گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
بیماری‌های اطفال و دوا درمان از نظر علمی و اعتقادی‌






اگر بچه به گوش درد مبتلا شده بود که آن از سرخی گوش و حوالی آن و سر به این سو و آن سو نمودن و گریه متناوب شدید ظاهر میگردید، چاره آن بود که گوشش را گرم میکردند. تریاک در گلاب حل کرده میچکاندند. دود چپق و قلیان میدادند. تریاک و آب گشنیز میدادند. دستمال گرم میانداختند. نزدیک گوش دردکن آهن داغ کرده نگاه میداشتند. مادر طفل نمک یا نعنا جویده آب دهان در گوش بچه میچکاند. اسم (سمیع) را بر پارچه قرمز نوزده مرتبه با آب دهان طفل نوشته برشانه طرف گوش دردکنش میدوختند!
ص: 174
اگر گوش بچه به خارش افتاده بود، آنرا از گرمی میدانستند. خنکی و آب هندوانه‌اش میدادند. هسته زردآلو را در روغن بادام تلخ شیره کشیده در گوشش میچکاندند. شیر و تریاک میمالیدند. سوسک سیاه را در پارچه کبود بسته پهلویش میگذاشتند. طهران قدیم ؛ ج‌3 ؛ ص174
ر دهان طفل (برفک) شده بود: عسل و آب نعنا میمالیدند. آش جوجه خروسش میدادند. فلوس جوشانده و آب گشنیز میمالیدند. مادر، موی سرش را به دور انگشت پیچیده با آن برفک‌ها را پاک مینمود!
اگر آب زیاد از دهنش میآمد: رب انار، آش انارش میدادند. گرد سماق در دهانش میپاشیدند.
اگر دیر به حرف میآمد: تخم کبوترش میدادند. آیه اول سوره انعام را بر ظرف مس نوشته شسته به خوردش میدادند.
اگر (تل) گرفته بود: گلویش را با روغن مالیده مجاری بینی‌اش را یک یک گرفته در آن میدمیدند، یا پیش تل گیرش میبردند. اندکی واژگون نگاهش داشته تکانش میدادند.
اگر چشم‌درد گرفته بود: مادر شیرش را در چشمش میدوشید. سفیده تخم‌مرغ در آن میچکاندند. چشمش را با آب نیسان میشستند. آیه نور را با آب تربت نوشته میچکاندند.
ص: 175
اگر دچار (خروسک) شده بود: لعاب کتیرا، لعاب نشاسته، لعاب اسفرزه‌اش میدادند. پوست و تخم خشخاش را جوشانده قوام آورده بتناوب میدادند (شربت کوکنار) جلو جانمازش گذارده برابرش هفت رکعت نماز قضا میخواندند.
اگر سیاه سرفه گرفته بود: آش کدو، مغز خیار، آب لیموشیرین، آب گشنیز، آب عنّاب و سپستان اش میدادند. آب کدو و خیار و کافور به سینه‌اش میمالیدند. سائیده‌ی ریشه نی و عسلش میمالیدند. بر پوست کدوی قلیان اسامی پنج تن را با جمله‌ی یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی را بحروف مقطع نوشته بر گردنش میآویختند. خون (دخترگی) را با پر سیاوش و مخمل مشکی جوشانده به حلقش میریختند «از کارهای دشواری که کجا پارچه خون دخترگی‌گیر بیاید و چه کسی باشد که این گوهر گرانبها را به رایگان در اختیار کسی بگذارد!»
اگر مبتلا به سینه‌پهلو شده بود: با پیه بز سینه و پهلوهایش را چرب کرده، کهنه شاشی خشک خودش را گرم کرده به پهلوهایش بسته جای گرمش میخواباندند. مقدار ماشی پیه بز و تریاکش میدادند. پیاز سفید را نصف کرده
ص: 176
روی آتش گذارده، پیه بز رویش مالیده بر سینه و پهلویش میمالیدند. در پنبه‌ی داغش میپیچیدند. آش شلغم و کدوی داغ رقیق، یا شیر گرمش میدادند. اگر هنوز در شیر بود غذاهای مذکور را مادر خورده و خود را از آب سرد و غذای سرد پرهیز داده شیر خود به او مینوشانید. از حرکتش خودداری کرده کهنه‌اش را زیر کرسی یا جای گرم عوض مینمود. زیر بالینش هفت سکه‌ی شاه مرده برای تصدق میگذاشتند.
اگر دچار شکم‌درد (دل‌درد) شده بود که بسختی نفس میکشید، نبات داغش میدادند. روغن چراغ (روغن کرچک) به شکمش میمالیدند. کهنه گرم به شکمش میبستند. تنقیه گل خطمی‌اش میکردند. شاف صابونش برمیداشتند.
شاف آب نباتش میکردند. اسم سه مادرشوهر را به گوشش میگفتند! گریه‌اش می‌انداختند. از بولش (شاش خالی‌اش) بخوردش میدادند.
اگر اسهال گرفته بود: چهار تخمه را کوبیده با روغن گل سرخ حب‌های کوچک ساخته میدادند. شربت سماقش میدادند. کمی گل ارمنی‌اش میدادند.
شکمش را گرم نگاه میداشتند. سوره حمد را بر آب گرم خوانده مینوشانیدند.
آجر گرم زیرش میگذاشتند. بر سیرابی گوسفند اسمش را نوشته آنرا باد کرده در آفتاب میآویختند!
اگر زور پیچ شده بود: آب گرمش میدادند. بارهنگ و آب گرمش میدادند.
بارهنگ و گلابش میدادند. آب انار، آب سماقش میدادند. شیاف گل ارمنی و سفیداب و بارهنگ و سرکه و زرده تخم‌مرغش میکردند. و چون از زور پیچ یا از ضعف و اجابت بسیار معده و بی‌قوتی مقعدش بیرون آمده بود: نگونسارش کرده دبرش را گشوده با لنگه کفش از خلا آمده بر نشستش مینواختند! سه مرتبه
ص: 177
اسم (ابلیس) را بر پهلوها و کمرش مینوشتند.
اگر کرمک گرفته بود که بیقراری و گریه و اجابت پیوسته داشت: سیاه‌دانه و صبر زرد را کوبیده با لعاب نشاسته شافش میکردند. جلوی چراغ مقعدش را گشوده کرم‌ها را با مقاش گرفته بیرون میکشیدند. به مقعدش روغن زیتون میمالیدند. چوب کبریت را پنبه پیچیده، نفتی کرده به مجرایش میکردند. اگر از خوردن کرمها زخم شده بود: کوبیده‌ی مغز هسته‌ی شلیل (شفتالو) و برگ آنرا میمالیدند.
اگر شاش‌بند شده بود: خنکی پیوسته‌اش میدادند. آبکی‌اش میدادند. در آب نیمگرمش مینشانیدند و سپس روغن بادام میمالیدند. پشت زهارش گل بنفشه‌ی پخته میانداختند. آیه (لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم) را زیر نافش مینوشتند. در اهلیلش شپش میکردند.
اگر سرخک میگرفت که علائمش تب و سرفه و عطسه و آب چشم و بینی بود: به خنکی‌های مانند آب هندوانه، لیموشیرین، جوجه خروس، شیر خشت، آب گشنیزش میبستند. در روز چهارم که سرخکش بیرون میریخت و دانه‌های قرمز به تنش میزد لای پارچه قرمزش میپیچیدند. در جای بسیار گرمش میخواباندند. دوا و غذای بالا را با خوراکی‌های مخته (معتدل) میدادند. از جنب و حایض و ناپاک محفوظش میداشتند و معتقد بودند که با ملاقات ناپاک مرض برگشته، زخمهایش سیاه شده تلف میشود. تنهایش نمیگذاشتند. چهار گنجشک اسیر را لای لچک سرش بسته دورش گردانده پر میدادند. و درباره سرخک،
ص: 178
همراه دستپاچگی و وحشت زیاد این حرف و نظر را داشتند که آبله کور میکند، سرخک گور میکند و در معالجه‌اش سعی زیادتر بکار برده تا آنجا که اگر دیگر بیماری‌ها را سرسری گرفته سر خود درمان میکردند سرخک گرفته را پیش حکیم (طبیب) میبردند.
اگر مخملک میگرفت که از تنش مانند کهیر دانه‌ها و تکه‌های سرخ بیرون زده بود: خنکی‌اش میدادند. لای مخمل قرمزش میخواباندند. بر پیشانیش اسامی: شداد، نمرود، قارون، ابلیس مینوشتند.
اگر آبله مرغان میگرفت که مانند گنده تاول تنش دانه میزد و آب مینشست و تب شدید مینمود: از بودار و سرخ کرده دورش میداشتند. با سوزانده پشکل ماچه الاغ (عنبر نسارا) دودش میدادند. آب انار شیرین، شیر خشت، آب شاهتره و عنابش میدادند. بر ریسمان تابیده دختر نابالغ که هنوز دندان شیری‌اش نیفتاده بود هفت مرتبه سوره (الم نشرح) را خوانده جلو چشمش میآویختند.
دانه گندم را در شیر مادرش خیسانده در آفتاب میپاشیدند.
این دردها و امراض و اسقامی بود که از حتمیات اطفال بود که باید به آن مبتلا بشوند و درمانهایشان که ذکر گردید و ابتلائات دیگرشان از قبیل: زمین خوردن، پرت شدن از بلندی، سوختن، تب ناگهانی و مانند آن بود که درباره زمین خوردن و پرت شدن و امثال آن میگفتند، اگر بچه زمین نخورد و سر و جائیش نشکند بزرگ نمیشود و دیگر ابتلائاتش مثل تب تند و غش و چشم‌درد ناگهانی تعبیر به چشم و نظر بد گردیده، برایشان اسفند دود میکردند. تخم‌مرغ
ص: 179
میشکستند. نظر قربانی آویزانشان میکردند. چهل بسم اللّه به گردنشان میانداختند. برایشان دعای نظر میگرفتند. قربانی میکردند. تصدق میدادند.
برایشان پول زیر بالش گذارده به فقیر میدادند.

دود کردن اسفند

چون بعد از آمدن و رفتن بیگانه یا مخالفی بچه صدمه دیده بود آنرا حمل بر چشم بد او دانسته برایش به این ترتیب اسفند در آتش میریختند: خاک وسط در حیاط را که فرد مظنون از آن رد شده بود با خاک ته کفش وی و اگر رفته بود و به کفشش دست‌رس نبود خاک جلو خانه‌اش را برداشته با اسفند مخلوط کرده، دور سر بچه گردانده با این جملات در آتش میریختند:
اسفند دونه دونه، اسفند سی و سه دونه، اسمشو خدا میدونه. بتّرکه چشم حسود و حسد و بخیل و بدخواه و بدچشم و خودی و بیگونه.
اسفند و کی کاشت؟ محمد. کی چید؟ علی. کی پاک کرد؟ فاطمه.
بخاطر کی؟ بخاطر حسن و حسین. برای چی؟ برای سلامتی.
یا اگر چشم زده معلوم نبود و میان عده‌ای گم شده بود به اسم هر نفر هفت دانه اسفند برداشته دور سرش گردانده کنار میگذاشتند و تمام که میشد جملات بالا را خوانده رویشان فوت کرده سپس قاطی نموده یکجا در آتش ریخته بچه را از رویش رد میکردند.

شکستن تخم‌مرغ‌

آن نیز مانند دود کردن اسفند دفع چشم و نظر مینمود و آداب شکستن آن به این
ص: 180
ترتیب بود: تخم‌مرغ سیاه (یک تیغ) ی فراهم کرده، کمی اسفند، تکه‌ای ذغال، سکه‌ای پول سیاه (پشیز) تکه‌ای از رخت بچه آورده (نظرشکن) یعنی زن تخم‌شکنی که دستش سبک بود و امتحان شده بود تخم‌مرغ را به دست چپ گرفته با دست راست، با تکه‌ای ذغال گردگرد خطی به تخم‌مرغ کشیده با هر خط نام یکی را که به او میگفتند برده تا اسامی به آخر میرسید و آنگاه نام کسانی را هم که خود او سراغ داشت و گمان میبرد و اسم کسانی که دیگران به یادشان میآمد بر آن اضافه مینمود و چون دیگر اسمی بنظر وی و دیگران نمیرسید و در این وقت هم که غالبا خطها از روی هم گذشته دیگر جائی از سفیدی بر تخم‌مرغ باقی نمیماند، با این مطالب آنرا تکمیل مینمود: همسایه دست راستی، همسایه دست چپی، همسایه پیش‌روئی، همسایه پشت سری، شنبه‌زا ، یکشنبه‌زا، دوشنبه‌زا، سه‌شنبه‌زا، چهارشنبه‌زا، پنجشنبه‌زا، جمعه‌زا، پری‌زا، هم‌زا، جن‌زا، آب‌زا، آتش‌زا، بادزا، خاک‌زا، مقیم، مسافر، روززا، شب‌زا، مامازا، گورزا، آنهائی که از دروازه بیرون رفته‌اند. آنهائی که از دروازه تو آمده‌اند. ارمنی، جهود، گبر، مسلمان، دیده، ندیده، شناس، ناشناس، ترک، فارس، عرب، عجم، سیاه، سفید، دوست، دشمن، نظرخورده، نظرشکن، از توی خونه تا بیرون خونه، از آشنا تا بیگونه.
آنگاه اسفند و نمک را در کف دست ریخته تخم‌مرغ را با دو انگشت شست و سبابه گرفته سکه را زیر آن یعنی زیر ته تخم‌مرغ قرار میداد و اسم‌ها را دو مرتبه شروع به گفتن کرده با هر اسم که میشنید و به زبان میآورد فشاری بر
ص: 181
تخم‌مرغ وارد میآورد تا تخم‌مرغ کم‌کم به جرق جرق افتاده حالت شکستن پیدا مینمود، یا یکمرتبه شکسته از هم میپاشید که در صورت اول این معنی از آن برداشت میشد که بچه چشم‌های زیاد خورده، از هرکس نظری به او رسیده بود و در صورت دوم به اسم هرکس تخم‌مرغ شکسته بود او به بچه نظر زده بود، که اگر آن شخص در مجلس حضور داشت و از خودی‌ها بود میگفتند (خوب! نظر از روی دوستی بیشتر میخورد) و اگر در و همسایه و دور و بیگانه بود دشنام داده میگفتند (تخم چشمش بتّرکد) و فحش و نفرین‌هائی از این قبیل:
گه خورد چش زد! چششو با آب مرده‌شورخونه بشورن! ذلیل بمیره. چشش جلو پاهاش بیفته! ج ... خانوما یه روز خوش واسه بچه آدم نمیذارن! باباقوری بشین که همچی چشائی نداشته باشین و امثال اینها و بقیه را هم که از شنبه‌زا و یکشنبه‌زا و بقیه نیز که از این قبیل بوده به اسم هر یکشان که شکسته بود دشنام داده نفرین میکردند و سپس پیراهن تخم‌مرغی‌اش را کنار جو برای شستن برده سکه را به فقیر میدادند و ذغالش را قاطی مشتی ذغال نموده از آن برایش آتش درست کرده، اسفند و نمک را سه مرتبه دور سرش میگرداندند و همان دست را به شانه چپ و سر و شانه راستش گذارده به هریک، یک موچ کشیده در آتش میریختند که باز اگر اسفند فوق العاده‌تر صدا میکرد دلیل چشم و نظر شدید میدانستند و باز فحش و بد و بیراههائی بود که نثار میگردید.
در هر صورت رفع ضرر و خطری شده بیمار از رنج جسته شفا یافته بود! اما تخم‌مرغی که مبهم شکسته نام کسی در آن معلوم نشده بود به دل صاحبش نچسبیده زیادتر به گردن نظرشکن می‌انداخت که در نام آشناها به تخم‌مرغ فشار نیاورده آنرا لاپوشانی کرده است و اینجا بود که نظرشکن قسم و آیه خورده از خود رفع تهمت مینمود و این از ادله برائتش بود که اگر تخم‌مرغ را به گونه‌ای که برای شکستن، یعنی از قد بدست میگیرند زیر پای شتر بگذارند عیب نمیکند، چه رسد به اینکه وسط دو انگشت آدم باشد و تأکید و تأیید که به که
ص: 182
به که قسم حایل تخم‌مرغ را داشته اصلا به آن فشار نیاورده خودش آنطور ترکیده است. جواب فضولی هم که بگوید سکه‌ی فلزی سفت با پوست لطیف تخم‌مرغ چه تناسب میتواند داشته باشد و حتم است که خود فشار تخم‌مرغ بر روی سکه باعث شکستنش میشود، جوابش این بود که شک نباید کرد که نظر برگشت میکند!
و اینها بود علائم نظر داشتن طفل که اگر مژه‌هایش بهم جفت میشد و با پشت دست بینی‌اش را میخارانید او را انسی، یعنی از جنس آدم به او چشم زده بود و چاره‌اش همان تخم‌مرغ شکستن بود و اگر پرّه‌ی وسط منخرینش کثیف شده بود به او همزاد نظر زده بود و برای خاطرجمعی‌اش این دستور که با تکه گوشتی آنرا پاک کرده گوشت را جلو گربه اندازند، اگر با خوردن گربه طفل به گریه درمیآمد همان بود که گفته شده همزاد بچه‌اش را دوست داشته باید مادرش با انگشت سبابه ته‌دیگ وقفی را پاک کرده به پیشانیش بمالد و برایش دعای رفع همزاد بگیرند و اگر تغییری در احوالش ظاهر نشده سنگین‌تر میگردید باید برایش قربان کرده فدیه بدهند و به او نظرقربانی آویزان بکنند.

نظر قربانی‌

این نیز چیزی برای حفظ کودک از چشم و نظر بد بود که معمولا تمام کودکان را میآویختند و طرز تهیه و مواد آن به اینقرار بود: یک عدد مازو ، چشم گوسفند قربانی البته چشم گوسفندی که عید قربان ذبح و چشمش در سایه خشک شده باشد، اگرچه این گناه عظیم داشت که روز قیامت گوسفند مذکور در برابر چشم درآر ایستاده مطالبه چشم مینمود و تا چشم مزاحم را نگرفته بجای چشم خود نمیگذاشت رضایت نداده از او در نمیگذشت! اما خاصیتش حتمی
ص: 183
بود که به آزمایش رسیده بود! دیگر عقیق پنج تن، کس گربه ، ببین و بترک، دعای مریم، طلسم (و ان یکاد)، مقداری منجوق و مروارید اصل و بدل و پولک، که ابتدا چشم قربانی و سپس مقداری مروارید و منجوق و پولک و، و ان یکاد و بعد از آن عقیق و باز پولک و منجوق و بعد از آن ببین و بترک و بعد از آن کس گربه و بالای همه مازو را به ریسمان کشیده، همراه قاب قرآن کوچکی با سنجاق‌قفلی به شانه چپ کودک میزدند و دانه‌ای از ببین و بترک را جلو پیشانی‌بندش و دانه‌ای جلو لچکش دوخته، (کجی) آبی‌ای به سر بند قنداقش نصب میکردند و چیزی بود که اگر در ساعت رعد و برق به نخ کشیده شده بود هیچ نظر بد و چشم بد به دارنده‌اش کارگر نمیافتاد!

دعای حفظ و چشم و نظر

دیگر این دعاها و این اسامی و طلسمات بود که جهت سلامتی و حفظ از هر رنج و بیماری و چشم و نظر همراه طفل میکردند: دعای (ام الصبیان) که بمنزله مادر و نگهدارنده طفل محسوب میگردید، با روایات بسیار که درباره آن وارد شده بود! (حرز جواد) منسوب به امام جواد (ع) که رفع هر بلا مینمود. (چهارده سلام) مانند آیات سلام علی نوح فی العالمین- سلام علی المرسلین) الی آخر.
آیات حفظ، مانند (فاللّه خیر حافظا و هو ارحم الراحمین- انّا له لحافظون.) دیگر شکل هفت (ع) که به این صورت بر صفحه قلع کنده به گردن طفل بیاویزند ع ع‌ع‌ع ع‌ع‌ع. دیگر اسامی اصحاب کهف مانند: مکسکمینا، تملیخا، رطیونس، بنیونس، ساریونس، کشیططونس، قطیمر که آخرین نام سگ آنها بوده است را در درازا به کاغذ نوشته لوله کرده در گلویش بیاویزند. دیگر نوزده بسم اللّه
ص: 184
الرحمن الرحیمی بر پارچه‌ی سبز نوشته به بازویش ببندند. هر صبح با انگشت میانی دست چپ خال یا نشانی از دوده اجاق وسط پیشانیش بگذارند، و در آخر اگر کودک به هر علت کار از کارش گذشته از حیاتش قطع امید شده اما جان نمیداد باید مادرش پستانش را به کف پاهایش بمالد، در این نظر که شیرم را حلالت کردم نمیخواهد خودت را زیر دین من حساب بکنی. و این عقیده که با این کار راحت میشود.

راه افتادن طفل‌

معمول بود که دختر در پنج ماهگی باید بنشیند و چون او را مینشاندند دست به پشتش زده میگفتند (دختر پنج ماه و پنجه) یعنی اینکه دختر باید پای نشیمن داشته خانه‌نشین باشد و پسر در نه ماهگی راه میافتاد و زیر بغلش را گرفته میگفتند (پسر نه ماه و نازی) و این قرب و منزلت پسر را میرساند و چون کودکی در راه افتادن تأخیر مینمود، در دیزی گلی گوشت بار کرده کف رویش را با جرم پشت دیزی گرفته به سر زانوهایش میمالیدند. پوست خیک به مچ پاهایش میبستند. سم آهو را در آبی که پاهایش را با آن شسته بودند خیس کرده جلو باد میآویختند!
ص: 185

ماه جمادی الاول‌

پس بطوری که گفته شد از ماه ربیع الآخر سرور و نشاط و نکاح و مزاوجت موقوف میگردید چه اولا بقول عوام بمناسبت داشتن اسم (آخر) این ماه اینگونه کارها یعنی عقد و نکاح و رخت نو بریدن و اسم گذاران و شیرینی‌خوران و مثل آن خوش آخر عاقبت نمیگردید و به روایات مذهبی ماه صدمه دیدن حضرت زهرا صلوات اللّه علیها بوده که توسط مخالفین میان در و دیوار مانده فرزندش محسن سقط میشود و رنج بیماری بر داغ بی‌پدریش افزوده بیمار و داغدار میگذرانده است، و در این ماه بوده که دار فانی را وداع فرموده، از روز سیزدهم آن عزای آن بزرگوار شروع میشده، چهل روز یعنی تا آخر ماه جمادی الآخر چهله ایشان در پیش میآمده که بر هر فرد شیعه اینگونه اعمال بدشگون میگشته باید به کار تعزیت‌داری آن مخدره بپردازند.
در اینصورت این دو ماه نیز ایام (فاطمیه) محسوب میگردید که در هر خانه و مسجد و هیئت و عزاخانه عزای خاتون دو عالم برگزار میگردید و حسینیه‌ها سیاه‌پوش شده وعّاظ و منبری‌ها روضه‌های اختصاصی آن حضرت را به گوشها میرساندند و تعزیه‌های فاطمیه برپا میگشت و شبیه‌سازی‌ها فراهم آمده، عمر را در سوئی ظالم و حضرت زهرا را در سوئی محکوم و مظلوم میساختند و زنها سیاه‌ها در بر کرده مقنعه‌های سیاه بر سر نموده، البسه الوان و آرایش، پیرایش را
ص: 186
بر خویش حرام ساخته، خیر و خیرات‌هائی که انجام داده نمازهائی مستحبّی‌ای که بجا آورده روزه‌هائی که نگاه میداشتند.
ایضا نماز مخصوصی هدیه به روح آن مرحومه بود که اکثرا آنرا مخصوصا در روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه جمادی الاول یعنی روزهای وفات ایشان (با روایات مختلف) بر خود تکلیف داشته میگذاشتند و لعن و ثبت‌هائی که نثار غاصبان و دشمنان ایشان بر خود فریضه داشته شبانه‌روز ذکر کرده حاجت‌خواهی میکردند و نماز چهار رکعتی خاصه‌ی ماه جمادی الآخر، با ذکر (یا حی یا قیوم یا ذوالجلال و الاکرام، یا اللّه یا رحمان یا رحیم، یا ارحم الراحمین) بعد از نمازهای واجب که جهت رفع شرّ نحوست آن ماه از خود و مال و زن و فرزند خویش مسئلت میکردند.
ص: 187

ماههای رجب و شعبان‌

تا آنکه ماه رجب فرا میرسید و این همان ماه بود که ماه مبارک و ماه شاد و ماه نشاط و خیر بود که هر اقدامی در آن ممکن میگردید، مخصوصا که ذکر و زیارت حضرت ابا عبد اللّه نیز در آن زیاده از حد وارد شده بود و ماهی که پشت آن ماه شعبان و سوم آن تولد حضرت امام حسین (ع) و در نیمه آن مولود حضرت قائم میآمد که از آن ایامی بهتر نمیگردید و بعد از آن ماه مبارک رمضان فرا میرسید که سه ماه سعد، پی هم می‌افتاد.
لذا گذشته از کارهای خیر و اقدام به امور مهمه و شروع به مهمات و دیگر مسائل ماههائی بودند که عزل و نصب حکام زیادتر در این دو ماه انجام میگرفت و احکام تازه دولتی در این دو ماه به صدور میرسید، همچنین که شروع ساختمان و تأسیس عمارات و مثل آن در این ماهها بوقوع می‌انجامید، اگرچه فصل آن مناسبت نداشته برف و باران و سرما مانع گردیده، فقط به (رنگ‌ریزی) و پی‌کنی آن اقدام بکنند!
ص: 188

ساختمانهای طهران‌

اشاره

ساختمانهای تهران که مانند سایر شئون طبقاتی او کمتر حد متوسطی در آن بنظر میرسید یا متشکل بود از قصور رفیعه و ابنیه ممتازه، در صحن و سراهای عالی، متعلق به شاهزادگان و رجال و بزرگان و دیوانیان و منسوبین به دربار، مانند:
پارک ظل السلطان (وزارت فرهنگ بعد و آموزش و پرورش فعلی) پارک امین الدوله در دروازه شمیران. عمارت نگارستان (وزارت فرهنگ و هنر فعلی).
پارک اتابک در لاله‌زار ... و خانه‌های بی‌ابتدا انتهای بزرگان، مانند قصر سپهسالار (مجلس شورای ملی). عمارت رکن الدوله. عمارت مشیر الدوله.
فرمانفرما. مستوفی الممالک. امین الملک. وزیر دفتر. قوام الدوله. نایب السلطنه و دیگران که هریک قصری بهشتی و عماراتی افسانه‌ای بحساب آمده، ده‌ها و گاهی صدها غلام و کنیز و نوکر و کلفت و خدمه، از مهتر و کالسکه‌چی و میرآخور و باغبان و آشپز و لله و دایه و چراغچی و نسق‌چی و چی و چی و چی‌های دیگر را در خود جا داده، مکان و مأوا معلوم کرده بود، و یا خانه‌های کوچک محقر خشت و گلی اهالی، با دو سه اطاق که فقط رفع سرما و گرما
ص: 189
قسمتی از باغ و استخر عشرت‌آباد.
ص: 190
صحن و عمارت ظل السلطان.
ص: 191
مینمود و اگر در بین این دو دسته ساختمانها و خانه‌های قابل توجهی یافت میشد متعلق به تجار و کسبه دست اول و دوم بود که باز منتسب به دربار و راه‌داران با بزرگان و سرسپردگان به سفارتها و این و آن و مانند آن بود که پول‌های بیحساب و کتاب بچنگ میآوردند و خانه‌هائی که در تبدیل احسن کردن‌ها به گیر پائین‌تری‌ها افتاده پس‌مانده‌خورشان بودند.

ابنیه و معماری‌

خانه‌های رجال با معماری زیر، همراه در نظر گرفتن حوائج آن، در حد اقل ده هزار ذرع زمین بنا میگردید که صورت ابنیه آن بدین قرار بود: اول میدانگاهی‌ای برای جلوی خانه جهت پیاده سوار شدن ارباب و اجتماع شاکیان و متظلمان جهت دادخواهی و انداختن خود را به قدوم ارباب و جلو کالسکه وی و عریضه دادن و رسیدگی‌های سردستی و به چوب و فلک بستن متخلفان و همچنین حریم (بست) که در دخول بدان شخص وارد مصونیت کامل یافته از هر تعقیب و تعدی و تجاوز امنیت میگرفت. دوم سرطویله و کالسکه‌خانه، جهت حفاظت اسبها و کالسکه‌ها و درشکه‌ها و دلیجان‌ها و انبار علیق و زین‌خانه و نعلبندخانه ... سوم بیرونی، شامل طالار و اطاق انتظار و آبدارخانه برای مهمانان غیرخصوصی و شاکیان و دادخواهان و پذیرائی‌های محترمانه و هرزگی‌های زیرجلکی ارباب. چهارم عمارت اندرون، مشتمل بر طالارها و اطاقها و ایوان‌ها و زیرزمین‌ها و حوضخانه و بادگیرها و گلخانه و نارنجستان و سردابه و خوابگاه و نمازخانه و حسینیه و آشپزخانه و شربت‌خانه و حمام و اطاقهائی جهت خدمه و
ص: 192
قراول و یساول.
میدانگاهی یا جلوخان این ابنیه، یا (بست) عبارت بود از فضای طاقنمابندی شده‌ای، تمیز سنگ‌فرش شده، در مساحت سیصد چهارصد متر ببالا که صبح و عصر آب و جارو شده، آماده برای رکاب ارباب میگردید. مضافا بر اینکه با همه وسعت اندرون که ده‌ها کالسکه در هر قسمت آن جای میگرفت و ارباب میتوانست از پای عمارت پا در رکاب بگذارد، اما ارجح بود که در جلوخان سوار و پیاده شده ابّهت و عظمت و شکوه و جلالشان به رخ مردم کشیده بشود و اگر هم احیانا به تظلم شاکیان عنایت آمده فرموده آن کار در آنجا به انجام رسیده اسباب دخل و درآمدی جهت نوکران و جیره‌خواران باشد، که البته چگونگی آن طرح سئوالی را برای خواننده باز میکند؟
ارباب با وقار هرچه زیادتر و سر و بر آراسته و البسه فاخر و ملبوس گشاد بروی هم پوشیده تا جثّه او را هرچه بزرگتر و پرهیبت‌تر نماید از اندرون بیرون آمده سلانه سلانه جلو میآمد که پا در رکاب اسب یا کالسکه بگذارد و غلامان و نوکران در دو طرف جلو خان دستها به پر شال و قلاب کمربند با سرهای پائین انداخته‌ی بگریبان فرو برده تا هرچه بیشتر بزرگی ارباب و شکوه تشریفات این سواری را تکمیل بکنند صف میبستند و متظلمی که قبلا پیشکار یا میرآخور یا کالسکه‌چی یا رکابدار را دیده زیر سبیل او را چرب کرده رخصت و فرصت یافته بود جلو آمده به روی قدم‌های ارباب میافتاد و گریه‌کنان و دعاگویان به جان خود و متعلقات ارباب و درخواست صدها و هزارها سال عمر باعزت برای او اگر کاغذی داشت به روی کفشهایش میگذاشت و اگر نداشت مطلبش را عنوان
ص: 193
کرده تقاضای رسیدگی و مساعدت مینمود و از این هنگام بود که راه استفاده‌ی اطرافیان باز شده انجام کارش حواله به هرکدام شده بود نانی بود که در دامان همه میافتاد و لفت و لیسی بود که به نسبت درخواست برایشان فراهم میآمد، علاوه بر حق خود آقا که به اسم پول (نمک آشپزخانه) و (نعل‌بندی اسبها) و مثل آن برای وی مطالبه و دریافت میگردید، علاوه بر بستی‌ها و فراری‌ها که در جلو خان به نظر ارباب رسیده التماس معاضدت میکردند و دراویش و فقرا و قلندران و شعرا و مداحان که با دادن و سپردن قبول حق و حساب و فرستادن پیشکش، تحفه‌های قبلی به نوکران در این مکان اشعار و مدایح و درخواستهای خود را بعرض میرساندند و در واقع محل کسب و کار آقا و زیردستان و جیره‌خواران که یک قسمت از عوایدشان از همین جلو خان تأمین میگردید و وای بحال درمانده و مضطر و بی‌اطلاعی هم بود که بدون گذراندن مراحل قبلی، یعنی پول چای و پول توتون چپق و شیرینی قابل توجه نوکران بخواهد پا به جلو خان، مخصوصا هنگام تشریف‌فرمائی آقا بگذارد! و همین حال را داشت سرطویله جهت مجرمان و متهمان و گناهکاران که بهترین مکان و امن‌ترین محل حفظشان از تعقیب و مجازات میآمد، که البته آن نیز شامل آن بود که با خود پول و رشوه و تقدیمی‌ای آورده، یا قابل اعتماد و اعتبار بوده باشند؛ طویله‌ای شامل چهارصد، پانصد متر مساحت در سقف‌ها و پوشش‌های مناسب و در و در بچه‌ها و هواکش‌های حساب شده و آخوربندی و حوض کم‌عمق آب برای شستشوی اسبها و جای کالسکه، مرکب‌ها و انبارهای زین و علیق و نعلبندی و یراق تجهیزات اسب‌ها، در این قانون جهت پناهندگان که خود را با زنجیر، یا ریسمان به پای یکی از آخورها بسته منتظر ورود و سرکشی ارباب که آنرا میرآخور فراهم مینمود میگشتند و این ملتمس‌ترین احوالی جهت شاکی و متظلم و موفق‌ترین اقدام برای پناهنده بود که با توفیق ورود به آن خرجهای گذرانده‌اش بی‌مصرف نگردیده تقریبا کارش نزدیک به اصلاح میگردید.
ص: 194
منظره‌ای از ابنیه شاهی که عکس آن از شمال خیابان ناصریه برداشته شده است. شامل دارالفنون و عمارات و ساختمانهای سلطنتی و خانه‌های زنان شاه که جدا جدای از هم بنا شده است و بالای عکس باغ و قصور ارک سلطنتی.
ص: 195
اندرون شامل محوطه‌ای محصور با دیوارهای بلند و باغچه‌بندی‌های مفصل و حوض بزرگ آبی در وسط و ساختمانهائی یک سطح یکنواخت یک روی چهار طرف، با قرینه‌سازی کامل در یک طبقه و نیم ارتفاع با سقف‌های بلند اطاقهای وسیع با انبارهای آذوقه و شرابخانه و دستگاهها و مکان‌های جداگانه برای خاتون‌های حرم و آقازاده‌ها و کلفت نوکرها و (دده) ها (غلام) ها و (گیس‌سفید) ها و آشپز و آبدار و دیگر و دیگر که از طرفی بطور (غلام گردش) که اطاقها همه بهم راه داده شده بود شروع شده بهمان نقطه ختم میگردید.
طالار آن‌که معمولا با درهای اروسی ساخته میشد دارای ایوانی وسیع و ستونهائی از سنگ یکپارچه یا گچ‌بری شده و سقف و بدن گچ‌کاری، آئینه چسبانی، همراه قاب‌های نقاشی و آئینه‌های قدی جاسازی شده و تصاویر و نقش و نگارهای دلنشین، با جلالت و ابهت حیرت‌انگیز، در دو گوشوار و یک شاه‌نشین و نوری معتدل و دو اطاق در جناحین آن و اطاقهائی پیوسته به آنها جهت امور مختلف و بهمین صورت چهار طرف خانه برای فصول مختلف. یعنی چهار طالار و چهار قرینه و چهار گوشوار و چهار ایوان و چهار زاویه، و زیرهایشان زیرزمین و حوضخانه و سردخانه و سردابه و آشپزخانه و انبار چوب و ذغال و مخلفات.
سقف طالارها واریخته از شیروانی آهن یا کاه‌گل، با ارتفاعی در حدود هفت، هشت ذرع به نسبت عرض اطاق و بعضی را مساحتی تا دویست سیصد
ص: 196
ذرع مربع برای سران و متنفذین، در اسباب اطاق فرشهای یک قالب و اندازه که جهت خود آنها سفارش داده میشد و در خانه‌های شاهزادگان نشیمن گاههائی از مبل‌های منبت کار روسیه و میز و عسلی وسائل اروپائی مخصوص تشرف سلاطین و بزرگان و برای خودمانی‌ها اطاقهائی با تشکچه، مخده‌های در اطراف و زینت‌آلاتی مناسب خود و تجملاتی چشم‌گیر از چلچلراغهای چل و پنجاه و شصت و صد و زیادتر شاخه‌ی آویخته و دیوارکوبهای چند شاخه و تابلو، قالیچه‌های گرانبها و جرزکوبهای زری و قلمکار و آنچه تحسین و تحیر بیننده را برانگیزاند.
در ابتدا این ابنیه بخاطر نورگیری بصورت یک‌رو و دورتادور ساخته میشد که از پشت بسته و از رو مشرف به حیاط میگردید و پس از آن یعنی بعد از بازگشت ناصر الدینشاه از سفر فرنگ و شروع ساختمان شمس العماره و عمارت خوابگاه و قصر (عشرت‌آباد) و (قصر قجر) که الهام از قصور اروپائی یافته بود، ساختمانها در وسط قرار گرفته، بصورت کلاه فرنگی که از چهار طرف اشراف داشته باشد درآمد و از همین زمان هم بود که با ساختمانها و قصور و ابنیه جدید خانه‌های قدیمی و از فرم افتاده‌ی بزرگان در معرض بیع و شرای دیگران قرار گرفته طبقات تجار و کسبه‌ی متمکن نیز توانستند با خریدنشان صاحب خانه‌های آبرومند بشوند.
در هر صورت ساختمانها جمیعا چه بصورت قدیم و چه به نقشه جدید در اثر هوای نامناسب تابستانها و خشکی و گرمای بی‌اندازه تهران ناگزیر از آن بود که زیر آنها کلا خالی و زیرزمین داشته باشند و این همان زیرزمینها بود که با تشکیل حوضخانه و احداث مجاری آب و باد (بادگیر) در آنها آنان را به
ص: 197
عمارت سفره‌خانه، یا عمارت بادگیر، در ارک سلطنتی قاجاریه. بادگیر ستون مانندهای چهار ضلعی‌ای میباشد که در چهار طرف عمارت بالا رفته. در خاصیت رسانیدن باد و هوای مطبوع خنک به ساختمان. با طرز ساختی که در بالا از چهار طرف مثلث‌وار تقسیم‌بندی شده، از هر طرف باد بوزد بآن خورده، از آن داخل مجرای درون برج یا بادگیر و از آن به اطاقها یا طالارها میرسد، و برای قطع و جریان باد که در هر مکان دری برای آن تعبیه شده بود. کولری طبیعی سلامت و بدون خرج، و آب، آب‌انبارهای بزرگ را هم که وسیله همین بادگیرها خنک میکردند.
ص: 198
کیفیت بهترین آسایشگاهها درآورده هوای خنک و مطبوعشان آرام‌بخش روزهای گرم سه ماهه‌ی کشنده خرداد و تیر و مرداد گردیده ساکنینشان را بی‌نیاز از ییلاق و آواره سرگردانی تابستان میساخت و مکانی برای حفظ و نگاهداری تره‌بار و خواربار و میوه‌جات و مرباجات و ترشیجات و غیره و اضافاتش انبار هیزم و ذغال و محل زوائد خانه، مانند کرسی و منقل و خمره و کوزه و وسائل زیادی و اسباب حاجت، امثال اسباب بنائی و اسباب باغبانی و دیگر اشیاء طبق نظر (هر چیز که خار آید، یک روز بکار آید) و کمتر خانه‌ای بود که هرچند محقر دارای زیرزمین نبوده باشد.

بادگیر

بادگیر که عمل تهویه و اسبابهای خنک‌کننده‌ی امروزی را به انجام میرساند اسکلت مربع توخالی مرتفعی از گچ و آجر بود در پنج تا ده گز بلندی از سطح پشت‌بام، در ابعاد 2* 2 با کلاهکی مجوف با طرحی ضرب‌دری* از داخل از پرک‌هائی تیغه‌ای از گچ و آجر بطول دهانه که آن نیز تا دو ذرع در نظر گرفته میشد جهت جذب باد که از هر طرف باد و هوا را گرفته توسط مجرای داخل خود به طالارها و اطاقها و زیرزمینها میرساند. به این قاعده که در انتهای مجرای آن‌که به اطاقها مربوط میگردید در هر اطاق دریچه‌هائی تعبیه شده بود که با باز کردنش هوا داخل و با بستنش مسدود میگردید.

حوضخانه‌

حوضخانه نیز محل دیگری جهت فرار از گرمای تابستان بود که معمولا زیر طالار، پشت به قبله یعنی طرف جنوب قرار میگرفت، در کل مساحت طالار و زوایا و حد اقل در طرف غرب و غالبا در محل جریان آب قنات که معمولا رشته‌ای از آب آن از چنین خانه‌ها عبور مینمود، در کاشی‌کاری‌ها و
ص: 199
هزاره‌بندی‌های ممتاز و آجرچینی‌های جالب و سقف و پوشش‌های زیبا از نوع ضربی با طرحها و نقشه‌بندی‌های استادانه، از آنجا که خود در جزء طالار و شاهنشین از جمله اماکن قابل اعتنا جهت مهمانی‌ها و پذیرائی‌های روزهای تابستان بشمار میآمد. همراه طاقچه‌بندی‌های قشنگ و حوض آبی از مرمر و کاشی در وسط و غالبا فواره‌ای با فوران آرام در میان با آبی جاری و پاشویه‌ای جهت سرریز و در و پنجره و (نیمتنه) های مشبک بادگیر و آلت چینی و شبکه‌های کاشی در اشکال شش ضلعی جالب، با قهوه‌خانه و آبدارخانه متصل، جهت شربت و چای و قلیان بعدازظهرها با تختی بزرگ در انتها با وسائل آن از فرش و تشکچه و مخده و غیره، و در بعضی خانه‌ها (سردابه) یعنی محلی در عمق ده دوازده متری زمین بصورت حوضخانه جهت تابستانهای سخت.

گلخانه- نارنجستان‌

گلخانه زیرزمینی رو به قبله یعنی رو به جنوب در عمقی یک و نیم و دو متر با پله‌بندی‌هائی در اطراف جهت چیدن گلدانها و دری سر تا سری شیشه‌خور آفتاب‌گیر از شیشه در زیر طالار طرف شمال و چاهی عمیق در وسط آن جهت رساندن رطوبت و هوای گرم در زمستانها و همجوار آن زیرزمینی بزرگ از سلسله زیرزمینهای رو به جنوب جهت نگاهداری گلدانهای بزرگ نارنج و پرتقال لیمو و غیره که جزء شئون خانه هر صاحب‌مقام میآمد. گلدانهائی که در زمستان جهت استنشاق هوای مطبوع اهل خانه که به آن سرکشی میکردند و تابستانها به کار چیدن اطراف حوض و تکمیل جلوه‌ی حیاط میآمد.
دو مکانی در وسعت کافی که نه تنها حفظ و نگهداری گل و گلدان در آنها بعمل میآمد، بلکه باغبانها در آنها میوه‌های نوبرانه و سبزیجات غیر فصل بعمل
ص: 200
آورده تحفه ارباب میساختند، امثال شنبلیله و بابونه‌ی سبزی پلو شب عید و خیار و بادنجان در فصل زمستان که غالبا وسیله دریافت جایزه‌ها و انعام‌ها میگردید.

حمام‌

همچنین حمام سرخانه بود که برای خانه‌های اعیان از حتمیات بشمار میآمد، چه فقدان آن نقص شخصیت صاحب‌خانه را میرساند که عیالاتش از حمام عمومی استفاده کرده، خودش به حمام مردم عادی رفته همقدر مردم کوچه و بازار بشود.
این حمام سرخانه‌ها سوای قلت مساحت نسبت به گرمابه‌های عمومی درست شبیه حمامهای عمومی بود، در عمق چند متری زمین، با سربینه و کفش‌کن و رخت‌کن و گرمخانه و خزینه آب سرد و آب گرم و (سرتون) و مستراح و واجبی‌خانه ، همراه تشکیلات و تزئیناتی در خور و غالبا کاملتر و کافی‌تر و جالب‌تر از حمام‌های عمومی، در حوض‌های یکپارچه سنگ مرمر برای سربینه و گرمخانه و کف و پله‌های مرمر و هزاره منقش از کاشی‌های مصور، با نقاشی‌های عالی سقف و بدن سربینه. با ترتیب استفاده صبح‌ها و اولین آب برای ارباب و سپس جهت آقازاده‌ها و بعد از آن برای خانم‌ها و اهل حرم و در آخر مخصوص خدمه، اگرچه در خانه‌های بزرگان سطح بالا امثال شاهزادگان حمامی جدا برای آقا و عیالات و حمامی جهت کارکنان در این پایه نیز خللی در ارباب خدمتگاری و وجه تمایزشان بعمل نیامده باشد!

آشپزخانه- اجاق‌

آشپزخانه آخرین قسمت بنای خانه بود که بعد از اتمام تمام کارها خود و
ص: 201
اجاق‌بندی‌هایش صورت میگرفت از دو جهت یکی آنکه اولین پخت و پز در آن ولیمه‌ی خانه و طبخ خوشی و شادی و سور و سرور بشود و دیگر جایزه و خلعت و انعام معمار و بنا که با اتمام مطبخ و اکمال آخرین اجاق به آنها تعلق میگرفت.
و اما اجاق فقط در دو جهت یعنی در طرف مشرق و مغرب قرار میگرفت و در جهت شمال و جنوب ممنوع و مکروه بود که در ساخت و ساز و اجاق‌بندی آن مطمح نظر قرار میگرفت از آنجا که اجاق سمت جنوب آتشکده‌ها و آتش‌پرستی و دین زرتشت را تجدید میکرد و اجاق سمت شمال، آشپز در جلو آن پشت به قبله قرار گرفته، بی‌ادبی به خانه خدا و خالق نعمتها نموده، کفران نعمت مینمود و این بود که اجاق یا سمت شرق یا طرف غرب ساخته میشد و از میان این دو جهت باز طرف شرق که آشپز رو به اجاق مینشست همیشه روشن و خانه‌ی صاحبش پربرکت میگردید! همچنانکه مستراحها از جهت رعایت حرمت قبله شرق و غربی ساخته شده دستور نشیمنش پشت به مغرب دستور آمده بود.

دیگر ابنیه‌

بعد از قصور و عمارات گذشته ساختمانهای متوسطین و خانه‌های طبقات پائین جلب‌نظر مینمود که ناگهان با اختلافاتی فاحش تغییر قیافه و کیفیت داده، بدون هیچگونه مشابهت با خانه‌های آنان محدود به یک اطاق (سه‌دری) یا (پنج‌دری) بنام مهمانخانه و سه چهار اطاق سه در چهار (نشیمن) به نسبت حاجت میگردید.
این خانه‌ها بطور کلی در زمینهای مربع ساخته میشدند که زمین کشیده یعنی مستطیل و دراز، نامرغوب میآمد، از آنجا که اطاقها در اطراف قرار گرفته صحن حیاط باید مربع بوده، حوض در وسط و باغچه‌ها یک اندازه در چهار طرف حوض قرار بگیرد، و نظر دیگر تا از اشراف و دیدگاه همسایه‌ها در امان بماند تنها زمین مربع بود که میتوانست دارای این خواص بوده امکان ساختمان چهار
ص: 202
بنای هفت طبقه شمس العماره از داخل.
ص: 203
طرف در آن میرفت و از آنجا که خانه‌های مجاور نیز ساختمانهایشان به همین صورت بنا میگردید و جبرا پشت به پشت ایشان قرار میگرفت، از صدا و اشراف و دید و مزاحمت در امان میماند. اضافه بر قرینه‌سازی حیاط، در کتیبه‌بندی و گوشوارها و جرزبندی و درگاهها که صورت حیاط را شکل نکو میبخشید و در مهمانی‌ها و جشن و عروسی‌ها کف‌بندی‌های یکنواخت و یک اندازه‌ی آن قابل استفاده پذیرائی میگردید.
امری که در پی‌ریزی این خانه‌ها رعایت میشد اینکه سه طرفش ساختمان و یک طرفش طاقنمابندی یا لا اقل (تنکه سازی) شده باشد و چهار طرف ساختمان داشتن خانه را بدشگون میدانستند که میگفتند به صاحبش وفا نمیکند و چنین بنا را باعث مرگ صاحب‌خانه میدانستند.
سقف خانه‌ها عموما از تیر چوبی و حصیر و احیانا توفال بود که رویش سفید بشود و دیوار و پایه‌هایشان بجز معدودی همه از خشت و گل، که همان را هم میگفتند از عمر آنها زیاد میباشد و چه بسا که چند پشتشان از میان رفته هنوز همان خشت و گل بر سرپا مانده بود، با نمائی از آجر، همراه تزئینی مختصر به در و پیکر و سقف و ستون آنها، با دیوارهای سفید شده با گچ و قلیلی گچ‌کاری شده و در صورت رنگ و نقاشی رنگ سفید، از گل سفید (گل گیوه) به تمام دیوارهای اطاقها و رنگ سبز روشن یا چمنی یا فیلی برای تمام درها و در حیاطی محکم از تخته الوارهای یکپارچه دو پارچه‌ی محکم، از چوب سفت جنگلی و چنار و گردو، با گل میخهای درشت و زیرمیخهائی بشکل ستاره و بست و بند و کلون قائم مقاوم، جهت حفظ از دزد و شریر و بدمستهای آخر شب که عقده دلها را با لگدهای جانانه به در و پیکر خانه‌های این و آن خالی میکردند، اما بدون رنگ و نقاشی و زینت تا جلب‌نظر ننموده، از (آه و واه) این و آن و چشم و نظر بدخواه و حسود و بخیل و بدچشم و ارباب توقع در امان بوده باشند، همچنین دیوارهایشان که از خارج کاه‌گل و زشت تا از دیدگاه بدنظران
ص: 204
و چشم‌تنگان و حرف و سخن دوست و دشمن برکنار بمانند.
دیگر از واجبات این خانه‌ها بود زیرزمین و زیرسازی و آب‌انبار و پاشیر و انبار جهت نگهداری ترشی‌جات و مرباجات و خاکه و ذغال و چوب و هیزم و خرت و پرت و صندوق و اشیاء اضافی و پاشیر آن برای نگاهداری میوه و هندوانه خربزه و یخ و سبزی و دهانه‌ی آب‌انبار برای گوشت و ماست و پنیر و زیرزمین آن برای آسایش تابستان و برای خانه، دیوارهای بلند و (صندوقه) کشی و (کلاغ‌پر) بندی دور دیوارها تا جلوگیری از دزد و ایاب و ذهاب کبوترباز و مزاحم و چشم‌چران و دید و نظر همسایگان شده باشد.
دیگر از واجبات این خانه‌ها بود (صندوقخانه) یعنی پستوئی در پشت هر اطاق که وسائل نادیدنی و خرده‌ریز در آن پنهان میگردید، چنانچه اسمش همراهش بود (صندوقخانه) یعنی محل صندوق و نشان ندادنی‌ها و آنچه را در دیدگاه قرار دادن آنها مانند رختخواب مورد اشکال و ایراد قرار داشته باشد، و پس از آن (زاویه) اطاقی در سه کنج حیاط، دور از آفتاب، در تلاقی اطاقهای دو طرف با سقفی مرتفع با دریچه‌هائی در بالا مشرف به بام جهت تهویه و خواب
ص: 205
بهار و پائیز که نه هوای اطاق و نه هوای زیرزمین دلچسب بوده باشد.
در آخر مستراح در پرت افتاده‌ترین محل حیاط، در عمق چند متری و دالان و راهروی طویل و فضائی مناسب در حد اقل دو، سه در دو سه ذرع مساحت جهت آسودگی در عمل و دوری سر و صدا و نرسیدن بانگ عفیف به خارج و دهانه نشیمنی وسیع و عمقی کافی در زیادترین حد ممکن تا ترشح آب و نجاست نداشته باشد. در عین حال میتوان گفت خانه‌های آنزمان تهران با همه خشت و گلی و وسعت یا محقری مأمنی بود برای آسایش، در مجموع تمام خصوصیات یک خانه راحت و سلامت از جهت فصول اربعه از بهار و تابستان و پائیز و زمستان، بدون احتیاج به ییلاق و قشلاق و رافع تمام حاجات که بدون هندسه و معماری علمی و کلاسیک سر پا میگردید، به این ترتیب که پایه‌ها و دیوارهای آن ضخیم و کلفت گرفته میشد تا از سرمای زمستان و گرمای تابستان در امان بوده باشد و درهای کوچک که نور آفتاب در آن نفوذ کامل نداشته باشد.
اطاقهای رو به آفتابش تا در زمستان آفتاب‌گیر و اطاقهای پشت بآفتابش برای تابستان‌ها خنک و نسیم‌گیر بوده باشد.
دیگر در زمینهای شرقی غربی، ساختمان طرف غرب قرار میگرفت که حالت خانه‌ی رو به قبله پشت به قبله را داشت که هم از آفتاب صبح برخوردار میگردید و هم از سایه بعد از ظهر تا غروب راحت میرساند. دیگر ایوان جلوی اطاقها که بهاره، پائیزه بود و در فصولی که داخل اطاق چندان چسبنده نبود رغبت فضای باز احساس میشد برای استفاده‌ی خواب و خوراک. دیگر
ص: 206
صندوقخانه جهت شسته رفته بودن اطاقها از وسائل اضافی. دیگر زیرزمین و آب‌انبار و پاشیر جنب هم در زیر بنا برای آسایش روزهای تابستان و اندوخته‌ی خواربار و میوه و مربا، ترشی و سوخت و ساز زمستان. پشت‌بام کاه‌گلی برای خوابیدن شبهای تابستان و تماشای ستارگان، که امروزه یکی از آن ستارگان دیده نمیشود! چنانچه گوئی از آسمان شهرنشینان فرار کرده‌اند، و کاه‌گل کهنه‌ی خوش‌بوی آن‌که با نمی آب، بوی عطر و عبیر از آن به مشام رسیده دل را مفرح و ریشه‌ی جان را معطر مینمود. دیگر حیاط و صحن و فضا، بقول امروز (فضای سبز) در عقیده آنکه بیشتر ایام سال احتیاج به هوا و فضای باز میباشد.
دیگر مستراح بزرگ خارج از ساختمان، در اینکه دفع و تخلیه باید با فراغت خاطر و دور از دغدغه خیال بوده باشد. دیگر وجود حوض جهت آب‌تنی و غوطه خوردن در گرماها و دست و روشوئی و وضو «که اگر آب، تمیز و در منظر دید باشد بهترین نشاطبخشی به روح میباشد». دیگر اطاق و محل پذیرائی خارج از محیط خانواده و دور از چشم‌انداز بیگانه جهت حفظ ناموس و جلوگیری از مفسده که «چشم نبیند، دل نخواهد». دیگر پوشش ضخیم اطاقها با خاک و شفته جهت جلوگیری از نفوذ برودت و تابش آفتاب و دخول حرارت. طاقچه و انبار و دولابچه و رف و بالارف و کته و سوراخ سنبه برای جا دادن اشیاء قیمتی و غیر آن و خرت و پرت و لوازم ضروری گاهی وقتی، که برای هر چیز احتیاج به تهیه و توقع از این و آن نبوده باشند، همراه رضایت خاطر و قناعت طبع و آرامش روح و بی‌اعتنائی به زشت و زیبا و پسند و رضای به قسمت و قضا و تقدیر و سادگی گذران و بی‌آلایشی و قبول شکر و سکون و حسن ظن و مهر و وداد و صداقت و یگانگی و همدوستی و همزیستی‌های صمیمانه که خانه‌ها را هرچه
ص: 207
عمارت دیوانخانه.
ص: 208
محقر و ناپسند، مطبوع و دلپسند و دوست‌داشتنی و آرام‌بخش مینمود.

خانه‌های علما

این خانه‌ها نیز خانه‌هائی بین منازل طبقه متوسط و عالی بود با حذف حقارت کاشانه‌های کسبه و اضافات و تشریفات عمارات اغنیا با همان بیرونی و اندرون و سرطویله و پیشخوان (جلوخان) و (بست) و پناهگاه و دیگر شرایط خانه‌های اعیان و رجال، منهای بر و روی خارجی و صورت بخاطر دوری از چشم و درآمدن حرف.
اگرچه تشکیلات غلام و کنیز و نوکر و خدمه و بیا و برو و مخارج گزاف خانه‌های رجال به آن صورت در این منازل دیده نمیشدند، اما (بست) و اعتبار و اهمیتشان بمراتب بر آنها برتری میگرفت، چه پناهنده‌ای هرگز به جلوخان و سرطویله یکی از اینها ملتجی نمیشد که وسیله رفع اتهام و استخلاصش فراهم نمیگردید، بگونه‌ای که بعدا هم کسی نمیتوانست مزاحمتی برای او فراهم آورد، در حالیکه از بست‌های خانه‌های رجال چه بسیار که پس از لخت شدن و چپاول بدست نوکران و مأمورانی که از دستشان فرار کرده بود رهسپار دیار عدم میشدند، یعنی از کوزه همان میتراوید که در او بود و بی‌اعتباریشان در بست و پناه دادن‌هایشان هم اثر گذاشته بود.

شرایط خانه!

از شرایط خانه خوب بود که اولا سر آب یعنی نزدیک به نهر اصلی و مبدأ و چشمه و مظهر قنات و مثل آن بوده، دسترسی به آب زیادتر و آب تمیز داشته باشد. دیگر ته کوچه نبوده موجب مجادله دائمی با همسایگان بر سر نوبت آب و منازعه، مزاحمت‌های آب باران و آب رخت و آب حوض و مثل آن نداشته باشد. (قلفتی) یعنی محصور و صندوقچه بوده، دیدگاه مشرف نداشته، همچنین
ص: 209
پشت به قبله و بدون آفتاب و جلوش دیوار بلند و چشم‌گیر نبوده باشد.
اطرافش ساختمان و دیوار بلند نداشته باشد. آب‌انبار بزرگ و حوض بزرگ عمیق داشته باشد. آب جوی و نهر بر آن مسلط، اما پله‌خور زیاد و پستی مفرط نداشته باشد. به گذر و دکان و خرید و حمام و مسجد نزدیک بوده باشد. اطاق و مکان و غرفه و پنجره و انبار و سوراخ‌سنبه و دولابچه و کته و طاقچه و رف و مثل آن زیاد داشته باشد. در و پنجره و نظرگاه به خارج، مخصوصا راه و روزن از آشپزخانه به کوچه نداشته باشد. نزدیک کمیسری و قهوه‌خانه و شیره‌خانه و عرق‌فروشی و بدکاره‌خانه نباشد. همسایه جهود و ارمنی و منحرف و بداخلاق و بدنام و عرق‌خور و قمارباز و لات و لش و کبوترباز و آژان و قزاق نداشته باشد.
همسایگان نمازخوان و نجیب و خانواده‌دار و خوشنام و بزرگزاده و ثروتمند داشته باشد. اطرافش خرابه و خاکروبه‌دانی و مرداب و مرده‌شوخانه و آغل و یخچال و حمام و طویله و کاروانسرا و مسجد و امامزاده و تکیه و مناره و خانه‌ی ملا و فراش و میر غضب و نشان به کلاه و نوکر دولت نبوده باشد. بی‌سکنه و خلوت و دورافتاده و دور از آب و آبادانی و نزدیک خندق و دروازه و گورستان و پرت و پلا نباشد که معتقد بودند (دو گور را برای آبادی پهلوی هم میگذارند) یعنی خانه باید دور و برش آدم و آبادی باشد. چهار دیوارش متعلق به خودش بوده شریک الملک و شریک دیوار و در قباله‌اش حقوق ارتفاقی و مثل آن ذکر نشده باشد. هرچه به نسبت وسیع و چشم‌انداز صحن و حیاط داشته باشد. نم و رطوبت و سابقه جن و پری و شایعه‌ی بدیمنی بدقدمی و تلف و مرگ‌ومیر
ص: 210
نابهنگام و مار و عقرب و افعی و مثل آن نداشته باشد و مقدم بر همه چنانچه گفته شد همسایه خوب داشته باشد که (الجار ثم الدار) یعنی اول همسایه بعد خانه سرلوحه‌ی سکونت و خانه خریدنشان بود، چنانچه (الرّفیق ثم الطریق) یعنی اول همسفر بعد سفر را دستور مسافرت میگفتند