گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
شرح احوال و آثار حمد اللّه مستوفی

الف)شرح زندگانی مؤلّف:

در باب شرح احوال و سوانح ایّام زندگانی حمد اللّه مستوفی جز آنچه خود او در ضمن آثارش بیان داشته است،مطلب قابل اعتنای دیگری از منابع دیگر،چه همزمان و چه متأخّر بر او،در دست نیست.برخی موارد اختلاف و تشتّت آرای جزوی هم که در باب سال تولّد و درگذشت او در میان است،به حکم

تلک آثارنا تدلّ علینا

فانظروا بعدنا إلی الآثار

اصولا پرداختن وسواس آمیز به مطالبی از قبیل تاریخ و موضع و موقع تولّد و سال و روز و ماه و هنگام و محّل درگذشت و مدفن یک صاحب اثر،جز آن که موجد دور و تسلسلی باطل و بیهوده و وقت گیر شود و موجب بازماندن از ادراک حقایق وجودی صاحبان آثار و بالمآل عدم اعتبار و پندآموزی عملی و جدّی از مؤلّفات آنان و مانع راه ساختمان امروز و بنیانگذاری آینده شود،چه سود دارد؟بنابراین،چه تفاوت می کند که کسی فی المثل در فلان سال یا یکی دو سال این طرف و آن طرف تر به دنیا آمده باشد و این که در کدام نقطه از فلان جا و مکان پای به عرصۀ هستی گذاشته و در بهمان نقطه درگذشته و مدفون شده باشد؟ اساس مطلب درک حیات مثبت و یا منفی انسانها است در واقعیّت وجودیشان،که در آثار آنان جلوه گر است.

آغاز کلام را بر بنیان نوشته های این نویسندۀ محقّق و مورّخ شهیر به نقل مطالبی چند که وی در خصوص احوال و سوانح ایّام زندگانی خود و خاندانش نگاشته است،پی می گذارد.

از جملۀ این مطالب اشاراتی است که در تاریخ گزیده،ضمن فصل هشتم از باب ششم، یعنی«در ذکر قبایل قزوین و بزرگانی که از ایشان خاسته اند»آورده و ذیل عنوان

ص :8

«مستوفیان»شرح خاندان خود را بدین نحو گزارش کرده است:

«قدیمترین قبایل قزوینند.اصلشان از نسل حرّ بن یزید ریاحی (1)بود.در اوایل (2)والی قزوین بودند.از زمان معتصم خلیفه تا عهد قادر خلیفه اکثر اوقات بدان مهمّ نامزد بودند و بعد از آن به شغل استیفا منصوب شدند و به مستوفی معروف گشتند (3).از ایشان پدر جدّم، امین الدّین،نصر بن عزّ الدّین،سعد بن سیف الدّین،یوسف بن امین الدّین،نصر بن زین الدّین ابی نصر-که به حکم سلطان محمود سبکتکین نام مستوفی بر این ابی نصر افتاد-تموّلی داشت.در جوانی در خدمت سلاطین عراق ملازم بودی و استیفاء عراق بدو مفوّض.چون در پیری از آن شغل توبه کرد،به حجّ رفت و روزگار خود بر طاعت موزّع کرد.روزی از شیخ نور الدّین گیل،رحمه اللّه علیه،پرسید که:«چون در جوانی عمل پیشه بودم و مردم به رشوت مرا چیزها داده اند،اکنون بر گردن من وبال است،دفع آن به چه صورت توان کرد؟» شیخ گفت:«با خداوندانش رد کن».گفت:«آن جماعت را مگر خدای،تعالی جلّ و علا،در محشر جمع گرداند،وگرنه در دنیا جمعیّت ایشان ناممکن است.»شیخ گفت:«غزا کن مگر شهید گردی و به برکت آن خدای،تعالی،خصمان ترا خشنود گرداند،چه پیغمبر،صلّی اللّه علیه و سلّم،فرموده است:«السّیف محا الذّنوب».او از این سخن متألّم گشت،جهت آن که از مرد پیر دارو گیر نیاید.تا چون قوم مغول بر ملک ایران مستولی شدند و او را در راه دهی از آن او گرفتند،او ایشان را به بهانۀ آن که در شهر مالی نهانی بدیشان خواهد نمود،به خانۀ خود آورد و به عصائی که داشت با مغولان غزا کرد تا او را به درجۀ شهادت رسانیدند و سخن شیخ مؤثّر شد.پس نبیرۀ او خواجه فخر الدّین محمّد بن ناصر الدّین ابی بکر بن عزّ الدّین خواجه بن امین الدّین نصر به وزارت رسید،اگرچه آل نداشت،یک سال وزارت کرد و چند سال حاکم ملک روم بود.و برادرم،زین الدّین محمّد بن تاج الدّین ابی بکر بن زین الدّین احمد بن امین الدّین نصر،مدّتی متصدّی اشغال خطیر بود و در آخر عمر تائب شد و وزارت[را] ترک کرد.وزیر سعید مخدوم اعظم،خواجه رشید الحقّ و الدّین،طاب ثراه،بدو اعتقادی نیکو داشت (4).».

و همو نیز در تاریخ گزیده جدّ مادری پدرش را در تلو گزارش قبیله ای دیگر از قزوینیان چنین معرّفی کرده است:

ص :9

1- 1) .چاپ براون:رباحی.
2- 2) .چاپ براون:در اوّل.
3- 3) .در طبع براون جملۀ آخر بدین صورت است:«بعد ازان به استیفا منصوب شدند و به مستوفی معروف شدند»و از کلمۀ«گشتند»تا انتهای ترجمه را ندارد.
4- 4) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر نوائی،ص 811،812.
«حلوانیان(حلاویان؟) اصلشان از شهر حلوان است.مردمی صاحب جاه و عمل پیشه اند.از ایشان شمس الدّین ابو الحارث،جدّ مادری پدرم،مدّتی والی ری بود و نعمت وافر داشت.» (1)

بنابراین نام کامل مورّخ نامدار قرن هفتم و هشتم به اشهر اقوال عبارت است از:

حمد اللّه(حمد)بن تاج الدّین،ابی بکر بن زین الدّین احمد(حمد)بن امین الدّین ابی نصر مستوفی قزوینی.وی از اعضای خاندان مشهور«مستوفیان»قزوین است که نسبشان به تصریح خود حمد اللّه در مواضع متعدّد،به حرّ بن یزید ریاحی،سردار مشهور و آزادۀ عرب می رسد.جدّ اعلای او[به اصطلاح خودش،چهاردهم پدرش]فخر الدّوله،ابو منصور کوفی است که در سال 223 هجری به سرکردگی سپاهیان عرب به قزوین آمد.تمامی پسران ابو منصور کوفی نیز لقب«فخر الدّوله»داشته اند.دورۀ امارت این«فخر الدّوله»ها از جانب خلفا بیست و هشت سال به طول انجامید.

در سال 251 هجری،که دوران استیلای الدّاعی الی الحقّ،حسن بن زید علوی بر عراق عجم آغاز شد،خاندان فخر الدّوله از وی اطاعت کردند.چندی بعد هم که موسی بن بوقا به فرمان معتزّ خلیفه،حسن بن زید علوی را از آن نواحی بیرون راند،این خانواده مجدّدا سی و هشت سال دیگر از جانب خلفا در قزوین حکومت کردند؛یک چند نیز الیاس بن احمد،برادر امیر اسماعیل سامانی،حکمران این سامان شد و چندان هم حکومتش دیرپا نبود، مجدّدا دوازدهمین جدّ حمد اللّه،یعنی فخر الدّوله،ابو علی،به مدّت بیست و هفت سال بر آن دیار(قزوین)حکومت کرد.

در دوران سلطۀ دیلمیان(321 ه.)خاندان مستوفی باز هم از جانب دیالمه صد سال دیگر حکمران قزوین بودند.

در سال 420 هجری،که سلطان محمود غزنوی بر عراق مستولی شد،جدّ نهم حمد اللّه، ابو منصور فخر الدّوله درگذشت و کاراستی،ندیم سلطان محمود،به حکومت آن سامان منصوب شد و پسر خردسال ابو منصور،یعنی زین الدّین ابو نصر،لقب و سمت استیفا گرفت.

از این به بعد بود که این خاندان به«مستوفیان»معروف شدند.

جدّ دوم حمد اللّه،یعنی امین الدّین نصر،که مدّتی مستوفی عراق بود،از شغل دیوانی کناره جست و«در پیری توبه کرد،به حجّ رفت و روزگار بر طاعت موزّع کرد»و در زیّ متصوّفه درآمد و همان گونه که از تاریخ گزیده نقل شده،به رهنمایی شیخ نور الدّین به هنگام درگیری

ص :10

1- 1) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر نوائی،ص 801.
با مغولان به شهادت رسید.

بعدها،نبیرۀ وی،یعنی خواجه فخر الدّین،محمّد بن ناصر الدّین ابی بکر بن عزّ الدّین خواجه بن امین الدّین نصر به وزارت ایلخانان رسید،«یک سال وزارت کرد و چند سال حاکم ملک روم بود».

برادر حمد اللّه مستوفی،زین الدّین محمّد بن تاج الدّین ابی بکر نیز مدّتی متصدّی«اشغال خطیر»بود و در آخر عمر«تائب شد و وزارت ترک کرد»،خواجه رشید الدّین وزیر«بدو اعتقادی نیکو داشت».

برادر دیگرش،خواجه فخر الدّین احمد هم در زمرۀ کاتبان و شاعران عهد اولجایتو و ابو سعید قرار داشت و در مشاغل دیوانی گمارده شده بود.

حمد اللّه مستوفی دو پسر عم نیز داشته است به نامهای خواجه فخر الدّین محمّد و خواجه سعد الدّین مظفّر که در دوران امیر بوقا و برادرش امیر آروق در دیوان عراق مقامات مهمّی داشتند.این دو برادر از جملۀ کسانی بودند که در«استیصال خاندان جوینی»کوشیده بودند.

خواجه شرف الدّین،پسر صاحب دیوان در سال 685 امیر آروق را به قتل خواجه سعد الدّین(یکی از پسر عمّان حمد اللّه)واداشت.وی را در بغداد کشتند و جسدش را به قزوین حمل کردند.برادر دیگرش،خواجه فخر الدّین،در همان سال(685 ه.)امیر آروق را به قتل خواجه هارون واداشت و پسر صاحب دیوان نیز در همان سال کشته شد و بدین ترتیب خاندان جوینی برافتاد. (1)

اینک به شرح مختصری از احوال و سوانح ایّام زندگی حمد اللّه مستوفی و آثارش می پردازد:

آن گونه که خود او بیان داشته است،از جوانی شوق فراوان به مصاحبت و مجالست با اهل فضل و کسب اطّلاعات و وقوف بر مباحث علمی رایج زمان خود داشته و در عین پرداختن به شغل آبا و اجدادیش،یعنی استیفا،در دستگاه خواجۀ بزرگ،رشید الدّین فضل اللّه،که مرکز تجمّع مشاهیر فضلا و ادبای عصر بوده،وارد شده،خود را در عداد خواصّ و کتّاب و حواشی آن خواجۀ بزرگوار قرار داد،به نحوی که در سال 711 هجری،به دنبال قتل سعد الدّین ساوجی صاحب دیوان و استقلال خواجه رشید الدّین در امور،از جانب وی حکومت و استیفای ابهر و زنجان و طارمین را بر عهده گرفت.حتّی پس از قتل خواجه،به حکم سابقۀ خدمتگزاری آن خاندان،به جمع ملازمان پسر خواجه(غیاث الدّین

ص :11

1- 1) .نک.به تاریخ مغول،عبّاس اقبال،ص 232 و 233.
محمّد)پیوست.

از حجم عظیم آثار و نوشته های متعدّد او چنین برمی آید که وی را فراغتی بسیار در دستگاه خواجه و پسرش بوده و او با اغتنام این فرصت ها و پرهیز از کشمکشهای معمول و اجتناب ناپذیر در دستگاه حکومتی آن عصر به خلق آثاری خطیر توفیق یافت.

بعد از قتل خواجۀ اخیر الذّکر-از سال 736 هجری به بعد-از احوال حمد اللّه مستوفی اطّلاع درستی در دست نیست.