گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
سنت پسندیده‌





این نیز سنتی پسندیده در میان حمامی‌ها بود که پول آب یعنی اجرت طهارت و غسل را بر زبان نمی‌آوردند و آنرا به اختیار مشتری می‌گذاشتند و کم و زیاد آنرا دقیق نمی‌شدند از آن جهت که مبادا کسی آب لازمش بوده یعنی غسل واجب داشته پولش را نداشته باشد و چه بسیار که تابلو یا تابلوهائی نیز در داخل و بیرون حمام به این مضمون (غسل فقرا مجانی میباشد) می‌آویختند.
از طرف دیگر بانیان حمام هرگز حمام را به نیت استفاده و عایدی بنا نمی‌کردند بلکه برای قربت و ثواب اخروی و باقیات صالحات میساختند، اگر هم اجاره‌ای بر آن می‌بستند بسیار ناچیز و از جهت مرمت خرابی‌های آن بود و یا خرج مسجد و امامزاده‌ای بود که خود حمام وقف آن شده بود، از این رو حمام و همه چیز آن از لولئین‌خانه و آب و زمین حمام وقف عام بود که هر کس می‌توانست در آن رفع حاجت کند یا از آب آن وضو بسازد و یا در آن نماز بگذارد بدون آنکه جزء مشتریان باشد و فایده‌ای برای حمام داشته باشد، تا آنجا که در هنگام اجرای صیغه اجاره با حمامی، این مطلب را مقید می‌ساختند که تکلیفی در اجرت حمام به غسل‌کنندگان و مستحقان نداشته باشد.
ص: 515

کسبه جلو حمام‌

در بیرون حمام این کسبه جلب نظر میکردند: آب آلوئی که آلوهای خیسانده را در لگن مسی ریخته لیوان و شیشه‌ای چند در روی تخته آن قرار داده و (سر آب آب آلوه تشنه) داد میزد. دیگر آب زرشکی بود که غرابه‌ای پیزر کشیده از دوش آویخته و کاسه آبی همدانی‌ای یخ انداخته (آب زرشک جگر و جلا میده تشنه) صدا میزد. دوغی که قدحی بزرگ مرغی را با لیوانی چند بر روی چهارپایه‌ای کوتاه نهاده (دوغ عربه تشنه) داد میکشید یا اگر زمستان بود، شیری و شلغمی و لبوئی که پاتیل، لاوک‌های خود را گذاشته شیر و شلغم و لبو داد زده و در برابر یک شاهی صد دینار آنرا در اختیار مردم می‌گذاشتند.

ساعت کار حمام‌

ساعت کار حمام‌ها از اذان صبح تا چراغ روشن نشده (غروب) بود مگر یک ماهه‌ی ماه رمضان که استثنائا حمام‌ها بیست و چهار ساعته شده مردم با اذان صبح به آن رو آورده قبل از اذان مغرب از آن خارج میشدند و بعد از افطار تا سحر که در اختیارشان بود و این تابلوی بود که اواخر بر در بعضی حمام‌ها به نظر میرسید (از اذان صبح تا اذان مغرب از مشتریان محترم با کمال احترام پذیرائی میشود).
ص: 516

بوق حمام‌

برای اطلاع مردم تا خواب نمانند و از غسل و تطهیر بدور نیفتند و جنب و ناپاک نمانند بوقی به کار میرفت که قبل از اذان از بام حمام‌ها بصدا درمیآمد.
بوق حمام عبارت از شاخ بلند ضخیمی از جنس شاخ گوزن یا جلد حلزون دریائی یا صدف خالی شده بود که یکی از کارگران حمام آن را به لب می‌گذاشت و محکم در آن دمیده صدای دودور، دودور ناهنجاری از آن برمی‌آورد که چنین مطالبی از آن مستفاد میگردید: «بدو به حمام، بدو به حمام ...» و بعضی آنرا چنین تفسیر میکردند: «بدو به حمام، در آن بازه، دس خالی نیای، چیز یادت نره، اگر هم آره! یک دفه دیگه یه دفه دیگه!» و با همین صدا هم بود که مؤمنین بیدار می‌شدند و اطاعت! و پاسخگوئی میکردند و روانه حمام میشدند.! تقریبا عمل مقاربت سحرگاهان از مؤکدات هر زن‌دار بود که نماز صبح را با غسل جنابت که ثواب بیشمار داشت به جا آورد و هر زن مترصد صدای بوق حمام که شوهر را بیدار کرده با گفتن مثلا: بابای حسن! بوق حمامه، وقت نمازه. او را به حمام و خود به فیض برساند! در میان بوق‌ها و بوق‌زن‌ها هم بوق از حلزون با صدائی بم بس خوش‌آهنگ بود و زننده‌ی آن آهنگی بس خوش نوا از آن بیرون می‌آورد.
در اینجا با یادآوری نام حسن و بوق حمام لطیفه‌ایست که آورده میشود:

زت و زنگوله؟!

زن و شوهری که فرزندی به نام حسن از آنها تلف شده بود و مدت‌ها از غم آن عمل مباشرت را بر خود حرام ساخته بودند، سحرگاهان شبی با بوق حمام بیدار شدند و زن با آه و اسف گفت خوشا آن اوقات که حال و دماغی داشتیم و نماز صبح را با غسل واجب به جا می‌آوردیم و میل شوهر جنبیده و با وی درمیآمیزد، اما زن که از محرومیت چندین گاهه انتظار بیش از آن داشته به گمان اینکه فروگذار کرده است در تجسس به اضافاتی برخورده سؤال میکند و مرد آنها را
ص: 517
زت و زنگوله نام مینهد و زن آهی کشیده میگوید: بعد از حسنی خاک بر سر دنیا و زت و زنگوله‌هایش. ما را پس از او اینگونه چیزها به چه کار میآید؟!

... که دیگ حمام سوراخ بگردیه!

همچنین از بوق حمام این قضیه معروف بود که: وقتی هنگام سحر تیون خزینه حمامی سوراخ می‌شود و حمامی که نمی‌داند جواب مراجعین را چه بدهد با بوق حمام به پشت بام میرود و در آن دمیده با لهجه خود میگوید: ای اهل محل! آنها که ک ... اند تیمم بکنند، آنها که ن ... اند نکنند و آنها هم که مشغول شده در بکشند که دیگ حمام سوراخ بگردیه!

رواج حمام‌

این حمام‌ها در چند نوبت رواج میگرفت: اول شب عید نوروز که از دو سه روز مانده تا توپ عید غلغله میشد و این حمامی بود که در آن بچه‌ها را هم که تا نوروز دیگر حمامشان را رفته باشند با خود به حمام میبردند، ایامی که در آن، جای پا گذاشتن بنظر نمیرسید. دیگر روز و شب پیش از ماه رمضان تا سحر آن که برای تطهیر کامل و غسل (نیت) میآمدند حمامی همه گیر که برای ماه رمضان خود را پاکیزه نگاه داشته با آلودگی داخل آن نشده باشند، یعنی حمامی که حتی چوب خطی ها که جنابت‌های کبره بسته روی هم (از اول دسته بیل تا
ص: 518
آخر دسته بیل) داشتند آنرا مهمل نمی‌گذاشتند. دیگر حمام عروسی، دامادی بود که حمام یا (قرق) شده نصیب فراوانی به حمامی میرساند. یا حمام دامادی، عروسی آزاد که به هوای عروس یا داماد و شربت و شیرینی آن اهل محل نیز در آن ریخته ازدحام میگردید.
ص: 519

تون حمام‌

تون حمام عبارت بود از زیرزمینی دخمه‌مانند زیر خزینه آب گرم حمام که در آن تون‌تاب تون می‌تابید یعنی کوره‌ی حمام را اداره می‌کرد. به این صورت که پای پهن‌های دسته کرده آن نشسته و پارو پارو و مشت مشت از آن به آتش کوره می‌افشاند و هر چند دقیقه یک بار با سیخی آنرا زیر و رو میکرد و مشتعل میگردانید و آب خزینه را گرم مینمود.
کار این تون‌تاب از دو سه ساعت به غروب مانده شروع شده تا پاسی از شب گذشته طول می‌کشید و چون از تون بیرون می‌آمد گربه‌ای بود که از سوراخ بخاری بیرون آمده باشد، در حدی که هر آدم چرک و سیاه و کثیفی که به هیچ چیز شبیه نمی‌شد به تون‌تاب تشبیه میگردید و تون آن ظلمتکده‌ای بود که سیاهی دوده چهره‌ی ساختمان آن محو کرده قشرهای ضخیمی تا یکی دو وجب در و دیوار آنرا گرفته حتی دیواره‌های مدخل آن قیرگون ساخته بود.
ابزار سوخت‌دان عبارت بود از دو پاروی بزرگ و کوچک که بزرگ آن جهت (پیش کردن) سوخت یعنی ریختن کاه و پهن به کوره و کوچک آن جهت (پس کردن) آتش یعنی رد کردن آتش از جلو کوره به آخر آن و دو سیخ آهنی بلند و کوتاه برای هم زدن آتش عقب و جلو کوره و آجر نظامی ای که پس از اتمام کار برای باقی ماندن حرارت به دهانه‌ی کوره قرار میگرفت.
ساختن این کوره‌ها و مجراهای آن قواعدی عام داشت که برای تمام حمام‌ها مرعی میگردید، به این ترتیب که باید خزینه آب گرم و کوره‌ی زیر آن در نقطه‌ای از حمام قرار گیرد که دودکش آن از منتهی الیه ساختمان حمام شروع شده از نقطه مقابل آن عبور نماید، یعنی از یک طرف کشیده شده از طرف دیگر سر درآورد و این برای آن بود که تمام سطح حمام را گرم بکند.
صورت نقشه آن، بعد از کوره مجرائی وسیع که یک نفر بطور خمیده بتواند از آن عبور کند بود که از زیر حمام به طول کشیده شده از دیوار مقابل خزینه بالا رفته به بام می‌کشید و به تدریج به طرف دهانه تنگ شده تا مخرج که به اندازه
ص: 520
دودکش بخاری می‌گردید. همچنین در کف حمام از آن شطرنجی و مشبک‌وار، زه‌ها و مجراهای دیگر به چپ و راست که بازگشت به مجرای اصلی مینمود. این زه‌کشی را خان می‌گفتند که سالی یک مرتبه تخلیه شده گاهی خاکستر آن به صدها بار الاغ میرسید.
اثر این خان‌ها در گرم کردن کف و استخوان‌بندی حمام تا آن حد بود که هنگام روشن بودن کوره در مسیر آنها پا را تحمل حرارت نمی‌ماند و رفت و آمد غیرممکن میگردید، به همین نسبت سایر اماکن حمام را گرم کرده هوای آن را به اعتدال می‌آورد.
غیر از تابیدن تون کار دیگری نیز به عهده تون‌تاب بود که در تابستان‌ها قاطر حمامی را با (جانخانی) برداشته از طویله‌ها و اصطبل‌ها تهیه سوخت زمستان نماید، به این ترتیب که پس از حمل، آنها را باد داده پا زده برج‌مانند بر روی هم انباشته اطراف آنها را از جنس همان پهن که خیس کرده بصورت کاهگل درآورد، کاهگل‌مالی کرده انبار نماید و وظیفه دیگرش این که لنگ‌های خیس را به پشت بام و یا محفظه سوخت‌دان ریسه نموده خشک بکند و کار آخرش آنکه بعد از داغ شدن خزینه به آن اندازه که دست را سوزن سوزن کند و لجن از آن بالا آمده حباب نماید خزینه را دم نماید و کوره را مهر بکند،
ص: 521
اما در میان کارهای تون‌تاب، پهن پازنی از دلخواه‌ترین کارهایش به شمار می‌آمد که پهن‌ها را در بام حمام پهن کرده پاچه‌های شلوار را بالا زده دست‌ها را به کمر قلاب کرده مشغول قدم زدن و شیار کردن پهن‌ها میگردید و به زمزمه کردن و آوازخوانی می‌پرداخت، تا حدی که بچه‌های محل هم هوس تقلید میکردند و از سرکوفت‌های مادرها به بچه‌های درس‌نخوان این بود که پهن پازنشان خوانده یا بگویند این طور که پیش میروی پهن‌پازن می‌شوی.
در سر تون یعنی پشت بام حمام‌ها هم اطاقک‌هائی سردستی از خشت و گل ساخته شده بود که منزلگاه تون‌تاب و زن و بچه‌اش به شمار می‌آمد و گاهی هم منزل کارگران داخل و سربینه حمام که تا مأوائی نمی‌یافتند در آنها منزل میکردند. اگرچه حمام و مخصوصا تون آن که دود تا پاسی از شبش خانه‌های اطراف آن را از مرغوبیت می‌انداخت و کمتر خریداری طالب خانه‌های اطراف حمام میگردید. اما خاصیتی در آن مترتب بود که پشه‌ها را می‌گریزاند و سبب دلخوشی مجروحین عفونی مانند سودائی‌ها و خارشکی‌ها و سفلیسی‌ها بود که هر عصر خود را در بام حمام کنار دودکش آن رسانیده جراحات خویش را روی دود بخارآلود آن که با فشار متصاعد میگردید گرفته ضد عفونی میکردند!

قصه‌های حمام‌

از مطالب راجع به حمام یکی هم قصه‌های جن و پری و امثال آن بود که بزرگترها برای کوچک‌ترها نقل میکردند. در نتیجه اینکه حمام جای از ما بهتران و اجنه و شیاطین بوده بیوقت و بیموقع در آن پا نگذارند. از جمله این قضیه که مثلا فلانی بعد از غروبی به حمام میرود و دو نفر را وسط حمام می‌بیند که پهلوی هم ایستاده‌اند و قد میگیرند و چون او را می‌بینند سؤال می‌کنند که از ما دو نفر کداممان بلندتر می‌باشیم و چون نگاه می‌کند تا جواب بدهد می‌بیند که سؤال‌کننده کم کم از پهلودستیش بلندتر میشود و مرتب قد می‌کشد تا سرش به طاق حمام میخورد که مرد از وحشت بیهوش شده به زمین می‌افتد.
ص: 522
دیگر این داستان که مردی سحر به حمام میرود و حمام را مثل همیشه آماده و چراغ آن را روشن می‌بیند. لنگ‌ها را به دو طرف جرزها آویخته و داخل سربینه را پر از جمعیت و استاد را پشت دخل و مشتریان را مشغول چپق کشیدن و قلیان کشیدن میبیند و همچنین داخل گرمخانه را که شلوغ‌تر از همیشه ملاحظه می‌کند تا آنجا که امر بر او مشتبه شده گمان نزدیک شدن آفتاب می‌کند، از این- رو که زودتر به نماز برسد یکی دو دولچه آب بخود ریخته، سر و تنی خیس می‌کند و برای صابون زدن می‌نشیند اما کارش که تمام میشود پاهای دلاک که مثل پای قاطر دارای سم بوده نظرش را جلب می‌کند، متوهم و وحشت‌زده می‌شود که شنیده بوده جن پاهایش دارای سم و پشتش دارای دم است و در حمام دیده می‌شود، تا اینکه هر چه زودتر خویش را بیرون اندازد به خزینه می‌رود که در آنجا چشمش به مرد ریش بلندی که غسل میکرده میخورد و جریان را با او در میان میگذارد و مرد ریش بلند که داستان را می‌شنود یک پایش را از آب بیرون می‌آورد و نشان می‌دهد و می‌پرسد: یعنی سمش اینجور بود؟ و پای دیگرش را هم پهلوی آن قرار می‌دهد و میگوید: یا اینجور، مثل سم گوسفند؟ که مرد سراسیمه شده پا به گریز می‌نهد. در سربینه از مشاهده جمعیت کمی از وحشتش کاسته شده لباس می‌پوشد و عازم خروج میشود اما با خود میگوید: خوب است جریان را برای استاد حمامی بگویم تا دعای رفع جنی برای حمامش بگیرد و چون ماجرا را با او در میان می‌گذارد استاد حمامی که چهار زانو بالای تخت استادی نشسته بوده است پای خود را تا پائین تخت و کف سربینه دراز می‌کند و می‌گوید: لابد اینطور سم داشته است؟ مرد حیرت‌زده می‌شود و رو به طرف مشتریان می‌کند اما آنها را هم می‌نگرد که همه با سم‌های برّاق واکس‌زده و دم‌های بلند و بینی‌های دراز شبیه خرطوم فیل می‌باشند که استاد در این وقت از طول به عرض گرائیده دهانش چون کلاف نخی که آنرا از هم گشوده باشند باز می‌شود و خنده‌ای سر داده می‌گوید: برو پول حمامت را هم مهمان من می‌باشی به شرطی که دفعه دیگر دیر وقت پا به حمام نگذاری و چون به خانه می‌رسد می‌فهمد که هنوز دو ساعت هم به اذان صبح میباشد!
ص: 523

قصه قوز بالا قوز

یکی دیگر از قصه‌های حمام هم قصه قوز بالا قوز بود: قوزی‌ای سحری به حمام میرود و چون داخل میشود مشتریان را می‌نگرد که در شور و نشاط و رقص و پایکوبی می‌باشند که او نیز به گمان اینکه دامادی را حمام آورده‌اند تأسی کرده به شادی و دست‌افشانی می‌پردازد و وقتی بیرون می‌آید مشتمالچی به او می‌گوید:
منهم عوض زحمتی که کشیده‌ای و یک ساعت خوابت را برای ما گذاشتی مشتمالیت می‌کنم که خستگی از تنت بیرون برود و به مشتمال کردن او می‌پردازد.
چون به خانه برمی‌گردد و خود را در آئینه می‌نگرد می‌بیند قوزش رفته راست و خدنگ شده است و زنش ذوق‌کنان که معجزه شده و قوز شوهرش رفع شده است همسایه‌ها را به اطاق می‌کشاند و چون کاشف به عمل می‌آید می‌گویند این نبوده مگر آن که به حمام جنیان رفته چون آنها عروسی داشته‌اند و او نیز مشارکت کرده، مثل آنها زده و رقصیده است، قوزش را برداشته اکرامش کرده‌اند و داستان دهان به دهان می‌شود و همه اهل محل مطلع میشوند. در میان شنوندگان قوزی دیگری هم بوده که وقتی می‌شنود می‌گوید چه بهتر که من هم بی‌موقع که وقت حمام جنیان باشد به حمام بروم و چنین می‌کند و نیم شبی به همان حمام میرود، اما آن شب از قضا جنیان یکنفرشان مرده بوده عزا داشته هر یک به گوشه‌ای زانوی غم به بغل گرفته گریه می‌کرد که قوزی لگنی بدست می‌گرفته به زدن و رقصیدن می‌پردازد و جنیان به سرش ریخته کتک مفصلی به او میزنند تا ادب بشود و دیگر چنان جسارتی نکند قوز دیگری هم به روی قوزش گذاشته بیرونش می‌کنند!
درباره حمام همچنین داستان دیگری داشتند که واقعیتش خوانده در این ماجرا که سید روضه‌خوانی بود که نصف سرش مو نداشت و جریان از زبان خودش چنین نقل شده بود که: ریاضت تسخیر جن می‌کشیده آزارشان می‌داده است تا وقتی که جهت تنبیهش که در هنگام حصار از خود بیخود شده بوده طهران قدیم ؛ ج‌1 ؛ ص523
ص: 524
سرش از حرز بیرون می‌افتد نیمی از آن را تراشیده برای همیشه بدنمایش می‌کنند.

تعارفات معموله در حمام‌

از دستورات و امور متداول این بود که در حمام هر وارد به ساکن سلام بکند و بعد از شنیدن جواب بود که تعارفات و چاق‌سلامتی‌های مرسوم شروع میگردید از جمله تعارفات داخل خزینه که چون آشنائی وارد میگردید آن کس که در خزینه بود مشت‌های خود را به زیر آب کرده بسم اللّه گویان به او تعارف مینمود و وظیفه شخص وارد بود که او نیز متقابلا مشت‌ها را به زیر آب برده به طرف او سرازیر بکند و این به معنی صافی و صفا و مودت بود که به یکدیگر اظهار میداشتند و چه بسا با همین عمل ساده دو بیگانه با هم دوست می‌شدند. این شعر نیز از شاعری بنام خلیفه رضای اروسی‌دوز است که در این زمینه آورده است:
به گرو داد همه پس خونه و پیش خونه را- بسکه با آب حموم مردونه، مهمون میگرفت
. همچنین شوخی باردی‌ها و بگوبخندها و خورد و خوراک‌های دوستانه به صورت دانگی یا برد و باختی که بیشتر در حمام انجام میگرفت، چنانکه گله‌گذاری‌ها، بگو مگوها و گاهی زد و خوردها هم در حمام واقع میشد که با لنگ‌های لوله کرده‌ی تر به جان هم می‌افتادند و جنگ هفت لشکر راه می‌افتاد.
همچنین شوخی‌های رکیک یدی مانند انگشت به هم رساندن. لنگ حفاظ یکدیگر را کشیدن و اسافل هم را بیرون انداختن و هو کردن و همینطور کشتی‌گیری.
ص: 525
زورآزمائی و پنجه‌افکنی و در خواب آب سرد به تن هم ریختن و گاهی شوخی‌های خشن بیجائی که باعث منازعه‌ها و زد و خوردهای خونین میگردید.
اضافه بر آن شوخی با کارگران حمام مانند، سبیل آنها را در دست گرفتن و شیشکی بستن و باد رها کردن و زشتی‌های دیگر مانند توقع کیسه و صابون کشیدن آلتین از کارگران به دلیل آن که اجرت کیسه و صابون تمام بدن را دریافت می‌دارند و جهت ندارد که آن اعضا را فرو گذارند. دیگر نعوظ کردن و خواستن از دلاک که همچنان که آنرا برپا داشته است خود بخواباند و امثال آن با پی‌گیری دیگر لوده‌ها و اطرافیان و خنده و کرکر و از این قبیل و در آخر عذرخواهی و خوش و بش و خداحافظی تا کدورتی باقی نمانده باشد.

حمام زنانه‌

معمولا حمام‌ها دوقلو یعنی دو حمام جنب هم یکی برای مردان و یکی برای زنان ساخته می‌شد که راه حمام مردانه را در شارع عام قرار می‌دادند و راه حمام زنانه را در پس کوچه و مثل آن و یا از راه (سرتون) حمام که در معبر عام و نظرگاه گذرندگان نبوده باشد معلوم میکردند، از دو جهت؛ یکی آنکه وقتی زن به حمام میرود و (آب نمک) حمام به سر و رویش نشسته است و وقتی که مانند گل محمدی از حمام بیرون می‌آید نظر نامحرم سارق جمالش نبوده باشد و دیگر صدای آنها که تا مسافتی دور از حمام به گوش میرسید از سامعه‌ی نامحرم دور بوده باشد.
ساختمان حمام زنانه نیز جدا از معماری حمام مردانه نبود با تفاوت نداشتن سر در بلند و عکس‌های رستم و سهراب و لنگ‌های آویخته به جرز و
ص: 526
چراغ و مانند آن و علامت آن پرده کرباسی ضخیمی بود که به در آن آویخته داخل را از خارج مستور مینمود و نداشتن وسایل پذیرائی در سربینه آن مانند لنگ و حوله و چای و قلیان و چپق و غیره که جزو اسباب حمام خصوصی هر زن بود که وسیله خود او یا خدمتگار و یا دلاک به حمام میرسید.

حمام‌های اشتراکی‌

حمام دیگری هم در محلات خلوت بود که از اذان صبح تا اول آفتاب مردانه بود که با داشتن لنگ‌ها به جرزها و روشنائی چراغ از مردها پذیرائی میکرد و از آن به بعد با جمع شدن لگن و دولچه و ابزار گرمخانه و لنگ‌های داخل سربینه و برداشتن لنگ‌های حمام از جرزهای بیرون و خاموش کردن چراغ و آویختن پرده، زنانه می‌شد که تا غروب در اختیار بانوان قرار میگرفت. این حمام‌های تکی از آن جهت ساخته می‌شد که محل و مشتری گنجایش دو حمام زنانه و مردانه نداشت و همان یک حمام، مردم آنرا تکافو مینمود و بر سر در این حمام‌ها تابلوئی به این صورت نصب می‌گردید:
(از اذان صبح تا اول آفتاب مردانه و از اول آفتاب تا اذان مغرب زنانه می‌باشد که از مشتریان محترم با کمال احترام پذیرائی می‌شود) با بیرون رفتن آخرین مشتری مرد و رفتن دلاک و برخاستن استاد از تخت حمام هم بود که زن استاد به جای استاد بالای تخت می‌نشست و دلاک‌های زن با بقچه سینی مشتری‌های خود وارد می‌شدند و حمام زنانه می‌گردید.

اسباب حمام‌

هر زن باید اسباب حمام مخصوص داشته باشد اگر چه منحصر به یک لنگ (شلّه گلی) و طاس و دولچه باشد و از این رو اسباب حمام زن‌ها متشکل از این چند صورت بود:
اسباب حمام فقرا که با بغچه کوچکی که لنگ و حوله و سرخشک‌کن و
ص: 527
لیف و کیسه و لگنچه‌ای در آن بود کامل می‌گردید و همین نیز بود اسباب حمام توآبی دیگران که جهت غسل تنها، با خود می‌آوردند و اسباب حمامی جهت بزرگان که به این شرح به حمام میرسید:
قالیچه نازک کردی یا ترکمنی برای زیر پا در سربینه، بغچه‌ای که روی آن بگسترند، بقچه سوزنی قالبی ترمه یراق‌دوزی با آستر اطلس برای زیر پا که روی بقچه قالیچه پهن کنند. بقچه سفید دیگری برای روی آن که مانع رطوبت به سوزنی بشود، دو طاقه لنگ، یکی از جنس اعلاتر به رنگ قرمز یا سفید یا صورتی توردوزی‌شده ناخنک‌زده برای بیرون آمدن، یکی از جنس پاتیس یا شلّه برای داخل، سرخشک‌کن چلوار یا کرکی، یا گل چغندری برای پیچیدن به سر و خشک کردن موها، سینی توگودی برای داخل حمام که از پشت گذاشته رویش بنشینند، سینی کوچکی که اسباب حمام مانند: کیسه، لیف، صابون، روشور، گل سرشور ، چربی، سنگ‌پا، قیچی، آئینه، قوطی پیه بز، و قوطی
ص: 528
قره‌قوروت خود را در آن بگذارند، جعبه اسباب بزک برای تازه عروس‌ها با محتویات آن مانند: سرخاب، سفیداب، بادام سوخته، فندق سوخته، با خوردنی و دهان‌گیره، مثل میوه فصل امثال هندوانه، خیار. انار. خربزه. کاهو با سرکه. لیته ترشی، گوشت کوبیده . شامی لپه لای نان. کوفته شامی. اگر حنا و رنگ می‌بستند و حنا و رنگ که در قوطی ریخته یا در کاغذ پیچیده شده بود.
واجبی «نوره» که خود در خانه از آهک و زرنیخ و سفیداب اعلا تهیه میکردند با این سلیقه که واجبی حمام خاکستر داخلش می‌شود و سیاه می‌کند. تخم مرغ و مورد و نخود خام کوبیده برای بستن به سر و تقویت موها، سفیداب قلع برای نرم کردن و سفید کردن بعد از واجبی. شیشه‌ای شیر و سفیده تخم مرغ برای مالیدن به تن بعد از صابون و لیف جهت رفع سوزش و لطیف ساختن، سدر برای شستن دست آخر سر که مو را شفاف و محکم بکند. مومیائی. روغن و
ص: 529
تخم مرغ برای زائوها که مومیائی را به تنش مالیده و زرده تخم مرغ را بر روی کیسه کهنه‌اش می‌انداختند تا روی آن نشسته رحمش قوت گرفته بالا رفته عود بحال اول بکند و در بیرون آمدن از گرمخانه چند تا از تخم مرغها را نیمرو کرده یا زرده آنها را خام خام به او بخورانند. مغز کوبیده قرص کمر که با زرده تخم مرغ خمیر کرده جهت قوت بر کمر و ملاج سرش بچسبانند. عسل و آهک بیخته که اگر لک می‌دیدند، خمیر کرده تا به مهره کمر بیندازند. دستمال شب‌هائی که بعضی از حیث استعمال به صورت پوست درآمده بود برای شستن و بیشتر جهت خودنمائی سفیدبختی که با اسباب حمام بیاورند. طاس یا مشربه یا هر دو برای دم دست و آبگیری که صابون پاک و نجس سر و تن‌شوئی و کهنه‌دستمال‌شوئی را در آنها می‌گذاردند. اینها بود که یکی دو ساعت قبل از ورودشان آبگیر آنها را بر سر و زیر بغل گرفته به حمام میرسانید و در جای مخصوص همیشگیشان از شاهنشین قرار داده جامه‌دار و دلاک مخصوصشان را مطلع مینمود.

سینی زیر پا

هنگام ورود اینگونه مشتریان که دلاک و آبگیر مخصوص داشته با شخصیت بودند زن استاد، سلام و تعارفات معموله را بجا آورده به محل معین خود هدایتشان کرده، خانم که جامه‌دار لنگش را از بغچه درآورده بیرون گذاشته بود به کمر
ص: 530
بسته لباس‌های چرکش را جلوش می‌ریخت که او پیچیده کنار بگذارد و بعد داخل گرمخانه می‌گردید.
ابتدا آبگیر بخاطر اینکه تن مشتری از آلودگی حیض و نفاس و پلیدی همبستری و نجاست دور شده باشد یکی دو دولچه آب به تنش ریخته روانه خزینه‌اش مینمود تا تن خود را بخیساند و در این فرصت دلاک که هر مشتری دلاک مخصوص خود داشت، سینی‌اش را برایش دمر کرده اسباب حمامش را جلو دستش گذاشته خبرش می‌کرد. فلسفه سینی زیر پای زنها در حمام هم که بلا استثنا مرعی می‌گردید این بود که هر آینه زمین حمام از بدن زنی که احیانا بعد از مقاربت به حمام آمده با اسافل آغشته به منی به زمین نشسته باشد آنان را آلوده نساخته، نطفه بیگانه به فرجشان نرسیده، موجب آبستنی و وجود تخمه حرام و بی‌آبرویی و گرفتاری نشده باشد.

ماجرای سکینه‌

داستانی داشتند که می‌گفتند دختری به نام سکینه صبح روزی بعد از آنکه حمام مردانه، زنانه می‌شود به حمام رفته بر روی زمین می‌نشیند و چیزی از منی مردی که در آن مکان در اثر استمناء آلودگی ریخته بود به مدخلش نفوذ کرده، آبستن می‌شود و کم کم شکمش بالا آمده تا آنجا که آثار وضع حمل در او ظاهر می‌گردد و کار به طبیب و قابله و این قبیل می‌رسد و همگان بکارت دختر را تصدیق و اظهار تعجب می‌کنند، تا پیر طبیبی که می‌گوید این نیست مگر آنکه دختر در حمام مردان رفته یا از آلودگی بدن زنی که آلوده به منی بوده حمل برداشته است و از نوادر نمی‌باشد؛ اما فضیحت و رسوایی دختر در شهر دهان به دهان گشته انگشت‌نما می‌شود تا مادرش که به تنگ آمده بوده در جوابگویی ولنگاران این مضامین را ساخته در دهانها می‌اندازد:
هر جا که میرم هر جا مییایم خانم سکینه‌بالا شکمش چنان چنینه
بزرگه به شما چه! کوچیکه به شما چه!همچین که ز تو بالا و از اونه به ما چه!
الهی خیر نبینی ای حمومی‌نموندم که توی دنیا نمونی!
حمومو خوب نشستی‌زمینشو خوب نرُفتی
ص: 531 حالا آبش جِسیده بچه‌ش اینجا خُسیده
در این زمینه داستان دیگری داشتند که می‌گفتند مردی دختر بی‌سرپرستی را به خانه می‌برد و نگهداری می‌کند تا وقتی که دختر بزرگ شده به حد رشد می‌رسد و زن وی از ترس آنکه مبادا شوهرش دختر را به همسری اختیار کند روزی پس از همخوابگی و مباشرت با مرد بنزد دختر می‌رود و با او مساحقه می‌کند و همین امر سبب می‌شود تا دختر از وی حمل برمی‌دارد و چندی بعد به کمک دو تن از زنهای همسایه دختر را دست و پا بسته با انگشت ازاله بکارت می‌کند و چون شکم دختر بالا می‌آید و آثار آبستنی در او مشهود می‌شود به شوهر می‌گوید دخترک زنا داده و کم مانده که بار گذارده طفل را به گردن آنها اندازد و دختر را از خانه طرد می‌کنند که ناچار دختر به یکی از آن دو زن پناه می‌برد و زن از جهت خوابی که می‌بیند از او پرستاری کرده جریان را به قاضی اطلاع می‌دهد و از حسن اتفاق فرزند دخترک هم که بدنیا می‌آید دارای سه نشان از ارباب بوده که گواه صدق گفتار زن می‌گردد و باعث می‌شود که قاضی فرزند را متعلق به مرد دانسته عقد ازدواج دختر و مرد را منعقد نماید و مرد هم به جریمه این ناپاکی زن را مطلقه ساخته دختر را جانشین او می‌سازد.
بدین مناسبات زن هر چند فقیر و مستمند از اسباب و وسیله عمومی حمامی استفاده نمی‌نمود و هر چند مختصر باید بطور خصوصی داشته باشد؛ خاصه سینی زیر پا را که برای چرک‌گیری و لیف‌زنی که لازم بود تا به روی زمین ننشیند حتما فراموش نمی‌نمود، همچنین درباره لنگ و قطیفه و لیف و کیسه و غیره که رعایت همین اصول را کرده علاوه بر رعایت بهداشت به بدگمانی اینکه مبادا بدنشان مسّ با بدن نامحرم کند، از استفاده آن اجتناب می‌کردند.

درباره ازاله بکارت‌

اگر چه مطالب گذشته واقعیت‌هایی است، که حمل زن و دختر را با کمتر از این
ص: 532
اسباب نیز برقرار میسازد اما این احوال و دیگر مدارک از قبیل جهیدن و پریدن و از درخت بالا رفتن و ترسیدن از پارس سگ و مانند آن دستاویزهایی بود برای بعضی دختران دستمالی شده‌ی خود لو داده که بدان متمسک گردیده، تا شاید برائت یافته صدای دشمنان و ایراد داماد و کسان او را در شب عروسی و غیر آن خاموش بکند؛
چنانکه این دستورات از توصیه‌های هر دختردار به دختر بود که از بلندی نپرد و از جایی به جایی نجهد و از درخت بالا نرود و حتی واجبی استعمال نکند که از این امور بکارتش صدمه خواهد دید تا آنجا که اگر دختر پیر دختر شده بود هنوز از نوره استفاده نکرده آنرا کنده یا چیده یا بالای آتش کز داده و این احوال را رعایت نمود، همچنین در شب عروسی که زهار دختر را اکثرا بند می‌انداختند.

پارگی دامن‌

این داستان طنزآمیز هم در این زمینه بود که مادری دخترش را همه روز توصیه می‌کرد که با پسرها راه نرود که دامنش پاره خواهد شد و عاقبت هم پسری او را به خلوت کشیده دامنش را پاره گردانید! چون دختر وضع خود دگرگون نگریست و از پسر چاره طلبید پسر به دلداریش برخواست که خودش دوخته دامنش را سلامت میسازد و چون دو سه بار به دوخت و دوز آن برآمد دختر به سفارش برآمد که کوک‌های آنرا هرچه محکم‌تر زده سر قایمی‌تر بکند!

دنباله کار حمام زنان‌

پس از نشستن مشتری به روی سینی، دلاک آمده دو سه دست سرش را شسته، آبگیر در لگنش کف صابون برای شانه کردن موهایش ساخته آب بسرش می‌ریخت و اگر حنا و رنگی لازم بود به موها و دست و پایش می‌بست و تنش را با پیه و چربی، چرب می‌کرد و به حال خودش تا چرکهایش بخیسد می‌گذاشت و سراغ مشتری دیگر رفته پس از کار او برگشته به چرک‌گیریش می‌پرداخت.
کار کیسه‌کشی زنها خلاف مردها که آنها را به روی زمین می‌خواباندند بود که پس از ساییدن دست و پا و سینه سر پایشان کرده بطور ایستاده کیسه‌شان
ص: 533
می‌کشیدند و در آخر با سرشوییش پشتش را هم لیف و صابون مالیده باقی کار لیف و صابون و دست و پاشویی و دیگر کارهایشان را که گاهی تا ساعتها طول می‌کشید به عهده خودشان می‌گذاشتند.
در این احوال بود که میان آنها دسته دسته اجتماعاتی از همسخنها بوجود آمده از هر در سخنهایی مانند حمل و زایمان و حیض و پس و پیش انداختن و درد دلهای از شوهر و خواهر شوهر و مادر شوهر و سفیدبختی ، سیاه‌بختی و بغل‌خوابی و نخوابی و هووداری و عروس‌داری و مانند آن بمیان آمده سخنانشان کرک می‌انداخت و چه بسا که کدورت‌های خفته میان آنان در همین مذاکرات بیدار شده کار به گفتگو و مناقشه و مشاجره کشیده به منازعه می‌انجامید، مخصوصا وقتی که دو هوو با هم تلاقی کرده هر دسته به کمک و هواداری یکی از آنان برمی‌خاست و خاصه آن زمان که برگه‌ای، چیزی از هوویی بدست می‌آمد که به دشمنی هووی دیگر جادو جنبلی با خود به حمام برده است!
دیگر اینکه حمامها جای انجام انواع سحر و جادو، سفیدی و سیاهی و گشایشات مانند بخت‌گشایی و کارگشایی و بستگیها مانند زبان‌بندی و مردبندی و تحبیب و تفریق و جلب و دفع بود که بوسیله جامهای باطل سحر و چهل کلید و طلسمات متعدد سوسن غساله و شمّامه دمّامه و انگشتر گردان و بشقاب دوازده برج و موم سیاه و سفید و موی سگ و گربه و قفل بلقیس و لوح هاروت و ماروت و قند و نبات و گوشت و خرما و شمع دعا خوانده و چاقوی ابو دجّانه
ص: 534
و خیار الخناس و آدمکهای گوناگون از گل و خمیر و موم و مانند آن بعمل می‌آمد در این مختصر که ذکر می‌شود:

سحر و جادو در حمام‌

جهت سفیدبخت شدن و عزیز گشتن به نزد شوهر و مردمان، موم آب کرده سر خوانچه عقد پسر عمو دختر عمو و نبات آنها بود که موم را با روغن لادن حل کرده موقع خیس دادن چرک به تن می‌مالیدند و بعد از لیف آخر نبات را که کوبیده و حاضر شده بود در گلاب حل میکردند و بر سر می‌ریختند و دیگر قند سر عروس را که در رنگ و حنا خیسانده بسر می‌بستند، یا در حنا ریخته به ناخنهای دست و پا بسته از آن ماه و ستاره‌ای کف دست راست می‌گذاشتند!
سیاهی یا سیاه‌بختی که زیادتر هووها برای هووها و عروس‌ها برای خواهر شوهر مادر شوهر و آنها برای عروس‌ها می‌کردند، موم سیاهی بود که رویش را شصت و سه شین وارو نوشته در خلا می‌انداختند یا موی سگ و گربه را در لباس هوو و شوهر یا هر که می‌خواستند، بسته، نیت کرده در واجبی‌خانه یا مجرای گندآب می‌گذاشتند و گشایشات که غالبا جهت بخت‌گشایی و بعد از آن جهت گشودن عروسی که بروی داماد بسته شده بود و گشایش کار زنان بدکاره جهت خود که از حریف واخورده کارشان به کساد انجامیده بود، صورت می‌گرفت: اول آب سرریز خزینه بود که در جام چهل کلید چهار مرتبه بر سر
ص: 535
شخص بسته می‌ریختند و قوی‌تر از این آبی بود که برای این کار از چهار گوشه حمام کلیمی‌ها (جهودها) در طاس میراثی (طاس حمامی که از مرده‌یی مانده باشد) گرفته بر سر می‌ریختند. بعد از آن، جام چهل بسم اللّه که چهل بار بسم اللّه الرحمن الرحیم در آن کنده شده بود، یا چهل قل که سوره‌ها و آیه‌هایی که با قل مثل قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ شروع میشد در آن حک شده بود، آب زده بکار می‌بردند و اثر حتمی این اعمال وقتی بود که رعایت طهارت آب جامها را کرده دقت کنند که به زمین نریخته، روانه چاه مستراح ننمایند و فرد بسته شده را در میان طشتی قرار داده بسرش بریزند و آب طشت را نیز در جوی رونده داده یا بالای بام ریخته بخشکانند.
بعد از آن آب جامهای باطل سحر بود که چهار قل و آیة الکرسی و آیات دفع و رفع مانند «قالَ مُوسی ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ ...» و «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ و امثال آن بر آنها کنده شده بود و بکار سحرشده‌ها و دشمن‌دارها و گرفتارها و پریشانها می‌آمد که سه هفت بار بر سر و دو طرف بدن می‌ریختند و دیگر اعمال طلسمات سوسن غساله و شمامه و دمامه و هاروت و ماروت که قبلا شرح خواص آنها لازم می‌آید:

طلسم سوسن غسّاله‌

طلسم سوسن غسّاله که سوسن غسالش می‌گفتند طلسمی برنجی از تصویر زن و مردی بود بهم چسبیده که با اعداد و حروف لایقرئی پر شده بود و از اثراتش این داستان که می‌گفتند: در زمانهای قدیم این طلسم را کنیزی به نام سوسن از نهر آبی می‌یابد و نشسته به تماشای نقشهای آن می‌پردازد که در همان هنگام پادشاه از آنجا عبور کرده، چشمش بر کنیز می‌افتد و یک دل نه صد دل عاشق او می‌شود و او را ترک اسبش نشانیده به قصرش برده بزنی عقدش می‌کند و منزل و مأوایی نیکو برایش فراهم می‌سازد و تا آن درجه عشق او در دلش جایگیر می‌شود که بر همه زنان حرم مقدمش داشته، شب و روز خود با او سپری می‌کند، کم کم کار این
ص: 536
عشق و محبت به جایی می‌رسد که هفته به هفته، پادشاه از قصر کنیزک بیرون نمی‌آید تا آنجا که کار مملکت باختلال گراییده دشمنی زنان دیگر او نیز بر کنیزک انگیخته می‌شود تا زهری در طعامش نموده معدومش می‌کنند. اما این کار هم تأثیری در عشق پادشاه نمی‌گذارد بلکه صد چندان او را بر محبت وی بی‌آرامتر می‌سازد، در حدی که با جسم بی‌جان او نیز همبستری می‌کند تا زمانی که جسد متعفن و متورم شده؛ خیرخواهان با زحمت زیاد پادشاه را جهت حفظ سلامت از تمتع او مانع می‌شوند و دریافت اجازه دفن می‌کنند؛ در این وقت که پادشاه بر سر نعش کنیز سر به دیوار می‌کوبیده بی‌تابی می‌کرده است واقعه‌ای رخ می‌دهد که راز عشق پادشاه را بر وی برملا می‌سازد و این آنکه چون مرده را برای غسل و کفن به غسالخانه می‌برند غساله‌اش که پیره‌زن عجوزه‌یی بوده طلسمی از جامه کنیز می‌یابد و آنرا همراه خود می‌کند که ناگهان پادشاه دل از کنیز داشته به غساله می‌دهد و چون او را به دستور پادشاه جهت آماده ساختن همخوابگی می‌برند، هنگام تعویض لباس طلسم از جامه‌اش بیرون می‌افتد که بیرون افتادن طلسم از جامه همان و رانده شدن بخواری خوار هم از نظر پادشاه همان! و اثر طلسم ظاهر و نام آن «سوسن غساله» می‌شود!

طلسم شمامه و دمامه‌

شمامه و دمامه طلسم دو روی دیگری بود که یک روی آن به شکل مردی و روی دیگرش بصورت زنی و بر روی صفحه‌یی از پولاد کنده می‌شدند و این نیز چنان بوده که دو دیو ماده یکی به نام «شمامه» و یکی به نام «دمامه» وجود داشته که شمامه زن پادشاه دیوان و دمامه خدمتکار وی بوده است تا وقتی دمامه که عجوزه‌یی گشته همچنان باکره مانده، از زشتی هیچ نر با او نپیوسته بوده، تا روزی همچنانکه از بخت بد شکوه داشته به خدا می‌نالیده است جهت نظافت، داخل خزانه پادشاه می‌شود و در آنجا کتابی به دستش میرسد که از آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان بوده در آن نقوشی با علایم محبت و عداوت، ثبت بوده است که کتاب را ربوده از روی آن دو نقش، یکی به عداوت شمامه که از وی آزار بسیار دیده بوده است و یکی به شیرینی خود و محبت پادشاه فراهم ساخته در جامه خود
ص: 537
و شمامه می‌نهد که در همان هفته پادشاه شمامه را رانده دمامه را خواستار گشته؛ یک دل نه صد دل عاشق او می‌شود، تا روزی که موشی طلسم شمامه را از میان لباسهای او بیرون آورده جلو پادشاه می‌افکند و کلاغی طلسم دمامه را که برای آب تنی در آب بوده ربوده به دامان شمامه می‌اندازد و شمامه بر کیفیت امر مطلع شده عین همان عمل را با دمامه می‌کند و شمامه به جای خود برگشته دمامه گیسش به دم قاطر بسته شده به بیابان سر داده میشود!
این دو طلسم یکی در کمال زشتی و یکی در کمال زیبایی بود که پشت و رو کنده شده روی بد آن یعنی دمامه موم گرفته می‌شد که تولید شر و مفسده نکند مگر وقتی که پای دشمنی کسی بمیان آمده میخواستند آنرا بعمل آورند و خواص او اینها بود که:
هر گاه کسی آن را در ساعت سعد ساخته، به آب بزند و سر و روی با آن بشوید و همراه داشته باشد از زن و مرد و سفید و سیاه و ترک و تاجیک عاشق بیقرار او می‌گردند و دارنده آن از هر بلا و افت مانند غرق و آوار و سوختن در امان و از هر بد و بدخواه و جن و انس و پری و پریزاد و دشمن و معاند و مخالف، مصون و محفوظ می‌باشد و همه امورش بر وفق مراد می‌شود!
همچنین از خواص آن بود اگر خواسته باشند کسی را مطیع و منقاد خود نمایند، طلسم را بر پارچه کتان بسته، زیر سنگ سنگین بگذارند و برای عشق و بیقراری، موم عروس (مومی که بر سر خوانچه عقد می‌نهند) را گرفته با شکر سرخ و لادن و مصطکی و چهل و یک فلفل سیاه که بکوبند، ممزوج ساخته، سه گلوله کرده، گلوله‌ها را بر طلسم چسبانده نیت کرده برداشته سه طرف
ص: 538
آتش بگذارند و چندانکه حرارت در آنها اثر کند مطلوب بر طالب بسان موم نرم و مطیع می‌گردد و اگر به صد غل و زنجیر گرفتار باشد خود را به او برساند که در حمام، آنها که از این طلسم داشتند با خود آورده آب آن را بر سر می‌ریختند و طرف دمامه آن برای سیاه کردن و دشمنی که آب آن را گرفته در واجبی‌خانه می‌ریختند یا به آب گنداب که در آب‌روهای حمام می‌گذشت، زده نیت می‌کردند و یا موم سیاه بر آن چسبانده سوسک سیاهی میان آن گذارده در مبال می‌انداختند و یا به آب گنداب حمام، آغشته برده در قبرستان کهنه یا گور ارمنی دفن می‌کردند و ده‌ها عمل دیگر که با آن انجام می‌دادند!

بشقاب دوازده برج و هفت کوکب‌

بشقاب دوازده برج و هفت کوکب، هر دو بشقاب یا دو دوری که در یکی اشکال بروج دوازده‌گانه با اشکال نجومی و اسامی مانند: گوسفند یا بره و گاو و دو آدم از پایین بهم پیوسته و خرچنگ و شیر و خوشه گندم و ترازو و کژدم و آدمی که در حال کمان کشیدن باشد و بزغاله و چاه و دلو یا مردی که از چاه با دلو آب بیرون میآورد و ماهی یا دو ماهی که مخالف هم و سر یک نزدیک دم دگری باشد نامهای عربی و اصلی: حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان و عقرب و قوس و جدی و دلو و حوت ، دارای اثراتی خوب و بد که آنها را بر دور بشقابی کنده با اعداد و حروفی خوب و بد پر کرده هر شکل را خواصی و اثراتی می‌شناختند و بشقاب هفت کوکب را که بترتیب اشکالی از این قبیل مانند:
پیرمردی زشت‌روی بد منظر غمگین به نام (زحل) و مردی شبیه قاضی القضات با هیئتی آراسته به نام (مشتری) و مردی جنگجوی خشمگین باسم (مریخ) و
ص: 539
خورشیدی متلئله به نام (شمس) و مردی موقر متفکر در حال کتابت باسم (عطارد) و زنی جوان زیبا در حال نواختن چنگ و ترنم به نام (زهره) و صورت کهکشان یا شکل دریا یا رود باسم (قمر) که اینان نیز خواص و اثراتی داشتند و وقتی اثر این اشکال و بشقابها ظاهر می‌گردید که هر دو را با هم عمل کرده یا نقوش دوازده‌گانه و هفت پیکر با هم جمع گشتند در یک بشقاب کنده شده باشد و دستور العمل آنها که دارندگانشان تعلیم گرفته و می‌دانستند این بود که اگر شکل (حمل) را آب زده قند انداخته بنوشند خود و زبانشان شیرین خواهد گردید و اگر صورت (ثور) را پستان گاو مالیده آنرا پخته بخور دهند خورنده را عاشق خود گردانند و اگر تمثال (جوزا) را آب زده از آن آب همراه خاک سه راه دو مجسمه ساخته بهم بچسبانند و خشک کرده بر زمین زنند چنانکه متلاشی شود به نام هر دو نفر که خواهند، از هم جدا و تفکیک خواهند گردید.
و اگر خیار را نصف کرده بر شکل (سرطان) مالیده آب یا خود آنرا به دو دوست یا عاشق و معشوق دهند از هم بیزاری جسته کارشان بمفارقت انجامد و اگر صورت (اسد) را بر آب نبات نرم کرده که روی آتش نرم شده باشد بزنند و پس از غسل و در بیرون آمدن از حمام زن بخود برگیرد و به خورد مرد دهد وی را شیفته و فریفته خود گرداند و اگر شکل سنبله را بر آب غسل خود که از جنابت باشد زده در آن گندم یا جو خیسانده جلو کبوتر بریزد و نیت کند مرد را پابند مهر و محبت خود ساخته، هر چه از او طلب کند بحصول پیوندد. و اگر صورت میزان را زن هوودار موم چسبانده بر یک کفه نام هوو و در کفه دیگر نام خود نوشته دو نیمه کرده نیمه‌ی هوو را در چاه حمام و نیمه‌ی خود را در دودکش کوره‌ای اندازد شوهر از هوو بیزاری جسته بطرف او رو آورده، و اگر شکل عقرب را به موم سیاهی که بشکل عقرب ساخته باشند چسبانده بآب گنداب حمام آغشته در خانه هوو یا دشمن اندازد جنگ و مخاصمه برخیزاند. و بهمچنین شکل قوسی را که اگر آب زده با آن غسل کرده و بنوشند از هوی و هوس و افکار پلید شیطانی و بدنامی و تهمت و افترا در امان بمانند، و شکل جدی را از رویش آب گذرانده که جهت بزرگی و مال و جلالت بر سر بریزند کامیاب بشوند و اگر شکل دلو را پنبه سرکه‌آلود مالیده، آنرا با چرک زن طلاق گرفته در شکم موش گذاشته بر بام عدو
ص: 540
اندازد نقار و کدورت و منازعه و مفارقت بهمرساند و صورت حوت را که اگر پیه یا چربی مالیده با آن چرک تن خود را خیسانده چرک تن خود پاک کند هر کدورت که از اول در دل شوهر باشد رفع شده بر او بر سر مهر و محبت بیاید و بسا اعمال دیگر که از این بشقاب و دوری هفت کوکب بعمل میآوردند!

طلسم هاروت و ماروت‌

تاریخچه و شرح حال طلسم هاروت و ماروت هم این بود که دو ملک مقرب از ملائکه‌ی آسمان از آدمیزادگان بخداوند زبان باعتراض می‌گشایند که با اینهمه نعمت هنوز کفران تو کرده به بسا اعمال ناشایست اقدام می‌کنند در حالیکه هر آینه ما بجای آنها بودیم بهترین بندگی ترا می‌کردیم و قبول می‌کنند که شکم و شهوت بشری را که مایه دو لذت مهم جسمانی می‌باشد خدا بآنها ارزانی فرماید و روانه زمینشان نماید تا ثابت کنند که آدمیان چه موجودات کافر ناسپاسی می‌باشند و خدا هم قبول کرده بشرطی که فقط به سه کار یعنی شرب شراب و قتل عمد و عمل زنا اقدام ننمایند مرخصشان می‌نماید و هبوط بزمین می‌کنند.
جائی که فرو می‌آیند بام عمارت باغی بوده که بساطی در زمین چمن آن گسترده، انواع میوه‌ها و غذاها و نوشیدنی و خوردنی در آن مهیا و دختری سیمتن که رشک‌پری بوده است بر بالای مفرشی نشسته، از هر طرف خدمتگارانی خدمتش می‌کرده‌اند که بوی و چهره اغذیه بیتابشان ساخته تقاضای طعام می‌کنند و دختر که سیمای بهشتی آنان یکباره دل و دینش میرباید بنزدیکشان خوانده شرابی برابرشان نهاده شرط خوردن غذا را موکول بنوشیدن شراب می‌کند که ناچار دامنشان بمعصیت اول آلوده شده از شراب آشامیده شکم را آکنده از طعام می‌کنند و در عقب آن حرارت طعام و جوشش شراب موجب خواهش شهواتی آنها شده از دختر تقاضای مباشرت می‌نمایند که دختر این عمل را نیز منوط بآن می‌کند که یکی از آن دو نفر، نفر دیگر را از او دور بکند و هاروت، ماروت را بقتل رسانیده با دختر میآمیزد و یک لحظه هر سه گناه که کمترین آنرا از زمینیان ایراد می‌کرده بجا میآورند که پر و بال خود او نیز سوخته واصل دوزخ می‌شود و این طلسم یعنی طلسم هاروت و ماروت نقش نگین انگشتری آنها بوده که با
ص: 541
اسامی اعظم و اثرات واسعه نصیب دختر می‌شود که علم کهانت و سحر و جادو و طلسمات و نیرنجات و دیگر و دیگر علوم مخفیه و غریبه از آن دو انگشتر ظاهر می‌شود! که گویا قطعه زیر از ایرج میرزا هم ملهم از این داستان بوده باشد:
ابلیس شبی رفت ببالین جوانی‌آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهارباید بگزینی تو یک از این سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زاریا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب بنوشی دو سه ساغرتا آنکه من از تو بکنم رفع، خطر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت‌کز ترس فتد لرزه بتن ضیغم نر را
گفتا نکنم با پدر و خواهرم این کارلیکن ز می ناب کنم دفع شرر را
جامی دو سه نوشید و چو شد چیره ز مستی‌هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بُن تاک و خداوندزین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
در هر صورت لوح هاروت و ماروت را بیشتر عشاق سوخته‌دل و دلدادگان پر تمنا که با یک مرد و دو مرد قرار نمییافتند تهیه می‌کردند و معتقد بودند که با آن دل از هر پیر و برنا ربوده و به هر طرف رو آورند همگان را بی‌آرام خود خواهند ساخت که زیادتر آنرا با خود بحمام برده عملیات سر و تن‌شوئی خویش را با آن در آنجا انجام میدادند.!
این لوحی بود از هفت جوش یعنی از آهن و مس و قلع و طلا و نقره و سرب و روی که از چهار در چهار تا هجده در هیجده خطکشی و خانه‌بندی شده و در هر خانه آن نامی از اسماء الله با عدد ابجد آن نقش کرده حروف آیاتی نیز بر آن می‌افزودند و چهارخانه از اطراف آنرا خالی گذاشته نام خود و نام مادر طالب و مطلوب را بر آنها نوشته یا میکندند و اعمال آن هم تقریبا شبیه کارهائی بود که با بشقابها بعمل می‌آوردند.

قفل بلقیس سلیمان‌

دیگر قفل بلقیس سلیمان بود که بعد از غسل حیض زنهائی که آبستن نمیشدند،
ص: 542
یا فاصله زیاد میان آبستنی آنها افتاده بود بکار می‌بردند و با آن بصورت بآب زدن و چهل جام بر سر ریختن و به شیر زدن و زن و مرد نوشیدن و دیگر اعمال چله‌بری و امثال آن میکردند. سابقه آن نیز چنین بوده که وقتی سلیمان که از جانب بلقیس از فرزند محروم بوده بخدا مناجات میکند و از جانب پروردگار باو ندا میرسد که هر گاه تو و همسرت هر کدام یک جمله راست بر زبان آوردید که هیچگونه خللی در حقیقت آن نباشد صاحب فرزند میشوید و حقیقت پوشیده‌ای را به هم اعتراف میکنند جبرئیل وارد شده طلسمی قفل‌مانند به بلقیس میدهد که چون به آب زده زن و شوهر از آن آب بنوشند و همبستری کنند صاحب فرزند خواهند شد و مشهور به طلسم یا قفل بلقیس شده بود.

انگشتر قولنج‌

دیگر انگشتر قولنج بود که شب بیست و هفتم ماه رمضان کنده میشد و برای درد قولنج و کمردرد و پهلودرد و مانند آن بحمام میبردند و عمل آن نیز چنین بود که بآب خزینه که بعد از آن دیگر کسی در آن روز قدم در خزینه نگذارده زده نیت سلامتی کرده مینوشیدند و در روغن گردو زده پشت و پهلو را مالش میدادند و نقش یا خود آنرا که در همانجا با نخ سیاه و سفید میپیچیدند بکمر میبستند.
دیگر از اعمال جادو جنبل زنها در حمام خرما بود که با چرک بدن خود خمیر کرده برای خورانیدن بمرد نگاه میداشتند و بعد از آن حبه‌ای نبات که در شیشه‌ی دهن گشاد انداخته آبی که در بیرون آمدن از خزینه بعد از غسل از گیسوانشان میچکید بر آن افشانده برای چکانیدن در کلاه مرد جهت جلب محبت می‌آوردند و همچنین گوشت سینه یا جگر یا دل گوسفند نر را که ناپاک یعنی پیش از غسل بخود برداشته، بعد از غسل بیرون آورده در خانه غذا یا کباب کرده
ص: 543
بخورد شوهر یا معشوق میدادند و بسا از این امور که همین نمونه کفایت میکند؛
در این نتیجه اگر آنها فایده‌ای نداشته جز زن رنگ کنک نبود، اما شوهران و مطلوب‌های بیچاره را که دچار بسا بیماری‌های لا علاج گردانیده، بسی را که بجای آغوش آنان به بستر گور میفرستاد.
این اعمال و کارهای دقیق شستشو، امثال کیسه و صابون و باز کردن و شستن و بافتن گیس و بستن رنگ و حنا و کشیدن نوره و مذاکرات با همصحبتها و خوردن و نوشیدن و غالبا تفریح و شوخی و زدن و خواندن و رقصیدن و امثال آن بود که حمام زنها را بیحد مطول ساخته گاهی از صبح زود تا غروب، هنگام بسته شدن حمام طولانی میساخت و در بیرون آمدن از آن چغندر پخته‌ای‌شان ساخته بود که بخار از آنها تصاعد مینمود، مخصوصا مذاکرات آنها در پز دادن و قمپز در کردن بیکدیگر و مفاخره گفتن از پدر و مادر و جد و آباد (آباء) و ریخت و پاش و عیب و ایراد این و آن و ننگ و نام در و همسایه و وصف العیش نصف العیش کردن قرصی و محکمی کمر و رغبت و میل مرد و نوبت بینوبت نفهمیدن و چاره‌جوئی سردی و سستی و دست‌بجیبی و خسیسی و کش رفتن از جیب مرد و راه‌یابی‌های رفع ناراحتی‌ها و گرفتاری‌ها تا آنجا که در هر حمام صدها علم و اطلاع بر معلوماتشان اضافه شده، تا حمام دیگر رسیده آنها را تکمیل بکنند!

حمام زنانه یا هویت‌شناسی‌

دیگر حمام زنان محل یافتن دختر و عروس و زن و معشوقه برای خود و این و آن بود چه بهتر از هر مکان در حمام میتوانستند از زیر و روی و محاسن و معایب
ص: 544
آنها سر درآورند خاصه پسردارها که میتوانستند علاوه بر صورت ظاهر و سلامت و زیبائی اندام از نجابت و عدم نجابت و سنگینی و جلفی دختر اطلاع حاصل نمایند، چه دخترهای نجیب خانواده‌دار با اصل و نسب بیش از هر مکان در حمام از دختران بی‌بند و بار سبکسر متمایز میگردیدند، از آنجا که اینگونه دختران حتی در حمام نیز از حفاظت اندام ظاهری و نهانی خویش خودداری میکردند، خلاف دختران بی‌اصل و نسب که عوری و نمایش نقاط دل‌انگیز اندام خود را نوعی تفاخر و وسیله جلب نظر خواستگار می‌دانستند.
دیگر دلاک و آبگیر و جامه‌دار هر حمام زنانه بود که محتسب زنان و دختران اهل محل شناخته شده و آنها بودند که میتوانستند از زیر و بالای مشتریان خود اطلاع داشته باشند، چه دلاک بود که همزبان و همراز مشتری خود محسوب شده میتوانست از اوضاع و احوال و احیانا رازهای درونی وی اطلاع حاصل کرده در مشکلات راهنمائی او نماید و جامه‌دار بود که معدن اسرار مشتریان حمام بحساب آمده میتوانست بغچه حمام آنها را بزیر بغل گرفته با خود بحمامشان آورده، یا بجای آن و به اسم آن سراغ دوست و رفیق و معشوق و محبوبشان فرستاده رازشان نگاه داشته یا رسوای خاص و عامشان بکند.

مثل حمام زنانه میماند!

جمله بالا قرینه‌ای بود که هر جای شلوغ را بآن مثل میزدند، از آنجا که حمامشان خلاف حمام مردها که در سال بیش از چند نوبت رواج نمیگرفت همه‌ی اوقات ازدحام بود و خلوتی نمیگرفت بدین جهات: اول طول اقامتشان در حمام که غالبا یک صبح تا غروب طول میکشید و کمتر مدت آن یک صبح تا بعد از ظهر یا یک پیش از ظهر تا غروب بود که کمتر از آن دلچسبشان نمیگردید، مگر حمام تو آبی که فقط غسل تنها لازمشان باشد.
دیگر عادت دهان‌گیره و ناهار و عصرانه‌خورانشان مانند کاهو سرکه و کاهو لیته، گوشت کوبیده، سرکه و شبدر و امثال آن که آنهمه مدت ماندن در حمام بدون صرف خوراکی مقدورشان نشده ضعف عارضشان میگردید. دیگر:
رنگ‌بندان و حنابندان و سر شانه کردن و غیره که هر یک بیش از یکی دو ساعت
ص: 545
تلف وقت مینمود، مخصوصا حرف و حدیث‌هایشان که گاهی تمام وقت حمامشان را اشغال می‌نمود و از همین گفتگو و قال و مقال آنها بود که صدایشان تا مسافتی بگوش رسیده حمام زنانه را ضرب المثل میگردانید. لازم بتوضیح است که از عجایب احوال زنان یکی مذاکره‌ی آنها در حمام بود که گاهی دیده میشد همه اهل آن از گوشه و کنار که یکی این سر حمام و یکی آن سر آن نشسته بود با هم یکجا حرف زده گفتگو میکردند و همه هم حرف همدگر حالیشان شده می‌فهمیدند!
دیگر حمام‌های پیوسته‌ی آنها مانند (حمام توآبی) یا حمام (بشین و بسوز!) بود که سفیدبختی خود را برخ همگنان یا در و همسایه بکشند که گاهی این حمام در روز تا سه چهار نوبت مکرر میگردید.

مفاخره با لنگ حمام‌

یکی از خودنمائی‌ها و افتخارات زنها همین حمام توآبیشان بود که به رخ دوست و دشمن میکشیدند و ارائه آن هم باین صورت بود که بعد از هر حمام و برگشتن به خانه لنگ خود را به جلو یا چفت در اطاق یا به بند رخت و میخ دیوار طرف اطاق بیاویزند و نشان بدهند که همبستری داشته‌اند و این بهترین (بسوز) ی بود که میتوانستند به دشمنان و بدخواهان اهل خانه و مادر شوهر، خواهر شوهر بدهند! و سیاه‌بخت و سرافکنده زنی بود که جز سر تن‌شوئی به سر تن‌شوئی لنگ حمام آویخته نداشته باشد.

ایضا درباره لنگ حمام‌

در این باره داستانی بود که میگفتند تاجری زن و مردی را در خانه‌اش جهت رفع تنهایی نشانید که مرد بشغل حمالی اشتغال داشت و زن خدمت این و آن میکرده اما همه روزه صبح لنگ حمام زنک جلو اطاقشان آویزان میشد و این برای زن
ص: 546
تاجر که حمام توآبی‌اش یک ماه به یک ماه اتفاق نمیافتاد ننگ و سرشکستگی بشمار میآمد تا از ننگ آن با مرد سر بهانه‌جوئی گذاشته دو پا را در یک کفش کرده طلاق میخواهد و تاجر را مستأصل میکند.
تاجر هر چه میخواهد باو حالی کند که حمام کاری هر شب حمال از جهت نداری و آسایش خیال و عدم گرفتاری میباشد و او که در روز باید با هزار جور مردم سر و کله زده شب تا سحر اندیشه‌ی بده بستانهایش را داشته باشد نمیتواند با او برابری بکند زن را حالی نشده ابرام را زیادتر میسازد تا تاجر بر آن میشود آنرا عملا اثبات بکند. پس صبح روزی سر راه بر حمال گرفته با دل‌سوزی که تا کی باید کسب و کار باین دشواری و شاقی داشته باشد و تظاهر بخیر اندیشی که حاضر است سرمایه‌ای بطور قرض الحسنه در اختیارش بگذارد تا شغل سبکتر اختیار نماید، پولی در مشتش میگذارد که هر وقت توانست بدهد.
حمال پول را گرفته در اندیشه چه کنم چه نکنم تا بفکرش میرسد سبزی‌فروشی باز بکند و آنروز را تا شب بهر طرف در تهیه دکان که کجا بگیرد و کجا نگیرد که مرغوبیت و محلیت داشته نداشته باشد دوندگی میکند و شب تا سحر بهمان خیالات که ابزار و اثاثیه و سنگ و ترازو و جنس و بارش را چگونه فراهم آورد تا صبح شده آفتاب برآمده شتابان به عقب تصمیماتش میشتابد و لذا کار حمام شبش موقوف شده لنگ حمامی جلو اطاقشان آویزان نمیشود.
فردا و پس فردا و پسین و پسین‌ترین فردا و اینهفته و آن هفته، هر شب بیک گرفتاری، که یک روز مثلا تره زیادتر آورده بود مانده و جعفری کم آورده بوده مشتری رد شده بود و روز دیگر که برعکس کرده باز به اشکال خورده بود و شب فکر آن مشتری که راه نسیه را باز کرده، آن دگری که برده حواسش را پرت کرده پول نداده، و شبی خیالات ضرر که جنسش فروش نرفته و شبی مایه بمایه شدن که حلاج گرگ بوده چیزی عایدش نشده است و شب دیگر که از جنسی سود برده از آن زیادتر بیاورد و بالاتر از همه طلب حاجی آقا صاحب‌خانه که قرض الحسنه داده سفارش استردادش را کرده است تا دو ماه و بالاتر که از عمل بازمانده لنگی جلو اطاقشان آویخته نگردیده، تا امر برای زن حاجی به صورت معما درآمده جریان را گوشزد حاجی میکند و تاجر که منتظر همین سؤال بوده
ص: 547
میگوید این پشیزی از سرمایه و ذره‌ای از گرفتاری او بوده که حمال را از هر حال و هوس انداخته دو ماه دو ماه بیادش نمیآورد و باید چقدر از شوهر خود ممنون باشد که با آنهمه اشتغال هنوز ماهی یکنوبت هم رسیدگی میکند!

دنباله شلوغی حمام زنانه‌

پس از غسلهای حمام توآبی غسلهای متعدد دیگر آنها بود که آن نیز کمک بشلوغی حمام مینمود، از جمله غسلهای واجب مانند غسل (حیض) که بعد از عذر ماهانه واجبشان میشد و متعلقات آن که بعضی روز پنجم پاک شده باید غسل کنند و مجددا (لک) دیده باید هفتم نیز تجدید بکنند و دهم نیز بطریق اولی که یقین کلی طهارت حاصل میگردید و دیگر غسل (نفاس) که بعد از زائیدن یعنی روز حمام زایمان انجام میدادند و غسل (استحاضه) که پس از دهم خود را ناپاک مییافتند و غسل (کثیره) که لک مانند حیض دیده باید خود را بحمام برسانند و غسل (قلیله) که لک کم میدیدند و غسل (متوسطه) که لک کم رنگ مییافتند و غسلهای مستحبی مانند غسل (جمال و جمیل) که روزهای زوج اول هر ماه مانند شنبه و دوشنبه و چهارشنبه جهت زیبائی و عزت که حسن یوسفی و جلال بلقیسی بهم رسانند و غسل (جمعه) که بوسیله آن چشمانشان از کوری و بدنشان از پوسیدگی در قبر مصون میماند و غسل شبها و روزهای عزیز مانند غسل اعیاد غدیر و قربان و غسل شبهای احیاهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان و غسلهای هر مقصود که آنرا مجرب میدانستند، امثال غسل دلخواه، مانند غسل نیت که جهت روا شدن حاجت. غسل سلامتی. غسل عزت. غسل زیارت. غسل صبر. غسل گشایش. غسل رفع دشمن. غسل نذر. غسل ذکر که در شروع آن باید ابتدا بهمان نیت غسل بکنند و غسلهائی که لاغرها جهت فربه شدن و چاق‌ها جهت لاغر شدن میکردند و امور سابق الذکر و غسل رفع
ص: 548
ناخوشی بیماری که مراجعه بحمام میکردند.

عقیده درباره غسل جنابت‌

معتقد بودند که با بدن ناپاک و حالت جنب راه رفتن باعث بسا گناهان و گرفتاری‌ها میشود از جمله: آدمی خطاکار میشود. روزی تنگ شده؛ امر معاش دشوار میشود. ناهمواری‌ها و دشواری‌های گوناگون ظاهر میشود. گرفتار نفرین خدا و رسول و فرشتگان میشود. دچار لعنت زمینی که بر رویش راه میرود و آسمانی که در زیرش میباشد و آبی که مینوشد و غذائی که میخورد میشود.
ملائکه از خانه‌اش عبور نمیکند. دعایش مستجاب نمیشود. برکت از خانه‌اش دور میشود. پیسی میآورد. از شفاعت پیغمبر و آل پیغمبر محروم میشود. در محشر روسیاه وارد میشود. و از این رو در کار غسل جنابت توجه کامل میکردند و همین غسل بود که سایر غسلها را هم باعث میگردید، بدین عقیده که چنانچه کوتاهی در غسلی تا این حد محرومیت داشته باشد انجام آن نیز سبب بسیاری فواید میشود که برای هر خواسته غسلی میکردند و از اولین چیزی که در بلوغ اطفال یاد آنها میدادند غسل جنابتشان بود که طبق دستور دین که در کار نماز اول طهارت را معلوم کرده بود مقدم بر سایر امور مذهب میدانستند، اما چه بسا افراد بالغ مسن هم که در اثر بی‌اطلاعی از انواع غسل هنوز مثلا غسل حیض و نفاس را که بگوششان خورده بود بجای غسل جنابت میکردند که از آن جمله بود حاج عبد العلی رستم آبادی که در هشتاد سالگی شنیدند که در غسل جنابت نیت غسل حیض که در طفولیت در حمام از زبان مادرش شنیده بود میکند و وقتی هم باو ایراد میکنند میگوید شصت و پنجسالست که همین طور غسل میکنم و آنرا هم عوض نمیکنم!

بقیه کار زنها در حمام‌

باری پس از خاتمه که برای بیرون آمدن از خزینه خارج میشدند دستی به پیش و
ص: 549
دستی به پس که در این موقع دیگر چیزی بخود نمیپیچیدند گرفته یکی در را برایشان که نجس نشوند باز کرده بیرون میآمدند «اگر چه در اینوقت هم گاهی بارها که یا آرنجشان بدیوار گرفته یا شتک شده نجس شده! بودند دوباره برای تطهیر بخزینه برمیگشتند!»
در ورود بسربینه پاهای خود را در حوض سربینه چندین بار آب کشیده بروی سوزنی خود که جامه‌دار آنرا گسترده مرتب کرده بود رفته قطیفه‌هایشان را بخود پیچیده مینشستند و بخشک کردن خود میپرداختند و پس از صرف شربت و قند و گلاب چیزی که ضعف حمامشان را زایل کند و لباس میپوشیدند و در این وقت اگر تازه‌زا یا تازه‌عروس هم بودند دستی بخود برده، ته بزکی کرده، پای تخت زن استاد برای حساب میامدند و اینجا بود که باید حتما پول خرد با خود آورده باشند تا فال فال مقداری برای دلاک و مقداری برای آب‌گیر و چیزی برای جامه‌دار و سهمی برای زن استاد بگذارند، غیر از آنکه اگر تازه‌زا و تازه‌عروس و مانند آن هم بودند به هر یک هم جدا جدا انعام داده، عروسی که تا چهل روز عروس حساب شده، زائو که تا قدم بچه‌اش مبارک و خوش‌روزی باشد چیزی بپردازند، غیر از بخت‌گشائی و چله‌بری که بجز حق زن استاد و دلاک و آبگیر و جامه‌دار چیزی هم باسم پول شیرینی یا (خیرش بده) جلو آنها بگذارند، یا نقل و نباتی که در اسباب حمام بسته آورده بودند تسلیم بکنند، مخصوصا اگر با بخت‌گشائی در حمام شوهر کرده، یا زنی که از چله‌بری دلاکش آبستن شده بود، که قواره پیراهن، یا چادری و امثال آنرا هم که آورده بودند، بطوری که همه ببینند و به (دست) آن دلاک عقیده پیدا کنند به اسم صدایش کرده جلوش بگذارند.
در این زمان بود که بعد از چندین ساعت از حمام بیرون آمده چون قرص قمر و ماه تابان که در اثر بخارات حمام صورتی چون گل سرخ و مخمل قرمز خواب بیدار پیدا کرده بودند در کوچه ظاهر می‌شدند و متلک‌گوها و بیکاره‌ها که برای چشم‌چرانی حدود حمام زنانه پا بپا می‌کردند به استراق بصر و مزه‌پرانی به
ص: 550
جوانها و خوشگل‌هایشان می‌پرداختند که از آن جمله بود: خوش بحالش که چنین ماهپاره‌ای داره. رد شین چراغ اومد. کوچه را روشن کردی. امروز خورشید از حموم زنونه در اومد. یه ماه داشتیم دو تا شد. فتبارک اللّه احسن الخالقین.
کاشکی دلاک زنونه بودم. خوش بحال روشور و واجبی که خودشو بتو مالید. الهی کوفتش بشه اونیکه تو رو بغل میگیره و رد جوابهایی از طرف بعضی زنان که در پاسخ خوش بحال حمام زنانه‌گوها بگویند، مخصوصا مبالش، و در جواب قربانت بروم بگویند قربان ننه‌ات برو، و جواب دوستت دارم را بگویند: دوستم داری از ...
بخور و محترمین و آبرومندانشان که رو را محکمتر پوشانده سرعت قدمها را زیادتر بکنند.
اما آنچه تقریبا متفق الفعل همه بود اینکه در بیرون آمدن از حمام همه یا مقداری از صورت را بیرون اندازند و معلوم نبود که این از جهت بالا زدن گرما و حرارت حمام بود که مبادرت بآن می‌کردند و یا جهت کسب لذت از خودنمائی که جلب نظر نمایند و این غزلی است از زبان حسرت بدلهای اطراف حمام که آورده می‌شود:
ای کاش که من شانه گیسوی تو بودم‌تا چنگ زن پیچ و خم موی تو بودم
ای کاش که من وسمه و روناس و حنایت‌تا معتکف طاق دو ابروی تو بودم
ای کاش من آن کیسه و روشوئی و لیفت‌تا بوسه زن قامت دلجوی تو بودم
ای کاش من آن لنگ که دور کمرت بودتا همدم فی الجمله‌ی خوشبوی تو بودم
- بعد از رسیدن آنها بخانه‌هایشان هم بود که جامه‌دار بقچه لباس و اسباب حمام و رخت ترهایشان را که جدا جدا پیچیده بود بمنزلهایشان رسانیده کار یک حمام سر و تن‌شوئی بآخر می‌رسید.
ص: 551

موارد حمام سر و تن‌شوئی‌

حمامهای سر و تن‌شوئی در این موارد انجام می‌گرفت و از واجبات بشمار میآمد:
اول حمام عقدکنان یا دعوت بآن. دوم عروسی یا دعوت بآن. سوم برای به مهمانی رفتن خانه قوم شوهر. چهارم حمام زایمان. پنجم شب سال تحویل (شب عید نوروز). ششم شب عید قربان. هفتم شب عید غدیر. هشتم اول نیت (شب اول ماه رمضان). دیگر بعد از خانه‌تکانی یا جابجا شدن (خانه بخانه شدن). برای اولین شب کرسی «روزی که کار کرسی گذاشتن تمام می‌شد و می‌خواستند زیر آن بروند». برای نذری پختن مانند: سمنوپزان. شله‌زردپزان. آش‌های نذری.
برای هم زدن دیگهای نذری که می‌خواستند طلب حاجت بکنند. برای اولین حلیم‌خوران زمستان. شب بیست و هفتم ماه رمضان که آنرا شب بدرک واصل شدن ابن ملجم می‌دانستند و باید حتما بغل خوابی داشته باشند و در همین شب هم بود که مرد را اگر میل غیر طبیعی می‌جنبید برای ثواب راه می‌دادند. شب عید عمر (عمرکشان- دهم ربیع الاول) که در این دو شب آخر نوره کشیدن و بند انداختن را هم واجب می‌دانستند.

پول حمام!

و اما دریافت پول حمام از مرد از جمله واجبات بود که بدون آن تن به بغل‌خوابی نمی‌دادند و مثلی داشتند که می‌گفتند: بغل‌خوابی بی‌پول حموم، انگار خوابیده‌م پیش عموم. یا این جمله در جواب مردی که بی‌دادن پول حمام تمنا می‌نمود: (ننه به بابا مفت نمیده) یا کفم نه، درم نه، و با هر نوبت بفراخور شأن و مقام و دار و ندار شوهر اول دریافت یا قول می‌گرفتند و مرد هنگام بیرون رفتن آنرا سر بخاری می‌گذاشت و این قراری بود که نقصان نمیگرفت اگر چه در کمترین مبلغ ده شاهی و پنجشاهی باشد. پولی که آنرا شیرین‌ترین و بهترین و حلالترین پول دانسته با جمع کردن آن که بجای حمام از حوض و پاشیر و آب بسر ریختن کنار
ص: 552
اطاق استفاده می‌کردند زیارت و مثل آن رفته، خلعتی و کفن مردن می‌خریدند و رسوائی شیرین این کار یعنی همخوابگی زن و شوهری زمانی ببار میآمد که یکی از آنها دور اطاقهای همسایه‌ها اسکناس یا دو قرانی، پنجقرانی آورده پول خورد می‌خواستند، یعنی که یعنی! و روز فردا همسایه‌ها از زن منظورطلب (سلطان حقی) که سلطان نقی‌اش میگفتند نموده ولیمه‌ای از ناهار یا عصرانه یا تخمه آجیل گردنش بگذارند و مردها از مردش شام و شب‌چره و مانند آن طلب بکنند.
ص: 553