هوای گرم تابستان و غالب آنها زن و بچههای کوچک همراه داشتند. ما آنها را در تهران با یک حالت رقتانگیزی دیدیم. همگی برهنه و غالب آنها مدت چند روز غذا نخورده بودند. چقدر از این بیچارگان که از گرسنگی مردند یا در کنار جاده از شدت گرما جان دادند. وقتی انسان فکر میکند که شش ماه بعد مردم تهران نماینده بلشویکها را با گرمی تمام میپذیرند با وجود آنهمه جنایات، به درجه انزجار و تنفر ملت ایران از انگلیسیها پیمیبرد.»[539]
نویسنده کتاب سیاست دولت شوروی در ایران در جای دیگر همین کتاب ضمن نقل وقایع جنگل مینویسد: «پس از جدا شدن میرزا تبلیغات بلشویکی به نهایت شدت رسید. کلیه اهالی رشت را وادار کردند علامت داس و چکش روی سینه خود نصب نمایند. اعیان و اشراف و متنفذین را روزها جبرا میآوردند خیابانها را جاروب کنند ... بادکوبهایها که زبان فارسی نمیدانستند نطقهایشان به زبان ترکی بود و غالبا ضمن نطق نام مزدک را میبردند به طوری که اظهار میداشتند رحمتلیک مزدک یعنی مرحوم مزدک!»[540]
یحیی دولتآبادی نویسنده کتاب «حیات یحیی» نیز در همین زمینه مینویسد: «بالشویکنماهای رشت به گرفتن پول از مردم میپردازند و از هیچگونه تهدید و آزار نمودن اشخاص پولدار دریغ نمیورزند؛ قبر میکنند و متموّلین را در کنار قبرها حاضر کرده تکلیفشان را به پرداختن وجه یا زنده به گور شدن تعیین مینمایند.»[541]
در خاطرات احسان الله خان نیز به باجگیری از مالکین اشاره شده است:
«ما از روش به گروگان بردن استفادههای بسیار کردیم؛ مالکین یا فئودالهای پولدار را میربودیم و با تهدید به زندانی کردن آنها مبلغی از پنج هزار تا صد هزار تومان تقاضا میکردیم. اگر مبلغ درخواستی را نمیدادند گروگان را تا زمانیکه خودش حاضر به پرداخت این مبلغ میشد در زندان نگاه میداشتیم.»[542]
میرزا کوچک خان نیز در نامههائی که به احسان الله خان و بود و مدیوانی نوشته است به تصرف اموال مردم و تعرض به عرض و ناموس افراد و کشتو کشتار مردم توسط بلشویکها اشاره کرده است.[543]
روز سیام مرداد 1299 قوای دولتی شهر رشت را اشغال کرد و حتی فراریان را تا خمام و پیربازار مورد تعقیب قرار داد. در مورد اوضاع و احوال منطقه و روحیه مردم و به طور کلی وقایعی که در اینروزهای پرهیجان رخ داد بهتر است از یادداشتهای گریگور یقیکیان که خود در جریان حوادث بوده و صحنههای مختلف را به چشم دیده است استفاده نمائیم. وی مینویسد: «در مدت پنج روز رزم، در شهر و دهات اهالی شادی میکردند. بعضیها لباسهای عید بر تن داشتند و فریاد میکردند زنده باد قزاقخانه، زنده باد احمد شاه. مردم فراموش کرده بودند که سه ماه قبل مرده باد احمد شاه، زنده باد میرزا کوچک خان فریاد میکردند ... اهالی هم با قزاقان همراهی میکردند و در جبهه زیر گلولههای دشمن خوراکهای لذیذ به ایشان میرسانیدند؛ آنها را راهنمائی میکردند، از اوضاع محل مطلع میساختند و برای حمل مجروحین با آنها همکاری مینمودند. من زنهای دهات را دیدم که سینیهای پر از خوراک را در زیر گلوله به قزاقان که در خندقها نشسته بودند میرسانیدند و لباسهای آنها را میشستند. در آن روزها قزاقان محبوبترین اولاد ملت محسوب میشدند ...»[544]
جنگ در اطراف رشت مدت پنج روز به طول انجامید. سربازان با رشادت و دلاوری قابل تحسینی میجنگیدند اما مقاومت در برابر ارتش سرخ مشکل بود. روسها علاوهبر توپهای سنگین چند کشتی جنگی و هواپیما نیز در اختیار داشتند. آنها با استفاده از این تجهیزات از چند جهت سربازان را زیر رگبار گلوله قرار دادند و آنها را مجبور به عقبنشینی کردند.
در این نبرد فرماندهی قزاقان ایرانی با افسران روس تزاری بود.
رضا خان نیز با افراد خود در جنگ شرکت داشت وی که سستی و سهلانگاری افسران روس تزاری را علت اصلی شکست قوای دولت میدانست بسیار ناراحت و عصبانی بود تا آنجا که قصد داشت ارتش را برای همیشه ترک کند. ملک الشعرای بهار نویسنده کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی در همین زمینه مینویسد:
«در ده ذی الحجه در جنگی که بین قزاق و متجاسرین در پهنه بین رشت و انزلی و خمام روی داد روسها به کمک یاغیان از دریا برآمده توپهای بزرگ به خشکی پیاده کردند و بدینجهت قشون قزاق شکست خورد و به رشت عقب نشست و سپس رشت را نیز تخلیه کرد و چون قوای روس در رشت متوقف گردید قزاقها دستوپای خود را جمع کرده در میان امامزاده هاشم و رشت موضع گرفتند و بالاخره در جنگهای دیگر صاحبمنصبان روسی قزاق (به قراری که شهرت کرد) در کار سستی کردند. قوای قزاق یک باره به سوی قزوین عقب نشست و در قریه آقابابا متمرکز گردید و فراریان رشت که از بیم غارت و تجاوز بالشویکها گریخته بودند در تهران سروصدای زیاد به راه انداختند و اسباب بیموهراس مردم شدند. سردار سپه به من میگفت که فرماندهان روسی در آخرین جنگ سستی کردند. من عده خود را از بیراهه در حالیکه تا گلو در لجن و مرداب فرومیرفتیم و گاه خارهای جنگل از کف پای قزاق زده کفش او را دریده به پشت پا میرسید از کوههای سخت عبور دادم و لخت و گرسنه به قزوین آوردم و طوری مأیوس بودم که قصد کردم تهران آمده دست زنوبچه خود را گرفته به کوههای دور دست بروم و سر به صحرا گذارم.»[545]
همزمان با تخلیه شهر توسط قوای دولت که از بعد از ظهر روز پنجم شهریور آغاز شد اکثریت ساکنان شهر نیز مبادرت به فرار کردند. عدهای به روستاهای اطراف رفتند و عده دیگر که اکثریت فراریان را تشکیل میدادند به سوی قزوین و زنجان و تهران روان شدند. تعداد زیادی از فراریان بر اثر
ص: 222
مشکلات بیشمار در راه تلف گردیدند. اغلب مردم از انتقام روسها و کمونیستهای ایرانی میترسیدند و بیم آن داشتند که به تلافی آزارهائی که به طرفدارانشان وارد شده دست به کشتوکشتار بزنند.
هنگامیکه نیروهای دولتی رشت را تخلیه کردند، سران انقلاب به رشت مراجعت نمودند و احسان الله خان که ظاهرا سمت نخستوزیری را به عهده داشت طی اعلامیهای مردم را دعوت به حفظ آرامش کرد و مخالفینی را که در ایام اشغال شهر توسط قوای دولت دست به انتقامجوئی زده بودند مورد بخشش قرار داد. وی بار دیگر اتهامات مربوط به دشمنی کمونیستها را با مذهب تکذیب کرده چنین خاطرنشان ساخت: «ما بهیچوجه به عادات و آئین مملکتی و روحانیون اهانت روا نداشته و آنچه شایعات است کذب محض و تبلیغات دشمنان است. هموطنان با اطمینان خاطر و امنیت به مساکن خود عودت نموده مشغول زندگانی جاریه خود باشید و نیز از هرکس و از هرطبقه بر علیه ما عملیاتی مرتکب شده است عفو و اغماض کردهایم. در صورتیکه بازهم پیروی از تبلیغات و اغوائات و تحریکات دشمنان وطن نمودید احساسات ما را نسبت به خودتان طور دیگر خواهید کرد.» چون عده زیادی از مردم، شهر رشت را ترک کرده بودند اغلب دکانها و مغازهها در بازار و خیابانها بسته بود و در شهر جنبوجوشی دیده نمیشد. میرزا کوچک خان در جنگ قوای دولتی با ارتش سرخ و کمونیستها بیطرف مانده بود ولی کمونیستها شایع کردند که افراد میرزا قوای دولت را در جنگ یاری کردهاند.
دولت انقلابی و مشاوران روسی آنها که با توجه به احساسات مردم نسبت به سربازان ایرانی تا اندازهای بر اشتباهات خود وقوف یافته بودند تصمیم گرفتند در روش سیاسی خود تجدید نظر نمایند. به دنبال این تصمیم جلسه فوق العادهای با شرکت ابو کف، بانو بو لله همسر ابو کف، مدیوانی، جعفر جوادزاده (پیشهوری) و علیاف تشکیل شد و طی آن در مورد خط مشی آینده کمیته و دولت انقلابی اشتراکی ایران تصمیم گرفت موقتا تبلیغات کمونیستی را متوقف ساخته انقلاب را به نام انقلاب ملی آزادکننده ایران ادامه دهد و نام کمیته انقلابی ایران را به کمیته آزادکننده ایران تبدیل نماید اما این تصمیمات به مرحله اجرا درنیامد.
قوای دولتی تا منجیل و رودبار عقبنشینی کرد. نیروهای انگلیسی نیز در برابر ارتش سرخ کمترین مقاومتی نشان ندادند و بدون برخورد جبههها را تخلیه کرده تا منجیل عقبنشینی نمودند.
در اینموقع مشیر الدوله نخستوزیر تصمیم گرفت عناصر انقلابی شمال را دعوت به سازش کند و ضمنا هیئتی را برای مذاکره و رسیدن به توافق با دولت انقلابی شوروی به مسکو اعزام دارد. اما چون امید زیادی به موفقیت نداشت به تقویت نیروهای تحت فرمان استاروسلسکی پرداخت.
تلاش دولت برای سازش با جنگل به جائی نرسید و قوای دولتی یک بار دیگر با تجهیزات کاملتر و افراد بیشتر به گیلان و مازندران حمله کرد؛ در اواخر شهریور نیروی تحت فرمان استاروسلسکی به رشت نزدیک شد. روز اول مهرماه 1299 کمونیستها رشت را تخلیه کرده به طرف بندر انزلی عقبنشینی کردند. شهر به تصرف قوای دولتی درآمد و نیروهای انقلابی مازندران نیز عقب رانده شد. در این نوبت اهالی حزم و احتیاط بیشتری نشان دادند و از تظاهرات خصمانه نسبت به ارتش سرخ و کمونیستها خودداری نمودند امّا از کمک به نیروهای دولتی و ابراز احساسات دوستانه دریغ نکردند.
واحدهای ارتش سرخ در حسنرود و پشت خمام موضع گرفتند و سربازان ایرانی که در تعقیب دشمن بودند نبرد سختی را با آنان آغاز کردند.
میرزا کوچک خان به سربازان ایرانی اجازه داد که از کوهپایه و صومعهسرا و فومنات عبور کنند و از نظر تهیه خواروبار برای آنان تسهیلاتی فراهم ساخت ولی از شرکت در عملیات جنگی خودداری نمود. روسها به وسیله توپهای دریائی خود از مرداب پیربازار و آبهای ساحلی، نیروهای دولتی را زیر گلوله گرفتند. کمیته انقلابی ایران اعلامیهای خطاب به استاروسلسکی منتشر ساخت و متذکر شد که نبرد او با نیروهای انقلاب خدمت به انگلستان است و از وی خواست که به ترک مخاصمه مبادرت ورزد. استاروسلسکی در پاسخ طی اعلامیه مفصلی خاطرنشان ساخت که هیچگونه ارتباطی با انگلیسیها ندارد و در خدمت ایران صادقانه انجام وظیفه میکند. وی کمیته انقلابی را دعوت کرد که راه کج را رها کرده به راه راست بازگردد و در پایان از خداوند خواست که افراد کمیته انقلابی را به راه افتخار و شرف هدایت و راهنمائی فرماید. پاسخ استاروسلسکی نیز بیجواب نماند و کمیته انقلابی طی اعلامیه مفصلی افسر روسیه تزاری را بار دیگر به ترک مخاصمه و نبرد دعوت کرد. هیچیک از طرفین به وعده و وعیدهای یکدیگر وقعی ننهادند و جنگ مدت یک ماه ادامه یافت. بالاخره بر اثر کمکهای ارزنده نیروی دریائی شوروی قوای ایران مجبور به عقبنشینی گردید و روز سیام تیرماه شهر رشت را برای دومینبار تخلیه کرد. چند ماه مبارزه مداوم و مشکلات بیشماری که از نرسیدن نیازهای اولیه زندگی و احتیاجات نظامی و جنگی ناشی میشد سربازان و افسران ایرانی را خسته و فرسوده کرده بود.
گیلان بار دیگر زیر نفوذ کمونیستها قرار گرفت. چون چرخ زندگی در این منطقه از حرکت بازایستاده بود کمیته انقلابی ایران بازهم ناچار شد با انتشار اعلامیهای مردم را به فعالیت و پرداختن به کارهای روزمره تشویق نماید. طی این اعلامیه که به دو زبان فارسی و روسی منتشر شد آمده است: «در این موقع که اردوی انقلاب سرخ به واسطه رشادت و فداکاری افراد و صاحبمنصبان شجاع انقلابی، رشت را به حیطه تصرف درآوردهاند باز بعضی از اهالی به اطراف متفرق شدهاند. یا للعجب این مردم دوست را از دشمن تمیز نمیدهند؟
تمام این جوانان آزاد رشید روسیه که به نام انسانیت سرهای خود را در کف دست گرفته به کمک ما آمده فداکاری میکنند برای استرداد حقوق مغضوبه ملت ایران و آزاد کردن اهالی ایران از چنگال آهنین دشمنان خارجی و داخلی است و تمام اهالی را دوست خود دانسته و طرفدار آنها هستند. اهالی از هر حیث مطمئن باشند و بیایند سر خانه و زندگی خود. اصناف، کسبه و تجار مشغول کاسبی بوده و احدی حق مزاحمت و تعرض به آنها را نخواهد داشت.»
انتشار این اعلامیه نیز در روحیه اهالی تأثیری به جای نگذاشت؛ کسب و کار متوقف شده و شهر کاملا از جنبوجوش افتاده بود. طی مدتی که کمونیستها رشت را ترک کرده به بندر انزلی رفته بودند کمیته انقلابی ایران در هیئت کمیسرهای ملی تغییراتی داد و عنوان هیئت کمیسرها را به هیئت مسئولین تبدیل کرد. در هیئت مسئولین برخلاف هیئت کمیسرها ترک زبانهائی
ص: 223
نظیر سید جعفر جوادزاده (پیشهوری) و علیاوف جای خود را به فارسی- زبانها داده بودند. همچنین مشاغل و پستهائی که توسط روسها اشغال شده بود به ایرانیها تفویض گردید.
شکست و عقبنشینی سرهنگ استاروسلسکی فرمانده قوای ایران موجبات سوء ظن انگلیسیها و مقامات دولت ایران را نسبت به او فراهم ساخت. استاروسلسکی، که تا منجیل عقبنشینی کرده بود، توسط هیئت نظامی انگلستان و سردار همایون رئیس جدید قزاقخانه و ماژور فضل الله خان سپاهی به اتهام خیانت دستگیر و بازداشت گردید، سپس به بین النهرین تبعید شد.
انگلیسیها طی یادداشتی به دولت ایران خاطرنشان ساختند که از آنپس باید قزاقخانه تحت نظارت آنها قرار گیرد. مشیر الدوله از قبول پیشنهاد انگلیسیها که توأم با تهدید بود خودداری کرده استعفا داد و سپهدار اعظم رشتی به جای او مأمور تشکیل کابینه گردید. وی طی اعلامیهای که به تاریخ هفتم آبان ماه 1299 منتشر کرد خاطرنشان ساخت: «اردوی اعزامی به گیلان در اثر قصور خدمت و نظریات نفعطلبانه بعضی از افسران روسی و از دست دادن روحیه جنگی و گسیخته شدن انضباط عقبنشینی کردهاند و برای پایان یافتن این وضع فرمانده کل قوا استاروسلسکی منفصل گشته و قزاقخانه به فرمانده جدید ایرانی سردار همایون تحویل شده است.»
هنگامیکه میرزا به حال اعتراض در جنگل بسر میبرد کمونیستهای قفقازی و طرفداران ایرانی آنها فعالیت وسیعی را در جهت تبلیغات و تشکیلات حزبی آغاز کرده در رشت و انزلی و سایر شهرستانها به تشکیل کمیتههای حزبی مبادرت ورزیدند. امور تبلیغات و تشکیلات باطنا در دست روسها و قفقازیها بود اما ظاهرا مسئولان ایرانی در رأس سازمانها قرار داشتند. چنانکه کاظم شاهرخی در خاطرات خود مینویسد: «ریاست جوانان حزب را به این جانب واگذار کرده شخصی موسوم به ساخاروف را که روس و غیر مسلمان بود به ملاحظه مذهب و رعایت محیط و اوضاع و احوال به معاونت من تعیین کردند. صلاح کار هم همین بود تا از نظر مردم مسلمان ایرادی وجود نداشته باشد.»
در همین ایام قرار بود کنگره شرق در باکو تشکیل شود. این نخستین کنگرهای بود که کمونیستها پس از روی کار آمدن دولت لنین در ماه سپتامبر 1920 (شهریور 1299) با شرکت نمایندگان کشورهای مختلف شرق تشکیل دادند. انقلابیون گیلان نمایندگانی به این کنگره اعزام داشتند. اسامی این نمایندگان در کتابهایی که شاهدان عینی نوشتهاند با یکدیگر اختلاف دارد؛ فخرائی سید جعفر جوادزاده (پیشهوری)، گریگور یقیکیان و میرزا احمد خان حیدری را معرفی کرده و مینویسد افراد دیگری نظیر زاخاروف، کاظم امیرزاده، چلنگریان و موسوی به نمایندگی از سایر ولایات ایران در کنگره شرکت کردند. اما کاظم امیرزاده مینویسد نمایندگان منتخب انقلابیون گیلان عبارت بودند از خود او، سید جعفر جوادزاده (پیشهوری)، چلنگریان، ساخاروف، موسوی و سه چهار نفر دیگر.
یادداشتهای گریگور یقیکیان که ابراهیم فخرائی او را نماینده اعزامی گیلان به کنگره معرفی کرده است در این زمینه گنگ و مبهم است. او مینویسد:
«قرار بود اینجانب و احمد خان حیدری به همراه بلومکین برای شرکت در کنگره ملل شرق به بادکوبه برویم ولی عقبنشینی قشون سرخ از جبهههای جنگ و شهرهای رشت و لاهیجان و فومنات بلومکین را وادار به فرار نمود.
پس از ورود قزاقان ایرانی به رشت احمد خان حیدری به تهران رفت و من (گریگور یقیکیان) در رشت ماندم و وقتی قشون سرخ دو باره رشت را اشغال کرد گنگره ملل شرق رو به پایان بود و پیشوایان حزب کمونیست ایران وقت نداشتند که با اینجانب برای رفتن به بادکوبه مذاکره نمایند ...»
هم او مینویسد: «ایرانیهایی که در کنگره حاضر بودند ملاحان، کارگران، دلالان و ولگردان بودند که اکثر آنها در اثر بیکاری در انزلی و رشت و پیربازار حاضر شده بودند که برای دریافت چند قران مزد روزانه به بادکوبه بروند.»
بر طبق نوشته یقیکیان در کتاب شوروی و جنبش جنگل، میر صالح مظفرزاده و هوشنگ (گائوک) که از سوی میرزا کوچک خان به قفقاز اعزام شده بودند تا نظرات او را به سمع مسئولان جدید شوروی برسانند به عنوان هیئت اعزامیه فوق العاده ایران در کنگره شرکت کرده نامهای نیز به کنگره نوشته و طی آن اعلام نمودند اشخاصی که از انزلی به عنوان نمایندگان ملت ایران برای شرکت در کنگره آمده و ایرانیهایی که از ترکستان و ولایات بادکوبه در آنجا جمع شدهاند به استثنای چند نفر بقیه نمایندگان ملت و دولت انقلابی و همچنین ولایات انقلابی ایران نیستند.
در مورد شرکت انقلابیهای گیلان در کنگره شرق کاظم شاهرخی (امیرزاده) که خود از شرکتکنندگان بود در خاطرات خود مینویسد:
«متعاقب این جریانات کنفرانس مهمی داده و تصمیماتی اتخاذ کردند که از مهمترین و بزرگترین آن تصمیمات یکی هم این بود که چند تن از اعضای کارآمد و لایق انتخاب شده به باکو اعزام و در اولین کنگره شرق که در شرف تأسیس است حضور بهم رسانند. افرادی که برای منظور مزبور کاندید شدند عبارت بودند از این جانب کاظم امیرزاده شاهرخی، جوادزاده، چلنگریان، موسوی، ساخاروف و سه چهار نفر دیگر ... که بلافاصله حرکت کرده و قبل از افتتاح کنگره وارد باکو شده و خود را برای حضور در آن آماده نمودیم، این کنگره که اولین و مهمترین کنگره در شرق بود، اهمیت شایان توجهی داشت زیرا اشخاصی در آن حضور یافته بودند که عموما از زعما و اعوان و انصار قوم کمونیست بودند ... بعد از افتتاح کنگره و شروع کنفرانسها، آقایوفها زیاده از حد کوشش کردند تا با استفاده از نفوذی که میان ایرانیان داشتند در هیئت رئیسه پارتی مربوط به ایران قرار بگیرند ولی شانس موفقیت حیدر عمو اوغلی با توجه به محبوبیت فوق العاده که در میان همه فرق داشت، اجازه نداد که آقایوفها موفق شوند و بالاخره مرحوم مزبور گوی سبقت را ربود. علت موفقیت عمو اوغلی این بود که زبانهای ترکی، روسی، فرانسه، فارسی را به خوبی و زبان آلمانی را تا اندازه میدانست و مطالب کنفرانس را ترجمه کرده، برای ملتها و نژادها به زبان خودشان توضیح میداد ... وقتی کارهای کنگره در 7 سپتامبر 1920 مطابق 15 شهریور 1299 پایان پذیرفت و بیانیه مهمی صادر گردید و اجتماع 1500 نفری آن متفرق شدند، مجددا ما را با کشتی و به خرج خودشان به ایران مراجعت دادند ... بعد از ورود به انزلی بسیار خوشحال
ص: 224
شدیم، زیرا در غیاب ما یعنی در مدتیکه ما در کنگره بودهایم، بر اثر زدوخوردهای دیگری که به وسیله نیروی احسان الله خان و خالو قربان و غیره بین قشون دولتی درگرفته بود، قشون مرکز بار دیگر شکست خورده و باز رشت به تصرف ملیون افتاده بود. در این ایام پیروزی و غلبه انقلابیون را سخت مغرور کرده و مخصوصا آبی به زیر پوست احسان الله خان دوانیده بود که به فکر ازدواج و تجدید فراش افتاده و با دختر منتصر عروسی کرده بود. در این موقع که رشت در دست احسان الله خان و خالو قربان بود، قریب چهار هزار قشون داشتند.»
مدتی نسبتا طولانی فعالیتهای نظامی در گیلان به حالت تعطیل و توقف درآمد. میرزا کوچک خان نیز فعالیت چشمگیری نداشت. امور گیلان توسط کمیته انقلابی هیئت مسئولین به سرپرستی احسان الله خان اداره میشد. مردم هم در حالت بلاتکلیفی به سر میبردند و از آینده خود بیمناک بودند.
علت اصلی توقف و تعطیل فعالیتهای جنگی مذاکراتی بود که به طور علنی و پنهانی بین روسها و انگلیسیها جریان داشت. یک هیئت بازرگانی با مأموریتهای سیاسی در لندن مشغول مذاکره بود. مسئله مهم در مذاکرات به رسمیت شناختن دولت لنین توسط انگلستان بود. انگلیسیها میخواستند در مقابل این عمل امتیازات بیشتری به دست آورند. هر دو طرف یعنی روسها و انگلیسیها در انتظار روشن شدن نتایج مذاکرات به سر میبردند. اگر به توافق نمیرسیدند بدون شک در گیلان جنگوجدال آغاز میشد و اگر بین آنان توافق حاصل میگردید اوضاع به کلی تفاوت پیدا میکرد. کراسین رئیس هیئت نمایندگی شوروی در لندن نسبت به برخی از مسائل ایران با انگلیسیها به توافق رسید از آن جمله که دولت شوروی تبلیغات ضد انگلیسی و اقدامات علیه این دولت را متوقف سازد و تمامیت ارضی ایران را محترم بشمارد.
شایعات مختلف در مورد مذاکرات مسکو و لندن، اعزام هیئتی از طرف دولت ایران به شوروی، توقف فعالیتهای نظامی و سایر آثار و علائم، میرزا کوچک خان و احسان الله خان را متوجه خطراتی ساخت که در آینده نزدیک نیروهای انقلابی را مورد تهدید قرار خواهند داد. از سوی دیگر هیئتی که در آخرین روزهای نخستوزیری مشیر الدوله به منظور جلب موافقت نیروهای انقلابی جنگل به گیلان اعزام شده بود انجام اقداماتی را در جهت برقرار کردن صلح بین میرزا و احسان الله خان لازم میدانست زیرا به عقیده این هیئت به توافق رسیدن با هردو گروه انقلابی به طور جداگانه مشکل به نظر میرسید بدینجهت در مرحله اول میبایست هردو گروه اختلافات را کنار گذاشته در صف واحدی قرار گیرند و سپس در مرحله بعد زمینه حصول توافق بین آنان و دولت مرکزی فراهم شود. با توجه به مراتب فوق از سوی میرزا به عبد الحسین خان شفائی مأموریت داده شد که ورود نمایندگان دولت را جهت مذاکره به اطلاع احسان الله خان برساند. احسان الله خان و نزدیکان وی که برای آشتی با میرزا منتظر فرصتی مناسب بودند در تاریخ 14 آبان 1299 نامهای به عنوان وی فرستادند.
امضاکنندگان نامه، علت اختلافات را مربوط به اطرافیان ناصالح میرزا دانسته و نوشته بودند شما گاهی در سیاست اشتباه میکنید. اگر ما با شما جنگیدیم برای دفاع از انقلاب و حفظ مقتضیات بود! آنها پیشنهاد صلح و سازش نموده و در همین زمینه یک بیت شعر نقل کرده بودند:
دو دوست قدر شناسند حق صحبت راکه مدتی ببریدند و بازپیوستند
میرزا کوچک خان پاسخ مفصلی به نامه مزبور داد که چون مطالب آن واجد اهمیت بسیار است متن کامل آن عینا نقل میشود:
«هو الحق، آقایان احسان الله خان و خالو قربان دام اقبالهما، از وصول مراسله شریفه که بقیه آثار صمیمیت سابق شما را تظاهر میداد قلبا مسرور و از عواطف حقشناسی که دربارهام مبذول داشتهاید خوشوقت و سپاسگزارم.
جواب مرقومات شما را تفصیلا معروض میدارم و لزوما اشاره به سهوهایتان خواهم نمود تا شما از تذکر واقعات گذشته که سرمشق آینده است متنبه شوید.
یقینا از کسیکه نصایحش را همیشه از شماها دریغ نداشته، بدیها را شمرده و خوبیها را متذکر گردیده است دلتنگ نخواهید شد و تمامی عرایضم را خیرخواهانه و سراسر پند و موعظت تلقی خواهید نمود.
به نزد من آنکس نکوخواه توستکه گوید فلان خار در راه توست
ایراد و تنقید نسبت به آن قسمت از مندرجات نامه که راجع به شخص بنده است مثل همه فحشها و بیمهریهای در جراید را غمض عین و حکومتش را به وجدان و انصافتان واگذار میکنم ولی در قسمت دیگر که ظاهرا متوجه من اما در حقیقت راجع به امور نوعی است از نظر روشن شدن حقایق جواب خواهم گفت.
سوء سیاستم چه بود و چه گفتم؟ آقایان بالشویکها را چه کسی دعوت کرد؟ چه اشخاصی نقص عهد کردند؟ عملیات ما و شما چه نتایجی در بر داشت؟- پایه عملیات شما اکنون بر روی چه اساس است؟- شما را چه میدانیم؟ و احساساتمان نسبت به شما چگونه است؟
من همیشه عقیده داشتهام و هنوز هم دارم که افکار عامه، هر نهضت ملی را پیشرفت میدهند نه آهن و آتش. تبلیغات صادقانه و نجیب مردم و احترام به عقاید و عادات ملی و مملکتی مؤثرتر از صدها هزار قشون و آلات ناریه است.
اهالی مشرقزمین و خاصه ایرانیها که همیشه مذهبیاند زیر بار هیچگونه مرام افراطی و خشن و تند نمیروند؛ کلیه نهضتها یا برای دفع دشمن است یا برای رسوخ عقیده. دفع دشمن جنگجویی لازم دارد و رسوخ عقیده ملاطفت، آنهم به مرور زمان. بعد از بررسی وقایع گذشته و مطالعه آنچه را که به مدیوانی نوشته شده آیا بازهم تردید دارید که روش متخذه از طرف اینجانب موافق مصلحت انقلاب بود؟
خالو قربان را به یاد میآورم که در راه ماسوله آنوقتیکه جمعیت ما بعد از رجعت از تنکابن کمتر از صد نفر بود کاغذی از انزلی رسید که بلشویکها از ما دعوت کرده بودند و متعاقبش نمایندگانی اعزام و من خود داوطلب شدم با آن کیفیت خطیر به لنکران بروم که به علت شکست حضرات ملاقاتی روی نداد؛ آخرین بار بود که از پطروسکی نامهای رسید که تصمیمشان را در آمدن به ایران اعلام و از ما وضع دشمن و مجاری احوال را جویا شدند و ما هنوز جوابشان را نداده بودیم که انزلی را بمباران نموده مرا به آنجا خواستند. من به انزلی رفتم و پس از مراجعت به تصویب جمعیت که شما دو نفر از اعضاء
ص: 225
عاملهاش بودید آنها را طبق مواد معینی پذیرفتم. به اصرار مؤکدشان اعلان جمهوریت دادیم؛ در اینصورت و باوجود این سوابق آیا به عقیده شما مسئول ورودشان به ایران و جنگ با قواء دولت بنده هستم؟ چگونه است که بنده را در پذیرفتنشان شخصا مسئول و ملوم میدانید اما پس از نقض عهد که من به جهت حفظ مصالح انقلاب کنارهگیری کردم شما آنها را در آغوش محبت گرفته عملیات بیرویهشان را تأیید و به آنها کمک و مساعدت کامل کردید در حالتی که آنها میگویند تمام عملیاتمان به فکر و دستور ایرانیها است!؟
آقایان ورود کردند و مقرر شد به ما اسلحه بدهند، نفرات هم آنقدر که ما بخواهیم وارد کنند. در امور داخلیمان بیمداخله و زمام انقلاب در دست ایرانی باشد و از تبلیغات افراطی خودداری شود. از شما میپرسم آیا به این مقررات ایفا شد؟ تکلیفم در صورت نقض عهد چه بود؟ حکومت سویت روسیه، جمهوری ایران را به رسمیت نشناخت حتی جواب تلگراف را نیز نداد؛ بدون اطلاع کمیته و شورای انقلاب، قشون از روسیه وارد شد؛ تبلیغات کمونیستی آغاز و متعاقبش دخالتها و اذیتها و پس از آن کودتای شب چهارم ذیقعده 39 و گرفتن زمام امور در دست و تصرف اموال مردم و تعرض به عرض و ناموس و کشتار مردمان بیطرف و حمل آذوقه اهالی به قفقاز و آواره ساختن مردم از خانه و زندگی و آخر از همه الغاء جمهوریت به وسیله ابلاغیه و عملیات دیگری که شرحش در اینجا مقتضی نیست.
بعد از نقض عهد به آن صراحت و مداخلات علنی ابو کف و استحضار از مقدمات کودتا و معاودت اعضاء بیغرض و دوراندیش بلشویک و ملاحظه این که توقفم در رشت موجب جنگ و ویرانی نگردد و وجهه انقلاب از بین نرود به جنگل آمدم و شما دوستان قدیم از ما بریدید و به ابو کف پیوستید و مرا خائن و بدعهد و بیوفا و حتی دزد خواندید و راضی نشدید در بیغولهها و زوایای جنگل آسوده و بیطرف بمانیم به تعقیبمان آمدید و راه چاره را از هرطرف به ما مسدود ساختید تا جائیکه یک دسته از جنگلیها از ما بری شده در مقابل عملیات بیرویه شما به مدافعه برخاستند حالا آنها که برانگیخته تبلیغات شما هستند دسته مخصوص من شدهاند که شما این مسئله را گناهی برای ما میشمارید!
دو ماه زمام انقلاب را به معیت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم منجیل تا لوشان فتح شد؛ از طرف دیلمان، قزوین در تهدید بود؛ قزاقخانه و ژاندارمری رشت تصرف شد؛ اداره نظام ملی تأسیس گشت؛ افکار عامه ایرانیان همراه و متوجه ما بود؛ گیلانیان با میل و رغبت کمک فکری و مالی میکردند؛ از تمام نقاط مملکت ندای مساعدت بلند بود؛ قرارداد معروف موقوف الاجراء و شاه ایران در مقام تغییر پایتخت از تهران به اصفهان برآمد؛ انگلیسیها از قزوین شروع به عقبنشینی کردند؛ به همان حال اگر باقیمانده بودیم فتح مرکز امکانپذیر میگشت. اکنون سه ماه و نیم است که زمام انقلاب در دست شماها است. گیلان وسیع و پرنعمت به صورتی درآمده که از تهیه معاشش عاجز است و شما نیز از یک شهر گدا، مخارج یومیه را به زحمت تهیه میکنید! اگر نظر دقتی به خارج از محوطه رشت بیافکنید میبینید که هزاران نفر از ترس غارت و کشته شدن و ننگ ناموس در جادههای قزوین و جنگلهای گیلان آوارهاند و چقدرشان نفله شده و مردهاند. در نتیجه این اوضاع انگلیسیها که از قزوین در حال عقبنشینی بودند تا رستمآباد جلو آمدند؛ شاه ایران به عوض تغییر پایتخت به تجهیز قواء پرداخته تعرض را شروع نمود؛ پس از دو بار عقبنشینی تا انزلی مجددا رشت را تصرف اما هنوز نتوانستهاید تا رستمآباد پیشروی نمائید؛ شعله آزادی تبریز در نتیجه این مخالفتها خاموش شد؛ احرار ایران با همه انتظاراتی که از انقلاب گیلان داشتهاند از شنیدن عملیات تند و زننده و افراطی یک باره مأیوس شدهاند و قرارداد منسوخه ایران بر باد ده مجددا دارد احیاء میشود! افسوس که قدمی از گیلان بیرون نرفتهاید تا بدانید که افراد ایرانی در برابرتان مسلح شده و جنگ با انقلابیون را «جهاد مقدس» نام گذاردهاند و عملیات خشنتان آنها را به دامان بیگانه انداخته است.
نام سوسیالیست و بالشویک به حدی منفور شده که کسی حتی در خواب میل ندارد آنرا بشنود. تصدیق میکنم که انقلاب متضمن همهگونه خسارات مادی و معنوی است ولی البته تصادفی نه از روی عمد. مرا ملامت میکنید چرا به جنگل آمدم؟ مگر آنها که نیامدند محفوظ ماندند؟ حاجی شیخ محمد حسن و میرزا عبد الحسین خان را در انزلی دستگیر کردید؛ معین الرعایا و همراهانش را در منجیل. شیخ عبد اللّه خان در رشت شهید شد؛ اکنون گائوک و مظفرزاده تلخی بیمهریهای شما را میچشند.
شما جمعیت بالشویک رشت آیا مستقیما به سویت روسیه مربوطید یا مستقلا اقدام مینمائید؟ تاکتیک و رویهتان در حال و آینده چیست؟ اگر برخلاف گذشته است پس میشنویم که هنوز کماکان رویه گذشته تعقیب میشود در حالیکه لازم است موجبات تحبیب مردم را فراهم آورید. چنانچه عملیات بعد مطابق گذشتهها باشد متذکر میشوم محال است بتوانید برای پیشرفت آزادی قدمی بردارید؛ بر فرض آنقدر بکشید و خود کشته شوید و ایران را توده خاکستر نمائید باز عقیده ندارم نتیجهای عایدتان شود.
هرگاه با سویت روسیه ارتباط دارید باید بر طبق قرارداد محکم و مستقیم، معلوم و عهد و میثاق بدون تغییر باشد و الا اکتفا به قول چند تن سردسته که ممکن است با آمدن امثال ابو کف عوض شوند مآل خوشی ندارد چه در خلال کار دشوار نخواهد بود که سردستههای صالح اخراج شوند و به نام شما قتل و غارت و عملیات ناهنجار شروع و شما را بدنام کنند! طبیعی است وقتی به ساویت روسیه مراجعه شود اظهار بیاطلاعی خواهند نمود و حق هم دارند.
شما را دوستانی میدانیم سهو کرده که در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده است؛ انقلاب شکست خورده و ایران به آغوش اجنبی انداخته شده است؛ نفرت عامه به سوی شما متوجه و زحماتتان را به باد داده است و شما هنوز در مقام جبران این سهوها برنیامدهاید.
من هیچگاه نظر خصومت و عداوتی با شما نداشته و ندارم؛ من همانطورکه به وسیله آقایان افجهای و خلخالی و اردبیلی و شفائی پیغام کردم در اینجا نیز تکرار میکنم که با دوستان قدیمم طرفیت و دشمنی ندارم! حرفم این است که نمایندگان سویت روسیه به عنوان مساعدت آمدند و قراردادی منعقد کردند و هنوز چند ماهی نگذشته که نقض عهد نموده به تجاوز پرداختند؛ شما دوستان قدیم به جای آنکه عقیده صحیح به نفع انقلاب را تائید کنید به سهو و اشتباه از ما جدا شده به ناقضین عهد پیوستید. عجیب است که خودتان را طرف ما
ص: 226
معرفی میکنید در حالتیکه ما شما را هیچوقت دشمن ندانسته و نمیدانیم بلکه مایلیم سهو خود را ملتفت شده و آن را جبران کنید تا بعد از تحمل آنهمه زحمات منفور عامه نشوید. من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار میشمارم کسانی را که به خلاف این عقیده رفتار کنند و یا به نام پیش بردن آزادی مقاصد شخصی و منافع خصوصی را تعقیب نمایند.
مطمئن باشید که عنقریب پرده از روی کارها برداشته میشود و خواهید دید که ملایمت و بیطرفیمان در گوشه جنگل چقدر به انقلاب کمک کرده که جسارت و تندرویتان نکرد و حالا فرض میکنیم که اول کار است؛ بدون وثیقه و عهد ثابت تغییرناپذیر با سویت روسیه اقدام به عمل و فعالیت تکرار همان حوادث گذشته است زیرا عقیم ماندن انقلاب به وسایل مختلفه قابل هرگونه پیشبینی است؛ باید با بسته شدن عهد محکم و استوار با سویت روسیه که یقین دارم از وقایع نامساعد این حدود دلتنگ و ناراضی حتی بیاطلاعند جلوی هرگونه پیشآمدهای سوء را میتوان گرفت؛ شما هم لازم است تندیها و عصبانیّتها را کنار گذارده موجبات اطمینان مردم و ارضاء خاطرشان را فراهم آورید؛ به هیچوجه خودتان را از تأیید افکار عامه مستغنی ندانید؛ گمان نکنید که تذکر سهوها و اشتباهایتان از باب ملامت و توبیخ است؛ مطمئن باشید که علاقه و همقدمی و دوستیهای سابق و فداکاری و کوششهای دیرین شما محرک اظهار این حقایق است. نوعی کنید که تضررات گذشته اعاده نشوند و از زحماتتان به طور مطلوب نتیجه بگیرید.
راجع به مواد سهگانه مطمئن باشید که در آتیه نزدیک هویت انقلابی و فداکاریهای هریک از رفقایمان ظاهر و معلوم خواهد گردید و آنوقت است که شماها از سوء ظن و تهمتهای گذشته اظهار ندامت خواهید نمود.
ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر لاقید بمانیم؛ مظلومین و رنجبران بیچاره را زیر فشار پنجه ظالمان و متعدیان نگریسته ساکت بنشینیم؛ عقیدهمان ثابت و غیر قابل تزلزل است؛ تمامی افراد ما با حرارت سرشار برای فدا شدن در راه آزادی مهیا و بیپروا هستند؛ لیکن مراقباند که فعالیتهایشان بجا و به موقع صرف شود و به جای نفع موجب زیان و خسارت نگردد.
من اگرچه در گوشه جنگل منزویم لیکن از اوضاع جهان بیاطلاع نیستم و یک نمونهاش را که در کشور ما روی داده است برای استحضارتان مینویسم:
انگلیسها پیشنهاداتی به دولت ایران داده و جنگ با بالشویکها را به عهده گرفتهاند. پیشنهادات مزبور از اینقرارند:
1- امضاء و اجراء قرارداد معروف.
2- تشکیل پارلمان از وکلائی که در دوره زمامداری وثوق الدوله انتخاب شده بودند.
3- تسلیم قزاقخانه به انگلیسها و اخراج صاحبمنصبان روس.
کابینه مشیر الدوله این پیشنهادات را نپذیرفت و استعفا داد؛ شاه قبول نموده سپهدار گیلانی را مأمور تشکیل کابینه و اجراء پیشنهادات مزبور نمود.
بالجمله گفتنیها زیاد است اما صفحات نامه گنجایش ندارد به این جهت است که میگویم:
شرح این هجران و این خون جگراین زمان بگذار تا وقت دگر
پس از آنکه دو گروه با یکدیگر سازش کردند اعلامیههای متعددی منتشر ساختند. در یکی از آنها تشکیل «کمیته انقلاب ایران» اعلام شد. نام احسان الله خان در این اعلان دیده نمیشود به جای وی امضاء سرخوش گذاشته شده است.
به همه دوستان قدیم خواه علاقه قلبیشان باقی باشد و خواه نباشد تقدیم ارادت مینمایم.
کوچک جنگلی
پس از ردوبدل شدن نامهها، احسان اللّه خان و خالو قربان برای ملاقات با میرزا به فومن رفتند و با وی آشتی کردند. در مراجعت به رشت روز بیست و ششم اردیبهشتماه 1300 اعلامیهای به امضای آنها منتشر شد که وحدت بین دو گروه انقلابی را مژده داده متذکر شده بود متینگهای ضد انقلابی و هرگونه عمل و رفتاری برخلاف موازین انقلاب موجب عکس العمل شدید حکومت است مخصوصا در این موقع که وحدت بین دو دسته انقلابی برقرار
ص: 227
میرزا کوچک خان
میرزا کوچک خان (نفر سوم از سمت راست) و چند تن از اعضاء شورای انقلاب و نیز کاژانف فرمانده قوای ارتش سرخ در عکس دیده میشوند.
مشهدی علی شاه از مبارزان نهضت جنگل
شیخ علی شیشه بر یکی از سران مجاهدین جنگل
ص: 228
شده به هیچکس اجازه انتریک و تبلیغات سوء داده نمیشود و متخلفین به جوخه اعدام سپرده خواهند شد.
دو روز بعد اعلامیه دیگری از طرف خالو قربان منتشر گردید که سخن- چینان را از فتنهگری و ایجاد نفاق بر حذر میداشت. پس از انتشار اعلامیههای مزبور جلسهای در فومن با حضور میرزا، احسان، خالو قربان، حیدر عمو اوغلی و چند تن دیگر تشکیل گردید و کمیته جدید انقلاب تعیین شد.
اعضاء کمیته روز اول تیرماه 1300 طی اعلامیهای بدینشرح معرفی شدند:
میرزا کوچک خان- حیدر خان عمو اوغلی[546]- خالو قربان- میرزا محمدی- احسان الله خان.
اما در اعلامیهای که روز بیست و سوم مرداد 1300 از طرف کمیته انقلاب ایران منتشر شد نام احسان الله خان حذف شده و اسم سرخوش درج گردیده بود.
همانطورکه گفته شد مشیر الدوله در زمان صدارت خود هیئتی به جنگل فرستاد تا از طریق مذاکره راه حلی پیدا شود و جنگ بین قوای دولت و جنگلیها خاتمه یابد. همزمان با اعزام هیئت به جنگل نمایندگانی نیز به شوروی اعزام گردیدند تا با دولت انقلابی لنین مذاکره کرده زمینه توافق بین ایران و شوروی را فراهم نمایند. یکی از نمایندگان دولت علیقلی خان مشاور الممالک بود که از طریق بادکوبه به مسکو عزیمت کرد و دیگری نادر آراسته بود که به ترکستان رهسپار شد. هیئتهای مزبور که در مهر و آبان 1299 به شوروی رسیدند یک سلسله مذاکرات را با مقامات مسئول شوروی آغاز کردند.
مشاور الممالک از باکو گزارشی به تهران فرستاد و سپس عازم مسکو شد. وی نتیجه اقدامات و مذاکرات خود را بدینشرح گزارش داد:
1- «مأمورین رسمی دولت ایران را که توقیف کرده بودند مرخص کرده و رسما معذرت خواستند.
2- اموال اتباع ایرانی که غارت شده بود تحت نظر کمیسیونی به ریاست ساعد مداغه تحویل و آنچه مفقود شده بود قیمت آن را مسترد داشتند.
3- راجع به اعزام قوا به ایران دستور مراجعت دادهاند.
4- از محبوسین ایرانی آنهائی را که بیتقصیر بودند مرخص و مقصرین سیاسی را به ایران اعزام داشتند.»
دولت انقلابی گیلان نیز برای خنثی کردن اقدامات تهران نمایندگانی به شوروی اعزام داشت. نمایندگان گیلان که عبارت بودند از سردار محیی و خالو قربان در بادکوبه با سران حزب کمونیست قفقاز تماس گرفته تقاضا کردند دولت شوروی نمایندگان اعزامی از تهران را نپذیرد و با تحویل مقادیری اسلحه و مهمّات دولت انقلابی گیلان را یاری دهد. سردار محیی و خالو قربان از مذاکرات و تماسهای خود در بادکوبه نتیجهای نگرفتند و ناچار به مسکو رفتند تا با سران کشور از جمله لنین تماس بگیرند. اما اقدامات آنها در مسکو نیز به نتیجه نرسید و لنین هم آنها را نپذیرفت. بدینجهت پس از مدتی توقف در مسکو به گیلان مراجعت کردند.
اما مذاکرات مشاور الممالک بینتیجه نبود. در تاریخ بیست و ششم دیماه دولت شوروی توسط او متن موافقتنامهای را به تهران ارسال داشت. این موافقتنامه در تهران جرح و تعدیل شد و مجددا به وسیله نماینده ایران به مسئولان دولت شوروی تسلیم گردید. بالاخره در تاریخ هشتم اسفند 1299 قراردادی بین نمایندگان دولت ایران و دولت جمهوری سوسیالیستی شوروی به امضا رسید. دولت شوروی پس از امضای قرارداد نیروی خود را همچنان در گیلان نگهداشت و احضار آن را به زمانی موکول کرد که خاک ایران از نیروهای انگلیسی تخلیه شده باشد.
در تعقیب امضای قرارداد، روتشتین سفیر دولت انقلابی شوروی روز پنجم اردیبهشت 1300 وارد تهران شد و سه روز بعد استوارنامه خود را به احمد شاه تقدیم کرد و نطقی به زبان روسی ایراد نمود که توسط ساعد مداغه به فارسی ترجمه شد. احمد شاه در پاسخ سخنان سفیر شوروی به مسئله گیلان اشاره کرده گفت: «ما یقین داریم که قضیه اسفآور گیلان در نتیجه مساعی و اهتمامات شما هرچه زودتر خاتمه یافته و طوری نخواهد شد که سکته به روابط دوستی دو ملت وارد آورد.»[547]
روتشتین روز شانزدهم اردیبهشت ماه 1300 در مراسم تاجگذاری احمد شاه شرکت کرد و ضمن نطق خود گفت: «خاطر اعلیحضرت همایونی را مطمئن میسازد که دولت متبوعه دوستدار نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد نموده است با نهایت صمیمیت اقدامات لازمه را در تسریع تصفیه مسئله گیلان اتخاذ خواهد نمود.»[548] شاه در پاسخ او اظهار داشت: «آرزوی ما این است که بر تشیید روابط دوستی موجوده بین دو ملت که اساس آن بر روی معاهدهای که اخیرا منعقد شده قرار گرفته است افزوده گردد. در این موقع به شما اطمینان میدهم که با هیئت دولت مساعی جمیله را برای اجرای این مقصود به عمل آورده و یقین داریم که حل و تصفیه فوری قضیه گیلان چنانکه اظهار نمودید فوق العاده موجب تسهیل منظور ما خواهد گردید.»[549]
مذاکرات نمایندگان شوروی در لندن نیز به نتایج مثبتی رسید، انگلستان رژیم جدید شوروی را به رسمیت شناخت و طرفین با گرفتن امتیازاتی از یکدیگر دست از عناد و دشمنی برداشتند و ظاهرا قدم در راه دوستی و وداد گذاشتند!
قوای انگلیس شروع به تخلیه ایران نمود و شورویها نیز گرچه هنوز گیلان را ترک نکرده بودند اما روشن بود که در آینده نزدیکی از ایران خواهند رفت.
آنها منتظر تصویب قرارداد ایران و شوروی از سوی مجلس شورای ملی بودند.
شگفت آنکه این اتفاقات مهم توجه جدی احسان الله خان و یاران او را در رشت به خود جلب نکرد.
موقعی که روس و انگلیس به توافق رسیده بودند و سفیر شوروی نیز وارد
ص: 229
تهران شده بود احسان الله خان بدون توجه به این مسائل در فکر اشغال تهران بود و برای حمله به پایتخت نقشه میکشید! مؤلف کتاب سردار جنگل معتقد است که ساعد الدوله فرزند سپهسالار اندیشه حمله به تهران را در احسان الله خان تقویت کرد. او که با شتاب از تهران به گیلان آمده بود و مأموریت داشت که احسان الله خان و خالو قربان را فریب داده در جهت حمله به تهران تشویق و ترغیب نماید طی مذاکراتی به احسان الله خان وعده داد در صورت حمله به تهران وی با کلیه نفرات خود به مجاهدین جنگل خواهد پیوست و بدینترتیب موفقیت آنها از نظر فتح تهران قطعی است!
احسان الله خان به کمک خالو قربان لشکری مرکب از سه هزار مجاهد و سرباز روس تجهیز کرد. در حوالی پل زغال واحدهای چریکی ساعد الدوله که قرار بود به مجاهدین بپیوندند همراه نیروهای دولتی ایران قوای احسان الله خان را در محاصره گرفتند. جنگ سختی آغاز شد که منتهی به پیروزی قوای دولت و شکست و هزیمت افراد احسان الله خان گردید. برخی از ناظران واقعه و مورخان از جمله ابراهیم فخرائی اظهار نظر کردهاند که علت اصلی پیروزی قوای دولت عدم شرکت روسها در جنگ بود زیرا سفیر شوروی به محض اطلاع از حمله احسان توسط پیک مخصوصی به افسران روس پیغام داد که به هروسیله از شرکت در جنگ خودداری نمایند.
احسان با تحمل رنج فراوان توانست خود را از مهلکه نجات بخشد.
نیروی دولتی به فرماندهی فضل اللّه زاهدی (بصیر دیوان) پس از پیروزی، پیشروی خود را به سوی تنکابن ادامه داد امّا در برخوردی که بین نیروهای دولتی و افراد میرزا کوچک خان در حوالی رودسر رخ داد قوای دولت دچار شکست شد.
در اسفندماه 1299 سید ضیاء الدین طباطبائی مدیر روزنامه رعد به کمک رضا خان کودتا کرد، بدین توضیح که نیروی قزاق تحت فرماندهی رضا خان از قزوین به تهران حمله کرده پایتخت را اشغال نمود. سید ضیاء الدین در سنّ بیست و هشت سالگی کابینه خود را تشکیل داد و رضا خان را به سمت وزارت جنگ منصوب کرد. بسیاری از محققان اظهار عقیده کردهاند که نقشه کودتا توسط انگلیسیها طرح شده بود.
نهضت جنگل از مسائل مهمی بود که توجه سید ضیاء الدین را در نخستین روزهای نخستوزیری به خود جلب کرد. وی در خفا مشغول توطئه علیه جنگل شد زیرا باطنا از طرفداران انگلستان بود. از آنجا که مجاهدان جنگل منافع انگلیسیها را دچار خطر ساخته بودند طبعا سیّد نمیتوانست نظر مساعدی نسبت به آنها داشته باشد.
سیّد از یکسو به طور پنهانی با حاجی احمد کسمائی تماس گرفت و مبالغی پول در اختیار او قرار داد تا در جهت مبارزه با مجاهدان جنگل در گیلان اقداماتی را شروع کند؛ از سوی دیگر توسط سعد الله خان درویش برای میرزا کوچک خان پیام فرستاد و تقاضا کرد که مدت شش ماه عملیات چریکی متوقف گردد و به او مهلت داده شود تا منویات جنگلیها را به موقع اجرا گذارد.
او در پیام خود تصریح کرد که اگر طی این مدت موفق به انجام اصلاحات در ایران شد میرزا و یارانش به وی خواهند پیوست و در غیر اینصورت میتوانند مجددا مبارزات خود را آغاز نمایند.
همزمان با این اتفاقات کیگالو فرمانده نیروی سرخ در گیلان ناگهان به ملاقات میرزا رفت و به طور ضمنی او را در جریان امور بینالمللی گذاشت و به وی یادآور شد که ممکن است انقلاب گیلان در آینده نزدیک با مشکلات فراوان روبرو شود. فرمانده نیروی شوروی ضمنا خاطرنشان ساخت به خاطر احترامی که برای عقاید و افکار انقلابی میرزا قائل است شخصا از هیچگونه کمکی نسبت به وی مضایقه نخواهد کرد.
میرزا که متوجه خطر شده بود برای پیشگیری از وقایع ناگوار لازم دانست با روتشتین سفیر شوروی تماس حاصل نماید لذا توسط کلانتراف نامهای برای او فرستاد و سپس سعد الله خان درویش را با پیام مخصوصی به تهران اعزام داشت. سعد الله خان در تهران با سفیر شوروی تماس گرفت.
در این موقع شوروی، که موفق به عقد قرارداد با دولت ایران شده و در مذاکرات با انگلیسیها نیز به نتایج دلخواه دست یافته بود، دیگر هیچگونه علاقهای به ادامه نهضت جنگل نداشت و به سفیر خود در ایران مأموریت داده بود که اقداماتی را در جهت خاتمه دادن به این نهضت شروع کند منتهی تمهید مقدمات آنچنان باشد که به حیثیت انقلابی شوروی لطمهای وارد نشده در آغاز کار موجبات رسوائی مدعیان حمایت از نهضتهای انقلابی جهان فراهم نگردد!
روتشتین سفیر شوروی با دریافت نامه میرزا کوچک خان موقع را مناسب دانسته به وسیله سعد الله خان درویش پیامی برای میرزا فرستاد و طی آن متذکر شد که چون دولت شوروی در شرایط خاص بینالمللی عملیات انقلابی را بیفایده و حتی زیانبخش تشخیص میدهد لذا سیاست خود را تغییر داده است و دیگر نمیتواند از نهضت جنگل پشتیبانی نماید.
میرزا که نمیتوانست به آسانی از اندیشههای انقلابی خود دست بردارد مجددا سعد الله خان را به تهران فرستاد تا با آزادیخواهان تهران و سفیر شوروی تماس بگیرد و وسائلی برانگیزد که روتشتین را از سازش با دولت و تسلیم محض در برابر زمامداران ایران بازدارد. ضمنا چون یقین داشت با عزیمت نیروهای سرخ از ایران و تغییر سیاست شوروی و مخصوصا قدرتی که رضا خان سردار سپه و ارتش به دست آوردهاند کار مبارزان جنگل مشکل خواهد شد شرائطی را برای ترک مخاصمه و متوقف ساختن عملیات چریکی پیشنهاد کرد. طبق شرائط مزبور دولت مرکزی میبایست با تفویض نوعی خودمختاری به گیلان موافقت نماید و زمینه اصلاحات عمیقی را در این ایالت فراهم سازد. میرزا شرایط خود را توسط کلانتراف برای سفیر شوروی فرستاد تا توسط او به رئیس دولت ارائه شود. شرایط میرزا به قرار ذیل بود:
1- اصلاحات اساسی در کلیه دوایر کشور به عمل آید به طوریکه امنیت داخلی و آزادیهای ملی، توأم با حفظ منافع بیگانگان تأمین گردد.
2- هیئت دولت قول دهد قراردادهای مخالف اقتدارات ملی را فسخ نماید و در اجرای تعهداتی که برای حفظ استقلال کشور لازم است ذمهدار باشد.
3- واگذاری امنیت گیلان به جنگلیها و تأدیه حقوق افراد از درآمدهای محلی.
4- انتصاب فرماندار و رئیس دارائی و همچنین افسران ژاندارمری به تصویب جمعیت.
ص: 230
5- آزاد بودن احزاب و سعی وافی در توسعه فرهنگ در شهر و قصبات.
6- عقبنشینی قوای دولت از فرونتها به قزوین.
7- قوای جنگل زائد بر میزان موجود افزایش نخواهد یافت.
در این موقعیت خطیر میرزا فقط به یک چیز میاندیشید و آن موجودیت نهضت جنگل بود. او میخواست محیط امنی برای بقاء و دوام نهضت جنگل فراهم سازد تا در فرصت مناسب بتواند به وضع آشفته جنگل سروسامان دهد و خود را برای مبارزات آینده مهیا سازد. در همین زمینه نویسنده کتاب شوروی و نهضت انقلابی جنگل مینویسد:
«میرزا به خوبی میدانست که وضع انقلاب ایران به جائی رسیده است که دیگر گسترش جنگهای انقلابی میبایستی برای مدتی نامعلوم کنار گذاشته شود و آنچه که اکنون اهمیت درجه اول دارد وجود و بقاء خود انقلاب است. به نظر وی برای حفظ انقلاب میشد همان جملهای را که لنین برای حفظ انقلاب اکتبر و در مورد قرارداد برست لیتوسک به کار برده بود معیار عمل قرار داد ...
لنین گفت: ما اکنون در وضعی قرار گرفتهایم که تنها حفظ انقلاب به مهمترین وظیفه تاریخیمان درآمده است، اگرچه نیل به چنین هدفی از طریق عهدنامهای ننگآور میسر گردد. وضع انقلاب ایران نیز چنین بود. یکچنین عهدنامهای هرقدر ننگین، معهذا انقلابیترین و اساسیترین عملی بود که جنگل میتوانست انجام دهد، شوروی به این هم راضی نبود.»[550]
روتشتین سفیر شوروی که مایل بود هرچه زودتر مسئله جنگل به صورتی مصالحهآمیز خاتمه یابد و به حیثیت شوروی در این ماجرا لطمهای وارد نشود با نخستوزیر تماس گرفت. در این موقع عمر حکومت صد روزه سید ضیاء الدین به پایان رسیده و قوام السلطنه به جای وی منصوب شده بود.
روتشتین در مذاکره با قوام السلطنه به نظر خودش راه حل قابل قبولی برای خاتمه دادن به نهضت جنگل پیدا کرد اما چون یقین داشت میرزا به آسانی با راه حل مزبور موافقت نخواهد کرد لذا طی نامه تهدیدآمیزی به او خاطرنشان ساخت که اگر حاضر به سازش نشود و تن به قبول راه حل پیشنهادی وی ندهد نباید توقع هیچگونه کمکی از روسها داشته باشد.
چون نامه مزبور واجد اهمیت بسیار است عینا به نقل آن مبادرت میکنیم:
«من زیاده از حد از الطافی که به وسیله رفیق سعد الله خان درویش اظهار کرده و موافقت با سیاستی که من از طرف دولت شوروی اجرا میکنم درنظر دارید خوشوقت گردیده و همچنین متشکرم از شرائطی که توسط کلانتراف فرستاده بودید و لازم میدانید که به دولت پیشنهاد کنید، پروگرام و شرایط و درخواستهائی را که از نظر من نماینده مختار دولت ج. ش. ف. ر میگذرانید با دقت هرچه تمامتر خواندم. لازم میدانم یکبار دیگر شما را متقاعد کنم به اینکه من سعادت ایران را میخواهم و از برای استقلال و آزادی داخلی و خارجی این مملکت میکوشم؛ من برای همین مقصود یعنی بیرون رفتن قواء مسلح اجنبی از خاک ایران مساعی خود را به کار بردم و خوشوقتم از اینکه اقداماتم بینتیجه نماند و قشون انگلیس و روس که عبارت باشد از قواء آذربایجان و روسیه رفتند و این اقدامات با نظریات تشکیلات دولتی و حزبی موافق درآمد! موقع انجام این کار فکرم این بود که تنها امنیت میتواند ایران را از چنگ امپریالیستهای خارجی که نسبت به ایران نظریات طمعکارانه دارند خلاص کند. من فکر میکردم نظریات انگلیسها این است که در شمال یک مخالفتی پدید آورند و یا آنکه ناامنی را دامن بزنند و بدینجهت خود را حافظ تشکیلات دولت معرفی کنند و با ضدیت با منافع شوروی و ایجاد بیم میان درباریان و زمامداران کشور و تحکیم موقعیتشان در جنوب، سدی مقابل انقلاب بوجود آورند و لازم نیست من برای شما شرح دهم که وضع سال گذشته چه قدر نفوذ انگلیسها را زیاد کرد و به نام نیکمان لطمه زد حتی اخیرا اقدام خودسرانه احسان و ساعد الدوله در تنکابن چقدر کارمان را به تأخیر انداخت برای همین مقصود من سعی کرده و میکنم که ترتیبی در رابطه شما با دولت ایران بدهم هرچند سعادت من یاری نکرده است که شما را شخصا ببینم اما با سابقه خوب شما آشنا هستم و خدمات سابق شما و پوزیسیون فعلی یعنی سردستگی ملیون را بسیار باارزش میشمارم با آن امیدی که به دوستی شما دارم به خود اجازه میدهم گوشزد کنم که به واسطه اوضاع بینالمللی، برایتان امکان نیافت با تاکتیک خودتان دولت را مرعوب و مجبور به بعضی تغییرات کنید و یا مملکت را از نفوذ و حضور انگلیسها آزاد نمائید. تکرار میکنم که این تقصیر شما نیست بلکه به علت وضع بینالمللی است که از زمان جنگ به این طرف ناشی شده است؛ از آنجائی که ما یعنی دولت شوروی در این موقع نهتنها عملیات انقلابی را بیفایده بلکه مضر میدانیم اینست که فرم سیاستمان را تغییر و طریق دیگری اتخاذ کردهایم! هرچند از زمان عقد قرارداد ما با ایران، که سیاستمان را به روشنی نشان میدهد چند ماهی بیش نگذشته است و مدت کوتاهی است که من در ایران مأموریت یافتهام معهذا پیشرفتهائی در سیاستمان محسوس است که نفوذ معنوی انگلیسها در شمال بلکه تا اندازهای در جنوب متزلزل شده است اما هنوز از جهاتی، دارای نفوذ بسیاری هستند معهذا گمان دارم بتوانیم به کمک تودههای حساس ملت این نفوذ را از بین ببریم. این نظریات، مرا وادار کرد در رابطه شما با دولت مداخله نمایم شما ملتفت هستید که از روی مواد قرارداد، ما مجبوریم دولت را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم اجبار ما منحصر است به خارج کردن قواء انقلابی روس و آذربایجان از گیلان، از طرف دیگر بر طبق همان قرارداد، ما مکلف نشدهایم که در مقابل دولت از قواء انقلابی ایران حمایت کنیم! پس از آنکه عدم مداخله در کارهای داخلی ایران را قبول کردیم طبعا نباید در مقابل دولت از هیچیک از اهالی دفاع کرد. چنانچه من یک چنین نظری را که حق من است اتخاذ میکردم حق داشتم که خود را کنار کشیده اعلام کنم در رابطه دولت ایران و کوچک خان انقلابی هیچگونه دخالتی ندارم؛ این بود که در ملاقات اولی من با سعد اللّه درویش، او را از نظریاتم یعنی ضرر ادامه عملیات انقلابی در شمال آگاه و خواهش کردم که شما را از این نظریات مطلع سازد تا عملا آن را مجری دارید؛ بعدا پس از آنکه از سعد الله درویش شنیدم که در میان ما توافق نظر پیدا شده و شما حاضرید که سیاست خود را با سیاست من تطبیق دهید زیاده از حد مشعوف شدم؛ من گمان میکردم که پس از خروج قواء بیگانه و صدور تأمین نامه برای
شما به وسیله من، شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطهای خودتان را
ص: 231
کنار میکشید و منتظر موقعی میشوید که شاید ملت ایران شما را به یاری خود بطلبد ولی شما اینطور نکردید و از برای کنار کشیدن و ترک عملیات، شرح مبسوطی به دولت ایران و به من پیشنهاد کردید. مثل این بود که شما فقط به همین شرایط حاضرید به وعدهتان وفا کنید و سیاست خودتان را با سیاست من تطبیق نمائید و از دخالت اجنبی که بر ضد استقلال مملکت است جلوگیری نمائید. این پوزیسیون با نظر من مخالف است زیرا مانند این است که شما در صورت عدم قبول این شرایط، حاضرید با انگلیسها در عملیاتی که بر ضد استقلال و آزادی مملکت مرتکب میشوند کمک کنید!
در تخلیه گیلان از قشون روس و آذربایجان، یک مسئله دیگر هم مورد نظر است و آن باز شدن راهی است که نهتنها ایران را به روسیه، بلکه با تمام دنیای خارج مربوط میسازد؛ به نظرم هرملتدوست وطنپرستی باید اشتیاق باز- شدن این راه را داشته باشد چونکه بعد از باز شدن این راه، ایران نفس راحتی خواهد کشید. این ایران را از حیث اقتصاد به تمام جهان متصل خواهد ساخت، این راه از احتیاجات اقتصادی ایران به انگلیس خواهد کاست و به همین اندازه به نفوذشان ضربت وارد خواهد ساخت! به شما پوشیده نیست که از فقدان روابط تجارتی با سایر کشورها چه اندازه فقر به ایران استیلا یافته است و همین امر حربه سیاسی و اقتصادی مهمی به دست دیگران خواهد داد.
من گمان دارم اولین وظیفه شما که شخص ملتدوست و وطنپرست هستید این است که از هیچگونه سعی در باز شدن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانیکه در این راه زحمت میکشند تولید اشکالی ننمائید. من متأسفانه میبینم که شما با پروگرام وسیع خودتان، از باز شدن این دریچه که برای حیات ایران لازم است جلوگیری میکنید! اگر آن تقاضانامه، به همان فرمی که نوشته شده بود و رفیق کلانتراف به من رسانید باقی میماند گمان میکنم تا یک اندازه قابل قبول بود، چه از نظر دولت و چه از نظر من. البته شما ملتفتید که تقاضاهای شما به همان ترتیب که توسط کلانتراف پیشنهاد کرده بودید در ظرف یک شب انجامپذیر نیست و مدت و کشمکش میخواهد؛ یقینا شما منتظر اجراء کامل آنها پیش از دست کشیدن از عملیات و تخلیه راه رشت نبودید؛ به همینجهت از من هم منتظر اجراء فوری آنها نباشید زیرا بدون مقدمه و بدون مراجعه به مقامات دولتی قابل تحصیل نیست.
من گمان میکردم در زمینه درخواستهای ارسالی به وسیله کلانتراف، امکان توافق نظر هست اما پیشنهادات دیگری به وسیله رفیق سعد اللّه درویش فرستادهاید که اجرایشان مشکلتر است؛ شما میخواهید که قزاقهای ایرانی عقب بنشینند و ایالت گیلان را بالتمام در دست شما باقی بگذارند! میخواهید که حکومت گیلان در دست یکی از دوستان نزدیکتان باشد و به او حکومت بالاستقلال این ایالت داده شود و همچنین میخواهید منافع این ایالت مطلقا راجع به شما باشد. الخ ...
گذشته از اینکه مجزا شدن ایالتی مانند گیلان چه اندازه برای آزادی و ترقی این ملت نافع یا مضر است میخواهم اشاره کنم که قبول یکچنین تقاضا از برای هیچ دولتی میسر نیست. وقتیکه دولت شوروی در سال 1919 حاضر شد که سازشکارانه جنوب را به «دنیکن» و سیبری را به «کلچاک» واگذار کند از روی لاعلاجی بود و مسائل مهمی او را به این کار وادار میکرد.
آیا میتوان امید داشت که دولت ایران با وجود اینکه از شما شکست نخورده حاضر شود که مملکت و قدرت دولتی را اینطور تقسیم کند؟ من وقتی یک همچو معاملهای را به نخستوزیر فعلی (قوام السلطنه) پیشنهاد کردم به کلی آن را رد کرد در اینصورت از برای من واضح است که با یکچنین شرایطی اگر در اجرایش مصر باشید صلح در میان شما و دولت امکانپذیر نیست. این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق رضا خان سردارسپه چندینبار از من اجازه خواست که این مسئله را به دستور قوام السلطنه به زور اسلحه پایان دهد؛ هربار من از او جلوگیری کردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل نمایم. چنانچه، حالیه بعد از رد قطعی پیشنهادات شما از طرف دولت من خود را کنار کشیده اعلام مینمودم که در کارهای داخلی ایران مداخلهای ندارم یورش قزاقها به فرونت شما حتمی بود و گیلان مبدل به یک صحنه جنگ داخلی و خونریزی ملی میشد اما من این کار را نمیتوانم بکنم به علت احساساتی که چه به شما و چه نسبت به ملت ایران دارم همانوقت من به نخستوزیر پیشنهاد کردم آخرین اقدام را که متضمن یک تخفیفی هم نسبت به شما باشد به عمل آورد این است که این نامه را مینویسم؛ پیشنهادم به قرار زیر است:
قزاقها عقب بنشینند به طرف قزوین و شما قواء خود را به جنگل عقب ببرید؛ به شما اطمینان میدهم که قزاقها مجددا پیش نیایند همچنین از طرف شما به دولت اطمینان خواهم داد.
حکومت رشت با توافق نظر ما هرسه خواهد بود و قنسول من در رشت ملتفت خواهد شد که از طرف دولت به شما تجاوزاتی نشود. به حکومت از برای حفظ امنیت یک قوه جزئی «ژاندارم» داده خواهد شد. همچنین قواء شما باید یک عده معین باشد که از طرف آنها برای دولت و یا حکومت خطری متصور نباشد و لیکن آن عده باید برای محافظت شما کافی باشد؛ معلوم است که نه از برای شما و نه از برای حکومت نباید از خارج کمکی برسد. بالاخره به شما وعده یک مبلغی داده میشود که بتوانید با آن مخارج خود و قواء خود را عهدهدار شوید؛ این مبلغ از تمام ایالات به طور سرشکن جمعآوری میشود و یا عبارت خواهد بود از اینکه یک قسمت از مالیاتها را به آن اختصاص دهند.
من یک همچو پیشنهادی را از هردو طرف قابل قبول میدانم و با افتخارات و مقتضیات هردو طرف موافق میبینم نه دولت از شما و نه شما از دولت به هیچوجه واهمهای نخواهید داشت؛ گذشته از این شما دارای قوائی خواهید بود از برای موقعی که دولت ایران به طور قطع خود را به بیگانه بفروشد.
باید رفیق محترم خود را آگاه کنم و اطمینان بدهم از اینکه وضع شما و مسائلی که ممکن است در آینده از برای شما اتفاق بیفتد تمام را من درنظر دارم. مطمئنم که این پیشنهاد برای آینده مزبور به هیچوجه مضر نخواهد بود به عکس کمک خواهد کرد برای برقراری امنیت در شمال و گردش اقتصادیات کشور. از روی تجربه آموختهام که ملت ایران از ضعف قواء مرکزی بهرهمند نمیشود بلکه استفاده از آن ضعف نصیب بیگانگان ستمگر میگردد فقط یک دولت قوی مرکزی است که میتواند عملیات امپریالیستی را در ایران خنثی نماید و چون دولت مزبور لاعلاج به ما بستگی خواهد داشت این است که
ص: 232
عقبنشینی و تسلیم برای وی سختتر از پیش میشود.
رفیق محترم را تصدیع میدهم به اینکه آخرینبار است که من در روابط شما با دولت ایران مداخله میکنم. من از شما خواهش و التماس دارم که مداخلهام را رد نکنید و باور نمائید که من از روی صمیمیت میخواهم در این موقع باریک به ایران کمک کنم و شخص شما را که سردسته رشید ملیون ایران میدانم فوق العاده محترم میشمارم.
اگر شما پیشنهاد مرا قبول کنید و جوابش را وسیله قاصدی که مراجعت میکند بفرستید مطمئنم که هیچوقت پشیمان نخواهید شد اما اگر پیشنهادم را رد کنید من مجبورم از اقدامات خود دست کشیده با دلی دردناک ناظر یک صحنه خونین و یک برادرکشی که لطمه به آزادی ملت ایران خواهد زد باشم. در خاتمه از صمیم قلب احترامات فائقه را تقدیم میدارم. «روتشتین»
میرزا که در جریان وقایع مختلف قرار داشت و از توافق بین انگلیسیها و روسها اطلاع حاصل کرده بود با توجه به قرارداد منعقده بین ایران و شوروی و قدرتی که رضا خان سردارسپه وزیر جنگ کسب کرده بود و مخصوصا اختلافات داخلی و ضعف درونی جنگل، خود را مجبور میدید راه مسالمت در پیش گیرد. او که همهچیز را از دسترفته میدید در اندیشه پیدا کردن راهی بود که او را از تسلیم و اطاعت محض در برابر قدرتهای خارجی و داخلی نجات بخشد و موقتا از سقوط و متلاشی شدن نهضت جنگل جلوگیری نماید بدینجهت پس از مشورت با یاران و نزدیکان خود پاسخ مسالمتآمیزی به شرح زیر برای سفیر شوروی فرستاد:
«رفیق محترم، بسیار خرسندم که در مراسله اخیر که به وسیله رفیق کلانتراف مرقوم داشتهاید کاملا تصدیق دارید که ایران میدان غرضرانی بیگانگان و متعدیان عالم بشری بوده و حیات اجتماعی ما دستخوش استفاده سرمایهداران خارجی و نفعپرستان داخلی است. ضعف و لاابالیگری زمامداران دورههای متوالیه مرکز لزوم اصلاحات داخلی و هرگونه قیام و نهضتی را که متضمن اصلاحات اساسی کشور باشد مشروع میسازد.
من و یارانم در مشقتهای فوق الطاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فشار خائنین داخلی، تأمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال حکومت ملی. همه فداکاریهای بنده و احرار جنگل برای وصول به همین مقصود عالی است و بس. شما را که نماینده رسمی دولت اتحاد جماهیر شوروی هستید و دولت شما را حامی و پشتیبان این مسلک و عقیده دانسته و میدانیم و همین عقیده و اعتماد بود که قشون سرخ سویت روسیه را که بدون هیچ دعوتی به ایران آمدند با یک عالم امید و اشتیاق پذیرفتیم. متأسفانه رؤسای بیاحتیاط قشون شما به کمک مفسدین داخلی نگذاشتند از این نیرو استفاده کامل شود و انقلاب ایران را پیشرفت دهیم. اگر نظریهمان به خلاف مندرجات فوق الذکر بود شاید به اختلافات و هرجومرجهای تولید شده وقعی ننهاده همان مصائب و زحمات وارده به گیلان را به تمامی خاک کشور تحمیل میکردیم، اما سعادت مملکت و طرفداری از رنجبران مجبورم نمود که از تعرضشان جلوگیری کرده و انقلاب را در زمینه اساسیش توأم با حوصله و انتظارات عموم سوق دهم. من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجوده میدانم، اما اکنون که شما با نظریات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بینالمللی دارید و کاملا در مراسله شریفه شرح دادهاید صلاح این جمعیت را در سکوت میبینید من به اطمینان صداقت و آزادیخواهی شما همعقیده میشوم به اینکه ادامه انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحهدار میکند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت مینماید و فکر ملوک الطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت میبخشد ناچارم برای درهم شکستن پنجههای دسیسهکار آنها سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تا چه پایه منافع توده اصلی را درنظر خواهد گرفت و از استقلال ایران دفاع خواهد کرد؛ به علاوه مترصد خواهم بود که حکومت سویت روسیه در زمینه افکار آزادیخواهانهاش چقدر به ملت ایران مساعدت خواهد نمود و تعهدات کتبی شما در حیات اقتصادی مملکت چه تأثیری خواهد داشت. بنابراین شرایطی را در زمینه پیشنهادات شما که متضمن بقاء و صلاح جمعیت است و جلوگیری از بدنام شدن خواهد نمود پیشنهاد و حتمی الاجراء میداند، البته نمایندگان جمعیت آن را به نظر شریف خواهند رسانید من شما را مطمئن میسازم که تأیید سیاست مشروحه در نامه شما من و جمعیت جنگل را تا حدی قانع کرده و امیدوار است که دولت ایران نیز از سکوت جمعیت سوء استفاده نکند و به اصلاحات منظوره وجود خارجی بدهد.
در خاتمه این نکته را لازم به تذکر میداند که مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است؛ تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و میدانم؛ چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت رفع این توهم را مینماید.
ایام موفقیت مستدام کوچک جنگلی
از شرایط پیشنهادی میرزا به سفیر شوروی اطلاعی در دست نیست. این شرایط در هیچیک از کتابهای مربوط به نهضت جنگل درج نشده است اما آنچه مسلم است این شرایط تفاوت و اختلاف زیادی با پیشنهادهای سفیر شوروی نداشته است چون میرزا مطمئن بوده است که شرایط زیاد متفاوتی با پیشنهادهای مشترک قوام السلطنه و روتشتین به هیچوجه مورد موافقت قرار نخواهد گرفت. امّا نامه میرزا به طور ضمنی نشان میدهد که موافقت وی با سفیر به خاطر درستی و صحت و اصولی بودن مطالب نامه او نیست بلکه ضرورت، او را مجبور به مسالمت و قبول کلیات شرایط پیشنهادی کرده است.
میرزا تنها با اتخاذ اینروش در برابر توطئه مشترک روس و انگلیس و دشمنان ایرانی میتوانست نهضت جنگل را از شکست و سقوط قطعی و نیز رسوایی تسلیم و سازش نجات بخشد. وی در همینحال که گرفتار مسائل خارجی جنگل بود با مشکلات داخلی نیز میبایست به مقابله پردازد و توطئهها و مخالفتهای جناحهای مخالف را خنثی نماید.
بین اعضاء کمیته انقلابی اختلاف و دودستگی وجود داشت. چند تن از اعضاء کمیته با میرزا کوچک خان هماهنگی داشتند و چند تن دیگر با عقاید و نظرات او مخالفت کرده از حیدر عمو اوغلی که دارای افکار کمونیستی بود
ص: 233
پشتیبانی میکردند. اختلاف بین اعضاء کمیته انقلابی به حدّی عمیق بود که موجبات نگرانی آزادیخواهان تهران را فراهم ساخت. محمد رضا مساوات و میرزا طاهر تنکابنی و ادیب السلطنه سمیعی طی پیامی اعضای کمیته را دعوت به اتحاد و اتفاق نموده از آنان خواستند که به اختلافات خود پایان دهند اما پیام آزادیخواهان تهران مؤثر واقع نشد و دامنه اختلافات بین میرزا و حیدر عمو اوغلی و خالو قربان و طرفداران آنها وسیعتر گردید. هریک از طرفین مصمم شده بودند با از بین بردن طرف مقابل آتش اختلافات را خاموش سازند. بالاخره در یک جلسه خصوصی محرمانه که با شرکت میرزا کوچک خان، گائوک آلمانی، معین الرعایا، اسماعیل جنگلی، عبد الحسین شفائی، محمد علی پیربازاری و عبد الحسین ثقفی تشکیل شده بود تصمیم گرفته شد که مخالفین را توقیف کرده محاکمه نمایند.
روز 26 محرم هجری قمری که قرار بود کمیته انقلاب در دهکده «ملاسرا» تشکیل شود طرح بازداشت مخالفین به مرحله اجرا گذاشته شد. صبح روز مزبور حیدر عمو اوغلی، خالو قربان و سرخوش در عمارت ملاسرا حاضر شدند. چند تن از افراد آنها که غالبا از مجاهدان کرد بودند آنان را همراهی میکردند. محمد علی خمامی، میرزا محمود کردمحلهای و کاس آقا حسام خیاط نیز برای دیدار میرزا به عمارت ملاسرا رفته بودند. ناگهان ساختمان مزبور در زیر رگبار گلوله قرار گرفت و افراد میرزا برای دستگیری حیدر عمو اوغلی و خالو قربان و همراهان آنها به ساختمان حملهور شدند. ساختمان به وسیله نارنجک و بمبهای دستی به آتش کشیده شد و جنگ تنبهتن آغاز گردید. چند تن از طرفین مقتول یا مجروح شدند. سرخوش در میان شعلههای آتش جان سپرد؛ خالو قربان فرار کرد ولی حیدر عمو اوغلی حین فرار در اطراف پسیخان دستگیر شد و به کسما اعزام گردید.
پس از این واقعه جنگ سختی بین مجاهدان طرفدار میرزا از یک طرف و کردها و سربازان روس از سوی دیگر آغاز شد که مدت هفت روز ادامه داشت.
حیدر عمو اوغلی را به دهکده دورافتادهای به نام مسجد پیش فرستادند. او تحت نظر افراد معین الرعایا زندانی بود. میرزا تصمیم داشت وی را محاکمه نماید امّا وقایع مهمی که آن ایام پیدرپی اتفاق افتاد فرصتی برای تشکیل جلسات محاکمه باقی نگذاشت.
همزمان با میانجیگری سفیر شوروی بین تهران و جنگل رضا خان سردارسپه وزیر جنگ در رأس نیروهای دولتی به سوی گیلان روان شد. میرزا که نهضت جنگل را میان گرداب اختلافات و جنگهای داخلی در حال اضمحلال میدید و یقین داشت در چنان شرایطی نخواهد توانست در برابر نیروی دولت به مقاومت پردازد به آخرین تلاشهای خود دست زد و محمد انشائی و میر صالح مظفرزاده را برای مذاکره با قوام السلطنه نخستوزیر و سفیر شوروی به تهران فرستاد ولی متأسفانه نتیجهای حاصل نشد.
قوام السلطنه به نمایندگان جنگل اظهار داشت که مسئله جنگل به او ارتباطی ندارد و مستقیما باید توسط رضا خان سردارسپه وزیر جنگ حلوفصل شود.
سردارسپه نیز در همینحال به سوی گیلان پیش میراند. شگفت آنکه کلانتراف وابسته نظامی سفارت شوروی نیز او را در این سفر همراهی میکرد.
حیدر عمو اوغلی حین فرار در اطراف پسیخان دستگیر شد و به کسماء اعزام گردید ... میرزا تصمیم داشت او را محاکمه کند امّا ...
سفیر شوروی با اعزام وابسته نظامی سفارت در معیّت رضا خان هماهنگی کشور متبوع خود را با دولت ایران در سرکوب نهضت جنگل به اثبات رسانید و عملا هرگونه رابطه دوستانه را با جنگلیها قطع کرد.
در این موقع رشت در اشغال نیروهای خالو قربان بود؛ وی که از حامیان و دوستان صمیمی احسان الله خان بود از روسها و کمونیستها اطاعت میکرد. با نزدیک شدن قوای دولت چون خالو از دو سو خود را در فشار میدید تصمیم گرفت از طریق ترک مخاصمه و تسلیم رشت به رضا خان خویشتن را آسوده سازد لذا حاجی محمد جعفر کنگاوری را به امامزاده هاشم فرستاد. کنگاوری در امامزاده هاشم به حضور سردار سپه رسید و برای خالو قربان اجازه شرفیابی گرفت! رضا خان که از صمیم قلب مایل بود مسئله جنگل بدون جنگ و خونریزی و به طریق مسالمتآمیز حل شود و در ابتدای کار موجبات زحمت وی را فراهم نسازد خالو قربان را با آغوش باز پذیرفت. با بودن وابسته نظامی شوروی در التزام رکاب جز اینهم انتظاری نمیرفت! سرهنگ سالار نظام که بعدها به نام کوپال معروف شد و به درجه سرلشگری رسید با سمت آجودانی،
ص: 234
رضا خان را در این سفر همراهی میکرد. وی جریان واقعه را در خاطرات خود چنین شرح میدهد:
«چهارشنبه 19 میزان[551]. جمعی از رشت آمده منتظر تشریففرمایی حضرت اشرف بودند که اجازه تحصیل کنند خالو قربان که سرپرستی اکراد را داشت شرفیاب شود ... بنده از طرف حضرت اشرف مأمور پذیرایی شدم.
حاجی محمد جعفر کنگاوری که جزء وزراء خالو قربان بودند صحبت میکردند و اجازه برای خالو قربان گرفتند. بعد از مدتی خالو قربان با پنج درشکه که نزدیکان خود و چند نفر اهل رشت در آنها بودند وارد امامزاده هاشم شدند.
خالو قربان شرفیاب شد و ماوزر خود را تقدیم حضرت اشرف نمود. حضرت ماوزر را گرفته دو باره پس داد و فرمود من این ماوزر را به شما میدهم که بیگانه از شما نگیرد ... جمعه 21 میزان- ساعت ده حضرت اشرف از امامزاده هاشم به دوشنبهبازار تشریففرما شدند. میرپنج محمود خان و کلانتراف اتاشه نظامی سفارت شوروی همراه بودند. گزارش خود را مبسوطا به عرض رساندم. میرپنج و کلانتراف مأمور شدند به رشت بروند و خالو را وادار به تأمل کنند تا اردو به شهر داخل شود. مأمورین دو بعد از ظهر به همراهی قنسول شوروی مراجعت کردند.»[552]
خالو قربان به پاس این خدمت یا خیانت به اخذ درجه سرهنگی مفتخر و به خدمت در ارتش ایران دعوت شد.
بدینترتیب رشت بدون کوچکترین مقاومتی سقوط کرد و رضا خان سردارسپه همراه با قوای خود وارد شهر شد. وی بلافاصله بعد از ورود به رشت اعلامیهای به مضمون زیر منتشر ساخت:
«تقریبا هفت سال است که جمعی غوغاطلب هستی این ایالت را به باد داده و دولت را وادار به اعزام قشون نمودهاند. غوغاطلبان داخلی عملیات دولت را ناقص و بینتیجه گذاردند تا جائیکه مأمورین دولت با دادن تلفات زیاد مجبور به عقبنشینی شدند. یگانه تسلی خاطرم این بود که شما و خاندان شما را از چنگال غارتگران رهائی بخشم؛ خانوادههائی که سالها در ناز و تنعّم زندگانی کرده و در یک طرفة العین به یک عائله پریشانروزگار تبدیل یافته از نظر من محو و فراموششدنی نبود. اکنون به شما مژده میدهم که توجهات دولت آسایش شما را در پرتو شمشیر من مقرر فرموده است. من یک سربازم و به مظفریت خود اطمینان دارم زیرا وظیفهای که انجام میدهم مقدس است. شکر خدای را هنگامی قدم در مرکز ایالت شما میگذارم که خیانت یغماگران در معرض تهدید قشون دلیر من واقع گشته است. اهالی گیلان باید بدانند که قسمت اعظم مصیبتهای وارده به آنها در نتیجه دوروئی بعضی از اهالی خود گیلان بوده است. اکنون موقع آن است که آسایش خود را فقط از طرف دولت انتظار داشته باشید. در این موقع که دست نیرومند قشون دولت متجاسرین را عقب رانده و در همهجا تعقیب خواهند شد به عهده شماست که مادا و معنا با قوای دولت کمک و همراهی نموده از آزادی کنونی که لطف خداوند به شما مقدور کرده استفاده نمائید. من به درگاه خداوندی تقدیم شکر مینمایم که ورود مرا وسیله نجات جان و مال و ناموس شما قرار داده است.»
رضا خان پس از تسلط بر رشت به منظور پایان دادن نهضت جنگل و حصول اطمینان از خاموش شدن این نهضت طی اعلامیهای مجاهدان جنگل را به تسلیم و ترک مخاصمه دعوت کرد و به آنان اطمینان داد که در صورت تسلیم میتوانند از تعقیب مصون بوده با آسودگی خاطر به محل کسبوکار خود مراجعت نمایند.
برخی از سران جنگل به اتفاق افراد خود دعوت رضا خان را پذیرفته تسلیم شدند و حتی مبالغی پول دریافت کردند. سرلشگر کوپال در یادداشتهای خود در تاریخ پنجم آبان 1300 به این نکته اشاره کرده است: «سید محمد تولمی تسلیم شد. سید جلال[553] هم آمد. حسب الامر سه هزار تومان به مشار الیه دادم.»
در این ایام انزلی هنوز در اشغال کمونیستهای قفقازی بود که ظاهرا از احسان اللّه خان اطاعت میکردند. رضا خان و روسها در مورد تسلیم انزلی نیز به توافق رسیده و قرار گذاشته بودند مبلغ پنج هزار تومان از طرف رضا خان به عنوان خرج سفر در اختیار احسان اللّه خان گذاشته شود که بین کمونیستهای قفقازی تقسیم گردد و یک کشتی روسی آنها را به قفقاز منتقل سازد.
احسان اللّه خان نیز تصمیم گرفت همراه چند تن از نزدیکان خود و کمونیستهای گیلان که مایل نبودند خود را به قوای دولت تسلیم نمایند ایران را ترک کرده همراه قفقازیها به باکو برود.
روز ششم آبان 1300 دو فروند کشتی جنگی شوروی که ظاهرا به عنوان حمایت و مراقبت از کالاهای تجارتخانه سانترسایوز و باطنا به منظور حمایت از کمونیستها در بندر انزلی لنگر انداخته بودند آبهای ایران را ترک کرده به شوروی بازگشتند. یک کشتی مسافری نیز کمونیستهای قفقازی را حمل میکرد. امّا احسان اللّه خان و نزدیکان و مشاوران او تا عصر روز بعد در بندر انزلی ماندند. پنجاه تن از افراد مسلح نیز با آنها بودند. روز هفتم آبانماه در لحظاتی که قوای دولت از سوی غازیان به انزلی نزدیک میشد و ورود خود را با شلیک صدها گلوله اعلام میکرد احسان اللّه خان و همراهان او به سوی یک کشتی مسافری روسی که در انتظار آنها لنگر انداخته بود روان شدند. دقیقا روشن نیست چند نفر احسان اللّه خان را در سفر شوروی همراهی کردند ولی در برخی از مآخذ تعداد آنان حدود هشتاد نفر ذکر شده است. افراد سرشناسی که به اتفاق احسان اللّه خان ایران را ترک کردند عبارت بودند از: محمد جعفر کنگاوری، رضا خواجوی، سید ابو القاسم ذره، ابراهیم امینی، لادبن نوری، سید عبد الحسین حسابی، علی اکبر ناصری، حسینزاده درجزی، سردار محیی، احمد مسافر معروف به انف، عبد الحسین معز السلطان، آشوری و کبریت خان.
احسان قبل از سوار شدن به کشتی جملاتی نیز خطاب به تماشاگران ناظر صحنه ادا کرده گفت: «ای هموطنان، ما برای آزادی شما آمده بودیم و چون خیانت سرداران مانع از انجام خیالات ما شد این مأموریت بزرگ را به وقت دیگر و بسیار نزدیک موکول میکنیم!»
در همینمورد کاظم شاهرخی (امیرزاده) در کتاب آزاده گمنام میگوید:
ص: 235
«چندی نگذشت که احسان الله خان نیز با اطرافیان خود که عبارت از حسابی، ذره، لادبن، حاج جعفر کنگاوری و غیره بودند از ایران حرکت و به باکو وارد شدند. ناگفته نماند بااینکه در آن تاریخ تعداد اطرافیان مرحوم احسان الله خان به 250 نفر تقلیل یافته بود معهذا شخصا مایل نبود ایران را ترک کند؛ میگفت میمانم و میجنگیم ولی کنسول رشت شوروی به او میگفت ما با دولت ایران معاهده بستهایم و تکلیف سیاست خارجی ما برای مدت متمادی با دولت ایران روشن شده و ما نمیتوانیم از شما جانبداری بکنیم باید حتما ایران را ترک نموده و به باکو بروید. این بود که احسان الله خان در مقابل اصرار کنسول مزبور ناگزیر شد که به وسیله کشتی به باکو عزیمت نماید. از آنجایی که راضی به رفتن نبود سه بار به داخل کشتی رفته و به ساحل برگشته بود. آخرینبار ورود به کشتی نطقی کرده و از اتباع و همفکران خود خداحافظی و به آنها وعده داده بود که قریبا مراجعت و هدف خود را تعقیب خواهد کرد! نشان بدان نشان که برای همیشه رفت و دیگر برنگشت و تمامی آرزو و آمال خود را به قبر برد!»
هنگامیکه کشتی حامل احسان و همراهان از تیررس دور شده بود قوای دولتی رسیدند و چند تیر نیز به سوی کشتی شلیک کردند. شاید در این لحظات ناظران صحنه نتوانستند به حقیقت جریان پیببرند و از توافقهای پشت صحنه اطلاع حاصل نمایند اما سالها بعد کسانیکه نهضت جنگل را دقیقا مورد بررسی قرار دادند و مدارک و اسناد منتشر شده درباره جنگل، از جمله خاطرات سرلشگر کوپال را مطالعه کردند در تصنعی بودن این صحنه کمترین تردیدی نمیتوانند به خود راه دهند.
فراریان شوروی تا سال 1934 میلادی به زندگی عادی خود ادامه میدادند.
اغلب آنها از وضع خود ناراضی بودند. از سال 1934 به بعد هنگامیکه استالین دست به تصفیه زد اکثریت آنان اعدام یا زندانی شدند. احسان اللّه خان نیز که در شمار ناراضیها بود زندانی شد و به سیبری تبعید گردید.
در سال 1939 وی در شرایط سختی در اردوهای کار اجباری سیبری جان سپرد. همسرش عظمت خانم که دختر یکی از مالکان سرشناس و متنفذ لاهیجان بود بعد از شهریور 1320 به ایران بازگشت و پس از هفت سال دار فانی را وداع کرد. وقتی میرزا کوچک خان از تسلیم خالو قربان و فرار احسان اللّه خان اطلاع حاصل کرد و در جریان وقایع قرار گرفت متوجه شد که تمام راهها برای ادامه مبارزه مسدود شده است لذا تصمیم گرفت توسط نمایندگان خود با سردارسپه وارد مذاکره شود و به طریقی با او صلح نماید. او با خود میاندیشید که صلح با سردارسپه نهضت جنگل را از سقوط حتمی نجات داده و شخص او و افرادش را از تنگنائی که در آن گرفتار شدهاند خلاصی خواهد بخشید. شاید با این اقدام بتواند در آیندهای دور یا نزدیک با استفاده از فرصتهائی که حوادث و اتفاقات آینده پیش خواهد آورد آتش نهضت را بار دیگر شعلهور سازد. لذا دو تن از نزدیکان خود، عبد الحسین شفائی و محمد علی خمامی را برای مذاکره با وزیر جنگ به رشت روانه کرد.
رضا خان نمایندگان میرزا را در حضور چند تن از فرماندهان ملاقات کرد و برخلاف فرماندهان حاضر در جلسه، که ضمن مذاکرات خشونت و درشتی نشان داده و اتهاماتی از قبیل قتلوغارت و باجخواهی و سرقت به مجاهدان جنگل وارد میساختند، وی نرمی و ملایمت پیش گرفت و پس از آنکه در مورد منابع درآمد جنگلیها و میزان هزینه و مخارج آنها سئوالاتی مطرح ساخت اظهار داشت: «تا اینجا اقدامات میرزا درست است و همهاش از روی کمال حسن نیت و ملتخواهی و وطنپرستی بوده است. من شخصا به نام دولت ایران تصدیق میکنم که عملیات انقلابیون جنگل به نفع ملت و کشور ایران بوده که در روزهای باریک کمکهای شایستهای در جلوگیری از تعرض بیگانگان نمودهاند و جای آن داشت که میرزا خود را به مرکز میرسانید و زمام امور را به دست میگرفت لیکن به علت دوری از مرکز توفیق نیافت. اکنون من در مرکز قیام کرده و همان منظور انقلابیون جنگل را تعقیب میکنم. چنانچه میرزا به تهران رسیده بود میتوانست جمیع منویاتش را اجرا کند اما من تا به حال یک قسمت از منویاتش را اجرا کردهام و از این به بعد نیز قسمت مابقی را اجرا خواهم نمود. حاضر شوید در این منظور مشترک با ما همکاری نمائید.»
سپس به فرج اللّه بهرامی دبیر اعظم دستور داد نامهای به میرزا نوشته و پس از شرح مطالب فوق میرزا را دعوت به همکاری نماید. مخصوصا تأکید کرده گفت به میرزا بنویسید تقاضا دارم بیائید دست بهدست هم داده ایران را نجات دهیم.
نمایندگان میرزا پس از دریافت نامه سردارسپه به مقر میرزا مراجعت کردند و طبق موافقتی که حاصل شده بود قرارداد متارکه جنگ، ظرف چهل و هشت ساعت توسط نمایندگان طرفین در «آتشگاه» به امضاء رسید.
امضاکنندگان قرارداد متارکه جنگ عبارت بودند از علی آقا خان و علی دیلمی به نمایندگی جنگل و حاجی علی خان و دو تن از افسران خط مقدم جبهه به نمایندگی از طرف سردار سپه.
در جلسهای که میرزا کوچک خان و یارانش پس از دریافت نامه دوستانه رضا خان تشکیل دادند تصمیم گرفته شد پاسخ گرم و مناسبی به نامه مزبور داده شود و یادآوری گردد که «با ملاحظه نامه مشروح و نویدی که در آن به ملت ایران داده شده است مقدرات ملی خود را از این تاریخ به شما تفویض میکنیم.» ضمنا تقاضا شود که به منظور تبادل نظر و تعیین خط مشی آینده و نیز دست یافتن به حسن تفاهم بیشتر محلی برای ملاقات تعیین گردد.
رضا خان به نامه مزبور پاسخ مثبت داده ضمن ابراز خوشحالی میرزا را برای مذاکره به رشت دعوت نمود. جنگلیها تقاضا کردند محل دیگری غیر از رشت برای ملاقات تعیین شود و رضا خان جمعهبازار را انتخاب کرد امّا محل مزبور نیز مورد موافقت جنگلیها قرار نگرفت و از رضا خان تقاضا شد ملاقات در صومعهسرا انجام گیرد.
دو تن نمایندگان جنگل مأموریت پیدا کردند که به رشت عزیمت کرده قرار ملاقات را در صومعهسرا بدهند اما حدوث یک واقعه غیر مترقبه مذاکرات صلح را متوقف ساخته آتش جنگ را شعلهور کرد. برخی از فرماندهان در مواضع مختلف هنوز از قرارداد متارکه جنگ اطلاع نیافته بودند بدینجهت در نیمه شب بیست و ششم مهر هنگامیکه شیخلسکی فرمانده جبهه ماسوله با نفرات خود تغییر مکان میداد از سوی نعمت اللّه آلیانی داماد معین الرعایا مورد حمله قرار گرفت. طی یک ساعت زدوخورد سه افسر و پانزده سرباز از
ص: 236
نیروی دولتی به قتل رسیدند.
همزمان با ورود نمایندگان جنگل به رشت خبر این واقعه به رضا خان رسید و موجبات ناراحتی و عصبانیت شدید او را فراهم ساخت. اگر حادثه مزبور اتفاق نیافتاده بود بدون شک ملاقات انجام میگرفت و شاید نهضت جنگل سرنوشت دیگری پیدا میکرد.
حمله نعمت الله آلیانی را فرماندهان نیروهای دولتی به سوء نیت میرزا و بکار بردن حیله جنگی تعبیر کردند خصوصا آنکه در جریان مذاکرات صلح میرزا کوچک خان طی نامههائی به سران جنگل و فرماندهان خود توصیه کرده بود محل خدمت خود را ترک نکنند و کماکان به حال آمادهباش منتظر دستور باشند زیرا نتیجه مذاکرات نامعلوم است و هرگونه غفلتی امکان دارد به غافلگیر شدن آنها از سوی قوای دولت بیانجامد.
نامه میرزا توسط درویش علی خان کلاشمی که همان ایام در جمعهبازار تسلیم شده بود به نظر امیر موثق (سپهبد نخجوان) رسید و او بلافاصله رضا خان را از مضمون نامه مطلع ساخت.
رضا خان که از این ماجرا سخت عصبانی بود دستور داد دو تن نمایندگان جنگل را زندانی کرده حمله به مبارزان جنگل را آغاز نمایند. سالار نظام (سرلشگر کوپال) در یادداشتهای خود به تاریخ 28 مهر مینویسد: «میرزا هاشم خان از جنگل مراجعت و گزارش داده است که میرزا توسط نمایندگان خود، که به رشت اعزام نموده، میخواسته است عملیات اردو را تا چهل و هشت ساعت به تأخیر اندازد و با این حیله خود موفق شده است قسمت شیخلسکی را که از ماسوله حرکت مینمود غافلگیر و تلفات سنگین وارد کرده است. حضرت اشرف دستور دادند نمایندگان زندانی شوند.»
میرزا کوچک خان طی نامهای به رضا خان عملیات قوای دولت و عدم مراعات قرارداد متارکه جنگ و همچنین بازداشت نمایندگان جنگل را مورد اعتراض قرار داد. سردارسپه نامه را به امیر موثق داده وی را مأمور تهیه پاسخ نمود. امیر موثق نیز طی نامه مفصلی، با استناد به مراسلاتی که میرزا برای فرماندهان خود نوشته بود او را متهم به حیلهگری و دروغگویی نمود و به وی خاطرنشان ساخت اگر با صداقت حاضر به تسلیم نشود قریبا مغلوب و سرکوب خواهد گردید.
میرزا پس از دریافت نامه امیر موثق احساس کرد که رضا خان از موضع قدرت صحبت میکند و به موفقیت خود اطمینان دارد لذا به قبول شرایطی شرافتمندانه برای برقراری صلح تن در نخواهد داد. زمان به سود رضا خان سیر میکرد، قدرتمندان محلی نیز به طرفداری از قوای دولت و علیه میرزا وارد صحنه شدند.
میرزا که هرلحظه منتظر حملات شدید قوای دولت بود و چارهای جز مقاومت و جنگوگریز نمیدید طی یک دستور العمل کتبی از فرماندهان خود خواست که به گروههای مختلف تقسیم شده از یکدیگر جدا شوند و به مبارزه چریکی پرداخته حین تغییر موضع، قوای دشمن را از پشت مورد حمله قرار دهند. میرزا تأکید کرده بود که نفرات کوشش کنند اسلحه و مهمات سربازان را ضبط نمایند و فرماندهان از آنپس در مکاتبه از رمز استفاده کنند. سید محمد تولمی که خود از یاران میرزا و مجاهدان جنگل بود حین تسلیم یک نسخه از دستورالعمل مزبور را به رضا خان تقدیم کرد و او که از وقایع آن چندروز ناراحت و عصبانی بود دستور داد از بامداد روز بعد حمله عمومی آغاز گردد و بههرترتیب مقاومت جنگلیها درهم کوبیده شود.
یوسف خان شبان و سید جلال چمنی نیز که به قوای دولت تسلیم شده بودند با نفرات خود به کمک قوای دولت شتافتند و کار را بر جنگلیها دشوار ساختند. مجاهدان جنگل تصمیم گرفتند در ارتفاعات گسکره موضع بگیرند اما قبل از مستقر شدن در مواضع مورد نظر از سوی نیروهای دولت در دهکده کلرم محاصره شدند. جنگ سختی در اطراف دهکده مزبور بین طرفین درگرفت که منجر به شکست مجاهدان جنگل شد. در نتیجه جنگلیها متفرق شدند و در گروههای چندصدنفری، جنگهای پراکنده چریکی را ادامه دادند، اما مشکلات بیشمار از جمله فقدان آذوقه و مهمات کافی آنها را از ادامه جنگ بازداشته مجبور به تسلیم میساخت. از آن پس مجاهدان جنگل به صورت گروهی و انفرادی خود را به قوای دولت تسلیم میکردند و چون به دستور سردارسپه با تسلیمشدگان به ملایمت رفتار میشد و آنها را پس از خلع سلاح آزاد میکردند تسلیم گروهی و انفرادی ادامه مییافت و هرروز تعداد مبارزان کاهش مییافت به طوریکه بعد از چند روز جز تعداد کمی که همراه میرزا بودند هیچ نیرویی در برابر قوای دولتی عرض اندام نمیکرد.
روز 15 نوامبر 1921 برابر با 13 آبان 1300 روزنامه تایمز لندن خبری به شرح ذیل منتشر ساخت که از سفارت ایران کسب کرده بود. «رشت و انزلی که از طرف میرزا کوچک خان اشغال شده بود پس گرفته شد. خالو قربان و خالو مراد که از همدستان کوچک خان بودند با پیروان خود تسلیم نیروهای شاه شده مورد عفو قرار گرفتند. خود کوچک خان که بسیاری از سرداران و همراهانش کشته شدهاند به کوهستانها فرار کرد و یکصد اسیر و بسیاری غنایم جنگی از آن جمله چند توپ مسلسل به جای گذارد و اکنون سربازان شاه به دنبال او هستند.»
میرزا وقتی خطر را نزدیک دید برای آخرینبار به دیدار همسرش رفت.
جریان آخرین دیدار میرزا و همسرش را ابراهیم فخرائی از قول یکی از نزدیکان میرزا نقل کرده مینویسد:
«اما آخرین دیدار میرزا از همسرش بود. او هنگام وداع از همسرش چنین گفت: اوضاعمان از همه جهات مغشوش و نامعلوم است؛ خطر از هرسو احاطهمان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفتهایم. جزئیات آینده به قدر کفایت مبهم و تاریک به نظر میرسد و امکان هست که باز تاریکتر شود و تو گناهی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بیسرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگیت سیاه و تباه شود یا خدای نکرده در معرض خطر قرار بگیرد ... طلاق حلّال همه این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهی بود شالوده نوینی را برای زندگی آیندهات بریزی.
همسرش گفت: من این پیشنهاد را نمیپذیرم زیرا مایل نیستم به پیمانشکنی و بیوفایی متهم شوم ... من اگر این پیشنهاد را بپذیرم مردم به من چه خواهند گفت؟ آیا نمیگویند هنگام خوشی و اقبال روزگار با شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصیبت ناساز گشته است؟ نه، نه، تسلیم به چنین امری به من گوارا نیست. من زن بیحقوقی نیستم و تو را هنوز روی پله شهرت و افتخار
ص: 237
میبینم ... من که به مراتب فرزانگیت آگاهم از آنچه بر من گذشته است تأسفی ندارم و به آنچه به من وارد خواهد شد راضیم زیرا به خدای عادل رئوف توکل دارم ... تو اگر زنده بمانی خدای بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از اینکه به کالبدم روح تازه دمیده است و اگر از پای درآیی که طلاق خدایی خودبهخود جاری شده است. با اینهمه محال است که به پیوند دیگری درآیم و شخص دیگری را به همسری برگزینم و مطمئن خواهی بود که عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد. این بگفت و هایهای گریست و اشگ از دیدگانش جاری شد. میرزا از این حالت همسرش سخت منقلب و متأثر گردید و از او پوزش طلبید و به استمالتش پرداخت و شخصیّت و نجابتش را ستود و گفت ... چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنیا چیزی نیاندوخت. خیلی چیزها در حقّم گفتهاند اما تو که از همسرت حتی برای روزگار نامعلوم و ابهامآمیز آیندهات کوچکترین ذخیرهای در اختیار نداری بهتر از هرکس دیگر میتوانی دربارهام قضاوت کنی ... تنها چیزی که از دارایی دنیا در اختیار دارم یک ساعت طلاست که یادگار هدیه انورپاشاست. من اینک آن را به تو میبخشم که هروقت زنگش به صدا درآمد به خاطرات گذشته رجوع کنی و همسر آزرده و حسرت بر دل مانده را به یادآوری. این بگفت و با چشمانی اشگآلود از همسرش خداحافظی نمود.»[554]
همسر میرزا پس از مرگ او پیمان خود را از یاد نبرد و تا پایان عمر مجرد زندگی کرد.
در موقعی که میرزا از همسرش جدا میشد تعداد زیادی از سران جنگل و مجاهدان تسلیم گردیده و عدهای نیز به قتل رسیده یا دستگیر شده بودند.
عبد الحسین خان ثقفی فرمانده نیروهای جنگل، وقار السلطنه، پیربازاری، ابو القاسم فخرائی، ابراهیم فخرائی و محمد علی خمامی در شمار دستگیرشدگان بودند.
از سران جنگل که تا روزهای آخر به میرزا وفادار ماندند فقط گائوک آلمانی و معین الرعایا آلیانی به اتفاق خود میرزا در حال فرار بودند. پسر عموی معین الرعایا به نام کربلایی نقره که به خدمت سردارسپه درآمده بود به عموزاده خود پیغام داد که داستان جنگل به پایان رسیده و مقاومت و فرار هیچ فایدهای ندارد لذا مصلحت ایجاب میکند که او خود را تسلیم نماید و مشمول عفو سردارسپه شود. معین الرعایا پس از لحظاتی تردید بالاخره تصمیم گرفت دست از مقاومت برداشته خود را تسلیم نماید. او که تمام زوایای جنگل را به خوبی میشناخت در لحظهای که میرزا و گائوک متوجه نبوده یا در خواب بودند از آنها جدا شد و توسط عموزادهاش به قوای دولتی تسلیم گردید. وی تنهاکسی بود که از مخفیگاه سلاحها و مهمات جنگل اطلاع داشت و بعد از آن که خود را تسلیم کرد محل سلاحها و مهمات را نیز فاش ساخت.
میرزا تصمیم گرفت به خلخال رفته با کمک عظمت خانم فولادلو همشیره امیر عشایر شاطرانلو خود را نجات دهد. گفته میشد که عظمت خانم نیز که از وضع میرزا اطلاع حاصل کرده بود گروه کثیری از سواران خود را به مسیر میرزا فرستاد تا او را از خطر نجات داده به خلخال رهنمایی کنند. امّا متأسفانه
رضا اسکستانی به دستور سالار شجاع سر میرزا را از بدن جدا ساخت، جسد بدون سر در میان زاری و شیون زنان روستائی در گورستان دهکده به خاک سپرده شد.
تلاش سواران بینتیجه ماند زیرا میرزا و گائوک که توسط گروههای سرباز تحت تعقیب قرار داشتند حین فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده در گردنه گیلوان از پای درآمدند. یک مکاری به نام کرم که از خلخال عازم گیلان بود آنها را در واپسین لحظات حیات میان تودههای برف پیدا کرد. کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به خانقاه نزدیکترین دهکده رفت و از اهالی کمک خواست. مردم دهکده علیرغم برف و طوفان به محل واقعه شتافته اجساد بیجان میرزا و گائوک را به دهکده حمل کردند. سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش به محض اطلاع از حادثه به همراهی چند تن از سواران مسلح به خانقاه شتافت و در برابر دیدگان اشگآلود روستائیان به رضا اسکستانی یکی از افراد خود دستور داد سر میرزا را از بدن جدا سازد. جسد بدون سر در میان زاری و شیون زنان روستائی در گورستان دهکده به خاک سپرده شد و سر پرشور سردار جنگل توسط سالارشجاع به رشت حمل گردید و به فرماندهان نظامی تحویل شد. آنان نیز سر بریده را کنار سربازخانه مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند. خالو قربان سر بریده میرزا را برداشته و برای خوشخدمتی به سردارسپه تقدیم کرد. رضا خان که از عمل زشت خالو قربان ناراضی به نظر میرسید دستور داد سر بریده را در گورستان حسنآباد
ص: 238
دفن نمایند. پس از چندی کاس آقا حسام که از دوستان صمیمی و یاران قدیمی میرزا بود مخفیانه سر را از گورکن گرفته به رشت برد و در محلی موسوم به سلیمانداراب مدفون کرد. پس از کنارهگیری رضا شاه در شهریور 1320 ارادتمندان میرزا جسد او را از خانقاه به رشت منتقل کرده در جوار سر او به خاک سپردند.
بعد از انقلاب اسلامی بنای یادبودی در مزار او ساخته شد و هرسال آزادیخواهان گیلان روز یازدهم آذرماه که مصادف با سالروز درگذشت سردار جنگل است در مزار وی حضور یافته شاخههای گل نثارش میکنند.
نهضت جنگل خاموش شد، امّا خاطره فداکاریها و جانبازیهای مجاهدان جنگل به ویژه رهبر و پیشوای نهضت جنگل هرگز فراموش نمیشود.
عکس، کارتپستالی را نشان میدهد که در سال 1342 قمری دو سال پس از خاموش شدن نهضت جنگل چاپ و منتشر شده است. سر بریده میرزا در گوشه راست کارتپستال چاپ شده است.
ص: 239