ماه رمضان
اشاره
ماه رمضان یعنی ماه نیکیها برای نیکان و نیکوکاران، ماه زشتیها جهت بدسیرتان و بدعملان. لذا ماه عبادت، ماه معصیت! ماه طهارت، ماه پلیدی. ماه دوستی، ماه نیرنگ. ماه خدا، ماه اغوا. ماه خیرات، ماه خیانت. ماه کار، ماه بیکاری. ماه گناه. ماه استغفار، ماه احسان و ایثار. ماه جیبکنی و قمار. ماه سکوت و آرامش. ماه شور و ولوله. و در آخر ماه محک ارواح و درونیات تا چه کسی از خوب و بد و پسندیده و ناپسند چه فعل از افعال و به چه روح از ارواح تمایل داشته رو بکند.
هر اجتماع از جهت مذهب و معتقدات، از سه دسته تشکیل میشود. دسته اول متدینین. دسته دوم، متوسطین. دسته سوّم هرهری ها و لا مذهبها که برای روشن شدن اعمال و رفتار هریک از این سه دسته در ماه رمضان طهران، لازم است اول به احوال خود ماه رمضان و روایات و احادیثی که در اهمیّت آن رسیده است بپردازیم.
از حضرت رسول اکرم صلّ اللّه علیه و آله و سلّم روایت است که فرموده: ای مردم قسم به خدا که رو کرده است به شما ماه خدا، یعنی ماه رحمت و برکت و
ص: 285
بخشایش. ماهی، بهترین ماهها که روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعتهاست.
خدا میخواند شما را در این ماه به مهمانی خود، به بهترین ضیافتها و مکرمتها، حتی در این ماه نفسهای شما ثواب دارد، تسبیحها و خواب شما در ردیف عبادتها و اعمال شما بهترین عملهاست و مستجاب است در این ماه دعاها. پس تقاضا کنید از پروردگار خود نیتهای درست و دلهای پاکیزه و دوری از گناهان و صفات زشت که توفیق بدهد شما را روزهداری در این ماه و اجر بدهد شما را تلاوت قرآنها.
قسم به خدا که بدعاقبتترین و شقیترین مردم کسی است که محروم شده باشد در این ماه از آمرزش خدا و برکات خدا و این ماه بر او آمده باشد و گذشته باشد و کسب خیری از آن نکرده باشد.
تصدق کنید بر گرسنگی روز قیامت تشنگی و گرسنگی خود را در این ماه بر فقیران و مسکینان و ترحّم کنید به آنها با تواضع. پیران خود را رحم کنید و کودکان خود را نوازش نمائید. خویشان خود را نگاه دارید و زبان خود را از آنچه نباید گفت محافظت نمائید. چشمهای خود را از آنچه حلال نیست بپوشانید و گوشهای خود را از آنچه شایسته شنیدن نباشد باز بدارید. با یتیمان مهربانی کنید تا با یتیمان شما مهربانی نمایند و استغفار از معاصی نمائید که بهترین بازگشت به سوی خدا در این ماه میباشد.
دستهای خود را در موقع نمازها به دعا بلند نمائید که بهترین اوقات استجابت دعا در این ماه، هنگام نمازهای شما میباشد و مناجات کنید بسیار خداوند را که هیچ مناجاتی در این ماه بیلبیک نمیماند.
به خدا سوگند که جانهای شما در گرو کردههای شماست، پس از گرو بیرون آورید بدنها و نفسهای خود را و سبک گردانید سنگینیهای بارهای خود را با طلب آمرزش کردن در این ماه که خدا به عزّت و جلال خود سوگند یاد
ص: 286
یکی از نماز جماعتها در ماه رمضان.
ص: 287
یکی از مجالس روضه.
ص: 288
کرده است که عذاب نکند نمازگزاران را و نترساند از آتش جهنم در روز قیامت کسانی را که در این ماه سر به سجده عبادت داشته باشند.
هرکس روزهدار مؤمنی را در این ماه افطار بدهد برای او ثواب آزاد کردن بندهیی و آمرزش گناهان گذشتهاش باشد، اگرچه با شربت آبی باشد و دوری بجوئید از آتش جهنم در این ماه با افطار دادن برادران مؤمن خود هرچند با نصف خرمائی باشد.
ای مردم، اگر طالب آسان گذشتن از صراط میباشید، اخلاق خود را در این ماه نیکو نمائید. و هرگاه ترس لغزیدن از آنرا دارید، خدمت خدمتگزاران خود را در این ماه سبک گردانید.
هرکه در این ماه خود را از مردم باز بدارد و به خدا بپیوندد حق تعالی غضب خود را در روز قیامت از او باز بدارد و هرکس بیپدری را در این ماه گرامی بدارد، خداوند در محشر او را گرامی میگرداند و هرکس در این ماه صله رحم و احسان با خویشان نماید، خداوند او را وصل به رحمت خود نماید و هرکس قطع رحم و احسان از خویش کند، خداوند در روز قیامت از او قطع احسان نماید.
هرکس نماز سنتی و مستحبی در این ماه به جا آورد، خداوند برای او برات آزادی از جهنم بنویسد و هرکس در این ماه نماز واجبی ادا کند، خداوند ثواب هفتاد نماز واجب که در ماههای دیگر کرده باشد در نامه عملش بنویسد.
هرکس در این ماه صلوات بفرستد خدا کفه حسنات او را سنگین گرداند و هرکس آیهای از قرآن در این ماه تلاوت نماید، ثواب ختم قرآن که در ماههای دیگر کرده باشد برای او منظور گرداند.
ای مردم درهای بهشت در این ماه گشاده میشود، از خداوند درخواست نمائید نبندد بر روی شما درهای آنرا و درهای جهنم در این ماه بسته میشود و تقاضا نمائید تا نگشاید بروی شما آنرا و شیاطین در این ماه به زنجیر کشیده میشوند و از او بخواهید تا آنها را بر شما مسلط نگرداند.
ص: 289
ای مردم روزه بدارید با تمام اندام و اعضاء و جوارح خود از جمیع محرّمات و مکروهات که روزههای شما با روزهای غیر روزههای شما شبیه نباشد و نه تنها از خوردن و آشامیدن خود را نگاه دارید، بلکه بپرهیزید از دروغ و بپوشانید دیدههای خود را از حرام و خودداری نمائید از نزاع و مجادله با یکدیگر و حسد مبرید و غیبت نکنید و سوگند دروغ بر زبان نیاورید، بلکه از سوگند راست هم خودداری نمائید.
فحش مدهید و ستم مکنید و بیخردی مکنید و کجخوئی و دلتنگی منمائید.
و از یاد خدا غافل مباشید و از آنچه نباید گفت خاموشی گزینید و راستگو باشید و از اهل شر و فساد و فتنه دوری نمائید و افترا به کسی مبندید و خصومت نورزید و گمان بد به کسی مبرید و غیبت و سخنچینی نداشته باشید و مرگ را همیشه در نظر داشته باشید و آرزومند ثوابهای آخرت باشید.
بر شماست در این ماه که با آرامی و آرامش تن و جان و خضوع و خشوع و ترسناک و شکستگی باشید، به آنگونه که بندهیی با آقای خود باشد، و ترسان باشید بر عذاب خدا و امیدوار به رحمت پروردگار باشید.
دل روزهدار باید از عیبها و علتهای باطن، از جمله حیلهها و مکرها پاکیزه باشد و بدنش از کثافات بیزاری داشته باشد. در همه حال خدا را حاضر و ناظر دیده، غیر از او به نظر نداشته باشد و دوری از آنچه بر او نهی شده است نماید و استقبال کند آنچه را که خدا بر او امر کرده و بداند که خدا جزاء میدهد روزههای او را به قدر اعمال خیری که در این ماه انجام داده باشد و کم میکند از ثواب و فضیلت روزه او به قدر آنچه را که او از اعمال روزههای خود کاسته باشد.
روزی حضرت رسول (ص) شنیدند که زنی همسایه خود را دشنام داده است. آن زن را طلبیده امر میکنند تا روزه خود را افطار نماید و چون زن از خوردن امتناع میکند، حضرت میفرماید روزه داشتن به نخوردن و ننوشیدن
ص: 290
نمیباشد و به خدا سوگند که حق تعالی روزه را پرده حجاب سایر امور قبیحه قرار داده است تا بدان وسیله آنها را بپوشانند و روزهدار خود را از کردار بد و گفتار بد باز بدارد. چه بسیار روزهدارانی که رنج گرسنگی و تعب تشنگی آنها بر آنها نفعی نمیرساند درحالیکه متّصف به صفات زشت بوده باشند و چه بسیار افطارکنندگانی که با صفات حسنه بهره روزهداران داشته باشند.
همچنین حضرت علی علیه السلام فرمود چه بسیار روزهداری که نیست بهره او از روزهاش به غیر از تشنگی و گرسنگی و چه بسیار عبادتکنندهیی که نیست او را نفعی از عبادت به غیر تعب و رنج آن و خوشا به حال زیرکانی که خواب آنها بهتر از بیداری و عبادت احمقانست و خوشا به حال دانایانی که افطار کردن آنها بهتر از روزه داشتن بیخردان میباشد.
امام محمد باقر فرمود هرکه روزه بدارد روز ماه رمضان را، چنانچه سزاوار آن بوده باشد و بایستد به عبادت پارهیی از شبش را و باز دارد از حرام شکم و فرج خود را و نگاه بدارد زبان خود را از ناشایست، بیرون رود از گناهان گذشته خود، مانند آنکه بیرون میرود از ماه رمضان خود و در آخر فرمود چه نیکوست حسناتی که برای این ماه مینویسند و چه دشوار است شرطهائی که باید در آن بجا آورند.
همچنین روایت است که ماه رمضان، ماه خداست، ماه رحمت و برکت و ضیافت خدا، ماهی که در آن شبی است که عبادت در آن شب بهتر از عبادت هزار ماه و ماهی که در آن نازل گردید قرآن و ماهی که در هر افطار آن خداوند هزار هزار کس را از آتش جهنم آزاد مینماید و در هر شب جمعه و روز جمعه آن هر ساعت، هزار هزار کس واصل به رحمت خداوند میگردند که هریک مستوجب عذاب بوده باشند و در شب و روز آخر این ماه، بعدد تمام آزادکردگان و بخشودگان بخشوده و آزاد میگرداند.
از سنن و آداب این ماه قرآن خواندن بسیار است تا چهل ختم قرآن و
ص: 291
کمترینش شش ختم قرآن و هدیه ختم قرآن به روح یکی از چهارده معصوم و این عمل است که ثواب آنرا مضاعف میگرداند و اهتمام تمام به نافلههای شب و روز موجب بشاشت روح و نور دل میشود.
دیگر مستحب است که افطار کند روزهدار بعد از غروب مگر آنکه ضعف بر او غلبه داشته باشد و افطار با چیزهای پاکیزه از حرام و شبهات و افطار به خرمای حلال که ثواب افطار را چهارصد برابر میگرداند و بعد از آن به آب گرم و شیر و نبات که کمتر شبههناک میباشند و خواندن دعاهای افطار که عطا میکند خداوند به خواننده آن ثواب تمام کسانیرا که در آنروز روزهدار بوده باشند.
دیگر خواندن سوره قدر در موقع افطار و تصدق کردن و افطار دادن روزهدار که ثواب آزاد کردن سی بنده داشته باشد و در هر شب خواندن هزار بار سوره انا انزلناه و صد مرتبه در هر شب خواندن سوره دخان و خواندن سوره انا فتحنا در هر شب در نمازهای مستحبی که تا آخر آن سال از هر گزند و بلیّه محفوظ بوده باشد و هزار رکعت نماز در این ماه به این ترتیب که هفتصد رکعت آنرا در سه دهه اول و سیصد رکعت آنرا در شبهای قدر یعنی نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم بگذارد.
دیگر دعاهای یومیه ماه رمضان و استغفار و صلوات و طلب حاجت بسیار در این ماه و خوردن سحری و دوری از نخوردن و روزه را به روز دیگر رسانیدن و دعای شب اول ماه و غسل شب اول ماه در آب جاری که خارش بدن را در آن سال دور میدارد و زیارت قبر امام حسین و خواندن زیارت حسین که ثواب حج و عمرهی حجاج آنسال را در مییابد و همبستری در شب اول این ماه با همسر حلال و ریختن سی کف آب در غسل این شب و بر سر و رو گلاب زدن و خوردن آن که باعث ایمنی از جمیع امراض، مخصوصا سرسام و امراض قلبی در آن سال میشود و سبب دوری از خواری و پریشانی خواهد گردید و خواندن دعای روز
ص: 292
اول ماه که موجب رفع فتنه و شر و ضرر و آفت تا رمضان دیگر میباشد و غسلهای بسیار در این ماه که باعث خوشبوئی بدن خواهد بود.
دیگر احیای در شبهای قدر با غسل موقع غروب و بر سر گرفتن قرآن و خدا را به چهارده معصوم ده، ده بار قسم دادن و زیارت امام حسین که موجب آمرزش گناهان خواهد بود، اگر به عدد ستارگان آسمان بوده باشد. و خواندن دعای جوشن کبیر در این سه شب و خواستن خیر و عافیت از خداوند و آمرزش خود و اموات که مستجاب خواهد بود و خواندن سوره عنکبوت در شب بیست و سوم که سبب رفع گرفتاریها و پریشانیها و تبهای درونی میباشد و اعتکاف در محراب و مسجد و در آخر جماع با حلال خود در شبهای طاق و حضور در نماز عید با شرایط آن و افطار با تربت سید الشّهداء که تا محشور با بهترین روزهداران و صلحا و اولیاء شده باشد. پس این بود شرایط و آدابی که متدینین درجه اول آنرا قبول داشته، کم و زیاد عمل کرده بکار میبستند.
پیشواز
و امّا متوسّطین: از مدتها قبل با این صورت به پیشواز ماه رمضان میرفتند که زنها تقریبا در تمام ماه شعبان به تهیّه آذوقه و خوار و بار ماه رمضان برآمده. به پاک کردن برنج و حبوبات و کوبیدن آرد برنج و نخودچی و زردچوبه و امثال آن برآمده خانه را پر و پیمان میساختند و از اول این ماه بود که احوال و رفتار و قیافههای این دسته وضع دیگر یافته تغییرات کلی میگرفت.
صورتها آرام و ملکوتی، چهرهها متین، قدمها آهسته، سرها به زیر، چشمها درویش! دلها تحت کنترل، راعی حلال و حرام و مکروه و مباح و نجس و
ص: 293
پاک و زشت و زیبا؛ و خودداری از دروغ و کمفروشی و حیله و خدعه و دیگر امور ممنوعه و مکروهه، به اضافه ضبط نفس از (لواط) و (زنا) و میخوارگی و غیبت و دشنام و حق اللّه و حق النّاس و سایر محرمات.
بهترین و مرغوبترین خوار و بار، با نازلترین قیمتها در این ماه به دکانها آمده در اختیار مردم قرار میگرفت با تغییر و تعویض سنگهای کموزن و ترازوهای سرکدار که جای خود را به سنگهای تماموزن و ترازوهای میزان (دقیق) میدادند.
ص: 294
چادر زنها در این ماه بلندتر شده، چادرهای (عبائی) و (دویت) بلند که تا روی پنجهی پاها را میپوشانید، جانشین چادرهای کوتاه، خوش آب و رنگ گرانبهای (اطلس) و (کربدوشین) قر و اطواردار (چرخی) و (کمری)
ص: 295
یکی از مجالس روضه در ماه رمضان.
ص: 296
میگردید و همچنین (روبنده) های بلند تا نزدیک زانو و (پیچه) های پهن بلند، جای (نقاب) های چهار انگشتی را میگرفت و بزک و بند و سفیدآب و امثال آن تا هلال ماه شوّال منسوخ میگردید.
هوسانگیزترین نانهای سنگک یک ذرع و نیمی خشک ناخنی خشخاش
ص: 297
و سیاهدانه زده و تافتونهای شانهزده کنجدی و روغنی، شیرمالهای روغندار خوشعطر و بو و دوباره تنور های سبوسدار پنجهکش خاصه، مخصوصا نام کماجهای طرشتی اعلا در این ماه در نانوائیها پیدا میشد و دلخواهترین گوشتهای شیشک پروار سی منه، با دنبههای چرخی بغل پرکن که قصابهای ماهر با سلیقه و استادی تمام «قلوهگاهها و دنبههای آنها را شهله» میکردند و آنها را با اکلیل و لاجورد و پولک و منجوق که شمعدانها و طهران قدیم ؛ ج3 ؛ ص297
ص: 298
تکپایهها بر آنها نصب میکردند و نارنج در موضع و سوراخ دنبه آنها میگذاشتند در این ماه به دکانهای قصابی آمده، عرضه میشد و شیر خالص بیآب و پنیرهای خیکی و پنیرهای پرچک لاری و ماستهای چربی نگرفته غیر مختار السلطنهای و روغنهای عطر گلابی خالص سنگسری و بختیاری در
ص: 299
خیکهای بزرگ پشمدار در این ماه در اختیار مردم قرار میگرفت و در هر صورت، ماهی که در تمام دوره سال مثل و مانندی در خوبی و ارزانی و فراوانی نداشت و از این جهات کمتر ماهی به پای آن میرسید.
تغییرات دیگر
باری، در این ماه مساجد رونقی دیگر میگرفت و از چند روز به ماه مانده، حصیرها، زیلوها و گلیمهای آنها خاکگیری و گردگیری و تعویض و تعمیر شده اضافی آنها که در انبارها نهاده شده بود بیرون آمده، همراه قالیهائی که اجاره میشد یا مردم برای ثواب، در این ماه، به مساجد میفرستادند، به شبستانها و چهلستونها آمده گسترده شده جارو، نظافت سالانه که هر گوشه و طاق و حجره آن، انبار کاسبی از کسبه محل شده، زباله و کثافات سر و
ص: 300
رویش را گرفته بود، شروع میگردید.
همچنین مستراحها و لولئینخانه های آنها رونقی دیگر گرفته، به دنبال تخلیّه انبارهای آنها که قبلا به زارعین (دولاب) ی و (شاه عبد العظیمی) جهت
ص: 301
کود پیشفروش شده بود و در ماه قبل از رمضان صورت گرفته بود، تنظیف گردیده، چوبهائی که برای جلوگیری از سقوط حاجتمندان در درازای آن قرار داده بودند و در طول سال پوسیده از میان رفته بود تجدید و تعویض و حیاط بیت الخلاها که گاهی در تمام سال نظافت نشده، مدفوع و نجاسات تر و خشک مردم زمین و فضا و دیوارهایشان را پوشانیده بود جارو (فرّاشی) کشیده میشد و آب حوضهای آنها که به رنگ لاجوردی درآمده با بدترین بوها بصورت مردابی آکنده از حشرات گوناگون درآمده بود، تجدید و آفتابههایش که غالبا از آنها جز تنهی بیلوله و دسته باقی نمانده بود ، به وسیله بانی خیری تعمیر و تعویض میشد.
خزینههای حمامها، له این ماه بار عامشان بود و از جهت آنهائی که حتّی
ص: 302
در تمام سال به حمام نرفته بودند، در این ماه به حمّام میآمدند، آب تازه گرفته و آب کهنهشان که دوره سال، آب روی آب شده هرگونه آلودگی و کثافات را از بول و غایط گرفته تا چرک و خون و منی و خلط سینه و آب بینی و قروح و جراحات مراجعان را در خود گرفته بود جای خود را به آب پاکیزه میدادند.
تحوّلات دیگر ماه رمضان آمدن زلوبیا و بامیه و گوشفیل و پشمک بود که فقط در همین ماه به بازار میآمد، چنانکه نقلقولی است از مظفر الدین شاه که گفته بود (ماه رمضان هم نمیآید زلوبیا بامیه سیری نوش جان کنیم) همچنانکه گفته بود (قربان زمستان که آب شاه و گدا یکی میباشد) منظور خنک بودن آب فقیر و غنی که در این فصل هیچکدام یخ نمیخواهند.
تعطیل کسب و تجارت، مخصوصا در نصفه اول روزهای ماه رمضان و سکوت و مردگی و خاموشی و بهتزدگی مردم، از شرایط دیگر این ماه بود، خاصّه تعطیل کامل پزندهای «ناهار بازاری» از قبیل: چلوئی، دیزیپز ، یخنیپز ، شیربرنجپز و قهوهچی، مخصوصا «پیالهفروش» و عرقفروش و
ص: 303
مطرب و لوطی و امثال آن و وای به حال یکی از آنها که در این ماه به پذیرائی مشتری و فروش امتعه خود بپردازد و کسی که در ملأ عام اقدام به روزهخواری بکند.
خلاف اینگونه کسبه، کسبهای بودند که این ماه ماه کسب و کار و برهکشان و رواجیشان بود، مانند حمامیها، ساعتسازها ، علما، وعاظ، معرکهگیرها، مسئلهگوها، فروشندگان امتعهی مذهبی مانند: قرآن و کتاب دعا و عکس و شمایل پیغمبر و امام. فروشندههای سجاده و جانماز و مقنعه ، و کفن
ص: 304
نوشته و ننوشته. فروشندگان زمین گور و مقبره و رواج کامل وصیت و وصیتنامه و تعیین وصیّ و قیّم و ناظر و اقدام به امور خیریّه و تهیّه موقوفات و تصفیه محاسبات با این و آن و حلال کردن دارائی و اموال شبههناک و همچنین کساد کار حکیم و دوافروش و زالوئی و حجامتچی و زفتانداز و دلاک و رگزن و دندانساز و لوطی عنتری و امرد و قحبه و پاانداز و سلمانی و مشاطه .
اکنون لازم میکند تا برای ورود به ماه رمضان به چند روز قبل از رسیدن آن، از جمله کلوخاندازان نظر بکنیم.
ص: 305
کلوخاندازان
مؤمنین طبقه اول و دوم تقریبا از زن و مرد کلوخاندازان را اینطور برگزار میکردند که مردها از روی حسابی که میخواستند به پیشواز رمضان که از سه روز تا یک روز قبل از آن بود بروند به اصلاح و حمام رفته، سرها را تراشیده، ریشها را توپی و محرابی و قبضهیی و دورگیوهیی آرایش داده، حنائیها حنا بسته، خضابیها خضاب میگذاشتند و بقول خودشان دیگ و دیگور، ملاقه! را سفید میکردند و زنها بند و برمه ی مفصّل نموده، طاس و دولچه را به سفیدگری میدادند! و حمام سفت و سختی رفته، بزکهای تند و تیزی کرده، قشنگترین لباسها را پوشیده، لذیذترین غذاها را پخته، همراه شیرینی، آجیلی که مردها از کوچه میآوردند، عیش را برقرار و از یک بار تا هرچند باری که توانائی مرد بود کلوخاندازان میگرفتند!
بعد از آنها، کلوخاندازان دسته دوم بود که رنگ و بوی بیشتری داشت و مردها سر و صورتهائی را که از شب عید غدیر و شب عید نوروز تا آن روز اصلاح نکرده بودند اصلاح کرده، ماشین و تیغ میانداختند و زنها دستی به خود برده، بالا و پائین را تمیز میکردند و در این کلوخاندازان بود که وسمهجوشها بر سر سهپایههای منقلها رفته، تخمه آجیلها فراهم میشد و از بعد از ظهر آنشب، همه کارهای خود را کنار گذارده به آرایش و به نمونه اشعار زیر به زدن و خواندن
ص: 306
میپرداختند.
آبجی خانم یادت نره امشبوشوورو بگو خوابت نره امشبو
بگو واست آب حیات آوردمبزار تو لُپپِت که نبات آوردم
دیزی بباره رجبی سف بزنموقع کاره رجبی سف بزن
***
قصر قجر بهترت امشب میدناونچه نیاد باورت امشب میدن
لنگو هوا کن در و دروازه کنایمونو با کار رجب تازه کن
دیزی بباره رجبی سف بزنموقع کاره رجبی سف بزن
همچنین این تصنیفها بود که دو دسته شده با سؤال و جواب میخواندند؛ دسته اول:
شب، شب شنبهس مرتیکه.. مث پنبهس مرتیکه
شب، شب جمعهس مرتیکه.. مث دنبهس مرتیکه
و دسته دوم:
از مشدی رجب رفتم و این مسئله خواسسّماز زیر قبا داد سر مسئله دسّم
گفتا چه کند فرق که شنبهس یا که جمعهسهرکس نکند همچی ... مشغول ذمهس
تصنیف دیگری هم از زبان مردها داشتند که یکنفر گوشتکوبی به دست گرفته و همگی میگفتند: ماس ماس کنگرماس. و او در حالیکه خود را میجنبانید و گوشتکوب را به یکی یکی حواله میکرد جواب میداد (این نیم ذر بزازاس)
ماس ماس کنگر ماساین ساطور قصاباس
ماس ماس کنگرماساین گوشتکوب خرّاطاس
ماس ماس کنگرماساین قپپون رزازاس
ص: 307 دعوای جمله بیجاسهمهش مال شماهاس
کلوخاندازانی هم مداحها و منبریهای تازهکار و غیر سرشناس داشتند که علاوه بر مراسم طبقه اول بخاطر بازاریابی منبر برای خود با نمکگیر کردن همکارها، تا در پیش بانیان خود، آنها را هم معرفی نمایند به این صورت مهمانی میکردند که وعاظشان این مهمانی را قبل از رمضان و روضهخوانها و مداحها و نوحهخوانها قبل از محرّم میدادند.
بعد از آنها هم کلوخاندازان داشمشدیها و الواط و رنود و عرقخورها بود که آنها نیز، هر دسته به فراخور حال و مطابق علاقه خود افراط را به حدّ اعلا میرسانیدند و کاملترین آنها کلوخاندازان عیاشها بود که به فاحشهخانهها رفته بساط ساز و ضرب و میگساری را در آنجا برپا میکردند و مترس دارهایشان هم که مترسهایشان برایشان سفره کلوخاندازان میانداختند. در همین شبها بود که آخر شبها در شهر بدترین بدمستیها و عربدهکشیها به راه میافتاد و در هر گوشه و کنار مستهائی که در جویها و لجنها افتاده به دوششان میکشیدند.
شیلانکشان فاحشهها هم از آن جهت بود که آنها هم در ماه رمضان مثل همه روزه میگرفتند و نماز میخواندند و به راه توبه انابه میرفتند و گناه عمل خود را در این ماه چند برابر ماههای دیگر میدانستند!
*** اکنون به آداب اجتماعی و عمومی ماه رمضان بازگردیم و برگزاری این ماه را در اکثریّت مردم بنظر آوریم:
از واجبات بود که در شب اول که شب نیّتش میگفتند، غسل نیّت روزه را
ص: 308
یکی از مجالس کلوخاندازان قبل از ماه رمضان و آوازخوان آنکه طرف چپ، با عرقچین و عبا در حال تحریر دادن (چهچهه زدن) میباشد که بمناسبت لرزش سر عکسش مات شده است.
ص: 309
با غسل جنابت یکجا به عمل آوردند و برخلاف سایر شبهای اول ماه که در آن همبستری و مقاربت مکروه بود، همبستری در این شب یعنی شب اول ماه از دستورات مؤکد بود که همه آنرا به جا میآوردند و از همین جهت هم بود که در این شب چنان جمعیّتی به حمامها رو مینمود که جای قدم گذاشتن بنظر نمیرسید.
شام امشب را چیز مختصری خورده «سر دل را سبک نگاه میداشتند» تا برای خوردن سحری اشتهای بیشتری داشته باشند و در همین شب بود که هرکس باید قبل از نیّت روزه با هرکس که از او کینهای در دل دارد و یا نقار و کدورتش در دل کسی میباشد حلیّت طلبیده، رضایت داده، تحصیل رضایت نماید.
در شب نیّت، حتما باید بچهها را برای خوردن سحری بیدار نمایند، اگرچه طفل و صغیر و نابالغ بوده باشند، چه، معتقد بودند که صفای سحری و آداب روزه را باید از همین سنین به آنها نشان بدهند.
ص: 310
ریزهخوانی و مناجات
اشاره
تقریبا از سه ساعت به اذان مانده یعنی با اولین ریزهخوانیها ی مناجاتیان، زنها بیدار شده یکدیگر را برای پخت و پز سحری و آماده ساختن سفره سحر برمیانگیختند و بیدار کردن مردها هم بسته به آن بود که سوادی داشته بخواهند با زنها بیدار شده به خواندن دعاهای سحر و نماز و ذکر و دعا بپردازند و یا زنها فقط آنها را برای خوردن سحری بیدار نمایند و از همان اولین بانگ و نوای مناجاتیان هم بود که کمکم شور و ولولهای در شهر پیچیده هر لحظه بانگ و هیاهو رو به شدت مینهاد، تا آنجا که از هر بام و مناره صدا در صدا میپیوست و غلغله و غوغائی بود که شهر را فرا میگرفت.
مناجات برای هر عده باز صورتی مخصوص به خود داشت که عرفا و متدینین سر به جیب خود برده آنرا با دعاهائی از قبیل (صحیفه سجادیّه) و مناجاتهای ائمه اطهار و دیگران، بیسر و صدا در اطاقهای دربسته و نمازخانههای خود مشغول میشدند و عدهای که خدا را در آسمان هفتم و هشتم و قاب قوسین او ادنی! و بالاتر میدانستند، این عمل را در منارهها و بامها و بلندیها با مهیبترین صداها و رساترین آوازها انجام میدادند.
ص: 311
در مناجاتها، دعاها و استغاثهها برای هرکس مطابق حاجت و حوائج او، از درد دردمندان و حاجت حاجتمندان و شفای بیماران و قرض قرضمندان و خلاص زندانیان و سلامت مسافران بود که بر زبانها آمده شنیده میشد، تا حوائج مادّی و عادی و مشروع و نامشروع که پنهان و آشکار مسئلت میگردید، همچنین بهترین وسیله تا روضهخوانها و مداحها و نوحهخوانهای مبتدی که هنوز حنجرهشان باز و شرمشان کم نشده بود با مناجات کردن به تمرین آواز و باز کردن صدا و رفع خجالت بپردازند!
این مناجاتها گذشته از تزکیه نفس و روح و تسکین آلام اثرات مفید دیگری نیز همراه داشت، به این صورت که چه بسیار عشاق سوختهدل که مورد خشم و بیمهری معشوقههای نر و ماده خود واقع شده بودند و با همان آهنگهای جانسوز و اشعار مناسب حال، که به گوش آنها میرسانیدند، دلشان به رحم آورده، در میان همان ابیات محلهای ملاقات روز بعد را نیز معین کرده نائل به مراد میشدند!
اگرچه غالب این مناجاتها بدون خودنمائی و جلب اعتبار و تقدیس و تظاهر و ریب و ریا انجام نمیگرفت امّا مردمی هم بودند که واقعا این کار را برای رضای خدا و نیّت خالص و بیدار کردن خفتگان انجام میدادند، تا آنجا که کسانی هم که صدا و سوادی نداشتند تا مناجات کنند، شمع و چراغ و فانوس جلو نوشتهها و کتاب مناجات مناجاتکنها میگرفتند و یا در مواقع برف و باران سینی مجمعه بر سر آنها نگاه میداشتند که در ردیف مناجاتکنها درآمده
ص: 312
یکی از مناجاتکنندگان در حال مناجات و دعا.
ص: 313
باشند.
این غوغا و هیاهو در سحرها به جائی میرسید که شهر یکپارچه بانگ و فریاد میگردید، تا آنجا که نقلی است: دیپلماتی اروپائی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر میشود، وقتی آن غوغا و ولوله میشنود به گمان آنکه مردم ورود او را به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار میکند!
مناجات را با ریزهخوانی و صدای بم و کوتاه شروع کرده، با خطبهها و مطالبی در نعت رسول اکرم و اولاد منتجب او به تحریر و ترکیب درآورده به دوبیتیهای معروف مناجاتنامه تمام میکردند که از آن جمله بود، مضامین سرلوحههای کتابهای گلستان و بوستان. مانند: شکر و سپاس و نعمت و منّت خدایرا پروردگار خلق و خداوند کبریا و اول دفتر بنام ایزد دانا، صانع و پروردگار حی توانا، و بلغ العلا بکمالهی، کشف الدّجا بجمالهی، حسن جمیع خصالهی، صلّو علیه و آلهی و شعر: (ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی- نروم جز به همان ره که توام راهنمائی) و مناجات خمسه و مناجاتنامه خواجه عبد اللّه انصاری و رباعیات شیخ ابو سعید ابو الخیر و عرفای دیگر مانند:
ای آنکه بِمُلک خویش پاینده توئیدر ظلمتِ شب، صبح نماینده توئی
درهای امید بر رخم بسته شدهبگشای خدایا که گشاینده توئی
** یا:
ای خالق ذو الجلال، ای بار خداتا چند روم دربدر و جای بجا
یا خانه امید مرا در بربندیا قفل مهمّات مرا در بگشا
**
در هر سحری با تو همی گویم رازدر حضرت تو همی کنم راز و نیاز
ص: 314 بیچارهگیام ز حد شد ای بندهنوازکار من درماندهی بیچاره بساز
**
آنی تو که حالِ دلِ نالان دانیاحوال دلِ شکستهبالان دانی
گر خوانمت از سینه سوزان شنویور دم نزنم زبان لالان دانی
**
برخیز که عاشقان به شب راز کنندگِردِ درِ دوست جمله پرواز کنند
هر جا که دری بُوَد بشب میبندندالّا در دوست را که شب باز کنند
و در دنباله هر بیت یا مصرع هم کلماتی مانند: یا اللّه. یا مشکلگشای کل عالم. یا دلیل گمشدهگان. یا ارحم الراحمین اضافه کرده، با آن استغاثه و التجا میکردند. درباره آخرین رباعی، یعنی (برخیز که عاشقان بشب راز کنند ...) نیز این داستان که در محله سنگلج دختر ضعیف الجثهای را به جوان قویهیکلی میدهند و با آنکه سالها از ازدواجشان میگذرد، امّا نه هنوز دختر جرأت تحمل پسر مینماید، نه پسر رحمین دلیش اجازه میدهد تا با وی به عنف و زور رفتار بکند تا سحر شبی پسر با صدای مناجاتیان که نزدیکترین آنها رباعی مذکور را میخوانده درحالیکه فشار غریزه دیوانهاش نموده بوده از خواب بیدار میشود و همچه که صدای هر جا که دری بود بشب میبندند، الّا در دوست را که شب باز کنند، بگوشش میخورد آنرا الهام غیبی دانسته، در قلعه را باز میکند و مطلب گوش به گوش شده، رباعی مذکور معجزی بحساب آمده زبانزد خاصّ و عام میگردد و زنها هریک بر آن قاعده و دستوری افزوده، شرایطی وضع میکنند که مثلا: هرگاه دامادی، یا مردی (پشت در مانده) باشد، چند بار آنرا بخواند،
ص: 315
بستگیش باز میشود، و هرآینه زنی مورد بیمهری و بیرغبتی شوهر قرار گرفته باشد، مطابق اسم خود بعد از هر نماز آنرا ذکر بکنند و از این قبیل که هنوز هم میان بسیاری از سالخوردگان برای فتوح و گشایشات متداول میباشد!
بعد از مناجات دعاهای سحر بود که معروفترین و موثقترین آنها منسوب به امام محمد باقر علیه السلام (الهمّ انی اسئلک من بهائک کله) که بنام ابو حمزه ثمالی شناخته شده بود ذکر مردم و مناجاتیان میگردید، مخصوصا که قاآنی، شاعر معاصر هم با این قصیده آنرا تأیید کرده بود:
ماه رمضان آمد ای تُرک سَمَنبَربرخیز و بَرَم سَبحه و سجاده بیاور
اسباب طرب را ببر از مجلس بیرونزان پیش که ناگاه نقیبی رسد از در
وان مصحف فرسوده که پارینه ز مجلسبردی بشب عید و نیاوردی دیگر
باز آر و بده تا که بخوانم دو سه سورهغفران پدر خواهم و آمرزش مادر
وان خوب دعائی که (ابو حمزه) همی خواندما نیز بخوانیم بهر نیمه شب اندر
قابل ذکر است که این دعا را در بعضی خانهها با چنان حالت خضوع و خشوع و توجّهی میخواندند که حتّی کودکان و اطفال را تحت تأثیر قرار میدادند.
بیدار شدن و بیدار کردن سحرها
دیگر از آداب و رسوم این ماه بیدار کردن یکدیگر در سحرها بود که صمیمیت و یگانگی و صفا و همبستگی مردم را بهم میرساند و آن نیز به این صورت انجام میگرفت که هرآینه هنوز خانوادهای با صدای مناجات بیدار نشده که «غالبا هم از لا قیدی و آسایش خیال بیدار نمیشدند» و در خواب میماند اولین نفری که در
ص: 316
خانه یا خانههای دیوار به دیوار بیدار شده بود موظف بود سایرین را هم بیدار بکند که برای این کار وسایلی برمیانگیختند. اول اگر دیوار به دیوار اطاق هم بودند، به دیوار هم مشت میکوبیدند که این مشتکوبی اطاق به اطاق یکدیگر تا آخر حیاط، از آنکه اطاقها وصل بهم ساخته شده بود با دور تسلسل صورت میگرفت و هرآینه با این وسیله هماطاقی بیدار نشده با مشت خود پاسخ نداده بود، به حیاط رفته، در اطاق او را میزدند. دیگر از سوراخ بخاری و داخل کتهها که معمولا پشت به پشت اطاقهای هم قرار گرفته بود، داد میزدند. دیگر نخی از درز و سوراخ دیوار خود و همسایه گذرانده به سرش زنگوله بسته بودند، با کشیدن آنرا به صدا درمیآوردند. دیگر اگر همسایه در بالاخانه و روی اطاق زیری بود با ته چوب گردگیری و مانند آن به سقف که کف اطاق او بود میکوفتند و اگر سکنهی اطاق زیرین را میخواستند صدا کنند به زمین میکوبیدند. لازم به ذکر است که بیشتر این وظیفه به عهده کسانی بود که (ساعت شماطهای) داشته، یا خود داوطلب بشوند.
پیرمردهای شوخطبع خوشقریحهای هم در محلات بودند که چون در شبهای طاق مجامعت را جایز و بلکه ثواب میدانستند، از جهت عقیده و تفریح به دور کوچه خانههای آشنایان براه افتاده، با چوبدستی و عصا و لگد که بر در خانههای آنها میزدند و با جملات مثلا (مشدی ممدلی بیداری؟)- (مش لطف اللّه، شبشه!) مردم را به بیدار شدن و (کار خیر!) دعوت میکردند و عدّهای هم بودند که این کار را واقعا در زمره وظایف پسندیده و اعمال مجزی دانسته، آنرا جزو نذرهای خود قرار داده، با خواندن اشعار مناجاتنامه و دعا و (هو) انداختن، به کوچه، محلههای خارج شهر رفته مردم حومهنشین را بیدار میکردند.
ص: 317
سحری و غذاهای آن
اکنون دیگر ماه رمضان عملا شروع شده و از این هنگام بود که شهر یکپارچه صورت و حالت دیگر به خود گرفته وضع و حالات و روحیّات و عادات مردم متغیّر گردیده، برنامه زندگی و خواب و خوراک و کسب و کار و حتّی نشست و برخاست و حرف و سخن آنها دگرگون میگردید که چگونگی آنرا از دو سه ساعت به سحر مانده شروع میکنیم.
در این موقع ابتدا زنها بیدار شده به آشپزخانهها میشتافتند و به پختن سحری که معمولا از انواع پلوها و چلوها بود که گوشت یا مرغ یا خورش آنرا قبلا یعنی سر شب پخته جا انداخته بودند، مشغول میشدند و همراه آن به تهیّه سایر مخلفات سفره، بعد از گذاردن دمکنی بر روی دیگ برنج و آتش کردن سماور میپرداختند.
با صدای وزوز و آواز سماور به اطاق برگشته به آماده کردن وسائل سماور و اسباب سفره مشغول میشدند که باید با آن به بیدار کردن مردها و بچهها و روزهبگیرها بپردازند.
در اینجا توضیحی لازم میآید و این آنکه چون در آن زمان هنوز میز غذا مرسوم نبود و عالی و دانی غذا را روی زمین صرف میکردند، سماور و چای نیز برای خود سفرهای داشت که به این صورت ترکیب میگرفت. ابتدا سوزنی ترمه یا مخمل مستطیلی را که با نوارهای زری اصل یا بدل بطرز زیبائی نواردوزی
ص: 318
و طرحدوزی شده بود، بر روی سفره دیگری از پارچه ضخیم که مقداری از آن بزرگتر بود گسترده، سینی مستطیل برنجی پاک کرده برّاقی که با گرد آجر سائیده، با نرمه شست گلگذاری میکردند در طول سوزنی در قسمت بالا قرار داده، سماور جوشان را که آن نیز مانند طلای پرداخت شده از نظافت میدرخشید در بالای سینی داخل طشتک زیر آنجا داده، قوری چای ریختهی آب بسته را بر سر آن گذارده، روقوری ی گرد و زیبائی که از جنس و زینت سوزنی از مخمل آلبالوئی و جگری و رنگهای سرخ فشرده بود بر روی قوری کشیده جام برنجی مخصوصی که خاصّ این کار بود زیر شیر سماور نهاده، سینی گرد برنجی دیگری که قنددان، استکان نعلبکیهای آب خاکستر مالیده شسته دستمال کشیده براق تمیز که از پاکیزگی تلئلؤ مینمود داخل آن جلو جام
ص: 319
سماور نهاده تنگ یا دولچه (دلوچه) ورشوی پرآب، جهت پر کردن سر سماور کنار دست گذاشته مشغول پهن کردن سفره سحری میشدند.
انواع غذا- آشپزی
غذای سحر به مناسبت گرما و سرما و فصول چهارگانه متغیّر میگردید. امّا آنچه گذشته از مخلفات، غذای کامل سحر بحساب میآمد، غذاهای پرگوشت و پرچربی برای ایّام سرما و غذای کمگوشت و کمچربی برای تابستانها بود که به مصرف میرسید و از آن جمله بود: آبگوشت آجیل ، آبگوشت به و سرکه
ص: 320
شیره ، آبگوشت کلمقمری ، طاسکباب ، کباب دیگی ، شامی لپه ، کوفته شامی ، کوفته دست به گردن ، انواع چلو خورشها، مانند: چلو خورش
ص: 321
فسنجان ، خورش قیمه ، ششانداز آلو اسفناج ، پلو تهچین با گوشت یا مرغ ، انواع کباب. مثل کباب دیگی ، کباب چنجه ، کباب جوجه،
ص: 322
کبک ، کباب تنوری ، یخنی، خاگینه ، نیمرو ، انواع کوکوها مانند:
ص: 323
کوکوی سبزی ، کوکوی سیبزمینی ، انواع پلوها مانند: باقلاپلو ، سبزیپلو
ص: 324
با کوکوماهی ، شیرینپلو ، شاخدارپلو ، هفترنگپلو ، چنگال ،
ص: 325
قیمهآلو که مخصوصا این چلو خورش را در سحرهای ماه رمضانها برای جلوگیری از عطش روز میخوردند «مانند خورش قیمه که بجای گوجهفرنگی، گرد لیمو عمانی یا آلو چاشنی آن میگردید». قرمه، در انواع غذاها و بعد از اینها غذاهای بیبضاعتها و فقرا مانند: کلهجوش (کالجوش) ، اشکنه در
ص: 326
انواع مختلف طبق سلیقه، نان و کره و تخممرغ ، دمی (دمپخت) به انواع
ص: 327
کته . نان و سیبزمینی پخته، نان و پنیر، نان و لبو، نان و ارده شیره ، نان و حلوا ارده ، نان و انجیر، نان و خرما، نان و انگور، نان و پنیر و هندوانه، نان و چای شیرین! یتیمچه بادمجان ، قلیه کدو ، آب جوجه (سیرابی) ، نان و روغن ، نان و خربزه، نان و شیره یا نان و ماست و شیره. نان و مربا از هر نوع که در دسترسشان بود، یا فراهم کنند. مانند مربای به، مربای سیب، مربای انجیر، مربای بالنگ . نان و سرکه شیره، نان و سکنجبین و از آنچه نان را تر و
ص: 328
نرم و قابل فرو بردن نماید و در آخر، نان و آب جوش و نان خشکه و آب.
آب است و تریاک
بعد از خوردن سحری و شنیدن جمله (آب است و تریاک)، همراه وضوی نماز صبح دست و دهان را شسته، آب در دهان گردانده، غرغره میکردند و دندانها را با چوب یا خلال از چوب جارو قزوینی خلال نموده، تا چیزی در زوایای دندانها و دهان نمانده باشد، دو مرتبه آب در دهان گردانده، نماز صبح را به جا میآوردند و نیت شب به شب روزه را که غیر از نیّت یکماهه رمضان بود، در دل گذرانده به بستر میرفتند.
آب است و تریاک، جملهئی بود که مؤذّنین، بعد از اذان سحر بر زبان میآوردند و این توجهی بود که به خوابماندهها یا آنها که تا آن زمان به خوردن سحری دست نیافته بودند میدادند، به این معنی که هنوز برای چند دقیقه که تشنهئی آبی نوشیده، یا معتادی تریاکی صرف بکند وقت باقی میباشد و به هر صورت میتوانند، خود را به سحری برسانند و این از آن جهت بود که بدون خوردن سحری، روزه گرفتن کراهتی عظیم داشت که روایت آمده بود و دستوری که باید روزهگیر حتما با خوردن غذا اختیار روزه نماید، اگرچه با دانهای خرما یا مویز یا مغز بادامی باشد و تماشائی همین هنگام بود که خانوادهئی در این تنگنای وقت دست به سحری یافته باشد!
ص: 329
مرد لقمه به دهان زن میفشرد و زن کاسه آب به دست مرد میداد و مرد جویده نجویده و فرو نداده عقب لقمهی بعد میگشت و زن استکان چای را جلو دهانش میگرفت و چه بسیار که طرفین چند نوع غذای سفت و مایع را در یک لقمه به دهان هم گذارده یکدگر را دچار سرفه و تنگی نفس میساختند و دیدنیتر از همه منظره استعمال چپق بود که مرد چپق چاق میکرد و زن کبریت آن را میکشید، یا بالعکس که همراه جویدن و فرو دادن آخرین لقمه صورت میگرفت و تا آن حدّ با عجله و شتاب که غالبا لقمه و آب و پف و پک باهم مخلوط میگردید.
این جملهی آب است و تریاک، نه تنها خانوادهها را دچار چنین افعال و اعمال مضحک و احیانا دردسرها، مزاحمتها و جنگ و جدلهای بود و نبود وقت مینمود، بلکه اختلافات بسیاری نیز میان علمای عصر به وجود آورده بود که عدهئی مدت آب است و تریاک را مطابق وقتی که ذکر آن گذشت و به دقیقه نمیرسید دانسته عدّهئی مدت آن را برابر زمانی که تشنهای آبی به دست آورده و تریاکیئی حد اقل تریاک خود را که سه نخود معلوم شده بود بکشد، میگفتند و چه منابری را که وعاظ طرفدار هریک بر تحمیل عقیدهی مجتهد خود دربارهشان اشغال کرده، چه منازعاتی که بر سر آن درمیگرفت!
دیگر از آداب سحر، یکی خوردن لقمهئی نان خالی بعد از سحری بود که معتقد بودند همان یک لقمه نان خالی، آنها را تا افطار بعد، نگاه خواهد داشت و دیگر مکیدن انگشتر عقیق، بعد از نیّت و هنگام خواب بود که در خاصیتش میگفتند رفع عطش مینماید و مکیدن آن را از واجبات میدانستند. به شهادت رباعی زیر:
گویند کز عقیق شود رفع تشنگیحاشا به من که معتقد این خبر شوم
زیرا که من عقیق لب لعل یار راهرچند بیشتر بمکم تشنهتر شوم
ص: 330
تعصب به روزهداری
به طوری که قبلا ذکر شد، در شب اول نیت، باید خرد و کلان هر خانواده موقع سحری بیدار باشند و در خوردن سحری با روزهگیرها همراهی نمایند که این را هم نوعی ثواب دانسته، همرنگی روزهگیرها را برای روزهنگیرها از وظایف میخواندند و هر بچه که سال اول روزه میگرفت، از طرف پدر و مادر جایزه داشته انعام چشمگیر دریافت مینمود و از جهت همین تشویق و ترغیبها نیز بود که بعضی از اطفال تا پای جان در نگهداری روزه پافشاری میکردند و چنان غروری در این راه بخرج میدادند که حتّی از شنیدن تهمت روزهخور گریان میشدند!
بر روی همین عادت به روزهداری در بچهگی چه بسیار مردم بالغ که به نماز واجب یومیه اعتنا نداشته سرسریشان میگرفتند، امّا روزههای ماه رمضان را امری اجتنابناپذیر دانسته نگاه میداشتند. تا آنجا که هنوز هم بیشماری از آن اطفال که به سنین بالا و کهولت رسیدهاند، در کمال ضعف و ناتوانی روزهها را نگاه داشته، به دستور هیچ رساله و امام و پیغمبر و مجتهد و طبیب و ناصح در خوردن آن توجه نمیکنند، اگرچه با سلامت و حیاتشان ارتباط داشته باشد که از آن جمله است خالهی عجوزهی خود نگارنده که هر ساله بعد از رمضان، مدتها باید به مداوای روزهداری او بپردازیم و دستبردار از عقیده نمیگردید.
جایزه و انعامی هم بعضی مردها در این ماه به زنهای خود که سحرها زودتر از دیگران بلند میشدند و غذای بهتر تهیّه میکردند میدادند، که مادربزرگ حقیر نیز یکی از جایزهبگیران بوده که لیره، اشرفی های سحرخیزی و سفره رنگین کردنهایشان را تا آخر عمر نگاه داشته بود.
ص: 331
این دقت و تشویق بزرگترهای خانوادهها در کوچکترها تا به آن حدّ اثر گذارده بود که گاهی بچههای یک خانواده از ترس بیدار نشدن سحرها، موقع خوابیدن تنبان شلوارهای خود را به هم میدوختند. تا وقتی که بالغ و بزرگتر آنها را صدا میکنند، همگی باهم بلند شده باشند، و آنهائی هم که از این یگانگی و همشیری محروم بودند، بیدار شدن سحرها را به پدر و مادر، با تهدید بیسحری روزه گرفتن و اعتصاب غذا، تحمیل میکردند.
در هر صورت آنچه برای خرد و کلان مردم قابل ملاحظه و غیر قابل بخشایش بود آنکه فردی بدون علّت به روزهخواری بپردازد و یا احدی دیده شود که در انظار مبادرت به روزهخواری نماید و یا حتّی با معاذیر شرعی، اطلاع روزهخواری کسی به گوش دیگران رسیده باشد. تا آنجا که زنان معذور و اطفال صغیر نیز باید غذای خود را در هفت در و در بندان صرف بکنند، آن هم به این صورت که برای بزرگترها فقط چیزی که سدّ جوع نماید و برای کوچکترها غذای مختصری که از صبح به ظهر و از ظهر به شب بپیوندد و در میان آن از خوردن هر چیز پرهیز کامل داشته باشند و آن را روزهی (سرگنجشکی) به حساب بیاورند.
باری با این شرایط مردم وارد ماه صیام میشدند و ترتیب کار و بیکاری و خواب و تفریح آنها هم این بود که تا دو ساعت به ظهر و کمتر خوابیده، پس از آن مردها از خانهها خارج شده، کاسب کارها به سر کارهای خود رفته و بیکارهها به وقت گذرانی میپرداختند.
ص: 332
وقتگذرانیها بساطیها- خردهفروشها
اشاره
از این ساعت، دیگر شهر از سکوت و خاموشی مطلق صبح خود که تا آن ساعت بیشتر مشابه روزهای تعطیلات رسمی، مانند روزهای قتل و عزاهای بزرگ مینمود، بیرون آمده، جنب و جوش در مردم پدید میآمد و تقریبا دکاکین باز شده و ایاب ذهاب برقرار میگردید، تا چیزی به غروب مانده که دو مرتبه مردم به خانهها بازمیگشتند.
وقتگذرانی مردم در این ماه بیشتر در مساجد و صحنهای امامزادهها و زیارتگاهها و این قبیل اماکن بود که مسجد شاه در درجه اول آن قرار میگرفت.
این مسجد که وسعت جلو خان آن زیادتر از وسعت فعلی آن بود و کف آن با کف (بازار عطرفروشها) مساوی و خیابان بوذرجمهری از جلو آن رد نشده بود، با سردری شبیه سردر ورودی فعلی مدخل آن با پنج پله از بازار جدا میگردید.
محلّ اجتماع بساطیها و خردهفروشها و دستفروشها و داخل آن مکان معرکهگیرها و مسئلهگوها و مرثیهخوانها بود که هریک برای خود مشتریانی
ص: 333
داشتند.
بساطیها و خوردهفروشیهای (جلوخان) در این ماه به نهایت میرسید، زیرا این محلّی بود که هرکس متاعی از ارزشمند تا بیارزش از هر قبیل داشت، در این ماه به آنجا میآورد و برای فروش عرضه مینمود و مشتریانشان هم آنهائی که در انتظارشان بودند، چه بسا در میان اجناسشان امتعهی جالب و گرانبها بچنگ میآمد.
اشیائی که در جلو خان «مخصوصا در این ماه» عرضه میشد، باید فرسوده و مستهلک و کارکرده و دست دوم و چندم باشند و بیشتر جل و بنجلهائی که کمتر مصرف حتمی و متعارف داشته باشد و اشیاء نو و کار نکرده کمتر میتوانست در آنها راه بیابد مگر اواخر که نوفروشها هم در آنجا راه یافته بودند و اشیائشان عبارت بود از اقسام قفل، از یک پیچه و دو پیچه ی دراز و کوتاه وطنی، مانند قفلهای در ضریحهای امامزادهها و قفلهای خارجی کلیدی و حروفی و رمزی بزرگ و کوچک. بشقاب پیالههای مسی و برنجی ساده و قلمزده. زیر استکانی و انگاره رنده و ارّه و مقار و متّه کمانه و گیره دستههای چوبی نجاری. پتک و چکش و انبر و سیخ کورهی آهنگری. اسباب و ابزار پینهدوزی از قبیل میز چهارپایههای پایه کوتاه و گاز و میخکش و چکش و سوزن و درفش و سندان و مشته. ماله و تیشه و شاقول و طراز و گونیای بنّائی.
ذرع و نیم ذرع بزّازی. غربال و سرند ریز و درشت لانهزنبوری زهتاب رزازی .
ص: 334
میدان مالفروشها، یا کاهفروشها، یا میدان سید اسماعیل که مردم برای وقتگذرانی دور دستفروشها و بساطیهای آن جمع شدهاند.
ص: 335
دلو چرمی و کلنگ و طناب چاهکنی. کارد، چاقو، گزلیک آشپزخانه.
کتابهای خطی و چاپی، جزوه ، بیاض ، کتاب دعا، انواع کتب علوم غریبه مثل جنگیری، فالبینی، رمالی، دعانویسی، کیمیاگری، طلسمات، انواع کتب فارسی، عربی، هندی. انواع و اقسام چپق با چوب و سرههای مختلف، مانند چوب زیتون، آبنوس، بلوط. عنّاب و سرههای چینی و گلی نقش و نگار و عکسدار و سرههای قمی و نطنزی و همدانی. چوب وافورهای مختلف کوچک و بزرگ با چوبهای کهور و کیکوم و ازگیل و گردو و آلبالو، ساده و نقره کوب، با سیخ وافورهای نقره و برنج و فولاد زنجیر مدبردار. حقه وافورهای روسی و پاریسی و اتابکی و رکن الدولهای و سیف الملکی. انبرهای پای منقل، از ساده، تا نقرهکوب و طلاکوب زنجانی و یزدی. منقلهای مشبک دور کنگرهئی مربع و مسدّس و مستطیل کار اصفهان. اسباب شکار و صید و سفر، از قبیل دام و تور و تفنگ سر پر و تهپر خارجی و داخلی یک لول و دولول و ساچمهای و چاشنیای و باروت فتیلهای. چاقوهای سلاخی و قصابی و آشپزی. چاقوی جیب، از یک تیغه، تا چند تیغهی ارهدار قیچیدار و قلمتراش دسته فلزی و دسته شاخی. قلمدانهای مقوائی و فلزی و نقره و میناکاری و خاتمکاری. دواتهای مفرغی و بلور و نقره و سنگی. ساطور و مصقل. انبر و اجاق و دم زرگری.
ص: 336
ترازوهای بزرگ و کوچک شاهینی و دستی و آویزی. سنگ ترازوی ریختگی.
وصلههای درویشی، مانند کشکول و تبرزین و بوق و منتشا و رشمه و تاج و سبحه . تکهها و وصلههای لوطیگری از، جام جیب و قمه و قداره ، زنجیر جیب ، پاشنهکش و کمربندهای گل نقره و عقیق کوب.
اسباب ورزش و پهلوانی از تخته شنا و میل و کباده و سنگ و تنکههای چرمی ساده و قلابدوزی شده و زانوبند و ساعدبند و بازوبندهای نگیننشان سبک قیمت و پرقیمت. بوق حمّام و کوزه لجنکشی حمّام . تیغ و قیچی و ماشین و سنگساب و کیف و آینه دستی سلمانی. دو شاخه بتهگذاری و سیخ زیر بته و سرکج و حسوم و پارو و انبرهای نانوائی. سنگهای قیمتی، فیروزه، عقیق، درّ، لعل. تسبیحهای مختلف بلور، گلی، سنگی، چوبی، ساده، نقرهکوب، منگولهدار، شرابهدار. تکه پاره آهنهای بامصرف و بیمصرف و پیچ
ص: 337
و مهرههای سالم و هرز. شال و مولوی و انواع شب کلاه از سیاه و سفید و شیرشکری، معمولی و قلابدوزی شده. اسباب جرّاحی امثال، تیغ، نشتر، چاقو، شاخ حجامت، شیشه و شاخ و شیشههای اماله ، سالم و لبپریده. رمل و اسطرلاب و لوحه و مدار و جام چهل کلید و بشقاب دوازده برج، برای تفریق و تحبیب و قبلهنما، لوازم دندانکشی مثل: گاز و کلبتین و ریشهکش و شانهبند . اسباب حقّهبازی و شعبدهبازی از: طاس و مهره و قنددان و دیگچه هفترنگ پلو و شامورتی و (چوب استاد) و (چوب معلم) . کوره و دم و بوته و (گل حکمت و برک اکسیر). قلیانهای جوراجور در مصرف بنگ و تنباکو از چوب توت و زیتون و سپیدار با سرههای چوبی شرابهدار و کوزههای بلور و چینی صورتدار و کوزههای کدو از کدوهای گردندراز جنگلی منقّش. چراغ نگاری های شیرهکشی. میل گرد و چهار پهلو و (قالب تنه) ی حلبیسازی.
ص: 338
نی و نیچه ی شیشهگری. چفت و ریزه و پشتبند و کلون در اتاق و در حیاط و تملیک .
افسار و دهانه و زین و برگ و رکاب و پیشانیبند و مگسپران و رانکی و آشورمه . شنکش، بیلچه، چنگک، قیچی باغبانی. درجه، نشان، سردوشی، حمایل، زنگال، چکمه، مهمیز، شلاق. تکمههای جوراجور شاخی، صدف، چوب، نقره، برنز، ساده و شیر و خورشیدی و نایب السلطنهای. زره، کلاهخود، شمشیر، نیزه، سپر، خنجر، چکمه مخصوص تعزیهخوانی. فانوس، چراغ، شمعدان، انفیهدان . قاشق مغز قلم استخوانخوری ، قاشق گوش پاککنی . بیضهبند و هزاران هزار قطعات جوراجور دیگر که مسلّم بود با این ترتیب میتوانست ساعتها بیکارههائی را به خود مشغول داشته باشد و باید گفت که این بازار با سابقه طولانی صد ساله از زمان اتمام خود مسجد، همراه
ص: 339
تبلیغات فراوان، از طرف سازنده آن، که مردم اعتقادی به مسجد دولتی نداشتند و لازم میآمد که با این وسائل اهالی را به طرف آن بکشانند، به وجود آمده بود که همچنان، تا اواخر، که سرلشکر رزمآرا دستور برچیدن آن را صادر نمود و مأمورین با زحمات زیاد و اعمال زورهای فراوان، که هنوز بچه مدرسهها به عادت پدران خود برای تعویض کتابهای مدرسهای خویش به آنجا رو میآوردند، به متفرّق کردن مردم میپرداختند، برقرار بود و همچنان، اهمیّت خود حفظ کرده بود.
صحن مسجد شاه- مسجد سپهسالار
بعد از جلوخان مسجد شاه، صحن مسجد شاه بود که آن هم صورتی مخصوص به خود داشت و خالی از تفریح و سرگرمی واردین نمیتوانست باشد، که در آنجا هم بازاری دیگر به وجود میآمد، از جمله: قرآنهای بزرگ و بغلی. تقویمهای مختلف از منّجمین مشهور مانند نجم الدّوله و نجم الملک و نجم الممالک، کتاب دعاهای مختلف و زاد المعاد و رسالههای گوناگون، از مجتهدین اولوالعزم، از جمله آقا سیّد ابو الحسن اصفهانی، حاجی آقا جمال، آقا شیخ عبد الکریم حائری یا قمی. عکسهای چاپی رنگ و وارنگ از حضرت رسول (ص) و علی امیر المؤمنین (ع) و پنج تن. ورقههای آیات (و ان یکاد) و (آیة الکرسی) و کتب مختلف طبّی مانند زاد المسافرین، خلاصه ذکریا، طبّ الرضا. مهر، سجاده، جانماز، عبا، نعلین، عطر، عطردان، چوب خلال، خاک تربت. بخورات و عطریات مانند: چوب عود، صندل، سعد، سنبل، حسن لبه. عطریات مختلف مانند عطر گل سرخ، گل محمدی، یاس، ارغوان، به اضافه آنکه در گوشه و کنار صحن هم معرکهگیرهائی از قبیل مسئلهگو، تعبیرخوابی، جزوهفروش،
ص: 340
دعافروش، با معرکههای گوناگون، از ذکر معجزات علی و قصه، داستانهای جوراجور، آسمان ریسمان، همراه فروش (حرز جواد) ها و امّ الصبیانها و (تیغبند) های کاغذ زرورقی که مردم را مشغول میداشتند.
مسجد سپهسالار و کوچهی باریک پشت آن نیز مانند صحن مسجد شاه و کوچه سید اسماعیل یکی دیگر از محلهای اجتماع مردم در این ماه بود، با این تفاوت که علاوه بر دادوستد مهر و تسبیح و قرآن و جزوه و غیره در کوچه پشت آن ظروف مسی زیادی نیز برای فروش میآوردند و پارچههای الوان پررنگ سبز و زرد و سرخ که از در و دیوارهای آن میآویختند ، مس و پارچههائی که مسهایش را برای نذر و وقف میخریدند و پارچههایش باب مازندرانیها بود که تنها چنان پارچهها را در آنجا میتوانستند بدست آورند.
صحن (سیّد اسماعیل) و (پیرعطا) و (سیّد نصر الدّین) و (امامزاده یحیی) و محوّطهها و کوچههای مجاور آنها هم از جاهای دیگر تهران بود که در ماه رمضان، مردم در آنها جمع میشدند.
این اماکن یعنی سید اسماعیل و پیرعطا و محلهای گفته شده، معمولا از ظهر ببعد تشکیل میشد، و اگر بساطهای مسجد شاه برای مردها بود و متقاضیان آنرا طبقه ذکور تشکیل میدادند، کسبه و دستفروشهای این مکانها منجمله کولیها و معرکهگیرها، سفره، بغچه، کولهپشتیهای خود را مخصوص زنها میگشودند و فقط زنها و طبقه نساء بودند که دور آنها جمع میشدند و بساط
ص: 341
صحن مسجد شاه که مردم و بساطیها مشغول دادوستد بوده، و ضمنا برای آمدن امام جمعه برای نماز جمع شدهاند. در رمضان 1310 هجری قمری.
ص: 342
صحنهای دیگر از صحن مسجد شاه در همان تاریخ که مردم و دستفروشها در آن لولیده خرید و فروش میکنند.
ص: 343
صحنهای از صحن مسجد سپهسالار که زنها برای خریدن و بریدن و دوختن پیراهن و چادر و دستمال مراد و مانند آن جمع شدهاند.
ص: 344
صحنهای دیگر از صحن همان مسجد که زنها دوختنیهایشان را دوخته و جلوی دهانه ایوانهایشان آویخته مشغول خواندن دعای اجابت و کارهائی در این زمینه میباشند.
ص: 345
بساطیان آن جاها هم اشیاء ذیل بود که ذکر میشود:
انواع پارچه از قبیل چیتهای زرد و گلی، گلریز، گل درشت، چلوار، کرباس، متقال، چادر شبی، شیفون ، آغ بانو ، مسلین ، ململ ، حریر، اطلس، تافتهی قوس و قزحی، مخمل، پارچههای ابریشم، علفی، با رنگهای تند. انبر، سهپایه، تنوره، الک، آتش گردان، منقل فرنگی ، گوشتکوب.
اسباب خرازی از قبیل: سوزن، سنجاق، سرخاب، سفیداب، سقّز- قندرون.
نان (یخه) ، (خاتون پنجره) ، رشته برشته ، سنجاق سر، گل و گیله،
ص: 346
بادله ، موچین، مقّاش، کیسه حمام، سنگپا، لیف توری، لیف کدو، النگو، گوشواره، گلوبند بدلی شیشهای و برنجی، خلخال، چارقد تور، چارقد قالبی ، سر خشککن سفید و رنگین ساده و گل چغندری، جواهر بدلی، گل زلف، صابون برگردان برای سرشوئی، صابون قمی برای صورت، صابون بادامی برای بزک ، میل وسمه، قاشق آبرنگ ، سرمهدان سنگی، فلزی تا مخمل، وسمهجوش، فر قشویی، فر لولهئی، کجی آبی برای جلوگیری بچه از خطر، کس گربه، مهر گیاه، مهره مار برای محبّت ، پیه گرگ ، چوب تابوت برای
ص: 347
سیاه کردن و تفریق ، نظر قربانی، ببین و بترک ، دعای نظر.
طشت حلبی، قوری، استکان، نعلبکی گلی. کفش چرمی، کفش قندره ، دمپائی تیماج، سفیداب حسن یوسف، روغن مار برای موی سر، روغن جلا برای برق صورت، سرمهی مغز قلم برای قوّت چشم، سرمهی سنگ برای آبریزش چشم، سرمهی بادام برای خنکی، برای چشمهائی که از غلبه حرارت سرخ و ناراحت شده بود.
البسهی دوخته مانند پیراهن کوتاه، شلوار بلند، شلیته، چاقچور ، روبنده ،
ص: 348
پیچه ، مقنعه ، کفن ، زرنیخ و آهک آماده برای زدودن موهای اسافل بنام واجبی ، گرد آجر سفید، قرمز برای سماورسابی، چوبک، اشنان برای رختشوئی و ظرفشوئی، گل سرشور برای سرشوئی، گل ارمنی برای تنشوئی.
انواع و اقسام گل و گیاه جوشانده با طبایع گرم و خنک. اقسام مسهلات حارّ و بارد (گرم طبیعت و سرد) مانند: سناء مکّی، قنطوریون، پرسیاوشان، فلوس، شیر خنک.
حجامتچی و زالوئی و زفتانداز، فال نخودی، سرکتابی، دعانویس، آئینهبین، کفبین، بساطهای زنهای کولی همه کارهی سبد آب چلوی، تا قیافهخوانی و پیشگوئی و جادوگری با داروها و اشیاء مختلف، جهت امور و حوائج زنان، مانند سرنج و تخم مورچه برای سائیدن و مالیدن به زیر بغل و پشت موضع نوزاد دختر و دختر مو نروئیده جهت جلوگیری از روئیدن مو. روغن بلسان برای شکستگی، مومیائی برای به خود گرفتن زائو در روز حمام جهت تقویت رحم. قرص کمر برای رفع لقّی کمر. زردچوبه اردچوبه برای زیر دلدرد.
مهرههای لیلی و مجنون برای مهر و محبّت. کاکل ذرّت برای سنگ قلوه. دم و هستهی آلبالو برای اسهال بچه. ریشه الیسا برای بادشکن. انار سیاه برای سیاهسرفه. گل بابونه برای انداختن بچه. شاهتره همراه دستور با ماست جهت سوزه کوره (جوشهای ریز سوزننده) های تن، گل عاشقان برای سفیدبختی.
ص: 349
مضیقات؟ مثل جفت و صبر زرد و تخم کلاله گل سرخ جهت خشک و جمع کردن. کلاهگیس، سرگیسی ، گلابتون ، رنگ روناس، حنا، آمله، وسمه برای تقویت و رنگ کردن مو با دستور طبّ یوسفی (آب سماق و آمله و وسمه و حنا- موی سفید را به دو ساعت کند سیا).
طاس، سینیهای لب کنگرهئی حمام و زیر پا. مشربه، آئینهی قاب مسی و سنگ پای قاب مسی برای حمام. قوطی سفیدآب، شانه چوبی، (قاب دعا، حمایل ) چرمی، نور و سرور ، مجری ، صندوق و گهواره بچه، ننو کمان ، روروک، مشمع مومی زیر پای بچه، اسباببازیهای مختلف مانند، فرفره، وقوق صاحاب، جغجغه، قارقارک، ماشین دودی.
چراغ لامپا، پیه سوز ، چراغ موشی ، قاب قرآن، جعبهی بزک، کیف سوزن نخ، کیف خاک تیمّم، سفرهی قند ، روقوری، کیسه دستمال شب ،
ص: 350
لنگ، قطیفه، سر خشککن. انواع طناب سیاه و سفید پشمی و پنبهای. قاطمه تابیده سیاه و سفید برای زبانبندی. مازوی سوراخدار و چشم گوسفند قربانی و منجوق و پولک برای نظر قربانی و نظر قربانی ساخته شده.
همراه معرکهگیرها و معرکههای گوناگون و روضهخوانی و تعزیهخوانی و پرده شمایلهای جوراجور از جنگهای احد و خیبر و خندق و تصاویرشان که سر بیکارهها را گرم میکردند و زن و مردهای حیز جوان که میان هم میلولیدند.
بجز اینها، نماز جماعت ظهرها و عصرها و پای منبر موعظه نشستنها هم سرگرمیهای دیگر مردها به شمار میآمد و برای زنها هم که اندک اطلاعی از خواندن قرآن داشتند قرائت و مقابله قرآن و درست کردن حمد و سوره و فرا گرفتن مسائل شرعی مربوطه از ملاباجیها و حاجیهخانمهای نیمچه مجتهد تا روزشان شام بشود.
ص: 351
افطار- غذاهای افطار
نزدیک غروب، مردها که از صبح تا آن وقت به اشتهای افطار وقتگذرانی کرده بودند، با دست پر که هریک چیزی خوراکی، از قبیل نان تازه طرشتی یا نان شیرمال، روغنی یا خرما و شکر پنیر و کاهو و لبو تنوری و امثال آن خریده بودند، به خانهها باز میگشتند و قاعده باز کردن افطار هم به ترتیب خوراکیها، اول طبق سنّت خرما بود، که شاطر عباس صبوحی، شاعر عصر خود هم با الهام از آن غزلی با مطلع زیر سروده بود.
روزه دارم من و افطارم از آن لعلِ لَبَتآری افطار رطب، در رمضان مستحب است
و موقع باز کردن روزه را هم (ندیدن گرد گله) و کاه زردی میدانستند و وقت آن، زمانی بود که هوا به تاریکی گرائیده، به مغرب شرعی رسیده باشد و در همین موقع نیز بود که توپ افطار قزّاقخانه هم که، هنگام سحر و افطار را در میدان توپخانه (میدان سپه) و بیرون دروازهها به صدا درمیآورد بصدا درآمده، زمان گشودن افطار را معیّن مینمود، با بیت دیگر از غزل مذکور:
ص: 352 روز ماه رمضان زلف مَیَفشان که فقیهبخورد روزه خود را به گمانی که شب است
و امّا سفره افطارها و افطار بازکنی هم به این کیفیّت بود که اول با نصف استکان آب گرم یا قنداق کمشیرینی، سپس یکی دو دانه تخممرغ نیمبند (عسلی)، چند انگشت تر حلوای آرد برنج ، چند لقمه نان دوباره تنور با پنیر و چای شیرین. پیالهئی آش ساک یا آش رشته یا آش جو ، افطار کرده سپس
ص: 353
به سر شام میرفتند.
شام افطارها هم تقریبا، کموبیش به این صورت تهیّه میشد که مقداری از آن جزء مخلّفات و مقداری جزء غذا محسوب میشد، مانند: بورانی اسفناج با ماست ، نرگسی اسفناج ، حلوا ارده، نیم شکر ، ماست و لبو و در آخر، شام، که غالبا در این ماه بیشتر غذاهای نخوددار مانند کوفته شامی، شامی لپه.
ص: 354
کوفتهی دست به گردن، فراهم میگردید و این نوع اغذیه که نصف نصف آن از نخودچی کوبیده بود بخاطر فوایدش که خواهد آمد زیادتر غذاهایشان را شامل میگردید.
در آن زمان، با در نظر گرفتن طعم و مزهی غذا خواص و مضار مواد آن را نیز از نظر دور نمیداشتند بگونه زیر: اول از صرف چند نوع غذا که در یک زمان بخورند خودداری میکردند. همچنین از اغذیه الوان که با مواد مختلف باشند.
دیگر از خوردنیهای متضاد الحالت مانند دو نوع ترشی که یکی حیوانی و دیگری نباتی مثل ماست و سرکه باشد و دربارهاش میگفتند:
با هم میخوری سرکه و ماستعزرائیل میگه تقصیر ماست؟!
و خوردن دو نوع چربی مختلف الطبع مثل روغن نباتی و روغن حیوانی.
همچنین دو نوع شیرینی، مثل عسل و انگور و عسل و خربزه و هرچه مثل اینها که مضر سلامت و خنثیکنندهی خواص همشان میدانستند و مقابلشان توجّه و دقّت به اغذیه مناسب، جهت اصلاح مزاج و بدن مانند صرف غذاهای گرم و پرحرارت و نیرو (کالری) برای زمستان و بیچربی و حرارت جهت تابستان، تا آخر که به همین محاسبات و مناسبات نخود را در غذاهای مخصوص افطارهای ماه رمضان مفید میدانستند. در این اعتقاد که نخود، علاوه بر رفع ضعف گرسنگی روز، تقویت و تحریک قوای حیوانی و شهوانی خورنده نیز مینماید، به اضافهی خواصّ بیشمارش که به امتحان آورده بودند، مخصوصا که اطبّای آن زمان و طبّ قدیم نیز درباره آن خواصّ متعدّد ذکر کرده، از جمله یوسفی طبیب که به شعر درآورده بود:
نخود را خواه خام و خواه پختهخورد چون کس فزاید قوت باه (باء)
برد رنج سُعال بلغمی راکند آواز را صافی به دلخواه
ص: 355
**
گُردِهات ای که سست آمده استگوش کن گوش، گفتهی حکما
نخود و انگبین و تخم کرفسساز معجون و میل میفرما
پس این غذائی بود که ضعف روزهدار و بیحالی طبیعی و سستی مرد را برطرف کرده، قوای جنسی او را تجدید مینمود و پزنده و خورنده، هر دو از آن مستفیض میگشتند! و با این خواص مسلّم بود که زنها جز آن چیزی برای افطارهای ماه رمضان فراهم نمیکردند! و ازاینرو صداهای هاونها و دسته زدنها بود که از دو ساعت به غروب مانده کوی و برزن هر محلّه را پر مینمود.
به طوری که ذکر آن در بالا گذشت، نوشیدنیها و غذاهای افطار نیز مثل اغذیه سحر، در فصول مختلف سال، با گرما و سرمای هوا متغیّر میشد و مخصوص تابستانها بود؛ شربتآلات مانند شربت قند یا سکنجبین ، دوغ، آب هندوانه، ماست و خیار، گرمک طالبی و همچنین رویخی و شیربرنج و یخ در بهشت (لرزانک) یا هل و گلاب، قلیه کدو. آش انار . آش
ص: 356
گوجه . آش کشک . کشک بادمجان و انواع میوهها و غذاهای سبک و زمستانها غذاهای مقوّی گرم طبیعت، مانند حلواهای آرد برنج (ترحلوا) و حلوای آرد گندم و قیمه ریزه و قیمه آبدار و کلهپاچه و حلیم و چنگال و
ص: 357
ششانداز و یخنی و کباب و طاس کباب و اغذیه چرب و شیرین که صرف میکردند چه طبق سنّت و روایت، شبهای طاق ماه رمضان، مانند شبهای اوّل و سوّم و پنجم، تا آخر مستحبّ بود که مردها با زنهای خود همبستری نمایند لذا لازم میآمد قوه بنیه داشته باشند، غیر از شبهای 19 و 21 و 23 و 29 و شب اوّل ماه (شب عید فطر) که این شبها را عزیز دانسته معتقد بودند چنانچه در این شبها مقاربتی انجام گرفته، نطفهای منعقد شود، بچه آن ناقص العضو، مانند شش انگشتی و لبشکری به دنیا خواهد آمد و غذاهای گوشتدار و نخوددار را تعطیل میکردند، خاصه در سه شب 19 و 21 و 23، حتّی اندیشه آن کار را هم نمیکردند، زیرا این شبها را شبهای قدر و
ص: 358
شبهای برات میگفتند و از شبهائی میدانستند که قرآن در یکی از این شبها نازل شده. اجر زحمات عبادت تمام ماه، بلکه تمام سال را باید در این سه شب دریافت بکنند، که تنها یکی از اعمال این شبها، ذکر هزار سوره انّا انزلنا بود که باید تا آخر هر شب به اتمام رسانند.
با این حساب، شور و ولولههائی در شبهای (مجاز) در خانهها به راه میافتاد! که پیش از افطار، زنها به آرایش و پیرایش خود پرداخته، غذاها لذیذتر و مقوّیتر میشد و خوردن افطار، زودتر به پایان رسیده، شبنشینیها تقریبا منتفی میشد و هنوز چیزی از شب نگذشته سر و صداها خاموش و در اطاقها بسته شده چراغها بینور میگردید!
همچنین در این شبها، زنهائی که آمادگی داشتند، با یکدیگر قرار حمام دستهجمعی میگذاشتند و یکی دو ساعت بعد از افطار، بغچهها را به زیر بغل زده، به اتّفاق روانه حمام میشدند و چه بسا که از جهت کراهت مطلق «مقاربت مجدّد در حال جنابت» بعضی این قرار حمام را تا سحر، چند بار تکرار میکردند! و در همین مواقع بود که گاهی آخرین حمّام آنها، آن قدر به تنگی وقت میرسید که فرصت خشک کردن سر و تن خود نیافته همانگونه که سر خشککنهای خیس آب به سرشان پیچیده بود و آب از سر و گیسشان میچکید، با شتاب هرچه تمامتر خود را به خانه رسانده، به آشپزخانه میشتافتند و چلوپلوها را کشیده، تاق، تاق، تاق به کندن تهدیگها میپرداختند، که گوئی درآوردن صدای تهدیگ از واجبات بود؟! و خورشها را بدون تشریفات، بر سر برنجها واژگون کرده، با صورتهای سرخ گل انداخته به اطاقها میبردند.
ص: 359