گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول

شمعدانیها: تیره شمعدانی‌





گیاهانی هستند چندساله علفی با ساقه‌های گوشتی، راست یا رونده و پیچان و گاهی چوبی با برگهای متقابل به اشکال گوناگون و با بوی خوش، گلهای زیبا و متنوع آن با رنگهای گوناگون سفید، صورتی، قرمز، بنفش و قرمز متمایل به بنفش عموما در گل‌آذین دیهیم و چتری‌شکل محوری یا انتهائی قرار گرفته‌اند.
شمعدانیها در ایران گیاهانی کاشته شده هستند و در غالب نقاط سرد و معتدله سرد در حیاط منازل، باغچه‌ها و گلدانها کشت و پرورش داده می‌شوند.
در استان گیلان انواع آن را به عنوان زینتی در باغچه‌ها و گلدانها نگهداری می‌کنند. تعداد گونه‌های شمعدانی در جهان از 230 گونه متجاوز است و انواع دورگ و هیبرید آن نیز بسیار زیاد و متنوع است.
از معمولی‌ترین انواع آن در ایران می‌توان از شمعدانی پیچ‌Pelargonium zonale شمعدانی عطری‌Pelargonium graveolens و شمعدانی معمولی نام برد.

هلو: تیره گل سرخ‌

درخت یا درختچه‌ای است با ساقه برافراشته و راست و غالبا پرشاخه به ارتفاع حد اکثر 5 متر و شاخه‌های جوان بدون کرک با برگهای سرنیزه‌ای- بیضوی تا سرنیزه‌ای کشیده و گلهای ارغوانی تا قرمز، به‌ندرت سفیدرنگ، غالبا منفرد یا چندتائی در انتهای شاخه‌های کوچک و میوه شفت آبدار که عموما پوشیده از کرکهای فراوان بوده به اشکال کروی و تخم‌مرغی، به رنگهای خاکستری متمایل به زرد تا قرمزرنگ و با هسته‌ای قرمزرنگ با حفره‌های بسیار. ارزش اقتصادی میوه هلو بر کسی پوشیده نیست و جنبه‌های داروئی آن کاملا شناخته شده است.
هلو در اکثر نقاط ایران از جمله گیلان نیز کشت می‌گردد و یکی از میوه‌های پیش‌رس تابستانی محسوب می‌گردد.
پوست درخت هلو تب‌بر و ضد کرم بوده، گل آن مسهل و مدر است، میوه هلو ملیّن و نفاخ است. میوه آن برای بهداشت پوست مؤثّر می‌باشد.
Petroselinum crispum :Umbelliferae جعفری: تیره جعفری
گیاهی است دوساله بدون کرک با ساقه‌ای راست و به ارتفاع 50 تا 80 سانتی‌متر و برگهای شانه‌ای بدون کرک با قطعات واژ تخم‌مرغی- گوه‌ای تا سرنیزه‌ای- خطی با لوبهای عمیق و غالبا معطر.
گلهای زردرنگ این گیاه در گل‌آذینی چتری در انتهای شاخه‌ها قرار گرفته‌اند.
این گیاه در نقاط مختلف ایران کشت می‌شود. در استان گیلان نیز وارد زراعت شده و اغلب در باغچه‌ها و مزارع کشت می‌گردد و به عنوان یکی از سبزیهای خورشتی مصرف می‌گردد.
ریشه جعفری اثر مدر و اشتهاآور دارد. جوشانده ریشه و به‌طور کلی تمام قسمتهای گیاه در موارد آب آوردن انساج، خیز عمومی بدن، سنگ کلیه، اختلالات دستگاه هضم، نفخ، زردی، بیماریهای کبد، طحال، تنگی نفس، ترشحات زنانگی، قطع حالت قاعدگی در زنان جوان و بیماریهای جلدی مصرف می‌گردد. میوه جعفری خواصی شبیه ریشه آن دارد. له شده گیاه در رفع انسداد مجاری شیر، ضرب‌خوردگی و خون مردگی بکار می‌رود.
ص: 436
Phaseolus vulgaris :Leguminosae لوبیا: تیره نخود
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای برافراشته یا بالارونده و پیچان با برگچه‌های تخم‌مرغی تا تخم‌مرغی- دایره‌ای. نوک‌دراز. دارای گلهای سفید، صورتی یا ارغوانی پروانه‌آسای خوشه‌ای و میوه نیام با دانه‌های متعدد.
لوبیا یکی از گیاهان زراعی بوده، در غالب نقاط ایران به خصوص گیلان و مازندران کشت می‌گردد. و آن را به صور مختلف تازه با نام لوبیا سبز، کنسرو، دانه‌های رسیده و ... مصرف می‌کنند. میزان مواد غذائی و پروتئین موجود در لوبیا بسیار زیاد است. میوه سبز لوبیا، ساقه و دانه نارس آن اثر مدر و معالج بیماری قند دارد. از جوشانده نیام لوبیا می‌توان در موارد آب آوردن انساج، روماتیسم مزمن، سیاتیک، نقرس، بیماریهای کلیه و مثانه، ورم حاد و مزمن مفاصل و دانه‌های جلدی نیز استفاده کرد. در معالجه بیماریهای قلب و گردش خون، تیفوئید، آلبومینوری زنان باردار و در کلیه بیماریهای مزمن مجاری ادرار، حتی سنگ کلیه و نقرس نیز قابل استفاده می‌باشد.
Physalis alkekengi :Solanaceae عروسک پشت پرده، کاکنج: تیره سیب‌زمینی
گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌های زیرزمینی خزنده و رونده و ساقه‌ای ساده یا شاخه‌دار راست به ارتفاع 30 تا 90 سانتیمتر با برگهای تخم- مرغی کامل دمبرگدار و گلهای سفید رنگ محوری و منفرد کوچک با میوه‌ای سته‌ای نارنجی قرمزرنگ شفاف که در پوسته‌ای مشبک و شفاف شبه کروی به رنگ قرمز یا نارنجی متمایل به قرمز دربرگرفته می‌شود و از رشد کاسبرگ به وجود می‌آید.
عروسک پشت پرده در ایران به ویژه در استانهای گیلان و مازندران و مناطق جنگلی و حاشیه رودها می‌روید و گاهی به صورت علف هرز در باغها و نهالستانهای دارای خاک نسبتا خوب دیده می‌شود.
کاکنج یا عروسک پشت پرده در طب سنتی دارای مصارف داروئی بوده و کاربردهای گوناگونی برای آن نوشته‌اند. میوه گیاه اثر مدر و ملیّن دارد؛ برگها و ساقه و کاسه گل آن در ردیف داروهای مقوی قلب و تصفیه‌کننده خون می‌باشد، مصرف آن را در رفع خیز عمومی بدن ناشی از آلبومینوری، بیماریهای سخت کلیه و مثانه، سنگ کلیه، استسقاء، نقرس و یرقان توصیه می‌نمایند. از ضماد برگ آن در استعمال خارجی به عنوان نرم‌کننده پوست و ناراحتیهای جلدی استفاده می‌شود.
قسمت مورد استفاده این گیاه، میوه آن است، ولی از برگها و دانه‌های آن نیز استفاده می‌توان کرد. میوه آن سرشار از ویتامین «ث» می‌باشد و تقریبا دو برابر لیمو ترش ویتامین «ث» دارد. علاوه بر آن، دارای جوهر لیمو و قندهای گوناگون نیز می‌باشد.
ابو علی سینا در خاصیت کاکنج در کتاب «قانون» می‌نویسد: «افشره آن در معالجه قرحه (زخم) و از میان بردن چرک و ریم گوش و نرم کردن سختیهای کهنه شده ناصور (ناسور) سودمند است.»
صاحب کتاب «قرا بادین کبیر» نیز ضمن تأئید نظرات ابو علی سینا به خاصیت مخدر این گیاه اشاره کرده می‌نویسد: کاکنج منوم در تخدیر، قوی‌تر از خشخاش منوم است و در جای دیگر آن را در اخراج صفرا و اقسام کرم معده مفید ذکر کرده و عصاره میوه این گیاه را در درمان بواسیر نافع دانسته است.
در برگهای کاکنج ماده تلخی وجود دارد و از میوه و کاسبرگهای آن یک ماده رنگین استخراج می‌کنند. همچنین میوه این گیاه، ملیّن، برگ و ساقه و کاسبرگهای آن مقوی و تصفیه‌کننده خون و از داروهای مؤثر برای ورم حاصل از پیدایش آلبومین در ادرار است. به اعتبار نوشته ابن سینا قرحه مجرای بول را مداوا می‌کند. علاوه بر آنچه ذکر گردید کاکنج در علاج برونشیت، ضعف نفس، تنگی نفس، یرقان، استسقاء و نقرس مفید می‌باشد، اما مصرف زیاد آن مرگ‌آور و کشنده است.
Phytolacca americana :Phytolaccaceae سرخاب کولی: تیره سرخاب کولی
گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌ای دارای شاخه‌های فراوان و معمولا قرمزرنگ به بلندی حد اکثر 3 متر و برگهای دمبرگدار، سبزرنگ تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای با رگبرگهای کاملا مشخص و گلهای فاقد گلبرگ سبز، صورتی یا ارغوانی شونده آن در خوشه‌های انتهائی قرار گرفته‌اند؛ میوه سته‌ای آبدار آن در ابتدا قرمز و پس از رسیدن سیاه‌رنگ می‌گردند.
سرخاب کولی یکی از علفهای هرز مناطق جلگه‌ای استان گیلان بوده و غالبا بر روی خاکهای دست دوم و جابجا شده رشد می‌نماید، از این گیاه برای رنگ‌آمیزی الیاف پارچه‌ها استفاده می‌شود.
سرخاب کولی اثرات سمی و خطرناکی داشته اندامهای مختلف آن در طب سنتی به میزان و مقیاس بسیار کم و بااحتیاط به کار می‌رود. میوه این گیاه اثر مسهلی و اعضاء مختلف آن مانند ریشه اثر قی‌آور دارد. مؤثرترین قسمت گیاه
ص: 437
ریشه آنست ولی برگ و میوه گیاه نیز مانند ریشه اثر قی‌آور دارد. از سرخاب کولی برای درمان سوء هاضمه، اسکوربوت، سیفلیس، دانه‌های جلدی مزمن، بواسیر و به خصوص روماتیسم مزمن استفاده می‌کنند. به علاوه این گیاه دارای کاربردهای متعدد دیگر است که مهمترین آنها خاصیت ضد کرم و «دیس منوره» (عسر الطمث) است که به آن قاعدگی دردناک هم می‌گویند، زیرا قاعدگی گاهی با درد شدید همراه می‌گردد.
مصرف ریشه گیاه سرخاب کولی یا هریک از قسمتهای دیگر این گیاه باعث مرگ اطفال و نیز موجب مسمومیت افراد بالغ می‌گردد. اثرات سمی آن، با عوارض گوارشی و کم شدن تنفس ملاحظه شده است. عصاره گیاه مزبور خاصیت سرطان‌زائی دارد. ازاین‌رو هنگام کار کردن با آن باید از دستکش استفاده کرد و به این جهت کاربرد این گیاه، از سوی بعضی متخصصان و اهل فن، چه به عنوان گیاه داروئی و چه به عنوان گیاه زینتی در گلدان، به‌طور جدی ممنوع و خطرناک اعلام گردیده است. به سرخاب کولی در صومعه‌سرا و اطراف آن قرمز دانه گویند.
Pimpinella affinis :Umbelliferae تره‌تیزک باغی (شاله جعفری): تیره جعفری
گیاهی است علفی دوساله یا چندساله با ساقه‌ای راست و پرشاخه در بخش فوقانی، به ارتفاع حد اکثر 60 سانتیمتر و برگهای طوقه‌ای و قاعده‌ای با دمبرگ بلند و یک بار شانه‌ای با قطعات تخم‌مرغی- گرد و برگهای ساقه‌ای با قطعات کامل یا خطی و گلهای سفید این گیاه در گل‌آذینی چتری با شعاعهایی به تعداد 15 تا 25 عدد قرار گرفته‌اند.
گیاه فوق الذکر غالبا به صورت علف هرز در مزارع یا چمنزارها و باغها و بیشه‌زارها می‌روید.
Plantago lanceolata :Plantaginaceae کاردی: تیره بارهنگ
گیاهی است علفی چندساله به بلندی تا 45 سانتیمتر و بدون ساقه، برگهای سرنیزه‌ای- تخم‌مرغی، سرنیزه‌ای یا سرنیزه‌ای باریک، کامل یا با دندانه‌های نامنظم بدون دمبرگ یا دمبرگدار، غالبا طوقه‌ای با رگبرگهای کاملا برجسته و موازی. در این گیاه ساقه گل‌دهنده وجود ندارد بلکه گل‌آذین سنبله‌ای آن‌که شبیه دم گربه می‌باشد بر روی دمگل بلندی که از میان برگهای طوقه‌ای بیرون می‌آید قرار دارد.
این گیاه به صورت علف هرز در غالب نقاط استان در کنار دریا، چمنزارها، زمینهای مرطوب، حاشیه نهرها، کنار جاده‌ها و مناطق رها شده می‌روید.
ریشه و برگ و دانه گیاه کاردی اثر قابض و تصفیه‌کننده خون دارد و در رفع ناراحتیهای آسم، ورم مخاط دهان و درد دندان و گوش مؤثر است.
Plantago major :Plantaginaceae بارهنگ (بارتنگ، جرغول، چرغول، خرغول و رماج): تیره بارهنگ
گیاهی است علفی به بلندی حد اکثر 50 سانتیمتر، فاقد ساقه‌ای مشخص با برگهای طوقه‌ای بیضوی- تخم‌مرغی تا تخم‌مرغی- گرد. گل‌آذین سرسان و فاقد برگ آن به طول 3 تا 30 سانتیمتر دارای گلهای متعددی است که به صورت تنک نسبتا جدا از یکدیگر بر روی محور سنبله قرار گرفته‌اند.
گیاه فوق در اغلب مناطق استان در کنار نهرها و رودخانه‌ها، پیاده‌روها و مراتع و باغها دیده می‌شود و با نام فارسی بارهنگ کاملا شناخته شده است.
کاربردهای داروئی آن برای همگان شناخته شده است.
ریشه، برگ و دانه بارهنگ اثر قابض و نرم‌کننده دارد و از آنها به عنوان تصفیه‌کننده خون، آرام بخش و رفع تحریکات در نزله‌های مزمن برونشها، نزله‌های مجاری ادرار و دستگاه هضم، رفع ناراحتیهای آسم مرطوب، اسهالهای ساده، ورم مخاط دهان، درد دندان و درد گوش استفاده می‌شود، جوشانده گیاه کامل به عنوان یکی از بهترین داروها جهت نزله‌های مزمن ششی و برای دفع ناراحتیهای دستگاههای تنفسی کودکان مورد استفاده قرار می‌گیرد.
فرآورده‌های بارهنگ در رفع خونرویهای ریوی، وجود خون در اخلاط، بیماریهای کبدی، زردی و استفراغ و احساس سوزش در مری اثر قاطع دارد.
جوشانده دانه بارهنگ در رفع بیماریهای التهابی کلیه و مثانه مخصوصا وجود خون در ادرار مؤثر می‌باشد. اگر برگ تازه بارهنگ به مدت چند ساعت در آب جوشیده قرار گرفته و روی زخمهای باز گذاشته شود زخمها را از آلودگی حفاظت کرده به سرعت التیام می‌بخشد، بارهنگ داروی مناسبی برای درمان ناراحتیهای مجاری تنفسی است و در درمان سرفه، سیاه‌سرفه، گرفتگی صدا و ترشحات برونشها مؤثر است. قرار دادن برگ تازه و له‌شده بارهنگ
ص: 438
در محل گزیدگی زنبور عسل و پشه درد آن را تسکین می‌دهد.
Plantago psyllium :Plantaginaceae اسفرزه: تیره بارهنگ
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای راست و پرشاخه به ارتفاع حد اکثر 35 سانتیمتر با برگهای متقابل غشائی یا کاغذی سرنیزه‌ای- خطی، گلهای کوچک بدون گلبرگ در گل‌آذین سنبله‌ای متراکم و پرگل با میوه کپسول حاوی یک یا دو دانه قهوه‌ای‌رنگ
اسفرزه به صورت علف هرز در مزارع و زمینها و تپه‌های شنی ساحلی رشد می‌نماید. گونه‌های چندی ازPlantago یا اسفرزه به مصرف داروئی می‌رسند که علاوه بر گونه فوق الذکر می‌توان ازP .ciliata وPlantagoovata هم نام برد که در دره سفیدرود، اطراف رستم‌آباد، منجیل، رودبار و شنهای ساحلی بین رشت و انزلی و اطراف بندر انزلی می‌روید.
از برگ گیاه در طب سنتی به عنوان التیام‌دهنده زخم و جراحات استفاده می‌شود. دانه گیاه اثر ملیّن دارد زیرا پس از جذب آب ورم کرده و به‌طور مکانیکی موجبات لینت و سهولت دفع را فراهم می‌کند. دانه گیاه برای رفع یبوستهای مقاوم، نزله‌های مزمن، دیسانتری، اسهالهای ساده، بیماریهای ناشی از التهاب کلیه و مثانه و خون‌ریزی ریه بکار می‌رود. در صنعت از لعاب دانه گیاه برای آهار پارچه استفاده می‌شود.
در استعمال خارجی لعاب دانه گیاه را برای درمان ورم چشم بکار می‌برند.
Platanus orientalis :Platanaceae چنار: تیره چنار
درختی است با تنه‌ای راست و ضخیم به بلندی حد اکثر 30 متر و قطر 2 متر دارای برگهای پنجه‌ای پهن و بزرگ و گلهای کپه‌ای، سرسان و آویزان. تنه چنار در انتها پرشاخه است.
این درخت در ایران دارای جنبه تقدس بوده، اغلب در کنار امامزاده‌ها، مساجد، قبرستانها کشت می‌گردد. بیشتر به صورت کشت شده در کنار جویبارها در دره‌های عمیق دارای خاکهای رسوبی و غنی، کنار رودها و خیابانها و پیاده‌روها کشت می‌گردد و ندرتا به صورت خودرو دیده می‌شود.
اگرچه چنار در استان گیلان به صورت خودرو و طبیعی دیده نمی‌شود، اما در سالهای اخیر در اغلب مناطق در کنار خیابانها کشت گردیده است.
چوب چنار در نجّاری، صنایع قالب‌سازی، مبل‌سازی، تهیه تخته و الوار مصرف دارد.
Polygonatum polyanthemum :Liliaceae شقاقل، مهر سلیمان: تیره لاله
گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌های زیرزمینی افقی و خزنده و ضخیم و ساقه هوایی ساده به ارتفاع 15 تا 65 سانتیمتر با برگهای متناوب تخم‌مرغی پهن یا باریک یا بیضوی. گلهای سفیدرنگ آن در محور برگها به تعداد 1 تا 4 عدد با دم‌گلی بلند به صورت آویزان قرار گرفته و میوه‌های سته‌ای آن آبی متمایل به سیاه می‌باشد.
شقاقل در مناطق جنگلی یا بیشه‌زارها و مراتع ارتفاعات بالای استانهای شمالی ایران رشد کرده ریشه‌های ضخیم آن (ساقه‌های رونده) که دارای گره‌های بسیار است توسط مردم جمع‌آوری شده به مصرف تهیه مربا می‌رسد.
شقاقل مدر بوده و در معالجه بیماری قند (دیابت) مؤثر است.

علف هفت‌بندها: تیره علف هفت‌بند

گیاهانی هستند یکساله تا چندساله دائمی و گاهی درختچه‌ای و بالارونده که به سبب بندبند بودن ساقه آنها که عموما به وسیله گوشواره‌ای لوله‌ای دربرگرفته می‌شود به این نام شهرت یافته‌اند. عموما فاقد گلبرگ بوده و کاسه گل آنها در انتها رنگی شده شبیه گل به نظر می‌رسد، میوه فندقه‌ای آنها سه گوشه یا عدسی‌شکل بوده و توسط گلپوش پوشیده شده‌اند.
علفهای هفت‌بند از نظر نوع گل‌آذین و برگها به دو گروه تقسیم می‌شوند:
یک گروه دارای گلهای خوشه‌ای و انتهائی و برگهای پهن و عموما رطوبت- پسند و دیگر گروه دارای گلهای پراکنده و تنک که عموما در محور برگها قرار گرفته و برگهای کوچک و خشکی‌پسند دارند.
علف هفت‌بندها در استان گیلان دارای پراکنش و تنوع زیاد بوده از مشهورترین گونه‌های دارای برگهای پهن آن می‌توان‌Polygonum convolvulus را نام برد. که بالارونده و پیچنده است و اطراف بندر انزلی و در مناطق جلگه‌ای جنگلی با نور کافی می‌روید. گونه دیگری به نام‌Polygonum hydropiper در صورت تر بودن و باران خوردن پس از تماس با بدن ایجاد سوزش ملایمی می‌نماید و احتمالا آن را کره گزنه یا فلفل آبی گویند. گونه‌های دیگری از علفهای هفت‌بند به نامهای‌Polygonum lapathifolium و
ص: 439

Polygonum persicaria
عموما در مناطق مرطوب حاشیه باتلاقها، مردابها، نهرها، جویبارها و رودها می‌رویند. از علفهای هفت‌بند دارای برگهای کوچک اغلب خشکی‌پسند می‌توان به گونه‌های‌Polygonum aviculare وPolygonum hyrcanicum اشاره نمود.
گونه‌Polygonum baldschuanicum که حالت درختچه‌ای و پیچنده و بالا- رونده دارد به عنوان پرچین بر روی نرده‌ها و دیوارهای کنار باغها و باغچه‌ها کشت می‌گردد. بعضی از گونه‌های علف هفت‌بند دارای ارزش داروئی بوده و در طب سنتی مورد استفاده قرار می‌گیرند. از برگهای جوان‌Polygonum aviculare در فصل بهار به عنوان سبزی صحرائی استفاده می‌شود، سرشاخه‌های آن قابض و بندآورنده خون است و از آن برای متوقف کردن خونریزیهای داخلی و خارجی علیه ترشحات معده و اسهالهای سخت استفاده می‌شود. جوشانده این گیاه محرک دستگاههای ترشحی بدن بوده و برای کاهش ناراحتیهای کلیوی یا کبدی و دیگر اعضاء بکار می‌رود.
گونه‌ای که در تماس با بدن ایجاد سوزش ملایم می‌نماید وPolygonum hydropiper نام دارد دارای خواص زیادی است. خواص مزبور که ذیلا به آنها اشاره می‌شود در سایر گونه‌ها نیز کم‌وبیش وجود دارد.
در اعضای مختلف این گیاه یک ماده بندآورنده خون که حالت گلوکزیدی دارد توسطA .Steinberg در سال 1939 میلادی کشف گردید. علاوه بر آن ترکیبات دیگری نظیر یک ماده تلخ و غیر محلول در آب، یک الکالوئید بدون اثر درمانی، اسیدهای آلی مختلف و همچنین تانن، نیترات پتاسیم، گلوکز، اسانس و در ریشه گیاه یک اکسی‌متیل آنتراکینون نیز یافت می‌گردد.
گفته می‌شود احتمالا مردمان ماقبل تاریخ از آن به عنوان چاشنی اغذیه استفاده می‌کردند. دیوسکوریدوس در قرن اول میلادی، ریشه این گیاه را عاری از اثر درمانی، ولی گرد برگ آن را قابل استفاده در اغذیه ذکر کرده است. وی برای برگهای تازه و دانه آن نیز اثر رفع خون‌مردگیها و آماسهای مقاوم به صورت قرار دادن بر روی عضو، قائل بوده است. جالینوس حکیم نظیر اختصاصات مزبور را برای این گیاه قائل بود. در قرون وسطی توجهی زیادتر از آنچه که ذکر شد به این گیاه نگردید فقط بعضی محققین مانندParacels آن را در درمان سیفلیس مفید می‌دانستند. در سال 1858 میلادی و بعد از آن، دانشمندان مختلف مخصوصا روسها، ترکیب شیمیائی و تأثیر گیاه را در درمان بیماریها بررسی کرده موارد مختلف درمانی در آن یافته‌اند.
بررسیهای مکرر محققان نشان داد که این گیاه دارای اثر بندآورنده خون است و دارای خاصیت مدر، نیرودهنده، التیام‌دهنده و قرمزکننده پوست بدن نیز می‌باشد.
با مصرف 30 تا 40 قطره عصاره این گیاه (3 مرتبه در روز) نتایج بسیار مفید در رفع اخلاط خونی، خونرویهای معدی، بواسیر، خونرویهای رحمی، همچنین خونرویهای ناشی از وجود فیبروم به‌دست آمده است. کامینسکایاA .Kaminskaia در سال 1914 میلادی توانست با مصرف آن، نتایج سریعی در جلوگیری از خونرویهای نامنظم زمان یائسگی، فیبروم و نظائر آن به دست آورد. دانشمندان دیگر عموما به این نتیجه رسیدند که مصرف آن نه تنها خونرویها را بند می‌آورد بلکه درد و ناراحتی را نیز آرام می‌کند. از این نظر متفقا مصرف آن را به جای‌Hydrastis توصیه کردند. دکتر لکلرک نیز اثر بندآورنده خون را در گیاه تأئید کرد، ولی آن را علت تنگ شدن مجاری عروق نیز دانست. این دانشمند نتایج مفیدی از آن در رفع بواسیر و واریس به دست آورد. در بعضی نواحی از این گیاه به علت دارا بودن اثر مدر، در مواردی که کلیه حالت التهاب و ورم نداشته باشد استفاده به عمل می‌آید. به علت دارا بودن اثر قرمزکننده پوست بدن نیز می‌توان از آن در رفع دردهای عصبی، رماتیسمی و درد کمر استفاده کرد. جوشانده غلیظ آن در آب، می‌تواند به صورت غرغره، در رفع آفت، آنژین، زخم مجرای بینی و غیر آنها نتایج شفابخش بدهد. اگر پنبه آلوده به شیر گیاه در حفره دندان قرار گیرد، درد دندان را در مراحل پیش نرفته، تسکین می‌دهد و عقیده کلی مردم نیز بر این است که اگر برگهای پخته‌شده آن حتی از خارج بر روی گونه گذاشته شود، همین اثر تسکین دهنده را ظاهر می‌سازد.

تبریزیها، صنوبرها: تیره بید

درختانی هستند خزان‌کننده و سریع الرشد با ساقه‌های پرشاخه و تاجی چتری یا ساقه‌هائی عاری از شاخه و کاملا مخروطی‌شکل به بلندی 10 تا 30 متر با برگهای عموما قلبی‌شکل و بدون کرک.
این درختان عموما در مناطق پرآب و دارای آب تحت الارضی بالا رویش می‌یابند به طوری که در اغلب نقاط ایران در کنار رودها و جویبارها کشت می‌گردند و از نظر تأمین چوب برای کارخانه‌های کاغذسازی، کبریت‌سازی نئوپان و تهیه تخته و چوبهای ساختمانی اهمیت ویژه‌ای دارند.
در استان گیلان گونه‌های چندی از جمله: پده‌Populus euphratica ، تبریزی یا صنوبرPopulus nigra و شالک‌Populus caspica رویش می‌یابند و به تازگی بر روی واریته‌ها و نژادهای گوناگون خارجی از جمله صنوبر لرزان‌Populus tremula و صنوبر آمریکائی‌Populus euramericana کارهای قابل توجهی انجام گرفته است.
Portulaca oleracea :Portulacaceae خرفه: تیره خرفه
گیاهی است یکساله گوشتی و افشان با ساقه‌ای برافراشته یا راست با ارتفاع 5 تا 20 سانتیمتر و برگهای متناوب در پائین و اغلب متراکم در بالا، بیضوی- واژ تخم‌مرغی‌شکل. گلهای کوچک و زردرنگ آن در گل‌آذین گرزن 3 تا 6 تائی و بدون دم گل و میوه آن کپسول شکوفای درپوشی (مجری) است که بذرهای متعددی دارد.
خرفه عموما به صورت علف هرز در مزارع زراعی و آیش رشد می‌نماید.
در استان گیلان نیز عموما یکی از علفهای هرز مزارع، باغچه‌های حیاط منازل، حاشیه پیاده‌روها و گاهی باغها می‌باشد. این گیاه دارای ارزش داروئی بوده و ساقه و برگ جوان آن گاهی برای تهیه ترشی بکار می‌رود و در گیلان در
ص: 440
اوائل بهار مردم آن را به صورت سبزی صحرائی می‌خورند.
خرفه دارای اثر مدر، ضد اسکوربوت، تب‌بر، تصفیه‌کننده خون و تسکین‌دهنده تشنگی است. در رفع التهابهای دستگاه گوارش و دفع ادرار به صورت خام یا پخته مصرف می‌گردد، برای دفع ترشی معده بسیار مفید است و در موارد اخلاط خونی، سرفه‌های مقاوم، بی‌خوابی و خونروی در فواصل قاعدگی مورد استفاده قرار می‌گیرد، قرار دادن برگهای له شده آن بر روی سوختگی و میخچه مؤثر است.
Potamogeton spp .:Potamogetonaceae بارهنگهای آبی: تیره بارهنگ آبی
گیاهانی هستند آبزی و با ساقه‌های رونده استوانه‌ای یا شبه استوانه‌ای و گاهی اوقات فشرده و تخت به طول یک متر یا بیشتر با برگهای شناور یا غوطه‌ور متناوب به اشکال گوناگون خطی و باریک، قاشقی، تخم‌مرغی یا بیضوی با دمبرگی بلند و در قاعده غلاف‌دار. گلهای کوچک آن به صورت سنبله‌ای بر روی دم گل‌آذینی بلند و محوری قرار گرفته‌اند.
بارهنگهای آبی در مناطق دارای آب راکد یا با جریان ملایم می‌رویند. در گیلان نیز گونه‌های چندی در مرداب انزلی و سایر برکه‌ها و آبگیرها می‌رویند که عبارتند از:
Potamogeton crispus/ Potamogeton Pectinatus
potamogeton lucens/ potamogeton Perfoliatus

تیره گل سرخ‌

گیاهی است چندساله، گسترده روی سطح زمین با ساقه‌های رونده و ساقه گل‌دهنده‌ای که تا یک متر می‌رسد، و برگهای آن پنجه‌ای و 5 برگچه‌ای واژ- تخم‌مرغی تا واژ تخم‌مرغی کشیده به رنگ سبز روشن بوده و گلهای زردرنگ آن به صورت منفرد در محور برگها قرار گرفته‌اند.
این گیاه در گیلان بیشتر در کنار نهرها و مناطق سایه و مرطوب، کف جنگلها، کنار مردابها و در باغها و مزارع به صورت علف هرز دیده می‌شود.
انواع‌Potentilla spp . در اکثر نقاط ایران اعم از کوهستانی، صخره‌ای، جلگه‌ای و جنگلی و مرتعی پراکنده‌اند. در گیلان نیز گونه‌های چندی علاوه بر گونه فوق الذکر وجود دارند که اسامی علمی آنها بدین قرار است:
Potentilla adscharica/ Potentilla micrantha
Potentilla aucherana/ Potentilla pedata
Potentilla gilanica/ Potentilla petraea
Potentilla lignosa/ Potentilla supina
Potentilla meyeri
این گیاهان در مناطق کوهستانی و ارتفاعات مرتعی استان در اطراف ماسوله، رودبار، اسپیلی و ارتفاعات کوه دالک می‌رویند. از آنها برای تقویت عمل دستگاه هضم استفاده می‌شود، ریزوم، برگ و حتی کلیه قسمتهای گیاه به عنوان تصفیه‌کننده خون و درمان اسهال و درد گلو بکار می‌رود.

پامچالها: تیره پامچال‌

گیاهانی هستند علفی چندساله و غالبا بدون ساقه با برگهای طوقه‌ای ساده و بدون بو با گلهائی به رنگهای مختلف سفید، زرد، قرمز تا بنفش که به صورت منفرد یا کپه‌ای و فراهم و غالبا چتری‌شکل در انتهای دم گلی بلند و فاقد برگ (گل‌آذین ساقه عریان) قرار گرفته‌اند.
پامچالها در مناطق مرطوب جنگلی دارای نور نسبتا فراوان می‌رویند و از گیاهان پیش‌رس و بهاره محسوب می‌گردند.
در گیلان در اواخر اسفند یا اوائل فروردین به فراوانی در کف جنگلها می‌رویند و زیبائی خاصی دارند. گونه‌های چندی از آنها در مناطق مختلف جنگلی استان پراکنش خاصی دارند که عبارتند از:Primula ,Primula auriculata heterochroma وPrimula macrocalyx .
انواع اصلاح‌شده آنها در باغچه‌ها و پارکها به عنوان گیاه زینتی کشت می‌شوند. برای ریشه و گل پامچال مصارف گوناگون در طب سنتی بیان شده است.
ریشه پامچال را به صورت جوشانده برای دفع کرم و گلهای آن را به عنوان داروئی مؤثر می‌توان برای درمان برونشیت، سرفه‌های مزمن و زکامهای مغزی به کار برد. دم‌کرده گل پامچال گریپ را درمان کرده ناراحتی برونشها را برطرف می‌سازد. همین دم‌کرده مقوّی و تب‌بر است. اطباء قدیم معتقد بودند کسانی که مبتلا به سردردهای شدید نیمه سر (میگرن) و دل به هم خوردگی می‌شوند اگر از آن مصرف کنند به زودی بهبودی محسوسی را در حال مزاجی خود احساس می‌نمایند. همچنین جوشانده گرد ریشه پامچال برای معالجه برونشیت، سیاه‌سرفه و سینه‌پهلو و امراض مجاری ادرار نافع است. برای درمان و معالجه ورم کوفتگی که در اثر ضربه‌ای به بدن وارد می‌شود و خون‌مردگی ایجاد می‌کند کمپرس جوشانده ریشه پامچال بسیار مفید است.
ص: 441

جغجغک: تیره کهور

درختچه‌ای است خاردار با برگهای دوبارشانه‌ای و برگچه‌هائی مستطیلی- شکل و گلهای خوشه‌ای متراکم زردرنگ، دارای میوه نیام متورم ناشکوفای تخم‌مرغی تا مستطیلی خمیده به رنگ قهوه‌ای تیره.
جغجغک درختچه‌ای است که به صورت خودرو در اغلب نقاط ایران، در مزارع آیش، در کنار جاده‌ها و دامنه‌های کوهستانی می‌روید و در استان گیلان نیز در دره سفیدرود اطراف رودبار و منجیل و عمارلو دیده می‌شود.

گوجه‌ها، آلوچه‌ها: تیره گل سرخ‌

درختان یا درختچه‌هائی هستند خاردار یا بدون خار و خزان‌کننده با ساقه‌ای به ارتفاع حد اکثر 5 متر و غالبا سیاه‌رنگ و برگهای تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای یا واژ تخم‌مرغی یا بیضوی، دارای گوشواره‌های خاری یا انتهای شاخه‌هائی که به خار تبدیل شده است.
گوجه‌ها در استان گیلان به صورت خودرو و در جنگلهای تخریب‌یافته و بیشه‌زارها با نور کافی رشد می‌نمایند و یکی از گیاهان شهددار منطقه محسوب می‌شوند. به طوری که در فصل بهار مورد علاقه فراوان زنبور عسل می‌باشند.
میوه گوجه برای عموم شناخته شده است و غالبا به صورت تازه و رسیده و گاهی خشک آن مورد مصرف قرار می‌گیرد.
از گونه‌های مهم آن می‌توان از آلوچه یا گوجه خودروی جنگلی با نام سورخه‌آلوچه‌Prunus spinosa وPrunus divaricata و نوع اصلاح شده و کاشته شده در باغها با نام علمی‌Prunus domestica نام برد. ارزش داروئی و غذائی گوجه بر کسی پوشیده نیست.
Pterocarya fraxinifolia :Juglandaceae لرگ: تیره گردو
درختی است به ارتفاع حد اکثر 25 متر و تنه‌ای که به قطر 8/ 1 متر نیز می‌رسد. پوست تنه دارای شیارهای عمیق بوده و در انتها دارای شاخ و برگ فراوان و تاجی تقریبا کروی- مخروطی است. برگهای گیاه شانه‌ای مرکب با برگچه‌های متقابل تخم‌مرغی- مستطیلی تا مستطیلی- سرنیزه‌ای نوک‌تیز است. میوه این درخت فندقه بالداری است که در طول خوشه‌ای به طول 20 تا 35 سانتیمتر قرار گرفته است.
لرگ یکی از درختان جنگلی مناطق گیلان و مازندران است که در مناطق جلگه‌ای و تا ارتفاع حدود 500 متر از سطح دریا رویش می‌یابد. در استان گیلان در مناطق سیاهکل، اطراف رشت و لاهیجان، فومن و صومعه‌سرا تا آستارا دیده می‌شود.
Pteropyrum olivieri :Polygonaceae پرند: تیره علف هفت‌بند
درختچه‌ای است به بلندی حد اکثر یک متر و پرشاخه و شکننده و برگهای دسته‌ای و گروهی و تقریبا دائمی و کم‌وبیش گوشتی و شبه دایره‌ای تا واژ- تخم‌مرغی- قاشقی‌شکل و لبه‌ای تقریبا برگشته. گلپوش سفیدرنگ آن به صورت خوشه‌ای در انتهای شاخه‌ها قرار گرفته و میوه‌های بالدار قرمزرنگ آن‌که عموما غشائی و دو لوبه می‌باشند در فصل بهار و اوائل تابستان زیبائی خاصی به آن می‌دهد.
پرند در ایران دارای دو گونه‌P .aucheri وP .olivieri است که عموما در
ص: 442
بستر آبراهه‌های غیر دائمی و مناطق خشک دامنه‌ای کوهستانها رویش می‌یابند و گاهی نیز با نام غلط کاروان‌کش نامیده می‌شوند؛ و لیکن در استان گیلان فقط گونه‌P .olivieri در دره سفیدرود اطراف منجیل و رودبار و رستم‌آباد در دامنه‌های کوهستانی منطقه دیده می‌شود.

انار (تورشه‌انار، انار ترش): تیره انار

درخت یا درختچه‌ای است خزان‌کننده و خاردار، گاهی بدون خار به بلندی 2 تا 5 متر و برگهای چرمی متقابل، ساده، سرنیزه‌ای تا واژ تخم‌مرغی، بدون کرک و کامل و گلهای منفرد، انتهائی، نر و ماده و منظم، قرمز خونی به ندرت سفیدرنگ.
درختچه انار یکی از گیاهان خودروی منطقه خزری (گیلان و مازندران) بوده و غالبا در کنار جاده‌ها، بیشه‌زارها، شیبهای آهکی، تپه‌های شنی ساحلی دیده می‌شود. انار درختی است بسیار زیبا با گلهای قرمزرنگ و میوه لذیذ که دارای ارزش داروئی بسیار می‌باشد. رب انار ترش یکی از چاشنیهائی است که به‌همراه غذا مصرف می‌گردد. کلیه قسمتهای درخت انار تانن فراوان و اثر قابض نسبتا قوی دارد. پوست ریشه آن بهترین دافع کرم کدو و انگلهای دیگر می‌باشد.
گل انار به صورت دم‌کرده یا جوشانده برای رفع اسهالهای ساده، خونرویهای ساده، ترشحات ساده مواد مخاطی، ترشحات زنانگی و به صورت غرغره برای رفع ورم لوزه بکار می‌رود. برگ انار خشک یا تازه، تیزان مطبوعی می‌دهد که برای درمان ضعف اعمال معده، کمی اشتها، حالت تهوع، ضعف عمومی، کم‌خونی، کم‌خونی دختران جوان، دفع حالت خستگی عمومی، میگرن و حالت اسهالی مزمن مؤثر است. پوست انار نیز تانن بسیار دارد. آب انار اثر مدر و مفرح دارد؛ مصرف رقیق‌شده آن با آب در بیماریهای مجاری ادرار، بیماریهای التهاب دستگاههای مختلف بدن و عدم ترشح کافی صفرا توصیه می‌گردد.
مواد غذائی در انار کم است ولی سرشار از ویتامینهای آ، ب، ث و ای است و به قدری آهن و فلزات مفید دیگر دارد که هضم آن را سنگین می‌کند و بدین لحاظ نفّاخ به نظر می‌رسد که البته با سنگینی و نفخ سایر میوه‌ها فرق کلی دارد و به‌طور سریع پراکنده می‌شود. هضم آب انار به مراتب دشوارتر از خوردن دانه‌های انار با هسته می‌باشد. زیرا مغز هسته دانه‌های انار کمی ملیّن است و پوست سخت آن روده‌ها را پاک می‌کند. آب میوه انار دارای قند تانن و یک ماده مفید به نام مانانتین است که از دوستان کبد است و آن را پاک و در نتیجه رنگ رخساره را باز می‌کند. انار به رشد اطفال کمک می‌کند و اعصاب را تقویت می‌نماید. با داشتن ویتامین ب 6 ضد استفراغ و درمان ویار زنان باردار است.
اگر زنی هنگام بارداری رب انار بخورد علاوه بر جلوگیری از ویار، به تقویت جنین و رشد آینده طفل هم کمک خواهد کرد. انار خون‌ساز است و خون موجود در بدن را نیز تصفیه می‌کند.
انار بر ادرار می‌افزاید و غرایز جنسی را تقویت می‌کند. دانه‌های جنگلی انار که به ناردان معروف است، در معالجه اسهال شهرت فراوان دارد. خوردن آب انار شیرین برای درمان یرقان بسیار مفید است. پوست ساقه و پوست ریشه درخت انار مصارف صنعتی و درمانی دارند. پوست میوه انار در رنگرزی و چرم‌سازی از قدیم بکار می‌رفت و بهترین قالیهای ایران را با آن رنگ می‌کردند. مضمضمه و نگاهداشتن آب میوه ترش انار در دهان، برفک و جوشهای دهان را پاک و لثه‌ها را محکم می‌کند. انار ترش برای مبتلایان به زخم معده و روده زیان‌آور است.
Pyrus boissieriana :Rosaceae گلابی جنگلی، خنج، خوج: تیره گل سرخ
درخت یا درختچه‌ای است خاردار به بلندی حد اکثر 5 متر و شاخه‌های فراوان بدون کرک و پرشاخه در بخش فوقانی با پوستی سیاه‌رنگ با شیارهای فراوان، برگهای تخم‌مرغی تا تخم‌مرغی- دایره‌ای. گلهای سفید رنگ در گل‌آذین دیهیم انتهائی و پرگل. میوه‌های عموما کروی.
گلابیهای وحشی دارای چندین گونه است که در محدوده جنگلهای شمال و عموما در جنگلهای مخروبه، بیشه‌زارها، حاشیه مزارع و ارتفاعات بالا رویش می‌یابند. در استان گیلان نیز گونه‌های دیگری از آن به نامهای‌P .grossheimii وP .hyrcanica در مناطق مختلف استان رشد می‌کنند.
انواع پرورش‌یافته گلابی دارای میوه‌های درشت و بسیار لذیذ هستند که عموما در فصل پائیز می‌رسند و در عداد میوه‌های مصرفی مردم نواحی مختلف کشورمان قرار دارند.
ص: 443
طبیب نامدار قرن ششم هجری، سید اسمعیل جرجانی در کتاب «الأغراض الطّبیّه» می‌نویسد: کمّثری یعنی امرود است در همه انواع، امرود قبضی است.
همچنین شیخ الرّئیس ابو علی سینا در خواص گلابی می‌گوید: «کمثری (گلابی) دارای گوهر خاکی و آبی است. همه انواع گلابی گیرندگی دارند و در ضماد بند آوردن مواد واردند؛ کمی زدایندگی دارند. به ویژه گلابی وحشی که بسیار خشکاننده است؛ دهانه زخمها را به هم جوش می‌دهد و خوب می‌کند.»
دکتر هانری لکلرک پزشک و غذاشناس عصر حاضر در اهمیّت گلابی و انتقاد از نظریّات پزشکان سلف می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که در میوه گلابی طبیعت نیک نهاد، آب زمین را تقطیر کرده و با عملیات شیمیایی خیلی عجیب و حیرت‌انگیز، آن را به نوشابه‌ای تبدیل کرده است که خوردن آن گوارا و لذیذ و خوشمزه است، ولی معلوم نیست به چه علّتی پزشکان قرون وسطی برای گلابی خواص قبض‌کننده قائل بودند و عقیده داشتند که گلابی میوه‌ای است ثقیل، مانع شکم‌روی، سنگین و گس که موجب پیدایش میگرن و باد سینه می‌گردد.»
غذاشناسان عصر حاضر برخلاف قدما گلابی را میوه‌ای نرم‌کننده می‌دانند و معتقدند که بیشتر خاصیّت لینت‌دهنده‌ای دارد. گلابی، سرشار از ویتامین‌های آ، ب، ث، قند، مواد چربی و تانن است. گلابی میوه‌ای مغذی، ملیّن و مدرّ و از بین تمام میوه‌ها، تنها میوه‌ای است که در تابستان بکلّی عطش را فرومی‌نشاند و ضرب المثل فرانسوی که می‌گوید: «برای رفع عطش باید یک گلابی را نگه داشت» ناظر به همین معناست. قند موجود در گلابی برای اشخاص مبتلا به دیابت (مرض قند) بی‌ضرر و حتی مفید است. مصرف گلابی، به جهت دارا بودن تانن و املاح پتاسیم و حل کردن اسیداوریک برای مبتلایان به رماتیسم، نقرس و درد مفاصل تجویز می‌گردد. همچنین مبتلایان به فشار خون اگر بطور مرتّب گلابی بخورند خون آنها تصفیه شده، معالجه خواهند شد.
گلابی و جوشانده پوست آن ادرارآوری قوی است و دم‌کرده برگ درخت گلابی به همراه پوست سیب درختی جهت درمان سنگ کلیه و مثانه بسیار مفید و مؤثّر می‌باشد. کسانی که صاحب روده‌های علیل و تنبل هستند نباید گلابی را با پوست میل کنند، زیرا که تحریکات پوست گلابی در روده‌ها ایجاد زحمت می‌کند.

بلوطها: تیره بلوط

درختانی هستند خزان‌کننده (در ایران) و به‌ندرت درختچه‌ای که ارتفاع آنها به 30 متر نیز می‌رسد. ساقه آنها دارای پوستی ضخیم و شیاردار و غالبا به رنگ قهوه‌ای یا قهوه‌ای متمایل به سیاه می‌باشد. تاج این درختان بسیار گسترده و بزرگ است. برگها در بلوطهای مناطق شمالی ایران معمولا بیضوی یا بیضوی متمایل به دایره‌ای یا گاهی تخم‌مرغی شکل با حاشیه‌ای دندانه- اره‌ای درشت یا مواج است. میوه‌های بلوط فندقه‌هائی مستطیلی یا استوانه است که درون پیاله‌ای که در سطح خارجی توسط فلسهائی پوشیده شده است قرار گرفته‌اند.
مهمترین گونه‌های این جنس در استانهای گیلان و مازندران عبارتند از بلندمازو و اوری. بلندمازوQuercus castaneifolia با نامهای محلی مازو، سیاه‌مازو، ایشمبر، پالوط و مازی شناخته می‌شود و عموما در جنگلهای جلگه‌ای و ارتفاعات پائین جنگلهای شمال رشد می‌نماید و چوب آن دارای ارزش فوق العاده‌ای در صنایع نجاری، پارکت‌سازی، مبل و میز و صندلی، تراورس و غیره می‌باشد. اوری‌Quercus macranthera بیشتر در ارتفاعات بالای جنگلهای شمال رشد می‌نماید و در مقایسه با بلندمازو از ارزش صنعتی کمتری برخوردار است. از بلوطها فرآورده‌های فرعی بسیاری از قبیل مازوج، جفت و غیره بدست می‌آید.

آلاله‌ها: تیره آلاله‌

گیاهانی هستند یکساله یا چندساله و غالبا علفی خشکی‌زی یا آبزی با گل- آذین پانیکول و گلهای منفرد زرد و یا سفیدرنگ. برگهای متناوب غالبا قاعده‌ای.
این گیاه در سرزمین گیلان غالبا به صورت علف هرز در مزارع و باغها به فراوانی دیده می‌شود و با گلهای زردرنگ و درخشان خود زیبائی خاصی داشته و به راحتی قابل تشخیص می‌باشد.
گونه‌های چندی از این گیاهان در مناطق مرطوب گیلان به ویژه در اطراف مرداب انزلی می‌رویند که اسامی علمی آنها بدین قرار است:
ص: 444

Ranunculus ecicutarius/ Ranunculus ophioglossifoliu s
Ranunculus constantinoplita nus/ Ranunculus scleratus
Ranunculus lingua/ Ranunculus sericeus
Ranunculus muricatus/ Ranunculus tranchycarpus
گونه‌های مختلف آلاله اصولا سمی هستند. مؤلف «گیاهان داروئی» می‌نویسد: «اگر حیوانات آن را مخلوط با علوفه مصرف نمایند، تورم دستگاه هاضمه، توأم با ناراحتیها و اختلالات اعمال گردش خون و دستگاه تنفسی در آنها پیش می‌آید، به علاوه قوه بینائی آنها را کاهش می‌دهد. اگر گاو شیرده آن را بخورد، حجم شیر روزانه‌اش کم می‌گردد.
تاریخچه مداوای بیماریها با این گیاه، به قرون گذشته ارتباط دارد. در زمان قدیم آن را برای ایجاد مسمومیت بکار می‌بردند. در مسمومیت از آن، عضلات چهره، انقباضات غیر ارادی خاص پیدا می‌کند. به طوری که مسموم پس از مرگ قیافه‌اش به وضعی درمی‌آید که تقلید خنده را نشان می‌دهد ...
همچنین در سال 1798 میلادی، دانشمندی به نام‌Gilbert و همکارانش، مصرف 2 گرم شیره این گیاه را که در یک لیتر آب رقیق شده بود، در درمان تنگی نفس، بیماری سل، حالت زردی، خنازیر، اولسرهای مثانه و غیره توصیه نمودند. سابقا در نواحی مالاریاخیز، برای رفع تبهای نوبه بکار می‌رفته است و برای این کار، له‌شده آلاله را بر روی مچ دست قرار می‌دادند. ضمنا این عمل را برای کسانی که پوست حساس داشتند و همچنین برای زنان و اطفال تجویز نمی‌کردند.»
این مداواها متعلق به دورانهای گذشته بوده و فقط در بین مردم رواج داشته است و امروزه با توجه به سمی بودن این گیاه، استفاده از آن به کلی متروک گردیده است.
Raphanus raphanistrum :Cruciferae ترب: تیره شب‌بو
گیاهی است یکساله یا دوساله علفی و پرشاخه با ساقه‌ای راست به بلندی 15 تا 70 سانتیمتر با برگهای طوقه‌ای ربابی‌شکل. گلهای آن به رنگهای گوناگون زرد، قرمز، زرد متمایل به قرمز، قرمز دارای رگه‌های قهوه‌ای، صورتی و سفید است. میوه آن عموما دانه تسبیحی‌شکل با نوکی سیخک‌مانند و بلند می‌باشد.
ترب یکی از علفهای هرز مزارع آیش، زمینهای زراعی و زمینهای شنی است. نوع کشت شده آن‌Raphanus sativa دارای غده‌ای قرمزرنگ بوده و یکی از سبزیهای خوراکی مشهور بشمار می‌آید که سرشار از ویتامین ث است.
انواع ترب به نامهای ترب سیاه، تربچه نقلی و ترب سفید در غالب نقاط ایران کشت می‌شود.
ترب اشتهاآور، نیرودهنده، خلطآور و مدر بوده در مداوای اسکوربوت مؤثر است.
شیره ترب سیاه برای دفع نزله‌های ششی، سیاه‌سرفه، بیماریهای کلیوی و مثانه، قولنجهای کبدی و روماتیسم مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Rhamnus catarticus :Rhamnaceae سیاه‌آل: تیره کنار
درخت یا درختچه کوچکی است به ارتفاع 2 تا 6 متر با ساقه‌ای برافراشته و راست با تاجی گسترده و پرشاخه و پوستی به رنگ سیاه متمایل به خاکستری با شاخه‌های متقابل خاردار. برگهای آن بیضوی پهن یا بیضوی- کشیده با نوکی تقریبا دراز است و میوه‌ای شفت دارد که پس از رسیدن سیاه رنگ می‌گردد. سیاه‌آل یکی از درختان جنگلی است و در جنگلهای گیلان به فراوانی وجود دارد. میوه سیاه‌آل ملین قوی است ولی در مقدار مصرف بایستی احتیاط را رعایت کرد زیرا این گیاه می‌تواند مخاط را آنقدر تحریک نماید تا خونریزی کند و همچنین تهوع‌آور است.
Rhamnus pallasii :Rhamanaceae
درختچه‌ای است به ارتفاع 1 تا 3 متر، خاردار با ساقه‌ای پرشاخه و منشعب با پوستی سیاه‌رنگ یا سیاه متمایل به قهوه‌ای دارای برگهای خزان‌کننده خطی- واژ سرنیزه‌ای و گلهای زردرنگ و انبوه با میوه‌ای شفت خشک شیاردار که دو قسمتی بنظر می‌رسد. درختچه فوق الذکر در غالب نقاط ایران به خصوص در بیشه‌زارهای مناطق جنگلی و ارتفاعات شمال ایران در شیبهای تند و مناطق صخره‌ای و گاهی در لابلای صخره‌ها می‌روید. در استان گیلان نیز در دره سفیدرود، اطراف ماسوله، دیلمان، اسپیلی و جنگلهای پراکنده و بیشه‌های آستارا و هشتپر دیده می‌شود.
Rhus coriaria :Anacardiaceae سماق: تیره پسته
درختچه‌ای است خزان‌کننده به ارتفاع 5/ 0 تا 3 متر با پوستی قهوه‌ای- رنگ و منشعب و شاخه‌دار در بخش فوقانی و برگهای متناوب شانه‌ای با برگچه‌های دندانه‌دار سرنیزه‌ای تا بیضوی. گلهای سفید متمایل به سبز آن در گل‌آذینی پانیکول محوری یا انتهائی قرار گرفته و میوه‌های سته‌ای کروی و خشک آن پوشیده از کرکهای بلند می‌باشد.
سماق در مناطق مختلف ایران، در شیبهای تند دامنه‌های کوهستانی، در کناره دره‌های دارای شیبهای تند، حاشیه رودها و مناطق جنگلی می‌روید. در استان گیلان در دره سفیدرود و مناطق جنگلی و بیشه‌زارها دیده می‌شود.
پودر میوه آن به عنوان چاشنی به خصوص همراه کباب مصرف می‌گردد.
پوست آن حاوی مقدار زیادی تانن بوده به عنوان قابض قوی مصرف می‌شود و از این جهت در رفع خونرویها، اسهال، نزله‌ها، تبهای صفراوی، ترشحات زنانگی مورد استفاده قرار می‌گیرد. سماق در صنعت دباغی و رنگرزی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
ص: 445
Ribes orientale :Gossulariaceae گالش انگور، انگور فرنگی: تیره انگور فرنگی
درختچه‌ای است به ارتفاع حد اکثر 2 متر با ساقه‌ای پرشاخه و منشعب در بالا، و برگهائی با پهنک دایره‌ای- کلیوی‌شکل 3 تا 5 لوبی و گلهای سفید یا قرمز کم‌رنگ که در گل‌آذینی خوشه‌ای محوری یا انتهائی قرار گرفته و میوه سته‌ای آن پس از رسیدن قرمزرنگ می‌شود.
گالش انگور در ارتفاعات کوهستانی و گاهی صخره‌ای مناطق مختلف استان گیلان روئیده و گونه‌هائی از آن نیز در باغها و منازل به صورت پرچین کشت شده و با نام انگور فرنگی شناخته می‌شود.
برگهای خشک شده انواع انگور فرنگی حاوی اسانس روغنی، تاننها، قندها، اسیدهای آلی، ویتامین ث و مواد ضدعفونی‌کننده گیاهی است و به عنوان مدر و معرق برای درمان ناراحتیهای مجاری ادرار و مثانه و روماتیسم و اسهال بکار می‌رود. میوه انواع انگور فرنگی سرشار از ویتامین ث، مجموع ویتامینهای ب، قندها، مواد رنگی و مواد ضدعفونی‌کننده است و روی سیستم اعصاب اثر خوبی داشته و مبادلات داخلی بدن را بهبود می‌بخشد و مقاومت بدن را در برابر عفونتها زیاد می‌نماید.
Rhynchocorys maxima :Scrophulariaceae بی‌بی کنه: تیره گل میمونی
گیاهی است علفی یکساله یا چندساله نیمه انگل با ساقه‌ای برافراشته به ارتفاع 30 تا 100 سانتیمتر و چهار گوشه و منشعب و شاخه‌دار در بالا با برگهای متقابل دمبرگدار بیضوی یا تخم‌مرغی و گلهای نامنظم زردرنگ شبیه سرفیل. (گلبرگ پائینی پهن و بالائی کوتاه و زائده‌دار که شبیه خرطوم فیل به نظر می‌رسد).
گیاه مذکور در مناطق مرطوب، کنار نهرها، چمن‌زارها و بستر جنگلهای دارای نور کافی و فراوان و گاهی در مزارع و باغها دیده می‌شود.
در گیلان، اطراف بندر و مرداب انزلی، اطراف رشت، بین رشت و انزلی و حوالی اسالم و آستارا در جلگه‌های جنگلی می‌روید.
Robinia pseudoacacia :Leguminosae اقاقیا: تیره نخود
درختی است خزان‌کننده با ساقه‌ای راست و پوستی شیاردار سیاه‌رنگ و منشعب در بالا با برگهای شانه‌ای فرد و گوشواره‌های خاردار، گلهای پروانه‌آسای سفیدرنگ که در گل‌آذین خوشه‌ای تنک‌محوری و آویزان قرار گرفته و دارای عطر بسیار دل‌انگیزی است.
اقاقیا از درختانی است که در اغلب مناطق کشور ما به عنوان یکی از درختان مقاوم نسبت به خشکی در جنگلکاریها مورد استفاده قرار می‌گیرد و گاهی نیز در کنار خیابانها و پارکها و مکانهای تفرجگاهی کشت می‌شود. در استان گیلان نیز طی سالهای اخیر در پارکها و کنار خیابانها کشت شده است.
گلهای آن اثر داروئی قابل توجهی داشته گاهی نیز به عنوان ماده‌ای رنگی برای رنگ‌آمیزی ابریشم، پنبه و کاغذ بکار می‌رود. چون نوش فراوان دارد زنبور عسل به آن رغبت فراوان نشان می‌دهد.
گلهای اقاقیا کمی آرام‌بخش، مقوّی، ملیّن و صفرابر می‌باشد. پوست درخت مزبور مخصوصا پوست ریشه آن به مقدار کم، مخلوط با قند، قدری ملیّن است، ولی اگر به مقدار زیاد صرف شود، موجب اسهال و استفراغ و مسمومیّت می‌شود. برگ درخت اقاقیا نیز صفرابر و ملیّن است و دم‌کرده گل و برگ آن سردردهای مزمن را تسکین می‌دهد، مخصوصا اگر منشأ سردرد مسمومیّت غذائی و سوءهاضمه باشد. از دم‌کرده 15 تا 20 گرم گلهای اقاقیا در یک لیتر شراب قرمز، برای کم‌خونی و درمان ترشحات زنانه نافع است.

گل سگ: تیره گل سرخ‌

درختچه‌ای است برافراشته و گاهی بالارونده با ساقه‌های متعدد به ارتفاع 1 تا 5 متر با شاخه‌های اغلب خمیده و خارهای برگشته و نسبتا محکم و ضخیم و گاهی فاقد خار، دارای برگهای مرکب شانه‌ای با 5 تا 7 برگچه بیضوی باریک تا تخم‌مرغی پهن و گلهای منفرد یا خوشه‌ای 5 تا 15 تائی در کنار یکدیگر، به رنگ صورتی کم‌رنگ تا قرمز و گاهی سفید.
یکی از معمولی‌ترین رزهای ایران و استان گیلان بوده و در حاشیه رودها، مناطق صخره‌ای، بیشه‌زارها، در کنار نهرها و جاده‌های جنگلی و جنگلهای
ص: 446
تنک دارای نور نسبتا کافی رشد می‌نماید.
گل سرخها(Rosa spp .) در ایران به عنوان درختچه‌های زینتی جایگاهی خاص دارد. به جرئت می‌توان گفت که در مناطق معتدله و معتدله سرد، خانه و باغچه‌ای دیده نمی‌شود که حد اقل بوته‌ای رز در آن کشت نشده باشد. در استان گیلان به سبب ویژگیهای آب و هوا دوران گلدهی این درختچه طولانی بوده و گلهای آن درشتتر و زیباتر از سایر مناطق است. یکی از رزهای باارزش و بومی ایران‌Rosa damascena یا گل سرخ گلاب‌گیری است که دارای عطر و بوی دل‌انگیزی می‌باشد و از آن برای تهیه گلاب و عطر استفاده می‌شود.
میوه گل سگ یعنی قسمت گوشتدار و کوزه‌ای‌شکل آن به علت دارا بودن ویتامین ث ضد اسکوربوت، قابض و مدر بوده در رفع اسهالهای معمولی، اخلاط خونی، انقباض غیرارادی ماهیچه‌های معده، بیماریهای ناشی از التهاب و ورم کلیه بکار می‌رود و در دفع کرم اسکارید نیز مؤثر است.

روناس: تیره روناس‌

گیاهی است چندساله و دائمی با ساقه‌های زیرزمینی فراوان و غالبا به رنگ قرمز و ساقه‌های هوائی رونده به بلندی حد اکثر 5 متر و غالبا شاخه‌دار.
ساقه گیاه، علفی و چهارگوشه بوده و در محل گره‌ها دارای برگهای متعددی به صورت چرخه‌ای و فراهم به اشکال سرنیزه‌ای، مستطیلی- بیضوی تا تخم‌مرغی پهن با نوک سیخک‌مانند و نیش‌دار می‌باشد. روناس در گیلان به سبب کاربرد خاص آن در تهیه ماهی شور کاملا شناخته شده می‌باشد و بیشتر در حاشیه باغها، مزارع و شیبهای تند و حاشیه بیشه‌زارها و مناطق دارای نور کافی رشد و نمو می‌نماید. از ریشه روناس در صنعت به عنوان ماده رنگی استفاده می‌شود. مصارف داروئی مختلفی دارد که مهمترین آنها به شرح زیر است:
ریشه روناس مدر، صفرابر و به‌طور خفیف مقوی و قابض، اشتهاآور و قاعده‌آور است. از آن می‌توان در حبس البول و عدم دفع ادرار، ورم و احتقان کلیه، آلبومینوری وجود صفرا در خون و رفع یبوستهای سخت استفاده کرد. در تیره روناس جنسی به نام شیرپنیرGalium spp . دارای گونه‌های متعدد و فراوان است که در غالب نقاط ایران به خصوص در مناطق کوهستانی می‌رویند وGalium verum یکی از مهمترین علفهای هرز جنس مزبور بوده به نام فارسی شیرپنیر (پنجه‌واش) در طب سنتی مصرف می‌گردد. در استان گیلان بیشتر در حاشیه مزارع و مکانهای مرطوب ارتفاعات میان‌بند روئیده و با گلهای زردرنگ خود مشخص می‌شود. اغلب گونه‌های‌Galium دارای گلهای سفیدرنگ هستند و همگی آنها دارای برگهای فراهم و چرخه‌ای می‌باشند.
یکی از گونه‌های شیرپنیر که در مناطق مختلف جنگلی استانهای گیلان و مازندران می‌روید با نام علمی‌Galium hyrcanicum شناخته می‌شود.
شیرپنیرGalium verum از گیاهان داروئی است و خواصی به شرح زیر دارد: اعضای هوائی گیاه دارای خاصیت آرام‌کننده، مدر، قابض و ضد تشنج خفیف است و برای درمان حمله و صرع مورد استفاده قرار می‌گیرد. درد معده را تسکین داده و برای رفع بیماریهای کبدی، آب آوردن انساج، گواتر، اسکوربوت، عدم دفع ادرار و سنگ کلیه مؤثر است، در استعمال خارجی پماد آن روی خنازیر، سودا و بیماریهای جلدی مختلف بی‌تأثیر نیست.

تمشک درختی: تیره گل سرخ‌

درختچه‌ای است به بلندی 1 تا 2 متر پرشاخه و متراکم و ساقه‌ای معمولا گوشه و شیاردار و پوشیده از کرکهای خاکستری‌رنگ و تیغ‌دار. برگهای پنجه‌ای 5 یا 3 برگچه‌ای، گل‌آذین پانیکول با گلهای صورتی‌رنگ متمایل به قرمز و گاهی سفید آن در انتهای شاخه‌ها قرار گرفته و میوه‌های آن نیز به‌حالت خوشه‌ای و به رنگ سبز است که به هنگام رسیدن قرمز متمایل به سیاه می‌شود.
این‌گونه تمشک در گیلان و بیشتر در مناطق دارای نور کافی در حاشیه جاده‌ها، دره‌ها، پیاده‌روها، بیشه‌زارهای روشن، کنار رودها و تپه‌های شنی تثبیت شده ساحلی و اراضی رها شده رشد و نمو می‌نماید.
تمشک در گیلان دارای گونه‌های چندی است که همگی حالت گسترده و خوابیده روی زمین و ساقه‌ای عموما خاردار و برگهای سبزرنگ و میوه‌های توتی‌شکل و سیاه‌رنگ دارند. از گونه‌های دیگر این جنس می‌توان:
Rubus caesius, Rubus hyrcanus, Rubus lanuginosus
را نام برد. میوه تمشک خوشمزه، مطبوع و نشاطآور است.
از نظر ترکیبات شیمیائی میوه تمشک دارای مواد زیر است: چربی، پروتئین، هیدراتهای کربن، فسفر، کلسیم، آهن، سدیم، پتاسیم، ویتامین آ، نیاسین، تیامین، رایبوفلاوین، مونوکلوزوئید و ویتامین ث.
تمشک میوه‌ای است که مواد غذائی آن کم است و چون مقدار کمی قند و مواد ازته دارد مصرف آن برای اشخاصی که دیابت یا روماتیسم دارند بی‌ضرر و حتی مفید است. از آنجا که ترشی تمشک کم است کسانی که سوء هاضمه
ص: 447
دارند می‌توانند از آن برای رفع کندی عمل گوارش استفاده کنند. همچنین از آنجا که قند موجود در این میوه از انواع لولوز می‌باشد، مصرف آن برای اشخاصی که مبتلا به بیماری قند می‌باشند بلامانع است.
تمشک، غده‌های مولّد عرق را که تعداد آنها تا 2 میلیون برآورد شده و در تمام سطح پوست بدن پراکنده‌اند به فعالیت وامی‌دارد و ترشح عرق را زیاد می‌کند.
شربت تمشک مخلوط با آب در مورد تب، سرخک و مخملک، تجویز شده است. شربت سرکه تمشک که با آب مخلوط شود در مورد بیماریهائی که همراه با تب می‌آیند مصرف می‌شود. همچنین در مورد آنژین (گلودرد) آن را غرغره می‌کنند. تخم و دانه‌های تمشک در معالجه یبوست و خشکی مزاج به طور طبیعی بسیار مؤثّر است و سبب می‌شود که یبوست به کلّی رفع گردد.
شیخ الرئیس ابو علی سینا در کتاب «قانون در طب» چنین می‌نویسد:
«تمشک چندین نوع است: نوعی را علیق الکلب گویند که نسترن باشد.
نوع دیگری هست که علیق بدون کلب است و آن را در فارسی تمشک نامند.
همه اجزای علیق [قابض] و خشکاننده است. در بیخ علیق لطافتی همراه گیرندگی موجود است و از این روی سنگ را خرد کند، زخمها را بهم آرد و در علاج قرحه سر [زخم سر] نافع است. برگ یا ثمر رسیده‌اش را بخایند زخم دهان را شفا دهد و لثه را استوار کند. از برآمدگی اطراف چشم [جلوگیری کند].» همچنین در کتاب نسخه‌های تندرستی آمده است که تمشک، خنک، تصفیه‌کننده خون، اشتهاآور، ادرارآور، ضد اسکوربوت (خونریزی لثه‌ها بر اثر فقدان ویتامین ث) و ملیّن می‌باشد و از این گذشته، در معالجه برونشیت، گاستریت (التهاب معده) و سوزش معده نیز بسیار مؤثّر و مفید است. آب تمشک که از فشردن میوه‌های رسیده تمشک به دست می‌آید جهت تهیّه شربت تمشک که به عنوان عامل معطّر و مطبوع در فراورده‌های داروئی، بخصوص محلولات اسیدی است به کار می‌رود. علاوه بر آنچه گفته شد، جوشانده برگ تمشک داروئی است که تا قرن چهاردهم میلادی در موقع وضع حمل و زایمان، در فرانسه به زنان حامله خورانده می‌شد و وضع حمل آنها به سهولت و آسانی انجام می‌گرفت. اکنون این دارو در انگلستان به مرحله آزمایش و تجربه گذاشته شده و صحّت آن در مراحل متعددی به ثبوت رسیده است.

ترشکها: تیره علف هفت‌بند

گیاهانی هستند یکساله یا چندساله علفی با برگهای متناوب و گوشواره‌های لوله‌ای در محل بندها و عموما بندبند با گلهای یک جنسی یا چند جنسی که به صورت چرخه‌ای و فراهم در محور برگها یا در انتهای ساقه قرار گرفته‌اند.
برگها عموما مستطیلی کشیده، سرنیزه‌ای و پیکانی شکل بوده، میوه آنها فندقه عموما بالدار و با حاشیه‌ای کامل یا شرابه‌ای یا مژه‌دار می‌باشند.
غالب گونه‌های ترشکها در مناطق مرطوب حاشیه جویبارها، باتلاقها، رودها و چمن‌زارها و مناطق کوهستانی مرطوب رشد می‌نمایند. شاید بتوان ازRumex conglomeratus به عنوان یکی از معمولی‌ترین گونه‌های ترشکها نام برد که با گلهای کوچک چرخه‌ای و فراوان و ساقه و برگ قرمزرنگش در فصل بهار و تابستان دارای گسترش و پراکنش زیادی در سراسر گیلان است.
از گونه‌های دیگر این جنس می‌توان:
Rumex acetocella/ Rumex scutatus
Rumex: dentatus/ Rumex tuberosus
را نام برد که دو گونه اول بیشتر در دره سفیدرود اطراف منجیل و رودبار و دو گونه آخر بیشتر در اطراف رشت و لاهیجان و انزلی پراکنش دارند.
برگ ترشکها عموما توسط مردم در اوائل بهار به عنوان سبزی آش مصرف می‌گردد. برگ ترشکها در نارسائی عمل دستگاه دفع ادرار مؤثر بوده و در مداوای بیماریهای التهابی، اسکوربوت، امتلاء معده، کمی اشتها، بواسیر، ورم لثه دندان و بیماریهای پوستی بکار می‌رود. در دفع یبوستهای مزمن، زردی و عوارض گواتر می‌توان از ترشک بهره جست.
ضماد مخلوط برگ پخته گیاه با آرد دانه کتان و پیه‌خوک، اثری مفید در رفع دانه‌ها و جوش صورت، سودا و بیماریهای پوستی دارد.

کوله‌خاس: تیره لاله‌

گیاهی است درختچه‌ای با ساقه‌های زیرزمینی فراوان و با ساقه هوایی ساده یا منشعب و پرشاخه و همیشه سبز با برگهای (ساقه‌های سبزرنگ و برگ نمای) چرمی و خشن با انتهایی خاردار و عموما تخم‌مرغی یا بیضوی- شکل. کوله‌خاس گلهای یک‌جنسی و میوه‌های سته‌ای قرمزرنگ دارد و از گیاهانی است که در جنگلهای شمال ایران عموما به همراه ممرزوراش و بر روی خاکهای آهکی در مناطق شیب‌دار یا در کنار پرتگاهها و بر روی خاک هوموس‌دار جنگلی می‌روید.
ص: 448
Sagittaria trifolia :Alismataceae تیرکمان آبی: تیره تیرکمان آبی
گیاهی است آبزی و رطوبت‌پسند با ساقه‌های زیرزمینی متعدد و ساقه هوایی برافراشته و راست به بلندی 30 تا 80 سانتیمتر با برگهای هوایی شناور یا غوطه‌ور در قاعده ساقه، با دمبرگی بلند و پهنکی پیکانی‌شکل و گلهای سفید و زیبا در طول محور ساقه در گل‌آذینی خوشه‌ای.
تیرکمان آبی یکی از گیاهان رطوبت‌پسند است که به صورت علف هرز در مزارع برنج و در کنار باتلاقها و مردابها و مناطق مرطوب معمولا می‌روید. در نقاط مختلف گیلان به ویژه در بندر انزلی، اطراف رشت، لاهیجان، فومن و صومعه‌سرا و کلیه مناطق مناسب کشت برنج می‌روید.

بیدها: تیره بید

درختان یا درختچه‌هایی هستند خزان‌کننده به ارتفاع 10 تا 15 متر و برگهای متناوب خطی تا واژ تخم‌مرغی یا تخم‌مرغی و سرنیزه‌ای. گلها یک جنسی و به صورت سنبله‌ای دم گربه‌ای‌شکل نر یا ماده و جدای از یکدیگر و عموما واژگون و گاهی راست قرار گرفته‌اند.
بیدها عموما در مناطق مرطوب در کنار جویبارها، حاشیه رودها و نهرهای دارای آب دائمی رویش می‌یابند. این درختان از نظر چوب‌دهی ارزش چندانی نداشته و از تخته حاصل از آنها برای تهیه جعبه و توفال و از ساقه‌های راست آنها در تونل معادن استفاده می‌شود.
بیدها نقش به سزایی در تلطیف هوا دارند و سایه آنها از این نظر واجد اهمیت بوده مشهور است. پوست آنها ارزش داروئی قابل توجهی دارد و خاصیت تب‌بری آن بر کسی پوشیده نیست.
از تخمیر چوب آنها برای تهیه الکل استفاده می‌شود.
بیدها در گیلان و مازندران دارای گونه‌های متعددی است و مشهورترین آنها عبارتند از:
زردبیدSalix acmophylla
بیدمشک‌Salix aegyptiaca
بید مجنون‌Salix babylonica
Salix elbursensis
Salix excelsa
بید مجنون یکی از درختان زیبای زینتی است که با شاخه‌های واژگون خود زیبایی خاصی داشته و اغلب در کنار خیابانها، پارکها و مناطق تفرجگاهی کشت می‌گردد.
بیدمشک نیز از درختانی است که به خاطر داشتن گلهای سنبله‌ای دم- گربه‌ای‌شکل خود و عطر و بوی خاص مورد توجه مردم می‌باشد و از آن عرقی تهیه می‌گردد که بسیار خوشبو بوده و اغلب به عنوان تب‌بر مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نوعی مریم گلی: تیره نعناع‌

گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌ای راست و در بخش فوقانی پرشاخه به بلندی حد اکثر یک متر و پوشیده از کرکهای غده‌ای و برگهای ساده تخم- مرغی- سه گوشه. گل‌آذین متشکل از چرخه‌های 4 تا 6 گلی آن‌که به صورت تنک بر روی محور گل‌آذین قرار گرفته‌اند و دارای گلهای بسیار زیبای زردرنگ با نوارهای قهوه‌ای می‌باشد.
این گیاه خاص مناطق جنگلی گیلان و مازندران است و در اطراف جاده اسالم- خلخال و حاشیه جاده‌های جنگلی دارای نور نسبتا کافی رویش می‌یابد.
Salivia nemorosa :Labiatae
گیاهی است علفی و چندساله با ساقه‌های راست و پرشاخه به بلندی حد اکثر 100 سانتیمتر و پوشیده از کرکهای زبر و برگهای ساده، مستطیلی- سرنیزه‌ای با قاعده‌ای قلبی.
چرخه‌های گل حاوی 6 گل متراکم و نزدیک به‌هم با رنگ ارغوانی یا بنفش است که بر روی محور گل‌آذین قرار گرفته‌اند.
گیاه مذکور در گیلان بیشتر در داخل مزارع متروکه و باغها و حاشیه جنگلها و بیشه‌زارها می‌روید.
ص: 449
Sambucus ebulus :Caprifoliaceae پلم، آقطی (پلهم، پلهام، شوند): تیره پیچ امین الدوله
گیاهی است علفی چندساله با بوی بد، به ارتفاع حد اکثر 2 متر و برگهای شانه‌ای بزرگ و متقابل با 3 تا 6 جفت برگچه سرنیزه‌ای بیضوی، گلهای سفید و گاهی سفید متمایل به صورتی آن در گل‌آذین انتهایی چتری‌شکل و طبق‌مانند قرار گرفته، میوه آن پس از رسیدن سیاه‌رنگ می‌شود.
پلم یکی از معمولی‌ترین گیاهان منطقه گیلان و مازندران بوده در اغلب نقاط، در حاشیه جاده‌ها، در بستر جنگلهای دارای نور فراوان، در مناطق جنگلی که قطع یکسره می‌شود و در حاشیه مزارع، باغها و در شیبهای تند کناره جاده‌های جنگلی می‌روید.
از مغز ساقه آقطی در آزمایشگاههای شعب مختلف علوم برای تهیه برش از اندامهای گوناگون استفاده می‌شود، پلم گیاهی است که برای چهارپایان سمی بوده، ولی در طب سنتی برای درمان بعضی از دردها توصیه شده است. در طب سنتی ایران به عنوان مدر، معرق، مسکن، ملیّن، معالج گریپ، کم‌کننده شدت سرفه، معالج روماتیسم، نقرس، حبس البول، بادسرخ، انواع بواسیر، زخمهای سوختگی، درد اعصاب، آب آوردگی شکم، استسقاء، گلودرد، عوارض رحم، جوش و کورک، ورم و خارش پوست، متوقف‌کننده کرم‌خوردگی دندان و معالج کچلی مورد استفاده قرار می‌گیرد. تمام اجزاء گیاه اعم از برگ، ریشه، گل و میوه آن مصرف دارویی دارند.

مرزه: تیره نعناع‌

گیاهی است یکساله با ساقه‌ای پرشاخه به بلندی حد اکثر 35 سانتیمتر و برگهای خطی تا خطی- سرنیزه‌ای با نوک کند یا تیز و تقریبا بدون دمبرگ، گل‌آذین طویل و متشکل از چرخه‌های انبوه یا تنک با 2 تا 20 گل غالبا به هم فشرده و به رنگ بنفش، ارغوانی یا سفید می‌باشد.
مرزه یکی از سبزیهای کشت شده در استان می‌باشد که به عنوان سبزی خوردن و سبزی کوکو مصرف می‌گردد و دارای طعم و عطری بسیار مطبوع است.
از این جنس گونه‌ای دیگر به نام‌Saturya mutica در گیلان و در منطقه رودبار و منجیل در شیبهای تند کنار جاده‌ها می‌روید.
سرشاخه گلدار مرزه هنگامی که به گل می‌نشیند دارای عطر زیادی بوده و نیرودهنده، تسهیل‌کننده عمل هضم، مقوی معده، مدر و بادشکن است؛ به‌طور خفیف اثر قابض، ضد نزله و رفع اسهال و دفع کرم دارد؛ در صورت وجود ناراحتیهای معده- روده‌ای، به عنوان آرام‌کننده، علیه نفخ، گازها، اسهالها و انگلهای روده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد.

پیرگیاه: تیره کاسنی‌

گیاهی است علفی یکساله یا دو ساله با ساقه‌ای برافراشته و راست بدون شاخه یا منشعب و پرشاخه از پائین تا بالا به ارتفاع 5 تا 45 سانتیمتر به رنگ سبز یا ارغوانی‌شونده و پوشیده از کرکهای بلند پنبه‌ای یا بدون کرک با برگهای قاعده‌ای یا ساقه‌ای بدون دمبرگ، قاشقی- مستطیلی یا واژ سرنیزه‌ای و پوشیده از کرکهای بلند و پنبه‌ای، دارای گلهای مجتمع و کپه‌ای با گلچه‌های کناری زبانه‌ای و زردرنگ و گلهای میانی طبق لوله‌ای و زرد.
پیرگیاه یکی از علفهای هرز مشهور و مهم بهاره مناطق مختلف جلگه‌ای استان بوده و بیشتر بین رشت و انزلی، اطراف رشت، اطراف لاهیجان و بر روی تپه‌های شنی ساحلی بندر انزلی می‌روید. از گونه‌های دیگر یکساله این جنس می‌توان‌Senecio vulgaris وSenecio glaucus را نام برد که به فراوانی در فصل بهار همراه گونه فوق الذکر، در مناطق یاد شده می‌رویند. گونه‌ای چند ساله از جنس فوق به نام‌Senecio othonae خاص مناطق جنگلی شمال ایران بوده در جنگلهای استان گیلان رویش دارد.
Sesbania puniceae :Leguminosae تیره نخود
درختچه یا درختی است با ساقه‌ای راست و برافراشته و تاجی منشعب و شاخه‌دار با شاخه‌های استوانه‌ای و نازک با ارتفاع 2 تا 4 متر با برگهای مرکب شانه‌ای و برگچه‌های مستطیلی یا واژ تخم‌مرغی- مستطیلی به تعداد 8 تا 15 جفت و معمولا واژگون، با گلهای متعدد پروانه‌آسای قرمز تیره یا قرمز متمایل به نارنجی خوشه‌ای واژگون، با میوه نیام چهارگوشه بالدار.
گیاه مذکور یکی از گیاهان کاشته شده زیبای شمال ایران در استانهای گیلان و غرب مازندران است که به خاطر رنگ زیبای گل آن، کشت می‌شود.
ص: 450
این گیاه بومی مناطق معتدله آمریکای جنوبی است که به اروپا و از آنجا به ایران وارد شده است.
Sigesbeckia orientalis :Compositae علف ملکوتی: تیره کاسنی
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای برافراشته و راست و منشعب در بالا و پوشیده از کرکهای فشرده و غده‌دار با برگهای متقابل تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای بدون دمبرگ تا تخم‌مرغی پهن با قاعده‌ای گوه‌ای‌شکل و دمبرگدار و گلهای کپه‌ای، با گلچه‌های زبانه‌ای کناری و لوله‌ای طبقی.
کلیه اجزاء این گیاه تصفیه‌کننده خون و مدر هستند و در مداوای بیماریهای مجاری ادرار و اولسرها و زخمهای غانغرایائی مؤثر می‌باشند. تنطور حاصل از گیاه مزبور را به نسبت مساوی با گلیسیرین مخلوط کرده برای درمان بیماریهای پوست و ناراحتیهای جلدی به‌کار می‌برند. این تنطور به‌ویژه در رفع بیماریهای پوستی که منشأ طفیلی و قارچ دارند مؤثر است. اگر تنطور آن از گیاه تازه تهیه شود اثر ضد عفونی‌کننده قوی دارد بطوری که با قرار دادن آن بر روی زخمهای آلوده، آنها را ضدعفونی کرده درمان می‌نماید. نام فارسی ندارد؛ فرانسوی‌ها آن را علف ملکوتی‌Herbe divine و علف چرب‌Herbe grass می‌نامند.
گیاه فوق الذکر یکی از علفهای هرز مزارع و باغها و جنگلهای تنک با نور فراوان می‌باشد و در استان گیلان در مزارع و باغهای اطراف رودبار، منجیل رشت، آستارا، اسالم، انزلی و لاهیجان رشد می‌نماید.

عکوب: تیره کاسنی‌

گیاهی است علفی دو ساله یا چندساله با ساقه‌ای منفرد یا منشعب و شاخه‌دار، در بالا به ارتفاع 30 تا 150 سانتیمتر و برگهای طوقه‌ای بدون کرک واژ تخم‌مرغی و دمبرگدار که در امتداد رگبرگها دارای رگه‌های سفیدرنگ و دندانه‌های شدیدا خاردار می‌باشند. برگهای ساقه‌ای اغلب تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای‌شکل و گوشواره‌دار و ساقه آغوش بوده کوچکتر از برگهای طوقه‌ای می‌باشند.
گلهای لوله‌ای نر و ماده قرمزرنگ آنها به صورت مجتمع و کپه‌ای بزرگ که توسط برگهای تغییر شکل یافته‌ای به نام برگه‌های خاردار احاطه شده‌اند قرار دارند.
گیاه فوق الذکر یکی از علفهای هرز حاشیه جاده‌ها و کنار نهر و جویبارها و مزارع آیش بوده در استان گیلان نیز در غالب نقاط در کنار جاده‌های منجیل- رشت، رشت به طرف صومعه‌سرا و فومن و نیز حاشیه جاده‌های بین شهری دیده می‌شود. گیاه مذکور دارای برگهای تلخ است و لیکن در کشورهای اروپائی اغلب به مصرف تغذیه می‌رسد. جنبه‌های داروئی عکوب مخصوصا میوه آن در طب سنتی بسیار باارزش است. میوه این گیاه حاوی لیپیدها، آلبومینها، اسانسهای روغنی و فلاونوئیدهای مهم سیلبین و سیلی‌مارین بوده داروی مؤثری علیه ناراحتیهای کیسه صفراست و در صورت آسیب‌دیدگی بافت کبد آن را ترمیم می‌کند. در پائین آوردن فشار خون، درمان سردردهای یک‌طرفه (میگرن)، اختلالات جهاز هاضمه، فراخ شدن سیاهرگها، دریاگرفتگی و عوارض ناشی از مسافرت با ترن و اتومبیل تأثیر قابل توجهی دارد. پزشکان سنتی برگ و میوه این گیاه را مسهل صفرا دانسته برای درمان دردهای مربوط به طحال و همچنین دفع سنگهای صفراوی و یبوستهای مزمن تجویز می‌کنند. مصرف گیاه حتی به‌طور مداوم هیچگونه مسمومیتی ایجاد نمی‌کند. از برگهای گیاه در تهیه سالاد و از ریشه آن در تهیه برخی غذاها و مرباها استفاده می‌شود.
ریشه و اعضای هوائی عکوب طعم تلخ و اثر اشتهاآور، مقوی و تب‌بر دارد. دانه گیاه دارای آمیدون، مواد آلبومینوئیدی و یک ماده روغنی می‌باشد و مصرف دانه له‌شده آن برای درمان بیماریهای مختلف توصیه شده است.
گیاه مزبور نام فارسی ندارد؛ به عربی آن را عکوب، شوک الدمن و شوک النصاری می‌خوانند.
Sisymbrium officinale :Cruciferae خاکشیر: تیره شب‌بو
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای منشعب و پرشاخه به بلندی 20 تا 80 سانتیمتر با برگهای قاعده‌ای دمبرگدار و طوقه‌ای و گلهای زردرنگ سنبله‌ای نسبتا طویل در انتهای شاخه‌ها و میوه‌های خرجین مخروطی‌شکل کوتاه به طول 11 تا 17 میلیمتر.
ص: 451
گیاه فوق الذکر معمولا در کنار جاده‌ها و پیاده‌روها و زمینهای متروکه می‌روید، در گیلان گیاهی تقریبا معمولی و همه‌جا پراکنده بوده و در کنار جاده‌های جنگلی، حاشیه مزارع، پیاده‌روها و باغها رویش می‌یابد و در فصل بهار یکی از گیاهان غالب مناطق مختلف استان گیلان است.
در ایران از این‌گونه استفاده داروئی نمی‌شود و گونه دیگری که به خاکشیر معروف است و نام لاتین آن‌Descurainia sophia است مورد استفاده قرار می‌گیرد. گیاه مذکور نیز علف هرز مزارع آیش، مزارع گندم، غلات و حاشیه مزارع و باغها است. دانه‌های خاکشیر بیشتر به عنوان خنک‌کننده با آب و یخ همراه شربتها مصرف گردیده و در فصل تابستان در برخی آب‌میوه‌فروشیها فروخته می‌شود، خاکشیر نیرودهنده، ضد اسکوربوت، مدر، خلطآور بوده و برای بهبود بیماریهای حنجره بکار می‌رود، جوشانده گیاه خاکشیر در رفع اسهالهای ساده، اخلاط خونی و درمان ترشحات زنانگی مفید است.

از ملک (کامپوره، شنگیله، کفله‌بور، والی‌گیله): تیره لاله‌

درختچه‌ای است بالارونده با ساقه‌ای خاردار به طول حد اکثر 20 متر با برگهای متناوب تخم‌مرغی پهن دایره‌ای تا شبه قلبی و دمبرگی بلند با دو زایده پیچک‌مانند. گلهای کوچک آن به تعداد 2 تا 14 عدد بر روی دمگل آذین بلندتر از دمبرگ به صورت محوری و چتری‌شکل قرار گرفته میوه‌های سته‌ای آن پس از رسیدن قرمزرنگ می‌گردد.
از ملک در مناطق جنگلی شمال، حاشیه جاده‌ها، جنگلهای مخروبه، بیشه‌زارها و مناطق دارای نور کافی رشد می‌نماید. در گیلان نیز در غالب نقاط جنگلی جلگه‌ای و مخروبه می‌روید.
ریشه این گیاه و گونه‌های دیگری از آن‌که در نواحی جنوبی مکزیک و کشورهای مجاور آمریکای مرکزی تا حوزه آمازون می‌رویند، تحت نام ریشه سالسپاری وارد بازار تجارت می‌شود.
قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه آنهاست که به صورت عاری از ریزوم (اعضای زیرزمینی) و یا دارای ریزوم و حتی همراه با قسمتی از ساقه گیاه، در معرض استفاده‌های درمانی قرار می‌گیرد.
در گذشته به عنوان تصفیه‌کننده خون مصارف زیاد داشته است. طب سنتی آن را برای درمان بیماریهای جلدی، اگزما و داء الصدف توصیه می‌کند.
باید دانست که سالسپاریهای داروئی عموما فاقد تانن‌اند و فقط بعضی از انواع آنها مانندS .excelsa L که در ایران می‌روید وS .prolifera Roxb دارای ماده مذکور می‌باشند.
S. excelsa L
در منطقه وسیعی از گیلان می‌روید و به اسامی زیر موسوم است:
ملک و از ملکی در لاهیجان و رودسر، شنگیله در آستارا، کفله‌پور در گرکانرود، والی‌گیله در بندر انزلی، تمیس و کامپوره در اطراف رشت، کامپورک در صومعه‌سرا، شات‌دانه در دیلمان، کلکادانه در بعضی نواحی گیلان و بالیکا در درفک.
Solanum dulcamara :Solanaceae تاج‌ریزی پیچ: تیره سیب‌زمینی
گیاهی است بالارونده و پیچنده با ساقه‌ای چوبی، برگهائی دمبرگدار تخم‌مرغی تا تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای و گلهای بنفش‌رنگ در گل‌آذین گرزن محوری یا انتهائی و میوه سته‌ای آبدار قرمزرنگ.
گیاه فوق الذکر یکی از درختچه‌هائی است که در غالب نقاط شمالی ایران در کنار دریاچه‌ها، مناطق مرطوب و باتلاقها، حاشیه و بستر رودها رشد می‌نماید. برای مثال در استان گیلان در روگاههای مرداب انزلی مانند نهنگ- روگا یا سایر مسیرهای رودخانه‌ای مرداب به طرف دریا از کنار روگاهها در میان نیها و سایر گیاهان همراه رشد می‌نماید.
از نظر طب سنتی تاج‌ریزی پیچ به‌طور ملایم اثر ملیّن، مدر، نیرودهنده، معرق، تصفیه‌کننده خون و کمی مخدر دارد. در مداوای بیماریهای جلدی مزمن مانند اگزما، خارش سودا و تب‌خال مؤثر است و برای رفع درد استخوان، ترشحات زنانگی، استسقاء، برونشیتهای مزمن، نزله مزمن، سیاه‌سرفه، آسم، نقرس، روماتیسم، زردی، آلبومینوری مورد استفاده قرار می‌گیرد. مصرف فرآورده‌های آن به میزان زیاد ایجاد مسمومیت می‌نماید.
Solanum melongena :Solanaceae بادنجان، بادمجان: تیره سیب‌زمینی
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای نسبتا ضخیم و راست و پرشاخه به
ص: 452
ارتفاع 30 تا 100 سانتیمتر و برگهای دمبرگدار تخم‌مرغی بزرگ. گلهای نسبتا بزرگ، منفرد سفید یا سفید متمایل به بنفش با دم‌گلی بلند و خمیده به طرف پائین در محور برگها و میوه سته‌ای بزرگ به اشکال تخم‌مرغی، گلابی‌شکل، استوانه‌ای طویل و غیره ... به رنگ ارغوانی تیره یا بنفش تیره.
بادنجان یکی از گیاهان زراعی معروف است که در غالب نقاط ایران از جمله در گیلان در مزارع کشت می‌گردد و میوه آن (بادنجان) در غالب فصول سال به طرق گوناگون به مصرف تغذیه می‌رسد.

سگ‌انگور: تیره سیب‌زمینی‌

گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای راست به ارتفاع 10 تا 70 سانتیمتر، پرشاخه و برگهای تخم‌مرغی یا تخم‌مرغی- بیضوی و گلهای کوچک و سفیدرنگ در گل‌آذین خوشه گرزن با گلهای 5 تا 10 تایی و میوه سته آبدار سیاه‌رنگ که به تدریج پس از رسیدن نارنجی‌رنگ می‌گردد.
سگ‌انگور یکی از علفهای هرز حاشیه رودخانه، سواحل دریا، زمینهای مخروبه و مزارع زراعی می‌باشد که در غالب نقاط گیلان به خصوص در زمینهای زراعی و مناطق جنگلی دارای نور نسبتا کافی رشد می‌نماید.
اثرات دارویی آن در طب سنتی شناخته شده است، سگ‌انگور مخدر بوده به علت داشتن سولانین تسکین‌دهنده است. در استعمال خارجی، برگهای تازه و له‌شده آن بر روی اولسرهای دردناک، ترک نوک پستان و بواسیر اثر درمانی دارد.
جوشانده آن به صورت امولسیون و حمام موضعی بر روی ورمها و قسمتهای ملتهب و دردناک پوست قرار داده می‌شود، به علاوه در سوختگیها، کوبیدگی و بیماری جلدی ناراحت‌کننده اثر مسکن و شفابخش دارد. ضماد آن درد روماتیسم مفصلی حاد را تسکین می‌دهد.
Solanum tuberosum :Solanaceae سیب زمینی: تیره سیب زمینی
گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌های زیرزمینی دارای غدد (سیب زمینی) فراوان در انتها و ساقه هوایی راست و پرشاخه به ارتفاع 30 تا 100 سانتیمتر عموما چهارگوشه و برگهای شانه‌ای فرد با 3 تا 4 جفت برگچه کامل تخم‌مرغی و برگچه‌های کوچکتری در میان آنها؛ دارای گلهای سفید یا متمایل به بنفش در گل‌آذین گرزن انتهایی، و میوه هوایی سته آبدار سبزرنگ با دانه‌های متعدد.
سیب زمینی بومی قاره آمریکا بوده در ایران گیاهی کشت شده است و اگر چه در گیلان جز در مناطق کوهستانی و در روستاهای دوردست که از رطوبت دریا به دورند کشت نمی‌شود و لیکن انواع آن به نامهای سیب‌زمینی استانبولی، پشندی، آلفا و ... به صورت روزمره در غذای مردم دیده می‌شود و در غالب سبزی‌فروشیها و مغازه‌ها عرضه می‌گردد. اعضاء سبز گیاه مانند برگ و ساقه به علت داشتن سولانین اثر مخدر و آرام‌کننده دارد و دردهای عصبی روماتیسمی، نزله‌های مزمن ششی، سرفه‌های خشک، اسهالهای همراه با حالات تحریکی را معالجه می‌نماید. غده سیب‌زمینی ضد اسکوربوت و نرم- کننده می‌باشد و مصرف آن برای مبتلایان به بیماری قند توصیه می‌شود، سیب زمینی تازه یا رنده شده بر روی سوختگیهای سطحی بدن اثر تسکین دهنده دارد.
Sparganium neglectum :Sparganiaceae توروف: تیره اسپارگانیاسه
گیاهی است علفی چندساله و رطوبت‌پسند و پایابی یا آبزی، یکپایه با ساقه‌های زیرزمینی نسبتا ضخیم و پراکنده و ساقه هوایی راست و برافراشته منشعب و شاخه‌دار در بخش فوقانی به ارتفاع 25 تا 120 سانتیمتر و برگهای دو ردیفی بلند و راست و ناوی‌شکل و سه‌گوشه‌ای و در قاعده غلاف‌دار که گاهی از ساقه بلندتر می‌باشند.
گلهای سفید در انتها قهوه‌ای یا سیاه‌رنگ آن به صورت مجتمع و کپه‌ای کروی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و کپه‌های حاوی گلهای ماده غالبا در پائین و گلهای نر در بالا، حول محور گل‌آذین منشعب و شاخه‌دار دیده می‌شوند.
گیاه مذکور در ایران در غالب نقاط معتدله در کنار برکه‌های آب و چشمه‌سارهای آب شیرین، باتلاقها و مردابهای دارای عمق کم می‌روید. در گیلان در مرداب انزلی، آبگیرها و برکه‌های اطراف رشت، فومن و صومعه‌سرا، گاهی در کنار نهرهای موقت حاشیه جاده‌های بین شهری در فصل بهار دیده می‌شود.
ص: 453

طاووسی: تیره نخود

درختچه‌ای است راست و پرشاخه با ساقه‌ای شیاردار و شاخه‌های سازویی‌شکل و برگهای کم و کوچک و غالبا ریزان ساده و بیضوی باریک به طوری که گیاه عموما بدون برگ به نظر می‌رسیده شاخه‌های سبزرنگ آن بیشتر جلب توجه می‌نماید. گلهای پروانه‌آسای زرد طلایی آن، عموما در خوشه‌های 5 تا 20 گلی در انتهای شاخه‌ها قرار گرفته‌اند.
طاووسی در ایران عموما به عنوان گیاهی زینتی کاشته می‌شود و در استان گیلان به خصوص در شهرهای بزرگ رشت، لاهیجان و فومن در پارکها، حاشیه خیابانها و گاهی حیاط منازل کشت می‌شود.
Spinacia oleracea :Chenopodiaceae اسفناج: تیره چغندر
گیاهی است دوپایه و یکساله با برگهای غالبا طوقه‌ای متناوب و دمبرگ بلند و پهنک غالبا دلتایی یا پیکانی و گل‌آذین گرزن- پانیکول انتهایی و میوه‌ای خاردار.
اسفناج یکی از گیاهان کاشته شده مناطق مختلف کشور و در ردیف سبزیهای خوراکی است که سرشار از ویتامینهای آ. ب. ث و د و مواد کانی و املاح مختلف نظیر آهن و فسفات می‌باشد. اسفناج مصارف دارویی فراوانی دارد که برای اغلب مردم شناخته شده است. انواع وحشی آن گاهی در مزارع به صورت علف هرز دیده می‌شود.
اسفناج از نظر غذایی اهمیت زیادی دارد و به علت داشتن آهن، فسفات و کلروفیل برای مبتلایان به کم‌خونی بسیار مفید بوده، سهولت دفع مواد از روده بزرگ را میسر می‌سازد.
مؤلف کتاب «گیاهان دارویی» می‌نویسد: از نظر ترکیبات شیمیایی اسفناج تازه دارای 93 درصد آب، مواد البومینوئیدی، مواد چرب، مواد قندی، کلروفیل، لسیتین، سکرتین، ید، فسفر، آهن، ارسنیک، املاح پتاسیم و کلسیم، مخصوصا اکسالاتهاست. اسفناج را از نظر ترکیب شیمیایی و تأثیری که در بدن می‌گذارد، می‌توان شبیه‌oxalis (ترشک) ها دانست. اسفناج به جهت دارا بودن آهن نیز در میان سبزیها بی‌همتاست. از این نظر گویچه‌های قرمز خون را زیاد می‌کند و بهترین غذا برای زنان باردار و اشخاص کم‌خون می‌باشد.
همچنین به جهت داشتن منیزیم تا حدودی جلوی پیشرفت سرطان را می‌گیرد، محرک کلیه‌ها بوده، کار و فعالیت آنها را زیاد می‌کند.
اسفناج به علت دارا بودن سکرتین که در سال 1924 میلادی وسیله دبرف‌Dobreff کشف شد، اثر نیرودهنده بر روی ترشحات معده، روده، لوزالمعده دارد. ترشحات صفرا را افزایش می‌دهد و حرکات دودی‌شکل روده را تقویت می‌کند. با آن‌که غذاهای ساده‌ای که با اسفناج تهیه می‌شود زیاد لذت‌بخش نیست مع هذا مصرف آن در تغذیه کودکان و به عنوان غذای کامل دوره نقاهت، کم‌خونی دختران جوان، بیماریهای حاد، بیماریهای مقاوم پوست، اسکوربوت و همچنین به عنوان تقویت اعصاب برای کسانی که کارهای فکری دارند توصیه شده است.
مصرف اسفناج پخته، در طب سنتی برای رفع سرفه‌های خشک، آسم، گرفتگی صدا، یبوست، قولنجهای کبدی، رماتیسم، نقرس و کمی ترشحات شیر معمول است. در موارد کمبود ویتامینهای بدن، مصرف شیره تازه اسفناج، مؤثرتر از اسفناج پخته ذکر شده است. علاوه بر آن در گذشته از اسفناج نوعی شراب تهیه می‌گردید که در خونرویها به منظور رفع کم‌خونی افراد مبتلا به این بیماری به کار می‌رفت. برای این کار نیز از 4 قسمت شراب و یک قسمت شیره برگهای پخته اسفناج استفاده می‌شود.
علاوه بر آنچه که ذکر گردید، ضماد خام اسفناج جهت مداوای ورمها و گزیدگی زنبور و باز کردن دمل نافع است. مالیدن پخته این سبزی مخلوط با سفیدآب جهت جوشهای جلدی نیز نتیجه‌بخش می‌باشد. تخم اسفناج جهت درد کبد، درد دل و درد سر مفید است. اسفناج لثه‌ها را سفت می‌کند و از تباهی و فساد دندان به علت دارا بودن آهن می‌کاهد. اگر پارچه پشمی را با آب اسفناج بشوئید، شفاف و براق می‌شود.
بیماران مبتلا به ورم مفاصل و سنگهای کیسه صفرا نباید اسفناج را زیاد مصرف کنند. زیرا وجود اکسالات موجود در اسفناج برای این قبیل بیماران
ص: 454
مضر است و باعث تشدید کسالت آنان می‌گردد.

گوش‌بره: تیره نعناع‌

گیاهی است علفی چندساله، با شاخه‌های عقیم به همراه ساقه باروری به بلندی حد اکثر یک متر و غالبا ساده و ندرتا دارای شاخه‌های تنک. در بخش فوقانی پوشیده از کرکهای پنبه‌ای- بلند یا کرکهای هلوئی- پتوئی و برگهای قاعده‌ای قاشقی- مستطیلی تا سرنیزه‌ای پهن و پوشیده از کرکهای پتوئی- ابریشمی تا تار عنکبوتی. چرخه‌های گلدار متشکل از 15 تا 20 گل عموما تنک در طول محور گل‌آذین و چرخه‌های انتهایی متراکم و نزدیک به هم به رنگ قرمز صورتی.
گیاه فوق الذکر که بیشتر در استانهای گیلان و مازندران رویش داشته در مناطق دارای نور کافی می‌روید، هیچگونه ارزش علوفه‌ای نداشته و عموما به صورت گیاهی مهاجم و بدخوراک جلوه می‌نماید و در گیلان بیشتر در مراتع دارای نور کافی و مخروبه رویش می‌یابد.
گونه‌های چندی از این جنس در مناطق مختلف گیلان می‌رویند که عبارتند از:
Stachys fruticulosa/ Stachys persica
Stachys inflata/ Stachys pubescens
Stachys lavandulifolia/ Stachys spectabilis
در مناطق مختلف استان گیلان رویش می‌یابند.
گونه‌Stachys lavandulifolia با نام فارسی چای کوهی به عنوان بادشکن در طب سنتی مصرف می‌گردد.
Stellaria media :Caryophyllaceae دانه قناری، سبزه‌واش: تیره میخک
گیاهی است یکساله علفی گسترده روی سطح زمین یا به‌ندرت راست و برافراشته با برگهای قاعده‌ای متقابل قلبی‌شکل یا تخم‌مرغی و برگهای بالایی اغلب بزرگتر از برگهای پائینی. گلهای سفیدرنگ 5 گلبرگی آن‌که به علت داشتن بریدگی عمیق 10 تایی بنظر می‌رسند در گل آذین متراکم و چترمانند و گاهی تنک و پراکنده قرار گرفته‌اند.
گیاه فوق الذکر از نظر شکل اندامها بسیار متنوع است و تقریبا علف هرزی بشمار می‌آید که در همه‌جا مخصوصا در مزارع، باغچه‌ها، پیاده‌روها و گلدانها می‌روید.

یاس بنفش: تیره زیتون‌

درختچه‌ای است با ساقه‌ای خاکستری رنگ به ارتفاع حد اکثر 3 متر و خزان‌کننده با برگهای متقابل ساده تخم‌مرغی یا سرنیزه‌ای و گلهای بنفش یا سفید یا بنفش متمایل به قرمز خوشه‌ای و بسیار معطر و میوه کپسول با دانه‌های بالدار.
یاس بنفش درختچه‌ای است که در غالب نقاط ایران در پارکها، حیاط منازل و باغچه‌ها کشت می‌گردد. در گیلان در بلوارها و حیاط منازل و پارکها کشت می‌شود. عطر یاس بنفش بسیار مشهور و دل‌انگیز است.
Tamus communis :Dioscoraceae تمیس، رزک: تیره تمیس
گیاهی است علفی چندساله پیچان و بالارونده با غده زیرزمینی به قطر 20 سانتیمتر یا بیشتر، سیاه‌رنگ با ساقه‌ای نازک به طول حد اکثر 4 متر، کم شاخه، شیاردار، بدون کرک با برگهائی متناوب تخم‌مرغی، قلبی‌شکل به رنگ سبز روشن. گلهای آن کوچک، زردرنگ و یک جنسی است. گلهای نر و ماده از یکدیگر جدا و غالبا به صورت خوشه‌ای یا سنبله‌ای محوری قرار گرفته‌اند.
میوه سته‌ای شبه کروی و سبزرنگ آن پس از رسیدن قرمز می‌شود.
تمیس از گیاهانی است که در استانهای شمالی ایران در مناطق جنگلی و بیشه‌زارها می‌روید. در استان گیلان نیز در جنگلهای اسالم، شفارود، فومن و ماسوله، اطراف لاهیجان و رشت و ارتفاعات مرتعی مشجر اطراف عمارلو و دیلمان می‌روید.
Tanacetum parthenium :Compositae بابونه گاوی: تیره کاسنی
گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌های متعدد و پرشاخه به ارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر با برگهای مرکب به رنگ سبز که دمبرگهائی بلند دارند.
کاپیتولهای گیاه دارای دو نوع گل است: گلچه‌های کناری زبانه‌ای به رنگ سفید و به تعداد 10 تا 20 عدد و گلهای لوله‌ای به رنگ زرد با تعداد زیاد در ناحیه وسط (بر روی صفحه طبق).
بابونه گاوی گیاهی است که در اغلب نقاط معتدله و معتدله سرد ایران بر روی دیواره‌های سنگی دارای رطوبت، در چمن‌زارهای مرطوب، مناطق مخروبه، حاشیه رودخانه‌ها و گاهی در مناطق جنگلی بر روی لبه‌ها و دیواره‌های سنگی می‌روید.
در گیلان نیز در کناره رودخانه‌های جنگلی، در مناطق کوهستانی دارای جریانهای آب و بر روی دیواره‌های سنگی با شیب تند می‌روید.
گلهای بابونه گاوی نیز گاهی به مصرف داروئی در طب سنتی می‌رسد.

تیره نعناع‌

گیاهی است چندساله علفی با ساقه‌ای راست به ارتفاع 35 تا 75 سانتیمتر و کرک‌آلود، دارای برگهای دمبرگ‌دار تخم‌مرغی- سرنیزه‌ای و گل‌آذین[311]

کتاب گیلان ؛ ج‌1 ؛ ص455
ص: 455
خوشه‌ای سنبله‌مانند و متراکم و گلهای قرمز- صورتی.
گیاه مذکور خاص منطقه رویشی هیرکانی حوزه دریای خزر می‌باشد و در حاشیه جاده و کنار آبراهه‌ها و مناطق دارای نور نسبتا فراوان رویش می‌یابد.

مریم نخودی: تیره نعناع‌

گیاهی است علفی چندساله با قاعده‌ای خشبی، به ارتفاع 10 تا 40 سانتیمتر، گسترده روی زمین یا راست و برافراشته با کرکهای سفید متمایل به خاکستری یا کرکهای پتوئی- پنبه‌ای یا فردار. برگهای مستطیلی‌شکل تا واژ تخم‌مرغی باریک یا خطی، معمولا پوشیده از کرکهای پتوئی. گل‌آذین کپه‌ای و سرسان با گلهای سفیدرنگ. گیاه فوق الذکر در گیلان بیشتر در مناطق رودبار و ارتفاعات بالای کوهستانی و مناطق مرتعی رویش می‌یابد و ارزش داروئی آن بر اغلب مردم شناخته شده است. سرشاخه گلدار گیاه اثر مقوی، نیرودهنده و ضد تشنج دارد و اگر گرد آن وارد بینی شود مخاط بینی را تحریک و ایجاد عطسه می‌نماید. مصرف آن در رفع سردرد، ضعف عمل دستگاه تغذیه، بیماریهای دستگاههای تناسلی و میزراه، تأخیر یا عدم وقوع قاعدگی به علت ضعف تأثیر به سزائی دارد.

آویشنها: تیره نعناع‌

گیاهانی هستند علفی چندساله و با قاعده خشبی و به صورت پشته‌ای یا گسترده بر روی زمین با ساقه‌های متعدد به بلندی حد اکثر 25 سانتیمتر و برگهای کامل (ساره) تخت (پهن) و حاشیه برگشته بدون دمبرگ یا دمبرگدار.
آویشنها در مناطق مختلف گیلان به خصوص مراتع ییلاقی و مناطق کوهستانی رویش می‌یابند. عامل مؤثر در شناخت این گیاهان عطر فراوان و دل‌انگیز آنها است. آویشنها با گلهای ارغوانی، صورتی، سفید یا کرم رنگ خود به مناطق کوهستانی و شیبهای تند ارتفاعات مرتعی زیبائی خاصی می‌بخشند.
گونه‌های چندی از این جنس در گیلان می‌رویند که عبارتند از:
Thymus fallax/ Thymus pubescens
Thymus fedtschenkoi/ Thymus transcaucasica
Thymus Kotschyanus
کلیه گونه‌های مزبور با نام آویشن شناخته می‌شوند.
آویشنها در ایران به عنوان داروهای گیاهی کاملا شناخته شده‌اند و عموما بادشکن، مقوی معده، خلطآور، ضد تشنج و مدر و قاعده‌آور می‌باشند. دم- کرده سرشاخه‌های گلدار آنها را در رفع اسپاسمها و حالات تشنجی دستگاه تنفس و درمان گریپ، سیاه‌سرفه، آسم مرطوب، نزله‌های مزمن بکار می‌برند و خاصیت مقوی، نیرودهنده، ضد عفونی‌کننده، تنظیم دستگاه گردش خون و مراکز عصبی و ضربان قلب دارند.

سوسنبر کوهی: تیره نعناع‌

سوسنبر کوهی گیاهی است پایا به ارتفاع 10 تا 20 سانتیمتر با برگهای کوچک و رگبرگهای مشخص، با شاخه‌های خیلی کوتاه و اغلب پوشیده از کرک. دارای گلهای سفید کوچک به صورت مجتمع و خوشه‌ای. این گیاه در برخی از نقاط گیلان به ویژه در ارتفاعات منجیل می‌روید.
سوسنبر کوهی یکی از اقسام سوسنبر است که از نظر خواص درمانی شبیه سایر اقسام سوسنبر می‌باشد. مقوی قلب، نیروبخش، مقوی معده و بادشکن است.
طب سنتی از این گیاه برای درمان ضعف معده، اختلالات هاضمه، دل‌بهم‌خوردگی، انواع قولنج و اسهال استفاده می‌کند و خواص درمانی مختلفی برای آن قائل است از قبیل: ادرارآور، معرق، بازکننده عادت ماهانه، ضد کرم، ضد عفونی‌کننده.
زیاده‌روی در خوردن سوسنبر برای زنان باردار مضر است، زیرا امکان دارد موجبات سقط جنین را فراهم سازد.
Tilia platyphyllos subsp .caucasica :Tiliaceae نرمدار، نمدار، زیزفون: تیره نمدار
درختی است به ارتفاع 35 تا 40 متر با تنه‌ای راست و ضخیم به قطر حد اکثر یک متر با پوستی به رنگ خاکستری تیره و شیاردار و تاجی گسترده و پرشاخه و برگهائی تخم‌مرغی‌شکل با قاعده‌ای قلبی یا قلبی مورب یا بریده مورب و دمبرگی بلند. گلهای گرزنی آن بر روی برگه‌ای زبانه‌ای‌شکل بدون کرک به رنگ زرد متمایل به سبز به طول حد اکثر 9 سانتیمتر قرار گرفته و میوه‌های شبه کروی یا گلابی‌شکل آن پوشیده از کرکهای مخملی یا پتوئی است.
نمدار یکی از گونه‌های جنگلی شمال ایران است که عموما در دشتها و جلگه‌های جنگلی تا ارتفاعات میان‌بند رشد می‌نماید و چوب آن ارزش صنعتی زیادی ندارد. گل‌آذین آن دارای خاصیت دارویی بوده در طب سنتی به مصرف می‌رسد و امروزه گونه‌های اروپائی آن نیز به خاطر استفاده‌های داروئی گاهی در ایران کشت می‌شود.
برگ و گل انواع مفید گونه‌های نمدار (زیزفون) در طب سنتی به عنوان ضد تشنج، آرام‌کننده و نرم‌کننده مورد استفاده قرار می‌گیرد. اثر ضد تشنج آنها نیز مربوط به اسانسی است که در گلهای این درخت وجود دارد و بوئی ملایم و مخصوص از آنها استشمام می‌گردد.
نوع مفید و داروئی این درخت که در جنگلهای بین کهدم و رستم‌آباد و همچنین سفیدرود می‌رویدTilia platyphyllos نام دارد که در طب سنتی به فراوانی در درمان سرماخوردگی، سردرد، سوء هاضمه و ناراحتیهای عصبی به کار می‌رود. نمدار حاوی گلوکزیدهای فلاونوئیدی است، ولی عاری از مشتقات گزانتین است. گرچه این گیاه از نظر پزشکی مدرن مصرفی ندارد،
ص: 456
ولی می‌توان دم‌کرده آن را به عنوان یک نوشیدنی عاری از کافئین به کار برد.
قابل یادآوری است که در کتاب «مفردات پزشکی و گیاهان داروئی» برگ و گل انواع مختلف گونه‌های نمدار در طب سنتی در درمان سرماخوردگی سردرد، سوء هاضمه و ناراحتیهای عصبی بکار می‌رود، در صورتی که در کتاب «گیاهان داروئی» فقط برای گونه مفید این درخت، خواص درمانی ذکر شده است.
Torilis arvensis :Umbelliferae ماستونک: تیره چتریان
گیاهی است علفی یکساله به بلندی حد اکثر 100 سانتیمتر و پرشاخه، با برگهای گوناگون مرکب یک تا دو بار شانه‌ای. دارای گلهای سفید یا سفید متمایل به صورتی در گل‌آذین چتری با شعاعهای 2 تا 12 تائی و میوه تخم‌مرغی‌شکل و پوشیده از خارهای راست یا خمیده.
این گیاه یکی از علفهای هرز گیلان بوده در غالب نقاط در حاشیه جاده‌ها، پیاده‌روها، مزارع و باغها و شیبهای تند حاشیه‌ای جاده‌های جنگلی و زمینهای زراعی متروکه می‌روید و به سبب داشتن خار، میوه‌اش به لباس و پوست حیوانات اهلی می‌چسبد.
از گونه‌های دیگر آن‌Torilis heterophylla نیز در غالب نقاط استان دارای پراکنش و گسترش می‌باشد.

: سرکوله‌خیز، سرکنجه‌خیز: تیره سرکوله‌خیز

گیاهی است علفی یکساله با برگهای شناور و غوطه‌ور در آب، برگهای غوطه‌ور آن خطی و باریک و برگهای شناور آن، که بیشتر جلب توجه می‌نماید، به صورت لوزی و با دمبرگهایی دارای تورم دوکی‌شکل می‌باشد. گلهای آن سفیدرنگ و میوه‌اش چوبی همراه با زوائد سخت و خاردار است.
سرکوله‌خیز خاص مناطق باتلاقی با آب راکد یا با جریان ملایم و نسبتا کم- عمق می‌باشد و در مرداب انزلی که یکی از رویشگاههای این گیاه است به صورت متراکم و نزدیک به‌هم روئیده محیط مناسبی را برای تخم‌گذاری پرندگان مهاجر به وجود می‌آورد. میوه این گیاه گاهی توسط افراد بومی برای تغذیه مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Tribulus terrestris :Zygophyllaceae خارخسک: تیره قیچ
گیاهی است علفی یکساله، گسترده روی سطح زمین با ساقه‌ای به طول 15 تا 80 سانتیمتر و شاخه‌های جوان و برگهای پوشیده از کرکهای نقره‌ای و برگهای مرکب شانه‌ای زوج با 10 تا 16 برگچه و برگچه‌های تخم‌مرغی یا بیضوی که غالبا دارای قاعده نامتقارن به صورت متقابل هستند. گلهای منفرد زردرنگ آن در محور برگها قرار گرفته‌اند. میوه آن مرکب از 5 برچه به هم پیوسته است که هر برچه حاوی 2 شاخ بلند خارمانند و شاخکهای کوتاهتر خاری و کرکهای فراوان و گاهی نیز بدون کرک می‌باشد.
خارخسک که یکی از علفهای هرز مزارع آیش و مناطق شنی است در گیلان بر روی شنهای ساحلی بین رشت و انزلی و اطراف انزلی گسترش داشته دارای خواص داروئی فراوان است. خواص داروئی قسمتهای مختلف این گیاه به ویژه قابض بودن آن در طب سنتی ایران کاملا شناخته شده است.

Trifolium spp .:Leguminosaeشبدرها: تیره نخود

گیاهانی هستند یکساله یا چندساله علفی با ساقه‌ای برافراشته یا عموما
ص: 457
گسترده روی سطح زمین و اغلب دارای بوی کومارین و برگهای 3 برگچه‌ای و گلهایی به رنگ سفید، زرد، ارغوانی یا قرمز، در گل‌آذینی کپه‌ای و سرسان و یا خوشه‌ای کوتاه در انتهای شاخه‌ها و یا محور برگها و میوه‌های نیام کوتاه و ناشکوفای یک یا دو دانه‌ای کوتاهتر از کاسه گل.
شبدرها گیاهانی عموما رطوبت‌پسند بوده، اغلب در چمنزارها و مناطق دارای نور کافی رشد می‌نمایند. گونه‌های شبدر دارای ارزش علوفه‌ای قابل توجه هستند و گونه‌های اصلاح شده‌ای نیز از این جنس در مزارع کشت می‌گردد.
گونه‌هایی از این گیاه که در گیلان می‌رویند عبارتند از:
Trifolium angustifolium/ Trifolium micranthum
Trifolium arvense/ Trifolium ochroleucum
Trifolium campestre/ Trifolium physodes
Trifolium carescens/ Trifolium pratense
Trifolium chusii/ Trifolium repens
Trifolium fragiferum/ Trifolium resupinatum
Trifolium glomeratum/ Trifolium scabrum
Trifolium grandiflorum/ Trifolium striatum
Trifolium hybridum/ Trifolium subterraneum
Trifolium lappaceum/ Trifolium tumens
این استان در ضمن رویشگاه مناسبی برای بسیاری از گیاهان تیره نخودLeguminosae که اکثرا طالب آب و هوای مدیترانه‌ای و رطوبت‌پسند هستند می‌باشد.
در طب سنتی ایران مصارف چندانی برای شبدرها وجود ندارد و لیکن غنچه‌های گل شبدرها محتوی تاننها، گلوکزیدها، اسیدهای آلی و مواد رنگی می‌باشند. و برای مداوای برونشیت، گرفتگی صدا، سرفه، اسهال و همچنین در ترکیبات خلطآور و مقوی معده استفاده می‌شوند. شبدرها دارای شهد بسیار بوده و عسل‌دهنده مهمی هستند.
قسمت مورد استفاده شبدر قرمز که آن را شبدر کوهی نیز می‌گویند، گل و شکوفه‌های خشک‌شده آن می‌باشد که بوی خوشی دارند. این شبدرها فقط در زمینهای قوی به عمل می‌آید. دارای ترکیبات شیمیایی زیاد و قابل توجه است که عبارتند از: مواد سفیده‌ای، روغن، قند و املاح معدنی مانند کلسیم، منیزیم، پتاس، سرب، فسفر، گوگرد، سیلیس، سدیم، آهن، آلومینیوم، منگنز، روی، مس، نیکل و کوبالت. برگهای شبدر قرمز کلسیم بیشتری دارد که پس از رسیدن فسفر آن کم می‌شود. همچنین دارای ویتامینهای ب 1 و ای و ویتامین کا می‌باشد. خاصیت برجسته گیاه مزبور این است که از انفارکتوس (سکته قلبی) جلوگیری می‌کند. در رنگرزی نیز از مواد رنگی آن جهت رنگ کردن پشم و پنبه استفاده می‌کنند. جوشانده شربت و عصاره شکوفه گلهای شبدر قرمز ضد تشنج و خلطآور است و برای درمان سیاه‌سرفه و برونشیت مورد استفاده قرار می‌گیرد. از عصاره گیاه نیز می‌توان به صورت ضماد جهت التیام زخمها بهره‌مند شد.
ابو علی سینا در خواص شبدر و گونه‌های مختلف آن می‌نویسد: «شبدر گیاهی است که 3 نوع دارد: بیابانی، کاشتنی، مصری. تخم آن را نان کنند و می‌خورند ... افشره شبدر کاشتنی که با عسل باشد قرحه (زخم) را تنقیه کند.
روغنش داروی درد مفاصل است ... افشره‌اش را به بینی کشند عطسه آورد و برای بیماران صرع بسیار سودمند است ... اگر با عسل باشد سفیدی چشم و تم چشم (آفتی که در چشم پیدا شود مانند پرده) را چاره کند. هرنوع از شبدر و به ویژه شبدر بیابانی درد دنده‌ها را که از بلغم باشد دوا کند. خناق و درد گلو آرد و در این حالت علاجش گشنیز و کاسنی و کاهو است که آسیبش را دفع کنند ...
روغنش در سرآغاز استسقاء داروی خوبی است ... شبدر بیابانی با شربت تخم پنیرک بستانی (ملوخیه) داروی درد مثانه است. روغن شبدر علاج درد بیضه‌ها و زهدان است. شبدر بیابانی قی و اسهال را درمان کند و شکم را بند آورد.
شبدر و تخمش شهوت‌انگیز است ...».
علاوه بر آنچه که ذکر شد، در کتاب «گیاهان دارویی» از یک گونه شبدر دیگر با نام فارسی «شبدر زرد» یاد گردیده که خودرو و دارای خواص درمانی بدین شرح است:
... سرشاخه گلدار آن، اثر آرام‌کننده دارد، رافع بیماریهای عادی سینه، مدر و هضم‌کننده است. دم‌کرده آن جهت رفع تحریکات عصبی، بی‌خوابیهای منشأ بیماریهای مختلف، بی‌خوابیهای اطفال، احساس اضطراب و سرگیجه، دردهای عصبی، میگرن، دردهای رماتیسمی، عدم دفع ادرار، التهاب و ورم کلیه و مثانه، سوء هضم، قولنجهای کبدی و نظائر آنها بین مردم مصرف دارد. به
ص: 458
علاوه طبق بررسیهای جدید، دارای اثر ضد انعقاد خون، درمان حالات مالیخولیائی، رفع اختلالات زمان یائسگی و کم‌کننده فشار خون شریانی است.
شبدر زرد به علت دارا بودن مقدار کم کومارین، اثر ضد انعقاد دارد و در نوع نیمه حاد بیماری فلبیت (لخته شدن خون) اثر درمانی دارد.

Trigonella spp .:Leguminosaeشنبلیله‌ها: تیره نخود

گیاهانی هستند علفی یکساله یا چندساله با برگهای 3 برگچه‌ای و غالبا دارای بوی کومارین با ساقه‌هائی اغلب کوتاه به ارتفاع 25 تا 40 سانتیمتر با گلهای منفرد محوری یا انتهائی به رنگهای زرد یا بنفش و میوه‌های نیام غالبا طویل و خطی. شنبلیله‌ها دارای گسترش و پراکنش قابل توجهی در مناطق دارای آب و هوای مدیترانه‌ای هستند. در گیلان نمونه‌های وحشی آن به صورت خودرو به جز یکی از دو گونه مثل‌Trigonella carpoceras که بر روی شنهای ساحلی بین رشت و انزلی و تا آستارا می‌روید دارای پراکنش زیادی نمی‌باشند و لیکن شنبلیله خوراکی‌Trigonella foenum -gRAECUM از سبزیهائی است که برای آش و خورش در غالب نقاط ایران کشت می‌شود و در گیلان نیز در سبزی‌فروشیها عرضه می‌شود و مردم نیز در باغچه‌ها و باغها آن را می‌کارند.
برگ شنبلیله حاوی ترکیبات کلسیم و آهن و چند نوع ویتامین می‌باشد.
دانه شنبلیله و دم‌کرده آن برای درمان تحریکات جلدی، سل استخوانی، بیماریهای ناشی از کم‌اشتهائی، سرفه و قند خون مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ همچنین در ترمیم قوای از دست رفته و تحریک غدد شیری مادران مؤثر بوده برای هضم غذا بکار می‌رود. از جوشانده شنبلیله در مداوای ترک‌خوردگی نوک پستان زنان و بواسیر استفاده می‌شود و همین مایع به صورت غرغره جهت معالجه ورم لوزه و درد گلو و به عنوان تنقیه در تخفیف التهاب و ورم معده و روده و اسهالهای ساده مؤثر است.
تخم شنبلیله دارای فسفاتهای آلی، لستین و نوکلئوآلبومین است مصرف آن در مورد نقرس، دیابت، راشیتیسم، کم‌خونی، خنازیر، لنفاتیسم و لاغری مصرف می‌گردد. ریموند دکستریت در کتاب «معالجه گیاهی» درباره خواص شنبلیله می‌نویسد: تخم شنبلیله غده لوز المعده را تقویت نموده اختلالات حاصله از کم‌غذائی را درمان می‌کند.
ابو علی سینا نیز در اهمیت درمانی شنبلیله بر روی ورم و جوش تأکید دارد و می‌نویسد: «... حلبه (شنبلیله) ... ورمهای بلغمی و سخت را می‌گدازد. آرد شنبلیله ورمهای گرم پدید و ناپدید را شفا دهد به شرطی که التهاب نکرده باشند و تا اندازه‌ای سخت باشند. ورمهای اندرونی را نرم می‌نماید و می‌رساند ...
آب‌پز شنبلیله نقطه سرخ چشم را برطرف کند. بر چشم مالند مواد غلیظ را که سبب آماس چشم می‌شوند از بین ببرد ... در علاج آماس و درد و به هم آمدن زهدان در آب‌پزش بنشینند فایده ببینند ... روغنش آماس پیزی (مقعد) را فرو نشاند ...».
دانه‌های این گیاه به سبب دارا بودن ویتامین آ و د، همانند روغن ماهی است. در مداوای شبکوری و نرمی استخوان مؤثر است. خوردن برگ و بذر آن برای کسانی که در جاهای مرطوب و کم‌آفتاب به سر می‌برند غذای بسیار مفیدی است. شنبلیله به علت داشتن مواد آهنی لازم، فسفر و هورمونهای گیاهی کافی، در ردیف یکی از مفیدترین سبزیها جا دارد.
Tripleurospermum disciforme :Compositae بابونه کاذب: تیره کاسنی
گیاهی است علفی دوساله یا چندساله، توده‌ای یا راست به ارتفاع 5 تا 70 سانتیمتر با ساقه‌های یک تا چندتائی پرشاخه و منشعب یا بدون شاخه و برگهای 2 تا 1 بار شانه‌ای بخش دارای بریدگیهای نخی‌شکل و باریک و با انتهائی سیخک‌مانند. گل‌آذین دیهیم تنک حامل کپه‌های (کلاپرک) ناجور گل که بر روی دم‌گلهای (دم‌کپه‌های) بلند و نامساوی قرار گرفته‌اند.
این گیاه در مناطق معتدله و معتدله سرد ایران به ویژه در نواحی مرطوب، چمن‌زارها، حاشیه مزارع و باغها و بستر رودها، مزارع غلات، مزارع یونجه و شبدر می‌روید و با گلهای لوله‌ای کوچک زردرنگ که به صورت مجتمع در کنار یکدیگر بر روی صفحه‌ای طبق‌مانند قرار گرفته‌اند مشخص می‌شود. در گیلان نیز در غالب مراتع ییلاقی اطراف رودبار و منجیل، عمارلو، دیلمان، اسپیلی، ماسوله و گردنه حیران می‌روید.
از این نظر آن را بابونه کاذب می‌نامیم که در اغلب نقاط ایران مردم آن را به جای بابونه اصلی که‌Matricaria chamomilla است مصرف می‌کنند و در عطاریها نیز امروزه این گیاه را به عنوان بابونه می‌فروشند، درحالی‌که‌Matricaria chamomilla یعنی بابونه اصلی در ایران بیشتر در مناطق جنوبی به خصوص استان خوزستان در میان مزارع گندم و مزارع غلات و بقولات می‌روید و گلهای آن ناجورشکل بوده بر روی یک کپه (کلاپرک) مخروطی- شکل دارای گلهای کناری زبانه‌ای سفیدرنگ و گلهای لوله‌ای زردرنگ بسیار کوچک می‌باشد. ارزش داروئی بابونه برای عموم مردم شناخته شده است.
بابونه گیاهی است مقوی، ضد درد و تشنج، نیروبخش، تب‌بر و کرم‌کش، مدر، مقوی معده، بادشکن، اشتهاآور، هضم‌کننده غذا، صفرابر، قاعده‌آور و التیام‌دهنده است و اثر ضدعفونی‌کنندگی ضعیف دارد. مصرف اسانس بابونه گلبولهای سفید خون را زیاد می‌کند. اگر به شیر نوزادان مقدار کمی دم‌کرده گل بابونه اضافه شود دل‌پیچه‌های ناشی از نفخ و حالات تشنجی کودک را برطرف می‌نماید. برای درمان بیماریهای معده و سوء هاضمه مصرف می‌شود.
در استعمال خارج ضماد و لوسیون و حمام فرآورده‌های آن اثر قاطع در ضدعفونی زخمهای عمیق، فیستولها، زخم انگشتان، اولسر زانو، رفع التهاب ورم چشم و مخاط دهان، حلق و لثه‌ها دارد. جوشانده گل گیاه برای طلائی- کردن موهای بور و بور کردن موهای بلوطی بکار می‌رود و موها را شفاف می‌سازد.
در طب سنتی گرد گلهای بابونه برای درمان اگزماهای مرطوب و دردناک و زخمهای کچلی به صورت پاشیدن گرد بر روی عضو استفاده می‌شود.
ص: 459

Typha latifolia :Typhaceaeلوئی، گرز (گرزمال، کرفو، قو، قوی آتش‌زنه): تیره لوئی‌

گیاهی است آبزی یا رطوبت‌پسند و پایابی، چندساله و یکپایه با ساقه‌های زیرزمینی خزنده و ساقه هوائی راست و ضخیم و توپر چوب‌پنبه‌ای و در قاعده بنه‌دار به بلندی حد اکثر 5/ 2 متر، با برگهای اغلب قاعده‌ای دو ردیفی و راست در قاعده غلاف‌دار و خطی یا تسمه‌ای‌شکل با مغز حاوی لایه‌ها و حفرات هوادار که گاهی از طول ساقه بلندتر می‌باشند.
گلهای نر و ماده آنها در سنبله‌ای متراکم و معمولا با فاصله از یکدیگر بر روی محور مرکزی گل‌آذین قرار گرفته، سنبله نر معمولا نازکتر و کوتاهتر بوده در بالای سنبله ماده قرار می‌گیرد. میوه آن دارای کرکهای فراوانی است که در پراکنش و گسترش آنها کمک مؤثری می‌نمایند.
لوئی در ایران عموما در کنار دریاچه‌ها، باتلاقها، نهرها و کانالها و جویبارهای دائمی می‌روید. در گیلان در مرداب انزلی، آبگیرهای مناطق مختلف و گاهی نیز در حاشیه مزارع برنج و نهرهای هدایت‌کننده آب به مزارع برنج دیده می‌شود.
از گونه‌های دیگر آن نیزTypha minima است که رویشگاهی شبیه آنچه گفته شد دارد و لیکن خود گیاه از نظر ارتفاع و اندازه سنبله‌ها کوچکتر می‌باشد. دانه‌های گرده لوئی در قسمتهائی از ایران مورد استفاده غذائی قرار گرفته در سالهای گذشته میوه‌های کرکدار آن برای عایق کردن خزینه حمامها به همراه سفیده تخم‌مرغ و آهک به کار می‌رفته و امروزه گاهی در صنعت کاغذسازی از آن استفاده می‌شود. به خواص داروئی ریشه آن نیز در طب سنتی اشاره شده است.
در گذشته با جویدن ساقه زیرزمینی آن بوی سیر و پیاز را زائل می‌کردند و معتقد بودند که دندانها را سفید کرده مانع خونریزی لثه می‌شود. همچنین از گرد کوبیده آن برای درمان زخمها و جراحات و بند آوردن خونریزی استفاده می‌کردند.

Ulmus spp .:Ulmaceaeنارونها: تیره نارون‌

درختان یا درختچه‌هائی هستند خزان‌کننده با تنه‌ای راست و برافراشته و در انتها پرشاخه به ارتفاع 2 تا 25 متر با برگهای متناوب و قاعده‌ای نابرابر و نامتقارن و کناره‌ای دندانه‌اره‌ای یا دندانه‌دار و به‌ندرت کامل، میوه نارونها فندقه بالدار بوده و عموما قبل از رشد و نمو برگها ظاهر می‌گردند و پس از رسیدن توسط باد به سرعت پراکنده می‌شوند که عامل مؤثری در زادآوری و تولیدمثل است.
نارونها در استان گیلان خاص مناطق جنگلی بوده و در جنگلهای ارتفاعات بالا در جوامع راشستان و بلوطها دیده می‌شوند. مشهورترین آنها عبارتند از: ملج‌Ulmus glabra و اوجاUlmus carpinifolia که جزء چوبهای صنعتی و بسیار باارزش هستند و اغلب جهت روکش در صنایع مبل‌سازی و کارهای ظریفه از آنها استفاده می‌شود.
نارون چتری‌Ulmus x densea امروزه در غالب نقاط ایران در کنار خیابانها و پارکها و تفرجگاهها کشت می‌گردد که با تاج چتری خود زیبائی خاصی دارد. پوست نارونها از نظر مصارف درمانی دارای اثرات مقوی، معرق، مدر، التیام‌دهنده، نرم‌کننده و قابض بوده ضعف دستگاه هضم، نزله مخاطهای بدن و خونرویها را درمان می‌کند. جوشانده پوست نارون در مداوای بیماریهای مختلف از جمله اسهالهای ساده، عوارض نقرس و روماتیسم، بیماریهای ناشی از کمی ادرار، سودا، بروز دانه‌ها و زخمهای ناشی از بیماریهای نقرس و خنازیر، تبهای نوبه، آب آوردن انساج، نقرس و بی‌خوابی ناشی از آن مؤثر است.

Urtica dioica :Urticaceaeگزنه، گزنه دوپایه: تیره گزنه‌

گیاهی است علفی چندساله با ساقه‌ای راست و برافراشته و غالبا پرشاخه به ارتفاع حد اکثر 150 سانتیمتر با ریشه‌های فراوان و برگهای تخم‌مرغی پهن نوک‌دراز و لبه‌ای با دندانه تند. گزنه دوپایه، به‌ندرت یک پایه می‌باشد و گلهای نر و ماده آن به صورت سنبله‌ای- خوشه‌مانند در کنار یکدیگر و در محور برگها و ساقه قرار گرفته‌اند.
از مشخصات کلی و عمومی این گیاه داشتن کرکهای گزنده است که در اثر تماس با دستها و بدن انسان به خاطر داشتن اسید فرمیک سوزندگی خاصی ایجاد می‌کند و به همین علت آن را گزنه نامیده‌اند.
گزنه یکی از گیاهان جهان وطنی است که در غالب نقاط جهان دیده می‌شود. در گیلان بیشتر در کنار جاده‌ها، پیاده‌روها، نهرهای دارای جریان دائمی آب، مناطق مرطوب با نور نسبتا کافی و در بیشه‌زارهای جنگلی رویش می‌یابد.
در ضمن گونه‌Urtica urens گزنه دیگری است که یکساله بوده و در گیلان در اطراف بندر انزلی و بر روی شنهای ساحلی رویش دارد. گزنه در طب
ص: 460
سنتی دارای مصارف گوناگون است.
برای رفع سرماخوردگی مخلوط دانه گزنه با عسل، خلطآور و معالج بیماریهای سینه می‌باشد. جوشانده برگ گزنه اثر مدر، ملیّن، قاعده‌آور داشته و له شده برگ تازه آن در رفع ناراحتیهای گزش مار و درمان زخمهای غانغاریائی، اولسرها، تومورها و زخمهای چرکین بکار می‌رود.
از سرشاخه‌ها و یا برگ گزنه برای مداوای مجاری ادرار، دستگاه تنفسی، کاتاره معده- روده‌ای و به عنوان کمک‌درمانی در مداوای دیابت استفاده می‌شود. دانه گزنه جهت رفع درد معده، آنژین، اخلاط خونی، سرطان و بیماریهای مربوط به طحال مصرف می‌گردد. شیره تازه گیاه جهت دفع درد مفاصل در استعمال خارجی به کار می‌رود و اثر تنگ‌کننده مجاری عروق داشته و در رفع خونرویهای رحمی و خونروی در فواصل قاعدگی همراه با هموفیلی، خون آمدن بینی و دفع اخلاط خونی اثرات شفابخش دارد. گیاه در تقویت اعمال هضم، ازدیاد ادرار، دفع نزله، بند آوردن خون، علاج بیماری قند و ازدیاد ترشح شیر و باز کردن قاعدگی اثر مفید دارد. گزنه دارای اثر قاطع در مداوای بیماریهای پوست می‌باشد.
Vaccaria pyramidata :Caryophyllaceae صابونی: تیره میخک
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای راست به ارتفاع 15 تا 60 سانتیمتر، با برگهای متقابل قلبی- سرنیزه‌ای و گلهای صورتی و صورتی متمایل به سفید در گل‌آذین پرگل پانیکول با شاخه‌های زیاد و میوه کپسول حاوی بذرهای فراوان. صابونی یکی از علفهای هرز مزارع غلات محسوب شده در گیلان نیز بیشتر در مزارع گندم دیم منطقه در ارتفاعات رودبار و منجیل و عمارلو و اسپیلی دیلمان دیده می‌شود که با گلهای صورتی رنگ خود زیبائی خاصی به مزارع می‌دهد.
Vaccinium arctostaphylos :Ericaceae قره‌قات: تیره قره‌قات
درختچه‌ای است خزان‌کننده به ارتفاع 1 تا 2 متر با ساقه‌ای گرد و کمی کرکدار همراه برگهای تقریبا بدون دمبرگ بیضوی- سرنیزه‌ای و گلهای صورتی رنگ که هنگام باز شدن سفید می‌شود. قره‌قات دارای میوه سته‌ای آبدار به رنگ سیاه یا ارغوانی متمایل به سیاه است.
این درختچه فقط در جنگلهای شمال ایران در غرب مازندران و گیلان می‌روید در استان گیلان بیشتر در جنگلهای راش و گاهی در بیشه‌زارهای کوهستانی در دره اسالم به خلخال و دره سفیدرود و اطراف منجیل و رودبار می‌روید. میوه آن نیز قره‌قات نام دارد و دارای ارزش داروئی قابل توجهی در طب سنتی می‌باشد.
برگ و میوه قره‌قات حاوی تاننها، اسیدهای آلی و گلوکوکینینها است که قند خون را پائین می‌آورد و از آنها برای درمان دیابت و کاتاره‌های معده- روده‌ای یا ورمهای مثانه استفاده می‌کنند.
Vallisneria spiralis :Hydrocharitaceae
گیاهی است چندساله، دو پایه، غوطه‌ور در آب با ساقه‌ای کوتاه و رونده، دارای برگهای متناوب و با قاعده‌ای غلاف‌دار و تسمه‌ای و چمنی‌شکل به طول حد اکثر 70 سانتیمتر، گلهای این گیاه بر روی دمگل بلندی قرار دارند که مانند فنر پیچیده به نظر می‌رسند و هنگام لقاح و باروری در سطح آب قرار می‌گیرند.
این گیاه خاص مناطق مردابی با آب نیمه عمیق بوده و در گیلان در رودهای منتهی به مرداب انزلی می‌روید و با ساقه‌های فنری‌شکل و برگهای تسمه‌ای سبز و نسبتا بلند خود زیبائی خاصی دارد.
ص: 461
Verbascum spp .:Scrophulariaceae گل ماهورها: تیره گل میمونی
گیاهانی هستند یکساله، دو ساله یا چند ساله، علفی گاهی با قاعده‌ای چوبی و ساقه‌ای از پائین منشعب یا بدون شاخه یا در بالا منشعب و پرشاخه با برگهای متناوب ساده یا لوب‌دار و غالبا طوقه‌ای و انبوه و برگهای ساقه‌ای تنک.
عموما برگها و ساقه گیاه پوشیده از کرکهای مخملی متراکم غده‌دار یا بدون غده بوده گاهی برگها بدون کرک می‌باشند.
گلهای این گیاه غالبا زردرنگ و ندرتا بنفش یا ارغوانی و گاهی سفیدرنگ هستند و در گل‌آذین محوری یا انتهائی خوشه، سنبله یا پانیکول- مانند قرار گرفته‌اند.
گل ماهورها عموما در ایران در مناطق استپی، دامنه‌های کوهستانی، دشتهای خشک و مناطق جنگلی و بیشه‌زارها می‌رویند و گاهی نیز به عنوان گونه‌های مهاجم در مراتع دیده می‌شوند.
در استان گیلان گونه‌های چندی از آنها از جمله:
Verbascum punalense
Verbascum stachydiforme
در مناطق جنگلی و گونه‌های:
Verbascum blattaria
Verbascum orientale
Verbascum thapsus
در مناطق دشتی و جلگه‌ای می‌رویند. اثرات داروئی بعضی از گونه‌های آن در طب سنتی شناخته شده است.
خواص درمانی این‌گونه‌ها که ذیلا شرح داده می‌شود کم‌وبیش شبیه یکدیگر است:
دم‌کرده گلهای ماهور مسکّن، ملیّن و ادرارآور است. از ناراحتیهای سینه تنگی نفس، برونشیت و آسم می‌کاهد.
در استعمال خارجی اگر برگهای گل ماهور با شیر پخته شود، له‌شده آن به صورت ضماد بر روی کورک، سودا و انواع زخمهای جلدی تأثیر مفیدی می‌گذارد. در مداوای امراض مزبور مصرف خوراکی جوشانده برگ گل ماهور با شیر نیز بسیار مؤثر است. اطبای قدیم مقدار مصرف این جوشانده را 3 لیوان معمولی در روز تعیین کرده بودند.
Verbena officinalis :Verbenaceae شاه‌پسند: تیره شاه‌پسند
گیاهی است علفی چند ساله با ساقه‌ای چهارگوشه و راست، در بالا منشعب و شاخه‌دار به ارتفاع 60 تا 80 سانتیمتر و برگهای مستطیلی یا مستطیلی- سرنیزه‌ای با دندانه‌های بزرگ یا بریده بریده یا شانه‌ای بریده- ربابی‌شکل، دارای گلهای کوچک بنفش‌رنگ در گل‌آذین سنبله‌ای انتهائی.
شاه‌پسند به صورت علف هرز در اغلب نقاط ایران و در گیلان بیشتر در مناطق مرطوب حاشیه باغها و مزارع می‌روید. در طب سنتی ایران جایگاهی ندارد و لیکن می‌توان از سرشاخه‌های گلدار گیاه که حاوی گلوکزیدهای (وربنالین و وربنین)، تاننها، اسانس روغنی، مواد لزج، ساپونین و نمکهای معدنی می‌باشد، به شکل دم‌کرده یا خیسانده برای تحریک اشتها و ترشح عصاره‌های معدی و به عنوان قابض استفاده نمود. این گیاه محرک بسیار خوبی برای مبادلات متابولیکی داخلی است و همچنین علیه خستگیهای عصبی، بی‌خوابی و میگرن و رفع ناراحتیهای کلیوی و کبدی بکار می‌رود.
امروزه در اکثر مناطق معتدله و معتدله گرم ایران جنسی به نام شاه‌پسند زینتی‌Lantana spp . کشت می‌شود که با گلهای محوری با انتهائی دیهیم‌مانند خود به رنگهای متنوع سفید، سفید متمایل به صورتی و صورتی یا بنفش زیبائی خاصی دارد. در گیلان نیز عموما آن را در پارکها، بلوارها، حیاط منازل و سازمانهای دولتی می‌کارند.
Veronica spp .:Scrophulariaceae سیزابها: تیره گل میمونی
گیاهانی هستند علفی یکساله یا چندساله با ساقه‌ای برافراشته یا گسترده روی سطح زمین به بلندی 5 تا 80 سانتیمتر با برگهای متقابل بدون تقسیم یا منقسم با بریدگی، دارای گلهای منفرد یا چندتائی انتهائی یا خوشه‌ای یا سنبله‌ای محوری و غالبا منفرد محوری به رنگهای آبی، ارغوانی، قرمز، سفید یا سفید متمایل به آبی و چرخه‌ای‌شکل با چهار گلبرگ مشخص و دو پرچم بلند و میوه کپسول دو حجره‌ای با دانه‌های متعدد.
سیزابها در ایران دارای گسترش وسیعی بوده در غالب نقاط دشتی، جلگه‌ای، کوهستانی، ارتفاعات بالا و قلل کوهها می‌رویند.
یکی از معمولی‌ترین سیزابها گونه‌Veronica persica می‌باشد که به صورت علف هرز در مزارع، باغها، باغچه‌ها، گلدانها، مزارع آیش، بیشه‌زارها، کف جنگلها، کنار جاده‌های جنگلی و مناطق مختلف استان گیلان می‌روید.
به علاوه در گیلان گونه‌های چندی از این جنس به نامهای زیر می‌رویند:
Veronica anagalis- squatica/ Veronica gentianoides
Veronica arvensis/ Veronica persica
Veronica ceratocarpa/ Veronica polita
Veronica crista- galli/ Veronica serpyllifolia
ص: 462
کلیه گونه‌های مزبور با گلهای آبی‌رنگ با دو پرچم برافراشته و میوه‌های کپسول دو قسمتی مشخص می‌شوند. مصارف داروئی بعضی از گونه‌های آن در طب سنتی ایران شناخته شده است.
در گیلان گونه‌Veronica persica به فراوانی می‌روید.
طعم سیزاب تند و تلخ و از خواص آن، این است که مقوی، هضم‌کننده، خلطآور و به‌طور خفیف مدر است و در مورد اختلالات کبدی و عفونتهای ریوی، میگرن، سوء هضم، نفخ معده و غلظت خون و ادرار به کار می‌آید و مبتلایان به نزله‌های ریوی مزمن، سل، برونشیت، تنبلی دستگاه گوارش، نقرس، روماتیسم، سنگ کلیه و کیسه صفرا و یرقان هستند، می‌توانند از آن استفاده کنند.
در استعمال خارجی، سیزاب در شفای جرب، ناراحتی لثه، درد گلو، نافع و مؤثر است و زخمها را نیز می‌توان با آن ضدعفونی، پاک و معالجه کرد.
Viburnum opulus :Caprifoliaceae بداغ: تیره بداغ
درختچه‌ای است با تنه‌ای راست، از پائین منشعب و دارای شاخه‌های متعدد خاکستری‌رنگ به ارتفاع حد اکثر 3 متر و برگهای پنجه‌ای 3 تا 5 لوبه صاف سبزرنگ که در فصل پائیز قرمز می‌شوند. گلهای سفیدرنگ و زیبای آن در گل‌آذینی دیهیم کروی قرار گرفته‌اند. مشخصه مهم این درختچه علاوه بر گلها، جوانه لخت و عاری از فلس آن است.
بداغ در مناطق جنگلی شمال ایران در بیشه‌زارها و جنگلهای ارسباران رشد و نمو می‌نماید و لیکن انواع زینتی آن امروزه در اکثر پارکها، بلوارها، حیاط منازل و باغچه‌ها کشت می‌گردد و با گلهای سفید و کروی خود زیبائی خاصی دارد به خصوص که یکی از درختچه‌های بهار گل و پیش‌رس می‌باشد.

Vicia spp .:Leguminosaeماشکها: تیره نخود

گیاهانی هستند علفی یکساله، دو ساله یا چند ساله با ساقه‌های اغلب بالارونده و برگهای شانه‌ای فرد منتهی به پیچک با سیخک کوتاه و به‌ندرت شانه‌ای زوج با برگچه‌ای یک تا چند جفتی و غالبا بیش از پنج جفت و گلهای منفرد یا خوشه‌ای محوری یا انتهائی به رنگهای، بنفش، بنفش متمایل به سفید، قرمز و گاهی زرد یا دو رنگ مخلوط.
ماشکها عموما به جز چند گونه کشت شده باقلاVicia faba و ماش‌Vicia sativa همگی علف هرز مزارع، مزارع آیش، مراتع، بیشه‌زارها و مناطق روشن جنگلی هستند و در نقاط مختلف گیلان گونه‌های چندی از این جنس به نامهای زیر در مناطق مختلف می‌رویند.
Vicia cracca/ Vicia hirta/ Vicia tetrasperma
Vicia crocea/ Vicia lathyroides/ Vicia variabilis
Vicia hirsuta/ Vicia narbonensis/ Vicia villosa
باقلا دارای ارزش غذائی بسیار، ولی دیرهضم می‌باشد. گل باقلا اثر مدر و ضد تشنج دارد و دم‌کرده آن برای درمان سنگ کلیه و در قولنجهای کلیوی بکار می‌رود.
دانه ماش علاوه بر آن‌که در موارد تبهای دانه‌ای مانند آبله و سرخک بکار می‌رود در استعمال خارجی نیز ضماد آرد آن برای دفع التهابهای سطحی بدن مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Vinca herbacea :Apocynaceae پیچ تلگرافی (گل تلگرافی، پروانش): تیره خرزهره
گیاهی است علفی چندساله و همیشه سبز با ساقه‌ای گسترده روی زمین و عموما رونده که گاهی در انتها ایجاد ریشه نابجا می‌نماید. این گیاه برگهائی متقابل، علفی بیضوی باریک، سرنیزه‌ای تا تخم‌مرغی دارد و گلهای آن آبی کم رنگ یا آبی متمایل به بنفش و قیفی‌شکل در محور برگها یا انتهای شاخه‌هاست. پیچ تلگرافی دارای میوه‌های برگه با دانه‌های متعدد می‌باشد.
در ایران در استانهای گیلان و مازندران و آذربایجان در اراضی مرتعی، بیشه‌زارهای دارای نور فراوان، جنگلهای مخروبه، مزارع دیم و اراضی رها شده رشد می‌نماید.
نوعی از آن به نام پیچ تلگرافی‌Vinca major به عنوان زمین‌پوش با تراکم زیاد در باغچه‌های منازل، گلدانهای دیواری، کشت می‌شود.
در حال حاضر نوع پرورش‌یافته‌Vinca tricolor با نام فارسی بنفشه سه‌رنگ یکی از گیاهان زینتی است که در اواخر زمستان و اوائل بهار در غالب باغچه‌های کنار خیابانها و پارکها و حیاط خانه‌ها کشت می‌شود و با رنگهای سفید، بنفش، آبی و قرمز زیبائی خاصی می‌آفریند.
ص: 463

Viola odorata :Violaceaeبنفشه معطر: تیره بنفشه‌

گیاهی است علفی چندساله، فاقد ساقه مشخص به بلندی 3 تا 12 سانتیمتر با ساقه‌های خزنده سطحی که در انتها ایجاد ریشه می‌نماید و برگهای تخم- مرغی دایره‌ای، نوک‌تیز و با قاعده‌ای قلبی عموما طوقه‌ای با دمبرگی بلند.
بنفشه دارای گلهای معطر بنفش‌رنگ و زیباست. در استان گیلان در کف جنگلهای دارای نور کافی و حاشیه جاده‌ها و شیبهای تند حاشیه جاده‌های جنگلی رشد می‌نماید و مخصوصا در اوایل فصل بهار با گلهای معطر و زیبای خود جلوه‌ای خاص به مناطق جنگلی می‌بخشد.
شاید بتوان گفت که زادگاه و خاستگاه اغلب گونه‌های بنفشه ایران استانهای گیلان و مازندران است. از انواع آن می‌توان گونه‌های زیر را نام برد:
Viola arvensis/ Viola modesta/ Viola occulta
Viola tricolor/ Viola witminiana
در حال حاضر نوع پرورش‌یافته‌Viola tricolor با نام فارسی بنفشه سه رنگ یکی از گیاهان زینتی است که در اواخر زمستان و اوائل بهار در غالب باغچه‌های کنار خیابانها و پارکها و حیاط خانه‌ها کشت می‌شود و با رنگهای سفید، بنفش، آبی و قرمز زیبائی خاصی می‌آفریند.
از نظر ترکیبات شیمیائی، بنفشه معطر دارای موسیلاژ و اسید سالیسیلیک است و برگ آن مقدار کمی آنتوسیانین دارد.
استفاده درمانی از بنفشه معطر در ایران مربوط به قرون وسطی است درحالی‌که برخی از کشورها مانند یونان در قرون اولیه میلادی با خواص این گیاه آشنایی داشتند و برای مداوای بیماریهای گوناگون از آن استفاده می‌کردند.
در طب سنّتی ایران از دم‌کرده گل بنفشه به صورت خالص یا مخلوط آن با ختمی و پنیرک و شقایق برای درمان بیماریهای سینه و گلو- از قبیل برونشیت، گریپ، آنژین و امراض مشابه- استفاده می‌شود. همچنین برای معالجه التهاب دستگاه گوارش، کلیه، مثانه و بیماریهای مخملک، سرخک و تبهای دانه‌ای دم‌کرده گل بنفشه معطر توصیه شده است. از گل بنفشه معطر، شیری به دست می‌آید که اثر ملیّن دارد و برای درمان سیاه‌سرفه، زکام، گریپ، بیماریهای سینه و گلو مورد استفاده قرار می‌گیرد. برگ بنفشه معطر نیز دارای شیری است که اثر مسهلی دارد. ریشه بنفشه نیز تهوع‌آور است. در گذشته، به کسانی که در اثر خوردن تریاک، مسموم می‌شدند یا به قصد مسموم ساختن خود، تریاک مصرف کرده بودند جوشانده ریشه بنفشه می‌خوراندند. این دارو مخاط جهاز هاضمه را تحریک می‌کرد و باعث تهوع می‌شد و شخص مسموم را نجات می‌داد.
گرد ریشه بنفشه معطر نیز به مقدار 2 تا 4 گرم اثر تهوع‌آور قوی دارد. این گرد را با آب قند مخلوط و میل می‌کنند. از دانه‌های بنفشه معطر نیز به عنوان داروی ملین مخصوصا برای اطفال استفاده می‌شود.
مصرف دم‌کرده گل بنفشه با مخلوطی از گل گاوزبان، عنّاب و لیمو عمانی به اعصاب آرامش می‌بخشد.

Viscum album :Loranthaceaeدارواش (داره واش)

گیاهی است نیمه انگلی و همیشه سبز، درختچه‌ای، دو شاخه‌ای و برگهای متقابل و رگبرگهای موازی و گل‌آذین گرزن. گلها در این گیاه به صورت دسته‌ای 3 تا 5 تائی هستند و میوه آن نیز سته چسبناک گرد یا گلابی‌شکل و به رنگ سفید می‌باشد.
این گیاه به علت داشتن سبزینه قادر به ساختن بخشی از مواد غذائی مورد نیاز خود است؛ شیره خام جذب شده توسط گیاه مادر را به شیره پرورده تبدیل کرده و کمک مؤثری نیز برای تهیه مواد غذائی آلی به گیاه همزیست خود می‌نماید.
دارواش در غالب نقاط جنگلی استان گیلان و گاهی نیز بر روی درختان مثمر و کشت شده دیده می‌شود و لیکن غالبا بر روی درختانی می‌روید که ضعیف و در حال نابود شدن می‌باشند.
در جنگلهای شمال بر روی درختان گلابی، سیب، بادام، گوجه، کلهو، ممرز، انجیلی، نرمدار و بعضی از درختچه‌ها و گیاهان دیگر دیده می‌شود.

Vitis vinifera :Vitaceaeانگور: تیره انگور

درختچه‌ای است بالارونده و پیچان، با ساقه‌ای عموما قهوه‌ای رنگ و پوستی رشته رشته که به مرور زمان از ساقه جدا شده و طول آن گاهی تا 30 متر می‌رسد. معمولا در کنار آن پیچکی قرار دارد که به بالا رفتن گیاه کمک مؤثری
ص: 464
می‌نماید، انگور دارای برگهای خزان‌کننده با دمبرگی بلند و پنجه‌ای‌شکل با لوبهای دندانه‌دار و گاهی نوک‌تیز، گلهای سفید متمایل به سبز در خوشه‌ای بزرگ و محوری قرار گرفته و میوه سته‌ای آبدار و بسیار خوشمزه به رنگهای مختلف سبز، سبز متمایل به زرد، سیاه، قرمز، و غیره است.
درخت مو در اغلب نقاط معتدله و معتدله سرد ایران وجود دارد. طی سالهای اخیر نوعی انگور خارجی که دارای برگهای ضخیم چرمی و بسیار سرسبز و زیباست در غالب نقاط استان گیلان کشت شده است که احتمالا نوع آن‌Vitis labrusca می‌باشد. در ضمن گونه‌ای انگور وحشی به نام‌Vitis sylvestris در مناطق مختلف جنگلی شمال به صورت خودرو می‌روید که تشخیص آن از نوع کاشته شده‌Vitis vinifera کار ساده‌ای نیست.
انگور از میوه‌های بسیار باارزش اقتصادی است که به صورتهای گوناگون (تازه، خشک، سرکه، شیره و غیره) مصرف می‌شود.
قسمت مورد استفاده درخت انگور یا مو، برگ، شیره گیاهی و میوه آن است.
انگور دارای مقدار زیادی پتاس و فلزات دیگری مثل منیزیم، آهن، منگنز، کلر، ید، ارسنیک، فسفر، سیلیس و همچنین دارای مقدار زیادی قند، تانن، اسید تارتاریک و عوامل زنده‌ای مانند دیاستازها و فرمانها می‌باشد. اگر به این ترکیبات مفید ویتامینهای آ، ب، ث، د و مواد آکتیو اضافه گردد و عوامل مؤثر و مفیدی که در برگ، شیره و دانه انگور است مورد توجه قرار گیرد ملاحظه می‌شود که این میوه مجموعه‌ای از عناصر مفید و سودبخش را، از جهات گوناگون غذائی و درمانی دربر دارد.
انگور بیش از سایر میوه‌ها ویتامین دارد و بیش از همه خوراکیها دارای ارزش غذائی می‌باشد. قند انگور به‌طور مستقیم و سهولت وارد خون می‌شود و در عضلات و کبد ذخیره می‌گردد. درحالی‌که سایر قندها اول باید به قندی چون قند انگور تبدیل شوند و بعد وارد خون گردند. انگور ترشی خون و مایعات بدن را کم می‌کند و از ابتلاء به امراض گوناگون، حتی وحشتناکترین آنها که سرطان می‌باشد جلوگیری می‌نماید. انگور تنها میوه‌ای است که وقتی خشک شود هیچ‌یک از خواص خود را از دست نمی‌دهد، بلکه ارزش غذائی آن بالا می‌رود، به طوری که یک دانه کشمش خیلی بیشتر از یک حبه انگور قوت دارد، زیرا دیاستازهای موجود در روی پوست به تدریج سلولز پوست را تبدیل به قند می‌کند و نیز به همین علّت است که هیچ معده‌ای از خوردن مویز ناراحت نمی‌شود.
آب تازه انگور از نظر ترکیبات غذائی شباهت زیادی به شیر مادر دارد. این نوشابه گوارا دارای مقداری قند، تانن، تارتارات، دوپتاس، فسفات دوپتاس، مالات دوپتاس، مواد صمغی، مواد سفیده‌ای، کلسیم، منیزیم و عناصر دیگر است. برای کم‌خونی، زیادی اوره، زیادی چربی خون و امراض قلبی سودمند بوده، بادشکن نیز می‌باشد.
در اثر خوردن انگور معده کاملا تخلیه می‌شود. ادرار زیاد می‌گردد و ترشحات فضولات معده از بین می‌رود. انگور از امراض زیر جلوگیری می‌کند: ترش کردن و تخامه نمودن غذا، سوءهاضمه، خونریزی معده، پیدا شدن سنگ در کلیه و مثانه، مسمومیّت جیوه و سرب، بعضی از امراض جلدی، برخی از حالات سل و باد مفاصل. برای مداوای بیماریهای رماتیسم، امراض شریانی و وریدی، نقرس، فشار خون و زیاد شدن اوره در خون مؤثر است.
انگور محرّک اعمال کبدی است و چنانچه آب آن را همراه با شیر خشک به اطفال شیرخوار بدهید، از عوارض شیر خشک روی کبد آنها جلوگیری می‌کند.
برگ انگور دارای تانن، بی‌تارتارات دوپتاس، نشاسته، اسید مالیک، یک نوع صمغ، قند اکزالات دوپتاس، گچ و چند ترکیب شیمیائی مخصوص به خود است. این ترکیبات اختصاصی، در برگهائی که فصل پائیز چیده شوند، زیادتر است. طعم برگ انگور کمی گس و ترش است. در طب سنتی به عنوان مقوی معده، درمان اسهال مزمن و خون‌دماغ مصرف می‌شود. دم‌کرده 35 گرم آن در یک لیتر آب، در امراض اسهال، حبس البول و یرقان توصیه می‌شود. همچنین شستشو با آب دم‌کرده برگ انگور ورم پلک را فرومی‌نشاند.
در موقعی که درخت انگور را هرس می‌کنند، آبی از سرشاخه‌های آن بیرون می‌آید که به «اشک مو» معروف است. این مایع که بی‌رنگ و زلال می‌باشد در گذشته برای درمان امراض جلدی زیاد بکار می‌رفت، ولی در طب امروز بیشتر برای معالجه چشم درد، به صورت کمپرس و برای التیام تمام زخمها و نیز دفع سنگ کلیه و مثانه بکار می‌رود. مبتلایان به سنگ مثانه و کلیه هرروز صبح ناشتا باید یک قاشق از این اشک را بنوشند.
صاحب کتاب «صیدنه» می‌گوید:
«... صمغ درخت انگور سنگ گرده (کلیه) و مثانه را بشکند و ببرد و آبی که در فصل بهار از او ترشح کند صفرا را بنشاند و تیزی فساد او را رفع کند و شکوفه آن معده را تسکین دهد.»
پوست انگور کمی دیرهضم و مولّد باد است و هسته دانه‌های انگور دارای تانن بوده و قابض است و تولید گاز می‌کند. علاوه بر آنچه گفته شد میوه نارس
ص: 465
انگور که غوره نام دارد نیز از خواص درمانی قابل اهمیّتی برخوردار است.
آب غوره معالج مرض قند، نقرس، روماتیسم و قاعده‌آور است. برخلاف آنچه که تاکنون در بسیاری از کتب ذکر گردیده انگور معالج دیابت (مرض قند) نیز می‌باشد. پروفسور کاپو که در این مورد مطالعاتی مؤثر و عملی دارد در کتاب رژیم انگور ... چنین می‌نویسد: «بسیاری از اشخاص به اشتباه فکر می‌کنند که قند انگور یا میوه‌های شیرین دیگر ایجاد مرض قند می‌کنند. زیرا دیابت با انگور معالجه می‌شود و انگوری را که برای معالجه دیابت باید مصرف کنید نباید زیاد رسیده و شیرین باشد و می‌توان آن را با میوه‌های دیگر مانند پرتقال، آلو، خربزه، سیب، گلابی و آلبالو ترکیب کرد.»
پروفسور کاپو در جای دیگر کتاب خود نیز به نکات جالب دیگر درباره انگور اشاره کرده و تحت عنوان ناسازگاری شیمیائی غذاها با انگور چنین نوشته است: علت نفخ شکم و بالا آوردن غذا و ترش کردن آن، در اثر اختلاط نامناسب غذاها با یکدیگر حاصل می‌شود. برای جلوگیری از این ناسازگاری باید بدانید انگور با چه غذاهائی می‌سازد.
انگور را نباید با غذاهائی درهم آمیخت که در موقع تجزیه یا تغییر شکل احتیاج به ترشح معده و کبد دارد ... غذاهائی مانند سبزیهای خوراکی، شیر، گوشت و ماهی، هندوانه و انواع چربیها با انگور سازگاری ندارند.
لازم به یادآوری است که پروفسور کاپو انگور را درمان اغلب بیماریهای مهم چون درد و ورم معده، قرحه اثنی عشر، اسهال خونی، مرض هموفیلی، بیماری کیسه صفرا، کولیت، امراض قلبی، بیماری کلیه، سرطان معده، سل، نقرس، امراض عصبی، سوزاک و سفلیس، بیماری چاقی، بیماری لاغری و بسیاری از بیماریهای دیگر و حتی مرض قند می‌داند و در کتاب معروف و مشهور خویش (رژیم انگور- پرتقال- لیمو)، طرق مختلف معالجه این بیماریها را نشان داده است. نیز ناگفته نماند که درخت انگور در اکثر مناطق گیلان (به استثنای رودبار و برخی مناطق دیگر) عموما در پای درختان تنومند و دیرپائی چون‌Planere (آزاددار) وOrme (اوجا، نارون) که در بعضی از مناطق گیلان به ترتیب سغ (سخ) و سمت (سیمت) نامیده می‌شود غرس می‌گردد که معمولا هرس نمی‌شود. لذا درختان انگور در این منطقه از ایران تا ارتفاع 20 الی 25 متر در لابلای شاخه‌های درختان مزبور بالا می‌روند و تناور و ثمربخش می‌شوند.
انگور صفحات گیلان به استثنای مناطقی که قبلا یاد شد، ترش و شیرین و بسیار خوشمزه است که اصطلاحا به این نوع میوه‌ها ملس و میخوش گویند و علت آن نیز ناشی از ازدیادPH خاک این مناطق است که در اصطلاح غیر علمی می‌توان گفت بیش از اندازه لازم، ترش و اسیدی می‌باشد.

Washingtonia filifera :Palmaeنخل بادبزنی: تیره نخل‌

درختی است به بلندی 12 تا 25 متر با ساقه‌ای منفرد و ضخیم که در اثر تراکم دائمی و اتصال دمبرگها به یکدیگر ایجاد گردیده، با برگهائی دارای دمبرگ بلند و دائمی (بسیار مقاوم و پایا) که به صورت سربه‌زیر و برگشته، بخش فوقانی ساقه را می‌پوشاند. لبه‌های دمبرگ پوشیده از دندانه‌های خاردار با پهنکی بسیار پهن به عرض 1 تا 2 متر که دارای چینهائی به تعداد 50 تا 60 عدد بوده منتهی به زوائدی نخی‌شکل می‌گردد.
نخل بادبزنی یکی از گیاهان زینتی است که در مناطق معتدله گرم و گرمسیری کشت می‌گردد و با برگهای بزرگ و همیشه سبز خود زیبائی خاصی دارد. در گیلان در بلوارها، منازل، پارکها و باغچه‌های سازمانهای دولتی ...
کشت شده است.
Wisteria sinensis :Leguminosae گلیسین: تیره نخود
درختچه‌ای است خزان‌کننده و بالارونده با ساقه‌های پیچان و برگهای شانه‌ای فرد متناوب، با 11 تا 13 برگچه مستطیلی‌شکل بدون کرک و گلهای خوشه‌ای محوری یا انتهائی بنفش‌رنگ آویزان و میوه‌ای نیام پوشیده از کرکهای مخملی کوتاه.
این درختچه که با ساقه‌های رونده و پیچنده خود گاهی به ارتفاع بیش از 20 متر از درختان بالا می‌رود. عموما به عنوان گیاه زینتی کشت می‌شود و بر روی سایه‌بانها آلاچیقها و چهارچوبهای از پیش ساخته شده افتاده و گلهای واژگون آن از سقف سایه‌بان هم‌چون لوسترهای بنفش‌رنگ آویزان می‌شود و زیبائی خاصی می‌آفریند. در ایران گاهی آن را به غلط اقاقیای بنفش گویند.
گلیسین از جمله گیاهان زینتی منازل در شهرها و روستاهاست.
Xanthium strumarium :Compositae تیره کاسنی
گیاهی است علفی یکساله با ساقه‌ای ضخیم و بدون شاخه در پائین و منشعب و پرشاخه در بالا به ارتفاع 15 تا 80 سانتیمتر بدون خار و برگهای متقابل یا متناوب دمبرگدار، تخم‌مرغی- گوه‌ای یا گاهی 3 تا 5 لوبه و لبه‌ای کنگره‌ای. گلهای کپه‌ای آن به صورت خوشه‌ای در محور برگها یا در انتهای شاخه‌ها قرار گرفته و برگه‌های اطراف میوه دارای خارهای گوناگون از نظر شکل و اندازه می‌باشند.
گیاه مذکور یکی از علفهای هرز مزارع پنبه، حاشیه جاده‌ها و باغها و مناطق مخروبه و متروکه و شنهای ساحلی و مناطق سنگلاخی و شنی است. در استان گیلان بیشتر در اطراف رشت، رودبار، لاهیجان، انزلی تا آستارا می‌روید. گونه دیگری از آن نیز به نام‌Xanthium spinosum با برگهای خاردار زردرنگ و میوه‌های خاردار به صورت علف هرز در مناطق مختلف استان می‌روید.
قسمتهای مختلف این گیاه برای دفع کرم استفاده می‌شود. جوشانده میوه آن برای درمان مالاریا مؤثر است. عصاره ریشه آن در معالجه زخم، جوشهای پوست بدن و آبسه‌ها مؤثر است.
ص: 466

Yucca gloriosa :Liliaceaeزنگوله‌ای: تیره لاله‌

گیاهی است چندساله پرشاخه با ساقه‌ای چوبی به ارتفاع 50 تا 150 سانتیمتر، با برگهای تخت. برگهای قاعده‌ای اغلب خمیده و برگشته و برگهای سرنیزه‌ای یا خطی- سرنیزه‌ای به رنگ سبز تیره یا روشن با لبه‌ای کامل یا دندانه‌دار و بدون کرک می‌باشند. گلها زرد کم‌رنگ یا کرم با رگه‌های سبز در گل‌آذین پانیکول باریک به طول حد اکثر یک متر با شاخه‌های برافراشته و غالبا پوشیده از کرکهای غده‌ای قرار گرفته‌اند.
گیاه زنگوله‌ای در ایران در غالب نقاط معتدله و معتدله سرد به عنوان گیاهی زینتی کشت می‌شود. در گیلان نیز در پارکها، بلوارها، حیاط منازل و سازمانهای دولتی کشت شده و با گلهای درشت و زنگوله‌ای و سفید یا سفید متمایل به زرد خود زیبائی خاصی دارد.
Zelkova carpinifolia :Ulmaceae آزاد (آزاددار): تیره نارون
درخت یا درختچه‌ای است با پوست صاف و خاکستری‌رنگ و برگهای متناوب خزان‌کننده و ساقه‌ای به بلندی حد اکثر 35 متر و چتری متراکم و پرشاخه در بخش فوقانی، با شاخه‌های جوان کرک‌دار و برگهائی با پهنک تخم‌مرغی تا مستطیلی و با اندازه‌های گوناگون.
درخت آزاد به علت داشتن چوب باارزش در شمال ایران یعنی رویشگاه واقعی آن در ایران رو به انقراض و نابودی نهاده است. در گیلان بیشتر در دشتهای جلگه‌ای و با ارتفاع کم همراه بلوط رویش می‌یابد.

Ziziphus jujuba :rhamnaceaeعناب (عونتاب، سنجلان، اون‌ناف، سنجد جیلان): تیره کنار

درخت یا درختچه‌ای است خزان‌کننده با پوست قهوه‌ای شیاردار با تاجی گسترده و منشعب و پرشاخه و برگهای تخم‌مرغی بدون کرک و نسبتا ضخیم و چرمی با دمبرگی کوتاه به رنگ سبز روشن با گلهای زرد کوچک در گل‌آذینی گرزن متراکم و انبوه و میوه‌ای شفت نسبتا خشک به رنگ قرمز تیره، شبیه سنجد.
عنّاب در گیلان قبلا به‌فراوانی وجود داشت و اکنون در حیاط منازل و باغها به خاطر میوه آن‌که خوراکی و دارای ارزش داروئی بسیار است بندرت کشت می‌شود.
عنّاب فشار خون را کم و سینه و گلو را نرم می‌کند، همچنین خون را صاف و پاک می‌سازد. عناب کمی نفّاخ و دیرهضم است و اگر آن را در گلاب خیسانده مصرف کنند هضم آن آسانتر می‌گردد. زیاده‌روی در خوردن عناب سبب نفخ و بزرگ شدن شکم می‌شود و شهوت را کم و غرایز جنسی را ضعیف می‌سازد. خوردن سائیده عناب با هسته، جهت زخم معده و روده مفید است. عناب داروی کبد و مثانه و کلیه بوده آنها را زهکشی می‌کند. جوشانده عناب با عرق کاسنی یا سکنجبین برای امراض وبا و حصبه و مطبّقه مفید است. مقدار خوراک عنّاب تا 50 عدد است. نوشیدن 5 روز، متوالی، هرروز نیم لیتر (نیم رطل) آب جوشانده برگ عناب جهت دفع خارش بدن بسیار نافع است.
پاشیدن برگ خشک کوبیده عناب جهت درمان زخمهای خوره‌ای و بدخیم مفید است. خواه این زخمها در دهان باشد خواه در عضوی دیگر و چون پوست درخت عناب را سائیده به تنهائی یا به نسبت مساوی با سفیداب مخلوط کرده و در داخل زخمهای چرکی پر کنند آنها را درمان می‌کند. خوردن پودر چوب این گیاه جهت درمان دل‌پیچه، خارش و جرب مفید است، صمغ درخت عناب به تنهائی و یا با ادویه مناسب جهت امراض چشمی و با سرکه جهت جوشهای جلدی سودمند است.

Filicalesسرخسها

از نظر گیاهشناسی سرخسها جزء گیاهان اولیه بوده و از نظر تکاملی جزء پتریدوسپرمها محسوب می‌گردند. هیچیک از آنها دانه و میوه به صورت رایج در سایر گیاهان نداشته توسط اسپر تکثیر و تولید مثل می‌نمایند. این گیاهان اغلب سایه‌پسند و رطوبت‌دوست بوده و در مناطق جنگلی و مرطوب پراکنش و گسترش زیادی دارند. شاید کسی نباشد که تا به حال با سرخسها آشنا نباشد زیرا سرخسها بسیار زیاد بوده دارای قدرت تولید مثل زیاد می‌باشند. اخیرا در گل‌فروشیها گونه‌های خاصی از این گروه گیاهان با نام فرانسوی‌Faugere به فروش می‌رسند. استان گیلان نیز از نظر اقلیمی جزء مناطقی است که برای رشد و نمو این گروه از گیاهان مناسب می‌باشد و متجاوز از 20 گونه سرخس در آن رشد و نمو می‌نمایند که به چند گونه مشهور و شناخته شده‌تر آنها به شرح زیر اشاره می‌شود.
Adianthum capillus -veneris :Adianthaceae پر سیاوش (سیالک)
گیاهی است ریزوم‌دار که توسط فلسهای قهوه‌ای‌رنگی پوشیده شده است بلندی آن به 10 تا 40 سانتیمتر می‌رسد و برگهای آن مرکب دوبار شانه‌ای با دمبرگهای کاملا سیاه‌رنگ شفاف و فاقد هرگونه کرک بوده و زیبائی خاصی به گیاه می‌دهد که به همین دلیل آن را به موی ونوس تشبیه کرده‌اند.
این گیاه بیشتر در مناطق صخره‌ای مرطوب با نور نسبتا زیاد و نیز بر روی دیوارهای قدیمی و کهنه و صخره‌های کوه می‌روید. برگهای کوچک و میخی- شکل آن دارای بوئی ضعیف و طعمی گس و ناپسند دارد. معلوم شده است که دارای موسیلاژ (لعاب نباتی) و قند، تانن، اسید گالیک و یک ماده تلخ به نام کاپیلارین‌Capillarine و کمی اسانس است.
ابو علی سینا در کتاب «قانون» می‌نویسد: این گیاه، خاصیتی گدازنده و
ص: 467
بازدارنده دارد و در آن قوتی است که از سیلان مواد ناسازگار به سوی شکم و معده جلوگیری می‌کند. خاکستر این گیاه مخلوط با سرکه و روغن زیتون در علاج داء الثعلب و داء الحیه (گری و مرضی که در سر پدید می‌آید و موی سر را زائل می‌سازد) مفید است. اگر با روغن آس (مورد) و شراب آمیخته شود موی را بلند نموده از ریختن آن جلوگیری می‌کند. به علاوه برگهای پرسیاوشان معالج قرحه‌های درونی و خنازیر و زخمهای پلید و مرطوب می‌باشد. در پاک نمودن شش و تسکین سرفه بسیار نافع است. درد طحال را تسکین می‌دهد و برای یرقان مفید است. مدر و قاعده‌آور است و سنگ کلیه را خرد می‌کند.
همچنین از خونرویهای بینی و یا دهان (نزیف) جلوگیری می‌نماید.
دم‌کرده پر سیاوشان اگر با عسل مخلوط شود گریپ و نزله‌های ششی و برونشیت و ذات الریه را درمان می‌کند. اطبای پیشین از آن به عنوان خلطآور، نرم‌کننده و معرق استفاده می‌کردند. در نقاط مختلف گیلان مخصوصا اطراف رشت و پیربازار به فراوانی می‌روید.
Asplenium adianthum -nigrum :Aspleniaceae سرخس سیاه
گیاهی است به حالت توده‌ای به ارتفاع حد اکثر 25 سانتیمتر و عموما با برگهای دوبار شانه‌ای که دمبرگ آن از پهنک کوتاه‌تر بوده و در بخش فوقانی سبزرنگ و در بخش تحتانی کاملا سیاه‌رنگ و در قاعده متورم می‌باشد. این گیاه معمولا در جنگلهای تاریک هم روی زمین و هم در شکاف صخره‌ها می‌روید. کلیه قسمتهای سرخس سیاه مدر و ملین است و برای رفع سکسکه و کاهش التهاب مورد استفاده قرار می‌گیرد. جوشانده برگهای گیاه خلطآور است و برای درمان ناراحتیهای سینه و عقب‌افتادگی عادت ماهانه استفاده می‌شود.
Athyrium filix -foemina :Athyriaceae سرخس ماده
یکی از سرخسهای بلند ایران است که به ارتفاع 150 سانتیمتر می‌رسد و طول برگ آن نیز بسیار بزرگ می‌باشد. بخش یقه‌ای گیاه توسط برگهای سالهای قبل و در بخش فوقانی توسط فلس سیاه‌رنگ پوشیده شده است. گیاه فوق الذکر بیشتر در مناطق جنگلی استان گیلان و مازندران به خصوص در مناطقی که عملیات بهره‌برداری و قطع جنگل در آن انجام گرفته به سرعت جایگزین سایر گیاهان می‌گردد.
Dryopteris filix -mas :Aspidiaceae سرخس نر
گیاهی است به بلندی حد اکثر 100 سانتیمتر که برگهای آن عموما در فصل زمستان خشک شده و دمبرگ آن به 2/ 1 طول پهنک می‌رسد. پهنک برگ تخم مرغی نوک‌تیز بوده و دوبار شانه‌ای است. این سرخس به‌طور معمول در جنگلهای شمال ایران رویش می‌یابد.
Matheucia struthiopteris :Athyriaceae سرخس غول
گیاهی است به بلندی حد اکثر 180 سانتیمتر و یکی از مشخص‌ترین سرخسهای ایران است. بلندی برگهای آن ممکن است به اندازه قد یک انسان معمولی و با پهنای حدود 40 سانتیمتر برسد. تعدادی از برگهای این گیاه که حامل اسپرها می‌باشند تقریبا به رنگ سیاه بوده عامل خوبی جهت شناسائی این‌گونه محسوب می‌شوند. این برگها کوچکتر و باریکتر از برگهای دیگر بوده و وسط آنها قرار گرفته‌اند. سرخس غول بیشتر در جنگلهای متراکم و تاریک رویش می‌یابد.
Ophioglossum vulgatum :Ophioglossaceae مار زبان
سرخس بسیار کوچکی است که طول برگهای آن به 3 تا 15 سانتیمتر می‌رسد و دارای قسمت بارور و مجزائی است که حامل هاگها می‌باشد. برگها دارای دو قسمت بارور و عقیم‌اند و قسمت بارور مانند سنبله‌ای توسط پهنک برگ احاطه گردیده و شبیه زبان مار به نظر می‌رسد. کلیه قسمتهای این گیاه اثر التیام‌دهنده دارد. جوشانده آن برای درمان آنژین بکار می‌رود. برگهای آن اثر مقوی دارد و خونریزی را متوقف می‌سازد.
Phyllitis scolopendrium :Aspleniaceae زنگی‌دارو
این سرخس با برگهای 15 تا 50 سانتیمتری خود که به صورت صفحه‌ای کامل و مستطیلی‌شکل می‌باشد از مشخص‌ترین سرخسهائی است که به آسانی شناخته می‌شود. محل رویش آن زمینهای کف جنگلهای تاریک یا شکاف صخره‌ها است و گاهی در طب عوام و سنتی از آن استفاده می‌شود. زنگی‌دارو مدر و قابض است. در طب سنتی برای درمان بیماریهای کبدی و مثانه و نزله ششی و اسهال و اخلاط خونی مورد استفاده قرار می‌گرفته است.
Polypodium vulgare :Polypodiaceae بسفایج
دارای برگهائی به بلندی 10 تا 30 سانتیمتر می‌باشد. این سرخس در ایران اغلب به صورت اپی‌فیت روی ساقه درختان پوشیده از خزه می‌روید؛ گاهی در شکاف صخره‌های مناطق جنگلی نیز می‌توان آن را دید. ریزوم این گیاه ملیّن، خلطآور و صفرابر است. در طب سنتی از آن جهت مداوای سرفه‌های مزمن،
ص: 468
گریپهای کهنه، برونشیت، یرقان، اختلالات کبدی و طحال و نیز دفع کرمهای روده استفاده می‌شود.

Pteris cretica :Pteridaceaeسرخس پنجه‌ای‌

از سرخسهای معمولی جنگلهای شمال ایران است که ارتفاع آن به 70 سانتیمتر می‌رسد. تعدادی از برگهای این گیاه بارور بوده و دارای ارتفاع بلندتر و تقسیمات شانه‌ای باریکتر از برگهائی است که عقیم می‌باشند. از علائم مشخصه این سرخس وجود اسپرهائی است که به صورت خطی در حاشیه برگ قرار داشته و به وسیله لبه برگ روی آنها پوشیده شده است.
Pteridium aquilinum :Hypolepidaceae سرخس عقابی یا کرف یا چماز
این سرخس با ارتفاع حد اکثر 2 متر و برگهائی که بیشتر به صورت شانه‌ای درآمده‌اند از معمولی‌ترین سرخسهای شمال ایران است که در حقیقت به صور علف هرز در مزارع مشاهده می‌شود. سرخس عقابی در حاشیه جنگلها و کنار جاده‌ها اغلب همراه آقطی می‌روید و از برگهای آن به عنوان سایه در خزانه‌های برنج و گاهی نیز برای بسته‌بندی محصولات کشاورزی بر روی جعبه‌های میوه استفاده می‌شود. مصارف داروئی این گیاه در طب سنتی شناخته شده است و از آن استفاده‌هائی به عمل می‌آید. ریزوم سرخس نر بهترین دارو برای دفع کرمهای کبد، معده و روده مخصوصا کرم کدو و کرمهای دراز معده است.

Salvinia natans :Salviniaceaeسرخس شناور

این سرخس دارای برگهائی کوچک و سبز است که به حالت شناور بر روی آب در مناطق باتلاقی، آبراهه‌ها و کشتزارهای برنج دیده می‌شود، بیشترین رویشگاه این سرخس در گیلان در مرداب انزلی و برنجزارهاست.

Equisetum spp .:Equisetaceaeدم اسب (بندک واش)

گیاهانی هستند سایه‌پسند و رطوبت‌دوست که عموما در کنار جویبارها و آبراهه‌های جنگلهای مناطق مختلف گیلان رویش می‌یابند. این گیاهان نیز مانند سرخسها فاقد گل و میوه مشخص موجود در سایر گیاهان عالی بوده و توسط اسپر تولید مثل می‌نمایند. دارای دو نوع ساقه بارور و عقیم است. ساقه بارور آن عموما سبزرنگ نبوده و قبل از ساقه عقیم سبزرنگ ظاهر می‌گردند.
آنچه که بیشتر در طبیعت مشاهده می‌گردد ساقه سبزرنگ و عقیم این گیاهان می‌باشد. بلندی ساقه عقیم آنها تا 80 سانتیمتر می‌رسد که دارای شیارهای فراوان به تعداد 19 عدد می‌باشد. ساقه آنها بندبند است به طوری که برگهای عموما ساقه‌مانند آنها از محل گره‌ها خارج شده به صورت فراهم و چرخه‌ای و عموما بندبند در اطراف گره‌ها قرار می‌گیرند.
گونه‌های چندی از دم‌اسبیان در گیلان پراکنده‌اند که با نام محلی بندک واش شناخته می‌شوند. از معمول‌ترین آنها می‌توان گونه‌های‌Equisetum ramosissimum وEquisetum arvense را نام برد. دم اسب بندآورنده خون، ترمیم‌کننده انساج و تأمین‌کننده عناصر معدنی بدن و ادرارآوری قوی است. در درمان بیماری سل بکار می‌رود. جوشانده دم اسب ترشحات ادرار را افزایش داده در معالجه استسقاء و آب آوردن انساج تأثیر زیادی دارد. همچنین برای تقویت و معالجه بیماریهائی نظیر ورم مثانه، سنگ کلیه، دردهای مجاری ادرار، قولنجهای کلیوی، اخلاط خونی، بواسیر، زخمهای واریس، زیادی اسید معده و وجود قند در ادرار مورد استفاده قرار می‌گیرد.
ص: 469

فصل دوازدهم جغرافیای تاریخی گیلان‌

مقدمه‌

جغرافیای تاریخی عبارت از بررسی و بازسازی چشم‌اندازهای جغرافیائی اعم از طبیعی، یا انسانی در گذشته است[312].
جغرافیای تاریخی، عضو پیونددهنده تاریخ و جغرافیا است و چشم‌اندازهای جغرافیایی را براساس مناسبات و روابط فرهنگی و سیاسی گذشته تجزیه و تحلیل می‌کند. به عبارت دیگر وظیفه جغرافیای تاریخی بررسی تحولات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی یک منطقه یا کشور در دوره‌های مختلف تاریخی است، تحولاتی که بر روی شکل زمین، طبیعت، نحوه معیشت و قدرت و اقتدار آن تأثیر گذاشته باشد. شکل و شیوه این تأثیرها در جغرافیای تاریخی بسیار مهم است.[313]

گیلان و اوضاع جغرافیائی آن در دوره پیش از تاریخ‌

گیلان از پیش از دوران اول تا دوران چهارم زمین‌شناسی‌

زمان آغاز شکل‌گیری قدیمی‌ترین هسته سرزمین گیلان را باید در سالهائی زودتر از 800 میلیون سال پیش جستجو نمود، زمانی که خشکی واحد و یک
ص: 470
پارچه کره زمین به دو ابرقاره اور- اسیاEurasia در شمال و گندواناGondwana در جنوب تقسیم گردید و دریائی به نام تتیس‌Tetis میان آنها قرار گرفت که ایران و بخش شمالی آن، گیلان نیز در آن واقع شده است.[314] در قسمت میانی کمربند تتیس بین هیمالیا در خاور و آلپ در باختر بود.
رسیدن به چنین نتیجه‌ای برپایه بررسی و مطالعه رخنمون سنگهائی از این دوره است که در ساختمان بخش وسیعی از ناهمواریهای جنوبی تالش وجود دارد و یا نمونه‌هائی از آنها که در نواحی شاندرمن و ماسوله شناسائی گردیده‌اند.
حاصل پژوهشهای زمین‌شناسان نشان می‌دهد که شکل زمین‌ساختی این منطقه در دوره‌های مختلف زمین‌شناسی- از 571 میلیون سال پیش (آغاز دوران اول) تا یک میلیون سال پیش از میلاد (آغاز دوران چهارم[315]) همواره با تغییراتی روبرو بوده است. گاهی تمامی گیلان زیر آب بوده و زمانی هم مانند ابتدای دوران سوم با حرکات زمین‌ساخت مهمی به نام لارامین‌Laramian که در 65 میلیون سال پیش روی داد کوههای البرز و بخشی از تالش به صورت جزایری نمایان گشتند. در طول این دوره‌ها ته‌نشستهای هردوره که آب دریاهای بعدی روی آن را پوشانده بود به شکل سنگهائی درآمدند که از نظر جنس، ویژگی دوران خود را دارند و نمونه‌های مختلف این سنگها را در گیلان می‌توان مشاهده کرد.
مورفولوژی گیلان (یعنی پیدایش ناهمواریها و تغییر شکل مداوم آنها) حدود 2 میلیون سال پیش، به دنبال آخرین حرکات دوران سوم و در پایان پلیوسن‌Pliocene به حد تکامل زمین‌ساختی خود رسید و برای همیشه از زیر دریاهای زمین‌شناسی بیرون آمد، درحالی‌که آب دریای خزر تا پای کوههای جنوبی آن کشیده می‌شد و سراسر جلگه‌های امروزی گیلان را آب گرفته بود.
تشکیل دره ساختمانی سفیدرود سبب شد تا آب دریاهای زمین‌شناسی آن‌طرف کوهها به سوی دریای خزر تخلیه گردد.
در همین دوره فعالیتهای شدید کوهزائی در زمین باعث شد تا ته‌نشستهای انباشته شده در دریای تتیس به صورت کوهستانی بسیار بلند در قسمتهائی از اروپا تا جنوب خاوری آسیا پدید آید. کوههای شمالی ایران، به درازای 1300 کیلومتر از آستارا تا مرز افغانستان، در همین زمان تشکیل گردید که آن را از نظر توپوگرافی به کوههای تالش، کوههای البرز و کوههای خراسان تقسیم نموده‌اند.[316]
امتداد کوههای تالش در بخش شمالی آن «شمالی- جنوبی» است، ولی چون به سوی جنوب کشیده می‌شود به تدریج به طرف خاور می‌پیچد و پس از یک برآمدگی 3 هزار متری در آن‌طرف دره سفیدرود فرود می‌آید. بعد از این فرود رشته‌کوههای البرز از حدود 30 کیلومتری خاور سفیدرود آغاز می‌شود.
دره سفیدرود دره‌ای تودرتو است، مجرای کنونی سفیدرود به صورت دره تنگی است که در کف دره قبلی فرورفته و شاخه‌های اصلی قزل اوزن و شاهرود در آنجا به هم می‌پیوندند.[317]

طبیعت و محیط جغرافیائی گیلان در دوران چهارم زمین‌شناسی‌

در دوران چهارم زمین‌شناسی یخ و سرما بر وسعت زیادی از خشکیهای کره زمین مسلط بود. گرچه حد یخبندانهای این دوره، یعنی دوره پلئیستوسن‌Pleistocene از زمینهای شمالی دریای خزر پائین‌تر کشیده نشد، ولی ارتفاعات گیلان تحت تأثیر یخچالهای کوهستانی قرار گرفته بود.
به دوره‌ای که اینک در آن بسر می‌بریم عصر حاضر یا هولوسن‌Holocene می‌گویند، دوره‌ای که دقیقا پس از آخرین دوره یخبندان قرار دارد.[318]
دوران چهارم زمانی آغاز گردید که حدود 600 یا 570 میلیون سال از شروع دوران اول گذشته بود.[319] در خلال این مدت کره زمین در پی حرکات دریازا و کوهزای شدیدی که در آن رخ داد با دگرگونیهای متفاوتی روبرو گردید. فرسایش مکانیکی و شیمیائی کوهها، که سبب انباشته شدن حجم زیادی از رسوبها در کف دریاها شد، حاصل تغییرات اکولوژیکی منطقه بود. با تغییرات دما و رطوبت و دیگر عوامل طبیعی و با گسترش حوزه جنگلها و فضاهای سبز (که هسته تشکیل آنها را در دوران دوم زمین‌شناسی، اواخر دوره تریاس‌Triass و نیز دوره بعدی آن با پیدا شدن محیطهای مردابی- رودخانه‌ای، در پاره‌ای نقاط از جمله تالش نیز می‌توان سراغ گرفت) سیمای کره زمین از نظر شکل ظاهری آن تغییر یافت.
دانشمندان دیرین‌شناس کشور شوروی سابق، ضمن توصیفی از جغرافیای طبیعی و انسانی ایران پیش از تاریخ، ایران و از جمله گیلان را سرزمینی شناخته‌اند که رودهای پرآب و دره‌های زیبا و جنگلهای انبوه، نقاط مناسبی را برای کشاورزی و پرورش دام و پرندگان در آن به وجود آورده‌اند.
ساختار طبیعی گیلان و وجود کوههای بلند که مانع گذر ابرهای باران‌زا به سوی فلات ایران می‌شدند، حتی پیش از آغاز دوره بارانی که آخرین آن را 10 تا 15 هزار سال پیش می‌دانند، شرائط لازم را برای رویش گیاهان و پوشش جنگلی آنها تأمین می‌نمود و گیلان به سبب داشتن اقلیمی مرطوب که بر کرانه‌های جنوبی دریای خزر تسلط داشت به صورت سرزمینی سبز و خرم درآمده بود.
میراث گرانبهای یخرفتها با بافت متوسط و گاهی تراکم موضعی مواد ریزدانه آن به شکل رس و لیمون برای سرزمینهائی که پوششی از این یخرفتها

آثار برخاسته از آب و هوای مرطوب و بارانی (آثار طبیعی، گیاهی و حیوانی)

آغاز عصر هولوسن پس از پایان دوره چهارم یخبندان اعتدال هوا و
ص: 471
پس‌روی یخچالها را به دنبال داشت. با بیرون آمدن زمین از زیر یخها هوا معتدل و سپس گرم می‌شد. وجود دریای خزر، که وسعتی به مراتب بیش از امروز داشت، به واسطه گرمائی که در سطح زمین ایجاد می‌شد میزان دما و رطوبت اقلیم را افزایش داد و محیط را برای بارش بارانهای سنگین آماده کرد؛ سرانجام ابرهای متراکم و باران‌زا با بارش بارانهای متوالی و شدید موجب بالا آمدن آب رودها و سیلابی شدن آنها گردیدند.[320] این سیلابها حتی در پاره‌ای موارد سبب می‌شدند که بعضی از رودها از بستر خود خارج شده و برای خود مجرائی تازه پیدا کنند.
شیب دامنه ارتفاعاتی که در معرض امواج شدید دریا به صورت دریابار یا فالزFalaise درآمده بود به همان نسبت که دریابار در نتیجه پس‌روی دریا عقب‌تر می‌رفت،[321] کمتر و وسعت دامنه آن نیز بیشتر می‌شد.
با پس‌روی دریای خزر قسمتی از زمینهائی که در زیر آب قرار داشتند از زیر آب بیرون آمده و زمینهای ساحلی را تشکیل دادند. این زمینها که در گیلان پهنای آنها به بیش از چند کیلومتر می‌رسد بیشتر از رسوبهای خاکی و یا رسوبهای دریائی خزر و یا آبهای شیرین دوران چهارم جدید تشکیل شده‌اند.
پس‌روی دریا موجب گردید تا جلگه‌ها به صورت ایوان ساحلی درآمدند و در بعضی از موارد چون از مواد تخریبی ساحل پوشیده شده بودند شکل پادگانه‌های آبرفتی را به خود گرفتند که آثاری از قطعات پراکنده آنها به صورت سکوهای ساده، ولی مسلط به بستر کنونی مشاهده می‌شود. بیشتر شهرکها و روستاها و بخشی از مزارع و باغها در دره سفیدرود بر سطح پادگانه‌های آبرفتی گسترش یافته‌اند و می‌توان آنها را که دارای ارتفاعی حدود 50 متر می‌باشند در جنوب رودبار مشاهده نمود.
در جلگه گیلان نوعی دیگر از پادگانه‌ها را می‌بینیم که در دوران چهارم از 80 تا 30 هزار سال پیش به سبب ته‌نشین شدن رسوبهای خشکی و دریائی در حاشیه دریا و پس‌روی تدریجی دریا در مدار شهرهای رودسر، لنگرود، لاهیجان، رشت، فومن و ... با ارتفاع صفر (رشت) پیدا شده‌اند و آنها را پادگانه‌های دریائی می‌نامند.
پادگانه‌های آبرفتی بسیاری در امتداد سواحل رودها وجود دارند که زیر نفوذ سیلابها قرار داشته‌اند و با شدت سیلاب بستر آنها پایین‌تر رفته و اینک با بستری عمیق در کف دره جریان دارند. هنگام فرونشستن سیلاب و آرام گرفتن دریا مواد آبرفتی رودها به ترتیب درشتی و ریزی در نزدیک مصب به جا مانده و به شکل مثلثی درآمده‌اند که رأس آن به‌سوی آبراهه رود و قاعده‌اش به طرف دریا است.
زمین جلگه‌ها به برکت مناسب بودن اقلیم، از گیاهان مختلف پوشیده شد و کوههای گیلان نیز علاوه بر آن‌که توانستند با پوشش جنگلی خود تأثیر زیادی بر آب و هوای منطقه بگذارند محیط مناسبی برای حیات وحش گردیدند. در گذشته جانورانی در این جنگلها می‌زیستند که نسل آنها به‌کلی منقرض شده و تنها به کمک آثاری که از برخی از آنها به جامانده به وجود آنها پی برده شده است.
با توجه به همانندی نسبی شرائط اقلیمی در سواحل جنوبی دریای خزر و کشف دندان کرسی فیل در زیر خاکهای رسوبی شن‌دار آمل که بیش از هزارها سال از انقراض نسل آن می‌گذرد،[322] می‌توان گمان برد که جنگلهای گیلان محل زیست حیوانات مناطق جنگلی گرمسیری نیز بوده‌اند. همچنین با پیدا شدن سنگواره سر و شاخهای بزرگ یک گاومیش (حدود 3 سال پیش) در روستای تازه‌آباد- تکی (منطقه تالش) و با در نظر گرفتن اندازه‌های شاخ و کله آن حیوان که به مراتب بزرگتر از شاخها و کله یک گاومیش امروزی است[323] به این نتیجه می‌رسیم گله‌های بزرگی از حیوانات گیاهخوار نظیر گاومیشها و گوزنها و یا حیوانات گوشت‌خوار مانند پلنگ و گراز و دیگر حیوانات وحشی در جنگلهای گیلان می‌زیسته‌اند.
جلگه‌ها در بعضی از مناطق به سبب ریزش مداوم باران به صورت سرزمینهائی مردابی- رودخانه‌ای درآمدند. رویش گیاهان و درختان جنگلی پیرامون این مردابها آنها را محیطی امن برای ادامه حیات حیوانات آبزی و پرندگان مهاجر درآورد. نمونه‌های زیادی از این مردابها، چه در جلگه‌های ساحلی نزدیک به دریا و چه دورتر از دریا و در میان مراتع وسیع و جلگه‌های پای کوهها و در داخل مناطق جنگلی و دامنه کوهها، تا زمانهای طولانی پابرجا بودند.

گیلان در گذر از دوران پیش از تاریخ‌

بکارگیری اصطلاح پیش از تاریخ‌Prehistory برای تمامی دوره‌هائی است که از چگونگی گذشت زندگی انسان در آن دوران، تاریخ مدونی در دست نیست و تنها از روی آثاری که از درون غارها و یا زیرزمینهای مناطق باستانی پیدا می‌شود می‌توانیم در راه شناخت و توصیف آنها گام برداریم.[324]
در این مورد می‌توان گفت که انسان اولیه در گیلان زندگی خود را در شکاف کوهها و غارها و در بستر رودهای خشک شده و قدیمی آغاز کرد. غار، که معمولا بر بالای تپه‌ها و کوهها کنده می‌شد، نخستین پناهگاه جانداران از جمله انسان علف‌خوار آن دوره[325] بود، بارندگی و سرمای شدید باعث می‌شد تا در درون غارها پناه بگیرد و یا با کندن غار خانه‌ای بسازد و برای محافظت خود از آسیب درندگان دهانه غار را با سنگهائی مسدود سازد و از ورود انسان و یا حیوان مزاحم در پناهگاه خود جلوگیری کند؛ زیرا در آن دوران نه تنها حیوانات بلکه انسانها نیز یکدیگر را شکار می‌کردند.[326]
انسان آن دوره علف‌خوار بود، هرچه را که می‌توانست بخورد از زمین می‌کند و می‌خورد. رفته‌رفته برای دفاع از خود در مقابل جانوران ابتدا از
ص: 472
سنگ و بعد، از استخوان اسبابهائی ساخت. شکار برای او مفهوم زندگی و مرگ را داشت و برای ادامه زندگی ناچار به جنگ و ستیز بود.[327]
گذشت قرنها به او چیزهای زیادی آموخت. به خرد کردن و تراشیدن سنگ چخماق دست زد و درعین‌حال خانواده‌ای را نیز پدید آورد و از راه شکار غذای خانواده را فراهم ساخت. با چیدن سنگها و پوشاندن دیواره و سقف آنها از شاخ و برگ درختان برای خود خانه‌ای می‌ساخت.
در دوره مزولیتیک‌Mesolithic یا میان‌سنگی در این سرزمین انسانها کم‌کم به صورت گروههای کوچک در جنگلهای وسیع به شکار پرداختند.
سگ نخستین حیوانی بود که هم در پیدا کردن و کشتن جانوران به انسان کمک می‌کرد و هم برای نگهبانی او مورد استفاده قرار می‌گرفت ... تجارب انسان در شکار و تماس با حیوانات گله‌دارانی را به وجود آورد که از پوست و پشم و شیر حیوانات گله استفاده می‌کردند.
مسکن او که در مراحل ابتدائی غارهای طبیعی بود به مقتضای آب و هوا به صورتهای دیگر تغییر یافت. با ابزارهائی که از چوب و سنگ ساخته بود به آماده کردن پوست حیوانات پرداخت و آنها را برای حفاظت بدنش از سرما به کار گرفت.
از سنگ سخت شکننده آتشزنه ساخت و با آن شاخه‌های درختان را تراشیده صاف کرد و با تیز کردن نوک چوب ابزاری به صورت نیزه برای شکار حیوانات به وجود آورد. قدیم‌ترین ابزاری که انسان این ناحیه توانست بسازد ابزار شکار و ماهیگیری بود. خوراک نباتی او با گوشت شکار و ماهی توأم گردید و همین امر او را در مسیر استفاده از آتش و اهلی کردن حیوانات قرار داد.
نیاز انسان به ادامه حیات و تنازع بقا ناگزیر او را به اندیشیدن و تفکر واداشت و به پایگاهی رساند که می‌تواند نشانه فرزانگی باشد. رسیدن او از مرحله شکار به مرحله شبانی و دامداری نخستین نتیجه این فرزانگی بود.
آن زمان که در شکار مهارتی بدست آورد از شاخ و برگ درختان و الیاف نباتی، دام و تله‌هائی برای شکار حیوانات درست کرد. او از برخی حیوانات برای بارکشی استفاده کرد و کم‌کم به جائی رسید که از یک جفت حیوان نر و ماده گله‌ای فراهم آورد و از شیر حیوانات قسمتی از غذای کودکان خود را فراهم ساخت.
مردم گیلان اینک به مرحله کشاورزی نزدیک می‌شدند و قطعی است که برای رسیدن به این مرحله باید مراحل متوسطی را پشت سر می‌گذاشتند. شاید همچون کشاورزان سرزمینهای دیگر آن هنگام که دانه‌ها را درو کرده و حمل می‌کردند پاره‌ای از آنها به زمین می‌ریخت و پس از مدتی سبز می‌شد و با تکرار این واقعه به راز روئیدن نباتات پی‌بردند.

گیلان در عصر نوسنگی ادامه شرائط اقلیمی گرم و مرطوب با حالتی تعدیل‌یافته (آغاز نفوذ انسان در نواحی جلگه‌ای)

پس‌روی یخبندانها سبب ایجاد تغییراتی در آب و هوای کره زمین گردید. با گرم شدن تدریجی هوا در مناطق جنگلی، از جمله گیلان، آب و هوا گرم و همراه با رطوبت شد. در سراسر دامنه‌های کوهستانها و زمینهای پای کوهها استعداد زمین برای رویاندن نباتات، گستردگی مراتع و چمن‌زارهای وسیعی را به دنبال داشت. آب شدن برفها و یخهائی که بر کوهها و قله‌ها انباشته شده بود سبب تندی جریان رودها و سیلابی شدن آنها گردید. تندی جریان آب خاک کوهها را می‌شسته و این آبرفتها در جلگه‌های نزدیک به دریا مخصوصا در دو سوی رودها جای گرفت.
گیلان سرزمین مرتع و جنگل بود. انسان که به زندگی در کوه خو کرده بود خوراک خود را با آنچه که می‌توانست از زمین و درختان و یا از راه شکار حیوانات به دست آورد تأمین می‌نمود. جلگه‌های سرسبز، از پای کوهها تا نقاطی نزدیک به ساحل دریا شرائط مساعدی برای زیست حیوانات مهیا می‌ساخت. حیواناتی که انسان از آنها بهره می‌برد راهی جلگه‌ها شدند و انسان نیز خود را حاضر کرد تا به دنبال حیوانات در جلگه‌ها جائی برای ادامه زندگی پیدا کند.
شکل زندگی حالت تازه‌ای به خود گرفت و شرائط ادامه حیات مخصوصا در روزگار قحطی، مردم را واداشت تا برای فرار از خطری که همه آنان را تهدید می‌نمود به دامان اجتماع پناه ببرند. زندگی جمعی، آنان را به پیروی از نظمی خاص فرامی‌خواند و چنین نظمی، یعنی گردن نهادن به نوعی قانون، در رفتار و کردار آنها حتی هنگامی که به شکار جمعی می‌پرداختند به خوبی نمایان می‌گردید.
در زندگی اشتراکی آنها نه تنها ملک و زمین زراعتی بلکه آذوقه و مواد غذائی نیز مال همگان بود. اگر کسی چیزی برای خوردن داشت آن را با کسی که خوراکی نداشت قسمت می‌کرد و این امر تا بدانجا رعایت می‌شد که اگر کسی در جنگل هم می‌خواست چیزی بخورد، درحالی‌که می‌توانست به تنهائی آن را مصرف کند کسانی را صدا می‌کرد تا در خوردن غذا با او شریک شوند.
از این زمان قدیمی‌ترین شکل سازمان اجتماعی یعنی قبیله‌Clan متشکل از مجموعه خویشاوندانی که در یک زمین زندگی می‌کردند و عادات مشترکی داشتند، شکل گرفت. کم‌کم موقعیت برای تشکیل عشیره‌Tribu که از اجتماع چند قبیله و زیر فرمان یک نفر اداره می‌شد، مهیا گردید.
نوع زندگی باعث شده بود تا خویشاوندان نزدیک باهم در یک سرزمین بسر ببرند. آنها بدین ترتیب توانستند به کارهائی بپردازند که برای انجام آن همکاری چند نفر لازم بود. این نوع زندگی تا حدی مشکلات آنها را از میان برمی‌داشت.
انسان که در عصر دیرینه‌سنگی جایگاهی جز غار و پناهگاهها و کلبه‌های ابتدائی از شاخ و برگ درختان نداشت مقدمات خانه‌سازی را آموخت. کف اتاقها گلی و دیوار آنها از شاخه‌های درختان بود، که روی شاخه‌ها را با گل می‌پوشاندند و سقف اتاق از نی و کاه و جگن و پوست درختان درست می‌شد.
باید توجه داشت که خانه‌سازی نخستین حرکت انسان پس از ترک غارها و پناهگاههای ابتدائی بود. در سیستم مالکیت دسته‌جمعی وسائل تولید، ساختن خانه‌های عمومی مورد توجه قرار گرفت و خانه‌هائی ساخته شد که در
ص: 473
هریک از آنها چند نفر یا چند خانواده زندگی می‌کردند. ساختن خانه‌هائی از این نوع موجب شد تا انسان از زندگی کوچ‌نشینی دست برداشته و در یک محل زندگی نماید.

پیدایش مزارع جزیره‌ای بدون حضور دائم انسان‌

نیاز شدید انسان به تأمین مواد غذائی او را وامی‌داشت تا جهت تهیه محصول به تشکیل مزارع بپردازد. به همین جهت کشت و زرع در نواحی جلگه‌ای مورد توجه قرار گرفت، زیرا زمین در نواحی جلگه‌ای مناسبتر از دامنه کوهستان است. بدین‌ترتیب هرقبیله جائی خاص را به درست کردن مزرعه اختصاص داد و مزارعی پدید آمد که متصل به یکدیگر یا در کنار هم نبودند و در پهنه سبز جلگه هریک مانند جزیره‌ای پراکنده در جائی قرار داشتند. به همان نسبت که آماده ساختن مزرعه در دامنه کوهها به علت شیب دامنه و سیلابهائی که از کوه سرازیر می‌شد بهره‌ای دربر نداشت و هر آن محصول در خطر سیل قرار داشت مزارع جزیره‌ای، آن هم در زمین جلگه به انسان آرامش خاطر می‌داد.
او کار کشاورزی را آموخته، اما هنوز به‌طور کامل از زندگی در کوهستان جدا نشده بود. وقت او به پرورش و نگاهداری دام می‌گذشت و تنها به هنگام نیاز به رسیدگی کارهای مزرعه و یا شکار جانورانی که در جلگه‌ها بودند و یا تغذیه گله‌ها به جلگه‌ها می‌رفت.
انسان پیش از تاریخ، از دوره میان‌سنگی، با گندم، ذرت، چاودار و جو آشنا شده بود؛ بنابراین با مقتضای محیط می‌توانست از نوع محصولی که مناسب تشخیص می‌داد برای کاشت در مزرعه استفاده کند. شناختن زمان معین هرکار، یعنی حاصل تجربه‌ای که از قرنها پیش آغاز شده بود، به او امکان داد تا با توجه به عوامل طبیعی تا حدی به موقعیت آب و هوائی منطقه و نیز فصل رویش گیاهان و یا خزان درختان و زمان هجوم پرندگان مهاجر به مردابها آشنا شود، بنابراین اندک‌اندک می‌توانست همزمان به کارهای مختلف مزرعه رسیدگی کند و در فصول مختلف نیز از صید ماهی و یا شکار جانورانی مانند آهو و گوزن و دیگر حیوانات غافل نماند.
با کار جمعی انسان در این مزارع جزیره‌ای کار کاشت و داشت و برداشت آسان می‌شد. زمین مزرعه پس از برداشت محصول برای چرای حیوانات مورد استفاده قرار می‌گرفت که کار کشاورزی در آن دوره با پرورش دام همراه بود و انسان با توجه به افزایش نسبی جمعی قبیله ناگزیر می‌شد برای تأمین غذای لازم و مورد نیاز جمع خود به هرنوع تلاشی دست بزند.

نشانه‌های بارز چشم‌اندازهای طبیعی و معیشتی این دوره‌

اشاره

جنگلهای سرو کوهی یا زربین به عنوان نمونه جنگلی منطقه سردسیر باقی‌مانده از زمانهای پیش گیلان سرزمینی است که از دو منطقه کوهستانی و جلگه‌ای تشکیل یافته است. منطقه کوهستانی گیلان شامل کوهستانهای تالش و بخشی از البرز غربی است. فاصله کوه و دریا، یعنی پهنای جلگه، در همه جای سرزمین گیلان یکسان نیست. این پهنا در نواحی جلگه‌ای تالش که به صورت نوار باریکی در باختر دریای خزر کشیده شده است، از 3 تا 10 کیلومتر است. تعداد زیادی رودخانه‌های کوتاه با جهت غربی- شرقی در آن جریان دارند که به سبب طغیانی بودن و طول کم بستر در بخش جلگه‌ای بستر آنها پهن می‌گردد و سرعت جریان آب این رودها باعث می‌شود تا در بخش جلگه‌ای قدرت فرسایش آنها زیاد شود. بستر بسیاری از رودهای این ناحیه سنگی است و با توجه به سرعت زیاد آب سنگهائی که حمل می‌گردند از کوهستانها تا داخل دریا کشیده می‌شوند.
وسعت جلگه گیلان از تالش به بعد زیاد شده و پهنای آن‌گاه به 50 کیلومتر می‌رسد. قسمت بیشتر این جلگه از رسوبهای آبرفتی سفیدرود تشکیل شده است.
نواحی کوهستانی و کوهپایه‌ای گیلان در تالش با جهت شمالی- جنوبی است که در امتداد ناحیه جلگه‌ای کشیده شده است. این کوهها تا ارتفاعات 2500 متری دارای پوششی از جنگل و مرتع می‌باشد. رودهائی که از قسمتهای کوهستانی جاری می‌شوند بستر خود را از میان رشته‌کوهها باز می‌کنند و بدین‌ترتیب دره‌هائی به وجود می‌آورند که راه ارتباطی کوهستانها و جلگه‌ها از مسیر آنها می‌گذرد.
این نواحی حتی تا حدود هزار سال پیش از مهمترین کانونهای استقرار انسانی و معیشتی بودند. اساس معیشت کوه‌نشینان مزبور بر دامداری استوار بود، اما مختصر فعالیت کشاورزی نیز که به صورت پراکنده و فصلی در جلگه‌ها انجام می‌گرفت به امر معیشت کمک می‌کرد.
قسمتهای جنوبی جلگه بزرگ گیلان در داخل هلالی از کوهها و کوهپایه‌ها است. سفیدرود مانند عارضه طبیعی مهمی قسمتهای کوهپایه‌ای و کوهستانی را به دو بخش شرقی و غربی که از نظر ساختمانی وجه تمایز زیادی باهم دارند، تقسیم نموده است.
وجود کوههای تالش و البرز غربی در گیلان اثر عمده‌ای در آب و هوای منطقه دارد. مه حاصل از بخار آب دریا به دیواره‌های بلند کوهها می‌خورد و سبب می‌شود تا جلگه گیلان همه‌وقت سرسبز و دامنه‌های کوهها تا ارتفاعاتی معادل 1800 تا 2000 متر پوشیده از گل و گیاه و جنگل باشد.
این کوهها از دیرباز یعنی حدود 2 میلیون سال پیش با چین‌خوردگیهای آلپی تشکیل گردید. دگرگونیهای شدید آب و هوا و قرار گرفتن این منطقه زیر نفوذ و سلطه آب و هوائی سرد تغییراتی در نوع گیاهان و درختان جنگلی این ناحیه به وجود آورد. درختانی در جنگلها باقی ماندند که می‌توانستند در مقابل سرمای شدید و یخبندان مقاوم باشند. از این نوع درختان سرو کوهی یا زربین، شمشاد و آزاد را باید نام برد. درختان مزبور با ارتفاعی نزدیک 20 متر و قطری حدود 2 متر که نشانه عمر طولانی آنها است در جنگلها دیده می‌شدند.
آنها از نسل درختانی هستند که در طول سالهای سرد دوران چهارم هرگز سبزی و زیبائی خود را از دست ندادند.
چوب شمشاد از باارزش‌ترین محصول جنگلی کوههای البرز بود. با توجه به نوشته یکی از الواح سومری می‌توان دریافت که در روزگار باستان این چوبها تا مدتهای مدید اهمیت زیادی داشتند، به طوری که در زمان سلطنت هخامنشیان هرساله مقدار زیادی چوب شمشاد به پایتخت آنان فرستاده
ص: 474
می‌شد[328].
بعدها کم‌کم انواع دیگری از درختان مانند راش، توسه، گردو، فندق، یا درختانی با میوه‌های جنگلی مانند انجیر، انار ترش، ازگیل و سیب در این جنگلها روئیدند. چوبهای جنگلی و شاخ و برگ درختان مورد استفاده در خانه‌سازی بود و میوه‌های جنگلی به مصرف غذای مردم می‌رسید. وجود حیوانات گیاهخوار و گوشت‌خوار، که تعداد آنها فزونی می‌یافت، برای انسانهائی که با گذر از مرحله شکار به مرحله کشاورزی و دامداری رسیده بودند به صورت منبع ذخیره‌ای از مواد گوشتی بشمار می‌رفت تا هرزمان که نیاز یابند بتوانند با شکار آنها غذای خود را تأمین نمایند.
کشاورزی سال‌به‌سال توسعه بیشتری می‌یافت و به تعداد مزارع جزیره‌ای افزوده می‌شد. دریا و رودهای فراوان منطقه نیز به عنوان منابع عظیم ذخایر غذائی در اختیار ساکنان منطقه قرار داشت. صید ماهی با کمک وسائل اولیه و یا دامهائی که فراهم می‌شد به تدریج رونق بیشتری می‌یافت و در این مورد باید از وجود انواع پرندگان هم یاد نمود که بر درختها آشیانه داشتند و یا در مردابها و آبگیرها بسر می‌بردند.
انسان بیشتر این کارها را دسته‌جمعی انجام می‌داد، زیرا در این صورت از یک سو بازده کار رضایت‌بخش بود و از سوی دیگر در برابر خطرات احتمالی مصونیت زیادتری وجود داشت.

تالاب انزلی‌

تالاب انزلی ظاهرا بخشی از یک خلیج محلی است که از نظر سنی بسیار جوان می‌باشد و با پس رفتن آب دریای خزر از دریا جدا مانده است. این تالاب از مهمترین تالابهایی است که امروزه نیز موقعیت و شکل و وسعت آن می‌تواند مفهوم کلی یک تالاب را در ذهن ایجاد کند. آغاز پیدایش آن‌که شامل وسعتی میان 37 درجه و 22 دقیقه و 37 درجه و 31 دقیقه و 30 ثانیه عرض شمالی و 49 درجه و 14 دقیقه و 15 ثانیه و 49 درجه و 38 دقیقه طول شرقی نصف النهار گرینویچ است.[329] با پیدایش یک رشته ماسه‌ای به صورت سد بین قسمتی از آب ساحلی و دریاچه اصلی شرایط مساعدی برای جدا شدن بخش جنوبی تالاب انزلی، یعنی مرداب سیاه‌کیشم، از دریا فراهم گردید. چندی بعد با پیدا شدن رشته ماسه‌ای دیگری موازی با رشته قبلی سبب شد تا بخش اصلی تالاب از دریا جدا شود. در مرحله‌ای دیگر نیز سومین زبانه موازی با زبانه دوم به وجود آمد و در مرحله چهارم زبانه دیگری از رسوبهای ساحلی همین دوره تشکیل گردید که محل مناطق مسکونی شهر انزلی می‌باشد. تمامی زبانه‌های مراحل دوم و سوم و چهارم در بخش شمال غربی تالاب با پیوستن به یکدیگر در حوالی روستاهای سنگاچین، کوچک محله، علی‌آباد و کپورچال به صورت زبانه شنی واحدی درآمده‌اند.
در بخش شرقی تالاب نیز زبانه‌هایی قرینه زبانه‌های مراحل 2 و 3 و 4 تشکیل شده‌اند. این بخش کلیه آبهای بخش شرقی و غربی تالاب و بخش سیاه کیشم و رودهایی را که در سطح مرداب جریان دارند در قسمت جنوبی پل غازیان به هم پیوند می‌دهد و آنها با تشکیل آبراه اصلی بندرگاه و اسکله به دریا می‌ریزند.[330]
فرایند چنین تغییراتی در آغاز قرن 15 میلادی تالاب را به صورتی نزدیک به آنچه که امروز دیده می‌شود درآورده است.
وسعت تالاب انزلی با نوسانهای سطح آب دریای خزر و آبهای ورودی به آن احتمالا کم یا زیاد می‌شود. جریانی دریایی خلاف عقربه ساعت به سرعت حدود 25/ 0 متر بر ثانیه در سواحل جنوبی دریای خزر و سرعت بادهای شمال و شمال غربی که طوفانهایی را ایجاد می‌کند و در نتیجه جابه‌جائی ماسه‌ها از سوی دریا، بارانهای سنگین ارتفاعات شمالی البرز و سیلاب رودهای متعدد و فعالیت دره‌ها و سرانجام دلتاسازی رودها در ورودی به مرداب و نیز دریای خزر در جریان تغییرات مرداب دخالت دارند. به عبارت دیگر پائین رفتن سطح دریا و مرداب در شیب مسیر انتهائی رودهای ورودی به مرداب، در محدوده ورودی، اثر می‌گذارد و باعث به وجود آمدن سرعتهای فرسایشی و افزایش رسوب‌گذاری در مرداب می‌شود.
رودهایی که به مرداب وارد می‌شوند با خود رسوبهای دانه‌ریز و دانه درشت همراه دارند که به تدریج آنها را به جا می‌گذارند و مقدار زیادی از مواد تشکیل‌دهنده بستر خود را در داخل مرداب به جلو می‌رانند و بدین‌ترتیب مرداب رفته‌رفته به صورت یک مکان دلتائی آبریز رودهای ورودی درمی‌آید و ازاین‌رو است که می‌توان گفت تالاب انزلی نوعی تالاب ساحلی‌Coastalwet land است که کم‌کم وسعت خود را از دست می‌دهد. مقدار زیادی از وسعت مرداب با اثرپذیری از عمل دلتاسازی، به سبب پر شدن از انبوه شاخ و برگ درختان جنگلی و به هم خوردن حالت طبیعی آن و جانشینی رسوبها و درختان و گیاهان وحشی گوناگون رو به مرگ و نابودی می‌رود.
در تمام نقاط مرداب جریان آب شیرین در سطح بالادست و طرف دریا وجود دارد و چون مرداب در گودی است، آب شور به علت بیشتر بودن وزن مخصوص آن، از زیر به طرف مرداب جریان دارد و در واقع جریان گردشی‌Turnover معمولا برقرار است. فقط در مواقعی که رودها سیلابی است و دوره کم‌آبی تابستان به هنگام بالا بودن فصلی سطح آب دریا و هنگام بروز طوفان این نظم به هم می‌خورد.[331]
در طول مدت زمانی نزدیک به 6 سده که از تشکیل مرداب می‌گذرد با انباشته شدن رسوبها و بالا آمدن آنها از زیر آب جزایری پیدا شده‌اند که امروزه برخی از آنها به صورت چمن و باغ و بعضی به شکل استخر و نیز تعدادی به شکل مزرعه دیده می‌شوند.[332]
این جزیره‌ها پوشیده از نی هستند. بابهایی که این جزایر را از هم جدا می‌سازند روگاRouga خوانده می‌شوند. تمامی آب مرداب از مشرق به مغرب
ص: 475
به وسیله پنج روگا به نامهای سوسر روگا، پیربازار روگا، راسته خاله، نهنگ- روگا و شنبه‌بازار و از طریق کانال موج‌شکن به هم پیوسته می‌شوند.
آبی که رودها به مرداب می‌ریزند بیش از مقداری است که در سطح مرداب تبخیر می‌شود و به این جهت در انزلی و میان پشته جریانی مداوم از مرداب به سوی دریا وجود دارد، اما در سایر قسمتها جز در مواقع طوفانی که آب دریا به مرداب می‌ریزد مرداب آرام و بی‌حرکت است. این امتیاز مرداب را به صورت پناهگاهی مناسب برای پرندگان ناحیه شمالی درآورده است. در زمستان هنگامی که نواحی شمالی دریای خزر با سرمای شدیدی روبرو است پرندگان و ماهیان این دریا به سمت جنوب مهاجرت می‌کنند و در چنین مواقعی مرداب انزلی به صورت محلی برای اقامت فصلی پرندگان مهاجر درمی‌آید.
تالاب انزلی در آخرین حد غربی خود با مردابها و خلیجهای ساحلی کوچکی در ارتباط است که عموما کم‌عمق هستند و از مهمترین آنها در غرب باید از کپورچال و بهمبر نام برد که توسط ماهروزه از هم جدا می‌شوند و از نظر جایگاه تخم‌ریزی بسیاری از ماهیها فوق العاده باارزش می‌باشند.[333]

دلتای سفیدرود

سفیدرود به نام قزل‌اوزن از کوههای چهل چشمه کردستان سرچشمه می‌گیرد و به دریای خزر می‌ریزد. در مسیر سفیدرود شاخه‌های بسیاری به آن می‌پیوندد که آخرین شاخه رودخانه شاهرود است. شاهرود که از کوههای طالقان سرچشمه می‌گیرد از رودهای نسبتا پرآب است. جریانی که از کوههای چهل چشمه کردستان سرچشمه می‌گیرد پس از آن‌که شاخه‌های متعددی به آن پیوست و به صورت رودی عظیم وارد تنگه منجیل شد سفیدرود نام می‌گیرد. از آن پس با جریانی که به سبب شیب زیاد، تند می‌شود در جهت شمال شرقی به سوی دریای خزر[334] روان می‌شود.
انتهای بستر سفیدرود بر روی رسوبهای دریایی دریای خزر تشکیل شده است. این رسوبها به دوره پلئیستوسن تعلق دارند که در پای ارتفاعات البرز (حد واسط لنگرود- رشت) در چند جا بیرون‌زدگی[335] دارند و نشان می‌دهند که در این دوره ساحل دریا پای کوههای البرز بوده که بر اثر فعالیتهای زمین- ساختی و عقب‌نشینی دریا وسعت ساحل نیز زیاد گردیده است.
جریان تندآب باعث شده که سفیدرود بارها بستر خود را تغییر دهد و هربار راه تازه‌ای به سمت دریا باز کند و بدین مناسبت دلتای آن با توجه به این تغییر مسیرها عوض شده است. سفیدرود در گذشته‌ای نه چندان دور در بستر قدیمی خودش (سفیدرود دهنه) در ناحیه دستک، به فاصله حدود 10 کیلومتر در غرب کیاشهر، وارد دریا می‌شده است.[336] این رود زمانی هم از نزدیکی لنگرود می‌گذشت. مرعشی راه پشته را که امروز یکی از محله‌های لنگرود است در ساحل راست سفیدرود و در نزدیکی لنگرود ذکر نموده است.[337] از زمانی که دهانه سفیدرود در 63 کیلومتری خاور غازیان در جایی به نام دهنه قدیم قرار داشت مدت زیادی نمی‌گذرد. بعدها دهانه به سمت مشرق منحرف شد و پس از مدتی نیز راه تازه‌ای از نزدیک آستانه برای خود باز کرده و دهانه‌ای در بندر کیاشهر به وجود می‌آورد.
سفیدرود که امروزه وسعت دلتای آن به 1700 کیلومتر مربع می‌رسد در پیدایش جلگه گیلان نقش مؤثری داشته است.
چگونگی تغییر مسیر سفیدرود و در نتیجه عوض شدن محل دلتای آن را با مطالعه آثار بازمانده از رسوبهای این رود، یعنی آثار مسیلهای قدیمی، وجود پادگانه‌های آبرفتی، پیشرفتگی جلگه گیلان به سبب ته‌نشست رسوبهای رودخانه‌ای و خواندن نقشه‌های هوایی شناسایی نموده‌اند. فرایند این بررسیها نشان می‌دهد که دلتای سفیدرود ثابت نبوده و این رود دلتای خود را در زمانهای مختلف در مکانهای زیر تشکیل داده است:
1- شمال خشکبیجار
2- تالاب انزلی و احتمالا بخش خاوری آن
3- شمال کوچصفهان
4- شمال نواحی مجاور لسکو کلایه
5- شمال لنگرود
6- بندر کوچکی در کنار کیاشهر.
بدین‌ترتیب می‌بینیم قدیم‌ترین مسیر این رود بعد از بیرون آمدن از تنگه منجیل شاید به سوی شمال خشکبیجار بوده است. بعد این مسیر عوض شده و احتمالا به طرف تالاب انزلی و یا خاور آن منحرف گردیده است. مدت زمانی بعد با تغییر مسیر خود به سوی شرق از کوچصفهان و شمال آن به طرف دریا رفته و در محله بعد مسیر این رود با گذر از شمال لاهیجان و سپس شمال لنگرود، با امتداد مسیر شمالی به دریا ریخته است. در آخرین مرحله پیش از رسیدن به آستانه اشرفیه مسیر پیشین خود را که به طرف لاهیجان بود رها کرده است. از همین‌جا بستری به سوی شمال حفر کرده و در محلی نزدیک بندر کیاشهر وارد دریا شده است.
دلتای جدید سفیدرود نیز پس از تشکیل، چندین بار به سبب پس‌روی دریا و تشکیل نوارهای شنی ساحلی و یا گرایش مسیر انتهایی سفیدرود به سمت باختر و پیدایش دلتاهای تازه‌تر، از محل اولی خود در جهت جنوبی- شمالی و در ساحلی که منطبق بر ضلع اصلی خیابان کیاشهر و محل پیوستن به دریا بود منحرف گردیده و با افزودن حوضه باختری دلتا به محل امروزی نزدیک شده است.
از این به بعد شناسایی وضع دلتا حاصل مطالعه عکسهای هوایی مربوط به سالهای 1955، 1964، 1975 (عکسهای ماهواره‌ای) و 1982 میلادی است که نشان می‌دهد دهانه خلیج نسبتا بزرگی که بین رسوبها و نوارهای ساحلی
ص: 476
تشکیل شده بود با نوارهای ساحلی تازه‌ای مسدود گردیده و سبب ایجاد تالابی به وسعت حدود 18 کیلومتر مربع شده که تالاب 22 بهمن نام گرفته است.
وجود آثار یک اسکله قدیمی در جنوب این تالاب نشان می‌دهد که شاید زمانی نزدیک به نیم قرن پیش محل مزبور جایی برای پهلو گرفتن کشتیها بوده است. آبراهی به پهنای 10 متر و به عمق 1 متر تالاب را به دریا راه می‌دهد و ضمنا تغییر وضع رشته‌هایی از ماسه تازه ساحلی که در قسمت باختری دلتا تشکیل شده بود و نیز پیدایش تالاب جدیدی در باختر موجب تغییر جهت دوباره مسیر انتهایی سفیدرود به سوی شمال گردیده و سبب شده است که این رود چندین صد متر دورتر به دریا بپیوندد.[338]

پس‌روی دریا

مشاهده آثار باقی‌مانده بر روی زمینهای آبرفتی شمال دریای خزر که اینک با فاصله‌ای بیش از 100 کیلومتر از ساحل فعلی آن قرار دارند، ریختن شاخه‌ای از رود جیحون از راه تنگه اوزبوی به دریای خزر و همچنین وجود نشانه‌های فراوانی در جنوب و غرب این دریا نشان می‌دهد که دریای خزر در دوران چهارم زمین‌شناسی و عصر یخبندانها دریای وسیع و پهناوری بود که احتمالا ارتفاع سطح آن حدود 12 متر بالاتر از سطح کنونی آن بود. این دریای پهناور از شمال به دریاهای جنوب سیبری، از مشرق به آرال، از جنوب به پای کوههای تالش و البرز و از مغرب به دریای آزوف می‌رسید.
بعدها بروز عوامل زمین‌ساخت و آثار ناشی از آن از جمله بالا آمدن فلات اوست اورت در خاور دریا و شاید حرکتهایی در باختر آن موجب فرونشینی کف دریای خزر و فاصله گرفتن آن از دریاهای آرال و آزوف و یا دریاهای جنوبی سیبری و پای کوههایی گردید که به صورت دیواره‌ای در جنوب آن قرار داشتند. فرایند این عوامل به صورت تغییرات عمده‌ای در سیستم آب و هوای منطقه نمایان شد، تغییراتی که از پایان دوران چهارم تاکنون سبب بالا آمدن زمینهایی از زیر آب شد. این زمینها در گذشته بخشی از دریا محسوب می‌شدند و اینک جلگه‌های گیلان و مازندران و گرگان را تشکیل داده‌اند.
وجود آثاری از رسوبهای ساحلی مربوط به دوره پلئیستوسن در پای ارتفاعات البرز و در امتداد شهرهای لاهیجان و لنگرود و فومن، نشان می‌دهد که تشکیل جلگه ساحلی گیلان از اوائل دوره کواترنر شروع شده و در طی این دوره به تدریج شکل گرفته است.
فاصله جلگه ساحلی گیلان از دریا به سبب پیش آمدن کوهها و یا دور شدن از آنها در همه جا یکسان نیست و یا به هرتقدیر نزدیکی تقریبی کوهها به دریا با توجه به بارانهای فراوان این منطقه، سبب سیلابی و طغیانی شدن رودها و انباشته شدن بار آبرفتی آن می‌شود و در نتیجه، رشته‌های ماسه‌ای حاصل از جزر و مد دریا در نزدیکی ساحل کم‌کم قسمتی از آن را جدا نموده تالابهایی را تشکیل می‌دهد. دوران چهارم شاهد پیدا شدن تالابهای بسیاری از این نوع است که از پای کوههای تالش و البرز به سوی شمال به وجود آمده‌اند. محل قدیمی بیشتر این تالابها را می‌توان با توجه به واژه «گوراب» که همان مفهوم تالاب را دارد در بخش نخستین و یا پایانی بعضی از روستاها تشخیص داد.
نقاطی مانند طاهر گوراب در صومعه‌سرا و یا گوراب زرمیخ در نزدیکی کوههای تالش جنوبی نشانه وجود تالابهایی در آن نقاط طی چند هزار سال پیش است.
نشانیهایی که دریا در پس‌روی خود به جای گذاشته مراحل مختلف بررسی و مطالعات علمی در زمینه پس‌روی دریا را آسان می‌سازند. اهم نشانیهای مزبور عبارتند از: دریابارهای متعدد به صورت تخته‌سنگهای عمودی با فسیلهای نرم‌تنان و آثار ماندابهای متعددی که جای خود را به روستاها و آبادیها داده‌اند و اسامی این روستاها و آبادیها یادآور وجود آن ماندابها در گذشته است؛ همچنین وجود انواع یخرفتها و سیرکهای یخچالی در نواحی مرتفع کوهستانهای تالش.

کاهش باران و افزایش نسبی میانگین دما

وجود انواع یخرفتها و سیرکهای یخچالی در نواحی مرتفع جبال تالش که در حد بالای جنگلها از مراکز یخچالهای قدیمی دوران چهارم بوده است عملکرد یخچالها را در این منطقه روشن می‌سازد. برخی از یخچالها که متعلق به دوره‌های سرد هستند و به طوری که از آثار فرسایشی آنها در بعضی از دره‌ها از جمله ماسوله پیداست حتی در ارتفاعی کمتر از 2000 متر نیز تشکیل شده‌اند و زبانه‌های این یخچالها تا ارتفاع 900 متری نیز پایین آمده‌اند.
به دنبال عقب‌نشینی یخچالها در شرایطی که هنوز سرما بر هوا مسلط بود عصر باران با بارش بارانهای متوالی و سیل‌آسا آغاز شد. شدت باران افرادی را که در این سرزمین بسر می‌بردند و پناهگاهی جز غار نداشتند به درون همین غارها کشانید و انسان علفخوار این دوره در تأمین مواد غذایی مورد مصرف خویش با دشواریهای فراوان روبرو گردید. سیل به‌طور مداوم از کوهها جاری شد و فرسایش زمینها مواد رسوبی فراوانی را در پای کوهها، که با سواحل دریا فاصله‌ای بسیار ناچیز داشت، انباشته نمود. این وضع مدتها دوام یافت و بعد با تغییر تدریجی اقلیم از شدت بارانها کاسته شد و با افزایش دمای هوا آثار حیات در هرجا نمایان گردید. دره‌هایی که سیلابها از خود به جا گذاشته بودند در اثر تخریب مکانیکی و شیمیایی سنگها به شکل دره‌هایی سبز و خرم درآمدند و ارتفاعات و اراضی پای کوهها در زیر پوشش جنگلی قرار گرفتند.
با پایان یافتن عصر باران، دوران غارنشینی بشر در این سرزمین خاتمه یافت و انسان که محیط و شرایط مناسبی پیدا کرده بود در مسیر رودها از یک سو به سمت ارتفاعات جنگلی و سرچشمه این رودها و از سوی دیگر به سوی سواحل دریا و نقاطی که رودها به دریا می‌پیوستند به راه افتاد.[339]
این حرکت آغاز دوره‌ای بود که باید آن را دوران کوچ نام نهاد. هدف انسان از کوچ جز دست یافتن به امکانات و زندگی بهتر چیزی نبود. مصب رودها با بار حاصلخیز فراوان، نظر انسان کوچ‌کننده را به سوی خود جلب کرده مقصد و مسکن او گردیدند. بعدها این اراضی به صورت مراکز اجتماعات انسانی و قرارگاهی برای زندگی افراد درآمدند و تمدن پس از مدتی در این نقاط شکل گرفت و اندک‌اندک به سوی کمال پیش‌رفت تا به مرز تمدن
ص: 477
مارلیک رسید.

تمدن مارلیک‌

دره زیبای گوهررود در بخش شرقی کوههایی که سراسر جلگه‌های جنوبی گیلان را از فلات ایران جدا می‌سازد و در ارتفاع تقریبی 500 متر از سطح دریا قرار دارد. این دره در دو طرف رودخانه‌ای به همین نام واقع شده که از شعبه‌های سفیدرود است.
گوهررود رودخانه کوچکی است که از ارتفاعات دامنه شمالی البرز سرچشمه می‌گیرد و پس از گذشتن از مسافتی کوتاه یعنی در حدود 15 کیلومتر به سفیدرود می‌پیوندد. آب آن در تابستان و پاییز صاف و زلال است، ولی در فصل طغیانی، یعنی در اواخر زمستان و اوائل بهار، به‌سبب اخلاط با خاک به رنگ قرمز و تیره و به‌شکل مخلوطی از گل و لای درمی‌آید و همین گل و لای است که به زمینهای اطراف رود برکت می‌بخشد.[340]
دره گوهررود دارای آب و هوایی مناسب است و درختان وحشی و میوه‌های جنگلی در آن به فراوانی وجود دارد. در بیشتر ارتفاعات این دره درختهای زربین یا نوعی سرو روئیده که چوب آنها بسیار سخت و مقاوم است.
به علت آب و هوای مناسب و رطوبت و شبنم کافی سطح دره از گلها و گیاهان وحشی پوشیده شده است.
کوه پربرف دلفک با ارتفاع 2750 متر که در جهت شرقی این دره قرار گرفته به نمای طبیعت زیبای آن جلوه‌ای بدیع می‌بخشد. بدون شک وجود امتیازات فراوان دره گوهررود به ویژه زیبایی طبیعت، اعتدال هوا و حاصلخیزی زمین توجه اقوامی را که بر این قسمت از ایران مسلط بودند جلب کرده و موجب شده است که بزرگان و حکمرانان آنها در این دوره رحل اقامت افکنند.
پژوهش در آثار بدست آمده از تمامی منطقه، تمدنی را نشان می‌دهد که کم‌کم به سوی کمال پیش رفته و به یقین تا رسیدن به مرز تمدن مارلیک مراحل مختلفی را پیموده است.
تپه سنگی مارلیک و چهار تپه دیگر که هریک نام مشخصی دارند در دره گوهررود قرار گرفته‌اند. در آثار بدست آمده از آنها وضع اجتماعی ساکنان آنجا، اعتقادات آنها و نیز پاره‌ای از ویژگیهای قومی آنان مانند دلیری و جنگاوری به نمایش گذاشته شده است. وجود تپه‌های باستانی در دره گوهررود، باغها و برنجزارها، هریک به سهم خود حکایتی از تمدن باستانی این منطقه را باز می‌گویند. بیشتر گورهایی که کشف شده‌اند با سنگ شکسته و ملاط ساخته شده و بدنه بیرونی آنها که به جدار تپه چسبیده است نامرتب به نظر می‌رسد[341].
از یکی از گورها که حدود 5 متر درازا و 3 متر پهنا داشته اقسام ظروف مفرغی و سفالین، دکمه‌های تزیینی، مجسمه‌های سفالین، کلاه‌خود، انواع سر گرز پیکانهای مفرغی با اندازه‌های مختلف برای شکار پرندگان، حیوانات درنده و یا جنگ با سایر اقوام و انواع شمشیر و خنجر بدست آمده است. در گور دیگری افزون بر انواع سلاح، دیگهای بزرگ مفرغی با قطر دهانه نیم متر، ملاقه‌هایی به درازای یک متر، سیخ کباب و خمره‌های سفالین یافت شده است.[342]
در ساختمانی چهاردیواری که نوع ساخت آن نشان می‌دهد به عنوان معبد یا پرستشگاه مورد استفاده بوده سکویی به بلندی 70 سانتیمتر و درازای 2 و پهنای 1 متر وجود دارد که شاید قربانگاه و یا مرکز عرضه هدایا بوده است.
گورهای دیگری نیز با 2 متر درازا و 1 متر پهنا از قلوه‌سنگ و ملاط و گل پیدا شده‌اند که اختصاص به دفن اسب داشتند.
یادمانه‌های تاریخی تمامی این گورستانها حکایت از دلبستگیها و باورهای قومی دارد که تمدن مارلیک را ساخته‌اند. ساکنان این خطه به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و برای تأمین نیازهای آن وسایل مختلفی را با جسد به خاک می‌سپردند؛ حتی اسب نیز که در تمامی پیکارها همراه سوار خود بوده است بعد از مرگ صاحب خود کشته شده در جوار گور صاحب خود مدفون می‌گردید تا در زندگی پس از مرگ نیز بتواند او را در نبردهایی که خواهد داشت یاری دهد.
با اندکی توجه به آثار بدست آمده از اشیاء سفالی و مفرغی تا ظروف طلایی می‌توان دریافت که طبقات مختلف مردم این ناحیه در کنار هم و در یک جا زندگی نمی‌کردند، بلکه طبقات پایین در دامنه‌ها و ارتفاعات سکونت داشتند و سلاطین و فرماندهان در ناحیه خوش آب و هوای دره زندگی می‌کردند[343].
در کف جام مارلیک، به بلندی 18 سانتیمتر و وزن 316 گرم که از زر ناب ساخته شده، خورشیدی دیده می‌شود. بر اشعه آن‌که به اطراف پراکنده شده برگهای درخت زندگی نقش بسته است. از این اشکال به خوبی می‌توان دریافت که تصویر نقش شده بر کف جام نشانی از وابستگی زندگانی به خورشید را به نمایش گذاشته است.[344]
پیدا شدن این جام و اشیاء گرانبهای دیگری در تپه مارلیک و چهار تپه دیگر نزدیک آن نشان می‌دهد که دره باصفای گوهررود، که گنجینه گرانبهایی از یک تمدن بسیار کهن را در خود نگهداشته، محل اقامت فرماندهان و طبقات ممتاز قوم بوده است.
مجموعه آثار بدست آمده، مشخصات کامل یک قوم بومی و محلی و در عین حال یک تمدن واحد را می‌رساند[345]، تمدنی که با تمدنهای همجوار خود در ارتباط بوده و چنین ارتباطی شکل اشیاء بدست آمده آنها را قابل مقایسه ساخته است.
از تپه مارلیک که گورستان فرماندهان و بزرگان قوم بود اشیائی بدست آمده که قدمت آنها با مقایسه آثار بدست آمده از آشوریها و سیتها و اورارتوها می‌تواند مشخص شود، یعنی مقایسه با آثار اقوامی که در اواخر هزاره دوم و
ص: 478
اوائل هزاره اول پیش از میلاد بیشتر وقت آنها برای دستیابی به سرزمینهای خاور نزدیک در جنگ و ستیز با یکدیگر می‌گذشت.[346]
آنچه که باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد پژوهش در پیشرفت تمدن مارلیک در زمینه وجود خط نزد آن قوم است. زیرا با پیدا شدن مهر استوانه شکلی که چند حرف از خط میخی بر آن نقش شده[347] می‌توان چنین تصور نمود که قوم مارلیک به مرحله پیشرفته‌تری از تمدن یعنی استفاده از خط نیز توفیق یافته است.
پیدا شدن شواهد بیشتری، اگر در جنگها و غارتها از میان نرفته باشد، شاید بتواند پرده از این راز بردارد.

تمدن املش و دیلمان‌

ویلیام کالیکان، از خاورشناسان بزرگ استرالیا، در اثر خود «مادیها و پارسیها» با پژوهشگرانی که گفته‌اند «گیلان و برخی از سرزمینهای ساحل جنوبی خزر دارای تمدنی عظیم و درخشان سه هزار ساله و سلسله‌های پادشاهی بوده‌اند» موافق است. وی آشنائی این مردم را به ظرافت شاهکارهای هنری تأئید نموده پس از توضیحی درباره اشیاء بدست آمده در مارلیک اظهار می‌دارد بیشتر این اشیاء با حفاریها و کاوشهای جاهلانه روستائیان محلی در اطراف دو دهکده در گیلان به نامهای املش و دیلمان یافت شده‌اند.[348]
مقایسه این اشیاء با آنچه از مارلیک بدست آمده نشان می‌دهد که همه آنها به یک دوره تعلق دارند. دوره‌ای که قومی پیشرفته در دامنه‌های شمالی و باختری البرز مسکن داشتند. توجه به این اشیاء از جمله ظرفهای قرمز جگری‌رنگ و صیقلی شده که روی آنها شکل گاومیشهای اهلی، یا گوزن سرخ رنگ نقش شده نشان می‌دهد که تهیه چنین آثاری جز از دست استادانی کارآمد برنمی‌آمده و سازندگان چنین شاهکارهای هنری به یقین استادان فن کوزه‌گری و پیکرسازی بوده‌اند.
کالیکان این جامهای بلند و مخروطی‌شکل و باریک املش و مارلیک را که از طلا ساخته شده و دارای برآمدگیهای دندانه‌ای‌شکل و افقی می‌باشند درست همانند ظرفهائی می‌داند که در «زولوآب» در لرستان کشف شده است، با این تفاوت که کارهای املش و مارلیک هنرمندانه‌تر و دقیق‌تر از کار صنعتگران لرستان بوده است و این خود می‌تواند دلیلی باشد که چنین هنری از شمال به آن سو رفته است.
در اثری به نام «هنر ایران» تألیف پروفسور آندره گدار، ارزش تزئینات بدست آمده از گورستانهای دیلم قابل مقایسه با هنر یونان قدیم شناخته شده و نوشته شده است: در گورستانهای نواحی املش، پیرکوه، دیلم و دیگر روستاها اشیائی بدست آمده که بیشتر آنها از سفال سرخ‌رنگ می‌باشند. در گورستانهای دیلم سفالی منقوش اگر هم وجود داشته باشد کشف نشده است، اما مقدار زیادی از اشیاء از طلا و نقره در این ناحیه کشف شده که نشان می‌دهد تزئینات آنها گاهی با هنر یونانیها یا هنر اتروسک وابسته بوده است.[349]
گیرشمن باستان‌شناس معروف معاصر در کتاب خود به نام «هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی» هنر املش را که اخیرا شناخته شده، متعلق به قرنهای نهم و هشتم پیش از میلاد می‌داند و می‌نویسد: با توجه به حفریات روستائیان آنچه که به‌طور اتفاقی کشف شده اشیائی است که با مردگان در قبرها گذاشته شده بود، قبرهائی که مربوط به دوره مگالیتیک (ساختمانهای ماقبل تاریخ که از یک یا تعداد زیادی بلوک سنگی تشکیل می‌یافت) بوده است. املش با این که تحت تأثیر جریانهای هنر زمان خود بوده نوع بدیعی از هنر را ارائه می‌دهد که می‌تواند نشانه عظمت و بلندی درجه هنر آن باشد. در کوزه‌ها و ظرفهائی که از زیر خاک بدست آمده ذوق هنری کوزه‌گر و پیکرساز به صورت شایسته‌ای نمودار است. این هنرمندان در نشان دادن اندام انسان و شکل حیوانات نهایت دقت و ظرافت را به کار برده‌اند. گاو کوهانداری که از آن زمان باقی مانده حتی انسان قرن ما را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.[350]
طبق نوشته گیرشمن در گورهای کشف‌شده املش دو چشم‌بند برنزی مربوط به زین و یراق اسب کشف گردیده که روی آنها کتیبه‌ای با خط میخی کنده شده است یکی به نام «شاه منوآ» و دیگری به نام «شاه ارگیشتی». این محقق به سبب بالا بودن مقام هنری املش تمدن پیش از تاریخ ایران را «تمدن املش» نام نهاده است.[351]

تمدن تالشها یا کادوسها

آثار بدست آمده از گورهای قدیمی و زیر خاکهای منطقه تالش و نواحی مجاور آن به عقیده کارشناسان، متعلق به اواخر هزاره دوم پیش از میلاد است که نشانه‌هائی از تمدن باستانی ساکنان این منطقه در آن زمان می‌باشد.
هنرمندان آن خطه برای رسیدن به چنین مرحله‌ای از تمدن قطعا قرنهائی متمادی را در ممارست و تمرین گذرانده‌اند.
درباره کادوسیان عقاید و نظرهای بسیاری ابراز شده است. بعضی از پژوهشگران بر این عقیده‌اند که قوم کادوس در گیلان و قسمت شمال باختری آذربایجان سکونت داشته و پیش از آمدن آریائیها بومی این سرزمین بوده‌اند.[352]
سرهانری راولینسن گزارش می‌کند که کوهستانهای شمالی و جنوبی دره سفیدرود مسکن طوایف کادوسی بوده است.[353] با در نظر گرفتن عقایدی که از سوی محققان ابراز شده کادوس منطقه‌ای جنگلی و باران‌خیز در دو سوی سفیدرود، مجاور سرزمین ماردها و همسایه غربی تپوریها بوده است.
استرابن جغرافی‌دان عهد قدیم (63 ق. م تا 24 میلادی) مسکن کادوسیها را در ارتفاعات کوهستانی بخش غربی و در قسمت جلگه‌ای گیلان می‌داند و محل کنونی رشت را (که تا دوره مغول نامی از آن در تاریخ دیده نمی‌شود) در
ص: 479
حدود سرحدات مرزی میان گیلها و کادوسیها ذکر نموده است.[354]
سرآرنولد ویلسن درباره قوم کادوس و بعضی از دیگر اقوام ساکن جنوب دریای خزر می‌گوید: این اقوام از ساکنان اولیه ایران بوده‌اند و فرزندان آنان هنوز در گیلان و مازندران و در سرزمینهای جنگلی سواحل خزر دیده می‌شوند.
پلین‌Pline مورخی که در سده اول میلادی می‌زیسته کادوسیان و گلها را قوم واحدی می‌داند.[355]
پلوتارک، کادوس را مملکتی کوهستانی و صعب العبور می‌داند که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگلهایش سیب و گلابی خودرو می‌روید. او محل زندگی کادوسیان را فاقد هرگونه آبادی معرفی نموده و نوشته است که آنها اطلاعاتی در زمینه کشاورزی نداشتند.[356] مسلما چنین اظهارنظری را باید ناشی از عدم آگاهی مورخ مذکور دانست و شاید شنیدن آوازه مهابت و بی‌پروائی کادوسیان در جنگلهای جلگه و فلات علت چنین اظهارنظری بوده است. شهرها و آبادیهای کادوسیان در نقاطی بوده که رسیدن به آنها مخصوصا اگر از آن سوی البرز بود نیاز به گذر از مناطق کوهستانی و جنگلی و باتلاقی و غیر مسکون داشت و نمی‌توان قبول کرد قومی که در پشت دیوار بابل به کار کشاورزی پرداخته در منطقه خود کشاورزی نداشته باشند.
ژ. دوسنت کرواG .De Sainte -Croix در کتابی که با نام «تحقیقات تاریخی و جغرافیایی درباره سرزمین ماد» تألیف کرده خاطر نشان می‌سازد که دنیس لو پریه‌ژت‌Denys le Periegete از این قوم با نام «گل» سخن گفته است.[357]
دیاکونوف، کادوسیان را که در منابع اولیه ارمنی «کاتی شیان» نامیده شده قبیله‌ای مهم و مستقل می‌داند که در کوههای جنوبی رود ارس در ناحیه طبقه‌بندی بین گلها و کاسپیان زندگی می‌کردند.[358]
با توجه به قدمت تاریخی این قوم برای پی بردن به تمدن شکوفای کادوسیها نگاه کوتاهی به یادمانه‌های تاریخی آنان ضروری به نظر می‌رسد:
بیش از یک قرن از سالهای 1267- 1262 هجری قمری، که ژاک دمرگان در تالش گیلان و نواحی همسایه آن به جستجو و کشف آثار باستانی دست زد، می‌گذرد. او در بابازمینی تالش در کاوشهای خود گردن‌بندی بدست آورد که مهره‌هایش از عاج فیل ماموت، یعنی حیوانی است که ده هزار سال پیش نسل آن منقرض گشته است. دمرگان در دامنه کوهها و حاشیه دره‌ها در منطقه تالش و آق‌اولر، گئور قلعه سی (قلعه گبرها)، شاه گل‌دره، نمین امیر تومان، حسن زمینی و برخی نقاط دیگر آثار زیادی از ظرفهای سفالین درشت، به رنگ خاکستری و یا سیاه‌رنگ و نیز ظرفهائی سنگی و مفرغی، وسائل خانه، ابزار و آلاتی مثل وسایل زینتی، اسلحه‌های گوناگون مانند کارد، خنجر، پیکان و گرز که در زمان جنگ و یا هنگام صلح مورد استفاده قرار می‌گرفتند کشف نمود که برخی از آنها مربوط به دوران برنز یعنی 2100 سال پیش از میلاد می‌باشند و شبیه آثاری هستند که از لرستان و آسیای صغیر کشف شده‌اند.[359]
ژاک دمرگان و برادرش هانری دمرگان حوالی سال 1272 هجری قمری در تالش به آرامگاهی برخورد نمودند که دیواره‌های آن را تخته‌سنگهای برافراشته تشکیل می‌داد. بر فراز آن دیوار یک یا چند تخته‌سنگ به جای سقف استوار بود. در داخل آرامگاه بقایای جسدی دیده می‌شد که در اطراف آن وسائل زیادی بدست آمد. در بین اشیائی که پیدا شد حلقه انگشتر یا دستبند و سوزنی از آهن دیده می‌شد و چنین می‌نمود که در آن عصر این فلز به سبب کمیابی ارزش بسیاری داشته است.
شیوه ساخت آرامگاه شبیه شیوه بنائی به نظر می‌آمد که بقایای آن در روستای نشت اوغلی دیده می‌شود. در این روستا که بین راه اردبیل و سراب و در دامنه‌های علیای جنوبی قله سبلان واقع است بر فراز تخته‌سنگها کتیبه‌ای دیده می‌شود که آن را منسوب به قوم اورارتو دانسته‌اند. در فاصله سنگهای برافراشته این روستا که در پای کتیبه قرار دارند و مردم این ناحیه به آن «چهل دختران» می‌گویند بر اثر کاوش زیاد اجسادی بدست آمد که شیوه تدفین آنها از لحاظ نوع قرار دادن جسد بر خاک و لوازم و ابزاری که در اطراف جسد یافت می‌شد شبیه طرز تدفین در تالش پیش از تاریخ بوده است.[360]
وجود مکانهائی مانند ییلاق پارگام از توابع رضوان‌شهر، گوره‌قبر، دی‌گا (جای ده) در ییلاق خوشابر، ناحیه‌ای بین آبادیهای باکفشن و جلده گورادشت در خاور دی‌گا، شرگا (جای شهر)، در ییلاقهای ماسال، دیوه‌که (خانه دیو) در فاصله بین روستای ییلاقی گلی‌لرز و الله‌بخش محله رضوانشهر، آتشکنه در ییلاق آق‌اولر تالش، مینه‌رو (رودخانه میانی)، روستائی در حدود بیست کیلومتری جنوب پونل، کنه‌کلون (کلات یا قلعه کهن) در ییلاق ارده تالش دولاب، تلارگا (جای قصر و تالار) در ییلاق ماسال که به صورت گنجینه گرانبهائی از یادمانهای تاریخی شامل سکه‌های طلا و نقره، ابزار و آلات فلزی، انواع مجسمه‌ها و سفالینه‌ها از دوره‌های مختلف پیش از میلاد، ویرانه‌های شهر، آتشکده‌ها، گورستانهای متعلق به دوران باستان، به تالش غنائی از تمدن گذشته آن بخشیده است می‌توان امیدوار بود که کشف آثار بیشتر در آینده حکایت بهتری از مقام والای تمدن دیرپای این منطقه را بازگو کند.[361]

تمدن سکاها

سکاها قوم جنگاوری از آریائیان بودند که به دنبال آریائیهائی که قبلا مهاجرت کرده بودند به قصد یافتن چراگاههای دست‌نخورده، دشت آلتائی را پشت سر گذاشته به حوالی دریای خزر رسیدند و با گذر از ساحل جنوبی دریای خزر و شاید از داخل سرزمین کادوسیها دولت پادشاهی سکائی را در
ص: 480
زمینهای اطراف دریاچه ارومیه تشکیل دادند.[362]
آثار پهلوی دوره ساسانی نشان می‌دهد که از دیرباز میان سکائیان و مردم کرانه‌های جنوبی دریای خزر از جمله کادوسیها همبستگیهائی وجود داشته است. سکائیها همکاری و همگامی خود را با کادوسیها در سرحدات بابل تا زمان ظهور کورش حفظ نموده و در جرگه یاران کورش درآمده بودند. زندگی و سرنوشت مشترک این دو قوم در صلح و جنگ و همجواری قرارگاهها و زمینهای زراعی آنان و آشنائی آنها به زبان و شیوه پیکار یکدیگر همه حکایت از آن دارد که سکائیها با کادوسیان از زمانهای بسیار دور همبستگی و پیوند داشته‌اند.[363]
در تمامی قرارگاههای سکائی از جمله در گیلان در ناحیه «کلورز» و «جوبن» آثار قابل توجهی بدست آمده که منسوب به سکاها می‌باشد. گورهای اسبان در ناحیه کلورز، از نواحی رودبار گیلان، و مصنوعاتی که در این منطقه بدست آمده همانند مصنوعاتی است که در مناطق سکائی‌نشین به دست آمده است. طبق گزارش هیئت حفاری در ناحیه کلورز تعدادی گورهای اسب کشف گردید که توجه پژوهشگران را به سبک تدفین مردگان سکائی معطوف ساخت.
اسبان به‌طور انفرادی یا دستجمعی در محل جداگانه با فاصله معینی از قبر صاحبان خود دفن شده بودند. وسائلی در کنار اسکلت آنها پیدا شد که غالبا از جنس مفرغ و گاهی از طلا و نقره بود. این اشیاء و تزیئنات شامل دهنه‌های مختلف مفرغی و آهنی و صفحات مدور مفرغی بر روی چرم دوخته شده، پیشانی‌بندها و گردن‌بندهائی مختلف از جنس مفرغ مجموعه کاملی را تشکیل می‌داد که نشانه علاقه شدید ساکنان کلورز به این حیوان اصیل بوده است.[364]
در میان این اشیاء مجسمه‌هائی نیز از حیوان و انسان پیدا شد. در ناحیه جوبن گیلان نیز گورهای اسب کشف گردید، ولی تعداد اشیاء بدست آمده از مقابر در جوبن کمتر از کلورز بود.
کنت‌دو گوبینو در کتاب تاریخ پارسیها «دربیک» ها را تیره‌ای از اقوام سکائی معرفی کرده است. وجود کوه درفک (دلفک) در همسایگی کلورز و جوبن و شباهتی که بین واژه درفک و دربیک وجود دارد شاید بتواند نظر گوبینو را تأیید نماید.[365]
چون سکاها به نوعی نظام بیابان‌گردی مأنوس بودند پس از رسیدن به ایران راه خود را ادامه داده به دریای سیاه و رود دانوب رسیدند. پیشروی آنان تا درگیری با اقوام اروپائی ادامه داشت. آثار صنایع و رسوم و تمدن این قوم در نقاطی که مسیر آنها بوده به فراوانی دیده شده است.

تاتهای کوهپایه و کوهستان‌نشین‌

تاتها قومی هستند که غالبا در آذربایجان شرقی و کناره‌های دریای خزر زندگی می‌کنند. نام «تات» به گروههائی از مردم ایرانی‌نژاد اطلاق می‌شد که در ایران و یا قفقاز زندگی می‌کردند و به لهجه تاتی سخن می‌گفتند.
این واژه در ترکی به مفهوم «عناصر خارجی» می‌باشد و در دوره تسلط ترکان بر سرزمین ایران، آنها ایرانیان را بدین‌نام می‌خواندند. پژوهشگران روسی نیز بر این عقیده هستند که واژه تات نام قبیله و یا نژاد مخصوصی نیست و ترکها، که بیشتر اوقات به صحرانشینی روزگار می‌گذرانند، پس از تصرف ایران ایرانیانی را که به کار کشاورزی اشتغال داشتند و روستانشین و یا شهرنشین بودند به نام تات می‌خواندند.[366]
به اعتقاد برخی از محققان از جمله ملک الشعراء بهار، ایرانیان قدیم به مردم بیگانه «تاجیک» می‌گفتند. این واژه چون در ماوراء النهر و توران باقی مانده و در زبان دری به صورت «تازی» درآمده بود برای نامیدن اعراب به کار می‌رفت. هنگامی که ترکان آلتائی و فارسی‌زبانان آن سامان درهم ادغام شدند واژه تاجیک که با همان مفهوم وارد زبان ترکی شده و به صورت «تات» درآمده بود برای اطلاق به فارسی‌زبانان به کار رفت.
کنت‌دو گوبینو در کتاب تاریخ پارسیها اظهارنظر کرده است که «دربیک» ها تیره‌ای از اقوام امروزه تاتها در چند روستای قزوین و شاهرود و خلخال و رودبار گیلان و نقاط دیگری از جمله هرزند، گرنیکان و گلین‌قیه در مرند و زنوز و حسنلو در قره‌داغ زندگی می‌کنند.
بخشی از ساکنان شبه‌جزیره آبشوران، سوراخانی، بالاخانی، باکو، نواحی شمالی قوناخ کندودیوچی، خزی و دیگر بخشهای جمهوری آذربایجان همچنین ناحیه دربند و برخی دیگر از نواحی داغستان نیز تات‌نشین می‌باشند.
تعداد تاتهای ساکن شوروی سابق در حدود 000، 11 نفر سرشماری شد.
در صورتی که عده آنها در ایران به مراتب بیشتر است، زیرا تنها در آبادیهای اسبو و اسکستان و درو و دیگر آبادیهای تات‌نشین در شاهرود و خلخال نزدیک 000، 40 نفر از تاتها زندگی می‌کنند که زبانشان هم تاتی است.
محل زندگی تاتهای گیلان بیشتر در مناطق کوهپایه رودبار، عمارلو و رحمت‌آباد است. تاتهای کوهپایه‌نشین در این نواحی غالبا پیشه‌ور و کشاورز می‌باشند و تاتهای کوه‌نشین معمولا به دامداری اشتغال دارند و برای تغذیه دامهای خود در تابستان گله‌ها را به مراتع بالای کوه می‌برند و در فصل سرما و زمستان آنها را به مناطق کوهپایه بازمی‌گردانند.
لهجه تاتی این قوم به سبب اختلاط آنها با مردم گیلک‌زبان اصالت اولیه خود را از دست داده است. می‌توان گفت که مردم تات در گیلان دوزبانی شده‌اند و لهجه آنان به صورت ترکیبی از ترکی و گیلکی رودباری درآمده است.

گیلان و چشم‌انداز آن در عصر تاریخ‌

اشاره

گیلان در زمانهای دور شامل وسعتی از کنار اردبیل و خلخال در مغرب تا کلاردشت در مشرق بود که خاک آن از سوی شمال به دریا و از جنوب به شهر قزوین می‌رسید و این وسعت گاهگاه به سبب عوامل سیاسی و یا اجتماعی کم
ص: 481
و یا زیاد می‌شد.
ابو اسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری مؤلف کتاب «مسالک الممالک» که در نیمه اول قرن چهارم می‌زیسته (وفات در 346 ه. ق)، قزوین را مرز دیلم دانسته و می‌نویسد این شهر تا قرارگاه امیر دیلم دوازده فرسنگ فاصله دارد، و مولانا قطب الدین شیرازی مؤلف کتاب «درة التاج» که در اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم زندگی می‌کرده (وفات 710 تا 716 ه.
ق) خاک گیلان را از کنار اردبیل و خلخال تا کلاردشت مازندران می‌داند.
در قرنهای اولیه پیش از میلاد، این خطه مسکن اقوام مختلف از جمله کادوسیها و کاسها بود. دیاکونوف تاریخ پیدا شدن کاسها[367] را قرن هیجدهم پیش از میلاد می‌داند درحالی‌که هنری‌فیلد[368] به نقل از کتاب «بررسی صنایع ایران» تألیف ارنست هرتسفلد و سرآرتورکیث آنها را در هزاره چهارم و پنجم پیش از میلاد کشاورزانی معرفی می‌کند که دانش کشاورزی وسیله آنان به سرزمینهای کنار دریا، اطراف رودهای سیحون و جیحون و دجله و فرات انتشار یافت.
در اوائل هزاره دوم پیش از میلاد که اقوام ساکن جنوب دریای خزر به خاطر دستیابی به زمینهای وسیعتر و بارورتر کوچ خود را آغاز کردند اقوام و قبایلی دیگر مانند آریائیها که در مناطق شمالی می‌زیستند به سبب افزایش سرمای محیط و نیاز به مراتع وسیع از پایگاههای خود به سوی سرزمینهای جنوب حرکت نمودند.[369]
مناطق کوهستانی جنوب گیلان با راههای خود می‌توانست وسیله ارتباط مردم شمالی و جنوبی کوه البرز باشد. همین راهها و نیز راههائی دیگر به آریائیها فرصت می‌داد تا برای رسیدن به نواحی شمالی تا حد دریای خزر از آنها استفاده کنند و طبق نوشته، «اوستا» به تعبیری «ورن» و «مازن» یعنی گیلان و مازندران را نیز به متصرفات خود اضافه نمایند.[370]
آریائیان در مسیر طولانی خود به واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگی برخوردند و ادغام آریائیها که یک گروه بزرگ نژادی بودند، با دیگر گروهها موجب پیدایش تیره‌های مختلفی از جمله گیل و دیلم در کناره‌های دریای خزر شد که گیلها در کنار دریا و دیلمها در کوهستان زندگی می‌کردند.
هیچیک از ساکنان منطقه، نه کاسها، نه آریائیها، نه کادوسیها و نه آماردها که در عمارلو و حاشیه سفیدرود زندگی می‌کردند و جنگجوترین طایفه غیر آریائی بودند، هرگز به اطاعت سلسله پادشاهان پیش یا بعد از میلاد درنیامدند، به طوری که در هیچکدام از کتیبه‌های رسمی پادشاهان ایران شرحی که دلیل تابعیت آنان باشد دیده نمی‌شود. طبق نوشته نولدکه، نه کادوسیان از هخامنشیان اطاعت می‌نمودند و نه در دوره‌های بعد مردم ناآرام دیلم که در سواحل غربی جنوب دریای خزر می‌زیستند خود را مطیع ساسانیان نمودند.
گیلها در اوائل سده ششم پیش از میلاد نیز به استقلال زندگی می‌کردند.
آنها طبق تقاضای کوروش، هنگام محاصره بابل لشکری مرکب از 000، 20 پیاده و 4000 سوار به یاری او فرستادند.[371] در دوره سلطنت جانشینان کوروش یعنی کمبوجیه، داریوش، خشایار شاه، داریوش دوم و دیگران گیلان آزادی خود را حفظ کرده بود و در هیچیک از اسناد تاریخی موردی که بتواند بر آنها مهر اطاعت و فرمان‌برداری بزند وجود ندارد.
در حمله اسکندر به ایران کادوسیان به صورت قوائی نیرومند به یاری جنگجویان ایران شتافتند و چون سرانجام اسکندر پیروز گردید دلیر مردانی که از گیلان در سپاه ایران بودند به سرزمین خود بازگشته و به زندگی خویش ادامه دادند. مردم سرزمین گیلان پس از درگذشت اسکندر سر به شورش برداشته و جانشینان او را از سرزمین خود بیرون راندند و استقلال خویش را همچنان ادامه دادند.
چون اردشیر پس از درهم‌شکستن سپاه اشکانی به سلطنت رسید با آشنائی به روح آزادگی مردم گیلان «پتشخوارگر» و آگاهی از بیرون راندن جانشینان اسکندر درصدد جلب دوستی این قوم برآمد.
به استناد «نامه تنسر»، هیربد هیربدان یعنی پیشوای عالی روحانی، که حامی اردشیر[372] بوده و پاسخ شهریار گیلان که خود را با عنوان «جشنسف شاه و شاهزاده طبرستان و پتشخوارگر» گیلان، دیلمان، رویان و دنباوند معرفی کرده بود؛ می‌توان به وسعت آن روزی سرزمینی که به فرمانروای گیلان تعلق داشت پی برد.
گیلانیان در جنگ شاپور اول با دولت روم که به اسارت والرین انجامید، نقش داشتند. در زمان سلطنت بهرام گور سر به شورش برداشتند، ولی شکست خوردند.[373] اطاعت آنها از پادشاه ساسانی دوام چندانی نیافت، چون توانسته بودند پیش از آغاز سلطنت انوشیروان دوباره استقلال خود را بازیابند.[374]

کتاب گیلان ؛ ج‌1 ؛ ص481
زمان سلطنت داریوش سوم حکومت این سرزمین با گیل بن گیلان بود[375] که به «گیل گاوباره» شهرت داشت. پس از او فرزندانش دابویه و پادوسیان با تشکیل سلسله‌های «گاوباره‌های دابویه‌ای» و «گاوباره‌های پادوسبانی» سالها بر کناره‌های جنوبی دریای خزر به خصوص در گیلان، دیلمستان، طبرستان و رویان به حکومت پرداختند.

گیلان از زمان فروپاشی سلسله ساسانی تا آغاز تشکیل حکومتهای محلی‌

با سقوط ساسانیان پای نیروی مهاجم به ایران باز شد و بیشتر نقاط این کشور به تصرف آنان درآمد. به سال 22 هجری، زمان خلافت عمر بود که نخستین برخورد مردم دیلم با اعراب روی داد. در نبرد شدیدی که بین سپاهیان دیلم و ری و آذربایجان از یک سو و اعراب از سوی دیگر واقع شد موتا، فرمانده سپاه دیلم که بر سپاهیان ایرانی فرمان می‌راند کشته شد و دیلمیان به
ص: 482
سرزمین خود عقب نشستند، ولی در هرفرصتی که پیش می‌آمد با اعراب و عمال آنها به نبرد می‌پرداختند. تنها کار اعراب که از تصرف سرزمینهای آنان درمانده بودند، این بود که پادگانی از سپاهیان خود را در قزوین مستقر[376] سازند. در زمان خلافت حضرت علی بن ابیطالب نیز، آن زمان که معاویه به جنگ با آن حضرت برخاسته بود، جنگی بین اعراب و دیلمیان درگرفت و آن حضرت از عده‌ای از سپاهیانش که از جنگ با معاویه امتناع می‌ورزیدند خواست تا به جنگ دیالمه بروند.[377]
بین سالهای 72 و 95 هجری که حجاج بن یوسف از طرف خلیفه عبد الملک بن مروان والی بخشی از ایران بود و زمان خلافت سلیمان بن عبد الملک (96 تا 99 هجری) اعراب برای تصرف گیلان به کوششهائی برخاستند.[378] در این دوران اسپهبد فرخان، پسر دابویه[379]، فرمانروای طبرستان بود که دامنه فتوحاتش به نیشابور نیز رسیده بود. در جنگی که میان او و سرداران خلیفه سلیمان بن عبد الملک روی داد با شهامت و دلیری بسیار سپاهیان دشمن را تارومار کرد. گرچه اعراب بعدها با حیله و فشار بیشتر توانستند طبرستان را گرفته و والیانی از خود در آن منطقه بگمارند، ولی گیلان همچنان از تصرف آنان به‌دور مانده بود.
قرن سوم هجری شاهد شدت یافتن مهاجرت علویان به گیلان بود. رفتار علویان و بسیاری دیگر از کسانی که خلق و خوی اسلامی آنان رنگ زوال نپذیرفته بود مردم دیلم را فریفته رفتار و باورهای دینی آنان ساخت.
در شورشی که در طبرستان و دیلمان به شکل یک قیام روستائی بر ضد خلیفه و سرداران او روی داد حسن بن زید علوی، که از نوادگان امام حسن مجتبی و مردی مورد احترام مردم بود، در رأس این قیام قرار گرفت و بدین ترتیب پایه‌های حکومت علویان شیعه زیدیه در این سرزمین مستقر گردید.[380]
جنگ و جدال میان عمال خلیفه و مردم گیلان هنگامی که علویان در گیلان حکومت می‌راندند پایان نمی‌یافت. در این هنگام تنها گیلان و دیلمان بود که توسط فرماندهان محلی اداره می‌شد و بقیه نواحی ایران زیر فرمان کارگزاران خلیفه بودند.

گیلان و دیلمان به روایت برخی از پژوهندگان‌

ابو عبد اللّه محمد بن احمد مقدسی در «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم» می‌نویسد: «دیلمان خوره‌ای است کوهستانی شهرهایش کوچک‌اند ... من «جیل» را نیز به ایشان منسوب دانستم زیرا بیشتر مردم فرقی میان ایشان نمی‌نهند. رودها و کشتزارها درختستانها و دیه‌ها بسیار دارد. قصبه آنجا، بروان، و از شهرهایش لامر، شکیرز، تارم، خشم. قسمت گیلان نیز شامل دولاب بیلمان‌شهر و کهن‌رود است. دولاب قصبه جیل است. ساختمانهایش با سنگ و گچ است. جلو جامع میدانی است و پشت آن گودالی برای فاضل آب ...»[381].
ابو القاسم محمد ابن حوقل که در زمان سامانیان می‌زیسته در اثر معروف خود «صورة الارض» آورده است: «... اما ناحیه دیلم شامل سهل و جبل است.
سهل از آن گیلان است که در کناره دریای خزر زیر کوههای دیلم گسترده شده است ... مقام آل جستان نیز در آنجا است.»[382]
در «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که به سال 372 هجری قمری تألیف یافته و مؤلف آن ناشناخته مانده است درباره گیلان چنین می‌خوانیم:
«گیلان ناحیتی است جدا میان دیلمان و جبال و آذربادگان و دریای خزران و این ناحیتی است بر صحرا نهاده میان دریا و کوه، با آبهای روان بسیار و یکی رودی است عظیم، سپیدرود خوانند؛ میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتد و این گیلان دو گروهند، یک گروه میان دریا و این رودند و ایشان را این سوی رودی خوانند و دیگر گروه میان رود و کوه‌اند و ایشان را آن سوی رودی خوانند، اما از این سوی رودیان را هفت ناحیت است بزرگ ... و اما آنک از آن سوی رودیان‌اند ایشان را یازده ناحیت است بزرگ ...»[383].
در تعلیقات سفرنامه[384] ناصر خسرو که در سال 444 هجری قمری تألیف یافته چنین آمده است: «سرزمین قوم دیلم، دیلمان، دیلمستان، نامی که به قسمت کوهستانی ولایت گیلان بین قسمت ساحلی دریای خزر و قزوین داده‌اند. در دوران آل بویه در قرن چهارم هجری ولایت دیلم همه گیلان و نیز طبرستان و جرجان و قومس را شامل می‌شده است.»
یاقوت حموی مؤلف کتاب «معجم البلدان» که در اوائل قرن هفتم، در مناطق شمالی ایران به سیر و سیاحت پرداخته درباره گیلان نوشته است: «در گیلان شهرهای بزرگ وجود نداشت بلکه آبادیها و قراء کوچک در جنگلها و میان کوهها به صورت پراکنده پدید آمده بود.» اما چندی پس از او به نوشته صاحب «مسالک الامصار» گیلان بیه‌پس شامل چهار شهر بزرگ یعنی، فومن، تولم، گسکر و ولایت مغان بود و امرای این مناطق سکه‌های خود را به نام سلطان می‌زدند و اگر یکی از ایشان به نام خود سکه می‌زد به علت رقابت و کینه‌ای که میان همسایگان وجود داشت در نقاط مجاور فاقد اعتبار بود.
در گزیده «مشترک» یاقوت حموی، نوشته شده است: «جیل نام ناحیه پهناوری است در پهلوی بلاد دیلم، دارای دهکده‌های بسیار ولی در آن شهر بزرگ بنامی نیست. گروهی بزرگ از فقیهان و دیگر عالمان از آنجا برخاسته‌اند.»[385]
ابو الفداء، امیر فاضل از خاندان ایوبی (734- 672 ه. ق) در تاریخ
ص: 483
«المختصر فی تاریخ البشر» در چهار جلد که به نام «تاریخ ابو الفداء» مشهور است می‌گوید در حمله مغول گیلان دارای دوازده شهر بود که در هریک امیری مستقل حکومت می‌کرد. این سرزمین بعدها به وسیله هشت تن از امیران که استقلال نداشتند اداره می‌شد.
حمد الله مستوفی مورخ و جغرافی‌دان بزرگ سده هشتم هجری در کتاب خود به نام «تاریخ گزیده» از رشت و لاهیجان نیز نام برده و فومن و لاهیجان را «دار الملک جیلانات» نامیده است.
در «نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر»، اثر شمس الدین بن محمد بن ابی طالب انصاری دمشقی آمده است: «گیلان را جیلان نیز می‌گویند و این ناحیه در دامنه کوههای دیلم قرار دارد. در این سرزمین شهرهای گوناگون گسترده‌ای بر کناره دریا همچون لاهیجان و کوتم و کوچصفهان و همام و رشت و تولم و فومن، بنفش و جسکر و دیلمان و سحرود قرار دارد و هریک از این شهرها مملکتی جداگانه است و در آنها پادشاهانی فرمانروایی دارند که از یکدیگر اطاعت نمی‌کنند. قوم تاتار بر گیلان چیرگی نیافتند. مردمان گیلان را زبانی ویژه است ... اما کوههای دیلم بادیهه‌ها و آبادیهای بسیار آبادان است و این کوهها همان کوههای درنونج و کوههای بادمسان و کوههای قارنند.»[386]
در جلد چهارم «تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه» گردآورده ر. ن. فرای چنین می‌خوانیم: در میان اسامی سکه خانه‌های سامانی از میان چهل و هفت[387] شهر حتی در شهرهای غربی ایران نامی از گیلان دیده نمی‌شود و این خود می‌رساند که گیلان در آن موقع زیر سلطه سامانیان نبوده است. اما در میان فهرست سکه‌خانه‌های آل بویه که فهرست پنجاه سکه‌خانه از بسطام در مشرق تا بغداد و عمان کشیده می‌شود به نام شهر هوسم در گیلان برمی‌خوریم که نشانی از اهمیت شهر هوسم در دوران حکومت آل بویه است و باز اشاره‌ای دارد بر این‌که دیلم اصطلاحی جغرافیایی بود که در این دوره به گرگان، طبرستان، خود دیلم و گیلان اطلاق می‌گردید و از سال 326 هجری/ 938 میلادی که احمد معز الدوله دیلمی والی خوزستان را در ارّجان شکست داد و سپس در جمادی الاول 334 هجری/ 9 دسامبر 945 میلادی خود به بغداد در آمد دیلم سرچشمه اصلی نفرات نظامی مغرب ایران و جنوب عراق شد.
در «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، اثر و. بارتولد به نقل از کتاب «المسالک و الممالک» نوشته ابن حوقل معاصر منصور بن نوح سامانی چنین نوشته است: «اما گیلان را به اسم جیلان یا دیلم می‌نامند که دو قسمت منقسم می‌شده: جلگه و کوهستان. در قسمت جلگه بر ساحل دریا گیلها و در کوهستان دیلمیان واقعی (الدیلم المحض) زندگی می‌کردند. در صفحه‌ای که متصل به دریا و مجاور طبرستان بود قسمت عمده سکنه را گیلها تشکیل می‌دادند و به زبان مخصوصی که با زبان فارسی و ارانی و ارمنی فرق داشت سخن می‌راندند.»[388]
در کتابی که به نام «کاروند کسروی» از 78 مقاله و گفتار احمد کسروی منتشر شده به نقل از دیباچه کتاب تاریخ گیلان اثر کدیور چنین نوشته شده است: «ولایت جنگلی و کوهستانی که در نقشه امروزی گیلان نام دارد در زمان ساسانیان به دیلمان یا دیلمستان معروف بود. این ولایت‌نشیمن دو تیره مردم بود که تیره‌ای را گیل و دیگری را دیلم می‌نامیدند. گیلان یا تیره گیل در کناره‌های دریای خزر در آنجا که اکنون رشت و لاهیجان است، می‌نشستند و با آذربایگان و زنگان نزدیک بودند، ولی دیلمان در کوهسارهای جنوبی آن ولایت، در آنجا که اکنون رودبار الموت است جای داشته بیشتر با قزوین و ری همسایه و نزدیک بودند. این دو تیره گویا از یک تیره و نژاد بوده‌اند و شاید چنان‌که بطلمیوس یونانی نوشته از تیره‌های ماد بوده یا نسبتی با آن طایفه داشته‌اند. ولی در زمان ساسانیان و اوائل اسلام که عمده شهرت و معروفی این مردم از آن زمانها شروع شده نام ایشان را دیلم یا دیلمستان خواندند چه‌بسا که همه مردم آنجا گیلان را نیز دیلم می‌نامیدند و از اینجا است که در نوشته‌های دوره ساسانی و کتابهای اوائل اسلام کمتر به نام گیل برمی‌خوریم و بیشتر نام از دیلم و دیلمستان است همچنان‌که اکنون برعکس آن دوره‌ها سراسر ولایت به نام گیلان معروف است و همه مردم آنجا بی‌تفاوت گیل یا گیلک نامیده می‌شوند و نام دیلم از میان رفته است.»[389]
باز در همین مورد در کتابی به نام «آل بویه و اوضاع زمان ...» به شرح زیر برمی‌خوریم: «در روزگار قدیم مخصوصا در قرنهای چهارم و پنجم هجری (زمان فرمانروایی آل بویه) گیلان جزوی از دیلم به حساب می‌آمد. علمای مسالک الممالک (جغرافیای امروز) آن‌روز گاهی از دیلم مازندران و گرگان را هم اراده می‌کرده‌اند. مقدسی گوید که دیلم دارای پنج کوره (شهرستان) است از جانب خراسان قومس (در حدود دامغان) سپس گرگان (گنبد قابوس فعلی و نواحی اطراف آن از جمله استراباد که اکنون گرگان نامیده می‌شود) و طبرستان (مازندران) و دیلمان (گیلان فعلی) و خزر که دریاچه خزر در میان این نواحی قرار دارد و به استثنای قومس که در قسمت کوهستانی میان ری و خراسان واقع است و ناحیه مازندران بین آنجا و دریاچه فاصله است.»[390]
در کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب»[391] نیز چنین آمده است:
دیلم از مشرق به ناحیت خراسان، از جنوب به نواحی جبال (تقریبا همانجا که سابقا عراق عجم خوانده می‌شد) از مغرب به آذربایجان و از شمال به دریای خزر محدود می‌شود.
گاهی ناحیه گیل را جزء دیلم به حساب می‌آوردند. ابن الفقیه ضمن تشریح حدود آذربایجان حد شرقی آن را دیلم نوشته است درحالی‌که اگر گیل را از دیلم جدا می‌دانست می‌بایست حد شرقی آذربایجان را گیل نوشته باشد.
اصطخری در کتاب «مسالک الممالک»[392] حدود دیلم را چنین معین کرده است: از جنوب به قزوین و طرم (تارم) و قسمتی از آذربایجان و گوشه‌ای از نواحی ری؛ از مشرق قسمتی دیگر از ری و طبرستان؛ از شمال دریای خزر و از مغرب گوشه‌ای دیگر از آذربایجان و نواحی ران (اران که جزء قفقاز بوده
ص: 484
است). گاهی حد جنوبی را وسعت داده طالقان و قزوین را جزء دیلم محسوب می‌داشته‌اند.
در پاره‌ای از نوشته‌های قرن سوم و چهارم معلوم می‌شود که مقارن فتوح اسلامی ری زیر نفوذ دیلم بوده است. ابن الفقیه گوید که عمر به عمار یاسر عامل کوفه نوشت که عروة بن زید الخیل را با 8 هزار سپاهی به ری و دشتبی (ناحیه‌ای میان ری و همدان) بفرست.
همچنین از جمله‌ای از ابن الفقیه معلوم می‌شود که قزوین نیز در اختیار دیلمیان قرار داشته است و نیز در کتاب ابن الفقیه چنین آمده است که از ناحیه دیلم پنج فرسنگ به آمل مانده شهری است که آن را «ناتل» می‌نامند و چون از این شهر بگذری به چالوس که جزء مرزهای دیلم است می‌رسی.
از مجموع آنچه نوشته شده و با توجه به نقشه‌ای که در «مسالک الممالک» اصطخری رسم شده می‌توان چنین نتیجه گرفت که دیلمستان ناحیه وسیعی بوده که شامل نواحی جنوبی گیلان فعلی تا قزوین می‌شده و رودبار زیتون که در سر راه رشت به قزوین قرار دارد و رودبار الموت و همه کوهستانهای اطراف تا مازندران را دربرگرفته است.

گیلان از آغاز تشکیل حکومتهای محلی تا تأسیس سلسله صفویه‌

آغاز تشکیل حکومتهای محلی در گیلان را که به صورت سلسله‌هائی در تاریخ از آنها یادشده باید از نیمه دوم قرن دوم دانست. این سلسله‌ها عبارتند از: جستانیان که ابتدا در رودبار الموت مستقر بودند و بعد به لاهیجان منتقل شدند. آل وهسودان که سلسله فرمانروائی آنان در 251 هجری در دره علیای شاهرود و در ناحیه شهرستان تشکیل یافت. سالاریان که در اواخر قرن سوم بر سمیران دست‌یافته و از آنجا بر طارم نیز مسلط شدند. آل زیار که در دوران حکومت سامانیان بر بخشهائی از گرگان و طبرستان و گیلان فرمانروائی داشتند. آل بویه که حکومت گیلان و برخی دیگر از نواحی ایران را به عهده داشتند.
اتفاقات و وقایع تاریخی بسیاری در طی این دوران روی داد که در تاریخ گیلان در همین کتاب از آنها به تفصیل یاد شده است و از آن میان به این نکته اشاره می‌شود که چهره‌های تاریخی و درخشانی در این سلسله‌ها دیده می‌شود که به بقای سرزمین خود و عظمت آن عشق می‌ورزیدند، مانند مرداویج پسر زیار که کوشش زیادی در زنده کردن سنتهای ایرانی از خود نشان می‌داد، عید باستانی ایران را باشکوه فراوان جشن می‌گرفت و به هنگام بار عام بر تختی زرین می‌نشست و تاج خسروانی بر سر می‌نهاد و آئین دربارهای ایرانی را در خاک خود برپا می‌داشت و شمس المعالی قابوس بن وشمگیر که مورد علاقه مردم و دانشمندانی مانند ابوریحان بیرونی و ابو علی سینا بوده است، یا امرای آل بویه مانند معز الدوله که توانست منطقه تحت سلطه خاندان بویه را توسعه دهد و با فتح بغداد خلیفه را عزل و فرد مطیعی را از خاندان عباسی به نام المطیع لله را جانشین وی سازد و نیز عضد الدوله که پس از فروپاشی سلسله سامانیان نخستین امیری بود که شاهنشاه نامیده شد.
گیلانیان در عالم اسلام نیز به نوعی استقلال توجه داشتند و با گرویدن به شیعه مخالفت خود را با حکومت بغداد نمایان ساختند. در نیمه دوم قرن پنجم که از استحکام پایه‌های قدرت آل بویه کاسته گردید سلجوقیان توانستند به حکومت و سلطه خاندان این سلسله پایان دهند.
از این رویداد که موجبات نگرانی شدید مردم را فراهم ساخته بود اسماعیلیه برای نشر افکار خود استفاده نموده به تعلیم مرام خویش پرداختند.
حسن صباح، مؤسس این فرقه، قلعه الموت را که بین گیلان و قزوین و در مرز دیلمان قرار داشت مرکز خویش ساخت. تصرف قلعه لمسر در چهار فرسنگی الموت که جزء خاک دیلمان و گیلان بود، وسیله اسماعیلیه موجب شد تا اهالی گیلان و دیلمان برای گرویدن به این فرقه تشویق شوند.
حکومت اسماعیلیه 171 سال بعد از تشکیل این سلسله در زمان آخرین امیر آن یعنی رکن الدین خورشاه به دست هلاکو خان مغول برچیده شد و این در حالی بود که گیلان همچنان با حکومتهای محلی اداره می‌شد.
از این زمان است که گیلان خود را با قوم مغول روبرو می‌بیند و این در حالی است که خوارزمشاهیان بر ایران سلطنت می‌کردند. به گفته عده‌ای از مورخین گیلان در دوران سلطنت خوارزمشاهیان شامل دوازده ناحیه بود که بر هریک یکی از فرمانروایان یا امیران محلی گیلان حکومت می‌کرد.[393] طبق نوشته شهاب الدین عبد الله بن عبد الرشید معروف به حافظ ابرو که از مورخان بزرگ دوره تیموری بود حکام گیلان خود را از خدمتکاری و دادن باج به مغولان مستثنی می‌دانستند.
به سال 706 هجری زمانی که اولجایتو قصد کرد گیلان را در تصرف خود درآورد حملات خود را از چهار جانب آغاز نمود. در ضمن جنگهائی که با امرای محلی گیلان رخ داد سردار سپاه آنان قتلق شاه در تولم، و سرتوق تیمور یکی دیگر از سرداران در تمیجان به قتل رسیدند و در نتیجه مغولان با شکست سختی روبرو شدند. اولجایتو چون یقین داشت که مردم گیلان از اطاعت او سر خواهند پیچید قسمتهای مختلف گیلان را به امرای محلی واگذار کرد و تنها به گرفتن خراج قناعت ورزید.[394] اما پس از اولجایتو گیلانیان از پرداخت خراج هم خودداری کردند.
چنین وضعی در گیلان در برابر یکی دیگر از جباران تاریخ، یعنی امیر- تیمور گورکان، نیز روی داد. در این وقت مبارزاتی که مردم گیلان با مالکان بزرگ سرزمین خود داشتند به سبب کمکی که از سوی سادات درویش انجام می‌گرفت شدت بیشتری یافت و سرانجام این مبارزه که شکل قیام و شورش را داشت با کمک سادات مازندران و درویشان آن ناحیه به پیروزی رسید. در این سال یعنی 772 هجری سید علی کیا، یکی از رهبران قیام، در رأس امور قرار گرفت. او توانست پس از کسب قدرت تسلط خود را بر تمامی نواحی شرقی گیلان برقرار سازد[395].
تیمور که حمله به گیلان را جایز نمی‌دید با ارسال نامه‌ای تهدیدآمیز سید-
ص: 485
علی کیا را به اطاعت خود خواند که پاسخی تند داشت و سرانجام پس از کشته شدن سید علی کیا طبق موافقتی که میان تیمور و فرزند او به عمل آمد گیلانیان پذیرفتند هرسال مقداری ابریشم و تعدادی اسب و گاو بابت خراج بدهند، ولی چون تیمور که به قصد فتح چین عازم آن کشور بود درگذشت مردم گیلان از دادن خراج نیز خودداری ورزیدند.
اوائل قرن یازدهم یعنی سال 1007 هجری قمری سراسر گیلان به تصرف قوای شاه عباس درآمد و استقلال آن پایان گرفت و حکومت این سرزمین به میرزا محمد شفیع خراسانی، معروف به میرزای عالمیان رسید. شرحی که آنتونی شرلی پس از دیدن گیلان نوشت مربوط به چنین زمانی است ...
پاره‌ای از نقاط این سرزمین تپه‌هائی دارد خالی از هرگونه هیمه، و هیمه فقط از باغها بدست می‌آید. وجود درختان پسته آنها را انبوه ساخته است. بین این تپه‌ها مکانهائی است که اطلاق نام دره بر آنها جایز نیست و هنگام بهار که برفها آب می‌شود و باران فراوان می‌بارد از آنها سیلابهائی مهیب برمی‌خیزد.
در واقع تمامی گیلان دره‌ای است به هم پیوسته و در آن ابریشم و برنج به حد وفور به عمل می‌آید و به اندازه‌ای پرجمعیت است که گوئی طبیعت با کوشش مردم به مسابقه برخاسته تا یکی به تولید مردم و دیگری به کشت زمین دست بزند ...[396]
پی‌یترو دلا واله‌Pietro della Valle که اندکی پس از آنتونی شرلی یعنی حدود سال 1620 میلادی (1029 ه. ق) گیلان را دید می‌نویسد: «سرزمینی که اکنون در آن قدم نهاده‌ایم پوشیده است از بیشه‌های انبوه و مملو است از جویبارهای روانبخشی در دامان کوهستانهائی مستور از درختان بسیار بلند و زیبا ...» و می‌افزاید: ما از آنچه به عنوان مقدمه گفتیم می‌توانیم نتیجه بگیریم که نفوس این محل حتی پست‌ترین افرادش چنان مؤدب و بی‌ریایند که انسان از اطوار و اخلاق ایشان در شگفت می‌افتد ...[397]
توماس هربرت که 9 سال بعد از دلا واله و در زمره همراهان سر دادمور کاتون‌Sir Dadmore Cotton ایلچی انگلیس به ایران آمده بود ضمن تعریف از استعداد کشاورزی زمین گیلان مانند دلا واله از ادب و تواضع مردم ستایش نموده می‌گوید مردم گیلان بیش از ساکنان نقاط دیگر آسیا که مورد بازدید او قرار گرفته، همانند اروپائیان از تواضع و ادب برخوردارند[398].
آدام اولئاریوس‌Adam Olearius سفیر دوک هلشتاین که به سال (1047 ه.
ق) 1637 میلادی زمان پادشاهی شاه صفی همراه هیئتی به ایران آمده مدعی است که در تمامی ایران منطقه‌ای ندیده است که مانند گیلان و مازندران دارای آب و هوائی این‌چنین مطبوع و محصولاتی تا بدین حد متنوع باشد. او می‌نویسد: هرقدر به‌دریا نزدیک شویم زمین را طوری پوشیده از جنگلهای انبوه می‌بینیم که نمی‌توان راهی به داخل ایالت باز نمود، اما این عیب با شاهراهی که به دستور شاه عباس از استرآباد به آستارا کشیده شد از بین رفت و اکنون مردم می‌توانند به آسانی و با هرگونه وسیله نقلیه‌ای مانند گاری، اسب و شتر و امثال آن در طول این راه سفر کنند.[399]
اولئاریوس معتقد بود به علت گشاده‌دستی طبیعت و فراوانی نعمت گیلکها، که بین گسکر و مازندران سکونت داشتند، مردمانی آزاده، از خود راضی و سخت‌کوش بودند. چنین وضعی تا حدی برخاسته از موقعیت طبیعی گیلان بود، زیرا از یک طرف به واسطه بی‌نیازی ذاتی منطقه خود اعتنائی به داد و ستد با همسایگان خود نداشتند و از طرف دیگر کوهستانهای بلند و راههای باریک و مشکلات سفر رخنه به گیلان را دشوار ساخته و مردم این سامان را آزاده و گردنکش و با مناعت می‌ساخت.
به هنگام ورود اولئاریوس به ایران دسترسی به گیلان تنها از چهار طریق بسیار دشوار و باریک و پرخطر انجام می‌گرفت که عبارت بودند از خراسان و راه استراباد، راه مازندران از فرح‌آباد، از طریق پیله رودبار و بالاخره از راه لنگرکنان.[400]
ژان باپتیست تاورنیه‌Jean -Baptist Tavernier سیاح فرانسوی که در نیمه دوم قرن هفدهم گیلان را مورد بازدید قرار داده آب و هوای این سرزمین را ناسالم دانسته است. به هنگام اقامت تاورنیه در ایران سلطنت این کشور را شاه صفی و شاه عباس دوم به عهده داشتند.
ژان شاردن‌Jean Chardin نیز که مسافرتش به گیلان در نیمه دوم قرن هفدهم انجام گرفت مانند تاورنیه آب و هوای گیلان را برای زندگی ناسالم توصیف کرده است.[401]
جوناس هنوی‌Jonas Hanway 110 سال بعد از آدام اولئاریوس و هنگامی که نادر شاه در اوج اقتدار بود وارد گیلان شد. او مأمور بود که یک کشتی پر از قماشهای انگلیسی را به ایران برساند، و این مأموریت از سوی بازرگانان انگلیسی به او محول گردیده بود. سفرنامه او حاوی نکات جالبی است که به برخی از آنها اشاره می‌گردد:
... چیزی که فوق العاده به زیبائی گیلان می‌افزاید فراوانی درختان و مناظر دلپسند است. گردنه‌های متعددی که در راه گیلان وجود دارد بسیار سخت و گذر از آنها به دشواری ممکن می‌شود. از این سبب پادشاهان ایران به زحمت می‌توانستند مردم این سرزمین را به اطاعت وادارند و چنانچه شورشی در این منطقه برپا می‌شد خواباندن آن دشواری بسیاری به همراه داشت و نادر با توجه به چنین وضعی هرگز حاضر نبود در راسته کناره دریای خزر لشکر نگه دارد ...[402]
فصل دراز بهار، وجود چمن‌زارها و مرغزارهائی پوشیده از اقسام گلها و انواع میوه‌ها مانند مرکبات، هلو، انار، انگور، باروری زمین و نیز وجود چندین گونه چوب مخصوصا چوب شمشاد از مطالبی است که در سفرنامه هنوی می‌توان دید.
جیمس بیلی فریزرJames Baillie Fraser که در خلال سالهای 1239 و 1250 هجری قمری، زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار، چندین بار به ایران
ص: 486
سفر کرده درباره دهکده‌های این سرزمین می‌نویسد: ... دهکده‌های واقع در گیلان و مازندران با سایر دهکده‌هائی که در خاک ایران واقعند تفاوت بسیار دارند. این دهکده‌ها بیشتر در داخل بیشه‌ها و جنگلها قرار دارند و از نظر پنهان می‌باشند. و بارها اتفاق می‌افتد که فردی در یک آبادی با هزار نفر جمعیت باشد و درعین‌حال کسی را به چشم نبیند.[403]
کلنل مونتیث‌Monteith که حدود سال 1812 میلادی (1227 ه. ق) گیلان را دیده به نکات بسیاری اشاره نموده است و می‌نویسد: «در اینجا حکومت محل اکثرا در دست معتمدین و ریش‌سفیدان قوم است. اینگونه افراد معمولا ثروتمندترین و محترم‌ترین ساکنان ایالتند و با قبائل جنگجوی بزرگ کشور ارتباطی ندارند و نفوذ کلام آنها متکی بر حسن‌نیت خود مردم است. در گیلان طبقه‌ای از ملاکان متمکن وجود دارد و مردم از لحاظ مسکن و پوشاک و خوراک کاملا در رفاهند.»
او پس از شرح خرابی راه درباره راه رشت به پیربازار می‌نویسد: «فاصله بین رشت و پیربازار فقط چهار میل است، اما طی این مسافت برای ما چندین ساعت متمادی طول کشید. دهکده پیربازار که کلیه کالاها برای نقل‌وانتقال بین رشت و بندر انزلی از آنجا می‌گذرد در کنار رود کوچکی در حدود 3 میلی دریاچه قرار گرفته است. در اینجا نه انباری از برای خواربار وجود دارد و نه از قرارگاهی برای مسافران اثری دیده می‌شود. تنها پناهگاه مسافران انباری است بی‌دروپیکر که رهگذر را در مقابل عوامل جوی مصون نگاه نمی‌دارد.
تمامی راه مرکب از حفره‌های ژرفی است که اسبان حین حرکت تا زانو در آنها فرومی‌روند. اگر مجبور به عبور از آن نبودم بدون هیچگونه دغدغه خاطری گزارش می‌دادم در این جاده اصلا عبور و مرور غیرممکن است.[404]
مونتیث که نوشته‌هایش درباره اقلیم گیلان بیشتر از سایرین مبتنی بر آزمایشهای دقیق علمی است می‌نویسد: پیش از به وجود آمدن لنکران، حویق که اکنون دهکده‌ای بزرگ است بندر اصلی تالش بوده است و رودخانه حویق برای کشتیهائی که تا 50 تن ظرفیت داشته باشند قابل کشتیرانی است.[405]
الکساندر خودزکو در دهه 1830 میلادی در عصر سلطنت محمد شاه قاجار به عنوان کنسول روسیه در رشت خدمت می‌کرده در اقامت چند ساله خود در گیلان و آشنائی با زبان و ادب فارسی و اشتیاقی که به پژوهش داشت، آثار با ارزشی در زمینه‌های تاریخ و جغرافیای گیلان از خود به یادگار گذاشت. در قسمتی از نوشته‌های او می‌خوانیم: ... این ایالت که ساکنانش گاهی آن را گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات می‌نامند، در واقع معرف سرزمینی باتلاقی است. در واقع در این بخش از کرانه‌های دریای خزر زمین از سایر نواحی پست‌تر است. طول خط ساحلی گیلان سی و هفت فرسنگ است که در حد شمالی به رودخانه لومیر می‌رسد و این ولایت را از اردبیل جدا می‌سازد. در جنوب خاوری این حد را رودخانه سفید تمش‌رود تشکیل می‌دهد که میان گیلان و تنکابن فاصله می‌اندازد. فاصله میان این دو رود در حقیقت درازای ایالت گیلان است و پهنای آن را فضای واقع میان دریا و خط الرأس کوهها تشکیل می‌دهد که به تفاوت از 12 تا 25 فرسنگ تغییر می‌کند.[406]
او در زمینه وضع اداری گیلان می‌نویسد:[407] به سال 1840 میلادی (1256 ه. ق) از طرف دربار تهران به رشت که شهر عمده و حکومت‌نشین ایالت است، 2 والی فرستاده شد که یکی اسما و دیگری در عمل بر این سرزمین حکومت می‌کنند. شاهزاده یحیی میرزا، عموی شاه، با وجودی که تمامی فرمانها به نام او صادر می‌گردد دارای هیچگونه نقش فعالی در اداره گیلان نیست و فقط امان الله خان ملقب به حاکم است که دستورهای سلطان را به وسیله والیانی که دارد در این ایالت اجرا می‌کند. ایالت گیلان به 7 ولایت و هر ولایت به چندین بلوک تقسیم شده است و این ولایات از مرزهای شمالی به ترتیب عبارتند از:
1- کرگانرود[408] که به وسیله رودخانه لومیر و کوههای آق‌اولر از توابع اردبیل؛ و با رودخانه نوارود از ولایت اسالم جدا می‌شود. مرکز این ولایت آبادی هشتپر و والی آن بالاخان است که فرمانده قشون تالش محسوب می‌شود و سراسر این ولایت به‌طور موروثی به وی به تیول واگذار شده است.
2- اسالم[409] که رودخانه نوارود آن را از کرگانرود و رودخانه دیناچال آن را از گسکر جدا می‌سازد. مرکز این ولایت آبادی دیگه‌سرا و والی آن شخصی به نام مصطفی خان است.
3- گسکر[410]. این شهر در گذشته حاکم‌نشین امیر قدرتمند گسکر بود و امروزه شهری با این نام وجود ندارد. فتحعلی شاه پس از آن‌که این سرزمین مستقل را به تصرف درآورد و به عنوان یک ولایت ضمیمه گیلان نمود آن را به 5 بلوک زیر تقسیم نمود:
الف- گیل دولاب و تالش دولاب. رودخانه دیناچال مرز این بلوک با اسالم و نهر (آبکی) مرز آن با گیل گسکر است و دارای وسعتی در حدود 86 فرسنگ مربع می‌باشد. مرکز این بلوک آبادی پونل و والی آن علی قلی خان است.
ب- انزلی با چهار بخش یا چهار فریضه تابع خود که عبارتند از کولیور، بشم، سنگاچین و کپورچال. این بلوک تنها چهار فرسنگ از سواحل شنی مرداب انزلی و دریا را فراگرفته است. مرکز این بلوک انزلی و حاکم آن شخصی به نام احمدبای است.
ج- شاندرمن که بلوک کوچکی است و تکیه به کوهها داده و از هیچ طرف راهی به دریا ندارد. مرکز این بلوک بیتم و والی آن رضا خان می‌باشد.
د- ماسال که بلوکی است کوهستانی که مرکز آن رود کنار و والی آن مهدی خان است. ماسال و شاندرمن را به ضمیمه تالش دولاب معمولا با نام «کوهپایه‌های گسکر» می‌شناسند.
ه- گیل گسکر یا بخش آبگیر گسکر که رودخانه اسپند آن را از فومن و رودخانه دیلیک آن را از کوهپایه و گیل دولاب جدا می‌نماید. مرکز حکومت
ص: 487
این بلوک «زیکسار» و والی آن آقا صالح نام دارد.
4- فومن[411] که رود اسپند آن را از گیل گسکر و رود پسیخان که در مصب خود به نام نوخاله مشهور است، آن را از رشت جدا می‌کند. حد فومن به طرف کوهستان با آبادیهای ماسوله و چمثقال مشخص می‌گردد ... وسعت این ولایت بیش از 124 فرسنگ مربع است. شهر فومن که مرکز این ولایت می‌باشد 1800 باب خانه دارد. والی فومن قاسم خان، بزرگ خاندانی است که پشت در پشت در اینجا حکومت می‌کنند. فومن از طاعون 1830 میلادی (1246 ه. ق) صدمه زیادی خورد و مردم بسیاری در آنجا به هلاکت رسیدند.
5- رشت[412]. این ولایت از شمال به خلیج کوچک انزلی، از خاور به ساحل چپ سفیدرود تا دهانه آن در دریا، از جنوب به محل اتصال رودخانه‌های سفیدرود و شاهرود و از باختر به ساحل راست رودخانه پسیخان محدود است. وسعت این ولایت به 252 فرسنگ مربع می‌رسد و شهر رشت که در 50 درجه طول خاوری از نصف النهار گرینویچ و 37 درجه عرض شمالی قرار دارد، مرکز این ولایت و درعین‌حال پایتخت همه ایالت گیلان است. رشت که در آغاز کار صفویه شهرک بی‌نام و نشانی بوده از نظر موقعیتی که داشت به فرمان شاه عباس به پایتختی ایالت گیلان انتخاب گردید.
هرچند که این شهر دو سوم جمعیت خود را بر اثر کشتار طاعون سالهای 1831 و 1832 میلادی از دست داد ولی باز هم دارای 6000 باب خانه است که در 7 محله پراکنده‌اند و 7 بازار و 10 مسجد و یک قصر و مدارس بسیار دارد و جمله کوچه‌هایش را با سنگفرش مفروش کرده‌اند. ارزاق در این شهر فراوان و ارزان است و مرغوب‌ترین ابریشم رشت از بلوکهای کهدم، تولم، کیسم و سراوان بدست می‌آید.
6- لاهیجان[413]. این ولایت از شمال به دریای خزر، از خاور به کرانه چپ رودخانه رودسر، از جنوب به ارتفاعات دیلمان و از باختر به کرانه راست رودخانه سفیدرود محدود می‌شود و دارای وسعتی در حدود 124 فرسنگ مربع است. مقر برجسته و بلند شهر موقعیت مناسبی برای ایجاد تعداد فراوانی استخر فراهم آورده که به عنوان منابع آب نیاز شالیزارهای مجاور لاهیجان را تأمین می‌کند.
دومین شهر این ولایت پس از لاهیجان شهر رودسر است که دارای 600 باب خانه است. تمامی ابریشم ظریف لاهیجان و بسیاری از برنج آن از چهار بلوک لشت‌نشا، گوکنه، چهارده و پس‌میشه بدست می‌آید.
7- رانکوه[414]. رانکوه یا ولایت اربعه دارای 4 بلوک است که عبارتند از دیلمان، شلمان، اشکور و سمام. رانکوه از یک سو در کمند دریا و از سوی دیگر وسیله رودهای گوکاو سفید تمش محصور افتاده است. مرکز ولایت رانکوه آبادی صوفیان است که میرزا محمد علی خان در آن حکومت دارد.
وسعت ولایت رانکوه 180 فرسنگ مربع است.
ویلیام ریچارد هولمز[415] یکی دیگر از سیاحانی است که از راه تبریز و قزوین به گیلان آمد. از نوشته‌های هولمز پیداست که در مدت 13 سالی که از تاریخ سفر هنوی تا زمان بازدید او گذشته انزلی تغییر بسیاری کرده است، زیرا در زمان نادر هنوز کشتیها قادر نبودند وارد مرداب انزلی بشوند و در فاصله‌ای دورتر از کرانه لنگر می‌انداختند، درحالی‌که در سال 1259 هجری طبق نوشته هولمز در مدخل دریاچه انزلی از لحاظ شکل و ژرفا پی‌درپی تغییراتی صورت می‌گیرد و این تغییرات ظاهرا زیاد بوده است. چه در این دوره حدود 130 فروند کشتی، به ظرفیت از 40 تا 100 تن، در کنار دریای خزر برای تجارت با ایران لنگر می‌انداختند و واردات ایران از روسیه که مشمول 5 درصد مالیات بوده در این دوره به حدود 000، 100 تومان (معادل 000، 50 لیره آن روز) می‌رسید.
از نوشته‌های هولمز چنین برمی‌آید که محصول ابریشم مرغوب گیلان سالانه حدود 000، 100 من شاهی (معادل 000، 600، 1 پوند انگلیسی) بوده است. او مانند دیگر جهانگردان از زیبائی طبیعت گیلان تعریف نموده و نوشته است: «... در اینجا به نهری رسیدیم که گاهی از فراز صخره‌هائی از هم گسیخته به صورت آبشاری غران و کف‌آلود فرومی‌ریخت و گاهی آرام و بی‌صدا در میان بستر نباتات زمردین راه می‌یافت و تقریبا در میان آن رستنیها از نظر ناپدید می‌شد. در گوشه‌ای دورافتاده و متروک ناگهان بنای کهنسال امامزاده‌ای به چشم می‌خورد که سقف کنگره‌دار و عجیب آن پوشیده از خزه در میان درختان تپه پنهان بود. پس از آن‌که در حدود هشت میلی به موازات کوهها سفر کرده بودیم در دشت همواری که آن را برای کاشت برنج آماده نموده بودند وارد شدیم و رو به دریا نهادیم، جاده هنوز به شکل شاهراهی سنگفرش شده از میان مردابها امتداد می‌یافت، اما در بسیاری نقاط آن را تعمیر کرده و چند صد ذرعی به لنگرود مانده اکثرا آن‌را از نو با سنگ و آجر ساخته بودند.»[416]
توصیفی که هولمز از حکومت گیلان در این عهد می‌کند حاکی از آشفتگی عمومی کشور و بی‌نظمی سازمان اداری گیلان است. از نوشته او پیداست در اثر بی‌کفایتی والی در خطه گیلان هیچکس از فرامین او اطاعت نمی‌کرده است. در هرقسمت از گیلان حاکمی فرمانروائی می‌کرد و او نیز به اتکای دستخطی که از صدراعظم گرفته بود به هیچکس حق مداخله در امور حوزه حکومتی خود را نمی‌داد.
ابوت‌Abbott که در سال 1850 میلادی (1266 ه. ق) کنسول دولت انگلیس در تهران بود پس از سفری که به کرانه دریای خزر نمود توانست اطلاعات جالبی در حمله روسها به نواحی شمالی ایران که حتی تا تالش نیز پیش آمده بودند ارائه نماید. مشاهدات او درباره وفور باران، فقدان مجاری فاضل آب، انبوهی بیشه‌ها، ناسالم بودن اقلیم گیلان بر اثر وجود زمینهای باتلاقی و مردابها و نظائر آنها تقریبا نظیر حقایقی است که سیاحان پیش از او نیز نوشته بودند.[417]
ص: 488
چارلز مکنزی‌Charles Mackenzie اولین کنسول انگلیس در گیلان به سال 1857 میلادی (1274 ه. ق) نوشته است: «وارد جنگل انبوهی شدیم، در دو طرف جاده درختان جنگلی از قبیل توسکا، نارون، الش، شمشاد و تمشک وحشی روئیده بودند. انواع پیچکها به دور درختان تنومند پیچیده بودند و درختان توت که بین 1 تا 5/ 2 متر ارتفاع دارند با درختان جنگلی درآمیخته بودند. چند بته مو نیز دیده می‌شد که چون آذین گلبند از درختان آویخته بودند، ولی تعداد تاکهای اینجا از سایر نقاط گیلان کمتر است.»[418]
ملگونف‌Grigory Valerianovich Melgunov که در سال 1858 میلادی (1275 ه. ق) و 2 سال بعد از آن استانهای شمالی ایران را زیر پا گذاشت توانست با روشی اصولی مسائل جغرافیائی و آماری مناطقی را که در آن مسافرت نموده بود تشریح نماید. سفرنامه او در 1863 میلادی (1280 ه. ق) در پطرزبورگ چاپ و منتشر گردید. او درباره گیلان شرح مفصلی نوشته که قسمتی از آن‌چنین است: «گیلان مشتمل است بر جنوبی و غربی دریای خزر از شرق سرحد مازندران تا گمرکخانه آستارای روس و رود آستارا سرحد است.
و در جنوبی این رود کوههای تالش که همانا رشته‌ای از کوههای قفقازستان است. چون میل به جانب جنوب و غرب نمایند آغاز کوههای البرز است. در جانب شرقی آن کوه درفک است. در دیگر طرف این کوه در جنوبی گیلان و اردبیل، قزوین است. دریای خزر و دریاچه انزلی در غربی و شرقی گیلان است. طول گیلان از شرقی تا غربی 30 تا 40 فرسخ است. زمینی که در این ولایت مسطح و آب آکنده است همان جایگاه است که به گیلان نامبردار است.
همه این ولایت جنگلستان و توت‌زار است (و در پشت این جنگلها شهرها و دیه‌ها است) که به هردیه و شهری چندان‌که برنیایند نبینند.»[419]
ملگونف از بلوک و محلات و حاکم‌نشینهای گیلان به صورت زیر نام برده است:
ولایت لاهیجان که مجاور است با مازندران یا تنکابن و سخت‌سر که شامل بلوکات زیر است:
بلوک لنگرود در شرقی لاهیجان، محال رودسر، بلوک رانکوه، بلوک لشت‌نشا که در دامنه کوه است و گاهی از گیلان خارج.
ولایت رشت که محال تولم و گیل‌گسکر از متعلقات آن می‌باشند.
فومن در جنوبی و غربی رشت است و در شرقی آن رود پسیخان جریان دارد و در غربی و جنوب غربی آن ماسوله و گیل گسکر است.
بلوک شفت در شرقی فومن و جنوبی رشت و رود پسیخان است.
محال کهدم در شرقی شفت و رود جهنم‌دره و سفیدرود است و از جنوبی او سیاهرود می‌گذرد.
ولایت رودبار در جنوبی شفت و کهدم است و در غربی سفیدرود. در جنوبی آن رود قزل اوزن گذشته به سفیدرود پیوندد.
بلوک رحمت‌آباد در جنوبی او منجیل، در کنار شرقی شاهرود است.
(حاکم‌نشین) شاندرمن در شمال و غربی رشت (در میان مرداب و کوهها افتاده).
حاکم‌نشینهای زیر در سواحل غربی دریا و در طول سلسله جبال تالش قرار دارند:
تالش دولاب و گیل دولاب (در شمالی شاندرمن) و در شرقی و غربی آن چاپچارا و دیناچال می‌گذرند و به مرداب می‌پیوندند. اسالم محدود است از رود دیناچال تا کلفرود.
کرگانرود از رود کلفرود تا رود چلوند در شمال، در غربی او آستاراست که هم‌مرز روسیه است.
انزلی در دو طرف تنگه انزلی قرار دارد با جزیره میان‌پشته در مرداب.[420]
ه. ل. رابینوH .L .Rabino که از سال 1906 تا 1912 میلادی (1324 تا 1330 ه. ق) نایب کنسول انگلستان در رشت بوده نتیجه مطالعات دقیق خود را در کتابی با نام «ولایات دار المرز ایران، گیلان» جمع‌آوری نموده است و شرح زیر برداشتی کوتاه از نوشته رابینو درباره گیلان است:
ولایت گیلان از شمال به دریای خزر و شهر کوچک نمین، از مشرق به مازندران، از جنوب به قزوین، خمسه و آذربایجان و از مغرب به آذربایجان محدود می‌شود. طول آن از شمال غربی به جنوب شرقی در حدود 225 کیلومتر و عرض آن از 25 کیلومتر تا 105 کیلومتر تغییر می‌کند. در حمله مغولان گیلان دارای 12 شهر بود که در هریک امیری مستقل حکومت می‌کرد. این سرزمین بعدها به وسیله 8 تن از امیرانی که استقلال نداشتند اداره می‌شد.[421]
نام منطقه ساحلی این ولایت گیلان بوده و به مناطق کوهستانی مشرف بر آن نام دیلمان اطلاق می‌شده است. در اعصار مختلف دیده می‌شود که این نام گاهی به یکی و گاهی به دیگری تعلق گرفته، ولی منظور از آن سراسر نواحی ساحلی جنوب غربی دریای خزر بوده است. سفیدرود که از داخل گیلان می‌گذرد آن را به 2 قسمت تقسیم می‌کند که ساحل غربی آن بیه‌پس و ساحل شرقی آن بیه‌پیش نام داشته است. گیلان بیه‌پس شامل 4 شهر بزرگ بود که هر یک معمولا امیری مستقل داشت که بر شهر و تمامی نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد و این 4 شهر عبارت بودند از فومن، که در مرکز این منطقه و مجاور کوهستانها قرار دارد. در سمت مشرق به طرف دریا شهر تولم واقع است. گسکر در مجاورت ولایت مغان و رشت واقع شده و کمی از ساحل دریا و شهر رشت فاصله دارد.
رابینو[422] در یادداشتهای خود تاریخ گیلان را به شرح زیر کوتاه کرده است:
سلسله جسنفشاه از 330 پیش از میلاد تا 491 بعد از میلاد در گیلان و مازندران حکومت می‌کردند. از سال 320 تا سال 447 هجری سلسله آل بویه در آن دو ولایت حکومت داشتند. از سال 314 تا 470 هجری نوبت به زیاریها رسید. از سال 250 هجری تا سال 316 بسیاری از سلاطین علوی در گیلان و
ص: 489
مازندران حکومت کردند که همواره طرفدارانی در میان قوم دیلم داشتند.
سلسله وهسودان از 211 تا 457 هجری، و ملاحده اسمعیلی از 483 تا 654 نفوذ خود را در گیلان و دیلم برقرار کردند. علاوه بر این سلسله‌ها سلاطین کوچک دیگری نیز در این نواحی حکومت می‌کردند که گیلان میان آنها قسمت شده بود.
هنگامی که سید علی کیا در سال 769 هجری، پیش از مستقر شدن در لاهیجان، قیام کرد خاندانهای ابو الحسن المؤید بالله در تنکابن، قبیله ناصروند در رانکوه و لاهیجان، خاندان کوشیج در اشکور، انوزوند در کهدم، اسمعیلوند در کوچصفهان، و خاندان اسحاقی در فومن قدرتهائی بدست آوردند. در رشت و شفت و گسکر نیز امرای دیگری بودند. تولم که در حدود نیم قرن استقلال نداشت به فومن ملحق شده بود. اندکی بعد سلاطین لاهیجان و فومن در تمام بیه‌پیش و بیه‌پس نفوذ کردند به طوری که وقتی شاه عباس اول تصمیم گرفت گیلان را ضمیمه مستملکات خود سازد ناچار شد حکام لاهیجان و فومن و گسکر را از میان بردارد. شاه‌عباس پس از این کار در 2 منطقه بیه‌پیش و بیه‌پس حکام مخصوصی گماشت. از آن به بعد به استثنای 40 سالی که آقا جمال فومنی و پسرش هدایت الله خان به استقلال در گیلان سلطنت کردند این ولایت تحت قدرت حاکمی که از مرکز برای تمامی این منطقه انتخاب می‌شد قرار داشت.

گیلان از عهد صفویه تا پایان قاجار

اشاره

گیلان پس از عصر مغولان، همچنان‌که به دوره پادشاهی صفویان نزدیک می‌شد وسیله امرای محلی اداره می‌گردید و رهبران آن در شهرهای لاهیجان، تولم، رشت و دیگر شهرها به استقلال حکومت می‌راندند. در این زمان اسماعیل میرزا بین 6 تا 7 سال در لاهیجان نزد کارکیا میرزا علی کیا، فرمانروای آنجا، بسر می‌برد. او که در لاهیجان از سادات کیائی محبت بسیار دیده بود پس از کسب نظر موافق کارکیا با عده‌ای از مریدان خود به خلخال و از آنجا به اردبیل رفت. با توجه به 7000 نفر سپاهی که در خدمتش بودند به فکر تسخیر شیروان افتاد و با تعداد کم سپاهیان خود بر شیروانشاه پیروز شد و بدین شکل بود که سلطنت او آغاز گردید.
گیلان که غالبا شاهد اختلافاتی میان رهبران خود بود در این زمان نیز که شاه اسماعیل به سلطنت رسید از چنین اختلافی خالی نبود. زمانی که پسر امیر حسام الدین به نام امیره دباج حاکم بیه‌پس بود، چون با پادشاه صفوی از در اطاعت درآمده بود، شاه دخترش را به ازدواج او درآورد و این امر تا مدتها مانع بروز هرگونه اختلاف میان او و دربار صفوی بود.
در سال 938 هجری زمانی که شاه طهماسب سلطنت ایران را داشت خیر النساء بیگم همسر امیره دباج درگذشت و امیره دباج چون از جانب شاه احساس خطر می‌کرد به دربار عثمانی پناهنده شد، ولی کاری از پیش نبرد.
در این دوران اختلاف ولایات بیه‌پس و بیه‌پیش هرلحظه سبب بروز منازعاتی بین آنان می‌گشت و با این وضع خاندان کیائیه از داخل پاشیده می‌شد. سید حسن کیا برادر سید علی کیا بر او شورید و خود به امارت رسید و چون به بیماری طاعون درگذشت، پسر یک ساله‌اش خان احمد را به جانشینی او انتخاب نمودند.
شاه طهماسب پس از اقدامات بی‌نتیجه‌ای که به انجام رساند حکومت خان احمد را به رسمیت شناخت. خان احمد دامنه قدرتش را تابیه‌پس (فومن، رشت و توابع) وسعت داد. او بارها با شاه طهماسب اختلاف پیدا کرد، ولی در مقابل لشکرکشیهای او تن به تسلیم نداد و سرانجام شاه در مقابل نافرمانیهای او به یکی از سردارانش به نام معصوم بیک دستور دستگیری او را داد.
جنگهای شدیدی درگرفت و خان احمد مجبور شد به کوهستانهای اشکور پناهنده شود و پس از ماهها سرگردانی در آنجا در یکی از مراتع دستگیر و در قلعه قهقهه و از آنجا نیز در قلعه استخر فارس زندانی گردید.
پس از شاه طهماسب پسرش شاه اسماعیل جانشین او گردید که چون بیش از یک سال حکومت نکرد برادرش سلطان محمد خدابنده به سلطنت رسید.
طبق تمایل شاه، خان احمد به دربار رفت و با ازدواج با خواهر شاه یعنی دختر شاه طهماسب به افتخار دامادی خاندان صفویه نائل گردید.
اختلاف امرای محلی گیلان تمامی نداشت و بروز جنگهای متعدد مخصوصا بین دو ناحیه بیه‌پس و بیه‌پیش آن را ضعیف ساخته بود و این وضع تا آغاز سلطنت شاه عباس ادامه داشت.
شاه عباس که ابدا به ادامه خودمختاری امرای محلی گیلان تمایلی نداشت، منتظر فرصتی بود تا به خودمختاری خان احمد پایان دهد و درعین‌حال به ملاحظه این‌که خان احمد همسر عمه او بود از جدال با او پرهیز داشت.
پس از بروز وقایعی که دامنه اختلافات شاه و خان احمد را وسیع‌تر ساخت سرانجام به دستور شاه لاهیجان از راههای مختلف مورد حمله قرار گرفت.
خان احمد شکست خورد و با کشتی عازم شیروان گردید، شاه عباس گیلان را ضمیمه ولایات خود ساخت. همبستگیهائی که میان فرماندهان محلی گیلان بر ضد دربار قزوین ایجاد شده بود با نیروی سرکوبگر شاه از هم پاشید و توطئه‌هائی هم که برای کشتن شاه صورت گرفته بود منکوب گردید. به هر تقدیر نظیر چنین اتفاقاتی هم در گیلان به وقوع می‌پیوست و با وجود همه سختگیریها و کشتار بی‌رحمانه شاه، مردم گیلان هیچگاه روحیه آزادی‌طلبی و عدالتخواهی خود را از یاد نبردند و همین امر بود که شاه متوحش را واداشت تا با سران آنها به مدارا رفتار کند.
خان احمد که به حمایت دولت عثمانی دل خوش کرده بود نتیجه‌ای نگرفت و خاک عثمانی را ترک کرده به عراق عرب رفت و به سال 1005 هجری در آنجا وفات یافت.
گیلان به صورت کانونی از شورش درآمده بود. قتل عامهای شاه از جمله کشتار مردم لشت‌نشا که شورش از آنجا آغاز شده بود و بی‌رحمیهای او که حتی به دست‌نشاندگان خود نیز رحم نمی‌کرد تا مدتی مردم را از دست زدن به هرگونه اقدام مخالفت‌آمیز بازمی‌داشت.
در این زمان شاهزاده صفی میرزا که محبوب سران کشور و مورد علاقه شاه بود در رشت بسر می‌برد. بدگمانی شاه نسبت به او باعث شد تا به دست یکی از غلامان چرکس شاه کشته شود.[423] مردم رشت به واسطه رفتار خوبی که
ص: 490
از شاهزاده دیده بودند به خونخواهی او دست به شورش زدند، ولی دخالت سپاهیان قزلباش این عصیان را فرونشاند.
شاه عباس تا زمانی که حیات داشت همواره از مردم گیلان و تجزیه این ولایت از خاک ایران بیمناک بود و به همین سبب هرحرکتی را به شدت سرکوب می‌کرد. مخالفتها تا واپسین روزهای زندگی او یعنی تا سال 1038 هجری قمری که در اشرف مازندران جهان را بدرود گفت نیز ادامه داشت.
رفتار خشن و بی‌رحمانه سام میرزا پسر صفی میرزا که با نام شاه صفی به سلطنت رسید دست عاملان او را مخصوصا در گیلان به آزار و غارت مردم باز گذاشت. سیاست دولت صفوی بر سختگیری مردم گیلان استوار بود. میزان مالیاتی که از مردم گیلان می‌گرفتند به مراتب بیش از میزانی بود که از مردم سایر ولایات مطالبه می‌شد.
به سال 1038 هجری قیامی در گیلان روی داد که در تاریخ از اهمیت خاص برخوردار است.[424] این قیام وسیله کالنجار سلطان که پس از کشته شدن پدرش به دنیا آمد و به سبب ناامنیهایی که از سوی عاملان دربار زندگی او را تهدید می‌کرد در گمنامی بسر می‌برد، صورت گرفت. مردم که از ستم دربار ناراضی بودند دور او گرد آمدند و او به نام عادلشاه یا غریب شاه در رأس شورش قرار گرفت. این افراد پس از به آتش کشیدن کوچصفهان و خشکبیجار در سومین روز قیام خوددار الاماره رشت را مورد تهدید قرار دادند. دولت مرکزی به مقابله با قیام برخاست. عادلشاه دستگیر و به اصفهان اعزام شد و او را سرانجام در آن شهر به دار آویخته تیرباران نمودند و قیامی که بیش از همه فقر و ناکامی مردم سبب آن بود بدین‌ترتیب سرکوب گردید.
هنوز مدتی از این جریان نگذشته بود که گیلان مورد حمله یکی از فرماندهان روس به نام استنکورازین قرار گرفت. او به سال 1045 هجری با سپاهیان خود رشت را غارت کرد و چون مردم علیه متجاوزین روس تجهیز شدند آنان سوار کشتیهای خود شده به دریا گریختند. نظیر این حمله به هنگام سلطنت شاه عباس دوم نیز انجام گرفت و استنکورازین در سواحل گیلان دست به غارت زد، ولی چون این حمله مخالف پیمان برقراری روابط حسن- همجواری میان ایران و روس بود امپراطور روس دستور داد به این غارت پایان دهند.
گیلان در سال 1135 هجری یعنی زمان سلطنت شاه طهماسب دوم شاهد اشغال بخشی از این سرزمین وسیله روسها بود. متأسفانه سستی و بی‌حالی توأم با بی‌کفایتی و شقاوت پادشاهان صفوی بدبختیهای زیادی برای ایران به بار آورد که از مهم‌ترین آنها باید از حمله افغانها به ایران یاد نمود. روسها با استفاده از فرصت گیلان را متصرف شدند و در نبردهایی هم که روی داد همواره گیلان با شکست مواجه می‌شد؛ حتی عملیات چریکی و جنگهای نامنظم نیز که روسها را به ستوه آورده بود نتوانست جلوی پیشرفت آنها را بگیرد. گیلان درحالی‌که در اشغال روسها بود مورد حمله نیروی عثمانی قرار گرفت، ولی عثمانیها که علاقه زیادی به تصرف گیلان و سلطه بر بازرگانی ابریشم ایران داشتند در این اقدام خود ناکام ماندند.
روسها در زمان ایوانونا که پس از الکسیس پطر دوم از 1730 میلادی به فرمانروایی رسیده بود به علت شیوع بیماری وبا در گیلان و مرگ‌ومیر زیاد سربازان روسی خاک گیلان را ترک کرده به روسیه بازگشتند. در زمانی که دولت مرکزی ایران قدرت کافی برای حفاظت کشور نداشت، روسها از نیروهای گرجی خود خواستند تا به طرف دربند عزیمت کرده بخشهایی از سواحل دریای خزر و نیز شماخی و کارتلی را ضمیمه خاک خود سازند. نادر که وسیله نماینده ایران در روسیه از این خبر آگاه شده بود به شماخی لشکر کشید، و از آنجا دربار روسیه را در صورت مسترد نداشتن بادکوبه و دربند به ایران تهدید به جنگ نمود؛ طبق قراردادی که در گنجه به امضاء رسید دولت روسیه متعهد شد طی مدت معینی ابتدا بادکوبه و پس از آن دربند و سایر نواحی گیلان را تخلیه نماید و در سال 1148 هجری یعنی پس از 13 سال که قسمتی از سرزمینهای ایران در اشغال نیروهای روسی بود اراضی اشغالی به کلی از سربازان بیگانه تخلیه گردید و گیلان فرصت یافت تا به بازسازی و توسعه کشاورزی خود بپردازد و به تجارت ابریشم منطقه که در این زمان مورد رقابت روسها و انگلیسیها قرار گرفته بود رونق بیشتری ببخشد.
مقارن این اوقات جان التون[425]John Elton انگلیسی که در خدمت دولت روسیه بود وارد رشت گردید. او که با اجازه روسیه 2 کشتی در قازان ساخته بود برای تجارت به رشت رفت‌وآمد می‌نمود. کمی بعد به علت اختلافی که با دولت روسیه پیدا کرد نزد نادر رفت. نادر پس از آگاهی از هنر التون در ساختن کشتی چون تشکیل نیروی دریایی ایران در دریای خزر را برای اعمال قدرت در مقابل ترکها و لزگیها لازم می‌دید از او خواست تا برای ایران کشتی بسازد.
التون در لنگرود به این کار پرداخت و اولین کشتی را که علاوه بر ظرفیت قابل توجه دارای 20 قبضه توپ بود به نام نادر شاه در یکی از کناره‌های گیلان به آب انداخت.
وضع اقتصادی ایران در زمان نادر شاه او را به اتخاذ سیاست مالی خاصی واداشت که فشار پرداخت مالیات را به دوش مردم می‌گذاشت. این روش برای دهقانان گیلان که از طبقات کم‌درآمد بودند قابل تحمل نبود، بدین سبب به تحریک متنفذین و روحانیانی که غالبا از اعمال سیاستهای نادر زیانهایی متوجه خود می‌دیدند دست به شورش زدند.[426] شروع این شورش از تالش بود، ولی دامنه آن به زودی به تمامی گیلان کشیده شد. پس از شورش که با نیروی نظامی نادر فروکش کرد دوبار دیگر نیز در زمان همین پادشاه گیلان دچار آشوب شد، ولی در هردو بار باز هم سربازان نادر قیامها را سرکوب کرده گروهی از رهبران این قیامها را اعدام نمودند.
در زمان حکومت علیقلی خان افشار برادرزاده نادر که به نام عادلشاه سلطنت می‌کرد سپاهی از سوی حاکم آذربایجان در رشت دست به تاراج و
ص: 491
غارت اموال بازرگانان انگلیسی زدند، گرچه خسارتی از جانب آنان به شهر رشت و مردم آن وارد نشد، اما سربازان شاهی با کمک همین مردم مهاجمین را از گیلان بیرون راندند.
مقارن سال 1162 هجری عادلشاه سقوط کرد. حاجی جمال فومنی فرزند امیره دباج و حاجی شفیع در گیلان با سرپیچی از فرمان حکومت مرکزی یک نوع حکومت اشرافی را بنیان نهادند. در سال 1163 رشت به دست محمد حسن خان قاجار افتاد و اندکی پس از این جریان در تصرف قوای کریم خان قرار گرفت.
گیلان مورد توجه خاص پادشاهان قاجار بود و آنها حکومت این سرزمین را معمولا به رجال مهم دولتی و شاهزادگان و فرزندان خود می‌سپردند.
در زمان فتحعلیشاه روسها با تعداد 12 فروند کشتی[427] توپدار به بندر انزلی و سپس به قصد تصرف رشت از آنجا به پیربازار وارد شدند. میرزا موسی خان منجم‌باشی با گروهی از تفنگداران گیلان سپاهیان روس را وادار به عقب‌نشینی کرد. مصیبت دیگری که در زمان همین پادشاه به گیلان رسید طاعون بود که به قولی جمعیت 000، 80 نفری رشت را به 8000 نفر کاهش داد.[428]
زمان حکومت ناصر الدین شاه نیز شورشهایی در گیلان بروز نمود. در زمان حکومت مظفر الدین شاه و محمد علی شاه گیلان به سبب موقعیت خاص خود یعنی واقع شدن در سر راه ایران و اروپا و نفوذ افکار آزادیخواهانه در میان مردم راه پیشرفت و کمال را می‌پیمود و در جریان انقلاب مشروطیت سپاهیانی که از گیلان در این قیام شرکت داشتند تهران را تسخیر کردند و موجبات پناهنده شدن[429] محمد علی شاه به کنسولگری روس و عزل او را از سلطنت فراهم ساختند.
زمان به سالهای شروع جنگ جهانی اول نزدیک می‌شد. این سالها (18- 1914 میلادی) برای همه ایران مخصوصا گیلان سالهائی مصیبت‌بار بود. گیلان به عنوان دالانی برای رسیدن به شهرهای دیگر و نقاطی که جنگ در آنها جریان داشت مورد استفاده و رفت‌وآمد قوای نظامی قرار گرفت.
سربازان هنگام عبور از شهرها علاوه بر استفاده از مواد غذائی که سر راه آنها بود به فجایع بسیاری هم دست می‌زدند و موجبات ناامنی شهرها را فراهم می‌ساختند.
ادامه چنین وضعی برای گیلان که تازه فداکاریهایش را در به ثمر رسیدن انقلاب مشروطیت ایران پشت سر می‌گذاشت قابل تحمل نبود. جلساتی با شرکت عده‌ای از روشنفکران تشکیل گردید که مقدمات بروز یک نهضت را فراهم می‌ساخت. در همین اوقات بود که میرزا یونس معروف به میرزا کوچک که به صورت تبعید در تهران بسر می‌برد وارد رشت شد و شرکت او در جلسات به شروع نهضت سرعت بخشید.[430]
در این زمان در گیلان نیز مانند سایر نقاط ایران نظام سرمایه‌داری بر اقتصاد روستاها مسلط بود و روابط تولیدی بر روستاها عمدتا براساس فئودالیسم بود. اربابان با داشتن دو خصیصه تمایل به افزایش کمی زمین و استثمار هرچه بیشتر کشاورزان تمامی کوشش خود را در حفظ منافع خویش به کار می‌بردند. این عده چون در شهرها زندگی می‌کردند برای اداره املاک خود نیاز به مباشران و کدخدایان داشتند، و این دو گروه اجتماعی حافظ منافع اربابان در روستاها بودند و در موقعیت سلطه‌جویانه‌ای نسبت به روستائیان قرار داشتند؛ بسیاری از آنان تبدیل به مالک می‌شدند و یا به شکل روستائیان غنی در می‌آمدند و در مقابل اینها طبقه زارع با این‌که از نظر تعداد زیاد بودند همه‌وقت در استثمار شدید اربابان قرار داشتند.
این امر مربوط به گذشته‌های طولانی بود و بارها سر و صداهائی را در تأمین منافع روستائیان ایجاد کرده بود. در زمان انقلاب مشروطه تقسیم زمینهای پادشاه و خوانین بزرگ به نفع زارعان مورد تقاضای جمعیت مجاهدین دموکرات مشهد بود که در سال 1286 هجری تشکیل گردیده بود و در سال 1288 هجری حزب دموکرات که در مجلس اقلیت داشت این موضوع را در مجلس مطرح نمود. در خلال جنگ جهانی اول ایرانیانی که از قفقاز و نواحی نفتی باکو برگشته بودند حزب کمونیست را تشکیل دادند.[431] آنها معتقد بودند عموم زمینهای بزرگ مانند زمینهای دولتی، وقف، سلطنتی و زمینهای اربابی باید مصادره شود. و در همین زمان بود که شاهد فعالیت سازمان چریکی جنگل علیه سلطه خارجیان می‌شویم. آنها تصمیم گرفتند که تشکیلات خود را در جنگلهای گیلان برقرار نموده و از آنجا اقدامات خود را برای دفع همه نابسامانیهائی که در گیلان وجود داشت آغاز نمایند.
جنبش جنگل با روستائیان رابطه صمیمانه و نزدیکی داشت و مایل بود در زمینه اصلاحاتی مانند افزایش سهم دهقانان، حذف بیگاری، لغو پرداخت جنس به ارباب، مجبور کردن زمین‌داران بزرگ به تقسیم مقداری از زمین بین روستائیان و ایجاد رفاه بیشتر برای دهقانان اقداماتی را به انجام برسانند. پس از مدتی کمونیستها و جنگلیها باهم متحد شده جمهوری سوسیالیستی گیلان را تشکیل دادند. جنگلیها که مرامنامه خود را با توجه به رعایت کلیه حقوق انسانی برای مردم به تصویب رسانده بودند به پیشرفتهائی هم دست یافته بودند. سرانجام در اثر تضاد بین آنها و کمونیستها و ظاهر شدن نفاق میان سران جنگل قدرت خود را از دست دادند و در همان روز نیروی دولت که مخالف به وجود آمدن جمهوری گیلان به عنوان یک حکومت مستقل بود وارد گیلان شد. سرانجام با همه دلاوریهای میرزا و یارانش نیروی مشترک روس و انگلیس دست به کشتار فجیع جنگلیها زدند؛ و با گذر سربازان روس از گیلان به سمت روسیه بروز ناامنی در این منطقه شدت بیشتری گرفت. در اواخر حکومت بی‌جان احمد شاه قاجار میرزا و یارانش در جنگلهای گیلان به محاصره افتادند.
سر میرزا کوچک جنگلی، درحالی‌که بدنش از سرما یخ‌زده بود، به دست
ص: 492
مردی جاهل از بدنش قطع گردید و به رسم ارمغان به تهران فرستاده شد و در گورستان حسن‌آباد دفن گردید که بعدها وسیله یکی از دوستان پاک نهاد میرزا به رشت منتقل و در گورستان سلیمان داراب به خاک سپرده شد.[432]
با فروپاشی نهضت جنگل قدرت رضا خان که در مبارزه با جنگلیها فرماندهی نیروی قزاق را به عهده داشت فزونی می‌گرفت و او با تکیه به سیاستهای بیگانگان راه پیشرفت خود را هموار نمود و با پایان دادن به سلطنت قاجاریه خود به پادشاهی رسید.

راههای گیلان‌

اشاره

موقعیت خاص جغرافیائی گیلان، وفور بارندگی، آبگیرها و باتلاقهائی که در داخل این سرزمین از کناره‌های کوه تا حوالی دریا پدید آمده‌اند و بالاخره جنگلهای انبوه این منطقه مانع بزرگی در ایجاد شبکه‌هائی از راههای خوب برای تأمین ارتباط بین نواحی مختلف گیلان و یا این ناحیه با دیگر ولایات بوده است.
راههای گیلان در گذشته با توجه به تقسیمات سیاسی منطقه به 2 قسمت تقسیم می‌شد:
الف- راههای بیه‌پس که فومن، گسکر، ماسوله و سایر بخشهای بیه‌پس را به طارم و خلخال متصل می‌ساخت.
ب- راههای بیه‌پیش که از قزوین به شهرها و روستاهای گیلان شرقی کشیده شده بود و این همان راهی بود که شاه عباس در سال 1000 هجری قمری با عبور از آن راه خود را به لاهیجان رساند.
گیلان با 3 راه اصلی به خارج از این منطقه متصل می‌شد که عبارت بودند از راه قزوین به دیلمان و لاهیجان، راه ساحلی مازندران به رودسر و راه ساحلی آستارا به گسکر.
در سال 1019 هجری (1610 میلادی) بهزاد بیگ وزیر گیلان فرمانی از شاه عباس دریافت کرد تا راهی را که از گیلان می‌گذشت و از مازندران به رودخانه دیناچال می‌رسید ترمیم کند. این راه ادامه راه مشهوری بود که از جاجرم می‌آمد و تا رانکوه می‌رفت یعنی از تمیجان به ملاط و بعد به طرف لاهیجان، رشت، شهر گسکر و کرگانرود و از آنجا به کوهها می‌رسید و پس از عبور از آق‌اولر برای اتصال به اردبیل به طرف مغان کشیده می‌شد.
این خط ارتباطی که به طول تقریبا 150 فرسنگ از میان جنگلها و کوهها در سرزمین باتلاقی جنوب دریای خزر می‌گذشت و در واقع پیوندی میان خراسان و گرجستان بود پس از شاه عباس به دست فراموشی سپرده شد تا بدانجا که جز نام چیزی از آن به‌جا نماند.
جاده قزوین از راه منجیل و رودبار احتمالا در اوائل سلطنت صفویه همزمان با بنای اولین پل در منجیل ساخته شده است. در سال 1246 هجری (1830 میلادی) به فرمان فتحعلی شاه جاده منجیل- قزوین تعمیر گردید. در زمان سلطنت ناصر الدین شاه نیز جاده مزبور تعمیر شد و طبق فرمان شاه دهکده سراوان وقف نگهداری جاده رشت- امامزاده هاشم و رشت- لاهیجان شد.
یک شرکت روسی (شرکت جاده انزلی- تهران) بالاخره جاده غازیان- رشت- تهران را که در ماه شعبان 1316 هجری (ژانویه 1899 میلادی) برای عبور درشکه‌ها افتتاح گردیده بود بنا نهاد. امتیاز این شرکت 89 سال بود. یک راه فرعی هم از رشت به پیربازار که بندر وصول عوارض بود کشیده شد.
در سال 1318 هجری (1900 میلادی) سپهدار اعظم با اجرای طرح عظیم جاده‌های این منطقه راه پیشرفت گیلان را باز نمود. سپهدار جاده‌ای هم از رودسر به لنگرود، لاهیجان، کیسم و رشت و راهی دیگر از رشت به پسیخان، جمعه‌بازار، شکرباغان و طاهر گوراب احداث نمود. این راهها در مواقع خشکی قابل ارابه‌رانی بودند، ولی چون کف آنها سنگفرش نشده بود در زمستان وضع نامساعدی داشتند.
گذرهائی هم گیلان را به مناطق پشت کوههائی که آن را احاطه نموده‌اند متصل می‌ساخت که عبور از آنها با سختی و دشواری فراوان میسر بود و در حال حاضر نیز تغییر چندانی نکرده است.
ابوت درباره راههای این سرزمین می‌نویسد: «راههای گیلان بدتر از آنست که در وهم بگنجد.» او مدعی است که جاده‌های اطراف رشت را عمدتا به طرز عجیبی خراب نگهداشته‌اند تا از هجوم دشمن جلوگیری شود؛ کاری که در زمان حمله روسها به رشت به وقوع پیوست و آنان را با حمله آتشبارهای نیروی ایران از درون جنگلها مواجه ساخت و وادار نمود تا پس از دادن تلفات زیاد عقب‌نشینی کنند.
فهرست راههای قدیمی گیلان را به صورت زیر می‌توان تنظیم نمود: ضمنا نباید فراموش کرد که برخی از این راهها در حال حاضر نیز مورد استفاده هستند.
- راه انزلی به آستارا با مسافتی حدود 5/ 19 فرسنگ در حاشیه دریا و از میانه زمینهای شنی.
- راه رشت به ساری. چهارپاداران 63 فرسنگ فاصله میان رشت و ساری را که از حاشیه دریا می‌گذشت حد اقل در 13 روز طی می‌کردند.
- راه رشت به تبریز که بازرگانان از همین راه ساحلی برای فرستادن کالا به مقصد تبریز استفاده می‌کردند و پس از عبور از کوههائی که در سر راه قرار داشتند از راه آق‌اولر و اردبیل خود را به تبریز می‌رساندند.
- راه فومن به تبریز که از راه ماسوله و هرو به تبریز می‌رفت، ولی چون عبور از باتلاقها و برنجزارهای داخلی در فاصله رشت و ماسوله برای یابوهای گیلان بسیار دشوار بود این راه کمتر مورد استفاده قرار می‌گرفت.
- راه رشت به قزوین. این راه به طول 28 فرسنگ پس از عبور از دوشنبه بازار- شاقاجی- کاروانسرای لات- نقلبر- رودبار زیتون- پل منجیل- کاروانسرای خزران و مزرعه به قزوین می‌رسید و بدون تردید یک راه بزرگ کاروان‌رو بود.
در موقعی که باد گرم زمین را خشک می‌کرد این مسافت 5 روزه طی می‌شد، ولی بدون کمک باد گرم برای عبور از این راه و رسیدن به پل منجیل 7 روز فرصت لازم بود. وضع راه بسیار خراب بود و قاطرها هنگام عبور از کوره راههائی می‌گذاشتند که کاروانهای پیش از آنها آن راه را طی کرده بودند. هر
ص: 493
قاطر دقیقا پای خود را در جای پای قاطر دیگری می‌گذاشت و در جاده چاله‌هائی گود می‌ساخت که آب و گل آن را پر می‌کرد. در فاصله شاقاجی و کاروانسرای لات در محلی به نام جهنم‌دره حیوانات تا کمر در گل می‌نشستند.
راه دیگری میان رشت و قزوین وجود داشت که از رانکوه و گردنه اشکور و الموت می‌گذشت.
- راه قدیمی سیاهکل به دیلمان که به دستور شاه عباس ساخته شد و به جای راهی قدیمی که بر ساحل چپ شم‌رود وجود داشت مورد استفاده قرار گرفت.
- راه قدیمی باباکوه از سیاهکل به دیلمان.
- راه دیلمان به قزوین که به دستور شاه عباس مرمت گردید.
- راه دیلمان به املش که چندین فرسنگ از آن در زمان شاه عباس ساخته شد.
- راه دیلمان به رحیم‌آباد.
- راه اهتکوه (عطاکوه) از دیلمان به لنگرود یا لاهیجان.
- راه نو از سمام به رودسر.
- راه کنار سفیدرود به دیلمان.
- راه شاه عباسی در ناحیه شرقی رانکوه.
- راه شاه عباسی در حوالی قاسم‌آباد به رودسر.
- راه شاه عباسی از املش به قزوین.
- راه سرلیل از پلاردکان به دیلمان.
- پشت راه (راه دیلمان به رانکوه).
- راه سنگفرش طرف راست و چپ پل‌رود که دنباله‌هائی از آن به بالا اشکور می‌رفت.
- راه لرز از دهکده پرندان اشکور به قزوین.
- راه گردنه گون‌کل، از سیارستاق اشکور به قزوین.
- راه گردنه چی‌جیم‌چال، از سیارستاق اشکور به قزوین.
- راه گون‌کل، از دهکده پرندان اشکور به قزوین.
- راههای بالا اشکور شامل:
راه لاک‌تراشان از تمل به شهسوار.
راه دوهزار از تمل به خرم‌آباد.
راه جنده رودبار از تمل به جنده رودبار.
راه دیگری از تمل به جنده‌رودبار.
راه دیگری از تمل به تنکابن.
راه داغلا، از بالا اشکور به کلاچای.

راههای آبی گیلان‌

موقعیت طبیعی گیلان و نیز وجود رودهای بسیار در این سرزمین ایجاب می‌کرد که در ارتباط با همسایگان از راههای آبی استفاده شود. شهر رشت که مرکز اصلی همه راههای ارتباطی گیلان است از یک طرف از راه رودخانه پیربازار با مرداب انزلی و از طرف دیگر با نهر خمام‌رود که از نزدیکی شهر می‌گذرد به سفیدرود مربوط بود. مال التجاره گیلان با استفاده از این نهر و سفیدرود به پل منجیل حمل می‌شد و از آنجا از طریق راه کاروان‌رو به قزوین و در واقع به همه مراکز تجاری ایران رسانده می‌شد.[433]
این راه درحالی‌که طولانی‌تر از راه معمولی رشت به قزوین بود متضمن خطرات و هزینه زیادتری نیز می‌بود. پس از هرطغیان، انبوه درختانی که دستخوش سیلابها بودند راه رودخانه را بر بادبان و دکلهای قایقهای باری می‌بستند. بنابراین با توجه به عدم رسیدگی به راه مزبور استفاده از راههای زمینی را بیشتر مقرون‌به‌صرفه می‌شمردند.

راه‌آهن رشت به پیربازار

پیش از ایجاد این راه‌آهن برای رفتن از رشت به انزلی دو راه موجود بود:
اول راه خشکی و دوم راه مرداب. راه خشکی عبارت از جاده‌ای بود به طول 35 کیلومتر که روسها در امتداد سواحل شرقی مرداب انزلی از رشت به غازیان ساخته بودند و از هرحیث مرغوب و راحت بود، اما باج راه که توسط کمپانی دریافت می‌شد بسیار گزاف بود و بدین‌جهت حمل کالاهای تجارتی از این راه مقرون‌به‌صرفه نبود.
راه مرداب از باختر رشت شروع شده و قسمت خشکی آن به پیربازار منتهی می‌شد. پیربازار بندر کوچکی است که در ساحل یکی از شعب سفیدرود موسوم به خمام‌رود واقع شده و تقریبا 8 کیلومتر از شهر رشت فاصله دارد.
شعبه مزبور که از رشت نیز عبور کرده داخل مرداب می‌شد بسیار کوچک بود و تنها قایقهای باری بسیار کوچک می‌توانستند به زحمت در رودخانه سیر کرده خود را به پیربازار برسانند و مسافرین و مال التجاره را به مرداب و از آنجا به انزلی حمل کنند.
کمپانی خوشتاریا که اهمیت این موقع را کاملا احساس کرده و می‌دانست لاقیدی ایرانیان چه منابع بزرگی را در آنجا عقیم گذاشته است از سال 1295 هجری برای ایجاد وسائل سریع حمل‌ونقل و رسیدن به منافع سرشار، راه‌آهن رشت- پیربازار را دایر کرد و بدین‌طریق رشت را به بندر انزلی متصل ساخت.[434]
راه‌آهن از رشت شروع شده و در پیربازار خاتمه می‌یافت. طول آن تقریبا 8 کیلومتر بود.
ایستگاه راه‌آهن در داخل شهر پشت عمارت حکومتی واقع شده بود که مجلل نبود و در میان یک محوطه که 4 طرف آن طارمی کشیده بودند اتاق محقری از چوب به چشم می‌خورد که محل فروش بلیط بود. اتاق انتظار و اتاق بوفه در این ایستگاه وجود نداشت و در تمام سال در زیر برف و باران زمستان و آفتاب سوزان تابستان مسافرین بدون پناهگاه در کنار خط آهن منتظر حرکت ترن می‌شدند. عده واگونهای ترن هیچوقت از 3 تجاوز نکرده و چون هر واگونی گنجایش 32 نفر مسافر را داشت عده مسافرین ترن از 100 نفر بیشتر نمی‌شد. ترن روزانه فقط یک مرتبه حرکت می‌کرد و مسافت 8 کیلومتری بین
ص: 494
رشت و پیربازار را در 3 ربع ساعت یا به عبارت دیگر با سرعت 12 کیلومتر در ساعت طی می‌کرد. این راه‌آهن فاقد واگن درجه اول و درجه دوم بود و تمام مسافرین در درجه سوم می‌نشینند؛ و بهای بلیط هریک نفر 3 قران بود.
ترن معمولا در حوالی ظهر از رشت خارج شده و در پیربازار 2 ساعت توقف می‌کرد و 3 ساعت بعد از ظهر مجددا به رشت بازمی‌گشت. چون 3 واگن کوچک آن گنجایش مال التجاره را نداشت امتعه تجارتی مانند گذشته به وسیله گاری و عراده از رشت به غازیان حمل می‌شد.
در پیربازار کمپانی بندر کوچکی احداث کرده بود و مسافرین پس از ورود به آنجا سوار کرجی می‌شدند و دو نفر پاروزن کرجی را به حرکت در می‌آوردند. در موقع رسیدن به مرداب رودخانه به چندین شعبه تقسیم می‌شد و این شعبه‌ها به قدری کم‌آب بودند که عموما کرجیها در میان شن و ماسه فرو می‌رفتند و خارج کردن آنها بسیار دشوار بود.
در مرداب 2 کشتی بخاری کوچک موسوم به «بارکاس» یکی متعلق به کمپانی خوشتاریا و دیگری متعلق به تجارتخانه علی اف در حرکت بودند و 4 ساعت بعد از ظهر مسافرین را به انزلی می‌رساندند. البته در فصل زمستان که روزها کوتاه و مردابها هم اغلب طوفانی است مسافرین بعد از غروب در انزلی پیاده می‌شدند و بدین‌ترتیب در اثر اختلال در برنامه راه‌آهن غالبا یک روز از وقت مسافران تلف می‌شد.

شهرها، پلها و قلعه‌های مهم تاریخی تا این دوره‌

الف- شهرها.

از گیلان به عنوان سرزمینی آباد یاد کرده‌اند که در شهرها و آبادیهای مختلف آن امرای محلی حکومت می‌کردند.
برحسب نوشته ملگونف[435] تمامی گیلان دارای 1250 روستا بوده است.
او با استفاده از جدول خودزکو شماره رعایا و بلوک و محال گیلان و مالیات آنها را در سال 1840 میلادی به صورت جدول ذیل تنظیم نمود. قطعا در زمان او تغییرات زیادی رخ داده بود، ولی او به علت نداشتن آمار تازه و دقیق به نقل مشاهدات خود پرداخته است.
بلوک/ رعایا/ مالیات تومانی
لاهیجان/ 62000/ 42777
لشت‌نشا (و لنگرود)/ 20000/ 6629
رانکو/ 14000/ 7960
رشت/ 75000/ 46376
تولم/ 6000/ 3808
گسکر/ 12000/ 6020
فومن/ 58000/ 32000
ماسوله/ 2500/ 1432
شفت/ 5500/ 3447
دیلمان/ 3000/ 1840
طالش و گیل‌دولاب/ 7000/ 4301
شاندرمین/ 4000/ 2530
اسالم/ 2300/ 1355
کرگان‌رود/ 7500/ 2720
انزلی/ 800/ 750
شیلات// 6437
ضراب// 1000
مداخل گمرک خانه رشت و// 3300
انزلی و منجیل و لاهیجان
جمع/ 279600/ 204382
در تقسیمات کشوری دوره قاجاریه گیلان یکی از ولایات ایران محسوب می‌گردید و رابینو در زمان پادشاهی محمد علی شاه تقسیمات جزء این ولایت را به صورت 19 بخش زیر معرفی نموده است.[436]
1- ناحیه موازی که مهمترین نواحی گیلان است و شهر رشت که مرکز ولایت گیلان است در این ناحیه قرار دارد. 2- ناحیه کوچک لشت‌نشا در شرق و شمال شرقی رشت. 3- ناحیه لاهیجان که مرکز آن شهر لاهیجان است و در بخش شرقی موازی قرار گرفته و با اهمیت‌تر از سایر نواحی شمرده می‌شود. 4- ناحیه لنگرود و رانکوه که در جنوب شرقی لاهیجان قرار دارد و شرقی‌ترین ناحیه گیلان است. 5- ناحیه کوهستانی دیلمان که در جنوب لاهیجان و جنوب شرقی رشت قرار دارد. 6- در جنوب این قسمت ناحیه عمارلو واقع شده است که به گیلان تعلق دارد. 7- ناحیه رحمت‌آباد در جنوب رشت که از هرزویل در نزدیکی منجیل تا نزدیکی امامزاده هاشم وسعت دارد.
8- ناحیه رودبار که در طرف دیگر سفیدرود واقع شده است. 9- ناحیه شفت در جنوب خاوری رشت که تا کوهستان امتداد دارد 10- ناحیه کوچک ماسوله در دامنه شمالی ارتفاعات. 11- ناحیه بزرگ فومن در غرب و جنوب غربی رشت. 12- ناحیه کوچک تولم در شمال غربی رشت. 13- ناحیه انزلی و چهار فریضه در طرف شمال و بر زبانه‌ای که مرداب را می‌بندد قرار دارد. 14- ناحیه گسکر در شمال فومن. در شمال غربی گسکر تا آستارا 5 محله تالش که به نام خمسه طوالش موسوم هستند قرار دارد. خمسه طوالش به سوی غرب و جنوب غربی ارتفاعات البرز کشیده شده و از مشرق به دریای خزر و از جنوب به ماسوله و گسکر و مرداب محدود می‌گردد. 15- ناحیه ماسال در جنوب شرقی تالش. 16- ناحیه شاندرمن در شمال غربی ماسال که ناحیه‌ای تقریبا کم‌اهمیت است. 17- ناحیه تالش دولاب در شمال و مشرق شاندرمن. 18- ناحیه اسالم در شمال تالش دولاب. 19- ناحیه بزرگ کرگانرود در شمال.
رابینو می‌نویسد: در گیلان نقاطی که بتوان نام شهر بدانها اطلاق نمود تنها رشت و لاهیجان و انزلی می‌باشد. لنگرود وابسته به لاهیجان است. مردم در نواحی مختلف احتیاجات خویش را از بازارها تهیه می‌کنند و این بازارها در روزهای معینی تشکیل می‌شود و جز در این روزها تقریبا خالی از مردم است.
طبق تقسیمات نخستین قانون مدون تقسیمات کشوری در آبان 1316 شمسی گیلان شامل 5 منطقه به اسامی زیر بود:
ص: 495
1- حومه فومنات، صومعه‌سرا، لشت‌نشا و کوچصفهان (مرکز:
کوچصفهان).
2- انزلی، چهار فریضه، خمام و گسکر (مرکز: بندر انزلی).
3- رحمت‌آباد، رودبار، سیاهکل، دیلمان و عمارلو (مرکز: رودبار).
4- لاهیجان، رانکوه و دهشال (مرکز: لاهیجان).
5- گرگانرود، اسالم و طوالش (مرکز: گرگانرود).
ولی طبق تصویبنامه 19 دی‌ماه همان سال گیلان با نام (استان یکم) شامل شهرستانهای زیر گردید:
1- شهرستان زنجان. 2- شهرستان قزوین. 3- شهرستان رشت.
4- شهرستان ساوه. 5- شهرستان سلطان‌آباد. 6- شهرستان شهسوار.
که هریک از شهرستانها شامل بخشهائی بودند و شهرستان رشت مرکب بود از بخشهای: رشت، صومعه‌سرا، رودبار، لاهیجان، بندر انزلی، کوچصفهان، خمام و لنگرود.
این تقسیم‌بندی گاهگاه با تصویبنامه‌هائی عوض می‌شد، چنانچه در سال 1323 شهسوار از استان یکم جدا شد و به استان دوم ضمیمه گردید و با توجه به این‌گونه تغییرات استان یکم تا سال 1325 شامل 9 بخش به قرار زیر بود:
رشت، فومنات، طوالش، بندر انزلی، لاهیجان، سلطان‌آباد (اراک)، ساوه، زنجان و قزوین. اما این وضع نیز دیری نپائید و هر از گاهی تغییراتی در این تقسیمات ایجاد می‌گردید. در سال 1339 نام استان یکم به استان گیلان تبدیل شد. در 7 بهمن 1340 شهرستان اراک و در 6 مرداد 1348 شهرستان زنجان از این استان جدا گردید. چنین وضعی تا سال 1351 ادامه داشت و از این به بعد هم تغییراتی حاصل گردید که به صورت تغییر نام و یا تأسیس یک شهرستان و چند بخش بود.

ب- پلها.

پلهای گیلان غالبا آجری و از استحکام خوبی برخوردار بودند.[437] گرچه تعدادی از آنها بر اثر زمین‌لرزه‌ها و یا طغیان رودها و عدم مراقبت به ویرانی کشیده شدند، ولی هنوز هم برخی از آنها را که دارای گذشته‌ای طولانی می‌باشند می‌توان دید. مهمترین این پلها عبارتند از:
1- پل آجری قدیمی بر رودخانه شفارود و تالش دولاب. درازای این پل 30 متر و پهنای آن 4/ 2 متر است و در مسیر راه شاه عباسی قرار دارد که از شمال به هشتپر و هره‌دشت و لیسار و از جنوب به پرده‌سر کوچک و بزرگ و مناره‌بازار می‌رفت.
2- خشت‌پل که بر روی نهر شیرک از شاخه‌های ماسوله رودخان در لولمان فومن بنا شده است. طول این پل 80/ 17 متر و پهنای آن 5/ 4 متر است.
3- پل قدیمی فومن.
4- پل آجری رودخانه دلیک در جنگل هفت دغنان گسکر. این پل بر سر راهی است که از هشتپر به مناره بازار و گوراب زرمیخ و از آنجا به رودخانه ماسوله که به نام گشت رودخان معروف است می‌رود. طول این پل 12 متر و عرض آن 89/ 3 متر است.
5- پردسر یا خشت‌پل بزرگ. پل آجری بزرگی است به طول 60 متر و عرض 6 متر. رودخانه تنیان و سیاه‌رود و پلنگ‌رود کمی بالاتر از این پل داخل یک بستر شده و از زیر خشت‌پل بزرگ می‌گذرند.
6- پردسر یا خشت‌پل کوچک. این پل تقریبا در فاصله 2 کیلومتری خشت‌پل بزرگ قرار دارد. طول پل 25 متر و عرض آن 20/ 4 متر است. این دو پل بر سر راهی قرار دارند که به دستور شاه عباس ساخته شده است و از هشتپر به چهارراه رضوان‌شهر و جنگل هفت دغنان رسیده و پس از گذشتن از نقاطی دیگر سرانجام به کسما و رشت می‌رود.
7- پل گاز روبار که بر سر همین راه ساخته شده بود.
8- پل کوچکی نزدیک طاهر گوراب که دهانه‌ای بزرگ دارد و بر سر راه شاه عباسی ساخته شده بود.
9- دوپردان بر روی کهنه دغن در لالم در میرمحله گسکر.
10- پل مدیریه سر راه رشت به شفت. ارتفاع وسط این پل از سطح آب 90/ 7 متر، طول آن 44 متر و عرض آن 9/ 4 متر است.
11- پل گوراب لیشاوندان بر روی رود خوبک میان جمعه‌بازار و شهر رشت.
12- پلهای صیقلان‌رود. حدود 80 سال قبل بر روی صیقلان روبار یا سیاه‌روبار که از شهر رشت می‌گذرد 6 پل ساخته بودند که عبارتند از: پل عراق، پل حاجی محمد باقر، پل حاجی ملا رفیع (در راه قزوین)، پل کربلائی میرحسن، پل حاجی احتشام و پل معینی (در راه لاهیجان).
13- مرغانه پرد بر نهر نورود در لاله‌دشت کوچصفهان که درازای آن 20 متر و پهنای آن 9/ 3 متر است.
14- پل آجری خراب سر راه امشه و سنگر در بخش موازی.
15- پل منجیل پائین آبادی منجیل بر سفیدرود. اولئاریوس در سال 1048 هجری (1638 میلادی) از این پل یاد کرده و نوشته است که پل مزبور 6 پایه دارد و در هرپایه اتاقی و آشپزخانه‌ای ساخته شده و پلکانی برای رفتن به اتاقها دارد و گنجایش اتاقها برای جا دادن تمامی افراد یک کاروان کافی به نظر می‌رسد. میجردارسی تادMajor d'Arcy Todd در سال 1253 هجری (1837 میلادی) نوشته است که پل منجیل 7 دهانه دارد و در دوران صفویه ساخته شده است. قسمتی از این پل که در زمان سلطنت نادر شاه خراب شده بود حدود سال 1213 هجری (1798 میلادی) وسیله سلیمان خان قاجار حاکم سابق گیلان تعمیر گردیده. میان سالهای 1267 و 1277 هجری حاجی ملا رفیع شریعتمدار که امام‌جمعه گیلان بود، پلی تازه ساخت که از عجایب هنر معماری بود، ولی در سال 1316 هجری این پل وسیله سیل از جا کنده شد. بعدها کمپانی روسی پلی از آهن برپایه‌های پل قدیمی بنا کرد که تا زمان رابینو (1331 ه. ق) برپا بوده است.
16- پل لوشان بر روی رودخانه شاهرود نزدیک لوشان. رابینو نوشته است که پل لوشان بنائی زیبا از آجر و سنگ است که شامل 2 دهانه بزرگ و یک دهانه کوچک است و در زمان خسرو خان بنا شده است، در صورتی که این پل از قدیم با 4 دهانه که تمام از آجر بوده ساخته شده است. صاحب «طرائق الحقایق» نوشته است که پل شاهرود بر نیمه‌راه خزران به منجیل است.
ص: 496
17- پل آجری انبو بر روی رودخانه شاهرود. این پل در بخش فاراب عمارلو ساخته شده و تمام آب شاهرود از زیر یک دهانه آن می‌گذرد. پل انبو بر رودخانه شاهرود در راه قدیم قزوین به اشکور و دیلمان بنا شده است.
ارتفاع پل از لبه جان‌پناه 8/ 18 متر است. عرض پل با جان‌پناهها 9/ 7 و بدون آنها 7 متر است و سطح آن سنگفرش شده است.
18- پلی آجری بر رودخانه پاشوران بر سر راه اسپیلی به دیلمان. بر روی رود پاشوران که از نزدیکی اسپیلی و دیلمان می‌گذرد، نزدیک دهکده دیلمان پلی آجری با یک دهانه ساخته شده بود که هنوز از پایه‌های 2 طرف آن اثر ناچیزی باقی مانده است.
19- خشت‌پل بر رودخانه شم‌رود. این پل آجری قدیمی بر رودخانه شم- رود. در فاصله 500 متری بقعه سید حاجی دانا آقا ساخته شده و دارای 5 چشمه است. بلندی لبه طاق میانی آن از سطح آب بیش از 4 متر می‌باشد.
درازای پل بیش از 5 متر است و سطح آن سنگفرش شده است.
20- خشت‌پل بر رودخانه سیم‌رود (- سیم‌جو). این پل به سال 892 هجری و با کمک نعمت الله طبیب ساخته شد و چون خراب شد تاجری به نام حاجی قربان در سال 1271 هجری دوباره آن را ساخت. این پل بر روی رودخانه لاهیجان بنا شده است. پهنای دهانه‌های اصلی آن 7/ 12 متر و ارتفاع آن از سطح آب 5/ 10 متر است. پل دارای 2 چشمه اصلی و 2 چشمه کوچکتر در طرفین آنها است.
21- خشت‌پل در دهکده تجن گوکه. پلی است آجری به درازای 60 و پهنای 25/ 4 متر. بلندی وسط پل تا سطح آب 3/ 6 متر است.
خشت‌پل در بالا محله نیاکوی آستانه. پلی است آجری بر سر راه لاهیجان به رشت. درازای پل 50 متر و پهنای آن 82/ 5 متر است.
22- خشت‌پل بر رودخانه حشمت‌رود در دهکده کیسم. این پل بر سر راهی که از لاهیجان به کیسم می‌رفت، ساخته شده است. درازای پل 21 و پهنای آن 25/ 3 و بلندی آن از سطح آب 7/ 5 متر است.
23- پل آجری نزدیک دهکده گوکه. درازای این پل 10 و پهنای آن 5/ 2 و بلندی آن از سطح آب 4/ 2 متر است.
24- پلی نزدیک دهکده پینجا.
25- خشت‌پل لنگرود بر روی رود لنگرود در فشکالی محله لنگرود. این پل به نام «حاجی آقا پرد» معروف است و احتمال دارد حاجی آقابزرگ منجم- باشی این پل را ساخته باشد. بالاتر از این، پلی تخته‌ای است که ظاهرا به جای این پل آجری پلی چوبین بوده است.
خشت‌پل امروزه فشکالی محله را به محله راه‌پشته مربوط می‌کند. سطح بالائی پل شامل 3 قسمت اصلی است. در وسط سطحی صاف و در دو طرف شیبی تند دارد. مجموع طول این 3 قسمت 37 متر است. پهنای پل با جان‌پناه دو طرف 65/ 4 متر و پهنای جان‌پناهها 74/ 4 متر و بلندی آنها از سطح پل 60 سانتیمتر است.
26- پل آجری کوچکی نزدیک خشت‌پل بزرگ لنگرود. این پل بر روی نهری از فاضل‌آب یک استخر بنا شده و آب آن از یکی از نهرهای سفیدرود تأمین می‌شود. ظاهرا مردی به نام حاجی موسی از مردم لنگرود یک بار این پل را تعمیر کرده است.
27- خشت‌پل ولیسه در دهکده ولیسه لنگرود. آثار این پل آجری قدیمی در 50 متری شمال پل کنونی آهنی رود ولیسه در دو بدنه رودخانه دیده می‌شود.
28- خشت‌پل شلمان‌رود بر سر راه قدیم بر روی رودخانه شلمان. از این پل که ظاهرا 4 دهانه داشته آثاری در 100 متری جنوب پل بتونی و آهنی کنونی دیده می‌شود.
29- خشت‌پل رودخانه رودسر بر رودخانه گوارود در باختر شهر رودسر. پایه‌های پل آجری عظیمی بالادست پل بتونی کنونی سر راه لنگرود به رودسر و متصل به شهر رودسر نشان می‌دهد که روزگاری این پل بر روی این رودخانه که «گوارود» یا «گویارود» نامیده می‌شد و در زمان رابینو به آن «کیارود» می‌گفتند وجود داشته و به نوشته رابینو بسیار بلند و پرشیب بوده است.
30- خشت‌پل بر رودخانه تمیجان رانکوه. این پل بر سر راهی است که شاه عباس در سراسر مازندران و گیلان کشیده بود و به اردبیل متصل می‌شد.
این پل که در آبادی تمیجان قرار دارد دارای 60 متر درازا و 5 متر پهنا می‌باشد.
31- پل آجری سجران نزدیک سجران رانکوه. از این پل تنها میرظهیر الدین خبر داده و نوشته است که آن را میرزا علی کیا ساخته است و در آثار دیگران حتی رابینو که در سال 1331 هجری در این موارد تحقیق نموده نامی از این پل دیده نمی‌شود.
32- پل شاه عباسی در بلاردکان املش. این پل بر روی 2 رودخانه سیاه‌رود و زیل‌بره ساخته شده است که آب سیاه‌رود از غرب و آب زیل‌بره از شمال غربی بلاردکان وارد شده از زیر پل می‌گذرند.
درازای سراسر پل 65/ 50 متر است. دو سیل‌برگردان در دو سوی رود دیده می‌شود که سیلاب را به داخل رودخانه هدایت می‌کند.
33- خشت‌پل دیمابن. این پل در بین راه مالروی اشکور میان زیارخانی لات و جیرپلام ساخته شده و حدود 80 سال قبل به ویرانی گرائیده به طوری که امروز تنها پایه سنگی سمت راست و پایه آجری سمت چپ آن باقی مانده است. ظاهرا این پل به دستور سلطان میرزا علی کیا پسر سلطان محمد کیا در سال 893 هجری ساخته شده است.

ج- قلعه‌های قدیمی گیلان‌

اشاره
که هنوز بعضی از آنها مانند قلعه رودخان و یا اسپیه‌مزگت می‌توانند در زمره آثار تاریخی مهم جهان شناخته شوند بر اثر وقوع زمین‌لرزه‌ها، هجومها و غارتهای سوداگران دفینه‌ها و یا کاوشهای افرادی بی‌اطلاع سخت ویران شده و به صورت مخروبه درآمده‌اند. مشخصات مهمترین دژهای گیلان به قرار زیر است:

قلعه شنیدان.
ابوت جهانگرد انگلیسی اشاره‌ای بر وجود قلعه‌ای به نام «شنغان» دارد که بر کوهی طرف غرب دهکده آستارا بوده است. بدون شک این قلعه باید «قلعه شنیدان» باشد. تاریخ بنای این قلعه به پیش از دوران اسلامی می‌رسد و کهن‌ترین بناهای تاریخی آستارا است.

قلعه مجاور لمیر محله آستارا.
با توجه به آثار به‌جا مانده می‌توان پی برد که این آثار متعلق به قلعه‌ای است که ویران شده است. سنگهای طبیعی
ص: 497
رودخانه که به رنگهای مختلف در اطراف بنا پراکنده شده نشان می‌دهد که مصالح بنا از همین سنگها تشکیل می‌شده. اطراف محوطه اصلی 3 خندق دایره‌شکل دیده می‌شود که پهنای هریک در حدود 2 متر است و عمق خندقها به سبب رشد گیاهان و شسته شدن خاک قابل تشخیص نمی‌باشد.

قلعه‌ای بر سر راه آستارا- اردبیل.
در دهکده‌ای به نام «قلعه» کنار راه آستارا به اردبیل آثاری از یک دژ قدیمی وجود دارد که اطراف آن آجرپاره و تکه‌های سفال دیده می‌شود.

قلعه لیسار.
مون‌تیث که این قلعه را مورد بازدید قرار داده می‌نویسد: قلعه لیسار روی تپه کوتاهی در 14 کیلومتری دریای خزر بنا شده است. حصار آن مستحکم بنا شده و احتمالا قبل از دوران اسلامی نیز وجود داشته است. آب- انبار آن به بهترین وضعی باقی مانده و هنوز پرآب است، زیرا هرچه آب از آن بردارند سطح آب پائین نمی‌رود. شاید مجرائی آن را به یکی از سرچشمه‌های کوهستانی راه داده است. در این قلعه نوشته و یا کتیبه‌ای پیدا نشده است. مردم اطراف، این قلعه را «قلعه صلصال» می‌نامند و در «فرهنگ جغرافیائی ارتش» نیز نوشته شده است: قلعه خرابه‌ای به نام قلعه صلصال در قلعه بین، دهکده‌ای جزء دهستان لیسار هره‌دشت بخش مرکزی شهرستان طوالش 18 کیلومتری شمال هشتپر و 2 کیلومتری غرب راه آستارا به بندر انزلی وجود دارد.

اسپیه مزگت.
مسجدی است کهن سمت راست رودخانه دیناچال و در فاصله آستارا- انزلی. وضع بنا و کتیبه کف آن نشانه کهنگی این اثر تاریخی است. با گذشت زمان درازی که از تاریخ بنای آن می‌گذرد به سبب بی‌توجهی و نیز طبیعت گیلان رو به ویرانی نهاده است.

شانه کاور.
از این برج اثری دیده نمی‌شود و فقط رابینو در کتاب «گیلان» از آن نام برده است.

قلعه سیابناور در بخش شاندرمن.
قلعه‌هائی به نام دیه‌گا (دیدگاه) و قلعه کله پیرسر نیز در شاندرمن دیده می‌شوند.

قلعه کل.
نزدیک به کیش خانی ماسال خرابه‌های این قلعه بر تپه‌ای حدود 200 متر بلندتر از سطح شالیزارهای اطراف در زیر گیاهان و ریشه درختان پنهان است. پاره آجرهای فراوانی به ضخامت 3 تا 4 سانتی‌متر بر بالای تپه دیده شده است.

قلعه تاس‌کوه.
در وعده‌گاه ماسال قلعه‌ای بر یکی از ارتفاعات این محل ساخته بودند که فعلا هیچگونه اثری از آن دیده نمی‌شود.

قلعه رودخان.
خودزکو درباره این قلعه می‌نویسد: «قلعه رودخان دژی است بر بالای کوهی در قسمت علیای رودخانه قلعه رودخان. در کتیبه‌ای که بالای در قلعه است مطالب زیر بر سنگی حک شده است: «این قلعه که به نام قلعه حسامی است نخستین بار در سال 918 تا 921 هجری به امر سلطان حسام الدین بن امیره علاء الدین اسحقی تجدید بنا شد.» طول این قلعه حدود 500 متر است و عرض آن در نقاط مختلف فرق می‌کند.

قلعه کل.
در روستای قلعه کل اطراف تپه‌ای به وسعت حدود چهار پنج هزار متر آثار یک خندق دیده می‌شود. در بالای این تپه بناهائی بوده و رابینو پس از بازدید از این قلعه نوشته است: «آثار بنا و خندق آن باقی است.»

قلعه کل.
در دهکده زیده فومن نیز 2 قلعه متصل به یکدیگر معروف به قلعه کل وجود داشته است.

قلعه الله داده کوه.
سر راه گشت به کردمحله، ابتدای ارتفاعات سمت راست بر بالای یک تپه قلعه‌ای وجود داشته است که رابینو آن را الله داده کوه خوانده. هنگامی که سلاطین فومن به قلعه رودخان پناهنده می‌شدند خزائن و جواهر و نقدینه خود را به این قلعه می‌فرستادند.

قلعه تیمور لنگ.
واقع در آلیان.

قلعه قلندر خان:
که در بالای کوهی در گلندرود بنا شده بود. رابینو نوشته است قلندر خان مردی شیاد و از یاغیان دوره نادر شاه بود. در این محل قلعه‌ای ساخت که زیرزمینهای آن تا دوره خودزکو باقی بوده است.

مناره آجری در مناره بازار گسکر.
بر سر راه دهکده جاده کنار به آبادی کناره بازار، در طرف راست جاده، مناره‌ای آجری بنا شده که تاریخ بنای آن معلوم نیست. بنا به روایت محلی و قصه‌هایی که سینه‌به‌سینه نقل شده بانی آن شخصی به نام چهل گوش چمنی است. ارتفاع مناره به 30 متر می‌رسد. رابینو نوشته است که در داخل آن پلکانی وجود دارد و شاید آن را به منظور نگهبانی ساخته‌اند.

قلعه شاه بقال در قریه بداب (بداو).
پشته‌ای که این قلعه بر آن دیده می‌شود امروزه به نام «شاه خال» معروف است و در کنار نهری است به همین نام که از قریه بداب می‌گذرد.

قلعه کل.
این قلعه در چوبرشفت نزدیک کوه «اربه لنگه» بر تپه‌ای مرتفع قرار داشته و آجر و سفال فراوانی روی تپه دیده می‌شود.

قلعه مازودشت.
در تنگه روددگا قلعه‌ای به نام مازودشت دیده می‌شود که یک بدنه آن از سنگ و بدنه دیگر آن از آجر است. معروف است که شخصی به نام «جان» در اینجا حکومت می‌کرده که اسکندر مقدونی او را شکست داده است.

قلعه لارچاک.
این قلعه که با آجر چیده شده سابقا معروف به «قلعه جان» بوده و در حوالی دره دگا بر سر قله مرتفعی بنا شده است.

قلعه کل و قلعه چهل گزچال.
در 4 کیلومتری روستای شیرکوه رحمت‌آباد، بر بالای ارتفاعات، 2 قلعه خرابه قدیمی وجود داشته که اولی به نام «قلعه کل» و دومی به نام «چهل گزچال» معروف می‌باشد.

قلعه گور میرزا (قلعه طاهر میرزا).
در میان آب سفیدرود، نزدیک به ساحل راست، سنگ مسطحی از آب سر برآورده که باید باقی‌مانده قلعه‌ای قدیمی باشد. رابینو این محل را به نام «قز قلعه» خوانده و درباره آن نوشته است: این قلعه به نام قز قلعه (قلعه دختر) معروف است. در فاصله کمی در جنوب این قلعه، خرابه‌های پلی باقی است. اولئاریوس می‌گوید این پل به دست اسکندر مقدونی خراب شده است.

قلعه هرزویل.
در ارتفاعی حدود 100 متر در دامنه چپ رودخانه هرزویل، آثار قلعه‌ای قدیمی از سنگ و گچ دیده می‌شود. دیوارهای آن فروریخته و شکل اصلی قلعه معلوم نیست.

قلعه تارم.
این قلعه در روستای علی‌آباد پیلده رودبار در کنار یکی از شاخه‌های چپ سفیدرود بوده است. در «تاریخ خانی» محل قلعه تارم نزدیک جشیجان و علی‌آباد ذکر شده است.
ص: 498

قلعه کلایه.
این قلعه نزدیک کلایه رحمت‌آباد بوده است.

دژهای دیلمان.
با توجه به قدمت تاریخی سرزمین دیلمان افزون بر آثار ارزشمند فراوانی که از این منطقه به‌دست آمده قلعه‌های زیادی هم در آن وجود داشته است. این قلعه‌ها معمولا بر قله‌های سنگی منفرد ساخته شده و اطراف آنها پرتگاه و بند بوده است. این قلعه‌ها عبارتند از:

کافر قلعه.
این قلعه در جنوب روستای ایشه‌کوه دیلمان قرار دارد و با تراشیدن یک طرف سنگ کوه قلعه در بالای آن ساخته شده است.

برج تله‌گلو.
این برج در سمت شمال روستای آسیاب بر دیلمان ساخته شده است.

کافر قلعه.
این قلعه که آثاری نظیر حمام در آن باقی است در روستای عین‌شیخ دیلمان قرار دارد.

قلعه قاسم چاک.
واقع در کلک پیرکوه.

قلعه سوراخ سنگ.
این قلعه در غرب پیرکوه بنا شده بود.

قلعه خرپو.
قلعه‌ای قدیمی در خرپو از روستاهای فاراب عمارلو است.

قلعه لمش.
این قلعه نزدیک روستای لمش و بر بالای قله‌ای منفرد ساخته شده است.

قلعه دیزبن.
این قلعه در روستای دیزبن بر سر راه لاهیجان به لنگرود قرار دارد. در سال 912 هجری سدید نامی که نیابت سلطنت خان احمد را داشته به ساختن قلعه مستحکمی در این محل دست زد و مقدمات قیام علیه خان احمد را فراهم ساخت.

قلعه بندبن قاسم‌آباد.
برجی است که در حوالی روستای بندبن به ارتفاع 9 تا 12 متر ساخته شده و دارای راهی زیرزمینی بوده است. برج نگهبانی و دیده‌بانی این قلعه که در آخرین نقطه جنوبی قلعه و بر بالاترین نقطه کوه ساخته شده مورد بازدید مکنزی قرار گرفته است.

قلعه چاجان رانکوه.
در کوهستان و ییلاق جوردشت، پشت روستای چاجان، قلعه‌ای قدیمی روستائی که دور آن را بارو کشیده‌اند بر جای است.

قلعه نوبند در سیاهکلرود.
در این قلعه قدیمی غاری سنگی و دراز وجود داشته است، از این‌رو این قلعه را «سنگ‌نو» یعنی «ناوسنگی» خوانده‌اند.

قلعه راشک.
واقع در جواهردشت سیاهکلرود.

قلعه مقابل میل امام.
بر ساحل چپ رودخانه کاکرود (که از بهارکش سرچشمه می‌گیرد) و بر بالای کوهی منفرد بوده است.

قلعه (قلا).
در روستای آغوزبن کندسر بر سر کوه شهباز آثاری از این قلعه به‌صورت آجرپاره‌های زیاد و سفال شکسته دیده می‌شود.

قلاسر.
در روستای پرمکوه اشکور آثار قلعه‌ای قدیمی است که ظاهرا یکی از قلعه‌های قدیمی اسماعیلیان بوده است. آب این قلعه به وسیله گنگ از «کرچشمه» می‌آمده است.

قلعه نفت‌خانی.
واقع در پشت محل نفت خانی روستای کجید.

قلعه آلن کلنگا.
در محل آلن کلنگا روی تپه‌ای پشت روستا، روبروی قلعه نفت‌خانی، در روستای کجید آثار قلعه‌ای قدیمی دیده می‌شود.

قلعه سر.
آثاری از این قلعه قدیمی در ملجادشت در سمت جنوب روستای کجید دیده می‌شود.

قلاکوتی.
قلعه‌ای است قدیمی میان کجید و شولک و دیمانجانکش.

قلعه فریدون.
در خفش گردن‌داران گویه، میان روستاهای راشه، تاسن، تلابنه و سیاچال، قلعه‌ای از سنگ و گچ بوده که آثار زیادی از آن بر جای مانده است.

قلعه طول‌لات.
قلعه‌ای سنگی و عظیم که نزدیک اراضی طول‌لات و مسلط بر بستر اصلی پل‌رود است. درازای بنای قلعه حدود 50 متر و پهنای آن حدود 40 متر است و شباهت زیادی به دژهای اسماعیلیان دارد.

قلعه لیما (دز ماشین).
این قلعه در پشت لیموما بوده و سید رضی کیا به سال 916 هجری به تجدید بنای آن اقدام نموده است.

قلعه تویلا.
این محل را در محل «قلعه» می‌نامند، جنب آبادی کوچکی به نام «رجه‌سر» بر بالای پرتگاهی سنگی که مسلط بر تویلا است ساخته شده است.

قلعه سر.
در اراضی قلا گردن‌گیری اشکور بالای کوهی سنگی وجود داشته است.

قلعه کل.
بر بالای کوهی معروف به «کشکی» که مسلط بر اراضی سجیران است بنا شده بود.

قلعه گوداوایگان.
واقع در پشت راه وایگان.

قلاسر،
قلعه خرابه‌ای قدیمی است در روستای گیالم که معروف به وربن گیالم است.

گیلان از پایان قاجاریه تا آغاز انقلاب اسلامی ایران‌

سلطنت رضا شاه برای گیلان دشواری بسیاری به همراه داشت و مردم این منطقه به سبب گذشته سیاسی خود و مراوداتی که برای انجام کارهای بازرگانی با روسیه داشتند گرفتار شدند. مأموران تأمینات شهربانی به هربهانه، با تهمت کمونیستی، عده‌ای از مردان به ویژه جوانان را روانه زندان می‌ساختند. ریشه این دشمنی را باید در کینه‌ای که رضا شاه و تیمورتاش حاکم گیلان از مردم این سرزمین داشتند جستجو نمود و بدین‌ترتیب گیلان با بی‌توجهی روبرو شد و پیشرفت آن کند و کندتر گردید. حرکتهائی که در جهت آبادانی شهرها و افزایش سطح فرهنگ، رسیدگی به اقتصاد ناحیه و بهداشت آن انجام گرفت، در حدی نبود که مردم منطقه را راضی سازد و چنین روشی تا پایان سلطنت رضا شاه ادامه داشت.
گیلان، 3 شهریور 1320 را با پرواز هواپیماهای جنگی روسیه بر فراز آسمان این منطقه آغاز نمود. نیروی دریائی بندر انزلی که وظیفه‌اش حراست آبهای ساحلی بود بمباران گردید.[438] غرق نمودن یک شناور در دهانه مرداب راه ورود ناوگان شوروی را به مرداب بست و مانع از پیاده شدن آنان در ساحل غازیان گردیده، قوای دشمن را ناگزیرساخت تا از راه آستارا به داخل گیلان نفوذ کنند.
ورود سربازان روسی به گیلان امنیت این منطقه را مختل ساخت. تشکیل احزاب مختلف و نشر روزنامه‌ها و کتابها که حالت فزاینده‌ای به خود گرفته
ص: 499
بود شهرها و روستاهای گیلان را به صحنه‌هائی برای برگزاری تظاهرات و هر از گاهی مبارزات حزبی و سرانجام ناامنی و آشفتگی کشانده بود.
در چنین موقعی گیلان شاهد نوعی دیگر از مبارزه بود که وسیله صیادان آغاز شد. در زمانی که مبارزه درگرفت امتیاز شیلات را لیانازوفها داشتند که آن را به سال 1272 شمسی (1893 میلادی) در زمان سلطنت ناصر الدین شاه برای مدت 27 سال به دست آورده بودند. قراردادهای شیلات با عاملین این شرکت به غارت صیادان می‌انجامید و باعث بروز شورشهائی می‌شد. مبارزه شدت گرفت و دامنه آن به آستارا و دیگر بنادر ماهیگیری سواحل جنوبی دریای خزر کشیده شد. از این نوع برخوردها میان صیادان و کارگزاران شیلات بارها و بارها در زمان سلطنت محمد رضا شاه نیز به وقوع پیوست که با دستگیری و به زندان افکندن صیادان به آنها پایان داده می‌شد، ولی سرانجام این تلاشها به ثمر نشست و در زمان دولت دکتر محمد مصدق در 12 بهمن 1331 که مدت قرارداد شیلات به پایان رسیده بود، این موسسه ملی اعلام گردید.[439]
سیاست نادرست و ضد مردمی حکومت قاجار از طرف رضا خان و پسرش نیز دنبال گردید. مظالم و حق‌کشیهائی که از سوی عمال و کارگزاران آنها، درباره محروم‌ترین قشر جامعه، یعنی دهقانان اعمال می‌شد هر از گاهی موجبات بروز قیامی را فراهم می‌ساخت که نشانه‌های آن را تا پایان حکومت پهلوی می‌توان دید.
برای آشنائی با این قیامها که به‌طور مشروح در تاریخ گیلان از آنها یاد شده است و شناختن مردم دلیر و بی‌پروائی که چنین قیامهائی را رهبری می‌کردند، به شکلی کوتاه از آنها یاد می‌شود.[440]
1- قیام مسلحانه دهقانان اشکور که به رهبری 3 روستائی به نامهای قدرت، ملک و چراغعلی آغاز شد.
2- قیام کربلائی ابراهیم (معروف به کبریت خان) و به دنبال آن قیام سید جلال چمنی که خصلتی آزادیخواهانه و ضد استبدادی- فئودالی داشت و در نخستین دهه حکومت رضا خان مایه اضطراب سران حکومت گردید.
3- جنبش دهقانی دیلمان و سیاهکل که پس از فروپاشی نهضت جنگل به رهبری 2 روستائی به نامهای «حیدر» و «قره خان» آغاز شد و چون آنها دستگیر شدند زنی شجاع و با شهامت به نام «هیبت» در رأس قیام قرار گرفت و توانست تا مدتها آن را ادامه دهد.
4- شورش مسلحانه «قنبر» معروف به «قنبر شاه» که علیه حکومت رضا شاه در اطراف روستاهای کوچصفهان و خشکبیجار به وقوع پیوست.
5- قیام دهقانان لشت‌نشا علیه مظالم مالکان آن‌که از سال 1323 آغاز شد و ادامه آن پس از کودتای 1332 وسیله اشرار و نیروهای مسلح منکوب گردید.
6- قیام روستائیان رودبنه لاهیجان که به سال 1325 علیه کارگزاران و پیشکاران قوام السلطنه بروز نمود.
7- قیام مسلحانه دهقانان «نخجیر کلایه» و «دیوشل» لاهیجان که در سال 1333 علیه مالکان صورت گرفت.
8- قیام دهقانان «چونچنان»، حوالی بندر کیاشهر که در سال 1338 روی داد.
9- قیامی که به سال 1349 علیه رژیم شاه و نظام حاکم بر کشور وسیله گروهی سیاسی در سیاهکل به وقوع پیوست. قیام به صورت مبارزه مسلحانه در جنگل آغاز گردید. ادامه پایداری و مقاومت مخالفان، به این قیام بعدی وسیع بخشید و سرانجام نیروهای دولتی توانستند با محاصره آنان این قیام را سرکوب کنند.
افرادی از این گروه با شکستن حلقه محاصره توانستند در شهرها به تجدید سازمان خود بپردازند و مبارزات خود را ادامه دهند. یکی از همین دسته‌ها چند ماه پس از واقعه سیاهکل در یکی از محلات رشت شناسائی گردید. خانه‌ای که مبارزان در آن بسر می‌بردند در محاصره مأموران ساواک قرار گرفت، مقاومت آنها اثری نبخشید و در نتیجه تیراندازی به قتل رسیدند.
10- شورش یک‌پارچه دهقانان در حسن‌کیاده که به سال 1352 علیه چپاول سپهبد نصیری در منطقه انجام گرفت.
11- قیام دهقانان در روستاهای ساحلی باغ امیر کنده، امین‌آباد، خشک- اسطلخ، چونچنان و زیباکنار که در سال 1353 برای مخالفت با غارتهای شاهپور غلامرضا (برادر شاه) و قطبی (دائی فرح) انجام گرفت. آثار این مخالفتها در نواحی هشتپر و رضوان‌شهر نیز علیه زمین‌خواران بروز نمود.
12- جنبش دهقانان روستاهای رودسر که به سال 1354 علیه خانهای منطقه صورت گرفت.[441]

کتاب گیلان ؛ ج‌1 ؛ ص499
امی قیامهائی که از آنها یاد گردید، و یا برخی دیگر که به وقوع پیوست، ولی اطلاعاتی از آنها به دست نیامد، گرچه مورد حمایت کامل روستائیان بود، ولی با شدت عمل و برخورد مسلحانه نیروهای دولتی و اعمال نفوذ مالکان و دست‌نشاندگان آنها سرکوب شد و فقط خاطره و یاد آنها است که نقل محافل روستاها می‌باشد و یا مانند قیام «هیبت» که شرح آن در ادبیات عامیانه جای ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است.
به دنبال این قیامها وضع نامطلوب دولت و رفتار خائنانه عوامل وابسته به آن موجب بروز قیام بزرگی شد که بذر آن از سالها قبل در تمامی ایران پاشیده شده بود. این قیام که چهره‌ای مذهبی داشت و برای کندن ریشه‌های فساد و تباهی با شرکت تمامی ملت ایران برپا شده بود، سرانجام پیروز گردید و با پایان دادن به دوران شاهنشاهی ایران جمهوری اسلامی را جایگزین نظام شاهنشاهی نمود.
ص: 501