گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
«1» [سعدی]:





شراندیش هم در سر شر شودچو كژدم كه با خانه كمتر شود «2» [و سلطان سعید] چون خاطر از جانب ایشان فارغ ساخت پرتو التفات بر استیصال ایل «جلایر» انداخت، و ایشان از دیرباز یورت و مقام در مازندران داشتند، «3» [و خود را در آن ولایت صاحب‌اختیار و مستقل می‌پنداشت، و از كثرت رمه و گله، و خیل و مواشی، و اطلاق عنان، و نفاذ فرمان، خیال ایشان چنان شد كه بی‌ارادت ایشان كسی در آن دیار صاحب‌اختیار نتواند بود،] و پیوسته «4» بخونریزی و بی‌باكی و فتنه‌انگیزی و غارت و تاراج سر برآورده، سلطان سعید بحسن تدبیر «5» نواچیان را فرمود كه مردم جلایر را بشارت رسانید كه جهت ایشان در آن ولایت علوفه و انعام و سیورغال و یورت و مقام تعیین میفرمایند، و «6» بخشیان و «7» بتكچیان «8» سان و حلیه ایشان نوشته، چند روز
______________________________
(1)- مج: سعدی. مك. پا. س: ندارد.
(2)- مج: و سلطان سعید چون خاطر از.
مك. پا: چون خاطر از.
(3)- عبارت: [و خود را در آن ولایت صاحب‌اختیار و مستقل .... در آن دیار صاحب‌اختیار نتواند بود]. از زیادات مج میباشد.
(4)- عبارت: بخونریزی و بی‌باكی و فتنه‌انگیزی و غارت و تاراج سر برآورده سلطان سعید بحسن .... گناه ایشان را درخواست فرموده بقبول مقرون گشت- از س 8 ص 259 تا س 14 ص 266 تماما از زیادات نسخه مج است و از سایر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
توضیحا: نسخه مك بعد از عبارت: (از دیرباز یورت و مقام در مازندران داشته و پیوسته) یك یا چند ورق افتاده و نقص دارد.
(5)- نواچیان: نوا: سامان، سرانجام، مال و توانگری و سرانجام ساختن كارها. و با كلمه چی علامت نسبت در تركی: سرانجام‌دهنده و كارگشایان.
(6)- بخشیان: بخشی با فتح و كسره شین نضیب، بهره، و بمعنی: مشاهره‌دهنده،
(7)- بتكچیان: بتك بكسر اول و سكون كاف بتركی نامه و كتابت- فرهنگ سنگلاخ و برهان، و با كلمه چی علامت نسبت: نامه‌نگار
(8)- سان: حصه، پاره، بهره، سرانجام. اسباب و سامان، فرهنگ برهان
ص: 260
درین سخن بودند، و جمعی معتمدانرا بگرفتن ایشان در روز معین نامزد كرد، تا در آنروز كه مقرر بود قوم جلایرا در «باغ گل‌افشان» درآمده، مجموع گرفتار گشتند، همه را بر سر میدان گردن زده، از سرهای ایشان منارها ساختند.
و سلطان سعید برسم سیورغال مازندران را بشاهزاده سلطان محمود میرزا كه ولد ارشد او بود ارزانی فرمود، و جمعی از امرای پیش او گذاشته بجانب بلده طیبه هرات معاودت نمود، چون «1» بقصبه كوسویه رسید بمقام عرض رسانیدند كه عمال چیزی از اموال دستوری دیوان زیاده گرفته‌اند، حكم فرمود كه آنچه زیاده گرفته‌اند عوض از خزانه تسلیم رعایا نمودند، و بیست و سوم ربیع الثانی سنه مذكوره «2» «باغ سفید» از فر نزول همایون زینت خلد برین یافت، و رأی ملك‌آرای بتفحص احوال رعایا و اشغال دیوانی و امور ملكی متوجه فرمود، چنان معلوم كرد كه خواجه معز الدین شیرازی در وقت وصول وجوه نام‌بردار ظلم و تعدی بسیار كرده، و شیخ احمد صراف نیز از تجار ببهانه قرض مطالبات نموده، و اسامی بسیار نوشته، و تغییر و تبدیل كرده، رأی عالی چنان اقتضا فرمود كه ایشانرا بعقوبتی هلاك كند كه سبب عبرت عمال و مباشران اعمال گردد، پس حكم فرمود كه شیخ احمد صراف را بر «دروازه ملك» پوست كنده بعذاب الیم كشتند، و دیگر روز خواجه معز الدین در دیگ آب جوشان انداختند تا پخته شد، و جوش ظلم او فرونشست،
ع:
سالها باید چنین تا «3» دیك مرد آید بجوش
گویند چون این خبر بدستور ملك شمس الدین محمد رسید از هیبت سیاست سلطانی بیهوش گشت، و مولانا حسن شاه شاعر حسب حال این بیت بر سبیل ارتجال بنظم آورد: روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج‌2 260 [سعدی]: ..... ص : 259
______________________________
(1)- قصبه كوسویه: به صفحه 119- 130 از بخش یكم مراجعه شود.
(2)- باغ سفید: از شارستانها و كاخهای شاهی هرات و مقر شاهزاده هنرمند و هنرپرور ادب‌دوست بایسنقر میرزا ابن سلطان شاهرخ میرزا و مركز بزرگترین انجمن ادبی زبان پارسی دری بوده است.
(3)- مج: باید سی دیگ. پا: باید بلی دیگ. برحسب سلیقه اصلاح شد.
ص: 261 چون مظفر را گرفتند معز الدین بسوخت‌خواجه شمس الدین محمد در میان غش میكند بعد از آن حكم فرمود: كه من بعد از هرات و بلوكات وجوه نام‌بردار نطلبد، و فرمان عالی در سر سنگ نقش كردند كه در مسجد جامع هرات در حوالی محراب در دیوار گیرند، و هنوز آن سنگ در مسجد جامع موجود است، و چون هنوز مواد طغیان و عناد میرزا محمد جوكی در نواحی تاشكند «1» و شاهرخیه باقی بود رایت عزیمت بدان جانب معطوف فرمود. و در بیست و هفتم جمادی الاولی متوجه ماوراء النهر شد، و در اواسط جمادی الآخر روزی كه آفتاب عالمتاب باول نقطه برج شرف كه حمل است تحویل نموده بود در قبة الاسلام بلخ نزول اجلال فرمود، و نوبهار آئین نوبهار نو گردانید.
______________________________
(1)- تاشكند: از بلاد ماوراء النهر خراسان شرقی است واقع بر رودخانه چاچ نام قدیم آن «بنكث» بوده و سپس «شاهرخیه» نامیده شده و تركان آنرا تاشكند گویند. مسالك الممالك- ابو الحسن صاعد بن علی الجرجانی. مخطوطه كتابخانه ملی ملك. برای وصف حصار تاشكند به ص 251 مراجعه شود.
ص: 262

ذكر واقعه طاعون در هرات بتقدیر حضرت خالق موت و حیات‌

اشاره

در احكام سنه مذكوره ارباب نجوم كه مستخرجان آثار تنجیم و مسطنبتان ارقام تقویم‌اند اكثری از دلایل اتصالات اجرام علوی حكم كرده بودند كه: در اطراف ممالك مرض مهلك طاعون طغیان خواهد كرد، خصوصا در بلده هرات، و هنوز آفتاب در اوایل حمل بود كه این حادثه خانه‌برانداز ظهور نمود، و مردم در اضطرار از خوف هلاك جلای وطن اختیار كردند، و «1» نور الدین سلطان محمد میرزا كه در هرات قایم‌مقام سلطان سعید بود باتفاق قاضی و موالی و وزراء بجانب بادغیس رفتند، و بییلاق كوه گیتو و بابا خاكی و تخت ملك میل نمود، و از باقی مردم هركرا استطاعتی بود با توشه بگوشه بیرون رفت، و ارباب صلاح و جمعی كه توكل درست و یقین صادق داشتند با زمره عجزه و یورت ماندها بساط اقامت انداختند، و سینها سپر قضا و هدف ناوك بلا ساختند،

لامیر شاهی:

تو ناوك غمزه زن كه پیشت‌سینه سپری بلا است ما را و در ماه رمضان نیران و آتش كبریا چنان اشتعال یافت كه خشك و تر میسوخت و تا غره محرم سنه سبع و ستین و ثمانمایه خلایق باین علت از بلده و بلوكات بعضی بعالم فنا و بعضی باطراف كوه و صحرا میرفتند، و بازار و دكان و سودای سود و زیان برافتاد و عدد فایت و مایت از حد و عد و حیطه احصا تجاوز نمود، و در كوچهای شهر و بیرونهای جز صبا و دبور را مجال تردد و عبور نبود، بعد از آن چون آن علت روی
______________________________
(1)- ابو القاسم نور الدین محمد میرزا ولد سلطان ابو سعید میرزا.
ص: 263
بانحطاط نهاد وزراء و اكابر شهر كه ببادغیس رفته بودند بازآمده، مردم پریشان شده را بازآوردند، و بعمارت و زراعت ترغیب نمود، تا باندك زمانی بلده و بلوكات معمور و آبادان گشت.
و سلطان سعید كه بجهت فتح قلعه شاهرخیه عزیمت فرموده بود قلعه را محاصره بسزا نموده، آنجماعة را از سر عجز و اضطرار پناه باثار رفعت و مرحمت جناب حقایق پناه خواجه ناصر الدین عبید اله بردند، و جناب مشار الیه از سمرقند تشریف باردوی سلطان سعید، و امیر نور سعید كه سرفتنه طغیان و محرك سلسله عصیان بود از قلعه این بیت نوشته،
بیت:
جامی ز غم تو بس خرابست‌گفتیم ترا دگر تو دانی پیش جناب خواجه فرستاد، و خواجه همت بر اصلاح آن حال گماشت، چند روز تردد فرمود محمد جوكی میرزا در بیرون آمدن تعلل مینمود، خواجه او را در آن حبس گذاشته بجانب سمرقند فرمود «1»، تا بار دیگر اهل قلعه مضطر گشته عرضه داشت بسلطان سعید فرستادند تا التماس حضور خواجه فرماید، جناب خواجه چون غوث روزگار بود دیگربار جهت فریادرسی درماندگان باردوی همایون تشریف فرمود، و درداده «2» بمواثیق ایمان مؤكد گردانید كه قتل آنجماعت نكند و نفرماید، و جمعی را بوفور عنایت و رعایت نوازش نماید، و خواجه بقلعه درآمده سرداران و گردنكشان حصار را بیرون آورد، و بشرف بساطبوس سرافراز شدند، و محمد جوكی میرزا را نهم محرم سنه ثمان و ستین و ثمانمایه بمجلس سلطان سعید آوردند، و او را كنار گرفته نزدیك خود نشاند، و بآستین تلطف غبار وهم و هراس از خاطر فاتر او بیفشاند،
______________________________
(1)- فعل «فرمود» در زبان دری بویژه در عصر حاضر بجای فعل ناقص استعمال میشود در اینجا و در تضاعیف این كتاب غالبا فعل تام استعمال شده است.
(2)- و در داده: ظاهرا در اینجا چند كلمه از قلم نساخ سقط شده است و چون این عبارات از زیادات نسخه مج است اصلاح آن میسر نگردید.
ص: 264
و فتح نامها باطراف ممالك فرستادند، و سلطان سعید امور و مهمات آن مملكت را ضبط و سرانجام داده در فصل خزان كه لشكر سرما طغیان كرده بر سر ساكنان باغ و بوستان تاختن آورد، و سبزپوشان چمن را از حلی و حلل مستعار و سندس و استبرق بهار عریان كرده عزیمت معاودت بجانب خراسان مصمم فرمود، و بیست و دوم ربیع الثانی در «باغ سفید» كه مستقر اقبال بود نزول اجلال فرمود، محمد جوكی میرزا را آورده در حصار اختیار الدین حبس فرمود.
مقارن این حال یونس خان كه از دیرباز بحسن عنایت و عاطفت سلطان سعید سرافراز بود، و چند نوبت بمیامن امداد و مساعدت سلطانی بایل والوس، و جلوس بر مسند خانی فایز گشته بسبب نكبتی از حوادث روزگار روی امید بدرگاه پادشاه آورد، سلطان سعید مراسم تعظیم و اجلال تقدیم نموده، استقبال بجای آورد، و خان را دلداریها داده چند مجلس طویهای كه لایق خان بود ترتیب فرمود، و اسباب سلطنت و یراق خانیت او از اسبان پادشاهانه، و خلعتهای خسروانه و خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه، و كلاه و كمر گرانمایه و استران و شتران مایه انعام كرد، و حكم فرمود كه از ولایات ماوراء النهر چند تومان لشكر ملازم ركاب خان باشند و بهرطرف كه عزیمت نماید كوچ دهند، و خان را اجازت انصراف ارزانی داشت.
در خلال این احوال معلوم فرمود كه بقیه از مرض طاعون در بلده و بلوكات هنوز هست عزیمت ییلاق بادغیس و اولنگ گیتو فرمود.
و درین فرصت اخبار متواتر شد كه بلیه و باو واقعه طاعون در ممالك ماوراء النهر خصوصا دار الملك سمرقند زیاده از چون و چند واقع است. و چندین نهال مثمر جاه و جلال بصرصر قهر و نكباء نكبت از بیخ و بن منقطع گشت، و اموال موفور از قبل بیت المال و اصل خزانه شد. «1»
و هم درین فرصت خبر بسلطان سعید رسید، كه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا كه در نواحی خوارزم و اداق بود جنبش نمود،
______________________________
(1)- و اموال موفور از قبل بیت المال و اصل خزانه شد.؟؟
ص: 265
ع:
سر فتنه دارد دگر روزگار
و هرچند پیش مردم محال مینمود كه باوجود صلابت و مهابت و استعلا و استقلال سلطان سعید كسی را یارای شوكتی، و خیال مكنتی در خاطر گذرد، روزبروز آوازه آمدن حضرت اعلی زیاده میشد تا بولایت «1» بازر، و نسا، و ابیورد، و مشهد، و ترشیز، و تون درآمد، و لشكر فیروزی اثر هرجا میرسیدند میزدند و میگرفتند و میكشیدند، «2» سلطان سعید از امرای كبار امیر شیر حاجی و امیر احمد یار را با چند تومان لشكر جهت مقابله حضرت اعلی فرستاد، و بنفس خود از ییلاق بادغیس بجانب فوشنج بیرون رفت، درین فرصت محمد جوكی میرزا كه در حصار اختیار الدین محبوس بود بسببی از اسباب عالم را وداع كرده ببارگاه: ان الینا ایاب خرامید، و نعش او را بآیین تمام برداشته در مدرسه گوهرشاد بیگم مدفون شد، و جمال حال و كمال استقلال سلطان سعید را از داغ نقض عهد و خلاف پیمان نقصی ظاهر گشت، و امرای كه بمحاربه حضرت اعلی رفته بودند در ولایت ترشیز تلاقی فریقین واقع شد، و سپاه حضرت اعلی در غایت قلت بود، و لشكر مخالفان در نهایت كثرت، چون همیشه حضرت اعلی نصرت و فیروزی را از كبر اله میدانست نه از بسیاری سپاه، بعد از تسویه و تعبیه صفوف با هیبتی از قلبگاه بیرون آمد كه: شیر فلك از نهیب شمشیر چون پیكر علم میلرزید، و از بیم افعی رمحش اژدهای هفت‌سر گردون چون باز بر خود می‌پیچید، و حمله كرده، چون بمخالفان رسید چون بحر جوشان و هژبر خروشان تكاور كوه‌پیكر در میان ایشان تاخت، و بآب تیغ مینارنگ، و پیكان فیروز چنگ بساط معركه را گونه یاقوت رمانی، و لعل پیكانی داد، نخلهای نیزه از سرهای مبارزان نهالهای بارور گشت، و زمرد تیغها از لون خون دلاوران گونه یاقوت احمر گرفت:
پر از گرد شد روی ماه از نبردپر از خاك شد كام ماهی ز گرد
______________________________
(1)- بازر: شهرچه ایست در خراسان از توابع مروشاهجان.
(2)- بضم كاف از فعل كشیدن- كشتن.
ص: 266 ز خون گشت روی زمین پرنگارز پیكان دل و چشم خصمان فگار و بیك حمله سپاه بدخواه را كه هریك دعوی: انا و لا غیری میكردند هزیمت گردانید، و میمنه و میسره و قلب و جناح مخالفان را چون آستین قرض‌داران بردرید، و از مجروح و كشته عرصه و پشته متساوی گشت، و هركس كه از آن ستیز و آویز زنده ماند جان بتك پای بیرون برد، و چون حضرت اعلی بتأیید نصرت الهی و قوت دولت پادشاهی چنان لشكری را درهم شكست مظفر و منصور بمأمن سرور خود كه بوادی خوارزم بود «1» مراجعت و معاودت فرمود، و امرای سلطانی شكسته و خسته از تیغ بلاجسته، بهزار ترس و بیم از عقب میرفتند تا بخوارزم رسیدند، نشان سلطان سعید بدیشان رسید كه بهرجا رسیده باشند مراجعت نمایند، امرا بموجب نشان بازگشتند، و از شكستگی كه یافته بودند باوجود كثرت اعداد و وفور استعداد خجل و محجوب بودند.
تا در سنه تسع و ستین و ثمانمایه كه جناب ولایت‌مآب ارشادپناه «2» شیخ صدر الدین محمد رواسی روح اله روحه بهرات آمده بودند، و سلطان سعید بجانب مشار الیه ارادت و اعتقاد تمام داشت، گناه ایشان را درخواست فرموده بقبول مقرون گشت.] «3»
و در آواخر شهر ربیع الآخر سنه «4» [مذكوره] پای اقبال در ركاب هلال مثال آورده بعزیمت قشلاق بجانب مرو توجه فرمود، و ولد كامكار خود ابو القاسم «5» [نور الدین] سلطان محمد میرزا را در هرات قایم‌مقام گذاشت، و زمستان در مرو گذرانیده، چون خسرو انجم روی بخانه شرف آورد، و سلطان سعید نیز چون خورشید عزیمت بیت الشرف آفتاب سلطنت اعنی دار السلطنه هرات مصمم فرمود، و روز جمعه دوم شعبان در «باغ سفید» كه
______________________________
(1)- در اصل: (مراجعت معاودت) و او عاطف قیاسا الحاق گردید.
(2)- شیخ صدر الدین محمد رواسی: ذكر او در فصول آتیه خواهد آمد.
(3)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- مج: ربیع الآخر سنه مذكوره پای اقبال.
مك. پا: ربیع الآخر سنه 869 پای اقبال.
(5)- مج: نور الدین. مك: ندارد،
ص: 267
مركز دایره دولت و مقر سریر خلافت بود رایت اقامت برافراخت، و خانه شرف و منزل عزّ را بفر جلوس همایون مشرف و منور ساخت، «1» [و چند روز در هرات بوده، برسم ییلاق از تخت دار الملك بجانب بادغیس و «تخت ملك» میل فرمود، و عید رمضان در آن مرابع دلگشا و منازل جان‌فزا گذرانیده، و ایام عید اضحی معاودت، بمستقر سلطنت همایون نزول كرد].
و چون سنه سبعین و ثمانمایه درآمد تمامی امور مملكت در سلك مرام منتظم بود، و بمیامن نصفت و عاطفت پادشاهانه آیین ظلم و بیداد و قاعده شر و فساد منهزم، از سرحد چین «2» و صحرای قلماق تا اقاصی خوارزم و اداق، و از انتهای مازندران، تا انحاء «3» مغولستان، و از «4» پیشان تركستان تا پا (یا) ن هندوستان در تحت تصرف سلطان سعید درآمده، سرافرازان ممالك و گردنگشان اقالیم سر بر خط متابعت و مطاوعت او داشتند.
«5» [بیت:
چو ماه رایت او در هوای ملك بتافت‌درونه دود ستم دید كس نه گرد فتن
ز پاسبانی عدلش شدند مستغنی‌ز كوتوالی ارواح قلعهای بدن].
وصیت معدلت و آوازه مرحمتش چنان در اطراف و اقطار بلاد و امصار شایع و منتشر گشت كه ساكنان اقالیم مساكن و اماكن قدیم گذاشته التجا بسایه عاطفتش مینمودند. «6» [از آنجمله درین سال از نواحی ممالك عراق پانزده هزار خانوار مردم احشام
______________________________
(1)- عبارت: [و چند روز در هرات بوده، برسم ییلاق .... بمستقر سلطنت همایون نزول كرد] از زیادات مج است.
(2)- صحرای قلماق: از صحاری تركستان.
(3)- انحاء: كذا بحاء مهمله، شاید (انجاء) بفتح اول و جیم نقطه‌دار: بلندیهای زمین.
(4)- پیشان: پیش كه از آن پیشتر چیزی نباشد یعنی انتها. فرهنگ برهان قاطع.
(5)- عبارت: [بیت:
چو ماه رایت او در هوای ملك بتافت ...ز كوتوالی ارواح قلعهای بدن] از زیادات مج است.
(6)- عبارت: [از آنجمله درین سال از نواحی ممالك عراق پانزده هزار خانوار مردم احشام ...
خندق را بنوعی مغاك ساختند كه در گمان كسی نبود]- از س 17 ص 267 تا س 15 ص 269 تماما از زیادات نسخه مج است و از دیگر نسخه‌های مورد اعتماد محذوف است.
ص: 268
و صحرانشین كه از تراكم تعدی تراكمه بجان رسیده بودند بخراسان آمدند، و سلطان سعید «1» و كلانتران ایشانرا رعایت و نوازش فرموده، همه را بر نواحی ولایات خراسان یورت و علفخوار، و مراتع مواشی، و مرابع قرار تعیین نمود.
درین فرصت بعرض رسید كه مردم هزاره- كه شمه از اوضاع و ناحفاظی ایشان سمت تحریر یافته- ایل والوس بیشمارند و خیل و حواشی و خیول و اغنام و مواشی بسیار دارند، و گاهی در زمان خاقان مغفور داروغه و محصل بمیان ایشان میرفته و مال مقرری بدیوان می‌آورده، بعد از وفات آنحضرت تا غایت كسی بحال ایشان نپرداخته، و چندین سال مال نداده‌اند، و بغارت و تالان و قطع طرق مسلمانان جهات و اموال بسیار جمع كرده‌اند، و با آنكه هرگز ایشان را سری و مهتری و مقدم و كلانتری نبوده، حالا امیر و ملك و مكنت و اساس و خیمه و خرگاه و كریاس پیدا ساخته‌اند، و بنیاد استقلال، و طرح عظمت و جلال انداخته، و مع‌هذا طرق و سبل مسلمانان، و صادر و وارد مسافران از شومی تعرض ایشان ایمن و مطمئن نیست، و نه خدا را بنده‌اند، و نه پادشاه را رعیت، از آنجا كه قوت غیرت و غایة حمیت پادشاهانه است این صورت بر خاطر سلطان سعید گران آمد،

لامیر خسرو:

تلخ بخندید چو شیر از غضب‌تلخ بود خنده شیران بلب «1»
گفت كه خه‌خه بجهان عهد من‌وز دگران زلزله دارد ز من
بوم كه باشد كه بچنگ درازطعمه برد از وطن شاهباز پس بر عزم استیصال ایشان فرمان داد كه لشكرهای جهان در سایه الویه نصرت
______________________________
(1)- (زلزله در مهد من). (از وطن جره باز). قران السعدین.
در اصل بعد از كلمه (سعید) جای یك كلمه سفید و نانویس است و چون این عبارات از زیادات مج است اصلاح آن میسر نگردید.
ص: 269
نشان جمع آمده، موكب همایون بطرف فوشنج نهضت فرمود، و از آنجا بجانب پل‌مالان و اولنگ هزارجریب خرامید، چون آوازه عزیمت پادشاهانه بآن گمراهان رسید بنیان اقتدار و اركان اصطبار «1» ایشان مزلزل گشته، دست تضرع در دامن تشفع زدند، و بجانب كرامت انتساب شیخ نور الملة و الدین محمد ولد ارشد حضرت ولایت پناه حقایق انتباه شیخ بهاء الدین عمر قدس اله اسرار هما توسل نمودند، تا از سلطان سعید* «2» در قصد تعرض ایشان خالی از ترددی نبود مطلوب جناب مشار الیه باسعاف مقرون داشته، «3» مولانا شمس الدین علی 31 صاحب كشف را تعیین فرمودند كه بمیان آنجماعة رود، و ایشانرا بنصیحت در مقام اطاعت آورد، و امیر احمد حاجی مقرر شد كه مال چندین ساله ازیشان بوصول رساند. و بمستقر خلافت بازآمده خورشید صفت سایه مرحمت و عاطفت بر مفارق رعایا انداخت، و بانوار رافت و نصفت ساحت مملكت را منور ساخت، و چون خدم‌وحشم بسیار و سپاه و لشكر بی‌شمار بر درگاه گردون اشتباه جمع بود، رأی ملك آرای فرمان داد كه لشكریان خندق هرات را پاك كرده عمیق‌تر سازند، و حكم شد كه امرای تومان و وزرای دیوان و تمامی مقربان و «4» ایجكیان اهتمام نموده سركاری نمایند، و لشكریان را كار فرمایند، و چند روز از صبح تا شام علی الدوام بدان امر قیام نموده، خندق را بنوعی مغاك ساختند كه در گمان كسی نبود «5»].
درین اثنا عرض مرضی بر مزاج سلطانی طاری شده، طبیعت از قانون صحت منحرف گشت، و صداع خلل در دماغ پیدا كرده دردسر بیفایده میداد، قوای طبیعی از منهج اعتدال عدول نمود، حركت عروق نابضه تغییر پذیرفت، حرارت غریزیه كه سبب حیاتست افسرده شده، و روضه زندگی از وصمت صرصر مرض پژمردگی یافت،
______________________________
(1)- در اصل: (اضطرار)؟ برحسب سلیقه اصلاح شد.
(2)- در محل ستاره عبارتی حذف شده و چون این فصول از زیادات نسخه مج است اصلاح آن میسر نگردید.
(3)- مولانا شمس الدین علی فارسی صاحب كشف. ذكر او در ملحقات حواشی خواهد آمد.
(4)- ایجگیان: كذا. شاید: ایناكچیان یا ایناقچیان بوده و ایناق در زبان مغولی مصاحب و مقرب درگاه ملوك است. یا ایشكچیان یعنی شهرداران چه ایشك بمعنی دروازه است، یا ایلخیچیان یعنی اصطبل‌چیان.
(5)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 270
«1»

[لظهیر فاریابی]:

ز سرگشتگی نیست آن دردسركه گردون بداخترش میدهد
چو دردسر عالم او میكشیدفلك نیز دردسرش میدهد و بعد از چند روز بمیامن انفاس اطبای عیسی‌دم، و همت والای حكمای مبارك قدم، بصحت كامل مبدل گشت، و دعای رعایا و نیاز برایا اثرها نمود، «2» (و) شكرانه آنرا سلطان سعید خواست كه از فیض عام و تصدق بلاانجام جمیع خواص و عوام را بهره‌مند گرداند، مال سردرختی تمام «3» [ممالك] خراسانرا كه مبلغی گرانمند بود بخشش فرمود، و حكم شد كه عمال قدم و قلم كشیده دارند، و هرگز پیرامن «4» [آن] نگردند، و حوالت و مطالبتی ننمایند، «5» [تا] لاجرم بیمن این بخشش و عاطفت چندان نهال بارور و درختان سایه‌گستر در اطراف ممالك نشوونما یافت كه آفتاب عالمتاب را از تشابك اغصان در ظلال آن راه نبود،
«6» [شعر]:
رسا اصلها تحت الثری و فرعهافوق السماء و لا ینال طویل «7» [و حالا پادشاه اسلام خبر ندارد كه از تعرض عمال بد افعال كه از جهت طمع
______________________________
(1)- مج: لظهیر فاریابی. مك. پا: این جمله را ندارد.
(2)- مج: شكرانه. مك: و شكرانه.
(3)- مج: تمام ممالك خراسان. مك: تمام خراسان.
(4)- مج: پیرامن آن نگردند.
مك: پیرامن نگردند.
(5)- مج: تا لاجرم. پا. مك: لاجرم.
(6)- مج: شعر. مك. پا: ندارد. س: نظم.
(7)- عبارت: [و حالا پادشاه اسلام خبر ندارد كه از تعرض .... مبلغی قرض شده بود غیر از قرضها چیزی بازنیاورد] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 271
بید را ببادام و خار را بخرما جمع رعایا میكنند، بدان رسیده كه درختها را از باغها بریدند و بركندند، و هنوز مسلمانان از شلتاق مال سردرختی خلاص نمیشوند، و بعلت آنكه در سنوات گذشته جمع بوده مزاحم میشوند.

لامیر علیشیر:

چشم بر مال ضعیفانند عمال اربردشاه سرشان مال می‌ماند كه قوت لشكرست «1» درین اثنا مولانا شمس الدین علی صاحب كشف از میان مردم هزاره مراجعت نمود ناراضی و ناخشنود، چه آن بدبختان از ادای وجهی كه تقبل كرده بودند ابا نمودند، و مولانا را نیز خدمتی لایق نكردند،
رباعی:
آزاده بهیچ دست‌رس می نرسدورنه چیزی بیك هوس می نرسد
ایام چنان بناكسان مشغولست‌كز مشغولی بهیچ‌كس می نرسد و خدمت مولانا را جهت یراق راه و استعداد سفر مبلغی قرض شده بود، غیر از قرضها چیزی بازنیاورد]. «2»
______________________________
(1)- قوت لشكرست: این كلمات در متن نسخه مج مخدوش و احتمالا قرائت شد.
(2)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 272

چمن چهارم «1» از روضه بیستم در ذكر ولادت «2» [شاهزاده] بایسنقر سلطان و یراق چهارطاق جهت سنت ختان (فرزندان) «3»

اشاره

در اوائل شوال این سال از مطلع عزت و اقبال كوكبی «4» (طالع) شد، و از مشرق سلطنت و جلال اختر فرخنده منظری لامع گشت، و سلطان سعید را فرزند سعادتمندی در وجود آمده، بایسنقر نام كرد، و از ظهور این نوباوه باغ سلطنت مواد سرور و بهجت از همه خاطرها سربرزد، و حكم شد كه رعایا بیراق چهارطاق، و ترتیب اسباب رود و سرود قیام نمایند، و سوقیه و محترفان، و ارباب هنر، و اصحاب صناعات، مجلسی از فردوس اعلی رنگین‌تر، و بزمی از عرصه فلك مینا با تزیین ترسر «5» (ا) نجام دادند، و ابواب عیش و سرور، بر چهره خلایق از نزدیك و دور برگشاد، دور سماع رقاصان، و زمزمه سرود مطربان چرخ را از كار می‌برد، و زهره را در چرخ می‌آ (و) رد «6»،

«7» [امیر] خسرو:

رقص‌كنان چون بزمین پا زننددر حق ناهید لگدها زنند
______________________________
(1)- عبارت: [از روضه بیستم] در هیچ‌یك از نسخه‌های مورد اعتماد موجود نیست، اما برای حفظ و رعایت نسق كلام در اینجا الحاق گردید.
(2)- مج. پا: ولادت شاهزاده بایسنقر.
مك: ولادت بایسنقر.
(3)- مك: (فرزندان). این كلمه از سایر نسخ محذوف است.
(4)- مج. پا: كوكبی شد. مك: كوكبی طالع شد.
(5)- مج: سرنجام. مك. پا: سرانجام.
(6)- مج: آرد. مك: آورد.
(7)- مج: امیر خسرو. پا. مك: خسرو.
ص: 273 از روش و جنبش دستانشان‌مجلسیان سر همه حیرانشان
هركه در آن مشغله هشیار بودمست نه از می كه ز دیدار بود فریاد «1» كمانچها [ی] از دست كشاكش سازندگان دایره چرخ‌زا از پركار برده، و نغمه قانون عود، «2» [و] آواز [دلنواز] نی پیر چنگ پشت ارغنون 32 ساز فلك را بنوا آورده، ساقیان ماه‌رخسار از ساغرهای ماه كردار ساحت مجلس را روشن ساخته و صدای روح‌افزای مغنیان خوش‌الحان نوای خرمی در رواق چهارطاق گردون انداخته،

خسرو:

شیشه قرابه برآورده شوروز خس خود چشم بدان كرده دور
گشته لبالب ز می جان سرشت‌كرده حدیث از لب جوی بهشت
باده تو گوئی كه درواز صفاهست معلق بمیان هوا و از اوایل شوال تا آخر ذی الحجه خلایق بترتیب ادوات «3» چهارطاق و تصنیف
______________________________
(1)- كمانچه، قانون، عود، نی، چنگ، و ارغنون از سازها و آلات موسیقی قدیم ایران است، نی كه اكنون (نی‌لبك) و در قدیم آنرا (بلبان) می‌نامیده‌اند، و چنگ هم از سازهای باستانی است، و گرچه صورت و شكل آن در بعضی مجالس در متون قدیمه ترسیم شده اما ماهیت آن بكلی فراموش شده است، ارغنون نیز عبارت از چند ساز مختلف است كه با آهنگهای مختلف یكبار نواخته میشده است، و امروز آنرا اركست گویند.
(2)- مج: قانون عود و آواز دلنوازی پیر.
مك: قانون عود آواز نی پیر.
(3)- چهارطاق: امروزه طاق نصرت گویند.
ص: 274
تعبیها و صنعتها و طمطراق آن برخاستند، و «باغ زاغان» را چون دم طاوس بالوان دیباهای «1» [چین] و زربفتهای روم بیاراست، ارباب صنایع از انواع بدایع كه هیچ چشمی ندیده بود ترتیب دادند، و اصحاب ظرایف و صنایع از اصناف غرایب و رغائب كه هیچ گوش مثل آن نشنیده بود بر منصه عرض نهادند، و فحوای «2» [قضیه مرضیه]: ما لا عین رات و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر، ظهور تمام یافت، و شاهزاده سلطان «3» [جلال الدین] محمود «4» (میرزا) كه در مازندران بود برحسب فرمان بهرات آمد [ه] «5»، و روز جمعه پنجم «6» [شهر] ذی‌حجه طوی بزرگ، شاهزادگانرا بر مقتضای سنت خلیل الرحمن و متابعت شریعت خاتم پیغمبران علیه و علیهم الصلواة من اله الكریم المنان، امر ختان بجای آورد [ند] «7»، و سلطان سعید بدل دریانوال بذل اموال پیش نهاد همت بلند ساخته، اكابر و اعالی را بخلعتهای گرانمایه و تشریفات كریمانه بلندپایه گردانید.
«8» [و بحكم آنكه در اوضاع عالم، و احوال طوایف بنی آدم هرسوری مستعقب سوكی، و هرامنیه مستتبع منیه‌ایست، بعد ازین سال جناب رضوان مآل، ولایت پناه، شیخ صدر الدین محمد رواسی روح اله روحه ازین دار بی‌مدار دنیا بدار القرار: فی مقعد صدق عند ملیك مقتدر، خرامید، و كان ذلك فی عاشر رمضان سنه احدی و سبعین و ثمانمایه، و جناب مشار الیه از روی تبحر در علوم ظاهری و تجرد در فنون باطنی، و تقدم در كشف مشكلات ریاضی، و تفرد در حل معضلات الهی، و تفنن در اسالیب حكم
______________________________
(1)- مج: دیباهای چین و زربفتهای. مك: دیباهای و زربفتهای.
(2)- مج: قضیه مرضیه. مك. پا: این جمله را ندارد.
(3)- مج: سلطان جلال الدین محمود.
مك: سلطان محمود.
(4)- مك: میرزا. مج: ندارد.
(5)- مج: آمد. مك. پا: آمده.
(6)- مج: پنجم شهر ذی‌حجه. مك: پنجم ذی‌حجه.
(7)- مج: آوردند. مك: آورد.
(8)- عبارت: [و بحكم آنكه در اوضاع عالم و احوال طوایف ... و حظیره كه ساخته بودند مدفون گشت] از زیادات نسخه مج است.
ص: 275
و تعین در قوالب فضایل یگانه روزگار بود، و بعد از تربیتها كه از صحبت و خدمت قطب الاولیاء شیخ زین الحق و الدین الخوافی یافته بود، سالها در دیار عرب و بلاد مصر و شام و مجاورت بیت اله الحرام و روضة النبی علیه الصلواة و السلام كارها كرده، و اربعینها برآورده، چون نعش شریفش را رفع كردند سلطان سعید بنمازگاه تشریف فرمود، و فرزندان او را شیخ‌زاده قطب الدین محمد رضا را عزا پرسی نمود، و فرزند مشار الیه نعش والد بزرگوار خود را بولایت جوین نقل كرد، در خانقاه و حظیره كه ساخته بودند مدفون گشت.] «1»
و در سنه اثنی و سبعین و ثمانمایه ممالك محروسه كه در حوزه سلطان «2» [سعید] جمع شده معمور و آبادان گشته، مجال تعرض بی‌باكان و مزاحمت مخالفان معدوم بود «3». [و مملكت ماوراء النهر كه در هرسال «4» از هجوم مردم ازبك تاخت و غارت «5» میكرد، درین سال سالم ماند، اما از ولایت خوارزم قاصد امیر نور سعید رسیده عرض داشت رسانید كه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا كه در «6» دشت قچاق «7» قتراق 33
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات مج است.
(2)- مج: سعید. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(3)- عبارت: [و مملكت ماوراء النهر كه در هرسال ... و آئین عظمت و حشمت عنایت فرمود] از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- در اصل: (كه در هر سال سالم ماند هر سال) اصلاح شد.
(5)- میكرد، كذا.
(6)- دشت قچاق: و قبچاق بكسر اول نام دشتی است در تركستان، و طایفه از تركان همان نواحی را نیز قبچاق گویند فرهنگ برهان قاطع.
(7)- قتراق: كذا فی الاصل؟ شاید در اصل: قوتورملق، قوتولماق، قوتورتماق: خلاص شده، دیوانه شده، سرگردان حیران. یا: قورشاتماق: كمربسته، آماده.
یا: قورساق: صابر، شكیبا، منتظر، در حال صبر، بوده است. از «فرهنگ سنكلاخ» لغت تركی بفارسی تألیف میرزا مهدیخان مؤلف «تاریخ جهانگشای نادری» و «دره نادری».
و شاید این كلمه (قطوان)- بتحریك- بوده كه بعربی بمعنی: گام نزدیك گذرانده در رفتار- باشد كه نشانه حیرت و سرگردانی است.
ص: 276
میگشت، درین فرصت بخوارزم آمده، سرداران و گردنكشان این نواحی تاب حمله موكب او نیاوردند، و همه فرار نمودند، اطراف خوارزم غارت یافته، و خراب شده، چنانچه در بیرونها كسی را مجال سكون و توقف نماند، و سلطان سعید فرمود كه جمعی از امرا بخوارزم رفته كیفیت احوال تفحص نمایند، هركس در محاربه و مقاتله مداهنه و مساهله نموده باشند جزا و سزا دهند، و مستحق آنچه شده باشند از قتل و قید تقدیم نمایند، «1» امیر نیز در تساهل جنگ مهم بود. امیر چون بخوارزم رسید بعد از تفحص همین قدر معلوم كردند كه لشكر خوارزم باوجود كثرت بسیار از صدمه و صولت موكب ظفر قرین حضرت اعلی فرار نمودند:
گنجشك را تحمل چنگال باز كوروباه را چه قوت زور غضنفر است امیر پیر درویش فرمودند «2» كه آنرا همراه تومان بزرگ بود، و امیر نور سعید را گرفته بهرات رسید، در حصار اختیار الدین محبوس شد، تا شیخ نور الدین محمد گناه آنرا شفاعت نمود، و سلطان سعید اجابت فرموده جرایم و تقصیرات او را بعفو و اغماض پادشاهانه مقابل داشت، در زمره امرای عظام سمت انتظام یافت، اما بغایت محجوب و مفلوك بود، تا بحدی كه اسب چنان «3» نداشت كه پیش او ملازمت تواند نمود، این رباعی گفته بپایه سریر اعلی فرستاد، و احوال فروماندگی خود «4» بپاد پادشاه داد،
رباعیه:
این بنده شرمنده درمانده بجان‌اسبی دارد توقع از شاه جهان
______________________________
(1)- امیر نیز در تساهل جنگ مهم بود،؟.
(2)- امیر پیر درویش فرمودند كه آنرا همراه تومان بزرگ بود، و امیر نور سعید را گرفته بهرات رسید،؟. گویا ازین عبارت كلماتی حذف شده است؟
(3)- در اصل (ندامت) بقرینه سیاقت عبارت اصلاح شد.
(4)- بپاد؟ این كلمه در اصل (بپاه) نوشته شده است، كه برحسب سلیقه اصلاح شد. و پادوزن شاد: خدمت، پاس، نگهبان، پاسبان، بزرگ و عمده. فرهنگ جهانگیری.
ص: 277 چون همت آن بلند و چون بخت جوان‌چون دولت آن قوی و چون حكم روان سلطان سعید بر حال آن ترحم فرموده انعام بسیار كرد، و چند اسب تازی و راه وار، و سراپرده و خرگاه‌بار، و همه اسباب امارت، و آئین عظمت و حشمت عنایت فرمود.] «1»
تا وقتی كه خسرو خاور از «2» (طرب) خانه زهره به (قور) خانه بهرام انتقال نمود، و سپاه كینه‌خواه خزان بر باغ و چمن تاختن آورد، «3» [و] سلطان سعید بعزم قشلاق بجانب مرو اتفاق نمود، و هژدهم ربیع الثانی كه آفتاب در آتشخانه قوس بود رایت همایون نهضت نمود (ه) «4»، همای چتر گردون‌سای سایه اقبال بر آن بوم همایون فال انداخت.
در اثنای این حال «5» [قاصدان از طرف مملكت عراق و آذربیجان رسید] عرض داشتها رسانیدند كه: امیر حسن بیك سپاه میرزا جهانشاه را شكسته و ویران ساخته، و جهانشاه با دو سه نوكر از معسكر بیرون رفته، و از تراكم برف و سرما هلاك شد (ه) «6»، و پسران (آنرا) [امیرزاده محمد را مقتول، و امیرزاده یوسف را] نابینا ساخته‌اند، و باقی امرا و متجنده او بعد از وقوع این حادثه رو بآستان دیگر پسرش حسین علی بیك آورده‌اند، و چند حصار نامدار مملو بسیم و زر و انواع امتعه و اسلحه دیگر گشاده، صد و هشتاد هزار سوار را علوفه داد (ه)،- كه گویند از زمان چنگیز خان تا این زمان صد و هشتاد هزار سوار را هیچكس علوفه نداده-.
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات مج است.
(2)- مج: خسرو خاور از خانه زهره به خانه بهرام.
مك: خسرو خاور از طرب‌خانه زهره به قورخانه بهرام.
(3)- مج: و سلطان. مك. پا: سلطان.
(4)- مج: نمود. مك: نموده.
(5)- عبارت: [قاصدان از طرف مملكت عراق و آذربیجان رسید]، از زیادات مج میباشد.
(6)- مك: و سرما هلاك شده و پسران آنرا نابینا،
مج: و سرما هلاك شد، و پسران امیرزاده محمد را مقتول و امیرزاده یوسف را نابینا
ص: 278
القصه: حسین علی سپاهی مستعد مقابله و مقاتله آراسته، و در مقام انتقام آمده، پیغام بسلطان سعید فرستاد كه: ممالك خراسان و عراق بلك تمامی «1» [عرصه] آفاق پادشاه را مسخر است، اگر اندك «2» التفات (ی) بحال این (بی) كسان فرماید، تا تمام این ممالك بقبضه تصرف بندگان درآید، و «3» [رعایا در ظلال كمال رافت آنحضرت آسوده گشته]، داد آن مظلومان از خصم متقلب بستانند، هرآینه سبب نیكنامی و «4» [رفعت] درجات دو جهانی خواهد بود، چون كیفیت این احوال بمسامع جلال «5» [سلطان سعید] رسید داعیه جهانگیری كه همیشه پیش نهاد خاطر خطیر بود در حركت آمد، و فرمان داد كه مجموع لشكرها از سرحد ولایت كاشغر و «6» قلیماق و تركستان و ماوراء النهر و خراسان تا حدود عراق، و از اقصای مغولستان تا انحاء هندوستان «7» [جمع آیند]، و در امضای عزیمت عراق از باطن آفتاب اشراق «8» (حضرت ولایت پناهی) خواجه ناصر الدین عبید اله قدس «9» [اله] سره طلب رأی صواب «10» (نمای) نمود، (حضرت) خواجه از ماوراء النهر متوجه خراسان شد، «11» [و] چون بمرو رسید سلطان سعید از مراسم اعزاز و اجلال و شرایط تعظیم و استعلاء یك نكته نامرعی نگذاشت، چنانچه یك روز پادشاه بصحبت خواجه میرفت، و یك روز
______________________________
(1)- مج: عرصه. مك. پا: این را ندارد.
(2)- مك: اندك التفاتی بحال این بی‌كسان.
مج: اندك التفات بحال این كسان.
(3)- عبارت: [رعایا در ظلال كمال رافت آنحضرت آسوده گشته]، از زیادات مج میباشد.
(4)- مج: رفعت. مك: این كلمه را ندارد.
(5)- مج: سلطان سعید. مك: این جمله را ندارد.
(6)- قلیماق: و قلماق نام ولایتی در تركستان- فرهنگ سنگلاخ.
(7)- مج: جمع آیند. مك: این جمله را ندارد.
(8)- مك: حضرت ولایت پناهی.
مج: این جمله را ندارد.
(9)- مج: قدس اله سره. مك: قدس سره.
(10)- مج: صواب نمود خواجه.
مك: صواب نمای نمود حضرت خواجه.
(11)- مج: و چون. مك: چون.
ص: 279
خواجه بمجلس او می‌آمد، و بعد از مساره «1» و مشاورت بسیار خاطر بعزیمت عراق قرار گرفت، و بحكم كریمه: و ما تدری نفس بای ارض تموت، رایات فرقدفرسای بجانب عراق نهضت فرمود.
«2»

[سعدی]:

كبوتری كه دگر آشیان نخواهد دیدقضا همی برد او را بسوی دانه و دام «3» و (حضرت) خواجه (قدس سره) بطرف ماوراء النهر [بسعادة] معاودت نمود.
______________________________
(1)- مج. مك. س: مسارة و مشاورت.
پا: مساورة و مشاورة.
و: ساره‌ای كلمه بسر.
(2)- مج: سعدی. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(3)- مج: و خواجه بطرف ماوراء النهر بسعادة معاودت.
مك: و حضرت خواجه قدس سره بطرف ماوراء النهر معاودت.
ص: 280

روضه بیست و یكم در توجه نمودن سلطان سعید بجانب عراق و رحلت نمودن در همین (سفر) بجوار رحمت خلاق‌

اشاره

چون سلطان سعید اعلام آفتاب اشراق از مقام قشلاق بعزم [استخلاص] ممالك عراق (برافراخت)، و از غلغله طبل [كوچ]، و نفیر رحیل ولوله: ان زلزلة الساعة شی عظیم، در ساحت اقالیم بحر و برانداخت، و در اوایل شعبان كه اواخر حوت بود حركت فرمود، عرصه [گیتی] از كثرت و غلبه لشكر صفت صحرای محشر گرفت، و مركز خاك از سنابك مراكب بر دایره افلاك محیط گشت.
بیت:
گرد سواران كه بخورشید جست‌قنطره بر چشمه خورشید بست
بسكه از آن گرد سرافراشته‌چشمه خورشید شد انباشته و چون چند روز در مرغزار رادكان و «1» اولنگ كالیوش باسم ییلاق بگذرانید، حكم فرمود كه سه هزار عرابه كه در [ولایت] هراترود مكمل است با «2» جباخانه و لشكر پیاده خراسان بجانب اردوی اعلا روان شوند، و امیر كریم داد را بطرف مازندران و استراباد فرستاد كه چند هزار عرابه سرنجام داده بارد و رساند، [و هریك از معتمدان درگاه، و نامداران سپاه بضبط مملكتی و محافظت ناحیتی از آن ممالك نامزد فرمود]، و [پیشتر از همه] خواجه شمس الدین محمد وزیر باصفهان تاخت و آن مملكت را
______________________________
(1)- اولنگ كالیوش: از مرغزارهای بادغیس است.
(2)- جباخانه: اسلحه‌خانه. فرهنگ سنكلاخ.
ص: 281
باسهل وجهی مسخر و مستخلص ساخت، و امیرزاده قاسم ولد جهانشاه میرزا با سپاهی از تراكمه قصد تسخیر اصفهان نمود، [و جرأت بسیار اظهار كردند كاری از پیش نرفت]، محروم و مأیوس بازگشت [ند].
و چون سنه ثلث و سبعین و ثمانمایه درآمد هریك از ملازمان درگاه بجانبی كه نامزد گشته بودند روان شدند، و بهرولایت و ناحیت كه رسیدند گویا مفتاح فتح آن دیار در آستین اقتدار ایشان بود، و درین ایام همیشه قاصدان و ایلچیان امیر حسن بیك میرسیدند و عرض (بندگی و) اخلاص و اظهار متابعت می‌نمودند، و در مرغزار كالیوش [یك] ایلچی او را طوی داده عنایتها فرمود، و جهت امیر حسن بیك دگله زردوزی و كمر [و] شمشیر طلا و كلاه نوروزی ارسال نمود، و پیغام داد كه لشكرهای خود از آنجانب حركت نماید كه عساكر همایون ازین طرف متوجه است، تا بكلی دفع فساد و مواد مخالفان گردیده آید، و امیرزاده حسین علی ولد جهانشاه میرزا تبركات (لایق) و بیلاكات بسیار و نقود و نفایس جواهر بی‌شمار فرستاده، بنیاز تمام عرضه داشت نموده بود، كه: مملكت آذربایجان و توابع و عراق عرب و (عراق) عجم و دیار فارس تا سواحل عمان با گنجهای فراوان در تصرف منست، و من با هرچه دارم مملوك حضرت سلطانی است، [العبد و ما فی یده ملك لمولاه]، و اكابر و اهالی این ممالك امیدوارند كه حضرت پادشاه سایه مرحمت برین ناحیت انداخته، (و) بندگان امیدوار را از افاضت احسان بی‌دریغ محروم نگذارند، و بنده بر عهدی كه میان آنحضرت و پدرم تأكید یافته راسخ و ثابتم، و بیمن التفات بندگان سلطانی بانتقام و دفع ماده طغیان مخالفان- كه «1» [چنین] غدری نسبت بخاندان (ما) اندیشیدند- و آثقم، سلطان سعید ایلچی او را نیز اجازت فرموده پیغام داد كه بنفس مبارك متوجه آن دیارم هرچه صلاح وقت «2» [در آن] باشد
______________________________
(1)- مج: كه چنین غدری نسبت بخاندان اندیشیدند.
مك: كه غدری نسبت بخاندان ما اندیشیدند.
پا: كه چنین غدری كه نسبت بخاندان ما اندیشیدند.
(2)- مج: صلاح وقت در آن باشد.
مك. پا: صلاح وقت باشد.
ص: 282
تقدیم خواهد یافت. و از نواحی كالیوش نهضت فرموده اردوی اعلی در ظواهر بسطام مخیم و مقام ساخت، و از آنجا بجانب «هزار «1» (جریب)» عزیمت فرمود، «2» و از ولایت ساری (ا) میر [سید] عبد اله [با والده خود موازی] هفتاد تومان كپكی از نقود و اقمشه و جواهر فرستاد، و در توقف خود تمهید معذرتی نمود، و «3» (از) پسر ملك اسكندر رستمداری، و از جانب گیلانات نیز ایلچی آمده، پیشكشهای لایق آوردند، و «4» اظهار [ایلی و] خدمتگاری كردند، و در جمیع آن ممالك خطبه و سكه بنام همایون موشح ساختند، و موكب میمون بعد از چند روز از راه فیروزكوه باشكوهی كه:
«5» [ع]:

دارا نداشت هرگز و كاوس را كی است 1

«6» به «ری» خرامید، و امرای كبار برسم ایلغار بجانب ولایت آذربایجان روان شده امیر مزید چون بسلطانیه رسید «7» جمعی از امرای (كباربه) تبریز درآمدند.
______________________________
(1)- مج. پا: هزارجریب.
مك: هزاره.
(2)- مج: و از ولایت ساری میرسید و عبد اله با والده خود موازی هفتاد تومان.
مك: از ولایت ساری امیر عبد اله هفتاد تومان.
پا: از ولایت ساری امیر عبد اله موازی هفتاد تومان.
(3)- مج: و پسر ملك اسكندر رستمداری و از جانب گیلانات.
مك. پا: پسر ملك اسكندر رستمداری از جانب گیلانات.
(4)- مج. پا: و اظهار ایلی و خدمتگاری.
مك: و اظهار خدمتگاری.
(5)- مج: ع. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(6)- مج. مك: بری خرامید- به «ری» خرامید.
پا: بیرون خرامید.
و ظاهرا «ری» اصح است.
(7)- مج. پا: جمعی از امرای تبریز درآمدند.
پا: جمعی از امراء كبار به تبریز درآمدند.
ص: 283
«1» مقارن این حال حسین علی ولد میرزا جهانشاه كه با سپاه موفور مستعد حرب و قتال در برابر امیر حسن بیك رایت مقاومت برافراشته بود- بواسطه بی‌وفائی بعضی امرا كه مخالفت نموده باردوی [میر] حسن بیك ملحق شدند- ویران گشت، و سلطان سعید چون بحوالی سلطانیه رسید عرضه داشت امیر مزید آمد كه موكب همایون هرچند زودتر «2» نهضت فرمایند صورت نیل مقصود در آینه (نیل) امانی بهتر روی مینماید، و «3» امیر حسن بیك- كه تا اكنون بامیر مزید مكتوب نوشته مهر بر پشت (می‌زد)- چون از آثار رافت و مرحمت سلطانی بالكل مأیوس گشته، درین ولا بامیر مزیدنشان نوشته مهر برو زده مضمون [نشان] آنكه: ما تبریز را بفرزند «4» خود محمد داده‌ایم امرا كه بتبریز آمده‌اند بیرون روند، و امیر مزید نشانرا پیش سلطان [ابو] سعید فرستاد و پیغام داد كه [امیر] حسن بیك از جاده متابعت انحراف نموده، طریق عناد و «5» ملاق می‌پوید. پس [امیر] حسن بیك بهشت فرسخی تبریز آمده لشگرگاه ساخت، و پسر
______________________________
(1)- مج. مك: مقارن این حال حسین علی ولد میرزا جهانشاه كه با سپاه موفور مستعد حرب و قتال در برابر امیر حسن بیك رایت مقاومت برافراشته بود- بواسطه بی‌وفائی بعضی امرا كه مخالفت نموده باردوی میرحسن بیك ملحق شدند.
پا: مقارن این حال حسین بیك رایت مقاومت برافراشته بود بواسطه بی‌وفائی بعضی امرا كه مخالفت نموده باردوی حسن بیك ملحق شدند.
(2)- مج: نهضت فرمایند صورت نیل مقصود در آینه امانی بهتر روی مینماید.
مك: نهضت فرماید صورت نیل مقصود در آینه نیل امانی بهتر روی مینماید.
پا: نهضت فرماید صورت نیل مقصود و مراد بهتر روی مینماید.
(3)- مج: و امیر حسن بیك كه تا اكنون بامیر مزید مكتوب نوشته مهر مزید بر پشت چون از آثار.
مك: و امیر حسن بیك كه تا اكنون بامیر مزید مكتوب نوشته مهر بر پشت می‌زد چون از آثار.
پا: و امیر حسن بیك كه تا اكنون كه بامیر مزید مكتوب نوشته مهر بر پشت میزد چون از آثار.
(4)- در اصل «اذرتق» برحسب سلیقه و بقرائن مقالی به كلمه «خود» تبدیل و اصلاح گردید.
(5)- ملاق: ملقه، ملقا و مالقه: تودد الیه و ابدی له باسائة من الاكرام ما لیس فی قلبه و الملاق التملق.
ص: 284
خود را بظاهر تبریز فرستاد، و امراء خراسان كه در تبریز بودند نیز بیرون آمده در برابر نشستند، و از هردو لشكر مردم (ب) شهر (در) آمده سودا و معامله میكردند، امیر حسن بیك چون خبر سلطان سعید شنید كه بسلطانیه رسید تبریز را گذاشته متوجه قراباغ شد، و سلطان سعید امیر یوسف (شیرازی) [را] بداروغگی تبریز فرستاده در موضع «میانه» توقف فرمود،
[ع]:
تا در میانه خواسته كردگار چیست
و درین موضع قرب پنجاه هزار سوار با امرای قراقونیوق چون: امیر حسن علی بیك ولد جهانشاه مرزا، [و پسران امیر سلطان علی]، و امیرزاده یوسف دیگر ولد جهانشاه مرزا- كه او را امیر حسن بیك میل كشیده بود- و دیگر امرای تراكمه چون: «1» پسر امیر بایزید بسطام، و اولاد «2» امیر علی تنگر، و غیرهم بموكب همایون پیوسته و همه دلجوئی و نوازش یافته، جهت هریك «3» انعام تعیین رفت، و امیرزاده یوسف را فرمود كه تبریز رفته بر سر قبر والد خود مجاور باشد، و حكم همایون جهت تولیت تمام اوقاف آنجا بنام او صادر شد. و درین اوقات بكرات ایلچیان امیر حسن بیك با بیلاكات و تبركات آمده عرض نیاز و فرمان‌برداری نمودند، و برادرزاده «4» (خود) امیر یوسف (بیك) را فرستاد، و بهركس از نواب توسل نموده اظهار ایلی و مطاوعت كرد، و پیغام داد «5» كه هنوز آفتاب از طرف مغرب طلوع نكرده كه در توبه بسته «6» (شده) باشد، اگر از من گناهی صادر شده عفو فرمایند، مدت صد سال میشود كه اباعن جد بین الطرفین طریق طاعت و اخلاص مسلوك است، و خود را از مخصوصان (و) «7» تربیت‌یافتگان آن
______________________________
(1)- پسر امیر بایزید بسطام: مطلع السعدین.
(2)- مج. مك: امیر علی تنگر. پا: امیر علی شكر.
(3)- مك. مج: انعام. پا: الكا.
(4)- مك. پا: و برادرزاده خود امیر یوسف بیك را
مج: و برادرزاده امیر یوسف را
(5)- آفتاب طلوع كردن از طرف مغرب نشانه رستاخیز است.
(6)- مك. پا: توبه بسته شده باشد.
مج: توبه بسته باشد.
(7)- مك: و تربیت
مج: تربیت
ص: 285
خاندان میدانیم. ممالك فارس و عراق كه تعلق بدیوان عالی داشت، و چندین سال مخالفان گرفته بودند، ازیشان ستانیده بنواب آنحضرت گذاشتیم، و ولایت آذربایجان (را) كه بدیشان تعلق نداشت خطبه و سكه بنام و القاب همایون ساختیم، هرچند درخواست میكنم كه در زمستان مرا چندان امان دهند كه راه مراجعت كه برف گرفته گشاده شود محل قبول نمی‌یابد، و اگر درین سخن مظنه خلاف هست از دشمنان من كه در اردوی همایونند تفحص فرمایند، اگر درین فرصت مراجعت من ممكن هست گناه از جانب من باشد. و این بیت نیز نوشته بود.
[بیت] (حافظ):
گرت هواست كه معشوق نگسلد پیوندنگاه‌دار سررشته تا نگه‌دارد پس كارگذاران درگاه مجلسی آئین دادند، و ترتیب و اساسی نهادند كه گردون جهان گردیده با هزاران دیده مثل آن ندیده بود، و امیر یوسف بیك را درآورد [ه فرمودند تا] بیست و هفت جا زانو زده، بعد از آن شرف دستبوس یافت، و سخن او بعرض رسید، سلطان [سعید] فرمود كه مواكب همایون متوجه آنجانب است، هرچه مصلحت وقت باشد تقدیم خواهد یافت، و او را اجازت داده [پسرعمه خود] امیر محمود خواجه لاق را همراه (او) برسالت فرستاد، چون باردوی امیر حسن بیك رسیدند، امیر یوسف بیك عرض كرد كه سلطان سعید گنجهای عالم را طمع كرده بسخن دست از تو و این مملكت بازنخواهد داشت، و از نخوت و عظمت آنچه دیده بود بیان كرد، امیر حسن بیك گفت: التكبر مع المتكبر صدقه، پس فرمود تا اطراف معسكر او را آرایش، تخت زرین نهادند، و شاه‌زاده ابو المظفر یادگار محمد میرزا ولد سلطان محمد بن بایسنقر میرزا را بر آن تخت نشاند [ند]، و خود بر جانب یسار در غایت ابهت و اقتدار بر سریر سلطنت تكیه زد، و چندین هزار دلاوران شجاعت شعار با تیغهای گوهردار، و قبضهای مرصع زرنگار پیرامن بارگاه صف كشیدند، و تمامی لشكر زرههای داودی دربر، سلاحها بر تن راست كرده منتظر اشارت بایستادند، و امیر [زاده] محمود را
ص: 286
در آن محفل كه از مجمع محشر نشان میداد درآوردند، و چند جا زانو زده با دهشت تمام بپای تخت آمد، [و خدمت نمود، امیر] حسن بیك گفت: كه خواجه خود یعنی یادگار محمد میرزا را دریاب امیر محمود [بهیبت عظیم] پیش [تخت] رفته شرف دستبوس یافت، [بعد از آن امیر حسن بیك را دست‌بوس نمود]، و سخنان در میان آمد، [و] بعد از سه روز امیر محمود را اجازت مراجعت داد (ه)، و سلطان سعید هم در آن‌روز كه امیر یوسف بیك (را) رخصت معاودت داده بود از عقب او كوچ فرمود، و در منزل «میانه» جهت اتفاق یورت (و) قشلاق كنگاج كردند. [چه درین محل سپاه سرما به نوعی دست بیغما برآورده، كه خون در عروق چون شاخ مرجان افسرده گشت، و آتش بضرب سنگ از درون چقماق بیرون نمی‌آمد،
بیت:
شد كبود از دست سرما آسمان با آنكه بودساخت از سنجاب بهر دفع سرما پوستین] بعد از تدبر و تأمل بسیار اندیشه بر آن قرار گرفت كه [امیر] حسن بیك را از «قراباغ‌اران» رانده در آنموضع قشلاق نمایند، و بدین عزیمت تبریز را بر دست چپ گذاشته از راه اردبیل متوجه قراباغ شدند، چون بهفت فرسنگی [قراباغ] رسیدند بسبب كمی غله بطرف محمودآباد روان گشتند، [بصحرائی رسیدند كه علف او زهر گیاه بود، و هر چهارپای كه می‌خورد می‌مرد، و آب او نیز نیك نبود، چون در مقابل محمودآباد رسیدند] قلت غله بجای انجامید كه نرخ گندم از سنبله گردون بالاتر رفت، و جو قیمت جوهر گرفت، و چهارپایان [لشكر] هلاك شدند. [و چند وقت از شیروان خوردنی بكشتی می‌آوردند كه گه سدرمقی میشد، پس] چون اردوی [امیر] حسن بیك نزدیك راه بود، گروهی را فرمود تا راه را مضبوط ساختند، كه از خراسان و عراق و فارس هیچكس باردو [ی سلطان سعید] نتواند رفت، و جیباخانه كه از خراسان باردو میرفت گرفته جمع (ی) [را كه] همراه بودند بقتل آورده، بعضی [دیگر] را اسیر كردند، و پیش [امیر] حسن بیك بردند، [از آنجمله مولانا شمس الدین محمد معمائی را بخواری بردند كه
ص: 287
مولانا صدر الدین اصونان «كذا؟» طبیب او را تعریف نموده جدیت او در دین متین و تقویت شرع مبین عرضه كرد، امیر حسن بیك او را بخشیده، در مجلس خاص رخصت جلوس داد، دیگر جمعی از معارف خراسان بقتل رسیدند، و بعضی استادان ماهر، و هنرمندان فایق محبوس شدند،] و چون گذر آب كه شیروانشاه كشتی میفرستاد در برابر اردوی سلطان سعید نبود، بلكه [یك] دو فرسنگ دورتر بود، [امیر] حسن بیك دویست سوار فرستاده بود كه گذرگاه را غارت كنند، و سلطان [سعید] ده كس (را) بخبرگیری تعیین فرموده ارسال نموده بود، اتفاق چنان افتاد كه این ده كس بخروس بیك- كه از اردوی [امیر] حسن بیك در عقب [آن] دویست كس میرفت- رسیدند، او را گرفته پیش سلطان سعید آوردند، و احوال (را) معلوم كرده، جمعی از دلاوران سپاه را بر سر آن دویست كس فرستاد تا جمعی (ازیشان) را دستگیر كرده بازآمدند، بعد ازین صورت بچند روز شبی غلبه از مخالفان بكنار اردو [ی سلطان سعید] آمده سورن انداختند، شاهزاده‌ها: سلطان محمد میرزا، و سلطان محمود، [و امرا]، و سرداران لشكر جوق‌جوق آمده زانو زدند، و اجازت طلبیده مبالغه كردند كه بیرون روند، فرمود كه [در] شب بر سر یاغی رفتن خوش نیست و اجازت نداد، علی الصباح هزار سوار از عقب مخالفان رفته معلوم كردند كه هزار و پانصد سوار زیاده نبود (ه‌ا) ند، تأسف بسیار خوردند [بی‌فایده]، بعد از آن تركمانان دلیر شده بتاخت می‌آمدند، و در حوالی اردو از ترك و تاجیك هركرا میدیدند میكشتند، و چهارپایان می‌راندند، و چون الاغان لشكر سلطان [از جهت قحط قوت] قوت نداشتند بیرون رفتن متعذر بود، و چندگاه اردو [ی سلطان سعید] برین روزگار تباه،
[ع:
نی رأی سفر كردن و نی روی اقامت]
در آن وحشتگاه بماند.
[و درین ایام كه سلطان سعید را این حالت و ملالت پیش آمده بود، مردم هرات نیز تفرقه و تشتت عظیم داشتند، بواسطه آنكه خبر جنبش موكب حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا از جانب خوارزم و نسا و ابیورد بتواتر میرسید، جمعی حكام كه
ص: 288
در هرات بودند چون: «1» جناب اعلی مولانا قطب الدین احمد الامامی قاضی، و جناب «2» مولانا كمال الدین حسین، و امیر تاج الدین حسن ملكی، و «3» امیر بی‌نظیر و اشراف و كلانتران بلده و بلوكات و ولایات بضبط شهر و مرمت و استحكام برج و باره قیام نمودند، و مردم از بیرونها در شهر درآمده ویرانها و چهار دیوارها بتلاش تصرف كردند، و ازدحام و كثرة خلایق بسیار خانها در زیرزمین ساختند، و حكام حكم فرمودند كه در هرمحلت از ده سرا چهار را خالی سازند جهت سپاهیان و مردم بیرونی و رعیت اگرچه در زحمت بودند رضا دادند، و خلایق بر سر برج و باره رفته و بالای برج بسیبه «4» بادبند تنبی تالارها و بناها ساختند، و با آنكه پیرامن شهر هیچكس نبود از صلابت حضرت اعلی متوهم بوده بنوعی تحفظ و حراست قیام نمودند كه سپاه بیگانه در مقابل است، و این محنت بدور و دراز انجامید، «5» فبالجمله از نوزدهم جمادی الاول تا چهارم ماه رمضان برج و باره
______________________________
(1)- مولانا قطب الدین احمد الامامی قاضی. «... سالها منصب قضای هرات تعلق بآنحضرت میداشت وفاتش در غره شوال سنه ثمان و سبعین و ثمانمایه اتفاق افتاد.»- خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- امیر خواند.
(2)- مولانا كمال الدین حسین به ص 222 تا ص 221 از بخش یكم مراجعه شود.
(3)- امیر بی‌نظیر: كذا؟ شاید در اصل (بای‌نظر) بوده- نظر بیك كه از اسامی معموله تركی است. عبد الرزاق سمرقندی او را (امیر غیاث الدین بی‌نظیر) نوشته است.
مطلع السعدین و مجمع البحرین.
(4)- بسیبه بادبند تنبی تالارها و بناها ساختند. این عبارت در اصل نسخه مخطوطه: «سبب بادند سی تارلاها و پناها ساختند» نوشته شده است، گویا ناسخ این كلمات را از روی نسخه منقول عنها- چون نتوانسته است بخواند- صورت‌نویسی كرده است، و شاید هم اصل نسخه منقول عنها چنین بوده. بهرحال چون این عبارت از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخ مورد استناد محذوف است لذا اصلاح قطعی آن میسر نگردید و قیاسا و بقرینه مطلب و سیاقت عبارت كلمات مذكوره برحسب سلیقه قرائت و اصلاح گردید.؟
و «سیبه»: پناه‌گاه، دیواربست كه در پناه آن جنگ كنند. فرهنگ و صاف. غیاث اللغات.
و «تنبی»: غرفه و بالاخانه.
و «تالار»: وزن سالارخانه باشد كه بالای چند ستون سازند و با نردبان بر بالای آن روند- آنندراج. و ضمه یاء تنبی بجای واو عطف میباشد.
(5)- فبالجمله: این كلمه در اصل: «فباجه» نوشته شده است و بقرینه سیاقت عبارت و برحسب سلیقه اصلاح شد.
ص: 289
محافظت نمودند. در خلال این حال روز جمعه بیست و پنجم شعبان بعد از نماز- در مسجد جامع- «1» ایاقی كه از بلوكات هرات بلشكر رفته بود نقل كرد كه: در شب چهاردهم ماه رجب- كه آنشب تمامی جرم قمر بعقده رأس «2» (سیاه) شده بود- سلطان سعید در هفت فرسنگی قراباغ اران ویران گشت، و جمعیت بدان ارتباط پریشان شد]. «3»
______________________________
(1)- ایاقی: خدمتگار. سفره‌چی. فرهنگ سنگلاخ.
این كلمه در اصل «ماقی» نوشته شده كه بقرینه سیاقت عبارت و برحسب سلیقه بكلمه «ایاقی» تبدیل و اصلاح گردید.؟
(2)- [سیاه]: عبارت متن در اصل «بعقده رأس شده بود» نوشته است، و چون قطعا كلمه (منخسف) یا (سیاه) ازین عبارت حذف شده است، لذا كلمه (سیاه)- برحسب سلیقه و بقرینه تكرار این جمله در عبارات بعد- بعبارت متن الحاق و افزوده شد. چه در س 12- 11 از ص 293 گوید: (و در شب همین روز كه امیر مزید گرفتار گشت كه چهاردهم رجب بود ماه تمام در برج دلو بعقده رأس سیاه شده بود).
(3)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.- از س 22 ص 287 تا س 4 ص 289.
ص: 290

روضه بیست و دویم در گرفتار شدن سلطان سعید بدست «1» [لشكر] تركمان و بوسیله «2» [یافتن] شهادت رسیدن بمسند دار الجنان‌

اشاره

«3» [مثنوی]:
جهان را چنین است آئین و دادكه كس را نماند درین دیر شاد
كسی را ز خاك سیه بركشدیكی را ز تخت كئی دركشد
مباش ایمن از جور این كوژپشت‌كه بسیار كس چون تو پرورد و كشت چون هر كمال را زوالی، و هر تحویلی را انتقالی از لوازم احوال روزگارست، و هر عشرت را ملالی، و هر نزولی را ارتحالی از عادت «4» (ادوار)، هیچ خردمند درین جهان پرگزند اساس اقامت نیندازد، و هیچ عاقل ارجمند درین منزل وحشت و غرور مقام انس و الفت نسازد.
______________________________
(1)- مج: بدست لشكر تركمان. مك. پا: بدست تركمان.
(2)- مج: و بوسیله یافتن شهادت.
مك. پا: و بوسیله شهادت.
(3)- مج: مثنوی.
مك. پا: این كلمه را ندارد.
(4)- مج: عادت، هیچ.
مك. پا: عادت ادوار هیچ.
ص: 291
بیت:
همان مرحله است این بیابان دوركه گم شد در آن لشكر سلم و تور
بجز خاك خوبان درین دشت نیست‌بجز خون شاهان درین طشت نیست و مؤید این «1» [حال، و مصداق این] مقال [صورت] واقعه سلطان سعید شهید تمام است، كه چون آفتاب دولت «2» (او) باوج جلال رسید بمغرب فنا افول كرد، و چون نهال اقبال او بثمرات امانی و كامرانی بارور گشت بعواصف قهر از بیخ برافتاد، و كیفیت این واقعه چنان «3» (بود) [كه]: (چون) سلطان سعید چندگاه در یورت قشلاق بتشویش مالایطاق روزگار گذرانید [ه] «4» داعیه آن داشت كه چون اول بهار «5» (شود) اولاغان فربه ساخته متوجه مخالفان شود، «6» [و] درین اثنا شیروانشاه اظهار مخالفت كرد، و كشتیها را بجانب خود كشید، و مردم بسیار كه از سپاه سلطان سعید از جهت مهمات و معاملات بولایت او رفته بودند همه را غارت نمود، و سبب یاغی شد «7» (ن) او آن بود كه «8» [امیر] حسن بیك
______________________________
(1)- مج: و مؤید این حال و مصداق این مقال صورت واقعه.
مك. پا: و مؤید این مقال واقعه.
(2)- مج. پا: دولت باوج.
مك: دولت او باوج.
(3)- مج: چنان‌كه سلطان.
مك. پا: چنان بود چون سلطان.
(4)- مج: گذرانیده. مك. پا: گذرانید.
(5)- مج. پا: بهار اولاغان.
مك: بهار شود اولاغان.
(6)- مج. پا: و درین.
مك: درین.
(7)- مج. پا: و سبب یاغی شد او آن.
مك: و سبب یاغی شدن او آن.
(8)- مج: آن بود كه امیر حسن بیك قاصدی پیش او فرستاده پیغام داد كه.
مك. پا: آن بود كه حسن بیك قاصد پیش او فرستاد كه.
ص: 292
قاصد [ی] پیش او فرستاد [ه پیغام داد] كه لشگر جغتای اگر زنده مانند عاقبت مراجعت خواهند نمود، «1» (و) آنزمان دوستی ایشان (ترا) چه سود خواهد داشت.
شیروانشاه ازین سخن اندیشناك شده اظهار «2» [بغی و] مخالفت كرد. و لشكر از جهت نایافت (غله) «3» و گرانی عاجز و مضطر گشته بعزم مراجعت بجانب اردبیل روان گشته.
در راه بموضعی رسیدند «4» (كه) از كثرت گل‌ولای عبور مقدور نبود، نمد و پلاس، و خیمه و خرگاه، و سراپرده و بارگاه، و جهاز شتران در گل می‌انداختند تا قرب نیم فرسنگ باین حیله راه ساختند، چهارپا و جهات بسیار درین موضع ضایع گشت، تا بمقام «5» «ماتیان» رسیده لشگرگاه ساختند و پیرامن معسكر جرزده تو رها نصب كردند.
و روز پنجشنبه دوازدهم رجب امیر سید مراد بقراولی نامزد شده. چون اندك راهی براند از جانب مخالفان چهارصد سوار مكمل كه سردار ایشان امیر بیك بود پیش آمدند امیر گفت: سلطان سعید دشمنان صد ساله را دوست و بندگان صد ساله را دشمن گردانید، اكنون نه صلح كرده و نه جنگ بكجا میرود، فردا امرای كبار خود را فرستد كه امیر حسن بیك همچنان بر سر «6» (صلح) و دولتخواهی است، از طرف ما نیز امرای بزرگ بیایند تا قواعد صلح استحكام «7» [یابد]، بنابرین معنی روز دیگر امیر سید مزید و باقی
______________________________
(1)- مك: نمود و آنزمان دوستی ایشان ترا چه.
مج. پا: نمود آنزمان دوستی ایشان چه.
(2)- مج: اظهار بغی و مخالفت.
مك: اظهار مخالفت.
(3)- مج: نایافت و گرانی.
پا. مك: نایافت غله و گرانی.
(4)- مج. پا: رسیدند از كثرت.
مك: رسیدند كه از كثرت.
(5)- ماتیان: ضبط این نام در مراجع دیده نشد، شاید (ماخوان) كه از قراء مرو است یا «ماهیان» بوده، یاقوت گوید: «ماهیان ... قریة بینها و بین مرو نحو فرسخین ..» (معجم البلدان.
ج ر 4 ص 407).
(6)- مج: بر سر دولتخواهی.
مك. پا: بر سر صلح و دولتخواهی.
(7)- مج: استحكام یابد بنابرین.
مك: استحكام بنابرین.
ص: 293
امرای نامدار بیرون رفتند، و در همان مقام دیگر روز آن تركمانان پیش آمدند، امیر مزید چون آنجماعت را اندك دید حمله بریشان برده جمع ایشان را پریشان ساخت، و هرچند امیر سلطان ارغون «1» [می] گفت [كه این جماعت] كومك دارند توقف می‌باید نمود، امیر مزید نشنید تا ایشانرا شكسته و بعضی را دستگیر كرده بدرگاه فرستاد، و چند فرسنگ در عقب هزیمتیان راند «2» (تا) اسبان ضعیف لاغر [ایشان] فروماند، ناگاه [امیر] حسن بیك با دو هزار سوار عفریت كردار همه بر اسبان بادرفتار از كمینگاه بیرون آمده بر خیل سپاه بی‌روی و راه امیر مزید كه بجهة اولجة پریشان شده بودند حمله كردند، و از هرطرف فوجی را گرفته قریب پانصد كس از امیر و امیرزاده بقتل آورد، چون: سلطان جنید «3» [و پهلوان حسین دیوانه]، و حسین علی ارلات، و غیرهم، و امیر مزید گرفتار گشت، و باقی ایشان گریخته باردوی اعلی آمدند.
و در شب همین روز «4» [كه امیر مزید گرفتار گشت] كه چهاردهم رجب بود ماه تمام «5» [در برج دلو] بعقده رأس سیاه شده بود.
چون سلطان سعید خبر یافت كه «6» [امیر] حسن بیك اكثر دلاوران قراول را بقتل آورد، و امیر مزید را گرفته
«7» [ع]:
هل من مزید میزند از بهر باقیات. ______________________________
(1)- مج: سلطان ارغون میگفت كه این جماعت كومك.
مك. پا: سلطان ارغون گفت كومك.
(2)- مج: راند تا اسبان ضعیف لاغر ایشان فروماند ناگاه امیر حسن.
(3)- مج: سلطان جنید و پهلوان حسین دیوانه و حسین.
مك: سلطان جنید و حسین.
(4)- مج: همین روز كه امیر مزید گرفتار گشت كه چهاردهم.
مك. پا: همین روز كه چهاردهم.
(5)- مج: تمام در برج دلو بعقده.
(6)- مج: كه امیر حسن.
مك. پا: كه حسن.
(7)- مج: ع. پا. مك: ندارد. س: نظم.
ص: 294
مصلحت چنان «1» (دید) كه جناب سیادتمآب [ی] امیر غیاث الدین محمد كه قرنهای بیحد ابا عن جد پادشاه مازندران و ساری بود، «2» (پیش) [امیر] حسن بیك رود، چون جناب [مشار الیه] باردوی «3» [مشار الیه] رسید از خرگاه بیرون آمده او را كنار گرفت، و شرایط تعظیم تمام بجای آورده چنین فرموده كه مرا هیچ‌وجه داعیه صلح نبود، اما چون جناب سیادتمابی تشریف فرموده، از فرموده تجاوز نخواهد بود، مقارن این حال «4» [جناب] سید صدر الدین «5» ابراهیم قمی «6» [باتفاق] والده سلطان سعید بجهت مصالحه رسیدند، و سید اردبیلی كه [امیر] «7» حسن بیك او را برسالت فرستاده بود، درین وقت از اردوی سلطان سعید مراجعت نموده عرض كرد كه لشكر جغتای قوی ضعیف و پریشان‌حالند، و بخود ویران میشوند، بهیچ طریق صلح نمی‌باید كرد، «8» [امیر] حسن بیك مستظهر گشت. پس ایلچیان عرضه داشتند كه میرزا سلطان سعید میگوید: كه اول طلب صلح از جانب شما بود ما اجابت نكردیم تا بدین درد درماندیم اكنون ما طلب صلح میكنیم بهرچه مصلحت شما هست بتقدیم؟؟؟ رسانیم. چون علامت
______________________________
(1)- مج: چنان‌كه جناب سیادتمآبی امیر. مك. پا: چنان دید كه جناب سیادتمآب امیر.
(2)- مج: و ساری بود امیر حسن بیك.
مك. پا: و ساری بود پیش حسن بیك.
(3)- مج: باردوی مشار الیه رسید.
مك. پا: باردوی رسید.
(4)- مج. پا: حال جناب سید صدر الدین.
مك: حال سید صدر الدین.
(5)- سید صدر الدین ابراهیم قمی: از اجله سادات و علماء هرات بوده، و در دربار سلطان ابو سعید مقامی ارجمند داشت، در آغاز سلطنت ابو الغازی سلطان حسین بایقرا درگذشت، (مطلع السعدین و مجمع البحرین- و خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار).
(6)- مج: قمی باتفاق والده.
مك. پا: قمی والده.
(7)- مج: كه امیر حسن. مك: كه حسن.
(8)- مج: كرد امیر حسن.
مك. پا: كرد حسن بیك.
ص: 295
عجز و قصور «1» و [امارات] ضعف و فتور از مجاری احوال سلطان سعید در غایت ظهور بود، «2» [امیر] حسن بیك فرمود كه كار از مصالحه درگذشت، و دولت و ملك سلطان «3» (ابو) سعید «4» [و جغتای برگشت، و امرای خراسان عرضه داشتها فرستاده پیغام دادند كه كار سلطان] از دست رفت، و روزگار «5» (او) منقلب گشت [ه]. پس امیر حسن بیك «6» [بعد از اكرام و احترام بسیار]، امیر غیاث الدین را گفت «7» [كه]: چنان شنیده‌ایم كه سلطان ابو سعید ترا ولایت ساری وعده كرده، و باوجود قدرت بر آن نداده، «8» (و) هم در مجلس منشی را طلب داشته، فرمود تا نشان نوشته، و مكمل ساخته، تسلیم امیر مشار الیه نمودند، و امیر «9» [سید] عبد الحی مشهدی و امیر سید ابراهیم «10» (را با) والده [سلطان سعید]
______________________________
(1)- مج: و قصور و امارات ضعف.
مك. پا: و قصور و ضعف.
(2)- مج: بود امیر حسن.
مك. پا: بود حسن بیك.
(3)- مج: سلطان سعید.
مك. پا: سلطان ابو سعید.
(4)- عبارت: [و جغتای برگشت و امرای خراسان عرضه‌داشتها فرستاده پیغام دادند كه كار سلطان] از زیادات نسخه مج میباشد.
(5)- مج: و روزگار منقلب گشته پس.
مك. پا: و روزگار او منقلب گشت پس.
(6)- عبارت: [بعد از اكرام و احترام بسیار]. از زیادات مج است.
(7)- مج. پا: گفت كه چنان.
مك: گفت چنان.
(8)- مج: و هم. مك: هم.
(9)- مج: و امیر سید عبد الحی.
مك. پا: و امیر عبد الحی.
(10)- مج. پا: و امیر سید ابراهیم والده سلطان سعید اجازت.
مك: و امیر سید ابراهیم را با والده اجازت.
ص: 296
اجازت انصراف داد، چون ایشان باردوی خود رسیدند، دلاوران سپاه تركمان از عقب آمدند: امراء خراسان از روی اضطراب مقام و مورچل خود گذاشته «1» (بجانب) [امیر] حسن بیك رفتند. سلطان سعید چون این حال مشاهده نمود: نیم‌روز شانزدهم رجب عنان عزیمت بهزیمت داد، و پسر حسن بیك از عقب او رفته بدو رسیدند و او را گرفته نیم‌شب باردوی آوردند، و جماعتی «2» [مستحفظان] برو گماشته بضبط و احتیاط تمام نگاه داشتند.

«3» [لفردوسی طوسی]:

چنین است كردار گردنده دهرگهی نوش بار آوردگاه زهر پس بعد از دو روز «4» [امیر] حسن بیك او را طلب كرد، چون نزدیك بارگاه رسید شرایط استقبال و مراسم تعظیم و اجلال بجای آورده و در مجلس هرنوع حكایتی و شكایتی بازراند، و اظهار موافقت و متابعت- كه بكرات نموده بود و سلطان سعید ابا و امتناع فرموده- هم تقریر نموده، و جواب یكیك سخن چنانچه مقتضی مقام باشد از سلطان سعید استماع كرده، و او را بموضعی كه مضبوط بود بازگردانید، عزیمت چنان داشت كه اصلا آسیبی بدو نرساند، و او را بایراق تمام اسباب سلطنت بمملكت او بازفرستد، و درین باب چند «5» [ین] نوبت با امرا و اركان دولت خود مشاورت كرد و انجمنها ساخت، مقدمان درگاه عرض كردند: كه در سوابق ایام «6» [كه] بین الجانبین
______________________________
(1)- مج: گذاشته جانب امیر حسن.
مك: گذاشته بجانب حسن بیك.
(2)- مج: مستحفظان. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(3)- مج: لفردوسی طوسی. پا: فردوسی طوسی.
مك: ندارد.
(4)- مج: دو روز امیر حسن.
مك: دو روز حسن بیك.
(5)- مج. پا: چندین نوبت.
مك: چند نوبت.
(6)- مج: ایام كه بین. مك: ایام بین.
ص: 297
اثر مخالفتی و مكاوحتی ظاهر نبود اعتماد بجانب او هیچ‌گونه روی نداشت، اكنون كه «1» [چند] ین همه مذلت و اهانت «2» [و بلا و مشقت] كشیده باشد، و انواع خلل «3» [و ضرر] بملك و مال و عرض و جاه او رسیده هرآینه از مقام انتقام نخواهد گذشت. «4» [و حسب المقدور در استدراك مافات، و بازآورد ماضی خواهد كوشید.

للاسدی]:

گنه‌كار چون بذنبیند ز شاه‌دلیری كند بیشتر بر گناه
سر دشمن آنكو برآرد بماه‌فروافكند خویشتن را بچاه آخر الامر خاطر بر هلاك و بوار آن پادشاه عالیمقدار قرار داده، روز بیست و دوم رجب او را پیش یادگار محمد میرزا فرستادند، و بعد از ملاقات سلطان سعید «5» (شهید) شد.

6» (فردوسی:

عالمی را گرفته بود بعدل)رفت تا عالمی دگر گیرد
______________________________
(1)- مج. پا: كه چندین همه.
مك: كه چند همه.
(2)- مج: بلا و مشقت. مك. پا: این جمله را ندارد.
(3)- مج: خلل و ضرر بملك.
مك. پا: خلل بملك.
(4)- عبارت: [و حسب المقدور در استدراك مافات، و بازآورد ماضی خواهد كوشید. للاسدی].
از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(5)- مك. پا: سلطان سعید شهید شد.
مج: سلطان سعید شد.
(6)- مك: (فردوسی: عالمی را گرفته بود بعدل). مج. پا: این عبارت را ندارد.
ص: 298
و از مسند خلافت «1» [كثیر الامر] جها [نی] فانی، بسریر سرور ملك جاودانی خرامید.

«2» [فردوسی طوسی]:

بجاه ارچه بر آسمان تخت بردبچاه لحد عاقبت رخت برد
اجل خانه تن بپرداختش‌پس از تخت بر تخته انداختش
جهان كار ازین گونه بسیار كردزمانه نخستین نه این كار كرد
یكی را ز زر بر سر افسر نهدیكی را بخاك سیه درنهد
نه كس را مجال سخن گفتن است‌نه زین غصه یارای آشفتن است پس دیر برنیامد كه یادگار محمد میرزا بتیغ انتقام حضرت اعلی در قصاص «3» (خون) سلطان سعید مقتول گشت، چنانچه بیان كیفیت آن در خلال این اوراق از مساعدت روزگار مامول است، انشا اللّه تعالی.
______________________________
(1)- مج: خلافت كثیر الامر جهانی فانی.
مك. پا: خلافت جهان فانی.
(2)- مج: فردوسی طوسی.
پا. مك: ندارد.
(3)- مك. پا: قصاص خون سلطان.
مج: قصاص سلطان سعید.
ص: 299