4155 اگر دخترش را بدین سان به راه
بری،روز گردد براین زن سیاه (6)
ص :196
1- 1) (ب 4136).در اصل:زینت کنون.
2- 2) (ب 4142).در اصل:مکّه رود.
3- 3) (ب 4145).کنانه بن الرّبیع.
4- 4) (ب 4150).در اصل:کردی ندید.
5- 5) (ب 4152).سیرت رسول اللّه این«کافر چربگو»را ابو سفیان می داند.(ص 596)
6- 6) (ب 4155).در اصل:زن سباه.
سزد گر از ایدر شوی بازِجا
شبِ تیره سازی سویِ راه را
کِنانه از آن جایگه بازگشت
چو شب تیره شد،رفت بیرون به دشت
مر او را به زید بن حارث سپُرد
بشد زید و آن پاکتن را ببُرد
به نزد نبی بود زینب بسی
ز سیّد همی خواستش هرکسی
4160 نمی داد پیغمبر او را به کس
ندیدی سزاوار او همنفس
چنین تا برآمد براین چار سال
همی بود دختِ گُزین بی همال
پس آنگاه با کاروانی تمام
ابو العاص می شد به اقلیم شام
ببردند اسلامیان مالشان
از آن گشت بَد در جهان حالشان
ابو العاص را چون چنان بَد رسید
به تیره شب اندر مدینه کشید
4165 بیامد سوی خان زینب ز راه
بَرِ دخترِ خاله برده پناه
به زنهار زینب ورا از رسول
بجُست و نبی کرد قولش قبُول
ورا داد زنهار و گفتا بدو:
«نگر دست ندهی (1) به صحبت به شُو»
به اصحاب گفت آنگهی مصطفی:
«اگر چند ابو العاص شد تیره را
ولی چون که در کافری بَدنهان
نبود او نزیبد به بَد در جهان
4170 شما راست آن مال از این زمان
ولیکن چو وامستش از مردمان
هر آن کو دهد مال او بازِجا
بود منّتی زآن به نزدیکِ ما»
چو می خواست مالش پیمبر چنین
بر او کرد اصحابِ او آفرین
همه مال او را هرآن کس که برد
بیاورد و یکسر بر او برشمرد
ابو العاص رفت و دل هر غریم (2)
ز خود کرد راضی بدان زرّ و سیم
4175 چو بر وی کسی را نماند ایچ وام
به سوی مدینه کشیدش زمام
بیامد،پذیرفت اسلام را
برافراخت بر چرخ از این نام را
بدو داد دختر خدیوِ انام
دگر ره زن و شو ز هم یافت کام
بدان عقد اوّل دو فرّخ همال
رسیدند باهم پس از چار سال
بماندند یکچند با یکدگر
ولیکن نیامد از ایشان پسر
ص :197
1- 1) (ب 4167).دست دادن-تسلیم شدن زن به شوی،تن دردادن به همآغوشی.
2- 2) (ب 4174).:غریم(کامیر)وام دار و وام خواه،ضدّ.(منتهی الارب).همچنین در فرهنگ فارسی دکتر معین آمده است:غریم.1-وامدار،مقروض،بدهکار.2-وام خواه(از اضداد)؛که در این بیت معنای اخیر(وام خواه) منظور است