده در تألیف جغرافیون مطالب زیر مشاهده گشته : از اخسیکت (پایتخت آن روزی فرغانه در 15 ورستی جنوب غربی نمنگان، نزدیک ملتقای رود کاسان‌سای با سیر
ص: 353
دریا) تا شکث- یعنی نخستین قریه میان رودان- 9 فرسخ و تا سلات 5 مرحله بوده. از خیلام تا سلات 7 فرسخ بوده. در شمال غربی اخسیکت- هفت فرسخی آن بر مرز میان فرغانه و ایلاق (یعنی دره آنگرن) [آهنگران]- شهر وانکث قرار داشته. از وانکث تا خیلام سه فرسخ بوده. تشخیص اخیر ظاهرا خطاست و یا مربوط به یک وانکث دیگری می‌باشد (رجوع به بعد شود). به گفته مقدسی خیلام شهری بزرگ بوده که مسجد جامع زیبائی داشته. بنا به گفته استخری ابو الحسن نصر سامانی برادر ارشد اسمعیل در اینجا به دنیا آمده.
شکث نیز قریه بزرگی بوده دارای مسجد جامعی که در میان بازار قرار داشته.
گردوی این قریه مشهور بوده و گاه در مقابل یک درهم هزار گردو می‌دادند .
اما راجع به دو شهر عمده‌ای که بر مرز متصرفات ترکان قرار داشته یعنی اوش و اوزگند ... اوش از لحاظ عظمت شهر سوم فرغانه شمرده می- شده و مرکب بود از شهرستان و کهن‌دز و ربض. کاخ و زندان آن در کهن‌دز قرار داشتند. شهر سه دروازه داشت: 1- دروازه کوه، 2- دروازه آب 3-
دروازه مغکده. (یعنی معبد آتش‌پرستان). مسجد جامع در میان بازارها قرار داشته. رباط بزرگی در حومه شهر برپا بوده که غازیان از هر سو بدان روی می‌آوردند. محتملا این رباط همان پاسگاهی است که بر فراز کوه
ص: 354
قرار داشته- یعنی کوهی که شهر در جوار آن بوده و بعدها بابر خانه‌ای برای خود بر آن بنا کرد .
اوزگند از لحاظ وسعت 3/ 2 اوش بوده و مانند اوش از کهن‌دز و شهرستان و ربض تشکیل می‌شده. کهن‌دز آن جزو شهرستان بوده و به گفته مقدسی این خود وجه امتیاز اوزگند از دیگر بلاد فرغانه شمرده می‌شده. شهر چهار دروازه داشته و در همه بخشهای آن جوی آب کشیده شده بود. مردم ناگزیر از رودی که نزدیک دروازه شهر می‌گذشت (قرا- دریا) پیاده از نقطه کم‌عمق عبور می‌کردند زیرا که پل وجود نداشته. در اوزگند بازرگانی و دادوستد با ترکان صورت می‌گرفته. چنانکه می‌دانیم راهی از اینجا به هفت- آب امتداد یافته بوده که از گردنه یاسی به آتباش می‌رفته . در قرن نهم میلادی (سوم هجری) شهر اوزگند به دهقانی به نام چورتگین تعلق داشته که
ص: 355
ظاهرا از امیران ترک بوده. محلی بین اوزگند و گردنه نیز به نام «دهقان چورتگین» خوانده می‌شده . بنا به گفته ن. ف. پطروفسکی اکنون محلی که بر سر راه اوزگند به آتباش قدیمی- آن سوی گردنه یاسی و نزدیک گردنه اورازخان- قرار دارد چنین نامیده می‌شود. بهترین دوران اوزگند همانا عهد نخستین قراخانیان- یعنی روزگاری که اوزگند تخت‌گاه ماوراء النهر بوده- شمرده می‌شده است. ولی آثار قدیمی را که در آنجا محفوظ مانده نباید به آن دوران مربوط بدانیم بلکه منصوب به نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی یعنی زمانی است که اوزگند فقط پایتخت فرغانه بوده، در عهد قراختائیان [قره- خطائیان] و نخستین خانان جغتائی خزانه دولت در اوزگند نگهداری می‌شده .
میان اوش و اوزگند 7 فرسخ مسافت بوده . در نزدیکی اوزگند شهرهای دیگری وجود نداشته و در قرب اوش شهر مدوا (قریه مادی کنونی) قرار داشته- در دو فرسخی اوش .
ص: 356
جاده اصلی ازخجند به اوش - از طریق بخش جنوبی فرغانه (6 روزه راه)- از شهرهای زیر (هر شهر به فاصله یک روز راه از شهر بعدی قرار داشته) عبور می‌کرده است: کند، سوخ، رشتان، زندرامش، قبا. مرحله بین قبا و اوش بویژه دراز بوده. از شهر کند بعدها به نام کندبادام یاد شده است که اکنون «کن‌بادام» گویند. در عهد سامانیان این شهر جزو فرغانه نبوده و از اعمال شهر خجند شمرده می‌شده . فاصله خجند تا کن‌بادام (نزدیک 60 ورست) برای یک روز راه خیلی زیاد است. شاید شهر اندکی غربی‌تر از قریه کنونی قرار داشته، بویژه که به گفته بابر از خجند تا کندبادام بیش از 5 یا 6 آغاچ (فرسخ) مسافت نبوده. به گفته مقدسی در وسط بازارهای کند، رود (یا نهر) جاری بوده. سوخ و رشتان هم در آن زمان جزو توابع فرغانه شمرده می‌شدند یعنی جزو نسیای علیا (نسیای زبرین). سوخ در قرب کوهها- و ظاهرا بر کرانه رودی به همین نام و محتملا در محل قریه کنونی ساری‌کورگان و یا اندکی غربی‌تر از آن- قرار داشته. و نزدیک آن تا حدود
ص: 357
60 قریه برپا بوده . رشتان که تاکنون نیز به همین نام خوانده می‌شود قریه‌ای بزرگ بوده و دو دروازه داشته، دروازه اولی نزدیک بازارها در کنار مسجد جامع و دروازه دومی در قرب میدان برپا بوده. در بخش مزبور از شهرهای خوقند [خواقند، خواکند] و وانکث نیز یاد شده است. خوقند به فاصله یک مرحله دراز از سوخ و 5 فرسخ از سیردریا (ظاهرا در محل خوقند کنونی) قرار داشت و وانکث در سه فرسخی خیلام (؟) به مسافت بیش از یک فرسخ از سیر واقع بوده . بنا به گفته مقدسی وانکث از لحاظ وسعت با رشتان برابر بوده است.
در بخش نسیای زیرین [سفلی] شمار شهرها بیشتر بوده. و در این بخش گذشته از زندرامش از مرغینان و برنغ [استخری: نجرنگ] و اشتیقان [استخری: استیقان] و اندکان نیز یاد شده است. در تألیف مقدسی سه محل نخستین به عنوان شهرهای کوچک (یا قریه‌ها) ذکر شده‌اند. مسجد جامع اشتیقان در وسط بازارها قرار داشته و جامع برنغ در خارج شهر به سمت سمرقند و مسجد مرغینان دور از بازارها واقع بوده. در کنار دروازه مرغینان رودی جاری بوده.
موقع مرغینان و اندکان (اندیجان) معلوم است. اشتیقان [استیقان؟] بر سر راه قبا به اخسیکت قرار داشته، در 3 فرسخی اشتیقان و 7 فرسخی کرانه سیردریا (سیحون) . درباره محل و موقع برنغ اطلاعی در دست نیست.
مسافت میان مرغینان و زندرامش معین نشده و بدین‌سبب نمی‌توانیم موقع دقیق زندرامش را مشخص سازیم. ظاهرا حتی در عهد قراخانیان هم مرغنیان
ص: 358
شهر عمده آن ناحیه بوده و سمعانی آن را یکی از «بلاد مشهوره» فرغانه خوانده. سمعانی یکی از کویهای مرغینان را که غنداب نام داشته یاد می‌کند .
بابر نام مرغینان را در شمار هشت شهر عمده فرغانه ذکر می‌کند. در آن روزگاران حتی رشتان دهکده‌ای بوده تابع مرغینان. سمعانی در شمار قرای فرغانه از لامش یاد می‌کند ولی این قریه در تألیف جمال قرشی به نام ایلامش خوانده شده و محل آن در پیرامون اندیجان ذکر شده . بنا به گفته جوینی در «صحرای» ایلامش نبردی میان محمد خوارزمشاه و قراختائیان وقوع یافت.
مورخ مزبور در جای دیگر می‌گوید که نبرد در نزدیکی طراز (تلس) وقوع یافته بوده. از اینجا چنین نتیجه توان گرفت که ایلامش در بخش شمالی بلوک اندیجان قرار داشته شهر قبا (اکنون قریه قوا) تخت‌گاه ناحیه جداگانه‌ای بوده که شهرهای دیگری در آن وجود نداشته. قبا دومین شهر فرغانه شمرده می‌شده و از لحاظ مقدار آب و بسیاری باغها حتی به اخسیکت برتری داشته.
به گفته مقدسی قبا از لحاظ عظمت و ثروت نیز از اخسیکت پیشی جسته بوده.
ص: 359
اما مقدسی درباره خود شهر فقط می‌گوید که در وسط بلد میدانی وجود داشته و مسجد جامع میان بازارها بوده. به گفته ابن حوقل شهر مزبور به کهن‌دژ و شهرستان و ربض تقسیم شده بوده، کهن‌دژ آن ویران بوده و مسجد جامع در آنجا قرار داشته و بازارها و کاخ و زندان در ربض واقع بوده. قبا بر کرانه رودکی به همین نام برپا بوده و رودک مزبور در آن زمان به سیردریا می- رسیده. درست معلوم نیست که در روزگار گذشته یعنی زمانی که قبا شهری بوده- نه دهکده‌ای مانند این زمان و حتی در عهد بابر - کدام یک از سه رودک، که در این ایام اراوان و آبشوره و اسفایرم نامیده می‌شوند، قبا را مشروب می‌کرده.
بین قبا و اوش هفت فرسخ مسافت بوده (به حساب دیگری- که
ص: 360
اندکی مبالغه‌آمیز است ده فرسخ). ظاهرا شهر و ناحیه اورست در این پهنه قرار داشته (محتملا این نام را می‌توان با اسم قوم که بنا به گفته پتولمه- بطلمیوس- در بخش علیای سیردریا می‌زیسته نزدیک دانست.
رود اورست یکی از شاخه‌های سیردریا است و به احتمالی همان رود اوش (آق- بورا) می‌باشد که به موجب نسخه خطی تومانسکی [مقصود «حدود العالم» است] «بر میان اوش و اورشت بگذرد». در مشرق اوش، گذشته از مدوا، شهر دیگری به نام خرشاب ، بر کرانه رودکی به همین نام، که ابن حوقل در میان شاخه‌های سیردریا در درجه اول از آن اسم برده، قرار داشته است.
بطوری که می‌دانیم در این ایام از شاخه‌های کرانه چپ قرا- دریا فقط کرشاب (خرشاب) بدان می‌رسد، و همه شاخه‌های دیگر به نهر بزرگی که شهر خان نامیده می‌شود می‌ریزند. این نهر نیز مانند دیگر انهار منشعب از قرادریا و نارین- که در قرن نوزدهم میلادی حفر شده‌اند- نه در قرن دهم میلادی وجود داشته و نه در عهد بابر.
به‌رغم آن‌که فرغانه فقط در قرن نهم میلادی (سوم هجری) بطور قطع به دست مسلمانان مسخر گشت با این حال در اطراف اندیجان در قرون وسطی هم اماکن متبرکه اسلامی پدید آمده بوده. حتی مقدسی از مقبره ایوب پیغمبر در فرغانه (اکنون چشمه‌های شفابخش حضرت ایوب در دو فرسخی قریه
ص: 361
جلال‌آباد با خبر بوده است . جمال قرشی از آرامگاه 2700 تن از صحابه پیامبر (ص) و پیروان آنان در محل اسپیدبلن یاد می‌کند. اینان را عثمان خلیفه به آنجا گسیل داشته بود و رئیس ایشان محمد بن جریر بوده و همه در جنگ با کفار کشته شدند. این محل اکنون نیز به همان نام در دره «کاسان- سای» برپاست (شچربینا- کرامارنکو اشتباها این‌جا را «سفید- بلند» نامیده) ن. ن. شچربینا- کرامارنکو در این نقطه روایت داستانی را- که با گفته جمال قرشی بسیار مشابهت داشته- از بومیان شنیده است. جمال قرشی، گذشته از آن، می‌نویسد که قبر عبد اللّه نواده امام حسین (ع) و برادر امام محمد باقر (ع) که در سال 731 میلادی (113 هجری) درگذشته در خوقند قرار دارد. سرانجام باید گفت که قبر قتیبه عرب فاتح ماوراء النهر که در سال 715 میلادی (96 هجری) کشته شده نیز زیارتگاه بوده است. نرشخی و جمال قرشی از مقبره قتیبه (در محل رباط سرهنگ و دهکده کاخ) یاد می‌کنند. اکنون نیز بومیان آرامگاه «امام شیخ قتیبه» را در بخش جلال قودوک، بلوک اندیجان، به مسافران نشان می‌دهند .
ص: 362
در جنوب جاده اصلی بخشهای کوهستانی اسپره (اسفره) [ «اسبره» در استخری]، اوال و نقاد قرار داشته . اسم اسفره به صورت نام شهر (قریه‌ای به نام اسفره در تألیف بابر نیز آمده) در آن زمان وجود نداشته. شهرهای ناحیه اسفره به اسامی طماخش و با مکاخش [در حدود العالم طماخس و با مکاخس آمده] موسوم بوده‌اند. با مکاخس در مسافت پنج فرسخی سوخ قرار داشته و طماخش در یک میلی (3- 2 ورستی) . محتملا هر دو شهر اندکی شمالی‌تر از قریه کنونی اسفره واقع بوده‌اند. بخشی از ناحیه اسفره هنوز در آن ایام در جلگه قرار داشته و بخشی دیگر در کوهستان. ابن حوقل توجه خاصی به «کوههای رنگارنگ»- ی که در آن‌جا بوده معطوف داشته است . بنا به گفته استخری و ابن حوقل در آن ناحیه معادن ذغال‌سنگ یا به سخن ایشان «سنگی کی چون فحم در گیرد و خاکستر آن را در جامه شستن به جای صابون به کار می‌برند»، وجود داشته است.
سه بار خر (وقر) ذغال یک درهم قیمت داشته (فرانک) . وزن یک بار خر علی الرسم به 6- 5 پود [پود- 38/ 16 کیلوگرم] بالغ می‌گردیده و حتی اگر حداقل وزن (2/ 1 3 پود) را در نظر گیریم، مع هذا می‌باید اعتراف کنیم که بهای ذغال بسیار ارزان بوده است، به‌ویژه اگر قیمت‌هائی را که در نخستین ایام
ص: 363
سلطه ما [مقصود سلطه روسهاست] در ترکستان وجود داشته، در نظر گیریم به ارزانی ذغال پی می‌بریم
شهر اوال، پایتخت ناحیه‌ای به همین نام، در ده فرسخی سوخ، بر سر راه اوجنه (یا اوجنه؟) قرار داشته. درباره محل اخیر الذکر اطلاعی در دست نیست . قریه اوال اکنون نیز در جنوب مرغینان وجود دارد. در ناحیه کوهستانی نقاد فقط یک شهر به نام مسکان برپا بوده . از قبا تا نقاد (محتملا تا مسکان) در جهت مشرق هفت فرسخ مسافت بوده. به احتمالی نقاد همان ناحیه ایست که رودکهای چله و قرقیز- آتا مشروب می‌سازند.
اکنون به بخش شمالی فرغانه می‌پردازیم و پیش از همه‌چیز از تخت‌گاه سراسر آن ایالت یعنی اخسیکت سخن می‌گوئیم. این شهر بر کرانه راست سیردریا قرار داشته و ابن حوقل و مقدسی در وصف آن سخن گفته و از
ص: 364
کهن‌دژ و شهرستان و ربض آن یاد کرده‌اند. بنا به گفته ابن حوقل کهن‌دژ اخسیکت در شهرستان بوده و به قول مقدسی در ربض واقع بوده است. کاخ و زندان در کهن‌دژ [قهندز] و مسجد جامع در شهرستان برپا بوده و در کنار کهن‌دژ (مانند سمرقند و بخارا) نمازگاه عید بر کرانه سیردریا، و بازارها در شهرستان و ربض دایر بوده‌اند و ضمنا بازارهای شهرستان از لحاظ وسعت ممتاز بوده‌اند. شهرستان پنج دروازه داشته که نام چهار تا از آنها معلوم است، به شرح زیر: دروازه مردقشه (هم‌چنان‌که در بخارا بوده)، دروازه کاسان، دروازه مسجد آدینه و دروازه رهابه (ریحانه؟) [در استخری، چاپ ایرج افشار، «رهابه» نوشته شده است]. شهرستان را نهرهای فراوان مشروب می‌ساخته که در حوضهای زیبا می‌ریختند. کرانه انهار با آجر و گچ استوار شده بوده. بناها از گل بوده و ابنیه عمده در شهرستان [شارستان] قرار داشتند.
بنا به گفته ابن حوقل این شهر تا سه فرسخ امتداد داشته (محتملا تا سه فرسخ بر کنار رود گسترده بوده و یا محیط آن سه فرسخ بوده). به قول مقدسی اخسیکت یکبار و نیم از شهر رمله فلسطین بزرگ‌تر بوده است. وی درباره شهر رمله می‌گوید که عرض آن برابر یک میل و درازایش اندکی بیش از یک میل بوده. در اطراف شهر تا مسافت دو فرسخ باغها و بستان‌ها گسترده بوده. در کرانه دیگر رود چراگاهها و مرغزارها قرار داشته و پس از آنها در مسافت یک مرحله ریگزار بوده.
اخسیکت را چند جاده به بخش جنوبی فرغانه مربوط می‌ساخته. راهی مستقیم از خوقند به اخسیکت از طریق صحرا و ریگزارها (به طول هفت فرسخ) وجود داشته. این راه به «دروازه اخسیکت» منتهی می‌شده و زان پس
ص: 365
مسافر از آب رود می‌گذشته. از اینجا چنین نتیجه توان گرفت که بخشی از ربض اخسیکت در کرانه جنوبی سیردریا (سیحون) قرار داشته. از خوقند به باب که اکنون پاپ نامیده می‌شود راهی وجود داشته (5 فرسخ) و از آنجا به اخسیکت می‌رفتند (4 فرسخ). از قبا تا اخسیکت ده فرسخ مسافت بوده یعنی 3 فرسخ تا اشتیقان و هفت فرسخ از اشتیقان تا کرانه سیردریا. اما راجع به جاده خجند به اخسیکت جغرافیون منازل زیر را ذکر می‌کنند
خجند
صامغر [ «صامغار»- ابن خرداذبه] 5 فرسخ (یک مرحله)
خجستان 4 فرسخ (2 منزل)
ترمقان 7 فرسخ (1 مرحله)
باب 3 فرسخ (نیم مرحله)
اخسیکت 4 فرسخ (2 منزل)
صامغر که تاکنون نیز به همین نام خوانده می‌شود قریه‌ای بود بزرگ واقع در جلگه و خجستان نقطه‌ای مستحکم بوده نزدیک رشته جبالی که به کوههای ایلاق می‌پیوسته. در آن نزدیکی کانهای بزرگ نمک قرار داشته. و نمکی که به دست می‌آمده نیازمندیهای مردم شاش و خجند و دیگر نواحی را رفع می‌کرده. بطوری که معلوم است اکنون نیز نمک سنگ در کوههای نزدیک صامغر استخراج می‌شود. ترمقان و باب (که شهری بزرگ و ثروتمند بوده) بر کرانه سیردریا برپا بودند. در قرن نهم میلادی (سوم هجری) مسافران غالبا مسافت میان خجستان و باب را یک روزه طی می‌کردند و از ترس ترکان
ص: 366
در ترمقان توقف نمی‌کردند.
در پنج فرسخی شمال اخسیکت ، بر کرانه همان رود، شهر کاسان قرار داشته. شهرکی به این نام در این روزگاران نیز وجود دارد و ضمنا باید گفت که ویرانه‌های شهر قدیم هم باقی است . در پایان قرن هشتم و آغاز قرن نهم میلادی (قرن دوم و سوم هجری) کاسان تخت‌گاه شاهان کاسان بوده است.
بدین‌سبب پژوهش در خرابه‌ها و بویژه دژ باستانی مغ حایز اهمیت و جالب توجه فراوان است.
ص: 367
سرانجام گوئیم که در بخش شمال فرغانه از نواحی نجم و کروان و شهرهائی به همین دو نام یاد شده است و نام ناحیه جدغل و شهری به اسم اردلان- کت [در آن ناحیه] آمده است. از کاسان تا نجم یک مرحله در جهت شمال شرقی و از کاسان تا کروان 4 فرسخ مسافت بوده. از اخسیکت تا مرز ناحیه کروان 7 فرسخ و تا شهر کروان 9 فرسخ راه بوده . نجم محتملا در محل قریه کنونی نانای قرار داشته. ناحیه کروان احتمالا بخش شمالی بلوک کنونی چست را اشغال می‌کرده. نام جدغل در کتب به منزله یکی از سرچشمه‌های رودک‌پرک، یعنی چیرچیک آمده است. ظاهرا ناحیه جدغل همان دره چت‌کل [چت‌گل یا «چنگل» در «قندیه» است] که در آن زمان جزو قلمرو فرغانه بوده. چنانکه بعد خواهیم دید یکی از شهرهای واقع میان دو رودک پرک و ایلاق- یعنی بین چرچیک و آنگرن [آهنگران] به اردلان‌کت موسوم بوده است. از کاسان تا اردلان‌کت فرغانه یک مرحله یا دو ایستگاه
ص: 368
راه بوده .
مقدسی در فرغانه چهل شهر و قریه را که دارای مسجد جامع (آدینه) بوده‌اند برمی‌شمرد. و در ضمن نام 31 شهر را ذکر می‌کند و شهرها را- به استثنای پایتخت- به سه گروه تقسیم می‌کند، به شرح زیر: شهرهای میان رودی (نصرآباد، مناره، رنجد، شکت [در استخری- شکث]، زرقان، خیرلام [خیلام]، بش‌بشان، اشتیقان، زندرامش و اوزگند)، دیگر شهرهای نسائی (اوش، قبا، برنغ، مرغینان، رشتان، وانکث و کند): و گروه سوم واغزی (واغزیه) (بوکند، کاسان، باب، چارک [در حدود العالم- چهار یک؟]، اشت ، توبکار، اوال، دیگر کرد، نقاد- مسکان‌بیکان، تسحان ، جدغل، شاودان). ظاهرا مولف می‌خواسته بلادی را که میان نارین و قرا- دریا قرار داشتند جزو گروه اول و شهرهای بخش جنوبی فرغانه را جزو گروه دوم و نقاطی را که در شمال سیردریا واقع بوده‌اند جزو گروه سوم به شمار آورد. برخی از تشخیصات وی بی‌شک خطاست، مثلا این‌که اشتیقان و زندرامش را جزو گروه نخست و اوال و مسکان را جزو دسته سوم آورده درست نیست. از شهرهائی که در تألیفات جغرافیون و پیش از او نامی از آن‌ها ذکر نشده، وی مطالبی چند درباره بلاد زیر
ص: 369
به دست می‌دهد . نصرآباد شهر بزرگی بوده و باغستانهای انبوه داشته. و پادشاهی (محتملا احمد بن اسد) آن شهر را برای پسر خود نصر بنا کرده بوده. نزدیک رنجد مزارع بسیار وجود داشته. مسجد آدینه زیبائی در میان بازار کفاشان برپا بوده. تسحان شهری بزرگ و پرجمعیت بوده و مسجد جامع آن در وسط بازار بزازان قرار داشته. زرقان از لحاظ وسعت شهری متوسط بوده و برنج‌زارهای فراوان و آب بسیار داشته. نزدیک دروازه مسجد باغ پر سایه و خنکی وجود داشته. بش‌بشان شهری بزرگ بوده و دروازه مسجد آدینه آن بطرف میدانی گشوده می‌شده. استخری و ابن حوقل از شهر باراب یا فاراب که بر کرانه سیردریا قرار داشته یاد می‌کنند و سمعانی و یاقوت از قریه یدخکث (به قول یاقوت: یدخکث) سخن می‌گویند ولی محل آن را ذکر نمی‌کنند. در هیچ یک از نواحی ماوراء النهر قراء چنین پهنه وسیعی را که در فرغانه فروگرفته بودند اشغال نمی‌کردند. گاه درازای قریه‌ای معادل یک روز راه بوده . این ناحیه به ثروت معدنی خود شهرت داشته. در نزدیکی
ص: 370
اخسیکت، در نقاد و دیگر نقاط، معادن زر و سیم وجود داشته. در نزدیکی سوخ جیوه و در نسیای زبرین «چشمه‌های زفت» [قیر] و پنبه کوهی و زر و سیم و فیروزه و آهن و مس و سرب استخراج می‌شده. و سرانجام این را هم گوئیم که فرغانه یکی از نواحی معدود متصرفات اسلامی بوده که در آنجا نشادر به دست می‌آمده (بنا به گفته مؤلف «جهان‌نامه» در نزدیکی اوزگند).
شهر خجند (خجنده) که پس از قرن دهم میلادی (چهارم هجری) جزو فرغانه شمرده می‌شده در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) واحد اداری علیحده‌ای را تشکیل می‌داده. در دوران پیش از اسلام نیز از «ملک خجند» سخن رفته است. گرچه وی ظاهرا تابع پادشاه فرغانه بوده. خجند یکی از شهرهای بزرگ ماوراء النهر بوده و قهندز و شهرستان و ربض داشته. زندان در قهندز و مسجد آدینه در شهرستان و کاخ در میان میدان ربض قرار داشته.
باغستانها و تاکستانهای این شهر مشهور بوده و جمعیت آن چندان زیاد بوده که محصولات مزارع پیرامون نیازمندیهای مردم را رفع نمی‌کرده و از فرغانه و اسروشنه گندم برای مصرف شهر وارد می‌شده است. اریقی [جوئی] در وسط شهر جاری بوده که محتملا نه از سیردریا بلکه از خوجه بکیر خان متفرع می‌گشته. چنانکه پیش گفتیم شهر کند نیز جزو ناحیه خجند بوده.
ص: 371
تقریبا سراسر پهنه‌ای که بین سمرقند و خجند ممتد بوده (که طول جاده کنونی آن 275 ورست است) جزو ناحیه اسروشنه یا ستروشنه شمرده می- شده . جغرافیون عرب چند فهرست از مسالک و منازل این راه به دست ما داده‌اند. بنا به گفته استخری مسافران در طی هشت روز راه از سمرقند به خجند را می‌پیمودند و توقفگاههای عرض راه عبارت بود از: بارکث (یا ابارکث)، رباط سعد، بورنمذ، زامین، ساباط، ارکندوشاوکث . ابن خردادبه و قدامه طریق بین بارکث و بورنمذ را اندکی دگرگونه شرح می‌دهند (چنانکه پیشتر دیدیم بارکث در چهار فرسخی سمرقند قرار داشته) . به گفته ایشان راه
ص: 372
از بارکث از طریق صحرای قطوان به خشوفغن (4 فرسخ) و از آنجا در میان نواحی کوهستانی به بورنمذ (5 فرسخ) و زان پس از صحرا به زامین (4 فرسخ) منتهی می‌شده. از این گفته‌ها چنین برمی‌آید که خشوفغن در آن روزگاران اندکی در جنوب ایستگاه کنونی «ینی‌کورگان» قرار داشته و از آن نقطه جاده‌ای به سوی مشرق و از طریق کوهها و صحرا به زامین منشعب و ممتد می‌شده (نه از جیزک).
اما جاده‌ای که از رباط سعد می‌گذشته و استخری از آن سخن گفته محتملا جنوبی‌تر بوده است. به گفته استخری بین بارکث و رباط سعد، نزدیک رباط ابو احمد، جاده‌ای به شاش- که از دیزک (جیزک) می‌گذشته- از جاده فرغانه منشعب می‌شده. در این راه از نقطه‌ای به نام قطوان- دیزه یاد شده که به فاصله یک روز راه از بارکث قرار داشته. محتملا این همان خشوفغن می‌باشد. شخص مسافر می‌توانست در طریق بین بارکث و دیزک به جای قطوان- دیزه در خرقانه توقف کند. از خرقانه تا سمرقند 9 فرسخ و تا دیزک 2 فرسخ و تا زامین 9 فرسخ مسافت حساب می‌کردند .
بین زامین و خجند نیز چند جاده وجود داشته. از ساباط به خجند ممکن
ص: 373
بود از طریق ارکند یا رکند (در سه فرسخی ساباط) و گلوک‌اندز [غلوک- اندز؟] (سه فرسخی رکند و چهار فرسخی خجند) سفر کنند. جاده‌ای هم از زامین به کرکث و گلوک‌اندز از طریق خاوس [خاوص] وجود داشته (7 فرسخ از زامین و 6 فرسخ از کرکث). قراء زامین و ساباط (ساواط) و خاوس (خاوست) و رکند و کرکث و گلوک‌اندز تا این ایام نیز نامهای خود را حفظ کرده‌اند.
بنجیکث (محتملا پنجیکت) که شهر عمده اسروشنه بوده بر کنار از این جاده‌ها قرار داشته. به گفته ابن خردادبه و قدامه شخص می‌بایست 2 فرسخ در جلگه سواره بپیماید و پس از آن 5 فرسخ در امتداد رودی که از
ص: 374
شهر جاری بوده حرکت کند. در دو طرف جاده کوههائی که بر آنها قریه‌های بسیار قرار داشته برپا بوده‌اند. چنانکه پیشتر در فرصت مناسبی اشاره کردم از این مطالب می‌توان چنین نتیجه گرفت که خرابه‌های «شهرستان» (در 25 ورستی جنوب غربی او را- توبه) همان بقایای پایتخت اسروشنه می‌باشد .
من در سال 1894 میلادی - خرابه‌های مزبور را بازدید کردم و زان پس پ.
س. اسکوارسکی به شرح مفصل آن ویرانه‌ها پرداخت . در قرن دهم میلادی (قرن 4 هجری) در این شهر در حدود 10000 نفر مرد می‌زیستند . شهر از کهن‌دز و شهرستان و ربض تشکیل شده بوده و رود از میان شهرستان آن جاری بوده. به گفته مقدسی کهن‌دز بیرون از شهرستان بوده (متن ابن حوقل اینجا تا حدی مغشوش است). زندان در کهن‌دز و مسجد جامع در شهرستان و بخشی
ص: 375
از بازارها در شهرستان و بخشی دیگر در ربض قرار داشته و کاخ در ربض- در ملکی دولتی- برپا بوده. شهرستان دو دروازه داشته یکی دروازه بالایین و دیگر دروازه شارستان. ربض 4 دروازه داشته، بدین شرح:
دروازه زامین، دروازه مرسمنده، دروازه نوجکث و دروازه کهلیاباد [در ترجمه استخری- چاپ ایرج افشار: «کهلباد»- ص 257]، قطر دایره حصار ربض تقریبا یک فرسخ بوده. بناها از گل و چوب ساخته شده بوده. شهر را شش جوی که سرچشمه واحدی در نیم فرسخی شهر داشتند مشروب می‌کرده نام‌های این جویها به شرح زیر بوده: سرین (که از شهرستان می‌گذشته)، برجن، مجن، سنگجن، رویجن و سنبوجن. آسیاب‌های بسیار بر این جویها تعبیه شده بوده.
دومین شهر مهم اسروشنه- مهم از لحاظ وسعت-
زامین بوده که بر دو کرانه رود- در محلی که رود از کوه بیرون می‌آمده- قرار داشته. در کنار آن شهر قدیم برپا بوده و در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) ساکنان آن ترکش گفته بودند. شهر جدید که سرسنده نیز نامیده می‌شده حصار نداشت و بازارها در هر دو کرانه رود قرار داشتند و پل‌های کوچکی این دو کرانه را بهم مربوط می‌ساختند. مسجد جامع در دست راست کسی که به سمرقند سفر می‌کرد یعنی در شمال شاهراه برپا بوده.
شهر سوم [اسروشنه] به نام
دیزک یا
جیزک در رستاق فکنان
ص: 376
[در ترجمه استخری. چاپ سابق الذکر ص 258 «فنگان» نوشته] و در جلگه قرار داشته و یکی از نقاط اجتماع «مجاهدان راه دین» بوده و در این محل مهمان‌سراها و رباطهای بسیار برای آنان ساخته شده بود و از آن جمله بود رباط «خدای‌سر» که افشین در یک فرسخی شهر بنا کرده بود [در چاپ ترجمه استخری: «خدیس» نوشته].
دیگر شهرهای اسروشنه تفاوت بارزی از لحاظ وسعت با یکدیگر نداشتند موضع شهرهای زیر خاطرنشان می‌گردد : نجکث در دو فرسخی جنوب شرقی خرقانه، یعنی در بخش غربی ناحیه قرار داشته. فغکث در سه فرسخی بنجیکث بر سر راه خجند برپا بوده. غزک در دو فرسخی فغکث و 6 فرسخی خجند واقع بوده. ارسیانیکث یا ارسبانیکث در 9 فرسخی بنجیکث در مرز فرغانه قرار داشته. «خشت» در کوهها و جوار کانهای نقره یعنی بخش شمال غربی ناحیه بوده. بر روی هم در اسروشنه زندگی شهری رونق بسزائی داشته و فرهنگ
ص: 377
عربی در این ناحیه کمتر نفوذ کرده بوده و بدین‌سبب ویژگی‌های سازمان اشرافی باستانی آریائی را مدت بیشتری حفظ کرده بوده است. به گفته یعقوبی در حدود 400 دژ- یعنی محتملا «کوشک- دژ» دهقانان- در اسروشنه برپا بوده. از دیگر سو ابن حوقل و مقدسی رستاق‌های بسیاری را نام می‌برند که هیچ شهری در آنها وجود نداشته. در کوههای بتّم یعنی در ناحیه زرافشان علیا قریه‌ها و دژهای فراوان وجود داشته. زرافشان علیا جزو اسروشنه بوده- اگرچه مدتی هم ظاهرا ناحیه مستقلی محسوب می‌شده است. ابن خردادبه این ناحیه را همچون واحد مالیاتی مستقلی می‌داند. و حتی در یک جا از «شهریار بتّم» یاد شده است . شاید، از جمله شهرها، مرسمنده (در تألیف یعقوبی «ارسمنده» آمده) که موضع دقیق آن معین نگشته، در اینجا قرار داشته است.
به گفته ابن حوقل شهر بر کرانه رود پهنی، که در زمستان از قشریخ ضخیمی پوشیده می‌شده، برپا بوده، به‌سبب آب و هوای سرد این ناحیه شراب‌سازی و بستانداری غیر ممکن بوده است ولی ساکنان آن با موفقیت کامل به کشت غلات و ساختن گلخانه‌ها می‌پرداختند. گذشته از این هر ماهه بازارهای روز که انبوه جمعیت در آن شرکت می‌جستند در اینجا برپا می‌شده. مسجد جامع
ص: 378
نزدیک بازار قرار داشته. از جمله رستاق‌هائی که در آنها شهر وجود نداشته و در زرافشان علیا واقع بوده‌اند بی‌شک باید از مسخا (شاید «مسچا» در تألیف بابر «مچا» آمده) و برغر (رجوع شود به ماقبل ص 205) یاد کرد.
کلمه عربی برغر محتملا تحریفی است از نام محلی پرغر و یا فرغر (توجه شود به «بنجکث» و «پنجکث» و «قوادیان» و «قبادیان» و مانند اینها).
ظاهرا این همان کلمه‌ایست که نام قدیمی کچی- سرخاب بوده (رجوع شود به ص 176). این کلمه در نام کنونی رستاق فلغر نیز باقی و محفوظ مانده است. به گفته بابر مرز میان مچا و پلغر اندکی پائین‌تر از قریه آب بردنه که اکنون نیز برپا است، می‌گذشته. به احتمالی رستاق منک (در تألیف یعقوبی: «منک») را می‌توان جزو همین محل شمرد. به گفته ابن حوقل دژ افشین که قتیبه در آنجا با «سیاه‌جامگان» نبرد کرد در همین محل قرار داشته . مورخان درباره واقعه اخیر الذکر یاد نکرده و سخنی نگفته‌اند. ظاهرا خاندان ابو الساج دیوداد مؤسس سلاله آذربایجانی ساجیان از قریه‌های جنککث و سویدک بوده. نزدیک منک و مرسمنده مصالح اسلحه آهنین به دست می‌آمده و اسلحه مزبور در فرغانه ساخته می‌شده و به همه نواحی تا بغداد صادر می‌گردیده. گذشته از این در کوههای بتم طلا و نقره و زاج و نشادر استخراج می‌شده. استخری و ابن حوقل شیوه استخراج نشادر را،
ص: 379
تا حدی مشروحا، بیان کرده‌اند و ضمنا باید گفته شود که گفته‌های ایشان کاملا با سخنان سیاحان بعدی مطابقت دارد .
ناحیه‌های ایلاق و شاش در شمال شرقی اسروشنه، طرف راست سیر دریا [سیحون] قرار داشته و از لحاظ جغرافیائی واحد غیرقابل انفکاکی را تشکیل می‌دادند . کلمه «ایلاق» به دره رود آنگرن (در واقع آهنگران) و کلمه شاش به دره رود پرک (چرچیک) که دو سرچشمه داشته- یکی از کوههای بسکام و آن دیگر از ناحیه جدغل (پسکم و چت‌قل)- جاری می- شده، اطلاق می‌گشته است. شهر بناکت در قرب مصب آنگرن و شهر نجاکت نزدیک مصب چرچیک قرار داشته. فاصله میان این دو شهر سه فرسخ بوده . بناکت به گفته مقدسی فاقد حصار بوده است. مسجد جامع آن نزدیک بازار قرار داشته. روحیه‌ای ناآرام از ویژگی‌های مردم این شهر شمرده می‌شده.
ص: 380
می‌دانیم که بناکت را مغولان ویران کردند و در زمان تیمور از نو بنا و احیاء شد و تیمور آن شهر را به افتخار فرزند خویش «شاهرخیه» نامید. ویرانه‌های شاهرخیه بر کرانه راست سیردریا- در مصب دره رود گجغن که معبر شاخه چپ آنگرن [آهنگران] بوده ، برپاست. بطوری که به من نقل کرده‌اند خرابه‌های بناکت قدیم نیز در قرب آن باقی و برقرار است.
دو جاده از اسروشنه به دره چرچیک وجود داشته- یکی از خاوس و دیگری از دیزک. جاده‌ای که از خاوس آغاز می‌شده، چهار فرسخ بالاتر از بناکت به سیردریا (سیحون) می‌رسیده . بر سر راه بناکت به چرچیک از شهر- های خرشکث (در یک فرسخی بناکت و از لحاظ وسعت دومین شهر شاش) و خدینکث ( «شهر بانو خداوندگار»، یک فرسخ دورتر) یاد شده- است. مسافر در شهر جینانکث به کرانه چپ چرچیک می‌رسیده (در چهار فرسخی بناکت و دو فرسخی ساحل سیردریا ). جینانکث نیز مانند بناکت حصار نداشته . در این محل جاده دیزک به جاده‌ای که از خاوس می‌آمده متصل می‌شده.
مسافت بین دیزک تا مصب چرچیک در ظرف سه روز طی می‌شده (در صحرا شق (چاه) حسین و شق (چاه) حمید محل توقف و منزلگاه مسافران بوده). زان پس به وینکرد که قریه‌ای بود مسیحی‌نشین می‌رسیدند [در چاپ
ص: 381
ترجمه فارسی یاد شده استخری: وینگرد آمده].
از سخنان استخری ، که می‌گوید جینانکث بر سر راه وینکرد به بنکث قرار داشته، چنین برمی‌آید که وینکرد نیز در کرانه چپ چرچیک یا در نقطه‌ای جنوبی‌تر، و قبل از گذرگاه سیردریا، واقع بوده. سخنان زیر را از یک نامه خصوصی که ن. س. لیکوشین در این باره به من نوشته نقل می‌کنم (نامه مورخ 14- 13 آوریل 1896): «درباره قریه قدیمی مسیحی‌نشین کرانه چپ رود چرچیک، نزدیک مصب آن رود، از بومیان خودمان که ویرانه آن قریه را الجا کند می‌نامند مطالبی شنیدم. ایشان به گواهی ترسایانی که زمانی در آنجا می‌زیستند و موضوع را در کتاب آورده‌اند اشاره می‌کنند». ولی ویاتکین پس از آن تاریخ ثابت کرده که الجاکنت یا انجاکث همان نجاکث است .
به ظن قوی وینکرد- ی که ابن حوقل موضع آن را دور از رود شاش ذکر می‌کند (یعنی دور از سیردریا که به قول او یکی از مرزهای بخش مزروع شاش شمرده می‌شده) و همچون منزلگاه مسافرانی که از صحرا عبور می‌کنند از آن یاد می‌نماید (بدون آنکه سخنی درباره عبور از رود گوید) ... دینکردی بوده که در جنوب سیردریا قرار داشته- یعنی در همان محلی که بقایای نهر- های آبیاری کشف شده است. به احتمالی اراضی مزروع حاشیه مانندی که در جنوب سیردریا و شمال صحرا وجود داشته جزو شاش بوده است .
ص: 382
در نزدیکی جینانکث مسافران از رود چرچیک می‌گذشتند و به شترکث یا اشترکث ( «شهر شتر») که در آن ناحیه از لحاظ وسعت مقام سوم را داشته وارد می‌شدند . از سخنان قدامه (که می‌گوید «اگر از رود بگذریم شهر اشترکث در سمت چپ ما خواهد بود») ممکن بود چنین نتیجه گرفته شود که اشترکث پائین‌تر از جینانکث قرار داشته. ولی این احتمال ضعیف است.
به گفته استخری از خدینکث تا اشترکث سه فرسخ مسافت بوده. به احتمال قوی اشترکث نزدیک اسکی تاشکند کنونی و شاید در محل ویرانه‌هائی قرار داشته که بنا به گفته آقای اوارنیتسکی «مقابل قشلاق کرشائول و در شرق اسکی تاشکند برپا است و به طول قریب هشت ورست در امتداد کرانه رود و دو یا سه ورست به طرف غرب در صحرا، ممتد می‌باشد». به عقیده مقدسی این شهر مستحکم بوده. و بازارهای زیبای سرپوشیده (تیم) داشته. مسافت بین شترکث و بنکث پایتخت شاش در یک روز طی می‌شده . در این جاده از شهرهای دنفغانکث (دو فرسخی شترکث) و زالثیکث (یک فرسخ آنسوتر) و بنونکث
ص: 383
(سه فرسخی شترکث) یاد شده است. از بنونکث تا بنکث دو فرسخ راه بوده زالثیکث نیز دو فرسخ از بنکث فاصله داشته و بنابراین باید همان بنونکث باشد و یا نزدیک به آن بوده است. بدین قرار به احتمال قوی بنکث در محل تاشکند کنونی قرار داشته.
شهر بنکث با دو ردیف حصار محصور بوده و حصار خارجی آن هفت دروازه (تلفظ اسامی این دروازه‌ها محل تردید است) و حصار درونی ده دروازه داشته (از میان اسامی این دروازه‌ها «دروازه میر» و «دروازه کوی خاقان» و «دروازه کوشک دهقان» جالب توجه است). شهرستان سه دروازه داشته ( «دروازه ابو العباس» و «دراوزه کش» و «دروازه جنید»). کهن‌دز دارای دو دروازه بوده که یکی به شهرستان گشوده می‌شده و دیگری به ربض. کاخ و زندان در کهن‌دز بوده و مسجد جامع بیرون از کهن‌دز ولی در کنار آن قرار داشته. بخشی از بازارها در شهرستان ولی بیشتر در ربض قرار داشته. طول و عرض شهر از یک سوی حصار خارجی تا سوی دیگر تقریبا معادل یک فرسخ بوده. در شهر و پیرامون آن باغستانها و تاکستانهای فراوان وجود داشته.
اما راجع به جاده‌هائی که از خجند به بنکث (تاشکند) وجود داشته، باید گفت که تا عصر جدید هم در این مورد طرق کوهستانی بیش از جاده کنونی، که از صحرا می‌گذرد، واجد اهمیت بوده است. مقدسی می‌گوید
ص: 384
که از بنکث تا «معادن نقره» یک روز و از معدن تا خجستان هم یک روز راه بوده. چنانکه پیش‌تر دیدیم خجستان بر سر راه خجند به اخسیکت قرار داشته.
به هر تقدیر این مرحله‌ها بسیار بزرگ بوده زیرا که ابن خرداذبه و قدامه از بنکث تا معدن 7 فرسخ و از معدن تا خجستان 8 فرسخ راه ذکر کرده‌اند.
قدامه راه دیگری را که در دره آنگرن ممتد بوده شرح می‌دهد. به گفته وی از خجند در امتداد رود (سیردریا) به خرابه‌هائی که به «موضع المرصد» معروف بوده می‌رفتند و از آنجا تا قلعه مخنان 3 فرسخ فاصله بوده. مخنان «نزدیک مصب رودکان نقره» یعنی آنگرن و یا یکی از شاخه‌های جنوبی آن قرار داشته.
در مورد اول (راهی که از خجستان بوده) بی‌شک منظورنظر جاده‌ایست که از گردنه کندر- دوان عبور می‌کرده. از «معدن شاش» غالبا حتی در سکه‌های عهد عباسیان یاد شده است. چنانکه دگویه (دخویه) نیز اشاره کرده نام فارسی این‌جا «کوه‌سیم» بوده. قریه کوه‌سیم در تألیف استخری نیز ذکر شده و ظاهرا در جنوب آنگرن و به احتمالی روبروی دهکده کنونی آبلیک [آبلیق] قرار داشته.
تعیین موضع شهر عمده ایلاق، یعنی تنکث بسیار دشوار است. شرح مراحل و منازل میان بنکث و تنکث به صورت تحریف‌شده‌ای به دست ما رسیده .
ص: 385
در هیچ یک از منابع موجود فاصله بین تنکث و خجند یا معدن نقره ذکر نشده است. فقط می‌دانیم که تنکث در ساحل آنگرن قرار داشته. بنابراین می‌توان تعبیر دخویه را پذیرفت. وی می‌گوید که فاصله بنکث تا تنکث 8 فرسخ بوده.
تنکث به قدر نیم بنکث بوده ولی با این حال کهن‌دز و شهرستان و ربض داشته.
کاخ آن در کهن‌دز و مسجد جامع و زندان نزدیک آن، و بازارها- بخشی در شهرستان و بخشی در ربض بوده است.
حاشیه مزروع چرچیک از طرف شمال با حصاری محصور بوده که از کوههای سابلغ یا سایلغ [در ترجمه استخری سافلغ] تا کرانه سیردریا ممتد و برای دفاع در برابر حملات ترکان احداث گردیده بوده و ظاهرا در عصر فرمانروائی تازیان و پیش از آنکه اسفیجاب به دست سامانیان فتح شود (یعنی سال 840 م.) ساخته شده بوده. ابن حوقل بنای حصار را به عبد اللّه بن حمید بن ثور نسبت می‌دهد. شاید منظور عبد اللّه بن حمید بن قحطبه باشد که در سال 776 میلادی (159 هجری) مدت پنج ماه، پس از مرگ پدر، فرمانروای خراسان بوده است . آن‌سوی حصار صحرای قلاس آغاز می‌گردیده. و چون فرسخی در صحرا پیموده می‌شد به خندقی می‌رسیدند که از کوهها تا سیردریا
ص: 386
کشیده شده بوده. بقایای حصار تاکنون نیز به صورت خاکریزی باقی و محفوظ مانده و بومیان آن را هم- مانند خاکریز بخارا- به نام «کمپیر- دوال» (دیوار پیره‌زن) می‌خوانند . عجالتا، فقط بخش غربی این دیوار به طول 35 ورست از کرانه‌های پرشیب اریق بسّو تا قریه جلدامه مورد بازدید قرار گرفته. بومیان حتی می‌گفتند که «دیوار به کرانه چپ سیردریا کشیده شده و از صحرای گرسنه گذشته به شهر جیزک می‌رسد» ولی در صحت این گفته‌ها نتوانستیم تحقیق کنیم و معلوم نیست که آیا از بقایای بخش شرقی دیوار چیزی باقی مانده یا نه. بی‌شک خندقی که ابن حوقل ذکر کرده همان بستر «پرشیب و عمیق» اریق [جوی- نهر] بسّو می‌باشد. آن‌سوی بستر نهر «صحرای پر تپه و ناهمواری آغاز می‌گردد که دو شاخه رود قالس از آن می‌گذرند». به احتمال قوی به‌رغم اختلافی که در تحریر وجود دارد، کلمه عربی قلاس که نام صحراست با نام رود یکی است.
از سخنان جغرافیون مسلمان پیداست که حصار تا به کرانه چرچیک نزدیک شهر جبغوکث می‌رسیده (که به معنی «شهر جبغو» است. جبغو یا یبغو لقب مشهور ترکی است). در دو فرسخی بالادست بنکث. در این مکان زمانی نیروهای نظامی ناحیه مزبور متمرکز بوده است. محتملا موضع جبغوکث با قلعه سابق نیازبک مطابقت داشته.
ص: 387
تعداد شهرهای شاش و ایلاق برخلاف اسروشنه فوق العاده زیاد بوده.
استخری شمار شهرهای شاش را 27 (مقدسی- 34) و ایلاق را 14 (مقدسی- 17) می‌نویسد. گاه تلفظ صحیح اسامی این شهرها از حیز امکان ما خارج است. و درباره موضع آنها نیز مدارک دقیقی در دست نداریم. در شمال چرچیک (پرک)- یعنی بین آن رود و حصار- گذشته از شهرهای یاد شده، بلاد خاتونکث (در دو فرسخی بنکث) و برکوش (در سه فرسخی خاتونکث) و خرغانکث (در چهار فرسخی مشرق خاتونکث) قرار داشته. در فهرست کل شهرها خرغانکث جزو ایلاق قلمداد شده و سبب معلوم نیست. در ساحل چپ چرچیک شهر کنکراک به فاصله یک فرسخ از خدینکث قرار داشته. شرح منازل جاده بین بنکث و تنکث [تونکث] به چند صورت متغایر با یکدیگر و تحریف شده به دست ما رسیده است. به نظر من راهنمای زیر به صحت نزدیک‌تر است:
بنکث
نوجکث 1 فرسخ
بالایان 2 فرسخ
ص: 388
نوکث 1 فرسخ
بانجخاش 2 فرسخ
سکاکث 1 فرسخ
تونکث 1 فرسخ
همه این شهرها جزو ایلاق بوده، جز نوجکث که در شمار بلاد شاش محسوب می‌شده. در مشرق جاده اصلی شهرهای فرنکث یا فرسکد (در دو فرسخی جبغوکث) و بغنکث (یک فرسخی فرنکث) و انودکث (دو فرسخی بغنکث) قلمداد شده‌اند. در همان محل، به فاصله یک روز راه، از کداک و غدرانک و کبرنه و غزک یا غزق (این کلمه با «قاف» هم نوشته می‌شده) و وردوک و جبوزن هم نام برده شده است. همه این شهرها جزو قلمرو شاش بوده‌اند.
در مغرب جاده اصلی (در شمال آنگرن) و به همان فاصله، اشبینغو و کلشجک و اردلان‌کث و بسکث و سامسیرک و خمرک و غناج قرار داشتند. از این جمله بسکث (شاید بسکنت یا پسکنت کنونی باشد) و سامسیرک و خمرک جزو ایلاق شمرده می‌شده و باقی در قلمرو شاش بوده است. جالب‌توجه است که بناکث جزو شاش بوده نه ایلاق. در جنوب آنگرن و در اراضی مشرق تنکث شهرهای زیر قرار داشته: غرجند، خاش، ذخکث یا اذخکث ، تکث یا نکث و کوه
ص: 389
سیم. از جمله اینها فقط غرجند جزو شاش شمرده می‌شده و باقی همه جزو ایلاق بوده است. مقدسی حتی غرجند را هم جزو ایلاق می‌شمارد. شهرهای یاد- شده مسافتی معادل دو مرحله طولا و اندکی کمتر از یک مرحله عرضا اشغال کرده بودند. در مغرب تنکث در پهنه‌ای به طول 5 فرسخ شهرهای ایلاقی به نام اربیلخ و نموذلغ قرار داشته‌اند. از جمله بلاد شاش که استخری نام برده فقط در مورد نکالک هیچ اشاره‌ای درباره موضع آن در دست نداریم. مقدسی چند اسم دیگر را هم آورده ولی تلفظ آنها بسیار مشکوک است. به احتمال قوی نام‌های واحد دوبار به صورت‌های گوناگون تکرار شده‌اند. از میان این نامها بارکث (در شاش) و شاوکث (در ایلاق) در لغت‌نامه‌های سمعانی و یاقوت هم منقول است . شاید بارکث در محل قریه کنونی پرکنت قرار داشته. زرنکث که در اثر مقدسی آمده (در شاش) محتملا با زرکنت قابل انطباق است. اما درباره دیگر نامها نمی‌توانیم هیچ حدسی بزنیم. سمعانی و یاقوت از قریه شخاخ یاد کرده ولی موضع آن را معین نکرده‌اند.
در زمان سامانیان ناحیه اسفیجاب [اسبیجاب، اسپیجاب، سیبجاب] یعنی حاشیه مزروع اطراف رود عریس [ر. چاچ] و شاخه‌های آن هنوز جزو ماوراء النهر بوده. و شهر اسفیجاب [اسپیجاب، سپیجاب] بنا به روایات مشهور میان بومیان در محل قریه کنونی سیرم قرار داشته. جاده بین شاش و اسفیجاب به انواع گوناگون
ص: 390
شرح داده شده. به گفته استخری این مسافت را در 4 روز و به قول یعقوبی در دو روز طی می‌کردند. مقدسی نیز از بنکث تا غرکرد (یا غزکرد) [ «غزگرد»، در ترجمه سابق الذکر استخری] یک روز راه حساب کرده. قدامه مسافت از جبغوکث تا غرکرد را 5 فرسخ و از غرکرد تا اسفیجاب را 4 فرسخ می‌شمارد.
فاصله اخیر الذکر با رقم منقول در تألیف مقدسی (2 منزل) مطابق است.
ابن خرداذبه از معدن نقره [کوه‌سیم] تا در آهنین دو میل مسافت ذکر می- کند و از آنجا تا کتاک یا کداک 2 فرسخ و بعد هم شش فرسخ تا غرکرد حساب می‌کند. قلت این مسافات و بویژه رقم اولی بالکل غیرقابل درک است. به هر تقدیر درآهنین مذکور در تألیف ابن خرداذبه را، حتی اگر گمان اندک اشتباهی را هم از طرف او بپذیریم، نمی‌توان با درآهنین منقول در اثر ابن- حوقل یکی دانست. درآهنین اخیر الذکر در صحرای قلاس و مرز شمالی شاش قرار داشته. به گفته استخری رباط انفرن میان بنکث و غرکرد، در
ص: 391
صحرای قلاس، توقفگاه مسافران بوده. میان غرکرد و اسفیجاب نیز صحرا بوده. به احتمالی غرکرد در محل ویرانه‌های دوان واقع بوده است. و در هر صورت غرکرد را باید در محلی که بوسیله رود قلس‌علیا و شاخه‌های آن مشروب می‌شده جستجو کرد.
شهر اسفیجاب سه‌بار از بنکث کوچکتر بوده. در قرن دهم میلادی (قرن چهارم هجری) کهن‌دز آن به حالت ویرانه‌ای درآمده بوده. و فقط شهرستان و ربض آن باقی مانده بوده. طول حصار ربض یک فرسخ بوده (محیط آن). شهرستان چهار دروازه داشته به شرح زیر: دروازه نوجکث، دروازه فرخاذ، دروازه شکران [در ترجمه سابق الذکر استخری «در سراکراثه» آمده] و دروازه بخارا. شهرستان کاخ و زندان و مسجد جامع و بازارها داشته و مقدسی بازار پارچه‌فروشان آن را علیحده یاد می‌کند. اسفیجاب بیش از بنکث محل اجتماع «مجاهدان راه دین» بود و رباطهای (کاروانسراهای) بسیار برای اینان در آنجا ساخته شده بوده و به قول مقدسی تعداد آنها به 1700 بالغ می‌گردیده. رباطها، مانند همه‌جا، بعضا از طرف ساکنان شهرهای بزرگ برای هم‌شهریان ایشان احداث گشته بوده (مثلا از رباط نخشبیان و رباط بخارائیان و رباط سمرقندیان یاد شده است) و برخی رباطها نیز با پول اهدائی فلان یا بهمان فرد اعیان و بزرگان ساخته شده بوده. من‌جمله رباط قرا تگین حاکم اسفیجاب را که در زمان نصر بن احمد فرمانفرمای آن شهر بوده می- توان یاد کرد. گوراو در این شهر بوده و در کنار آن گور منصور فرزند وی
ص: 392
دیده می‌شده که در سال 340 هجری/ 951 میلادی بدرود حیات گفته . بازاری که توسط قراتگین ساخته شده بوده نیز در این شهر برپا بوده. درآمد این بازار (ماهی هفت هزار درهم) وقف خرید نان و دیگر اغذیه برای فقیران بوده است. ابنیه شهر از خشت و گل ساخته شده بوده.
سراسر محل واقع در مشرق تا دره طلاس [طراز] (و آن دره هم) و محال شمال غرب تا صبران (صبوران) جزو ناحیه اسفیجاب شمرده می‌شده. درباره دره طلاس [طراز] و جاده‌هائی که آن دره را به اسفیجاب مربوط می‌سازد در جای دیگر مفصلا سخن رفته است . اما راجع به نواحی شمال غربی : در غرب اسفیجاب ناحیه کنجیده قرار داشته که شهر عمده آن سبانیکث یا اسبانیکث (در تألیف مقدسی «ارسبانیکث» آمده) در دو روزه راه از شهر اسفیجاب قرار داشته . شهری بوده مستحکم و دارای مسجد جامع. بیشتر ابنیه آن در ربض بوده است. پائین‌تر از کنجیده بلوک بار آب و یا فاراب [پاراب] مسافتی را در
ص: 393
دو کرانه سیردریا اشغال می‌نموده و اندکی کمتر از یک روزه راه طول و عرض داشته. استخری و ابن حوقل شهر عمده این بلوک را کدر می‌خوانند و می‌گویند در نیم فرسخی کرانه سیردریا [سیحون] برپا بوده است. بنا به گفته مقدسی شهر عمده این بلوک به نام آن ناحیه خوانده می‌شده. و می‌توانست تا 70000 مرد جنگی بدهد (؟). مسجد جامع آن در شهرستان و بخش عمده بازارها در ربض بوده. در شهرستان نیز دکه‌هائی وجود داشته . به گفته جغرافی‌دان یاد شده، کدر شهر تازه‌ای بوده. و بنای منبر (یعنی مسجد جامع) در آن موجب جنگهای خانگی گردیده یعنی ظاهرا تصادماتی میان ساکنان این شهر و مردم شهر عمده بلوک روی داده بوده. نظر به وجود این اخبار متضاد بطور قطع نمی‌توان گفت که کدر همان ناحیه‌ای که بعدها فاراب نامیده شده بوده است یا به اترار اطلاق می‌شده . نام اترار، ظاهرا نخستین‌بار، در تألیف طبری برده شده و وی در شمار دشمنان مأمون از ملک شهر اتراربنده نیز سخن می‌گوید. از میان شهرهای فاراب، در کرانه چپ سیردریا، یکی
ص: 394
ستکند [سیوتکند] بوده که ترکان و غزان و قارلیغان [قرلقان، خلخیان] که اسلام آورده بودند در آنجا اسکان یافته و دیگر وسیج که قریه‌ای بود کوچک و مستحکم، دارای مسجد جامع، در این محل «امیری مقتدر» زندگی می‌کرده و 2 فرسخ پائین‌تر از کدر قرار داشته. وسیج زادگاه فیلسوف شهیر ابو نصر فارابی است. قلعه آن هنوز در قرن 12 میلادی، (قرن ششم هجری) نیز برپا بوده است . به گفته مسعودی در فاراب گاه سیردریا طغیان کرده پهنه‌ای سی فرسخی را فرو می‌گرفته (و این البته مبالغه است). در این موارد قریه‌هائی که مانند قلاع بر فراز تپه‌ها قرار داشتند فقط به وسیله قایق‌ها با یکدیگر مرابطه داشتند.
از کدر تا شاوغر یک مرحله مسافت بوده. شاوغر شهری بزرگ و
ص: 395
مستحکم بوده که رستاقی وسیع داشته و مسجد جامعی نزدیک بازار آن برپا بوده. و از آنجا تا صبران یا صوران یک مرحله کوتاه مسافت بوده. صوران شهری بوده در مرز متصرفات غزان و کیماکان و بدین‌سبب سخت مستحکم و محصور به هفت ردیف حصار بوده. مسجد جامع آن در شهر درونی (در شهرستان) قرار داشته. غزان به منظور ایجاد مناسبات تجاری و یا انعقاد پیمان صلح به این شهر می‌آمدند. مقدسی می‌گوید که آن‌سوی صوران شهر کوچک مستحکمی به نام ترار برپا بوده و در رستاق آن شهر قریه‌ای به نام زراخ وجود داشته و بدین‌سبب آن شهر را ترار- زراخ می‌خواندند. به‌رغم مشابهت دو اسم، موضع شهر اخیر الذکر طوری است که نمی‌توان آن را با اترار یکی دانست. مقدسی چند نقطه دیگر را هم که در مرز ترکان بوده برمی‌شمرد. از آن میان شهر بزرگ و مستحکم شغلجان در مرز متصرفات کیماکان قرار داشته.
شهر کوچک بلاج و شهر بزرگ بروکت را ترکمنان تازه مسلمان اشغال کرده بودند. استحکامات هر دو شهر در آن زمان به صورت ویرانه بوده‌اند. بر روی هم در این نقاط نگهبانی مرزی به مردم دشت و صحرا سپرده شده بوده و چنانچه سخنان ابن حوقل را باور کنیم اینان از جان‌ودل با هم‌قبیلگان خویش مبارزه می‌کردند. «مراتع خرم» واقع میان فاراب و کنجیده و شاش (یعنی جنوب و جنوب غربی اسفیجاب) نیز در تحت اشغال ترکان صحرانشینی که اسلام آورده و عده ایشان در حدود هزار خانوار بوده، درآمده بود.
رود، پائین‌تر از صوران، در دشت و متصرفات غزان جاری بوده. در دو روزه راه از مصب‌رود و به فاصله فرسخی از کرانه شهر ینی‌کنت ( «شهر تازه»، که عربان آن را «القریة الحادثه» و ایرانیان «ده‌نو» می‌خواندند. در
ص: 396
کتب غالبا به نام «شهر کنت» برمی‌خوریم) یا مقر زمستانی و قشلاق ملک غزان بوده، قرار داشته که اکنون همان ویرانه جان کنت است در جنوب سیردریا به مسافت پنج ورست از دژ مستحکم خیوه به نام جان قلعه و پانزده میلی کازالینسک. در نزدیکی ینی‌کنت دو شهر دیگر کوچک‌تر به نام‌های جند و خوواره یا جوواره قرار داشتند. هر سه شهر، با اینکه در قلمرو کفار واقع بوده‌اند، ساکنان آنها مسلمان بودند (محتملا از بازرگانان خوارزم و ماوراء النهر بودند). از ینی‌کنت تا خوارزم ده روز راه و تا فاراب 20 روز حساب می- کردند . گذشته از این، گردیزی شرح وصف جاده‌ای بازرگانی را می‌دهد که از ینی‌کنت به سرزمین کیماکان و کرانه‌های ایرتیش [در زین الاخبار گردیزی:
ارتش] ممتد بوده. در زمان صلح و آرامش از ماوراء النهر به یاکنت، از طریق سیردریا، گندم حمل می‌شده. بنا به گفته و. کالائور خرابه‌های خشت قلعه در محل تومار- اوتکول، 30- 25 ورستی پروسک، همان بقایای جند سابق الذکر است .
ص: 397
ساکنان محل در مسیر سفلای رود، بر اثر وضع جغرافیائی سرزمین خویش، مدتی مدید استقلال خود را حفظ کردند. مصب رود، هم در پایان قرن دهم میلادی (چهارم هجری) به یاری سلجوق به دست مسلمانان افتاد . در نیمه اول قرن یازدهم میلادی (قرن پنجم هجری) شاه ملک که دشمن اخلاف سلجوق بوده در اینجا حکومت می‌کرد . ولی نام وی دال بر مسلمانی اوست [شاه ملک]. به‌رغم این، پهنه‌ای که میان جند و فاراب گسترده بوده تا پایان قرن دوازدهم میلادی (قرن ششم هجری) جزو قلمرو کفار شمرده می‌شده. مرکز متصرفات قپچاقیان نامسلمان، چنانکه در فصل سوم خواهیم دید، شهر سغناق بوده که حتی در زمان حکومت مغول نیز اهمیت فراوان داشته. این شهر در 24 فرسخی اترار قرار داشته و به عقیده لرخ محل آن همان ویرانه‌های کنونی
ص: 398
سوناق- کورگان یا سوناق- آتا، در 10- 8 ورستی شمال ایستگاه پستی «تیومن- اریق» می‌باشد . بین سغناق و جند، در روایت مربوط به لشکرکشی جوچی، از قلاع اوزگند و بارچین لیغ‌کنت و اشناس یاد شده است. اوزگند به موجب گواهی یکی از مؤلفان قرن شانزدهم میلادی (دهم هجری) که لرخ نقل کرده، در کوههای قره‌تائو قرار داشته، ولی این تعبیر که لرخ آورده،
ص: 399
بسیار مشکوک و صحت آن محل تردید است . محتملا مسافت میان بارچین- لیغ‌کنت و جند کمتر از فاصله آن باسغناق بوده زیرا که خوارزمشاه تکش مدتی پیش از تسلط بر سغناق جند را در تصرف داشته . از جمله نقاط کم اهمیت به نامهای زیر اشاره شده است: سگ‌دره، در بیست فرسخی جند بر کنار سیر- دریا و ظاهرا پائین دست آن شهر، زیرا که ضمن سفر از خوارزم بر سر راه بوده و به آن می‌رسیدند . خیرآباد در حومه جند ؛ رباط طغانین یکی از قراء عمده حومه بارچین لیغ‌کنت؛ به ظن قوی قریه رباطات (ج- رباط) همین دهکده می‌باشد .
ص: 401