گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات
جلد دوم
نسخه‌های مورد اعتماد




بطور كلی پنج نسخه مخطوطه از كتاب: «روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات» درین چاپ مورد اعتماد و استناد بوده است:
1- نسخه كتابخانه ملی پاریس كه بعلامت (پا) نموده شده است. «1»
2- نسخه كتابخانه ملی ملك كه بعلامت (مك) نموده شده است.
3- نسخه كتابخانه مجلس شورای ملی بعلامت (مج) نموده شده است.
4- نسخه كتابخانه ملی ملك (دوم) بعلامت (مد) نموده شده است. «2»
5- نسخه كتابخانه مسجد سپهسالار بعلامت (س) نموده شده است. «3»
كهن‌سال‌ترین نسخه‌های مذكور نسخه (مك) میباشد كه در سال 981 تحریر شده است (- 82 سال پس از تاریخ ختم تألیف كتاب).
و پس از آن نسخه (پا) كه در سال 994 نگاشته شده است (95 سال پس از تاریخ ختم تألیف كتاب)
و سپس نسخه مج میباشد كه در سال 999 كتابت شده است (100 سال پس از تاریخ ختم تألیف كتاب).
جای بسی شگفتی است از این كتاب در فاصله هیجده سال سه نسخه (مك، پا
______________________________
***
چو كاری شود بر تو دور و درازنیازی ببر بر در بی‌نیاز
دل از بهر این خانه خاك خوردمدار از پی پنج‌روزه بدرد
بتاج و نگین و كلاه و مهی‌بشاهی و شاهنشهی و شهی
منه دل كه این جمله بگذشتنی است‌بفرمان ایزد رها كردنی است و در شاهپرستی و شاه‌دوستی مردم خراسان گوید:
همه شاه را چاكر و بنده‌ایم‌بفرمانش یكسر سرافكنده‌ایم
(1)- یك نسخه فتوگرافی كه از روی میكرو فیلم نسخه كتابخانه ملی پاریس بامر اداره انتشارات و روابط دانشگاهی تهیه شده در اختیار اینجانب و مورد استفاده بوده است
(2)- این نسخه فقط شامل پنج روضه است (از آغاز كتاب تا پایان روضه پنجم)، و بخط شكسته تعلیق و نسبتا نونویس و بسیار مغلوط و غالبا بی‌نقطه است تاریخ تحریر هم ندارد. و لذا غیرقابل اعتماد و چندان استفاده از آن نشده است.
(3)- اول و آخر این نسخه ناقص است.
ص: 43
و مج)- آنهم بظن غالب در خود شهر هرات- تحریر شده و اختلافات فاحشی بخصوص از حیث زیادت و نقصان میانه آنها وجود دارد.
در آغاز كار چنین تصور میرفت كه نسخه مك اصلی است و دستی غیر از دست مصنف بر آن اضافات و الحاقاتی افزوده، و در نتیجه نسخه‌های مج، پا و س بوجود آمده است.
یا نسخه مج اصلی است و دستی غیر از دست مصنف آنرا اختصار نموده و در نتیجه نسخه‌های مختصر مك، پا و س و غیره بوجود آمده است.
اما این‌همه نقشهای مخالف پس از تحقیقات و امعان نظر و مطالعات عمیقه در متن و اضافات نقش‌برآب گردید. زیرا این نكته بر من آشكار شد كه اسفزاری برای نخستین‌بار در سال 897 ه بتألیف این كتاب پرداخته و پس از دو سال یعنی در سال 899 ه. (مقارن سال 25 از سلطنت ابو الغازی حسین میرزا بایقرا) از تألیف آن فراغت یافته است. و سپس تا مدت شاید پانزده سال (بقول اسمعیل پاشا كه وفات اسفزاری را در سال 915 نوشته است) «1» مرتبا بر آن مطالبی می‌افزوده است.
و در نتیجه این روش مصنف در تألیف تدریجی این كتاب بطور كلی سه نسخه بوجود آمده است.
1- نسخه ابتدائی- نسخه مك
2- نسخه متوسط- نسخه‌های س، پا و سایر نسخه‌های موجوده این كتاب در مكاتب عمومی
3- نسخه كامل و جامع- نسخه مج
و چون اسفزاری یكی از استادان نامدار مدرسه هرات بوده و آثار ادبی او هم در زمان حیاتش مورد توجه محافل ادبی شهر دار العلم هرات و دیگر بلدان خراسان بوده است از روی نسخه‌های مختلفه این كتاب نسخه‌هائی تحریر شده و انتشار یافته است و بدین‌ترتیب میانه نسخه‌های این كتاب از حیث زیادت و نقصان مطالب، و تعداد
______________________________
(1)- به دیباچه بخش یكم ص ط- ح رجوع شود.
ص: 44
قطعی چمن‌ها و روضه‌ها اختلافات فاحشی بوجود آمده است. «*»
میانه نسخه‌های مذكوره نسختان مج و مك از حیث مطابقت با یكدیگر بی‌نظیر میباشند، چه نسخه مج عینا همان نسخه مك است بعلاوه اضافات و اسفزاری با چنان مهارت بی‌نظیری اضافات و الحاقات و اصلاحات را در نسخه ابتدائی وارد نموده كه ابدا احتیاجی بحذف یا تغییر عبارت پیدا نشده است، و این نكته یعنی: اضافات و تغییرات نسخه كامل مج نسبت به نسخه ابتدائی مك در این چاپ بوسیله پرانتز (...) و كروشه [....] در متن نموده شده است. بطوریكه هرخواننده بدون نیاز اندكی تدفیق و امعان نظر نسخه ابتدائی مك را از نسخه كامل و نهائی مج تشخیص داده و مهارت مصنف را در الحاق اضافات خواهد دریافت. «1»
اختلافات فاحش، اغلاط بسیار، پریشان بودن نسخه‌ها، و فساد اسامی اعلام و اماكن- كه درین كتاب بخصوص در قسمت جغرافی آن بسیار مهم است- فساد بسیاری از كلمات، لغات نامأنوس، و فساد عبارات و جملات و اشعار مورد استشهاد، و امثال و احادیث و اشعار عربی همه مشكلات و صعوباتی بود كه در آغاز كار انجام آنرا محال مینمود،
نخستین اشكال كار تصحیح اسامی اماكن و اعلام بود، و بخصوص در بخش جغرافی آن‌كه بسیاربسیار مهم است، تصحیح اسامی اماكن كه غالبا در اثر توارد ایادی نساج
______________________________
(*)- چندین نسخه عكسی دیگر از مخطوطات كتاب «روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات» متعلق بكتابخانه‌های عمومی و خصوصی خارجه و ایران مورد استفاده بوده است شرح معرفی نسخه‌های مزبوره، و اضافات و الحاقات و نواقص و اختلافات آنها در بخش سوم (مجلد سوم) مذكور خواهد شد.
(1)- دیباچه مفصل و مبسوطی مشتمل بر:
تاریخچه شهر هرات، شرح احوال اسفزاری مشروحا مقتبس از تضاعیف خود كتاب حاضر، تاریخ تألیف این كتاب، نسخه‌های مختلفه آن، علل اختلافات نسخه‌های موجوده و مطالب لازمه دیگر قبلا تهیه و نوشته شده بود، اما بجهاتی فعلا از انتشار آن در اینجا صرف نظر شده، و مختصری از تاریخچه شهر هرات از آن استخراج گردیده و در اینجا نگاشته شد، و بقیه مطالب آن ضمیمه حواشی و تعلیغات و یادداشتهای اینجانب و تحقیقاتی راجع به معرفی كلیه نسخه‌های مخطوطه و موجوده این كتاب در كتابخانه‌های عمومی و خصوصی بعنوان بخش سوم بخواست خدا در آتیه طبع و نشر خواهد شد.
ص: 45
بی‌اطلاع و جاهل بكلی فاسد شده بود، و تعیین مواقع و محال آن اماكن در حال حاضر از منابع مختلفه كاری سهل و آسان نبود، چه گاهی یك اسم یا یك لغة نامأنوس یا یك عبارت یا یك مثل یا شعر فارسی (یا عربی) یا یك كلمه از اسامی اعلام و اماكن كه فاسد شده بود، برای تحقیق و تصحیح و جستن آن از منابع و مصادر مدتها صرف وقت شده است.
مثلا برای تصحیح كلمه «رباط پی» كه یكی از اسامی اماكن است یا كلمات «بهلوط» و «زناتی» كه از اسامی اعلام‌اند و در همه نسخه‌ها مخدوش و محرف و فاسد شده نوشته شده‌اند- و اكنون بسادگی خوانده میشوند و جمیع خصوصیات آنها در حواشی نوشته شده است- مدتها وقت صرف مطالعه و تحقیق درباره آنها گردیده است.
اینهمه مشكلات و صعوبات موجب گردید كه نویسنده چندین بار از توانائی انجام این خدمت ادبی مأیوس گردیده و تا مدتی آنرا مهجور نماید، اما باز هم عشق و علاقه شدید بانجام این خدمت بزرگ ادبی موجب میگردید كه دوباره بكار پرداخته و از موانع و مشكلات نهراسد.
شاید گفته شود كه: انجام كاری بدین دشواری چه ضرورت دارد؟ اما بباید دانست كه: احیاء این قبیل متون كهن‌سال از جهات بسیاری بر ما واجب و نهایت لزوم را دارد.
زیرا: این كتاب یكی از اسناد و متون كهن‌سال زبان پارسی دری است كه سبك و اسلوب نگارش نثر را در عصر تألیف آن بما نشان میدهد، و چون زبان پارسی دری ركن ركین ملیت، و پایه و شالوده برومند قومیت، و یادگار سالخورده نیاگان ما، و واسطه عقد و پیوستگی و رشته متین و ناگسستنی همبستگی مردم این مرزوبوم میباشد، پس حفظ و نگهداری و نشر اسناد و مدارك آن نهایت لزوم و ضرورت را دربردارد.
زبان پارسی كه رشته ناگسستنی ملیت ما است دارای ثروت عظیم علمی و ادبی و هنری میباشد كه تاكنون بصورت نسخه‌های مخطوطه نادره در گوشه و كنار جهان در پرده انخساف مستور مانده، و بر ماست كه این گنجینه‌های مالامال فرهنگی را بگشوده و با داشتن چنان ثروت فرهنگی بر خود ببالیم.
این متون كهن‌سال كه گوهرهای گرانبها و شراره‌های خاموش نشدنی
ص: 46
از بقایای گنجینه‌های فرهنگی بر باد رفته و یغمازده ایرانی است كه بطور معجزه آسائی از حوادث آتش‌بار و خانمانسوز ادوار گذشته بر جای مانده و همانند الواح سماواتی است كه سرگذشت نیاكان و شرح احوال رجال نامدار و اوصاف و اوضاع جغرافیائی نواحی مختلفه مرزوبوم آسیب‌دیده كشور و صفحات درخشان افتخارات ملی ما را در دل خود جای داده است.
از همه برتر و مهم‌تر اینكه این قبیل متون سالخورده اسناد قطعی و بنجاق و قباله سرزمین كهن‌سال ایران است كه مرزها و حدود طبیعی و نژادی و تاریخی و فكری كشور ما را ثابت و محقق و مدلل میدارد.
در ختام كلام از یادآوری چند نكته ناگزیر میباشد: اسفزاری در تضاعیف این كتاب به روضه مبسوط و مفصل خاصی- كه در آن از عمارات، قصور، ابنیه و مزارات هرات و دیگر بلدان مشهوره خراسان به تفصیل سخن رانده است، تصریح نموده و رجوع داده است، اما در نسخه‌های مخطوطه موجوده این كتاب مطلقا (اعم از نسخه‌های مورد استناد این چاپ یا نسخه‌های دیگر كه در مكاتب عمومی هند و انگلستان و غیره موجود است) با تحقیقاتی كه بعمل آورده‌ام چنین روضه كه عبارت از روضه 27 باشد وجود ندارد.
اینك نمیدانم كه: آیا نسخه كاملتر و جامعتری از این كتاب مشتمل برین روضه مفقوده وجود داشته كه از میان رفته است؟ یا نسخه از آن هم‌اكنون در زوایا موجو و شاید بعدها پیدا بشود؟ یا اینكه: مصنف هرگز بتألیف و نگارش چنین روضه توفیق نیافته است؟
راجع به روضه 27 مفقوده در تعلیقات بخش سوم این كتاب بتفصیل و اشباع سخن رانده شده است.
عجالة برای جبران این نقیصه در دیباچه حاضر ضمن شرح تاریخچه شهر هرات اسامی و اوصاف بسیاری از ابنیه، عمارات هرات از: مساجد، مدارس، خانقاهها، لنگرها كتابخانه‌ها، حظائر، قصور، باغهای سلطنتی، قلاع و مزارات فراهم و مذكور گردیده و این نقیصه یعنی فقدان روضه 27 تا اندازه جبران شده است.
ص: 47
نكته دیگر: چند فورم از اواسط كتاب مشتمل بر حواشی و تعلیقات و اختلاف نسخه‌ها سال گذشته در حریق موحش چاپخانه از میان رفته و بكلی سوخته شد، و چون كتاب در جریان چاپ بود دیگر برای تهیه و تجدید آنها مجال و فرصتی نبود. امید است كه در مجلد سوم كه مشتمل بر تعلیقات و حواشی است جبران بشود.
در پایان این مقال بسیار بجاست كه یك بار دیگر از الطاف و مساعدتهای ذی‌قیمت استاد علامه جناب آقای فروزانفر سپاسگذاری نموده و یادآوری نماید كه بواسطه مهربانیهای این رادمرد دانش‌مند دانشگستر دانش‌دوست- كه از ذخائر ملی و مفاخر فرهنگی این كشور میباشند و همواره هم معظم الیه بر احیاء فرهنگ باستانی و اعتلاء و عظمت دانشگاه مقصور میباشد- توانستم این خدمت ادبی را بپایان رسانیده و همچنان رشته مطالعات دیگر خود را نیز انجام نمایم. زبان تمجید و سپاسگذاری درباره معظم الیه ابكم، و باین ابیات مترنم میباشد:
قصرت عن منتهاك ظناو طلت عما ظننت فعلا
صلبت عودا، و دمت جوداو فقت فرعا و طبت اصلا
یا رجمة الدهر و المعالی‌لالقی الدهر منك ثكلا اینك هنگام آن رسیده كه سخن را كوتاه نموده و نتیجه زحمات، كوششها، شب‌زنده‌داریهای خود را كه عبارت از: «یك حسن نیت خوب است» نه «یك كار خوب» با قلبی لرزان به پیشگاه استادان دانشمند و عالیمقدار دانشگاه و سایر افاضل و اعلام تقدیم دارم، و بطور اجمال یادآور شوم كه این كار در شرایط نامساعد و احوال و ظروف ناسازگاری با فقدان همه‌گونه وسائل و وجود همه‌گونه موانع انجام گردیده است.
امیدوارم موارد لغزش و سهو و اشتباهات را- كه تمام آن لغزش و سهو و اشتباه است- یادآوری فرموده، و نگارنده را در این «حسن نیت» یاری و رهنمائی فرمایند.
سید محمد كاظم امام- 25 فروردین‌ماه 1339
ص: 1

روضه هشتم در ذكر وفات ملك غیاث الدین و احوال «1» اولاد و احفاد او «2»

اشاره

در شهور سنه تسع و عشرین و سبعمایه ملك اسلام «3» [غیاث الحق و الدین] بعد از تحصیل مراد و مرام دنیوی و اخروی و نیل طواف بیت اله الحرام، و زیارت روضه مقدسه حضرت نبوی صلی اله علیه و سلم ندای ناگزیر: ارجعی الی ربك راضیة مرضیة؛ را اجابت كرده بجوار رحمت الهی واصل گشت، و از وی چهار پسر ماند، اول: ملك شمس الدین «4» [محمد كه قایم‌مقام و ولی‌عهد پدر بود]، دوم: ملك حافظ، سیوم: ملك معز الدین حسین، چهارم: ملك باقر.
و در زمانی كه ملك شمس الدین محمد بمكان پدر تمكن یافت مولانا جمال الدین محمد ابن حسام كه از فضلای عصر و بلغای زمان بلطافت طبع و حذاقت ذهن ممتاز بود از هندوستان بهرات آمد، در تاریخ جلوس ملك شمس الدین این قطعه «5» [كه بر كمال فضایل قائل دال است] بنظم آورد،
ابن حسام: 1
اضائت بشمس الدین كرت زمانناو اجری فی بحر المرادات فلكه
______________________________
(1)- مج: و اولاد. مك: و احوال اولاد.
(2)- عبارت عنوان بتمامه از نسخه پا محذوف است.
(3)- مج. پا: غیاث الحق و الدین.
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج. پا: [محمد كه قایم‌مقام و ولی‌عهد پدر بود].
مك: این عبارت را ندارد.
(5)- مج. پا: كه بر كمال فضایل قائل دالست.
مك: این عبارت را ندارد.
ص: 2 و من عجب تاریخ مبداء ملكه‌یوافق قول الناس خلد ملكه و چون ذكر مولانا ابن حسام در میان آمد، شمه از لطایف محاورات، و بدایع مطایبات او بیان كردن لایق نمود:
از پدر خود چنین استماع دارم كه مولانا ابن حسام «1» در مدح سلطان محمد شاه لك بخش «2» قصیده كه مطلع آن این بیت است كه گفته:
نظم:
الهی تا جهان باشد نگهداری جهان‌بانرامحمد شاه قتلغشاه سلطان ابن سلطانرا و چون در پای تخت سلطان بار یافته مطلع را عرض كرد سلطان فرمود كه مولانا بس كن كه در خزانه من چندان وجه نیست كه بصله این یك بیت وفا كند، بعد از آن سلطان فرمود كه مولانا بنشیند، و حكم كرد تا صرهای زر آورده پیرامن مولانا چیدند تا بسر او رسید، درین محل مولانا برپای خاست، سلطان را بسطی عظیم شد، فرمود تا دیگر زر چیدند تا باز بسر او رسید، مولانا بر سر دو انگشت پای بایستاد «3» تا قدری دیگر بلند شد سلطان فرمود كه دیگر بچیدند تا دیگر مجال ارتفاع نماند. و بدین مطایبه شیرین سلطان بصحبت مولانا رغبت تمام نمود و او را ندیم خاص گردانید، و «4» [ندیم او را گویند
______________________________
(1)- مج: از پدر خود چنین استماع دارم كه مولانا ابن حسام.
پا: چنین استماع دارم كه مولانا ابن حسام.
مك: از پدر خود استماع دارم كه ابن حسام.
(2)- سلطان محمد شاه بن قتلغشاه غوری یكی از ملوك غور بوده كه در خراسان و بخشی از هند سلطنت كرده و بسخاوت مشهور بوده است. برای ترجمه احوال او به كتاب «طبقات اكبری» از خواجه نظام الدین احمد هروی- ج 1 ص 198 مراجعه شود.
(3)- مج: بایستاد تا قدری دیگر بلند شد سلطان.
پا: بایستاد تا قدری دیگر بلندتر شد سلطان.
مك: بایستاد سلطان.
(4)- عبارت: [ندیم او را گویند ... و محرم باشد، پس] از زیادات مج و پا میباشد و از مك بتمامه محذوف است.
ص: 3
كه در مجالس انس از اول تا آخر حاضر و محرم باشد، پس] خصوصیت و محرمیت مولانا بآن مرتبه رسید كه سلطان او را در حرمهای خاص خود بار داد «1»، روزی ملازم سلطان در حرم آمده همه فروش و اوانی و اسباب و ادوات از زر خالص و نقره صافی دید، سلطان در مقام بسط و اظهار انعام مولانا را فرمود، كه ازین اسباب [حرم مرا] چیزی كه پسند خاطر تو افتد بطلب تا مبذول افتد، مولانا حصیر زربفتی دید «2» [در كمال تكلف پرداخته] او را طلب نمود سلطان فرمود تو حصیری چنین چه میكنی؟ گفت با محبوب خود بدولت پادشاه بر روی آن غلطم، سلطان گفت كه مگر مرا نمی‌باید «3» [گفت هرآینه می‌باید، سلطان فرمود كه] چیزی دیگر بطلب، سه پایه زرین دید كه وزنی و عیاری داشت مولانا او را طلبید. سلطان فرمود «4» [كه ترا سه پایه زرین بچكار آید؟ گفت از برای پسر خود فرستم تا بعنایت سلطان از آن متمتع گردد، گفت] مرا مگر نمی‌باید «5»، [گفت بلی میباید سلطان گفت چیزی دیگر بطلب] پیه‌سوزی زرین بتكلف بود مولانا او را طلب داشت، سلطان فرمود تو از آن‌چه خواهی كرد؟ گفت آن قبه بالای او را جدا سازم، و باقی او را استعمال كنم. سلطان دیگر جواب نداشت، مولانا را گفت مجموع از آنچه طلب داشته از آن تست بردار و بخانه خود فرست.
الغرض: چون ملك شمس الدین بجای پدر نشست در ظلم دربست، و دست كرم
______________________________
(1)- مج: حرمهای خاص خود بار داد.
پا: حرمهای خاص راه بار داد.
مك: حرم خود بار داد.
(2)- مج. پا: در كمال تكلف پرداخته.
مك: این عبارت را ندارد.
(3)- عبارت: [گفت هرآینه می‌باید، سلطان فرمود كه] از زیادات مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
(4)- عبارت: [كه ترا سه پایه زرین ... از آن متمتع گردد گفت] از زیادات مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
(5)- عبارت: [گفت بلی میباید. سلطان گفت چیزی دیگر بطلب] از زیادات نسختان مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
ص: 4
بگشاد، و داد مظلومان بستد، و انصاف زیردستان بداد، لطف شمایل او در باغ مملكت از آثار بهار حكایت میكرد، و شعله نیران سخط او در ریاض آمال اعدا از صرصر خزان روایت مینمود، اما روزگار دولت او چون دور گل كم‌بقا، و ایام اقبال او مانند روز شادمانی زود درگذر بود، «1»
قطعه
اقبال را بقا نبود دل منه بر آن‌عمری كه در غرور گذاری هبا بود
گر نیست باورت ز من اینك تو خود ببین‌اقبال را چو قلب كنی لا بقا بود بعد از دو ماه كه از حكومت او بگذشت مریض شده درگذشت، و از عالم فنا بمأمن بقا خرامید، و آفتاب دولت او پیش از آنكه بدرجه استوا ارتفاع نماید بمغرب ممات افول نمود،

لاثیر الاومانی: 2

چون غنچه لبش بازنخندیده تمام‌در خاك شد آن‌زمانه نادیده تمام
چون نرگس نارسیده نگذاشت فلك‌كان غنچه نو باز كند دیده تمام
______________________________
(1)- حافظابرو مینویسد: «وفات ملك غیاث الدین در شهور سنه تسع و عشرین و سبعمایه بود و ملك شمس الدین پسر بزرگترش در هرات قایم‌مقام او بحكومت نشست، و او بغایت خوب‌صورت و بهادر و مردانه و كاردان فرزانه بود، اما روزگارش امانی نداد، ملك شمس الدین بعد از حكومت او بیكماه درگذشت، و ملك حافظ برادرش بجای او نشست، و در شهور سنه ثلثین و سبعمایه در ممر حصار اختیار الدین كه در هرات است او را بقتل آوردند، و بعد از آن اكابر و اشراف خراسان باتفاق سالار كه در آن ایام صاحب وجودتر بود ملك معز الدین حسین را كه هنوز در صغر سن بود بحكومت بنشاندند» (كتاب جغرافی- حافظ ابرو- نسخه كتابخانه ملی ملك ص 291- 290).
ص: 5
پس برادر ملك شمس الدین ملك حافظ مباشر حكومت شد، و او جوانی ستوده منظر، حمیده مخبر بود، و خط خوب و آثار پسندیده داشت، اما در امور حكومت و ملك‌داری (او را) زیاده اختیاری و اقتداری نبود، و غوریان مسلط گشته برای خود میزدند، و میگرفتند، و مهمات میساختند، و معاملات می‌پرداختند.
بیت
چو غوری خر روستائی بردملك باج ده یك چرا می‌برد لاجرم اركان دولت او را ثباتی نبود، و بنیان حكومت او بزودی انهدام یافت، و امور ایالت و جلالت ببرادر او ملك معز الدین حسین كزت منتقل گشت.
و در خلال این احوال در سنه ست و ثلثین و سبعمایه سلطان ابو سعید خان «1» كه خاتم خاندان چنگیزی و نگین خاتم خانی بود وفات یافت، و در مرقدی كه در حوالی سلطانیه در زمان حیات برای روز ممات خود احداث نموده بود مدفون گشت.
______________________________
(1)- سلطان ابو سعید فرزند اولجایتو سلطان در سال 736 ه درگذشت و با مرك او دوره سلطنت ایلخانان مغول در ایران كه هولاكو خان تأسیس كرده بود بپایان رسید، و از آن تاریخ به بعد دوره هرج‌ومرج و ایام پرمشقتی در كشور ایران آغاز گردید، و مدت 35 سال ادامه داشت، تا اینكه طوفان دیگری از فاتحین و غارتگران تورانی بسرداری كشورگشائی خونریز و بی‌باك موسوم به امیر تیمور گوركانی از سرزمین تركستان برخواسته و سرتاسر ممالك ایران را فراگرفته است.
حافظابرو مقارنه اوایل سلطنت ابو الحسن معز الدین حسین كرت را با سه واقعه تاریخی مهم اعنی: انقراض سلطنت ایلخانی در ایران، ولادت امیر تیمور و آغاز جنبش سربداران اشاره كرده در حوادث سال 736 مینویسد: «درین سال انقضاء دولت سلاطین چنگیز خان بود در ممالك ایران و از آن تخمه كسی كه پادشاه باستقلال شود نماند، و آخر آن دولت مقارن است باول ظهور ... امیر تیمور گوركان ... در ربیع الاول سال مذكور وفات سلطان ابو سعید بود، در بیست و پنجم شعبان ولادت امیر صاحب قران». (ربع چهارم از تاریخ عمومی حافظابرو موسوم به «زبدة التواریخ بایسنقری» نسخه خطی- احتمالا بخط مؤلف- متعلق بكتابخانه ملی ملك).
ص: 6 و هم درین سال بحكم آنكه،ع: یكی گر رود دیگر آید بجای آفتاب ذات خجسته صفات حضرت صاحب‌قرانی، نیر آسمان فرمان‌دهی و كشورستانی‌

لعبد الواسع الجبلی «1»:

علی القدر، یحیی صدق، موسی دست، عیسی‌دم‌سكندر ملك، خضر الهام، آصف خلق، جم فرمان
بفتح آمد چو اسكندر، بفر آمد چو افریدون‌بملك آمد چو كیخسرو، بعدل آمد چو نوشروان
معاذ اله خطا گفتم كه آمد این چهار او راعماری دار، و خوانسالار، و خدمتگار، و مدحت‌خوان قطب الحق و الدنیا و الدین امیر تیمور گورگان نور اله مضجعه بقنادیل الغفران، «2» (از افق ولادت میمون، بطالع فرخنده و اتفاق همیون) در ممالك توران در بلده «كش» 3 سعادت طلوع ارزانی فرمود، و لشگری در یك تن، بلكه عالمی در یك بدن ظهور نمود، كوه شكوه و صلابت در صورت پسری، و دریای قدرت و مهابت در هیأت بشری قدم بر منصه وجود نهاد چون حواشی اوراق روزگار: و صحایف سواد و بیاض لیل و نهار بذكر آثار شوكت و عظمت، و «3» (آیات) عجایب قدرت، و بدایع مكنت آنحضرت موشح و محشی است؛ درین اوراق باطناب ارتكاب نمودن لایق وقت نمیداند، والا بنان كاتب از بیان او تنگ نمی‌آید، و زبان قلم از تحریر كیف و كم او ابا نمینماید، مع‌هذا از صادرات افعال و نادرات احوال آن صاحب قرآن، سلطنت مآل، آنچه لایق این اوراق باشد، در محل خود مذكور خواهد شد، انشا اله وحده.
______________________________
(1)- مج: لعبد الواسع الجبلی. مك: لعبد الواسع.
پا: این جمله را ندارد.
(2)- عبارت: (از افق ولادت میمون، بطالع فرخنده و اتفاق همیون) از زیادات نسختان مك و پا میباشد.
(3)- مك. یا: و آیات عجایب. مج: و عجایب.
ص: 7
«1» و چون بعد از وفات سلطان ابو سعید خان پادشاهی «2» مستقل بر تخت سلطنت متمكن نبود، از هرطرف متغلبی سربرآورد، و در هرگوشه مفسدی باد غرور در دماغ انداخت، و اطراف و اقطار ممالك ایران از شومی تعرض اشرار پریشان و ویران گشت، و خلایق از مساكن و اوطان خود سرگردان شدند.
مقارن این حال ملك ملك خصال، «3» (و پادشاه ستوده فعال ملك) معز الدین حسین، سلوك طریقه عدل و احسان كه سبب معموری بلاد جهان، و موجب نیكنامی خسروان رفیع مكان است پیش گرفته، ابواب مرحمت بر عالمیان گشاده و دست مزاحمت از آدمیان كشیده داشت لاجرم مردم متفرق از اكناف و اطراف روی بهرات آورده در ظل ظلیل رأفت و عاطفت او مرفه الحال می‌بودند، و نهال آمال و ریاض اقبال همكنان از رشحات سحاب مكرمت، و قطرات (سحاب) «4» مرحمت او تازه و سیراب میگشت، در رعایت رعیت و تعمیر مملكت، و سد سیل ستم، و فتح ابواب (نعم) «5» مساعی مشكور مبذول میفرمود، تا لاجرم او را ارتقاء بمعارج سنیه، و انتما بمراتب علیه بنوعی دست داد كه، ملوك ممالك، و ولات ولایات بمراسله و مراودة او مستظهر و مبتهج بودند، و در گاه‌وبیگاه در سوانح امور و وقایع مقدور التجاء بدرگاه او میكردند، و آنچه او را در حیز اقتدار آمد هیچ‌یك را از ملوك كرت میسر نشده.

للشیخ نظامی رح «6»:

از آن شد خانه خورشید معموركه تاریكان عالم را دهد نور «7» [سحاب ابر از آن آمد جهانگیر
كه در طفلی گیاهی را دهد شیر] ______________________________
(1)- مج: چون. مك. پا: و ... چون.
(2)- مج: پادشاه. مك. پا: پادشاهی.
(3)- عبارت: (و پادشاه ستوده فعال ملك) از زیادات نسختان مك و پا میباشد.
(4)- كلمه: (سحاب) از زیادات مك و پا میباشد.
(5)- كلمه: (نعم) از زیادات مك و پا میباشد.
(6)- مج: للشیخ نظامی رح. مك: نظامی. پا: این كلمه را ندارد.
(7)- این بیت از زیادات نسخه مج میباشد و از نسخه مك و پا محذوف است.
ص: 8

چمن اول از روضه هشتم در محاربه امیر وجیه الدین مسعود سربدار و شیخ حسن جوری با ملك معز الدین حسین و كشته شدن شیخ حسن‌

اشاره

مبداء اعتبار و اقتدار جماعت سربداران 4 سبزوار امیر عبد الرزاق بیهقی است، و او از اكابر «1» (آنجاست) و مرید شیخ حسن جوری بوده، و بفرط تهور و تهتك و كمال افتتان و افساد از اقران امتیاز داشته، روزی او را با رئیس آن نواحی منازعتی افتاد و رئیس كشته شد «2» با كسان خود درین باب مشورت نموده، بعد از آنك اختیار از دست رفته بود گفتند، اختیار از دست نمی‌باید داد، جماعتی از جوانان و شریران آن دیار، كه هریك رستم را زالی «3»، و شغاد را «4» شغالی میشمردند گرد كرد، و در دوازدهم شعبان سنه سبع و ثلثین و سبعمایه آن جماعت بسرداری او اتفاق نموده، كمر فرمان‌برداری او بر میان بستند، و سخن ایشان آنكه جمعی مفسدان استیلا یافته بر خلایق ستم میكنند، اگر توفیق یابیم دفع ظلم و ظالمان نمائیم، و الا سر خود بردار بینیم، بدین‌سبب ایشان را «سربدار» لقب شد، و بر سبزوار مستولی گشتند «5»، [چون روزگار تفرقه بود فتنها از هرطرف در حركت آمد،] روزی امیر عبد الرزاق برادر خود امیر وجیه الدین مسعود را بتقصیری منسوب كرد، و دشنامهای ناخوش میداد، و او
______________________________
(1)- مج: از اكابر و مرید. مك. پا: از اكابر آنجاست و مرید.
(2)- مج: با كسان خود درین. مك: كسان درین.
پا: با اصحاب خود درین.
(3)- مج. پا: رستم را زالی. مك: رستم زالی.
(4)- شغاد: بفتح اول كه شین معجمه است بر وزن سواد نام برادر رستم زال بود كه رستم را با رخش در چاه انداخت و خود هم بیك تیر رستم كشته شد. فرهنك سروری و برهان قاطع.
(5)- عبارت: (چون روزگار تفرقه بود فتنها از هرطرف در حركت آمد) از زیادات مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
ص: 9
آهسته‌آهسته پس میرفت.
«1» ع:
كه گامی پس نهد هرگه كه آرد حمله شیری نر
تا چون از حد بگذرانید «2»، (امیر مسعود خنجر كشیده در دوید و شكم برادر را بردرید، بعد از) قتل برادر سرداری سربداریه بد و مقرر شد، و این حال دوازدهم ذی الحجه سنه ثمان و ثلثین و سبعمایه بود، و بهتر از برادر خود بضبط و نسق امور قیام نمود، و مرد شجاع و دلیر و صاحب فراست و پسندیده مخبر بود، تدبیر كرد كه قاعده تمهید نماید كه بناء حكومت او را استحكامی باشد اندیشه او بر آن قرار گرفت كه شیخ حسن جوری را كه بیشتر سكنه آن دیار مرید و معتقد او بودند مقتدا ساخته، خود بلشكركشی قیام نماید، و درین فرصت شیخ حسن در حصار «یازر» محبوس بود، بسبب آنكه چون اتباع و مریدان او بسیار شده بودند امیر ارغونشاه جانی قربانی بتو هم آنكه مبادا خروج كند در زمان طغاتیمور خان او را گرفته بحصار یازر فرستاده بود، پس امیر وجیه الدین مسعود با چند سوار بحصار رفته شیخ را بیرون آورد، و كیفیت احوال با او در میان نهاده، شیخ «3» (بقبول آن امر تلقی نمود، و همراه امیر بسبزوار آمده، مریدان شیخ) كه ایشان را درویشان میگویند «4» [و حالا نیز هستند] خود در كمین چنین حالتی بودند «5» [و سالها انتظار چنین فرصتی میكشیدند از گوشها بیرون دویده] هجوم كردند، و روزبروز اسباب هیبت و ابهت در تضاعف بود «6»، [و پیوسته بجمع اسلحه و ترتیب مایحتاج سپاه مشغولی داشتند] تا باندك زمانی لشكری در غایت كثرت، و كمال شوكت كه هریك دعوی انا و لا غیری میكرد،
______________________________
(1)- مج: ع. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(2)- عبارت: (امیر مسعود خنجر كشیده در دوید و شكم برادر را بردرید، بعد از) از زیادات نسختان مك و پا میباشد و از مج محذوف است.
(3)- عبارت: [بقبول آن امر تلقی نمود، و همراه امیر بسبزوار آمده، مریدان شیخ] از زیادات مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
(4)- مج. پا: [و حالا نیز هستند] مك: این عبارت را ندارد.
(5)- عبارت: [و سالها انتظار چنین فرصتی میكشیدند از گوشها بیرون دویده] از زیادات مج میباشد.
(6)- مج. پا: و پیوسته بجمع اسلحه و ترتیب مایحتاج سپاه مشغولی داشتند. مك: این عبارت را ندارد.
ص: 10
[بیت]:
همه را بارماح خطی شغل‌همه را با سیوف هندی كار
باره در زیرشان چو غران شیرنیزه در دستشان چو پیچان مار جمع آمد و بر سبزوار و نیشابور مستولی گشته تسخیر تمامی بلاد و ولایات خراسان در حوصله تهور و تجلد ایشان بغایت آسان می‌نمود «1»، [سپاهی بدین صفت كه مذكور شد آراسته] متوجه هرات گشتند. چون ملك معز الدین حسین وقوف یافت باجتماع عساكر فرمان داده «2» [سپاهی چون امواج بحار زخار، باهیبت و صلابت از غور و خیسار و سجزی و بلوچ و نكودریان خونخوار ترتیب داد، و] از بلده طیبه هرات بعظمت موفور، و ابهت نامحصور عازم نیشابور گشته در ولایت زاوه هردو سپاه كینه‌خواه.

لعنصری:

ملك مانند و دیو آئین، فلك تأثیر و كوه آلت‌نهنگ آسیب و شیر آفت پلنگ آشوب و فیل افكن
دلیرانی كه از گردون بنوك رمح سیاره‌ربودندی چو گنجشگان بمنقار از زمین ارزن بهم ملاقی شدند و صفها راست كرده در جوش‌وخروش آمدند، از غلغله كوس و خروش نفیرو و لوله شهیق و زفیر طنین و دوار در مقعر فلك دوار افتاد، و از باد حمله نهنگان جنگی قالب پلنگان در كوهسار چون صورت شیران علم لرزان گشت، طراطاق «3» گرز و چماق مغفر شكاف گوش بهرام خون‌آشام را كر ساخت، و چكاچك تیغ و خنجر جوشن‌گذار آشوب و زلزال در قلال جبال افكند.
______________________________
(1)- مج. پا: [سپاهی بدین صفت كه مذكور شد آراسته].
مك: این عبارت را ندارد.
(2)- عبارت: [سپاهی چون امواج بحار ... خونخوار ترتیب داد] از زیادات نسختان مج و پا میباشد.
(3)- مج. مك: طراطاق. پا: طراقاطراق.
ص: 11

اسدی:

قضا با سرنیزه انباز شدنهنگ بلا را دهن باز شد
جهان جوش گردان سركش گرفت‌بدریا ز تیغ آب آتش گرفت
ز بس كشته كامد زهر دو گروه‌ز خون خاست دریا و از كشته كوه و بیك حمله جنگ بی‌اهمال و درنگ سرهای گردان چون گوی در میدان مصاف گردان گشت، و قامتهای دلیران از بار زره و خفتان گران چون كمان خم گرفت، و در حمله اول غلبه و استیلای لشكر امیر وجیه الدین مسعود را بود، «1» [چنانچه بسیاری از كماة «2» هرات بقتل رسیدند، كه از هیچ دهچه نبود كه كسی كشته نشده بود،] در خلال این احوال، ملك معز الدین حسین بر بالای پشته برآمده فرمود تا نقارها فرو كوفتند. و علمها بر پای كردند، و سپاه خود را دلداری داده، بحكم: الامور بخواتیمها، بر جنگ تحریص مینمود، «3» [كه امیر وجیه الدین مسعود را نظر بر ایشان افتاده حمله كرد، و شیخ حسن نیز در عقب او برآند،] و باقی لشكر ایشان باولجه «4» مشغول بودند، درین حال شخصی هم از توابع ایشان، شیخ حسن را زخمی زده، از پیشوائی آن قوم بمقتدائی دیگر عالمش فرستاد، و امیر وجیه الدین مسعود، «5» [چون از قتل او آگاه شد] روی بهزیمت آورد، «6» [سپاه ملك از عقب سربداریه تاخته، بعضی ایشانرا بقید اسار و قدحنار گرفتار كردند، ملك را بعد از آنكه دل بر فرار قرار گرفته بود فتحی بدین فتوح دست داد.
______________________________
(1)- عبارت: [چنانچه بسیاری ... كشته نشده بود] از زیادات مج و پا میباشد.
(2)- كماة: بضم كاف كغزاة: دلاوران و سپاهیان جمع كمی كغنی دلاور و سلاحدار.
(3)- مج. پا: [كه امیر وجیه الدین مسعود ... نیز در عقب او براند].
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- اولجه: بضم والچه بفتح بتركی مال و جنس كه در تاخت ملك بیگانه گیرند. آنندراج.
(5)- مج. پا: چون از قتل او آگاه شد. مك: این عبارت را ندارد.
(6)- مج. پا: [سپاه ملك از عقب ... شیخ نظامی رح]. مك: این عبارت را ندارد.
ص: 12

شیخ نظامی رح]:

در نومیدی بسی امید است‌پایان شب سیه سفید است و رایت «1» اقبال ملك اسلام كه نگونسار شده بود باوج مراد بالا آمد، و كوكب سعادت امیر «2» وجیه الدین مسعود بحضیض و بال فرورفت.
«3» [و امیر ابن یمین 5 را كه در رثمین مقطعات او زیور گوش «4» یمین است از میان لشكر ایشان گرفته پیش ملك معز الدین حسین آوردند، و بنظر تربیت و عنایت مخصوص گشت.
و ملك بعد از نیل این فتح نامدار «5» مظفر و كامكار مراجعت نموده خزاین معموره حاصل ساخت و طنطنه جلالت وصیت عظمت و ایالت او در اطراف ممالك شایع گشت]، و ما النصر الا من عند اللّه.
______________________________
(1)- مج. پا: و رایت. مك: رایت.
(2)- مج. پا: وجیه الدین مسعود. مك: ندارد.
(3)- مج؟؟؟ [امیر ابن یمین را كه درر ... ممالك شایع گشت] از زیادات مج و پا میباشد و از مك محذوف است.
(4)- مج: گوش یمین است. پا: گوش اصحاب یمین است.
(5)- مج: بعد از نیل فتح نامدار. پا: بعد از فتح نامدار.
ص: 13

چمن دوم از روضه هشتم در محاصره امیر غرغن هرات را و محاربه ملك با او

اشاره

چون ملك معز الدین حسین را فتحی چنین دست داد، و اكثر ولایات قهستان را در تصرف هرات آورده، حشم بادغیس را منقاد گردانید، لشكر بطرف بلخ و شبرغان و اندخود كشید و آن نواحی را تاخت كرده، امرای «ارلات» و «اپردی» ببادغیس جمع آمدند، ملك بر سر ایشان راند، و برایشان غالب آمده، و چندان از ایشان بكشت كه از سرهای ایشان دو منار در دو طرف خیابان هرات قریب بمزار امام فخر الدین رازی [كه حالا نیز هست] برآورد، و چون امیر غرغن كه از امرای اروق چنگیزخانی بود، و ممالك ماوراء النهر در تحت تصرف او «كذا» با شاهزاده غازان خان در مقام مخالفت بود، هیچكس پروای خراسان نداشت ملك معز الدین حسین دعوی استقلال سلطنت كرد و پنج نوبت نواخت، و اسباب و آئین شاهی و مملكت‌داری مرتب ساخت، مردم خراسان پیش امیر غرغن خباثت ملك كردند «1»، بتخصیص مشایخ جام كه نسبت با ملك رابطه وصلت داشتند و امرای «2» ارلات (واپردی) [نیز كه بسیاری از ایشان ملك بقتل آورده بود] غلوی تمام كردند، امیر غرغن فرمود كه تاجیكی را چه قدرت و یارای آنكه تمنای سلطنت كند «3» [و از فرمان اورق چنگیز خان سركشد،] زود باشد كه بشعله شمشیر آبدار آتش در خرمن پندار او زده، خاك وجود او را بباد نیستی بردهم، و حكم كرد كه از حداند خود تا اقصای كاشغر لشكری مسلح و مكمل- كه عقد انامل حساب
______________________________
(1)- مج: امیر غرغن خباثت ملك كردند.
مك: امیر غرغن خباثت كردند.
پا: امیر غرغن رفته خباثت كردند.
(2)- مج: ارلات نیز كه بسیاری ازیشان ملك بقتل آورده بود.
پا: ارلات واپردی بسیاری ازیشان ملك بقتل آورده بود.
مك: ارلات واپردی غلوی تمام.
(3)- مج. پا: و از فرمان اورق چنگیز خان سركشد.
مك: این عبارت را ندارد.
ص: 14
از شمار آن قاصر آید «1» جمع آمد [ه و در ظواهر بلخ عرض سپاه و احتیاط «2» جیباخانه و آلات حرب ترتیب نموده] متوجه هرات گشت، ملك معز الدین چون خبر یافت. امیر آخور را كه از سپهسالاران درگاه، و درگاه‌وبیگاه محرم و نیكخواه او بود، با سیصد سوار بفرستاد، كه «3» [تا آنجا كه مقدور او باشد رفته از كیفیت احوال بتحقیق] اخبار معلوم كرده، اخبار نماید، امیر آخور تا كنار آب مرغاب رسیده خبر توجه ایشان یقین كرد و باز آمده ملك اسلام را اعلام داد، و ملك باتفاق اعیان و اصحاب مقرر بر آن نمود كه پشت بر دیوار «4» شهر بست كرده روی انتقام بمخالفان آورند، «5» [و بر طرف شرقی و شمالی هرات از النگ كهدستان تا قریه «بویمرغ» حایطی كشیدند، و مداخل و مخارج او را استوار كرده لشكرها با ساز و سلاح نبرد از شهر بیرون آمدند،] و از لشكر ملك چهار هزار سوار و ده هزار پیاده بعرض آمد، پس امیر غرغن با سی هزار سوار تیغ‌گذار خونخوار از دره پاشتان درآمده بكهدستان نزول كرد، و آنروز توقف نموده روز دیگر با شاهزاده «6» بیادقلی «7» [و امیر ستلمش، و امیر الجایتو سلطان در دامن گازرگاه] بر فراز پشته برآمده احتیاط لشكرها نمودند، امیر غرغن گفت این تاجیك طریق جنگ نمیداند زود شكست خواهد یافت از چند جهت اول آنكه ما بر بلندیم و ایشان در نشیب، دیگر آنكه طلوع آفتاب از جانب ماست، [ایشان از جهت شعاع آفتاب] در وقت
______________________________
(1)- مج: جمع آمده و در ظواهر بلخ عرض سپاه و احتیاط جیباخانه و آلات حرب ترتیب نموده متوجه.
پا: جمع آمده و در ظواهر بلخ عرض سپاه و احتیاط جبه‌خانه نموده متوجه.
مك: جمع متوجه.
(2)- جیباخانه: جیبه بفتح اول زره و جیبه‌خانه: اسلحه‌خانه.
(3)- مج. پا: [تا آنجا كه مقدور او باشد رفته از كیفیت احوال بتحقیق].
مك: این عبارت را فاقد است.
(4)- مج: پشت بر دیوار پشت شهر كرده.
مك: پشت بر دیوار شهر كرده.
پا: پشت بر دیوار شهر بست كرده.
(5)- عبارت: [و بر طرف شرقی ... از شهر بیرون آمدند] از زیادات مج میباشد.
(6)- مك. مج: بیادقلی. پا: بیان قلی.
(7)- مج. پا: [و امیر ستلمش و امیر اولجاینو سلطان در دامن گازرگاه].
مك: این عبارت را ندارد.
ص: 15
جنگ پیش روی خود نخواهد دید كه تیر و شمشیر چگونه می‌آید، دیگر آنكه باد هرات از جانب شمال میوزد (از جانب ماست) هرگاه گرد سپاه مرتفع گردد روی ایشان بر باد خواهد بود، [و از جهت گرد و غبار چشم نتوانند گشاد كه رد تیر و تیغ و سنان كنند،]

القصه:

دیگر روز امیر غرغن سپاه كینه‌خواه خود را بر حرب تحریص نموده حمله آوردند، و لشكر ملك نیز بمقاومت و مقارعت پیش رفتند، و از طرفین شعله آتش قتال بالا رفتن، و هجوم قضای اجل فرود آمدن گرفت،

سعدی:

ز باریدن تیر همچون تگرگ‌بهر گوشه برخواست طوفان مرگ
زمین شد ز گرد سواران كبودچو آنجم درو برق شمشیر و خود و چنان جنگی اتفاق افتاد كه دیده بهرام خون‌آشام نمودار آن در آینه خورشید تابان ندیده بود، و گوش كوتوال قلعه هفتم سپهر نظیر آن از هفتخوان اسفندیار و داستان رستم دستان نشنیده، از غبار خیلها ابری برآمد تیربار آن او، و از شعاع آتش تیغها آتشی برافروخت پیكان شرار سوزان او،
قطعه:
بنیزه كرده سران چشم بدسكالان كوربنعره كرده یلان گوش خاكساران كر
ز تیغ و تیر یكی كرده ساقی و معشوق‌ز خون و خود یكی كرده باده و ساغر.
سپاه ملك بعد از كروفر بسیار [منهزم و متفرق] روی بشهر آوردند، و چون بعضی راهها را آب انداخته بودند، خلق بسیار از مردم ملك در میان گلها بقتل آمدند، و ملك بهراة آمد، [لشكر او در كوچهای باغات كوچهای مردانه دادند، و جنگهای دلیرانه
ص: 16
كردند، و سرهای كوی و گذرها را نگاهداشته] سپاه یاغی را در دیوار بست راه ندادند، و دروازه‌ها و بروج و بارها را ضبط نموده چهل شبانروز میان فریقین طعن و ضرب و كوشش و حرب بود، آخر الامر چون دیدند كه گرفتن شهر صعوبتی تمام دارد، امراء پیش امیر غرغن عرض كردند، امیر را اگر عزم فتح و تسخیر این شهر جزم است، سال دیگر بیائیم و آن عزیمت را بامضا رسانیم، و متوسطان تردد نموده آمدوشد كردند، مقرر شد كه ملك محقر سوری بیرون فرستد؟ و امیر غرغن عزیمت فرماید، و امیر مذكور چون مرد كریم و رحیم‌دل [و نیكوسیر و مشفق و عادل] بود، و روزگار محاصره ممتد گشته از آمدن پشیمان شده بود گفت مرا با ملك هیچ خصومتی سابقا [و لا حقا در میان] نبوده بسخن اصحاب غرض فریفته شده بدین ولایت آمدم، و چندین مردم نیك از جانبین ضایع گشته رعایا پایمال و بال و اذلال شدند، و ملك [معز الدین حسین] متعهد شد، كه چون امیر بمستقر اقبال خود خرامد متوجه خدمت گردد، و اساس تعهد را بمواثیق مؤكد گرداند، و امیر نیكو عهد تصدیق عهد و قول ملك نموده، بجانب ماوراء النهر مراجعت نمود و كل شیئی یرجع الی اله و یعود.
ص: 17

چمن سیم از روضه هشتم در توجه ملك معز الدین حسین بخدمت امیر غرغن‌

اشاره

بعد از معاودت امیر غرغن كوكب سعادت ملك «1» [معز الدین حسین] از طریق استقامت رجعت نموده، و آثار ادبار از مجاری احوال، «2» و مجالی اقبال او پدیدار «3» گشت، غوریان مسلط و مستولی شده خواستند كه او را خلع كنند، و برادرش ملك باقر را بجای او بنشانند، چنانچه روزی ملك سوار شده بطرفی سیر میكرد، از اوضاع و اطوار غوریان تفرس نمود كه قصد او دارند، «4» درین محل جمعی مغولان از بادغیس اسبی چند آورده بودند و «5» بسودا مشغول گشته، ملك بالهام دولت تدبیری اندیشیده بغوریان گفت این مغولانرا غارت كنید.

[لمؤلفه] «6»:

ز تركان گرچه می‌آید بسی زورنگه دارد خدا از غارت غور غوریان چون بتالان مشغول شدند، ملك كوچه غلط داده بحصار امان كوه رفت، و غوریان ملك باقر را بتخت نشاندند، ملك معز الدین حسین از قلعه امان كوه بیرون آمده بموجب وعده كه بامیر غرغن كرده بود، متوجه ماوراءالنهر گشت، چون بآن حدود دررسید، امیر باندك مردی در شكار بود، و همراه ملك پنجاه سوار نامدار جرار بودند، امیر غرغن
______________________________
(1)- مج. پا: معز الدین حسین. مك: این جمله را ندارد.
(2)- پا: و مجالی اقبال. مج. مك: جای این جمله سفید و نانویس است.
(3)- مج: پدیدار. مك. پا: پدید.
(4)- مج: قصد او دارند یا نه درین. مك. پا: قصد او دارند درین.
(5)- پا. مك: آورده بسودا. مج: آورده و بسودا.
(6)- مج: لمؤلفه. مك. پا: این كلمه را ندارد.
ص: 18
چون از دور ملك را بدید، با مخصوصان خود گفت: ملك در عجب محلی بسر وقت ما رسید، ملك درین حال پیاده شده سلاح بگشاد و بگذاشت، و با دو نفر پیش رفته سلام كرد، و خواست كه با امیر مصافحه كند، امیر او را در آغوش گرفت، و بگشاده‌روئی تمام پرسش نموده گفت: هم دشمنی تو مردانه است و هم دوستی تو، پس ملك صورت احوال، و تسلط غوریان بدخصال، و قصد كردن ایشان بجانب او بتمام معروض داشت، امیر گفت، اگر حق‌تعالی مرا توفیق بخشد، كمال امداد و اهتمام بجای آورده ترا بملك تو رسانم، و امیر اظهار شفقت لاكلام میفرمود، اما امراء روزبروز در لباس اشفاق پیش امیر سخنان بنفاق عرض میكردند، و در شربت نصیحت زهر آبه عداوت می‌آمیختند، و ملك امارات مرارات ایشانرا ملاحظه میكرد، و طریق مصابرت مسلوك میداشت، تا امراء در قصد ملك یك رای و یك عزم گشته گفتند: بعد از دفع او امیر برای تاجیكی با ما چه خواهد كرد، امیر غرغن از قصد امرا واقف شده ملك را گفت دیگر مرا اختیار نمانده، [هم امشب بجانب ملك خود روان شو] ملك امیر را وداع كرده، [فلما جن علیه اللیل، بر] ادهم شبرنگ كه در طویله داشت، [و بسرعت باد، و سكون خاك، و نرمی آب، و گرمی آتش موصوف و مذكور بود، و گوئی این دو بیت در بیان اوصاف او است،
رباعیه:
ای ادهم جوز؟؟؟ هردم جوزا تنگ‌تازی عجم تهور زنگی رنگ
آن خال سفید تو بر آن جبهه رنگ‌چون در دل شب ستاره روز آهنگ] سوار شده باندك زمانی از ماوراء النهر بهرات آمده، و هم در روز ناخبر بشهر و حصار درآمده، و بر مسند حكومت تكیه زده، فرستاد تا ملك باقر را گرفتند، و بند كرده در قلعه بازداشت فرمود، و بعد از چند وقت خلاص یافته بفارس رفت، [و تا زمان وفات
ص: 19
آنجا بود «1»، و ملك معز الدین حسین دیگرباره در مقام حكومت متمكن شد، و ریاض مملكت
______________________________
(1)- در مهم‌ترین منابع تاریخ ملوك دودمان كرت اعنی در آثار حافظابرو و همین كتاب حاضر از حوادث زمان سلطنت ملك محمد باقر كرت ذكری به تفصیل نرفته است. اما در مجموعه مكاتیب موسوم به «فرائد غیاثی» جمع و تألیف یوسف اهل 6 كه از منشیان دربار شاهرخ میرزا بوده و آرشیو دولتی هرات را در اختیار داشته نشانی (فرمانی) از ملك محمد باقر كرت موجود است كه در آن ملك محمد باقر كرت املاك خواجه معین الدین جامی را كه ملوك ماضیه بمصادره ضبط كرده بوده‌اند باو مسترد داشته است.
خواجه معین الدین جامی از اشراف و مشاهیر صدور و اقطاب جام بوده و با دودمان كرت خویشاوندی سببی داشته، و از كسانی بوده كه از معز الدین حسین كرت نزد امیر غرغن سعایت نموده است- چنانچه اسفزاری بآن اشاره نمود- و ملك معز الدین پس از صلح با امیر غرغن خواجه را منكوب و املاك او را بمصادره گرفته است. متن این فرمان علاوه بر اینكه یك سند سیاستی و تاریخی است و مكمل این فصل از تاریخ میباشد، نمونه عالی انشاء مراسلات سیاسی و فرامین دولتی آنعهد و از حوادث مهمه ایام سلطنت ملك محمد باقر كرت میباشد، و دال بر این است كه پادشاهان كرت- علاوه بر اینكه شعرائی نامداراند- نویسندگانی زبردست و منشیانی قهار نیز بوده‌اند، و در این‌جا مزید اللفائده تماما نقل میشود.
یوسف اهل متن فرمان را از روی نسخه اصل فرمان كه بخط زیبای ملك محمد باقر كرت بوده نقل كرده مینویسد:
من انشاء الملك الاعظم محمد باقر كرت تقویة و تربیة لشیخ الاسلام خواجه معین الدین الجامی منقولا عن خطه: «بعد از تقدیم مراسم تحمید و تسدید قواعد توحید و توجه صلات صلوات بحضرت افضل موجودات علیه افضل الصلواة و اكمل التحیات، چون حضرت جلت قدرته و علت كلمته بمقتضای عنایت ازلی عنان حل و عقد ممالك دین و دولت بكف حمایت این ضعیف نهاد و ظاهر با بصیرت و باطن با هدایت و دل او را بنور افمن شرح اله صدره للاسلام، منور گردانید خواست كه بنابر نص یزدانی و كتاب سبحانی كه: لئن شكرتم لازیدنكم، شكرانه این نعمت، را باموری كه اصل اكتساب و ملاك الامر جهانبانی باشد قیام نماید صلاح آنرا رعایت اهل صلاح بتخصیص رعایت حضرت مخدوم شیخ الاسلام الاعظم سلطان سلاطین المشایخ و الوزراء فی العالم حجة الحق علی الخلق خلاصة الاقطاب المستغنی عن الاطناب فی الالقاب خواجه معین الحق و الدین دانست، بنابراین مقدمات این كلمات بتحریر پیوست تا هر اسباب كه از آن آن حضرت
بقیه در حاشیه صفحه بعد
ص: 20
از افاضت سحاب معدلت و مرحمت او طراوتی دیگر گرفت]، و اهالی هرات بدیدار [خجسته آثار] او چنانچه مرده و تشنه بآب حیوان حیاتی تازه یافتند،
[نظم]:
بازآمد آنكه ملك بدو بختیار شدباز آمد آنكه بخت بدو كامكار شد
بیدار بود فتنه كنون مست خواب شدسرمست بود دهر كنون هوشیار شد مانده از حاشیه صفحه قبل
______________________________
كه در ولایت هراةرود از كروم و باغات و غیرها و در كوسویه و زیر پل و در ولایت فوشنج و مزرعه كارچه و فراهه باشد و ملوك ماضیه در قرون سابقه و عهود سالفه بتعدی گرفته باشند آن را بتمام و كمال بتصرف وكلاء و عمال ایشان باز گذاشته شد تا تصرف مالكانه نمایند و هیچ آفریده از گماشتگان ما در آن نزاع نكنند. چون درین چند سال اختلال احوال بخدام آن صاحب صاحب‌كمال حمیده خصال راه یافته بوده و این ضعیف میخواهد كه در تدارك و تلافی آن باقصی الغایة و الامكان مشغول گردد و از آن جمله یكی این بود كه در قلم آمد. همه جماعت كاركنان و گماشتگان درین مواضع رعایت و نگاه داشت برزیگران و كاركنان ایشان واجب دانند و بدانچ رجوع نمایند در هیچ باب مدد و معاونت بی‌دریغ دریغ ندارند.
برین جمله بروند و اعتماد نمایند. كتب فی الثالث و العشرین من الصفر ختم بالخیر و الظفر لسنة ثلاث و خمسین و سبعمائه بمقام هرات صانها اله عن الآفات و البلیات. بخط العبد محمد باقر كرت» ص 649- 650 از كتاب «فرائد غیاثی».
ص: 21

محاربه ملك معز الدین حسین با امیر محمد خواجه و امیر ستلمش و كشته شدن مشار الیهما

چون ملك معز الدین حسین در مستقر حكومت و ایالت استقرار یافت، هرچند گاهی لشكری «1» بقوهستان میكشید و با ستلمش بیك كه قهستان در تصرف داشت جنگ میكرد، و اكثر غلبه ملك را می‌بود، ستلمش بیك از تعرض «2» (ملك) بامیر محمد خواجه «3» [اپردی كه والی‌اند خود و شبرغان و حدود بلخ تا ساحل آمویه بود] التجا نمود، و امیر محمد خواجه از ملك،
ع «4»:
درونی چون صراحی داشت پرخون
پس هردو امیر باهم دوستان، و هم‌داستان شدند «5»، و لشكرهای فراوان ترتیب «6» داده «7» [امیر محمد خواجه از حدود جیحون، و امیر ستلمش از طرف قهستان روان] در بادغیس بهم پیوستند، و از غایت نخوت و غرور در خاطر چنان مقرر، و در خیال چنان متصور داشتند كه چون چشم ایشان بر ملك افتد حمله برده تا سرش باز نكنند بازنگردند، و غافل «8» از آنك،
______________________________
(1)- پا. مج: لشگری. مك: لشگر.
(2)- مج: تعرض بامیر. مك: تعرض ملك بامیر.
(3)- مج. پا: [اپردی كه والی‌اند خود و شبرغان و حدود بلخ تا ساحل آمویه بود].
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج: ع. مك. پا: ندارد.
(5)- مج. پا: شدند و لشكرهای. مك: شد لشكرهای.
(6)- مج. پا: داده. مك: داد.
(7)- عبارت: [امیر محمد خواجه از حدود جیحون ... و امیر ستلمش از طرف قهستان روان].
مك: این عبارت را ندارد.
(8)- مج: غافل. مك. پا: و غافل.
ص: 22

شیخ سعدی «1»:

سعادت ببخشایش داورست‌نه در چنگ و بازوی زور آورست
چو دولت نبخشد سپهر بلندنیاید بمردانگی در كمند ملك «2» معز الدین حسین چون از اجتماع ایشان وقوف یافت «3»، [لشكرهای اطراف جمع آورده بعزم قتال رایت اقبال برافراشته] باستقبال رفت، و در راه سرخس «4» بموضع فرامرزان اتفاق «5» ملاقات فریقین افتاد، و از جانبین تعبیه سپاه و تسویه صفوف نمودند، اول كسی كه در میدان تاخت امیر محمد خواجه و امیر ستملش بودند «6»، [كه از غایت چالاكی و بی‌باكی بمیدان هلاك سبقت نمودند]، و هردو امیر ساده ضمیر، [دواسپه، بی‌پرهیز خویش «7»] تندوتیز عنان ریز «8» (تا سر تیر) راندند «9»، [تا نزدیك صف ملك معز الدین حسین، از غرایب اتفاق آنكه] بیكبار دو تیر قضا از شست قدر اندازان «10» ملك گشاد یافت و بر مقتل آن دو امیر
______________________________
(1)- مج. پا: شیخ سعدی. مك: لشیخ نظامی.
(2)- مج. پا: ملك معز الدین حسین چون از اجتماع ایشان وقوف.
مك: ملك چون وقوف.
(3)- مج. پا: لشكرهای اطراف جمع آورده بعزم قتال رایت اقبال برافراشته.
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج. در راه سرخس. مك. پا: این جمله را ندارد.
(5)- مج. پا: ملاقات. مك: این كلمه را ندارد.
(6)- مج. پا: [كه از غایت چالاكی و بی‌باكی بمیدان هلاك سبقت نمودند].
مك: این عبارت را ندارد.
(7)- مج: دو اسبه بی‌پرهیز خویش. پا. مك: ندارد.
(8)- مك: تاسر تیر. مج: این جمله را ندارد.
(9)- عبارت: [تا نزدیك صف ملك معز الدین حسین از غرایب اتفاق آنكه] از زیادات مج و پا میباشد.
(10)- مج: گشاد یافت. مك. پا: این جمله را ندارد.
ص: 23
زودمیر آمده بلشكركشی عالم آخرت رفتند، و ملك معز الدین حسین را بی‌مزید كلفتی و ارتكاب مشقتی، بی‌آنكه تیغی از قراب برآید، یا سنانی بخون بیالاید، فتحی قریب غریب دست داد،
[لخواجه حسن «1»] 7:
ای خون مردم ریخته، و آنگه از آن خون ریختن‌نی دست تو دارد خبر، نی تیغ تو آلودگی بشكرانه این فتح فتوحات و نذورات ادا كرده، بسجدات شكر الهی قیام نمود، و در پناه حضرت پروردگار،
ع:
فتوح سوی یمین و سعود سوی یسار
بدار الملك هرات معاودت نمود، و شخصی تاریخ قتل مشار الیهما را بدین وجه بنظم آورده [قطعه]:
ز هجرت هفتصد و پنجاه و نه بودربیع الاولین ماه خجسته
كه شد روز دوشنبه نیمه ماه‌ستلمش با محمد خواجه كشته
______________________________
(1)- مج: لخواجه حسن. پا. مك: ندارد.
ص: 24

چمن چهارم از روضه هشتم در فرستادن حضرت صاحب‌قرانی فلك سریر امیرزاده جهانگیر را پیش ملك و وفات ملك «1» (اسلام بدار السلام)

اشاره

در مبادی احوال كه حضرت صاحب‌قران فرخنده فال امیر تیمور گورگان بتهیه اسباب فرماندهی و كشورستانی مولع بود، امیر جاكو را پیش ملك معز الدین حسین برسالت فرستاده بود، و ملك او را تعظیم بسیار نموده، در باب تأكید عهد مودت، و تشیید مبانی موافقت؟؟؟ گفت من؟؟؟ اگر حضرت صاحب‌قرانی از آنجانب تشریف آرند، تا بین الجانبین بنیان مصافات و مصادقت التیام یابد از مصلحت دور نمی‌نماید، چون رای صواب‌نمای حضرت صاحب‌قرانی آینه مصفای اسرار روزگار بود، و در مبداء حال صورت مآل مشاهده میفرمود اندیشیدند «2» كه از ملوك غور نسبت بامرای گذشته مثل: امیر نوروز، و امیر دانشمند، و چوپان و بوجای «3» چه افعال صادر شده اعتماد نكرد، اما بسبب آنكه از ملك ملاطفت و ملایمت بسیار ظاهر گشته بود روا نداشت كه به بی‌التفاتی مقابله یابد، و خواست كه جانب او را بوجهی از وجوه ملاحظه نماید تا سررشته مودتی كه در میان آمده انفصام نپذیرد. مبنی بر این معنی نهال چمن عزت و جلال، قوت باصره سلطنت و اقبال امیرزاده جهانگیر را با تجمل تمام نامزد فرمود، و مباركشاه سجزی را ملازم ركاب هلال احتشام امیرزاده مشار الیه ساخته پیش ملك فرستاده، پیغام فرمود كه چون كمال دیانت و مسلمانی تو واضح بود بر صدق محبت و ولای تو اعتماد نموده فرزند ارجمند و قرة العین سعادتمند خود را پیش تو فرستادم
______________________________
(1)- مك: اسلام بدار السلام. مج. پا: این جمله را ندارد.
(2)- مج. پا: اندیشیدند كه. مك: اندیشید كه.
(3)- در اصل (یونان) قیاسا اصلاح شد.
ص: 25
و چشم آن دارم كه ملك او را بنظر شفقت ملحوظ دارد.
و در سنه احدی و سبعین و سبعمایه كه حضرت صاحب‌قرانی دمار از روزگار مخالفان برآورده امیر حسین را كه والی بلخ بود با دو پسر او از تخت جاه ایالت و اقتدار بتحت چاه هلاكت و بوار فرستاده، بر سریر سلطنت و مسند جهانداری برآمد،

خسرو:

تخت را بنمود كین پیشانی دولت كراست‌تاج زرینش كه بر بالای پیشانی نشست و در همین سال ملك معز الدین حسین را مرضی عارض شد، و عارضه طاری گشت، كه حكما و اطباء از معالجه و مداوای او عاجز آمدند، عروق نابضه از حركت طبیعی باز مانده، و در قاروره دلیل ذبول، و تفسره موت پیدا آمد، قوت طبیعی از مقاومت مرض قاصر گشت، از كلیات قانون شفا اغراض صحت حاصل نشد، و از اسباب معالجه و مداوات علامات نفس نفیس بظهور نیامد،
ع:
شنیدم از حكما مرگ را دوائی نیست
چون ملك معز الدین حسین دانست كه نوبت ملك او بسر آمد، و ایام معدود، و مدت معهود زندگانی بنهایت انجامید، اعیان درگاه و محرمان بارگاه را احضار فرموده شرایط وصیت بجای آورد، و ارشد اولاد خود ملك غیاث الدین پیرعلی را ولی‌عهد گردانیده اركان ملك و ملت و اهالی دین و دولت را بطاعت او ترغیب نمود، و او را نیز بتحری مراضی حضرت رب العالمین و اتباع اوامر دین متین، و تمشیت احكام شرع مبین و رعایت رعایا، و مرحمت درباره برایا وصیتها كرد. و پسر دیگر را ملك محمد نام كه بامیر خورد مشهور شده بود،- و از خاتونی داشت كه از قوم ارلات «1» خواسته بود- قلعه سرخس «2» و آن نواحی داده وصیت كرد و مبالغه نموده كه غیاث الدین پیرعلی آن ولایت بدو مسلم داشته متعرض نشود
______________________________
(1)- مج: خواسته. مك: این كلمه را ندارد.
(2)- مك: و آن. مج: آن.
ص: 26
تا میان برادران وحشت و نزاع پیدا نیاید، و «1» [آنچه از نصایح پدرانه و مواعظ مشفقانه او را بخاطر رسید بیان كرده، غیاث الدین پیرعلی را بترك معاصی، و اجتناب از محرمات و مناهی و امر بمعروف و نهی از منكر مبالغه بلیغ نموده]، گفت: اگر ثبات دولت و دوام مكنت «2»، [و رفعت‌شان، و علو مكان] میخواهی شرط آنست كه از منكرات و مناهی پرهیز نمائی، كه بتجربه معلوم شده، كه از قبیله ما هركس كه التزام معاصی و فجور نمود- كه اله با عبد اله عهدی دارد كه حاكم فاسق و ظالم در هرات نگذارد- روز استقلال او زود بزوال رسیده كوكب اقبال او بحضیض و بال انتقال یافته.

القصه:

ازین گونه نفسی «3» چند برشمرد و بمرد، و قبر او در «4» (یكجهت) مسجد جامع هرات، در گنبد شمالی، پهلوی مرقد سلطان مرحوم، غیاث الدین محمد سام «5»، (و والد ما حد او ملك غیاث الدین محمد كرت) است.
و تاریخ وفاتش ازین قطعه مفهوم میگردد،
قطعه:
وفات خسرو عادل ملك معز الدین‌حسین بود دریغ آنچنان شهی هیهات
صباح شنبه پنجم ز ماه ذی القعده‌بسال هفتصد و هفتاد و یك بشهر هرات و این رباعی نیز در تاریخ ملك مشار الیه «6» گفته‌اند،
______________________________
(1)- عبارت: [آنچه از نصایح پدرانه و مواعظ ... مبالغه بلیغ نموده] از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج: و رفعت‌شأن و علومكان. مك: این جمله را ندارد.
(3)- مج: نفس. مك: نفسی.
(4)- مك: یكجهت. مج: این كلمه را ندارد.
(5)- مك: (و والد ما جد او ملك غیاث الدین محمد كرت). مج: این عبارت را ندارد.
(6)- مج: مشار الیه. مك: این جمله را ندارد.
ص: 27
[رباعی «1»:]
آنرا كه جهان پر از زر و زور شودمانند حسین كرت در گور شود
بر دال دعا چو برزنی یك نقطه‌تاریخ وفات خسرو غور شود 8
______________________________
(1)- مج: رباعی. مك: این كلمه را ندارد.
ص: 28

چمن پنجم از روضه هشتم در جلوس ملك غیاث الدین پیرعلی بر مسند ایالت «1» خراسان‌

اشاره

چون ملك غیاث الدین پیرعلی بجای پدر متمكن گشت خطه سرخس و ملحقات او را بموجب وصیت پدر ببرادر مسلم داشته از وجوه آن توقعی ننمود، اما غرض‌خواهان و حسودان بكاوكاو «2» و غیبت «3» و نمیمت بنیان مواخات و مصافات ایشانرا منهدم ساختند، هرچند نیكخواهان القای مقالات موالات می‌نمودند، بدگویان كؤس «4» ناخوش مذاق عداوت و شقاق بریشان می‌پیمودند «5»، تا كار بدان‌جا رسید «6» كه ملك محمد دعوی تفرد و استقلال كرده، نام ملك غیاث الدین پیرعلی را از خطبه «7» و سكه ساقط ساخت، ملك غیاث الدین پیرعلی لشكر جمع آورده رفت، و سرخس را محاصره كرد، در وقتی «8» كه سپاه كینه‌خواه خزان بعزم تاختن باغ و راغ، قوس و قزح «9» را زه كرده، سرما چون تیر از خانه كمان می‌جست و شعله شمشیر برق رخشان ورق درختان چنان میزد كه شاخ‌شاخ میگشت،

[خسرو «10»]:

رخساره لاله پر ز چین شدآئینه آب آهنین شد
______________________________
(1)- مج: خراسان. مك: هرات.
(2)- كاوكاو: تفحص، تجسس و كاوش مصدر آن. فرهنگ آنندراج.
(3)- مك: و غیبت. مج: غیبت.
(4)- مك: كؤس. مج. پا: گوش.
(5)- مك: پیمودند. مج. پا: پیمود.
(6)- مج: بدان‌جا رسید. مك: بدان رسید.
(7)- مج: پیرعلی را از خطبه. مك: پیرعلی را خطبه.
(8)- مج: وقتی. مك: وقت.
(9)- مج: قزح. مك: و قزح.
(10)- مج: خسرو. مك: ندارد.
ص: 29 نسرین «1» بلب زمانه خوردن‌وز شاخ بتازیانه خوردن
در زلزله سرو راست خانه‌چون مردم راست از زمانه و ملك محمد مستعد مقابله و مقاتله گشته در مقام انتقام رایت عناد برافراشت و روزگار محاربه و محاصره بینهما امتداد «2» تمام یافت، و در آن زمستان هوا بغایتی سرد شد، كه میگویند «3» كه آفتابه از شدة سرما و یخ‌بند شكافته شد، و خلق بسیار از آن خنگی هلاك گشتند «4». تا بعد از رنج و مشقتهای «5» بی‌حد جمعی توسط نموده،
بیت «6»:
كردند بصد حیله روبه باهم‌گرگ آشتی‌ء «6» كه جنگ می‌بارد ازو و ملك محمد بیرون آمد و برادر را اسلام كرده بازگشت، و برادر نیز بهرات مراجعت نمود، و روزی میگذرانید، تا آنكه خواجه علی مؤید سبزواری خروج كرده، بر بعضی ممالك خراسان مستولی گشت، چنانچه از بسطام تا فرهاد جرد جام در تصرف آورد، «7» [و اظهار مذهب شیعه كرده، در آن باب غلوی تمام نمود،] و سكه، و خطبه بنام خود ساخت، و هرروز اسبی بیرون میكشید، كه ظهور امام محمد مهدی خواهد بود، و مردم سبزوار شیعه‌مذهب بودند، و اهل نشابور سنی، چون حاكم تقویت مذهب شیعه میكرد، سنی مذهبان نیشابور نیز بحكم: الناس علی دین ملوكهم، خود را بر تشیع میداشتند،
______________________________
(1)- كذا؟
(2)- مج: امتداد یافت و در آن. مك: امتداد تمام یافت در آن.
(3)- مج: گویند. مك: میگویند.
(4)- مج: گشتند بعد از. مك: گشتند تا بعد از.
(5)- مج: مشقتهای. مك: مشقت.
(6)- مج: بیت. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(7)- عبارت: [و اظهار مذهب شیعه ... تمام نمود] از زیادات مج میباشد.
ص: 30
و ملك غیاث الدین پیرعلی «1» [مذهب حنفی داشت، و ایمه نظامیه هرات كه فتوی میدادند كه دفع شیعه واجب است، ملك بسبب تعصب دین و مذهب] لشكر كشیده و بنیشابور رفت، خواجه علی مردان نامدار و دلیران كارزار از سبزوار بنیشابور فرستاد، و در محافظت و استحكام شهر تأكید تمام نمود، و هردو گروه در كوچهای نیشابور جنگ میكردند تا خلق نشابور بعجز رسیده دروازه‌ها بستند و بجنگ پس دیواری مشغول گشت، تا مدت محاصره دراز كشید، نواب ملك مصلحت دیدند كه بهرات معاودت نموده سال دیگر بیایند، پس از آنجا بازگشته دیگر سال در اول «2» فصل بهار كه:

[لشمس الدین طبس «3»]: 9

صبا ز مهد دم از معجز مسیحا زدگل از حجاب عدم خیمه سوی صحرا زد
زلال چهره صحرا چنان فروغ گرفت‌كه بر سپهر شفق‌وار عكس صهبا كرد ملك با لشكر جرار عزم نیشابور كرد، و خواجه علی مؤید جمعی را بضبط و صیانت آنجا فرستاده، خود در سبزوار استقرار نمود و این خواجه علی از میان «سربداریه» برعایت رعیت و دارائی مردم «4»، و اخلاق مرضیه امتیاز داشت، و خلاصه و سرآمد آن دودمان بود، اهل نشابور را دلداری داده مدد فرستاد، چون ملك بظواهر نشابور رسید، خلق ولایت از شهر بیرون آمده حمله بر هرویان بردند، «5» (و مردم بسیار از طرفین كشته و زخمی گشته، نیشابوریان پناه بدیوار بردند،) و تا چهل روز چنان بود كه بیشتر ایام از صبح تا شام بجنگ و پیكار و محاربه و كارزار اشتغال داشتند و لشكر ملك را فتحی میسر نمیشد، باز بهرات آمده
______________________________
(1)- عبارت: [مذهب حنفی ... تعصب دین و مذهب]. از زیادات مج میباشد.
(2)- مج: اول بهار كه. مك. پا: اول فصل بهار: صبا ز مهد دم ...
(3)- مج: لشمس الدین طبس. مك: این جمله را ندارد.
(4)- دارائی مردم: مردم‌داری.
(5)- عبارت: (و مردم بسیار از طرفین ... پناه بدیوار بردند) از زیادات نسخه مك میباشد.
ص: 31
دیگر سال لشكر برده «1» و خرابی و بیرانی «2» بسیار كردند، [باغات «3» بریده، عمارات كندند، و كاریزها انباشته، درختان از بیخ انداختند، اتفاقا] در خلال این احوال ملك یكی از رعایای آنجا را پرسید كه بنای اسلام چند است، آن شخص بی‌تأمل بعبارت بلیغ گفت:
بمذهب «4» (خواند) ملك سه اول: غلات مردم را چرانیدن، دوم: كاریزها انباشتن سوم: درختهای مسلمانان از بیخ بركندن «5»، ملك منفعل گشته دست از آن افعال بداشت، و بهرات آمد،
«6» [تا در سنه سبع و سبعین و سبعمایه اسكندر شیخی ولد افراسیاب حلاوی بسببی از اسباب از مازندران جلا كرده بخراسان آمد و با درویش ركن الدین كه خلیفه شیخ حسن جوری بود اتفاق كرده، خواجه علی مؤید قصد ایشان نمود، قوت مقاومت نداشتند، درویش ركن الدین بفارس رفت و امیر اسكندر بهرات آمد با هزار سوار، ملك غیاث الدین پیرعلی او را تعظیم نموده همه مردم او را مرسوم و انعام فرمود، و مال غوریان فوشنج و چند موضع دیگر جهت اخراجات خاصه او تعیین كرد.
پس ملك] در اول بهار دیگربار عزیمت نشابور نمود، و امیر اسكندر درین یورش سعی وجد بیحد نمود و این نوبت ملك «7» را فتح نیشابور میسر گشت، آنرا بامیر اسكندر شیخی سپرده، خود بهرات مراجعت نمود، و شوكت و عظمت او بیفزود.
______________________________
(1)- مك: برده خرابی بسیار. مج: برد و خرابی و بیرانی بسیار.
(2)- بیرانی: «بیرام و بیرانه» بر وزن و معنی ویران و ویرانه كه نقیض‌آباد است.
امیر خسرو:
در عهد او چه جوئی دلهای خسته از غم‌در ملك میر ظالم بیرانه چند خواهی فرهنگ آنندراج
(3)- عبارت: [باغات بریده ... اتفاقا] از زیادات مج است.
(4)- مك: بمذهب خواند ملك. مج: بمذهب ملك.
(5)- مج: بركندن. مك: كندن.
(6)- عبارت: [تا در سنه سبع و سبعین و سبعمایه اسكندر ... اخراجات خاصه او تعیین كرد] از زیادات نسخه مج میباشد.
(7)- مج: ملك را فتح نیشابور میسر گشت آنرا بامیر اسكندر شیخی سپرد خود بهرات مراجعت نمود و شوكت و عظمت او بیفزود. مك: ملك فتح میسر گشت بامیر اسكندر شیخی ولد (كذا) كه بسببی از اسباب از مازندران جلا كرده بخراسان آمده بود و ملك او را تعظیم بسیار نموده سپرده خود بهرات مراجعت نموده و شوكت و سلطنت او بیفزود.
ص: 32

چمن ششم از روضه هشتم در بیان حالاتی كه در میان «1» حضرة صاحب‌قرانی و ملك هرات بود،

اشاره

در سنه ثمان و سبعین و سبعمایه حضرت امیر صاحب‌قران تیمور گوركان، ایلچی پیش ملك غیاث الدین پیرعلی فرستاده. تجدید عهد مصادقت و موافقت نمود، و پیغام فرستاد كه میان «2» ما دوستی موروثی و محبت قدیمی است، و همت بر آن مصروف كه روزبروز تزاید پذیرد، و مواد بیگانگی بالكلیه از میان برخیزد، ملك اظهار اطاعت «3» و خدمتكاری كرده، گفت: اگر حضرت امیر فرزندم پیر محمد را بغلامی از خاك بردارد حاكم است، حضرت صاحب‌قرانی «سونچ قتلق‌آغا» خواهرزاده خود را نامزد ملك‌زاده كرد، و انواع تربیت و نوازش درباره او مبذول فرموده، در یورش خوارزم همراه موكب همایون «4» صاحب- قرانی بود.
مقارن این حال، درویش ركن الدین «5» كه بفارس رفته بود، [گذارش یافت]:
جلال الدین شاه شجاع درباره او مرحمت «6» و عاطفت نموده، جهت او و سیصد كس
______________________________
(1)- مج: كه در میان حضرة صاحب‌قرانی و ملك هرات بود.
مك: كه میانه حضرت صاحب‌قرانی و ملك بود.
(2)- مج: میان ما دوستی موروثی و محبت. مك: میان دوستی مورد شد (كذا؟) و محبت.
(3)- مج: اطاعت و خدمتگاری كرده گفت اگر حضرت امیر فرزندم.
مك: اطاعت كرده گفت اگر فرزندم.
(4)- مج: همایون. مك: ندارد.
(5)- مج: درویش ركن الدین بفارس رفته بود گزارش یافت جلال الدین.
مك: درویش ركن الدین كه بفارس رفته بود و جلال الدین.
(6)- مك: مرحمت نموده جهت او و مردم او كه سیصد نفر بودند.
مج: مرحمت و عاطفت نموده جهت او و سیصد كس همراه او بودند.
ص: 33
كه همراه او بودند وظایف و ادرار مقرر فرمود،
«1» [چون توقف درویش در آن دیار دیر كشید] بعرض «2» شاه رسانیده بود كه چون دست امید در زیل این دولت زده‌ام، «3» [دوست و دشمن از دور و نزدیك چشم نهاده‌اند كه مآل حال چه خواهد بود،] اگر «4» مدد و همت پادشاه شامل حال درویش گردد، خراسان را اضافت مملكت فارس گردانم، شاه را این صورت موافق خاطر افتاد،
ع «5»:
چشم برهم زد و گفتا برسد درویشان،
پس مراكب خاص، و طبل و علم، و خلعت معلم ملمع، و كمر مرصع، و مردان دلاور بدرویش داده، او را «6» [با بسطت موفور، و حشم و حشمت فراوان] بفرستاد، چون بخراسان «7» رسید، غلبه تمام از درویشان و غیر ایشان كه از بیم خواجه علی مؤید مخفی «8» و متواری بودند بدرویش ملحق گشتند، و امیر اسكندر شیخی كه از قبل ملك غیاث الدین پیرعلی حاكم نشابور بودند باو پیوسته قصد سبزوار را كردند، چون خواجه علی قوت مقاومت نداشت منهزم شده بمازندران رفت، و درویشان سبزوار را گرفته قلاع جاجرم و بحرآباد فتح كردند، پس درویش ركن الدین بملك غیاث الدین پیرعلی از روی استقلال مكتوبی نوشت و اكثر احوال و اوضاع را اسناد بجانب شاه شجاع كرد، ملك فرمود تا در جواب مكتوب درویش این بیت ثبت كردند،
بیت:
اگر خراب شود مملكت ز شاه مرنج‌كه پیش اهل حقیقت گناه درویش است
______________________________
(1)- مج: چون توقف درویش در آن دیار دیر كشید. مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: بعرض شاه رسانید كه چون. مك: بعرض رسانیده بود كه چون.
(3)- عبارت: [دوست و دشمن ... چه خواهد بود] از زیادات مج میباشد.
(4)- مج: اگر مدد و همت. مك: اگر همت.
(5)- مج: ع. مك: ندارد.
(6)- عبارت: [با بسطت موفور ... فراوان] از زیادات مج است.
(7)- مج: خراسان. مك: بخراسان.
(8)- مك: مخفی بودند. مج: مخفی و مدفیری؟ بودند قیاسا به (متواری) اصلاح شد.
پا: لایقرء است.
ص: 34
و در سنه تسع و تسعین و سبعمایه از مشرق اقبال صاحب‌قرانی آفتابی طلوع كرد كه سبب روشنائی ممالك عالم بود، و از صلب همایونش قرة العینی در نظر آمد كه واسطه بینائی اعیان بنی آدم گشت،

لخواجه سلمان:

ز كان سلطنت لعلی سزای تاج شد پیداكه لؤلؤ با همه لطف از بر گوشش بود لالا
مهی گشت از افق طالع كه پیش طالع سعدش‌كمر چون تو امان بستست خورشید جهان‌آرا یعنی: خسرو فیروزبخت، آراینده دیهیم و تخت، مظهر رحمت الهی، فرازنده اورنگ پادشاهی، معین السلطنة و الدنیا و الدین، شاهرخ بهادر، در روز پنجشنبه چهاردهم ربیع الآخر سنه مذكوره، بفر قدوم ظفر ملزوم عرصه گیتی منور ساخت، و ساحت مملكت از انوار طلعت [فرخنده آثار] ش مزین گشته، رایت نشاط از بساط اغبر بر فراز فلك اخضر برافراخت، و طالع فرخنده مطالع ولادت بزرگوارش «قوس» بود كه خانه مشتریست بانواع دلایل سعادت موصوف و باضاف آثار اقبال و دولت محفوف. در مبادی احوال آیات منتهای كمال بر جبین مبینش مبین، و در اول نهار ظهور انوار آفتاب اقبال بی‌زوال از صفحات دولت مثبتش طالع،

لخواجه سلمان رح «1»:

طالع عالم همایون شد بمیمون اختری‌منتظم شد سلك ملك و دین بوالاگوهری «2» [چون صوادر احوال سعادة مالش در محل خود مذكور خواهد شد درین مقام بزیادتی اطناب اقدام نمودن مناسب نبود.]
______________________________
(1)- مج: لخواجه سلمان رح. مك: سلمان.
(2)- عبارت: [چون صوادر احوال ... نمودن مناسب نبود] از زیادات مج میباشد.
ص: 35

چمن هفتم از روضه هشتم در ذكر تزویج «سونچ قتلق‌آغا» با ملك‌زاده هرات‌

در سنه احدی و سبعین و سبعمایه حضرت صاحب‌قرانی فرمود تاطوی ملكانه و جشنی پادشاهانه ترتیب داده، درةالتاج بزرگی را زیور افسر ملك‌زاده ساختند، و «سونچ قتلق‌آغا» دخترخواهر خود شیرین بیك آغا را كه نامزد فرموده بود بملك‌زاده پیرمحمد تسلیم نمود، و تاج و كمر مرصع، و جامهای مطلای ملمع بملك‌زاده داده، اشراف و اعراف خراسان را بحسب مرتبت هریك بتشریف فاخر نوازش فرموده، اجازت مراجعت فرمود، و حضرت صاحب‌قرانی «سونچ قتلق‌آغا» را بتجملات وافر، و حشمت تمام، و از امراء و مقربان جمع لاكلام ملازم ساخته، بهرات فرستاد، و ملك غیاث الدین پیرعلی بدیدار ایشان شادمان شده، یراق طوی ملكانه نمود، و فرمود تا شهر را چون عروس آراسته، از سر پل جوی نو تا بچهار سو بنوعی كه رشك [عرصه] فیروزه طارم، و غیرت فزای روضه ارم بود آیین بستند، و چهارطاقها نصب كرده تعبیهای عجیب، و شعبدهای غریب پرداختند، و درودیوار كوچه و بازار بقصبهای روم و دیباهای چین مزین ساختند،
و چون «1» از اشغال طوی و ضیافت بپرداختند [جماعتی «2» را كه همراه مهد عروس آمده بودند ملك رعایتهای لایق و عنایتهای مناسب نموده شاكر و خوش‌دل باز گردانید و خود] لشكر بنشابور كشید، جمعی از درویشان كه تبع امیر اسكندر و درویش ركن الدین بودند بعزم جنگ و جدال استقبال نموده حربهای عظیم كرده عاقبت مغلوب شده نشابور را گذاشتند و هزیمت بسبزوار بردند، و ملك نشابور را فتح كرده شیخ یحیی را آنجا گذاشت، و شیخ یحیی در نشابور می‌بود «3» تا زمانی كه حضرت صاحب‌قرانی بخراسان آمد.
______________________________
(1)- مج: و چون اشغال. مك: و چون از اشغال.
(2)- عبارت: [جماعتی را كه همراه ... بازگردانید و خود] از زیادات مج میباشد.
(3)- مج: نشابور بود. مك: نشابور می‌بود.
ص: 36