فهرست مندرجات
پیشگفتار «الف»
مقدمه مصحّح «ج»
متن 1
فهرستها 547
فهرست منابع 641
دیباچه
«امیر المؤمنین(ع)یک الگوی کامل برای همه است.جوانی پرشور و پرحماسۀ او،الگوی جوانان است؛حکومت سراسر عدل و انصاف او،الگوی دولتمردان است؛زندگی سراپا مجاهدت و سراپا مسئولیت او،الگوی همۀ مؤمنان است؛آزادگی او،الگوی همۀ آزادگان جهان است؛سخنان حکمت آمیز و درس های ماندگار او،الگوی عالمان و دانشمندان و روشنفکران است.»
مقام معظم رهبری
در آستانۀ سال 1379 شمسی رهبر معظم انقلاب اسلامی،حضرت آیت الله خامنه ای -مدّ ظله العالی-این سال را سال امیر المؤمنین علی(ع)نامیدند.در پی آن شورای عالی انقلاب فرهنگی،ستاد بزرگداشت سال امیر المؤمنین علی(ع)را برای برنامه ریزی های لازم تشکیل داد و از جمله مصوبات این ستاد،برپایی کنگرۀ بین المللی امام علی(ع)و عدالت،وحدت و امنیت در این سال بود که مقارن با عید سعید غدیر در ایام 23-26 اسفند در تهران برگزار شد.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افتخار داشت و دارد که در این کنگره شرکت فعال داشته باشد و همزمان با برپایی این کنگره تعدادی تألیفات در خصوص ابعاد مختلف شخصیت این امام عظیم الشأن،امام امامان،پیشوای پرهیزکاران،پشتیبان مستضعفان و ندای عدالت انسانی،منتشر نماید.
کتاب حاضر،ظفرنامه(جلد دوم)،تألیف حمد الله مستوفی به تصحیح و تعلیق سرکار خانم پروین باقری اهرنجانی،هفتمین اثری است که در این راستا از سوی
ص :2
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر می شود.از خداوند متعال مسألت دارم که این تلاش فرهنگی متواضعانه را از پژوهشگاه علوم انسانی بپذیرد و این اثر در نشر معارف علوی مؤثر واقع شود.
رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
دکتر مهدی گلشنی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دبیر کنگرۀ بین المللی امام علی(ع) 1380/6/14
مقدمۀ مصحّح
مورّخ پرآوازه و جغرافیدان نامی قرن هشتم هجری،حمد اللّه(حمد)بن تاج الدّین ابی بکر بن زین الدّین احمد(حمد)بن امین الدّین ابی نصر مستوفی قزوینی،در حوالی سال 680 هجری قمری در خاندان مشهور«مستوفیان»قزوین که نسبشان به حرّ بن یزید ریاحی می رسیده است،به دنیا آمده و برطبق آخرین اثرش نزهت القلوب،مسلما درگذشت وی در سالهای پس از 740 هجری رخ داده است.
به تصریح مکرّر خود حمد اللّه اشتغال اصلی وی«عمل پیشگی»یعنی کارگزاری دیوان استیفا بوده است و این شغل نسل اندرنسل در خاندان مستوفیان قزوین به صورت موروثی تداوم داشته است.
شهرت حمد اللّه مستوفی عمدتا منوط به نام دو اثر پرآوازۀ او،تاریخ گزیده و نزهت القلوب،است؛حال آن که به نحوی ناروا و غیرمتعادل تصنیف گرانسنگ و حجیم دیگر او،یعنی«ظفرنامه»در ضمن آثار او مغفول و مهجور مانده و از سهمی بسیار اندک در بلندی نام و آوازۀ وی،آن هم تنها در نزد خواصّ اهل تحقیق،برخوردار بوده است.
این ناشناختگی و مغفول ماندن به علّتهای گونه گونی وابسته است که اهمّ آن حجم بالای نامتعارف این منظومۀ هفتاد و پنج هزار بیتی است با شعری کم فروغ و محصور در تنگنای موضوع کم جاذبه ای همچون«حماسۀ تاریخی»؛و همچنین قرار گرفتن این اثر در سایۀ شعر بلند و استوار فردوسی در موضوعی پرجاذبه با عنوان حماسۀ ملّی و میهنی.
به هرحال به حکم اهمّیت موضوع تاریخی و محض ادای دین به عشق و علاقۀ مورّخ
ص :4
سختکوش و دقیق النّظری چون حمد اللّه مستوفی که همّت عالی خود را در جهتی خداپسندانه و با صرف بهترین سالهای عمرش،به کار داشته و رنج این راه دراز و خطیر را بر خود هموار کرده است،بر خود واجب دانستیم که به قدر میسور و در حدّ توان غبار سکوت و غفلت و مهجوری را از چهرۀ تابناک یکی از بزرگترین منظومه های زبان فارسی(دست کم به لحاظ صوری و کمّی)بزداییم.
ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی گرچه به لحاظ صناعت شعری در درجه ای متوسّط قرار دارد و مطنطن نیست،ولی در سادگی و بی پیرایگی کلام و در ملازمت و پیوستگی کافی با موضوع آن،یعنی تاریخنگاری،قرار دارد.به تعبیر دیگر چنانچه هدف و رسالت یک مورّخ شاعر ابلاغ هرچه سریع تر و صحیح تر پیام و موضوع«تاریخ»باشد،وی با پرهیز از تصنّع در کلام با ساده و کوتاه ترین نوع بیان و در قالب پرکشش مثنوی بحر متقارب رسالت خویش را به جای آورده است،بنابراین چه باک از آن که کلام او مصنوع و مطنطن نیست؟
ظفرنامه جمعا مشتمل بر هفتاد و پنج هزار بیت و منقسم به سه کتاب است.هر کتاب با عنوان«قسم»نامیده شده:
کتاب نخستین را با عنوان«قسم الاسلامیّه»خوانده که مشتمل است بر تاریخ اسلام از ظهور آن یعنی ولادت تا رحلت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اکرم(ص)و سپس خلفای راشدین تا انقراض دولت خلفای بنی عبّاس،(بیست و پنج هزار بیت).
کتاب دوم را«قسم الأحکامی»نامگذاری کرده و«عجمی»نیز گفته است.موضوع این بخش نیز پادشاهان و امیران«عجم»در ایران است که به حکم اسلام بر این سرزمین حکومت کرده اند،شامل صفّاریان تا خوارزمشاهیان،(بیست هزار بیت).
کتاب سوم با عنوان«قسم السّلطانی»مشتمل است بر تاریخ مغول و حکومت ایلخانان در ایران تا سال 735 هجری،(سی هزار بیت).
مجموعۀ پیش روی خوانندگان گرامی عبارت است از جزو میانی کتاب «قسم الاسلامیه»،و موضوع آن تاریخ«خلفای راشدین و بنی امیّه»است.تعداد ابیات این جزو 10151 بیت است.
بخش نخست این جزو،یعنی«خلفای راشدین»واجد ویژگیهایی است که در تمامی تاریخ اسلام با عنوان حسّاس ترین برهه قلمداد شده است؛زیرا در متن این دوره حوادثی رخ داده که جامعۀ اسلامی بر اثر بروز آن پیش آمدها،همواره گرفتار شدیدترین خسرانها و نوسانات بحران خیز بوده است.
ص :5
رحلت پیامبر اکرم(ص)در سال یازدهم هجری و مسألۀ جانشینی و خلافت آن حضرت و التهابات ژرف و دامنه دار وقوع آن ضایعۀ هولناک،پیکرۀ جامعۀ نوپای اسلامی را در نخستین مراحل حیات خود دچار زخمهای عمیق کرد و آثار آن جراحتها تا هم اکنون نیز برجای مانده است.
بذر مسموم و معیوب آن التهاب که در نخستین ساعات رحلت وجود مبارک نبیّ اکرم(ص)بر کجراهۀ پرنفاق«سقیفۀ بنی ساعده»پراکنده شد،موجد نفاق و انشقاقی زیانبار شد که مسمومیّت آن از مدینه و کوفه و کربلا گذر کرد و تا دورترین مرزهای جهان اسلام رسید.
حمد اللّه مستوفی صاحب ظفرنامه با ذکاوتی کم نظیر سیر حوادث این برهۀ سرنوشت ساز را با بیانی موقّر و نرم آهنگ،امّا مؤثّر بررسی و گزارش کرده است.وقایع دوران خلفای راشدین(از خلافت ابو بکر تا پایان خلافت«خاتم خلفای راشدین»امام حسن مجتبی«ع») را به نحوی دقیق و موشکافانه شرح کرده است.در ظاهر آرام کلمات و مضامین خود،به دور از شعارهای التهاب برانگیز،با بیان عقلائی وقایع،خوانندگان خود را عملا در مسیر نفس الأمر و حقیقت ماجراها قرار داده است.دست آخر نیز با ظرافتی ویژه دوران خلفای راشدین را که معنون به عنوان«خلافت»بوده است،در حکومت بنی امیّه با عنوان«تغلّب و تسلّط حکام بنی امیّه»آغاز می کند و بلافاصله بر صدر عنوان نخستین حاکم سلسلۀ اموی به قصد و عمدی معنادار عنوان«پادشاهی معاویه بن ابی سفیان به تسلّط و تغلّب»را به کار می برد و بدین ترتیب داوری خود را از همان آغاز عرضۀ ذهن خواننده می دارد.
امّا در کنار این عناوین،از امامان دوازده گانه،علیهم السّلام،به تفکیک زمانی و در جای خود با عنوانی مستقل یاد می کند و در عنوان ترجمۀ هر امام با عنوانهای«امام اعظم»(در مورد امام محمّد باقر«ع»)و«امام معصوم»(در باب دیگر ائمّۀ طاهرین تا امام دوازدهم)یاد کرده است.
روش مختار ما در تصحّیح این مجلّد از ظفرنامه نیز مبتنی است بر تصحّیح انتقادی متن بر بنیان نسخۀ واحد(منحصر به فرد)(نسخۀ مورّخ 807 موزۀ بریتانیا که در حین تصحّیح این متن تنها نسخۀ شناخته شده تلقّی می شد).توضیح بیشتر در این باره را،برای پرهیز از پردامنه شدن کلام،به مقدمۀ مصحّح در مجلّد نخست(احوال رسول اللّه«ص»)واگذاشته و خوانندۀ عزیز را بدان ارجاع می دهم.
پیش از پایان این مقال شایستۀ توضیح است که از ابتدای کار تصحّیح انتقادی متن
ص :6
ظفرنامه بنابر آن بود که در پایان هر مجلّد واژه نمایی تقریبا بسامدی به صورت ترکیبی و تحلیلی عرضه کنیم،منتهی بنا به ویژگیهای زبانی و واژگانی این متن و گستردگی پهنۀ آن، تذکّر این موضوع را،که در دست تعبیه است،در مجالی چنین اندک به مصلحت ندیده و انجام آن را به صورت علمی و مفصّل به موقع دیگری محوّل می داریم.ان شاء اللّه
اینک که به میمنت سال امیر المؤمنین علی،علیه السّلام،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به اشارت و تکلیف ریاست محترم آن،جناب آقای دکتر مهدی گلشنی تصحیح این متن در عداد آثار این مناسبت پرمیمنت اجازۀ نشر یافته است،خداوند را سپاس می گوید.چنانچه نیاز این بندۀ حقیر در بارگاه عالی مرتبۀ آن امام همام و بزرگمرد عالم اسلام و بشریّت پذیرفته آید،مقصد برآورده است.
در پایان با اعتذار و سپاسگزاری از تمامی همکارانی که هرکدام به نوعی در صورتپذیری این کار یاریگرمان بوده اند،بویژه از جناب آقای دکتر ابو القاسم رادفر رئیس محترم پژوهشکدۀ ادبیات و جناب آقای مهندس حسن فقیه ریاست انتشارات پژوهشگاه که در طیّ این طریق همواره مساعدت کرده و یاریها داده اند،سپاسگزاری می شود.از سرکار خانم افسانه محجوب آفاق که با سلیقه مندی و تلاش شبانه روزی و بردباریهای خود،کار حروفنگاری و صفحه آرایی متن حاضر را انجام داده است و جناب آقای دکتر قیس آل قیس و جناب آقای مهندس محمّد علی رحیمی که در بخش رایانه از هیچ محبتی دریغ نداشتند و سرکار خانم رباب صادقی اسکوئی بدین وسیله تشکّر می نمایم. وَ مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.
پروین باقری اهرنجانی
ص :7
تصاویر نسخه
ص :8
تصویر صفحۀ آغاز بخش خلافت خلفای راشدین نسخۀ خطّی مورّخ 807 هجری کتابخانۀ بریتانیا (شمارۀ 2833. Or )
ص :9
تصویر صفحۀ پایانی بخش خلافت خلفای راشدین و بنی امیّه و آغاز خلفای بنی عبّاس نسخۀ خطّی مورّخ 807 هجری کتابخانۀ بریتانیا (شمارۀ 2833. Or )
ص :10
ص :11
قسم الاسلامیه من کتاب ظفرنامه
ص :12
ص :13
[فهرست تفصیلی]
قسم الاسلامیّه من کتاب ظفرنامه [خلافت خلفای راشدین،رضوان اللّه علیهم اجمعین،سی سال] [دیباجه]1
خلافت امیر المؤمنین ابی بکر الصدّیق،رضی اللّه عنه،دو سال و سه ماه 3
رفتن اسامه بن زید به غزو شام و ظفر یافتن 4
ردّت اعراب صحرانشین و جنگ ابو بکر با ایشان 7
نامزد کردن ابو بکر لشکرها به جنگ مرتدّان 9
رزم خالد ولید با طلیحۀ اسدی 10
رزم خالد با مرتدّان بنی عامر 13
رزم خالد با سلمی بنت[مالک بن حذیفۀ]غطفانی 14
قتل فجأه سلیمی 14
ذکر سجّاعه موصلیه که دعوت نبوّت می کرد 15
قتل مالک بن نویره به فرمان خالد 19
جنگ عکرمه و شرحبیل با مسیلمه الکذّاب 24
حرب سپاه خالد با مسیلمه الکذّاب 25
صلح خالد با اهل یمامه به مکر مجاعه 29
پیوند خالد ولید با دختر مجاعه 31
حرب علا حضرمی با مرتدّان بحرین 34
حرب مسلمانان با مرتدّان عمان و مهره و یمن 37
حرب مسلمانان با مرتدّان تهامه بنی اشعر به طایف 39
رزم مسلمانان با قیس و عمرو معدی کرب با مرتدّان 40
ص :14
حرب مسلمانان با مرتدّان حضرموت 41
رزم مسلمانان با مرتدّان شام 43
رزم مسلمانان با مرتدّان بنی قضاعه 43
اسلام مرتدّان طایف و بنی سلیم 44
قضای عمر خطّاب به یمن 45
نامزد گشتن خالد به حرب پادشاهان عجم 45
صلح خالد با اهل شهر حیره 46
غزو ذات السلاسل به ابله و قتل لشکر عجم 47
غزو مذار و قتل قارن و سپاه عجم 48
غزو ولجه و قتل هزاره سوار و سپاه عجم 49
غزو الیس و شکست سپاه عجم 51
مخالفت اهل شهر حیره و مطاوعتشان 53
غزو انبار و شکست سپاه عجم 56
غزو عین الّتمر و ظفر مسلمانان 57
غزو دومه الجندل و ظفر اسلام 58
حرب خالد با حصاریهای سواد و ظفر یافتن 59
غزو رضاب و ظفر مسلمانان 60
حرب خالد با هلال و رومیان و ظفر یافتن 61
رفتن خالد ولید به حجّ و باز آمدن به عراق 62
امارت خالد ولید بر شام و حرب او با رومیان یرموک 62
حرب مثنی حارثه با عجم و ظفر یافتن 67
وفات ابو بکر صدّیق،رضی اللّه عنه،و تقریر خلافت عمر،رضی اللّه عنهما 68
حلیۀ ابو بکر صدّیق،رضی اللّه عنه 70
ذکر ازواج و اولاده،رضی اللّه عنهم 70
ذکر کتّاب و حجّابه،رضی اللّه عنهم 71
خلافت امیر المؤمنین عمر خطّاب،رضی اللّه عنه،ده سال و نیم 73
غزو دمشق و ظفر اسلام به سعی ابو عبیده 75
غزو فحل و بیسان به سعی شرحبیل 77
ص :15
غزو طبرّیه به سعی ابو اعور سلمی 78
حرب مسلمانان با جابان به عراق و ظفر اسلام 79
حرب مسلمانان با نرسی و جالینوس و شکست اسلام 81
حرب وقعه الجسر و شکست اسلام 82
تاختن کردن مسلمانان بر عجم و قتل جابان 86
حرب مسلمانان با مهران و ظفر یافتن 87
تاختن کردن مسلمانان بر بازار عجم به زمین بغداد 89
امارت سعد وقّاص(رضعه)بر عراق 90
تاختن کردن مسلمانان بر ولایات سواد 93
رفتن رستم فرخزاد به جنگ مسلمانان 95
به خواب دیدن رستم نکبت قوم عجم 97
به خواب دیدن موبد نکبت عجم و دولت عرب 98
غزو نخست قادسیّه به زمین ارماث 100
غزو دوّم قادسیّه به زمین اغواث 101
غزو سیم قادسیّه بر زمین اشخاص 102
حرب چهارم قادسیّه به زمین عماس 104
حرب پنجم قادسیّه به زمین الحاح(؟)104
حرب ششم قادسیّه هم در آن زمین 106
حرب بقایای لشکر عجم با اسلام و قتلشان 107
پیغام سعد وقّاص به عمر خطّاب و پاسخ آن 109
ساختن عمر خطّاب شهر بصره را 110
فتح حمص شام به سعی ابو عبیده و خالد 111
فتح قنسرین شام به سعی خالد 114
فتح قیساریۀ شام به سعی معاویه 115
فتح اجنادین شام به سعی عمرو عاص 116
فتح بیت المقدس به سعی عمر خطّاب(رضعه)117
نامزد کردن عمر خطّاب امرای ولایت شام 119
دیوان عطا نهادن عمر خطّاب 119
ص :16
حرب عمرو عاص و مسلمانان با مصریان 121
فتح مداین به سعی سعد وقّاص 122
حرب قصر شیرین و ظفر اسلام 127
حرب سیروان و ماسبذان و ظفر اسلام 128
مسخّر شدن تکریت مسلمان را 128
ساختن سعد وقّاص و مسلمانان کوفه را 130
حرب رومیان با مسلمانان به حمص و ظفر اسلام 131
عزلت خالد از امارت شام و رفتن او به مدینه 132
فتوح ولایات دیار بکر و ظفر اسلام 134
سبب وضع تاریخ هجری 135
وفات ابو عبیدۀ جرّاح التاسع عشر 136
امارت معاویه بر شام به حکم عمر خطّاب 137
عزیمت عمر خطّاب به شام و مراجعت از راه 137
رفتن عمر خطّاب به شام بعد از وبا 138
باران خواستن عمر و باریدن به امر اللّه 140
عزلت مغیره از بصره و امارت ابو موسی اشعری 140
فتوح آذربایجان و اران و ارمن 142
مسخّر گشتن بعضی خوزستان اسلام را 144
رفتن علاحضرمی به حرب فارس و شکستن آنها 145
مسلّم گشتن تمامت خوزستان اسلام را 146
مسخّر گشتن مصر و اسکندریه اسلام را 149
عزلت سعد وقّاص و امارت سلمان بر عراق 152
عزلت قدامه و امارت ابو هریره بر بحرین 154
غزو نهاوند و ظفر اسلام بر عجم 154
اخراج جهودان از قلاع خیبر 158
تعیین خراج عراق و امارت عمّار یاسر بر آنجا 158
روان کردن عمر خطّاب،رضی اللّه عنه،آب رود نیل را 159
فتوح همدان و قزوین و ساوه و ری 160
ص :17
فتوح ولایات قومس و مازندران 162
فتوح کرج و جربادقان و قم و قلعۀ فین 163
فتوح ولایات اصفهان و یزد 164
فتوح ولایات کرمان و مکران 166
فتوح ولایات مملکت فارس 167
فتوح بلاد خراسان و رفتن یزدگرد به فرغانه 168
قتل دزدان کرد و شول به فارس 169
بردن عمر خطّاب حرمهای رسول به حجّ 170
قتل عمر خطّاب،رضی اللّه عنه 170
تعیین اهل شوری به خلافت 172
رحلت کردن عمر خطّاب،رضی اللّه عنه 174
حلیۀ عمر خطّاب،رضی اللّه عنه 175
ذکر ازواج و اولاده،رضی اللّه عنهم 175
ذکر قضاه و کتّاب و حجّابه،رضی اللّه عنهم 176
خلافت امیر المؤمنین،ذی النّورین،عثمان بن عفّان رضی اللّه عنه،دوازده سال کم یازده روز 179
تقریر خلافت عثمان،رضی اللّه عنه،به شوری 180
رهانیدن عثمان،عبید اللّه عمر را از قتل هرمزان 182
نصب شدن بنی امیّه به امارت ولایات 183
مخالفت اهل آذربیجان و ارمن و به اطاعت آمدن 183
فتوح ولایات افریقیه و اندلس و بربر 184
حرب مسلمانان با رومیان و ظفر اسلام 184
تبدیل امرای مصر و مغرب 186
فتوح بعضی از بلاد روم 187
تعیین امرای ولایات ایران 189
جمع کردن عثمان کلام اللّه را 189
نصب کردن عثمان امرای خراسان را 190
مراجعت یزدگرد از فرغانه با خراسان 191
ص :18
افتادن انگشتری رسول از دست عثمان در چاه اریس 192
فتوح ولایات مازندران دوم بار 192
انجام کار یزدگرد ملوک عجم 193
وفات عبّاس بن عبد المطّلب(رضعه)194
وفات عبد الرّحمن عوف،عاشر العشره 194
تخریب قصر غمدان به یمن 195
غزو ذات الصّور و ظفر اسلام بر رومیان 195
سبب آزار مسلمانان از عثمان(رضعه)197
فتنه انگیختن عبد اللّه سبا یهودی در خلافت عثمان 198
خروج عوام بر عثمان و آرام آن به سعی مرتضی علی 199
معاودت مردم به غوغا بر عثمان 205
حرب مخالفان با کسان عثمان(رضعه)207
قتل عثمان عفّان(رضعه)208
حلیۀ عثمان عفّان(رضعه)210
ذکر ازواج و اولاد و اصحابه(رضعهم)211
خلافت امیر المؤمنین اسد اللّه الغالب علی بن ابی طالب چهار سال و نه ماه 213
تقریر خلافت مرتضی علی،کرّم اللّه وجهه 216
عزل امرای عثمانی و نصب امرای علی 218
رفتن طلحه و زبیر به مکّه و فتنه انگیختن 220
آغالیدن عمرو عاص،معاویه را بر مرتضی علی به جنگ 221
پیغام مرتضی علی به معاویه و پاسخ آن 223
رفتن عایشه و طلحه و زبیر از مکّه به بصره 224
رفتن مرتضی علی(رضعه)به جنگ عایشه و طلحه و زبیر 229
فرستادن مرتضی علی،قعقاع را به رسالت به بصره 232
وصول مرتضی علی به بصره و مناظرۀ با طلحه و زبیر 233
حرب سپاه مرتضی علی با لشکر عایشه و طلحه و زبیر 235
قتل طلحه و زبیر،رضی اللّه عنهما 237
ظفر یافتن لشکر مرتضی علی(رضعه)بر سپاه عایشه 238
ص :19
مکر کردن معاویه بر علی جهت عزلت قیس بن سعد 242
رفتن امیر المؤمنین علی،رضی اللّه عنه،و معاویه به جنگ همدیگر 244
حرب صفین میان مرتضی علی،رضی اللّه عنه،و معاویه 246
سبب تعیین وعدۀ حکمین 252
تنازع جمعی بر مرتضی علی جهت وعدۀ حکمین 253
حکم حکمین و قایم شدن فتنه در خلافت 254
حرب مرتضی علی،رضی اللّه عنه،با خوارجیان به نهروان 256
ذکر محمّد بن ابی بکر در امارت مصر و قتلش 258
حرب لشکر مرتضی علی با سپاه معاویه جهت نصرت 261
امارت زیاد بر فارس به حکم علی و حرب او با خوارج 262
مکر کردن معاویّه بر مرتضی علی جهت پژوهش احوال 263
فرستادن معاویه لشکرها به استخلاص ولایات 264
استیلای سپاه معاویه بر حرمین و منع کردن لشکر مرتضی علی ایشان را 267
سبب آزار عبد اللّه عبّاس و عقیل از مرتضی علی 269
قتل مرتضی علی،کرّم اللّه وجهه 269
حلیۀ مرتضی علی،کرّم اللّه وجهه 274
ذکر ازواج و اولاده،رضی اللّه عنهم 274
ذکر قضاه و کتّاب و حجّابه،رضی اللّه عنه 276
خلافت امیر المؤمنین حامد رسول ربّ العالمین الحسن المجتبی بن علی المرتضی(رضی اللّه عنهما)شش ماه 279
وفات امیر المؤمنین حسن بن علی،رضی اللّه عنهما 281
تغلّب و تسلّط حکّام بنی امیّه بر ایران نود و یک سال 285
[دیباجه]287
پادشاهی معاویه بن ابی سفیان بر ایران به تسلّط و تغلّب نوزده سال و چهار ماه 289
حرب سپاه معاویه با بدره اسدی 292
مکر کردن فرنگان بر عمرو عاص به بطلان آینۀ اسکندریه 293
سبب آزار یزید معاویّه از حسین،رضی اللّه عنه 294
ص :20
وفات سعید بن زید ثامن العشره 295
حرب یزید معاویه با رومیان و ظفر یافتن 296
نصب کردن معاویه امرای حرمین و عراق را 296
وفات سعد وقّاص سابع العشره و آخرهم 297
ولی عهد کردن معاویه،یزید را 298
وفات معاویه بن ابی سفیان 299
پادشاهی یزید بن معاویه،سه سال و هشت ماه 303
آغاز اظهار وحشت میان حسین علی،رضی اللّه عنهما،و یزید 303
دعوت کردن کوفیان حسین علی،رضی اللّه عنهما،را 304
امارت عبید اللّه زیاد بر کوفه و قتل مسلم عقیل 306
رفتن حسین علی(رضعنهما)از مکّه به کوفه 307
فرستادن عبید اللّه زیاد،عمر سعد را به جنگ حسین(رضعه)308
الحاح حرّ ریاحی با حسین(رضعه)در مراجعت 309
وصول حسین(رضعه)به کربلا و ملاقات با عمر سعد 310
رفتن شمر ذی الجوشن به جنگ حسین علی(رضعهما)311
نکوهیدن حسین(رضعه)اهل کوفه را 312
حرب مخالفان با قوم حسین علی(رضعهما)313
قتل حسین علی(رضعهما)318
مراجعت سپاه با کوفه و مناظرۀ عبید اللّه با اهل بیت 321
فرستادن سر حسین و اهل بیتش را پیش یزید 322
فرستادن یزید اهل بیت را به مدینه و مخالفت مدنیان 323
امارت سلم بن زیاد بر خراسان 324
خلع یزید به مکّه و بیعت بر عبد اللّه زبیر 324
حرب سپاه یزید با اهل مدینه و قتل اکثر صحابه 325
حرب سپاه یزید با عبد اللّه زبیر و مکّیان 327
عمارت کردن عبد اللّه زبیر مسجد حرم و خانۀ کعبه[را]329
وفات یزید بن معاویه 330
پادشاهی معاویه بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان چهل روز 333
ص :21
پادشاهی المؤتمن باللّه مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیّه دو سال و یک ماه 335
حرب مروان حکم با هواخواهان عبد اللّه زبیر 335
رزم مروانیان با عبد اللّه زبیر و هزیمتشان 336
طلب کردن شیعۀ کوفه خون حسین علی(رضعهما)337
استیلای مختار ثقفی بر بعض ایران 339
امارت عبد اللّه خازمی به خراسان 340
استیلای ازارقه بر بصره 341
وفات مروان حکم 342
پادشاهی الموفق لامر اللّه عبد الملک بن مروان بن الحکم بیست سال و یک ماه 345
حرب مهلّب با ازارقه به اهواز 345
حرب سپاه مختار با لشکر عبید اللّه زیاد 347
قتل عمر سعد و شمر و قاتلان حسین به سعی مختار 347
قتل عبید اللّه زیاد به سعی ابراهیم مالک 349
مکرها که مختار و عبد اللّه باهم کردند 350
موقوف کردن ابن زبیر،حنیفیّه راز خلاصش به سعی مختار 353
قتل مختار ثقفی در جنگ مصعب زبیر 353
خروج ناصبیه ازارقه و هزیمتشان 358
مخالفت عمر و سعید با عبد الملک و قتل عمرو 360
آمدن رومیان به جنگ شام و مراجعت کردن 363
استیلای عبد الملک بر عراق و قتل مصعب زبیر 363
حرب ازارقه با عبد العزیز مروانی 367
قتل عبد اللّه زبیر در جنگ حجّاج یوسف 369
عمارت کردن حجّاج خانۀ کعبه را 373
مسلّم گشتن خراسان عبد الملک را 373
امارت حجّاج بر عراق و ماوراه 374
حرب مهلّب با ازارقه به فرمان حجّاج 376
ص :22
مساوی کردن عیار زرّ و نقره در ممالک 378
خروج صالح معلّم بر مروانیان 378
قتل صالح معلّم در جنگ سپاه حجّاج 380
رزم سفیان و سپاه حجّاج با شیث و شکستنشان 381
رزم سوره و سپاه حجّاج با شیث و شکستنشان 382
رزم جزلی و سپاه حجّاج با شیث و شکستنشان 383
تاختن کردن شیث بر کوفه به ستیز حجّاج 384
حرب تمامت سپاه کوفه با شیث و هزیمتشان 385
حرب سپاه شام با شیث و انجام کار او 386
حرب مهلّب با ازارقه در فارس و کرمان 388
انجام کار جماعه ازارقه 389
تعیین امرای ولایات به فرمان حجّاج یوسف 390
خرابی یافتن مکّه از سیل 391
مخالفت عبد الرحمن اشعث با حجّاج 391
حرب سپاه ابن اشعث با سپاه حجّاج 394
رزم حجّاج با ابن اشعث به حدود زاویه 395
حرب حجّاج با ابن اشعث به دیر جماجم 396
وفات مهلّب و امارت پسرش یزید بر خراسان 400
رزم حجّاج با ابن اشعث در مسکن 401
حرب عماره با ابن اشعث در فارس و کرمان 402
حرب عبد الرّحمن هاشمی با یزید مهلّب 404
انجام کار عبد الرحمن اشعث 405
مسلّم گشتن خوارزم بادغیس یزید مهلّب را 406
عزلت یزید مهلّب از خراسان و امارت قتیبۀ مسلم 406
تعیین صورت رقوم و سیاقت 407
وفات عبد العزیز مروان و امارت ولید بر مصر 408
انفعال دادن بثینه عبد الملک مروان را 409
ولی عهد کردن عبد الملک پسران را 409
ص :23
وفات عبد الملک مروان 410
پادشاهی المنتقم للّه،ولید بن عبد الملک بن مروان،نه سال و هشت ماه 411
فتح قسطنطنیه به سعی مسلمه بن عبد الملک 412
احوال بنی مهلّب در عزلت به زمان حجّاج 414
فتح بادغیس و طخار قتیبۀ مسلم را 415
فتح بیکند به سعی قتیبۀ مسلم 416
فتح بخارا و مضافاتش قتیبۀ مسلم را 417
مخالفت نیزک بادغیسی با قتیبه و مطاوعت نمودن 418
فتح صغانیان به سعی قتیبۀ مسلم 420
حرب قتیبه با رتبیل کابل و صلح کردن 422
فتح خوارزم قتیبۀ مسلم را 422
فتح سمرقند قتیبۀ مسلم را 423
وفات زین العابدین علی بن الحسین(رضعهما)425
فتح خجند و اشناس و فرغانه قتیبۀ مسلم را 426
قتل سعید بن جبیر به فرمان حجّاج 427
مرگ حجّاج در سنۀ خمس و تسعین هجری 428
وفات موسی بن نصیر امیر مغرب 430
فتح کاشغر و چین قتیبۀ مسلم را 431
وفات ولید عبد الملک 433
پادشاهی الداعی الی اللّه،سلیمان بن عبد الملک بن مروان، دو سال و هشت ماه 435
نامۀ قتیبه به سلیمان و پاسخ آن 435
امارت یزید مهلّب بر خراسان و فتح گرگان 437
اوّل دولت وزارت برمکیان 439
رفتن سلیمان به زیارت بیت اللّه و روضۀ رسول 441
وفات سلیمان عبد الملک 442
پادشاهی المعصوم باللّه،عمر بن عبد العزیز بن مروان،دو سال و پنج ماه 445
سبب رفع لعنت از اهل بیت 446
ص :24
امارت خالد قشیری بر خراسان 447
عزلت مسلم عبد الملک از روم 448
حرب مسلمانان با ترکان دشت خزر 449
خروج شوذب مداینی و شکستن سپاه حکام را 449
ابتدای دعوت آل عبّاس 450
وفات عمر بن عبد العزیز،رحمه اللّه 452
پادشاهی القادر بصنع اللّه،یزید بن عبد الملک بن مروان، چهار سال و یک ماه 455
قتل شوذب مداینی در جنگ مروانیان 458
مراعات کردن یزید عبد الملک اهل البیت رسول را 459
انجام کار بنی مهلّب 459
امارت سعید خذینه بر خراسان و شرق 461
رسیدن ابو مسلم پیش امام محمّد عبّاسی 463
امارت عمر هبیره بر ایران 464
امارت سعید حرشی بر خراسان و شرق 465
امارت مسلم اسلمی بر خراسان و شرق 466
وفات یزید عبد الملک 467
پادشاهی المنصور باللّه،هشام بن عبد الملک بن مروان،نوزده سال و هشت ماه 471
امارت خالد قسری بر ایران 472
امارت اشرس بر خراسان و شرق 473
امارت مسلمۀ عبد الملک به روم 475
فتح در بند خزر و دشت قبچاق 475
امارت جنید بن عبد الرحمن بر خراسان 477
امارت عاصم هلالی بر خراسان و شرق 478
امارت اسد قسری بر خراسان و شرق 479
ذکر مخالفان عراق و قتلشان به حکم خالد 481
امارت یوسف بن عمر بر عراق 483
ص :25
امارت نصر سیّار بر خراسان 484
وفات امام اعظم محمّد باقر،رضی اللّه عنه 486
خروج زید بن زین العابدین،رضی اللّه عنه،و قتلش 488
قتل غیلان دمشقی قدری به حکم هشام 492
وفات هشام عبد الملک 493
پادشاهی المکتفی باللّه،ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان، یک سال و دو ماه 495
خروج یحیی بن زید بن زین العابدین،رضی اللّه عنهم،و قتلش 496
قتل خالد قسری بر دست یوسف بن عمر 498
قتل ولید بن یزید بن عبد الملک 499
پادشاهی الشاکر لانعم اللّه،یزید بن ولید بن عبد الملک بن مروان، شش ماه 501
مخالفت بعضی لشکر یزید و به اطاعت آمدنشان 502
امارت منصور جمهور بر ایران 502
امارت عبد اللّه بن عمر بن عبد العزیز بر ایران 503
فتنۀ مروان الحمار در ارمن 504
وفات یزید بن ولید بن عبد الملک 504
پادشاهی المتعزّز باللّه،ابراهیم بن ولید بن عبد الملک بن مروان،دو ماه 507
پادشاهی القایم بحق اللّه،مروان بن محمّد بن مروان،یعرف بالحمار، پنج سال 509
مخالفت شامیان با مروان و به اطاعت آمدن 510
فتنۀ یزید قسری و قوم غوطه و قتلشان 511
فتنۀ عبد اللّه علوی به کوفه و قتلش 511
حرب قبایل مضر و ربیعه با همدیگر 512
فتنۀ ضحاک شاری به عراق و قتلش 513
فتنۀ عبد اللّه یحیی علوی و مختار ازدی و قتلشان 515
فتنۀ جدیع کرمانی و امرا با خراسان 518
تعیین کردن ابراهیم عبّاسی،ابو مسلم را،به دعوتگری 519
ص :26
ظهور دولت بنی عبّاس به خراسان 521
استیلای ابو مسلم بر هری و مرو الرّود 522
استیلای ابو مسلم بر مرو و حوالی آن 524
نامۀ نصر سیّار به مروان الحمار در کار ابو مسلم 526
استیلای لشکر ابو مسلم بر نیشابور و حوالی آن 527
استیلای لشکر ابو مسلم بر گرگان و مازندران 528
استیلای لشکر ابو مسلم بر ملک ری 529
دخول لشکر ابو مسلم به عراق عرب 531
شبیخون کردن لشکر ابو مسلم بر مروانیان 531
قتل امام ابراهیم عبّاسی به فرمان مروان الحمار 533
ظهور دولت بنی عبّاس به عراق عرب 534
جنگ عبّاسیان با مروان الحمار و ظفر یافتن 537
جنگ عبّاسیان با یزید هبیره و ظفر یافتن 540
مسلّم گشتن مصر و شام عبّاسیان را 541
قتل مروان الحمار و بنی امیّه 542
ص :27
قسم الاسلامیّه من کتاب ظفرنامه خلافت خلفای راشدین (رضوان اللّه علیهم اجمعین)سی سال
ص :28
[خلافت خلفای راشدین (رضوان اللّه علیهم اجمعین) سی سال ]
[دیباجه]
از آن پیشتر بر فلک صبحگاه
برآرد نشانِ سفید از سیاه
درآرد سر بخت عالَم ز خواب
رسد کارها را ز نو رنگ و آب
دهد پرتو صبحِ صادق خبر
جهان را دگرباره از نورِ خور
به مردم دراندازد از حرص سوز
به هرچیز هرکس برآرند روز
5 درآمد سرِ بختم از خوابِ خوش
برآمد ز جا دست کرده به کش
وضو کرد و آمد به جای نُماز
نیاز آوریده بَرِ بی نیاز
به رسم تهجّد زمانی دراز
همی کردم از ذوقِ طاعت نماز
چنان ذوقِ آن کرد در من اثر
که کرد از خودیّ خودم بی خبر
نماند ایچ از آن ذوق در من منی
سروشی شدم نفس آهرمنی
10 روانم از این منزل آب و گِل
روان شد بدان عالم جان و دل
مقامات لطف و جمال و جلال
تأمّل همی کرد و می دید حال
ز روح القدس یافت ناگه خطاب
که:«ای بخت نیکت شده کامیاب
مپندار کین پایه و دستگاه
ز طاعت ترا داد لطف آله
که گر طاعت ابن ادهم ترا
بود هم نیارد به یک جو بها
15 خدا قهر و لطف از خدایی کند
نه از فسق و نز پارسایی کند
نشاید ز طاعت شدن عفو جو
نه از فسق نومید گشتن ازو
بسا رانده زاهد ز کاهی زِ در
بسا خوانده فاسق به آهی به بر
کند هرچه خواهد خداوندگار
نداری به کار خداوند کار
تو این پایگه ز آن سبب یافتی
که در نظم تاریخ بشتافتی
20 چو گفتی حکایات فخرِ بشر
از آن دادت این پایگه دادگر
ص :1
چو از کار سیّد بپرداختی
وز آن نامه دانش برافراختی
سزد کز صحابه سخن نو کنی
وز آن باغ گفتار بی خو کنی
سخن گستری سازی از راشدین
به معنی و صورت ز دنیی و دین
برافرازی اعلام اسلام را
براندازی اوضاعِ اصنام را
25 به صنعت درآری ز دریای دین
به غوّاص اندیشه دُرّ یقین
فروزان کنی بر سپهرِ مقال
مه دولت و مهر دین بی زوال
به باغِ خرد میوۀ سروری
به بار آوری در سخن گستری
ز کانِ هنر گوهر داد و دین
برآری لطیف و روان و ثمین
چو ایشان ز فرمودۀ مصطفی
نگشتند هرگز زمانی جدا
تو هَم در سخنشان جدایی مجو
بگو حالشان هم به نظمی نکو
که اندر مکافات آن کردگار
ببخشد گناهت به روزِ شمار
کند حشر با آن بزرگان ترا
به زیر لوا آردت مصطفی
به ارشاد روح القدس این زمان
به کار صحابه ببندم میان
که از بهر طبع آب نظم روان
به رود سخن (1) زود گردد روان
35 شود باغِ تاریخ سیراب از آن
چو خرّم بهاری بَری از خزان
زِ هر در سخن میوه ها اندرو
دگرگونه هریک به رنگ و به بو
که چندان که مردم بَرند روزگار
در آن باغ میوه بود برقرار»
کنون کار آن سروران گوش کُن
ز گفتار مستوفی خوش سَخُن
ص :2
1- 1) (ب 34).در اصل:برو و سخن.
خلافت امیر[المؤ]منین ابی بکر الصدّیق،رضی اللّه عنه دو سال و سه ماه
اشاره
نخست افگنم در خلافت سَخُن
بخوبی از آن پیر اصحاب بُن
جهانِ خرد جان تدبیر و را (1)
مکان هنر کانِ مهر و وفا
مهِ اهلِ صُفّه مَه اولیا
خدیو صحابه سرِ اتقیا
سپهر بزرگی و کوه وقار
خُسور (2) سرِ انبیا،یارِ غار
5 روان مروّت،تن راستی
بَری ذاتش از کژّی و کاستی
به دینش قویدل شده مصطفی
ستاییده او را به صحبت خدا
ابو بکر صدّیقِ (3) تیمی گهر
که بُد بوقحانه مَر او را پدر
نیا عامر و عمرو او را پدر
ز کعب آمده عمرو اندر گهر
بود کعب از سعد و سعدست ز تیم
همه صاحب مال و جاهِ عظیم
10 به مرّه رسد با رسُول خدا
شده هر یکی هشتمین مَر ورا
بُدی مادرش سلمی (4) نیکخو
که عمزادۀ بوقحافه بُد او
به سال چهارم ز تاریخِ فیل
ز مادر بزاد آن بزرگِ خلیل
ز اسکندری سال هشتاد و پنج
ز هشتصد فزون دُر برآمد ز گنج
ص :3
1- 1) (ب 2).را-رای.
2- 2) (ب 4).در اصل:حسور سر.خسر(:خسور):پدرزن.پدرشوهر.(نک.لغت نامۀ دهخدا)
3- 3) (ب 7).ابو بکر عبد اللّه بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک.(طبری 1567/4)
4- 4) (ب 11).:ام الخیر،سلمی بنت صخر بن عامر بن کعب.
در اوّل بُدی عبد کعبه به نام
به عبد اللّه اش (1) خواند فخر انام
15 لقب نیز صدّیق خواند و عتیق (2)
خطابش همیدون شفیق و رفیق
به کنیت ابو بکر خواندی ورا
به سه سال ازو بود مِه مصطفی
سی و هفت بُد سال عمرش که دین
پذیرفت از سیّد راستین
در اسلام بُد بیست و شش سال مَرد
بجز حقّ نگفت و بجز حقّ نکرد
چو در شصت و یکسال عمرش کشید
به اجماعِ مردم خلافت گزید
20 نبی را بحقّ گشت قائم مقام
ازو کار اسلام و دین یافت کام
خلیفه لقب یافت در کارِ دین
اضافه شده با رسول گزین
رفتن اسامه بن زید به غزو شام و ظفر یافتن
به ملک عرب در چو مشهور گشت
کز این دار فانی پیمبر گذشت
سر از دین بیکبار برگاشتند
همه دین اسلام بگذاشتند
عرب هرکه بودند صحرانشین
نجستند دیگر کسی راهِ دین
25 مدینی و مکّی و بعضی یمن
نگشتند از راه دین زین سخن
دگر هرکه بودند مرتد شدند
بدان باز هم با سرِ بد شدند
در این حال ابو بکر گفتا چنین:
«بدان سان که گفتا رسول گزین
سپه را سوی شام باید شدن
ز رومی سران دادِ دین بستدن»
چنین یافت پاسخ:«در این چند روز
نشاید به جایی شدن رزمتوز
که اعراب مرتد شدند سر به سر
وز آن است اسلامیان را خطر
طلیحه (3) به کارِ رسالت میان
ببسته،شده پیروش تازیان
ص :4
1- 1) (ب 14).«نام او به جاهلیّت عبد العزی یا عبد الّلاه بود و پس از قبول اسلام به عبد اللّه موسوم گشت» (به نقل از لغت نامۀ دهخدا ذیل:ابو بکر بن ابی قحافه.)
2- 2) (ب 15).علی بن محمد گوید:او را عتیق گفتند که نکوروی بود.گوید:و بعضی ها گفته اند عتیق از آن رو نام یافت که پیمبر خدا(ص)بدو گفت:(از آتش آزادی)و آزاد را عتیق می گفتند.ابن اسحاق گوید:از عایشه پرسیدند: چرا ابو بکر را عتیق نام دادند؟و او به پاسخ گفت:روزی پیمبر خدا بدو نگریست و گفت:این آزاد شدۀ خدا از آتش است.(طبری 1567/4)
3- 3) (ب 31).:طلیحه بن خویلد الاسدی.
ندارد خلافت قراری همان
اگر تاختن آورد بدگمان
چو لشکر نباشد به نزدیک ما
چگونه توان گشت رزم آزما
بمان تا در این بگذرد چند روز
شود کار اسلامیان دلفروز
35 ببندیم در کین میان آن زمان
بکوشیم در چارۀ بدگمان»
ابو بکر گفتا:«خدا یار ماست
قویدل بود هرکه یارش خداست
به نیرویِ یزدان چه باک از عدو
اگر خود شوند جملگی جنگجو
چو کرد آن سپه نامزد مصطفی
فرستاد باید بزودی مرا
ز فرمان او یک سر مُو به کار
نه گشتم،نه گردم نهان و آشکار»
40 صحابه به پیش عمر زین سبب
برفتند و کردند یاری طلب (1)
که:«چون نیست چاره ز رفتن به جنگ
سزد گر نباشیم در زیر ننگ
امیری دگر را به لشکر امیر
کند کُو بود جُمله را دلپذیر
که فرمانبرِ بنده ای،مهتران
نخواهند شد،کار گردد گران»
عمر چون از این در بر او کرد یاد
بسختی در آن پاسخش باز داد
45 که:«هی هی!چگونه شماری روا
گذر کردن از گفتۀ مصطفی
کسی را که سیّد به میری گزید
دهم عزلت،از من نیاید پدید
که صورت ببندد به کاری برم
ز فرمودۀ مصطفی نگذرم
شما را که هستید اسلامیان
بدانست باید حقیقت عیان
ز فرمانبری نیست چاره بدین
نباید سخن گفت دیگر چنین»
50 چو پاسخ چنین داد یکسر به راه
شدند آن که بُد نامزد از سپاه
اسامه (2) به فرمان شده پیشرو
سوارانِ جنگی و مردانِ گو
ابو بکر بَهر تشیّع (3) به راه
پیاده همی رفت با آن سپاه
یکی گفت با او:«تو هم گر سوار
شوی بهتر ای مهترِ نامدار»
ابو بکر گفتش:«رسولِ گزین
در این کار گفته ست با من چنین:
ص :5
1- 1) (ب 40).در اصل:ثاری دکر.
2- 2) (ب 51).:أُسامه بن زید.
3- 3) (ب 52).تا آنجا که استقصا شد«تشیّع»در معنای«تشییع»:از پی مسافر و جنازه شدن،نیامده است.ظاهرا بر اثر تنگنای پر کردن وزن،این اهمال روی نموده است و یا با اندک تسامحی در رعایت وزن شاید صورت اصلی مصراع چنین بوده است:ابو بکر از بهر تشییع به راه.
55 هر آن پا شود گردآلود خوار
یکی راه اندر ره کردگار
حرام ست دوزخ بر آن بی گمان
بدان آرزو می روم این زمان»
چو از شهریک تیر پرتاب راه
برفتند آن نامبُرده سپاه
ابو بکر اندر نصیحت سَخُن
بر ایشان بر این گونه افگند بُن
که:«ای مؤمنان سر ز حکمِ امیر
مپیچید از جاهلی خیره خیر
60 ز حکم خدا و نبی بر شما
فریضه ست بودن به فرمان ورا
غنیمت چو حاصل شود در نبرد
مبادا که پنهان کند هیچ مرد
زن و کودکِ کافران کس تباه
مسازید در راه و در رزمگاه
درخت برومندشان مفگنید
ز آزارِ رهبان (1) کرانه کنید
فزون ز آن که آید به کارِ شما
مسازیدشان کس تبه چارپا»
65 اسامه ز بو بکر درخواه (2) کرد
که باشد عمر همرهش در نبرد
به فرمان عمر رفت با او به راه
ابو بکر برگشت و رفت آن سپاه
چو آمد به ملک قضاعه سپاه
به غارت درآمد به فرمان ز راه
به هر حی و هر دیه لشکر رسید
ازو مردمش زود دوری گزید
همه هرچه شان بود بگذاشتند
به راهِ هزیمت سرافراشتند
70 مسلمان هر آن چیز می دید بُرد
چنین تا به موته (3) سپه ره سپرد
نیامد کسی پیش ایشان فراز
که در جنگ شاید ازو گفت باز
از آن جایگه این سپه بازگشت
به شهرِ مدینه درآمد ز دشت
چلم روز بُد کین سپه بازِ شهر
رسیدند دیده از آن جنگ بهر
در این مدّت آمد خبر از یمن
که در کار اسود (4) درآمد شکن
75 بدان سان که فرموده بُد مصطفی
برافتاد آن ناکس تیره را
ابو بکر و اسلامیان آن که بود
بر آن فتح در شادمانی فزود
ص :6
1- 1) (ب 63).رَهبان:خداوند راه،راهرو. رهبان و رهبرند در این عالم و در آن نه آبشان به کار و نه کاری به آبشان «خاقانی»(به نقل از لغت نامۀ دهخدا)
2- 2) (ب 65).درخواه:درخواست،التماس.
3- 3) (ب 70).در اصل:مویه.
4- 4) (ب 74).:اسود ذو الخمار عبهله بن کعب العنسی.
به فیروز دیلم به ملک یمن
امارت سپرد آن زمان زین سخن
ردّت اعراب
ردّت اعراب (1) صحرانشین و جنگ ابو بکر با ایشان
وز این روی اعرابِ صحرانشین
چو بگذشته بودند از راهِ دین
پذیرفته دین طلیحه از آن
اوامر بُد انداخته از میان
80 نه جُستی زکوه و نه کردی نماز
نه از بَد کسی را همی داشت باز
کسی را که بُد بویی از دین به جا
ندیدند از این گونه کردن روا
به بو بکر از ایشان پیام این چنین
بیامد سخن گفته در کارِ دین
که:«چون شد محمّد کنون در نهان
طلیحه کند دعوت اندر جهان
بدین در بگوید ز سختی سَخُن
تو باری زکوتش ز ما وضع کُن
85 که اسلام اندر عرب برقرار
بماند،مشو مال را خواستار»
نپذرفت ابو بکر،قوم عرب
در این از علی کرد یاری طلب
که:«چندان از ایشان بخواهید مال
قوی گردد اسلام را باز حال
از آن پس رسانید هم برقرار
نباشید تخفیف را خواستار» (2)
علی از ابو بکر درخواه کرد
نپذرفت و پاسخ چنین داد مرد:
90«نبی را خدا داد فرمان در این
هر آن کو کشد سر ز ارکانِ دین
به شمشیر او را به طاعت درآر
چرا می کنی از من این خواستار
به یزدان کز آن چیز از این پیشتر
عرب داد با پیشوای بشر
دهد کَم به من پاره ای ریسمان
کنم جنگ و ز آن قوم بستانم آن»
شدند منکرش زین سبب مردمان
بدو هرکسی گفت از این:«آن زمان
95 بکردی (3) مدارا نبی با عدُو
نگشتی به پیری ز کس جنگجو
که تا دست بر دشمنان یافتی
از آن پس به پیکار بشتافتی
ص :7
1- 1) عنوان.در اصل:بردن اعراب،به احتمال زیاد کاتب،«ردّت»را«بردن»نوشته است.ردّت-ارتداد،از دین برگشتن.
2- 2) (ب 88).در تاریخ گزیده،168،آمده است:«جمعی اعراب پیغام فرستادند که از زکوه بر ما تخفیفی کن تا به ادا رسانیم».
3- 3) (ب 95).در اصل:نکردی.
تو اکنون چرا این چنین تیزتیز
کشی سر ز آزرم و جویی ستیز»
ابو بکر گفتا:«ز حُکمِ خدا
چو این دین ز فرمودۀ مصطفی
به شرق و به غرب جهان بی گمان
رسانید باید به جنگ این زمان
100 به بالین (1) خود با عرب این چنین
چگونه مدارا کنم بهر دین؟»
به دروازه ها بَر سپه بعد از آن
فرستاد و کردش نگهبان بر آن
علی رفت و طلحه برفت و زبیر (2)
برِ هر یکی چند مرد دلیر
که گر دشمن آرد به کوشش سپاه
ز دشمن شوند آن سران رزمخواه
ز اعرابِ صحرانشین چند تن
به ذو القصّه کردندی آنگه وطن
105 کزو تا مدینه دو فرسنگ راه
بود موضعی درخورِ رزمگاه
بنی قیس و قینان (3) بُدی نامشان
برفتند چندی از آن سرکشان
به شهرِ مدینه به جنگاوری
به پیشِ علی سر پُر از داوری
علی جنگ جُستن پسنده ندید
ز نزدیکشان زود دوری گزید
به شهر اندر آورد لشکر ز دشت
چو بیگاه بُد جنگجو زآن بگشت
110 مدینه گرفت آن سپه در حصار
بر اسلامیان خواست شد سخت کار
همان شب ابو بکر لشکر بساخت
به شبگیر بر جنگشان برنشاخت
ز اعراب چندی تبه کرد زار
هزیمت شدند آن سپه زار و خوار
به ره تا به ذو القصّه مؤمن سپاه
همی کردی از قومِ ایشان تباه
پراکنده گشتند آن کافران
برفتند هریک به دیگر کران
115 به ذو القصّه نعمان مقرن سپاه
نشاند و همی بود آن جایگاه
ابو بکر سویِ مدینه کشید
شکوهش از این کار آمد پدید
سه قوم از تمیمی زکوه آنچه بود
به سوی مدینه فرستاد زود
اسامه از آن رو درآمد ز شام
وز این شد قوی حال مؤمن تمام
ابو بکر دادش خلافت به شهر
خود و لشکر از جنگ جستند بهر
120 بدو گفت هرکس:«ترا جنگجو
به خود گشتن اکنون نبینیم رو
تو بنشین و زین مهتران دیگری
روان کن بدین جنگ با لشکری
ص :8
1- 1) (ب 100).بالین:متّکا که برای خواب و یا استراحت بدان تکیه کنند و بیارامند.
2- 2) (ب 102).:طلحه بن عبید اللّه،زبیر بن العوام.
3- 3) (ب 106).یعنی بنی قیس و بنی قینان.
که گر بر تو آید شکن ناگهان
نماند دگر نام دین در جهان
ولیکن اگر دیگری بشکند
بزودیش فرّت تدارک کند»
نپذرفت ابو بکر و شد جنگجو
به ذو القصّه آورد از شهر رو
125 به نعمان بپیوست و با آن سپاه
شد از دشمن دینِ حقّ رزمخواه
یکی هفته با دشمنان جنگ کرد
شب و روز نآسود از جنگ مرد
حوالیّ آن شهر دو روزه راه
به اسلام آورد تا آن سپاه
غنیمت بسی یافت اندر نبرد
همیدون زکوه آنچه بُد گِرد کرد
نامزد کردن ابو بکر لشکرها به جنگ مرتدان
پس از هفته ای با مدینه کشید
در او یازده گشن لشکر گزید
130 به هریک کمابیش پانصد دلیر
سپرد و فرستادشان همچو شیر
شمار همه هشت باره هزار
برآمد که رفتند زی کارزار
نخستین بشد خالد ابن ولید
به جنگ طلیحه سپاهی کشید
دوم عِکرَمه ابن بو جهل تفت
سوی مسلمه (1) تا یمامه برفت
ششم شرحبیلِ حسنه همان
برِ مسلمه شد به کوشش دمان
135 چهارم علا حضرمی با سپاه
به بحرین روان شد به دل رزمخواه
به پنجم حذیفه (2) ز محصن گهر
به عمان سپه برد و آن بوم وبر
ششم عرفجه (3) با سپه همچنین
به مُهره ز ملک یمن جست کین
به هشتم سوید ابن مقرن سپاه
درآورد سوی تهامه ز راه
به هشتم مهاجر (4) به ملک یمن
روان گشت با لشکری رزمزن
ص :9
1- 1) (ب 133).مصراع دوم:منظور«مسیلمه بن حبیب الکذّاب»است،در تمامی ابیات به جای«مسیلمه»، «مسلمه»آمده است.و این سهو ناشی از رعایت وزن است.
2- 2) (ب 136).در طبری 1375/4،آمده:یک پرچم نیز برای حذیفه بن محصن بست و او را به جنگِ مردم«دبا» فرستاد.در العبر 479/1،نیز«دبا»آمده است.
3- 3) (ب 137).در اصل:عرفحه؛:عرفجه بن هرثمه البارقی.
4- 4) (ب 139).:مهاجر بن أبی امیه بن المغیره.
140 به یاری اسلامیان و مُعاد (1)
که از قوم اسود ستانند داد
نهم خالد ابن سعید (2) و سپاه
سپردند تا کشور شام راه
دهم کرد مروان (3) روانه سپاه
ز قوم قضاعه شده رزمخواه
ده و یک سپه معن بن حاجزه (4)
روان کرد سوی سلیم یکسره
وز آن پیشتر کین دلاور سپاه
شوند اندر این ملکها رزمخواه
145 به هریک ابو بکر یک نامه کرد
در آن دادشان بیمِ کار نبرد
که گر در پذیرید اسلام باز
نگردد کسی با شما رزمساز
وگرنه فلان نامور با سپاه
شود در عقب از شما رزمخواه
از این بیم چندی از آن مرتدان
که بدتر بُدند ز آن جفاجو بَدان
ز نزدیکی قوم خود پوی پو
به پیش طلیحه نهادند رو
150 سپاهی گران شد بر او انجمن
همه نامدارانِ لشکر شکن
رزم خالد ولید با طلیحۀ اسدی
ثقیف و هوازن،هذیلی وطی
اسد آن که بودند خود قوم وی
بنی طحث و غوث و فزاره (5) همان
چو غطفانی (6) و چون دگر مردمان
برآمد سر دولتش ز این به ماه
شدن خواست از مؤمنان رزمخواه
و لیکن چو عدّیّ حاتم بدو
رسانید نامه در این گفت وگو
155 که بو بکر بودی نوشته بَرش
شدند زو جدا بهری از لشکرش
بزرگانِ طائیّ و دیگر سران
گرفتند از این روی از وی کران
ص :10
1- 1) (ب 140).:مُعاذ بن جبل.
2- 2) (ب 141).:خالد بن سعید بن العاص.
3- 3) (ب 142).در طبری 1375/4 و العبر،479/1 آمده است:یک پرچم نیز برای عمرو عاص بست و او را به جنگ جماعت قضاعه و ودیعه و حارث فرستاد.
4- 4) (ب 143).در اصل:معن بن حاضره.صحیح آن معن بن حاجز است که برادر طریفه بن حاجز است.در طبری 1376/4 و العبر 479/1 آمده:یک پرچم نیز برای طریفه بن حاجز بست و او را به جنگ بنی سلیم فرستاد؛ منظور از«سلیم»قوم«بنی سلیم»است.
5- 5) (ب 152).در اصل:عوث و فراره.
6- 6) (ب 152).در اصل:عطفانی.
به خالد بپیوسته در کار جنگ
نمودند تیزی، (1)نکردند درنگ
قوی حال شد خالد از کارشان
روان شد بزودی به پیکارشان
وز آن رو طلیحه (2) به پیکار هم
درآورد لشکر ز بیش و ز کم
160 برابر دو لشکر به یک دشت بر
فرود آمده گمره و راهبر
عکاشه که محصن بُد او را پدر
چو ثابت که بودش زِ اقرم (3) گهر
ز اسلام بهر طلایه به شب
برفتند و افتاد ناگه شغب
طلیحه از آن روی با سلمه (4) هم
برون آمده بُد چو فیل دُژَم
فتادند برهم دو رویه سران
یکی رزم کردند با هم گران
165 تبه گشت ثابت در آوردگاه
ز سلمه بر او گشت گیتی سیاه
جهان بر طلیحه در آن دشتِ جنگ
ز کار عکاشه شدن خواست تنگ
پس از قتل ثابت،سلّمه برش
درآمد به پیکار شد یاورش
ز کار دو جنگی برادر بزار (5)
برآمد ز جانِ عکاشه دمار
به شبگیر خالد شد آگاه از این
برفت و از آن بدگمان جست کین
170 کشیدند صف هر دو لشکر به جنگ
نکردند در کارِ کوشش درنگ
عیینۀ فزاری (6) ز تخم حصین
ز قوم طلیحه درآمد به کین
طلیحه بپیچید سر در گلیم
«دعا می کنم»گفت:«پیش قدیم
که نصرت دهد لشکرم را چنان
که اسلام را داد پیشین زمان
به یاری فرستد برِ ما سروش
که در جنگ دشمن شود سختکوش»
175 و لیکن دو اسپ دونده بزین
ببست بر درِ خیمه بر دشتِ کین
که گر ز آن که باشد ظفر در نبرد
بگوید:«سروش آمد و جنگ کرد»
وگر منهزم گردد او را سپاه
گریزد خود و زن شتابان به راه
عیینه ز اسلامیان جنگ جُست
چنین تا در آوردگه گشت سُست
ص :11
1- 1) (ب 157).در اصل:نمودند تیری.
2- 2) (ب 159).در اصل:روی طلحه.
3- 3) (ب 161).در اصل:ز افرع؛ثابت بن أقرم العجلانی.
4- 4) (ب 163).سلمه بن خویلد.
5- 5) (ب 168).در اصل:برآر؛بزار-بزاری.
6- 6) (ب 171).در اصل:عتیبه فراری؛:عیینه بن حصن الفراری.در سایر مواضع نیز در اصل«عتیبه»آمده است.
ندید از سپاه فرشته اثر
بیامد به نزدیکِ آن خیره سر
180 طلیحه بدو گفت ک:«اکنون دمان
سپاه فرشته رسد بی گمان
عیینه دگرباره شد رزمخواه
ز هر دو سپه گشت چندی تباه
در این روز آمد به حدّ زوال
نیامد فرشته برش در جدال
بپرسید باز از طلیحه:«سروش
کجا،کو؟کِه با ما نماند ایچ توش»
بگفتش:«همین ساعت از آسمان
سپه جبرئیل آورد بی گمان»
185 عیینه دگرباره رزم آزمود
در آن سود غیر از زیانش نبود
نبود از سپاه فرشته (1) نشان
بپیچید از جنگِ خالد عنان
بگفت:«از دروغِ یکی تیره راه
به کشتن دهم تا به کی این سپاه
نبینم ز جبریل نام و نشان
ولی عزریائیل بسته میان
نخواهد بماندن ز ما یک دلیر
چه کوشیم خیره در این دار و گیر»
190 به پیش طلیحه شد و گفت مرد:
«نیاید فرشته به دشت نبرد
مرا بیش از این نیست تابِ نبرد
از این پس ترا باید این جنگ کرد»
بگفت این و شد منهزم با سپاه
هَزاهِز (2) درافتاد در رزمگاه
ز قوم طلیحه سواری نماند
بتیزی (3) به هر گوشه هریک براند
طلیحه گریزنده شد با زِ پس
به جا ماند آن لشکر و مسْکنش (4)
195 ز یثرب سوی شام کردند رو
بماندند یکسال و نیم اندرو
از آن پس زن و شو مسلمان شدند
ز دل بر سر راه ایمان شدند
به حیِّ بنی کلب بودش وطن
ابو بکر خواندش برِ خویشتن
نیارست رفتن به نزدیک او
و لیکن ره دین سپردی نکو
به گاهِ عمر رفت و او را بدید
وزو فتحها گشت در دین پدید
200 بر اسلام انجام کارش گذشت
اگرچه بَدی کرده بُد،نیک گشت
وز این رو چو شد منهزم آن سپاه
شدند مؤمنان در عقب رزمخواه
ص :12
1- 1) (ب 186).در اصل:فرسته؛گو آن که فرسته به معنای فرشته نیز هست.(مصراع دوم)در اصل:نپیچیذ.
2- 2) (ب 192).هزاهز:آشوب و فتنه و سروصدا،پریشانی و آشفتگی.(لغت نامۀ دهخدا)
3- 3) (ب 193).در اصل:بتری بهر.
4- 4) (ب 194).(مصراع دوم):بجا ماند آن لشکر و مسکنش(؟)در صورت مضبوط قافیۀ این مصراع یقینا تصحیف و تحریفی رخ نموده است که ضبط صحیح آن بر بنده روشن نیست.
گرفتند از ایشان فراوان اسیر
عیینه از آن جمله بُد دستگیر
غنیمت ز اندازه آمد برون
که بُد مانده ز ایشان به جنگ اندرون
اسیران و خمسِ غنیمت به راه
فرستاد خالد از آوردگاه
205 عیینه به دست ابو بکر باز
مسلمان شد و دولتش داد ساز
ابو بکر کردش سوی حی گُسی
در اسلام ماند آن دلاور بسی
رزم خالد با مرتدّان بنی عامر
رزم خالد با مرتدّان بنی عامر (1)
سوی کوه طی خالد رزمزن
روان گشت و کرد اندر آنجا وطن
به پیشش شدندی همی مرتدان
مسلمان شدی هرکه بود از ردان
ز قوم بنی عامری یک گروه
که بودند نزدیک آن دشت و کوه
210 شده قره بن هبیره (2) امیر
بر آن قوم و دل کرده ز اسلام سیر
سپاهی فرستاد تا در نبرد
ببردند مال و بکُشتند مرد
اسیران گرفتند از آن مردمان
اسیر آمد این قره (3) هم آن زمان
از آن قوم هرکس که در مرتدی
رسانیده بُد بر مسلمان بَدی
مکافات آن هم بدان نوع کرد
که آن قوم بودند کرده به درد
215 اسیران و خمس غنیمت سپاه
به بو بکر بردند از آن جایگاه
پیام آن که:«زین قوم خاص این چنین
بر این گونه جستم کنون کینِ دین
که دلشان نمی شد بر اسلام راست
از آن کرد بایستم این بازخواست»
پسندیده فرمود بو بکر کار
برآورد هم ز آن اسیران دمار
ص :13
1- 1) عنوان.در اصل:بنی غامر.
2- 2) (ب 210).در اصل:فروه بن هبیره.
3- 3) (ب 212).در اصل:این فروه.
رزم خالد با سلمی بنت[مالک بن حذیفۀ]غطفانی
رزم خالد با سلمی بنت[مالک بن حذیفۀ]غطفانی (1)
ز غطفانیان (2)بُد زنی نامدار
لقب سلمی و نعمتش بی شمار
220 به غزوی شده گاهِ سیّد اسیر
برادر تبه گشته اش خیره خیر
به زن داده اش سیّد سرفراز
ورا عایشه کرده آزاد باز
یکی روز شد با گروهی زنان
برِ مصطفی،گفت سیّد چنان:
«زنی زین زنان در خدا و رسول
شود عاصی و پیش گیرد فضول
کنند بانگ بَر وی سگان در نبرد
ز جانش برآرند انجام گَرد»
225 پس از مصطفی این زنِ بَدنهان
به ردّت برون آمد اندر جهان
همی گِرد می کرد بر خود سپاه
که بهر برادر شود رزمخواه
نمی کرد خالد به کارش نگاه
که زن چون تواند شدن رزمخواه
همی از دگر مرتدان کین کشید
به دل خوار کرده بَدِ آن پلید
از این روی شد کارِ سلمی بلند
به اسلامیان آمد از وی گزند
230 چنان شد که خالد به خود جنگجو
ازو گشت و آمد به پیکار او
شد آن زن به هودج در و آن سپاه
بیاراستند از دو رو رزمگاه
اگر ز آن که آن ناقه را پی کنند
بزودی مر آن قوم را بشکنند
بکوشید هرکس ولی دسترس
بر آن ناقه ز ایشان نمی یافت کس
به خود گشت خالد از آن رزمخواه
ز صد کس شد افزون به دستش تباه
235 که آن ناقه را کرد در جنگ پی
درافتاد سلمی ز بالایِ وی
تبه کرد خالد ورا در زمان
جز اینش نبُد سود از آن بدگمان
قتل فجأه
قتل فجأه (3) سلیمی
ز قوم سلیمی در آن روزگار
یکی مرد بُد پردل و نامدار
ص :14
1- 1) عنوان.در اصل:بنت عطفانی.
2- 2) (ب 219).در اصل:ز عطفانیان.
3- 3) عنوان.در اصل:فحاه سلمی.
که ایاس (1) بُدش نام و مردانه بود
به دزدی در آن دور افسانه بود
چو ناگه شدی بر سر مردمان
لقب یافت فجأه (2) از این آن زمان
240 به عهد نبی بُد مسلمان شده
پس از وی سوی مرتدی آمده
از این بیم خالد ازو هم دمار
برآرد چو از مرتدان خوار خوار
روان شد به پیش ابو بکر زود
مسلمان بَرش خویشتن را نمود
سلاح و شتر جست و سازِ نبرد
که با مرتدان خواهد او جنگ کرد
پذیرفت ابو بکر و هر چیز خواست
بدو داد و زین کارِ او گشت راست
245 برفت و تنی چند از مرتدان
که بودند چون او سرانِ بَدان
شدند یاور او و بر مؤمنان
رسانید هریک زِ هر در زیان
به خالد،ابو بکر پیغام کرد
که باید ز جانش برآورد گرد
به قوم سلیمی ز خالد پیام (3)
در این رفت کز وی کشند انتقام
سلیمی از این شد ازو رزمخواه
شدند بیشتر یاورانش تباه
250 درآوردگه گشت او دستگیر
به پیش ابو بکرش بردند اسیر
ابو بکر او را در آتش بسوخت
وز این کار اسلامیان برفروخت