گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
چمن اول از روضه بیست و دویم در ذكر وقایعی كه بعد از گرفتاری سلطان سعید «1» (شهید انار اله برهانه) حادث شد





اشاره

«2» [مضمون آنكه] در ساعت (ی) كه سلطان (سعید) از معسكر كوه شكوه خود- كه خلل و ذلل و قصور و فتور چنان لشكری در مخیله بشری از قبیل محالات مینمود- بر عزیمت هزیمت روان شد، امارات روز محشر، و علامات مجمع اكبر ظهور یافت، و فحوای كریمه: یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه، معاینه و مشاهده افتاد،
«3» [بیت]:
بجان ماندگان را در آن رستخیزنه روی رهائی نه راه گریز برفور دلاوران سپاه تركمان شمشیرهای مصری «4» (آخته) و سنانهای خطی افراخته بلشگرگاه درآمدند، و دست بتالان و تاراج و نهب و غارت برآورد «5» [ند]، و خزاین و ذخایر و نفایس و ظرایف بباد بی‌نیازی رفت. و هنوز خیمه و خرگاه،
______________________________
(1)- مك: (شهید انار اله برهانه).
مج. پا: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: مضمون آنكه در ساعت كه سلطان از معسكر.
پا. مك: در ساعتی كه سلطان سعید از معسكر.
(3)- مج: بیت. پا. مك: ندارد.
(4)- مك. پا: آخته. مج: این كلمه را ندارد.
(5)- مج: برآوردند. پا. مك: برآورد.
ص: 300
و حرم «1» (سرا)، و بارگاه بحال خود بود كه «2» [امیر] حسن بیك مظفر و كامیاب دررسید.
و بر در پرده‌سرا سوار [ه] «3» ایستاده، بضبط حرمها فرمان داد، «4» (و) خواجه‌سرایان و مستحفظان «5» [و موكلان] حرم را فرمود كه بهمان طریق معهود مقرر باشند، و چند داروغه تعیین نمود كه بمحافظت ایشان قیام نماید و در صدمه اول بدین كیفیت مرحمتی ظاهر گردانید، «6» (بعد از آن) باحوال باقی لشگر پرداخت، و چون فرقه تراكمه چون گرگان گرسنه «7» [كه] در رمه افتاد [ه] باشند، غنایم را اغنام صفت از چنگال یكدیگر می‌ربودند، «8» [و غارت و تاراج بنهایت رسید]، و بسیار (ی) از احرار عبید كردار در قید اسار «9» آورد [ه بود] ند، چنانچه (مقتضی فطرة سلیم) [امیر] حسن بیك (بود) بنفس خود بمنع و تدارك آن قیام نمود، و چندكس را به تیر زده بر خاك هلاك انداخت، «10» [و بآب سیاست آتش
______________________________
(1)- مك: و حرم‌سرا و بارگاه.
مج: و حرم و بارگاه.
(2)- مج. پا: كه امیر حسن. مك: كه حسن.
(3)- مج. پا: سواره ایستاده. مك: سوار ایستاده.
(4)- مج: خواجه. مك. پا: و خواجه.
(5)- مج: و موكلان. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(6)- مك. پا: گردانید، بعد از آن باحوال.
مج: گردانید، باحوال.
(7)- مج: گرسنه كه در رمه افتاده باشند.
مك: گرسنه در رمه افتاد.
(8)- مج: می‌ربودند، و غارت و تاراج بنهایت رسید و بسیار از.
مك: می‌ربودند و بسیاری از.
(9)- مج: آورده بودند چنانچه امیر حسن بیك بنفس.
مك. پا: آوردند چنانچه مقتضی فطرة سلیم حسن بیك بود بنفس.
(10)- عبارت: [و بآب سیاست آتش آن ... و مراحم شاهانه او همه را در سایه عنایت ...*].
از زیادات نسخه مج میباشد، و در محل ستاره چنانكه ملاحظه میشود عبارت ناتمام است گویا چند كلمه از قلم ناسخ حذف شده است. و جمله: (عنایت پناه داد) از نسخه پا نقل و الحاق شد.
ص: 301
آن فتنه را فرونشاند، و حكم فرمود كه سپاهی تركمان و باقی جغتای از میان لشگر بیرون روند، و مجموع حسب الحكم جدا شده، باقی مردم روی باردوی معمور امیر حسن بیك آوردند، و مراحم پادشاهانه او همه را در سایه* عنایت پناه داد]. «1» (و حكم نمود كه امراء خراسان و متجنده جغتای در ظل رایت) اقبال سرایت یادگار محمد میرزا جمع شوند. «2» [و جمیع امرا و اعیان خراسان و هركس را كه بنام بود جداجدا بنظر عنایت ملحوظ داشته رعایت فرمود،] و امیر مزید «3» [خود پیشتر ازین واقعه گرفتار گشته بود،] و [دیگر] جمع را از امرای سمرقند، و مقربان درگاه بندهای گران نهاده چندگاه مقید بودند، عاقبت همه ایشان خلاص یافته، میرك عبد الرحیم «4» [صدر] شهادت یافت.
و در وقت «5» [هزیمت] سلطان سعید [از] اولاد او: [شاهزاده] سلطان محمد میرزا، و سلطان محمود میرزا و «6» [شاهزاده] شاهرخ (میرزا) از لشگرگاه بیرون رفتند، و سلطان «7» [محمد] میرزا بمخالفان یاغی شده، بعد از جنگ و كوشش بسیار زخم‌دار گشته گرفتار شد. و شاهرخ
______________________________
(1)- عبارت: (و حكم نمود كه امراء خراسان و متجنده جغتای در ظل رایت) از زیادات نسخه مك و پا میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(2)- عبارت: [و جمیع امرا و اعیان خراسان و هركس را كه بنام بود ... داشته رعایت فرمود] از زیادات پا و مج است.
(3)- مج: و امیر مزید خود پیشتر ازین واقعه گرفتار گشته بود و دیگر جمع را.
مك. پا: و امیر مزید و جمع را از امرای سمرقند.
(4)- مج: عبد الرحیم صدر شهادت.
مك: عبد الرحیم شهادت.
(5)- مج: و در وقت هزیمت سلطان سعید از اولاد او شاهزاده سلطان.
مك. پا: و در وقت سلطان سعید اولاد او محمد میرزا.
(6)- مج: محمود میرزا و شاهزاده شاهرخ از لشگرگاه.
مك. پا: محمود میرزا و شاهرخ میرزا.
(7)- مج: و سلطان محمد میرزا.
مك. پا: و سلطان محمود میرزا.
ص: 302
میرزا را نیز گرفته پیش امیر حسن بیك برد «1» [ند]، و میرزا سلطان محمود با باقی ارغونیان و سپاهیان بجانب خراسان روان شدند، و «2» [امیر] حسن بیك امراء خراسان و وجوه درگاه «3» [سلطان سعید] را طلب فرموده، «4» [همه را] بانواع مرحمت و اصطناع نوازش «5» (نمود)، و هركرا میل وطن (بود) رخصت عزیمت ارزانی داشت، «6» [و] جمعی كه ماندند ایشانرا در ظلال اقبال یادگار محمد میرزا نامزد تسخیر خراسان فرمود، «7» [و بقیه عجزه و آحاد متجنده از طرف ولایت شیروان و ناحیت گیلان متوجه خراسان شدند، و پادشاه شیروانشاه درباره مردم شكسته انعام و احسان بسیار فرموده، و همه از فیض كف دریانوال او بهره‌مند گشته، و اكثر خستگان و شكستگان آن حادثه از عواطف و مراحم او مرهم راحت و تشفی جراحت یافتند.

للشیخ سعدی:

خدا را بر آن بنده بخشایش است‌كه خلق از وجودش در آسایش است
كسی نیك بیند بهردو سرای‌كه نیكی رساند بخلق خدای
______________________________
(1)- مج: حسن بیك بردند و میرزا.
پا. مك: حسن بیك برد و میرزا.
(2)- مج: و امیر حسن بیك. مك: و حسن بیك.
(3)- مج: درگاه سلطان سعید را طلب.
مك: درگاه را طلب.
(4)- مج: فرمود، همه را بانواع. مك: فرمود، بانواع.
(5)- مك: نوازش نمود و هركرا میل وطن بود رخصت.
مج. پا: نوازش و هركرا میل وطن رخصت.
(6)- مك: ارزانی فرمود، جمعی كه.
مج. پا: ارزانی داشت، و جمعی كه.
(7)- عبارت: [و بقیه عجزه و آحاد متجنده از طرف ولایت شیروان ... باطراف و اكناف ممالك رسانید]. از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخ مورد استناد محذوف است.
مك: نامزد تسخیر خراسان نمود. و سلطان محمود میرزا.
ص: 303
حاصل الامر بیشتر لشكر شكسته سرگردان جوعان و عریان، و بی‌سروسامان بولایت گیلان درآمدند، و از عواطف و مراحم پادشاهان و معینان آن دیار خوشنود و خوشدل درگذشتند، و ذكر خیر، و آوازه احسان مردم ملك را باطراف و اكناف ممالك رسانید.] «1»
و سلطان محمود میرزا با لشكری كه در سایه «2» (مرحمت و) رایت حمایت او بود عزیمت مقام و مستقر پدر نموده، از مملكت عراق و آذربایجان بنواحی خراسان درآمد «3»، [و از نشابور گذشت]، چون بصحرای فرهاد جرد «4» (جام) رسید «5»، امیر مبارز الدین ولی بیك بهادر- از سرداران سپاه ظفرپناه «6» [حضرت اعلی] ابو الغازی سلطان حسین میرزا، كه بطرف مشهد رفته بود- در مقابله درآمده نیران حرب و قتال التهاب یافت، سلطان محمود میرزا «7» (را چون) [با لشكری] بی‌یراق شكسته پریشان] مجال مقاومت نبود، عنان مسابقت بجانب هرات تافت، و «8» [صبحگاه] روز پنجشنبه دوم رمضان بهرات
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مك: در سایه مرحمت و رایت حمایت.
مج. پا: در سایه رایت حمایت.
(3)- مج: و از نشابور گذشت. مك. پا: این عبارت را ندارد.
(4)- مج. پا: فرهادجرد رسید.
مك: فرهادجرد جام رسید.
(5)- فرهادجرد: «... بالكسر ثم السكون من فری مرو بارض خراسان ...»- معجم البلدان- یاقوت- ج/ 3/ ص 878.
(6)- مج: ظفرپناه حضرت اعلی ابو الغاری.
مك: ظفرپناه ابو الغاری.
(7)- مك: سلطان محمود میرزا را چون مجال مقاومت.
مج: سلطان محمود میرزا با لشكری بی‌یراق شكسته پریشان مجال مقاومت.
(8)- مج. پا: تافت، و صبحگاه روز.
مك: تافت و روز.
ص: 304
نزول فرمود «1» (و) امیر قنبر علی [كه از «حصار شادمان» 34 آمده در هرات بود- ملحق شد]، و امیر سلطان علی ارغون [نیز با جمعی كه از مصاف امیر مبارز الدین ولی بیك بیرون آمده بودند رسیدند]، و روز [دیگر] جمعه سوم ماه (مذكور) خطبه [بنام] امیر بزرگ [امیر تیمور گورگان [و سلطان ابو سعید میرزا]، و سلطان احمد میرزا، و سلطان محمود میرزا، خواندند، و خلایق فریاد و فزع، و افغان و جزع بفلك اثیر رسانید (ند). و درین روز صورت واقعه سلطان سعید [در بلده هرات] ظاهر [و شایع] گشت.
«2» [بیت]:
ز اندوه آن ماتم جانگسل‌روان گشت از دیدها خون دل و فی الواقع این واقعه «3» عالمی ماتم، و ماتم عالم بود، [و] آتش این حادثه دود از جانها برآورد، و طوفان این نازله خانها بسیلاب اندوه و اضطراب داد، اما چون سلطان محمود میرزا قایم‌مقام پدر بود، خلایق را اندك تسلی و «4» اطمینانی بود، ناگاه صباح شنبه چهارم شهر مذكور كوتوال حصار اختیار الدین یاغی شده، در قلعه را بست، «5» (و) مردم
______________________________
(1)- مك: بهرات نزول فرمود و امیر قنبر علی و امیر سلطان علی ارغون باو ملحق شدند، و روز جمعه سیم ماه مذكور خطبه امیر بزرگ و خاقان شهید و سلطان احمد میرزا و سلطان محمود میرزا خواندند، و خلایق فریاد و فغان و فزع و جزع بفلك اثیر رسانیدند.
و درین روز صورت واقعه سلطان سعید ظاهر گشت: ز اندوه آن ماتم جانگسل.
(2)- مج: بیت. پا. مك: این كلمه را ندارد.
س: نظم.
(3)- مك: عالم ماتم و ماتمی عالم بود آتش.
مج: عالمی ماتم و ماتم عالم بود و آتش.
(4)- مج: و اطمینانی بود.
مك: و اطمینانی بود.
(5)- مك: بست و مردم.
مج: بست مردم.
ص: 305
فوج‌فوج و گروه‌گروه «1» روی استظهار [بجانب] اردوی [حضرت اعلی] (ابو الغازی سلطان حسین بهادر) نهادند، [و غلبه بسیار بی‌تحاشی از شهر بیرون رفتند]، سلطان محمود میرزا اگرچه در حداثت سن بود امارای [و تدبیر] پیران داشت، دانست كه این حالات مقدمات دولت دیگر است، و این‌همه اسباب علامات سلطنت حضرت دیگر، «2» [روزگار از بن دندان «3» خدمت درگاه دیگر خواهد كرد، و آسمان دوار از سر استظهار خاك بارگاه دیگر خواهد شد]، در هرات جای توقف ندید، با جمعی امرا «4» [در] نیمروز عنان عزیمت بمركب صرصر سرعت داده از دروازه خوش بیرون راند، یكی از لئام در وقت بیرون رفتن از بالای بام «5» [مگر] سنگی بجانب ایشان انداخت، امیر قنبر علی بیك خدنگ جانسوز جگردوز آنشخص را بمقام «6» خاك كه منزل اولین آخرتست رسانید، و امیر حسن ملكی، و امیر بی‌نظیر در هرات ماندند، و آن شب
______________________________
(1)- مك: روی استظهار باردوی ابو الغازی سلطان حسین بهادر نهادند سلطان محمد میرزا اگرچه در حداثت سن بود اما رأی پیران داشت كه این‌همه مقدمات دولتی دیگر است و این‌همه.
مج: روی استظهار بجانب اردوی حضرت اعلی نهادند و غلبه بسیار بی‌تحاشی از شهر بیرون رفتند سلطان محمود میرزا اگرچه در حداثت سن بود اما رأی و تدبیر پیران داشت. دانست كه این حالات مقدمات دولت دیگر است و این‌همه.
(2)- عبارت: [روزگار از بن دندان خدمت درگاه دیگر خواهد ... خاك بارگاه دیگر خواهد شد] از زیادات نسخه مج میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد اعتماد محذوف است.
(3)- از بن دندان: از دل و جان، خاقانی شیروانی گوید:
دندانه هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندان
(4)- مج: با جمعی امرا در نیمروز عنان.
مك: با جمع امرا نیمروز عنان.
(5)- مج: از بالای بام مگر سنگی.
مك: از بالای بام سنگی.
(6)- مج: خاك. مك: خاكی.
ص: 306
بدستور محافظت «1» [برج و باره] نمود، و امیر سلطان ارغون و «2» جمع [ی] دیگر از امراء [و اهل سلاح] متوجه اردوی [همایون] حضرت اعلی شدند، و امیر شیخ ابو سعید خان- [از اعیان درگاه حضرت اعلی]- بداروغگی هرات آمده منادی فرمود كه هیچكس مزاحم و متعرض كسی نشود، «3» [و یكی را بعلت دیگری نگیرند، و تعرض نرسانند]، و شهر را بنوعی ضبط نمود كه دست صبا از گریبان غنچه كوتاه شد، و دامن گل از چنگال خار بازرست،

ظهیر فاریابی:

از آن گذشت كه گستاخی كند پس ازین‌سحر بپرده دری یا صبا بغمازی و هشتم ماه مذكور اكابر و اشراف و مشاهیر و اعراف و سوقیه و محترفه و اصناف باستقبال بیرون «4» رفته، در شمال «5» «كوه باولیكاه» بشرف بساطبوسی همایون سرفراز شدند، و حضرت اعلی همه را بنظر مرحمت «6» و عنایت ملحوظ داشته، دلجوئیها فرمود، و پرتو التفات «7» [پاد] شاهانه بر احوال رعایا انداخت، و موكب همایون بطالع سعد و بخت میمون
______________________________
(1)- مج: محافظت برج و باره نمود. مك: محافظت نمود.
(2)- مك: و جمع دیگر از امرا متوجه اردوی حضرت اعلی شدند و امیر شیخ ابو سعید خان در میان بداروغگی هرات آمده.
مج: و جمعی دیگر امرا و اهل سلاح متوجه اردوی همایون حضرت اعلی شدند، و امیر شیخ ابو سعید خان از اعیان درگاه حضرت اعلی بداروغگی هرات آمده.
(3)- عبارت: [و یكی را بعلت دیگری نگیرند، و تعرض نرسانند] از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- مج: رفتند. مك: رفته.
(5)- «كوه باولیگاه»: كوهی است متصل بشهر هرات
(6)- مك: بنظر عنایت و مرحمت.
مج: بنظر مرحمت و عنایت.
(7)- مج: پادشاهانه. مك: شاهانه.
ص: 307
«1» بتخت حاجی بیك نزول فرمود. «2» [و امیر مبارز الدین ولی بیك نهم شهر مذكور از جانب مشهد مقدس مظفر و منصور باردوی اعلی رسید]، و روز جمعه عاشر رمضان مذكور خطبه بنام و القاب مستطاب موشح گشت، «3» [و یرسم نثار درم و دینار بسیار بر سر خطیب افشاندند].
______________________________
(1)- «تخت حاجی بیك» نام یكی از محلات هرات.
(2)- عبارت: [و امیر مبارز الدین ولی بیك نهم شهر مذكور از جانب مشهد مقدس مظفر و منصور باردوی اعلی رسید] از زیادات نسخه مج میباشد.
(3)- و برسم نثار درم و دینار بسیار بر سر خطیب افشاندند].
مك. پا: این عبارت را ندارد.
ص: 308

روضه بیست و سیوم در جلوس همایون حضرت خسرو غازی معز السلطنة و الدنیا و الدین ابو الغازی سلطان «1» (حسین) بهادر بر سریر سلطنت و سرفرازی‌

اشاره

چون حضرت پادشاه ازل و ابد، مالك ناصیه نیك و بد، تعالی شانه، و عظم سلطانه، نفس نفیس سعادتمند بختیاری را بعواطف بیدریغ اختصاص بخشید، و فرق فرقدفرسای او را سزای تاج سلطانی، و شایسته افسر جهانبانی گردانید، بر مقتضای حكمت بالغه، جهت تجارت «2» (تجارب) در طلب نیل مطالب و مآرب، هرآینه چند روزی از سیاحت قفار محن و سباحت بحار حزن، و ارتكاب متاعب، و اقتراب مصاعب، گریز نباشد، تا بر فراز مسند شاهی از احوال سرگشتگان تیه تباهی غافل نماند، و شكر نعم نامتناهی حضرت آلهی باقامت رساند، چه ظاهر است كه نیل نعمت بعد از احتمال رنج و زحمت مرغوب‌تر آید، و وصول بر غایب امانی و آمال پس از ارتكاب مشاق و سرگردانی محبوب‌تر نماید، قدر نور «3» [آفتاب] عالمتاب پس از ظلمت شب تاریك روشن شود، و قیمت نعمت صحت بعد از عوارض انتقام؟؟؟ و امراض ظاهر گردد، «4» (و) منتزهات بدیع ربیع در مقابله «5» [شداید] شتی‌ء شتا رواج گیرد،
______________________________
(1)- مك: حسین. مج: ندارد.
(2)- مج. مك: تجارت در طلب. پا: تجارت تجارب در طلب
(3)- مج. پا: نور آفتاب عالمتاب. مك: نور عالمتاب.
(4)- مك: ظاهر گردد، و منتزهات.
مج. پا: ظاهر گردد، منتزهات.
(5)- مج: در مقابله شداید شتی.
مك. پا: در مقابله شتی،
ص: 309
و مستلذات وصال محبوبان در ازای شبهای سیاه جانكاه فراق رونق پذیرد، یوسف كنعان بعد از حبس چاه و محنت زندان در ملك مصر عزیز و كامران گردد، و موسی عمران پس از قطع بوادی مدین و سرگردانی بوادی ایمن صاحب فرمان شود، جمال طلعت مطلوب جز بر صفحه آینه طلب نتوان دید، و وصال كعبه آمال الابطی مراحل تعب نتوان یافت.
«1» [شعر:
بقدر الكد تكتسب المعالی‌و من طلب العلی سهر اللیالی بیت]:
این حالها بحكمت یزدان مقدرست‌هركس بسر حكمت یزدان نمیرسد مراد از ایراد این تسبیب، و مقصود از ورود این ترتیب بیان حال فرخنده‌مآل حضرت پادشاهی است ملك نشان و ملك خصال، برافروزنده طلعت سلطنت، و برافرازنده رایت اقبال، دارای هلال ركاب خورشید افسر، اسكندر «2» (سیر) قمر طلعت، مشتری منظر، «3» [معیار نقود سعود محیط افلاك، معمار قصور معموله مركز خاك، شكننده ناموس «4» اخلاق و اطوار قاآن، طی‌كننده طومار اشتهار عدالت نوشیروان،

لفردوسی الطوسی:

جهان‌آفرین تا جهان آفریدچنین پادشاهی نیامد پدید
______________________________
(1)- عبارات: [شعر: بقدر الكد تكتسب المعالی و من طلب العلی سهر اللیالی. بیت] از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج. پا: اسكندر فرطلعت مشتری.
مك: اسكندر سیر قمر طلعت مشتری.
(3)- عبارت: [معیار نقود سعود محیط افلاك .... بیاراست روی زمین را بداد] از زیادات نسخه مج میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(4)- در اصل «اخلاص» بقرینه مقالی و برحسب سلیقه به كلمه: «اخلاق» تبدیل و اصلاح گردید.
ص: 310 ببزم اندرون آسمان وفاست‌برزم اندرون تیزچنگ اژدهاست
چو بر تخت زر تاج بر سر نهادبیاراست روی زمین را بداد] مجموعه مكارم اخلاق، گنجینه جواهر وفا و وفاق، مستخدم طوایف سلاطین آفاق، وارث سریر السلطنة بالاستحقاق، «1» [فارس مضمار فراست و فرزانگی، سابق میدان فروسیت و مردانگی]، پناه امن و امان اهل ایمان، معز السلطنة «2» (و الخلافة) و الدنیا و الدین ابو الغازی سلطان حسین بهادر خان، خلد اله الملك المنان ظلال مراحمه علی مفارق المسلمین الی انقطاع الزمان. كه ذات مطهرش مظهر عدل و احسان «3» (آمده)، وصیت معدلتش باطراف اقالیم جهان رفته «4»، [و فی الواقع قابلیت ذات حضرتش در امور سلطنت امری است از عطاهای الهی، كه هیچ موقوف نیست باستظهار حشم و استحضار یكجا «كذا؟» «5». از مؤیدات این معنی آنست كه حضرت سلطان كونین كماندار مضمار قاب قوسین علیه افضل الصلوة و التحیات فرموده است كه: ولدت فی زمن السلطان العادل، و اظهار مفاخرت نموده بآنكه در زمان پادشاه عادل كه نوشیروانست- با آنكه كافر بوده «6»- متولد شده، و این پادشاه فلك درگاه را هم سعادت ولادت و هم ظهور
______________________________
(1)- عبارت: [فارس مضمار فراست و فرزانگی سابق میدان فروسیت و مردانگی] از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مك: (و الخلافه). این كلمه از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(3)- مك. پا: و احسان آمده وصیت.
مج: و احسان، وصیت.
(4)- عبارت: [و فی الواقع قابلیت ذات حضرتش در امور سلطنت امری است ... متصور نیست كه در هیچ روزگار دیگر بوده باشد. دیگر] از زیادات نسخه مج میباشد و در سایر نسخ مورد استناد مفقود است.
(5)- یكجا؟ كذا در اصل، گویا در اینجا كلمه (خدم) حذف شده با اینكه ناسخ آنرا بدین‌صورت تحریف كرده و شاید هم در اینجا عبارتی حذف شده است. روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج‌2 310 لفردوسی الطوسی: ..... ص : 309
(6)-؟؟؟؟
ص: 311
سلطنت در زمان دو پادشاه عادل مسلمان بوده، اول خاقان مغفور شاهرخ میرزا، دوم سلطان سعید سلطان ابو سعید میرزا، انار اله برهانهما، و این عمارات خیرات، و مبانی مبرات كه بمیامن الطاف آنحضرت اتمام یافته چه از خاصه همایون، و چه از اركان دولت روزافزون در هیچ زمان نشان نمیدهند كه وقوع یافته باشد، چنانچه ذكر بعضی از آن از امداد توفیق الهی مأمولست.
دیگر: آنمقدار طالب علم و دانشمند و ارباب فضل كه در زمان میمون این پادشاه حمیده اخلاق بسبب كثرت وظایف، و رونق، مدارس و میامن تربیتش دررسیده‌اند، متصور نیست كه در هیچ روزگار دیگر بوده باشد.
دیگر:] باوجود علو مكان خفض جناح در مرتبه كه آحاد الناس در پایه سریر گردون مسیر مجال قرب و مقام كلام دارند. در زمان مباركش امور شرع نبوی بر وجهی متمشی كه:

لمؤلفه:

نخواند خطبه بلبل تا به نوروز «1»عروس غنچه را دربر نگیرد و طرق و سبل مسلمانان از تعرض قاطعان طریق بنوعی ایمن و مطمئن گشت كه،

«2» [حكیم] سوزنی «*»:

ز عین عدلش زای زبان دزد براه‌چوها گره شود از كاف كاروان گفتن
______________________________
(1)- مج. پا: نخوانده خطبه بلبل شاه نوروز. مك. نخواند.
(2)- مج: حكیم سوزنی. مك: سوزنی. پا: بیت.
س: نظم.
(*) حكیم سوزنی: شمس الدین محمد بن علی سوزنی سمرقندی از شعراء نامدار ایران، خوش‌طبع، هزال و بذله‌گوی بوده، وفاتش سال 625 در سمرقند از بلاد خراسان اتفاق شده، و در محله «چاكدیزه» آنشهر مدفون است.
ص: 312
و از میامن مقدم میمونش درین مدت بیست و شش سال روزگار «1» دولت همایون مملكت خراسان از قحط و نیاز و طاعون و انقلاب كه همیشه در اطراف و اكناف سایر و ساری بود مأمون و محفوظ ماند،

«2» [لا ادری قائله]:

چشم فلك ندید و نه‌بیند بعمر خویش «3» آنكارها كه دولت او را میسر است
خصایص ذات بزرگوار عالی‌مقدارش از آن متعالی است كه در بیان آید.
القصه: روز جمعه عاشر رمضان المبارك سنه ثلث و سبعین و ثمانمایه، حضرت اعلی خاقانی با مواكب «4» تائیدات سبحانی از حضایض صحرای مختار جنیبت همایون به «باغ زاغان» رانده برفراز مسند سلطانی و كامرانی براند، و غلغله تهنیت از صدای ساكنان مركز خاك بگوش مقیمان محیط افلاك رسید.

«5» [لل] سید حسن [ال] غزنوی:

سزد گر جبرئیل آید بدین فیروزه‌گون منبر «6»كند آفاق را خطبه بنام شاه دین‌پرور
______________________________
(1)- تصریح دیگری است بر اینكه اسفزاری تالیف این كتاب را در سال 26 از سلطنت ابو الغازی حسین میرزا بایقرا انجام داده است.
(2)- مج: لا ادری قائله. مك: ندارد. پا: بیت.
(3)- مج. پا: آنكارها. مك: این كارها.
(4)- مج: با مواكب تأییدات سبحانی از حضایض صحرای مختار.
مك: با مواكب تأییدات سبحانی از فضای صحرای مختار.
(5)- مج: للسید حسن الغزنوی.
مك: سید حسن غزنوی.
(6)- مج: فیروزه‌گون منبر. مك: فیروزگون منظر.
ص: 313 بیازد قالب دولت بنازد قامت رایت «1»ببالد پایه تخت و بخندد گوهر افسر خلایق از اطراف مراسم نثار و پیشكش «2» [بجای آورده]، حضرت خلافت پناهی پشت اقبال بر متكای عظمت و جلال نهاده، روی بنظم امور و مصالح جمهور آورد.
و متعاقب از ممالك عراق و آذربیجان صنادید «3» [و اعیان] بدرگاه مرحمت‌پناه میرسیدند، و بعواطف خسروانه و نوازش پادشاهانه سرافراز میگشت، از جمله: امیر سید مراد كه از اعاظم امراء سلطان سعید بود با فوجی از برادران و وجوه ماوراء النهر بدرگاه گیتی‌پناه آمده، «4» [هریك لایق حال خود مرتبه و منصب یافت، و امیر سید مراد] در دیوان اعلی بمقام امارت مخصوص گشت. «5» [و] مقارن این حال [جناب] خواجه قطب الدین طاوس، و [جناب] مولانا قطب الدین محمد خوافی، و خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره از جانب عراق بدرگاه گردون وفاق رسیده «6»، خواجه قطب الدین طاوس منصب اشراف دیوان، و خواجه مظفر مقام وزارت یافت، و بعد از چند روز دست صدارت بتمكن مولانا قطب الدین محمد خوافی مزین گشت، و قواعد سلطنت و قوانین جهانداری مرتب «7» شد [ه]
______________________________
(1)- بیازد: در اصل بنازد. و یازیدن: بالیدن و نمو كردن، و یاز: بسكون زای: نمو كننده و بالنده.
(2)- مج: بجای آورده. مك: این جمله را ندارد.
(3)- مج: و اعیان. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(4)- مج: هریك لایق حال خود مرتبه و منصب یافت و امیر سید مراد.
مك: این عبارت را ندارد.
(5)- مج: و مقارن این حال جناب خواجه قطب الدین طاوس و جناب مولانا قطب الدین محمد خوافی.
مك: مقارن این حال مولانا قطب الدین محمد خوافی و خواجه قطب الدین طاوس.
(6)- مج: رسیده. مك: رسیدند.
(7)- مج: مرتب شده مایه بخت تخت شهریار بفر جلوس همایون فرقدسای گشت.
مك: مرتب شد، پایه بخت تخت شهریاری بفر جلوس همایون فرقدفرسای گشت.
ص: 314
پایه تخت بخت شهریاری بفر جلوس همایون فرقد (فر) سای گشت، و گوشه تاج خسروی «1» [و كامكاری] از اكلیل مآه بگذشت، امرا و اركان ملك در حوالی سریر خلافت مصیر جوزا صفت كمر خدمت بر میان بسته، «2» [و] مقربان درگاه و وجوه «3» [و] اعیان (و) سپاه در اطراف بارگاه فلك اشتباه منتظر اشارت، و مترصد فرمان نشسته،

«4» كمال [اسمعیل]:

گرد او صف‌زده شاهان و كمر بسته چونی‌گوئی از هر طرفی گرد شكر نی رسته گاه در دیوان مظالم بحكم: إِذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، حق مظلوم از ظالم میستاند، و گاه در مجلس بزم حاصل دریا و كان بمستحق آن میداد، ساعتی از باغ طلعت ساقی لاله رخسار- كه گل از عارض او بصد وجه خجل بودی- بهار كامرانی تازه میداشت، و زمانی بآب طرب و شراب ارغوانی ریاض شادمانی خرم میساخت،

«5» [امیر] خسرو:

شاه بدولت خوش و عالم بكام‌از خوی پیشانی گل شسته جام
گاه بهر جرعه گهر می‌فشاندگاه بهر زمزمه زر می‌فشاند
______________________________
(1)- مج: و كامكاری. مك: این كلمه را ندارد.
(2)- مج: برمیان بسته و مقربان درگاه و وجوه و اعیان سپاه در اطراف.
مك: بر میان بسته مقربان درگاه و وجوه اعیان و سپاه در اطراف.
(3)- مج: و اعیان سپاه. مك. پا: اعیان و سپاه.
(4)- مج: كمال اسمعیل. مك: اسمعیل. پا: این كلمه را ندارد.
(5)- مج: امیر خسرو. مك. پا: خسرو.
ص: 315
در اثنای این احوال انوار آفتاب سنت تزویج از پیشگاه النكاح سنتی بر ساحت ضمیر انور حضرت اعلی تافته، بعقد ازدواجی، و عقد امتزاجی كه سبب رونق و رواج ملك و دین تواند بود رغبت فرمود، و فرمان داد تا اسباب مناهی و ادوات ملاهی را برطرف كرد (ه)، مجلسی موافق اوامر شرع نبوی علی صاحبه التحیة و السلام بیاراستند، و اكابر انام، و قضات اسلام حاضر آمده، درة التاج سلطنت و شهریاری «شهر بانو بیگم» بنت سلطان [سعید] ابو سعید میرزا را در حباله نكاح (در) آورد، و كارگزاران درگاه عالم‌پناه بترتیب اسباب طوی و مایحتاج مجلس زفاف مشغول شدند. و شبی كه قران ماه و مشتری را لایق، و اتصال سعدین و اقتران نیرین را موافق بود جهت عشرت زفاف اختیار كرده، نظارگیان عالم بالا جواهر زواهر ثابتات و سیارات را از برای نثار برطبق لاجوردی افلاك ریختند، و جهت نثر قدوم سعادت ملزوم شاهی رشته عقد ثریا و حمایل جوزا از هم بگسیخت.

سلمان:

آسمان ساخت در آفاق یكی سورچه‌سوركه از آن سور شد اطراف ممالك مسرور
اجتماعی است منور قمری را با شمس‌اتصالی است معزز ملكی را با حور و چون آفتاب جهانتاب چادر شب پیش‌رو گرفت، و عروس خورشید چهره عالم آرای از دیده دیده‌وران انجم در نقاب مغرب كشید، عقد الفت انتظام یافت، و قاعده محبت بینهما استحكام پذیرفت، سلسله مواصلت در حركة آمده، رابطه معاشرت بمباشرت متصل گشت، و حبایل معانقه بوسایل مقاربه اقتران یافت،

«1» [ایضاله]:

اتفاق هردو عالی كرد قدر تاج‌وتخت‌اتصال هردو روشن ساخت چشم ملك و دین
______________________________
(1)- مج: ایضاله. مك. پا. س: ندارد.
ص: 316
چون دولت شاهی بالا گرفت، و آیین عروسی سرانجام یافت، بحكم مرویه:
ان اله یبغض الدنیا و یحب عامرها، خاطر همایون بعمارت چهارباغی- نمودار هفت چرخ مینافام، و طیره‌گر هشت روضه دار السلام- میل فرمود،
ص: 317

چمن اول از روضه بیست و سیوم «1» [در ذكر «باغ جهان‌آرای» و «قصر دلگشای»

اشاره

چون ساحت همت عالی حضرت سلطانی وسیع، و بنای دولت ابد وصلتش رفیع بود، باوجود چندین عمارات خوش، و باغها و منتزهات دلكش- كه حضرت خاقان مغفور شاهرخ میرزا و فرزندان رشید او بمدتهای مدید ساخته بودند، و سایه اهتمام باتمام آن انداخته- سر همت بدانها فرود نیاورد، و بطرح باغی از همه بزرگتر، و بنیاد قصری از همه آنها بدیع‌تر فرمان داد، و موضع آن مابین شرق و شمال هرات- در محلی كه نظرگاه جانهای پاك آسوده‌های گازرگاه است، و مقام ولادت همایون آنحضرت بود- مقرر گشت، و معماران مهندس و كارگزاران مؤسس در ساعتی كه بانظار سعود مقرون و متصل بود، و از مناقص مناحس مفروق و منفصل، اجرام سماوی بافاضت آثار ثبات و دوام مشعوف، و اتصالات كواكب مسعود باصابت نظرات سعادت رسان موصوف، باغی فضای آن چهارصد و چهل جریب طرح انداختند، و در میان آن قصری بی‌قصور برفعت سقف مرفوع و بیت معمور بنیاد نهادند، و استادان چابكدست، و بنایان هنرپرست بجد تمام از صبح تا شام بكار قیام نمودند، و اركان دولت، و اصحاب دیوان اعلی وجوه عمارت و اسباب و ادوات و مصالح و مؤنات آن از متوجهات ممالك و ولایات «2»
______________________________
(1)- عبارت: [در ذكر «باغ جهان‌آرای» و «قصر دلگشای». چون ساحت همت عالی حضرت سلطانی وسیع و بنای دولت ابد وصلتش رفیع بود: ... و كابل و نواحی آن دیار عز اختصاص یافته متوجه آن جوانب گشت.
چمن سیوم از روضه بیست و سیوم] تماما از زیادات نسخه مج میباشد و از سایر نسخه‌های مورد استناد محذوف و مفقود است. بعبارة آخری تمامی چمن اول و دوم و عنوان چمن سیوم از روضه بیست و سیوم از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- این كلمه: در اصل «تن» نوشته است، بقرینه مقالی و برحسب سلیقه به «می» تبدیل و اصلاح گردید.
ص: 318
می‌ساختند، و از اطراف امصار و بلدان اصناف صناع و هنرمندان را طلب فرموده سركارها بامراء و مقربان و ملازمان و متعینان قسمت یافت. و باهتمام لاكلام هركس بدانچه مأمور بود اشتغال نمود، و هریك باضعاف اجرة المثل خود از انعام پادشاهی بهره‌مند میگشت. «1» و از تاریخ سنه ثلث و سبعین و ثمانمایه تا زمان تحریر این اوراق كه سنه ثمان و تسعین و ثمانمایه میگذرد پیوسته استادان كامل و هنرمندان فاضل درین باغ میمون بهرگونه صنایع و بدایع، و طرفه‌كاری و اختراعات عجایب، و مستبدعات غرایب، و لطایف‌نگاری مشغولند، تا لاجرم بمیامن التفات كیمیا صفات حضرت سلطانی باغی ساخته شده، و قصری پرداخته گشته، كه مثل آن هرگز در ضمیر هیچ مهندس نگشته، و نظیر آن در خاطر هیچ فیلسوف نگذشته،

سلمان:

قصر شاهست بهرحال به از خلد برین 2سخنی نیست درین باب كه خلدست برین
شاه‌بیتی است متین و خوش و مطبوع و بلندكرده در قطعه او جنت اعلی تضمین و نواحی و حوالی آن موضع از باغات جانفزا و عمارات «2» آسمان فضای ساحاتش نمودار خورنق و سدیر، و طیره‌گر حیات مستنیر و فلك مستدیرست، ایوان قصر مرفوعش سترت بام زحل شده، و قامت صنوبرهای منصوبش ستون سقف سماوات گشته، لطافت حوضهای محرورش «كذا؟» آبروی بحر نیل فلك بر خاك خجالت ریخته، و نسیم عنبر شمیمش مشك خطا و عنبر سارا بر بساط اغبر ریخته، طراوت لالهای حمرایش داغ تشویر بر جگر شقایق حدایق فردوس نهاده، و نظارت گلهای دلگشایش آتش خجلت
______________________________
(1)- اسفزاری تألیف این كتاب را در سال بیست و پنجم از سلطنت ابو الغازی سلطان حسین میرزا بایقرا یعنی در سال سبع و تسعین و ثمانمایه- دیباچه بخش نخستین 33- آغاز نموده، و در مدت یك سال نگارش این كتاب را باین فصل رسانیده است.
(2)- در اصل: (اسما فضا حالاتش برده خورنق) برحسب سلیقه و بر سبك خاص نگارش مصنف عبارت مذكوره اصلاح گردیده است.
ص: 319
در جَنان جِنان رضوان انداخته، از خضرت «1» خوض حوض زنكارفام ماهیانش فلك لاجوردی چون ماهی بر خشكی طپان و از غیرت مرغان خوش‌نوایش طاوسان خلد برین چون مار بر خود پیچان، از رشك صفوت میاه انهار سلسبیل آثارش «2» (چشمه) حیوان:
ع:
بزمین سیه فرورفته،
و از سودای سبزهای مینانمایش فلك سبزپوش،
ع:
سر بدیوانگی فرورفته،

خواجه سلمان:

حور اگر دیده بدین روضه كند روزی بازكند از شرم در روضه فردوس فراز
بوستانیست كه طاوس ملایك هردم‌از سر سد ره نماید بهوایش پرواز
خم طاقش همه با سقف فلك باشد جفت‌لب بامش همه در گوش زحل گوید راز چون كیفیت اوضاع و بیان اطراف آن در ذكر عمارات متوقع است، درین مقام زیادتی اطناب را در توقف میدارد «3».
______________________________
(1)- مج: خضرت حوض حوض زرنگار.
(2)- كلمه (چشمه) در اصل ندارد و قطعا از قلم نساخ سهوا حذف شده لذا برحسب سلیقه الحاق گردید.
(3)- راجع به فصل مخصوص بذكر این عمارات كه روضه بیست و هفتم این كتاب است به دیباچه مراجعه شود.
ص: 320

چمن دویم از روضه بیست و سیوم در بیان بعضی امور كه در خلال این احوال بظهور رسیده‌

اشاره

در فرصتی كه سلطان سعید سلطان ابو سعید مرزا تصمیم عزیمت عراق میفرمود، اسن و ارشد اولاد خود غیاث الدین سلطان احمد میرزا را بایالت سمرقند قایم‌مقام گذاشته بود، و وصیت نموده كه هرگاه صیت ظهور حضرت ابو الغازی سلطان حسین میرزا از طرفی «1» پیدا گردد، با لشكرهای ماوراء النهر متوجه آنحضرت شود، از قضا در زمانی كه سلطان سعید از شدت مقابله و مقاتله امیر حسن بیك باضطرار رسیده بود، طنطنه صولت و آوازه شوكت حضرت اعلی از جانب ولایت ابیورد و نسا ظهور كرد، و امیر حسن ملكی- كه حاكم دار الملك هرات بود- بضبط شهر و استحكام برج و باره محافظت حصار و اطراف و جوانب قیام نمود، از صورت واقعه خبر بسمرقند فرستاد، سلطان احمد میرزا بحكم وصیت پدر لشكر گران جمع نموده، قریب به پنجاه هزار سوار نامزد از جیحون بگذشت، و بتعجیل تمام متوجه هرات گشت، چون بمرغاب و مروجاق رسید واقعه هایله پدر شنید متحیر و سراسیمه شد. مقارن این حال طایفه كه در عراق و آذربایجان صورت واقعه را معاینه مشاهده نموده، گریخته بودند، و بمواكب همایون حضرت اعلی ملحق گشته، هم ایشان را پیش سلطان احمد میرزا فرستاد تا كیفیت حال را چنانچه برای العین دیده بودند، «2» عاقبت قضیه: العود احمد، را لازم وقت شمرده مراجعت نمودند. و در اثنای این حال امیر زین العابدین ارلات اقبال صفت باردوی حضرت اعلی پیوسته بعواطف خسروانه مخصوص گشت. و برحسب
______________________________
(1)- در اصل: از طرف. قماصا؟؟؟ اصلاح شد.
(2)- كذا فی الاصل، گویا كلمه «بحضرت اعلی عرضه داشتند» یا نقل كردند» از قلم نساخ
ص: 321
فرمان باستخلاص ولایت بلخ و شبرغان عزیمت نمود، در اثنای راه سلطان محمود میرزا- كه هرات را گذاشته متوجه ماوراء النهر بود- بامرای ارلات ملاقی شد، و از طرفین كار بكارزار قرار گرفت، سلطان محمود میرزا یارعلی مغول را از موكب خود با فوجی از دلاوران سپاه در مقابل خصم بازداشته، اسباب و یراق سلطنت برجای ماند، و از میان كناره گرفت.
بعد از مطاردت، و مبارزت تمام یارعلی مغول گرفتار گشته در هرات كشته شد.
و امیر زین العابدین باتفاق عم خود امیر مظفر بتسخیر ولایاتی كه مأمور بود فایز و كامیاب گشت، و امیر شیخ زاهد طارمی- كه بموجب فرمان حضرت اعلی والی امور و ضابط ثغور ولایت استرآباد بود- خبر یافت كه میرزا منوچهر كه برادر بزرگتر سلطان ابو سعید میرزا بود از مهالك واقعه آذربیجان جان بیرون برده با جمعی از متجنده پراگنده در نواحی ساری و رستمدار استیلا یافته و خیال فرماندهی و كشورستانی دارد، امیر شیخ زاهد: كاللیث الساخط و السیل الهابط، ناگهان بر سر او تاخت و خیالات فاسده كه در دماغ او جمع شده پریشان ساخته او را بقتل رسانید،

لمؤلفه:

ز انجم بحال كسی مهر كوفریدون كجا و منوچهر كو
نه ایرج بجا ماند و نی سلم و تورشدند آن‌همه طعمه مار و مور در خلال این حال كه اكثر اطراف مملكت حضرت اعلی را مسخر و مستخلص گشت، شاه‌زاده عالی‌مكان ابو الفتح غیاث الدین محمد سلطان- كه در میان قبیله و عشیره خود بالغ مرزا و در میان عوام الناس بكوچك بیك میرزا اشتهار داشت و همشیره‌زاده حضرت اعلی بود- با والده خود مهد مرحومه آكابیگم، و والد خود حضرت سلطنت شعاری نظام الدین سلطان احمد میرزا، از قضایا ورزای قراباغ بسلامت نجات یافته بهرات رسیدند، و حضرت اعلی بقدوم ایشان مبتهج و مسرور گشته، بهمه كمال اشفاق
ص: 322
و عنایت و غایت عاطفت و رعایت مبذول فرمود، كوچك بیك میرزا را مواكب و سپاه و خیمه و سراپرده و خرگاه و بارگاه داد، و جهت او امرا و وزرا و اسباب سلطنت مقرر و مهیا داشت، و چتر و علم و طوق و نقاره و خیل و حشم تعیین فرمود، زمام تمام مهمات بقبضه اختیار و اهتمام او نهاد، و شاه نظام الدین یحیی سجستانی نیز كه از واقعه آذربیجان باردوی امیر حسن بیك افتاده بود- و ازو رعایت تمام و رخصت معاودت بولایت خود یافته- درین فرصت باسترآباد رسیده بود، و امیر شیخ زاهد او را غارت كرده بهرات فرستاد، شاه كه از جفای فلك فرزین‌رو از اسب مراد پیاده گشته بود، رخ امید بر بساط بارگاه سلاطین پناه حضرت اعلی آورد، و بنوازش و التفات پادشاهانه سرافراز گشت، و امیر حسن شیخ تیمور نیز در وقتی كه حضرت اعلی هرات را محاصره فرموده بود مخالفت نموده بشهر درآمده بود، و از جانب سلطان ابو سعید رعایت و تربیت یافته، و در نواحی قراباغ بحكومت بعضی ولایات آذربیجان رفت، درین محل نمدپوش بهرات رسید و حضرت اعلی جرایم او را باغماض كریمانه مقابل فرمود،
مثنوی:
لطف و كرم كار كریمان بودقصد و ستم فعل لئیمان بود و بحكومت و ایالت مملكت نیمروز و گرمسیر و قندهار و كابل و نواحی آن دیار عز اختصاص یافته، متوجه آن جوانب گشت.
ص: 323

چمن سیوم از روضه بیست و سیوم «1» در ذكر اولاد رشید سلطان «2» (سعید شهید) [ابو سعید]

در وقتی كه سلطان «3» [سعید ابو سعید مرزا] در بلاد آذربیجان بعز شهادت رسید از وی ده پسر نامور كه هریك دعوی: انا و لاغیری، «4» میكردند بازماند، «5» و هر (یك) پسر را خیال استقلال درسر، و سودای انفراد [سلطنت] در دماغ.
و اسامی شاهزادها برین [موجب] است:
«6» [نظام الدین] سلطان احمد میرزا،
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج: سلطان ابو سعید. مك. پا: سلطان سعید شهید.
(3)- مج: كه سلطان سعید ابو سعید مرزا در بلاد آذربیجان.
مك: كه سلطان شهید در ولایت آذربیجان.
پا: كه سلطان سعید میرزا در آذربیجان.
(4)- مج: میكردند. پا: میزدند.
(5)- مج: و هر پسر را خیال استقلال در سر و سودای انفراد سلطنت در دماغ و اسامی شاهزادها برین موجب است.
پا. مك: و هریك پسر را خیال استقلال در سر و سودای انفراد در نظر و اسامی شاهزادها اینست.
(6)- مج: نظام الدین سلطان احمد میرزا،
غیاث الدین سلطان محمود میرزا،
نور الدین سلطان محمد میرزا،
معین الدین شاهرخ میرزا،
مغیث الدین الغ بیك میرزا،
شهاب الدین عمر شیخ میرزا،
***
ص: 324
[غیاث الدین] سلطان محمود میرزا،
[نور الدین] سلطان محمد میرزا،
[معین الدین] شاهرخ میرزا،
[مغیث الدین] الغ بیك میرزا،
[شهاب الدین] (سلطان) عمر شیخ میرزا،
[زین الدین] سلطان ابا بكر میرزا،
[ناصر الدین] سلطان مراد میرزا،
[مظفر الدین] سلطان خلیل میرزا،
[جلال الدین] سلطان ولید میرزا،
و ازین جمله در حال واقعه پدر «1» [بعضی در اردو بودند، و بعضی بضبط و ایالت ممالك مشغول،]
***______________________________
زین الدین سلطان ابا بكر میرزا،
ناصر الدین سلطان مراد میرزا،
مظفر الدین سلطان خلیل میرزا،
جلال الدین سلطان ولید میرزا،
مك. پا: سلطان احمد میرزا،
و شاهرخ میرزا،
الغ بیك میرزا،
سلطان عمر شیخ میرزا،
سلطان ابا بكر میرزا،
سلطان مراد میرزا،
سلطان خلیل میرزا،
سلطان محمود میرزا،
(1)- عبارت: [بعضی در اردو بودند و بعضی بضبط و ایالت ممالك مشغول] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 325
«1» (سلطان محمد میرزا، و سلطان محمود میرزا، و شاهرخ میرزا در اردو بودند)، سلطان محمد میرزا و «2» سلطان شاهرخ میرزا [هم] انجا (مقیدو) محبوس ماندند.
و «3» سلطان محمود میرزا بهرات آمد [ه بعد از چند روز عزیمت ماوراء النهر نمود]. (و متوجه سمرقند شد)، و سلطان احمد میرزا [كه] بزرگتر [و والی سمرقند بود خوش برآمد، و چندگاه در غایت صدق نیت، و كمال اخوت نیكخواه یكدیگر بودند، و بینهما طریق اشفاق و اتحاد در نهایت حسن اعتقاد مسلوك بود، عاقبة الامر،
ع: دشمن كه برآید بزبانش ابله خون «كذا»
بباد و دم تزویر و نمیمت «4» میان ایشان آتش فتنه و فساد را اشتعال و التهاب داده، سلطان محمود میرزا را بر آن داشت كه با برادر موافق مخالف گشته، سخن از دهان تیر و زبان شمشیر گوید، و بدین عزیمت ببهانه شكار سوار شده بسعایت قنبر علی متوجه «حصار شادمان» گشت].
«5» و الغ بیك میرزا بامر و تعیین پدر در مملكت كابل و غزنین «6» [كه دار الملك
______________________________
(1)- عبارت: (سلطان محمد میرزا، و سلطان محمود میرزا و شاهرخ میرزا، در اردو بودند) از زیادات نسخه مك میباشد.
(2)- مج: و سلطان شاهرخ میرزا همآنجا محبوس ماندند.
مك. پا: و سلطان شاهرخ میرزا آنجا مقید و محبوس ماندند.
(3)- مج: و سلطان محمود میرزا بهرات آمده بعد از چند روز عزیمت ماوراء النهر نمود و میان او و سلطان احمد میرزا- كه برادر بزرگتر و والی سمرقند بود- خوش برآمد و چندگاه در غایت صدق نیت و كمال اخوت ... بسعایت قنبر علی متوجه حصار شادمان گشت. و الغ‌بیك میرزا بامر و تعیین پدر در مملكت كابل.
مك. پا: و سلطان محمود میرزا بهرات آمد و متوجه سمرقند شد نزد برادر بزرگتر سلطان احمد میرزا. و الغ‌بیك میرزا بامر و تعیین پدر نامور در مملكت كابل.
(4)- در اصل: (میان آتش) گویا بعد از كلمه- میان (ایشان) سهوا از قلم نساخ حذف شده است لذا برای حفظ انسجام و رعایت سیاق عبارت كلمه مذكوره الحاق گردید.
(5)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(6)- مج: كه دار الملك سلطان محمود غزنوی است.
مك: این جمله را ندارد.
ص: 326
سلطان محمود غزنوی است]، تا حدود هندوستان والی بود، «1» [و اكنون نیز هست].
سلطان ابا بكر میرزا در بدخشان «2» (و نواحی آن) فرمان‌روا بود.
و نواحی «اندجان» «3» و [ولایت] «اوزجند» (و دیار تركستان) در تحت فرمان (سلطان) عمر شیخ میرزا بود، [و حالا نیز هست].
و ولایت گرمسیر و قندهار، و تمامی آن بلاد و دیار تعلق بسلطان مراد میرزا داشت.
تا وقتی كه واقعه سلطان سعید روی نمود، امیر یوسف ترخان كه ملازم او بود، عقوق حقوق ولی‌نعمت نموده، خیل و حشم او را غارت كرد، «4» [و تاراج داد]، شاهزاده چون از همه جوانب سبل و ابواب چاره و تدبیر مسدود دید، «5» [روی امید بدرگاه مرحمت‌پناه حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا آورد، و آنحضرت برعایت و عنایت بسیار ملحوظ گشته رخصت عزیمت بجانب سمرقند یافت.]
سلطان خلیل میرزا بفرمان پدر والی هرات بود، «6» [تا زمان ظهور واقعه آذربیجان]، و چون حضرت اعلی تخت خراسان را مسخر فرمود او را بنظر تربیت و شفقت ابوت
______________________________
(1)- مج: و اكنون نیز هست.
مك. پا: این جمله را ندارد.
(2)- مك: و نواحی آن. مج: این جمله را ندارد.
(3)- مج: و نواحی اندجان و ولایت اوزجند در تحت فرمان عمر شیخ میرزا بود و حالا نیز هست و ولایت.
مك: و نواحی اندجان و اوزجند و دیار تركستان در تحت فرمان سلطان عمر شیخ میرزا بود و ولایت.
(4)- مج: و تاراج داد. مك. پا: این جمله را ندارد.
(5)- مج: [روی امید بدرگاه مرحمت‌پناه حضرت اعلی .... رخصت عزیمت بجانب سمرقند یافت].
مك: این عبارت را ندارد.
(6)- مج: تا زمان ظهور واقعه آذربیجان.
پا. مك: این عبارت را ندارد.
ص: 327
ملحوظ داشته بآیین و ترتیب پادشاهان «1» [بجانب] ماوراء النهر فرستاد، و سلطان ولد میرزا بتعهد امرای ارلات بود، «2» [و او را باعزاز و اجلال تمام میداشتند].
«3» (و) حالا ازین عشره كامله: سلطان خلیل میرزا، و سلطان مراد میرزا و سلطان ابا بكر میرزا سر در سر خودرائی و بیوفائی كرده‌اند، و هفت دیگر باقیمانده، و اكثر ایشان در ممالك «4» [ماوراء النهر و آن نواحی] فرمان‌رواء، و مالك رقاب «5» [و نواصی] اند.
______________________________
(1)- مج: بجانب. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(2)- مج: و او را باعزاز و اجلال تمام میداشتند.
پا. مك: این عبارت را ندارد.
(3)- مك: و حالا.
مج. پا: حالا.
(4)- مج: ماوراء النهر و آن نواحی.
مك. پا: این عبارت را ندارد.
(5)- مك. پا: رقاب‌اند.
مج: رقاب و نواصی‌اند.
ص: 328

روضه بیست و چهارم «1» [در بیان بعضی وقایع كه در مبادی جلوس همایون واقع شد

اشاره

چون حضرت پادشاه خلافت‌پناه ابو الغازی سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنت خراسان تمكن یافت، و پرتو آفتاب دولت قاهره‌اش بر ساحت ممالك تافت، و سركشان اطراف فرمان همایون او را گردن نهادند، و اعیان ملك طاعتش را كمربسته زبان بمدایح و مناقب حضرتش بگشادند، جمعی از جاهلان شیعه و باطلان رفضه- بمظنه آنكه چون اشعار بلاغت‌شعار آنحضرت «حسینی» تخلص دارد شاید میلی بجانب عقیده باطله ایشان باشد، و مذهب سنیه سنت و جماعت مطعون خواهند ماند- غلوی عظیم كردند و سعایت بسیار نمودند كه بر منابر اسلام خطبه بنام دوازده امام خوانند، و اسامی خلفای راشدین را مطروح سازند، از آنجمله: سید حسن كربلائی نام بود كه در محلی كه بساط درگاه گردون بسطت حضرت اعلی بزینت فحول علما و عدول فضلا مزین نگشته بود سررشته اسباب مایحتاجی «2» بشكیل مانی و «3» شطاحی بدست آورده ببارگاه خلافت‌پناه شتافته بود و بتزویر و حیله راهی پیدا ساخته درین باب سعی تمام داشت،
______________________________
(1)- عبارت: [در بیان بعضی وقایع كه در مبادی جلوس همایون واقع شد ... كه عمده دولت قاهره بود برسم منقلای وی بجانب مازندران در ضمان امان روان گشت]،- از س 2 ص 328 تا س 15 ص 333 از زیادات نسخه مج میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد اعتماد محذوف است.
(2)- شكیل مانی: شكیل بكسر اول: مكر، فریب و حیله فرهنگ برهان قاطع. و كلمه (مانی) ممكن است با یاء نسبت باشد مثل: ساختمانی، سازمانی، شادمانی، و شاید هم این كلمه در اصل (مآبی) بوده: مثل: جلالت‌مآب، سیادتمآب و سیادتمآبی كه نساخ آنرا تحریف كرده‌اند.
(3)- شطاحی: شطحیات باصطلاح اهل تصوف چیزهای مخالف ظاهر شرع گفتن و كلمات خلاف شریعت بزبان آوردن ... آنندراج.
ص: 329
و دیگر: سید علی واحد العین ازقاین كه دیده باطنش چون چشم ظاهر از دیدن راه حق پوشیده بود، و میان بتشیع مذهب شیعه بسته، دهان بتشنیع اهل سنت گشاده، در شیوه واعظی و سخنان مسجع و نثر و نظم ید طولی داشت، و جمع كثیر از اوباش و جهال بسخنان رنگین و مقولات موافق هوای نفس ایشان شیفته و فریفته ساخته، در جانب رفس؟؟؟ بغایت متعصب بود، و بخیال فاسد خود مستظهر بآنكه حضرت اعلی تقویت عقیده باطله او خواهد نمود- در نقص اهل سنت و جماعت سخنان میگفت و از آن غافل كه زبان حال همایون‌فال آنحضرت اعلی بحكم: لا یجتمع امتی علی الضلالة در روش پسندیده حنفیه بیضاء راسخ دم و ثابت‌قدم، این ندا بگوش ملاء اعلی میرساند:

لخواجه سلمان الساوجی:

كوری چشم منافق من حسینی مذهبم‌راه حق اینست و نتوانم نهفتن راه راست پس روز عید اضحی سید واحد العین در عرصه مصلی بر منبر برآمده اعلام اضلال و اظلام نصب كرد، و زبان بطعن سنی مذهبان و تقویت اباطیل شیعه كه حضرت شاه اولیا علی مرتضی رضی اله عنه درباره ایشان فرموده، كه: «1» سیخرج فی آخر الزمان ینتحلون شیعتنا و لیسوا من شیعتنا اذا وجدتموهم فاقتلوهم فانهم مشركون 3، دراز بگشاد، جمعی از یكجهتان مذهب سنت و جماعت از سر حمیت جوش برآورده از عیدگاه برخاستند و با شور و شغب بجانب بارگاه پادشاه پاك مذهب روان گشت، و ركاب نصرت انتساب كه بعزم نماز عید حركت فرموده بود در كوچه خیابان از عربده سید مفتن وقوف یافت، فوجی را فرمان داد تا او را از منبر فروكشیدند بخواری تمام،
مصراع:
كه شیطان را نمی‌زیبد ورای آسمان منبر
و حسن عقیده و پاكی مذهب و صفای مشرب حضرت اعلی- كه مبهم بود-
______________________________
(1)- كذا فی الاصل؟ چون این فصل از زیادات مج میباشد، و متن حدیث در منابعی كه در دست رس بود نیز بنظر نرسید، لذا تصحیح آن میسر نگردید.
ص: 330
بر همه عالمیان سیما اهالی خراسان واضح گشت، و زبانها بدعاء مزید دولت و نصرت حضرتش جاری شد.
و هم در آن تاریخ كه سنه ثلث و سبعین و ثمانمایه بود حضرت اعلی نقش سكه تنكه را باسم «بهبود» حكم فرمود، و زرها بسكه «بهبود» رایج گشت، و در آن فرصت مؤلف را مناسب وقت شعری اتفاق افتاده بود تخلص این بیت است:
نامیا گر سكه بهبود میخواهی بروروی چون زر بر جناب خسرو آفاق بین حاصل الامر كه از ظهور این حال دین نبوی و شرع مصطفوی از نو قانونی دیگر گرفت، و آئینی دیگر یافت. و مرتقیان معارج سنت محمدی را رواج هرچه تمامتر حاصل آمد، و طاعنان و منكران ملت را مالش و مذلت عظیم رسید. لاجرم روزبروز رایت دولت حضرتش چون اعلام دین مبین رفیع‌ترست، و بنیان مذاهب اهل بدعت و ضلال ساعت بساعت وضیع‌تر، و سر دعائی كه بر منابر اسلام بر زبان خطبای عالی‌مقام جاری است كه: اللهم انصر من نصر الدین و اخذل من خذل؟؟؟
مصراع:
پناه دین خدا شد خداش باد پناه. ص: 331

چمن اول از روضه بیست و چهارم در ذكر وفات حضرت مهداعلی «1» فیروزه بیگم والده حضرت اعلی‌

اشاره

چون اطراف مملكت از كدورت تعرض بعضی اعداء مصفی شد، و حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنت استقراری یافت، بحكم آنكه:
بیت:
هر جام مراد را كه بر دست نهم‌گردون ز حسد خسی در آن اندازد امری موجع و المی مفجع از مكمن حوادث روزگار روی نمود، و آن واقعه هایله ناگزیر والده مرحومه حضرت اعلی: مهد عالیه فیروزه بیگم تغمده اله «كذا» بود، كه چون حضرت همایون بر سریر خلافت میمون انتما یافت، و پرتو آفتاب دولت قاهره‌اش ساحت مملكت را بانوار احسان منور ساخت، والده آنحضرت كه سالها الم فراق چنین فرزندی حمیده اخلاقی كشیده بود، و در انتظار چنین دولتی و فرصتی زهرهای محنت و ناكامی چشیده، در وقتی كه اسباب حصول مطلوب منتظم گشت، و حضرت اعلی تمامی اختیار و ملك و مال بحسن رأی فرخ مآل آن بانوی ستوده‌خصال مفوض داشت، و بالغدو و الآصال، برطبق مرویه: من اصبح و له ابوان راضیان او احدهما فتحت علیه ابواب الجنان، در خدمت و رضاجوئی حضرت والده سعی تمام میفرمود،
ع: ناگاه اجل ز در درآمد كه منم
و چهاردهم ماه محرم سنه اربع و سبعین و ثمانمایه از محنت‌سرای پروحشت دنیا
______________________________
(1)- كذا؟.
ص: 332
بمسند عز و ناز عالم بقا خرامید، و در بهشت برین بازمره حور عین قرین و همنشین گشت.

لخسرو:

ماتم‌كده شد جهان نهان نیست‌ماتم‌زده كیست كز جهان نیست
تا خانه بود ز دولت آبادقدرش نشناسد آدمیزاد
آمد چو غم عزیز در پیش‌آنكس كه عزیزتر غمش بیش و تمامی اركان دولت، و اعیان مملكت از حدوث این مصیبت چون گل جامه چاك، و چون بنفشه كبودپوش گشتند، و زمانه نیل چشم‌زخمی بر رخسار دولت پایدار خضرت حضرت پادشاه كامكار كشید، و لاله‌وار داغ حسرتی بر جگر خسرو رفیع اقتدار نهاد، و مفارقت والده بزرگوار بر حضرت اعلی اثر عظیم كرد، و ملالت تمام روی نمود، چنانچه خاطر همایون از نظم و ترتیب مصالح امور اعراض فرمود، و از اشغال سلطنت و نسق مهمات مملكت ملول گشته نظر اهتمام مهام مالی و ملكی بازگرفت، و چندین روز بشرایط تعزیت و مراسم این مصیبت جانسوز قیام نمود، و مدفن و مرقد در شارع خجسته مشآرع «خیابان» كه آرامگاه جانهای پاك اكابر اسلام است قریب بمزار فیض آثار امام الجن و الانس امام فخر الدین عمر رازی نور اله مرقده مقرر گشت، و گنبد رفیع و عمارات بدیع در آن حضیره خلد آیین بنا فرمود، و حالا از میامن پرتو التفات حضرت سلطانی آنموضع بقعه‌ایست چون سقف مرفوع و بیت معمور در غایت نزاهت و نظافت، و مانند ریاض دار السرور در نهایت صفا و لطافت، و ذكر آن در روضه كه بیان عمارات خواهد بود مذكور خواهد شد.
چون حضرت اعلی از وظایف عزا و ترتیب آب و آش و طوی بازپرداخت، اخبار مترادف گشت كه یادگار محمد میرزا ولد میرزا محمد بن بایسنقر میرزا را امیر حسن بیك رعایت نیك كرده، امرا و سپاه خراسانرا بعد از استیصال سلطان سعید ملازم ركاب
ص: 333
او گردانیده، و بجانب خراسان فرستاده، و چون بحدود بسطام رسیده خبر استعلا و استیلای حضرت اعلی شنیده عنان عزیمت بطرف استرآباد بیرون آمده، حضرت اعلی بسبب این خبر از غایت شوكت و حمیت خسروانه برآشفته،

لامیر خسرو الدهلوی:

گفت كه هی‌هی بجهان عهد من‌وز دگری زلزله در مهد من
غازی ما چون نه بكار غز است‌دشمن اگر تاختن آرد سزاست
پنبه كنم لشكر او را چنان‌كز تن‌شان پنبه كنم استخوان پس باجتماع عساكر ظفر مآثر فرمان داده، امیر زین العابدین ارلات را از بلخ طلب فرمود، و امیر اسحق ترخان را ببلخ فرستاد، و جناب سلطنت شعاری نظام الدین سلطان احمد میرزا را كه یزنه حضرت اعلی بود بحكومت و ایالت دار السلطنت هرات تعین فرمود، و امیر مبارز الدین ولی بیك را- كه عمده دولت قاهره بود- برسم منقلای وی بجانب مازندران در ضمان امان روان گشت] «1».
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات مج میباشد- س 2 ص 328 تا س 15 ص 333.
ص: 334

چمن «1» [دوم از روضه] بیست و چهارم در ذكر لشكر كشیدن حضرت اعلی (ابو الغازی سلطان حسین میرزا) بمحاربه یادگار محمد میرزا،

اشاره

و از چمن دولت گلهای نصرت چیدن در چهاردهم ربیع الاول سنه «2» (اربع و سبعین و ثمانمایه «3» اخبار مترادف گشت، و متعاقب رسید، كه یادگار محمد میرزا ولد سلطان محمد ابن بایسنقر میرزا را «4» امیر حسن بیك رعایت نیك كرده، امرا و سپاه خراسان را بعد از استیصال سلطان سعید ملازم او گردانیده، و بجانب خراسان فرستاده، و چون بحدود بسطام رسیده خبر استعلا و استیلاء
______________________________
(1)- مج: چمن دوم از روضه بیست و چهارم.
مك: چمن بیست و چهارم در ذكر لشكر كشیدن حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا بمحاربه یادگار محمد میرزا و از چمن دولت گلهای نصرت چیدن.
پا: چمن بیست و چهارم در ذكر لشكر كشیدن حضرت ابو الغازی سلطان حسین میرزا با یادگار محمد میرزا و از چمن دولت گلهای دولت چیدن.
(2)- عبارت: (اربع و سبعین و ثمانمایه اخبار مترادف گشت و متعاقب رسید كه یادگار محمد میرزا ولد .... و امیر ولی بیك را یرسم منغلای بجانب مازندران فرستاد، و) از زیادات نسختان مك و پا میباشد و از مج بتمامه محذوف است.
مج: در چهاردهم ربیع الاول سنه مذكوره رایات همایون حضرت خسرو صاحب‌قران ابو الغازی سلطان حسین بهادر خان بساعتی میمون كه بنظرات سعادت‌بخش مقرون بود بعزیمت مازندران جهت اندفاع مخالفان.
(3)- مك: سنه 874 اخبار مترادف گشت و متعاقب رسید كه یادگار محمد میرزا.
پا: سنه اربع و سبعین و ثمانمایه اخبار مترادف و متعاقب رسید كه یادگار محمد میرزا.
(4)- مك: میرزا را امیر حسن. پا: میرزا امیر حسن.
ص: 335
حضرت اعلی شنیده، عنان عزیمت بطرف استرآباد و ولایت مازندران تافته، و بر آن نواحی مستولی شده «1»، و امیر شیخ زاهد از استرآباد «2» بواسطه استیلاء او بیرون آمده، حضرت اعلی «3» از استماع این خبر برآشفته، باجتماع عساكر ظفر مآثر فرمان داده، امیر زین العابدین ارلات را از بلخ طلب فرمود و امیر اسحق ترخان را ببلخ فرستاد، «4» و نظام الدین سلطان احمد میرزا را كه «5» یزنه حضرت اعلی بود بحكومت و ایالت هرات تعیین فرمود، و امیر ولی بیك را برسم منغلای بجانب مازندران فرستاد. و «6») [ «7» رایات همایون حضرت خسرو صاحب‌قران ابو الغازی سلطان حسین بهادر خان] بساعت [ی] میمون كه بنظر [ا] ت سعادت‌بخش مقرون بود، بعزیمت مازندران جهت اندفاع مخالفان از بلده هرات نهضت فرمود (ه) «8»، «پل سالار» مخیم عساكر ظفر مآثر گشت.
______________________________
(1)- مك: مازندران تافته و امیر شیخ میرزا.
پا: مازندران تافته و بران نواحی مستولی شده و امیر شیخ زاهد.
(2)- مك: از استرآباد بواسطه استیلاء او بیرون آمده حضرت اعلی.
پا: از استرآباد بیرون آمده حضرت اعلی.
(3)- مك: حضرت اعلی از استماع این خبر برآشفته باجتماع.
پا: حضرت اعلی بسبب این واقعه برآشفته باجتماع.
(4)- مك: ببلخ فرستاد و سلطان احمد میرزا را كه یزنه حضرت اعلی.
پا: ببلخ فرستاد و نظام الدین احمد میرزا را كه یزنه حضرت اعلی.
(5)- یزنه: شوهرخواهر. فرهنگ برهان قاطع.
(6)- تا اینجا از زیادات نسختان مك و پا میباشد.
(7)- مج: سنه مذكوره رایات همایون حضرت خسرو صاحب‌قران ابو الغازی سلطان حسین بهادر خان بساعتی میمون كه بنظرات سعادت‌بخش مقرون بود بعزیمت.
مك: بجانب مازندران فرستاد و خود بساعت میمون كه بنظر سعادت‌بخش مقرون بود بعزیمت.
پا: بجانب مازندران فرستاد و خود بساعتی كه بنظرات سعادت‌بخش مقرون بود.
بعزیمت.
(8)- مج. پا: فرمود. مك: فرموده.
ص: 336
مقارن این حال «1» جناب ولایت‌پناه خواجه ناصر الدین عبید اله طیب اله مثواه بجانب حقایق‌پناهی مولانا نور الدین عبد الرحمن «2» جامی نور اله مرقده السامی مكتوبی فرستاد مضمون آنكه: «3» جمع [ی از] امرای سمرقند بی‌اجازت حضرت اعلی بدین جانب آمده «4»، [و] كوچها و متعلقان ایشان در خراسان مانده، «5» [و] مشوش اوقات [این] فقیر میشوند كه درین باب جهت ایشان چیزی نویسد، «6» هرچند بحسب عرف این صورت مستحسن نیست، چون بی‌رخصت آمده‌اند، «7» التماس از خدمت مولوی آنكه چون حضرت اعلی را نسبت بدیشان كمال ارادت و اعتقاد حاصل است، «8» اهتمام فرمایند كه
______________________________
(1)- مج: این حال جناب ولایت‌پناه خواجه ناصر الدین عبید اله طیب اله بجانب حقایق‌پناهی.
مك. پا: این حال حضرت ولایت‌پناه خواجه ناصر الدین عبید اله طیب اله مثواه بحضرت حقایق‌پناهی.
(2)- مج: عبد الرحمن جامی.
مك. پا: عبد الرحمن الجامی.
(3)- مج: آنكه جمعی از امرای سمرقند بی‌اجازت.
مك: آنكه جمع امراء سمرقند بی‌اجازت.
پا: آنكه جمعی امراء سمرقندی بی‌اجازت.
(4)- مج: آمده و كوچها.
مك. پا: آمده كوچها.
(5)- مج: مانده و مشوش اوقات این فقیر میشوند كه درین باب.
مك: مانده مشوش اوقات فقیر میشوند كه درین باب.
پا: مانده مشوش اوقات شریف میشود كه درین باب.
(6)- مج. مك: هرچند بحسب عرف.
پا: هرچند بسبب عرف.
(7)- مج. مك: التماس از خدمت مولوی.
پا: التماس از حضرت مولوی.
(8)- مج: اهتمام فرمایند كه نظر بر قصور و تقصیر آنجماعت نكند و چون خدمت مولانا را نسبت بجناب خواجه صدق اخلاص و حسن اعتقاد درجه اعلا داشت از سر ارادت بنفس شریف متوجه.
مك: اهتمام فرمایند كه نظر بر قصور و تقصیر آنجماعت نكند حضرت مولانا از سر ارادت متوجه.
پا: اهتمام فرمایند كه نظر بر قصور و تقصیر آنجماعة نكنند حضرت مولانا از سر ارادت بنفس نفیس متوجه.
ص: 337
نظر بر [قصور و] تقصیر آنجماعت نكنند. [و چون خدمت] مولانا [را نسبت بجناب خواجه صدق اخلاص و حسن اعتقاد درجه اعلا داشت] از ارادت [بنفس شریف] متوجه اردوی همایون گشت، چون نزدیك بمعسكر فیروزی اثر رسید از السنه و افواه استماع نمود كه حضرت اعلی با حریفان مجلس انس بمباشرت و معاشرت «1» مشغولند، «2» [و اطراف مجلس «3» بخوبان خورشید سیما و ساقیان ماه طلعت زهره جبین مزین است، و هرچه از اسباب طرب و مواد عشرت «4» باشد مهیا و معین] «5»، جناب مولوی توقفی فرمود «6»، (و) امرای عظام و اعیان درگاه استقبال نموده بعد از شرایط تعظیم و تكریم مقصود معلوم كرده با غزلی «7» [كه خدمت مولانا] مناسب مقام و مقتضی حال «8» (بدیهة) فرموده بود بمجلس همایون بازگشتند، و این دو بیت از آن غزلست.
______________________________
(1)- مج. مك: مشغولند.
پا: مقبول‌اند.
(2)- عبارت: [و اطراف مجلس بخوبان ... و مواد عشرت باشد مهیا و معین] از زیادات نسختان مج و پا میباشد.
(3)- مج: مجلس بخوبان خورشید.
پا: مجلس بخورشید.
(4)- مج: در اصل «عزب»؟
پا: عشرت.
(5)- مج: جناب مولوی.
مك. پا: حضرت مولوی.
(6)- مج. پا: امراء عظام.
مك: و امرای عظام.
(7)- مج: با غزلی كه خدمت مولانا مناسب.
مك: با غزلی مناسب.
پا: با غزلی كه حضرت مولانا مناسب.
(8)- مج. پا: و مقتضی حال فرموده.
مك: و مقتضی حال بدیهة فرموده.
ص: 338

«1» (لحضرت مخدوم) [مولانا عبد الرحمن جامی نور اله مرقده]:

نه زهد آمد مرا مانع ز بزم عشرت‌اندیشان‌غم خود دور میدارم ز بزم عشرت ایشان
بجائی كاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشاكه راه قرب باید دلق گردآلود درویشان چون این سلك در شاهوار از بحر «2» محیط ضمیر «3» (منیر حضرت) مولوی بصدف گوش حضرت اعلی رسید كه،
«4» (مصراع):
سخن درست و تعلق بگوش شه دارد،
محیط خاطر حضرت سلطانی موج گوهر برآورد و تمام غزل را بجواب موشح ساخته بمجلس فیض آثار «5» جناب مولوی فرستاد، این سه گوهر گرانمایه كه گوشواره عروسان معانی، و «6» [تمیمه] و شاح «7» حورای بهشتی می‌زیبد از آن سلك منظوم است،
______________________________
(1)- مج: لمولانا عبد الرحمن جامی نور اله مرقده.
مك: لحضرت مخدوم.
پا: این عناوین را ندارد.
(2)- مج: محیط. مك. پا: بسیط.
(3)- مج: ضمیر مولوی. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(4)- مج: مصراع. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(5)- مج: فیض آثار جناب مولوی فرستاد.
پا. مك: فیض آثار حضرت منبع اسرار فرستاد.
(6)- مج: عروسان معانی و تمیمه وشاح حورای.
مك: عروسان معانی و وشاح حوراء.
پا: عروسان معانی و شمیمه حوراء
(7)- حوراء: حورت حورا العین: اشتد بیاض بیاضها و سواد سوادها، فالعین حوراء و صاحبها احور، و الجمع: حور. وشاح: الوشاح بالكسر: السیف، و الوشاح بالضم:
قلادة من نسیج عریض یرصع بالجوهر تشده المراه بین عاتقها و كشحیها، و الجمع:
وشح.
تمیمه: خرزة یوضع علی الاطفال للوقایة من العین و الجمع: تمائم. الشمیمة و الشمیم:
الرائحة الطیبة.
ص: 339
«1»

(لحضرت اعلی):

نشاید مجمعی را گفت بزم عشرت‌اندیشان‌كه نبود پرتو رویت چراغ مجلس ایشان
بجز تشویش نبود تخت «2» [و] جاه و اطلس شاهی‌خوشا كنج فراغ و دلق گردآلود درویشان
حسینی‌وار از پیر مغان جویم قدح باشد «3»ز درد جام جامی باده لعل جگرریشان «4» [چون قاصد جواب غزل و جواب پیغام برطبق مرام بازرسانید جناب مولانا از لجه طبع گوهربار چند درّ آبدار دیگر در سلك نظم كشیده نثار مجلس دریانوال سلطانی گردانید، این دو جوهر از آن نظم است،
[بیت]:
رسید قاصد و درجی ز مشكناب آوردجه جای درج كه درج در خوشاب آورد
سخن درست بگویم ز شاه مسند نازنیاز نامه درویش را جواب آورد].
بعد از آن رایات نصرت‌شعار از «5» [موضع] «پل سالآر» حركت فرموده، مرغزار
______________________________
(1)- مج: لحضرت اعلی. مك. پا: این جمله را ندارد.
(2)- مج: تخت جاه و اطلس.
مك: تخت و جاه و اطلس.
پا: نبود تاج‌وتخت و اطلس شاهی.
(3)- مج: از پیری مغان جویم قدح باشد.
مك: از پیر مغان جویم قدح جستم قدح باشد.
پا: از پیر مغان قدح باشد.
(4)- مج: عبارت: [چون قاصد جواب غزل و جواب پیغام .... نیازنامه درویش را جواب آورد] از زیادات نسخه مج میباشد و از نسختان مك و پا محذوف است.
(5)- مج. پا: از موضع پل سالار.
مك: از پل سالار.
ص: 340
رادكان مضرب خیام گردون احتشام گشت، «1» [و امیر شیخ زاهد طارمی از مازندران و امیر حسن شیخ تیمور از سجستان]، و امرا و سرداران اطراف خراسان در آن منزل باردوی همیون پیوستند، چنانچه عارضان سپاه منصور سی هزار سوار عرض دادند.
و یادگار محمد میرزا نیز با امرای خراسان و حشم بی‌پایان از تركمانان و لشكر مازندران بعزم مقاتله و مقابله از استرآباد در حركت آمده، چون ابر و باد روان گشت، تا در صحرای «چناران» جباران و جراران هردو لشكر بهم رسیدند، چون سپاه كینه‌خواه یادگار محمد میرزا چندان نبود كه در برابر لشكر فیروزی اثر «2» [حضرت اعلی] صف بركشند بسه گروه قسمت شدند، و یك گروه بقصد «3» جوانغار 35، و یكی بجانب برانغار، و یكی متوجه قول همایون، بیكبار سبكخیز و عنان‌ریز حمله كردند، بنوعی كه كوه از شكوه صولت ایشان ستوده شدی، و میمنه و میسره «4» [سپاه نصرت‌پناه] حضرت اعلی برهم خورده، «5» [امیر سید مراد بقتل رسید، و] ایل و یاغی و دوست و دشمن و آشنا و بیگانه درهم افتاده، امارات فزع اكبر، و علامات روز محشر بظهور پیوست، چون قلب همایون در صدق نیت و خلوص عقیدت با حضرت مالك الملك اعزجنده راسخ بود متفرق نگشت، و حضرت اعلی بنفس مبارك با جمعی از دلاوران نامدار و بهادران نصرت‌شعار جهت كومك
______________________________
(1)- مج. پا: و امیر شیخ زاهد طارمی از مازندران و امیر حسن شیخ تیمور از سجستان.
مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج. پا: فیروزی اثر حضرت اعلی صف.
مك: فیروزی اثر صف.
(3)- مج: قسمت شدند و یك گروه بقصد جوانغار و یكی بجانب برانغار و یكی متوجه قول همایون.
مك: قسمت شدند و یك گروه بقصد جانغار و یكی بجانب برانغار و یكی متوجه قول همایون.
پا: قسمت شدند یك گروه برسم جوانغار و یكی متوجه قول همایون.
(4)- مج: و میسره سپاه نصرت پناه حضرت.
مك: و میسره حضرت.
پا: و میسره سپاه حضرت.
(5)- مج. پا: [امیر سید مراد بقتل رسید، و].
مك: این عبارت را ندارد.
ص: 341
لشكر بر طرف یسار ایستاده نظاره جلادت و مشاهده شجاعت و مبارزت یادگار محمد میرزا مینمود، كه با رمح چون شهاب، و «1» تیغ برق مانند، و نعره رعد آثار بهرطرف كه حمله می‌آورد لشكری را از پیش می‌برد، چون دید كه سپاه «2» [ظفرپناه] از پا درآمده اختیار از دست می‌رود «3»، [و اكثر افواج لشكر همایون پریشان و بی‌سامان گشتند]، حضرت اعلی بنفس «4» مبارك آهنگ جنگ و عزم رزم فرمود،
كانچه كند یك تن تنهای شاه‌نیست میسر كه كند صد سپاه «5» و دوال اقبال «6» بر طبل باز نصرت‌شعار كوفت، لشكر متفرق چون صدای طبل باز شاه شنیدند جوقاجوقا، فوجافوجا، صفاصفا در ظل رایت «7» (نصرت) سرایت همایون، كه مهبط آی (ا) ت «8» [نصرت و] دولت روزافزونست جمع آمدند، و حضرت اعلی بدل قوی
______________________________
(1)- مج. پا: و تیغ برق مانند.
پا: و برق تیغ مانند.
(2)- مج: سپاه ظفرپناه از پا درآمده.
مك. پا: سپاه از پا درآمده.
(3)- مج. پا: [و اكثرا فوج لشكر همایون پریشان و بی‌سامان گشتند].
مك: این عبارت را ندارد.
(4)- مج. مك: حضرت اعلی بنفس مبارك.
پا: حضرت اعلی بنفس اعلی.
(5)- دوال: تسمه ركاب و غیره آن، تازیانه.
(فرهنگ برهان)
(6)- طبل باز، طبلك باز: نقاره كوچكی كه بازداران همراه دارند و چون نخچیری بر زمین نشسته یا در آب شناور بینند آن نقاره را میزنند تا از آواز آن نخچیر از جای برخاسته و باز را بر آن سردهند.
(فرهنگ غیاث اللغات)
(7)- مج. پا: رایت سرایت.
مك: رایت نصرت سرایت.
(8)- مج: مهبط آیت دولت.
مك: مهبط آیات دولت.
پا: مهبط آیات نصرت و دولت.
ص: 342
«1» [و امل فسیح]، و نیت خالص و یقین صادق حمله «2» (می) كرد، «3» [و زبان روزگار مطابق بر مقتضای حال را بدین رباعیه مترنم گشت،

لامیر معزی طاب ثراه:

ای شاه زمین بر آسمان داری تخت‌سستست عدو تا تو كمان‌داری سخت
حمله سبك آری و گران داری لخت «4»پیری تو بدانش و جوان داری بخت] «5» و بهمان یك حمله جمله جنس جیش مخالفانرا «6» بی‌سر نعال بغال گردانید (ه) «7»، و هیأت مجموعی ایشان تارومار شده، اكثر (ی) «8» عرضه هلاك و دمار گشتند، و جمال فتح بر صفحه آینه تیغ مالك رقاب حضرت اعلی جلوه‌گر و چهره‌نمای گشت، و یادگار محمد میرزا همچنان سراسیمه‌وار جنگ میكرد، تا قاضی بیك «9» [درین محل] عنان او را گرفته از معركه بیرون برد، و بجانب دامغان و سمنان راه هزیمت پیش گرفتند،
______________________________
(1)- مج: و امل فسیح. مك. پا: این جمله را ندارد.
(2)- مج. پا: حمله كرد. مك: حمله می‌كرد.
(3)- عبارت: [و زبان روزگار مطابق بر مقتضای حال را بدین رباعیه ..... بدانش و جوان داری بخت] از زیادات نسخه مج است و از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(4)- لخت: گرز، ستیزه كردن، پاره كردن، كارد قصابان، كتك و شلاق. فرهنگ برهان.
(5)- مك. پا: یك حمله جمله جنس.
پا: یك حمله جنس.
(6)- مج. پا: بی‌سپر نعال بغال.
مك: بی‌سر نعال.
(7)- مج. پا: گردانید.
مك: گردانیده.
(8)- مج: اكثر عرضه.
مك. پا: اكثری عرضه.
(9)- مج. پا: درین محل.
مك: این جمله را ندارد.
ص: 343
و حضرت اعلی موهبت این فتح نامدار را محض عنایت و عاطفت «1» [حضرت] پروردگار «2» شناخته، بسجدات شكر الهی، و ایفای نذور قیام فرمود، و منشیان بلاغت‌شعار فتح نامها بقلم معجز آثار رقم نموده باطراف «3» [و اقطار] ممالك فرستادند. و امیر حسن شیخ تیمور را بضبط و محافظت استرآباد نامزد فرمود «4». (و) مو [ا] كب همایون در ظل تأییدات حضرت بیچون سالم و غانم «5» [و] مظفر و منصور، [و] مبتهج و مسرور بمستقر سلطنت و مسند خلافت مراجعت فرمود. و ظهور فتح مذكور، «6» [روز] هشتم ربیع الاول سنه مذكوره بود، و سوم جمادی الآخر عرصه دار الملك هرات از وصول ركاب هلال‌آسا، و نقوش نعال مراكب، فلك مواكب مزین و مقمر گشت، و سریر شهریاری و متكای جهانداری بفر جلوس همایون فلك‌سای، «7» (و) فرقدفرسای شد. و اكابر و اعیان مملكت بعز بساطبوس سرافراز گشته مراسم نثار و پیشكش بجای آوردند، «8» (و زبان) حال بفحوای این مقال مترنم گشت،

ظهیر فاریابی:

چه پرتو است كه اقبال در جهان افكندچه غلغل است كه دولت در آسمان افكند
______________________________
(1)- مج. پا: حضرت. مك: ندارد.
(2)- مج: شناخته بسجدات است شكر الهی و ایفای نذور قیام فرمود.
پا: شناخته بسجدات شكرانه الهی و ایفاء نذور قیام نمود.
مك: شناخت بسجدات شكر الهی و ایفاء نذور قیام نمود.
(3)- مج. پا: و اقطار. مك: ندارد.
(4)- مج: مواكب همایون.
مك: و مواكب همایون.
پا: و مواكب همایون.
(5)- مج: و مظفر و منصور و مبتهج.
مك. پا: مظفر و منصور مبتهج.
(6)- مج: مذكور روز هشتم.
مك: مذكور هشتم.
(7)- مك. پا: و فرقد. مج: فرقد.
(8)- مج: آوردند حال.
مك: آوردند و زبان حال.
ص: 344 غبار موكب شاهیست یا نسیم بهشت‌كه بوی امن‌وامان در مشام جان افكند و یادگار محمد میرزا كه از معركه چناران روگردان شده «1» [بطرف دامغان و سمنان رفته بود «2»، [كس پیش امیر حسن بیك فرستاده] جهت استخلاص خراسان مدد طلبید، «3» [و] امیر حسن بیك برحسب ملتمس او از امرای معتبر پسر عم خود «4» [امیر یوسف بیك، و برادرزاده خود «5» [امیر] حسن بیك، و امیر شاه منصور «6» [ولد امیر شاه سوار] (را) [از قراقوملوق] با دو هزار سوار مكمل [و] مسلح بكومك فرستاد، و ایشان بخراسان درآمده آثار تسلط ظاهر كردند تا غلبه و ازدحام ایشان بولایت جام رسید،
«7» [ع]:
دیگر نماند ذوق در آن جام خوش‌گوار
مقارن این حال جمعی از اعیان «8» [ولایت] «قاین» بسبب نزاعی كه [در] «9» میان اقران معهود است، «10» [متوهم شده] بكرمان رفته بودند، [و امیر] زینل بیك
______________________________
(1)- مج: شده بطرف دامغان و سمنان.
مك. پا: شده سمنان.
(2)- مج: كس پیش امیر حسن بیك فرستاده.
مك. پا: این عبارت را ندارد.
(3)- مج: و امیر حسن بیك.
مك. پا: امیر حسن بیك.
(4)- مج. پا: خود امیر یوسف.
مك: خود یوسف بیك.
(5)- مج. پا: خود امیر حسن بیك.
مك: خود حسن بیك.
(6)- مج: شاه منصور ولد امیر شاه سوار از قراقوملوق با دو هزار سوار مكمل و مسلح.
مك. پا: شاه منصور را با دو هزار سوار مكمل مسلح.
(7)- مج: ع. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(8)- مج: اعیان ولایت قاین: قاین.
مك: اعیان قاین.
(9)- مج: نزاعی كه در میان. مك: نزاعی كه میان.
(10)- مج: معهود است متوهم شده بكرمان رفته بودند و امیر زینل.
مك: معهود است بكرمان رفته بودند زینل بیك.
ص: 345
ولد امیر حسن بیك- كه حاكم آنجا بود- برحسب درخواست آنجماعت هزار سوار مكمل نامزد قوهستان فرموده، درین محل تاختن آورده، «1» [بیخبر] بر سر امیر (شیخ) زاهد طارمی كه حاكم قوهستان بود درآمدند، و او را بقتل آورده، در تمامی قوهستان، و ترشیز، و زاوه، و محولات، و خواف، و باخرز، از تغلب و تعرض و نهب و غارت هیچ باقی نگذاشتند.
«2» [ع: در ملك سم ستور بیگانه مباد،
و پیرحسین چولی كه بامر حضرت اعلی كوتوال قلعه طبس گیلكی بود، قلعه مذكوره را بقوت بازوی شجاعت، و نیروی سرپنجه جلادت نگاه داشته، و تركمانان و لشكر مخالفان را پیرامن قلعه نگذاشت، و پیادها از قلعه بیرون آمده، از تراكمه بسیاری بقتل آوردند]،
چون حضرت «3» (اعلی) از كیفیت این حال (ات) خبر یافت باجتماع لشكرها فرمان داده، غره رمضان سنه مذكوره بجانب مخالفان روان شد، چون حدود سبزوار مخیم عساكر نصرت‌شعار «4» [حضرت اعلی] گشت، یادگار محمد میرزا در «5» [نواحی] سبزوار بود، قاضی بیك را با جمعی «6» [از دلاوران سپاه خود] (در) سبزوار گذاشته بطرف بسطام
______________________________
(1)- مج: آورده بیخبر بر سر امیر زاهد.
مك. پا: آورده بر سر امیر شیخ زاهد.
(2)- عبارت: [ع: در ملك سم ستور بیگانه مباد. و پیرحسن چولی ... بسیاری بقتل آوردند] از زیادات نسخه مج میباشد.
(3)- مك. پا: حضرت اعلی از كیفیت این حالات خبر یافت.
مج: چون حضرت از كیفیت این حال خبر یافت.
(4)- مج: نصرت‌شعار حضرت اعلی گشت.
مك. پا: نصرت‌شعار گشت.
(5)- مج: نواحی. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(6)- مج: با جمعی از دلاوران سپاه خود سبزوار.
مك. پا: با جمعی در سبزوار گذاشته.
ص: 346
رفت، و قراولان هردو جانب در ظواهر «1» «بیار» و «كمند» 36 بهم بازخورده حربی عظیم كردند، و مردم خراسان بر اهل عراق غالب گشتند، و از فریق مخالفان [نعمت خارزمی و نعمت دیگر را] كشتند، و چند روز سپاه همایون محاصره قلعه سبزوار نموده و فتح كردند، و قاضی بیك بقتل رسید.
ناگاه اخبار متواتر گشت كه سلطان خلیل ولد ارشد «2» [امیر] حسن بیك با لشكر بیحد بمدد میرزا یادگار محمد از طرف ساری متوجه شده «3» [و] میرسد، چون خبر محقق گشت، امرا و سپهداران خراسان بتصور عاقبت‌اندیشی راه بیوفائی پیش گرفته، گروه‌گروه بجانب یادگار محمد میرزا میرفتند، و روزبروز مكنت و اقتدار او بیشتر می‌شد، تا آنكه امیر حسن شیخ تیمور «4» [را] كه بامر حضرت اعلی ایالت استرآباد داشت «5»، [و در موضع «دهنه» سر راه گرفته بود، بصولت بهادرانه درهم شكست، و او پناه بقلعه «شماسان» برده، بتوسل وسایل] ایل و منقاد مخالفان گشت، «6» [و بایمان و پیمان ایشان درآمد، و در سلك امراء آنجماعت منخرط گشت]،
حضرت اعلی چون این اخبار استماع نمود، و كیفیت احوال برین منوال مشاهده فرمود رابطه اعتقاد، و ضابطه اعتماد از مردم خراسان بریده «7» [گفت:
ع: لشكر بدعهد پراگنده به
پس بسبب حركات منكر و كثرت تعدد مخالفان منكر رایات لاینصرف] بجانب
______________________________
(1)- «بیار» و «كمند»: حافظابرو نام این دو دهكده را «بهار» و «كماناد» نوشته است ورق 177- 176
(2)- مج: ولد ارشد امیر حسن.
مك: ولد ارشد حسن بیك.
(3)- مج: و میرسد. مك: برسد.
(4)- مج: تیمور را كه بامر. مك: تیمور كه بامر.
(5)- عبارت: [و در موضع دهنه سر راه .... برده بتوسل وسایل] از زیادات مج میباشد.
(6)- عبارت: [و بایمان و پیمان ایشان ... منخرط گشته] از زیادات مج میباشد.
(7)- عبارت: [گفت: ع لشكر بدعهد پراگنده به .... رایات لاینصرف] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 347
سرخس منصرف گشت، «1» [اما زبان اقبال بزبان حال بدین مقال ترنم سرای بود،

لخواجه سلمان الساوجی:

موكب عزم همایون تو لا ینصرف است‌فتح در موضع كسرش اگر آید شاید و تمامی احشام و ایماقات كه در آن نواحی بود تا حدود بسطام برگردانیدند] «2»، (و از آنجا متوجه هرات شده) [و] یازدهم ذی الحجه [حضرت اعلی] بباغ «نظرگاه» [نزول] اجلال فرمود [ه]، بعد از هفته از «3» «باغ نظرگاه» «4» بمرغزار «بشرتو» و «5» [نواحی] پل سالار نهضت فرمود، و دو سه روز آنجا توقف نمود، «6» [و] لشكریان همچنان فوج‌فوج بطرف مخالفان میگریختند «7»، [و آبروی وفاداری و حق‌شناسی بر خاك بدنامی میریخت، درین اثنا بدروغ آوازه درافتاد كه تفرقه بحال اورق همایون كه در قلعه نرتو بوده راه یافته].
حضرت اعلی چون اسباب پریشانی از همه جوانب جمع آمده دید، عنان عزیمت بجانب اورق همایون تافت، و مردم دودل و گروه منقلب القلب یكبارگی ابتر و پریشان
______________________________
(1)- مج: [اما زبان اقبال بزبان حال .... تا حدود بسطام برگردانیدند]. مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: برگردانید و یازدهم ذی الحجه حضرت اعلی بباغ «نظرگاه» نزول اجلال فرمود و بعد از.
مك: اعتماد از مردم خراسان بریده و از آنجا متوجه هرات شده یازدهم ذی الحجه بباغ نظرگاه نزول اجلال فرمود بعد از.
(3)- «باغ نظرگاه»: از باغها و قصور سلطنتی دلگشای هرات است.
(4)- «مرغزار بشرتو»: از چمن‌زارهای خرم بادغیس است.
(5)- مج: و نواحی پل سالار. مك. پا: و پل سالار.
(6)- مج: و لشكریان. مك: لشكریان.
(7)- عبارت: [و آبروی وفاداری و حق‌شناسی .... كه در قلعه نرتو بوده راه یافته] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 348
شده هریك بطرفی رفت، و حضرت اعلی «1» [بظواهر قلعه «نرتو» رسیده] اورق را بحصا درآورده «2»، [و با جمعی از لشكر خراسان و امرای تركمان] بجانب آب مرغاب نهضت فرمود، «3» (و) درین حال [امرای تركمان و] امیر سلطان ارغون اجازت خواست بطرف جیحون رفتند، و موكب همایون بمیان ایل و اولوس ارلات درآمده، تمامی آن مردم از سر اعتقاد كمر خدمت بر میان انقیاد بسته، سلوك طریق خدمتگاری و جانسپاری پیش گرفتند، «4» [و هریك بنوازش خسروانه سرفراز گشته، بمناصب مناسب حال اختصاص یافتند]، و هاتف دولت بتلقین تأیید الهی بمسامع جلال حضرت اعلی میرساند كه:
شعر:
اذا اشتدت بك البلوی ففكر فی الم نشرح‌فعسر بین یسرین اذا فكرته فافرح «5»

[لخواجه كرمانی]:

اشاره

ملك جهان زان تو خواهد شدن‌بخت بفرمان تو خواهد شدن این پریشانی مستتبع جمعیتها است، و این سرگردانی مستعقب امنیتها، عوض
______________________________
(1)- مج: [بظواهر قلعه نرتو رسیده]. مك: این جمله را ندارد.
(2)- مج: درآورده و با جمعی از لشكر خراسان و امرای تركمان بجانب آب مرغاب.
مك: درآورده بجانب آب مرغاب.
(3)- مك: و درین حال امیر سلطان ارغون.
مج: درین حال امرای تركمان و امیر سلطان.
(4)- عبارت: [و هریك بنوازش خسروانه سرفراز گشته ... اختصاص یافتند]، از زیادات نسخه مج میباشد.
(5)- مج: لخواجو كرمانی.
مك. پا. س: این جمله را ندارد.
ص: 349
هر خاری كه روزگار در راه همایون نهد، در باغ مراد گلها خواهد شكفت، و بدل هرشب كه در نامرادی گذرد، روزها در كامرانی «1» [و شادمانی] خواهد گذشت.

«2» [للشیخ نظامی قدس سره]:

در نومیدی بسی امید است‌پایان شب سیه سفید است
______________________________
(1)- مج: و شادمانی. مك. پا: این كلمه را ندارد.
(2)- مج: للشیخ نظامی قدس سره.
مك. پا. س: این عبارت را ندارد.
ص: 350

روضه بیست و پنجم در جلوس یادگار محمد میرزا برفراز مسند سلطنت انتما

اشاره

در فرصتی كه حضرت اعلی از نواحی «پل سالار» بجانب قلعه «نرتو» عزیمت فرمود، یادگار محمد میرزا در «1» « [مرغزار] رادكان» «2» [از توابع شهر طوس] مقام داشت، چون در هرات هیچ حاكمی و ضابطی نبود، «پاینده سلطان بیگم»- كه عمه یادگار محمد میرزا بود، و در بیرون شهر مسكن داشت- در شهر درآمد، و جمعی از امرای بخدمت او مبادرت نموده، باتفاق نقاره شادیانه زدند، و روز جمعه ششم محرم سنه خمس و تسعین و ثمانمایه خطبه بنام یادگار محمد میرزا خواندند. «3» [و جمعی از اباطیل و اوباش كه در زوایای خفا و خمول بودند، سرها برآورده هریك از خود اعتباری گرفت]. و یادگار محمد میرزا چون بولایت جام رسید جهت «4» [قاضی و ائمه و) اكابر هرات مكاتبات «5» [از روی اعزاز و احترام] ارسال نموده، همكنان را استمالت تمام فرمود، بعد از آن در عقب موكب حضرت اعلی از جانب شمال هرات گذشته تا نزدیك «6» مرغاب
______________________________
(1)- مج: در مرغزار رادكان.
مك. پا: در رادكان.
(2)- مج: از توابع شهر طوس. مك. پا: این جمله را ندارد.
(3)- عبارت: [و جمعی از اباطیل و اوباش .... از خود اعتباری گرفت] از زیادات نسخه مج میباشد.
(4)- مج. پا: قاضی و ائمه و. مك: جهت اكابر.
(5)- مج: مكاتبات از روی اعزاز و احترام ارسال.
مك. پا: مكاتبات ارسال.
(6)- ولایت مرغاب و مروجاق از شهرستانهای معتبره خراسان است، به ص 172 و ص 410 از بخش نخستین این كتاب مراجعه شود.
ص: 351
و مروجاق رفت، و امیر حسن شیخ تیمور را بمحافظت آن حدود بازداشته متوجه دار السلطنه هرات گشت، و اكابر رسم استقبال بجای آورده، بتعظیم و قیام و اعزاز و احترام اختصاص یافتند. و روز دوشنبه یادگار محمد میرزا بباغ زاغان- كه بوم همایونش همیشه نشیمن شاهبازان فضای سلطنت و خلافت می‌بود- نزول اجلال فرمود، و بتختگاه «1» آبا [ی عظام] و اجداد با احتشام خود تشرف جست، و تاج شهریاری، و مسند كامكاری بسر «2» و قد (و) م خود سر (ا) فراز و بلندپایه گردانید، و زبان روزگار از روی اعتبار هردم بكوشش فرومیخواند،
«3» [خواجه] حافظ:
شكوه تاج سلطانی كه بیم جان در آن درج است‌كلاه دلكش است اما بترك سر نمی‌ارزد و امرای تركمانرا- كه اقربای امیر حسن بیك بودند- همه را در باغها و عمارات سلطانی «4» [و شاهزادها] مقام داده، بغایت رعایت حال ایشان مینمود، «5» [و بانواع اكرام و احسان ملاحظه جانب ایشان میفرمود]. و آنجماعت آنچه مقدور بود، از محظورات، و بی‌رسمیها بجای می‌آوردند، تا فساد و تعدی ایشان «6» (در شهر) و توابع
______________________________
(1)- مج: آبای عظام و اجداد.
مك: آبا و اجداد.
(2)- مج: و قدم خود سرفراز.
مك: و قدوم خود سرفراز.
(3)- مج: خواجه حافظ. مك: حافظ.
(4)- مج: و عمارات سلطانی و شاهزادها مقام.
مك: و عمارات سلطانی مقام.
(5)- عبارت: [و بانواع اكرام و احسان ملاحظه جانب ایشان میفرمود]. از زیادات نسخه مج میباشد.
مك: رعایت حال ایشان مینمود و آنجماعت آنچه.
(6)- مج: ایشان و توابع از حد.
مك: ایشان در شهر و توابع.
ص: 352
از حد تجاوز نمود، «1» [و رعیت از بیراهی ایشان بیطاقت شدند]، یادگار محمد میرزا جمعی از تركمانانرا كه از خیل اقورلوق محمد بودند، و اكثر جور و بیداد از ایشان واقع میشد، همراه امیر حسن خوارزمی بجانب عراق فرستاد، «2» (و) در اثنای این حال خبر رسید كه سلطان خلیل ولد «3» [امیر] حسن بیك با لشكر نامدار بمرغزار رادكان نزول نمود، و لشكریان او در ولایات طوس «4» [و مشهد] و نواحی آن [حدود] مطالبات بلیغ، و مصادرات شنیع می‌نمایند، یادگار محمد میرزا «5» [در صحبت رسولان همه‌دان] اخبار فتح خراسان پیش امیر حسن بیك بهمدان فرستاد، و باز نمود كه درین سال مملكت خراسان بسبب تردد لشكرها، «6» [و آمدوشد جنود جوانب] خراب و پریشان است، چنانچه از حدود «7» جاجرم تا سواحل آب مرغاب «8» [چیزی] زراعت نشده، و دواعی «9» [خاطر] چنان بود كه امرای تركمانرا «10» [كه] در سلوك طریق
______________________________
(1)- مج: و رعیت از بیراهی ایشان بیطاقت شدند.
مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: در اثنای. مك: و در اثنای.
(3)- مج: ولد امیر حسن. مك: ولد حسن بیك.
(4)- مج: طوس و مشهد و نواحی آن حدود مطالبات.
مك: طوس و نواحی آن مطالبات.
(5)- مج: [در صحبت رسولان همه‌دان].
مك: این عبارت را ندارد.
(6)- مج: و آمدوشد جنود جوانب.
مك: این عبارت را ندارد.
(7)- جاجرم: «از نواحی خراسان شهرچه (قصبه) جاجرم است، توابع بسیار و عمارات و باغهای زیبا و خرم دارد، محصول آن غله فراوان و باغها میباشد» (جغرافی حافظ ابرو ورق 167- نزهة القلوب ص 150 لیدن).
(8)- مج: مرغاب چیزی زراعت.
مك: مرغاب زراعت.
(9)- مج: و دواعی خاطر چنان.
مك: و دواعی چنان.
(10)- مج: تركمان را كه در.
مك: تركمان را در.
ص: 353
مساعدت و معاونت بذل مجهود نموده‌اند رعایت بسزا نماید، اما بواسطه ویرانی دیار آن مقصود در عقده توقف ماند، مع‌هذا هنوز منازعان ملك در مقام انتقام هستند، و از جانب امیر حسن بیك ایلچی آمده رسم تهنیت بجای آورد، و پیغام رسانید كه: اولاد سلطان سعید بسیارند، و لابد منتهز فرصت بوده، هرگاه محل یابندكار خود خواهند كرد، و حضرت اعلی ابو الغازی سلطان حسین میرزا «1» [از آن كسان نیست كه دستبردی ننماید كه روزگار انگشت، در دندان گیرد]، هرآینه آن فرزند را از مدد و كومك «2» [چاره] نخواهد بود، اكنون مقرر فرموده‌ایم كه لشكرها در «3» مو [ا] ضعی كه بجانب غربی پل ابریشم است منتظر فرمان آن فرزند بنشینند، «4» [و بعضی امرا كه ملازم فرزند عزیز ساخته‌ایم اگر خواهد نگاهدارد، و الا رخصت فرماید كه بدین جانب معاودت نمایند.] و فرزند سلطان خلیل بهادر را كه بمدد او نامزد فرموده‌ایم، «5» (و ب) مشهد مقدس رسیده حكم كرده «6» [ایم] كه بی‌رخصت آن فرزند پیشتر نرود. اكنون كه مملكت خراسان:
«7» [ع:]
بی‌دردسر نیزه و آمدشد پیكان
مسخر گشت؛ بهرچه درین باب رأی آن فرزند صواب بیند مختار است.
«8» [و قلعه اختیار الدین نیز كه شیخ بایزید نام بفرمان حضرت اعلی كوتوال آن بود مفتوح شده، شیخ بایزید مذكور بیرون آمده و در زمره ملازمان شاهزاده یادگار
______________________________
(1)- مج: از آن كسان ... در دندان گیرد.
مك: این عبارت را ندارد.
(2)- مج: چاره. مك: این كلمه را ندارد.
(3)- مج: مواضعی. مك: موضعی.
(4)- عبارت: [و بعضی امرا كه ملازم فرزند ... بدین جانب معاودت نمایند] از زیادات نسخه مج میباشد.
(5)- مج: مشهد. مك: و بمشهد.
(6)- مج: كرده‌ایم. مك: كرده.
(7)- مج: ع. مك: ندارد.
(8)- عبارت: [و قلعه اختیار الدین نیز كه شیخ بایزید ... صواب بین او مفوض گشت] از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 354
محمد میرزا انضمام یافت. و دستور الوزراء خواجه قطب الدین سمنانی را كه بحضرت امارت‌مآبی مشار الیه رابطه «1» نسبی دارد بمنصب امارت دیوان اعلی اختصاص بخشیده و اختیار ملك و مال برای رزین و رویت صواب بین او مفوض گشت.]
در اثنای این حالات خبر رسید كه امیر حسن شیخ تیمور كه او را بمحافظت حدود مرغاب بازداشته بودند، آن نواحی را گذاشته از راه سرخس بولایت «جرمغان» 37 كه سیورغال او بود عزیمت «2» نمود (ه) «3»، [و سبب این مخالفت ماده كدورتی بود كه میان او و امیر علی جلایر كه امیر الامرا بود واقع می‌بوده،] و چنان معلوم شد كه میان او و «4» [بندگان] حضرت اعلی مواضعه بوده، و رسل و رسایل از جانبین متواصل می‌بوده.
«5» [شاهزاده از اعاظم امراء خود امیر شیخ عبد اللّه عباسی را عوض امیر حسن بمرغاب فرستاده، نشان بدارا بیك- كه از قبل زینل‌بیك بقهستان آمده بود- ارسال نمود، مضمون آنكه مملكت خراسان دربسته بدین جانب تعلق دارد، بجانب اولگا و مقام خود مراجعت نماید، و بسلطان خلیل نیز نوشت كه كس خود فرستد كه جماعة تراكمه كه در قهستان و ترشیز و خواف و با خرز مستولی‌اند و طریق تعدی و بیراهی مسلوك میدارند ایشان را از آن نواحی برانند، و] كوتوال قلعه عماد، و «6» [پیرحسین]
______________________________
(1)- در اصل: «نسبتی» قیاسا اصلاح گردید.
(2)- مج: نمود. مك: نموده.
(3)- عبارت: [و سبب این مخالف ماده كدورتی ... امیر الامرا بود واقع شد]، از زیادات مج است.
(4)- مج: و بندگان حضرت اعلی.
مك: و حضرت اعلی. روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج‌2 354 روضه بیست و پنجم در جلوس یادگار محمد میرزا برفراز مسند سلطنت انتما ..... ص : 350
(5)- عبارت: [شاهزاده اعاظم امراء خود امیر شیخ ... ایشان را از آن نواحی برانند، و] از زیادات نسخه مج میباشد.
مك: متواصل می‌بوده كوتوال قلعه عماد و مستحفط قلعه طبس.
(6)- مج: قلعه عماد و پیرحسین مستحفظ.
مك: و مستحفظ.
ص: 355
مستحفظ قلعه طبس كه تعیین فرموده حضرت اعلی «1» بود (ند) كس بدرگاه شاهزاده فرستاده اظهار ایلی و انقیاد نمود [ند]. «2»
و شاهزاده بدین اسباب كه دست در یكدیگر میداد بكمال دولت خود مستظهر میگشت، و از نیل این مطالب بحصول مقاصد كلی مستبشر می‌بود،
اما روزگار اسباب «3» [حشمت] كامكار دیگر نظم میداد، و دست تقدیر چهار بالش سلطنت از برای شهریار (ی) «4» دیگر می‌نهاد.
______________________________
(1)- مج: بود. مك: بودند.
(2)- مج: نمودند. مك: نمود.
(3)- مج: اسباب حشمت كامكار.
مك: اسباب كامكار دیگر.
(4)- مج: شهریار دیگر.
مك: شهریاری دیگر.
ص: 356