گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
جنگ عبّاسیان با یزید هبیره و ظفر یافتن

وز آن رو ابو جعفر تیزچنگ

چو آمد به واسط سوی کارِ جنگ

همی جُست هفت ماه ز آنجا نبرد

همه روزه با بدگمان جنگ کرد

یزید هبیره بسختی رسید

امان جست و حیله به پیش آورید

590 مگر آن که در جنگ دستش نداد

تواند در آن صلح آورد یاد

ز مکرش ابو جعفر آگاه بود

نماندش که یابد از آن هیچ سود

چو با لشکر آمد برون از حصار

درآمد به نزدیکِ آن نامدار

ندادند رَه مردمانِ ورا

نگشت اندر آن حیله کامش روا

دگر روز کمتر از آن کرد مرد

مگر شاید از کینه آن حیله کرد

595 ندادند رَه هم کسی را از آن

نیامد دگر پیشِ او آن چنان

به خلوت شدی ز آن سپس پیشِ او

نیارست گشتن بداندیشِ او

به پیش برادر زِ کارش خبر

فرستاد آن مهترِ نامور (2)

فرستاد پاسخ که:«او را امان

نه ممکن که باشد زِ ما بی گمان

چو پاسخ بخوانی ز جانش دمار

برآور،مَده بیش از این زینهار

ص :540

1- 1) (ب 581).در اصل:؟؟؟ فیوم نوذیس نام...نزدیک به دیه بو صیر،به زمین فیوم که آن دیه فرعون است با مروان جنگ کرد.(تاریخ گزیده 291)
2- 2) (ب 597).:ابو العباس سفاح.
600 وگرنه فرستم کسان را بَرت

که از وی ستانند کین بَر درت»

چو نزدیکیِ بو جعفر آمد پیام

بگسترد بَر راهِ بدخواه دام

به خانه تنی چند را در کمین

نشاند و به فرمان از او جُست کین (1)

ورا با بزرگانِ سرلشکرش

یکایک بُبردندی اندر بَرش

ببستند بر یکدگرشان چو گُو

همی خون درآورد از ایشان به جو

605 از آن قوم جز معن زاید نماند

که منشورِ شمشیر او بَرنخواند

ورا نیز محبوس کرد آن زمان

پس از مدّتی داد بَر جان امان

مسلّم گشتن مصر و شام عبّاسیان را

دَهُم ماهِ این سال از آن مردمان

کشیدند از این کینه کین آن زمان

وز آن روی عبّاسیان با سپاه

ز موصل به حرّان سپردند راه

که مروان در او داشتی دار ملک

در او ساختی هرچه بُد کار ملک

610 به فرمانبری مردمان سربه سر

ز حرّان (2) بدیشان نهادند سر

کسی را به کین تابِ ایشان نبود

به فرمانبری پیش رفتند زود

خزاینّ مروان (3) از او سربه سر

بُبردند عبّاسیان دربه در

بیاراستند لشکری را بدان

به سویِ دمشق آمدند آن زمان

ص :541

1- 1) (ب 605-602).خازم و هیثم بن شعبه با عده صد تن نزد ابن هبیره رفتند و گفتند:آمده ایم مال را تحویل بگیریم. او به حاجب خود گفت:گنجها را به آنها نشان بده.در هرکُنجی یک نگهبان گماشتند و باز نزد او رفتند، فرزندش داود در آنجا بود.جمعی از غلامان و موالی او را احاطه کرده بودند.کودک خردسالش را در آغوش داشت.چون به او نزدیک شدند حاجب او برخاست و جلو آنها را گرفت.هیثم بن شعبه بر گردنش شمشیر زد و او را انداخت،داود فرزندش نبرد و دفاع کرد.رو به پدر کرد و پدر،فرزند خردسالش را دور کرد و گفت:این کودک را حفظ کنید.آنگاه خود سجده کرد و در حال سجده کشته شد.سر او و سایرین را بریدند و نزد ابو جعفر بردند.(کامل 75/9)
2- 2) (ب 610).عبد اللّه بن علی چون به حرّان رسید،خانه ای را که برادرش ابراهیم امام در آن محبوس بود ویران کرد و از پی مروان روان شد.(العبر 210/2)
3- 3) (ب 612).در اصل:حزابن؟؟؟ مروان.سرداران شیعه هریک بر دروازه ای از دروازه های دمشق لشکرگاه زدند و شهر را محاصره گرفتند.در پنجم رمضان شهر گشوده شد و به شهر داخل شدند و خلق کثیری را کشتند و نیز ولید بن معاویه عامل دمشق کشته شد.(العبر 210/2)
سپهدارش آمد به پیکار پیش

وز آن کار شد دشمنِ جانِ خویش

615 پس از جنگ در رزمگه شد تباه

به فرمانبری پیش رفت آن سپاه

امان دادشان میرِ عبّاسیان

نکوشید در کارشان در زیان

جهانگیر عبد اللّه رزمخواه

نشست اندر آن شهر و بَهری سپاه

برادرش صالح به جنگِ عدو

به حکمش سویِ مصر آورد رو

ابو عونِ مروی به پیش اندرش

به مردی همی بُردی آن لشکرش

620 بدان شهر (1) رفتند و از رویِ زور

در او یافتند دست در جنگ و شور

همه کشورِ مصر فرمانپذیر

شدند آن مهان را پس از داروگیر

ز مروان پژوهش در آن بوم وبَر

نمودندی ایشان به خشک و به تَر

قتل مروان الحمار و بنی امیّه

سرافراز عامر (2) ز گرگانیان

که از خیلِ بو عون بُدی آن زمان

خبر یافت از وی زِ کارآگهان

که گشته است در دیهِ (3) فرعون نهان

625 بشد با دلاور سواری هزار

گذر کرد از نیل آن نامدار

به رسمِ شبیخون بَر او تاختن

شبِ تیره گون برد با انجمن

مَر آن دیه را کبس (4) کردند زود

ز هرسوی لشکر نبرد آزمود

چنین تا رسیدند پیش کنشت (5)

به ره هرکه را هرکه می دید کُشت

چو آمد به پیش کنشت آن (6) سپاه

برون رفت مروان و شد رزمخواه

630 همی کرد پیکار تا کشته شد

ز مروانیان بخت برگشته شد (7)

ص :542

1- 1) (ب 620).در اصل:بذ آن شهر.
2- 2) (ب 623).طبری:عامر بن اسماعیل،العبر:عامر بن اسماعیل حارثی و تاریخ گزیده عامر بن اسماعیل جرجانی آورده اند.
3- 3) (ب 624).در اصل:که کشتست که در دیه.
4- 4) (ب 627).در اصل:کسس؟؟؟.کبس-هجوم ناگهانی،محاصره.
5- 5) (ب 628).در اصل:بیش ؟؟؟.
6- 6) (ب 629).در اصل:؟؟؟ آن.
7- 7) (ب 630).طبری 4643/11،راوی گوید:عامر بن اسماعیل برنشست و سوی صالح بن علی رفت،صالح بن علی نوشت:به امیر مؤمنان ابو العباس،ما دشمن خدای،جعدی را تعقیب کردیم تا او را به سرزمین دشمن خدا و-
بُد این حال در آخرین ماهِ سال

که آمد بر آن شاه از این در وَبال

بُدش عمر پنجاه و نُه آن زمان

شده پنج از آن پیشوایِ زمان (1)

و لیکن یکی روز خوشدل از آن

نبوده ز بس فتنه اندر جهان

پس از خلع شش مَه زِ عبّاسیان

گریزان زِ بیمِ روان در جهان

635 دو پورش یکی شد به مُلک حَبَش (2)

در او عمر گفتش:«شَبت باد خوش!»

بکُشتندی آنجا به زاریّ زار

ندادش زمانه به جان زینهار

دگر شد در این ملک ناگاه کور

در آن کوری آن پور شد سویِ گور

چنان داشت مروان به دل اعتقاد

نبردند پیغمبران راد و داد (3)

که بودند مختال ناموسجو

خداشان بفرموده (4) آن گفت وگو

640 که پیغام نزدیکی همسران

فرستند و حکم است بر بندگان

ولی خسروان را ز پروردگار

شمردی به فرماندهی کاردار

همی گفت:«هر کو زِ فرمانشان

بگردد زِ یزدانش بَرگشته دان»

وز این روی اکثر امامانِ دین

شمردند کافر مَر او را از این

به سفّاح چون شد زِ کارش خبر

چنین گفت ک:«آن تخمۀ خیره سر

645 چو بَر اهلِ بیت رسُول خدا

شمردند در جنگ خواری روا

7)

-همانند وی فرعون راندیم.او را در سرزمین فرعون کشتم.ابو طالب انصاری گوید:یکی از مردم بصره به نام مغوذ با نیزه ضربتی به مروان زد و او را از پای درآورد،وی را نمی شناخت،یکی بانگ زد که امیر مؤمنان از پای درآمد و سوی او دوید،یکی از مردم کوفه که انارفروش بود زودتر بدو رسید و سرش را ببرید. (العبر 210/2):در اثر ضربه ای که بر او فرود آمد،بیفتاد و مردی سرش را ببرید. سرش را جدا کردند و چون بریده شد گربه ای آمد و زبانش را ربود و سر نزد ابو العباس فرستاده شد و چون آن را پیش روی وی نهادند،گفت:کدامیک شما این سر را می شناسید؟سعید بن عمرو بن جعده گفت: این،سر مروان بن محمد بن مروان بن حکم،خلیفه دیروز ما است.مردم این سخن را بر وی خرده گرفتند،و ابو العباس گفت:این پیرمرد از این گفتار جز وفاداری منظوری نداشت.(تاریخ یعقوبی 325/2)

ص :543

1- 1) (ب 632).طبری 4644/11:وقتی مروان کشته شد،به گفتۀ بعضی ها،شصت و دو سال،به گفته ای دیگر شصت و نه و به گفته ای پنجاه و هشت سال داشت.زمامداری وی از وقتی با وی بیعت کردند تا وقتی کشته شد،پنج سال و دو ماه و شانزده روز بود.(تاریخ گزیده 291)
2- 2) (ب 635).عبد اللّه و عبید اللّه،عبید اللّه کشته شد و عبد اللّه گریخت.
3- 3) (ب 638).در اصل:نبودند پیغمبران راه و داد.
4- 4) (ب 639).«نفرموده»(؟).
سِزد گر کنون کینه خواهیم باز

نیابد از ایشان ز ما کس جواز

برآریدشان مُردگان (1) را زِ گور

بسوزید یکباره از کین و شور»

تن زندگان کرده شان ریز ریز

مجویید آزرمشان در ستیز (2)

به غیر از عُمر ابن عبد العزیز

نماندند در گور از آن قوم نیز

650 ز بیش و ز کم هیچ چیز از یزید

نشانی در آن گور مردم ندید

کز او بود کین جسته پروردگار

چو خاکسترش کرده در گور خوار

پس از زندگان کین کشیدند پاک

از آن قوم کردند بی مرّ هلاک

از ایشان کما بیش صد پور خوار

به نزدیک سفّاح بردند زار

بفرمود تا زنده شان استخوان

به تن درشکستند اندر زمان (3)

655 فگندندشان بَر سرِ یکدگر

بساطی کشیدند به بالاش بر

بَر او رفت با ویژگان و طعام

بخواست و بخورد و از آن یافت کام

یکی داد جان و یکی خورد نان

ببین تا چِها رفته است در جهان

از این گر نگیری به دل اعتبار

برآنم که باید شدت شرمسار

شنیدم که در مهد زرّین درست

بُدند پرورانیده شان در نخست

660 در آخر جهانشان چنان خوار کرد

که بر جان بَر این گونه زنهار خورد

نه آن بودش از مهر و نَه این زِ کین

جهان راست خود خوی و عادت چنین

از آن قوم عبد اللّهِ پاکرا

که هشّام (4) بودی مَر او را نیا

گریزان زِ دشمن به بَربَر فتاد

وز آنجا سوی اندلس رونهاد

بَر او پادشا شد پس از هفت سال

به شاهی در آنجا برافراخت بال

ص :544

1- 1) (ب 647).در اصل:برارندشان مردکان.
2- 2) (ب 648-647).عبد اللّه بن علی دستور داد که از مردگان اموی نبش قبر کنند.قبر معاویه بن ابی سفیان را نبش کردند،چیزی در آن جز یک خط شبیه به ریسمان ندیدند که آن هم خاکستر بود.قبر عبد الملک بن مروان را نبش کردند فقط جمجمۀ او بود.در اغلب گورها جز یک عضو یا استخوان چیزی پیدا نکردند.جز قبر هشام بن عبد الملک که نعش وی درست بود،هیچ چیز از او نپوسیده بود،جز سر بینی او.نعش او را درآوردند، تازیانه زد و به دار کشید و بعد سوزانید و خاکسترش را به باد داد.(کامل 62/9)
3- 3) (ب 654).از کسانی که کشته شدند،محمد بن عبد الملک بن مروان،غمر بن یزید بن عبد الملک،عبد الواحد بن سلیمان بن عبد الملک،سعید بن عبد الملک و ابو عبیده بن الولید بن عبد الملک.(العبر 211/2)
4- 4) (ب 662).منظور عبد الرحمان بن معاویه بن هشام بن عبد الملک مروان است.وی مؤسس دولت امویان اندلس بود و در سال 172 هجری در قرطبه درگذشت.
665 در آن ملک تا سالِ سیصد فزون

بُدش پادشاهی به تخمه درون

دوازده کس از قومِ او گشت شاه

سرانجام هم روزشان شد سیاه

بَلی جاودان در جهان سروری

نخواهد کسی را بُدن یکسری

خوشا آن که این چند روزه مهی

نُبردش زِ راه و نکرد ابلهی

که هرکو بَدی می کند کمّ وبیش

هم او باز می بیند آن بَد به خویش

670 به هردو سَرا از بَد و نیکِ کار

مکافات خواهد بُدن در کنار

دلا از مکافاتِ کردارِ خویش

سزد گر براندیشی اکنون زِ پیش

به دنیی کنی آن چنان زندگی

به عقبی نیابی سرافگندگی

بکردن چنان زندگی چون نوان (1)

که حق را گرفتی نباشد بَر آن

که این معنی از انبیا نیز هم

به صورت بیامد زِ بیش و ز کم

675 نیامد زِ ما طاعتی در عمل

که در وی نباشد هزاران خلل

غلط می کنم،نامِ طاعت بر آن

نشاید نهادن خود اندر جهان

سر از عجز[در]پیشِ (2) حق بَر زمین

نهیم و ندانیم کاری جز این

خدایا سزاوار کردارِ ما

اگر دادخواهی به مزدم جزا (3)

پس از عفو و لطفت چه باشد اثر

به غفران به ما کن به فضلت نظر

680 چه سنجیم ما خود در آن بارگاه

که بَر ما کنی خشمی (4) اندر گناه

به خشمت (5) نیرزیم لطف آر پیش

کرم کُن زِ لطفت سزاوارِ خویش

به ویژه زِ مستوفیِ خیره کار

ز روی کرم هرچه بُد در گذار

به غفران دلش شاد گردان چنان

که پوید ز غفرانِ تو در جنان

ص :545

1- 1) (ب 673).در اصل:نه کردن جنان زندگی جون ؟؟؟.به هرحال صورت مختار این مصراع مورد تردید است.
2- 2) (ب 677).در اصل:سر از عجربیش.
3- 3) (ب 678).در اصل:بمزدم جذا.
4- 4) (ب 680).در اصل:کنی خسمی.
5- 5) (ب 681).در اصل:بحشمت.
ص :546

فهرست ها

رموز و علامتهای اختصاری عنوان شده در این فهرستها متضمن مفاهیم زیر است

در:دیباجۀ خلفای راشدین

ابو بکر:خلافت امیر المؤمنین ابی بکر صدّیق

عمر:خلافت امیر المؤمنین عمر خطّاب

عثمان:خلافت امیر المؤمنین،ذی النّورین،عثمان بن عفّان

علی(ع):خلافت امیر المؤمنین اسد اللّه الغالب،علی بن ابی طالب

حسن(ع):خلافت امیر المؤمنین،حامد رسول ربّ العالمین الحسن المجتبی بن علی المرتضی

دب:دیباجۀ بنی امیّه

معاویه 1:پادشاهی معاویه بن ابی سفیان

یزم:پادشاهی یزید بن معاویه

معاویه 2:پادشاهی معاویه بن یزید بن معاویه بن أبی سفیان

مرح:پادشاهی المؤتمن باللّه مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیّه

عب:پادشاهی الموفق لامر اللّه عبد الملک بن مروان بن حکم

ولید ع:پادشاهی المنتقم للّه،ولید بن عبد الملک بن مروان

سع:پادشاهی الداعی الی اللّه،سلیمان بن عبد الملک بن مروان

عمع:پادشاهی المعصوم باللّه،عمر بن عبد العزیز بن مروان

ص :547

یزع:پادشاهی القادر بصنع اللّه،یزید بن عبد الملک بن مروان

هشام:پادشاهی المنصور باللّه،هشام بن عبد الملک بن مروان

ولیدی:پادشاهی المکتفی باللّه،ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان

یزو:پادشاهی الشاکر لانعم اللّه،یزید بن ولید بن عبد الملک بن مروان

ابراهیم:پادشاهی المتعزّز باللّه،ابراهیم بن ولید بن عبد الملک بن مروان

مرم:پادشاهی القائم بحق اللّه،مروان بن محمّد بن مروان.یعرف بالحمار

عص:عنوان،صفحۀ...

حص:حاشیه،صفحۀ.