گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
ب)آثار حمد اللّه مستوفی:

اشاره

با توجّه به آنچه در سرآغاز مقدّمه عرض شد،به گواهی منابع تاریخی،آثار خسران بار حملۀ مغولان به سرزمینهای اسلامی،به ویژه ایران،در وجوه فرهنگی،علمی،مدنی و ادبی، بسیار دهشتبارتر از زیانهای مادّی و انسانی آن بوده است.به نحوی که مقایسۀ آثار علمی و ادبی ادوار قبل از ایلغار مغول و دوران پس از آن،این انحطاط و تنزّل و سقوط ذّلت بار را به روشنی نشان می دهد.

باوجود این جای بسی شگفتی است که دورۀ حکومت ایلخانان بویژه دوران اخیر آن را در سرزمین ما،دست کم به لحاظ مضمون و محتوی و البتّه حجم،بایستی«عصر طلایی علم و فنّ تاریخنگاری»خواند،دورانی پربار با محصولاتی معظم و حجیم.

در میان مؤلّفات یادشدۀ این دوران تاریخ جهانگشای جوینی(به لحاظ بخش تاریخ مغول آن در ایران)و جامع التّواریخ رشیدی،که متنی است جامع از تاریخ عمومی جهان (البتّه به قدر میسور و با گونۀ تلقّی آن زمان از این مضامین)،با حجمی در حدود پنج برابر جهانگشای جوینی،تاریخ وصّاف(از باب حضور مصّنف آن در جمع خواصّ دستگاه خواجه رشید الدّین فضل اللّه و پسرش غیاث الدّین محمّد،وزیران ایرانی ایلخانان مغول)،از اهمّ مصنّفات در فنّ تاریخنگاری آن عصر به شمار می آیند.حمد اللّه مستوفی و آثارش نیز به دلیل برخورداری از مزایای ویژۀ هریک از آثار یادشدۀ بالا،به انضمام برخی ویژگیهای دیگر، جایگاهی قابل اعتنا و درخور بررسی دارد.

1.تاریخ گزیده:

اگرچه در نظر همگان به عنوان ملخّصی از تاریخ«عظیم الحجم»جامع التّواریخ رشیدی

ص :12

1- 1) .نک.به تاریخ مغول،عبّاس اقبال،ص 522 و 524.
مطرح است،امّا،شایستۀ تذکّر است که حمد اللّه مستوفی اصولا در هیچ یک از آثارش، صرفا یک مقلّد گرده بردار چشم وگوش بسته نیست.چنان که خود او نیز در مقدّمۀ تاریخ گزیده این مطلب را با ذکاوت و ظرافت تبیین داشته و به توضیح روش تألیف اثر خود پرداخته است:

«امّا بعد،چنین گوید مقرّر این کلمات (1)بندۀ حقیر حمد ابن ابی بکر بن حمد بن نصر مستوفی قزوینی (2)،اصلح اللّه باله و احسن اللّه (3)حاله که چون واجب الوجود،تعالی و تقدّس،بر مقتضای «وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ» (4)،این بنده را از صورت صبی به سن تمیز رسانید (5)و به کرامت محبّت (6)[شاید:صحبت]اهل علم و اکتساب فضیلت و هنرمندی مشرّف گردانید،همگی همّت بر ملازمت (7)خدمت آن طایفه که به حقیقت خلاصۀ مکوّناتند،و بر اغتراف از بحر فضایل ایشان مشغوف (8)می بود و خود را خوشه چین خرمن آن قوم می ساخت تا سعادت حقیقی مساعدت نمود و بنده را به شرف ملازمت بندگی حضرت مخدوم سعید شهید،خواجۀ براستی،سلطان سلاطین الوزراء،آیه اللّه فی الوری،لو لا قضاء مقضیّا کاد ان یکون نبیّا،المؤیّد من ربّ الأرض و السّماء و «ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ» (9)رشید الحقّ و الدّین،عماد الاسلام و المسلمین،فضل اللّه،اسکنه اللّه جنانه و أفاض علیه مغفرته و رضوانه،مکرّم گردانید و در زمرۀ دیگر بندگان منتظم شد.اکثر اوقات شریفۀ آن جهان معدلت و دولت و آسمان فضل و رأفت به مجالست اهل علم و مباحثت (10)علوم عموما و خصوصا علم تواریخ، که فواید آن نامحصور است...این بندۀ دولتخواه نیز در زوایای آن مجالس و محالّ مباحث (11)مستفید می شد و این معنی محرض مطالعه و مراجعه با کتب تواریخ می گشت و بعد از مطالعات و استفادات به استماع فواید آن،این فن را طویل الذّیل یافتم و در آن وسعتی هرچه تمامتر دیدم،با خود گفتم:

فقد وجدت مکان القول ذاسعه

فان وجدت لسانا قائلا فقل

و لهذا افاضل جهان در این علم،مجلّدات را از بیاض به سواد و سواد به بیاض رسانیده اند

ص :13

1- 1) .نسخۀ براون،این کتاب.
2- 2) .نسخۀ براون:بندۀ حمد اللّه احمد بن ابی بکر بن نصر مستوفی قزوینی.
3- 3) .نسخۀ براون:احسن حاله.
4- 4) .قرآن کریم:سورۀ اسراء(17)70/.
5- 5) .نسخۀ براون:از صورت حسّی بمعنی رسانید.
6- 6) .هر دو چاپ:محبّت.
7- 7) .براون:ملازمت و.
8- 8) .براون:مشعوف.
9- 9) .قرآن کریم:سورۀ مائده(5)54/.
10- 10) .براون:مباحث.
11- 11) .براون:مجلس باستماع فواید آن مباحث.
و داد سخنوری داده،هرچند شغل این بنده آن فن نبوده و اسلاف و اقربای او به صناعت تحریر و سیاقت موسوم گشته؛امّا در خاطر می گذشت که اگر فحاوی و مضامین علم تاریخ را بر شکل و شیوۀ منها و من ذلک،محرز گرداند و مفصّل آن را که به حسب ادوار روزگار و تعاقب لیل و نهار،نامتناهی شده،مجملا در سلک سیاقت منتظم کند،جامع مفردات توجیهات این فن گردد و وضعی بر اصل باشد که در هیچ دفعه،انگشت عیب بر حرف نتوان نهاد و به افهام نزدیکتر باشد و چون به واجبی قانون اشارات آن را رعایت رود،رغبت مردم بدان بیشتر گردد،ولیکن شروع در آن موقوف بود بر خاطر وقّاد و ذهن نقّاد و رفاهت بال و فراغت حال...» (1).

و سپس به ذکر منابع و شیوۀ کار خود پرداخته است:

«...اگرچه این مختصر موجزی است مجمل،امّا به یمن این دولت،آنچه خلاصۀ قلادۀ این فنّ و بیت القصیدۀ این صنعت و مخّ کتب استادان این طایفه بود،مثل سیر النّبی و قصص الأنبیاء،علیهم السّلام،و رسالۀ قشیری و تذکره الاولیاء و تدوین امام رافعی و تجارب الامم و مشارب التّجارب و دیوان النّسب و تواریخ محمّد بن جریر طبری و حمزۀ اصفهانی و عزّ الدّین علی بن الأثیر جزری و زبده التّواریخ جمال الدّین ابو القاسم کاشی و نظام التّواریخ قاضی ناصر الدّین ابو سعید بیضاوی و عیون التّواریخ ابو طالب علیّ بن انجب خازن بغدادی و معارف ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه الدّینوری و جهانگشای جوینی و ترجمۀ یمینی ابی الشّرف جربادقانی و سیر الملوک نظام الملکی و شهنامۀ فردوسی و سلجوقنامۀ ظهیری نیشابوری و مجمع آثار الملوک قاضی رکن الدّین خویی و استظهار الأخبار قاضی احمد دامغانی و جامع التّواریخ از مصنّفات مخدوم سعید شهید،قدّس اللّه روحه العزیز،که بالحقیقه فذلک مجموع مصنّفات این صناعت است،گزیده و در سلک کتابت منتظم گردانید و این کتاب را گزیده نام کرده،مبنی گردانید بر ذکر انبیاء و اولیاء و پادشاهان و وزراء ایران زمین و آثاری که از ایشان بازمانده از عهد آدم،علیه السّلام،تا زمان تألیف این مختصر،که سنۀ ثلاثین و سبعمایۀ هجری مصطفوی است،و به حکم آن که گفته اند:خیر الکلام ما لم یکن عامیّا و سوقیّا و لا غربیّا وحشیّا،در سخن آرایی به مستشهدات آیات و اخبار و امثال و اشعار،زیادت شروع نرفت،تا سخن درازا نکشد و مقصود محجوب نشود و عموم خوانندگان را از آن حظّی باشد و به واجبی ادراک کنند...» (2).

ص :14

1- 1) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر عبد الحسین نوائی،ص 2 و 3.
2- 2) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر عبد الحسین نوائی،ص 6 و 7.
به طور کلّی تاریخ گزیده یک ملخّص مختصر و مفید از تاریخ عمومی عالم است که بر بنیان نگرش تاریخنگاری آن دوران ساخته شده و متن آن متضمّن تاریخ عالم از بدو خلقت تا ایّام وزارت خواجه غیاث الدّین محمّد پسر خواجه رشید الدّین،فضل اللّه همدانی(سال 730 هجری)است.حمد اللّه مستوفی تاریخ گزیدۀ خود را ملخّص و منتخب و ملتقطی از مطالب جامع التّواریخ رشیدی و دیگر منابع تاریخ نویسی پیش از خود قرار داده است.منتهی دو باب با عناوین:باب پنجم-در ذکر ائمّۀ سنّت و قرّاء و مشایخ و علمای دین،رضوان اللّه علیهم اجمعین(در شش فصل)؛باب ششم-در ذکر احوال باب الجنّه قزوین که مولد و منشأ و مقام مؤلّف است(در هشت فصل)،بدان منضمّ ساخته است.این دو باب از اهمّ ابواب کتاب به شمار است و مطالب مندرج در این ابواب از برای اهل تحقیق و تتبّع بسیار چشمگیر و معتنابه بوده است.

ترتیب و تنظیم ابواب و فصول کتاب بدین قرار است که هر باب به فصول مختلف و هر فصل به چندین مقاله و شعبه تقسیم بندی و ترتیب شده است.ابواب کتاب کلاّ یک فاتحه و شش باب و یک خاتمه را شامل شده است که متضمّن 38 فصل و 7 شعبه و 4 مقاله است.

اتّخاذ نوع منابع و مآخذی که مؤلّف در تهیّۀ تاریخ خود آنان را برشمرده است،و توضیحاتی که در باب شیوۀ کارش و نحوۀ تبویب آن داده است؛همچنین سیاق عبارات و اسلوب نگارش حمد اللّه مستوفی در تاریخ گزیده و هم نزهت القلوب،آثار وی را طرف توجّه و مطلوب فحول علاقه مندان و پژوهندگان تاریخ و ادب و فرهنگ ایران و اسلام پژوهان و به طور کلّی مستشرقان در مغرب زمین قرار داده است،به طوری که از نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی به بعد دانشمندان غرب تحقیق و تتبّع و ترجمۀ بخشهایی از آثار او را آغاز کردند:

1-مستشرق شهیر فرانسوی،باربیه دومنار (Barbier de Meynard) به سال 1857 میلادی باب ششم تاریخ گزیده،یعنی بخش مربوط به قزوین(بجز فصل اوّل آن،یعنی احادیث و اخبار)را،که خود تلخیصی از اثر التّدوین فی تاریخ قزوین،امام الدّین رافعی است،به فرانسه ترجمه و در ژورنال آزیاتیک،سری 5،ج.1،منتشر کرد.

2-پروفسور ادوارد براون،مستشرق معروف انگلیسی،فصل ششم(باب شعرای ایران) تاریخ گزیده را،پس از مقابله با 8 نسخه،ترجمه کرد و به سال 1900-1901 م.در نشریۀ انجمن آسیایی به چاپ رساند.

3-مستشرق دیگری از فرانسویان به نام ژول کانتین(گانتین؟)،اصل فارسی باب

ص :15

چهارم(تاریخ سلاطین اسلامی ایران)را به همراه ترجمۀ فرانسوی آن در سال 1903 م.

انتشار داد.

4-پروفسور ادوارد براون در سال 1910 م.متن کامل تاریخ گزیده را براساس نسخۀ مورّخ 857 هجری به صورت فاکسیمیله(عکسی)به نفقۀ اوقاف گیب چاپ کرد.

5-سه سال بعد،در تعقیب چاپ فاکسیمیلۀ یاد شده،مرحومان براون و نیکلسن خلاصه ای از کتاب تاریخ گزیده را به انگلیسی ترجمه کرده و به همراه حواشی و توضیحات و فهارس سه گانۀ اعلام آن،باز هم به نفقۀ اوقاف گیب چاپ و نشر کردند.

6-و بالأخره استاد دانشمند،جناب دکتر عبد الحسین نوائی در سال 1339 هجری شمسی به تصحیح این متن با مقابلۀ شش نسخۀ معتنابه،به همراه مقدّمه ای مدقّقانه و ممتّع و حواشی و توضیحات سودمند،به انضمام فهارس اعلام چهارگانه پرداخت و چاپ و نشر این اثر نفیس برای نخستین بار در ایران انجام گرفت.

و امّا کلام آخر در باب تاریخ گزیده موضوع ذیلهایی است که بر آن نوشته شده است.

این بنده از باب عدم اطّلاع و احاطۀ کافی و لازم بر موضوع تنها به نقل نظر استاد عبد الحسین نوائی دراین باره بسنده می کند و دامن سخن را برچیده و حلّ و فصل این مطلب را در عهدۀ اهل آن دانسته،از اظهارنظر بیشتر خودداری می ورزد:

استاد عبد الحسین نوائی در مقدّمۀ مبسوط و جامع الاطراف خود بر تاریخ گزیده در این باب چنین نگاشته اند:«توجّه بدین نکته بی مناسبت نیست که تاکنون دو ذیل بر کتاب تاریخ گزیده نوشته شده است:

اوّل،ذیل معروف به ذیل محمود کتبی (1)،و آن شامل است بر اصل و تبار خاندان مبارزی و تاریخ حکومت آنان تا هنگامی که در رجب سال 795 کلّیّۀ شاهزادگان این دودمان در قصبۀ ماهیار قمشه،به امر تیمور عرضۀ شمشیر گردیدند.

این ذیل در حقیقت تلخیصی است از کتاب نفیس ولی متکلّف مولانا معین الدّین بن جلال الدّین محمّد یزدی،معلّم شاه شجاع،به نام مواهب الإلهیّه که جلد اوّل آن را جناب آقای سعید نفیسی در سال 1326 ه ش.به طبع رسانده اند.

کتاب محمود کتبی (2)را نیز نگارندۀ این سطور،با استفاده از نسخۀ موزۀ بریطانیا به علامت

ص :16

1- 1) .درخصوص این شخص و ضبط صحیح شهرت وی رجوع شود به مجلّۀ یادگار،سال پنجم شمارۀ 2-1،صفحات 140-135.
2- 2) .این شخص در تاریخ نظم و نثر آقای سعید نفیسی«محمود گیتی»عنوان شده است.(مصحّح).
P.13125/add 22693 و با مقابلۀ با سایر تواریخ سلسله،مبارزیان مثل تاریخ آل مظفّر حافظ ابرو و جامع التّواریخ شهاب الدّین حسنی،در سال 1334،به خرج کتابخانۀ ابن سینا منتشر نموده ام.این ذیل در نسخ خطّی گزیده بندرت دیده می شود.

دوم،ذیلی که اوّل بار آقای حسین باستانی راد در مجلّۀ یادگار،سال سوم،شمارۀ دهم معرّفی فرموده اند.چون در هیچ یک از نسخ نسبه فراوان گزیده،که این جانب دیده ام،چنین ذیلی وجود نداشته و مؤلّف و نویسندۀ آن نیز معلوم نیست،به نظر بنده نمی توان بر اصالت آن اطمینان نمود (1)،بویژه که در یک نظر اجمالی که چندین سال پیش بدان افکندم،آن را از لحاظ سبک نویسندگی و نوع بیان مطالب با آثار صاحب گزیده و نزهت القلوب مختلف دیدم.

به هرحال،طبق معرّفی آقای حسین باستانی راد(که بعدها این کتاب و سایر کتب خطّی خود را به دانشگاه تهران فروختند)در این ذیل وقایع سال 736 تا سال 739،یعنی تاریخ انهزام مجدّد طغاتیمور خان دنبال شده و سپس شرح مسافرت حمد اللّه مستوفی از ساوه به شیراز و ناکامی او در این سفر و ملاقاتش با سلمان ساوجی،شاعر معروف آمده است این ذیل در صد و سی و چهار صفحه و در حدود سه هزار سطر و شامل وقایع ایران تا سال 759 است.» (2).

2.نزهت القلوب:

و امّا،در باب نزهت القلوب،دیگر اثر حمد اللّه مستوفی،که ظاهرا سومین و آخرین آنها نیز بوده است،مطلبی چند،به اختصار به عرض می رسد:

نزهت القلوب کتابی است در فنّ جغرافیا(که مسلمانان کتابهای مربوط به این علم را معمولا با عناوینی مانند:صور الاقالیم،صوره الارض،مسالک الممالک،جهان نامه، معجم البلدان،تقویم البلدان،و...نامگذاری کرده اند)،مشتمل بر یک فاتحه(مقدّمه و دیباجه)و سه مقاله و یک خاتمه است که موضوع هرکدام بدین قرار است:

«مقدّمه-در ذکر ترتیب ابداع افلاک و نجوم و عناصر و مایتعلّق بذلک من الآثار العلویّه و السّفلیّه.

-مقالۀ اوّل-در ذکر تکوین موالید ثلاثه معادن و نبات و حیوان و آن بر سه مرتبه است.

ص :17

1- 1) .امیدوارم روزی بتوانم این ذیل را هم که به هرحال مربوط به تاریخ گزیده معرّفی شده است،منتشر نمایم.
2- 2) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر نوائی،مقدّمه،ص یط؛و نیز از برای کسب اطّلاع بیشتر در این باب به تحقیقات ممتّع جناب آقای دکتر نصرت اللّه رستگار در مقدّمۀ ایشان بر چاپ فاکسیمیلۀ(عکسی)ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی،از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی ایران و انتشارات آکادمی علوم اطریش،مراجعه فرمایند.
(مراتب و انواع سه گانه).

-مقالۀ دوم-در ذکر انسان(در چهار نظر و سه صفت).

-مقالۀ سوم-در صفت بلدان و ولایات و بقاع(در چهار قسم و یک مطلع و یک مقصد،در بیست باب و یک مخلص در پنج فصل)و بالأخره...

خاتمه-در ذکر عجایبی که در سایر ولایات ربع مسکون است در برّ و بحر بیرون از آنچه در ایران زمین است و ذکرش از پیش رفت.

حمد اللّه مستوفی در مقدّمۀ کتاب نزهت القلوب توجیه تألیف و نحوۀ کار و منابع و مآخذ خود در تصنیف این کتاب را بدین سان بیان داشته است:

«امّا بعد،مسوّد اوراق این اطباق و مزیّن ظروف این حروف،اضعف عباد اللّه و احوجهم إلی رحمه اللّه،حمد اللّه بن ابی بکر بن حمد مستوفی القزوینی...به حکم آن که:

فرزند همان کند به هرحال

کز مادر خویش و از پدر دید

از عنفوان شباب سیاب (1)،نوایر اشتعال را بر متابعت کار آبا و اجداد،یعنی شیوۀ عمل پیشگی اشتغال می داشت و همگی قصد و نیّت از سر صفا و طویّت ملازمت جناب اعظم امراء و أکابر وزراء می گماشت...چندگاهی نیز بر عزیمت طواف اقطار و اکناف امصار...

باظهار رسانیده و در اطراف بلاد،فارغ از طراف و تلاد می گشت.زمانی با دل خستۀ شکستۀ بسته تورّع و انقسام خود را به عسی و لعلّ متسلّی می گردانید،زمانی بساط انبساط نشاط به حصول مطلوب و مقصود در عرصۀ شادمانی می گسترد،به تخصیص در خطّۀ تبریز و بغداد و اصفهان و شیراز،حماها اللّه تعالی،...گاه زلیخاوار...؛گاه بر قلل و شوامخ طور مقاصد و زمانی به تجلّی کشف رموز مسایل سبیل ید بیضای موسوی در برهان امور دنیوی می نمود؛گاه بر دل طلاّب معانی به بیان حلّ مشکلات جامع اصول...

زمانی بحث علم و درس تنزیل

که باشد نفس انسان را کمالی

زمانی نرد و شطرنج و حکایات

که خاطر را بود دفعِ ملالی

تا نسخۀ صور الأقالیم به تألیف أبی زید،احمد بن سهل بلخی و کتاب التّبیان به تألیف احمد بن عبد اللّه و مسالک الممالک به تألیف ابی القاسم عبد اللّه بن خردادبه خراسانی و جهان نامه به تألیف... (2)در نظر آمد.هریک را به صورتی هرچه زیباتر و معنی هرچه رعناتر آراسته و پیراسته یافت...؛امّا چون به عربی ساخته اند،اهل عجم را از آن زیادت حظّی نبود

ص :18

1- 1) .«ه»:شاب؛«خ»:مستاب(؟).
2- 2) .در اصل جای نام مؤلّف خالی است.
و وصف تکوین کاینات و ایجاد موجودات و خلقت مخلوقات علوی و سفلی و شرح ربع مسکون و...و تقریر عجایب و تحقیق غرایب آن بتمام از هیچ یک معلوم نمی شد، بلکه وصفی از این اوصاف در جایی می آمد و از آن بعضی قاصر بود و دوستان درخواست نمودند که:چون بر احوال اکثر ایران واقفی،اگر این اوصاف به زبان فارسی در مجموعه ای رود،مجلس انس أصحاب را شمع شود...گفتم:اگر طبع وافیست،از هزار یکی و از بسیار اندکی کافیست...لطف فرمایند و بدین معنی تکلیف می ننمایند و پرده بر کار این ضعیف پوشند و در رسوایی او نکوشند...یاران از این معنی امتناعی هرچه تمامتر نمودند...و بقدر الوسع و الطّاقه،کما هو عاده اهل الفاقّه،در آن شروع نمود،بعض آن که در کتب مذکوره (1)و دیگر کتابها،چون طبقات همدانی،به تألیف ابی عبد اللّه الکاتب الواقدی؛و عجایب المخلوقات به تألیف امام زکریا بن محمود کموئی[ن.ل:مکونی]قزوینی و آثار البلاد به تألیف او؛و فارس نامۀ ابن البلخی،کان مستوفیا بالفارس فی زمان السّلطان محمّد السّلجوقی؛و در ذکر ولایت کرمان (2)به تألیف خواجه ناصر الدّین منشی کرمانی؛و عجایب البحر به تألیف امام علی بن عیسی الحرانی للمقتدر؛و آثار الباقیه،به تألیف شیخ ابو ریحان محمّد بن احمد بیرونی خوارزمی منجّم.و کتاب التّفهیم لاوائل صناعه التّنجیم به تألیف او؛و کتاب ارشاد در ذکر قزوین به تألیف امام جلیل حافظ خلیل قزوینی؛و رسالۀ ملکشاهی،در وصف دیاری که سلطان ملکشاه سلجوقی،نوّر حضرته،در نظر آورده بود؛و تاریخ اصفهان،به تألیف حافظ عبد الرّحمن،محمّد بن اسحق الإصفهانی؛و رساله السّنجریّه فی الکائنات العنصریّه،به تألیف شیخ عمر سهلان ساوجی؛و عجائب الأخبار،به تألیف...؛ و تحفه الغرائب،به تألیف...و صور الکواکب،للشّیخ ابو الحسین[عبد الرّحمن]الصّوفی، لعضد الدّوله؛و تاریخ مغرب،به تألیف... (3)؛و اخلاق ناصری،به تألیف استاد الحکما، خواجه نصیر الدّین طوسی؛و تنسیق نامۀ ایلخانی هم به تألیف او؛و دیگر کتب تفسیر و حدیث و فقه و اصول کلام و بلاغت و غیر آن،که هریک به وقت حاجت می آید،مسطور بوده و برخی آن که به رأی العین مشاهده نموده و چندی آنچه از رواه معتمد القول شنوده و به قدر الحصول بالایجاز و الاختصار...و این را نزهت القلوب (4)نام کرده...» (5).

به گمان این بنده با نقل مطالب یاد شده از مقدّمۀ مؤلّف،نیازی به شرح و توضیح بیشتر

ص :19

1- 1) .یعنی:صور الأقالیم و مسالک الممالک و جهان نامه.
2- 2) .مراد کتاب«سمط العلی»است.
3- 3) .جای کلمه سفید است.
4- 4) .در نسخۀ مورّخ 906«نزهت الاوصاف»آمده است.
5- 5) .نزهت القلوب(چاپ تهران)به کوشش دکتر محمّد دبیر سیاقی،صفحات بیست و سه تا بیست و هفت مقدّمۀ کتاب.
دربارۀ غرض و سبب تألیف،مضمون و محتوا،سبک و سیاق کار،منابع و مآخذ در تدوین نزهت القلوب نخواهد بود و توضیح زیادتر از این حاصلی جز تطویل کلام،که اطنابی ملال انگیز از برای خوانندۀ عزیز است،ندارد.بنابراین به طور خلاصه و فهرستوار به ذکر چاپها و ترجمه های این کتاب بسنده می کند:

1-تمامی متن کتاب نزهت القلوب در سال 1311 ه ق.به همّت میرزا محمّد ملک الکتّاب شیرازی و خط میرزا مهدی شیرازی،در بمبئی هندوستان به چاپ سنگی رسیده که بسیار مغلوط و مغشوش است،فلذا چاپ چندان معتنابهی نیست.

2-مستشرق مشهور انگلیسی گای لیسترانج( G.Le Strange )در سال 1331 هجری (-1911 م.)از بخش«مقالۀ سوم»کتاب براساس مقابلۀ چند نسخۀ ارزشمند و بعض نسخ متوسّط الحال و نسخۀ چاپی یاد شدۀ بالا(بمبئی)تصحیح انتقادی به عمل آورده که متنی نسبتا منقّح است(امّا با اغلاط مطبعی نامنتظر).این کتاب به نحوی زیبا و چشم نواز به نفقۀ اوقاف گیب(با شمارۀ 23)در مطبعۀ بریل در لیدن هلند چاپ شد.متعاقب بر آن ترجمۀ انگلیسی آن نیز به وسیلۀ آقای لیسترانج انجام و چاپ و منتشر شد.متن مترجم نیز همان بخش«مقالۀ سوم»را شامل است.

3-در سال 1928 م.آقای لیوت کلنل ژ.استفانسون،بخش مربوط به حیوان کتاب را در لندن به چاپ رسانده است.

4-و بالأخره،استاد فرزانه جناب دکتر محمّد دبیرسیاقی بخش جغرافیای بلاد(بخش نخستین از مقالۀ سوم)این کتاب را در سال 1336،به مباشرت کتابخانۀ طهوری تصحیح و منتشر فرمودند.

3.ظفرنامه:

بررسی مدقّقانه در گسترۀ آثار حمد اللّه مستوفی،شاعر و مورّخ و جغرافیدان قرن هشتم هجری،دست کم ما را به دو حوزه از ویژگیهای عمدۀ اندیشگی و کار او در پهنۀ تحقیقات علوم ادبی و انسانی رهنمون می شود:

الف)حوزۀ تصحیح انتقادی متن.باوجود آن که کار تصحیح انتقادی متون امروزه از رشته های نوپای تحقیقات ادبی شمرده می شود،و پس از دورانی که در یونان و رم باستان گذرانده،در دویست سالۀ اخیر،نشو و نمای آن به مکتب توبینگن آلمانی نسبت داده شده است و از ابتکارات و ابداعات غرب(اروپایی)تلقّی شده است،مع ذلک براساس منابع موجود،

ص :20

ناگزیر از اذعان بر فضل تقدّم و پذیرفتن پیشکسوتی حمد اللّه مستوفی در این حوزه هستیم.

ظاهرا تصحیح و تنقیح متن شاهنامۀ فردوسی،جمع آوری و مقابلۀ اقدم نسخ موجود در قرن هشتم هجری،بایستی به عنوان نخستین کار تحقیقی و علمی حمد اللّه مستوفی تلقّی شود.

وی به سائقۀ مطالعات گسترده و عمیقی که در متون متقدّم معمول داشته بوده و بر مبنای علاقۀ ویژه اش به بزرگترین منظومۀ حماسی زبان فارسی،و بلکه جهان،یعنی شاهنامۀ فردوسی و نیز به تبع ذهنیّت سخته و پرداختۀ عالمانه و مستدلّ خویش و پس از شش سال صرف وقت و به اتّکای مواد و اسناد متقن و موثّق فراهم آوردۀ خود(از حدود 34 سالگی تا 40 سالگی)به کار تهیّه و تحریر متنی مصحّح و منقّح از آن اثر جاودانه پرداخته است،و این خود نشان از همّت بلند و روحیّۀ عالی او در گسترۀ تحقیقات روشمند ادبی دارد.

ب)حوزۀ آثار و مؤلّفات او در زمینۀ تاریخنگاری عبارت است از دو کتاب پرارج تاریخ گزیده(منثور)و ظفرنامه(منظومۀ حماسی تاریخی)،و در زمینۀ جغرافیا کتاب نزهت القلوب او.مصنّفات این حوزه،به دلیل مسبوق و مبتنی بودن آنها بر زمینۀ شیوۀ مستدلّ عالمانۀ حوزۀ نخستین،بالطّبع از اعتبار علمی و اعتماد ویژۀ منطقی برخوردار است؛زیرا که بدون تردید تسرّی غیر قابل اجتناب و خوگیر آن سیستم استدلالی در شکل گیری این مؤلّفات و مصنّفات استحکام بنیان آنها را تضمین کرده است.

بنابراین اگر در تعقیب قوس زندگانی این نویسنده و مورّخ نامدار که حرکت آن از«عمل پیشگی»و مشاغل دیوانی و استیفا آغاز می شود و به جهان گستردۀ تحقیقات ادبی و تاریخنگاری و جغرافی نویسی می رسد،دقیق شویم در منتجّۀ توفیق آمیز کار او ردّپای اغتنام فرصت های گستردۀ خود فراهم آورده ای را می بینیم که وی در گریز و پرهیزش از مدار مترتّبات سیاست و آلودگیهای آن به دست آورده و طیّ آن خود را به مراکز بحث و فحصهای عالمانه نزدیک تر کرده است.

بررسی نقّادانۀ منابع و اسناد و موادّی که از آثار علمی و ادبی در اختیار داشته،به علاوۀ نشست و برخاستهای طلبگی گونۀ مجامع آن روز،زمینۀ مناسب و مساعدی بوده است که وی از برای کسب تدریجی اجتهاد و دستیابی به اهلیّت کارآمد و کارساز در نقد و نظر و تنقیح و تصنیف آثارش فراهم داشته است.و بالمآل این شیوه و اسلوب کار است که از وی چهره ای تابناک و مشعشع در پهنۀ فرهنگ و ادب ایران عرضه داشته است.بیقین خوانندۀ عزیز این مقولات را از بن جان نخواهد پذیرفت مگر خود به فحص و غور و بررسی عینی و عملی در آثار حمد اللّه مستوفی و تک تک کلمات و سطور نوشته های او بپردازد،إن شاء اللّه.

ص :21

چنانچه نخستین کار ادبی این مؤلّف و محقّق نامدار را«تصحیح انتقادی متن شاهنامه» بپنداریم و آن را،به گفتۀ خودش،پیش زمینه ای از برای خلق منظومۀ حجیم ظفرنامه فرض کنیم،لازم است که در سرآغاز سخن مختصری از«ظفرنامه»و نحوۀ صورتپذیری آن بگوییم و سپس به اشارات او در این باب از کتابهای دیگرش بپردازیم.

منظومۀ ظفرنامه،به لحاظ آغاز تألیف آن(حوالی سال 720 هجری)نخستین اثر حمد اللّه مستوفی و به لحاظ پایان گرفتن آن(سال 735 هجری)دومین کتاب او به شمار می آید.وی کار سرودن ظفرنامه را در چهل سالگی آغاز کرده و پانزده سال از عمر خود را مصروف آن داشته است.

وی نحوۀ شکل گیری فکر خود در باب سرودن این منظومه و نیز شیوۀ معمول و مختار کار خود را در اثر دیگرش تاریخ گزیده این چنین تبیین می کند:

«امّا بعد،چنین گوید مقرّر این کلمات،بندۀ حقیر حمد بن ابی بکر بن حمد بن نصر مستوفی قزوینی،اصلح اللّه باله و احسن اللّه حاله،که چون واجب الوجود،تعالی و تقدّس،بر مقتضای «وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ» ،این بنده را از صورت صبی به سنّ تمیز رسانید...این بندۀ دولتخواه نیز در زوایای آن مجالس و محالّ مباحث مستفید می شد و این معنی محرض مطالعه و مراجعه با کتب تواریخ می گشت...هرچند شغل این بنده آن فنّ نبوده و اسلاف و اقربای او به صناعت تحریر و سیاقت موسوم گشته،امّا در خاطر می گذشت که اگر فحاوی و مضامین علم تاریخ را بر شکل و شیوۀ منها و من ذلک محرّر گرداند و مفصّل آن را که به حسب ادوار روزگار و تعاقب لیل و نهار،نامتناهی شده مجملا در سلک سیاقت منتظم کند،جامع مفردات توجیهات این فنّ گردد و وضعی بر اصل باشد که در هیچ دفعه،انگشت عیب بر حرف نتوان نهاد و به افهام نزدیکتر باشد و چون بواجبی قانون اشارات آن را رعایت رود،رغبت مردم بدان بیشتر گردد ولیکن شروع در آن موقوف بود بر خاطر وقّاد و ذهن نقّاد و رفاهت بال و فراغت حال...و چون احیانا شعری شکسته بسته اتفّاق می افتاد،در این علم هوس نظمی می بود که از اوّل عهد مصطفی،صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،تا این زمان مبارک تاریخی منظوم گرداند و از آن پنجاه و چند هزار بیت گفته شد.اگر توفیق رفیق گردد،به هفتاد و پنج هزار خواهد رسانید...امّا چون آن منظوم،هنوز از صورت سواد به کسوت بیاض منتقل نگشته، عجاله الوقت را موجزی منثور که بالحقیقه مجمل این فنّ است،ترتیب داده،مطرّز گردانیدم به اسم...» (1).

ص :22

1- 1) .تاریخ گزیده،مصحّح دکتر عبد الحسین نوائی،صفحات 2 تا 4.
همچنین در نزهت القلوب در همین باره اشارتی دارد:

«چنان که در سبب نظم کتاب ظفرنامه عذر خواسته ام،و عقل رخصت نمی دهد،

مثنوی:

که بیهود زین در سخن گسترم

همی زیره خیره به کرمان برم...

امّا،بنابر گفتۀ شیخ سعدی شیرازی،رحمه اللّه علیه،که گفته است،نظم:

چو خشم آوری با کسی در ستیز

که از وی گزیرت بود یا گریز

کنون چون شما را چنین است کام

نهادم در این کار فرخنده گام

و بقدر الوسع و الطّاقه،کما هو عاده اهل الفاقّه،در آن شروع نمود...» (1)

و امّا عمدۀ مطلب شرحی است که در خود ظفرنامه عنوان شده است.وی در مقدّمۀ منظومه در ذیل عنوان«سبب نظم کتاب»چنین آورده است:

سخن در سخن راند خواهم یکی

دهم شرح مقصود خود اندکی

سخن را خدا بر دو قسم آفرید

دگرگونه هریک کمالی گزید

یکی نظم چون گوهر تابناک

که نثر آمد از حقّ کلام مجید

احادیثْ سیّد همه نثر گفت

بیاموخت نظم و دُرِ نثر سفت

ولی نظم را حالتی دیگر است

که آن صورت قدرت داور است

که گرچه سخنگو بود پرهنر

گر از فیض فضلش نشد بهره ور

نداند حکایات منظوم گفت

نیارد دُرِ دانشِ نظم سُفت

ولی هرکه را بس هدایت بُوَد

ز نظم و ز نثرش حکایت بود

الهی بود معنیِ کارِ نظم

روا ز آن بود روز بازارِ نظم

چو ما را شرف از سَخُن آمده است

در اصل از سخن امرِ«کُنْ»آمده است

سرایید باید به نوعی سخن

کز او تازه گردد روان کهن

که گر گفته ناخوش بود،مستمع

نیابد از آن جان و دل مجتمع

بس آن گفته کو بگسلد جان ز دل

ز گفتارْ گوینده باشد خجل

سخن آن که او تازه دارد روان

بود بیشتر نظم خوب و روان

که چندان که خوانی،بود تازه تر

نگردد کهن نظم خوب و هنر

فراوان شود میل مردم بدو

گر از نظم یابد سخن رنگ و بو

ص :23

1- 1) .نزهت القلوب،مصحّح دکتر دبیر سیاقی،ص بیست وشش مقدّمه.
ملالت در او کمتر از نثردان

بویژه به نزدیکی بخردان

چو در نظم زحمت بود بیشتر

نسازد بر آن راه هرکس گذر

که بی عِلمِ اشنا به دریا شدن

نباشد امیدی ز بازآمدن

چو نزدیک یک بحر کس بی شنا

به صورت ندارند رفتن روا

به معنی توان شد به دریای نظم

نکرده روان عِلمِ انشای نظم

چو طبعی شناور نباشد در آن

نیارد نمودن دلیری بر آن

که در راهِ نظم است چندین بُحُور

سخنگو چو غوّاص سازد عبور

از او شعر چون گوهرِ شبچراغ

برآرد،کند تازه از وی دماغ

ردیف و قوافی حَسَن در حَسَن

به معنیّ باریک رانَد سخن

ز ترصیع و ایهام و حُسنِ خیال

ز لفّ و ز نشر و ز لطفِ مقال

ز تجنیس و موقوف و مهمل به قدر

ز رَدُّ العَجُز آمده سویِ صدر

برد هریکی را به جایی به کار

به نوعی لطیف و خوش و آبدار

سخنگو چو بر مَرکبِ طبع خویش

نهد زین و گیرد رهِ نظم پیش

ز بهرِ یکی نکتۀ آبدار

نه آرام یابد،نه صبر و قرار

به شرق و به غرب و شمال و جنوب

رود در پیِ لفظ و معنیّ خوب

چنین تا بیارد ز دانش به چنگ

نیابد ضمیرش به جایی درنگ

ولی نثر را هست میدان فراخ

تواند در او هرکسی ساخت کاخ

نباید در او بُرد بسیار رنج

چو وزنی ندارد تو زین در مرنج

انگیزۀ حمد اللّه مستوفی در سرودن منظومۀ ظفرنامه

حمد اللّه مستوفی در مقدّمۀ منظومۀ ظفرنامه انگیزۀ خود را از نظم این کتاب علاقه و پیرویش از حماسۀ ملّی/تاریخی شاهنامه(که بیش از شش سال از عمر خود را صرف تدوین نسخه ای منقّح و جامع از آن کرده بوده است)دانسته و به سائقۀ اعتقادش به کار عظیم فردوسی،و بر اثر ممارست در آن،به نوعی تقارن اندیشگی با او رسیده و طریق خطیر و پرفراز و نشیب وی را تعقیب کرده است.

بنابراین،ناگزیر به تمهید مقدّماتی چند در باب حماسه سرایی و ظهور انواع تازۀ حماسه در

ص :24

عصر حمد اللّه مستوفی می پردازد:

در قرنهای چهارم و پنجم هجری که روانِ جمعی جامعۀ ایران بر اثر پاره ای پیش آمدها، گرفتار سرخوردگی و دستخوش سرکوب و تحقیر شده بود،بر اثر بروز تحوّلاتی از قبیل نهضت شعوبیّه،فرصتی برای بازسازی روانی و گریز از عوارض شکست روحی ناشی از پایمال شدن غرور ملّی خود پیدا کرد و به بازشناسی هویّت خویش پرداخت و اندیشه های سرزمینی خود را،که اینک با اندیشه های متعالی و حیاتبخش اسلام تلفیق پذیرفته بود،بر فراز رفیع ترین قلل اندیشگی و بر پهنۀ دل انگیزترین آفاق علم و هنر و فرهنگ و تمدّن بشری به پرواز درآورد.

از جمله ثمرات این نهضت بروز و ظهور تحوّل در بُعد فرهنگ و ادب و بالمآل خلق آثاری جهان شمول نظیر شاهنامۀ فردوسی بود.

مع الأسف از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم اوضاع و احوال یاد شده گرچه«خوش درخشید،ولی دولت مستعجل بود»؛با نفوذ و تسلّط اقوام ترک نژاد بر سرزمین ایران،فتور و انحطاط در تمامی ابعاد،اعمّ از علم و ادب و اندیشه و فرهنگ و تمدّن و صنعت مجددا روی نمود و آن سرخوردگی روحی پیشین در اندازه ای بیشتر از پیش بر ارکان جامعۀ ایران سیطره یافت.از جملۀ عوارض این پیش آمدها بروز ضعف و فتور در فکر حماسی و ظهور انحطاط و نزول در حماسه سرایی بود،به نحوی که در قرنهای هفتم و هشتم حماسه و حماسه سرایی،در وجه مردمی آن،آخرین نفسهای خود را می کشید و سرودن حماسه های انسانی و اندیشه های آسمانی جای خود را به سرودن قصاید مدحیّۀ پرطمطراق برای کسانی داد که بی هیچ شایستگی ای و تنها به حکم زر و زور و برق شمشیر و دشنه شان این ستایشها را می خریدند.مثنویهای آن دوره بیشتر در باب اوصاف و مناقب ترکان نوخاستۀ حاکم سروده می شد و شعر شاعران وسیله ای برای تبلیغ و توجیه حکومتهای جابرانه و فاسقانه و شرح خونریزیها و غارتهای این امیران خودپسند اشغالگر شده بود.

به دنبال انحطاط حماسه های ملی و مردمی دو نوع جدید از حماسه به وجود آمد و نضج گرفت:نوعی از آن که به«حماسه های تاریخی»تعبیر می شود و موضوع آن شرح احوال و زندگی و جنگها و کشورگشاییهای افراد و رجال تاریخی بود،از قبیل اسکندرنامه ها و شهنشاهنامه ها.نوع دیگری که در باب شخصیّتها و پهلوانان دینی و مذهبی سروده می شد.

و آنها را بایستی حماسه های دینی نامگذاری کرد،نظیر خاوران(خاور)نامه و صاحبقران نامه و حملۀ حیدری و...

ص :25

امّا نخستین نوع آن،که موضوع بحث ما در این کتاب و مقال است و ما بیشتر بدان خواهیم پرداخت،منظومه های تاریخی است.اینک به نام آثاری چند که در این موضوع سروده شده است،به نحوی خلاصه و فهرستوار می پردازد:

1-اسکندرنامه ها:اسکندرنامۀ نظامی،اسکندرنامۀ امیر خسرو دهلوی،خردنامۀ اسکندری از عبد الرّحمن جامی،قصّۀ ذو القرنین(اسکندرنامه ای است که بدر الدّین عبد السّلام بن ابراهیم الحسینی الکشمیری بدین نام سروده است).

2-شاهنشاهنامۀ پاییزی[نخستین منظومه ییست که یک شاعر به بحر متقارب و به پیروی از حکیم فردوسی در باب پادشاه وقت،یعنی سلطان علاء الدّین محمّد خوارزمشاه (596-617)سروده است].از مجد الدّین محمّد پاییزی نسوی.

3-ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی که چون موضوع این کتاب و این مقالت است در جای خود از آن سخن خواهد رفت.

4-شهنشاهنامۀ تبریزی از احمد تبریزی(در عهد سلطان ابو سعید بهادر خان بوده که سه سال بعد از ظفرنامه آن را به پایان برده است.نسخه ای از آن در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا موجود و مورّخ به 14 رجب 800 هجری با عنوان«چنگیزنامه منظومات احمدی»موجود است.

5-کرت نامۀ ربیعی از صدر الدّین ربیعی پوشنگی(متولّد سال 671 ه.)(از این کتاب نسخه ای در دست نیست).

6-سامنامۀ سیفی،از سیف الدّین محمّد بن یعقوب الهروی مؤلّف تاریخنامۀ هرات(آن را برای جمال الدّین محمّد سام ساخته و تنها ابیاتی از آن در تاریخنامۀ هرات به طور پراکنده به جا مانده است).

7-بهمن نامۀ آذری،از آذری طوسی(در خدمت سلاطین بهمنی هند مخصوص به احمد شاه بهمنی).

8-تَمُرنامۀ هاتفی،در باب زندگی تیمور،از هاتفی خواهرزادۀ جامی شاعر معروف قرن نهم و دهم معاصر سلطان حسین بایقرا و شاه اسمعیل صفوی است.

این کتاب اگرچه گاهی ظفرنامه نامیده شده است،ولی هاتفی خود آن را تَمُرنامه نامیده است.این کتاب برای سلطان حسین بایقرا پادشاه تیموری سروده شده است.

9-شاهنامۀ هاتفی(از مولانا هاتفی مذکور در فوق که به خواست شاه اسمعیل بدین کار مأمور شد و هاتفی هزار بیت از آن را سرود،منتهی توفیق اتمام نیافت:فقط چندین بیتی از آن را مجمع الفصحا نقل کرده است).

ص :26

10-شاهرخنامۀ قاسمی از میرزا قاسم قاسمی گون آبادی در باب شاهرخ تیموری در 5000 بیت.

11-شهنامۀ قاسمی از همو که شامل دو قسمت است:یکی قسمت نخستین که به شهنامۀ ماضی معروف است و برای شاه اسمعیل سروده و دومین به شهنامۀ نواب عالی نام گرفته است که برای پسرش شاه طهماسب سروده شده است.از شهنامۀ نواب عالی نسخه ای در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا موجود است.(در 4500 بیت)و از شهنامۀ ماضی هم در موزۀ ایران باستان نسخۀ بسیار نفیسی وجود دارد و نسخه ای هم در بمبئی،به سال 1287 چاپ شده است.این نسخه قریب به 4300 بیت دارد.(تاریخ ختم منظومه 940 ه.است).

12-جنگنامۀ کشم(قشم)منظومۀ کوچکی است که در بحر متقارب بالغ بر 263 بیت (پایان یافته در سال 1302).این منظومه را یکی از مستشرقان ایتالیایی به نام«لوئیجی بونلی»در نشریۀ ماه آوریل 1890 م.فرهنگستان لینچئ با مقدّمه ای در باب مقلّدان شاهنامه و بعضی از آثار آنان چاپ کرده است.از شاعری است به نام قدری.(یک نسخه از آن را پیتر ودلاواله سیّاح ایتالیایی به ایتالیا برده بوده است).

13-جرون نامه نیز از قدری مذکور در بالا است،که یک نسخه از آن را پیتر ودلاوالۀ ایتالیایی به همراه کتاب پیشین به ایتالیا برده است.

14-شهنشاهنامۀ صبا،نیز یکی از حماسه های زیبای تاریخی است که به توسّط فتحعلی خان صبای کاشانی،از استادان شعر عهد قاجاری،سروده شده است.

البتّه منظومه های تاریخی پرشمار دیگری هم به زبان فارسی سروده شده است که برای اطّلاع بیشتر در باب آنها خوانندگان می توانند به کتاب حماسه سرایی در ایران،گفتار سوم، حماسه های تاریخی(از صفحۀ 372 تا 376)مراجعه فرمایند.

اگرچه آثار یادشدۀ به لحاظ مضمون در تلو نوعی جدید و متفاوت از حماسۀ فردوسی قرار دارد و در حقیقت از بخش اخیر شاهنامه،یعنی دوران تاریخی آن پیروی کرده است،با وجود این،اغلب این آثار در کلّیّت خود نظر بر تقلید از سبک و سیاق کلّی کلام فردوسی داشته اند و اصولا فردوسی را بایستی سرفصل و سرآمد و الگوی تمامی حماسه سرایان فارسی زبان،چه از نوع ملّی و میهنی آن و چه از انواع تاریخی و دینی آن دانست.

منتهی،شگفتا که تاکنون هیچ یک از مقلّدان و دنباله روان او توفیق آن را نیافته اند که از جمیع جهات آثار خود را به کار فردوسی نزدیک سازند.این تعبیر را حتّی در باب امثال اسدی طوسی و گرشاسپنامه اش،که به لحاظ قرابت زمانی و دوره ای و شرایط زبانی نخستین

ص :27

و مجرّب ترین آنان به شمار می آید،می توان به طور قاطع اطلاق و اعلام کرد.گوئیا تقلیدناپذیری هم جزوی از تقدیر محتوم این حماسۀ سترگ و انسانی است.

صاحب این اثر به دلیل ادراک والا و نیز معرفتش بر روح و درونمایۀ حماسه ای که خدا و انسان را یکجا دربرمی گیرد،همواره از دیگران متمایز بوده است.همین ویژگی خارق العادّه است که موجب بعد فاصلۀ او با دیگران شده؛به نحوی که فاصلۀ او با نزدیکترین مقلّدانش نیز فاصله ای بسیار بعید و غیر عادّی است.

به تعبیر دیگر،حماسۀ گرانقدر حکیم فردوسی در اوجی چنان بلند و هنری قرار دارد که رسیدن بدان پایگاه حتّی از برای خبرگان پهنۀ ادب پارسی نیز دور از دسترس به نظر می رسد و به تعبیر دیگر امری است سهل و ممتنع.

این مقدّمات بدان مقصد عرض شد که توضیحی باشد از برای آن که حمد اللّه مستوفی دست یازی به کار عظیم و پرحجم خود«ظفرنامه»را منبعث از ارادتش به فردوسی و علاقه اش به شاهنامۀ او دانسته و در نهایت خلوص،با صدق و تواضع و پرهیز از مدّعیات جنون آمیز خودبینانۀ جاهلانه،که دامنگیر برخی از نوبالغان فصحا و بلغای بازی پرداز صحنۀ ادب پارسی است،با«خدابینی»عارفانه ای که از فحوای کلامش برمی آید،«سبب نظم کتاب»خود را در مقدّمه بدین گونه تبیین می دارد:

چو نظم این چنین گوهری بُد شریف

مرا بودی از گاهِ طفلی حریف

به حکم«و خیر جَلیس مدام»

دلم از کتب جُست همواره کام

بُدی میل طبعم به سویِ کتاب

نمودی تأمّل ز هر فصل و باب

به خواندن دل و جان برافروختی

همی وام دانندگی توختی

چنین تا ز«شهنامه»شد بهره مند

ندیدم بر آن گونه شعری بلند

به صورت شده عین ماءِ معین

به معنی شده محض دُرّ ثمین

و سپس به سبب ملاحظۀ تشتّت و سهو و سقطهای فراوان در نسخه های مختلف شاهنامه:

در آن بیتِ بد بود هم ریخته

شَبَهْ وار با دُرّ برآمیخته

چو دیدم بسی نسخه های چنین

از آن نامه گشتم دل اندوهگین

که فردوسی اندر سخن گستری

برافراخت رایاتِ شعرِ دَری

مروّت ندیدم که آن داستان

کژی یابد از جهلِ ناراستان

ز بهرِ روانش در این کار جهد

نمودم،بر آن بست توفیق عهد

ص :28

بسی دفتر شاهنامه به کف

گرفتم ز دانش چو دُرّ از صدف

برون آوریدم یکی زآن میان

در او شد سخنها لطیف و عیان

در این کار شش سال گشت اسپری

که دُرّی شد آن پاکْ دُرّ دری

...

کشیدیم در سلک کِتْبَت ورا

در آن تازه شد بارِ رتبت ورا

بیفزود آن نامه را رنگ و بوی

به نقلش مهان را فزود آرزوی

بدیدند یکبارگی دوستان

که از من برافروخت آن بوستان

...

مرا هریکی گفت:«چون کردگار

ترا داد همّت چنین کامکار

دَرِ علم تاریخ از این خوش سخن

سزد گر کنی تازه کار کهن

به نظم آوری نامه ای نامدار

بمانی به گیتی یکی یادگار

به مُلکِ سخن بهرِ این دوستان

بسازی ز دانش یکی بوستان

که در وی گُل و میوۀ بی شمار

بود سربه سر نازک و آبدار

که گردیم از آن بوستان مستفید

ترا نامِ باقی شود ز آن پدید»

چنین گفتم:«ای دوستان این سَخُن

نزیبد فگندن در این کاربُن

که طبعِ مرا زین هنر بهره نیست

از این در سخن گفتنم زهره نیست

بَرِ شعرِ فردوسیِ نغزگوی

سزد گر نریزد کسی آبِ روی

که گوهر همه کس ندانند سُفت

سخن گرچه نیکو توانند گفت»

نپذرفت از من کس این گفت وگو

به الحاح کردند این جست وجو

و چون در برابر الحاح دوستان درمی ماند،با«التجا و استمداد از روح فردوسی»و«مدد خواهی از عالم راستان»و«طیّ طریق عرفان و تحقیق»و«به باغبانی و رهبری خرد»،با امید به«بخشایش کردگار»و«یاری خواستن از خداوند»،«ابتدای به دوران حضرت محمّد(ص) و تاریخ اسلام»کرده،با«اخلاص جان»و«صدق روان»به جهت«ماندگاری نام»و کسب «شادکامی در دو جهان»سرودن«ظفرنامه»را می پذیرد:

چو ز ایشان به صحبت گزیرم نبود

پذیرفت و پاسخ از این در سرود:

«کنون چون شما را چنین است کام

نهادم در این کارِ فرخنده گام

که از گفتۀ آن که از وی گذر

نباشد،نشاید برون برد سر

ص :29

بکوشم به توفیقِ پروردگار

که این می به معنی شود خوشگوار

به فردوسی آن مردِ شیرین سرا

کنم هم در این داستان التجا

ز روح و روانش در این داستان

مدد خواهم از عالمِ راستان

مگر از پی دولتِ آن روان

شود گفتۀ من لطیف و روان

چو مانندِ او کس دُرِ مثنوی

نسفته است،او را کنم پیروی

از آن بحرِ ژرف از پیِ دوستان

یکی نهر از بهرِ این بوستان

روان کردم اکنون به شعری روان

که از ذوق آن تازه گردد روان

بنا کردم این بوستانِ سخن

بر آن بحر از این داستانِ کهن

ز حُسن عبارت نهادم بنا

به صنعت برآوردم آن را به پا

ز دانش بر او برنشاندم دری

که مثلش نسازد سخن گستری

ز عرفان سزاوار آمد کلید

ز تحقیقش آمد چمنها پدید

درخت سخن شد در او بارور

حکایتش برگ و لطائف ثمر

نکتهایِ نازک شقایق در او

وز آن باغ دانش پر از رنگ و بو

در او عندلیب از معانیّ نغز

به لطف آورد ارمغانیّ نغز

خرد باغبان شد در این بوستان

که بی خَوْ چو بستانِ مینوست آن

ز بحر ضمیر آبِ حیوانِ نظم

روانست در جویِ بستان نظم

بنا کردم این بوستان چون بهشت

که از حُسنِ گفتار دارد سرشت

بر امید آن چون سخن گستری

کنم،ار خرد باشدم رهبری

مگر بیتی آید در آن آبدار

که بخشد گناهم بدان کردگار

...

چو کردم شروع اندر این داستان

که آرم به هم کار آن راستان

در این خواستم یاوری از خدا

خرد گشت طبعِ مرا رهنما

مرا گفت:«چون ایزد دادگر

ترا داد طبعِ روان و هنر

ز ایّام پیغمبرِ کامکار

درآور سخن تا بدین روزگار

...

چو مبدأ ز دورِ محمّد بود

از آن یمن نظمت مخلّد شود

تواریخ ایّام اسلام را

به دست آور و ز آن طلب کام را

ز داننده مردم سخن بازجو

کز آن آبِ کام آیدت بازِجو

ص :30

گهرهای منثور منظوم کن

سخنهای مرموز مفهوم کن

...

ز گاه نبی تا به دور مغول

بگو شرح احوال از جزو و کُل

که هرکس به کاری که بشتافتند

ز دولت بر آن چون ظفر یافتند

چو توفیق گردد رفیقت در این

به نظم آوری نامه ای این چنین

«ظفرنامه»کن نامِ این نامه را

بدین تازه کن رسم شهنامه را

به دل گفتم اکنون به شعر روان

ز اخلاصِ جان و ز صدق روان

بکوشم،به نظم آرم این داستان

کنم زنده ز این نام آن راستان

مرا نیز مانَد مگر زنده نام

وز آن در دو گیتی شوم شادکام

از آن رو در این کار بستم میان

گشادم به توفیقِ یزدان زبان

اگرچه ظفرنامه به لحاظ زبان و قدرت بیان و شیوایی سخن و صنعت شعری و پرداختن کلام جزیل و متین هرگز در حدّ و اندازۀ قیاس با مقتدای خود شاهنامۀ فردوسی نیست و این امر در میان تمامی آثاری که به تقلید از شاهنامه سروده شده،وجهی مشترک است،امّا، جایگاه مستوفی بدین لحاظ در حدّ میانۀ مقلّدان فردوسی قرار دارد.این نیز امری طبیعی است،زیرا فاصلۀ زمانی این دو سراینده بیش از سه قرن است،و حدّاکثر دورۀ تحوّلات زبانی یک قرن است.

نکتۀ قابل توجّه در این مقوله آنست که ظفرنامه به نحوی شگفت انگیز حامل بیشترین تعداد واژگان فردوسی،اعمّ از ترکیب و تعبیر و کاربردهای کنایی و استعاری و به طور کلّی واحدهای لغوی شاهنامه از قرن چهارم به قرن هفتم و هشتم است و این نشانۀ استغراق و تأثیرپذیری بسیار ژرف صاحب ظفرنامه در شعر فردوسی است.

مطلب دیگری که عنوان کردن آن در این برهه اهمّیّت ویژه دارد،آن است که شاهنامۀ فردوسی،به لحاظ موضوع،متضمّن سه دوره است که در هر دورۀ آن کلام شاعر،بنابر موضوع آن،دارای ویژگی بیان و لحن و سبکی است که با دوره های دیگر تفاوت فاحش دارد.

مثلا در دو دورۀ«اساطیری»و«پهلوانی»که مجال شاعر برای اوج گرفتن کلام و شکوهمندی بیان مناسبتر است،سخن سراینده از اوج و شکوه متناسب برخوردار است و هنگامی که در آستانۀ دوران«تاریخی»قرار می گیرد،به دلیل تنگنای موضوع،که همانا قالب تنگ و از پیش تعیین شدۀ«تاریخ»است،ارادۀ شاعر را برای جولان سلب می کند و به اصطلاح قدرت مانور را از او می گیرد و طبعا کلام شاعر زمین گیر می شود و همین تفاوت،

ص :31

البتّه به نسبتی کمتر،در میانۀ دو دورۀ نخستین یعنی«اساطیری»و«پهلوانی»اوج و حضیض دارد.هر اندازه قید و بند و قالب زمان و مکان و رعایت مدارک و مستندات بیشتر باشد، کلام در ارتفاع پایینتری پرواز می کند.بنابراین،در ظفرنامه که در دورۀ سوم،یعنی«نقل تاریخ»با شاهنامه پیوند مضمونی و موضوعی می یابد،الزاما محدودیتهای نقل«تاریخ» خودبه خود مجالی از برای اوج گیری و پرواز سخن باقی نمی گذارد،حتّی اگر سرایندۀ آن اهل پرواز هم باشد.

اصولا در زمینۀ تاریخ،جنبۀ حماسی کلام،به ویژه منظوم آن،رو به سستی می نهد و سقوط می کند و در عوض حکمت و سیاست قوّت می گیرد و رو به صعود می گذارد.

شایستۀ ذکر است که صنایع لفظی در زبان فردوسی اصلی است جوهری و در عین حال مقرون به سادگی و عدم تکلّف و تصنّع،منتهی،در آثار حمد اللّه مستوفی به مناسبت دورۀ او و مقلّدبودنش اندکی به تصنّع و تکلّف مایل است.

از ملازمات دیگر تاریخنگاری،اعمّ از منظوم و منثور آن،متابعت از مآخذ مکتوب و رعایت تامّۀ امانت در نقل مطالب و عدم تصرّف در منابع است،که این هر دو مصنّف (فردوسی و حمد اللّه مستوفی)از این ویژگی برخوردارند و به شدّت بر آن تکیه دارند و پای می فشارند و میان این دو از این بابت نیز همدلی موجود است.

از جمله مشترکات بارز این دو مؤلّف تکیۀ هر دو بر اشارات اخلاقی و ابراز پند و حکمت آموزی و نصایح و مواعظ متعدد در مواضع مختلف،بویژه در پایان هر داستان است، از قبیل اشاره به ناپایداری جهان و تحریض انسان به نیکی عمل و اندیشه و گفتار.

همچنین فردوسی و حمد اللّه مستوفی در آثار خود،هر دو به یکسان در رعایت جانب عفّت کلام بسختی پایبندی دارند.

و امّا عمده ترین وجه اشتراک این دو در آفاق اندیشگی و وجه آرمانی و عقیدتی آنان است،که هر دو باوجود پافشاری در اسلامیّت و در عین رعایت اصول دینی خود،بشدّت تعصّبهای خشک را نفی می کنند و در عین بیزاری از نژادپرستی و قوم گرایی،حفظ غرور ملّی و میهنی را بر هر ملّتی،بویژه هم وطنانشان،لازم می شمارند.

از فحوای کلام هر دو مؤلّف اعتقاد به اندیشۀ«وحدت وجودی»احساس می شود.

و کلام آخر که جان کلام است،آن که این هر دو بزرگوار در آثار خود تعلّق خاطر ویژه به اهل بیت رسول اللّه،بخصوص مولای متّقیان علی،علیه السّلام،دارند و تکریم از آن حضرت را به کرّات اظهار و اعلام می کنند.فردوسی،به دلیل موقع تاریخی خود،در مقیاسی

ص :32

کمتر و حمد اللّه مستوفی به دلیل زمینۀ خاصّ کارش و همچنین دوره ای که در آن زیست می کرده است،در مجالی وسیعتر،به ابراز و اظهار مکرّر عقیدۀ خود پرداخته اند،از جمله آن که حمد اللّه مستوفی بعد از ذکر خلافت خلفای راشدین،یعنی ابو بکر صدّیق،عمر بن خطّاب، عثمان بن عفّان،حضرت علی(ع)و امام حسن(ع)،از حکومت بنی امیّه به بعد را با عنوان «سلطنت...»یاد می کند،و در طول دوران حکومت خلفای اسلامی از حضرات ائمّۀ معصومین در موضع و موقع خاصّ خود با عنوان مستقلّ«امّام معصوم»یاد کرده است.وی حتّی در تاریخ گزیده فصلی را آورده است با عنوان«در ذکر تمامی ائمّۀ معصومین،رضوان اللّه علیهم اجمعین،که حجّه الحقّ علی الخلق بودند»؛و نیز امام حسین(ع)را«الامام الشّهید» خطاب کرده و سومین امام برشمرده است،تا به امام مهدی(عج)رسیده و آن حضرت را چنین خطاب می کند:«دوازدهم امام و خاتم ائمّۀ معصومین».باوجوداین وی خود را به تصریح پیرو مذهب شافعی می داند،گرچه از فحوای آثار وی این بنده بوی نوعی تقیّه را استشمام کرده است،و اللّه اعلم بالصّواب.

روش تقسیم و تبویب ظفرنامه

موضوع منظومۀ ظفرنامه متضمّن و منقسم است بر سه قسم:

الف)قسم الاسلامیّه:که مشتمل است بر تاریخ زندگانی حضرت محمّد(ص)از تولّد و ظهور اسلام تا رحلت آن حضرت(موضوع مجلّد حاضر)و تاریخ اسلام از خلفای راشدین تا انقراض بنی عبّاس(متضمّن بیست و پنجهزار بیت).

ب)قسم الأحکامی(عجمی):تاریخ دورۀ سلطنت سلسله های سلاطین ایران(متضمّن بیست هزار بیت).

ج)قسم السّلطانی:تاریخ دورۀ حکومت مغول و ایلخانان تا سال 735 هجری.(متضمّن سی هزار بیت).(جمع ابیات منظومه هفتاد و پنجهزار بیت است).مطالب یادشدۀ بالا طیّ ابیاتی در ظفرنامه بدین صورت بیان شده است:

«چو کردم شروع اندر این داستان

که آرم به هم کارِ آن راستان

در این خواستم یاوری از خدا

خرد گشت طبع مرا رهنما

مرا گفت:«چون ایزدِ دادگر

ترا داد طبعِ روان و هنر

ص :33

ز ایّامِ پیغمبرِ کامکار

درآور سخن تا بدین روزگار

چو مبدأ ز دورِ محمّد بود

از آن یمن نظمت مخلّد شود

تواریخِ ایّامِ اسلام را

به دست آور و زان طلب کام را

...

از آن رو در این کار بستم میان

گشادم به توفیق یزدان زبان

در این نامه از هفصد و چند سال

بگفتم حکایت ز هرگونه حال

سخن شد به هر صد ده اندر هزار

به هفتاد و پنج آمد آن را شمار

...

چو در شخص مردم سه آمد نفوس

سه پیرایه کردم براین نوعروس

نهادم نهادِ سخن بر سه قِسم

روان است شعر و حکایت چو جسم

ز هر قسمی آمد کتابی پدید

دَرِ خانۀ بخردی را کلید

که آن خانه زین گفتۀ آبدار

شود رشکِ مینو و خرّم بهار

کتاب نخستین ز کارِ عرب

پدید آمده نکته هایِ عجب

به«اسلامی»آن را لقب آمده

چو اسلام از اهلِ عرب آمده

کتاب دوم شرحِ حالِ عجم

در او گشته پیدا ز بیش و ز کم

به«أَحکامی»آن را نهادم به نام

چو بر حکمِ دین آن دُوَل شد تمام

کتاب سئوم آمده از مغول

فروزنده چون از چمن برگِ گل

به«سلطانی»آمد مرآن را خطاب

چو دارد به«سلطان دین»انتساب

و نیز در خاتمت کتاب ظفرنامه طی ابیاتی مضامین یاد شده را بدین نحو بیان داشته است:

کنون زین سخن داستانی نماند

که طبعم نه بر وی دُرر برفشاند

چو سالم درآمد به حدِ چهل

خرد گشته شاهنشه مُلکِ دل

به تاریخِ پیشین فزودم هوا

که بُد ساز آن سربه سر بی نوا

ز عهدِ نبی تا بدین روزگار

نبُد هیچ تاریخ نظم آشکار

مرا آرزو کرد کاندر سخن

بپیوندم آن داستانِ کهن

ولیکن به دل گفتم از طبعِ من

همانا نیاید نکو این سخن

ز مرد عمل پیشه این گفت گو

نیاید،مجو این چنین جست وجو

....

ص :34

بکوشیدم از عون پروردگار

بگفتم چنین نامۀ نامدار

کشیدم در این پانزده سال رنج

بگفتم سخن پانزده بار پنج

عرب بیست و پنج و عجم بیست هزار

مغول سی هزار آمد اندر شمار

صد و شصت بیتش ز گفت کسان

به تضمین سخن آمد اندر میان

...

ز هجری شده هفصد و سی و پنج

بَر از رنج این نامه ام بود گنج

ز اسکندری از هزار این زمان

چل و چار و سیصد فزون سالیان

ز شه یزدگردی دو بر هفتصد

فزون گشته،شد رهنمایم خرد

کتاب ظفرنامه کردم تمام

ز ما بر پیامبر درود و سلام

گزارش نسخه های خطّی ظفرنامه و ذیلهای آن

الف)نسخۀ لندن:

1.نسخۀ اساس کار در تصحیح متن حاضر نسخه ای است متعلّق به کتابخانۀ موزۀ بریتانیا(لندن)به شمارۀ 2833. Or و مورّخ به سال 807 هجری،در 779 برگ (1559 صفحه)،به ابعاد 3/4 9*13 اینچ،به خطّ محمود بن سعید بن عبد اللّه الحسینی.متن نسخه متضمّن ظفرنامه است در چهار ستون دوبیتی و هر صفحه 27 سطر در کنارۀ هر صفحه (سه طرف آن)به طور مورّب و در یک ستون(58 مصراع-29 بیت)گنجانده شده است.

عنوانها مذهّب است.در صفحۀ 1473،که متن ظفرنامه پایان می پذیرد،«خاتمۀ کتابت»به توسّط کاتب نسخه چنین نگاشته شده است:

«تمّت الکتاب التّواریخ المنظوم بحمد اللّه تعالی و حسن توفیقه،و الصّلوه علی رسوله النّبیّ الأمّی محمّد و آله و صحبه،و قد فرغ من تحریر هذه النّسخه المیمونه عند طلوع الفجر من یوم الجمعه العشر الأوّل رمضان المبارک لسنه سبع و ثمنمئه الهجریّه،أضعف عباد اللّه تعالی و أحوجهم إلی عفوه و غفرانه،الفقیر إلی اللّه الغنیّ،محمود بن سعید بن عبد اللّه الحسینی،تاب اللّه علیه توبه نصوحا و عفا عنه،اللّهمّ صلّ علی محمّد نبیّ الرّحمه و شفیع الأمّه و إمام الایمّه و آله و صحبه أجمعین»و از صفحۀ 1474،که تتمّه و دنبالۀ شاهنامه است،اشعار شاهنامه،هم در

ص :35

حاشیه و هم در متن،ادامه یافته است.این صفحه با عنوانی چنین آغاز شده است:«بقیّه الحاشیه من شاهنامه«نامۀ خسرو به قیصر روم».در پایان کتاب هم پس از خاتمۀ شاهنامه در آخرین ورق(779)با خطّ نسخ بسیار خوش که نشان از هنرمندی کاتب دارد،ابتدا با اشعاری در بخش متن صفحه به قلمی متوسّط و سپس در بخش انتهایی حاشیۀ همان صفحه (به قلمی ریزتر)با مطالبی از سوی کاتب متن کتاب پایان می پذیرد.اینک آن اشعار و مطالب:

«بماناد جاوید این شاهِ نَوْ

ز باغ مرادش جدا گشته خَوْ

مباد ار بجز نیکیش هیچ کار

رساناد نیکی بدو کردگار

پیِ مرد بَد از درش دور باد

ز عدلش جهان جمله معمور باد

درین تخمه بادا همیشه شهی

مبادا ازین تخمه گیتی تُهی

نگهدار بادا جهان آفرین

به هرجا که باشد خداوند این

علّقه علی سبیل الاستعجال أضعف عباد اللّه و احقر خلق اللّه تعالی و أحوجهم إلی عفوه و غفرانه محمود الحسینی غفر اللّه له و لوالدیه و لجمیع أمّه محمّد،صلّی اللّه علیه و سلّم، فی العشر الآخر رمضان المبارک افاض اللّه برکاتها،سنه سبع و ثمانمائه بمدینه الأمان شیراز، حماها اللّه تعالی من کید العاندین،و الحمد للّه ربّ العالمین.».

ب)نسخه های نوشناخته:

تقریبا در پایان کار تصحیح بخش های نخستین(مجلّدات 1 و 2 که پیش روی شماست) قرار داشتیم که چاپ فاکسیمیله(عکسی)ای از نسخۀ خطی ظفرنامه(مورّخ 807 هجری) مضبوط در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا به همّت مرکز نشر دانشگاهی ایران و انتشارات آکادمی علوم اتریش آگاه شدیم.از طریق پیشگفتار ممتّع استاد پژوهشگر جناب آقای دکتر نصرت اللّه رستگار،از وجود دو نسخۀ بازشناختۀ دیگر از ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی آگاه شدیم که مع الأسف عمدۀ راه را رفته بودیم.اگرچه آقای دکتر رستگار هم،باوجود امکانات موجود در اروپا،به آن دو نسخه به طور مستقیم و عینی دسترسی نیافته اند،ما اگر مطلع هم می بودیم،بنا به وضعیّتی که بر کار تهیّۀ عکس و میکروفیلم،آن هم از کشورهای خارجی، حاکم است،گمان نمی رود که چاره ای جز ادامۀ راه،به همان صورت پیشین و براساس همان نسخۀ منحصربه فرد(807 هجری موزۀ بریتانیا)می داشتیم.البتّه جای بسی امیدواری است که دست کم بنا به اطّلاعات منابعی که آن دو نسخه را معرّفی کرده اند،نسخۀ مورد استناد ما در

ص :36

تصحیح این متن همچنان اقدم نسخ ظفرنامه به شمار می آید.به هرحال بازشناسی دو نسخۀ نوشناختۀ موزۀ آثار اسلامی و ترک استانبول را که گویا مدیون معرّفی محقّق نامدار ترک، زکی ولیدی طوغان هستیم و او برای نخستین بار در کتاب«اصول تاریخ»(تاریخی اصول) خود(1950 م.)به معرّفی مختصر آنها پرداخته است.و سالها بعد دکتر ال.جی.وارد (Ward) در رسالۀ دکتری خود تحت عنوان«ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی و سلسلۀ ایلخانان ایران»به توصیف هر سه نسخه پرداخته است،نوید امیدبخشی است براین که در صورت توفیق تهیّۀ آنها کار تصحیح مابقی این متن صورت مدقّقانه تری به خود بگیرد،إن شاء اللّه

در پایان این مقال شرح نسخه های نوشناختۀ مشار الیها را،به نقل از پیشگفتار دکتر رستگار،معرّفی می کند: (1)

«1.نسخۀ شمارۀ 2042 متعلّق به موزۀ آثار اسلامی و ترک(استانبول)،شامل 1014 برگ به قطع 24*28 سانتیمتر با وضع متوسّط و جلد چرمی می باشد.تاریخ خاتمۀ کتابت آن اوّل شوّال 808 هجری و مانند نسخۀ لندن مجموعه ای است از متن کامل«ظفرنامه»و متن «شاهنامه»در حاشیه.وارد (Ward) نام کاتب را،براساس خاتمۀ متن«شاهنامه»،«حسن ابن عبد اللّه القاری»ذکر کرده،ولی در خاتمۀ متن«ظفرنامه»نام کاتب به طوری که به خطّ لاتینی نقل شده«المختری الحیت(کذا)محمّد ابن سعید ابن عبد اللّه القاری»آمده است.به نظر وارد (Ward) در خطّ این دو متن تفاوتی به چشم نمی خورد،ولی در مورد نقل نام کاتب یا کتّاب،در رسالۀ وارد (Ward) اشکالات و اشتباهاتی وجود دارد.

2.نسخۀ شمارۀ 2041 همین موزه[موزۀ آثار اسلامی و ترک(استانبول)]دارای 523 برگ با وضع مرغوب و جلد چرمی،تنها متن ظفرنامه را دربردارد.طوغان تاریخ خاتمۀ کتابت این نسخه را سال 838 هجری ذکر کرده بود،امّا وارد (Ward) با دیدن خود نسخه در استانبول متوجّه می شود که نسخۀ مزبور فاقد برگ پایانی و خاتمه است و معلوم نیست کی، کجا و توسّط چه کسی کتابت شده است.

تحقیقات وی که حدس می زده است برگ پایانی این نسخه در جریان جابه جایی در یکی از آن کتابخانه ها مانده باشد،به جایی نمی رسد و نیز مشخّص نمی شود که طوغان بر چه اساسی تاریخ کتابت نسخه را سال 838 هجری عنوان کرده است.

به هرحال وارد (Ward) در بررسی و مقایسۀ متن«ظفرنامه»در سه نسخۀ موجود بدین

ص :37

1- 1) .برای اطّلاع بیشتر نک.به پیشگفتار چاپ فاکسیمیلۀ(عکسی)کتاب ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی چاپ تهران 1377- وین 1999 م.زیرنظر دکتر نصر اللّه پورجوادی؛دکتر نصرت اللّه رستگار.پیشگفتار دکتر نصرت اللّه رستگار.
نتیجه می رسد که اوّلا هر دو نسخۀ استانبول از روی نسخۀ دیگری بجز نسخۀ لندن نوشته شده اند.ولی نسخۀ شمارۀ 2042 براساس ظواهر صفحه بندی و تشابه تذهیب عناوین و حواشی و جدول بندی متن آن با نسخۀ لندن،به احتمال زیاد مانند آن نسخه در شیراز کتابت شده است.ثانیا نسخۀ شمارۀ 2042 در موارد زیادی از لحاظ ضبط با نسخۀ شمارۀ 2041 تطابق بیشتری دارد تا با نسخۀ لندن.سوم اینکه نسخۀ شمارۀ 2041 از لحاظ ضبط بر نسخۀ شمارۀ 2042 ارجحیّت دارد.وی حدس می زند نسخۀ شماره 2041 احتمالا در هرات و شاید در شیراز و احیانا با استفاده از نسخ دیگر و بعد از نسخۀ شمارۀ 2042 کتابت شده باشد.

براساس تحقیقات وارد (Ward) بجز این سه نسخه،نسخۀ دیگری از«ظفرنامه»تاکنون شناخته نشده و او نسخۀ لندن را از دو نسخۀ دیگر قدیمیتر تشخیص کرده است.»

ج)ذیل ظفرنامه:

و امّا در اینجا خالی از فایدتی نیست که به نسخه های«ذیلهای»منتسب به«ظفرنامه» نیز اشارتی داشته باشیم:

1.نسخه ای که در داخل مجموعۀ شمارۀ 2402 کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران در برگ های 218 الف تا 239 ب،مابین متن«تاریخ گزیده»و«ذیل تاریخ گزیده» قرار گرفته است.این نسخه نخستین بار به توسّط آقای حسین باستانی راد در مجلۀ یادگار (سال سوم،1326،شمارۀ دهم،ص 74 تا 76)معرّفی شد،و چون فاقد برگ پایانی است، تاریخ آن مشخّص نیست.

2.نسخۀ دیگری هم در مجموعۀ خطّی شمارۀ 153 دانشگاه سنت پترزبورگ(لنینگراد) معرفی شده است که تاریخ خاتمۀ کتابت آن سال 813 هجری(1411 م.)(بر روی برگهای شمارۀ 433 تا 468)و ظاهر قدیمیتر از نسخۀ تهران و کامل است.در این نسخه نیز«ذیل ظفرنامه»باز هم مابین متن«تاریخ گزیده»و متن«ذیل تاریخ گزیده»قرار گرفته است.چاپ عکسی این«ذیل»در سال 1978 م.از روی همین نسخه توسّط و.ز.پیرییف در سلسله انتشارات«علم»در باکو چاپ و منتشر شده است.

3.نسخه ای است که از دو نسخۀ دیگر کهنه تر به نظر می رسد.که گویا همان نسخۀ مورد اشارۀ آقای رکن الدّین همایونفرخ در کتاب«حافظ خراباتی»(جلد اوّل،ص 49 تا 56، چاپ دوم،1370-1369)باشد.به هرحال گویا در حال حاضر در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی مضبوط است.

ص :38

بررسی و توضیح بیشتر در باب«ذیل ظفرنامه»را که موضوع آن متعلّق است به بخش پایانی کتاب ظفرنامه،بدان مرحله از کار احاله می داریم