گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
نعل و میخ کفش‌





یکی دو دکان نعل و میخی سر بازار کفاش‌ها قرار داشت به این جهت که پایان کار هر مشتری و خریدار اروسی به (نعلچی‌گر) یا دکان نعلی و میخی مربوط می‌شد، چه بدون زدن نعل بآن کفش قابل استفاده نمی‌آمد و سبب دیگر انتخاب اول بازار این کار، آن بود که کفاش‌ها مشتریان خود را حواله نعل و میخی سر بازار می‌کردند که از سرشان باز شده باشند. چه چندان که کفش نعل و میخ خورده و پوشیده شده اوقاتی از خرید و معامله آن گذشته بود دیگر فروشش قطعی شده قابل پس گرفتن و تعویض و مثل آن نمی‌گردید.
اما ترتیب فروش کفش هم اینطور بود که به مجرد فروش و دریافت پول و روانه ساختن مشتری به اول بازار برای کار نعلچی‌گری، فروشنده جای خود را با دیگری، یعنی استاد با شاگرد یا بالعکس عوض کرده یا اگر زیاده از حد جنس نامرغوب بود و یا کلاه سر مشتری گذاشته شده بود، جاخالی داده همسایه را بجای خود نشانده خود بدکان همسایه می‌رفتند و یا نمای دکان را عوض می‌کردند. مثلا اگر سبد کفش‌های بچگانه جلو دکان بود، آن را بالای دکان گذارده، یا اگر جلوی سکوی دکان قالیچه پهن شده بود آن را جمع و اگر کنار گذاشته شده بود پهن می‌کردند و با همین تغییر و تبدیل بود که اگر مشتری (کله) شده بازمی‌گشت، منکر خریدش از این دکان می‌شدند و او را در اشتباه می‌انداختند، خاصه آن که مشتری نیز از بازار گذشته وارد خیابان شده نور و روشنایی خیابان، قیافه دکان و فروشنده را در نظر او متغیر ساخته بود که چه بسیار مغبون‌شدگان که با گرفتاری همین وضع، با دکان‌دارهای دیگر گلاویز شده همه روزه در این بازار بلوا به راه می‌انداختند و در این غائله که فقط خود را خسته می‌کردند، چه بازاریان هرگز بند یکدیگر را به آب نداده به نفع مشتری
ص: 468
رشته اتحاد رها نمی‌ساختند.
قیمت هر جفت نعل سه‌پایه که شبیه نعل الاغ و سه‌پایه‌ی سر خود داشت چهار شاهی «دو دهم ریال» و هر ده میخ «برقو» یک شاهی بود که گاهی نعل و میخی گوش‌بری و گران‌فروشی کفاش را تکمیل کرده تا کفش را به قول خودش محکم‌تر و بادوام‌تر کرده باشد. تمام سرتاسر پاشنه و زیره کفش را میخکوبی نموده نصف قیمت کفش را هم او پول نعل و میخ می‌گرفت!

کسبه متفرقه بازار ارسی‌دوزها

دیگر از کسبه این بازار نانی «نان‌فروش» بود که نان‌های سنگک و تافتون را به روی شانه میله کرده دور می‌گرداند و در تابستان‌ها دوغی و شربتی و آب‌زرشکی و باقلا پخته‌ای و سیب‌زمینی تنوری که در تابستانها باقلا را از تازه و در زمستان‌ها از انواع خشک آن تهیه می‌کردند. دیگر شربتی و چای دارچینی و (شکرپنیری) و حلوایی و پنیری که غالبا این کسبه پول اجناس خود را که ناهار و عصرانه شاگرد اروسی‌دوزها را تأمین کرده بود شب جمعه به شب جمعه دریافت می‌کردند و این از آن جهت بود که اروسی‌دوزها هم چنانکه ذکرش گذشت اجرت کار کارگر را شب جمعه می‌پرداختند. کسبه دیگری هم مانند سرکه‌فروش، ترشی‌فروش، خاکه ذغال فروش و شراب و عرق‌فروش بودند که امتعه خویش را قسطی معامله می‌کردند. سرکه یا ترشی و خاکه‌زغال مشتری را یکجا داده هفته به هفته قسط می‌گرفتند و کلیمی‌ها که شراب و عرق را در غرابه‌ها و (کپ) ها به (من) و (ری) می‌فروختند و پول آن را شب به شب و یا هفته به هفته می‌گرفتند.
قیمت هر یک من سرکه و ترشی خالص اعلا یک قران تا یک ریال بود که
ص: 469
پول آن را در چهار تا پنج هفته دریافت می‌کردند و بطر (چارکی) شراب، دهشاهی تا سه عباسی «شش دهم ریال»، یک کپ چهار منی آن چهار قران و نیم، بطر چارکی عرق که ده سیر تمام عرق داشت و در وزن آن دقت شده بود که کم نبوده معامله حرام نشده باشد! سی شاهی تا سی و پنج شاهی و (کپ) چهارمنه‌ی آن بیست تا بیست و دو سه قران به نسبت کهنه، نوی و مرغوبی و نامرغوبی آن که استمرار می‌گرفت و خاکه ذغال درهم خرواری شانزده تا هجده قران و خاکه جدا و ذغال جدا به ترتیب خرواری ده قران و بیست قران بود که قسط آن یک ساله یعنی تا موقع خرید خاکه ذغال سال بعد که فصل خریدش تابستان بود به آخر می‌رسید و چه بسیار که این اقساط بطور کامل وصول نمی‌شد و به هزار مشکلات ترک کار، تعطیل کارگاه، تغییر حجره و استاد و دیگر عوارض بدهکار برخورد نموده، گاهی تمام یا مقداری از آن سوخت می‌گردید.
ص: 470

حمام‌

حمام نظام الملک‌

حمام‌ها چه بزرگ و چه کوچک و چه عمومی و چه سر خانه از روی قاعده و قانون صحیح حمام‌سازی و معماری علمی با شرایط مکانی مخصوص به خود ساخته می‌شدند که از آن جمله بود. حمام نظام الملک آخر بازار کفاش‌ها، مقابل بازار پاچنار، که از بهترین حمام‌های تهران بشمار میرفت و امروزه خراب و نوسازی شده به صورت پاساژ و دکان درآمده است!!

بنای حمام‌

بنای حمام‌ها منقسم به چهار قسمت مخصوص به خود و اندیشیده بود که به شرح زیر توضیح می‌شود:
اول. قسمت مدخل یا راهرو ورودی که حتما با پانزده، بیست پله که به نشیب می‌رفت، به سربینه می‌رسید.
دوم. سربینه یا رخت‌کن، سرپوشیده‌ای وسیع جهت کندن و پوشیدن لباس و بستن لنگ و آماده شدن برای دخول به گرمخانه یا بیرون آمدن و استراحت در آن.
سوم. راهرو میان سربینه و گرمخانه که لولئین‌خانه و حوض لنگ‌شوئی نیز در آن قرار می‌گرفت.
چهارم. گرمخانه که اصل حمام و محل استحمام به شمار میرفت.
ص: 471
این محاسبه و اصول چهارگانه در ساختمان حمام از این جهت بود که رعایت صحت و سلامت مراجعان در آن ملحوظ شده باشد. با این قاعده که در ورود به آن از هوای خارج با گذشتن از پله‌های اول و ورود به سربینه و گذشتن از راهرو دم تا دخول به گرمخانه ناگهان برخورد با مغایرت و اختلاف هوا نداشته، همراه با اعتدال بوده باشد، و در بیرون آمدن و خروج از حمام که از خزینه داغ بیرون می‌آیند یک مرتبه با هوای سرد خارج حمام روبرو نشده طول مسافت گرمخانه و راهرو میان گرمخانه و سربینه معتدل، آنان را آماده ساخته از پنجاه درجه حرارت بالای صفر گرمخانه غفلتا روبرو با هوای چندین درجه پائین‌تر ننموده، دچار سرماخوردگی و امراض مربوط به تصرف هوا نگردیده، حمام برایشان عافیت بوده باشد.

معماری حمام‌

دیگر از قواعد حمام‌سازی آن بود که حتما حمام را چندین ذرع از سطح زمین پائین‌تر بنا کنند به طوری که سطح بیرونی سقف حمام یعنی بام آن مساوی با زمین‌های مجاور بوده باشد و این نیز از آن جهت بود که همراه با دگرگونی احوال زمین که در تابستان سرد و در زمستان گرم می‌شود، چنانچه آب چشمه‌ها و قنوات را ملاحظه می‌کنیم، در تابستان خنک و قابل تحمل و در زمستان گرم بوده باشد و دیگر آنکه از جهت استحکام مطمئن و قابل اعتماد بوده بنای آن به قول بناها «پشت» داشته باشد یعنی ساختمان آزاد و (ملنگ) نبوده اطرافش را زمین احاطه داشته از عوارض ناشیه مانند: زلزله و باد و طوفان و غیره در امان بماند.

تابلو حمام‌

تابلو یا علامت و نشانه مشخصه حمام بر دایر بودن آن این بود که دو ریسه لنگ، که البته از لنگ‌های تمیز نو انتخاب شده بود از دو جرز دهانه‌ی حمام به دو طرف
ص: 472
کوچه یا بازار به دیوار می‌کشیدند و اگر امکان این کار نبود و کسبه‌ای در اطرافش بودند، لنگ‌ها را از جرز به داخل راهرو دو طرف پله‌های ورودی می‌آویختند و نشانه حمام زنانه که معمولا پیوسته به حمام مردانه و درش دور از کوچه و گذرگاه عام و مستور از دید نامحرم بود، پرده ضخیمی بود که جلو آن می‌آویختند. در این حمام‌ها از دو لنگه تخته ضخیم به عرض و قد یک ذرع و دو ذرع با چفت و بست و (ریزه) ی زنجیری و گل‌میخهای درشت بود که بین دو جرز آجری نصب شده بود و سردر هلالی‌شکل گچ‌بری شده‌ای جهت حمام‌های مردانه بود که بر آنها تصویرهائی از رستم و سهراب و دیو سفید و اشکبوس یا شیر و خورشید و مثل آن نقش شده بود، در نمودار خاصیت حمام برو که آنرا مانند این پهلوانان تندرست و گردن‌کلفت و زورمند میگرداند و دستاویزی جهت متلک به «جوجه مشدی» های بی‌بخار و گردن‌کلفت‌های بی‌اثر که آنها را «رستم و شیر سردر حمام» بخوانند و سردر حمام زن‌ها، در هلالی آن به جای گچ و رنگ و تصویر، زنبیل کاهگل و کاسه و کوزه قلقلک شکسته آویخته میشد که نظر بیننده از حمام و داخل آن و از آیندگان روندگان او منعطف آنها شده انحراف توجه بکنند.

مدخل یا راه ورود

مدخل حمام شامل پله‌های چندی به طرف پائین در ارتفاع دو وجب و زیادتر از آجر (هره) کرده بود که از بعد از هر چند پله، پاگردی جهت رفع خستگی در آن تعبیه شده بود و در آخر پله‌ها دری که راهرو را از سربینه جدا مینمود، در یک لنگه‌ای از چوب و تخته، بدون شیشه، که با فنر یا تکه کش لاستیک مهار و جفت و جزم شده مانع خروج حرارت سربینه به خارج می‌گردید.
بعد از این پاگرد سربینه بود که یک طرفش تخت و دستگاه حمامی
ص: 473
(استاد) ، «تختی چوبی بلند» در ارتفاع یک ذرع از زمین قرار داشت، با قالیچه و تشکچه و مخده که طبق سلیقه طشتک و گلدان و سینی و امثال او بر روی آن و دخل چوبی‌ای کشودار جلو آن نهاده شده، استاد حمامی پشت آن نشسته مشتریان جلو آن ایستاده حساب می‌کردند و بعد از این پاگرد آخر که با دو سه پله به صحن کفش‌کن سربینه می‌رسید.

شکل سربینه‌

سقف سربینه معمولا طاق ضربی گنبدی شکل مانند طاق‌های مساجد و تیمچه‌ها بود که اقطار و اضلاع و ترک‌های آن را خطکشی و رنگ‌آمیزی و نقاشی کرده، اشکال گوناگون از گل و گلدان و مرغ و طاووس و غیره کشیده با چراغ و لنتر یا چلچراغی که از سقفش می‌آویختند زیبائیش را تکمیل می‌کردند و نور آن از شیشه‌های ذره‌بینی گردی به اندازه بشقاب‌های پنیر سبزی‌خوری تأمین می‌گردید که بر محدب بالای سقف در میان گچ قالبی ریخته که جای شیشه‌ها در آن معلوم شده بود کار گذاشته شده بود و کف آن با لنگ‌های نو و تمیز مفروش می‌گردید.
دیگر کاشی‌های بزرگ عکس برجسته از تصاویر خیالی پهلوانان و قهرمانان شاهنامه مانند کیومرث، طهمورث، جمشید، گیو، گودرز، افراسیاب، میلاد، گرگین، کیکاووس، کیخسرو، فریدون، اسفندیار، بیژن، منیژه، سیاوش، سودابه، پوراندخت، هما، بهمن و توران از ابتدای دیوار دست راست به ترتیب ورود آنها به صحنه شاهنامه در دو ردیف به اندازه قد آدمی نشسته چسبانده شده بود که غالبا موضوع گفتگوهای مشتریانی که بعد از استحمام استراحت می‌کردند، قرار می‌گرفت. ص: 474
دیگر قفسه‌های قدّ پاداری در دو طرف مخرج سربینه به طرف گرمخانه که مطابق جرزهای آن، جاسازی شده دو طرف آن نیم طاق مانند به هم پیوسته طاقنمائی را معلوم مینمود، قفسه‌ای مخصوص لنگ‌های پستائی از لنگ‌های نو با رنگ‌های قرمز آتشی و خطوط و ستاره‌های زیبا که با طرز استادانه‌ای آنها را روی هم چیده، نقوش هندسی جالبی از آنها بیرون آورده، سر آنها را به طرف خارج مایل می‌ساختند و طاقچه‌های چوبی‌ای در اطراف دیوارها که بر روی آنها صابون سالانه و انواع کوزه قلیان‌های بلور و چینی فتحعلی شاهی و محمد شاهی و ناصری و اتابکی از نوع روسی و پاریسی، همراه قهوه‌خوری‌ها و استکان نعلبکی‌های لب قرمز و لب طلایی و چپق‌های سرچینی و سفال و نقره و سرقلیان‌های نقره فیروزه‌نشان شرابه‌دار گوناگون برای پذیرائی از مشتریان چیده شده بود و کم و زیاد این اسباب و آلات بود که حقارت و اهمیت حمام را میرساند، مخصوصا اگر بالای قفسه‌ها هم لنگ و یکی دو طاقچه هم قالب‌های صابون کنگره برجی چیده شده بود که عظمت و اعتبار حمام را چندان مینمود.
باید متذکر شویم که این اسباب به غیر از تجمل و نمایش نیز جزء ابزار کار حمام به حساب آمده از ضروریات شمرده می‌شدند، چه تعارف قهوه و قلیان و چای و چپق فصل به فصل از واجبات پذیرائی بود که باید درباره مشتری به عمل آورند، مخصوصا پس از خروج از گرمخانه و ورود به سربینه تا خشک شدن و پوشیدن لباس از احترامات واجبه و حتمیه بود که هر کس را مطابق شأن و موقعیت او چای یا قهوه جلوش گذارده، چپق یا قلیان به دستش دهند و آن همان اسباب و اشیاء بود که علاوه بر جلوه و جلا دادن سربینه، مانند لنگ و صابون و استکان نعلبکی و کوزه و سره و میانه قلیان که میله و کنگره و دسته می‌کردند برای روز مبادا پستائی شده ذخیره و پس‌انداز می‌گردید.
ص: 475

سرچاق‌کنی حمام‌

همچنین در گوشه‌ای از سربینه در باریک و محفظه تاریکی بود که قهوه‌خانه‌ی حمام به شمار می‌آمد که در آن چای و قهوه تهیه شده قلیان و چپق آماده گشته بدست مشتری می‌رسید و مدخلی در طرف دیگر آن که به فضائی منتهی شده رخت‌کن کارگران به حساب می‌آمد.
صحن سربینه عبارت بود از محوطه‌ای پائین‌تر از صفه رخت‌کن با حوض آبی در وسط و در اطراف آن به ارتفاع یک ذرع تختگاهی‌ای غلام گردش (رخت‌کن) و دهانه‌هائی کته‌مانند مشرف به پاگرد در زیر آن جهت جا دادن کفش‌های مشتریان و راهی به طرف گرمخانه و لولئین‌خانه که هر کس می‌توانست از در حمام، مستقیما بدون بیرون آوردن کفش «اگر غیر از مشتری حمام بود و حاجتی به لولئین‌خانه داشت» راه به داخل داشته باشد.
در اینجا توضیحی لازم می‌آید و آن این که سربینه حمام‌ها، مشتریان دیگری نیز جز حاجتمندان به حمام داشتند، از قبیل کسانی که با لختی‌های داخل حمام کار داشتند، مانند شاگردها که استادهای خود و آشنایان که دوستان خود را می‌خواستند و آنان که در طلب آب گرم خزینه می‌آمدند و آنها که حاجت به مستراح داشتند و وضوسازان و نمازگزاران که جهت طهارت و دست و رو آب کشیدن و تجدید وضو و به جا آوردن نماز می‌آمدند که لازم بود راه عبور اینان از صفه و رخت‌کن جدا بوده باشد و واجب به کندن کفش نشده، نیز با پاهای کثیف‌آلوده فرش و لنگ‌های صفه را ملوث ننمایند و اینان مشتریان بی‌پول حمام بودند که باید احترامشان را نیز بجا آورند.

ورود به حمام‌

پس مشتری هنگام ورود طبق این سنت که هر واردی باید به حاضران سلام نماید سلامی به استاد حمامی کرده استاد جوابش را داده با تعارف مکانی را جهت کندن رخت نشانش می‌داد که مشتری در حوالی آن کفشش را از پا درآورده در
ص: 476
کته‌ی جاکفشی زیر صفه نهاده، اگر از محترمین بود جامه‌دار آن را گرفته برایش جا داده هدایتش می‌کرد و مطابق شأن و مقام و سر و وضع و موقعیت او لنگ نو یا نیمداری کنارش گسترده یا دو تا کرده به طرفش پرت می‌نمود «لنگی که به منزله جارختی او به حساب آمده باید البسه خود را در آن بگذارد» و لنگی دیگر به همین شیوه که به کمر بسته ساتر عورت نماید در اختیارش قرار گرفته وارد گرمخانه میگردید.

دستور ورود به گرمخانه‌

در ورود به گرمخانه از واجبات بود که قبل از دخول به آن استنجاء و استبرا به عمل آورده خود را از بول و غایط تخلیه نمایند، چه در غیر اینصورت لازم میآمد که این اعمال را برای خزینه بیاورند؛ و یا با لنگ تر که با برخورد با هوا بسیار ناراحت‌کننده و اشمئازآور، مخصوصا اگر زمستان بود میآمد دوباره مراجعت بکنند و در هر صورت سفارش بود که از ادرار و مانند آن در آب خزینه خودداری نمایند، خاصه به اطفال که در تأکید آن نام گناه بر آن نهاده ایشان را از آن پرهیز می‌دادند. لیکن از جمله دستورات و سفارشات غیرعملی‌ای که هرگز بچه بلکه بزرگی نبود که هر چه هم حرف‌شنوی داشته خوب و بد سربشو باشد باز بتواند از رها کردن ادرار در آب گرم خزینه که بی‌اندازه لذت‌بخش و خود محرک سیلان آن میآمد خودداری بکند!

سفارش شیخ اکبر مسأله‌گو

شیخ اکبر مسأله‌گو «معرکه‌گردانی در مسجد شاه» بود که مشتریانی مخصوص به خود داشت و مطالب اجتماعی جالبی را عنوان مینمود. این مرد که زیادتر کلماتش انتقادی اجتماعی بود و ذکر معایب مردم مینمود. هفته‌ای یک بار هم با مشرب خوش و زبان دلنشین خود که دستمال یزدی فلفل‌نمکی‌ای به دور سر پیچیده، بچه مرشدی را مقابل خود نشانده مسائل شرعی می‌گفت، سخن را اغلب معطوف همین مطلب یعنی بول و ادرار در خزینه کرده از آن منع مینمود و از جمله دلایلش آن بود که می‌گفت هر حمال در هر نوبت پانزده سیر و هر کاسب یک
ص: 477
چارک و هر تاجر هفت سیر و هر فکلی و بچه تا پنج شش سیر آب خورده شاش می‌کند و اگر بنا باشد آن را در خزینه خالی کنند، یکسره آب حمام شاش خالی گردیده که خود همان غسل‌کننده در نجاست و ادرار غسل می‌کند و همراه دیگر نجاسات وارده بخزینه دست و دهان و صورت و ریش و سبیل خود را به گه و شاش خواهد کشید و پس از آن صدا بلند کرده می‌گفت: آی تاجر! آی بچه مسلمان! آی کاسب! آی بازاری! آی کوچک! آی بزرگ! آی حمال! آی لوطی! آی نالوطی! و ... در آب حمام نشاش و در دعا و نفرین‌های آخر معرکه‌اش هم که به آب خزینه بشاش نفرین مینمود.

لولئین‌خانه‌ی حمام‌

بین سربینه و لولئین‌خانه بود که مبال‌هایی محاذی هم در آن ساخته شده با درهای یک لته تخته‌ای نیمه محفوظ میگردید. درهای کوتاهی با بالا و پائین باز که بتوان افراد داخل آن را کنترل نموده مانع امور ناشایستشان از جمله آوردن بچه و عمل همجنس‌بازیشان گردید. مبال‌هایی عمیق و فراخ و هولناک در دهانه‌هائی وسیع که یکسره بالای انبار کثافت آن قرار گرفته بود و نشیمن و صحن و سنگ و اطرافی آلوده به نجاسات گوناگون که اطفال از ترس نشیمن‌های آن کنار و گوشه آن نشسته و بزرگ‌ترها خود را به تیزه‌ها و سوکه‌های آن مالیده با انگشت پاک کرده بر در و دیوار می‌مالیدند و حوض برجسته‌ای در زاویه‌ای از زوایای آن جهت پر کردن آفتابه و شستن لنگ که آب آن غالبا از خوردن ته آفتابه‌های آلوده و شسته شدن لنگ‌های صابونی در آن بوی لجنزار و تخلیه مستراح گرفته بود که شاید هم خودداری مردم از طهارت و ترجیح ازاله آن با انگشت و غیره از جهت همان آب متعفن حوض آن بوده که بدتر آلوده میشده‌اند.

واجبی‌خانه‌

همچنین در قسمت دیگر لولئین‌خانه، محل‌هایی دو ذرع در دو ذرع و کمتر و بیشتر بدون در جهت کشیدن نوره بود با طاقچه‌ای که کاسه واجبی را در آن می‌گذاشتند و تغاری واجبی در بیرون آن برای همه که کاسه‌ها را از آن پر
ص: 478
می‌کردند و سطل‌هائی آهنی در آنها که از آب آن خود را شستشو نمایند و در و حفاظ آنها هم لنگ‌های خود واردین بود که هنگام ورود از خود باز کرده جلو آن می‌آویختند و محفظه‌ای در طرفی دیگر آن که انبار آهک و زرنیخ واجبی‌خانه بشمار آمده داروی آنرا ساخته آماده می‌کردند «واجبی عبارت از آهک آب زده‌ای بود که از غربال یا الک گذرانده همراه یک سوم زرنیخ و یک چهارم خاکستر در آب خمیر می‌کردند.»

گرمخانه‌

صحن گرمخانه ساختمانی کاملا شبیه به سربینه داشت با طاقی گنبدی‌شکل و چهار ستون سنگی یا آجری برای نگاهداری گنبد سقف و (غلام گردش) ی در اطراف گنبد در عرض دو ذرع و کم و بیش حایل و نگاهدارنده طاق و دیوارهائی از یک ذرع به بالا، سفید کرده با آهک و لوئی و هزاره‌ای در اطراف از کاشی‌های یک ذرعی عکس برجسته مانند کاشی‌های سربینه از نقوش پهلوانی و تمثال‌های پهلوانان در حال کشتی گرفتن و احوال گوناگون ورزش باستانی از شنا و میل گرفتن و کباده و سرشاخ و کشتی و زیر خم و خاک کردن و رزم و بزم دلاوران و کفی آجری، مفروش با آجر نظامی‌های نیم ذرع در نیم ذرع و دهانه‌ای بالای چند پله در جهت طول حمام که به چاله حوض منتهی می‌گردید
ص: 479
و مقابل در ورودی مدخلی که بعد از چند پله صعودی به خزینه می‌رسید.

خزینه- خزانه‌

خزینه عبارت از حوض سرپوشیده آب گرمی جهت استحمام تمام مراجعان به حمام بود که سالم و مریض در آن شستشو می‌کردند و از زیر توسط مدفوع حیوانات و وسیله فردی به نام «تون‌تاب» گرم می‌شد، یعنی اصل و اساس حمام که به جای دوش و وان و مثل آن به کار می‌آمد و در هر حمام یک یا دو خزینه دیگر در جنب این خزانه قرار داشت که توسط مجرای باریکی که از او به پهلوئی و از آن به دیگری می‌رسید، نیم گرم و ولرم می‌گردید، تا هر کس مطابق طبع خود، آبی از داغ و گرم و سرد داشته باشد و کثیف‌ترین این خزینه‌ها، خزینه میانی بود که آبی نیم گرم داشت و اطفال و کودکان را از آن خوش می‌آمد و مراجعان زیادتر میگرفت.
این خزینه‌ها در سال یک بار یا دو بار تعویض آب می‌شدند و در دیگر اوقات آب روی آب شده کسر آنها که برای صابون‌زنی و لیف‌زنی برداشت می‌شد، از آب چاله حوض یا آب‌انبار حمام که مسلط بر خزینه بود تأمین می‌شد.
یا به قول شیخ اکبر مسأله‌گو از شاش مردم پر می‌شدند مگر آب خزینه‌های حمام محلات اعیان‌نشین که هر سه ماه، یک مرتبه تعویض می‌شدند!
اگر حمام و آداب آن دلپسند و قابل اعتنا بود که جهت تمدد اعصاب و رفع خستگی و نظافت بهترین محل بشمار می‌آمد اما از جهت آلودگی آب و استفاده از آن بدترین مکانی که بنام حمام شناخته شده بود در حدی که امروزه حتی تصور احوال ناروای آن غیر مقدور می‌باشد، و تا اهمیت تازه بودن آب حمام را که هر وقت عوض می‌شد چقدر مورد توجه قرار می‌گرفت روشن کنیم، باید بگوئیم این واقعه از امور مهمه‌ای بود که با کوس و کرنا به سمع اهالی می‌رسید و در آن روزها بوق حمام و جارچی و منبری و مثل آن به کار گرفته می‌شد و هر کس توانسته بود از آن حتی در هفته‌های اول استفاده کند از افراد خوش طالع و موفق به شمار آمده بود، از آنجا که چنان هجومی به حمامی که تازه آب خزینه آن عوض شده بود برده میشد که تنها اشخاص دست و پادار می‌توانستند بآن برسند!
ص: 480

کوزه انداختن‌

بطوریکه گفته شد غالبا آب این نوع خزینه‌ها سالی بیش از یکی دو بار عوض نمی‌شد، مگر آن که حمام احتیاج به تعمیر ضروری پیدا کرده یا دیگ (تیون) آن سوراخ شده لازم شود که آب را کشیده آب جدید بیندازند و بهترین آب از حیث صافی و پاکیزگی آبی بود که در روزهای اولیه تعویض مورد استفاده قرار بگیرد و همچنین آب خزینه صبح‌ها در دقایق اولیه باز شدن حمام پس از کوزه انداختن و رو گرفتن آن و بدترین آن نزدیک غروب بود که از تردد مردم و شستشوی در آن به صورت لجن آبی متعفن درآمده بود.
پس برای پاک کردن آب خزینه از فضولات و لجن که از آلودگی خود آب و چرک بدن اشخاص فراهم شده بود، کوزه‌ای از مس تعبیه شده بود که سوراخ ریزی در ته داشت و هر صبح پیش از باز شدن حمام کارگری از کارگران خبره و زورمند حمام آن را به دست گرفته وارد خزینه شده با یک دست، دسته و با دستی دیگر ته سوراخ آن را گرفته با یک قوّت واژگونه در آب فرو می‌برد و به ته خزینه می‌رساند و با ملایمت در حالی که دسته و رخنه‌اش را رها کرده با یک دست ته آن را نگاهداشته بود آن را به اطراف خزینه می‌گرداند، که با بیرون آمدن هوای آن از سوراخ کوچک، تمام کثافات و لجن از دهانه کوزه به داخل آن رفته کوزه پر شده لجن خزینه با هفت هشت کوزه که به این شیوه عمل می‌شد، تخلیه می‌گردید، و در آخر با لنگی که به کمر داشت رویه خزینه را که پر از چربی و کف و لجن‌های لخته لخته بالا آمده و دیگر زوائد بود گرفته بیرون می‌ریخت و خزینه را برای استفاده آماده مینمود. البته چنانچه گفته شد این عمل، کارگر ورزیده کارآمدی را لازم مینمود، از آنجا که وارد ساختن کوزه پر از هوا در داخل آب و نگاهداشتن تعادل آن چندان کار آسانی نمیتوانست باشد چه با اندک غفلت کوزه در آب واژگونه و سر و ته شده بالا آمده چنان به سر و چانه و روی و دندان
ص: 481
عامل اصابت می‌نمود که گاهی منجر به مرگ او شده کمتر صدمه‌اش آن که او را از صورت و چانه و دندان معیوب می‌نمود.

آب خزینه و معالجات بوسیله آن؟!

آب خزینه‌ها و چاله حوض‌های حمام‌ها آلوده بود به انواع کثافات و آغشته به جمیع نجاسات. آبی از جوی‌ها و نهرهای روباز، همراه چربی ظروف و کف صابون‌های رختشوئی و رنگ و نجاسات و کثافات پارچه‌های شسته شده در آنها و گل و لای و خاک و خاکروبه معابر و خانه‌ها همراه آب گندیده حوض‌ها و آب‌انبارهای کشیده شده و لجن‌های آن‌ها و آب و فضول تخلیه چاه‌های مستراح‌ها و محتویات لگنچه‌های کثیف سلفدانی‌های زیر پای بچه‌ها و بیماران که در آن‌ها سرازیر می‌گردید و آب فرش و تشک و لحاف و البسه‌ای که در آن‌ها شسته می‌شد، اضافه بر اعمال خود مردم در آن‌ها که آلودگی خزینه‌ها را ده چندان می‌نمود. از جمله داخل شدنشان به خزینه، همراه انواع نجاسات و پلیدی، مانند عرق تن و چرک‌های کبره بسته‌ی چند هفته‌ای و در بعضی‌ها چند ماهه و چند ساله بدن که مگر در شب‌های نیت ماه رمضان و شب‌های عید نوروز و مثل آن به حمام می‌رفتند و یا عروسی و امری از آن قبیل وادار به حمامشان می‌کرد و همچنین خیس دادن و شستن زخم و خون و آلودگی و منی و مدفوع و چرک جراحات و چرک‌گیری بدن توسط لنگ حمام که جهت فرار از اجرت دلاک و خرج کیسه و صابون، آن را لوله کرده در آب خزینه به تن می‌کشیدند، و خیس دادن و نرم کردن و پزاندن و ورآوردن کهنه‌های جراحات و شکسته بستگی‌های بدن و دررفتگی‌ها و ضرب‌خوردگی‌های اعضا و کورک‌ها و جوش و بثورها و دمل‌ها و احیانا باز کردن سر آن‌ها و ورود هر نوع بیمار پوستی و مقاربتی مانند سودائی و جربی و کچل و زخم خورده و قمه زده و چاقو خورده و سوزاکی و سفلیسی که مستقیما به خزینه وارد می‌شدند و دیگر افکندن آب دهان و بینی در خزینه و دیوارهای آن و سرازیر شدنشان در آب و کندن موی زیر بغل و زهار و عانه و دخول بول و اخلاط و مدفوع اطفال و مرضای اسهالی و غیر اسهالی که گاهی بر روی آب شناور میگردید، یعنی عصاره‌ای از جمیع کثافات و نجاسات و امراض و
ص: 482
ناخوشی که به صورت آب حمام درمی‌آمد.
در عین حال آبی که آن را درمان هر درد درونی و بیرونی و زخم و جراحت و بریدگی و شکستگی و علاج امراضی مانند سرفه و تنگ نفس و زکام و ذات الریه و سل و سینه‌پهلو می‌دانستند و به صور مختلف آن را مورد استفاده قرار می‌دادند از قبیل: استنشاق و مضمضه و غرغره جهت باز شدن سر و مغز و آواز و صدا و نوشیدن یک تا سه کف از رویه آن جهت علاج درد سینه و مری و صرف نیمگرم پیوسته آن برای ذات الصدر (درد سینه) و تنگی نفس و بعد از خوردن مسهل جهت رفع مضرت آن و تا ده روز برای زائو به صورت نوشیدن در صبح و عصر جهت جلوگیری از دردهای زایمان و پس‌درد و داخل کردن آن در مرهم‌ها برای تسریع التیام جراحات و ساختن شیاف‌ها با آن جهت امراض رحمی و مقعدی، مانند شقاق و بواسیر و نواسیر و در آخر جهت بریدگی‌های با کارد و قمه و قداره و چاقو که عاجل‌ترین مداوا به حساب می‌آمد، تا آنجا که برای قمه‌زن‌های دسته‌های تیغ‌زن و قمه‌زن در روزهای تاسوعا و عاشورا هیچ معالجی مؤثرتر از آب حمام نبود که خود را به آن رسانیده سر به زیر آب خزینه فرو برده دقایقی زخم را همسایه آب بکنند! اگر چه مهلک‌ترین دریدگی‌ها و جراحات را به سر می‌داشتند و عجیب‌تر آن که کمتر از این گروه هم بود که با همان آب معالجه نشده حاجت به مرهم و داروئی دیگر پیدا نماید! مگر آنکه جراحت هولناک و احتیاج به بخیه و جراح و بالاتر از آن داشته باشد!

چاله‌حوض و کارهای در آن‌

چاله حوض آبگیری وسیع در ابعاد مختلف از ده تا بیست ذرع طول و پنج تا ده ذرع عرض بود. سرپوشیده‌ای با سه چهار تا شش هفت گز عمق که بلا استثنا در تمام حمام‌ها ساخته شده بود و این از دو جهت مورد لزوم قرار می‌گرفت که اولا مخزن ذخیره‌ای برای کسر آب حمام در موقع کم‌آبی‌ها بوده باشد و دیگر در
ص: 483
تابستان‌ها وسیله بازی و شنا و ورزش مشتریان و جلب ایشان و جبران کساد کار حمام، که معمولا در تابستان‌ها رو به نقصان می‌گذارد.
مشتریان چاله‌حوض‌ها معمولا لشوش، ولگردها، بیکاره‌ها، لاتها، هرزه‌ها، بچه‌های بی‌سرپرست، منحرفین، فاعلان، مفعولان، اغواگران اطفال و کم و بیش ورزشکاران و شناگران ذوقی بودند که جهت تمرین و تقویت اعمال آب‌بازی و مسابقات و نمایشات در آن گرد می‌آمدند و این همان اعمال بود که دسته‌های بالا را برای تماشا به سوی خود می‌کشید.
بیش از هر اسباب جهت تفریح و لذت و خوشگذرانی روزهای تابستان، چاله حوض بود که با اندک پول آبی که از پنج شش شاهی تجاوز نمی‌نمود، می‌توانستند صبح را در حمام به ظهر و ظهر را به شب رسانیده، بلکه یکسره با بردن نان و پنیر و خوردنی‌ای مثل آن صبح را غروب بکنند و وسیله‌ای بدون معارض که به نام شنا و آب‌بازی، اطفال را در آن کشانیده به بهانه یاد دادن و با گرفتن زیر شکم و گرداندن آنها به روی آب با آلتین و پس و پیش آنها نیز بازیده روی آن‌ها را باز و در فرصت مناسب و خلوتی چاله حوض، در پس جرز و پای پله و کنج سکوئی تحصیل کام نمایند و دیگر محل مناسب معاشقات و مبادلات هم سن و سالان با یکدیگر و کسب لذات بصر نظربازها از اندام پسران عور و همینطور محل تهدید و تخویف و هراس افکندن در دل معشوقگان و همراهان متمرد نامطیع با زیر آب کردن سر آنها و نگهداشتنشان تا حد خفگی و وسیله باز کردن راه تمنا و وصال و مانند آن از آنان که بهترین اسباب میآمد، در این زمینه چه بسیار اطفالی را که برای ترساندن سر به زیر آب کرده و چندان نگاه می‌داشتند تا کارش از کار می‌گذشته نعشش به روی آب می‌آمد و چه بسیار هم که این عمل را پس از انجام مقصود از ترس گرفتاری‌های بعدی و رسوائی با آن‌ها انجام داده زیر آبشان می‌کردند. شاید ضرب المثل (سرش را زیر آب کرد) یا سر زیر آب کردن نیز از این احوال بوده باشد.
وقایعی از این قبیل و احوالی که همه ساله چند تن نابود همین چاله‌حوض‌ها می‌شدند و کشته‌هائی توسط آن‌ها که خود حمامی برای این که شکست حمامش نشود، وسیله سرپوش و اختفایشان می‌شد و نامشان را خفگی در
ص: 484
آب و آب‌گرفتگی و (تخته شدن) و مانند آن می‌گذاشت و قضیه را لوث می‌نمود.
از چاله حوض‌های پر کشتار تهران که همه ساله در آن لا اقل یکی دو تن نابود می‌شدند و نعش بیرون می‌فرستادند چاله حوض حمام‌های قیصریه، و حمام کوچه غریبان و دیگری چاله حوض حمام چهل تن بود که سرآمد چاله حوض‌های قاتل شمرده شده بود.
اگر چه کمتر بازی‌کن و شناگری بود که از این خوی و خصیصه یعنی عمل همخودبازی و مزاحمت اطفال برکنار باشد و خود همان بازی‌های آنان بود که جلب نوجوانان کرده موجب اغفالشان می‌شد، اما با این همه گاهی هم در میان آنان بازیکنان چیره‌دستی یافت می‌شدند که حیرت‌انگیز می‌آمدند!

انواع شنا

از بازی‌های در این چاله حوض‌ها، اول شناهائی مانند شنای (مرغابی) ، (قورباغه) (پشت و رو) ، (چهار دست و پا) ، (عربی) و (آب‌دزدکی) بود که در سرتاسر چاله‌حوض به مسابقه می‌گذاردند. دیگر شناهای (شیرجه) ، (زیرآبی) (غواصی) و (مار آبی) بود که شرطبندی می‌کردند و مدت توقف و اعمال زیر آبی و نفس‌داری را مسابقه می‌گذاشتند. بعد از این‌ها شناهای از پشت
ص: 485
ماندن به روی آب، بدون آن که دستی یا پائی بجنبانند و (قایم باشک) و بازی (گرگ و گله) و ترنابازی با لنگ خیس لوله کرده و عقب هم کردن و (پشتک وارو) و (ماه و ستاره) بود، مخصوصا بازی اخیر را که بعضی‌ها شگفت‌انگیز انجام می‌دادند. مشتریان تابستانی این چاله‌حوض‌ها غالبا سر و کاری با دلاک و کیسه و صابون و مانند آن نداشتند و سود آن‌ها برای حمامی همان پول حمام آن‌ها بود که از آب سرد بدون هزینه چاله‌حوض به دست می‌آمد و از جمعیتی که جهت تماشای آب‌بازها به حمام روی می‌آوردند و در آخر (جنبش آب) که حمام را از خلوتی و کساد تابستان او از ننگ و عار (توسر خوردن) معاف می‌کرد و اصطلاح جنبش آب صادق می‌شد زیرا عقیده‌ای میان حمامی‌ها بود که می‌گفتند: آب باید بجنبد. یعنی حمامی برای صاحبش سود می‌کند که آبش حرکت داشته باشد، چه وقتی در حمام باز شد ناچار خرجی به آن تعلق می‌گیرد و آنگاه چه یک نفر به آن برود چه هزار نفر همان خرج است و منفعتش فرق می‌کند.
ص: 486

استحمام و کیسه‌کشی و مشتمال‌

مشتری پس از ورود به گرمخانه به طرف خزینه‌ی آب گرم یا ولرم رفته. اگر وقت نماز بود و جنابت نداشت پای پله وضو گرفته و دو سه مشت آب بر روی پاها، که علما از جهت نرفتن با چرک و کثافت به خزینه، گفته بودند ثواب دارد ریخته داخل خزینه شده سر و تن شسته بیرون آمده خود را به نماز می‌رساندند و یا جهت خیس دادن چرک تن، هر گاه خیال کیسه کشیدن یا صابون زدن داشتند، تا هر اندازه که میلشان می‌کشید و وقت و نفسشان اجازه می‌داد در آب مانده غوطه خورده بیرون آمده جهت چرک‌گیری و کیسه‌کشی می‌رفتند که باز در اینجا همواره حق و نوبت کیسه‌کشی اگر حمام شلوغ بود برای پول‌دارها و انعام‌بده‌ها و مشتریان خصوصی بود که زیردست دلاک بنشینند و این باز غربا و فقرا بودند که باید عقب‌تر از همه نوبتشان رسیده، یکی به سر و یکی به درشان زده شده از حمام بیرون بیایند.
در داخل خزینه نیز وقت بیهوده نمی‌گذشت و یا گفتگوها و تعارفات معموله رد و بدل می‌شد یا برای آنها که نشاط و صدائی داشتند به آوازه‌خوانی می‌گذشت و از این رو همیشه در حمام صداهای هنجار و ناهنجاری بود که از خزینه‌ها به گوش می‌رسید.
ص: 487
پس کیسه‌کشی به این ترتیب صورت می‌گرفت که ابتدا دلاک لنگ خشکی را که به مناسبت فصول سال باید در جای خنک یا گرم حمام بگسترد برای مشتری پهن کرده به روی آن تعارفش می‌نمود و لنگ خشک دیگری چنبره کرده برای زیر سری‌اش می‌گذاشت و مقدمه کیسه‌کشی که مشتمال بود شروع میگردید.
البته مشتمال و گستردن و چنبره کردن لنگ‌های خشک تمیز مخصوص مشتریان خصوصی و آشنا و امثال آن بود و فقرا را لنگ پاره و هر لنگ تر سردستی که از کمر دیگری باز شده بود کفایت می‌نمود و مشتمالی انجام نمی‌گرفت و در اینصورت مشتمال نیز دو صورت داشت: یا مشتری عجله داشت و دست نرمی به پشت و پهلوها و دستی به سینه و گردنش کشیده شده کیسه‌کشی‌اش شروع می‌شد و یا وقتش زیاد بود و برای مشتمال کامل نشسته بود که با این کیفیت انجام می‌گرفت:
اول: دولچه آب گرمی به سر و تن مشتری ریخته دلاک پشت سرش ایستاده به دست مالی و نوازش تن و بدنش می‌پرداخت و هر دم بر فشار دست‌ها افزوده مالش را قوی‌تر می‌نمود و با گودی کف دست به گودی حجامتگاهش می‌کوفت و از آن صدا بیرون می‌آورد. پس از آن سر پا می‌ایستاد و دست به گردن و سینه و پهلوهایش می‌کشید و چندین بار از کف پاها سوارش شده از انتهای گردنش به طرف ستون فقرات و دبرش می‌سرید و بعد از آن دست راستش را از جانب پهلوی چپش می‌کشید و بدنش را به طرف چپ می‌چرخاند و همین عمل را معکوس کرده دست چپ و گردنش را به طرف راست می‌کشید و دو دستش را از دو طرف به پشتش می‌رسانید و در حالی که کف دستهای او به طرف
ص: 488
خودش قرار می‌گرفت، وی را بغل کرده چندین بار به طرف بالا می‌کشید و صدا از بندهای فقراتش درمی‌آورد و رگ قولنجش را می‌شکست و بعد از آن نوبت به مشتمال گردنش می‌رسید که چندین بار گردنش را از هر دو طرف به آرامی و فشار چرخانده از آن صدا برمی‌آورد و در آخر یک بار او را به طرف شانه راست و یک بار به سمت چپ خوابانده با مشتمال و فشار، رگ‌های پهلوها و اعضای دو طرفش را نرم می‌نمود.
تا اینجا اندک اندک خشونت و کوفت و روفت مشتری بیرون آمده کم کم حالت سستی و رخوت به او رو می‌نمود و آماده برای مشتمال و نرمش کامل می‌گردید و کارگر زیر سری‌اش را مرتب کرده یعنی چنبره زیر سرش می‌گذاشت و درازش کرده از سینه‌اش شروع کرده به مشتمالی که بیشتر جنبه نوازش داشت میپرداخت. به این صورت که اول چندین بار با دو کف دست به مالش سینه و شکم و پهلوهایش از بالا به پائین و از پائین به بالا پرداخته نرمه‌های دست‌هایش را به روی دنده‌ها و جناغ سینه‌اش گذارده به نرمی فشار می‌آورد و چندین بار برای گرفتن آب ناف، شتش را در چاله نافش می‌گرداند و در حالی که کف دست‌هایش به روی سینه‌ی مشتری بود و وزنش به او سنگینی می‌کرد به سمت راست و چپش می‌جهید و ساعد و بازوهای او را بر روی ران‌های خود قرار داده به دستمالی و نوازش «ماساژ» ش برمی‌آمد و گوشتهای آن‌ها را می‌جنباند و به طرف بالا و پائین به حرکت درمی‌آورد و رگ یک یک انگشتانش را با تا کردن و فشردن و کشیدن می‌شکست و از آن‌ها صدا بیرون می‌آورد.
پس از پایان این اعمال و فراغت از کار عضلات بازوها و انگشتان و سینه و شکم و پشت و گردن و پهلو به پائین پاهایش رفته در وضعی که خود یک زانو
ص: 489
می‌نشست و یک پا را در زیر سرینش تا می‌نمود لنگ مشتری را به کمرش محکم کرده دامنه‌اش را روی پاهایش کشیده آن را صاف و مرتب کرده یک ساق او را روی نرمه ران و آن پای خود که آنرا تا کرده بود نهاده با دو کف دست با فشار معتدل و نرمش تمام از مچ شروع به مالیدن و جنبانیدن گوشت‌ها و عضلات پای او کرده به ساق، زانو، ران و بیخ ران می‌رسید و در این هنگام هم بود که مشتری غالبا دچار دگرگونی طبیعت جنسی و احوال غیر عادی گردیده و دستمالی دلاک وی را برانگیخته گرفتار هیجان نموده کارش به شرمندگی می‌کشید، و از جهت همین حالت هم بود که دلاک قبل از مشتمال پاها لنگ را از وسط پای مشتری کشیده بدور رانهایش برگردانده عضو موقع‌نشناس را بجای خود محبوس مینمود، اما چه بسیار که با این همه لنگ را با همه محکمی بالا کشیده لنگ را چون خیمه سرخ بالا میکشید و صاحب خود را دچار پیچ و تاب خجالت مینمود. البته این دگرگونی و هیجان مخصوص جوانان و میان‌سالان نبود که بدان دچار میشدند و چه بسا سالمندان و پیران از شصت و هفتاد ببالا را که بخاطر آسایش فکر و راحتی خیال غالبا این احوال رخ مینمود و استبعادی نیز نمیتوانست داشته باشد که چه زیاد از این گروه که در این سنین دختران باکره‌ی ده دوازده ساله اختیار میکردند و از حجله زفاف سرافراز بیرون میآمدند! از این رو از زیرکی‌های زنانه نیز بود که هرگاه رغبت مباشرت در شوهر احساس میکردند تا لذت کار را چندان کنند قبلا به مالیدن تن و بدن و پا و ساق و ران و اسافل اعضای او میپرداختند و یا هر آینه در خود رغبت و در شوهر بی‌رغبتی مییافتند، لب فرو بسته بازو گشاده، کار را با لمس و مس و مالیدن ران و ساق و انگشتان پای شوهر بسامان میرساندند. این عملی بود که اطبا نیز آنرا جهت تحریک مرد تجویز میکردند.
در هر حال بعد از مشتمال و مالیدن پاها و جنبش دادن کفل‌ها و ران‌ها و فشردن و گرداندن و لرزاندن ماهیچه‌ها و گوشت‌ها و رگ و پی‌ها نوبت به شکستن رگ انگشتان پاها و بازی با آن‌ها می‌رسید که آن‌ها را نیز یکی یکی خم کرده و کشیده از هر یک صدا برآورده کار به عمل آخر، که باید مشتری را از رخوت و خواب و سستی بیرون آورده آماده کیسه و صابون و مثل آن نمایند می‌رسید که دامن‌های لنگ را به روی پاهای مشتری صاف کرده خود سرپا ایستاده از پائین
ص: 490
به بالا و از بالا به پائین به روی پاها، ران‌ها، سینه، ساعد و بازوهای او به قدم زدن و تکان دادن خود به طرف پائین تا فشار را زیادتر کرده باشد میپرداخت که در این عمل هم بود که وزن دلاک و فشار پا و ترس شکستگی دنده‌ها و صندوقه سینه که طبعا نفس را در اندرون دچار خفقان می‌نمود مشتری را به حالت طبیعی برگردانده از خجالت خلاص و از التهاب هوس دور می‌نمود.

علاج نعوظ

چون گرفتاری نعوظ از ابتلائات بشمار آمده، بلائی بود که وقت و بیوقت گریبانگیر میآمد، دستوراتی برای خلاص از آن آمده بود از جمله آنکه چون کسی بی‌موقع مثلا هنگام نماز و مثل آن دچار چنین حالت شود، باید یاد بدهکاری‌هایش نماید، یا طلب سوختی‌هایش را بنظر آورد، یا به گرفتاری‌هایش فکر بکند؛ بفکر مردن و اموات بیفتد. شب اول قبر و فشار کفن و دفن و سؤال و جواب انکر و منکر را مجسم نماید، قیامت و حشر و نشر و مارهای غاشیه و عقرب‌های جراره را به فکر بیاورد، لاکن این حالت در بعضی به آن حدت ظهور مینمود که اگر خود نکیرین و بدتر از آن را هم در آن حالت مییافتند دست به یقه میشدند! و تا فایده‌ای هم از این مطلب داشته باشیم باید بگوئیم علاوه بر احوال آنی‌ای که در این باره به بعضی وارد میشود بیماری‌ای هم بنام مرض نعوظ هست که آلت در اثر مس و لمسی برقرار مانده فروکش نمیکند که برای آن درمان‌هائی ذکر کرده‌اند، از جمله ریختن آب سرد بر آلت و در آب سرد رفتن و مالیدن یخ یا آب غوره و یا در کیسه یخ فرو بردن و در آخر این علاج امتحان شده از طب قدیم این که ورق سرب بدور آن بسته چندی بآن صورت بحال خود بگذارند.
ص: 491
دلاک در کار مشتمال نرمش برای کشیدن کیسه، با کیسه حمامش که کنار لگنچه‌ی آبش میباشد.
ص: 492

کیسه‌کشی

حالا اگر مشتری کیسه می‌خواست ترتیب کارش چنین بود که بعد از مشتمال دلاک باز یکی دو دولچه «دلوچه» آب به سر و بدنش ریخته او را دو زانو بروی لنگ می‌نشاند و گره لنگش را برای اینکه دست و کیسه در پشت او آزادی عمل داشته باشد شل کرده مالیدن کیسه را از پشت او شروع نموده به گردن و دست‌ها میرساند، سپس او را به پشت خوابانده سینه و شکم و پاهایش را می‌کشید و با دستی که به سرینش اشاره میکرد او را امر به برگشتن یعنی دمر شدن کرده نصفه‌ی لنگ را از پشت او کنار زده کفل و لای پا و اسافل بدنش را تمیز مینمود و در آخر آبی دیگر پشتش ریخته لنگش را بر پشتش صاف کرده مقداری هم از پشت لگدش نموده بلندش کرده می‌نشانید و گردن و پشت و روی دست و صورت و پیشانیش را کیسه می‌کشید.
ناگفته نماند که صدا درآوردن از کیسه که دلاک هر دم کف دست را گود کرده و بر نقطه‌ای از بدن مشتری فرود می‌آورد و صدائی از آن بیرون می‌کشید از شرایط کار بود و دیگر لوله کردن چرک‌ها و نشان دادن به مشتری که از هر نقطه بالای بدن چرک را همراه کیسه لوله کرده، کشیده از شانه یا گردن یا سینه مشتری جلو لنگ او ریخته نشان میداد که یعنی کوتاهی از خدمت نکرده کاملا تمیزش ساخته است و چه زیاد که این عمل موجب شرمساری مشتری میگردید و باعث میشد تا مشتری خود را قبل از نشستن زیر کیسه، در خزینه وسیله لنگ و دستمالی کردن و غیره از چرک و کثافت تقریبا تمیز بکند.
ص: 493

صابون‌زنی‌

صابون زدن پس از اتمام کیسه‌کشی بود که معمولا مشتری را «که گاهی جمعیت آنان تمام سکو را اشغال مینمود» روی سکوی پای خزینه نشانیده از خزینه یا حوضچه‌ی پای خزینه آب به سرش ریخته صابون بدستش میدادند، یا اگر خصوصی و انعامی بود خود صابون به سرش مالیده چنگ می‌زدند و در سه نوبت آب ریخته با هر نوبت لیف و صابونی که هر بار بر لیف دمیده آن را به صورت انبان باد درمیآوردند و از آن کف و حباب صابون بیرون میآوردند به تنش مالیده کار صابون‌زنی را تمام میکردند. در آخر هم لیف کف کرده‌ای برای شستشوی اعضای نهانیش به داخل لنگش فشرده روانه‌اش میساختند، و این کفی بود که خود مشتری با آن رفته شرمگاه را تمیز مینمود.
اما ترتیب کار بی‌پول‌ها و غریبه‌ها غیر از این بود که دو کیسه یکی به سر و یکی به تنش کشیده بلندش ساخته و در صابون زدن هم هنوز لیف به بدنش نرسیده پف مالیش نموده بلندش می‌کردند مگر بعضی هوشیارها که به مجرد نشستن زیردست دلاک ندای انعام داده او را مستحضر نمایند، یا مانند خود نگارنده که در حمام‌های غریب پول انعام را در پر لنگ با خود به داخل برده قبلا بسپارم و در این زمینه نیز این داستان که ذکر میشود:
روزی اصفهانی‌ای به حمام حکیم هاشم بازار بزازها میرود و چون به زیر
ص: 494
دست دلاک می‌نشیند می‌بیند که هر دم دلاکش رو به دلاک بغل دستی‌اش کرده از مشتری‌ها صحبت میکند و در آخر هر مطلب میگوید که فلان مشتری اینقدر انعام و آن یکی آنقدر انعام داد و رقم‌های درشتی را هم مانند پنجشاهی دهشاهی ذکر میکند. اصفهانی چون ملاحظه میکند که همه آن حرف‌ها به خاطر اوست رو به دلاک کرده می‌گوید: اینهمه حرف از پنجشاهی، دهشاهی نمیخواهد بزنی، خدا برکت به همان یکی شاهی خودمان بدهد، کارت را بکن و جمله‌اش ضرب المثل میشود.
در ارتباط جمله خدا برکت به همان یک شاهی خودمان بدهد حاج سید آقای حلوائی که پسرش عفت دختری را لکه‌دار کرده بوده کارشان به عدلیه میکشد، وقتی پدر دختر بی‌اندازه، سوز و بریز کرده موقعیت خود و ارزش دخترهایش را که مهریه هر کدام این مقدار بوده به رخ وی و قاضی میکشد، پدر پسر، که از ذکر نام پدر و دختر هر دو خودداری میشود برخاسته میگوید به او بگوئید اینقدر دم از صد تومان، دویست تومان و این و آن نمیخواهد بزنی من باز هم پسر دارم و تو هم دختر، بگذار مشتری بشویم! خدا برکت به همان پنج تومان ده تومان خودمان بدهد و قاضی را خنده گرفته کار را به نفع او فیصله میدهد.
و اما درباره بدرفتاری با انعام‌نده‌های حمام، روزی کسی بحمامی رفته چون بی‌توجهی مینگرد، موقع حساب کردن انعامی هم برای کارگر میپردازد، و چون کارگر انعام را مینگرد دفعه بعد که طرف بحمام میرود پذیرائی شایانی از وی بعمل میآورد، اما این مرتبه چیزی به دلاک نپرداخته و چون او را چشم بدست خود مینگرد میگوید انعام آن دفعه‌ات را پای این دفعه حساب بکن!
باری صابون‌زنی دیگری هم بود که برای مشتریان بسیار جا سنگین انجام میدادند و آن چنان بود که آنها را پس از کیسه زدن همچنان بر روی لنگ خود نشانیده صابون زده سر آنها را هم خودشان چنگ میزدند. از کارهای دیگرشان نیز آن که دم به دم به سر و تنشان آب ریخته برایشان آبخوردن و چپق صدا میکردند.
ص: 495

حنا بستن- خضاب کردن‌

پس برای آنها که به جهت نظافت و استحمام آمده بودند کار در گرمخانه، خیساندن تن در خزینه و کشیدن کیسه و زدن لیف و صابون بود که پس از اتمام، از زیر دست دلاک برخاسته لنگ خود را به هم آورده به پای پله خزینه میآمدند و دلاک یکی دو دولچه آب بر سرشان ریخته لنگشان را عوض میکرد و راهی خزینه میشدند و آنها که حنای دست و پائی داشتند یا نوبت خضاب و رنگ و حنای سر و ریششان بود، بعد از چرک‌گیری و لیف دوم برایشان در کناری لنگی گسترده بروی آن تعارف میشدند و دلاک که معمولا خاصه خود مشتری بود رنگ و حنا یا حنایش را که مشتری با خود آورده بود در کاسه‌ای خیسانده، چنگ زده به سر و ریشش میمالید و پس از اکمال، کاغذ خود حنا یا چند تکه کاغذ دیگر بر آن چسبانیده زیر سری‌اش را مرتب کرده او را کف حمام دراز مینمود و این از آن جهت بود که تا رنگ دادن حنا، مشتری در استراحت بوده باشد. این استراحت تقریبا دو ساعت طول میکشید، سپس مشتری برخاسته بروی سکوی پای خزینه یعنی همان سکوی صابون زدن نشسته دلاک آب ریخته حناهایش را شسته دست سوم لیف و صابونش را که کسر گذاشته بود برایش تمام کرده مرخصش میکرد.
آنهائی هم که دست و پا را حنا می‌بستند باز دست آخر صابونشان برای بعد از حنایشان میماند تا هم رنگش را شسته و هم آنرا با خاصیت صابون به جلا بیاورند عده‌ای هم مستحب میدانستند که استعمال سدر بکنند و آن نیز چنان
ص: 496
بود که دلاک آنرا مانند حنا خیسانده بعد از صابون آخر به سر و تن مشتری میمالید و همانطور آب نریخته و نشسته روانه خزینه‌اش میکرد. از آنجا که علاوه بر خواص طبی، در سدر خاصیت پاک‌کننده نیز بود که آب خزینه را صاف مینمود.

نوره- واجبی- داروی نظافت- موزدائی‌

از اموری که هر هفته واجب میآمد و هر فرد مسلمان معتقد را لازم بود تا رعایت کند، امور موزدائی سفلای بدن و زیر بغل بود که انجام میدادند و امری که بعد از آن باید صابون زده زنگ و زهر واجبی را از بدن دور بکنند.
بلندتر بودن موی زهار از قد یک دانه جو کراهت داشت بلکه نماز را خراب میگردانید و هر مرد و زنی را وادار مینمود تا هفته‌ای یکبار واجبی بگذارد، علاوه بر خاصیت نیروبخشی آن در امور جنسی بمردان و دفع امراض جلدی مانند جرب و سودا و پیسی و غیره در این روایت که هر آینه واجبی برای چشم ضرر نداشت باید مردم در واجبی می‌خوابیدند! اما کاری که غیر از دو روز چهارشنبه و جمعه باید انجام پذیرد که در چهارشنبه فقر و در جمعه دیوانگی میآورد!
واجبی مردها عبارت بود از دو جزو آهک نرم الک کرده و یک جزو زرنیخ که در آب خیسانده، حمامی‌ها هفتگی آماده ساخته در تغار میریختند و طریقه
ص: 497
استعمالش آن بود که باید از پائین به بالا یعنی در جهت خلاف خواب مو به بدن بمالند و چند دقیقه صبر کرده، سپس با انگشت موها را کشیده چون به راحت کنده شود شسته تمیز بکنند و برای زنان تا جای واجبی را زبر و سیاه نکند همین دارو را به جای آب با سفیده تخم مرغ خمیر میکردند، مخصوصا برای عروس‌ها که علاوه بر خمیر کردن با سفیده تخم مرغ، جای آن را هم سفیده‌ی تخم مرغ و سفیداب قلع میمالیدند و هیچ عروس را هر چند بچه سال بدون نظیف نمودن و استعمال آن تا امر زفاف تسهیل کند بدون بکار بردن پماد سفیده‌ی تخم مرغ و سفیداب قلع به حجله‌ی زفاف نمیفرستادند و دستور رفع سوزاندن واجبی هم آن بود که جای آنرا حنا بگذارند.
دیگر زدودن موی زیر بغل بود که آنرا برای دفع بوی آن و تقویت نور چشم مؤثر میدانستند و هر هفته آنرا کنده یا تراشیده و زن‌ها بند می‌انداختند؛ ترتیب کار تراشیدن آن هم در مردها آن بود که بعد از کیسه کشیدن و صابون زدن، کنار حمام ایستاده دستهای خود را بلند می‌کردند و دلاک هم که وظیفه خود را میدانست با تیغ سلمانی رفته آنرا تراشیده تمیز مینمود. این کار اجرتی نداشت و روی حساب حمام رفته بلا عوض انجام میگرفت.

بازی- تفریح‌

همچنین حمام محل وقت‌گذرانی و استراحت بود که بیکاره‌ها اوقات خود را در آن گذرانیده ورزشکاران خستگی و کوفتگی خود را با خوابیدن در آن رفع کرده، بیجا و منزل‌ها آنرا مأمن و منزل خود قرار داده جایی که دزدان شب‌رو، روز خویش در آن گذرانده خود را آماده کار شب می‌ساختند و شب زنده‌دارها و قماربازها که خستگی و کسالت شبانگاه خویش را در حمام رفع میکردند، غیر از بازی‌های تمام‌نشدنی چاله حوض در تابستانها و در گوشه و کنار آن بازی‌های ص: 498
زمستانی مانند: شیر یا خط و ترنابازی و پادشاه وزیری و امثال آن و وای به حال حمامی‌ای بود که هر چند حمام شلوغ و ایام رواجی کارش باشد جسارت ورزیده بتواند خفته‌ای را بیدار کرده، یا کسی را منع از بازی و یا به مزاحمی اخطار رفع مزاحمت نماید. به همین صورت جای دادن مهمانی و ضیافت و تاوان بازی و قمار و شرطبندی‌های انجام یافته در حمام بود که کمترین آنها نان و کباب و جگر و دل و قلوه و تخم مرغ پخته و میوه فصل و آجیل و شیرینی و امثال آن و کامل آن ناهار و عصرانه که توسط سینی به سرهای شاگرد پزنده‌ها به گرمخانه میآمد و مناسب‌ترین محلی برای وقت‌گذرانی که صبح در آن وارد شده غروب به سختی از آن خارج میشدند.

تطهیر- غسل‌

بعد از کار صابون زدن برای به خزینه رفتن لنگ شسته به پشت مشتری گرفته لنگ صابونیش را از پشتش میکشیدند یا یکی دو دولچه آب به تنش ریخته آب صابون‌های تن و لنگش را گرفته روانه‌اش میساختند و از این هنگام بود که تطهیر دینی و کار غسل‌های متعدد مانند: غسل جنابت. غسل جمعه. غسل اول ماه.
غسل مسّ میت. غسل توبه. غسل سلامتی. غسل مال. غسل نیت. غسل زیارت. غسل حاجت. غسل سفر. غسل صبر به پیش آمده یکی پس از دیگری انجام میگرفت.
عقیده‌ای درباره غسل داشتند که باید بعد از جنابت و مس میت یا نظر
ص: 499
کردن به او بلافاصله خود را به آب برسانند و میگفتند: با جنابت راه رفتن روزی را تنگ و گرفتاری را زیاد و شادی را زائل و غم را فراوان و تن را ضعیف کرده و بیماری‌های گوناگون میآورد، همچنین ملائکه شخص جنب را لعنت و تا هفت خانه اطراف خانه جنب عبور نمیکند و از آن سو شیطان در تن و جان شخص جنب لانه میکند. از این رو کاسب در حال جنابت به سر کسب و کار خود نرفته دکان نمیگشود که در کسب و کار بر او بسته میشود و تاجر به حجره نمی‌نشست که شیطان در معاملاتش شرکت میکند و عمله و اکره و کارگر به همچنین که در ناپاکی و عدم طهارت در اجرت و روزیش نقصان به هم میرسد. و درباره غسل مس میت تا قبل از انجام آن نباید دست به هیچ کاری بزنند که مرده عذاب میشود. در حال جنابت دست به طعام نمیبردند که شیطان در غذای آنها شرکت میکند و جنب با عیال خود همبستری نمیکردند که شیطان نیز با آنها مشارکت داشته در نطفه‌شان دخالت میکند. با جنابت راه نمیرفتند که شنیده بودند در هر گامشان هفتاد هزار ملک برایشان نفرین مینماید و جنب نمیخفتند که میگفتند شیاطین به روحشان هجوم میکنند.
از این جهت از محکمات عقاید هر فرد مسلمان بود که به مجرد جنب شدن خود را به آب یا حمام رسانده غسل جنابت به عمل آورد اگر چه در یک روز چند نوبت جنب شده باشد و در شب به همچنین که اگر سرد و بیوقت و توانائی و دسترسی به آب نبود برای هر جنابت یک نوبت تیمم بکنند، عقیده‌ای بسیار پسندیده که وسیله آن کثافت و کسالت و بوی بد و عرق مسموم از بدن دور گشته، بشاشت و طراوت و سلامت میآورد و از خواص طبی غوطه خوردن در آب نیمگرم است که بدن را فربه و بوی بد تن را دور و خستگی را رفع و صحت را تضمین و اعصاب را آرام و فکر را روشن و عقل را متین و تشویش را زایل میکند.
ص: 500
غسل به دو گونه است، یکی غسل ترتیبی که ابتدا باید سر و گردن را شست و سپس نیمه سمت راست را و آخر نیمه سمت چپ را تمیز گردانید که در این غسل پس از طهارت و دور کردن بدن از نجاست تنها ظرف آبی آنرا کفایت مینماید و دوم غسل ارتماسی که باید نیت کرد که: غسل جنابت یا غسل ...
میکنم ارتماسی و در آب فرو رفته «در حالیکه آب تمام بدن را احاطه کند» بیرون بیاید و شق سومی هم وسواسی‌ها و عوام بر آن میافزودند که در آب کثیر خزینه هم غسل ترتیبی میکردند و بعضی جهت محکم‌کاری نه یک بار و دو بار بلکه ده و صد بار و فزونتر تا آنجا که نفسشان به تنگی می‌افتاد و بعضی را مانند مرده از آب می‌کشیدند! نیت کرده خود را در آب یک ور و دو ور کرده، به جوانب می‌افکندند و عده‌ای که گوئی آب اطراف خویشرا هم طاهر نمی‌دانستند و بارها از آب بیرون آمده بر روی سکوی کنار خزینه ایستاده لنگ را از خود کنار نگاه داشته نیت کرده به جوانب می‌جهیدند و جالب‌تر از این آنها که انگشت به لنگ داشتن را نیز مفسد غسل دانسته عریان به خزینه میپریدند و آلت و اسباب رنگارنگشان را که نمایان ساختن آن خود گناه بدتر از جنابت داشت بنظر این و آن میرسانیدند! و جالب این گونه غسل‌کنندگان آن زمان بود که جوانان و شوخ‌طبعان سر به سر اینگونه وسواسی‌ها گذاشته چنانکه عمل غسلشان به آخر میرسید با گفتن یک کلمه‌ی «نشد» عملشان را خراب و کارشان را از سر میساختند!

چهار غسل متصل‌

درباره چهار غسل جنابت و مس میت و جنب از حرام و توبه این واقعه که تاجری به نام حاجی قدیر دختر خود را به شاگرد حجره‌اش داده همه مخارج عقد
ص: 501
و عروسیش را هم متقبل میشود و قباله خانه‌ای را هم سر جهازی دخترش میکند.
چون صبح پاتختی داماد به حمام میرود در خزینه زیاد معطل میشود و وقتی ساقدوش‌هایش دلیل آن همه معطلی را جویا میشوند میگوید برای آنکه من سه غسل داشتم: یکی غسل جنابت که جنب شده بودم و یکی غسل مسّ میت که با دختری لاغرتر از اسکلت همبستری کرده بودم و سوم غسل جنب از حرام که از فرط بی‌روحی و بی‌حالی عروس چنان که با مرده همبستر شده‌ام و چون این خبر به گوش تاجر میرسد داماد را به خانه کشیده، طناب‌پیچش کرده چندان بزیر چوب و لگدش میاندازد تا اقرار طلاق دخترش را از او دریافت می‌کند و میگوید: پیرو غسل‌های تو، غسل توبه‌ای هم من باید بکنم که بعد از این دختر مفت و مجانی و برای رضای خدا و پیغمبر و حرف این و آن به کسی ندهم که این همه ایراد بهم برساند و بفهمم کسی که به خواستگاری میآید باید جان از هفت لایش درآمده خرج عقد و عروسی بدهد تا زن به پیشش قرب و منزلت داشته باشد!
دستوری که لا اقل به اسم ثواب هم شده بود کثافات از تن و روی مردم که در آلودگی غوطه میخوردند دور مینمود، اما چه نکو بود اگر بجای وقت‌گیری و پای ملائکه و جن و پری بمیان کشیدن میتوانستند فواید نظافت را بطریق علمی و بصورت اعم حالی میکردند.
بعد از بیرون آمدن مشتری از خزینه، کارگرش یا «خلیفه» صدا بلند کرده با فریاد «خشکی، خشک، خشک پاکیزه، خشک فلانی را بیار». برایش خشک خبر مینمود و جامه‌دار با لنگ‌های خشک و تر و نمدار که خشک و نو و بزرگ‌هایش را برای مشتری‌های حسابی و انعام‌بده به روی یک شانه و لنگ‌های خیس و کهنه و نمدار را بروی شانه دیگرش انداخته بود وارد گرمخانه شده یکی را از پشت سر مشتری گرفته لنگ ترش را پائین میکشید. و در مشتری‌های مرغوب، یکی را به شانه‌هایش انداخته، یکی مثل عمامه به سرش می‌بست و لنگ خوب بزرگی هم
ص: 502
بروی عمامه‌ی سرش می‌انداخت و روانه‌اش مینمود. دلاک هم با تعارفات بلند:
خوش آمدین- قدم به چشم بدرقه‌اش مینمود.
اما برای غریبه‌ها تمام این شرایط منتفی شده لنگ تر یا نمداری به پشتشان گرفته میشد که باید خود به کمر بسته لنگ ترشان را جدا نمایند و روانه شده لنگی نیز مانند آن در سربینه به سرشان انداخته بشود.

انعام- پاداش- پول چای‌

در این باره بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها دستوراتی داشتند که از اجرت زیادتر و انعام دادن به کارگر حمام غافل نباشند و امساک نکنند که وقتی با دوست رودربایستی داری در حمام برخورد می‌کنند، در همان هنگام حمامی لنگ کهنه پاره‌ای که پس و پیشش نمایان شود جلوش می‌اندازد و سکه یک شاهی یک پولش می‌کند.!
همچنین درباره قهوه‌چی و مرده‌شو نیز همین نصیحت و معتقد بودند که این سه دسته یعنی حمامی و قهوه‌چی و مرده‌شوی از بی‌چشم و روترین جماعات می‌باشند که اگر عمری محبت کنی و بدهی درویشی و اگر یک بار ندهی نادرویش و همان یک دفعه تلافی تمام مدت را به بدی باز خواهند نمود، هر چند درباره تمام مردم و کلیه جهات اندرز بخشندگی را داشتند که مردم مانند گوسفند چشمشان به آب و علف می‌باشد و هر که بزرگی خواهد باید بخشندگی داشته باشد.
ص: 503

سرتراشی- ریش‌تراشی در حمام‌

دیگر از کارهای داخل حمام «گرمخانه» ریش‌تراشی و سرتراشی بود که به وسیله دلاک و کارگر حمام انجام میگرفت. به این صورت که مشتری پس از خیس دادن سر و تن، قبل از کیسه و صابون آماده سرتراشی یا ریش‌تراشی و اصلاح میگردید و دلاک مطابق شأن و آبرو یا بیگانگی و بی‌اعتباری او لنگ نو یا کهنه‌ای به زیرش گسترده بر روی آتش نشانیده موضع تراشیدنش را از سر یا ریش چپ و راست و بالا و پائین دست کشیده موی آن را نرم ساخته تیغ را که به میخ دیوار آویخته بود آورده به سنگ تیغ کشیده تیز مینمود و به جای چرم چندین بار تا پیلیسش را گرفته باشد به صافی لنگ سمت ما تحتش می‌کشید و مو را به
ص: 504
طرف خواب آن صاف کرده عکس قاعده‌ی سلمانی‌های دکاندار که تیغ را به طرف خود یعنی بطرف خواب مو میکشند، معکوس و بطرف دهانه‌ی مو شروع به تراش مینمود.
سر و ریش تراشیدن در حمام رونق بسیار داشت مخصوصا راعیان پاکی و نجسی، چه خاصیت تراشیدن سر و ریش در حمام آن بود که پس از آن میتوانستند خود را از خون و جراحت‌های جای بریدگی‌های آن طاهر ساخته پاکیزه بیرون بیایند. علاوه بر آنکه آب خزینه مرهمی بود که جراحات جای تیغ را ترمیم مینمود! اضافه بر از ته تراشیده شدن مو که کاملا از بن زدوده شده به قول و به اصطلاح خودشان از کون یا از بیخ تراشیده میشد و دو تیغه و سه تیغه و لیز و صاف میگردید و جوش و سوزشی بر جای نمی‌گذاشت.
از انواع اصلاح و موتراشی در حمام یکی سرتراشی و دیگر صورت‌تراشی و سوم حلق یعنی زیر گلوتراشی و همچنین وسط سرتراشی بود و این برای مردمی بود که سر و رویشان احتیاج به سلمانی نداشت و با همین دلاکی در حمام کار اصلاحشان خاتمه یافته. هر آینه کم و زیادی نیز در سر و ریششان میماند، خود در خانه با قیچی درست میکردند و ایضا خاص مردمی که سنت مذهبی نگاه داشته در سر و حلق‌تراشی پیروی از دستور دین و مراجع میکردند.
از گفتار بزرگان دین میخواندند که سه چیز است که لذتشان فراموش نمی‌شود: اول از بن تراشیدن مو، دوم پوشیدن لباس کوتاه و سوم جماع زر خریدگان مانند کنیز «جماع بی‌گرفتاری و عقبه؟!» و در همین مورد بود دستور
ص: 505
تراشیدن سر که به وسیله آن چرک و جانور از آن نیز دور میگردد و دید را جلا میدهد و گردن کلفت میشود و بدن راحت می‌بیند و تراشیدن موی پشت سر که غم را زایل می‌کند و از همین رو بود که هر هفته برای زدودن مو به حمام رفته و سر و ریش و پیش سر و پس گردن میتراشیدند و پسرها را که تا جلب توجه نکنند موی سرشان را به زیر تیغ دلاک انداخته بطور کامل میتراشیدند.

گرتراشی- رگ‌زنی- حجامت در حمام‌

از دیگر کارهای دلاک حمام، تراشیدن سر کچل‌ها و سودائی‌ها و جربی‌ها بود، همان گروه کچل‌هائی که به وسیله تیغ ناپاک خود آنها مبتلا شده بیمار گردیده بودند و عملی که جز در حمام مقدور نمیگردید و این غالبا قبل از شروع مداواهای مانند: آلوچه‌ی پخته بستن و کشک و قره‌قوروت مالیدن و زفت انداختن بود که مبتلایان را به حمام آورده به دست تیغ دلاک می‌سپردند و بعد از این حجامت کردن و رگ زدن در حمام در هر بهار و پائیز یا سالی یک نوبت در اوایل بهار بود که باز توسط دلاک انجام میگرفت.
حجامت کردن به اینصورت بود که میان دو کتف را بادکش کرده روی
ص: 506
برجستگی‌اش را که با بادکش بوجود آمده بود تیغ میزدند و از آن به قدر لازم از شش تا هشت مثقال یا چند سیر خون بیرون میآوردند و بعد از آن نیز یک یا چند بادکش دیگر و عقیده داشتند که حجامت مادر تمام درمان‌ها می‌باشد که عقل را روشن و دیوانگی را برطرف و امراض چشم را رفع و سنگینی گوش را مرتفع و معالج دردسر و درد دندان و سکته و خوره و پیسی و امثال آن میباشد. همچنین خون گرفتن وسیله رگ زدن که بازو را بسته با زدن نشتر نیم یا یک یا چند استکان از بازو خون میگرفتند و این خون گرفتن را نیز مداوای سرفه و تنگ نفس و امراض سینه و پیشگیر سل و سرطان و خناق و بیماری‌های قلب و انعقاد خون و مرض قند می‌دانستند. اما کار مفیدی که از جهت عدم رعایت نظافت و بهداشت چه افرادی را که به بیماری‌های مسری خطرناکی دچار مینمود.! در مورد خون گرفتن نیز نقلی از افلاطون داشتند که می‌گفتند از دستورات اوست که روزی یک مرتبه و هفته‌ای یک مرتبه و ماهی یک مرتبه و سالی یک مرتبه و آن را اینطور تفسیر میکردند که یعنی: غذا روزی یک نوبت و حمام هفته‌ای یک مرتبه و جماع ماهی یک مرتبه و خون گرفتن سالی یک مرتبه و قسمت اخیر یعنی خون گرفتن را کامل‌ترین دستور حفظ سلامت می‌دانستند که بآن وسیله خون کثیف مبدل به خون تازه تمیز سلامت گردیده موجب جمیع منافع و مصلح همه مضرات میگردد که شاید هم مصرف گوشت و روغن و چربی و شیرینی بی‌حساب و آسایش خیال‌ها و عدم اضطراب‌های آن زمان بود که مولّد خون زیاد از اندازه
ص: 507
گردیده مردم را وادار به کم کردن آن مینمود.
از عمل حجامت این جمله ضرب المثل شده بود که هر کس گرفتار پرحرفی کسی میشد یا به پرچانه‌ای برخورد مینمود می‌گفتند گرفتار شاخ شده است و یا یارو بدجوری شاخ را چسبانده است و یا زیر شاخ است و از این قبیل، از آنجا که چندان که کسی برای حجامت کردن نشسته شاخ به پشتش می‌چسبید تا کندن و برداشتن نباید برخیزد و آن نیز منوط به آن بود که تا چه وقت دلاک وقت یافته برگشته او را از زیر شاخ خلاص بکند.
قاعده خون گرفتن از رگ دست نیز چنان بود که بازو را با چرم باریکی بسته، رگ درشت وسط چفته را مقداری مالیده آنرا برآمده و مشخص میساختند: آنگاه نشتر تیزی را که در آب خزینه یا اگر در خانه و دکان بود در آب گرم شسته بر رگ حواله کرده با یک فشار آنرا سوراخ میکردند و بعد از فرستادن پنج تا چهل صلوات بند را باز کرده خون را متوقف میساختند. کمی و زیادی مدت خون‌گیری هم به نسبت دستور حکیم یا وسع مشتری بود که مرعی می‌داشتند اما بهترین رگ‌زدن‌ها، رگی بود که بسرعت و باریک یعنی تند و تنگ زده شده باشد، چه کندی کار سبب آزار و فراخی آن مانع بند آوردن خون میشد و بسا اوقات که باعث مرگ مریض میگردید و در گشاد زدن رگ هم چه متلک شتلک هائی که نثار دلاک شده و میشد، در نمونه‌های زیر:
نرمه را در زبره بگذار تا گشاد نزنی؛ یعنی سرپا نشسته‌ای، پاشنه‌ات را در مقعدت بگذار که بدنت حرکت نداشته باشد. یا کنایه‌ای بود از تنگ و گشادی رگ با ماتحت دلاک، باین مضمون که:
خوب بود سنجد میخوردی که تنگ سرت بشود!گفتم مثل دهنت بزن، با پائینت عوضی فهمیدی!
و یا این بیت از میرزا ید اله:
گفتمش تنگ بزن چون چشمت‌حرف نشنید و چو ماتحتش زد
ص: 508
و گویا مهستی شاعره نیز به همین بلای فراخ زدن رگ گرفتار گشته بوده که وادار به سرودن رباعی زیر شده است:
فصّاد جهودِ بدرگِ کافرکیش‌آن کُندزبان که تُند دارد سرِ نیش
گفتم که رگم تنگ بزن مثل ... م‌نشنید و بزد مثال ... ن زن خویش
باید دانست که در این دو کار به جز امور عملی آن که در حجامت باید بیمار برهنه و دو زانو بنشیند و شاخ اولش نیم ساعت طول داشته باشد و کندن آن صدای «گاپ، یا گپ» بنماید و تیغ حجامت باید تیز و تمیز باشد و سر آن زیاده از کلفتی جوی از سر انگشت بیرون نباشد و اندازه خون معلوم باشد و در آخر جای شاخ و تیغ را آب سرد و گرم بریزند و رویش کف دست نهاده فشرده آنرا واپس بفرستند، و در نشتر زدن جای مشتری آسوده و راحت بوده او را به پشت بخوابانند و خود مسلط بوده حرکت نداشته باشند و نوک نشتر تیز و نرم و از دید بیمار به دور بوده سر آن جز به مقداری از سبابه بیرون نیامده باشد و دیگر ملاحظات، قواعد و احکامی نیز داشت که بیمار و فصاد باید آن را به شرح زیر رعایت بکند.

اوقات فصد و حجامت‌

این کار یعنی خون گرفتن به هر طریق باید طبق احکام نجومی از روی روز و ساعت معین انجام بگیرد که در غیر اینصورت مشکلات فراوانی به بار میآورد.
قمر باید در برج مریخ باشد یا در برج آتشی قرار بگیرد و در سعادت کامل نشسته باشد، مطابق این ابیات:
گر کنی فصد یا حجامت رای‌آتشی برج به قمر را جای
ص: 509 نظرش سعد و از نحوست پاک لیک با اینهمه نباشد باک
گر کند سوی او درین هنگام‌نظر از راه دوستی بهرام
و نیز این بود طریق شناختن جای ماه:
هر چه رفته ز مه مضاعف کن‌پنج دیگر فزای بر سر آن
پس از آن برج کافتاب در اوست‌بشمر پنج پنج و ماه بدان
چنان که در سرتراشی و یکی دو امور دیگر شعر زیر معمول بود:
متراش سر و مگیر ناخن‌یک شنبه و شنبه و سه شنبه
حمام مرو به جز دوشنبه‌جمعه بستان لحاف و پنبه
ص: 510
ناگفته نماند که این اختیارات در اکثریت مردم مو به مو اجرا میشد و هیچ امری از امور دنیوی را بدون آنکه از منجمین و کتاب‌های نجومی و کتب درسی و تقاویم متداول بدست آورند انجام نمی‌دادند و چه بسیار مردمی که سواد داشتند و یک دوره نجوم احکامی را در سینه سپرده جزء و کل کارها را از روی آن انجام میدادند.

کارهای سربینه‌

در سربینه لنگ کمر و شانه پولدارها دو مرتبه عوض میشد و پاهایشان که از حوض سربینه بیرون آمده روی صفه رفته بودند خشک میشد و لنگ تمیزی پای رخت‌پیچشان گسترده میشد، که روی آن جلوس میکردند و لنگ دیگری هم بر روی سر و پشتشان انداخته شده مشتمالچی سربینه شروع به مشتمالشان میکرد.
این مشتمال خلاف مشتمال داخل گرمخانه بود که همه‌اش زور و ضرب و مالش و نرمش دلاک در آن به کار برود، بلکه مشتمالی بود برای خشک کردن بدن که به ملایمت کامل و به صورت دستمالی به تن انجام میگرفت. مگر آنهائی که در اینجا نیز مشتمالی قوی‌تر میخواستند که مشتمالچی پس از دستمالی و عرق‌گیری بر روی شانه‌هایشان سوار میشد و مشت بر سینه‌هایشان می‌کوبید و از پشتشان به پائین می‌خزید و بازوهایشان را مشت‌کاری میکرد و کف دست را گود میکرد و بر اعضایشان می‌نواخت و صدا از بازو و سینه و پشتشان درمیآورد و بر روی رانهایشان که دو زانو نشسته بودند قدم میزد و درازشان کرده روی سینه و پاهایشان راه میرفت و دمرشان نموده پشتشان را لگد مینمود و بلندشان کرده به پشتشان میرفت و دستهایشان را از پس بر روی هم گذارده بغلشان کرده رگ پشتشان را میشکست و گردنشان را به چپ و راست میچرخاند و با درآوردن صدا رگ آنرا میگرفت و مشتمال ناآشنایان با آنکه آنها نیز موظف به پرداخت یک شاهی اجرت مشتمالچی بودند، دستی به پشت و دستی به سینه‌شان کشیده گردشی با شدت به استخوانهای کمرشان که گوئی میخواهد درهم بشکند داده کارشان به آخر میرسید.
ص: 511

پذیرایی در سربینه و خواب‌

بعد از مشتمال، مشتری در پذیرائی آبدار و سرچاق‌کن قرار میگرفت که آبدار برایش قنداق یا چای یا قهوه میآورد و سرچاق‌کن از نوع همان قلیان‌ها که بالای قفسه و طاقچه‌بندی‌ها چیده شده بود، قلیان جلوش می‌گذاشت و یا چپق بدستش میداد و آب خوردن جلوش میگذاشت و تر و خشکش میکرد تا کم کم که نم بدنش ورچیده شده لباس میپوشید و یا طبق دستور حکما چرتکی نیز زده. آنگاه مشغول پوشیدن می‌گردید. چرت و خوابی که در اینجا گفته میشود نیز از قول حکما بود که نظر داشتند: بعد از هر غذا باید راه رفت اگر چه یک قدم باشد و پس از جماع باید ادرار کرد اگر چه یک قطره باشد و بعد از حمام باید خواب کرد اگر چه یک لحظه باشد.

سارقین حمام‌

در میان سارقین، دزدانی هم مخصوص حمام بودند که البسه و اسباب حمام مشتریان یا لنگ حمامی را سرقت میکردند که اینها را «لنگ‌زن» می‌گفتند و روزی نبود که از جهت اینها غوغائی برپا نشده، رخت و لباس یکی به یغما نرود یا لنگ حمامی‌ای از زیر لباس یکی بیرون نیامده باشد. کار این سارقین این بود که البسه کهنه خود را با لباس نو و بهتر دیگری که از بیرون یا در سربینه نشانش کرده بودند عوض میکردند، که البته محتویات جیبهای آنان با آن به سرقت رفته بود و لنگ‌های نو یا نوتر حمامی را هنگام لباس پوشیدن به کمر می‌بستند یا در
ص: 512
شلوار پنهان کرده خارج میشدند. همین سابقه بود که حمامی‌های خبره را متوجه میداشت تا مواظب غربا باشند و آنها را زیر نظر داشته باشند، همین مواظبت هم بود که موجب گیر افتادن ایشان گردیده افتضاح ببار میآورد و یا غفلت حمامی که باعث دستبرد و فرار آنها گردیده صاحب حمام را گرفتار مینمود مخصوصا وقتی که خرابی لباس جا گذاشته به حدی بود که حتی تا رسیدن به خانه قابل پوشیدن نمی‌آمد یا تمام لباس ربوده شده بود.
البته همه این سرقت‌ها متوجه حمامی نمیگردید و تا می‌توانست از مسؤولیت آن مخصوصا اگر مشتری بیگانه بود شانه خالی میکرد و حمل به فرار مشتری از پرداخت پول حمام مینمود، اما آنچه بود همه روزه در حمام‌ها از این وقایع بود که یا لنگ دزدی گیر می‌افتاد و به ستون طناب‌پیچ شده انگشت‌نمای مشتریان میشد و به زیر چوب و لگد و سیلی کارگران می‌افتاد و یا جنجال تاوان لباس برپا گردیده و مشتری و حمامی به جان هم می‌افتادند.
از این رو اواخر به فکر افتادند تا در هر حمام تابلو یا تابلوهائی به اینصورت در سربینه نصب بکنند:
هر که دارد امانتی موجودبسپارد به من به وقت ورود
نسپارد اگر شود مفقودبنده مسؤول آن نخواهم بود
یا این تابلو:
امانت را بده اول، که آخرنباشد جای حرف و جَرّ و مَنجَر
که غیر از این نباشد دستگیرت‌نه از من چیزی و نه از کُمیسَر
که همین طور هم بود و غالبا بردن لباس و بریدن جیب به زیان مشتری تمام میشد و چیزی از حمامی دستگیر نمیگردید. مگر شخصیت و صاحب نفوذی که حمامی را به دادن تاوان مجبور بکند. بعد از این تابلو بود که مشتری در موقع ورود آنچه قیمتی، مانند پول و ساعت و انگشتری و زنجیر و جام و تسبیح و پاشنه‌کش داشت به حمامی می‌سپرد که باز این هم گاهی تولید گرفتاری میکرد، لنگ‌دزد که کار خود را به امانت‌دزدی تغییر داده بود و در شلوغی‌ها به حمام
ص: 513
میآمد دادنی‌های مشتری را به ذهن می‌سپرد و زودتر از او از حمام بیرون می‌آمد و نشانی داده دریافت میکرد و باز همان و همان میشد.
وظیفه آخر جامه‌دار هم این بود که کفش مشتری را از کته درآورده و پای دستگاه جلوش جفت نماید، مگر مشتری‌ای که مشتمال نکرده چیزی عاید مشتمالچی ننموده بود که در اینصورت این کار را خود می‌بایست به عهده بگیرد.
و کار دلاک که با ندای مشتمالچی برای مشتریان غریبه از گرمخانه بیرون آمده کارهای او را از قبیل گرفتن واجبی، کشیدن کیسه و صابون، سرتراشی و حنا و غیره ارائه نماید. اسامی کارهای داخلی حمام هم بزبان مازندرانی بود که غالب حمامی‌ها را هم مازندرانی‌ها تشکیل می‌دادند. این‌ها بود: کجی ، لیس ، میس ، تن‌مال ، کفی ، ترشه ، حجمه ، چای و قلیان و چپق و مانند آن هم حساب نمی‌شد و جزو پذیرائی به حساب می‌آمد.

پول حمام و اجرت دلاک‌

پول حمام به این قرار بود: برای آب یعنی غسل تنها و تطهیر و چاله حوض شش شاهی، برای واجبی دو شاهی، کیسه پنج شاهی، صابون پنج شاهی، سر یا ریش‌تراشی چهار شاهی، حجامت هشت شاهی، مشتمال بیرون یک شاهی، مشتمال داخل دو تا پنجشاهی که صورت انعام به خود میگرفت. به این صورت یک قران یا کمی بیشتر خرج کامل یک حمام (سر تن مهر) بود، سوای رگ زدن
ص: 514
و حجامت که هر شش ماه یا سالی یک بار بود و به حساب حمام نمی‌آمد. اما چه بسا اشخاص که همین اندک مبلغ را هم فاقد بوده سال به سال تنشان رنگ آب گرم به خود نمی‌دید و اگر جنابت و غسلی هم به هم میرساندند در خانه یا جوی و نهری گربه‌شو میکردند. تا آنجا که این مثل هم سر زبان‌ها بود که: فقیری را گفتند چرا به حمام نمیروی؟ گفت: دنیا آمدیم ماما شست، از دنیا میرویم مرده‌شو می‌شوید.