.نام همه زنده جاويد باد
بااينكه شاه مثل ادوار گذشته در امتحانهاي مدرسه دار الفنون حاضر نميشود و چندان علاقهاي باين مشروع نشان نميدهد باز بسعي اعتضاد السلطنه وزير علوم كار مدرسه رونقي دارد. فارغ التحصيلهاي آن بكار ميرسند وزير علوم از وجود آنها در تلگرافخانه و ساير كارهاي فني كه در اداره خود دارد استفاده ميكند. ميرزا كاظم محلاتي معروف بشيمي ببازديد جاهائي كه احتمال معدن در آنها هست ميرود و امتحاناتي بعمل ميآورد اكثر نقاط مهم كشور با تلگراف بهم مربوط و قرارداد تلگرافي بين ايران و انگليس كه از 1281 بسته شده كار مكالمه را با اروپا و هندوستان سهل كرده است ولي همين يكنفر وزير است كه باين چيزهاي تازه علاقه دارد باقي چون از اين كارها چيزي نميفهمند كاري بكار او ندارند. او هم ملاير را تيول مدرسه دار الفنون كرده است و از طرف خود، حاكم بانجا ميفرستد و ماليات اين ولايت را بمصارف ادارات خود ميرساند. عليقليخان پسر رضا قليخان
ص: 106
هدايت هم در هر كار معين و ياور او و در تلگرافخانه سمت رياست دارد و برادرش جعفر قليخان رياست و محمد حسين خان (اديب الدوله بعد) نظامت مدرسه دار الفنون را عهده دارند. ذكر اين وزير و زيردستانش بخير و نام همه زنده جاويد باد.
اما ساير وزراء بدون اينكه بخواهم پاكقصدي و دولتخواهي آنها را ترديد كنم بايد درباره آنها بگويم از كار عالم بيخبر بودند و وضع حاضر را بهترين اوضاع ميدانستند چند عمارتيكه مانند شمس العماره و عشرتآباد و سلطنتآباد ساخته ميشد چشم آنها را پر كرده بود و دلشان را بخياباني كه شاه براي سلطنتآباد كشيده و عراده رو نموده بود خوش ميكردند. در صورتيكه هرچندي يكبار جمعي تركمن كه بعضي از آنها از اهل يموت و كوكلان و تبعه ايران و در خاك استراباد هم بودند بنواحي خراسان حمله ميآوردند و بقتل و غارت ميپرداختند و خان بجنورد و گاهي خان قوچان و زماني سوارهاي ديگر محلي، بايد بر آنها بتازند و قتل و نهب را بقتل و نهب مكافات كنند و براي هريك از اين فتح (؟) ها بتصويب وزراء، درجه و خلعت و نشان و امتياز بگيرند. قافله تجار و زوار همچنان با توپ و سوار از شاهرود به مزينان و از مزينان به شاهرود رفتوآمد كند و باوجوداين، اهل قافله از از دستبرد اين مردمان وحشي ايمن نباشند. در صورتيكه همين روزها قشون روس از سمت شمال بحر خزر و بوسيله كشتيهاي جنگي كه در اين دريا داشتند بجانب بخارا و خيوه و سمرقند پيش ميآيند و از آنها براي آينده نزديكي مردمان زارع و تاجر و كارگر ميسازند.
اگر وزراء جنگ و ماليه و خارجه و عدليه، مثل اعتضاد السلطنه، اهل اطلاع بودند آنها هم يكي گلپايگان و ديگري خوانسار و ديگري محلات و ديگري نطنز و جوشقان را تيول فرهنگي ادارات خود كرده جوجهسرتيپها و بچه ميرزاها و اولاد كارمندان وزارت خارجه و عدليه را تربيت ميكردند، فرهنگ كشور تا حدي عمومي ميشد و مردم زودتر بحوائج خود آشنا ميشدند و معايب را بمرور رفع ميكردند ولي چه فايده كه باقي وزراء در چهارچوب اوضاع زمان خاقان تختهبند بودند و حرف اين عده قليل را كه از مدرسه دار الفنون بيرون ميآمدند نميفهميدند و از اين طبقه تشويق بسزائي نميشد و روزبروز پايه دانش آنها تنزل ميكرد تا بالاخره در آينده اين مدرسه محل اعاشه جمعي ميشود و روح بينش و دانش، اين مؤسسه سي چهل ساله را بدرود ميگويد.
شايد تصور شود شاه مانع بوده است؟ خير! اگر شاه مانع بود هرروز بوجهي خاص اعتضاد السلطنه را در كارهايش تشويق نميكرد. شاه از خدا ميخواست كه ساير وزيرهاي او هم مثل اعتضاد السلطنه در كار خود خبير و بينا باشند و مقصودشان خير و صلاح عامه و تربيت كاركنان درجه دوم و سوم و چهارم دولت باشد ولي اين وزراء را از كجا ميآورد؟ بهركس رو ميآورد جز متملق كهنهپرست و منفعتدوست و جاهل باوضاع زمان نمييافت.
مثل ناصر الدين شاه بعد از دستبسر كردن امير نظام كه يقينا خيلي افسوس آنرا
ص: 107
خورده است عينا مثل آهنگر و خيار خريدن اوست. در دورههاي گذشته در تابستان، كار آهنگرها صبح و عصر بخصوص اول شب بود وسط روز بواسطه گرمي هوا نميتوانستند پتك سنگين را در مقابل كوره آتش بر روي آهن تفته بكوبند بطوريكه آهنگر هيچوقت زودتر از دو ساعت بعد از غروب دست از كار نميكشيد. فرض كنيم صبحي كه استاد آهنگر از خانه بيرون ميآمده است زنش از او خواهش كرده باشد شب براي او قدري خيار بخرد آهنگر همينكه از دكان بيرون ميآيد باول سبزيفروشي كه برميخورد و چشمش بخيار ميافتد توصيه زن بيادش ميآيد و نزديك ميرود معلوم است دو ساعت و خردهاي از شب گذشته آنچه خيار خوب بوده است بردهاند و جز يك مشت خيار كج بادزده و پلاسيده باقي نمانده است، استاد ما خيارها را نميپسندد از اين دكان بدكان ديگر و از آنجا بدكان ديگر همهجا را يكجور مييابد تا بآخرين دكان سر راه خود ميرسد. ناچار از ميان اين قماش خيار بهترينش را جدا كرده بخانه ميبرد زنش كه از صبح خيارهاي سبز و تازه در دست مردم ديده پيش خود فكر ميكند مگر شوهرم چشم نداشته كه اين آشغالها را براي من خريده است در صورتيكه بيچاره شوهر بهترين خيارهاي موجود را انتخاب كرده بوده است. «1»
ناصر الدين شاه در اينوقت از تمام رجال حولوحوش خود متجددتر و بترقي كشور علاقمندتر بوده است ولي حريرباف هرقدر مهارت داشته باشد از ني جز حصير نميتواند عمل آورد. ناصر الدين شاه دستور خوب ميداد ولي كسيكه باجراي آن بپردازد پيدا نميكرد اگر رجال دانشمند باوضاع زمان در حولوحوشش بودند خيلي هم پاپي نفاذ امر خود نبود همينكه براي او وسائل مسافرت و گردش و شكار تدارك ميشد و خرج حرمسرا و ابهت سلطنت و نمايندگي او كه خيلي بآن علاقه داشت مرتب ميرسيد، شايد حاضر بود مشروطه را هم كه در اينوقت تا حدود روسيه رسيده بود اعطا كند ولي در آن دوره با اين رجال بيخبر كه دستورهاي ساده شاه را هم بظاهرسازي ورگذار ميكردند چه ميكرد و با كدام مصالح بناي عظمت كشور را پيافكني مينمود؟
شاه از سال 1283 خود صدراعظم دولت خود شد. تمام وزراء مهام امور را بعرضش ميرسانيدند و از او دستور ميگرفتند ايام هفته را از شنبه تا پنجشنبه هر روزي بيكي دو سه وزارتخانه تخصيص ميداد و كار كشور خود را اداره ميكرد باوجوداين وقت براي گردش و شكار خود هم پيدا ميكرد و از هواي خوش ييلاقات البرز و گردش در مازندران برخوردار ميشد.
در اواخر اين سال عزيز خان مكريرا با لقب سردار كل وزارت جنگ داد و كار ميرزا محمد خان سپهسالار را باداره كار حكومتهائي كه در زمان وزارتش سرپرستي از آنها نكرد منحصر نمود. معلوم ميشود خان قجر از پائين آمدن مقامش ناراضي بوده و كارها را سرسري
______________________________
(1)- امروز هم كه ملت بجاي شاه صاحباختيار شده باز كشور بهمان اوضاع گرفتار است و پادشاه كه از طرف ملت نماينده است بهمان ناكاميابي دچار ميباشد بهر سمتي رو ميآورد جز سكه قلب رواج، چيزي نمييابد. در آنروز بياطلاعي و ناداني كار را خراب ميكرد امروز حقهبازي و بيحقيقتي كارها را فلج ميكند در هرحال كلاه ملت پس معركه است.
ص: 108
ميگرفته است در سفر خراسان كه جزو ملتزمين بوده است بعد از عزل از همين كار چند ولايت در مشهد بدرود زندگي ميگويد.
سفر خراسان
در 15 ذيحجه سال 1284 شاه بقصد خراسان از تهران اردو بيرون زد در اين سفر زيارتي، مهدعليا، مادر و عزت الدوله، خواهر، و عدهاي از زنهاي شاه در شصت كالسكه شش اسبه همراه بودهاند. پنج فوج پياده و چهار پنج هزار سوار با توپخانه و نقارهخانه و زنبوركخانه و فراشخانه و دنباله زيادي از شاهزادگان و عمله خلوت و رجال و اعيان و مستوفيان و ساير طبقات، التزام ركاب داشتند. ميرزا نصر اللّه مستوفي كه بعد از سفر سلطانيه همواره در مركز مشغول كار استيفائي خود بود مانند مستوفي اردو همراه بود و چاپخانهاي هم با اردو برده بودند كه وقايع مسافرت را روزبروز طبع كند.
اين مسافرت در حدود شش ماه طول كشيد، از راه خوار و سمنان و شاهرود و سبزوار و نيشابور رفته و از راه قوچان و بجنورد و نردين و فيروزكوه به تهران معاودت كرده است. در بين راه از بجنورد عدهاي از سوارههاي ملازم ركاب را با خان بجنورد مامور نموده است كه بر سر تركمنها تاخت برده آنها را متفرق كردهاند معلوم ميشود اين وحشيان متهور براي بدست آوردن الجه و اسير باردوي شاه هم طمع بسته بودند.
سالهاي 5- 1284 واقعه تازهاي ندارد شاه همچنان خود صدراعظم كشور خويش است قشون ايران بشش سپاه تقسيم شده است و هريك نظم يك ايالت يا چند ولايت را عهدهدار هستند. از طرف شاه امري صادر ميشود كه در موارد رسمي و نيمرسمي رتبه نظامي اشخاص مدرك احترامات آنها باشد و احترامات نسبي مانند شاهزادگي نبايد موجب شود كه اشخاص كمرتبهتر از اشخاص بالاتر جلو بايستند. باز براي جلوگيري از تجمل نظاميان جهة هريك عده محدودي نوكر و مستخدمين شخصي تعيين شده است. اين جمله معلوم ميدارد كه چگونه احكام نظامي و حتي اوامر شاه مهمل ميمانده و مجري نميشده است زيرا چنانكه در سابق نوشته شده است در اواخر دوره صدارت ميرزا آقا خان نوري هم امري در همين موضوع صادر شده و بصحه شاه هم رسيده بوده است.
سفر شاه به گيلان
سال 1286 جز تغييرات جزئي در حكام و رؤساي قشون و سركوبي حسن سلطان و سعيد سلطان اوراماني «1» در كردستان و در آخر سال سفري كه شاه بگيلان كرده است چيز ديگري كه قابل ذكر باشد اتفاق نيفتاده است. بطور كلي در اين مسافرتها حكام حولوحوش هم، براي تقديم بندگي با
______________________________
(1)- محل اين اورامانيها بواسطه كوههاي سخت و رودهاي عظيم كه اكثر بدجله ميريزد خيلي صعب الوصول است. اين آقايان مخصوصا بواسطه قرب جوار با كردهاي عراقي و بندوبست با آنها كه هروقت فشار ببينند نزد آنها متواري ميشوند امروز هم بدشان نميآيد ماليات ندهند و مامور دولت را به تشر و تهديد جواب كنند. چنانكه ماليات چند ساله آنها در اوائل سلطنت رضا شاه فقيد يكجا بتوسط آقاي فتح اله مستوفي كه رئيس ماليه آنجا بود (البته باتكاء محمود خان امين كه در آنوقت فرمانده فوج كردستان و راههاي تمرد را بر آنها بسته بود) وصول شد.
ص: 109
سوارهاي محل خود ميآيند. شاه هم كه هميشه با بهت و شكوه سلطنت علاقه خاصي دارد با حاشيه و دنباله عريض و طويل است بخصوص در اين مسافرت كه از طرف روسها كشتيهائي هم براي پذيرائي و گردش شاه در دريا با يكنفر ژنرال روسي مأمور شده است. اين مسافرت در حدود دو ماه طول كشيد و نزديك آخر سال قمري كه با آخر سال شمسي تقريبا مصادف ميشده بپايتخت مراجعت كرده است. شاه در اين سال هم، خود بمهام امور كشور رسيدگي ميكند.
رابطه منظم بين ايران و اروپا
روابط بين ايران و دول اروپا بخصوص با دولت همسايه و همكيش يعني دولت عثماني منظم شده، در تفليس و حاجي طرخان و بمبئي و بغداد جنرال كنسولي دائم قائم گشته و در دربارهاي روس و انگليس و فرانسه سفارتهاي دائمي برقرار شده و از طرف دول مزبور بعلاوه بلژيك و اطريش سفارتخانههائي در تهران مستقر گشته است.
سفير كبير ايران در پايتخت دولت عثماني حاجي ميرزا حسين خان مشير الدوله پسر ميرزا- نبي خان قزويني است. برادر كوچك او يحيي خان لقب معتمد الملكي دارد و از رجال درباري محسوب ميشود. شاه از خدمات اين دو برادر بخصوص مشير الدوله كه موجب حسن روابط بين دولتين گشته است خيلي راضي است. مشير الدوله مردي فعال و باهوش و زيرك و زرنگ است از طرف شاه نشان اقدس براي سلطان و از طرف سلطان نشان اول آن كشور بوسيله مأمورين مخصوص اهدا شده است. هم دولت متوقف فيها و هم دولت متبوع اين سفير كبير كمال رضايت را از اين مرد، كه موجب اينهمه يكجهتي شده است دارند.
مسافرت شاه بعتبات
البته هيچكاري بيمقدمه اتفاق نميافتد ولي رسم حكومت استبدادي بر اينست كه هميشه مقدمات را در خفا نگاه ميدارند و تدارك را طوري ميبينند كه از مقدمات كسي باخبر نشود چنانكه در 1287 بدون مقدمه، مسافرت شاه ببغداد بقصد زيارت عتبات سرگرفت البته قبلا قرار طرز پذيرائي شاه و اردوئي كه بايد همراه باشد بين سفير كبير ايران و دربار عثماني داده شده بود.
شاه در بيستم جمادي الاخره كه تقريبا با اواخر ميزان مصادف بود با اردوي مفصلي مركب از سواره و پياده و خدم و حشم كه درخور نمايش سلطنتي ايران در عتبات باشد از تهران حركت كرد. در غياب شاه پسر شانزده سالهاش نايب السلطنه است و مستوفي الممالك بسمت وزير اول تمام كارها را اداره ميكند رياست اردوي ملتزم ركاب هم با شاهزاده حسام السلطنه ميباشد حرمخانه و اكثر شاهزادگان و رجال نيز همراهند. شاه از راه ساوه به همدان و از آنجا به كرمانشاهان رهسپار و از خانقين وارد خاك عثماني شد. بسعي و مواظبت ميرزا حسينخان مشير الدوله كه از استانبول تا كرمانشاهان باستقبال آمده بود چه در سرحد و چه در بغداد و چه در ساير اماكن مقدسه احترامات زياد نسبت بشاه ملحوظ داشتند. اردوي شاه كه افواج و سواره و توپخانه همراه داشت همهجا در بيرون شهرهاي خاك عراق عرب در مقابل اردوي عثماني كه براي حفظ احترام بود قائم ميشد. از زرنگي و كارداني مشير الدوله هيچ نوع خلاف انتظاري رخ نداد. بين شاه و سلطان عبد العزيز خان در موقع ورود به بغداد همچنين در عيد فطر تلگرافات تهنيت ورود و تبريك عيد ردوبدل گشت بقدري خدمات و زيركي و زرنگي
ص: 110
مشير الدوله شاه را جلب كرد كه شايد از همينجا ارتقاء او را بمقام صدارت در ضمير گذراند.
در بغداد، دستخط وزارت عدليه و وزارت وظائف و اوقاف را براي او صادر كرد و او را همراه خود بتهران آورد. اين مسافرت در حدود پنج ماه طول كشيد و شاه در اول ذيحجه 1287 وارد پايتخت گشت.
قحطي عمومي در ايران
در سال 1288، سال قحطي عمومي ايران است از يكي دو سال پيش كمباراني شروع و گراني و تنگي خواربار خودنمائي ميكرد ولي در زمستان سال 1287 باران هيچ نباريد و مايههاي سنواتي هم تمام شده بود، قيمت نان كه در اوائل 1287 بيش از يكمن شش هفت شاهي نبود بمرور ترقي كرده در اينوقت بيكمن يكقران رسيد. مردم پايتخت اين اشعار را ساخته بطور تصنيف ميخواندند.
شاه كجكلارفته كربلا
گشته بيبلانان شده گران
يكمن يكقرانيكمن يكقران
ما شديم اسيراز دست وزير
از دست وزير
مقصود از وزير، ميرزا عيسي پسر ميرزا موسي وزير سابق تهران است كه بعد از پدر تازه بوزارت تهران و پيشكاري نائب السلطنه برقرار شده بود. اين تصنيف را ده پانزده سال بعد در ايام كودكي شنيدهام حالا كه وزن آن را تطبيق ميكنم به آواز رهاب شور ميخورد.
باري دشمنان ميرزا عيسي براي از كار انداختن او اين تصنيف را ساخته بودند چنانكه بزودي ميرزا عيسي معزول و پاشا خان امين الملك به پيشكاري نايب السلطنه و وزارت تهران برقرار شد.
در زمستان سال 1288 قيمت نان بيكمن پنج قران كه پانزده شانزده برابر قيمت عادي آن بود رسيد بطوريكه مجبور شدند از روسها استمداد كنند و شايد براي دفعه اول پاي آرد روسي كه چون از حاجي طرخان حمل ميكردند بآرد حاجي طرخان معروف گرديد بايران باز شد. در زمستان اين سال برف و باران بيحسابي آمد و همين بارندگي زياد در پارهاي از جاها راهبندان كرد و بيشتر مايه تلف نفوس گرديد. در بهار هم مرض حصبه و محرقه خيلي از مردم را اعم از بيچيز و منعم بديار فنا فرستاد. اين اول دفعهاي بود كه ناصر الدين شاه در سلطنت خود با چنين پيشآمدي مواجه شده و سبب گرديده است كه در آتيه، هميشه حساب كار نان شهر تهران را داشته و تحت مراقبت مخصوص خود نگاهدارد و از تكرار نظير آن جلوگيري كند. بهر صورت در ماه سوم بهار 1289 غله بلوكات گرمسير تهران رسيد و قيمت نان بعد از يكماهي بهمان شش هفت شاهي قبل از سنوات خشكي و قحطي تنزل كرد. «1»
______________________________
(1)- پيرمردها در ايام جواني من داستانها از خوبي محصول سال 1289 نقل كردهاند از جمله جد مادري من كه بعدها خواننده عزيز ما با او آشنا خواهند شد ميگفت در بهار اين سال بقيه در صفحه بعد
ص: 111
تأسيس دار الشوراي كبري
در مراجعت از سفر، شاه بوزير جديد خود طبعا نزديكتر شده و صدراعظم آتيه مقام خود را احساس كرد و شاه را بطرز مملكتداري و قشون دول اروپا واقف و روزبروز خود را باو نزديكتر و او را بقبول و اجراي طرحهاي تازهتري در ايران حاضر نمود. چنانكه بمجرد ورود بامر شاه مجلسي باسم دار الشوراي كبري از چهار نفر شاهزادگان درجه اول مؤيد الدوله پسر محمد علي ميرزا دولتشاه و ملكآرا و اعتضاد السلطنه پسران فتحعليشاه و نصرت الدوله پسر عباس ميرزا كه دو نفر اخير يكي وزير علوم و ديگري وزير جنك هم هستند و امير اصلان خان مجد الدوله قاجار و مؤتمن الملك وزير خارجه و مشير الدوله وزير عدليه و وظايف و اوقاف و نظام الملك پسر ميرزا آقا خان صدراعظم كه بعد از چندين سال تبعيد به يزد و خانهنشيني باز باسمش برميخوريم و قوام الدوله كه بعد از واقعه مرو و چند سال خانهنشيني مجددا روي كار آمده و در اين اواخر به وزارت فارس و پيشكاري ظل السلطان هم نائل شده است و غلامحسينخان سپهدار پسر سپهدار باني شهر اراك كه در اين اواخر والي كرمان بوده است و دبير الملك كه چندي وزارت رسائل داشته است و معير الممالك وزير خزانه و محمد رحيم خان علاء الدوله و پاشا خان امين الملك و ناصر الملك محمود خان قرهگزلو و حسنعليخان گروسي كه دو نفر اخير وزير مختار ايران در لندن و پاريس بودهاند تشكيل شد.
معتمد الملك برادر مشير الدوله هم ناظم اين دار الشوري تعيين گرديد (1288).
وقتي اين اسامي را وارسي ميكنيم طبعا بايد بپرسيم پس مستوفي الممالك كه در غياب شاه وزير اول بوده كجاست كه در اين جمع نيست؟
«جناب آقا» بعضويت اين مجلس تعيين شد ولي چون احساس كرد كه اين دار الشوراي كبري مقدمه اقدامات ديگري است كه بالنتيجه مخالف مصالح وحدتطلبي او است «جنگ سر شخم را بهتر از دعواي سر خرمن» دانست «1» و از روز اول همان مقاومت منفي را كه يكبار
______________________________
چون گاوها همه در زمستان مرده بودند با چوب كه بزمين فروميبرديم يكي دو چارك لوبيا كاشتيم و حاصل زيادي كه سه چهار برابر لوبياكاري با شيار در سال عادي بود برداشت كرديم. هركس گندم كاشته بود لااقل دو برابر سالهاي عادي برداشت كرد بهمين جهت بود كه همينكه خرمن دست آمد در ظرف يكماه نان بقيمت قبل از قحطي تنزل كرد. آخر در آن دوره مامورين دولت مثل امروز نبودند كه با عمليات ساختگي نگذارند مردم راحت زندگي كنند همينقدر كه حاصل خوب ميشد مردم مرفه ميشدند. اما امروز بواسطه عمليات مامورين دولت بااينكه گندم از خرواري دويست تومان پارسال بصد تومان تنزل كرده در قيمت نان تهران تفاوت چنداني حاصل نگشته است. بجهت آنكه ايادي دولت متصدي دادوستد گندم و تعيين نرخ هستند. شنيدهام يكي از وكلا چند دكان نانوائي را تحت نفوذ خود دارد و از آنها حق ميگيرد اين حق البته بايد روي قيمت نان كشيده شده و از پيرزن مستمند بدبخت گرفته شود. انشاء اله اين شنيده من باطل باشد.
(1)- سال زراعتي از موقع كاشت يعني اول پائيز تا آخر تابستان سال بعد كه كاشت و داشت و برداشت يكساله در عرض اينمدت انجام ميپذيرد. قرار مال الاجاره و مزارعه و مساقات و اجير كردن عمله براي كار زراعت در اول پائيز بسته ميشود و اگر قبلا بسته شده باشد اجراي آن از اول پائيز بقيه در صفحه بعد
ص: 112
ديگر هم امتحان كرده و بوسيله آن ميرزا محمد خان سپهسالار را از پا درآورده بود رويه خود قرار داد و تصور ميكرد با اين اسلحه كه طول مدت خدمت چندينساله و وجههاي كه در اين مدت براي او حاصل شده آنرا لابد برندهتر از سابق كرده است، بتواند اين پهلوان تازهوارد را هم از ميدان بيرون كند. مگر روح ادارات، يعني ماليه كشور در دست او نيست؟
مگر حكام و منتظر الحكومهها اعم از شاهزادگان و غيره همه دستپرورده او نيستند؟ مگر شاهزادگان درجه اول مانند مؤيد الدوله و اعتضاد السلطنه و حسام السلطنه و معز الدوله و نصرت الدوله كه علمهاي كاوياني دولتند از او حرفشنوي ندارند؟ كيست كه بتواند با اين قوه مادي و معنوي او مقاومت كند؟ و چه لازم است كه اين اسلحه برنده امتحان شده در غلاف بماند و حريف مجال پيدا كند كه او در نوبت خود اسلحههائي تدارك نمايد؟ بهتر اينست عدم تمايل خود را با اوضاع جديد، بحاضر نشدن در اين مجلس نشان بدهد و بوسيله همين اقدام، اساس «دار الشوراي كبري» را لق كند او كه نرفت سايرين هم باين مجلس نخواهند رفت و اساسي پيدا نخواهد كرد و بر سر مؤسس آنكه دلاكزادهاي بيش نيست خراب خواهد شد. «1»
اين فكر آقا از روي حساب گذشته صحيح بود زيرا در اين پانزده ساله بعد از ميرزا آقا خان صدراعظم چقدر از اين تأسيسات و تصميمات بوده است كه بهمين وسيلهها از بين رفته است؟ مجلس شوراي وزراء كه بعد از ميرزا آقا خان صدراعظم تأسيس شد كجا رفت؟ شاه، همانشاه و مردم، همان مردم و رجال، همان رجالند. ولي «آقا» در اينجا سهو ميكرد زيرا اين پهلوان تازه بيدي نبود كه از اين بادها «2» بلرزد. در اين سه چهار ماهه كه از نزديك با شاه تماس پيدا كرده چنان چم قبله عالم را بدست «3» آورده است كه هرچه بگويد شاه عمل ميكند و طوري شاه را فريفته خود كرده كه تا همهجا پشت سر او ايستاده است. در- باريها هم كه اين نفوذ كلمه را احساس كردهاند خيلي دوروور «آقا» نميپلكند و باوجود حاضر نشدن «آقا» در «دار الشوراي كبري» اين مجلس برخلاف انتظار دفعه بعد و دفعه
______________________________
شروع و تا پائيز ديگر دوام دارد.
دعواي سر شخم بهتر از دعواي سر خرمن است كنايه از آنست كه اگر كاري با سليقهات جور نيست از همان اول وارد آن نشوي بهتر از آنست كه مثلا سر خرمن و موقع جمعآوري حاصل زحمت يك ساله قرارداد را برهم بزني و كارها را از نسقي كه گرفته است خارج نمائي. اين مثل در مذاكره هر قراردادي در امر زراعت مورد استعمال دارد و طرفين براي استحكام قول و قراري كه با هم مي خواهند بگذارند بآن تمسك جسته و تكرارش ميكنند و در ساير مواقع هم كه مثل مورد متن هيچ حرفي از زراعت نيست بكنايه استعمال ميشود.
(1)- جد مشير الدوله عابدين دلاك قزويني بوده است.
(2)- «بيدي نيست كه از اين بادها بلرزد» مثل ساير و كنايه از آنست كه مرد قرص محكمي است و باين دو كلمهها از دم در نميرود و مقاومتش زياد است،
(3)- چم بمعني پيچ راه و پيچوخم ساحل رودخانه يا مسيل است البته كسيكه چم راه و بلندي و پستي و چموخم ساحل رودخانه را بشناسد بهتر ميتواند بمقصد برسد. چم كسي را بدست آوردن كنايه از به اخلاق و روحيه او واقف بودن و بواسطه عمليات خود او را فريفته خويش كردن است.
ص: 113
بعدتر هم برپا شد و طبق تصميمات آن، گرماگرم دستخطهاي ملوكانه صادر گرديد.
«معلوم ميشود نوه عابدين دلاك خيلي متهور است، بايد چند روزي در خانه نرفت تا تكليف خود را بفهمد!» ولي باز هم كاري صورت نگرفت فقط شاه يكي از پيشخدمتان خود را باحوالپرسي «آقا» فرستاد. «آقا» خيلي از مراحم شاه تشكر و ضمنا اظهار خستگي كرد و حاجت خود را باستراحت بعرض رساند. چيزيكه تاكنون چندين بار اتفاق افتاده و هميشه با اصلاح موضوع و خ لكلكانهاي «1» از قبيل خرقه و جبه و عصاي مرصع و انگشتر و انفيهدان كه «آقا» آنرا انقوزهدان ميكرد رفع شده بود «2». چيز عجيب! ايندفعه همين احتياج باستراحت را شاه بمنزله استعفا تلقي كرد و دستخطي مبني بر قبول استعفاي مستوفي الممالك صادر شد و نظام الملك كه در زمان صدارت پدرش چندي وزير ماليه بود به عنوان رياست محاسبات ماليه كشور، قلم حواله و اطلاق را بدست گرفت. نظام الملك نه معلوماتي در ماليه داشت و نه نفوذي در مستوفيان، در اينوقت بعد از مدتي خانهنشيني كسي هم سنگي در ترازوي او نمي گذاشت و وقعي باو نميداد. جانشيني او از «آقا» سياستي بود كه به تلقين مشير الدوله اتخاذ شده بود. شاه ميخواست بآقا بفهماند كه «مؤمن! اينقدر افاده نكن! كاري كه تو ميكني از عهده همهكس حتي نظام الملك هم برميآيد. ما اگر از چوب هم يكنفر آدم بتراشيم ميتواند كار ترا انجام كند» واقعا هم همينطور بود زيرا كار ماليه، كار فني و قواعد آن مضبوط و تغيير وزير و رئيس تغييري در جريان آن نميداد و وزير و رئيس مثل امروز كاملا ماشين امضا بود.
شاه بامر قشون توجه خاصي دارد، چنانكه به نصرت الدوله نائب وزير جنگ و خود نائب السلطنه كه اسما وزير جنگ است توصيه ميكند كه منبعد امتيازات و ترفيعات بايد در ازاء خدمت نمايان باشد نه برحسب وراثت و با گذشتن مدت حتي در اين زمينه دستخطي هم به نائب السلطنه صادر شده است (1288).
مشير الدوله مثل قديمي قره نوكري، «رقم رمق ميخواهد «3»» را در وزارت عدليه خود
______________________________
(1)- كمتر اسبي است كه وقتي سر سم رفت بعد قدري لكه نرود. براي اينكه اسب مجددا براه قدم معمول خود بيفتد سوار عاقل بايد با اسب مماشات كند. اين مماشات را ميتوان لكلكانه اسم گذاشت زيرا سوار تقصير نداشته و تقصير يا قصور از اسب بوده و باوجوداين، سوار با مماشات خود او را براه انداخته است. شايد لكلكانه از اين مماشات اتخاذ شده باشد و كنايه از نوازش و دادن تعارف و رشوه بكسي است كه مستحق آن نباشد و اجمالا اجري كه در مقابل كار نكرده داده شود لكلكانهاش ميگويند.
(2)- آقا ضعف معده داشته و بدستور طبيب حب انقوزه ميخورده و هميشه قوطي انقوزه در جيب داشته و «شميم» آن «مشام مجلسيان را تعطير ميكرده» است.
(3)- «رقم رمق ميخواهد» ضرب المثل قديمي و كنايه از آنست كه حكم، كار صورت نميدهد بلكه كفايت و كارداني مجري حكم است كه بحكم قوت اجرا ميدهد. من در طفوليت از شخص بيسوادي افسانهاي شنيده بودم كه در اينجا آوردن آن براي تفريح و تنوع بد نيست. اين شخص بيسواد ميگفت نادر شاه به اللّهوردي خان امر داد برو ماليات عقبمانده فارس را وصول كن. خان تعظيمي بقيه در صفحه بعد
ص: 114
كاملا مجسم كرد. در اين دو سه ماهه چنان اطراف كار دادگستري را جمعآوري نمود كه براي مخالف و مؤالف مجال انكار باقي نگذاشت. حتي دست و پاي حكام را در اجراي تنبيهات بدني و احكام قتل بست و در اين زمينه ملفوفهفرماني «1» هم صادر و بحكام ابلاغ كرد. شاه در اين ملفوفهفرمان
______________________________
كرد و بيرون آمد و بدون گرفتن حكم ماموريت بجانب شيراز حركت كرد. در راه بفكر افتاد كه اگر از او حكم بخواهند چه جواب بگويد. در اين افكار بامزادهاي رسيد براي فاتحهخواني وارد بقعه شد ديد كاغذ زيادي كه اوراق پاره قرآني بود در روي صندوق ريخته است يكي از آنها را برداشت و در بغل گذاشت به شيراز كه وارد شد فورا بمسجد جامع شهر رفت و مردم را براي اصغاي امر نادر شاه طلبيد. مردم كه جمع شدند گفت شاه امر كرده است باقي مالياتي پارسال خود را فورا بپردازيد و مرا مأمور كرده كه هركس تخلف كند او را تنبيه كنم و چنان با تشدد مطالب را اداء كرد كه مردم همه، جا خوردند. گفتند بما مهلت بده گفت سه روز بيشتر اجازه مهلت ندارم و بايد روز چهارم از اين شهر بپايتخت برگردم. بالاخره يكي از مستوفيهاي محلي كه تشخيص باقي با او بود بعرض خان رساند كه حكم نادر شاه مطاع است و سه روزه باقي را ميدهيم ولي حكم را بايد ببينيم و بر طبق آن عمل كنيم. گفت باقي را حاضر كنيد روز حركت حكم را بشما نشان خواهم داد. روز سوم برحسب قرارداد همه بمسجد آمدند، سران قوم هم حاضر بودند و كيسههاي پول هم حاضر بود خان پولها را تحويل گرفت و وقتي كه ميخواست حركت كند باو تذكر دادند كه حكم شما را نديديم.
جواب داد يكي برخيزد برود بالاي منبر حكم را بخواند كه همگي از آن باخبر شوند. يكي بالاي منبر رفت خان ورق قرآن را بدست او داد و گفت بخوان. از قضا سوره (إِذا زُلْزِلَتِ ...) بود مردك بخيال اينكه اشتباه كرده در خواندن تمجمج كرد و خان با تشدد تمام گفت چرا نميخواني؟ بيچاره مجبور شد و خواند ... بسم اله الرحمن الرحيم إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ ... خان گفت بس است نادر شاه امر كرده است همينكه بسرزمين شيراز رسيدي در شهر زلزله بينداز و باقي را وصول كن. شما چون مردمان عاقلي بوديد و ماليات را خودتان فراهم كرديد زحمت زلزله انداختن را از سر من كم كرديد.
ورق قرآن را گرفت و در جيب گذاشت و ماليات را برداشته بپايتخت رساند و نادر شاه در حق او خيلي التفات كرد.
بعد از نقل اين افسانه اضافه كرد بيخود نيست كه ميگويند رقم رمق ميخواهد. اگر مامور كاري باشد با حكم اذا زلزلت هم ميتواند خدمت را انجام دهد. اين افسانه است نه حقيقت و ضرب المثلي است كه معني خود را با هر تغييري از دست نميدهد. در حكومت دمكراسي رقم قانون است و رمق طرز اجراي قانون بدست مجري عاقل و فهميده و باتجربه. تا مجريان قانون عاقل و عادل نباشند محال است قانون بحال مردم نافع شود. لنگي كار ما هم در نداشتن مجريان خوب است.
(1)- اسم عام اوامر كتبي و رسمي شاه بفارسي فرمان است. «فرمان مواجب» «فرمان لقب» «فرمان اعطاي نشان» «فرمان اعطاي خالصه» «فرمان تيول» و غيره و غيره هم باين اسم عام خوانده ميشده است. فرمان حكما بايد به ثبت مستوفيان برسد تا «شرح آنرا ثبت و ضبط نموده در عهده شناسند» اين قبيل فرمانها روي كاغذي بزرگتر نوشته ميشد و سطرهاي آن در يكي دو سه تاي اول فاصله زياد داشت هرچه پائينتر ميآمد فاصله سطور كمتر ميشد. جملههاي آن خيلي مطول و كلمات آنها از لغات برجسته و پدر مادردار بود و در آخر حكما بجمله مقرر آنكه مستوفيان عظام و كرام شرح اين فرمان مبارك را ثبت و ضبط نموده در عهده شناسند بتاريخ .... مقيد بود. پشت اين فرمان به مهر صدر اعظم و وزير ماليه و صاحبديوان و منشي الممالك با طغرا و مهر مستوفيها بهخصوص مستوفيهاي پاي بقيه در صفحه بعد
ص: 115
كار حكام را در اعمال جزائي قلمرو خود بحبس متهم و تحقيقات مقدماتي و ارسال نتيجه آن بمركز منحصر كرد. دادن حكم را بشخص خود و در حقيقت بوزارت عدليه اختصاص داد مخصوصا ملفوفهفرماني كه در اين موضوع بوليعهد خطاب كرده بود در روزنامه منتشر شد كه باقي حكام حتي عموها و ساير پسرهاي شاه هم تكليف خود را بدانند. ربيع الثاني 1288
سپهسالاري مشير الدوله
سه ماه بعد در 13 رجب روز عيد ولادت حضرت شاه ولايت برخلاف قواعد تشريفاتي، شاه با لباس كوتاه ساده نظامي بسلام نشست. باز هم برخلاف قواعد تشريفاتي معمول كه فقط شاه بحضار تبريك ميگفت و مخاطب سلام جواب مفصلي عرض كرده و شاعر به مناسبت جشن، قصيدهاي ميخواند و سلام ختم ميشد اعليحضرت نطق مفصلي كرد.
شاه فرمود همه تعجب ميكنيد چه شده است ما لباس نظامي دربر كردهايم بعد وارد اهميت شغل نظامي و توجه خاصي كه بآن دارد شده شكوه زيادي از بيترتيبيهاي گذشته كرد و گفت: «از امروز من خودم رئيس قشون كشور هستم و انتظام امور آنرا بر عهده خود ميگيرم و چون لازم است يكنفر واسطه بين ما و قشون باشد حاجي ميرزا حسين خان مشير الدوله را كه حاضر حضور است از جانب خود نائب كرده بلقب سپهسالار اعظم و وزير اعظم عسكريه ملقب ميفرمائيم و اين دو كتاب را كه سابقا نوشته شده و هنوز اجراء نيافته بود، بدست خودمان باو ميدهيم كه انشاء اللّه تعالي الي نقطه آخر مجري دارد و نكتهاي فرونگذارد. از اين روز ببعد القاب و مناصب نظاميه باستحقاق بايد باشد نه بواسطه و وراثت. از امروز ببعد هر خدمتي را پاداش نيك خواهيم داد و هر خيانت را تنبيه و سياست. گذشت و اغماض بهيچوجه
______________________________
سند كه يكي از آنها در حقيقت مدير كل وزارت ماليه محسوب ميشد ميرسيد و در زير آخر سطر اول شاه امضاء خود را با جمله «صحيح است» ميگذاشت و قوت اجرا بآن ميداد. ولي شاه اوامر كتبي و رسمي ديگري هم داشت كه مثلا در امر خاصي از قبيل تحقيق و تفتيش و رسيدگي بكار معيني بايد صادر شود يا دستوري بطور فوقالعاده بكسي اعلام گردد. البته اين فرمان مخاطب داشت و مجري آنهم همان مخاطب فرمان بود و بس. اين فرمان بايد سربسته بمخاطب برسد و بهمين جهت آنرا ملفوفهفرمان موسوم كرده بودند. ملفوفهفرمانها روي كاغذ كوچكتر و با عباراتي معموليتر نوشته ميشد و بصحه شاه و مهر صدراعظم ميرسيد و براي مخاطب ميرفت كه او فحواي آنرا باجرا برساند. ممكن بود اين دستور متحد المال يا بخشنامه باشد كه بايد به تمام حكام ابلاغ شود در اينصورت نسخههاي متعدد از روي يك اصل نوشته و هريك را با عنوان مخصوص براي هر حاكمي يا فرمانفرمائي ميفرستادند. شاه اوامر خصوصي و دستورات مخصوص هم داشت كه آنها را بخط خودش و گاهي بخط منشي مخصوصش كه حكما ذيل آنرا امضاء ميكرد صادر مينمود. اين قسمت بدستخط موسوم بود. امروز با حكومت دموكراسي ملفوفهفرمان ديگر محل و موقعي ندارد آنچه سابقا بوسيله ملفوفهفرمان بحكام و مأمورين مخصوص رجوع ميشد، امروز بوسيله احكام وزارتي بآنها ابلاغ ميشود ولي فرمان و دستخط باز هم رايج است ولي دستخطها هم بواسطه مصونيت شاه و مسئوليت وزراء نبايد حاوي كارهاي دولتي باشد. پس دستخط هم تا اندازهاي منسوخ شده و اگر در پارهاي از موارد بخط شاه چيزي صادر شود، شامل مطالب دولتي نبايد باشد زيرا با مسئوليت وزراء منافي است.
ص: 116
نخواهد شد، خادم محروم نخواهد ماند و مقصر آزاد نخواهد گرديد.
ناصر الدين شاه نطق خود را از حفظ و مرتجلا ادا كرد ولي بيشبهه پيشنويس اين نطق املاي مشير الدوله بوده است زيرا دو كلمه «عسكر و عسكريه» را كه در زبان تركي عثماني بجاي ارتش و قشون مصطلح است، در چند جاي اين نطق ايراد كرده است. اين لغت در زبان فارسي تا آنوقت خيلي معمول نبوده و از اين جمله معلوم ميشود مشير الدوله كه اكثر بخصوص در اين اواخر در دربار عثماني سفارت داشته، اين لغت را بدون توجه املاء كرده و شاه هم نوشته و بعد از ضبط مطلب از حفظ اداء نموده است.
بعد از نطق شاه، مشير الدوله سپهسالار اعظم جوابي مبني بر افتخار و مباهات افراد قشون از سرپرستي اعليحضرت بعرض رساند و در آخر ترقيات آينده قشون را عنقريب وعده داد.
صدارت مشير الدوله
يكماه و نيم بعد در 29 شعبان 1288 بالاخره نتائج تمام اين اقدامات مقدماتي ظاهر شد. شاه دستخطي صادر كرد و منصب صدارت را با تمام اختيارات به ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار اعظم واگذاشت. در اين دستخط مخصوصا قيد كرده كه براي بسط يد سپهسالار در كارهاي نظامي اين منصب باو داده شده است، از فصول دهگانهاي كه شاه در ذيل اين دستخط بطور دستورالعمل بصدراعظم خود نوشته است، بخوبي برميآيد كه قبلا بين شاه و صدراعظم قرار ومداري گذاشته شده و شاه تمام اختيارات حتي مداخله در بيوتات سلطنتي را هم از خود سلب كرده و باو واگذاشته است.
ميرزا حسين خان پسر ميرزا نبي خان قزويني امير ديوانخانه (وزير دادگستري) عهد محمد شاه و تحصيلات او همان تحصيلات معمولي قديمي بوده است. شايد در اوائل دوره مدرسه دار الفنون در خارج از مدرسه زبان فرانسه را هم كمي آموخته باشد ولي در مقابل، هوش سرشار فوق العادهاي داشته و در مأموريتها و اقامتهاي خود در دربارهاي دول اروپا كه هميشه خدمت اداري او بوده، در طرز جريان كارهاي دول محل توقف خود، مطالعات كرده خود را براي همهكار آماده نموده است.
در اين چند ماهه وزارت عدليه خود كه در حقيقت شاخص هيئت وزراء شده بود، بقدري زيركي و زرنگي و مردمداري بخرج داد كه همه حتي شاهزادگان درجه اول كشور مانند اعتضاد السلطنه و نصرت الدوله را هم بخود معتقد كرد. خوب چيز مينوشت خوب حرف ميزد و در كارها بسيار جدي بود و پشتكاري خستگيناپذير و دليري و شهامتي بسزا داشت.
همت بلند او را از مدرسه و مسجد و عمارتي كه در جنب آن براي خانه خود در آندوره ساخته است ميتوان اندازه گرفت.
وطنپرستي و عشق بترقي كشور و انتظام امور در او جبلي بود. براي اين جمله احكام و دستورهاي او كه در كارهاي كشور داده دليلي بس هويداست. با هرچه كهنه بود دشمن و در همهچيز بنوي و تازگي معتقد بوده بافكار پوسيده و رسوم قديم وقعي نميگذاشت.
ولي از آفات تمدن اروپائي هم كه ساليان دراز در آنجاها بسر برده بود بدور نبود.
ص: 117
حتي چندان پاپي مخفي داشتن كارهاي خصوصي خود هم در اين زمينه نميشد و اين موضوع وسيله حمله بدست دشمنان او ميداد. اما غرور جناب اشرف صدراعظم مانع آن بود كه باين چاهيكه بدست خود جلو خويش ميكند توجهي داشته باشد. «در كشور كورها، يك چشم پادشاه است» البته در جنب ساير محسنات اخلاقي اين مرد اين اكرومه ناقص او چيز مهمي نبود ولي اي كاش لامحاله در اين قبيل كارها تظاهر نميكرد تا بتواند بهمان مردمي كه اين تظاهرات را بعقيده خود براي تربيت آنها ميكرد بيشتر خدمت نمايد.
اصلاحات مشير الدوله
بهرصورت صدراعظم وارد كار شد. در يكي دو ماه بعد متحد المآلي بنام كاركنان اداري دولت و حكومتهاي ولايات نوشت و از رشوه خواري عمال دولت كه سابقا موجب خرابي كارها بوده است نكوهش كرد و از اينكه اين رسم بد را رؤساي دولتي ترك گفتهاند اظهار خوشوقتي و حكام و عمال ولايات را تهديد نمود كه اگر اين رويه را ترك نگويند با اصرار از حضور همايوني استدعاي عزل و مجازات آنها را خواهد كرد. در اين نامه مخصوصا قيد ميكند: «چشم من همهجا با شماست. دولت بشما بقدر اعاشه حقوق ميدهد و ضامن متمول كردن شما نيست، شما هم براي متمول شدن راههاي ديگر داريد؛ در خالصجات دولتي كه تحت اختيار شماست آبادي كنيد و از اضافه حاصل آن برخوردار شويد تا خير آن بخلق خدا هم برسد»
از جمله «الملك عقيم» كه در اين نامه خود بآن اشاره كرده و توجيه و تفسيريكه از آن نموده پيداست كه اين تهديد بيشتر متوجه حكام و عمالي است كه بواسطه انتساب بخانواده سلطنت بخود اجازه بيرويگي ميدهند و بغرض و طمع، كارها را عقيم ميگذارند و در آخر اضافه ميكند: «بعد از وصول اين نامه تقدير آتيه در دست خودتان خواهد بود.»
اين متحد المآل (بخشنامه) بدون اينكه عنواني و خطابي داشته باشد در حقيقت اولتيماتومي بود كه بامضاي صدراعظم براي تمام حكام و عمال فرستاده شد.
از 1268 كه امير نظام از كار خارج شده بود تا اين تاريخ بيست و يكسال گذشته و در اين مدت از اين قماش احكام هيچ بگوش مردم نخورده بود ولي احكام استبدادي هميشه تابع اقدامات بعد است. مردم هروقت با حكم سختي مواجه شوند، طبعا بااحتياط رفتار ميكنند تا اندازه علاقه صاحب حكم را نسبت بنوشته و گفته خود بفهمند. هرقدر صاحب حكم بيشتر بگفته خود علاقه نشان دهد بر احتياط اشخاص افزوده ميشود. صدراعظم با جديتي خسته نشو، دنبال اين بخشنامه خود را گرفت و بزودي كارها نظم و نسق مرتبي پيدا كرد. اگرچه مردم به سادگي زمان امير نظام نبودند كه فورا تسليم شوند معهذا يكي دو- فقره عزل و تنبيهي كه بر اثر نافرماني پارهاي از حكام حتي درباره شاهزادگان مانند عزل حسام السلطنه از خراسان اتفاق افتاد، خواهينخواهي همه را بيدار كرد پاها باندازه گليم دراز شد و كارها رو باصلاح رفت.
ميدانيم اين وقايع همه در زمستان 1288 و يكي دو ماهه بهار 1289 و در بحبوحه قحطي اتفاق افتاده است. علاقهاي كه شاه و صدراعظم نسبت بدستگيري از فقرا و ضعفا نشان
ص: 118
دادند شير به پستان ساير رجال هم آورد همگي در اين مشروع كمك كردند. اعتضاد السلطنه در اين قسمت هم مساعي جميله بكار برد و دو سه ماهه بهار را گذراندند. حاصل رسيد، مردم آسوده شدند و اين تصادف هم كه تا حدي مانع اجراي خيالات صدراعظم بود مرتفع گشت.
مشير الدوله در تمام سال 1289 با فعاليتي بينظير در اصلاح دوائر دولتي كوشيد.
بيشتر توجه او بقشون بود وضع قشونگيري ايران اصلاح اساسي لازم نداشت. اين كار را امير نظام انجام داده بود ميبايست مراقبت كرد كه آنچه دولت ميدهد بافراد برسد و در سرباز گيري هم تعدي منسوخ گردد. از اين دو قسمت كه بگذريم بايد سرباز مشق كند و انضباط محكمي بين افراد و افسران برقرار شود و حس اطاعت در زيردست و توجه و خوشرفتاري در رؤسا ايجاد گردد. الحق مشير الدوله در تمام اين موضوعات سعي وافي بكار برد و نظمي در قشون برقرار كرد كه تا اينوقت سابقه نداشت. شاه در دستخطهاي خود كه بصدراعظم صادر كرده است هميشه از نظم اردوها و سانها و رژهها تحسين ميكند و با بياناتي كه شرافت را در افراد و افسران توليد كند از همگي قدرداني و تشويق مينمايد.
در ماليه چون كار فني و بقول مشروطهچيهاي چهل سال بعد «درازنويسي» بود و صدراعظم از آن اطلاع نداشت، خيلي وارد جزئيات نشد ولي رسم رشوه و هديه را در اين قسمت هم مثل ساير دوائر منسوخ كرد و در لباس مستوفيها و ساير كشوريها هم تغييراتي داد.
تنبانهاي گشاد قصب سورمهاي بشلوارهاي تنگ ماهوت و قباهاي راسته بكمرچين و كلاههاي دراز بكلاه يكچاركي مبدل شد. كلجه منسوخ و بجاي آن سرداري يخه عربي چين دار معمول گشت ولي در لباس سلام اين طبقات تغييري حاصل نشده، همان جبه و شالكلاه و جوراب سرخ مثل سابق لباس رسمي طبقات اهل قلم و وزراء و اعيان بود. اهل نظام در موارد عادي بايد با سرداري يخه عربي و شلوار تنگ با مغزي قرمز يا سفيد يا آبي يا زرد كه از صنف آنها حكايت ميكرد باشند و در موارد رسمي، سرداري آنها مبدل به نيمتنه شد و نشان شير و خورشيدي هم بجلو كلاه نصب ميكردند و اين نشان در پائينترين درجات نظامي تماما از نقره و هرقدر بر رتبه افزوده ميشد، قطعات آن بطلا مبدل ميگشت تا در اميرتوماني تمام نشان از طلا ميگرديد كه تميز رتبه آنها به نشان كلاه باشد. بعدها در حدود 1304 اين نشان كلاه را افسران در موارد عادي هم بكار بردند و اين در موقعي بود كه كلاه آنها سروته يكي و كوتاه شد تا از حيث كلاه هم با غيرنظاميها فرق داشته باشند و در هرحال درجات نظامي آنها در موارد عادي هم مشخص باشد.
مشير الدوله در نشانها هم اصلاحاتي بعمل آورد. در نشانهاي نظامي، حمايل را در سرهنگي موقوف كرد. رنگ حمايل سرتيپي اول در وسط سرخ و طرفين سفيد و اميرتومانيرا در وسط سبز و در طرفين سرخ مقرر داشت.
تاسيس نشان شير و خورشيد
براي ساير طبقات كه خارجيها و حتي نظاميها هم حق برخورداري از آنرا داشتند، از روي نشان «لژيون دنر» فرانسه نشان پنج درجهاي باسم نشان شير و خورشيد برقرار كرد كه درجه اول آن با حمايل سبز بود. اما نشان اقدس و قدس بحال خود باقيماند و در
ص: 119
حقيقت، نشان درجه اول شير و خورشيد جاي نشان مقدس را گرفت و نظامنامهاي براي هر يك نوشت و در اعطاي نشان و رتبه نظامي بسيار كف يد ميكرد.
سابقا در شبهاي عيد ولادت شاه فقط چراغاني و آتشبازي ميكردند، مهماني از سفراي خارجه و رجال درجه اول و دعوت بشبنشيني از كارمندان درجه دوم و سوم سفارت- خانهها و دوائر دولتي، رسمي است كه مشير الدوله در اصلاحات خود معمول كرده است.
بيرق شير و خورشيد ايران خيلي قديمي است از تواريخ نميتوان تاريخ و تحولات آنرا بدست آورد ولي رنگ زمينه بيرق معين نبود. حاشيهاي برنگ سرخ يا سبز يا ملمع از اين دو رنگ بعرض چهار انگشت بيشوكم در دوره پرده سفيد قرار ميدادند و اجمالا رنگ سرخ و سبز و سفيد سه رنگ پرده بيرق ايران بشمار ميآمد. تقسيم اين سه رنگ بسه قسمت كه از سبز شروع و بسرخ ختم شود و شير و خورشيد در وسط رسم گردد از كارهاي مشير الدوله است.
براي اولين دفعه اسم نظميه در روزنامهها ديده ميشود يكي از افواج را مخصوص حفظ نظم شهر كرد و اسم آنرا فوج نظميه گذاشت. خلاصه اينكه آنچه امير نظام شالوده آنرا ريخته و از زمان او تا اينوقت معطل مانده بود و بصورت ظاهر ورگذار ميشد همه بطور خوبي بكار افتاده و در ظاهر و باطن كارهاي دولتي بهبوديهائي حاصل آمد.
در سال 1289 باسم گزارش يا راپرت و قانون و آئيننامه، سه فقره مشروحه بعرض شاه رسانده است كه هرسه قابل ذكر ميباشد.
در اولي روزها و ساعات و محل رسيدگي بكارها را معين و مخصوصا براي جلوگيري از اتلاف وقت، ورود اشخاص بيكار را در هيئت دولت سخت قدغن و روزهاي پنجشنبه را براي پذيرائي اشخاصي كه با او كار خاصي داشته باشند تعيين كرده است. در مقدمه اين راپرت ارزش وقت را تذكر داده و مخلوط كردن كارها را بهمديگر سخت قدغن نموده است. از اين جمله معلوم ميشود كه تا اينوقت اربابرجوع در هر ساعتي كه ميخواسته ميتوانستهاند نزد صاحبكار بروند و حاشيه مجلس را پر كنند و مخصوصا يكي از تجملات اداري شترمآبان دوره قبل بوده است كه هميشه مجلس خود را از اين قماش اربابرجوع پر ميخواسته و اين وضع را اسباب اعتبار خويش ميدانستهاند.
ديگري گزارشي است كه در اواخر شعبان از كارهاي انجام شده يكساله زمان صدارت خود بعرض شاه رسانده است. خيلي مايه تأسف است كه اين گزارش در دست نيست و الا بهتر ممكن ميشد در كردههاي اين مرد دقت بعمل آيد ولي اجمالا از جوابي كه شاه باو داده است معلوم ميشود كه در گزارش خود وجه پر نكرده و از كارهاي كوچك كه سايرين در گزارشهاي خود برخ شاه ميكشيدهاند ذكري نياورده و بمهام امور انجام شده اكتفا نموده است. زيرا شاه در دستخط خود بعد از تحسين زياد از اقدامات او همين موضوع را متذكر شده و نوشته است كارهاي شما خيلي بيش از اينهاست و هزار كار انجام دادهايد كه ننوشتهايد. در خاتمه مينويسد:
ص: 120
«اينكه نوشتهايد اگر خبطي و يا خطائي يا رفتاري كرده باشيد كه مايه دلخوري ما شده باشد بياد شما بياوريم كه در آتيه ترك آن بشود، خدا شاهد است كه بجز خدمت و صداقت و دولتخواهي مفرط و عشق بخدمات دولت و درستكاري چيزي از شما نهتنها در اين يكساله بلكه از اول نوكري شما اليحال كه صدارت اعظم داريد، نديده و نشنيدهام. الحمد للّه جز خوبي چيزي نيست كه نوشته شود. زياده فرمايشي نبود 1289 چهارم شهر رمضان بيچي ئيل».
«زياده فرمايشي نبود» فرمول خاتمه دستخط شاه استبدادي است ولي قدري در لحن اين دستخط تأمل نمائيم. من از شاههاي قبل و بعد از ناصر الدين شاه حتي در زمان مشروطه سهل است در دوره بيلجامي سلطنت مظفر الدين شاه ضعيف النفس كه همهكس در دربار كوس «لمن الملكي» ميزد نظير اين بيانات و ادب كتابت و تشويق و تحسين از خدمتگزاران نديدهام.
دولت ايران دولت مقننه ميشود
سومي لايحه قانوني است كه تهيه كرده و بامضاي شاه رسانده است كه بواسطه اهميت آن عينا در اينجا نقل ميكنم:
«محسنات تشكيل دربار اعظم را مكرر بندگان اقدس همايون شاهنشاهي خلد اللّه ملكه و دولته بيان و تصديق فرمودهاند. باقتضاي همان فرمايشات ملوكانه اين دولت ابدمدت بايد حكما يك هيئت رسمي داشته باشد. فوايد چنان هيئت رسمي با منطورات جديده شاهانه از براي دولت عليه ايران محسوس است. بخصوص از براي اين عهد كه بندگان اقدس شاهنشاهي عازم مسافرت فرنگستان هستند، در غياب همايون زياده از حد لازم است كه دولت ايران يك هيئت رسمي و يك صورت باعظم و شكوهي داشته باشد.
خلاصه اصول دربار اعظم را عرض كردهام چون اين معاني در اين صفحات چندان بروز و ظهوري نداشتهاند بنظر خيلي ساده و سهل و بينتيجه خواهد آمد. همينقدر عرض ميكنم كه انتظام كل امور دولت بسته باين چند فقره مطالب ساده است. نتايج اين مطالب را بايد در امتحانات ساير دول مشاهده كرد. اميدوارم كه از يمن تربيت و تقويت همت شاهنشاهي بر اين اساس ساده يك بنائي ساخته شود كه نام نامي شاهنشاهي را تا انقراض تواريخ مايه تشكر ملت ايران و موجب تمجيد كل آيندگان بسازد.»
در اين مقدمه لايحه قانون خود صدراعظم خويش را مترجم منويات شاه و اين تأسيس را زاده افكار او جلوه ميدهد زيرا با پادشاه مستبد جز اين نبايد رفتار كرد ولي در آخر براي اولين دفعه اهميت تشكر ملت را هم بشاه تذكر ميدهد و ضمنا حالي ميكند كه عظم و شكوه هر دولت به تشكيلات دولتي آنست و براي اينكه يك دولت در جامعه دول اروپا بودونمودي داشته باشد، لازم است تشكيلات آن هم داراي اساس درست و حسابي باشد. بعد از مقدمه بتشريح تشكيلات خود پرداخته است.
تشكيل دربار اعظم
سركار اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي كل امور دولت را در ميان نه وزارت و يك صدارت تقسيم خواهند فرمود
ص: 121
اساس نه وزارت از اينقرار است
1- وزارت داخله.
2- وزارت خارجه.
3- وزارت جنگ.
4- وزارت ماليات.
5- وزارت عدليه.
6- وزارت علوم.
7- وزارت فوائد.
8- وزارت تجارت و زراعت.
9- وزارت دربار.
10- صدارت عظمي.
اجراي جميع اوامر پادشاهي و اداره كل امور دولت بر عهده اين نه وزارت است.
اداره اين نه وزارت محول بصدارت عظمي است.
دربار اعظم عبارت است از هيئت اجتماع اين ده وزارت.
صدراعظم شخص اول دولت و رئيس دربار اعظم است.
عزل و نصب صدراعظم منحصر و موقوف باراده اقدس همايون شاهنشاهي است.
عزل و نصب ساير وزراء بحكم اقدس همايون شاهنشاهي و موقوف به تعيين صدراعظم است.
در باب مجلس وزراء
كليات امور دولت راجع بمجلس وزراء و حضور صدراعظم است.
صدراعظم شخص اول دولت و رئيس مجلس وزراست.
مسئوليت كل ادارات دولتي بر عهده صدراعظم است (باين معني كه ارجاع خدمات و صدور فرمايشات عليه بلاواسطه بشخص صدراعظم خواهد شد و صدراعظم هر امريكه منوط بهر اداره است راجع خواهد داشت.)
ساير وزراء هركدامي مخصوصا در محضر صدارت عظمي مسئول امور وزارتي خود ميباشند.
هر وزيري در امور وزارت خود كاملا مسلط است.
هيچ وزيري حق مداخله بامور وزارت ديگر ندارد اما كل وزراء در شور كليه امورات دولتي شريك اعمال يكديگر و عموما مسئول امور دولت هستند.
در باب شرايط مشورت وزراء
عموم وزراء هر دوشنبه و پنجشنبه در يك ادارهاي جنب اداره صدارت عظمي چهار ساعت بظهر مانده «1» جمع خواهند شد، مطالب مشورت قبل از انعقاد مجلس معين خواهد بود (كه در آنروز از چه قبيل گفتگو خواهد شد و چه مواد موقع مذاكره گذارده خواهد شد.)
محل مشورت در يك محل مخصوص هميشه ثابت خواهد بود. خارج از آن دايره مشورت جايز نخواهد بود. در دايره مشورت بهيچ كار ديگر اقدام نخواهد شد.
بجز وزراء هيچكس داخل دايره مشورت نخواهد شد.
در دايره مشورت مشغوليت خارجه بهيچوجه جايز نخواهد بود.
______________________________
(1)- اين اول دفعه است كه از ساعت ظهري در نوشتجات اسم برده شده است.
ص: 122
در باب اصول ترتيب وزارتخانهها
هر وزارت بايد يك وزارتخانه مخصوص داشته باشد.
اجزاء هريك از وزارتها از روي راپرت آن وزير بصدارت عظمي و بتصديق صدراعظم و بامضاي اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي خواهد بود.
عده و مواجب و مناصب و تكاليف جميع عمال وزارتخانهها بحكم مشورت وزراء معين خواهد بود.
هيچ وزيري مأذون نيست كه عده اجزاء وزارت خود را بدون اجازه صدراعظم در مجلس مشورت زياد و كم نمايد.
هيچ وزيري نميتواند بدون اجازه مجلس منصب تازه اختراع نمايد.
هيچ وزيري نميتواند مواجب مناصب را تغيير دهد.
هيچ وزيري نميتواند بدون اجازه صدراعظم يكي از اجزاي خود را از نوكري اخراج نمايد.
مواجب مربوط و مخصوص منصب است و هيچ ربطي باشخاص نخواهد داشت. مواجب حق و اجرت تكاليف نوكري است و باصل منصب مخصوص است و وجود اشخاص بمواجب و حقوق دولتي ارتباط و بستگي ندارد، تنها اجرت خدمتي است كه باشخاص رجوع شده است.
ترقي مناصب اجزاء از روي يك قاعده معين خواهد بود.
اسم و رسم مواجب از هم جدا نيست و هرچه بازاي هر منصب داده ميشود بيزياده و نقصان همان ميرسد «1». مواجبي كه حق شخصي اجزاي وزارتخانههاست بعد از اين اسم مواجب ندارد مستمري و مقرري گفته ميشود. اعطاي اين مستمري موافق يك قاعده مخصوص خواهد بود.
مستمري هرگز با مواجب مخلوط نخواهد شد.
در باب ترتيب وزارتخانهها
بجهت ترتيب هريك از اين نه وزارتخانه يك قاعده جداگانه وضع خواهد شد.
چون وضع اين قواعد موقوف بمشورت وزراء است، بايد اول مشورت وزراء برقرار گردد.
روح دربار اعظم همين مجلس مشورت وزراء است.
هروقت مجلس وزراء موافق اين اصولي كه وضع شده قرار يافت، دربار اعظم نيز برقرار شده است.
اين اساس اصلي هرگاه درست منظم بشود ساير امور دولت بتدريج انتظام خواهد يافت.
چيزيكه حال براي ما واجبست اين است كه اصول موضوعه را كه هيئت اجتماع آنرا دربار اعظم ميگوئيم درست و محكم نگاه بداريم آنهم موقوف بعزم همايون شاهنشاهي است كه اطاعت و محافظت اين اصول را بر عهده جميع وزراء مؤكدا واجب بسازد.
صدراعظم بايد مسئول كل باشد در حضور مبارك همايون. و جميع وزراء در شعبات سپرده بخودشان مسئولند در نزد صدراعظم. واسطه مراودات امور دولت در خاكپاي مبارك شخص صدر
______________________________
(1)- از حقوقهاي نقدي كارمندان دولت دو عشر بعنوان رسوم كسر ميشد كه در حقيقت ماليات بر درآمد و يا بمنزله كسور تقاعد بود كه امروز از حقوق كارمندان دولت كسر ميشود. ولي همانطور كه اين قانون باجرا نرسيد رسوم دو عشر هم كماكان تا قبل از مشروطه بقرار سابق از حقوق اشخاص كسر ميشد و باقي آنرا بجمع مينوشتند. در حقيقت كسيكه ساليانه اسما هزار تومان مواجب داشت بيش از هشتصد تومان باو نميرسيد.
ص: 123
اعظم است باين معني كه ساير وزراء مطالب و مستدعيات و راپرت كارهاي وزارتخانه خودشان را بايد بصدراعظم اظهار نمايند و صدراعظم امورات لازمه مهمه را بخاكپاي مبارك عرضه داشته تحصيل جواب نموده بهريك از وزراء كه تعلق دارد مكتوبا اخطار نمايد.
اينست قاعده هيئت وزراء كه باصطلاح فرنگيها كابينه مينامند. حالا رد و قبول كل يا بعض از فقرات معروضه موقوف برأي صوابنماي سركار اقدس شاهنشاهي روحنا فداه است. الامر الاقدس الاعلي مطاع معروضه دوازدهم شهر شعبان المعظم 1289 صدراعظم.
شاه بامضاي خود باين لايحه قوت قانوني داده شرح ذيل را در پاي آن دستخط كرده است.
جناب صدراعظم- اين تفصيل وزراء و دربار كه نوشتهايد بسياربسيار پسنديدم و انشاء اللّه قرارش را بزودي بدهيد و معمول بداريد كه هرقدر بتعويق بيفتد باعث ضرر دولت است 20 شعبان 1289.
تكلفي كه در پارهاي از جملههاي اين لايحه وجود دارد معلوم ميدارد كه زبان فارسي زبان مادري تنظيم كننده آن نبوده و از روي قوانين خارجه با رعايت اوضاع ايران ترجمه و تلفيق شده و شايد ملكم خان كه سمت مستشاري صدراعظم را داشته در آن بيدخل نبوده است. چون من نوشتههاي ملكم را هيچ نخواندهام، نميتوانم در اين زمينه بطور قطع اظهار عقيد كنم. آنها كه نوشتجات ملكم را ديدهاند بهتر ميتوانند حاكم قضيه باشند.
از اين لايحه بخوبي معلوم ميشود كه نظر مشير الدوله براي اداره كشور ايران طرز حكومت مقننه بوده است. زيرا مسئوليت مشترك وزراء در كليات و مسئوليت اختصاصي آنها در وزارتخانه خود در آن مصرح است.
صدراعظم وزراء را در مقابل خود و خود را در مقابل شاه مسئول قرار ميدهد، در حقيقت با امضاي اين لايحه از طرف شاه دولت ايران در جزو جرگه دول مقننه عالم درآمده است. منتهي چنانكه در خود قانون هم قيد شده بايد جاهاي خالي آن كه قوانين وزارتخانهها و اصلاح مواجبها باشد پر شود. اين كار هم باوجود همراهي كه شاه با صدراعظم خود دارد چندان مشكلي دربر نخواهد داشت.
راجع بقسمت مواجبها در اين قانون تفكيكي قائل و بين مواجب خدمت و حقوق اشخاص بيكار فرقي گذاشته شده است. چون تا اينوقت كار مواجب نداشت و مواجب مال شخص بود هركس اعم از اينكه كاري داشت يا بيكار بود مواجب خود را دريافت ميداشت. صدراعظم در اين قانون، گرفتن مواجب را تابع منصب (شغل) قرار داده و مقرري و مستمري را كه باشخاص بيكار بايد داده شود تابع شرايط خاصي كرده است. شايد نظر ببرقراري حقوق انتظار خدمت و تقاعدي است كه در اواخر دولت سلطان احمد شاه بر اثر قانون استخدام كشوري معمول شده و مشير الدوله در آنروزها ميخواسته است اين طرز را مجري كند كه اين قسم حقوق تحت شرايط و مقرراتي برقرار شود و اين خود اسلحه بسيار برندهاي بر ضد مخالفين بود زيرا هركس تمردي ميكرد يا مخالفتي اظهار ميداشت ممكن بود او را از كار خارج و مواجب او را بعنوان تابع بودن بشغل قطع كنند و مقرري بخور و نمير يا مثل امروز
ص: 124
نخور و بميري باو بدهند. شايد اجراي اصلاحاتي كه سابقا بآن اشاره كردهام، بعد از امضاي همين لايحه قانوني اجرا شده باشد و الا با شترمآبي دوره، كوتاه كردن لباس و كلاه و در حقيقت متحد الشكل كردن مردم آنروز، كار سهلي نبوده است. حتي بواسطه تشويقهاي صدراعظم بعضي از جوانها كه هميشه در لباس متجددترند بپوشيدن قباي كمرچين هم اكتفا نكرده باشند و در اين صنف جليقه و شلوار و سرداري جاي لباس راسته را گرفته باشد و شايد شيكپوشهاي آنها يخه و دستمالگردن هم ميبستهاند چنانكه عكسها و تصويرهائيكه از جوانهاي ايندوره ديده شده است اكثر با يخه و دستمالگردن است.
در همانروزيكه دستخط صدارت مشير الدوله صادر شد، معير الممالك را هم به وزارت ماليه تعيين كردند. پس جاي مستوفي الممالك هم شخص متعيني برقرار شد و بعد از چندي قوام الدوله، رفيق مروي خودمان را هم بجاي نظام الملك كه رئيس محاسبات بود وزير محاسبات كردند. ميرزا محمد قوام الدوله بواسطه استيفاي آذربايجان و چند ولايت ديگر كه از پدرش ارث داشت بااطلاع و كارآمد و در حقيقت از سنخ خود مستوفيها بود و برعكس نظام الملك از عهده كار بيرون ميآمد و از اين حيث هم جلو غرغر مستوفيها گرفته شد.
همانطور كه پيشبيني ميشد وزارت لشكر هم باز سبز شده بود. اين شغل را بميرزا هدايت اللّه پسرعموي مستوفي الممالك داده بودند ولي كمي بعد در اوائل 1290 قوام الدوله بمرض محرقه كه بعد از هر قحطي بلاي جان فقير و غني است درگذشت و ميرزا هدايت اللّه با لقب وزير دفتر، رئيس دفتر استيفا شد و وزارت لشكر به ميرزا موسي پسر ميرزا هادي كه از احفاد آقاسي بيك پسر آقا محسن آشتياني و با قوام الدوله و ميرزا هدايت نبيره عمو بود رسيد.
اگرچه باوجود قانون جديد ديگر وزارت دفتر و وزارت لشگر محلي از اعراب پيدا نميكرد و اين دو اداره يكي تابع وزارت ماليه و ديگري در اداره وزارت جنگ قرار ميگرفت.
چنانكه وزارت ماليه معير الممالك هم با وزارت خزانه او نميساخت، زيرا خزانه بايد در تحت اداره وزارت ماليه درآيد و رئيس ديگري غير از وزير ماليه داشته باشد ولي تا بآنجا برسند طول داشت و نميشد كارها را بيرئيس گذاشت. فقط كاريكه مشير الدوله براي تكميل نه وزير خود كرده است، احضار حسنعلي خان سفير استانبول و تعيين او بسمت وزير فوائد است. ناصر الملك محمود خان قرهگزلو را هم معاون خود قرار داده كارهاي وزارت جنگ و سپهسالاري خود را بدست او انجام ميكند از اينرو ميتوان پيشبيني كرد كه ناصر الملك وزير جنگ كابينه آينده است.
در اواخر سال 1289 صدراعظم گزارش ديگري بعرض رساند و قبوض مواجب تمام نوكرهاي دولت اعم از قلمي و نظامي را كه دو ماه بآخر سال مانده تمام و كمال پرداخته شده بود، بتوسط برادرش معتمد الملك كه بوزير مخصوص ملقب بود بحضور فرستاد. در دستخطي كه شاه در جواب اين گزارش بصدراعظم نوشته تحسين بيحسابي از اين كفايت و كارداني كرده است و ضمنا اين دستخط مرحمتآميز خالي از نكوهشي نسبت بوزراي گذشته كه «بخيالات شخصي ميپرداخته و از خدمت تن ميزدهاند» نميباشد.
ص: 125
از دستخطهائيكه ناصر الدين شاه در اين دو ساله صادر كرده و تمام آنها در روزنامه ايران منتشر شده و در دست است، پيداست كه آنچه شاه بعد از امير نظام در تجسس آن بوده در شخص ميرزا حسينخان مشير الدوله يافته است. آنچه امر ميدهد بلافاصله اجرا ميشود و آنچه خود از آن غافلست صدراعظمش يادآوري ميكند و باسم او و انشاء او قلم ميرود و بانجام ميرسد. احكام دولت سرسري نيست و مؤاخذه و بازپرسي در كار است و همهچيز نظم و نسق دارد. از همه بهتر كار زياد هم بر شاه تحميل نميشود و براي شكار و تفريح و مسافرتهاي خود، وقت و سر فارغ دارد چنانكه صدراعظم وسائل مسافرت فرنگستان او را فراهم كرده است.
مسافرت اول شاه بفرنگ
سال 1290 رسيد از سال پيش همه ميدانستند كه شاه در اينسال بفرنگستان مسافرت خواهد كرد. چهار ماه قبل ملكم خان ناظم الملك (ناظم الدوله بعد) كه بسمت سفارت مقيم، بدربار لندن مأمور شده بود دستور داشت كه ضمنا با ساير دول اروپا هم مذاكره كند و قرار طرز پذيرائي شاه را با دربارهاي ساير دول نيز بدهد و شرايط اين پذيرائي را معين نمايد. بر اثر همين مأموريت بود كه در اواخر سال 1289 سفير مقيمي كه از طرف دولت اطريش و مجارستان بدربار ايران آمد، در روزبار حضور رسمي از طرف امپراتور اطريش و پادشاه مجارستان شاه را برفتن به آنكشور دعوت كرد. دولت روسيه و انگلستان هم باوجود همجواري و منافعي كه در ايران داشتند، از اين ديدار دوستانه شاه ايران اظهار خوشوقتي كردند. آلمان و فرانسه و ايطاليا و عثماني و بلژيك و حتي سويس هم هريك در نوبت خود با روي گشاده براي پذيرائي شاه حاضر شدند. شاه قبلا معتمد الدوله فرهاد ميرزا عموي خود را از حكومت كردستان به تهران احضار كرد كه در غياب او با نائب السلطنه پسرش كار سياست سلطنت را اداره كند. بنابراين برعكس مسافرتهاي داخلي قبل كه تا چند روزي پيش از حركت شاه، عامه مردم از قصد مسافرت او خبري نداشتند در اين مسافرت از سال قبل همهكس ميدانست كه شاه باروپا سفر خواهد كرد؛ چنانكه ديديم در لايحه قانوني پيشنهادي صدراعظم هم اشاره باين مطلب شده بود. در حكومت مقننه البته نبايد كارها در خفا صورت بگيرد و مردم با كار ختم شده مواجه شوند؛ بلكه بايد لامحاله، از رؤس مسائل آگاه باشند.
مشير الدوله باين قصد شاه را بفرنگ ميبرد كه ترقيات مادي و معنوي اروپا را كه از اثر حكومت مقننه در كشورهاي اين قطعه دنيا حاصل شده است، برأي العين مشاهده كند و از كاري كه باجراي آن تصميم گرفته است پشيمانش نكنند. پيشرفت و طرز اداره ممالك خارجه را ببيند و بداند كه سايرين چگونه كشورداري ميكنند تا وقتيكه بايران برميگردد، بمطالبي كه از در خير و صلاح عامه پيشنهاد خواهد كرد بيشتر اهميت بدهد.
براي محافظت پايتخت، اردوي نظامي در بيرون دروازه دولت تشكيل شد. شاه
ص: 126
با كوكبه و اثاثه قدرت «1» براي توديع با نظاميان رشيد خود باين اردو رفت. صدراعظم فرمان شاه را كه بعموم افسران و افراد خطاب شده بود بصداي بلند خواند.
در اين فرمان، شاه مسافرت خود را باروپا كه براي بهبود و تدارك وسائل ترقي قشون از قبيل اسلحه و مهمات و مشاق و غيره است، بقشون خود اعلام و مراقبتي كه در ترفيه حال افراد و افسران دارد از روي رويه يكساله گذشته نشان ميدهد. در آينده هم بهبود وضع آنها را بر ذمه خود لازم و حتم ميشمارد و آنها را بنظم و انضباط توصيه مينمايد. از اعتماديكه بآنها داشته و پايتخت و اسلحه و مهمات را باطمينان آنها سپرده است تذكر ميدهد. نيابت سلطنت «عم اكرم» معتمد الدوله، و، «فرزند عزيز خود» نائب السلطنه را در كليه كارها و نيابت ناصر الملك را در كارهاي قشوني اعلام و با آنها وداع ميكند چهاردهم صفر المظفر 1290.
خلاصه در 21 صفر شاه از تهران بعزم اين سفر اردو بيرون زد. پرنس منچيكوف و ساير مهمانداران دولت روس در رشت شرفياب شدند. شاه در كشتيهائيكه مهماندارها براي بردن او و همراهانش آورده بودند قرار گرفت.
مشير الدوله در انتخاب ملتزمين شاه هم سعي كرده است كه اشخاص متنفذ در اين سفر همراه باشند. عز الدوله برادر شاه و اعتضاد السلطنه و حسام السلطنه و نصرة الدوله و عماد الدوله از شاهزادگان درجه اول، اللّه قليخان ايلخاني و عضد الملك و علاء الدوله كه دو نفر آخري درباري هم بودند از قاجاريه، حسنعليخان وزير فوايد، مخبر الدوله، معتمد الملك از وزراء، شجاع السلطنه و رضا خان از سركردهها، امين الملك (امين الدوله) و امين السلطان از درباريها و حكيم الممالك و دكتر طولوزان از اطباء جزو همراهان و باقي هم از نيمچه وزراء و نيمچه اعيان هستند. معلوم ميشود نظر مشير الدوله كه خود نيز جزو ملتزمين است، اين بوده است كه گذشته از شخص شاه سايرين هم از اوضاع جهان باخبر شوند و در پيشرفت دادن كار كشور كمككار او باشند.
روز چهارم ربيع الاول كشتيهاي حامل شاه و همراهان از ساحل انزلي لنگر كشيد و شاه به حاجي طرخان و از آنجا به ساراطوف و از آنجا با راهآهن به مسكو و از آنجا به پطرزبورغ
______________________________
(1)- اثاثه قدرت از «آپاري دوپووار» فرانسه ترجمه و اقتباس شده و بعقيده من، بد اصطلاحي نيست. مقصود از اثاثه قدرت، اثاثه تشريفاتي معموله وقت است كه در اين موارد بكار ميافتد و مثلا افراد ژاندارم، سرباز و پاسبان پياده و سواره كه در مسير شاه ايستاده بعلاوه عده سوار مخصوص كه در اطراف كالسكه شاه حركت ميكنند اثاثه قدرت ميباشد.
بعضي از نويسندگان استعمال ترجمه و اقتباس اصطلاحات زبانهاي خارجي را مخالف رويه نويسندگي پنداشته و از آنها انتقاد ميكنند. در حقيقت ميخواهند بگويند كه ما نبايد از انشاء شاه طهماسبي عهد عتيق دست برداريم و نويسندگي را كه بايد با زمان بطور تكامل پيش برود، ميخواهند در همان الفاظ و عبارات و اصطلاحات عهد دقيانوس تختهبند كنند و اين با هر سليقه مستقيمي مخالف است. چنانكه اكثر اصطلاحات و تعبيرات و كنايات زبان امروزه ما ريشه عربي دارد چه مانعي دارد كه ما از ساير زبانهاي خارجي هم اين استفادههاي ادبي را كه سبب توسعه زبان است بكنيم و اقتباس خود را منحصر بزبان عربي ننمائيم.
ص: 127
رفت. پس از چند روز اقامت در پايتخت روسيه از راه ورشو بآلمان رهسپار شد. چند روزي در برلن اقامت كرد و ضمنا سري هم باميرنشينهاي جزو آلمان از قبيل باد و باوير و يكي دو جاي ديگر زد و بخاك بلژيك و بروكسل عزيمت نمود و از اين پايتخت به ليژ و از آنجا به دوور، ساحل انگلستان و از آنجا بلندن نهضت نمود. پس از چند روز توقف از بندر پورت- اسموث بكشتي فرانسه كه باستقبال آمده بود نشست و از ساحل شربورگ با قطار راهآهن بپاريس آمد و بعد از چند روز اقامت بسمت ژنو رهسپار شد. پس از يكي دو روز گردش و اقامت بسمت شهر تورن پايتخت آنروزي ايطاليا حركت و در تورن چند روزي توقف كرد.
بعد بجانب ميلان و از آنجا به وين پايتخت اطريش رفت و پس از چند روز اقامت از راه سالسبورك به برنديزي (بندر ايطاليائي) عزيمت نمود و با كشتيئي كه دولت عثماني باستقبال فرستاده بود بجانب اسلامبول رهسپار شد. چند روز در آنجا اقامت كرد و با كشتي بحر اسود را پيمود و در بندر پوطي مجددا بخاك روسيه وارد شد، از آنجا با راهآهن و كالسكه اسبي به تفليس و باكو و از آنجا با كشتي روز چهارم رجب 1290 وارد انزلي گرديد.
در اين مسافرت كه در حدود پنج ماه طول كشيد، از طرف امپراطورها و پادشاهان و امراء و رؤساي جمهوري ممالكي كه شاه بآنجا رفته حتي سويس كه هيچگونه رابطهاي با ايران نداشت همهگونه احترام بعمل آمده و همهجا، نشان درجه اول كشور كه بپادشاهان داده ميشده بدست رؤساي دول بشاه تقديم گرديده است. زرنگي و كارداني صدراعظم و متانت و وقار ايرانيان بااينكه تقريبا همه از آداب اروپائي بياطلاع بودهاند، همهجا چراغ راه آنها بوده برازندگي ايراني را در تمام عالم منتشر كرده است. من خود از پيره ژنرالهاي روس حكاياتي شنيدهام كه تماما مبني بر حس احترام و عظمت نسبت بشاه و دليل آدابداني و نجابت همراهان اوست. اين سفر بخوبي بر اروپائيان ثابت كرد كه درباره ايران نبايد از روي كتاب الفليله و حاجيبابا و افسانههاي محمد رضا بيك سفير شاه صفوي قضاوت كرد.
ايرانيها مردماني باحيثيت و آبرومند و نجيب و داراي ملكات فاضله هستند و بزرگمنش ميباشند. شاه هم الحق در تمام موارد حق نمايندگي يك ملت كهنسال باحيثيت را بخوبي اداء ميكرده است.
استعفاي صدراعظم
شايد شاه و يقينا صدراعظم تصور ميكردند كه اين وجههاي كه دولت و ملت ايران در نتيجه اين مسافرت بدست آورده است و انتشار قوانيني كه بزودي بر اثر مقننه شدن دولت بعمل خواهد آمد، در آينده نزديكي دولت ايران را داخل در جرگه دول اروپا كند و نتائج زياد مادي و معنوي از اين پيشرفت حاصل آيد.
ولي شترمآبان و منفعتجويان درباري جور ديگر فكر ميكردند. در غياب پنجماهه شاه توطئه و تبانيهائي نموده، دوره افتادند. هريك از راه دربردن دستهاي را بعهده گرفتند و هر دستهاي را از راه مخصوص بخود آنها فريفتند. در نزد علماء بيمبالاتي صدراعظم را در كارهاي شخصي با آبوتاب زياد و حتي تهمت و افتراء شاهد قرار داده او را بيدين و ملحد قلمداد كردند و بآنها كه از پوشيدن لباس كوتاه عصباني بودند جليقهشلوار و يخه و
ص: 128
دستمالگردن بعضي از جوانها را نمودند و آنها را در آينده محكوم بپوشيدن اين لباس دانستند و صحيح العملها را از قطع مواجب ترساندند. محدود شدن نفاذ امر شاهزادهها و شاه وارثها را موجب خرابي آنها وانمود كردند. منفعتجويان و شترمآبان هم كه در هر صنفي از اصناف نوكرهاي دولت زياد بودند، بواسطه همدردي حاجتي بتحريك نداشتند.
خلاصه اينكه تمام طبقات بتوسط اين مركز توطئه و تباني بر ضد صدراعظم برانگيخته شدند.
آيا «عم اكرم» معتمد الدوله، و، «فرزند عزيز» نائب السلطنه هم در اين تباني شركتي داشتهاند؟
نميتوان بطور قطع از نفي يا اثبات بخصوص راجعبه معتمد الدوله چيزي گفت ولي اين شاهزاده بياندازه حيثيت دوست بوده و مقام شاهزادگي، بخصوص عموئي شاه را تالي مقام سلطنت ميدانسته است. عزل تنكيلي حسام السلطنه فاتح هرات و برادر او كه در سال قبل بوسيله فرستادن حسين خان شهاب الملك شاهسون به ايالت خراسان و بيرون كردن شاهزاده حكمران از مشهد كه شايد بر اثر نافرماني او از دستورات صدراعظم اتفاق افتاده بود، براي فرهاد ميرزا قابل فراموشي نبود. اما فريفتن نائب السلطنه جوان جوياينام، اينقدرها كار مشكلي نبوده است. همينقدر كه مانع بودن قانون جديد را از ترقي و دخل او نشان ميدادند، كافي بود كه حتي بعزل ناصر الدين شاه هم تن دردهد.
همينكه شاه قدم بخاك ايران گذاشت، برحسب قرارداد قبلي، از تمام طبقات نمايندگاني كه بعريضه باقي افراد طبقه خود هم مسلح «1» بودند بدربار نزد معتمد الدوله رفتند و عزل صدراعظم را خواستار شدند. شاهزاده اگر باطنا هم با آنها همدست بود ظاهرا قدري نصيحت كرد ثمري نداد مطالب آنها را بوسيله تلگراف بعرض شاه رساند. شاه در جواب از صدر- اعظم خود دفاع كرده دولتخواهي او را تشريح نمود ولي توطئهچيها طوري زمينه را حاضر كرده بودند كه دفاع «2» شاه هم اثري نكرد بلكه پارهاي از نمايندگان اظهار كردند كه اگر شاه با صدراعظمش بتهران بيايد همگي تهران حتي ايرانرا ترك خواهند گفت «3».
شاه بيست و هفت سال بود بر اين كشور سلطنت ميكرد و كهنهكارتر از آن بود كه نداند موضوع بر سر اجراي قانون جديد است و خود را فداي اجراي اين قانون كند. از
______________________________
(1)- كلمه مسلح در اينجا ترجمه و اقتباس از زبان فرانسه است كه هر وسيله پيشرفتي را به اسلحه تعبير ميكنند.
(2)- در فارسي سابق در اين مورد بجاي دفاع، پشتيباني ميگفتند و مينوشتند و دفاع را فقط در مقابل حمله مسلح استعمال ميكردند ولي امروز بقدري اين كلمه بجاي پشتيباني استعمال شده كه حتي همان آقايان كهنهپرستان ادبي هم بدون آنكه متوجه باشند، اين لغت را در جلوگيري از هر نوع حملهاي اعم از مسلح و يا غيرمسلح بكار ميبرند. با اينحال بايد اعتراف كرد كه استعمال پشتيباني در مورد دفاعهاي معنوي و بكار بردن دفاع در مقابل حملههاي مادي، چون تخصيصش زيادتر است با مقصود متناسبتر و شايد اديبانهتر باشد.
(3)- چه خوب بود دروغگو را تا در خانهاش ميبرد و اعلام ميكرد كه هركس ميخواهد برود مانعي ندارد، آنوقت معلوم ميشد تا كجا راست ميگويند. من يقين دارم كه اگر شاه ايستادگي ميكرد آب از آب تكان نميخورد منتها ناصر الدين شاه نميخواست فكر خود را باين كارها مشغول كند و ميل داشت ظاهرا سروصورتي بكارها بدهد و بتفريح خود مشغول باشد.
ص: 129
طرف ديگر تصور ميكرد حضور خودش در مركز، غائله را رفع نمايد. اين بود كه واداشت صدراعظم از شغل خود استعفا كند و اين «خبر بهجت اثر» را به معتمد الدوله تلگراف كرد.
مردم متفرق شدند، صدراعظم در رشت ماند و شاه با ساير درباريانش در سلخ رجب وارد تهران شد.
ورود مجدد «آقا» بكار
در روزنامهها هيچ ذكري از اين انقلاب جعلي نيست. همينقدر نوشتهاند كه در ورود بخاك ايران مشير الدوله از صدارت استعفاء كرد و من اين جمله را كه در اينجا بقلم آوردهام از قول معاصرين است كه در جواني خود از آنها شنيدهام. خلاصه شاه بمجرد ورود از رئيس شترمآبان مستوفي الممالك وزير داخله و رئيس كل دفاتر محاسبات و خزانه (مقصود قلم حواله است و الا خزانهدار معير الممالك ميباشد) و رئيس دار الشوري و ناظم (؟) دار الخلافه تهران و خالصجات (جناب آقا از اسم وزير ماليه بدش ميآمد) و نصرت الدوله وزير جنگ و اعتضاد السلطنه وزير علوم و عماد الدوله وزير عدليه و ميرزا سعيد خان وزير خارجه و نصير الدوله (جد آقايان بدر) وزير تجارت و مجد الملك وزير وظائف و اوقاف و ميرزا عليخان (امين- الدوله) وزير رسائل، هيئت دولتي تشكيل كرد و قلمدان مرصعي كه بايد در دو سال قبل هنگام اظهار خستگي و حاجت باستراحت براي جناب آقا رفته باشد، در اينوقت فرستاده شد و در عوض سود دو ساله هم دستخط زير بافتخار آقا شرف صدور يافت.
«وجود جناب آقا درب خانه دولت لازم است و از آمدن ايشان كمال خرمي و خوشحالي بما دست داد. انشاء اللّه تعالي امور متعلقه و سپرده بخود را مجددا تحت قاعده و نظم درخواهد آورد. (مثل اينكه قبلا كارها بينظم بوده است) از امروز كه غره شعبان- المعظم است بخواست خداوند متعال امور مخصوصه و معينه (كارهائي كه در بالا بآن اشاره شد) را بجناب ايشان محول و موكول ميفرمائيم كه آنچه در قوه دارند بانتظام آنها بكوشد.
در اين امورات اولا خداي تعالي امداد فرموده ثانيا ما كمال تقويت را انشاء اللّه تعالي خواهيم فرمود سنه 1290 تخاقويئيل مراجعت از فرنگستان نوشته شد «1».»
اگرچه شاه از اين پيشآمد باطنا خيلي عصباني است و پيش خود فكر ميكند كه من- بعد بايد كارها را به پيشآمد رها نمايد ولي براي اينكه گرفتاري زيادتري پيدا نكند ناگزير بايد جريان را تا حدي تحتنظر بگيرد و يكي از پيشخدمتهاي خود را ولو امين السلطنه بيسواد كمحال هم باشد بسمت ايشك آقاسيباشي (رئيس تشريفات) وزراء، براي احضار آنها تعيين كند كه وزرا در تحت رياست جناب آقا از مناغت و وقار ايشان سوءاستفاده نكنند و منظما بر سر كار بيايند.
______________________________
(1)- در اين دستخط دو نكته دقيق است يكي اينكه شاه از نصب «جناب آقا» از طرف خود حرفي نميزند، از وجود او در در خانه دولت اظهار خرمي مينمايد و از اين جمله اجبار شاه در اين عزل و نصب بخوبي هويداست. ديگري امداد خداوند تعالي و تقويت خود شاه در پيشرفت امور است كه شاه ميخواهد بگويد مگر بواسطه اين دو عامل كاري پيشرفت وگرنه ما از اين اكفي الكفات مأيوسيم.
ص: 130
وزارت خارجه مشير الدوله
از طرف ديگر بايد اجري هم به ميرزا حسين خان مشير الدوله داد.
اگر او را بيكار بگذارد از اهميت سلطنت كاسته ميشود و ديگر كسي تره هم براي فرمايشات همايوني خرد نخواهد كرد «1». «براي او چه فكري ميتوان كرد؟ البته ممكن است مجددا او را بسمت سفارت كبري باستانبول فرستاد ولي خير! نميشود كارها را يكسره رها كرد، بايد مدعي براي جناب آقا تراشيد! حالا كه آنها با شاه بازي ميكنند بايد شاه هم با آنها بازي كند! آقا بوزارت خارجه هيچ نظري ندارد و اگر مشير الدوله وزير خارجه تعيين شود بيمزگي نخواهد كرد.
اينها همه درست ولي با ميرزا سعيد خان پيرمرد چه بايد كرد؟ مثل همه پيره نوكرها، متولي باشي خراسان ميشود.» مشير الدوله وزير خارجه شد و مؤتمن الملك بعد از سي چهل سال وزارت خارجه بياسم و بااسم، متوليباشي خراسان گرديد.
مناعت و متانت «آقا» مانع آن بود كه با دشمنان خود هم ضديت كند. ميرزا حسين خان مشير الدوله هم كه انضباط و احترام بالادست جبلي او بود، حق احترام رئيس مجلس وزرا را بجا ميآورد و چون سروكار وزارتخارجه با خود شاه بود، تماسي با هم نداشتند و طوري با يكديگر كنار آمدند. گذشته از همه اينها درويشي آقا هم مانع آن بود كه از اين جزئيات ملول و مكدر شود و اين پيشآمدها را تلافي كند. چنانكه ميرزا هدايت اللّه وزير دفتر را هم كه گذشته از دشمنيهاي حاصله از حسد قوموخويشي، در اين آخري خود را رقيب آقا كرده بود، بواسطه همان مناعت و درويشي برياست دفتر استيفا باقي گذاشت «2».
______________________________
(1)- تره خرد كردن كار پرزحمت و پرمؤنهاي نيست كه بعامل اين عمل خيلي شاق باشد.
وقتي كار باين كمزحمتي را به امر من له الامر صورت ندهند، در ساير كارها مسلما مماطله و مسامحه زياد خواهد بود. تره بحرف كسي خرد نكردن كنايه از عدم نفاذ امر آنكس است. اين كنايه يك تعبير ديگر هم دارد «سگ بحرفش از طويله بيرون نميرود» اين تعبير از تعبير «كسي تره بحرفش خرد نميكند» سختتر و توهينآميزتر است ولي مورد استعمال هر دو تعبير يكي و همان عدم نفاذ امر من له الامر است.
(2)- شايد بتوان احتمال داد كه ناصر الدين شاه در همان موقع كه در رشت سپهسالار را وادار باستعفا كرد باو قول داده باشد كه در آتيه نزديكي مقاصد خيرخواهانه او را باجرا برساند و نقشه كار را با هم كشيده باشند و بردباري سپهسالار كه هر كاري را ولو پائينتر و كوچكتر از مقامش قبول ميكرده و بهر تغييري تن درميداده بر اثر همان قولوقرار بوده است. مؤيد اين احتمال سياست آينده ناصر الدين شاه است كه در مدت هشت نه سال همواره شوراي وزراء را باوجود مقاومت مستوفي الممالك تعقيب ميكرده و هرچند صباحي يكبار ترتيبي كه نقشه سپهسالار را اجراء كند ميداده ولي مقاومت منفي آقا هر دفعه منويات شاه را عقيم مينموده است. خواننده عزيز در آينده كه وقايع هشت نه ساله جنگ بين سپهسالار و مستوفي الممالك را مطالعه كند بقوت اين احتمال معتقد خواهد شد.
ص: 131
طرز راهانداختن اربابرجوع
«آقا» رسمهاي خاص داشت كه نبايد متروك بماند. صبحها در حدود يكساعت از آفتاب رفته از اندرون بيرون ميآمد و در حياط ديوانخانه «1» خود، براي سوءهاضمهاي كه داشت بايد يكساعتي روي آجرفرشهاي دوره حياط مثل گاو عصاري دور بزند. اربابرجوعها در گوشههاي حياط تكتك ميايستادند، آقا در هر يكي دو سه دوره متوجه يكي از آنها شده و ايستي ميكرد صاحب حاجت تعظيم غرائي مينمود و عريضه خود را ميداد يا مطلب خود را شفاها اظهار ميداشت. منشي «آقا» كه اكثر ميرزا عباسخان معاون الملك (قوام الدوله) بود قبلا كشاله كرده بآقا نزديك شده، ميرزا نصر اللّه قلمداندار «آقا» هم خود را بدسترس گذاشته بود. «آقا» بعد از مطالعه عريضه يا شنيدن مطلب بدست خود حركتي ميداد كه منشي از همين حركت و و قيافه و ندرة چند كلمهاي كه معني درستي هم نداشت تكليف جواب را ميفهميد، سردست چيزي را كه بايد بنويسد در پاي عريضه مشغول نوشتن ميشد و در دوره بعد «آقا» مهر خود را درميآورد و بمنشي ميداد، كاغذ مهر ميشد و صاحب حاجت مقضي المرام دنبال كارش ميرفت.
ولي هيچكس ولو حامل پيغام شاه هم بود نبايد مصدع آقا شود و قبل از اينكه آقا بسمت او توجهي كند، در كار خود حرفي بزند «آقا» هم در نوبت خود رعايت اشخاص باحيثيت را ميكرده و آنها را زودتر راه ميانداخت. يكي دو ساعت باينترتيب وقت ميگذشت و موقع رفتن در خانه ميشد چون راه از سنگلج تا دربار آنقدرها دور نبود اكثر سواره و گاهي پياده براه ميافتاد. برسم زمان، ده پانزده نفري فراش و نوكر و پيشخدمت و قهوهچي و منشي قلمداندار و گاهي عدهاي اربابرجوع كه تيرشان بسنگ خورده و آقا بآنها توجهي نكرده بود جلو و عقب آقا راه ميافتادند. لباس «آقا» قباي راستهاي اكثر از قدك مله (كرباس خودرنگ) بود و روي آن هرقدر هم هوا گرم بود حكما بايد كلجهاي داشته باشد.
با اين هيمنه، «آقا» از گلوبندك خارج ميشد و بسمت دربار ميآمد.
خواننده عزيز ميتواند درجه خوشوقتي شترمآباني را كه از تغيير لباس خيلي عصباني بودهاند، در روز غره شعبان 1290 كه اولين روز رفتن «آقا» بدربخانه است، تفرس كند. از همانروز يا منتهي فرداي آن، غير از اهل نظام همگي تغيير لباس دادند و پاهاي خود را از محبس تنگ شلوارهاي ماهوت خلاص نمودند. فقط بعضي از جوانها كه سروكاري با دربخانه نداشتند يا بعضي مسنها كه خيلي نميخواستند از «آقا» دلجوئي كرده باشند، لباس كوتاه هشت نه ماهه اخير را حفظ كردند و اين عده در اين اوقات بسيار كم و انگشتشمار بودهاند.
مرحوم ميرزا هدايت اللّه وزير دفتر يكي از اين دسته بود كه حتي مجد الملك سينكي هم در نقادي خود از حولوحوش «آقا» اين كارها را منافي سن او دانسته، او را جوان شصت و شش ساله خوانده است در صورتيكه شايد اتخاذ اين لباس از طرف وزير دفتر بسبب اظهار بياعتنائي به رويه پسرعموي خود يعني «جناب آقا» بوده است. اين دو پسرعمو با هم ميانه خوبي نداشتند حتي بعد از اين تاريخ در سر ملكي موسوم به اك كه در قزوين واقع بود با
______________________________
(1)- حياط بزرگ خانههاي كارمندان برجسته دولت را ديوانخانه ميگفتند. چون اكثر كارها در خانههاي صاحبكار انجام ميگرفت اطلاق ديوانخانه باين حياطها خيلي بيراه نبود.
ص: 132
هم مرافعه شرعي هم كردند. در اين مرافعه كه نزد حاجي شيخ هادي نجمآبادي مطرح بود، «آقا» بقسم موفق بصدور حكم برله خود گرديد. ميرزا بزرگ خان، پسر ميرزا علي قائممقام در اين زمينه چكامهاي سروده كه مطلع آن اين است:
خوردن سوگند خواجه، بردن اك راتازه نموده است رسم غصب فدك را ميرزا بزرگ خان «لا لحب علي بل لبغض معاويه» اين شعر را سروده است زيرا حقا مستوفي الممالك را وسيله خارج شدن استيفاي خراسان از خانواده خود ميدانسته است.
چند روز بعد عماد الدوله بوزارت عدليه و عضد الملك با داشتن خوانسالاري و مهر- داري، به ايل خانيگري ايل قاجار نيز سرافراز و صاحبديوان، پيشكار آذربايجان، بشغل وزير نظامي مفتخر گرديدند «1».
ازاينكه شاه معتمد الدوله را بيكار گذاشته و حكومت كردستان را ضميمه كرمانشاهان كرده و به مؤيد الدوله واگذار نموده است، معلوم ميشود كه در بلواي جعلي او را هم شريك ميدانسته است.
هيئت وزراي مختار
شاه هفت هشت ماه صبر كرد كه شايد «آقا» بقول درويشها كرداري كرده رياست دار الشوراي خود را بكارهاي تازهاي آبرومند كند ولي «آقا» درويشتر از آن بود كه از اين قماشكارها از او سربزند.
بشوراي وزراء اصلا معتقد نبود تا چهرسد برياست آن. اين بيقيدي جناب آقا شاه را مجبور كرد فكر تازهاي بينديشد. در اوائل سال 1291 دستخط ذيل را صادر كرد.
«از اعضاي دولت و اعضاء مملكت شش نفر رؤساي ادارات مهمه دولتي را كه جناب مستوفي الممالك و جناب مشير الدوله و نواب اعتضاد السلطنه وزير علوم و نواب عماد الدوله وزير عدليه و جناب علاء الدوله وزير جنگ و جناب عضد الملك ايلخاني و خازن مهر مبارك است انتخاب فرموده وزاري مختار (؟) دربار اعظم لقب داديم و كليات امور ملكيه را كه منفردا بعهده هريك از آنهاست بذمه اين مجلس و مجمع گذاشتيم باين معني كه هيئت مجتمعه مزبوره كه هيئت وزراي مختار دربار اعظم ناميده شده است، از اين تاريخ كه شهر ربيع الاول سنه هزار و دويست و نود و يك هجري است در جزء و كل امور مملكت مسئوليت دارد. تكاليف اين مجمع و مجلس را كه تطبيق جمع و خرج و انتظام قشون و رفع هرگونه اختلال داخله و تعدي حكام ولايات و مباشرين و وصول وجوه حواله و انتقال وجوه بروات و اجراي بعضي مقاصد عاليه همايوني است جداگانه در ضمن اوراقي چند بدستخط خود مرقوم، و مقرر داشتهايم: كه منبعد فقط مهر اين مجلس بلفظ «صحيح، وزراي دربار اعظم» براي اتمام و انفاذ احكام كافي خواهد بود و در حواله بروات مهر ديگري كه مشعر باداي
______________________________
(1)- رئيس قشون آذربايجان را از زماني كه اين شغل با ميرزا تقي خان امير نظام بوده است وزير نظام ميناميدند. اولدفعهاي كه اين لقب شغلي بلقب عادي مبدل گشته موقعي است كه محمد ابراهيم خان دائي بيسواد نايب السلطنه كه قبلا معمارباشي بوده بوزارت تهران سرافراز شده است.
ص: 133
وجه نقد وضع شده است «1» در محل حواله زده ميشود. تغيير و تبديل متصديان امور را، با دلائل عيب و رجحان، مختار هستند و باختيارات وافيه خود كه بلااستثناء در امور دولت دارند در هيچمورد و مقام وسيله عذري نخواهند داشت. اين اعضاي ششگانه كنفس واحدة هيئت متحده دارند و در رأي و رويت آنها ذرهاي اختلاف نخواهد بود».
«وزارت مختار دربار يك قدرت و يك اثر قوي ظاهر خواهد نمود كه هيچكس تعداد وزراء را بتصور نياورده همه صورت متحد ببينند. اين وزراء كه باين مقام اختصاص يافتهاند بمواحدت و معاضدت و اتفاق يكديگر قدرتي را كه بانها افاضه فرمودهايم حفظ كنند و اشكالات امور را باين وسيله تسهيل نمايند و رؤس مسائل و امور مهمه را بما عرض كنند. ساير كارها را كه خود قطع و فصل ميكنند لدي الاقتضا بطور روزنامه معروض خواهند داشت.
رجوع ولايات كلية باين مجلس خواهد بود و جواب از مجلس صادر ميشود. ساير وزراء دربار كه بلفظ مختار اختصاص ندارند، اعضاي مجلس عمومي خواهند بود. خلاصه اين حكم اين است: كه از اين تاريخ ببعد امور دولت راجع بوزراي مختار شده است، لاغير.
اينها نفس واحده هستند و از جانب ما، كمال تقويت در انتظام عمل آنها بعمل خواهد آمد و آنچه در امور دولت صلاح بدانند فورا مجري ميداريم و هر امريكه در ترقي مملكت از طرف ما ميشود فورا بايد مجري دارند و از اين تاريخ ببعد مسؤليت كل امور بعهده وزراي ستّه مختار است شهر ربيع الاول، ايتئيل 1291.»
معلوم ميشود شاه هنوز مأيوس نيست و تصور ميكند كمكم بتواند مسئوليت مشترك را بحلق اين وحدتطلبها فروبرد. ميخواهد از شش نفر شروع كند تا بده نفر برساند. از طرف ديگر رعايت جاهطلبي آنها را هم كرده و اين هيئت وزارت مختار را جانشين صدراعظم قانوني سابق نموده است و براي وزراي ديگر يا بقول شترمآبي زمان، اين «قشهرشه «2»» ها مجلس ديگري تشكيل نموده است.
قدري هم در اعضاي هيئت وزارت مختار دقيق شويم: جناب «آقا» با تشريحاتي كه از اخلاق و رويه او در گذشته كردهام، بخوبي اين اكفي الكفاة را ميشناسيم و حاجت بساختن صورت او ندارم. حاجي محمد رحيمخان علاء الدوله از قجرها و نسقچيباشي اسبق و فراشباشي سابق و وزير جنگ فعلي است. معلومات و اطلاعاتي ندارد، شگرد او همان شدت عمل قرهنوكري و فراشباشيگري و جدّ جان محمد خان خودمان و از اولاد خان قجري است كه در زمان نادر شاه بحكم رضا قلي ميرزا مأمور كشتن شاه عباس سوم پادشاه صغير مصنوعي
______________________________
(1)- شاه اين مهر را بجاي احكام «جناب آقا» و قلم حواله كه در دست او بوده است، اختراع كرده است و اسم مختار را هم براي فهماندن عدم اختيار رئيس هيئت روي تمام آنها گذاشته است.
(2)- «قشهرشه» البته ريشه و اصل لغوي دارد كه من از آن بياطلاعم و آنرا در مورد اشخاص كماهميت كه عده زيادي داشته و از آنها كاري ساخته نباشد بكار ميبرند. نظير سياهيلشكر و برو- بچهها كه اين دو تعبير را هم در همين مورد استعمال كردهاند و شايد سياهيلشكر از اين شعر فردوسي اتخاذ و اقتباس شده باشد.
سياهي لشكر نيايد بكاركه يك مرد جنگي به از صد هزار.
ص: 134
نادر شاه شده و بهمين جهت در ميان عوام معروف است كه خنجر شمر در خانه اوست. بعدها وقتي براي تلافي بيكفايتيهاي مظفر الدين ميرزا وليعهد به پيشكاري آذربايجان ميرود و آنجا را با شدت عمل سروساماني ميدهد، تركها او را «آلهقرهايت» موسوم ميكنند.
از اين خان قجر و قرهنوكر كه اگر روي قالي ولش كنند ميچرد و خود را سير ميكند، نبايد منتظر بود مسئوليت مشترك را بفهمد. عضد الملك در بيسوادي با علاء الدوله برابر و آدم بسيار مهمل بيكفايتي است ولي در عوض ظاهر الصلاح و متدين و عاليطبع ميباشد. شايد سبب انتخاب او براي عضويت اين مجلس همان كدخدا منشي طبيعي او باشد كه در دوره مشروطه هم او را بمقام نيابت سلطنت رساند. اجمالا، خان، قجر بتماممعني است رنود براي اخلاق منيعانه او در آينده خاقان چين موسومش خواهند كرد. تقرب او بشاه بجهت نسبتي است كه با مادر شاه دارد و بهمين جهت باو خان دائي ميگفتند. ديگري عماد الدوله كه هروقت ميخوابد پاي خود را بسمت كرمانشاهان دراز ميكند و جز واكشيدن در عماديه و استفاده از ضياع و عقاري كه خود و پدرش محمد علي ميرزاي دولتشاه در آنجا دستوپا كردهاند فكري ندارد و علاقهاي بخود اين مجلس نشان نميدهد تا چهرسد بمسئوليت مشترك. باقي ماند «علي و حوضش» كه مشير الدوله و اعتضاد السلطنه باشند. مشير الدوله كه بعقيده چهار نفر سابق الذكر همه آتشها از گور او بيرون ميآيد و شاه اين اقدامات را بدستورات او ميخواهد عملي كند، البته طرف مخالف است. اعتضاد السلطنه هم يكنفر بيشتر نيست بر فرض بخواهد حرف اصلاحي هم بزند و يا جرأت بكند با مشير الدوله همرأي شود تازه دو رأي در مقابل چهار رأي و هميشه در اقليت خواهند بود. از همه اينها گذشته مگر «علي ساربان نيست؟» پس خوب ميداند «شتر را كجا بخواباند «1»» «آقا» رئيس اين مجلس است و بزودي طوري كارها را با سكوت و اهمال خود فلج خواهد كرد كه شاه را از اين اختراع خود هم مأيوس كند.
تقسيم كار بين دو رقيب
چنانكه بعد از دو سه ماه عماد الدوله بمقصود خود رسيد و بحكومت كرمانشاهان و كردستان مأمور گشت و هيئت ششنفره پنج نفري شد. بالاخره شاه دانست كه آقا از مشاوره بدش ميآيد و بهيچ قيمتي حاضر نيست از درهم كردن و مهمل گذاشتن كارها دست بردارد.
______________________________
(1)- ميگويند روزي شخص شيعهاي با يك نفر سني كه هر دو عوام بودهاند در فضيلت علي و عمر با يكديگر محاجه ميكردند. شيعه ميگويد از روايات مذهبي ما مسلم شده كه علي اولكسي است كه ببهشت ميرود. سني جواب ميگويد اين روايت را ما هم داريم ولي راوي ما سبب آنرا هم ذكر كرده و توضيح داده و آن توضيح اينست كه شتري كه جهازش از ياقوت است و هودجي از زمرد بر آن نهادهاند براي عمر حاضر ميكنند كه به بهشت برود علي ساربان اين شتر و زمام شتر را در دست ميگيرد و عمر را ببهشت ميبرد. در اينصورت البته علي زودتر از عمر وارد بهشت ميشود و باينترتيب علي اولشخصي است كه وارد بهشت ميگردد. شيعه ميگويد من نميدانم اين روايتي كه تو ميگوئي مجعول است يا صحيح ولي اينرا بتو بگويم كه اگر او ساربانست ميداند شترش را كجا بخواباند.
ص: 135
گذشته از اين، سازش اين بز و كلم هم از محالات است بنابراين كارها را بدو قسمت كرد.
كار داخله و ماليه را به «آقا» و جنگ و خارجه را به مشير الدوله واگذاشت. و مجددا او را سپهسالار اعظم خواند.
صندوق عدالت
در آخر اين سال عضد الملك را رئيس صندوق عدالت كرد. براي اينكه صندوق عدالت درست معرفي و وضع سابق و فعلي آن بخوبي معلوم شود، عين دستخطي را كه شاه در اين زمينه به خان دائي خطاب كرده است در اينجا نقل ميكنم.
«عضد الملك- از وضع صندوق عدالت و اينهمه مراقبت كه بشخص همايون خود در احقاق حق و اجراي عدل مينمائيم، هنوز قلب خود را آسوده و مطمئن نتوانستهايم فرمود كه نتايج حسننيت در آسايش خلق و رفع ظلم وجود خارج داشته باشد؛ چراكه تاكنون، براي وصول عرايض متظلمين و اجراي احكام همايون ترتيب صحيحي نبوده، آن چاكر را بامانت و دينداري و دولتخواهي شناختهايم. اداره اين خدمت بزرگ را كه متضمن رضاي حقتعالي و آسايش خاطر عدالت مظاهر ما و رفاه و راحت بندگان خداست بعهده مراقبت و اهتمام آن چاكر محول ميفرمائيم. آنطور كه بسليقه و مقصود خاطر ما آگاهي دارد اين امر را طرف توجه و اهتمام و مراقبت قرار داده حسن انتظام و ترتيب آنرا موجب كمال رضا و مرحمت ما بداند. تكاليف آن چاكر آنچه در نظر بود اينست كه شرح داده ميشود و البته خود نيز شرايط لازمه كار را بيحاجت شرح و تفسير ميداند.
حاجي ميرزا حسينخان و اجزاي مجلس صندوق عدالت را نزد خود آورد و مأموريت خود را بآنها معلوم دارد و ترتيباتيكه در اين امر بود، با تغييرات مستحسنه برقرار كند و اسباب و اصحاب اين خدمت را در تكاليف خودشان دستورالعمل كافي بدهد.
عرايضي كه از بدو استقرار صندوقهاي ولايات رسيده و بر طبق آنها احكام صادر شده و مامورين براي اتمام عملها فرستادهاند، غالب فقرات آنها صورت حتمي و قطعي ندارد و نميتوان آنها را فصليافته دانست. عضد الملك از روي ثبت دفاتر اين مجلس مراجعه نظر كرده عرايض را با احكام صادره و اتمام عملها مطابق نمايد هرچه ناقص و غيرمجري است ثانيا بيروننويس كند بعرض ما برساند و اجرا و اهتمام آنها را بعهده مأمورين ولايات گذاشته انجام قطعي هر فقره را معروض دارد.
سابقا، مأمورين موقتا از عمله خلوت و تفنگداران و اهالي كشيكخانه بولايات رفته بودند كه بعضي معاودت و بعضي در كار مراجعتند. عضد الملك بايد باعمال آنها رسيدگي و غور كند كه هريك در مأموريت چه قسم سلوك كرده خوب از عهده برآمدهاند يا بخلاف تكاليف خود بدرفتاري و طمعكاري و خاطرخواهي كردهاند و نگذارد خوب و بد آنها بي مجازات بگذرند. از جمله مير مهديخان مامور خمسه و يكنفر ديگر، آنچه بعرض رسيده خوب حركت نكردهاند با تحقيقات بيغرضانه خود حقايق حال آنها را معلوم كند.
مأموران جديد كه بحكم يكساله اقامت ولايات رفتهاند، آنچه بنظر ميرسد غالبا،
ص: 136
قابل رجوع اين نوع خدمت نبودهاند. عضد الملك ملاحظه كند و موافق لياقت اين مهم خطير مأمورين را جرح و تعديل نمايد و اشخاص منتخب مأمور كند كه حقيقت شايسته اين خدمت باشند. شرح زندگاني من متنج1 136 صندوق عدالت ..... ص : 135
مراكز معينه هر مملكت و نقاط اصليه ولايات، صندوق فرستاده شده است. بقواعد مقرره بايد دو نوبت از هر محل كيف عرايض بسته برسد. حكام ولايات در فرستادن كيفها تقاعد دارند. مباشرين چاپارخانهها مراقب نيستند. بايد عضد الملك قرار بدهد مأمورين ولايات هر ماه دو مرتبه كيف عرايض را بچاپار بدهند و نگذارند كيفها در محل خود آنقدر بماند كه يكدفعه عرايض چند ماهه خاطر ما را خسته كند و آنچه در ولايات خارج از خطوط چاپارخانههاست، موافق احكام سابقه، مأموران بلاد محصل باشند مصحوب قاصد و وسائل ممكنه كيف را مرتبا بخط چاپارخانه برسانند. از اين طرف هم عضد الملك كيفهاي خالي شده را بيمعطلي بمحل خود اعادت دهد كه موقع آن خالي و معطل نماند و اگر كيف عريضه بقدر كفايت حاضر نباشد، از نو، بقدر لزوم، كيف عريضه ساخته و آماده داشته باشد.
كيفهاي عريضه را بعد از ورود، عضد الملك سربسته بحضور خواهد آورد؛ در حضور مهر آن برداشته شده اجمالا ملاحظه ميشود، هرچه عرايض است كه فقط بملاحظه ما مخصوص است در حضور ضبط ميشود و ساير عرايض را عضد الملك بدفترخانه عريضجات خواهد برد. اولا در پشت عريضه خلاصه عرض را طوري كه از مقصود عارض خارج نباشد يادداشت ميكند كه در عرض حضور ما كار مشكل نشود. بعد احكام صادر و عرايض مرتب بعضد الملك داده ميشود كه بموقع اجراء و ثبت و ترتيب بگذارد.
آنچه از عرايض راجع بادارات و وزارتخانههاي درباري يا اشخاصي است كه در دار الخلاقه حاضرند، عضد الملك با منتهي درجه همت و مراقبت نخواهد گذاشت دقيقهاي تأخير شده در ترتيب امر خللي راه يابد.
احكامي كه بر طبق مستدعيات عارضين صادر ميشود، از هرگونه رسم و خواهش معاف خواهد بود.
مأمورين مختلف كه براي انجام و اجراي بعضي فقرات و مواد مخصوصه فرستاده ميشود، بايد اشخاص درست امين بيطمع باشند و تنها انجام مأموريت را در نظر بگيرند، نه فوائد و عوائد مأموريت را؛ و عضد الملك در اين نوع مأمورين هم خيلي دقيق شود و در عيب آنها خود را مسؤل بداند.
عرايض صندوقها غالبا طمع انعام و وظيفه و شرح دعاوي كهنه بود و ميتوان تصور كرد كه آن نوع آزادي براي صندوقها نيست كه بتوانند از ظلم و ستم كه مقصود بالذات بود، اظهاري كنند. مأمورين ولايات، در عين اينكه بايد معارض با نظم حكومت نباشند، در آزادي صندوقها مراقبت نمايند.
اين فقراتي است كه در نظر بود و در اين دستخط مندرج شد. عضد الملك ساير شرايط
ص: 137
و لوازم پيشرفت منظورات عادلانه ما را ملاحظه كرده، مجري و مرعي دارد و اين حكم را در عداد فرايض و واجبات دينيه، معدود داشته از حسن مراقبت و اهتمامات كافيه، خاطر ما را خرسند دارد و در عهده شناسد في 8 شهر ذيحجة الحرام 1291.»
معلوم ميشود اين ماشين عدالتي كه از اختراعات خود ناصر الدين شاه بوده، كاري بكار دعاوي حقوقي و جزائي مردم با يكديگر نداشته و چنانكه در جاي خود متذكر شدهام مردم را واميگذاشته كه از اين حيث، خود، خود را اداره كنند؛ بلكه اين دستگاه را براي جلوگيري از تعدي عمال دولت بر رعايا فراهم كرده و درست هم ملتفت شده بوده است. دعاوي افراد بر يكديگر چون مدعي و مدعيعليه بيشوكم هم زور دارد، همينكه محاكمي، اعم از شرع يا عرف، باشد كه مردم بآن رجوع كنند مقصود حاصل است. عمده عذاب مردم در تعدي است كه عمال دولت بمردم ميكنند؛ و بواسطه زوري كه دارند، كسي بداد مردم نميرسد. امروز هم مردم بيدستوپا كه حتي كفايت رشوه دادن هم ندارند، باوجود ديوان كيفر، گرفتار همين بدبختي هستند «1».
حكومت نايب السلطنه و وزارت ميرزا محمود در تهران
در اوائل سال 1292 شاه حكومت تهران را بفرزند عزيزش نائب السلطنه محول داشت. ميرزا محمود مستوفي، پسر حاجي ميرزا نصر اللّه مستوفي، كه از سال قبل (1291) بوزارت تهران منصوب بود كماكان در كار باقي و مستقر گشت.
______________________________
(1)- قانون ديوان كيفر عمال دولت يكي از قوانين بسيار خوب دوره ديكتاتوري است. اين قانون تا 3 شهريور 1320 خوب اجرا ميشد و بهمين جهت رسم رشوه و اختلاس و ارتشاء در طبقات بالاي عمال دولت بالمره مرتفع شده بود و اگر هم چيزي بچنگوپوز بعضي از پيشخدمتها و ثبات ضباط ميرسيد، بعنوان انعام بود كه صاحبكار در مقابل سرعت دادن اين اشخاص بكار او چند قراني بآنها ميدادند. اگرچه بعضي هم بودند كه در اين ميانه از راه سياست گرفتار ميشدند و شايد پارهاي از آنها من غيرحق گرفتار مجازات ميگرديدند و مجازاتيكه از راه اختلاس و ارتشاء براي آنها معين ميشد بهانه بود و شايد يكي دو نفر از آنها هم بودند كه اين اجراي عدالت درباره آنها ظلم بود ولي بطور كلي اين قانون و طرز اجراي آن سبب جلوگيري درست و حسابي از اختلاس و ارتشاء شده بود. بعد از وقايع شهريور، اول چيزي كه مورد حمله واقع شد احكامي بود كه بر طبق اين قانون قبلا صادر شده بود زيرا مجلس دوازدهم هم در روزهاي آخر عمر خود قانوني گذرانيد و تمام آنهائيكه بموجب اين قانون بحبس رفته بودند خلاص كرد و همين عمل مجلس دوازدهم سبب شد كه اصل قانون هم باوجود منسوخ نشدنش از اجراء بيفتد. فعلا اين قانون برقرار است ولي براي مختلسين متوسط؛ زيرا اقويا از رو و ضعفا از زير آن رد ميشوند و فقط پارهاي از متوسطين بيكسوكار كه حتي يك سفارشنامه هم نميتوانند براي بازرس و قاضي بياورند گير ميافتند. اينست كه در روزنامهها هرچند يكبار حكمي از ديوان كيفر عمال دولت ميخوانيم كه مثلا فلان پاسبان يا فلان انباردار را محاكمه و مجازاتي براي آنها تعيين كردهاند.
بايد سعي كرد كه اين نقص اجراي قانون مرتفع شود و الا اختلاس و ارتشاء كار اين كشور را تباه خواهد كرد.
ص: 138
در قسمت شرح زندگاني خودم كه بيشتر اوضاع اجتماعي را تشريح خواهم كرد، البته موقع گير ميآورم كه بشرححال اين برادر و ساير اولاد پدرم بپردازم.
تأسيس وزارت گمرك
در اين سال يك وزارتخانه تازه هم ايجاد كردند و آن وزارت گمرك بود. ميدانيم، بعد از عهدنامه تركمنچاي، گمرك ايران با روسيه روي صد پنج كه طرفين از مال التجارههاي هم ميگرفتند قرار گرفت.
ساير دول هم مثل بلژيك و اطريش و فرانسه و غيره كه با دولت ايران معاهده بستند، مثل انگليس بوسيله گنجاندن حقوق دولت كاملة الوداد، حقوق روسيه را در ايران پيدا كردند و مال التجاره آنها هم كه بايران ميآمد همان صد پنج را ميپرداخت.
دولت ايران گذشته از اين گمرك خارجي، پشت دروازههاي شهرهاي داخله هم يك عوارضي از خواربارهاي وارد بشهر، باسم گمرك داخلي دريافت ميداشت و گمرك شهرها جزو عمل حكام بود كه بطور مقاطعه برآورد و جمع حاكم هر محل ميكردند. اما گمرك خارجه را كه در سرحدات يا در اولين شهر سرحدي اخذ ميشد بمقاطعه واگذار مينمودند. ولي هميشه مقاطعهگران غير از حكام و از اشخاص خارج بودند كه بطور تفرقه، گمرك سرحدي را از دولت اجاره ميكردند. وزارت جديد جز عمل مقاطعهگري كل گمركات سرحدي، چيزي نبود. مردمان باحيثيت خيلي طالب اين وزارت نبودند و بيشتر مردمان حادثهجو كه نظر آنها بجانب درآمد معطوف بود زيربار اين وزارت ميرفتند «1».
وزير اين وزارت جديد، يا مقاطعهگر كل گمركات، ميرزا قهرمان امين لشكر شد.
اين مرد يكي از گشادبازها و ولخرجهاي زمان خود بوده است. يكي از بلندپروازيهاي او ساختن عمارت وسيع بسيار مجللي در جنب ميدان توپخانه (ميدان سپه امروز) بود كه مبلغي بشاه پيشكش داد و اجازه تحصيل كرد كه سردر و ايوان اين خانه را بسمت ميدان مزبور باز كند و پس از تحصيل اين اجازه، سردر و ايوان خانه خود را با گچبريها و تجمل زيادي رو باين ميدان ساخت و مبلغي بر شكوه ميدان توپخانه افزود. بعدها، بواسطه گشادبازي مجبور شد خانه را بفروشد. گچبريهاي سردر و ايوانها همان است كه تا چند سال قبل هم برپا و سردر بانك شاهي بود و همه معاصرين البته آنها را در نظر دارند.
______________________________
(1)- در نزد مردمان مقدسمآب اين دوره، مال دولتي از اموال مشكوك بود كه تصرف در آن را بدون اجازه حاكم شرع غيرمشروع ميدانستند و از همه آنها نارواتر و بيوجهتر اول گمرك و راهداري بود. بحدي در اين عقيده راسخ بودند كه با راهدار و گمركچي با اشكال معامله ميكردند زيرا پولي كه در ضمن معامله از آنها بايد بگيرند پول گمرك بود. عوام وقتي ميخواستند زودتر از خواب برخيزند متكاي زير سر خود را مأمور بيدار كردن خود مينمودند و متكا را با عبارت «دين گمركچي و راهدار بگردنت باشد اگر در فلان ساعت مرا بيدار نكني» ميترساندند. من خودم در كودكي البته بدستور ام النساء باجي پيرزن پرستارم خيلي متكاي زير سر خود را با اين اضافه و تهديد مامور بيدار كردن خود كردهام و از قضا هيچوقت متكا اين دين را بگردن نگرفته و مرا بموقع بيدار كرده است.
ص: 139
پالانپلو
يكي از رفقاي امين لشكر ميگفت من شبي، در اول شب، بديدار او رفتم. اندرون بود بيرون آمد قدري نشستيم خواستم برخيزم باصرار مرا نگاهداشت ما دو نفر بيش نبوديم شامي كه براي بيست نفر كافي بود آوردند، وقتيكه ميخواستم خداحافظي كنم با خنده گفت: «امشب ما پالانپلو خورديم!» گفتم: «مقصودت را نفهميدم» گفت: «خبر آمدن ترا كه شنيدم خواستم دو سه ساعتي با هم باشيم پول هيچ نداشتم «1» پالان آبداري از مسافرتها باقي مانده و بيكاره افتاده بود آنرا بناظر دادم فروخته شام را راه انداخت؛ در صورتيكه ده پانزده نفر نوكر داشت و هر دفعه كه قليان ميآوردند سر قليان طلاي ميناكاري او طرح ديگري بود.
وزارت گمرك چون وزارت نانداري بود، بعد از امين لشكر بتصرف امين السلطان درآمد و تا دوره بلژيكيها، هميشه اسم وزارت داشت ولي در حقيقت جز همان مقاطعهگري كل گمركات چيزي نبود.
تأسيس وزارت فوائد عامه
وزارت فوائد هم ميراثي بود كه از دوره صدارت مشير الدوله باقي مانده و اسم آن نصيب حسنعلي خان گروسي شده بود. معلوم ميشود جناب «آقا» خيلي از همفكري حسنعليخان با مشير الدوله عصباني بوده كه تا چند سال، شغل اين مرد اديب دانشمند و نويسنده زبردست و باكفايت را منحصر باين اسم بيمسمي كرده است. بقدري حسنعلي خان در اين وزارتخانه بيكار بياعضاء مانده بود كه مردم اسم او را فراموش كرده بودند و وزير فوائدش ميخواندند.
چنانكه بعد از چند سال كه حسنعليخان به پيشكاري آذربايجان رفته و امير نظام ملقب شد، هيچكس از حسرة الوزارههاي دوره هم طالب اين اسم بيمسمي نشد تا در زمان مشروطه اين وزارتخانه مجددا اسم و رسمي پيدا كرد.
تأسيس وزارت تجارت
وزارت تجارت و صناعت يا باصطلاح امروزه بازرگاني و پيشه و هنر هم يكي ديگر از ميراثهاي دوره صدارت مشير الدوله بود. اين وزارت هم گير ميرزا عبد الوهاب خان نصير الدوله (جد آقايان بدر) آمد. كار اين وزارتخانه جديد منحصر برسيدگي بشكايات تجار و در حقيقت، كار محكمه تجارت را اداره ميكرد و چون از دعاوي تجارتي ده يكي بعنوان حق الزحمه ميگرفتند و نان و پيازي براي متصديان داشت هيچوقت خالي نميماند «هم فال بود و هم تماشا.»
نصير الدوله (بدر)
نصير الدوله اصلا يكي از نجيبزادگان مندرس و مفلوك شيراز بود.
جد اعلاي او، بدر خان، در زمان نادر شاه شخص مهمي بوده است.
ميرزا عبد الوهاب خان كه براي تحصيل زندگي در اوائل سن جواني در تهران آفتابي شده، مردي بسيار باهوش و نويسنده و اديب بذلهگو و خيلي زيرك و بسيار
______________________________
(1)- ناظر هم بقدري طلبكار شده است كه ميگويد ديگر نسيهكاري نميتواند بكند.
ص: 140
كار بهمانداز و باكفايت بود چنانكه بواسطه همين خصائص توانست خود را بايالت خراسان هم برساند.
وقتيكه اين والي ايالتين «1» خراسان و سيستان ميرفت كه بجاي حسام السلطنه، عموي شاه و فاتح هرات، تكيه بزند و در هاشمآباد دولاب اردو بيرون زده بود، حاجي ابراهيم كه از قضيه كلاهدوزي براي امير نظام او را ميشناسيم و در اينوقت كدخداي كلاهدوزها بود كلاهي را كه بايد در بدو ورود بمقر ايالت سر حضرت اجل والي باشد پرداخته با جعبه مخصوصي كه خودش سفارش داده و ساخته بودند به هاشمآباد آورده بود كه تقديم كند. در اين سفر ميرزا شفيع خان پسر ميرزا حسنخان پسرعموي من هم بسمت وزارت و پيشكاري با لقب مستشار الملكي همراه آصف الدوله و ضمنا او هم كلاهي براي همانروز ورود بحاجي ابراهيم سفارش كرده كه در حقيقت حاجي ابراهيم براي دادن هر دو كلاه به هاشمآباد آمده بود. در اين روز از خانواده ما هم براي مشايعت جناب وزير باين محل رفته بودند. آنچه در اينجا مينويسم گفته اقوام من و از قول حاجي ابراهيم است.
كدخداي كلاهدوزها براي نشان دادن عظمت قدرت خدا، بحضار ميگفته است كه شخص پوستفروشي در كوچه حمام ميرزا علي اصغر كه امروز بكوچه نصير الدوله معروف و خانه همين جناب اجل والي در آنجا واقع است منزل داشت. من براي خريد پوست هفتهاي يكي دو بار باين خانه ميرفتم، روي هشت اين خانه بالاخانه محقري بود كه صاحبخانه باجاره ميداد. از مدتي پيش شخصي كه معلوم نبود امرش از كجا ميگذرد، اين بالاخانه را در اجاره داشت. آخرهاي شب باين خانه ميآمد و صبحهاي زود از خانه بيرون ميرفت با اين كه آدم درستحسابي بود از فرط استيصال يكساليكسال كرايه را عقب ميانداخت. در يكي از روزها كه براي كارهاي خود بخانه اين پوستفروش رفته و زير هشت منتظر بودم كه صاحبخانه بيرون بيايد ديدم جوانكي كه از لباس و دست و صورتش پيدا بود كه شاگرد ديزيپزست يك ديزي خالي در دست و از پلهها پائين ميآيد و ضمنا غرغر ميكند و ميگويد:
«اي بابا!! چهار تومان و نيم هم ميشود ديزي يكي صد دينار نسيه خورد؟! ما از بس رفتيم و آمديم و وعده فردا شنيديم گيوه برامان نمانده است!» اين ناشناس كه چهار تومان و نيم نسيه خورده بود، همين حضرت اجل والي خراسان است كه امروز با اين دمودستگاه به مقر ايالت خود ميرود.»
ميگويند ميرزا عبد الوهابخان (شايد در همين روزها بوده است) شبي در محله خود در مجلس قماري بقول فرنگيها آمباله شده كيت و دوبل روي بانك رفته و هزار تومان باخته و سند عند المطالبهاي سپرده بود. وقتي بمنزل آمد و توي رختخواب رفت و فكر كرد ديد بهيچجور نميتواند اين قرض را بدهد. از طرف ديگر تاكنون هم اتفاق نيفتاده است كه
______________________________
(1)- منشيها و مستوفيان قديم ايالت خراسان را ايالتين خراسان و سيستان مينوشتند چنانكه ايالت كرمان را هم ايالتين كرمان و بلوچستان ميناميدند. سبب اين لقبگذاري هم همان وسعت خاك سيستان و بلوچستان بوده است و الا از حيث آبادي با امروز فرقي نداشتند.
ص: 141
سندي امضاء كند و از عهده آن برنيايد، پس چه بايد كرد كه هم حيثيت خود را حفظ كند و هم سند امضاء كرده او دست مردم نماند؟ بعد از تفكر بسيار و غلط و واغلط بيشمار از جا برمي خيزد و تا سحر صدتا سند عند المطالبه مثل سنديكه چند ساعت قبل سپرده بود مينويسد.
وقتي از كار فارغ ميشود كه بوق حمام ميزدهاند اين اسناد را دسته كرده و از در خانه تا حمام و بخصوص حولوحوش مجلس قمار ديشب در كوچهها ميريزد و بعد از استحمام بمنزل برميگردد. اين موضوع در محله منتشر و در نتيجه صاحب سند اصلي هم مثل سايرين قلم ميرود و بدون اينكه بحيثيت خان شيرازي لطمهاي وارد آيد، خود را از پرداخت قرض قمار كه غيرمشروع بود و در آن دوره بلكه در هيچ دوره قرض بشمار نميآيد معاف ميدارد. من اين قصه را بقدري شنيدهام كه براي من بحد تواتر رسيده و در صحت وقوع آن ترديدي ندارم. گويندهها اين موضوع را براي اثبات هوش سرشار نصير الدوله نقل ميكردند. رسيدن اين خانزاده مفلوك بيكسوكار شيرازي باين مقام ارجمند كه حقا برازنده او هم بود دليل واضح لياقت و كفايت و هوش اين مرد است.
وقتيكه بشرح حال خود برسم باز هم از اين مرد و عاقبت كارش خواهم نوشت. فعلا لازم است بدانيم عاقبت اين تنبلي و فعاليت و اين بينظمي و نظم و بالاخره اين دو حريف خسته نشو كه يكي با سكوت و ديگري با اقدام خود مشغول جنگند بكجا خواهد رسيد.
معلوم ميشود مشير الدوله باز هم مأيوس نيست و هرروز شاه را كه خود هم خيلي معتقد بمشورت است بتأسيس شوراي وزراء برميانگيزد. از طرف ديگر در كار قشون هم فعاليتي بروز ميدهد كه شاه را حقا فريفته ميكند ولي كار از جاي ديگر خراب است؛ هروقت شاه ميخواهد سپاسگزاري از سپهسالار اعظم و وزير خارجه بكند، براي اينكه «ته خيار آقا تلخ نشود «1»» مجبور است يك التفاتي هم نسبت بايشان مبذول دارد تا نگويند: «كهر كمتر از كبود است «2»» مثلا سپهسالار ساني خبر ميكرد و پادگان مركزي رژه خوبي جلو اعليحضرت ميرفت و شاه دستخطي بافتخار سپهسالار صادر مينمود و قمه مرصعي باو داده ميشد، «آقا» با سكوت خود و تعطيل كارهاي حساس حالي ميكرد كه «چرا خر نوه عابدين يرقه رفته و از او جلو افتاده است «3»» در اين مواقع شاه ناچار بود يك انفيهدان مرصع هم با يك دستخط بلندبالا براي جناب آقا بفرستد و از كارهاي ناكرده او اظهار رضايت نمايد.
______________________________
(1)- تلخ شدن ته خيار يا ته پياز كسي كنايه از رنجيدن او است و مخصوصا اين استعاره را در موردي استعمال ميكنند كه بهانه رنجش، چيز پوچ يا بيحقي باشد نظير «كك به آش ترش كسي نشستن» يا «كش به كشمش كسي خوردن».
(2)- اصل مثل «كهر هم كم از كبود نيست» ميباشد و كنايه از عقب نماندن يكي از دو رقيب از ديگري است.
(3)- «چرا خر حاجي عابد يرقه ميرود؟» از امثله عاميانه است كه در موارد رقابت و حسد مصطلح است و در سابق هم توضيح شده كه مشير الدوله نوه عابدين دلاك بوده است.
ص: 142
امتحان آخري در برقراري هيئت وزراء
شاه ميخواهد «آقا» را غافلگير كند، براي اين مقصود يك روز تمام وزراء را خبر ميكند و خودش بيخبر در مجلس وزراء حاضر ميشود و نطق ذيل را اداء مينمايد:
«امروز خودمان باين مجلس آمديم كه افتتاح مشورتخانه دولت را خودمان كرده باشيم، في الحقيقه در اين مدت هم مجلس وزراء ترك نشده بود، ليكن با آن ترتيب (مقصود ترتيبي است كه آقا اتخاذ كرده و مجلس را دچار تعطيل نموده است) نتيجه منظوره بنظر نميرسيد و البته تا اين مجلس مستقلا در مقام مخصوص و حدود محفوظ نباشد و هيچ كار خارج در آن نشود فائده نميتوان گرفت. در اين اطاق كه از سابق بمجلس وزراء دار الشوراي اختصاص داشت، هفتهاي دو روز شنبه و سهشنبه مستمرا بدون تعطيل بايد شوري منعقد شود و اگر گاهي كار لازم و فوري پيش آيد در ساير ايام نيز موقتا اين مجلس منعقد ميشود. امين الملك (ميرزا عليخان امين الدوله بعد) بنظم و ترتيب مجلس مراقبت كند، احكام ما را در مجلس تقرير نمايد رأي مجلس را بعرض برساند. در ساير دول هم اين مجلس در كمال قوت و دوام برقرار است و بايد علاوه بر تكليف دولتي بحكم تأكيدات شرع شريف، مشاوره در امور و حفظ مجلس شوري را نظير واجبات بدانيم. البته فكرها و عقول در هر جزوكار چيزها ميبيند كه هرگز از يك عقل كامل (ولو عقل آقا باشد) آندرجه بينائي متصور نيست. اين همان مجلسي است كه در هرجا به اصطلاحات مختلفه تسميه كردهاند و ما دار الشوري و مجلس وزراء ميگوئيم. اين مجلس هم هيچ كار جزئي و كلي را ترك نخواهد كرد و آنچه را حكم ميدهيم بايد تا نقطه آخر و حد اجراء برساند. در هروقت كه مقررات و فرمايشهاي ما بمجلس فرصت و مهلت بدهد، بايد خودشان در آنچه مقتضي و صلاح امور مملكت است گفتگو كنند و آراء و عقايد خود را بعرض ما برسانند. امين الملك مأمور است حدود مجلس را بر وفق فرمايش ما حفظ كند و نگذارد ساعتي امر مجلس معطل شود و روزهاي معين از صبح تا غروب مجلس با حضور تمام اعضاء برقرار خواهد بود و امين الملك از هيچيك عذر تأخير يا ترك حضور قبول نكند. اجزاء از اينكه هست كمتر نخواهد شد ولدي الاقتضا بر عدد خواهيم افزود. اساس مجلس بكمال راستي و دولتخواهي و ترك هر قسم ملاحظات لغو است و بايد مجلس را دائمي و مستحكم و داراي حقوق و حدود معتبر دانست.»
بعد دستخطي براي تأكيد و تعيين حدود مجلس شوراي وزراء خطاب بامين الملك بشرح ذيل صادر شد:
«امين الملك- انعقاد اين مجلس چنانكه مكرر شفاها و بنوشته حكم و مقرر شد، از لوازم امور عاليه دولت است و كمال ميل را بترقي و انتظام آن داريم و كمال تقويت را در هر باب حاضر هستيم بعمل بياوريم. بعضي فرمايشات تازه بنظر آمد كه لازم شد مجددا حكم بشود و در مجلس قرائت شده جزو تنظيمات و قراردادهاي مجلس بشود. اولا چون فرمايشات زياد و مطالب دولتي روزبروز در ازدياد است هفتهاي دو مرتبه انعقاد مجلس را كافي نميدانيم بايد هفتهاي سه روز مجلس بشود، شنبه و سهشنبه و پنجشنبه ثانيا اهالي مجلس در گفتگو و حرف آزاد هستند و هرچيزيرا بايد بدون شائبه هيچ غرض و بدون هيچ ترس و
ص: 143
واهمه تقرير نمايند. في المثل از صف نعال، اگر شخصي برخيزد و بر وزراي بزرگ (مقصود «آقا» است) ايرادي وارد بياورد و بگويد: تو فلان كار را نفهميده كردهاي باين دليل، نبايد آن وزير كدورتي حاصل كند بلكه هيچ حق ندارد، بايد كاري كه ميكند جواب آن شخص را موافق قاعده يا رد نمايد يا اذعان نمايد و هريك از اجزاي مجلس آنچه در شب و روزهاي تعطيل در خير دولت بخاطرشان بيايد، بايد يادداشت كرده در مجلس مذاكره نمايند.
ثالثا آنچه رأي مجلس بيك امري از جزئي و كلي قرار گرفت، بايد بنوشته و مهر تمامي اهل مجلس باشد. اين نوع امور به پيغام يا عرض شفاهي هيچ پذيرفته نيست حتي حكاميكه بعد از اين بولايات تعيين ميشوند يا يكنفر مميز بجائي برود يا يك حكم فوقالعاده و غيره صادر ميشود، بايد بتصديق وزراي اهل مجلس باشد.»
البته خواننده عزيز متوجه هست كه تمام اينها براي تربيت و هدايت جناب «آقا» است و شاه ميخواهد طرز عمل گذشته او را ملامت كند و اين پيرمرد درويش وحدتطلب را بوظائف خود آگاه نماند و باو بفهماند كه مشاوره با سكوت منافي است و «خر با پيغام آب نميخورد» «1» و بايد با حرارت هركس از عقيده خود در مجلس دفاع نمايد. مجلس صورت جلسه منظم ميخواهد، ساعات كار بايد معين و مطالبي كه بايد طرح شود هريك نوبت مشخص داشته باشد. اگر از اهل مجلس كسي برخلاف نظرت حرفي زد، رنجور نشو لازمه مشاوره همين است ولي:
گر بُري گوش ور زني دنبممن كه از جاي خود نميجنبم
بنت غندي را من بايد بنويسم
گويند ملاي صاحب محراب و منبر و محضري، در سن متوسط برحمت ايزدي پيوست. از آقا دو پسر باقي بود يكي بزرگتر كه با داشتن ريشوپشم و هيكل، بيسواد و دويمي قواره كار نداشت ولي فهميده و تا حدي درس خوانده بود. حولوحوش مرحوم آقا خواستند كاري كنند كه وضع سابق بهم نخورد و آقازادهها هم هر دو مشغول باشند. بنابراين همچو صلاح دانستند كه آقازاده بزرگ نماز جماعت بخواند و آقازاده كوچك موعظه كند. براي محضر هم آقاي بزرگ در صدر مجلس بنشيند و امر بدهد و آقاي كوچك با اصحاب دعوي و معامله- گران طرف صحبت شود و سر كارها را بهم بياورد، تا نانداني مثل سابق برقرار بماند. پسر كوچك باحترام بزرگتري برادر كه در آن دوره سرمايه كمي نبود راضي شد. اما برادر بزرگ كه هيچ توجهي بنكات دقيق تقسيم نداشت گفت: «راجع بمحراب و منبر و ساير خرد
______________________________
(1)- خر از تمام حيوانات در آب خوردن نجيبتر است اگر قدري كدر باشد نميخورد و پوزه خود را در حين آبخوردن در آب فرونميبرد و اگر آب موج داشته باشد براي اينكه پوزهاش به آب آلوده نشود سعي ميكند كه آب از موج بيفتد آنوقت مشغول آب خوردن بشود. خلاصه اينكه سيراب كردن خر طول و تفصيل زياد دارد و خيلي مواظبت لازم است تا اين حيوان از سر آب تشنه برنگردد. «خر به پيغام آب نميخورد» مثل دهاتي و كنايه از آنست كه اگر ميخواهي كارت از آب درست درآيد، بايد مواظبت كني و به پيغام و تعارف واگذار نكني. همانطور كه فقط به پيغام «خر مرا آب بده» خر سيراب نميشود، بدون جديت كار انجام نميگيرد.
ص: 144
و ريزها هرچه ميكنيد بكنيد ولي متوجه باشيد كه در بالاي احكام بنت غندي (ثبت عندي) را من بايد بنويسم و غير از اين هر قراري بدهيد من راضي نخواهم شد.»
«آقا» هم در اين دستگاه دولت، كاري بوزارت خارجه و جنگ و علوم و فوائد و تجارت و اين خردوريزها نداشت و بزبان بيزباني ميگفت هرچه ميكنيد بكنيد بايد قلم حواله و اطلاق و اختيار تعيين حكام با من باشد، غير از اين هر قراري بگذاريد زيربار نخواهم رفت و با همين طرزي كه بيست سال است ديدهايد برهمش ميزنم. جانم باين اصرار و جانم باين انكار!
«ناز آقا هم بجهازش بود» «1» الحق صحت عملي داشت كه دوست و دشمن تصديق داشتند.
بااينكه اراده خود را بر شاه مستبد ابهت دوستي مانند ناصر الدين شاه تحميل ميكرد، طمع و توقعي از كسي نداشت. حتي از گرفتن هديههاي معموله زمان هم خودداري ميكرد. مردم هم كه اين رويه منيعانه را ميدانستند حتي بفكر فرستادن هديه جزئي هم براي او نميافتادند.
تحمل ناصر الدين شاه هم بواسطه همين درستكاري مستوفي الممالك بود، بلي! در آن دوره صحت عمل قدر و ارجي داشت كه گذشته از وجهه عمومي، شاه كشور هم رعايت آنرا مينمود و همه در مقابل اين صفت سر خم ميكردند.
خلاصه آقا مثل بچه ننري كه دارند دواي تلخي براي او درست ميكنند با سكوت خود در مقابل اين بيانات و دستورات بشاه ميگفت: «بيخود بخود زحمت ميدهيد! اگر من بايد اين دوا را بخورم؟ كه نخواهم خورد» همينطور هم شد چيزي نگذشت كه مأموريت امين الملك وزير رسائل و ناظمي او در هيئت وزراء هم بجائي برنخورد و مجلس شوراي وزراء تعطيل شد. زيرا در روزنامهها ديگر بووبرنگي «2» از اين مجلس نيست.
تنظيم كارهاي وزارت جنگ و وزارت خارجه
در سال 1293 و 1294 سپهسالار كه از هيئت وزراء مأيوس شد در قسمت خود يعني وزارت جنگ و خارجه ترتيباتي برقرار كرد.
براي وزارت جنگ، قانوني گذراند كه حدود حكام و رؤساي قشون را در ولايات معين و سروسامان حسابي بروابط آنها با يكديگر ميداد و تنظيمات حسابي بين آنها برقرار ميكرد. در وزارت خارجه، كارها را قسمت كرد و براي هريك از دول مجاور و ساير دول غيرهمجوار ادارهاي مقرر داشت. يعني همان منشيهاي درجه اول سابق را بمناسبت، رئيس و از سايرين اعضائي براي آنها تعيين كرد و سروصورت حسابي باين دو وزارتخانه داد. هفتهاي دو سه روز خود بشخصه
______________________________
(1)- تازهعروسها البته ناز دارند، اگر خوشگل هم باشند البته نازشان زيادتر خواهد بود.
بنظر ميرسد كه عروسي كه چندان بروروئي نداشته و مدتي هم از ماه عسل او گذشته بوده است باز هم ناز ميكرده، يكي گفته است ناز اين خانم ديگر محلي ندارد و ديگري كه ميدانسته اين خانم جهاز زيادي بخانه شوهر آورده گفته است نازش بجهازش است و اين جمله مثل گشته و در زبان عوام خيلي بكار است مورد استعمالش هم گاهي در جائي است كه سبب ناز كسي چيزي نباشد كه او را سزاوار نازكشي كند.
(2)- «برنگ» را نميدانم مترادف با بو هست يا نه؟ ... در هرحال اين تعبير در لهجه عاميانه خيلي معمول و مثل «سروصدائي ازش نيست» و بهمان معني زياد استعمال ميشود.
ص: 145
در ميدان مشق حاضر ميشد و در كار مشق افواج پادگان مركز كه هر سال آنها را عوض ميكرد بذل جهد مينمود. سانها و رژههاي خيلي منظم از قشون ميداد و در هر مورد التفات شاه را بخود جلب ميكرد. ديگر اعطاي درجه و حمايل و نشان، بيسبب معقول حسابي، صورت نميگرفت و رتبه نظامي ارج و قدر پيدا كرد. آنها هم كه بدون استحقاق در سابق بمقامي رسيده بودند از اين اعتبار و اهميت وجودي خود حسن استفاده كردند و نظمي كه سپهسالار بقشون داده بود، آنها را تربيت كرد و اين دو وزارتخانه از هر حيث آبرومند گرديد. براي دفعه اول دفتري براي ضبط اسناد در وزارتخانه برقرار شد و مركزيت اسناد و سوابق يك وزارتخانه در يك محل يا باصطلاحي كه امروز منسوخ شده است «آرشيو» در اين كشور صورت خارجي پيدا كرد.
شاه علاقه سابق خود را بمدرسه دار الفنون نشان نميدهد و مثل سابق در امتحانات ساليانه حاضر نميشود، ولي شاهزاده اعتضاد السلطنه با علاقه بيحدي از فارغ التحصيلهاي اين دانشگاه تشويق ميكند و مخبر الدوله وزير تلگراف هم از شاگردان آن كه بوسيله برادرش جعفر قليخان، رئيس مدرسه، (نير الملك وزير علوم آينده) معرفي ميشوند استفاده ميكند و تمام كاركنان تلگراف از اين تحصيلكردهها برقرار ميشوند. شاه هم براي اطلاع از وضعيت ولايات، خيلي برؤساي تلگراف اهميت ميدهد و در حقيقت قسمت مهم خبرنگاري ولايات با رؤساي تلگراف است كه با مخابرات تلگرافي خود، شاه را از اوضاع محل مأموريت خويش باخبر ميكنند. سپهسالار هم در قسمت نظامي دار الفنون كمكهائي بوزير علوم ميكند و كار در اين قسمت رونقي دارد. مشاقهاي افواج همه از فارغ التحصيلهاي شعبه مدرسه نظام دار الفنون هستند، پير سرتيپها و ساير رجال نظر باهميتي كه شغل نظامي پيدا كرده پسرهاي خود را مخصوصا بشعبه نظام اين مدرسه ميفرستند. مثلا ميرزا غلامعلي پسر ميرزا محمود وزير تهران (آقاي غلامعلي مستوفي كه اكنون با داشتن هشتاد و هشت سال در قيد حيات است) از دانشآموزان قسمت نظام دار الفنون ميباشد.
عايدي وزارتخانههاي خارجه (از بابت تذكره مسافرين خارجه) و وزارت تلگراف و اداره پست و وزارت تجارت و وزارت فوائد، بخود وزيرها واگذار شده است كه آنها بعد از مخارج اداري هريك بطور مقاطعه تقديمي بشاه ميدهند. اين قسمت از عايدات و عايدي گمرك را وجوهات اسم گذاشتهاند. ماليات بمصرف حقوق نوكرهاي قلمي و نظامي ميرسد و وجوهات صرف مخارج فوقالعاده از قبيل بناي جديدي كه شاه امر بساختن آن ميدهد و نظائر آن ميشود و اين وزارتخانهها هم همگي نهار رسمي دارند كه وزير از عايدات وزارتخانه خود مصارف آنرا عهدهدار است. فقط وزارت ماليه و وزارت لشكر كه قديمي هستند، صرف نهار دولتي دارند. صرف نهار وزارت ماليه سالي چهار هزار تومان است كه مستوفي الممالك بوسيله ناظر خود، مختار خان، هفتهاي سه روز كه روزهاي شنبه و سهشنبه و پنجشنبه است، نهار آبرومندي به دفتر ميفرستد. شاه براي هيئت وزراء هم خرج سفره مقرر داشته است كه اگر گاهي تشكيل شود نهار در كار باشد.
در آخر سال 1294 براي اكسپوزيسيون (نمايشگاه) كه در سال بعد مقرر بود در پاريس
ص: 146
تشكيل شود، دولت ايران مقداري كالا با ميرزا جواد خان (سعد الدوله آينده) ارسال و امر داد كه در آنجا شعبهاي هم براي ايران با طرز معماري ايراني بنا شود. چنانكه قبل از اين تاريخ (1290) هم در اكسپوزيسيون «نمايشگاه» وين براي دفعه اول شركت كرده بود.
سفر دوم ناصر الدين شاه بفرنگ
در سال 1295 تماشاي نمايشگاه پاريس مجددا شاه را بخيال سفر فرنگ انداخت. برعكس سفر پيش كه قبلا مسافرت شاه در روزنامه منتشر شد، بدون خبر قبلي بعد از نوروز بقصد اين مسافرت اردو بيرون زد. در روزنامه نوشتند كه چون در سفر قبل اعليحضرت بجهت ملاقاتهاي رسمي با رؤساي دول مجال بازديد صنايع فرنگ را نداشته است، ايندفعه براي جبران آن باروپا ميرود و بهمين منظور مسافرت هم غيررسمي است. عده همراهان هم با قهوهچي و خاصهتراش بهمه جهت نوزده نفر بيشتر نبودهاند. از وزراء جز سپهسالار و عضد الملك و ناصر الملك و از نيمچهوزيران جز امين السلطان كسي همراه نيست.
باوجوداين الكساندر دوم تزار روس كه مشغول تحليل بردن تركستان بود، شاه را مجددا به پطرزبورغ دعوت كرد. پنجشنبه سلخ ربيع الاول، 15 حمل، (فروردين) شاه از راه تبريز بساحل ارس و از آنجا با كالسكه به تفليس و از تفليس به ولاديقفقاز و از آنجا با راهآهن به مسكو و پطرزبورغ عزيمت نمود. پس از چند روز توقف از راه ورشو بخاك آلمان و برلن رفت.
در برلن پذيرائي شاه بطرز نيمرسمي بوده و پس از ورود بپايتخت بين سرهاي تاجور ديد و بازديدي بعمل آمده است ولي در همانروز از طرف يكنفر سوسياليست دو تير طپانچه براي امپراطور آلمان افكنده شد كه شانه و گردن او را مجروح كرد. عصر روز بعد شاه بسمت بادنبادن حركت كرده چند روزي آنجا گذرانده و از آنجا بسمت پاريس رهسپار شده است. شاه از هشتم جمادي الاخره تا غره رجب در پاريس اقامت كرده و در گراندهوتل منزل داشت. با مارشال ماكماهون كه تازه برياستجمهوري تعيين شده بود ديد و بازديد بعمل آمد.
وليعهد انگليس (ادوارد هفتم) هم كه براي تماشاي نمايشگاه به پاريس آمده بود ديدني از شاه نمود و شاه بسمت وين حركت كرد.
در وين پايتخت اتريش مثل سفر سابق، رسما شاه را پذيرفتند و چند روزي در آنجا اقامت نمود. سپس از وين حركت كرده با راهآهن به ولاديقفقاز رفت و از بندر پطروسكي با كشتي به انزلي و از انزلي روز نهم شعبان به تهران مراجعت كرد.
ترييمويراي «1» اختراعي ناصر الدين شاه
بعد از مراجعت از سفر فرنگستان، شاه ابتداء هريك از دو نفر رقيب را بموهبتي خاص اختصاص داده بسپهسالار سردوشي طغراي مرصع باسم خود و بجناب آقا نشان قدس مكلل داد. سپس روزي آنها را با كامران ميرزا نائب السلطنه احضار كرد و شاهزاده را سمت وزارت داده شريك سومي براي آنها ايجاد نمود.
كارهاي اداري حكومت تهران و گيلان و مازندران و دماوند و فيروزكوه و قم و كاشان
______________________________
(1)-Triumvirat)حكومت سهگانه)
ص: 147
و ساوه و ملاير و تويسركان و نهاوند را باو واگذاشت. گذشته از اين كارهاي شاهزادگان و علماء و امور تجارت نيز بايد بوسيله او بعرض برسد و جواب صادر شود.
جناب اجل آقا آنچه مربوط بدفتر استيفاء و محاسبات و ديوان عدالت عظمي و وظائف و اوقاف و تلگرافخانه و گمرك و بيوتات دولتي از قبيل خزانه و كشيكخانه و صندوقخانه و آبدارخانه و غيره و غيره و همچنين عمله خلوت و تفنگداران و جارچيان و قاطرخانه و كالسكهخانه و اصطبلخاصه و چاپارخانه بعلاوه كارهاي حكومتي فارس و كرمان و بلوچستان و اصفهان و يزد و كرمانشاهان و كردستان و لرستان و عربستان و عراق و بروجرد و گلپايگان و خوزستان و كمره و نطنز و جوشقان و محلات و همدان و اسدآباد و كنگاور را اداره خواهند كرد.
جناب اشرف سپهسالار اعظم گذشته از وزارت خارجه و جنگ كارهاي آذربايجان و خراسان و سيستان و استراباد و تركمان و خمسه و سمنان و دامغان و شاهرود و بسطام و گروس و خرقان و تذكره و ملل متنوعه (يهود و مسيحي و گبر) را در اداره خواهند داشت.
منبعد هيچكس حق ندارد مستقيما بشاه عرضي كند، بايد هركس كار خود را بيكي از اين سه مرجع بفرستد معهذا علاء الدوله وزير دربار و عضد الملك و امين السلطان و مير شكار حق دارند كارهاي خود را مستقيما بعرض شاه برسانند.
هفتهاي دو روز دوشنبه و پنجشنبه ساير وزراء را هم خبر كنند تا در مهام امور با حضور وزراي سهگانه مشورت شود.
فرستادن مكاتبات بوسائل مختلفه قدغن است، وزراي سهگانه كارهاي خود را بتوسط وزير رسائل بعرض خواهند رساند و جواب خواهند گرفت و اگر لازم باشد عين نامه يا گزارش نيز بعرض برسد، آنرا هم بوسيله امين الملك وزير رسائل خواهند فرستاد. باقي مطالب دستخط راجع بتوحيد نظر و اتحاد و اتفاق بين سه وزير و عدم تخطي بكارهاي يكديگر و سفارش در مجازات خطاكار و جلوگيري از حيفوميل مال دولت و يك مشت از اين حرفهاست و در آخر كار قسمنامهاي ضميمه بود كه روز بعد در حضور سران، بوسيله امين الملك بناف «1» وزراي سهگانه بسته شد بشرح ذيل:
«خداوند خالق منتقم را بصدق خود شاهد خواسته بتاجوتخت همايون و حق نعمت اين دولت روزافزون قسم ياد ميكنم كه قصد و همت و غرض و خيال خود را بخيرخواهي شاهنشاه و صلاح دولت و مملكت و آسايش و امنيت رعيت منحصر كرده جز اين خيالي بخاطر خود راه ندهم و از طمع و غرض شخصي كلية پرهيز نمايم و اگر غير از اين عهد و شرط از من صادر شود در پيش خدا و خلق شرمسار و در حضور شاهنشاه معاقب و مؤاخذ باشم.»
______________________________
(1)- بناف بستن كنايه از خوراندن است و چون عوام قسم ياد كردن را قسم خوردن ميگويند و قسم هم چيزي نيست كه بدون اجبار كسي بخورد و بايد قسم را باو بخورانند، بناف بستن را در اين مورد هم استعمال كردهاند. بنظر من بد تعبيري نيست مخصوصا در مواردي كه مثل مورد متن قسم خوردن فرمايشي باشد.
ص: 148
چنانكه ميبينيم اين مجلس در حقيقت «ختنهسوران قاضي «1»» بود. باز هم از اختيارات «آقا» كاسته و كارهاي وزارت داخله مثل گوشت قرباني بسه قسمت شد. اين بار ديگر قسم هم در كار آمد و تخلف از آن با عقايد مردمان دوره، كار مشكلي است ولي اگر آقا خيرخواهي شاهنشاه و صلاح دولت و مملكت و آسايش و امنيت رعيت را منحصر بمداخله خود در كل امور وزارت داخله بداند و از روي عقيده و ايمان كه در آنروزها نزد همهكس چيز رايجي بود معتقد باشد كه اگر غير از رويهاي كه او سالهاست دارد، بخواهند عمل ديگر و تقسيمات ديگري بكنند برخلاف خير شاهنشاه و صلاح دولت و مملكت و آسايش و امنيت رعيت است چه بايد كرد؟
در هرحال وجود نائب السلطنه محلل ميشود تا چند صباحي آقا باحترام او هم كه باشد دندان روي جگر گذاشته، اين وضع ناهنجار را كه در اعتبار و اختيار او سوسه مياندازد تحمل خواهد كرد. گيرم هفتهاي يكي دو روز هم اين «قشهرشهها» را خبر كنند و دار الشورائي هم تشكيل شود آقا لامحاله در قسمت خود، كار خود را ميكند و اعتنائي برأي و صوابديد اين «بچهمچه» ها ندارد و از طرف ديگر بواسطه طول مدت كمكم آقا هم عادت كرده با تشكيل دار الشوري كبري ضديت نميكند، اينها حرفهاي خود را ميزنند آقا هم كار خود را ميكند.
بآخوندي گفتند بچهها از تو نميترسند، جواب گفت «باكي نيست من هم از بچهها نميترسم!»
آيا در تشكيل اين هيئت وزراي سهگانه، شاه با مشير الدوله هم مشورت كرده و در تهيه اين نقشه او هم شركت داشته است يا خير؟ تصور نميرود ناصر الدين شاه بدون نظر او مبادرت باين تشكيل كرده باشد. البته مشير الدوله فكر ميكرده است كه شاهزاده جوانست و باقتضاي سنش بايد تجددپرور هم باشد وجود او از يكطرف طبعا آقا را مطيع ميكند و از طرف ديگر با تجددپروري كه باز هم طبعا دارد بخيالات سپهسالار كمك خواهد كرد. ولي اشتباه در همينجا بود، زيرا اگرچه نائب السلطنه جوان بود ولي چندان پاپي تشكيلات منظم كه لازمهاش نظم و نسق است نبود و زيادتر طالب بود كه خود را در اين دستگاه بنوائي برساند و از ظل السلطان كه حكومت اصفهان و گلپايگان و خوانسار را چندين سال بود تيول خود كرده «2» و داراي همهچيز شده است عقب نماند. مدعي كارهاي آقا هم طبعا نميتوانست
______________________________
(1)- ختنه كردن قاضي كنايه از انجام كاري است كه ظاهرا چنان بنظر آيد كه در ضمن ساير كارها انجام شده است، در صورتيكه باطنا مقصود اساسي انجام همان كار بوده است و ساير ترتيبات براي گم كردن اين باشد. مورد استعمالش پيداست شايد تاريخچهاي هم داشته و فراموش شده است.
(2)- «تيول» لغت تركي و شايد اصل اين عمل هم كه عبارت از واگذاري درآمد ماليات يك ده رعيتي يا كليه درآمد مالكانه يك ده خالصه در مقابل مواجب و حقوق شخصي است، همراه مغول بايران آمده باشد. در دورههاي قبل از مغول تا حدي نظير اين عمل در املاك خالصه معمول بوده است كه وقتي ميخواستهاند در مقابل خدمت بكسي اجري بدهند، يكي از خالصجات را بعنوان اقطاع يعني بريدن از مال دولت و عطاي آن به شخص واگذار ميكردهاند. ولي اقطاع غير از تيول بوده و اقطاع براي مقطوعله دائمي بوده و باولادش ارث ميرسيده در صورتيكه تيول موقتي بوده است.
تيول كردن كنايه از آنست كه بدون هيچ زحمت و بدون هيچ اساسي از چيزي و كاري مستمرا استفاده بقيه در صفحه بعد
ص: 149
باشد ولي وزارت جنگ مشير الدوله بدلقمهاي نبود.
پس او با آقا زودتر همراه ميشد كه صابون زير پاي مشير الدوله بزند تا با مشير الدوله همراهي كند و آقا را دستبسر «1» و يا هدايت نمايد.
شايد شاه هم كه حالا در حدود پنجاه سال از عمرش ميگذرد ترقي مادي پسرهايش را بر ترقي كشور ترجيح ميدهد. گذشته از اين از نقنق سپهسالار هم كه توي خشتدويدنهاي آقا را هر روز برخ او ميكشد بتنگ آمده است و بدش نميآيد كه فرزند عزيز نائب السلطنه كمكم آدمي شود و بتواند وزارت جنگ را اداره كند و گوش «شاه بابا» را از شنيدن اين قبيل نغمهها كه با طبع هر مستبدي خيلي سازگار نيست خلاص كند. لقب اميركبيري را هم كه خود علامت رياست عاليه نظامي است چندين سال است باين پسرش داده و حتي يكبار با پيشكاري نصرت الدوله، وزير جنگ اسمي هم شده و تا اندازهاي زمينه هم حاضر است.
عاقبت كشتيگيري دو پهلوان پير و جوان
چنانكه همينطور هم شد و در سال 1297 پهلوان پير پشت پهلوان جوانتر را بخاك آورد. ميرزا حسينخان مشير الدوله والي خراسان، و نائب- السلطنه اميركبير وزير جنگ، و مؤتمن الملك وزير خارجه شدند.
آقا باز وزارت داخله و ماليه هر دو را تصرف كرد. مجلس دار الشوراي كبري هم در كار بود ولي مثل سابق، كاري با آقا نداشت هفتهاي دو روز منعقد ميشد و در كار هائي كه شاه باين مجلس رجوع كرده بود مذاكره و اظهارنظر ميكرد. امين الملك وزير رسائل را كه بعد از مردن ميرزا هاشم خان امين الدوله، برادر فرخ خان، بلقب امين الدوله هم ملقب شد، بمناسبت سابقه ناظمي كه از اين مجلس داشت، رئيس آن كردند و عنواي تازهاي براي حسرت الوزارهها «2» پيدا شد. نوكرهاي قلمي دولت هريك كه از كار وزارت يا ايالت بيكار ميشدند براي آنكه نوكرهاي در خانهشان بحقارت بآنها ننگرند دستخط يا فرماني صادر ميكردند و جزو وزراي دار الشوراي كبري منسلك ميشدند. هفتهاي دو روز باين مجلس ميرفتند و با رفقا ملاقات ميكردند، نهاري ميخوردند و برميگشتند هم اسم بود و هم وقتگذراني.
ملكم خان سفير لندن هم هر وقت بتهران ميآيد در مجالس و محافل تردستيهائي شبيه
______________________________
كنند. مثلا اگر در موردي انعامي بكسي بدهند و سال ديگر يا ماه ديگر در همان موقع مؤمن مطالبه عين آن انعام را بنمايد، ميگويند مگر مرا تيول كردهاي؟ يا در آسبازي اگر يكي از حريفها بليت يكي را هر دوره ديد ميكرد، صاحب بليت باو ميگفت بليت من تيول شما است.
(1)- «دستبسر كردن» كنايه از فراهم آوردن اسباب خروج كسي از كار و قدري نجيبتر از «زير پاي كسي صابون ماليدن» است.
(2)- به اين لقب ساختگي، اگرچه براي لچر كردن موضوع اختراع شده است زياد ايراد نگيرند، زيرا از حيث معني خيلي با نصرت الوزاره تفاوت ندارد و اگر ترجمه شود يكي بمعني ياري وزارت و ديگري بمعني حسرت وزارت است كه هر دو بيمعني است. لقبهائي كه مضافش مصدر و اسم مصدر است اگرچه وثوق الدوله و قوام السلطنه هم باشد همينطور بيمعني است ولي القابي كه مضافشان اسم فاعل يا اسم مفعول يا صفت مشبهه باشد معني لغوي آنها درست و بينقص است مثلا مشير الدوله و مستوفي الممالك بامعني و چنانكه نوشتم وثوق الدوله و قوام السلطنه بيمعني است.
ص: 150
بكارهاي حقهبازها ميكند و ضمنا بتشكيل لژفراماسون كه اسم آنرا فراموشخانه گذاشته است مشغول ميگردد كه چون من بالمره از آن بياطلاع و از كسوكارم نيز چيزي در آن باب نشنيدهام، نميتوانم وارد چگونگي مقاصد او شوم. ولي از حقهبازيهاي او داستانهائي ورد زبانها بود كه من هم در طفوليت شنيده بودم و چون جز تردستيهائي نظير كارهاي لوطي غلامحسين چيزي ندارد قابل ذكر نيست.
مشير الدوله در سال 1298 در مشهد بدرود زندگي كرده و آرزوي تشكيل حكومت مقننه را بگور برد و خاطر وحدتطلب «آقا» كه از او فارغ بود فارغتر شد.
مستوفي الممالك هفت ساله
آقا تا سال 1292 اولاد ذكور نداشت. در رمضان اين سال پسري پيدا كرد اسم او را براي زنده كردن اسم پدرش حسن گذاشت. در سال 1298 بعد از آسايش خيال از جانب ميرزا حسين خان سپهسالار بفكر فرزندي افتاد. البته سن آقا سني نبود كه بتواند اميدوار باشد كه پسر صغيرشرا بعرصه برساند. بعد از او باوجود وزير دفتر كه اگرچه از طرف آقا ولي در هرحال ده سال است رئيس دفتر استيفاست و كارهاي ماليه را اداره ميكند، كسي متحمل طفل او نخواهد شد و كلاه آقازاده پس معركه خواهد افتاد. ضمنا حالا كه مشير الدوله مدعي گردنكلفت صدارت از ميان رفته است، مانعي براي برداشتن افتخار صدارت هم در بين نميباشد. بنابراين اگر لقب و شغل مستوفي الممالك را به پسر خود بدهد هم كار او را ساماني ميدهد و بعد از او مدعي براي اين كار پيدا نخواهد شد و هم خودش ضمنا تا حدي بيكار قلم ميرود و شاه را وادار خواهد كرد كه بالاخره عنوان صدراعظمي را باو بدهد.
اين خيال در 1298 نيمهكاره صورت گرفت، ميرزا حسن پسر او در شش هفت سالگي مستوفي الممالك شد «1». ميرزا هدايت اللّه وزير دفتر كه مستوفي الممالكي را بعد از آقا حق طلق خود ميدانست از اين پيشآمد رنجيده استعفا كرد. آقا هم كه در اين ده ساله از راه متانت و مناعت خود باوجود دلخوش نبودن از او، او را تحمل كرده بود از خدا خواست. حاجي ميرزا نصر اللّه پدرم را بجاي او گذاشت بعلاوه مهرهاي بادامي و چهارگوش مستوفي الممالك كوچولو را كه اولي براي برات و دومي بفرامين تخصيص داشت باو سپرد كه گذشته از رياست دفتر استيفا، مهر فرزندي را هم پشت بروات و فرامين و ساير موارد كه مهر مستوفي- الممالك لازم است بكار بيندازد.
تا اينوقت شاه در دستخطهاي خود در موارد خطاب هميشه بميرزا يوسف «جناب آقا»
______________________________
(1)- شايد در تاريخ سابقه نداشته باشد كه شغل وزارت ماليه يعني حساسترين كارهاي دوره استبداد و حتي دمكراسي را به طفل هفت ساله بدهند. درست است كه كار اين وزارتخانه را سايرين ميكردند و خود آقا هم نظارت خود را داشت و اين واگذاري شغل جز اسم چيزي نبود، ولي همان نام بخشي هم در تاريخ بيسابقه است. خلاصه اينكه اين باب هم كه شخص زنده كارش را به پسر هفت سالهاش واگذار كند، از اينروز و با اين سابقه معمول شد ولي البته نه كارهاي تقسيم شده باهميت وزارت ماليه و نه پسرها كه بشغل پدر ميرسيدند هفتساله بودند.
ص: 151
و در موارد خبر «مستوفي الممالك» مينوشت از اين ببعد در همهجا «جناب آقا» جاي لقب مستوفي الممالك را گرفت. چنانكه در روزنامه شرف هم كه در هزار و سيصد دائر شده و قبل از صدارت ميرزا يوسف، تصوير او را كشيدهاند زير تصوير او فقط «جناب آقا» نوشته شده است.
ميگويند خدا بكسي پسري داد از او پرسيدند: «چه اسم روي پسرت ميگذاري؟» جواب داد «اسم خود را باو ميدهم» پرسيدند پس خودت چه ميكني؟ گفت «خودم همينطور راه ميروم» آقا هم همين كار را كرد. لقب خود را بپسرش داد و خودش همينطور راه ميرفت.
شاه و رجال و همه مردم ناگزير شدند كه او را كه تا اينوقت هم مشهور به «آقا» بود «جناب آقا» بخوانند. اين كار هم بيسابقه نبود، حاجي ميرزا آقاسي را هم در زمان محمد شاه همه «جناب حاجي» موسوم كرده بودند.
صدارت ميرزا يوسف
اما نصفه ديگر آرزوي آقا تا سال 1301 بتأخير افتاد و ناصر الدين شاه كهنهكار باوجود رجوع تمام كارهاي صدارت بآقا باز هم در تطبيق اسم بامسمي خودداري داشت.
ناصر الدين شاه، غير از دو نفر صدراعظمهاي اول دوره سلطنتش، هميشه اشخاص را از دور براي اينكار قراول ميرفت و كمكم آنها را بكار نزديك ميكرد. ابتدا كار را بدون اسم باو محول ميداشت و بعد از مدتي اسم را بامسمي تطبيق ميكرد تا آنها را براي رسيدن باين لقب بيشتر بخدمت وادار نمايد.
البته در مورد «جناب آقا» همانروز كه تقاضاي لقب مستوفي الممالكي را براي پسر خود كرد، شاه رند مقصود او را فهميد ولي براي اينكه باو و مردم بفهماند كه وجهه اشخاص در نيل آنها بمقامات عاليه مداخلهاي ندارد و اراده اوست كه بهركس هر مقامي را كه سزاوار بداند ميدهد، سه سال عملي كردن آرزوي آقا و تطبيق اسم را بامسمي بتأخير انداخت و در تاريخ 1301 دستخط صدارت آقا را امضا كرد و آقا را بمراد دل بيست و پنج سالهاش رساند.
تا اينجا آنچه از وقايع تاريخي نوشتهام از روي روزنامهها و تواريخ دوره و شنيده هائي است كه استنباطهاي خود را بر آن افزودهام. از «1300» ببعد ديده و شنيدههاي خود را باز هم با استنباطهاي خويش خواهم نگاشت چون زمينه تاريخ ادارات دولتي تا اندازهاي روشن شده است. در قسمت آينده بيشتر بروشن ساختن اوضاع اجتماعي خواهم پرداخت و در ادارات دولتي فقط جاهاي خالي را كه در قسمت «شرح زندگاني اسلاف من» موقع نگارش نيافته است پر خواهم كرد يا تغييراتي كه بمرور يا يكدفعه در كار دولتي حاصل شده باشد بمناسبت خواهم نگاشت.
چنانكه خواننده عزيز توجه دارد در سلطنت ناصر الدين شاه چندان ذكري از اسلاف خود نكرده و از پدرم و برادرهايم جز چند كلمه چيزي ننوشتهام. در ضمن شرح حال خويش كه ناگزير با آنها تماس پيدا ميكنم بهتر ميتوانم تصوير آنها را بطوريكه در نظرم عادلانه ميآيد بكشم.
استغفر اللّه لما مضي و اسئله العصمة فيما بقي
ص: 152
بسمه تعالي شأنه