گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
پیش‌سخن‌





وقتی ناصر الدینشاه سرزده به دیدار میرزای جلوه شاعر وارسته طرف علاقه‌اش که در مدرسه صدر مقابل مسجد شاه حجره داشته میرود، او را طبق معمول مشغول مطالعه مینگرد.
پس از ادای احترام از طرف میرزا و ابراز عنایت از جانب شاه که او را با قسم جان خود بر سر جایش نشانیده مانع حرکتش میشود از او درباره کتاب مورد قرائتش سؤال میکند؟.
میرزا اظهار میدارد تاریخ نگاه میکرده است که شاه با همان لحن دوستانه میگوید میرزا خفه‌ام کردی از بس هر وقت ترا دیدم تاریخ میخواندی، آخر از چه چیز آن خوشت میآید که همه‌اش سر در این یک رقم کتاب میکنی؟!
میرزا جواب میدهد: قربان از یک کلمه (مرد) و (مردن) آن که چون درباره فرد گردن کلفتی خوب قلمفرسائی کرده، داد سخن داده میگوید چنین کرد و چنان کرد و چنین گرفت و چنان بست و خست و درید و برید و قاپید و چاپید و خون مردم را در شیشه کرد و همچه جمع کرد و روی هم گذاشت و چه و چه و چه و یا چنان و چنین عدل و داد نمود و چنین و چنان شایستگی و بایستگی و مردم‌داری نمود آخرش میگوید فلان وقت مرد و رفت و غائله را تمام میکند و همین یک کلمه
ص: 8
مردن اوست که مرا تا ریشه جان شاد میکند. ناصر الدینشاه میگوید آفرین میرزا که ارشادم کردی و جبه خود را کنده به دوش او میافکند.
این بنده را نیز قرائت تاریخ از نظر عبرت‌آموزی همواره مورد علاقه بوده لیکن نه از آن جهت که چه کسی خورد و چه کسی برد و قتل و غارت و خونریزی و ستیز که عمر آدمی را ارزش زیاده از آن است که آنرا صرف چنین مسائل نماید بلکه از زاویه انسانی و کیفی آن که مردم قرون و اعصار را شناخته سر از وضع و زندگی و چگونگی آنان بیرون آورم که متأسفانه هم هر چه در این امور زیادتر کاویده کمتر یافته‌ام.
در این زمینه که مثلا مردم صد سال و دویست و پانصد و هزار سال پیش را چه وضع و حالی بوده، چه میخورده، چه میپوشیده، چگونه میزیسته، کسب و کار و داد و ستد و معامله و معاشرت و مسکن و مأوا و رفتار و گفتار و عیش و عزا و عادات و آداب و سنن و معتقداتشان چه صورت داشته است؟
لذا با توجه باین نکات من این کتاب را به همین منظور تألیف و تصنیف کرده در آن فقط به مردم و آنچه به توده و اجتماع و اکثریت برخورد میکند توجه داشته به ترسیم اوضاع و احوال و کم و کیف پنجاه سال پیش از این پرداخته‌ام.
کتابی ما حصل سالها رنج و مرارت پیگیر در احیاء سنن و عادات و افعال و اعمال فراموش شده مردم تهران قدیم، در اندیشه خدمت به زادگاه و اینکه شاید از محو آثار آن که (عنقریب است که از ما اثری باقی نیست!) جلوگیری بعمل آمده باشد.
مجموعه‌ای مستخرج از دیده‌ها و شنیده‌ها و محفوظات و ملموسات خویش از طهران طفولیت، طهران قبل از ظهور پهلوی، اطلاعاتی تنها قائم به ذات خود حقیر با اصالت و بکارت و صداقت تمام بدون قرض و مدد و کمک و شریک و دریوزه از این و آن.
واقعیاتی که مثلا اگر درباره خندق و دروازه آن حرف زده‌ام، خود در خاکریز او سرسره‌بازی کرده، از دروازه‌های آن خروج و دخول داشته ناظر ایاب و ذهاب آیندگان، روندگان، زورگوئی، ستمگری مأموران و نواقلیان آن بوده‌ام و هر آینه در جهت واگن اسبی و ماشین دودی و چهارچرخه، درشکه، شتر و الاغ
ص: 9
سخن گفته‌ام خود راکب واگن و مسافر ماشین دودی آن بوده، پشت درشکه دویده، عقب چارچرخه را گرفته (قنوت) و ترکه و شلاق سورچی‌های آنها پشت و پهلوهایم را طناب‌مانند بالا آورده، دشنامهای خواهر و مادر و سرا و بونه و جد و آباء خردزدی سواری، شتر دزدی سواری آن حواله قباله‌ام شده تا دیگر امور آن که مستقیما یا وسیله پدر داش مشدی یکه‌بزن و خویش و اقارب همه‌کاره در همجوش تاجر و کاسب و اداری و درباری و نوکرمآب و مادر و مادربزرگ و عمه و خاله سر در همه چیز دار نصیبم شده است و بالاتر از همه حس کنجکاوی و فضولی ذاتی که از هر کس و هر چیز و هر جا و مکان و مطلب و واقعه بهر صورت که شده و توانسته‌ام، حتی با خطر جان استراق سمع و بصر و اخذ و ادراک داشته‌ام.
پس در اینصورت میتوانم با قوت قلب هم به خواننده اطمینان بدهم که مطالب کتاب کلمه‌ای دور از واقعیت و حقیقت نبوده، همانهائی است که بوده و شده خدشه و خللی در آن راه نداشته، ملموساتی که خود این هیچ مدان یا در جریان مستقیم آن بوده یا از افراد و منابع کاملا موثق بدست آورده در صندوقچه امین سینه ضبط و یادداشت کرده‌ام و خواننده میتواند به آن مؤمن بوده با خاطری آسوده از آن کسب اطلاع نماید.
همچنین جهت رفع شبهه از عزیزانی که مطالعه نکرده کتاب پنج جلدی حاضر را با کتاب شش جلدی تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم اینجانب بخاطر تشابه اسمشان نسخه مثل هم فرض بکنند به عرض برسانم که نه چنین بوده که هر یک مستقل و جدای از هم میباشد، تنها در این رابطه که در عین انفکاک مکمل هم بوده و چون به هم پیوست شوند در مباحث تهران دائرة المعارفی کامل میشوند؛ اگر چه دامنه‌ی سخن تهران در چنان وسعت است که اگر دهها کتاب دیگر در چگونگی‌اش نوشته شود هنوز شروع به آن میباشد، چه نه از یک نقطه و شهر و بلکه از یک پایتخت و نه بلکه بخاطر شعاع نفوذ بخشی و فرادهی‌اش به دیگر نقاط کشور از یک مملکت حرف میزند، در این امید که ارباب پژوهش و قلم دنبال گرفته، نیامده‌های آن تکمیل بکنند.
و اما درباره خود کتاب، این که بخاطر خوف تحریف و حذف و کسور و
ص: 10
دستکاری‌های غیر مأذون که دور از نظر نگارنده در جلد نخست چاپ اول آن بعمل آمده بود تأدیبی شد تا در این چاپ کل امور آن از تصحیح و نظارت و غیره در اختیار بگیرم و همچنین جلد خدشه‌دار شده‌ی مورد ذکر که به همین صورت صحیح و کامل و منطبق با اصل گردید، اگر چه نقایص وارد شده در آن نه به آن حد بوده که نفی اعتبار مطالب کلی آن بکنم.
دیگر آنکه مطالب کتاب موجود ترسیم صحنه‌ها و نمایش احوال و افعال مردم گذشته‌ی تهران میباشد از خصوصیات و خلقیات و گذران و آداب و عادات و فرهنگ و رسوم و عواطف و روابط و معتقدات و معاش و معاد و آنچه فرد و جماعتی با آن پا به عرصه وجود نهاده به خاک میروند، در این خاصیت که هر چه اگر خوب و قابل پسند بوده سرمشق و اگر زشت و ناستوده، طرد بشوند و کل تواریخ که به همین خاطر نوشته شده‌اند؛ با این جلب نظر که اگر در این تاریخ مطالب معجب دور از باور بنظر برسد نباید حمل به دروغ و ناممکن گردیده، بلکه باید به عدم ثبات سیاسی مملکت و تغییر و تبدیل‌ها و دگرگونی‌های پی در پی حکومت‌ها و همراهشان بهمریختگی‌های همه جانبه، مثل از میان بردن شئون و رسوم و اثر و آثار گذشته و تحمیل فرهنگ و سلیقه، عقیده‌های تازه و در نتیجه بیگانگی نسل کنون با نسل و زمان پیش از خود نگاه بشود؛ در این توضیح که اگر در طبقه و طبقاتی سخنی به نفی و انتقاد و شوخی و ضحکه و مانند آن آمده، آن بوده که وقوع داشته، با آن سر و کارشان بوده، قصد هیچگونه اهانت و ضحاکت در آن نبوده و نمیباشد، چه نیاوردنشان خیانت به تاریخ زمان محسوب و با هر چشمپوشی برهه و قسمتی از آن در امحاء و فنا می‌افتاد.
در اینجا از دوست عزیزم دانشمند فرهنگ‌شناس گرانمایه جناب آقای سید ابو القاسم انجوی شیرازی که مشوق من در خلق این اثر بوده‌اند کمال تشکر را دارم. همچنین از دوستان جوان دیرینم آقایان صالح رامسری ویراستار کتاب، محسن محمدی ناظر فنی و نصر الله حدادی مسئول استخراج فهرست اعلام که با صمیمیت و دقت زیاد امور مربوطه را به انجام رسانیده‌اند. سپاسگزارم، و در آخر از همسرم نصرت اکبر نظری که وسایل آسایش فکری مرا در امر نوشتن، تا حد از دست دادن سلامت قلب و روان فراهم ساخته نهایت سپاس را داشته و به پاس
ص: 11
زحماتش کلیه حقوق آثارم را طبق صلحنامه رسمی، با حفظ اختیار تا زمان حیات خود واگذار به ایشان نموده بدین وسیله نیز تأیید میکنم.
لذا با استفاده از این اختیار، نقل مطالب کتاب را با ذکر مأخذ و حفظ امانت مجاز اعلام داشته، لاکن جدای از آن مانند ترجمه و اقتباس و تهیه فیلمنامه و امثال آن منوط به کسب اجازه کتبی از مالک اثر می‌باشد که باید از ایشان اخذ بشود و به همین قرار استفاده از بقیه آثار این کمترین.
با تشکر جعفر شهری
زمستان 69
ص: 13