آزمایش هنر و معلومات دختر
بعد از اینها نوبت به امتحانات هنر و خانهداری و پخت و پز و دیگر اطلاعات او میرسید که از آوردن شربت و قلیان که شربت زیاد سرخالی (نصفه) و زیاد سرپر که از سرش توی زیر شربتخوری نریخته باشد و کمشیرینی، غلیظی.
قلیان که تر و تازه و نمدار و با آب اندازه و اشکان و آبچکان و طعمدار و ملایم و همه چی تمام و یا خشک و بقول خودشان (جنب) و (کاهدود) و (باروت) که (سرفه گوزک) انداخته بالا و پائین قلیان کش را بسرفهآورده باشد، سلیقه، بلد نابلدیهای او را بدست میداد، و برای درک خانهداری نداری او که مشتی سبزی جلوش گذارده وادار به پاک کردن که سبزی را درست و حسابی و تا آخر پاک کرده، یا بعضی سربرگهاش را گرفته باقی را قاطی آشغال سبزی کرده دور ریخته است میکردند و همینطور از هر کار و چیز یک چیز و یک زنیّت، شلختگی او را به امتحان میآوردند، تا نوبت به مهمانداری و آشپزی و پختوپز و کار مطبخ او میرسید که مثلا عصری سر زده با مقداری گوشت یا دل و قلوه وارد شده به بهانه گرسنگی و اینکه هوس کبابی از دست عروسشان کردهاند و سر راه دل و قلوههای پاکیزه در لوک دل و قلوهای یا گوشت خوبی در قصابی سر گذرشان دیده، خریده خودشان آوردهاند برای کباب به دست دختر میدادند، که از تشکیلات سفره، یا سینی و مخلفات و آب و نمک و سبزی و پنیر و ترشی و مربا و طعم و مزه و پختگی و یکهوائی گوشتها که یک جا نپخته و یک جا سوخته نباشد بلدی و کارآمدی او را میفهمیدند و از عکس آن یعنی (تلققی) چند تکه گوشت و دل قلوهی پخته نپخته را وسط نان گذاشتن و بیهیچ تشریفات جلویشان ول کردن یا سردادن، بیکارگی و (این دستش بآن دستش میگوید گه نخور) یاش را ادراک میکردند، که همه اینها نیز مرجوع به بزرگترهای او شده خانوادهی او را بیسلیقه و بیعرضه، بیکفایت و مهمانندیده میدیدند، و پس از این نوبت به آزمایش خیاطی و دست به سوزن بودن نبودن او
ص: 61
میرسید که برای این کار هم پارچهای به دستش داده به اسم اینکه (کیسهی دختردوز برکت میکند) از او کیسه پول، یا کیسه اسفندی میخواستند، که در این هم از انگشتانه به انگشت کردن و سوزن بدست گرفتن و ریزی و یکنواختی بخیهها کاردیدگی و از بلد نبودن و بیگانگیش کارندیدگی و چلفتیگری و بخور و بخوابی او را معلوم میکردند.
پس از جهت همین رسوم و آداب بود که دختردارها چندانکه دخترانشان دست چپ و راست خود را فهمیده پا از سنین چهار و پنج به بالا میگذاردند، آنها را به عروسکبازی و کمکم به دوخت و دوز و ننو، گهواره، بستن و رخت تن عروسک کردن و غذا دادن و بلند کردن، خواباندن لالائی گفتن و حمام بردن و مهمانی بازی کردن و پخت و پز و امثال آن ترغیب میکردند، بعلاوه یاد دادن کار خانه از قبیل جارو و گردگیری و نظافت و کمک آشپزی و گاهی آشپزی «که اگر خراب هم میشد برویش نیاورده تعریف میکردند» و رختشوئی و آداب مهمانداری که از ضروریات میدانستند و خود به تهیه جهاز و وسائل و اسباب حمام و آشپزخانه و اسباب سماور و رختخواب و فرش و توصندوقی، توبغچهای و دیگر حوائج برمیآمدند، از آنجا که از نه و ده سالگی، بقول آشپزها (در دیگشان برداشته شده) باید مشتری قبول بکنند و (چراغ سردر دکان را کبریت بزنند) ، یعنی دختر سنش مقتضی شوهر شده باید مقدماتش را فراهم ساخته باشند.
ص: 62
بجز مسائل مذکور آداب و رسوم زیر بود که باید تعلیم و فراخاطر دختر میگردید. از جمله سنگینی، سربزیری، کمحرفی، حرفشنوی، خوشخلقی، دوری از جلفی و سبکی و خنده و حرکات لغو بیجا، سحرخیزی، احترام به شوهر، پدرشوهر، مادرشوهر، قوم شوهر، اطاعت از بزرگترهای خانه، حجب و حیا و حجاب و محرم نامحرم شناختن، بیصدائی، شوهردوستی و اینکه شوهر را خدای روی زمین خود بداند. چشم پاکی و دست و دل پاکی، بزرگداشت شوهر که در غیاب و حضورش بزرگ و معزز بدارد. حرف از خانهی شوهر بیرون نبردن، مخصوصا حرف رختخواب را که در همانجا دفن بکند. صبر و شکیبائی، بردباری و قناعت، بیتوقعی، رازداری، سازگاری و اینکه اگر سنگ آسیا به سرش بچرخانند خیال ترک خانهی شوهر نداشته باشد. روی و روگیری، نماز و روزه و طهارت و تقوا، یکدلی و یکرنگی داشتن با شوهر و پسله پنهان نداشتن، مال خود و مال او ندانستن، یکی را دو تا کردن و اسراف و تبذیر نداشتن، دوست و یار و غار نگرفتن، حفظ مال شوهر کردن، در خانهداری پس دست داشتن و روز مبادا را در نظر داشتن، که عملا و زبانا به آنان آموخته آمادهشان میساختند، همان دخترانی که با چادر آمده با کفن از خانهی شوهر بیرون میرفتند و زنانی که چشمشان بهصورت شوهر باز شده بهصورت عزرائیل بسته میگردید و عمری را با بد و خوب و زشت و زیبا و مهر و خشم شوهر ساخته، فرزندان آورده، دخترها شوهر داده، پسرها زن داده، خانم و خانم بزرگ شده با آرامش و رضایت خاطر زندگی کرده، بازماندگان مفید از خود به یادگار میگذاشتند.
بلهبران
پس از دیدن و پسندیدن و خواستگاری و قبول پسر و توافق ضمنی نوبت به (بلهبران) میرسید و این شبی بود که باید بزرگترهای دو طرف در خانه عروس
ص: 63
حاضر شده امر مهریه و خرج و جواهر و شیربهاء و رخت و مانند آنرا بگذرانند که عروسان شام شبی طبق شأن و مقام دامادان تهیه دیده، میوه و شیرینی فراهم کرده بزرگترهای فامیل را خبر کرده آماده پذیرائی میشدند.
پس از ورود مهمانها و جمع شدن افراد دو طرف مدتی مجلس به سکوت و بیگانگی گذشته تا آنکه افراد با پهلودستیهای خود به حرف و سخن برآمده، رشته کلامشان شعاع گرفته به دیگران میرسید و مطالب مختلفی مانند کسادی و رواجی بازار و خوب و بد اوضاع و نوکربابها از گرفتاری و دردسر نوکری و پیران از ضعف و پیری و بیبنیهگی و بیدندانی و بیچشمی و سنگینی گوش و ضعف معده و درد کمر و پا بمیان آمده، ناآشنایان باهم آشنا و بیگانگان باهم یگانگی یافته، مجلس گرمی و حرارت میگرفت و آنگاه یکی از جمع دامادان طلسم آشفتهگوئی را شکسته با گفتن (از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است) مطلب را به امر خیر و مذاکرات بلهبران و دنباله آن میکشید.
اولین مطلب آن موضوع مهریه بود و اگرچه زنان، در آن باره چیزی گفته، چیزی شنیده مظنه بدست آمده بود، اما ملاک واقعی آن در بلهبران مردها بدست آمده واقعیت میگرفت و این بود که مبلغ آن با تعارف پدر دختر به عمو و دائی دختر و تعارف آنها به وی که پدر و ولی دختر و خدا سایه او را از سرش کوتاه نگرداند عنوان شده از همینجا بود که آری و نه و چانه زدنهای درباره آن شروع و دامادان از نصف و کمتر گرفته، یکی (سنگ بزرگ را نشانه نزدن) میدانست و یکی با دنده شوخی که (یکی ننهاش را برد بفروشد یکی گفت مگر کسی ننهاش را هم میفروشد، گفت یک قیمتی میگویم که کسی نخرد) معامله را درست نشدنی و به هم نرسیدنی میدانست و عروسان پائین نمیآمد، یکی برای اصلاح و رساندن طرفین به هم مَهر عیال و دختر خود و خواهر و خواهرزنش را
ص: 64
وسط میکشید، یکی مهر مادر و مادربزرگش را نمونه میآورد، و آن دگری مهر حضرت فاطمه را سرمشق میگرفت، یکی (مهر را که داده که گرفته) گفته، یکی توی دهانش رفته مهر را از نان شب و هر بدهکاری واجبتر میدانست و در تأییدش چند نفر دیگر که مهر زن را مرد باید کنار گذارده، از دارائی خود جدا نماید و هر آینه کسی نیت خوردن و نپرداختن مهر زن را داشته باشد آن زن به خانهاش حرام میباشد داد سخن میدادند و مطالب بسیار در این زمینه، تا آخر که با وسطگیری مصلحین نظر طرفین با اینکه فلان مبلغ رسیده، فلان قدر بر ذمه میباشد که هم دختر سرفراز بوده، هم خواسته دامادان بعمل آمده مقدار چانه را در قباله (نقدا دریافت شده) بنویسند مطلب به آخر رسیده، برای ثبت و ضبط کاغذ و قلم به وسط آمده، بقیه مطالب بمیان میآمد.
مذاکرات دیگر چیزها مانند گفت و شنید مهریه از حواشی و موضوعات مختلف و موافق، مخالف گوئیها که از جانب بزرگترهای عروس از (ده دست لباس) و بالاتر پائینتر شروع شده قوم داماد از دو دست و سه دست که اگر غرض از شکون و لباس عروس است یک دست هم کفایت میکند و خدا عمری بدهد هزار دستش را داماد خریده پاره میکند گرفته، حرف و سخن پرت و پلا شده، تا به چهار دست، پنج دست و ... توافق میرسد و بزرگترها اجازه داده نویسنده با ثبت جمله بسم اللّه الرّحمن الرحیم بالای صفحه مطالب زیر را یادداشت میکند:
بنام خدا و با تأئیدات ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه این کاغذ و قراردادی است که میان طرفین جناب حاج فلان یا کربلائی، مشهدی فلان پدر عروس خانم که «هرگز اسم عروس نوشته نمیشود» از یک طرف و جناب فلان ... پدر یا عمو یا دائی شاه داماد عالیجناب فلانکس از طرف دیگر منعقد شده، جنابان آقایان فلان و فلان و فلان بر آن صحه و مهر میگذارند، خدا مبارک فرماید انشاء اللّه.
ص: 65
کلام اللّه مجید یک جلد، آئینه یک جام، لاله یا شمعدان یک زوج، مهریه فلان مبلغ که این میزان رسیده فلان مبلغ بر ذمه میباشد. لباس دو، پنج، هفت، ده دست، طلا، جواهر ... که باز سر این چانه بازاریها شروع شده، عروسان مقداری گفته، دامادان از ثلث و نیم گرفته میگفتند، الحمد للّه که خانواده عروس طلا، جواهر ندیده نمیباشند که بخواهند اینهمه خرج گردن دامادشان بگذارند، و کیسه جیب این، کیسه و جیب آن و ضرر این، ضرر خودشان میباشد و هندوانه زیر بغل عروسان گذاشتن و وسط را گرفتن، آنرا هم طوری قرار گذاشته یادداشت میکردند.
اگر دو سه موضوع بالا، یعنی مهریه و جواهر و لباس قابل گذشت بود که گاهی تا صرفنظر کردن کامل مهر و صلح کردن او، (یک شاخه یا یک حبه نبات) و جواهر آن تا یک (عقیق پنج تن) و لباس او تا همان پیراهن عروس تخفیف میگرفت مسئله شیربها نه از آن مطالب بود که به این زودیها فیصله مییافت که دامادان زیر بار آن نرفته، مادر عروس حق خودش را خواسته ادعای حق شیرش را مینمود، تا آخر که آن نیز با دخالت ریشسفیدهای چربزبانی که: بله درست میگویند و «زنها از پشت پرده گوش میدادند» همه دنیا قیمت یک شب بیخوابی مادر نمیباشد و اگر بخواهند این کار سر بگیرد نباید به داماد این قدر سخت بگیرند، که همین (اگر) توی دل مادر دختر را که نکند پاره شود خالی مینمود، و در آخر به دنده شوخی انداختن اطرافیان که میگوئیم داماد بیست من، سی من شیر خریده به مادرزنش بدهد انداخته، آنرا نیز بصورتی مانند چند سکه طلا و مثل آن حل و فصل میکردند و نوبت به خرج عقد که (خشکه) یا (تره) بوده، خود دامادان متقبل بوده، یا به گردن عروسان اندازند و، پول حمام و مشّاطه و حنابندان و بنداندازان و دیگر چیزهای آن میرسید که درباره هریک از آنها باز طوماری گفت و شنید که در آخر عروسان با تلخزبانی میگفتند (ماشاللا از سر و ته همه چیز میزنند. عروس آرزو دارد. بیوه زن را به این
ص: 66
مختصری و بیسر و صدائی برگزار نمیکنند)، آنها نیز بصورتی سر و تهشان، که لازم نیست اینهمه با عروس بند انداخته، یا حمام بروند و وسط گرفتن بهم آمده وارد کاغذ میگردید و کاغذ بوسیله یکنفر سواددار محرم به زنانه برده شده برای آنها خوانده میشد، که در اینجا بود که دو مرتبه از طرف زنها قال و قیل و سر و صدا شده، از هر گوشه و کنار نغمه مخالفی برخاسته، عروسان که کمی آنها را چانه زده، دامادان که زیادی آنها را که (پس داماد و کس و کارش هرچه دارند، روی این عروس بگذارند) و زیر لبی که (مگر دختر کی هست و کس و کارش کیاند! که اینهمه توقع، تمنّا میکنن) و میانهگیری بزرگترها و خاله، خانم بزرگها که هر حرف و طعنه و نیش زبان را جوری رفع و رجوع بکنند و یا بزرگی و ترشیدگی خود دختر حرفها را کوتاه کرده، ایراد اشکالها زبان قوم و خویشها را کوتاه کرده، غرغرکنان سکوت بکنند، اما در هر صورت این حرفهائی بود که کم و زیاد از طرف زنانه و کس و کار دو طرف بگوش میرسید مثل اینکه:
مهرش را که نصف، همان را هم که نصفش رسید بنویسند! طلا، جواهرش هم که مگر عروس طلا جواهر ندیده میباشد! شیربهایش را که ده من شیر میخرند میفرستند! پول حمام و بندش هم که میخواهند درستش کنند پیش پسر خودشان بفرستند از سر و تهش میزنند! مگر دخترمان را از سر راه پیدا کردهایم؟! و کمکم که صداها بلند و کلفت شده: کسی که دختر خوب میخواد باید پول خوبام خرج بکند. گوهر میخوان، غلطون میخوان، ارزون میخوان! اول باید حساب جیبشونو میکردن دوم در خونه مردومو میزدن. اولش که اینه وای به آخرش! لابد دختر باید نخود لوبیای تو دیزیشو هم ببره تحویلشان بده! نه جونم! دخترمون اول خواستگار دنبال اومدنشه. نه واسه پدر مادرش زیادی کرده، نه زیر بغلش ترش شده. و اینها هم حرفهائی بود که طایفه دامادان میزدند.
پاشیم بریم، اینقد نیگرش دارن تا ترشیش بندازن! چیزی که فراوونه دختر.
ص: 67
سرشو پیدا کن کلا فراوونه. در هر خونه رو بزنی ده تاش سرشونو بیرون میکنن.
یا اگر لحنها تندتر شده بود، تو سر سگ بزنی دختر میرینه. چیزی که تو کوچه ریخته دختره، مردشو پیدا کن. نیگرش دارن، لاپاش بادمجون ترشی بندازن.
باید یه نون میخوردن صد تا نون خیر میکردن که یه همچی کسائی در خونهشونو زده. مگه کی هستن که اینهمه افاده میکنن؟! ما خیال کردیم اومدیم دختر بگیریم نمیدونستیم اومدیم دختر بخریم. لابد دخترشون رخت و اروسی ندیده که حرف ده دست، ده جفت میزنن. صد تا دخترشونو نذری میدادن، و از این قبیل مطالب که یا در هر صورت به اصلاح آمده، مردها یک تشر به عروسان و یک تشر به دامادان زده سر جایشان مینشانیدند، یا حرف آنها هم پیشرفت نکرده، زور زنها به مردها چربیده کاغذ را پس فرستاده، بدون دست زدن به میوه و شیرینی و شام جلسه را بهم زده مجلس را ترک میکردند و در هر صورت مقدمهی کینه و عداوتی میان دو طرف میشد که ریشهاش از همین مجلس در آب مینشست و دشمنیها و اختلافهای میان عروس و مادر شوهر و عروس و قوم شوهر و گوشه کنایهها و نفرت، دلچرکینیهای میان دو طرف و سرکوفت سرزنشهای از قوم شوهر به عروس و عروسان که از همین جلسه پیدا شده تا آخر عمر باقی مانده قوت میگرفت.
خرید و جهاز
پس اگر بلهبران به خیر و خوشی گذشته به خوبی و موافقت و بگو و بخند انجام یافته مبارک باد گفته شده بود نوبت به روز خرید و بازار میرسید که در همین جلسه مشخص شده اشخاص آن معلوم میگردید و معمولا خواهرشوهر و جاری و عمه شوهر و خاله شوهر از طرف دامادان و به همین صورت از طرف عروسان بعلاوه یکی دو مرد برای خرید انتخاب میشدند و مادرهای هیچیک از دو طرف یعنی نه مادر شوهر و نه مادر عروس نباید دخالت داشته باشند که سبک بود و از
ص: 68
شأنشان به دور میآمد و این نیز باز منوط به وقت و ساعتی بود که تقویم راه داده ساعت و سعادت داشته باشد.
اول خرید کلام اللّه و آئینه و چراغ بود که قبلا یا در همان جلسه خریده میشد و پس از آن چادر نماز و سپس لباس و در آخر چادر سیاه و بعد از همه طلا یا جواهر که هرچه قوم داماد چانه زده باریک میگرفتند، قوم عروس سلیقه بخرج داده، زیاد و گرانقیمت انتخاب کرده دامنه را وسیع میکردند. از آن سو جهاز عروس بود که عروسان درصدد تکمیل و تهیهاش برآمده بنا به فرصت و موقعیت که عروس را زود یا دیر میبرند به رفع نواقصش برمیخاستند، و اینکه رفع نواقص گفته میشود از آن روست که دختردار از آن وقت که دختر با اسباببازی و عروسک به بازی شروع مینمود، بلکه از آن ساعت که در خشت میافتاد در صدد تهیه جهازش برمیآمدند، به اینصورت که وقتی طشتی خریده، زمانی لگنی فراهم کرده، روزی آستر رویه خوبی دیده بودند و پنبه خوبی به چشمشان خورده بود لحاف تشک او را دوخته کنار میگذاشتند. به همچنین دیگر وسائل و مایحتاجش را که چون به سن بلوغ میرسید همه چیزش آماده، هیچ لنگی و نقص و ببر و بدوز برایش نمانده بود و تنها چیزی که در این زمان احتیاج پیدا مینمود، مشتی خردهریز امثال جارو و خاکانداز و تنوره و آتش گردان و از اینگونه خرت و پرت که جزء جهاز نمیآمد. مگر خانوادههای فقیر و شلختهها که تهیه جهاز را برای همین هنگام که از زور دستپاچگی ندانند چه بایدشان نمود و بفهمند چه بکنند میگذاشتند، و در هر صورت چه جهاز دختر آماده، چه لازم به تهیه میگردید از شب بلهبران تا شب بردن عروس خانه عروسان پر از خویش و قوم و دوست و بیگانه بود که به کار رفع نواقص و کم و زیاد جهاز میپرداختند، که یکی چرخ خیاطی جلوش بود و قر و قر ملحفه (ملافه) لحاف، ملافه تشک، متیل ، رویه متکا، بالش میدوخت و یکی بریدنیهای آنرا مانند پرده، سفره،
ص: 69
کیف قند، کیسه اسفند، لباس تو خانه، دستمال شب و امثال آن بریده جلووش میگذاشت، تا بقیه که یکی کم و زیاد اسباب آشپزخانهاش را صورت میگرفت و یکی اسباب قهوهخانه و اسباب سماورش را رسیدگی مینمود و دیگری اسباب سفره، و آن دگری اسباب حمام و توصندوقیها و اسباب بغچههایش را وارسی مینمود، چه هر نقص از آنها موجب هزاران سرکوفت و سرزنش به عروس و (تو سر زدن) و تحقیر او میگردید. خاصه اگر دختر دارای عمه و خاله و عمقزی، عمهقضی ، خالهقضی و دائیقضی متعدد نیز بود که در اینصورت سلیقهها یک لا ده لا شده هرکس به نظر و سلیقه خویش چیزی دستور داده بر آن میافزود، و در هر صورت هرچه از جهت خرید عروسی از طرف دامادان خسّت و قناعت بخرج داده میشد از طرف عروسان برای تهیه جهاز سخاوت و دست دلبازی بکار رفته، هرچه خریده فراهم میگردید، باز کم و معیوب و ناقص شمرده میشد، تا آنجا که گاهی از یک چیز دو دست و سه دست و از یک اسباب دو جور و سه جور که (زیاد باشد بهتر است تا نداشته باشد) در جهاز میآمد.
تشریفات عقد
بعد از خرید عروسی اطلاع آمادگی برای عقد بود که از جانب دامادان به خانه عروسان میرسید و این روز و ساعتی مبارک بود که دو طرف (ساعت) دیده در آن توافق بعمل آمده بود و تهیه وسائل عقد بنابر قرار (خشکه و تره) بعهده
ص: 70
هریک از طرفین که قرار گرفته بود از صبح زود روز آن در خانه عروس جنب و جوش برقرار شده، حیاط و اطاقها جارو و تمیز شده، به در و دیوار قالیچه و عکس و دورنما کوبیده شده، اگر آب توی محل بود آب حوض را خالی کرده، آب نو انداخته وگرنه از آبانبار سرش را پر کرده، اشغال، چربی، کثافت رویش را گرفته، دور آنرا گل و گلدان میچیدند و تمام حیاط از جلو پلهی آستانه تا آخر آنرا فرش کرده، چراغها را تمیز و مرتب و نفتگیری نموده، چراغ زنبوریهای فراوان حاضر میکردند و از بعد از ظهر کوچه را سرتاسر آب و جارو کرده، اگر عقدکنان جاسنگین و متجددمآب بود شروع به چیدن میز و صندلی برای مهمانها کرده، دست اندرکار رویه کشیدن و میوه و شیرینی گذاشتن و سیگار و کبریت نهادن شده، قهوهچی سماورش را آماده کرده، شربتش را که جلوتر جوشانده شده بود آب زده (یک گیر) کرده، استکان، نعلبکیها و شربتخوری، زیردستیهایش را شسته آماده نموده، منتظر اسباب عقد میشدند.
اسباب عقد شامل: آئینه چراغ یا آئینه شمعدان، خوانچهی نان، خوانچهی اسفند، طبق رخت عروس، اگر خرج عقد با خود دامادان بود و یک روز جلوتر فرستاده شده بود طبق نقل و کاسه نبات ، طبق کلهقند، طبقهای میوه که ظرفهای میوهاش تا اندازه یک قد آدم بالا کشیده (کلهکوت) شده بود. طبقهای شیرینی که همینطور میوهخوریهایش تا یک ذرع و زیادتر بلند زده شده بود.
طبق شیشههای نیزهای، یا (کپ) های شربت، طبق گیروانکه های چای و
ص: 71
کبریت و شیشههای گلاب و قوطی هل، طبق کیسههای حنا، صابون که صابونش مثل گنبد چند ترک وسط طبق بالا رفته یا مخروطی روی هم شده بود، غیر از ذغال و تنباکو یعنی تلخی و سیاهی که شگون نداشته زندگی عروس و داماد را تلخ و سیاه مینمود، در این ترتیب:
طبق اول آئینه چراغ بود که اگر آئینهاش بزرگ بود خوابیده در یک طبق و چراغ یا لالههایش در طبق دیگر بود که در اینصورت قرآن را نیز که در جلد مخمل یا ترمه بود وسط آئینه گذارده روی آنرا گل ریخته، نقل میپاشیدند و در صورت دوم آئینه و چراغ و قرآن در یک طبق بود که پیشاپیش همه حرکت مینمود.
چراغها شامل یک جفت پایه بلند گردسوز حبابدار پایه برنز یا مرمری، یا (لنتر) پایهدار حبابدار که در پایههائی شبیه گلدان از فلز که با اشکال مختلف و کمال زیبائی ریخته میشد قرار گرفته از گردن وسیله ریسمان به حلقه ریسمانهای اطراف طبق محکم میگردید یا پایهدارهای نمره بیست و پنج جدید سفید، با حباب بزرگ سفید ، یا یک جفت تکپایه (شمعدان) یا سهشاخه، یا پنجشاخه، با گلدان (دست دلبر) ی پر از گل که برای زینت وسط طبق که روی طبق را هم مخمل یا زری یا بغچه قلمکار کشیده بودند
ص: 72
میگذاشتند.
خوانچه اسفند نیز طبق مستطیلی بود طراحی شده، از اشکال هندسی خانهبندی شده که خانههای آنرا اسفندهای رنگ کرده ریخته، با اکلیل و لاجورد زینت کرده وسطش را مبارک باد مینوشتند و طبق نان، نان سنگکی در یک ذرع و زیادتر و گاهی تا یک ذرع و نیم قد که هنر شاطری در آن بکار میرفت و وسط طبقی کاغذ زرورق دالبر کرده مانند طبق خوانچه پهن کرده، دورش را جعفری پاشیده، چهار گوشهاش گل و گیاه گذاشته، رویش را با دارچین، این بیت مبارکباد مینوشتند:
مبارک باشد این شادیبحق مهدی الهادی
و پشت سر آنها طبق رخت عروس شامل: انواع پیراهن، یل، شلیته شلوار، چادر سیاه یا چادر نماز، چارقد، پیچه، روبنده، چاقچور یا جوراب، کفش، دمپائی، اسباب بزک در جعبه مجری در زینت کامل که رویش گل و نقل و (پولک) میپاشیدند و در عقب آنها دیگر طبقها و بمحض رسیدن سر طبقها به اول کوچه عروس منقلهای اسفند از خانه آنها بیرون آمده به استقبال اسباب عقد میرفت و بو و دود اسفند، کندرهای آنکه کوچه را پر کرده صدای صلوات پیشاپیش طبق کشها و جواب مردم و غلغله، غوغا و ازدحام مردم محله را اشباع مینمود و به این ترتیب طبقها وارد خانهی عروس شده، طبق آئینه با انعام خاص که بر سر همان انعام مدتی چانه بازاری بمیان آمده صاحب خانه چیزی منظور کرده طبقکش پا از مبلغ مورد ادعا پائینتر نمیگذاشت و مدتی این گفت و شنید طول میکشید زمین گذاشته شده، طبقهای دیگر پائین آمده، شربتخوریهای شربت و بشقابهای شیرینی جلو طبقکشها میآمد.
ص: 73
شگون
از جمله چیزهائی که برای عروس خوش شگون یا بدشگون میآمد آنکه کفش او به اندازهی پای او درآمده، یا درنیامده باشد و خوشبختترین عروسها آن بود که کفشش راحت و اندازه بوده، تنگی و لقّی نداشته باشد، که تنگی آن نشانه مرارت و تعب در خانه شوهر و لقی آن علامت زیر پا سستی و کمثباتی جاگیر پاگیر نماندن و پا در هوائیش در خانه شوهر که لقی زیادش دلیل برگشتنش بخانه پدر میآمد.
دیگر آئینهاش که شفاف و سفید و روشن و بیلک و نقص بوده یا نبوده باشد که باز عیوب آن مربوط به روشنی، تاریکی، خوب و بد و صفا و کدورت و زشت و زیبای خانه شوهر میگردید و ناگوارترین وقایع عروسی و برای عروس آنکه خدای نکرده آئینهاش که (آئینه بخت) ش نامیده میشد از سر طبقکش بیفتد که باز این چند حالت میتوانست داشته باشد: اگر آئینه افتاده و شکسته بود شک نداشت که این عروسی به عزا و ناکامی انجامیده کسی از آن میان مانند خود عروس یا داماد یا نزدیکترین کس آنان مرده، خبر از مرگومیری داده است، که غالبا چنین عقدکنان بهم خورده منجر به فسخ عزیمت میگردید، مگر آنکه عقد انعقاد یافته جلوتر از این انجام یافته باشد و در اینجا بود که نظر رد خوشبینها و خوشنیتها با تعبیرات گوناگون بر دلداری و تسلا و بیرون آوردن دو خانواده از اندیشههای سیاه به جلو میآمد و جهت همین سلامت رساندن آئینه هم بود که آنرا طبقکش ورزیده به سر گرفته برای زمین گذاشتنش ادعاهای بالا بالا مینمود؛ و اما اگر طبقکش لغزیده اما طبق به زمین نخورده باشد، دلیل آنکه عروس کارش به کدورت و برگشت به خانه پدر و طلاق میکشد اما طلاق واقع نمیشود و اگر دو نیم شده بود، هر دو خانواده عزادار میشدند و همین آئینه بود که تا پیری و کهولت و نوه، نتیجهدار شدن زن هنوز مورد توجه قرار گرفته از آن مواظبت مینمود.
ص: 74
صورت عقدکنان
تا پیش از رواج میز و صندلی که با دستور میز و صندلی به قهوهخانهها و چلویها صورت گرفت ترتیب پذیرائی عقدخانهها و عروسی خانهها و مهمانیهای بزرگ چنین بود که حیاط را «اگر مهمانی در حیاط بود» کیپ تا کیپ فرش کرده اطراف آنرا تشکچه یا پتو، که از درازا تا شده باشد گسترده، روی آنها را رویه سفید یک دست کشیده، برای هر نفر یک پشتی یا مخده، یا بالش گذارده، مهمانان را تعارف به روی پتوها میکردند و میوه و شیرینی را توی بشقابها نهاده روی زمین جلوشان قطار میکردند. زینت حیاط هم شامل طاقنمابندی مثل تکیهها از جار و چلچراغ و گل و گلدان و غیره و قالیچهکوبی و پردهکوبی و عکس و شمایل و تصویر، و اما روشنائی مجلس شمعهای نیم ذرعی که در شمعدانهای مسی تهپهن پایه کوتاه بگذارند تا شمعهای قدی به قامت و زیادتر آدم و به ضخامت دو پنجه دست که بهم جفت کنند و زیادتر با فتیلههای به کلفتی انگشت بود که روشن میگردید و چلچراغهائی که به زنجیر و طناب بالای حیاط از این پشت بام به آن پشت بام کشیده شده بود آویزان میکردند و چند شاخه، چلچراغهای پایهدار که چهار گوشهی حوض و زوایای حیاط میگذاشتند و در فاصله آنها پایه بلندهای گردسوز و لنتر که روشن میکردند. صورتی که همان زینت و آذینبندیاش اندرون را به شعف آورده حلاوت عروسی خانه را به کام میرساند و برای داماد طاقنمائی علیحده، با لاله دیوارکوبهای نورافشان و زینتآلاتی به مراتب جالبتر و گلدانهای نارنج و پرتقال و چلچراغهای الوان که با آنها دو طرفش دیوار کشیده با ساقدوشهایش بالای تخت تکیه به مخده مینشست و منقل بزرگ اسفندی که در دو سه قدمی جلوش قرار گرفته هردم مشتی اسفند و بخورات مطبوع در آن ریخته صدای چرقا
ص: 75
چرق و دود و بوی معطرشان فضای حیاط را پر مینمود و شربتخوریهای پایهدار زیردار جوراجور که پر از شربت، به دست خدمتگاران جلو این و آن گذاشته شده، چای فصل به فصلی که شیرین و قندپهلو به دست مهمانان داده میشد و قلیانهای سره چوبی شرّابهدار بادگیر نقرهای که با کوزههای بلور اصل و چینیهای عکسی اشکان و آبچکان برابر قلیانکشها میآمد.
همین صورت نیز اگر عروسی مفصل بود و در تالارها و اروسیها جا نمیگرفت یا برای زمستانها بود با تفاوت آنکه بالا یا تمام حیاط چادر کشیده شده، منقلهای بزرگ آتش برای گرم کردن به اطراف نهاده میشد و جای شربت با شیر گرم عوض میشد، تا کمکم که میز و صندلی باب شده به مجالس راه یافت اگرچه تا مدتها مردم با آن خو نگرفته به اندیشهی تکبر و خودنمائی از آن احتراز کرده، با بودن آن هنوز روی زمین مینشستند، و چه مضحک بود همین برزخ میان روی زمین و صندلی که جوانان و بچهها بالای صندلیها نشسته، پیران و سالخوردگان، صندلی را پشت خود نهاده جلو آن میان فاصله صندلی و عسلی مینشستند که بالانشینی را جای اولیا اللّه و بزرگان دین و (تکیه بر جای بزرگان) زدن میپنداشتند.
در ورود صندلی هم بود که کمکم چراغ زنبوریهای روسی هزار شمع با توری دراز خیاری متداول شده، در رکابها آویخته شده نورافشانی مینمود و در خلال آن زنبوریهای سقفی هلندی که از طبقی از سقف آویخته شده، از آن لوله باریکی به منبع نفت آنکه مانند کپسول گاز بود و تلمبهای داخل خود داشته کناری از مجلس به روی زمین نهاده میشد میرسید که بسیار اسباب تعجب بینندگان که چگونه از صد قدم راه نفت به او میرسد و چطور اینجا به آن
ص: 76
تلمبه زده، آنجا یعنی بالای سقف چراغ پرنور میشود میگردید! تا در تعقیب آنها که زنبوریهای فانوسی و آویزی حبابدار و بیحباب که حبابدارهایش طبقی بسیار زیبا با شرابههای قشنگ داشت به بازار آمده به منازل راه یافت و با همینها هم بود که حالت طبیعی دلخواه شاعرانهی شمع و چلچراغ از میان رفته جای خود را به وزوز و سر و صدای زنبوریها سپرد و آمدن برق که همه را منسوخ گردانید.
حنابندان
در اینجا لازم است چند روز به عقب برگشته بگوئیم سه چهار روز به عقد مانده که روز آن باز مطابق تقویم و ساعت معلوم میشد (حنابندان) انجام میگرفت و این اولین آرایش بود که با آن دختر رسما (نشان) شده در ردیف شوهر کردهها درمیآمد به این صورت که اگر اسباب عقد چند روز جلوتر فرستاده شده بود از همان حنای ارسالی خانه داماد و اگرنه، از طرف خود عروسان که آنرا یکی از زنان سفیدبخت خریده بود ترتیب مییافت که از صبح زود روز حنا بندان قوم و خویشها از دو طرف که بعضی نان چائی خود را در خانه عروس میخوردند وارد شده، دیگ بزرگ آش رشتهای بار گذاشته میشد و از نزدیک ظهر دوستان و همبازیها و همسالهای عروس از جمله دختر همسایهها. اگر مکتب رفته بود،
ص: 77
همدرسیها و همشاگردیها، دخترعموها، دختردائیها، دخترخالهها، دختر عمهها که دعوت شده بودند وارد شده و پس از بزن و بکوب و رقص و نشاط و صرف ناهار (آش رشته خوران) که این غذا از شرایط پذیرائی حنابندان بود و آشش را هم حتما باید با نعلبکی خورده (هرت) بکشند، که خدا سررشته چنان بختی را هم بدست آنها داده، همچه روزی را هم قسمت آنها نماید و دیگر نیتدارها هم نیت بکنند، اطاقی را مطابق جمعیت برای آن اختصاص داده، لنگهای قرمزی روی فرشها گسترده، عروس را بالای اطاق و دیگران را دور تا دور نشانده (مشاطه) ی حنابند لگن مسی بزرگی را که در آن حنا خیسانده یا طبق بعضی رسوم از خانه داماد بسر گرفته آورده بود، با داریه دنبک زدن مجلسیان و لیلی، لیلی کردن و رقصیدن و قر دادن جلوپای عروس به زمین میگذاشت و یکی یک نقل به دهن حاضران گذارده کار حنابندان را شروع مینمود.
این حنا را در هر خانواده طوری میگذاشتند که یکی تمام دست و پا را از پشت و رو حنا میگرفت و یکی یا انتهای انگشتان و عدهای کف دست و کف پا را با روی ناخنها و آنچه معمول بیشتر خانوادهها بود و مخصوصا متجددمآبها به آن تمایل نشان میدادند فقط روی ناخنهای دست و پا بود، به اضافهی گل و برگها و شکل و صورتهائی که مانند ماه و ستاره و خورشید وسیله چوب نازکی به کف دست عروس میگذاشتند و نشانههائی که بر قلههای سر انگشتان از طرف کف دست و خط مچهائی که از حنا برای او کشیده، دورش را با خالهائی زینت میکردند، که حنای کف دست را (گل) و حنای دور مچ را (برگ) و حنای روی ناخن را (غنچه) میگفتند.
از این زمان دیگر عروس و اطرافیانش یعنی هرکس که حنایش گذاشته
ص: 78
میشد دیگر کاری نداشت جز آنکه پشت به پشتی داده پاهایش را دراز کرده، دستهایش را طوری که خراب نشود روی پاهایش بگذارد، که بعضیها شوخی کرده میگفتند (اگر عروس سختشه، دست و پاشو نخ ببنده گردنش بندازه) که جوابش میدادند (دو سه شب دیگه گردن دوماد میندازه) یا خطاب بدیگران (شب میرن گردن شووراشون میندازن) و جلوشان بزنند و بخوانند و برقصند و چیز دهن آنها بگذارند، که اگر هم مطرب دعوت شده بود این کار بعهده مطرب واگذار شده، مجلس را او گرم مینمود. اما هرچه بود هرکه هرچه داشت از رقص و هنر و آواز در این حنابندان در طبق اخلاص گذارده تقدیم میکرد که پیر و جوان و خانم بزرگ، خانم کوچک هم نداشته همه وادار میشدند.
این سور و سرور همچنان دنبال میگردید تا حناها رنگ انداخته بخواهد شسته بشوند و در این وقت بود که مشاطه با آفتابه لگن که آفتابهی آنرا آب نیمگرم کرده پنج حب قند و گلاب در آن ریخته بود وارد شده اول جلو مادر عروس و اگر بزرگتر و مسنتر از او حنا گذاشته بود جلو او گرفته انعام میگرفت و با گفتن (مبارک باشد) و دعاهای دیگر امثال (حنابندان پسر، دخترهای دیگرت را ببینی. هزار تا از این حنابندانها را پشت سر بگذاری) شروع به شستن حناها مینمود و از اینجا هم بود که رنگ ضرب و داریه (دایره) و سر و صدای اهل اطاق و مطربها هم عوض شده (بادا بادا بادا بادا، ایشاللا مبارک بادا) زده میشد و پس از شستن حنای یکی دو بزرگتر مثل مادربزرگ عروس و مادر داماد نوبت به عروس میرسید که پس از دریافت انعام کافی از مادر داماد و مادر عروس شروع مینمود و بعد از عروس ساقدوشها و اطرافیانش که رسم شستن آنها همچنین بود که دست یکی و پای دیگری را که دو طرف عروس نشسته بودند میشست و همینطور دور زده تا شستن به آخر میرسید و این از آن جهت بود که اولا تا رسیدن به شستن دست او یا پای این بزرگترهایشان انعام را حاضر کرده باشند و دیگر تبعیض و توفیری در میان نیامده، دلتنگی و کدورتی در جلو و عقب کردن
ص: 79
حاصل نشده باشد.
جشن روز حنابندان که قسمت اعظم آن بعد از (حناشوران) بود که در فضای بازتر انجام میگرفت از جشنهای پرشور و حال سنگ تمامی بود که با شیرینی و آجیل و میوه و بزن و بکوب مفصل همراه میگردید، از آن جهت که کمتر در آن غریبه حضور بهم میرساند و مجلسی بود که دختران کم سن و سال پرشور و نشاط نوخاسته شرکت کرده هنرنمائی میکردند، خلاصه اگر عروس و داماد هم باهم قوم و خویش و بیرودربایستی بوده بهم مخلوط میشدند.
بنداندازان
یکی دو روز به عقد مانده عروس را بند میانداختند و آن را (بنداندازان) میگفتند و ترتیب کار آن نیز چنین بود که از خانهی داماد چند تن از کسان او مانند مادر و خواهر و عمه و زن برادر با دعوت قبلی به خانه عروس میرفتند و اگر در حنابندان ابتدا از عروس میگردید، در این کار یعنی انداختن بند از بزرگترها یعنی اول از مادر شوهر و خاله و عمه و عمهی شوهر شروع میشد تا به کوچکترها و آخر به عروس میرسید.
در بنداندازان نیز از ابتدا تا انتها که گاهی به نسبت کثرت جمعیت از صبح تا شب طول میکشید لحظهای زدن و خواندن و نشاط و طرب قطع نمیگردید و چای و شربت و قلیان و میوه و شیرینی بحد وفور در اختیار مهمانان قرار میگرفت و با همین پذیرائی (اولین پذیرائی خانوادهی عروس از خانه داماد) بود که عروس و بستگان او میتوانستند همراه احترامات صمیمانه و چسبندگی و محبت تخم عطوفت و علاقه و یگانگی را در دل مادر و خواهر و قوم شوهر کاشته، یا با افادهفروشیها و کماعتنائیها و گوشه کنایه زدنها و بیمهری، کنارهگیری، بذر نفاق و کدورت را بیفشانند.
در هر صورت مشاطه عروس را رو به قبله نشانیده لچک سفیدی بسرش بسته
ص: 80
موهایش را در زیر آن دسته کرده، پارچهی سفیدی مانند لنگ سلمانیها دور گردنش بسته، جلو او زانو زده، آمادهی بند انداختن میگردید و در اینوقت، مادرشوهر، با دو پول زرد مانند اشرفی یا لیره که بهم جفت میکرد موئی از وسط ابروی عروس برداشته، آنرا در دامانش جهت بندانداز انداخته اجازه بند را صادر مینمود و دیگر اقوام و بستگان داماد نیز هریک سکهای از جلو صورتش در لنگ انداخته بند او را تأیید میکردند که تمام آنها متعلق به بندانداز میگردید.
بندانداز سکهها را که با هریک خوش و بشی کرده، جملاتی از این قبیل که: خیر عروستان را ببینید. قدمدار و روزیدار به خانهتان ببرید. ایشاللا با سلامتی و دلخوشی باشد. ایشاللا یک نفرتونو هزار نفر بکند. صد تا از این عروسیها همراهش باشد میگفت سکهها را ضبط کرده، کمر نخ را قلاب نموده بهصورت عروس میگذارد و در این وقت بود که با کنده شدن اولین دسته مو آه و وای عروس بلند شده به پیچ و تاب برمیآمد و همین ناآرامیها و رفتار عروس هم بود که موجب تعبیر، تفسیرهائی در اطرافیان میگردید:
مثلا اگر زیر گلویش درد آمده، یا نخ، آنرا گاز گرفته بود، میگفتند (حسرتش را میخورند) و اگر چانهاش درد میآمد میگفتند (قوم شوهر دوستش دارند) درد موهای گونه و بناگوش را دلیل آن میدانستند که (دیر تصرف میشود) درد پشت لب به روایتی تعبیر به (حرف مادر شوهر) و به تعبیر دوستان آنکه (پیش مادر شوهر جا باز میکند) و پاره شدن نخ نشانه آنکه (داماد دلش به حال او سوخته است) که حسودها مخفی و آشکار آه و اسف کرده (خوش به حالش!) گفته، غبطهاش را میخوردند.
کمکم کار بند به آخر رسیده، زیرابروها برداشته شده خط بالای ابرو
ص: 81
یکنواخت میگردید و سفید آب غلیظی را با آب حل کرده (برای خنک کردن جای بند و رفع سوزش) آن بهصورت عروس میمالید و پیش دامنی را از گردنش باز کرده، مبارک باد آخر را نیز گفته کنار مینشست و صدای دایره دنبک دوباره فضای اطاق را اشباع مینمود.
اما کار مهمتر دیگری هنوز برای عروس باقی مانده بود و آن این بود که اگر عروس را در همان چند روزه یا بلافاصله میبردند باید کار نظافت و ازالهی موهای اضافی او نیز انجام پذیرد و ترتیب کار آن همچنین بود که پس از بند و برمه (بند و زیر ابرو) مهمانها را از اطاق خارج کرده، یکی از محارم، یا (ینگه) ی او که باید (یک بخته) و سفیدبخت باشد به نزد او مانده دختر را از دامن و شلوار برهنه ساخته به زمین میخوابانید و پشت به او به روی زانوهایش نشسته مچ پاهایش را محکم در دست میگرفت و بندانداز شروع به انداختن بند به موهای او مینمود!
شاید بند انداختن چه در صورت و چه در پائین از زجرآورترین کارها بود که درباره عروس انجام میگرفت که در مورد وی صورت جملهی (بکش و خوشگلم کن) آنرا آرام میبخشید و در قسمت موی اضافی شوق دیدار حجله و داماد! و زفاف، اما در هر جهت، مخصوصا موی شرمگاه، اگر دختر هم به سن بلوغ کامل
ص: 82
یعنی سنین بالاتر از پانزده و شانزده رسیده موهایش درشت شده بود از کشندهترین آرایشها بود که عروس باید تحمل نماید، در حدی که گاهی کارش به فریاد و فغان و زاری و گریز میرسید و این هم که متوسل به نورهی زنان یعنی واجبی (داروی نظافت) و لا اقل تیغ و مثل آن نمیشدند این بود که اولا هنوز تیغ خودتراش باب نشده کار با تیغ بزرگ سلمانی از عهده زنها برنمیآمد و ماشین هم که کرده سبب مرارت داماد میگردید و آهک و زرنیخ واجبی هم که اثرش به پردهی بکارت رسیده آنرا زائل یعنی (دخترکی دختر را سفید) مینمود!
دخترکی!
توضیحی در اینجا لازم میآید که بکارت دختر از اموری بود که از آن مهمتر امری جهت دختر و کسان او نمیتوانست باشد و وای بر احوال دختر و خانواده دختری بود که شب عروسی روسیاهی ببار آورده باشند، یعنی عذری که به هیچ صورت قابل بخشایش نبوده چشمپوشی نمیگردید. اولا از شرایط چنین دختری برای دامادان بود که میتوانستند دختر را بدون هیچ حق و مهر بیرون کرده بنام (ناشزه) طلاق بگویند و حتی جهیزیه او را بعنوان خسارت تصاحب نمایند و
ص: 83
از بیآبروئیهائی که درباره او انجام میدادند آنکه (دستمال) او را برده باز کرده به جمعیت یعنی زنهائی که از خودی و بیگانه مخصوصا قوم عروس برای دیدن و گرفتن مدرک دخترشان نشسته بودند نشان داده افتضاح راه بیندازند.
عروس را از حجله بیرون کشیده وسط مهمانها آورده تف به صورتش بیندازند.
در طعنه آنکه روسفیدشان کرده! ماست به صورتش بمالند دستمالهایش را به سر و برش سنجاق کرده دور مجلسش بگردانند. گیسهایش را قیچی نمایند.
ص: 84
بالای بام رفته طشت بکوبند. دو دسته از قوم داماد، زن و مرد به خانه عروس رفته مردها تف به ریش پدر عروس انداخته، زنها پیالهای گه از خلا برده مشت کرده به سر و گیس مادر عروس بمالند و در آخر عروس را با چادر نماز وارونه سوار خر کرده روانه خانه پدر نمایند، و اما اموری که از طرف پدر و برادر و قوم و کس عروس درباره او انجام میگرفت: خیلیها که دختر را سر به نیست کرده حبس کشیده، جواب میدادند، جلای وطن کرده گم و گمنام به شهر دیگر میرفتند. محله به محله میکردند. با پول داماد را به نگهداشتن او راضی میکردند.
سرمایه و پولی رویش گذاشته به دیگریاش میدادند. چه زیاد جوانمردانی هم بودند که به رو نیاورده دستمال را با خون خود رنگین ساخته مدرک دختر میساختند، از جمله میرزا احمد عطار، جوانی از کوچه (حمام خانم) که چون با چنان حالتی برخورد کرده، یعنی دختر را نالان و گریان مینگرد با دلداری و مدارا از وی به تحقیق و تجسس برمیآید و علاوه بر آنکه او را آبستن نیز درمییابد که از شاگرد قهوهچیای به اسم مهدی حمل برداشته بوده، بدون دست بردن به وی و هیچگونه عکس العمل، همراه با سرپوشی تمام به عذر عدم توانائی جنسی پس از هفتهای دختر را طلاق گفته روانه خانهی پدر مینماید و از آن سو به نزد شاگرد قهوهچی رفته او را با دخالت خود به خواستگاری دختر میفرستد و با قبول مخارج آن دختر را به پسر و فرزند را به پدر میرساند.
بهر تقدیر کار نداشتن بکارت برای دختر از جمله امور مهمهای بود که در هر حالت باید آنرا در تحویل به شوهر مضبوط و در اختیار داشته باشد، تا آنجا که دختران هرزه نیز تا تحویل خود به شوهر در هول و هراس حفظ آن بوده، در
ص: 85
نگاهداریش تمهیدات مختلف بکار میبردند؟! و این نیز مضمونی در این زمینه بود که به چنین دخترهائی میگفتند: (عقبشو کرده انبونه- جلوشو گذاشته نمونه) و بر روی هم بکارت بلائی برای خانوادهها بود که دختردارها تا دخترشان را به تصرف نداده برگه روسفیدی دریافت نمیکردند دلشان در هول و ولا بود و از دعاهایشان سر هر نماز و در هر زیارتگاه آنکه (خدا به دیدی دیدی دشمن گرفتارشان ننماید).
در رفع و رجوع آن هم حیلهها و دوا درمانهائی داشتند از این قبیل: جهت انقباض قرنفل و مازو و گلنار و مشک را که باهم کوبیده در پارچه بسته به خود برمیداشتند و یا بزرگترها و محارم که تهیه نموده دستور برداشتن میدادند، که ساعتی قبل از زفاف بخود برداشته وقت زفاف بیرون آورند.
یا پوست انار و مازوی بیسوراخ و پوست ترنج و عود را سائیده از حریر گذارنده بصورت بالا بکار برده یا ببرند و در هر حالت که از اجناس قابض بهم آورنده مثل مازو و پوست انار و تخم گل سرخ سائیده که مثل گرد بشود استفاده بکنند و برای بدست آوردن خون و نشانه بکارت هم خون کبوتر را که با کمی آب رقیق کرده، در پوست قلوه بریزند و دخول بدهند و یا در بادکنک گوسفند ریخته کنار تشک عروس بگذارند تا به وقت لزوم در زیر خود بترکاند، که بهرهوری از هردو بستگی به زیرکی و ترس و شتابزدگی عروس پیدا مینمود، که توانسته باشد آنها را درست و بجا و همراه با اغفال داماد و ظاهرسازیهای لازم به انجام رسانیده، یا فضیحت زیادتر بالا آورد و بسا که با رهیدن از مخمصهی آن دچار بیماریهای خطرناک از طرف داروها و بالا رفتن پوست قلوه، یا پیدا شدن بادکُنک و رسوائی بدتر از آن بشود!
نمایش عروس بابا ننهدار!
از جمله نمایشی در این زمینه بود که بعضی قوم شوهرها برای آزار عروسها
ص: 86
ترتیب میدادند بر اینکه: دامادی نزد پدر زنش رفته از دختر نبودن دخترش شکایت مینماید و پدر دختر متعجبانه میگوید پس میخواستی پسر باشد؟! میگوید یعنی میگویم با غیر خوابیده. جواب میدهد پس میخواستی با من که پدرش بودم میخوابید! و پس از یک سلسله از اینگونه مطالب که میگوید، شش ماه آبستن بودنش را چه میگوئی؟! و پدر دختر با افتخار و گردن افراشته جواب میدهد دختر نجیب بابا ننهدار که غیر این نمیباشد، مادرش هم که به خانه من آمد نه ماهه آبستن بود و این رسم فامیلیمان میباشد.
حمام عقد
معمولا حمام عقد یکی دو روز بعد از بنداندازان انجام میگرفت، از آن جهت که چون صورت دختر تا آن زمان بند نیفتاده به نخ عادت نکرده بود سوزش و درد و برافروختگی زیاد بهم میرساند. برای جلوگیری از ناراحتی پوست وناسور شدن بین حمام بند و حمام فاصله میانداختند که دو سه روز عقبتر انجام میگرفت.
برای حمام عقد باز عدهای از کسان داماد جهت همراهی با عروس دعوت میشدند و این حمامی بود که بعضی جهت احترام دامادان آنرا (قرق) میکردند و همین عمل هم بود که حسادت حاسدان را درباره عروس برانگیخته با این اشعار عقدهنشانی میکردند:
عروس مشدی ممقلیخونهی طاقنما گِلی طهران قدیم ؛ ج3 ؛ ص86
ص: 87 تا دیروزی کَلِمکوریشیپیش به موهاش مُرواری
حموم نمیدونس چیهخیال میکرد عَم قِضییه
امروز حموم قُرُق واسشصد تا تاراق توروق واسش
افادههاش طبق طبقسگا بدورش وقّ و وق
خوش به .. ش که بخت دارهصندلی روی تخت داره
یا این شعر:
قربون .. ش که سبزه بختهصبرش بنظر مثال جخته
پارسال این زمون تاپاله میبستهامسال این زمون بر سر تخته
این حمام چون از صبح تا نزدیک غروب طول میکشید و دهان گیرهای لازم میآمد تا مهمانان کام و گلوئی تازه کنند، فصل به فصل طبقهای شربت و میوه و شیرینی و خوراکیهائی بود که به حمام میرسید، از جمله جهت رفع عطش:
شربت قند و تخم شربتی ، دوغ، سکنجبین، شربت به لیمو، هندوانه، انار، در فصل پرتقال لیمو، پرتقال لیمو و نارنگی و برای رفع گرسنگی و دلضعفهی قبل از ظهر: شامی لپه ، کوفته شامی ، تخممرغ پختهی رنگ کرده، خاگینه ،
ص: 88
کوکوی سبزی ، کوکوی بادمجان ، کوکوی سیبزمینی و برای ته دلگیران بعد از ظهر تا خود را برای ناهار به خانه برسانند: قدحهای آش رشته یا آش انار ، آش ماست ، آش سماق ، آش تلخینه ، آش جو و کلّهبره ، همراه
ص: 89
سماور بزرگی که از صبح در سربینه میجوشید و آماده و منقل آتشی برای چاق کردن قلیانها که آماده شده به تواتر، همراه چای به گرمخانه میرسید، و زدن و خواندن و رقصیدنهای با سینی و لگن و مشربه، بطور مداوم که اهل محل را به تماشای آن به طاق حمام و کنار و گوشههای شیشهها و دریچههای باز و بسته سقف آن میکشید.
این حمام بود که هریک از خدمهی آن مانند دلاک و آبگیر و جامهدار به نوائی رسیده انعامهای جانانه از حاضران جمع مینمودند و از کارهائی که در آن قیل و قالها انجام میدادند عبارت بود از اینکه خواهرشوهر را کجای حمام
ص: 90
نشانیده، زمین را برایش چگونه شستشو نمایند. خاله شوهر را چگونه عزت گذاشته خانم خانم بگویند. جاری عروس را چگونه رعایت نمایند که بالادست عروس شمرده شده، نه زیر دست آن قرار بگیرد. عروس را چطور دقت در شستشویش نموده، چگونه تنش را دست کشیده چطور پیه و وازلین و روغن چراغ به بدنش بمالند که چرکش آماده شده، لوله لوله بیاید و به همین قرار دست و پا و صورت و گردن پس و پیش و نهانگاهش را چهجور سفیدآب مالیده سائیده نظیف کنند که مورد پسند قرار بگیرد و همراهان عروس را چهسان بهر کدام عزت گذاشته، دم بدم آب سرد و گرم به تنشان ریخته، چایخورها را چای و قلیانکشها را قلیان و گرمازدگان را آب خنک و شربت و یخ برسانند. تا عروس را شسته، آب کشیده، قطیفه پوشانده، درها را برایش کنار نگاهداشته، بیرونش بیاورند و آنگاه جهتش منقل گردانده، اسفند و عود و کندر در آتش ریخته هزار مرتبه (ما شا للا. لا حول و لا. بترکه چشم حسود و حسد. مبارک مبارک، بحرمت تبارک) گفته، شادی کرده، رقصیده، گلاب به سر و روی این و آن بیفشانند.
در سربینه بعضیها مطرب زنانه نشانیده، بعضیها مولودیخوان که تولد حضرت فاطمه زهرا را مداحی مینمود میآوردند و یا با طاس و دولچه و طشت و سطل و لگن خودشان بساط ساز و طرب را راه انداخته بزن و بکوب میکردند و در هر صورت چنان سر و صدائی راه میانداختند که با همه در و دربندان بستگی حمام صدای آنها تا چند کوچه آنطرفتر بگوش میرسید و همین صداها بود که اطلاع بیرون آمدن عروس را از حمام داده، جماعاتی از زنان و دختران اهل محل را به پشت در حمام میکشید.
پس از آن چادر سرش کرده نقل و شاهی سفید بر سرش ریخته لیلی لیلی کرده رویش را محکم میپوشاندند و در حالیکه اطرافش را جهت حفظ از (چشم و نظر) بد و دید نامحرم مثل دیوار حصار کشیده در وسطش میگرفتند بیرونش
ص: 91
میبردند. باید خاطرنشان ساخت که مشابه همین حمام برای داماد بود اضافه بر اینکه در بیرون آمدن داماد از حمام جلوش گوسفند میکشتند.
بزک عروس
بعد از حمام نوبت به بزک عروس میرسید که در اطاق خلوتیش برده مشغول میشدند: اگر عروس ابرویش پیوسته بود (وسمه) و (رنگ) میبستند. اگر لنگه به لنگه (میان ابروباز) بود فندق سوزانده میکشیدند. سرش را فر (قشوئی) یا لولهای زده گیسوانش را دو تا یا هفت تا، تا بیست و یکیای و چهلتائی بافته، دوتائی را از روی شانههایش به جلو و زیادتر از آنرا دور گردنش میانداختند. چشمانش را سرمه میکشیدند. صورت و گردنش را
ص: 92
سفیداب غلیظ مالیده دست میکشیدند و لب و لپش را سرخاب تند میمالیدند و خیلی اعیانها و فرنگدیدهها که با پودر و ماتیک آشنا شده بودند، پودر و ماتیک میمالیدند. عطر مفصلی که گاهی خود عروس از آن دچار سرگیجه شده غش مینمود، به سینه و زیر بغلهایش میزدند و بهترین البسهاش را میپوشانیدند «باید گفت که پیراهن بلند سفید مانند امروز مد نشده، یل مخمل و شلیته شلوار گلدار پولک منجوقدوزی شده با رنگهای قرمز و آلبالوئی و عنابی و صورتی و مثل آن میپوشیدند». چارقد تور سفید سرش کرده، گل و گیله که گلهای ریز رنگارنگی از موم بود به سرش زده چادر سفید و کفش (قندره) و اگر اهل جوراب شده بودند جوراب سفید پایش میکردند. هرچه طلا، جواهر داشت به سر و بر و گوش و دست و گردن و سینهاش زده و آویزان میکردند، که بعضی اوقات تا هرچه زیادتر طلا عقبش باشد عاریه میکردند و با همین بزک هم بود که (محملی) ها و سایرین هم تندترین بزکها را کرده، بهترین لباسهایشان را پوشیده خود را هماهنگ میساختند و عقیده داشتند که بزک با بزک عروس تا هفتاد روز زن را سفیدبخت میکند و همراه عقیدهای دیگر در این زمینه که آب صورتشوئیشان را به در خانه عروس پاشیده، خاک جلو خانهی عروس را به خانه خود میبردند.
ص: 93
عقدکنان
دیگر تمام شرایط کار آماده شده، دعوتها بوسیله چند زن و مرد محترم همراه دستمال نقل که با خود برده جلو دعوتیها میگشودند از خویش و اقارب بعمل آمده «کارت دعوت متداول نشده بود» مدعوین حضور بهمرسانیده، داماد از حمام و عروس از زیر بزک بیرون آمده، عاقد مشغول صرف شربت و شیرینی گردیده، امری جز کسب اجازه از پدر و مادر عروس و داماد باقی نمانده بود و در اینوقت بود که عروس را از زیر آئینه قرآن رد کرده به اطاق مخصوص عقد میبردند.
اطاقی که باید عروس در آن عقد شود اطاق مخصوصی در این شرایط بود که هرآینه در خانه خود دختر وجود نداشت عقدکنان را در خانهای که چنین اطاقی داشته باشد میبردند: اطاق باید زیرش پر و آبانبار و زیرزمین و چیزی مانند آن نبوده باشد، در این فلسفه که زیر پای عروس باید پر بوده باشد و در غیر اینصورت بود که وصلتش استحکامی نمیتوانست داشته باشد و اگر صاحب ده فرزند هم در خانه شوهر شده بود هنوز دلش در هول و ولا بود که زیر پایش هنگام عقد خالی بوده ممکن است هووئی چیزی سرش آمده جایش در خانه شوهر خالی شده منزل به دیگری بسپارد. اگر درش رو به قبله یا رو به امام رضا بود که رو به خدا یا رو به آفتاب و روشنائی کار بود نهایت حسن در آن بعمل آمده بود. پس در این اطاق که سفره عقد که سفرهای از شال کشمیر یا مخمل عنابی و جگری بود و شمال به جنوب یعنی رو به قبله و قبلا گشوده شده بود عروس را داخل کرده بالای آن مینشاندند.
محتویات این سفره عبارت بود، اول از آئینهی بخت که برابر عروس بطوری که بتواند خود را در آن نگاه بکند قرار میگرفت به این خاطر که هنگام عقد، به
ص: 94
خودش که در این ساعت از او خوشبختتری نمیباشد نگاه بکند. چراغهای آن که از هر جنس بود دو طرفش روشن شده و نورافشانی میکردند. کلام اللّه مجید.
قرآنی که هرکس آنرا بنا به عقیده خود از سورههای فتح یا تبارک، یا یوسف جلوی عروس میگشود. چند گل و گلدان اکلیل لاجورد کرده یا کاغذ روغنی کشیده که در بشقابهای اطراف سفره گذاشته میشد، مثل بشقاب نقل و بشقاب نبات و بشقاب شاهی سفید که از عرض سفره جلو قرآن قرار میگرفت.
دوری ای پر آرد که برای برکت گذاشته میشد. پنج یا دوازده، یا چهارده تخممرغ در بشقابی دیگر به نیت اولاد که قرین و به تعداد با پنج تن و دوازده امام و چهارده معصوم بوده باشد. گلابپاشی طرف راست و عطردانی طرف چپ که برابر دو زانویش قرار میگرفت. خنچه هفت رنگ اسفند، همراه قلیاب ها و نباتها که چهار گوشهاش گذاشته شده بود یک طرف سفره.
خنچهی نان سنگک با هشت تکه موم عسل در اطراف آن در طرف دیگر سفره، با لالههائی که در چهار گوشه آن نورافشانی میکرد. عکس و شمایل یکی از ائمه، مانند پیغمبر و علی و یازده امام. منقل اسفند و لاله چراغهای فراوان که اطاق را غرق نور مینمود.
ص: 95
خواص اشیاء سر عقد
قابل توجه است که اشیاء پای عقد کاملا مورد استفاده، بلکه وسیلهی مصارف مهم قرار میگرفت، باین حساب که بعد از اتمام کارها نان عقد را قسمت کرده هریک لقمهای میخوردند که روزیشان زیاد شده دلشان مایه شادمانی داشته باشد. نبات آنرا برای صلح و صفای میان زن و شوهر میبردند. از خوردن نقل آن تا چهل روز در دلشان شادی و نشاط میآمد. سکههای آنرا مایه کیسه میکردند. قلیاب آن، اگر از سر عقد پسرعمو دخترعمو بود به کار باطل سحر میآمد، به این دستور که چهل دختر نابالغ آنرا در شب چهارشنبه کوبیده با سرکه مخلوط بکنند و شک نمیکردند که هر سحری را باطل میسازد. اسفند آن به کار کارگشائی میآمد و رفع چشمزخم مینمود و تکاندن خود سفره عقد بر سر دختر و بیوهزن باعث گشایش بخت و رفتنشان به خانه شوهر میگردید. موم آن اسباب کار افسون و دعای محبت بود که جهت نرم کردن دل مطلوب و شوهر و معشوق
ص: 96
بکار میرفت.
خطبه عقد
با رفتن عروس به اطاق عقد و نشستن پای سفرهی عقد و آماده شدن، عاقد از پدر داماد و پدر عروس وکالت گرفته (یا اللّه) گویان به پشت در اطاق رفته چهار زانو نشسته حضور خود را اعلام و زنها را امر به سکوت و توجه به مطالب خود مینمود.
مقدمتا لازم بود که قبل از کسب اجازه، خطبه عقد را به عربی، با ترجمهاش در این مضامین قرائت بکند: قال رسول اللّه، یعنی این حرف پیغمبر خداست، که بر هر مرد و زن مسلمان واجب است که نکاح نماید. نصف دین را نکاح و نصف دیگرش را تقوا و ایمان حفظ میکند. نکاح، زن و مرد را از شرها و وسوسههای شیاطین بدور میدارد. خداوند مردان خوب را برای زنان خوب و زنان خوب را برای مردان خوب خلق کرده و پاکان و طاهران را برای هم که انیس یکدگر گشته از هم کامروائی نمایند. هر زن و مردی که نکاح کنند ملائک آسمان برای آنها دعای خیر میکنند ... و پس از آن صورت دادوستد در آن باره را که چقدر مهر و چقدر نقد و چند دست لباس و چه مقدار طلا جواهر و چه مبلغ شیربها و چه و چه میباشد را به پیش میکشید و آنرا هم به این صورت ذکر مینمود:
مخدرهی، طیبهی، عفیفهی، باکرهی علیه، دختر خانم مثلا تاج الملوک اجازه دارم شما را با یک جلد کلام اللّه و این مقدار مهر و یک جام آئینه و یک جفت چراغ، شمعدان که بنظرتان رسیده و ده یا پنج و کمتر و زیادتر دست لباس و چهار جفت اروسی و این مقدار جواهر که مثلا شامل یک حلقه انگشتری و یک رشته سینهریز و یک طوق گلوبند و یک زوج آویز گوشواره و دو جفت النگو و این مبلغ شیربها که زنها (شیرباهه) میگفتند که این مبلغ از مهر نقدا
ص: 97
به شما رسیده و بقیه که فلان مبلغ است بر ذمه میباشد که عند القدرة والاستطائه بپردازد به عقد دائمی و همیشگی جناب جلالتمآب، فخر انتساب، عالیجاه آقای مثلا حشمت اللّه ولد عالیشأن ... فلان درآورم؟ که البته عروس ساکت مانده چیزی نمیگفت و غالبا در میان قوم عروس و داماد سر و صدا در کم و زیاد مهر و دادنی گرفتنیها «با همه آنکه سخن درباره آن تمام شده شفاها و کتبا به تأیید ریشسفیدها و گیسسفیدها رسیده بود» بلند شده تا حدی که گاهی کار به مشاجره میکشید و عاقد دو مرتبه خطبه را شروع کرده از سر میگرفت تا مرتبه سوم که با دخالت مردها در ساکت کردن آنها و خاتمه دادن غائله و اجازه مادر عروس و خاله، عمه عروس و گرفتن عروس (زیرلفظی) مانند یک یا چند یا کیسه کوچکی اشرفی یا النگو، دستبند، توسینهایای، چیزی از مادر داماد زیر زبانی و با صدای شرمزده نازکی که گوئی از ته چاه درمیآمد در حدی که عاقد به زحمت شنیده یا نشنیده دیگران به گوشش میرساندند «همان صدائی که چند روز بعد از عروسی بر سر جارو یا کار خانه با خواهرشوهر مادرشوهر مثل آنکه بقول خودشان که در دعواها میگفتند گلویش با فلان خر پاره شده نعرهاش تا هفت خانه آنطرفتر میرسید» (بله) میگفت و زنها لیلی لیلی کرده، دست زده مبارکباد گفته به زدن و خواندن برمیخاستند و عاقد برخاسته مراجعت مینمود و در مجلس مردانه مهمانها به شیرینی «که تا آن وقت ظرفهای آن دست نخورده باقی مانده طبق سنت کسی به آنها دست نزده بود» تعارف میشدند. در اینجا از طرف زنها کار تمام شده پشت هم داماد را به
ص: 98
یکی از اسناد عقود منقطع که به مدت 99 سال ثبت شده است.
ص: 102
اطاق میطلبیدند، اما کار عاقد هنوز تمام نشده، صیغه عقد جاری نگشته بود که یا خود یا از طرف خود کسی یا عاقد را وکیل در توکیل کرده، که عاقد پذیرفته، یا محررش یا کسی را که برای آن کار همراه آورده بود وکیل طرف دیگر ازدواج قرار داده به مبادله مطالب عقد برآمده، صیغه را تمام و دو حرام را بهم حلال مینمود و با (محمد و اله الطاهرین) آخر جمله او هم بود که صدای صلوات مجلسیان بلند شده، داماد را به اطاق عروس میبردند.
و اما اعمال دیگری هم هنگام عقد در اطاق عروس یعنی اطاق عقد و خارج از آن بوقوع میپیوست که عقیده داشتند موقع عقد هر درخواست برآورده و هر حاجت که از خدا خواسته شود روا خواهد گردید، پس در لحظات شروع عقد و نزدیک آمدن آقا (عاقد) به پشت در بود که از طرف قوم شوهر جمعیت داخل اطاق را قسم میدادند که (دوبخته) ها و (سیاهبخت) ها و محبت ندیدهها و هوودارها و طلاق گرفتهها و دخترهای خانه مانده (پیردختر) ها و (سنگینبخت) ها و به خانه مادر برگشتهها و شوهرمردهها اطاق عروس را ترک کرده موقع عقد حضور نداشته باشند که میگفتند با وقوع عقد نحوست و تیرهروزیشان گریبانگیر عروس شده وی را نیز مشمول میسازد و شامل ضمنا:
حایضها و تارک الصلوة ها و چشمشورها را نیز قسم میدادند که در اطاق نمانند و هرکه را نیز خود شامل این احوال میدانستند بی (رودربایستی) که جلو آمده، مثلا میگفتند ملوک خانوم جون منکه میدونم ماهونهته، یا چشمت شوره،
ص: 103
قربون پاهاتم یه دقه برو بیرون تا آقا عقدشو بخونه، اونوقت بیا تو، همراه چند تا (ببخشینا، اسباب شرمندگی) بیرون میکردند و پس از آن این اعمال بود که با اعتقادات کامل موقع خوانده شدن خطبه از طرف افراد انجام میگرفت.
اول دعا کردن به حال خود و دیگران، مثل شوهر و فرزند و برادر بود که میگفتند ردخور نداشته حتما برآورده خواهد گردید و این از موارد گرانقدری بود که جهت استجابت دعا غنیمت میشمردند. دیگر دعا کردن به خود عروس و داماد بود که خوشبخت و سعادتمند و خوشعاقبت و برای هم خوش روزی و خوشقدم و وصلتشان قرین خیر و برکت بوده باشد و پس از اینها امور مرموز دوستانه و خصمانه از جانب مادر و خواهر و کسان دختر و پسر و معاندین آنها که در قرائت خطبه به اقدام آن میپرداختند.
آنچه از جانب کسان عروس انجام میگرفت آن بود که اگر عروس عقد کرده میماند و به این زودی به خانه داماد نمیرفت و برای عروسیش مدت طول ماه و
ص: 104
سال معین شده بود، تا در نامزدبازیها مورد دستبرد داماد واقع نشده آبرویشان بباد نرود، قفل پیچی را حین خطبه در زیر چادر بسته نیت بسته شدن داماد را که قادر به تصرف دختر نباشد کرده قفلش را در جای تاریک زیر چیزی سنگین خاک کرده کلیدش را نزد خود نگاه میداشتند که عقیده داشتند تا آن قفل را بیرون نیاورده با همان کلید باز نکنند داماد قادر به تصرف دختر نمیباشد! یا قاطمه (طناب پشمی) یا رشته سیاه و سپیدی را تابیده گره کرده، نیت بستن میکردند که این نیز اثر قفل را دارا بود که باید زیر سنگ یا چیز سنگین قرار میگرفت. عملی که قویتر از قفل شناخته شده علاوه بر داماد جهت شوهرها نیز اگر دارای زن دیگر بودند هم بکار میرفت، در این نیت که شوهر را بغیر از خود به روی هر زن و معشوق دیگر میبستند! در اطمینان کامل که تا آن قاطمه دفن و یا زیر چیز سنگینی میباشد مرد را تحریک و نعوظ بغیر دست نداده متعلق به خود آنها میباشد و انتخاب ریسمان پشم هم بجای نخ و پنبه آن بود که نخ پوسیده از میان رفته پشم باقی میماند و همچنین قوت اثر آن بر قفل نیز از آنجانب که قفل نیز زنگ زده از میان رفته که با از بین رفتن آن اثر کار هم از میان رفته خنثی میشود، در حالیکه قاطمه و طناب و ریسمان پشم را این زوال در میان نبوده تا سالها محکم و پایدار باقی میماند! و این اعتقاد وقتی محکمتر شده در دل عملکننده بیشتر جای میگرفت که تصادفا شوهر بر خود او بیرغبت شده تمایل سابقش از میان رفته در عملش فتور بهم رسیده وظیفه معمولهاش به ظهور نمیرسید و معنی آن این بود که یا اثر زیاد از حد عمل گریبانگیر خود او نیز شده که باید به ابطالش بپردازد و یا این توهّم که در هنگام کار یعنی پیچ و تاب دادن ریسمان و نیت، اسم خود مستثنی ننموده از آن نینداخته، در آن دچار فراموشی
ص: 105
شده کلمه (غیر از خودم) را نگفته نیت (خلقی) کامل کرده است. گاهی از طرف قوم داماد هم این عمل صورت میگرفت. از طرف آنهائی که مثلا داماد یا قوم داماد دخترشان را نپسندیده غریبه جانشین شده بود یا از جانب عروسان مورد بیمهری یا اهانت و سرسنگینی قرار گرفتهاند تا عقدهی دل خالی کرده عروس را مفتضح و داماد را محروم نمایند و شدیدترین دشمنیها در این زمینه آن بود که قفل و کلید، یا نخ و قاطمه و طناب آن کار را در مستراح یا گندآب حمام بیندازند که تا آخر عمر عروس به روی داماد و داماد به طرف عروس بسته شده نتوانند از هم متمتع بشوند و چاره آن هم تا باطل شود آن بود که طلاق داده دو مرتبه عقد بکنند و البته تا دشمن دو مرتبه اقدام نکند آنرا پنهان و کاملا در استتار انجام میدادند.
بستگیهای دیگری هم با این کارها در این موقع صورت میگرفت، امثال:
کاربند، بختبند، دستبند، زبانبند، پابند که کار و بار و شغل و راه درآمد مرد و راه زن تازه گرفتن او را میبستند و بستن بخت دختر و پسر که نتوانند شوهر
ص: 106
کرده یا زن ببرند و (دست بزن) شوهر یا کسی را به روی خود یا کس دیگر یا بستن زبان فرد و افراد موردنظر که غالبا دستبندهای آن جهت شوهر و زبانبندهای آن برای خواهرشوهر مادرشوهر و کاربند برای شوهران هرزه که بیچاره و بیپول شده قادر به زن تازه گرفتن و کارهای خلاف نبوده باشند، یا اگر زن گرفتهاند به بدبختی افتاده انتقام پس داده آنرا از پاقدم زن تازه بدانند و بخت بستنها به عداوت دخترانی که آنها را به پسر ایشان نداده بودند، یا اگر گمان قالب کردن و بند کردن زن و دختری را به شوهر یا پسر و برادر خود میبردند که تا آخر عمر در خانه مانده قادر به شوهر کردن نشده، کار بختشان سر نگرفته به تلافی آن آنقدر در خانه بمانند تا گیسشان به رنگ دندانشان سفید بشود.
دیگر: قند، نبات، خرما، آبنبات بود که هنگام خطبه لای پای دختر میگذاشتند که برای خورانیدن به شوهر نگاه بدارد. دیگر: آئینه کوچکی را تعلیمش میکردند که روی زهار گذارده برای نگاه کردن بدست شوهر بدهد که این کارها همه (شیرینی) و (سفیدبختی) میآورد! دیگر: نخ هفترنگ یا ابریشم هفترنگ را که زنان نازا هنگام قرائت صیغه عقد نیت آبستنی کرده به کمر بسته گره میزدند که میگفتند نطفه را در رحم زن نگاه میدارد. دیگر: دو سوسک قرمز (سوسک حمام) را که جهت سیاه کردن عروس و داماد یا هر دو نفری را که میخواستند از چشم و نظر هم بیندازند در مرکب سیاه کرده نیت کرده، در دو جهت مخالف رها میکردند، بعلاوه کارهای خفی و جلی دیگر مانند کوبیدن هاون خالی در آشپزخانه به نیت کوبیدن و بستن زبان طرف
ص: 107
(زبانبندی) و کوبیدن قند و فلفل به نیت محبت و گرمی. و کوبیدن گوشت و قند در همین زمان و خورانیدن به طیور جهت محبت و اطاعت شوهر یا قوم شوهر و هرکه بخواهند.
پاک کردن آئینه، گرفتن چرک سینه، سنگ پا کشیدن به پاشنه پا به نیت رفع عقده دلتنگی و دلچرکینی و روشن کردن شمع و چراغ به نیت عزت و جلوه که این اعمال جز در خانه عروس در خانههای دیگر و جای دیگر هم امکان داشت انجام پذیرد بشرطی که از چگونگی خانه عروس و وقوع و شروع و ختم خطبه با اطلاع بوده، اعمال مقارن با انجام صیغه عقد بوده باشد.
پس از قرائت خطبه و مبادلات مسائل مختلفه بین دو وکیل زن و مرد و حلالشدن طرفین نوبت به (شروط خارج لازم یا غیر لازم) میرسید، از جمله حق مکان دختر و التزام پسر که زن دیگر اختیار ننماید و آنچه را که بادمجان دور قابچینها پیشنهاد کرده مورد قبول واقع شده یا رد میگردید و صلوات آخر کار و مبارک باد آخر عاقد بود که رسمیت کامل عقد اعلام و عاقد مرخص شده مجلس خودمانی گردیده، اگر مطرب و ساز و ضربی دعوت شده بود شروع به کار بزن و بکوب میکردند و اگر مداح خوانده شده بود شروع به مداحی آل عبا و ذکر فضایل حضرت زهرا سلام اللّه مینمود.
لازم است توضیح داده شود که عقدنامه تنها یک برگ و آن هم در دست خانواده عروس باقی میماند که شب عروسی با تحویل گرفتن آن عروس را تسلیم میکردند و نسخه ثانی نداشت و جز امضای عاقد امضای دیگری در پای آن قرار نمیگرفت، از آنجا که اولا کمتر پسر و دختری دارای سواد خواندن و نوشتن بودند که بتوانند پای عقدنامه خود را امضا نمایند و دیگر رسم بر این قرار نبود که جز آقا (عاقد) دیگری مهر و امضا پای کاغذ بگذارد از آنکه چه مهر و امضائی میتوانست معتبرتر از مهر و امضای آقا باشد که معاملات بزرگ باغ و ده و مستغلات با همان صورت میگرفت مگر در وصلتهای بزرگان که مهر اولیای
ص: 108
عروس و داماد و چند ریشسفید خانواده زیر مهر عاقد بخورد. و همین عقدنامهها و قباله ملکهای یک امضائی بدون نسخه ثانی و ثالث و ثبت و ضبط و دفتر و دستک هم بود که چون صاحب امضا از دنیا رفته یا قبالهی ملک، عقدنامه مفقود شده کار به اختلاف میکشید، دست زن و قوم زن و طرف معامله به هیچ جا بند نبوده، اگر دچار ناهمواری میشدند به هیچ صورت نمیتوانستند تکفل و تقبلی بر او بقبولانند و چه بسا که اگر مرد بود زن را با چند بچه رها کرده، انکار وجود تمام آنها مینمود و اگر معامل معامله انکار فروش کرده بسا وقایع ناگوار که بوقوع میپیوست