وسیله حمل جنازه
شاید از ابتدای شریعت اسلام تا آن زمان بود که اموات بوسیله تابوت و دوش مردم حمل میشدند و آنرا از بهترین نوع انتقال مردگان به گورستانها میدانستند که جمعیتی تابوت ایشان را مشایعت کرده، با ذکر نام خالق و اسماء اللّه و آیات و تکبیر و صلوات وی را رحمت و آمرزش فرستاده همراه تحیّت و غفران و طلب بخشش و فاتحه بخاک بسپارند، چنانچه از تکالیف حتمی بینندهی هر جنازه بود که در صورت امکان پایهای از تابوت را بدوش گرفته با گفتن لا اله الّا اللّه بسیار او را همراهی نمایند و در صورت عدم امکان تا هفت قدم تشییع نموده طلب مغفرت و در ناتوانی از آنکه برایش فاتحه خیر بکنند، و برای حمل جنازهی علما و بزرگان دین که جسد را با (عماری) که تابوت بزرگ روبستهای بود و سقفش را پوشانیده، شال و عمامهاش را بر بالایش قرار داده (اللّه و لبیک) بگویند حمل بدهند تا ظهور کالسکه که اجساد رجال سیاسی و اعیان و اشراف را مقداری با دوش حمل داده سپس در کالسکه مخصوص که اطاقکی پشت سر کالسکهچی بود نهاده عقبش لا اله الّا اللّهگویان راه میافتادند.
تشریفات حمل اموات نیز به اینگونه بود که مردههای اسم و رسمدار و کس و کاردار در سر هر سهراه و چهارراه و مسجد و سقاخانه و امامزاده و تکیه تابوتشان بر سر دست بلند شده چهارپایهای را که دنبال تابوتش میبردند بر زمین گذارده یکنفر از دهندارها و داشمشدیهای محل بالای آن رفته، تشییعکنندگان را که پیوسته لا اله الّا اللّه میگفتند دستور سکوت داده با این جملات (اللّه و لبیک) مینمود: اللّه- خدای کریم، ابد و ازل و حیّ و قدیم، احد و فرد و واجب التعظیم، یعنی بزرگ است خدای ابراهیم، و همچنانکه
ص: 253
چهارپا. یکی دیگر از وسایل حمل و نقل و بر روی الاغ که وسایل چهارپادار و به پشت یابو که طبق وصیت جنازهای برای بردن به یکی از اماکن مقدسه بسته شده است، و باری که پس از چند ساعت بخاطر گندیدن و بوی عفونتی که از آن متصاعد میشود، باعث طعن و لعن و بد و بیراه به آن شده، آمرزشش از همان زمان مشهود میگردد، مگر هوا سرد و مساعد به حفظ آن از بو گرفتن و زمستان بوده و در زمستان هم که به احتمال خطرات برف و باران و وجود درندگان گرسنه کمتر مسافر و قافلهای حاضر به خطر کردن میگردید، و لذا که هرآینه میت فوتش در زمستان واقع شده بود، باید در مکانی مثل طاقنماهای مردهشوخانهها و گور و مثل آن به امانت گذاشته بشود و در این احوال هم که قهرا گندیده، متعفن شده بود.
ص: 254
تابوت بر سر دستها بلند مانده بود به مناسبت پیری و جوانی او روضهی کوتاهی خوانده گریه و اشکی گرفته، با گفتن لا اله الّا اللّه که به دهان جمع میگذاشت تابوت را پائین آورده با ذکر مذکور ادامه به راه میدادند، تا به سهراه و چهارراه و مسجد و معبد دیگر میرسید و چنانچه متوفی عالم و مجتهد و آیت اللّه و پیشنماز بود این بیت ورد زبانها میگردید: (رفت ز دار فنا- حجت اسلام ما) تا سال پنجم سلطنت رضا شاه که حمل اموات بوسیلهی دوش غدغن گردیده، اولین اتومبیل نعشکش بنام (گنبد برنجی) ساخت قورخانه در اختیار بلدیه و گورستان قرار گرفت!
وسیلهی جدید اتومبیل شورلت سواری مستعملی بود که اطاقکی مربع از چوب و تخته برای آن ساخته شده گنبد برنجی کوچکی شبیه گنبد طلاهای امام، امامزادهها بالای آن نصب و دری از عقب و پاگردی در اطرافش تعبیه شده تمام آن به رنگ سیاه ملون گشته بود، که هنگام حمل جنازه صاحب مردگان اطرافش یعنی از پاگرد بطرف پائینش را سیاه پوشانیده مطابق موقعیت مرده بر چهار طرف اطاقک آن علم و کتل و بیدق نصب کرده، دو نفر قاری (قرآنخوان) در زاویه دو طرف جلوش نشسته مشغول قرائت قرآن میشدند و اتومبیل همگام با حرکت متعاقبان آهسته براه افتاده جمعیت دنبالش لا اله الّا اللّه میگفتند تا به گورستان میرسید که تا مدتها این وسیله دلچسب نگردیده آنرا اسباب کفر و محرومیت میت از ثواب دوش و مردم را محروم از اجر و ثواب زیر تابوت رفتن که هر قدمش هفتاد هزار گناه کبیره را از آنان میریزانید میدانستند و چه آه و اسفها از اینکه چرا زودتر از این نمردهاند که نعششان با دوش حمل شده دچار گنبد برنجی که بجای صدای اللّه و اکبر و ذکر خدا و رسول از آن صدای (ترتر) موتور بیرون میآید، آن هم موتور آتشی که جهنم را برای مرده پیشواز میآورد نمیشدند، و این شعری بود که برای آن ساخته شده بود:
دور پَهلَوی گنبد برنجیحرفیت میزنم از من نرنجی
ص: 255 اللّه و خدا کریم و صلواتدیگه (زِرمَدی) گنبد برنجی
اومد که کند (فزرت و قمصور) دین احمدی، گنبد برنجی
اونجور که خراب کرد و دیدیطاق گنبدی گنبد برنجی
همراه شوخیها و متلکهائی در این زمینه: ایشاء اللّه خودم برات گنبد برنجی خبر بکنم. بسکی پیش خدا اجر و قرب داشت گنبد بارگاهش را جلوجلو داد براش ساختن. خودش خر نداشت سوار بشه نعشش گنبد برنجی سوار شد. از ترتر تابوتش پیداست که چی نثارش میکنن ...!
آداب اموات
ترتیب برگزاری تشریفات میت هم به این صورت انجام میگرفت که: در هنگام احتضار تا بدون توبه و وصیّت نمرده باشد هر زمان به نوبت یکی از دوستان یا خویشان بر بسترش حاضر شده او را با این سخنان که: استغفار رنج بیماری را اندک میسازد. استغفار و توبه انسان را بهشتی میکند. توبه و انابه دستگیر آخرت میشود. وصیت مبارک است. وصیت عمر را دراز میکند و گناهان را میریزاند. این شتری است که در خانه همه خوابیده. مردن دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد. آدم بیوصیت خسر الدنیا و الآخرت میشود. وادار به کلمات توبه و استغفار نموده از او وصیت میگرفتند که اگر وصیت قابل اهمیت بود مفاد آنرا در
ص: 256
کاغذی ثبت کرده چند ریشسفید پایش را مهر نموده صحه میگذاردند و اگر متعارف و مانند دستور دفن و کفن و نماز و روزه و امثال آن بود استماع کرده بعهدهی اولاد ارشد و وصیش میگذاشتند.
این دستورات نیز طبق اخبار و روایات تکالیفی بود که افراد منظم و مطیع شرع درباره خود مرعی میداشتند: وارد بود که چون آثار موت بر کسی ظاهر شود اول کسی که باید به فکر خویش بوده دلش به حال خودش بسوزد خود او میباشد که راهی پیچیده و مبهم جلوش میباشد که باید با اقرار به گناهان و اعتراف قلبی به تقصیرات و ندامت از افعال گذشته و توبه و تضرع و زاری آنرا همراه و سهل نماید و دیگر تنظیم وصیت و اقرارنامه درباره حقوق خداوند و بندگان خدا و آنچه از مردمان بر ذمّهی وی میباشد و بداند که بعد از مردن اختیار هر مال و هر کار از دست او بیرون رفته دیگر قادر به انجام هیچ عملی نبوده و وارثان و اوصیای وی را اعتمادی بر اجرای دستورات او نمیباشد و از سهلانگاری وصیت جز حسرت و ندامت بر وی نمیماند.
پس حق اوست که یکسوم از مال خویش را برای خود و هر کار و هر عمل که دلخواهش باشد اختیار نماید و چه بهتر که از این ثلث راه آخرت را بر خویش هموار کرده، در راه مستحقان و خیرات و صدقات و صالحات باقیات وصیت نماید. بعد از آن ترضیه خاطر از برادران و خواهران دینی و نزدیکان و دوستان و خویشان که بر آنها ستمی روا داشته یا عدم رضایتی از ایشان استنباط میکند یا حقی از آنها ضایع ساخته، یا غیبت و بدزبانی و اهانتی کرده نماید، که اگر قادر بالفعل بوده با قدم و زبان و مال، با دست خویش و اگر توانائی جسمی و قدرت حرکت نداشته باشد کسان برای آن امور مأمور سازد و یا احالهی وصی نموده در وصیت بگنجاند.
دیگر درباره عیال و اطفال خود هیچکس را دلسوزتر و مهربانتر از خالق آنان ندانسته آنها را به پروردگار بسپارد و تکالیف شرعی خویش را درباره آنان
ص: 257
مرعی داشته توکل به خدا نموده برای صغار قیّم و وکیل و سرپرست امین بگمارد، و هرآینه تا این زمان برای خود از تهیه کفن کوتاهی کرده به تهیه آن پرداخته کفن نوشته خریده، یا کفننویس اجیر کرده آنچه از آیات رحمت که در اینباره وارد شده و خود دلش بر آن قوی میشود بگوید تا بر آن نوشته در دسترس بگذارد و چنانچه به تهیه وصیتنامه برنیامده به کار آن پردازد و در وصیتنامه از وحدانیت و رحمت پروردگار غافل نبوده خدا را به یگانگی و محمدش را به رسالت و علی و یازده فرزندش را به امامت یاد کرده اقرار به مرگ و قبر و حشر و نشر و میزان و کتاب و صراط و بهشت و دوزخ و دین و ایمان و اسلام و قرآن و سنت نماید و در آن از خداوند درخواست کند تا او را با محمد و اهلبیتش محشور و در قبر، ایشان را انیس و مونسش گرداند و امیدش را بر رحمت رحمانی واصل گرداند و آنچه را که خواهد و لازم داند در آن قید کرده به مهر و امضای خود و شهود برساند و بداند بدبختترین مرده آن باشد که وصیتنامه نگذاشته باشد.
تکلیف دیگران درباره محتضر
در ساعات احتضار دیگر تکلیف بر اطرافیان بود تا پاهای او را به طرف قبله کشانده نزدیکش کسی را بگذارند تا سوره یاسین و صافات بخواند و اگر تواند نام خدا و ائمه و شهادتین را بر وی تلقین کرده بر زبانش بگذارند و غدغن کنند تا تارک الصلوة و جنب و حایض در مکانش پا نگذارند و چون درگذرد چشمانش را خوابانده، دستهایش را کشیده، دهانش را جفت بکنند و پاهایش را کشیده، چکو چانهاش را بسته و کفنش را حاضر کرده آشنایان را مطلع نمایند.
دیگر از دستورات عرفی بود که صاحبان محتضر چون وی را در احوال واپسین نگرند به حمامش برده موهای زائدش را سترده، حنا و خضاب کاملش نموده، لباس تمیز اعلایش بپوشانند و اگر این امور مقدور نبود، چندانکه حالت
ص: 258
موت بر او ظاهر گردیده چشمانش غبار گرفته بینیاش تیغ میکشید و (تاره) در منخرینش مینشست، چنانچه مرد بود ریش و دست و پا و اگر زن بود موی سر و انگشتانش را حنا گذارده رو به قبلهاش کرده بالای سرش قاری نشانده دستور قرائت دعای توسل میدادند و هرآینه دیدگانش به اطراف میگردید میگفتند انتظار کسی را میکشد که اگر پسر و دختر و نوه و مورد علاقهای را از او میشناختند به بالینش میآوردند و در عدم امکان پلکهایش بسته نگاه میداشتند و اگر دستش از بستر بیرون میافتاد میگفتند مال و منالش را میخواهد کمی خاک تربت در مشتش میریختند و چون جانش بیرون میرفت بزرگتری که غریبه بود چشمهایش را با دستمال سفید بسته خاک تربت حل کرده به گلویش میریختند و چانه و شستهای پایش را بسته پارچه سفید یا قطیفهای به رویش کشیده، قرآن روی سینهاش گذارده عقب قاری میفرستادند.
قاری میت اگر روز بود تا هنگام حرکت بالای سرش تلاوت کرده چون حرکتش میدادند به دنبالش راه میافتاد و اگر شب بود در خانه یا مسجد پهلویش قرائت قرآن مینمود که این قرآنخوانها هم غالبا برای دریافت پول زیادتر داستانهائی جعل میکردند، از این قبیل که مثلا: چندین مرتبه صدای سرفه از او شنیده زهرهترک شده است! شنیده که اسم زنش را میبرده او را صدا میزده است! از جا برخاسته از او سبب قرآن خواندنش را پرسیده است که تا مدتها موضوع حرف و نقل اهل محل میگردید، و بعد از آن موضوع بعضی قرّاء بیشرم و عفاف که با مردگان جمع شده بستگانش رسیده پهلوی مردهاش میخوابانیده! که تا سالها خوراک گفت و شنید محافل گردیده دندان میگزیدند.
نمایش مردن کلیمیها
درباره لحظات آخرین محتضر نمایشی از کلیمیها داشتند بر اینکه یهودیای در حال مرگ میافتاد و چون جهت مال و ماترکش جان به سر شده قالب تهی
ص: 259
نمینمود به دوشش گرفته دور خانه گردانده یکیک اشیائش را از نظرش گذرانده مثلا میگفتند: این رخت و کلاهت است ببین که دیگر نخواهی دید «البته با لهجه خودشان باینصورت: (ببین ببین که دیگه نخوای دید) و قالیاش را نشان داده میگفتند این قالیته ببین ببین که دیگه نخوای دید. این رختخوابته ببین ببین که دیگه نخوای دید. این چراغته ببین ببین که دیگه نخوای دید و به این ترتیب از لوازم اطاق و صندوقخانه و تو صندوقی بیرون صندوقی و منقول و غیرمنقول تا به صحن حیاط و نشان دادن زوایای آن رسیده، حوض را نشان داده، آشپزخانه را نشان داده. هشتی، طاقنما، کتیبه، هره، جرز، دیوار، تا به مستراح میرسید و جلواش برده همان کلمات را القا کرده میگفتند: این موالته ببین ببین که دیگه نخوای دید و گور باباته ببین ببین که دیگه نخوای دید و توش برین که دیگه نخوای رید! که البته تخفیف و توهین و ستم و آزار به کلیمیها به این مختصر محدود نشده بجای خود خواهد آمد.
حرکت دادن میّت
در این موقع تابوتی از نزدیکترین مسجد حاضر کرده جمعیت جمع شده جسد را در آن گذارده قطیفه و قالیچیه به رویش میکشیدند و تا آنکه دل از خانه و مال و منال کنده از آنها قطع امید بکند سه مرتبه به زمینش گذارده، بلندش کرده، مرتبه آخر حرکتش داده، سه نوبت نیز از خانه بیرونش برده داخلش میکردند و نوبت سوم به دوشش میگرفتند و در این هنگام بود که هنگامه شیون و شین که تا آنزمان جسته گریخته بگوش میرسید، چنانکه مرگ او را گمان نکرده حتمی نمیدانستند برخاسته خانه و کوچه را در خود میگرفت و برای اطرافیان بود که هرچه زودتر جنازه را از دیدرس بدور نموده زاری و خودکشان نزدیکانش را کم بکنند و با گفتن (به حرمت شرف لا اله الّا اللّه، بلند بگو لا اله الّا اللّه) پیشتاز تابوت و جواب (لا اله الا اللّه) حاضران بود که بسرعت روانهاش میساختند.
ص: 260
از قواعد مشایعت بود که اول پسرها و برادرها و خویشان مرده و پشت سر آنها اگر مرد بود خویشان و دوستان و اگر زن بود شوهر و منسوبین دستهی اول و فرزندان در آخر زنها، در حالیکه از زیر چادر اشک ریخته به سر و سینه میکوبیدند حرکت میکردند تا به غسالخانه رسیده مطابق جنسیت او در صورت ذکور، مردها و در حالت اناث زنها با او داخل میشدند و به کار غسل و کفنش میپرداختند.
همچنین در موقع حرکت، جهت ادای احترام و آبروی میت و آنکه غسال او را نیکوتر شسته سرسریاش ننماید بود که پول در جیبهایش میگذاردند و از اینرو غسال نیز ابتدا به تجسس جیبهایش پرداخته سپس به کار عریان ساختن و تغسیلش میپرداخت، اگرچه با قید بیچشم و روئی که به آن معروف بودند و اینکه «این مشتری را دیگر نخواهد دید» هر مبلغ هم که در البسهاش بود باز در هر عمل شستن مطالبه انعام و پول حمام مینمود که باید همراهان میت بفراخور حال و وضع او چیزی در اختیارش بگذارند، وگرنه نباید انتظار استحمام صحیح او را داشته باشند! چنانچه این کنایه نیز درباره اهمیت پول بود که میگفتند (مرده هم اگر بخواهد حرمتش کنند باید پول عقبش باشد!).
امور مردهشوخانه
در هر صورت مردهشو ابتدا لباسهایش را کنده، پیچیده برای خود کنار میگذاشت و یکی از نزدیکان متوفی جلو رفته سطل اول آب را به رویش ریخته با گفتن (منم نترس) که با این کار وحشت آب غسل را از او دور مینمود! اجازهی حمام میداد و غسال مانند زندگان ابتدا کیسهاش کشیده، سپس لیف و صابونش زده، بصورت غسل (ترتیبی) اگر مرد بود یک غسل و اگر زن بود سه غسل، یکی
ص: 261
غسل جنابت، یکی غسل حیض و سوم غسل استحاضهاش داده پس از هر غسل طرف همان سمتی که آنرا غسل داده بود میایستاد و میگفت (عفوا عفوا) و در آخر سطلی آب پاک و سطلی آب سدر و سطلی آب کافور به رویش ریخته شروع به خشک کردن او نموده، وضویش میگرفت و اسباب حمامش (پارچههای کفن) ش گشوده از آن مقداری پنبه برداشته بر آن مشتی زریره پاشیده کمی به زیر، یعنی به مقعدش و مشتی به زیر یک بغل و مشتی به زیر بغل دیگر و دو شاخه چوب انجیر تازه (تا عصایش بوده از پل صراط به معیت آنها
ص: 262
زنانی که برای فاتحه و تفریح در گورستان جمع شدهاند. و باید گفت که یکی از تفریحگاهها گورستانها بود و با این روایت که هم در خوشی و نشاط به قبرستان بروید و هم در غم و ناراحتی.
ص: 263
عبور بکند) بر دو پهلویش نهاده، با پارچهای از مچ، پاهایش را بهم بسته، لنگش را مانند لنگ حمام بر او میپوشانید و کفنش را پوشانیده، کفن سر تا سریش را روی آن کشیده، کافور بر پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و پنجههای پاهایش (سجدهگاه) ش نهاده، مقداری روی سینهاش میپاشید و کفنش را محکم کرده پیشانیبندش را بسته پاهایش را میپیچید و برای حمل در تابوتش میخوابانید و اینها نظریاتی بود که دربارهاش ابراز میگردید:
اگر کفنش نوشته بود و در اماکن متبرکه مانند کربلا و نجف و مشهد و مکه طواف داده شده بود میگفتند فشار کفن و تابوت از او برداشته شده یکسر به بهشت میرود، و اگر کسی چنان کفنی هدیهاش کرده بود که نور علی نور شده میگفتند کفن از غیب برایش رسیده این توفیق بطور قطع نصیبش میگردید، مخصوصا برای کفندهنده که هم مرده را توفیق جنان فراهم ساخته هم خود بهشتی میگردید و اینها نیز از عقایدی بود که درباره حالات مرده ابراز میداشتند.
اگر هنگام وفات رویش سفید شده بود خوش بحالیش کرده میگفتند روسفید از دنیا رفته بهشتیش میدانستند و اگر سیاه شده بود «هرچند از خونریزی و کمخونی و یا پرخونی و خفقان سفید و سیاه شده بودند» دربارهاش تأسف خورده گناهکار و دوزخیاش میدانستند. اگر جانش به آسانی در رفته بود آمرزیدهاش میخواندند و اگر جانبسر گردیده جان دادنش بطول انجامیده بود میگفتند حساب و کتاب مردم را پس میدهد که در اینباره چارههائی میکردند:
قرآن روی سینهاش میگذاشتند. سوره (الرحمن) را نوشته یا از رویش آب گذرانده به حلقش میریختند. اسم پدر و مادرش را به گوشهایش میگفتند. اگر نعشش سریع حرکت مینمود میگفتند دل از دنیا کنده است و اگر به تأنی میگذشت اینکه بارش سنگین و وحشت از رفتن و حساب و کتاب میکند.
پس از آن او را از پشت در تابوت خوابانده به نزدیک قبر یا مسجدش رسانیده
ص: 264
تابوتش را به زمین گذارده همراهانش به اتفاق اولاد، یا برادر، یا پدر و اگر زن بود شوهر و نزدیکانش پشت سر عالم یا مجتهد برایش به (نماز میت) میایستادند و مقدمترین نمازگذار را برای متوفی فرزند یا پدر و مادر و نزدیکان و بستگانش میدانستند و نماز میت را از نمازهائی میگفتند که بر هرکس فرض بوده باید آنرا بجا آورد، اگرچه در دفن مرده حضور نداشته در محلی دیگر و با اطلاع از مرگ او به انجام برساند که هم مرده، هم نمازگزار از او کسب فیض میکند.
سپس برای دفن، جنازه را سه بار تا نزدیک گور برده برگردانده، اگر مرد بود پائین قبر (سمت شرق) و اگر زن بود مقابل گور (طرف قبله- رو به قبله) اش گذارده شخصی از کسان او با سر و پای برهنه داخل قبر شده کف آنرا تمیز کرده میت را با ذکر (بسم اللّه و باللّه و فی سبیل اللّه و علی ملت رسول اللّه ...) گرفته در قبر از پهلوی راست نهاده بند پا و سر کفنش را گشوده رویش (نقاب کفنش) را کنار زده، صورتش را بر خاک میگذاردند و تربت سید الشهدا (خاک مزار حضرت ابا عبد اللّه [ع]) در قبرش نهاده، خشتهای لحدش را بر رویش چیده، دعای قبر را به این مضمون و ترجمه که (الهی رحم کن بر تنهائی او و مونس باش بر ترس و وحشت او و ترحم نما بر غربت او و قرار بده او را در رحمت خود و واصل ساز او را به استقامت خود و قرار بده او را در زمره موحدین و محشور ساز او را با دوستان محمد و آل محمد) خوانده بالا میآمد و (تلقینخوان) بالای قبرش رو به قبله نشسته برایش به خواندن تلقین
ص: 265
میپرداخت.
تلقینها
تلقین میت جملات و کلماتی از توبه و استغفار و شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر آخر الزمان و دوازده امام و حشر و نشر و سئوال و جواب و طلب آمرزش و عفو است که گویند بر دهان مرده گذاشته یا از قول او ادا مینماید و مستحب میدانستند که این تلقین را باید دو بار قرائت کرده، یک بار وقتی که هنوز مرده را در قبر نگذاردهاند و زمانی پس از آنکه نقاب از صورتش گشوده هنوز لحدش را نگذاردهاند و در زن پس از کار لحد، و اگر مرد باشد شانهاش را و اگر زن باشد تابوتش را بجنبانند، به این صورت که: ای بنده خدا، فلان، پسر یا دختر فلان که (اسم پدرش را بزبان آورند) یادآور عهدی را که با خدا کردی بر آنکه از دنیا نروی مگر با قبول وحدانیت خدا و رسالت پیامبرش محمد (ص) بنده او و علی و ولی و وصی او و امامت یازده فرزندش حسن و حسین و علی ابن الحسین و محمد ابن علی و جعفر ابن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد و حسن ابن علی و حجت القائم المهدی صلوات اجمعین. ای بنده خدا فلان پسر یا دختر فلان، اینان ملکهای مقرب رسولان خداوند هستند که بر جنازهات حضور یافته از تو سئوال میکنند؟
جواب بده آنها را و مترس از پاسخ گفتن. بگو: خدا پروردگار من است و محمد صلی اللّه علیه و اله نبی من و قرآن کتاب من و کعبه قبلهی من و امیر المؤمنین و یازده فرزندش امامان من و شفعاء و دوستان من و اولیاء من میباشند که دوستم با دوستان ایشان و دشمنم با دشمنان ایشان در دنیا و آخرت. ای فلان پسر یا دختر
ص: 266
فلان بگو خداوندا تو بودی که به من شرف توحید و ایمان به خود و رسالت پیغمبرت محمد و اوصیاء و اولیایش را ارزانی فرمودی و بگو قبول دارم بر اینکه مرگ حق و سئوال منکر و نکیر در قبر حق و زنده شدن پس از مردن حق و نشور و قیامت و معاد و صراط و میزان و حساب حق و بهشت و جهنّم حق، و شک نمیکنم از اینکه در این زمان مرده و از عالمی به عالم دیگر شتافتهام، فهمیدی؟! و روایت است که مرده پاسخ داده میگوید: بلی فهمیدم و آنگاه بگوید پس ثابت باش در گفتار خود و بدانکه با اقرار به وحدانیت خداوند و قبول فرستادگان او راحت از صراط میگذری و در رحمت واسعهی او قرار خواهی گرفت، و پس از آن دعا کند برای میت و درخواست کند از خداوند بخشایش و رحمت عفو او را برای او و با گفتن (الهم عفوک عفوک) تلقین را تمام بکند و بعد از خاتمه، اطرافیان با پشت دست خاک بطرف قبر پاشیده از سر میت شروع به ریختن خاک و آب به روی او کرده قبر را بپوشانند.
همچنین از روایات مورد قبول بود که حاضران به جنازهی مرده از بشارتدهندگان به بهشت او میباشند جهت طلب مغفرتی که برای او میکنند، که چون مرده را در قبر مینهند او را بشارت میدهند بر آنکه اول عطائی که ترا دادیم بهشت است با آنها که به جنازهی تو حاضر شدهاند و آمرزش گناهان تو و کسانی که ترا همراهی کرده بر جنازهات نماز گذارده، استغفار نموده، مشایعتت کردهاند، برای هر کدامشان هفتاد ملک در قیامت که آنها را همراهی نمایند و
ص: 267
بیامرزیم مقداری از گناهان کسی را که یک طرف جنازهات بر دوش گرفته باشد و بیامرزیم از جمیع معاصی آنرا که چهارپایه تابوتت را گرفته باشد. دیگر آنکه تابوت را بسرعت نبرده و کندی بیحد نکرده با ملایمت به قبرستان برسانند و دیگر برای مردهطلب مغفرت و آمرزش بسیار نمایند و همراه جنازه لب به خنده و مزاح و باطل و لغو نگشایند و احترام بستگان او را واجب شمارند و چون چهل تن بر جنازه کسی حاضر شده گواهی بر خوبی او داده، از شر و بدیاش به دور بدانند و بگویند ما جز خوبی از او چیزی نمیشناسیم حقتعالی شهادت ایشان را قبول فرموده بگوید من نیز میآمرزم گناهانی را از او که شما آنرا نمیدانید و میآمرزم شما را که بخوبی یاد او میکنید.
پس از آن حاضران کنار مزار نشسته «بالای سر وی رو به قبله» انگشتان خود را گشوده بر خاک نهاده حمد و سوره (فاتحه) خوانده برای او طلب رحمت و مغفرت نموده برمیخاستند و هفت قدم به تأنی دور شده، مراجعت کرده باز میگشتند و در این وقت بود که زنها بر روی قبر ریخته به شیون و ناله و بر سر و رو زدن و یقه دریدن و گیسو کندن و ضجه زدن و شیون نمودن برمیخاستند، تا آخر که تنگی شربت و گلاب بر قبرش پاشیده، با زیر بغل و بازو گرفتن اطرافیان و تسلا و امر به سکوت دادن همراهان و بزرگترها مراجعت میکردند.
آداب پیش خریدن قبر
آداب پیش خرید کردن قبر هم آن بود که اگر کسی قبری برای خود در هنگام حیات میخرید، باید تنگی شربت و شیشهای گلاب و مقداری تربت سید الشهداء در آن گذارده، سرش را پوشانده، هر شب جمعه کنارش چیزی خیر کرده برای خود و اموات گذشته طلب آمرزش بکند.
ص: 268
فشار قبر!
فشار تابوت و فشار غسل و فشار کفن و فشار قبر نیز از مسائل جدی و مهم برای مرده بود که از ناهمواریهای اعمال و حق الناس بوجود آمده بازماندگانش برای آن چارهجوئیها میکردند، اول نماز (لیلة الدفن) یعنی نماز شب دفن (شب اول قبر) بود که برایش بجا میآوردند. دیگر طلب حلّیت برای او از کسانی که از طرف آنها کراهت و کدورتی بطرف مرده سراغ داشتند، همراه جملاتی ترحمانگیز: دستش از دنیا کوتاه است. هر بشری جایز الخطاست. این راهی است که برای همهی ما در پیش است. از هم بگذریم تا خدا هم از ما بگذرد.
کیست که خلاف نکرده دل کسی را نرنجانده باشد؟! دیگر تصفیه حساب با طرفهای معامله محاسبات او مخصوصا در موارد بدهیهایش. حمد و سوره فراوان و استغفار و طلب مغفرت بسیار. نیت ختم قرآن و برای آن اجیر کردن قرآنخوان. اطعام فقرا و مستمندان و ادای خیرات و مبرات و انجام امور مناسبه مانند: دعاهای آمرزش بعد از نمازها، مخصوصا پدر یا مادری که ناراحتی از فرزندان رفته ایشان را (عاق) کرده بود الی آخر که از رسیدگی به ایتام و مساکین و ابن سبیل و سرمایه و جهاز برای پسرانی بیسرمایه و دختران بیجهاز
ص: 269
و کمک به بارافتادگان و مایهسوز شدگان و بنای آبانبار و سقاخانه و مسجد و پل، و خاکه ذغال زمستانها به فقرا و تهیه لحاف و پوشاک و شام و ناهار در ایام سوگواری خامس آل عبا و مانند اینها را که از ثلث او یا از دارائی خود تهیه و مهیا میگردید و تمام را وسیله رهائی میت از فشار قبر و عذاب و عتاب او میدانستند، تا آنجا که برای غیر معتقدان و آنها که روزگار را به بیهوده و بیاعتنائی به اینگونه مسائل گذرانده سرسری میانگاشتند قصههائی داشتند که یکی از آنها داستان هزلآمیز زیر میباشد:
امان از فشار مقعد سگ!
بدکارهای چون عمرش به آخر رسیده، حالت نزع بر او ساری میشود در مقابل درخواست اطرافیان بر توبه و انابه و ترساندنش از فشار تابوت و آب غسل و کفن و قبر و مثل آن وصیت میکند که چون کوس رحیل زند او را جلوی سگان اندازند و اظهار میکند این تنها راهی است که میتواند از تمام فشارها و عذابها در امان بماند و چون درگذشته چنان میکنند پس از چندی به خوابش میبینند که میگوید بله همانطور که اندیشیده بودم چون تشریفاتی نبود از فشار تابوت و کفن و قبر و مثل هم نتوانست باشد، اما امان از فشار کون سگ که از همه فشارهایشان زیادتر دیدم!
ص: 270
همچنین وعّاظ و پیران که حسّ رقت بازماندگان میت را بر بیچارگی و کوتاهدستی او به جنبش آورده برای وی از ایشان طلب کمک آمرزش مینمودند و دعاها و نمازهائی که برایش تکلیف میکردند، از جمله نماز شب اول قبر در دو رکعت، رکعت اول حمد و آیة الکرسی و رکعت دوم حمد و ده مرتبه انا انزلناه و صلوات بعد از سلام و اینکه ثواب این نماز برای قبر میت یا میتهاش باشد، از آنجا که میگفتند برای مرده شبی بدتر از شب اول قبر نمیباشد، در تنهائی و بیکسی و تنها چشم امیدش به فرزندان و خویشان و برادران و خواهران مؤمنش میباشد که باید برای او دعای خیر کرده جهتش نماز خوانده طلب مغفرت نمایند، مخصوصا در مشاهده مشرفه که برایش از خدا نجات و فلاح و آمرزش بخواهند، و مطالبی در این زمینه داشتند که میگفتند بسا فرزندان که در حیات پدر و مادر عاق ایشان بوده و پس از موت آنان به سبب کارهای خیری که برای آنها میکنند رستگار گشته پدر و مادر را از خود خوشنود میسازند و بسا فرزندان که پدر و مادر از آنها راضی و پس از مرگ جهت ترک اعمال خیری که باید برای ایشان کنند عاق آنها میشوند. و از کارهای خیر که موجب راحت مرده در شب اول قبر و در حال ممات میشود اول آنکه حق خدا و خلق را از او ساقط گردانند و اگر نماز و روزه از او فوت شده برایش سعی نموده و اگر حج به گردن داشته نگذارده جهتش نیت کرده، بجا آورده، یا نایب بگمارند و هر شب برایشان دو رکعت نماز بگذارند و صدقه دهند و خیرات کنند و با کارهای خوب برای او دعای خیر خریداری نمایند و بدانند که ثواب این کارها نیز به خودشان مرجوع شده خود نیز شریک در آن خیرات میگردند و بهترین دعائی که مایه فرج و فرح و سعهی صدر و وسعت رزق میشود دعای اموات میباشد.
شیخ رضا کتابفروش؟!
البته کسانی هم بودند که با ثروتهای کلان و تمام آن معتقدات مذهبی و اطلاع
ص: 271
بر تکالیف شرعی باز نه در دنیا خیر دیده و نه در مرگ و فنا سببی برای آمرزششان فراهم میشد که هم فشار روزگار را دیده و هم فشار مقعد سگ نصیبشان میگردید و چندانکه چشم از جهان فرو بسته به عالم کیفی میپیوستند با صد سفارش و وصیتنامه، وراث در میان ماترکشان افتاده به یکی از آنها عمل نمیکردند و چه زیاد فرزندان و وارثان که در حیات مورّث قرض (مرگ پدر) تومانی ده تومان که هر تومان را پس از مرگ پدرشان ده تومان بپردازند گرفته، حتی ثلث مرده را پیشفروش میکردند و از جمله آن مردگان یکی (شیخ رضا ملک) کتابفروش بود که تنها وارث او یعنی خواهرزادهاش تا سالها تأدیه آنچنان قروض مینمود.
از آنجا که شاید داستان او موجب عبرتی شود به ذکر آن اقدام میگردد:
ملک لقب و کنیه او بود از آنجا که واسطهی خرید کتابهای حاج ملک التجار خراسانی یعنی (حاج حسین آقا ملک) صاحب کتابخانه ملک بود و اسمش شیخ رضا و از دارائیش کافی است گفته شود، تنها پس از مرگش یک کرور (پانصد هزار تومان) پول آنروز یعنی پانصد میلیون تومان امروز کتاب خطی از او بفروش رسانیدند و املاکش از دکان و خانه و کاروانسرا و حمام از بازار بین الحرمین و بازار هفت تن و چهلتن و کوچههای گذر لوطی صالح تا بازار سید اسماعیل و بازار دروازه شاه عبد العظیم غیر از طلا و نقره و اسناد بهادار و سرمایه و سرقفلی دکان و پولهای نزولی و غیرهاش، بدون آنکه زن و فرزند و خرجخوری جز خود داشته باشد و وارثش تنها خواهرزادهاش که تا او زنده بود از فقر و تهیدستی شبها پشت دکانها و روی سکوها و کنار در مسجدها میخوابید.
کار این ثروتمندترین فرد آن زمان این بود که از بعد از اذان صبح تا هنگام
ص: 272
خفتن شام به جمعآوری کرایه دکانها، کرایه خانهها، کاروانسراها، حمامها که با قرار روزانه اجاره داده بود بپردازد، بدون آنکه گلوئی تازه کرده یا سدجوئی نماید و تنها غذای او شب به شب تکه نان و پیاله آب گرمی بود که بقول خود با آن (رگعشا) را شکسته میگفت ضعف گرسنه خفتن به آسانی چارهپذیر نمیباشد، و تا درجهی خست و لئامت او معلوم شود لازم به ذکر مطالب زیر میآید:
از جمله دکاکین به اجاره دادهاش پزندگیها و خوراکیفروشها بود که با هرکدام آنها، علاوه بر کرایه، ناهار و شام و نان و نوائی هم هفتگی مقرر داشته بود، مانند نانوائی که سوای پرداخت اجاره اگر سنگکی بود یک نان سنگک و اگر تافتونی بود دو قرصه برای ظهر و شب قرار گذاشته بود، همچنین برای چلوی و کلهپزی و حلیمی و فرنیپزی و یخنیپزی و دیگر و دیگر که در هفته یک غذا یا دو غذا ضمن اجارهنامه قید کرده بود، اما همان نان و غذای مفت را هم نگرفته و نخورده قیمت آنرا دریافت مینمود، و همین قرار با مستأجرین خیاط و پارچهفروش و کلاهدوز و حمامی و سلمانی و کفاشی و پینهدوز و غیره که کفاف حوائج کفش و لباس و حمام و غیرهی او نمایند که آنها را هم پولشان دریافت نموده چرک و کثافت سر و رویش را پوشانیده، موی سر و ریشش نمد شده، قبا و ردایش چهل وصله شده بود، در تنها گذشت و تهوری در روزهای آخر عمر که چون مطمئن به مرگ شده بود اینکه روزی گفته بود (گور پدر وارث)
ص: 273
صد دینار داده نان شیرمال خریده، با فرنی جیرهای که تا پیش از آن پولش را میگرفت صرف کرده بود!
دارائی و گردآوریای که پس از مرگش یکی پس از دیگری به تاراج رفته صرف عرق چکیده و شراب رسیده و خرج نغمه تار و عشوه یار شده، ثمرهشان خیر روح پرفتوح او شده! رندان سینهچاک و قلندران بیباک اطرافیان وارثش جامها را به سلامتی او بسر و مهوشان را به یاد او به بر کشیده فشار مقعد سگ و متلکهای آبدار و دشنامهای چارواداری و جفنگهای: ما میخوریم تو آن دنیا حسرتش را بخور. شلغم را گفتهاند و بویش، و ثواب طهارت قوس را نثار او بکنند.
برگزاری تشریفات میت
چون میت را بخاک سپرده بازمیگشتند اگر ظهر بود همراهان و تشییعکنندگان را ناهار و اگر شب بود شام میدادند که مرده غذای اول آن دنیایش را تنها نخورده باشد و در اطاقش شمع و چراغ روشن میگذاشتند که خانهاش تاریک نمانده باشد و صبح فردایش شیشهای شربت و شیشهای گلاب برده روی قبرش میریختند و منزل مبارکی یعنی منزل نوت مبارکت باشدش میگفتند در این معنی که بشارتش میدادند که شب اول قبرش گذشت و سر قبرش پول و شیرینی به فقیر میدادند و برایش فاتحه و قرآن میخواندند و تا سه روز یا روز سوم در خانه یا مسجد برایش ختم گذاشته قاری و واعظ و روضهخوان خبر میکردند و اگر ختمش در مسجد بود در خانه نیز ختم زنانه ترتیب داده علاحده برایش (قاب و
ص: 274
قدح) نهاده، قهوه و قاری میگذاردند.
دیگر از تشریفات لازم (یقه باز کردن) بود که متعلقان نزدیک مانند پدر و پسر و برادر، مخصوصا فرزندان در سوگ مرده یقههای خود را باز میکردند در معنی آنکه از این غم پیراهن چاک زده یقه دریدهاند و زنها سیاه پوشیده، مو پریشان کرده، هرگونه نظافت و بزک و سرخ و سفید و زینت و زیور حتی شانه زدن مو را بر خود حرام میساختند، علاوه بر شوخی و خنده و تفریح و نشاط که تا چهلم مرده ممنوع و ناپسند میگردید، مگر مطالب تسلیت و تعزیت و سخنان در اطراف محامد و محاسن میت و آنچه موجب آرامش خاطر صاحب مردگان و آسایش و آمرزش روح مرده بوده باشد، چه از عقاید بود که ذکر جمیل چهل مؤمن مرده را بهشتی ساخته از آتش جهنم معاف میگرداند و دستور و تعلیم تسلیتدهندگان و (سرسلامتی) گویان به اطفال و جوانان و بیاطلاعان بر حفظ
ص: 275
و خودداری خویش از خنده و شوخی و سرور و بازی در مجلس عزا و همقرین و همقدر ساختن خود با اهل ماتم، در نوع تربیتی که موقعشناسی و مکانشناسی را بیاموزند، یعنی در عشرت و شادی و اطوار حالت اندوه در سوک و عزا شور و نشاط نداشته باشند و از جمله تکالیف متسلیان بود که اول همدردی و همدلی داشته خود را بجای صاحبان عزا بگذارند و بعد از آن این جملات و مطالب که به مناسبت طفلی و جوانی و کاهلی و پیری مرده ابراز میداشتند:
سرسلامتی
سر خودت سلامت باشد. بقای عمر خود و خانوادهات باشد. خدا بچههاتو و عزیزاتو برات نیگر داره. خوش بحالش که مرد و راحت شد. گیرم دویست سال دیگهم عمر کرده بود آخرش چی؟! مرگ حقه و کیه که مونس مرگ نباشه. همه تخم مرگیم و کیه که مردن نداشته باشه. دنیا به پیغمبر و آلش وفا نکرد میخوای به من و تو و عزیز من و تو وفا بکنه؟! از گریه و زاری و خودکشان که کاری ساخته نمیشه. اگه با گریه مرده زنده میشد آدم بود که حاضر بود همه عمرش بالا سر از دست رفتهش زار بزند. هر چی آدم زودتر بره بارش سبکتره. همه قافلهی پیش و پسیم، یکی جلوتر را میفته یکی عقبتر. اگه خودتونام بکشین برگشتنی نیس. شاید خودتونو بتونین بکشین اما اونو نمیتونین زنده بکنین. کی مونده که مال شما مرده؟ این شتریه که در خونهی همه خوابیده.
اگر طفل مرده بود میگفتند امونت خدا بود، خودش داد، خودش گرف. چه سعادتی که پاک اومد پاک رفت. از گریهی برای مرده خدا رو قهرش میگیره.
وقتی آدم باید بره چه چن سال زودتر چه چن سال دیرتر. دنیا مث کارمسرای دو
ص: 276
در میمونه که از یه درش مییان تو از در دیگش کوچ میکنن. چه میشه کرد گرگ اجل گل ورچینه. ناشکری نباید کرد مرده عذاب میکشه. کاشکی منام به سن و سال اون مرده بودم. ما که موندیم چه گلی به سرمون میزنیم. خدا بچهی دیگه، یا باقی بچههاتو واستون نیگر داره.
اگر تسلیت شنونده زن بود به مناسبت میگفتند: خدا سایه شوورتو از سرت کوتا نکنه. سایه پدر. سایه مادر از سرت کوتا نشه. امیدوارم غم آخرتون باشه.
دعا کنین خدا صبرتون بده. بقیه متعلقات زنده باشن. به رضای خدا راضی باشین.
و اگر پدر و مادر مرده بود: غیر تسلیم و رضا کو چارهای. همه مردنیان. تا بوده همین بوده. کلّ من علیها فان. کلّ شیئی هالک الّا وجهه. خودتون زنده باشین. و سلامت و زندگی هرکس دیگر را که داشتند میخواستند.
و از دستورات صبوری بود که میگفتند: غسل صبر بکنین. ذکر (الصبور) بگیرین. سورهی (و العصر) بخونین. و همچنین این دستورات که به زیارت اهل قبور و فاتحهی مرده بروند. غسل با آب سدر بکنند. به ملاقات عالم بروند.
عقاید درباره اوقات وفات
اگر شب جمعه مرده بود میگفتند خوش به حالش که شب جمعه مرد، بر این عقیده که مدفون شب جمعه بیفشار قبر و سئوال و جواب انکر و منکر میگذرد.
اگر در یکی از شبهای زیارتی و مثل آن مرده بود با صاحب آن شبش محشور میدانستند. اگر شب و روز عاشورا مرده بود شهیدش میخواندند. اگر در شب و روز احیاها مرده بود ثوابکار و بهشتیش میگفتند. همچنین سایر ایام که در عید
ص: 277
غدیر محبّ علی و عید فطر مقرون با ثواب حج و الی آخر و بدترین ایام برای مرده شب بیست و هفتم ماه رمضان و شب و روز عید عمر بود که در اولی ابن ملجم به درک واصل شده و در دومی عمر هلاک شده بود!
و دیگر از آداب بود که اگر کسی روز اول بسرسلامتی رفته بود باید تا شب هفت ترک کرده دیگر به خانه مرده پا نگذارد یا اگر روز دوم هم رفته بود باید روز سوم هم رفته عدد را به (طاق) ختم نماید که اگر به روز دوم ختم کرده بود میگفتند هیچ دوئی نیست که سه نشود و حتما یکی دیگر هم از این فامیل مرده ختم و عزای او هم نصیبش میشود.
اگر دو نفر از یک فامیل در اندک فاصله میمردند قربانی میکردند که سومی آنها به فدیه خورده باشد، چه باز مطلب (لا تثنی و لا تثلث- هیچ دوئی نیست که سه نشود) پیش میآمد.
دیگر از آداب بود که شب هفت مرده حتما بسر خاک او رفته برایش خیر و خیرات میکردند که میگفتند مرده چشم براه میباشد و بیاعتنائی به آن را ناصواب میدانستند که میگفتند مرده جلو مردههای دیگر خجالت میکشد و میگفتند مرده مانند حبسیایست که زیارت و خیر و خیرات بازماندگان برایش خوشنودی آورده وی را جلو دیگر مردگان سرافراز میسازد. دیگر تا چهل شب جمعه مرده را چشم براه میدانستند و به زیارتش میرفتند و میگفتند مرده دوست و دشمن خود را در این ایام معلوم میکند و دعا و نفرین او در این اوقات است که موجب سعادت و اقبال یا نکبت و ادبار بازماندگان میشود.
تعبیرات
اگر حلوا برایش میپختند و زیاد روغن برمیداشت میگفتند چشم و دلش میدود و گرسنه از دنیا رفته است. اگر خوابش را میدیدند که غذائی میخورد یا آنرا توصیه میکند میگفتند حسرت آنرا میبرد و برایش پخته تصدق میکردند. اگر مرده را با
ص: 278
لباس پاکیزه به خواب میدیدند عملش را صالح و از حساب و کتاب آسودهاش میدانستند و اگر با البسه کثیف و ژنده مشاهدهاش میکردند آنرا دلیل آسودگی به گناهش میدانستند.
اگر مرده کسی را در خواب با خود برده بود مرگ آن شخص حتمی بود که باید تصدق بدهد و برایش صدقه میدادند. اگر حاملهای از مرده خوراکی گرفته خورده بود میگفتند بچهاش تلف میشود و هموزنش خرما میدادند. اگر مرده بشارت داده سخن خوب گفته بود رضایت او را از بازماندگان میرساند و اگر نارضائی و بدی اظهار کرده بود بدی حال وی و عدم رضایت او را میرساند.
اگر مرده رو برگردانده یا مشاجره کرده بود دلیل آن بود که وصیتی کرده بجا نیاوردهاند و اگر خندان دیده شده بود دلیل آن بود که بیتوبه و نامسلمان از دنیا رفته است. اگر مرده نالان بود دلالت داشت بر آنکه بدکردار از دنیا رفته است و اگر از دردسر مینالید در دنیا با مردم تکبر کرده بود و اگر از درد چشم مینالید به ناموس مردم نظر داشته و اگر از درد گوش مینالید دلیل آنکه میل بر شنیدن غیبت مردم داشته و اگر از درد دندان ناله داشته هتاک و فحاش بوده غیبت مردم میکرده است و اگر از درد شکم مینالیده مال حرام خورده و اگر از درد پشت مینالیده زناکاری بسیار داشته است! و این اشعاری بود که معرکهگیرها در این زمینه داشتند و با آن معرکه میگرفتند:
اگر در خواب دیدی مرده نالدبدان از قوم و وارث شکوه دارد
اگر خوش گفت و حرف دلنشین داشترضایت را کمال از همنشین داشت
اگر دیدی که چرک است و کثیف استبدان در آن جهان زار و نحیف است
اگر پاکیزه بود و نیک جامهبدان نیکوست او را فعل و نامه
چو دیدی مردهای از جوع نالدبدان امید خیرات از تو دارد
اگر دیدی ترا با خویشتن بردبکن توبه که گوید بایدت مرد
اگر مرده ترا با خود هوا بردنیاوردت اگر، پیش خدا برد
ص: 279 تصدق کن برای هردو این خوابمجو به از تصدق اندر این باب
ز هر عضوی که دیدی مرده غم داشتبدان زان عضو بر مردم ستم داشت
اگر دیدیش در سر رنج و زحمتبدان کبرش بسر بود است و نخوت
اگر از رنج چشم او در فغان بودبدان چشمش بناموس کسان بود ...
الی آخر
اگر مطالب فوق در تعبیر خواب چندانی نمیتواند متیقّن و قابل اعتنا بوده باشد، اما گاهی وقایعی رخ میدهد که بسا اعمال قابل انکار را وادار به اقرار میکند که داستان زیر از خواب خود نگارنده یکی از آن عوالم میباشد:
بخاطر دوستی قبول کرده بیست و پنج ذرعش را به او بکنند!
در همسایگی ما پیرمرد کفاشی بنام شیخ صادق میزیست که میل با نیکو پسران داشت و چون بمرد پس از سالی نگارنده او را بخواب دید در بیابانی پر گرد و غبار که سرگشته و ملتهب در تکاپوی ناجی و راهنمائی میباشد و چون از حالش جویا شدم مرا امر به توقف داده شتابان به سمتی دوید و پس از دقایقی با طناب کلفتی، ضخیمتر از طنابهای لنگر کشتی، در نیم ذرع و زیادتر قد و تاب و پیچی بسیار خشن و سر و تهی افشان که گفتی از سر طناب بلندی بریده بود مراجعت نموده گفت: قرار بر این شده بود که پنجاه ذرع از این طناب به ماتحتم بکنند که نمیدانستم چه بکنم، تا مشهدی عباس سرچاق کن آمده در دوستی قبول کرده بیست و پنج ذرعش را به او بکنند و به فکر بقیهاش هستم و بازگشته در میان گرد و غبار ناپدید گردید و عجیب اینکه پس از سالی دو مرتبه او را بخواب دیدم با پالتوی جگری رنگش که روزهای آخر به تنش میدیدم از وسط خیابان
ص: 280
ناصریه بطرف بالا میآمد با سر و روئی پوست انداخته، مانند پوست سر و روی جربیها و سودائیها که در جواب احوالپرسیام گفت مردم تا عجالتا کمی بهبود یافتهام و حکیمها دواهایم را قطع کردهاند؟
تکالیف بزرگترها درباره بازماندگان
اگر مرده مورد علاقهی بسیار بازماندگانش بود و برایش بیتابی میکردند: اشیاء و آثار او را از جلوی چشمشان دور میساختند. تنهایشان نمیگذاشتند. با مصاحبت و گفت و شنید و سرگرمی مشغولشان میداشتند. از جا و مکان متوفی کنارشان داشته به خانههای خودشان میبردند. ترغیب به زیارت اهل قبورشان کرده، همراهیشان میکردند. عاقبت کار همه را در امر مردن که ناچار از آن میباشند با شواهدی از این و آن بنظرشان میآوردند، وادارشان به خیر و خیرات میکردند.
همچنین خود بازماندگان چون بهترین محبتها را درباره مرده فاتحه و طلب مغفرت و مانند آن شنیده بودند هر شب جمعه و هر شب آخر ماه و هر شب
ص: 281
عزیز برایش حلوای پربوی و برنگ پخته سر هر کوچه و گذر و مسجد که جلو مردم میگرفتند نثارش میکردند. سر مزارش رفته برایش هدیه فاتحه و قرائت قرآن میبردند. برایش پول به فقیر میدادند. سر قبرش قرآنخوان مینشاندند. برایش خرما، انجیر، شکر پنیر خیر میکردند. اطعام فقرا و مساکین میکردند و به همین مناسبت هم بود که شب جمعه و شب اول ماه و اول سال و شب قتل و مثل آن از شلوغترین اوقات قبرستان بشمار میآمد و زن و مرد و پیر و جوانی بودند که رو به گورستان میآوردند.
پس از برگزاری ختم که معمولا روز سوم انجام میگرفت صاحب مرده یعنی منسوب و وارث بلافصل او را از پدر، پسر، برادر، هرکه بود از مسجد با حال حزین و (گردن کج) که از روز اول که یقه خود را باز کرده بود علی الرسم آنرا همچنان کج نگاهداشته بود جلو انداخته اجماع مسجدیان و حاضران مسجد ختم به دنبالش براه افتاده به محل کسب و کارش و اگر اداری بود به ادارهاش رسانیده، یقهاش را بسته، هریک با سخنانی مانند: غم آخرتان باشد. بقای عمر
ص: 282
خود و بازماندگانتان باشد خداحافظی میکردند.
اما تا شب چهلم هنوز غدغن، بلکه ننگ و عیب بود تا اقدام به اصلاح سر و ریش خود کرده زنها دست به سر و روی خویش برده آرایش نمایند تا در این شب که بزرگتری از مردان فامیل سلمانی خبر کرده، دستور اصلاح صادر مینمود و از زنها بزرگتر و گیسسفیدی «اگر صاحب مرده جوان و تازهعروس و مثل آن بود» قواره پارچهای با قالبی صابون و مقداری حنا جلووش گذارده با جملات:
خوب نیس زن جوون بیشتر از این سیاه به سر داشته باشه. بیشتر از سه روز کراهت داره زن جوون سیاه بپوشه. اون جای حق رف خدا رحمتش کنه مائیم که همینطور داریم گور خودمونو تنگ میکنیم. ما هم پدر و مادر و عزیز دل و نور چشم داشتیم چی شد؟ تا آخر عمر که سیاه نپوشیدیم. مردن، رفتن، مام میمیریم میریم. تا بوده همین بوده. گیرم ده سال دیگهم سیا پوشیدی آخرش که چی؟
بسه دیگه! سیاهاتو پوشیدی. برو حموم از عزا بیرون بیا، رختتو عوض کن بذار باقی دیگهم از عزا بیرون بیان. عوض این کارا روزی یه سوره قرآن براش بخوان بهتر راضیه، و مطالبی از این قبیل تکلیف حمام و تعویض لباس میداد و از عزا بیرونشان میآورد. لیکن اگر متوفی پدر یا پدربزرگ یا مادر و مادربزرگ یا شوهر بود لا اقل تا سر سال سیاه تن یا چارقد سیاه سر باقی میماند و چنانچه وصلت و عروسی و چیزی مثل آن در پیش بود تا همان مدت به تأخیر میافتاد و فقط فامیل درجه دوم بودند که میتوانستند از (چلّه) ببعد سیاه از خود دور بکنند.
قابل ذکر است که مرگومیر اجزاء دولت آداب و رسومی جداگانه داشت، از جمله آنکه اگر مرده شخصیت و صاحب مقام و منزلتی مانند امیر و وزیر و مثل آن بود تا سه روز و اگر جز آن و کارمند جزء و دون اشل بود تا نصف روز و حد اقل تا دو ساعت «که آن هم نصف روز را در برمیگرفت» آن اداره و وزارتخانه به پاس احترام او تعطیل میگردید و همین ادای احترامات نیز بود که دوایر مهم پرعضو را غالبا در حال تعطیل یا نیمهتعطیل نگاه میداشت، از آنجا که
ص: 283
حد اقل در هفته و ماه یکی دو تن از آنها بیمار شده که باید به عیادتش بروند و یا در گذشته لازم به احترام میآمد، علاوه بر ختم و هفته و چهلم و سال او که باید برایش یادبود داشته باشند.
ص: 284