نخل؟
نخل که بجای تابوت امام ساخته میشد، متشکل بود از هودج یا عماری مانندی از تیر و
ص: 415
دستههای عزاداران در دههی محرم. دستهای که بازارها را پشت سر گذارده به میدان شمس العماره رسیده، از جلو دهانه بازار کنار خندق به طرف خیابان ناصریه میرود. در مسیر تمام دستهها که در اینجا بخاطر موقعیتش که در بزرگ ارک شاهی بود و شاه و بزرگان در ایوان سر درش به نام سر در آئینه
ص: 416
دسته دیگر با علامت سه تیغه شکیل متناسب و عزاداران سنگین در وقار عزا که بعد از آن در هریک سال و دو سال از هر طرف به تیغهها و پهنایش اضافه شد، به پنج تیغه و هفت تیغه و نه و یازده و سیزده و هفده و نوزده و بیست و یک تا به بیست و سه تیغه رسید و حملش که از یک نفر و چند نفر گذشته به کشیدنشان به وانتبار رسید!!
ص: 417
یکی از دستههای زنجیرزن. زنجیر و شلاقهائیست که معاندین به پشت اسرا میزدهاند.
ص: 418
شبیه نعش یکی از شهدا. نعش بدون سر که در اینجا چنان مینماید از کاه و پوشال و مثل آن ساخته شده برایش گردن خونین گوسفند گذاشته باشند و نعشهائی هم بود که به همین صورت از انسان واقعی در تابوت و یا روی تخته میخوابانیدند، همراه این متلک به بیعرضهها و بیکارهها که میگفتند فقط به درد نعش تعزیه میخورد.
ص: 419
به نشانه کاروان اسرا.
ص: 420
یکی از دستههای سینهزن که بدون پیراهنهایشان «سینهزن لختی» نامیده میشدند.
ص: 421
یکی از دستههای مغشوش بیحساب که فقط نظر به پر کردن دسته با وسایل چشمگیر بوده، چه هم محمل عایشه که اطاقک عقبی میباشد در آن صورتسازی شده و هم حجله قاسم که جلویی آن میباشد راه انداخته شده است! در حالیکه عایشه «که محملی هم نداشته» سوار شتر و آن هم در واقعهی جمل بوده، ارتباط به وقایع کربلا که نزدیک به نیم قرن باهم در اختلاف زمان بوده نداشته! و از سوی دیگر بیل به کولها که به نام طایفه نی در آن دیده میشوند که برای اجساد شهدا که در روز سوم شهادت میآیند بنظر میرسند!
ص: 422
محمل عایشه بصورت دیگر.
ص: 423
یکی از دستهها که از بازار اروسیدوزها خارج و وارد سبزه میدان شده است.
ص: 424
عدهای از قمهزنها که در روز واقعه، یعنی دهم محرم (عاشورا).
ص: 425
دسته دیگر از قمهزنها که در سبزه میدان شروع به قمه زدن کردهاند.
ص: 426
دسته دیگر قمهزن در سبزه میدان که با دو صف مقابل هم در حال حرکت و به تهییج نوحهخوانها و سردستههایشان که وسط صف در حرکت و اول قمه را سردستههایشان باید به سر زده که جلوی کفنشان غرق خون شده است در حال قمه زدن میباشند. ترتیب کار چنین بود که با هر «یا حسین» سردسته یک پا به جلو نهاده قمه را به سر کوبیده به عقب برگشته و به همین طریق قمه زدن را دنبال نموده، تا سردسته اعلام ختم آن نموده، یا از پا درآمده به دوشش کشیده به خانه، یا به جراحش ببرند.
ص: 427
یکی از قفلزنها که با سوراخ کردن پوست و گوشت سینه خود قفل و وسائل دیگر از آن گذرانیده، با بستن زنجیر ضخیم به دور کمر، جراحات ابدان خانواده حضرت
؟؟؟؟؟؟
ص: 428
و در آخر دسته قفلزنها که با فرو بردن تمام آلات حرب از زنجیر و تیغ و قفل و نیزه و چاقو و نعل اسب و تیر و سنان کار دشمنان امام علیه السلام را یکسره کردهاند!!
ص: 429
چوب و تخته در عرض و طول یکونیم، تا زیادتر عرض و دو نیم تا چهار و پنج ذرع طول و ارتفاع دو سه متر با طاقی، مانند شیروانی، واریخته که جلووش بلندتر و هرچه به عقب میرسید کوتاهتر میگردید، با آلت چینیهایی پنجره مانند از چوب، که سر و برش سیاهپوش نموده، با انواع اسبابآلات از طاق شال و قالیچههای گرانبها و عکس و آئینه و چراغ و لاله و علم و کتل و بیدقهای کوچک و بزرگ و دیگر پیرایهها، از نظر قربانی و چهل بسم اللّه و کشکول و آنچه برای هرچه بهتر زینت کردنش میدیدند زیور میکردند و عمامه و شال ردائی به نشانه عمامه و شال و ردای امام رویش نهاده، قرآنخوانی به تلاوت، کسی را که از پسران کمسن و سال بود درونش فرستاده مأمور زدن زنگش که از سقف درونی آن آویخته بود نمود، در وزنی از یک و زیادتر تا چند خروار ، به کمک چندین، تا ده چندین نفر که بزیرش رفته سر تیرهای آنکه مانند سر تیرهای تابوت از چهار طرفش بیرون آمده بود و شانه بزیرش میبردند به زحمت حرکتش میدادند شبیه تابوتی که اصلا امام شهید تابوتی بخاطر بزیر سم ستوران رفتن پیکر عزیزشان که متلاشی شده، ناچار در همان نقطه فرو افتادن از اسب دفن شده بود نداشته بوده! و بهر جهت هیولایی که به جز تابوت به هرچه میتوانست شبیه بشود!
اگرچه اثر و خاصیت این آلت بجز زنگ آنکه با بصدا درآمدن هرچند قدم آن جمعیت باید صدا به صلوات بلند کنند معلوم نبود، اما ضررهایش مشهود که برای حرکت دادن آن تا چیزی در مسیر مانع حرکتش نشود از روزها پیش افرادی با چوب و نردبان و گازانبر و اره و تیشه براه افتاده، هرچه از درخت و شاخه و سبات و سایبان و سیم برق و تلفن در سر راهش میدیدند خراب کرده، بریده، از میان میبردند و هنگام حرکت هم یکنفر در طاقش ایستاده، آنچه باقیمانده بود نابود مینمود!
این نخلها با چنان اعزاز و احترامی حرکت داده، حمل میشدند که اکثر علما و عمامه بسرهای محلهای که از آن راه افتاده بود جلووش سر و پا برهنه براه افتاده، بسا کمملین محل که در عقبش خاک بر سر میکردند، در تصوری که تابوت و نعش امام بحرکت
ص: 430
آمده، اما در همین تابوت چه بسا کارهای زشت و اعمال ناشایست که در آن وسیله اوباش انجام میگرفت و چه پسران و کودکانی را که به ریشخند زنگ زدن در آن فرستاده زنگش بصدا درمیآوردند! از جمله زنگ! پسری از گذر امامزاده یحیی بنام غلام بزاز، پسر بزازی باسم ... که بعدها صاحبمنصب امنیه شد، یکی از آن جمله بود، بدین صورت که چون در داخل نخل بر سر تقدم و تأخرش دعوا شده، حمل نخل نیز جهت سنگینی واردین و عدم تعادل دشوار گردیده (شاندول کرده) ناظم دسته جهت اطلاع از چگونگی دامن نخل را با چوب بالا میزند صدایش تهرانگیر میشود! این یک مورد اما با اینهمه همین نخلها که بزرگترینش نخل کوچه (شترداران) بود به تبلیغ گردانندگان دارای چنان کشف و کراماتی شده بود که مردم حل هر معضل و اصلاح هر مفسده خود را از آنها خواسته، چندان بر آنها دخیل آویخته، کهنه و پارچه و نخ و قفل و چارقد میبستند که سر سال موقع حرکت دادن چندین روز باید قفلساز قفلهای آنها را باز بکند و تا آن حد محل اعتماد و اعتبار نذر و حاجتروائی مردم که سرتاسر سال بیمارانی را بپای آن خوابانده، از گردنشان ریسمان به قیدهای آن بسته ملتجی به شفا و علاج آنها میشدند و همین نیز خود اسباب گوشبری و جیبکنیهای دیگری برای دستاندرکاران که همه ساله معجزات و کراماتی برای آنها تراشیده، با صحنهسازی شل و کورهایی را بپایشان شفا بدهند!
تأمین مخارج دستهها
اکنون ملاحظه کنیم که تشکیلات این دستهها از چه منابعی تأمین و مخارج آنها از چه ممرهایی مهیّا میگردید؟ واضح است که همواره در هر جامعه جماعتی تابع و جمعیتی متبوع و جمعی حاکم و جمعی محکوم و افرادی گیرنده و اشخاصی دهنده واقع میشوند که حد و اندازهاش هم بستگی بغالبیت و مغلوبیت و حاکمیت و محکومیت و نرمش و خشونت آنها پیدا
ص: 431
میکند و بحکم همین قانون نیز برای اداره این دستهها بعد از پول و قبول هزینههایشان از سعادت متبوعه؟! و جا انداختن و بگردش درآوردنشان لش و لاتهای هر محل بودند که از یکی دو ماه به محرم مانده، البسه گرگ و پلنگی را که تا آن روز با قمه و قداره و بازارچه، گذر بهم ریختن و سر راه بر این و آن گرفتن و شب نصفه شب بر رهگذران آویختن و تلکه (تسی) قمار و دریدگی و پرروئی و شاخشانه کشیدن و عربده سر دادن و امثال آن امرار معاش میکردند کنده لباس میشی و طهارت و تقوا و یاری و مددکاری امام پوشیده، پیراهن سیاه بتن کرده، شال سیاه انداخته، دستمال سیاه بر سر بسته گرد دکان و خانهها براه افتاده به جمعآوری اعانه میپرداختند، که غالبا هم این درخواست و سئوال بستگی به نظر خود آنها داشته، در لیستی که اسامی افراد در آن نوشته شده بود بپای هرکسی هرچه و هر مقدار از نقد و جنس که صوابدید خودشان افتاده بود معلوم گردیده بود که گاهی حبه و دیناری هم از این دریافتیها خرج دسته و تشکیلات آن نشده همه به نفع خودشان ضبط گشته، از همان خرج اول و ساعت اول باز مخارج معلوم بپای نفرات دیگر نوشته شده بود، و اینک آنکه از این درخواست و طلب بتواند سرپیچی کرده شانه خالی کند چه کسی بتواند باشد را؟! هنوز از مادر زاده نشده بود، چه بمحض تخلف و اندک اعتراض نام دشمن دین و خدا و امام و رسول و وصلهی کفر و الحاد و بابیگری بر او بسته شده، جان و مال و هستی و حیاتش بباد فنا رفته بود! همان افرادی که چون در صحرای کربلا حضور نداشتند تا عبا، عمامه، خیمه و خرگاه امام را غارت کنند امروز این محرومیت را از طریق کمک به دین! و اسم یاری به امام جبران کرده بجان مردم میافتادند و افرادی که چون آنروز نبودند تا هر آینه از طرف یزید برخوردار میشدند خود امام و کسانش را تخطئه کنند، امروز آن تهمت بیدینی و لامذهبی را به بیچارگان آبرومند بیزور و بازو زده اینان را هدف قرار میدادند.
بهر جهت اگر ماه محرم و صفر برای روضهخوانها و اصناف آن ماه کسب و فایده بود که پنج شش منبر را از کم گذاشتن از وقت منبرها ده و زیادتر بکنند، برای اوباش و لشوش ماه خیر و نفع و برکت زیادتر که با درآمد از آن میتوانستند خرج عرقخوری، الواتیهای تا
ص: 432
سال دیگر خود جور بکنند، اگرچه در خود این ماه هم، منتها بصورت پنهان ابا و امتناع نمیکردند، و باید گفت که این جماعت همان افراد بودند که در هو و جنجالهای سیاسی، علم هرکه آش و پلووش چربتر و آجیل و شیرینیاش بیشتر و ته مشتیاش زیادتر بود بدوش کشیده غاشیهدارش میگشتند، و باز هر آینه دیگری زیادتر از او رسانیده، برای خراب کردن همان کس بیشترشان داده بود پای علم او سینه زده غاشیهدار او میگشتند، چنانچه همانها که تا نه صبح بیست و هشت مرداد 1328 فریاد: (از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق) میزدند ساعت ده همانروز، حرکاتشان بر روی تانک و توپها بطرفداری شاه بالا پائین جستن و (جاوید شاه) گفتن و با چماق بسر و مغز غیر آن بگو گردید! که علامت تعجبی هم لازم نداشته اینان عاشق حاکم، نه خود حاکم و نوکر ارباب نه نوکر بادمجان بودند.
بهمین خاطر هم بود که وجودشان برای دولتها که بدستشان میتوانستند بسا کارها که جز از ایشان برنمیآمد انجام دهند مؤثر شناخته شده در اعمال و رفتار آزادشان گذارده مزاحمشان نمیگشتند.
طایفهای که در پیری و از کار افتادگی تغییر شکل و ماهیت داده محاسن گذارده، تسبیح بدست گرفته، صدا را بصورت داشمشدیها و لوطیهای جوانمرد کلفت و حرکات را بطیء و قدمها را سنگین نموده، اهل مسجد و محراب گردیده، در صف اول جماعت بنماز ایستاده، به معرفی خویش به دستگیری این و آن مثل پول جهاز برای فلان دختر بیبضاعت پرداختن و دست برای داماد کردن فلان جوان بالا کردن و سرمایه کسب برای فلان بیکار و پول رخت عید فلان و برنج و روغن فلان و خاکه ذغال بیسار کس جمع کردن و خود طرف اعتماد نشان دادن بزرگ محل گردیده به حل و فصل کارهای مردم و گشایش معضلات میپرداختند.
ص: 433
دخالت در کارهای خیری از قبیل سرپرستی ضعفا و رسیدگی بکار شوهر مردههای به ارث رسیده و برگزاری ختم اموات نان و آبدار و تقسیم ماترک و امثال آن، در اقلّ فایدهای که مردم ظاهربین فراموش کار یک عملشان را صد عمل و یک قدمشان را هزار قدم کرده، پس از مرگ نیز از طریق مرده پرستی، داستانهای جوانمردی برایشان ساخته افسانهها جهتشان تراشیده بر سر زبانها انداخته فرشتگانشان میساختند.
باری پس از وصول وجوه و گرفتنیهای اولیه چنانچه اشاره رفت نوبت بآن میرسید که چه کس و کسانی مصارف خود روضهخوانی و دسته و تعزیه و امور مربوط بآن را تعهد نمایند و این نیز صورت دومی بود که قندش را کدام عطار و چایش را کدام همکار وی و تنباکو، ذغال، یخ، نفت، توری، چراغ، برنج، روغن، لپه، نان، گوسفند، ادویه، فرش، پول مداح، روضهخوان، واعظ و مثل آنش را که و چه کسانی بپردازند، تا آنجا که کدام مصالحفروشی آجر و خاک اجاق و کدام یهودی کسر و کمسیاهیها و پارچههای بیدقهای تازه و کدام ارمنی ظرف و ظروف میگساری مجلس یزید و کدام زرتشتی پول آشپز و هیزم زیر دیگ را بگردنش بگذارند و کدام رجل و بزرگ و اعیان جوایز و خلعت انعامهای روز دهم، یازدهم را عهدهدار بوده باشد، چنانچه ارباب جمشید زرتشتی و ارباب کیخسرو گبر که از قول روزنامه (ناهید)- (گبر الاسلام) نامیده شده بود از افرادی بودند که این سهام را از چند دسته داوطلبانه بعهده گرفته بودند و تحمیل تعهدات نقدی به کلیمیهای ثروتمند که چون ناچار به اجرا بودند از غیض و غضب، زنان کلیمی روزهای عاشورا هر یک مشتی تخمه بوداده در دامنها ریخته چادر بسر کرده در مسیر دستهها نشسته بشادی قتل حسین شکسته بطرف دستهها تف تف میکردند، عملی که چون سالی از یکی آنها مشاهده شد از آن پس هر کلیمی که مرده رخت از جهان میکشید مسلمانان بدنبال جنازهاش روانه شده در جواب یهودیها که طبق رسوم میگفتند: عنبر بروت، یعنی عنبر بروحت، بحالت حزین مسخره میگفتند عنم بروت- عنم بروت، تا آنجا که کلیمیها جهت مطلع نساختن مسلمانها ناله و گریه و عزای مرده را موقوف و همچنین حمل جنازه را به اجماع و بصورت علنی تعطیل نمودند.
ص: 434
باید گفت چنانچه هنوز لشی در محلی کاملا جا نیفتاده به یکه بزنی و دریدگی کامل نرسیده بود که حرفش چنانکه باید و شاید دررو داشته بتواند عهدهدار این امور بشود این کار را یکی از فراشهای فراشخانه و نایب سلطان، یاور، سرهنگی از قزاقخانه و یوزباشی، پنجهباشی، دهباشیای از (انبار) دولتی که از وقاحت و بیشرمی بر آنان تفوق میگرفت، مانند نایب حسین قهوهچی امامزاده یحیی که هم نایب اجرائیات دولتی بود و هم طبق رسوم که قهوهخانه را پرروترین لش و هولناکترین افراد دولتی دایر میکردند قهوهچیگری مینمود، و یوزباشی حسین قهوهچی مشهور شاهآباد، عباس قاپوچیباشی قهوهچی تکیه زرگرها، نایب ممدلی قهوهچی سرچشمه، صفر علی فراش، قهوهچی سنگلج، دهباشی رجب قهوهچی گذر لوطی صالح، که هر یک مانند نایب حسین و یوزباشی حسین علاوه بر شغل دولتی، قهوهخانه و قمارخانه نیز داشتند جلو میافتادند، تا بعدها که بدست اسلاف هوچیتر و دریدهتر از ایشان افتاد. پس باین ترتیب عزاداری برپا و دههی اول برگزار و دهههای بعد نیز بانیانی یافته، جمعی و خصوصی پیگیری شده تمام محرم و گاهی همچنان، که دو روز و سه روز و پنج روز و ده روز عدهای پول گذاشته یا افرادی به تنهائی عهدهدار میشدند ادامه میگرفت، تا چهلم امام، یعنی اربعین و دستههای:
اربعینِ شهِ دین است فلکچلّهی سلطان دین است فلک
که در این روز باز دستهجات ثابت و سیار تعزیه که در تکیهها و حسینیهها و کوچه و بازار از نمایش بارگاه یزید و ورود اسرای کربلا بشام و جشن و سرور مردم که اسرا بنزدشان یاغیان و کفار و دشمنان دین و خلافت معرفی شده و بخاطر سرکوب شدنشان آرایش و چراغانی کرده بودند ترتیب یافته داستانهای تلف و گرسنگی و دربدری اهل بیت و آوردن سر حسین (ع) در طشت طلا و نهادن برابر یزید و زدن او با چوب خیزران بر لب و دندان سر و ناله زینب که:
ص: 435 یزید چوب مزن بر لب برادر منسر بریده چه کرده است خاک بر سر من
به تماشا درمیآمد، تا هفته بعد که قتل امام حسن (ع) و رحلت حضرت رسول «که در آنروزها کمتر کسی آنروز را جز روز قتل امام حسن میشناخت» میرسید و تعزیهی شهادت حسن (ع) و نمایش بارگاه معاویه و تشکیلات و جبروت وی و پول و پیغام رفتن از جانب معاویه برای (اسماء) زن امام حسن (ع) با وعده وعید اینکه اگر امام را از میان بردارد او را برای یزید خطبه خواهد خواند و اغوا شدن اسماء و زهر در کوزهی آب ریختن امام «که در بعضی از روایات سائیدهی الماس بخورد دادن آمده است» نیمه شب از خواب برخاستن و کوزه آب را سرکشیدن و مسموم شدن امام جلو میآمد و دستهها و نخلها و سینهزنها با نوحهی:
ای فاطمه برخیز که قتل حسن آمدهفتاد و دو پاره جگرش در لگن آمد
همراه طشت و لگنهای پارههای سبز جگر امام براه میافتاد و بنشانه زردی روی امام شهید که رخسارش از اثر و صدمه زهر زرد شده بود دیگهای کوچک و بزرگ شلهزرد در هر گوشه و کنار بر سر بارها میرفت و عزاداری دو ماهه بپایان میرسید.
همهی ماها خطر دارهبدنومیشو صفر داره
مضافا بر اینکه اگر ماه محرم کسب و کارها و داد و ستدها و دکاکین و بازار تعطیل میگردید، مردم در ماه صفر نیز غیر کنارهگیر از اشتغالات نمیتوانستند باشند که ماهی بود بئس و بد و در کمال نحوست که با روایت مجعول و یا معلومی که: حضرت رسول (ص) هر گاه سیزدهم ماه صفر به آخر میرسید صدا به تکبیر (الله اکبر) بلند مینمود که نیمی از ماه شوم را پشت سر گذاشته است و هر آینه ماه تمام بکمال شده، به سلخ میرسید میفرمود:
کیست که هلال ماه نو را بمن نموده بشارت اتمام ماه صفر را برای من بیاورد تا من هم بشارت بهشت به او بدهم و هر گاه خود به هلال ماه مینگریست الله و اکبر گفته سجده شکر بجا میآورد که نحوست و شئامت این ماه را دفع داده است!!
اکنون پیغمبری که میفرماید (وای بحال مردمی که امروزشان بهتر از دیروز و
ص: 436
فردایشان بهتر از امروزشان نباشد) و در بیکاری و تنپروری و بیهودگی تا حد خشونت و جواب سلام ندادن و رو برگرداندن، مردم را نهی میکرده است با این روایت: که چون وقتی بمسجد میرود کسی را بیکار در پشت دیوار مینگرد از او روبرگردانده جواب سلام او را نمیدهد و چون مراجعت میفرماید نه تنها بر او پیش سلام شده، بلکه به احوالپرسیش برمیآید و چون اصحاب چگونگی این دو حالت متضاد سئوال میکنند؟ میفرماید وقتی بمسجد میرفتم او را بیکارهای دیدم که وقت به بیهوده میگذراند و چون از مسجد درآمدم گل و خاک کفش خود میزدود و تا همین اندازه که بکاری مشغول بود برای من قابل احترام بود که سلامش گفته احوال پرسیش بکنم، اضافه بر روایات متعدد از جانشین و وصیش علی (ع) در طرد سعد و نحس کوکب و ماه و ستارگان و روز و ساعت و غیره که: سوار بر اسب بوده بجهاد میرفته منجمی سر راه بر او گرفته از آن حرکت که ساعتش نحس است و برایش دارای خطر میباشد منع میکند حضرت میفرماید همه روزهای خدا یکسان و خوب و مبارک میباشد و گوش نداده رفته بسلامت هم باز گشته، عملا نظر منجم را تکذیب میکند، با نظرات و روایات مردم آنروز، در آنهمه روز و شب دست از کار و فعالیت مفید کشیدن و به بیهوده و اتلاف گذراندن چه ربطی میتوانست داشته باشد از مقتدایان مذهبی آنروز و طبیبان بیمروتی که خلق را به بهبود خود رنجور میخواستند باید پرسید و خدا دانا میباشد!
تا مطلبی از جریان این دو ماه را فرو نگذاشته باشم باید اضافه کنم که ماه محرم و صفر ماههائی بودند که در آنها مخصوصا چند شغل بتعطیل کامل میانجامید که از آنجمله بود:
بزازی و پارچهفروشی که در این دو ماه کسی نباید پارچه نو خریده، بریده، قیچی در آن بگذارد که آن رخت را جز به غم و ماتم و عزا نمیپوشید و در اینصورت واضح است که چون بزاز تعطیل مینمود بالطبع خیاط و دوختهفروش نیز بطریق اولی تعطیل میگردید که آنها هم دوزنده و فروشنده البسه نو میبودند و چون خیاط و دوختهفروش تعطیل میکرد علاقهبند و قرقرهفروش و تکمه منگنهکن و یراق، قیطانباف و آهار، موئیفروش و غیره و غیره تعطیل میگردید ...
دیگر کفشفروش و گیوه و گالش و چکمه و چارق فروش که شغل آنان نیز مشمول
ص: 437
امور و حالت سابق میگردید، خاصه که نذرهای پابرهنه راه رفتن نیز بر آن مزید میآمد و عقیدهای که کفش و پاپوش محرم و صفر خریده شده جز بطرف ختم و عزا نمیرود و با قطع این معاملات هم مسلم بود که چرمفروش و شبروفروش و دباغ و نخ و میخ و نعلکیفروش و نعلکیچسبان و نعل و میخبند و (نعلچیگر) و خرده چرمفروش و شکافتنیفروش و قالبتراش و تمام صنف کفاش از دوزنده و فروشنده تعطیل میگردید.
پس با ترک خرید کفش و لباس معلوم بود که کلاه و عمامه و فینه و مانند آن نیز در بوتهی تعویق میافتاد و این که علاوه بر نحوست خرید سربرهنگی نیز یکی دیگر از نذرها بود و با خودداری از خرید و معامله این نوع امتعه، کسبه مربوط به او مانند کلاهدوز و کلاهمال و پوست و پشمفروش و ماهوتفروش و زقرهفروش و آسترفروش و مولویپیچ و پاکتچسبان و مثل آن تعطیل مینمود. همچنین چون عبا نیز از جملهی البسه بود مسلم بود که آن نیز پیروی آنها مینمود که با نخریدن عبا، عبافروش و عباباف و پشم و کرکفروش و رنگرز و آستر، نوار، قیطانفروش و پیوستگان آن تعطیل میگرفت.
واضح است که در وقتی مردان را چنین عقاید سفت و سخت درباره خرید و فروش اینگونه اشیاء باشد زنان را بطریق اولی رعایت لازم است که علاوه بر رخت و لباس و کفش و چادر، طلاآلات و زیورآلات و اسباب بزکشان را نیز شمول میآمد و در دنبال خیاط و کفاش و پارچهفروش، زرگر و جواهرفروش و سازندگان آنها و خرازیفروش و عطر و اسباب بزکفروش و مشاطه و بندانداز بیکار میشدند، و در جائیکه خریدن پوشش و واجبات ممنوع باشد عقد و عروسی و سور و سرور و نشاط و مهمانی و امثال آن بمراتب تعطیل میگرفت و با کنار رفتن نکاح و مزاوجت و عیش و سرور هم بود که آئینه چراغ، اسباب جهازفروش و صندوقساز و مجریساز و مسفروش و بلورفروش و سفیدگر و خوانچهزن و میوهفروش و شیرینیفروش و مطرب و لوطی و عرقفروش و تار و تنبکساز و سلمانی و منتسبان بآن مانند کار حجامتچی و رگزن و زالوئی که خون گرفتن در ایام نحس و عزا نه تنها بهبود، که امام
ص: 438
و اهلبیتش در مرگ و عزا و آنها فکر سلامتی میافتادند نمیآورد، بلکه بیماری را شدیدتر مینمود معطل میماند و در حالیکه پیراهن چیت و قبای متقال چند قرانی و رگزدن و خون گرفتن جهت سلامتی معامله و اقدامش نحوست داشته باشد معلوم بود که وسائل بزرگتر و گرانبهاتر مانند گلیم و قالی و جاجیم و پتو و امثال آن که باید سالها و بلکه همه عمر مورد استفاده واقع شوند بیش از آن باید مشمول سعادت و شگون و یمن بوده باشد، خرید آنها را در این دو ماه تأمل کرده به بعد از آن بیفکنند، که با عدم داد و ستد آنها قالیفروش و گلیم جاجیمفروش و نمدفروش و مرادفات آنها مانند پشم و پنبهفروش و رنگرز و نقشهکش و نختاب و غیره بیکار میماند، و در ردیف آنها که ارتباط به عیش و راحت و خواب و آسایش سالها پیدا مینمود کار لحاففروش و لحافدوزی و خرید خاکه و ذغال و کرسی و امور مربوط بآن مسکوت میماند، و در این حال که حتی واکس کفش و گل گیوه زدن بگیوه و خرید جورابی در این دو ماه گناه! بود و خیر نکرده، شئامت میرساند و دشمنی با آل علی بحساب میآمد، احداث بنا و عمارت و خرید دکان و خانه و زمین و باغ و عمارت و مثل آن معلوم بود برای خریدارش چه خبری ببار میآورد! و تا چه حد نامسعود و نامیمون میآمد و از اینرو بود که علاوه بر اصل معاملات آن کارهای: کورهپزی، خشتمالی، فعلهگی، گچپزی و گچکوبی و آهکپزی، کاشیسازی، نجاری، نقاشی، آهنگری و متعلقات آن امثال کارهای: بنا، عمله، ناوهکش، گچکار، تیشهدار، مقنی، سنگتراش، چوبفروش، خرپاکوب، توفالکوب،
ص: 439
بندکش، آهنکوب، حلبیساز، قابساز، حصیرباف، علاف، مصالحفروش، خاککش و تعداد بیشماری از مشاغل دیگر تعطیل میگردید.
پس اگر گفته شود که این دو ماه ماههای بیکاری و ولگردی بود «که خود بیکاری شامل بسا مفاسد میشود» که باید همه کس ترک کسب و کار کرده به نوکری امام حسین بپردازد «که خوان حسین هم گسترده هرکس میتواند از سفره پربرکت او ارتزاق کند» سخن بگزاف نرفته باشد و همین بیکاری و مفتخواری هم بود که عدهای را بگیر و بستانکار و عدهای را بدهم و بدهکار بار میآورد که هر دو خصم و معارض هم بوده، فقر و گرسنگی چنان فشار آورد که برای طلب کاسه آش مفتی سر و دستها شکسته، جهت دریافت پسآب آبگوشتی از سر و کول هم بالا رفته زیر دست و پاها بروند و جهت لقمه و دستمال پلوی، برای سرپوش نهادن بروی گدائی در این عقیده که «نذری امام حسین را از دم شمشیر باید گرفت.» تا پای جان ایستاده شکم پاره کرده شکمهایشان پاره بشود، و تا آنجا که بخاطرش سر سفره (کافر!) نشسته با چند وعدهاش قبول مشروطه تخم حرام دیکته شدهی اجنبی نموده، خود و دین و کشور خود تسلیم بکنند! «دور از خدای ناخواسته پذیرش استبداد و مخالفتم با مشروطه، بلکه خلافش از اشتیاق و آرزوهای تا سرحد جنونم به حکومت قانون و نظام مشروطهی واقعی، نه مشروطهی بروی کاغذ». و بقیه اوقات غیر ساعات عزا را به
ص: 440
قماربازی و فرفرهگردانی و (تیل به تیل) و یک شاهی به پنجشاهی و (دوک) و (دوز) بازی و دزدی و جیببری و چرس و بنگ و حشیش و شیره و تریاک و فحش و ناسزا و انگشتکونک و مزاحمت اطفال و زن و بچه مردم بپردازند!
ص: 441