ضمیمهها
اشاره
ص: 1089
رئوس مطالب رساله پایان تحصیل تحت عنوان «ترکستان در زمان هجوم مغولان»
1- در ماوراء النهر پیش از تسخیر آنجا بدست اعراب فرمانروائی به طبقه زمینداران- یا «دهقانان» تعلق داشت که در قصرهای مستحکم زندگی میکردند و به هنگام جنگ هم اینان اسواران شوالیه گونهای را تشکیل می- دادند. در کنار اشراف اصل و تبار اشراف پول و مال وجود داشتند و افراد آن از لحاظ شیوه زندگی با دهقانان فرقی نداشتند. اصطلاح «دهقان» در مورد امیران محلی نیز بکار میرفته است و اینان نخستین درباریان بودند.
2- امویان و والیان و حکام منصوب از طرف ایشان مقاصد وسیع دولت داری نداشتند و فقط مراقب بودند که قدرت خویش را میان اعراب حفظ کنند
ص: 1090
و از مردم محلی فرمانبردار مالیات و از امیران مطیع و دست نشانده (واسالها) باج وصول کنند. حکام و والیان غالبا عوض میشدند ولی ضمنا از اقامت کوتاه خویش در کشور استفاده کرده املاک و اراضی وسیع بدست میآوردند و علی الرسم املاک در دست بازماندگان ایشان باقی میماند.
3- عباسیان برخلاف امویان میخواستند دولتی تأسیس کنند که نواحی عربنشین و ایرانی نشین با حقوق مساوی جزء آن باشند. سازمان سلطنت ساسانیان در این زمینه نمونه ایشان بوده است. بتدریج خلفا اداره امور نواحی شرقی را به نمایندگان اشراف محلی سپردند و از میان اینان دودمانهای طاهریان و سامانیان برخاستند.
4- دوران طاهریان و سامانیان را میتوان عصر «سلطنت مطلقه منوّره» نامید. سلاطین مزبور بدون آنکه دست به اصلاحات اجتماعی شدید بزنند میکوشیدند تا حکومت ثابت و استوار و آرامش را در کشور مستقر سازند و طبقات مستمند را در برابر تضییقات حمایت نمایند و به ترقی صنعت و بازرگانی و معارف کمک کنند.
5- فرق شیعه و خوارج و طبقه «مبارزان راه دین» مبین گرایشهای چشم- گیرتر دموکراسی بودند و با نظام دولتی وقت دشمنی میورزیدند. دودمان صفاریان بوسیله متحد ساختن عناصر گوناگون و مختلف الاصل عامه ( «دموکراتیک») اعتلا یافت.
6- کوششهای سامانیان در زمینه دولتداری با مقاومت دهقانان و نگهبانان ترک سلطان مواجه شد. در مبارزهای که میان اشراف لشکری و مقام سلطنت در گرفته بود روحانیان جانب اشراف لشکری را گرفته بودند. مخالفت این طبقات کار تسخیر کشور را برای ترکان آسان کرد.
ص: 1091
7- اندیشه دولت مداری در زمان غزنویان و بویژه در عهد محمود به اوج خود رسیده بود. نفوس کشور به دو دسته تقسیم شده بود: یکی لشکریان (که اکثرا از قبایل و اقوام مختلف تشکیل شده بودند) که سلطان مواجبشان میپرداخت و در عوض از ایشان خدمت صادقانه میطلبید، و دیگر رعایا که سلطان از ایشان در برابر دشمنان خارجی دفاع میکرد و در عوض موظف بودند بیچون و چرا به وی مالیات پردازند. مردم حق نداشتند تمایلات ملی و میهن پرستی داشته باشند و حتی علیه دشمنان خارجی قیام کنند.
8- در عهد سلجوقیان و قراخانیان بر اثر اصل تصرفات عشیرتی که در میان صحرانشینان مزبور حکمفرما بوده- اصل حکومت و قدرت واحد به ضعف گرائید. نخستین خانان ترک ماهوا با شاهان مستبد ایرانی تفاوت داشتند.
جالب توجهترین پدیدههای این عصر عبارت بود از لغو دستگاه نظارت بر حکام و والیان نواحی و کاهش اهمیت شغل دژخیم درباری. به رغم نیات خیر برخی از سلاطین این دوران، بر اثر شیوه اختصاص حصههای اراضی به این و آنکه رهآورد صحرانشینان بوده و در نتیجه توسعه شیوه اقطاعات لشکری، سیادت ایشان برای نواحی متبوعه مرگبار بوده است. بیبها شدن اراضی ملکی زمین داران را بالکل از پای درآورد و در زمان هجوم مغول دیگر از دهقانان- همچون قشری جداگانه از ساکنان آن سامان- یاد نشده است.
9- خانان ترک بتدریج به سلاطین مستبد ایرانی مبدل شدند و این خود هم قومان ایشان را علیه آنان برانگیخت و در نتیجه آتش مبارزه میان شاغل تخت و تاج و صنف لشکری تیزتر شد. روحانیان کماکان جانب صنف اخیر الذکر را میگرفتند. مبارزه میان قدرت غیر روحانی و روحانی در دولت قراخانیان باعث اعدام چند تن از شیخان ذینفوذ و قتل یکی از خانان به حکم روحانیان، گشت.
ص: 1092
10- متصرفات اصلی غوریان و خوارزمشاهان واجد شرایط طبیعی بوده و واحد جغرافیائی و نژادی مستقلی را تشکیل میدادند و این خود موجب اعتلاء سلاطین مزبور گردید. خوارزمشاهان از لحاظ ثبات و پیگیری و مهارت سیاسی در مقابل رقیبان خویش برتر بودند و بتدریج در بخش شرقی جهان اسلام مقام اول را حایز گشتند.
11- شیوه حکومت محمد خوارزمشاه چنان بود که در عین حال صنف لشکری و روحانیان و عامه مردم را علیه وی برپا داشت و برانگیخت. وی مقام وزیر اعظم سراسر ملک خویش را لغو کرد و بدین طریق از اهمیت دستگاه اداری کشوری کاست. در مبارزه علیه دشمنان خارجی قادر نبود بر هیچیک از عناصر دستگاه دولت و یا طبقهای از مردم کشور تکیه کند.
12- هسته لشکریان چنگیز خان را جندی تشکیل میداده که وی از میان اشراف صحرانشین برگزیده و سازمان درستی یافته بوده. سازمان نیروهای جنگی و سازمان حکومت کشوری امپراطوری به همت شخص چنگیز خان داده شده بوده. مشاوران فرهنگی و به ویژه نمایندگان فرهنگ اویغوری آلت فعلی در دست او بودند و بس.
13- چنگیز خان صادقانه مایل بود با دولت و کشور خوارزمشاه مناسبات بازرگانی داشته باشد و دلیلی در دست نیست که در حسن نیت وی شک کنیم. این تمایل وی با منافع صحرانشینان و منافع تجار مسلمانی که در دربار مغول مقیم بودند منطبق و کاملا قابل توجیه است. چنین همآهنگی میان تمایلات محمد خوارزمشاه که آرزوی انقیاد آسیای شرقی را در سر میپرورانده و منافع بازرگانی اتباع وی وجود نداشته است.
14- خبر اعزام رسولان از طرف خلیفه ناصر به مغولستان شایسته اعتماد
ص: 1093
نیست و بطور کلی برای این نظر که تصادم میان مغولان و مسلمانان را نفوذی خارجی تسریع کرده باشد- دلیلی در دست نیست.
15- آسان گشوده شدن کشور خوارزمشاهان بدست مغولان را میتوان از یک سو بر اثر وضع کشور مزبور و از دیگر سو سازمان عالی نیروهای جنگی مغولان دانست و توجیه کرد.
لشکریان مغول تابع تنسیقات سخت بودند و هرگز برای خودنمائی و کسب امتیاز در قبال رفیقان خویش فرصت نمیجستند ولی اراده پادشاه و یا مأمور منصوب از طرف وی را با دقت مجری میساختند. سرداران لشکر فقط مجری گوش به فرمان و چیرهدست چنگیز خان بودند و وی برحسب احتیاج سپاههای قشون خویش را تقسیم و پراکنده میکرده یا مجددا گردمیآورده و به سرعت برای رفع عواقب ناکامیهای جنگی اقدام بعمل میآورد. از سوی دیگر پیشوایان مسلمان، اعم از جلال الدین خوارزمشاه و یا دیگران، قادر بودند به یاری مشتی مردان معجزات دلیری از خود نشان دهند ولی بالکل از سازمان بخشودن به قوای مهمتر عاجز بودند و از عهده مهار کردن احساسات قومی در قشون خویش، قشونی که از اقوام مختلفه تشکیل شده بوده، بر- نمیآمدند.
ص: 1094
سخنرانی پیش از دفاع از رساله پایان تحصیل
بانوان و آقایان گرامی!
هنگامی که در اواسط قرن گذشته نخستین تألیف بزرگ در تاریخ آسیای میانه منتشر شد، دگین مؤلف آن کتاب ناگزیر در برابر ملامت خردهگیران از خویشتن دفاع کرد. میگفتند چرا موضوع تحقیق خویش را تاریخ اقوامی قرار داده که تاریخ ندارند و تاریخ ترکان مانند تاریخ ببران آن سامان شایسته پژوهش و بررسی نمیباشد. دگین در پاسخ این سرزنش فقط میتوانست گفت که مردم همهجا یکسانند و آن خشونت رسوم و اخلاق که موجب کراهت خاطر ما است غالبا توأم با صداقت بیشتر و صراحت و رکی فزونتر و وفای به
ص: 1095
قول بیشتر و عیوب کمتر و بطور کلی با محاسن دیگر بسیار و بیشتر- بیشتر از آنچه در زندگی آدمیزادگان با فرهنگ دیده میشود- توأم میباشد. در عهد دگین توقعات نسبت به منابع و مآخذ به حد امروزه نبود. بدین سبب دگین توانست به ذکر این کلیات اخلاقی اکتفا کند و در طریق تعیین مقام اقوام آسیای میانه در تاریخ جهان به یاری استنتاجات علمی و احقاق حقی که اقوام مزبور در جلب توجه نمایندگان علم تاریخ دارند کوششی بعمل نیاورد. نظر دگین نسبت به منابعی که در دست داشته نیز تابع عقاید زمان وی بوده است، زمانی که مورخ بیشتر رسام هنرمند بوده و کمتر دانشمند. دگین اصل منابع شرقی را که در آن عهد در دسترس بوده کما هو حقه مورد مطالعه قرار داده ویژگیهای نسبی مورخان چینی و مسلمان را بوجهی درخشان- درخشان برای آن زمان- بیان کرده است. وی بیقید و شرط نه از اینان متابعت کرد و نه از آنان و در مورد همه منابع خویش شیوههای دانشمندان اروپائی را بکار بست- ولی البته دانشمندان آن عصر را. او حتی این حق را برای خویشتن قائل شد که ضمن نقل قول سخنان رجال تاریخ سبک ادای منابع اصلی خویش را برحسب سلیقه و ذوق اروپائی تغییر دهد. و در موارد بسیار رجال چینی و ترک را به سبک و شیوه گفتار درباریان فرانسه در قرن پیش به سخن درآورد.
پس از دگین تا انتشار آخرین تألیف کائن متوفی، هیچکس در صدد تحریر تاریخ اقوام آسیای میانه بطور مشروح برنیامد و این وظیفه را به عهده نگرفت. توجه محققان بیشتر به تاریخ پهناورترین امپراطوری صحرانشینان که تأثیر فزونتری در تاریخ اروپا داشته یعنی امپراطوری مغولان که به دست چنگیز خان تأسیس گشته بوده، معطوف بوده است. مطالعه تاریخ مغولان پیش از انتشار تألیف دگین آغاز شد. در پایان قرن هفدهم میلادی پتیدلاکروآ
ص: 1096
مترجم زبانهای ترکی و عربی در دربار فرانسه، به دستور کلبر «تاریخ چنگیز خان» را از روی مآخذ اسلامی به رشته تحریر درآورد و این کتاب را فرزند وی مترجم مشهور تاریخ تیمور در سال 1710 میلادی چاپ و منتشر کرد اندکی بعد در سال 1739 میلادی گبیل کشیش ژزوئیت (یسوعی) تحت عنوان «تاریخ چنگیز خان و دودمان مغولان» ترجمه خلاصهای از تاریخ رسمی مغولان را که بزبان چینی بوده با حواشی و تعلیقات مترجم منتشر کرد.
تألیفهای پتیدلاکروآ و گبیل با کتاب دگین تفاوت ماهوی دارند.
درباره دگین توان گفت که آسیائیان در زیر قلم او ویژگیهای خویش را از دست داده به صورت اروپائیان در آمدهاند، ولی از شیوه بیان و نظرهای پتیدلاکروآ و گبیل به هیچوجه آشنائی ایشان با دانش اروپائی نمایان نیست و از این رهگذر با مورخان مشرق زمین تفاوتی ندارند. این داوری ما به ویژه در مورد گبیل صادق است. وی در مقدمهای که به کتاب نوشته جدا ثابت میکند که شیوه چینی تنظیم تاریخ رسمی- از همه شیوههای ممکن نیکوتر است و برای تحقیق در صحت اخبار رأی انجمنی از افراد نافذ الکلام و صالح لا اقل با گفته چند مورخ مستقل و جدا از یکدیگر که در موضوعی متفق باشند هم سنگ میباشد و واجد اعتبار برابر است. گبیل به گروه مبلغان یسوعی که به چین مهاجرت کرده هرگونه رابطهای را با تمدن اروپائی از دست داده بودهاند، تعلق داشته است. وی خود اعتراف میکند که در طی سالیان دراز اقامت خویش در چین هیچ کتابی جز تألیفات چینی و منچوری نخوانده بوده است.
میدانیم که از این نوع دانشمندان در میان چین شناسان روسی نیز وجود داشتهاند. از آن جمله است پدر روحانی یا کینف بیچورین، مؤلف کتب
ص: 1097
بسیار در تاریخ آسیای میانه که از آن میان مشروحترین و جامعترین کتاب فقط در سال 1851 میلادی تحت عنوان «مجموعه اطلاعات درباره اقوام ساکن آسیای میانه در ازمنه قدیمه» طبع و منتشر شده است. تألیفات این دانشمندان و امثال ایشان، مجموعهای از مواد خام بسیار ارزنده میباشد ولی تاریخ اقوام و ملل را از لحاظ علمی توجیه و تشریح نمیکنند. از این رهگذر چینشناسان در زمینه معرفت به احوال ملل مزبور خیلی کمتر از عرب شناسانی که به تشریح و توجیه تاریخ بخش غربی آسیای میانه پرداختهاند- کار کرده و موفقیت بدست آوردهاند.
از اینگونه تألیفات عربشناسان به ویژه باید به «تاریخ مغولان» دسون اشاره شود که گامی بلند به پیش بوده و چاپ اول آن در سال 1824 میلادی منتشر شد. مؤلف مزبور بیشتر منابع اسلامی را مبنای تألیف خویش قرار داده است و اصل مآخذ مزبور را مطالعه کرده و ضمنا، برخلاف پتیدلاکروآ میان منابع و متون اصیل و تألیفاتی که مؤلفان آن به نقل قول از دیگران اکتفا کردهاند تمایز و تفاوت قائل شده است و بهطور کلی شیوههای انتقاد تاریخی را در بیان مطالب بکار بسته است. و اگر این تألیف توقعات کنونی را ارضاء نمیکند سبب آن از یکسو کشف منابع تازهایست که دسون از آنها خبر نداشته و تا حدی هم نظرهای یک جانبه مؤلف باعث نقص تألیف وی میباشد. دسون برخلاف نظر نوع پرورانه، و شاید اندکی احساساتی، دگین نسبت به محاسن اقوام ابتدائی، در تاریخ مغولان جز «مناظر چندش آور» چیزی نمیبیند و فقط سرگذشت آن قوم را به سبب آنکه با تاریخ چندین امپراطوری رابطه نزدیک دارد و اطلاع از آن برای درک وقایع عمده قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی ضروری است شایان توجه میداند و بس. وی در نتیجه تقریبا فقط از دولتهائی که مغولان در
ص: 1098
ایران و چین تأسیس کردند سخن میگوید و جز کلمهای چند درباره دولتهای مغولی آسیای میانه و اروپای شرقی چیزی نمینویسد. و چون هدف خویش را چنین محدود ساخته و در عین حال فاقد حسن توجهی، که بدون آن درک تاریخ یک قوم ممتنع است، بوده، این عوامل مانع از آن شد که وی بنحوی کامل اهمیت تاریخی مغولان را بیان کند. دسون تغییراتی را که بر- اثر ورود مغولان در زندگی ایران و چین پدید آمده بوده نیز معلوم نساخت زیرا که برای نیل بدین مقصود میبایست منظری از شرایط اجتماعی و زندگی روزمره کشورهای مزبور در عهد پیش از مغول رسم کند و در عهد وی چنین امری هنوز محال و ممتنع بوده است.
مع هذا و به رغم همه این نقایص تألیف دسون بمراتب مقامی بالاتر از آنچه بعد از او در تاریخ مغولان نوشته شده دارا میباشد. پس از دسون تاریخ مغولان را خاورشناسانی مانند هامر- پورگشتال و اردمان که فاقد استعداد و هنر تاریخ نویسی بودند تحریر کرده و یا مورخانی که نه از زبان اقوام مشرق اطلاع داشتند و نه از وضع زندگی آنان باخبر بودند، نوشتند و مفاهیمی را که بر اثر بررسی تاریخ اروپا کسب کرده بودند خودکامانه وارد تاریخ مشرق زمین کردند. «تاریخ مغولان» چند جلدی هورت از این جمله است و مع التاسف تألیف لئون کائن متوفی نیز تحت عنوان:
l ' histore de l ' Asie, Turrcs et Mongols des
؟Introduction a » «1405؟Origines a
در این شمار است. شادروان کائن که واجد استعداد درخشان ادبی بوده کتابی جذاب به رشته تحریر درآورده که خواننده آن را مانند داستانی قرائت می- کند. وی مقدمه درخشانی در ویژگی نقش ترکان و مغولان بر کتاب نوشته و به
ص: 1099
گفته او اینان آنچه را که با شمشیر توان کرد کردند و روح جنگی را در نهاد خویش پروردند. محاسن ایشان همانا محاسن سلحشوران واقعی بوده است:
یعنی مردانگی و اطاعت از فرمان و صراحت و عقل سلیم. کائن معتقد است که ایشان هنر و دانش را تحقیر نمیکردند و برعکس کوشا بودند که از آن بهره گیرند ولی قادر نبودند عناصر تمدن ایران و چین را جذب و تغییر داده، بر آن پایه فرهنگ ملی خویش را پدید آورند. مؤلف نمیگوید که این عدم استعداد معلول خواص طبیعی و نژادی ترکان نبوده بلکه نتیجه عاداتی است که بر اثر زندگی ممتد در دشت و صحرا و تاریخ بعدی کسب کرده بودند- زندگی که مستلزم فشار بر همه قوای موجود و استفاده از آنها برای هدفهای جنگی بوده است و هرگز فراغت لازم را برای انجام کارهای مسالمتآمیز و فرهنگی باقی نمیگذاشته. استنتاجات درخشان و جذاب مؤلف جبران نقایص فاحش کتاب وی را نمیکند. کائن ظاهرا با زبانهای شرقی به نحوی بسیار سطحی آشنا بوده است و برای اسامی جغرافیائی و نامهای اقوام و قبایل تعابیر عجیب و غریب میکند و در این طریق مبالغه مینماید و برپایه تعابیر مزبور نظریههای تاریخی میسازد. وی در ضمن بیان مطلب میان آنچه واقعا در منابع و مآخذ مورد استفاده او گفته شده و آنچه خود در تکمیل و توجیه آن مطالب ساخته و پرداخته هرگز و در هیچ جا فرقی قائل نمیشود. مستخرجاتی که آورده نشان میدهند که وی با تألیفات اروپا در قرون وسطی خیلی بیش از کتب شرقی آشنائی داشته است. مؤلف، بدون مراعات حد لازم و کافی احتیاط، در بیان تاریخ مشرق زمین اصطلاحات و مفاهیم اروپائی را بکار میبندد. شمار اشتباهات و خطاهای کوچکتر وی- که بعضا در نتیجه آشنائی ناقص به مآخذ و تا حدی نیز از تعبیر خودکامانه منابع مزبور میباشد- به مراتب بیشتر است.
ص: 1100
بنابراین مکتب جدید شرقشناسان مورخ- که در دهه پنجم قرن ما [قرن نوزدهم]، بر اثر موفقیتهای دانش تاریخ نویسی اروپائی تأسیس یافته بوده، در مطالعه تاریخ آسیای میانه از طرف دانشمندان اروپائی، تقریبا تاکنون منعکس نشده است. کرمر که یکی از بهترین نمایندگان مکتب مذکور است، ویل مؤلف «تاریخ خلفا» و شپرنگر نویسنده شرح زندگی محمد و دزی مؤلف کتاب «آزمایشی برای تألیف تاریخ اسلام» و «تاریخ مسلمانان اسپانیا» را.
مؤسسان این مکتب میشناسد. کرمر ویژگی دانشمندان مکتب جدید را در این میداند که ایشان جریان تدریجی پیدایش تاریخ اقوام مشرق را به ما مینمایانند و ما افراد شرقی را در کسوت هر روزه ایشان میبینیم نه آن لباس مصنوعی که پیشتر بدان ملبسشان میکردند. تاریخ مشرق زمین هاله را که از عجایب و غرایب بدور آن ایجاد کرده بودند از دست میدهد ولی در عوض زندگی واقعی اقوام را ترسیم و در نظر ما مجسم میسازد. و ما میبینیم که آدمیان همه جا یکسانند و تفاوت میان فرهنگ مشرق و مغرب را چنین توجیه توان کرد که فعالیت فکری اقوام مشرقزمین براثر اوضاع و احوال خاص متوجه طریق دیگری گشته است. و به هیچ وجه ضرورت ندارد که به فرضیات ذهنی و غیر تجربی توسل جسته بگوئیم که میان طبیعت آدم شرقی و آدم غربی تفاوتهای اساسی و یا ویژگیهای ناستردنی نژادی وجود دارد. توجیه علمی تاریخ مشرق زمین امری است لازم و ضروری زیرا که در غیر این صورت قوانینی که فقط برپایه تاریخ اروپا تدوین شود حتما یک جانبه خواهد بود و به هدف غائی علم تاریخ- یعنی کشف قوانینی که زندگی آدمیان تابع آن است- نخواهیم رسید.
آنچه گفته شد به حد کفاف نشان میدهد که امتیاز شرقشناسان مورخ
ص: 1101
مکتب نو بر اسلاف آنان در چه زمینهایست. دانشمندان مکتب نو در شرح تاریخ مشرق زمین از پرتو انوار دانش اروپائی استفاده میکنند ولی در عین حال آسیائیان را به صورت اروپائیان درنمیآورند و میکوشند تا در استنتاجات خویش از اصطلاحات اصیل مآخذ و منابع اولیه بهره گیرند. و در توضیح سازمان سیاسی و شرایط اجتماعی و اوضاع زندگی روزمره از حدود اصطلاحات شرقی پا فراتر نمینهند و خودکامانه واژههای اروپائی را به جای آنها بکار نمیبرند و مطالعه تاریخ مشرق را فقط وسیله کسب اطلاعات تازه درباره فلان یا بهمان واقعه تاریخ اروپا نمیشمارند. تاریخ مشرق زمین را بصورت رشته مستقلی از علم تاریخ درآورده و استنتاجات ماخوذ از آن را در توجیه جریانات تاریخی جهان به حساب میآورند. ایمان به این اصل که آدمیان بالطبع همهجا یکسان میباشند و فقط شرایط و احوال زندگی تاریخی ایشان- شرایطی که به ارث منتقل میشوند- آنان را به فلان و یا بهمان صورت درمیآورد، سبب میگردد که از تحقیر نخوتآمیز نسبت به اقوامی که فرهنگی پستتر دارند احتراز کنیم. مرد مورخ چون به این اصل ایمان داشت در تألیف خویش به آدمیان ابراز حسن توجه میکند ولی این عمل وی به هیچ وجه مانع از آن نمیشود که جوانب تاریک زندگی تاریخی اقوام را- که بدون آن کار علمی ثمربخش محال است- توضیح و توجیه نماید.
تاریخ بخش غربی جهان اسلام و به ویژه ممالک عربی، بر اثر انتشار اینگونه تألیفات تاریخی، تا حدی، از لحاظ علمی روشن شده و استنتاجات شرقشناسان- مورخ در این زمینه، هم اکنون در تازهترین تألیفات مربوط به تاریخ جهان مورد توجه قرار گرفته است. ولی در مورد تاریخ آسیای میانه تا کنون چنین کاری انجام نشده است. و حال آنکه تاریخ کشورهائی که در آن
ص: 1102
اسلام ناگزیر از مبارزه سختتری با دیگر فرهنگها بوده به هیچوجه جالب توجه کمتری نمیباشد. توجیه علمی جریان تاریخ اقوامی که سازمان جنگی ایشان بعدها نمونهای برای کشورهای با فرهنگ گشته، از لحاظ هدفهای مربوط به توجیه تاریخ جهان نیز ضرورت حتمی دارد. دانشمندان حق دارند رفع این نقیصه و پرکردن جای خالی که در تألیفات مربوط به تاریخ جهان وجود دارد از شرقشناسان روسی انتظار داشته باشند و لا اقل این چشم داشت در مورد کشورهائی که جزئی از امپراطوری روسیه شدهاند بجا و بموقع است.
شرقشناسان روسی نسبت به پژوهشهای تاریخی بیگانه نبودهاند ولی بیشتر تحقیقات ایشان متوجه بخشی از منابع و مآخذ شرقی، که مستقیما با تاریخ روسیه رابطه داشته، بوده است. تألیفات مشهوری که وقف گفتههای اعراب درباره اسلاوها و روسیان و شرح تاریخ قزل اردو میباشد محتاج برشمردن نیستند. ولی در رشته اخیر فقط بخش کوچکی از آنچه میبایست حقا تألیف شود، به رشته تحریر درآمده است. تاکنون پیشرفتهائی که در تدوین تاریخ مشرق زمین بعمل آمده با موفقیتهائی که شرقشناسی روسی در سالهای اخیر بدست آورده و با نام بارون ویکتور رومانویچ روزن رابطه ناگسستنی دارد، متناسب نیست. وی مجله ناشر افکار شرقشناسان روسی را تأسیس نموده و در صفحات نشریه مزبور نظرهای مکتب نوین شرقشناسان- مورخ را با جد تمام تبلیغ میکرده است و گروه و مکتب بزرگی از محققان جوان را که اکنون در رشتههای گوناگون شرقشناسی مشغول کار هستند به وجود آورده. یکی از ثمرات فعالیت وی در زمینه آموزش و نشر مجله همین کتابی است که اکنون
ص: 1103
در برابر شما قرار دارد و نمودار نخستین کوشش کوچکی است که برای بکار بستن شیوههای علم تاریخ نویسی اروپائی، در مقیاس وسیعتری، در زمینه تاریخ آسیای میانه بعمل آمده است. این شیوهها را دوزی و کرمر و دیگران در تألیفات خویش، در تاریخ آسیای غربی، بکار بستهاند. نحوه تألیف کتاب حاضر در مقدمه ذکر شده است. بدون آنکه گفتههای مقدمه را تکرار کنم از این فرصت استفاده کرده باری دیگر مراتب حقشناسی خود را به بارون روزن که بیش از دیگران در راهنمائی من سهیم بوده و مدیون وی هستم و دیگر مربیان خویش و از آن جمله استادی که درباره رساله کنونی من نظر میدهد و به خصوص استاد کرسی تاریخ مشرق زمین که در نخستین سالهای آماده شدن من برای فعالیت علمی تسهیلات کامل در کارهایم فراهم آورده و با کمال حسن نظر بدان مینگریسته، تقدیم دارم. خوانندگان کتاب، محتملا، در این نکته توافق خواهند داشت که من با وظیفهشناسی از این مقتضیات مساعد استفاده کرده، آنچه را در قوه داشتم انجام دادهام. هرکس که نتواند در این رشته به تألیفات اسلاف خویش تکیه کند بالضروره باید با دشواریهائی بمبارزه برخیزد و بالطبع این مشکلات در تألیف کتاب من نیز وجود داشته و مؤثر بوده است. من خود به برخی مسائل و مشکلات توجه کرده و در ضمن اصلاحات به آنها اشاره کردهام
ص: 1104
اخیرا نامهای از طرف استاد ناد که دریافت داشتم که وی توجه مرا به یکی از نقایص و خلاءهای کتاب جلب کرده و به کتاب «مفاتیح العلوم» که حاوی اطلاعات گرانبهائی درباره دستگاه اداری دولت سامانیان میباشد و از طرف وان فلوتن شرقشناس هلندی چاپ و منتشر شده اشاره کرده است. محتملا در سخنرانیهای اشخاص محترمی که درباره رساله من باید نظر دهند و در مطبوعات به نقایص دیگری نیز اشاره خواهد شد. مع هذا اعتقاد راسخ دارم که نقایص تألیف من هرچه باشد، تا حدی مربوط به تازگی این امر و بعضا نیز بر اثر اشتباهات شخص من است ، نه طریقی که برای تحقیق برگزیدهام و طی این طریق پژوهش علمی بدون تردید منجر به نتایجی خواهد شد که نه تنها اهمیت علمی و نظری خواهد داشت بلکه از لحاظ زندگی نیز بسیار مهم است. منظور نظر من آن استفاده مستقیم و علمی که مدیران و دیپلوماتها از دانستن گذشته کشور میتوانند بعمل آورند نبوده بلکه اهمیت حیاتی به معنی عالیتر میباشد. بطوری که اخیرا ضمن سخنرانیهای دیگر نمایندگان این علم- و قبل از آغاز مباحثه- خاطر نشان شده است ، اقوام مشرقزمین چون مذعن شوند که ما ایشان را بهتر از خودشان میشناسیم به برتری فرهنگ و تمدن ما آسانتر اعتماد خواهند داشت. باین سخنان از طرف خویش میافزایم که چون اقوام مزبور در تألیفات دانشمندان ما نظری علمی و یا آنچه را که از لحاظ مورخ با نظر علمی هم سنگ است یعنی نظری واقعا نوع پرورانه- نسبت به گذشته خویش مشاهده کنند که از هرگونه مبالغه احساساتی عاری و در عین حال از هر پیش داوری و اوهام تنگ-
ص: 1105
نظرانه ملی و دینی و سیاسی بری است و همه پدیدهها را فقط از دیدگاه حقیقت انسانی مورد بحث قرار میدهد، در این صورت شاید تألیفات ناچیز شرقشناسان روسی، بیش از دیگر موفقیتهای فرهنگ روس موجب نزدیکی اقوام مشرق و روسیه در محیط صلح و صفا خواهد گشت. و به یاری آن روزی فراخواهد رسید که- هنوز بسیار دور است- و شاعر بزرگ ما وصول بدان را آرزو می- کرده، روزی که همه اقوام روسیه و از آنجمله «تغرغزانی که اکنون وحشیند و قلموقی که عاشق دشت و صحراست» برای تعظیم نماینده بزرگ فرهنگ روسی به یکدیگر پیوسته و وی را بویژه بخاطر آنکه «در عصر بیرحم خویش مدح آزادی را سروده و به ترحم برافتادگان دعوت کرده» یعنی همه را به خدمت آرمانهای عامه بشریت خوانده، بزرگ دارند.
ص: 1107