گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
ذکر انهار بزرگ که در معموره زمین است‌





اشارة

آبهای روان که در عالم است از کثرت بدان مرتبه است که احاطه علم انسان به مجموع آن محال است. فامّا بعضی که مشهورتر است و در کتب ذکر آن آمده است یاد کرده می‌آید و هو اعلم.

ذکر نیل مصر

رود نیل از معظمات انهار عالم است، و شیخ ابو علی آورده است که آب (رود) نیل را در عالم نظیر نیست (و) به سه صفت ممتاز است از آبهای دیگر. یکی آنکه اطول انهار روی زمین است، بدان جهت که منبع آن خود معلوم نیست. و از آنجا که معلوم است و مردم رسیده است- و آن آب می‌آید تا آنجا که به دریای روم متصل می‌شود- قریب یک هزار فرسنگ زیادت است. و در اکثر مواضع تیز می‌رود و کثرت جریان نیز مستلزم لطافت است. دویم آنکه از ابتدا تا انتها بر ریگ و سنگ می‌گذرد و در هیچ موضع بر زمین شوره و خاک نرم نمی‌گذرد که به آن مختلط شود و آب را متغیّر گرداند، و همیشه در تمام فصول سال آن آب صافی است. سه دیگر سنگ‌هایی که در ممر آن آب است سبز نمی‌شود، مثل سنگ‌هایی که در ممر انهار دیگر واقع است. و
ص: 138
آب رود نیل وقتی زیادت می‌شود که در رودهای دیگر آب کم می‌شود؛ و منبع آن از جنوبی خط استوا است از جبال القمر، [و کسی آنجا که منبع آب است نرسیده است و راه آن متعذّر است. بطلمیوس این مقدار نبشته است که «انه ینحدر من جبل القمر] من عشرة مسیلات منه بین کل نهر منها و الاخر درجة فی الطول. فالغربی منها عند طول ثمان و اربعون؛ و الثانی عند طول تسع و اربعون. و علی ذلک حتی یکون النهر العاشر منها عند طول سبع و خمسین درجة.» و این انهار مذکوره می‌ریزد در دو بطیحه، هر پنج نهر در یک بطیحه که ذکر آن در بحیرات تقدیم یافت؛ که بحیره غربیّه آن به موضعی است که طول آن پنجاه درجه است [و عرض جنوبی از خط استوا هفت درجه. و بطیحه شرقیه به موضعی که طول آن پنجاه و هفت درجه است] و عرض همان هفت درجه جنوبی. بعد از آن [از این] دو بطیحه چهار جوی بیرون می‌آید و دو جوی دیگر نیز به اینها متصل می‌شود از انهار دیگر. و می‌آید این شش جوی به جانب شمال تا می‌رسد به بحیره مدوره نزدیک خط استوا که آن را بحیره کورا می‌خوانند و ذکر آن نیز در ذکر بحیرات تقدیم یافت به موضعی که طول آن پنجاه و سه درجه است و عرض بر خط استوا (هفت درجه) . و نیل مصر از این بحیره کورا خارج می‌شود به جانب شمال و بر بلاد سودان می‌گذرد. اول بر زمین زغاوه ، بعد از آن به زمین نوبه می‌رسد و بر مدینه نوبه می‌گذرد که آن را دنقله می‌خوانند که طول آن پنجاه و دو درجه است و عرض پانزده درجه. و هم چنین به جانب شمال می‌گذرد اندکی مایل به مغرب تا به طول پنجاه و یک درجه و عرض هفده درجه، از آنجا به جانب مغرب می‌گذرد تا به طول [ (پنجاه درجه [ [و عرض هفده درجه]] . بازمی‌رود به جانب مغرب مایل به شمال تا به طول) سی و دو درجه] [و عرض نوزده درجه] . و از آنجا باز می‌گردد به جانب
ص: 139
مشرق مایل به شمال تا به اسوان که طول آن پنجاه و پنج درجه است و عرض بیست و دو درجه. باز می‌رود به جانب شمال مایل به غرب تا به طول پنجاه و سه درجه و عرض بیست و چهار درجه. باز به جانب مشرق میل می‌کند تا به طول پنجاه و پنج درجه [ (و عرض بیست و چهار درجه. باز به جانب مشرق) ، بعد از آن به زمین مصر می‌رسد (نزدیک طول پنجاه و چهار درجه]] و عرض [سی درجه] ، می‌گذرد به زمین مصر تا می‌رسد) به قریه‌ای که بر کناره اوست که آن را شطنوف می‌خوانند؛ و در آن موضع آب نیل به دو قسم می‌شود: شطر غربی می‌رود تا به شهرکی که آن را رشید می‌خوانند و آنجا به بحر می‌ریزد به موضعی که طول آن پنجاه و سه درجه است و عرض سی و یک درجه. و آن قسم شرقی نیز به دو قسم می‌شود نزدیک قریه‌ای که آن را جوجر می‌خوانند. و قسم غربی از این دو قسم می‌رود به دمیاط از غربی دمیاط ، و در بحر می‌ریزد و قسم شرقی آن می‌رود تا به اشمول و بر شرقی دمیاط در بحیره تنیس می‌ریزد [* بحیره دمیاط و تنیس متصل است به بحر روم. پس رود نیل به این تعریف سه قسم شد. یکی از اقسام ثلثه که غربی آن دو قسم دیگر است به بحر متصل می‌شود نزدیک رشید که]] طول آن پنجاه و سه درجه است و بیست و پنج دقیقه [ [و عرض سی و یک درجه و بیست و پنج دقیقه]] و قسم ثالث شرقی [در بحیره] تنیس می‌ریزد که طول آن پنجاه و چهار درجه و عرض سی درجه و چهل دقیقه است. و قسم وسط به دمیاط که وسط این هر دو است. و از این رود نیل به وقتی که
ص: 140
به غایت زیادتی می‌رسد نهر فیّوم از زیادتی آن می‌خیزد .

نهر سوس اقصی‌

این نهر از جانب جنوب می‌آید، مایل به مغرب از جبل لمطه ، و به جانب شمال می‌گذرد تا به زمین سوس به موضعی می‌رسد که طول آن هفت درجه است و عرض سی درجه. و بر آن آب در آن موضع نیشکر و حنا و غیره زراعت می‌کنند، چنانچه در زمین مصر. و مصبّ آن نهر ملویّه است.

نهر ملویّه

ابن سعید می‌گوید این نهری بزرگ مشهور است در اقصای زمین مغرب؛ و نهر سجلماسه [که منبع آن از جنوبی زمین سجلماسه ] است به مسافتی بعید به این نهر می‌ریزد [و هر دو یک نهر می‌شود و در بحر روم می‌ریزد] در شرقی [و جنوبی بلاد] سبته .

نهر إشبیلیه‌

در بلاد اندلس نهری است مشهور، مساوی دجله باشد و اعظم انهار اندلس آن است. و مخرج آن نهر از جبال شقوره است از موضعی که طول آن پانزده درجه است و
ص: 141
عرض سی و هشت درجه و چهل دقیقه. بعد از آن انهار دیگر بدان می‌پیوندد، مثل نهر سنجل که می‌گذرد بر غرناطه، و نهر سوس که مدینه استجه بر اوست. ابن سعید می‌گوید آن مقدار مزارع و قری که بر این نهر است، وصف آن نتوان کرد. از جبال شقوره که منبع آن است می‌رود به جهات جیّان و می‌گذرد بر شهر بیاسه و مدینه ابدّه.
بازمی‌گردد بر قرطبه و می‌رود از شرق به غرب . باز تجاوز می‌کند از قرطبه و نزدیک می‌شود به اشبیلیه و منعطف می‌شود به شمال و جنوب تا می‌گذرد بر اشبیلیه؛ و اشبیلیه بر شرقی این نهر است که طول آن نه درجه و عرض سی و هشت درجه است و از آنجا منعطف می‌شود از شرق به غرب تا می‌ریزد در بحر محیط نزدیک موضعی که معروف است به برّ مایده جائی که طول آن هشت درجه است و ربعی، و عرض سی و شش درجه. و جزیره قادس بر یسار مصبّ اوست در بحر، به نسبت با کسی که مستقبل باشد به جهت غرب. و در این موضع مصبّ آن به دریا جزر و مدّ واقع می‌شود، مثل دجله نزدیک بصره. و این مدّ و جزر تا به هفتاد میل در نهر محسوس می‌شود تا به بالای اشبیلیه نزدیک مکانی که معروف است به ارحی . و آب نهر شور نمی‌شود به سبب مدّ دریا در نزدیک اشبیلیه، بلکه همچنان بقرار شیرین است. و میان اشبیلیه و مصبّ نهر به دریا پنجاه میل باشد. و مدّ از اشبیلیه (نزدیک مکانی که معروف است ... ) قرب بیست میل دیگر می‌گذرد . و این مدّ
ص: 142
دایم نمی‌باشد مگر وقتی که ماه در امتلاء نور است زیادتی آب بدین مرتبه می‌رسد ، و سفاین در مدّ به آسانی بالای آب می‌آیند و در جزر به آسانی منحدر می‌شوند. و جهاز های بزرگ بدین فرضه در می‌آید از بحر محیط. و در مدّ (و) جزر آن شعراء اندلس گفته‌اند (شعر) :
خلیلَیَّ بادَرْبی إلی النَّهر بُکرةًو قِفْ منه حیثُ المَدُّ یَثنی عِنانَهُ
و لا تَجُز الأرحی فانّ وراءَها یَباباً و عینی لا تُریدُ عِیانَهُ

نهر مرسیه‌

این نهر نیز در بلاد اندلس مقابل نهر اشبیلیه است، هر دو از کوه شقوره می‌خیزند.
اما نهر اشبیلیه به جانب مغرب می‌رود و در بحر محیط می‌ریزد [و نهر مرسیه به جانب مشرق می‌رود و در بحر روم می‌ریزد] نزدیک مرسیه.

نهر رومیّه

اول این نهر رومیه از موضعی است که طول آن سی و پنج درجه است و عرض چهل و سه درجه . می‌رود تا به رومیه در می‌آید، و آنجا که به بلاد رومیه می‌رسد طول آن سی و شش [درجه است] و عرض چهل و یک درجه و به بحر می‌ریزد.
ص: 143

نهر ابی فطرس

به ضم الفاء، و آن نهری است قریب به رمله فلسطین. و در کتاب مسالک و ممالک که معروف است به عزیزی می‌گوید: نهر عوجا است که آن را نهر ابی فطرس می‌خوانند، و این نهر بر شمالی مدینه رمله است به یک مرحله. و می‌گوید هرگز دو لشکر بدانجا نرسیده‌اند مگر آنکه غربی بر شرقی غالب شده است. و از جمله اتفاقات، معتضد خلیفه از خمارویه بن احمد بن طولون در آن محل منهزم گشته است؛ و عزیز خلیفه مصر که از خلفای فاطمیّه بود بر لشکری که از طرف خلفاء بغداد بدان دیار رفته بود غالب شد و ایتکین که مقدم و صاحب جیش لشکر شرق بود به دست او اسیر شد. و منبع این از پایان کوه خلیل است از پیش قلعه‌ای خراب که آن را مجد الیابا خوانند؛ و این نهر از شرق به غرب می‌رود و در بحر روم می‌ریزد .

نهر الاردن‌

این (نهر) را نهر غور خوانند و نهر شریعه نیز خوانند. اصل آن از انهاری است که منصبّ می‌شود از جبل ثلج تا بحیره بانیاس ، و بیرون جغرافیای حافظ ابرو ؛ ج‌1 ؛ ص144
ص: 144
می‌آید از آن بحیره این نهر مذکور (و) می‌رود و می‌ریزد به بحیره طبریه؛ [و باز از بحیره طبریّه] بیرون می‌آید و می‌رود به جانب جنوب. و نهر یرموک نیز در این بحیره می‌ریزد بعد از آنکه این نهر از بحیره طبریه خارج شده است در میان [قصیر و] بحیره طبریه. می‌رود این نهر اردن مذکور در وسط غور به جانب جنوب تا می‌گذرد] و می‌رود هم چنین تا آنجا که طول آن پنجاه و شش درجه و بیست دقیقه است ، و عرض سی و یک درجه. بازمی‌رود هم چنان مایل به جنوب تا می‌ریزد در بحیره منتنه که آن بحیره زغر است که در بحیرات ذکر آن گذشت. و زغر در موضعی است که طول آن پنجاه و هفت درجه است و عرض سی درجه و کسری. و این اردن شهری است از بلاد شام از غور، و این نهر را بدان بازخوانند.

نهر حماة

و این نهر را ارنط نیز گویند و نهر مغلوب و نهر عاصی نیز خوانند. جهت جریان آن از جنوب به شمال. و بعضی گویند این نهر را عاصی از برای آن می‌خوانند که اکثر انهار سقی ارض می‌کند بی‌از دوالیب و نواعیر . و نهر حماة سقی ارض نمی‌کند مگر به دولاب و ناعور که آب را بالامی‌برند ؛ و بدان جهت نیز که از
ص: 145
شمال به جنوب می‌رود- و در آن نواحی اکثر انهار بر عکس این است- آن را عاصی می‌خوانند. و اول این نهر جویی خرد است از ضیاع بعلبک [که آن را رأس خوانند بر شمالی بعلبک] نزدیک یک مرحله از بعلبک، و می‌رود از رأس به جانب شمال تا به مکانی که آن را قایم الهرمل خوانند میان جوسیّه و رأس. و می‌رود هم چنان در وادیئی (که) در آن نواحی است، و آب آن زیادت می‌شود از چشمه‌هایی که در نواحی مغارة الراهب است؛ و می‌رود [به جانب شمال تا می‌گذرد از جوسیه، بعد از آن می‌ریزد به بحیره قدس که بر غربی حمص است، و بیرون می‌آید از بحیره قدس و می‌گذرد از حمص ارستن و از آنجا] به حما رسد و برگرد حما می‌گردد [و می‌گذرد تا بحیره افامیه. باز بیرون می‌آید از بحیره افامیه و می‌گذرد بر در کوس ] و از آنجا می‌گذرد و می‌رود تا جسر جدید. [و این مجموع که ذکر کرده شد، بر شرقی جبل لکام است، چون به جسر جدید رسید،] منقطع شد به جبل لکام و نهر مدور می‌شود و بازمی‌گردد به جانب جنوب و مغرب (و) می‌گذرد بر سور انطاکیه و می‌رود هم چنین به جنوب و مغرب تا منصبّ می‌شود به بحر روم به موضعی که طول آن شصت و یک درجه و عرض سی و شش درجه و نیم است نزدیک سویدیه. و چندین نهر بزرگ دیگر در این نهر ارنط می‌ریزد و از آن جمله نهر منیفه از پایان افامیه می‌آید ، و می‌رود به جانب مغرب تا بحیره افامیه، و از آنجا به نهر حما مختلط می‌شود.
ص: 146
و نهری دیگر است در شمالی افامیه قریب دو میل، و آن را نهر کسر می‌خوانند و آن نیز در بحیره افامیه می‌ریزد و بیرون می‌آید با نهر ارنط.
و از آن جمله نهر اسود است که می‌رود به جانب شمال و می‌گذرد در زیر در بساک.
و دیگری نهر یغرا است، و منبع این نهر، قریب یغرا است و بر یغرا می‌گذرد و در نهر اسود می‌ریزد، و هر دو در بحیره انطاکیه می‌ریزند. و یغرا به فتح یاء و سکون غین و فتح راء مهمله و الف مقصوره.
و نهر عفرین [از بلاد روم می‌آید و بر راوندان می‌گذرد تا [ [جومه و از جومه می‌گذرد تا به]] عمق، و از عمق تا یغرا ، و مختلط می‌شود به نهر اسود، و هر سه نهر یکی می‌شود، اعنی نهر اسود و نهر یغرا و نهر عفرین؛] و می‌ریزد در بحیره انطاکیه و از آنجا بیرون می‌آید و می‌ریزد در نهر عاصی بالای انطاکیه، و مجموع در بحر می‌ریزد.

نهر جیحان‌

در کتاب رسم المعمور می‌گوید: اول این نهر از موضعی است که طول آن شصت درجه است و عرض چهل و شش درجه، و این نهر نزدیک به فرات باشد در بزرگی. و بر بلاد سیس می‌گذرد؛ و عامه این نهر را جهان نیز می‌خوانند . از شمال به جنوب می‌رود در میان کوههایی که در حدود روم است، تا می‌گذرد از شمالی مصیّصه، (و جریان آن در نزدیک مصیّصه) از شرق است به غرب. و مصیّصه در موضعی
ص: 147
است که طول آن پنجاه و نه درجه و کسری [است و عرض سی و شش درجه و پانزده دقیقه] . و می‌گذرد از مصیّصه و بر غربی مصیّصه در بحر می‌ریزد.

نهر سیحان

در کتاب رسم المعمور می‌گوید: اول نهر سیحان از موضعی است که طول آن پنجاه و هشت درجه است و عرض چهل و چهار درجه . و بر بلاد روم می‌گذرد و از شمال به جنوب می‌رود؛ و این نهر از نهر جیحان خردتر است. و می‌گذرد به بلاد ارمن که حالا آن را بلاد سیس می‌خوانند و از شرق سور اذنه می‌گذرد [که طول آن پنجاه و نه درجه است و عرض سی و شش درجه و پنجاه دقیقه و قریب اذنه می‌رسد و می‌گذرد] (و) به پنج فرسنگی مصیص می‌رسد و در فرود اذنه و مصیصه ملاقی می‌شود با نهر جیحان و هر دو یک نهر می‌شود و در ما بین اماس و طرسوس به بحر روم می‌ریزد و هو اعلم.

نهر انقره‌

در کتاب رسم المعمور می‌گوید: اول این نهر از موضعی است که [طول آن ] پنجاه و شش درجه است و عرض چهل درجه . و از آنجا می‌رود تا انقره، و هی انگوریه که طول آن پنجاه و چهار درجه است و عرض چهل و یک درجه. پس آب می‌دهد
ص: 148
ضیاع و مزروعات انقره را و به بحر روم می‌ریزد در طول پنجاه و شش درجه، و عرض چهل و نه درجه. (و) چون مختلف نمی‌شود مخرج و مصب آن در طول، و اختلاف در عرض است [پس مخرج آن نزدیک چهل درجه عرض است] و مصب آن نزدیک چهل و نه درجه. پس جریان آن از جنوب باشد به شمال.

نهر هرقلة

در کتاب ابن سعید می‌گوید: نهر هرقله فرود می‌آید از جبال علایا به جهت سنوب. و سنوب در موضعی است که طول آن پنجاه و هفت درجه، و عرض آن چهل و شش درجه است و هرقله بر شرقی این نهر است. و هرقله را هارون الرشید خراب کرد و طول آن پنجاه و هفت درجه و ثلث است، و عرض چهل و شش درجه و نصف.

نهر طغا

این نهری عظیم است، چنانکه اگر دجله و فرات جمع شوند، این نهر از هر دو بزرگتر باشد. از اقصای شمال به جانب جنوب می‌آید و بر شرقی کوهی می‌گذرد که آن را قثاطاغ می‌گویند و در آن کوه طوایف مختلف‌اند از کفّار و مسلمانان [و غیر هم از بلاد ماجر و بلغار و دیگر اصناف. و این نهر از شرقی آن کوه می‌گذرد تا می‌رسد به نزدیک بحر بنطس که ذکر آن گذشت و آن معروف است] در این زمان به بحر قرم و
ص: 149
نزدیک می‌شود [آن بحر به بحر قرم و کوه نیز نزدیک می‌شود] به بحر تا این نهر در شمالی مدینه صفجی [به بحر قرم می‌ریزد که این مدینه صفجی در (بر) قسطنطنیه است بر شمالی قسطنطنیه (مایل) به غرب. عرض صفجی ] از عرض قسطنطنیه قریب پنجاه دقیقه زیادت است .

نهر ازّو

این نهر، نهری عظیم است بر شرقی نهر طغا . و این نیز از جانب شمال می‌آید و به جانب جنوب می‌رود مایل به مغرب تا می‌ریزد در خور به بحر قرم و این [دو شهر است بر ساحل بحر قرم که ذکر آن گذشته است. ] دو شهر نزدیک است به عرض صوادق، و طول هر دو اندک چیزی کمتر باشد. به جهت آنکه بر غربی صوادق افتاده است. و صوادق به موضعی است که طول آن پنجاه و شش درجه است و عرض پنجاه و یک درجه؛ هم چنین ذکر کرده است ابن سعید در جزو رابع من المعمور ما وراء الاقالیم السبعة.

نهرتان

بر شرقی نهر ازّو . این نیز نهری بزرگ است . از جانب شمال به جنوب می‌رود و
ص: 150
به بحر بنطش می‌ریزد که در این زمان آن را بحر اراق می‌خوانند؛ و از غربی اراق این نهر در بحر می‌ریزد.

نهر إتل

و این اعظم انهار آن بلاد است و مشهورتر. و منبع این آب در اقصای شمال از موضعی است که آنجا عمارت نیست و کسی به منبع آن نرسیده است. می‌رسد به مدینه بلغار، و بر شمالی و غربی بلغار می‌گذرد- و عرض بلغار از پنجاه درجه زیادت می‌گیرند و آن را از ما وراء اقالیم سبعه می‌شمارند- و می‌آید از بلغار به جانب جنوب مایل به شرق تا به مدینه سرای [و مدینه سرای] بر کناره اتل است. و اتل چون از (کناره) سرای می‌گذرد متفرق می‌شود نزدیک بحر خزر [و مجموع آن به بحر خزر ] می‌ریزد.
نهر فرات
اول نهر فرات از شمالی و شرقی کوه ارزن الرّوم است، و ارزن الرّوم آخر بلاد روم است از جهت شرق . و آن موضعی است که طول آن شصت و چهار درجه است و عرض چهل و دو درجه. و این نهر از منبع آن که جبال ارزن الروم است به جلکاء ارزنجان در می‌آید و از آنجا به زیر قلعه کماخ می‌گذرد [و از آنجا به نزدیک ملطیه
ص: 151
می‌رسد که طول آن شصت و یک درجه است و عرض سی و هفت درجه و از آنجا می‌گذرد] تا به سمیساط که طول آن شصت و دو درجه است و عرض سی و هفت درجه. بعد از آن جانب مشرق می‌گذرد تا قلعة الروم که حصنی منیع است بر جنوبی و غربی فرات. و آب فرات به جانب شرقی و شمالی قلعه محیط می‌شود و از آنجا گذشته به بیره می‌رسد. (و این بیره به شمالی فرات است. از آنجا می‌گذرد و می‌رسد به قلعه [جعبر . از آنجا می‌گذرد] ) و می‌رسد به رقّه که طول آن شصت و شش درجه است و عرض، سی و شش درجه. و هم چنین می‌گذرد به جانب مشرق مایل به جنوب تا بر شمالی رحبه. و از شمالی رحبه می‌گذرد تا عانه که طول آن شصت و هشت درجه و نیم است و عرض، سی و سه درجه و ده دقیقه. هم چنین می‌رود تا به هیت که طول آن شصت و نه درجه است و عرض سی و دو درجه. و از آنجا می‌رود تا به کوفه که طول آن شصت و نه درجه و نیم است و عرض، سی و یک درجه و پنجاه دقیقه . از آنجا به بطایح کوفه می‌رسد [و از بطایح کوفه می‌کشد] تا به موضعی که طول آن هفتاد و سه درجه است. و از منبع فرات تا مصب آن بسیار انهار دیگر به آن مختلط می‌شود، از جمله نهر سمیساط که بر سمیساط می‌گذرد، بعد از آن بر حصن زیاد ، و از آن مواضع گذشته به فرات می‌ریزد در بالای ملطیه.
و دیگری نهر بلیخ که به فرات می‌ریزد؛ و اول نهر بلیخ از ارض حرّان است،
ص: 152
از چشمه‌ای که آن را رهبانیّه خوانند. و این نهر بر پشت مدینه رقّه می‌گذرد از شمال رقّه و از آنجا گذشته در پایان رقّه به فرات متصل می‌شود.
و دیگری نهر خابور است. منبع آن از چشمه‌ای است که آن را عین الزّاهدیه خوانند.
و می‌رود نهر خابور تا می‌رسد به قرقیسا- و طول قرقیسا شصت و چهار درجه و چهل دقیقه؛ و عرض، سی و چهار درجه و بیست دقیقه- و نزدیک قرقیسا به فرات می‌ریزد.
و دیگر نهر هرماس است. و اول این نهر از زمین نصیبین (است) و منشعب می‌شود از آن نهر ثرثار و می‌گذرد از ثرثار تا به حضر و برّیّه سنجار می‌رسد و نزدیک تکریت به دجله می‌ریزد. امّا نهر هرماس می‌گذرد بعد از خروج نهر ثرثار و می‌ریزد در خابور پیش از وصول آن به قرقیسا. و هرماس و خابور یک نهر می‌شود (و) در فرات می‌ریزد نزدیک قرقیسا. و از فرات چند جوی برداشته‌اند، از آن جمله:
نهر عیسی است که مخرج آن از فرات است (به) موضعی که طول آن شصت و هشت درجه است ، و عرض سی و دو درجه. و این مخرج از پیش کوفه است از موضعی که آن را دمما می‌گویند در نزدیک انبار در زیر پل دمما . و [این نهر را عیسی بن عبد الله بن عباس که عمّ منصور خلیفه بود بیرون آورده است. و چون به محوّل می‌رسد که از نواحی بغداد است متفرّع می‌شود، و زواید] آن از جانب غربی بغداد به دجله می‌ریزد.
و نهر صرصر، نیز مخرج آن از فرات است در زیر مخرج نهر عیسی. و می‌رود این نهر
ص: 153
صرصر در سواد عراق عرب، آنچه میان بغداد و کوفه است تا می‌رسد به صرصر و آن زمین‌ها را آب می‌دهد، و زیادتی آن در نزدیک مدائن به دجله می‌ریزد.
و از آن جمله که (از) فرات برداشته‌اند، دیگری نهر کوثی است که مخرج آن از زیر نهر ملک است و مزروعات سواد عراق عرب اکثر از این نهر است، و زیادتی آن نیز در دجله می‌ریزد در فرود مصبّ نهر ملک. و چون فرات از مخرج نهر کوثی می‌گذرد قریب شش هفت فرسخ، به دو قسم می‌شود: یک قسم که جنوبی است به جانب کوفه می‌رود و از کوفه می‌گذرد و به بطایح می‌رسد؛ و قسم دیگر که بزرگتر است در برابر قصر ابن هبیره که طول آن هفتاد درجه و نیم است و عرض، سی و دو درجه [و چهل و پنج دقیقه- و این قسم را نهر سورا می‌خوانند- از قصر ابن هبیره می‌گذرد و به جانب جنوب می‌رود تا مدینه بابل قدیمی که طول آن هفتاد درجه است و عرض سی و دو درجه] و پانزده دقیقه. چون از بابل می‌گذرد چند شاخ می‌شود و میانه آن بر مدینه نیل می‌گذرد و آن را نهر صراة می‌خوانند، بعد از آن به دجله می‌ریزد. و سورا قریه‌ای است بر کنار این نهر که این نهر را بدان بازمی‌خوانند.

ذکر دجله و آبهایی که بدان می‌ریزد و انهاری که از آن متفرع می‌شود

دجله نهری بزرگ مشهور است و منبع آن از بلاد روم است. بر زمین آمد می‌گذرد و از آنجا به حصن کیف می‌رسد و از آنجا به جزیره (و) موصل و تکریت و بغداد و واسط و بصره، بعد از آن در بحیرات و از بحیرات به بحر فارس می‌ریزد. و در کتاب
ص: 154
رسم المعمور می‌گوید که منبع دجله از موضعی است که طول آن شصت و چهار درجه و چهل دقیقه است و عرض سی و نه درجه . و عزیزی مهلبی در کتاب خود آورده است که سر دجله از شمالی میافارقین است در نزدیک حصنی که معروف است به حصن ذی القرنین. و از آنجا که منبع آن [است] به جهت جنوب می‌رود مایل به شرق، تا آن زمان که به عرض سی و هفت درجه می‌رسد و طول اندک دقیقه‌ای چند بیش تفاوت نمی‌کند، چنانچه همان شصت و چهار درجه است. بعد از آن به جانب شرق می‌رود مایل به شمال تا طول آن به شصت و هشت درجه می‌رسد [و عرض سی و هشت درجه] . باز به طرف مغرب می‌رود مایل به جنوب تا به مدینه آمد که طول آن شصت و پنج درجه [و چهل دقیقه است و عرض سی و هفت درجه و پنجاه [ [و دو دقیقه]] . باز می‌رود به جانب جنوب تا به جزیره ابن عمر به موضعی که عرض آن سی و هفت درجه] و نیم است و طول [به حال] خود. و از آنجا به جانب شرق و جنوب می‌رود تا مدینه بلد [که طول آن شصت و شش درجه و چهل دقیقه است، و عرض، سی و شش (درجه) و پنجاه دقیقه. بعد از آن به جانب شرق می‌رود تا به موصل] که طول آن شصت و هفت درجه است و عرض سی و شش و نیم. و از آنجا تا به تکریت به جانب جنوب و مشرق می‌رود که طول آن شصت و هشت درجه است و بیست و پنج دقیقه و عرض، سی و چهار درجه. و از آنجا به مشرق راست می‌رود تا سرّ من رای که طول آن شصت و نه درجه است [ [و عرض همان سی و چهار. و از آنجا به جانب جنوب میل می‌کند تا عکبرا که طول آن شصت و نه درجه است [و عرض سی و سه درجه. و
ص: 155
از آنجا به جانب مشرق می‌رود تا بردان که طول آن شصت و نه درجه است] ]] و پنجاه دقیقه، و عرض سی و سه درجه و نیم. و از آنجا به جانب جنوب می‌رود. [ [مایل به مشرق تا به بغداد که طول آن هفتاد درجه است [و عرض سی و سه درجه و بیست پنج دقیقه. و از آنجا به جانب جنوب می‌رود]] تا کلواذی که طول آن همان هفتاد درجه است] مساوی بغداد، و عرض سی و سه درجه و پانزده دقیقه. هم چنین اندک میلی به جانب جنوب [تا مداین که طول آن هفتاد درجه است و بیست دقیقه، و عرض سی و سه درجه و ده دقیقه. و هم چنین می‌رود به جانب جنوب] تا دیر عاقول که طول آن هفتاد درجه است و ده دقیقه ، و عرض سی و سه درجه. باز به جانب مشرق می‌رود تا نعمانیّه که طول آن [هفتاد درجه و بیست دقیقه است و عرض همان سی و سه درجه . و از آنجا می‌رود تا دهان صلح به جانب جنوب و مشرق که طول آن] هفتاد و دو درجه است و بیست دقیقه و عرض سی و سه درجه. و از آنجا مایل به مغرب می‌شود تا به واسط که طول آن هفتاد و یک درجه است و نیم ، و عرض سی و دو درجه [باز به جانب مشرق می‌رود تا بطایح واسط که طول آن هفتاد و سه درجه است و عرض سی و دو درجه] . باز که از بطایح بیرون می‌آید می‌رود میان مشرق و جنوب تا می‌گذرد تا دهان ابلّه که طول آن هفتاد و چهار درجه است و عرض سی و یک درجه از بصره و می‌رود تا عبّادان به موضعی که به بحر فارس می‌ریزد، (و) طول آن هفتاد و پنج درجه و عرض سی و یک درجه و نیم است. و از آب‌هایی که در دجله
ص: 156
می‌ریزد، یکی نهر ارزین است و دیگری نهر ثرثار . و آن نهری است که منشعب می‌شود از هرماس که ذکر آن گذشت، چنانکه گفتیم که در فرود تکریت به دجله می‌ریزد.
و دیگر نهر ماسانعا در دجله می‌ریزد که از زمین میافارقین می‌گذرد و در بالای جزیره ابن عمر به پنج فرسخ [در دجله] می‌ریزد از جانب مشرق. و زاب اعلی نیز در دجله می‌ریزد که مخرج آن از میانه موصل است و اربیل از اول حدود آذربایجان [و این زاب از حدود آذربایجان] می‌رود تا نزدیک سن به موضعی که طول آن شصت و هشت درجه است و عرض سی و پنج درجه و پانزده دقیقه (و از ایام عرب، یوم الزاب منسوب به این موضع است به جهت آنکه عبد الله بن زیاد در این موضع کشته شد ) و این نهر را زاب مجنون می‌خوانند از جهت حدّت و شدت جریان آن . و هم چنین زاب اصغر نیز در دجله می‌ریزد که منبع آن از جبال شهر زور است و می‌گذرد میان اربیل و دقوقا. (و) چون از آن موضع می‌گذرد به دجله می‌ریزد.
و دیگر انهاری که از فرات برداشته‌اند، مجموع را مصب آن دجله است. و از آبهایی که از دجله برداشته‌اند [و یکی از آن نهر قاطول اعلاست و آن را در نزدیک قصر متوکل از دجله برداشته‌اند] و آن موضع معروف است به جعفری؛ و آن نهری بزرگ است. می‌رود در میان قری و بلاد و زراعت بسیار بر آن نهر است. و می‌رسد به قریه‌ای
ص: 157
که آن را صولا می‌خوانند. چون از آن قریه می‌گذرد، [می‌رسد به قاطول و در آن محل این نهر را نهروان نیز می‌خوانند و هم چنین می‌گذرد] به قری و بلاد و همه را آب می‌دهد و مصبّ آن باز دجله است در فرود جرحرایا از جانب شرقی که طول آن هفتاد درجه و نیم است و عرض، سی و سه درجه.
و دیگر ثلثه قواطیل از دجله برداشته‌اند که اوایل آن از یک موضع است فرود سرّ من رای به دو فرسخ. و طول سرّ من رای شصت و نه درجه است و عرض سی و چهار درجه .
و دیگر دجیل را از دجله برداشته‌اند و آن نهری است در بالای بغداد، و مخرج آن فرود سرّ من رای است و کوره‌ای بزرگ است که حالا آن را دجیل می‌خوانند ، مشتمل بر مدن و قری و انهار بسیار دیگر بعد از بطایح که از دجله برداشته‌اند، هم در جانب شرقی و هم در جانب غربی.
فامّا آنچه بر جانب شرقی است نهر اهواز است و غیر (نهر اهواز) انهار (دیگر) زیادت شهرتی ندارد. فامّا آنچه بر جانب غربی است انهار بسیار است چنانچه تعداد آن از حصر متجاوز است و آنچه مشهورتر است نه نهر است.
اول آن نهر توقانی (؟) است که آن را نهر مرة می‌خوانند و از دجله بیرون می‌آید به جانب غرب، و آب می‌دهد اراضیئی را که بر غربی دجله و شمالی بصره است؛ و فضلات آن منصبّ می‌شود به نهر دویم از انهار تسعه.
و نهر دویم را نهر دیر می‌خوانند، و نزدیک دهان این نهر است مشهد محمد بن حنفیه . و آن موضع را در آن بلاد به غایت معظّم دارند، و اکثر مردم آن بلاد که
ص: 158
متوفی می‌شوند، وصیت کنند که اموال ایشان صرف آن موضع گردانند. اکثر اهالی آن دیار شیعه مذهب باشند. ما بین مخرج دیر و نهر مرة سه فرسنگ باشد .
نهر سیم فرود نهر دیر است به شش فرسخ. و اکثری مزارع که بر آن نهر بوده است حالا خراب است.
و نهر چهارم نهر معقل است و آن از [بزرگترین انهار بصره است] و آن از فرود انهار مذکوره از دجله خارج می‌شود، به جانب غرب مایل به جنوب همچو قوسی تا متصل می‌شود به بصره از غربی و شمالی بصره؛ و ملتقی می‌شود نزدیک بصره با ابلّه که بعد از این ذکر آن بیاید. و موضع ملتقای این دو نهر را مینا خوانند. و نهر معقل به اسم آن کس می‌خوانند که آن را حفر کرده است. و چنان آورده‌اند که احنف، عمر را گفت در این موضع به جهت اهل بصره این نهر می‌توان آورد که سبب معموری بصره می‌شود. عمر ، معقل بن یسار المرّی را فرمود و او این نهر را حفر کرد و منسوب به او شد.
نهر پنجم نهر ابلّه است و مخرج آن از دجله است به زیر نهر معقل به چهار فرسخ. و ابلّه شهرکی است نزدیک دهان این نهر. و این نهر به سوی بصره می‌رود و چند جوی دیگر از آن بر می‌خیزد که جوانب و اطراف را آب می‌دهد، و اکثر بساتین و متنزّهات بصره از این آب است. و می‌رود این نهر به جانب مغرب، باز منعطف می‌شود به سوی شمال ، همچو قوسی تا متصل می‌شود نزدیک بصره به نهر معقل و هرگاه بحر مدّ می‌کند، نهر ابلّه [در نهر معقل می‌رود ، و در جزر، آب باز می‌گردد. و سفاین بزرگ
ص: 159
از بحر هند می‌آید تا عبّادان و از آنجا به نهر ابلّه] در می‌آید و می‌رود تا بصره و از آنجا به نهر معقل. نهر معقل با نهر ابلّه مثل نصف دایره است و دجله وتر آن؛ و زمینی که محاط (این) انهار مذکوره است آن را جزیره عظمی می‌خوانند و مجموع آن نخلستانها و بساتین و متنزّهات است.
و نهر ششم نهر هود است و آن از فرود نهر ابلّه برداشته‌اند به چهار فرسخ؛ و حالا خراب شده مگر اندکی مزارع آن معمور است.
و نهر هفتم نهر ابی الخصیب است [و آن فرود نهر هود است] به یک فرسخ. آن نیز بعضی معمور است و بعضی خراب.
و نهر هشتم نهر امیر است و مخرج آن از دجله است. بعد از نهر ابی الخصیب قریب یک فرسخ. آن نیز بعضی معمور است و بعضی خراب .
(و) نهر نهم قندل است و آن نهر [ی است] که در ایام عمارت بصره بوده است و حالا اکثر مزارع آن خراب است. و جمیع این انهار از دجله برداشته‌اند و چندین جوی دیگر بر اینها متفرّع گردانیده و فضلات آن جویها بعضی در بعضی می‌ریزد، حکایت کرد کسی که صاحب وقوف بود از احوال بصره. و این انهار که حالا در این تاریخ [جمله خراب است] تا (به) حدی که از این نه ماه که قیراطی معمور باشد (اعنی) از بیست و چهار جزو جزوی .
ص: 160

نهر أرس‌

منبع آن نهر از جبال قالیقلا ست [از حدود روم] و چنین گویند که از چشمه سار آن کوه چهار نهر بزرگ می‌خیزد. دو نهر که به جانب جنوب و مغرب می‌رود یکی فرات است و دیگری دجله که ذکر هر دو گذشت. و دو نهر دیگر که به جانب شرق می‌رود یکی آب کر است و دیگری آب ارس که آن هر دو آب در حدود ارّان باز یکی می‌شود و به بحر خزر می‌ریزد. و در آن موضع که منبع آب ارس است طول آن شصت و هفت درجه است و عرض چهل و یک درجه . از آنجا می‌گذرد بر بعضی از حدود ارمن، تا می‌رسد به حدود آذربایجان و به حوالی (اردبیل) که طول آن هفتاد درجه است و عرض سی و نه درجه و نیم. از آنجا می‌گذرد و در سرحد گیلان به دریای خزر می‌ریزد، بعد از آنکه با آب کر مختلط می‌شود. و حضرت امیر صاحبقران - انار اللّه برهانه- نهری بزرگ از این رود ارس برداشت و آن را نهر برلاس نام کرد، و حالا که سنه احدی و عشرین و ثمانمایه است، قری و مزارع بسیار به حوالی قراباغ اران بر آن جوی جاری است. جغرافیای حافظ ابرو ؛ ج‌1 ؛ ص160
در سنه ست و ثمانمایه که از فتح بلاد روم مراجعت نمود و شهر بیلغان را
ص: 161
عمارت فرمود، [جوی بیلغان را] از این نهر ارس برداشت و نهری بزرگ گشاده باز کرد، چنانکه شهر بیلغان بر حدود گنجه و بردع مجموع از آن نهر آب می‌خورد.

نهر کُر

که میان آذربایجان و ارّان است ، آن را بر دو رود اطلاق کنند: یکی آن نهر که اینجا ذکر آن می‌رود، دیگر در ولایت فارس نهری بزرگ است که بر آن بندها بسته‌اند، آن را نیز نهر کر خوانند و ذکر آن علیحده بیاید إن شاء الله وحده . و این نهر (کر) که حالا ذکر کرده می‌شود از آن بزرگتر است. و منبع این (آب) از کوهستان روم است و از آنجا [به ولایت] ارمن می‌رسد و از آنجا گذشته به گرجستان در می‌آید، و از میانه شهر تفلیس می‌گذرد که طول آن هفتاد و سه درجه است و عرض، چهل و سه درجه . و از تفلیس گذشته به حدود سمکور می‌آید؛ و از آنجا گذشته به بردع زمین می‌رسد؛ و از آنجا گذشته آب ارس به آن مختلط می‌شود ، بعد از آن در بحر خزر می‌ریزد.

دجلة الاهواز

و منبع این نهر از اهواز است که طول آن هفتاد و پنج درجه است و عرض سی و یک درجه. می‌گذرد به جانب غرب و شمال تا عسکر مکرم که طول آن هفتاد و
ص: 162
چهار درجه و نیم است و عرض سی و یک درجه و پانزده دقیقه. و دجلة الاهواز در وقتی که آبش بسیار بود نزدیک به دجله باشد و مزروعات از نی‌شکر و غیره، و بساتین بسیار [بر این] آب است.

نهر شیرین

مخرج نهر شیرین از جبل دینار است از ناحیت بازرنج از حساب بلاد فارس، و به نزدیک گنبد بلغان بگذرد و چند ناحیت را آب دهد . مصب آن بحر فارس است نزدیک جنابه که طول آن هفتاد و پنج درجه و چهل و پنج دقیقه است و عرض، بیست و هشت درجه و کسری. و بعضی از نواحی ارّجان از این نهر آب خورد.

نهر المسرقان

و این نهری است در بلاد خوزستان که از نواحی تستر می‌آید. طول تستر هفتاد و شش درجه است و بیست دقیقه و عرض، سی و یک درجه و [و سی دقیقه . و این آبی بزرگ است و می‌گذرد بر عسکر مکرم که طول آن هفتاد و شش درجه و سی و پنج دقیقه است و عرض سی و یک درجه و] پانزده دقیقه. و نزدیک عسکر مکرم بر آن
ص: 163
جسری بسته بودند از بیست کشتی. و آب آن نهر هیچ ضایع نیست. مجموع به نخلستان و بساتین و مزروعات از قصب شکر و غیره صرف می‌شود.

نهر تستر

مخرج این نهر از ورای عسکر مکرم است و می‌گذرد بر اهواز، و منتهی می‌شود به نهر سدره نزدیک حصن مهدی که طول آن هفتاد و پنج درجه است و بیست دقیقه، و عرض سی درجه و چهل و پنج دقیقه؛ و از آنجا به بحر فارس می‌ریزد.

نهر طاب

مخرج نهر طاب از جبل اصفهان است از نواحی سمیرم، از موضعی که طول آن هفتاد و هفت درجه و بیست دقیقه است و عرض، سی و سه درجه. و منضم می‌شود به این نهر نهری دیگر از بلاد فارس که آن را نهر مسن می‌خوانند. بعد از آنکه هر دو نهر یکی می‌شود، می‌رود تا به آب ارّجان که [طول آن هفتاد و شش درجه و نیم است، و عرض، سی درجه و نیم. از آنجا می‌گذرد و می‌رود تا نزدیک ششتر که] طول آن هفتاد و پنج درجه است و سی و پنج دقیقه، و عرض، بیست و نه درجه و ده دقیقه. و از آنجا به بحر فارس می‌ریزد.
ص: 164

نهر سیکان

و تکان نیز گویند. منبع این رود از دیهی است که نام او جیرویه است. آن دیه را و ناحیتی را که معروف است به ماصرم از اعمال شیراز، آب دهد [و هم چنین می‌رود تا کوار و خبر و صمکان و کارزین و قیر و ابرز و لاغر و این جمله را آب می‌دهد،] و بعضی از نواحی سیراف را آب دهد، و آخر آن قریه‌ای است نام آن تکان و این نهر را بدان بازخوانند. پس میان نجیرم و سیراف در دریا افتد و در ولایت فارس هیچ رود از این پرفایده‌تر نیست.

نهر زنده رود

و این رودی بزرگ است، بر ظاهر اصفهان می‌گذرد و در بعضی کتب زرّینه رود نوشته‌اند. و وجه تسمیه آن به زرّینه رود آنکه یک قطره آب آن ضایع نمی‌شود.
مجموع زمینی که این آب بدان می‌رسد، مغرس اشجار گوناگون و منبت ریاض رنگارنگ است و منبع این رود از موضعی است که آن را چشمه جانان می‌خوانند. و تا مصب آن که گاوخوانی است پنجاه فرسنگ باشد. و تمامت روی دشت سفلی
ص: 165
از جلگاه اصفهان از این آب مزروع است. و مصبّ این رود به موضعی است که آن را گاوخوانی خوانند. در آن زمین آب زنده رود ناپیدا می‌شود، و در حدود کرمان بعد از شصت هفتاد فرسخ مسافت باز بر روی زمین می‌آید . این معنی بدان دریافته‌اند که هرگاه آب زنده رود [ [بسیار باشد و در موضع [گاو خوانی به مثل بحیره آب جمع شود، در آن سال آب کرمان زیادت باشد. چون خبر غزارت آب] ]] گاوخوانی به حدود کرمان رسد، تمامت اهالی آن اطراف، مژدگانی آن حال در امیدواری آن سال- از فراخی نعمت و خوش عیشی- به یکدیگر دهند و قحط و خصب و تنگی و فراخی را رجوع با مدّ و جزر آن آب دانند. ریگهای تک آن رودخانه اکثر منقّش باشد به الوان مختلف.

نهر کر فارس‌

و این رود از نهر کر که ذکر آن گذشت خردتر است، و این در ولایت فارس است. منبع آن از نواحی کلار ، و این رود را رود عاصی نیز خوانند، بدان معنی که تا بند نمی‌بندند هیچ جا بر زمین نمی‌نشیند که بدان زراعت توان کرد. و بندهایی که بر این رود ساخته‌اند یکی بند را مجرد است که از قدیم به آن بوده است و نواحی کوره را مجرد آب از آن می‌خورد . در زمان اتابکان ویران شده بود، اتابک جاولی آن را عمارت کرد و فخرستان نام نهاد؛ و تا حالا مزارع آن بعضی معمور است و بعضی خراب. دیگر بند عضدی است که حالا به بند امیر معروف است و در جهان مثل آن
ص: 166
بندی نشان نمی‌دهند، و نواحی کربال شیراز از آن آب می‌خورد. و بندی دیگر در زیر کربال بسته‌اند که آن نواحی را آب می‌دهد. و مصبّ این نهر، بحیره بختگان است.

نهر جرجان‌

منبع آن از جبال گرگان است از موضعی که طول آن هشتاد درجه است و عرض سی و هشت درجه. [از آنجا می‌رود به جانب مغرب] مایل به جنوب [تا به گرگان می‌رسد] و از پیش ساسمان می‌گذرد و از آنجا گذشته، از حدود استرآباد [می‌گذرد و] در موضع نیم مردان به بحر آبسکون می‌ریزد به محلی که طول آن هفتاد و نه درجه و کسری است و عرض، سی و هفت درجه.

نهر چخچران

رود چخچران که آن را هرات رود نیز خوانند ، منبع آن از جبال غور است. و در کوه غور چشمه ساری که به جانب شرقی است، آن منبع هیرمندست ، و آنچه بر غربی است منبع هرات رود است. و هرات رود آبی بسیار به منفعت است. از جانب مشرق به سوی مغرب می‌رود و مصبّ آن چون از حدود سرخس می‌گذرد پایاب است و آنجا در میان ریگ ناپیدا می‌شود. از منبع آن تا سرخس که بر آن آب زراعت می‌کنند قریب صد فرسخ باشد، و در بالای آب قریه‌ای است چخچران نام که این رود را بدان باز خوانند. امّا معظم عمارات و آبادانی در جلگاه هرات است و این رود از آنجا که
ص: 167
روان می‌شود، بعضی از حدود غور را آب می‌دهد. بعد از آن به هرات رود می‌رسد که قصبه آن اوبه است . آن مواضع را هم به سبب جریان این رود ، از آنجا هراة رود می‌خوانند. بعد از آن به جلگاه هراة در می‌آید؛ و در جلگاه هراة جویهای بزرگ از این رودخانه برداشته‌اند، هم از طرف شمال و هم از طرف جنوب. هر چند جویی ، چند قریه و مزارع را آب می‌دهد و بر جنوبی هراة [می] گذرد. بعد از آن به ولایت فوشنج رسد. آنجا نیز جویهای معتبر برداشته‌اند؛ و بر شمالی فوشنج گذرد و از آنجا گذشته به قصبه کوسویه رسد و مزارع آن را آب داده بر جنوبی کوسویه بگذرد. و از آنجا مایل به شمال شود و تا بلده سرخس دیگر بر این آب زراعتی نیست. و آب این رود در این مواضع که ذکر رفت که جویها بر می‌دارند (و) سعی می‌کنند و آن مقدار که می‌توانند خشک بند می‌کنند در وقتی که آب کم شده است، چون اندک مسافتی نشیب برآمد، باز رود پر آب است. و چون به حدود سرخس رسد، طوس رود به آن مختلط می‌شود و از آنجا گذشته به سرخس می‌رسد و در سرخس بدین آب غلّه می‌کارند و باغات و سبزبر ندارند، امّا غلّه بسیار کارند و نیکو آید.

آب مُرغاب‌

منبع آن از کوهستان جرزوان است و بعد از آن به غرجستان درآید. و غرجستان کوهستان سخت است و این آب در میانه آن کوه می‌رود [و از طرفین در غالها دارد و آبهای بسیار از آن درغالها بدین آب می‌آید] . و چون از غرجستان بیرون آید، بر
ص: 168
شمال بادغیس گذرد، از شرق به غرب مایل به شمال. و عمارت و زراعت شهر مرو مبنی بر این آب بوده است که این آب را بند می‌بسته‌اند. و در زمان سلطان سنجر، مرو مدتی مدید تختگاه خراسان و عراق بود و در آن ایّام به غایت معموری رسیده بود.
بعد از آن در زمان خوارزمشاهیان که لشکر پادشاه جهانگیر، چنگیزخان به خراسان درآمد، در مروکشش به افراط واقع شد و آن بند را آب ببرد و شهر مرو خراب گشت ؛ و مدت دویست سال نامسکون بود تا حضرت سلطنت شعاری- خلّد اللّه تعالی ملکه و سلطانه- را داعیه عمارت آن در خاطر خطیر خطور کرد و به تاریخ سنه اثنی عشر و ثمانمائة به بستن آن بند و معمور گردانیدن شهر مرو اشارت فرمود.
بند آن ببستند و به فرّ دولت ابد پیوند روی به آبادانی نهاد. حالا که تاریخ هجری به هشتصد و بیست و یک رسیده است، شهر مرو معمور شده است و معموری آن روی در زیادتی دارد. و باغات و بساتین بسیار بنیاد کرده‌اند و مساجد و مدارس و خوانق و اربطه و حمّامات و اسواق، بعضی به اتمام رسیده و بعضی می‌رسد. و مصب آب مرغاب نیز چنانکه هرات رود را گفتیم پای آب است و آن موضع را بدان جهت پایاب خوانند.

نهر هیرمند

از انهار مشهور یکی هیرمند است که مبنی مزروعات سجستان بر آن آب است و منبع این آب از جبال الغور است و چشمه‌سارهای جبال الغور آنچه به طرف شرق و جنوب می‌رود، نهر هیرمند می‌شود، و آنچه به طرف شمال و غرب می‌رود، هرات رود
ص: 169
است. و این نهر هیرمند از موضعی که منبع آن است، طول آن نود درجه است و عرض، سی و یک درجه . می‌گذرد به جانب مشرق و جنوب بر حدود رخج و نواحی غزنین و قندهار و بست، و از آنجا مایل به مغرب می‌شود تا به سجستان می‌رسد، و مصب آن بحیره زره است؛ و بر این نهر در حدود سجستان بندی بسته‌اند و هر چندگاه آن را عمارت می‌کنند؛ و جویهای بسیار از آن برداشته‌اند که اکثر مزروعات سجستان از آن آب می‌خورد.

نهر بلخ که آن را جیحون خوانند

(این نهر را) در عرب جیحون می‌گویند و در خراسان آب آمویه (خوانند) ، به جهت آنکه معبر خراسان به بخارا بر قریه آمویه افتاده است. و منبع این آب از جبال بدخشان است از موضعی که طول آن نود و پنج درجه است و عرض، سی و هفت درجه.
و در حدود ختلان و وخش پنج آب بزرگ بدان می‌پیوندد که آن موضع را پنج آب می‌خوانند و می‌رود این آب به جانب مغرب تا می‌رسد به حدود بلخ که طول آن نود و یک درجه است [و عرض سی و شش درجه و چهل دقیقه. بعد از آن می‌رود تا به ترمذ . و از آنجا می‌رود به جانب مغرب] مایل به جنوب تا زمّ ، که طول آن هشتاد و نه درجه است و عرض، سی و چهار درجه. و از آنجا به جانب مغرب می‌رود مایل به شمال [تا به آمویه] که طول آن هشتاد و هفت درجه و نیم است و عرض، سی و
ص: 170
هشت درجه. و هم چنین می‌رود به جانب مغرب و شمال که طول آن هشتاد و چهار درجه است و چهل و پنج دقیقه ، و عرض، چهل درجه و کسری . و در کتب قدیم مجموع چنان نبشته‌اند که از آنجا به بحیره خوارزم می‌ریزد. فاما حالا آن بحیره معدوم شده است و آب راه کرده تا (به) بحر خزر. [و به موضعی به بحر خزر] می‌ریزد، [که آن را کرلادی می‌خوانند و اقریجه نیز می‌گویند . و چون از خوارزم می‌گذرد، اکثر بیابان است تا آنجا که به بحر خزر می‌ریزد.]

نهر خجند که آن را سیحون خوانند

این نهر را نهر شاش نیز خوانند. و این نهر سیحون از جیحون خردتر است و منبع آن از جبال ترکستان است. (و) از بلاد ترک می‌گذرد و می‌رسد تا به اخسیکت که طول آن نود و یک درجه است و بیست دقیقه ، [و عرض چهل و دو درجه و بیست و پنج دقیقه] . و از آنجا [ [می‌رود به جانب مغرب مایل به جنوب تا می‌رسد به خجند که طول آن نود درجه و نیم است و عرض چهل و یک درجه و بیست [و پنج] دقیقه. و از آنجا]] می‌گذرد [و می‌رسد] به فاراب که طول آن
ص: 171
هشتاد و هشت درجه و نیم است و عرض، چهل [و چهار درجه. و از آنجا می‌گذرد، می‌رسد به تنگی که طول آن هشتاد و شش درجه و نیم است و عرض، چهل] و هفت درجه. و از آنجا می‌رود در بیابان خوارزم، به جیحون پیوسته به بحر خزر می‌ریزد.

نهر السّند

منبع آب سند از دامن کوه کشمیر است از جانب غربی آن کوه؛ و بر زمین منصوره گذرد و از شمال به جنوب رود مایل به شرق و در حدود ملتان آب حمد بدان پیوندد و به دریای هندوستان که آن را بحر اخضر خوانند ریزد.

نهر حمد

منبع آن نهر نیز از کوه کشمیر است از جانب جنوب کوه. این نهر از شمال به جنوب رود و بر زمین هند گذرد. و این آب به زراعت و بساتین می‌رود و در اکثر [مواضع هند ] زراعت ایشان مبنی بر آب باران باشد . و در حدود ملتان آب حمد و آب سند مختلط شود و به بحر اخضر ریزد .

نهر بیاه

[آب بیاه] نیز آبی بزرگ است و منبع آن (از) شرقی کوه کشمیر است و به
ص: 172
زمین لهاوور گذرد و به حدود اوجه رسد و به زمین کمبایت به دریا ریزد.

نهر جون‌

(نهر جون) آبی بزرگ است و منبع آن از کوه سوالک است از جانب شمال دهلی. و بر شرقی دهلی گذرد و مصبّ آن بحر هند است نزدیک گجرات. و در زمان دولت سلطان فیروزشاه که تاریخ هجری به هفتصد و شصت رسیده بود ، آن مواضع در غایت معموری (بود) چنانچه در میان دو آب، که عبارت است از ما بین آب جون و آب کنگ، هشتاد هزار دیه قلمی بود که مال دیوان فیروزشاه جواب می‌گفته است، و العهدة علی الراوی.

نهر گنگ‌

این نهری است در بلاد هند بر شرقی نهر جون. و به زبان هندی این نهر را کانکو می‌گویند. منبع آن از شرقی بلاد قنوج است و قنوج در موضعی است که طول آن صد و چهارده درجه است و پنجاه دقیقه، و عرض بیست و شش درجه و سی و پنج دقیقه.
و از آنجا که نهر گنگ می‌گذرد بر [شرقی] قنوج، تا قنوج چهل فرسخ است که دو درجه دیگر باشد. و در زمانی که حضرت صاحبقرانی- انار اللّه برهانه- فتح بلاد هندوستان فرمودند ، به تاریخ سنه احدی و ثمانمایه هجری، بعد از فتح دهلی از آب جون بگذشت و لشکر بدان دیار کشید و تا کنار آب گنگ [رسید و از آب گنگ] نیز
ص: 173
بگذشت به موضعی که عبادت جای گبران هند بود و با کفار آن دیار غزو کرد و بسیاری را به قتل رسانید.
و دیگر انهار بزرگ در شرقی این مواضع که ذکر کرده شد بسیار است تا ملکوة و سیار کاوان و پشان هندوستان. فاما نام و مخرج و مصبّ آن [به تحقیق نپیوست.
هم چنین در بلاد ختای جوی‌های بزرگ بسیار است که صورت تشریق و تغریب و مصبّ ] و منبع آن معلوم نشد، بدان سبب ذکر آن نرفت.
ص: 175