گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
اعتقادات عوام‌





- اگر بختک روی کسی بیفتد و دماغش را بگیرد هرچه بخواهد میدهد و نشانه هفت گنج را در اختیارش میگذارد.
- اگر اجنه با کسی دوست شوند هر شب بقدر حوائج روزش زیر تشکش میگذارند.
ص: 538
- ناخن که میگیرند باید جمع کنند که اگر پریشان کنند پریشانی میآورد، و باید در پاشنه در ریخته بگویند غم برو شادی بیا- محنت برو روزی بیا.
- اگر ناخن را در پاشنه در بریزند هنگام ظهور خر دجال پنجره‌ای شده جلو در را مسدود میکند تا صاحب ناخن نتواند بتماشای خردجال رفته از متابعین درآید.
- الخناس پسر شیطان است که هر کاری که از عهده پدرش برنیاید او انجام میدهد.
- حضرت صاحب بعد از ظهور خردجال که از هر موی او صدای یک ساز درمیآید ظهور میکند.
- قاتل امام زمان پیرزن ریش‌دار میباشد.
- دنیا که آخر شد همه میمیرند بجز پیرزنی که همه پولها را کپه کرده بالای آن نشسته گریه میکند که آنها را به که نزول بدهد.
- هر گنج را یک اژدهائی رویش خوابیده.
- هر خانه‌ای یک مار دارد که صاحب‌خانه میباشد.
- مرغ عطشان مرغی است که کنار رودخانه از تشنگی میمیرد از ترس اینکه اگر از آب آن بخورد تمام میشود.
- عوج بن عنق آدمی بود که از بلندی وقتی تیغ به پایش میرود و مادرش آنطرف رود نیل بوده پایش را بطرف مادرش دراز میکند که تیغ را بیرون آورد و در همین هنگام عزرائیل مأمور شده قبض روحش میکند و استخوان قلم پای او پلی بر روی رود نیل میشود که هنوز قافله از رویش میگذرد!
- عوج درختهای جنگلی را کنده بر پشت گرفته از همان بالا که از کوه دماوند بلندتر بود بزمین میانداخت و از صدایش زنهای آبستن بچه میانداختند و مردم جمع شده برایش شلواری به نسیه که صد هزار توپ دبیت برد دوخته بدهکارش کردند و از آن پس از ترس طلبکار آهسته آمده آهسته بار را بزمین
ص: 539
گذارده فروخته میگریخت: «که از آن میخواستند اثر بدهکاری را معلوم کنند.»
- دزدبگیری را برای گرفتن دزدها که در شهری زیاد شده بودند اجیر کردند و از هر صد نفری که گرفت دید نود و پنج نفر آنها بدهکار میباشند و خود را معاف کرده بازگشت و گفت در این شهر دزد گرفتن محال میباشد از بس‌که بدهکار زیاد میباشد، چه دزد و بدهکار هردو از ترس و احتیاط و مخفی کردن خود و این سوی و آن سو نگریستن مشابه هم میباشند.
- خرس خمیرگیر بود و چون از ناشکری نجاست خود را با خمیر پاک مینمود و طهارت بچه‌هایش را با خمیر میگرفت بآن شکل درآمد.
- هرکس اسم ک .. خر را بیاورد تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود.
- گل لاله‌عباسی گل مرد است برای آنکه شبها باز میشود همچنانکه مردها هم شبها موجب دلخوشی بوده خانه را روشن میکنند.
- بچه را که ختنه میکردند بمادرش میگفتند برو پاهایت را در آب سرد بگذار: در این عقیده که ناراحتیش کمتر میشود.
- برای وانرفتن و سفت ماندن کوفته باید اسم هفت دختر دروبام بسته را موقع در دیگ انداختن برده بگویند: (سنگ) یا بگویند ... بره، کوفته‌م نره.
- دختر نباید بازی گلوله بکند که دخترگیش سفید میشود: بازی با گلوله این بود که مقداری گلوله سنگ روی زمین ریخته رویش راه میرفتند و شرطش این بود که زمین نخورند.
- بچه که آبله‌مرغان درمیآورد میگفتند: آبله‌مرغانش مبارک: و عقیده داشتند که اگر کم‌بار باشد زود و اگر پربار باشد دیر خوب میشود. همچنین این نظر که آبله‌مرغان یک روز می‌آید، یک روز میماند، یک روز میپرد. و در خوبی آبله میگفتند آبله‌اش نجیب است بچه عیب نمیکند.
ص: 540
- هرکی عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکی عروس خاله شد، سوخته شد جزغاله شد.
- جهت دفع حشرات شب موقع به رختخواب رفتن توی جا نشسته دست‌ها را بهم زده میگفتند: بستم دم مار و نیش عقرب بستم، کت و کول و کته‌بند:
جولی جولیا نجنبین، نلولین، سججا سججا قرنی، تا خور بزنه پف‌پف.
«خوشا بحالشان که میتوانستند تا صبح راحت خوابیده پف‌پف بکنند.»
- مرده را که به غسالخانه میبردند، اولین سطل آب را نزدیکترین کسش مثل فرزند، یا خواهر برادر (بمناسبت مرد یا زن بودن مرده) رویش میریخت و میگفت نترس من فلانی‌ام، و میگفتند با این کار ترسش ریخته میشود.
- برای جادوجنبل فلفل که به آتش میریختند میگفتند: ای فلفل صد دونه، دنگش کن و دیوونه، بندازش توی خونه.
- یک قل و دو قل قحطی و آئینه انداختن مریضی میآورد.
- صبح روز بعد از دفن میت یک تنگ شربت برده روی قبرش ریخته میگفتند: شب اول قبرت مبارک، در این عقیده که شب اول قبرش را گذرانده راحت شده است.
- برای رفع زگیل آنرا اول ماه جلو هلال ماه گرفته میگفتند ای ماه نو ببین ماه کهنه چه کرده است و با دست زگیل را نشان میدادند.
- خدا نوری است که اگر ظاهر میشد همه چشمها کور میشدند.
- میمون مسخره‌ای بود که هرچه پیغمبر او را از مسخرگی منع کرد و نشنید
ص: 541
دعا کرد اکنون که رغبت بمسخرگی داری میمون باش که تا آخر دنیا مردم را خندانی.
- سیمرغ تمام زبانها را میداند و هرکس به کوه قاف رفته برای او یک طاووس ماده ببرد همه زبانها را باو یاد میدهد.
- در هفت پرکنه هند گنبدی بنام (گنبد گردون) هست که سالی یکمرتبه بدور خود میچرخد و هرکس در موقع گردش او در آنجا بوده مومی به کف دست گرفته باو بچسباند یک علم از علوم عالم در آن موم منعکس شده در اختیارش قرار میگیرد و شیخ بهائی و میرزا ملکم خان از بدست آورندگان آن علوم میباشند که بر موم یکی علم ریاضی و بموم دیگری علم شعبده چسبیده بود.
- بچه اگر بدنیا بیاید مشتش باز باشد پرروزی و اگر بسته باشد تنگ‌روزی میباشد.
- اگر بر سر زائو زن نازا بیاید چله بر سرش افتاده دیگر آبستن نمیشود.
- خدا که کلاغ نیست چشم آدم ظالم را بیرون بیاورد، با مشت بسرش میزند.
- اسکندر شاخ داشت و به سلمانیش گفته بود رازش را پیش کسی فاش نکند و چون سلمانی از نگاهداری آن سرّ به تنگ آمد روزی بر سر چاهی رفته سر در درون آن برده گفت (اسکندر شاخ دارد) که فورا نیی از کنار آن چاه سبز شده چوپانی بریده در آن دمید و دید میگوید اسکندر شاخ دارد، اسکندر شاخ دارد.
- مرده اگر تند برود و سبک باشد ثواب‌کار است و اگر سنگین برود و معطلی داشته باشد گناهکار است که از قبر و سئوال و جواب میترسد.
- در قبرستان چهارده معصوم قبری است که آخر شبهای جمعه فریادی از آن بلند میشود که سوختم سوختم و آن مرده‌ایست که مادر خود را آزار کرده است.
- خیرات برای مرده مانند هدیه است که برای زنده‌ها میبرند.
ص: 542
- اسفند اگر در خانه پاشیده شود دعوا میشود.
- قسم خوردن در حمام آن بود که رو به آب خزینه کرده میگفتند (به این امام حیدر).
- اگر قمارباز در بازی بد بیاورد باید پا عوض بکند.
- پاشیدن تخم جارو و خاک کف کفش گورکن آوارگی میآورد.
- اگر مادر کسی سیّد باشد شب چهارشنبه‌ها سید میشود.
- زخم بد را که باز کنند باید بسم اللّه بگویند.
- اگر خر بگوزد و کسی بخندد لبش میترکد.
- اگر کسی زیاد میخندید میگفتند مهره عشقش پاره شده.
- اسهالی را میگفتند باید ماست در دستمال ریخته روی خاکستر گذارده به خورد بدهند.
- درد سینه‌ای را ریگ داغ دکان نانوائی را در شیر ریخته میخوراندند.
- همچنین برای درد سینه، کوزه شکسته، ته جو را سائیده، آب ریخته، ته‌نشین که میشد به خورد میدادند.
- بچه که باد معده‌اش بدبو بود میگفتند رودل دارد، روغن بادامش میدادند.
- ماهی و ماست! عزرائیل میگوید تقصیر ماست؟!
- با هم خوردن سرکه و ماست پیسی میآورد.
- گرمی مجال میدهد تا بروی از هندوستان شیر خشت بیاوری، سردی فرصت نمیدهد بروی دکان عطاری نبات بخری.
- دندان زدن پوست خربزه تکبّر را کم و چشم را درشت و دندان را سفید میکند.
ص: 543
- زنها که قاعده میشدند باید تا دو روز (کاچی قیقناق) بخورند که جای خون‌های دفع شده را پربکند و در آن ایام دست و پا به آب سرد نباید بزنند که حیضشان بند میآید.
- ناخن دست و پا را با هم گرفتن شگون ندارد، که ناخن دست‌وپای مردم را اینطور میگیرند.
- بروی خنازیر باید سیاهی ته دیگ میراثی مالید، یا دست مرده به آن کشید.
- ناخن سفت دلیل خست است. آدم خسیس ناخنش سفت میشود.
- اسفند جمعه آزاد است، و بروایتی از شب جمعه آزاد است، یعنی نباید در آتش ریخت.
- اگر بچه ناخن دست راستش را نتواند بگیرد نان خودش را نمیتواند دربیاورد.
- زائو که میزائید و زیر دلش درد میگرفت میگفتند بچه‌دان عقب بچه میگردد.
- مرده‌شوها که کاروبارشان کساد میشد شب‌ها کفن میدوختند.
- زن بچه‌شیرده که هوا گرم بود و یا تازه از راه رسیده بود و عرق داشت میگفتند اول یک آفتابه آب خنک ببرد طهارت بگیرد بعد پستان دهن بچه‌اش بگذارد.
- کسی که سه‌شنبه ناخن بگیرد جلو آدم رودربایستی در تلنگش درمیرود.
- با نشستن کلاغ بروی بام خانه قاصد میآید و با برخاستن شانه‌بسر از خانه حرف بیرون میرود.
- اگر گاو و گوسفنددار آب داخل شیر کند گاو و گوسفندش تلف میشود.
ص: 544
- کفاش اگر کفش هردو پا را جفت بدوزد مادرزنش میمیرد.
- آمدن قاصد (علفی بشکل عنکبوت) در خانه دلیل آمدن خبر خوش میباشد.
- میان درگاه در نشستن آدمی را قرض‌دار میکند.
- برای ترس از چشم شور باید سه بار اللّه اکبر گفته کف دست را حواله صورت آنکه از او بترسند بکنند.
- اگر لقمه در گلو گیر کند کسی دلش از آن غذا میخواهد.
- گاز گرفتن زبان دلیل غیبت کردن کسی از او و صدا کردن گوش دلیل آنست که کسی حرفش را میزند.
- پینه‌دوز (حشره‌ای که دارای رنگ سرخ و جثه کوچک میباشد و میان انگور یاقوتی یافت میشود) بر روی زانوی زنی نشست و وقتی شوهر زن آمد بچه‌ی کوچکش به پدرش گفت امروز پینه‌دوز روی زانوی ننه‌ام نشسته بود و مرد بگمان مرد بیگانه شکم زنش را درید.
- خوب شد به مگس گفتند (مگس) اگر میگفند (بگس) چه میکرد.
- بی بسم اللّه آب روی آتش ریختن آدم جنّی میشود.
- با جاروی خلا نباید اطاق را جارو زد و اگر زد باید فورا به خلا برش گردانده بگوید (جاروی خلا کنج خلا).
- تار عنکبوت در خانه فقر میآورد.
- اگر دو نفر از خانواده‌ای مردند باید برای نفر سوم گوسفند قربانی نمود.
- آدم برادردار نباید چشم گوسفند بخورد.
- خال سفید روی ناخن دلیل رسیدن به رخت نو میباشد.
- شلوار ایستاده پوشیدن آدم را بی‌آبرو میکند.
- در نو که بگذارند باید گوسفند بکشند.
- بخانه نو که ورود میکنند اول باید آئینه و دوم قرآن و سوم نقل ببرند.
ص: 545
- با اسباب عقد نباید تنباکو و ذغال همراه کنند که عروسی تلخ و سیاه میشود.
- به کسی که دست زیر چانه زده نشسته است باید گفت (روزگار سرخر بدستش داده) و الّا بدبخت میشود.
- خرده نانی که بزمین افتاده باشد باید برداشته بوسید و خورد یا کنار دیوار گذاشت و گفت الحمد للّه وگرنه قحطی میشود.
- شب نمک از خانه نباید بیرون داد که خیر و برکت بیرون میرود.
- بعد از غروب آب نباید از خانه کسی برد که فقیر میشوند.
- ظرف نذری را نشسته باید پس داد تا صاحبش به اجر برسد.
- هرکس چه سالم و چه بیمار عطسه بزند تا سه روز زنده است.
- آش رشته که میپختند از وقتی که رشته‌اش را میریختند تا وقتی میکشیدند هرکس را میدیدند میگفتند در آش ما سوزن افتاده است، برای آنکه رشته‌اش گلوله نشود.
- اگر نوزاد با دندان بالا دنیا بیاید بدشگون است، یا پدرش میمیرد یا مادرش و باید او را از پشت‌بام پائین بیندازند. طریقه‌اش هم این بود که چادر شبی نگاه داشته بچه را توی آن میانداختند. اما دندان پائین را خوش‌یمن میدانستند اگرچه بیشتر آنرا هم بد میدانستند.
- کوزه نو را اول باید غسل میت و میته داد و آن وقت بکار برد.
- موقع ادرار تنه خودشان را تکان داده میگفتند: شاشم برو فردا بیا، با آفتابه طلا بیا.
- مرغ حق برای این اینهمه حق‌حق میکند که یک گندم از مال صغیر خورده است.
- برای رفع نحوست پریدن چشم میگفتند: بحق سوره یاسین و تبارک، پریدن چشم من باشد مبارک.
ص: 546
- مارمولک دندان هرکسی را بشمرد عمرش به سال نمیکشد.
- مودزد وسط پاچه را هرکس بخورد از توی چشمش درمیآید.
- اگر بی‌خبر آب سرد بتن زن آبستن بریزند چشم بچه‌اش درشت میشود.
- کک (کیک) میگوید گیر کور نیفتم چشم‌دار را فرار میکنم.
- در شب دیگ و سرکه بکسی نباید داد تنگی میآورد، و از غروب به بعد آب نباید داد، که برکت و روشنائی از خانه دور میشود.
- دیگ که بخواهند بگیرند باید نمک ببرند.
- حلوا که برای مرده میپزند اگر روغن زیاد ببرد میگویند مرده چشم و دلش میدود و چشم و دل گرسنه بوده است و اگر روغن کم ببرد و روغن پس بدهد میگویند چشم و دل سیر بوده است.
- برای رفع (بیت) فرش و پارچه لایشان خاک تنباکو میپاشیدند.
- هرکس میوه درخت خودش را بخورد مار نمیگزدش.
- فقیر بیچاره برای یک کفش دو دفعه ذوق میکند، یک دفعه که میخرد، یک دفعه هم که میدهد تعمیرش میکنند.
- وقتی به زائو عرق چهاردرد نشست اگر عرقش را با گیسش پاک کرده بصورتش بمالند لک و پیس صورتش پاک میشود.
- زائو که میزائید مشتی برنج خشک و خرده نبات در دهانش ریخته میگفتند بجود دندانهایش سفت میشود.
- زن کباب، خواهر زن نان زیر کباب.
-
آدم باید همیشه دم باشه نه سرمرد باید بی‌نام باشه مزرعه بی‌در.
- شب جمعه پیاز خوردن مانع استجابت دعا میشود.
- هرکس چهل صبح شنبه مو بتراشد شنبه چهلم زیر تیغ جلاد میرود و چون
ص: 547
کسی سی و نه شنبه سر تراشیده بود و هفته چهلم برای سلمانیش دروغ بودن آنرا عنوان نمود سلمانی سرش را برید تا دروغ نباشد.
- سفره بطرف کسی تکاندن صاحب سفره را درمانده میکند.
- مادرها بدخترهایشان میگفتند رخت شستی برو خانه پدرت، حمام رفتی برو خانه شوهرت.
- چهارشنبه نوره کشیدن سبب قوت بدن و جمعه کشیدن سبب مرض خوره میشود.
-
متراش سر و مگیر ناخن‌یکشنبه و شنبه و سه‌شنبه.
- اگر زن سه روز جمعه بند بیندازد مادرشوهرش میمیرد.
- رفتن سر ناهار و شام بخانه کسی بد است و مهمان را نگاه نداشتن بدتر.
- آجیل شکستن دهه‌ی عاشورا بی‌احترامی به امام میباشد.
- اگر کسی روز پنجشنبه ناخن بگیرد ارث پدر و مادر میخورد، شنبه رنج است، یکشنبه گنج است، دوشنبه ارث اولاد، سه‌شنبه پیش آبرومندی از او صدا خارج میشود.
- اول ماه پول دادن سبب بی‌پولی تا آخر ماه میشود.
- اول ماه نباید بحکیم و دوا رفت که تا آخر ماه کارش حکیم و دوا میشود.
- برای مسافری که هنگام حرکت چشمش به تابوت بخورد سفر بدشگون میباشد.
- کسی را که بخواهند برنگردد پشت سرش باید کوزه بشکنند.
- مسافر را باید از زیر آئینه و قرآن رد کرد تا بسلامت بازگردد.
- شب نباید عیادت مریض رفت که سنگین میشود.
- دور زائو باید با کارد خط کشید که همزاد آزارش نرساند و سیخی را پیاز
ص: 548
کشیده پهلویش گذاشت تا جن از طرفش رد نشود.
- اگر روز اول و دوم بسرسلامتی صاحب مرده‌ای میروند باید روز سوم را هم بروند که طاق شده باشد.
- اگر زنی پوست ختنه را سائیده بخورد پسر آبستن میشود.
- نذر حیدری آن بود که گوش بچه را سوراخ کرده حلقه از آن میگذرانیدند.
- اولین اصلاح پسر را پول و کله‌قند برای سلمانی میبردند.
- مرغ آتش‌خوار زنی بود که همیشه غیبت مردم مینمود.
- امام زمان وقتی ظهور میکند که شهرها بهم نزدیک شده، مردها از زنها شناخته نشوند و زنها پوشیده باشند اما عریان بنمایند.
- ماه زن‌بابا داشت تو صورتش زد یک چشمش کور شد.
- هرکس موقع قوس و قزح سرش را شانه کند مویش دراز میشود.
- خورشید با نامحرم نشست شوهرش (ماه) دلش از او سیاه شد که تا آخر دنیا به او نزدیک نشده با او آشتی نمیکند.
- مادر که بچه محتضر داشت و جانش درنمیآمد میگفتند بالا سرش رفته بگوید: شیرم حلالت، یا پستانش را کف پایش بمالد خلاص میشود.
- اگر شب آب داغ بزمین بریزند و بسم اللّه نگویند یا خودشان یا بچه‌شان غشی میشود.
- آدم اگر سر و کارش با دیوانه افتاد باید شلوارش را درآورده دور سرش بپیچد.
- بچه که زمین بخورد باید جایش میخ کوبد و طلا آب زده به خوردش داد، اگرنه مضرتی میشود.
- سگ بشو تا سگ نخوردت.
- آدم گاهی برای نشان دادن مردیش باید اسبابش را درآورده نشان بدهد.
- آب را اول باید بکوچکتر داد و الا روز قیامت باید او را بکول گرفته از پل
ص: 549
صراط رد بکند.
- آدم خواب بد که ببیند باید بگوید: یا محمد خواب دیدم، یا محمد خوب دیدم، یا علی تعبیر کن.
- اول خشت بنای خانه را که بخواهند کار بگذارند باید کمی (خاک تربت) زیرش بریزند تا خوش‌یمن بشود.
- گربه که دست و صورت بشوید مهمان میآید، به‌هم که بپرند دعوا میشود.
- برفک دهان اطفال را میگفتند باید مادرش موی گیسش را دور انگشتش بپیچد و روی آنها بمالد پاک میشود.
- برای زکام باید پیاز را گاز زده به پشت‌بام بیندازند.
- یک بچه حرامزاده که نطفه‌اش بسته شود یک بچه حلالزاده تلف میشود.
- یک خون ناحق چهل روز کسادی میآورد.
- برای رشکا باید مادر بچه در حمام زن حامله را دیده نیت کند: همه درد و مرض رشکای بچه‌ام را دادم به بچه‌ای که در شکم این زن است و بطرف او تف بکند.
- اگر کسی شب بدی را میگذراند و بیخوابی بسرش میزد میگفتند ببین شب اول قبر کدام بدکاره‌ای بوده.
- اگر فضله گنجشک یا کلاغ و کبوتر از هوا بروی چادر زنی می‌افتاد میگفتند سفیدبخت میشود و اگر دختر بود میگفتند بخت و بالین خوب نصیبش میشود.
ص: 550
- اگر گرگ و گزمه در یک تله گیر افتاده باشند بحال گرگ دعا بکن.
- هرچه او خوابیده تو بگردی.
- پستانی که از سرما درد بگیرد باید در کلاه نمدی‌اش گذاشت.
- بچه‌ای که هنگام ولادت نفسش بند آمده سیاه شده بود میگفتند باید دود نان سوزانده زیر دماغش گرفت.
- بچه که در دل تکان نمیخورد، یا احتمال میدادند که سرما خورده است میگفتند مادر نان گرم نیم‌پز بشکمش ببندد.
- در زمستان اگر زن بخواهد رخت بشوید باید زیر طشتش آتش ذغال و گلوله بگذارد و الا جلوش قولنج میکند.
- به پستان زن تازه‌زا که نک نداشت توله‌سگ میانداختند.
- جاهای نرفته و ندیده که میرفتند به مردها میگفتند مشت بکمرشان زده بگویند بحق جاهای نرفته تا کمرشان سفت بشود، یا میگفتن بحق جاهای ندیده نرفته و مراد میطلبیدند.
- لب که میترکید میگفتند صبح سر خلا انگشت به نشینت بمال به لبت بمال.
- بچه که دماغش در میآمد میگفتند: زن صالح گیوه‌کش، میل منقل بالاکش، هی بالاکش هی بالاکش، پاشو برو بگیر بگو نه خودت بمونی، نه صاحبت.
- مهمون تو خانه راه نده تا مفتّش و سمسار راه نداده باشی.
- شاه از فضول میفهمه کناره گرد کجاست.
- ته سفره نذری را که سر دختر بخت بسته بتکانند بختش باز میشود.
ص: 551
- یک انگشت شاخ بهتر از ده ذرع دم کار میکند.
- مؤمن در معامله باید آنقدر چانه بزند تا پیشانیش عرق بکند «بنا به روایتی مجعول».
- جنس که از قفسه دکاندار میریخت میگفتند: مشتری‌اش توی راه است.
- چنانچه زن و مرد خود را با یک دستمال پاک کنند موجب سردی و نفاق و طلاق میشود.
- اگر محتضر جانش در نرود از بی‌قوتی یا از انتظار است که باید چیزی قوت‌دار مثل آب کبوتر بحلقش ریخت تا جان جان دادن پیدا بکند یا انتظاریش را پیشش بیاورند.
- نگاهداشتن جغد اسباب مرگ‌ومیر و خانه‌خرابی میشود.
- خون هروقت باشد پاگیر میشود.
- بچه بروی زشت یا خوشکل هرکدام بخندد همان شکل میشود.
- خدا دنیا را در شش روز آفرید و روز هفتم خستگی درکرد.
- کسی که گوشت خوک بخورد بی‌غیرت میشود.
- بچه پیش از آمدنش روزیش را میآورد. «منظور شیر پستان».
- اگر بیوه‌ی شوهر مرده شوهر کند شبی که پهلوی شوهر تازه‌اش بخوابد مخ شوهر مرده‌اش در قبر میترکد.
- تره طعم شیر را خوش و سرکه شیره آنرا زیاد مینماید.
- اگر فلان چیزک خوب بود تو پیشانی درمیآمد.
- پسربچه که خوراکی‌ای ببیند و باو ندهد نطفه‌اش میریزد.
- ذکر این رباعی گره‌های بسته را باز مینمود: یا امیر المؤمنین یا ذو الکرم یا امام المتقین یا ذو النعم- اننا جعناک فی حاجاتنا لا تجیبنا فقل فیها نعم.
- بیوه‌زن را که عقد کرده بگذارند زکام میآید.
- مردی زنش دهان‌دره کرد بزن گفت دهان‌دره واگیر دارد حتما کس
ص: 552
دیگر هم در این خانه وجود دارد و الا تو بتنهائی نمیکردی برخاسته گشت معشوق زنش را یافت و سر زن را برید.
- اگر کسی به عرعر خر بخندد لبش شقاق میشود.
- برنج اگر گه موش داشت موقع دست کشیدن صلوات میفرستادند و میگفتند (برنج گه موش داره الهم صلی علی محمد و آل محمد) و عقیده داشتند که باین صورت فضله‌ها روآمده و برنج پاک میشود.
- در سر سفره ممسک اشتها کور میشود.
- اگر غذای مردی شور شود مادرزنش دوستش دارد.
- با مرد زن‌دار نباید در یک اطاق خوابید که ممکن است نیمه‌شب مرد بیدار شده اشتباه کند.
- در سر سفره برای مهمان نباید طبابت کرد که چه‌چیز برایت خوب و چه چیز بد میباشد.
- دعا کردن در جای نرفته و ندیده باستجابت میرسد و باید اینطور دعا بکند (بحق جاهای ندیده ...)
- پل صراط از آتش سوزان‌تر و از مو نازک‌تر و از شمشیر تیزتر میباشد.
- قیامت روز پنجاه هزار سال میباشد.
- خدائی که دنیا را در یک نی‌نی چشم جا میدهد در یک هندوانه بهتر جا میدهد.
- پا که خواب برود باید گفت بیدار شو برویم کربلا.
- به آدم تنبل که یک کار رجوع کنی صد تا پند پدرانه یادت میدهد.
- به زوار که برسند میگویند: التماس دعا و او جواب میدهد: بشرط حیات.
ص: 553
- این قسم‌ها را برای ترساندن بچه‌ها میخوردند: سنگ تو رودخونه‌ی خدا انداختم. حلوای ترش و شیرین امام حسینو خوردم، زیر دیگ امام حسنو روشن کرده‌م اگه فلان بلارو سرت نیارم.
- عروس بخندد ارزانی میشود.
- چفت در از زن بچه شیرده رم میکند. «بسکه اشتها پیدا میکند».
- آئینه انداختن بیماری میآورد.
- سر قلیان را برنداشته تعارف کنند کشنده را رنجور میکند.
- گشنیز میگوید اگر کسی مرا بسلامتی نخورد به رنجوری میخورد.
- مردی که دستش سنگین باشد زن بیوه گیرش میآید.
- اگر سر کسی چند فرق داشته باشد بهمان اندازه زن یا شوهر میکند.
- اگر بر پیشانی کسی که خون دماغ شده باشد بنویسند (لعنت بر کسی که نان در دهانش باشد آب بخورد) خون دماغ بند میآید.
- پختن آش رشته اول ماه و اول سال باعث سررشته زندگی میشود.
- در عید غدیر هر رخت نووش را که کسی بپوشد و طلا جواهری که همراه کند یا بغچه‌هایش را باز کرده بپیچد زکوة بآنها تعلق نمیگیرد.
- زن دخترزا را اگر روز حمام زایمانش چیز نجس بخورانند پسرزا میشود.
- بیوه‌زن بچه‌دار خودش در خانه شوهرش است دلش پیش بچه‌هاش.
- دشمن میخنداند، دوست میگریاند.
- مهر زن را که داد و که گرفت.
- خدا از روی شکم خودش دستور روزه داد.
- حضرت موسی دل‌درد گرفت حکیم باو خاکشیر داد خوب شد دفعه دیگر خودش خورد دردش شدیدتر شد باز پیش حکیم رفت حکیم به او خاکشیر داد خورد و باز خوب شد، اوقاتش تلخ شد که خدایا مرا مسخره کرده‌ای همان را که حکیم میدهد من خودم میخورم بدتر میشوم، ندا رسید ما دنیا را با وسیله خلق
ص: 554
کرده‌ایم و بخاطر تو یکنفر بهم نمیزنیم.
- خر فقیر خیلی زودتر از اسب غنی به بهشت میرسد.
- حضرت سلیمان بچه‌دار نمیشد قرار شد زن و شوهر هریک یک حرف راست بزنند تا بچه‌دار بشوند. بلقیس گفت من اقرار میکنم که با داشتن شوهری مثل تو زیبا و جوان و نیرومند و غنی و قادر که گنج‌های عالم و موجودات در اختیارش میباشند باز چون چشمم به جوانی بخورد دلم باو مایل میگردد، و سلیمان گفت من با همه دارائی و سلطنت باز چون کسی بر من وارد میشود جمله‌ی حواسم متوجه او میشود که آیا چه چیز برایم هدیه آورده است و چون هر دو راست گفته بودند دعایشان مستجاب گردیده صاحب فرزند شدند.
- آدم برای مصلحت روزگار ریشش را به. ون خر هم میکند کارش که گذشت درآورده شسته صابون زده حنا بسته از اولش هم بهتر میشود.
- اگر زن توی خاکستر بشاشد چشم بچه‌اش زاغ میشود.
- آب‌جوش که بزمین میریزند باید بگویند: بچه‌دار، بچه‌تو وردار. با عقیده این‌که جنیان در گوشه و کنار بوده، باخبر شده اطفال خود را کنار بکشند.
- درباره مادر شوهر: مادرشوور غرغری، هر شب میکند چغلی . آنروز که مرا دیدی، گه خوردی پسندیدی- همچی که نشتی نشته باش، مقّاش بدستت داشته باش، کرمتو بکش یواش‌یواش، کاری بمن نداشته باش.
- یک پرده گوشت هفتاد عیب را میپوشاند.
- هرکس دست بشکن دارد باید نان و پنیر بدزدد سر مبال بخورد.
- صبر کوچک خدا چهل سال است.
- برای نگه‌داشتن شوهر باید رگ خوابش را پیدا کرد.
ص: 555
- زن که جلو شوهر بگوزد مهرش باطل میشود. «در ردیف خر گوزید کرایه باطل».
- بیمار که عطسه بزند معلوم میشود سه روز دیگر زنده است.
- زن که جلو مردش سرش را شانه کند از چشم مرد می‌افتد.
- کسی که دمل درآورده باشد و اظهار بکند، باید در جوابش گفت: هفت تا هم بغلش دربیاید؛ در این نظریه که با ملاحظه رقیب قهر کرده عقب میرود.
- زن آبستن اگر از جلو زمین بخورد پسر میزاید و اگر از پس (طاقباز) زمین بخورد دختر.
- به بچه دماغو میگفتند برو دماغت را بگیر بگو، نه خودت باشی نه صاحبت.
- بالای ناف زن آبستن که میسوخت میگفتند بچه‌اش دارد مو درمیآورد.
- نان را با چاقو ببرند قحطی میآید.
- بچه آب دماغ خودش را بخورد سیر میشود.
- طعنه زن به زن: از نازکیت بود توی خشت که افتادی ترکیدی.
- بچه را با نی قلیان نباید زد که رنگش زرد میشود.

نفرین‌ها به مناسبت‌های ستم‌دیدگی‌

ذلیل بمیری. نون بدوه، آب بدوه، تو عقبشون بدوی. خیر از عمرت نبینی. خیر از عمر و مالت نبینی. آب خوش از گلوت پائین نره. خدا بی‌آبروت بکنه.
جوون مرگ شی. رو تخت مرده‌شورخونه ببینمت. به تیر غیب گرفتار شی. من که نمی‌تونم خدا جزاتو بده. روز خوش نبینی. کرم بذاری. گیر ظالم بیفتی.
گیر نامرد بیفتی. عاقبت به شر بشی. گرفتار تهمت بشی. نون داشته باشی دندون نداشته باشی. دندون داشته باشی نون نداشته باشی. خوار و ذلیل بمیری.
خدا جزاتو بده. خدا ناخون بهت نده تنتو بخارونی. چکنم چکنم بکنی. خدا
ص: 556
دردی بهت بده که درمون نداشته باشه. خدا اونقد بهت بده که کرم از تنت با انبر طلا بکشن.

دعاها طبق ارتباط با دیدن خیر و فایده‌

پیر شی. خیر ببینی. خوب برات بییاد. خیر از عمر و مالت ببینی. دس‌تنگی نبینی.
روی ناخوش نبینی. دستو توی خاکسسر کنی طلا دربیاری. روز بد نبینی. غم و درد نبینی. خدا هرچی رو بخوای بهترشو بهت بده. خدا پیش سر و همسر علمت کنه.
خدا اونقد بهت بده که نتونی جعمشون بکنی. عاقبت به خیر بشی. سرفراز بشی.
خدا عزیز خلق و خلایقت کنه. همچی که دل منو خوش کردی یا میکنی خدا دل و جونتو خوش بکنه. من که عوض ندارم، خدا عوضت بده. خدا عمر باعزتت بده.
رنگ حکیم و دوا نبینی. خدا چیزی بهت بده که همه حسرتشو بخورن. خدا هرچه بهت میده خوبشو بده.

قیافه‌شناسی یا مردم‌شناسی‌

مقدمه‌

پوشیده نیست که بشر از ابتدا خواهان شناخت خلقت خود و چگونگی سرنوشت و عمر و زندگانی خویش و شناسایی و کشف راز سایرین بوده و تا انتها که بر همین خواهش می‌باشد.
هرکس از زن و مرد که می‌خواهد اول خود و کیفیات و روحیات خویش را سر درآورده بداند سعید و خوشبخت یا شقی و بدبخت آفریده شده، با چه روحیات و خلقیات پا به حیات هستی نهاده، برای چه ساخته شده، چگونه می‌تواند بهتر و خوب‌تر زندگی نماید و کنجکاو دیگران که پیوستگان و اطرافیانش بر چه خلق و خوی و قرار می‌باشد.
ص: 557
هر عاشق که می‌خواهد معشوق خویش را بشناسد و هر معشوق که سر از کار و فکر و روحیه و درون عاشقش بیرون آورد و به‌همین طریق زن و شوهر و شریک و رفیق و دوست و آشنا و همسایه و همنشین و بالادست و پائین‌دست که می‌خواهد طرف مقابلش را شناخته تکلیف خود را با او بداند و البته هم این‌که از ضروریات بوده در عدم این احوال در زندگی و معاشرت با مردم مردد و اندیشناک می‌باشد.
آن‌کس که بینا و آگاه راهی باشد مطمئن‌تر آن راه را می‌پیماید. و به‌همین صورت است وضع آن‌کس که مخاطب و طرف معامله و معاشقه و معاشرت و طرف دادوستد خود را بشناسد و چقدر فرق می‌کند حال کسی که متقلب و شقی و نادرست و ناپاک و رذل و خونخوار را بشناسد با آن کس که اندک اطلاعی از وضع روحی طرفش نتواند بدست آورده چشم بسته بدام بیفتد.
علم قیافه یا فراست دانشیست که بوسیله آن می‌توان از علائم ظاهری صورت و اندام، احوال و خصوصیات باطنی افراد بدست آورده و اینکه هرکس دارای چه خلق و خوی و نیک و بد و میل و نفرت و ذوق و روحیات بوده برای چه کار ساخته شده است.
شاید اگر گفته شود دانستن علم قیافه از مفیدترین دانستنیها می‌باشد مبالغه نشده است، چه بشر شهرنشین ناچار به مراوده و معامله و معاشرت و اختلاط با همنوعان بوده و هر روز از روز پیش بر فساد و فتن مردم نیز افزوده تنها با فراگرفتن این دانش است که می‌تواند خود را از شر و بلیّات مردمان محفوظ داشته به سعادت و سلامت و آسایش نزدیک گرداند.
یکی از اساتید این علم بنام شافعی می‌نویسد که من در تحصیل این علم و جمع‌آوری کتب در این زمینه شعفی تمام داشته‌ام، تا در سفری جهت همین خواست همراه غلامم از یمن به جانب مدینه می‌آمدم در یکی از منازل به شخصی زردموی، کبودچشم، پیشانی برآمده که در این علم علائمی مذموم می‌باشد برخورد نمودم، و چون مرا بدید با روی گشاده سلام نمود و با خوش‌زبانی احوال
ص: 558
پرسید و مرا به خانه خود برده ظروف و اثاثیه مرتب بیاورد و بساط نو بگسترانید و طعام‌های جاذب در آن بنهاد و نیز که پس از آنکه علف چهارپایانمان مهیا گردانید و با داستان‌ها و حکایات دلنشین وقت مرا نیکو بداشت و هنگام خواب مفرش و بستر و بالین پاکیزه بینداخت و تا آن حد در پذیرایی ما دقت نمود که مرا به دانش این علم نامعتقد ساخته همه شب در این اندیشه بودم تا بامداد که چون عزم حرکت نمودم آن شخص را گفتم من ساکن مدینه می‌باشم. هرآینه به آن دیار آمدی هر حاجت که داشته باشی می‌توانی از جانب من برآوری. چون این شنید ناگهان دیدم که آن قیافه شیرین، ترش شده گفت آیا من غلام پدر تو بوده‌ام؟ جواب دادم نه، گفت تو یا پدر ترا پیش من مالی بوده؟ گفتم نه، گفت پس چه خیال کردی که من اینهمه خدمت و محبت در حق تو به چه جهت بجاآوردم. قدم از قدم نگذارم برداری تا حق من بجا آوری! گفتم هر نفقه که کردی معین کن تا بگذارم، گفت عوض هر سلام و تازه‌رویی این مقدار و برای هر ظرف و فرش و کاسه و مشربه که در اختیارت گذاردم این مبلغ و آن آفتابه نو که با آن وضو بساختی این اندازه و کرایه و اجرت هر رختخواب و بساط و اصطبل و بهای طعام و علوفه خود و غلام و چهارپایانتان این مقدار و جمع جمله این مبلغ را؛ که بسی فوق تصور بود. ناچار پرداخته رضایتش حاصل کرده خود را از چنگش برهانیدم و از آن هنگام شد که هرچه زیادتر بر اعتقاد به این علم بیفزودم.
علاوه بر این سودمندترین فواید این علم قبل از شناخت مردمان شناخت خود بر تحصیل این علم است تا هرآینه صفات ناپسندی در خود نگرد در رفع آن بکوشد و اگر احوال پسندیده‌ای ملاحظه کند آن را تقویت نماید که باز در داستان‌های این علم آمده است که پادشاهی بود به علم و عقل و دینداری موصوف و این پادشاه فرمود تا صورت او را بر کاغذی نقش کرده پیش اقلیدس حکیم که در این علم دانشی بسزا داشت برده نظرش تحصیل نمایند. و چون حکیم آن صورت بدید و اعضا و اطراف او را نگریست در ضمن مطالب گفت صاحب این صورت به زناکاری
ص: 559
رغبتی تمام دارد و کارگزاران که از احوال پادشاه آگاهی داشتند چون این بشنیدند بسیار مستبعد دانسته حکم بر جهل حکیم نمودند و چون به پادشاه عرضه کردند با تعجب بسیار که چگونه بدین صحت حکم کرده است بر این علم اعتقادش بیفزود و سوار شده و به خدمت حکیم بیآمد و او را گرامی داشته گفت هر حکمی که به صورت من کردی حق بود و من بر آن صفاتم که تو فرمودی لیکن به قوت علم و عقل و حلم و ریاضت خود را از این فساد بازداشته به پارسایی گراییده‌ام و درخواست نمود تا عالم او را نیز از آن دانش بیاموزد.
و اما علمی به چنین فایده و استحکام را کتابی کافی که گویا و راهنمایی وافی برای طالبان آن بوده باشد بدست نبوده. آنچه هست جز اوراق و مطالبی پراکنده نمی‌باشد و این کمترین، توفیقی یافتم تا دانش تحصیل و تجربیات شبانه‌روزی پنجاه ساله خود را با هم آمیخته دفتری درخور فراهم ساخته در اختیار علاقه‌مندان بگذارم و امید که آن نیز چون دیگر آثار قلمی حقیر سودمند و مفید فایده بوده و اهل دانش و ذوق را ارزش مطالعه داشته باشد.

علم قیافه‌

علم قیافه‌شناسی بطور اخص شامل شناخت اعضا و علامات ظاهری هر انسان است که با آن می‌توان پی به درون و مکنونات او برد اما اعم این علم مردم‌شناسی است که طلبه آن بتواند حتی بدون ملاحظه صورت و اعضا تشخیص هویت و چگونگی مردم نماید و در سه فصل تعریف می‌شود.
اول اعمال و افعال و گفتار و کردار و طرز مجالست و مصاحبت و معاشرت مردم با یکدیگر که از آن کلیات بدست می‌آید. دوم صورت و اجزای صورت از موی‌وروی و چشم و گوش و لب و دهان و دندان و رنگ و ترکیب که از هریک رموز و چگونگی ذات و جوهر اصلی و احوال درونی معلوم می‌گردد. سوم اندام کلی از هیکل و درشتی و نازکی و خشونت و ظرافت و کوچک بزرگی دست و پا و انگشتان
ص: 560
و استقامت و خمیدگی و ضعف و قوت و صوت و بیان و نرمی و خشکی پوست و رفتار و حرکات که از اینها نیز شخصیت و ماهیت و احوال و عشق و دوستی و معاشرت و مجالست و مزاوجت و استعداد کاری و شغلی و ذوقیات و علائق شخصی و طول عمر و چگونگی حیات و سلامت و عدم سلامت و مردمی و نامردمی معلوم می‌گردد و بر جوینده این علم است که در طریق این دانش قناعت بر یکی دو علامت نکرده چند نشانه را با هم در نظر آورده مثلث این علم یعنی فصول سه‌گانه آن را فرا راه گرداند.
و اما دستور کلی در یادگیری این علم آنکه اول از خویشتن شروع کرده با مشاهده چهره و صورت خود در آینه و مطابقت اعضا با علائم این کتاب به آزمایش پردازد. چه هیچکس را بهتر از خود خویشتن نمی‌شناسد و این خود وی می‌باشد که برای او بهترین راهنما و مفتاح بوده پس از آن به نزدیکان و خویشان و دوستان و آنگاه که کاملا تبحر یافته محاط گردیده عمومیت بخشاید.
دیگر از مسائل که طلبه این علم را لازم می‌باشد آنکه اول علائم اصلی و ثابته اشخاص را ملاحظه کرده سپس به جزئیات پردازد و اینکه در مصنوعات و غیراصیل حکم نرانده مثلا بر بینی عمل کرده و موی رنگ کرده و دندان مصنوعی نظر نرانده، ابروی تراشیده و مصنوعا کلفت و نازک کم‌رنگ و پررنگ نموده و موی صاف کرده و جعد داده و گوشت و پوست کم و زیاد کرده نظر نداده سخن نراند و جز بر اصلیات تشخیص نیاورد و همچنین اهالی هر دیار را از رنگ و قد و چهره و علائم مخصوصه ملاحظه نماید.
مثلا زردی چهره و تنگی چشم و کشیدگی یا کوتاهی قامت و روشنی و تیرگی رنگ و سیاهی و سفیدی پوست و جعد و صافی مو را در افراد هر دیار در نظر داشته علائم خاصه مردم هر مملکت را متعلق به آب‌وهوا و سرزمین و غذا و خوراک آن مردم دانسته از احکام خود جدا گرداند، همچنین جوانی و پیری و صباوت و کهولت افراد را مطمح نظر ساخته سخن به عقل بگوید، مثلا علائم زیرکی و چالاکی
ص: 561
و جست‌وخیز، صورت یک پیر را در کهولت و ناتوانی او به اعتبار نیاورده اگر گوید بگوید در جوانی و شباب در این احوال بوده و عشق و سرمستی چنین کسی را در افتادگی و ضعف و جمود ملاحظه نماید، علاوه بر این‌که در مشهودات معایب افراد، سّر نگهدار بوده مخصوصا در نزد دیگران کشف اسرار ننماید و بدی‌ها را بپوشاند و در آخر که هرگز از یک علامت و دو علامت حکم بر کلیات نکرده جز بر تمام علائم و مشخصات گفتار نداشته باشد. دریافت این علم را صبور بوده به یکی دوبار خواندن قناعت نکرده بداند این علمی است که مطالعه و ممارستش توأم می‌باشد و هرچه زیادتر باید خوانده تجربه نماید.

فصل اول مردم‌شناسی از طریق رفتار و گفتار و حرکات و لباس‌

اشاره

واضح است که لباس معرف اشخاص بوده چنانچه پرستار روپوش سفید و آشپز از پیشبند و اهل علم و تقوا از عبا و ردا و اهل فساد و ظلمه از پوشش مخصوص معلوم می‌شوند، در این توضیح که پیراهن شلوار سرخ و کلاه مقوایی و روی سیاه کرده مبین دلقکی صاحب لباس و کلاه مخملی عقب بالا رفته جلو پایین آمده، با دستمال ابریشمی دور گردن و کفش پشت پاشنه خوابیده دم‌پا گویای لش مآبی و داش‌مشدی‌گری و گردن‌کلفتی و باج‌گیری و از اینگونه می‌باشد، پس اولین شناخت افراد از لباس و صورت ظاهر بوده با کوتاه‌ترین نگاه کاملترین احوال را از صاحب آن روشن می‌سازد.
و این نیز مسلم است که هر لباس خواه‌ناخواه صاحب خود را نزدیک به کیفیت خویش می‌سازد. مثلا بالاجبار لباس بلند گشاد و نعلین جلو پنجه و عمامه و عبا و هرچه از این قبیل که روحانیون راست آرامش و سکون حرکت می‌آورد و فرنج و شلوار و کلاه نظامی و تفنگ و سرنیزه و از این قبیل، خشونت و حدت و لباس کوتاه چسبان جست‌وخیز و تندی و شتاب که در اطفال و ورزشکارها و فوتبالیستها دیده
ص: 562
می‌شود.
طفل بودم شبی سر آب نوبتی میان اهل محل نزاعی برخاست که آب کوچه ما را یکی از کوچه پائین‌تر برده بود و همه مصمم شدند که این بی‌حقی را جلوگیری نمایند و همچه که چوب و چماق‌ها را بر سر دست آوردند آن مرد به خانه‌اش جسته لباس آژانی‌اش را پوشیده آمده گفت چه می‌گویید و معلوم شد تازه به این محل آمده است و همین باعث شد که این به آن و آن به این نگریسته بگویند با آژان نمی‌شود طرف شد و خاموش گردیدند و نیز که اخیرا مشاهده می‌شود که افسرانی که صاحب اتومبیل شخصی گردیده‌اند تا موقعیت خود را به عابرین و غیر آن نشان بدهند که مالک این اتومبیل صاحب‌منصب نظام یا شهربانی می‌باشد. یا صاحب درجه بالا بوده کلاه خود را از داخل پشت شیشه عقب می‌گذارند. به‌همین صورت که اگر بهترین طبیب بطور ناشناس و در کوچه با لباس معمولی بخواهد طبابت کرده دستور بدهد، کسی به سخنش اعتنا نکرده یا با تردید از او قبول می‌کنند. باری اطاله در این زمینه جهت آن بود که خود لباس بهترین معرف اشخاص بوده بسا احوال درونی افراد که الان مفهوم می‌شود. یعنی اگر لباس، آمریت و ستمگری می‌آورد کسی هم که خوی ستمگری و تعدی نداشته باشد لباس ستم به تن نمی‌کند. به همچنین جهت دیگر اشیای ظاهری از کفش و کلاه و کراوات و عینک و دستمال جیب و چتر و عصا و ساعت و انگشتر و زیورآلات و آرایش در زنان که همه گویای خصوصیاتی می‌باشد. در این صورت واضح است که هرچه لباس موقرتر و متین‌تر، صاحب آن دارای وزن و وقار، طمأنینه و سکوت زیادتر و خلاف اینکه هرچه جلف‌تر و منقش‌تر و سبک‌تر صاحب آن بی‌وزن‌تر و سبک‌تر و جلف‌تر می‌باشد.
توجه به لباس و سر و بر دلیل بر قید و ملاحظه و ترس از حرف سخن مردم و بی‌دقتی در آن دلیل بر درویش‌صفتی و کفّ نفس و سربراه خود داشتن و بی‌اعتنایی به چگونگی نظرات مردم می‌باشد. بشن و ظاهر دو گروه دنیاطلبان و صوفی صفتان شاهد این احوال می‌باشد. لباس تنگ چسبان سبکسری و لباس گشاد آزاد نجابت و
ص: 563
پرده‌داری را معلوم می‌کند. قدما می‌گفتند غیبت مکن و خود را صورت غیبت نیز مساز، یعنی بصورتی مپوش و خود را مساز که بیننده را وادار به غیبت و زشت‌گویی نمایی. پس آن‌کس که ملاحظه پوشش و لباس خود را نداشته باشد آن است که برایش خوب و بد و زشت و زیبایی مردم نیز بی‌تفاوت است. راست بر سر گذاشتن کلاه نشانه ضعف و تسلیم و کج گذاشتن آن طغیان روحی و گردنکشی می‌باشد.
تصاویر و عکس‌های نوکرمآبها و چاکران که کلاه‌هایشان راست تا بالای ابروانشان بوده و یاغیان و طاغیان با کلاه‌های کج شاهد این می‌باشد، همچنین که از قبل از این کج گذاشتن کلاه و با آن صورت در برابر رئیس و مافوق ظاهر شدن دلیل سرپیچی و عدم اطاعت و در لشوش گردن کلفتی و یکه زیادگویی و مبارزه‌طلبی و راست گذاشتن کلاه ادب و احترام و اطاعت که درباره استاد و معلم و بزرگتر تعلیم می‌دادند، در واقع منظم و جمع‌وجور بودن، علامت تمکین و کوچکی و فروتنی و ول‌باز و ظاهر شدن و نامنظم پوشیدن و خود نمودن نشانه بی‌ادبی و عدم انضباط و بی‌حرمتی و یا بی‌اعتنایی و کوچک داشتن طرف ملاقات می‌باشد. سابق براین گوش زیر کلاه گذاشتن هم یکی دیگر از علائم آراستگی و احترام بود. چنانچه درباره امیرکبیر آمده است که ناصر الدین شاه جهت بهانه‌جویی روزی به او می‌گوید چرا جلوی من گوشهایت را زیر کلاه نگذاشته‌ای؟ جواب می‌دهد قربان اگر مملکت شما با زیر کلاه بودن گوشهای من آباد می‌شود این هم گوشهایم زیر کلاه. طهران قدیم ؛ ج‌4 ؛ ص563
بند کوچک دلیل فروتنی و سربند بزرگ جهل و تظاهر و برتری‌جویی و سربند آشفته علامت اینکه صاحب آن بیش از ظواهر به عمق مسائل توجه داشته، دانش و مسلک و عقیده را دور از جهل و خرافات قبول داشته پذیرای حقایق می‌باشد، در صورتی که جنبه تبلیغی و تقلیدی نداشته باشد، از آنجا که علم را تقلید و حسادتی است که اهل آن تا قبل از این بسرعت از شهرت یافتگان الگو برداشته خود را به قیافه ایشان درمی‌آوردند. هرچند که این شامل آن بوده موی و آرایش و لباس آرتیستی که از هنرپیشگان مشهور برداشت می‌شود و لباس هیپی‌گری شاهد
ص: 564
آن می‌باشد.
وقتی مردی بنام (طیّب) که یکه‌بزن معروف بوده و از آنجا که کفشش را نوک پنجه گیر داده لخ‌لخ‌کنان راه می‌رفت همه نوچه‌ها به آن صورت کفش پوشیده راه می‌رفتند و این نشانه نیز از قدیم، که وقتی عالمی در تبریز که از قرار ورم بیضه داشته از این‌رو بالااجبار در راه رفتن پاهای خود را گشاد می‌گذاشت سبب می‌شود که جمله طلاب و اهالی علم آن دیار به تقلید خود در راه رفتن پای خود را گشاد بگذارند. ریش پرفسوری گذاشتن برای پادوهای قلم و متشاعران تا خود را از جمله فضلا بشمارند دیگر شاهد آن می‌باشد. چه‌بهتر که از این احوال نیز استفاده کرده علاوه بر اخذ فواید گذشته این گروه را بی‌جنبه‌ها و دنباله‌روها بشناسیم. به‌همین ترتیب عینک و کراوات و دیگر اشیاء از این قبیل که هرچه به سادگی نزدیکتر صاحب آن بی‌آلایش‌تر و هرچه چشمگیرتر غیرمعمول‌تر بهمان درجه صاحب آن در جلب توجه اشخاص به خود حریص می‌باشد. کثرت استفاده زیورآلات در زن و مرد محرومیت اولیه را در مادیات می‌رساند و این وجوه را در مهمانی‌های زنانه خاصه در امور مذهبی مانند سفره حضرت عباس (ع) که نور و تللو جواهرات نسبت به انگشت و مچ دستها و سینه و گردن همانند نور چراغ برق پرتوافشانی می‌نماید بدون توجه به حاضرین که خاطر تواضع یا عدم بضاعت فاقدشان می‌باشند؟!! و بی‌اعتنایی به آن، معناپرستی و عدم توجه به امور ظاهری و زرق و برق را معین می‌کند و اینکه چنین کسی در معاشرت و دوستی و همسری سازگار و قابل اعتماد می‌باشد، خواه‌ناخواه بی‌تکلفی همگام با آزادگی و بی‌توقعی و آزادگی همراه مردم دوستی و محبت و درویش‌صفتی می‌باشد.
بلندی پاشنه کفش عدم شخصیت و کوتاهی پاشنه نشانه آنست که صاحب آن چندانکه به راحت و آسایش تن و واقعیات اعتنا دارد متحمل رنگ و روی ظاهر نمی‌باشد، واضح است که موقعیت و مقام والا توسل به پاشنه بلند را جهت برتری نمایی و ارائه شخصیت زائد می‌بیند. صدای کفش دلیل خودنمایی و
ص: 565
جیرجیر کفش عدم نجابت امتحان داده است. «افراد سهل الوصول سابقا کفشهای جیردار می‌پوشیدند». عطر تند شهوت‌پرستی و حیزصفتی و اینکه عامل آن مشتاق آن است که مردم را متوجه خود گرداند. «روشن است که کباب‌فروش از راه‌انداختن بوی کباب در طلب مشتری می‌باشد.» «هیچ‌کس برای نرقصیدن تمرین رقص و هیچکس برای نخواندن تمرین آواز نمی‌کند و از آن جانب هم روشن است. (هرکی شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد- یا مگس را دیده بندد یا عسل را سر بپوشد) تغییر دادن هردم رنگ مو در خانمها و تغییر لباس و نگاه کردن به سرووضع دیگران در کوچه و خیابان علامت مدپرستی و عدم استقلال فکری و بی‌عقیدگی و دنباله‌روی و در امور خانوادگی و همسری دور از لغزش و خیانت نبوده پای‌بند عهد و میثاق نمی‌باشد. از آنجا اهل دانش و اعتقاد و اعتماد به نفس در تمام دوره عمر از ظاهر و لباس به یک وجه دیده شده‌اند. کسی که لباس و زیور از دیگران عاریه کند در شخصیت خود مردد بوده همواره در حسرت دیگران می‌باشد «نمونه این احوال را در کودکان و اطفال که همواره در طلب کفش و کلاه بزرگترها می‌باشند می‌توان دید.» پوشیدن لباس از روی نظم و قاعده که هریک بر روی دیگری قرار بگیرد نظم و انضباط در خانواده و امعان نظر در امور و اینکه چنین کسی در کارها اطراف و جوانب امور را کاملا نگریسته و تربیت‌پذیر می‌باشد و خلاف آن عدم تعادل روحی و فکری و کندفهمی و آشفتگی را می‌رساند، از جمله داستانهایی که در کودکی برای ما تعریف می‌کردند یکی اینکه، بزرگ‌زاده‌ای عاشق دختر پادشاهی می‌شود و چون از وصالش مأیوس می‌گردد اسب چوبینی ساخته خود در شکم آن رفته آن را برای دختر پادشاه می‌فرستد و دختر شب همه شب با او بازیده و با بازیهای شیرین و حرکات نمکین دختر را به خود مشغول می‌کند، اما در پایان هر شب که دختر از بازی با او خسته شده به خواب می‌رود از جلد اسب بیرون آمده صرف طعام و شراب کرده بجای خود می‌رود و هر صبح دختر را از دست‌خوردگی غذا و آب خود که آیا چه کسی بدون اجازه پا به درون قصر و خلوت خاص او گذاشته ناراحت و
ص: 566
حیران می‌سازد، تا شبی که خود را پس از بازی با اسب به خواب زده مترصد می‌ماند پسر نیز که به همان دیدار و تماشای جمال دختر خرسند بوده طبق معمول با طلعتی چون خورشید از شکم اسب بیرون خرامیده به آهستگی و نظم تمام شروع به بیرون آوردن لباس می‌کند به این صورت که ردا و کلاه و شب‌کلاه و شال و قبا شروع نموده به زیر می‌رساند و پس از آن بر سر آفتابه لگن رفته دست و دهان خود را شسته با حوله خشک می‌کند و کنار سفره طعام نشسته ابتدا از رقیق شروع کرده به ثقیل و ثقیل‌تر مشغول می‌شود و طعام را با مدارا و ملایمت و صبر و حوصله از جلوی خود و با سر سه انگشت به دهان گذارده و نیکو جویده و بدون ملچ‌وملوچ و صدا و مثل آن و بدون حرص و ولع می‌خورد و شربت و افشره را به مقدار عطش نه بیش از آن در لیوان می‌ریزد و میوه را پس از آن هم از هرکدام به مقدار اندک و پاکیزه میل می‌کند و سپس بصورت شروع، کنار آفتابه‌لگن رفته دست و دهان شسته خشک کرده بهمان ترتیب که لباس از تن بیرون آورده بوده از زیر به رو شروع به پوشیدن می‌نماید و شانه بسر زده عرقچین بر زلفان و کلاه بر سر نهاده موزه‌ها را خلاف بیرون آوردن که اول پای چپ و سپس پای راست را بیرون آورده بود بپا می‌نماید و برابر آئینه خود را آراسته در آن حد که دختر را در ادب و آداب خود به صددل شیفته خویش می‌سازد و همچه که پیش‌آمده برای آخرین نگاه بطرف دختر خم می‌شود دختر مچ دستش را گرفته رازش فاش می‌شود، اول مطلبی که عنوان می‌شود اینکه دختر می‌گوید اینگونه ادب و آداب و لباس کندن و پوشیدن و غذا خوردن و رفتار جز از شاهزادگان و بزرگزادگان نمی‌باشد و پسر تصدیق کرده هویت و وضع و حال خویش را آشکار می‌سازد و دختر که لایق و همسنگ خود را یافته بوده با او پیوند ازدواج می‌بندد.
صوت و صدا و لحن و بیان هریک گویای خصوصیاتی می‌باشند. سخن گفتن به مدارا و ملایمت نشانه تأمل و سکون و دوراندیشی و تندی و شتاب دلیل بی‌توجهی بر امور و آینده و ظاهربینی و اینکه چنین کسی تابع احساسات آنی بوده
ص: 567
در قول و فعل بیرون از سهو و اشتباه نمی‌باشد، بوذر جمهر را گفتند ترا تنها این عیب است که در سخن زیاد تأمل می‌داری، گفت اندیشیده که تا چه گویم بهتر از گفتن و پشیمانی بردن، و خلاف این سخن بشتاب باشد که مسلم طبق ضرب المثل معروف «ذرع نکرده پاره کردن» نبوده، ناچار که هر شتابکاری را مغالطه‌کاری و عدم تعادلی همراه می‌باشد. نرمی و کوتاهی صدا دلیل تسلیم و تمنا و خوی سلیم و مدارا و تندی و بلندی صدا اگر توأم با کوتاهی گردن و بزرگی گوش و برآمدگی میان بینی باشد دلیل خشونت و تندی و قساوت و گاهی بیرحمی و جنایت می‌باشد. (با ملاحظه مشاهده سایر اعضای مربوطه به حکم).
صدای نرم بیمارگونه، توداری و آب زیرکاهی و با چشم ریز و پلک بروی چشم افتاده خدعه و مکر و فریب و روحیه تملق و چاپلوسی و با چشم روشن درشت صداقت و امانت و نیکی باطن می‌باشد.
صدای ضعیف، ضعف و سستی و بیحوصلگی و انزواطلبی و گوشه‌خواهی و کاهلی و صدای رسا و قوی همراه با ابروان پر نشانه سلامت تن و قوت روح و تصمیم و اراده و اینکه دارای چنین صدا قابل اعتماد می‌باشد. بیماران و فرماندهان شاهد این دوگونه صدا می‌باشند.
کسی که در سخن گفتن تمجمج و دلیل‌آوری می‌کند شخصی است بی‌اراده و بی‌پشتکار و اینکه کمتر به افکار و عقاید خویش متکی بوده غالبا اقداماتش ناتمام می‌ماند و قاطع سخن گفتن و صراحت لهجه دلیل بر اتکاء نفس و اعتماد به خویش و اینکه صاحب چنین بیان کمتر به این و آن متکی بوده شخصی است راستگوی و قابل اعتماد. اما در امور سیاسی و پلتیکی و دیپلماسی و حیله‌گری ناموفق می‌باشد.
کسی که صدایش را در سخن گفتن بی‌اندازه بلند می‌کند «دادداد می‌کند» شخصی است بی‌حساب و خودرای و خیره‌سر و اینکه پرورش او در خانواده غیراصیل بوده و رگ گردن کلفت کردن و غضبناک شدن پیوسته و براق شدن در حرف زدن به مردم و با فریاد مطلب خود را به دیگران رساندن دلیل زورگویی و غلبه
ص: 568
و اینکه چنین افراد از منطق و برهان به دور بوده حرف خود را می‌خواهد با زور به کرسی بنشانند و اینکه جز حق خود حقی برای کس نشناخته معامله و معاشرت و ازدواج و شرکت با چنین کسان توأم با خسارت و بدعاقبتی و محرومیت می‌باشد.
طرز صدا و بیان قلدران و زورگویان و باج‌گیران و ستم‌پیشگان را می‌توان نمونه این افراد قرار داد.
بانگ نازک، جبن و رقت قلب و آوای مهیب دلاوری و تهور را نشان می‌دهد و بهمین نسبت هرچه صدا نازک‌تر جبن و رقت زیادتر و هرچه قوی‌تر و مهیب‌تر هیبت و قوت قلب زیادتر می‌باشد.
صدای زنان و مردان را در ترس و پردلی می‌توان شاهد قرارداد و همچنین صدای زنان سلیطه و مردان محجوب گواه دیگر می‌باشند. در این صورت اعتدال صوت برای صاحبش بهترین بوده کسی که نه به تندی و نه به کندی و نه به فروتنی و نه به خشونت سخن می‌گوید شخصی است معتدل، قائم به خویش، قابل معاشرت و اینکه در هر کار رعایت عدالت نموده در معاملات قبل از خود خیر و صلاح طرف را در نظر می‌گیرد، خاصه اگر هنگام سخن چشمان خود را بزیر بیندازد.

آواز

آواز بر دو گونه است، یکی صدا که از لرزش پرده‌های حلقوم یا اصطکاک دو شی‌ء به یکدیگر بوجود می‌آید و دیگری نوای خوش که از آن روح و جان متلذذ می‌شود، چه‌بسا آواز خوانان که فقط صدا از گلو بیرون می‌آورند و از آواز بی‌بهره می‌باشند و حکم این دسته به سطور سابق الذکر بانگ و صدا مربوط می‌شود، اما صاحب نوا که دارای لحن دلکش باشد همراه است با قلبی رئوف و دلی رحیم رقیق و عشق و محبت به مردم و زودرنجی و دیرجوشی و دیرپیوندی و زودگسلی و دل‌نازکی مگر در جنبه عشق و هوس که زود عاشق شده دیر قطع علاقه می‌نماید و همچنین عشق به گل و گیاه و آب و سبزه و کوه و دشت و دمن و جهان‌گردی و گاهی تنهایی و انزوا و
ص: 569
آمیزش و اختلاط با ترس و رمیدگی و عدم اعتماد به مردم «احوال پرندگان خوش‌نوا مانند بلبل و سهره و قناری نیز برهان این گروه می‌باشد.» از جانبی نیز جهل و زبونی و کم‌خردی که گفته‌اند (الصوت مع العقل عما لا یحمعان) یعنی صوت خوش و عقل زرین کمتر با هم جمع می‌شوند و این نیز شاید از جهت وصف و تعریفی است که هر دم از او شده وی را از کسب کمال باز می‌دارد.

خنده‌

خندیدن به صدای رسا دلیل خوب و بد ندانستن و خندیدن از حنجره که مصنوعی و خنده به صورت خرخر که از گلو برآید دلیل توافق و همرنگی و بی‌ارادگی و خنده به گونه تبسم نشانه توداری و سرّ نگهداری و کم خندیدن و نخندیدن مگر به مطایبات و هزلیات بسیار قوی دلیل دانش و دقت نظر و هوشمندی و بزرگ اندیشی و به هرچه خندیدن سبکسری و بچه‌صفتی و خنده قهقهه که از اندرون برخیزد بی‌خیالی و دل به نشاطی و دیررنجی و گذشت و خنده زورکی توداری و غم و ملال و اتکاء بنفس و اینکه چنین کسی کمتر رازها و گرفتاری‌های خود را با مردم در میان می‌گذارد و تقریبا به درد خود ساخته کمتر مرهم می‌طلبد و خنده خودبخود بدون جهت کم‌هوشی و کندذهنی و مقدمه مالیخولیا.

گریه‌

گریه بسرعت که با مختصر تعریف غم و درد عارض شود خدعه و فریب و بدذاتی و توداری و اینکه صاحب او فردی است مرموز کمتر می‌توان سر از کار و اسرارش بیرون آورده شناسائیش نمود. گریه کم و نگریستن و کمتر گریستن از سویی نشانه دانش و جهان‌دیدگی و تجربه و علم و اطلاع و وقوف به پوچی زندگی و طبیعت و از سویی قساوت و بیرحمی و دل‌سختی. گریه به ملایمت و بی‌صدا دلیل بر سوز دل و داغ و غم بیکران و درد بی‌علاج و مشکل لاینحل و ناامیدی. گریه به صدا نشانه
ص: 570
دروغ و تظاهر و بی‌اعتباری. و اما آن‌کس که در سخن گفتن یا خواندن و شنیدن مطالب رقت‌انگیز بسرعت دچار تأثر شده اشکش جاری گشته یا بغض گلویش را می‌فشرد کمتر قادر به بیان مطالب خود می‌شود شخصی است قابل اعتماد، رئوف، رحیم، بزرگوار همچنین صدیق درست‌کردار که کمتر آزارش به این و آن رسیده همواره ساعی در بهبود وضع اخلاقی خویش می‌باشد. گریه بی‌خود دلیل بر مالیخولیا یا جنون و تظاهر بر جنون اما چنین مجانین را امید علاج می‌باشد.

راه رفتن‌

راه رفتن بشتاب دلیل استقامت رأی و خودساختگی و اتکاء به نفس و عدم توقع از دیگران و پشت‌کار و فعالیت. کندی در حرکت هرگاه مقرون با متانت باشد اندیشمندی و مآل‌اندیشی و حسابگری و بررسی مسائل و با درایت، وارد کارها شدن و راه گریز مشکلات را قبلا دیدن. راه رفتن به زور چنانکه به سختی خود را کشیده یا چنان است که او را کشیده می‌برند، سستی و تن‌پروری و کاهلی و پرتوقعی و عجز در کارها و دست و چشم و امید به دیگران داشتن و باید دانست که چنین کسی هرگز از عهده کارهای بزرگ و مشاغلی که لازم به طرح‌ریزی‌های وسیع بوده باشد برنمی‌آید.
سر به بالا داشتن و به جلو ننگریستن و شق راه رفتن نشانه تکبّر و تبختر و خودنمایی و راه رفتن معمولی اعتدال و میانه‌روی و ملاحظه داشتن در مخارج و مردم‌داری و سر به زیر داشتن و راه رفتن چنانکه گویی دنبال چیزی به روی زمین می‌گردد، پیش‌بینی و دوراندیشی و تعمق و تفکر و فیلسوف‌مآبی و دانشجویی و حرداندوزی و صبر و بردباری و قناعت است. سر به هوایی و در راه رفتن مدام به این سو و آن‌سو نگریستن و ایستادن و حرکت تند و کند کردن و از این جهت به جهت دیگر رفتن سبک‌مغزی و بی‌ارادگی و تردید و عدم‌تدبیر و بیهودگی و سستی و جهل و اینکه چنین کسی انعطاف‌پذیر و بزودی می‌توان در خواسته و اراده او نفوذ
ص: 571
نموده وی را وادار به کارهای زشت گردانید و نیز چنین کسی کارهای خسیس را بخوبی از عهده برآمده کارهای بزرگ را درمی‌ماند.
تنه زدن در راه به این و آن کندذهنی و کندفهمی و شکم‌پرستی و خشم و غضب و خشونت و اینکه چنین کسی بیهوده به این و آن پریده مستعد کارهای خشن خطرناک می‌باشد.
پابه‌پا کردن در برخورد با این و آن اگر وجوب و عجله در کار نباشد دلیل بی‌ادبی و بی‌رغبتی از مصاحب و اینکه ملاقات چنین کسی برایش غیر قابل تحمل می‌باشد. دویدن در راه رفتن چنانکه گویی تعقیبش می‌کنند نشانه پرکاری و خودکاری و عدم توقع از دیگران و اینکه چنین کسی شایق اینکه کلیه حوائجش را خود برآورده احتیاج به این و آن نداشته باشد، از طرفی عجله و شتاب و بی‌شکیبی و اینکه از مقامات و ترقیات بزرگ بی‌نصیب می‌ماند. «این خصوصیات از اسب و شتر و گاو و آهو گرفته شده است».

اندام کلی علم قیافه افراد را به سه طبقه تقسیم کرده است:

اشاره

1. درشت استخوانان و بلندقدان و آنان که دارای استخوانهای محکم پرگوشه و زاویه بوده به نام چهارشانه یا استخوان‌دار شناخته شده‌اند، این دسته معمولا دارای پیشانی پهن فراخ و گونه‌های استخوانی و چانه مستقیم گوشه‌دار و سرشانه‌های بیرون‌زده و دست‌وپای درشت با عضلات محکم و چنان است که اندام و عضلات این‌گونه افراد از چوب تراشیده شده ما نیز به نام (چهارشانه) نام‌گذاریشان می‌کنیم.
2. نرم‌تنان یا میانه‌قدان که دارای اندامی متوسط و عضلات معتدل و صورت و ساق و ران و ساعد و سرین گرد بوده که ایشان را ما نیز (میان‌قدان) می‌نامیم.
3. ریزه‌نقشها که دارای اندام و عضلات ظریف بوده، غالبا دارای صورتی مثلث
ص: 572
شکل که از طرف پیشانی پهن و از جانب چانه باریک می‌شود می‌باشند و نامشان را (ریزه‌نقش) می‌نهیم.
شاید در اول خلقت این سه دسته با علائم خاصه خود یعنی چهارشانه و میانه قد و ریزه‌نقش کامل بوجود آمده باشند و خصوصیات خلقت در آنها حفظ بوده است، لیکن در اثر توالد و تناسل علائم سه‌گانه با هم مخلوط شده کار چهره‌شناس را دشوار ساخته چه‌بسا که برای او لازم شود در یک نفر تعریف سه‌کس نموده اختلاط سه خلقت در نظر آورد. اما با این همه با اندک دقت در قد و اندام و روی و استخوان‌بندی، قیافه‌ها بخوبی از هم تفکیک شده متمایز می‌گردند و از آنجا که برای قیافه‌شناس لازم است که قبل از هرچیز دسته‌های این اقسام را بشناسد باید هم خود را در شناخت طبقات بگذارد و بداند که این شناسایی کلیدی است که او را به سهولت رهنمون به بسیاری از احوال و خصوصیات طرف تحقیق روشن می‌سازد، اینک ما نیز به ترتیب ذکر شده به ذکر حالات هریک از این سه گروه می‌پردازیم.
اول چهارشانه‌ها و قبل از ورود به مباحث همچنان متذکر می‌گردد که قیافه‌شناس تنها با دیدن یک علامت از علائم افراد نباید حکم کلّی نماید و مطمئن‌تر از همه آنکه در هر قضاوت از چندین نشانه دیگر مدد گرفته آنگاه به ادای سخن پردازد تا دور از خبط و اشتباه بماند، مگر درباره خود و نزدیکانی که ایشان را چون خویش شناسایی خوب می‌دارد.
پس شخص چهارشانه که دارای استخوانهای درشت زاویه‌دار بوده عرض قامتش با طول آن برابری داشته باشد. «چه زن و چه مرد» وجودی است مؤثر مخصوصا در کارهای عملی و بدنی و مستعد کارهای دشوار مانند امور معادن، حجاری، معماری، کارخانه‌داری، صنایع و عملیات سنگین در آن حد که هرچه کار و عمل سنگین‌تر و بزرگ‌تر باشد علاقه‌اش بر آن بیشتر بوده پیشبردش زیادتر می‌باشد. همچنین دارای فکر و هوش و ذکاوت عملی و صنعتی و ساختمانی، لیکن
ص: 573
در کارهای باریک و سبک و مشاغلی که سروکار با اندیشه‌های نازک و دقت‌بینی و ریزه‌کاری داشته باشد عاجز و از کارهای ظریف و صنایع ظریفه و ذوقیات لطیف گریزان و در ادبیات و شعر و نوشته و نویسندگی و تحصیل موسیقی و مانند آن بی‌استعداد می‌باشد.
چهارشانه خالص که زمخت بوده تناسب اندام لطیف نداشته باشد در کارهای عملی و صنعتی و فعالیت‌های تجاری موفق و چون دارای پشت‌کار و نیروی فوق العاده علمی می‌باشد در مادیات دارای رشد و نمو قابل توجه بوده در این جنبه کسب موفقیت‌های چشم‌گیر می‌نماید و ضمنا چون دارای اتکاء به نفس بوده تا حدی از دروغ و ریا و فریب و خدعه بیزاری دارد و رک‌وراست می‌باشد.
چهارشانه کمتر حوصله گوش دادن تا انتها به حرف مردم را داشته غالبا کلام مخاطب را قطع کرده خود صاحب کلام می‌گردد و همچنین کمتر سر به اطاعت و تربیت‌پذیر بوده بیش از حد علاقه‌مند اطاعت دیگران از خود می‌باشد و چون صاحب اراده است از تملق و ریا و دروغ و چاپلوسی بیزار مگر واقعیات او را بزبان آورند. چنین کسی دارای ثبات قدم در کارها و دوستی و رفاقت و عشق بوده کمتر خللی در ارکان افکار و عقاید و تصمیماتش بوجود می‌آید و در دوستی صادق و در عشق باوفا و در معاملات صدیق و راستی و درستی را زیادتر از کجی و ناراستی دوست می‌دارد. دیر غضبناک شده، لیکن در خشونت و غضب هولناک بوده، دیر قانع شده به سختی آرام می‌گیرد و همچنین که در حالت غضب چندین برابر خود نیرو یافته بسا که در این حالت خطرناک می‌گردد، خاصه اگر چنین کسی دارای ابروان پر و زمخت و گوش‌های بزرگ و بینی عقابی و گردن کوتاه نیز بوده باشد که در این صورت تا سرحد یک‌جانی خطرناک می‌باشد و از همین روست که توصیه می‌شود هرگز به یکی دو علامت طرف در قیافه‌شناسی قناعت نکرده چندین نشانه را در نظر آورند.
از طرفی شخصی است گول‌خور ریشخندی که با در دست داشتن به اصطلاح
ص: 574
رگ خواب او بسیار می‌توان از او بهره‌بری کرده کسب فایده نمود و چه‌بسا که با شناختن و اطاعت و بزرگداشت او بهترین معاشر و دوست و شریک و کار و زندگی بوده تا سرحد جانبازی خود را در راه دوست به خطر اندازد. پس طبقه (چهارشانه) به این خصوصیات خلاصه می‌شوند: فعال، دارای پشت‌کار، صدیق و درستکار، مستعد در کارهای دشوار و گریزان از کارهای نازک ظریف. در بدن قوی، در اندیشه ضعیف، در حالت عادی صبور و در خشونت مهیب. مسلط و دوستدار تفوق و برتری، قوی الاراده و ضمنا گول‌خور و فداکار، کم‌اعتقاد به امور مذهبی، علاقه‌مند به واقعیات.

میانه‌قدان‌

این افراد معمولا همه اعضایشان متوسط معتدل بوده به یکدیگر کم و زیادی نیاورده سرشان گرد و گردنشان میانه و قدشان متوسط میان کوتاه و بلند بوده، تقریبا تمام اندامشان از صورت و گردن و ساق و ساعد و ران و سرین و انگشتان گرد می‌باشد. این افراد قابل قبول‌تر از دسته اول بوده تقریبا مانند جانوران ذوحیاتین، ذوجنبتین بوده دارای دو روح می‌باشند. قوه فعالیت جسمانی از سویی و روح فعالیت معنوی از سوی دیگر در این اشخاص بوده، ماده و معنا را با هم به پیش می‌برند.
غالبا این افراد از جهت داشتن چشمان درشت درخشنده قوه جلب قلوب مردم را بخوبی دارا می‌باشند، علاوه بر این‌که همواره بشاش و شادمان بوده کمتر غم به دل راه داده افسرده دیده می‌شوند.
میانه‌قدان تقریبا هم در اطلاعات عملی و صنعتی و هم در جنبه علمی و ذوقی و حیاتی دارای استعداد بوده در هردو به نحو احسن پیشرفت می‌کنند و از آنجا که از جهات مختلف به خود امیدوار می‌باشند کمتر ناامیدی و حسرت و ناکامی دیده دچار یأس و حرمان می‌گردند و چون نیروی بدنی و خرد فکری را با هم بکار
ص: 575
می‌گیرند بسختی دچار پریشانحالی و شکست می‌شوند، همچنین اندوه و غم و بدحالی را بشدت بد داشته از اشخاص جدی عبوس گریزان و کمتر به دوستی با این گروه روی خوش نشان داده عاشق چهره‌های شادمان می‌باشند.
دنیا و عقبا برایشان در یک وزن بوده از هردو بنحو احسن استفاده می‌کنند و همچنین که کارهای بدنی و ذوقی را با هم انجام می‌دهند، هرگز به یک کار و دو کار و یک شغل و دو شغل قناعت نکرده چند کار را با هم شروع کرده دنبال می‌کنند و غالبا هم موفق شده اقدامات را کامیاب می‌شوند.
این افراد چون نرمش و مدارا و دوستی و محبت زیادتر از مادیات در نظرشان محترم است کارهای فروشندگی و مشاغلی که سروکار با سخن و گفتگو با مردم داشته باشد را نیک‌تر موفق می‌شوند. اگرچه در امور تجارتی و صنعتی و هنری و مدیریت نیز کم لیاقت نبوده کفایت خود را بخوبی نشان داده‌اند. افرادی هستند مردم‌دار، شفیق، خوش‌برخورد، دیرجوش، اما باوفا. در عشق ثابت‌قدم و صدیق، گریزان از کجی و نادرستی، فعال، هوشمند، در ضمن درویش‌صفتی، مآل‌اندیش و عاقبت‌بین، در کارها کمی عجول و شتابزده و چون می‌خواهند هرکار را زود بسامان برسانند، گهگاه دچار اشتباه شده اما بزودی جبران می‌کنند و این افراد چنانند که چون کسی را در عشق و دوستی دلخواه خود نگرند تا پای جان در راهشان ایستاده و همچنین ساعی در بهبود و ادامه عشق و محبت و مواظب حرکات و سکنات خویش و اینکه نسبت بدوستان مخصوصا معشوق و همسر و رفیق کاری که موجب کدورت گردد نکرده حتی اندک رنجش را سبب نبوده باشند.
لذا تعریف این دسته نیز اینگونه خلاصه می‌شود، بهترین خلقت‌ها که اعتدال داشته ماده و معنا و دنیا و عقبا را با هم در نظر می‌گیرند، فعال، خوب‌کردار، قابل دوستی و معاشرت، قابل انعطاف، میانه‌رو، درویش‌صفت، بی‌پیرایه، خوش‌طبع، خوش‌خو، اجتماعی، به اصطلاح معروف همه‌کاره، متوسط میان واقعیات و خرافه.
ص: 576