گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
چمن اول از روضه بیست و پنجم در ذكر ایلغار فرمودن حضرت اعلی و بقتل آوردن یادگار محمد میرزا






اشاره

بحكم كریمه: عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ، ای بسا پریشانی كه در ضمن اسباب جمعیتها جمع باشد، و بسیار نگرانیها كه منتهی باصناف شادمانیها و «1» [كامرانیها] شود، سپاه خزان هرپیرایه باغ و بستان كه بغارت برد، مواكب شاه ربیع از آن بیشتر و بهتر بازآورد، و هر مرارت فراق كه مذاق جان را تلخ گرداند ساقی افضال الهی عوض آن صد شربت شیرین شادمانی بكام لب‌تشنگان بیابان طلب رساند، بادیه‌پیمایان كعبه مقصود، و متعطشان بوادی آمال بعد از طی منازل تعب، و قطع مراحل كرب بوصال حرم، و زلال زمزم فایز گردند، و مزمنان بستر ناكامی پس از تجرع كؤس درد نامرادی و احتمال مشقت «2» احتما بدرجات صحت انتما یابند،

«3» [للشیخ] نظامی [قدس سره]:

چو وقت آید كه اقبال اندر آیدباستقبال حاجتها برآید
موافق شد چو با اندیشه تقدیردر آن اندیشه حاجت نیست تدبیر
______________________________
(1)- مج: شادمانیها و كامرانیها شود.
مك: شادمانیها شود.
(2)- احتما: احتماا المریض: امتنع، و احتمی منه: اتقاه.
(3)- مج: للشیخ نظامی قدس سره.
مك: نظامی.
ص: 357
غرض از عرض این تسبیب آنستكه موكلان قضا و قدر چهار بالش عناصر و بساط بارگاه اعراض و جواهر ملك را خالص از برای اتكا و استناد حضرت اعلی ساخته و پرداخته بودند، و رایت دولت و بارگاه حشمتش را برفراز ایوان «1» [كیوان] و ذروه خرگاه اطلس نهم آسمان افراخته. اما چون هنوز جام آمال از كدورات بعضی عوارض صافی نشده بود، و كوكب اقبال از حضیض پریشانی باوج كامرانی صعود ننموده، چند روز [ی] «2» از ارتكاب شداید، و احتمال مقاسات چاره نبود.
حاصل الامر آنكه: در فرصتی كه حضرت اعلی در میان الوس ارلات بود «3» [اولاد سلطان سعید بتصور آنكه تفرقه در اسباب جمعیت حضرت اعلی راه یافته باندك كوششی مستاصل میشود، سلطان محمود میرزا، و ابا بكر میرزا، و الغ‌بیك میرزا، اتفاق نموده بعزم مقابله و محاربه حضرت اعلی پیش آمدند، چون تسویه صفوف و تعبیه فریقین آراسته گشت، بعضی امرای ارلات طریق خلاف سپرده عنان بجانب معاندان تافتند، چون حضرت اعلی در همه حال توكل و تولا بر كرم حق‌تعالی دارد، هیچ از آن دغدغه بخاطر راه نداد، و بهمان معدودی كه در ظل رایت منصور بود حمله بر سپاه مخالفان برد، و چند فرسنگ ایشانرا برداشته براند،
بیت:
بسیار گرد معركه پر زد همای فتح‌آخر فراز رایت سلطان قرار كرد چون بصولت دولت، و تأیید نصرت صورت جمعیت مخالفانرا از قبیل: تفرقوا شیعا، پریشان گردانید،] «4» پیوسته خبر بسمع همایون میرسید كه یادگار محمد میرزا
______________________________
(1)- مج: ایوان كیوان و ذروه.
مك: ایوان و ذروه.
(2)- مج: چند روزی. مك: چند روز.
(3)- عبارت: [اولاد سلطان سعید بتصور آنكه تفرقه در اسباب جمعیت حضرت اعلی ...
تفرقوا شیعا پریشان گردانید]، از زیادات نسخه مج میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
(4)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 358
در شرب مدام افتاده، چون نرگس و بنفشه سر از خواب مستی و مخموری برنمی‌آرد، و حباب‌وار خانه جز در سر پیاله و پیمانه ندارد، و از غرور جوانی، و نشاط كامرانی بامور ملك‌داری و سلطانی نمی‌پردازد.

«1» [لخواجه] حافظ:

حباب را چو فتد باد نخوت اندر سركلاه‌داریش اندر سر شراب رود همه روز از غره صباح تا طره رواح جز با اقداح همدم نیست، و هرشب از سیاهی شام تا سفیدی بام در شبستان او بغیر از مطرب و ساقی محرم نه، عرصه ساحت درگاه و بارگاه از ضبط و حراست رقیبان و نقیبان خالی، و حوالی دیوان و ایوان از محافظت و ملازمت اعیان و اركان فارغ، و رعایا و سكنه مملكت از فساد و بیداد تراكمه عظیم مضطر و مضطرب‌اند. چون ضمیر منیر حضرت اعلی بر كیفیت این احوال اطلاع یافت، همت و نیت بر اعلای اعلام دین الهی و استخلاص مسلمانان از تعرض و تعدی آن طایفه یاغی باغی مرتكبان مناهی و تباهی جزم فرمود، و عزایم پادشاهانه بر تحری مراضی حضرت خالق البرایا و دفع رزایای آن فئه ظلمه از قاطبه رعایا مقصور داشته، متوكلا علی اله نه باستظهار حشم و سپاه با همان معدودی (چند) كه در سایه رایت ظفرپناه حاضر بود (ند)، از نواحی میمنه و فاریاب،
«2» [ع:] ظفر همعنان «3» (و) ملك همركاب
بنوعی كه فحوای كریمه:
و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر، بیان حال آمد، ایلغار فرمود، و مانند خورشید كه چون تیغ «4» نهار از قراب خاور بركشد، در روز [ی] «5» عالمی مسخر
______________________________
(1)- مج: لخواجه حافظ. مك: حافظ.
(2)- مج: ع. مك: ندارد.
(3)- مج: همعنان ملك.
مك: همعنان و ملك.
(4)- در اصل: نهاب، و التهاب بالتشدید: الكثیر النهب، بسیار نهب‌كننده تاریكی یا ستارگان.
(5)- مج: روزی. مك: روز.
ص: 359
گرداند، یا مثل فلك دوار كه مواكب كواكب را در شبی از مطلع مشرق بمكمن مغرب رساند روان گشته، شب بیست و سیوم صفر- ختم بالخیر و الظفر- «1» (در) ظواهر هرات از دره دوبرادران گذشته چون «2» (در) مقابل مزار «3» قد [و] سی پناه گازرگاه رسید توجه بروحانیت حضرت «4» [شیخ الاسلام] خواجه [عبد اللّه انصاری] قدس سره نموده، نذورات [گرانمند] و نیتهای نیكو [و خصلتهای ارجمند] در خاطر «5» [همایون قرار داده]، و استمداد همت نمود (ه) «6»، بخیابان درآمد، و در وقتی كه،

«7» [ل] خاقانی:

صبح برآمد ز كوه چون مه نخشب ز چاه‌ماه برآمد بصبح چون دم ماهی ز آب
شد گهر اندر گهر صفحه تیغ سحرشد گره اندر گره حلقه درع سحاب چون قضای الهی، و فیض صبحگاهی بباغ زاغان درآمده، سكندروار با تیغهای آینه‌كردار، در آن ظلمات شب تار، بقصد چشمه «8» [آب] حیوة یادگار محمد میرزا مبادرت نمودند، و امیر علی جلایر، و تركمانان «9» [جاهل] غافل متفرق شده، هریك
______________________________
(1)- مج: و الظفر- ظواهر. مك: و الظفر- در ظواهر.
(2)- مك: چون در مقابل. مج: چون مقابل.
(3)- مج: قدوسی. مك: قدسی.
(4)- مج: حضرت شیخ الاسلام خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره نموده نذورات گرانمند و نیتهای نیكو و خصلتهای ارجمند در خاطر.
مك: حضرت خواجه قدس سره نموده و نذورات و نیتهای نیكو در خاطر.
(5)- مج: همایون قرار داده.
مك: این جمله را ندارد.
(6)- مك: نموده. مج: نمود.
(7)- مج: لخاقانی. مك: خاقانی. س: بیت.
(8)- مج: چشمه آب حیواة.
مك: چشمه حیواة.
(9)- مج: تركمانان جاهل غافل.
مك. س: تركمانان غافل.
ص: 360
در گوشه مست خواب و مخمور شراب افتاده بود «1» [ند، و] یادگار محمد میرزا، با دو سه خدمتگار «2» [ان] پانگار «3» در بام كوشك بنوعی در خواب غفلت رفته كه گوئی تا قیامت بیدار نخواهد شد. و زبان روزگار در بیان حال می‌خواند،

«4» [لخواجه عماد فقیه]:

ترا كه گفت كه در باغ عیش و مسند نازمی شبانه خور و خواب صبحگاهی كن تا وقتی كه بهادران موكب میمون سلطانی «5» [ب] نزدیك چهل‌ستون رسیدند یك تن از آنجماعت واقف نگشت، «6» [و] حضرت اعلی آفتاب‌وار تیغ ظفرنگار برآورده جمعی «7» (را) فرمود تا بر سر یادگار محمد «8» [میرزا] رانده او را در خواب گرفتند، بیچاره چون چشم خواب‌آلود بگشاد، بخت خفته در خواب رفته دید، و دولت بیدار بر سر آمده ندا میكرد.
«9» [مصراع]:
كافتابت برسر آمد برنمیخیزی هنوز ______________________________
(1)- مج: افتاده بودند و یادگار.
مك. س: افتاده بود یادگار.
(2)- مج: خدمتگاران. مك. س: خدمتگار.
(3)- پانگار: زینت. نگار: زینت.
(4)- مج: لخواجه عماد فقیه. س: بیت.
مك: این جمله را ندارد.
(5)- مج: سلطانی بنزدیك.
مك: سلطانی نزدیك.
(6)- مج: و حضرت. مك. س: حضرت.
(7)- مج: جمعی فرمود.
مك: جمعی را فرمود.
(8)- مج: محمد میرزا رانده.
مك: محمد رانده.
(9)- مج: مصراع. مك: كلمه مصراع ندارد. س. عبارت (مصراع: كآفتاب ... هنوز) را ندارد.
ص: 361
هرآینه شراب دوشین، و خواب نوشین بسا روز دولت «1» كه (برسر آورده، و) بزوال برده، [و بسیار كوكب سعادت كه بحضیض و بال آورده]، چنانچه این دو بیت مشهور بر صدق این مقال شاهد حال است:
«2» [رباعیه]:
شاها ز می گران چه برخواهد خاست‌وز مستی بیكران چه برخواهد خاست
شه مست و جهان خراب و دشمن پس‌وپیش‌پیداست كزین میان چه برخواهد خاست حاصل الامر شاهزاده مخمور «3» (مهجور) را در مقابله خطاب حضرت اعلی آورده بازداشتند، حضرت اعلی «4» [بزبان رفق و مدارا] فرمود: كه ای برادر هم صباحت طلعت‌داری، و هم ملاحت فطرت، هم نسب نامی، و هم حسب سامی، هم شجاعت ذاتی، و هم شهامت جبلی. اما میان ما برادران اگر بسبب ملك موروثی و طلب مقام آبای عظام مناقشه بود، لایق آن و مناسب چنان بود، كه تركمانان بیگانه را كه جز سفك دماء، و سبی «5» (اموال) و اسر اولاد، و هتك استار عیال مسلمانان شیوه نمیدانند، در مملكت راه ندادی، و توسل بمظاهرت، و تعلق بمعاضدت ایشان ننمودی،
______________________________
(1)- مج. س: روز دولت كه بزوال برده و بسیار كوكب سعادت كه بحضیض و بال آورده چنانچه.
مك: روز دولت كه برسر آورده و بزوال برده چنانچه.
(2)- مج: رباعیه. مك: ندارد. س: نظم.
(3)- مج: مخمور را در مقابله.
مك. س: مخمور مهجور را در مقابله.
(4)- مج: بزبان رفق و مدارا.
مك. س: حضرت اعلی فرمود.
(5)- مك. س: و سبی اموال و اسر اولاد.
مج: و سبی و اسر اولاد.
و «السبی»: ما یسبی، یقال: «جاءوا بسبی كثیر»، و الغالب تخصیص الاسر بالرجال و السبی بالنساء. من: سبی یسبی سبیا العدو: اسره.
ص: 362

«1» [ل] عصمت «*»:

اهل تحقیق برآنند كه بر نتوان خورداز درختی كه برد سایه بباغ دیگر در اثنای این سخن بهادران ظفرقرین، و مبارزان نصرت «2» كمین از سر قهر و كین «3» (تیغ) آینه آئین بركشیده گفتند:
«4» [ع:]
رخنه‌گر ملك سرافكنده به
و نهال قد صنوبر مثال او را كه راست سروی بود بر كنار جویبار ملك سركشیده از پا درآوردند.
«5» [بیت]:
كاینست سزای روبهی كز غفلت‌در بیشه شیر خواب خرگوش كند
______________________________
(1)- مج: لعصمت. س: بیت.
مك: عصمت.
(*) «عصمت»: خواجه عصمت یا خواجه عصمت اللّه بخاری، از بزرگ‌زادگان ماوراء النهر خراسان است، «علوم ظاهر را تكمیل كرده، از غایت شوخ‌طبعی خود را بشعر منسوب ساخت»، «دیوان اشعارش مشهور است ... قصیده در مرثیه حضرت صاحب‌قرانی سروده كه مطلع آن این بیت است»:
ای فلك خرگاه ویران كن كه سلطان غایب است‌تخت گو بر خاك بنشین چون سلیمان غائب است و در تاریخ وفات او گفته‌اند:
تاریخ وفات خواجه عصمت‌هركس كه شنید گفت «تمت» و قبرش در بخارا در حجره او است.
(مجالس النفائس- امیر علیشیر ص 187 و 12. حبیب السیر جزو سوم از مجلد سوم ص 91. خلاصة الاخبار- خاتمه).
(2)- مكین: بتقدیم میم بر كاف یعنی نصرت و ظفر جایگاه ایشان. یا بتقدیم كاف بر میم یعنی نصرت و فیروزی در كمین و انتظار ایشان.
(3)- مج: و كین آینه.
مك: و كین تیغ آینه.
(4)- مج: ع. مك: ندارد. س: نظم.
(5)- مج: بیت. مك: ندارد.
ص: 363
«1» بیك نفس كشتی حیوة شاهزاده مغرور از آسیب تندباد قهر درهم شكست، و نوح روحش پیش از آنكه بجودی نجات و ساحل امان رسد در غرقاب فنا و گرداب بلا غوطه خورد.
و در زمان حدوث این واقعه كه از شهور شهر صفر بود، و تاریخ سال نیز از «شهر صفر» مستفاد «2» (میشود:
شد شهر صفر 38 شهید و هم «3» «شهر صفر»از سال شهادتش همی داد خبر) «4» [یادگار محمد در حسن شمایل چهارده ماهی بود بنوزده سالگی رسیده كه بمغرب هلاك افول نمود.
بیت:
تا جهان رسم دستبرد نهاددستبردی چنین ندارد یاد آنچه در تواریخ از سطوت بهرام‌گور منقولست كه: چون خاقان چین بقصد استیصال او با لشكری چون كوه آهنین بآهنگ كین توجه نمود، و بهرام را مواد ممانعت و اسباب مدافعت او مهیا نبود، ترك تاج كیانی و سریر خسروانی كرده از میان
______________________________
(1)- از اول این صفحه تا آخر كتاب نسخه (س) ابتر و اوراق آن محذوف است.
(2)- عبارت: (میشود:
شد شهر صفر شهید و هم «شهر صفر»از سال شهادتش همی داد خبر) از زیادات نسخه مك میباشد.
(3)- شهر صفر:- سال 875 ه.
(4)- عبارت: [یادگار محمد در حسن شمایل چهارده ماهی بود بنوزده سالگی ... این صولت بهادرانه گرده پلنگان صحرا كباب میكرد] از زیادات نسخه مج میباشد و از دیگر نسخه‌های مورد استناد محذوف است.
- از س 8 ص 363 تا س 21 ص 364.
ص: 364
مملكت كناری گرفته چنانچه هیچكس را از حال او خبری نبود، و فرصت نگاه میداشت تا خاقان چین را از حال او فراموش شد، و اقطار و اطراف ممالك را از وجود معاند و معارض خالی شمرده، ایمن و مطمئن بمعاشرت شراب و مباشرت اتراب و ملاعبت لعبتان چین و معانقت دلبران زهره‌جبین مشغول می‌بود، بهرام با لشكر مریخ انتقام از گوشه كه هیچكس را خبر نبود بیرون تاخته، در فضای صحرای شبیخون بر سپاه خاقان زده شمل ملتئم او را متفرق گردانید، و جمع منتظم او را پریشان ساخته، خاقانرا بقتل رسانید. و بار دیگر بجلالت «1» وافر و ابهت وافر و سطوت موفور و شوكت ظاهر متمكن گشت، و پیش از زمان او تا بآدم و بعد از روزگار او تا بآن دم كه این فتح نامدار ظهور یافته دستبرد بهادرانه بهرام پیش همه‌كس از سلاطین ایام و خواقین عالیمقام معتبر و مسلم بوده، و هیچكس را مثل آن نصرت اتفاق نیفتاده. اما از طنطنه مهابت این فتح همایون جای آن هست كه گور بهرام‌گور بلرزد، و از دبدبه صلابت این دستبرد نادر الوقوع پای رستم دستان از مقام تمكن بلغزد، چه بهرام را در تمامی ممالك غیر از خاقان هیچكس معاندی و معارضی نبود، آن تهور و مردانگی بدان دلیری نمود، و حضرت اعلی در وقتی از میمنه و فاریاب بعزیمت این دستبرد پای در ركاب كامیاب آورد از طرف شرقی و شمالی آن‌مكان تا سرحد تركستان مردم بتبعیت اولاد سلطان سعید در مقام انتقام و عداوت بودند، و از جانب غربی و جنوبی تا نواحی بغداد و هرمز جهت تقویت و تمشیت یادگار محمد میرزا در معرض معارضه و معاندت، كسی كه در چنین محلی كه تصور طرفین او محض آفت و مخالفت باشد ازین گونه جرأتی نماید، و بدین نوع تهوری كه عدیل ندارد، و هیچ متنفس را مثل این قضیه در خاطر نمیگردد، از هیبت این سطوت مردانه زهره نهنگان دریا آب میشود، و از سورت آتش این صولت بهادرانه گرده پلنگان صحرا كباب میگردد] «2».
از وقوع این حال شعله نیران قهر سلطانی در دلهای سخت اعادی چون آتش
______________________________
(1)- كذا؟ بتكرار كلمه «وافر»؟.
(2)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 365
در سنگ جای گرفت، و آثار خوف و باس، و رعب و هراس موكب همایون در ضمایر مخالفان مانند خمار در خمر مخمر گشت. قاصدان ملك- كه از اطراف و جوانب گردن بركشیده بودند- از استماع این احدوثه سرافكنده گشتند، و مبارزان معارك مردی و مردانگی- كه تیر ایشان از قبه زرین خورشید میگذشت، و سپر لاجوردی افلاك از زخم تیغ و سنان ایشان مشبك می‌گشت- از حیرت این واقعه شرمنده بماندند.
«1» [در آن فرصت بالتماس یكی از ارباب «2» «علم ادوار»- كه در باب این قضیه صوتی ساخته بود- مؤلف را غزلی اتفاق افتاده كه بعضی از ابیات آن اینست:

لمؤلفه:

ای غبار راه تو در چشم گریان یادگاررفتی و ماند از تو در دل داغ هجران یادگار
ماند بر رخسارهای زرد تا دور ابدبر مثال سكه بر زر داغ سلطان یادگار
این بیاض چهره روز و سواد زلف شب‌مانده است از روی و موی خوبرویان یادگار
______________________________
(1)- عبارت: [در آن فرصت بالتماس یكی از ارباب «علم ادوار» ... تا ابد این شعر نامی در خراسان یادگار] از زیادات مج میباشد.
(2)- «علم الادوار»: مراد مصنف علم موسیقی است كه از فروع آن «علم تألیف الالحان و الاصوات» و «علم الایقاعات» میباشد، اما علم الادوار در اصطلاح فرهنگ اسلامی نام یكی از فروع علم نجوم و هیئت افلاك میباشد، و اطلاق آن بر علم موسیقی در جائی بنظر نرسید. مولی احمد بن مصطفی معروف به طاش كبری‌زاده مینویسد: «علم الادوار و الاكوار- و الدور یطلق فی اصطلاحهم علی ثلثة مایة و ستین سنة شمسیه و الكور علی مایة و عشرین سنة قمریة، و یبحث فی العلم المذكور عن تبدل الاحوال الجاریة فی كل دور و كور و هذا من فروع علم احكام النجوم» و كتاب «علم الادوار فی احكام النجوم» از تصانیف ابو معشر بلخی مشهور است. (مفاتیح العلوم- خوارزمی ص. 235 لیدن.
مفتاح السعادة و مصباح السیادة ج/ 1- ص 322. و كشف الظنون- ج/ 1 ص 50).
ص: 366 ماند همچون صیت تیغ شاه دین سلطان حسین‌تا ابد این شعر نامی در خراسان یادگار] «1».
القصه: افواج تراكمه كه در هرات بودند هم در آن صبح شام سروری روی بهزیمت نموده بجانب قهستان روان شدند، و علی الصباح بیست و سوم شهر صفر «2» [گفت‌وگوی] این خبر در السنه و افواه افتاد، و هرچند مردم بیشتر تكرار این واقعه میكردند عجبتر می‌نمود، بلكه از «3» (غایت) ندرت و اعجاب جمعی كه میدیدند هم تصدیق نمی‌نمودند.
زهی صنعت كه میخواهد چنین قدرت پدید آردكه مردم گرچه می‌بینند هم ناید ز خود باور و «باغ زاغان» كه مشحون بود بنفایس جواهر و ظروف فضه و ذهب و اسبان بدوی و زینهای مرصع و غرایب سلاح «4» [و سلب]، و رغایت كتب و چینی‌آلات، و عجایب طرایف و تنسوقات تمام بغارت رفت. «5» [و امیر علی جلایر كه عمده استظهار و مدار علیه كاروبار آن درگاه بود، چون استماع این خبر نمود بضرورت گوشه گرفت، و بعد از تفحص و تجسس بقضای الهی گرفتار آمده. بوساطت برهان قاطع تیغ آبدار سرش وداع تن، و روحش فراق بدن اختیار كرد. و از «6»] جمع امرای- كه تربیت یافته و از خاك برداشته
______________________________
(1)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
(2)- مج: [گفت‌وگوی].
مك: این جمله را ندارد.
(3)- مك: بلكه از غایت ندرت.
مج: بلكه از ندرت.
(4)- مج: و سلب. مك: ندارد.
(5)- عبارت: [و امیر علی جلایر كه عمده استظهار و مدار علیه كاروبار .... فراق بدن اختیار كرد و از] از زیادات نسخه مج میباشد.
(6)- تا اینجا از زیادات نسخه مج میباشد.
ص: 367
این خاندان بودند- باوجود عفو جلیل و صفح جمیل حضرت اعلی كه دریا «1» [در] از [ای] آن قطره، و آفتاب ذره تواند بود بعضی از خوف بدكرداری، و بعضی از «2» (انفعال و) شرمساری [تقصیر خدمتگاری] متفرق شدند.
______________________________
(1)- مج: كه دریا در ازای آن قطره.
مك: كه دریا از آن قطره.
(2)- مك: و بعضی از انفعال و شرمساری متفرق.
مج: و بعضی از شرمساری تقصیر خدمتگاری متفرق.
ص: 368

روضه بیست و ششم «1» در ارتفاع دولت حضرت سلطانی از افق تأییدات ربانی و برآمدن بر اوج «2» (سریر) جهانبانی كرت ثانی‌

اشاره

علی الصباح همان روز میمون كه آفتاب این فتح همایون در صبح آن از مشرق تأیید حضرت «3» [مهیمن] بیچون طلوع نمود، حضرت «4» [پادشاه جمشید جاه خورشید طلعت كیوان منزلت معز السلطنة و الدنیا و الدین] ابو الغازی سلطان حسین «5» [بهادر خان خلد اللّه تعالی ظلال دولته و سلطنته فی كمال العدل و الاحسان] آفتاب‌وار بر اوج سریر فرقدفرسای گردون «6» [آسای] برآمد (ه)، و عرصه مملكت را بلمعات بارقات انوار
______________________________
(1)- در نسخه مج عنوان این فصل را «چمن دویم از روضه بیست و پنجم» نوشته، و در نسخه مك عنوان آنرا: «روضه بیست و ششم» قرار داده است. و چون در دیباجه نسخه مج كه مورد اعتماد است شماره روضه‌ها را بیست و شش نوشته و بعلاوه مندرجات این فصل با روضه مستقلی مناسبت دارد لذا: در تصحیح عنوان اخیر اختیار شد.
(2)- مك: بر اوج سریر جهانبانی.
مج: بر اوج جهانبانی.
(3)- مج: حضرت مهیمن بیچون.
مك: حضرت بیچون.
(4)- مج: حضرت پادشاه جمشید جاه خورشید طلعت كیوان‌منزلت معز السلطنة و الدنیا و الدین ابو الغازی.
مك: حضرت ابو الغازی.
(5)- مج: سلطان حسین بهادر خان خلد اللّه تعالی ظلال دولته و سلطنته فی كمال العدل و الاحسان آفتاب‌وار بر اوج.
مك: سلطان حسین آفتاب‌وار بر اوج.
(6)- مج: گردون‌آسای برآمد و عرصه.
مك: گردون برآمده و عرصه.
ص: 369
جبین مبین، و اشراقات ساطعات نیررأی مستبین منور ساخت، دست تقدیر نقود سعود انجم از بهر نثار بر اطباق لاجوردی افلاك ریخت، هندوی پاسبان كیوان بچاوشی درگاه همایونش جوزا صفت كمر خدمت بر میان بست مشتری برفراز منبر «1» [عالی‌منظر] گردون بتكرار خطبه «2» [موشح] بالقاب میمون قیام نمود. بهرام شدید الانتقام حسام خون‌آشام «3» ب [قصد] ضرب اعناق دشمنان دولتش از نیام بركشید. آفتاب عالمتاب مجمره‌گر «4» (دون) [آن] مجلس بهشت‌آیین گشت. زهره زهرا بدف‌كشی مطربان بزم طرب و نواسازان محفل عشرتش مبادرت نمود. عطارد بنوك قلم بلاغت رقم تهنیت نامه این جلوس مبارك بر بیاض صفحات ایام نگاشت. قمر سریع السیر بانتشار این خبر فرخنده اثر چون پیكان نامه‌بر و رسولان مژده‌آور، در «5» دوادو افتاد. و عالم را از سر آیینی و سلطنت را از نو ترتیبی، و آشوب حوادث را تسكینی پیدا آمد.
«6» [بیت]:
ز بأس تیغ نیلوفر مثالش‌ز سوسن مرتفع شد ده زبانی
بدور دولتش هرگز نیابی‌بجز در رطل باده دلگرانی
______________________________
(1)- مج: بر فراز منبر عالی‌منظر گردون.
مك: برفراز منبر گردون.
(2)- مج: خطبه موشح بالقاب.
مك: خطبه بالقاب.
(3)- مج: آشام بقصد ضرب.
مك: آشام بضرب.
(4)- مج: مجمره‌گر آن مجلس.؟
مك: مجمره گردون مجلس.؟
(5)- دوادو: دویدن بهرطرف از پی هم- فرهنگ آنندراج.
(6)- مج: بیت. مك. پا: این كلمه را ندارد.
ص: 370 عجب نبود كه از دیوان لطفش‌ستاند گرگ مرسوم شبانی و حضرت اعلی بحكم: رفع الامر و اصفه، و: حصد الزرع زارعه، پرتو التفات بر اتمام مصالح سلطنت، و انتظام امور مملكت انداخت، و ابواب مرحمت و عاطفت بر چهره حال ستم‌رسیده‌گان بوادی تعب، و محنت كشیدگان بیابان كرب مفتوح ساخت، جراحات جارحات روزگار گذشته را بمرهم مراحم تشفی نمود، و اسقام دهر پرآلام را بمفرح معدلت- كه مفرج از شدت ملال و ملام ایام است- مداوی فرمود.

«1» [لمولانا مجیر الدین البیلقانی] «*» 39:

لب چو خاتم پرشكرخند است 40 عالم را از آنك‌خاتم گم‌گشته با دست سلیمان آمد است
نیم‌شب خیز (ان) دولت جوی را اندر مشام‌بوی اقبال از دم صبح درخشان آمد است
چشم روشن گشته‌اند الحق عزیزان جهان‌زین نسیم خوش كه از یوسف بكنعان آمد است «2» [پس] چون بر ضمیر آفتاب تأثیر عكس‌پذیر گشته بود، كه بعضی رعایا كه از تكلیفات «3» [و] مطالبات ایام گذشته مضطر شده بودند عظیم خایف‌اند، و حال استقبال را
______________________________
(1)- مج: [لمولانا مجیر الدین البیلقانی].
مك: این عبارت را ندارد.
(*) مجیر الدین بیلقانی: از نامداران شعراء ایران و از معاصرین: ظهیر الدین فاریابی، شرف الدین شفروه و قوامی مطرزی است، در دربار اتابك ایلدگز مقامی ارجمند داشت، قصیده مصنوعی در مدح قزل‌ارسلان سروده است، و بیلقان از اعمال آذربایجان در جوار قراباغ است. (تذكره دولتشاه سمرقندی ص 115- ص 117 هفت اقلم- ورق ص 524)
(2)- مج: پس چون بر ضمیر.
مك: چون بر ضمیر.
(3)- مج: و مطالبات.
مك: مطالبات.
ص: 371
بر زمان ماضی قیاس میكنند، جهت دفع تردد و رفع توهم ایشان در اشاعت آثار معدلت و افاضت انوار مرحمت مبالغه فرمود «1»، [و] روز دیگر اول صباح كه خسرو جهانگیر خاوری «2» [برفر] از سر [یر گر] د [ون] برآمده، و ساحت گیتی را بضیاء تاج وهاج خود منور گردانید، حضرت سلطانی آفتاب مثال بر اوج مسند آسمان جلال بارداده جناب اقضی القضاتی مولانا قطب الدین احمد «3» [الامامی]، و مولانا كمال الدین شیخ حسین «4» [طاب مرقدهما] را احضار فرمود، و بر زبان معجز بیان راند كه این نوبت انوار توفیقات ربانی بر پیشگاه ضمیر ما تافته و همگی نیت و جملگی امنیت بر آن قرار یافته كه كافه رعایا كه ودایع حضرت واهب العطایااند در مهاد آسایش و آرامش مرفه الحال باشند، و بسبب حوالات و مقاسمات و تحمیلات و عوارضات زحمتی «5» [بكس] نرسد. و همكنان در ظل ظلیل عاطفت و حصن حصین «6» (رحمت) و رافت ما فارغ البال، و منتظم احوال روزگار گذرانند، عجالة الوقت حكم فرمودیم كه تا مدت دو سال در بلده و بلوكات و قصبات و ولایات وجوه خارجی و نام‌بردار- كه بیشتر آزار و دمار رعیت از سبب آنست- نطلبند، و اصلا بدین جهات حوالتی ننمایند. و حكم شد: كه جناب اقضی القضاتی با آنكه هرگز معهود نبود كه با مثال این مهمات مأمور گردد باتفاق مولانا شیخ حسین منادی‌گر همراه داشته گرد شهر برآیند، و در بازارها و محلات بانتشار این بشارت خلایق را
______________________________
(1)- مج: و روز دیگر. مك: روز دیگر.
(2)- مج: خاوری بر فراز سریر گردون برآمده.
مك: خاوری از سر گرد دیر آمده.
(3)- مج: احمد الامامی و مولانا.
مك: احمد و مولانا.
(4)- مج: طاب مرقدههما.
مك: این جمله را ندارد.
(5)- مج: زحمتی بكس نرسد.
مك: زحمتی نرسد.
(6)- مك: رحمت.
مج: این كلمه را ندارد.
ص: 372
ترفیه و تأمین نمایند، و ایشان حسب الحكم بقیام این امر اقدام نمودند، و سكنه و متوطنه بلاد و دیار از استماع این اخبار مسرت آثار غلغله شادمانی و زمزمه دعای «1» (دولت) [حضرت] خلافت مكانی «2» بذروه (ایوان) [آسمان] و قبه كیوان رسانیدند، و صباح پنجشنبه كه تقدیم زیارت «3» مزار قدوسی پناه گازرگاه دستور معهود است، ركاب ظفرانتساب بطواف آن مقام كعبه احترام تجشم فرمود، و از سر نیاز روی اخلاص بر تراب افاضت‌مآب آن آستان كروبی‌آشیان مالید،

عارفی «4» (هروی):

عارفی بر خاك راهت چهره سود و سود كرددیگران «5» بر (زر) زیان كردند و او بر خاك سود و بعد از اقامت شرایط و مراسم زیارت و استفاضه و استمداد همت، مولانا «6» [كمال الدین] شیخ حسین را- كه بامر جلیل الحساب «7» احتساب (انتساب) داشت- نزدیك موقف همایون
______________________________
(1)- مج: دعای حضرت خلافت.
مك: دعای دولت خلافت.
پا: و زمزمه دولت و دعای خلافت مكانی.
(2)- مج: بذروه آسمان و قبه.
مك: بذروه ایوان و قبه.
(3)- مج: مزار قدوس‌پناه.
پا. مك: مزار قدسی‌پناه.
(4)- مك: عارفی هروی.
مج: عارفی.
پا: این عنوان را ندارد.
(5)- مك دیگران بر زیان.
مج: دیگران بر زر زیان.
(6)- مج: مولانا كمال الدین شیخ حسین.
مك. پا: مولانا شیخ حسین.
(7)- مك: احتساب انتساب داشت.
پا: بامر جلیل الحساب انتساب داشت.
مج: احتساب داشت.
ص: 373
طلبیده امر عالی ارزانی رفت كه بلده هرات را بدستور زمان سلطان سعید ضبط نماید، و فرمود كه اگر بر نفس «1» همایون (ما) یا یكی از فرزندان [و برادران] از حدود شرعیه امری متوجه گردد باید كه بهیچ‌وجه اهمال و تأخیر نرود.
«2» [مصراع]:
كه آفتهاست در تأخیر و انجامش پشیمانی
و در همه احوال وظایف امداد و اعانت ما متعاقب خواهد بود. و اگر از خدمت مولوی خلاف این معنی «3» بصدور رسد یقین كه موافق خاطر اشرف نخواهد بود، «4» [و] از اظهار این اطوار پسندیده معالم دین و دولت و معاقد ملك و ملت- كه از حلیه نظام «5» و سرانجام عاری و عاطل مانده بود- ملتئم و منتظم گشت. و مجاری امور و مناظم مصالح جمهور رونق تمام گرفت. و شرایع دین احمدی، و شعائر ملت محمدی تمشیت و تقویت لاكلام یافت.

«6» [وحید الدین] انوری:

محتاج بود ملك به پیرایه چنین‌آخر مراد ملك روا كرد روزگار
______________________________
(1)- مج: بدستور زمان سلطان سعید ضبط نماید و فرمود كه اگر بر نفس همایون یا یكی از فرزندان و برادران از حدود.
مك: بدستور زمان خاقان شهید ضبط نماید و فرمود كه اگر بر نفس همایون ما یا یكی از فرزندان از حدود.
(2)- مج: مصراع. مك: ندارد. پا: این كلمه را ندارد.
(3)- مج. مك: این معنی بصدور رسد یقین كه موافق.
پا: این معنی بظهور انجامد یقین باشد كه موافق.
(4)- مج: نخواهد بود و از اظهار.
مك. پا: نخواهد بود، از اظهار.
(5)- مج. مك: حلیه نظام و سرانجام.
پا: حلیه نظم و سرانجام.
(6)- مج: وحید الدین انوری.
مك: انوری.
پا: این جمله را ندارد.
ص: 374 هر شادی كه فتنه ز ما فوت كرده بودآنرا بیك لطیفه قضا كرد روزگار «1» لب غنچه امل از نشاط [چون دهان گل] بخنده درآمد، و چهره شاهد «2» [امانی] از فرح مانند خورشید درخشان برافروخت. نهال آمال مرتقیان معارج دین اسلام از سدرة المنتهی درگذشت. و رایت «3» اقبال مقتدیان مناهج شریعت نبوی علیه الصلواة بذروه: «4» و ما منا الاله مقام، سركشید، لاجرم رعایا و برایا چنان بزراعت و عمارت مشغول و مشعوف گشتند، «5» (كه) از مرغزار و سنگستان هیچ‌جا «6» (نماند) كه مزرعه و باغستان نگشت «7». [و در تمام بوادی و صحراوات هرچند مواضع یابس و اراضی موات بود از احداث انهار و اجرای قنوات احیا یافت.] از جمله آنكه از خطه مرغاب تا مرو شاهجان قریب بسی فرسخ صحرای موات فاصله بود، «8» و از سرخس تا مرو بیست و پنج فرسخ
______________________________
(1)- مج: لب غنچه امل از نشاط چون دهان گل بخنده.
پا: روزگار لب غنچه امل از نشاط چون دهان گل بخنده.
مك: لب غنچه امل از نشاط بخنده.
(2)- مك: و چهره شاهد از فرح.
پا. مج: و چهره شاهد امانی از فرح.
(3)- مج. مك: و رایت اقبال مقتدیان.
پا: و رایت مقتدیان.
(4)- مج. مك: و منا الاله مقام.
پا: و ما منا الاله مقام معلوم.
(5)- مج: مشعوف گشتند، از مرغزار.
پا. مك: مشعوف گشتند كه از مرغزار.
(6)- مج: هیچ‌جا كه مزرعه.
پا. مك: هیچ‌جا نماند كه مزرعه.
(7)- عبارت: [و در تمام بوادی و صحراوات ... قنوات احیا یافت] از زیادات نسختان مج.
و پا میباشد و از مك محذوف است.
(8)- مج. مك: و از سرخس تا مرو بیست و پنج فرسخ دیگر درین ایام.
پا: و از مرو تا سرخس بیست و پنج فرسخ صحرای موات دیگر درین ایام.
ص: 375
دیگر، درین ایام همایون «1» [آن فواصل] تمام مزروع و معمور گشته (بود)، [چنانكه بیكدیگر متصل شده].
«2» [و] در بیان این حال رباعیه مؤلف را اتفاق افتاده:
«3» [رباعیه]:
ای «4» خاك ز جویبار عدلت سیرآب‌باران ز كفت جود چو باران ز سحاب
در دور تو هرچند بجویند بملك‌جز خانه دشمنت نیابند خراب «5» [و صلی اله علی حبیبه محمد و اله و اصحابه و عترته الطیبین الطاهرین و سلم تسلیما كثیرا كثیرا].

پایان بخش دوم انجام‌

______________________________
(1)- مج: درین ایام همایون آن فواصل تمام مزروع و معمور گشته چنانكه بیكدیگر متصل شده.
مك: درین ایام همایون تمام مزروع گشته بود.
پا: درین ایام همایون فواصل تمام مزروع و معمور گشته چنانكه بیكدیگر متصل شده.
(2)- مج. پا: و در بیان.
مك: در بیان.
(3)- مج: رباعیه.
مك. پا: این كلمه را ندارد.
(4)- مج. مك: ای خاك ز جویبار.
پا: ای ملك ز جویبار.
(5)- عبارت: [و صلی اله علی حبیبه محمد و اله .... و سلم تسلیما كثیرا كثیرا] از زیادات نسخه مج است و از نسختان مك و پا محذوف است.
ص: 376
1- پایان نسخه مك:
«تمت الكتاب بعون الملك الوهاب فی شهور سنه 981».
2- پایان نسخه پا:
«در تاریخ 27 شهر رجب سنه 994 باتمام انجامید».
3- پایان نسخه مج:
«قد وقع الفراغ علی ید العبد الضعیف النحیف الراجی الی رحمة اله عبد الحی بن حبیب اللّه تاسع ذی الحجة سنة تسع و تسعین و تسعمایة. تم»
4- پایان نسخه س:
نسخه س تا آخر جمله «خواب خرگوش كند» سطر 11 از ص 362 بیشتر ندارد و بقیه اوراق آن تا آخر كتاب سقط شده است.
5- پایان نسخه مد:
نسخه مد فقط شامل پنج روضه است- از آغاز كتاب تا پایان روضه پنجم.
ص: 377

فائت و مستدركات حواشی‌

______________________________
(1) ص 1 س 13، ابن حسام: مولانا جمال الدین محمد بن حسام از جمله دانشمندان و افاضل مدرسه هرات بوده، و در عصر ملك شمس الدین محمد كرت پسر ملك غیاث الدین كرت میزیسته، و علاوه بر مقام فضل و دانش در شعر و شاعری و سرودن اشعار بدو زبان فارسی و تازی نیز یدی داشته است.
از جمله قطعه بزبان عربی در تاریخ جلوس ملك شمس الدین محمد كرت گفته كه در متن مذكور است.
ابن حسام در سال 737. ه. در هرات وفات یافت.
و در عهد سلطنت ابو الغازی سلطان حسین میرزا بایقرا در شهر هرات شاعری دیگر بنام جمال الدین محمد بن حسام مشهور بابن حسام میزیسته، و اشعار و قصاید او اغلب در مدایح ائمه اطهار و خاندان رسالت بوده است. مخصوصا اشعار و قصاید بسیاری در مدح و مناقب حضرت امیر المؤمنین علی ع سروده است، و از جمله مدایح او مثنوی است. بر وزن و منوال شاهنامه فردوسی در مدح و ثناء و ذكر شجاعت حضرت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب ع موسوم به «خاورنامه».
وفات این ابن حسام مذكور در ماه ربیع الثانی سال 893. ه. در قصبه «خوسف» از شهرستان قهستان اتفاق افتاده است
(خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك. حبیب السیر جزء سوم از مجلد سوم ص 336. عرفات العاشقین- اوحدی بلیانی- نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
ص: 378
______________________________
(2) ص 4 س 13، اثیر اومانی: اثیر الدین عبد اله اومانی از صنادید شعراء ایران و از معاصرین كمال اسمعیل بوده است، وی علاوه بر مقام شاعری دانشمندی فاضل و در علوم فلسفه و حكمت و طبیعیات شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی بوده است. و «اومان» كه بدان منسوب میباشد نام قریه‌ایست از قراء همدان وفات او در سال 686 اتفاق شده است.
(تذكره دولتشاه سمرقندی ص 172 لیدن. مجمع الفصحاء هدایت ج 1 ص 105- 106، فرهنگ آنندراج كلمه اومان).
(3) ص 6 س 12، بلده «كش»: «بالفتح ثم التشدید ... قریة علی ثلثة فراسخ من جرجان علی جبل .... و قال ابو الفضل المقدسی:
الكشی منسوب الی موضع بماوراء النهر .... و كش قریة من قری اصفهان ...
و (كسف) بسین مهملة قریة من نواحی الصغد» (معجم البلدان- یاقوت حموی ج/ 4- ص 277- 276. مراصد الاطلاع- ص 500 ج/ 2.
نزهة القلوب ص 261).
(4) ص 8- س 4- سربداران: سلسله پادشاهان «سربداران» مدت تقریبا نیم‌قرن- یكی از نواحی مهمه خراسان اعنی: «سبزوار» و توابع آنرا در تحت سیطره خود قرار داده بودند، و در این مدت دوازده تن از آن سلسله براریكه فرمانروائی تكیه زدند بدین تفصیل:
1- عبد الرزاق بن فضل اله بیهقی 737 ه
2- وجیه الدین مسعود ابن فضل اله 738 ه
3- آی‌تیمور محمد 744 ه
4- اسفندیار 746 ه
5- فضل اله 747 ه
6- شمس الدین علی 748 ه
ص: 379
7- یحیی بن كراب 753 ه
8- ظهر الدین 757 ه
9- پهلوان حیدر قصاب 760 ه
10- لطف اله 760 ه
11- خواجه حسن دامغانی 761 ه
12- خواجه علی المؤید 766 ه
فرمانروایان این سلسله از معتقدین و متعصبین پرحرارت شیعه اثنا عشری بوده‌اند، در حالیكه در نیشابور، طوس و هرات مذهب سنت و جماعت رواج داشته است، مع الوصف خواجه علی مؤید آخرین پادشاه این سلسله پس از فتح بسطام و فرهاد جرد نیشابور را نیز فتح كرده و ضمیمه ملك و قلمرو فرمانروائی خود گردانید، ولی پادشاهان كرت آن شهر را در ماه شعبان 777 ه مجددا بتصرف خویش درآورده و ضمیمه قلمرو حكومت خود ساختند.
جهانگرد معروف ابن بطوطه در نیمه دوم سده هشتم هجری در عهد سلطنت آل كرت و در اثناء كشمكشها و جنگهای آن فرقه با ملوك كرت بخراسان رسیده و در شهر طوس شاهد و ناظر قیام سربداران و تصرف شهر طوس، نیشابور و سرخس بدست آنان بوده مینویسد: «سربداران می‌خواستند بر سراسر خاك خراسان دست یافته و حكومت خود را در آن سرزمین بزرگ مستقر سازند، و مذهب «رفض»- تشیع- را در تمامی بلاد خراسان اشاعه و تعمیم دهند و مذهب سنت و جماعت را از آندیار براندازند، و پس از چند نبرد خونین كه با ملك معز الدین حسین كرت كردند اگرچه بمقصود خویش كه تسخیر هرات بود توفیق نیافتند اما علی العجاله شهرهای:
اسفراین، نیشابور، طوس و مشهد الرضا را از ید عمال دولت كرت خارج ساخته و بر كشور كوچك و منطقه نفوذ خویش اعنی بلوك بیهق و سبزوار افزودند.
ص: 380
پس از تسخیر شهر طوس و مشهد الرضا یكی از شیوخ و پیشوایان متصوفه بنام شیخ حسن در مشهد الرضا اقامت داشت و مردی پارسا و پرهیزگار بود او نیز با گروه سربداران همدست و همداستان گردیده و با پیروان خود بیاری ایشان شتافت و سربداران منصب «خلافت» را باو تفویض نموده و مشهد الرضا را «دار الخلافه» اعلام نمودند.
میگوید: «... و عزموا علی ان یجعلوا مذهب الرفض كلمة واحدة رافضیة بخراسان ... و كان بمشهد طوس شیخ من الرافضه یسمی بحسن و هو عندهم من الصلحاء فوافقهم علی ان یجعلوا مذهب الرفض كلمة واحدة رافضیة بارض خراسان و سموه بالخلیفة و امرهم بالعدل فاظهروه و تغلبوا علی نیسابور و سرخس ...»
(تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجایب الاسفار)- رحله ابن بطوطه- ص 294.
حافظابرو مینویسد: «سربداران از شیعیان متعصب بوده‌اند و اغلب بتظاهرات مذهبی قیام میكردند، در زمان خواجه علی مؤید آخرین فرمانروای این طایفه در شهر سبزوار اسبی را میآراسته و با كوكبه عظیم و حشمت و شكوه وافر آنرا در كوچه و بازارهای شهر میگردانیدند و میگفتند این اسب برای سواری حضرت امام زمان علیه السلام است، كه عنقریب ظهور خواهد كرد. و از طرفی دشمنان سرسخت سربداران سلسله ملوك كرت بوده كه سنی حنفی بوده‌اند. (زبدة التواریخ بایسنقری- حافظابرو).
نخستین شورشی كه موجب پیدایش سلسله سربداران گردید در ماه شعبان سال 737 ه در شهر سبزوار اتفاق افتاد، بدین‌معنی كه پیروان و مریدان شیخ حسین جوری شوریده و پرچم طغیان را برافراشته میگفتند كه:
«جمعی مفسدان استیلا یافته بر خلایق ستم می‌كنند، اگر توفیق
ص: 381
یابیم دفع ظلم و ظالمان نمائیم، و الا سر خود بردار بینیم» بدین سبب ایشان را «سربدار» لقب شد. (روضات الجنات- اسفزاری ص 8 ج ر 2).
پیدایش و ظهور سربداران و قیام دولت آل كرت در خراسان هردو از جمله مظاهر خودنمائی روح ملیت و از جنبشهای استقلال‌طلبی ایرانیان است كه از زمان انهدام دولت ساسانیان و آغاز غزوات و غارات قبائل صحراء در خاك ایران برای محو نفوذ سیاسی و جنگی و اجتماعی بیگانگان در صحنه اجتماع ایران بروز و ظهور میكرده است، اما افسوس كه بسیاری ازین جنبشهای مقدس را دشمنان بوسیله عوامل و ایادی خویش بنفع خود سوق داده و بجهات مصالح خویش هدایت میكرده‌اند. و سرانجام آن جنبشها یا نتیجه معكوس میداده و مصائب و بدبختیهای دیگری ببار آورده، و یا لااقل بلااثر میگردیده است.
دولت ایلخانی مغولان كه مانند بیماری مهلك سرطان چنگالهای خون‌آشام خود را در پیكر اجتماع فرسوده و رنجدیده ایرانی فروبرده بودند از اقتدار روزافزون جنگی و نفوذ سیاسی پادشاهان لایق و مدبر خردمند دودمان كرت اندیشناك بود، و پس از قیام سربداران بی‌درنگ در دستگاه آنان نفوذ كرده، و نیروی جنگی شگرف و جوان آن فرقه را برای خورد كردن كرتها بسیج كرده، و از طرف دیگر كرتها را نیز برای نابود ساختن سربداران آماده ساخت، در حالیكه حقیقتا سربداران تحت ستار اصول تصوف و عرفان و عنوان «دفع ظلم و ظالمان» مقصدی جز مبارزه با دستگاه جنگی مغولان و محو نفوذ جنگی و سیاسی آن وحشیان آدم‌خوار نداشته‌اند.
ایلخان مخصوصا از اختلاف مذهبی سربداران و كرتها از حیث تشیع و تسنن استفاده كرده بوسیله تبلیغات شدید چنان دشمنی میانه این دو دولت كوچك خراسانی و دو نیروی جوان شگرف ملی ایرانی ایجاد نمودند
ص: 382
كه حتی پس از مرگ سلطان ابو سعید و انقراض دولت ایلخان در ایران نیز این دشمنی وجود داشته است.
عبد الرزاق سمرقندی در شرح احوال شیخ خلیفه پیرو مقتدای شیخ حسن جوری و بدایت احوال سربداران میگوید: «علماء سبزوار فتوی بقتل شیخ خلیفه نوشته و همگی آنرا مهر كرده صورة حكم را به نزد سلطان ابو سعید بردند، و عرضه‌داشتها پیش سلطان ابو سعید فرستادند سلطان فرمود كه من متعرض درویشان نمیشوم».
افسوس كه در آنعصر علماء دین و پیشوایان علم الیقین بدون توجه بوظائف اصلی و شرعی خود آلت اجرای حوادث شوم سیاسی بیگانگان گردیده و سجاده قدس و ورع خویشتن را در معرض هبوب عواصف و زوبعات فتنه و آشوب و دوئیت و نفاقی كه خود كوركورانه بجهات مصالح مغولان بوجود آورده بودند گسترانیده و برادرانی را كه رشته‌های محكم و استوار دین، میهن، نژاد، تاریخ آنانرا بهمدیگر می‌پیوست بجان یكدیگر انداخته كشتار بیرحمانه آن مردم را خدمت بخلق و عبادت خالق می‌پنداشتند.
چنانكه در زمان سلطنت ملك غیاث الدین كرت فقهای مدرسه نظامیه هرات و نیشابور فتوی دادند كه قلع‌وقمع طایفه سربداران كه مبتدع هستند بنابر اصول مذهب اسلام واجب است؟؟؟ و پس از صدور این فتوی جنگهای خونینی میانه سپاهیان كرت و لشكریان سربداران بوقوع پیوست.
جنگ كرتها با سربداران در زاوه بزرگترین نبردی كه میان دو نیروی سربداران و كرتها رخ داده جنگی است كه در تاریخ سیزدهم ماه صفر سال 734 میانه لشكریان امیر وجیه الدین مسعود و ملك معز الدین حسین كرت در روستای زاوه در نزدیكی هرات اتفاق افتاده است، درین جنگ امیر وجیه الدین مسعود با ده هزار تن از پهلوانان و دلیران كارزار دیده خراسانی بعزم تسخیر دار السلطنه هرات
ص: 383
رهسپار گردید، ملك معز الدین حسین كرت نیز با لشكری انبوه از مردان شمشیرزن خراسان باستقبال او شتافت، و در روستای زاوه نبرد سختی میانه دو گروه رخ داده، و عاقبت نسیم فتح و پیروزی بر پرچم سربداران وزیدن گرفت.
اما در آن میانه شیخ حسن جوری كشته شد، و امیر وجیه الدین مسعود پس از آنكه پیروز گردیده بود با سپاه سربداران منهزما بطرف دار الملك خود سبزوار عطف عنان نموده، و ملك معز الدین حسین كرت پس از آنكه شكست خورده بود پرچم پیروزی و ظفر را برافراشته و فاتحانه دشمن را تعقیب كرد، و بسیاری از دلیران سربداران را كشته و اسیر گرفت.
یكی از سرایندگان مطلع درین‌باره اشاره به هدف اصلی سربداران و سرانجام شوم این جنگ كرده گفته است:
گر خسرو كرت بر دلیران نزدی‌وز تیغ یلی گردن شیران نزدی
از بیم سنان سربداران تا حشریك ترك دگر خیمه بایران نزدی (زبدة التواریخ بایسنقری- ذیل جامع التواریخ- جغرافی: حافظ ابرو، نسخه‌های مخطوطه كتابخانه ملی ملك مطلع السعدین و مجمع البحرین عبد الرزاق سمرقندی، مخطوطه كتابخانه ملی ملك. تحفة النظار فی غرایب الامصار و عجائب الاسفار- رحله ابن بطوطه، ج/ 1 ص 251، ص 222 و ص 248. تذكرة الشعراء دولتشاه سمرقندی ص 277- 288 لیدن).
______________________________
(5) ص 12- س 5، امیر ابن یمین:
امیر محمود بن امیر یمین الدین طغرائی یكی از مشاهیر شعراء ایران بوده و در دربار سربداران میزیسته است، تا در سال 743 ه. كه جنگ زاوه اتفاق افتاد، پس از كشته شدن شیخ حسن جوری و هزیمت سپاه
ص: 384
سربداران ابن یمین بر دست لشكریان ملك معز الدین حسین كرت اسیر شد، اما دیری نگذشت كه وی در نزد پادشاه كرت مقام لایقی را احراز نموده، و مورد تحسین و احترام او قرار گرفته، و در جرگه شعراء دربار هرات منخرط و منسلك گردید.
دیوان ابن یمین در ضمن سایر اثاثیه او در جنگ زاوه بغارة رفته و مفقود گردید، و در قصیده كه برای ملك معز الدین فرستاده بواقعه از میان رفتن دیوان اشعار خود اشاره كرده است.
حافظابرو مینویسد: [امیر فخر الدین محمود بن الامیر الفریوندی المستوفی در آن واقعه «1» در لشكر امیر مسعود بوده است، او را لشكریان هرات گرفته پیش ملك معز الدین آوردند، ملك او را بتربیت و عنایت مخصوص گردانید. و او قصیده در مدح ملك معز الدین بعرض رسانید، و صورت این واقعه را در خطبه دیوان «2» بدین عبارت آورده است كه: آنچه جمع گشته بود از گفته‌های خود در سفر و حضر با خود همی داشتم، و اگر سخنی گفته میشد بر آن می‌نگاشتم، ناگاه از قضای آسمانی و تقدیر یزدانی در محاربه كه شیخ الاسلام سلطان اولیاء اللّه العظام مرشد السالكین الی الثواب منقذ الهالكین من العقبات شیخ حسن جوری، و سلطان الاسلام شهنشاه هفت اقلیم المؤید من السماء المظفر علی الاعداء وجیه الحق و الدین مسعود را با لشكر هرات در ولایت خواف بحدود زاوه در سیزدهم صفر سنه ثلث و اربعین و سبعمایه واقع شد.
بیت:
بچنگال غارتگران او فتادوزان پس كسی زو نشانی نداد
______________________________
(1)- حافظابرو این مطلب را در ضمن شرح وقایع جنگ زاوه نوشته و مقصود از «آن واقعه» جنگ مزبور است.
(2)- مقصود دیوان جدیدی است از ابن یمین كه در دست حافظابرو بوده.
ص: 385
و در شرح تأسف و تلهف آن قطعه گفته شد، و هی هذه:
گر بدستان بستد از دستم فلك دیوان من‌شكر ایزد آنكه او میساخت دیوان با من است
ور ربود از من زمانه سلك در شاهوارزان چو غم دارم كه طبع گوهرافشان با من است
ور ز شاخ گلبن فضلم گلی بربود بادگلشن پرلاله و نسرین و ریحان با من است
ور تهی شد یك صدف از لؤلؤ لالا مراپر ز گوهر خواطری چون بحر عمان با من است
قطره چند از رشاش كلكم ار گم شد چو شدخاطر فیاض همچون ابر نیسان با من است
آب شعر عذب من چون خاك اگر بر باد شدسهل باشد چشمه‌سار آب حیوان با من است
ورچه آمد دل بدرد از گشتن دیوان تلف‌لیك از دردش نیندیشم چو درمان با من است
ور ثنای شاه عالم همچو صیت عدل و دادمنتشر شد در جهان طبع ثناخوان با من است
گرچه دیوان دگر ترتیب دانم كرد لیك‌حاصل عمرم هبا شد انده آن با من است
بیعنایت گر بود گردون دون با من چه باك‌چون عنایتهای شاهنشاه ایران با من است
خسرو ایران معز الدین كه گوید قدر اوكز جلالت آنچه میگنجد در امكان با من است
ص: 386 معظم چاكرنوازیها كه اندر كل حال‌شهریار عدل را از جمله ایران با من است
این بود كز لطف او گوید مرا آزاده‌شاد باش ابن یمین كاجزای دیوان با من است
عمر شه در كامرانی تا ابد باد و بودورد من چاكر دعای شاه تا جان با من است] (نقل از كتاب «جغرافی» حافظابرو ورق 295- 294).
______________________________
(6) صفحه 19- س 4، یوسف اهل:
یوسف اهل: جلال الدین یوسف بن شمس الدین محمد بن شهاب الدین عبد اله جامی، از فضلا و دانشمندان عصر شاهرخی و از ادبا، شعرا و نویسندگان زبردست و نامی خراسان و از دبیران دربار سلطان شاهرخ میرزا بوده و در شهر «تربت‌جام» اقامت داشته است، از آثار او مجموعه منشآتی مشتمل بر آثار قلمی و نامه‌ها و فرمانها و احكام ملوك، امراء، وزراء، شاهزادگان، فقها، اقطاب، شعرا و نویسندگان نامی و زبردست كه با او معاصر یا قریب العصر بوده‌اند موجود است.
وی اغلب آن اسناد را از آرشیو دولتی هرات كه در اختیار داشته جمع‌آوری و تدوین نموده است. این مجموعه نفیس را در حوالی سال 845 ه بنام سلطان شاهرخ میرزا تدوین و تألیف، و آنرا به خواجه غیاث الدین بن خواجه رشید الدین وزیر سلطان شاهرخ میرزا تقدیم، و در دیباچه آن باین معنی تصریح نموده، و به‌همین مناسبت این مجموعه را به «فرائد غیاثی» موسوم گردانیده است.
یوسف اهل تحصیلات خود را در شهر «تربت‌جام»- كه در آن عهد یكی از مراكز مهمه علم، عرفان، ادب و شعر خراسان بوده باتمام رسانیده و از مولانا جلال الدین قاینی- كه در آنعصر از بزرگان علما عرفا و مفتیان
ص: 387
خراسان و جام بوده- باخذ اجازه فارغ التحصیلی نائل گردیده، و متن آنرا عینا در مجموعه «فرائد غیاثی» مذكور نقل كرده است.
و چون این اجازه‌نامه یك سند قطعی است از عظمت حوزه علمیه «تربت جام»- كه یكی از مراكز مهمه ادبی و علمی خراسان بوده- و نشانه‌ایست كه آن سرزمین مقدس در آن روزگار معمور و آبادان و مشحون از علماء، عرفا، مشایخ، شعراء، نویسندگان، هنرمندان، مدارس، كتابخانه‌ها، لنگرها و حلقات درس بوده است. و نمونه عالی است از سبك اجازات علمی آنعهد كه از دستبرد حوادث و سوانح دوران مصون مانده و بدست ما رسیده است، در اینجا مزیدا للفائده تماما و عینا نقل میشود:
صورة اجازه‌نامه استاد و مدرس بزرگ جام و هرات مولانا جلال الدین قاینی به یوسف اهل: «بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد فی الاول و الآخر و الصلواة و السلم الاتمان الاكملان علی رسوله محمد و صحبه و عترته الطاهره، و بعد فقد سمع منی الاخ الاعز الاكرم الاخص البارع الورع المتقن المستغنی ذو الفضائل السنیه و الاخلاص السمیه المولی الاعظم الاعلم افصح المتكلمین جلال الحق و الدین یوسف بن الصالح العابد شهاب الدین عبد اله الجامی زیدت میامنه و بورك فی عمره و علمه و عمله، بعضا من صحیح البخاری، و بعضا من صحیح مسلم، و بعضا من كتاب المصابیح، و بعضا من كتاب المشارق، و تمام الكتاب الحصن الحصین لشیخنا العلامه الجزری، و تمام الرساله المعینیه ایضا له، و بعضا من كتاب ابن جماعه قاضی مصرفی علوم الحدیث، و بعضا من خلاصة الطیبی و بعضا من كتاب الحاكم ابی عبد اللّه النیسابوری رحمه اله، فاجزت له زید فضله ان یروی عن شیخنا الامام الكبیر الحافظ الجلیل رحلة الارض (كذا؟) سند العالم مولانا شمس الحق و الشریعه و الدین ابی الخیر محمد بن محمد بن محمد بن الجزری سلمه اللّه و ابقاه صحیح البخاری، و صحیح النیسابوری، و سنن
ص: 388
ابی داود، و الترمذی، و النسائی، و الدارمی، و السمرقندی، و ابن ماجة القزوینی، و مسند الامام الاعظم، و مسند الامام الشافعی، و مسند الامام احمد، و موطاء الامام مالك رحمه اله، و سایر الكتب التی انتخب الحصن الحصین منها، و كتاب المصابیح و مشكوته، و كتاب المشارق، و ریاض الصالحین، و كتاب الاذكار للامام النواوی رحمه اله، و سایر مرویاته من مسموعاته و مقرواته و مناولاته و مجازاته و مستجازاته و مصنفاته باسانیده العالیه التی لانوجد الیوم اعلی منها بتخلل اسم الكاتب و بدوزبانی (كذا؟) مجاز عن الشیخ ان اجیز الروایه عن الشیخ (كذا؟) و ایضا اجزت له ان یروی مرویات شیخنا العلامه قدوة المحققین برهان المدرسین العالم الربانی و الحبر الصمدانی مولانا حسام الملة و الدین محمد بن الشیخ السالك جلال العبد نبی (كذا؟) رحمه اله من الكشاف و المفتاح و الهدایه و المواقف العضدیه و اصول ابن الحاجب، و شرحه للقاضی، و كتاب الطوالع، و التنقیح و التوضیح و التلویح، و سایر الكتب الدرسیه، و من مرویاته مرویات الشیخ الامام قدوة المحدثین ابن الزرندی محدث المدینه، و من مرویاته مرویات الشیخ الامام مولانا سعید الكازرونی رحمه اله، و منها مرویات الشیخ الامام محب الدین بن الشیخ الامام المسند القدوه فی الاقراء و التحدیث سراج الدین عمر القزوینی المقر، فاجزت له زید فضله روایة هذا المجموع عن شیخنا العلامة العبیدی بتخلل اسم الكاتب، و ایضا اجزت له زید فضله ان یروی مرویات شیخنا شیخ الاسلام قدوة الانام الحبر المتین سلالة المشایخ العظام الكرام قدوة اهل التحقیق امام الایمه خواجه عبد الاول بن شیخ الاسلام السمرقندی من الهدایه و غیرها، و اجزت له زید فضله ان یروی عنی كتاب انوار المشارق و لمعاته و لوامع الاصول، و اللّه خیر مسئول، و اكرم مأمول، و اوصیه بتقوی اللّه، و ارجو منه ان لا ینسانی فی صالح دعائه.
كتب الملتجی الی اله الغنی: جلال بن محمد بن عبید اله القاینی مولدا و البخاری محتدا، عصمه اله عن سوء الخاتمه، فی ذی الحجة حجة اثنتین
ص: 389
و عشرین و ثمانمایه بتربت‌جام، قدس اله روح ساكنها».
(نقل از مجموعه «فرائد غیاثی»، ورق 341- 339).
یوسف اهل در «تربت‌جام» در مدرسه سلطان ابراهیم میرزا مسكن داشته، و در نامه كه از آنجا به سلطان ابراهیم میرزا مذكور نوشته و بخوارزم فرستاده است باین نكته اشاره كرده مینویسد: «... و مسكن مسكین در مدرسه آن شاه پادشاه‌نشان كه محط رحال رجال افاضل جهان و مسقط اثقال و احمال شعر او ندمای دوران است بیت معمور و بحر مغمور دارد ...»
یوسف اهل علاوه بر مقام فضل و ادب از خشنویسان روزگار خود بشمار میرفته و حسن خط او را مولانا جعفر تبریزی- كه از استادان بزرگ هنر خطاطی مدرسه هرات بوده- تحسین و تمجید بسیار نموده است.
و چنانكه از تضاعیف مجموعه «فرائد غیاثی» مذكور مستفاد میگردد كلمه «اهل» تخلص شاعرانه و عرفانی او بوده است.
(مجموعه «فرائد غیاثی»، ورق: 318- 319 و 145- 143 و 142- 138 و 341- 339).
______________________________
(7) ص 23- س 4، خواجه حسن:
«خواجه حسن خضر شاه استرابادی بوده بسیار خوش‌طبع و خوش محاوره، شعر نیكو گفته، و از حسن خط بهره تمام داشت، و در نوشتن، خط پیر و طریقه و مدرسه مولانا جعفر تبریزی بوده، و لیلی و مجنون میگفته
و این بیت از اوست:
ای چهره‌گشای هر جمیلی‌نام تو شفای هر علیلی و همو گفته:
سایه‌ات هرجا كه افتد بر زمین گل بردمدنی گل تنها كه سرتاسر گل و شكر دمد
ص: 390
و قبر او در استرآباد است»
(مجالس النفائس- ص 211 و ص 279. خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- مخطوطه كتابخانه مجلس شورای ملی. حبیب السیر، جزء سوم از مجلد سوم ص 152).
______________________________
(8) ص 27- س 5، تاریخ وفات خسرو غور شود:
سعد الدین مسعود بن عمر التفتازانی از جمله دانشمندان نامی و بزرگ خراسان بوده، و در دربار ملك معز الدین حسین كرت در هرات مقامی ارجمند داشته، و از استادان نامدار مدرسه هرات بشمار است.
ولادت او در ماه صفر سال 722 ه در قریه تفتازان «1» از ولایت نسا اتفاق شده است، وی مدتی در شهر هرات و در دربار آل كرت، و سپس در دربار امیر تیمور گورگان در شهر سمرقند معزز و محترم میزیسته، و در سال 797 وفات یافت و قبر او در شهر سرخس است.
جلال الدین سیوطی تفتازانی را از اعلام و افاضل پیروان امام شافعی دانسته است. «2»
و صاحب «هدیة العارفین» او را از علماء مذهب ابو حنیفه نعمان بن ثابت دانسته مینویسد: «الامام سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد اله الهروی الخراسانی العلامة الفقیه الادیب الحنفی الشهیر بالتفتازانی، ولادتش در سال 722 ه و وفات او در ماه محرم سال 792 ه در شهر سمرقند اتفاق شده است» «3».
تفتازانی در زمان سلطنت ملك معز الدین حسین كرت در شهر
______________________________
(1)- یاقوت مینویسد: «تفتازان ... قریة كبیرة من نواحی نسا وراء الجبل خرج منها جماعة منهم ...». (معجم البلدان- یاقوت- ج/ 2 ص 395. نزهة القلوب- حمد اللّه ص 157 لیدن).
(2)- بغیة الوعاة سیوطی 391. معجم المطبوعات العربیة- الیان سركیس- ج/ 1 ص 637- ص 635.
(3)- هدیة العارفین اسماء المصنفین و آثار المؤلفین- اسماعیل پاشا، ح/ 2- ص 429- ص 430.
ص: 391
هرات میزیست، و شرحی را كه بر كتاب «تلخیص المفتاح» خطیب قزوینی نگاشته و به «شرح مطول» مشهور است در آنجا تألیف نمود، و دیباچه آنرا بنام ملك معز الدین موشح ساخته، و شهر هرات را مدح گفته است:
تفتازانی تصانیف بسیاری دارد از آنجمله است:
كتاب الاربعین در احادیث،
كتاب ارشاد الهادی در علم نحو،
كتاب تهذیب المنطق و الكلام،
كتاب شرح تصریف الزنجانی،
كتاب شرح الشمسیه در علم منطق،
كتاب كشف الاسرار وعدة الابرار در تفسیر قرآن بفارسی «1»
از تفتازانی یك پسر بنام محمد برجای ماند كه تا دیرگاهی او و سپس فرزندش قطب الدین یحیی بن محمد و پس ازو فرزندش سیف الدین احمد بن قطب الدین یحیی بن محمد بن سعد الدین مسعود بن عمر التفتازانی در خراسان مظهر علم و تقوی بوده و در هرات بر مسند افاده و افاضه نشسته بوده‌اند.
تفتازانی در هنگام وفات ملك معز الدین حسین كرت در خوارزم بود، و از آنجا نامه مشعر بر اظهار افسوس از وفات ملك معز الدین حسین و عرض تسلیت و تبریك جلوس ملك غیاث الدین پیرعلی كرت فرزند ملك معز الدین حسین كرت بر اریكه سلطنت خراسان ارسال داشته است.
چون این نامه یكی از اسناد مهمه سیاسی و ادبی دوره ملوك كرت، و نمونه عالی از سبك انشاء مكاتیب در آنعهد میباشد، و بعلاوه از تفتازانی- كه یكی از ائمه و استادان ادبیات زبان عربی بشمار است- آثاری در زبان فارسی بجای نمانده (غیر از تفسیر فارسی كه حاجی خلیفه و اسماعیل پاشا
______________________________
(1)- كشف الظنون- كاتب چلبی، ج/ 2 ص 1487
ص: 392
باو نسبت داده‌اند و از آنهم نشانی در میان نیست) لذا متن نامه مذكور تماما و عینا مزیدا للفایده در اینجا نقل میشود:
نامه سعد الدین تفتازانی از خوارزم الی هرات به ملك غیاث الدین پیرعلی كرت در خصوص وفات پدر او ملك معز الدین ابو الحسین محمد كرت:
«هو الحی الذی لا اله الا هو».
شعر:
اله ابقاك للدنیا و للدین‌و لا یخلیك عن عز و تمكین اگرنه سابق قضای حضرت مالك الملك عز و علا بمقتضی: یؤتی الملك من یشاء، و فحوای آیت: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً چنان اقتضا نمودی كه سریر سلطنت و جهانداری و مستقر عظمت و كام‌كاری بعز دولت سایه حضرت آلهی و انتساب عاطفت نامتناهی و ماه رایت پادشاهی و كتابه علم شهنشاهی،
شعر:
خدایگان سلاطین مشرق و مغرب‌كه باد عرصه ملكش ز ماه تا ماهی سلطان ملوك الاسلام، مالك رقاب الانام، ناصب لواء المعدلة و الانصاف فی الآفاق، وارث سریر السلطنة بالاستحقاق، ملك ملك قدر و جاه، فلك قصر و بارگاه، مظهر انوار رافت اله ملجاء و ملاذ ارباب دولت و انتباه،
شعر:
خجسته رایت و رأی و ستوده نام و نشان‌بزرگ همت و قدر و بلند افسر و جاه ع:
آفتاب دین و دولت آسمان عدل و داد،
قامع ذوی البغی و الفساد، مهر سریر مرحمت بحر محیط مكرمت، زیب سریر سلطنت،
ص: 393
ع،
فلك محل، ملك طبع، مشتری طلعت
شعر:
آفتاب اوج دولت سایه لطف اله‌داور دارامنش اسكندر جم‌بارگاه
مظهر فتح و ظفر پیرایه فضل و هنرنازش تیغ و قلم آرامش دیهیم و گاه
مملكت بخش جهان‌پرور غیاث ملك دین‌شاه كیوان‌قدر گردون‌رتبت انجم‌سپاه خلد اله زمان معدلته. و شید اركان دولته، زیب و زینت گیرد، و نظام و انتظام پذیرد، و خاتم دولت و دین و نگین تمكین آن خلاصه سلاطین روی زمین آراسته گردد، و افسر ملك و ملت بیمن دولت آن صاحب دولت ابهت و عظمت از سرگیرد، و نسیم معدلت و انصاف و مرحمت و اسعاف آن ملجاء و ملاذ اشراف اطراف و اكناف غبار رداءت «1» از چهره روزگار بردارد، و سحاب رافت و رحمت آن جم رتبت نوایر فتن زمان و محن دوران را تسكینی بخشد، ناوك حادثه دل‌دوز، و شعله نایره جگرسوز قضیه.
شعر:
معی سلیمان فاكل الشیاطین (كذا)تبكی علیه العطایا و الصلات كما
تبكی علیه الرعایا و السلاطین
یعنی آنك رایت دولت سلطان سعید مغفور مبرور سقی اله ثراه و جعل الجنة مثواه سر بدین عالم فرونیاورده.
ع،
رفت تا عالمی دگر گیرد،
و پای بر سر عالم فانی نهاده، نهضت نمود تا حیات باقی بدست آرد گرد از بنیاد و دود از نهاد بنی آدم برآوردی، مع هذا.
______________________________
(1)- یا وذاءت: از: وذا، یذا، وذا فلانا: زجره. حقره.
ص: 394
ع: زمین چون آسمان در اضطرابست
و شرع و اسلام مصاب،
و فی كل بیت رنة و عویل، شرری از آن نایره، و حشری از آن نایبه بقبة الاسلام خوارزم رسید، هیبت و لوله حالت نشور، و صدمت زلزله یوم ینفخ فی الصور مشاهده افتاد، و چند كرت محیط افلاك بر بسیط خاك بدست یازی، و هوا چون اهل هوا در ولای آن باریافته جناب خالق بی‌منن- انار اله برهانه و ثقل بالمبرات میزانه- آتش‌بازی كرد، چنانچه جماعت آیندگان مشاهده كرده تقدیر خواهند نمود، و جیحون پرخون كه هرسال درین فصل چون حساد دولت روزافزون از پای تا سر همه در بند امن بودی امسال چون چشمه‌سار دیده موالی و هوالی و اكابر و اعالی بلكه سایه بندگان باری سایل و جاری است،
شعر:
دریغ حشمت ایمان و حرمت اسلام‌دریغ شرع پیمبر دریغ دین اله ع: چاره نیست درین مسأله الا تسلیم
شعر:
با قضا برنمی‌توان آمدبا قدر درنمی‌توان آویخت معذلك كله للّه الحمد كه آستان عظمت ایشان آن، نور حدقه سلطنت و جهانداری، و نور حدیقه مكرمت و شهریاری، ملجاء و ملاذ عالمیان، و مرجع و معاد اسلامیان است، و درگاه جهان‌پناه آن سایه حضرت اله، و متمكن متكاء: السلطان ظل اله، مظهر عنایت ایزدی، و منبع كرامت سرمدی است.
ع: ایزدش در حفظ خود پاینده‌دار،
اگر آفتاب دولت لایزالی بمغرب افول غروب نموده؟ ماه آسمان معالی لم یزلی از شرق جلال تابان باد، و اگر عین الحیوة ریاض اسلام
ص: 395
بنزهت‌آباد حیاض دار السلام پیوست؟ بحر محیط حیات آن برگزیده واهب العطیات و بركشیده رفیع الدرجات بی‌پایان باد، و اگر مهر سپهر سلطنت در نقاب حجاب سحاب اجل متواری شد؟ اختر برج سعادت ازلی از افق دولت لم یزلی مدی الاعصار و الازمان طالع باد، و اگر باز بلندپرواز ساعد سلطنت از فضای عالم ملك در حظایر قدس آشیان ساخت؟ فر و اقبال پروبال همای همایون دولت روزافزون بر جهانیان مدة الدهر مستفیض و شایع باد،
شعر:
اگر چرخ برگشت محور بپا بادمحیط ار خلل یافت مركز بجا باد
ور از تند بادی درختی درافتادچه تدبیر سرو سهی را بقا باد در چنین احوال و اهوال جز طریق مصابرت و احتمال را هرچند سمت محال دارد مجال نیست،
ع:
تا جهان هست چنین بود و چنین خواهد بود،همه را عاقبت كار همین خواهد بود، للّه الحمد و المنه كه در اندك مدت و اسهل فرصت صیت معدلت آن صاحب دولت خلد اله ملكه و سلطانه و اعلی امره و شانه، باطراف و اكناف جهان رسیده، و خاص و عام آرام بدعا و ثنای آن شایسته حضرت عزت، و هوا و ولای آن آفتاب سپهر عاطفت زبان گشاده، و میان بسته،
شعر؟:
مقبل ز سر رغبت و بدبخت بناكام
یقین كه همگی همت بر نصرت اسلام، و رافت انام، و تربیت علما، و تقویت ضعفا، و آرامش بلاد، و آسایش عباد، و قمع اعادی و حساد، و قلع اهل ظلم و فساد، در تمهید قواعد شریعت، و تشیید مبانی دولت، و امضای اوامر حضرت عزت، و اغضای جرایم اصحاب ندامت و حسرت، مصروف خواهند داشت،
ص: 396
و فرصت دولت غنیمت شمرند، چه همه خلق آن معنی را امیدوارند، و حصول آن امنیت بر مرصد انتظار،
شعر:
جدت ورق زمانه از ظلم بشست‌عدل پدرت شكستها كرد درست
ای بر تو قبای مملكت آمد چست‌هان تا چه كنی كه نوبت دولت تست ارادت و دلخواه بلكه واجب و لازم بی‌شبه و اشتباه آن بود كه:
در سلك سایر عبید و خدام انتظام یافته، باقامت مراسم تهنیت بجلوس سریر مملكت بیمن طلعت آن صاحب دولت قیام نمودی، و در روضه متبركه آن صاحب‌قران ماضی انار اله برهانه وظایف ختمات و خدمات بادا رسانیدی، اما احراز آن امنیت را شریطه استطاعت مفقود بود، بر رواتب دعای دولت روزافزون مواظبت نموده بلعل و عسی روزگار میگذراند.
ع: تا سر ز كدام شب برآرد آن‌روز،
با آنك
شعر:
در خاك نهاده چون توانم دیدن‌آنكس كه مرا ز خاك برداشته است بلكه بزبان سر چه‌گونه
شعر:
نَوّر اله قبره گویم‌خلد اللّه ملكه گفته باقی: چنان شایع شد كه كافه عبید را خط بیزاری داده، و داغ آزادی نهاده و ذخائر و نفائس موروث را روز بازار كرم وجود در من یزید وهب و اضاف آورده، و در نظر با ذرات هوا برابر داشته، و هبای منثور انگاشته، اوهام گوناگون
ص: 397
بخاطر مخزون محزون این بنده قدیم راه می‌یابد كه: مبادا كه چون سایر عبید از سعادت مملوكیت محروم، و چون باقی مواریث بسمت قلت التفات موسوم گردد،
بیزارم از آن بیزاری، آزادم از آن آزادی.
شعر:
من خود دانم كز تو خطاییی نایدلیكن دل عاشقان بداندیش بود انشا اله كه از عوالم غیب لطیفه كه متضمن احراز دولت وصول بآستان سعادت ایشان باشد فایض گردد،
چه غایت امانی و نهایت سعادت این جهانی بر این مقصورست، و از حضرت عزت آنآء اللیل و اطراف النهار بتضرع و ابتهال تیسیر اسباب آن مساءول و مأمول.
ع: دولت آن دولتست و كار آن كار،
حالا چون بواسطه هجوم لشكر سرما، و وفور قافله شتا، شكفتن غنچه امید آن دولت را دو سه روزی تأخیر افتاد، اجل محترم مكرم مفخر الحاج و الحرم خواجه تاج الدین جاجرمی- صحبته السلامه- بعنایت باری عز اسمه سببی باعث گشت كه مفضی بسعادت تقبیل آستان آسمان رفعت خواهد گشت، تا وظیفه عبودیت این كمینه بموقف عرض رساند، و الحق آن آیت عنایت بی‌غایت حضرت عزتست كه اسباب احراز چنان دولت عظیم و موهبتی جسیم بآسانی دست دهد، و ما ذلك علی اله بعزیز، امید است كه عنقریب مراجعت نموده اخبار مسار انتظام امور دولت- كه در تزاید باد- بازرساند.
شعر:
مگر بجان رمقی از حیات بازدهدمگر بدیده خیالی ز خواب بازآرد از خجالت ابرام: یضیق صدری و لا ینطق لسانی، اما چه كنم،
ص: 398
ع: شوریده‌حال را نبود معتبر سخن.
با آنك آنچه از دولتخواهی و اختصاص كه در باطن حقیر این فقیر است، از هزار یكی و از بسیار اندكی مقدور تقریر بیان، و میسور تحریر بنان نیست، مع ذلك سلوك طریق اختصار بادب لایق‌تر.
شعر:
عمرت دراز باد و برین ختم شد سخن‌بیرون نمی‌نهم ز ره اختصار پای ایزد تعالی ظلال معدلت آن آفتاب رافت و عاطفت را بر جهانیان تا منقرض زمان پاینده دارد، و آفتاب دولت آن سایه حضرت یزدان را بر سر عالمیان تا منتهای دوران تابنده، بحق الحق و اله الطاهرین.
المباهی بعبودیته التفتازانی». «1»
______________________________
(9) ص 30، س 8، شمس الدین طبس:
«شمس طبسی نامش قاضی شمس الدین محمد بن عبد الكریم بوده، در كنف حمایت و تربیت خواجه نظام الملك طوسی میزیست، دیری در شهر هرات بزیست، سپس به بخارا رفت، و در آنجا در محضر صدر الشریعه بخاری استفاضه و استفاده مینمود» (مجمع الفصحاء- ج/ اول ص 306.
تذكره دولتشاه سمرقندی- ص 166- 161 لیدن)
(10) ص 55، س 13، دیگر از حوادث بزرگ آن بود:
حافظابرو از حدوث یك زلزله دیگر كه در سال 765 ه در هرات اتفاق افتاده، و موجب ویرانی مسجد جامع هرات گردیده، و از تاریخچه بنیاد آن جامع قدیمی و مشهور سخن رانده گوید: «ذكر زلزله هرات: در شهور سنه خمس و ستین و سبعمایه در هرات زلزله عظیم واقع شد چنانچه بسیاری
______________________________
(1)- فرائد غیاثی- تألیف جلال الدین یوسف اهل ابن شمس الدین محمد بن شهاب الدین عبد اله جامی ورق 81- 85.
ص: 399
از عمارات خراب شد، و مقابلتهای دیوار شهر بیفتاد، و طاق مقصوره مسجد جامع- كه در هیچ شهر عمارتی چنان نشان نداده‌اند- بیفتاد فاما دو پایه طاق بقرار خود بماند، و ملك معز الدین حسین مرحوم آنرا عمارت كرد و درست نمود چنانكه حالا ظاهر است
و اصل عمارت مسجد از شمس الدین مسعود هروی- كه وزیر مملكت سلطان تكش بود- بر رسم اصحاب شافعی عمارت كرده بود، و پوشش آن از چوب بود، و در ایام سلاطین غور بود كه متعصبان آتش زدند، و سلطان غیاث الدین محمد بن سام تقلید مذهب شافعی گرفته بود، ازین معنی متألم خاطر شد، همان مسجد كه سوخته بودند و چند موضع دیگر از اطراف آن بآن متصل گردانید، و این مسجد كه حالا هست هم بر رسم اصحاب شافعی عمارت كرد، و سلطان غیاث الدین در سنه ستمایه برحمت حق پیوست، و هم در آنمسجد در گنبدی كه متصل مسجد ساخته است مدفون است، و هنوز عمارت تمام نشده بود، پسرش سلطان محمود باتمام رسانید، در سنه اثنی و ستمایه و تاریخ این زلزله را عزیزی نظم فرموده بدین عبارت:
بیت:
ز هجرت شده هفتصد و شصت و پنج‌چو خورشید برزد سر از برج حوت
بلرزید اركان شهر هرات‌بفرمان حی الذی لا یموت (جغرافی- حافظابرو، نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك ورق 298).
غیاث الدین خواند میر در وصف جامع هرات و تاریخ بنیاد آن مینویسد: «و این بقعه شریفه را سلطان ابو الفتح غیاث الدین محمد بن سام در اواخر ایام دولت خویش بنا فرمود، و سلطان شهاب الدین و سلطان محمود
ص: 400
در آن نیز تعمیراتی كرده، و در عهد چنگیز این بنا روی بویرانی نهاد، تا اینكه سلطان غیاث الدین كرت آنرا تجدید عمارت نمود، و بعد سلطان ملك معز الدین نیز در آن تعمیراتی نمود، و باز پس از زمانی روی بخرابی نهاد، تا اینكه در عهد سلطان حسین میرزا بایقرا وزیر و صدر مشهور خراسان امیر علیشیر نوائی بدستور آن پادشاه در ماه رمضان سال 903 ه تجدید بنای كلی نمود».
آنگاه گوید: «و آن بانی مبانی خیرات (یعنی امیر علیشیر) بواسطه كثرت اهتمام باین عمارت هرروز بنفس نفیس بآن مقام شریف تشریف می‌آورد، و در بسیاری از روزها دامن درمیان زده مانند سایر مزدوران خشت بدست استاد میداد و كار میكرد، و در هرچند روز معماران و استادان و سایر پیشه‌كاران آنجائی را تمام جامهای گرانمایه پوشانیدی، و بنوازش موفور و انعامات غیرمحصور خوشدل و مسرور میگردانید، لاجرم بتوفیق الهی و بتأیید نامتناهی پادشاهی كار بنا و تعمیر آن بقعه شریفه باتمام رسید،
و رفعت ایوان مقصوره بمقتضای همت آن صدر عالی‌همت از آنچه پیشتر بود شش و هفت ذرع درگذشت.
«و بالجمله: در روز 14 ماه شعبان سنه 905 كه تكلیف و تزیین این مسجد جنت‌آئین باتمام رسیده بود، آن صاحب صاحب توفیق صایب تدبیر آشی عظیم ترتیب داده، خطیب و امام و واعظ و حفاظ و متولی و خدام و استادكاران و عمله عمارت را بتمام همه را طلب داشته شرط ضیافت بتقدیم رسانید، آنگاه قامت قابلیت آنجماعت را به پوستینهای گرانبها و جامهای صوف اعلی و قباهای قطنی و دیگر ثیاب فاخره مزین و آراسته گردانید».
«و فضلاء شعراء در تاریخ تجدید آن بنا ابیات فصاحت آیات در سلك نظم كشیده‌اند، و عالیحضرت خداوندی مقرب الحضرت السلطانی (امیر علیشیر) لفظ (مرمت كرد) جهت آن تاریخ سال یافته بودند، و بحسب توارد
ص: 401
جناب مولوی مخدومی مولانا معین الدین الاسفزاری «1» را نیز همین لفظ بخاطر آمده بدین‌گونه نظم فرمود:
نظام دولت و دین میر پادشاه‌نشان‌كه دولت دو جهانیش حق كرامت كرد
مرمتی كه ز اصل بنا فزون‌تر بوددرین مقام شریف از علوّ همت كرد
تو اتفاق حسن بین و اقتضای قضاكه چون موافق تاریخ شد «2» [مرمت كرد]» «و این مسجد جامع شریف مشتمل است بر:
208 گنبد و 130 رواق و 444 پیرایه. و طولش- سوی عرض دیوار- 250 ذرع، و عرضش 150 ذرع، و طول صفه مقصوره‌اش 65 ذرع، و عرضش 8 ذرع است، و دهنه طاقش 26 ذرع، و طول صفه شمالی 23 ذرع، و عرضش 15 ذرع، و طول صفه جنوبی 22 ذرع، و عرضش 93 ذرع و نیم، و طول گنبد مقبره ملوك 24 ذرع و عرضش 8 ذرع، و این بقعه شش در دارد».
نقل باختصار از: (خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- خاتمه:
نسخه مخطوطه كتابخانه مجلس شورای ملی).
وسعت دامنه ادبیات شیرین پارسی دری در دوران حكومت پادشاهان كرت و گورگانیان و بخصوص در عهد سلطنت حسین میرزا بایقرا، و آنهمه شعراء، سخندانان، معمائیان، نویسندگان، خوشنویسان، نقاشان، نوازندگان، و صاحبان هنرهای زیبا كه پروانه‌وار بر گرد تختگاه هرات مجتمع بودند آثار و محصولات ادبی شگرفی از آن كانون ادبی بزرگ بوجود آورده بر صفحات دفاتر مخلد ساخته است كه چشم و گوش هر بیننده
______________________________
(1)- مقصود معین الدین محمد زمجی اسفزاری مؤلف همین كتاب (روضات الجنات) حاضر است.
(2)- سال 904 ه.
ص: 402
و شنونده را خیره و حیران میسازد. توسعه و رواج ادبیات دری در هرات باندازه بود كه علاوه بر سینه صاحب‌دلان و صفحات كتب و بطون دفاتر- كه از آثار ادبی انباشته و لب‌ریز گردیده بود- در و دیوار و ابنیه و حظایر زیبای آنشهر پرشكوه- كه در قطعه زمین خرم و سرسبزی در طول نود كیلومتر گسترده شده بود- نیز با اشعار آبدار و قصاید دلكش و عبارات نثر شیوا و شیرین پارسی تزیین یافته بوده است.
مجالس سور و سرور و سماع اهل دل، و بزم صاحبدلان كه با آهنگهای لاهوتی و نشید اشعار دلكش و شیرین پارسی نواخته میشد ره‌روان طرق و شوارع حقیقت و عرفان را بوجد و شوق آورده از خود بی‌خود میساخته گریبان چاك زده جامه بر تن میدریدند.
در دل تیره شبهای تار بر فراز گلدسته‌های مساجد و خانقاهها شب زنده‌داران خوش‌آواز بزبان شیرین دری و اشعار دلكش فارسی خدایرا نیایش گفته و با پروردگار جهان مناجاة و راز و نیاز میكرده‌اند.
كتیبه‌های مساجد، مدارس، خانقاهها، لنگرها، بیمارستانها، كتابخانه‌ها، مزارات بزرگان، باغها و كاخهای سلطنتی مانند: باغ زاغان، باغ سفید، باغ نظرگاه و كاخ دلگشا همه با خطوط خوشنویسان بر روی كاشیهای زیبا و گرانبها بقصاید و اشعار آبدار شعراء نامی ایران و با عبارات نثر شیوای پارسی تزیین گردیده بود.
و امروز پس از گذشت بیش از چهار قرن و خرابی و ویرانی بسیاری از آن ابنیه و عمارات و صدماتی كه از تجاوز متجاسرین جاهل و متعصب ازبك كه در طول این مدت متمادی بر آن آثار وارد گردیده، معذلك آنچه كه از كتیبه‌های مذكوره باقی مانده است اگر جمع‌آوری و تدوین گردد هرآینه مجموعه بسیار بزرگ بل مجلداتی از آثار دلكش ادبی پارسی فراهم خواهد شد.
ص: 403
برای نمونه در اینجا بخشی از یك قطعه نثر شیوا كه در ستایش و نیایش پروردگار در كتیبه كاشی پیشانی ایوان بزرگ مسجد جامع هرات بخط زیبائی نقش شده و هم‌اكنون موجود و چشم هر بیننده را نخست بخود جلب و خیره میسازد- عینا نوشته میشود.
«بشتابید و در حرمش پناه آورید، در این بارگاه بر روی همگان گشاده است، این حرم قدس اوست، راهنمای آوارگان، و كارساز بیچارگان، اینجا است كه ناله نیم‌شبان بر افلاك پرمیگشاید، وصیت نوبت جهانداران فرومی‌نشیند، اینجاست كه تاجداران چنین بوده‌اند، و پرهیزگاران بخت آزموده، اینجا است كه بسا احلام شبانگاه در قبال سپیده حق متلاشی گردیده، و عفاریت نفس اماره چون تنگاوری رام گشته طوفانها و طغیانها در بنیان آن خللی نیاورده، اینجا حصن آزادگان است كه منجنیق زمانه بر كنگره سنگی نیارد، این پرستشگاه داور یكتا است، خداوند كبریا و جبروت، سبحان ذی الملك و الملكوت، هرآنگه كه رو بخانه خدا آرید وی را سپاس و ستایش گوئید، درود بر پیغمبر برگزیده‌اش».
______________________________
(11) ص 58، س 11 تاریخ سراج منهاج:
قاضی منهاج الدین ابو عمر و عثمان بن الامام سراج الدین محمد بن منهاج الدین عثمان بن ابراهیم ابن الامام عبد الخالق الجوزجانی «1» كه او را باختصار (منهاج سراج) گویند، چنانكه پدرش را نیز (سراج منهاج) نامند، وی مؤلف كتاب تاریخ موسوم به «طبقات ناصری» میباشد كه آنرا بنام سلطان ابو المظفر ناصر الدین محمود بن ایلتمش (از پادشاهان گورگانیه
______________________________
(1)- جوزجان: معرب (كوزه‌كنان) یكی از شهرستانهای خراسان شرقی است.
ص: 404
هندوستان) تألیف كرده، و بمناسبت نام سلطان ناصر الدین مذكور آنرا به «طبقات ناصری» موسوم گردانیده است.
اسماعیل پاشا مینویسد: القاضی منهاج الدین ابو عمر و عثمان بن سراج الدین عمر الجوزجانی المورخ الحنفی ولد سنة 589 ه و توفی سنة 660 ه.
من تصانیفه (طبقات الناصری) فی غزوات ناصر الدین محمود الدهلوی، (المخمسات الادبیه) فارسی فی اللغة- (هدیة العارفین اسماء المصنفین و آثار المؤلفین- ج/ 1 ص 655).
پدرش قاضی سراج الدین محمد مذكور یكی از افاضل و اعاظم شهر غزنین بود و از طرف ملك تاج الدین حرب پادشاه سیستان دوبار بسفارت بغداد رفت، و خودش در دربار سلطان ناصر الدین ایلتمش در پای‌تخت دهلی مقامی ارجمند داشته و معزز و محترم میزیست. (هدیة العارفین- ج/ 1 ص 655. كشف الظنون- كاتب چلبی- ج/ 2 ص 69. لباب الالباب- نور الدین محمد عوفی- ج/ 2 ص 363- ص 362).
كتاب «طبقات ناصری» با حذف پاره از فصول آن در سال 1864 م در شهر كلكته از بلاد هندوستان بطبع رسیده است.
______________________________
(12) ص 58، س 15، تاریخ سیفی:
سیف بن محمد بن یعقوب الهروی مؤلف كتاب «تاریخ‌نامه هرات» برای شرح احوال سیفی هروی و تاریخ هرات به دیباچه این مجلد مراجعه شود.
(13) ص 64، س 2، چغرتان:
قراء: چغاره، چغرتان، شمعان، بشوران، و خردزوان، از بلوك سبقر است كه یكی از بلوك نه‌گانه توابع شهر هرات است. (جغرافی حافظ ابرو، نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك ورق 167).
ص: 405
______________________________
(14) ص 70، س 3 «تاریخ ملوك كرت»:
غرض مصنف «تاریخ‌نامه هرات» تألیف سیف بن محمد بن یعقوب الهروی است كه در تاریخ وقایع ایام سلطنت بعضی از ملوك كرت میباشد.
برای شرح واقعه قتلقیان در مسجد جامع هرات به ص 91 تا ص 93 كتاب نامبرده رجوع شود.
(15) ص 75، س 17، حصار شمعانیان:
به حاشیه ص 64، س 2 و 17 رجوع شود.
(16) ص 86، س 3، مولانا فضل اللّه حروفی:
فضل اله استرآبادی مؤسس مسلك «نقطویه» و بنیادگذارنده «فرقه حروفیه» در ایران بوده و در زمان امیر تیمور گورگانی میزیسته است، ابن حجر عسقلانی او را «فضل اله بن ابو محمد تبریزی» نوشته است، و خواجه عضد الدین نوه فضل اله استرآبادی مذكور است.
پیدایش و قیام این فرقه یكی دیگر از مظاهر جنبشهای روح ملیت و شعوبیت (آزادمردان) ایرانی است كه برای مبارزه با اشغالگران خونخوار و غارتگر و اوضاع پریشان و مفاسد آنعصر در صحنه اجتماع ایران در تحت ستار: (فلسفه حروف) بروز و ظهور كرده‌اند،
از آثار فضل اله استرآبادی حروفی مذكور كتاب «جاویدان كبیر» میباشد كه پیروان او آنرا بمنزله الواح سماوی تلقی كرده و بدان اهمیت بسیار داده‌اند.
فضل اله استرآبادی مذكور در شهر تبریز بتحریك و تكفیر علماء ماوراء النهر كه همگی مزدوران دستگاه خون‌آشام تیمور گورگان بوده‌اند بر دست میرانشاه بن امیر تیمور گورگانی بوضع فجیعی بقتل رسید.
فضل اله استرآبادی را باستناد اقوال او تكفیر كردند، در صورتیكه هیچ سندی برای كفر و الحاد او در دست نبوده، و جز مشتی كلمات و جملات
ص: 406
لا یفهم و اباطیل مهمل و بی‌معنی كه برای ارهاب و جلب مردم ساده‌دل بدور خود تلفیق كرده چیز دیگری نبوده است.
در حقیقت حكومت تیمور میدانست كه قیام این آزادمردان طوفان خشم و كین‌خواهی ملت است كه زیر عنوان فلسفه حروف بزودی بنیاد كاخ بیدادگری او را واژگون خواهد ساخت.
برای شرح احوال فضل اله استرآبادی و اشارات اجمالی مورخین ایرانی بحادثه ظهور و قیام این فرقه و اسباب انقراض قطعی این مسلك در ایران بمنابع زیر مراجعه شود:
كتاب عالم‌آرای عباسی- اسكندر بیك منشی حوادث سال 1002 ه مجمل فصیحی خوافی حوادث سال 829 ه حبیب السیر- جزء سوم از مجلد سوم ص 127. روضات الجنات- اسفزاری (همین كتاب و فصل حاضر). از سعدی تا جامی یا ترجمه مجلد سوم از كتاب تاریخ ادبیات ایران از ادوارد براون.
A history of pesian litrature under tartar dominian combridge 1920.
______________________________
(17) ص 86، س 4، سید قاسم الانوار:
در سال 757 ه در سراب تبریز متولد شده و از شاگردان و مریدان شیخ اوحد الدین كرمانی است.
وی پس از رسیدن بمراحل كمال معنوی بخراسان شتافت و در شهر هرات اقامت گزید، و در آن‌وقت اوج عظمت و اقتدار سلطنت شاهرخ میرزا بوده، سید قاسم الانوار در هرات دارای نفوذ و عظمت فوق العاده گردیده و مریدان بسیار در گرد او جمع شدند.
و در سال 830 ه وقتیكه شاهرخ میرزا در مسجد جامع هرات مورد حمله احمد لر قرار گرفت سید قاسم الانوار مورد سوءظن بایسنقر میرزا- كه مأمور كشف جرم و دستگیری توطئه‌گران بود- واقع شد و او را
ص: 407
بسمرقند تبعید نمودند. و بالاخره پس از چند سال سید بخرجردجام رفت و در آنجا ببود تا در تاریخ 838 وفات یافت.
و قبر او اكنون در قریه لنگر موجود است.
(تذكره دولتشاه سمرقندی ص 346- 352 لیدن. مجمع الفصحا- هدایت ص 28- 27 ج/ 2. ریاض العارفین ص 123- 122. ریاض الشعراء. آتشكده آذر ص 35- 32).
______________________________
(18) ص 95، س 18، «كمال الدین عبد الرزاق»:
كمال الدین عبد الرزاق سمرقندی فرزند مولانا جلال الدین اسحق سمرقندی در تاریخ 12 شعبان بسال 816 ه در شهر هرات متولد گردیده است.
پدرش اسحق در دربار شاهرخ میرزا مقامی ارجمند داشته و «در مجلس اعلی و اردوی همایون بشرف امامت و منصب قضا منصوب بود، و بقرائت كتب معتبره و روایت مسائل مقرره اشتغال می‌نمود».
پدر و برادران عبد الرزاق همگی اهل علم و فضل و ادب و از سالكان طرق تصوف و عرفان بوده‌اند.
عبد الرزاق در آغاز سن در دار العلم هرات به تحصیل علم و ادب پرداخت و چون پدرش خود اهل فضل بود در تربیت و تعلیم او كوشش بسیار می‌نمود و او را در مجلس درس شیخ شمس الدین الجزری فرستاد میگوید:
«شیخ الاسلام شمس الدین محمد الجزری- متوفی بسال 833- كه در فقه و حدیث از سرامدان زمان بود بهرات آمد، و پدر من مولانا جلال الدین اسحق سمرقندی صحیحین (صحیح مسلم و بخاری) را در محضر او قرائت نموده، و در روایت آنها از طرف او تحصیل اجازه نموده، و فرزندان خود جمال الدین عبد الغفار، و شریف الدین عبد القهار، و عفیف الدین عبد الوهاب، و كمال الدین عبد الرزاق (صاحب ترجمه) را در مجلس درس جزری حاضر نموده و در نزد او تلمذ و از او اجازه روایت حاصل نمودند.
ص: 408
عبد الرزاق پس از فراغ از تحصیل علم و ادب وارد عرصه زندگانی گردیده و راهی را كه قبلا پدرش برای ارتقاء بمدارج عالیه دنیائی برای خود انتخاب نموده بود او نیز اختیار كرد، بدین معنی كه در سال 841 ه در سن 25 سالگی در ادبیات كتاب مختصری تألیف كرده، و دیباچه آنرا بنام شاهرخ مصدر و مزین نموده، و بوسیله آنكتاب مقام فضل و ادب و دانش خود را به پیشگاه سلطان شاهرخ شناسانده، و بدربار آن پادشاه پیوست، و ملازمت او را اختیار نمود، و تا سال 850 ه كه شاهرخ در ری وفات یافت یعنی مدت نه سال تمام از ندما و مقربین و ملازمان آن درگاه بوده است.
و در سال 843 ه یعنی دو سال بعد از اختیار ملازمت شاهرخ میرزا جمعی از رقباء عبد الرزاق او را به نقص علم و دانش و عدم تكمیل تحصیلات متهم ساخته، و بعرض شاهرخ میرزا رسانیدند كه: او با اینكه مردی دانشمند و عالم‌زاده است معذلك تحصیلات خود را تكمیل ناكرده ملازمت دربار شاهی را اختیار كرده است، شاهرخ میرزا بی‌درنگ فرمان داد هیئتی از علما و دانشمندان هرات عبد الرزاق و چند تن دیگر از مدرسان رسمی هرات را در محضر شاهزادگان، و وجوه اعیان، و رجال، مهتران و صدور خراسان و شهر هرات امتحان نمایند.
اما: «یكی از ارباب عمایم كه بحلیه انصاف اتصاف داشت بموقف عرض رسانید كه عبد الرزاق بر جمعی از مدرسان فایق است، خاقان سعید استفسار اسامی آن جمع فرمود و مولانا از آنجمله مولانای اعظم حاجی محمد فراهی را نام برد ... فرمان همایون صادر شد كه علمای اسلام بر درگاه جمع آمده و عبد الرزاق و حاجی محمد فراهی را امتحان فرمایند».
«و فرمان اعلی نفاذ یافت كه علمای كبار كتابی اختیار كنند و فقیر و مولانا حاجی محمد فراهی را امتحان فرمایند، و علما میان كشاف و هدایه مخیر ساختند، و عاقبت بر هدایه قرار دادند، و از اول هدایه كتاب طهارت
ص: 409
اختیار كردند، و هم در مجلس خاص مشحون بشاهزادگان و امراء و خواص سطری چند بمنزله شرح نوشته شد، و علما نوشته فقیر را پسندیدند، و نوشتند كه ادق و احسن است، و بموقف عرض رسانیدند، حضرت اعلی را مستحسن نمود، مولانا قطب الدین احمد و باقی ائمه مرسوم و علوفه تعیین فرمودند.
و بنده چون زر خالص از بوته امتحان تمام‌عیار بیرون آمد، و قلب روی‌اندود ارباب حسد رواج نیافت».
پرحادثه‌ترین ادوار زندگی و مهم‌ترین سنین خدمت نه‌ساله عبد الرزاق را در دربار هرات باید سالهای 846، 847 و 848 دانست، زیرا وی در سال 846 از طرف شاهرخ میرزا بعنوان سفارت بدربار والی كالیكوتی بهندوستان رفت، و از آنجا برحسب دعوت پادشاه بیجانگر یا بعنوان سفارت بشهر بیجانگر هندوستان‌Bijangar شتافت، و این سفارت مدت سه سال بطول انجامید، و از حوادث این سفر شرح مبسوط و مفصلی در ضمن حوادث سالهای 846، 847، 848 در تاریخ مطلع السعدین نگاشته است.
گوید: «حضرت خاقان سعید عزم داشت كه ایلچی خاصه بهندوستان به نزد والی كالیكوت فرستد، امرا را فرمود كه ایلچی یراق كنند و رقم تعیین بر فقیر كشیدند، و بعضی ساعی گردیدند بخیال آنكه شاید ازین سفر باز نیاید، این فقیر از آن سفر خطیر بعد از سه سال فرخنده فال بازآمد و ساعیان براه عدم رفته بودند».
«القصه: حضرت خاقان سعید اسب و پوستین و دگله طلادوزی و كلاه نوروزی جهت والی كالیكوت تعیین فرمود ... و احكام و انعام عنایت فرمود، و این ضعیف جزئیات ساخته باتفاق برادر بزرگ خود مولانا عفیف الدین عبد الوهاب و چند تن دیگر همراهان غره رمضان عزیمت نموده، و براه قهستان بیرون رفت، و 18 رمضان بكرمان درآمده و 5 شوال از كرمان روان شد و منتصف ماه بساحل عمان و بندر هرموز رسید ...»
ص: 410
و سپس شرح مبسوطی در توصیف شهر كالیكوتی و دربار والی آنجا و در خصوص اخلاق، عادات، بتخانه‌ها، رسوم و مذاهب مردم هندوستان نوشته و از صعوبات و سختیهائی كه در راه متحمل شده سخن رانده از جمله مینویسد كه در شهر «قلهات» از شدت گرمای سوزان و بدی آب‌وهوای آن دیار برادرش عفیف الدین عبد الوهاب بیمار شده و در همانجا درگذشت.
عبد الرزاق در ملاقات خود با پادشاه بیجانگر میگوید: «پادشاه در چهل ستونی بعظمت تمام نشسته فقیر را پیش او بردند ... و سر فرودآورد و التفات نمود ... و كلمه‌چی (مترجم) را گفت: خاطر ما خوشوقت گشت كه پادشاه بزرگ برای ما ایلچی فرستاد.
و گفت معمولا سفرا و ایلچیان كه بدربار ما میآیند میهمان ما هستند اما چون شما غذای ما را نجس میدانید و نمی‌خورید بنابرین هرروز از طرف شاه مقدار ... طبقی آوردند درو دسته «1» تنبول و بسته پانصد «2» فنم و مقدار بیست مثقال كافور حورانه؟؟؟ ...
و علوفه هرروز: دو گوسفند، و چهار جفت مرغ، و پنج من برنج، و یك من روغن، و یك من شكر، و دو ورهه زر آوردند، و همچنین هرروز می‌آوردند.
و 12 شعبان سال 847 شهر بیجانگر را بقصد مراجعت بهرات ترك گفته و تا اواسط ماه صفر سال 848 به بندر هرموز رسیده و یكماه بعد وارد هرات گردید.
و در سال 850 عبد الرزاق از طرف شاهرخ برسالت به گیلان رفت.
«و بیمن عنایت الهی و قوت پادشاهی هم نكو رفت و هم نكو آمد».
و هم در سال 850 پس از بازگشت از سفر گیلان برای سومین بار از طرف شاهرخ بسفارت دربار مصر تعیین گردید.
______________________________
(1)- تنبول: برگ معطر و خوشبوئی كه در هندوستان معمولا می‌جوند.
(2)- فنم: پول رایج كشور بیجانگر.
ص: 411
گوید: «رأی عالم‌آرای حضرت اعلی میل آن فرمود كه رسول بطرف مصر ارسال فرماید ... و حاصل اوقاف حرمین را بآنجا رساند، و حاوی اوراق (عبد الرزاق) كه از رسالت گیلان بازآمده بود حضرت اعلی حكم فرمود كه برسالت جانب مصر عزیمت نماید، و نشان همایون مكمل ساخته، اما ایام باتمام آن مرام قیام ننمود».
زیرا سلطان شاهرخ بلافاصله وفات یافت (سال 850).
عبد الرزاق پس از وفات شاهرخ متوالیا بخدمت شاهزادگان: میرزا عبد اللطیف، میرزا عبد اللّه، میرزا ابو القاسم بابر، و عاقبت بخدمت سلطان ابو سعید پیوست. روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج‌2 411 فائت و مستدركات حواشی ..... ص : 377
و در سال 858 پس از آنكه میانه میرزا ابو سعید و میرزا ابو القاسم بابر مصالحه برقرار شد، و ابو سعید با اردوی خود مظفرانه وارد هرات گردید دو تن از مخصوصان خویش اعنی امیر سلطان احمد تیمورتاش و خواجه ابو سعید ترقابادی را فرستاد و عبد الرزاق را بحضور او درآوردند،
و درین سال بسمرقند شتافت و بخدمت قطب و شیخ خود «خواجه ناصر الدین عبید اللّه استسعاد یافت و در آن مجلس انس و مقام قدس:
یافت در آن آنچه یافت‌دید در آن آنچه دید» و پس از بازگشت بهرات و مرگ سلطان ابو سعید گوشه انزوا گرفت، و پریشانی بحال او راه یافت، تا اینكه در سال 867 بیاری خواجه قطب الدین طاوس سمنانی و سایر اعاظم و مشاهیر هرات به سمت شیخی خانقاه سلطان شاهرخ میرزا در هرات منصوب گردید.
و تا آخر عمر درین منصب برقرار بود تا اینكه در سال 887 ه در شهر هرات وفات یافت و در مزار امام فخر الدین رازی در خیابان مدفون گردید.
عبد الرزاق پیر و مذهب ابو حنیفه نعمان بن ثابت الزوطی الخراسانی
ص: 412
بوده، و خود و پدر و برادران او سالكان طریقه تصوف و عرفان بوده، و از مریدان خواجه ناصر الدین عبید اللّه بوده‌اند.
خاندان عبد الرزاق ازین خاندان اشخاص ذیل الذكر در تاریخ معروف میباشند.
جلال الدین اسحق سمرقندی (پدر عبد الرزاق) وفات 841 ه.
فرزندان جلال الدین اسحق مذكور:
مولانا شریف الدین عبد القهار، وفات 869 ه.
مولانا جمال الدین عبد الغفار، وفات 835 ه.
مولانا عفیف الدین عبد الوهاب، وفات غره محرم 846. ه در راه هندوستان.
مولانا كمال الدین عبد الرزاق (صاحب ترجمه)
دختر كمال الدین عبد الرزاق زوجه امیر نور الدین محمد امین كه از امرا و مشاهیر هرات بوده.
عبد الرزاق مردی فاضل، دانشمند، تاریخ‌دان، و خوش‌نویس بوده و در شعر و شاعری نیز یدی داشته، و نویسنده زبردست بوده است چنانكه كتاب مطلع السعدین كه با سبكی شیوا نگارش یافته گواه این مدعی میباشد.
تصانیف او: 1- رساله كوچكی است كه در سن 25 سالگی تألیف نموده و عبارت از شرحی است كه بر رساله عضد الدین در تحقیق معنی حرف و اسماء اشاره نگاشته است.
2- مطلع السعدین و مجمع البحرین.
این كتاب مشتمل است بر تاریخ و شرح وقایع و حوادث یكصد و هفتاد و یك
ص: 413
ساله ایران و خراسان از تاریخ تولد سلطان ابو سعید مغولی (704 ه) «1» تا وفات سمی او نواده تیمور میرزا ابو سعید گورگانی، و ازین دو نام ابو سعید كه بزعم او دو ستاره سعد نامیده شده‌اند نام این كتاب انتخاب شده است.
این كتاب در دو مجلد است و مجلد اول خاتمه مییابد بوفات امیر تیمور بسال 807، و مجلد دوم از دنباله وقایع سال 807 یعنی از جلوس شاهرخ تا قسمتی از سلطنت حسین میرزا بایقرا و بسال 875 خاتمه یافته است.
منابع مطلع السعدین
منابع و مصادر مجلد دوم این كتاب: مشاهدات، مسموعات، تحقیقات خود عبد الرزاق است كه در بسیاری از حوادث خود نیز شركت داشته است.
اما منابع جلد اول چنانكه از تصفح و تفحص و استقراء دقیق مندرجات آن معلوم میگردد.
مصنف در نگارش این جلد از كتب زیر:
زبدة التواریخ حافظابرو
كتاب جغرافی حافظابرو
ذیل جامع التواریخ ابرو
تاریخ هرات از سیفی هروی
ظفرنامه شرف الدین یزدی
توشه‌های سرشار گرفته، و در اغلب موارد فصول و مقالات مطول و مبسوطی از كتب حافظابرو و سیفی هروی عینا و بدون اندك كم‌وكاست نقل كرده است.
______________________________
(1)- «تاریخ ولادت سلطان ابو سعید بن اولجایتو بن ارغون بن ابقاخان بن هلاكو خان بن تولوی خان بن چنگیز خان در شب چهارشنبه ششم شهر ذیقعده سنه اربع و سبعمایه» (دیباچه مجلد اول مطلع السعدین مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
ص: 414
و از نویسندگانی كه بعدا ازین كتاب استفاده بسیار كرده‌اند باید:
صاحب روضة الصفا، حبیب السیر و خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار را نام برد، اسفزاری نیز درین كتاب در همین محل (روضه 13) شطری از كتاب مطلع السعدین نقل كرده است.
(مطلع السعدین و مجمع البحرین حوادث سالهای 858 و 867 و 848- 844 و 875، 841، نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك. حبیب السیر جزء سوم از مجلد سوم ص 335. خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- خاتمه.
مجالس النفائس ص 240 و ص 30).
______________________________
(19) ص 95، س 19، قلعه طبرك:
قلعه‌ایست بر فراز كوهی در نزدیكی شهر ری در سمت راست راهی كه بخراسان میرود، و در سمت چپ قلعه طبرك كوه بزرگ ری- كوه دماوند- قرار دارد، سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل بن ملكشاه سلجوقی این قلعه را در سال 588 منهدم و ویران ساخت». (معجم البلدان- یاقوت- ص 507 حرف- ط-).
(20) ص 98، س 16- 17، وقایه، هدایه و صلوة مسعودی:
( «وقایة الروایة فی مسائل الهدایة»: للامام برهان الشریعة محمود ابن صدر الشریعة الاول عبد اللّه المحبوبی الحنفی، و هو متن مشهور اعتنی بشانه العلماء بالقراءة و التدریس و الحفظ، و شرحه كثیر من العلماء ...)
«هدایة الطالب لمایلزمه من الواجب»: للشیخ شمس الدین ابی الحسن محمد البكری.
و «الهدایة فی الفروع»: لشیخ الاسلام برهان الدین علی بن ابی بكر المرغینانی الحنفی المتوفی سنة 593. و ظاهرا مراد حافظابرو همین كتاب دوم است.
«صلاة المسعودی»: ابی عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن مسعود بن احمد
ص: 415
الفقیه الشافعی المروزی المشهور بالمسعودی تلمیذ القفال المروزی شارح مختصر المزنی، توفی سنة نیف و عشرین و اربعمایة بمرو.
(طبقات الشافعیه الكبری- ابن سبكی- ج/ 3 ص 75- 72. و فیات الاعیان ابن خلكان- ج/ 1 ص 273- 274. كشف الظنون- كاتب چلبی- ج/ 2- ص 2020- 2024 و ص 2031 و ص 2040. هدیة العارفین- اسماعیل پاشا- ج/ 2 ص 428).
______________________________
(21) ص 175، س 12، چغرتان:
قراء: چغاره، چغرتان، شمعان، بشوران و خردزوان از بلوك «سبقر» است و بلوك سبقر از جمله بلوكات نه‌گانه توابع بلده هرات میباشد.
(جغرافی حافظابرو، ورق 167 نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك.
روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات بخش یكم ص 84).
(22) ص 175، س 17، شلمغان:
شاید درست آن «شمعان» بوده كه از اجزاء بلوك سبقر است؟.
(23) ص 186، س 7، «كولخشك»:
دهكده «كولخشك» از توابع خبوشان است و اكنون موجود و معمور و بهمین نام نیز موسوم میباشد، و در سمت چپ جاده مشهد به قوچان واقع است.
(24) ص 188، س 5، بابر میرزا:
«بابر میرزا گورگانی فرزند میرزا عمر شیخ ابن سلطان ابو سعید گورگانی گاهی شعری بفارسی میگفته است،
از گفته‌های او است:
نوروز و نوبهار و می و دلبری خوشست‌بابر بعیش كوش كه عالم دوباره نیست
ص: 416
وله:
بازآی ای همای كه بی‌طوطی خطت‌نزدیك شد كه زاغ برد استخوان ما» (مجمع الفصحاء- هدایت- ج/ 1 ص 19).
______________________________
(25) ص 202، س 4، جرزوان شهری است از توابع جوزجان (كوزكنان)، یاقوت گوید: «جرزوان:
و الخراسانیون یقولون «گرزوان» و هی مدینة من اعمال الجوزجان فی الجبال» (معجم البلدان- یاقوت- حرف ج ص 59).
(26) ص 203، س 8- 17، گوهرشاد بیگم:
گوهرشاد بیگم- زوجه سلطان شاهرخ میرزا فرزند و جای‌نشین امیر تیمور گورگانی- یكی از زنان نیكوكار و نامدار بوده است، و از آثار و ابنیه خیریه او مسجد جامع، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجد جامع مشهد مقدس میباشد كه در هردو شهر به نام آن بانوی نیكنام به «مسجد گوهرشاد» موسوم و مشهور میباشد، «و برین بقاع خیر مستغلات خوب و اسباب مرغوب وقف كرده است».
گوهرشاد بیگم پس از مرگ شاهرخ میرزا در نهم ماه رمضان سال 861 ه در عهد سلطنت ابو سعید میرزا در اثناء غائله قیام میرزا ابو القاسم بابر بدسیسه جمعی از امرا و مشاورین سلطان ابو سعید بدستور آن پادشاه در شهر هرات مقتول گردید. و در جنب قبر فرزندش شاهزاده بایسنقر میرزا در مسجد گوهرشاد بیگم هرات مدفون گردید، و قبر او اكنون موجود است.
عمارات مسجد و خانقاه و مدرسه گوهرشاد بیگم در هرات و مشهد مقدس از جمله آیات فن معماری و هنری ایران در سده نهم میباشد، این ابنیه علاوه بر استحكام بنا با كاشی‌های بسیار زیبای معرق تزیین گردیده و كتیبه‌های آنها بخط بسیار زیبای فرزندش بایسنقر میرزا نوشته شده است.
ص: 417
معمار و مهندس مسجد و خانقاه و مدرسه گوهرشاد بیگم در هرات و مشهد استاد قوام الدین شیرازی است، وی در آنعصر معمار بزرگ و نامدار خراسان بوده، و بدربار سلطان شاهرخ میرزا منتسب و در سلك هنروران نامدار دربار هرات بشمار میرفته است.
عبد الرزاق سمرقندی مینویسد: «استاد قوام الدین معمار شیرازی كه در بنائی اعجوبه روزگار بود غره شعبان رحلت نمود، و از جمله عمارات كه بمعماری آن قیام نمود مدرسه و جامع مهدعلیا گوهرشاد آقا است.
(مطلع السعدین و مجمع البحرین- عبد الرزاق سمرقندی- نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
بنای مسجد گوهرشاد مشهد- چنانكه در كتیبه بالای ایوان بزرگ كه بخط بایسنقر میرزاست تصریح شده (اتفق تحریرها فی اوایل شهر اله المبارك رجب المرجب سنة احدی و عشرین و ثمانمایه)- در سال 821 باتمام رسیده است.
و در ماه شعبان این سال (821) سلطان شاهرخ میرزا با كوكبه سلطنتی از هرات بقصد زیارت مشهد الرضا ع و حضور در مراسم اتمام بنای مسجد مذكور بمشهد مقدس آمد. عبد الرزاق سمرقندی در حوادث سال 821 مینویسد:
«ذكر توجه حضرت خاقان سعید بعزم زیارت مشهد مقدس، سلطان عالی‌شأن اوایل شعبان (یعنی در سال 821) عزیمت زیارت سلطان خراسان،
بیت:
علی بن موسی رضا گوی و بس‌كه القاب یابد ز نامش كمال فرمود، و چون بآنمقام متبرك و مشهد مبارك رسید شرایط زیارت بجای
ص: 418
آورده، نذور و صدقات بمستحقان رسانید. و قندیلی سه هزار مثقال طلا كه آنحضرت بحسن ارادت ساخته و پرداخته بود فرمود تا در گنبد مرقد آویختند، و پیش ازین مهدعلیا گوهرشاد آقا مسجد جامعی در جوار قبه حضرت امام علیه السلام بنا نهاده بود در غایت تكلف و تزیین، درین ایام نزدیك باتمام رسید، و آن عمارت با لطافت در نظر حضرت خاقان سعید بغایت مستحسن نمود ...» (مطلع السعدین و مجمع البحرین- عبد الرزاق سمرقندی- نسخه مخطوطه ملی ملك).
این عمارات تا پایان سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا معمور و در كمال جلال و شكوه برپای و مورد توجه عامه مردم خراسان بوده است.
در مجموعه مكاتیب و فرامین خواجه عبد اله مروارید نشانی (فرمانی) از سلطان حسین میرزا بایقرا در خصوص انتصاب یكی از مشاهیر قراء وقت بعنوان صدر الحفاظ مسجد گوهرشاد بیگم در هرات» مذكور است. متن این فرمان- كه خود فصلی از تاریخ ابنیه خیریه گوهرشاد بیگم میباشد و نشانه كمال عنایت خسروان گورگانی بخصوص سلطان حسین میرزا بامور اجتماعی و مذهبی و توجه خاص باین ابنیه خیریه میباشد- در اینجا مزیدا للفائده تماما و عینا نقل میشود.
متن این نشان از انشاء خواجه عبد اله مروارید «1» است كه یكی از
______________________________
(1)- خواجه عبد اله فرزند خواجه محمد مروارید مدتی در زمان سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا وزیر صاحب اختیار بود، و در دیوان وزارت مهر میزد، و عاقبت ازین كار كناره گرفته و طریقه فقر و سلوك پیش گرفت. وی مردی جامع فضائل بوده و علاوه بر اینكه از خوشنویسان آنعهد بشمار میرفت، منشی زبردست و نویسنده بزرگ بود، و در نواختن اصناف سازها مخصوصا قانون استادی بی‌نظیر بشمار میرفت، و صاحب اخلاق پسندیده بوده و اغلب در مصاحبت اهل فضل میگذرانید.***
ص: 419
منشیان زبردست دربار سلطان حسین میرزا بایقرا بوده، و در مجموعه مكاتیب «1» او باین عنوان ذكر شده است: «نشان خواجه حافظ حسین علی جهت مصدری مسجد جامع بیگم». و در مرقعی متعلق بكتابخانه ملی ملك- كه ظاهرا در همانعصر در هرات نوشته شده- عنوان این نشان چنین است: «نشان مصدری حفاظ مسجد گوهرشاد».
نشان مصدری حفاظ مسجد گوهرشاد «چون حافظ كلام معجز نظام اقبال سرمدی و قاری مصاحف قدسی لطائف دولت ابدی كه در مدارج مخارج تأیید نغمات بشارت خلود مدغم دارد، و پیوسته عندلیب خوش‌الحان بوستان این حشمت را بصیت دلگشای:
یاداود انا جعلناك خلیفة فی الارض. امیدوار میدارد، لاجرم بشكرانه این موهبت عظمی استماع زمزمه عمرزا و ترانه فرح‌افزای:
اعط القوس باریها، و انزل الدار بانیها،
بر ذمت دولت ابد پیوند لازم و متحتم میدانیم، و چون قدوة الحفاظ
______________________________
- پدرش خواجه شمس الدین محمد مروارید از اشراف و بزرگان كرمان بود، و در ایام سلطنت میرزا جهانشاه تركمان در خراسان بهرات آمد، و در آنجا بوزارت سلطان ابو سعید رسید، و سپس كناره‌گیری كرد، و تولیت موقوفات مزار خواجه عبد اللّه انصاری باو تفویض شد، و در سال 904 در هرات درگذشت، و در جنب مزار مولانا شمس الدین محمد تبادگانی مدفون شد. و از آن پس سلطان ابو سعید همت بر تربیت فرزند او خواجه عبد اللّه گماشت و بعد از خواجه عبد اللّه مروارید دو فرزند او خواجه عبد المؤمن و خواجه محمد مؤمن شهرت یافتند.
(تضاعیف مجموعه مكاتیب و فرامین خواجه عبد اللّه مروارید. خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار- نسخه مخطوطه كتابخانه مجلس شورای ملی. حبیب السیر جزء چهارم از مجلد سوم ص 117- 118، و جزء سوم از مجلد سوم ص 331. مجالس النفائس علیشیر نوائی ص 106 و ص 281.)
(1)- نسخه از مجموعه مكاتیب خواجه عبد اله مروارید كه در سال 985 تحریر شده (بقرائن و امارات قطعی در شهر هرات نوشته شده است) در كتابخانه ملی ملك موجود میباشد.
ص: 420
و القراء حافظ كمال الدین حسین علی كه بیمن تلاوت كلام مجید، و قرائت فرقان حمید از شعبه قراء و طبقه حفاظ قدم قابلیت و رشاد در مقام: و رفعناه مكانا علیا نهاده بحسن صوت، و رقت لهجه بلبل چمن قرائت و تجوید است خاطر انور بر تربیت و تمشیت او گماشته، منصب عالی مصدری حفاظ (بیت المغفره) و (مسجد جامع) حضرت مهد مرحومه تاج النساء فی العالمین گوهرشاد آقا طاب ثراه كه از اعاظم بقاع فلك ارتفاع بر تبت و زینت در بسیط خاك ممتاز است بدو تفویض فرمودیم، تا چنانچه از كمال صلاح و سداد و استحقاق او این شغل خطیر را سزد بلوازم آن اشتغال نماید، و جماعت حفاظ او را مقدم و پیشوای خود دانسته سر از ربقه مطاوعت و متابعت او نه‌پیچند، و از سخن صواب دیده او در باب تمشیت امر تلاوت آنچه گوید بیرون نه‌روند، مشار الیه نیز باید كه بواجبی بمراقبت این شغل جسیم مواظبت نموده دقیقه از دقایق جد و جهاد نامرعی نگذارد.
سبیل فرزندان كامكار و امرای نامدار و صدور با اعتبار و وزرای عالی‌مقدار آنكه او را بدین امر عظیم القدر مقرر دانسته تقویت او لازم شمرند.
و چون بواجبی بدین امر قیام نماید وظیفه بدستوری كه در شرط واقف مقرر است گیرد و بدو رسانند، از جوانب برین جمله بروند».
______________________________
(27) ص 209، س 4، قلعه صعلوك:
صعلوك نام دهكده است در سه فرسنگی شمال‌شرقی شهر طوس قدیم، و از توابع دهستان خبوشان (قوچان) میباشد، و اكنون موجود و آباد و بهمین نام نیز موسوم است.
بسیاری از نام‌آوران دانش و ادب باین مكان منسوب میباشند، اما ذكر آن در هیچ‌یك از منابع نیامده است.
سمعانی در ضبط این نام گوید: «الصعلوكی: بضم الصاد و سكون
ص: 421
العین المهملتین و ضم اللام و فی آخرها الكاف، هذه النسبه الی الصعلوك (كذا؟) و هو ابو سهل محمد بن سلیمان بن هرون الصعلوكی الحنفی كان امام عصره و فرید دهره ...» (انساب سمعانی- نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك. حرف ص وP .352 نسخه فتوگرافی). ابو سهل صعلوكی مذكور یكی از ائمه علم حدیث و فقه و از استادان بزرگ و نامدار مدرسه نیشابور و از بزرگان اقطاب و مشایخ صوفیه و اهل اللّه بوده است.
(كشف المحجوب- هجویری غزنوی ص 354 و ص 366 و ص 412 چاپ لنینگراد. نفحات الانس جامی ص 287).
______________________________
(28) ص 211، س 7، كهدستان:
از اماكن و اجزاء بلوك «غوروان» است كه از جمله بلوك نه‌گانه توابع شهر هرات بوده. (جغرافی حافظابرو ورق 166).
(29) ص 249، س 1، كوه نوربخارا:
«نوربخارا» نام دهستانی است از توابع بخارا، راوندی در آغاز حال سلجوقیان گوید: «... از تركستان بحكم انبوهی خانه و تنگی چراخوار بولایت ماوراء النهر آمدند، بزمستان منزلگاهشان نوربخارا بود، و بتابستان سغد سمرقند». و همو درین‌باره گوید:
«... و مراعی و مرغزارهای نوربخارا و سغد سمرقند بدست فرو گرفته». (راحة الصدور راوندی- ص 86، ص 88 لیدن).
(30) ص 251، س 4، تغوز رباط:
«از قراء بلوك پروانه و هوردشتك (هوادشتك) است، و آنرا خواجه مودود عصمی- كه ممدوح حكیم انوری است- در زمان سلطان سنجر ساخته است، و از شهر هرات تا تغوز رباط مذكور دو فرسنگ است».
(جغرافی حافظابرو- ورق 168 نسخه كتابخانه ملی ملك).
ص: 422
______________________________
(31) ص 269، س 7، مولانا شمس الدین علی فارسی:
مولانا شمس الدین علی فارسی صاحب كشف از دانشمندان و فضلاء نامدار هرات بود، سلطان ابو سعید نسبت باو عنایت و التفات بسیار می‌نمود، سالها در مدرسه غیاثیه بدرس و افاده اشتغال داشته است، پس از وفات سلطان ابو سعید و طلوع دولت سلطان ابو الغازی حسین میرزا بایقرا چندگاهی بنوشتن تاریخ وقایع زمان آن پادشاه مشغول بود، اما عاقبت از درباریان او رنجیده به «حصار شادمان» رفت و مورد لطف و عنایت سلطان محمود میرزا واقع شد.
و در آنجا می‌بود تا درگذشت. و چون مولانا نسبش بمؤلف كتاب «الكشف» «1» كه یكی از شروح تفسیر «كشاف» زمخشری است- میرسیده بصاحب كشف مشهور گردیده است. (خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار خواندمیر. نسخه مخطوطه مجلس شورای ملی).
(32) ص 273، س 6، ارغنون:
معرب كلمه یونانی «اورگانون»)Organoon( است، نام یكی از الات معازف و موسیقار یونانی است، خوارزمی در تعریف آن گوید: «الارغانون آلة للیونانیین و الروم تعمل من ثلثة زقاق كبار من جلود الجوامیس یضم بعضها الی بعض و یركب علی رأس الزق الاوسط زق كبیر علی نسب معلومه یخرج منها اصوات طیبة مطربة مشجیه علی ما یرید المستعمل». (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 236 لیدن. مفتاح السعاده- طاش كبری‌زاده، ص 333- ج- اول).
(33) ص 275، س 12، قتراق؛ این كلمه در متن بهمین املاء نوشته شده و احتمالات و معانی آن در حاشیه شماره 7 ص 275 مذكور شد، اما ظاهرا «قسراق» درست است، و چنانكه
______________________________
(1)- الكشف: تألیف الامام العلامه عمر بن عبد الرحمن الفارسی القزوینی المتوفی سنة 745. (كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون ج ر 2 ر ص 313).
ص: 423
كاشغری در باب (فعلال، فعلل و فعلال) از كلمات خماسی مینویسد: «قسراق:
«1» الرمكة الفتیة، و عند الغزیه «2» الرمكة كائنا ما كانت، و فی المثل:
(قیزبرلاكرشما، قسراق برلایرشما) معناه: لاتصارع العذراء فانها تكون قویة فتصرعك، و لا تسابق فی الرهان مع الرمكة الفتیه فانها اقوی من الفرس و «3» انزق فتغلبك،
و ممكن است «قترماق» باشد كه بمعنی بی‌مصرف و بیكار است (نقل از «دیوان لغات الترك» تألیف محمود بن الحسین بن محمد الكاشغری- تاریخ تألیف سال 466 ه ج 1 ص 394. و ج/ 2- ص 61). و معنی عبارت متن:
سلطان حسین میرزا جنگجوئی فحل بود كه در دشت فبچاق در انتظار فرصت بود- یا بی‌كار و بی‌مصرف میگشت- تا در موقع مناسب تاج‌وتخت خراسان را بدست آورده رقباء خود را از میان بردارد.
______________________________
(34) ص 304، س 1، «حصار شادمان»:
«شادمانه»: قریة بینها و بین مدینة هرات نصف فرسخ.
«شادوان»: الجبل الذی من جنوبی سمرقند و فیه رستاق و قری، و طول هذا الرستاق عشر فراسخ و زیاده ...- (معجم البلدان- یاقوت ج/ 3- ص 228 لیپزیك).
(35) ص 340، س 8، جوانغار:
جواؤن قول بفتح واو و ضم همزه و سكون نون بلغت مغولی سمت چپ بود كه حال به (جوانغار) اشتهار دارد.
(جوانغار) بسكون نون و رای مهمله و فتح غین معجمه محرف جواؤن قول باشد بلغت مغولی یعنی: (سمت چپ). فرهنگ سنگلاخ.
______________________________
(1)- الرمكه: الفرس و البرذون تتخذ للنسل، جمع رمك و ارماك.
(2)- الغزیة: تركان غز.
(3)- انزق: افعل من نزق ینزق نزقا الرجل نشط و طاش و خف عند الغضب فهو نزق.
ص: 424
قول: قلب لشكر كه روز جنگ قرارگاه امیر لشكر باشد.
سرانگشتان تا بند دست سمت و جانب. و باشباع ضمه قاف بمعنی عبد و بنده- قل و قل محمد- عبد محمد. فرهنگ سنگلاخ.
______________________________
(36) ص 346، س 1، «بیار» و «كمند»:
این دو كلمه در مطلع السعدین: بیار و جمند نوشته شده و نام دهكده كمند در كتاب (كشف المحجوب) آمده گوید: «و ادیب كمندی از سادات زمانه بود». (كشف المحجوب). غزنوی بسعی ژوكوفسكی ص 215 چاپ لنینگراد.
(37) ص 354، س 5، جرمغان:
یا جرمق و جرمقان: نام دهكده یا دهستانی است كه در بیابانی كه میانه خراسان، اصفهان، كرمان و ری واقع است یاقوت مینویسد: «جرمق بلدة بفارس كثیرة الخصب، رخیصة الاسعار، كثیرة الاشجار علی جادة المفازة قال الاصطخری- و هو یذكر المفازة التی بین خراسان و كرمان و اصبهان و الری ... ثم قال و فی المفازه علی طریق اصبهان الی نیشابور موضع یعرف بالجرمق و هو ثلث قری تحیط بها المفازة. احداها اسمها «بیاذق» و الاخری «جرمق» و الثالثة «ارابه» تعد من خراسان و بها نخل و عیون و زروع ...» (معجم البلدان- یاقوت- حرف ج- ص 94).
(38) ص 363، س 6، «شهر صفر»:
شد شهر صفر شهید و هم «شهر صفر»از سال شهادتش دهد باز خبر این بیت از مولانا كمال الدین عبد الواسع النظامی است كه در تاریخ واقعه قتل یادگار محمد میرزا گفته است، وی از افاضل معاصرین اسفزاری و از مشاهیر شعراء و نویسندگان نامی هرات بوده، و از منتسبین بدربار سلطان حسین میرزا بایقرا میباشد.
ص: 425
سالها در سایه عنایت وزیر دانش‌گستر خواجه نظام الملك در هرات میزیسته و آثار بسیاری در نظم و نثر دارد.
(خلاصة الاخبار فی احوال الاخیار- خواند میر خاتمه نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك. حبیب السیر- جزء سوم از مجلد سوم ص 337).
______________________________
(39) ص 370، س 9، لمولانا مجیر الدین البیلقانی:
امین احمد رازی میگوید: مجیر الدین بیلقانی برای تحصیل وجوه دیوانی از تبریز باصفهان رفت، و در آنجا بواسطه اشعاری كه در هجو مردم آنشهر گفته بود او را بقتل رسانیده و یكهزار تومان كیكی بعنوان خون بهای او برای قزل‌ارسلان به تبریز فرستادند.
(هفت‌اقلیم- امین احمد رازی- ورق 524 نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
(40) ص 370، س 10، لب چو خاتم پرشكر خندست این اشعار از جمله ابیات قصیده‌ایست كه مجیر الدین بیلقانی در مدح «1» اتابك پهلوان سروده است و مطلع آن این است:
مژده ای دل هان كه ما را مژده جان آمدست‌وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
دم مزن ایدل بزن دستی و جانرا برفشان‌ز آنكه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
نیمشب خیزان دولت جوی را اندر مشام‌بوی اقبال از دم صبح درافشان آمدست
چشم روشن گشته‌اند الحق عزیزان جهان‌زین نسیم خوش كه از یوسف بكنعان آمدست
______________________________
(1)- اتابك پهلوان مراد: شمس الدین ابو جعفر محمد جهان‌پهلوان بن ایلدگز از پادشاهان (اتابكان) آذربایجان بوده (568 ه) كه به پهلوانیان مشهور میباشند.
ص: 426 از فغان بانگ گردون بر صلای جان‌فشان‌عیسی اندر حجره گردون بافغان آمدست
لب چو خاتم پرشكر خندست عالم را از آنك‌خاتم گم‌گشته با دست سلیمان آمدست
این سعادت بین كه مهد كبریای احمدی‌پیش بو ایوب انصاری بمیهمان آمدست (دیوان مجیر الدین بیلقانی نسخه مخطوطه كتابخانه ملی ملك).
ص: 427