ماههای شوال- ذی القعده- ذی الحجه
اشاره
ماه شوال رسوم و آدابی نداشت مگر برای مؤمنین و دقتمندان در کار دین که در اول ماه آن نماز روز اول ماهی مانند سایر ماهها مستحب مینمود و شب حلول آن غسل و احیاء و عبادت و دعا و استغفار و بیتوته در مسجد و اذکار و اوراد وارده که بجا میآوردند.
ماه ذی القعدة الحرام اول ماههای حرام عربی که در این ماه و ماههای دیگر حرام در آن جنگ و جدال و خونریزی تحریم شده بود و تهرانیها کسب حرام و مال حرام و فعل حرام را در آنها شوم و بدعاقبت میدانستند که دوری جسته حتی الامکان امتناع میکردند و این ماه را از ماههای اجابت دعا خوانده در آن نمازها و دعاها و ختمها و ریاضتها بجا میآوردند و سه روز روزهی در آنرا که ثواب نهصد سال عبادت مقبول و پرهیز از گناه و رو بسوی حسنات آوردن که جزا و اجر هردو را مضاعف میدانستند.
روز پانزدهم این ماه را که ولادت امام رضا در آن واقع شده زیارتنامهی حضرت خواندن و روز بیست و سوم آنکه بقولی روز شهادت آن حضرت بود دل بسوی ایشان داشتن و شب بیست و پنجم آنرا شبی میدانستند که در آن شب زمین از زیر خانه کعبه پهن شده بر روی آب قرار گرفته است و نیز در آنشب بوده که رحمت خدا بر بندگان نازل گردیده است و روایتی دیگر که حضرت ابراهیم
ص: 10
و عیسی در این شب متولد شدهاند و روز بیست و پنجم آنکه در تمام سال روزهاش به فضیلت ممتاز میباشد و کار هفتاد سال روزه را انجام میدهد و کفاره گناهان هفتاد ساله میباشد و روز آخر این ماه که حضرت امام محمد تقی (ع) با زهر معتصم شهید گردید که قرائت زیارت کاظمین میکردند.
و اما ماه ذی الحجة الحرام از ماههای شریفه محسوب میگردید که خواص اهتمام تمام به عبادت میکردند و از آن جمله بود روزه نهروزه اول این ماه که ثواب روزه تمام عمر در آن معلوم شده بود و دیگر نمازهای مستحبی بسیار و نماز حضرت زهرا علیها سلام و نماز هدیه و زیارت حضرت امام محمد باقر که وفات ایشان در روز هفتم آن واقع شده بود، تا شب نهم که شب مناجات و توبه و استغفار و عبادت بود که هر عمل خیرش اجر صد و هفتاد سال عبادت برنامه اعمال عامل مینوشتند و روز نهم که (روز عرفه) بود، بعضی آنرا روز قربان و بعضی مستحبی قربان دانسته در دهان گوسفند نبات نهاده رخت تمیز پوشیده به هم تهنیت میگفتند چه در این روز خدا شیطان را از تمام روزها خوارتر و حقیرتر و راندهتر گردانیده خشمگینترش ساخته بود و روزی که حتی فرزندان در شکم در این روز شامل رحمت و فضل خدا میگردند که مردم باید به او رو آورند و اعمالی از قبیل غسل و زیارت امام حسین و ذکر دعاهای این روز که از حجج اطهار وارد شده بود و خواستن حاجات در تمام این روز از پروردگار که برآورده میشود و احیاء شب دهم که درهای آسمان در این شب به روی زمینیان باز میگردد و اجابت هر دعا که بالا رود باز میگردد تا روز دهم که عید قربان بود و اعمالی داشت که باید بجا آورند.
اول آنکه خرد و کلان باید لباس نو پوشیده بههم مبارکباد گفته روزهای زیادی را مانند این روز برای هم مسئلت نمایند، چه این عید مانند دو عید دیگر (فطر و غدیر) از اعیاد بزرگ اسلامی بود که در اعتزاز آن روایات بسیار از ائمه اطهار وارد شده بود و دیگر غسل و نماز عید و خواندن دعاهای وارده و دعای
ص: 11
چهل و هشتم صحیفه سجّادیه و انجام قربانی از طرف حجکردهها و پسردارها و نذرمندان که برایشان دوجانبه محسوب میگردید و این همان روز بود که (شتر قربانی) شاهی نیز در میدان توپخانه بطوریکه ذکرش گذشت بعمل آمده شاه شتر قربانی معلوم شده موکب آن با عظمت و هیمنه زیاد بحرکت درآمده با خواری و خفت فراوان گسسته میگردید.
از تکالیف فرضی عرفی هر حاجی در این روز بود که باید قربانی نماید، اگرچه فقیر و سرمایه از دست داده بوده باشد، و سرپیچی از آن موجب بیآبروئی و شماتت و فضیحت میگردید که مزید بر فقر و تهیدستی او میآمد و پسردارها، مخصوصا یکی یکدانهدارها که حتما در این روز به تصدق فرزند باید قربانی نمایند و از سحر این روز بود که پشت در خانه حاجیها نذریبگیرها و فقرا و مفتبران گردآمده صدا به فریاد و فغان سر داده از در و دیوار بالا میرفتند و بر بیچاره حاجی و قربانی بکن بود که هرآینه بجای یک گوسفند ده و بیست گوسفند هم سر بریده باشد باز در آخر هدف دشنام و ناسزای حاجتخواهان قرار گرفته جز در شبها از خانه نتواند پا بیرون بگذارد و از آن پس نیز تا روزها و هفتهها مورد خشم و غضب لشولوشها و کسبه و بیکارههای محل بوده سرافکندگی و زبان اعتذار داشته باشد و از دو روز به عید قربان مانده هم بود که گلههای کوچک و بزرگ گوسفند قربانی کوچه محلهها را پر کرده با فریاد آی گوسفند قربانی فروشندگانشان ورود عید قربان اعلام میگردید.
دیگر تعطیل کسب و کار دوزندهها و خیاطها در این روز بود، چه عقیده داشتند که بکار بردن سوزن و جوالدوز و امثال آن در عید قربان موجب تیغ رفتن به پای حاجیها در مکه میشود و عقیدهی زنها در این زمینه که سوزن زدن در این روز سبب عقربک (جراحت گوشه ناخن) خواهد شد و لزوم خودداری از جماع و همبستری که از آن جنین ناقص الخلقهی شش انگشتی میگردد.
و دیگر اعمالی وسیله اعضای گوسفند قربانی، از قبیل آنکه چشم قربانی را
ص: 12
خشک کرده برای رفع چشم بد جهت نظر قربانی نگاه میداشتند و شاخ آنرا که برای غلبه بر دشمن در جیب میگذاشتند با این مثل که (یک انگشت شاخ بهتر از یک ذرع دم میباشد) و پشکلش را که برای دور ساختن شیطان از خانه دود میکردند و تکهای نبات که هنگام سر بریدن در دهان قربانی گذاشته برای رفع لال شدن هنگام نزع و آسان گذشتن از پل صراط خورده و در کفن میگذاشتند و از گوشتش غذا پخته برای علاج، بدون آنکه غذای دیگر بدهند به خورد بیمار میدادند و استخوان کلهاش را که برای دفع قضا و بلا سر در خانه میگذاشتند و بولش را که برای پسر زائیدن به خورد زن حامله میدادند!
اسامی و القاب ماههای قمری
اشاره
سال قمری که اول آن محرم بود هریک از ماههایش آداب و احکامی داشت که با ذکر اسامی به شرحشان میپردازم. اول محرم الحرام. دوم صفر المظفّر. سوم ربیع الاول. چهارم ربیع الآخر. پنجم جمادی الاول. ششم جمادی الآخر. هفتم رجب المرجب. هشتم شعبان المعظّم. نهم رمضان المبارک. دهم شوال المکرم.
یازدهم ذی القعدة الحرام. دوازدهم ذی الحجة الحرام. ماههائی که هریک خوب و بدها و سعادت و نحوستهائی داشتند که مردم باید در ابتدا و اختتام امور به آنها رجوع بکنند، در نمونههای زیر و اینک اسامیشان به زبان شعر:
ز محرم چو گذشتی بُوَدَت ماهِ صفردو ربیع و دو جمادی ز پیِ یکدیگر
رجب است از پی شعبان، رمضان و شوالهست ذی القعده و ذی الحجه دو ماه آخر
نمونه اول رؤیت هلال که با دیدن هر ماه باید به چه چیزها نگاه بکنند به بیان ابیات زیر و این احکام را اختیارات میگفتند:
محرم زر است و صفر آینه ربیعِ نخست آب و دیگر غنم
ص: 13 جمادیِ اول بروی جوانجمادی ثانی سفیدیست هم
رجب صورت عابدان و ذواتبشعبان به مصحف همی بیش و کم
به ماه مبارک بروی صغاربه شوال بر اسب بین و دِرَم
کف دست را بین به ذی القعده ماهبه ذی الحجه بر رخت و بر محتشم
احکام گرفتن ماه و خورشید در ماهها
اگر ماه در محرم خسوف مینمود: دلیل بر این بود که در آن سال مرد بزرگی در مغرب بمیرد و محصول میوه را نقصان باشد و خارش بدن ظاهر گردد و نرخها گران شود و کسی بر سلطان خروج نماید و اگر کسوف شده آفتاب میگرفت، دلالت داشت بر ارزانی و حدوث بیماریها و وقوع زلزله و سلامتی و فراوانی غله و حبوب.
اگر خسوف در ماه صفر صورت میگرفت: حاکی بر آن بود که بیماری در شهرها افتد و باران بسیار باشد و عمرانی و آبادانی و نیکی حال مردمان و زیادی میوه در آخر سال باشد و اگر کسوف مینمود: ترس و گرسنگی و جنگ در مغرب و ظفر پادشاه آنجا بر مردمانش باشد.
اگر در ماه ربیع الاول ماه میگرفت: اختلاف در میان مردم و ترس و بیم و هلاکت و زیادی باران و شدت برف و سرما را گواهی میداد و اگر خورشید میگرفت قتل و غارت و مرض یرقان و خرابی شهرها و وفور میوه و کرم در شیرینیجات را میرساند.
اگر در ماه ربیع الثانی ماه میگرفت: زیادی نعمت در کوهپایهها و ارزانی و فراوانی آب نهرها و برکت و غلبه سلطان بر اعدا را دلیل مینمود و اگر خورشید
ص: 14
میگرفت حدوث وبا و شر و فتنه در دهات و ظفر پادشاه را میرساند.
اگر در ماه جمادی الاول خسوف مینمود: خونریزی در شهرها، خروج بر سلطان و ظفر او را دلیل بود و اگر کسوف شده خورشید میگرفت توسعهی روزی، الطاف شاه بر رعیت. فراوانی نعمت و ارزانی و آمدن باران را معلوم مینمود.
اگر در ماه جمادی الثانی خسوف و کسوف میشد: کمی آب در بلاد کوفه و موصل و گرانی و بلای سلطان بابل و فراوانی خیرات و جنگ و قتل در مصر و گرانی در مغرب آخر سال و فراوانی نعمت و سایر اشیاء خوردنی را دلالت مینمود.
اگر ماه در ماه رجب میگرفت: دلالت داشت بر سلامتی مردم مشرق و آمدن طاعون و قحط در بلاد مغرب و زیادتی باران و فراوانی مرض در دیار بیت المقدس و اگر خورشید میگرفت آبادانی و باران زیاد در کوهستانها و آمدن ملخ بیضرر در فارس و دلخوشی.
اگر در ماه شعبان ماه میگرفت: کشته شدن امیر ولایت و بالا رفتن قیمتها و قحطی عظیم را دلالت داشت و اگر خورشید میگرفت: خروج مردم بر پادشاه و ظفر پادشاه بر دشمنان و قحط و غلا و مرگ در بلاد مغرب را گواهی مینمود.
اگر خسوف در رمضان واقع میشد: سختی سرما در کوهپایهها و زیادی برف و باران و آب و زیادی گزندگان و مرگومیر در میان زنان را دلالت داشت و اگر کسوف مینمود: اطاعت مردم را از پادشاه و غلبه رومی بر عرب و عرب بر روم و آمدن باران در تمام نقاط را علامت بود.
اگر در ماه شوال ماه میگرفت: غلبه پادشاه و بلا و فتنه و اضطراب میان عامه، خاصه دهاتی و رعیت را نشانه بود و اگر خورشید میگرفت: رنج شپش در هند و فراوانی گیاه و اراجیف در بلاد شرق را معلوم مینمود.
اگر ماه در ماه ذی القعده میگرفت: فتح بلاد و پیدا شدن گنجها بوسیله پادشاه و آمدن باران و خوشحالی مردم و معموره و آبادانی را پیشگوئی داشت و اگر
ص: 15
خورشید میگرفت: وفور نعمت و باران بسیار و خرابی شهرها و آبادانی ولایات را معین مینمود.
اگر خسوف در ماه ذی الحجه شده بود دلالت داشت بر فوت مردی بزرگ در مغرب و ادعای سلطنت از جانب یاغی و مغلوبیت وی را میرساند و اگر کسوف شده بود حکایت داشت بر وزیدن بادهای مخالف و کمی میوه و ظهور خرابی در شهرهای مغرب و کمی غله و گرانی مأکولات و زیادی دزدی و راهزنی.
محرمنامه
دیگر احکام زیر از اختیاراتی بنام محرمنامه بود که سرنوشت سال را معلوم مینمود.
اگر اول محرم روز شنبه بود دلیل بر آن بود که زمستان آن سال سرد و یخ و برودت بسیار و حدوث مرض طاعون و مرگ گوسفندان و گرانی گندم و کمی عسل و سلامتی زراعت از آفات و مرض در بعضی میوهها و مرگ کودکان و جنگ روم و عرب ظهور گلودرد و زکام و مرگ زنان و پیران و خوبی آخر سال و در چنین سالی بوده که قابیل هابیل را بقتل رسانیده بود.
اگر اول محرم یکشنبه بود: زمستانش خوب و بارانش زیاد میآمد، اما مزروعات را آفت میرسید و عسل اندک بدست میآمد و اثر طاعون در هوا ظاهر میگردید و در آخر سال گرانی و غلبه پادشاه و ظهور دردها و مرگهای صعب العلاج و ظهور ستارهی دنبالهدار و تابستانش معتدل و سبب ارزانی شتر و گوسفند و بسیاری گیاه میگردید.
اگر اول محرم دوشنبه بود: دلالت داشت بر اینکه آن سال را زمستان نیکو و تابستان گرم و باران در وقتش بسیار و گوسفند و عسل فراوان و میوه در بلاد آذربایجان زیاد و مرگ زنان و گوشت و روغن بسیار و کمی پول و زیادی نکاح و عیش و طرب و معاش و چهارپا خوب و در مکه ارزانی و شاید هم ماه یا
ص: 16
خورشید خسوف و کسوف مینمود.
اگر اول ماه محرم سهشنبه بود: دلیل برف و سرما و یخ بسیار در مشرق و زیادی عسل و گوسفند و گرانی برنج در آخر سال و بروایتی زیادی زراعت و باران و ارزانی نرخها در شهرها و زیادی شکار حیوانات دریائی و ترس و اضطراب سلطان عجم و خونریزی و قتال میان عرب و عجم و کشته شدن بزرگ عرب و فراوانی جو و عدس و گندم باران در تابستان را مینمود.
اگر اول ماه محرم چهارشنبه بود: زمستان در آن سال متوسط و باران در بهار زیاد و غلات و میوه در کوهستانها به وفور، اما مرگومیر بسیار در میان مردم و ارزانی نرخها و ابریشم و حریر و زیادی معاملات و خروج کسی بر پادشاه و مرگ پادشاه روم و دلپیچه زیاد در آخر سال و مرگ حیوانات و زیادی عسل و آب دجله و طغیان در شام و آمدن ملخ بسیار در آنجا را دلیل میگردید.
اگر اول محرم پنجشنبه بود: زمستان ملایم و باران و غله بسیار و میوه فراوان و ظهور تب و غلبه مردم روم بر مسلمانان و جنگ و محاربه در مغرب و کمی باران در اول سال و وزیدن بادهای تند در آخر سال و طغیان راهزنان و مرگ گاوان و زیادی غم و ستم حکام و شاید هم قمر خسوف مینمود.
اگر اول محرم جمعه بود: دلیل بود که زمستانش سرد نخواهد بود و آب چشمهها و رودها رو به نقصان خواهد گذارد و غله در بلاد کوهپایهها گران و در مغرب آفت برای درختان و غلبه رومیان بر فارسیان و فساد عظیم در فارس و در اوّل ماه ربیع الاول تا آخر جمادی الثانی آن سال دردهای سخت ظاهر خواهد گردید و زنان آبستن بچه ضایع خواهند کرد و اگر ستارهی دنبالهدار ظاهر شود فتنههای عظیم نیز در پی خواهد داشت.
اثرات خواب در شبهای ماه
دیگر اثرات رؤیا و تعبیر خواب بود که از روی ماههای قمری معلوم و به این
ص: 17
صورت صحت و سقم و خوب و بد آن و سپس اثرات آن تعیین میگردید.
شبهای: اول، دهم، سیزدهم، چهاردهم، بیست و یکم، بیست و پنجم و بیست و نهم که غیردرست و صحت نداشته به آن نباید اعتنا بشود.
شبهای: دوم، نهم، پانزدهم، هیجدهم، نوزدهم، بیست و سوم، بیست و چهارم، بیست و ششم، بیست و هفتم، بیست و هشتم تعبیرش برعکس و هرچه تعبیرش باشد باید خلاف آن حساب بکنند.
شبهای: سوم، چهارم، یازدهم، دوازدهم، شانزدهم، تعبیرش صحیح بوده، اما اثرش به تعویق میافتد.
شبهای: پنجم، ششم، هفتم، هشتم، هفدهم، بیست و دوم، صحیح و خلاف نداشته باید بیننده منتظر تعبیرش باشند.
شبهای: بیستم و سیام، هم صحیح و هم مؤثر که هم تعبیر داشته و هم اثرات خود را ظاهر خواهد ساخت.
ایام نحس سال
همچنین در ماههای قمری بیست و چهار روز تمامیشان نحس معلوم شده بود که هیچ عملی در آنها به خیر و خوشی بآخر نمیرسید و چنانچه ابتدا میشد به پایان نمیرسید:
از محرم: یازدهم و بیست و یکم.
از صفر: اول و بیستم.
از ربیع الاول: دوم و دهم.
از ربیع الثانی: اول و بیست و یکم.
از جمادی الاول: دهم و یازدهم.
از جمادی الآخر: دهم و یازدهم.
از رجب: سیزدهم و پانزدهم.
ص: 18
از شعبان: دوم و چهارم.
از رمضان: سوم و بیستم.
از شوال: ششم و هشتم.
از ذی القعده: ششم و دهم.
از ذی الحجه: هشتم و بیستم.
احکام ناخن گرفتن و سر تراشیدن
دیگر از قول منجمین این احکام بود که جهت ناخن گرفتن و سر تراشیدن و مو کوتاه کردن معلوم و رعایتش تکلیف شده، به ترک و اقدام آن اعتقاد میورزیدند.
ناخن گرفتن و سر تراشیدن در اول ماه عمر را کوتاه میکند.
دوم ماه حاجتروائی میآورد.
سوم ماه سبب قوت و بلندی مو میگردد.
چهارم ماه غم و اندوه میآورد.
پنجم ماه باعث سرور و شادی میشود.
ششم ماه دچار بلاهای ناگهانی میشود.
هفتم ماه از بزرگان به دولت میرسد.
هشتم ماه سبب یاریاش از دیگران میگردد.
نهم ماه درد و بلا میبیند.
دهم ماه باعث عزت و حرمت میشود.
یازدهم ماه غم و ضرر میبیند.
دوازدهم ماه موجب شکوه و جلال میشود.
سیزدهم ماه با کسی به خصومت میرسد.
چهاردهم ماه باعث شادمانی میشود.
پانزدهم ماه خوشحالی میشود.
ص: 19
شانزدهم ماه غم و دلتنگی میبیند.
هفدهم ماه فرقی نمیکند.
هیجدهم ماه باعث ملال میشود.
نوزدهم ماه موجب توانگری و مال میشود.
بیستم ماه باعث ایمنی میشود.
بیست و یکم ماه به دولت میرسد.
بیست و دوم سبب افلاس میشود.
بیست و سوم ماه کارها به صلاح میانجامد.
بیست و چهارم ماه خیر و خوشی پیش میآید.
بیست و پنجم ماه وسعت معاش و خیر و عاقبت بهخیری میآورد.
بیست و ششم ماه خلاصی از بلا میآورد.
بیست و هفتم ماه پشیمانی میرسد.
بیست و هشتم ماه بد و باعث ملال میباشد.
بیست و نهم ماه از خلایق ضرر و جفا میبیند.
سیام ماه از بلا در امان میماند.
تحریک رغبت زنان با شناخت ایام ماه قمری از قول حکما
همچنین حرکت و قوت شهوت زنان را در هر روز از ماه در نقطهای از وجود او معین کرده بودند که مرد باید توجه داشته قبل از مباشرت از طریق مالش و نوازش آن موضع وی را به سر شوق بیاورد، به این قاعده که در شبوروز اول ماه در شستهای پاهایش میباشد که باید نوازش را از آن نقطه شروع نموده بطرف بالا ادامه بدهد. شبوروز دوم از کف پا و به همین ترتیب شبوروز سوم از ساق پا. چهارم از زیر زانو. پنجم از ران. ششم از فرج. هفتم از ناف. هشتم از پستان. نهم از گردن. دهم از لب. یازدهم از رخسار. دوازدهم از چشم. سیزدهم
ص: 20
از شقیقه. چهاردهم از پیشانی. پانزدهم از فرق و از شانزدهم که بطریق مذکور از زیروروی شست پا شروع و به مچ و ساق و ران رسانیده مسیر گذشته را تا پیشانی و سر دنبال بکند.
و نیز بدترین ایام مجامعت
ایضا از بدترین ایام مجامعت، شبهای سوم و چهارم و پنجم و سیزدهم و شانزدهم و بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست و پنجم و بیست و ششم ماه و در قمر در عقرب (قرار داشتن ماه در برج عقرب ) و تحت الشعاع و شب چهارشنبه بود که باید از آن اجتناب بشود و مخصوصا در شبهای اول ماه و میان ماه و آخر ماه که به شوخی و مطایبه که «کسی نباید جماع کند و اگر کرده است باید کنار بکشد!» و مجامعت در این شبها فرزند را ساقط و دیوانه و مصروع میسازد و مبتلا به خوره و پیسی (لک و پیس) و امثال آن میکند.
همچنین از مکروهات بود جماع کردن با زن در ایام حیض که ولدش دشمن اهلبیت رسول در میآمد و جماع کردن با شتاب مانند ماکیان و سخن گفتن هنگام جماع که مولود لال بهم میرساند و نظر کردن به فرج زن که فرزند کور از آن بهم میرساند و همچنین جماع در خانهای که اطفال در آن خفته باشند و در خانهای که دیگران بیدار باشند و صدای سخن یا نفس ایشان استماع بکنند که مولودشان زناکار و غیررستگار میگردد.
و نیز جماع از راه دبر زن یعنی راه پشت و بیرون ریختن منی موقع انزال که
ص: 21
موجب ضعف نور چشم و نقصان قوا میگردد و جماع در حالت جنابت و احتلام و هنگام طلوع و زردی غروب آفتاب که طفل احول میآید و جماع با تصور زن دیگر با زن خود که فرزندشان مأبون و مخنّث میگردد.
دیگر پاک کردن زن و مرد خویشتن را با یک دستمال که موجب عداوت و خصومت و جدائی میان ایشان میباشد و دیگر جماع در حالت ایستاده با زن که فرزند آن دچار بیماری بول در رختخواب میگردد و جماع در شب عید فطر که مولود آن شریر و جماع در شب عید قربان که فرزندش شش انگشتی میآید و جماع در زیر درخت میوهدار که ولد آن جلاد و کشنده یا سرکرده و رئیس ظلم و ستم میشود و نیز در زیر شعاع آفتاب مگر آنکه پردهای میان خود و آفتاب داشته باشند که اگر فرزند آن تا هنگام مرگ در بدحالی و پریشانحالی خواهد بود. و جماع موقع اذان و اقامه نماز که ولد آن جسور در خون ریختن میگردد، و جماع با زن حاملهی بدون طهارت و وضو که ولدش کوردل و بخیل خواهد شد و جماع در شب نیمه شعبان که فرزندان تنگروزی و در روز آخر ماه شعبان که یار ظالمان و بسا که باعث هلاکت بسیاری از مردمان میگردد و جماع در حال از پشت افتادن مرد که مولود او ریاکار و بدعتگذار و منافق خواهد بود و جماع در شبی که روزش به سفر باید رفت که فرزند آن مسرف و بیهودهکار میگردد.
بهترین ایام جماع نقل از روایات و ائمه اطهار
و اما بهترین ایام جماع را در روز دوشنبه و شب سهشنبه میدانستند که فرزند آن حافظ قرآن و راضی به قسمت خدا میگردد و سعادت اسلام مییابد و دهانش خوشبوی و دلش رحیم و فطرتش جوانمرد و زبانش محفوظ از غیبت و بهتان میباشد و جماع در شب پنجشنبه و روز پنجشنبه و شب جمعه که مولود آن حاکم
ص: 22
دلاکی که مشغول بیرون کشیدن دندان از دهان مشتریاش بوده، رفیقش با گرفتن دستها و پا بروی پایش فشردن، مانع تقلایش میباشد. دلاکی مانند دیگر دلاکها که در حمام سر و تن مشتریان حمام میشست و در بیکاری و خارج از آن حجامت و فصد و طبابت و جراحی و مثل آن مینمود!
ص: 23
احکام شریعت و یا عالمی از علما و دور از وساوس شیاطین و صاحب سلامتی در دنیا و دین و خطیب و سخنور و از دانایان و بلکه از ابدال و مانند آن میگردد.
و دیگر دستور بود بر مرد که بیاموزد سه خصلت را از کلاغ: جماع کردن پنهان و بامداد بطلب روزی رفتن و بسیاری حزم و حذر و احتیاط.
احکام جرّاحی از قول منجمین
دیگر این احکام در جراحی اندام بود که در دوران ماه قوت روح در عضوی متمرکز میگردد که باید از عمل جراحی و چاقو نهادن آن پرهیز بکنند.
اول ماه؛ کف دستها. دوم ماه؛ مچ پاها. سوم؛ ساق پاها. چهارم؛ تهیگاهها (پهلو) ها. پنجم؛ طرف راست صورت. ششم؛ بازوی راست. هفتم؛ زبان و حلق. هشتم؛ بینی. نهم؛ پشت. دهم؛ دندان. یازدهم؛ طرف چپ صورت.
دوازدهم؛ بیضتین و فرج. سیزدهم؛ چانه. چهاردهم؛ ران. پانزدهم؛ بازوی چپ. شانزدهم؛ گردن. هفدهم؛ رگها. هیجدهم؛ پهلوها. نوزدهم؛ سرین.
بیستم؛ کف پاها. بیست و یکم؛ انگشتان پاها. بیست و دوم؛ شکم. بیست و سوم؛ جگر و کبد. بیست و چهارم؛ قلب. بیست و پنجم؛ پستان. بیست و ششم؛ سینه. بیست و هفتم؛ طحال و سپرز. بیست و هشتم؛ گردن. بیست و نهم؛ دستها. سیام؛ پشت.
احکام خون گرفتن
همچنین احکامی در خون گرفتن که تا پانزدهم هر ماه که قمر در ترقی بود به شرح زیر ممنوع بود از آنکه موجب مضرات و مهالک و از شانزدهم موجب فرح و سلامتی و نشاط میگردید:
اول ماه؛ ضرر رگها. دوم ماه؛ بیماری. سوم ماه؛ ضعف دماغ. چهارم؛ دردسر. پنجم؛ زردی رنگ. ششم؛ رعشه. هفتم؛ مرگ مفاجا. هشتم؛ سردرد.
ص: 24
نهم؛ درد بندها. دهم؛ درد و الم. یازدهم؛ خبط دماغ. دوازدهم؛ ضعف بدن.
سیزدهم؛ غم و ملال. چهاردهم؛ حکّه. پانزدهم؛ قولنج.
و اما از شانزدهم؛ فرح و نشاط. هفدهم؛ صحت بدن. هیجدهم؛ قوت تن.
نوزدهم؛ دفع دردها. بیستم؛ صحت بدن. بیست و یکم؛ روشنی قلب. بیست و دوم؛ قوت دل. بیست و سوم؛ شادی و سرور. بیست و چهارم؛ دفع صفرا. بیست و پنجم؛ صفای خاطر. بیست و ششم؛ خلاصی از امراض. بیست و هفتم؛ ایمنی از ترسها. بیست و هشتم؛ قوت قلب. بیست و نهم؛ بهبود و شفا. سیام؛ حکمش ساقط، که نه نفع و نه ضرر خواهد داشت.
تعلیم و تربیت
اشاره
اینها نیز سخنانی بود که به خیر دنیا و آخرت زیردستان به گوش آنها میخواندند، در این تأکید که قبولیشان سعادت و بیاعتنائیشان خذلان میآورد:
کارها را با نام و مدد خواستن از پروردگار شروع بکنند تا به خیر و عافیت انجامد. در کارها میکنم و انجام میدهم و امثال آن نگویند بلکه انشاء اللّه بر زبان بیاورند. دندانها را مسواک کنند و روزه بگیرند و قرآن بخوانند که این سه کار حافظه را زیاد میسازد. سیب ترش و گشنیز و پنیر و نیمخورده موش نخورند و در آب ایستاده نشاشند و نوشته قبرها را نخوانند و از میان دو زن نگذرند و شپش را در راه نیندازند و پشت گردن را حجامت نکنند که موجب فراموشی میشود. بعد از پیادهروی سوار شدن و سر در زیر آب کردن و به سبزهزار نگریستن و خوردن در گرسنگی و آشامیدن در تشنگی و جماع کردن در رغبت و شستن سر با گل خطمی و نظر بر صورت زیبارویان و سخن گفتن با عالم را موجب رفع اندوه و الم بدانند.
ص: 25
تار عنکبوت را در خانه نگاهداشتن و بول کردن در خزینه حمام و در حال جنابت غذا خوردن و قسم دروغ و زناکاری و خواب موقع غروب و آوازخوانی و صدای ساز و طنبور و رد کردن گدای شب و خرج زیادتر از درآمد و بدی با خویشاوندان را موجب پریشانی بدانند و نماز اول وقت و نیکی با خویشان و نظافت خانه و صبح زود به طلب روزی برخاستن و امانتداری و استغفار از بدیها و شکر منعم کردن را اسباب توانگری یقین بکنند.
بیاعتبارترین مردمان را قمارباز بدانند و بدترین ملعبه را قمار و ناکسترین مردم را غیبتکن و موذیترین را سخنچین و بدترین ضیافت را مهمانی فاسق و بدترین معامله را جنس ندیده خریدن و فروش متاع تحصیل نکرده و بدترین پول را پول ربا و بدترین دوست را کافر و بدترین زنان را زن بدزبان و بدترین مردان آنان که زن خود عرضه بکند و بدترین زبان را آنکه از فحش و لغو پروا نداشته باشد و بدترین طبایع آنکه چیزی داشته باشد و خواهش از دیگران بکند.
دستور بود که هرکه خانهای بسازد یا بخرد دوستان و خویشان را ولیمه داده مهمانی نماید و چون به سفر رود تحفهای بیاورد اگرچه پارهسنگی باشد و بر نزدیکان که مسافر را بدرقه و استقبال نمایند و هرچیز تازهاش را بر او مبارکباد بگویند و چون به هم میرسند با یکدیگر مصافحه کرده روبوسی نمایند و چون خواهند به سفر روند درباره آن مشورت نمایند و زاد و راحلهی کافی و نیکو بردارند و چون بضیافتشان دعوت شوند اجابت بکنند و چون مددی از ایشان طلب شود یاری بکنند.
انسانهائی که مسخ شدهاند؟!
به گوش اطفال میکردند این پانزده حیوانند که انسان بوده مسخ شدهاند: اول فیل که زنا و لواط مینمود. دوم خرس، عربی بادیهنشین که دیوثی میکرد و زن خود را میفروخت. سوم خرگوش که زنی بود بر شوهر خیانت مینمود. چهارم شبپره
ص: 26
مردی که خرمای مردم میدزدید. پنجم هدهد زنی که دلالی محبت مینمود. ششم روباه عابدی که در فریب مردم میکوشید. هفتم میمون و خوک مردمی که میل زیاد به شکار داشتند. هشتم سوسمار دریائی و خاکی جماعتی که ناشکری کردند و به دریا و سوراخهای زمین افتادند. نهم عقرب، کسی که سخنچینی مینمود. دهم زنبور که مرد قصابی بود و کمفروشی مینمود. یازدهم عنکبوت که زنی بود و برای شوهر خود سحر مینمود. دوازدهم پشه، کسی که مردم را مسخره مینمود. سیزدهم خارپشت که مرد کجخلقی بود و چهاردهم طاووس که بر خود مغرور بود و پانزدهم، سگ که معصیت مینمود.
سخنان حیوانات
همچنین از زبان حیوانات سخنانی داشتند که با آن تربیت فرزندان میکردند، در این کلمات که کرکس میگوید آخر هر زندگانی مرگ میباشد و باز میگوید که دانای کل خفی خدا میباشد و دراج میگوید که بزرگی را از خدا باید خواست و خروس میگوید کسی که خدا را شناخت خدا از او غافل نمیماند و مرغ خانگی میگوید روزی به زیرکی و تلاش نمیباشد بلکه با توکل میباشد.
عقاب میگوید که اطاعت خدا مطیع را خوشبخت مینماید و شاهین میگوید آنچه خدا کرده و میکند همان سزاوار و حق میباشد و جغد میگوید که راحتی در دوری از مردم میباشد و کلاغ میگوید که لذت در روزی حلال میباشد و کلنگ میگوید که از دشمن ایمن نباید بود هرچه که ضعیف باشد و لکلک میگوید تنهائی نجاتدهنده از آزار خلایق میباشد.
اردک میگوید خوشا به عمری که عاقبتبخیر باشد و هدهد میگوید خداوندا پناه میبرم بر تو از اینکه شقی و سختدل باشم و قمری میگوید خوشا به حال کسی که زبان خوش داشته باشد و گنجشک میگوید خدایا مرا حفظ کن از عملی که ترا به خشم آورد.
ص: 27
بلبل میگوید به که پناه ببرم که مهربانتر و کارسازتر از خدا باشد و سبزهقبا میگوید چه غافلند مردم که مرگ را میدانند و آمال و آرزوهای دراز برای خود بوجود میآورند و کبک میگوید چه سعادتمند کسی که مردم به او محبت داشته باشند.
شیر میگوید هیبت و بزرگی به زور نمیباشد و به کارهای شایسته و بلندی همت میباشد و گاو میگوید که کمترین زیان گناه آنکه آبرو و قوای بدن را به نقصان میآورد و فیل میگوید اگر قوتت بسیار میباشد پنجه با مرگ درافکن و شتر میگوید که خداست آنکه ستمکاران را ذلیل میسازد و اسب میگوید بینیاز است آنکه مزد خود را در مقابل کار خیری قرار بدهد و گرگ میگوید چیزی را که خدا حفظ کند کسی نمیتواند آن را ضایع نماید و شغال میگوید عذاب دردناک بر کسی است که بر گناه اصرار داشته باشد و سگ میگوید بیچاره کسی که خوب را از بد نشناسد و تنبیه نپذیرد.
خرگوش میگوید اگر حرص نمیورزیدم صید نمیشدم و روباه میگوید که دنیا خانه فریب است و بیشتر فریب میدهد کسی را که رغبت اقامت در آن بیشتر داشته باشد و آهو میگوید نجات و سلامت در فرار از اهل ظلم و فساد میباشد و کرگدن میگوید خداوندا مگر تو مرا از هلاکت نگاه دارنده باشی که خود قادر به حفظ لحظهای بر خویشتن نمیباشم.
پلنگ میگوید خدا کسی را که عزیز کرد دیگری نتواند ذلیل گرداند و هر که را ذلیل ساخت کسی نتواند وی را به عزت برساند و مار میگوید چه بدبخت است آنکس که توقع نیکی از کارهای بد داشته باشد و عقرب میگوید چه وحشتناک است مردن در حسرت و با این زبانها بود که به تربیت فرزندان میپرداختند.
ص: 28
مکروهات و دستورات
دیگر امور زیر که بد و مکروه داشته از آنها منع میکردند و مسائلی که به آنها توجه میدادند، مانند سفر رفتن به تنهائی و سکونت در خانهای که ستار و حفاظ نداشته باشد و اقامت در خانهی شکسته و خاکروبه در خانه نگاهداشتن و دهانهی ظروف آب و روی غذا را بازداشتن و این دستورات که از خانهها بیرون نروند مگر آتش و حرارت و شعله را در آن خاموش کرده باشند و با دست و پنجه آلوده غذا نخورند که به بیماری مبتلا گردند و تنها نخوابند و اموات خود را خفیف نسازند و در قبرستانها نخندند و مضحکه نداشته باشند و بعد از انفاق و محبت منت نگذارند و نظر در خانههای مردم نیندازند و پیشسلام باشند و ملاقات دوستان را پیشی داشته باشند و دوری کنند از طعامی که برابر سیر بگذارند و هدیه به کسی فرستند که امتنان نداشته باشد.
دیگر خانه بسیار بلند ساختن را مذموم میدانستند و اجارهنشینی و اجارهنشین آوردن را مکروه و یکسان میخواندند و از اثرات ذاتی جمعآوری مال حرام میدانستند که صاحب خود را تکلیف به ساختن ابنیه بلند و عظیم میسازد تا خود را تلف و صاحب خود به دردسر اندازد، اما مستحب میدانستند خانه گشاده و وسیع داشته باشند که خانه وسیع عیبها را میپوشاند.
و از سعادتها و نعمات خدا میدانستند برای کسی که خانه فراخ و دوستان بسیار و دشمن اندک و همسر صالح و فرزند شبیه به پدر و مادر و مرکب رهوار و همسایه خوب و رزق بیاضطراب داشته باشد.
دستور- ادب- اخلاق
دیگر دستورات و تعالیم جمعآوری شدهی زیر از بزرگترها که به تناسب و اقتضا علما و عملا به ذهن کوچکترها میکردند: با دوستان مهربانی و اتصال داشته باشند و چون غائب باشند از احوالشان بپرسند و چون در سفر باشند با نامه از هم
ص: 29
باخبر باشند و در نامه نوشتن که نام گیرنده را مقدم بر نام خود نویسند و مطالب پسندیده نویسند، چه در نوشتن نامه و فرستادن رسول و ارسال هدیه است که عقل و بینائی و مقدار شخص معلوم میشود.
در کارها که با مردم دیندار و بینظر مشورت نمایند و پرهیز از مشورت با زنان تا آنحد که در راهنمائی نیک آنها مخالفت بکنند تا آنکه طمع در خواستههای به خود نداشته باشند و برای مشاور که جز آنچه خیر و صلاح طرف مشورت میباشد بر زبان نیاورند و نهی در آنکه با مردمان پست فرومایه و جبون مشورت بکنند.
تشکیل مجالس انس که در آن ذکر خدا و کلمات پسندیده و مناظرهی معلومات و فضایل اهل بیت باشد بدهند، چنانکه خود عملا میدادند بر اعتقاد اینکه اینگونه مجالس ارواح مرده را زنده میسازد و دلها را جلا میدهد و غمها را میزداید و شادی میافزاید، و بد و نکوهیده مجالسی را بدانند که به لهو و لعب و بیهوده و هزل و هجو بگذرد و بهترین مجالس را آن محفل که چون در آن جمع باشند مشتاق یکدگر باشند و چون سخن گویند به خیر هم گویند و چون پراکنده شوند خصائل هم شمرند و چون بیمار شوند عیادت هم کنند و چون بمیرند به جنازه هم حاضر بشوند.
دیگر دوری از چشمپوشی از معایب خود و دیدن عیب دگران و سرزنش کردن دگری را بر چیزی که خود ترک آن نمیتواند و آزردن دلها را با زبان در حالیکه نفعی به آنها نمیرساند و تکلیف مجالست نیکو با همسایگان و دیگر مردم که از آن مشکلات آسان خواهد گردید و مهربانی با خلایق که از آن دوستان زیاد خواهند گردید.
با بهترین نامهای مردمان، ایشان را خواندن و اظهار دوستی کردن با زبان که دوستی را تقویت و باعث ثبات آن میگردد و تقسیم دوستی خویش میان دوستان که بعضی را بر بعضی تفوق ننهادن و پردهداری اسرار دوستان که
ص: 30
نشانهی عقل و آدمیت میباشد و عفو بر بدکننده و پیوند با آنکس که بریده باشد و حلم با بیخردان که دلها را ایمنی میافزاید.
دیگر در مجالسی که جمعی باشند سرگوشی سخن نگفتن و خنده و مضحکه بسیار نداشتن و برابر دگران عطسه و آروغ نزدن و آب دهان نینداختن و دهاندره نیاوردن و دندان خلال نکردن و موی گوش و بینی نکندن و مجادله نداشتن و در عوض خوشطبعی و مزاح تا آن حد که نقصان عزت و آبرو نباشد داشتن و تعظیم دوستان و واردان داشتن و پیران و علمای مجلس را احترام گذاشتن و تکلیف آنکه در مجلس ناخوانده نرفتن و صاحبخانه را تحکم نکردن و از دشمنان طلب خیر ننمودن و توقع احسان از لئیم نداشتن و در راز دو کس داخل نشدن و استخفاف پادشاه نکردن و در جائی که مناسب او نباشد ننشستن و سخن نگفتن در جائی و با کسی که گوش به حرف او نداشته باشند.
دیگر آنکه دوست بدارند برادرانی را که آنها را بگریانند و کسانی را که عیبهای دلشان را بر آنها بنمایانند و بپرهیزند از کسانی که آنها را بخنداند و بهترین مصاحبان را یاران کهنه بدانند و حذر کنند از تازهها که با ایشان آشنائی به هم میرسانند و احتیاط بسیار داشته باشند از هر ناشناخته تا محاسنشان ظاهر نگردیده باشد و برحذر باشند از همهکس هرچند به آنها اعتماد بسیار داشته باشند و بپرهیزند از جاهائی که در آن احتمال تهمت و گرفتاری و خوف و خطر وجود داشته باشد.
همچنین دوری گزینند از دروغگو و احمق و بخیل و فاسق که زیانشان بیش از نفعشان میباشد و بیاندازه با آشنایان چسبندگی نداشته باشند که باعث جدائیشان میگردد و دوری هم نکنند که قطع پیوند مینماید.
با کسی که میل مصاحبت او نداشته باشد معاشرت نداشته باشند که باعث خواریشان میگردد و با بد ننشینند تا به بد مبتلا نشوند و مجادله نکنند تا دشنام نشنوند و به بیدین بیاعتنا باشند اگرچه صاحب شأن و مقام ارجمند باشد و
ص: 31
دوستان پدران خود را احترام بگذارند تا بر آبرویشان بیفزاید.
زن را قلادهای بر گردن مرد میدانستند که باید قبلا بداند چگونه قلادهای بر گردن خود میاندازد و زن صالحه را از جواهر گرانبهاتر و زن ناصالح نانجیب را بیارزشتر از خاک میدیدند و عقیده داشتند که زن غیر صالحه خرج و غمش از شوهر و لذت و راحتش از آن دیگران میباشد و از خواص زن خوب بود که فرزندآور و دوست شوهر و صاحب عفت و غمخوار شوهر و در نزد خویشاوندان خویش عزیز و در برابر شوهرش ذلیل باشد.
زینت را از برای شوهر بخواهد و از دیگران شرم نماید و عفت ورزد و هرچه شوهر گوید بشنود و هرچه فرمان دهد اطاعت نماید و چون شوهر خلوت خواهد مضایقه نداشته باشد، اما به شوهر درنیاویزد و تکلیف به جماع ننماید و بدترین آنها زنی که در میان قوم خود خوار باشد و بر شوهر مسلط باشد و فرزند نیاورده و کینه بورزد و از اعمال قبیحه پروا ننماید.
چون شوهر غایب باشد زینت کرده خود را به دیگران نماید و در نزد شوهر مستوری گزیند و سخن شوهر نشنود و اطاعت نداشته باشد و اهل عناد و لجاج و دیرگذشت و بیگذشت باشد.
و دیگر جمع نیکیها را برای مردی که دلشکسته و تن خاضع و زبان ذاکر و بدن صبور هر بلا داشته باشد دیده و برای زن ایمان و عفت و اینکه از ملاقات شوهر شاد و از دوریش غمگین شود میدانستند و کمال آنرا در فرزندی که مطیع و دوستدار پدر و مادر بوده باشد.
دیگر این دستور برای زنخواه که زن از طایفه و همشأن خود بخواهند و باکره اختیار کنند و زن را جهت مال او اختیار ننمایند و دیندار بگیرند و هنگام زفاف رو بسوی خدا آورند و در عروسی ولیمه دهند و به زن اظهار محبت و اشتیاق داشته باشند و خوبیهایش را اظهار نمایند و در جماع نام خدا بر زبان آورند و در عفت زن غیرت داشته باشند.
ص: 32
و این دستور بر دختران و زنان که حق شوهر را بر تمام حقوق مقدم بدارند و عیب شوهر بر زبان نیاورند و آزردهاش نسازند و بر مرد که با زن سلوک داشته باشد و از آنچه خدا به او کرامت نموده به وی اکرام نماید و وی را از هر جهت از خود راضی و خوشنود نماید و از جماع با او مضایقه نداشته باشد و اگر بدی کند عفو نماید و دیگری را بر او ارجح نشمارد.
دیگر فرزندان را گلهای بهشت میدانستند که خدا در دنیا به آدمیان نصیب میفرماید و از حقوق فرزندان بر پدران و مادران که مادران از شیر خود بر آنها بنوشانند و بر پدران که دایه خوب صورت و سیرت برای آنها بگیرند و نام نیکو بر آنها گذارند و تا هفت سال آنها را در بازی آزاد گذارند و خط و سواد بیاموزند و تا به رشد و کمال رسد مواظبت و رعایتش داشته باشند.
علم قرآن و حدیث و دین به آنها یاد دهند و به کسب خوب و شوهر نیکویش بسپارند و پسر را ختنه کنند و شنا بیاموزند و تکالیف دشوار بر آنها روا ندارند و سفاهت و تندی با آنها نداشته باشند.
ایشان را دوست بدارند و روزی آنها را از جانب خدا و همراه ایشان بدانند و با هدایا ایشان را شاد نمایند و با نوازش و بوسه شیرین کامشان گردانند و بر جمله به یکسان محبت نمایند و چون به حد تمیز رسند مکان خواب آنها را از خویش جدا نمایند و فرزندان را اسرای خود بدانند که باید با اسیر رحمت داشته باشند.
و از تکالیف فرزند بر پدر و مادر و حقوق والدین بر اولاد بود که حرمت پدر و مادر داشته باشند و ایشان را از خویش راضی بدارند و آزردن ایشان را از جمله گناهان کبیره دانند اگرچه کافر باشند و اطاعت آنها داشته باشند اگرچه از گذشتن زن و مال بوده باشد.
پدر را با نام صدا نکنند و جلوتر از او راه نروند و قبل از نشستن او ننشینند و سبب دشنام پدر با اعمال ناپسندیده نگردند و زنده و مرده او را احترام بگذارند و در حیاتش به او احسان و در موتش نماز و روزه و حج بدارند و قرض او بدهند و
ص: 33
مادر را دوست و گرامی بدارند و زشت او بر زبان نیاورند و با خشم و غضب بر او نظر نگردانند و وقتی خداوند را از خود راضی بدانند که پدر و مادر را در مرگشان محرومان و افتادگان را اعانت نمایند و خدمتکار خود را یاری و یتیمان و ضعفا و دلشکستگان را رحم آورند و در حیاتشان خرج و خدمت و صیانتشان را تقبل و رضایتشان تحصیل بکنند.
دیگر در رفع حوائج مؤمنان که هرکه مسلمانی را خوشنود کند خدا و رسول او را خوشنود گردانیده است و اگر عیادت بیماری کند چنان است که به زیارت خانه خدا رفته است و اگر به دیدن برادر مؤمنی رود متابعت پیغمبر نموده باشد و چون اطعام کند و گرسنهای را سیر نماید و برهنهای را بپوشاند از اطعمه و البسه بهشتی نصیب بیابد.
اگر فقر و درویشی از کسی زایل کند خود را در نمازگزاران و روزهداران قرار داده باشد و چون به زیارت اهل قبور رود خود را از آمرزیدگان بسازد و اگر از حرام بپرهیزد خدا او را بهتر از آن از حلال قسمت نماید و اگر با نیکو زندگی کردن و نیکو خوردن و نیکو پوشیدن و نیکو خرج عیال و اولاد کردن که از حلال بدست آورده باشد نعمتهای خدا را ظاهر کرده تشکر نماید خدا او را از محبّان خویش گرداند.
دیگر این دستورات در رعایت حقوق دوستان و خویشان و برادران و خواهران و احرام پیران و حقوق معلمان و استادان و همسایگان و رعایت حال افتادگان و رحم بر حیوانات و قواعد و دستورات کسب و تجارت سالم که کار و تحصیل مال را بر هرچه مقدم بدارند و پرهیز از تنبلی و بیکاری و اهمال و تغافل از آنکه مستمند و محتاج دیگران بوده باشند.
سفر و تنوع که جهت تمدد نیرو گهگاه بدان اقدام نمایند و در بدحالیها یاد بدحالتر از خود کردن و دیگر معایب زنا و قمار و میگساری و دزدی و کمفروشی و خیانت و جاسوسی و خبرچینی و غیبت و نمامی و دیگر اعمال
ص: 34
ذمیمه که هریک را به نحوه و صورت و حکایت و روایت و نقل قولی قابل قبول بر فرزندان و همگنان و زیردستان انتقال داده ایشان را مؤدب به آداب و اخلاق حسنه میداشتند، با تشویق و تهدید و رجاء و خوف ثواب و عقاب و بهشت و جهنّم که نیکوکاران و زشتکرداران را مزد و جزاء میباشد و مخصوصا همین امید و ترسها و شوق و کرهها بود که مطالب را در دلها نقش بر سنگ و میخ بر دیوار نموده نقشبند سینهها میگردانید.
ماههای شمسی
اشاره
تا قبل از سلطنت رضا شاه اوراق و اسناد و دفاتر خصوصی و دولتی با تاریخ قمری به امضاء میرسید و روز و هفته و ماه و سال که از روی تاریخ قمری شناخته شده، تاریخ شمسی فقط به کار منجمین و تقویمنویسها میآمد که با مقارنهاش با ماههای قمری صدور احکام خوب و بد و سعد و نحس نموده «شاید- نشاید» کارها بکنند. تا با تشکیل «اداره سجل احوال» و «اداره ثبت املاک» که تاریخ شمسی شناسانده شده به روی کار آمد، و البته نه به سهولت و سادگی و بدون مقابله و حرف و سخن که تاریخ مجوس بود و خلل در تاریخ دینیشان میافکند، و هم به ضرر مالیشان که برای ادارهجاتی و نوکر باب و هرگونه
ص: 35
حقوقبگیر و همچنین برای مالکین و موجرین و پول به نزولبدهها در سال ده روز تفاوت نموده باید گرفتنهایشان را دیرتر و کمتر دریافت بکنند. اعتراض و مقابلهای که اگر قدرت رضاشاه و تدبیر اطرافیان نبود هرگز عملی نمیگردید.
قدرتی که قبلا با خراب کردن مساجد و تکایا و سقاخانه و صحن امامزاده و دیوار سفارت انگلیس، در خیابانکشیها و تعریض معابر نشان داده شده بود و تدبیری که آنرا با تاریخ قمری جفت و چنین قید بکنند. مثلا اگر تا پیش از این برای سندی تاریخ گذاشته میشد که «بتاریخ سهشنبه پانزدهم ذی القعده الحرام هزار و سیصد و سی و هشت» که قمری و تنها تاریخ رسمی دولت و ملت بود، اول تاریخ شمسی آنرا آورده بنویسند «بتاریخ سهشنبه دوازدهم برج اسد هزار و دویست و نود و نه شمسی، و قمری آنرا پسوند قرار داده اضافه کنند مطابق پانزدهم ذی القعدة الحرام هزار و دویست و نود و نه قمری» و عجالتا غائله را ختم بکنند و به همین صورت هم که شده چندانکه توانستند آنرا جا انداخته مردم را با آن نزدیک بکنند کمکم تاریخ قمری را با، در سندی آوردن و در سندی نیاوردن، از رونق و اعتبار انداخته یکسره حذف بکنند.
صحنهای از پس پرده سیاست؟!
با کم و زیادی ایام ماههای قمری و شمسی مطلبی بخاطر آمد که خالی از بهرهی پلتیکی آن نمیباشد! بر اینکه تقریبا در سنواتی که بطور مثال از اختلاف دو تاریخ در گذشته آورده شد، از قول کلیمیها ردّیهای بر وجود پیامبر مسلمانان (ص) شایع شد که اگر حضرت موسی ظهور پیغمبری را هم به نام محمد خبر داده باشد که در فلان تاریخ خواهد آمد و آن پیغمبر آخر الزمان میباشد که ناسخ تمام ادیان بوده باید دیگر امم از او پیروی داشته باشند بر مبنای تاریخ شمسی گفته است، نه تاریخ قمری و آن بیش از نیم قرن بعد از بعثت ایشان بوده، به این دلیل که بر اساس این دو تاریخ از زمان هجرت او تا امروز چهل و
ص: 36
اند سال اختلاف بهم رسیده، تاریخ قمری جلو میباشد. لذا یا پیغمبر طرف ادعای شما طلوع نکرده افول نموده اثری از او نمانده، یا بعد آمده که محمد ابن عبد اللّه نمیباشد. کلماتی که باعث طغیان و خروش مسلمانان بر علیه یهودیان گردیده، مانند دیگر اوقات که هرچند وقت یک مرتبه به بهانهای به محله کلیمیها ریخته اموالشان را تاراج و نوامیسشان مورد تجاوز قرار میدادند، هجوم به خانه و دکاکینشان برده، زشتی نماند که بعمل نیاوردند و ظلمی نه که به ظهور نرسانیدند و نتیجه آنکه کلیمیها سر به دادخواهی و تظلم برآورده از دول قویه، منجمله دولت انگلستان خواستار دولتی مستقل به نام دولت اسرائیل بشوند، و در غایت بشود آنچه مورد نظر و دستور کار صد و پنجاه ساله، دولت انگلیس بوده چهل سال بعد دولتی به نام اسرائیل سر از مشرقزمین و میان دول عرب بیرون آورد!!
اشکال و اسامی ماههای عربی
اشاره
در اینصورت مبدأ تاریخ و تعیین سنوات با ماههای قمری، مانند محرم و صفر و ربیع الاول و غیره معیّن میگردید و بروج شمسی را چنانچه گفته شد مگر منجمین و بعضی از اجزاء دفتری دولتی و دعانویسها و تعویذنویسها میدانستند اسامی آنها را با اصطلاح عربی آن بکار میبردند با اسامی زیر، در:
1 حمل، فروردین؛ 2 ثور، اردیبهشت؛ 3 جوزا، خرداد؛ 4 سرطان، تیر؛ 5 اسد، مرداد؛ 6 سنبله، شهریور؛ 7 میزان، مهر؛ 8 عقرب، آبان؛ 9 قوس، آذر؛ 10 جدی، دی؛ 11 دلو، بهمن؛ 12 حوت، اسفند؛ و مبدأ آن حمل یعنی فروردین، مقارن با نوروز باستانی و به اسفند میانجامید. اسامیای که از اشکال حیوانات و اشیاء و بعضی آدمیان برداشت شده، رصد و زیج و منجمین نخستین مشخص
ص: 37
اشکال سیارات و ستارگان نجومی که منجمین از آنها صدور احکام و اوضاع جوّی و فلکی نموده، با-
ص: 38
آوردنشان در تقاویم خود در اختیار خریداران میگذاشتند و معتقدینشان که از روی آنها تعیین کارهای خویش،-
ص: 39
از بد و خوب و سعد و نحس میکردند. مثل دادوستد و خرید و فروش و نکاح و طلاق و نقلمکان و ختنه-
ص: 40
اطفال و بچه به مکتبگذاردن و خون گرفتن و خوردن مسهل و تنقیه و دیگر امور.-
ص: 44
ساخته بود و در تعیین احوال فلکی و تغییر حالات کواکب و دگرگونی عالم و پیشگوئی و خوب و بد احوال بکار گرفته میشد و لا یتغیّر معلوم شده بود، با این توضیح و مشخصات که در آن: حمل به معنی گوسفند شش هفت ماهه، یا برّهی شاخ نیشزدهای بود که در آسمان با اجتماع ستارگان بنظر آمده بود. ثور بصورت گاوی فربه که در برج دوم سال در آسمان ظاهر میگردید. جوزا بصورت دو مرد که از شکم بهم چسبیده و از بقیه بدن تفکیک بوده باشند. سرطان صورت خرچنگ. اسد بصورت شیر. سنبله صورت زنی که دستهای سنبلهی گندم بدست داشته باشد. میزان شکل ترازوئی که از شائین و دو کفه تشکیل شده باشد. طهران قدیم ؛ ج4 ؛ ص44
رب بصورت کژدم. قوس شکل اسبی که از گردن به بالای آنرا صورت مردی تشکیل داده که تیری را به چله کمان نهاده در حال رها کردن میباشد. جدی بصورت بز یا بزغالهای که دو پای آخر نداشته باشد. دلو شکل مردی که با دلو (سطل) از چاه آب میکشد. و حوت صورت ماهی فربهی که قیافهای ناخوشایند داشته باشد، با نظم اسامی آنها در این شعر:
بُرجها دیدم که از مشرق برآوردند سرجمله در تسبیح و در تهلیل حیّ لایموت
چون حمل چون ثور چون جوزا سرطان و اسدسنبله میزان و عقرب قوس و جدی و دلو و حوت
گردش سالها و اثرات
این دوازده برج اگرچه هریک گویا و معرف احوالی در گردش روزگار بودند که اثراتی را از خود بر روی زمین و احوال و امور روزمرّهی مردم بجا میگذاشتند اما با همه اثرات مستقل خود لازم بود تأثیر احوال حیواناتی که سالها بر رویشان میگذشت و به قرار زیر از طرف منجمین ترک معلوم شده بود بر آنها دخیل بکنند.
حیواناتی که دورشان از موش شروع شده به خوک خاتمه میگرفت؛
اول سیچقان ئیل (موش)، اودبارش ئیل (گاو)، توشقان ئیل (پلنگ)، لوی ئیل (خرگوش)، ایلان ئیل (نهنگ)، پونت ئیل (مار)، قوی ئیل (اسب)، پیچی ئیل
ص: 45
(گوسفند)، دان ئیل (بوزینه)، تخاقوی ئیل (مرغ)، ایت ئیل (سگ)، تنکوز ئیل (خوک):
موش و بَقَر و پلنگ و خرگوش شمارزین چارچو بگذری نهنگ آید و مار
وانگاه به اسب و گوسفند است حسابحمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار
احکام سالها
به این قاعده که مثلا هرگاه گردش سال بر صورت موش قرار میگرفت دلالت داشت بر بارانهای سخت بهاری و ریزش بارانهای بیموسم در سال و سرمای سخت در زمستان و حیله و تزویر و دزدی و خیانت در میان مردم و زیادی جاسوسی و فتنهانگیزی و جنگ و محاربه میان دول و تنگی معیشت و دشواری زندگی و خوف و هراس و وحشت در میان علما و ضعف جای طبقات متوسط و قوت زورمندان و قحط و گرانی در بعضی بلاد، الی آخر.
و چون سال بر روی گاو میگردید، دلالت داشت بر فراوانی و ارزانی ارزاق و فراوانی آبهای قنوات و وفور لبنیات و نیکی حال رعایا و دهداران و خوشی حال احمقان و زنان و اعتدال تابستان و برودت زمستان و مجادلات بین دول بزرگ و خوشی حال تجار و رعایا و آفت بر بعضی مزارع.
و چون سال پلنگ میرسید دلیل بود بر غلبهی خشونت و خشم و غیظ میان مردم و جنگ و آشوب و خونریزی و مخالفت رعایا با سلطان و فشار و ظلم سلطان بر رعایا و ناامنی و غارت و فساد و یغما و مصادرهی اموال بعضی صاحب دولتان و غلبه اقویا بر ضعفا و گرمای تابستان و خشکی زمستان و کمی دواب و قلت گوشت و روغن و اصناف آن و وحشت و فرار و مهاجرت سرحدنشینان و ضعف حال تجار و صنعتگران.
ص: 46
و چون سال خرگوش فرامیرسد احداث کاریزها و قنوات و بستن سدها به روی رودخانهها و تعمیر و تغییر ابنیه و عمارات و خرابی کشت و زرع و رسیدن آفات ارضی و سماوی و فرو آمدن ستارهی دنبالهدار در آن سال و رنج و مرض و بیماری و شیوع آبله و امراض خارشدار پوستی و شیوع دزدی و خیانت و فحشاء و فساد در میان طبقات و ظهور بادهای مخالف و نابودی اشجار و گریز مردم به کوهپایهها و بدی حال رعایا ...
به همینگونه ظهور سال نهنگ دلالت داشت بر فراوانی گوشت و اطعمه و کثرت آبها و طغیان رودخانهها و بارانهای فراوان بیموسم و طوفان و زلزله در شهرهای مرکزی و فشار مالکان بر رعایا و غلبه اقویا بر ضعفا و عصیان مردی بزرگ از سلاطین و تسخیر بعضی بلاد به دست وی و تسلط بر قسمتی از عالم و اسارت مردمی بسیار و اضمحلال چندی از دول و نابودی بزرگان آن و بروز آفت سن و ملخ و نابودی زراعات.
و سال مار دلیل بود بر رواج حیله و تزویر میان مردم و بزرگان و ترس و خوف و خشیت زیردستان از زبردستان و جور و ظلم و ستم سلطان بر رعایا و وفور حرص و میل و طمع میان مردم در مالاندوزی و رواج کار قوادان و چاپلوسان و درباریان و عزل و حبس و تبعید بعضی از سران و بزرگان و دانشمندان و میل مردم بر استعمال دخانیات و مخدرات و مسکرات و رواج خودآرائی و زینت و تجمل و ظاهرفریبی و گرفتاری بعضی از ظلمه و کشته شدن مردی بزرگ به دست یکی از رعایا و کساد بازار تجارت و رواج بیحمیتی و گرمای سخت تابستان.
سال اسب دلالت داشت بر سردی زمستان و اعتدال بهار و تابستان و ظهور سیلهای مهیب و زلزله در کوهپایهها و تاختوتاز و لشکرکشی دول غرب و خرابی و ویرانی شهرها و دهات و وسعت میدان اختلاف میان ممالک و شکسته شدن مرزها و ثغور و غارت و یغما و چپاول در اوائل سال و آرامش و امنیت در
ص: 47
آخر آن و رونق زنان و نوامیس عفیف و کثرت ازدواج و وفور سرور و شادمانی و گرانی ارزاق و قلت گاو و گوسفند.
سال گوسفند دلیل بود بر وفور محصول جو و گندم و ینجه و ارزانی گوشت و روغن و کساد بازار پشم و پنبه و آرامش و آسایش دراویش و اهل عرفان و میل مردم به انزوا و گوشهگیری و صبر و سکوت و قناعت و رواج کار شیرینیفروشان و حلوائیان و طلاسازان و امنیت و آرامش در روستاها و بسیاری موشهای صحرائی و جانوران موذیه و حشرات و پائیز زودرس و ریزش برفهای سنگین و کثرت عبادات و تعزیهداری و ریاضات و حمل بسیار زنان.
سال بوزینه دلیل بود بر طراوت و سرسبزی اشجار و اعتدال بهار و گرمای شدید در آخر تابستان و شادی و عیش و طرب در میان اهالی و عروسیهای مناسب و کثرت طلاق و خوشی حال امردان و خودفروشان و فراوانی فحشا و دزدی و رواج کار بزازان و جواهرفروشان و خوشحالیهای زودگذر و رغبت جماع و بدی حال غلامان و زیردستان و نقصان آب کاریزها و خشکسالی در آخر سال.
سال مرغ بر کمی و عدم بارانهای بهاری و ظهور ملخهای دریائی و آفات غلات و هجوم شغال بر دهات و گرانی ارزاق و قحط و غلا در بعضی نقاط و فشار ظلمه بر ضعفا و مصادرهی اموال بعضی از دولتمندان و بدی حال کارگران و صنعتگران و رواج کار مقنیان و آهنگران و حزن و غم و اندوه میان رعایا و اسارت و حبس و تبعید و قتل بعضی از سخنوران و متفکران و ناراضیان و نقصان پنبه و دانههای روغنی.
سال سگ دلیل بود بر ترس و وحشت میان سرحدنشینان و سوختن محصولات شتوی از بیآبی و نیکی حال کوچنشینان و سیاهچادران و فراوانی صید و شکار و زیان خرگوش و جانوران علفخوار بر مزارع و ارسال پیامهای خصومتآمیز میان دول و دستگیری بعضی از طاغیان و عزل وزرا و حکام و نصب ستمگران
ص: 48
بجای ایشان و ایجاد جنگ و محاربه بین قبایل و شیوع اراجیف و اخبار بیاساس و ترک تبعیت چندی از رعایا.
سال خوک دلالت داشت بر گرمای ناگهانی بهار و آفت سر درختی و فساد حبوب و اختلاف میان خانوادهها و بیعفتی زنان و مردان و رغبت فراوان بر مباشرت و رسوائی بعضی از بزرگان و ظهور باطلاقها و میل مردم به حرام و بدی حال عباد و طغیان فرزندان بر پدران و مادران و خوشی حال اهل فحشا و طرب و تیرگی هوا و کسوف تمام و مقدمهی جنگ و جدال و خونریزی ...
ماههای فارسی
اشاره
اما در آخر همه تاریخ جلالی یعنی تقویم جلالی و ماههای آن بود که کمتر مردم با آن آشنائی داشته تا اواخر که کموبیش به این ترتیب در مدارس ابتدائی تدریس میگردید:
ز فروردین چو بگذشتی مه اردیبهشت آیدبدان خرداد و تیر آنگه که مردادش همی آید
پس از شهریور و مهر و ابان و آذر و دی دانکه بر بهمن جز اسفندار و جز ماهی نیفزاید
و فروردین باستانی از روز اول حمل یعنی تحویل برج حوت به حمل یا اتمام ماه اسفند و ابتدای فروردین معلوم شده بود با تعداد مختلف روزهای بروجش که از روی نجوم اولیه تعیین گردیده، مغایر با ایام ماههای امروزه معلوم شده بود، باین قرار که فروردین و اردیبهشت را سی و یک روز و خرداد را سی و دو روز و تیر و مرداد را سی و یک روز و شهریور را سی و دو روز و مهر را بیست و نه روز و آبان و آذر و دی و بهمن را سی روز و اسفند را بیست و نه روز میگرفتند الا هر چهار سال یکبار که سال کبیسه به حساب آمده و آن نیز سی روز بحساب میآمد و به همین حساب هم تعلیم شاگردان میکردند با این شعر:
ص: 49 لا ولا لَب لا ولا لَب شش مه استکط لَل و لَل کط شهور کوته است
که البته درک این بیت منوط به دانستن حروف ابجد و اعداد آنست که ملاک عمل تقویم نویسها قرار میگرفت و به بیان الکلام یجر الکلام (حرف، حرف میآورد) لازم میکند حروف ابجد را تعریف بکنم و ناگفته نگذاریم که چون سر و کار همگان در کل امور با تقویم و اوامر و نواهی آن بود واجب مینمود هر سواددار از آن اطلاع داشته باشد. در آن حد وجوب که جزء دروس اولیه هر مکتب و مدرسه آمده بود.
حروف ابجد
بیست و هشت حرف عربی را هریک عددی معین نموده بودند که با آن تفهیم مقاصد و تعیین اعداد میکردند به این ترتیب: «عدد الف (ا) 1. با (ب) 2. جیم (ج) 3. دال (د) 4. ها (ه) 5. واو (و) 6. زا (ز) 7. حا (ح) 8. طین (ط) 9. یا (ی) 10. کاف (ک) 20. لام (ل) 30. میم (م) 40. نون (ن) 50.
سین (س) 60. عین (ع) 70. فا (ف) 80. صاد (ص) 90. قاف (ق) 100. را (ر) 200. شین (ش) 300. تا (ت) 400. ثا (ث) 500. خا (خ) 600. ذال (ذ) 700. ضاد (ض) 800. ظین (ظ) 900. غین (غ) 1000». با مکتوب و بیانی به این صورت: ابجد، هوز، حطّی، کلمن، سعفص، قرشت، ثخّذ، ضظغ.
که ترتیب حروفشان خلاف حروف الفبا و مفرداتشان به این صورت بود:
الف ب ج د ه و ز ح ط ی ک ل م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ غ.
و چون میخواستند عددی را بنویسند یا تاریخی را ترقیم کنند برای کوتاه کردن و ضبط حافظه از اعداد حروف استفاده میکردند به این توضیح که مثلا اگر تاریخ هزار و دویست و شصت منظور بود فقط مینوشتند (غرس) و عدد دویست و
ص: 50
چهل و یک را (ردا) که چون عدد (غ) هزار بود و عدد (ر) دویست و عدد (س) شصت منظور اول و به همین کیفیت کلمهی ثانی (ردا) اعداد حروف آنرا میرساند و این بیانی بود که غالبا در اعداد تقاویم بکار میآمد که چون، مثلا میخواستند 21 بنویسند بجایش (کا) میگذاشتند و 29 را (کط) که کافش عدد بیست و طایش عدد 9 داشت و از همین جایگزینی اعداد بجای حروف بود که امکان میداد سطری را در کلمهای کوتاه نموده، مطلب یک صفحهای را در بیتی به ذهن بدهند، به همانگونه که بیت فوق الذکر در مضمون «لا ولا، لب ...» تعداد روزهای بروج دوازدهگانه نشان داده شد که برای روشن شدن بهتر بیت در بالا آورده را مثل قرار بدهیم: با دو (لا) شروع شده که (ل) آن دارای عدد 30 و (الف) آن یک که 31 روز و (لا) ی دومش به همان عدد. پس ماه اول و دوم سال سی و یک روز و پس از آن (لب) میآید، که (ل) آن 30 و (ب) ی آن 2، جمعش سی و دو. پس ماه سوم سی و دو روز و به همین حساب ماه دوم آن نیز، دو ماهش سی و یک روز و ماه سومش سی و دو روز، که فروردین و اردیبهشت و تیر و مرداد سی و یک روز و خرداد و شهریور سی و دو روز معلوم شده بود.
شش ماه دوم (کط- لل) و (لل- کط) آورده شده که (ک) کط 20 و (ط) 9، جمعش 29 و للها هر (ل) آن 30 و (کط) آن 29، که ماه اول و آخر آن 29 روز و چهار ماه وسط هریک 30 روز شناخته شده بود. و به همین صورت ماده تاریخها تنظیم و استخراج میشدند.
پس اعداد دوازده برج فارسی به همین محاسبه بحساب میآمد تا عهد سلطنت پهلوی که آنرا جهت سهولت امر و حضور ذهن به این صورت بهم ریخته در تقاویم آوردند که شش ماه اول سال را سی و یک روز نوشتند و پنج ماه دوم را سی روز و اسفند را بیست و نه روز که هنوز برجا میباشد.
ص: 51
فروردین- نوروز باستانی
اشاره
در این فصل چون از فروردین و عید نوروز و آداب و مراسم و برگزاری آن سخن خواهد رفت باید گفت روزهای هفته اول آن نیز از جانب نجوم احکام و اثراتی داشت که به شرح زیر در صفحه نخست تقاویم میآمد.
احکام نوروز- یا نوروزنامه
اشاره
اگر روز اول آن شنبه باشد: خداوند آن سال ستارهی (زحل) و در آن سال حال مردم سخت باشد و رنج و غم و مشقت و دشواری بسیار باشد و گفتوگوی و زد و خورد و خصومت زیاد باشد و میان سلاطین و رعایا اختلاف و منازعه بسیار باشد. اما غله نیکو باشد و انگور نیکو بود و انجیر را آفت رسد و سیل و طغیان بسیار باشد و سلطان بزرگی یاغی شود و پادشاهان و امیران و بزرگان زیاد تلف شوند و از جمله چهارپایان و دواب را سیل و طوفان از میان بردارد و فتنه و آشوب بالا گیرد و بر رعایا بدتر گذرد و در فصل بهار آشوب و ناامنی در عراق باشد. اما دیار ماور النهر ایمن باشد و در هندوستان بلای آسمانی رسد و در حدود عراق پارسائی به حکومت نشیند و مار و ملخ و مور و زنبور و کک و مگس بسیار شود و در بلاد طبرستان آشوب شود و از بهار تا فصل خزان هوا بیاعتبار باشد و در تابستان بارانهای بیهنگام ببارد و حال اهل صلاح میانه بود و سحر و جادو در
ص: 52
میان مردم رواج شود و نیشکر را آفت رسد و در فارس مرگ و آبله بسیار باشد و در روم گوسفندان را آفت رسد و آخر سال نرخها گران گردد و میان مردان و زنان ناسازگاری افتد و عشقبازی و مهر و مودت اندک گردد و حال کوهنشینان و محصول پنبه نیکو بود.
اگر اول نوروز به یکشنبه افتد: صاحب آن سال ستاره (شمس) باشد. کار پادشاهان و بزرگان نیکو باشد و فراخی نعمت و ارزانی بود اما سباع و دزد بسیار شود و باران و تگرگ بسیار بارد و غله و میوه فراوان باشد و مردمان را از یکدگر خیر و منفعت رسد و تابستان آن گرم و زمستانش معتدل باشد و رغبت مردم به علم و دانش و تعلیم و تربیت زیاد گردد و حال معلمان و استادان خوش شود و روئیدنیها بثمر رسند و کار دیم و دیمکاران نیکو بود و بزرگان و دولتمندان را خوش گذرد و غرور و کبر و مناعت در میان فقرا زیاد گردد و کارهای بزرگ انجام شود و امری غریب در عالم بظهور رسد و طاغی و یاغی اندک باشند و حال سلطان و رعایا نیکو باشد.
اگر اول نوروز به روز دوشنبه افتد. خداوند آن سال (قمر) باشد حال زنان و ملوکان نیکو گذرد و حال عامه میانه بود و مردمان را کارها با منفعت باشد و فراوانی آب و نعمت و سیل و طغیان رودخانهها باشد و حرب و جدال و فتنه و آشوب و آشفتگی باشد و تابستان سرد و پرنم و باران باشد و زمستان سخت شود و سرمای بیوقت در پائیز رسد و باد و طوفان زیاد باشد و درد و بیماری و امراض بلغمی و رنج سینه و شکم زیاد گردد و حشرات زیاد شوند و بیماری زنان و کودکان بسیار و پنبه نیکو و غرق سفاین و کشتیها باشد.
اگر اول نوروز به روز سهشنبه افتد: صاحب آن سال ستارهی (مریخ) باشد و دلالت کند که حال سلاطین پریشان باشد و حرب و جدال و خونریزی و کشتار بسیار و بلکه همهجانبه گردد و کارهای پادشاهان بسته و غیر قابل حل افتد و دلهای ایشان پرغم باشد و نرخ حیوانات گران گردد و مردم را دخل و منفعت
ص: 53
اندک باشد و فتنهها و آشوبها و شورشها و طغیانهای زیاد باشد و گرما و مرگ میر و بیماری و دروغ و خیانت و حیله و خدعه و جاسوسی و ستم زیاد گردد و کهتران با مهتران و زیردستان با زبردستان به خصومت و ناهمواری آیند و فرزندان با پدران و مادران جفا کنند و از جانب مشرق بزرگ صاحبنامی تلف شود و بارانهای بیموسم ببارد و خرابیهای زیاد ببار آید و کشت کار خشک و تباه گردد و حال فقها نیکو بود.
اگر اول نوروز چهارشنبه باشد: خداوند آن سال ستارهی (عطارد) باشد.
دلالت کند که در آن سال فتنه و آشوب زیاد باشد و ارسال مراسلات خصمانه و اعزام رسول و رسل تهدیدآمیز بسیار افتد و نرخها گران، اما جو و گندم و ارزن و ماش و باقلا و عدس و برنج و کنجد بسیار تحصیل شود و درد و اندیشه و وهم و بیماری زیاد باشد و دردسینه و گلو فراوان شود و بلاد طبرستان را آشوب و کودکان را بدحالی باشد و احتکار و قحطی و تنگی پدید آید و دلهای مردم پرغم، و تشویش و ترس و بیم طبقات زیاد باشد و قراردادهای بدعاقبت امضا شود و حال مردمان میانه نامطلوب گذرد.
اگر اول نوروز پنجشنبه باشد: صاحب آن سال ستارهی (مشتری) باشد و دلیل بود بر آنکه در آن سال احوال اشراف و سادات و قضات و علما و متفکران نیکو گذرد و مردم رغبت به دین داشته باشند و حال زنان و زیردستان خوش باشد و از دانشمندان به مقامات رسند و احوال رنگفروشان و جواهریان و طلاگران نیکو باشد و مذاکرات صلحانه و مفید شود و میل مردم به تجمل و زینتگری و ظاهرآرائی باشد و حال کوهسارنشینان نیکوی و پنبه و کتان خوب و نرخها ارزان و نعمت بسیار و حال سلاطین به قوت باشد و زمستان از برف و سرما میانه و تابستان بارانهای بجا بارد.
اگر اول نوروز جمعه باشد: خداوند آن سال ستاره (زهره) حال علما و عباد و قضات و فضلا نیکو بود و حال سلاطین میانه و احوال مطربان و خودجنبانان و
ص: 54
خوانندگان و خودفروشان و عطاران و بزازان و زنان و اهل فسق و فجور و جاهلان و کودکان و فروشندگان اجناس زنانه جمله نیکو باشد و غله خوب و حال سلطان میانه و مردم راغب به عیش و سرور و طرب و معاشقه و لهو و لعب گردند و تابستان گرم و زمستان سرد کشنده و بیماری بسیار و فحشا و بیغیرتی زیاد باشد و اوقات مردم به بطالت و بیهوده گذرد.
عید نوروز
اشاره
پس با قبول پیشبینیهای فوق مردم به استقبال تحویل (حمل) و عید نوروز میرفتند، با آداب و رسوم و سننی که لازم میکند برای نشان دادنشان به عقب بازگشته از برج اسفند شروع بکنیم.
کارهای عید
از ورود برج اسفند یعنی ماه حوت بود که کمکم اندیشهی عید نوروز در دلهای اغنیا و غم و غصّه آن به خاطر فقرا نشسته جنب و جوش دادوستد در بازارها و دکاکین ظاهر گشته، مردم به تهیه وسایل عید برمیخاستند و مقدم بر همه رخت و لباس دوخته ندوخته برای خود و اطفال بود که دغدغه و وقت زیادتر میطلبید.
البسه عید اطفال غالبا از رنگهای زندهی سبز و سرخ و زرد و آبی تهیه میشد که نشاط داشته باشد و بعد از آن نوبت کفش و کلاه و احیانا جوراب میرسید
ص: 55
که خریداری نمایند و بزرگترها برای خود گیوه و عبا و کلاه و چادر سیاه و چادر نماز که با داشتن لباس حسابی هم باید این چند تکه را نو و تجدید بکنند، چه برای مردها (دوست بود که به کلاهشان و دشمن که به کفششان مینگریست) و عبا که سرپوش سایر البسه گردیده آبرویشان را برگذار مینمود و جهت زنها چادر سیاه برقدار آهاردار که نو بودن آن در میهمانیهای عید چشمگیر بوده باشد و چادر نماز که در موقع هفتسین سر کرده به پای سفره آن بنشینند و اولین نماز سال نو را با آن بجا آورند.
خانهتکانی
بعد از آسوده شدن از رخت و لباس و کفش و کلاه خود و بچهها نوبت به خانهتکانی میرسید و این سنّتی بود که در خانه هیچ اعیان و گدا تعطیلپذیر نمیگردید و اگر خانه جبّاخانه یا مسجد و مردهشوخانه باید کل و جزء آن بیرون ریخته شده پاکیزه و نظیف و شسته و گردگیری شده مرتب به جاهای خود عودت
ص: 56
داده بشوند و با همین خانهتکانیهای عید هم بود که اشیاء زاید یکساله بیرون ریخته شده دلها به دریا زده شده حلبی زنگزدهها و شکسته قراضههای طول زمان، مانند آفتابه حلبی سماور حلبیها که بیش از قیمت خود پول لحیمکاری برده بود و چراغ موشیهای نشتی که به کلفتی خود به اطرافشان قرهقروت چسبیده و به داخلشان گچ ریخته شده بود و شیشه پیلههای شکستهی بیمصرف مانند کاسه پیالههای ترکخورده و لبپریده که تا این هنگام دل به طرد و دور افکندنشان راضی نمیگردید به بیرون افکنده شده یا برای فروش به دورهگردها کنار گذاشته میشدند.
خانهتکانی شامل بود بر فرشتکانی، از گلیم و قالی و نمد و حصیر که کوچک و بزرگ یکایک میان کوچهها آمده با تکان دادن و چوب و ترکه زدن تکانیده و خاکگیری گشته به حیاطها برگردانده شده، جارو خورده، کهنهی تر کشیده شده کنار میرفتند و شستشوی پردهها، روفرشیها ، چادرشبها، روتشکیها، رویهپشتیها، ملحفهها، رویهمتکاها، رویهبالشها، کلیه البسه از زیرورو، همچنین دادن مسها برای سفید کردن به سفیدگری. سابیدن ظروف برنجی و ورشوی مانند سماور، سینی، زیراستکانی، جام، انگاره، با گرد آجر و شستگرداندن و گل انداختن به آنها، و لیف و صابونی کردن ظروف نقره و در صورت سیاهشدگی دادن آنها به آبکار، و گلمالی و خاکسترمالی ظروف دم دستی مانند دیگ و دیگور و کماجدان و نظافت بلورآلات و چینیآلات و شستن درها و شیشهها و جاروکشی اطاقها و صندوقخانهها و تار عنکبوتگیری و گردگیری و دودهگیری دیوارها و کنج و گوشهها و سقفهای گچی با جارو نرمهها که بر سر چوبها میکردند و تمیز کردن هر خرد و بزرگ با
ص: 57
مصرف و بیمصرف که به نظر میآمد، و در همین روزهای قبل از عید بود که زنها از خانهها به کوچهها و کنار جویها میریختند و گرد و خاک و غباری بود که از فرشتکانیهای خود به هوا متصاعد میساختند و دو طرف جویها را که برای شستشو اشغال میکردند و بد و بیراه و دشنام و ناسزاهای راهگذران و همسایگان بخاطر بلند کردن گرد و خاک نثارشان میگردید.
در این خانهتکانیها اطاق کاملا از اشیاء و اثاث تخلیه گردیده جزء و کل آن به حیاطها ریخته شده تا پس از نظافت و خاکگیری و شستشو به جاهای خود برگردانده بشوند و ایضا در همین خانهتکانیها بود که قیافه اطاقها تغییرات کلی یافته دربازچینی مجدد هرچیز مکان عوض کرده به جای دیگر قرار میگرفت و تنوعی بوجود میآورد و در همین روزها نیز بود که جهت به همریختگی وضع اطاقها و بیسروسامان شدن زندگی مردها، مخصوصا برچیده شدن کرسی که اطاق را لخت و راحت لمیدن به زیر آنرا از ایشان گرفته در ناراحتی سرمایشان میانداخت موجب گفت و شنید و تولید کدورت دنبالهدار گردیده بسا که عقبهاش نشاط ایام عیدشان را در بر میگرفت.
کار عید فقرا از تهیه لباس و خانهتکانی بعد از همه انجام میگرفت که خانهتکانیشان همانجاروی همیشگیشان بود که به اسم عید بزنند و بقیه کارهایشان بههمین طریق که در یک بعد از ظهر به اتمام میرسید و لباس خود و بچههایشان که اگر داشتند چیت و کرباسی خریده خود برای بچههایشان بریده هم بکشند و برای خودشان هم که شسته درز و دوزشان بکنند.
ص: 58
سبزه سبز کردن
پس از آن نوبت سبز کردن سبزی میرسید که به نسبت (سنگینی- سبکی) دست سبزکننده از بیست روز تا ده روز به عید مانده صورت میگرفت و این نیز به این ترتیب بود که زن خانه به تعداد جمعیت خانواده، مشت مشت گندم یا عدس و ماش و هرچه خواسته عقیدهشان بود بطوری که بعد از مشت کردن و بطرف ظرف بردن چیزی از مشتش به زمین نیفتد برداشته در ظرفی سفالین میریخت و با هر مشت نیت سلامتی و تندرستی و خوشی و خوشبختی و مال و گشایش و آنچه را که به هریک از افراد مربوط میگردید کرده آب نیم گرم ریخته در جای گرم و اگر هوا زیاد سرد و جای گرم نبود در پای کرسی میگذاشت و هر روز آب خورد رفتهاش را به او میرساند تا دانهها در ظرف کجه (نیش) زده به سفیدی گراید.
آنگاه در دستمال ریخته سه روز نیز با رطوبت معتدل در دستمال نگاه میداشت تا کجههایش نقرهای شده کاملا نیشهایش بالا آمده باشد. سپس در دوری مسی یا بشقاب و دوری چینی و مانند آن و یا مطابق جمعیت خانه در ظروف کوچک و بزرگ پهن کرده رویش را دستمال میکشید و آب پاشیده روزها در معرض آفتاب و شبها در گرمترین اطاق یا مکان میگذاشت تا سبزهها رخ کشیده رو به سبزی بیاورند، آنگاه روبان قرمزی به دورش بسته پاپیون مانند گره زده با گلهای پارچهای رنگارنگ که به اطراف روبان میدوخت زینت کرده آماده مینمود.
اگر حوصله و سلیقهی زیادتر داشت نخودهائی را چشم و ابرو کشیده چادر به سرشان کرده، گلهای پارچهای دیگری نیز ساخته جمله را بر سر چوب جارو کرده در میان سبزهها قرار میداد و سبزهی ترهتیزک، که بذر ترهتیزک را در آب خیسانده چون لعاب پیدا کرده چسبندگی بهم میرساند پشت کوزه یا قلقلک
ص: 59
مالیده لبالب از آب مینمود. یا آنرا به صورت نوشته با جملات مبارکباد، یا نوروز مبارک، یا بحق سوره تبارک، عید همگی مبارک بر روی پارچهای که در کف مجمعهای پهن کرده باشد پاشیده رطوبت میداد تا سبز شده رشد بکند.
همچنین این کوزهها را به گونهی زیباتری نیز سبز میکردند به این طریق که در کوزههای مخصوصی که کوزهگرها برای همین کار در اطراف آن چندین سوراخ تعبیه کرده بودند تعدادی پیاز نرگس انداخته رویشان را تخم ترهتیزک میپاشند و در آفتاب و جای گرم قرار میدادند و باهم سبز میکردند که چون پیازها از داخل سبز شده سر از سوراخهای کوزه بیرون کشیده در میان سبزهها گل میدادند جلوه و زیبائی خاصی پیدا میکردند.
پیاز نرگس نیز سبزی دیگری بود که آنرا مانند سبزکردنیهای مذکور چندین روز در رطوبت نشانیده چندانکه ریشه میدادند سه تا و پنج تا در گلدانهای پایهبلند ظریف دهانتنگ یا «دست دلبر» بلور و با رفتن و شیشهای قرار داده دور ساقههایشان ربانهای ریشهدار میبستند و سوای زنها این سبزه را سبزیفروشها و ماهیفروشها و آجیل شیرینیفروشها نیز برای فروش سبز میکردند.