گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
دیباچه





سپاس بی‌قیاس مالک الملکی را که بیافرید آسمانها و مزیّن گردانید آن را به ماه و آفتاب و دیگر کواکب؛ و بیافرید زمین را و بیاراست مر آن را به مردم و دیگر مخلوقات تا بندگان خاص از نظر و تفکّر در آن، توانایی و قدرت حق [سبحانه و تعالی] مشاهده نمودند و حقیقت بندگی و بیچارگی و عجز و ناتوانی خود معلوم کردند . چنانکه فرمود:
«و یتفکّرون فی خلق السماوات و الارض. ربّنا ما خلقت هذا باطلا. سبحانک فقنا عذاب النار.» و شکر و ثنا پادشاهی را که مسالک ممالک به انوار عدل و سیاست پادشاهان اقالیم مفتوح و مسلوک گردانید و معابر بحار و قفار و جبال را از شوکت سلاطین رفیع مقدار ، دیدبانی هشیار کرامت فرمود تا خلایق از مشرق به مغرب و از شمال به جنوب آمد و شد کردند و شهرها و ولایتها معمور و مسکون گشت.
«فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.» و توأم آن حمد و سپاس و تالی آن شکر و ثنا. شمایل رسایل صلوات و فوایح روایح تحیّات تحف روضه
ص: 46
صاحبقرانی که زمین و زمان را در ربقه تسخیر او کشیدند و بیان زبان او را عنوان نامه قضا و قدر و میزان نقد خیر و شرّ کرد. معجزات ذات او سبب تفضیل عرب بر عجم گشت و آیات بیّناتی که نمود دلیل ترجیح تازی بر حاضر آمد. عربی زبانی که برای تعظیم قدر و تفخیم ذکر او استقراء لغت عرب و استحفاظ الفاظ ادب مندوب و مرغوب شد و زمره امم را به متابعت سنن و [مشایعت سنن] او مأمور گردانید.
[خلاص خلایق از مضایق مهالک ظلمات ضلالت و غوایت جز در شاهراه مسالک ممالک انوار شریعت و هدایت او صورت نبندد. خواجه‌ای که صیت صدای پنج نوبت او ملک کونین فرو گرفت و ذکر مناقب و معالی او در اطراف و اکناف سایر و دایر گشت] . (نظم) :
سید انبیاء و فخر رسل‌مقصد هشت و هفت و پنج و چهار
آن رسولی که عقل و جان و خردکرد پیشش به بندگی اقرار
و همچنین لطایف ثنا و تحف درود نثار انجم آسمان شرایع و لآلی اصداف حقایق و اهل بیت و یاران او که در باغ امامت گلهای طری بودند بر گلبن امکان و تمکین نشسته و در بستان کرامت سروهای سهی در چمن احسان و تحسین رسته. مبارزان میدان «السابقون السابقون» و دلنوازان حدیقه «اولئک المقربون».
[رضوان الله تعالی علیه و علیهم اجمعین و علی اصحابه و التابعین و علی جمیع المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات و السلام علی من اتبع الهدی] .
[ [مراد از تألیف این کتاب آن است که مواضع مشهور [کره ارض] ... و
ص: 47
(آنان که) اصحاب علم هیأت (اند ) آن را بر اقالیم قسمت کرده‌اند؛ پس (ما نیز قسمت کردیم) اقالیم ارض را بر ممالک و در هر مملکتی آنچه تعلّق به خاصّه آن مملکت دارد از بلاد و بحار و جبال و انهار (و مائیة یضاف الیها) . چنانکه هر که در این صورت تأمل کند مکان هر اقلیمی بداند و ممالک از یکدیگر به طریقه محسوس جدا تواند کرد. و در این صورت بیان مقدار طول و عرض و اندازه و تربیع و تثلیث ممالک کرده آمد به سبب آنکه از بهر هر مملکتی علیحده صورتی کشیده خواهد شد ]] .
امّا بعد مقتضای سرّ حکمت خدای عزّ و جلّ و قضیت ارادت او عمّ سلطانه و عزّ شأنه که پادشاه بحق و جهاندار مطلق است، خلعت ممالک از درگاه مشیّت او آرند و تشریف سلطنت در درگاه احدیّت او بخشند. تا اساس ارکان (جهان) نهاده‌اند و بنیاد بناء عالم کون و فساد افراشته گردانیده آن بوده است که جهان در هیچ حال بی‌جهاندار نباشد و جهانیان هیچ وقت بی‌پادشاهی روزگار نگذرانند . اگر عنایت الهی رفیق حال و قرین روزگار قومی گشته ایشان را فرماندهی دین‌پرور دادگستر هوشیار و شهریاری خدای ترس [ [دیندار روزی گردانیده تا در روزگار او عالم روی به آبادانی آورده و شهرها و ولایتها معمور و مسکون گشته، امروز بحمد اللّه تعالی بر خلایق ربع مسکون عموما و بر اهالی ممالک محروسه خصوصا شکرهای بسیار واجب است.
ص: 48
(بیت) :
بر زبان شکرهای بسیارست‌که جهانرا چنین جهاندارست
مالک الملک بیچون و صانع کن فیکون مفاتیح و مقالید ربع مسکون بر مقتضای «انّ الارض یرثها من یشاء من عباده» در قبضه قدرت خداوند عالم، فرمانفرمای بنین و بنات آدم، سلطان اسلام، شهنشاه هفت اقلیم ، آیت رحمت سبحانی، محیی مراسم مسلمانی، مطلع خورشید عدل و داد، حامی و راعی بلاد و عباد، قاهر اعداء اللّه، ناصر اولیاء اللّه ، معین الحقّ و الدنیا و الدّین، غیاث الاسلام و مغیث المسلمین، کهف السلاطین .
(نظم) :
سلطان معین دولت و دین شاهرخ که هست‌از دود شمع مجلس او نور آفتاب
آن خسروی که گوی زمین فخر می‌کندبا گوهر وجود شریفش بر آفتاب
گر پرتوی فتد ز فروغ ضمیر اوبر چرخ منکسف نشود دیگر آفتاب
نهاد و واسطه عقد عالم و خلاصه گیتی را به جمال عدل و رأفت و کمال هیبت و سیاست او آرایش داد و چون عهد همایونش مالک زمام ممالک گشت معمار عدلش مثلثه خاک را تربیتی فرمود که تا نفخ صور قابل انهدام نباشد و کدخدای رأیش چهار بازار آفاق را ضبطی نمود که به هیچ وقت آن ضبط به خبط بدل نگردد.
[در سرابستان ادوار و چمن روزگار از گلزار سعادت بدین طراوت گلی نشکفت و بر جویبار اصالت] بدین نضارت سروی بالا نکشید. گویی جوهر عنصر او در درج ایجاد مدت، فترت آخر الزمان را ذخیره نهاده بودند، مگر در وجود آن شهریار کامکار در حقّه ابداع برای دفع جور، دور آخر ودیعت مانده بود (شعر) :
ص: 49 الهی تا جهانرا آب و رنگ است‌فلک را دور و گیتی را درنگ است
ممتّع دارش از اقبال و از بخت مبادا خالی از پایش سر تخت
ایزد تعالی این سلطنت و مملکت تا دامن قیامت پاینده داراد و سایه همایون بر اطراف ربع مسکون منبسط، تا کافّه خلایق در ظل امن و کنف عدل روزگار می‌گذرانند و به فراغ بال و رفاغ حال به دعاء دولت قاهره- شیّد اللّه ارکانها- مشغول می‌باشند. اللّهم استجب.
حضرت سلطنت شعاری- خلّد اللّه ملکه و سلطانه- را داعیه تحقیق شکل عالم و کیفیّت برّ و بحر و سهل و جبل و کمیّت طرق مسالک ممالک که دانستن آن مطلوب خاصّ و عام است و صدق رغبت اکابر و اشراف به مطالعه آن معلوم، در خاطر خطیر خطور نمود و کتابی عربی در معرفت مسالک الممالک و صور الاقالیم به حضرت با رفعت به محل عرض رسید. این کمترین بندگان عرضه داشت که آن را فارسی گردانیده از کتب دیگر آنچه تعلّق بدین فن داشته باشد با آن اضافت کند. اشارت عالی بدین معنی نفاذ یافت و این کمینه را که غوّاص این بحور و مسوّد این سطور است همیشه در خاطر اختلاجی می‌بود که آنچه از احوال کلّی عالم معلوم گشته بعضی از کتب این فن و بعضی برأی العین مشاهده افتاده - به سبب آنکه مدتی مدید در سفرهای بعید چند نوبت از جانب غرب و شمال دیار ما وراء النهر و ترکستان و دشت قبچاق و خراسان و عراقین و فارس و آذربایجان و ارّان و موغان و گرجستان و ارمنیه صغری و کبری و تمامی عرصه ممالک روم و شام و سواحل فرات و زمین تکریت و موصل و دیار بکر و گرجستان و سواحل بحر خزر و دربند و شروانات و گیلانات و رستمدار و آمل و ساری و جرجان، و از جانب جنوب و شرق، زابل و کابل و بلاد منصوره سند و
ص: 50
هند و ملتان و اوجه و دهلی که معظم بلاد هند است تا کنار آب گنگ مطالعه افتاده- و بعضی از ثقات و معتبران و مقبول قولان استماع نموده، و دیگر از کتب متعدّد در این قسم چون فن هیأت که کلی احوال ارض و بحار و خواصّ هر موضعی شرح داده‌اند و کتاب مسالک الممالک از تصنیف عبد الله بن محمد خرداد ، و صور الاقالیم که محمد بن یحیی در هند تألیف کرده است، و جهان‌نامه مصنّف محمد بن نجیب بکران و سفرنامه ناصر خسرو و قانون البلدان مصنّف ... و دیگر رسایل و رقاع و فصول از انواع آنچه معلوم توانست کرد ، بعد از مقابله با یکدیگر بر آنچه خاطر قرار گرفت و در نسخ مختلف، متّفق علیه بود نقل کرده آمد (شعر) :
سخنها که چون گنج آگنده بودبه هر نسختی در پراکنده بود
ز هر نسخه]] برداشتم مایه‌ای‌برو بستم از خویش پیرایه‌ای
[گزیدم ز هر نامه‌ای نغز اوز هر پوست برداشتم مغز او
چنان گفتم از هر چه دیدم شگفت] که دل راه باورشدش برگرفت
حدیثی که بود از خرد دور دست‌سخن را نکردم به آن پای بست
بر آکنده از هر دری دانه‌ای‌برآراستم چون صنم خانه‌ای
نه پی بر اساسی نهادم نخست‌که بنیاد آن خانه نبود درست
به تقدیم و تأخیر بر من مگیرکه نبود گزارنده را زو گزیر
ص: 51

در تألیف کتاب

مراد از تألیف این کتاب آن است که چگونگی ممالک ربع مسکون و مواضع ولایتها و ممالک و شهرها و دریاها و جیحونها و کوهها و بیابانها موافق آنچه در زیجات و کتب هیأت، استادان فن نبشته‌اند و هر یک را طول و عرض تحقیق کرده ، معلوم شود.
و اصل این بر وضعی نهاده شد که اول تمام صورت ربع مسکون در مقدمه کتاب بر یک ورق کشیدیم و بلدان مشهور که طول و عرض آن در زیجات مثبت شده به حساب درجات نهاده آمد. پس از آنجا حدود ممالک از یکدیگر ممتاز شود و جهات شرق و غرب و شمال و جنوب معیّن گردد و هر چه بدان حدود پیوندد از نواحی و کوهها و دریاها و بیابانها معلوم شود که از کدام اقلیم است از اقالیم سبعه . بعد از آن احوال یک یک مملکت از برای هر مملکتی [علیحده یک ورق دیگر، صورت آن مملکت کشیده آمد] . بعد از آن شرح بلدان مشهور که در آن مملکت است و کیفیّت آب و هوا و خواص آن مواضع؛ بعد از آن کمیّت طرق شهرهای مذکور به یکدیگر، و متاع هر جایی به قدر معرفت و اندازه وقوف از هر موضع، نموداری بر سبیل ایجاز و اختصار تا موجب ملالت و سآمت نگردد. چه اگر این معانی به تمامی و استقصا شرح داده
ص: 52
آید مجلدها تألیف باید کرد و هنوز بحق استیفاء آن نرسد و مؤلف به عجز و تقصیر منسوب گردد. و این تألیف در شهور سنه سبع عشر و ثمانمایة اتفاق افتاد. و مقصود از ذکر تاریخ در این محل آن است که ممکن است که بروزگار دراز تبدیل در این مواضع و اشکال راه یابد، چون خراب شدن موضعی و آبادان شدن دیگری و منقطع شدن جیحونی و روان شدن دیگری و خشک شدن دریایی و پدید آمدن دیگری و تغییر وضع کوهی و آنچه بدین ماند. چه این جمله ممتنع و مستحیل نیست و ممکن است و هو اعلم. و غالب ظن آن است که پیش از این در این قسم بدین صورت در این خدمت بدین طرز کسی قیام ننموده. اگر به نظر رأفت و عنایت حضرت سلطنت شعاری [- خلّد اللّه تعالی ملکه و سلطانه- ملحوظ گردد، موجب اقبال دو جهانی و مثمر نیل آمال و امانی این کمینه تواند بود إن شاء اللّه تعالی وحده . توقّع به کرم مخادیمی که این مختصر به شرف] مطالعه ایشان مشرّف گردد آنکه اگر بر سهوی و خطایی- و چه جای اگر است- اطلاع یابند و هر آینه که یابند شرف اصلاح ارزانی فرموده محل اعتراض نسازند .
سألت اللّه تعالی الهام الحقّ انه ملهم الصّواب و الیه المرجع و المآب .
ص: 53

[مقدمه]

المجلد الاول من تاریخ حافظ ابرو [سپاس بی‌قیاس قادری را که بساط افلاک را به حرکات شوقی پیرامن مرکز خاک در گردش آورد تا بعلت جنبش اول، زمان و مکان و حدود و جهات پیدا شد و اجرام مستنیر در سطوح مستدیر مرکوز و مرموز گردانید و هر یک را به عملی مقرّر و خاصیّتی خاص مخصوص و منفرد ساخت تا بتوسط امتزاج ارکان در موالید سه‌گانه با برات خود به مصرف می‌رسانند و از فعل و انفعال نتایجی که مقصود بالذات است در قوابل عالم کون و فساد به ظهور می‌پیوندد. و «انّ فی خلق السّماوات و الارض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لاولی الالباب.»]
از این روی آفاق روشن کندو زان صحن گیتی چو گلشن کند
(حمد بی حد و ثنای بی‌عدّ قادری را سزد که) مشرب احدیّتش از قاذورات
ص: 54
اشباه و امثال منزّه ، و حضرت صمدیّتش از ادناس اضداد و انداد، مطهّر و مقدّس «لیس کمثله شی‌ء و هو السّمیع البصیر.» طیّارات عقول انبیاء در هوای هویّت او حیرانند و سیّارات اوهام عقلا در ادراک صفات [حقیقت او] سرگردان. نه دست فکر به اذیال کنه کمال او تواند رسید و نه پای خیال به حوالی سرادقات (جلال) او تواند گشت. «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر.» [تبارک اللّه] من لا عقل یدرکه و لا تصوره الاوهام و الفکر. اعیان ممکنات بر وجوب وجود او دلیلی ساطع، و افراد کاینات بر امتناع نظیر او برهانی قاطع. و «ان من شی‌ء الّا یسبّح بحمده.» جمیع طاعات ابرار در معیار بی‌نیازی او حبّه‌ای عیار نیارد، و تمامی جرائم فسّاق و فجّار در دریای رحمت او (مقدار) کاه برگی وجود ندارد. «و لا یسأل عما یفعل و هم یسألون.» بیت:
آن را که تو رهبری کنی گم نشودو آن را که تو گم کنی کسی رهبر نیست
عاصفات قهرش خاک در کلبه جبابره جهان ریخته و عادیات هیبتش گرد از وجود قهارمه زمان انگیخته. «له الملک و الحمد، یحیی و یمیت و هو حیّ لا یموت. بیده الخیر و هو علی کل شی‌ء قدیر.» لطف او چون در کرشمه آید، آتش بر خلیل، گلستان گرداند که «یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم؛» و عنف او چون دندان نماید ، هلاک نمرود به پشّه‌ای فرماید (شعر) :
اولی نه به تقدّم و بدایت‌اخری نه به تأخّر و نهایت
ظاهری نه به بروز و اشتهارباطنی نه به کمون و استتار
تعالی الله الملک الحقّ. لا اله الّا هو ربّ العرش الکریم.
بعد از ترتیب مقدمات وجود و تقدیم مبادی فیض وجود، نوع انسان را که نتیجه امن اصول و ثمره نفوس و عقول است ، بر فحوای «و صوّرکم فاحسن صورکم» [در احسن تقویم] و افضل تعدیل، مصور معدّل گردانید ، و از سایر انواع حیوان
ص: 55
به خلعت نطق و کسوت تمیّز، اختصاص و امتیاز بخشید، و تاج «و لقد کرّمنا بنی آدم» بر فرق او نهاد تا نسخه‌ای شد حامی جمیع جزویّات و کلّیات محسوس و معقول، و مجموعه‌ای برآمد جامع جملگی فروع و اصول «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم.» چون غرض «کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق» به حصول پیوست، بزرگتر منّتی و عظیم‌تر نیّتی که حضرت وهّاب مطلق تعالت اسماؤه و توالت آلاؤه درباره نوع بشر افاضت فرمود و کافّه خلایق را به بذل آن عطیّت عظمی و موهبت کبری ممنون منن عظام و مرهون نعم جسام گردانید آن است که جهت انتظام امور معاش و معاد، و التیام مهام صلاح و سداد، توضیح وجوه حلّ و حرمت و تتمیم روایت فضل و نعمت، زمره رسل را که هداة سبل و خلاصه جزو و کلّ‌اند به رتبت اعجاز و رجحان اکرام و اعزاز از نوع الانواع برگزید و به کرامت انباء و ارسال و وحی و تنزیل و وعد و وعید مخصوص و منصوص گردانید تا خاک‌نشینان کوی «خلقکم من تراب» را به دولت خانه «و اللّه یدعوا الی دار السّلام» صلای «ففرّوا الی اللّه» در دادند و ندای «سارعوا الی الخیرات» به گوش هوش همگنان رسانیدند. و نتیجه آن عقد و تمیمه آن وشاح مظهر اسم اعظم و مقصود عالم و آدم، سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمّد مصطفی را علیه من الصّلوات ازکاها ، و من التحیّات انماها گردانید، «هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون.» سیّدی که چون آفتاب وجود او از افلاک «لولاک» طالع شد، کواکب مواکب انبیاء چون ماه در محاق اختفاء و حجاب انطماس و انمحا محجوب و متواری شدند، و همگی در افق حیرت و غیرت غارب و آفل گشتند؛ سبقوک تاریخا و انت سبقتهم فضلا، فانت السابق المسبوق.
خواجه‌ای که صیت صدای پنج نوبت او ملک کونین فرو گرفت، و ذکر مناقب و معالی او در اطراف و اکناف خافقین سایر و دایر گشت. بیت:
ص: 56 آمد اندر جهان جان هر کس‌جان جانها محمّد آمد و بس
غرض کن ز حکمت ازل اواول الفکر آخر العمل او
کاملی که روح القدس اقتباس از انوار کمال او کند و نفس ناطقه اعتراف از بحار افضال او نماید. سودائیان هوای نفس امّاره را در کلیّات قانون ملت او شفایی عاجل، و مستسقیان بوادی ضلالت را در مشرب عذب شریعت او نجاتی کامل (نظم) :
هدانا به الرّحمن من ظلمة الرّدی‌و لو لاه ما کنّا الی الحق نهتدی
أمّئی که به میامن «و آتیناه من لدنّا علما» خط نسخ بر اسفار ملل و ادیان کشید و به تأیید ادّبنی ربّی کتب سوابق امم و اقوام فروشست (شعر) :
رموز الهی ز لوح قدم‌شده جمله محفوظ او بی‌قلم
رقوم قضا و قدر حرف حرف‌فرو خواند بی‌منطق و نحو و صرف
برو باد از کردگار آفرین‌بدان سرّ و سیرت هزار آفرین
فصیحی که چون تیغ زبان از نیام بیان برکشید، تمامت فصحای عرب و عجم را قوّت ناطقه ساقط شد. و چون سمند بلاغت از میدان براعت برانگیخت، جماهیر بلغای بدو و حضر را عنان تمالک و تماسک از دست رفت. «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.» (شعر) :
فطوبی لک ای سیّد المرسلین‌رسول کریم مطاع امین
کرا حدّ آن کافرین گویدت‌که مدحت جهان آفرین گویدت
هزاران تحف تحیّات راکیات و طرف صلات صلوات بر مرقد مطهّر و روضه منوّر او، و رضوان بی‌شمار بر عامّه اصحاب و اولاد [و اهل بیت و کافه احباب او
ص: 57
باد] [خاصه بر خیر الرفقاء الاربعه که ارکان دین و شریعت به مجاهدت ایشان مشیّد، و برهان طریقت به موافقت ایشان ممهّد آمد، [مبارزان میدان «السابقون السابقون»، و دلنوازان حدیقه «اولئک المقربون» ].