آبستنی
اگر دختر صغیر بود و به حد بلوغ نرسیده بود از زنان قابل تمجیدی بود که روایت از جناب پیامبرخدا (ص) بود که با فرمایش (بهترین زن آن است که قاعده گیش در خانه شوهر واقع شود) تعریفش را کرده بود و داماد لا اقل برای مدتی میتوانست زن نوچه، غنچهی بیآلودگی و همیشه آمادهی لذتبخش داشته باشد و اگر بحد بلوغ رسیده بود از ماه اول و دوم بود که هرکس سراغ آبستنیاش را میگرفت، اما زنی را که (حجلهگیر) شده یعنی شب عروسی آبستن شده بود تا اندازهای خوششگون نمیدانستند که باید مرغ سیاه جلوش سر ببرند و اگر هم آبستن نشده، تأخیر کرده بود پیوسته دلیلش را پرسیده دربارهاش تأکید کرده، دستوراتی میدادند، از آنجا که فرزند را پایه و ستون زندگی زن و مرد میدانستند که بدون آن پلشان آنطرف آب و بنیان زناشوئیشان سست و متزلزل بود و امیدی به دوام آن نمیتوانستند داشته باشند و اینها بود دستوراتی که درباره آبستنی میدادند:
بر اوست که شوهر را مایل و شائق خود نماید. تا مرد بر سر شوق کامل نباشد او را وادار بعمل ننماید. سعی در مقارنه انزال خود و او داشته باشد. هنگام دخول خود را کاملا گشوده موقع غلبهی شهوت مرد وی را محکم در آغوش گرفته خود را بهم بفشارد. بعد از انزال مدتی مرد را بر روی سینه داشته حرکت نداشته باشد. بعد از جماع از حرکت سریع و برخاستن ناگهانی و جست وخیز و دویدن و جهیدن و بالا و پائین رفتن از پله و سبک سنگین کردن و مثل آن پرهیز داشته باشد. فریاد و خنده و غضب شدید نداشته باشد. استعمال مسهلات ننماید. که
ص: 146
اگر با این دستورات حامله شده بود فبها، و اگرنه لازم بود تا دستورات زیر را بکار ببرد:
کمرش را با کوبیدهی (قرص کمر) و آرد نخود خام و زرده تخممرغ بچسباند. کباب فراوان، تخممرغ، گوشت کبوتر، گنجشک، زیره، دارچین، هل بخورد. اگر گرمیش میکند و سازگار طبیعتش نمیباشد همراه آن مغز خیار، لیموشیرین، هندوانه، کدو و امثال آن بخورد.
روغنهای مقوی مناسب مانند روغن بنفشه، روغن نیلوفر، پیه مرغ و مرغابی بر فرج و حدود مثانهاش بمالد. با جوشاندهی گل سرخ و سنبل طیب فرجش را شستشو بدهد.
اگر همچنان آبستنی ظاهر نگردیده ماههائی را پشت سر گذارده حمل نمیگرفت میگفتند عیب از (مضرت) و (چله) بوده دستورات زیر تعلیم میگردید:
آیة الکرسی را نوشته و شسته به سر بریزد. سوره قل هو اللّه را هفتاد مرتبه بر قفلپیچ خوانده به کمرش ببندد. ابریشم هفترنگ را چهل و یک نادعلی خوانده بر بازویش ببندد. خاک هفت در خانه را آیة الکرسی خوانده در آب ریخته به سر بریزد. اسامی پنج تن را بر تخممرغ نوشته جوشانده زن و مرد باهم همغذا بشوند. آب دباغخانه به سر بریزد. از روی هفت نهر رو به قبله رد بشود.
ص: 147
به حمام کلیمیها برود. آب چهار گوشه حمام بسر بریزد. آب مرغ مرده بصورتش بپاشند. در اطاق زائویش بخوابانند. از زیر تابوت مرده عبورش بدهند.
حکیمش میبردند. دوا درمانش میکردند. پیش چلّهبر و دعانویسش میبردند.
نذر میکردند. نیاز میکردند. برایش ختم هزار قل هو اللّه میگرفتند. آب قرآن سرش میریختند. گوسفند کشته چهل نفر برای الحمد خواندن دعوت میکردند. پیراهنش را به زائوی فقیر داده، پیراهن گدائی برایش میدوختند. تا باد آبستنی به شکمش افتاده، یک دو وعده عقب انداخته معلوم کند حامله شده، مخصوصا که آثار (ویار) آن از: دل بهمخوردگی و مورمور شدن و سیاه شدن سرپستانها و سفید شدن چشم و قی و غثیان و میل گل و ترشی و زغال و مثل آن، آنرا تأیید نماید.
ویارانه
از این هنگام بود که وظیفه تازه برای مادر و خانواده دختر بوجود آمده لازم میآمد که هرچند روز یک مرتبه (ویارانه) ای که معمولا از غذاهای ترش و ترشیدار بود و اشتیاق حامله بر آن تحریک میگردید در طبق گذارده به خانهی دختر بفرستد، اضافه بر اغذیه آبرومند دیگر که اهل خانه او نیز تناول نمایند به این صورت:
ص: 148
آش آبغوره ، آش رشته، آش قرهقروت ، آش سماق ، آش تمر ، انواع آش کشک مانند: آش جو ، آش گندم ، آش تلخینه همراه کوفته تبریزی ، انواع چلو، پلو، مرغ، مسماهای فصل امثال: مسمای کدو ، مسمای بادمجان ، به این قاعده که آنرا هنگام ناهار سرزده روانه خانه دختر
ص: 149
بکند. بعلاوهی دهان گیرههای مخصوص آبستنی مانند: لواشک، تمر، آلبالو خشکه، آلوچه، گل سرشور ، کاه گل کهنه! ، برنج خشک که زیر فرش گذارده بوی کاه گل گرفته باشد. ذغال ، عدس بوداده، گندم شاهدانه، زرشک، خیارترشی، و یا دانه فصل مثل تربچه نقلی، گرمک طالبی، گوجه سبز، آلبالو گیلاس، هندوانه خربزه، زردآلو، چاقاله بادام، گردو تازه، ازگیل، انار، زالزالک، پرتقال لیمو تا دختر در تنگنای خواهش ویار قرار نگرفته، ملتجی به این و آن و خواهرشوهر مادرشوهر نشده بچهاش نیفتاده، یا چشم و دل گرسنه بدنیا نیاید.
البته این مخصوص دختردار نبود تا به فکر دخترش بوده مواظبت احوال او را داشته باشد، بلکه وظیفه هر آشنا و بیگانه بود تا اگر آبستنی در جوار و اطراف و همسایگیش میباشد رعایت او نموده از غذاهای هوسانگیز و بوبرنگدار خود (تکههمسایه) برای او بفرستد، مخصوصا که حامله چشمش هم به او افتاده
ص: 150
یا بویش به مشامش رسیده بود که برایش ایجاد مسئولیت شرعی نموده حتما باید جهتش روانه نماید، چه در غیر اینصورت و در سقوط حمل گناه آن به گردن او میافتاد و روز قیامت باید مطابق خون کرده جوابگوئی بکند.
سیسمونی یا سیسمانی
بعد از ویارانه که اندکاندک تا ماه چهارم، حمل کمال میگرفت، نوبت به تهیه سیسمونی میرسید که باید مادر دختر فراهم نماید و از این جمله بود: لباس زیر و رو بطور کامل بصورتی که برای نوزاد پسر یا دختر هردو بکار بیاید مانند لچک، کلاه، پیشبند، پیراهن قیامت ، پیشانیبند ، شکمبند، سینهبند ، دستپیچ ، کهنه ، قنداق ، کهنه مشما (مشمع) ، بند
ص: 151
قنداق، روقنداقی ، پشتی ، نظر قربانی برای حفظ از چشم و نظر، حرز جواد برای حفظ از اجنه و شیاطین، آفتابه لگن برای شستشو، آفتابه برنجی برای آب گرم او که پای کرسی بگذارند. (گهواره) ، یا (ننو) یا هر دو، (کنیف) ، اسباب گهواره از قبیل تشکچهی سوراخدار، مگسپران ،
ص: 152
لحافچه، رختخواب، روصورتی ، کفش چسک ، قیچی و نخ سفید و آبی و خاک تربت برای چیدن ناف بچه و بستن به مچ دست طفل و زائو جهت رفع مضرت دیو و پری و برداشتن سقّ نوزاد. اسباببازی مانند جغجغه و عروسک، صندوق رخت، رورووک ، مجری دوا، صابون برای حمام، سفیداب روی برای پاشیدن لای پای بچه جهت جلوگیری از سوزاندن شاش. نبات، بارهنگ برای خورانیدن روزهای اول ولادت به طفل جهت پاک شدن معده.
مومیائی روغن جهت مالیدن پشت و کمر زائو، شاف (شیاف) صابون برای ثقل شکم بچه و آنچه که سلامت و بیماری طفل و زائو را لازم میآمد، به اضافهی پیراهن و چادر تازه برای روز حمام زائو و آرد برنج و شکر و گلاب و روغن و زعفران برای کاچی .
دستورات حفظ حمل
اینک کمکم دستورات به خود زائو برای حفظ حمل بمیان میآمد که نمونههای آن از اینقرار بود: از اعمال شاق خستهکننده بپرهیزد. سبک سنگین نداشته
ص: 153
باشد، یعنی بار و چیز سنگین از زمین برنداشته حمل ننماید. بدو وادو و جست و خیز نداشته باشد. معده را سبک نگاه بدارد، یعنی پرخوری نداشته باشد. از خشم و غضب و غم و غصه بپرهیزد. از خوردن و نوشیدن آنچه بول و غایط را براند و حیضگشا باشد مانند مسهلات و شاهتره و جعفری احتراز بجوید. قی و غثیان نیاورد. خون کم نکند و اماله ننماید. اندکاندک از همبستری و مباشرت دوری گزیند و در صورت وقوع بر پهلو بوده مرد را به روی شکم نکشاند و مرد را به ضربات شدید ترغیب ننماید.
از غذاهای نفّاخ و بادانگیز مانند لوبیا و بادمجان و نخود و عدس و باقلا و ترب صرفنظر نماید. در آب سرد ننشیند و غسل با آب سرد نکند و شکم و پهلوها را سرما نرساند. از خواب بطور ناگهان برنجهد و از رو برنخیزد و از پهلو حرکت بکند. در دنده به دنده شدن برخاسته بنشیند و سپس پهلوی دیگر اختیار بکند. تا ماه هفتم که از آن پس جماع را هم بر خود حرام کرده شوهر را بطور کامل منع نماید. ضمنا تنبلی و سستی و بیحالی نداشته باشد. از مردمان زشت و عبوس و همنشین ناهموار تندخو بپرهیزد. زیاد به گل و گلدان و آب و سبزه بنگرد و بصورت خوشطلعتان نگاه کند. تفریح و تنوع و سرور و نشاط داشته باشد.
همچنین از وظایف بزرگترها و اطرافیان بود که جهت وی محیط آرام خالی از دغدغه و اضطراب و کدورت و عصبانیت فراهم آورند. با وی لطف بیان و حسن معاشرت و محبت و مدارا داشته باشند. او را از حمل دختر و دخترزائی و دوقلو و مثل آن نترسانند و دختر و پسر را از او مساوی قبول داشته باشند. به محل تاریک و بلندی و زیرزمین و پاشیر و آبانبارش که بترسد نفرستند. از کارهای سنگین خانه مانند فرشتکانی و سرطشت رخت نشستن و آبکشی و
ص: 154
دولا شدن در حوض معافش بدارند.
زایمان
دیگر این اعمال بود که برای احتیاط حامله و حفظ حمل او بکار میبردند. قاب قرآن قیطان سبز کرده از گردنش میاویختند. دعای جوشن کبیر عقبش میکردند.
آیه (زیّن للناس) را از سورهی نساء در هفت سطر به پارچه لباس او نوشته در هر سطر یک سوزن زده در کوزه نو انداخته برایش در قبرستان کهنه دفن میکردند. نخ ابریشم را با پشم شتر به دست دختر نابالغ تابیده آیه (حسبنا اللّه و نعم الوکیل) را بر آن خوانده از پیش رو به کمرش میبستند. (قلعه یاسین) را با زنجیر فولاد از گردن به روی شکمش میآویختند. عقربی را در روز قمر در عقرب گرفته در شیشه کرده همراهش میکردند!
تا آنکه علائم زایش ظاهر شده دل و کمر زائو به درد آمده، لک خون ظاهر گشته، درد نیشگون گرفته، تند و کند شده، گرفته، واگرفته نزدیکی وضع حمل را معین نماید که ماما برایش پیغام فرستاده تا اگر بیخبر درد (چارخشت) اش رسیده بود به احضارش بشتابند و اشکال و دردسر وقتی بود که ماما سر زائوی دیگر رفته زائوهای پیش نوبت داشته باشد و فرستادگان معطل و مجبور به صبر زایاندن زائو، یا زائوهایش بشوند که (وامصیبتا) میگردید و جمله (خوب بود ترا عقب ماما بفرستند) برایشان صدق کرده، که گاهی بچه آمده زائو کنار نشسته هنوز آنها در آنجائی که بودند التماس به ماما میکردند.
ص: 155
پس اطاق خلوتی را مثل (زاویه) یا محلی در عقب خانه برای زائو که صدای فریادش بگوش بیگانه نرسد، یا حمام سر خانه را اگر داشتند اختیار کرده، مجموعهی بزرگی را خاک (رس) ریخته کهنهای رویش گسترده، سه خشت خام در سمتی و سه خشت طرف دیگرش گذارده، زائو را در وقتی که درد، چهار بندش را گرفته عرق از سر و رویش سرازیر میگردید و نشانه زائیدنش ظاهر شده بود بالای خشتها نشانده، یکنفر بنام (پیشنشین) جلوش نشسته حایلش میگردید و ماما که قبلا بچه را در شکم زائو با روغنمالی و چرخاندن جابجا کرده آماده ساخته، سرش را رو به پائین معلوم کرده بود، در پشتش قرار گرفته، انتظار ورود نوزاد را میکشید. در این زمان که درد هردم فزونی گرفته پیشنشین در زیر چنگ و دندان زائو درمانده شده بود، مرتب به زائو دستور فشار آوردن به خود و صدا کردن امام و پیغمبر و پنج تن و فاطمه زهرا را میداد تا آنکه سر بچه ظاهر شده ماما آمادهی گرفتن طفل میگردید.
هرآینه زائو شکم اولش بود، یا (آهوئی) و (جناقی) یعنی فرجش جمع و جور و کوچک، یا خشک یا سختزا و یا نوزادش از پهلو و سر و ته افتاده بود ماما دستش را با روغن بادام یا روغن چراغ (روغن کرچک) چرب کرده به مجرا میرساند و اگر باز کاری از پیش نرفته بچه نمیآمد کوزه قلیانی بدست زائو میداد که در آن دمیده به خود فشار آورد و اگر نبود دستور میداد دهان و بینی را گرفته نفس را در درون حبس بکند. آهنربائی که ابزار کارش بود به دست چپش
ص: 156
میداد، و اطرافیان که در این هنگام برابر زائو ایستاده، هریک بطوری به حالش دلسوزی کرده چیزهائی از دعا و ثنا و التماس درخواست به ائمه یادش میدادند و حاجتمندانی که از او التماس دعا میکردند.
که باز اگر بچه نیامده بود یکنفر را بالای بام برای اذان گفتن میفرستادند و در اینوقت بود که اگر اثری از آمدن بچه ظاهر نمیگردید قابله متوسل به خدا و پیغمبر و دوازده امام و چهارده معصوم و این و آن شده صدا به استغاثه بلند مینمود و همین اللّه لبیک گفتنهای ماما هم بود که اطرافیان را به وحشت انداخته دشواری کار را معلوم مینمود و هریک را به چارهجوئی. یکی حسن و حسین میگفت. یکی یا علی یا علی مینمود. یکی صدا به (یاکنندهی در خیبر) بلند میکرد. یکی ذکر (نادعلی) میگرفت. یکی مشغول خواندن (دعای فرج) گردیده، یکی قرآن دست گرفته شروع به خواندن سوره انا فتحنا مینمود ... تا نعرههای زائو وحشتآور گردیده، فریادهایش بصورت نعره گاو درآمده، از زور درد نفس در سینهاش پیچیده که یا در این لحظات بچه آمده، یا طاقتش یاری نکرده (سرِ زا) رفته اطاق را غرق شیون و شین! بکند! سر زا رفتنی که از زائوهای اینچنینی لا اقل دو نفرشان را شامل میگردید.
پس چنانچه زائو به سلامت کنار رفته بود بعد از آمدن نوزاد نوبت جفت بود که اگر زود و راحت بیرون آمده بود چهار انگشت بالاتر ناف را با نخ (آبی و سفید) بسته با قیچی اسباب سیسمونی بریده زائو را در رختخواب خوابانده
ص: 157
پاهایش را جفت میکردند و تکهای نبات تا دندانهایش محکم شود به دهانش گذاشته دستور جویدن میدادند و رویش را میپوشانیدند و با آب نیمگرم به شستشوی طفل میپرداختند و چنانچه جفت نیامده بود، پیشنشین دهانش را به دهان زائو گذارده بهصورت دادن و گرفتن به دهان هم میدمیدند یا آب خاکستر به او میخورانیدند. و از این خواص نیز در هنگام درد کشیدن زائو برای خود و او استفاده میکردند. اینها نیز فوایدی بود که از درد کشیدن و آخرین رمق او مترتب میگردید: عرق صورتش را با گیسهایش پاک میکردند و میگفتند لکهای صورتش را پاک میکند. با هر فریاد او نام معصومی از چهارده معصوم را همراه اسم گرفتار و بدهکار و مریض منظور را به دهانش میگذاشتند که دربارهاش دعا بکند. عرقش را با دستمال گرفته برای خوراندن به تهمت خورده میبردند. ناخن انگشت وسطش را گرفته برای تولید شرّ و انداختن تفرقه به خانه هوو و دشمن میبردند. ناف بچهاش را برای چلهبری میبردند. پیشانی بچه را حتما تا عابد و ساجد شود به خاک کف مجمعه میرساندند، و اینها نیز دستوراتی بود که بعد از زایمان به او داده بکارش میبردند:
آب نخورد که زیر دلش آب میکشد. هندوانه نخورد که (لیز) میشود.
باددار نخورد که (پیش گوزک) میگیرد. سیب نخورد که (سیبک)
ص: 158
درمیآورد. اگر مولود دختر بود خونآلوده مادرش را با تریاک برای جلوگیری از روئیدن موی زهارش به شرمگاهش میمالیدند. جفتش را تا باد نکند سوزن زده خاک میکردند و میگفتند در غیر اینصورت بچه به چشمدرد مبتلا میشود. اگر طفل به گریه نمیآمد سیلیاش میزدند. نفس به نفسش میدمیدند (تنفس مصنوعی). نک خروس زنده در مقعدش میکردند.
حفاظت زائو
برای جلوگیری از (بیوقتی) شدن زائو چاقو یا قیچی زیر تشکش میگذاشتند.
قرآن بالا سرش میگذاشتند. بر چهار سیخ کباب هریک هفت پیاز کشیده چهار گوشه اطاقش میگذاشتند. بر نخی (آیة الکرسی) خوانده دور بسترش میکشیدند.
میخ طویله پائین پایش میکوفتند. تنهایش نمیگذاشتند، اگرچه کودکی پهلویش بگذارند. به تاریکیاش نمیبردند. غدغن اکید میشد، یعنی قسم آیه داده میشد که دعائی باشد یا دعا داشته باشد پا در اطاقش نگذارد. چلهدار به سرش نرود که چله به سرش میافتد. گوشت خام و پارچهی نو به اطاقش نبرند که بچهاش نحس میشود. جنب پهلویش نرود که به دردسر مبتلا میشود. اگر نوزاد
ص: 159
پسر بود برای درشت شدن آلتش ناهار اول را (ماش پلو) و اگر دختر بود تا زهارش گوشتدار و برجسته شود (عدسپلو) میپختند. از سبک سنگین کردنش تا چهل روز جلوگیری میکردند. اگر برای جنینش، یعنی موقع آبستنی برای بچهاش دعا گرفته بود آنرا پهلوی بچهاش میگذاشتند. بیبسم اللّه بچه را بلند و کوتاه نمیکردند.
همچنین از دستورات بود تا روز سوم جهت التیام، خودش را با آب گرم شستشو نماید. کمرش را با آهک و عسل میچسباندند. ملاج (مغز) ش را نخود کوبیده و زرده تخممرغ میگذاشتند. شکمش را محکم میبستند تا از بزرگ شدنش جلوگیری شده تو برود. باید شوهر برای خودش خلعتی و برای بچهاش رونما ببرد. مادرشوهر و پدرشوهر و قوم شوهر جلووش چشم روشنی بگذارند. تا روز حمام هر شب پولی جهت تصدق زیر سر خود و بچهاش بگذارد و صبح به فقیر بدهد. مرغ به تخم نرسیده دور رختخوابش گردانده سر ببرند. برای تقویت، کاچی پرروغن به او بخورانند. برای نرم شدن رودههایش صبح پیش از غذا روغن بادام بخورد. اغذیه مقوی، مانند زرده تخممرغ، شیر و خرما، عسل و کره، تخممرغ نیمبند، نیمروی پرروغن، پسته و فندق خام و نخودچی و گردوی با نبات کوبیده، کباب، دل و قلوه، قیمه شوروای مرغ، تهچین مرغ و بره، کباب جوجه مرغ و مانند آن بدهند و از هر نوع نوشیدنی بپرهیزانند.
شب شش- شب اسم گذاران
شب ششم زائیدن زائو از شبهای بسیار خطرناک او محسوب میگردید که امکان داشت (آل) وی را صدمه برساند یا (همزاد) بچه را تلف ساخته یا عوض
ص: 160
بکند که (حصار) ش را تجدید کرده به دورش (معوذتین) و آیة الکرسی خوانده با چاقو خط میکشیدند. کارد فولاد پهلویش میگذاشتند و در همین شب بود که برای اسمگذاران مهمانی گرفته فامیل نزدیک را دعوت کرده، عالم یا مجتهدی را نیز خوانده اسم بچه را تعیین میکردند و آن نیز به این طریق بود که عالم بچه را به بغل گرفته اول به هر گوشش (اذان) گفته بعد از آن اسمی را که پدربزرگ یا مادربزرگ برای او فکر کرده بودند در گوشش خوانده مبارکباد میگفتند و در همین شب بود که ماما را نیز جهت پرداخت حقش دعوت کرده، هنگام مراجعت بشقابی میوه و بشقابی شیرینی و بشقابی صابون و کیسهای حنا و در بشقابی پول جلوش گذاشته برای روز حمام دعوتش میکردند که یا پذیرفته یا از آن عذر میطلبید.
پس اگر کودک سالم و صبور بود همزاد را گذرانده، اگر نحس و گریهای شده بود، مخصوصا اگر رنگ و چهرهاش تغییر کرده بود میگفتند از همزاد به او صدمه رسیده با این اعمال به درمانش میپرداختند: برای صبوری قنداقهاش را جلو جارو میگذاشتند. برای رفع نحوست پارچه نوی به سرش انداخته رویش آب کافور میریختند. در لنگ قرمزش پیچیده از طاق خلا آویزانش میکردند.
هرگاه از ریخت افتاده بود حتم بود که همزاد او را با بچه خودش عوض کرده بود که بزکش نموده، سرمه به چشمانش کشیده نزدیک اذان مغرب روی تختهای به دهانهی مستراحش گذارده تا بعد از نماز عشا در آنجایش باقی میگذاشتند.
همچنین تا (آل) دل و روده زائو را نبرد چهارگوشه اطاقش گندم یا برنج
ص: 161
میپاشیدند. بند رخت به مچ پایش میبستند. اسمش را پشت در اطاق مینوشتند.
دعای آل و (ام الصبیان) همراهش میکردند. کف دست و پایش را سیاهی دیگ میراثی میمالیدند.
این دستورات نیز برای زائو و پدر و مادر و اطرافیان او بود که باید رعایت داشته باشند: زائو خود را از آتش و ریختن آب جوش به زمین و تنهائی حفظ بکند. تا سه روز پس از تولد فقط به طفل قنداق (قندآب) بخورانند. سه روز دوم را تا (مامازی) هایش همه بیرون بیاید بارهنگ نبات، بارهنگ کره بخورانند.
پستان را شب شش، بعد از شام مهمانها که شکمهایشان سیر باشد، تا بچه چشم و دل سیر بشود به دهانش بگذارند. اولین آب و قنداق را بزرگزاده و آدم چشم و دل سیر به گلویش بریزد. شیر (ماک) به بچه بدهد که موجب استحکام استخوانهایش بشود. زائو پستانش نشان کسی ندهد که شیرش چشم میخورد. پستان را در تاریکی و آفتاب ندوشد که شیرش خشک میشود. در هوای گرم، اول پستان را با آب سرد خنک کند سپس به طفل بدهد که در غیر اینصورت قی و اسهال میشود. جنب و ناپاک پستان به دهان طفل نگذارد که حیز و نانجیب و ناپاک میشود. در شیر دادن اندیشهی ناپاک و رفتار خلاف نداشته باشد. تا بچه شیر میدهد حرص و جوش نخورد که شیرش عراض شده بچه را بیمار و عصبی مزاج میسازد. بلافاصله بعد از جماع پستان به دهان طفل نگذارد که بچهاش حشری میشود. آبکی کمتر بخورد تا شیرش آبکی نشود.
ص: 162
برای زیاد شدن شیر آش رشته و سرکه شیره بخورد. تا شیرش خوشطعم شود با غذا تره و کوکوی تره بخورد.
از وظایف اولیای طفل بود که نام نیکویش بگذارند. اسمش را از نامهای پیغمبران و ائمهی دین اختیار بکنند. برایش (عقیقه) بکنند. از شیر پستان افراد و دایه بینماز و بیتقوا به دورش بدارند. و برای اطرافیان که زائو را حرص و جوش نداده اخبار هولناک به او نرسانده شیرش را (عراض) ننمایند.
داستانهای شیر ناپاک
این دو داستان نیز اثرات سوء شیر ناپاک و اعمال ناشایست مادران را میرساند که سینهبهسینه منتقل میگردید: عالمی را میگفتند که فرزندیش ناخلف و ناباب درمیآید و چون از او سبب میپرسند میگوید در (سامره) عیالش پس از زایمان دچار بیماری سخت میگردد که ناچار برای طفل مجبور به آوردن دایه میشوند و پس از سالی عالم دایه را در حال نماز مینگرد که (دست به سینه) ایستاده اثر شیرش که عجین با دشمن علی بوده در او اثر گذارده است. و داستان دیگر آنکه فرزند عالم زاهدی (مأبون) شده باعث رسوائی میگردد و چون عالم عیال را مورد بازجوئی و بازخواست قرار میدهد میگوید هنگام حمل از کنار باغی میگذشته، شاخههای انار از دیوار آن آویخته بوده که میلش بر انارها تحریک میشود و ناچار بر یکی از آنها دست برده فشاری به امتحان رسیدگی
ص: 163
نرسیدگیاش میآورد که فورا هم (نفس لامیه) بر او نهیب زده دست از انار کوتاه میکند و این از جهت همان انگشت متجاوزی است که بر انار غیر وارد ساخته است!
این عقاید را نیز درباره طفل بود که به یکدگر منتقل میساختند: اگر بچه، چه پسر و چه دختر بدون عیب بدنیا آمده (چهارستون) بدنش سالم بود آنرا تفضلی دانسته باید شکر خدا بجاآورند. اگر پنجههایش باز بود او را پر روزی و اگر بسته و فشرده بود کمروزی و تنگروزیش میگفتند. اگر نقطه یا قسمتی از صورت و بدنش خونمردگی یافته سیاه شده بود (ماهگرفتگی) میگفتند و عقیده داشتند که مادرش وقتی که ماه در خسوف بوده است به آن نقطه از بدنش برده است. اگر شش انگشتی و لوچ و لبشکری بدنیا آمده بود میگفتند مال شب عزیز است که همبستری کردهاند. اگر پنجهمرغابی (پنجههای بهم چسبیده) بود خوشقدمش میدانستند. اگر در (پرده) آمده بود او را محجوب و عفیف و مؤمن میگفتند. اگر ختنه کرده آمده بود او را (سنت کرده) گفته دلیل ایمان و تقوای پدر و مادرش میدانستند. اگر مو تراشیده آمده بود میگفتند اهل طاعت و نماز و اهل علم میشود. اگر شب یا روز عید قربان بدنیا آمده بود اسمش را با خودش آورده حاجیاش میگفتند که (حاجی شکمی) بود یا جلوی اسمش حاجی میگذاشتند.
حمام زایمان
شب دهم، اسفند را سوزانده از سوختهی آن با انگشت نشانی وسط ابروی زائو و
ص: 164
بچهاش تا چشم نخورند گذارده، اسباب حمامش را از طشت و طاس و لگن و مشربه و دولچه و سینی زیر پا و سینی اسباب حمام و لیف و کیسه و سنگ پا و حنا و سدر و صابون و چربی و گل سرشور و سفیدآب و بغچه رخت و اسباب بزک پیچیده کنار میگذاشتند و سر و مغز و کمرش را با نخود و زرده تخممرغ و قرص کمر چسبانده، غذائی مقوی میخوراندند و دعوتشدگان به حمام که گاهی تعدادشان از پنجاه نفر تجاوز مینمود اسباب حمامهایشان را به خانه زائو میفرستادند و صبح زود (آبگیر) و دلاک حمام آمده اسباب حمامها را دسته دسته به حمام میبردند و زائو را جلو انداخته (محملی) هایش به دنبالش راه میافتادند و این نیز از جمله حمامهائی بود که معمولا قرق میکردند. پس از ورود به حمام که جلوش اسفند دود میشد و لخت شدن، اول لازم بود که پای خزینه ایستاده دو مشت از آب آن برداشته بیاشامد و این آبی بود که هر نوع رنج و کوفتگی و خشکی و کسالت و خستگی را از تنش بیرون مینمود! و بسم اللّه گفته وارد خزینه میگردید و چندان در خزینه مانده غوطه میخورد و با اطرافیان صحبت نموده سرگرم میشد تا چرکش کاملا خیس خورده، دلاک جا و مکانش را در گرمخانه که بهترین و گرمترین نقطهی حمام بود معلوم کرده، اسباب حمامش را حاضر کند و سینی زیر پایش را دمر نموده، لوازماتش را کنارش گذاشته جلو خزینه رفته تعارفش بکند، که محملیها زیر بغلهایش را گرفته با ملایمت و مدارا از خزینهاش بیرون آورده و برده سر جایش مینشاندند.
ص: 165
این اعمال نیز از واجبات بود که باید درباره زائو بعمل آورند: اول مومیائی روغن که متشکل از مومیائی در روغن کنجد ذوب کرده و زرده تخممرغ بود به بدنش بمالند و به خوردش بدهند. دوم مشت و مال سفت و سختی از او کرده یکیک رگهایش را از رگ گردن تا جناق سینه و پشت و رگ قولنج و بند بند انگشتان دست و پایش را جابجا کرده بصدا درآورند. سوم آب نافش را بگیرند و آن چنین بود که زائو را خوابانده، چندین بار پهنای شست به گودی نافش گردانده هربار (موچ) ی کشیده بسرعت شست را از ناف جدا بکنند و عقیده داشتند آب و مایعاتی که از زایمان تا روز حمام میخورد دور نافش افتاده سبب بزرگ شدن شکمش میشود و با این عمل خارج میشود! چهارم دو سه زرده تخممرغ روی کیسه کهنهی حمامش انداخته محاذی فرج، زیرش میگذاشتند که رحمش قوت گرفته بالا رفته جمع و جور بشود و بازگشت به حالت اول بکند.
در اینجا کارهای مقدماتی زائو تمام شده دلاک او را بحال خود گذارده سراغ همراهانش میرفت و بقیه کارش را برای وقتی میگذاشت که کس دیگر با او کاری نداشته با دل فرصت بتواند به او رسیدگی بکند. پس به سراغش آمده، چرکش را گرفته سرش را میشست و بچهاش را که در اینوقت آورده بودند شسته به سر و تنش (سدر) مالیده به بغلش میداد تا شیرش داده سیرش بکند و همین شیر دادن در حمام بود که میگفتند بچه را خوشاشتها و خوش وجود بار میآورد و دوباره بچه را گرفته آب (چهل کلید) به سرش ریخته، رختش را
ص: 166
پوشانده بیرونش میفرستاد و در این هنگام بود که با خارج شدن کودک از گرمخانه سینی، مجموعههای شیرینی و شربت و میوه به سربینه وارد شده جلو مهمانها قرار میگرفت. سینیها و قسمتیهای کارگران به گرمخانه فرستاده میشد، یا آنها نیز به سربینه دعوت میشدند که با بقیه صرف بکنند و چنانچه حمام قرق نشده عمومی بود به هریک از مشتریان نیز شربت و شیرینی تعارف شده آنها هم مشمول میشدند.
بعد از آن آب چهل کلید زائو را نیز ریخته با حوله و قطیفه بدنش را پوشانده بیرونش میبردند و در سربینه سه چهار تخممرغ که برایش کنار منقل گذاشته بودند بطور عسلی به خوردش داده، اسفند مفصلی دور سرش گردانده برایش دود میکردند و لباس نوش را که مخصوص روز حمامش مادرش برایش دوخته در سیسمونی بچهاش گذاشته بود تنش کرده، بزکش کرده، بزن و بکوب جانانهای با طاس و دولچه برایش براه انداخته سر خشک کنش را بسر و دور گردنش تا سرما نخورد پیچیده چادرش را به سرش میکردند و تا (دستش تا رسیدن به خانه خالی نباشد شانه سرش را به دستش میدادند) و به خانهاش میبردند و از خانه برایش منقل اسفند جلو فرستاده، اگر شکم اولش بود برایش گوسفند قربان کرده از روی خون آن عبورش میدادند.
برای این روز نیز زنان آشنا و فامیل دعوت شده پذیرائی شایستهای از آش رشته و کاچی و (عدسپلو یا ماشپلو) بعمل آمده، روضه مولودیخوان زن یا مطرب زنانه نشانده، آنرا با عصرانه میوه شیرینی تکمیل میکردند و بچه را به بغل بزرگترها گذارده هریک سکه طلا یا چیز طلائی به پر قنداق بچه میگذاشت و این مهمانی (حمام زایمان) بود که در آن مردها حق شرکت نداشتند و از
ص: 167
بازگشت مهمانها هم بود که سر چشمروشنیها باز شده از طرف هریک از حاضران چیزی از پارچه و بلور و چینی و چراغ و لاله و قالیچه به خانه زائو میرسید و شب همین روز هم بود که زائو خود را هفت قلم آرایش کرده جایش را با جای شوهر یکی مینمود و وظیفه شوهر بود که با وی همبستر شده بچه دانش را که پائین افتاده بود بالا بفرستد.
قنداق- قنداقه
اکنون نوبت پرستاری کودک میرسید که میگفتند بچه تا دو سال باید در قنداق بوده باشد تا اندامش مستقیم و درست و راست بشود و بدون قنداق و باز نگاهداشتنش را سبب نواقص اعضا و اندام او میدانستند و برای این کار دستوراتی داشتند: پیشانیش را با پیشانیبند میبستند که پیشانیش دنبکی و کلهاش خربزهای نشود. لچک سرش میکردند که گوشهایش (بلبله گوش) نشود.
کلاه سرش میگذاشتند که مغز و ملاجش سرما نخورد. پشتش بالشتک میگذاشتند که قوز درنیاورد. پاهایش را با بند سینهبند میبستند که کمان پا و پاپیچیده نشود. بند قنداقش را محکم میبستند تا کمر باریک بشود و کفلش را شل میبستند که سرین پیدا کند. دو مرتبه در روز و یک مرتبه آخر شب میشستندش تا جلوگیری از شاشسوزیش بشود. پس از باز کردن، دستهایش را باز و بسته نموده به هر طرف کشیده موچ میکشیدند تا خستگیش در برود.
سفیدآب لای پایش میپاشیدند که از عرق و شاش سوز شدنش جلوگیری بشود. و در آخر از واجبات بود که بعد از تمام شدن کار قنداق، کف دستها را سه نوبت به زمین زده سپس بغلش بکنند که درد و مرضش به زمین برسد.
شیر و غذای بچه
درباره شیر طفل دستور بود که هر زمان پستان (رگ) کرده شیرش سرازیر میشد
ص: 168
دلیل آن بود که کودک گرسنه شده است و باید شیرش بدهند. گریه او را نیز دلیل گرسنگیش میدانستند. فاصله میان دو شیر در نوزاد دو ساعت بود که از چهار ماهگی ببعد سه ساعت به سه ساعت میکردند. در گریه و خندهی طفل نباید پستان به دهانش بگذارند که در گریه اخمو و در خنده دلقک مآب میشود.
پستان را باید اول کمی دوشیده حرارت و شیر ماندهاش را گرفته بعد از آن بدهند. در تابستان اول مادر با آب سرد طهارت گرفته، پستانش را نیز با آب سرد خنک کرده پس از آن بدهد. شیر عراضش (شیر در حال عصبانیت و غضب) ندهند که بیمار میشود. هندوانه و ماست و خیار زیاد نخورد که شیرش آبکی و طفل دچار دلدرد میشود. خوابیده پستان به دهان کودک نگذارد که ممکن است مادر خوابش برده پستان جلو دهان و نفس طفل را گرفته خفه بشود.
همچنین از دستورات خانوادههای متقی بود که مادر هنگام جنابت و حیض پستان به دهان کودک نگذارد که بیتقوا میشود و در این اوقات او را بدیگری بسپارد که شیر بدهد. با وضو به طفل شیر داده و غالبا بعد از نمازها پستان به دهان او بگذارد. هنگام رضاعهی طفل، از خوردن غذاهای (تکه همسایه) و مهمانی و خانههای این و آن بپرهیزد شاید شبههناک بوده باشد.
خود را مانند فرد صائم از حرف و سخن بیجا و دروغ و غیبت و مانند آن بپرهیزاند. همه روزه گوش طفل را از اسماء اللّه و آیات قرآنی بهره برساند.
بهترین شیر را برای کودک شیر مادر و مدت آنرا برای دختر هیجده ماه و برای پسر بیست و دو ماه بداند. از ماه سوم به بعد به هر غذا انگشت زده به دهان طفل بگذارد. اندکاندک مایعاتی غلیظ مانند فرنی آرد جوی از (خاصه ململ) گذارنده و نبات کمک شیرش بکند. تا کمکم که زلال آبگوشت رقیق بیچربی به او میدادند. برایش آش بدون بنشن، از گوشت قرمز و ماهیچه و آب
ص: 169
سبزی و خورده برنج میپختند. برایش برنج در کیسه کرده در دیزی آبگوشت یا قابلمهی خورش میانداختند. برای قاقا لیلی و سرگرمیش پستانک نبات بارهنگ «که هم قوت داشت و هم شکمش را نرم مینمود» درست میکردند. خرما خرک نخ بسته به دستش میدادند. دندانش که نیش میزد کباب به دستش میدادند نیش بکشد. بنام (دندانی) نخود و گندم را پخته، از آب آنش میدادند.
اینها هم دوا درمانهای مقدماتی بود که بکارش میبردند: اگر شکمش بسته میشد غذاهایش را چرب کرده یا روغن بادامش میدادند. اگر روان و اسهالی میگردید ماست را در کیسه کرده، در خاکستر نیم گرم گذارده با کتهی نرمش میدادند. حریرهی بادام و آش (ناردان) ش میدادند. شکمش را محکم بسته گرم نگاهش میداشتند. غذایش را کم یا قطع میکردند.
پندارها
اگر طفل در خواب تبسم مینمود میگفتند با ملائکه حرف میزند. اگر قهقهه میزد همزادش قلقلکش میداد! اگر گریه میکرد میگفتند خبر مرگ پدر و مادرش را به
ص: 170
او میدهند. اگر شستش را میخورد میگفتند شیر بهشت میخورد.
شرائط دایه
برای تمام مادران بود که طفل خود را خود شیر داده پذیرائی بکنند، چه شیر مادر را برای طفل بهترین شیرها میدانستند و همچنین برای مادر پرفایدهترین کارها که با آن سلامتیش تأمین و خونش تصفیه و رنگ رخسارهاش روشن میگردید علاوه بر اینکه اخلاقش خوش و خویش ملایم و عمرش دراز و از بسا امراض هولناک غیر قابل درمان و بیماریهای گوناگون مصون میماند و فرزند که به خلق و خوی او بار میآمد و عطوفت و محبت به مادر پیدا مینمود، و در صورت ایراد و اشکال، مانند بیماری و رنج پستان و خشک شدن شیر و فوت و بیمادری این احوال از شرایط دایه بود که رعایت و بر آن دقت وافی میداشتند.
نمازخوان و اهل طهارت و تقوا و دست و دل پاک و چشم و دل سیر و نجیبزاده بوده باشند سابقهی دزدی و حیزی و عشق و هوس و هرزگی و مثل آن نداشته باشد. جوان باشد. سلامت باشد. صحیح الاعضا و درستاندام باشد. از پریشانی خاطر و التهاب و اضطراب و پرخاش و مجادله و منازعه و پراکندگی حواس بدور باشد. خوشخلق و صبور و ملایمطبع باشد. به کودک علاقمند و به وی نه بخاطر اجرت، بلکه بخاطر خود او محبت داشته باشد.
بعوض از وظایف صاحب طفل بود که دایه را عضوی از اعضای خانواده خود بداند. با وی یگانگی و عطوفت و مودت و محبت داشته باشد. حوائج او را مرتفع داشته وسیلهی آسایش خیال او را از هر جهت فراهم بیاورد. حقوق مکفی و معونهی کافی به او برساند. غذا و مأکول و مشروب نیکو به او بخوراند. برایش محیط آسوده و آرام دور از اضطراب و مشغله بوجود آورد.
ص: 171
کمشیری
این امور را موجب کمشدن و خشک شدن شیر مادر میدانستند: عصبانیت، جنگ و جدال و منازعه، با هول و هراس پریدن از خواب، کمخوابی، کمخونی، کمغذائی، بدغذائی، همّ و غمّ، ترس و آشفتگی، یبوست، خشکی مزاج، صرف پیوستهی اشربه و اغذیه گرم طبیعت، خبر ناگهانی موحش، مرگ عزیز، دوشیدن پستان در تاریکی! دوشیدن در آفتاب! و این دستورات بود که شیر را به اصلاح آورده زیاد مینمود:
دوری جستن از واقعات سابق الذکر، خوردن مقویات، مانند کباب گوشت سرخ آبدار، مرغ چربیدار، انار شیرین، پسته، بادام، انگور قرمز، خربزه، سیب، گلابی، شیر و شکر، خمیر کوبیدهی کنجد و آب انگور که به روی پستان بگذارند. خوردن آب جوشاندهی جو با نبات، خوردن اسفناج، لیموشیرین، هندوانه، آش رشته، آش انار، مغز خیار، شربتآلات، قاووت تخم شلغم، تخم هویج، تخم پیاز، تخم ترب، تخم شبت، تخم بادیان، نخودچی که سواسوا یا همه را با هم کوبیده با شیر و شکر یا با شکر بخورد.
دستورات اعتقادی درباره شیر
اینها نیز دعاها و تعلیماتی بود که باعث فزونی شیر میگردید: سوره (الرحمن) را نوشته آبش را بر پستان بمالد. اسم اجداد پدری طفل را تا پنج پشت بر ظرف مس نوشته بلیسند. پیراهن طفل را در شیر چلانده شیر را جلو گربهی بچهدار بگذارد. و اگر شیر زیاده از حد شده سیلان مینمود باید عدس را در سرکه پخته بر پستان بگذارد. پستان را بر ساج نانپزی که داغ باشد بدوشد، و اگر میخواستند پستان را خشک کنند باید شیر را در خاکستر دوشیده خاکستر را خمیر کرده رو به آفتاب به دیوار بزنند. شیر را هفت روز اذان ظهر در آفتاب بدوشند!
ص: 172
تلخ شدن شیر- رنج پستان
اگر شیر تلخ و بدمزه شده بود، کوکوی تره میخوردند «این غذا را برای رنج بواسیر نیز بکار میبردند» با غذا سبزی خوردن زیاد، مانند نعنا و ریحان و مرزه و تره میخوردند. شربت پونه، شربت بیدمشک، سرکه شیره (خوراک سپهسالار) مینوشیدند. از خوردن آب زیاد خودداری میکردند و بدمزگی شیر از آنجا معلوم میشد که طفل از خوردن آن سر باز زده تنفر مینمود، یا مادر و کسی آنرا خورده معلوم مینمود. اگر پستان ورم کرده یا دمل شده بود طفل را از آن بازداشته، اسفرزه خیسانده نیمگرم میچسباندند. انجیر و سقّز کوبیده میگذاردند. آب آهک ممزوج با روغن کنجد و سفیدهی تخممرغ میمالیدند. اگر میخواستند سر باز کند: فضله کبوتر و آهک و زرده تخم مرغ میبستند. شکل قیچی را با اولین خون حیض دختر به کاغذ کشیده بر پستان میآویختند! سگ را (چخ) کرده میگریختند!
از شیر گرفتن و اعمال مربوط به آن
رسم از شیر گرفتن بچه هم این بود که اولا در بهار و پائیز که هوا در اعتدال بود میگرفتند زیرا در تابستان امکان اسهال میدادند و در زمستان میگفتند دچار تب و نوبه میشود و مخصوصا فصل از شیر گرفتن پائیز بود که پشتش به سرما و انار در دسترس بوده بتوانند با آن پیشگیری مضرات بیشیری او بکنند.
چون پستان جهت طفل از محبوبترینش بحساب میآمد برای جلوگیری از رنج مفارقتش چندی قبل از بازداشتنش از او تکذیب و تنقید پستان کرده جلوش از او بد گفته آنرا (اخ) و اخی و زشت خوانده، از او عیب و ایرادهائی اینچنینی
ص: 173
مانند: ممه اخه، ممه تلخه، ممه لولوئه، ممه چخه میگرفتند، تا کمکم که آنرا با تریاک تلخ میکردند. دوده و روغن چراغ مالیده سیاه میکردند. بر آن عکس لولو میکشیدند. صبر زرد مالیده تلخ میکردند، تا وقتی که یکباره از او بریده روی پستانها از زیر پیراهن دستمال یا بغچه بسته بگویند (ممه رو لولو برد) و برای رفع نحوست او هم از دوری پستان این دستورات بود که بعد از شیر گرفتن بکار میبردند:
مطابق وزنش شب زیر تشکش گندم پهن کرده صبح به فقیر میدادند. هفت مشت نقل را نیت کرده به هفت میمون میدادند. کوزه کوچکی را گندم کرده با وی به امامزادهای که در آن کبوتر باشد برده کوزه را به دستش داده دستور میدادند تا زمین اندازد که در پریدن کبوترها میگفتند: کفترپر، نحسیی بچه مم پر و چون کبوترها مجددا بازگشته به جمع کردن دانهها میپرداختند مادر طفل میگفت: بخور، بخور، غممو بخور، نحسی بچهمو بخور