گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
چمن پنجم از روضه هفدهم در جلوس ابراهیم میرزا بر فراز مسند سلطنت انتما





اشاره

سلطان ابراهیم كه از حبس خلاص یافته «1» [بود، و] بجانب (آب) مرغاب رفته، بعد از ارتكاب چندین شداید و محن، و احتمال انواع مكاید و فتن، سپاهی فراهم آورده «2» عزیمت هرات فرمود، و صباح سه‌شنبه هفتم رجب نزدیك بباغ مختار رسید. و شاه محمود میرزا بعزیمت فرار ركاب سرعت گران، و عنان نهضت سبك گردانیده، متوجه مشهد مقدس گشت، و امیر شیر حاجی بجانب حصار نرتو «3» [بیرون] رفت، و هرات بی‌منازع و معارضی «4» [سلطان] ابراهیم میرزا را مستخلص شد، و هم در روز مذكور بباغ مختار نزول فرمود و جمعی از عقب گریختگان فرستاده، چندی را گرفتند، و بعضی را كشتند، و بعضی را گذاشتند. و [سلطان] «5» ابراهیم میرزا بعد از ادای شكر «6» [تأیید] الهی بر سریر سلطنت و پادشاهی، و مستقر خلافت آبا و اجداد جمشید اقتدار خود استقرار فرمود، و چند روز (از) «7» محنت سفر و سرگردانی و تفرقه روزگار برآسود. و اواسط شعبان بعزم استیصال شاه محمود میرزا توجه نمود، شاه محمود میرزا كه بمشهد رفته بود، امرای بابر میرزا از اطراف خراسان پیش او جمع شده بودند و متوجه هرات گشته «8»، [و] در [نواحی قصبه
______________________________
(1)- مج: یافته بود و بجانب مرغاب.
مك: یافته بجانب آب مرغاب.
(2)- مج: آورد. مك. پا: آورده.
(3)- مج. پا: نرتو بیرون رفت. مك: نرتو رفت.
(4)- مج. پا: معارضی سلطان ابراهیم. مك: معارض ابراهیم.
(5)- مج: گذاشتند و سلطان ابراهیم. مك. پا: گذاشتند و ابراهیم.
(6)- مج: شكر تأیید الهی. مك. پا. س: شكر الهی.
(7)- مك. پا. س: دور از محنت. مج: روز محنت.
(8)- مج: گشته و در نواحی قصبه كوسویه نزدیك.
مك. پا: گشته در نزدیك.
ص: 198
كوسویه] نزدیك «رباط امیر شاه ملك» هردو سپاه كینه‌خواه «1» [چون دو ابر سیاه كه برق آن تیغ و باران او تیر باشد] بیكدیگر ملاقی شدند، و از گرد معركه ابر بلا ساخته، و از نخل نیزها رایت جنگ و وغا و سنجق فتنه و غوغا برافراخت.

«2» (خسرو):

گرد سواران كه بخورشید جست‌قنطره بر چشمه خورشید بست
نیزه از آن گرد كه برشد بمهرگشت جزیره بمحیط سپهر
بس كه زمین شد ز علم سایه‌دارماند چو سایه‌زدگان بی‌قرار از صدای طبل جنگ باز اجل در پرواز درآمده چنگ بشكار جانها باز كرد، و زاغان از گوشها روی بصید طیور ارواح دلیران آورد، بهرام شدید الانتقام از سهم ناوك كمانداران تیز شست سپر قرمزی آفتاب پیش رو گرفت، و رمح شهاب ثاقب از ضربت حسام خون‌آشام بهادران چابك‌دست در شكست افتاد، و دلاوران به تیغ و تیر جامه جانها می بریدند، و میدوخت، و بآب صمصام، و باد حمله آتش كین می‌نشاندند و می‌افروخت.
«3»

[لفردوسی:

ز غریدن كوس حربی ز دورگمان شد كه آمد سرا فیل و صور
ز فریاد و افغان چون رستخیزبوحش بیابان درآمد گریز]
______________________________
(1)- مك. پا: سپاه كینه‌خواه بیكدیگر ملاقی.
مج: سپاه كینه‌خواه چون دو ابر سیاه كه برق آن تیغ و باران او تیر باشد بیكدیگر ملاقی.
(2)- مك: خسرو. مج. پا: این كلمه را ندارد.
(3)- مج: [لفردوسی- ز غریدن كوس ... بیابان درآمد گریز] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 199
فی الجمله از ابتدای لشكر شاه محمود میرزا غالب شد، و میمنه و میسره معارضانرا برداشته متوجه هرات گشتند، چون قلب «1» (سپاه) [سلطان] ابراهیم میرزا از ثبات مردانگی منقلب نشده بود، امیر احمد ترخان با دل قوی از قلب حمله كرده، بیكدست برد مردانه سپاه مخالف را از پا درآورد، و در یك ساعت غالب مغلوب و قاهر مقهور گشت، و شاه محمود میرزا دیگربار بجانب مشهد فرار نمود، «2» و امرا و وجوه سپاه او گرفتار شدند، و [سلطان] «3» ابراهیم میرزا از عقب گریختگان بجانب مشهد نهضت فرمود، و روز «4» (بیست و) پنجم شعبان خبر بهرات آمد كه شاه محمود میرزا غالب شد، و بعد از زمانی مردم بسیار آمده «5» [خبر آوردند] كه [سلطان] ابراهیم میرزا ظفر یافت، و در همین روز قاصد سلطان سعید «6» [سلطان] ابو سعید میرزا رسید، و جهت اكابر هرات نشانها آورد كه فردا صباح «7» [كه بیست و ششم شعبان است] سلطان سعید بتأیید ملك مجید نزول اجلال میفرماید.
و جناب معالی نصاب شیخ الاسلام «8» [الاعظم مرجع اعاظم العلماء فی العالم] مولانا قطب الملة و الدین یحیی التفتازانی [نور اله مرقده]- كه او را ابراهیم میرزا جهت رسالت
______________________________
(1)- مج: چون قلب سلطان ابراهیم. مك: چون قلب سپاه ابراهیم.
(2)- مج. پا: فرار نمود، و چون سپاه او.
مك: فرار نمود، و امرا و وجوه سپاه.
(3)- مج. پا: گرفتار شدند و سلطان ابراهیم.
مك، گرفتار شدند. و ابراهیم.
(4)- مج: و روز پنجم شعبان. مك. پا: و روز بیست و پنجم شعبان.
(5)- مج: بسیار آمده خبر آوردند كه سلطان ابراهیم.
مك: بسیار آمده كه ابراهیم.
(6)- مج: سلطان سعید سلطان ابو سعید.
مك: سلطان سعید ابو سعید.
(7)- مج: [كه بیست و ششم شعبان است]. مك: این عبارت را ندارد.
(8)- مج: و جناب معالی نصاب شیخ الاسلام الاعظم مرجع اعاظم العلماء فی العالم مولانا قطب الملة و الدین یحیی التفتازانی نور اله مرقده كه او را.
مك. پا: و جناب معالی‌مآب مولانا قطب یحیی التفتازانی شیخ الاسلام هرات كه او را.
ص: 200
و مصالحت پیش سلطان سعید فرستاده بود، و سلطان سعید بعد از ملاقات فرموده كه چون بهرات رسیم بموجب مقتضای وقت قیام رود-، و درین وقت بدروازه ملك رسید، «1» [و] مولانا احمد یساول و قرابهادر كه از جانب ابراهیم میرزا بودند دروازها بسته بودند، پل روانرا «2» [نیز] بركشیدند، «3» و جناب شیخ الاسلامی مابین پل و دروازه متحیر بماند «4»، تا امیر جلال الدین و سید مزید بهادر كه عمده دولت سلطان سعید بود رسید و قاضی و اكابر «5» (هرات) بدروازه ملك آمده در را گشادند، و مردم بسیار از سپاه سمرقند در شهر درآمدند، و بی‌جنگ و نزاع هرات «6» (مسخر و) مفتوح گشت، «7» [و مولانا احمد، و قرابهادر، حصار اختیار الدین را پناه ساختند، و در استحكام آن اهتمام نمودند].
______________________________
(1)- مج: و مولانا. مك. پا. س: مولانا.
(2)- مج: روانرا نیز بركشیدند.
(3)- مج: بركشیدند و جناب شیخ الاسلامی ما بین پل.
مك. پا: بركشیدند و مشار الیه مابین پل.
(4)- مك: تا امیر جلال الدین و سید مزید كه عمده دولت سلطان.
مج: پا: تا امیر سید مزید بهادر كه عمده دولت سلطان.
(5)- مك. پا: و اكابر هرات بدروازه. مج: و اكابر بدروازه.
(6)- مج: هرات مسخر و مفتوح. مك: هرات مفتوح.
(7)- عبارت: [و مولانا احمد و قرابهادر در حصار اختیار الدین را پناه ساختند، و در استحكام آن اهتمام نمودند]، از زیادات نسخه مج میباشد و از مك و پا و س محذوف است.
ص: 201

«1» روضه هژدهم در توجه سلطان سعید ب خراسان و تمكن یافتن بر سریر «2» ملك بتأیید ملك منان‌

اشاره

حضرت «3» [سلطان سعید] سلطان ابو سعید میرزا از وقتی كه مملكت ماوراء النهر او را مسخر گشت بحكم آنكه:

«4» [للشیخ سعدی]:

ملك اقلیمی بگیرد پادشاه‌همچنان در بند اقلیمی دگر همیشه هوای تخت هرات در سر، و خیال تسخیر ملك خراسان در نظر داشت، تا آنكه واقعه «5» [ناگزیر] بابر میرزا حادث شد، آن داعیه بالا گرفت، و بحصول مطلوب خود مستظهر و متیقن گشته، لشكر را مواجب داد، و از جیحون عبور نمود، «6» [و میرزا
______________________________
(1)- عنوان: [روضه هژدهم] از زیادات نسخه مج است، و در سایر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(2)- مج: ملك. مك. پا: مملكت.
(3)- مج. پا: حضرت سلطان سعید سلطان ابو سعید.
مك: حضرت سلطان ابو سعید.
(4)- مك: بحكم آنك: ملك اقلیمی بگیرد
مج: بحكم آنكه. للشیخ سعدی، ملك اقلیمی بگیرد
پا: شیخ سعدی.
(5)- مج. پا: واقعه ناگزیر بابر میرزا.
مك: واقعه بابر میرزا.
(6)- عبارت: [و میرزا ابراهیم درین فرصت بنابر اعتماد ... و سلطان سعید كه از جیحون عبره كرده] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 202
ابراهیم درین فرصت بنابر اعتماد غلطی كه بر امیر شیر حاجی داشت كه در بلخ بود، عزیمت بلخ نموده، ناگاه در راه با سپاه سمرقند ملاقی شد، و از جانبین رایات مكاوحت برافراشته جنگی عظیم كردند، چون لشكر سمرقند از حد چون و چند متجاوز بود، ابراهیم میرزا شكست یافته بجانب جرزوان 25 رفت، و آنجا جمعیتی پیدا كرده بهرات آمد، و چند روز توقف نموده متوجه مشهد گشت، در عقب شاه محمود میرزا چنانچه سبق ذكر یافت، و سلطان سعید كه از جیحون عبره كرده] «1» بسرعت تمام همچون قمر طی منازل میفرمود، و هیچكس را مجال سبقت نمیداد، كه پیشتر از رایت ظفرپیكر خبر توجه او بهرات نرود، تا بیست و پنجم شعبان در جانب شمال قریه «سقلمان» نزول فرمود، و اكابر شهر استقبال نموده، روز دیگر از «درب قیچاق» بهرات «2» [در] آمده، بباع شهر كه تختگاه قدیم سلاطین سلف بود،
«3» [بیت]:
تختگه تاجوران بلندگشته ز اقبال شهان بهره‌مند جلوس «4» [همایون] فرمود، و جمعی از معتمدانرا پیش مولانا احمد یساول كه كوتوال حصار اختیار الدین بود فرستاده، او را بمراتب بلند و مناصب ارجمند وعده داد، مولانا احمد جواب فرستاد كه ولی‌نعمت من خانه خاص خود بمن سپرده، كافر نعمتی باشد كه جای او بدیگری دهم، سری دارم در راه او خواهم باخت، و تا او در جهان باشد، و من زنده باشم این قلعه بكسی نخواهم داد، قاصد آن خبر باز رسانید، سلطان سعید از باغ شهر بیرون آمده، و با گوهرشاد بیگم ملاقات فرمود، و باغ زاغان را مقر سریر سلطنت ساخت. و در آن زمین خلد آیین رایت اقامت برافراخته، بترتیب اسباب محاصره قلعه و محاربه مولانا احمد فرمان داد، و مدتی روزگار، از غره صباح، تا طره رواح نایره
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مك. پا: بهرات آمده. مج: بهرات درآمده.
(3)- مج: بیت. پا. مك: ندارد.
(4)- مج. پا: جلوس همایون فرمود. مك: جلوس فرمود.
ص: 203
جنگ و مصاف و كانون حرب و خلاف در التهاب و اشتعال بود، كه اصلا خللی باركان شامخ و بنیان راسخ آن حصار راه نیافت،
این آن اساس نیست كه گردد خلل‌پذیرلوبست الجبال و انشقت السماء و چند نوبت اكابر هرات برحسب فرمان سلطان [ی] «1» نزدیك حصار رفته، مواعید بسیار اظهار كردند «2»، (و) آن [شیرمرد حلال نمك] از عقیده [مردانه] خود برنگشت، عاقبت الامر میان ایشان بقایمی «3» قرار گرفت
در خلال این احوال كه خاطر سلطانی از حرمان فتح قلعه و مقاومت كوتوال آن عظیم آشفته و آزرده بود، جمعی از شیاطین الانس آغاز وسوسه كرده، بعرض رسانیدند، كه پیوسته از جانب ابراهیم میرزا قاصدان پیش گوهرشاد بیگم 26 آمدوشد می‌كنند، و از احوال لشكر و اخبار دیگر خبر میبرند و می‌آرند، مبادا كه بموجب كریمه: إِنَّ كَیْدَكُنَّ عَظِیمٌ، از منشاء غدر و مكر او صورتی ظاهر گردد كه تدارك‌پذیر نباشد، لایق وقت آنكه از جانب كید و فساد او خاطر بالكل مرفه شود، نهم ماه رمضان سنه مذكوره، آن ملكه ملك نشان را شهید كردند. بحكم:
ان آثارنا تدل علینا
رفعت همت، و رتبت دولت، و آثار خیرات، و آیات مبرات او از شرح مستغنی است «4»، [و منزل و مقام آن بانوی كبری را غارت عام كردند].
و درین سال سه مال و سه شكرانه از رعایا ستانیدند، اول: شاه محمود میرزا.
دوم: «5» [سلطان] ابراهیم میرزا. سیوم: «6» [سلطان] (میرزا ابو) سعید.
______________________________
(1)- مج: سلطانی. مك. س: سلطان.
(2)- مج: كردند آن شیرمرد حلال نمك از عقیده مردانه خود برنگشت.
مك. پا: كردند و او از عقیده خود برنگشت.
(3)- بقایمی:؟
(4)- مج. پا: و منزل و مقام آن بانوی كبری را غارت عام كردند.
مك: این عبارت را ندارد.
(5)- مج: دوم سلطان ابراهیم. مك: دوم ابراهیم.
(6)- مج: سیوم سلطان سعید. مك. پا: سیوم میرزا ابو سعید.
ص: 204
و درین فرصت امیر شیر حاجی از قلعه نرتو آمده بشرف بساط بوس، و نظر عنایت سلطان سرافراز گشت. و در فرصتی كه احرام بساطبوسی بسته بود، قلعه «1» [نرتو] را بیك معتمد خود سپرده بود، از عجایب وقایع «2»، [آنكه] مجهولی از مردم یساقی‌بیر كه نام نماز دیگر گوسفندی بدر قلعه آورد «3»، [و] حالی كه داشت باز نمود، تا روز بیگاه شد التماس كرد كه شب در قلعه باشد، ملتمس او قبول یافته بقلعه درون رفت، و با خود كمندی پنهان داشت، و چون بعضی از شب گذشت، و اهل قلعه در بستر: الناس نیام آرام گرفتند، بیركه بر سر برجی «4» [بر] آمده كمند فروگذاشت، و جمعی را كه با ایشان مواضعه داشت بالا كشید، و چون غلبه شدند، تیغها در گماشته نوكران امیر شیر حاجی «5» نهاده و ایشانرا از قلعه بیرون كرد، و بیركه چنان قلعه را كه سلاطین ذی شوكت «6» [را] فتح و تسخیر آن در خیال نمی‌گشت بدست آورد، و بدلاوری و جگرداری بلندنام شد. و چون شرح این حال «7» ب [عرض] سلطان سعید رسید، و حصار اختیار الدین نیز مفتوح نشد «8»، و از طرف «9» [بلخ و] ماوراء النهر اخبار ناخوش میرسید، خاطر بر عزیمت معاودت قرار داده، نیم شوال از ظواهر هرات نهضت فرمود. و آن سال قشلاق در «10» [قبة الاسلام] بلخ نمود، و مولانا احمد یساول و قرابهادر در حصار اختیار الدین را گشاده، مردم شهر را استمالت دادند، و ابراهیم میرزا در نواحی خواف «11» [و باخرز] بود، امیر ترخانرا بهرات فرستاد و او بروجه
______________________________
(1)- مك. پا: قلعه را. مج: قلعه نرتو را.
(2)- مج: وقایع آنكه مجهولی. مك: وقایع مجهولی.
(3)- مج: آورد و حالی. مك. پا: آورد حالی.
(4)- مك. پا: برجی برآمده. مج: برآمده.
(5)- مج. پا: نهاده ایشانرا. مك: نهاد و ایشانرا.
(6)- مك: شوكت فتح. مج. پا: شوكت را فتح.
(7)- مج: حال بعرض سلطان. مك: حال بسلطان.
(8)- مج: مفتوح شد. مك. پا: مفتوح نشد.
(9)- مج: و از طرف بلخ و ماوراء النهر. مك: و از طرف ماوراء النهر
(10)- مج: قشلاق در قبة الاسلام بلخ.
مك. پا. س: قشلاق در بلخ.
(11)- مك. پا: خواف بود. مج: خواف و با خرز بود.
ص: 205
پسندیده رعایا را دلداری «1» (داده) [و] دارائی نمود، و جراحات جارحات ایام را بمرهم مرحمت التیام داد، و در عید اضحی جهت بیگم «2» [شهید گوهرشاد بیگم] آش بزرگ ترتیب كرد.
و چون شاه محمود میرزا از حرب ابراهیم میرزا عنان تافته- چنانچه ذكر آن گذشت- «3» [بجانب] مشهد رفته بود، «4» (بعد چند وقت متوجه استراباد گشت)، و امیر بابا حسن- كه والی آن دیار بود- بشرایط نیكو بندگی قیام نموده، اسباب جمعیت او انتظام یافت، «5» (و) [سلطان] ابراهیم میرزا چون ازین صورت وقوف یافت، «6» [عنان] عزیمت بجانب مازندران تافت، و از آنجانب شاه محمود میرزا با سرخیلان خراسان، و گردنكشان جرجان در جنبش آمده، از استراباد روان گشت، و در مقابل ابراهیم میرزا آمده صف مصاف از طرفین بركشیدند، و بجنگ و جدال روی بیكدیگر آورد.
و درین فرصت میرزا جهانشاه تركمان- كه مدتها در خیال استخلاص مازندران بود- با سرداران «7» (آن) نواحی فرصت غنیمت دانسته، از «8» [ری ب] راه عقبه صندوق شكن بولایت جرجان درآمد. و میرزا شاه محمود چون این خبر شنید سراسیمه‌وار
______________________________
(1)- مج. پا: دلداری و دارائی نمود.
مك: دلداری داده دارائی نمود.
(2)- مج: شهید گوهرشاد بیگم. مك. پا: این عبارت را ندارد.
(3)- مج. پا: گذشت- بجانب مشهد.
مك: گذشت بمشهد.
(4)- مك: (بعد چند وقت متوجه استراباد گشت).
مج. پا. س: این عبارت را ندارد.
(5)- مج. پا: یافت سلطان ابراهیم.
مك: یافت و ابراهیم.
(6)- مج. پا: یافت عنان عزیمت. مك: یافت عزیمت.
(7)- مج. پا: سرداران نواحی.
مك: سرداران آن نواحی.
(8)- مج: از ری براه عقبه صندوق شكن.
مك. پا: از راه عقبه صندوق شكن.
ص: 206
از راه اضطرار روی بفرار آورد، و «1» [سلطان] ابراهیم میرزا آمدن تركمان را باور نداشته از همان منزل بطریق ایلغار تا یك فرسنگی استرآباد براند، و آنجا هرچند محرمان «2» [و مشفقان] درخواست كردند كه چندان توقف «3» (می) باید كرد كه كوچ و اورق برسند، و از تركمان «4» خبری تحقیق شود، محل قبول نیافت، و برجبن و بددلی امرا محمول شد، و جمعی را برسم قراولی پیش فرستاده، پای سرعت در ركاب عزیمت داشت، و در میان «5» راه- [كه] از كثرت جنگل و گل و لای، ذهاب و ایاب را صعوبت تمام بود- جمعی از تركمانانرا دیده، دلیران خراسان بریشان حمله بردند «6»، [و بلا بر سر خود آوردند]، و مردم بسیار از مكامن جنگلها بیرون آمده، بر قراولان ریختند، «7» [و در جنگ و كشاكش افتادند]. و درین محل ابراهیم میرزا «8» [نیز] از عقب رسیده بقراولان خود پیوست، و ساعتی در مقابل توقف نمود، و عنان اقتدار بكف اضطرار داده، دست در فتراك:
الفرار فی وقته ظفر، زده، از وادی ستیز روی به بیابان گریز نهاد، و بی‌باكان تركمان- كه كشتن را طاعت و غارت را غنیمت می‌شمردند- از قفا درآمده تیغ در سپاه چغتای نهادند، و عقده كه سالها در دل ایشان (گره) بود تحلیل دادند،

«9» [امیر سیفی]:

اسمان كینه دیرینه كه از اهل وفادر درون داشت بدوران تو بیرون آورد القصه: خلق بسیار مقتول، و گرفتار كمند خسار و اسار گشتند، بعد از آن
______________________________
(1)- مج. پا: و سلطان ابراهیم. مك: و ابراهیم.
(2)- مج: و مشفقان. مك. پا. س: این كلمه را ندارد.
(3)- مك: توقف می‌باید كرد. مج: توقف باید كرد.
(4)- مج: خبری تحقیق. مك: خبر تحقیق.
(5)- مج. پا: راه- كه از كثرت. مك: راه- از كثرت.
(6)- مج: و بلا بر سر خود آوردند. مك: این عبارت را ندارد.
(7)- مج: و در جنگ و كشاكش افتادند.
مك. پا: این عبارت را ندارد.
(8)- مج. پا: میرزا نیز از عقب. مك: میرزا از عقب.
(9)- مج: امیر سیفی. پا. مك: ندارد.
ص: 207
جهانشاه میرزا ترحم فرمود (ه) [و] «1» عجزه و درماندگان را عنایت و رعایت نموده، نشان امان داد، «2» [و بموجب دلخواه ایشانرا] بخراسان فرستاد.
و ابراهیم میرزا «3» [كه از آن مهلكه عنان برتافته بود]، بتعجیل تمام قطع منازل كرده، هفتم «4» [ماه] صفر بهرات نزول كرد.
و این وقایع در سنه اثنی و ستین و ثمانمایه بود.
«5» [و چون ابراهیم میرزا بر سریر سلطنت استقرار نمود، مولانا احمد یساول از حصار بیرون آمده، بسعادت تقبیل انامل میمون رسید، و چون در محافظت حصار، و مقاومت با سپاه سمرقند آثار مردانه نموده بود، بزیادتی تربیت و مزید اسباب رعایت و مرتبت، مستظهر و امیدوار بود، خود از همه آن خدمات و حالات هیچ نتیجه ندید، و ابراهیم میرزا را از تمامی آن آثار فارغ یافت، و بعضی ولایات كه از اردو نشان فرستاده بنام او رقم كرده بود بدو بازنگذاشتند، و مبلغی دیگر از انعام و علوفه مقرری او كه از دیوان اطلاق یافته بود موقوف داشت، و علاوه این بی‌التفاتیها معتمدی بحصار رفته، بمبالغه تمام گفت كه مولانا احمد را خواهند گرفت، بنابرین جهات مولانا هراسان شده در حصار دربست، و حصار را دربست خود شمرد، و پل روان بركشیده، اظهار مخالفت نمود، ابراهیم میرزا ازین حال متغیر شد، و سوگند غلاظ شداد یاد كرد كه هیچ‌گونه قصدی در خاطر نداشتم، و نقوش عنایت و تربیت او را بر لوح خاطر مینگاشتم، و كسان پیش او فرستاده، بمسامحت و ملایمت خاطر رمیده او را بصلاح آورد، و داروغگی هرات بدو تفویض یافت، و مولانا از سر اهتمام بضبط شهر و استحكام حصار قیام مینمود، و هرچند مبالغه رفت كه یك نوبت دیگر بعز
______________________________
(1)- مج. پا: فرمود و عجزه. مك: فرموده عجزه.
(2)-: و بموجب دلخواه ایشانرا.
مك: این عبارت را ندارد.
(3)- مج: كه از آن مهلكه عنان برتافته بود.
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج: هفتم ماه صفر. مك: هفتم صفر.
(5)- عبارت: [و چون ابراهیم میرزا بر سریر سلطنت استقرار نمود ... از روی اضطرار بید اقتدار او بازگذاشت] از زیادات نسخه مج میباشد و از نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
ص: 208
دست‌بوس رسد قبول نكرد، و بیرون نیامد، عاقبت تعرض او را در توقف داشتند و اختیار حصار از روی اضطرار بید اقتدار او بازگذاشت] «1».
و درین سال در «2» [حدود] ممالك خراسان چند پادشاه نافذ الحكم مخالف یكدیگر بودند،- كه بوجود دو پادشاه اقلیمی زیروزبر میگردد- از جمله:
جهانشاه میرزا- «3» [كه صاحب سریر عراقین و آذربیجان بود]- از استراباد تا سبزوار در تصرف آورده، اسفراین را مضرب خیام گردون احتشام داشت،
سلطان ابو سعید میرزا در قبة الاسلام بلخ اعلام ظفر اعلام بر قمه كیوان می‌افراشت.
و علاء الدوله میرزا بعد از چند «4» [ین] سال سرگردانی از دشت قیچاق بازآمده در حوالی ابیورد نشسته بود.
و پسرش سلطان ابراهیم میرزا در هرات مقیم بود.
و شاه محمود میرزا در نواحی طوس و قلعه عماد مقام داشت.
و «5» [سلطان] سنجر میرزا در «6» [ولایت] مرو دعوی استقلال میكرد.
و ملك قاسم پسر امیر اسكندر تركمان، «7» [بمظاهرت امیر خلیل سجستانی] (سجستان) «8» و فراه و اسفزار در «9» [تحت] تصرف آورده بود.
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج. پا: در حدود ممالك.
مك: در ممالك.
(3)- مج: كه صاحب سریر عراقین و آذربیجان بود.
پا. مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج. پا: چندین. مك: چند سال.
(5)- مج: و پسرش سلطان ابراهیم.
مك: و پسرش ابراهیم میرزا.
(6)- مج. پا: و سلطان سنجر میرزا: مك: و سنجر میرزا.
(7)- مج: در ولایت مرو. مك: در مرو.
(8)- مج: بمظاهرت امیر خلیل سجستانی و فراه.
مك: اسكندر تركمان سجستان و فراه.
(9)- مج: در تحت تصرف. مك: در تصرف.
ص: 209
و باز قلاع و حصون كه درین مواضع بود «1»، هریك (ی) را [سرداری و] كوتوالی دیگر داشت كه در فرمان كسی دیگر نبود، «2» (و) حصار اختیار الدین را مولانا احمد یساول محفوظ داشت، و قلعه نرتو را بیركه مغول مضبوط كرده بود، و قلعه سرخس را [امیر] «3» عبد اله پیرزاد، و قلعه «*» صعلوك 27 (را) «4» امیر محمد خدای داد متصرف بودند، «5» و قلعه عماد را امیر بابا حسن، و قلعه خبوشان «6» (را) امیر حسن شیخ تیمور (داشت)، و قلعه طبس در حكم امیر اویس امیر خاوند شاه بود، و هریك از اینها در مقام عناد بودند، و منقاد هیچكس نی، و مثل این واقعه در كم روزگاری بوده باشد. «7» (و اله اعلم).
______________________________
(1)- مج: هریك را سرداری و كوتوالی. مك: هریكی را كوتوالی.
(2)- مج: حصار. مك. پا: و حصار.
(3)- مج: سرخس را امیر عبد اله. مك: سرخس را عبد اله.
(4)- مك: صعلوك را امیر محمد. مج: صعلوك امیر محمد.
(5)- مج: بودند. مك: بود.
(6)- مج: خبوشان امیر حسن شیخ تیمور داشت.
مك: خبوشان را امیر حسن شیخ تیمور.
(7)- از زیادات نسخه مك.
(*) صعلوك: ضبط این نام در جائی دیده نشد.
ص: 210

چمن اول «1» در بازآمدن علاء الدوله میرزا بسریر اقبال بعد از پریشانی و سرگردانی چندین سال‌

علاء الدوله میرزا از زمانی كه از لشكر الغ بیك میرزا شكست یافته بود، حیران و سرگردان در اطراف عالم میگشت، چنانچه در وقتی كه واقعه وفات بابر میرزا حادث شد، در ولایت «2» «اردوشهر» بود، كه منتهی ولایت اوزبك است.
چو نفس را مددی نیست از كؤس مرادچه در بلاد خراسان چه در سواد حبش چون خبر واقعه برادر استماع نمود، عزیمت بجانب خراسان فرمود، و تا بولایت نسا و ابیورد رسید، قاصدان بجهت بشارت وصول مقدم میمون پیش فرزند ارجمند ابراهیم میرزا فرستاد، و شاهزاده اظهار مسرت بسیار نموده، پیشكشهای لایق در صحبت معتمدان با پیغامهای شایق روان گردانید، و چون قرب جوار واقع شد، باستقبال رفته، در كنار آب سنجاب «3» با پدر ملاقات كرد.
بیت:
بخت بیك ملك دو دارا نموددهر بیك آب دو دریا نمود
______________________________
(1)- عبارت: [چمن اول در بازآمدن علاء الدوله میرزا بسریر اقبال ... در آن خطه فردوس مثال فلك فرسای خواهد گشت]. یعنی:- چمن اول تا روضه نوزدهم- تماما از زیادات نسخه مج میباشد. و در نسخه مك و پا بعد از عبارت: (و مثل این واقعه در كم‌روزگاری واقع بوده باشد) روضه نوزدهم شروع شده است.
(2)- اردوشهر: در اصل «ابروسیر» قیاسا اصلاح شد، جرجانی در ذیل عنوان «سرحد خطای كه قراولان ...» از جمله شهرهای مرزی «اردو شهر» را نوشته است. (مسالك الممالك- فارسی از ابو الحسن صاعد بن علی الجرجانی- مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
(3)- آب سنجاب: از رودخانه‌های ماوراء النهر خراسان است. (مسالك الممالك جرجانی مذكور
ص: 211 روی زمین فر دو جمشید یافت‌چشم جهان نور دو خورشید یافت و یكدیگر را از سر اشتیاق بعد از امتداد شداید فراق كنار گرفته، شرح «1» قضایای گذشته باز گفتند، و در مصالح ملك مفاوضه پیوسته، بران مقرر شد، كه ابراهیم میرزا با لشكر «2» در «تخت ملك» معسكر سازد، و علاء الدوله میرزا چند روزی بر سریر دار الملك هرات باسباب عشرت و فراغت پردازد، پس روز جمعه بیست و هفتم جمادی الآخر از طرف «3» كهندستان 28 ظاهر شده، اكابر و اعالی، و اعاظم، و اهالی استقبال نموده، از ازدحام خلایق تمامی «*» طرایق چنان مملو بود، كه در هیچ عید مثل آن كسی یاد نداشت، علاء الدوله میرزا از «4» خیابان خراسان بمدرسه گوهرشاد بیگم آمد، و زیارت كرده بباغ زاغان فرود آمد، و در مستقر سلطنت جلوس فرمود، و چند روز بعشرت گذرانید، و مبلغی بر سر اشجار و عبید و مواشی رقم فرمود، «5» و چون ظلم هفت مذموم و سراشمار «6» بر همه‌كس شوم است، هنوز آن وجه وصول نیافته بود، كه ابراهیم میرزا از تخت ملك كس پیش او فرستاد كه لشكر تركمان نزدیك رسید و توقف را مجال نیست، و شاهزاده یك «7» النگ رفت، و علاء الدوله میرزا در غره شعبان با دل حیران و خاطر پریشان روبراه فرار آورد،
______________________________
(1)- قضایای: این كلمه در اصل (فضلای) نوشته است كه بقرینه سیاقت عبارت اصلاح شد.
(2)- تخت ملك: نام یكی از دهكده‌های دهستان پهناور بادغیس است. (جغرافی- حافظابرو- مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
(3)- كهندستان: نام جائی است از توابع هرات متصل به (خیابان) و این كلمه در اصل (مغلستان) نوشته است، و بقرینه سیاقت مطلب اصلاح شد. و شاید در اصل (سقلمان) بوده كه نام یكی دیگر از قراء تابعه و نزدیك بشهر هرات است. اما بقرینه كلمه (خیابان) بدون تردید كهندستان درست است.
(4)- خیابان خراسان: از اماكن مشهوره هرات است، برای وصف آن به ص 22، 84 و 86 از مجلد اول مراجعه شود.
(5)- و چون ظلم هفت مذموم: مقصود ازین عبارت چیست؟ و شاید این جمله محرف یا مغلوط باشد.
(6)- در اصل: «سراثمار» قیاسا بقرینه سیاقت عبارت اصلاح شد.
(7)- یك النگ: النگ چمن، مرغزار و سرزمین سبز و با آب و گیاه است. و درین جا (یك النگ رفت) یعنی یك منزل رفت.
(*) طرائق، استعمال این جمع برای رعایت سجع خلایق است و الا طرق درست است
ص: 212
و مردم هرات از وضیع و شریف و قوی و ضعیف از آوازه صدمت تركمان خان‌ومان گذاشته، اكثر بجانب قلال جبال راسیات، و فراز تلال شامخات سرگردان شدند، و مولانا احمد یساول در استحكام حصار جد تمام مینمود، و فواسق لئام و سوارق ایتام «1» دری خانهای مردم میگشودند، و اقمشه و امتعه و جهات خلایق سلب مینمود، كه ناگاه از مهب مرحمت میرزا جهانشاه نسیم عاطفت در وزیدن آمده، استمالت نامها رسید كه سادات و قضاة و جمیع سكنه و متوطنه هرات باید كه مرفه الحال و مطمئن البال در مساكن و «2» مواطن خود متوطن بوده، بطرفی نروند كه رایات ظفر آیات عنقریب در آن خطه فردوس مثال فلك‌فرسای خواهد گشت] «3».
______________________________
(1)- ایتام: جمع یتیم درین كتاب در موارد بسیاری بمعانی: لات، ولگرد و داش استعمال شده است، و هنوز هم در بسیاری از اماكن ایران این كلمه بهمین معانی مستعمل است.
(2)- در اصل: و بواطن؟.
(3)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد،
ص: 213

روضه نوزدهم در جلوس پادشاه تركمان بر سریر سلطنت مملكت خراسان‌

اشاره

جهانشاه میرزا [ارشد و] «1» امجد اولاد امیر قرایوسف تربیت یافته «2» [حضرت خاقان مغفور] شاهرخ سلطان بود، كه آنحضرت در یورش سیم عراق «3» [و] آذربیجان آن مملكت را باو ارزانی فرموده بود، و او در زمان حیات «4» [خاقان مغفور] همیشه سر بر خط فرمان داشته، (و) در مقام طاعت و باج‌گذاری بود، و چون آنحضرت بر سریر ملك ابدی تكیه‌گاه ساخت، خیال استخلاص ممالك فارس و عراقین در دماغ انداخت، اما از صولت دولت سلطان محمد میرزا «5» [و بابر میرزا] پای از اندازه بیرون نمی‌نهاد، تا چون ایشان از عالم فانی بدار الملك باقی رحلت كردند، «6» [مملكت فارس و عراق را] ضمیمه آذربیجان ساخته در تصرف آورد، و چون ملك خراسان بسبب منازعت شاهزادگان پریشان و بی‌سامان شد، فرصت مغتنم شمرده، عزیمت تسخیر خراسان نیز مصمم گردانید، و با لشكری چون حكم محكم و قضای مبرم از تهمت رجعت و وصمت خلل محفوظ و مصون، منازل و مراحل پیموده، پانزدهم شعبان بر سریر سلطنت خراسان تكیه‌گاه ساخت، «7» [و انوار معدلت او اطراف مملكت را منور گردانید،] رایت جلال بر ذروه استقلال برافراخت، «8» [و نخست بمدرسه
______________________________
(1)- مج: میرزا ارشد و امجد. مك: میرزا امجد.
(2)- مج: حضرت خاقان مغفور. مك: این عبارت را ندارد.
(3)- مج: عراق و آذربیجان آن مملكت را باو ارزانی فرموده بود.
مك. پا: عراق و آذربایجان را بآن ارزانی فرموده بود.
(4)- مج. پا: خاقان مغفور. مك: این جمله را ندارد.
(5)- مج: محمد میرزا و بابر میرزا پای از. مك: محمد میرزا پای از.
(6)- مج. پا. س: مملكت فارس و عراق را. مك: این عبارت را ندارد.
(7)- عبارت: [و انوار معدلت او اطراف مملكت را منور گردانید] از زیادات مج است.
(8)- عبارت: [و نخست بمدرسه گوهرشاد بیگم رفته شرایط زیارت باقامت رسانید]. از زیادات مج و پا میباشد.
ص: 214
گوهرشاد بیگم رفته شرایط زیارت باقامت رسانید] و خطبه و سكه بالقاب و نام «1» [همایونش] موشح گشت.
«2» [و مولانا احمد یساول بمتانت حصار، و استظهار ذخیره بسیار بر مخالفت اصرار نموده، سخن ازدهان تیر و زبان شمشیر میگفت. چون صورت این حال بر رأی جهان نمای ممالك گشای جهانشاهی روشن گشت، اثر تغیر در بشره مبارك ظاهر، و بتهیه اسباب حرب و ادوات محاصره فرمان داد، كارگزاران سپاه نصرت‌نشان بر دور حصار باره رفیع با ده گز ارتفاع درون و بیرون شهر برآوردند، و عساكر ظفر شعار دایره كردار مركز حصار را در میان گرفته، شرار آتش كارزار بكره اثیر و فلك تدویر رسید، عقابان خونخوار خدنگ‌پران بقصد صید مرغان روح مخالفان كه آشیان بر بروج حصار داشتند، در پرواز آمدند، و قواریر نفط بآهنگ سوختن خرمن اصطبار و اقتدار ساكنان حصار كه دانه ذخیره از سنبله گردون جمع آورده بودند گرم شد، و در برابر هر تیركش حصار ده مرد بلند كمان تیرانداز كه بنوك پیكان گره از موی در شب تاریك بگشادی در كمین نشستند، كه از اهل حصار هیچكس را یارا نبود كه از نزدیك هیچ روزنه بگذرند، از سهم ناوك سندان‌گزار، و تیر چرخ حكم‌اندازان نامدار همه مردم حصار از بروج حصار و مقابلات و تیركشها دور شدند، و نقبچیان لشكر تركمان كه زبان تیشه ایشان طعنه بر پیشه «3» كوه‌كن می‌زد بجهد تمام بكار نقب قیام نمودند.
بیت:
گروه قوی چنگ فولاد پیشه‌كه چون موم سازند خارا به تیشه سكان قلعه فدائی‌وار بحرب و كارزار دستبردهای مردانه نمودند، اما سودی نداشت.
______________________________
(1)- مج. پا: همایونش. مك: ندارد.
(2)- عبارت: [و مولانا احمد یساول بمتانت حصار ... افاضات نامتناهی بروزگار خجسته آثار جهانشاهی ظاهر و باهر شده]،- س 3 از ص 214 تا س 17 از ص 215 تماما از زیادات نسخه مج میباشد، و از سایر نسخ مورد استناد محذوف است.
(3)- كذا؟ شاید در اصل (پیشه فرهاد كوه‌كن) بوده.
ص: 215
بیت
جائی كه آفتاب كشد تیغ اقتدارسرگشتگی است مصلحتی ذره در هوا و بهادران سپاه ظفرپناه، بزخم سهام خون‌آشام، كه صفیر مرگ در سوفار، و سفیر اجل در دنبال داشت، بروج و كمین‌گاههای حصار را از مردان جنگی تهی ساختند، و هم و هراس، و هیبت و باس لشكر گردون اساس، حمله بر اهل حصار آورده، دیدند كه كار از دست، و دست از كار میرود، مولانا احمد یساول مصلحت در مصالحت دید، بحكم آنكه:
مصراع:
هركجا بر نتوان جست فروباید جست
از اوج جباری بر حضیض تضرع و زاری آمده، جمعی را شفیع ساخته تا خون او را درخواست كردند، و مولانا روز جمعه دوم ماه مبارك رمضان،
ع:
تیغ در دست و كفن بر گردن،
از حصار بیرون آمد، و خاك درگاه ببوسید، و مراحم پادشاهانه، رقم عفو و اغماض بر جراید جرأة، و جرایم او كشید، و چنان حصاری كه صورت فتح تیسیر آن بر آینه ضمیر هیچ عالم‌گیری عكس‌پذیر نگشته بود، بایسر وجهی مفتوح گشت، و امداد فتوحات الهی، و آثار افاضات نامتناهی بروزگار خجسته آثار جهانشاهی ظاهر و باهر شد]. «1» روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج‌2 215 روضه نوزدهم در جلوس پادشاه تركمان بر سریر سلطنت مملكت خراسان ..... ص : 213
و فرمان داد كه احكام و ا [و] امر حضرت «2» خاقان مغفور از تركی و فارسی مجری و ممضی داشته، بی‌آنكه بعرض رسانند امضا دهند، و در جمیع امور از مالی و ملكی دستور زمان آنحضرت [را] ملحوظ «3» و منظور دارند. و چند روز بوده عزیمت هرات‌رود
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات مج میباشد.
(2)- مج. پا: و اوامر حضرت. مك: و امر حضرت.
(3)- مج: آنحضرت را ملحوظ. مك: آنحضرت ملحوظ.
ص: 216
فرمود، «1» [و در لكلك‌خانه «2» نزول فرموده، چون شنید كه خاقان مغفور هرچندگاه بدان مرغزار فردوس اشتباه میرسیدند، جهانشاه میرزا نیز چند روز آنجا توقف فرمود.] و لشكر «3» [فیروزی اثر] (او) تا قصبه «اوبه» رفته، «4» [آثار مرحمت و دادگستری شایع گردانید. و اخبار بسیار عدل و انصاف پادشاه باطراف رسید، خلایق سرگردان بمساكن و اوطان خود بازآمدند. و در هرات جمعیتی عظیم پیدا آمد.] و «5» [جهانشاه میرزا] عید صیام [هم] در آن مقام كرده، (ب) مراسم آن قیام نمود. و از اطراف ایلچیان آمده، «6» [تحفهای لایق، و پیشكشهای شایسته آوردند، و] هریك بحسب مرتبه و مقدار نوازش یافته بمقام خود رخصت انصراف یافت. و «7» [پادشاه برسم طواف] بولایت كرخ فرموده، چند روز آنجا بساط عشرت و سماط مسرت كشیده «8»، [و اردوی عالی از لكلك‌خانه مراجعت نموده] بمرغزار كهندستان آمد.
«9» [درین فرصت بمسامع پادشاه رسانیدند كه علاء الدوله میرزا، و ولد او ابراهیم میرزا كه سپاه ظفر قرین هزیمت نموده‌اند، در ولایت غورند، و بینهما منازعت و مكاوحت عظیم واقع شده، جهانشاه میرزا قاصدی باستدعای حضور علاء الدوله میرزا فرستاد
______________________________
(1)- عبارت: [و در لكلكخانه نزول فرموده ... آنجا توقف فرمود]. از زیادات مج است.
(2)- لكلكخانه: «بلوك كمیران- این بلوك بر جنوب رود هراتست، و درین بلوك هم باغ باشد و هم مزارع، و آب رود و كاریز هردو دارد، و از قرای مشهوره این بلوك است:
لكلكخانه، آسیاچه ...». (جغرافی حافظابرو، نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
راجع به «بلوك كمیران» به ص 84 جلد اول مراجعه شود.
(3)- مج: و لشكر فیروزی اثر تا قصبه.
مك: و لشكر او تا قصبه.
(4)- عبارت: [آثار مرحمت و دادگستری .... جمعیتی عظیم پیدا آمد]، از زیادات مج میباشد
(5)- مج: و جهانشاه میرزا عید صیام هم در آن مقام كرده مراسم آن.
مك: و عزیمت هرات‌رود فرمود و عید صیام در آن مقام كرده بمراسم آن
(6)-: [تحفهای لایق و پیشكشهای شایسته آوردند و] از زیادات مج است.
(7)- مج. پا: و پادشاه برسم طواف. مك: این عبارت را ندارد.
(8)- مج. پا: و اردوی عالی از لكلكخانه مراجعت نموده. مك: این عبارت را ندارد.
(9)- عبارت: [درین فرصت بمسامع پادشاه رسانید كه علاء الدوله .... جهانشاه میرزا كمال احترام تقدیم نموده]، از زیادات نسخه مج است.
ص: 217
و او را بعواطف پادشاهانه مستظهر گردانید، علاء الدوله میرزا بی‌توقف بتعجیل تمام متوجه اردوی فلك احتشام گشت، و روز عرفه عید قربان بیك فرسنگی اردو رسید، جهانشاه میرزا اقبال‌آسا استقبال نموده، تعظیم و تكریم تمام تقدیم فرمود، و روز عید بحشمت تمام بر سریر گردون احتشام مقام فرموده، حوالی و حواشی بارگاه فردوس اشتباه را بانوار عاطفت پادشاهزادگان حور رخسار، و امرای عالی‌مقدار تزیین داد، و اطراف معسكر فیروزی اثر از مراكب كوه‌پیكر، با زینهای مرصع بزر و گوهر، و هرگونه تجمل و زیور بنوعی آراسته گشت كه سلاطین نامدار و خواقین كامكار را مانند آن مجلسی كم دست داده باشد، و علاء الدوله میرزا را باعزاز تمام درآورده، جهانشاه میرزا كمال احترام تقدیم نموده] «1».
«2» (و درین مقام) ایلچیان كه از اطراف «3» اقالیم آمده بودند، شرف سیورغامیشی یافتند. و رسولان سلطان «4» ابو سعید میرزا را نوازش فرموده، اظهار محبت و وداد نمود.
و بعد از چند روز «5» [امیر نظام الدین] سید «6» عاشورا را كه منصب وزارت «7» [دیوان اعلی بدو مفوض بود] تعیین فرمود، كه همراه ایلچیان سلطان ابو سعید «8» میرزا رفته شرایط
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مك: و درین مقام. مج. پا: این جمله را ندارد.
(3)- مج. پا: از اطراف اقالیم آمده شرف سیورغامیشی.
مك: از اطراف آمده بودند سیورغامیشی.
(4)- مج: سلطان ابو سعید: مك: سلطان سعید.
(5)- مج. پا: بعد از چند روز امیر نظام الدین سید عاشورا را كه منصب.
مك: بعد از چند روز سید عاشورا را كه منصب.
(6)- سید عاشور: در اصل نسخه‌های مج مك و پا (سید عاشورا) بالف بعد از راء اما ظاهرا عاشور بدون الف درست است زیرا در اعلام (عاشور) مشهور است نه عاشورا، لذا متن قیاسا اصلاح شد.
(7)- مج: دیوان اعلی بدو مفوض بود. مك: این عبارت را ندارد.
(8)- مج. پا: ابو سعید میرزا رفته. مك: ابو سعید رفته.
ص: 218
رسالت باقامت رساند، «1» سید (عاشورا) [بموجب فرمان] باردوی «2» سلطان سعید [كه] در كنار آب مرغاب [بود] رسید [ه، او را در محل مناسب فرود آوردند، و] بعد از دو سه روز كه اطراف اردوی اعلی را آراسته ساخته، قباب خیام و خرگاه باوج خورشید و ماه ارتفاع یافت، و غلبه و ازدحامی «3» [دست درهم داد] كه [كیوان پیر] را از اجتماع آن جمعیت كثیر انگشت تحیر در دندان ماند، و حوالی مجمع بصورتهای مهیب و زینتهای عجیب مرتب و مزین گشت، سید عاشور را درآوردند، و بعد از آنكه چند جا زانو زده بشرف تقبیل انامل مبارك سرافراز شد، و سلطان «4» [سعید] پرسید كه: امیر جهانشاه چون است؟
پس سید خلاصه رسالت و سفارت بلطف كلام، و حسن عبارت ادا كرد. «5» [و مقصود از رسالت جانبین، امر مصالحه، و اصلاح ذات بین بود،] و سلطان سعید در جواب «6» [سید] سخنان مصلحت‌آمیز و كلمات مصالحت‌انگیز فرمود، و سید چون بازآمد اخبار خوش، و نوید امید صلح و صفا معروض داشت، و متعاقب او دیگر قاصدان «7» [از جانب سلطان سعید] رسید [ه] پیغامهای دیگر كه متضمن صلح و صلاح طرفین بود رسانیدند.
و خواطر و ضمایر همكنان ایمن و مطمئن گشت. و جهانشاه میرزا «8» (بعد از) چهار ماه كه [در اولنگ] كهدستان [مقام داشت، از آنجا كوچ كرده] بدامن كوه مختار لشگرگاه ساخت، بدان عزیمت كه قشلاق در هرات فرماید، كه اخبار متواتر شد كه سلطان
______________________________
(1)- مج: سید بموجب فرمان باردوی. مك: سید عاشورا باردوی.
(2)- مج: سلطان سعید كه در كنار آب مرغاب بود رسیده او را در محل مناسب فرود آوردند و بعد از دو سه روز.
مك: سلطان سعید در كنار آب مرغاب رسید بعد از دو سه روز.
(3)- مج: و ازدحامی دست درهم داد كه كیوان پیر را از اجتماع.
مك: (و ازدحامی كه ... را از اجتماع) محل نقطه‌چین در نسخه مك جای چند كلمه نانویس و سفید است.
(4)- مج: سلطان سعید پرسید. مك. پا: سلطان پرسید.
(5)- مج: [و مقصود از رسالت جانبین امر مصالحه و اصلاح ذات بین بود]، مك. پا: این عبارت را ندارد.
(6)- مج. پا: جواب سید سخنان. مك: جواب سخنان.
(7)- مج: دیگر قاصدان از جانب سلطان سعید رسیده پیغامهای دیگر.
(8)- مج: جهانشاه میرزا كه چهار ماه در اولنگ كهدستان مقام داشت از آنجا كوچ كرده بدامن كوه مختار.
مك: و جهانشاه میرزا بعد از چهار ماه از كهدستان بدامن كوه مختار.
ص: 219
«1» [ابو] سعید [میرزا] از كنار آب مرغاب بجانب لنگر امیر غیاث «2» [قدس سره] عزیمت نمود، بداعیه آنكه از جانب هرات‌رود بشهر [در] (آید)، «3» و طغیان سپاه (گمراه) تركمانرا از مملكت خراسان كفایت نماید، و فوجی از تراكمه در قصبه اوبه «4» [و آن نواحی بودند] گرفتار شد [ه]، جمعی دیگر فرار نموده، عرض كردند كه: سلطان سعید «5» [از شعاب شواهق جبال و صعاب مضایق تلال، كه از عروج بمعارج، و ارتقا بمدارج آن،
ع:
مجال حادثه تنگست و پای نایبه لنگ]
با سپاهی كه انامل محاسبان از «6» [عقد] كمیت آن در عقده حیرت می‌ماند، و عرابهای گردون شكوه، كه از حشر اجساد و سیر جبال اخبار میكند، گذر فرموده، [و] «7» آهنگ جنگ و عزم رزم دارد، جهانشاه میرزا ازین خبر بهم برآمده، آتش غضب در كانون سینه‌اش شعله زدن گرفت، و فرمود تا لشكر عفریت اثر «8» [دریا جوشش، نهنگ كوشش]، آماده جنگ و جدال و مستعد ضرب و قتال گشته متوجه هرات‌رود شوند، و پسرش شاهزاده پیر یداق كه گلبانگ جلادت و بهادری او در آفاق شایع بود برسم «9» منغلای روان گشت، و هردو سپاه كینه‌خواه، چون دو ابر بلابار، و دو دریای زخار بدو فرسنگی یكدیگر رسیده، یلان طرفین و پردلان جانبین ساز اسباب مصاف داده، در میان میدان بجولان درآمدند،
______________________________
(1)- مج: سلطان ابو سعید میرزا از كنار.
مك. س: سلطان سعید از كنار.
(2)- مج: قدس سره. مك. پا: این جمله را ندارد.
(3)- مج: بشهر درو طغیان سپاه تركمانرا.
مك: بشهر آید و طغیان سپاه گمراه تركمانرا.
(4)- مج. پا: در قصبه اوبه و آن نواحی بودند گرفتار شده جمعی،
مك: در قصبه اوبه گرفتار شد جمعی.
(5)- عبارت: [از شعاب شواهق جبال و صعاب ... و پای نایبه لنگ] از زیادات مج است.
(6)- مج. پا: از عقد كمیت. مك: از كمیت.
(7)- مج: گذر فرموده و آهنگ. مك: گذر فرمود آهنگ.
(8)- مج: دریا جوشش نهنگ كوشش. مك. پا: این عبارت را ندارد.
(9)- منغلای: در زبان مغولی مقدمة الجیش یا پیشاهنگ سپاه.
ص: 220
«1» [بیت]:
هردو صف از كینه برآورد جوش‌راست چو دریا كه برآرد خروش و از هردو گروه مردان مرد، و دلیران صف نبرد، حملهای گران بر یكدیگر پیمودند، و جمعی از سرداران و گردنكشان تركمان گرفتار گشته «2» [و] كشته شده بر خاك هلاك افتادند. و پیر یداق «3» [روگردان شده] مضطر و مضطرب پیش پدر «4» [مراجعت فرمود]، و صورت حال بازنمود، و جهانشاه «5» [میرزا] از استماع این احوال «6» [پریشان‌حال گشته] خیال محال از دماغ بیرون كرد، و حد خود، و اندازه جرأت و جلادت لشكر سلطان «7» [سعید] بشناخت، و اساس طمعی كه در ملك خراسان داشت، خلل‌پذیر گشت، و هرچند اندیشه بر تدارك این واقعه گماشت «8» (هیچ) فایده نداشت «9». [و نیز خبر یافته بود كه ولد او امیرزاده حسین علی كه مدتی محبوس بوده از حبس خلاص یافته، و دست اتلاف و اسراف بخزاین دراز كرده «10» در ثمین و زر بدامن میدهد. و لشكر بسیار از جوانب جمع آورده، و از استماع این خبر بحكم: «11» زاد فی الطنبور نغمة، خاطر او
______________________________
(1)- مج: بیت. پا. مك: ندارد. س: نظم.
(2)- مج. پا. س: گشته و كشته. مك: گشته كشته.
(3)- مج: روگردان شده. مك. پا. س: این جمله را ندارد.
(4)- مج: مراجعت فرمود. مك: ندارد.
(5)- مج: جهانشاه میرزا از. مك. پا: جهانشاه از.
(6)- مج: پریشان‌حال گشته. مك: این جمله را ندارد.
(7)- مج: سلطان سعید. مك: سلطان بشناخت.
(8)- مك. پا. س: گماشت هیچ فایده.
مج: گماشت فایده.
(9)- عبارت: [و نیز خبر یافته بود كه ولد او امیرزاده .... خاطر او آشفته شده] از زیادات مج میباشد.
(10)- در اصل نسخه مج این عبارت: (در یمن ورز مدامن میدهد)؟ نوشته شده. بقرینه سیاقت عبارت اصلاح شد.
(11)- زاد فی الطنبور نغمة: ابو الفضل میدانی این را در ذیل «امثال المولدون» ضبط كرده است.
(مجمع الامثال- ج 1 ص 331- حرف الزاء).
ص: 221
آشفته شده]، چاره جز آن ندید كه از در بیچارگی درآید، و از روی عجز و اضطرار طلب صلح نماید، پس سید عاشورا [را] «1» در خلوت سخنان گفته، پیش سلطان سعید فرستاد، و استدعای صلح و صفا نمود، سلطان سعید فرمود كه این معنی وقتی بحصول می‌پیوندد، كه تمامی ممالك «2» [حضرت] خاقان مغفور را گذاشته، بآنچه آنحضرت بدو ارزانی داشته قناعت نماید، و بطریق زمان آنحضرت در مقام طاعت و متابعت «3» (در) آید، والا،
«4» [بیت]:
نه‌بیند ز ما دشمن بدگمان‌بجز روی شمشیر و پشت كمان آخر الامر بعد از قیل و قال بسیار و آمدوشد بی‌شمار بر آن قرار یافت كه ممالك خراسان بتمام داخل دیوان سلطان «5» [سعید] بوده، (و) جهانشاه میرزا (اطاعت كرده) بازگردد، [و متعرض ولایات خراسان نشود،] (و) برین موجب تأكید شرط و پیمان، و استحكام عهود و ایمان نموده، لشكر تركمان از طرف بلوك «6» «گداره» بفحوای:
دخلنا كارهین و خرجنا متحیرین، رطب اللسان معاودت نمودند، و زبان حال بنابر مطابقه مقتضی حال مضمون این مقال كه:
«7» [فرد]:
ز سپاه پیل زورت دل خصم شد شكسته‌چه «8» زند بپای پیلان «9» الجوق تركمانی
______________________________
(1)- مج. پا: عاشورا را در خلوت. مك: عاشورا در خلوت.
(2)- مج: ممالك حضرت خاقان. مك: ممالك خاقان.
(3)- مج: و متابعت درآید. مك. پا: و متابعت آید.
(4)- مج: بیت. مك. پا. س: ندارد.
(5)- مج: سلطان سعید بوده، جهانشاه میرزا بازگردد، و متعرض ولایات خراسان نشود، برین موجب.
مك. پا. س: سلطان بوده، و جهانشاه میرزا اطاعت كرده بازگردد، و برین موجب
(6)- بلوك «گداره» از بلوكات نه‌گانه توابع هراتست. ص 84 از مجلد اول.
(7)- مج: فرد. پا. مك. س: ندارد.
(8)- مج: زند. مك. پا: زید.
(9)- آلاچوق، الاچق: خانه كه تركمانان از چوب و علف و یا از مو سازند و در آن بسر برند. فرهنگ وصاف. غیاث اللغات.
ص: 222
بگوش آمال سپاه نصرت مآل سلطان [سعید] رسانید، و «1» روز جمعه هشتم صفر سنه ثلث و ستین و ثمانمایه، امرای سلطان «2» [سعید] بشهر [در] آمده، دروازه‌ها را مضبوط ساختند، و حصار اختیار الدین را در تصرف آوردند «3»، [و] آتش ظلم و بیداد تركمان فرونشست، و رعایا در مهد آسایش و بستر آرامش آسوده گشتند.

«4» [لخواجه سلمان الساوجی]:

در شبستان جهان از موكب منصور شاه‌شاهد نصرت بصد غنج و دلال آمد پدید
آفتاب معدلت طالع شد از كوه شكوه‌ظلمت ظلم مخالف را زوال آمد پدید
______________________________
(1)- مج: سلطان سعید رسانید و روز.
مك: سلطان رسانید و روز.
(2)- مج: سلطان سعید بشهر درآمده. مك: سلطان بشهر آمده.
(3)- مج: آوردند و آتش. مك: آوردند آتش.
(4)- مج: لخواجه سلمان الساوجی. مك. پا. س: این عبارت را ندارد.
ص: 223

روضه بیستم در جلوس سلطان سعید كرت «1» [ثانی بر سریر مملكت خراسان بتأیید ربانی]

اشاره

چون ذات همایون‌فر، و عنصر خجسته‌اثر، حضرت سلطان سعید «2» [سلطان ابو سعید] انار اله برهانه، حجتی بود از برای سلطنت و شهریاری، و مظهری بود از آثار لطف و قهر حضرت باری، جمشیدی بود در آئین تیغ‌زنی، «3» و ملك‌گیری، و كشورستانی، هرآینه لایق چنان بود، و حكمت الهی «4» اقتضای آن فرمود، كه چند وقتی سریر خلافت بفر جلوس همایون ذیب و زینت یابد، تا جراحات مجروحان «5» جوارح ظلم و بیداد بمرهم «6» مراحم [و] وداد او التیام پزیر (د)، و اسباب معموری، و آبادانی، و رعیت پروری «7»، و عد [ا] ل [ت] گستری «8»، (كه پریشان و بی‌سامان گشته بود «9»، بمطایف عواطف او انتظام گیرد،) بار دیگر بمدد مرحمت ملك دادگر، همای چتر فلك «10» (فر) سایش
______________________________
(1)- مج: سعید كرت ثانی بر سریر. مك: سعید كرت بر سریر.
(2)- مج: سلطان ابو سعید. مك، این جمله را ندارد.
(3)- مك. پا. س: تیغ زدن. مج: تیغ‌زنی.
(4)- مج: حكمت الهی اقتضای آن فرمود.
مك. پا: حكمت الهی تقاضای او فرمود.
(5)- الجارحة: ذات الصید من الطیر و الكلاب و الجمع جوارح.
(6)- مك. پا: و بیداد بمرهم و داد او التیام پذیرد.
مج: و بیداد بمرهم مراحم و وداد او التیام پذیرد.
(7)- مج: و عدالت. مك: و عدل‌گستری.
(8)- عبارت: (كه پریشان و بی‌سامان گشته بود بمطایف عواطف او انتظام گیرد). از زیادات نسخه مك میباشد و در سایر نسخه‌های مورد استناد مفقود است.
(9)- المطاف موضع الطواف و الجمع مطایف.
(10)- مج: فلك فرسایش. مك: فلك سایش.
ص: 224
سایه عاطفت بر سر مظلومان خراسان گسترد، و سوء المزاجی كه از عوارض آفات و بلیات در بدن مملكت سرایت كرده بود بحكمت بدر برده، بحال اعتدال بازآورد، «1» [و] چهاردهم شهر مذكور، ماهچه رایت نصرت سلطان «2» [سعید] چون ماه چهارده، از مطلع انوار هدایت و انتباه اعنی مزار فیض آثار «گازرگاه» طالع شد. و سلطان سعید بعد از شرایط زیارت قبور فایض النور، و ایصال صدقات، و ایفاء منذورات متوجه هرات گشته، در پای «كوه مختار» نزول فرمود، و روز دیگر از آنجا نهضت، فزای «باغ شهر» از موكب همایون غیرت‌فزای عرصه گردون گشت، و عامه رعایا و كافه برایا از ظلمت ظلم ظلمه بانوار عدل و عاطفت رسیدند، و در مقام امن و رفاهیت «3» آرمید (ه)، و [حضرت] سلطان سعید در تجدید قواعد عدل و احسان، و تشیید مبانی فضل و امتنان، و اعلاء معالم دین، و ارسای «4» مراسم شرع «5» [سید المرسلین]، و مراقبت احوال عجزه و زیردستان بر وجهی التفات نمود كه صفحات «6» [ایام] بذكر مساعی مشكور او موشح گشت. و قوانین بد، و رسوم محدثه، و قواعد مبتدعه، و آثار ظلم، و آیات عدوان معدوم، و مفقود، و منهدم، و منقلع، و نابود شد. و مملكت را آرامشی، و رعیت را آسایشی هرچه تمامتر بحصول پیوست.
«7» [مثنوی]:
معدلتش بست به نیروی خویش‌گردن ده گرگ بیك موی میش
______________________________
(1)- مج: و چهاردهم. مك. پا. س: چهاردهم.
(2)- مج: سلطان سعید. مك: سلطان چون ماه.
(3)- مج: آرمید و حضرت سلطان.
مك: آرمیده و سلطان.
(4)- ارسای، ارسا ارساء السفینة: اوقفها علی المرساة.
(5)- مج: شرع سید المرسلین و مراقبت.
مك: شرع و مراقبت.
(6)- مج: كه صفحات ایام بذكر. مك: كه صفحات بذكر.
(7)- مج: مثنوی. پا: بیت. س: نظم. مك: ندارد.
ص: 225 تا در عدلش بجهان برگشادبید نلرزید ز طوفان باد «1» [و دهان] سكه از نام میمونش خندان، و پایه خطبه از القاب همایونش بلند گشت، و چون بر تخت بخت خلافت متمكن شد، اتفاق قشلاق در بلده فاخره هرات «2» فرمود (ه)، سپاه نصرت مآل [را] كه ملازم موكب گردون جلال بودند اجازت نمود كه بمساكن و مواطن خود روند، و با دو سه هزار سوار متوكل بحضرت پروردگار، بر مسند اقتدار استقرار فرمود.
مقارن این حال خبر آمد كه «3»: [سلطان] سنجر میرزا، و «4» [علاء الدوله] میرزا، و (پسرش) [سلطان] ابراهیم میرزا، با یكد [ی] گر اتفاق كرده، خیال جدال، و تصور تهور، و آهنگ جنگ دارند، چون خبر معاودت سپاه ظفرپناه، و قلت جمعیت ملازمان درگاه گردون اشتباه استماع نموده در طمع خام «5» افتاده، بیكد [ی] گر (فصول) فضول پیغام داده‌اند، و برین داعیه عازم و جازم گشته، در حوالی «6» [ولایت] سرخس بهم پیوسته‌اند، چون خاطر آفتاب شعاع بر كیفیت این حال اطلاع یافت رأی همایون بر افتراق جمع، و انتشار شمل ایشان قرار داده، متوكلا علی اله، نه باستظهار حشم و سپاه، در اوایل حمل «7» با لشكر بهرام اثر، هرچند در غایت قلت بود، و مجال مقاومت در چشم كوته‌نظران ظاهر «8» (بین) محال مینمود، با پشت قوی باستظهار تأیید آفریدگار، و دل مطمئن بعون
______________________________
(1)- مج: و دهان سكه. مك: سكه.
(2)- مك: فرموده سپاه نصرت مآل كه ملازم.
مج: فرمود سپاه نصرت مآل را كه ملازم.
(3)- مج: سلطان سنجر. مك. س: كه سنجر میرزا.
(4)- مج: و علاء الدوله میرزا و سلطان ابراهیم میرزا با یكدیگر.
مك: خبر آمد كه میرزا و پسرش ابراهیم میرزا و سنجر میرزا با یكدیگر اتفاق.
(5)- مج: افتاده بیكدیگر فضول پیغام.
مك: افتاده بیكدیگر فصول فضول پیغام.
(6)- مك. س: در حوالی سرخس. مج. پا: در حوالی ولایت سرخس.
(7)- مج: در اوایل حمل. مك: در اوایل حال.
(8)- مج: ظاهر محال. مك: ظاهربین محال.
ص: 226
عاطفت پروردگار، رایات ابهت (بر) «1» افراشته، و كثرت مخالفان و جمعیت ایشان معدوم انگاشته متوجه گشت.

«2» [شیخ سعدی:

تو در كشتی فكن خود را مپای از بهر تسبیحی‌كه خود روح القدس گوید كه بسم اللّه مجریها درین حال از عجایب اتفاقات حسنه- كه بقول قدماء حكما دولت عبارت از آنست- لشكریان جنود بی‌پایان با امرای كبار از جانب ماوراء النهر رسیده بمواكب ظفرقرین ملحق شدند، و عقاب همایون بال رایت اقبال سلطانی در فضای هوای نیل آمال پر باز كرد، و بوم میشوم مخالف از صدمت مخالب قهر لشكر غضنفر اثر او رو بویرانی آورد، و جمعی از مخالفان نقش فرار بر صفحه خاطر می‌نگاشتند، و بعضی دیگر كه پیمانه ایشان پر شده، از لب تیغ جرعه مرگ می‌بایستی چشید، رایت قتال می‌افراشت، آخر الامر] «3»؟؟؟؟؟ كار از مقابله «4» (؟) مقاتله رسید، «5» [و حال] از تلفیق صفوف بتخریق سیوف انجامید، و بهادران در مقام نام و ننگ دست به تیغ بردند، و مبارزان در شیوه ثبات و درنگ پای وقار می‌فشرد،
«6» [مثنوی:
همه تیغ بارید بر خود و ترك‌چو باد خزان ریزد از بید برگ]
______________________________
(1)- مج: ابهت افراشته: مك: ابهت برافراشته.
(2)- عبارت: [شیخ سعدی: تو در كشتی ... قتال می‌افراشت آخر الامر] از زیادات نسخه مج میباشد و در دیگر نسخه‌ها مفقود است.
(3)- تا اینجا از زیادات مج است.
(4)- مج: مقابله مقاتله. مك: مقابله بمقاتله.
(5)- مج: رسید و حال از تلفیق. مك: رسید از تلفیق.
(6)- عبارت: [مثنوی: همه تیغ بارید بر خود ... از بید برگ] از زیادات مج است و از دیگر نسخه‌ها مفقود است.
ص: 227
و بعد از حمله چند كه بر «1» [ی] كدیگر پیمودند، اطراف لشكر سلطان «2» [سعید] تاب مقاومت «3» نیاورد [ند] شكست یافته، رو بهزیمت نهادند، چنانكه بعضی كه از معركه عنان تافته بودند، تا سمرقند هیچ‌جا آرام و قرار نیافته بودند، و آنجا اخبار شكست و فرار سلطان [سعید] «4» درانداخته، و در تمام ولایات تا استرآباد و مازندران بهمین منوال اخبار دروغ انتشار یافت «5»، [و هر بو الهوسی طامع ناحیتی، و هر بد حركتی مملكتی گشت «كذا» «6»]، اما چون قلب سپاه ظفرپناه سلطان «7» [سعید] در صدق [نیت] و صفای عقیدت ثابت بود متفرق نگشته بود، تا در وقتی كه لشكرها بهم برآمده بودند با لشكر قول حمله بر مخالفان برده فوجی از دلاوران سپاه منصور دل از جان برداشته، و از طلب نام و ننگ وجود خود را عدم انگاشته، دست‌بردهای مردانه نمودند «8». [و] بعد از یكساعت كم یا بیش (صدای) ندای انا فتحنا لك فتحا مبینا، از فراز گنبد اخضر، و سقف طارم مینا، بمسامع جلال سلطان «9» [سعید] رسید، و انوار نصرت الهی از ماهچه رایت دولت خلافت پناهی بدرخشید، و جماعت مخالفان از میدان ستیزروی «10» [به بیابان] گریز
______________________________
(1)- مج: یكدیگر. مك: یكدگر.
(2)- مج: سلطان سعید تاب. مك: سلطان تاب.
(3)- مج: نیاوردند. مك. س: نیاورد.
(4)- مج: سلطان سعید در. مك: سلطان در.
(5)- مج: [و هر بو الهوسی طامع ناحیتی و هر بدحركتی مملكتی گشت]. مك. پا: این عبارت را ندارد.
(6)- (و هر بدحركتی مملكتی گشت) كذا؟. شاید در اصل: (و هر بدگهری طالب مملكتی گشت) بوده و بر دست نساخ بدین‌صورت تحریف شده است. بهرحال چون این عبارت از زیادات نسخه مج است اصلاح آن میسر نشد.
(7)- مج: سلطان سعید در صدق نیت و صفای.
مك: سلطان در صدق و صفای.
(8)- مج: و بعد از یكساعت كم یا بیش ندای. مك: بعد از یكساعت كم یا بیش صدای ندای
(9)- مج: سلطان سعید رسید. مك: سلطان رسید.
(10)- مج: روی به بیابان گریز نهاد و سلطان سنجر.
مك: روی بگریز نهادند و سنجر.
ص: 228
نهادند، و «1» [سلطان] سنجر میرزا زخم یافته گرفتار شد، و بقتل آمد، و علاء الدوله میرزا و «2» [سلطان] ابراهیم میرزا جان بهزیمت بیرون بردند، و «3» (حضرت) سلطان (سعید) بعد از ادای شكر سبحانی، امرا را كه داد مردی داده، و كام «4» خود (را) از دشمنان ستانیده بودند كنار گرفته، بمواهب گرامند، و مناصب ارجمند اختصاص بخشید، و فتح نامها باطراف ممالك اصدار یافت. و علاء الدوله میرزا و پسر كه از «5» (آن) معركه روی [بر] تافته بودند، تا موضع «مزینان» سبزوار در هیچ‌جا قرار نیافتند، سلطان سعید بعضی «6» [از] امرا را [با فوجی از سپاه] از عقب هزیمتیان فرستاده، خود بطرف بلده طیبه هرات «7» [عزیمت] معاودت نمود، «8» [و چندگاه در ییلاق بادغیس بنشاط و انبساط گذرانیده، بجانب ییلاق «گیتو» خرامید،] و امرا كه از قفای گریختگان رفته بودند تا مزینان رفته، آنجا خبر یافتند كه علاء الدوله میرزا، و ولد [او] «9» بطرف بسطام رفته‌اند،
______________________________
(1)- مج: و سلطان سنجر. مك: و سنجر میرزا.
(2)- مج: و سلطان ابراهیم. مك: و ابراهیم میرزا.
(3)- مج: و سلطان سعید بعد از.
مك: و حضرت سلطان بعد از.
(4)- مك: و كام خود را از دشمن ستانید.
مج. س: و كام خود را از دشمنان ستانیده.
(5)- مج: و پسر كه از معركه روی برتافته. مك و ولد كه از آن معركه روی تافته.
(6)- مك: بعضی امرا را از عقب.
مج: بعضی از امرا را با فوجی از سپاه از عقب.
(7)- مج. پا: عزیمت. مك. س: ندارد.
(8)- عبارت: [و چند گاه در ییلاق ... خرامید] از زیادات مج است.
(9)- مج: و ولد او بطرف. مك: و ولد بطرف.
ص: 229
و ازیشان «1» جمع [ی] كثیر [از امرا و آحاد لشكر] روگردان شده، پیش «2» [حضرت سلطانی، خلافت پناهی، سلیمان مكانی]، ابو الغازی سلطان حسین بهادر، خلد اله ملكه «3» [و سلطانه]، كه بر ولایت جرجان مستولی گشته رفته‌اند.
______________________________
(1)- مج: و ازیشان جمعی كثیر از امرا و آحاد لشكر روگردان.
مك. پا: و ازیشان جمع كثیر روگردان.
(2)- مج: حضرت سلطانی خلافت پناهی سلیمان مكانی.
مك: این عبارت را ندارد.
(3)- مج. س: و سلطانه.
مك: ندارد.
ص: 230

چمن اول از روضه بیستم در مبداء حال حضرت خلافت مآل ابو الغازی سلطان حسین میرزا

اشاره

اول- انتماء نسب عالی‌شأنش «1» ب [حضرت] امیر بزرگ «2» [قطب الدین و الدنیا تیمور گورگان] برین وجه است:
«3» [میرزا] ابو الغازی، سلطان حسین بهادر بن «4» [میرزا] منصور بن [میرزا] بایقرابن [میرزا] عمر شیخ بن [امیر] تیمور گورگان، [خلد زمانه].
در بدایت حال چون لوامع انوار سلطنت و جلال بر صفحات روزگار خجسته آثار آنحضرت درخشان بود، و سلطان سعید بنور فراست «5»، [و مخایل كیاست]، بر كمال دولت و اقبال آنحضرت اطلاع یافته «6» [بود]، پرتو خورشید [سلطنت] بی‌زاولش بر ساحت ضمیر منیرش تافته بحبس آنحضرت در ارگ سمرقند فرمان داده بود، «7» [و] بعد از چند وقت از آن حبس خلاص شده «8» [هرآینه آفتاب جهانتاب چون خواهد كه عرصه
______________________________
(1)- مج: بحضرت امیر. مك: بامیر بزرگ.
(2)- مج: قطب الدین و الدنیا تیمور گورگان.
مك: این عبارت را ندارد.
(3)- مج. پا: میرزا ابو الغازی. مك: ابو الغازی.
(4)- مك: بهادر بن منصور بن میرزا بایقرا بن میرزا عمر شیخ بن امیر تیمور گورگان خلد ملكه.
مك: بهادر بن منصور بن بایقرا بن عمر شیخ بن تیمور گورگان.
(5)- مج: و مخایل كیاست. مك. س. پا: این جمله را ندارد.
(6)- مج: یافته بود پرتو خورشید سلطنت بی‌زوالش.
مك. س: یافته پرتو خورشید بی‌زوالش.
(7)- مج: و بعد از. مك: بعد از.
(8)- مج: [هرآینه آفتاب جهانتاب .... آخر گلاب شد. و].
مك. پا: این عبارت را ندارد.
ص: 231
عالم روشن سازد بی‌زحمت كسوف صورت نه‌بندد، و ماه تابان هرگاه خواهد بدر گردد و درجه كمال حاصل كند بی‌محنت خسوف میسر نگردد.
گل در میان كوره بسی دردسر كشیدتا بهر دفع دردسر آخر گلاب شد [و] مدتی اقبال‌وار در خیل منتسبان «1» [موكب همایون] بابر میرزا معزز و محترم بود، و «2» [سلطان] سنجر میرزا صبیه خویش كه صدف در «3» [یگانه] شاهزاده فرزانه، قوه باصره سلطنت و تاجداری، غره ناصیه خلافت و كامكاری، «4» [معین السلطنة و الدنیا و الدین] (ابو الفتح) بدیع الزمان بهادر میرزا بود، بر مقتضای شرع مطهر در حباله عقد آنحضرت آورد، و بعد از وفات بابر میرزا «5»، [سلطان] سنجر میرزا بواسطه آثار جلادت و دلاوری، و دلایل شجاعت و صرامت و بهادری، از آنحضرت خایف قاصد جان آنحضرت شد، چون حضرت اعلی ازین معنی وقوف یافت، سر در بیابان خوارزم نهاده، متوجه «استراباد» گشت، امیر بابا حسن كه از صدمت و مهابت سپاه تركمان روگردان شده بود بعزم ملازمت «6» [سلطان] سنجر میرزا روان گشته، در راه بحضرت اعلی رسید، و باستظهار یراق و لشكر بسیار، و وسوسه غرور و نخوت و پندار، مغرور شده در مقام مقابله و مقاومت رایت جدال برافراشت، هرچند با حضرت اعلی اندك مردمی بودند، اعتماد بر امداد تأیید الهی نموده حمله بر ایشان آورد، و بیك صدمت بهادرانه آنجماعت را از پیش برداشته، بابا حسن بقتل آمد، و تمام لشكر و جهات او در تصرف
______________________________
(1)- مج: موكب همایون. مك: این جمله را ندارد.
(2)- مج: و سلطان سنجر. مك: و سنجر میرزا.
(3)- مك. پا: صدف در شاهزاده. مج: صدف در یگانه شاهزاده.
(4)- مج: و كامكاری معین السلطنة و الدنیا و الدین بدیع الزمان.
مك: و كامكاری ابو الفتح بدیع الزمان.
(5)- مك: بابر میرزا سنجر میرزا.
مج: بابر میرزا سلطان سنجر میرزا.
(6)- مج. پا: ملازمت سلطان سنجر.
مك. س: ملازمت سنجر میرزا.
ص: 232
ملازمان ركاب نصرت انتساب قرار یافت، و اسباب سلطنت و «1» [مواد] شهریاری پیدا گشت، «2» [و] بیراق تمام متوجه استراباد شد «3». (و) حسین (بیك) تركمان از عم‌زادهاء جهانشاه میرزا، كه بفرمان او حاكم جرجان بود، چون از توجه حضرت اعلی خبر یافت، با هشتصد سوار نامدار ایلغار نموده بسوی آنحضرت روان شد، و تمام آنروز و آنشب نیز اسب رانده تا صبح از طلوع كوكب موكب حضرت اعلی خبری نیافت، كوفته و مانده میل خواب كرده، و از نحوست طالع و شآمت بخت در «4» وقت [ی كه] بیداری از دو جهت ظاهر: یكی وقت صبح، و دیگری خوف عدو واجب بود، پس پشته گرفته بفراغت تمام،
«5» [ع]،
نرگس مستش سوی بالین غنود
«6» و اتفاق (ا) حضرت اعلی شب در حوالی همان پشته گذرانیده بود، هنگام صبح آفتاب‌وار بر خنگ گردون اقتدار برآمده، بی‌خبر از آنكه دشمن خونخوار بپای خود بدام هلاك و بوار آمده روان شد، در اثنای راه سپاه ظفرپناه یكدو كس از تركمان گرفته، احوال حسین بیگ پرسید «7» [ند]، همان دو كس «8» [مخرجی شده] «9» موكب همایون را بر سر ایشان بردند، از همه جوانب «10» احاطه (كرده) نفیر كشیدند، و تیغ
______________________________
(1)- مك: سلطنت و شهریاری.
مج: سلطنت و مواد شهریاری.
(2)- مج: گشت و بیراق. مك: گشت بیراق.
(3)- مج: استرآباد شد حسین تركمان. مك: استرآباد شد و حسین بیك تركمان.
(4)- مج. پا: وقتی كه بیداری. مك: وقت بیداری.
(5)- مج: ع. مك. پا: این كلمه را ندارد. س: نظم.
(6)- مج: و اتفاق. مك: و اتفاقا.
(7)- مج: پرسیدند. مك: پرسید.
(8)- مج: مخرجی شده. مك: این جمله را ندارد.
(9)- مخرجی شده كذا؟. شاید در اصل (مچرچی یا مچرگچی) بوده و نساخ آنرا تحریف كرده‌اند و مچر و مچرگ وزن تگرگ: بیگار و كار فرمودن بزور و ستم، با (چی) علامت فاعلی در تركی یعنی: آن دو تن عنفا و بزور راهنما شده.
(10)- مج: جوانب احاطه نفیر. مك: جوانب ایشان احاطه كرده نفیر.
ص: 233
بی‌دریغ در ایشان نهاده، اكثری را بر خاك هلاك انداختند، و حسین بیك را «1» [با جمعی] اسیر كرده بمیدان استراباد بردند، «2» و (او را آنجا) بردار كشیده تیرباران كردند، «3» [و] حضرت اعلی بر سریر سلطنت مازندران استعلا فرمود، «4» [و جهانشاه میرزا چون این احوال استماع نمود اركان ثبات و بنیان قرارش متزلزل گشت. و حضرت اعلی] قاصد [ی] «5» مع بیلاكات لایق [پیش] سلطان [ابو] سعید [میرزا] فرستاد (ه)، از صورت حال اعلام فرمود،
و درین وقت سلطان سعید در مرغزار «*» «گیتو» مقام داشت، بعد از چند روز قبه چتر گردون‌سای بخورشید «6» رسانیده و ماهچه رایت فرقدفرسای از ذروه كیوان گذرانیده عنان جهان‌گشای بجانب دار السلطنت هرات تافت، و ساحت آن بلده طیبه از فر قدوم ظفر «7» ملزوم [ا] و زینت: جنة عرضها السموات یافت،

«8» [لمولانا جامی:

بیمن سایه چتر فلك سای خداوندی‌خراسان كشور چین شد «9» ز خوبان سمرقندی]
______________________________
(1)- مج: با جمعی. پا. مك: ندارد.
(2)- مك: و او را آنجا بردار.
مج: و بردار.
(3)- مج: كردند و حضرت. مك: كردند حضرت.
(4)- عبارت: [و جهانشاه میرزا ... گشت و حضرت اعلی] از زیادات مج است.
(5)- مج: قاصدی مع بیلاكات لایق پیش سلطان ابو سعید میرزا فرستاده از صورت.
مك. پا: قاصدی مع بیلاكات لایق سلطان سعید فرستاده از صورت.
(6)- مج: رسانیده. مك: رسانید.
(7)- مج: ملزوم او زینت. مك: ملزوم و زینت.
(8)- عبارت: [لمولانا جامی: بیمن سایه ... ز خوبان سمرقندی]. از زیادات مج است.
(9)- در اصل: خراسان كشور چین ز خوبان سمرقندی.
(*)- گیتو: مرغزار یا النگ گیتو یكی از جایهای ناحیه مصفا و خوش آب و هوای بادغیس است.
ص: 234
و بعد از چند روز «1» (دیگر) رسولان حضرت اعلی از استراباد آمده مبلغی از وجوه سرخ و سفید مسكوك بسكه جدید بنام «2» [خجسته فرجام] سلطان سعید آوردند، و بقبول حسن اقتران یافته، مطالب و مقاصد رسولان باز پرسیدند، و همه را باسعاف و انجاح رسانید. از جمله والده «3» [حضرت شاهزاده عالمیان، خلاصه عناصر سلطنت جهان] سلطان بدیع الزمان بهادر «4» (را، با شاهزاده مشار الیه) كه در حصار اختیار الدین محفوظ «5» [و محبوس] بود، بانواع تجمل پادشاهانه «6» [بجانب جرجان] فرستاد.
«7» [مقارن این احوال رأی ملك‌آرای سلطان سعید كه معمار مبانی مبرات بود، بتعمیر مصلی كه در دامن كوه مختار است، و چون بنیان دین مبین متین و استوار، میل فرمود، و باندك زمانی باهتمام و اجتهاد كارگزاران كافی بقعه در كمال نزاهت و نظافت باتمام رسیده، و در اوایل شهر رمضان قلعه «نرتو» كه بیركه چنانچه ذكر آن گذشت فروگرفته بود، و خاطر مبارك سلطان سعید بدان تعلق تمام داشت، و در محاصره و برآوردن مقابل كوب آن كوشش بسیار نموده بودند فتح شد، و سبب آن بود كه جمعی كه با او در قلعه بودند ازو متنفر شدند و سرش از تن جدا كرده بپایه سریر سلطنت مصیر فرستاد] «8».
و در اثنای این حال «9» [سلطان] ابراهیم میرزا كه با پدر روگردان شده بود، و در اطراف ممالك تحریك سلسله فتنه و فساد میكرد، و دعوی استعلا و استقلال مینمود،
______________________________
(1)- مك: روز دیگر رسولان. مج: روز رسولان.
(2)- مج: خجسته فرجام. مك: این جمله را ندارد.
(3)- عبارت: [حضرت شاهزاده عالمیان خلاصه عناصر سلطنت جهان] از زیادات مج است.
(4)- مك. س: بدیع الزمان بهادر را با شاهزاده مشار الیه كه در.
مج. پا: بدیع الزمان بهادر كه در حصار.
(5)- مج: و محبوس: مك: ندارد.
(6)- مج: بجانب جرجان. مك: این جمله را ندارد.
(7)- عبارت: [مقارن این احوال رأی ملك‌آرای ... بپایه سریر سلطنت مصیر فرستاد]، از زیادات نسخه مج است و از دیگر نسخه‌های موجوده مفقود است.
(8)- تا اینجا از زیادات مج است.
(9)- مج: حال سلطان ابراهیم. مك: حال ابراهیم.
ص: 235
و حشم و حشر بسیار جمع آورده متوجه مشهد «1» [مقدس] گشته بود، در راه بسبب مرضی نقد حیات بقابض ارواح سپرد، و رخت اقامت بدار الملك: من مات فقد قامت قیامته، برد، و لشكر هرجائی او متفرق گشته، هریك بجائی گریخته، و جمعی نعش او را بهرات رسانیده، ششم شوال سنه 863 [مذكوره] «2» در مدرسه گوهرشاد بیگم مدفون گشت.
و دری درج سلطنت و شهریاری «3» [امیرزاده معین] (ابو القاسم) شاهرخ [میرزا] از صبیه علاء الدوله میرزا در رمضان سنه مذكوره از برج سعادت و اقبال طلوع نمود، «4» [و در روز عید جشنی بعظمت ترتیب یافت.
بعد از آن سلطان سعید پرتو التفات بر فتح قلعه عماد انداخته، امیر غیاث الدین علی فارسی برلاس را با جمعی امرا نامزد فرمود، و تسخیر آن قلعه بحسن اهتمام آن امیر نیكونام باسهل وجهی میسر گشت، و امیر مشار الیه از عنایت سلطانی بخلعت خاص و كلاه و كمر اختصاص یافت.
و هم در سنه مذكوره شاه محمود میرزا ولد بابر میرزا كه باستظهار امیر خلیل بسجستان رفته بود، از دار الملك فانی بسریر دولت جاودانی خرامید، و سبب آن بود، كه چون بامیر خلیل ملحق شد، امیر مذكور كمال اعزاز و اكرام بجای آورده همراه او عزیمت دیار كابل نمود، امیر بابا كه سردار آن نواحی بود بمقاومت و محاربت پیش
______________________________
(1)- مج: مشهد مقدس گشته. مك: مشهد گشته.
(2)- مك: سنه 863 در مدرسه.
مج: سنه 863 مذكوره در مدرسه.
(3)- مج: امیرزاده معین شاهرخ میرزا از صبیه.
مك: و شهریاری ابو القاسم شاهرخ از صبیه.
(4)- عبارت: [و در روز عید جشنی بعظمت ترتیب یافت. بعد از آن سلطان سعید پرتو التفات بر فتح قلعه عماد انداخته .... حضرت اعلی تواند بود كه درین سال از مطلع میمون سلطنت همایون طلوع نمود] از زیادات نسخه مج میباشد و در نسخه مك و پا مفقود و بجای آن این عبارت كوتاه و مختصر نوشته شده است.: (و هم درین ایام قلعه عماد باسهل صریقی فتح شد).
ص: 236
آمد، و امیر خلیل از غایت غرور در امور حرب «1» تكاهل نمود، امیر بابا فرصت یافته بر سر او تاخت،
ع:
چنانكه باد خزان بر «2» كدو زند ناگاه
برگ و بار «3» مكنت و اقتدار او را ویران و پریشان ساخت، و امیر خلیل فرار نموده، شاه محمود میرزا را زخم تیری رسید و تركش نكرد تا قربان شد.
بیت:
رخی كز برگ گل آزار می‌یافت‌تنی كز تار موئی بار می‌یافت
به پیكان ستم شد كشته ناگاه‌بخون آغشته شد الحكم للّه و اواسط ذی الحجه سنه مذكوره این واقعه بسلطان سعید رسید.
و در مابین یكسال چندین فتح قریب و فتوح غریب زمان دولت او را میسر گشت، بلكه این‌همه اتفاقات حسنه نتیجه ظهور كوكب اقبال حضرت اعلی تواند بود كه درین سال از مطلع میمون سلطنت همایون طلوع نمود] «4».
و در سنه اربع و ستین و ثمانمایه [كه] «5» تمام ماوراء النهر و تركستان، تا حدود كاشغر، و نیز كابل، و زاول، و سایر بلاد خراسان، و مازندران در تحت فرمان سلطان سعید درآمد «6» [ه، بالهام دولت پرتو خورشید تربیت آنحضرت بحكم آنكه،
______________________________
(1)- در اصل: (تاهل) قیاسا بسیاقت عبارت اصلاح شد.
(2)- اشاره به رستن كدوبنی بر درخت چنار و وزیدن باد مهرگان.
(3)- در اصل: (مسكنت) قیاسا بسیاقت عبارت اصلاح شد.
(4)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(5)- مج. پا: و ثمانمایه كه تمام.
مك: و ثمانمایه تمام.
(6)- عبارت: [ه، بالهام دولت پرتو خورشید تربیت آنحضرت بحكم آنكه ... بی‌باكان ناپاك صافی و مستخلص مانده] تماما از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخه‌های مورد استناد محذوف است. و چمن اول از روضه بیستم در نسخه‌های: مك. س و پا با این جمله ختم میشود: (... و زاول و خراسان و مازندران در تحت فرمان سلطان سعید درآمد).
ص: 237
بیت:
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور كن‌دوستانرا شاد گردان دشمنان را كور كن بر ساحت روزگار شهریار اعظم ملك نظام الدین یحیی- كه ذكر حسب و نسبش سبقت یافت- تافت، و تمام ملك نیمروز را برسم سیورغال «1» هودبری نامزد او فرمود، و جمعی امرا را فرمان شد كه شر خلیل را از آن سرزمین دفع سازند، و مواد فساد او را بالكل براندازند، امرا بموجب فرمان روان گشته، در راه خبر یافتند كه ولد امیر خلیل محمد با والد خود می‌آیند كه خون او را درخواست نمایند، امرا مناسب چنان دیدند كه امیر حسن ملكی پیش امیر خلیل رفته شرایط انذار و استبشار بجای آورد، و بلطف تقریر و حسن تدبیر او را به پایه سریر خلافت مصیر رساند، و امیر مشار الیه مراسم تبلیغ و اهتمام بلیغ تقدیم نمود، محمد ولد امیر خلیل را همراه آورد، و اظهار فرمان‌برداری، و آثار خدمتگاری از امیر خلیل عرض كرد، و مرحمت و عنایت پادشاهانه شامل حال او گشت، و بخلعت خاص و كمر و اسب و زین سرافراز شد، و محمد امیر خلیل را رعایت وافر نموده، اجازت انصراف ارزانی داشت.
در اثنای این حال عزیمت یورش مازندران تصمیم یافت، بسبب آنكه خبر رسید كه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا كه بر مملكت مازندران فرمان‌روا است، جمعی از اهل تهور، و دلیران بهادر، كه شیران وغاپیشه بیشه مبادرت و مبارزت‌اند بجانب خراسان نامزد فرموده، و ایشان تا ولایت سبزوار و نشابور آمده، نهب و غارت كرده‌اند، این خبر بر خاطر سلطان سعید بغایت گران آمد، فرمان داد كه جمعی امرا كه متوجه سجستان بودند، باتفاق امیر نور سعید، و امیر سید مزید، و امیر عبد الوهاب بطرف مازندران روان شوند.
در این وقت بعرض آن سلطان سلطان نشان رسید، كه از غله و میوه و هیزم و غیر آن هركس چیزی بشهر می‌آورد، دروازه‌بانان مقداری می‌ستانند، و مردم را تشویش
______________________________
(1)- هودبری: برای شرح این كلمه به حاشیه (4) از ص 112- 111 از بخش یكم این كتاب مراجعه شود.
ص: 238
میدهند، حكم فرمود كه در شهر و بیرون منادی كردند كه هیچكس بعلت دروازه‌بانی و راه‌داری از كسی چیزی نگیرد، و از راه‌داران و دروازه‌بانان خطها گرفتند كه اگر از كسی چیزی ستانند كشتنی باشند، و ازین جهت رفاهیت بسیار بعجزه و رعیت رسید، و دعای خیر بسیار كردند. و چون مردم از تعرض و شرارت جمعی لئام ایتام، و جهال عوام، كه در شهر و بیرون سرهای راه میگرفتند، و چیزها از خلق می‌ستاندند، در زحمت بودند، و صورت این حال بر صفحه ضمیر منیر آینه مثال آن پادشاه حمید خصال معلوم شد، بسیاری را ازیشان قتل فرمود، و آنچه ماندند سیمرغ‌وار در پس كوه خفا و فرار گریختند، و هنوز مملكت اثر آرامش از آن سیاست بر جایگاه دارد.

لخواجو كرمانی:

شاه چو گردد ز سیاست بری‌خون رعیت بخورد لشكری و ساحت مملكت تا غایت از لوث وجود آن بی‌باكان ناپاك صافی و مستخلص مانده] «1».
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج است،- س 17 ص 236 تا س 12 ص 238.
ص: 239
«1»

چمن دویم از روضه بیستم در توجه سلطان سعید بجانب مازندران در ظل عنایت ملك مجید

اشاره

امیر نور سعید با جمعی امرا كه بجانب مازندران روان شده بودند چون بنواحی خبوشان و رادكان رسیدند دلاوران لشكر حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا عنان بجانب جزایر مازندران تافتند، اما امرا خیال جنگ و جدال و آثار حرب و قتال از مجاری احوال ایشان درمی‌یافتند، امرا مشار الیهم از ولایت خبوشان صورت حال عرضه داشت پایه سریر اعلی نمودند. سلطان سعید بنفس مبارك تصمیم عزیمت مازندران فرمود.

لامیر خسرو:

رایت منصور ببالا كشیدماه علم سر بثریا كشید
گر ز علمها كه بكیهان گرفت‌آتش گوئی بنیستان گرفت
______________________________
(1)- عبارت: [چمن دویم از روضه بیستم در توجه سلطان سعید بجانب مازندران ... در رخ مه كرد محاسن پدید. و روز چهارشنبه] تماما از زیادات نسخه مج است.
توضیح: در نسخه مك بخشی از مطالب این چمن (چمن دویم از روضه بیستم) باختصار بدون ذكر عنوان خاصی در دنباله مطالب چمن اول از روضه بیستم مذكور میباشد و پس از عبارت:
«و اختر برج كامكاری سلطان محمد میرزا سیورغال فرمود، و بعده موكب همایون بتمكین تمام بجانب بلده هرات معاودت نمود» بلافاصله عبارت:
«چمن دویم از روضه بیستم در آمدن حضرت ولایت پناه خواجه ناصر الدین عبید اللّه ...» نوشته شده است. و در نسخه مج عنوان: «آمدن خواجه ناصر الدین عبید اللّه از ماوراء النهر و وقایع عصیان و محاربات امیر خلیل سجستانی تا حادثه شكست و سقوط او به تفصیل در چمن سیوم از روضه بیستم مذكور میباشد، و ذكر این حوادث بتمامها در نسخه مك مفقود و محذوف است.
ص: 240 پرچم بیرق كه بگردون رسیددر رخ مه كرد محاسن پدید و روز چهارشنبه] «1»، چهارم جمادی الاولی «2» (عزیمت مازندران فرموده)، حكم شد كه لشكر فیروزی اثر (در جنبش آمده) براه [سرخس] متوجه (مشهد مقدس) شود، و خود با جمعی از خواص، و اهل اختصاص، بعزم زیارت (روضه منوره تربت جام) و [مشایخ اسلام، و طواف مقابر اكابر انام] قدم سعی و اهتمام در ركاب هلال احتشام آورد (ه) [و مزارات متبركه را زیارت فرموده] «3» احرام كعبه احرار و قبله ابرار، امام الاتقیا، همام الاصفیا، امام «4» (ابو الحسن) علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الدعا بست، و آن آستان عرش اشتباه را طواف كرده، در مرغزار رادكان قبه بارگاه بخرگاه خورشید و سراپرده «5» ماه رسانید، و سپاه ظفرپناه از آنجا بجانب استراباد در حركت آمد «6»، [و حضرت اعلی نیز چون از توجه سلطان سعید
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج است.
(2)- مج: چهارم جمادی الاولی حكم؟؟؟ حكم شد كه لشكر فیروزی اثر براه سرخس؟؟؟
و خود با جمعی از خواص و اهل اختصاص بعزم زیارت مشایخ اسلام، و طواف مقابر اكابر انام قدم سعی و اهتمام.
مك: و در چهارم جمادی الاول عزیمت مازندران فرموده حكم شد كه لشكر فیروزی اثر در جنبش آمده از راه متوجه مشهد مقدس شود و خود با جمعی از خواص و اهل اختصاص بعزم زیارت روضه منوره تربت جام قدم سعی و اهتمام.
(3)- مج: احتشام آورد، و مزارات متبركه را زیارت فرموده احرام كعبه احرار بست.
مك: احتشام آورده، احرام كعبه احرار
(4)- مج: امام علی بن موسی.
مك: امام ابو الحسن علی بن موسی.
(5)- مج: سراپرده ماه رسانید.
مك: سراپرده ناهید رسانید.
(6)- عبارت: [و حضرت اعلی نیز چون از توجه سلطان سعید وقوف .... بجانب خوارزم اعربحه تافت، و سلطان سعید] از زیادات نسخه مج میباشد.
مك: بجانب استراباد در حركت آمد، بسعادت و اقبال و ابهت و جلال باستراباد درآمده چند روز.
مج: و سلطان سعید بشهر استرآباد درآمد، چند روز.
ص: 241
وقوف یافت، هرچند استعداد مقاومت سلطان سعید مهیا نداشت، اما مقتضی جلادت و بهادری اقتضای آن نمود كه لشكری پراكنده آنچه بود جمع آورده، چند منزل پیش آمد، و در صحرای «1» سلطان‌آباد اتفاق ملاقات صفین افتاد، حضرت اعلی چون دید كه سپاه او در مقابله لشكر سلطان سعید قطره و دریا، و ذره و آفتاب است، و بر آن جمع پریشان هرجائی نیز اعتماد نمیتوان كرد، عنان عزیمت بجانب خوارزم و «2» اعریحه «كذا» تافت.
و سلطان سعید] «3» (بسعادت و اقبال و ابهت و جلال) ب [شهر] استراباد درآمد (ه)، چند روز در «4» «گلفشان» بساط نشاط گسترده، از صباح تا رواح با صباح و ملاح اقداح راح ریحانی میكشید، و از نوای مطربان زهره جبین بلبل آواز، فحوای این مقال بگوش «5» (هوش) ناهید [می] رسید.

[لخواجه حافظ]:

می‌خواه و گل‌افشان كن از دهر چه میخواهی‌این گفت سحر بلبل ای گل تو چه میگوئی «7» پس آن مملكت را بفرزند ارجمند خود، گوهر درج شهریاری و اختر برج كامكاری،
______________________________
(1)- سلطان‌آباد: نامی است كه بر شهر استرآباد در آنعهد اطلاق میگردیده است (تضاعیف روضه بیستم).
(2)- اعریحه، در اصل نسخه مج بدین‌صورت بی‌نقطه نوشته شده؟، ظاهرا بقرینه سیاقت مطلب (غجدوان)- كه یكی از بلاد و نواحی ماوراء النهر خراسان است- درست است؛ و قیاسا اصلاح شد. و شاید در اصل (غرجستان) بوده كه بلوك پهناوری است از نواحی هرات.
(3)- تا اینجا از زیادات نسخه مج است.
(4)- گلفشان: گویا نام مرغزاریست در صحرای سلطان‌آباد (استرآباد).
(5)- مج: بگوش ناهید می‌رسید. مك: بگوش هوش ناهید رسید.
(6)- مج: لخواجه حافظ. مك: این جمله را ندارد.
(7)- این بیت در دیوان خواجه چنین است:
می‌خواه و گل‌افشان كن از دهر چه میجوئی‌این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگوئی
ص: 242
[ «1» جلال السلطنت و الدین] سلطان محمود میرزا «2» سیورغال فرمود. و (بعده) موكب همایون بتمكین تمام بجانب بلده هرات معاودت نمود.
«3» [در اثنای راه خبر رسید كه امیر خلیل با غلبه سوار و پیاده از رند و اوباش و لوند و قلاش قصد تسخیر هرات كرده، و صورت این حال آنست كه:
چون امیر خلیل چندگاه در سجستان و قندهار و نواحی آن دیار و بلاد مستقل و كامكار بود و بضرب تیغ آبدار و نیروی بازوی اقتدار چند سال لوای تسلط و استقلال افراشته داشت، خیال پوچ در سر بی‌مغز او جای گرفت، و آرزوی استخلاص هرات از خاطر او سر بر زد، چنانكه در آنزمان قریحه پژمرده و طبیعت افسرده مؤلف بنظم این قطعه در باب سرزنش او مسامحت نموده بود.

لمؤلفه:

خیال تخت كه اندر سر خلیل كل است‌چو آن درخت چنار آمد و هوای كدو «4»
______________________________
(1)- مج: جلال السلطنت و الدین.
مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: سیورغال فرمود، و موكب.
مك: سیورغال فرمود، و بعده موكب.
(3)- عبارت: [؟؟؟ در اثنای راه خبر رسید كه امیر خلیل با غلبه سوار و پیاده؟؟؟ بروند ... و ضمایم و ملحقات آن مملكت را بسیر مرضیه و حسن تدبیر در قبضه تسخیر آورد.
ع: حمد ایزد را كه آب رفته بازآمد بجو] تماما از زیادات نسخه مج میباشد و از نسخه مك بتمامه محذوف است.
(4)- خیال تخت: كل؛ گر، و مصراع دوم اشاره به مثل سائری است كه حكیم ناصرخسرو علوی آنرا برشته نظم كشیده است و گوید:
نشنیده كه زیر چناری كدو بنی‌بررست و بر دوید برو بر بروز بیست
پرسید از آن چنار كه تو چند روزه‌گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سیست
خندید پس بدو كه من از تو بیست روزبرتر شدم بگوی كه این كاهلیت چیست
او را چنار گفت كه امروزه‌ای كدوبا تو مرا هنوز نه هنگام داوریست
فردا كه بر من و تو وزد باد مهرگان‌آنگه شود پدید كه نامرد و مرد كیست (دیوان ناصرخسرو ص 500).
ص: 243 ولی ز لشكر او موج خون چنان رانندكزان میان نرهانند ز آشنای كدو القصه: بگمان آنكه در هرات كسی نیست كه با او در مقاومت تواند آمد، و حمله او را پای تواند فشرد، سپاهی گرد كرده، روی بتعذیب عباد و تخریب بلاد نهاد، و چون مردم ولایات و بلوكات خبر یافتند روی بهرات آوردند، و اموال و جهات و مزروعات و محصولات گذاشته با اهل و عیال خود بشهر آمدند، و چون ولایت اسفزار در ممر او بود، و از سپاه گمراه او تفرقه و پریشانی و نهب و تاراج بسیار بدان ویرانه رسیده، مردم آنجا بیشتر دغدغه بخود راه داده كوچها بهرات آوردند.
«1» و من نیز در آن‌وقت در اسفزار بودم بشهر آمدم، روز چهارشنبه دوازدهم رمضان علی الصباح خلیل با لشكر جرار محاذی «درب عراق» و «فیروزآباد» و «خوش» فرود آمده، محاصره كرد، و در حال صف جنگ و قتال بركشیده، حملها پیش برد، و امیر نظام الدین «2» احمد تولكی برلاس. و امیر بی‌نظیر، و پهلوان پیاده «3»، اطراف و جوانب و مداخل و مخارج شهر بند را مضبوط ساخته مستعد حرب و جدال بودند، روز دیگر از غره صباح تا طره رواح جنگ و كوشش بود، اما هیچ فایده نبود، در میان حرب و وغا
______________________________
(1)- حوادث عصیان و محاربات تا سقوط امیر خلیل سلطان در سال 865- 864 اتفاق شده، و مؤلف چنانكه تصریح نموده خود درین حوادث شركت داشته و با مردم اسفزار از آنجا بهرات آمده و در جنگ حصار در جنب اسفزاریان حاضر بوده و جنگ میكرده است، و ازین تاریخ تا سال 899 (كه سال ختم تألیف این كتاب و مقارن سال 25 از سلطنت ابو الغازی سلطان حسین میرزا بایقرا میباشد) 35 سال میشود، و این نكته اهمیت و صحت مطالب این قسمت از كتاب را میرساند زیرا معلوم میدارد كه اسفزاری در این مدت 35 ساله شاهد و ناظر كشمكشها و جنگهای شاهزادگان گورگانی تا ایلغار سلطان حسین میرزا بایقرا بر شهر هرات و بسط سلطنت و اقتدار او بر سراسر سرزمین خراسان و انقضاء مدت 25 سال سلطنت پراقتدار و شكوه او در كشور آفتاب تابان بوده، و بلكه خود در پاره از آن حوادث شركت داشته است، و مطالبی را كه درین بخش از كتاب نقل كرده همه از مشهودات خود او میباشد.
(2)- تولكی: در اصل (توكل) قیاسا اصلاح گردید.
(3)- این نامها نیز بهمین املا پیشتر ذكر شده است.
ص: 244
و فتنه و غوغا مولانا حسنشاه «1» شاعر قطعه بنظم آورده، بر تیری نوشت تا در میان لشكر خلیل انداختند، لشكریان او بتصور آنكه «2» خبری فتح یا بشارت خواهد بود، هجوم نمودند كه مضمون نوشته معلوم كنند، چون تیر بدیشان رسید و كیفیت تحقیق شده، شرمنده گشته، سرها بشیب انداختند، قطعه این بود.

لمولانا حسن شاه:

یاران پیام ما برسانید با خلیل‌گوئید اگر ترا سر سر باختن بود
در روز روزه دردسر ما و خود مده‌عیدی بیا كه وقت «3» قپق تاختن بود و چون در آن فرصت آفتاب در خانه ماه یعنی سرطان بود، شدت گرما و حرارت هوا بحدی بود، كه سنگ خارا از تاب آتش آفتاب چون لعل آتشی سرخ برمی‌آمد، و یاقوت آبدار در صمیم كان از حدت گرمی هوا برنگ خاكستر مینمود،

امیر خسرو:

سنگ كه آتش ز وی آید برون‌ماند ز خورشید بآتش درون
______________________________
(1)- حسن شاه: از معاصرین اسفزاری و شعراء دربار سلطان حسین میرزا بایقرا بوده، و بنام آن پادشاه قصائدی سروده است. به مجالس النفائس و خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار مراجعه شود.
(2)- خبری: مردم خراسان بویژه اهل هرات كسره علامت اضافه را طوری تلفظ میكنند كه از اشباع آن یاء ماقبل مفتوحی تولید میشود، و چون نویسندگان نسخ مورد اعتماد از مردم هرات بوده لذا متن را مطابق تلفظ خود نوشته‌اند، و نظائر آن در تضاعیف كتاب بسیار است، چنانكه مثلا (خبر فتح) و (در قلعه) را: خبری فتح و دری قلعه نوشته شده است
(3)- قپق: چوب هدف كه در میدان نصب كنند و جنگجویان آنرا با تیر هدف سازند و قپاق و قپق افكندن: هدف زدن است. و نیز قپق. بفتحتین كدو را گویند كه بر سر چوب قپق در میدان میگذاشته و آنرا هدف می‌ساخته‌اند. فرهنگ آنندراج، غیاث اللغات.
ص: 245 پرتو خورشید كه گرمگاه‌در پنه خیمه همی جسته راه
بس‌كه شده سایه ز گرما سیاه‌كرم درانداخته خود را بچاه چنانچه برخصت فتوی علمای اسلام مردم بسیار از خواص و عوام روزه خوردند، و رعیت زیاده قوتی حاصل آمد، و بجد هرچه تمامتر بحراست و محافظت برج و بارو قیام نمودند، و شب تا روز مشعلها افروختند، و خرمن پندار مخالفانرا از شرر غصه بسوخت، و تا صبح جمعه كه كوتوال قلعه طارم چهارم بر فراز برج حصار نیلی‌فام برآمد، و به تیغ شعاع مواكب كواكب را از صحن معركه آسمان منهزم گردانید، لشكر بداختر مخالف بجلادت و مبادرت تمام روی بجنگ آوردند، تیر چون معنی باریك در دلها جای میگرفت، و تیغ چون بلای ناگهان بر سر گردنكشان فرود می‌آمد، قواریر نفط مانند شهاب ثاقب بر فرق عفاریت حرب میریخت، و سنگ رعد مثل قضای آسمانی بجان ستانی درآمد، مقارن این حال جمعی از رجال ابطال از جانب «1» نهر كارتبار گره غیرت بر گوشهای ابروزده با دسته تیر در میان، و شمشیرها حمایل، خود را از باره انداختند، و از خندق گذشته روی بجانب مخالفان آوردند، و جمعی از یاغیانرا كه در مواضع نزدیك باره در كمین نشسته بودند، و فی الجمله پناهكی داشتند همه را هزیمت ساختند، تا وقتی كه مردم بنماز جمعه اشتغال نمودند، جماعتی مخالفان بحدت و شدت تمام روی بكارزار آوردند، و بیشتر هجوم ایشان از جانب فیروزآباد و در مقابل برجی كه تعلق بمردم اسفزار داشت، و كار بدان رسید كه جمعی از ایشان از خندق گذشته بپای فصیل بیرون رسیدند، و بسوراخ كردن فصیل بتعجیل هرچه تمامتر مشغول گشتند، و من درین محل بر فراز فصیل دوم بر بالای سر ایشان بودم، و برأی العین مشاهده این احوال مینمودم. درین اثنا بعضی از اولیا و گوشه‌نشینان از اضطراب و اضطرار مسلمانان وقوف یافتند، بیخودانه‌وار بر سر فصیل برآمدند، و تیرهای اصابت
______________________________
(1)- كارتبار: در اصل (شهر كاوار) نوشته است، قیاسا اصلاح شد.
ص: 246
شعار دعوات مستجابات در كمان نیاز نهاده، بقوت بازوی: و ان جندنا لهم الغالبون.
بجانب مخالفان گشاد دادند، و آیت: شاهت الوجوه، در برابر روی مكروه ایشان بر زبان راندند، ناگاه آثار رعب و هراس اساس صبر و وقار ایشانرا از بنیاد بركنده روی بگریز نهادند، و مردم شهر از دروازه‌ها بیرون ریخته در مخالفان آویختند، و بسیاری را بقتل آوردند، چنانچه من از دروازه بیرون رفتم تا سر كوچه «خانچه‌آباد» بسیار كس كشته دیدم، و بسیاری دیگر از خانها بسته بیرون می‌آوردند، و میكشتند،
ع:
بگریخت خلیل و «1» مهره در طاس انداخت
و چون از آن ورطه بیرون رفت، لشكرگاه در خرابه اسفزار زد، و چون از مردم اسفزار عظیم رنجیده بود، بسبب آنكه از پیش او گریختند، و بر سر فصیل او را دشنامهای شنیع دادند، نه روز در آن ولایت مقام كرد، و خانها و خرمنها بسوخت، و باغات ببرید، و هرچه از باب خرابی دست داد تقصیر نكرد، بعد از آن بجانب سجستان رفت.
پس حضرت سلطان سعید كه از جرجان معاودت نموده بود، بمستقر جلال اعنی دار السلطنت هرات نزول اقبال نموده، جمعی كه در واقعه خلیل طریقه جانسپاری و دلاوری مسلوك داشته بودند بنوازش و عاطفت خسروانه مخصوص گشتند، و توجه خاطر بدفع شر و استیصال امیر خلیل معطوف فرمود، و جمعی امرا نامزد كرد كه تا او را بدست نیاورند از پای ننشینند، امرا حسب الحكم عزیمت نموده، سجستانرا احاطه كردند، خلیل از این حال مضطر و عاجز شده چاره غیر آن ندید كه گردن‌كشی از سر بنهد، و از اوج عظمت و جباری بحضیض تضرع و زاری گراید، بی‌آنكه درین باب از كسی طلب رأی كند، یا بخواص خود مشورت نماید، روی اخلاص بدرگاه جهان‌پناه كه مفر و مناص اصحاب جرایم بود آورد، در نواحی اسفزار بامیر كریمداد كه در زمان بابر میرزا با یكدیگر رابطه وداد و اتحاد تمام داشته‌اند بازخورد، باتفاق یكدیگر متوجه پایه سریر اعلی شدند، چون امرا شرح آمدن خلیل عرض كردند، سلطان سعید فرمود
______________________________
(1)- مهره در طاس افكندن، مهره در طاس انداختن، مهره از كف بیرون فشاندن: خبر كردن، آگاهانیدن، مغلوب شدن، و سرمایه از كف دادن. فرهنگ آنندراج.
فرهنگ غیاث اللغات.
ص: 247
كه مرا بكرات در خاطر گذشته كه خلیل را هیچ سبیل نمانده غیر از یك راه و آن این بود كه پیش برد، پس خلیل بتقبیل انامل مبارك سرافراز گشته، و بجان امان یافته، ملازم درگاه گردون اشتباه گشت، غبار خجالت از كردار گذشته بر چهره احوال او نشسته، و دل امیدوار در كرم و مرحمت آن سلطان كامكار بسته، از زمایم افعال، و جرائم اعمال خود خجل و منفعل می‌بود. و ملك نیمروز و قلعه‌گاه و فراه تا حدود كابل و قندهار در تصرف نواب سلطان سعید قرار گرفت.
و شهریار اعظم ملك نظام الدین یحیی در مقام ابا و اجداد رایت مكنت و احتشام برافراخت، و ضمایم و ملحقات آن مملكت را بسیر مرضیه و حسن تدبیر در قبضه تسخیر آورد.
ع:
حمد ایزد را كه آب رفته بازآمد بجو] «1». ______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد- از س 3 ص 242 تا س 9 ص 247.
ص: 248

چمن سیوم از روضه بیستم «1» در آمدن جناب ولایت‌مآب خواجه ناصر الدین عبید اله «2» (طیب اله ثراه) بجانب خراسان‌

اشاره

در سنه خمس و ستین و ثمانمایه رأی ملك‌آرای سلطان سعید چنان مصلحت دید كه سید مزید بهادر بجانب بلخ رفته ضابط و مستحفظ آن حدود باشد. در اثنای این حال خبر آمد كه امیر نور سعید سر از ربقه طاعت بیرون برده سودای سركشی و استقلال در دماغ آورده، «3» [و] در نواحی سمرقند و بخارا دست بظلم و بیداد و غارت و تاراج دراز كرده، دم مخالفت و عناد میزند، سلطان سعید سوابق خدمات او را ملحوظ داشته ملتفت آن سخنان نشد، و قاصدی پیش او فرستاد تا او را بنصایح مشفقانه «4» [و مواعظ دلپذیر] از آن داعیه بازآورد، و اگر بنصایح او متنبه «5» [و متقاعد] نشود قاصد بسمرقند «6» رفته [و] جناب ولایت پناه (هدایت دستگاه) خواجه ناصر الدین عبید اله طیب اله ثراه «7» [را] از صورت حال آگاه كند. چون سخن قاصد ناصح پیش امیر نور سعید محل قبول نیافت، فرستاده برحسب كیفیت حال اسماع خواجه
______________________________
(1)- چنانچه پیشتر توضیح داده شد شرح واقعه آمدن خواجه ناصر الدین عبید اله از ماوراء النهر بخراسان مشرقی (هرات و نیشابور) در نسخه مك در چمن دویم مذكور است.
(2)- مك: (طیب اله ثراه). مج: این جمله را ندارد. پا: لایقر است.
(3)- مج: آورده و در نواحی. مك: آورده در نواحی.
(4)- و مواعظ دلپذیر: این عبارت از زیادات مج است.
(5)- مج: و متقاعد. مك. پا: این را ندارد.
(6)- مج: رفته و جناب ولایت پناه خواجه.
مك: رفته جناب ولایت پناه هدایت دستگاه خواجه.
(7)- مج: ثراه را از. مك: ثراه از.
ص: 249
نموده «1» خواجه توجه بكوه نور بخارا 29 كه نور سعید آنجا بود فرموده، و او را بنصایح بزرگانه تسكین داده، «2» با او قرار داد كه قدم از دایره بندگی و خدمتكاری بیرون ننهد، اما نور سعید بدانچه قبول نموده بود اقامت نمی‌نمود، و برقرار طریق جدال و خلاف مسلوك میداشت، تا حال «3» [شقاوت مآل] او بآن انجامید كه امراء ماوراء النهر قصد استیصال او لازم شمرده لشكر كشیدند، «4» [و] چون بدو رسیده نیران قتال و جدال برافروخت، روی عجز و اضطرار بهزیمت و فرار آورد، «5» [و] تمامی احمال و اثقال او بتصرف سپاه ظفرپناه درآمد.
و درین سال علاء الدوله «6» (میرزا)- كه مدتها پریشان‌حال و ابتر و بی‌سامان در اطراف عالم سرگردان بود- از سرای فانی بدار الملك جاودانی انتقال كرد، و شب جمعه بیست و یكم صفر نعش او را بهرات آورده، در مدرسه «7» [مهد مرحومه] گوهرشاد بیگم دفن كردند، و جناب ولایت پناه كه در بخارا بنور سعید ملاقات فرموده بود، هم از آنجا عزیمت داخله خراسان نمود، و بیست و سوم صفر مذكور بدار السلطنه «8» [هرات] تشریف فرمود، و سلطان سعید از شرایط تعظیم و اجلال و مراسم اعزاز و استقبال هیچ نامرعی نگذاشت. «9» و [حضرت] خواجه روز دیگر بزیارت مقابر و حظایر اهل اله رفته،
______________________________
(1)- مج: نمود. مك: نموده.
(2)- مج: داد. مك: داده.
(3)- مج. پا: شقاوت مآل. مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج: كشیدند و چون بدو رسیده نیران.
مك: كشیدند چون بدو رسید نیران.
(5)- مج: و تمامی. مك. پا: تمامی.
(6)- مج: علاء الدوله كه مدتها.
مك: علاء الدوله میرزا كه مدتها.
(7)- مج: در مدرسه مهد مرحومه گوهرشاد بیگم. مك. پا: در مدرسه گوهرشاد بیگم.
(8)- مج: بدار السلطنه تشریف.
مك. پا: بدار السلطنه هرات تشریف.
(9)- مج: و حضرت خواجه. مك: و خواجه.
ص: 250
وظایف «1» (زیارت) و [استفاضه و استمداد] بجا [ی] آورد. و (همه) اكابر خراسان مقدم (شریف) [ایشان را] عزیز و مغتنم دانسته، سلطان سعید بكرات و مرات بزیارت خواجه «2» [تشریف فرمود، و] بهرچه رأی منیر (حضرت) ارشاد پناهی میل فرمود درجه قبول یافت. و تمغاء بخارا كه مبلغ سنگین و گرامند بود بخشش یافته مطلقا برافتاد، «3» [و احكام جهانمطاع در آن ابواب مكمل شد، و سلطان سعید متعهد گشت تمغاء تمام ممالك محروسه را با جمیع منكرات و مناهی براندازد. و خدمت خواجه] یازدهم ربیع الاول بسلامت بجانب ماوراء النهر مراجعت فرمود. و سلطان سعید كمال عاطفت و شفقت درباره رعایا مبذول داشت، و حكم كرد كه پیش از ادراك محصول مال حواله ندارند، و اگر ضرورتی واقع شود بیش از دو دانگ نطلبند، و اخراجات تا وقتی كه بعرض نرسانند و حكم همایون در آن باب درست نشود یكدینار طلب ندارند، و اگر خلاف واقع شود دیوان كشتنی باشد، و احكام مطاعه مطابق این معنی درست شد [ه] «4» بولایات و قصبات فرستادند.
درین فرصت ناگاه خبر آوردند، كه محمد جوكی میرزا «5» [ولد میرزا عبد اللطیف] در دیار ماوراء النهر طریق بیداد گذاشته، و رابت عدوان و عناد، و لوای افتان و افساد برافراشته،
«6» [ع]:
نبود عجب چنان پدری را پسر چنین ______________________________
(1)- مج: وظایف استفاضه و استمداد بجای آورد و اكابر خراسان مقدم ایشان را عزیز.
مك: وظایف زیارت بجا آورد و همه اكابر خراسان مقدم شریف را عزیز.
(2)- مج: خواجه تشریف فرمود و بهرچه رأی منیر ارشادپناهی.
مك: خواجه و بهرچه رأی منیر حضرت ارشاد پناهی.
(3)- مج عبارت: [و احكام جهانمطاع در آن ابواب ... و مناهی براندازد، و خدمت خواجه] از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- مج: شده. مك. پا: شد.
(5)- مج: ولد میرزا عبد اللطیف. مك. پا: این جمله را ندارد.
(6)- مج: ع. مك. پا: ندارد. س: نظم.
ص: 251
و تمامی آن نواحی از شرار نایره تعدی و طغیان او روی بویرانی نهاده «1»، [و صدای ندای: ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به، از زبان ساكنان آن دیار در سقف گنبد دوار افتاده]، سلطان سعید عزیمت یورش ماوراء النهر نمود، و بیستم «2» [شهر] جمادی الاول سنه مذكوره، كه آفتاب در حوت بود، به «3» «تغوز رباط» 30 نهضت فرمود، و از آنجا منازل و مراحل قطع كرده تا كنار آب خجند «4» [ب] راند،] چه] مخالفان حصار «تاشكند» را كه بقلعه «شاهرخیه» مشهور است، و بكمال حصانت و متانت مذكور، پناه ساخته بودند، و آن حصاریست كه آب سیحون- كه در آن محل «آب خجند» میگویند- بر سه طرف آن قلعه محیط است، و از یك طرف «5» [آن] كه آب نیست كمرها و «6» آبكندهای بزرگست.
القصه: حصار را محاصره كرده، من الفلق الی الغسق، بتدبیر تسخیر آن اشتغال میرفت، «7» (چون) نزدیك بآن رسید كه «8» [آن] قلعه فتح شود، از جانب خراسان و مازندران قاصدان رسیده خبر آوردند، كه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا كه بطرف خوارزم رفته بود معاودت نمود، و امیر شیخ «9» [حاجی حسن جاندار، و امیر اللّه یردی، «10» [و امرای دیگر] (را) [كه در آن نواحی بودند] قتل فرمود، و مازندران را
______________________________
(1)- عبارت: [و صدای ندای: ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به ... در سقف گنبد دوار افتاده] از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج: بیستم شهر جمادی. مك: بیستم جمادی.
(3)- تغوز رباط: حصاریست در تركستان.
(4)- مج: خجند براند چه مخالفان.
مك: خجند راند مخالفان.
(5)- مج: طرف آن‌كه. مك: طرف كه.
(6)- آب‌كند: زمینی است كه آب آنرا كنده و در آن چاكها كرده است- فرهنگ آنندراج.
(7)- مج: میرفت نزدیك. مك: میرفت چون نزدیك.
(8)- مك: كه قلعه. مج. پا: كه آن قلعه.
(9)- مج: شیخ حاجی حسن. مك. پا: شیخ حسن.
(10)- مج: و امیر اللّه یردی و امرای دیگر كه در آن نواحی بودند قتل فرمود.
مك: و امیر اللّه یردی را قتل فرمود.
ص: 252
زیروزبر كرده داعیه تسخیر هرات دارد، چون سلطان سعید ازین حال وقوف یافت، «1» [هرچند بسیار شاق نمود، از كمال تمكین و وقار] آنرا ناشنیده انگاشت، «2» [و] همچنان در تسخیر حصار میكوشید، و امیر سید اصیل «3» (الدین) ارغونی (را) با جمعی بخراسان فرستاد، كه از حال مخالفان واقف و خبردار باشد، چون بسبزوار «4» [نشابور] رسیدند، از طرف مازندران قاصدان خبر آوردند، كه حضرت اعلی از مازندران بیرون آمده بتحقیق عازم خراسانست، امرای سمرقند مصلحت جنگ ندیدند، بهرات آمده، در حصانت و استحكام شهر سعی نمودند، و مردم ولایات نزدیك و بلوكات را بشهر «5» (در) آوردند، و هر دروازه را یكی از امرا متعهد شد «6» [ند، كه محفوظ سازند]. و حضرت اعلی متوجه هرات شده، و امیر حسن شیخ تیمور از خبوشآن، و امیر محمد غیاث بیك از ابیورد، بموكب همایون «7» [ملحق] شده، نوازش خسروانه یافتند، و بیراق تمام عازم هرات گشته، از آوازه توجه میمون و هم و هراس «8» [و هیبت و بأس عظیم] بر مردم هرات مستولی گشت «9»، [و شمعها] و مشعلها بر برجها «10» [و كنگرها] افروخته، غلغله حاضر باش
______________________________
(1)- عبارت: [هرچند بسیار شاق نمود از كمال تمكین و وقار] از زیادات مج است.
(2)- مج: و همچنان. مك: همچنان.
(3)- مك. پا: اصیل الدین ارغونی را با جمعی.
مج: اصیل ارغونی با جمعی.
(4)- مج: نشابور. مك: ندارد.
(5)- مج: بشهر آوردند. مك: بشهر درآوردند.
(6)- مج: متعهد شدند كه محفوظ سازند و حضرت.
مك: متعهد شد و حضرت.
(7)- مج. پا: همایون ملحق شد.
مك: همایون شده.
(8)- مج: و هیبت و بأس عظیم.
مك: این جمله را ندارد.
(9)- مج. پا: و شمعها. مك: ندارد.
(10)- مج: و كنگرها. مك. پا: این كلمه را ندارد.
ص: 253
«1» و [ولوله] نفیر پاسبانان زلزله در اجزای اجرام علوی انداخت، و امیر حسین شیخ تیمور مخالفت نموده شب بیست و دوم ماه مذكور بشهر درآمد، و مردم هرات از آمدن او «2» [دلی، و] قوت [ی] یافتند، و عظیم شادمان گشته در قلعه‌داری «3» [و مخالفت] مستحكم شدند، پس حضرت اعلی روز دوشنبه بیست و چهارم ذی قعده از جانب «4» «مختار» و «خیابان» «5» [با لشكر گران، و حشر بیكران درآمده] بباغ زاغان نزول فرمود، و «6» [لشكریان جرأة نموده بحوالی شهر آمدند، و اظهار جلادتی كردند، و شهر را بنوعی مضبوط ساخته بودند كه بجنگ و جدال صورت فتح و تسخیر آن محال مینمود، چه بروج و دروازها را بعد از استحكام تمام بر كلانتران بلوكات، و امامان محلات قسمت كرده بودند، و در همه مواضع از امرا و اتراك داروغگان تعیین نموده، و بر سر فصیل از نیزه و تیر و سنگ و آلات و ادوات جنگ آنچه در خاطر گشتی مهیا بود، و بر بالای دروازها خانها از چوب بمثل صندوقها ساخته بودند، و بر تمامی برجها شكل صندوق از چوب ترتیب داده بودند، چنانكه یك گز یا دو گز دیوار مانند «7» «مخارجه» بیرون برده بودند، و در هر صندوقی چهار یا پنج قاپوچی میتوانست، كه بنشیند و بر اطراف و جوانب او تیركشها راست كرده، كه هرگاه خواهند تیر اندازند، و در ته صندوق تخته تعبیه نموده كه چون دور كنند هرچند كس كه در شیب صندوق باشند توان دید، و هرچه خواهند بر سر آنكس توان ریخت، و باز چون تخته را پیش آرند استوار گردد.
______________________________
(1)- مج: و ولوله. مك: ندارد.
(2)- مج: از آمدن او دلی و قوتی یافتند.
مك: از آمدن او قوت یافتند.
(3)- مج: و مخالفت. مك: ندارد.
(4)- مقصود «كوه مختار» است.
(5)- مج: با لشكر گران و حشر بیكران درآمده مك. پا: این عبارت را ندارد.
(6)- عبارت: [لشكریان جرأة نموده بحوالی شهر آمدند و اظهار ... و باز چون تخته را پیش آرند استوار گردد. القصه] تماما از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخ مورد استناد محذوف است.
مك: نزول فرمود و ترتیب و اسباب قلعه‌داری بر وجهی سرانجام.
(7)- مخارجه: كذا فی الاصل؟ شاید (خارجه) درست باشد، و الخارجه مؤنث الخارج الظاهر من كل شی‌ء.
ص: 254
القصه:] «1» ترتیب و اسباب قلعه‌داری بروجه (ی) سرانجام یافته بود، كه كس [ی] «2» مثل آن نشان نمیداد. «3» [حضرت اعلی گاه‌گاه جمعی را بدروازه ملك میفرستاد تا جولان و طوافی میكردند، اما جد و اهتمام نمی‌نمودند، بتصور آنكه شاید مردم بی‌جنگ قلعه تسلیم نمایند، و مردم از اكابر و اشراف و سوقیه و اصناف خود چنان دل بر جنگ نهاده بودند، كه اگر تا سالی محاصره ممتد شدی استخلاص میسر نبود، و حضرت اعلی در باغ زاغان بطرب و عشرت و نای و نوش و معاشرت پری رخان زرین حلقه سیمین بناگوش میگذرانید.
روزی حضرت اعلی بی‌تزاحم خیل و حشم با چند سوار از مخصوصان محرم بعزیمت استحمام از باغ زاغان بیرون خرامید، جاسوسی این خبر بمردم شهر رسانیدند، «كذا» بیكبار غلبه بسیار بیرون آمدند. و ندانستند كه خیل گنجشكان هرچند بی‌عدد باشند با باز سفید برابری نتوانند كرد، و گله آهوان اگرچه بیكران باشند بر شیر عرین غالب نیابند،
بیت:
سیل اگر سنگ را بغلطاندچون بدریا رسد فروماند حضرت اعلی متوكلا علی اله «4» باستظهار حشم و سپاه چون شیر شكاری، و نهنگ دریا حمله برایشان برده دمار از روزگار ایشان برآورد.] «5» روز دیگر از باغ زاغان كوچ فرموده اولنگ كهدستان (را) «6» مضرب خیام گردون احتشام گردانید،
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج: كسی. مك. پا: كس.
(3)- عبارت: [حضرت اعلی گاه‌گاه جمعی را بر دروازه ملك میفرستاد تا جولان ... چون شیر شكاری و نهنگ دریا حمله بر ایشان برده دمار از روزگار ایشان برآورد] تماما از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- متوكلا علی اله باستظهار حشم و سپاه: كذا؟ ظاهرا: نه باستظهار حشم ... درست است.
(5)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(6)- مج: كهدستان مضرب.
مك. پا: كهدستان را مضرب.
ص: 255
«1» [و چند نوبت از جانب دروازه خوش جنگ انداخت و از «2» «درب خوش» در طرف «فیروزآباد» و «میدان سعادت»، و «خانچه باد» میدان جنگ آراست، و حربهای مردانه و دستبردهای دلاورانه واقع شد،] «3» در اثنای این حال قصبه زیارتگاه كه از غایت معموری و آبادانی حكم مصر جامع داشت غارت عام یافت، و از نفایس اموال و غرایب امتعه و اثقال آنچه بمدتهای مدید حاصل كرده «4» (بودند) عرضه تاراج گشت، و در میان غارت جمعی از بهادران لشكر منصور نزاعی كرد [ند و] «5» یكی از نامداران بقتل آمد، و قاتل «6» جوان (ی) شیرمرد بود به پلنگی مشهور از سپاه منصور روگردان شده بشهر درآمد و طبل بشارت نواختند، حضرت اعلی چون دانست كه سریر سلطنت همایون جهت اتكا «7» [و استناد] ذات میمون آنحضرت آماده «8» (است) اما چند روز مهلتی در كار است «9»، [و مردم شهر دلیر و خیره گشته‌اند، و بی‌فایده خلایق از طرفین كشته میشوند، و بسامان كاری از پیش نمیرود] فرمود كه:
این باربر نیاید بار [ی] دگر برآید
و بیست و هفتم ذی الحجه مردم شهر اول صبح بآهنگ جنگ و طلب نام و ننگ برخاستند، خلق بسیار بر درهای دروازه آواز برآوردند كه حضرت اعلی كوچ كرده «10»
______________________________
(1)- عبارت: [و چند نوبت از جانب ... دلاورانه واقع شد] از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- «درب خوش»، «درب فیروزآباد»، «میدان سعادت» و «خانچه آباد» از محلات شهر هرات است.
(3)- تا اینجا از زیادات مج است.
(4)- مك: كرده بودند عرضه. مج: كرده عرضه.
(5)- مج. پا: كردند و یكی. مك: كرد یكی.
(6)- مج: جوان. مك. پا: جوانی.
(7)- مج: و استناد. مك: این كلمه را ندارد.
(8)- مك. پا: آماده است اما چند.
مج: آماده اما چند.
(9)- عبارت: [و مردم شهر دلیر و خیره گشته‌اند .... كاری از پیش نمیرود] از زیادات مج است.
(10)- مج: كرده معاودت. مك: كرده و معاودت.
ص: 256
(و) معاودت فرمود، و چون روشن شد از سپاه منصور هیچكس نمانده بود، و «1» (حضرت اعلی) از پل مالان گذشته از طرف فوشنج ببادغیس رحلت فرمود، و از آنجا بجانب آب مرغاب «2» [بعزم محاربه سلطان سعید] روان شد.
«3» [و درین محل] سلطان سعید كه قلعه «شاهرخیه» را محاصره داشت شنید كه حضرت اعلی هرات را محاصره كرده، «4» [نزدیكست كه فتح كند بحكم ضرورت] با جوكی میرزا گرك آشتی «5» كرده بسمرقند آمد، و از آنجا بر سبیل سرعت و تعجیل بمیمنه «6» وفاریاب آمد.
[و حضرت اعلی بجانب او میرفت]، (درین محل) بتد [بیر] آنكه (شاید) حضرت اعلی را در دام فریب كشد، سلطان سعید یك كوچ پس نشست، حضرت «7» [اعلی] چون بر آن صورت وقوف یافت مصلحت جنگ ندید، عنان عزیمت بجانب سرخس تافت و قلعه آنجا (را) «8» مضبوط ساخته، در محرم سنه ست و ستین و ثمانمایه بجانب مازندران نهضت فرمود و سلطان سعید بهرات آمد (ه) «9» برفور عزیمت استرآباد عزیمت «كذا؟» نمود،
______________________________
(1)- مك: نمانده بود و حضرت اعلی از پل مالان.
مج: نمانده بود و از پل مالان.
(2)- مج: بعزم محاربه سلطان سعید. مك. پا: این عبارت را ندارد.
(3)- مج: و درین محل. مك: این جمله را ندارد.
(4)- مج: نزدیكست كه فتح كند بحكم ضرورت.
مك: این عبارت را ندارد.
(5)- گرگ آشتی. گرگ آشنائی: كنایه از صلح و آشنائی بنفاق- فرهنگ آنندراج، غیاث اللغات.
(6)- مج: وفاریاب آمد و حضرت اعلی بجانب او میرفت بتدبیر آنكه حضرت اعلی را.
مك: و فاریاب آمد، درین محل بر آنكه شاید حضرت اعلی را.
(7)- مج. پا: حضرت اعلی چون.
مك: حضرت چون.
(8)- مك. پا: آنجا را مضبوط.
مج: آنجا مضبوط.
(9)- مج: آمد بر. مك: آمده بر.
ص: 257
و چون «1» [سپاه او یورش ماوراء النهر كرده بودند از قلت استطاعت اظهار اضطرار كردند، و وجهی كه در وصله مساعدت لشكر نشیند در هیچ‌جا موجود نبود، حكم شد كه بدستور معهود وجوه لشكر و نام‌بردار از هرات و بلوكات و ولایات بوصول رسانند، و از تجار چیزی برسم قرض گرفته در وجه یراق لشكر نشانند، چون مردم هرات و بلوكات مدتی محنت كشیده شهر نگاهداشته بودند، و جهات خود به بیرونها بیاغی گذاشته از پادشاه توقع نوازش و عنایت میداشتند، قضیه خود نتیجه برعكس تصور داد، رعایای بیچاره از طالع نابسان نالان و بیجان در مقام سرانجام آن شدند، و خواجه معز الدین شیرازی خرابی بسیار كرد، و ببهانه قرض و حیله دیگر مبلغها از تجار و مردم دیگر گرفت، و خزانه كه فراهم آمده همراه شیخ احمد صراف باردوی همایون فرستادند، پس چون سپاه سلطان سعید بمازندران رسید، حضرت اعلی بجرأة تمام از استرآباد بیرون آمده، تا خرآسخانه «2» و صحرای سلطان‌آباد پیش آمد.] «3»، چون سپاه آنحضرت در مقابل لشكر ماوراء النهر بغایت قلیل بود «4»، و از جنگ صرفه [متوقع] نه [حضرت اعلی با طبل و علم و خیل و حشم] بطرف «5» «اداق» (میل) فرمود، و لشكر سلطان سعید از عقب بسیار دویدند و بگردش نرسیدند. پس سلطان سعید باسترآباد «6» [در] آمده
______________________________
(1)- عبارت: [سپاه او یورش ماوراء النهر كرده بودند از قلت .... تا خرآسخانه و صحرای سلطان‌آباد پیش آمد] تماما از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخه‌های مورد اعتماد مفقود است.
(2)- خرآسخانه: نام جائی بوده در مازندران، و خرآس آسیابی كه با چارپایان گردانند.
(3)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- مج: و از جنگ صرفه متوقع نه حضرت اعلی باطبل و علم و خیل و حشم بطرف «اداق» فرمود.
مك. پا: و از جنگ صرفه نه بطرف «اداق» میل فرمود.
(5)- اداق: شهر اندجان و آن نام ولایتی است از تركستان- فرهنگ سنگلاخ.
(6)- مج. پا: باسترآباد درآمده.
مك. پا: باستراباد آمده.
ص: 258
چند روزی بعشرت گذرانید، «1» [و در «باغ گل‌افشان» بساط نشاط گسترد].
«2» (و) درین محل بعرض رسانیدند، كه امیر خلیل را اندیشه غدری در خاطر است، و «3» [در فرصتی كه رایات ظفرپیكر در شاهرخیه بود ازو مثل این امری مشاهده افتاد، چنانچه جمعی خواص را «4» جیباپوش كرده از درگاه جهانپناه گذرانید، و در شبی كه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا بجانب اداق اتفاق نمود، سلطان سعید را مبالغه بسیار نمود كه بنفس خود از عقب ایشان می‌باید رفت، و ازین احوال آثار بغی و غدر ازو معلوم گشته بود، و سودای استقلال در دماغ او متمكن شده بود، و] اعتبار و اختیار (او) در پای‌تخت سلطان سعید بجائی رسیده بود كه تمام امور ملك و مال مخصوص برای «5» [و رویت] خود میدانست، «6» [و اكثر لشكر بطوع ملازم او بودند، و شبانروزی متابعت او مینمودند].
القصه: رأی سلطان بر قتل او قرار گرفت، و چون «7» [بطریق] معهور بدر [گاه] بارگاه [در] آمد او را بخلوت [خاص] درآورد [ه] گردنش [را] از بار سر سبك ساختند و پسرانش را [محمد و قاسم] (نیز) از عقب پدر [بعالم آخرت] فرستاد.
______________________________
(1)- عبارت: [و در «باغ گل‌افشان» بساط نشاط گسترد]. از زیادات مج میباشد و از سایر نسخه‌ها محذوف است.
(2)- مج: درین محل. مك: و درین محل.
(3)- عبارت: [در فرصتی كه رایات ظفرپیكر در شاهرخیه ... و سودای استقلال در دماغ او متمكن شده بود. و] از زیادات مج است و از سایر نسخ مورد اعتماد محذوف است.
مك: غدری در خاطر است و اعتبار و اختیار او در پای.
(4)- جیباپوش: جیبه زره، جیباپوش: زره‌پوش
(5)- مج: و رویت. مك: ندارد.
(6)- عبارت: [و اكثر لشكر بطوع ملازم او بودند، و شبانروزی متابعت او مینمود] از زیادات مج است.
(7)- مج: و چون بطریق معهود بدرگاه بارگاه درآمد او را بخلوت خاص درآورده گردنش را از بار سر سبك ساختند، و پسرانش را محمد و قاسم از عقب پدر بعالم؟؟؟ آخرت فرستاد.
مك. پا: و چون معهود بدرگاه آمد او را بخلوت درآورد گردنش از سر سبك ساختند و پسرانش را نیز از عقب پدر فرستاد.
ص: 259