پییر امده ژوبر
پییر امده ژوبر از مستشرقین دوران ناپلئون است که با زبانهای شرقی و تاریخ شرق آشنائی کامل داشت. وی از سوی ناپلئون بناپارت مأموریت یافت که به دربار ایران عزیمت کرده از اوضاع این کشور اطلاعاتی بدست آورد و زمینه مناسبات دوستانه را میان ایران و فرانسه پیریزی نماید. وی به زبانهای فارسی و ترکی تسلط داشت و زبان و ادبیات فارسی را در کلژ دوفرانس تدریس میکرد. مدتی ریاست مدرسه عالی زبانهای شرقی را در پاریس به عهده داشت و در سال 1838 میلادی به ریاست انجمن آسیائی انتخاب گردید.
تألیفات ارزندهای از او به جای مانده است که «مسافرت در ارمنستان و ایران» یکی از آنهاست. این کتاب را به سال 1821 به رشته نگارش کشید.
دوران اقامت ژوبر در ایران بیش از چند ماه به طول نیانجامید بدینجهت فرصت زیادی برای مطالعه در آداب و رسوم مردم ایران نداشت. او یک فصل از سفرنامه ارمنستان و ایران خود را به گیلان اختصاص داده است. هنگامی که در شمال ایران بود زمینلرزه مهیبی در گیلان و مازندران رخ داد و زیانهای بسیاری به بار آورد.
مسافرت در ارمنستان و ایران در سال 1347 به وسیله علیقلی اعتماد مقدم به فارسی ترجمه شد. در اینجا به نقل قسمتهائی از این کتاب مبادرت میشود:
* چشمانداز گیلان به نحو شگفتی با جلگههای خشک و کوههای لخت عراق تضاد نشان میدهد. به زحمت از قلههای آنجا نگذشته خود را در یک جنگل بیاندازه فراخ مییابیم که از مرز غربی گیلان تا مرز خراسان در مسافت صد و پنجاه فرسخ گسترش مییابد؛ پهنای آنکه به دریای خزر محدود گردیده خیلی جوربهجور است. در خیلی محلهای مازندران کوهها تا کرانه دریا پنج تا شش فرسخ فاصله دارند؛ در گیلان فاصله کوهها تا دریا معمولا کمتر است؛ نزدیک استرآباد به نظر میآید که کوه و دریا بیشتر از هم دور میگردند.
بلندترین رشتهها لخت است، سنگش تقریبا کاملا آهکی است، در آنجا مرمر، مرمر سفید و تختهسنگهای خارا پیدا میشود، در فاصله به فاصله سرنگونیهائی به چشم میخورد که نتیجه تکان زمینلرزههای پیدرپی میباشد. یکی از آنها را خودمان در هنگام شبهای نهم تا دهم اکتبر 1808 در مازندران احساس کردیم ...
خانهها در میان جنگل پراکنده هستند، هریک از آنها در میان توتستان و نزدیک شالیزار خود برپا گردیده است. این کشتزارها در ناسازگار کردن هوای آنجا سهمی دارند زیرا که نهالهای توت به اندازهای به هم چسبیده شده که حایل هرگونه گردش هوا میشوند. ازاینرو مردم این استان به علت رنگ کبود خود و لاغری عمومیشان از همه ایرانیان دیگر مشخص هستند.
شگفتانگیز ولی خیلی راست است که زنان آن استان بهطور قابل ملاحظهای خوشگل هستند. آن زنهائی که هیچ کشت و کار نمیکنند رنگ خیلی زیبائی دارند و دیگران نیز به نظر میآید که از تندرستی خیلی بهتر از مردهایشان
ص: 648
برخوردار هستند.
میتوان تأیید کرد که آب و هوای این کرانه دریای خزر خیلی ناسازگار است و با استانهای دیگر ایران خیلی فرق دارد زیرا کمبود بسیار زیاد بیشهها خیلی در خشکی هوا و جریان آزادش دخالت دارد. گرمای تابستان از روی شالیزارها و مردابها بخارهای خیلی پرگزند بلند میکند و سبب میشود که تقریبا همگی گرفتار تب گردند. تبهای روزانه (سه روز در میان) به نظر میآید که عمومیت بیشتری دارد. این تبها اغلب به مرگ منتهی میشوند؛ تبهای دو روز در میان کمتر خطرناک است و در پائیز بیشتر رواج دارد. توانگران داروهائی میخورند به شرط اینکه به دهانشان تلخ نیاید. کسانی که تصمیم به قانونشکنی بگیرند و نوشابههای الکلی به کار برند شمارهشان خیلی کم است.
توده مردم در روش زندگی خود هیچ تغییری نمیدهند و به گمان من به همان اندازه اربابان خود از بیماریها رهائی مییابند. هنگامی که من بیمار بودم هیچ یا کمی غذا خوردم ولی خیلی شربتهای ترش و شیرین نوشیدم و خوشبختانه همیشه درمان یافتم با اینکه روش زندگی خود را با جابهجا شدن در استانها اغلب تغییر میدادم.
بارانها در تمام سال به فراوانی در گیلان میبارد و در ماههای سپتامبر تا ژانویه تقریبا یک بند میریزد؛ طوفانهایش خیلی شدید و همراه با ضربات سخت صاعقه است. به نظر میآید که همه ابرهائی که روی دریای خزر تشکیل میشوند به سوی کنج این استان کوچک رانده شده و در آنجا گردهم میآیند.
من در رشت خانههائی دیدم که واژگون شده بودند و بخشی از شهر در کمتر از دو ساعت گرفتار سیل گردیده بود. بسیاری از جریان آبهائی که در نتیجه سیل پیدا میشوند هنگامی که به هم میرسند جادهها را برای مدت لا اقل یک روز از نظر عبور دشوار میسازند. بهعلاوه، هنگام این فصل غلطکهای چوبی را که بر روی راههای اصلی تل میکنند در هرلحظه از جا کنده میشوند و جادهها تبدیل به آبراهههائی میشود که اسب ناچار میگردد که از آن با شنا بگذرد و این موضوع چندان کم پیش نمیآید ...
گیلانیها عادت دارند که همیشه با تفنگ کوتاه مسلح باشند یا لا اقل یک نیزه و یک کارد همراه دارند که به کمربند خود مانند گرجیها میآویزند. هر بزرگی هنگامی که از ملک خود بیرون میرود چندین تفنگچی همراه دارد که در حین راه گرازها را شکار کند. آنها خوب تیر میاندازند و خیلی چابک هستند. من اغلب این مردم را دیدهام که پیاده در جلوی ما چندین فرسخ میرفتهاند و در برگشتن همیشه از ما جلوتر میآمدند با آنکه ما گاهی چارنعل حسابی میآمدیم. آنها در جویبارهائی که آب تا کمرشان میآید میجهند و فریاد میکشند؛ سرکردهشان درحالیکه قدمهای خود را تند میکند و به آنها سخنانی دلگرمکننده میگوید آنها را برمیانگیزاند.
جامه مردمان آنجا عبارت است از یک شلوار پشمی خیلی زمخت که به صورت بدی به یک نیمتنه از همین جنس بند شده است. این پشم جهت تهیه پوششهائی برای سرنیزه به کار میرود. اغلب مردم پابرهنه راه میروند و برخی کفشهائی به پا دارند که از یک تکه چرم است که به شلوارشان با بند بسته شده است. خیلی آسان میتوان انگاشت که با چنین لباس خندهداری و در سرزمینی که پر از گل و لای است مردمانش منظره خیلی خوبی را برای بیننده درست نمیکنند. لباس کارشان از این هم سادهتر است و تنها شامل یک شلوار پارچه آبی است که همیشه تا بالای رانها بالا زده شده و یک پیراهن کوتاه بر روی آن است. سر راه میتراشند و به جز نوک سر که از شبکلاه خیلی کوچکی پوشیده میشود باقی سر لخت است. دهقانان و بچههایشان هرگونه موادی که دارند در کاباکها (سبدها) به بازار میآورند و آنها را در دو انتهای یک چوب میبندند و آن چوب را بر روی شانه خود میگذارند، چنانکه سبدها آویزان شود و بدینترتیب در مخارج چارپایان بارکش صرفهجوئی مینمایند.
هنگامی که از انزلی عازم شویم و زبانه خاکیای را که این بندر در آخرین سرحد شرقی آن فراگرفته دنبال بنمائیم چندین دهکده کوچک مییابیم و در هفت فرسخی به سوی مغرب، قصبه گسکر را میبینیم که سیصد تا چهارصد خانوار از تیره طالشها در آن ساکن هستند. هسته این تیره در سرزمینی به همین نام است که در نیمهراه رشت به انزلی میباشد. آقا محمد خان نتوانست آنها را فرمانبردار کند و بیش از چند سال نیست که فرمانبرداری فتحعلیشاه جانشین او را پذیرفتهاند ولی به شرط ضمنی که حاکم آنجا کسی از اهل تیره خودشان باشد. شاه که اخیرا یک نفر از اربابان گیلان را به حکومت گسکر گماشته بود مردم به پیشبازش رفتند و به او گفتند که پا به سرزمینشان نگذارد ولی حاکم اعتنائی به گفته آنها نکرد و راه خود را پیش گرفت و لیکن به زحمت از مرز گذشته بود که چندین گلوله تفنگ از میان درختان شلیک شد و در همان محل ایستاد. آنها خودشان یک خانی را برگزیدند که خیلی به آرامی از این تاریخ به آنها حکومت میکند. شاه مصلحت دانست که چشمان خود را درباره این سرکشی ببندد و به روی خود نیاورد.
* بخش فومن بیشتر قابل توجه است؛ شهر کوچکی که مرکز آن است در پنج فرسخی (لیو) مغرب رشت است. در آن تقریبا هزار خانه ساخته شده و بازارش خیلی فعالیت میکند و کاملا آزاد است.
یک بچه ششساله در نیم فرسخی شهر به پیشباز ما آمد؛ او پسر خان بود که آن وقت خودش در شهر نبود. اشخاصی که همراهش بودند به من فرصت این را دادند که نیرومندی اسبهایشان را بستایم و آنها را در شالیزارها که غرقه در آب هستند ببینم که چارنعل میتازند. ما در اواخر سپتامبر بودیم و موقع دروی برنج بود. این بچه خیلی خوب آبروی خانوادگیش را برگزار کرد و با اینکه خیلی شتاب داشتیم که از این بخش ناسازگار برویم نتوانستیم دعوت او را رد کنیم. فردای آن روزی که به آنجا رسیدیم اربابان، مهماندار و نوکرها همگی تب کردیم. در هنگام راه افتادنم به من یک اسب هدیه کردند. من این هدیه را نپذیرفتم. منابع مالی خود را برای موقعیتهای ضروریتری باید نگهداری میکردم. من برای خود این بهانه را درست کردم و آنرا در رشت نیز به کار بردم و آن هنگامی بود که حس کردم خلعتی در کار است. هیچچیز به اندازه این سخاوتها یک بیگانه را نابود نمیکند، زیرا اگر در ازای یک تخممرغ یک گاو ندهند ایرانیان ناخرسندی خود را با روشی که اغلب خشن میباشد اظهار میدارند!
ص: 649
کارلا سرنا
خانم کارلا سرنا نویسنده «مردم و دیدنیهای ایران».
خانم کارلا سرنا نویسنده سفرنامه معروف مردم و دیدنیهای ایران از نویسندگان و جهانگردان ایتالیائی است. وی به زبان فرانسه تسلط کامل داشته و چهار سیاحتنامه خود را به این زبان نگاشته است. او در سیامین سال سلطنت ناصر الدین شاه به ایران سفر کرد و از زندگی مردم ایران و دیدنیهای این کشور با هوشمندی و دقت گزارش جامعی تهیه کرد که مورد توجه قرار گرفت. عباس اقبال آشتیانی، سید حسن تقیزاده و پروفسور هانری ماسه خانم کارلا سرنا را به خاطر نگارش سفرنامه ارزندهاش مورد تمجید قرار دادهاند.
سفرنامه خانم سرنا را دو تن از مترجمان ایرانی به فارسی برگرداندهاند.
مطالبی که ذیلا میخوانید از ترجمه آقای غلامرضا سمیعی نقل میشود:
* ... دیدن چاپارخانه کهدم که ساختمانی بود با دیوارهای محکم و اتاقهای تختهکوب و در و پنجره بسیار مرغوب مرا دچار تعجب کرد. این چاپارخانه که آخرین منزل جاده تهران- رشت است به وسیله کارگران رشتی ساخته شده است و چون سکنه رشت از نوعی ذوق و هنر اروپایی برخوردارند که در هیچیک از شهرهای ایران سابقه ندارد و از طرفی چاپارخانه نیز در جایی واقع شده است که مصالح ساختمانی فراوان است، ساختمانی بدان زیبایی را پدید آوردهاند.
اغلب اوقات حیوانات وحشی و بخصوص ببر که در این جنگل عظیم فراوان است در اطراف ساختمان زیبای چاپارخانه که درختان کهنسال بر آن سایه افکندهاند کمین میکنند یا میگردند. این همسایگان خطرناک، حتی به درهای چاپارخانهای که پناهگاه ما بود نزدیک میشدند.
هیزم شکنانی که معمولا شبها با این درندگان، روبرو میشوند در صورتی که احساس خطر کنند هنگام خروج از کلبه کوچک خویش، برای ترسانیدن ببرها چوبی مشتعل به دست میگیرند. عصر هنگام آشپز ما که یکی از چوبهای مشتعل را به عنوان حربه برداشته به دنبال تخممرغ میرفت در تاریکی جلو در چاپارخانه حیوانی را دید که پنداشت سگ جلودار است. حسن، حیوانی را صدا زد اما چه وحشتی به وی دست داد هنگامی که ببری غرّان با چشمهای شعلهور در برابر خود دید. آشپز بینوا چوب مشتعل را که قاعدة برای دفاع از وی ضرور بود به دور انداخته شانه به شانه حیوان درنده و درحالیکه صدای نفس او را میشنید با شتاب هرچه بیشتر و فریادکشان، خود را به درون حیاط انداخت. در این موقع همه دویدیم و ببر را که در پایین پلکان راهرو محل سکونتمان بود مشاهده کردیم. چارواداران ما و ستوربانان چاپارخانه که با آرامش، پیرامون آتشی ... حلقه زده بودند با چوبهای مشتعل و فریاد هرچه قویتر به سوی حیوان، حملهور شدند. ببر که به نوبه خود ترسیده بود با غرشی سهمناک، پا به فرار گذاشت. در این موقع حسن بینوا که بیشتر به مردگان شبیه بود تا زندگان، با تمام وجود میلرزید ...
* وقتی در رشت بودم در یکی از این گورستانها صحنهای واقعا تکاندهنده رخ داد. یک زن ایرانی که متهم به داشتن روابط عاشقانه با مردی ارمنی بود در گورستان مزبور سنگسار شد. این زن که به دستور ملائی مورد تعقیب مردم قرار گرفته بود بدان قبرستان فرار کرد. او که سرگشته و منقلب بود در حین فرار در گوری افتاد. جمعیت ابتدا تصور کرد که معجزهای رخ داده و خداوند عالم خود گناهکار را به کیفر مرگ رسانیده است. اما مردم خشمگین به محض آنکه برخاستن او را مشاهده کردند بدو حملهور شدند. زن بیچاره که اعتراض میکرد و خود را بیگناه میدانست استغاثه و تقاضای بخشش کرد اما فایدهای نبخشید. شخصی سنگی به طرف او پرتاب کرد و آرام بازگشت و زن را در معرض ضربات دیگران گذاشت که او را از پای درآوردند. جسم مثله شده و خونین زن در همان گوری مدفون شد که چند لحظه پیش در آن سقوط کرده بود. اگر از ابتدا به هوش بود و میتوانست تا شب در آنجا خود را به خواب بزند شاید جان به سلامت میبرد. در همین مدت مرد ارمنی که میگفتند معشوق او بوده است با ضربه کارد به قتل رسید. با اینکه بعدا مدلل شد که زن مسلمان برای خرید به دکان مرد ارمنی رفته است، هیچیک از مسیحیان بدین عمل نسنجیده که به قیمت جان دو بیگناه تمام شده بود اعتراض نکرد.
تنفر و انزجاری شدید بین همه اروپائیان حکمفرما شد. تصور میشد که کنسولگری انگلیس و روس مورد تهدید مسلمانان قرار گیرد و برای بستنشینان جای امنی نباشد اما اضطراب فرونشست و حادثه تأسفبار
ص: 650
دیگری رخ نداد.
این حادثه که استطرادا بیان کردم مبین برخی آداب مردم این کشور است.
* در رشت با شاهزاده خانمی ملقب به «زینت السلطنه» آشنا شدم که یکی از دختران فتحعلی شاه و در کشور دارای نفوذ و اعتباری بود. او عمه بزرگ ناصر الدین شاه و مورد اعتماد وی بود و شاه در امور مربوط به اندرون با وی مشورت میکرد.
این شاهزاده خانم با یکی از اشراف گیلان به نام محمود خان که مالکی ثروتمند و حاکم یکی از ایالات ایران است ازدواج کرده است. این ملاک بزرگ برای ازدواج با خانواده شاه بهای سنگینی پرداخته است. شاهزاده- خانم بعد از به دنیا آوردن چند دختر برای شوهر خویش پسری زائید. برای این ولادت جشنی بزرگ برپا کردند. محمود خان که در اوج شادی بود، به یادبود این حادثه خجسته سکههای کوچکی زد و بین رعایای خود تقسیم کرد. این بذل و بخشش به گوش شاه رسید و موجب تکدّر وی شد. دشمنان خان با استفاده از این موضوع به شاه تلقین کردند که خویشاوندش مردی جاهطلب و در اندیشه غصب تاجوتخت است.
ناصر الدین شاه که بیمناک شده بود به یحیی خان، حاکم گیلان فرمان داد که بیهیچگونه محاکمهای سر محمود خان را از تن جدا کند اما حاکم ترجیح داد که وی را مجبور کند جان خود را بخرد و به چوب زدن وی اکتفا کرد. با اینکه محمود خان به میرغضبها وعده پرداخت مبلغی کلان داده و چوب کمتری خورده بود، او را نیمهجان به خانهاش بردند. البته او تنها کسی از خویشاوندان شاه نیست که به چوب خوردن دچار گردیده است. با اینکه چوب خوردن حد اقل مجازات محسوب میشود این تنبیه غیر منصفانه احساسات محمود خان را جریحهدار کرد.
این مرد مدت سه سال حالت مالیخولیائی داشت و فقط هنگامی از این رنج نجات یافت که ناصر الدین با فرستادن خلعتی از وی کاملا اعاده حیثیت کرد.
وی این خلعت را هنگامی دریافت کرد که به عنوان مهماندار یک وزیر خارجی به حضور شاه باریافته بود. لباس افتخاری که موجب شفای محمود خان شده بود همچون حرزی در خانواده وی نگهداری میشود.
من پسر شاهزاده خانم را که ولادتش برای پدر شوم بود دیدم. پسری سادهلوح و چاقوچله و پف کرده بود که نزدیک ده سال داشت و نوه فتحعلی- شاه محسوب میشد.
همه افراد این خانواده پراولاد، به خصوص از جهت چشمهای زنده و درخشان که از خصوصیات ایل قاجار است، به ناصر الدین شاه شبیهند.
اکنون همه میدانند که ایرانیان کنسولگریهای خارجی را پناهگاهی امن میدانند و در آنها «بست» مینشینند. در زمانی که من در رشت مهمان کنسول انگلیس بودم دهقانی بدانجا پناه آورده بود.
شاهزاده خانم در غیبت شوهرش این مرد بیچاره را به خاطر عدم پرداخت مال الاجاره زمینی به سختی شکنجه کرده بود. فراشان مرد بینوا را به صورتی وحشتآور آزار داده بودند. در اینجا ضرب المثل «اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی- برآورند غلامان او درخت از بیخ» مصداق پیدا میکند زیرا بسیاری اوقات مجریان تنبیه به خاطر دریافت «مداخل»، از حدی که برایشان معین کردهاند تجاوز میکنند چنانکه درباره این مرد نیز به همینسان عمل شده بود. میرزای شاهزاده خانم که هنگام تنبیه حضور داشت از رنج مرد بینوا متأثر شد و چون میدانست که ده تومان قرض اعلام شده را ندارد، ضامن او شد و شاهزاده خانم این ضمانت را پذیرفت. اما دهقان مقروض که با مایه گذاشتن از جانش دریافته بود به قولهای شاهزاده خانم نباید اعتماد کرد برای پرهیز از پیشآمد بدتری به کنسولگری انگلیس پناه برد و چند ماه در آنجا ماند.
این مرد روزی غفلت کرد و به کوچه آمد. در نتیجه بار دیگر به دست فراشباشی شاهزاده خانم افتاد و شکنجه شد. سرانجام کنسول انگلیس واسطه شد و مهلتی برای وی گرفت.
چه در رشت و چه در تهران، نمایندگان سیاسی انگلیس و روس بسیار قدرتمندند. این نمایندگان در ایالات نیز همچون پایتخت دائما رقیب یکدیگرند و هریک ساعی است که از جهت نفوذ و اعتبار بر دیگری برتری داشته باشد.
کارمندان دولتی ایران برخی به روسها گرایش دارند و بعضی به انگلیسها.
این رقابت همواره منشأ دشواریهای بسیار است. زیرا آنکس که با انگلیسها میانهای ندارد مطمئن است که روسها از او حمایت میکنند و بالعکس.
چند سال پیش مأمور وصول مالیاتهای شهر رشت را که به گردآوری «مداخل» بسیار و عدم تقسیم آن با شاه متهم شده بود، چوب زدند و زنجیر به گردن به تهران فرستادند که زندانی شد. این صاحبمنصب تا غرامتی نپرداخت آزاد نشد. گذشته از آن املاکش را مصادره و اثاث منزلش را تصرف کردند. بعدها این کارمند نادرست بار دیگر مقامش را خرید و هنگامی که من در رشت بودم هنوز بر سر کار بود. در همین زمان بر اثر گزارشی از کنسول انگلستان، همین مأمور بار دیگر تهدید به چوب خوردن و تبعید شد. او به کنسول روس متوسل شد و این شخص نزد حکومت ایران وساطت کرد که اجازه دهند وی به سن پطرزبورگ برود و هنگام بازگشت شاه از اروپا از اعلیحضرت طلب عفو کند. با این تقاضا موافقت کردند و مأمور وصول مزبور با کنسول روس عازم آن کشور شد و برای آنکه در آینده از هرگونه تعقیبی در امان باشد به اغوای کنسول تبعه روس شد. در گیلان عده زیادی از خانوادههای اشرافی قدیم زندگی میکنند. اینان پس از به سلطنت رسیدن طایفه قاجار از هرگونه مقامات و مزایائی محروم شدهاند. بین مردم شایع است که در صورت کوچکترین حرکتی از طرف روسیه برای تصرف گیلان، که همواره بدان دل بسته است، این دسته از اشراف ناراضی با دولت متجاوز همآهنگی خواهند کرد.
* راه رشت به پیربازار گردشگاهی دلفریب است. این جاده برخلاف عادت پهن و خوب و کاملا حفاظت شده است و به قدری با راههای داخل کشور فرق دارد که مسافرانی که از این سو وارد میشوند میتوانند شکایات مرا از دیگر راههای ارتباطی ایران حمل بر گزافه کنند. در این راه هرچه بیشتر میرفتم بر شگفتیم افزوده میشد. در سراسر راه، تا چشم کار میکند اقیانوسی عظیم از
ص: 651
سبزه گسترده است. در هردو طرف جاده درختهای سر بهفلک کشیده با شاخههای انبوه و درختچههایی با برگهای رنگارنگ به چشم میخورد که بر زمینهای روشن خودنمایی میکنند. «مرداب» بوالهوسانه و ماروار در میان این کرانههای سبزرنگ میخزد و خورشید که در آبهای مواج رودخانه منعکس میشود با اشعه خود این گوشه کاملا خالی از سکنه زمین را زراندود میکند.
در این جاده با همه زیبائی و غنا و با اینکه از هرآنچه برای ییلاقی دلفریب ضروری است برخوردار است جنب و جوشی از آدمیان دیده نمیشود.
عبور و مرور مسافرانی که از انزلی به پیربازار آمد و رفت میکنند در این دهکده که فاصلهاش از انزلی دوازده مایل است جنبوجوشی عظیم ایجاد میکند. این دهکده که خالی از اهمیت نیست کاروانسرایی و گمرکی دارد. از موقع تأسیس قرنطینه، از جنبوجوش مسافران بسیار کاسته شده است. با این حال هرروز در محل بارگیری کشتیها فعالیتی به چشم میخورد. از هرطرف اسبها و قاطرهایی مشاهده میشود که بارشان مخلوط و درهم در کرانه باریک دریا نهاده شده است. خیلی دورتر، صاحبان کرجیها مانند پرندگان شکاری خود را روی بستههایی که تحت نظارت چاروادارهاست پرتاب کرده و آنها را با همه فریاد و اعتراض مسافران با چابکی به داخل کرجیهای خود میبرند. دیگر قایقرانان، نه با شتاب کمتری، مسافری تازهوارد را که همگان خسته و کوفتهاند و چنان تلوتلو میخورند که گوئی هنوز بر مرکب خود سوارند، میقاپند. این یک مسافر را میکشد و آن یک بار را برمیدارد و هرکس و هرچیز را پیش از آنکه بر اثر قیل و قال قادر باشند در برابر شدت عملشان مقاومتی کنند به داخل قایقهای خود پرتاب میکنند و میکشانند.
این ملّاحان از نژادهای مختلفند و چابکترین آنها سیاهانند. پاروزنان خشن با بالاتنهها و ساقهای عریان مشترکا یکدیگر را به فعالیت وامیدارند.
گروهی از خدا و محمد مدد میخواهند و دیگران با یاری خواستن از علی بدانها پاسخ میدهند.
هنگامی که به پیربازار رسیدم، همراهان از بیم آنکه دچار مزاحمت دستوپاگیر خدمه کشتیها و قایقها نشوم به من توصیه کردند که به یکی از اتاقهای کاروانسرا پناه ببرم. برای آنکه اجبارا مرا نقاپند و نربایند توصیه آنها را پذیرفتم. از بالاخانهای که در آن منزل کرده بودم میتوانستم حوادث خندهآوری را که در صحنه ساحل آبراه و محل توقف تنگاتنگ کشتیها و قایقها، حکمفرما بود تماشا کنم.
ملائی جدی که با شکوهی تمام از اسبش پیاده میشد در صدد گرفتن بار و اسبابش بود که در یک چشم بهم زدن و بدون رعایت عمامه سبزش که نشانه اولاد پیغمبر است، به وسیله ملاحان محاصره شد و با چابکی خود و بارهایش را تصرف کردند. یکی از ملاحان سیاهپوست و عظیم الجثه او را مانند پر کاه از زمین برداشته و بر شانههای خود جای داد و با پیروزی به سوی قایق خود برد.
در این حال ملاح دیگری در جلو ملاح سیاهپوست عقب عقب حرکت میکرد و اداهای عجیب و غریب درمیآورد و عدهای نیز با فریادهای گوشخراش و قهقهه این یک را تعقیب میکردند.
در حقیقت ملائی که به زیارت میرود، هربلائی هم که در راه به سرش بیاید نباید از کسی مکدر شود و نه بر کسی خشم گیرد. بدینترتیب بود که این ملا نیز با همه اضطراب موجهی که از گم شدن بارهایش داشت که قایقران دیگری آنها را برداشته بود، با کمال آرامش بلاهایی را که بر سرش میآوردند تحمل میکرد. با اینکه با خشونت او را به ته قایق انداختند احتمالا برای نجات خورجینها و قلیان و فرش لوله شدهاش که کماجدان و شیء لازمی چون آفتابه بدان آویخته بود زیر لب دعا میخواند و از پیامبر مدد میجست. قایقرانان با دیدن قیافه قابل ترحم او مسخرهاش میکردند اما در حقیقت «خوب خندید آنکه آخر خندید». وقتی سخن پرداخت کرایه پیش بیاید ملای مظلوم در برابر مصیبتهایی که کشیده است انتقام خود را خواهد گرفت. در آن موقع است که پس از جستجوی بسیار و بیرون کشیدن کیسه پول از لابلای عمامهاش و بیاعتنائی نسبت به «جلادانی» که موجب دردسرش شدهاند «پیشکشی» هرچه ناقابلتر بدانها داده به نوبه خود به قیافه قابل ترحمشان میخندد.
* انزلی نظارهگاهی است که طبیعت نقشهای بدیع در آن آفریده است.
آب و هوا و آسمانش یادآور ناپل است. میوههایش لذیذ و گل و گیاهش در حد وفور است. وقتی ناصر الدین شاه به دریاچه مینگرد و تنها کشتی کوچک تفریحی خود را در لنگرگاه میبیند که جز با لبخند نمیتوان آن را «بحریه ایران» نامید، باید به خود بگوید که روزگار با ایران دوران خشایارشا که بر صخرهای مسلط بر شهر سالامین مینشست و با غرور به کشتیهای جنگی خویش که دریای یونان را پوشیده بود مینگریست چه بازیها کرده است.
یک فانوس دریائی که نزدیک عمارت برجمانند شاه نصب شده است انزلی را برای کشتیبانان مشخص میکند. روبهروی این فانوس قصری خرابه که بامش با سفال قرمز پوشیده است خودنمائی میکند. در مدخل این قصر دو برج سنگی پناهگاهمانند هست. تپهای که این قصر روی آن واقع شده انباشته از فضولاتی است که انواع عشقه و درختان میوه کمربندی سبز دور آنها کشیدهاند. زمین تپه زیر سنگینی توپهایی که در آغاز از قصر دفاع میکردهاند شکسته است ...
با آنکه مسلمانان این ناحیه معتقدند هرکس مشروب الکلی بنوشد خود را دچار عذاب جاویدان کرده است، مع ذلک خود پنهانی مرتکب این گناه میگردند و حتی زنان نیز با رغبت بسیار بدین کار ناشایست دست میزنند. این حقیقت هنگامی که یک خانواده اهل انزلی برای شنیدن آهنگهای موسیقی محلی دعوتم کرده بودند عملا بر من مکشوف شد. در این خانه، بارها شاهزاده- خانمهای خویشاوند شاه منزل کرده بودند، اما به محض ورود با تأسف به من گوشزد کردند که از میزبانی من تا هنگام عزیمت معذور خواهند بود. زیرا ایرانیان اروپائیان را در منزل خود نگاه نمیدارند.
خانم صاحبخانه پیش از خواندن آواز تنگ شرابی را که زیر بالشی پنهان کرده بود بیرون آورد و چند جرعه نوشید و بقایای آن را به من تعارف کرد. از شکل بغلی شیشه حدس زدم که شراب همدان است اما از رنگش فهمیدم که نوعی عرق و بسیار مورد علاقه زن خواننده است که میگفت برای صاف شدن صدایش آن را مینوشد.
ص: 652
گریگوری والریانویچ ملگونف
اشاره
تصویر صفحه آخر ترجمه سفرنامه نواحی شمال ایران توسط میرزا پطرس مترجم دولتی عصر ناصر الدین شاه.
ملگونف محقق روس در سال 1858 میلادی (1274 قمری) به اتفاق «دورن» باستانشناس مشهور، استانهای شمالی ایران را زیر پا گذاشت و برپایه مشاهدات و مطالعات خود به تألیف و تدوین اثر ارزندهای پرداخت که به نام «سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر» منتشر شده است.
همانطور که مترجم فارسی کتاب مزبور از قول آلفونس گابریل مؤلف تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران نقل کرده ملگونف با روشی اصولی، جغرافیائی و آماری کامل مناطقی را که در آن مسافرت کرده تشریح نموده است. وی پس از نام بردن تمامی منابعی که برای تدوین اثر خود بکار برده و ترکیب کلیه تألیفاتی که در آن زمان راجع به ایالات دریای خزر منتشر شده در فصلهای مخصوصی راجع به گیلان و مازندران و گرگان بحث کرده است.
گزارشهای ملگونف در مورد تقسیمات سیاسی سرزمینها و تعداد جمعیت هر محل و منطقه بسیار واضح و روشن است. وی راجع به بناهای یادگاری زمانهای سابق هم دقت میکرد و محصول زمین و عملیات صنعتی و تجارتی اهالی هرمحل را نیز مورد توجه قرار میداد. ملگونف در سال 1868 مقاله محققانهای تحت عنوان بررسی لهجه مازندرانی و گیلانی با توجه به تلفظ محلی به زبان فرانسه منتشر ساخت که از نظر فولکلور گیلان و مازندران حائز اهمیت فراوان است.
سفرنامه ملگونف در 1863 میلادی (1280 قمری) در پطرزبورگ منتشر گردید و پنج سال بعد به زبان آلمانی ترجمه شد. این سفرنامه در اواخر قرن سیزدهم هجری قمری توسط پطرس مترجم دولتی عصر ناصری به فارسی برگردانده شد. مسعود گلزاری با استفاده از ترجمه آلمانی و متن اصلی به زبان روسی ترجمه پطرس را کامل کرد و در 1364 به چاپ رسانید.
ملگونف شرح کاملی در مورد گیلان و شهرها و روستاها و آبادیهای آن نگاشته به طوری که سفرنامه او از نظر اشتمال بر مطالب تاریخی و جغرافیائی و شرح خصوصیات شهرها و آبادیها کاملترین سفرنامهای است که توسط جهانگردان خارجی درباره گیلان نوشته شده است. ذیلا قسمتهائی از سفرنامه مزبور را نقل مینماید:
لنگرود
لنگرود در زمینی پست و باتلاقی و یک فرسخ و نیمی یا دو فرسخی دریاست. از رشت 9 یا 11 فرسخ است. گویند نخست در کنار دریا و لنگرگاه بود و به این مناسبت نام شهر به وجود آمده است. دهنه لنگرود را چمخاله میگفتهاند. میگویند زمانی سفیدرود موازی دریا بوده و این دو رود باهم به دریا میریختند و به این جهت کرجیها به راحتی از لنگرود به سفیدرود وارد میشدهاند. اکنون بیشتر جایهای آن بسته است با درختانی که در آن خوابیدهاند. در هنگام بهار میتوان با نوو «کولازاخ» یا قایق محلی، از آن گذشت. اجازه شیل آن 300 تومان است. بر روی رود چمخاله در داخل شهر، پلی سنگی ساختهاند. آب و هوای لنگرود گرم و ناسالم است و در تابستان بیشتر اهالی آنجا به ییلاقات در کوهها یا به لاهیجان میروند.
رودسر
رودسر در دو فرسخی لنگرود به طرف شرقی است. دو بازار بزرگ به طرح کاروانسرایی بزرگ دارد. یک صد و دو باب دکان سفالپوشی است که روزهای یکشنبهبازار بزرگ تشکیل میشود. هفتهای دو نوبت بازار دارد.
مسجد 2، تکیه 4 و 120 خانه که حدود 20 باب آن نزدیک دریاست.
اشخاص 400 و مالیات 2000 تومان.
اهالی اغلب ابریشم پرورش میدهند و محصول آن 42 باتمان شاه در سال است. در اینجا حاصل گندم کم است.
میگویند در اطراف آن قبرستانی است قدیمی و قبرهای بسیار دارد که طولا بسیار کوتاه هستند و از بیم حوادث نبش نکنند.
رودسر در 3 ورستی دریا نزدیک دیه کیارود است و اسم رودخانه رودسر، کیارود است. کرجیها در آن در حرکتند و اجاره شیل 80 تومان است.
رشت
اهل رشت گویند لفظ رشت ماده تاریخ بنای این شهر است که 900 ه. ق
ص: 653
- 5- 1404 م است. همچنین اهالی بارفروش تأیید میکنند که ترکیب واژه رشت اگر به ابجد مطابقت شود همین 900 است.
ر- 200/ ش- 300/ ت- 400/ جمع 900
از زمان شاه عباس و کریم خان تا عهد آقا محمد شاه، به بازرگانی مشهور بود. از هند و بخارا و روم و شهرهای دیگر به سودای ابریشم آنجا آمدندی.
سیاحان گویند در شهر 50 کاروانسرا بود و شهر بسیار خوش وضع بوده.
خانههای بسیار بزرگ و شیک رو به دریا و پشت به میدان و مغازهها داشته.
در میدان چندین توپ کوچک و بزرگ بوده چون جنوبی شهر تا کوهها باز است. چه روسها در زمان تصرف، جنگل را بریده بودند. بزرگی شهر به مساحت پنج ورست مربع است.
در 1636 م. نخست رشت گرفتار تاختوتاز قزاقهای دن گردید، پس از آن استنک رزینه آمده دولت و مال گزافی از آنجا برد.
رشت را دار المرز گویند: سکهاش نیز به همین نام است.
بخش اعظم شهر بازار است. خانههای آن بیشتر آجرین و بامها سفالین است. خانهای که توان خانه گفت قونسل خانه روس است. کوچهها تنگ ولی مفروش. چاهها در راهها بسیار و سرباز.
حصاربندی ندارد، جز آثار حصار خراب روسیه که در غرب شهر در تپههای پشت رود گرگویر ساخته بودند.
گویند اینجایگاه، اول دیهی بود که از طغیان ویران شد. پس از آن، آن دیه این سوی رود ساختند که اکنون شهر است. و این طغیان رود را به سال 900 نسبت میدهند. این قلعه روسها بنائی بزرگ بود که چند ساختمان کنار هم آن را تشکیل میداد. در دیوارهایش هنوز مزغلها دیده میشود، و در بقایای بنای آن میتوانیم آثار بخاریها و لولههای آنها را ببینیم. در غرب این خرابه گودالهائی است که بقایای گورستانی قدیمی است.
کسما
درباره نام کسما، گملین داستان زیر را تعریف میکند: وقتی که اهالی ده مشغول جمعآوری محصول برنج بودند در مقابل خود مردی را که از ترکیه رانده شده بود دیدند که از آنان درخواست غذا میکرد. مردی که درو میکرد گفت وقت ندارم برم منزل برایت غذا بیاورم. مرد غریب با اصرار از او خواست تا برای او قوتی آورد و در عوض، وی به جای او درو نماید. چون مرد دهقان بازگشت تمامی محصول را درو شده یافت و با تعجب از مرد غریب سؤال کرد که چطور انجام شده است. مرد غریب از دادن توضیح سر باز زد تا جائی که بینشان نزاع درگرفت و مرد دهقان سر مرد غریب را با کارد برید.
ترک دیگری که از آنجا میگذشت فریاد برآورد کسم، یعنی نبر! اما دیگر دیر شده بود، و این واژه همینطور روی این دیه مانده است[654] و آن غریب را در اینجا دفن کرده و بقعهای برای او ساختند که هنوز باقی است. بعد از این در دشتی که آن جنایت افتاده از ترس بیماری، کشت نمیشود.
دکتر هینریش بروگش
دکتر هینریش بروگش سفیر پروس (آلمان) در ایران و نویسنده کتاب «سفری به دربار سلطان صاحبقران» نویسندهای زبردست و نقاشی خوشذوق بوده است. تصویر سیاه قلمی که از ناصر الدین شاه قاجار در اینجا به چاپ رسیده اثر دکتر هینریش بروگش است.
دکتر هینریش بروگش استاد دانشگاه برلن و مستشرق معروف آلمانی است که آثار باارزشی از خود به یادگار گذاشته است. وی به سال 1859 میلادی به عنوان سفیر پروس یا آلمان به دربار ناصر الدین شاه قاجار اعزام شد و مدت دو سال یعنی تا سال 1861 میلادی در ایران میزیست. حاصل دو سال اقامت در ایران نگارش دو جلد کتاب تحت عنوان «سفری به دربار سلطان صاحبقران» بود. این کتاب به سال 1367 توسط مهندس حسین کردبچه به فارسی ترجمه شد.
دکتر بروگش به غالب نقاط ایران سفر کرد و مطالعات ارزشمندی انجام داد. قسمتی از یادداشتهای او درباره گیلان را ذیلا میخوانید:
* در طی اقامت در «ایراندبیل» ناظر ماجرایی بودیم که وضع رقتبار و عجیب سربازان را در ایران نشان میداد، غروب آن روز چند نفر از قاطرچیهای کاروان ما به علتی که نمیدانم چه بود با سربازانی که به همراهی
ص: 654
کاروان حرکت میکردند دعوا و نزاعشان شد. آنها اول طبق آنچه که در ایران مرسوم است تعدادی فحش از قبیل پدرسوخته و پدرسگ و امثال آنها را تحویل یکدیگر دادند و بعد فحش و ناسزا تبدیل به کتککاری شد و قاطرچیها به طرف سربازان حمله کرده، به دو نفر آنها پسگردنی محکمی زدند و با کمال تعجب دیدیم که سربازان هیچ دفاعی از خود نکردند و در صدد حمله متقابل برنیامدند، بلکه با سکوت و بردباری کتک را تحمل کرده، عقب رفتند. در حالی که اگر در یک کشور اروپائی این اتفاق روی میداد بدون شک سربازان با شمشیر خود به مهاجمان حمله و آنها را مجروح میکردند و یا میکشتند.
مشاهده این واقعه عجیب، مطلبی را که چند بار دیگر هم در ایران شاهد آن بودم تأیید میکرد که سربازان ایرانی آرامترین، صلحجوترین، قانعترین و سادهترین افراد آن کشور میباشند زیرا در غیر این صورت اصولا با دستمزد کم و مزایای ناچیزی که به سربازها میدهند آنها حاضر نمیشدند داوطلبانه به خدمت سربازی بروند. در اینجا قابل ذکر است که با تمام این احوال، از طرف دولت سربازگیری از پارهای از شهرستانها به علت آنکه مردم آنجا معروف به کمجرأتی و ترسویی هستند منع شده است ...
در صحراها و دشتهای ایران از حیوانات وحشی اثری دیده نمیشود، آهو و غزال و انواع آنها که میبایستی در این صحراها باشند اصلا وجود ندارند، از پلنگ و ببر و خرس و امثال آنها هم خبری نیست. دلیل آن این است که در صحراها و دشتها عشایر چادر میزنند و در راههای وسط این دشتها نیز کاروانها دائما در حال گذرند و بدینجهت حیوانات وحشی از این مناطق به کوهها گریخته و پناه بردهاند. این حیوانات در گیلان در دل جنگل، خود را پنهان کردهاند. گهگاه یک گرگ گرسنه ممکن است از کوهها پائین بیاید و روانه دشتها شود تا شاید به گلهای از گوسفندان دستبرد بزند و گوسفندی را برباید. از پرندگان وحشی و شکاری نیز تنها عقاب و کرکس را در این دشتها میتوان مشاهده کرد. و بدینترتیب خارجیانی که به ایران میروند باید بدانند که بسیار کم میتوانند فرصت شکار پیدا کنند.
در زمینه پارچههای نخی اخیرا فعالیتهای زیادی شده و در رشت مخصوصا پارچههای نخی زیبا و مرغوبی تولید میگردد، به علاوه پارچههای مخصوصی هم برای روپوش اسب، رومیزی و روصندلی، کیسههای پول بافته میشود که در نوع خود مرغوب است و در میان پارچههای خارجی، مشابهی ندارد.
در کوهها و گردنههای میان شیراز و بوشهر، حیوانات درندهای چون پلنگ و شیر وجود دارند، ولی این حیوانات به جادههای ارتباطی نزدیک نمیشوند به همین جهت خطری برای مسافران ندارند. ببر، در این کوهستانها زندگی نمیکند. این حیوان را فقط در جنگلهای مازندران و گیلان میتوان یافت.
در مورد بیماریهای شایع در نواحی مختلف ایران غیر از کتاب طولوزان، کتاب دیگری در ایران انتشار نیافته است، ولی پزشکان خارجی تحقیقاتی در این مورد کردهاند، از جمله آنها دکتر «هنچه» آلمانی است که سالها در رشت و گیلان مقیم بوده و به طبابت سرگرم بوده است و مدتها در استخدام رسمی دولت ایران بوده است و قسمت مهمی از مطالب این فصل، نتیجه تجربیات و مشاهدات این پزشک است که محصول کار خود را در اختیار من نهاده است.
بیماریهای بومی در گیلان عبارتند از انواع روماتیسم، بزرگ شدن طحال، کبد و قلب، بیماریهای معدی، مالاریا، سیفلیس و انواع بیماریهای پوستی گال و جرب ...
مردم گیلان از بیماری انگل رودهای خیلی رنج میبرند و این بیماری به ویژه در زنانی که نازا هستند زیادتر دیده میشود. در دستهای از مردم کوهنشین گیلان، بیماریهای هیستری نیز مشاهده شده که علل آن معلوم نیست.
انواع تبهای مختلف که غالبا بهطور فصلی عارض میشود و هرساله در زمان مخصوص سراغ انسان میآید در گیلان زیاد است و چون اطبای ایرانی، روش درمانی منظم و کاملی در مقابل اینگونه تبها ندارند، گاهی به مرحله خطرناک و بد میرسد. چشمدرد هم در گیلان شایع است که مهمترین انواع آن آبمروارید و ورم ملتحمه است.
فصل بهار در گیلان زمان شیوع انواع بیماریهای معدی و اسهال است.
این اسهالها که غالبا طولانی نیز میشوند در گرمای زیاد هوا شکل خطرناکی پیدا میکنند و علاوه بر آنها بیماری وبا که آن را وبای آسیائی میگویند گهگاه در گیلان بروز میکند. بیماری وبا بهطور شدید در سال 1854 و اوایل ماه مارس در رشت بروز کرد. این بیماری که مدتها در مازندران شیوع یافته بود از آنجا به گیلان سرایت کرد و نخست در روستاها و آبادیهای واقع در کنار رودخانهها ظاهر شد و سپس دامنه آن به رشت کشیده شد و تلفات سنگین و زیادی به بار آورد. تعداد تلفات سالانه وبا و قی و اسهال در منطقه گیلان به علت نبودن آمار صحیح به درستی معلوم نیست؛ مبتلایان به این بیماریها بیشتر در میان طبقات فقیر و ضعیف جامعه هستند، یعنی همانها که وضع تغذیه خوبی ندارند و چون زنان لباس زیر کافی و مرتبی در ناحیه شکم ندارند بیشتر دچار این بیماریها میشوند. با شروع فصل باران و سرما بر شدت بیماری وبا در گیلان افزوده میشود. در لنکران واقع در کنار دریای خزر بیماری وبا در مدت 12 روز در حدود سی نفر تلفات داشت.
از جمله بیماریهایی که در گیلان کمتر دیده میشود سل، سرطان، پنومونی (ذات الریه)، آنژین و تیفوس را میتوان نام برد که بیماری اخیر فقط در خانوادههای فقیر و بیبضاعت دیده شده است.
طبق مطالعات بیست ماههای که دکتر «هنچه» در گیلان به عمل آورده است بیماریهای ورم و التهاب در گیلان خیلی کم بروز کرده است در مواردی اصلا وجود ندارد. ولی در مقابل، انواع تبهای موسمی و فصلی زیاد است. در زمستان سال 55- 1856 تبهای توأم با عوارض سینهدرد، ناراحتیهای ریوی و همچنین تبهای توأم با عوارض معده در این ایالت خیلی فراوان دیده شد.
درمان بیماری روماتیسم نیز با آب و هوای گیلان فوق العاده مشکل است؛ در حقیقت زمستانها همیشه توأم با بیماریهای روماتیسم و بهارها توأم با بیماریهای وبا و اسهال و تابستانها توأم با تبهای عفونی است.
سالمترین فصل گیلان نسبتا از آوریل تا ژوئیه و ناسالمترین فصول گیلان، ماههای مارس، ژوئن و اوت هستند؛ بهتر است مسافران خارجی و اروپائی در این مواقع از سفر به گیلان خودداری کنند.
ص: 655
س. ج. و. بنجامین
س. ج. و. بنجامین نخستین سفیر ایالت متحده امریکا در ایران و نویسنده کتاب ایران و ایرانیان.
س. ج. و. بنجامین نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران بود. وی در سال 1882 میلادی (1261 هجری شمسی) از سوی پرزیدنت آرتور به سمت نخستین سفیر آمریکا در ایران برگزیده شد.
او مردی فاضل و دانشمند بود و با مطالعات فراوانی که درباره کشورهای مشرقزمین داشت در شمار مستشرقین آمریکا به شمار میآمد. کتاب وی تحت عنوان «ایران و ایرانیان» از آثار باارزش و جالبی است که درباره ایران عهد ناصر الدین شاه به رشته نگارش کشیده شده است. مطالب کتاب جذاب و شیرین و نثر آن ساده و روان است.
بنجامین از راه روسیه به ایران آمد و وارد بندر انزلی شد. نخستین روزهای اقامت خود را در گیلان گذرانید. به همین جهت چند صفحه از کتاب او به گیلان اختصاص دارد و از روزهائی صحبت میکند که میهمان گیلانیها بوده است.
مطالبی که در این زمینه نوشته خواندنی و شیرین است. توصیف او از جنگل و مزارع برنج و مناظر زیبای گیلان شاعرانه و جذاب است. شرحی که درباره آثار هنری و استادی و نبوغ هنرمندان گیلانی مینویسد دقت نظر و حسن تشخیص او را در کار هنر نشان میدهد. ستایش این مستشرق عالیقدر از کارهای هنری و تزئینی استادان رشت برای مردم این سامان غرورانگیز است آنجا که مینویسد: «باید صادقانه اعتراف کنم که استادی و نبوغی که من در همین رشت در کارهای هنری و تزئینی دیدهام در سراسر ایالات متحده آمریکا مشاهده نکردهام و این درس بزرگی است که از مشرقزمین آموختهام.»[655]
بنجامین تا سال 1885 میلادی در ایران بود، سپس به آمریکا فراخوانده شد و به زندگی خصوصی و تحقیق و تألیف پرداخت. در اینجا قسمتی از خاطرات او را در نخستین روزهای ورود به گیلان نقل میکنیم:
* موقعی که قدم به خاک ایران گذاشتیم میهماندار که ژنرال محمد تقی خان نام داشت از ما استقبال کرد، علاوه بر میهماندار چند نفر از محترمین و اعیان شهر نیز برای خوشآمد و خیرمقدم در اسکله بودند؛ یک صف سرباز با زدن طبل و شیپور مراسم احترامات را بجا آوردند. قبل از هرچیز ما را به خوردن صبحانه دعوت کردند و پس از صرف یک صبحانه عالی به قصری که مخصوص شاه در انزلی ساخته بودند راهنمائی شدیم، این قصر چندطبقه بوده و شباهت زیادی به ساختمان معروف چینی شهر «نانکن» چین داشت. داخل ساختمان با آینهکاریهای ظریف و کاشیهای لعابدار بسیار زیبا تزئین شده بود؛ طبقه بالای قصر دارای آینهکاریهائی به اشکال مختلف هندسی بود و خیلی جالب و باشکوه به نظر میرسید. از طبقه بالای قصر نگاهی به شهر پردرخت انزلی انداختیم، ماسههای سفیدرنگ کنار دریا، یک صخره سنگی بزرگ، امواج دریا و مرداب، منظره دیدنی و جالبی بود. با کشتی بخاری سلطنتی از مرداب انزلی گذشتیم و کشتی در دهانه یک رودخانه که به دریا میریخت لنگر انداخت و از آنجا سوار چند قایق شده و به طرف ساحل حرکت کردیم.
قایقرانان که مردان قویهیکلی بودند پاروها را با فریاد یا محمد و یا علی به سرعت به جلو میبردند.
این قایقسواری مدتی به طول انجامید و ساعت چهار بعد از ظهر بود که به پیربازار رسیدیم. پیربازار دهکدهایست که به منزله بندر شهر رشت به شمار میرود و در مصب رودخانهای که آب آن سبزرنگ است قرار دارد. در طرف چپ یک کارخانه ظرف سفالی و کوزهگری وجود داشت که کارگران با بدنهای نیمه برهنه با خاک رس در داخل آن مشغول ساختن ظروف سفالی بودند. در طرف راست چند قایق و کرجی لنگر انداخته و در ساحل نیز چند رأس قاطر و الاغ دیده میشدند، جلوی ما ساختمان حکومتی قرار داشت و کنار ساختمان چند اسب عربی را بسته بودند.
ما را به داخل ساختمان راهنمائی کردند. از پلههای چندی بالا رفتیم و وارد یک تالار نسبتا بزرگ شدیم. در این تالار والی (استاندار) گیلان از ما استقبال کرد و خوشآمد گفت، عدهای از رؤسای دولتی و محترمین نیز در آنجا حضور داشتند. در وسط تالار میز بزرگی بود که روی آن دیسهای شیرینی چیده بودند. پس از پذیرائی مختصری به ما اطلاع دادند که همهچیز برای حرکت به رشت مرکز ایالت گیلان آماده است. اول خانمهای ما را سوار
ص: 656
درشکهای کرده و فرستادند و بعد از چند دقیقه من و هیئت مستقبلین و منشی مخصوص سفارت آقای «کوبت» از پلهها پائین آمده و سوار بر اسبهائی که آماده کرده بودند شدیم و حرکت کردیم. راه پیربازار تا رشت که در حدود شش میل بود از مناطق بسیار زیبائی میگذشت. همهجا سرسبز و خرم بود؛ در دو طرف راه تا چشم کار میکرد مزارع برنج دیده میشد. برنج گیلان در دنیا معروف و بینظیر است. در نیمه راه رشت مورد استقبال شش نفر از حاکمهای شهرهای نزدیک و همراهان آنها قرار گرفتیم. آنها سوار بر اسب در دو طرف جاده به انتظار ما ایستاده بودند و پس از سلام و خیرمقدم به کاروان ما ملحق شده و به اتفاق به طرف رشت تاختیم. در خارج از شهر، حاکم رشت و عدهای از مقامات مهم آنجا در انتظار بودند. مراسم احترام و سلام انجام شد و بعد از خیابانها و بازارهای پرپیچوخم رشت، که عده زیادی از مردم در آنجا به تماشا ایستاده بودند، گذشتیم و در آن طرف شهر به محل اقامت والی رسیدیم.
دستهای از موزیک با نواختن آهنگهائی از ما استقبال کرد. از اسبها پیاده شدیم؛ عدهای از مستقبلین خداحافظی کرده و رفتند و چند نفر از محترمین به اتفاق ما وارد اطاق پذیرائی شدند. روی زمین در وسط سفرهای بزرگ دیسهای متعدد شیرینی چیده بودند و این به معنای استقبال و خیرمقدم گفتن به میهمان خارجی بود ... پذیرائی شروع شد و به اشاره والی بقیه مستقبلین هم مرخص شدند و این کار از لحاظ من خیلی خوب و مناسب بود زیرا خسته شده و احتیاج به استراحت داشتم. ساعت نه شب شام را که غذای نیمه اروپائی و نیمه ایرانی بود آوردند و غذاها را روی میز چیده بودند زیرا ظاهرا میدانستند که نشستن در سر سفره برای ما مشکل است.
روز بعد از ورود به رشت حاکم شهر به دیدن من آمد و بعد از او کارگزار ساختمان اقامتگاه والی گیلان در رشت. این تصویر مربوط به سالهای 1882 تا 1885 میلادی برابر با 1261 تا 1264 هجری شمسی است. بنجامین آن را در کتاب خود «ایران و ایرانیان» چاپ کرده است.
(نماینده وزارت خارجه در رشت) با ما ملاقات کرد. او جوانی کوتاهقد، فوق العاده مؤدب و خوشصحبت بود، به زبان فرانسه آشنائی داشت. علاوه بر سیاست به زیبائیهای طبیعت علاقه زیادی داشت. از صحبتها و مذاکرات او متوجه شدم که از دوستداران آثار هنری، آواز پرندگان و گل است.
لازم به تذکر است که پذیرائی که در بدو ورود در انزلی و رشت از ما کردند و احتراماتی که مرعی داشتند معمولا جزء تشریفاتی است که در ایران نسبت به کلیه سفرای خارجی انجام میدهند. محل اقامت والی گیلان که در آن به سر میبردیم از ساختمانهای جالب و تماشائی به شمار میرود. شخص والی از رجال معروف ایران و از کسانی است که حکومت را از خانواده خود به ارث میبرند. این ساختمان مشتمل بر سه حیاط و باغ میشد که دو قسمت بیرونی و اندرونی را از هم جدا میکردند؛ قسمت عمده ساختمان اختصاص به بیرونی داشت که ما هم در همانجا بودیم و قسمت اندرون متعلق به زنان حرمسرای حاکم بود که کسی را به آن راه نمیدادند. قسمتی که ما در آن به سر میبردیم در طبقه اول شامل یک تالار بزرگ پذیرائی بود که در شاهنشین آن چند مبل راحتی بزرگ گذاشته بودند و در همین قسمت سه پنجره بزرگ (ارسی) وجود داشت که به طرف باغ باز میشد، این ارسیها که بالا و پائین میرفت از چوب منبتکاری ساخته شده و دارای شیشههای رنگی کوچک بود. نمای خارجی ساختمان با چوبهای منبتکاری شده و گچبریهای ظریف و زیبا و به سبک شمال ایران تزئین گردیده بود. در کف تالار بزرگ پذیرائی قالیها و قالیچههای بسیار زیبائی، که شاهکار هنر ایران به شمار میرفتند، انداخته بودند و سقف تالار با تیرهای چوبی مخصوص پوشیده شده و مابین این تیرهای چوبی پارچههای آبیرنگ و در وسط آنها ستارههای طلائی کوبیده بودند. در صدر
ص: 657
تالار مابین دوتا از ارسیها تابلوئی تمامقد از ناصر الدین شاه به دیوار زده بودند که یکی از هنرمندان ایرانی به نام مسعود آن را کشیده بود. این نقاش به طوری که میگفتند جوانمرگ شده و اگر زنده میماند آثار گرانبهاتری از خود به یادگار میگذاشت.
اطاق بزرگ غذاخوری نیز پنجرههائی به طرف باغ میان اندرون و بیرونی داشت و در وسط این اطاق میز بزرگ غذاخوری قرار داشت که همیشه با انواع گلهای مختلف تزئین میشد. صندلیهای اروپائی پشت این میز گذاشته بودند و من مشاهده میکردم که طبقات بالای ایرانیها عادت و رسوم قدیمی خود را که غذا را سر سفره و روی زمین و با دستهای خود بخورند به تدریج فراموش کرده و یا آنکه لا اقل در حضور خارجیها غذا را پشت میز و با قاشق و چنگال میخورند. غذائی که برای ما میآوردند عالی و بسیار خوب بود و پارهای از این غذاها را هم به سبک فرانسویها درست میکردند ولی بهطور کلی در هرناهار یا شامی انواع برنج پخته را روی میز میگذاشتند؛ این غذاها را آنها پلو یا چلو مینامیدند و از برنج گیلان درست میشد. این برنج واقعا عالی است و عطری دارد که من در برنج هیچ نقطه دنیا ندیدهام. ایرانیها مانند ترکها در پختن و بهعمل آوردن برنج استاد هستند و به صور مختلف آن را طبخ میکنند، مخصوصا با گوشت و کشمش که واقعا لذیذ و خوشمزه میشود.
بشقابهای زیادی از گردو، پسته، خشکبار، شیرینی و ترشی روی میز بهطور پراکنده قرار داشت که در فواصل غذا میزبان ما یعنی والی گیلان آنها را برداشته و میچشید و به ما تعارف میکرد و بدینترتیب در حقیقت علاقه و لطف خود را نشان میداد. موقع صرف غذا عدهای از مستخدمین دستبهسینه در پائین اطاق ایستاده و در انتظار فرمان بودند و هرنوع غذا را با تشریفات خاصی به داخل اطاق آورده و به جای غذاهای صرف شده میگذاشتند؛ به طوری که صرف ناهار و شام و چای هرروزه در حدود پنج ساعت از وقت ما را میگرفت.
خیابان کوچکی که در باغ به ساختمان ما منتهی میشد شبها به وسیله مشعلهائی که در زمین نصب شده بود کاملا روشن و پرنور میگشت. اطاقهای خواب ما تقریبا تمام طبقه دوم ساختمان را اشغال کرده بود. والی گیلان در حقیقت این ساختمان را فقط برای اقامت ما تخصیص داده و خودش از آن استفادهای نمیکرد. پلههای سنگی زیبائی طبقه اول را به طبقه دوم متصل میکرد و در پائین این پلهها دائما یک مراقب مسلح ایستاده بود. اطاقهای خواب به رنگ سفید نقاشیشده و اثاث آن ساده بود. تشکهای خواب را روی کف اطاق پهن کرده بودند و از تختخواب و میز و صندلی اثری در اطاقها دیده نمیشد. ولی این سادگی اطاقهای خواب را به هیچوجه نباید به پای صرفهجوئی طبقات اعیان و بیزاری آنها از تشریفات گذاشت بلکه علت اصلی عادت آنهاست که روی زمین بخوابند و از تختخواب استفاده نکنند وگرنه هرگز آنها از تجمل خودداری نمیکنند.
نکته دیگر قابل ذکر این است که نباید تصور کرد ایرانیها به علت عدم دسترسی به وسایل و ابزار مغربزمینیها، در کارها و هنرهای خود از مغربزمین تقلید میکنند، بلکه کاملا وضع برعکس است و من در همه جا نبوغ و ذوق و سلیقه خاصی را در ایرانیها مخصوصا در رشتههای هنری مشاهده کردهام. روحیه شاعرانه و افسانهای آنها در تمام کارهایشان مشهود است و به علاوه در آثار هنری و کارهای دستی و تزئینی آنها شرائط و تطابق با محیط کاملا رعایت شده است و باید صادقانه اعتراف کنم که نبوغ و استادی که من در همین رشت در کارهای هنری و تزئینی دیدهام در سراسر ایالات متحده امریکا مشاهده نکردهام و این درس بزرگی است که از مشرقزمین آموختهام.
در همه جا و همه قسمتها زیبائی، با در نظر گرفتن احتیاجات روزمره، مشاهده میشود و به عبارت دیگر نبوغ هنری با سادگی و تطابق با محیط آمیخته شده است.
در کف اطاقها قالیها و قالیچههای بافت ایران که شاهکاری از هنر به شمار میروند چشم بیننده را خیره میکند و در روی همین فرشهاست که رختخوابها را گستردهاند. در گوشه و کنار اطاق پارچهها و پردهها و بقچههای مخمل و زربفت و حریر، که روی آنها کارهای دستی شده است، مشاهده میگردد. همه این پارچهها مصنوع دست هنرمندان است و اثر فکر و اندیشه شاعرانه آنها در قسمتهای مختلف این پارچهها مشاهده میگردد و مانند پارچههای ماشینباف خشک و بیروح نیستند. پنجرههای اطاقهای خواب بلند و دارای ارسی است که به طرف بالا و پائین کشیده میشود. وقتی انسان روی تشکچهها و مخدههای قالیچهای مینشیند و راحتی آنها را احساس میکند به کلی صندلی را از یاد میبرد. چقدر لذتبخش بود وقتی که روی این تشکچهها مینشستیم و تنباکوی معطر شیراز را با قلیانهای مرصع میکشیدیم و از پنچرههای اطاق، دامنههای شمالی البرز را از دوردست مشاهده میکردیم و نظری به سقفهای سفالی و قرمزرنگ خانههای رشت میانداختیم. دیوارهای قطور و کلفت اطاقها دارای طاقچههائی بود که از آنها به عنوان میز و قفسه برای گذاردن اشیاء ضروری استفاده میشد فرم و شکل این طاقچهها، مخصوصا با آن سقفهای هلالی- شکل، سبک زیبای معماری خاص ایران را نشان میدادند. جلوی اطاق ایوانی قرار داشت که از روی ایوان داخل باغ و همچنین امامزادهای که در آن نزدیکی بود دیده میشد. گنبد این امامزاده را شاخههای یک درخت کهن چنار از هر طرف فراگرفته بود و منظره واقعا دیدنی و تماشائی داشت. هرشبانهروز چند بار از صدای روحپرور یک مرد و یک پسربچه که یکی از گلدسته امامزاده مجاور و دیگری از پشتبام ساختمان نزدیک اذان میگفتند و مناجات میکردند، لذت میبردیم، آنها گوئی با یکدیگر رقابت میکردند؛ یکی با صدای بلند اذان میگفت و دیگری جوابش را میداد. ما از معنای سخنانی که میگفتند چیزی نمیفهمیدیم ولی دچار یک حالت روحانی میشدیم.
روز بعد از طرف زنان اندرون والی از خانمها و همسران اعضای سفارت دعوت شد که به اندرون به دیدار یکدیگر بروند. ساعت این دیدار معین شده بود و به طوری که همسر من میگفت در جلوی اندرون زنی که سوگلی والی به شمار میرفت به اتفاق زنان دیگر عقدی و صیغهای و کنیزکانی که در اندرون بودند از خانمهای اعضای سفارت استقبال کردند، آنها همگی خود را آراسته و لباسهای تابستانی خاصی، که برای زنان ما عجیب و غریب بود و از این لباسها در فصول بعدی کتاب یاد خواهد شد، بر تن داشتند و جواهرات زیادی به سر و گردن و لباسهای خود آویخته بودند، طرفین به رسوم و عادات یکدیگر آشنائی نداشتند ولی با این حال زنان حرمسرا سعی میکردند از میهمانان خود
ص: 658
به بهترین وجهی پذیرائی کنند.
در بعد از ظهر همین روز میهماندار از من دعوت کرد که برای اسبسواری و گردش به خارج از شهر رشت برویم. اسبهای ما را چند نفر از فراشان قرمزپوش پیاده و عدهای سوار همراهی میکردند، میهماندار راهی را در کنار محل اقامت والی گیلان انتخاب کرده و بهطور یورتمه این راه را که از میان دشتهای اطراف رشت میگذشت طی کردیم این راه به قصر تابستانی سلطنتی منتهی میشد. جلوی قصر پیاده شدیم و به دستور میهماندار پیشخدمتهای مخصوص والی با چای و قلیان که آنها را روی اسب و قاطر حمل کرده بودند از ما پذیرائی نمودند و بعد ژنرال میهماندار توصیه کرد که بهتر است برای تماشای مزارع برنج برویم. این پیشنهاد را با کمال میل پذیرفتیم زیرا ایالت گیلان محصول برنج و ابریشمش، شهرت جهانی دارد. به زودی به مزارع برنج رسیدیم. اواخر فصل بهار بود و برنجهای سرسبز که ساقههای بلندشان از آب خارج شده بود از دور چون مخمل موجدار سبزرنگ به نظر میآمدند و من هرگز چنین منظرهای ندیده بودم. حاشیه مزارع برنج درختهای بلندی کاشته بودند و آن طرف درختها، چمن خودروی طبیعی تا چشم کار میکرد دشت و صحرا را فراگرفته بود. در این فصل خوشبختانه خطر پشه مالاریا و سرایت این بیماری زیاد نیست و ما با خیال راحت با اسب گردش میکردیم. در مزارع برنج فقط زنان مشغول کار بودند. آنها برخلاف زنان شهری حجاب کامل نداشتند ولی با شنیدن صدا روی خود را برگردانده و به ما پشت میکردند. در نزدیکی مزارع عدهای کلبه گلی کشاورزان و همچنین چند خانه دو طبقه دیده میشد و ما متعجب بودیم که چگونه کشاورزان در کنار این مزارع که بیماری مالاریا و سایر بیماریها انسان را تهدید میکند حاضر شدهاند خانه بسازند.
میهماندار توضیح میداد که کشاورزان عادت دارند پس از تاریک شدن هوا در کلبههای خود را ببندند و بههمین جهت پشه و هوای آلوده شبها وارد کلبه نشده و انسان را مبتلا نمیکنند. در یکی از این کلبهها ما هزاران کرم ابریشم را دیدیم که مشغول خوردن برگهای توت بودند. این کرمها هرساله مقدار زیادی ابریشم تولید میکنند که از محصولات مرغوب و پولساز گیلان به شمار میرود. در وسط چمنها انواعی از گاوها را دیدیم که مشغول چرا بودند. این گاوها قوزهائی پشت گردن خود داشتند و نظیر آنها را من فقط در هندوستان دیده بودم و در اروپا و امریکا شبیه آنها وجود ندارد.
عصر روز بعد به اتفاق میهماندار به بازدید کارگزار یا نماینده وزارت خارجه در گیلان رفتیم. این جوان دیپلمات و خوشذوق، سلیقه و عشق خود را به طبیعت با محلی که برای منزلش تعیین کرده بود ثابت میکرد. خانه او در یک منطقه مشجر که به وسیله درختهای چنار محاصره شده بود قرار داشت. در مجاورت خانه او دشتها و مزارع سرسبز و خرم و در فاصله دوردست دامنههای جبال البرز دیده میشد، جلوی در ورودی خانه عدهای از مستخدمین منتظر بودند تا ما را به اطاق پذیرائی راهنمائی کنند. از راهرو و پلههای نسبتا تاریکی عبور کردیم و وارد اطاق روشن و خوش منظرهای شدیم که ایوانی پر از گل جلوی آن بود و منظره زیبائی داشت، پذیرائی بلافاصله شروع شد و میزبان خوشذوق ما صحبت و بحث دلنشین خود را درباره شعر فارسی و شعرای ایران آغاز کرد.
ساعتی به این صحبتهای دلپذیر گذشت و میزبان پیشنهاد کرد در دشتها و مزارع اطراف قدم بزنیم. چند نفر مأمور مسلح هم در این گردش همراه ما آمدند. هوای لطیف و خوبی بود و مناظر اطراف واقعا زیبا و تماشائی و شباهت به سواحل اروپا داشت. سکوت و آرامش مطلق در همه جا حکمفرما بود. این سکوت فقط با پرواز دستجمعی پرندگان که از گردش روزانه به آشیانههای خود بازمیگشتند شکسته میشد. میهماندار سرحال آمده بود، به طوری که پیشنهاد کرد روی چمن دور هم بنشینیم و دستور داد قلیان بیاورند؛ ضمنا عدهای سوار را فرمان داد که با سرعت زیاد روی چمن و دورتادور ما تاخت کنند. این اسبسواری با سرعت سرسامآور و حیرتانگیز، مدتی ادامه داشت و بعد پیاده به طرف ساحل رودخانهای که در آن نزدیکی بود حرکت کردیم.
عدهای از کشاورزان در رودخانه مشغول آبتنی و شنا بودند و میهماندار دست در جیب خود کرده و مشتی سکه کوچک به طرف آنها در داخل رودخانه ریخت و آنهائی که در آب بودند برای گرفتن سکهها به سر و روی هم ریخته و زیر آب میرفتند و میهماندار میخندید، تماشای این عده ناگهان میهماندار را به فکر دیگری انداخت:
نمایشی از قدرت و زورگوئی اربابها نسبت به نوکران و رعایای خود که نظائر آن را در طبقه اعیان مشرقزمین میتوان یافت. ژنرال میهماندار یک مرتبه به مأموران و فراشهائی که همراه ما بودند دستور داد به داخل آب بپرند! عدهای از آنها بدون تردید فرمان او را اطاعت کرده و با لباس به وسط رودخانه پریدند و چند نفری که خوب شنا نمیتوانستند بکنند معطل ماندند و دستور را اجرا نکردند. میهماندار فرمان داد که آنها را به زور بلند کرده و به رودخانه پرتاب نمودند!
هوا داشت کمکم تاریک میشد؛ سوار اسبهای خود شده و به طرف رشت حرکت کردیم. نزدیک شهر که رسیدیم میهماندار دستوری داد و ناگهان مشاهده کردیم که چند نفر از سواران همراه، ناپدید شده و به طرف مقصد نامعلومی رفتند، علت جدا شدن آنها را موقعی فهمیدیم که به وسط کوچههای پرپیچوخم شهر رسیده بودیم. در اینجا سوارانی که رفته بودند پدیدار گشتند درحالیکه هریک فانوسهای بزرگی را در دست داشتند و با نور این فانوسها راه عبور ما را روشن میکردند. میهماندار با این دستور خواسته بود سرعت حرکت سواران خود را نشان دهد که در مدت کوتاهی رفته و فانوسها را با خود آوردهاند.
روز شنبه بعد از ظهر کنسول روس در رشت آقای ولاسوف به دیدن ما آمد.
او یک دیپلمات واقعی بود و مانند روسهای تحصیل کرده زبان فرانسه را به خوبی صحبت میکرد. ولاسوف دعوت کرد که همان شب برای صرف شام به منزلش برویم و درشکه مخصوص خود را هم برای بردن خانمها فرستاد. ما خودمان سوار بر اسب به منزل او رفتیم و پس از گذشتن از یک کوچه باریک جلوی در کوچکی از اسب پیاده شدیم و ناگهان خود را در باغ زیبائی یافتیم پر از درخت و گل و گیاه. فانوسهای متعدد و رنگارنگی به درختان آویخته بودند و نور این فانوسها در وسط شاخههای درختان و فوارههائی که از استخر به طرف بالا میرفت انعکاس تماشائی داشت و ذوق و سلیقه کنسول روس را نشان میداد. ساختمان مسکونی کنسول مدرن بود و مبلمان اروپائی و وسائل
ص: 659
کلاه فرنگی و قصر بندر انزلی (میانپشته). این تصویر که در کتاب «ایران و ایرانیان» اثر بنجامین به چاپ رسیده مربوط به سالهای 1882 تا 1885 میلادی (1261- 1264 هجری شمسی) است.
تزئینی شرقی داشت. به دیوارهای اطاقها پوست ببر جنگلهای گیلان و چند شمشیر قدیمی و عتیقه و سلاح آتشین نفیس آویخته بودند. خانم ولاسوف که انگلیسی بود از ما استقبال و پذیرائی کرد. شام حاضر بود؛ قبل از شام طبق رسوم روسها با ودکا و خاویار از ما پذیرائی نمودند.
در وسط شام نوکران کنسول خبر آوردند که قاصدی از سوی والی آمده و با من کار دارد. قاصد پیام والی را به این شرح به اطلاع رساند که تلگرافی از شاه در تهران رسیده است که انتظار دارد زودتر حرکت کرده و خود را سریعتر به تهران برسانم. روز بعد مقدمات سفر به تهران را به سرعت فراهم کردم و قرار شد خانمها و همسران اعضای سفارت از ما جدا شوند و با کاروان، ملایم و آهسته به طرف تهران حرکت کنند که خسته نشوند و خود من و اعضای دیگر سفارت با اسبهای چاپاری و پست به سرعت راه رشت تا تهران را طی کنیم.
تهیه اسب و قاطر و تخت روان و مستخدم و آشپز برای مسافرت این دو دسته یعنی مردها و زنها کار آسانی نبود آنهم با عجلهای که ما داشتیم که تا حد اکثر 24 ساعت دیگر میخواستیم حرکت کنیم؛ ولی بههرحال همهچیز روبراه و آماده شد و چهار ساعت به ظهر، میدان جلوی اقامتگاه والی مملو از اسب و قاطر و یابوهای باری و چاروادار شده بود. اسبها شیهه کشیده و لگد میانداختند؛ قاطرها شرارت کرده و افسار خود را از دست چاروادارها به درمیآوردند. سر و صدا و غوغای عجیبی برپا شده بود؛ عدهای تخت روان را روی قاطرها میگذاشتند و چند نفر کجاوهها را بار یابوها میکردند. بالاخره همهچیز درست شد. مطابق تشریفات معموله در ایران میبایستی من در رأس کاروان و جلوی همه حرکت کنم. سوار اسب عربی که از بدو ورود به خاک ایران در اختیارم گذاشته بودند شدم و چند نفر فراش سرخپوش پیاده جلوی ما حرکت کردند. پشت سر من در حدود بیست نفر از محترمین شهر با اسب میآمدند. میهماندار سوار بر اسب در طرف چپ من قرار داشت. عقب ما تخت روان که خانمها سوار آن بودند حرکت میکرد و بعد قاطر حامل کجاوه که یک طرف آن کلفت ما نشسته بود و طرف دیگربار و اثاث گذاشته بودند، که تعادل برقرار شود، و به دنبال آن قاطرها و یابوهای باری و بالاخره عدهای از مستخدمین سوار بر اسب حرکت میکردند.
با این ترتیب تا خارج از شهر رشت و چاپارخانه رفتیم. در اینجا برای من و میهماندار اسب آماده کرده بودند تا بهطور چاپاری و پستی به تهران برویم.
کسانی که برای بدرقه به همراه ما از رشت آمده بودند سفر بخیر گفتند و از روی نزاکت اجازه خواستند که به شهر مراجعت کنند. من از همه آنها از طرف دولت متبوع خودم تشکر کردم و از پذیرائی و میهماننوازی آنها در طی اقامت در شهر زیبای رشت سپاسگزاری نمودم. بعد از مراجعت آنها من از اسب عربی و راهوار خود با کمال تأسف پیاده شدم. از اینجا به بعد را میبایستی با اسبهای چاپاری و پستی تا تهران طی طریق کنیم ...
در ساعات اولیه بههرحال اسبسواری لذتبخش و سرورآور بود. مناظر اطراف جذاب و زیبا بود؛ غالبا از وسط شالیزارها و برنجکاریها عبور میکردیم و شالیزارها که تمام شد به جنگل رسیدیم. نزدیکیهای غروب به دوشنبهبازار رسیدیم. دوشنبهبازار یک کاروانسرای بزرگ و مستطیلشکل بود که اطاقها و حجرههائی برای اقامت مسافران داشت. چند دکان هم در این کاروانسرا موجود بود. اطاقهای بالاخانه سردر کاروانسرا را برای اقامت ما اختصاص دادند. در این اطاق چند میز و صندلی و سه تختخواب آهنی هم گذاشته بودند. پس از چندین ساعت اسبسواری، نشستن در ایوان این اطاقها و خیره شدن به خورشید که در افق دوردست فرومیرفت و آسمان مغرب را به رنگهای طلائی و قرمز درآورده بود، واقعا لذتبخش بود. از دور صدای چهچه بلبلها، که روی درختان نغمهسرائی میکردند، گوش را نوازش میداد.
در خارج کاروانسرا زیر یک درخت کهن مرد محترمی مشغول خواندن نماز و دعای شب بود و گوئی با بلبلان در نیایش و عبادت خدا همآواز شده بود ...
با آنکه این اسبسواری خیلی خستهکننده بود معهذا باید اعتراف کنم که از مناظر بین راه فوق العاده لذت میبردم زیرا از یک سرزمین بسیار زیبا و دوستداشتنی جهان عبور میکردیم. راه از میان جنگل پردرختی میگذشت و در قسمتهائی که درختان را برای استفاده از چوب آنها انداخته بودند چمن خودرو سبز شده بود و کنده و باقیمانده بریده شده در وسط این چمن سرسبز مانند ستونهای خرابههای آثار باستانی به نظر میرسیدند. جویبارهای زیادی زمزمهکنان از وسط جنگل جاری بودند و صدای این جویبارها با آواز پرندگان آمیخته شده و موسیقی دلنوازی را بوجود میآوردند. چیزی که مرا دچار تعجب میکرد زیادی درختهای انار در جنگل بود. شکوفههای سرخ این درختان در وسط برگهای سبز جنگل چون گلهای آتش میدرخشید. طبیعت واقعا در این جنگل با همآهنگی رنگهای سبز و قرمز یک تابلوی بدیع و بینظیر را به عنوان شاهکار خود عرضه میکرد.
مدتی در جنگل اسب تاختیم تا به دهکده «امامزاده» رسیدیم. در اینجا جنگل تمام شده و ما وارد یک جلگه باصفا که رودخانهای از وسط آن میگذشت گردیدیم. این جلگهها هم به نوبه خود دارای منظرهای بود که واقعا زبان و قلم از توصیف آن عاجز است ...
ص: 660
ارنست اورسل
دکتر ارنست اورسل از محققان و نویسندگان قرن نوزدهم است که به سال 1858 در بلژیک به دنیا آمده و بیشتر سالهای عمر خود را در فرانسه گذرانده است. او تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان رسانده و موفق به اخذ درجه دکترا گردیده است. دکتر اورسل در سال 1882 به منظور سیر آفاق و انفس از طریق انزلی قدم به خاک کشور ما گذاشته است. وی نویسندهای آگاه، دقیق، جستجوگر و آشنا به تاریخ و ادبیات بود و علاوه بر زبان مادری خود یعنی فرانسه با زبانهای انگلیسی، اسپانیائی، ایتالیائی و لاتین آشنائی داشت.
دکتر اورسل چند کتاب نوشته که یکی از آنها زیر عنوان قفقاز و ایران منتشر شده است. این کتاب را علی اصغر سعیدی در سال 1353 به فارسی برگردانده ولی آن را تحت عنوان سفرنامه اورسل منتشر ساخته است.
مترجم در مقدمه کتاب مینویسد: «در مورد کشور ما دقت نظر و وسواس علمی نویسنده در توصیف جاهائی که از نزدیک بازدید میکند و قدرت درک و تشخیص وی درباره ارزش آنچه که باید بازگو کند، بر اهمیت و اعتبار این کتاب در مقایسه با سفرنامههای مشابه میافزاید ... بنا به نوشته لرد کرزن صفحه 434 کتاب ایران و قضیه ایران، ترجمه غ، وحید مازندرانی هیچکس درباره قصور سلطنتی قاجاریه بهتر از اورسل مطلبی ننوشته است ...»
دکتر اورسل بخش قابل توجهی از کتاب را به گیلان اختصاص داده است که قسمتهائی از آن به نظر خوانندگان ارجمند میرسد:
* این طالشها که اصلا از نژاد ترک هستند، مردم سرزنده و بانشاطی به نظر میآمدند. بعضی از آنها با مسافران سرشوخی را باز کردند و بعضی دیگر توی قایقهای خود میزدند و میرقصیدند و آوازهای محلی میخواندند، به امید این که از علاقمندان رقص و آواز شرقی، چیزی بستانند.
اواسط شب، سروصدا و جنبوجوش ارمنیها به ما فهماند که به آستارا، آخرین نقطه مرز، نزدیک شدهایم. فردای آن روز، ساعت ده صبح، در نزدیکی انزلی، ساحل هموار و پردرخت را که دورتادور آن را در دوردستها، کوهستانهای پربرف فراگرفته بود، بهخوبی میدیدیم و کمی دورتر از موجشکنها، دستهای از مرغان ماهیخوار صف کشیده بودند و با آخرین امواج که با برخورد به صخرهها، شکوهشان درهم میشکست، به جدال برمیخاستند.
شنهای زرد کرانه، رگههائی در آب آبیرنگ دریا به وجود میآورد. در کنار دریا، ساختمان مدوری با پوشش حصیری و یک فانوس دریائی دیده میشد که گذشت زمان و تابش مداوم خورشید، نظیر برجهای «الحمرا» روی رنگ سرخ اولیه آن، رنگ زرد طلائی زده بود.
پیاده شدن در بندر انزلی به این سادگیها هم که ما فکر میکردیم، نبود.
مدخل گذرگاه تنگی که دریا را به دریاچهای به نام مرداب وصل میکند، همیشه طوفانی و پرتلاطم است. ژروم با صاحبان یکی از این کرجیها که تا نزدیک «تامارا» آمده بودند طی نمود ما را به ساحل برساند. پاروزنها با تکرار شعار دائمی یا الله، یا محمد و یا علی که با ادای هریک از این کلمات نیروی تازه و فوق العادهای بهدست میآورند، خود را به دل امواج زدند ... و بالاخره به چند قدمی گمرک اعلیحضرت همایون شاهنشاه رسیدیم!
مأموران گمرک به خاطر یک «پیشکش» مختصر، که از چند قران تجاوز نمیکرد، زحمت بازرسی اسباب و اثاثه ما را به خود ندادند.
انزلی شهری نیست که از لحاظ داشتن جاهای دیدنی و جالب، غنی باشد.
به نظر من غیر از فانوس دریایی و جایگاه سلطنتی جای دیگری به زحمت دیدنش نمیارزید. ضمنا این بندر دژ کوچکی نیز داشت که رو به ویرانی گذاشته بود و شش دستگاه توپ زنگزده- که پایه آنها در حال پوسیدن بود- داخل قلعه به چشم میخورد.
دفاع از این بندر با این تجهیزات مختصر بر عهده در حدود 30 نفر توپچی که لباس ژنده و مندرس به تن داشتند و مجموع پادگان قلعه را تشکیل میدادند، گذاشته شده بود. اما از دیدگاه مردم شهر، این عده با این وسایل تدافعی ناچیز قادر بودند دمار از روزگار هرمهاجمی درآورند!
«جایگاه سلطنتی» به منظور توقف و استراحت شاه هنگام مراجعت از اولین سفرش به اروپا ساخته شده است. گویا قصر بسیار زیبایی است ولی چون برای حفاظت از رطوبت هوا- که در چنین شرایط اقلیمی برای ساختمانهای این ناحیه آفت بزرگی است- چهار طبقه آن را با حصیر پوشاندهاند؛ در این مورد اظهارنظر دقیق نمیتوان کرد. شنیدیم اعلیحضرت موقع مراجعت از سفر اروپا به محض اینکه در انزلی از کشتی پیاده میشوند، خطاب به حاضران میگویند: «در هیچ جای فرنگستان حتی یک ساختمان که شبیه این قصر باشد، ندیدم». البته شاه این جمله را وقتی گفته بودند که روحانیونی که از تهران به استقبال آمده بودند و از عزیمت وی به اروپا دل خوشی نداشتند، دور او را فراگرفته بودند. شاه به مقتضای سیاست و به خاطر عزت نفس و احساسات ملی ملاها ظاهرا میخواست با چنین رشوه کوچک، دل آنها را به دست آورد و با یک تیر دو نشان بزند.
در نزدیکی اداره گمرک، کشتی تفریحی شاه، اهدایی کمپانی قفقاز و مرکور را به ما نشان دادند. کشتی کوچکی بود که به علت آبنشین سبک و جمع و جورش میتوانست به راحتی وارد مرداب شود و در آبهای محدود آنجا گشت بزند. معاهده ترکمانچای آن را نیز نظیر هرکشتی ایرانی دیگر، از رفتن به سوی دریا منع میکرد.
سر راه رشت، باغهای مخصوص تفریح و تفرج، کوشکها، ویلاها زیاد به چشم میخورد. اهالی شهر زیر سایه درختان تنومند بساطی گسترده و مشغول صرف قلیان یا بازیهای گوناگون بودند. دستهدسته زنها- که صورتهایشان زیر روبند و چادر پنهان بود- از بازی و کار خود دست میکشیدند تا بیایند و عبور چند فرنگی را از نزدیک تماشا کنند، و آن وقت از ته دل به ما میخندیدند. البته باید اعتراف کرد که با آن وضع مسخرهای که روی اسباب و اثاثه خود نشسته بودیم ریخت و قیافه ما در چشم ایرانیها- که سخت پایبند ادب و نزاکت و حفظ ظاهر هستند- واقعا خندهدار بود.
به نظرم گاریچیها هم درباره ما مثل همین زنها فکر میکردند و شوخیشان گل کرده بود، و ظاهرا برای اینکه به حساب خود تفریحی کرده باشند، با شیطنت خاصی ما را در کوچهپسکوچهها گرداندند، تا همه اهل شهر به این
ص: 661
کاروان خندهدار بخندند. قهقهه مردم کوچه و بازار با دیدن طبیب پیری از اهالی «مالت» که سوار «یابوی» باریک اندامی شده بود و لنگهای درازش تقریبا روی زمین کشیده میشد، به اوج شدت رسید.
بعد از عبور از کوچههای شهر، و شنیدن متلکهای مردم- که دنبال ما راه افتاده بودند- بالاخره خود را به خانه یک نفر سویسی رساندیم.
سهشنبه 3 اکتبر- رشت بعد از آنکه به فرمان داهیانه شاه عباس اول به پایتختی گیلان ارتقاء یافت، در سایه موقعیت خاص شهر که بین خلیج انزلی و دره سپیدرود واقع است و دروازه عراق عجم بهشمار میرود، بلافاصله اهمیت به سزایی کسب نمود. در اوایل قرن 19 این شهر در حدود 60 هزار نفر جمعیت داشت، ولی طاعونهای پشت سرهم تعداد جمعیت آن را تا 25 هزار نفر تقلیل داد. احداث راهآهن که بین تهران- رشت طرحریزی شده، بیشک به بازیافتن عظمت دیرین آن کمک شایانی خواهد کرد.
رشته با کوههای پوشیده از درختی که دور شهر را احاطه کرده و بر قله بعضی از آنها برف نشسته است، منظره بسیار باشکوه و خیالانگیزی دارد.
ساختمان خانهها با آجر پخته ساخته شده و پوشش آنها از سفال سبزرنگ است. باغهای بزرگ و درختان فراوان- که اغلب به صورت خودرو است، چهره دلباز و باصفایی به شهر میدهند که با منظره بسیاری از شهرهای مشهور دیگر فرق دارد. هیچ بنای معظمی در این شهر نیست؛ حتی مساجد هم به سبک معماری کاملا ابتدایی ساخته شده است. کاخ پهناور حاکم، که مقابل یک میدان بزرگ پرچمنی واقع شده، مشخصه چشمگیر خاصی ندارد. ولی سر در حمامها که با نقشونگار عجیب زینت یافته، تا حدی معرف ذوق ایرانیها درباره هنرهای زیباست.
* بازار سرپوشیده نیست. شاخ و برگ درختان، یا حصیرهایی که از بالای راهرو آویختهاند، نسبتا جلوی تابش تند خورشید را میگیرد. بازاریها، چهارزانو- که نحوه خاص نشستن ایرانیهاست- بدون کوچکترین سروصدایی برای جلب مشتری، ساکت و آرام در دکان خود به انتظار خریدار مینشینند و در این مغازههای تنگ و کوچک هرنوع محصول ایرانی و تعدادی جنس اروپایی پیدا میشود. در بعضی از دکانهای محقر، نمونههای اعلائی از پردههای گلدوزی را که فقط زنهای رشتی بافتن آنها را بلد هستند، به معرض فروش گذاشتهاند. سر هرچهارراه، بساط پلو آشپزها، با کاسههای لبنیات و تخممرغهای رنگ شده، دائر است. حفظ نظم و امنیت بازار بر عهده دوازده نفر طالشی است که لباسهای کهنه و مندرس به تن و تفنگهای چخماقی به دوش دارند و در جایگاه مخصوصی متمرکز هستند. تعداد کاروانسراها زیاد و حیاط آنها از همهجا تماشاییتر است، چون همیشه انبوهی از مسافران، کاروانها، چاروادارهای ترک، عرب و فارس یا مردم بیکاره کوچه و بازار به آنجاها سر میزنند که خبری کسب یا شایعهای پخش کنند.
نظیر همه گیلانیها، رشتیها به حاصلخیزی سرزمینشان سخت به خود میبالند. ولی فی الواقع گیلان جنگل پهناوری است که بعضی قسمتهای آن به صورت محل سکونت مردم، یا مزارع برنج درآمده است. هرنوع رستنی که در اروپا میروید- غیر از نوعی صنوبر- در این منطقه نیز میروید. درختان تاک گیلان رشد عجیب و غیر متعادلی دارند و اغلب درختان میوه دیگر نیز به حالت وحشی و خودرو، اینجا و آنجا روئیده است.
گیلانیها میگویند: اگر کسی در بلندترین قله کوههای ما بایستد، وجود او به دو قسمت تقسیم میشود. آن قسمت از ریش او که رو به جانب ماست نمناک و آکنده از عطر گلهای سرزمین سرسبز ما، ولی آن نصف دیگر، مانند خاروخسک بیابانهای ایران، خشک و گردآلود میشود! اما آنها غافل از این نکته هستند که سرسبزی استثنایی کرانه خزر،- که معلول حرارت شدید و خاک باتلاقی آن است- هوا را در این منطقه آشکارا ناسالم کرده است، به این جهت کمتر گیلانی بیش از هفتاد سال عمر میکند ...
علیرغم ثروت طبیعی این سرزمین، اهالی ظاهر بسیار فلاکتباری داشتند.
لباس اغلب مردها را یک زیر پیراهنی ساده رنگینی که سینهاش باز بود تشکیل میداد. این پیراهن روی شلواری که از پارچه آبیرنگ دوخته بودند و فقط تا زانوی آنها میرسید، میافتاد. مردم اغلب پابرهنه راه میرفتند و بسیاری از آنها بارهای هموزنی را که از دو طرف چوب درازی آویزان بود، روی دوش خود حمل میکردند. از گونههای فرورفته اکثر روستائیان و چشمهای درخشانی که دورشان آثار زخم مشهود بود، به سادگی میشد حدس زد که آنها به تب بومی مبتلا هستند.
اوائل شب، بعد از عبور از روی پل بیضی شکلی که رگبار آن را به صورت پرتگاه لغزندهای درآورده بود، به چاپارخانه کهدم وارد شدیم. به طوری که شهرت دارد اینجا بهترین چاپارخانه ایران است ولی گمان نمیکنم این شهرت ناشی از وسائل آسایش یا از مرتب بودن وضع اطاقهای آن باشد.
بهلر
بهلر از فرانسویانی است که در زمان صدارت امیرکبیر به استخدام دار الفنون درآمد. وی که فارغ التحصیل مدرسه عالی پلیتکنیک پاریس بود در دار الفنون بهتدریس ریاضیات پرداخت. از آنجا که خدمات صمیمانه او مورد توجه قرار گرفت پس از چندی به مقام سرتیپی ارتش ایران در دوران ناصری برگزیده شد. وی که برای بازرسی به نقاط مختلف ایران سفر کرده یادداشتهای سفر خود را نوشته و منتشر ساخته است. در این سفرنامه بهلر اطلاعات جالبی از جغرافیای هرمنطقه به دست میدهد.
سفرنامه بهلر که به جغرافیای رشت و مازندران معروف است در همان زمان به وسیله دو تن از مترجمان به نامهای عبد الرسول خان و جعفر قلی خان به فارسی برگردانده شد.
قطعاتی که در اینجا نقل میشود از نسخهای انتخاب شده که به سال 1356 به کوشش علی اکبر خداپرست توسط انتشارات توس انتشار یافته است:
ص: 662
رشت شهری است بزرگ که دار الحکومه گیلان است و دو قونسول در آنجا میباشند: یکی موسیو مکنزی، قونسول دولت انگلیس است و دیگری تنک بوفسکی که قونسول دولت بهیه روس است. و چون دولت فرانسه در آنجا قونسول ندارد، امورات اتباع آن دولت با قونسول روس است ... رشت تخمینا مشتمل است بر پنج هزار خانوار و حاکم آنجا مجد الدوله است.
در آن شهر عمارتی است دولتی که اکنون مخروبه و به هیچوجه قابل تعمیر نیست و هرگاه بخواهند عمارت مذکور را تعمیر کنند بهطور یقین خرج آن بیشتر از نو ساختن آنجا خواهد شد، و اکثر از مصالح آنجا را از قبیل مرمر و پنجره و غیره، حاکم و مباشرین کندهاند و در عمارتی که برای خود ساخته به مصرف رسانیدهاند!
مختصر آنکه در آن عمارت وسیع جای بسیار مختصری حاکم به جهت نشیمن خود قرار داده است و در زمانی که فی الجمله باد وزیدن کند، اگر کسی بخواهد حاکم را ملاقات کند و در نزد او برود، نهایت واهمه و ترس از این دارد که مبادا از سفال و آجر آن عمارت بر سر و مغز او بریزد و هلاک شود ...
در طرف شرقی آن عمارات یک بالاخانه کوچک خرابی است که محل نقارهخانه میباشد و به قدر هشتاد تومان به مصرف ساختن آنجا رسیده، دیگر معلوم نشد که به خرج دیوان چقدر آمده و محسوب داشتهاند.
گیلان عموما مملکت پرمنفعتی است و از قبیل ماهی و برنج و زیتون و ابریشم و اشپل ماهی در آن وفور دارد و درختهای جنگلی میوهدار و غیره، در آن بسیار است و خانههای رشت تفاوت بسیار با خانههای سایر ممالک ایران دارد. مثل آنکه خانههای رشت جمیعا از چوب و تخته است و دومرتبه ساخته شده است و سفالپوش میباشد و اطراف آن غلام گردش چوبی دارد و طرههای بلند از چوب بر آن عمارات کوبیدهاند. اکثر اوقات شدت گرمای هوای رشت مقدار بیست و هشت درجه و نهایت کمی آن یک درجه است، و قوت شدت باد در رشت مثل نسبت یک است به هزار و صد و نهایت کمی آن مثل چهار است به بیست و چهار! و طرف باد اغلب شمال و مابین مشرق و شمال است. و در یک سالی اتفاق چنین افتاد که یک صد و هیجده روز بارندگی شد. سی روز آن هرروزی نیم ساعت میبارید و هشتاد و هشت روز دیگر را هر شب تمام بارندگی شد بیشتر از نیم ساعت. و در عرض آن سال ملاحظه کردند شش روز برف و باران با یکدیگر مخلوط میبارید و بههمین نسبت در عرض سال بارندگی در آن مملکت میشود. و ناخوشی مدامی که در آن ولایت است بدین موجب است که اظهار میشود: وجع المفاصل، فتق، رطوبت معده، استسقاء، طپش قلب، اندروب، جرب یابس، درد دندان و از این قبیل الی غیر النهایه! و ناخوشیهائی که در آنجا استمراری ندارد و برحسب اتفاق و ندرت واقع میشود از قرار تفصیل ذیل است: سوزنک، کوفت، شقاقلوس، خوره، افلیج، بواسیر، ناخوشیهای صرع و جوع. از اینها گذشته ناخوشی نوبه و تب و لرز همیشه اوقات در این شهر فراوان است و این مرض موقوف و بسته به گرمی هوا میباشد. هرقدر هوا گرمتر میشود نوبه فراوانتر و بیشتر است، و درد گوش زیادتر است از درد چشم.
انزلی بندری است مشتمل بر سیصد خانوار. و نهایت عرض مرداب از انتهای رود پیرهبازار الی انزلی سه فرسخ و نهایت طول آن از مابین مشرق و جنوب و مابین شمال و مغرب تقریبا پنج فرسخ و نیم است. و نهایت عمق مرداب مذکور از یک ذرع و نیم است الی دو ذرع و اکثر جاهای آن از یک چاریک است الی یک ذرع. و اطراف آن جمیعا نیزار و بومش باتلاق است ...
در انزلی عمارت خوشبنای سلطانی میباشد ولی قدری رو به انهدام گذاشته و سفالهای آنجا ریخته شده است و هروقت باران میآید از سقف آن آب میریزد. و هرگاه این اوقات در آنجا تعمیری نشود به کلی خراب خواهد شد ...
توپخانه که در پشت عمارت سلطانی انزلی است، هشت عراده توپ دارد شش پوند، شش عراده دوازده پوند، یک عراده هیجده پوند، یک عراده ... و نیز در رشت یک عراده توپ دیگر است که او نیز شش پوند است. و توپهای مزبور به قدر صد نفر توپچی دارد که به هیچوجه آنها در کار و عمل خود مراقبت ندارند. چنانکه وقتی که کشتی دولتی روس به لنگرگاه میرسد، توپشان سلام میدهد و این توپچیان بعد از نیم ساعت جواب توپ سلام او را میدهند. و بدینواسطه چنان شهرت کرده است که توپچیان انزلی باروت ندارند و بعد از شنیدن صدای توپ برای جواب به بازار رفته، باروت میخرند.
و این معنی بسیار خلاف است.
زیرا که در قورخانه انزلی باروت به قدر کفایت موجود دارد و سبب تأخیر جواب به واسطه عدم مواظبت و مراقبت توپچیان است و این فقره خلاف قانون وزاکون[656] دولت است، تا زود است باید رفع این حرفها و بدنامی را نمود.
و این توپچیان نیز بسیار ناقابل و بدتربیت میباشند ... و بیشتر از آن توپچیان علیل و ناخوش بودند و در آن مدتی که کمترین در آنجا بود به قدر ده نفر بل متجاوز تلف شدند.
علاوه بر توپچیان آنجا قریب پانصد ششصد نفر تفنگچی طالش بهجهت محافظت کنار فرضه، از دیوان همایون اعلی مواجب دارند ولی هرگز در سر خدمت آنجا حاضر نبوده و به هیچوجه به کار قراولی آن محل نمیآیند و در حقیقت پول بیمصرفی دولت به آنها میدهد و این اغتشاش و بینظمی در آنجا همیشگی و دائمی است. زیرا که حاکم گیلان به واسطه بعضی مداخلات و ملاحظات به هیچوجه مواظبت در امور آنجا ندارد ...
توپچیان و اهل نظام آنجا به هیچوجه اسلحه و لباس ندارند و بهنوعی حرکت مینمایند و راه میروند که احدی نمیتواند آنها را از گدا و سائل فرق و تمیز دهد. و برای گذران خود تمام اسباب و ملزوماتی که داشتهاند به گرو گذاشتهاند. زیرا که مدتی است که جیره و مواجب به آنها نرسیده است و باقر سلطان نام که توپچیان آنجا به او سپرده میباشند، نهایت بدسلوکی را به آنها مینماید و با آنکه از عمل نظام به کلی بیخبر است در احوال آنها به هیچوجه مراقبت ندارد.
ص: 663
اوژن اوبن
اوژن اوبن دیپلمات و نویسنده فرانسوی از نوامبر 1905 تا سال 1907 با سمت وزیر مختار فرانسه در ایران میزیسته و کتاب «ایران امروز» یادگار این مأموریت است. وی در سالهای انقلاب مشروطیت در تهران بود و گزارشهائی که در این مورد به وزارت امور خارجه فرانسه ارسال داشته است از منابع ارزنده نهضت مشروطیت ایران بشمار میرود.
اوژن اوبن طی مأموریتهای خود در کشورهای مختلف یادداشتهائی تهیه نموده و با استفاده از آنها چند اثر پرارزش به هموطنان خود هدیه کرده است که اهم آنها عبارتند از:
مراکش امروز، در هائیتی ...، انگلیسیها در هند و مصر، پیشگامان جهانگردی در مراکش و ایران امروز.
نویسنده با زبانهای عربی و فارسی آشنائی داشته و برخی از ترانههای فارسی و کردی را به زبان فرانسه ترجمه کرده است. «ایران امروز» که مربوط به سالهای 1907- 1906 میلادی است توسط آقای علی اصغر سعیدی در سال 1362 به فارسی ترجمه شد. قسمتهائی از این کتاب که مربوط به استان گیلان است در اینجا نقل میشود. شرحی که اوبن در مورد عبد القادر گیلانی نوشته دارای نکاتی جالب و خواندنی است.
* انزلی، بندر عمده ایرانی در ساحل خزر، در قسمت ورودی مرداب بزرگی واقع شده است. قایقها از مرداب گذشته، وارد رود کمعرضی میشوند و تا نزدیکی «پیربازار» در ده کیلومتری رشت، پیش میروند. معاهده «ترکمان چای»، مقاولهنامه مفصلی دارد و در جزئیات بسیار دقیق آن، نحوه پذیرفتن نماینده سیاسی از سوی شاه ایران معین شده است. به موجب این سند کهنه و غیرمتداول، نمایندگان خارجی بدبخت، در انزلی لباسهای رسمی خویش را پوشیده و باشکوه و تشریفات تمام، از مرداب میگذرند و در «پیربازار»، در مراسم «استقبال» بیفایدهای که همهی مقامات و گروه نظامی شهر را سرپا نگه میدارد، شرکت میکنند.
رشت، شهر کثیف و مرطوبی است، با سی هزار نفر جمعیت. خانههای آن با آن پشتبامهای سفالی، در میان جنگلهای بزرگ کرانه خزر، پنهان شدهاند.
این شهر مرکز تجارت ابریشم در ایران است و از این جهت مورد توجه بازار صنعت شهر «لیون» قرار گرفته است. به علت شیوع بیماری کرم ابریشم، پرورش نوغان که در زمانهای گذشته، بسیار پررونق بود، تا حدی از میان رفته است. اخیرا، یعنی از پانزده سال پیش، برای احیای آن اقداماتی آغاز شده و یک متخصص یونانی تولید بذر، مقداری بذر پاستوریزه وارد کرده است. در سال 1899، پای تجارتخانه «بونه» ی لیون به رشت باز شد و جائی برای پیلهی ابریشم احداث کرد. دو سال بعد تجارتخانه «ترای پاین»، نیز از آن سرمشق گرفت. تجارتخانه «کوسری» در خارج شهر جائی برای فروش باز کرد. یک نفر ایرانی ملقب به «امین الضرب»، ایجاد و اداره کارخانه ریسندگی را به عهده فرانسویها گذاشته بود، اکنون در حدود چهل و هشت جایگاه پیله- درستکنی، متعلق به ایرانیها و ارمنیها وجود دارد. محصول گیلان بالغ بر هفتصد یا هشتصد هزار «باتمان» (من) میگردد.
* ایران فلات پهناوری است و اطراف آن را کوهستانهای عظیم فرا گرفتهاند. جریان آبها و رودهائی که از آن کوهها سرچشمه میگیرند، درههای حاصلخیز و واحههای سرسبز در این سرزمین ایجاد کردهاند. اما قسمتهای دیگر، همه جا بیابان خشک و بیآبوعلف است. در شمال، سلسله جبال البرز، با شیب تند، در میان جنگلهای زیبا، به سوی دریای خزر سرازیر میشود. در غرب، رشتهکوههای «زاگرس» ارتفاعات کردستان را دربرگرفته و تا جلگه فرات ادامه دارد. در جنوب «کتل» ها، به صورت مطبق، تا خلیج فارس کشیده میشوند و از دوران اسکندر تا تیمور لنگ، یعنی در طول هفده قرن، ایران شاهد فتح و پیروزی، و مهاجرتها و کوچهای اقوام بیشماری از قبیل یونانیها، عربها، ترکها و مغولها بوده است.
تنها پناهگاه کوهستانها هستند که اقوام اصیل و اولیه ایرانی را در دامن خود حفظ کردهاند. در کوهپایههای کرانه دریای خزر- در مازندران و گیلان- طالشها، و در سلسله جبال غربی و جنوبی، «کرد» ها و «لر» ها و «بلوچ» ها نمونههائی از نژاد خالص ایرانیاند که کاملا خالص و دست نخورده ماندهاند.
اما در جلگههای هموار، ایرانیان با سایر اقوام و تیرهها درهم آمیختهاند: ترکها و مغولها آذربایجان و عراق عجم را به اشغال خود درآورده بودند و ترکها قسمتی از خراسان را گرفتند و ایل خود را تا فارس کوچ دادند. عربها خوزستان را در تصرف خود داشتند و از طریق صحرا به سیستان رفتند و در آنجا متفرق شدند.
این دسته اخیر بیشتر در دوروبر مرقد «شیخ عبد القادر گیلانی» که در محله «باب الشیخ» قرار دارد، و او را به عنوان مراد معنوی «نقیب الاشراف» بغداد میشناسند، متمرکز شدهاند. شیخ عبد القادر از مشاهیر قرن دوازدهم میلادی به شمار میرفت. او از یک خاندان مسیحی و از اعقاب امام حسن بود که از سوی مادری با سادات موسوی نسبت پیدا میکرد. نیاکان وی از مدینه گریخته و به گیلان پناه برده بودند. در سن هیجده سالگی او به بغداد آمد تا از طریقت شیخ ابو سعید مبارک، که مریدش شده بود، پیروی کند. سراسر عمر خویش را در خانقاه پیرش گذراند و در همانجا معروفترین فقیه زمان خود گردید. در اطراف او متجاوز از ده هزار مستمع، که از چهارگوشه سرزمینهای اسلامی برای دیدن او و شنیدن سخنانش به بغداد آمده بودند، گرد آمده بود. تعلیمات وی در تصوف تغییرات و تحولاتی به وجود آورد. فلسفه وی آمیزهای از تمایلات عرفانی بود و به مریدان، حالات جذبه و شوق، تمرینات شدید و ریاضتهائی را توصیه مینمود. غیر از فرقههای طریقتی شیعی، که سلسله آنها به «معروف کرخی» میرسد، در جهان اسلام هیچ فرقهای نیست که سلسله آن به شیخ عبد القادر متصل نشود او شخصیتی صاحب کرامت بود و خرق عادتهائی که از وی ظاهر میشد، باور مردم را نسبت به نیروی مافوق الطبیعه بسی افزایش داد. روزی که او وعظ میکرد ناگهان باران شدیدی باریدن گرفت. او دستها را به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: «بارخدایا، من سعی
ص: 664
میکنم بندگان ترا دور هم جمع کنم، ولی تو خود آنها را از هم میپراکنی!» بعد از استغاثه پیر، بلافاصله اگرچه باران در اطراف میبارید ولی یک قطره هم بر سر فردی از آن جمع نمیافتاد. او شاگردان مشهوری داشت، یکی از آنان «شیخ عمر السهروردی» است، که قبرش هنوز هم باقی است.
این شاگرد (شهاب الدین عمر سهروردی) سخت بازیگوش بود. عمویش از او پیش استاد شکایت کرد که برادرزادهاش به مطالعه ستارهشناسی و سایر علوم بدآموز میپردازد. شیخ دستور داد شاگردش دفترهائی را که در آن این چنین مطالب سرزنشانگیز نوشته است، پیشش آورده و به او نشان دهد. آنگاه محو و باد هوا شد. با نشان دادن چنین برهان قاطع، حاجت به کمترین بیان و احتجاج نبود. از این واقعه به بعد، سلک جدیدی که از طریقت «قادریه» منشعب شده است، به وجود آمد.
شیخ عبد القادر نود و یک سال عمر کرد، و همیشه مقیم بغداد بود. او خانقاه شیخ ابو سعید را توسعه داد و در آن پایههای مسجدی را پیریزی کرد و خواست در جائی که یک عمر به بحث و ارشاد گذرانده است، در همانجا نیز به خاک سپرده شود.
از میان چهل فرزندی که داشت تنها چهارده نفرشان بعد از درگذشت او در قید حیات بودند. پسرانش در اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی پراکنده شدند تا تعلیمات پدر را در آن سرزمینها تبلیغ کنند ... از اعقاب شیخ عبد القادر هنوز هم کسانی در بغداد وجود دارند و از برکت درآمد مقبره وی در اطراف آن با احترام و در رفاه کامل زندگی میکنند ...
فردریک ریچاردز
فردریک ریچاردز نویسندهای توانا، شاعری باذوق و نقاش و حکاکی چیرهدست بود که اوائل سلطنت رضا خان به ایران سفر کرد. او به سال 1878 میلادی در انگلستان دیده به جهان گشود و در سن پنجاه و چهار سالگی به جهان باقی شتافت. مترجم سفرنامه او در مقدمه این کتاب مینویسد: «فردریک چارلز ریچاردز در شمار سیاحانی است که با داشتن مهارت و تسلط فراوان در فنّ نقاشی و حکاکی توانسته است چهل و هشت تابلوی زیبا از شهرهای مختلف ایران تهیه کند و علاوه بر این چون از ذوق نویسندگی و شاعری نیز بیبهره نبوده موفق گردیده مشاهدات خود را با بیانی لطیف و دقیق و شاعرانه ... شرح دهد.»
ریچاردز استاد کالج سلطنتی هنرهای زیبا بود و اکنون آثار نقاشی او در موزههای معروف انگلستان نگاهداری میشود.
وی شرح جالبی در مورد رشت و بندر انزلی نگاشته که در اینجا میخوانید و تصویر زیبائی را که از آرامگاه خواهر امام نقش کرده ملاحظه میکنید:
از شهرهای مهمی که در شمال ایران واقع شده رشت و پهلوی را میتوان نام برد. برای مسافرت از تهران به این شهرها دوباره باید از قزوین عبور کرد و کرایه نسبتا زیاد میهمانخانه و کاروانسرای را پرداخت و از نزدیکی قلمرو مرد پیر کوهستان و «حشیشیان» او عبور کرد. این شهرها هردو در کرانه بحر- خزر قرار دارد و نزدیکی به روسیه در آنها تأثیر و نفوذ فراوان کرده است.
پهلوی که همان بندر قدیمی انزلی در بحر خزر است خیلی پیشرفت کرده مخصوصا هنگام شب منظره شهر و نیز را بهخاطر میآورد، البته بدون خصوصیات معماری آن. قایقهای کوچکی که بین دو شهر در رفتوآمد هستند شبیه کرجیهای استانبول منتها قدری کوچکتر از آنها میباشند. در حقیقت این شهرها هردو دارای جذابیت و محاسن و خصوصیات بسیاری است.
بحر خزر که بوی تند خاویار از آن استشمام میشود هشتاد و چهار پا پائینتر از سطح دریای سیاه واقع شده. هنگامی که این نکته را مورد ملاحظه قرار میدهیم به آسانی میتوان درک کرد که چرا تا این اندازه از لحاظ آب و هوا بین این قسمت از ایران و فلات آن، که سه هزار پا از کرانه دریای خزر مرتفعتر است، اختلاف وجود دارد. وضع جوی که دشمن شماره یک این ناحیه است آن را به صورت ناسالمترین نقاط ایران درآورده است. حتی اسبهائی که از شلتوک برنج تغذیه میکنند باید از نژاد بخصوصی باشند وگرنه بعد از ششماه میمیرند.
در ضمن مسافرت از تهران به رشت موارد اختلاف و افراط و تفریط بیش از هرموقع دیگر به چشم میخورد چه آدمی از فلات خشک و بدون درخت ناگهان به بیشهها و جنگلهای نیمه گرمسیر میرسد. البته این تفاوت آنقدر که میگویند و هرکس انتظار آن را دارد فاحش نیست ولی به قدری است که تضاد بین صحرای خشک و گرمای فلات از یک طرف و گرمای توأم با رطوبت نواحی بحر خزر از طرف دیگر کاملا نمایان میگردد. منظره این نواحی با ییلاقهای سرسبز و انواع رنگهائی که در آن به چشم میخورد پس از عبور از فلات کوهستانی سوخته و گندمیرنگ، طوری است که اولین جلوه ارض موعود را در نظر مجسم میکند. باید از کوههای سرسخت که دارای سراشیبهای خیلی تند هستند عبور کرد. این رشته از جبال هنگامی که در معرض بعضی از انواع نور قرار میگیرد به رنگ آبی تیره مانند لاجورد خالص درمیآید. غیر از جادهها و معابر سختی که باید با آنها مواجه شد جادهای به نام جاده خراسان در بین راه رشت و تهران قرار دارد که در مجاورت پرتگاههای وحشتبار واقع شده. این جاده 7500 پا از سطح دریا ارتفاع دارد. بعد از آن پل منجیل است که در دره بادگیر واقع گردیده و بعد از آن کمربند باران قرار دارد. همه اینها این سفر را از دلفریبترین مسافرتهای ایران میسازد.
هنگام ورود به رشت سفالهای قرمزرنگ، پرچینها و درختهای فراوان به چشم میخورد که پس از جادههای یکنواخت و گرم صحرا منظره دلانگیزی به وجود میآورد. مخصوصا هنگامی که این منظره با یک صبحانه انگلیسی در ایوانی مشرف به چمن و گفتگوی مطبوع راجع به هوا که مسافر فلات مدت نه ماه از آن محروم بوده توأم گردد. در شهر رشت فقط دو تن انگلیسی اقامت دارند. قنسول و رئیس بانک، رئیس بانک بندر پهلوی نیز انگلیسی است. همه
ص: 665
آنان مورد توجه انگلیسهائی هستند که به رشت و پهلوی سفر میکنند زیرا میتوانند به طریق خاص خود مسافران را یاری و کمک نمایند. همانقدر که توصیهنامه در تهران کارها را تسهیل میکند در رشت نیز مؤثر است. شهر رشت با سفالهای قرمز و باغهائی که باغهای انگلستان را به خاطر میآورد و با «هاید پارک» کوچک آن و میدانی که بیشباهت به میدان یکی از شهرهای کوچک فرانسه نیست خیلی دلفریب و جذاب است. اگر باران آن تا این حد زیاد نبود و بحر خزر اینقدر پائین قرار نگرفته بود جذابیت آن دوچندان بود.
فردریک ریچاردز نویسندهای توانا، شاعری باذوق و نقاش و حکاکی چیرهدست بود. تابلوی زیبائی که از آرامگاه خواهر امام در رشت میبینید اثر فردریک ریچاردز است.
ص: 667
فصل نوزدهم نمایندگان گیلان
مجلس شورای ملی
اشاره
برقراری نظام مشروطه را باید یکی از مهمترین وقایع تاریخ ایران دانست.
هدف این نهضت واژگون ساختن حکومت استبدادی و برقراری حکومت ملی و آزادی و عدالت اجتماعی و سپردن امور مملکت به دست مردم از طریق وضع قوانین مناسب توسط نمایندگان واقعی آنها بود. مبارزات ملت ایران برای واژگون ساختن حکومت استبدادی، که از بدو تاریخ تا آن زمان دارای قدرت مطلق بود، در سال 1323 هجری قمری (1284 شمسی) اوج گرفت. عوامل اصلی نهضت مشروطیت ایران و بهطور کلی قیام مردم علیه نظام استبدادی عبارت بود از:
«فزونی یافتن ارتباط مردم ایران با کشورهای خارج، خاصه ممالکی که حکومت آنها ناشی از مردم بوده و براساس قانون اداره میگردید، تأسیس دار الفنون و توسعه مدارس جدید و اشاعه یافتن افکار نو در میان مردم ایران با ایجاد پست و تلگراف، انتشار روزنامه دولتی و غیردولتی و بالتبع انتشار اخبار ایران و جهان در میان مردم، وقوع تحولاتی در کشور ترکیه و ژاپن و گسترش اطلاعات مردم درباره انقلاب فرانسه، امریکا و دیگر کشورهای جهان، توسعه صنعت چاپ و انتشار آثاری از آخوندزاده، طالب اوف، حاج زین العابدین مراغه، میرزا آقا خان کرمانی، احمد روحی و بیدار شدن اذهان مردم نسبت به اعمال ناشایست دولت به وسیله وعاظ و علمای مذهبی، تأثیر تعلیمات و اظهارنظرهای آزادیخواهان در مردم، ضعف و زبونی رجال دولت در مقابل نفوذ بیگانگان خاصه روس و انگلیس، ولخرجیهای دولت و قرضهای کلان از ممالک خارج، فشار عاملان دولت بر مردم. آگاهی ملت ایران از قیامهائی که موجب رسیدن به آزادیهای فردی و اجتماعی گردید.»[657]
ص: 668
در 14 جمادی الثانی 1324 هجری قمری برابر (14 مرداد 1285 شمسی) مظفر الدین شاه قاجار فرمان تأسیس مجلس شورای ملی را امضا کرد. روز 27 جمادی الثانی همان سال مجلس موقتی برای تنظیم نظامنامه انتخابات تشکیل شد و سپس اولین مجلس شورای ملی با حضور نمایندگان تهران و عده کمی از نمایندگان ولایات در ماه شعبان گشایش یافت. روز 14 ذی القعده 1324 هجری قمری (8 دیماه 1285) قانون اساسی ایران توسط مظفر الدین شاه و محمد علی میرزا ولیعهد به امضا رسید.
پس از درگذشت مظفر الدین شاه، محمد علی میرزا به پادشاهی رسید و علم مخالفت با مشروطیت و مجلس شورای ملی را برافراشت، اما مخالفت شاه نه تنها به نتیجه دلخواه وی منتهی نگردید بلکه در سال 1327 هجری قمری (1288 شمسی) موجبات عزل او را از سلطنت فراهم ساخت.
قانون اساسی، مجلس شورای ملی را نماینده قاطبه اهالی مملکت که در امور معاشی و سیاسی مشارکت دارند معرفی مینماید.
برطبق قانون اساسی و متمم آن و نظامنامه انتخابات، چگونگی برگزیدن نمایندگان و وظائف آنها و امور مربوط به مجلس شورای ملی به شرح زیر بود:
تعداد نمایندگان تهران و ولایات 162 نفر است که برحسب ضرورت افزایش پیدا میکند.
نمایندگان برای 2 سال انتخاب میشوند و پس از آن در صورت رضایت مردم میتوانند برای دوره بعد از انتخاب شوند. مدت 2 سال از هنگامی است که نمایندگان ایالات در تهران حضور یابند، ولی نمایندگان تهران میتوانند تا رسیدن نمایندگان ایالات کار مجلس را شروع نمایند.
قوای مملکت به 3 بخش قوه مقننه، قوه قضائیه و حکمیه و قوه اجرائیه تقسیم میشود و وظیفه قوه مقننه وضع و تهذیب قوانینی است که مخالف موازین شرعی نباشد.
سن انتخابکنندگان میبایست از 25 سال کمتر نباشد.
افراد ذیل از حق انتخاب شدن محرومند: زنان، اتباع خارجه، نیروهای نظامی شاغل، ورشکستگان به تقصیر، مرتکبین به قتل و سرقت، اشخاص کمتر از 30 سال و کسانی که معروف به فساد عقیده و متظاهر به فسق هستند.
تعداد نمایندگان تهران 60 نفر از طبقات ذیل تشکیل میشود:
شاهزادگان قاجار 4 نفر، علما و طلاب 4 نفر، تجار 10 نفر، ملاکین و فلاحین 10 نفر و اصناف 32 نفر.
نمایندگان ولایات بدین شرح انتخاب میشوند:
1- آذربایجان 12 نفر
2- خراسان، سیستان، تربت، ترشیز، قوچان، بجنورد، شاهرود و بسطام 12 نفر
3- گیلان و طالش 6 نفر
4- مازندران، تنکابن، استرآباد، فیروزکوه و دماوند 6 نفر
5- خمسه، قزوین، سمنان و دامغان 6 نفر
6- فارس و بنادر 12 نفر
7- عربستان (خوزستان)، لرستان و بروجرد 6 نفر
8- کرمانشاهان و گروس 6 نفر
9- کردستان و همدان 6 نفر
10- اصفهان، یزد، کاشان، قم و ساوه 12 نفر
11- عراق، ملایر، تویسرکان، نهاوند، کمره، گلپایگان و خوانسار 6 نفر
ابتدا انتخابات طبقاتی و صنفی بود، ولی در 1324 هجری قمری نظامنامه انتخابات تغییر یافت و انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی دو مرحلهای شد، بدینترتیب که در مرحله اول عدهای در توابع حوزههای انتخابیه، انتخاب میشدند و انتخابشدگان در مرکز حوزه انتخابیه، نمایندگان مرحله دوم هر حوزه را از بین خود انتخاب مینمودند.
شرائط انتخابشدگان و انتخابکنندگان تقریبا همان شرائط قبلی بود، البته شرائط جدیدی نیز اضافه شد، از قبیل محروم شدن شاهزادگان بلافصل، ابناء و اخوان و اعمام پادشاه و استعفای شاغلین خدمات دولتی.
نظامنامه انتخابات 2 درجهای تعداد نمایندگان هرحوزه را برای هرمرحله تعیین کرده بود.
مرکز حوزه انتخابیه گیلان و طوالش، رشت و توابع حوزه انتخابیه و تعداد نمایندگان هرمحل در مرحله اول به شرح زیر بوده است:
1- رشت 6 نفر
2- انزلی 2 نفر
3- لاهیجان 2 نفر
4- رودبار و دیلمان 1 نفر
5- لنگرود 1 نفر
6- فومن 1 نفر
7- گرگانرود 1 نفر
8- طالش و دولاب 1 نفر
جمع 15 نفر
15 نماینده مرحله اول حوزههای مختلف گیلان از بین خود 5 تن را به عنوان نماینده مجلس شورای ملی انتخاب میکردند.
در سال 1329 قمری (1290 شمسی) قانون انتخابات تغییر یافت و مجددا مقرر شد که انتخاب نمایندگان در یک مرحله انجام گیرد.
حوزههای انتخابیه و تعداد نمایندگان گیلان به شرح زیر تعیین گردید:
1- رشت و توابع، رحمتآباد و رودبار 2 نفر (مرکز حوزه: رشت)
2- انزلی، غازیان، توابع و تولم 1 نفر (مرکز حوزه: انزلی)
3- خمسه طوالش و ماسوله 1 نفر (مرکز حوزه: گرگانرود)
4- فومن، شفت و گسکر 1 نفر (مرکز حوزه: فومن)
5- لاهیجان، لنگرود، رودسر، دیلمان، عمارلو 1 نفر (مرکز حوزه: لاهیجان)
قانون و جدول مصوب سال 1329 هجری قمری تا 30 خرداد 1339 هجری شمسی ملاک عمل بود، ولی در خرداد 1339 طی تصویبنامه مورخ 1452 و براساس ماده واحدهای جدول قبلی حوزههای انتخابیه ملغی شد و جدول دیگری جایگزین آن گردید. براساس جدول جدید تعداد نمایندگان حوزههای مختلف تغییر کرد و در مجموع به 200 نفر رسید. تعداد نمایندگان گیلان نیز از 6 نفر به 10 نفر افزایش یافت (به شرح جدول شماره 1)
ص: 669
جدول شماره 1- حوزههای انتخابیه و تعداد نمایندگان گیلان در خردادماه 1339
*. شهرستان آستارا در خردادماه 1339 از توابع استان آذربایجان شرقی بود.
جدول شماره 2- حوزههای انتخابیه و تعداد نمایندگان استان گیلان در 1350
در سال 1343 شمسی شرکت زنان نیز در انتخابات مجلس شورای ملی آزاد شد. در سال 1346 تغییراتی در قانون انتخابات و تعداد نمایندگان حوزههای انتخابیه به عمل آمد، ولی چون این تغییرات مربوط به گیلان نبود علی قلی خان سردار اسعد
میرزا ابو الحسن خان پیرنیا (معاضد السلطنه)
بنابراین از شرح آنها صرفنظر میشود.
در سال 1346 مجلس، دولت را موظف کرد که براساس سرشماری انجام شده در سال 1345 نسبت به تعیین جدول نمایندگان حوزههای انتخابیه با توجه به افزایش جمعیت حوزهها اقدام نماید. نتیجه این اقدام تصویب ماده واحدهای در خرداد 1350 بود که براساس آن تعداد نمایندگان به 268 نفر افزایش یافت و مقرر شد که گیلان نیز به جای 10 نفر 13 نماینده انتخاب نماید (به شرح جدول شماره 2)
نمایندگان گیلان در دوره اول
دوره اول مجلس شورای ملی در تاریخ 17 مهرماه 1285 هجری شمسی برابر با 17 شعبان 1324 هجری قمری افتتاح و در تیرماه 1287 تعطیل شد.
قزاقان محمد علی شاه به فرماندهی کلنل لیاخوف روسی مجلس را گلولهباران کرده به تصرف درآوردند.
نمایندگان گیلان در مجلس اول عبارت بودند از:
شیخ حسن حسام الاسلام، میرزا محمد علی خان رحمتآبادی، حاج آقا میر رشتی (بحر العلوم)، شیخ حسن ملک المعالی و محمد یزدی (وکیل التجار) از حوزه انتخابیه رشت.
دبیر رسائل لاهیجی از حوزه انتخابیه لاهیجان.
میرزا محمد علی خان رحمتآبادی فرزند حاج سمیع از ملاکان بزرگ رشت بود و تحصیلات قدیمه وی تا حدود سطح بود.
حاج آقا میررشتی (بحر العلوم) روحانی و از مدرسین حوزه علمیه بود.
محمد یزدی (وکیل التجار) در حدود سطح تحصیل کرده و از بازرگانان رشت محسوب میشد. در این دوره شیخ حسن حسام الاسلام نماینده رشت قبل از تعطیل مجلس درگذشت.
نمایندگان دوره دوم
دوره دوم مجلس شورای ملی در 24 آبانماه 1288 هجری شمسی مطابق با 2 ذیقعده 1327 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 3 دیماه 1290 هجری شمسی مطابق با سوم محرم 1330 هجری قمری به علت کودتای ناصر الملک نایب السلطنه منحل گردید. نمایندگان گیلان در دوره دوم به شرح زیر بودهاند:
ص: 670
میرزا حسین خان سمیعی (ادیب السلطنه)
میرزا فتح اللّه خان سردار منصور
میرزا ابو الحسن خان پیرنیا (معاضد السلطنه)، علی قلی خان سردار اسعد، دکتر علی خان، دکتر اسماعیل خان مرزبان (امین الملک)، سید یحیی مروستی (ناصر الاسلام)، میرزا محمد علی خان وزیرزاده و محمد یزدی (وکیل التجار).
میرزا ابو الحسن خان پیرنیا (معاضد السلطنه) متولد سال 1252 فرزند میرزا محمد باقر خان از ملاکان رشت بود. نامبرده پس از 18 ماه و 10 روز در 20 مرداد 1290 از نمایندگی استعفا داد و به وزارت پست و تلگراف منصوب گردید.
دکتر اسماعیل خان مرزبان ملقب به امین الملک متولد سال 1246 دارای تحصیلات عالی در رشته پزشکی بود.
سید یحیی مروستی (ناصر الاسلام)، روحانی و مالک متولد 1253 بود و تحصیلات وی به حدود سطح میرسید. پدرش میرحسین نیز از روحانیون گیلان بود.
میرزا محمد خان وزیرزاده از فارغ التحصیلان مدرسه سیاسی تهران و از کارمندان دولت بود. دوره نمایندگی او 6 ماه و 7 روز به طول انجامید و سپس از نمایندگی مجلس استعفا داد.
نمایندگان دوره سوم
دوره سوم مجلس شورای ملی، در تاریخ 14 آذرماه 1293 هجری شمسی مطابق با 17 محرم 1333 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 21 آبانماه 1294 هجری شمسی برابر با 6 محرم 1334 هجری قمری به علت تجاوز نیروهای بیگانه و ورود نیروهای روس و مهاجرت نمایندگان به قم خاتمه یافت. بدینترتیب عمر مجلس دوره سوم حتی به 1 سال بالغ نگردید.
نمایندگان حوزههای انتخابیه گیلان در دوره سوم به شرح زیر بودهاند:
رشت: میرزا حسین خان سمیعی (ادیب السلطنه) و میرزا صادق خان اکبر (سردار معتمد).
لاهیجان: شیخ اسماعیل آیت اللهزاده رشتی.
فومن: آقا سید یحیی مروستی (ناصر الاسلام).
انزلی: دکتر اسماعیل خان مرزبان (امین الملک).
طوالش و گرگانرود: میرزا فتح الله خان سردار منصور.
از بین نمایندگان دوره مذکور، نماینده حوزه طوالش و گرگانرود، میرزا فتح الله خان سردار منصور در مجلس حضور نیافته و نمایندگان حوزههای انتخابیه انزلی و فومن، دکتر اسماعیل خان مرزبان و آقا سید یحیی مروستی (ناصر الاسلام)، در دوره دوم مجلس شورای ملی نیز حضور داشتهاند.
میرزا حسین خان سمیعی (ادیب السلطنه) متولد سال 1250، فرزند میرزا حسن خان ادیب السلطنه و دارای تحصیلات عالی از مدرسه دار الفنون بود.
میرزا صادق خان اکبر (سردار معتمد)، متولد سال 1251 و فرزند حاج میرزا مهدی خان گیلانی بود تحصیلات وی به حدود سطح میرسید. او کارمند دولت و مالک بود.
شیخ اسماعیل آیت اللهزاده رشتی فرزند میرزا حبیب الله از مالکین و روحانیون گیلان بود و تحصیلاتی در حد اجتهاد داشت.
نمایندگان دوره چهارم
چهارمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 1 تیرماه 1300 هجری شمسی برابر با 15 شوال 1339 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 20 خرداد ماه 1302 هجری شمسی مطابق با 7 ذیقعده 1341 پایان یافت.
گیلان در این دوره 3 نماینده به مجلس فرستاد، ولی اعتبارنامه حاج شیخ محمد حسین نماینده طوالش و گرگانرود تصویب نشد و وی به مجلس راه نیافت.
نمایندگان گیلان در دوره چهارم مجلس عبارت بودند از:
میرزا صادق اکبر (سردار معتمد) و فتح الله خان اکبر (سپهدار اعظم) از رشت
فتح الّه خان اکبر (سپهدار اعظم) در سال 1324 قمری به دنیا آمد و در علوم قدیمه تا حدود سطح تحصیل کرده بود. وی فرزند حاج میرزا مهدی خان گیلانی بود و قبل از نمایندگی در دستگاه دولت مشاغل حساسی را به عهده داشت و ضمنا به کار ملکداری و کشاورزی مشغول بود.
نمایندگان دوره پنجم
دوره پنجم مجلس شورای ملی در تاریخ 22 بهمنماه 1302 شمسی مطابق با 5 رجب 1342 قمری افتتاح شد و در تاریخ 22 بهمن 1304 شمسی برابر با 27 رجب 1344 خاتمه یافت.
نمایندگان گیلان در دوره پنجم به شرح زیر بودهاند:
رشت: فتح الله خان اکبر (سپهدار اعظم) و میرزا صادق خان اکبر (سردار معتمد).
بندر پهلوی: حسین خان کی استوان.
فومن: سید یحیی ندامانی (ناصر الاسلام).
لنگرود و لاهیجان: سید کاظم خان اتحاد (سرکشیکزاده).
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
- فتح الله خان اکبر ملقب به سپهدار اعظم، متولد سال 1234 شمسی،
ص: 671
حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک)
حسین خان کیاستوان
فرزند حاج میرزا مهدی خان گیلانی از مالکین رشت بود. قبل از نمایندگی مجلس در شمار کارمندان دولت قرار داشت. تحصیلات وی در حدود سطح بوده است.
میرزا صادق خان اکبر، فرزند دیگر حاج میرزا مهدی خان گیلانی متولد 1251 شمسی بود. وی نیز تحصیلاتی در حدود سطح داشت و از مالکان و کارمندان دولت بود.
حسین خان کیاستوان، متولد سال 1261 شمسی، فرزند حاج علی اکبر معتمد الممالک و دارای تحصیلات عالی در رشته علوم سیاسی بود. قبل از انتخاب شدن به سمت نمایندگی در خدمت دولت انجاموظیفه میکرد.
سید یحیی ندامانی (ناصر الاسلام)، متولد سال 1253 شمسی و فرزند یکی از روحانیون فومن به نام سید حسین بوده است، تحصیلات سید یحیی ندامانی در علوم قدیمه و صرف و نحو و ادبیات عرب بود. او از روزنامهنگاران گیلان به شمار میرفت و مدیریت یکی از روزنامهها را به عهده داشت.
سید کاظم خان اتحاد (سرکشیکزاده)، متولد سال 1268 شمسی بود و تحصیلات او تا حدود سطح میرسید. قبل از نمایندگی، روزنامهنگار و مدیر روزنامه اتحاد بود.
حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک)، متولد سال 1267 شمسی، فرزند حاج شریعتمدار از مالکین و روحانیون منطقه طوالش و گرگانرود بود.
قائممقام الملک رفیع که ابتدا در شمار روحانیون قرار داشت چندین دوره به نمایندگی برگزیده شد و از متولیان مجلس محسوب میشد.
نمایندگان دوره ششم
دوره ششم مجلس، در 19 تیرماه 1305 هجری شمسی مطابق با 30 ذیحجه 1344 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 22 مردادماه 1307 هجری شمسی مطابق با 26 صفر 1347 هجری قمری خاتمه یافت.
حوزه رشت به علت توقف انتخابات در آن محل در این دوره نماینده نداشت و از گیلان فقط 4 نفر به مجلس راه یافتند که از حوزههای انتخابیه طوالش و گرگانرود و لنگرود، لاهیجان، فومن و بندر پهلوی انتخاب شده بودند. این نمایندگان عبارت بودند از:
سید کاظم خان اتحاد (سرکشیکزاده)
محمود طلوع
بندر پهلوی: حسین کیاستوان.
لنگرود و لاهیجان: محمود طلوع.
فومن: سید زین العابدین فومنی.
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
نمایندگان حوزههای انتخابیه طوالش و گرگانرود و بندر پهلوی، حاج حسین کیاستوان و حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک) در دوره قبل نیز انتخاب شده بودند.
محمود طلوع، متولد سال 1267 شمسی، فرزند حاج آقا رضا مجتهد، از روحانیون منطقه لاهیجان و لنگرود بود که در حدود سطح تحصیل کرده و قبل از نمایندگی مالک و مدیر روزنامه طلوع بوده است.
سید زین العابدین فومنی، در سال 1269 متولد شد. وی فرزند حاج سید مرتضی رشتی از روحانیون فومن بود. خود او نیز در حوزه علمیه تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسیده بود.
نمایندگان دوره هفتم
هفتمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 14 مهرماه 1307 هجری شمسی مطابق با 21 ربیع الثانی 1347 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 13 آبانماه 1309 مطابق با 14 جمادی الآخر 1349 هجری قمری خاتمه یافت.
نمایندگان گیلان در این دوره 5 نفر بودند و حوزه انتخابیه فومن نماینده نداشت. اسامی نمایندگان مزبور به قرار ذیل است:
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان)، حاج سید محمود روحانی.
بندر پهلوی: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
لنگرود و لاهیجان: محمود طلوع.
طوالش و استرآباد: محسن همراز.
غلامرضا رحمت سمیعی ملقب به طالش خان متولد سال 1267 شمسی، فرزند میرزا محمد علی رحمتآبادی بود و میرزا محمد علی رحمتآبادی خود در دوره اول مجلس شورای ملی نمایندگی مردم رشت را به عهده داشت.
محسن همراز در سال 1262 شمسی متولد شده و تحصیلات قدیمه داشته است. وی فرزند میرزا صالح خان از روحانیون طوالش بود. همراز در شمار
ص: 672
حاج سید محمود روحانی
محسن همراز (فاضل الملک)
وکلای با سابقه دادگستری قرار داشت.
نمایندگان بندر پهلوی و لنگرود و لاهیجان، حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک) و محمود طلوع در دوره قبل نیز به مجلس راه یافته بودند.
نمایندگان دوره هشتم
دوره هشتم مجلس شورای ملی در تاریخ 24 آذرماه 1309 هجری شمسی مطابق با 24 رجب 1349 هجری قمری افتتاح و در تاریخ 24 دیماه 1311 هجری شمسی برابر با 17 رجب 1351 هجری قمری خاتمه یافت.
گیلان در این دوره دارای 6 نماینده بود و از این 6 نفر نمایندگان طوالش و استرآباد و رشت در دورههای قبل نیز در مجلس حضور داشتهاند.
رشت: میرزا صادق خان اکبر (سردار معتمد) و غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان).
بندر پهلوی: میرزا کاظم خان مژدهی.
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
لنگرود و لاهیجان: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
میرزا صادق خان اکبر در دورههای سوم، چهارم و پنجم نیز در مجلس حضور داشته است.
میرزا کاظم خان مژدهی، متولد سال 1276 فرزند نصر الله از مالکین و کارمندان دولت بوده و تحصیلاتی در حدود سطح داشته است.
دکتر عطاء الله خان سمیعی، فارغ التحصیل خارج از کشور و ملاک و پزشک بوده است.
میرزا احمد خان صفاری، متولد 1265 شمسی، فرزند میرزا محمد حسین خان از مالکین بود.
نمایندگان دوره نهم
در 14 اسفندماه 1311 هجری شمسی مطابق با 18 ذیقعده 1351 قمری نهمین دوره مجلس شورای ملی افتتاح شد و در 24 فروردینماه 1314 برابر فریدون کشاورز با 10 محرم 1354 قمری خاتمه یافت.
گیلان در این دوره دارای 6 نماینده در 5 حوزه بوده و به غیر از میرزا علی چایچی نماینده رشت سایر نمایندگان در دوره قبل نیز نماینده مجلس بودهاند.
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) و میرزا علی چایچی.
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
بندر پهلوی: میرزا کاظم خان مژدهی.
لاهیجان و لنگرود: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
نمایندگان فومن، بندر پهلوی، لاهیجان و لنگرود، طوالش و استرآباد و یکی از نمایندگان حوزه رشت غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) در دوره هشتم نیز به نمایندگی انتخاب شده بودند.
میرزا علی چایچی از تجار رشت بود و قبل از پایان دوره نمایندگی چشم از جهان پوشید.
نمایندگان دوره دهم
دهمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 15 خردادماه 1314 هجری شمسی مطابق با 4 ربیع الاول 1354 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ 22 خردادماه 1316 هجری شمسی برابر با 3 ربیع الثانی 1356 هجری قمری پایان پذیرفت.
نمایندگان منطقه گیلان در دهمین دوره مجلس به شرح زیر بودهاند:
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) و ابراهیم نبیل سمیعی.
بندر پهلوی: میرزا کاظم خان مژدهی.
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
لاهیجان و لنگرود: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
غیر از نماینده مردم رشت، ابراهیم نبیل سمیعی که در این دوره به مجلس راه یافت کلیه نمایندگان گیلان در دورههای گذشته نیز در مجلس حضور داشتهاند.
ص: 673
ابراهیم نبیل سمیعی
سید حسین معینی
ابراهیم نبیل سمیعی در سال 1272 متولد شد وی فرزند اسماعیل نبیل سمیعی از ملاکان و کارمندان دولت بود.
نمایندگان دوره یازدهم
دوره یازدهم مجلس شورای ملی در 20 شهریورماه 1316 هجری شمسی برابر با 5 رجب 1356 هجری قمری افتتاح شد و در 27 شهریورماه 1318 هجری شمسی مطابق با 4 شعبان 1358 هجری قمری خاتمه یافت.
اکثریت نمایندگان گیلان در دوره قبل در این دوره نیز در مجلس حضور داشتند. در این دوره 1 نماینده به استان گیلان اضافه شد و نماینده طوالش و گرگانرود به مجلس شورای ملی راه پیدا کرد.
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) و ابراهیم نبیل سمیعی.
بندر پهلوی: میرزا کاظم خان مژدهی.
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
لاهیجان و لنگرود: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و گرگانرود: سید حسین معینی.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
سید حسین معینی نماینده جدید این دوره از حوزه انتخابیه طوالش و گرگانرود انتخاب شده بود. وی متولد سال 1255 شمسی و فرزند سید کاظم از تجار منطقه بود.
نمایندگان دوره دوازدهم
دوازدهمین دوره مجلس شورای ملی از تاریخ 13 آبانماه 1318 هجری شمسی مطابق با 5 رجب 1358 هجری قمری شروع و در تاریخ 27 شهریور ماه 1320 هجری شمسی برابر با 4 شعبان 1360 هجری قمری خاتمه یافت.
نمایندگان دوره دوازدهم منطقه گیلان به غیر از نماینده بندر پهلوی، حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک) در دوره قبل نیز در مجلس حضور داشتهاند.
حاج آقا رضا رفیع نیز قبلا چند دوره به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود.
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) و ابراهیم نبیل سمیعی.
بندر پهلوی: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
حسن اکبر
میرصالح مظفرزاده
رضا رادمنش
عطاء اللّه خان سمیعی
لاهیجان و لنگرود: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و گرگانرود: سید حسین معینی.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
نمایندگان دوره سیزدهم
سیزدهمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 23 آبانماه 1320 هجری شمسی مطابق با 23 شوال 1360 هجری قمری افتتاح شد و در تاریخ اول آذر ماه 1322 هجری شمسی برابر با 24 ذیقعده 1362 هجری قمری خاتمه یافت.
بیشتر نمایندگان حوزههای انتخابیه گیلان در این دوره همان نمایندگان دورههای قبل بودند و تنها نماینده بندر پهلوی، حسن اکبر در این دوره برای نخستین بار به مجلس راه یافت.
رشت: غلامرضا رحمت سمیعی (طالش خان) و ابراهیم نبیل سمیعی.
بندر پهلوی: حسن اکبر.
فومن: دکتر عطاء الله خان سمیعی.
لاهیجان و لنگرود: میرزا احمد خان صفاری.
طوالش و گرگانرود: سید حسین معینی.
طوالش و استرآباد: محسن همراز (فاضل الملک).
حسن اکبر متولد 1289 فرزند صادق اکبر (سردار معتمد) بود. سردار
ص: 674
محمد علی دادور (عمدة الملک)
حسن ارسنجانی
معتمد پدر او نیز نماینده دورههای سوم، چهارم، پنجم و هشتم مجلس شورای ملی بود. حسن اکبر در شمار مالکان و کارمندان دولت قرار داشت.
نمایندگان دوره چهاردهم
در تاریخ ششم اسفندماه 1322 هجری شمسی برابر با اول ربیع الاول 1363 هجری قمری افتتاح شد و در 21 اسفندماه 1324 شمسی مطابق با 7 ربیع الثانی 1365 هجری قمری خاتمه یافت.
منطقه گیلان در این دوره مجلس شورای ملی دارای 5 نماینده از حوزههای فومن، لنگرود و لاهیجان، طوالش و گرگانرود، بندر پهلوی و رشت بود که 3 تن از آنها برای نخستین بار به مجلس راه مییافتند. حسن اکبر در دوره قبل به نمایندگی انتخاب شده بود و حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک) در دورههای پنجم و ششم و هفتم و دوازدهم نیز به نمایندگی حوزه انتخابیه طوالش و گرگانرود و بندر پهلوی در مجلس حضور داشت.
رشت: میر صالح مظفرزاده.
بندر پهلوی: دکتر فریدون کشاورز.
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
لنگرود و لاهیجان: دکتر رضا رادمنش.
فومن: حسن اکبر.
دکتر رضا رادمنش متولد 1284 شمسی فرزند موسی لاهیجی از مالکین منطقه بود. وی تحصیلات عالی را در فرانسه به انجام رسانیده و قبل از نمایندگی کارمند دولت بوده است.
نمایندگان دوره پانزدهم
پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 25 تیرماه 1326 شمسی مطابق با 28 شعبان 1366 قمری افتتاح شد و در تاریخ 6 مرداد 1328 شمسی برابر با 2 شوال 1368 قمری پایان پذیرفت. گیلان در این دوره همچنان 5 نماینده داشت که از این تعداد، نمایندگان رشت، حسن اکبر، طوالش و گرگانرود، حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک) در دورههای قبل مجلس ابو المکارم معتمد دماوندی
ابو القاسم امینی
شورای ملی نیز حضور داشتهاند. در این دوره اعتبارنامه دکتر حسن ارسنجانی که از لاهیجان و لنگرود انتخاب شده بود به تصویب نرسید و وی به مجلس راه نیافت.
رشت: حسن اکبر و ابو القاسم امینی.
بندر پهلوی: ابو المکارم معتمد دماوندی.
لاهیجان و لنگرود: دکتر حسن ارسنجانی.
فومن: محمد علی دادور (عمدة الملک).
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع (قائممقام الملک).
ابو القاسم امینی، متولد 1285 شمسی فرزند میرزا محسن خان امین الدوله از رجال مشهور ایران و مالکین بزرگ گیلان بوده است. وی علوم قدیمه را تا سطح عالی تحصیل کرده و قبل از نمایندگی مالک و کارمند استانداری و دربار و مدیر روزنامه بوده است.
ابو المکارم معتمد دماوندی متولد 1296 شمسی فرزند شیخ علیرضا از روحانیون منطقه بود. وی تحصیلات عالی را در رشته حقوق به پایان رسانیده و قبل از نمایندگی به کار دولتی اشتغال داشته است.
دکتر حسن ارسنجانی، متولد سال 1292، فرزند سید محمد حسین از کشاورزان منطقه بود. وی تحصیلات عالی را در رشته حقوق به پایان رسانیده و قبل از نمایندگی به کار روزنامهنگاری مشغول بود و مدیریت روزنامه معروف داریا را به عهده داشت.
محمد علی دادور ملقب به عمدة الملک، متولد سال 1281 شمسی، فرزند غلامرضا از مالکین فومن بود. وی قبل از نمایندگی به کار دولتی اشتغال داشت.
نمایندگان دوره شانزدهم
دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در تاریخ 20 بهمنماه 1328 شمسی برابر با 21 ربیع الثانی 1369 قمری آغاز به کار کرد و در تاریخ 29 بهمنماه 1330 شمسی مطابق با 22 جمادی الاول 1371 هجری قمری خاتمه یافت.
گیلان در دوره شانزدهم دارای 5 نماینده از حوزههای لنگرود و لاهیجان،
ص: 675
منصور انشاء
غلامحسین ابتهاج
رشت، طوالش و گرگانرود و بندر پهلوی بود.
نمایندگان رشت، حسن اکبر و ابو القاسم امینی و نیز نماینده طوالش و گرگانرود در دوره قبل مجددا انتخاب شدند. در این دوره ابو القاسم امینی نماینده رشت به علت اشتغال به کار دولتی از نمایندگی مجلس استعفا داد.
رشت: حسن اکبر و ابو القاسم امینی.
بندر پهلوی: محمود محمودی.
لاهیجان و لنگرود: غلامحسین ابتهاج.
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع.
محمود محمودی فرزند ابو الفتح محمودی در سال 1293 متولد شد و تحصیلات عالی را در فرانسه به پایان رسانید. قبل از نمایندگی مالک و کارمند دولت بود.
غلامحسین ابتهاج فرزند ابراهیم ابتهاج در سال 1277 به دنیا آمده و تحصیلات عالی را در فرانسه و لبنان به پایان رسانید. قبل از نمایندگی مالک و کارمند دولت بود.
نمایندگان دوره هفدهم
روز 27 اردیبهشتماه 1331 هجری شمسی مطابق با 2 شعبان 1371 هجری قمری هفدهمین دوره مجلس شورای ملی افتتاح شد و در تاریخ 28 آبانماه 1332 شمسی برابر با 11 ربیع الاول 1372 خاتمه یافت.
دوره هفدهم مجلس شورای ملی مصادف با مبارزات مردم به رهبری دکتر مصدق در سالهای 1331- 1332 بود. در این دوره در بسیاری از حوزههای انتخابیه، انتخابات انجام نگرفت و دوره هفدهم در آبانماه 1332 منحل اعلام گردید.
در این دوره گیلان 4 نماینده داشت و در حوزه انتخابیه رشت انتخابات انجام نشد و به همین سبب نمایندهای نیز در مجلس نداشت. نمایندگان قبلی فومن، طوالش و گرگانرود و بندر پهلوی در دورههای گذشته نیز به مجلس راه یافته بودند و نماینده لاهیجان و لنگرود، مهندس شمس الدین علمی غروی برای نخستین بار به مجلس راه یافت.
محمود محمودی
شمس الدین علمی غروی
بندر پهلوی: ابو المکارم معتمد دماوندی.
فومن: محمد علی دادور.
طوالش و گرگانرود: حاج آقا رضا رفیع.
لاهیجان و لنگرود: مهندس شمس الدین علمی غروی.
مهندس شمس الدین علمی غروی فرزند حاج سید اسحق رشتی از مالکین و روحانیون لاهیجان در سال 1295 به دنیا آمد و در رشته راه و ساختمان فارغ التحصیل شد. وی قبل از نمایندگی کارمند دولت بوده است.
نمایندگان دوره هیجدهم
دوره هیجدهم مجلس شورای ملی در تاریخ 27 اسفندماه 1332 شمسی برابر با 12 رجب 1373 قمری افتتاح شد و در تاریخ 26 فروردینماه 1335 شمسی مطابق با 3 رمضان سال 1375 قمری پایان پیدا کرد. گیلان در این دوره دارای 6 نماینده بوده و به غیر از محمود محمودی نماینده فومن سایر نمایندگان برای نخستین بار به مجلس راه یافتند. سید مصطفی مصطفوی کاشانی نماینده طوالش و گرگانرود قبل از پایان دوره نمایندگی چشم از جهان پوشید.
رشت: محسن اکبر و کاظم جفرودی.
بندر پهلوی: احمد داراب.[658]
کتاب گیلان ؛ ج1 ؛ ص675
من: محمود محمودی.
لاهیجان و لنگرود: سرتیپ محمد علی صفاری.
طوالش و گرگانرود: سید مصطفی مصطفوی کاشانی.
محسن اکبر متولد 1285 فرزند فتح الله خان اکبر ملقب به سپهدار اعظم نماینده دورههای چهارم و پنجم بود. وی در رشته کشاورزی از فرانسه فارغ التحصیل شده و قبل از نمایندگی به کار دولتی و امور کشاورزی اشتغال داشت.
کاظم جفرودی متولد 1293 فرزند تقی جفرودی از کشاورزان منطقه بود.
وی در فرانسه رشته مهندسی راه و ساختمان را به پایان رسانده و به کار ملکداری و کشاورزی اشتغال داشت.
ص: 676
محسن اکبر
محمد علی صفاری
هلاکو رامبد
جهانگیر سرتیپپور
احمد داراب فرزند ابو طالب از بازرگانان گیلان در سال 1278 متولد شد.
وی که رشته اقتصاد را در یکی از دانشگاههای آلمان به پایان رسانیده بود قبل از نمایندگی به کار دولتی اشتغال داشت.
سرتیپ محمد علی صفاری فرزند محمد حسین خان (منظم السلطنه)، در سال 1280 متولد شد. وی در دوران خدمات نظامی مشاغل حساسی از قبیل ریاست شهربانی کل کشور را به عهده داشت و ضمنا به ملکداری و امور کشاورزی مشغول بود.
سید مصطفی مصطفوی کاشانی فرزند آیت الله سید ابو القاسم کاشانی در سال 1301 متولد شد. قبل از نمایندگی به امور تجارتی مشغول بود و در سنین جوانی دار فانی را وداع گفت.
نمایندگان دوره نوزدهم
دوره نوزدهم مجلس شورای ملی در تاریخ 10 خرداد 1335 شمسی برابر با 20 شوال 1375 قمری افتتاح شد و در تاریخ 29 خردادماه 1339 هجری شمسی پایان یافت. در نوزدهمین دوره مجلس شورای ملی دوره نمایندگی از 2 سال به 4 سال افزایش پیدا کرد.
نمایندگان استان گیلان در دوره نوزدهم، 6 نفر بودند. به غیر از هلاکو رامبد، سایر نمایندگان در دورههای قبل نماینده مجلس بودهاند:
احمد داراب
کاظم جفرودی
اسماعیل اکبر
اسماعیل آزمین
رشت: محسن اکبر و کاظم جفرودی.
بندر پهلوی: غلامحسین ابتهاج.
فومن: محمود محمودی.
لاهیجان و لنگرود: سرتیپ محمد علی صفاری.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
هلاکو رامبد فرزند حسین سالار اسعد در سال 1295 متولد شد و تحصیلات خود را تا مدارج عالی ادامه داد. قبل از نمایندگی و همزمان با آن به کار آزاد و امور بازرگانی اشتغال داشت.
نمایندگان دوره بیستم
در تاریخ 2 اسفند 1339 شمسی مطابق 5 رمضان 1380 قمری بیستمین دوره مجلس شورای ملی آغاز شد و در تاریخ 19 اردیبهشت 1340 برابر با 13 ذیقعده 1380 منحل گردید.
از این دوره تعداد نمایندگان مجلس شورای ملی افزایش یافت و استان گیلان با توجه به مصوبه خردادماه 1339 دارای 4 نماینده دیگر شد و تعداد نمایندگان آن به 10 تن رسید.
از 10 نماینده استان 9 نفر در این دوره حضور داشتند. حوزه لنگرود به علت عدم برگزاری انتخابات نماینده نداشت. این دوره مجلس شورای ملی به
ص: 677
نادر ادیب سمیعی
سید مرتضی طالبزاده رودسری باقر پژند عباس اسدی سمیعی عین اللّه پورادبی سید ابو الفضل اقبالی علت اتهامات وارده از سوی برخی احزاب به دولت طبق فرمان شاه منحل گردید.
اسامی نمایندگان گیلان در دوره بیستم مجلس شورای ملی بدین شرح است:
رشت: اسماعیل اکبر و کاظم جفرودی.
بندر پهلوی: فریدون نعیمی اکبر.
فومن: مهندس سیاوش داودزاده.
آستارا: اسماعیل آزمین.
رودبار: سید محمود توسلی.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
لاهیجان: سرتیپ محمد علی صفاری.
صومعهسرا: محمود محمودی.
اسماعیل اکبر در سال 1299 متولد شد و در رشته کشاورزی از دانشگاههای ایران و اروپا فارغ التحصیل گردید، وی فرزند محمد خان از مالکین منطقه بود و خود نیز به امور کشاورزی اشتغال داشت.
فریدون نعیمی اکبر، فرزند حسن عمید السلطان در سال 1297 به دنیا آمد.
وی فارغ التحصیل رشته حقوق بود و علاوه بر امر وکالت دادگستری به امور ملکداری اشتغال داشت.
مهندس سیاوش داودزاده فرزند محمد علی داودزاده متولد 1291 شمسی در رشته راه و ساختمان فارغ التحصیل شد. پیش از نمایندگی به امور ملکداری و مقاطعهکاری اشتغال داشت.
اسماعیل آزمین، در سال 1285 متولد شد و قبل از نمایندگی از مالکین منطقه بوده است.
سید محمود توسلی فرزند حاج سید صالح در سال 1291 متولد شد و قبل از نمایندگی مالک و کارمند بود.
نمایندگان دوره بیست و یکم
دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی در 14 مهرماه سال 1342 شمسی برابر با 17 جمادی الاول 1383 هجری قمری افتتاح شد و در 13 مهرماه 1346 شمسی مطابق 30 جمادی الثانی 1387 هجری قمری خاتمه یافت.
گیلان در این دوره دارای 11 نماینده بود که از این تعداد نمایندگان رودبار و طوالش و گرگانرود، سید محمود توسلی و هلاکو رامبد در دوره گذشته حضور داشتند و سایر نمایندگان برای نخستین بار به مجلس راه یافتند. اسامی نمایندگان دوره بیست و یکم گیلان بدین قرار است:
رشت: نیره ابتهاج سمیعی و جهانگیر سرتیپپور.
بندر پهلوی: دکتر حنیفه رمضانی.
ص: 678
فضل اللّه صادق سمیعی
علی ماهیار
علی قلی سمیعی
نصرت اللّه اسدی لنگرودی
آستارا: سید ابو الفضل اقبالی.
فومن: مهندس عباس اسدی سمیعی.
لنگرود: نادر ادیب سمیعی.
لاهیجان: باقر پژند.
صومعهسرا: عین الله پورادبی.
رودبار: سید محمود توسلی.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
رودسر: سید مرتضی طالبزاده رودسری.
نیره ابتهاج سمیعی، متولد 1293 فرزند یوسف ابتهاج سمیعی از مالکان رشت بود. وی در رشته زبانهای خارجی تحصیل کرده و پیش از نمایندگی کارمند دولت بود.
جهانگیر سرتیپپور متولد سال 1282 فرزند آقا خان مردی فاضل و محقق بود و آثار ارزندهای از خود به یادگار گذاشته است.
حنیفه رمضانی در سال 1289 به دنیا آمد و در رشته علوم سیاسی به تحصیلات عالی پرداخت. وی فرزند علیعباس از بازرگانان گیلان بود و قبل از نمایندگی به کار دولتی اشتغال داشت.
سید ابو الفضل اقبالی فرزند سید مهدی قلی متولد 1285 بود. در رشته علی اصغر فیاض فاضلی
محمود تقیزاده منظری
مهدی احمد
یوسف صمدزاده
زبان و ادبیات عرب تحصیل کرده و پیش از نمایندگی از کارمندان دولت بود.
عباس اسدی سمیعی، فرزند مرتضی قلی در سال 1310 متولد شد و در رشته کشاورزی از ایران و آمریکا فارغ التحصیل گردید. قبل از نمایندگی کارمند دولت بود.
نادر ادیب سمیعی فرزند میرزا ربیع خان از مالکان منطقه در سال 1295 متولد شد و در رشته علوم قضائی از آمریکا فارغ التحصیل گردید. وی از کارمندان دولت و از مالکان منطقه محسوب میگردید.
باقر پژند متولد 1293 فرزند حاج اسحق از مالکان گیلان بود. وی مالک و تاجر بود و تحصیلاتی در حدود متوسطه داشت.
عین الله پورادبی، متولد 1300، فرزند احد الله، پیش از نمایندگی مالک و تاجر بود.
سید مرتضی طالبزاده رودسری، فرزند سید محمود در سال 1300 به دنیا آمد. وی کشاورز و بازرگان بود.
نمایندگان دوره بیست و دوم
بیست و دومین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ 14 مهرماه 1346 شمسی برابر با اول رجب 1387 قمری افتتاح شد و در تاریخ 9 شهریورماه
ص: 679
جعفر عادلی رانکوهی
محمد حسن دلخوش فومنی
1350 شمسی مطابق با 9 رجب 1391 قمری پایان یافت. این دوره از مجلس در تاریخ 9 شهریور 1350 همزمان با برگزاری جشنهای 2500 ساله به فرمان شاه منحل گردید.
در دوره بیست و دوم نیز استان گیلان همچون دوره قبل دارای 11 نماینده بود که 6 تن از آنان در دوره بیست و یکم نیز در مجلس حضور داشتند.
نمایندگان بندر پهلوی، صومعهسرا، رودسر، لاهیجان و آستارا برای نخستین بار به مجلس راه یافتند.
رشت: نیره ابتهاج سمیعی و جهانگیر سرتیپپور.
بندر پهلوی: منصور انشاء.
رودبار: سید محمود توسلی.
لنگرود: نادر ادیب سمیعی.
فومن: مهندس عباس اسدی سمیعی.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
صومعهسرا: فضل الله صادق سمیعی.
رودسر: دکتر هوشنگ طالع.
لاهیجان: علی اصغر فیاض فاضلی.
آستارا: علی ماهیار.
منصور انشاء متولد سال 1288 و فرزند حسین انشاء از افسران ژاندارمری بود که فرماندهی ژاندارمری ناحیه خراسان را به عهده داشت.
فضل الله صادق سمیعی متولد 1292 فرزند حاج محمد باقر بود و به امور کشاورزی اشتغال داشت.
علی اصغر فیاض فاضلی، فرزند حسن در سال 1302 متولد شد. وی دیپلمه ادبی و شهردار انتخابی لاهیجان بود.
علی ماهیار، فرزند محمد تقی در سال 1295 متولد شد و در رشته ادبیات به اخذ لیسانس نائل آمد. پیش از نمایندگی در وزارت آموزش و پرورش به امور آموزشی و اداری مشغول بود.
نمایندگان دوره بیست و سوم
این دوره در تاریخ 9 شهریور 1350 شمسی مطابق با 9 رجب 1391 میرابو طالب رضوینژاد صومعهسرائی
هرمز پیشوائی
مهدی آستانهای
محمد ستاری
قمری افتتاح شد و در تاریخ 16 شهریور 1354 شمسی برابر با 3 شعبان 1395 قمری خاتمه پیدا کرد.
گیلان با توجه به تغییرات به عمل آمده در جدول تعداد نمایندگان مجلس شورای ملی در این دوره دارای 13 نماینده بود که از میان آنها نیره ابتهاج سمیعی، نادر ادیب سمیعی، اسماعیل اکبر، منصور انشاء، سید محمود توسلی، علی اصغر فیاض فاضلی و هلاکو رامبد در دورههای پیشین حضور داشتند و سایرین برای نخستین بار به مجلس راه مییافتند. اسامی نمایندگان این دوره به شرح زیر است:
رشت: نیره ابتهاج سمیعی، مهدی احمد و دکتر یوسف صمدزاده.
لاهیجان: نادر ادیب سمیعی و علی اصغر فیاض فاضلی.
لنگرود: دکتر شمس الدین ابو الهدی لنگرودی.
رودسر: مهندس نصرت الله اسدی لنگرودی.
آستارا: اسماعیل اکبر.
فومن: علی قلی سمیعی.
بندر پهلوی: منصور انشاء.
رودبار: سید محمود توسلی.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
ص: 680
صومعهسرا: دکتر قاسم صوفی خلیل.
مهدی احمد، فرزند شریف متولد 1302 فارغ التحصیل رشته حقوق قضائی و اقتصادی بود. وی قبل از نمایندگی ریاست انجمن شهرستان رشت را به عهده داشت.
دکتر یوسف صمدزاده فرزند تیمور در سال 1306 متولد شد و از دانشگاه نیویورک به اخذ درجه دکترا نائل آمد. پیش از نمایندگی در بیمارستان فیروزگر به خدمات پزشکی اشتغال داشت.
نصرت الله اسدی لنگرودی، فرزند تقی در سال 1296 متولد شد و در رشته کشاورزی فارغ التحصیل گردید. وی پیش از نمایندگی مدیر کل بازرسی و نظارت وزارت کشاورزی بوده است.
علی قلی سمیعی، فرزند ابو طالب در سال 1303 متولد شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی فارغ التحصیل گردید. قبل از نمایندگی مدیر عامل شرکت خدمات گیلان بود.
دکتر قاسم صوفی خلیل، فرزند عطاء اللّه در سال 1303 متولد شد و در رشته پزشکی موفق به اخذ درجه دکترا گردید. وی رئیس بهداری لاهیجان بود.
نمایندگان دوره بیست و چهارم
دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی در تاریخ 17 شهریورماه 1354، مطابق با اول رمضان 1395 قمری افتتاح شد و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز حکومت اسلامی در سال 1357 منحل گردید.
در استان گیلان به غیر از حوزه انتخابیه آستارا که در این دوره نمایندهای نداشت سایر حوزهها نمایندگان خود را به مجلس فرستادند. گیلان دارای 12 نماینده در مجلس بود.
نیره ابتهاج سمیعی، دکتر شمس الدین ابو الهدی لنگرودی، سید محمود توسلی و هلاکو رامبد که در دوره پیشین حضور داشتهاند در این دوره نیز به نمایندگی مجلس انتخاب شدند.
رشت: نیره ابتهاج سمیعی، محمود تقیزاده، منظری و دکتر محمد ستاری.
بندر پهلوی: هرمز پیشوائی.
لاهیجان: دکتر جعفر عادلی رانکوهی و مهدی آستانهای.
رودبار: سید محمود توسلی.
طوالش و گرگانرود: هلاکو رامبد.
صومعهسرا: میرابو طالب رضوینژاد صومعهسرائی.
رودسر: جعفر قاسمزاده.
لنگرود: دکتر شمس الدین ابو الهدی لنگرودی.
فومن: محمد حسن دلخوش فومنی.
محمود تقیزاده منظری، فرزند محمد، در سال 1310 متولد شد و در رشته علوم ریاضی فارغ التحصیل گردید. وی به امور آموزشی اشتغال داشت و رئیس یکی از دبیرستانهای رشت بود.
دکتر محمد ستاری، فرزند سید محمود، متولد 1312 و در رشته دامپزشکی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. پیش از نمایندگی از استادان دانشگاه تهران بود.
هرمز پیشوائی، فرزند ابو تراب در سال 1311 متولد شد.
دکتر جعفر عادلی رانکوهی، فرزند محمد حسین در سال 1300 متولد شد و در رشته پزشکی موفق به اخذ درجه دکترا گردید. وی به خدمات پزشکی اشتغال داشت.
مهدی آستانهای، در سال 1306 متولد شد و در رشته حقوق تحصیل کرد.
پیش از نمایندگی به کار نویسندگی اشتغال داشت.
میرابو طالب رضوینژاد صومعهسرائی فرزند محمد علی در سال 1309 متولد شد و در رشته قضائی فارغ التحصیل شد. پیش از نمایندگی ریاست دادگستری شهرستان لاهیجان را به عهده داشت.
جعفر قاسمزاده فرزند ابو القاسم در سال 1290 متولد شد و در علوم قدیمه تحصیل کرد. وی از مؤسسین جمعیت شیر و خورشید رودسر بوده است.
دکتر شمس الدین ابو الهدی لنگرودی، فرزند سید جعفر در سال 1306 متولد شد و در رشته پزشکی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. وی قبل از نمایندگی رئیس اداره بهداری شهرستان لنگرود بود.
محمد حسن دلخوش فومنی فرزند محمد حسین در سال 1316 متولد شد و فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود. قبل از نمایندگی به کارهای مطبوعاتی اشتغال داشت.
مجلس سنا
قانون اساسی ایران که در زمان مظفر الدین شاه قاجار به تصویب رسید قوه مقننه ایران را متشکل از دو مجلس قانونگذاری پیشبینی و مقرر کرده بود یکی مجلس شورای ملی و دیگری مجلس سنا، برطبق اصل بیست و هفتم این قانون وضع و تصویب کلیه قوانین از وظایف مجلس شورای ملی و مجلس سنا بود با این توضیح که مجلس سنا در قوانین مربوط به دخل و خرج مملکت اظهارنظر نمیکرد و مجلس شورای ملی به تنهائی قوانین مزبور را مورد بررسی و تصویب قرار میداد.
مجلس شورای ملی در سال 1324 هجری قمری (1285 شمسی) نخستین جلسه خود را تشکیل داد ولی مجلس سنا تا سال 1328 شمسی تشکیل نگردید.
در این سال که شاه زمینه تسلط کامل خود را فراهم میساخت در صدد تشکیل مجلس سنا برآمد و نخستین دوره آن پس از انجام انتخابات گشایش یافت. به موجب اصل چهل و پنجم قانون اساسی قبلی نمایندگان مجلس مؤسسان میبایست «از اشخاص خبیر و بصیر و متدین و محترم» انتخاب شوند. تعداد نمایندگان سنا 60 نفر پیشبینی شده بود که 30 نفر از سوی شاه و 30 نفر از طرف مردم انتخاب میشدند. شاه میبایست 15 تن را از تهران و 15 تن دیگر را از اهالی ولایات انتخاب نماید. به همین ترتیب منتخبین مردم نیز نیمی از تهران و نیم دیگر از استانهای کشور انتخاب میشدند. سناتورها از میان مردم عادی انتخاب نمیشدند بلکه برطبق قانون میبایست مشاغل حساسی از قبیل وزارت، معاونت وزارت، سفارت، استانداری یا چندین سال وکالت داشته باشند. سه سال پس از تشکیل مجلس سنا هنگام زمامداری دکتر محمد مصدق این مجلس تعطیل گردید و پس
ص: 681
سرلشکر غلامحسین دیلمی رزمخواه
از کودتای 28 مرداد مجددا نسبت به تشکل آن اقدام شد. مدت نمایندگی سنا 6 سال تعیین شده بود ولی در پایان سه سال نیمی از اعضاء به حکم قرعه خارج میشدند و نسبت به انتخاب یا انتصاب جانشینان آنها اقدام میشد.
عمر مجلس سنا 7 دوره به طول انجامید و پس از انقلاب اسلامی و تغییر قانون اساسی قلم بطلان بر روی مجلس مزبور کشیده شد.
دوره اول در 20 بهمنماه 1328 گشایش و در 28 آبانماه 1332 منحل گردید.
دوره دوم در 27 اسفندماه 1332 گشایش یافت و در 25 اسفند 1338 پایان یافت.
دوره سوم در 3 فروردین 1339 افتتاح شد و در 19 اردیبهشت 1340 منحل گردید.
دوره چهارم در 14 مهرماه 1342 گشایش یافت و در 12 مهرماه 1346 پایان یافت.
دوره پنجم در 14 مهرماه 1346 افتتاح شد و در 9 شهریور 1350 منحل گردید.
دوره ششم در 9 شهریور 1350 گشایش پیدا کرد و در 16 شهریور 1354 پایان یافت.
دوره هفتم در 17 شهریور 1354 افتتاح شد و با پیروزی انقلاب اسلامی منحل گردید.
در استان گیلان یک سناتور انتخابی و یک سناتور انتصابی به مجلس راه مییافتند. طی 7 دوره سنا نمایندگان گیلان عبارت بودند از:
دوره اول: عیسی سروش (سناتور انتصابی)
حسین سمیعی (سناتور انتخابی)
دوره دوم: ابراهیم نبیل سمیعی (سناتور انتصابی)
حسن اکبر (سناتور انتخابی)
دوره سوم: ابراهیم نبیل سمیعی (سناتور انتصابی)
حسن اکبر (سناتور انتخابی)
دوره چهارم: حسن اکبر (سناتور انتصابی)
ابراهیم نبیل سمیعی (سناتور انتخابی)
دوره پنجم: حسن اکبر (سناتور انتصابی)
ابراهیم نبیل سمیعی (سناتور انتخابی) در سال 1346 درگذشت.
سرتیپ محمد علی صفاری (سناتور انتخابی) به جای نبیل سمیعی انتخاب شد.
دوره ششم: حسن اکبر (سناتور انتصابی)
سرتیپ محمد علی صفاری (سناتور انتخابی)
دوره هفتم: حسن اکبر (سناتور انتصابی)
سرلشگر غلامحسین دیلمی (سناتور انتخابی)
سرلشگر غلامحسین دیلمی رزمخواه فرزند جعفر بیک به سال 1282 شمسی به دنیا آمد. در جوانی به نهضت جنگل پیوست و پس از انحلال هسته مرکزی جنگل به خدمت نظام درآمد و در سال 1307 به درجه افسری نائل گردید. در سال 1324 مأمور تأسیس ژاندارمری گیلان شد و در 1330 به فرماندهی ناحیه ژاندارمری گیلان و مازندران و سپس به فرماندهی ژاندارمری آذربایجان منصوب گردید و تا سال 1339 که به درجه سرلشگری نائل آمد در این سمت باقی ماند. سرلشگر دیلمی در همین سال به استانداری آذربایجان غربی منصوب و در این سمت به سال 1342 بازنشسته شد. وی در سال 1354 از طرف مردم گیلان به نمایندگی مجلس سنا انتخاب شد و به آن مجلس راه یافت. سرلشگر دیلمی در 25 مرداد 1373 درگذشت.
مجلس شورای اسلامی
اشاره
با پیروزی انقلاب و آغاز حکومت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی جانشین مجلس شورای ملی شد.
در تاریخ 4 اسفندماه 1358 کمیسیون شماره 1 شورای انقلاب اسلامی ایران جدول حوزهبندی انتخاب مجلس را مورد تصویب قرارداد. براساس این جدول تعداد نمایندگان حوزههای انتخابیه استان گیلان 13 نفر است.
اسامی مناطق و حوزههای مختلف گیلان و تعداد نمایندگان آنها در جدول شماره 3 مشخص شده است.
در تاریخ 30 فروردین 1366 مجلس شورای اسلامی قانون تعیین محدودههای انتخاباتی مجلس را مورد تصویب قرارداد که براساس آن تغییراتی در حوزههای انتخابیه استان گیلان به عمل آمد.
حوزههای انتخابیه مجلس شورای اسلامی ایران در گیلان طبق قانون تعیین محدودههای انتخاباتی در سال 1366 به شرح زیر است:
1- شهرستان رشت: شامل شهر رشت- بخش مرکزی- دهستان خشکبیجار از بخش خمام- بخش لشتنشا- بخش کوچصفهان (3 نماینده).
2- شهرستان بندر انزلی: شامل شهر بندر انزلی- بخش مرکزی- بخش خمام (به استثناء خشکبیجار) (1 نماینده).
3- شهرستان تالش: شامل شهر هشتپر- بخش مرکزی- بخش ماسال
ص: 682
جدول شماره 3- حوزههای انتخابیه و تعداد نمایندگان استان گیلان در سال 1358
شاندرمن- بخش تالش دولاب (1 نماینده).
4- شهرستان آستارا: شامل شهر آستارا- بخش مرکزی (1 نماینده).
5- شهرستان صومعهسرا: شامل شهر صومعهسرا- بخش مرکزی- بخش تولم (1 نماینده).
6- شهرستان فومن: شامل شهر فومن- بخش مرکزی- بخش شفت (1 نماینده).
7- شهرستان لنگرود: شامل شهر لنگرود- بخش مرکزی (1 نماینده).
8- شهرستان رودسر: شامل شهر رودسر- بخش مرکزی- بخش املش (1 نماینده).
9- شهرستان رودبار: شامل شهر رودبار- بخش مرکزی- بخش عمارلو (1 نماینده).
10- لاهیجان: شامل شهر لاهیجان- بخش مرکزی- بخش سیاهکل (1 نماینده).
11- آستانه اشرفیه: شامل شهر آستانه- بخش مرکزی- بندر کیاشهر (1 نماینده)
در مقایسه جدول مصوب 1358 با جدول 1366 نکاتی به شرح زیر جلب توجه میکند:
- در مناطق حوزه انتخابیه شهرستان صومعهسرا یکی از بخشها در سال 1358 بخش تولمات عنوان شده، ولی در سال 1366 به بخش تولم تغییر یافته است.
- در جدول مربوط به سال 1358 ضمن مناطق حوزه انتخابیه شهرستان تالش، شهر تالش ذکر شده درحالیکه در جدول 1366، به جای شهر تالش، شهر هشتپر آمده است.
- بخش سیاهکل که در سال 1358 یکی از مناطق حوزه انتخابیه آستانه بوده است در سال 1366 با توجه به تغییراتی که در تقسیمات کشوری به عمل آمده از مناطق حوزه انتخابیه لاهیجان شده است.
- نام بخش حسن کیاده به بخش بندر کیاشهر و نام حوزه انتخابیه آستانه، به حوزه انتخابیه آستانه اشرفیه تغییر یافته است.
در تاریخ 17 دیماه 1370 طبق ماده واحدهای که به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید تغییراتی در جدول حوزههای انتخاباتی داده شد. تعداد نمایندگان گیلان براساس جدول مزبور تغییری نیافت، ولی در مراکز و مناطق حوزههای انتخابیه تغییراتی به شرح زیر داده شد:
1- شهرستان رشت: شامل شهر رشت- بخش مرکزی- بخش لشتنشا- بخش کوچصفهان- بخش سنگر- دهستانهای نوشر خشکبیجار و حاجی بکنده خشکبیجار (3 نماینده).
2- شهرستان بندر انزلی: شامل شهر بندر انزلی- بخش مرکزی- بخش خمام به استثنای دهستانهای نوشر خشکبیجار و حاجیبکنده خشکبیجار (دهستان خشکبیجار سابق) (1 نماینده).
3- شهرستان طوالش: شامل شهر هشتپر- بخش مرکزی- بخش رضوانشهر- بخش ماسال شاندرمن (1 نماینده).
4- شهرستان آستارا: شامل شهر آستارا- بخش مرکزی (1 نماینده).
5- شهرستان صومعهسرا: شامل شهر صومعهسرا- بخش مرکزی- بخش تولم (1 نماینده).
6- شهرستان فومن: شامل شهر فومن- بخش مرکزی- بخش شفت (1 نماینده).
7- شهرستان آستانه اشرفیه: شامل شهر آستانه اشرفیه- بخش مرکزی- بخش بندر کیاشهر (1 نماینده).
8- شهرستان لنگرود: شامل شهر لنگرود- بخش مرکزی (1 نماینده).
9- شهرستان رودسر: شامل شهر رودسر- بخش مرکزی- بخش املش- بخش رحیمآباد (1 نماینده).
10- شهرستان رودبار: شامل شهر رودبار- بخش مرکزی- بخش عمارلو- بخش رحمتآباد و بلوکات (1 نماینده).
11- شهرستان لاهیجان: شامل شهر لاهیجان- بخش مرکزی- بخش سیاهکل (1 نماینده).