.تجديد مقدمه و عرض تشكر و دفاع
از زمستان پارسال، نوشتن «شرح زندگاني من» تعطيل شده است. دو سه ماه آخر سال 1323 گاهي تكسر مزاج و زماني اشتغال بكارهاي خصوصي، مانع آن بود كه خواننده عزيز را بباقي سرگذشت خود آشنا كنم. از فروردين ماه 1324 هم وقتم صرف تصحيح و چاپ كردن نوشتههاي سابق شد، كه حاصل آن را در دو جلد «شرح زندگاني من» و يك جلد «محاكمه انسان و حيوان» و يك رساله «چهل ساعت محاكمه» ملاحظه فرمودهاند. سه ماهه پائيز هم، قدري بيماري و قدري اشتغال بامور زراعتي، كه از سال 1321 بدان مشغولم مانع نويسندگي بود. تا زمستان آمد و از هر حيث فراغت حاصل گشت. اين است كه بعد از يكسال قلم برداشته، ميخواهم مطلب را از آنجا كه واگذاشتهام دنبال نمايم.
حسن استقبالي كه دانشمندان و بزرگان و بالاختصاص طبقه تحصيل كرده كشور از دو جلد چاپ شده «شرح زندگاني من» نموده و باظهارات شفاهي و پيغامها و مراسلات خود تشويقم فرمودهاند، سزاوار تشكري است كه اعتراف ميكنم از عهده اداي حق آن برنميآيم.
ولي در اين ضمن اصل كلي «من صنف فقد استهدف» هم كار طبيعي خود را صورت داده، و در مقابل تحسينهاي اكثريت قريب باتفاق خوانندگان عزيز معدودي هم كتبا و شفاها حتي در راديوي خارجي، در ضمن تقريظ به تشخيص خود ناسرههائي هم در اين اثر ناچيز يافته و بشرح آن پرداختهاند.
مثلا: چرا من از قول كاكا شيرازي و بابا شمل چاله ميداني تهراني و لوطي ميدان كهنهاي اصفهاني، بلهجه و تعبيرات و اصطلاحات خود آنها چيز نوشتهام؟ يا در ضمن بيان مطالب، براي لچر كردن موضوع، اصطلاحاتي مانند: «حق الپرجين» و «دمجا» و «حق بجانب» و تعبيراتي مثل «شيره بسر ماليدن» و «گوش خود را بدهكار ندانستن» و «ماستمالي كردن» و «بچاك زدن» و نظاير آنها بكار بردهام؟ يا چرا بعضي لغات بين المللي را مانند: مد و شيك و گار بكار بستهام؟ يا چگونه اين گناه نبخشيدني را مرتكب شده، لغات «غلط و بيمعني» فرهنگستان را از قبيل پادگان و ارتش، بجاي ساخلو و قشون كه تركي است استعمال كردهام؟!! يا براي چه نقشه خانههاي پدري خود را كشيده و
ص: 2
اسلوب ساختمان دوره را در مقابل تاريخ حفظ كردهام؟ يا چرا در مطالب جدي پاي متلك را واكرده، و از ثقيلي و يكنواختي نوشته كاسته و مطالب را قابل ضبط و دلنشين نمودهام؟
يا بچه جهت براي نشان دادن اوضاع اجتماعي دوره بديده و شنيدههاي خود در خانواده خويش اكتفا كرده، و از اشخاص دور كه رابطهاي با آنها نداشتهام ذكري ننمودهام؟
تا آنجا كه يكي از استادهاي محترم اين كتاب را «حماسهنامه خانوادگي» موسوم كردهاند.
اين گناه من نيست كه جدم در 1193 يعني يكصد و هفتاد و دو سال قبل، اول اهل قلمي بوده است كه وارد خدمت آقا محمد خان شده و ميان من و جدم جز پدرم فاصلهاي نيست، و قلم خانواده من با شمشير قاجاريه پيوسته بوده است، و اگر خودم و خانوادهام همواره در كارهاي دولتي وارد بودهايم چيز مهمي نيست كه رجز و حماسهاي داشته باشد.
من كه از ديده و شنيدههاي خود و خانواده خود بقدر كفايت ميتوانم مصالح براي ساختمان تاريخ اجتماعي و اداري اين دوره فراهم كنم چه حاجت بغير دارم؟ گذشته از اين، درست است كه هدف من در اين نوشته روشن كردن قسمتي از تاريخ قاجاريه بوده است، ولي نبايد اسم كتاب را كه «شرح زندگاني من» است فراموش كنم، و براي تشريح اوضاع دوره وارد جزئيات زندگاني اشخاص خارج از خانواده خود شوم.
همين استاد محترم، بتصريح و تلويح ميخواهند بفرمايند كه در نوشتن اين كتاب احساسات من بر حقيقتنويسي غلبه داشته است؛ در صورتيكه من آنچه ديده و شنيدهام بدون كوتاهي و بلندي، بقلم آورده و در اكثر موارد كه مطلب زننده بوده است، از بردن اسم اشخاص خودداري كردهام. بطوريكه ميخواهم ادعا كنم كه استاد محترم كتاب را نخوانده قلم نقادي بدست گرفتهاند. زيرا هركس صدارت ميرزا علي خان امين الدوله و نخستوزيريهاي ميرزا حسن مستوفي الممالك را در «شرح زندگاني من» خوانده باشد، ميداند كه حق اين دو بزرگوار بخوبي ادا شده و جز تحسين چيزي از آنها ننوشتهام. اما نسبت بجناب آقاي تقيزاده، سفير كبير دولت ايران در دربار دولت انگلستان، من آنچه از ايشان ديده بودم بقلم آوردهام و عذر عدم اطلاع خود را هم بر احوال ايشان، با ذكر يك متلك خواستهام، ولي آنچه فكر كردم ندانستم سيد عبد الرحيم خلخالي را با اين سه نفر مرد بزرگ چه مناسبتي است، كه اين نقاد محترم پياز داخل ميوهجات فرموده او را هم يكي از اشخاصي كه به نهضت سياسي و علمي اين كشور كمك كردهاند دانسته است. سيد خلخالي مردي امين، ولي براي رياست ديوان محاسبات، از حيث معلومات عامي و بسيار كوتاه بود. من هم درباره او جز اين چيزي ننوشتهام و ظرافتي درباره او بكار نبردهام كه ستمظريفي كرده باشم؛ و اگر استاد محترم فقط چاپ كتاب حافظ را دليل كمك آن مرحوم به نهضت سياسي و علمي اين كشور بدانند، بايد بگويم كه ايشان گذشته از من، نسبت بامين الدوله و مستوفي الممالك و آقاي تقيزاده بيشتر ستمرفيقي «1» فرمودهاند.
______________________________
(1)- ستمظريفي اصطلاحي است كه نويسندگان دوره صفويه ايجاد كردهاند و مقصودشان از اين لغت مركب ستم كردن بر ديگران براي ظرافت و خوشمزگي است. چون آقاي عباس اقبال
بقيه در حاشيه صفحه بعد
ص: 3
من از اين مدحهاي دورويه كه باسم تقريظ و انتقاد از اين كتاب شده است رنجشي ندارم. زيرا كيست كه بتواند بسليقه تمام افرادي كه بيك زبان صحبت ميكنند چيز بنويسد.
بخصوص در اين كتاب كه هم از حيث سبك نگارش، و هم از حيث انتخاب مطلب و تنوع موضوع، تازگي و ابتكار دارد و كلمات و لغات مقرمط و شجرهنامهدار كه بزعم بعضي نشانه نجابت و جمال و كمال نويسندگي است در آن كمتر بكار رفته است. البته هر اسلوب تازهاي ولو خط ميرزا رضاي كلهر و نوشته ويكتورهوگو هم باشد موجب نقادي استادهاي زمان كه نميخواهند دست از سبك سابق خود بردارند خواهد شد. ولي بالاخره تطور لغوي و ادبي جبلي بشري كار خود را ميكند و همين لغات و تعبيرات بيپدر و مادر، خواه و نخواه، جاي خود را در ميان لغات و اصطلاحات آينده باز خواهد كرد، و ادبيات زبان ما را از چهارچوب خشك لغات و تعبيرات ادوار ماقبل بيرون خواهد آورد.
در هر حال، اجر نويسنده خواننده زياد است كه من، از حسن توجهي كه دانشمندان و بزرگان، بخصوص نسل جوان كشور باين اثر ناچيز ابراز داشتهاند اين اجر را بطور كامل دريافت داشتهام، و تصور ميكنم بجز استاد محترم كمتر كسي است كه باين كتاب دسترس پيدا كرده و آنرا تا آخر نخوانده باشد. و بهمين جهت در آينده هم سبك نگارش خود را تا بتوانم تغيير نميدهم. تا در چنته «1» مغز خود متلك داشته باشم و با مطلب مناسب بدانم، از ايراد آن كوتاهي نخواهم كرد، و چون مثل استاد محترم، با لغات و كلمات دوست و دشمني ندارم، پارهاي از لغات وضع كرده فرهنگستان را كه بهتر از لغات سابق بجا بياورم، يا در عرض آنها بدانم، باز هم بكار خواهم برد. و براي اينكه زبان فارسي هم مثل زبان بقيه حاشيه صفحه قبل
______________________________
آشتياني كه روي سخن در اين مقدمه با ايشان است، خيلي با مرحوم خلخالي رفاقت داشته و در مجله يادگار نسبت ستمظريفي بمن دادهاند منهم بخود اجازه داده، لغت مركب ستمرفيقي را ساخته و تحويل ايشان ميدهم كه منبعد براي رفاقت چغندر جزو مركبات نكنند و يكي از خصايص تاريخنويسي حقيقتنويسي است، و تكرار ميكنم كه سيد خلخالي در حرف زدنهاي عادي خود درمانده بوده، تا چه رسد باينكه اهل تحقيق و به نهضت علمي و سياسي كشور كمكي كرده باشد.
مگر اينكه نظارت اردوي مجاهد از رشت تا تهران را مثل چاپ كردن حافظ كمك به نهضت سياسي بدانيم.
دمكراتهاي آن دوره چنانكه در جاي خود نوشتهام از اين غلط اندازيها زياد داشتند.
سيد خلخالي هم كه مردي امين ولي عامي بود يكي از همين غلط اندازيهاي آنها بود.
(1)- چنته مخفف چندتائي و عبارت از لولههاي مجوف سيلندري بطول پنج شش گره و بقطر بيش و كم دو سه گره بوده است كه از چرم يا پارچه جاندار، چرمدوزي شده باندازههاي بزرگتر و كوچكتر ميساختند و دري براي آنها ترتيب ميداده و قيشهاي چرمي بالاي آنها ميدوختند و اين قيشها را كه لولههاي سيلندري به آنها دوخته شده بود بسر و ته قيش پهنتر چرمي متصل ميكردند و چندتائي محفظه براي گذاشتن چيزهائي كه براي مسافرت لازم است ترتيب ميدادند. اگر مسافر پياده بود وسط قيش را كه اين محفظه بسروته آن بسته شده بدوش
بقيه در حاشيه صفحه بعد
ص: 4
ملل مترقي عالم، نوشتنش با حرفزدنش نزديك شود تا بتوانم، از نوشتن كلماتي، مانند ممتع و متعطش و پرخيده و اپرخيده، احتراز ميكنم؛ و از آوردن تعبيرات و مصطلحات عاميانه، كه با موضوع متناسب باشد، كوتاه نخواهم آمد.
من خود كرارا در اين كتاب نوشتهام، كه جاهطلبي تاريخنويسي ندارم، و مخصوصا نخواستهام «تاريخ بمعني علمي كلمه» بنويسم كه بتوانم مدرك و منبع و سرمش براي نوشتن «تاريخ بمعني علمي كلمه» بدسترس سايرين گذاشته باشم؛ و تصور ميكنم كه تاريخنويسان آينده، اگر خواسته باشند «تاريخ بمعني علمي كلمه» آنها يكنواخت و ثقيل و خواننده آن منحصر بشاگردان مدارس، آنهم محدود بهفته امتحان نباشد، از مطالعه دقيق اين آسمان و ريسمان و تا اندازه از پيروي و اقتباس از سبك نگارش آن بينياز نباشند.
10 ديماه 1324 عبد الله مستوفي
بقيه حاشيه صفحه قبل
______________________________
ميانداخت و اگر سواره بود بقاش زين يا جلو بالاي يال ميبست كه در سر سواري كه هفت هشت ساعت در هر شبانهروزي مسافر در راه بود لوازمي در دسترس خود داشته باشد، كجاوه و پالكينشينها چنته خود را به محمل خود ميبستند و بيشتر قليانكشها بداشتن چنته علاقه نشان ميدادند، زيرا لوازم قليان خود را در كمال خوبي ميتوانستند بدسترس خود داشته باشند. درويشها هم در مسافرت سيرهاي آفاق انفس خود چنتهاي داشتند كه چون پياده مسافرت ميكردند بدوش خود ميانداختند و چون جز چنته و كشكول لوازم ديگري نداشتند، در كشكول و چنته آنها همه چيز پيدا ميشد. مرحوم شيخ بهائي هم كتابي باسم كشكول نوشته كه از همه چيز در آن ياد كرده است.
مرحوم معتمد الدوله هم كتابي باسم زنبيل دارد كه آنهم معروف و محتوياتش مثل كشكول شيخ متنوع است. يكي از اهل تصوف كه اسمش را فراموش كردهام كتابي باسم چنته نوشته است كه با مذاق تصوف از همه چيز در آن ذكري رفته است.
تشبيه مغز به چنته بمناسبت سلولهاي حافظهاي كه در مغز انسان هست اگرچه اختراع است ولي بد اختراعي نيست، ولو اينكه ملا جامي آنرا بكار نبرده باشد. من تاكنون چند بار اين جمله را: «ولو ملا جامي آنرا بكار نبرده باشد.» نوشتهام حاشا كه بخواهم در اين نوشته بر مرحوم جامي تخفيفي روا دارم، بلكه اعتراضم بر پارهاي نويسندگان مقرمطگوي ريائيست كه در نوشتجات خود بتلويح و تصريح ميخواهند بفهمانند كه آنچه بعد از جامي نوشته شده است در خور تقليد و اقتباس نيست.
چون سابقا در حاشيههائي كه باين كتاب زدهام چندين بار در اين زمينه بمناسب تذكراتي داده و بمعايب اين فكر كه ادبيات را در تخته بند كنايات و استعارات قديم نگاه ميدارد و باعث جلوگيري تطور ادبي ميشود قلمفرسائي كردهام حاجتي بتكرار آنچه در سابق نوشتهام ندارم.
ص: 5
[دنباله شرح زندگاني من در سلطنت سطان احمد شاه]
مقدمات كابينه دوم وثوق الدوله
مردم، از كابينه صمصام السلطنه، با همه لري، بواسطه بيآلايشي خارجيش چندان نارضامند نبودند؛ زيرا كمكم فهميده بودند كه كار ارزاق و بخصوص نان، چارهاي نداشته و ندارد. و عنقريب خرمن ميرسد و طبعا آسوده ميشوند. اين بود كه غرولند زيادي بر او نميزدند. گذشته از اين، شاه هم از او حمايت ميكرد. از قراريكه معروف بود صمصام السلطنه، براي نيل بمقام رياست وزراء، تقديمي شاياني هم بشاه كرده و براي حلال شدن «1» آن لازم بود كابينه، لامحاله پنج شش ماهي بر سر كار بماند. پس كندن اين كابينه خيلي آسان نبود. از اوائل جوزا و زرد شدن سبيل جو «2» و گندم ورامين وثوق الدوله عمليات خود را بر ضد اين كابينه شروع كرد. از يكطرف مشار الملك هرچند روز يكبار استعفا ميكرد و بعد از چند روز، آشتي كرده و مجددا وارد كار ميشد، و بواسطه اين قهر و آشتي كارهاي مهم ماليه دچار وقفه ميگرديد، و گاهي در نقاط حساستر، مانند حواله حقوق ماهيانه دربار سلطنتي كوتاه ميآمد، كه بين شاه و رئيس الوزراء شكرآبي توليد كند.
از طرف ديگر، جمعي بحضرت عبد العظيم رفتند و مثل اوقات دوره محمد عليشاه و استبداد صغير، در آنجا بست نشستند و سرانجام دادن بكارهاي مملكت را با تعيين هيئت وزراي با عزم و تصميمتري كه مقدمات افتتاح مجلس را بتواند فراهم كند، خواستار شدند. در ميان اين دسته اشخاص متعين، مانند مدرس و جمعي ديگر از مهاجرين، كه بعد از رفع و دفع وحشت از تعدي و مخالفت روسها، به ايران برگشته بودند، نيز وجود داشته و اكثر مردم هم، موضوع بست نشيني را قابل توجه ميدانستند، زيرا با صمصام السلطنه نميشد كار كشور بسامان برسد.
دربار بآنها وعده كرد كه عنقريب كابينهاي كه در خور كارهاي اساسيتري باشد سر كار بياورد. البته در اين ضمنها اسمي از وثوق الدوله هم برده شده بود، زيرا اينكاره بودن او را اكثر تصديق داشتند. صمصام السلطنه هم با همه سادگيش، رقيب خود را خوب ميشناخت و بيكار ننشست و جمعي از بازاريها را هواخواه خود كرده و آنها بر نفع او احيانا شاخ و شانه هم براي
______________________________
(1)- البته رشوه چيزي نيست كه برضايت طرفين معامله حلال شود. الراشي و المرتشي كلاهما في انسار قول بزرگان دين ما است. در اينجا اين حلال شدن كنايه از رعايت شرطي مضمر است كه لامحاله راشي بقدر پوليكه مايه گذاشته است بتواند استفاده كند. شايد اين كنايه از قصه ذيل گرفته شده باشد:
گويند پيرزني از پسرش كه براهزني مشغول بود خواهش كرد براي كفنش پارچهاي كه حلال باشد تدارك كند. پسر در يكي از راهزنيهاي خود يك توپ پارچه سفيد كه براي كفن مناسب است بدست آورد. از صاحب آن تقاضا كرد اين سرقت را بر او حلال نمايد و در مقابل استنكاف صاحب قماش، بدبخت را بباد كتك گرفت كه صداي حلال حلالش بلند شد. همينكه اين كفن حلال را بمادر تحويل داد، مادرش پرسيد آيا من ميتوانم بحلال بودن اين كفن اطمينان داشته باشم؟ پسر گفت: حلال حلال صاحبش بآسمان ميرفت، از اين حلالتر چه ميخواهي.
(2)- زرد شدن سبيل جو كنايه از رسيدن موقع درو و بدست آمدن غله و اين اصطلاح در ميان دهاتيها خيلي رواج دارد.
ص: 6
هواخواهان وثوق الدوله ميكشيدند «1» بهمين جهت بود كه گلدسته و بام مسجد شاه، از طرف تفنگچيهاي حسين فشنگچي تبريزي، بطرفداري وثوق الدوله، اشغال شد، كه از اجتماع طرفداران رقيب جلوگيري و در مورد لزوم بتوانند در مقابل دسته صمصام السلطنه عرض وجود نمايند؛ و خلاصه، با اين مقدمات بود كه سروكله «2» كابينه دوم وثوق الدوله پيدا شد.
صمصام السلطنه لري بخرج داده، با وجود امر شاه استعفا نكرد. معهذا مجبور شد جا خالي كند. شاه باو وعده داد كه در مقابل خرجيات (اصطلاح خود صمصام السلطنه است) او ايالت خراسان را كه قوام السلطنه از مدتي پيش در آنجا والي بود باو بدهد.
كابينه قرارداد 1298
اين كابينه كه بعدها بكابينه قرارداد موسوم شد، در نيمه اسد 1297 با دم دنباله معمولي خود مانند عميد السلطنه و مشار الملك و سپهدار رشتي كه حالا هريك براي خود مردي شده و ميتوانند هركدام وزارتخانهاي اشغال كنند سر كار آمد.
چند روزي از تشكيل كابينه گذشته بود، مرا با تلفون بهيئت وزراء خواستند.
مشار الملك در كار نان شهر از من مشورت كرد. گفتم: «نان شهر، با غلهاي كه امسال خدا باين كشور عنايت كرده است، حاجت بهيچ اداره و مديري ندارد و بهترين طرز اداره آن آزادي حملونقل غله است. منتهي براي اينكه نانواها بنانخورها تعدي نكنند، خدمت مختصر تفتيشي در دكانهاي نانوائي برقرار كنيد و كار حملونقل و جمعآوري را رها نماييد ميبينيد با اينكه جز ورامين از ساير بلوكات تهران هنوز غلهاي بشهر نرسيده است قيمت از صد و پنجاه تومان به سي و پنج تومان تنزل كرده است. اگر انگلكش نكنيم، شايد به بيست تومان هم برسد. اين موضوع با اين سال خوب حاجتي بتوجه از طرف دولت ندارد و خود راه خود را خواهد رفت» ولي آقايان كه ميخواستند براي انگليسها فكر قوت و غله كنند ناچار بودند ادارهاي براي اين كار تشكيل نموده، اختيار حملونقل و جمع آوري انحصاري غله را بآن محول نمايند اين بود كه بدوا ميرزا احمد خان آذري و بعد از او موليتر بلژيكي را براي اين كار معين كردند.
كار گيلان هم براي كابينه خيلي مهم بود. زيرا ميرزا كوچك خان، از مدتي پيش در آنجا قوائي گرد خود فراهم آورده و در مقابل هر قدرت خارجي و هر نيروي داخلي كه رنگوروي خارجي داشت، مقاومت ميكرد وجود او با حفظ خط راه از انزلي بقزوين و همدان و كرمانشاهان و عراق عرب كه وجهه نظر انگليسها بوده و همه جا پادگان گذاشته بودند. منافات داشت. براي اين ولايت حاكم مقتدر و نيروئي كه بتواند در مقابل
______________________________
(1)- شاخ (قد و بالا) كشيدن، سينه پهن كردن، شانه كشيدن، كنايه از مذاكرات خشن است كه بين افراد دو دسته مخاصم اتفاق ميافتد كه همين مذاكرات اكثر مقدمه نزاع و جنگ ميشود و باصطلاح امروز كه از زبان اروپائي ترجمه كردهاند ميتوان جنگ سرد را بهمين معني استعمال كرد. عرب هم گفته است: الحرب اولها كلام، جنگ از حرف و شاخ و شانه كشيدن شروع ميشود.
(2)- وقتي بخواهند به مهيب بودن وارد اشارهاي كنند يا او را لچر نمايند با اين تعبير مطلب را ميفهمانند.
ص: 7
ميرزا كوچك خان مقاومت كند، خيلي لازم بشمار ميآمد. وثوق الدوله سردار معظم خراساني را كه بعد از كميسيون مختلط كه براي اجراي دو منطقه نفوذ تأسيس كرده بودند، بيكار مانده بود بحكومت گيلان فرستاده، عدهاي هم از قزاقهاي ايراني كه در اين يكسال و چند ماهه اخير بواسطه از بين رفتن دولت تساري روس مطيعتر و قدري ملي شده بودند، براي مقابله با ميرزا كوچك خان از دنبال او روانه كردند.
ديگر از عمليات اوليه اين كابينه بمجازات رساندن اعضاي كميته مجازات بود كه كارهاي محاكماتي آنها تمام شده، و در محبسهاي خود منتظر سرنوشت خويش بودند و بعضي هم بعذر ناخوشي آزاد ميگشتند. در اين ضمنها جنگ بين المللي هم بواسطه استنكاف مردم آلمان از ادامه جنگ بدون هيچ شكستي بقواي داخلي آندولت بر نفع انگليس و آمريكا خاتمه پذيرفت، و زمينه اقدامات اساسيتر روشن گرديد و وثوق الدوله را در نظريات خود، راجع بتوبره كردن «1» ايران و زدن آن بسر انگليسها بيشتر تاييد كرد.
بلشويكها هنوز از كار ورانگل و دنيكن فارغ نشده بودند و انگليسها اميدواري داشتند كه بتوانند با اين دو نفر طرفدار حكومت سابق، حكومت بلشويك را برهم زنند. در آن واحد از دول حول و حوش روسيه كه بموجب طرز جديد از اين دولت تجزيه شده و استقلال تحصيل كرده بودند حمايت كرده از آنها مدعيهائي براي حكومت مركزي بلشويك بتراشند. دولت ايران با دو سه تا از اين دولتهاي جديد از قبيل قفقاز و ارمنستان و تركستان همسايه ميشد، و شناسائي اين دول از طرف ايران كمك باين منظور ميكرد.
ابتدا از دولت قفقاز آذربايجان شروع كردند. در اواسط پائيز سال 1297 هيئت سفارتي برياست آقاي سيد ضياء الدين طباطبائي وكيل امروز يزد با اعضاء و كاركنان متعدد بباد كوبه پايتخت اين دولت روانه كردند كه زمينههائي براي مذاكره قرارداد بين دولتين تدارك نمايند. تا بعد بارمنستان و تركستان برسند.
دولت عثماني از مغلوبين و معلوم بود لامحاله قسمت بين النهرين از او مجزا خواهد شد. پس سروكار ايران من بعد تنها با انگليسها خواهد افتاد. اين مقدمات بيشتر وثوق الدوله را در اجراي مقاصد خود مصمم كرده، سبب مذاكره قرارداد 1298 بين وثوق الدوله و سفارت انگليس گرديد، تا بآنجا برسيم قدري از خودم بنويسم.
______________________________
(1)- توبره كردن چيزي و زدن آن بسر كسي كنايه از واگذاري تام و تمام و انحصاري آن چيز بآن كس ميباشد كه اگر بخواهند نسبت بشخص ذينفع مؤدبتر باشند، توبره كردن و بكول او گذاشتن ميگويند.
خواننده عزيز البته بمن حق ميدهد كه در اين مورد نسبت بانگليس، مؤدب نباشم، زيرا واقعا خواب غريبي براي كشور ما ديده بودند.
ص: 8
منحل شدن هيئت مميزي ايالت تهران
كار مميزي ايالت تهران در بهار 1297 و در آن بحبوبه قحطي و ناخوشي، البته تعطيل بود. من مانند يكسال گذشته هر ماهه تفاوت مخارج را ميپرداختم و بوزارت ماليه صورت ميفرستادم.
در اول سنبله كاغذي از وزارت ماليه كابينه جديد دريافت داشتم كه انحلال هيئت مميزي تهران را اعلام ميكرد. من هم صورت اضافه مخارج يكماهه اخير را عليحده به ضميمه صورت كل تفاوتهاي پرداختي قبل كه هفده ماهه آن بالغ بر ششهزار و هفتصد تومان شده بود، نوشته براي وزارتخانه فرستادم و تقاضا كردم وجه آنرا بدهند كه بطلبكارهاي خود داده، خويش را از مطالبه آنها خلاص كنم ولي جوابي از اين نامه دريافت نكردم. قرض من از صدي هيجده تا صدي بيست و چهار فرع داشت و بطلب من از دولت فرعي تعلق نميگرفت. يكسالي گرفتار رسيدگي و تصديق رسمي اين طلب بودم.
بعد از تصديق هم هروقت مطالبه ميكردم بامروز و فردا ميگذشت و قرض من روز افزون زياد ميشد. سال 1300 اين شش هفت هزار تومان سر بپانزده هزار تومان زد و رشته زندگاني ما را كه تا اين تاريخ، هميشه در كمال نظم بود و هيچوقت بلند پروازي كه موجب اختلال امر معيشت باشد نداشتيم بالمره درهم و برهم كرد. بفكر افتاديم كه مقداري از علاقه ملكي بكاهيم و گريبان خود را از اين قرض بيوجه خلاص كنيم. بهر دري زديم مشتري گير نياورديم. سرمايهداران فرع صدي هيجده و بيست و چهار را بر عايدي ملك كه صدي شش و هفت بيشتر نيست ترجيح ميدادند. هرقدر جلوتر ميرفتيم، آلودگي ما زيادتر ميشد. تا در سالهاي 1305 و 1306 اين قرض بسي و پنجهزار تومان بالغ شد و بالاخره خانه مسكوني كه تازه با زندگاني خود متناسب كرده بوديم و دو ثلث علاقه ساوجبلاغ را بهرقيمتي كه مشتري پيدا كرد، داديم و خود را خلاص كرديم. اما طلب از دولت دو هزار تومان آن در 1302 وصول شد كه بنصف فرع همان سال قروض هم وفا نكرد و دو هزار و ششصد تومان آن از 1306 تا 1312 صد تومان دويست تومان مستهلك گرديد و وصول دو هزار تومان باقي آن تا سال 1315 بطول انجاميد باز هم در ضمن «شرح زندگاني من» باين موضوع برخورده تشريحات بيشتري در اين زمينه ميكنم
فوت دو تن از اعضاي خانواده
در تابستان سال 1297 دو تا از خواهرهاي ما حاجي سكينه خانم عيال حاجي موقر الدوله و خير النساء خانم، عيال آقاي حاجي ميرزا مصطفي خان (مادر آقايان مهراد) بفاصله يكماه بدرود زندگي گفتند. ختم خانم موقر الدوله در خانه او و ختم خانم حاجي ميرزا مصطفي خان در منزل ما گذاشته شد. اين روزها ختم مردانه منحصر بيكروز شده بود، آنهم پيش از ظهر تمام ميشد. علي الرسم وثوق الدوله و افراد هيئت وزراء كه همه با ما خصوصيت داشتند بمنزل ما آمده، همان روز پيش از ظهر ختم را جمع كردند. ختم زنانه كه در اندرون آقاي فتح اللّه مستوفي بود سه روز دوام داشت.
جنازه سكينه خانم را برحسب وصيت خود او امانت گذاشتند كه بعتبات بفرستند و
ص: 9
خواهر كوچكترم، خير النساء خانم در مقبره خانوادگي حضرت عبد العظيم مدفون شد.
پسرهاي اين خانم، آقايان محمد رضا و ابو القاسم و عباس مهراد، كه اولي نايب سفارت بغداد و دومي عضو بانك ملي و سومي رئيس دبستان فيروز كوه است، همگي جوانان برومند باكفايت و داراي زن و بچه و خانه و زندگي ميباشند.
نقض قول رئيس الوزراء
زمستان 1297 گذشت. سيد مدرس، با اينكه در آوردن كابينه وثوق الدوله بر سر كار زحمت زيادي كشيده، و حتي حضرت عبد العظيم هم رفته بود از عمليات او ظنين شده، ميان آنها كمكم اختلاف نظر ايجاد شد، و مدرس با وجود ثبات هميشگي خود، كه هيچوقت رفيق نصف راه نبود او را واگذاشته و كمكم در محافل معمولي خود كه همهجور آدم در آنها پيدا ميشد، اظهار عدم رضايت از كارهاي او ميكرد. از اين جمله معلوم ميشد كه وثوق الدوله از طرف مقامات خارجي، خيلي اطمينان حاصل كرده است كه بندي بقول و قرار قبلي خود با مدرس و سران آزاديخواه نميبندد.
اشتغال به ملكداري
تحويل سال 1298 دو ساعت از شب رفته بود. ساعت تحويل را در خانه ورگذار كرديم، ولي فردا صبح، برخلاف عادت هميشگي كه هيچوقت از ديدوبازديد عيد طفره نميرفتم، چون خبركشي و جاسوسي را دولت ترويج كرده و از همه طبقه عدهايرا باينكار گماشته بود براي احتراز از ورود مردمان ناباب بخانه بعزم ساوجبلاغ بعنوان سركشي امور زراعتي، با درشكه از شهر بيرون آمديم. در راه يكي دو طياره انگليسي كه از تهران بگيلان ميرفت نيز ديده شدند. اول شب وارد دنگيزك شديم. از فردا، گردش در مزارع شروع و نقشههائي در بهبودي و ازدياد زراعت طرح شد. در عليآباد ساوه هم همين كارها را داشتيم. آقاي فتح اللّه مستوفي، با ميرزا مهدي مباشر، بشهر برگشتند كه بآنجا بروند و من در دنگيزك ماندم و مشغول اجراي نقشههاي طرح شده گشتم. ماه حمل و ثور گذشت.
ماه جوزا رسيد. ماه رمضان هم پيش آمد. من ميخواستم تا آخر رمضان را در ده بمانم. روزه را شروع كردم. ولي روز سوم رمضان كه گويا با سيزدهم جوزا برابر بود، از خواب كه برخاستم، احساس تب در بدنم كردم. بلافاصله روزه را افطار و بسمت شهر حركت كرده فردا عصر بخانه وارد شدم، در حاليكه تب متصل بود.
باز هم سوغات سفر
آقاي فتح اللّه مستوفي هم دو روز قبل از من وارد شده بودند. ايشان هم در اين مسافرت مرض عصبي قديميشان طلوع كرده بود.
دكتر حكيم الدوله آمد. تا روز پنجم، تب من متصل بود و دكتر تصور حصبه ميكرد. وقتي شب ششم عرق كردم، مايه خوشوقتي شد. ولي فرداي آنروز، مجددا تب آمد و بعد از پنج روز، باز يكروز فرجه داد و مجددا تب آمد. خلاصه مدت دو ماه، ده تا از اين تبهاي پنجروزه كردم.
ص: 10
در مدت پنج روز تب، حرارت بدن از سي و هفت كه حرارت طبيعي است شروع ميشد و روز پنجم درجه حرارت بچهل، حتي چهل و نيم ميرسيد. شب ششم عرق فراواني ميآمد و تب قطع ميگشت. بعد از يكروز، مجددا بهمين كيفيت تب ميآمد. آقاي دكتر حكيم الدوله آقايان دكتر لقمان الدوله و لقمان الملك را هم بكمك طلبيد، و چندين بار رويه معالجه را عوض كردند. بالاخره هم بعقيده من مرض خود دور خود را زد و تمام شد ولي بقدري مرا ضعيف كرده بود كه در روزهاي آخري، آفتاب تابستان مثل مهتاب كمرنگ بنظرم ميآمد. آقايان دكترها براي تقويت مزاح و بالاختصاص براي اصلاح مرض عصبي برادرم، تغيير وضع زندگي و رفتن شميران را توصيه كردند. با اينكه فصل گذشته بود، در اوائل اسد باغ بزرگ مجد الدوله را كه در آخر دزاشوب است اجاره كرده بآنجا رفتيم. در آنجا هم بواسطه پشه استخر بزرگ اين باغ تمام اعضاي خانواده مبتلا بمالاريا شدند.
انتشار قرارداد 1298
وقت ما در شميران بديدوبازديد رفقائي كه آنجا بودند ميگذشت.
مطابق خبر قبلي، قرار بود شاه در 18 اسد، بقصد اروپا تهران را ترك گويد. روز قبل از عزيمت او، بدون هيچ سابقه از طرف وثوق الدوله بيانيهاي و در ذيل آن قراردادي كه با انگليسها بسته بود منتشر، و انتشار قرارداد باعث نارضامندي عمومي گرديد. در تمام مجالس، مواد قرارداد بيانيه وثوق الدوله مطرح شده و نقادي در اطراف آن ميكردند.
در كابينه صمصام السلطنه، نظرم نيست بر اثر چه پيش آمدي حكومت شهر نظامي شد ولي اين حكومت نظامي، فقط روي كاغذ اعلام گشته بود، و از طرف نظميه جلوگيري از اجتماعات نميشد و بقدري شل بود كه بعدها هم فراموش كردند آنرا نسخ كنند رئيس الوزراء بسابقه اين اعلام بيموضوع تمسك جسته، جمعي را كه بمنزل علماء رفته و براي برهم زدن قرارداد اجتماع كرده بودند، دچار حبس كرده و آقايان حاجي محتشم السلطنه و مشار الدوله و ممتاز الدوله و ممتاز الملك و حاجي معين التجار بوشهري و چند نفر ديگر را بكاشان تبعيد نمود.
سيد حسن مدرس خانه محقري در نزديكي مسجد كوچه دزاشوب گرفته، مسجد بمنزله بيروني او است، اكثر با او هم ملاقات ميكنيم.
فصل شميران تمام شد. ما بشهر برگشتيم. مرض عصبي برادرم همچنان او را آزار ميكند. من هم مبتلا بقولنج كبد شده يك ده پانزده روزي گرفتار بستر و بالين بودم، سيد مدرس بديدن ما آمده در ضمن صحبت گفت: «چرا شما بر ضد اين اوضاع چيزي نمينويسيد.» گفتم: «گيرم نوشتم، كجا طبع كنم و بچه وسيله بانتشار آن بپردازم؟ نظميه شهر، حتي از فروش گليسيرين، براي اينكه مبادا از آن صفحه چاپ ژلاتين ترتيب داده و وسيله انتشارات جزئي شود، جلوگيري ميكند.» گفت: «شما بنويسيد، براي انتشارش فكري ميشود كرد.» گفتم: فعلا كه با حال ناخوش دماغ اينكارها را ندارم. زمستان آمد، حال
ص: 11
مزاج من و برادرم بهتر شد. در اواسط ماه دلو، رساله ابطال الباطل را بر رد قرارداد شروع، و روز 29 حوت همان سال تمام كردم.
نويسندهها رسم دارند، گاهي با اجازه از نويسنده، يكقسمت، يا تمام رساله شخص ديگري را هم در ضمن نوشته خود ميآورند. اگرچه ابطال الباطل، عليحده در اصفهان چاپ شده است، ولي، چون اين رساله، قسمت مهم اوضاع اداري و اجتماعي دوره را بخصوص در قسمتي كه برد مطالب بيانيه وثوق الدوله تخصيص دارد، خوب تشريح ميكند هيچ به از آن نديدم، كه از رساله نوشته خود استفاده كرده، عين آنرا در اينجا درج كنم.
خواننده عزيز توجه دارد كه اين قسمت قرارداد وثوق الدوله و بخصوص طرز اجراي آن مقدمه و در حقيقت سرمشق و پيش درآمد اعمال دولت در آينده حد فاصل بين مشروطه و ديكتاتوري و يكي از قسمتهاي مهم تاريخ سياسي و اجتماعي و اداري اين كشور است، كه اگر نميخواستم عين اين رساله را در اين كتاب بگنجانم، بايد در مقدمات و مقارنات اين قرارداد مطالب زيادي از ديده و شنيدههاي خود بياورم و مجبور ميشدم چيزهائيكه در ابطال الباطل نوشتهام در اينجا تكرار كنم. اينست كه بهتر دانستم عين آن رساله را در اينجا نقل كنم، تا افكار عامه و اعتراضاتيكه بر قرارداد داشتند، بيشتر واضح شود. شايد، سبك نگارش اين رساله، با سبك اين كتاب خيلي يكنواخت نباشد، ولي اين نقص، در مقابل فوايدي كه از آوردن عين آن در اين كتاب متصور است، چيز مهمي نيست و در خور عفو ميباشد. بخصوص، كه اين رساله با وجود اينكه موضوعش جديست، خالي از تمثيل و مطايبه نبوده و از اين حيث، با اصل كتاب همرنگ است اميدوارم باعث ملال نشود اينك:
ابطال الباطل يا رد قرارداد رئيس الوزراء ايران با دولت انگليس و بيانيه ايشان مقدمه
در تاريخ سيزدهم ذيقعده 1337، كه مسلما منحوسترين «1» ايام تاريخ ايران است
______________________________
(1)- نحوست اين قرارداد دامنگير وثوق الدوله هم شد، زيرا بعد از اين تاريخ جز چند روزي كه بعنوان وكالت بمجلس رفت و چند روز ديگري كه در كابينه مستوفي الممالك وزير شد، در هيچيك نتوانست دوام و قوامي پيدا كند، هميشه در اروپا بسر ميبرد. از اواخر كابينه آقا داداشش احمد قوام هم كه بايران مراجعت كرده است در حال انزوا و اكثر با كسالت مزاج در سليمانيه افتاده است.
ص: 12
در جرايد پايتخت، بيانيهاي كه تاريخ آن 17 اسد و در ذيل آن قرارداد انگليس و ايران مندرج بود، از طرف رئيس الوزراء مملكت انتشار يافت.
مقالات سفارشي كه در اطراف بيانيه رئيس الوزراء در روزنامهجات نوشته شده، چون دستور آنها را خود و هواخواهانشان دادهاند چيزي نيست كه برهان و منطق در آنها راهي داشته باشد.
گذشته از اين، نظامي بودن شهر تهران و تمسك جستن رئيس الوزراء براي برهمزدن اجتماعات ضد خود، باين قانون و بيانيه تهديديهايكه در تاريخ 16 سنبله (12 ذيحجه) از طرف ايشان منتشر شد و حبس و تبعيديكه متعاقب صدور اين بيانيه براي دفعه دوم در جماعتي از اضداد اين قرارداد، باجرا رسيد، و بالاخره، تفرقه اجتماعات مليين كه در منزل علماء اعلام جمع شده بودند، اقتدار هر نوع مخالفت. يا نقادي را از مردم سلب كرد.
مطبوعات كه عموما طرفدار او بودند، ساير مردم هم اگر گاهي بوسيله اوراق معروف بشبنامه «1»، ميخواستند افاده مرامي در اطراف اين قرارداد نموده، مضار و منافع آنرا تحت مباحثه و مذاكره بياورند، با كمال دقت، تعقيب شده، گرفتار حبس و توقيف ميگشتند.
الان ماه دلو است و ششماه از تاريخ امضا و انتشار اين قرارداد ميگذرد و اين بعد از ششماه است كه قلم برداشته، ميخواهم بيانيه و قرارداد ايشان را تحت دقت بياورم.
بعد از شش ماه مدت و به اجراء رسيدن قسمت عمده قرارداد، و ظاهر شدن نتايج آن و اختناق هر نوع فكر و حس، ديگر بروز احساسات و نقادي از روي تعصب، خلاف رويه عقلاست. من هم سعي ميكنم كه از عصبيت و بروز احساسات احتراز جسته، اينراه را جز با قدمهاي برهان و منطق و تجربه و تاريخ نپيمايم.
و نيز، براي اينكه شايد مضامين بيانيه و نكات قرارداد از اذهان فراموش شده باشد، بدوا بيانيه رئيس الوزراء و قرارداد و ضميمه آنرا مينگارم، و بعد بيانيه ايشان را جمله بجمله، تجديد ذكر نموده و در ذيل هريك نظرات خود را مينويسم، و سپس قرارداد و ضميمه آنرا، فصل بفصل، تحت مداقه در ميآورم. و ما توفيقي الا بالله
بيانيه رئيس الوزراء آخرين تصميم هيئت دولت
در اينموقع، كه ذات اقدس شهرياري ارواحنا فداه، مصمم مسافرت باروپا ميباشد و مدت يكسال از تاريخ زمامداري اينجانب ميگذرد، البته هموطنان من مترصد هستند از اقداماتي كه در حل مشكلات داخلي و تسويه مناسبات خارجي مملكت در مدت اين يكسال نمودهام، بيشتر اطلاع حاصل نمايند. بنابراين لازم
______________________________
(1)- هروقت روزنامهها گرفتار سانسور ميشد آنها كه ميخواستند اعم از حق يا باطل چيزي را بمردم بفهمانند با صفحه ژلاتيني مطالب منظور را چاپ و باز از ترس مأمورين نظميه شبها بدر خانهها فرستاده و باين وسيله مقصود خود را انجام ميكردند، و چون شبها منتشر ميشد شبنامه موسومش كرده بودند. اتفاق ميافتاد كه اين اوراق براي مقاصد خصوصي يا تهمت و افترا باشخاص هم بكار ميرفت و مورد سوء استفاده هم واقع ميگشت.
ص: 13
ميدانم حقايقي را كه تأثير آنها در گذشته و آتيه، متضمن مصالح حياتي مملكت ميباشد باطلاع عامه برسانم.
براي مقايسه وضعيات قبل از زمامداري خود با امروز، بيان كل حقايق فرصت و مجالي وسيعتر و تسويد اوراقي بيشتر لازم است، بعلاوه مايل نيستم خاطر هموطنان عزيز را، از شركت در تمام تأسفات و معاينات تأثرانگيز خود ملول سازم. پس قسمتي از حقايق ناگفتني را بتشريح تاريخ و تفرس افكار دقيق هموطنان حوالت نموده، فقط رؤس مسائل را يادآور ميشوم.
سال گذشته، در همين ايام، اعليحضرت شهرياري ارواحنا فداه، وظيفه تشكيل هيئت دولت و سرپرستي مملكت را بعهده بنده مقرر فرمودند. من نيز با اينكه روزنه اميد و شعاع بهبودي را بآن همه گسيختگي شيرازهها از هيچ طرف مشاهده نميكردم، فقط بنيت فداكاري و اينكه شايد مداخله من، لااقل بتواند از توسعه دائره مصائب جلوگيري كند، امر پادشاه متبوع معظم خود را اطاعت كردم.
از نخستين نقطه شروع، در هر قدم با سلاسل طاقتفرساي مشكلات و موانع مصادف گشته، براي حل كوچكترين قضايا، بزرگترين محظورات را مشاهده ميكردم.
در آنموقع، جنك بين المللي با تشنجات شديده خود زلزله گيتي را همچنان مداومت ميداد، و بر اثر آن، مملكت ما نيز بنوبه خود بيشتر از توانائي بنيت و طاقت خويش، متزلزل ميگشت.
امنيت در تمام نقاط داخله مملكت مسلوب، دولت مركزي فاقد كليه وسائل و اختيارات همچنانكه افراد و تشكيلات ترور، در پايتخت، آسايش عامه را دچار اختلال نموده بودند، دستجات ياغي و قطاع الطريق، در اقطار ايران، باعراض و نواميس عامه حكم فرمائي داشته، اغلب ولايات و نقاط مهم مملكت، بيحكومت و سرپرست، دستخوش غارتگران محلي باقي مانده، قواي متلاشي شده تأمينيه، با رقت ناكترين احوال در مقدرات خود نالان، و افراد آن از گرسنگي در حالت احتضار، خزانه تهي، عايدات مالياتي لاوصول، اقساط مخارج مهم و ضروري دولت در عهده تعويق و تعطيل، ابواب تجارت بكلي مسدود، و همه كس براي ضروريات زندگاني نگران و سرگردان، سختي ارزاق عمومي در مركز ولايات با قيافه فجيع خود، حيات هيئت اجتماعيه را تهديد، قحطي و استيلاي امراض چرخ نظام اجتماعي و زندگاني افراد را متوقف، مناسبات خارجي ما تعطيل، و روابط با دولت انگلستان (دولتي كه در آنموقع بيش از همه مساعدت و مخالفتش موثر در وضعيات داخلي بود) تيره و مبهم، و بالاخره، تمام موجبات بدبختي و انقراض مهيا، و باندك اشتباه و خودپرستي، و يا تعلل و لاقيدي، و يا جبن و بددلي، ممكن بود آخرين ضربه مخاطرات متوجه حيات سياسي و استقلال ملي ما گردد.
ص: 14
در يك چنين موقع خطير و ايام سياهي بود كه متوكلا علي اللّه، با اعتماد بنفس و اتكاء بوجدان و حقيقت، خودخواهي و خودپسندي را از نظر دور كرده، منافع ملت را بمصالح شخصي ترجيح داده، و از هيچ مخاطره جاني و شرافتي نهراسيده، بار سنگين مسؤليت و خدمتگزاري مملكت را بر دوش خود گذاردم.
بديهي است، در اول، محض تغيير و بهبوديت موقتي اوضاع، مجبور بودم با هر نوع سعي و تلاش، وسائل آني و فوري تهيه و تدارك نمايم، تا با وضعياتي كه مستلزم مخاطرات و مهالك آني بود، مقاومت و فرصت كافي، براي امعان نظر و مطالعه دقيق حقايق، در هنگامه عظيم دنيا، و تجسس طرق ممكنه، براي اصلاحات اساسي و تأمين حقيقي آتيه مملكت تحصيل نمايم.
حالت من در آن ايام، مانند غريقي بود كه اول بحكم اضطرار، بهر تخته پارهاي متوسل گردد، تا خود را بوسيله آن، بكشتي و ساحل نجات برساند. بهمين دليل در تصميمات و عمليات خود، اگر معارضي مييافتم، و منقد بيخبر از اوضاع ميديدم، طرف توجه قرار نداده، و براي رسيدن بمقصد، يعني نجات مملكت، احكام عقل و دانش را بر احساسات خود و ديگران ترجيح ميدادم.
بسي مشعوف و خرسند هستم، كه بياري خدايتعالي نخستين تكاليف موقتي خود را، با هدايت عقل و وجدان، و به نيروي آن درجه توانائي، كه باري تعالي جل اسمه باين بنده ضعيف عطا فرموده، در تهيه وسائل پيشرفت موقتي، و در عين حال خاتمه دادن بمخاطرات، و منع عوائق داخلي و خارجي، با حسن فداكاري، تا حديكه مقدور شد انجام دادم.
در اداي اين وظيفه صعب، پس از تاييدات غيبيه و توجهات اولياي اسلام و اتكاي بتقويتهاي شاهانه، كه البته علل اصلي موفقيت اين جانب بودند، مساعدت و حسن موافقت اولياي دولت انگلستان نيز عامل مؤثر و قوي گرديد، و البته نبايد از امتنان مساعدت هاي آن دولت خاموش نشست.
دولت معظم انگلستان، در عقيده جلوگيري از هرجومرج، و ايجاد امنيت و نظم در ايران، با اولياي دولت شاهنشاهي ابراز موافقت نموده و حصول اين مقصود را موافق با مصالح خويشتن يافته، در حدوديكه وضعيات عمومي اجازه ميداد، از كمك با كابينه اينجانب مضايقت ننمود.
اگرچه اين مساعدت از بعضي حيثيات، و مخصوصا از حيث اسلحه و مهمات نظامي رضايتبخش و تا آن درجه كافي نبود، كه موفقيت اولياي دولت را در حفظ انتظامات زودتر و بيشتر محسوس نمايد، ليكن همان مقدار كمكي كه با دولت ايران بعمل آمد، قابل تقدير و در موفقيت دولت تأثير كامل داشت. مخصوصا مساعدت مالي در تأمين ارزاق، و اقتدار دولت بر تأديه منظم مصارف جاريه مملكت، براي استقرار و بقاي نظم بموقع و نافع گرديد.
ص: 15
بديهي است، در اين مدت، معاندين و جاهلين و ارباب اغراض از آنچه توانستند، براي اينكه اينجانب را خسته و مأيوس و بكنارهجوئي مجبور نمايند، خودداري نكرده، علاوه بر انواع تشبثات جاهلانه، مكرر سعي كردند خاطر مهر مظاهر ملوكانه را از اين بنده مكدر نمايند. ولي هيچوقت ذات مقدس شاهانه از القاآت آنان متاثر نگرديده، و همواره علاقه خاطر همايوني، بحفظ مصالح مملكت، پشتيبان قوي و نگاهبان مؤثر اينجانب بود.
در طي اين عمليات، و در عين اينكه براي نگهداري و بهبودي اوضاع موقتي صرف مساعي مينمودم، البته از اين نكته غفلت نداشتم، كه بهبودي موقتي داراي جنبه دوام و ثبات نيست، و اتخاذ تدابير اساسي، براي تأمين زندگي دائمي و ترقي و تكميل مملكت از نقطهنظر اقتصادي و اجتماعي، مرحله ثانوي و مهمتر وظيفه اينجانب است، و مادام كه در اين طريق فكر و تدبيري نشده است، زحمات و مشقات بينتيجه، و مخاطرات حتمي الوقوع است. زيرا، همه روزه تجربه جديدي عقيده راسخه مرا تأييد ميكرد، كه نجات مملكت، بدون انتظام و اصلاح ادارات ميسر نيست، و انتظام ادارات، بدون توسل بمعلومات فني مستشارها و معلمين خارجي، صورت نميپذيرد، و بالاخره، تأسيس و اصلاح ادارات ايران، كه علي الظاهر مدعي مشابهت با ادارات اروپائي هستند، ولي از حقايق تنظيمات اروپائي بكلي بيبهره ميباشند، بدون توسل بمعلومات متخصصين و ارباب فن خارجي، غير ممكن است.
سعي و تلاش ادارهكنندگان ايراني، كه بواسطه نقص تجربه و تعليمات و نبودن وضعيت ثابت، تاكنون در اجراي اصلاحات عقيم مانده، و در مقابل برچيدن اوضاع قديم، بايجاد هيچ وضع جديدي كه قابل دوام و بقاء باشد، موفق نشده، عدم كفايت خود را ثابت و اين حقيقت را روشنتر نموده است كه مادام كه معلمين كارآزموده شالوده محكمي براي اصلاحات طرح نكرده، اساس متيني ايجاد ننمودهاند، كه عناصر مستعد ايراني را در مكتب عمل و اداره، با تمرين متيني كه لابدمنه آموختن فنون و تجارب اداري است، براي خدمات مملكت حاضر نمايند، تشكيل ادارات و دوائر و شعب و هيئتها و كميسيونها و غيره، جز افزودن خرج و تشويق هرجومرج حاصل و نتيجهاي نخواهد داشت.
ثانيا، بالبداهه معلوم و مسلم بود كه مساعدت مالي، كه با دولت ايران ميشد، و اثرات آني و موقتي خود را ميبخشيد، با مضرتي كه داشت صرفنظر از آن ممكن نبوده، مانند مخدريكه در تسكين فوري درد مؤثر، ولي در رفع مرض بياثر بود، نميتوانست دواي دائمي مملكت و موجب شفاي قطعي باشد، و تغيير زندگاني اساسي و دائمي مملكت و ترك زندگاني روزمره و بياساس، هرروزه بصورتي، و در تحت تأثير جديدي، لزوم غيرقابل انكار خود را ثابت مينمود.
اوضاع ماليه مملكت، بيش از آنچه بشرح درآيد اسفانگيز بود، مالياتهاي
ص: 16
دولت، بواسطه كشمكشها و بينظميهاي داخلي، و نتايج جنگ بين المللي، و قحطي، و امراض، و عوامل مهلكه ديگر بدرجه صفر رسيده بود. عايدات گمركي، بواسطه عدم امكان مبادلات تجارتي از ميان رفته، تهيه اسلحه و مهمات، براي تنظيمات و تجديد قواي تامينيه غير مقدور بود. براي شروع بهر اصلاح و استفاده از هر وضع و علاج هر خطري مراجعه بسرمايه خارجي وسيله و شرط منحصر بنظر ميآيد.
تبديل سياست دنيا، در نتيجه جنگ بين المللي، و طرح خطوط و نقوش اصليه در نقشه جغرافياي عالم «مخصوصا پس از انقلاب و تشنج عظيم روسيه» و سعي و تلاش هريك از قطعات مجاور مملكت، براي تقويت و نيرومندي خويش، و اتصال آنها بدول قويتر و نيرومندتر، در هر لحظه درس جديد و تنبيه تازهاي بود كه بايد در تقويت مملكت كوشيد، و مزاج مملكت را براي مقابله با وضعيات و مشكلات محتمل الوقوع آتيه حاضر و مهيا كرد.
بالجمله، بطوري كه در فوق ذكر شد، احتياج مملكت از حيث توسل بكمكهاي فني و مالي خارجه محل شبهه و ترديد نبود. سخن در اينجا بود، كه اين كمكهاي فني و مالي ضروري از كدام منبع خارجي تحصيل شود، كه شرايط اصلي، ممكن بودن و عملي بودن، را دارا بوده، موفقيت آن با استقلال مملكت نيز مشكوك نباشد.
در اين باب عقايد، مخصوصا از نقطهنظر احساسات، متفاوت بود، و طرق مختلفي براي مشي سياسي دولت ترسيم ميشد. ولي، بواسطه دور بودن از محيط حقيقي سياست، و عجز از تميز وضعيات، يا ملاحظه در اظهار عقيده، جنبه امكان اجراء و قابليت عمل در آنها كمتر رعايت ميگرديد.
هيئت دولت، كه مسؤل مقدورات مملكت بوده، مجبور بود نظر خود را بحقايق و واقعيات محدود كرده، از احساسات و اوهام تحقق ناپذير دوري جسته، متعاقب تجربيات ده ساله و تشبث بتمام وسايل متصوره و بالاخره، عقيم ماندن نقشههاي احساس، و نتايج وخيمي كه از آن حاصل گرديده، غير از خرد و دانش هادي ديگر براي خود نپذيرد.
در نتيجه اين افكار، هيئت دولت مطالعات زيادي در اطراف قضيه نموده، و تمام طرق را در تحتنظر و تفكر درآورده، در نتيجه معتقد باين عقيده شد، كه مراجعه و توسل بمتخصصين از ملل مختلفه، براي مصالح دولت و مملكت عملي نبود.
زيرا، علاوه بر احتمال وقوع رقابتهاي ملي و نژادي مابين آنان، كه براي پيشرفت اصلاحات مضر، و نتايج سوء آن متوجه ما ميگرديد، هيچيك از ملل را در تمهيد وسائل سعادت مملكت، طوري ذيعلاقه و ذينفع نميكرد، كه مساعدتهاي مهمي براي ترقيات فوري و سريع نموده، مملكت را از حالت بدبختي و فلاكت امروز بطور مؤثر رهائي بخشند، و علاوه بر اينكه همان رقابتهاي اول امر امكان وقوع آن را مشكل مينمود و بر فرض وقوع، پس از مدتي تجربه و عمل، با تحمل مضار و آفات مسلمه تأخير مسأله توحيد سبك و اسلوب اصلاحات مراجعه به مبدء واحد فني را مخصوصا درباره ادارات مهمه، الزام
ص: 17
ميكرد. با توجه بنكات فوق و تحتنظر آوردن حقايق وضعيات داخلي و خارجي، مراجعه بدولت ديگر غير از انگلستان، علاوه بر آنكه، با سوابق مساعدتها و اطمينان قطعي، كه در ضمن مذاكرات از نظر مساعدت آن دولت، بحسن استقبال و آتيه ايران، حاصل گرديد اقتضا نداشت، شرط امكان و عملي بودن را نيز فاقد بود.
بنابر ملاحظات فوق، هيئت دولت در ضمن ايفاي وظايف روزانه و استقرار نظم و تهيه موجبات آسايش حال اهالي، از نقطهنظر تعيين خطمشي سياسي دولت و روشن كردن اين تكليف، از مذاكره با دولت انگلستان در تأمين آتيه مملكت خودداري ننمود. چندي از متاركه جنك نگذشته بود كه در اين مسائل بطور كلي با اولياي دولت معظم لها، مذاكرات بميان آمد، تمام شرايط اصلاح مملكت رعايت و در نتيجه تبادل نظريات و اقدامات كه چندين ماه طول كشيد، قراردادهائي با موافقت طرفين، مقرر گرديد.
البته، براي تصميم در عقد قرارداد و خاتمه دوره بيتكليفي، علل و موجبات ديگري نيز موجود بود، كه اظهار و اعلام آنها فعلا نيز خالي از اقتضا است، و ارباب فراست با مختصر تأمل و توجهي بوضعيات بين المللي، ميتوانند آن حقايق را دريافته، و تصميمات دولت را تقدير نمايند.
قسمتي از اين حقايق، مربوط بسياست گذشته ايران در مدت امتداد جنك بود، كه سعي و كوشش نمايندگان دولت را در كنفرانس صلح، دچار موانع و اشكالات كرد و بالاخره، با تمام مشكلات و ملاحظات فوق موفقيت بانجام قراردادها حاصل گرديد.
بطوريكه ملاحظه ميشود، در آنها دولت تأمينات كافيه براي حفظ حيثيات و استقلال و تماميت ايران تحصيل نموده، و استفاده از معلومات فني متخصصين انگليسي را با كمكهاي مادي و مالي ديگر، از قبيل اسلحه و مهمات، بدون اينكه تكاليف ديگري قبول نمايد، بدست آورده.
تغيير عهدنامه و تجديدنظر در تعرفه گمرگي براي اينكه عايدات در آتيه كفايت مصارف اصلاحات را نيز بنمايد، مسلم گردد.
علاوه بر اينها، بموجب مراسله و تعهدات رسمي جداگانه، بتحصيل مساعدت دولت انگلستان براي موافقت با تقاضاي مشروع مملكت، در كنفرانس صلح موفق گرديده است.
موفقيت دولت راجع بعضويت ايران در مجمع اتفاق ملل، كه عليحده محرز و مسلم است نيز يك وثيقه بين المللي مهمي براي استقلال و تماميت ايران، و از نقطه نظر سياست خارجي، موجب اطمينان تام ميباشد.
در ضمن از ذكر اين نكته هم نبايد خودداري نمايم، كه اين قراردادها با لذات هر شرط و تعهد مضري را فاقد و اصول موجبات مسلمه سعادت و استقلال مملكت را داراست ليكن بديهي است، شرط استفاده مملكت از آن، بوسيله حسن استعمال و اجراي آن بدست اشخاص بصير بوضعيات مصالح مملكت است.
ص: 18
زيرا بهترين قراردادها و عهدنامهها، اگر مورد سوء استعمال شود، و دستهاي آلوده يا نالايق مأمور اجراي آن گردند، مضاري را در برداشته، و فاقد منافع خواهد گرديد، و در چنين صورتي نقص و كمال قرارداد و يا ضرر و نفع آن بالسويه خواهد بود و مملكتي كه اشخاص واقف بمصالح وقت و قادر بر اجراي وظايف را فاقد باشد و يا نخواهد بشناسد، از هيچ قراردادي استفاده نخواهد كرد، و بطريق اولي، فقدان قرارداد و دوام بيتكليفي و درماندگي هيچوقت از زوال و فناي آن جلوگيري نخواهد نمود.
اينجانب، همانطوريكه تطبيق وضعيات عاليه را با سال گذشته و مقايسه عمليات دوازده ماهه موقتي خود را بمحاكمه و انصاف افكار عامه واگذار نمودم، در موضوع اين موفقيت اساسي نيز، وجدان پاك اشخاصي را كه بسعادت حقيقي مملكت علاقمند هستند، و از اغراض جاهلانه و حسيات عوام فريبانه دورند، و مبناي حكم و تصديق آنها عقل سليم و منظور داشتن حقايق است، حاكم قدرشناس و حقگذار قضيه قرار داده، اميدوارم نتايج حسنه اين موفقيت منظور نظر حقشناس عموم اهالي مملكت بوده، بهترين مزد خدمات و فداكاريهاي اينجانب، كه خير و سعادت و آبادي حقيقي اين مملكت است هرچه زودتر مشهود گردد.
اينك ترجمه قرارداد بين دولت انگلستان و دولت ايران
نظر بروابط محكمه و دوستي و مودت، كه از سابق بين دولتين ايران و انگليس موجود بوده است، و نظر باعتقاد كامل باينكه مسلما منافع مشتركه و اساسي هر دو دولت، در آتيه تحكيم و تثبيت اين روابط را براي طرفين الزام مينمايد، و نظر بلزوم تهيه وسائل ترقي و سعادت ايران بحداعلي، بين دولت ايران از يكطرف و وزير مختار اعليحضرت پادشاه انگلستان بنمايندگي از دولت خود، از طرف ديگر، مواد ذيل مقرر ميشود؛
1- دولت انگلستان با قطعيت هرچه تمامتر، تعهداتي را كه مكرر در سابق براي احترام استقلال مطلق و تماميت ايران نموده است، تكرار مينمايد.
2- دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را كه براي لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بين دولتين توافق حاصل گردد، بخرج دولت ايران تهيه خواهد كرد، اين مستشارها با كنترات اجير و بآنها اختيارات داده خواهد شد. كيفيت اين اختيارات بسته بتوافق بين دولت ايران و مستشارها خواهد بود.
3- دولت انگليس بخرج دولت ايران، صاحبمنصبان و ذخاير و مهمات سيستم جديد را براي تشكيل قوه متحد الشكل، كه دولت ايران ايجاد آنرا براي حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد، تهيه خواهد كرد. عده و مقدار ضرورت صاحبمنصبان و ذخاير و مهمات مزبور، بتوسط كميسيوني كه از متخصصين انگليسي و ايراني تشكل خواهد گرديد، و احتياجات دولت را براي تشكيل قوه مزبور تشخيص خواهد داد معين خواهد شد.
ص: 19
4- براي تهيه وسائل نقدي لازمه، بجهت اصلاحات مذكور در ماده 2 و 3 اين قرارداد، دولت انگلستان حاضر است كه يك قرض كافي براي دولت ايران تهيه، و يا ترتيب انجام آنرا بدهد تضمينات اين قرض، باتفاق نظر دولتين، از عايدات گمركي، يا عايدات ديگريكه در اختيار دولت ايران باشد، تعيين ميشود. تا مدتيكه مذاكرات استقراض مذكور خاتمه نيافته، دولت انگلستان، بطور مساعده، وجوهات لازمه كه براي اصلاحات مذكوره لازم است، خواهد رسانيد.
5- دولت انگلستان، با تصديق كامل احتياجات فوري دولت ايران بترقي وسائل حملونقل كه موجب تأمين و توسعه تجارت، و جلوگيري از قحطي در مملكت ميباشد حاضر است كه با دولت ايران موافقت نموده، اقدامات مشتركه ايران و انگليس را راجع بتأسيس خطوط آهن، و يا اقسام ديگر وسائل نقليه، تشويق نمايد. در اين باب بايد قبلا مراجعه بمتخصصين شده، و توافق بين دولتين در طرحهائيكه مهمتر و سهلتر و مفيدتر باشد حاصل شود.
6- دولتين توافق مينمايند؛ در باب تعيين متخصصين طرفين، براي تشكيل كميتهاي كه تعرفه گمركي را مراجعه و تجديد نظر نموده و با منافع مملكتين و تمهيد و توسعه وسائل ترقي آن تطبيق نمايند.
سواد مراسله ضميمه قرارداد
جناب مستطات اجل اشرف افخم
اميدوارم كه حضرت اشرف، در دوره زمامداري با موفقيت خودتان در امور مملكت ايران، يقين كردهايد كه دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان هميشه سعي نموده است كه آنچه در قوه دارد، كابينه حضرت اشرف را براي اينكه از يكطرف اعاده نظم و امنيت در داخله مملكت تكميل، و از طرف ديگر، روابط صميمانه بين دولتين ايران و انگليس محفوظ باشد، تقويت نمايد.
براي ابراز جديد اين احساسات كه همواره مكنون خاطر كابينه لندن بوده است، حالا مأذون هستم كه بحضرت اشرف اطلاع بدهيم كه در موقع امضاي قراردادي كه مربوط بر فرمهائي است كه كابينه حضرت اشرف اجراي آنرا در نظر گرفتهاند، دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان حاضر خواهند بود با دولت عليه ايران براي اجراي تقاضاهاي ذيل، موافقت نمايند.
1- تجديد نظر در معاهدات حاضره بين دولتين.
2- جبران خسارات مادي وارده به مملكت ايران، بواسطه دول متخاصمه ديگر.
3- اصلاحات خطوط سرحدي ايران، در نقاطي كه طرفين عادلانه تصور نمايند.
انتخاب ترتيب قطعي و زمان و وسائل مقتضيه تعقيب مقاصد فوق در اولين موقع امكان، موضوع مذاكره بين دولتين خواهد گرديد.
ص: 20
اين موقع را براي اينكه احترامات فائقه خود را بحضرت اشرف تقديم نمايم مغتنم ميشمارم «1».
(پ. ز. كاكس)
آقاي رئيس الوزراء بعد از مقدمه ميفرمايند:
«براي مقايسه وضعيات قبل از زمامداري خود، با امروز و بيان كل حقايق، فرصت و مجالي وسيعتر و تسويد اوراقي بيشتر لازم است، و بعلاوه مايل نيستم خاطر هموطنان عزيزم را از شركت در تمام تأسفات و معاينات تأسفانگيز خود، ملول سازم. پس قسمتي از حقايق ناگفتني را به تشريح تاريخ، و تفرس افكار دقيق هموطنان حوالت نموده، فقط رؤس مسائل را يادآور ميشوم»
شك نيست اگر ميخواستيد تمام جزئيات دوره زمامداري خود را بنگاريد، بيش از اينها كاغذ سياه ميكرديد و خاطر مردم اين مملكت را بيش از اين رنجه ميساختيد، زيرا امروز عموم مردم، به تمام پيشآمدهاي خوشي كه روزگاري براي اين مملكت تدارك ديده بود و بسعي شما از دست رفت، واقف نيستند. چه بسيار حقايق و وقايع هست كه مسلما اگر ناگفته بماند صرفه آن براي شما زياد است، از آنجمله: يكي شرح دوسيه مذاكره نمايندگان ايران در كنفرانس صلح، و ديگري مذاكرات سريه شما با سفارت انگليس، و تضمينات شخصيهاي است كه براي خود تحصيل كردهايد.
ولي همانطور كه خودتان نوشتهايد، هم حالا افكار عمومي آن حقايق ناگفتني را تفرس ميكند و هم در آتيه تاريخ جزئيات آنرا ثبت خواهد كرد، و آنروز است كه شما مقامي را كه بايد و شايد، نه تنها در نزد مردم ايران، بلكه در نزد تمام ملل عالم احراز خواهيد كرد.
شايد تصور كردهايد كه ايران چيز ديگري هم داشته است، كه شما بانگليسها نبخشيده باشيد، و از اينراه متأثر هستيد، ولي ما محض بيرون آوردن شما از اين تصور و تأثر، و ادخال سرور در قلب مؤمن ميگوئيم: عبث تشويق نكنيد، همين اندازه خدمتي كه بانگليسها كردهايد، آنها را مالك همه چيز ايرانيان نموده و ميتوانيد مطمئن باشيد كه بقول روزنامه مضحكه منطبعه پاريس مملكت ايران را بپنجاه سانتيم (يك عباسي «2») بانگليسها فروختهايد «3»
______________________________
(1)- اين قرارداد و مراسله ضميمه آن مسلما از انگليسي ترجمه شده و اصل آن بنا بگفته لرد گرزن بشرحي كه بعد از اين خواننده عزيز در همين قسمت از همين جلد ملاحظه خواهد فرمود كلمه بكلمه انشاء آن مرحوم و ترجمه آن بوسيله يكي از انگليسيهاي فارسيدان سفارت آن دولت بعمل آمده است. زيرا با اينكه براي آشنايان بزبانهاي اروپائي معني آن بينقص است در سياق جملههاي فارسي آن ضعف تأليف و جملهبندي بطرز زبان اروپايي زياد است كه هيچ مترجم ايراني راضي نميشود چنين ترجمهاي از زير دست او بيرون بيايد.
(2)- فرانك در آنوقت بپول ايران دو عباسي قيمت داشته است
(3)- روزنامه فيگارو نوشته بود شاه پنجاه سانتيمتري كشور خود را به پنجاه سانتيم بانگليسها فروخت.
ص: 21
مينويسيد: «سال گذشته همين ايام اعليحضرت اقدس شهرياري ارواحنا فداه وظيفه تشكيل هيئت دولت و سرپرستي مملكت را بعهده بنده مقرر فرمودند. من نيز با اينكه روزنه اميد و شعاع بهبودي را، با آنهمه گسيختگي شيرازهها از هيچطرف مشاهده نميكردم، فقط به نيت فداكاري و اينكه شايد مداخله من لااقل بتواند از توسعه دائره مصايب جلوگيري كند، امر پادشاه متبوع معظم خود را اطاعت كردم.»
بيچاره طفل معصوم را بزور از دستش چسبيده، وارد معركهاش كردند، و او هم با كمال سادگي و فقط به نيت فداكاري و خدمتگذاري بوطن، خود را باين آتش انداخته است!!
از شوخي قلمي گذشته، البته خود شما هم تصديق داريد كه اين چند سطر را فقط براي رعايت صنايع بديعه نگاشته، و در حقيقت صنعت حسن مطلع يا تجاهل العارف است كه بكار بردهايد، آنهم نه براي مردم پايتخت، بلكه، براي اهالي پشت كوه نوشتهايد.
وگرنه، در اين شهر كيست كه محرك گربه رقصانيهاي «1» مشار الملك در كابينه صمصام السلطنه و اجتماع مسجد شاه، و هرزهگيهاي بازاريها و سنگربندي گلدسته و بام مسجد، و بالاخره، مهاجرت بحضرت عبد العظيم را نشناسد، يا نداند كه قشون شما در آن زاويه مقدسه با كدام پول نگاهداري ميشد؟
ما خيلي مايل و شايقيم كه نه فقط ورود اين دفعه شما در كار، بلكه تمام خدمات دولتي كه در اين سيزده سال انقلاب متكفل شدهايد، همه را فقط به نيت فداكاري و جلوگيري از توسعه دائره مصايب بدانيم، ولي با دم خروسهائي كه از جيب شما بيرون است چه كنيم؟ «2»
دارائي شما در بدو انقلاب كه از استيفاي آذربايجان استعفا كرديد، منحصر بهمين باغ فعلي و عمارت مختصر آن بود كه در مقابل آن هشت هزار تومان مقروض بوديد.
در اين سيزده سال، حقوقي كه از بابت خدمات دولتي گرفتهايد معين است:
1- حقوق دوره وكالت در مشروطه صغير، در مدت بيست ماه، بهمه جهت سيصد تومان.
2- حقوق وزارتي در مشروطه كبير، دو ماه وزارت عدليه، دو نوبت چهارده ماه وزارت ماليه، دو نوبت بيست و هفت ماه وزارت خارجه، يكماه وزارت داخله، بيست روز وزارت معارف، جمع كل مدت 44 ماه و 20 روز، 44 ماه آن از قرار ماهي 500 تومان، و بيست روز معارف، از قرار ماهي هزار تومان جمعا بيست و دو هزار و ششصد و شصت و شش تومان.
______________________________
(1)- دختربچهها گربه را قنداق ميكنند و سر دست گرفته، ميرقصانند. «گربه رقصاني» كنايه از كارهاي بيمغز و مايه بچگانه است كه براي تعميه مردم بآن اقدام كنند.
(2)- كسي خروسي دزديده و در جيبش گذاشته و قسم ميخورد كه من ندزديدهام. صاحب خروس گفت: ميخواهم قسمت را باور كنم ولي با دم خروس كه از جيبت بيرون مانده است چه كنم؟
«دم خروس از جيبش بيرون است و قسم ميخورد» از اين قصه مثل شده است.
ص: 22
3- حقوق رياست وزراء، در دو نوبت از قرار ماهي دو هزار تومان و در مدت بيست و ششماه پنجاه و دو هزار تومان.
4- حقوق ايام خانهنشيني و وكالت كه از تمام وظيفه ديواني خود استفاده ميكرديد تقريبا هفت سال، هر سالي 1800 تومان، دوازده هزار و ششصد تومان.
بنابر حساب فوق كل وجوه مشروعي كه در اين 13 ساله بشمار رسيده است 87566 تومان است. مخارج زندگاني شما در 3 سال اول، سالي ششهزار تومان، هيجده هزار تومان و در ده سال آخر برويهم سالي دوازده هزار تومان، يكصد و بيست هزار تومان، قرض خانه هشت هزار تومان، جمع سه فقره يكصد و چهل و ششهزار تومان است، از تفزيق مخارج از عايدات 58434 تومان باقي ميآوريد، كه اين مبلغ را هم ميتوان از بابت عايدات املاكي كه در اين سه چهار ساله اخير از راههاي غير مشروع دست و پا كردهايد بمفاد «الزرع- للزارع و لو كان غاصبا» محسوب داشت.
از اموال مرحوم معتمد السلطنه هم، جز يك قرآن خطي كه سهم خود را از آن قرآن، بآقاي قوام السلطنه بذل فرموديد، چيزي تصرف نكردهايد.
پس بنائي خانه، اينهمه قالي و قاليچه و مبل و اثاث البيت و طلا و نقرهآلات و جواهرات، اسب و كالسكه و اتومبيل، املاك گيلان و همدان و مازندران و ملك سليمانيه، و چهل هزار تومان بنائي آن، و نقدينه موجوده، پولهاي بانك و براتهاي ليره، كه در دوره رياست وزراء سابق خود بخيال صرفه در 26 قران خريده، و متأسفانه امروز 19 قران شده، و خسارت بار آوردهايد از كجا آمده است؟
مينويسيد: «از نخستين نقطه شروع در هر قدم با سلاسل طاقتفرساي مشكلات و موانع مصادف گشته، براي حل كوچكترين قضايا بزرگترين محظورات را مشاهده ميكردم.»
بلي! دولتي كه بخواهد مملكت را با قانون اداره كند، و روزنامهجات و مجامع را آزاد بگذارد و حبس و طرد و تبعيد اشخاص را جز از راه قانون اجازه ندهد، و بطور خلاصه، نقض قانون اساسي و قوانين موضوعه را روا ندارد و بالاختصاص، در مملكتي مثل ايران، در مقابل فشار دولتين و پولتيك تقسيم ايران مقاومت نمايد، با وجود آنتريكهاي منتظرين رياست وزراء و همدستان آنها، كه هرروز بطريق مخصوصي از او كارشكني ميكنند البته حق دارد از موانع و مشكلات طاقتفرسا شكوه كند، زيرا واقعا بايد براي حال كوچكترين قضايا بزرگترين محظورات را مشاهده نمايد.
ولي نميتوانيد منكر شويد، كه در دوره شما هيچيك از اين اشكالات وجود نداشته، زيرا نه بندي بقانون ميبستيد، و نه سنگي در ترازوي آزادي شخصي ميگذاشتيد؛ مانع و مشكل، اگر از مجامع و روزنامه ظهور ميكرد ميبستيد، و اگر از اشخاص بود بطرد و تبعيد و حبس مبتلا ميساختيد، از طرف انگليسها هم، نظر بهمپيماني كه براي تسليم ايران بآنها داشتيد، اشكالي فراهم نبود.
ص: 23
مينويسيد: «در آنموقع جنگهاي بين المللي، با تشنجات خود زلزله گيتي را همچنان مداومت ميداد، و بر اثر آن مملكت ما نيز بنوبه خود بيشتر از توانائي بنيت و طاقت خويش متزلزل ميگشت».
همهكس ميداند كه بعد از بلشويزم روسيه، و متلاشي شدن قواي آن دولت كه در ايران بود، ديگر از جنگ بين المللي مزاحمت فعلي براي ايران در كار نبوده، تاريخ تخليه ايران از قشون روسيه، زمستان ئيلانئيل 1296 يعني 9 ماه قبل از تاريخ رياست وزراء فعلي شما ميباشد. زحمت ايران از جنگهاي بين المللي در كابينههاي سابق بود، كه تقريبا تمام خاك ايران پايمال قشون سه دولت روس و عثماني و انگليس ميگشت.
در تاريخي كه شما بمسند رياست وزراء جلوس كرديد، فقط در خط راه كرمانشاهان و همدان و قزوين و گيلان، قشون انگليس رفتوآمدي داشتند، آنهم با وجود پلتيك نرم و نظام مرتب انگليس، زيان فعلي براي مملكت ما بوجود نميآورد، و اين همان وضعي است كه امروز هم با وجود صلح بين المللي، كما كان دوام دارد.
اگر كابينههاي سابق، در موقع جنگ بحكم زور و نداشتن قوه دافعه و بهانهجوئي همسايه نميتوانستند قشون دول متخاصمه را از خاك ايران بيرون كنند، شما در موقع صلح، با وجود همپيماني هم، نتوانستيد آنها را از مملكت ايران خارج كنيد. انگليسها هرجا بخواهند ميروند، و در هر محل مناسب دانند سربازخانه، بلكه شهر ميسازند، سهلست در اين يكسال اخير (زمان رياست وزراء شما) عده خود را در خراسان بچهار هزار نفر بالغ كردهاند.
مينويسيد: «امنيت در تمام نقاط داخله مملكت مسلوب»
ما هرچه فكر ميكنيم، در نظر نميآوريم كه در آنروزها ناامني فوق العادهاي در هيچ نقطه از نقاط مملكت وجود داشته است. بر فرض اينكه در بعضي نقاط ناامني هم موجود بوده، نتيجه همان اغتشاشات جزئيهاي بشمار ميآيد كه هيچوقت دولت ايران از آن خالي نبوده و نيست. امروز ششماه است، تمام خاك آذربايجان ببدترين روزهاي ناامني و اغتشاش، گرفتار است و در مقابل اين قتل و غارت با همه ميل و ارادهاي كه دولت هم پيمان شما در جلوگيري آن بخرج ميدهد، هيچ كاري نتوانستهايد بكنيد «1».
مينويسيد: «دولت مركزي فاقد كل وسائل و اختيارات»
در محل خود ثابت كردم كه پايبندي بقانون البته از اختيارات ميكاهد، و وسائل مشروع هم طبعا كمتر از وسائل نامشروع است. گذشته از اينها، اسلاف شما با شخص متهور بيباكي، مثل شما، كه براي پيشرفت مقصود از هيچكار نپرهيزد و در راه تحصيل جاه و مال، همه چيز را فدا كند سروكار داشتند، و بهركاريكه اقدام ميكردند دستهاي شما مانع پيشرفت آنها بود. ولي طرفهاي شما، برعكس مردمان باشرف و وطندوستي بودند كه
______________________________
(1)- اين همان اغتشاش بود كه بالاخره بدعوي استقلال و قضيه قيام خياباني منجر شد.
ص: 24
عدهاي از آنها، براي نيل بمقام رياست، استعمال انتريك و دسيسه و جمعيت و اجتماع و پشت هماندازي را مخالف شرافت ذاتي خويش دانسته، سهل است، هيچوقت خود را داوطلب رياست وزراء هم نميكردند، و حتي همواره بواسطه حب وطن و صحت عمل و وجاهت عامه، باصرار مقامات عاليه بر سر كار ميآمدند، و بعضي از آنها اگر اقدامي هم در ضد شما ميكردهاند، هميشه براي جلوگيري از مفاسد اعمال شما بوده است. اگر ميخواستم داخل شخصيات بشوم ميتوانستم تمام اقدامات شما را در هر دوره بنگارم و ثابت كنم كه علت العلل اين بياختياريها و بيوسيلگيها شخص شما بودهايد.
ما خوب در نظر داريم كه در كابينه مستوفي الممالك، مولانا رعد الدين «1» يعني همين كار چاقكن شما، همين مزدور علني و بين انگليسها، در بحبوحه قحطي و شدت سختي، باشاره شما در روزنامه خود از هيئت دولت وقت «2» راهآهن و قشون منظم و اتومبيل زرهپوش و ايروپلان و كشتيها و تحت البحريهاي جنگي، و بالاخره تشكيلات دولتي و لوازم عمومي مملكت آلمانرا تقاضا ميكرد، و دولت را در فراهم نكردن آن ملامت كرده، انواع هتاكي و هرزگي را بكابينه معمول ميداشت. ولي امروز، همان روزنامه، تقاضاهاي آن دوره خود را كنار گذاشته، سهلست تمام خرابكاريها، تمام مفاسد اعمال شما را ستايش، و حتي براي كار چاقي شما، مطالبه اجراي قرارداد را هم از قول ملت مينمايد!
بلي! آقاي وثوق الدوله، سايرين چون رشوه نميگرفتند چيزي نداشتند كه بمفت- خورها داده، دور خود پارتي جعلي جمع كنند، و وسايل پيشرفت خود را زياد نمايند.
ديگران چون خيال مملكت فروشي نداشتند، با دولت همسايه همعهد نميشدند كه با پول آنها براي نيل مقام رياست، گلدسته و بام مسجد را سنگر كنند، و براي نگاهداري مقام خود اختيارات بدست بياورند. اسلاف شما، با پول انگليس سر مردم را بروضهخواني و دسته گرداني مشغول نميكردند، و اينهمه پول بروزنامهنگاران نميدادند كه بهمدستي با خود، افكار يك ملت را مسموم نمايند. و خلاصه اينكه، كابينههاي سابق از بانك انگليس محل مخارج محرمانه نداشتند كه هرقدر ميخواهند خرج كرده، وسائل پيشرفت و اختيارات براي خود فراهم نمايند.
مينويسيد: همچنانكه افراد و تشكيلات ترور، در پايتخت آسايش عامه را دچار اختلال نموده بودند، دستجات ياغي و قطاع الطريق در اقطار ايران باعراض و نواميس حكمفرمائي داشته.»
ما نميخواهيم از ترور، كه در نزد عقل و شرع و وجدان مذموم و مطرود است هواخواهي
______________________________
(1)- سيد ضيا الدين مدير آنروزي رعد، و وكيل امروزي يزد. اين لقب را براي دفعه اول روزنامه فكاهي تنبيه درخشان بجناب ايشان داد و باين لقب معروف بودند.
(2)- اين كابينه، كابينه مستوفي الممالك و شمارههاي رعد آنروزها واقعا داد نامردي و نامردمي را بر ضد اين مرد شريف ميداد. شايد پارهاي از آنها بقلم ميرزا علي حسن مونس بود.
ص: 25
يا دفاع نمائيم، ولي يك حقيقت غير قابل انكار را هم نميتوانيم نديده انگاريم، مؤسس واقعي كميته مجازات، كه شما در بيانيههاي خود، همدستي بعضي از اعضاي كابينه علاء السلطنه را، مانند يكي از مسائل مسلمه دانسته، و به آنها تعبير ميكنيد، همان سيئات اعمال خود شما، در دوره رياست وزراء سابقتان است، عمليات آن كميته هم متوجه عموم نبود، بلكه فقط اعوان و انصار شما را طرف حمله قرار داده بود.
آقا ميرزا محسن بينوا، در حقيقت شهيد تطهير شما گرديد. سيد بيچاره را وارد اعمال سياسي نموده، بدوندگي واداشتيد و آنقدر ترغيب و تحريضش گرديد، كه جان خود را فداي شما كرد.
ولي اگر فراموش نكرده باشيد، نمايشهاي اين كميته، كه از قتل ميرزا اسماعيل خان رئيس انبار شروع، و بقتل متخب الدوله ختم شد، از روز آخر دلو سال لويئيل 1295 تا اوائل اسد سال 1296، يعني تقريبا پنجماه بود. استعفاي شما از رياست وزراء سابقتان كه بر اثر قتل متين السلطنه، و يأس شما از پيدا كردن اعضاي كميته مزبور اتفاق افتاد، در اواسط جوزاي سال ئيلانئيل 1296، يعني سه ماه و نيم بعد از تأسيس آن واقع شد. تاريخ گرفتاري اعضاي اين كميته هم، در اوائل سنبله، يا بعبارت آخري، دو ماه و چند روز بعد از تشكيل كابينه فعلي شماست. پس در زمان تأسيس كابينه فعلي شما (نيمه اسد يونتئيل 1297) كميته مجازات وجود نداشته است.
شك نيست كه اعضاي اين كميته تا موقع رياست وزراء فعلي شما، بسياست نرسيده، و در محبسهاي نظميه محبوس بودند، و شما آنها را سياست كرديد، ولي افتخار كشف و و دستگيري و استنطاق و محاكمه آنها راجع بكابينههاي مرحوم علاء السلطنه و آقاي مستوفي الممالك ميباشد.
فضل و افتخار اسلاف شما بر شما، همان فضل و افتخاريست كه كاشف و مستنطق و قاضي بر جلاد دارد، و حماسهخواني ضمني شما هم در اينمورد، نظير «بگير و بهبند و بده بدست من پهلوان» است.
يك مؤسسه ترور ديگر هم بود كه اول نمايش آن در كابينه عين الدوله بظهور رسيد، و در اين اواخر، در استنطاقات داماد «1» شما كشف، و دو نفر از اعضاي آن يك روز برفي اعدام شدند.
ولي اهل اطلاع ميگويند: مؤسس اين دسته خود شما بودهايد، و بيچاره احمدين استوار و صفا، براي اغماض و مسامحه تصوري شما كه در استنطاقات اعضاي كميته مجازات كرده، و بتطميع شما فريفته نشده بودند و بالاختصاص استوار، براي جديتي كه در بر همزدن اجتماع مسجد شاه كرده بود، گرفتار ترغيب گرديدند.
______________________________
(1)- مقصود پسر سپهسالار «خلعتبري» است، ولي اين مصاهرت سرنگرفت
ص: 26
همراهيهاي سابق شما از حسين فشنگچي، يكي از اعضاي اين موسسه ترور و هواخواهيهاي او و رفقايش از شما، و سنگربندي گلدسته و بام مسجد شاه، آشكار، و كانديدا كردن شما همين قاچاق اسكناس دزد را، براي وكالت شهر تبريز، داستاني است كه در هر سر بازاري هست».
هرگاه، پذيرفته شدن يكي از اعضاي اين مؤسسه بمصاهرت «1» شما يعني همان موضوعي كه وسيله، تطميع ميرزا احمد خان استوار نموده، و او نپذيرفت، و بيانات محمد سرابي، درشكهچي داماد شما، و ابو القاسم خان اسپيران در استنطاقات خود، كه اظهار داشته بودند شما به آنها پول داده، و آنها را بقتل احمدين مأمور كردهايد و سوزاندن دوسيه اعضاي اين مؤسسه در نظميه، و آخر الامر اعدام اين دو نفر در روز برفي، آنهم نزديك صبح، بر اين جمله افزوده شود ثبوت اين شايعه خالي از قوت نخواهد بود.
راجع بقطاع الطريقها، منكر نميتوان شد، كه ماشاء اللّه خان پسر نايب حسين كاشي، بعنوان رياست قراسوراني راه كاشان و يزد، ماهي چند هزار تومان از دولت باج ميگرفت و از چپاول و يغما و لفت و ليس هم بدش نميآمد، ولي مطيع و نوكر دولت بود و هيچ وقت اوامر دولت را ظاهرا و علنا تمرد نميكرد.
ما هيچ نميخواهم تحمل 13 ساله دولت را نسبت بنايب حسين و اشرار كاشان، كه منشاء فتنه بوده، و مكتب قطاع الطريقي در مملكت تشكيل داده بودند، تصديق كنيم، و اقدام شما را در كندن ريشه اين فساد واقعا در خور تمجيد ميدانيم، ولي ميخواهيم بگوئيم:
اسلاف شما، با نداشتن وسائل و ضديتهاي داخلي و خارجي، يكنفر ياغي را نيمه مطيع كردند و شما آن نيمه مطيع را تحت فشار گذارده، چون راضي باطاعت تام و تمام نشد، قلع و قمع كرديد و خوب كرديد.
باقي قطاع الطريقها، از قبيل رضاي جوزاني و رجبعلي و جعفر قلي، كه بعضي از آنها در دوره خود شما طلوع كرده بودند، خودتان بايد تصديق داشته باشيد، كه آنها ريشه و مايهاي نداشتند، و هميشه در هر كابينه، از اين قبيل راهزنها، در مملكت يافت شده، و بزودي هم دفع ميشوند، نه وجود آنها مانع و مشكلي براي پيشرفت كار است و نه دفع آنها بايد رجز و حماسهاي داشته باشد.
ميگوئيد: «اغلب ولايات بيحكومت و سرپرست، و دستخوش غارتگران محل» اغلب، نه، بعضي از ولايات كه عده آنها از شش تجاوز نميكند، بيحكومت بود، اما هيچيك بيسرپرست نبوده، لامحاله كفيلي داشتهاند، و فقط دوتاي آنها (كردستان و گيلان) اهميت داشت، كه ما علل بيحاكم ماندن آنها را ذيلا مينگاريم:
______________________________
(1)- چنانكه پيش گفتيم اين مصاهرت سرنگرفت.
ص: 27
كردستان را شما بهتر از همه كس ميدانيد چرا بيحاكم مانده بود. عثمانيها و روسها اين ولايت را ميدان نبرد خود قرار داده بودند، اين رفتوآمد قشون اجنبي بخصوص قواي چريك عثمانيها، و چپاول و يغمائي كه از آن حاصل شد، حكومت را بينفوذ و رفتهرفته اقامت حاكم را در آنجا بيمصرف، و بالاخره غير ممكن نمود. دولت هم قشوني كه باعانت آن بتواند جلوي قشون خارجي را گرفته، حاكم خود را مستقر نمايد نداشت. اشرار گلباغي و شيخ اسماعيلي هم، نظر بهمراهيهائيكه با قشون ترك كرده بودند، هريك در ناحيه خود فعال مايشاء گشته بودند. شما هم تا صلح بين المللي اعلام و خاك كردستان از قشون تركها تخليه نشد، نتوانستيد حاكم بآنجا بفرستيد گذشته از اين، عزيمت حاكم كردستان «1» در ماه حوت، و هفتماه و نيم بعد از تشكيل كابينه شما بود، و اگر كابينه شما هم مثل كابينههاي اسلاف شما كمتر از ششماه دوام ميكرد، شما هم موفق بفرستادن حاكم باين ولايت نميشديد.
اما گيلان، بواسطه استيلاي جنگليها بر آن ولايت بيحاكم مانده بود. كابينههاي قبل از شما از فرستادن حاكم بيقوه و قوه بياثر باين ولايت احتراز ميكردند، يا مسالمت را با اشخاصيكه چهار پنج سال در مقابل قواي وحشي روس مقاومت و از يعماگري آنها در ولايت ممانعت كرده بودند بر سركوبي آنها ترجيح ميدادند، و تصور ميكردند كه بعد از ختم جنگ، خود آنها اسلحه را كنار ميگذارند، و بر فرض اينكه باز هم تسليم نشوند همينكه علت ايجاد و بقاي آنها، يعني وجود قشون اجنبي از ميان رفت مردم هم از دور آنها خواهند پاشيد و اين قوه كه ضرورت آنرا ايجاد كرده بود بواسطه زائل شدن علت باعثه، بالطبع منحل خواهد شد. اين بود علت بيحاكم ماندن گيلان. حالا ببينيم، شما چه كردهايد.
شك نيست كه شما، حاكم، سهل است قشون و حتي ائروپلان انگليسي هم به گيلان فرستادهايد. اين قشونكشي براي چه مقصود بود؟ «2» خارج از موضوع فعلي ما است ولي قشون شما بجاي اينكه جنگليها را تحت فشار و محاصره بگذارد، دهات را چپو كرده، هستي مالك و رعيت را بباد يغما داد، باينجا هم اكتفا نكرده، باعراض و نواميس آن فلكزدهها هم دستاندازي نمود. مردم اين ولايت كه قبل از قشونكشي شما، خودشان
______________________________
(1)- اين حاكم ميرزا عليمحمد خان بني آدم بود كه بعد از كنسولي در بادكوبه و چند صباحي وكالت، بمعاونت وزارت خارجه و چندبار بمعاونت وزارت داخله و حكومت كردستان و بروجرد و لرستان و بالاخره بايالت آذربايجان هم رسيد، ولي در اين شغل آخرش كمي طرف بيميلي شاه فقيد واقع شده و خانهنشين و در چند سال آخر عمرش سامعه را از دست داده و بالمره منزوي شده بود.
(2)- براي استقرار انگليسيها در گيلان بود كه مثل روسها، طرف تعرض قواي ميرزا كوچك خان نشوند.
ص: 28
از جنگليها تنگ آمده و داشتند از دور آنها متفرق ميشدند، حركات بيرويه و مظالم قشون شما را سنگينتر از اقدامات جنگليها ديده، بآنها گرويدند؛ و كاريكه خودبخود ختم ميشد، ريشه پيدا كرد. حاكم را ميدانيم براي چه احضار كرديد «1» رئيس ماليه را بعنوان كفالت، سرپرست اهالي قرار داديد «2» او هم سر شما و مردمرا يا بلاغيههاي بياساس گرم و در آخر كار، يك تلگراف تسليم هم از قول ميرزا كوچك خان جعل و مخابره كرد و شما بقدري از اين پيشرفت دروغين خوشوقت شديد، كه از هول حليم توي ديگ افتاده تلگرافات شرمآور، بكفيل حكومت و ميرزا كوچك خان مخابره كرديد، و جرايد پايتخت هم موقع را مناسب ديده، بدستور خود شما بطور عادي و فوق العاده، بقدري ياوهسرائي و تملق از شما كردند كه شايد بعد از شكست آلمان و ختم جنگ بين المللي، جرايد لندن و پاريس، آنقدر داد و فرياد نكرده بودند. بعد از دو سه روز، معلوم شد كه كفيل حكومت سر شما را شيره ماليده «3» و تمام اين هياهو بيموضوع بوده است. عجب اينجاست كه بعد از مسلم شدن مطلب كه كفيل حكومت را احضار، و مورد عتابش قرار داديد، نميدانيم چه دعائي بگوش مشار الملك خواند «4» كه مجددا بجهت صدور همان ابلاغيههاي بياساس، و مخابره همان تلگرافات مجعول، بر سر كار خود رفت، و معلوم نيست بعد از اين حسن استقبال شما و مناعت و استغناي ميرزا كوچك خان، بر فرض اينكه جنگليها براي تسليم ظاهري هم حاضر شوند، چه شرايط شرمآوري با شما بكنند كه شما هم براي حفظ ظاهر، مجبور باطاعت شويد، و از افشاي آنهم جلوگيري نمائيد، و يكمرتبه ديگر دولت و مردمرا براي رفع اختلاف كلمه، كه از حسن كفايت و كارداني شما بزرگ شده است دچار خسارت و زحمت كنيد.
شعر ناگفتن به از شعري كه باشد نادرستبچه ناوردن به از ششماهه افكندن جنين
______________________________
(1)- براي بيهودهكاريهاي حاكم، سردار معظم خراساني و بخصوص اعدام چند نفر بيگناه بود كه از ميان جمعي، كه بيجهت دستگير شده بودند بعلامت قرمزي كه حاكم عادل پاي اسم آنها گذاشته بود بالاي دار رفتند.
(2)- اين رئيس ماليه، ميرزا احمد خان آذري بود، كه بعد از خدمتي كه در فشار بمردم در كار نان تهران صورت داده، مقدمات رجوع اين شغل را بموليتر بلژيكي فراهم كرده برياست ماليه و بعد بكفالت حكومت گيلان منصوب شد.
(3)- «شيره بسر كسي ماليدن» كنايه از وعده بياساس بكسي دادن و بچيزهاي پوچ سر او را گرم كردن و اغفال اوست.
قدما رسم داشتند براي پاك كردن مو روغن بسر ميماليدند و با شانه زدن بسر چرك لاي موها را ميزدودند. شايد كسي شخصي را فريب داده بجاي روغن شيره كه بيشتر مايه جلب كثافت است بسرش ماليده و بعد از اين واقعه بوده است كه اين جمله بمعني استعارهاي فريب دادن مشهور و مصطلح شده باشد.
(4)- «دعا بگوش كسي خواندن» كنايه از وعده بياساس بكسي دادن يا بعبارت ساده گول كردن اوست. گول كردن لهجه كرماني و بعقيده من بهتر از گول زدن مصطلح تهرانست.
ص: 29
مينويسيد: «باقي مانده قواي متلاشي شده تأمينيه با رقت ناكترين احوالي بر مقدرات خود نالان و افراد آن از گرسنگي در حالت احتضار.» قواي تأمينيه، يعني ژاندارمري ايران بعد از وقعه مهاجرت خيلي كم شده، و عده آن از هيجده هزار نفر تنزل كرده، طرز قره سوراني بجاي ژاندارمري سابق در كليه ولايات معمول شده بود و كابينه شما باز عده را زياد كرده و تا حال به هشت هزار نفر بالغ شده است ولي بايد علت آن تنزل و سبب اين ترقي را بدست آورد.
تنزل ژاندارمري و تغيير اسم آن، بعد از وقعه مهاجرت بعلت فشارهاي سفارتين انگليس و روس بود. كه تمرد بعضي از سركردههاي سوئدي را كه بياجازه دولت بكمك متحدين در جنگ عمومي مداخله كرده بودند بهانه كرده، براي اينكه دولت ايران قوهاي نداشته باشد كه با آلمان و عثماني كمك نمايد، هيچوقت اجازه نميدادند كه عده آن از سه هزار نفر تجاوز كند، و هروقت دولت ايران ميخواست در تكثير عده آن اقدامي نمايد از راه ديگر، گرفتار ميشد. قطعا اگر سفارت انگليس بهم پيماني شما مطمئن نبود و بصداقت شما در ايران فروشي كاملا يقين حاصل نكرده بود بشما هم اجازه ازدياد قواي تأمينيه را نميداد. شرح زندگاني من متنج3 29 آقاي رئيس الوزراء بعد از مقدمه ميفرمايند: ..... ص : 20
ا اينكه مينويسيد: «افراد قواي تأمينيه از گرسنگي در حالت احتضار» بودند مسلما اغراق شاعرانه است، زيرا آنروزي كه شما كابينه جديد خود را تأسيس گرديد، از قحطي ديگر اثري باقي نبود. مگر اينكه بقول اصوليين، باستصحاب قائل شده خواسته باشيد قحطي و گرسنگي دورههاي قبل از خودتان را بدوره خود نسبت بدهيد.
ميگوئيد: «خزانه تهي» بلي! در سايه اقدامات شما كه در وزارتهاي ماليه خود معمول و بكار انداختهايد، در گذشته و حاليه و آتيه، هميشه تهي خواهد بود.
در اول كابينهاي كه بعد از خلع محمد علي ميرزا بمجلس شوراي ملي معرفي شد، شما وزير ماليه بوديد. انتخاب شما براي وزارت ماليه، باين نظر بود كه اشتباها در شما، هم اطلاع و بصيرت و هم آزاديخواهي، هر دو را سراغ كرده بودند.
ولي شما بجاي اينكه در انتخابات خود همان نظريه را كه سايرين در انتخابات شما معمول داشته بودند بكار بريد. و مانند يك وزير دلسوز اشخاص بصير امين را وارد كار كنيد، چرخهاي بزرگ ماليه را بدست مردمان بيسابقه غير بصير امتحان نداده سپرديد، و سر آنها را كه همگي بر آوردگان شما بودند، بمواجبهاي اداري گرم و از جهل يا اطاعت يا همدستي آنها با خودتان، استفاده كرده. تا توانستيد كيسه خود و كلاه دولت را پر نموديد «1». بعد از كنارهجوئي شما هم هركس وزير ماليه شد همان شالوده و همان منتخبهاي شما در كار بودند، و بطور غير مستقيم با شما همراهي ميكردند.
______________________________
(1)- «كلاه پر كردن» كنايه از گول زدن يا بقول كرمانيها گول كردن و مغبون كردن است مثلا اگر كسي در معاملهاي گول خورده و مغبون شده باشد ميگويند، خوب كلاهش را پر كردهاند.
ص: 30
شوستر امريكائي باعانت قانون 23 جوزا، خواست سرانجامي بماليه كشور بدهد.
شما وزير امور خارجه بوديد. در جلسه سري مجلس شوراي ملي با او ضديت كرده، سرمشق اقدام بعلاء الدوله داديد «1» و سفارت روس را در ضديت با او، جري كرده و بالاخره بعد از قبول اولتيماتوم روس، با ناصر الملك همدست و امريكائيها را از كار خارج، و بلژيكيها را سر كار آورديد.
اين گمركچيها هم از قانون 23 جوزا استفاده كرده، اختيار را بدست گرفته و تا توانستند در دخل و خرج عامه حيف و ميل نمودند.
دولت و مجلس و عامه، جنگهاي بين المللي و مشغله دولتين روس و انگليس را كه از بلژيكيها حمايت ميكردند مغتنم شمرده، قانون 23 جوزا الغاء و دست بلژيكيها را از ماليه مملكت كوتاه، و قانون جديدي باسم قانون تشكيلات ماليه نوشته و از مجلس گذراندند. ولي كابينه آقاي مشير الدوله كه تقريبا اين قانون را پيشنهاد كرده بود، بيش از چهل روز دوام نياورد، و كابينه عين الدوله هم كه در تحت نظر او اين قانون از مجلس ميگذشت، بر اثر استيضاح مشهور دمكراتها «2» رفت، و در كابينه مستوفي الممالك كه وزارت ماليه آن بعهده شما مفوض بود مع الاسف باز قرعه اجراي اين قانون و شالودهريزي ماليه اين مملكت باسم شما بيرون آمد.
اين دفعه هم مثل دفعه سابق باز پارتيهاي بيسواد خود را سر كار آورده، چرخها را طوري تند و كند ساختيد كه بجاي اينكه عايدات بخزانه دولت وارد شود، راه را نزديك كرده، بتوسط بعضي از چرخها بجيبهاي شخصي بريزد.
وزراي ماليه كه بعد از شما بر سر كار آمدند، نيز، اگر مثل شما منفعتپرست بودند، كه هرگز بقطع ناني كه شما براي آنها پخته بوديد راضي نميشدند، و اگر عفيف و صالح بودند از عهده گرگهائي كه شما تربيت كرده و مزه دخل را بآنها چشانده بوديد برنميآمدند. در اينجا نميخواهيم وارد جزئيات فن ماليه شده، معايب كار را ذكر كنيم، و الا مدلل ميكرديم كه تمام حيف و ميلهاي دخل و خرج اين مملكت از شالودهايست كه شما در دو نوبت وزارت ماليه خود ريختهايد و تمام بينظميهاي ماليه بتوسط پارتيهاي شما و باجازه خود شما، بعمل آمده است. بر فرض اينكه بعضي از كاركنان ماليه هم، در دوره كنارهجوئي شما ميخواستند يكي از خطاهاي شما را اصلاح كنند و با جنگهاي زيادي كه با پارتيهاي شما ميكردند باين اصلاح موفق هم ميشدند، مجددا كه شما بر سر كار ميآمديد كردههاي آنها را خراب و آب را بمجراي سابق خود برميگردانديد، و ما بعنوان مثل اجاره تجديد ترياك را شاهد قرار ميدهيم.
______________________________
(1)- اول وهني كه بقدرت شوستر وارد آمد، از رفتار مرحوم علاء الدوله بود كه تحصيلداران ماليه را كه براي مطالبه بقاياي سنواتي ماليات او رفته بودند كتك زده از درب منزل خود راند.
(2)- دمكراتها بعين الدوله ايراد ميكردند: كه چرا قشون دول متخاصم در خاك ايران اقدامات بيرويه ميكنند؟! و بر اثر همين استيضاح، كابينه افتاد و يكماه مملكت بيزمامدار ماند.
ص: 31
همه كس اين حساب را كرده است، كه اگر مصرف ترياك را در اين مملكت روزي صد هزار مثقال يعني اقل ما يكون فرض كنيم، باز تقريبا سالي چهار ميليون بايد فايده مادي قانون تحديد باشد. شما بجاي اينكه راههاي حيف و ميل كاركنان اين عايدي را سد كنيد، و دولت را بمنافع واقعي خود برسانيد در دوره رياست وزراء سابقتان عايدات آن را به هشتصد هزار تومان، يعني خمس حداقل اجاره داديد، و شرايطي از مستاجر پذيرفتيد كه همين خمس را هم در مقام عمل به عشر مبدل ميكرد.
بعد از شما كابينه مستوفي الممالك بضرر اين معامله، كه معنا و مادة اظهر من الشمس است، برخورده، اجاره را الغا و بعد از كشمكشهاي «1» زياد و محاكمههاي اداري ضرر مستأجر را پرداخت، و عمل را مجددا اماني كرد. ولي شما در نوبت ثانوي رياست وزراء خود مجددا بهمان مستأجر سابق، كه بعضي از اعضاي كابينه شما «2» هم با او شركت دارند، با همان شرايط كه هشتصد هزار تومان اسمي را عملا نصف ميكند، اجاره داديد.
مينويسيد: «عايدات مالياتي لاوصول» مسلما عايدات مالياتي لاوصول بوده و تا آخرين اثر انگشتهاي شما در ادارات ماليه وجود داشته باشد، باز هم لاوصول خواهد بود. با اين تجزيه كه در اداره تشخيص عايدات بعمل آورده و اين اشخاص بياطلاع كمسابقه كه در آن اداره ريختهايد، توقع داريد عايدي مملكت بهتر از اين تعيين شود؟ آيا منتظريد خزانهداري كلي كه جز صدور احكام پيشكاري و مفتشي براي كانديداهاي شما شغلي نداشته، و هيچگونه اختياري براي آنها باقي نگذاشتهايد بيشتر از اين ماليات وصول كند؟ يا اداره محاسباتي كه از آن جز يك ماشين لغو حواله سازي چيز ديگري نساختهايد، بهتر از اين بتواند از صاحب جمعان دولتي حساب بخواهد؟ يا كميسيون تطبيق كه از قسمت اعظم حوالجات روحش هم خبر ندارد، بيش از اين خود را در جمع و خرج دولت ذيدخل دانسته منافع دولت را حفظ كند؟ يا محاكماتي كه اعضاي رئيسه آن بياطلاع، و يا از تهمتهاي قوم و خويشهاي شما «3» ايمن نباشند، در محاكمه خود ميخواهيد زيادتر از اين بيطرفي اختيار كنند؟ يا اعضاي مشاوره عالي كه دست نشاندههاي شما هستند، و دستور رأي را از شما ميگيرند ميخواهيد اعضاي وزارتخانه را بهتر از اين محاكمه كرده، و براي آنها مجازات تعيين نمايند؟
پيشكار ماليه يا مفتشي كه براي ولايت يا ايالتي كانديدا ميشود، وقتي ميبيند كه از شما گرفته تا ادني ثبات ادارات مربوطه بايد همه را راضي كند، و راضي نگاه دارد، و
______________________________
(1)- پهلوان اين مبارزه جناب آقاي دكتر محمد مصدق وكيل فعلي مجلس شوراي ملي است كه در آنوقت معاون وزارت ماليه بود.
(2)- مشار الملك.
(3)- يكي از آنها رئيس محاكمات را بدروغ متهم كرده بود كه بر اثر محاكمه اداري در مجلس مشاوره عالي، محكوم بتوبيخ شد! صورت مجلس اين محاكمه واقعا خواندني، حكم و نتيجه آن خواندنيتر است.
ص: 32
از طرف ديگر ميداند كه در مراجعت هم حسابي در كار نيست و كسي از او مواخذه و بازپرسي نخواهد كرد، ميخواهيد چه اندازه بفكر وصول ماليات دولت باشد؟ منتهاي صحت عمل او اينست، كه بمزد و مايه عمر خود را بگذراند كه مردم از او رنجور نشوند.
رئيس ادارهاي كه از علم و اطلاع و سابقه خود مستحضر است و ميداند هيچيك از جهات مرجحه در او نيست، و بپشت هم اندازي و تملق خود را بمقام مديري رسانده است براي حفظ مقام خود هم كه باشد، هميشه از خود بيسوادتر و بيسابقهتري را پيش ميكشد، و چون رشوهگيري را از رؤساي خود سرمشق داشته و خودش هم رشوه ميگيرد ناچار است رشوهگيري زيردستان خود را هم تحمل كند. پس چون نيك بنگريم خواهيم ديد تمام اين رژيمانهائي كه باسم مأمورين ادارات ماليه، در مركز و ولايات مشغول تاخت و تاز رعيت و پر كردن جيب خود هستند، هيچ اصل و ريشهاي جز شخص شاخص شما نداشته، امروز هم پشتيباني جز حضرت اشرف عالي ندارند.
مملكتي عايدات مالياتش وصول ميشود كه مأمور و مستخدمش، گذشته از ترس محاسبه و مجازات و مؤاخذه، بحقوق و مواجب و آتيه خود هم مطمئن باشد. مستخدم و مأموريكه تا رشوه ندهد و عشوه نخرد و پشت هماندازي نكند، بكار نرسد و بعد از وصول بخدمت هم، هيچگونه دوام و بقائي براي خود نبيند حقوق و حدود اداريش محفوظ نباشد، و از همه بدتر، همقطار بد هم اسم و حيثيت او را لكهدار كند، چگونه ميتوان از او انتظار دلسوزي و صحت عمل داشت؟ زيرا ميداند، دو ماه نگذشته، يك شخص مجهول الحال بيسابقه جاي او را اشغال خواهد كرد و هرقدر هم در مدت كارش صحت عمل و دلسوزي بخرج داده باشد، با يك شارلاتان متقلب تازه وارد برابر، بلكه بواسطه عفت نفس از او عقب خواهد ماند.
در يك دكان بقالي هم استاد بشاگرد دو ساله خود بيش از يكساله اهميت ميدهد و بين شاگرد تازه وارد و شاگرد چهار ماهه خود فرقي ميگذارد. ولي از التفات شما، در تمام ادارات دولتي، بخصوص ماليه كه از همه بيشتر در تحت امر مستقيم و غير مستقيم شما بوده است، ابدا رعايت سابقه نميشود، و حال قسمت عمده اعضاي آنها همان مثل «امسيت كرد يا واصحبت عربيا» ميباشد. ديروز طبيب و كاسب و تاجر و شاعر و آخوند بودهاند، امروز مدير و رئيس و معاون هستند.
ميگوئيد: «اقساط مهم و ضروري دولت در عهده تعويق و تعطيل» در اين موضوع ما هم با شما همراهيم، زيرا ميدانيم كه كابينههاي قبل از شما فقط با درآمد مملكتي ميخواستند مملكت را اداره كنند، حتي از گرفتن قسط موراتورييم هم امتناع ميكردند. در اين صورت، با وجود قحطي و تنگي و ناخوشي، يعني تمام آنچيزهائي كه شما ميخواهيد با تجشم بدوره كابينه خودتان نسبت بدهيد، و با اداره ماليهاي كه براي آنها گذاشته بوديد، بايد متشكر بود كه تا اين اندازه هم توانستهاند
ص: 33
كار مخارج را مهمسازي نمايند. گذشته از اين دو سه ماه عقب افتادگي، كه قهرا در آخر هر بهار بواسطه تمام شدن منابع سال قبل، و نرسيدن موقع وصول مالياتهاي سال نو، اتفاق ميافتد، دليل منقصت كار آنها نبوده، و تدارك بيني شما هم در سر خرمن و بحبوحه وصول ماليات، چندان كار مهمي نيست. معهذا اگر شما هم رويه آنها را اتخاذ كرده، و با عايدات مملكتي اقساط عقب مانده را پرداخته بوديد، باز هم حسن درايت و كفايت و كارداني شما را تصديق داشتيم، بلكه تحسين هم ميكرديم، ولي فراموش نفرمائيد كه با ماهي سيصد و پنجاه هزار تومان پيش قسط فروش ايران، كه از انگليسها گرفتهايد اين حسن كفايت از شما بروز كرده است.
مينويسيد: «ابواب تجارت بكلي مسدود و همه كس براي ضروريات زندگاني نگران و سرگردان»
مثل اينكه در دورههاي ماقبل آخر، ابواب تجارت باز و هر قسم متاع خارجي در اين مملكت فراوان بوده است. يا امروز هم با وجود اينكه يكسال از تاريخ ختم جنگ گذشته است، تفاوتي در اوضاع تجارتي اين مملكت حاصل شده، و همه كس براي ضروريات زندگي نگران و سرگردان نيست!
نوشتن اين جمله در بيانيه رئيس الوزرائي شايسته و در خور است كه در اين زمينه، اقدامي هم كرده و عامه هم از اقدامات او نتيجهاي برده باشند. اقدامات شما، در اين موضوع منحصر باين بوده است، كه مقاصد انگليسها را بعنوان منافع مملكتي اجرا كرده، جلو مال التجاره داخلي يا خارجي را، كه تجار از اين مملكت بخاك عثماني و روسيه و قفقاز و تركستان ميفرستادند، براي اينكه دشمنان انگليس در مضيقه بمانند، بگيريد و بعد از چند روز، بطور استثناء جوازهاي خصوصي صادر نموده، كيسه خود و پارتيهاي طماع خود، را كه بهمه چيز بندند، بر ضرر ساير مردم بخصوص تجار پر كنيد.
ميگوئيد: «سختي ارزاق عمومي در مركز و ولايات، با قيافه فجيع خود، حيات هيئت اجتماعيه را تهديد، و قحطي و استيلاي امراض چرخ نظام اجتماعي و زندگاني افراد را متوقف.»
نظر باينكه موضوع قحط و غلاي سال ئيلان 1296 خيلي موضوع نقادي شما شده، و روزنامههاي مزدور شما بطرق مختلفه، و خود شما در بيانيههاي خويش خواستهايد عوام فريبي نموده، اين بلاي آسماني را بعدم كفايت اولياي اموري كه در فاصله دو كابينه شما، زمامدار كارهاي مملكت بودند، حمل نمائيد، و گرسنگي خوردن مردم را پيراهن عثمان كرده، تقصير آنها وانمود كنيد، لازم ميدانيم، در اين موضوع قدري بسط مقال دهيم.
قحط و غلاي سال ئيلانئيل 1296، و دو ماهه بهار سال يونتئيل 1297 نتيجه پنجسال خشكسالي و تاخت و تاز قشون اجنبي در سرتاسر خاك ايران بود كه مايه زراعتي را در كليه اين مملكت بمرور تحليل برده و ته انبارها و ذخيرههاي شخصي و عمومي را
ص: 34
بالمره بالا آورده، و در تهران مسأله سنخوارگي ورامين، كه در اين سه ساله اخير مالك و رعيت را از هستي انداخته، مزيد بر علت گشته بود. سال قبل از مجاعه (لويئيل 1295) هم بقدري خشكي و كمباراني در اين مملكت وجود داشت كه غالبا زارعين باندازه بذرهم برداشت نكردند. اختلال روسيه و گرسنگي خود اهالي آن مملكت، و جنگهاي بين المللي كه در تمام حدود ايران بمنتهي درجه شدت در كار بود، توسل بهر همسايه را غير ممكن ميكرد. حبوبات مأكوله چيزي هم نيست كه بجديت و اقدام و فعاليت، بايجاد آنها بتوان مبادرت نمود. تنها چاره كه براي هيئت دولت وقت باقي ماند، همان گران خريدن و ارزان فروختن بود، كه باين وسيله كمكي بمردمان فقير نموده، و از ترقي قيمت تا اندازهاي جلوگيري نمايد، و از گندم و جو گذشته، برنج را بجاي نان قوت عمومي قرار دهد.
در تمام مدت كابينه علاء السلطنه و يك قسمت از زمامداري عين الدوله، ناني كه يك من چهار پنج قران براي دولت تمام ميشد از قرار يك من دو هزار و دو عباسي بفروش رفت، بعد هم كه گندم تمام شده يقين كردند كه ديگر نميتوان با نان مردم را سير كرد، قيمت آنرا بچهار قران و سه عباسي ترقي داده، دمپخت را بجاي نان يكمن سي و دو شاهي يعني نصف قيمت واقعي آن براي مردم تدارك كردند. فراواني دمپخت را هم در كابينه مستوفي الممالك همهكس در نظر دارد. فقط يك ماهه ثور، يعني اواسط دوره زمامداري صمصام السلطنه، اين غذاي برنجي هم نسبة كمياب بود كه آنرا هم بخرابكاريهاي مشار الملك وزير ماليه آن كابينه، نسبت داده، ميگويند براي كار چاقي شما عمدا دمپخت پزيها را بست و برنجهاي دولتي را بخانهدارها فروخت كه مردم زودتر بجان آمده، بلوا كنند صمصام السلطنه، برود، و شما بيائيد. از اول جوزا هم كه فراواني شروع و در اوائل سرطان قيمت نان بسه قران و قحطي بآخر رسيد. تلفات مردم اگر درست بنگريم، نه از گرسنگي بلكه غالبا از حصبه بود كه مردم بواسطه عدم اعتياد ببرنج و خوردن چيزهائي كه مواد تغذيه آن كم بود ضعيف شده، و براي قبول امراض مهيا و قوه مقاومت با مرض از آنان سلب شده بود. اگر سرايت مرض حصبه را هم كه بعلل سابق الذكر داء القحطش مينامند، بر اين جمله بيفزائيم ميبينيم كه عده كثيري از تلفات، از جمله اشخاصي بودهاند كه با غلا و تنگي سروكاري نداشته و مردمان مرفهي بودهاند، و معذلك باين مرض مبتلا شده و بدرود زندگي گفتهاند.
شما و طرفداران و روزنامهجات اجير شما خيلي سعي كردهايد كه فراواني ارزاق را در دوره رياست وزراء خودتان، بحسن تدبير و سياست عاليه خود، نسبت بدهيد، ولي همهكس ميداند كه قحطي و تنگي و گراني در سر خرمن سال يونتئيل، دو ماه قبل از جلوس شما بر مسند رياست تمام شد، و از آن ببعد نوبت فراواني و ارزاني رسيد و مخصوصا ابتداي زمامداري شما، در بحبوحه خرمن پرحاصلي اتفاق افتاد كه تقريبا از تمام بلوكات گندم و جو، بطور وفور وارد پايتخت ميشد و اگر گرفت و گيرها و شدت عملهاي بيمصرف
ص: 35
كاركنان شما از قبيل تحديد دروازه براي ورود غله و گرفتن آرد و گندمي كه مالكين براي نان خانه خود ميآوردند در كار نميآمد، امر نان اين شهر خودبخود، بدون احتياج بهيچ اداره و مدير و بدون يكدينار خرج صورت ميگرفت. منتهي، شما مثل اينكه بخواهيد عمدا كار را خراب كنيد، آنقدر اين رويه بياساس را تعقيب كرديد و بقدري بر گندمدار و چاروادار و نانوا و نانخور تنگ گرفتيد، و كار را از جريان طبيعي خود خارج كرديد كه واقعا اگر كسي ميخواست عمدا قحطي در مملكت ايجاد كند، تا كار را بدست بلژيكي بسپرد باين خوبي از عهده برنميآمد.
شما در بيانيهاي كه براي خواباندن چادر روضهخواني مسجد شيخ عبد الحسين دادهايد تمجيد زياد از موسيو موليتر نموده اظهار كردهايد كه «بمن ايراد ميكنند كه چرا امر نان شهر را بيك نفر خدمتگزار جدي دولت رجوع كردهام» در اينجا لازم است اولا اندازه خدمتگزاري اين مسيو، و ثانيا سبب اعتراض مردم را در اين انتخاب شما تشريح كنيم:
موسيو موليتر در اواخر سنبله سال قبل (يونتايل 1297) بسعي و مجاهده شما و بموجب رأي كميسيوني، كه براي تصويب اين كار تعيين فرموده بوديد با اختيارات تامه وارد امر ارزاق شد. خريدهاي او، بموجب اعلاناتيكه خود او براي تعيين قيمت در فصول مختلفه منتشر كرده است در ماه سنبله؛ از قرار خرواري چهل «1» و در ماه ميزان، سي و پنج و در عقرب سي و در قوس و جدي و دلو تا سر خرمن، بيست و پنج تومان بوده است.
بر فرض اينكه مقدار خريد چند روز ماه سنبله و دو ماهه ميزان و عقرب را نظر بهجوم مردم در فروش جنسهاي خود، معادل خريدهاي از قوس تا سر خرمن هم تصور كنيم گندمهائي كه از بلوكات تهران خريده است روي هم، خرواري سي تومان براي او تمام شده است.
عين اين گندم سي توماني را در تمام مدت، بسي و نه تومان بنانوا فروخته است كه نانوا هم نان را از قرار سه قران، بفروش برساند. پس در هر خروار گندم نه تومان تفاوت عايد اداره ارزاق شده و مردم قحطزده اين شهر، هريك من نان را سه عباسي گرانتر از قيمتي كه براي دولت تمام شده است خوردهاند.
اين تفاوت، كه اقلا در جنسهاي خريداري بسيصد هزار تومان بالغ خواهد شد، بايد نفع دولت و در آخر سال يعني سر خرمن هذه السنه قويئيل 1298 در صندوق اداره ارزاق موجود باشد.
ولي اين سيصد هزار تومان موجود نيست. سهل است همينكه بحساب خزانه و بانك و خالصه و اربابي تهران رجوع ميكنيم، ميبينم اين مسيو، از نقد و جنس هفت كرور هم دستي گرفته و ميگويد تمام اين مبلغ هنگفت، يعني هفت كرور و سيصد هزار تومان را بمصارف اداري هفت هشت ماهه اداره ارزاق رسانده است. از او حساب خواستيد. تمام جديتهائيكه در اين زمينه، از طرف ادارات مربوطه و روزنامهجات و حتي خود شما
______________________________
(1)- گندم كه در ماه اسد بسي و پنج تومان رسيده بود، بواسطه سختگيريهاي احمد آذري بچهل تومان ترقي كرد.
ص: 36
بعمل آمده عقيم ماند. اين «مأمور جدي»، «اين خدمتگزار دولت» به «فرس ماژر» مستمسك شده، حساب نداد و رفت، و از همينجا معلوم شد كه حساب اين مسيو واقعا با كرام الكاتبين و در عالم اين اول دفعه است، كه يكنفر صاحبجمع در مقابل مطالبه حساب «بفرس ماژر» تمسك ميجويد و از ارائه حساب خود ولو بيسروته و گزاف هم باشد استنكاف مينمايد.
ليكن ما ميتوانيم مدلل كنيم كه با اين هفت كرور و سيصد هزار تومان كه اين «خدمتگزار جدي دولت»، در عرض ششماه خرج اداره ارزاق كرده است، ممكن بود يكسال مردم اين شهر را بنان مهمان كرده، بتوسط فراش اداري نان دو رويه تخمهزده براي اهالي فرستاد. حساب آنهم اشكالي ندارد، زيرا روزي دويست و پنجاه خروار گندم براي نان مردم اين شهر كاملا كافي است. در ماه، هفت هزار و پانصد خروار حساب كنيم پنج كرور و دويست هزار تومان خواهد شد، و دو كرور و صد هزار تومان باقيمانده هم براي مصارف دكانهاي نانوائي، و مواجب فراش مأمور توضيع نان و اعضاء و هيئت مديره اين كار و تفاوت كرايه ده دوازده هزار خروار جنسهاي معمولي از ساوه و عراق و قزوين و دامغان، و حتي براي قيمت خشخاش و سياهدانه، هر قدر هم زياد باشد كاملا كفايت ميكرد، و براي كنتراتچي و ساير متصديان هم بينان و پيازي نبود.
اگر شما با خود اين مسيو، يا آقاي تدين كه در كميسيون مقدماتي امر نان «1» از مسيو خيلي حمايت ميكرد، در قسمت اخير اين حساب ما ترديد داشته باشيد، ممكن است بتوسط يك اعلان در روزنامه، از ما توضيح بخواهيد، ما هم بشما قول ميدهيم در سر هفته بودجه كامل مسيو پسند اين مصارف را در همان جريده باطلاع شما برسانيم. حتي همان طور كه از پول فروش ايران بدولت انگليس، نان يكسال مردم پايتخت ايران را يك لقمه كرده بگلوي ميليتر چپانديد، اگر اراده مبارك تملق گرفته باشد كه از بقاياي آن وجه، يكسال هم مردم اين شهر را مهمان كرده و براي خود دعاگو، و براي قرارداد هواخواه، زياد نمائيد شايد نه، بلكه يقين بداوطلب كنترات اين كار نظر بصرفهاي كه در آنست، زياد بر بخوريد، و حتي خرج قهوهخانه حضرت اشرف را هم تقديم بكنند، ضمنا حاجي محمد حسين بنكدار و حاجي محمد حسين رزاز و آقاي اسلامبولچي «2» هم بيكار نمانده، از سروا ميشوند. باور نداريد! اعلان فرموده ملاحظه فرمائيد!
______________________________
(1)- در آن دوره هم مثل اين دوره رسم بود در اين كميسيونها كه براي اسكات عامه تعيين ميشوند. هميشه در ضمن ساير اعضاي كميسيون كه رأي آنها دستوري بود يكنفر هم كه دوست و دشمن به بيغرضي او معتقد باشند تعيين ميكردند كه بيطرفي و بينظري خود را بر مردم مدلل كنند. در اين كميسيون هم برادرم آقا ميرزا رضا را بعضويت معين كرده بودند. زيرا آنمرحوم بضديت با بلژيكيها معروف بود.
برادرم هم در كميسيون تا توانست معايب كار را بنظر ساير اعضاي كميسيون رساند ولي بالاخره آنها رأي دستوري خود را اظهار كرده، آقا ميرزا رضا را در اقليت گذاشتند. من از گفته آنمرحوم است كه هواخواهي شديد بعضي از اعضاي كميسيون را در اينجا متذكر شدهام.
(2)- اين سه نفر از بازاريها و كارچاقكن وثوق الدوله بودند.
ص: 37
سبحان اللّه! هيچ حقهبازي باين شيادي نيست. كابينههاي سابق، در سال قحطي براي ترفيه حال فقرا، با عايدي خود اين مملكت نان و دمپخت را بثلث و نصف قيمت واقعي آن بمردم ميخورانند آنها را مقصر و بيكفايت قلمداد ميكنيد، و خودتان در سال فراواني يك ربع بر قيمت واقعي نان افزوده، و مبلغ حاصله از آن را با هفت كرور پولي كه در حقيقت قيمت عرض و ناموس افراد اهل اين مملكت است، بحلق بلژيكيها كرده، حماسهخواني هم ميكنيد و خود را غمخوار هموطنان عزيز هم ميخوانيد!
اما سبب اينكه در سال گذشته بشما ايراد ميكردند، كه چرا امر ارزاق اين شهر را به يكنفر بلژيگي سپردهايد؟ اولا سال گذشته، در موقعي كه شما اين اقدام را فرموديد، جنگ بين المللي تمام نشده، و مردم تصور نميكردند كه چهار پنج ماه بعد از خرمن، اين جنگ عالمسوز خاتمه بيابد، و فكر ميكردند كه انگليسها قشون پر عده خود را تا سر خرمن ديگر، در قزوين و همدان و گيلان و قفقاز نگاهداشته و آنها را از غله ايران خواهند چرانيد، و گذشته از اين، براي قشون بين النهرين خود هم محتاج بغله خواهند بود و با برهان و منطق تصور ميكردند كه يكنفر اروپائي، آنهم بلژيكي كه در امر ارزاق و حمل و نقل گندم و جو صاحب اختيار تام باشد، بخوبي ميتواند حاجت جنگي دولت معاهد دولت خود را برآورده، و مردم اين مملكت را مثل سنه گذشته دچار غلا و تنگي نمايد.
شما خدمت خودتان را كرديد، و اگر جنگ خاتمه نيافته بود، مسلما اينكار واقع ميشد. اتومبيلهاي انگليس، هرچه بقفقاز و گيلان ميبرد، در عوض از قزوين و همدان، گندم براي بين النهرين حمل ميكرد. از اين هم كه بگذريم، سال قبل، هنوز مردم ايران را مال خودشان دانسته، و بمداخله خارجه، در امور اين مملكت، ولو از راه استخدام هم كه بود، راضي نبوده، و با برهان و منطق و تجربه، اظهار ميكردند، يكنفر اروپائي، هر قدر امين و صديق و جدي باشد، سزاوار نيست امري از امور اين مملكت خاصه ارزاق مسلمانها، را عهدهدار شود. زيرا از علم و درايت و جديت و امانت گذشته، قوميت و مليت هم شرط استخدام دولتي هست، و اگر اين نكته طرف توجه و رعايت نبود، البته لويد جرج و اسكويت، براي مقامي كه شما حائز هستيد، مناسبتر بودند، و اينكه با همه خيانت و ناشيگريهائي كه از شما ناشي ميشود، باز هم شما را بر آنها ترجيح ميدهند، فقط بجهت كلاه ايرانيست كه سر شماست، و الا آنها در صحت و امانت و علم و درايت، بر شما ترجيح داشته و در پيشرفت دادن مقاصد انگليسها هم، شما از آنها، وا نميمانيد.
اما راجع بامراض عمومي، همه كس در نظر دارد، كه مرض حصبه با قحطي يك دفعه از اين مملكت زايل گشت، و در هنگام جلوس شما بر مسند رياست وزراء،
ص: 38
همانطور كه غلا و تنگي از اين مملكت بار سفر بسته و جاي خود را بارزاني و فراواني داده بود، امراض عمومي هم تمام شده و صحت و سلامتي، بجاي آن استقرار يافته بود.
امراضي كه واقعا چرخ نظام اجتماعي و زندگاني افرادي را متوقف ميساختند، در اواخر كابينه مستوفي الممالك و اوائل كابينه صمصام السلطنه، در اين مملكت استيلا داشت، نه در زمان تأسيس كابينه شما. براي چشيدن تلخي و تحمل مصائب آن روزهاي سخت، دست طبيعت كسان ديگر را بر سر كار گذاشته بود نه شما را. بلي! دو ماه بعد از تأسيس كابينه شما، بر اثر وزش بادهاي سخت، زكام عمومي، در عرض ده روز (20 ذيحجه تا سلخ) در اين شهر شايع شد، و ساير شهرها و دهات اين مملكت هم، بنوبه خود مبتلا باين مرض گشتند و حتي در اين شهر، يكي دو روزي، كارها را هم تعطيل كرد، ولي نظر بحسن عاقبت و كمي و كوتاهي مدت آنكه بيش از دو سه روز مبتلا را زحمت نميداد، مردم شهر تهران باين مرض مسري ميخنديدند.
در هرحال، نه كابينههاي سابق، در زمان حكومت خود، ميكروب حصبه بآب داده بودند، و نه شما در نوبت خويش سولفات دو سود و آب هندوانه و آسپرين و آلو زرد و قيمه شوربا و نخود آب به بادزدههاي دوره خود خورانديد.
ميگوئيد: «مناسبات خارجي ما تعطيل و روابط ما با دولت انگلستان، دولتي كه در آن موقع بيش از همه مساعدت و مخالفتش مؤثر در وضعيات داخلي بود تيره و مبهم.»
روابط خارجي ايران در كابينههاي قبل از شما تيرگي نداشت، و روابط معمولي و متناسب با اوضاع در بين بود. شايد نگرفتن اقساط موراتوري يوم را ميخواهيد دليل تيرگي و ابهام روابط ايران و انگليس محسوب كنيد، در صورتيكه اين از محسنات اشخاصي است كه شما كارهاي آنها را در اين بيانيه و بيانيه تبعيديه «1» خود ببدي تعبير ميكنيد، زيرا آنها نميخواستند ليره را از قرار دو تومان گرفته، و از قرار شش تومان پس بدهند و مملكت را با عايدي خود اداره ميكردند.
يك موضوع ديگر هم هست، كه دولت در فاصله دو كابينه شما امتياز تازهاي بانگليسها نداده، كلاه خود را در اين چهارده ماه حفظ كرده بود.
خوب در نظر داريم وقتي كه در دوره دوم تقنينيه، در وزارت امور خارجه خودتان ميخواستيد امتياز لوله نفت از انزلي برشت را بكمپاني نويل تابع روس بدهيد، و پيشنهاد اين مسأله را شب رمضان در مجلس شوراي ملي طرح كرده بوديد، بعضي از وكلا كه آنچه فكر ميكردند در اين امتياز نفعي براي ايران نميديدند، از شما ميپرسيدند براي چه
______________________________
(1)- مقصود بيانيهايست كه وثوق الدوله بعد از برهمزدن روضهخواني مسجد شيخ- عبد الحسين و تبعيد مؤسسين آن بقزوين، در جرايد پايتخت منتشر كرد.
ص: 39
ما بدادن اين امتياز رأي بدهيم؟ در جواب ميفرموديد: «براي ايجاد حسن روابط» و بقدري اين چند كلمه را بمورد و بيمورد استعمال نموديد، كه مجلس از مزه افتاد و تكرار يك جمله در موارد متعدده موجب ملال مجلسيان و تماشاچيها شد.
پس از اين دو مقدمه، ميتوانيم نتيجه بگيريم كه شما روابط كابينهاي را كه امتياز بخارجه ندهد و حقوق دولت را، ولو به پروتست و اعلان «1» هم باشد حفظ كند تيره ميدانيد از اينرو معلوم ميشود قبول اولتيماتم روس و تحمل سلطنت مستقله صمد خان شجاع الدوله در آذربايجان، و عضو فاسد خواندن آن مملكت براي تسليم بدولت روس، و پذيرفتن قروض متفرقه، بخصوص ارباب جمشيد بحساب دولت و تصديق پليس جنوب و عقد قرارداديكه سرتاسر شمال اين مملكت را ملك طلق خوشتارياي روس ميكرد و عملي كردن كميسيون مختلط كه روسها بزور اجازه آن را تحصيل كرده و هيچيك از اسلاف شما جرأت عملي كردن آنرا نداشتند، همه را براي ايجاد حسن روابط كردهايد، و رسيدگي نكردن بدعاوي تجار ايراني بر بانكهاي خارجه و همراهي با اتباع دول، در ضبط املاك مردم، و دادن وجه الخسارههاي بياساس باتباع دول خارجه و تحمل تاخت و تازهاي قشون روس و انگليس در سرتاسر اين مملكت، و آخر الامر، افزايش قيمت بليط ترامواي و راهآهن حضرت- عبد العظيم، كه كابينه صمصام السلطنه با همه گربه رقصانيهاي كمپاني رد كرده و جواب قانوني بنماينده آن اداره داده بود، همه بجهت ترس از تيرگي و ابهام روابط بوده است.
اي واي! فراموش كرديم. شايد شما تيرگي و ابهام روابط ايران و انگليس را از اين راه تصور كردهايد كه دولت انگليس بهيچيك از رئيس الوزراهاي دوره تجدد ايران نشان نداده و براي شما نشان درجه دوم حمام فرستاده است. بلي! شك نيست كه بعد از مرحوم ميرزا علي اصغر خان اتابك اعظم اين نشان برئيس الوزراهاي ايران داده نشده بود و البته اين ارسال نشان نشانه كمال مودت و علامت بزرگ حسن روابط بين دولتين است.
ولي اگر در سابق براي رئيس الوزراها، و حتي نايب السلطنهها هم نشان حمام نميفرستادند براي وزراء مختار خود هم كه در اين پايتخت مقيم بودهاند نشاني اهدا نميكردند. آيا دليل اينكه كابينه سن ژام در آن واحد هم براي شما نشان حمام فرستاده و هم جناب سرپرسي كاكس وزير مختار خود را بنشان سن ژرژسن ميشل (كه معمولا بسفراي كبار داده ميشود نه وزراي مختار) ممتاز نموده است چيست؟
سختي و شق كماني دولت انگليس، در محترم داشتن نشانهاي خود چيزيست كه همه كس شنيده و همه ميدانند كه آن دولت در اينموضوع چه اندازه دقيق است تا كسي كار بزرگي براي آن دولت نكرده، و خدمت شاياني تقديم ننموده باشد باو نشان، آنهم بالاتر از مقام او نميدهند. معلوم ميشود خيانت شما بايران، و خدمت جناب سرپرسي كاكس بمملكت خود، در عقد اين قرارداد خيلي در نزد اولياي كابينه لندن اهميت و قدر داشته
______________________________
(1)- مقصود اعلان الغاي كاپيتولاسيون است كه كابينه صمصام السلطنه بآن مبادرت نمود.
ص: 40
است كه در آن واحد، براي شما نشان درجه دوم حمام، و براي ايشان، نشان سنژرژ سنميشل فرستادهاند.
مينويسيد: «بالاخره تمام موجبات بدبختي و انقراض مهيا، و باندك اشتباه و خودپرستي و يا تعلل و لاقيدي، و يا جبن و بددلي ممكن بود آخرين ضربه مخاطرات متوجه حيات سياسي و استقلال ملي ما گردد.» «1»
بعد از تشريحاتي كه از اوضاع زمان قبل از رياست وزراء شما كرده، و توضيحاتي كه از بيانات سابقه شما دادهايم، ديگر اينجا محتاج بهيچگونه اطاله و تطويلي نخواهيم بود، و ميدانيم كه اوضاع داخلي و خارجي مملكت ما در آن روزها نه فقط اوضاعي بالمره عادي و معمولي، بلكه از خيلي جهات از اوقاتي كه شما از رياست وزراء سابقتان كناره- جوئي كرديد بهتر، و براي اجراي اصلاحات مناسبتر بوده است.
مينويسيد: «در چنين موقع خطير و ايام سياهي بود كه متوكلا علي اللّه، با اعتماد بنفس و اتكاء بوجدان و حقيقت خودخواهي و خودپسندي را از نظر دور كرده، و منافع ملت را بمصالح شخصي ترجيح داده، و از هيچ مخاطره جاني و شرافتي نهراسيده بار سنگين مسؤليت خدمتگزاري مملكت را بر دوش گذاردم.»
اگرچه ما تمام جهاتي كه شما براي تيرگي ايام و خطيري موقع رياست وزراء خود ذكر كرده بوديد، يكييكي تحت دقت آورده و ببرهان و منطق همه را جواب گفته، و معمولي بودن آن روزها را كاملا ثابت كردهايم، ولي چون ميبينيم شما خيلي اصرار داريد كه آن ايام را فوق العاده خطرناك و سياه وانمود، و پهلواني خود را در قبول مسند رياست وزراء در اين موقع باثبات برسانيد، ناگزيريم روزهاي تيره و سياه، و مواقع خطرناكي كه ايران در اين چهارده ساله دوره انقلاب داشته است، بطور فهرست بخاطر شما بياوريم تا خودتان هم معمولي بودن ايام رياست خود را متذكر شويد.
كشمكشهاي انجمنهاي تهران و ولايات با شاه مخلوع، و نزاعهاي موضوعي استبداد و مشروطه؛ قتل ميرزا علي اصغر خان اتابك اعظم، اعلان معاهده 1907 بين روس و انگليس قضيه ميدان توپخانه، سوء قصد نسبت بشاه مخلوع، و انداختن بمب باتومبيل پادشاهي،
______________________________
(1)- ملت ايران اين قرارداد را كه تمام اين بيانات براي اثبات بيچارگي او و واداشتن بقبول آن بود رد كرد و فاتحه بي الحمد براي عاقدين آن خواند و بحمد اللّه نه همين خلاف اين گفتهها ظاهر گشت بلكه روزبروز بجلو ميرود و عنقريب ثابت خواهد شد كه يكمن ماست چقدر كره و يكمن آرد چقدر فطير دارد و اگر امروز كره قدري پر دوغ و فطير واقعا فطير و قدري بيمايه و ورنيامده است بزودي بخواست خدا اين منقصتها را هم مرتفع و انشا اللّه عليرغم اين ياوهسرائيها از هيچكس وانميمانيم. جوانان. بجلو بجلو! خدا بقدمهاي شما قوت و به مغز شما توانائي فكر بدهد. من هشت نه ماه است كه وارد هفتاد و چهارمين سال زندگاني خود گشته و از كار عملي افتادهام و اگرنه حاضر بودم همه جا قدم بقدم با شماها باشم ولي بدانيد كه دعاي خير من در همه جا با شماست. از من كار ديگري برنميآيد.
ص: 41
فتنه ميرهاشم در تبريز، و قتل و نهب رحيم خان چلپيانلو در آذربايجان، تصميم انجمنهاي پايتخت در خلع پادشاه، و عزيمت پادشاه از شهر بباغشاه، و قشونكشي بر ضد مشروطهطلبان و قتل احرار، و بمباردمان مجلس شوراي ملي، جنگهاي داخلي در آذربايجان و اكثر نقاط ايران، واقعه تبريز و جنگ ده ماهه ستار خان با قشون دولتي، واقعات فارس و شيخ ذكريا و سيد عبد الحسين لاري، طلوع مجاهدين از رشت، و آمدن آنها بسمت تهران آمدن قشون روس بتبريز و قزوين، و ورود مجاهدين بپايتخت، و جنگ سه روزه مليين با قشون دولتي، خلع شاه ماضي، و جلوس اعليحضرت سلطان احمد شاه، گرفتاريهاي اعزام شاه مخلوع بسمت روسيه و سختيهاي سفارت روس، فتنه ملا قربانعلي در خمسه، كشمكش دائمي قزاق با هرقوه تأمينيه، و ضديتهاي سفارت روس با احرار، مأمور گماشتن سفارتين بر وزير خارجه براي مطالبه قسط مقرري شاه مخلوع، قشونكشيهاي دولت بر ضد نايب حسين كاشي و اشرار كاشان، ضديت بين احزاب و قتل مرحوم آقا سيد عبد اللّه مجتهد و ميرزا عليمحمد خان و ميرزا عبد الرزاق خان و غيره، نزاع اسلحه مجاهدين و وقعه پارك بيرئيس ماندن مملكت در مدت ششماه، قتل مرحوم صنيع الدوله بتوسط اتباع روس و بيمجازات ماندن آنها، كشمكش بين اعتدال و دمكرات، آمدن شاه مخلوع به گمشتپه و محصور شدن پايتخت از سه طرف، و مقابله دولت با سه هزار قشون چريك مازندران، و دو سه هزار تراكمه و سي هزار نفر كرد و لر، ضديت دولت روس و انگليس با شوستر و اولتيماتم آن دولت در اين موضوع بايران، و ضديت احزاب در همه جا بخصوص تهران و تبريز و جنگ احرار با قشون روس در تبريز، و بالاي دار رفتن ثقة الاسلام، در روز عاشورا بدست روسها، انحلال مجلس دار الشوراي ملي، دنباله اقدامات سالار الدوله در بروجرد و كرمانشاه و همدان، قتل يفرم، و فتنه موفق الملك در خمسه، فتنه طالب الحق در مشهد و بمباردمان گنبد و حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام، از طرف قشون روس، آمدن سالار الدوله براي دفعه دوم بخاك ايران و عبور او از نزديكي پايتخت، و رفتن او بخاك خراسان و استرآباد، مهاجرت نايب السلطنه باروپا، و غلا و تنگي آذوقه و ارزاق واقعه ناصر ديوان در فارس، نزاع اسلحه از بختياريها بتوسط ژاندارمري و جنگ يك شبانه روزه آنها در تهران، طلوع جنگهاي بين المللي و اقدامات مأمورين آلمان بر ضد نفوذ دولتين روس و انگليس، كشمكش دائمي قشون ترك و روس در خاك ايران و استيضاح مشهور دمكراتها از كابينه عين الدوله، آمدن قشون روس تا دو فرسخي شهر تهران و عزم دولت در تغيير پايتخت و حركت قواي ملي بسمت قم، متلاشي شدن مجلس شوراي ملي، مقابله قشون روس با احرار و ژاندارمري در قم و ساوه و عراق و بروجرد و همدان و گلپايگان و ملاير و كرمانشاه و اصفهان، وقايع فارس و كرمان و ضديت احرار و ژاندارمري و ايلات آن مملكت با قشون انگليس و غيره، وقعه رباط كريم شش فرسخي تهران و كشته شدن عده كثيري ژاندارم بدست روسها، انحلال ژاندارمري، كميسيون مختلط، نهب و غارت روسها در تمام شمال و مركز مملكت، قحطي سال ئيلانئيل و ناخوشي.
ص: 42
خود شما، گاهي از نزديك و زماني دور با وقايع سيزده ساله دوره انقلاب كه ما برجستگيهاي آنرا بطور دفيله از نظر شما گذرانديم، سروكار داشته و جزئيات و مقدمات و مقارنات آن را بهتر از همه كس در نظر داريد، آيا زمان رياست وزراء شما هيچ شباهتي با ادوار گذشته داشته است.
ميگوئيد: «بديهي است در اول امر محض تغيير و بهبوديت موقتي اوضاع، مجبور بودم با هرنوع سعي و تلاش وسائل آني و فوري تهيه و تدارك نمايم، تا با وضعياتي كه مستلزم مخاطرات و مهالك آني بود مقاومت، و فرصت كافي براي امعان نظر و مطالعه دقيق در هنگامه عظيم دنيا و تجسس طرق ممكنه براي اصلاحات و تأمين حقيقي آتيه مملكت تحصيل نمايم.»
بعد از تحقيقات و تشريحات سابقه، فقط چيزيكه در جواب اين جمله از بيانيه شما براي ما ميماند، همين است كه بپرسيم. كدام سعي؟ كدام تلاش؟ براي مقاومت با چه مخاطره و چه مهلكه؟ معهذا از اعتراض بر كلمه «بهبوديت» آنهم از طرف شما كه در نوشتجات و اشعار خود، هيچ از رويه تركستانيها قدم پائينتر نميگذاريد نميتوانيم خودداري كنيم.
مينويسيد: «حالت من در آن ايام مانند غريقي بود كه اول بحكم اضطرار بهر تخته پاره متوسل گردد، تا خود را بوسيله آن بكشتي نجات برساند. بهمين دليل در تصميمات و عمليات خود، اگر معارضي مييافتم و منقد بيخبر از اوضاع ميديدم، طرف توجه قرار نداده براي رسيدن بمقصد، يعني نجات مملكت احكام عقل و دانش را، بر احساسات خود و ديگران ترجيح ميدادم.»
در جاي خود ثابت كرديم كه شما غريق نبوده، بلكه فعال مايشاء بوديد و معارض و منقد هم نداشتيد. زيرا مجامع و روزنامهجات كه منبع تعرض و تنقيد هستند، در دوره شما گرفتار قانون حكومت نظامي بودند. شما هم در تقسيم پول بين منفعتپرستان كوتاهي نميكرديد. پارتيهاي شما هم كه از هيچگونه دوندگي و انتشار مضايقه نداشتند. فقط از روضهخواني مسجد شيخ عبد الحسين بوي في الجمله تعرض و تنقيدي ميآمد، كه آنرا طرف توجه قرار داده، سهل است مؤسسين آن را بقزوين تبعيد، حتي براي اين كار، بيانيهاي هم صادر نموديد. نميدانم اگر ميخواستيد احكام احساسات خود را بر عقل و دانش ترجيح بدهيد، چه ميكرديد؟ شايد در آنصورت، دهن مردم بدبخت اين شهر را هم ميدوختيد و گوشها را كر و چشمها را كور ميساختيد.
ميگوئيد: «بسي مشعوف و خرسند هستم كه بياري خداي متعال، نخستين تكاليف خود را با هدايت عقل و وجدان و نيروي آندرجه از قوه و توانائي كه باري تعالي جل اسمه باين بنده ضعيف عطا فرموده، در تهيه وسائل پيشرفت موقتي و در عين حال خاتمه دادن بمخاطرات و منع عوائق داخلي و خارجي با حسن فداكاري، تا حدي كه مقدور شد انجام دادم.»
ص: 43
فتح نمايان شما در اين دوره رياست وزراء، كه خود در بيانيههاي خودتان كرارا بآن اشاره كردهايد، گذشته از تلف كردن هفت و هشت كرور پول و پر كردن كيسه بلژيكي ببهانه اداره ارزاق دو موضوع بيش نيست: يكي افزايش قواي تأمينيه، كه عده آنرا از سه هزار اسما بيازده هزار نفر رساندهايد، ديگري گرفتاري نايب حسين كاشي و اتباعش.
البته خودتان تصديق داريد كه ژاندارمري ايران كه بسعي ژنرال يالمارسن سوئدي تأسيس شده بود، بعد از تمرد كلنل ادوال، و سوق عدهاي از اين قوه بجنگ روسها، فقط از حيث عده و اسلحه تنزل كرده و اداره مركزي و تأسيسات و ابنيه و محل پستهاي آن، بانضمام صاحبمنصبان ارشد، كما كان باقي بود. بنابراين براي تكثير عده و ازدياد نفرات جز يك اجازه و پول و اسلحه چيز ديگري لازم نبود و سابقا اشاره كردهايم كه پول اين تكثير عده از كجا بشما رسيده و بكدام نظر موفق باينكار شدهايد. گذشته از اين، منكر نميتوانيد شد كه در اول سال، فقط بودجه قواي تأمينيه را از قرار يازده هزار نفر نوشتيد كه بمرور تكميل شود، معلوم نيست كه در موقع صدور اين بيانيه (ششماه قبل) پنجهزار نفر بيشتر بودهاند، چه امروز هم كه ماه يازدهم سال بآخر رسيده است، هنوز عده آن تكميل نشده است.
تأمين دادن و آوردن كاشيها هم بتهران چيز تازهاي نيست كه شما مبتكر آن باشيد. در هفت سال قبل هم، كابينه علاء السلطنه پسر نايب حسين را با عدهاي سوار تأمين داده بتهران آورد. مدتي هم در اينجا اقامت داشتند. منتهي، آنها قولي كه دادند محترم داشته و با همه گونه تسلط و قدرت او را رها كردند. در حقيقت اين دفعه ماشاء اللّه خان گول آن دفعه را خورد و شما از درست قولي اسلاف خود استفاده كرده او را تأمين داده، براي يغما كردن جواهر و نقدينه و اثاثيه و املاك و اسب و تفنگش، حبس و اعدام كرديد.
بعد از اين دو فقره تشريح، با استجازه از شما سؤال ميكنيم كه براي جمعآوري چهار پنجهزار نفر عده و اعدام يكنفر تأمين يافته خالي الذهن، آنهم براي صرفه خودتان، مردم چقدر بايد حماسه بشنوند؟ گاهي از راه تعيير سابقين و زماني از راه ابراز و اظهار قدرت خود. بالاخره در اين قسمت اخير، با خفض جناح و لحن حق بجانب و اگر در اصطلاح مجاز شويم، با لوسگري و خودشيريني، به تكرار پرداخته صفحه را سياه كردهايد.
مينويسيد: «در اداي اين وظيفه صعب پس از تأييدات غيبيه و توجهات اولياي اسلام و اتكاي بتقويت شاهانه، كه البته علل اصلي موفقيت اينجانب بودند، مساعدت و حسن موافقت دولت انگلستان نيز عامل مؤثر و قوي گرديد و البته نبايد از امتنان مساعدتهاي آن دولت خاموش نشست.»
هرقدر شما تكرار كنيد، ما هم ناگزيريم تكرار كنيم: كه كار شما صعوبت و اشكالي نداشت. تأييدات غيبيه و توجهات اولياي اسلام هم بموجب آيات و اخبار و اصول
ص: 44
ديانت حقه اسلامي، بحال كسي كه خيال بر باد دادن استقلال مملكت اسلامي را داشته است مسلما شامل نميشود.
ميگوئيد: «دولت معظم انگلستان در عقيده جلوگيري هرجومرج، و ايجاد امنيت و نظم در ايران با دولت شاهنشاهي ابراز موافقت نموده، و حصول اين مقصود را موافق مصالح خويشتن يافته و در حدودي كه وضعيت عمومي اجازه ميداد، از كمك با كابينه اينجانب مضايقت ننمودند.»
در زندگاني بين المللي، كمك با همسايه وجهه نظر دول عالم و رفع هرجومرج حتي ناامني از راه مبادلات تجارتي، متوجه همسايه هم شده، و جلوگيري از آن مسلما مستلزم منافع بيشمار براي آن دولت ميباشد. رد ما در اينجا، رد موضوعي است، و چنانكه در محلهاي خود بثبوت رساندهايم، قبل از رياست وزراء شما ناامني فوق العادهاي در ايران نبوده، و بخصوص هرجومرج، كه بهيچوجه در اين مملكت وجود نداشته است.
مينويسيد: «اگرچه اين مساعدت از بعضي حيثيات مخصوصا از حيث اسلحه و مهمات نظامي، رضايتبخش و تا آن درجه كافي نبود، كه موفقيت اولياي دولت را در حفظ انتظامات زودتر و بيشتر محسوس نمايد، ليكن همان مقدار كمكي كه با دولت ايران بعمل آمد قابل تقدير و در موفقيت دولت تأثير كامل داشت. مخصوصا، مساعدت مالي در تأمين ارزاق و اقتدار دولت بر تأديه منظم مصارف جاريه مملكت براي استقرار و بقاي نظم بموقع و نافع واقع گرديد.»
قرض دادن با فرع صدي هفت تشكر ندارد. بلكه اين فرع را در اروپا ربح گران «اوزور» ميدانند، و اين ربحي است كه دندان گردهاي بني اسرائيل هم در معامله با اشخاص پدر مرده يا نيمه ورشكست جرأت تقاضاي آنرا ندارند، و حتي در بعضي از ممالك تقاضاي اين اندازه ربح را برخلاف قانون محسوب داشته، مرتكب را محاكمه و مجازات ميكنند.
فروش اسلحه كهنه و مهمات بعد از ختم جنگ و رفع حاجت آنهم از طرف دولت تاجري مثل انگلستان، كه هيچ امتنان ندارد، سهل است، معمولا كميسيون و حق الدلاله هم باشخاصيكه سر اين معامله را بتوانند بهم بياورند ميدهند.
اما اينكه مدعي هستيد كه كمكهاي مالي انگليس بموقع و نافع واقع شد اگر اجازه فرمائيد، ميخواهيم سؤال كنيم: براي كي نافع شد؟ ولي خواهش داريم در جواب ما نفرمائيد براي مملكت، زيرا در اين صورت ما را مجبور خواهيد كرد كه آنچه سابقا در خصوص طرز رفتار اسلاف شما نوشته و ثابت كردهايم كه آنها با عايدي مملكت، مملكت را در سال قحطي اداره ميكردند، تكرار كرده، حساب مهماني شهر تهران را در خصوص اداره ارزاق، از سر بگيريم؛ و راجع بقلع و قمع اشرار كاشان و اصفهان هم، داخل مبحث متروكات آنها شده وارث عملي اين قطاع الطريقها را كه از
ص: 45
تاخت و تازهاي رعيت و مالك و تاجر اين مملكت. گذشته از املاك و اثاثيه داراي سه چهار كرور وجه نقد شده بودند. بشناسانيم. و كفتاري «1» كه ميراث اين خرس ها را بحساب خود و شما جمعآوري ميكند. معرفي نمائيم. پس براي صرفه خودتان بشما توصيه ميكنيم كه شجاعانه اقرار كرده بگوئيد: براي پيشرفت مقاصد خود.
تا ما هم ادلهاي كه در اين موضوع داريم، بشما عرض كنيم.
بلي. آقاي رئيس الوزراء! اگر پول انگليسها نبود، البته شما از عهده سير كردن حولوحوش و پارتيهاي منفعتپرست خود برنميآمديد. و رضايت همان منفعت پرستها را در اقدامات خود تحصيل و براي تسليم ايران بانگليسها زمينه تدارك نميكرديد. اگر پول انگليس نبود، كلاشي و مفتخوري را در اين مملكت ترويج و بعناوين مختلفه، حتي اداي دين، پول در ميان اشخاص متفرقه تقسيم و كار حكومتهاي آتيه را كه از تعقيب اين رويه بخواهند خودداري نمايند مشكل نميفرموديد. اگر پول انگليس نبود، اينهمه شهريه باشخاص غير مستحق نميرسيد، و ميزان شهريه بگير، در يكسال و نيم دوره رياست شما از ماهي هيجده هزار تومان، بسي و شش هزار تومان بالغ نشده، سعي مجلس شورايملي در تعديل حقوق بهدر نميرفت و مواجب ديواني اشخاص غير مستحق كه توماني دو ريال پرداخته ميشد، توماني يك تومان كارسازي نشده، مجاهدات اسلاف شما در اين دوره، بينتيجه نميماند. اگر پول انگليس نبود، از راه اضافه حقوق مستخدمين دولتي، مبلغ كلي بر بودجه مملكت افزوده نشده، آنقدر تجمل بيمورد اداري را بخود اجازه نميداديد. اگر پول انگليس نبود، چادر روضهخواني خيابان لالهزار براي كارچاقي شما برپا نميشد، و چادر مسجد شيخ عبد الحسين نميخوابيد، اگر پول انگليس نبود، مردآباد خالصه انتقالي، با هزار تومان و هزار خروار جمع خالصگي، كه از اداي همان جمع هم بزور برميآمد، بصد هزار تومان براي دولت خريداري نميشد، و پول آن بكيسه دلال و مصوب اين خريداري نميرفت. اگر پول انگليس نبود، روزنامههاي طرفدار شما كه كاري جز تمجيد غلطكاريهاي شما نداشته و افكار يك ملت را مسموم كردهاند براه نميافتاد اگر پول انگليس نبود، پاكتهاي سبكوزن سنگينقيمت، بدر خانه روضهخوانها و دوستان و حتي اضداد شما نميرفت، كه با خيالات شما همراه شوند و ضمنا شما هم از تفاوت ماهي چند هزار تومان مخارج سري استفاده كامل ببريد. اگر پول انگليس نبود، باينهمه مأمور خفيه مواجب نميداديد، كه در اين شهر زن و شوهر هم از يكديگر ايمن نباشند. اگر پول انگليس نبود، اعليحضرت شاه باروپا سفر نكرده، صفحه ايران براي اقدامات شما بلامعارض نميماند. اگر پول انگليس نبود، مأمورين خفيه، براي مشوب كردن اذهان بولايات داخله و اروپا و عتبات نرفته، مقاصد شما را در آنجاها انتشار نميدادند. اگر پول انگليس نبود، بودجه مخارج ماهيانه گيلان بپنجاه و هفت هزار تومان بالغ نميشد و ماهي 15 هزار تومان بجهت مخارج سري آن ولايت تصويب نميفرموديد. اگر پول انگليس نبود،
______________________________
(1)- اين گفتار مشار الملك است.
ص: 46
بعنوان خلع سلاح و ايجاد امنيت، سيصد هزار تومان خرج قشونكشي ولايت آرام بيآزار مازندران نكرده، و در مقابل هفتاد قبضه تفنگ ورندل كوتا بغنيمت نميآورديد و اسمعيل خان امير مؤيد، براي خوشامد انگليسها بكرمانشاهان متواري نميشد، و بيچاره كالاميتسف تبعه روس تلف نشده و جواهرات زياد او كه نرخ الماس را در اين شهر تنزل داد، نصيب شما و همدستان شما نميگرديد. اگر پول انگليس نبود، وكلاي فرمايشي كه براي تصديق و تقويت ايران فروشي خود تدارك ديدهايد، منتخب نميشدند. «1»
______________________________
(1)- اگر بخواهيم شرح انتخابات اين دوره تقنينه را بنگاريم و جزئيات انتخابات هريك از اشخاصي را كه در زمان رياست وزراء شما، بعنوان وكالت از طرف ملت تعيين شدهاند استقصاء كنيم، يك كتاب بايد بنويسيم. زيرا، كمتر نقطهايست كه وكلاي آن بآزادي انتخاب شده، تهديد و تطميع و حتي فشار و شلاق، سهلست عوض كردن اوراق و آراء در آن مداخله نداشته باشد.
ما براي نمونه، از پشت دروازه تهران تا اقصي بلاد مملكت، و از مليون با حرارت، تا وزراي باوجدان، براي شما چند مثالي ذكر ميكنيم، تا معني وكلاي فرمايشي كه در اينجا و ساير مواقع اين رساله بآن اشاره كرده، و خواهيم كرد اقلا بر خود شما پوشيده نمانده و تصور نفرمائيد ما بيبرهان و منطق ميخواهيم بشما افترا بزنيم.
از انتخابات ورامين و خوار و ايوان كيف و كشمكشهاي بين مدير روزنامه ايران با عضو عاجز كميته جعلي دمكرات (1) ميگذريم، زيرا خود شما مناقشات آنها را اگر در روزنامهها نخوانده باشيد، از شكايتهاي طرفين كه محاكمه اين كار را خدمت حضرت اشرف آوردهاند، مطالب را كاملا استنباط فرمودهايد. فقط انتخاب دماوند را شاهد ميآوريم كه صاحبمنصب ژاندارم مأمور دماوند ميگفت: «من خدمت خود را بخوبي انجام داده و امر دولت را در نهايت صحت اطاعت كردهام، و با همين شلاق كه در دست دارم بر سر مردم زدم، تا مطابق دستور مركز، آقاي صدرائي، «يعني با حرارتترين پارتيهاي شما» در دماوند وكيل منتخب شد.»
از انتخابات اقصي بلاد مملكت و منتخب شدن وزراء هم، انتخاب شما از فارس، و نصرت الدوله از كرمانشاهان، و مشار الملك از سيرجان، و معتمد السلطنه اخوي شما، از سرخس را مثال ميآوريم.
كليه تعرفهايكه از مركز براي انتخاب شيراز رفته 15 هزار ورقه است، و حضرت اشرف به 25 هزار و كسري رأي از اين دار العلم انتخاب شدهايد. خودتان ميدانيد: كه اين فرع زياده بر اصل از چه راه حاصل شده. براي ساير خوانندگان مينويسيم. پانزده هزار ورقه تعرفه در شيراز منتشر شد. با اينكه قبلا خيلي اقدامات براي وكالت حضرت اشرف بعمل آمده بود، بعد از اخذ رأي، حس كردند كه اكثريت را حائز نخواهيد شد. بموجب تلگراف مركز، استخراج آراء چند روزي توقيف و بجاي صندوق درب مسجد را قفل و مهر كردند، و از طرف والي چاتمه سرباز هم در مسجد گذاشته شد ولي شبانه از سوراخ بام مسجد، آدم پائين رفته، مقداري ورقه نوشته در صندوق انداخت و مقداري از اوراق صندوق را بيرون آورده، منتهي چون مجال
بقيه در حاشيه صفحه بعد
(1) مير موسي خان مشيري قوزي. در اين موضوع يكي از معاصرين در چكامه مفصلي شعري هم سروده و گفته است:
جزاي حسن عمل بين كه مير موسي خاننديده خوار، نماينده اهالي شد
ص: 47
ميگوئيد: «بديهي است در اين مدت، معاندين و جاهلين و ارباب اغراض از آنچه توانستند، براي اينكه اين جانب را خسته و مأيوس يا بكنارهجوئي مجبور نمايند، بقيه حاشيه صفحه قبل
______________________________
شماره نبود كه بهر عده كه ورقه راي بصندوق ميريزند بهمان اندازه خارج كنند، اين بود كه سروكله حضرت اشرف بجاي پانزده هزار رأي با بيست و پنج هزار رأي از صندوق بيرون آمد.
تا بداند مؤمن و گبر و يهود،كاندرين صندوق جز لعنت نبود مولوي
در انتخاب نصرت الدوله از كرمانشاهان، همين اختلاف نتيجه استخراج آراء با اوراق منتشره موجود، ولي تفاضل آن هفت هزار رأي است، نه ده هزار، يعني تعرفهاي كه از مركز براي انتخاب اين ولايت ارسال شده است. مثل شيراز پانزده هزار ورقه بوده و شاهزاده والاتبار بسعي حاكم محل، يعني برادر خود با بيست و دو هزار و كسري رأي انتخاب شدهاند. فقط تفاوتي كه انتخاب ايشان با انتخاب شما دارد، همان تفاوت پختگي و خامي بين پدر و پسر است چه باز در شيراز بواسطه پختگي و كهنهكاري شاهزاده فرمانفرما، صورت ظاهر و محفوظ و در دادن تعرفه و اخذ رأي و مهر شدن درب مسجد منتهي درجه صحت عمل ظاهري بخرج رفته، و از راه پائين كردن آدم از سوراخ گنبد مسجد و عوض كردن اوراق، كار انتخاب شما صورت گرفته است.
ولي، در كرمانشاهان البته جواني و خامي سالار لشكر حكمران تحمل آنقدر پيشبيني و فكر نياورده بزور اسلحه اخوي را انتخاب كردهاند. چه، هر يكنفر لري كه وارد انجمن ميشده موزر بدست با يك تعرفه، يكدسته ورقه، كه اقلا محتوي ده دوازده راي بود بصندوق ميانداخته است، بدون اينكه انجمن نظارت جرأت اعتراض داشته باشد.
براي فرمايشي بودن انتخاب مشار الملك از سيرجان، هيچ دليلي بهتر از تلگراف خود اهالي نيست كه ما سعي ميكنيم عين مضامين آنرا بخاطر آورده، در اينجا نقل نمائيم:
«از كرمان بتهران»
«مقام منيع حضرت اشرف آقاي رئيس الوزراء دامت شوكته، حاكم سيرجان پس از نشر اعلان انتخابات، اعلام كرد: هركس تعرفه نگيرد ده تومان جريمه ميشود، ما هم تعرفه گرفته از خوف جريمه نزد حاكم برديم، او هم تعرفهها را ماخوذ داشته روز اخذ آراء كليه صاحبان تعرفه را احضار، و ورقههائي را كه خودش قبلا نوشته و لوله كرده بود، با تعرفه تسليم ماها نموده، و براي اينكه ورقهها بين راه عوض نشود، با نظارت مأمور و مفتش لولههاي راي را بصندوق آراء ريختيم. پس از استخراج مشار الملك نامي منتخب شد. خدا شاهد است، تا آنروز چنين اسمي را نشنيده بوديم، و تا امروز هم او را نميشناسيم، اگر خوب و بدي شد، بر عهده خود حضرت اشرف است» امضاء جمعي از علما و ملاكين و تجار و ساير طبقات اهالي سيرجان براي اينكه از انتخابات شهر كرمان هم شاهدي آورده باشيم، مضمون تلگراف كوهپايه را كه جزو حوزه شهر است در اينجا ذكر ميكنيم.
«از كرمان بتهران»
«مقام منيع رياست وزراء كپيه وزارت داخله. در كوهپايه انجمن نظار تشكيل، دو نفر سرباز درب انجمن ايستاده هركس تعرفه ميگرفت، تعرفه را از او مأخوذ ميداشتند. كريم خان
بقيه در حاشيه صفحه بعد
ص: 48
خودداري نكرده، علاوه بر انواع تشبثات جاهلانه، مكرر سعي كردند خاطر مهر مظاهر ملوكانه را از اين بنده مكدر نمايند. ولي هيچوقت، ذات مقدس شاهانه، از القاآت آنان متأثر نگرديده، همواره علاقه خاطر همايوني بحفظ مصالح مملكت، پشتيبان قوي و نگاهبان اينجانب بود.»
در پلتيك اشخاص ذينفع، براي پيشرفت مقصود هميشه وسائلي را اتخاذ ميكنند، كه سابقين بآن متمسك شده، و پيشرفت آنرا تجربه كرده باشند. شايد غرض شما از تشبثات جاهلانه، جمعيت مسجد شيخ عبد الحسين باشد. اگر خودتان براي نيل بمقام رياست وزراء، باين قبيل اقدامات متوسل نشده بوديد، ما كاملا بشما حق ميداديم، كه اين تشبثات را جاهلانه بخوانيد. شما كه خودتان بقوت اجتماع در مساجد و مشاهد مشرفه، كابينه مستوفي الممالك و صمصام السلطنه را برهم زديد، شما كه بر اثر همين شياديها مسند رياست وزراء را اشغال كردهايد، ابدا سزاوار نيست از اين قبيل اقدامات شكايت كنيد.
بر فرض اينكه مسلم گرفتيم، اين اقدامات از طرف معاندين سياسي شما بعمل آمده باشد، تازه بايد بشما بگوئيم: معاندين اين اقدام را از شما سرمشق داشتهاند، منتها آنها چون پشتيباني مانند سفارت و صندوق مخارجي مثل بانك انگليس نداشتند بحصول نتيجهاي كه مقصودشان بود موفق نشدند. اما راجع بتكدرات ذات شاهانه، همهكس ميداند، كه اين تكدرات نتيجه يك سلسله حوادث بود كه از خيال تغيير والي ايالت خراسان «1» و هياهوي بقيه حاشيه صفحه قبل
______________________________
رئيس انجمن اعتراض كرد. سربازها گفتند. ما باين كار مأموريم. مشار اليه بشهر شكايت نمود.
احضار و توقيفش كردند و انجمن نظاري از نو تشكيل شد. اهالي كه ديدند اينطور است. تعرفه نگرفتند. حاكم اعلام كرد: هركس تعرفه نگيرد، ده تومان جريمه ميشود. مجبورا تعرفه گرفتيم، ورقههاي رأي كه حاكم داده بود در صندوق ريختيم، چون آراء در شهر استخراج ميشود نميدانيم وكيل ما كيست، هركس باشد بما دخلي ندارد. ليكن شش نفر از ماها در موقع گرفتن تعرفه حاضر نبودند 60 تومان از آنها جريمه گرفتند، جريمه را هم پس نميخواهيم. فقط استدعا داريم بحال ما فقرا رحمت آورده اين شصت تومان را جزو ماليات نفرمائيد كه همه ساله از ما دريافت دارند. امضاء جمعي از اهالي كوهپايه كه ملاي محل نيز بر صحت عرايض آنها تصديق نوشته است.
اما براي انتخاب برادر شما از زورآباد سرخس، هيچ مناسبتي نميتوان فكر كرد. مگر اينكه بگوئيم: قرب جوار اين محل با مرو، و خدمات مرحوم ميرزا محمد قوام الدوله، جد ايشان كه در آن سرزمين «افسروديهيم را بر باد داد» باعث معروفيت محلي ايشان شده و اهالي كه سكنه دو سه آبادي بيش نيستند باكثريت چهار هزار و چهارصد راي، بپاس خدمات آن مرحوم ايشان را بالطوع و الرغبه، بوكالت خود انتخاب كردند. وكيل زورآباد همينطور بايد باشد.
(1)- قوام السلطنه برادر رئيس الوزراء، والي خراسان بود. چون شاه بخيال تغيير او افتاده بود و ميخواست صمصام السلطنه را براي «جبران خرجيات» او بآنجا بفرستد، چه در
بقيه در حاشيه صفحه بعد
ص: 49
آنجا، برضد اين مقصود و مقالات روزنامههاي طرفدار شما در اينجا، و دعوتنامه كنفرانس مدرسه تدين، كه موضوع آن ضديت با مقام سلطنت بود و اعراض وجود شاهانه از حضور در جلسات هيئت وزراء شروع، و بمسافرت ملوكانه باروپا ختم شد. عجله شما در انتشار همين بيانيه و قرارداد تسليم ايران بانگليس، درست در شب قبل از نهضت ملوكانه، در اين موضوع بيدخالت نبوده و نكته قابل ملاحظهايست.
مينويسيد: «در طي اين عقبات و در عين آنكه براي نگاهداري و بهبودي اوضاع موقتي صرف مساعي مينمودم، البته از اين نكته غفلت نداشتم كه اين بهبودي موقتي داراي جنبه دوام و ثبات نيست، و اتخاذ تدابير اساسي براي تأمين زندگاني دائمي و ترقي و تكميل مملكت، از نقطهنظر اقتصادي و اجتماعي مرحله ثانوي و مهمتر وظيفه اينجانب است، و مادام كه در اين طريق فكر و تدبيري نشده است زحمات و مشقات بينتيجه، و مخاطرات حتمي الوقوع است، زيرا اولا همهروزه تجربه جديدي عقيده راسخه مرا تأييد ميكرد، كه نجات مملكت، بدون انتظام و اصلاح ادارات، بدون توسل بمعلومات فني مستشارها و معلمين خارجي، صورت نميپذيرد و بالاخره، تأسيس و اصلاح ادارات ايران كه علي الظاهر مدعي مشابهت با ادارات اروپائي هستند، ولي از حقايق و تنظيمات اروپائي بكلي بيبهره ميباشند، بدون توسل بمعلومات متخصصين و ارباب فن خارجي غيرممكن است.»
معلمين اروپائي، در يكي دو ساله اول دوره انقلاب براي مملكت لازم بود. زيرا مديرهاي ايراني واقعا نميدانستند چه بايد كرد، و چگونه چرخهاي ادارات را بهم انداخت و لازم بود درس نخواندههاي مجرب، زير دست معلمين اروپائي، عملا علم و حقوق اداري بياموزند، تا درس خواندهها آمده جاي آنها را بگيرند. ولي امروز بعد از دوازده سال كه ايران بقول شما ظاهرا اداره شده، و ثباتها بمقام مديري رسيدهاند، ديگر نميتوان گفت: ايران مدير قابل ندارد. واقعا كدام مدير است كه امروز تمام نكات و قواعد اداري را نداند، يا طرز بكار انداختن قواعد مزبور را بلد نباشد، يا مناسبات مملكتي را با آنها تطبيق نكرده و راهحل آن را بدست نياورده باشد.
دولي كه بتنظيمات اداري دوائر مملكت خود عنايتي دارند، اولا اعضاي تحصيل نكرده قبول نميكنند و عضو تحصيل نكرده بيكاره را وبال اداره ميدانند، زيرا پس از آنكه شخصي را باداره پذيرفتند، ديگر نميتوانند او را بدون جهت از اداره خارج نمايند.
بقيه حاشيه صفحه قبل
______________________________
خراسان و چه در تهران، روزنامهجات خيلي برضد اين خيال قلم فرسائي كردند. شاه هم بهمين واسطه ديگر در جلسات شوراي وزراء كه تازگي قرار گذاشته بود هميشه با حضور خودش تشكيل شود حاضر نشد. و در حقيقت از اين تاريخ، ديگر بين شاه و رئيس الوزراء صفائي در كار نبود؛ زيرا روزنامهجات تهران و مشهد واقعا خيلي هتاكي، و حتي تهديد بعزلش هم كردند و كنفرانس مدرسه تدين هم براي همين قماش تهديدها ميبايست منعقد شود. منتهي شاه از اين خيال منصرف و زمينه كنفرانس هم عوض شد.
ص: 50
بعد از ورود هم، در صورتيكه درست رفتار و جدي باشد، هر دو سال يا سه سال برحسب اختلاف قوانين دول، بايد يك پله ترقي كرده، هم از حيث مقام، هم از حيث حقوق بالاتر برود، تا در ظرف دوازده الي هيجده سال بمقام مديري برسد. هرگاه برحسب اتفاق، از ادارهاي باداره ديگري برود، بازهم همان رتبه و همان حقوق را خواهد داشت، و در صورت استعفاي عضوي از خدمت دولت، هرگاه مجددا بخواهد وارد خدمت بشود، بايد دوره خدمت را از سر بگيرد و يا با رتبه كمتري مجددا وارد خدمت شود.
قواعد و نظامات تقاعد هم زندگاني ايام پيري و دوره ضعف زندگي او را مطمئن كرده، ميداند كه در آن روزها هم دولت متكفل مخارج او است، و از حقوق متناسب با ايام خدمتش استفاده خواهد كرد. پرسنل هر وزارتخانه، در اول هر سال صورتي از اسامي اشخاصي كه ميخواهند متقاعد شوند، يا بموجب قانون و نظامات اداري بايد ترقي نمايند، بانضمام صورتي از جاهائي كه خالي ميماند و اشخاصي كه تازه داوطلب خدمت شدهاند.
با راپرت سابقه آنها ترتيب داده، بوزير تقديم ميكند، وزير هم با نظر مديران ادارات جاي هريك را تعيين و بصدور احكام آنها امر مينمايد. سوء رفتار از افراط در استعمال قدرت «1» نسبت بزيردستان و ارباب رجوع گرفته، تا رشوهگيري و حيف و ميل در دخل و خرج عمومي، مجازات معين دارد كه مرتكب از تحمل آن ناگزير است. اگر سوء رفتار بقدري شديد شد كه مستلزم اخراج عضوي از اداره باشد، زندگاني اداري اين عضو باطل، و ديگر در هيچيك از ادارات دولتي، بهيچ خدمتي پذيرفته نخواهد شد.
بقدري اين نظامات محترم و تغيير ناپذير است كه توصيه هيچ متنفذ و خاطرخواهي هيچ وزير نميتواند ذرهاي خلل وسوسه در آن بيندازد، يا كار را از مجراي طبيعي خود خارج نمايد. هر مديري در كارهاي خود آزاد و مسؤل و هر خسارتي كه از احكام او متوجه دولت يا اشخاص ديگر بشود، بايد از عهده برآيد، و براي اين دعاوي محاكم عمومي موجود و مرجع تظلمات معين است «2»
منكر نميتوانيد شد كه مملكت ما، امروز براي مسوده كردن اين چند سطر حقوق اداري، و ترتيب قوانين و نظامات آن ديگر محتاج بمستشارهاي خارجي نيست، در اوائل انقلاب شايد اين قبيل اطلاعات عمومي نبود. ولي امروز شاگرد مكتبيهاي مملكت هم اين الفباي حقوق اداري را ميدانند، و وزارتخانهاي نيست كه چندين مسوده و پاكنويس و چاپي اين نظامات اداري در آرشيو آن موجود نباشد.
اگر احتياج ما را بمستشارهاي خارجي، براي ترتيب لوايح قانوني و نظامنامههاي فني ادارات مختلفه اين مملكت تصور فرمودهايد، كه از اين حيث هم ايرانيها امتحانات خود را داده، و از اصول محاكمات عدليه و قانون نظام و ماليات گرفته، تا كوچكترين
______________________________
(1)- اقتباس از زبان فرانسه و كنايه از سوءرفتار اداري و بالاختصاص نشنيدن حرف حسابي ارباب رجوع و گرفتن تصميمات جابرانه بر ضرر افراد است.
(2)- در 1298 هنوز قانون استخدام كشوري وجود نداشت.
ص: 51
نظامنامه اجرائيه مكاتب و مدارس، همه را ترتيب دادهاند، و اگر هم در آتيه، بمناسبت تغيير اوضاع، احتياجي باصلاح داشته باشد در كمال خوبي از عهده برميآيند.
در اواخر سال ايتئيل 1329، يعني يكسال و نيم بعد از دوره تجديد آزادي در اين مملكت هم كه وكلاي ملت به لزوم، مستشارهاي خارجي، براي ماليه راي دادند، نه بواسطه نابلدي ايرانيها بود، بلكه علت عمده اين رأي همان زيادهرويها و حيف و ميلهائي بود كه شما و امثال شما در دخل و خرج عامه روا ميداشتيد، و اين مقصود از قانون 23 جوزاي تنگوزئيل 1329 كه آنهمه اختيارات بامريكائيها ميداد، و شما را در امر ماليه، مطيع شوستر ميكرد بخوبي واضح و هويداست.
پس عيب ادارات ايراني نه از راه ناداني و تجربهآموز نشدن مديرها، بلكه بعلت نداشتن كادر و كاري ير و نبودن بيم و اميد است، و سبب آنهم جز شما كسي نيست. زيرا گذشته از دو نوبت رياست وزراء خود كه در كار عموم وزارتخانهها مداخلات غيرقانوني كرده و ميكنيد؛ تقريبا تمام وزارتخانههاي اين مملكت از يك تا چند بار، تحت اداره خصوصي شما و اعوان و انصارتان، كه مسلما از روي نقشه شما رفتار مينمايند در آمده، و آنقدر وقت و اختيار داشتهايد كه پارتيهاي خود را در آنها استقرار داده، اركان ادارات مختلفه اين مملكت را بدست آنها بسپاريد. اين هم خيالهاي شما هم تا شما هستيد با شما، مشغول بيانتظامي اداره و چپاول و يغماي مردم ميشوند، همينكه شما رفتيد اخلاف شما را اغوا مينمايند، و بر فرض اينكه بعضي با آنها همپيمان نشوند، آنوقت مشغول دسيسه و تزوير برضد آنها و كارچاقي شما خواهند شد. اگر تيغشان نبريد بسوراخهاي اداره فرو رفته؛ به مواجبهاي اداري و امضاي اوراق بيمصرف وقت خود را گذرانده و منتظر فزج خود و ظهور شما ميشوند. در جاي خود هم گفتيم، كه تهور قانونشكني سايرين باندازه شما نيست، و نميخواهند بيسبب موجه كسي را از كار خارج بنمايند، بر فرض اينكه خيلي هم تهور بخرج بدهند، يا آقايان بواسطه تجري خود اسباب اين كار را فراهم بياورند. عمر اين انفصال و اين انعزال بسيار كوتاه است، شما مجددا بر سر كار آمده آنها را بر سر كار خواهيد آورد، صلحا و عفيف النفسهاي ادارات هم بدبختها بيكمك و همدست مانده، بايد سنگربسنگر عقب بنشينند، و براي پارتيهاي شما كه روزبروز در تزايدند، جا خالي كنند. اگر در بعضي ادارات بعضي اشخاص يافت شوند كه ريك ته جوب اداره بوده، از دم در نرفته باشند، همان زحمتكشهاي بدبختي هستند كه بهيچ جائي بستگي نداشته هيچگونه ترقي هم ندارند و دوش آنها نردبان ترقي ديگران است.
بواسطه همين پيشآمد ناگوار و حقيقت تلخ است كه بيم و اميد اداري از بين رفته، و يك سلسله شخصيات بجاي آن استقرار يافته است. شما هم در اين طرز مملكتداري ملوم نيستيد، زيرا بعد از آنكه نقطه اتكاي حقيقي يعني خدمتگذاري به ملت را از
ص: 52
دست دادهايد، بايد بدلي براي آن فكر كنيد. گذشته از اين پارتيهاي شما هم كه براي شما دوندگي كردهاند اجر و مزد ميخواهند، همدستهاي آنها هم كه پارتيهاي درجه دوم شما هستند نيز بيپاداش نبايد بمانند. هرگاه در اين ضمن، تغييراتي كه در سيستم و طرز اتحاد و انقطاع شما نسبت باشخاص پيش ميآيد، در نظر گرفته شود آن وقت است كه سبب اين همه تغييرات و تبديلات اداري، و يأس و نااميديهاي اعضاي ادارات و خاطرخواهي و كارشكنيهاي بلاجهت و بكلمه مختصر جامع سبب اين همه هرجومرج اداري معلوم، و مسلم خواهد گشت، كه: «ماهي از سر گنده گردد ني ز دم».
بنابر آنچه ذكر شد، اصلاحات ادارات ايران هيچ مانعي جز شخص شما نداشته و ندارد، و آن روزي كه شر شما و همپيمانهاي شما از سر مردم كنده شود، مديران ايراني بخوبي ميتوانند اين مملكت را بدون هيچگونه استشاره و تعليمي از مستشارها و معلمين خارجي اداره كنند.
ميگوئيد: «سعي و تلاش ادارهكنندگان ايراني كه بواسطه نقص تجربه و تعليمات و نبودن وضعيت ثابت تاكنون در اجراي اصلاحات عقيم مانده، و در مقابل برچيدن اوضاع قديم بايجاد هيچ وضع جديد كه قابل دوام و بقاء باشد، موفق نشده عدم كفايت خود را ثابت و اين حقيقت را روشنتر نموده است: كه مادام كه معلمين كارآزموده شالوده محكمي براي اصلاحات طرح نكرده و اساس متيني ايجاد ننمودهاند كه عناصر مستعد ايراني در مكتب عمل و اداره با تمرين متيني كه لابد منه آموختن فنون و تجارب اداريست براي خدمات مملكت حاضر ننمايند، تشكيل ادارات و دوائر و شعب و هيئتها و كميسيونها و غيره، جز افزودن خرج و تشويق هرجومرج، حاصل و نتيجهاي نخواهد داشت.»
ما شك نداريم كه سعي و تلاش ادارهكنندگان ايراني تاكنون در اجراي اصلاحات عقيم مانده است، ولي در جاي خود ثابت كردهايم كه اين بدبختي از راه نقص تجربه و تعليمات نبوده، هيچ علتي جز شخص شما ندارد، و شما هم نميتوانيد منكر شويد كه دوام و بقاي هر وضعي، تابع ميل و اراده اولياي امر است. اگر مديران نتوانستهاند بايجاد وضعي كه قابل دوام و بقا باشد مبادرت ورزند، بعلت آنست كه شما براي وزراي آنها، با اينكه آنها را هميشه از همخيالان خودتان انتخاب كردهايد نيز اختياري باقي نگذاشتهايد، و همواره آنها را تابع ميل و اراده خود خواستهايد. گذشته از اين، بقدري براي مديران ايراني همكار بد تراشيدهايد، كه بيچارهها از دفاع مقام و راه معاش خود بكار ديگر نميرسند. آيا شك داريد كه ورود هر عضو بيسابقه در اداره جاي يكي از اعضاي سابقهدار آن اداره را تنگ، و يكنفر بر كانديداهاي مشاغل آن اداره ميافزايد؟ آيا از اينهمه اشخاص بيسابقه كه بتوصيه و امر و حكم شما در اين
ص: 53
ادارات ريخته، و هر روز فوجفوج در ازدياد است. جز هرجومرج اداري چيز ديگر هم ميتوان انتظار داشت؟.
اگر شما بانتظامات ادارات ايران عنايتي داشتيد و ميخواستيد مديران ايراني تربيت كنيد، يك مدير را اقلا دو سال در يك كار باقي ميگذاشتيد، يا اينكه اشخاص بيسابقه ولگرد را با مقام مديري وارد اداره نميكرديد، و اعضاي كمرتبه ادارات را براي اطاعت صرف و همدستي با خودتان، بدون طي درجات به مقامات عاليه ارتقاء نميداديد، كه باعث انزجار و دلسردي هم قطاران آنها گشته، مجبور شويد براي يك ارتقاء بيمورد، چندين ارتقاء بيمورد ديگر را اجازه بدهيد، يا بافزايش حقوقهاي بيمحل سكوت سايرين را خريداري نمائيد، و دسته ديگر را كه باين وسائل نتوانيد ساكت كنيد، بكنارهجوئي مجبور و باخذ حقوق تقاعدي و مواجب توماني يكتومان متقاعد و خرج دولت را زياد، و بار ملت را سنگين، و كار مصادر امور آتيه را مشكل كنيد.
مدير ايراني، طرز گرداندن كار و ترتيب دفتر و آرشيو و دوسيه و كارتن و ساعات كار و نظامات كاري يري و تنظيمات اداري را خوب ميداند، وطنپرستي و فداكاري هم دارد و چنانكه خودتان نوشتهايد، صورت ظاهر را خيلي خوب ساخته و پرداخته است.
مدير ايراني، بواسطه آشنا بودن باخلاق و عادات و سوابق امور، از هر معلم خارجي بينياز، بلكه از تمام آنها زبردستتر، و معلوماتش كاملتر است. اما چه كند از خرابكاري هاي شما چگونه جلوگيري نمايد؟
مدير ايراني طرز تنظيم بودجه و موازنه جمع و خرج را آموخته، و خوب ميداند كه اينهمه مواجب توماني يكتومان، اينهمه شهريه، اينهمه تجملات اداري و اعضاي بيمصرف غيرلازم، از يكطرف باعث عدم توافق جمع و خرج و ورشكستگي دولت و از طرف ديگر، موجب ازدياد مفتخور و تنبل و هرزهگرد و كلاش، از همه بدتر، سبب بيترتيبي اداراتست ولي با تصويبنامههاي شما، كه مثل باران و برگريزان پائيز درختان، از چهار سمت او را بمبارده ميكند، چه تدبيري بينديشد و با كدام قوه از احكام و اوامر شما كه هرروزه براي اشخاص بيسابقه و ارتقاي اشخاص نالايق ميدهيد، جلوگيري كند؟
مدير ايراني خوب ميداند: كه روزنامه بايد از عايدات خودش اداره شده، و نبايد از طرف دولت بآن كمكي بشود، ولي با تصويبنامههاي صادره از آنمقام منيع كه از هشتصد تومان تا دويست تومان شهريه بروزنامهنگاران ميبخشيد، تا آنها را با خود همدست كرده افكار يك ملت را مسموم نمائيد، چه كند؟
مدير ايراني خوب ميداند: اجاره خالصجات، جزوبجزو و دهبده بهترين طرز اداره اين كار است، و اجاره يك بلوك بيكنفر باعث اختلال امر زراعت و موجب خرابي رعيت است. ولي با اسكناسهاي مستاجرين كل كه يكمرتبه در سر خرمن، براي اجارهبندي و
ص: 54
يكمرتبه در زمستان براي گرفتن تخفيف، بخرج رفته و از آن مقام مقدس احكام لازم در تقويت آنها صادر ميشود، چگونه مقاومت نمايد؟
مدير ايراني خوب ميداند: اجاره دادن تحديد ترياك چه مضار مادي و معنوي را در بر داشته، گذشته از اينكه با اين طرز اجاره دولت بعشر عايدات واقعي خود هم نميرسد، مقصود مقنن نيز كه جلوگيري از استعمال ترياك است باطل و از ميان ميرود. ولي با علمي كه بشركت شخص شما و مشار الملك با مستأجرين اين عمل دارد، و با اينكه ميداند شما در اين معامله يكصد هزار تومان نقد و نسيه از شركاء خود، يعني از ساير مستأجرين رشوه گرفتهايد، چه كند؟ و در موقع دادن سيصد هزار تومان تخفيف بنفع مستأجرين، چگونه براي صرفه دولت پافشاري نمايد؟
مدير ايراني خوب ميداند: كه محلي و پادارانه و كمك خرج و خانواري افواج قديم بخور سركرده و صاحبمنصبان و رؤساي محاسبات قشوني ولايات است و سربازي كه 15 سال است احضار نشده، ديگر تقاضاي ششماهه محلي نميكند، بلكه صاحب بنيچه هم بواسطه مرور زمان، عوض شده، فعلا اسم اين عنوان هم در همه جا فراموش شده است، ولي با تصويبنامههاي پيدرپي شما در پرداخت اين دو سه كرور پول مفت، كه معلوم نيست چقدر آن بطور غير مستقيم بكيسه مقامات عاليه ميريزد چه كند؟
مدير ايراني از طرز انتخابات بخوبي مسبوق، و آنقدر قوت نفس دارد كه به تهديد و تطميع از رو نرفته «1»، برخلاف قانون اقدامي نكند، ولي با وكلاي فرمايشي كه شما ميخواهيد براي همدستي خود در ايران فروشي تدارك كنيد، چه كند؟ و با وجود دستور العملهاي كتبي و شفاهي و تلگرافات رمز و كشف شما بحكام ولايات چگونه از تهديد و تطميع و فشاري، كه براي تعيين شدن كانديداهاي شما بكار ميرود، جلوگيري نمايد؟
مدير ايراني خوب ميداند: مردآباد خالصه كه هزار تومان و هزار خروار جمع خالصگي دارد و از عهده همين جمع هم بزور برميآيد، با اين منال ديواني قيمتي ندارد، و گذشته از اين، مجلس شوراي ملي هم، نظر بطغيان سالار الدوله، امر بضبط آن داده است، ديگر همچو ملكي را كه اولا هيچ ارزش ندارد و ثانيا اول و آخرش مال دولت است، نبايد صد هزار تومان پول داد و براي دولت خريد. اما با طمع شما چه كند كه اسلاف شما عمل قروض ارباب جمشيد را كه در دوره وزارت خارجه خودتان بپاي دولت قبول كرده بوديد، با بانك تسويه كرده و ريش دولت را از دست بانك بهزار زحمت خلاص ميكنند، و شما از كار تسويه شده رسوم ميخواهيد، و چون عمل بالمره ختم شده و هيچ راهي براي اخذ و عمل نداريد اينموضوع را اختراع كرده، مردآباد خالصه را كه ارباب جمشيد خوب ميداند صد دينار ارزش ندارد براي دولت بصد هزار تومان خريداري ميكنيد، و قيمت آن
______________________________
(1)- «از رو رفتن» كنايه از رودرماندن و رودربايستي كردن و مجامله و مساهله است و اين كنايه در اين بيست سال اخير وارد صحبت و محاوره شده و بد تعبيري نيست و بيشتر در موردي استعمال ميشود كه طرف با سماجت كاري را انجام نمايد و طرف ديگر را محجوب نمايد.
ص: 55
را خودتان دريافت ميفرمائيد. يا بعبارت اخري صد هزار تومان كه بدهي ارباب جمشيد بدولت بود از مشار اليه وصول، و ضمنا قباله مردآباد را هم كه هيچ نميارزد مجانا منتهي بصد هزار تومان قيمت قبالهاي از ارباب ميگيريد. قباله صد هزار تومان را خودتان بجيب ميزنيد.
مرحوم ملا نصر الدين گوسفند مردم را ميدزديد و گوشتش را صدقه ميداد. از او پرسيدند: مولانا اين ديگر چه كاري است؟ گفت: صواب صدقه با گناه دزدي مساوي است در اين ميانه پيه و دنبه توفير است. ارباب جمشيد ميبايست صد هزار تومان بدولت بدهد، در عوض مردآباد خالصه را داد، ولي صد هزار تومان بدهي واقعي ارباب كه بايد بدولت برسد، بعنوان رسوم توفير معامله شد.
مدير ايراني فصل قانون اساسي را خوب در نظر داشته، و ميداند: كه مرجع عموم نظامات محاكم عدليه است، و هيچ حكمي باجراء نميرسد، مگر وقتي كه از محكمه صلاحيتدار صادر شده باشد. ولي چه كند كه شما، براي پوشانيدن سيئآت اعمال خودتان در تشكيل كميتههاي ترور، محاكم خصوصي اختراع كرده، همدستهاي قديمي خود را بجرم همان همدستيها، محكوم ميكنيد، سهلست، دوسيه، آنها را ميسوزانيد، و محكومين بدبخت را از ترس اينكه مبادا داد و فرياد كنند، روز برفي، پيش از صبح اعدام ميكنيد.
مدير ايراني، با يكنظر بجز و جمع و دفتر رقبات و ثبت فرامين، ميتواند بخوبي فرمانهاي ساختگي خالصجات مازندران را تشخيص بدهد، بدون اينكه مزاحم عموم ملاكين بشود. انتقالي آنرا از غير انتقالي جدا نمايد، اما چه كند، كه شما و مشار الملك خيال كردهايد تمام املاك مازندران را بثمن بخس، از دست ساكنين مازندران بيرون بياوريد، و ارائه فرمان را مستمسك كرده، و عبث پا پي املاك متصرفي چهل پنجاه ساله مردم شده، امر بضبط آنها ميفرمائيد. و بدبختها را مجبور ميكنيد كه از هستي خود در مقابل طمع شما دست بكشند.
مدير ايراني خوب ميداند: كه يكنفر سيد عرب، هر قدر دلاور هم «1» باشد، نظر بتابعيت خارجه كه دارد، نميتواند مستخدم ايران و مخصوصا با وجود بياطلاعي و ناشناسائي مفتش سجل احوال باشد، ولي چه كند كه شما براي راپرتنگاري خود، بوجود او محتاج و ماهي يكصد و بيست تومان از مال اين ملت ضعيف، بعنوان تفتيش سجل احوال باو ميخورانيد.؟
مدير ايراني خوب ميداند: در سال فراواني كارنان شهر محتاج بكمك مالي دولت نيست، ولي چه كند. شما ميخواهيد هفت هشت كرور از پول فروش ايران بحلق بلژيكيها بكنيد.
مدير ايراني خوب ميداند: رشوه گرفتن از مأمور و مستخدم، اجازه چپاول و
______________________________
(1)- پدر اين سيد در عتبات معروف بدلاور بود.
ص: 56
يغمائيست كه از مال ملت باو داده ميشود، ولي چه كند كه شما در رفتن و برگشتن، هر دو ميگيريد، سهلست، بتوسط تلگراف رمز، از فرمان فرمايان ايالات پول ميخواهيد، و همينكه جواب رد ميشنويد آنها را منفصل مينمائيد.
مدير ايراني خوب ميداند: كه لازمه انصاف و مروت اينست كه از اين پولهاي بيحسابي كه از انگليسها گرفته ميشود، و قرض آن گردن ملت بيچاره ميماند، يك قدري هم صرف خود ملت بشود، ولي چه كند كه مخارج بيهوده مجال و فرصتي براي قبول پيشنهادهاي او نميدهد، و از ساير اصلاحات گذشته، مردم همين يكشهر پايتخت را اقلا بتنظيف كوچهها و تعمير مجاري آبها و روشنائي معبرها دلخوش نمينمائيد، و تمام اقدامات شما در اين زمينه، منحصر باين است كه از بعضي خيابانها بتوسط گاريهاي بلديه كوت بجهت سليمانيه حمل كنيد.
اگر ميخواستيم در اين زمينه استفاده كرده، تمام خرابكاريهاي شما را بنويسيم، ده پانزده هزار بيت ميشد. فقط محض نمونه بايراد اين چند فقره پرداختيم.
بيچاره مديران ايراني، در جريان كارهاي خود در هر روزي چندين مانع در پيشرفت مقاصد مشروع اداره خود از طرف شما ميبينند، چاره جز سكوت ندارند، و اگر دم بزنند فورا چشمها و مامورين خفيه شما كه در همهجا و در هر اداره هستند بشما ميرسانند و نان آن بدبختها را آجر ميكنند، و از همه بدتر، شما با كمال وقاحت، نتيجه سيئآت اعمال خودتان را بآنها نسبت داده، آنها را در بيانيه خود بيكفايت هم ميخوانيد.
اما راجع بتعليم و تعلم عناصر مستعد ايراني در زير دست معلمين كارآزموده، كه اين موضوع را با آب و تاب تمام و محسنات كلام ذكر فرمودهايد، ما در جاي خود گفتيم:
كه اروپائيها از حيث اصول و قواعد و طرز اداري چيزي ندارند كه بمديران ايراني بياموزند، بلكه مديران ايراني نظر باطلاعات خصوصيه كه از امور مملكت خود دارند براي تطبيق اصول و قواعد با موارد مخصوصه از آنها بهتر، و براي اداره اين مملكت مناسبترند، مگر اينكه بفرمائيد: من وجود آنها را براي جلوگيري خرابكاريهاي شخصي خود لازم ميدانم.
در خصوص وعده ضمني كه بكاركنان فعلي ادارات ميدهيد كه آنها زير دست مستشاران خارجه تربيت شده و بعدها در كار خود مستقل خواهند گشت بايد بگوئيم:
دلخوشي بياساسيست كه بآنها دادهايد، و برعكس، اين مديران ايراني هستند كه بايد در تجربهآموز كردن مستشارهاي خارجي، و راهنمائي بآنها با يكديگر مسابقه كرده، بزودي شاگردهاي خود يعني مستشارهاي خارجي را بمناسبات مملكتي بصير نمايند، و بلافاصله اداره را وداع گفته، جاي خود را بآنها واگذارند و ديگر رنك هيچ اداره را نه بينند.
در اينجا بيمناسبت نيست كه يك سؤال از شما نموده، بجمله ديگر بيانيه بپردازيم، و آن اينست كه: خاك ايران كه: مديران و كاركنان درجه دوم و سومش آنقدر بيكفايت و نادان هستند، كه بعد از دوازده سال، باز هم محتاج بمعلمين خارجي ميباشند، آيا چه
ص: 57
شده است كه همان بيكفايتها و نادانها باين سرعت به مقام وزارت ميرسند، آب و هوائي كه اينقدر وزراي لايق و قابل دارد، و بالاختصاص مثل شما داهيه شرق و پهلوان سياست ميپروراند، چگونه است كه از عهده پرورش مدير و معاون و منشي و ثبات بيرن نميآيد؟
مينويسيد: «بالبداهه معلوم و مسلم بود كه مساعدتهائي كه با دولت ايران ميشد، و اثرات آني و موقتي را ميبخشيد، با وجود مضراتي كه داشت، صرفنظر از آن ممكن نبود، مانند مخدري كه در تسكين فوري درد مؤثر ولي در دفع مرض بياثر بود، نميتوانست دواي دائمي مملكت و موجب شفاي قطعي باشد، و تغيير در زندگاني اساسي و دائمي مملكت و ترك زندگاني روزمره و بياساس، هرروزه بصورتي و در تحت حادثهاي لزوم غير قابل انكار خود را ثابت مينمود.»
منكر نيستيم، كه اگر ايران ميخواست منابع ثروت خداداد خود را بكار بيندازد ناگزير بود از سرمايههاي خارجي استمداد كند. يعني سرمايهدارهاي خارجي را دعوت نمايد؛ تا مطابق اصول استهلاك سرمايه و ربح، در اين مملكت براهسازي و سدبندي و جريان آبها و استخراج معادن و تأسيس كارخانههاي صنعتي قيام نمايند، تا هم آنها بطور مشروع سود سرمايه خود را ببرند، و هم دستهاي بيكار مملكت بكار افتاده مردم از آن استفاده كنند، و هم بر عايدات دولت افزوده شود، و بالاخره، بعد از استهلاك اصل و فرع سرمايه خارجه، اصل مؤسسه هم براي دولت باقيمانده، از تمام عايدي آن فايده ببرد.
ولي جلب سرمايه خارجي، بعقيده ما براي مصرف يوميه و پر كردن كيسه اين و آن و بقول شما، براي ترك زندگاني روزمره، گذشته از اينكه متضمن فايده دولت و ملت نيست، مستلزم خسارات بيحسابي براي مملكت خواهد بود. اولا چون پول در دست دولت زياد ميشود، اولياي امور رسم اقتصاد و ميانهروي را از دست داده بمخارج بيهوده قيام ميكنند. ثانيا چون احتياج ندارند، بفكر ازدياد عايدي داخلي نبوده، سهل است، همان عايدات معموله خود را هم درست جمعآوري نميكنند. ثالثا فرع و استهلاك اصل سرمايه، كه بايد سالبسال پرداخته شود، بر مخارج خواهد افزود. نتيجه اين ميشود كه اولياي دولت و حول و حوش آنها، چند صباح چرچري ميكنند، چيزي نگذشته كه بيپولي و ورشكستگي چهره عبوس خود را با قبح مايكون، نشان ميدهد و احتياج بقرضه سنگينتري خودنمائي ميكند.
گويند: شخص مسافري، در عرض راه بميخانهاي رسيد. عربي در آنجا مشغول شرب و باين شعر مترنم بود:
و كاسا شربت علي لذة،و اخري تداويت منها بها مسافر از اين وضع تعجب كرده و از حال او استفسار نمود. معلوم شد مدتيست در اين محل رحل اقامت انداخته، و با همين ترنم مشغول ميگساريست. قضا را پس از چند ماه در مسافرت ديگر باز بهمين ميخانه رسيد و از عرب نشاني نديد، از حالش پرسيد صاحب ميخانه كه مردي فارسي بود گفت منها بها بكشتش.
ص: 58
شما دولت ايران را بحال همان عرب مبتلا ساختهايد، كه يكدفعه براي مخارج بايد قرض كند، و يكدفعه براي خرابي كه از قرضه سابق حاصل شده است، و اين منها بهائيكه شما مقدمات آنرا تهيه ديدهايد، مسلما كار اين مردم را تمام و هستي ايران را بر باد خواهد داد. براي اثبات اين مدعا، ما محتاج بهيچ دليل، و اقامه هيچ برهاني نيستيم و شاهدي بهتر از گذشته همين دولت ايران نداريم.
دولت ايران در تمام مدت سلطنت ناصر الدين شاه، با عايدات داخلي خود، روز ميگذرانيد، يا بقول شما بروزمره زندگاني ميكرد. قرض خارجي نداشت و فرع هم نميداد. اگر كم داشت، كمتر هم خرج ميكرد. از اوائل سلطنت مظفر الدينشاه استقراض خارجي شروع، و در عرض مدت 23 سال، تقريبا صد كرور سرمايه خارجي بدست دولت آمد. از آن سرمايه يك دينارش بمصرف تكثير عايدات نرسيده، سهل است از عايدات معمولي هم، بواسطه نبودن احتياج مبرم و زحمتي كه بر وصول آن مترتب بود، صرفنظر شد.
اينست كه هرچه بر مردم اين مملكت تحميل و مالياتهاي جديد برقرار ميشود، ابدا تفاوتي در فقر دولت حاصل نشده، روزبروز احتياج آن به استقراض خارجي در افزايش است.
گيرم شما نيز صد كرور از انگليسها گرفته، قرض ايران را بدويست كرور بالغ نموديد، و در مدتيكه خودتان رئيس الوزراء هستيد، خرجهاي گزاف بخود اجازه داديد و بعد از شما هم، يك رئيس الوزراء ديگر از ته مانده آن يك حفظ ظاهري كرده، او هم «داووديه» اي خريد، و آباد نمود، و پولي در بانك گذاشت، اصل و فرع اين قروض كه دو مقابل سابق شده است، از كجا بايد اداء بشود، و سالي صد كرور مخارج دولتي كه بواسطه عادت بولخرجي، و زمينههائيكه شما بجهت اين مملكت چيدهايد، قهرا باين مبلغ خواهد رسيد، از كدام محل بايد برسد؟ مسلما باز استقراض! و اين همان منها بهائي است كه دولت ايران از آن خلاصي نداشته، تمام مردم اين مملكت را الي الابد حمال انگليسها خواهد نمود.
اينهم در صورتيست كه همپيمانهاي جديد شما، بدون هيچ گربه رقصاني، با دولت ايران صميمانه رفتار نمايند، اگر صميميتي نبوده و بخواهند كارهاي شما و اخلاف شما را فلج كرده، احتياج دولت ايران را بخود زياد نمايند، تمام اين پولها براي مخارج يكسال شما كافي نخواهد بود و دولت ايران را در سر يكسال مجددا بقرضه جديدي محتاج خواهند نمود. چنانكه در بدو ورود شوستر، از يكطرف پنج ميليون بايران قرض دادند، و از طرف ديگر با وجود ضمانتي كه در نيامدن محمد علي ميرزا بخاك ايران نموده بودند، جلو او را رها كرده، بپول و اسلحه امداد و بايران روانهاش نمودند. و تا آخرين پول استقراض تلف نشد، شاه مخلوع را مجبور ببازگشت نكردند.
ميگوئيد: «اوضاع ماليه مملكت، بيش از آنچه بشرح درآيد اسفانگيز بود، و مالياتهاي دولت بواسطه كشمكشها و بينظميهاي داخلي، و نتايج جنگ بين المللي و قحطي و امراض و عوامل مهلكه ديگر، بدرجه صفر رسيده بود. عايدات گمركي، بواسطه عدم امكان مبادلات تجارتي، از ميان رفته تهيه اسلحه و مهمات براي تنظيمات و تجديد
ص: 59
قواي تأمينيه غيرمقدور، و براي شروع بهر اصلاح و استفاده از هر وضع و علاج هر خطري مراجعه به سرمايه خارجي وسيله و شرط منحصر بنظر ميآمد.»
سابقا در محلهاي خود، كاملا ثابت كردهايم كه در ابتداي رياست وزراء شما، قحطي و امراض بالمره از اين مملكت زايل شده، و جنگهاي بين المللي هم در اين وقت زيان فعلي بمملكت ما وارد نميآورد. رجبعلي و جعفر قلي و رضاي حوزاني و نايب حسين كاشي كه شما وجود آنها را كشمكش داخلي موسوم ساختهايد، نيز هيچ تعرضي بماليات نداشتند، و عوامل مهلكه ديگري هم وجود نداشت، سهلست موقع رياست شما، با خرمن پرحاصل و حاصل پرقيمتي تصادف كرد، كه براي وصول ماليات ابدا اشكالي در كار نبود، حتي مأمورين ماليه بقاياي سال گذشته را كه بواسطه قحطي و ناخوشي و جنگهاي بين المللي لاوصول مانده بود، نيز وصول كردند. پس شما گذشته از اينكه از ماليات همان سال استفاده كردهايد از ماليات سالهاي قبل هم مستفيد شده و نتيجه سختيهائيكه اسلاف شما برده بودند، عايد شما شد. ما نميدانيم اسفانگيزي ماليه دولت از چه حيث و براي چه مالياتها بدرجه صفر رسيده بوده است.
اما راجع بعايدات گمركي، همهكس ميداند كه هيچوقت اين عايدات محل مصارف عمومي دولت نبوده، كه از كسر و نكس آن ضرري متوجه اعمال چرخهاي دولتي بشود.
بلكه اين عايدات محل قروض بوده كه هرچه وصول ميشده، براي استهلاك اصل و فرع ديون عمومي دولت ببانكهاي دولتين ميرسيده است. منتهي بعد از شروع جنگ دولت ايران با دولتين قرار گذاشت، كه موقتا يعني تا زمان ختم جنگ و راه افتادن دادوستد بين المللي، تاديه اصل و فرع قروض خود را بتأخير انداخته، از تمام عايدات گمركي خود استفاده كند، و دولتين هم بصرفهاي كه در گرفتن قران از گمركات و دادن ليره چهار پنج توماني در بيست و دو سه قران داشتند راضي باين امر شدند و باز در جاي خود گفتيم كه كابينههاي قبل از شما براي اينكه ليره را در بيست و دو سه قران نگرفته، و در شش تومان پس بدهند از گرفتن اين پول صرفنظر كردند.
اگرچه ماشاء اللّه تمام آنچه در موضوع كسرونكس ماليات نوشتهايد، بياساس و غالب آنها راجع بكابينههاي قبل از شماست، كه در اينجا بخود نسبت دادهايد ولي، كسر عايدات گمركي دعوي بالمره باطل و چيزيست كه كابينههاي قبل از شما بلكه هيچ كابينهاي از آن استفتاه نكرده، كه شما بقاعده استصحاب، آن را هم داخل در ساير ادعاهاي خود در اين موضوع ميكنيد.
اينجاست كه باز هم ميخواهيم، يك سؤال از شما بكنيم، و آن اينست كه اسلاف شما با درآمد خود مملكت، با وجود قحطي و گرسنگي و ناخوشي، چهارده ماه مملكت، را اداره كرده، و از اقساط موراتوريم هم بهمان نظر سابق الذكر، محروم بوده، و نان را بنصف قيمت بمردم دادند، ولي شما در سال پرحاصل و حاصل پرقيمت، هم از قيمت جنس استفاده كرديد، و هم نان را يكربع گرانتر بمردم فروختيد، و گذشته از مالياتهاي دوره
ص: 60
خود ماليات عقبافتاده دوره آنها را نيز گرفتيد. اينهمه تفاوت براي حقوق سه چهار هزار نفر كه شما بر عده ژاندارم افزودهايد كافي نبود كه در مدت يك سال و چند ماه رياست خود هفده كرور هم بعنوان پيش قسط استقراض، از بانك انگليس دريافت داشته، با فرع صدي هفت گردن اين ملت فقير گذاشتهايد؟ «1»
ميگوئيد: «تبديل سياست دنيا در نتيجه جنگ بين المللي، و طرح خطوط و نقوش اصليه در نقشه جغرافيائي عالم (مخصوصا پس از انقلاب و تشنج عظيم روسيه) و سعي و تلاش هريك از قطعات مجاور مملكت ما، براي تقويت نيروي خويش، و اتصالات آنها بدول قويتر و نيرومندتر در هر لحظه درس جديد، و تنبيه تازهاي بود كه بايد در تقويت اساس مملكت كوشيده، و مزاج مملكت را براي مقابله با وضعيات و مشكلات محتمل الوقوع حاضر و مهيا كرد.»
يكي از مزاياي جغرافي سياسي يك دولت اين است كه در اطراف آن دولت دول قوي نباشند، كه اگر بخواهند بد همسايگي كرده، آن دولت را دچار مشكلات نمايند، از عهده برنيايند. گذشته از اين همسايگي با دول ضعيفه مسلما موجب تمايل آنها بسمت دولت بزرگتر، و مستلزم منافع اين دولت است. پس تبديل سياست دنيا در نتيجه جنگ بين المللي و طرح نقوش جديده در خريطه عالم، و بخصوص انقلاب روسيه، پيشآمد خوش و اتفاق مساعدي براي مملكت ما بوده است كه ما را از همجواري دولت بد همسايه قديم روس نجات داده، و بهمجواري دول كوچك آذربايجان و ارمنستان و تركستان كه با آنها جهت جامعه مذهبي و نژادي و زباني داريم، نايل ساخته است. خروج افغانستان از تحت الحمايگي دولت انگليس، و استقلال تام و تمام آن دولت هم تقريبا تجزيه ديگري است كه دولت ايران را در قسمت مهم سرحدات خود از همسايگي غير مستقيم با دولت انگلستان رهائي بخشيده، و ما را بدون واسطه با دولت همنژاد، هممذهب، همزبان، كمقدرت ديگري همجوار نموده است. بنابراين قبل از جنگ ايران با سه دولت روس و عثماني و انگليس كه هر سه قويتر از آن بودند، همسايه بود و امروز روس و عثماني از پي كار خود رفته، بجاي آنها دول ارمنستان و آذربايجان در قفقاز و تركستان و افغانستان در شمال و مشرق استقرار يافته «2» و مسلما همسايگي با دو دولت قويتر، مشكلتر از همجواري با يكدولت قويتر و چند دولت ضعيفتر است.
______________________________
(1)- اين قرض، تا زمان سلطنت پهلوي پرداخته نشده بود. هر وقت انگليسها مطالبه ميكردند، دولت ايران در حقيقت بآنها جواب ميگفت: «پول عاشقي بكيسه برنميگردد.» شما عاشق استعمار ايران بوديد و پولهائي در اين راه خرج كردهايد. مطالبه اين قبيل پولها كه هيچ سند استقراضي هم ندارد، بيمورد است. ولي چون در دوره پهلوي كارها بطور محرمانه ميگذشته اين قرض زوركي را هم پرداختند. چنانكه تا اين اواخر كسي نميدانست كه اين قرضها را كدام وزير تصديق كرده، و كدام وزير پرداخته است.
(2)- در اينوقت هنوز دولت عراق وجود متمايزي نداشته و در حقيقت جزو مستملكات انگليس بشمار ميآمد.
ص: 61
دول صغار همجوار ما هم سعي و تلاشي براي اتصال بدول قويتر و نيرومندتر نكرده، بلكه آن روزي كه شما اين قرارداد را با دولت انگليس ميبستيد، هيچيك برسميت هم نشناخته شده بودند. حتي يكي هم از آنها «افغانستان» خود را از تحت قيموميت صد ساله انگليس خلاص كرده، و تمايل آن دولت در همپيماني با دولت بلشويك روس نيز موضوعي است، كه تازه پيشامده و شايد بزودي هم از بين برود و در تاريخي كه شما اين قرارداد را ميبستيد، نه شما، بلكه انگليسها هم اين پيشآمد را پيشبيني نميكردند. در اينصورت، تمنا ميكنيم مشكلات محتمل الوقوع را براي ما تفسير و بما بفهمانيد: خطر مملكت را از چه راه تصور ميفرموديد؟ آيا قوت و قدرت دولتهاي آذربايجان، ارمنستان و تركستان را كه در آن وقت برسميت هم شناخته نشده بودند، زيادتر از دولت روس ميدانستيد؟ يا از طرف دولت افغانستان كه تازه از جنگ خلاص شده و شايد باميد همكيشان خود با دولت انگليس بهم زده بود، وحشتي داشتيد؟
تمام دلخوشي اهالي اين مملكت بعد از آن همه خانه خرابيها و زحمات اين جنگ عالمسوز، اين بود كه از شر دولت بد مسلك، بد همسايه خشن روسيه قديم خلاص، و با دول صغار كموسعت، كمجمعيت، همنژاد، همكيش همجوار شدهاند. و شما همين مزيت و همين اتفاق مساعد را كه شايد هزار سال ديگر براي ايرانيها رخ ندهد وسيله ايرانكشي خود قرار داده، سهلست آن قدر كودن هستيد يا مردم را جاهل فرض ميكنيد كه در بيانيه خود با عبارات مقرمط هم مرقوم ميفرمائيد.
مينويسيد: «بالجمله، بطوري كه در فوق ذكر شد احتياج مملكت از حيث توسل بكمكهاي فني و مالي خارجي محل شبهه و ترديد نبود. فقط سخن در اينجا بود كه اين كمكهاي فني و مالي ضروري از كدام منبع خارجي تحصيل شود، كه شرايط اصلي ممكن- بودن و عملي بودن را دارا بوده و موفقيت آن باستقلال مملكت مشكوك نباشد.»
ما عدم احتياج دولت ايران را بكمك فني، و همچنين محتاج نبودن آن را بكمك مالي، براي مصارف عادي دولتي در جاهاي خود، با برهان ثابت كرده، و براي شاهد اين مدعا كابينههاي قبل از شما را نشان داده، كرارا نوشتهايم كه آنها با وجود قحطي و ناخوشي مملكت را با درآمد خود مملكت اداره ميكردهاند. اگر بگوئيد قواي تأمينيه، قبل از رياست شما بيش از سه هزار نفر نبود، و حاليه بشش هزار نفر بالغ شده است، بشما ميگويم كه دورهاي هم بود كه قواي ژاندارمري ايران بهيجده هزار نفر رسيده، و بختياريها هم حقوق دو سه هزار سوار از دولت ميگرفتند و با وجود اين مملكت تقريبا با عايدي خود اداره ميشد. و هرگاه بفرمائيد در آتيه خيال داريم سي هزار قشون بگيريم، جوابش اينست كه دولت هميشه بقدر مخارج اين سي هزار قشون بمصرف محلي سرباز و افواج حاضر خدمت و چريك و قراسوران و سوار حكومتي ميرساند. باور نداريد؟
بحساب يكساله اين مصارف مراجعه نمائيد، تا مطلب بخوبي بر خود شما هم واضع شود، و مسلما هرقدر از اين قشون منظم را كه عجالة در عالم خيال است تحت سلاح بياوريد، بهمان اندازه بايد از اين مخارج بيهوده بكاهيد.
ص: 62
با اينكه در اينموضوع دفع دخل مقدر شما را نموده جواب سؤال مضمر را نيز دادهايم معهذا دولت ايران را هميشه ديوانه فرض كرده؛ و تصور مينمائيم با داشتن همهگونه مأمور و مستخدم داخلي و نداشتن هيچگونه احتياج براي مصارف خود باستقراض خارجي ميخواهد از خارجه مستشار بياورد، يا پول قرض كرده در راه مخارجي كه شما كرده و ميكنيد بمصرف برساند. در اين صورت جواب سؤال شما را كه: «اين كمكهاي فني و مالي از كدام منبع خارجي تحصيل شود كه شرايط امكان و عمل را دارا بوده، موفقيت آن با استقلال مملكت مشكوك نباشد؟» ميگوئيم اگر پول و مستشار ماليه را از امريكا و مستشارهاي امنيه را از فرانسه ميخواستند، و امتياز راهآهن و معدني و صنعتي را براي رعايت سابقه و حق همجواري بانگليس ميداديد، آيا امكان نداشت يا عملي نبود يا باستقلال اين مملكت برميخورد؟
ميگوئيد: «در اين باب عقايد از نقطهنظر احساسات متفاوت بوده، طرق مختلفي براي مشي سياسي دولت ترسيم ميشد، ولي بواسطه دور بودن از محيط حقيقي سياسي و عجز از تميز وضعيات يا ملاحظه از اظهار عقيده، جنبه امكان اجراء و قابليت عمل در آنها كمتر رعايت ميشد.»
در حقيقت ميخواهيد بفرمائيد از عقايد سايرين هم استفسار فرموده، و احساسات و نظرات آنها را تحت مطالعه آورده، و چون نظرات ديگران جنبه امكان و عمل را فاقد بوده، آنها را از نظر دور فرمودهايد. در صورتيكه خلاف اين فرمايش محقق بوده، همهكس ميداند كه شما در اين موضوعات با كسي مذاكره نكرده و راهنمائي و رائي نخواستهايد بلكه برعكس مانند زني كه از عمل نامشروع حمل برداشته باشد باختفاي آن كوشيده، و اين بچه غول را از يكسال قبل، يعني تاريخ جلوس خود بر مسند رياست، بر دل گرفتيد و تا موقع فراغت، سيزدهم ذيقعده، احدي را از راز دروني خود مستحضر نساختيد.
مينويسيد: «هيئت دولت كه مسؤل مقدرات مملكت بوده، مجبور بود نظر خود را بحقايق و واقعيات محدود كرده، و از احساسات و اوهام تحققناپذير دوري جسته، متعاقب تجربيات دهساله و تشبث بتمام وسائل متصوره، و نتايج وخيمي كه از آن حاصل گرديد غير از خرد و دانش هادي ديگري براي خود نپذيرد.»
ما نميدانيم مسؤليت شما در نزد كيست؟ در نزد ملت؟ يعني همان يك مشت مردمي كه براي نيل شما به مقام رياست، به مساجد و مشاهد مشرفه رفته و بعد از عقد قرارداد جز هفت هشت نفر منفعتپرست باقي آنها همه از شما تبري ميجويند؟ در نزد پادشاه؟ كه در وقعه فرمان فرمائي خراسان، حشمت و شوكت او را شكسته، سهل است خيال داشتيد بوسيله كنفرانس در مدرسه تدين كار را بجاهاي نازكتر برسانيد و امروز هم براي پيشرفت كار خود، از تاج و تختش دور كرده، با اوضاع مشكلي كه براي او فراهم آوردهايد روي مراجعت به مملكت خود را ندارد، سهل است در موقعي
ص: 63
هم كه مصمم مراجعت ميشوند بتوسط تلگراف رمز بشاهزاده نصرت الدوله و اقدامات در سفارت انگليس، از تشريففرمائي ذات ملوكانه مانع ميشوند؟
شما كلمات حقايق و واقعيات را نسبت بعقايد خود و احساسات و اوهام را نسبت بعقايد سايرين، در اين بيانيه خيلي استعمال فرمودهايد. در اين باب شما را ملوم نمي دانيم، زيرا بكار انداختن كلمات قشنگ براي پيشرفت دادن اعمال سوء، و ايراد ادله سوفسطائي و تهمت و افتراء در مقابل برهان خللناپذير، منطقي، مرسوم همه دسيسه كارهاي عالم است. ولي ميخواهيم از شما خواهش كنيم كه در حال حاضر دنيا دقت نموده، ببينيد آيا مللي كه از حيث قواي مادي و معنوي، و بقول شما احتياجات فني و مالي و زندگاني و شهرت بين المللي، و موقعيت جغرافيائي و ملاحظات همسايگي و ساير جهات مضره و نافعه، مثل ما يا پستتر از ما باشند وجود دارد يا خير؟ آيا زمامداران اين ملل مثل شما نقشههاي باصرفهتر را، احساسات و اوهام تحققناپذير قلمداد نموده و نظريات خود را در مملكت فروشي، حقايق و واقعيات موسوم و مملكت را كتبسته بهمسايه واگذاشتهاند؟
با وجود صلاي آزادي ملل صغار كه در كل دنيا پيچيده است. و ملل ضعيفه كه در هيچ دوره از ادوار عالم هويت و استقلال نداشتهاند از تحت قيموميت و رقيت بزرگ- ترين دول عالم خلاصي مييابند، آيا حق نداريم از پهلوان سياست. و داهيه شرق خود بپرسيم: كدام قول و قرار و كدام سابقه و احتياج مبرم، و بالاخره كدام وضعيت بدتر، شما را باين ايرانكشي، كه اسم آن را حقايق و واقعيات گذاشتهايد وادار نمود؟
از ملل صغيره تازه آزاد اروپا كه دولت آمريك از آن طرف دنيا براي معيشت روزانه آنها آذوقه ميفرستد، ميگذريم و از افغانستان كه در مدت پنجاه سال، سالي چهل هزار تومان از انگليس پول مجاني گرفته، و امروز استيلاي صد ساله آندولت را ابطال، و خود را از للگي آن دولت خلاص كرده، سخن به ميان نميآوريم.
فقط دولت آذربايجان قفقاز را شاهد قرار ميدهيم كه از حيث وسعت خاك، بقدر يكي از ايالات ايران نيست. همسايگي آن دولت با ارمنستان، و كينه ديرينه اين دو ملت با يكديگر، و همجواري با دولت بلشويك روسيه، دو خطر مهمي است كه استقلال و رفاه آن دولت را هميشه تهديد مينمايد. فقر مالي آن بدرجهاي است كه در مدت بيست ماهه حيات سياسي خود، صد مليون «بن» مصارف داشته و عايدي آن بهمه جهت بيش از ده مليون نبوده است. احتياج ملتي هم كه تاكنون هيچ حكومت نكرده، به مستشار و معلم خارجي، در جاي خود ثابت و از جمله بديهيات است، بهيچ درياي آزادي هم راه ندارد، اراضي آن نيز چندان حاصلخيز نبوده، فقط نقطه اتكاء و تنها مايه توكل و يگانه راه اميد آن معادن نفت بادكوبه و سي چهل
ص: 64
فرسخ راهآهن است. شناسائي رسمي آندولت نيز، اگر بلشويكها بگذارند «1» تازه اتفاق افتاده است. اين دولت با وجود اين همه مصائب خودداري ميكند، و بهيچ دولتي خود را بستگي نداده، خويشتن را قائم بالذات معرفي مينمايد و شما پهلوان سياست؛ و داهيه شرق و بزرگترين صدراعظم آسيا «؟» دولتي مثل ايران را باسم حقايق و واقعيات و بعنوان احتراز از احساسات و اوهام تحقق ناپذير؛ بثمن بخس بانگليس ميفروشيد! سهلست، روزنامهنگاران مزدور خود را وادار ميكنيد كه در ازاي اين ايران فروشي القاب سابق الذكر را نيز بشما بدهند «2»
از تجربه دهساله، و تشبث بتمام وسائل متصوره؛ و عقيم ماندن نقشههاي احساس و نتايج وخيمه آن سخن رانده، اين مطالب را قضاياي مسلحه وانمود ميفرمائيد، در صورتيكه يك نظر بتاريخ ده دوازده ساله ايران، خلاف گفتههاي شما را واضح مينمايد.
دولت ايران، بعد از مشروطيت تقريبا بلافاصله دچار معاهده 1907 بين دولتين روس و انگليس شد. اين معاهده، صورتا اين مملكت را بدو منطقه نفوذ، در شمال و جنوب، و يك منطقه بيطرف در مركز تقسيم كرده و چون معاهدهاي بود كه دولتين بين خود منعقد داشته بودند، براي ايران مخصوصا بعد از جوابي كه دولت در موقع اعلان اين معاهده بسفارتين فرستاد، هيچگونه ضمانتي و هيچ نوع تعهدي حاصل نمينمود، و از نقطهنظر استقلال داخلي، در تمام نقاط مملكت، فرمانروائي داشت و در روابط خارجي خود نيز، بالمره آزاد بود. از هركس ميخواست، پول قرض ميكرد، و از هر ملتي ارادهاش تعلق ميگرفت مستشار و معلم استخدام مينمود. فشار دولتين در قضيه شوستر و التيماتوم روس و قبول آن از طرف شما، جلب مستشار خارجي را باجازه دولتين منوط نموده و بلژيكيهائي كه در خدمت دولت ايران و متصدي گمرك بودند، با رضايت ضمني دولتين و همراهيهاي شما و ناصر الملك، بجاي امريكائيها برقرار شدند. در اين واقعه اگرچه ايران اختيار تام و تمام انتخاب مليت مستشار خارجي را از دست داد، ولي در نياوردن مستشار جديد، آزاد بوده، سوئديها در ژاندارمري و نظميه و بلژيكيها در ماليه و گمرك باقي ماندند.
جنگهاي بين المللي و مشغله دولتين فرصتي بايرانيها داده، در همانروزهاي اوليه ماليه مملكت را از دست بلژيكيها كه از قديم الايام خود را بدست نشاندگي دولتين، بخصوص دولت روس معروف كرده بودند، خارج نمودند، و اين خود قدم وسيعي بود كه به سمت آزادي مملكت، از قيد مستخدمين خارجي و دستنشانده دولتين برداشته شد.
در حين جنگ هم، موضوع اتحاد و انقطاع ايران با طرفين مخاصمه، خيلي خيال دولت و ملت را متوجه خود ساخت، ولي بالاخره دولت در حال بيطرفي كه از ابتداي جنگ خط مشي قرار داده بود، باقي مانده، مداخله فردي بعضي از ايرانيها به همراهي
______________________________
(1)- چنانكه نگذاشتند.
(2)- سيد ضياء الدين مدير رعد و مدير روزنامه ايران، بيشتر از سايرين باد ببوق اين القاب ميكردند.
ص: 65
همكيشان خود، در جنگ بر ضد متفقين «1» كه شما در بيانيههاي خويش گناه بزرگ زمامداران آن دوره وانمود ميكنيد، اقدامات بالمره شخصي بوده و ابدا ربطي بهيئت دولت نداشته است، و اين كار در عالم سوابق و شهود بيحسابي دارد. و هيچوقت هيچ دولتي نتوانسته است مداخلات افرادي ملت خود را در جنگهاي بين دو دولت ديگر مانع شود.
اقداماتي كه دولت ايران در اين ده ساله براي دفاع حيثيت و استقلال خود بعمل آورده همين چند فقره بوده است و از غالب آنها هم نتيجه مطلوبه را بدست آورده است.
ما نميدانيم مقصود شما از نقشههاي احساسي كه دولت ايران دنبال آنها رفته و وخامت بار آورده چيست؟ و تمام وسائل متصوره كه بآنها تشبث جسته و بالاخره عقيم مانده است كدامست؟
شايد رد قرارداد 1907 را نقشه احساس دانسته و معتقد هستيد كه خوب بود ايرانيها از همان روز اول، بنقشه تقسيمي كه دولتين كشيده بودند رسما راضي شده، براي شمال مستشارهاي روسي و براي جنوب مستشارهاي انگليسي، مستخدم ميكردند. يا اينكه مي خواهيد بفرمائيد كه دولت ايران براي اصلاح ماليه و قواي تأمينيه و نظميه خود عبث از امريكا و سوئد مستشار و مشاق و معلم آورده، يا چرا بلژيكيها را كه دستنشانده دولتين بودند، از مداخله در ماليه مملكت منع كرد؟ و اين مقاومتهاي جزئيه را هم كه از طرف كابينهها و مقامات ملي بآن اقدام شده است خلاف مصلحت و نقشههاي احساس ميدانيد؟ در اين صورت ما ناچاريم بگوئيم كه اين سليقه در طرز مملكتداري، منحصر به شخص شماست و سايرين اين قبيل اقدامات را نقشه احساس ندانسته و اگر نتيجه عملي هم نداشته باشد، براي اثبات هويت ملي لازم ميشمرند.
ميگوئيد: «2» در نتيجه اين افكار هيئت دولت مطالعات زيادي را در اطراف قضيه نموده، و تمام طرق را در تحت نظر و فكر درآورده در نتيجه معتقد باين عقيده شده كه مراجعه و توسل بمتخصصين از ملل مختلفه براي مصالح دولت و مملكت عملي نبود.
«زيرا علاوه بر احتمال رقابتهاي ملي و نژادي ما بين آنان كه براي پيشرفت اصلاحات مضر و نتايج سوء آن متوجه ما ميگرديد، هيچيك از ملل را در تعهد وسائل سعادت مملكت طوري ذي علاقه و ذينفع نميكرد كه مساعدتهاي مهمي براي ترقيات فوري و سريع نموده، مملكت را از حالت بدبختي و فلاكت امروزه بطور مؤثري رهائي بخشند و علاوه بر اينكه همان رقابتهاي اول امر امكان وقوع آنرا مشكل مينمود بر فرض وقوع پس از مدتي تجربه و عمل با تحمل مضار و آفات مسلمه تأخير، مسأله توحيد سبك اصلاحات مراجعه به مبداء واحد فني را مخصوصا درباره ادارات مهمه الزام ميكرد.»
«با توجه بنكات فوق و تحت نظر آوردن حقايق و وضعيات داخلي و خارجي مراجعه
______________________________
(1)- مهاجرين
(2)- خواننده را متوجه ميكنيم كه كلمات و جمل اين قسمت از بيانيه را درست در نظر بگيرند و با نطق خياط دروغين كه بعد بآن خواهند رسيد تطبيق فرمايند.
ص: 66
بدولت ديگر، غير از انگلستان علاوه بر اينكه با سوابق مساعدتها و اطمينان قطعي كه در ضمن مذاكرات از نظر مساعد آن دولت بحسن استقبال و آتيه ايران حاصل گرديد، اقتضا نداشت، شرايط امكان و عملي بودن را فاقد بود.»
«بنابر ملاحظات فوق، هيئت دولت در ضمن ايفاي وظائف روزانه و استقرار نظم و تهيه موجبات آسايش اهالي، از نقطهنظر تعيين خط مشي سياسي دولت و روشن كردن اين تكليف، از مذاكره با دولت انگلستان در تأمين آتيه مملكت خودداري ننمود.
چندي از متاركه جنگ نگذشته بود كه در اين مسائل بطور كلي با اولياي دولت معظم لها مذاكرات بميان آمد، و در اين مذاكرات تمام شرايط اصلاح مملكت رعايت و در نتيجه تبادل نظريات و اقدامات كه مدت چندين ماه طول كشيده، قراردادهائي با موافقت طرفين مقرر گرديد.»
شارلاتان مسافري در شب زمستان بدهي رسيد. بهر دري زد منزل بدست نياورد ناچار باميد پيشامد بهتري در گوشهاي ايستاد. جوان روستائي را ديد كه در كوچهها متفكرانه گردش ميكند. پيش آمد و پس از مبادله سلام و عليك، از سبب تفكر او سؤال كرد. روستائي گفت: فردا در اين ده عروسي است، و من از جمله مدعوينم، لباس فاخري كه شايسته مجلس باشد ندارم، يك قدك در خانه موجود و زنم نيز دوزنده جلدكاريست، ولي كسي كه دست برش داشته باشد پيدا نميكنم. شارلاتان بلا تأمل گفت: من خياط شهرم و از عهده اين خدمت بخوبي برميآيم. جوان از اين تصادف بينهايت خوشوقت شده او را بخانه برد، از شرايط پذيرائي دقيقهاي فروگذار نكرد و بعد از صرف غذا، قدك و قيچي را روي كرسي گذاشت.
مسافر ما كه پدرش هم با اهل برش در يك مسجد نماز نخوانده، بلكه جدش در مرو يك دكان خياطي را آتش زده بود، چند دفعه قدك را از سر تا ته لابلا باز كرده دوباره پيچيده و در هر تكرار عملي، لا حول گفت و بر شيطان لعنت فرستاد. تا آخر الامر قدكرا باز كرده از عرض ميان طاقه قيچي گذاشت، و سپس با دو دست از دو طرف آن چسبيده با عجله تمام قدكرا بدونيم كرد، و نزد ميزبان انداخته گفت:
«در نتيجه افكار راجع ببرش اين قدك مطالعات زيادي را در اطراف قضيه نموده و تمام طرق را در تحتنظر و فكر درآورده، در نتيجه معتقد باين عقيده شدم كه بريدن اين قدك، بشكل قبا براي مصالح شما عملي نبود.» «زيرا علاوه بر سايه و روشنهائي كه بواسطه اختلاف سر و ته توپ قدك در بعضي از قطعات برش حاصل شده، و براي پيشرفت دوخت قبا و حاضر شدن آن براي مجلس عروسي فردا، مضر و نتايج سوء آن متوجه شما ميگرديد خياط را هم در تمهيد وسائل بهم انداختن قطعات برش، طوري ذيعلاقه و ذينفع نميكرد كه مساعدتهاي مهمي براي درزبندي سريع آنها بعمل آورده، كار دوخت قبا را بطرز مؤثري پيش ببرد، و علاوه بر اينكه همان حصول سايه و روشن در اول امر چشمهاي خياط را خيره كرده، امكان دوخت را مشكل مينمود، بر فرض اتمام هم پس از دوختن و
ص: 67
و شكافتن با تحمل مضار و آفات مسلمه تأخير، مسأله وقوع مهر قدك در پشت سر، و مخصوصا قدري پائينتر از شال بند شما كه مسلما مايه سخريه و استهزاء در مجلس فردا بود صرفنظر كردن از برش قبا و مراجعه بلباس ديگر را الزام ميكرد.
با توجه بنكات فوق، و تحتنظر آوردن حقايق تار و پود و رنگ قدك، مراجعه بلباس ديگر غير از شال علاوه بر اينكه با سوابق اطلاعات من در خياطي و اطميناني كه در ضمن ملاحظات سر و ته توپ از مناسبت اين قدك براي شال حاصل گرديد، اقتضا نداشت شرط امكان و عملي بودن را نيز فاقد بود. بنابر ملاحظات فوق، من در ايفاي وظايف برش خود و پهن كردن قدك بروي كرسي و تهيه موجبات پيچيدن و باز كردن از نقطه نظر تعيين عاقبت كار اين قدك و روشن كردن خيال شما براي لباس مجلس فردا از پاره كردن قدك بدو قسمت براي تدارك شال خودداري ننمودم. «1» بالبداهه معلوم است پس از انجام اين مهم، خدمت مرا تقدير كرده، بدون اشتباه و خودپرستي و يا تعلل و لاقيدي و يا جبن و بددلي، در تدارك و تهيه لوازم دوخت، بطريقي كه حقايق فن خياطي ايجاب مينمايد از منزل گرم و چراغ و سوزن و خياطه و موم و انگشتانه قيام نموده، براي اتمام كار در موقع مناسب، باهل خانه تأكيدات بليغه فرموده، و مخصوصا سفارش نمائيد كه در دوختن سروته دو قطعه برش بيكديگر از ملاحظه دقيق افتادن مهر قدك بسروته شال كه براي بهبوديت و خوشآيندي اين لباس از لوازم اوليه و لابدمنه است خودداري ننمايد.
«در ضمن، از ذكر اين نكته نبايد خودداري نمايم كه اين برش، بالذات هر عيب و نقصي را فاقد و اصول و موجبات خوشآيندي را داراست، ليكن بديهي است شرط استفاده شما از آن، بوسيله حسن سوزن زني و دوخت بتوسط اهل خبره، و شخص بصير بحقايق وضعيات فن خياطي است.» «زيرا بهترين برشها اگر مورد بدي دوخت واقع شود، و دستهاي كثيف نالايق مأمور بهم انداختن آن گردد، در چنين صورتي، نقص و كمال برش و يا عيب و حسن آن، بالسويه خواهد بود. و شخصي كه اهل بخيه و دوزنده واقف بفن خياطي، بمناسبت وقت و زمان نداشته باشد، يا نخواهد تحصيل كند، از هيچ برشي استفاده نخواهد كرد. و بطريق اولي فقدان برش و ماندن طاقه قدك در صندوق هيچوقت آبروي او را در مجلس عروسي حفظ نميكند.»
«اميدوارم نتايج حسنه اين موفقيت، منظور نظر حقشناس عموم افراد خانواده شما شده، بهترين مزد خدمات و فداكاريهاي اينجانب كه ظهور شأن و شكوه و جلال شما در مجلس عروسي فرداست هرچه زودتر، مشهود گردد. و اين شال در اين سرماي زمستان، گرمي پوستين را ببدن شما داده، خوش قوارگي و بهبودي وضعيات و سعادتمندي شما را در انظار جلوهگر سازد.»
______________________________
(1)- تا اينجا بيانات خياط جعلي، با آنچه سابقا از بيانيه در اين مورد نوشته شده، مطابقه ميكند و از اينجا ببعد اشاره بباقي بيانيه است كه آنچه مناسب با مقام بوده است، از قول خياط مزبور بطور اقتباس و اقتطاف ايراد شده است.
ص: 68
پس از ايراد اين خطابه، مسافر ما تا خرخره زير كرسي چپيده، لحاف بر سر كشيد، و در ضمن دهن دره ممتدي گفت: «چقدر خوابم ميآيد؟ رفيق! شب شما بخير «1»»
تمثيل و مطايبه ما تمام شد. ولي قبل از اينكه براي رد اين قسمت از بيانيه شما وارد استدلال و برهان شويم، يك سؤال از شما داريم: شما كه مطالعات زيادي در اطراف قضيه نموده و تمام طرق را تحتنظر درآورديد، چرا با اين عقيده كه ايران را بحال استقلال خود باقي گذاشته، وسائل سعادت و ترقي آنرا فراهم آوريد، معتقد نشديد؟ و تمام افكارتان در اطراف قضايائي دور زده است كه بيش و كم فرمانروائي و استقلال تام و تمام ايران را محدود مينمايد؟ و از ميان تمام آنها، چرا آنچه منافع آن براي ايران از همه كمتر، و مضار استقلالي و اقتصادي آن براي اين مملكت از همه بيشتر است انتخاب كردهايد؟ ما در جاي خود ثابت كردهايم كه ايران هيچ احتياجي بمستشار و معلم نداشت.
اگر شما هم يكقدري فكر خود را در اطراف اين قضيه جولان ميداديد، كه بدون توسل بمستشاران خارجي، و واگذاشتن مملكت برحم و مروت و انصاف آنها، كار ايران را بسرانجام برسانيد بهتر نبود؟
مطابق تجربه گذشته، ما از اين همه مستشاران خارجي كه براي اين مملكت از ملل مختلفه اجير كردهايم، تاكنون هيچ فايده نبردهايم. يا بيكفايت بوده، براي اداره خود كاري نكرده و مواجب گزاف آنها را بيهوده تحمل نمودهايم، يا زرنك و زبر دست بوده جز پيشرفت دادن پلتيك خارجه و اضمحلال قواي داخله و پر كردن كيسه خود براي ما كاري صورت ندادهاند، و اگر بعضي از آنها وظيفهشناس بوده، خواستهاند براي اين مملكت كاري انجام بدهند بهمين جهت گرفتار تهديد و فشار و حتي اولتيماتوم همسايه شده، از كار كنارهجوئي نمودهاند.
از لجاجت و استبداد رأي شوستر و حساب ندادن مرنار و ضديتهاي رؤساي قزاق و تمرد ادوال و فرمان فرمائيها و خيانتهاي بلژيكيها در گمرك و پست و ماليه و خودسري هاي نيو در تلگراف و بيكفايتيهاي بيزو و پرني و دمرني در ماليه و عدليه و داخله، ميگذريم و دستهاي زمامداران آن ادوار را بقول شما نالايق و آلوده تصور ميكنيم. فقط رفتار ميليتر در ارزاق و لواشري در ضرابخانه را در دوره زمامداري شما كه چشم بد دور، دستهايتان پاك و پاكيزه و با لياقت است، شاهد قرار ميدهيم.
آيا هيچ مستخدم ايراني را سراغ داريد كه در عرض هشت ماه، هفت كرور پول تلف كرده و در مقابل حساب بفرس ماژر تمسك جويد؟ و نان گراني كه بمردم خورانده، فتح نمايان و حساب را محاكمه دانسته، بگويد: «فاتح را محاكمه نميكنند؟» مديران ضرابخانه ايراني را براي تفاوت احتمالي كسرگذار، تحت تفتيش و محاكمه و محاسبه درميآورند ولي مسيو لواشري چون بلژيكي است و رفتوآمدي در سفارتها دارد در مدت چهار سال، تمام درآمد يك معدن زغال سنگ و كليه عايدي ضرابخانه را خورده، سهلست
______________________________
(1)- اشاره بآخر كار است كه از كار كناره كرده، و بفرنگ مهاجرت خواهد كرد.
ص: 69
مبلغ هنگفتي بدون اجازه بحواله خود و بحساب دولت از بانك گرفته، و هروقت خواستهايد يكنفر مفتش يا محاسب بضرابخانه فرستاده، در كار او تفتيشي بعمل آوريد، راه نداده و حتي يكمرتبه بيچاره مفتش را كتبسته با قزاقهاي خود تا استخر پياده دوانده است «1» و امروز هم كه با هزار عجز و التماس بمفتش «2» ميخواهيد عذر او را بخواهيد مجبور شدهايد تدبيرانديشي كرده، براي انصراف موسيو از اين شغل، در ضرابخانه را ببنديد كه بعدها با رياست يكي ديگر از همقطاران او باز كنيد «3».
بالجمله از اينها ميگذريم، و با شما همراهي نموده تصور ميكنيم كه ايران واقعا محتاج بمستشار خارجي است و از وجود آنها هيچگونه ضرري براي دولت و مملكت متصور نبوده، و هر نوع استفاده هم از آنها حتمي است. باز استخدام آنها از ملل مختلفه بهتر از توسل بمبداء واحد، آن هم از دولت همسايه و قوي و زبردست در استعماري مانند انگليس است.
اولين استدلال شما، براي توسل بمبداء واحد و رد استخدام از ملل مختلفه، مسأله حصول رقابتهاي مختلفهايست كه بين مستخدمين اتفاق ميافتد كه ضرر اين رقابت را بمملكت زياد دانستهايد. در صورتيكه مستخدمين اروپائي، در مشرق زمين بخصوص ايران، هيچوقت باهم رقابت نكرده، سهلست چون ميدان عملياتشان خيلي وسيع است نظري بكارهاي يكديگر نداشته، مملكت از سازش آنها بيشتر از رقابتشان، خسارت ميكشد، بلكه اگر دولت بتواند ميان آنها حس رقابت توليد نمايد البته براي پيشرفت كار بهتر و مناسبتر است، و بقدري اين سياست، در همه جا و نزد همه كس مسلم و طبيعي است كه اشخاص عادي هم بآن توسل جسته، و بهمين نظر از استخدام دو نفر نوكر همشهري و همولايتي احتراز ميجويند، چه رسد باينكه تمام خدمه خود را از اهل يكشهر، يا يك ولايت انتخاب كنند و خود را گرفتار سازش آنها نموده، بالفرض اگر وقتي با دربان خود معارضه پيدا كنند دچار تعرض ناظر و آشپز و آبدار و باغبان هم بشوند.
اما وحدت اسلوب كه دليل ديگر اين مراجعه بمبداء واحد فني قرار دادهايد، ما شك نداريم كه در يك اداره و يك وزارتخانه، وحدت اسلوب شرط اساسي جريان امور آن اداره است. و هرگاه شعب و دوائر جزء آن اداره يا وزارتخانه هريك اسلوبي جداگانه داشته باشند، مسلما مانع پيشرفت كار، و تا حدي سبب بينظمي خواهد شد، و بالمثل بكارخانهاي ميماند كه هريك از ماشينها و چرخهاي آن سيستم جداگانه داشته باشد و بمخيله كسي هم نميرسد كه براي يك وزارتخانه مستشارها از ملل مختلفه مستخدم شوند.
______________________________
(1)- اين مفتش كمال الوزراه محمودي بود.
(2)- ارميتاژ اسميت مفتش انگليسي است كه برحسب همين قرارداد براي ماليه آورده بود.
(3)- بعد از چهار ماه مرو كه يكي از بلژيكيها بود رئيس شده و ضرابخانه براه افتاد.
ص: 70
ولي، اگر هر وزارتخانه با اسلوب يكي از دول كه در مسائل فني آن وزارتخانه زبردستترند، تأسيس و تشكيل، يا اصلاح و ترميم شود، چه عيبي لازم ميآيد؟ دولت ژاپن كه در خواستن مشاق و معلم اين رويه را اتخاذ كرد، چه ضرري برد؟ آيا پولي كه از وزارت ماليه با اسلوب امريكا بيرون بيايد براي امنيه و نظميه و قشوني كه بطرز سوئد تشكيل يافته باشد رواج نيست! هرگاه واقعا تا اين اندازه معتقد بوحدت اسلوب هستيد، پس خوب است در ضمن عقد يك قرارداد و بوسيله صدور يك بيانيه ديگر، فكري هم براي وزراء و مجلس شوراي ملي و ساير مقامات عاليه نموده، مقدرات اين مملكت را يكسره بكابينه سنژام تفويض كنيد، تا آنوقت واقعا اين مملكت مانند هندوستان و جنوب آفريقا بوحدت نامه اسلوب نائل آمده، جان مردم از دست زمامداري مثل شما خلاص شود.
استدلال شما در خصوص سبب مراجعه بانگلستان براي متخصصين فني منحصر بفرد، و عبارتست، از اينكه، ساير ملل مثل اهالي بريتانياي كبير در ترقي ايران علاقهمند و ذينفع نيستند.
علاقهمندي و ذينفعي انگليسها در ايران مسلم و ترديدناپذير، و مانند علاقهايست، كه يك نفر مالك قوي بملك همسايه ضعيف خود دارد. اگر هيچ مالك ضعيفي، ذينفعي همسايه قوي خود را دليل مداخله او در ملك خود قرار ميدهد، ما هم اين استدلال شما را منطقي دانسته، بحسن تدبير و عقل و كياست پهلوان سياست و داهيه شرق خود معتقد ميشويم؛ و الا شما يا بكودني، يا خيانتكاري خود متعرف شويد.
مينويسيد: «البته براي تصميم در عقد اين قرارداد، و خاتمه دوره بيتكليفي، علل و موجبات ديگري نيز موجود بود، كه اظهار و اعلام آنها فعلا نيز، خالي از اقتضاست؛ و ارباب فراست، با مختصر تأمل و توجهي، بوضعيات بين المللي ميتوانند آن حقايق را دريافته و تصميمات دولت را تقدير نمايند.»
شايد ميخواهيد بفرمائيد كه در عقد اين قرارداد مجبور بودهايد، و عنفا شما را بامضاي آن وادار كردهاند، در اين صورت، اولا ممكن بود شرافتمندي خود را بكنارهجوئي از كار بر همه معلوم نموده، اقدام باين ايرانكشي ننمائيد، بر فرض اينكه حب جاه بر شرف دوستي چربيده، نميخواستيد از كار كناره اختيار كنيد، اقلا مثل سابقين «1» بتعاطي مراسلات پرداخته، و در مراسله آخري كه بمنزله قبول قرارداد بود مجبور بودن خود را در ضمن، ايراد نمائيد. ولي ما ميگوئيم: شما مجبور نبوده و فقط براي رعايت صرفه شخصي خود اين قرارداد را منعقد داشتهايد. زيرا، اگر مجبور بوديد، در بيانيه خود از اين قرارداد مشئوم، كه ضرر آن از آفتاب روشنتر است، آنقدر تمجيد نميكرديد،
______________________________
(1)- مقصود محمد وليخان خلعتبري سپهسالار است، كه در زمان رياست وزراء خود تشكيل كميسيون مختلط را كه نمايندگان دولتين هم در آن عضويت داشته، و در حقيقت مقدمه اجراي دو منطقه نفوذ بود بهمين طرز، با اشاره باجبار پذيرفت.
ص: 71
و براي مشروع جلوه دادن آن، مردم را اغفال ننموده، دولت را ورشكسته و بيكفايت و بيوسيله وانمود نميفرموديد، اگر مجبور بوديد با اينهمه اصرار، جلو افكار عامه را نگرفته، مخالفين قرارداد را بحبس و طرد و تبعيد گرفتار و تهديد نمينموديد، و روزنامههاي مزدور شما براي پيشرفت دادن اين مقصود نامشروع، مقالههاي بيربط بياساس نمينوشتند، و حتي يكنفر ارمني «1» كه خلف صالح سيد مدير رعد بود، از طرف ملت ايران اظهار بيقراري براي تأخير اجراي قرارداد نميكرد. و بعبارت مختصر، اگر مجبور بوديد اينهمه خوش رقصيها «2» براي چه بود.
هيچ بامزهتر از اين نيست كه ميخواهيد مردم اين وطنفروشي شما را تقدير هم بنمايند. آيا تصور ميكنيد اگر اين قرارداد را نبسته بوديد، انگليسها بيش از آنچه در اين قرارداد صورتا برضا و رغبت تحصيل كردهاند مطالبه مينمودند؟
آيا ميخواهيد وانمود كنيد كه اگر شما اين تصميم ايرانكش اسلام بر باد ده را نگرفته، و استقلال شش هزار ساله ايران را نفروخته و اين مملكت را در مجمع اتفاق ملل مستعمره انگليس معرفي ننموده بوديد، انگليسها، ميتوانستند با ابراز قوت مادي، همين اندازه شرايط را بنفع خود در ايران تحصيل كنند، يا اگر هم بزور تحصيل
______________________________
(1)- كاسپارا پيگيان كه در رياست وزراي سيد ضياء الدين مدير سابق روزنامه رعد مبلغ معتنابهي از وجوه اداره تحديد و باندرول برداشته و از ايران نميدانم بكجا فرار كرد، و شايد بعدها، در اروپا حساب را با سيد تصفيه كرد.
(2)- رقص از كارهاي طبيعي بشر و شايد كمتر كسي باشد كه در دوره زندگي خود در يكي از مواقعي كه بوجد آمده است پايكوبي و حتي دست افشاني هم نكرده باشد، چنانكه آوازه خواني هم همين حال را داشته و هيچكس يافت نميشود كه در مدت عمرش ترنم ننموده باشد.
نميدانم در عهد حجريا بعد از آن دوره يا در ادوار بعد و در هرحال در دورهاي كه نزاع بين طوايف و اقوام بجنگ تنبتن بين رؤساي آنها ختم ميشد، در يكي از اين نزاعها كه بين دو طايفه اتفاق افتاد و شايد رئيسهاي دو قوم براي جنگيدن تنبتن حاضر شدند. ريش سفيدان دو قوم ميانه افتاده و جنگ را بمصالحه واگذار كردند. طرفي كه قويتر بود در ضمن شرايط مصالحه شرط كرده دختر رئيس ضعيفتر، در حضور او و سران قوم رقص بكند كه صلح پايدارتر و محكمتر شود. طرف با همه ناهنجاريهاي اين شرط چون چاره نداشت براي خير رساندن بافراد جامعه خود و جلوگيري از خونريزي رضا داد. مجلس رقص دختر خانم تشكيل و اشخاصي كه در صورت مجلس مصالحه قرار بود در اين جلسه حاضر شوند، هم حاضر شدند.
همينكه مجلس روبراه شد دختر خانم با پدرش وارد شدند. پدر البته پهلوي رئيس قوي نشست و دختر مشغول رقص شد. ولي دختر از آنها بود كه كمفروشي را در هيچحال جائز نميدانند و آنچه از پير استاد داشت در اين رقص اجباري بكار بسته و چندين بار بهلهله حضار سرافراز شد. همين كه بمنزل برگشتند، پدر دختر خود را طرف خطاب قرار داده گفت: ما مجبور بوديم كه اين كار ناهنجار را بكنيم، ولي تو اجباري داشتي كه اين خوش رقصي را بكني؟!! و بسنگ تمام تحويل بدهي؟!! مصطلح شدن اين كنايه از اين حكايت كه شايد با واقع هم مطابق باشد بيرون آمده است.
ص: 72
ميكردند، سايرين آنرا مشروع دانسته، و اجازه چنين رفتاري را نسبت بما ميدادند؟ يا اگر مجمع اتفاق ملل و تمام اين هياهو بياصل بوده، انگليس موفق ببلعيدن ايران هم ميشد ننگ آن بقدر امروز بود؟.
ميگوئيد: «قسمتي از اين حقايق، مربوط بسياست گذشته ايران در مدت امتداد جنگ بود كه سعي و كوشش نمايندگان دولت را در كنفرانس صلح، دچار موانع و و اشكالات كرده، بالاخره با تمام مشكلات و ملاحظات فوق، موفقيت باين قراردادها حاصل گرديد.»
سياست ايران در مدت جنگهاي بين المللي، بيطرفي بود و اين سياست را تا آخر هم حفظ نمود. دول بيطرف در اين جنگ باز هم بودند. يونان و هلند و دانمارك و سويس اسپانيا و سوئد و نروژ در اروپا بيطرفي اختيار كردند، بدون اينكه بعد از ختم جنگ گرفتار عتاب و بهانهجوئي فاتحين و مجبور بعقد چنين قراردادها بشوند. راجع بشركت انفرادي بعضي از ايرانيها، در جنگ بر ضد متفقين، نيز در جاي خود تشريح كردهايم، كه اين اقدام بالمره شخصي و ربطي بدولت نداشته، و در تاريخ بين المللي نظاير بسيار دارد، و هيچوقت حساب اين قبيل حسيات شخصي افراد را با دولت متبوعه آنها وانميبندند.
موانع و اشكالات نمايندگان ايران در كنفرانس صلح، از سياست گذشته ايران نبود. بلكه سبب عمده عدم پيشرفت كار آنها، عدم مساعدتهاي شما با آنها بود. گذشته از اين، با اينكه شما در اينجا بقول خودتان، كمي بعد از متاركه جنگ با اولياي دولت انگلستان مشغول مذاكره شرايط قرارداد تسليم ايران شده بوديد، ميخواستيد انگليسها چه اهميتي بنمايندگان ما در كنفرانس صلح بدهند، تا مطالب آنها در اين انجمن بين المللي بحسن قبول تلقي شود؟ فرستادن اين نمايندگان كه فقط براي حفظ ظاهر روانه كرده بوديد، و از طرف مركز هيچگونه تعليمات براي آنها نفرستاده، و حتي جواب استعلامات آنها را هم نميداديد و از طرف ديگر، انگليسها و شايد بعضي از متفقين ديگر هم از ساختگي بودن اين مأموريت مسبوق بودند، توقع داشتيد چه اثري بكند، و چه پيشرفتي براي اينطور نمايندگان ظاهري در كنفرانس حاصل شود؟ شاهد مدعا ابلاغيهايست كه در تاريخ نوزدهم سنبله 1298 از طرف سفارت امريكا در اين شهر منتشر شده است. اگرچه نظر بدستور هتاكي كه بسيد مدير رعد، در تنقيد اين ابلاغيه دادهايد، البته مضامين آنرا اجمالا در نظر داريد. معهذا ما محض تذكر بدرج اين ابلاغيه مبادرت ميورزيم.
تهران 19 سپتامبر 1919
نظر باينكه جريده رعد در طي يك مقاله اساسي، مورخه 19 اوت، وضعيت پرزيدانت ويلسن و هيئت نمايندگان امريكا را در كنفرانس صلح نسبت بايران سوء تعبير نموده، و خارج از لون حقيقت جلوه داده است در اينموقع مقتضي شمردم كه براي رفع اشتباه، متن ابلاغيه حكومت اتازوني را كه اكنون از واشنگتن رسيده است ذيلا باطلاع عامه برسانم.
ص: 73
سفارت امريكا- تهران
حكومت اتازوني بشما تعليم ميدهد كه در نزد اولياي امور ايران و جميع اشخاصيكه علاقمند بمسائل ايران هستند، اين مسأله را جدا تكذيب كنيد كه حكومت اتازوني از مساعدت ايران مضايقه نموده است. نمايندگاني كه از طرف حكومت اتازوني در كميسيون صلح پاريس عضويت داشتهاند، مكرر صادقانه سعي نمودند كه نمايندگان ايران در كنفرانس صلح، وسيله و موقعي براي اظهار مطالب خود بدست آورده، و مسأله ايران مطرح مذاكره گردد. هيئت اعزاميه امريكا تعجب داشت از اينكه از هيچ طرف ديگر مساعدت با اين مساعي خيرخواهانه آنها نميشده وليكن اكنون انتشار اين قرارداد ايران و انگليس تا درجهاي علت عدم موفقيت مأمورين اتازوني را در شنواندن مطالب نمايندگان ايران، آشكار ميسازد، و بنظر ميآيد كه حكومت ايران مساعدت تأثير بخشي با نمايندگان خود كه بپاريس فرستاده بود، ننموده است.
دولت اتازوني معاهده جديد ايران و انگلستان را با تعجب تلقي مينمايد، زيرا، معاهده مزبور معلوم ميدارد كه ايران ديگر مايل بمساعدت و كمك امريكا نيست، و حال آنكه نمايندگان ايران «1» در پاريس، صريحا و لزوما مساعدت و امداد امريكا را خواستار شده بودند. سفارت امريكا- تهران
متن ابلاغيه بقدري مصرح و مصدق بيانات ماست، كه محتاج بهيچگونه تأويل و تفسير نيست. مقالات روزنامههاي پاريس، بخصوص «تان» يعني جريده نيمرسمي و ارگان دولت فرانسه، را در تهران همهكس خوانده، و نظريات دولت و ملت فرانسه را نسبت بايران و اين قرارداد فهميده است. بدون رجوع بدوسيه مذاكرات نمايندگان ايران در كنفرانس صلح، و مطالبي كه آنها اظهار داشته، و از طرف شما بلاجواب مانده، و يا جوابهاي بيربط بآنها دادهايد، و بدون اطلاع بر تلگرافات رمز سفارت انگليس در تهران بوزارت خارجه لندن، و دستوريكه از طرف آن دولت راجع بطرز پذيرائي و استماع مطالب نمايندگان ايران، بمأمورين خود در كنفرانس صلح پاريس داده شده، و بدون استحضار از انتريكها و دسيسههائيكه در تهران و لندن و پاريس، بتوسط شما در
______________________________
(1)- عليقلي انصاري «مشاور الممالك» رئيس اين هيئت سفارت و جناب آقاي حسين علاء «معين الوزراء» يكي از نمايندگان آن بودهاند. مرحوم مشاور الممالك در كابينه قبل وزير خارجه و آقاي حسين علاء وزير فوايد عامه بودند. حسن وثوق كه كابينه خود را تشكيل كرد چون با اين دو نفر نميتوانست قرارداد بين انگليس، ايران را ببندد و حاجت به همكاري هم فكرهاي خود داشت آنها را ببهانه كنفرانس صلح از ايران به پاريس پرتاب كرده چنانكه ديديم در كار آنها هيچ اقدامي ننمود و بعد از چندي نصرت الدوله را بسمت وزير خارجه براي كارچاقي قرارداد بپاريس و لندن فرستاد و مشاور الممالك را شايد براي اينكه اگر بتهران بيايد در محافل و مجالس سبب عدم پيشرفت مأموريت خود را آفتابي كند بسفارت كبراي تركيه فرستاد، و چنانكه در آتيه خواهيم ديد مشاور الممالك در تركيه بود كه كابينه قرارداد افتاد و كابينه مشير الدوله او را براي عقد قرارداد دوستي بسمت سفارت كبراي فوق العاده به مسكو مأمور كرد و شد آنچه شد.
ص: 74
اطراف مذاكرات نمايندگان بدبخت ايران بعمل آمده، و سبب عدم پيشرفت مقاصد ايران در كنفرانس صلح شده است، از همين ابلاغيه، و از همين مقالات، زمينه مذاكرات و نتيجهاي كه نمايندگان ايران در كنفرانس صلح ميگرفتند، بخوبي واضح و معلوم ميشود كه خيانتهاي شما نسبت بايران، براي تدارك زمينه عقد اين قرارداد، تا چه اندازه بوده، و چگونه براي صرفه و جاهطلبي خود ايران را از استفاده موقعي كه شايد چندين قرن ديگر هم براي آن تكرار نشود، بازداشته، و در كانديدا كردن ناصر الملك و مشير الدوله و مؤتمن الملك در اول امر براي اين شغل نيز هيچ مقصودي جز تضييع آنها نداشتهايد.
مينويسيد: «بطوري كه ملاحظه ميشود در آنها تأمينات كافيه براي حفظ حيثيات و استقلال مطلق و تماميت ايران تحصيل نموده، و استفاده از معلومات فني متخصصين انگليسي را با كمكهاي مادي و مالي ديگر، از قبيل اسلحه و مهمات، بدون اينكه تكليف مضري قبول نمايد بدست آورد.»
دولت ايران از جمله دول نيمه مستقل و تحت الحمايه نبوده است كه شما براي آن استقلال تحصيل كرده باشد، و بر خود شما هم پوشيده نيست كه تأمين استقلال، بخصوص دست نخوردگي دولتي همينكه موضوع قرارداد با دولت ديگر شد، استقلال تام و تمام آن دولت جريحهدار شده، در نزد سايرين قابل ترديد و خدشه ميگردد.
استقلال چيزي است كه اگر براي دول نيمه مستقل يا تحت الحمايه تأمين شود آن دولت را مستقل ميكند، و برعكس، هرگاه براي دول مستقله تأمين نمايند آن دولت را بجانب نيمه مستقلي سوق ميدهد، و ساير دول را از مراوده آزاد با آن ممنوع ميدارد.
تأمين استقلال يك دولت، در عرف بين المللي ماهيتي است كه اگر بين دو سه دولت موضوع قرار داده شود، ذينفعي و ذيطمعي آنها را نسبت بآن دولت ثابت، و هرگاه بين خود آن دولت و دولت ديگري در اين موضوع قراردادي عقد شود، تحت الحمايگي دولت تأمين شده را نسبت بدولت تأمينكننده مدلل ميدارد.
در معاهده 1907 كه استقلال و تماميت ايران را طرفين معاهده (روس و انگليس) تامين كرده بودند، جز اين نبود كه هريك از ترس دستاندازي ديگري بحدود و حقوق مالكيت ايران، و عقب ماندن خود از رقيب، اين معاهده را بين خود بسته بودند، ولي چون دولت ايران شرايط اين معاهده را نسبت بخود رد كرده، اعلام نمود استقلال او چيزي نيست كه موضوع قرارداد بين ساير دول شود، عقد اين قرارداد هيچگونه ضمانتي براي اين دولت حاصل ننموده، استقلال خارجي و داخلي او محفوظ بود.
شما در اين قرارداد خود با انگليس، چيزي را كه در 1907، يعني روزگار زور و شلتاق بين المللي، و نفوذ و استيلاي مادي و معنوي دولت روس، ايران از شنيدن و سكوت در آن احتراز جسته، جدا رد كرده بود، امروز كه دوره آزادي و استقلال ملل صغيره و ضعيفه است، موضوع قرارداد با دولت انگليس قرار دادهايد. قطع نظر از ساير
ص: 75
مواد، ترجمه و تعبير همين يك ماده، در عرف بين الملل جز اين نيست كه دولت ايران ديگر دولت قائم بالذات و مستقلي نبوده، تابع دولت انگليس است.
در اينجا بيمناسبت نيست اقسام دول عالم را از نظر حيثيت بين المللي تشريح كنيم:
1 دول مستقله- در عرف بين المللي دولتي را مستقل ميخوانند كه در تمام كارهاي داخلي خود آزاد بوده، روابط خارجي آن از هيچ حيث تابع ميل و اراده دولت ديگري نباشد.
چنين دولتي ميتواند براي حفظ انتظامات مملكت خود، هر قانوني كه صلاح ميداند وضع كرده، باجراء برساند و هر ماليات و گمرك و عوارضي كه براي مخارج اداري و ترقي صنايع داخلي خود لازم ميشمرد، ايجاد نموده، دريافت دارد. هر مقدار قشوني كه براي حفظ سرحدات خود مناسب ميداند، تحت اسلحه بياورد. از هر ملتي بخواهد مستخدم اجير كند. بهر شخص يا كمپاني اعم از داخله و خارجه كه صرفهاش اقتضا كند، امتيازات بدهد و از هركس بخواهد پول قرض كند، و نزد هر دولتي اراده نمايد سفير فرستاده سفير آن دولت را بپذيرد و با هر دولتي كه مناسب داند قرارداد سياسي و تجارتي منعقد نمايد.
2 دولت نيمه مستقل- دولت نيمه مستقل آن دولتي است كه در كارهاي داخلي خود آزاد، ولي در روابط خارجي، مطيع دولت ديگر باشد. اين قسم دولت اختيار عقد قرارداد تجارتي و سياسي را از دست داده، كارهاي خارجي آن بتوسط مأمورين دولت حاميه اداره خواهد شد.
3 در زندگي بين المللي گاهي اتفاق ميافتد كه يك دولت هم استقلال خارجي، و هم استقلال داخلي خود از دست داده جزو دولت ديگري ميشود.
هرگاه اين مملكت در آسيا و افريقا و استراليا باشد، چون ملت و نژاد و زبان و مذهب و تمدن آن غير از دول حاميه اروپائي و مسلما حكومت دولت حاميه برضد ميل اهالي است، و حقوق اهالي كمتر از حقوق افراد حاكمه و در حقيقت روابط بين افراد قوم غالب و بوميها روابط حاكم و محكوم ميباشد اينگونه مملكت را مستعمره «1» دولت حاكمه مينامند.
______________________________
(1)- استعمار يك كشور بمعني طلب عمران و آبادي آن كشور است كه دول اروپائي بعنوان عمران و آبادي جمعي از اهالي و پولدارهاي كشور خود را بآنجا ميفرستادند و اهالي بدبخت را گرفتار مضيقه زندگي كرده براي كشور و كيسه خود اقداماتي مسلما بر ضرر بوميها بعمل ميآوردند.
بالشويكها لغت ديگري براي اين عمل فكر كردهاند كه بفارسي استثمار ترجمه ميشود.
البته استثمار معني واقعي استعمار را بهتر ميفهماند زيرا دول استعمارچي اگر در تربيت اهالي و بهبود اوضاع كشور مستعمره اقدامي هم ميكردند تا همان حدود بود كه براي منافع خود لازم داشتند نه بيشتر. از طرف ديگر لغت استثمار با مقصود بالشويكها كه در هرحال از انتشارات بر ضد سرمايهداري كوتاه نميآيند مناسبتر ميباشد. ولي چه بايد كرد؟ كه روسها كه يكهتاز ميدان كمونيست شدهاند اين استثمار را كه از آن لفظا خيلي مذمت ميكنند نه همين بر ضد ملل ديگر كه بزور با خود متحد كردهاند معمول ميدارند، بلكه نسبت باهالي بدبخت روسيه بيش از همه جا مشغول استثمارند و اين لغت اختراعي آنها بعمل آنها بيشتر از عمل استعمارچيها صدق ميكند.
ص: 76
بعد از تشريح اقسام دول و تشخيص ممالك از نقطهنظر حيثيت بين المللي لازم است ببينيم حال ايران با اين قرارداد چه خواهد شد و در جزو كدام يك از اين سه دسته قرار خواهد گرفت!
فرض ميگيريم دولت ايران بخواهد با دولتي قراردادي اعم از تجارتي و سياسي ببندد، بايد رضايت كدام دولت را تحصيل نمايد، و يا بعبارت آخري اجازه و دستور مواد اين قرارداد بايد از كدام دولت برسد؟ انگليس!
تصور ميكنيم دولت ايران در آتيه باز محتاج بپول شد، و خواست مجددا بقول شما براي ترك زندگاني روزمره، و بعقيده ما براي ولخرجي زمامداران خود، باز پول قرض كند، اين استقراض بايد بتوسط كدام دولت صورت پذيرد؟ انگليس!
فرض ميكنيم دولت گذشته از راهآهن كه شما آن را يك موضوع مخصوص قرار داده، و مادهاي براي آن نوشتهايد بخواهد امتيازي بكمپاني دهد، از تبعه كدام دولت خواهد بود؟ انگليس!
اگر بخواهد مستخدم و مستشار و معلم خارجي اجير كند، از كدام ملت و يا باجازه كدام دولت بايد اقدام كند؟ انگليس! و باجازه دولت انگليس!
اگر وقتي دولت ايران بخواهد بجانبي قشون سوق دهد، چون صاحبمنصبان قشوني كلا انگليسي هستند، مسلما بياجازه و ميل انگليسها نميتواند باين سوق الجيش موفق بشود. هرگاه اراده نمايد قشوني زياده بر اندازهاي كه انگليسها اجازه دادهاند تحت سلاح بياورد، اجازه اين قوا از كجا بايد صادر شود؟ از انگليس!
هرگاه براي ترقي صنايع و دستكاريهاي اهالي مملكت بخواهد جلو ورود امتعه خارجه را بوسيله افزايش تعرفه گمركي بگيرد، اين ازدياد و افزايش بايد باجازه كه باشد؟ انگليس!
و بالاخره، چون صاحبمنصبان قشوني و مستخدمين ماليه و كليه دوائر دولتي انگليسي هستند، البته بياجازه آن دولت بهيچ امري اقدام نميكنند و بالنتيجه ما هر قدمي كه براي صرفه و صلاح خود بخواهيم برداريم، بايد اجازه آن را قبلا صادر كرده باشيم. از كدام دولت؟ انگليس!
بنابر آنچه گذشت دولت ايران با اين قرارداد شما، از نقطه نظر روابط خارجي حق مذاكره و عقد معاهدات سياسي و تجارتي را از دست داده، و از نقطهنظر حاكميت داخلي، اختيار استقراض و راهسازي و دادن امتياز و اجير كردن مستخدم و سوق الجيش و افزايش قواي نظامي و جرح و تعديل تعرفه گمركي را باخته و در ساير موارد نيز تمام اقدامات خود را منوط باجازه دولت انگلستان نموده است.
مملكتي كه از يكطرف با همسايگان خود و ساير دول رابطه مستقيم نداشته، و از عقد قرارداد ممنوع باشد، و از طرف ديگر از كسي نتواند پول قرض كند، و راهها و معادن و صنايع خود را نتواند بطور امتياز بكسي بدهد، مستخدم خارجي نتواند اجير كند،
ص: 77
اختيار قواي نظامي خود را نداشته، و براي تعيين عده آن هم قدرت را از خود مسلوب نموده، اختيار جرح و تعديل تعرفه گمركي و وضع ماليات و جرح و تعديل بودجه را از دست داده باشد، و در ساير كارها هم هيچ قدرت و تسلطي نتواند بروز بدهد.
بر چنين مملكتي آنچه فكر ميكنيم و در قاموس اصطلاحات بين المللي تفحص مينمائيم جز مستعمره هيچ قسم از اقسام ممالك تطبيق نميكند، زيرا گذشته از استقلال خارجي، روح اختيارات داخلي را هم از كف داده است.
در اين صورت، حال ايران با هندوستان و بلوچستان و برمه در آسيا، و جزاير اقيانوسيه در استراليا، و كانادا در آمريكا، و مصر و قطعات جنوبي در آفريقا، كه كلا مستعمرات انگليس هستند چه تفاوتي خواهد داشت؟
اين ممالك هم قشون بومي، جمع و خرج عليحده، كارخانجات، راهآهن، گمرك، همه چيز دارند. جز اين نيست كه صاحبمنصب ارشد قشون آنها انگليسي است، و اگر كسر يا اضافهاي در دخل و خرج پيدا كنند، كسر آن از انگليس آمده، اضافه راجع بانگليس است. كمپاني، راهها، و معادن و صنايع آنها انگليسي، تعرفه گمركي آنها، باجازه و صلاحديد انگليس، مستخدمين ارشد دوائر مملكتي آنها انگليسي ميباشد.
شايد بفرمائيد: آنها مجالس مقننه و پادشاه و هيئت وزراء ندارند، ولي چنين نيست. همگي مجالس مقننه و هيئت وزراء، و غالب آنها مانند ممالك هندوستان و و مصر، پادشاه هم دارند. در دوره سلطه روس، مگر امير بخارا پادشاه تركستان نبود؟
و يا در موقع سواري همين امير شاطر و چاووش در جلوش نميافتاد؟ حتي چاووش در جلو فرياد نميكرد: «امير جهانگير باد!» و شاطرها دست بريش گرفته همصدا نميگفتند «آمين!» در صورتيكه امير اختيار ريش خود را هم نداشت.
شايد وجود نمايندگان سياسي دول را در تهران و اقامت نمايندگان ايران را در پايتختهاي ساير دول، بخواهيد دليل استقلال ايران و جهت مباينت اين دولت و ممالك سابق الذكر قرار بدهيد. اولا آنروزها كه اين امارات و نشانههاي حشمت و اعتبار از دلائل موجه استقلال بنظر ميآمد، گذشت. امروز چندان سنگي در ترازوي اين مسائل تشريفاتي نميگذارند، گذشته از اين «هنوز پاسي از شب نگذشته است «1»» ما بشما قول ميدهيم كه اگر خداي نخواسته، دولت انگليس موفق باجراي اين قرارداد بشود، با تسلط و زبردستي كه در استعمار دارد، ما را از اين حيث هم بهمان روز بنشاند. واقعا
______________________________
(1)- قدما اين جمله را فقط در موارد منفي بكار ميانداختند و معني آن اين بود كه چيز مهمي از شب نگذشته است. من در بيانات بعضي ديده و شنيدهام كه اين جمله را در مورد مثبت هم استعمال ميكنند. مثلا ميگويند: «چون پاسي از شب گذشته است موقع رفتن است.»
و اين طرز بيان مخالف استعمال قدما است. اصل مثل: «هنوز پاسي از شب نگذشته است.» ميباشد، يعني هنوز وقت باقي و تازه اول كار است. اين مثل نظيري دارد،:
«بجا نشاشيدهاي شب دراز است.» كه فقط در مورد استعمال با هم فرق دارند كه حاجت بتشريح ندارد و از خود دو مثل مورد استعمال پيدا است.
ص: 78
هم وقتي ساير دول ببينند ايران در كارهاي داخلي و خارجي خود آزاد نبوده، و در عقد قرارداد تجارتي و سياسي، و حتي كليه مسائل داخلي، تابع دولت انگليس است، و براي هرگونه رابطه و هر قسم مراودهاي با ايران، بايد قبلا با اولياي انگليس مذاكره كرده استرضاي خاطر آن دولت را بعمل بياورند، يقين بدانيد كه براي تخفيف مخارج هم باشد از اين تشريفات پوچ صرفنظر كرده، نمايندگان خود را از تهران احضار خواهند نمود.
و بر فرض اينكه دولت ايران معامله بمثل نكرده، و چند صباح ديگر هم نمايندگان خود را در پايتخت آنها نگاهداشته، و مخارج بيمصرفي را تحمل نموده، يا خود بصرافت طبع از تعقيب اين عمل لغو منصرف ميشود، يا مستشاران مالي اين مخارج را خلاف صرفه اعلام، و از حواله مخارج سفارتخانههاي ما استنكاف خواهند كرد، و بالنتيجه نمايندگان ايران هم احضار خواهند شد.
اگرچه جواب ساير مطالب مندرجه در اين قسمت از بيانيه شما را در سابق كاملا داده و ثابت كردهايم كه ايران احتياجي بمتخصصين فني انگليسي نداشته، و كمكهاي مالي هم جز ضرر هيچ فايدهاي ندارد، و فروش اسلحه كهنه نيز چيز مهمي نيست و سايرين گذشته از اينكه ارزانتر ميفروختند حق الدلاله و كميسيون هم ميدادند معذالك از ذكر يك نكته در اينجا ناگزيريم.
ميگوئيد: «استفاده معلومات انگليسي را بدست آوردهايم.» ميخواهيم بدانيم مملكت ما چه استفاده از معلومات متخصصين انگليسي خواهد كرد؟ و از وجود آنها چه استفاده خواهيم برد؟ همهكس ميداند كه در فن نظام انگليسها از تمام ملل عالم عقبترند و قبل از جنگ، كليه قشون آنها در سرتاسر جزاير بريتانياي كبير و ايرلند و اسكاتلند، بشش هزار نفر بالغ نميشده و طرز سربازگيري آنها طرز سرباز اجير و همان اسلوب پوسيده قرون وسطي بوده، و شايد بعد از آرامي بين المللي باز بهمان طرز عودت نمايد.
ما نميدانيم ملت انگليس از كي در فن نظام متخصص شده، و نظاميان دولتي كه تمام قشونش بيش از شش هزار نفر نبوده است در اين فن چه بما خواهند آموخت و در مكتب عمل و ادارهاي كه معلمين كارآزموده و متخصصين آن اينطور بيتجربه باشند، چه درسي خواهيم خواند.
در فنون ماليه، ما نميدانيم اين آقايان جزيرهنشين كه آب و هواي مملكت آنها جز پيچك و سيبزميني هيچگونه حاصلي بعمل نميآورد و اكثر مالياتهاي آنها ماليات غير مستقيم است، در مملكتي مثل ايران كه عمده عايدات دولتي آن ماليات آب و خاك و بهره خالصجات است چه ميتوانند بكنند؟ اگر بخواهند دهي را مميزي نمايند چگونه از عهده تعيين عايدات آن برميآيند؟ يا براي تشخيص خالصگي و اربابي، چطور برقيات رجوع ميكنند و با كدام شناسائي و سابقه، انتقالي خالصه را از غير انتقالي آن تفكيك مينمايند؟ يا مناقشات و اختلافات مالياتي و محاسبه بين مالكين و صاحب جمعان، از
ص: 79
يكطرف، و عمال ماليه از طرف ديگر را با كدام اطلاع و بصيرت و از روي كدام جزو جمع و مدرك قانوني حل خواهند كرد؟ «1»
در عدليه كه بهيچوجه محتاج بوجود آنها نيستيم. مگر اينكه خيال كرده باشيد در ميراث قاعده للذكر مثل حظ الانثيين و لكم نصف ما ترك ازواجكم، را برهم زده دارائي متوفي را با رشد اولاد بدهيد، و يا طلاق را منسوخ كرده، و يا آيه «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» را متروك نمايند،
ما واقعا نميدانيم كار مستشار داخله چيست؟ و چه احتياجي بوجود او داريم. تنها كاري كه بكند مثل دمورني فرانسوي بعد از سه سال اقامت در ايران و گرفتن ده پانزده هزار تومان حقوق و اندامنيته دو جمله از كتاب حضرت امير المومنين عليه السلام بمالك- اشتر نخعي را بتوسط بعضي از متملقين ايراني ترجمه و بخرج دولت، منتهي اين دفعه بزبان انگليسي طبع كرده، براي دوستان خود بلندن هديه بفرستد. زيرا در زمينه شناسائي عادات و اخلاق و رسوم و آداب و معرفت بحال ايلات و عشاير و روساي خانوادههاي بزرگ مسلما نميتواند دستوري به حكام و فرمان فرمايان و مأمورين ولايات ما
______________________________
(1)- ممكن است خواننده عزيز وضع ماليه امروز را در نظر داشته و باين جمله متن ايرادي دارد، ولي در آنروزها كار ماليه ايران همينها بود كه در متن بآن اشاره شد و متخصصين خارجي هيچ از آن سر در نميآوردند. امروز هم همانطورها است جز در پارهاي از موارد خاص بخصوص براي ماليه خيلي محتاج به متخصصين خارجي نيستيم، زيرا دكترهاي اقتصاد خودمان همه چيز را ميفهمند و از عهده هركاري بيرون ميآيند، ولي چه بايد كرد كه ما دست از تبعيت افكار خارجه برنميداريم، بايد سايرين بگويند تا ما به چيزي معتقد بشويم يا شايد دعوت متخصصين خارجي بيشتر براي آن باشد كه بسايرين كه ميخواهند در معامله با ما كلاهي از ما بربايند حالي كنيم كه عقيده پروفسور بسلاژيدل مرد دانشمند بتمام معني هم مطابق نظريه ماست يا حساب نفت را مسيو روسو محاسب بيبدل فرانسوي هم مثل ما تشخيص ميدهد. من از قضا با اين دو نفر آشنائي و خصوصيت پيدا كردم و در زمينه مذاكره نفت با دولت انگليس كه براي تشخيص همين موضوع اين دو نفر مرد دانشمند متخصص غير قابل انكار را از فرانسه خواسته بوديم با آنها مذاكره كردم. اگر بگويم معلومات آنها چيز تازهاي بمن نياموخت حمل بر خودپسندي نفرمائيد. زيرا راه راست جز يكي و حرف حق جز يك كلمه نيست. منتها چه بايد كرد كه انگليسها بحرف اين دانشمندان هم متقاعد نميشوند و وزير ماليه ما را وادار ميكنند كه بقول قماربازها در يك «كلاغپر» لايحه سراپا مضر بحال ايران را بمجلس ببرد و همينكه رد شد از اعضاي كار شكايت كند كه چرا مطالب اداري را بوكلا گفته و آنها را بحقيقت آشنا كردهاند!
چه خوب است كه جوانهاي ما بندي باين گلهگذاريها نميبندند و مشغول كار خود هستند كه لديله اگر كلاه ملت برداشته ميشود عامل يا عاملين آن معرفي ميشوند. تا بهبينيم اعليحضرت همايون شاهنشاهي از سفر آمريكا با چه روحيهاي مراجعت فرمايند كه در اين مسافرت دانستهاند سايرين نميتوانند حقوق حقه ما را بدهند.
ص: 80
بدهد. امنيه و نظميه را هم سوئديها بداداره نكرده، و با وجود سابقه و اطلاعي كه در اين دو موضوع پيدا كردهاند خيلي بر انگليسها ترجيح دارند.
دلسوزي دولت انگليس را در معارف ايران، از رفتار گذشته آنها بخوبي تفرس ميتوان نمود. مللي كه با ايران سروكار داشته، و حتي آنها كه هيچگونه نظر پلتيكي بما نداشتهاند، در راه معارف اين مملكت زحماتي كشيدهاند كه قطع نظر از پارهاي عصبيتهاي مذهبي كه از كاركنان مدارس بعضي از آنها بظهور رسيده است، مساعي آنها در خور تمجيد و تشكر ميباشد. مدارس اليانس و سنلوئي فرانسه، مدرسه آلماني، مدرسه روسي، و مدرسه امريكائي، نتايج آن زحمات و فارغ التحصيلهاي ما از اين مدارس حاصل آن مساعي ميباشند. ولي دولت انگليس، در تمام اين مدت يكصد و بيست ساله كه با ايران روابط دوستي و همسايگي و در اين مملكت منافع اقتصادي و پلتيكي داشته است، يكقدم در راه معارف اين مملكت نپيموده، و يك شلنگ در اين راه خرج ننموده است. اما در آتيه با نظر استعماري كه بايران دارد تا بتواند، ايرانيها را مانند هنديها، از دانش و اطلاع بيبهره خواهد كرد، زيرا خوب ميداند كه تا اهالي يك مملكت قديمي داراي حيثيات علمي بوده، بعادات و رسوم مملكتي واقف، و بدين و مذهب خود معتقد و بتاريخ ملي و سياسي و ادبي و زباني و آثاري خويش مطلع باشند، سلطه اجنبي را تحمل نخواهند كرد. بنابراين، هرگاه انگليسها موفق شوند كه در اداره معارف اين مملكت نفوذ پيدا كنند، تمام حيثيات علمي و معتقدات مذهبي و اطلاعات تاريخي اين مملكت را وداع خواهد گفت.
مگر براي اداره اوقاف و تفكيك موقوفه از ملك و نظارت در رسيدن منافع موقوفات بموقوف عليهم و تعمير مساجد و مشاهد مشرفه وجود متخصصين انگليسي را لازم بدانيد «1».
اداره پست ايران، از بدو تأسيس تا چندي قبل، بدست مديران ايراني بوده، و با بودجه كم منتهي درجه انتظام را داشت، و با اينكه محمولات پستي بدوش اسب و شتر حمل ميشد، وصول مراسلات و امانات از اقصي بلاد مملكت تا مركز، از هيچ خطي زياده از ده روز طول نميكشيد. از روزي كه بلژيكيها در اين اداره مداخله ميكنند، و محمولات تقريبا در همه جا با چرخ حمل شده، و بعقيده خودتان منتهي درجه نظم را دارد، ده روز مدت براي رسيدن مراسلات از كاشان و اصفهان بتهران، كافي نيست. اداره تلگرافي اين مملكت هميشه با مديران ايراني. بدرجات منظمتر از سالهاي اخير بوده است كه براي آن مدير كل اروپائي آوردهايد، و فقط عيبي كه آن دوره داشت، اين بود كه اسرار دولتي محفوظ ميماند. از روزيكه پاي خارجه در آن اداره باز و سرپرستي آن با انگليسي شده است، از هر ولايتي كه تلگراف مهمي برسد، قبل از اينكه بمقصدش ارسال دارند، سواد يا مضمون آن را قطعا بنظر سفارت رسانده، در بعضي مواقع تلگراف رمز حكام ولايات را بدون
______________________________
(1)- در دوره ديكتاتور، در قسمت اخير اين موضوع عملي شده، منتهي متخصصين امريكائي و آلماني بودند.
ص: 81
هيچ پردهپوشي، رد كرده مخابره نميكنند «1». از اين ميترسم كه اگر اين دو اداره را بوجود مستشاران انگليسيتر، مزين نموده، و از آنچه هست اروپائيترشان بكنيد، اين جزئي نظم و اختياري كه از ادوار قديم در آن باقي مانده است، با ورود مستشاران انگليسي از در ديگر خارج شود.
براي وزارت فوايد عامه و تجارت، نظر باحتياجات مبرمي كه براهسازي و سدبندي و ايجاد كارخانهها و استخراج معادن و ترتيب منافع جنگل داريم، البته بمتخصصين اين فن محتاجيم، ولي نه از انگليس كه تمام نظرش بپيدا كردن بازار براي مال التجاره، و ترويج صنايع خود ميباشد. پس در اين يك مورد هم كه محتاج بمتخصصين فني هستيم از انگليس مع الاسف، استفاده نميتوانيم بكنيم.
باقي ماند وزارت خارجه، كه در آتيه اگر خدا بشما عمري داد، و بر سر كار باقي بوديد بخواهيد در تحت عقد سه چهار ماده، و صدور يك بيانيه ديگر، افراد اين ملت را مثل سياههاي صد سال قبل افريقا، بانگليسها بفروشيد و براي اين كار محتاج به مشاوره مستشارهاي خارجي، بخصوص متخصصين انگليسي باشيد. منكر نميتوان شد كه در ميان تمام ملل عالم براي اين كار زمينه سازتر از انگليسها هيچكس را پيدا نميكنيد، ولي عيب كار اينجاست كه اين دولت در صد سال قبل با تمام ملل عالم در منع بردهفروشي، قرارداد بسته است و امروز نميتواند آن قراردادها را الغاء كند. گذشته از اين، حاليه خريد و فروش ملل نيز تغيير اسلوب داده، و ديگر امروز رسم نيست «2» غلام و كنيز خريده، براي تربيت و بكار واداشتن آنها خود را بزحمت و دردسر بيندازند و مزارع قهوه و چاي و شكر را بتوسط آنها آباد كرده، فايده ببرند. بلكه مرسوم اينستكه ميگردند يك نفر خائن را پيدا ميكنند، و بحقه بازي و شيادي او را رئيس الوزراء كرده، باو چند ماده شبيه بهمين مواديكه شما با دولت انگليس بستهايد، باسم قرارداد بين دولتين عقد مينمايند و يك ملت را مانند هنديها و مصريها تا ابد حمال و كاركن، بلكه غلام، حتي مطيعتر و بدتر از زر خريد ميكنند. پس از اين راه هم بعد از عقد اين قرارداد، بدليل محال بودن تحصيل حاصل، از متخصصين فني انگليس استفاده نميتوانيد كرد.
مينويسيد: «تغيير عهدنامه و تجديدنظر در تعرفه گمركي براي اينكه عايدات در آتيه كفايت مصارف اصلاحات را بنمايد، نيز مسلم گرديد.»
عهدنامههائيكه دولت ايران با انگليس بسته است. غالبا تجارتي است. عهدنامه سياسي كه امروز مدرك و مأخذ معاملات ايران با ساير دول است، همان عهدنامه تركمان- چاي است كه دولت ايران بعد از شكست از روس با اين دولت بسته، و ساير دول هم بعنوان دارا بودن حقوق دولت كاملة الوداد از آن استفاده مينمايند، مواد مضر اين قرارداد همان مواديست كه در فصل راجعبه كاپيتولاسيون، و حق قضاي قنسولهاي خارجه، نسبت باتباع
______________________________
(1)- در ايالت آقاي حاجي مخبر السلطنه، در فارس، اين موضوع تحقق پيدا كرده بود.
(2)- بطوريكه در صد و پنجاه سال قبل اروپائيها در امريكا معمول ميداشتند.
ص: 82
دولت خود نوشته شده است. مسلما همينكه دولت انگليس ايران را مستعمره خود نمود، ديگر راضي نميشود كاپيتولاسيون در اين مملكت برقرار، و قنسولهاي ساير دول مداخله در امور قضائي آن داشته باشند. گذشته از اين، بموجب اعلاميه كابينه صمصام السلطنه، كاپيتولاسيون ملغا شده است «1»
ولي، يك شرط نافع هم در اين عهدنامه براي ايران هست كه اتباع خارجه، جز دكان تجارت و خانه نشيمن حق خريد ضياع و عقار و مستقل در اين مملكت ندارند. ما يقين داريم كه شما در ضمن تغيير قرارداد با انگليس، اين شرط را بمنفعت انگليسها از دست خواهيد داد «2».
عهدنامههاي تجارتي ايران و انگليس هم تماما در دوره رقابت روس و انگليس بسته شده، و اولياي امور آن دوره، با همه سهلانگاري كه ما بآنها نسبت ميدهيم، تلاش خود را كرده، و در معاهدات تجارتي بين دولتين حقوق زيادتري بآنها ندادهاند، ما خيلي شك داريم كه در تغيير معاهدات تجارتي، منافع دولت ايران بيش از پيش ملحوظ شود.
راجع بامتيازات هم غالبا طرف آنها كمپاني و اشخاص متفرقه هستند و يقينا اگر صرفه زيادتري براي آنها منظور نشود، راضي بفسخ و تغيير امتيازات خود نخواهند شد.
دول عالم در وضع گمرك، و انتشار تعرفه گمركي، نظري بتكثير عايدات ندارند.
بلكه در اين موضوع هم آنها بحفظ موازنه بين صادر و وارد، و جلوگيري از پيش افتادن تجارت خارجي خويش و ترقي دادن محصولات و مصنوعات داخلي، مصروف است كه باين وسيله هروقت مقتضي دانند، ورود يا خروج متاعي را در مملكت خود ممنوع داشته، و هر موقع صلاح دانند بر گمرك مال التجاره خارجي بيفزايند تا از رقابت امتعه خارجه با داخله، و يا عسرت اهالي مملكت بتوانند جلوگيري نمايند.
تمام ترقيات تجارتي و صنعتي ممالك عالم، در سايه همين اختيار و بهمين جهت است كه دول حق انتشار تعرفه گمركي را فقط و فقط براي خود حفظ كرده، مداخله دولت ديگر را در اين موضوع بهيچوجه اجازه نميدهند.
از طرف ديگر، تجارت هم براي كل دنيا آزاد و البته ساير ممالك عالم از ميزان گمركي كه از هر دولت از هر نوع مال التجاره ميخواهند، بايد مسبوق باشند و نميتوان هر روزي تعرفه مخصوصي را باجراء گذاشت. بنابراين براي اينكه اختيار دولت در زياد و كم كردن گمرك محدود نباشد تا بتواند در مواردي كه دولت ديگري بر يكي از امتعه صادر او گمرك زيادي ميبندد، بوسيله معامله بمثل يعني افزايش گمرك يك يا چندين متاع آن دولت، از اين زيادهروي جلوگيري نمايد. در تعرفههاي گمركي حداقل و حداكثري
______________________________
(1)- اين الغاء فقط روي كاغذ بود و عملي شدن الغاء كاپيتولاسيون از موقعي است كه تأسيسات قضائي جديد در مملكت بموقع اجرا رسيده، و يكي از مفاخر عهد مرحوم پهلوي است.
(2)- و باز از مفاخر عهد مرحوم پهلوي اينست كه با وجود الغاي كاپيتولاسيون، باز هم اتباع خارجه حق داشتن ضياع و عقار و مستقل در ايران نداشته، و مكلفند كه آنچه هم در ازمنه هرجومرج سياسي دست و پا كردهاند، در مقابل قيمت بافراد يا دولت ايران واگذار نمايند.
ص: 83
معين مينمايد و دولت مختار است كه بين حداقل و حداكثر هر ميزاني را كه موافق با صرفه و صلاح خود تصور نمايد بطور موقت يا دائم اعلام و از امتعه صادر و وارد مطالبه و دريافت كند.
در موقعيكه عهدنامه تركمانچاي بين دولتين ايران و روس بسته ميشد، چون هنوز قوه محركه بخار، براي مصنوعات و حملونقل استخدام نشده و دادوستد بين المللي چندان زياد نبود، دولت ايران وجهه نظر خود را فقط بتكثير عايدات معطوف داشته، حقوق گمركي كليه صادر و وارد مملكت خود را از قرار صدي پنج معين نمود و تا اوائل سلطنت مرحوم مظفر الدين شاه، گمرك ايران بهمين قرار معمول و ساير دول هم از حقوق دولت كاملة الوداد استفاده كرده، با امتعه صادر و وارد آنها هم در سرحدات ايران همين معامله ميشد، تا در اين تاريخ مسيو نوز بلژيكي تعرفه جديد گمرك ايران را منتشر نمود.
نظر اجمالي باين تعرفه، جانب داري نوز را در ترقي تجارت روسيه بر ضرر ساير دول، حتي جلوگيري صنايع داخله، كاملا ثابت مينمايد، از كار افتادن كارخانههاي قندسازي و بلورسازي و ريسمانريسي تهران، و معدوم شدن شعربافيها و نساجيهاي كاشان و اصفهان و يزد و كرمان و خراسان و بوشهر، از اثر همين تعرفه گمركي بود، كه با قند و كبريت و شيشهآلات و ريسمان و پارچههاي ابريشمي و پشمي و نخي روسيه، كه عمدا ارزانتر، باين مملكت وارد ميشد نتوانستند رقابت و همسري، بلكه مقاومت نمايند و به تعطيل و فنا محكوم شدند.
مسيو نوز بلژيكي، در دوره نفوذ روس در ايران اينطور رفتار كرد، حالا ببينيم آقاي پهلوان سياست! آقاي داهيه شرق! آقاي بزرگترين صدراعظم آسيا! در دوره آزادي ملل، با اينهمه ارجوزه و حماسه و غمخواري هموطنان عزيز و حس فداكاري و اتكاي بنفس و وجدان، براي ما چه كاري صورت دادهاند؟
اختيار دولت را در ترتيب دادن تعرفه گمركي از دست داده، و امري را كه يكي از نشانههاي بزرگ استقلال داخلي تمام دول عالم است، موضوع عقد ماده مخصوصي در قرارداد خود با دولت انگليس نموده، و اين دولت را قيم گمركي ايران قرار دادهايد، و از اين راه خدشه ديگري بر حاكميت تام و تمام ايران وارد آورده، تعرفه گمركي ايران را بتجديدنظر و مراجعه كميتهاي كه در آن مأمورين دولت تجارت پيشه انگليس عضويت دارند، منوط نمودهايد، تا در هر مورد صرفه خود را كه ناگزير مستلزم ضرر ما و ساير ممالك، و موجب بياعتنائي آنها بتجارت با ماست ملحوظ دارند.
اين اختيار را در جنگ اول شهيد كرديد، سهلست در ضمن تعيين تعرفه كه اخيرا بتوسط كميته مختلط بعمل آورديد، فصل (ب) را كه راجع بگمرك مال التجاره صادر ايران در ممالك انگليس است، بالمره از قلم انداخته، و ابدا از اينكه در سرحدات ممالك وسيعه آن دولت، از مال التجاره ايران چه حقوق گمركي بايد اخذ شود، هيچ ذكري بميان نياوردهايد. هرگاه در آتيه دولت انگليس براي فقر مالي، و محتاج كردن مملكت ما
ص: 84
باستقراض پيدرپي از خود بخواهد از امتعه اين مملكت كه بممالك او حمل ميشود، صدي صد گمرك اخذ نمايد با كدام فصل از تعرفه ميتوان جواب او را داد؟
نتيجه اجراي تعرفه مزبور اين خواهد شد كه گمرك مال التجارهاي كه از انگليس بايران وارد ميشود معين، و ديناري نميتوان كم و زياد كرد، ساير ملل هم از حقوق كاملة الوداد استفاده كرده، اجراي همين تعرفه را نسبت بمال التجاره خود خواهند خواست، ولي مال التجارههاي ايران كه به خارجه خواهد رفت، به رحم و مروت ساير دول واگذار شده، تا بهر اندازه كه انصافشان اقتضا كند توي سر اين يك مشت پنبه و قيسي و كشمش و قالي كه بخون دل در اين مملكت حاصل ميشود بزنند و تجارت صادر اين مملكت را كه حاليه از وارد آن خيلي كمتر است بصفر برسانند.
چنانكه امروز دولت فرانسه براي ترويج صنعت فرشبافي داخله خود، بر فرش خارجي صدي صد گمرك بسته است و ما هيچ وسيله براي معاوضه بمثل و وادار كردن دولت فرانسه بتعديل گمرك فرش، در دست نداريم. ساير دول هم غالبا بعد از جنگ همين معامله را كرده، فرش قالي را جزو تجمل محسوب، و از آن گمرك گزاف مطالبه مينمايند، و نتيجه اين وضع، شكست مال التجاره مهم ما است، بدون اينكه شما براي چاره آن راهي باز گذاشته باشيد.
اينجاست كه بايد بگوئيم: «رحمت بكفن دزد اول»، «1» مسيونوز، با اينكه در تعرفه گمركي خود اسباب رواج مال التجاره روس و انگليس و تعطيل و فناي كارخانجات و دستكاريهاي داخلي را فراهم آورد، باز در فكر ترويج تجارت مواد خام اين مملكت كه بممالك خارجه ميرود بوده، فصل (ب) را كه راجع بگمرك مال التجارههاي ايران در ممالك روس و انگليس است، قيد و حقوقي را كه دولتين بايد از امتعه ايران در سرحدات خود دريافت دارند معين نموده و تا حدي از ورشكستگي كامل اين مملكت جلوگيري كرد، ولي شما براي صرفه همپيمانهاي خود اين فصل را هم از قلم انداختيد.
ما بدوا ميخواستيم براي چگونگي تشكيل كميته تجديدنظر تعرفه گمركي كه ميبايست بموجب قرارداد از متخصصين ايراني و انگليسي معين شوند، ببرهان و منطق متوسل شده، و كيفيت اكثريت آن را از روي تجربه و تاريخ بدست آورده، مدلل نمائيم كه اكثريت اين كميته منافع انگليس را بر فايده ايران ترجيح خواهند داد؛ ولي حاليه كه كميته مزبور تشكيل، و كار خود را تقريبا انجام داده است، همان تشكيل فعلي و واقعي آن براي اثبات مدعاي ما بهترين برهان و منطق بوده، شما را از زحمت
______________________________
(1)- ضرب المثل شدن اين جمله داستاني دارد كه ذكر آن توهين بمردهها است. اجمالا دزدي بوده است كه براي دزديدن كفن مردهها را از گور بيرون ميآورده و بعد از برهنه كردن آنها را سرميداده، ميرفته است. كفن دزد ديگري پيدا شده كه گذشته از بردن كفن مردهها را مثله ميكرده است و اصل مثل: رحم اللّه النباش الاول، عربي و از امثلهايست كه ترجمه آن از خيلي قديم در ادبيات فارسي وارد شده است.
ص: 85
توسل بتجربه و تاريخ رهائي بخشيده، اين است كه بجاي حدس و قياس و در عوض هرگونه دليل و برهان، همان طرز تشكيل كميته تجديدنظر تعرفه گمركي را ذيلا تشريح مينمائيم:
قبلا مقرر شده بود كه اين كميته مركب از دوازده نفر عضو، و شش نفر از آنها متخصصين انگليسي باشند. انگليسها شش نفر خود را فرستادند. ببينيم متخصصيني كه شما انتخاب كردهايد چه اشخاصي هستند؟
يكنفر از اين شش نفر متخصص ايراني مستر هارت قنسول سابق انگليس در قزوين، و مفتش فعلي ماليه ايران است. البته همين يكماه و نيمه گردش در ادارات وزارت ماليه، او را تا اين درجه با خبرت و بصيرت نموده، و در همين مدت كم بقدري امتحان فداكاري و بيطرفي و دلسوزي نسبت بايران داده است، كه شما را ترديدي در بيغرضي و مناسبت او براي اين كار باقي نمانده است، دومي مسيو هنسنس مدير گمركات و سومي مليتر مدير پست، برادر همان مليتر رئيس ارزاق است. سابقه خدمات و فداكاريها و جان- فشانيهاي بلژيكيها را نسبت بدول اجنبي در ايران همهكس مسبوق، و البته وقتي كه انگليس در ايران جاي روس را گرفت، نوز و مرنار هم جانشيني لازم دارند، و براي اين شريكان دزد و رفيقان قافله هم بايد موقع مناسبي تدارك نمود، تا بتوانند خدمتي بآقايان تازه وارد نموده، و از اين راه آتيه خود را تأمين كنند. چهارمي و پنجمي مدير محاسبات وزارت ماليه و مدير تجارت و فلاحت و وزارت فوايد عامه است. «1» اما عضو ششم را براي اينكه مبادا سه نفر اروپائي سابق الذكر بوظيفه وجداني خود رفتار كرده، و با ايرانيها طرفدار منافع ايران بشوند، اصلا تعيين نفرمودهايد كه در هرحال اكثريت مأمورين فني انگليس قطعي، و براي انجام خدمت بدولت خود دچار طول مباحثه و فشار آوردن و تهديد و تطميع كردن يا مشاجره و مناقشه نشويد. «2»
اگر ما ميخواستيم در اين موضوع از روي تخمين و قياس و تجربه گذشته، چيز بنويسيم منتهاي حدس ما باينجا ميرسيد كه از طرف ايران دو نفر بلژيكي و چهار نفر ايراني براي عضويت اين كميته انتخاب و تعيين شوند و ميبايست اكثريت داشتن انگليسها را در روي اين زمينه ثابت ميكرديم.
ماشا اللّه فكرهاي شما در جلب ضرر و دفع نفع ايران بقدري بكر است كه از حدس و قياس منقدين هم ميگذرد، و چشم بد دور باندازهاي در اين كار زبردست هستيد
______________________________
(1)- آقايان محمد مظاهر استاد دانشگاه و علي محمد اويسي معاون فعلي وزارت پيشه و هنر.
(2)- آقاي منصور السلطنه «جناب آقاي مصطفي عدل» يكي از اعضاي اين كميسيون بودند. بعدها براي خالي نبودن عريضه و حفظ ظاهر جناب آقاي اكبر مسعود وزير ماليه وقت را بعضويت اين كميسيون معين كردند، ولي آقاي مسعود امروز و صارم الدوله آنروز هيچوقت در كميسيون حاضر نشد و عملا مأمورين ايران يكنفر كمبود داشتند. آقايان اويسي و مظاهر استاد دانشگاه شاهد حي و حاضر اين گفته ميباشند.
ص: 86
كه شش نفر مدافع ايران را در مقابل شش نفر انگليسي كه در اين صورت هم پيشرفت مقاصد انگليس مسلم بود، بدو نفر مدافع در مقابل نه نفر مهاجم تنزل دادهايد. بالفرض اگر تعيين نمايندگان ايران در اين كميته با لويد جرج هم بود يقينا آزادگي و حيا مانع او ميشد كه بيك همچو حقهبازي متوسل شده، براي پيشرفت مقاصد دولت خود اين وسائل مضحك را اتخاذ نمايد.
قدري هم از طرز جريان كار در اين كميته بشنويد تا خودتان نيز از كارهاي خود تعجب كرده، بخنديد. مسأله تجديدنظر در تعرفه گمركي سه چهار سال است موضوع افكار زمامداران اين مملكت شده، كميسيون ايراني كه براي مطالعه و تدارك لايحه تعرفه گمركي جديد معين شده بود، حاصل زحمات هشت نه ماهه خود را در يك كتابچه جمع كرده، تمام اشياء گمركي را كه بايد موضوع افزايش و نقيصه بشود، تحت نظر و دقت آورد، لايحه تعرفه جديدي با ترتيب مواد و فصول مرتب كرده بود. اگرچه پاكنويسي اين لايحه بتوسط بلژيكيها بعمل آمده، و چون ساير اعضاي كميسيون هنوز مجال مقابله آنرا با مسودههاي خود نكرده بودند، احتمال ميرفت بعضي تأليف كاتبهاي عمدي بر ضرر ايران در آن واقع شده باشد، ولي باز اكثريت مواد آن ميتوانست طرف اعتماد واقع گرديده و در هرحال دستور عمل جامع و زمينه حاضري براي نمايندگان ايراني در كميته حاليه بود. شما با جديت تمام اين كتابچه را گرفته، بانگليسها داديد و امروزه اين دو نفر ايراني هم كه در كميسيون هستند، هيچ زمينه براي مطالعات و مذاكرات و پيشنهادهاي خود در دست ندارند، و متخصصين انگليس هم براي اينكه شايد ايرانيها مسودههاي خود را تلف نكرده از آن استفاده كنند و قبلا در مواديكه مطرح ميشود دقت و براي دفاع نظرات خويش خود را حاضر نمايند عمدا بطور تشتت و تفرقه از هر فصلي يك ماده جمع كرده، با تغييراتيكه قهرا بصرفه آنها و مستلزم ضرر ماست بكميته پيشنهاد ميكنند، و بيچاره ايندو نفر ايراني اگر هم بخواهند دفاعي كرده چيزي بگويند، از عهده برنميآيند.
با اين طرز تشكيل و با اين اكثريت و بالاخره با اين طرز جريان كار كه بهمت شما در اين كميته حاصل شده است نتيجه اين تعرفه جديد براي ايران معلوم است بچه پايه و مايه خواهد بود، و محتاج بهيچ مثالي نيست. معهذا براي اينكه تصور نشود ما ميخواهيم در اين امر پهلوان سياست را ابواب «1» كرده باشيم، گمرك چاي را كه از اين كميته گذشته است شاهد قرار ميدهيم.
مصرف چاي در ايران تقريبا سالي ششصد هزار من، و پانصد و پنجاه هزار من آن چاي سياه و محصول هندوستان و متعلق بانگليس، و مابقي چاي سفيد چيني است كه تجارت آن در ايران باز با انگليسهاست. مسيو نوز در تعرفه سابق، گمرك چاي سياه
______________________________
(1)- ابواب مخفف ابوابجمع و اصطلاح محاسباتي و در موردي استعمال ميشود كه مأخوذي بيپائي، پاي شخص صاحب جمع كه رسيدگي بحساب و منظور است قلمداد كنند.
ص: 87
را از قرار مني شش قران و سفيد را از قرار مني يكتومان قرار داده بود. كميسيون ايراني در لايحه خود يك من دو قران بر كليه گمرك چاي افزوده ولي در كميته حاليه چاي سياه از قرار مني چهار قران و چاي سفيد از قرار شش قران گذشت. يعني در هر يكمن چاي سياه كه محصول هندوستان است دو قران و در هر يكمن چاي سفيد كه تجارت آن با انگليس است چهار قران از تعرفه مسيو نوز كمتر و براي ترويج محصولات و تجارت انگليس تخفيف داده شده و از همه مضحكتر اينست كه پيشنهاد اين تخفيف از طرف مدير گمرك، يعني يكي از پنجنفر متخصص ايراني شد، و جهتي كه براي اين پيشنهاد مضر خود تراشيده است زيادي قاچاق چاي بوده، و در كميته اطمينان داده است كه اين يكصد و سي و چهل هزار تومان تفاوت كه ضرر دولت ايران ميشود از راه كم شدن قاچاق اين مال التجاره بيرون خواهد آمد. در صورتيكه چاي چيز سبكي است و يكمن آن جعبه بزرگي لازم دارد كه براي دو قران تفاوت هيچكس طاقت تحمل زحمات حاصله از اختفا و قاچاق آنرا نميآورد و اگر براي ترويج زراعت چاي در گيلان و مازندران هم بود گمرك چاي ميبايست خيلي زياد بسته شود.
شبهه نباشد، ما نميخواهيم بگوئيم از اين تعرفه جديد مطلقا دولت ايران صرفه مالي نميبرد، زيرا غير از انگليس ساير ملل هم هستند كه امروزه با ايران تجارت دارند، و دولت انگليس در موضوع مال التجاره كه اكثرش از ساير ممالك بايران وارد ميشود نظري جز صرفه آني ايراني و توانائي ما بر اداي اصل و فرع وجوه استقراضي از خود را ندارد و چنانكه براي قند يكمن يكقران، و براي شكر يكمن پانزده شاهي گمرك دائمي بستهاند. ولي ضمنا قرار گذاشتهاند كه تا دو سال از قند يكمن دو قران و از شكر يكمن سي و پنج شاهي دريافت، و در اين تاريخ تجديدنظر نمايند. شك نيست كه اين ترديد و اين استخوان لاي زخم باين نظر است كه اگر كارخانههاي قندسازي روسيه در ظرف اين دو سال براه نيفتاد و مسلم گشت كه قند ايران بايد از انگليس بيايد، همان گمرك يكمن يكقران در قند، و يكمن پانزده شاهي در شكر را كه گمرك دائمي است مجرا دارند، و در صورتيكه روسيه بتواند به ايران قند و شكر برساند، در تجديدنظر گمرك موقتي را دائمي نموده، از قند يكمن دو قران، و از شكر يكمن يك قران و پانزده شاهي دريافت شود. در هرحال، دو موضوع مثل آفتاب روشن است. يكي دولت انگليس در هيچ مورد براي نفع ما راضي بضرر تجارت محصولات هندوستان و مصنوعات كارخانجات انگلستان نخواهد شد. و ديگر اينكه هرگز به افزايش گمرك ما بقدري كه از فرع قروضمان زيادي بيايد، تن در نخواهد داد. منتها اينست كه يك ملت بايد يك عمر گران بخرد، و در عسرت مضيقه باشد، تا چاله يكسال و نيم الي دو سال ولخرجي شما را پر كند.
ميگوئيد: «علاوه بر اينها، بموجب مراسلات و تعهدات رسمي جداگانه، بتحصيل مساعدت دولت انگلستان براي موفقيت تقاضاي مشروع دولت ايران در كنفرانس
ص: 88
صلح موفق گرديده است.» تعهدات رسمي جداگانه كه بموجب مراسله تحصيل كردهايد سه فقره، و اولي آن راجع بتجديدنظر در معاهدات است كه مسأله را به اطرافه تشريح، و ثابت كردهايم كه دولت ايران از اين راه جز ضرر حاصلي نخواهد داشت.
دومي راجع بجبران خسارت مادي مملكت ايران، بواسطه دول متخاصمه ديگر است كه دولت انگلستان متعهد شده است كه در اين مشروع با ايران موافقت نمايد.
خسارتي كه از جنگهاي بين المللي بايران وارد آمده است از سه دولت انگليس و عثماني و روس است. كلمه «ديگر» كه بعد از جمله «دول متخاصمه» افزوده شده، انگليس را كه يكي از دول متخاصمه و خسارات وارده از آن دولت بايران زياد است از تأديه خسارت مستثني مينمايد. عثماني هم كه تقريبا با ايران همسرحد نيست و آن حدودي كه از سكنه و قشون آن حدود بايران خسارت رسيده است در تصرف دولت انگليس ميباشد كه او خود از پرداخت خسارت معاف شده است، باقيماند دولت روس، با اوضاعيكه براي دولت قديم روس پيش آمده، ما نميدانيم موافقت دولت انگلستان در جبران خسارات وارده بايران چه خواهد بود و دولت انگلستان كه با همه مساعي و مجاهدات از عهده رفع اختلافات بين خود و آن دولت برنميآيد چگونه با ايران در مطالبه خسارات وارده موافقت مؤثري كه داراي نتيجه فعلي باشد مينمايد؟
نه اين باشد ما معتقد باشيم كه شما ندانسته دل خود را باين جمله از مراسله سفارت انگليس خوش كردهايد، زيرا ما شما را مزورتر از آن ميدانيم كه باين مطلب ساده برنخورده باشيد. بلكه عقيده ما اين است كه براي دلخوشي سايرين ذكر اين ماده را كه هيچوقت صورت وقوع پيدا نميكند، از انگليسها خواستهايد، آنها هم بذكر جمله بياساس دل شما را شاد و مبارك مرده آزاد كردهاند.
ماده سوم مراسله راجع باصلاحات خطوط سرحدي ايران است در نقاطي كه طرفين آنرا عادلانه تصور نمايند.
ما سابقا نقاط مختلف فيه در سرحدات خود با انگلستان نداشتهايم، در حدود ايران و عثماني قديم كه امروزه تازه با انگليس هم سرحد شدهايم نيز اختلافات سابقه بتوسط كميسيون مختلط در پنجسال قبل ختم شده است و ما خيلي شك داريم كه با مواظبتي كه شما در حق تلقي ايران داريد كميسيون اصلاح سرحدي را هم مثل كميته تجديدنظر گمركي تشكيل نكرده، و بعنوان عادلانه شدن خطوط سرحدي، مقداري اراضي مسلم ايران را بانگليس وانگذاريد.
مينويسيد: «موفقيت دولت راجع بعضويت ايران در مجمع اتفاق ملل كه عليحده محرز و مسلم است نيز يك وثيقه بين المللي مهمي براي استقلال و تماميت ايران، و از نقطهنظر سياست خارجي موجب اطمينان تام ميباشد.»
عضويت مجمع اتفاق ملل، جز يك اعلان از طرف دولت كه بدون هيچ شرط عضويت اين مجمع را قبول ميكند، چيز ديگري لازم نداشت كه موفق شدن شما بآن رجز و حماسه
ص: 89
داشته باشد. ولي فقط عضويت در اين مجمع، نشانه و علامت استقلال و تماميت نيست.
چنانكه مستعمرات انگليس از قبيل هندوستان و كانادا و استراليا و غيره نيز در اين مجمع عضويت دارند. بنابراين عضويت مجمع اتفاق ملل وقتي براي دول وثيقه استقلال تماميت ميشود كه استقلال و تماميتي داشته، و يا بموجب يك قرارداد همه چيز خود را بدولت ديگري واگذار نكرده باشد. پس اين اطمينان شما در اين مورد، مثل دلخوشي افليجي است كه بعضويت كلوپ ژيمناستيك (ورزش) نائل آمده باشد.
يكي از ايرادهاي وارده بر شما اينست كه در صورتيكه ميدانستيد عضويت مجمع اتفاق ملل «وثيقه بين المللي مهمي براي استقلال و تماميت ايران و از نقطهنظر سياست خارجي موجب اطمينان تام ميباشد» چرا با بودن چنين مجمعي دولت ايران را با عجله تسليم انگليسها نموديد؟ آيا تصور ميكرديد دولت ديگري كه پول از قرار صدي هفت قرض بدهد پيدا نكنيد؟ يا بعد از جنگ اسلحه كهنه متاع كميابي بود كه ميترسيديد از دست ايران برود؟
ميگوئيد: «در ضمن، از ذكر اين نكته نبايد خودداري نمايم كه اين قراردادهاي بالذات هرشرط و تعهد مضري را فاقد، و اصول و موجبات سعادت و استقلال مملكت را داراست. ليكن بديهي است شرط استفاده از آن بوسيله حسن استعمال و اجراي آن بدست اشخاص بصير بوضعيات و مصالح آتي مملكت است.
زيرا بهترين قراردادها و عهدنامهها اگر مورد سوء استعمال شود و دستهاي آلوده و نالايق مأمور اجراي آن گردد، مضاري را در برداشته، فاقد منافع خواهد گرديد، و در چنين صورتي، نقص و كمال قرارداد، و ضرر و نفع آن بالسويه خواهد بود، و مملكتي كه اشخاص واقف بمصالح وقت و قادر بر اجراي وظايف را فاقد باشد، و يا نخواهد بشناسد از هيچ قراردادي استفاده نخواهد كرد و بطريق اولي فقدان قرارداد و دوام بيتكليفي و درماندگي هيچوقت از زوال و فناي آن جلوگيري نخواهد نمود.»
بعد از آنكه ما در موارد عديده، مضار مادي و معنوي اين قرارداد را كاملا تشريح كردهايم، ديگر اينجا به تكرار مطلب نخواهيم پرداخت، و پس از آنكه در محلهاي خود ثابت نمودهايم كه اوضاع و احوال دوره رياست شما عادي و حتي از هر حيث بهتر و مناسبتر از اوضاع زمان اسلاف شما بوده است، كلمات بيتكليفي و درماندگي با فناء و زوال در عقايد ما تزلزلي حاصل نخواهد كرد.
جواب اين جمله را هم كه ميگوئيد: «شرط استفاده مملكت از اين قرارداد بوسيله حسن استعمال و اجراي آن به دست اشخاص بصير بوضعيات و مصالح آتي مملكت است.» در ضمن مطايبه و تمثيل، از نطق خياط جعلي استنباط خواهيد كرد. واقعا بد شاهكاري پيدا نكردهايد! تا پول و پيشرفت داريد، با قانون نظامي و سانسور مطبوعات و حبس و تبعيد افكار عامه را خفه ميكنيد و مملكت را نرمنرم بدم معده سوزان استعماري انگليس ميدهيد، وقتي كه هم پول و پيشرفت شما، و هم صبر و حوصله مردم تمام شد و كار از پرده
ص: 90
بيرون افتاد و مجبور بكنارهجوئي شديد، نيز دستهاي زمامداران بعد از خود را قبلا آلوده و نالايق معرفي فرموده، و تمام معايب كار را بآنها نسبت داده، و بعقيده خود در هرحال گرو را برده، و خويش را پهلوان سياست، و داهيه شرق و بزرگترين صدراعظمهاي آسيا معروف نمودهايد.
ولي، اين شاهكار شما تاكنون بعقل هيچيك از رؤساي دول، و ديپلوماتهائيكه با دول خارجه قرارداد بستهاند، نرسيده، و هيچيك از آنها يك همچو حسنطلبي كه شما براي بقاي خود بر مسند رياست فرمودهايد بكار نبردهاند.
ما فرض ميگيريم كه ملت ايران آنقدر خوشباور بود كه دستهاي شما را با لياقت، و از هر آلايش بخصوص اخذ رشوه مبرا دانست و اين وعده ضمني شما را كه اگر بر سر كار بمانيد از اين قرارداد هيچ ضرري متوجه او نخواهد شد نيز باور كرده، براي خير و سعادت خود با جديت تمام جلو تمام حوادث را گرفته، مادام الحيات مسند رياست وزراء را بشما اختصاص داد و در مظان استجابت دعا نيز براي صحت و سلامت شما قرآن سر گرفت بقول عوام پس از صد و بيست سال چه بايد بكند و براي ترقي و پيشرفت آمال و خير و سعادت خود، يك همچو وجود شريف ديگري را از كجا گير بياورد.
ميگوئيد: «اينجانب همانطوري كه تطبيق وضعيات حاليه را با سال گذشته و مقايسه عمليات دوازده ماهه موقتي خود را بمحاكمه و انصاف افكار عامه واگذار نمودم، در موضوع اين موفقيت اساسي نيز وجدان پاك اشخاصي را كه بسعادت حقيقي مملكت علاقمند هستند و از اغراض جاهلانه و حسيات عموام فريبانه دورند، و مبناي حكم و تصديق آنها عقل سليم و منظور داشتن حقايق است حاكم قدرشناس و حقگذار قضيه قرار داده، اميدوارم نتايج حسنه اين موفقيت منظور نظر حقشناس عموم اهالي مملكت بوده، و بهترين مزد خدمات و فداكاريهاي اينجانب كه ظهور سعادت ابدي و حقيقي اين مملكت است، هرچه زودتر مشهود گردد.»
اگرچه ما جواب تمام مطالب اين قسمت از بيانيه شما را سابقا داده، هم در مقايسه اوضاع دوازده ماهه زمامداري شما، با يكسال قبل و هم بقول شما در اين موفقيت اساسي و بعقيده باقي مردم در اين ايران فروشي شما، در محلهاي خود كاملا افاده مرام نمودهايم و بعد از آنچه در اين رساله، در رد اظهارات شما و بيان حقيقت اوضاع نوشتهايم، اين شريطهايكه در ختم بيانيه خود نگاشتهايد براي قراء محترم بياندازه مضحك، و براي خود شما بينهايت شرمآور است. بر فرض اينكه بهبودي اوضاع داخله را در مدت زمامداري شما، از بعضي جهات جزئيه باور هم بكنيم، تازه مثل شما، مثل همان جراح شارلاتان است كه سنگي از مثانه مريضي بيرون آورده و بدبخت را در زير عمل فداي جهالت خود كرده بود، و باوجوداين با كمال وقاحت در هر مجلس و محفل سنگ را از كيف خود بيرون آورده و بمردم نشان ميداد، و مثل شما از زبردستي خود تعريف ميكرد.
ص: 91
ظريفي ملتفت مطلب شده پرسيد كار مريض بكجا رسيد؟ جواب گفت در زير عمل برحمت ايزدي پيوست. ظريف گفت آقاي دكتر! اگر زنده ماندن مريض شرط اساسي عمل نبود، عبث بخودتان زحمت داده، آلات دقيقه جراحي را بكار بردهايد، قصاب سرگذر با ساطورش مسلما جگر مريض را زودتر بيرون ميآورد.
معذلك، در اينجا از ذكر يك حقيقت نميتوانيم خودداري بكنيم، و اين حقيقت اينست كه شما بحكم مفهوم مخالف اشخاصي را كه با اين قرارداد مشئوم همراه نبوده، در اين ايرانكشي و فناي اسلام با شما همعقيده نيستند، بسعادت حقيقي مملكت بيعلاقه و داراي اغراض جاهلانه، و حسيات عوام فريبانه وانمود كرده، مبناي حكم و تصديق آنها را سفاهت، و مستور داشتن حقيقت قلمداد مينمائيد. ما براي دفاع از علاقهمندي خود بسعادت مملكت، و دور بودن خويش از اغراض جاهلانه، و حسيات عوام فريبانه و مبتني بودن حكم و تصديقمان بر عقل سليم، و منظور داشتن حقايق بشما ميگوئيم كه فقط «پهلوان سياست» و «بزرگترين صدراعظم آسيا» يعني شخص حضرت اشرف، صاحب اين عقيده هستيد، و با اينهمه تملقات كه در اين شريطه از كساني كه باهم عقيده شوند كردهايد و نسبتهاي زشتي كه باشخاص منكر و مخالف دادهايد، ساير مردم، همگي حتي نزديكان شما هم، با اين قرارداد مخالف و از آن تبري ميجويند.
از تنقيد و تدقيق مطالب مندرجه در بيانيه شما فراغت حاصل كرديم، حال نوبت قرارداد شما است كه از مقدمه آن صرفنظر كرده، بمواد آن ميپردازيم.
1- «دولت انگلستان با قطعيت هرچه تمامتر تعهداتيرا كه مكرر در سابق براي احترام مطلق استقلال و تماميت ايران نموده است تكرار مينمايد.»
سابقا در ضمن نقادي بيانيه شما معني تعهد استقلال و تماميت يك دولت را از طرف دولت ديگر، كاملا بيان كردهايم و ميدانيم اين تعهد، فينفسه بر سر استقلال مملكت ما چه ميآورد، گذشته از اين، ساير مواد استقلالي براي اين دولت باقي نميگذارد كه دولت انگلستان تعهدي در آن موضوع نموده باشد، و در حقيقت بموجب اين قرارداد بايرانيها ميگوئيد:
«شما مستقليد، ولي اگر بخواهيد با دولتي قرارداد سياسي يا تجارتي ببنديد، بايد از دولت انگلستان اجازه تحصيل كنيد! شما مستقليد، ولي اگر بخواهيد پول قرض كنيد، بايد از انگليس قرض كنيد! شما مستقليد، ولي هرگاه خواسته باشيد راهآهن بكشيد، بايد پول آنرا از انگليس قرض كرده، و بنظر انگليسها و بدست مامورين انگليسي بكشيد! شما مستقليد، ولي چنانچه خواسته باشيد براي استخراج معادن و تأسيس كارخانجات در مملكت خود، اقدامي بنمائيد، بايد از كابينه لندن اجازه بگيريد! شما مستقليد ولي صاحبمنصبان نظامي و عمال كشوري شما، بايد انگليسي باشند! شما مستقليد ولي اگر بخواهيد بنقطهاي از نقاط كشور قشون سوق دهيد، بايد از اولياي دولت انگليس اجازه حاصل كنيد! شما مستقليد، ولي اگر خواسته باشيد بر عده قشون خود بيفزائيد، بايد متخصصين انگليسي لزوم آنرا
ص: 92
معتقد شوند! شما مستقليد، ولي اگر بخواهيد تعرفه گمركي خود را اصلاح كنيد، بايد مأمورين مخصوص انگليسي در آن نظارت داشته باشند! و بالاخره شما مستقليد، ولي در هيچيك از دواير و ادارات مملكتي خود، بهيچ كاري كه در آن انگليسها دماغ خود را نچپانده، صرفه خود و ضرر شما را منظور ندارند، موفق نخواهيد شد!»
معلوم ميشود اين استقلال خيالي شما از وضوي مرحومه بيبي تميز «1» هم محكمتر است و همانطور كه آن عفيفه صالحه هيچ كار را ناقض وضو نميدانست، شما هم هيچ چيز را منافي با استقلال نميدانيد. در صورتيكه، استقلال بقدري لطيف و باندازهاي سريع الانفعال است كه يكي از اين هزار بلائي كه شما در ايران سرش آوردهايد، در ممالك ديگر براي مخدوش كردن، بلكه از ميان بردن و معدوم نمودن آن كافيست، و بهمين جهت، در مواقع مهمه كه دول با يكديگر اتفاق و يا اتحاد جنگي مينمايند، چون ناچار معاهدهنامه اين اتفاق و يا اتحاد بعضي مداخلات طرفين را در كار يكديگر مجاز مينمايد، اين است كه براي اين قبيل معاهدات، مدت معيني مشخص ميكنند و مقصود عمده از تعيين مدت اين است كه تصور نشود كه يكي از طرفين، هميشه اقدامات قشوني و مالي دولت ديگر را در كار خود مجاز كرده، و از اينرو استقلال خود را از دست داده است.
2- «دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را كه براي لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بين دولتين توافق حاصل گردد، بخرج دولت ايران تهيه خواهد كرد.
اين مستشارها با كنترات اجير، و بآنها اختيارات متناسبه داده خواهد شد. كيفيت اين اختيارات بسته بتوافق بين دولت ايران و مستشارها خواهد بود.»
اين ماده بدولت انگلستان حق ميدهد كه در لزوم و عدم لزوم وعده اين مستشارها مداخله مستقيم بنمايد. اختيارات اين مستشارها نيز چون مشروط بتوافق دولت ايران با خود آنها شده است، مداخله غير مستقيم دولت انگلستان را در كليه كارهاي اين مملكت ايجاب ميكند، بالفرض اگر دولت انگلستان نظر بمصالح خود در بلعيدن ايران و سندي كه شما از بيكفايتي ايرانيان در بيانيه خود بدست او دادهايد، اراده نمايد بعنوان مستشار تمام مستخدمين مركزي و ولايتي كليه وزارتخانههاي اين مملكت را از مديران كل مركزي گرفته تا ادني مأمور ولايتي، از انگليسها و هنديها انتخاب نمايد، و اختيارات فوق العاده نيز براي آنها تحصيل كند، چه مانعي خواهد داشت؟ و مملكت ما با هندوستان و ساير مستعمرات آسيائي و افريقائي و استراليائي و آمريكائي انگليس چه فرق پيدا خواهد نمود؟
و مردم ايران از هيئت وزراء و مجلس شوراي ملي و تاج و تخت چه استفاده خواهند كرد؟
3- «دولت انگليس بخرج دولت ايران، صاحبمنصبان و ذخاير و مهمات سيستم جديد را براي تشكيل قوه متحد الشكل كه دولت ايران ايجاد آنرا براي حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد تهيه خواهد كرد. عده و مقدار ضرورت صاحبمنصب و ذخائر و مهمات مزبور بتوسط كميسيوني كه از متخصصين انگليسي و ايران تشكيل خواهد
______________________________
(1)- موضوع مثنوي شيخ بهائي و معروف است.
ص: 93
گرديد، و احتياجات دولت را براي تشكيل قوه مزبور تشخيص خواهد داد معين خواهد شد.»
بموجب اين ماده، صاحبمنصبان قشون ايران بايد انگليسي باشند، و در اندازه لزوم قشون و عده صاحبمنصبان آنهم، دولت انگليس مداخله مستقيم دارد. بنابراين، هرگاه دولت انگليس بخواهد از سركرده تا آسپيران قشون ما انگليسي و هندي باشند، هيچ مانعي براي پيش بردن مقصود نخواهد داشت و چنانچه اراده نمايد عده قشون ايران را بيك ميليون يا بصفر برساند، در هيچيك از طرفين افراط و تفريط، اشكال و محظوري براي آن دولت در كار نيست. و بياختياري دولت ايران در سوق الجيش از اختيارات مطلقه صاحبمنصبان منتج خواهد شد.
4- «براي تهيه وسائل نقدي لازمه، بجهت اصلاحات مذكوره در ماده 2 و 3 اين قرارداد، دولت انگلستان حاضر است كه يك قرضه كلي براي دولت ايران تهيه، و يا ترتيب انجام آنرا بدهد. تضمينات اين قرض، باتفاق نظر دولتين از عايدات گمركات يا عايدات ديگري كه در اختيار دولت ايران باشد تعيين ميشود. تا مدتي كه مذاكرات استقراض مزبور خاتمه نيافته، دولت انگلستان بطور مساعده وجوهات لازمه كه براي اصلاحات مذكوره لازم است خواهد رسانيد.»
مطابق اطلاعاتيكه حاصل كردهايم تنزيل اين استقراض از قرار صدي هفت، و دولت ايران متعهد شده است كه تا مدت بيست سال اين قرض را ادا ننمايد. معني اين شرط بي قدرتي بيست سال ايران است نسبت بهر استقراض ديگري. در خصوص گراني تنزيل اين قرض هم در محلهاي خود كاملا توضيح دادهايم.
5- «دولت انگلستان با تصديق كامل احتياجات فوري دولت ايران بترقي وسايل حملونقل، كه موجب تأمين و توسعه تجارت و جلوگيري از قحطي در مملكت ميباشد حاضر است با دولت ايران موافقت نموده، اقدامات مشتركه ايران و انگليس را، راجع بتأسيس خطوط آهن، يا اقسام ديگر وسائل نقليه تشويق نمايد. در اين باب بايد قبلا مراجعه بمتخصصين شده، و توافق دولتين در طرحهائيكه مهمتر و سهلتر و مفيدتر باشد حاصل شود.»
مطابق اين ماده، دولت انگليس فقط اقدامات مشتركه ايرانيها و انگليسها را در موضوع راهآهن ايران تشويق مينمايد، يعني تفحص نموده، سرمايهداراني كه از قرار صدي هفت پول بايران قرض بدهند، پيدا ميكند، تا ايران از آنها پول قرض كرده، از انگليسها آهن، لوكوموتيف، و لوازم ديگر خريده، به مهندس و عملجات انگليسي حقوق بدهد و راهآهن بكشد، و منافع آنرا كه مسلما با استهلاك اصل و فرع صدي هفت وجه استقراضي وفا نخواهد كرد، كلا تسليم سرمايهدارهاي انگليس نموده، سهل است يكي دو فقره از منابع عايدي ديگر خود را هم در اين كار از دست بدهد. دولت ايران، در عوض اين خدمت بزرگ، دولت انگليس را، در تعيين خطوط از راه توافق دولتين در طرح هاي مهمتر و سهلتر و مفيدتر، صاحب اختيار مطلق مينمايد، تا آندولت خط سوق الجيشي
ص: 94
خود را بخرج اين مملكت تأمين نمايد و مقاصد تجارتي خود را نسبت بايران و ممالك ديگر عالم كاملا پيش ببرد.
منافع كرايه راهآهن بعد از مصارف نگاهداري و گردش آن هيچ وقت و در هيچ جاي عالم با فرع صدي هفت مخارج تأسيس آن مكافئه نميكند تا چه رسد باستهلاك اصل آن. در اين صورت يا دولت ايران بايد از داشتن راهآهن در مملكت خود صرفنظر كند، يا هستي خود را در راه استهلاك بقيه اصل و فرع مخارج تأسيس راهآهن از دست داده، قشونكشي انگليس را تأمين و راه تجارت او را هموار نمايد. دولي كه از تأسيس خطوط آهن در مملكت خود استفاده ميكنند، در مقابل فرع صدي دو و سه است، نه فرع صدي هفت.
6- «دولتين توافق مينمايند در باب تعيين متخصصين طرفين براي تشكيل كميتهاي كه تعرفه گمركي را مراجعه و تجديدنظر نمايد، و با منافع حقه مملكتي و تهيه و توسعه وسايل ترقي آن تطبيق نمايد.»
بموجب اين ماده، دولت ايران اختيار انتشار تعرفه گمركي خود را كه تمام دول مستقله عالم دارا ميباشند از دست داده است، و بعد از آنچه در اين موضوع سابقا نگاشتهايم صرفنظر مينمائيم.
ولي اين يك نكته را هم نميتوانيم ناگفته بگذاريم، شما كه اختيار مالي و قشوني و اداري ايران را بالمره بانگليسها واگذاشته، و دست ايرانيها را در تمام كارهاي مملكتي خود بستهايد، آيا هيچ فكر كردهايد كه هرگاه يكي از دول همجوار ايران خيال بدهمسايگي داشته، بخواهد نسبت بحقوق و حدود ما تعدي يا تخطي بنمايد، با كدام قوه ازو جلوگيري خواهيم كرد؟ انگليسها كه بموجب اين قرارداد، براي حفظ و صيانت ما از تعرض همسايهها، ضمانت و تعهدي نكردهاند! پس خوب بود حالا كه تمام ايران را توبره كرده و بكول انگليس گذاشتهايد، قاعده «من له الغنم فعليه الغرم» را در اين قرارداد از نظر دور نداشته، همانطور كه انگليس را مالك همه چيز اين مردم برگشته بخت كردهايد، دفاع از اين مملكت را هم بر عهده خود آن دولت مقرر ميكرديد، نه بشكل حاليه كه انگليسها در مواقع عادي هستي اهالي را از دستشان بگيرند، و بمجرد اينكه خطري متوجه مملكت شد پاي خود را كنار كشيده، و مردم را با نداشتن هيچگونه وسيله دفاعيه، و قوه و تدارك و بسط يد و تجربه كه به واسطه طول مدت و عدم اعمال، قطعا از دست خواهند داد، بحال خود و برحم و مروت همسايهها واگذارند، و همينكه مجددا مملكت بحال صلح و آرامي معاودت كرد باز آقايان بخود زحمت داده، بيايند و التفات فرموده منافع خود را جمعآوري كنند.
از مداقه قرارداد شما هم فارغ شديم. اگرچه در ضمن تنقيد بيانيه و تشريح قرارداد كه جمله بجمله، و فصل بفصل تحت مذاكره آوردهايم، تمام جهات و محسناتي كه شما
ص: 95
براي بستن اين قرارداد وانمود كردهايد، رد كرده و مضار قرارداد را كاملا ثابت و در هر مورد راههاي بهتريكه ميتوانستيد از آن راه وارد كار شده، و نتيجه بهتري بگيريد نمودهايم، معذالك براي اينكه هيچ مطلب ناگفته نمانده، حجت كاملا بر شما تمام باشد.
خوب است يك مرتبه هم بطور كلي مطالب بيانيه شما را تحت بحث بياوريم.
...
سرتاسر بيانيه مفصل شما براي اثبات مطالب ذيل است.
«پول ميخواستيم نداشتيم. اسلحه لازم داشتيم، نبود. كارگر متخصص لازم بود، وجود نداشت. همسايههاي ما خود را بجاهاي عاليتر اتصال داده بودند، براي ما هم لازم بود با بزرگان وصلتي كنيم.» «1»
ذيلا اين چهار موضوع را تحت مداقه آورده، در ضمن طرق بهتر و كمضررتري كه از آنها هيچ خطري باستقلال اين مملكت متوجه نميشود، مينمائيم.
«پول ميخواستيد، نداشتيد.» ما در جاي خود ثابت كردهايم كه شما ميتوانستيد مثل اسلاف خود، با درآمدهاي مملكتي كار مملكت را اداره كنيد. ولي در اينجا همچو فرض ميگيريم كه واقعا اين ولخرجيها لازم، و دولت ايران ناگزير بود كه پول قرض كند، و به مفتخورها و هرزهگوها و كلاشها بدهد، و در هر عطاي بيجا، طمع صد نفر خالي الذهن را بحركت آورده خود را مطيع ياوهسراهاي طماع و ولگردهاي بيمصرف كه با اين طرز روزبروز در تزايدند، قرار بدهد. آيا لازم هم بود كه اين پول از انگليس گرفته شود؟ انگليسها خودشان امروز از ساير ملل استقراض ميكنند. خواهيد گفت ساير ملل بما قرض نميدادند، و ما مجبور بوديم انگليس را دلال استقراض خود قرار قرار بدهيم، كه او صدي سه از سايرين قرض كند و صدي هفت بما قرض بدهد. اگر اجازه بفرمائيد استدعا ميكنم آن اقدامي كه شما براي استقراض در نزد ساير ملل كردهايد، نشان بدهيد، و حال ايران را با لهستان مقايسه بفرمائيد. آيا ميتوان تصور كرد دولت اتازوني امريكا، بدولت لهستان كه تازه از تقسيم روسيه ايجاد شده، و از اثر جنگ بين المللي و انقلاب عظيم روسيه، مايه هرگونه زراعت و صنعت را باخته، و مدعي همسايهاي مثل بلشويكها دارد صد ميليون دلار «صد ميليون تومان «2»» قرض بدهد و از قرض دادن بدولت ايران كه هيچيك از اين اشكالات را ندارد استنكاف نمايد. آيا بيانيه سفارت آمريكا كه ما عين آنرا در اين رساله درج كرديم، براي رفع اين شبهه و ثبوت داوطلبي آن دولت در كمك مالي بايران كافي نيست؟ گذشته از اين، در بيست سال اخير دولت ايران از همين انگليس كرارا استقراض كرده و هيچوقت شرايط مضري قبول ننموده است. دولت روسيه تزاري با آن طمع كذائي
______________________________
(1)- گربهاي دم خود را در موقعي كه شتري خوابيد بود بدم شتر بست. شتر كه برخاست گربه سرنگون شد از او پرسيدند اين چه وضع است گفت: «با بزرگان وصلت كردهام.»
(2)- در آنروز هنوز دلار مطابق با ده قران «يكتومان» بود.
ص: 96
كه در بلعيدن اين مملكت داشت، نيز چند دفعه بما قرض داده و هيچ اين قماش شرايط در بين نبوده است. آيا چه پيشآمدي شما را مجبور كرد كه استقراض را كه بايد ساده و با ربح ارزان بوده، و جز شرايط اداي فرع و استهلاك اصل هيچ شرط ديگري را حاوي نباشد به استخدام عمال انگليسي در ماليه و ساير دوائر، و رياست صاحبمنصبان آن دولت در قشون مشروط نموده، و استقلال خارجي و داخلي يك دولت، و هستي يك ملت را در عوض استقراض چند ميليون تومان، با ربح گران از دست داديد، و دولت ايران را مستعمره انگليس كرديد؟
«اسلحه لازم داشتيم، نبود.» ملل ديگر هم هستند كه از خود اسلحهسازي نداشته، از سايرين ميخرند، هيچيك از آنها استقلال خود را براي خريد اسلحه كهنه، وانگذاشتهاند.
اسلحه براي حفظ استقلال است. هيچ عاقلي براي تحصيل مقدمه، نتيجه را از دست نميدهد. دولت ايران، و حتي اشخاص عادي اين مملكت، هميشه از ساير ملل اسلحه خريدهاند، و جز يك كنترات با صاحب كارخانه كه در آن شرايط تسليم مال التجاره و ايصال وجه مقيد بوده است هيچ مقدمه ديگري نداشته، تفنگهاي لوبل، توپهاي شنيدر فرانسوي، تفنگهاي پنج تير روسي، و مهمات ابتياعي از سوئد، و تفنگهاي خريداري اشخاص متفرقه از آلمان و سايرين كه در اين مملكت فراوان است، ادله موجوده آن ميباشد. و در جاي خود نيز گفتهايم كه در اين معاملات هميشه فروشنده عقب مشتري ميگردد. آيا در اينصورت حق نداريم بپرسيم خريد اسلحه كهنه براي چه بايد موضوع قرارداد بين دولتين بشود؟ و در مقابل اسلحه كهنه، آنهم بعد از جنگ، چرا بايد استقلال يك دولت بر باد برود؟
«كارگر متخصص لازم بود، وجود نداشت.» ما نميخواهيم در اينجا آنچه را كه سابقا راجع بعدم احتياج ادارات ايران بمتخصصين فني نوشتهايم، تكرار كنيم و موقتا تنزل كرده، متخصصين فني را براي خود لازم ميشمريم. آيا لازم هم بود كه تمام مستشارها از يك ملت، آنهم از انگليس باشند؟ بزرگترين دليل شما براي «توسل بمبدء واحد فني» احتراز از حصول رقابت بين متخصصين، و وحدت اسلوب است كه ما در جاي خود، بياساس بودن اين سفسطه شما را كاملا ثابت كرده، و مدلل داشتيم كه برخلاف گفته شما منافع ايران مستلزم آنست كه در صورت احتياج هم، براي هريك از دواير خود از ملتي مستخدم بياورد كه واقعا در آن فن متخصص باشند و ضمنا از رقابت آنها هم استفاده كرده، خود را گرفتار تعرض و اعتصاب آنها ننمايد.
راجع بانتخاب مليت متخصص نيز، در جاي خود گفتيم كه انگليسها با وجود داشتن منافع اقتصادي و طمع سياسي در ايران، از همه ملل براي اين انتخاب ناشايستهتر، و از نقطهنظر منافع ايران، ناسزاوارترند. و در اينجا از تكرار آنچه سابقا در اين باب نوشتهايم احتراز ميكنيم.
پس نفع ما در اين بود كه بر فرض احتياج هم، از ملل مختلفه كه هيچگونه نظر اقتصادي و طمع سياسي در ايران، و هيچ اتحاد و اتفاق و بند و بستي با ذيطمعها نداشته
ص: 97
باشند، مثلا براي فوايد عامه از هلند، و ماليه از امريكا، و جنگ از سوئد، و عدليه از سويس، مستشار و معلم استخدام كنيم.
اما شما اين كار را نكرديد، سهل است امر ساده استخدام مستشار و معلم را موضوع قرارداد بين خود و دولت انگلستان نموده، حتي اختيار نياوردن مستشار را هم از ايران سلب، و دولت را مجبور نمودهايد كه من بعد هميشه ادارات و قشون خود را بتوسط مديران و صاحبمنصبان انگليسي اداره كند. دولت ايران در سابق هم مستشار و معلم خارجي خيلي اجير كرده است. آيا هيچوقت با دولت آنها قراردادي بسته است؟
از ازمنه سابقه ميگذريم، در همين بيست سال اخير استخدام مستشاران و معلمين بلژيكي و سوئدي و آمريكائي و فرانسوي براي گمرك، وزارت خارجه و ژاندارمري و ماليه و عدليه و داخله جز بتوسط يك كنترات بين مأمورين ايران با خود مستشارها، بطريق ديگري صورت گرفته است؟ آيا دولت ايران با دول متبوعه اين مستشارها در موضوع اين استخدام هيچ قراردادي كه حاوي شرطي، اعم مضر يا غير مضر باشد بسته است؟
از اينهم ميگذريم؛ مرسوم اينست كه در صورت لزوم براي هر وزارت خانه يكي دو نفر مستشار ميآورند، تا در معضلات امور كه واقعا مديران بومي از عهده حل آن برنيايند يا در طرحريزيهاي مهمه طرف استشاره باشند، نه اينكه بدون هيچ قيد عده و تعيين مدت، با دولت قوي همسايه شرط كنيد كه مديران ادارات و صاحبمنصبان قشوني بهر عده كه دولت همسايه لازم بداند و تا هر وقت كه آن دولت صلاحانديشي كند، منحصرا از اتباع آن دولت بوده، قلم امضاء و كليه اختيارات اداري به آنها تفويض باشد.
ما هرچه فكر ميكنيم، نميتوانيم سبب مشروع منطقي براي اين اقدام شما بتراشيم.
شايد بفرمائيد اگر از انگليسها، آنهم با اين شرايط استخدام نميكرديم، آنها ممانعت ميكردند از ساير ملل مستخدم اجير كنيم. اگرچه مناقشات روزنامهجات و تبادل يادداشتهاي رسمي و نيمرسمي بين دولت انگلستان و ساير دول قويه عالم در موضوع اين قرارداد، و عدم رضايت آنها از اين خريد و فروش كاملا براي اثبات خلاف اين فرمايش كافي است ولي ما باز موقتا تنزل كرده در اين ادعا نيز با شما همراه ميشويم و نفوذ انگليس را بر تمام دول و نفوذ دول را در نوبت خود بر افراد ملتشان بقدري تصور ميكنيم كه با وجود مجمع اتفاق ملل، باز هم بتوانند از استخدام فني غير از انگليس براي ايران جلوگيري نمايند، در اينصورت آيا انگليس ميتوانست اختيار نياوردن مستشار را هم از ما سلب كند؟
اگر ما اصلا از استخدام جديد مستشار و معلم صرفنظر كرده و بر فرض احساس احتياج مبرم دامنه عمليات سوئديها و بلژيكيها را از ژاندارمري و گمرك بماليه بسط داده، كار خود را پيش ميبرديم، از اين وضعي كه شما براي ايران تدارك ديدهايد و اين مملكت را مستعمره انگليس كردهايد بهتر نبود؟
اگر بفرمائيد در اين صورت انگليسها بما پول نميدادند، منكر شما نميشويم.
ولي در جاي خود ثابت كردهايم كه سايرين براي پول دادن بايران حاضر بودند.
ص: 98
«دول جديد التأسيس همجوار ما خود را بجاي عاليتر اتصال داده بودند، براي ما نيز لازم بود با بزرگان وصلتي بكنيم.»
اتصال دول عالم چيز تازه نبوده، و هميشه دول، علي الخصوص همسايهها، بواسطه اشتراك منافع با يكديگر اتفاق و اتحاد ميكنند، يا در موضوع معيني باهم معاهد ميشوند.
تاريخ دنيا از اين وقايع مملو، و در هر صفحه آن شرح يكي از اين همپيمانها مندرج است. از ازمنه قديم و قرون وسطي و عهد معاصر گذشته، در دوره تاريخ جديد، چندين اتفاق و اتحاد بين دول واقعشده و مهمترين آنها كه ميتوان علت العلل جنگهاي اخير بين المللي فرضشان كرد، اولا اتحاد تدافعي و تعرضي بين آلمان و اطريش و ايتاليا است كه تا بعد از ظهور جنگهاي بين المللي، برقرار و بواسطه نقض عهديكه از طرف ايتاليا بعمل آمد برهم خورد. ديگر اتفاق بين فرانسه و روس است كه طرفين بواسطه نگاهداري خود در مقابل اتحاد مثلث سابق الذكر، با يكديگر متفق شده، و در اين اواخر انگليس نيز بواسطه پيشرفت رقيب صنعتي و تجارتي خود آلمان، خويش را بآنها نزديك كرده، و بالاخره داخل اين اتفاق گشت. و ساير دول اروپا هم بمناسبت نزديكي منافع، بعضي بيكطرف، برخي بطرف ديگر متمايل بودند، و عدهاي از آنها نيز بيطرفي صرف خود را حفظ كردند.
اتحاد و اتفاق دو يا چند دولت با يكديگر، در زمان جنگ براي كمك و مساعدت و در اوان صلح بجهت اخافه و تهديد رقباي طرفين است كه در موقع جنگ پشتيبان يكديگر بوده، زودتر بر حريف غالب آمد، و او را بصلح مجبور كنند و در موقع صلح نيز موازنه قوا را در دست داشته، و در مقابل حريفهاي خصوصي خود بتوانند از تجاوز بحقوق خود، و بالنتيجه از جنگ جلوگيري و بصلح و مسالمت حدود و حقوق خود را محفوظ دارند.
پس اشتراك منافع اصل اصيل، و ريشه و پايه تمام اتحادها و اتفاقهاي بين دول و همين اشتراك و تصادم منافع است كه آلمان و فرانسه، دو همسايه را با يكديگر دشمن، و انگليس و ژاپون را كه يكي در مغرب اروپا و ديگري در مشرق آسيا است، با يكديگر دوست، و در موقع جنگ روس و ژاپون و جنگهاي اخير بين المللي، اين دو دولت را با يكديگر همپيمان مينمايد. باز همين اشتراك و تصادم منافعست كه بلغار و عثماني را با وجود عداوت ديرينه كه با يكديگر داشتند، باهم معاهد كرده، بكمك آلمان و اطريش بر ضد انگليس و روس و فرانسه، بجنگ وادار ميكند، همين اشتراك و تصادم منافع است كه قرهطاق و صرب و روماني را با همسايههاي نزديك خور بضديت واداشته؛ بكمك انگليس و روس و فرانسه بر ضد آلمان و اطريش و عثماني و بلغار وارد جنگ ميكند، و بالاخره، همين اشتراك و تصادم منافع است كه انگليس و فرانسه و ژاپون را كه يكي پرتستان، ديگري كاتوليك، سومي ارتودكس، چهارمي بودائي هستند، با آلمان و اطريش و عثماني كه اولي پروتستان و دومي كاتوليك و سومي مسلمان ميباشند به نبرد واميدارد.
ص: 99
بنابراين اشتراك مناقع ابدا مربوط بقوت و ضعف، و همسايگي و دوري و اتحاد و اختلاف مذهب نبوده، بسا اتفاق ميافتد كه قويترين دول عالم، با ضعف ملل، بواسطه پيشآمدهاي اين عالم كون و فساد، مشترك المنفعه واقع شده، و با وجود فاصله اقيانوسها و صحراها، و اختلاف مذهب باهم متحد، يا متفق يا معاهد ميشوند. چنانكه در جنگ بين المللي، انگليس و اتازوني و فرانسه بكمك قرهطاق و پرتقال، در اروپا و پرو و پاناما، در امريكا محتاج، و با آنها همپيمان و متفق شدند، و دولت انگليس با آنهمه نفوذ و قدرت براي حفظ مستعمرات آسيائي خود، در مدت هفتاد سال همه گونه حمايت و همراهي از افغانها نموده، سهلست خود را باجگذار آنها هم نموده بود.
ما در جاي خود بثبوت رساندهايم، كه دول جديد التأسيس همسايه ما بهيچ جا خود را بستگي نداده، با همه مصيبتهائيكه در پيش دارند خود را قائم بالذات معرفي ميكنند، ولي چون اتفاق و اتحاد و همپيماني با دول قويتر، هميشه براي دفع همسايه نبوده، ممكن است دو دولت بجهت جلب منافع مادي و معنوي با يكديگر همعهد شوند، اين است كه ما ابدا منكر اتفاق و اتحاد با انگليس نيستيم، بلكه بواسطه همسايگي و سابقه و داد و دوستي، همپيماني با آن دولت را اگر براي ايران لازم نشمريم، لامحاله نافع ميدانيم اما چه شكل همعهدي؟ و چه قسم همپيماني؟ همپيماني كه در آن منافع طرفين منظور شده، در مواردي كه نفع يكطرف مستلزم ضرر طرف مقابل نباشد، طرفين متعهد شوند كه در پيشرفت آن مقصود كنفس واحده بكوشند و در مواقع تصادم منافع نيز نفع و ضرر طرفين را با يكديگر سنجيده منافع و مضار را بين خود تقسيم كنند و با يكديگر متحد يا متفق يا معاهد شوند. نه اينكه تمام مواد معاهده بر ضرر يكطرف، و نفع طرف مقابل بوده، طوري تنسيق شده باشد كه بموجب آن استقلال خارجي و حق حاكميت داخلي ايران سلب، و اين مملكت مستعمره انگليس شود؛ سهل است هرگاه از همسايههاي ايران زحمت و و زيان و خطري متوجه اين مملكت شود، دولت انگليس هيچگونه ضمانتي، و هيچ نوع تعهدي براي جلوگيري از آن نداشته، و بهيچوجه خود را برفع غائله و كمك مادي و معنوي بايران مكلف نداند.
بر فرض اينكه ايران بقول شما بپول و اسلحه و مستشار محتاج، و جز انگليس دولت ديگري كه بايران كمك نمايد يافت نميشد، و ما از همپيماني با آن دولت ناگزير بوديم، آيا انگليس نيز بجهت باز كردن بازار تازه مصنوعات كارخانه، و ترقي دادن تجارت خويش، و از همه بالاتر بجهت حفظ مستعمرات خود محتاج بايران نبود؟ آيا پول قرض دادن و اسلحه فروختن انگليس بايران تجارتي نيست كه راه تجارت آتيه را صافتر و هموارتر مينمايد؟ ديگر در مقابل اين تجارت «لنتبور» واگذاشتن اختيار قشون و ماليه و گمرك و تمام ادارات كه استقلال داخلي و خارجي دولت ايران را بر باد ميدهد، و ايران را مستعمره انگليس مينمايد براي چيست؟ آيا در حين جنگهاي بين المللي دولت قرهطاق در اروپا و كستاريكا در امريكا با همه ضعف و بيقدرتي در همپيماني و
ص: 100
اتفاق با قويترين ملل، يعني انگليس و فرانسه و اتازوني چنين شرايطي، بلكه خيلي از اين سهلتر را پذيرفتهاند؟ آيا اين دو دولت ضعيف ادني مداخله دول متعاهد خويش را در مملكت خود قبول كرده، و زمامداري يكنفر مستخدم آنها را در مملكتشان متعهد شدهاند؟
اينجا است كه ميخواهيم باز از شما استفسار كنيم كه ترس از چه پيشآمد وخيمتر و احتراز از كدام آتيه ناگوارتر شما را باين ايرانكشي وادار نمود؟ جواب بيپولي، ناامني داخله، وجود ترور و قحطي و امراض را در جاي خود داده، و بثبوت رساندهايم كه هيچ يك از اين اشكالات كه شما در بيانيه خود با آنهمه آب و تاب مرقوم فرمودهايد وجود نداشته، سهلست وضعيت داخلي ما از هرجهت بهتر از ادوار قبل بوده است، ولي در اينجا باز با شما همراهي كرده، فرض مينمائيم كه بقول شما عوامل مهلكه واقعا بيش از آنچه شما نوشتهايد موجود، و سرتاسر مملكت پر از قتل و نهب و چپاول و مستلزم بهانه جوئي و مداخله همسايه، و بالاخره بمحو استقلال ما منجر ميشد، آيا آنطور محو استقلال قطعنظر از مشكلاتيكه براي اجراي آن پيش آمده، و وقوع آن را عملا محال مينمود از اين تسليم برضا و رغبت و با سند بهتر نبود؟
از رد كليات بيانيه و قرارداد شما نيز فراغت حاصل كرده، حجت را بر شما تمام و راهنمائي خود را كرديم. حال بيمناسبت نيست نظري به آتيه ايران انداخته، حال اين مملكت را در بيست و پنج سال بعد، يا باصطلاح اروپائيها در ژنراسيون (طبقه) آتيه تحت ملاحظه آورده، بهبينيم اگر خداي نخواسته اين خوابي كه شما براي ايرانيها ديدهايد «اضغاث و احلام» نباشد و الغاي اين قرارداد طوعا يا كرها فراهم نيامده، انگليسها موافق نظراتيكه شما در آن بكار بردهايد موفق باجراي آن شوند و ايران براي رهائي از شر عقرب بمار پناه نبرده، با بازوهاي گشوده باستقبال بلشويزم نرود، بعبارت آخري كار بهمان محوريكه شما و همپيمانهاي شما تصور مينمائيد گردش كند، احوال سياسي و اقتصادي و اجتماعي ايران چه خواهد شد.
الف- احوال سياسي: 1- روابط خارجي- چنانكه سابقا اشاره كرديم با اين قرارداد شما ايران از حالت استقلال تام و تمام تنزل كرده، مستعمره انگليس خواهد شد و بيست و پنج سال مدت كاملا كافي است كه مقاصد شما را درباره اين مملكت باجرا برساند و قلمرو سيروس و داريوش هخامنشي، و اردشير و شاپور و انوشيروان ساساني، اسما و رسما داخل در عداد مستعمرات انگليس بشود. در اين صورت، كارهاي خارجي ايران با ساير ملل، بتوسط مأمورين انگليس صورت خواهد گرفت و بساط سفارت خانههاي ايران در پايتختهاي دول، برچيده شده، بجاي تمام سفارتخانههائي كه امروزه از دول مختلفه عالم در تهران اقامت دارند، فقط يك وزير مقيم انگليسي كه اسما وزير مقيم و عملا نايب السلطنه ايران است، در اين پايتخت رحل اقامت خواهد افكند.
سرپرستي ايرانيها در ممالك خارجه، با قنسولهاي انگليس و قنسولهاي ساير دول در شهرهاي ايران، با فرمان اجراي انگليسها بوظايف خود قيام خواهند نمود