گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
مقدّمۀ مصحّح

اشاره

نسخه های خطی،بخش عظیمی از آثار مکتوب علمی،ادبی و فرهنگی ما را تشکیل می دهند که به لحاظ تنوّع موضوع،دلیلی آشکار از برای نمایاندن غنای تمدّن و فرهنگ ما به شمار می آیند.از آن جا که مهمترین میراث فرهنگ و دانش،آثار مکتوب اقوام و ملّتهاست،پس معرّفی و تصحیح انتقادی هر نسخۀ خطّی خدمتی عظیم به فرهنگ و دانش بشری است.

بخش معتنابهی از مجموعۀ متنوّع نسخه های خطّی ما به آثار ادبی پس از اسلام اختصاص دارد.بی گمان ملّت شریف ما گذشته از تمدّن درخشانی که پیش از اسلام داشته،پس از اسلام نیز به فرهنگ و تمدّن اسلامی خدمت ها کرده و در عظمت و شکوفایی آن نقش بسزایی داشته است.ازاین رو،بررسی و شناساندن آثاری که محصول کوشش های صمیمانه و صادقانۀ گذشتگان و نیاکان ماست،وظیفۀ انسان هایی است که با درک خردمندانه و به دور از تعصّب جاهلانه به نگهبانی فرهنگ و تمدن گذشتگان می اندیشند.

منظومۀ ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی از جمله آثاری است که در حجمی بسیار وسیع، آن هم در قالب شعر به بازگویی دوران تاریخی اسلام و ایران پرداخته است.متأسّفانه، این اثر سال هاست که مهجور مانده و با آن که بارها اولویّت تصحیح آن طرح شده است، اما اقدام مجدّانه ای از برای سرانجام گرفتن آن صورت نپذیرفته است.تا این که جناب آقای مهدی مداینی،طرح تصحیح این متن را پیشنهاد کردند و پس از تصویب شورای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،مسؤولیت تصحیح انتقادی متن حاضر با سرپرستی خود ایشان به عهدۀ گروهی،از جمله بنده،واگذار شد.

آنچه پیش روی شما است تصحیح انتقادی بخش سوّم(عبّاسیان)از قسم اسلامیۀ ظفرنامه است به انضمام تعلیقاتی چند که به منظور آشنایی بیشتر و ایضاح برخی مطالب

ص :7

این متن عرضه شده است.امّا پیش از پرداختن به ظفرنامه و آشنایی با شرح احوال و آرای مؤلّف آن،به اشاراتی هرچند کوتاه و کم دامنه در باب اوضاع اجتماعی ایران در دوران ایلخانان مغول(دوران زندگانی حمد اللّه مستوفی)می پردازد.

الف)اوضاع اجتماعی ایران در قرن هفتم هجری

سرزمین ما به سبب وضعیّت جغرافیایی و سوق الجیشی آن،از دیرباز دستخوش تهاجم اقوام و طایفه های گوناگون بوده است که از آن جمله می توان حملۀ قوم مغول(616 ه) به ایران را برشمرد که نشان پیامدهای آن سالیان سال برجای مانده است.تاخت وتاز و کشتار وحشیانۀ آن قوم بدوی که بر اثر آن هزاران انسان کشته شدند و آثار مدنیّت از قبیل مدارس،بناهای تاریخی و کتابخانه های ارزشمند نیشابور،مرو و بغداد و دیگر مراکز علمی و ادبی ایران ویران گشت.

البتّه،از آنجا که قوم ایرانی همواره در جستجوی دانش و ادب بوده است،دانشمندان و ادبای ما از پای ننشستند و دیگربار به بازسازی فرهنگ و ادب ایران پرداختند.

بالمآل،دوران حکومت ایلخانان مغول یکی از پررونق ترین دوران پیشرفت دانش و فرهنگ و ادب ایران شد،به نحوی که آثار چشمگیری از آن دوران به جای مانده است.

آثاری از قبیل جهانگشای جوینی اثر عطاملک جوینی(658 ه)و جامع التّواریخ رشیدی اثر رشید الدّین فضل اللّه همدانی(710 ه)،تاریخ گزیده،اثر حمد اللّه مستوفی(730 ه)و ظفرنامه،اثر دیگر حمد اللّه مستوفی(735 ه)(منظومه ای که موضوع نگارش و عرضۀ این مقدّمه و تصحیح متن حاضر است)و بسیاری آثار دیگر که هرکدام در تاریخ ادبیات ایران اهمیّت ویژه ای دارند.

ب)شرح احوال و آثار حمد اللّه مستوفی

شرح احوال مؤلّف:

حمد اللّه(حمد)بن تاج الدّین،ابی بکر بن زین الدّین احمد(حمد)بن امین الدّین ابی نصر مستوفی،شاعر،مورّخ و جغرافیانویس ایران در قرن هشتم هجری قمری در قزوین به دنیا آمد.از آن جا که خانواده اش غالبا مستوفی و متصدّی امور دیوانی بودند، وی چندی در کنار خواجه رشید الدّین فضل اللّه وزیر،متصدّی مالیات قزوین،زنجان،

ص :8

ابهر و طارمین بوده است.جدّ اعلای او،چهاردهم پدرش فخر الدّوله ابو منصور کوفی در سال 223 هجری در رأس سپاهی به حکومت قزوین آمده است و پسران او نیز همه لقب فخر الدّوله داشته اند.«پس از یک دوره حکومت بیست و هشت ساله از طرف خلفا،در سال 251 هجری که الدّاعی الی الحقّ حسن بن زید علوی بر عراق عجم استیلا یافت، خاندان او از داعی اطاعت کردند و پس از آن که موسی بن بوقا،به فرمان معتزّ خلیفه، داعی را از آن ناحیت بیرون راند،باز خاندان مؤلّف سی و هشت سال از قبل خلفا حکومت قزوین یافتند.» (1)سپس در زمان سلطان محمود غزنوی،از آن جا که نهم پدر مؤلّف به نام فخر الدّوله ابو منصور درگذشت و پسرش زین الدّین ابو نصر نیز هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود و شایستۀ حکومت نبود،سلطان محمود فرد دیگری را به حکومت قزوین برگماشت و زین الدّین ابو نصر را لقب و سمت استیفا بخشید و از آن زمان، خاندان ایشان به مستوفیان منسوب شدند.

حمد اللّه مستوفی،در تاریخ گزیده جدّ مادری پدرش را ضمن معرّفی طایفه ای دیگر از قزوینیان چنین معرّفی می کند:«اصلشان از شهر حلوان است.مردمی صاحب جاه و عمل پیشه اند.از ایشان شمس الدّین ابو الحارث،جدّ مادری پدرم،مدّتی والی ری بود و نعمت وافر داشت.» (2)

همچنین،در فصل هشتم از باب ششم تاریخ گزیده،ذیل عنوان«مستوفیان»،شرح خاندان خود را بدین نحو گزارش کرده است:

«قدیمی ترین قبایل قزوینند،اصلشان از نسل حرّ بن یزید ریاحی بود.در اوایل والی قزوین بودند.از زمان معتصم خلیفه تا عهد قادر خلیفه اکثر اوقات بدان مهمّ نامزد بودند و بعد از آن،به شغل استیفا منصوب شدند و به مستوفی معروف گشتند.از ایشان پدر جدّم،امین الدّین نصر بن عزّ الدّین،سعد بن سیف الدّین،یوسف بن امین الدّین،نصر بن زین الدّین ابی نصر-که به حکم سلطان محمود سبکتگین نام مستوفی بر این ابی نصر افتاد-تموّلی داشت.در جوانی در خدمت سلاطین عراق ملازم بودی و استیفاء عراق بدو مفوّض،چون در پیری از آن شغل توبه کرد،به حج رفت و روزگار خود بر طاعت موزّع کرد.روزی از شیخ نور الدّین گیل،رحمه اللّه علیه،پرسید که:

«چون در جوانی عمل پیشه بودم و مردم به رشوت مرا چیزها داده اند،اکنون بر گردن

ص :9

1- 1) .تاریخ گزیده،مصحح:دکتر نوایی،ص ه مقدمه.
2- 2) .همان مآخذ،ص 801.
من و بال است،دفع آن به چه صورت توان کرد؟»شیخ گفت:«با خداوندانش رد کن.» گفت:«آن جماعت را مگر خدای تعالی جلّ و علا در محشر جمع گرداند وگرنه در دنیا جمعیّت ایشان ناممکن است.»شیخ گفت:«غزا کن مگر شهید گردی و به برکت آن خدای تعالی خصمان تو را خشنود گرداند.چه پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلّم فرموده است:السّیف محا الذّنوب.او از این سخن متألّم گشت،جهت آن که از مرد پیر داروگیر نیاید.تا چون قوم مغول بر ملک ایران مستولی شدند و او را در راه دهی از آن او گرفتند، او ایشان را به بهانۀ آن که در شهر مالی نهانی بدیشان خواهد نمود،به خانۀ خود آورد و به عصایی که داشت با مغولان غزا کرد تا او را به درجۀ شهادت رسانیدند و سخن شیخ مؤثّر شد.پس نبیرۀ او خواجه فخر الدّین محمّد بن ناصر الدّین ابی بکر بن عزّ الدّین خواجه بن امین الدّین نصر به وزارت رسید.اگرچه آل نداشت،یک سال وزارت کرد و چند سال حاکم ملک روم بود و برادرم،زین الدّین محمّد بن تاج الدّین ابی بکر بن زین الدّین احمد بن امین الدّین نصر،مدتی متصدّی اشغال خطیر بود و در آخر عمر ثابت شد و وزارت ترک کرد.وزیر سعید مخدوم اعظم،خواجه رشید الحقّ و الدّین،طاب ثراه،بدو اعتقادی نیکو داشت.» (1)برادر دیگرش،خواجه فخر الدّین احمد هم در زمرۀ کاتبان و شاعران عهد اولجاتیو و ابو سعید قرار داشت و در مشاغل دیوانی بود.

«حمد اللّه مستوفی دو پسر عمّ نیز داشته است به نام های خواجه فخر الدّین محمّد و خواجه سعد الدّین مظفّر که در دوران امیر بوقا و برادرش امیر آروق در دیوان عراق مقامات مهمّی داشتند.این دو برادر از جملۀ کسانی بودند که در«استیصال خاندان جوینی»کوشیده بودند.خواجه شرف الدّین پسر صاحب دیوان در سال 685 امیر آروق را به قتل خواجه سعد الدّین«یکی از پسر عمّان حمد اللّه)واداشت.وی را در بغداد کشتند و جسدش را به قزوین حمل کردند.برادر دیگرش،خواجه فخر الدّین،در همان سال(685 ه)امیر آروق را به قتل خواجه هارون واداشت و پسر صاحب دیوان نیز در همان سال کشته شد و بدین ترتیب خاندان جوینی برافتاد.» (2)

حمد اللّه مستوفی چنان که خود بیان کرده،علاوه بر پرداختن به شغل استیفا،به کسب علم و دانش نیز توجّه می داشته است.نخستین اثر او،تاریخ گزیده(730 ه)و دو

ص :10

1- 1) .همان مأخذ ص ص 812-811.
2- 2) ظفرنامه.حمد اللّه مستوفی،تصحیح مهدی مداینی،ج 1.ص ح مقدمه.
اثر دیگرش نزهت القلوب(740 ه)و ظفرنامه نام دارند که پس از این مختصرا به هریک اشاره می شود.

مذهب حمد اللّه مستوفی

حمد اللّه مستوفی پیرو مذهب شافعی بود.مذهب شافعی از بغداد و مصر،مراکز عمدۀ تعلیم امام شافعی ابو عبد اللّه محمد ابن ادریس(150-204 ه.ق.)مؤسس مذهب شافعیه،نشر یافت و در قرون سوم و چهارم هجری پیروان بسیاری پیدا کرد.

اصول اجتهاد در مذهب شافعی را می توان در دو مذهب مالک و ابو حنیفه جست، زیرا شافعی در شهر مدینه دیرزمانی در ملازمت مالک بود و از پیروان او به شمار می رفت و در نزد وی تلمذ کرده بود.سپس به یمن رفت و در آنجا به رفت وآمد با علویان پرداخت و سرانجام با گروهی از آنان دستگیر و به رقه نزد هارون الرّشید اعزام گردید(187 ه.ق.)،ولی خلیفه او را بخشید.چندی در مصر بود و در 195 ه.ق.به بغداد رفت و به تدریس پرداخت.در آنجا بود که با خواندن کتاب اوسط ابو حنیفه و تدریس مذهب او و یارانش به آراء نوینی دست یافت که با نظریات سابقش مخالف بود.در مدارک اجتهاد به مذهب شافعی،اصل بر قرآن و سنت است و اگر سنتی نبود،بر وفق قرآن و سنت باید قیاس کرد.در اصل،مذهب شافعی،جامع شیوۀ اهل قیاس و اهل حدیث است و در واقع واسطه و تلفیقی از این دو شیوه است.

امام شافعی به قول مشهور در 204 ه.در فسطاط درگذشت.مهمترین اثر وی کتاب الام است که مجموعه نوشته های او به شمار می رود و فهرست آثارش در معجم الادباء و کشف الظّنون و منابع دیگر آمده است.

از کسانی که مذهب شافعی را در مشرق ایران رواج دادند،محمّد بن قفال چاچی (متوفی 365 ه.)است که طریقۀ شافعی را در ماورا النّهر و خراسان پراکند.وی از طرفداران اعتزال و صاحب تألیفات بسیار در فقه و اصول است.

چنان که گفته شد،حمد اللّه مستوفی از شافعیه بود،لیکن به ابراز عقیدۀ خود نیز پرداخته است.به این صورت که پس از ذکر خلافت خلفای راشدین،یعنی ابو بکر، عمر بن خطّاب،عثمان بن عفّان و حضرت علی(ع)،به خلافت حضرت امام حسن(ع) با عنوان«خلافت امیر المؤمنین،حامد رسول ربّ العالمین،الحسن المجتبی بن

ص :11

علی المرتضی،رضی اللّه عنهما،شش ماه»اشاره کرده است.امّا،وقتی به حکومت امویان می رسد،از حکمرانی آنان،با عنوان«تغلّب و تسلّط حکّام بنی امیّه بر ایران،نود و یک سال»یاد می کند.سپس،به حکومت معاویه و دیگر حکّام بنی امیّه،با عنوان «پادشاهی...»و نه«خلافت...»اشاره می کند.

چنان که به نظر می رسد،مستوفی نسبت به امامان معصوم توجّه خاصّی داشته است، زیرا در طول گزارش دوران حکومت خلفای بنی عبّاس،احوال ائمّه را نیز در جای خود ثبت و ضبط کرده و از ایشان به عنوان امامان معصوم نام برده است.

منابع ظفرنامه در قسم اسلامیه

حمد اللّه مستوفی در بخش اول ظفرنامه،از مورّخانی نام می برد که مطالب قسم اسلامیه را از گفته های آنان نقل کرده است.

چنین خوانده ام در کتاب مهان

نشانه شناسان اهل جهان

ز نقل جریر و قتیبه از عرب

ز حمزه ز ابن الاثیر و وهب

جریر،به احتمال زیاد،محمّد بن جریر طبری،مکنّی به ابو جعفر،صاحب تاریخ الرّسل و الملوک،معروف به تاریخ طبری و تفسیر کبیر،مشهور به تفسیر طبری،(متولّد به حدود سال 224 ه.ق و متوفّی به بغداد در سال 310 ه.ق.)است.

قتیبه،نیز همان ابن قتیبه ابو عبد الله محمد بن مسلم الکوفی المروزی الدینوری(213 -276 ه.ق.)است،که علت انتساب او به کوفه،ولادت وی در آن شهر و سبب نسبت به مرو،ولادت پدرش در آنجا و جهت اشتهاردش به دینوری داشتن سمت قضا در آن دیار بوده است.از مهمترین کتب او عیون الاخبار در ده جزء است.این کتاب محتوی نمونه هایی از مصنفات ادبی عصر در مسایل مختلف است.در این کتاب بسیاری از روایات ایرانی آمده و از کتب مشهور پهلوی که به عربی ترجمه شده بود،مانند کتاب آیین نامه موارد متعدد نقل شده است.علاوه براین ابن قتیبه به عقاید عرب و هند هم در این کتاب نظر داشته است.

البته،به نظر می رسد،کلمۀ«ابن»به ضرورت شعر و تلخیص از ابتدای این هر دو نام حذف شده است.

مقصود از«حمزه»نیز،حمزۀ اصفهانی(متولد 270 و متوفی در حدود 350-360 ه.

ص :12

ق.)،مورّخ شهیر و صاحب«سنی ملوک الارض و الانبیاء»است.این اثر بیشتر از ایرانیان باستان،آشوری ها،سریانی ها و اعراب گفتگو می کند و توضیح مختصری دربارۀ احوال و اوضاع دورۀ خلیفه مطیع للّه نیز می دهد.(دهخدا)

یکی دیگر از تاریخ نویسانی که مستوفی نام می برد،ابن الاثیر،عزّ الدین،علی بن محمّد،مؤلف«اسد الغابه فی معرفه الصّحابه»و«کامل التّواریخ»است.

وهب نیز،همان وهب بن منبّه است،مکنّی به عبد اللّه.وی از ایرانیان متولد یمن است.

او نخستین کسی است که در اسلام،تاریخ و قصص نوشت.گفته های او،بیشتر دربارۀ اخبار اهل کتاب و تفاسیر قران است.وهب در 116 ه.ق.در صنعا درگذشته است.

(دهخدا)

از منابع عمدۀ مصحّح در کار تصحیح اثر-چنان که از مآخذ کتاب نیز پیداست-به ویژه باید به دو اثر ارزشمند تاریخ طبری و کامل التّواریخ اشاره کرد.دلیل این امر، جامعیّت و افزونی مطالب مربوط به عصر عبّاسیان،در دو اثر یاد شده است.

از جمله موارد مهمی که مصحّح،در امر تصحیح به دو کتاب یاد شده استناد جسته است،استخراج و ضبط کامل و صحیح اعلامی است که در این متن حذف و یا تلخیص شده است.علاوه برآن،تطبیق برخی مطالب این اثر با مطالب مندرج در دو کتاب یاد شده و ضبط تفاریق و تشابهات میان مطالب این متون از جمله موارد استفاده از دو مأخذ یاد شده است.

آثار حمد اللّه مستوفی

1.تاریخ گزیده:

تاریخ گزیده،خلاصه ای از تاریخ عمومی عالم است که از بدو خلقت تا وزارت خواجه غیاث الدّین محمّد پسر خواجه رشید الدّین فضل اللّه همدانی(730 ه)را دربرمی گیرد.

این کتاب،منتخبی از مطالب«جامع التّواریخ رشیدی»و دیگر منابع تاریخ نویسی پیش از اوست،به علاوه،دو باب با عناوین:باب پنجم که در ذکر ائمّۀ سنّت و قرّاء و مشایخ و علمای دین،رضوان اللّه علیهم اجمعین(در شش فصل)،و باب ششم که در ذکر احوال باب الجنّه قزوین که محلّ تولّد مؤلّف است(در هشت فصل).

البتّه،مستوفی در فصل ششم از باب پنجم،در ذکر شاعران عرب و عجم،فهرستی

ص :13

الفبایی از اسامی شعرا ارائه کرده که در جای خود بی نظیر است.او در بخش شاعران عجم چنین می نویسد:«شعرای عجم که به زبان پارسی و پهلوی و غیر آن اشعار دارند، بسیارند.آن چه مشاهیرند اسامیشان یاد کنیم و از بعضی مختصری از ابیات یاد کنیم.» (1)سپس از انوری آغاز می کند:«و هو اوحد الدّین الخاورانی معاصر سلطان سنجر سلجوقی بود و مدّاح او و از اکثر علوم بهره مند.» (2)و دو قطعه از اشعار او را می آورد.

جالب این جاست که مستوفی زنان گمنام شاعر را نیز از نظر دور نداشته و به نام چند تن از آنان و ذکر اشعاری از ایشان اشاره می کند که از آن جمله،فخری اصفهانی،مهستی، عایشه مقریه و...را می توان نام برد.

همچنین،پس از معرّفی حکیم ابو القاسم فردوسی مؤلّف شاهنامه که آن همه مورد توجّه او بوده،به این نکته اشاره می کند که فردوسی بجز شاهنامه،اشعار خوب دیگری هم دارد و برای نمونه قطعۀ زیر را می آورد:

شبی در برت گر برآسودمی

سر از فخر بر آسمان سودمی

قلم در کف تیر بشکستمی

کلاه از سر مهر بربودمی

به قدر از نهم چرخ بگذشتمی

به پی فرق کیوان بفرسودمی

جمال تو گر ز آن که من دارمی

جفاکار بی مهر کی بودمی

به بیچارگان رحمت آوردمی

به درماندگان بر ببخشودمی (3)

متأسّفانه،نسخۀ خطی این کتاب تا سال 1910 میلادی همچنان فراموش شده باقی مانده بود تا این که پروفسور ادوارد براون انگلیسی،نسخه ای نسبتا قدیمی از آن را به صورت فاکسیمیله(عکسی)به چاپ رساند.سپس،در سال 1913 میلادی به اتّفاق مرحوم نیکلسن،خلاصه ای از این کتاب را به انگلیسی ترجمه و با حواشی و توضیحات کافی چاپ و منتشر کرد. (4)

در سال 1339 هجری،دکتر عبد الحسین نوایی،این متن را با مقابلۀ شش نسخۀ دیگر،همراه مقدّمه و تعلیقات،به انضمام فهرست های اعلام چهارگانه تصحیح کرد که چاپ و نشر این اثر برای دوستداران فرهنگ و ادب بسیار مغتنم است.

ص :14

1- 1) .تاریخ گزیده،ص 712.
2- 2) .همان مأخذ،ص 713-712.
3- 3) .همان مأخذ،ص 743.
4- 4) .همان مأخذ،ص یح مقدمه.
2.نزهت القلوب:

کتابی است در فنّ جغرافیا و علم هیئت و عجایب عالم.مستوفی این کتاب را حدود ده سال پس از تاریخ گزیده و پنج سال پس از نظم ظفرنامه تألیف کرده است.او در مقدّمۀ نسبتا متکلّفی سبب نوشتن این کتاب را شرح داده و نوشته است که چون قبلا تمام کتاب های مربوط به این رشته به عربی بوده و«...اهل عجم را از آن زیادت حظّی نبود و وصف تکوین کاینات و ایجاد موجودات و خلقت مخلوقات علوی و سفلی و شرح ربع مسکون و کیفیّت موالید ثلاثه و کمال وجود انسان و وصف صورت و معنی ایشان و ذکر چگونگی ایران و شرح تاریخ عمارات بلاد و ولایات آن و محصول ارتفاعات و طبایع و اشکال و ادیان سکّان هر دیار و مخارج انهار و عیون و آثار و حیثیّت بحار و قفار و جبال و سهال و کیفیّت معادن و کمیّت مسافت و فراسخ طرق و تقریر عجایب و تحقیق غرایب آن به تمام از هیچ یک معلوم نمی شد،بل که هر وصفی از این اوصاف در جایی می آمد و از آن نیز بعضی قاصر بود.دوستان درخواست نمودند که چون بر احوال اکثر ایران واقفی،اگر این اوصاف به زبان فارسی در مجموعه ای رود مجلس انس اصحاب را شمع شود... (1)»همچنان که لسترانج،مستشرق انگلیسی در مقدمۀ ترجمۀ نزهت القلوب می نویسد،مستوفی بخشی از مطالب کتاب را از نویسندگان پیش از خود نقل کرده امّا بخش اعظم کتاب،دیدنی های خودش بوده است.او که در خدمت سلطان ابو سعید ایلخان بوده،به اکثر بلاد ایران سفر کرده و همین امر سبب شده است که تصویر روشنی از فلات ایران در دورۀ ایلخانیان ارائه دهد. (2)

مستوفی در مقالۀ سوم ابتدا به معرّفی عراق عرب و سپس ایران می پردازد و پس از آن،با حوصله و دقّت،کشورهای دیگر را وصف می کند.آن چه در این کتاب اهمیّت دارد،قوم شناسی و معرّفی اخلاق و روحیّات مردم هر قوم است.برای نمونه،مردم خواف را که ولایتی از استان خراسان است،چنین معرّفی می کند:«مردم آنجا حنفی مذهب اند و شریعت رو و در آن مذهب به غایت صلب اند و غریب دوست باشند و مایل خیرات و حجّ باشند.» (3)اما از همه جالب تر توصیف ولایتی از مغرب است که به شهر

ص :15

1- 1) .همان مأخذ،ص ید مقدمه.
2- 2) . NUZHAT-AL-QULUB.Translated by G.LE.Strange.p.ix.
3- 3) .نزهت القلوب.تصحیح لسترانج.ص 154.
«زنان»شهرت دارد.مستوفی در وصف زنان این شهر چنین می نویسد:

«...هر کاری که جهت نظام امور دنیوی مرد آن را باید کرد،از فلاحت و صناعت و غیر آن،آنجا همه زنان کنند و هرچیزشان که حاصل شود همه را باهم شرکت بود و بزرگی و کوچکی و نزاع جهت سود و زیان در میان ایشان نیست و زیادت جویی و تنعّم طلبی و زینت خواهی و ذلّه بندی به معتقد ایشان حرام است و الحق خوش مذهبی و روشی دارند و چنین زنان را بر بسیار مردم ترجیح و تفضیل می رسد.» (1)

نزهت القلوب در سال 1311 هجری به همّت میرزا محمّد ملک الکّتاب شیرازی و خطّ میرزا مهدی شیرازی در بمبئی هندوستان به چاپ سنگی رسید،امّا مستشرق انگلیسی گای لی لسترانج،در سال 1331 هجری،بخش«مقالۀ سوم»کتاب را تصحیح انتقادی کرد و در لیدن هلند به چاپ رساند.پس از آن،در سال 1928 میلادی،آقای لیوت کلنل ژ.استفانسون،بخش مربوط به حیوان کتاب را در لندن به چاپ رساند؛و بالاخره،استاد فرزانه جناب دکتر محمّد دبیر سیاقی بخش جغرافیای بلاد(بخش نخستین از مقالۀ سوم)این کتاب را در سال 1336 تصحیح و منتشر کردند.

3.ظفرنامه:

منظومۀ ظفرنامۀ حمد اللّه مستوفی،یکی از قدیمی ترین نمونه های ادبیّات منظوم فارسی در زمینۀ تاریخ است که در سه بخش سروده شده است:نخست:قسم اسلامیّه، که از تاریخ زندگی حضرت محمّد(ص)آغاز می شود و با انقراض بنی عبّاس به اتمام می رسد و شامل بیست و پنج هزار بیت است.دوم:قسم احکامی(عجمی)،که تاریخ دورۀ سلطنت سلسله های سلاطین ایران را شامل می شود و بیست هزار بیت است؛و سوم:قسم سلطانی،که تاریخ حکومت مغول و ایلخانان تا سال 735 هجری است که پایان سلطنت سلطان ابو سعید خان بهادر بوده و شامل سی هزار بیت است.مستوفی نظم این کتاب را در چهل سالگی آغاز و پانزده سال از عمر شریف خود را صرف سرودن این اثر تاریخی کرده است.او علّت به تأخیر انداختن این منظومه را در اثر دیگرش، تاریخ گزیده مفصّلا شرح داده است و در مقدمۀ ظفرنامه نیز به دشوار بودن«نظم»اشاره کرده است که در اینجا به بخشی از آن استناد می شود:

ص :16

1- 1) .همان مأخذ،ص 273.
چو در نظم زحمت بود بیشتر

نسازد بر آن راه هرکس گذر

که بی علم اشنا به دریا شدن

نباشد امیدی ز باز آمدن

چو نزدیک یک بحر کس بی شنا

به صورت ندارند رفتن روا

به معنی توان شد به دریای نظم

نکرده روان علمِ انشای نظم

چو طبعی شناور نباشد در آن

نیارد نمودن دلیری بر آن

که در راه نظم است چندین بُحُور

سخنگو چو غوّاص سازد عبور

از او شعر چون گوهر شبچراغ

برآرد،کند تازه از وی دماغ

ردیف و قوافی حسن در حسن

به معنیّ باریک راند سخن

ز ترصیع و ایهام و حسن خیال

زلفّ و ز نشر و ز لطف مقال

ز تجنیس و موقوف و مهمل به قدر

ز ردّ العجز آمده سوی صدر

برد هریکی را به جایی به کار

به نوعی لطیف و خوش و آبدار

سخنگو چو بر مرکب طبع خویش

نهد زین و گیرد ره نظم پیش

ز بهر یکی نکتۀ آبدار

نه آرام یابد،نه صبر و قرار

به شرق و به غرب و شمال و جنوب

رود در پی لفظ و معنیّ خوب

چنین تا بیارد ز دانش به چنگ

نیابد ضمیرش به جایی درنگ

ولی نثر را هست میدان فراخ

تواند در او هرکسی ساخت کاخ

نباید در او بُرد بسیار رنج

چو وزنی ندارد تو زین در مرنج

حمد اللّه مستوفی در مقدّمۀ منظومۀ ظفرنامه انگیزۀ خود را از سرودن این اشعار، علاقه و پیرویش از شاهنامۀ فردوسی ذکر کرده است و از آن جا که بیش از شش سال از عمر خود را صرف تصحیح متن انتقادی شاهنامه کرده،طبیعی است که بیشترین تأثیر را از افکار و اندیشه ها و سبک فردوسی پذیرفته باشد.او خود در مقدّمۀ کتاب،همراه با ابراز خلوص و ارادت به فردوسی،«سبب نظم کتاب»را چنین می سراید:

چو نظم این چنین گوهری بُد شریف

مرا بودی از گاه طفلی حریف

به حکم«و خیر جلیس مدام»

دلم از کتب جست همواره کام

بُدی میل طبعم به سوی کتاب

نمودی تأمّل ز هر فصل و باب

به خواندن دل و جان برافروختی

همی وام دانندگی توختی

چنین تاز شهنامه شد بهره مند

ندیدم بر آن گونه شعری بلند

ص :17

به صورت شده عین ماه معین

به معنی شده محض درّ ثمین

...

بسی دفتر شاهنامه به کف

گرفتم ز دانش چو درّ از صدف

برون آوریدم یکی ز آن میان

در او شد سخن ها لطیف و عیان

در این کار شش سال گشت اسپری

که درّی شد آن پاک درّ دری

ظفرنامه،چون منظومه ای حماسی است،بنابراین همانند شاهنامۀ فردوسی،به بحر متقارب و وزن فعولن فعولن فعولن فعول سروده شده است.

«نکتۀ قابل توجّه در این مقوله آن است که ظفرنامه به نحوی شگفت انگیز حامل بیشترین تعداد واژگان فردوسی،اعمّ از ترکیب و تعبیر و کاربردهای کنایی و استعاری و به طور کلّی واحدهای لغوی شاهنامه از قرن چهارم به قرن هفتم و هشتم است و این نشانۀ استغراق و تأثیرپذیری بسیار ژرف صاحب ظفرنامه در شعر فردوسی است.» (1)برای نمونه،بارها در شاهنامه،شب به چادر تشبیه شده است.به ابیات ذیل توجّه کنید:

چو خورشید آن چادر قیرگون

ببرّید و از پرده آمد برون

بفرمود کاووس تا گیو و طوس

ببستند بر کوهۀ پیل کوس

(شاهنامه:ج 2،ابیات 628-627)

و یا:

چو روشن شد آن چادر لاجورد

جهان شد به کردار یاقوت زرد

(شاهنامه:ج 4،بیت 600)

در ظفرنامه نیز عینا به چنین تشبیهاتی برمی خوریم.برای نمونه به ابیات ذیل توجّه کنید:

سحرگاه چون چادر قیرگون

ز سرکرد شخص زمانه برون

درافتاد آوازه در آسمان

که شاه فلک می رسد در زمان

(ظفرنامه:بیت 2-1)

همچنین،برخی از ترکیبات واژگانی موجود در شاهنامه،از قبیل«شیرخو»و «شیرمرد»و...که عینا در ظفرنامه به کار رفته است.برای نمونه به ابیات ذیل که از شاهنامه استخراج شده است،دقّت شود:

ص :18

1- 1) .ظفرنامه.تصحیح آقای مهدی مداینی.ج 1،ص کح مقدّمه.
بدو گفت رستم که ای شیرخوی

ترا گر چنین آمده ست آرزوی

ترا بر تگ رخش مهمان کنم

سرت را به گوپال درمان کنم

(شاهنامه:ج 4،ابیات 60-3259)

و یا:

بترسید سیندخت از آن شیرمرد

که رودابه را اندر آرد به گرد

(شاهنامه:ج 1،ب 977)

اینک،به ابیات ظفرنامه توجّه کنید:

چو مأمون خبر یافت کان شیرخو

به پیکار او آوریده ست رو

فروماند در کار بیچاره وار

بدو گفت دستور کای شهریار

ز حیرت شود مرد در کار سست

ز دانش توان راه تدبیر جست

(ظفرنامه:امین،ابیات 124-122)

و یا:

به تدبیر و دانش ورا رام کرد

به مأمون فرستادش آن شیرمرد

ظفرنامه به پیروی از شاهنامه دارای سبکی نسبتا ساده و روان است،امّا برخلاف شاهنامه که بخش نخست آن-دورۀ اساطیری-اوج سخنوری شاعر است،در ظفرنامه،هرچه جلوتر می رویم و به پایان کتاب نزدیک تر می شویم،ابیات آن به لحاظ استحکام و فصاحت غنی تر می شود.

البته،باید توجّه داشت که گرچه،مستوفی چنان که خود اظهار می دارد،ظفرنامه را به پیروی از شاهنامه نوشته است،ولی شاهنامه از نظر فرم و محتوی دارای چنان قدرت چشمگیری است که هیچ یک از آثار حماسی ایران را نمی توان با آن قیاس کرد.امّا ظفرنامه در مقایسه با آثار حماسی منظوم دیگر،اثری قابل اعتنا و ارزشمند است.

چنان که،دکتر عبد الحسین نوایی نیز در مقدّمۀ تاریخ گزیده می نویسد:«این کتاب بسیار ارزنده است،زیرا گذشته از آن که در قسمت سوم آن یعنی تاریخ مغول مطالب بسیار سودمندی آمده،به علّت وجود وزن و قافیه از لحاظ ضبط و تلفّظ اسامی تاریخی مغولی بی نهایت مفید است» (1).

یکی از مهمترین خصوصیّات تاریخ نگاری،متابعت از مآخذ مکتوب معتبر و

ص :19

1- 1) .تاریخ گزیده.تصحیح عبد الحسین نوایی.ص یب مقدمه.
رعایت امانت در نقل مطالب و عدم تصرّف در منابع است.حمد اللّه مستوفی همانند فردوسی از این ویژگی برخوردار بوده است.البتّه،باید توجّه داشت که اجداد حمد اللّه مستوفی همگی در دربار سمتی داشته اند(جدّ چهاردهم او در زمان معتصم خلیفه،در دربار بوده است)؛بنابراین،دسترسی او به یادداشتهای مستند و دقّت نظرش سبب شده است که علاوه بر وقایع تاریخی،اطّلاعات قابل توجّهی از زندگانی و روابط طبقات مختلف آن دوران نیز در اختیار خوانندگان بگذارد.

ویژگی مهمّ دیگر ظفرنامه این است که رویدادها را به تفصیل و بدون غرض و تعصب گزارش کرده است و همان طور که گفته شد،مستوفی با این که خود سنّی مذهب (شافعی مذهب)بوده،امّا در طول دوران حکومت خلفای اسلامی،بارها امامان را با عنوان«امام معصوم»یاد کرده است.

منظومۀ ظفرنامه چنان که ذکر شد،از سه بخش تشکیل شده است که نخستین بخش آن کلاّ به تاریخ اسلام اختصاص دارد و بخش سوم از این قسمت،مربوط به عبّاسیان است.خلفای بنی عبّاس گرچه پس از بنی امیه آمدند و ادّعا می کردند که ادامه دهندۀ راه خاندان علی(ع)هستند،امّا در عمل نشان دادند که از نظر خودرایی و استبداد دست کمی از خاندان بنی امیه ندارند.قتل ها و شکنجه هایی که آنها بر مردم روا می داشتند،گاه چنان شنیع و وقاحت آمیز است که کمتر می توان نظیر آن را در تاریخ دید.برای نمونه،به ذکر بخشی از شکنجه هایی که به دستور معتضد اجرا می شد،اشاره می شود:«عبد اللّه بن حمدون که ندیم و محرم و همدم خلوت معتضد بود،نقل می کند که وی گفته بود از اطرافیان و جیره خواران از هر نان یک اوقیه بکاهند و از نان خود او آغاز کنند،زیرا کنیزکان هرکدام تعدادی نان داشتند،این یکی سه تا و آن یکی چهار تا یا بیشتر داشت.

ابن حمدون گوید در آغاز کار وی از این تعجب کردم.آن گاه قصّه را بدانستم که در هر ماه از این راه پول قابل ملاحظه ای به دست می آمد و به خزانه داران خود گفته بود، بهترین جامه های شوشتری و دبیقی را انتخاب کنند که برای خود جامه کند.وی کم رحم و جسور و خونخوار بود و علاقه داشت کسانی را که می کشت،اعضای آنها را ببرد.

وقتی به یکی از سرداران یا یکی از غلامان خاص خشم می گرفت،می گفت تا گودالی بکنند و سر او را در آنجا نهند و خاک بریزند،نیم پایین تنه اش از خاک بیرون می ماند و خاک بر او می ریختند و همچنان می ماند تا جانش از دبرش درآید.از جمله

ص :20

شکنجه های وی این بود که یکی را می گرفتند و کت می بستند و به بند می کردند و گوش و بینی و دهان او را پر از پنبه می کردند و دم به دبرش می نهادند تا باد کند و تنش بزرگ شود،آن گاه دبر را نیز با پنبه مسدود می کردند و رگهای بالای ابروی او را که چون رگ های شتر بزرگ شده بود،می زدند و جانش از آنجا برون می شد.بسا می شد یکی را برهنه و بند نهاده بالای قصر می داشتند و چندان تیر بر او می زدند که بمیرد.وی سردابه ها داشت که اقسام شکنجه در آن بود و نجاح حرمی را بر آن گماشت که عهده دار شکنجۀ مردم بود.» (1)

از دیگر حوادثی که در زمان خلفای بنی عبّاس رخ داده،قتل جعفر برمکی و دو پسرش به دست هارون الرّشید و به جرم ازدواج با عبّاسه خواهر هارون الرشید است.او که خود آن دو را به هم محرم کرده بود،چون حکم کرده بود که به یکدیگر نزدیک نشوند،حتّی به خواهرش نیز رحم نکرد و دستور داد او را هم خفه کنند.مستوفی پس از شرح این ماجرا،این دو بیت را نقل می کند:

ای طفل دهر گر تو ز پستان حرص و آز

روزی دو شیر دولت و اقبال برمکی

در عهد عمر غرّه مشو از کمال حرص

یادآور از زوال بزرگان برمکی

(ظفرنامه:176-175،هارون)

آنچه بیشتر مایۀ تأسّف است،دوستی و همدستی بعضی از ایرانیان با این حکّام خونخوار است که در نهایت نیز به قتل خودشان منتهی می شد.از آن جمله می توان به افشین خیذر اشاره کرد که با مال و مکنت به خدمت خلیفه معتصم درآمد و به جنگ بابک خرّم دین رفت و او را مغلوب کرد،امّا در نهایت،خود نیز به طغیان متّهم و سپس به دستور همین خلیفه کشته شد.

البتّه،در منظومۀ ظفرنامه،این وقایع به تفصیل آمده است اما برای آشنا شدن با تاریخ عبّاسیان،ابتدا چکیده ای از تاریخ آن دوره را می آوریم،سپس به روش تصحیح انتقادی متن ظفرنامه و تقسیم بندی تعلیقات،اشاره می شود.

ص :21

1- 1) .مروج الذّهب و معادن الجوهر.ج 2.ص 628.
ص