گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
پیشینۀ کار طرح تصحیح انتقادی ظفرنامه

در نخستین سالهای دهۀ پنجاه که استاد زنده یاد مجتبی مینوی به عنوان رئیس علمی بنیاد شاهنامۀ فردوسی به تمهید مقدّمات از برای تهیّۀ یک متن مصحّح انتقادی از این حماسۀ بزرگ جهانی پرداخت،بنا به تجربۀ پنجاه ساله اش در کار تحقیقات ادبی،با دقّتی وسواس گونه تعدادی نسخۀ خطّی را به عنوان اساس مقابله و تصحیح متن شاهنامه برگزید.نسخۀ حاشیۀ ظفرنامه از جملۀ آن نسخه ها بود.نسخۀ یاد شده در متن خود ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی را دارد و در حاشیه اش شاهنامه ای را که حمد اللّه مستوفی با مراجعه و مقابلۀ اقدم نسخ آن زمان با یکدیگر،به اصطلاح امروز تصحیح کرده است،جای داده است.این نسخه آن روزها به عنوان نسخۀ منحصربه فرد ظفرنامه و با رمز«حظ»شناخته می شد.

استاد مینوی در یکی از گزارشهای خود راجع به تهیّۀ نسخۀ مصحّح شاهنامه و طبع آن، پس از شرحی در باب تحریرهای دوگانۀ شاهنامه در سالهای 384 و 400 هجری و اختلاط آن تحریرها باهم و تغییر و تبدیل و تحریفهای راه یافته در نسخه ها،به این نسخۀ مصحّح حمد اللّه مستوفی چنین اشاره کرده است:«حمد اللّه مستوفی قزوینی مورّخ و جغرافیادان قرن هشتم هجری که تحریری از شاهنامه فراهم آورده است و ذیلی در 75 هزار بیت به نام ظفرنامه بر آن نوشته،می گوید هرچه نسخۀ شاهنامه من دیدم بیش از پنجاه هزار بیت نداشت،و چون فردوسی گفته است که شاهنامه دارای شصت هزار بیت است،من شش سال صرف وقت کرده،نسخه های مختلف را جمع آوری کردم و زحمت کشیده و از مجموع آنها ده هزار بیت فراهم کرده،بر متن شاهنامه افزودم تا شصت هزار بیت کامل شود.وقتی که عالم و مورّخی مثل حمد اللّه مستوفی مرتکب چنین خطائی بشود،از دیگران چه توقّع می توان داشت.» (1).

باوجوداین اشکال،نسخۀ یاد شده توسّط خود استاد در میان 9 نسخۀ مختار از برای تصحیح انتقادی متن شاهنامه قرار گرفته بوده است.این بندۀ حقیر که آن زمان در جزو

ص :39

1- 1) .نقل از«سخنی کوتاه دربارۀ بنیاد شاهنامۀ فردوسی»تهیّه و تنظیم از مهدی غروی.
همکاران استاد مینوی به کار تصحیح متن شاهنامه اشتغال داشت،یکی دو بار توسّط یکی از دوستان همکار به تصحیح متن ظفرنامه توصیه شد،که البتّه به دلیل وسعت پهنۀ کار و حجم بالای آن از یک سو،و عدم بضاعتی که در خود سراغ داشت،از دیگر سو،و نیز بنا به مشغلۀ فراوان در آن روزها،با اظهار شرمساری از فروگذاشتن توصیۀ مشفقانۀ همکار محترم،از اقدام به این کار تن زدم.تا آن که طیّ سالهای اخیر پس از مطالعۀ بیشتر در این باب،مهمل گذاشتن همّت عالی صاحب ظفرنامه در باب آفرینش بزرگترین حماسۀ تاریخی زبان فارسی و نیز نادیده انگاشتن فضل تقدّم وی را در تتبّعات و تحقیقات ادبی را دور از انصاف دیدم و قلّت بضاعت خود را با توجّه بدین فرمایش عطّار نیشابوری توجیه کردم که فرموده است:

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به راه درنِه و هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

و بالأخره پس از رایزنیها و استمداد مکرّر از همکاران«پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»طرح تصحیح ظفرنامه را براساس نسخۀ واحد و منحصربه فرد(آن روزها) عرضه داشت،و این طرح در محضر رئیس دانشمند و شورای محترم پژوهشگاه نیز پذیرفته آمد.چند تن از همکاران گرامی با نهایت بزرگواری درخواست یاری و همکاری بنده را کریمانه اجابت کردند و بدین نحو با یاریهای بی دریغ و مؤثّر رئیس پژوهشکدۀ ادبیات کار استنساخ نسخۀ ظفرنامه بلافاصله آغاز شد.

شیوۀ مختار در تصحیح متن ظفرنامه:

روش کار ما در تصحیح متن حاضر مبتنی است بر شیوۀ تصحیح متونی که نسخۀ منحصر به فرد دارند.از آنجا که در این گونه تصحیح متن صحّت و سلامت کار منحصرا منوط و متّکی بر ذوق و سلیقه و قیاس و اجتهاد شخص مصحّح،بدون دستیاری نسخه بدلها،است.

بنابراین حاصل کار رنج و مشقّتی است توانفرسا و تکاپویی بی امان و گه گاه بی سرانجام در منابع و مراجع نامحدود و سرگردانیی بی پایان در محدودۀ گره خوردۀ یک نسخۀ منحصر به فرد دست آخر هم مصحّح می ماند و انبوهی از دغدغه و وسوسه و عدم اطمینان و وثوق به منتجّۀ کار.

باوجوداین در ابتدای اقدام به تصحیح این متن معظم،به منظور احترام به همّت بلند

ص :40

صاحب این اثر که پانزده سال از بهترین سالهای عمر خود را مصروف کاری بدین وسعت و عظمت کرده است،وسوسۀ هراس و تشتّت و تردّد را از دلها رانده و کار را آغاز کردیم.

پاره ای از مشکلات ما در کار تصحیح این متن بدین قرار بوده است:

1.مع الأسف کاتب نسخه،به دلیل کم سوادی،در نقطه گذاری و معرب و مشکول کردن کلمات،تساهلی فوق العادّه معمول داشته است،که این مشکل هم در متن کتاب ظفرنامه و هم در حاشیۀ آن،یعنی شاهنامه،به نحو یکسان به چشم می خورد.فی المثل گوئیا پس از کتابت هر صفحه مقداری نقطه را،بجا و نابجا،بر عرصۀ صفحه پراکنده کرده و نتیجه آن شده است که بعض کلمات بی نقطه و برخی هم نقطه های اضافی و نابجا دارد.

2.در موارد متعدّد بر اثر بی توجّهی و حواس پرتی کاتب،کلمات و ترکیبات و حروف چنان درهم ریخته و جابجا نوشته شده است که وزن مصراعها و بیتها مختلّ شده و پیدا کردن صورت درست آنها بیشتر به حلّ معما و چیستانهای پیچیده و یا ردیف کردن پازلهای درهم ریخته می ماند تا به تصحیح متن.

3.در برخی موارد کلمه یا کلماتی از متن ابیات ساقط شده است که ما به کمک حدس و گمان و ذوق و سلیقۀ خود صورت ناقص و مبهم کلمه را کامل و مفهوم کرده ایم و آنچه را که به متن افزوده ایم در داخل[قلاب]گذاشته ایم.

4.وسوسه و تشویش از قلم افتادن بیت یا ابیاتی از متن تا هم اکنون نیز در دل ما جای خوش کرده است،که امیدواریم روح حمد اللّه مستوفی براین کاتب خوشنویس و هنرمند،امّا کم سواد و کم دقّت ببخشاید؛زیرا این مصنّف محقّق که تعصّبی شدید و انتظاری وسواس گونه در نقل صحیح دستنوشته های خود از کتّاب داشته است،بنا به مشی و مآب مدقّقانه اش، لابد خود نیز بسختی جانب رعایت امانت را در نقل کتبی و شفاهی از آثار دیگران مرعی می داشته است.ازاین رو است که در پایان ظفرنامه بدین نحو این حساسیّت را اعلام و درخواست خود را مؤکّدا چنین بیان کرده است:

بزرگان اگر از بزرگیّ خود

نگیرند خرده به من بر سزد

و گر رجف و عجزی بود اندر او

بپوشند ذیل عنایت بر او

به اصلاح کوشند در گفت بد

که از نیکمردان نکویی سزد

ز روی کرم در حق من دعا

کنند از سرِ صدق پیشِ خدا

مکر کز دَمِ پاکشان کردگار

ببخشد گناهانِ این خیره کار

که از فضل حقّ بادشان راست کار

مبادند از دادگر شرمسار

ص :41

هزار آفرین باد بر جان او

چو گردد ظفرنامه را نسخه جو

نیندازد ابیات و الفاظ هیچ

نه در کارِ تغییر سازد پسیچ

بکوشد که نسخه نویسد درست

نگرداندش روزْ بازار سُست

و گر زان که چیزی نیندازد او

سر اندر مقابل نیفرازد او

چه گوییم او را،خود این بیت بس

که گفت آن سخنگویِ شیرین نَفَس

«ز گوینده کژّی نیاید پدید

نشاید سخن زاین فزون گسترید»

5.در ضبط و ثبت اسامی مندرج در این متن،که از برای چنین متنی خصلتا امری بس مهمّ و حسّاس است،از دو روی مشکل وجود دارد:یکی از وجوه آن متعلّق است به ناظم متن یعنی حمد اللّه مستوفی که به دلیل عدم گنجایش برخی اسامی در بحر متقارب به ناچار ضبط نامها را با شکستگی و تحریف و تصحیف روبه رو کرده و گه گاه توضیح آن را طیّ بیت یا ابیاتی اعلام کرده است.وجه دیگر آن کم سوادی و کم دقّتی کاتب است که در صورت یک اسم تخلیط و تصحیف ایجاد کرده و یا آن را بدون نقطه نوشته و گاهی هم به غلط نقطه گذاری کرده است.

6.مطالب و موضوعاتی را که در نظر ما سهو می نموده است،با مراجعه به متون معتبر و متقدّم آن رشته در پانویس توضیح داده ایم.

7.هرگاه ابهامی در صورت مضبوط متن احساس کرده ایم در پانویس توجیه خود را ابراز داشته ایم.

8.اشارات متن را،که به نظر ما به آیات کریمۀ قرآن و احادیث قدسی و نبوی راجع بوده است،در پانویس متذکّر شده ایم،از این بابت چنانچه سهوی رخ داده باشد،از خداوند غفور طلب مغفرت و از خوانندگان کریم و فاضل درخواست بخشش داریم.

9.هرگاه صورت درست برخی کلمات و مصاریع و ابیات بر ما روشن نبوده است،گاه در متن و گاه در پانویس،با علاوه کردن علامت سؤال(؟)درماندگی خود را از دریافتن صورت درست آن إعلام داشته ایم و بدین وسیله از اهل علم درخواست رهنمایی کرده ایم. وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدیٰ .

ص :42

ص :43

پیشگفتار

جزو نخستین از قسم الاسلامیّه

الف)معرّفی موضوع جزو نخستین:

مصنّف کتاب ظفرنامه منظومۀ هفتاد و پنج هزاربیتی خود را به سه بخش منقسم کرده است و هر بخشی را کتابی خوانده و به هر کتاب عنوانی داده است:

1.کتاب نخستین،که متضمّن بر تاریخ اسلام از ظهور آن،یعنی زندگانی حضرت رسول اکرم(ص)تا انقراض خلفای عبّاسی است،قسم الاسلامیه خوانده است.(این قسم متضمّن بیست و پنج هزار بیت است)

2.کتاب دوم مشتمل است بر تاریخ شاهان و امیران عجم که با احکام اسلامی در ایران حکومت کردند،از صفّاریان تا خوارزمشاهیان،و این بخش را به همین مناسبت قسم الأحکامیه خوانده است.(تعداد ابیات این قسم بیست هزار بیت است).

3.کتاب سوم شامل است بر ذکر مغول و پادشاهی ایلخانان در ایران تا سال 735 هجری.و آن را قسم الّسلطانیه نامیده است.(تعداد ابیات این قسم سی هزار بیت است).

جزو نخست از کتاب نخستین که اینک متن مصحّح آن پیش روی خوانندگان محترم قرار دارد،متضمّن بر سه بخش زیر است:

ص :44

1.«مقدّمه و تأمّلات فلسفی کتاب ظفرنامه»مشتمل بر 455 بیت.

2.«دیباجۀ»جزو نخستین،مشتمل بر 90 بیت.

3.«متن»جزو نخستین با عنوان«احوال رسول،صلّی اللّه علیه و سلّم»مشتمل بر 9337 بیت.(جمع ابیات این جزو 9882 بیت است).

جزو حاضر که موضوع مجلّد اوّل است،حاوی اخبار و روایات مربوط به سرآغاز دین اسلام و شرح احوال و سوانح زندگانی حضرت رسول اکرم،محمّد المصطفی،صلّی اللّه علیه و سلّم،است که اصطلاحا«سیره النبی»(سیرت رسول اللّه)خوانده می شده و همچنین غزوات و سرایای آن حضرت را در آن مدّت،اصطلاحا«مغازی»و مجتمعا«سیر و مغازی»عنوان می داده اند.صاحب ظفرنامه مقصد خود از این نحوه ترتیب و تبویب کتاب و انتخاب این روند را در تدوین این تاریخ منظوم ادامۀ بخش تاریخی شاهنامۀ فردوسی و ضمنا پرکردن جایهای خالی و فروگذار شدۀ از جانب مقتدای خود یعنی صاحب شاهنامه،عنوان داشته است:

دگر چند فردوسی پرهنر

سخن گفته بُد تا زمان عمر

ولیکن چو از سیّد المرسلین

نگفت ایچ حالی ز مهر و ز کین

در این فن ندیدم ز دانش روا

نگفتن حکایات آن پیشوا

چو در هر دو عالم شد او مقتدا

بدو کردن اولی بود ابتدا

ز بهر تیمّن ز سیّد سِخُن

نخستین فگندم در این نامه بُن

ز فردوسی ار چند کردم گذر

نکوهش نیابم ز دانا گذر

که چون کار سیّد به نظم آورم

به هر دو سرا زآن سخن برخورم

به نیکی بیفزایدم بارگاه

ز فرّ محمّد به حکمِ اله

ب)منابع ظفرنامه در جزو نخست:

منابع حمد اللّه مستوفی بنابر اعلام خود او در دیباجۀ جزو نخست پنج تن مورّخ زیر بوده اند:

1.محمّد بن جریر طبری(م 310 ه)صاحب تاریخ الرّسل و الملوک معروف به تاریخ طبری و مصنّف شهیر تفسیر کبیر طبری است.تاریخ طبری عمده ترین کتابی است که بیشترین روایات را از محمّد بن اسحاق بن یسار المطّلبی،صاحب المبتدء و مغازی و المبعث و سیره،قدیمترین جامع و مدوّن سیر و مغازی رسول اللّه است،در خود جمع آورده است.و

ص :45

همین آثار است که از طریق شاگرد او بکّائی به تألیف مشهور ابن هشام(سیرت رسول اللّه) منجر شده است.

2.ابن قتیبۀ دینوری،ابو عبد اللّه محمّد بن مسلم بن قتیبۀ کوفی(م.270 یا 276)،صاحب معارف و عیون الاخبار.وی نیز از کسانی است که در معارف خود روایات متعدّدی را (بدون ذکر سند)از محمّد بن اسحاق سابق الذکر و آثار او نقل کرده است.

3.حمزۀ اصفهانی،ابو عبد اللّه بن حسن(متولّد حدود 270،متوفّی 350-360 ه.ق.) مورّخ شهیر و صاحب کتب سنیّ ملوک الارض و الانبیاء،التّصحیف،کبار البشر و کتاب الأمثال.سنی ملوک الأرض و الانبیاء او اساس مجمل التّواریخ و القصص قرار گرفته است.

4.ابن اثیر،عزّ الدّین،ابو الحسن،علّی بن محمّد(630 هجری)صاحب اسد الغابّه فی معرفه الصّحابه و الکامل فی التّاریخ،الّلباب فی تهذیب الانساب.

این مورّخ شهیر نیز به کرّات در کتاب کامل خود بدون ذکر سند روایات خود و به تبعیّت از طبری به ابن اسحاق و کتابهای مبتدء و سیره و مغازی او استناد کرده است.

5.وهب بن منبّه بن کامل بن سیج ابو عبد اللّه الیمانی الصّنعانی(متولّد 34 هجری و متوفای 110)وی قاضی صنعا و اصلا ایرانی بوده.در ذمار به دنیا آمده و در یمن زندگی کرده و در همان جا(صنعا)درگذشته است.در زهد و مکارم اخلاق شهرت داشته است.آثار بسیاری به وی منسوب داشته اند که برخی آثار وی به منابع یهودی و مسیحی مربوط بوده است از قبیل:قصص الانبیاء،کتاب اسرائیلیات،زبور داوود،حکمت وهب،حکمت لقمان،مواعظ وهب و کتاب القدر؛برخی در باب اسلام است،همچون:فتوح وهب و مغازی رسول اللّه؛ برخی دیگر در باب عربستان جنوبی بوده است،مثل کتاب الملوک المتوّجه.

شایستۀ ذکر است که گویا حمد اللّه مستوفی در کار تصنیف ظفرنامۀ خود از آثار مربوط به منابع اسلامی وی،مانند مغازی رسول اللّه بهرۀ بیشتری برده است و از آثار مربوط به منابع یهودی و مسیحی وهب شاید به مقداری اندک و گذرا در مبحث شرح نسب بعضی قبایل عرب و عجم(دیباجه)استفاده کرده باشد.

آنچه یاد شد عبارت است از منابعی که صاحب ظفرنامه به تصریح در مقدّمۀ خود بدآنها اشاره کرده است که به نظر این بنده قصد وی بیان جمع و جور و کلّی منابع خود بوده است و مسلما آن گونه که برای یک مؤلّف بیان جزئیات برخی مقدّمات در تألیف تاریخ منثور مرسوم و معمول و میسور است در تصنیف یک اثر منظوم بنا به ویژگیهای فضای شعر و

ص :46

منظومه،بیان آن جزئیات میسور نیست،فلذا،مسلّما حمد اللّه مستوفی به عنوان یک مؤلّف در تاریخ گزیده مجال مناسب و وسیعتری را در ذکر منابع خود می داشته است،تا در فضای محصور و مجال اندک منظومه سرایی که در ظفرنامۀ او مطرح است.ازاین رو به ناگزیر مسألۀ وحدت منابع این دو اثر را بایستی ملحوظ کرد بدین معنی که نمی توان منابع دو اثر از مؤلّفی واحد را که در یک موضوع واحد،امّا قالب دوگانۀ نثر و نظم،ساخته شده است،تفکیک کرد.

بنابر وحدت نویسنده و شاعر و موضع و هم طراز بودن زمان این دو اثر،در تفصیل منابع ظفرنامه علاوه کردن منابع تاریخ گزیده الزامی به نظر می رسد.

حمد اللّه مستوفی در دیباجۀ تاریخ گزیده منابع خود را بدین صورت نام برده است:«...

آنچه خلاصۀ قلادۀ این فن و بیت القصیدۀ این صنعت و مخّ کتب استادان این طایفه بود،مثل سیر النّبی[در نسخۀ ب:سیره النبی]و قصص الانبیاء،علیهم السّلام،و رسالۀ قشیری و تذکره الاولیاء و تدوین امام رافعی و تجارب الامم و مشارب التّجارب و دیوان الّنسب و تواریخ محمّد بن جریر طبری و حمزۀ اصفهانی و عزّ الدّین علی بن الاثیر جزری و زبده التّواریخ جمال الدّین ابو القاسم کاشی و نظام الّتواریخ قاضی ناصر الدّین ابو سعید بیضاوی و عیون الّتواریخ ابو طالب علی بن انجب خازن بغدادی و معارف ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه الدّینوری و جهانگشای جوینی و ترجمۀ یمینی ابی الشّرف جربادقانی و سیر الملوک نظام الملکی و شهنامۀ فردوسی و سلجوق نامۀ ظهیر نیشابوری و مجمع آثار الملوک قاضی رکن الدّین خویی و استظهار الأخبار قاضی احمد دامغانی و جامع التّواریخ...»

سیرت رسول اللّه و شرح احوال رسول(ص)در ظفرنامه:

در میان منابع حمد اللّه مستوفی،آنچه که با موضوع این بخش از ظفرنامه،یعنی زندگانی حضرت رسول قابل طرح است،تصریح وی در گزیده به سیر النّبی یا سیره النّبی است.

چنانچه ضبط مورد نظر وی«سیر النّبی»به صورت جمع آن بوده باشد،تمامی کتابهایی را که در باب سیر و مغازی حضرت رسول تا آن زمان تألیف شده باشد،به طور اعم،شامل می شود.اگر صورت مفرد آن(سیره النّبی)منظور باشد،یکی از دو صورت سیره النّبی از محمّد بن اسحاق و خلف او ابن هشام و یا ترجمۀ فارسی آن سیرت رسول اللّه ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحق بن محمّد همدانی قاضی ابرقوه را شامل می شود.

ص :47

امّا از فحوای ظفرنامه و زمینۀ اندیشگی صاحب آن در نحوۀ نقل روایات و ترتیب و تبویب آن و تلقّی او از مسائل این گونه مستفاد می شود که تقارن نحلۀ فکری و عقیدتی حمد اللّه مستوفی در درجۀ نخست متوجّه به ابن اسحاق است و سپس به ترجمه و انشای اسحق بن محمّد همدانی(582-623 هجری)،که چندان فاصله ای هم میان این دو تألیف وجود ندارد.

از مقابله و مقارنۀ دو متن یعنی سیرت رسول اللّه همدانی و ظفرنامۀ مستوفی به قرائن بسیاری برمی خوریم که شاهد مدّعای ما خواهد بود و در بخش زندگانی رسول اللّه(ص)این قرائن به لحاظ صورت در حواشی ذکر شده است و خوانندگان قطعا ملاحظه خواهند داشت.

قرائن صوری و معنوی میان این دو اثر فراوان است،از آن جمله که:

-مترجم سیره النّبی علل اقدام خود به ترجمۀ این متن عزیز الوجود را به فارسی در درجۀ نخست مرتفع کردن مشکل غریب الوجود بودن آن در ایران و محروم ماندن فارسی زبانان از فضل سماع و روایت آن تا اوایل قرن هفتم می داند و در وهلۀ ثانی فواید دهگانه ای می شمارد که از برای هیچ کتاب دیگری قائل نیست و این فواید دهگانه را به نحو مشروح در کتابش (طیّ صفحات 3 تا 5 دیباجه)بیان داشته است.

-مصنّف ظفرنامه هم توجّیه خود را از برای اقدام به تألیف تاریخ منظومی که با یاد و نام سیّد المرسلین آغاز شود و با کسب تیمّن از نام آن حضرت با انعکاس«تواریخ ایّام اسلام» برای خود زنده نامی این جهان و شادکامی و مغفرت آن جهان را فراهم دارد.

-مترجم سیرت ضمن ایراد بر ترتیب و تبویب مأخذ ترجمۀ خود یعنی سیره النّبی(متن عربی)و برشمردن مشکلات ترتیب موجود آن،نحوۀ ترتیب و تبویب جدید از متن فراهم آوردۀ خود و تهیّۀ فهرستی کارآمد،که خواننده را بر دریافت هرچه آسان تر مضامین مورد نظرش به صورت مجمل راهنمایی مفید باشد،بدین گونه توجیه و تبیین کرده است:

«بعد از آن،چون شروع کردیم(منظور ترجمۀ سیره النّبی است)،درنگریستیم و کتاب سیرت به ابواب و حکایات مرتّب نبود،زیرا که مصنّف کتاب در آن کتاب روایت را رعایت کرده است،و مراسم و مراتب نقل نگاه داشته است،و اگر ما این ترجمه را هم بدان سیاق می براندیم،و هم بدان منوال می ببافتیم،خوانندگان را،از فواید آن دورتر می افتادند و اگر

ص :48

کسی خواستی که حکایتی خاصّ یا واقعه ای معیّن از آن طلب کردی،همۀ کتاب را تعدید بایستی کردن،پس تسهیل حال خوانندگان را و تکثیر نفع طالبان را،ما این ترجمه را به ابواب و حکایات مرتّب کردیم و آن را فهرستی ساختیم،تا چون کسی در آن نگرد،درحال به طریق اجمال بداند که مضمون کتاب چیست...»

-حمد اللّه مستوفی نیز در متن ظفرنامه به نحوی بسیار مطلوب به ترتیب و تبویب مطالب و وقایع به توالی تاریخی آن پرداخته و صورتی سهل الوصول به آن داده است.تا آنجا که از برای خواصّ و عوام به یکسان آسان یاب وقایع دوران پرعظمت زندگانی حضرت رسول،از ولادت تا رحلت آن جناب،به ترتیب وقوع حوادث،معنون و مرتّب و قابل بررسی شده است.

خلاصه آن که از بابت ترتیب و تبویب موضوعات مندرج در متن،هر دو مصنّف ذوق سرشار و در عین حال عالمانه و مبتکرانۀ خود را در خدمت مراجعین خود قرار داده اند.

-در هر دو اثر به نحوی بارز لحن بیان و درونمایۀ وقایع تاریخی صبغۀ عرفانی دارد و این ویژگی دستمایه جذّابیّت و دلچسبی آنها شده است.

-تکرار پرتعداد خطاب«سیّد»از میان خطابهای حضرت رسول اکرم در کار هر دو مصنّف وجهه ای هنری دارد که به گمان این بنده امری اتّفاقی نبوده است،بلکه نشان از وحدت آفاق دید آنان دارد و در ضمن یکی از نشانه های استفادۀ مستقیم مستوفی از متن سیرت رسول اللّه است.

-و امّا عمده ترین وجه اشتراک چشمگیر سیرت النّبی و ظفرنامه در اتفاق دیدگاه و اتّحاد منابع آنها از جمله تمایل هر دو به اندیشه های امامیّه و جانبداری و دوستداری اهل بیت، علیهم السلام،به ویژه مولای متّقیان علی علیه السّلام است،که ذیلا به اجمال از آن یاد می کند:

-در ضمن مقدّمۀ ظفرنامه طی ابیاتی از علی(ع)با عناوین«ابن عمّ رسول»،«ولیّ خداوند»،«جفت بتول»،«به تن شیر یزدان پروردگار»،«سر اولیا»،«صاحب ذو الفقار»،:به استناد فرمایش رسول اللّه:«منم شهر و علیّم در است»یاد می کند؛و در همان جا از پسران گرامی آن حضرت با تعبیر«چراغ زمین و شمع زمان»،«از نسل پاک بتول»،«مایۀ شادی طبع رسول»سخن می گوید و امام حسن(ع)را«خاتم دولت راشدین»،امام حسین(ع)را

ص :49

«باب فرّخ امامان دین»می نامد.سپس از امامان معصوم می گوید:

«که دارند شهرت دوازده امام

همه بوده معصوم چون باب و مام»

و پس از عرض درود و سلام بر رهبران دین در سرلوحۀ آنها از امام صادق(ع)چنین یاد و خطاب می کند:

«نخستین سر اهل بیت رسول

بحقّ میوۀ باغ جان بتول

به دین صادق القول و جعفر به نام

از او یافته دین و ملّت نظام

پس از وی امامان سنّت که دین

به گفتار ایشان قوی شد چنین

-در متن ظفرنامه پس از ذکر ولادت حضرت رسول اکرم و مبشّرات ولادت آن حضرت و زمان رضاع و انشراح و دوران کودکی و وصلت ایشان با حضرت خدیجه نخستین عنوان «ولادت مرتضی علی(ع)»است و پس از ذکر«عمارت خانۀ کعبه»«پروردن مصطفی(ص)مرتضی را»ذکر کرده است.سپس بعد از ذکر عناوین«آغاز رسالت سیّد المرسلین محمّد المصطفی(ص)و«اسلام حضرت خدیجه»عنوان«اسلام امیر المؤمنین علی(ع)»را آورده است.به تعبیر دیگر از 14 عنوان اوّلیۀ کتاب،که اهم عناوین آن نیز به شمار می آید،سه عنوان به جناب ایشان تعلّق دارد.در میان این 14 عنوان،تنها دو عنوان آن به«ولادت»اختصاص دارد،که متعلق است به ولادت حضرت رسول و حضرت علی(ع).

-ذیل عنوان«ولادت مرتضی علی،کرّم اللّه وجهه»به تولّد آن حضرت در خانۀ کعبه چنین اشاره کرده است:

«نبی را چو سال سی ام دررسید

ظهور ولایت شد آنگه پدید

به چرخ کرم ماهِ مردانگی

فروزان شد از برج فرزانگی

به باغ سعادت درختِ مهی

ببالید از آب و خاکِ بهی

ز دریای دانش دُرِ داد و دین

برآمد به فرمان جان آفرین

ز نسل ابو طالب و فاطمه

دو عمزاده،هر دو گزین همه

به کعبه یکی پاک فرزند راد

پدر نام او را علی برنهاد

جز او،هیچ کس را نبود این مَقام

که زاید در آن پاک و فرّخ مُقام

چنان بُد چو شد فاطمه اندر او

ز بهر زیارت درآورده رو

ص :50

نفاسش پدید آمد آن جایگاه

نشایستی آمد به بیرون به راه

در او ماند تا شد علی زو جدا

به فرمان یزدان و حکم خدا

-پذیرفتن تکفّل و تربیت حضرت علی(ع)از جانب پیامبر گرامی در ذیل عنوان«پروردن مصطفی(ص)مرتضی علی را»بدین نحو بیان شده است:

پس از آن که قرار تکفّل دو تن از فرزندان ابو طالب(ع)توسّط حضرت رسول و عبّاس بن عبد المطّلب از جانب پدرشان پذیرفته شد،

«به نزدیک عبّاس جعفر برفت

سوی خانۀ او شتابید تفت

علی را گزین کرد فخرانام

درآوردش از مِهر در اهتمام

به شفقت همی داشت او را نگاه

به پیشش بدی بعد از آن سال و ماه

نبودی جدا یک زمان از رسول

تو گفتی ز خان پدر شد ملول

خدیجه چو مادر بُدی مرورا

بر او بود مشفق تر از مصطفی

ز فرزند بودی فزونتر بَرِش

چو ز آن شو و زن یافت آن پرورش

براین گونه شد نامور لا جرم

که در علم دین شد به عالَم عَلَم

براین هیچ شک نیست،آمد یقین

از آن سان مُربّی مُربّی چنین»

-اسلام آوردن حضرت علی(ع)پیش از مردان دیگر:این مقوله را صاحب ظفرنامه بین الاقران به شیواترین صورت بیان کرده است.پس از آن که حضرت خدیجه به عنوان نخستین فرد(از میان زنان و مردان)اسلام را پذیرفت و زن و شوهر بزرگوار به نخستین نماز ایستادند،

«زن و شوی را شد فرشته امام

بکردند پیشین بهم،و السّلام»

در همین حال حضرت علی(ع)یازده ساله به خانه وارد شد:

«در این حالت از دَر درآمد علی

سر اولیا،مایۀ پُردلی

که او را پیمبر بپرورده بود

به نیکو نباتش برآورده بود

نبودش حجابی از او در جهان

از او هیچ کاری نکردی نهان

علی بود فرزندِ خانه ورا

به مِهرِ پسر داشتش مصطفی

ده و یک بُد او را در این حال سال

چو دید از زن و شو بر آن گونه حال

ص :51

که آن هر دو بودند اندر سُجود

نبُد هیچ بت را در آنجا وجود

رسید و بپرسید که:«این کار چیست؟

سجودی براین گونه از بهر کیست؟»

پیمبر بدو گفت:«بهرِ خدا

سُجود و نماز است از این در مرا

خدایی که جز او خداوند نیست

همه بر درش بنده و او یکیست

مرا داد پیغمبری در جهان

بیامد برم جبرئیل این زمان

تو گر ز آن که گردی مُسُلمان کنون

نباشی چو کافر به عقبی زبون»

علی گفت:«پویم ز پیشت به در

سگالش کنم اندر این با پدر

اگر او اجازت دهد،دینِ تو

پذیرم بدین راه و آیین تو»

پیمبر بدو گفت که:«ین راز دار

مگو این سخن را برش آشکار

بجز پیش عمّم مگو این سَخُن

به کس زین سخن هیچ پیدا مکُن»

روان شد علی،چون به درگه رسید

به چشم خرد راهِ تحقیق دید

«مرا»گفت:«یزدان چو می آفرید

نکرد ایچ باکس سگالش پدید

چرا من به دینش سگالش کنم

مبادا کزین کار نالش کنم»

ز درگه سَرِ اولیا گشت باز

به پیش رسول آمد از راه باز

بدو گفت:«عرضه کن اسلام را

کز این برفرازم همی نام را»

بدو کرد اسلام عرضه نبی

پذیرفت دین،شاهِ مردان علی

پس از بهر دیگر به رسم نُماز

بگفتند با خالقِ پاکْ راز

علی چون درآمد به دین در زمان

سروش گُزین رفت بر آسمان

از آن پس که کردند باهم نُماز

به حضرت شد آن نیکِ فرخنده باز»

-خبر مربوط به نزول آیۀ «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» و دعوت بزرگان قریش و دستور پیامبر اکرم مبنی بر پذیرایی به حضرت علی(ع)برای دعوت بزرگان قریش به اسلام و حدیث دار را بدین گونه آورده است.

«علی را نبی گفت:«آشی بساز

که خویشانم آیند پیشم فراز

رسانم بدیشان پیام خدا

که فرمان چنین است از ایزد مرا»

علی گوسفندی ببریان نهاد

یکی کاسه شیر و پس آواز داد

بنی هاشم و قوم عبد المناف

برفتند پیشش پُرافسوس و لاف

ص :52

خورش چند خوردند،برجای بود

از آن کار هرکس شگفتی نمود»

...

پیمبر بدو(ابو طالب)گفت:«اگر آخرت

بخواهید و از دادگر مغفرت

مدارید باری ز دست این جهان

که با من چنین گفت حقّ در نهان

که:دینم بگیرد جهان سربه سر

ببندیم در پادشاهی کمر

که خواهد ز خویشان من این زمان

که باشد خلیفه مرا در جهان؟»

ندادند کس هیچ پاسخ در این

مگر سرورِ اولیایِ گُزین

علی گفت:«اگر کس نگوید جواب

منم گشته از دینِ تو کامیاب

پیمبر بدو گفت ک«ای نیکنام

خلافت به کار تو گردد تمام

تو و تخمِ پاک ترا سروری

سزایست در دینِ من یکسری

بر اهل جهان جاودان مهتری

که اهل جهان را چو جان درخوری»

پراکنده گشت آن بزرگ انجمن

به افسوس گفتند هریک سخن

به بو طالب:«اکنون چو بر تو پسر

مهست،از بزرگی تو اندر گذر

از این پس به حکمِ پسر کار کن

به کار حکومت میفزا سَخُن»

-در روایت معراج رسول اللّه کوشک متعلّق به حضرت علی(ع)این گونه توصیف شده است که با دیگر مواضع و اماکن توفیر ویژه دارد:

«چهارم یکی کوشک دیدش بلند

گذر کرده وصفش ز چون و ز چند

نه از زرّ و گوهر،نه از آب و خاک

برآورده یکباره از جانِ پاک

به زیر اندرش جویِ کوثر روان

کز او پیر گردد به خوردن جوان

در او طرح و فرشی که مانندِ آن

نه بوده ست و نه باشد اندر جهان

نشسته بر او پاکزادی که ماه

نمودی به پیش رُخَش روسیاه

تو گفتی خداوندگارش سرشت

بیکباره از نورِ معنی سرشت

از او باز پرسید که:«ین جا که راست؟»

بدو گفت:«منزلگه مرتضاست

علیّ ابی طالب آن کو ترا

دَرِ شهر علم است و شیرِ خدا

گزین یار و عمزاد و دامادِ تو

که از پشتِ اویند احفادِ تو»

-و باز هم در جریان معراج رسول اللّه،آنجا که در فلک پنجم به جایگاه حضرت هارون برادر حضرت موسی(ع)می رسند،پرسش پیامبر از فرشته و جواب او چنین است:

ص :53

«محمّد ز جبریل نامش بجُست

بدو گفت:«هارون شمارش درست

که او بود در پیش موسی چنان

علی هست نزدیک تو این زمان»

-بنا به«حدیث فراش»در شب هجرت حضرت رسول(ص)از مکّه،به خواست آن حضرت،صلی اللّه علیه و آله،امام علی(ع)در جای ایشان خوابید:

«علی را چنین گفت سیّد که:«من

روان گشت خواهم از این انجمن

که کفّار بر من کمین کرده اند

دل جاهلان پُر ز کین کرده اند

برآنند امشب کنندم تباه

به فرمان حقّ رفت خواهم به راه

تو امشب در این خانه آرام جُو

وز این کار اندر جهان نام جُو

علی خفت بر بستر مصطفی

نبی کرد سویِ ابو بکر را...»

-و همچنین در دنبالۀ همین واقعه است که به ماندن حضرت علی(ع)به نیابت از جانب پیامبر اکرم در مکّه برای ردّ امانات دشمنان آن حضرت و بازگشت پیادۀ آن امام به مدینه اشاره دارد:

«علی چون به مکّه ز سیّد جدا

شد،آمد سبک در پی مصطفی

امانت که بودی به پیش رسول

به خصمش سپرد و شد آنگه عجُول

ز مکّه پیاده سویِ راه رفت

به شهرِ مدینه شتابید تفت

شدش کوفته پا ز راهِ دراز

بسی رنج دید از نشیب و فراز

پیمبر به پایش فروکرد دست

از آن دردِ پا مرتضی بازرست

چنان تا همه عمر خود مرتضی

برآسُود یکباره از دردِ پا»

-ظفرنامه به حدیث مؤاخات در روز هجدهم ذی الحجّۀ سال اوّل هجری و نام گرفتن آن روز به عید غدیر این گونه اشاره دارد:

«در این سال هجرت به ماه پسین

به اصحاب فرمود سیّد چنین

به قوم مهاجر به انصاریان

که:«باهم برادر شوید این زمان»

نبی با علی شد برادر در این

عمر با ابو بکر شد همچنین

سراسر صحابه براین تن به تن

برادر شدند اندر آن انجمن

ده و هشت بُد رفته ز آن ماه روز

که بنهاد این عادتِ دلفروز

ص :54

شد آن روز را نام عید غدیر

که فرمود سیّد:«برادر بگیر»

از آن روز این سنّت اندر جهان

بود در میان کهان و مهان»

-ضمن گزارش غزوۀ ذات العشیره،اعطای کنیۀ«ابو تراب»از جانب پیامبر(ص)به حضرت علی(ع)را چنین روایت کرده است و درهمین جاست که آن حضرت پیشگویی شهادت حضرت علی(ع)را می فرمایند:

«در این غزو روزی علی خفته بود

بسی گرد بر روی او رفته بود

نبی کرد بیدار او را ز خواب

خطاب علی کرد از آن بو تراب

به دستِ خود از روی او گرد و خاک

پیمبر بدان جایگه کرد پاک

بدو گفت:«بدبخت او را شمر

که او از تو گیرد به دنیی گذر

کند دشمنی با تو اندر جهان

بکوشد که از وی شوی در نهان

ز خونِ تو رویِ تو رنگین کند

ز خشتت سرانجام بالین کند»

-لوای سفید در جنگ بدر الاولی به حضرت علی علیه السّلام سپرده شده است؛همچنین لوای پیامبر در غزو کدر.

«بشد با سپاهی نبی در عقب

به پیکار کُفّار اهلِ عرب

علی داشت آنجا لوای سفید

که بودی بدان مؤمنان را امید»

-در جنگ احد به هنگام حملۀ کافران بر سپاه مسلمانان آن امام همام در حراست از جان پیامبر(ص)و جانبداری از سپاه مسلمان تا پای جان کوشید:

«برآورد کافر بیکبار دست

گروهی ز اسلام کردند پست

گروهی به تن خسته گشتند زار

گروهی گریزان شد از کارزار

ابو بکر و عمّر پر از زخم تن

برفتند از پیشِ آن انجمن

گریزان شد عثمان ز آوردگاه

به کوهی نهان گشت دور از سپاه

علی همچو غرّنده شیرِ ژیان

به پیش صف آمد سبک از میان

همی کافران را تبه کرد زار

دژم گشت کافر از آن نامدار

چو چندی تبه شد به دستِ علی

بیامد یکی کافر از پُردلی

به پیش علی گشت رزم آزما

به جنگش شتابید شیر خدا

ص :55

بگشتند باهم بسی هر دو تن

نیامد به یک رو ز مردی شکن

علی ناگهان تیزْ تیغِ چو آب

برآورد و زد بر سرش در شتاب

ببرّید خُود و زره سربه سر

به دو نیمه شد پیکرش تا کمر

سر تیغ بر زینش آمد،شکست

از آن ماند نیمی علی را به دست

علی رفت نزدیکی مصطفی

که بخشد یکی تیغِ دیگر ورا

بدو داد فخرِ بشر ذو الفقار

بیامد به پیشِ صف آن نامدار

ز پیش و پس و از چپ و دستِ راست

ز کافران بدان مرتضی رزم خواست

علی گشت چون باد در مهرگان

بداندیش چون برگِ زردِ خزان

به هر زخمش از کافران یک دو تن

به دوزخ شدندی از آن انجمن

محمّد علی را چو زان گونه دید

ز بهرش از این در سخن گسترید:

«نبیند جوان چون علی روزگار

نه شمشیر مانندۀ ذو الفقار»

-و باز در همین جنگ(احد)هنگامی که پیامبر(ص)زخمی شده بودند و سپاه اسلام،به گمان شهادت آن حضرت،با انهزام روبه رو شده بود،انس بن النّضر از سپاهیان اسلام که در رزمگاه می گشت،

«به پیش ابو بکر و عمّر رسید

زبیر را و طلحه هم آنجا بدید

که از زخم و سستی مر این هر چهار

نهان گشته بودند در کوهسار

بپرسید از ایشان که:«اینجا چرا

نشستید دور از رسولِ خدا؟»

بگفتند که:«ورا بداندیش کُشت

به ما بر جهان شد ز کارش درشت»

أَنس گفت:«اگر زو برآمد دمار

نیاید دگر زندگانی به کار

بیایید تا در صف کارزار

ز مهرش به پیشش بمیریم زار

از او کس نپذیرفت،او شد روان

به پیش علی آمد از ره نوان

به هر گوشه هردم علی برق وار

برافروختی در صفِ کارزار

تلی کردی از پیکرِ کافران

بر آن کافران گشت کارش گران

أَنس گفت که:«ای شیرمرد خدا

چو شد کشته در رزمگه مصطفی

تو از بهرِ که جنگ جویی چنین؟

چه خواهی از این کوشش ای پاکدین؟»

علی چون ز گوینده زین درشنید

بتندیّ و تیزی دلش بردمید

بدو گفت:«بهرِ خدا کارزار

کنم تا شوم چون نبی کشته زار»

ص :56

-در جنگ خیبر پس از بروز قهرمانیهای بسیار از مولای متّقیان،بویژه غلبه بر عمرو عنتر (عمرو بن عبدودّ)،پیامبر(ص)او را دعا فرمودند:

علی گشت پیروز در رزمگاه

بر مصطفی آمد آن رزمخواه

دعا کرد او را رسُول اله

که او بود پشت و پناه سپاه

دل کافران شد شکسته از این

دگر کس نیارست از او جُست کین

از آن پس هر آن کس که نامش شنید

تو گفتی روانش ز تن برپرید»

-بعد از آن که پیامبر اکرم(ص)در باب«حدیث إفک»نظر مولای متّقیان را جویا شدند،

«علی گفت:«چندین چه پیچی از این؟

رها کن ورا،دیگری کُن گزین

نه جز او دگر زن نکوروی نیست

دگر خواه اگر در دلت زو شکیست»

ازاین روی با مرتضی عایشه

نبُد بعد از آن باصفا عایشه»

-کتابت صلحنامۀ حدیبیّه به توسّط حضرت علی(ع)به حکم پیامبر:

«به حکم پیمبر علی آن زمان

نوشتی همی عهدنامه در آن

-توسّل ابو سفیان به حضرت(علی)و تقاضای وساطت از ایشان نزد رسول اللّه(ص):

«به پیش علی رفت از این کار صخر

از او کرد درخواه بسیار صخر

علی هم نپذیرفت،از فاطمه

همان بود درخواستش کز همه

بدو فاطمه گفت:«کار زنان

نباشد چنین کار،بگذر از آن»

چو از هیچ جایش امیدی نماند

بناچار بر سویِ مکّه براند»

-فرستادن حضرت رسول(ص)علی مرتضی(ع)را به نیابت از جانب خود برای جبران خطای خالد بن ولید در فتح مکّه:

«چو زین آگهی پیشِ سیّد رسید

دژم گشت،ازاین روی درهم کشید

چنین گفت با مرتضی مصطفی:

به جای جفا کرد باید وفا

به قوم جُذیْمه شو اندر زمان

همه دلجویی کن از آن مردمان

به حکم پیمبر علی شُد به راه

بیامد به نزدیکی آن سپاه

رضای دل همگنان بازجُست

ز تدبیر او شد شکسته درست

کسی را که کشته بُدند،خونبها

بدادو وازآن کرد تُندی رها

ص :57

چو خشنودی همگنان شد پدید

از آنجا علی سوی مکّه کشید»

-پیامبر(ص)به هنگام حرکت از برای جنگ تبوک مولا امیر المؤمنین علی(ع)را به نیابت خود در مدینه انتخاب فرمودند.پس از رفتن حضرت رسول منافقان

«ز بهر علی گفت هریک چنین

که:«با او محمّد گرفته ست کین

ازآن رو نبردش به آوردگاه

به پیش زنان ماندش این جایگاه

وگرنه چو شیر خدا خواندش

چرا گاه پیکار واماندش؟»

علی شد پراندوه از این گفت وگو

بَرِ مصطفی زود بنهاد رُو

بپرسید سیّد:«چرا آمدی

ز ماندن همانا پُر اندُوه شدی؟»

علی گفت:«آری منافق چنین

مرا گفت کز من ترا هست کین»

نبی دلخوشی داد او را در این

که:«از تو نباشد مرا هیچ کین

من و تو کنونیم هم آنچنان

که موسی و هرون به پیشین زمان»

-پس از آن که سورۀ مبارکۀ براءت بر پیامبر اکرم نازل شد،اصحاب به حضور پیامبر پیشنهاد کردند که سوره را به جهت ابو بکر که امیری حاجّ را داشت،به مکّه بفرستند تا ابو بکر بر کافران قراءت و شرط کند

نبی گفت:«جز اهلِ بیتم در این

نشاید بخوانند در راهِ دین»

علی را بفرمود فخرِ بشر

رود،خواند آن سُوره بر خلق بر

علی ناقۀ مصطفی برنشست

میان اندر این کارِ فرّخ ببست

بیامد به بو بکر در ره رسید

ابو بکر از حالِ او بررسید

که:«فرمان دهی یا که فرمان بری

و گر خود به کاری دگر اندری؟»

علی گفت ک«ین سوره بر مردمان

همی خواندن بایدم این زمان»

برفتند پس هر دو با همدگر

به مکّه رسیدند از آن بوم وبر

چو حجّ کرده شد،بر منا مرتضی

بدان سان که فرموده بُد مصطفی

فروخواند آن سُوره بر مؤمنان

بر آن کار کردند همه بعد از آن

مناسک از آن سال مانده ست باز

که حجّ را چگونه توان داد ساز

-در حجّه الوداع پیامبر گرامی حضرت علی(ع)را که از نجران به مکّه رسید در هدی و قربانی با خود شریک فرمودند:

ص :58

ز نجران علی اندر آمد ز راه

بیامد به پیش رسولِ اله

نبی گفت:«إحرام چون بسته ای

به هر دو گر از یکی رسته ای؟»

علی گفت:«من پیروم مر ترا

چنان بسته ام بسته است مصطفی

چو قربان نبود اندر آنجا ورا

شریک خودش کرد از آن مصطفی

-به هنگام بیعت گرفتن عمر بن خطّاب از برای ابو بکر:

«از این گفت وگو خاست بانگ و فغان

سخن گفت هریک دگرگون در آن

سخن اندر آن خواست گشتن دراز

به بیعت عمر کرد دستش فراز

ابو بکر را دست بگرفت مرد

ز بیعت بر او بر سخن یاد کرد

ابو بکر با او ز ساده دلی

«اقیلونی و»گفت:«فیکم علی»

-پیش از رحلت حضرت رسول از آن جناب در باب غسل دهندۀ ایشان سؤال شد،

بگفتند:«غسلت که آرد به جا؟

بگفت:«آن که نزدیکتر مر مرا»

بگفتند:«که شخصت سپارد به خاک؟»

بگفت:«آن که از تخمۀ ماست پاک»

-و بعدا،در هنگام غسل پیامبر(ص)؛سروده است:

غلامان بر او ریختند آب را

همی شستی او را علی مرتضی

-و نیز در هنگام دفن جسد مبارک آن حضرت گفته است:

پس آن شش که او را بشستند پاک

سپردند در گور او را به خاک