فصل پانزدهم شاعران پارسیگوی گیلان
مقدمه
سرزمین سرسبز و سرفراز گیلان، به روزگاران، شاعران نامدار و بزرگ نیز در دامان خود پرورده است که شعرهاشان به آثار شاعران نامآور ایران، پهلو میزند و میتوان با سربلندی از حزین لاهیجی، سید شرفشاه دولایی، فیاض، اسیری، ادیب دلاور، خان احمد لاهیجی، مخفی رشتی، حکیم صبوری و دیگر گویندگان نازکاندیش، نام برد.
طراوت هوا و سخاوت زمین، سرفرازی کوه و سرزندگی دریا، نعمت پندار و گفتار نیک را به مردم گیلان ارزانی داشته است و در این گذرگاه زمان و در این چشمانداز دلفریب و بیکران است که بسیاری از گویندگان و متفکران از این سرزمین برخاستهاند و نام گیلان را تا دوردستهای ایران، بلندآوازه کردهاند.
* گیلان، در مبارزات اجتماعی، همواره پرچمدار و در مشروطه نیز، «اردوی شمال» در «فتح تهران» پیشگام بود.
جنبش مردم انقلابی، هرچند «قاجار» را سرنگون کرد؛ اما دگرگون نکرد و انقلاب نیز «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود»! و فرزندان انقلاب آنگاه از نیرنگ نوکران شاه آگاه شدند که کار از کار گذشته بود!
* با قتل، ناصر الدین شاه، کورسوی چراغ آخرین شاعران درباری نیز خاموش شد و در دوره کوتاه پادشاهی مظفر الدین شاه، نهتنها این چراغ دگربار روشن نشد؛ بلکه گویندگان آن دوره، یا با آزادیخواهان همصدا شدند و به انقلاب پیوستند و یا در گوشه خاموشی و تنهائی نشستند. بازماندگان شاعران نامدار این دوره؛ صفای اصفهانی: در اواخر عمر به سبب افراط در استعمال
ص: 564
چرس و بنگ، حافظه خود را از دست داد. نعیم سدهی: که بیشتر اشعارش- استدلالیه- برای حقانیت بهائیگری سروده شده ... و شوریده- شاعر نابینا- ... بودند؛ بساط دربار و شاعران درباری، که با فوتوفن و ریزکاریهای شعر کلاسیک ایران آشنائی داشتند برچیده شد و آنانکه به انقلاب گرویدند؛ ناچار به تصنیفها و ترانهها و اوزان عامهپسند روی آوردند تا مردم ساده کوچه و بازار را، در براندازی دستگاه استبداد یاری دهند.
* در چنان روزگار که کشتی نشستگان انقلاب در این آرزو بودند که باد شرطهای برخیزد و غوغای تازهای برانگیزد؛ «نسیم شمال» از گیلان، برای نوازش دل و جان آزادگان انقلاب برخاست.
مشروطیت، نتوانست رژیم خودسری قاجار را از بن براندازد و نتوانست چهره ادبیات ایران را انقلابی و دگرگون سازد و این ترانهها و تصنیفهای زودگذر و باب روز نیز نتوانست به مسائل ادبیات انقلاب ایران بپردازد.
انقلاب، شاعران شایسته خود را بازنیافت و شاعران نیز، وظیفه انقلابی و نیاز زمانه خویش را چنانکه باید، درنیافتند.
پارهای از واژگان دلانگیز و دلآزار چون آزادی و انقلاب، یا دیو استبداد و خودسری و ... به شعر راه یافت.
ادیب نیشابوری، محمد تقی بهار ملک الشعرا، ادیب الممالک فراهانی از شاعران مشهور و مردمخواه اینروزگارند و مقارن همین زمان است که در گیلان، میرزا حسین کسمائی رخ مینماید و زبان به ستایش انقلاب میگشاید.
این عاشق صادق سپیدهدم گلرنگ انقلاب، تمام توان و زبان خویش را برای پیشبرد انقلاب به کار میگیرد. به گفته زندهیاد ابراهیم فخرائی، «کسمائی از شعرائی است که در زبان گیلکی، مقامی رفیع دارد، چه تمامی سرودههایش، در عین اینکه وطنی و اجتماعی و اخلاقی است؛ سلیس، زیبا و دلنشیناند. وی را میتوان به حق، در ردیف ادبای بزرگ و خدمتگزاران حقیقی وطن و آزادی و در صف مقدم احرار و پیشتازان مشروطیت و از جمله میهنپرستان صمیمی به شمار آورد.»
عارف قزوینی، ایرج قاجار، ابو القاسم لاهوتی کرمانشاهی، میرزاده عشقی و ... شاعران آخرین سالهای پادشاهی روبه زوال قاجار، آتشهای افروخته نخستین سالهای شکفتگی «پهلوی» هستند که با همه نوجوئی و نوگوئی، در شعر و ادب ایران، راهگشا نشدند.
* به روزگار پهلوی نهتنها از گیلان، بلکه از سراسر ایران نیز، شاعری که کاری کارستان کند؛ لبازلب نگشاد و زبانآورترین شاعران اینروزگار یا گفتار پیشینیان را بازگو کردند یا اگر چون فرخی یزدی، از آه دل برزگر و از تنگی زندگی کارگر و حرمت آزادی سخن گفتند در سیاهچالها خاموش شدند.
* نیما، «افسانه» را در 1301 سرود و دریچه تازهای به روی شعر فارسی باز کرد اما، «شعر نو فارسی»، راه تازه خود را از 26- 1325 آغاز کرد.
در این سالها، موج مبارزات سیاسی مردم ایران، اوج گرفت تپیدنهای دلها، نالهونالهها، فریاد شد.
جنبشهای ملی و نهضتهای دهقانی و کارگری، به شاعران فریادگر نیاز داشت که شعرشان، تنور گرم احساس بشردوستانه آنها را برافروزد و مشعل آزادی را، در دل شب تاریک ستم، برافرازد.
در اینروزگاران، شاعران ایران، دو گروه شدند:
1- شاعرانی که به شیوه متقدمان شعر میسرودند و شیوه سادهگوئی سهل و ممتنع و همهپسند را برای بسیج و آگاهی تودههای گسترده مردم انتخاب کرده بودند.
2- نوپردازان: که قالبهای تازه شعر فارسی را برای بیان اندیشههای اجتماعی برگزیدند.
و گیلان، در هردو گروه، شاعران شایستهای را در دامان پرمهر خویش پرورده است.
کاروانسالار گروه نخست، محمد علی افراشته (رادباز قلعهای) شاعر خوشقریحه گیلان است.
افراشته، در کنگره نویسندگان و شعرای ایران- تهران 1325- به عنوان شاعری طنزپرداز و عامیانهسرا، با مردان بزرگ شعر و ادب و فرهنگ ایران (دهخدا- بهار- صادق هدایت و نیما یوشیج و ...) آشنا شد. ناگفته نگذرم که:
ریاست بخشی از این کنگره، با شاعره توانای گیلان، خانم (مهکامه، سرور محصص) دوست دیرینه شاعره دانا، پروین اعتصامی و مادر بهمن و اردشیر محصص، هنرمندان بلندآوازه ایران، بود. افراشته در 1329 نام «چلنگر» را برای نشریه خود برگزید. اشعار زیبائی از وی در این نشریه به چاپ رسید.
چلنگر با کودتای 28 مرداد تعطیل شد و افراشته مجبور به جلای وطن گردید.
چند سال بعد او در غربت غمانگیز بلغارستان چشم از جهان فروبست.
در گروه دوم نیز، نوخیزان تازهجوی شعر و ادب گیلان، همواره با نوپردازان راهگشا و آگاه، همگام و همراه و گاه نیز، خود پیشگام و دلیل راه، شدند.
شعرشان سینهبهسینه و دهانبهدهان گشت و آرامبخش دلهای داغدار انسانهای گرفتار شد؛ به کتابهای درسی جوانان راه یافت و مسئلهآموز هزاران مدرس و آموزگار شد.
در این بخش از نوسرائی در ایران، دکتر مجد الدین میرفخرائی (گلچین گیلانی) و هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) و دهها شاعر دیگر، نام و مقام شایستهتری دارند.
* شعر، تجربه و نیاز و پویائی است و شعر پویا، همچنان به سوی بالندگی راه مییابد و به پیش میشتابد.
شعر نو، پابهپای زمان، تجربه شد، شکل گرفت و به نشریهها و کتابها و لبها و دلها راه یافت و نوخیزان کهنهکار، راه نیما را پی گرفتند و به راههای تازهتر رفتند. اوزان نیمائی را بدرود گفتند و پیشگامان موجهای نو و نوتر در شعر فارسی شدند و امروز، از ولایت ما، کاظم سادات اشکوری و محمد شمس لنگرودی و دهها شاعر گیلانی دیگر، پیشگامان «شعر سپید» هستند.
برای آشنائی با شاعران پس از مشروطیت گیلان تا آنجاکه در توان داشتم تلاش کردم.
ص: 565
نخست به گردآوری نامونشان شاعران گیلان، آثار، تاریخ زندگی و مرگ و نام آثارشان پرداختم و کوشیدم تا حد امکان نام کسی از قلم نیفتد.
آنگاه، شاعران را به 4 گروه: غزلسرایان و کهنسرایان، نوپردازان و نوگرایان، زنان شاعر و مرثیهسرایان، بخش کردم. ناگفته پیداست که این تقسیمبندی، تنها به خاطر گرایش بیشتری که شاعر به نوعی از شعرهای خود دارد، صورت گرفته است؛ زیرا بسیاری از غزلسرایان، نوپردازند و بسیاری از نوپردازان نیز غزلها و رباعیهای دلنشین دارند؛ چنانکه بسیاری از فارسی سرایان، گیلکیسرا و بسیاری از گیلکیگویان، شاعران فارسیگویاند.
در بخش غزلسرایان: به سبب محدودیت جا، از هرشاعر، یک غزل شش بیتی و اگر بیش از آن بود شش بیت گزیده از یک غزل را اختصاص دادم.
امیدوارم که شاعران ولایت، این گله و شکایت را بر من ببخشایند.
* در بخش نوپردازان: از هرشاعر، دو شعر کوتاه، یا یک شعر معمولی گذاشتم و اگر شعر، بلند بود، بخشهائی از آن را برگزیدم و کوشش کردم که شعرهای گزیده، بهترین باشد و امید که چنین باشد.
در اینجا، باید شادی خود را، از آشنائی با آثار برخی شاعران جوان گیلان ابراز دارم.
غزلهای این شاعران جوان، گرم و گیرا، سرشار از مضمونهای لطیف تازه و نازکاندیشیهای هنرمندانه است که با غزلهای خوب و استادانه پیشینیان، کاملا متفاوت و متمایز میباشد. امیدوارم که این غزلهای دلنشین، به نهانخانه دلهای شیفتگان شعر سنتی فارسی راه یابد و پرتو این مهر تابان، بر جان دیگر غزلسرایان نیز بتابد.
و با این مجال اندک، امکان ارتباط با یکیک شاعران گیلان وجود نداشت. به این امید بودم که بسیاری از ناشدنیها را شدنی و انجامپذیر سازم اما، مردم ولایت ما مثلی دارند که برگردان آن تقریبا چنین است:
«چشمرس»، آرزو کردنی است باید «دسترس» را چید و خورد!
و به قول صائب تبریزی: زندگانی به مراد همهکس نتوان کرد.
غزلسرایان و کهنسرایان
آتش گیلانی (حسین اصغری)
آتش گیلانی با آنکه بیش از 27 سال از سنش نمیگذرد شاعری غزلسراست و به شیوه کهن شعر میسراید. غزل زیر از اوست:
تا بسته بدین حصار خویشیمزندانی داغدار خویشیم
بر بستر نرم بیخیالیوابسته به روزگار خویشیم
پرواز چگونه میتوان کردآنگاه که در حصار خویشیم
پا را ننهادهایم بیروندر دایره مدار خویشیم
عالم، همه را ز یاد بردهحسرتکش و غصهدار خویشیم
از سوزوگداز شعله (آتش)در خانه پرشرار خویشیم
آرش- علیرضا محمدی بندری
به سال 1351 شمسی در لنگرود چشم به دنیا گشوده است. او نیز با گذشت 22 بهار از عمر، غزلهای دلنشین میسراید، نظیر غزل زیر:
بنوش جرعهای از برکه زلال غزلبیا به خانه نازکتر از خیال غزل
تمام چشم امیدم به سوی تست، توئیکه هست چشم تو مضمون بیزوال غزل
تمام ثانیهها در ترانه میرقصندکه روز، روز سرود است و سال، سال غزل
همیشه بیتو شکستیم و عاقبت هرباردل شکسته ما میشود وبال غزل
کویر را غزلی آبدار هدیه کنمبدین عطش، اگر امشب بود مجال غزل
افراشته- محمد علی (راد بازقلعهای)
اشاره
محمد علی افراشته به سال 1287 شمسی در رشت دیده به جهان گشود.
اشعار بسیار به زبان فارسی و گویش گیلکی سروده است. اشعار گیلکی او هنوز هم بر سر زبانهاست و برخی از آنها به صورت ضرب المثل درآمده است.
استعداد فراوانی در طنزپردازی داشت. سالها روزنامه فکاهی چلنگر را منتشر ساخت. این شاعر چپگرا در سال 1338 به ناچار جلای وطن کرده به بلغارستان مهاجرت نمود و در همانجا چشم از جهان فروبست. اشعار فارسی او منتشر شده و شعرهای گیلکی وی در دست چاپ است. افراشته در گیلکی پیشگام همه گیلکیسرایان بود و در سرودن اشعار فارسی شیوهای روان و سهل و ممتنع داشت.
آثار منتشر شده او عبارتند از: پالتوی چهاردهساله، دیوان اشعار، مجموعه داستانها و مجموعه نمایشنامهها.
ناصح الشعراء
افراشته من معتقدم شعر نسازیحیف از ادبیات که شد مسخرهبازی
یک رشته اراجیف و اباطیل زنندهیک سلسله لاطایل مسمومکننده
میشعری و میخوانی و میچاپی و انگاردر نیمه دیماه یخی آمده بازار
گویند گرت (شاعر مردم) عجبی نیستدر خلق کسی عامل شعر و ادبی نیست!
تأسیس، روی نایره، دانی؟ که نه و اللهسطری عربی تا نیخوانی؟ که نه و الله
شعرت، همه عریان ز (مراعات نظیر) استنان گوئی و افسوس که بیذکر پنیر است
جائی سخن از راه چرا چاه نباشدآنجا که گدا هست چرا شاه نباشد
ص: 566
بر نقص سواد تو همین یک کلمه بسیک مصرع با سین و یکی ثای مثلّث
از وزن نگو عین ترازوی سرکدارمیزان نشود جز به (پوان- ویرگول) بسیار
شعری که بود در عظمت کوه دماوندشعری که بود مهبط الهام خداوند
شایسته تعریف گل و فصل بهار استوقف ابد ساق و سل و سینه یار است
آنهم به همان سبک ابیوردی مرحومبیدخلوتصرف به همان مُهر و همان موم
ما شاعر شهریم مجرد ز علایقمرد هنری را چه به اوضاع خلایق؟
نان نیست، نباشد که سریار سلامتبیکاری و فقر است، که دلدار سلامت
ما را چه (آجان) آمده با موجر منزلما کشته عشقیم به صد دل، نه به یک دل
دنیای دنی را همه گر آب بگیردما اهل دلان را همگی خواب بگیرد
امروز اگر خلق به ما لطف نداردروزی به سر مقبرهمان گُل بگذارد
زیرا که، از آنجا که خلایق همه مستنداین مردم نادان، همگی مردهپرستند
این مدعیان در طلبش بیخبرانندفاتحه مع الصلوات!
امیر- امیرزاده اصغر
اصغر امیرزاده که امیر تخلص میکند به سال 1331 شمسی در واجارگاه به دنیا آمده است. اشعارش روان و بااحساس است:
ای خاطرههای شادمانهای شور و طراوت ترانه
من رود خموش بیخروشمتو نغمه چنگی و چغانه
من دشت کویر و شورهزارمتو باغ پر از گل و جوانه
تو ساقی بزم شامگاهیمن عاشق باده شبانه
اندر کف من نهاده جامیپر از می ناب و عاشقانه
با عشقت (امیر)، همچو دریاصاف است و زلال و بیکرانه
باب خسرو- اکبر
اکبر باب خسرو به سال 1311 در انزلی متولد شده و از شاعران غزلسراست.
دلم گرفته چو ابر بهار میگریمز دست مردم بیاعتبار میگریم
مرا به حال غم شاعرانهام بگذارکه همچو شمع بر این شام تار میگریم
ز من مپرس چرا گریه میکنم اینسان؟ز سفلهپروریِ روزگار میگریم
چنان غبار کدورت نشسته بر دل منخدا گواست که دیوانهوار میگریم
اگرچه گریه، مرادی نمیدهد بر منبه نامرادی خود زارزار میگریم
چه آمده به سرم (باب خسرو) از اندوه؟دلم گرفته چو ابر بهار میگریم
باقری- محمد
محمد باقری به سال 1329 در رشت به دنیا آمد. مطالعات عمیقی در علوم ریاضی دارد و در این زمینه 2 کتاب از او منتشر شده که عبارتند از: «واژگان ریاضی» و «بررسی آثار گوشیار گیلانی» اخترشناس و ریاضیدان گیلان. گاه اشعاری به شیوه کهن میسراید:
ز من رمیدی و چشمم به راه توست هنوزدلم رمیده چشم سیاه توست هنوز
کدام می غم هجر تو چاره خواهد کردمرا که حسرت جام نگاه توست هنوز
به بزم دلشدگانت، ستاره میداندبه نیمه شب سخن از روی ماه توست هنوز
شبی به خواب بدیدم نشستهای به برمترانهام به لب بوسهخواه توست هنوز
هوای عشق تو از سر برون نخواهد شدکویر سوختهام در پناه توست هنوز
بخشزاد محمودی- جعفر
جعفر بخشزاد محمودی به سال 1317 در ضیابر به دنیا آمده است.
نمونهای از اشعار او را در زیر میخوانید:
صنما به غمزه چه نیزهها، تو مرا به دیده خلیدهایبه کرشمه سینه تنگ من که خوش آرمیده دریدهای
تو گلی که خوش به کنار من به هزار جلوه شکفتهایتو نسیم صبح بهار من که پس از سپیده دمیدهای
ز چه خصم جان شدهای مرا چو پَری نهان شدهای مراز زبان و دست من ای صنم چه مگر شنیده، چه دیدهای
به کمند عشق تو اندرم، زدهای به تیر جگر درمز چه رو ز صید نزار خود که به خون تپیده رمیدهای
برهان- میر منصوری (دکتر سید برهان الدین)
دکتر برهان به سال 1292 در رشت به دنیا آمده است. شعرهای نغزی در
ص: 567
پند و اندرز و مسائل اخلاقی سروده است:
چو بنگری به حقیقت تمام رهگذریمنشاید آنکه جهان را دگر به بد سپریم
نباید آنکه به بیداد و اهل آن گرویمکه بندگان خداوندگار دادگریم
سزاست آنکه به نفع عموم کار کنیمبه کار مردم صالح ز جان و دل نگریم
چه نغز گفت به وقت نشاندن شجریمجرّبی، به جوانی که ما ز یک گهریم
بکاشتند و بخوردیم، کاشتیم و خورندچو بنگری همه برزیگران یکدیگریم
بندری لنگرودی- محمد محمدی
بندری لنگرودی به سال 1318 شمسی در لنگرود متولد شده است. به شیوه شعرای کهن شعر میسراید، اما شعرهایش از مضامین بدیع و نو خالی نیست:
حریف ما می میناگداز میخواهدپیالههای ز- خُم بینیاز میخواهد
مران ز درگه خود خیل پاکبازان راکه بارگاه ادب، پاکباز میخواهد
یکی ز مردم بسطام (بایزید) شودپیام دوست، دلی اهل راز میخواهد
رسا بود سخن عشق چون ز دل خیزددلی که سوز ز آوای ساز میخواهد
اسیر زلف تو را خواهش رهائی نیستهمیشه طول اسارت دراز میخواهد
بوسار- علی اکبر مرادیان گروسی
بوسار به سال 1307 شمسی در رشت به دنیا آمده است. اشعار گیلکی او در اثری به نام «ئیجگره» منتشر شده ولی اشعار پارسی او هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده است. بوسار علاوهبر سرودن شعر به کار تحقیق نیز اشتغال دارد. آثار منتشرشده وی در این زمینه عبارتند از: «مثلها و ترانههای گیلک»، «ترانههای روستائی گیلک» و «قصههائی از گیلان».
نمونهای از اشعار فارسی او را در اینجا میخوانید:
کس نیامد از سر کوی تو گوید راز راتا که پردازد به ناسازان، نوای ساز را
گرچه خاکستان خاموشیم و لب بر مُهر دردزخمهی مضراب تازد، پردهی آواز را
چشمهساران وفا خشکیده، ما را عشق نیزای فدایت! گوش کن درد سخنپرداز را
خاک پایت سجدهگاهم باد، ای افتاده مرد!دست او بر دوش تو بنشاند آخر باز را
سفره بینان من رنگینتر از بخت تو بادای بلندای فروافکنده سر، خبّاز را
از خم محراب ابروی تو آموزند عشقورنه از (بوسار) کی بینند شوق ناز را
بویه- اسد الله آل بویه
دکتر اسد الله آل بویه به سال 1287 شمسی در دیلمان متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی در سیاهکل و رشت به تهران عزیمت کرد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دار الفنون به پایان رسانید. وی در سال 1307 از سوی وزارت فرهنگ برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد. پس از اخذ لیسانس در رشته ریاضیات دوره دکترای علوم ریاضی را در دانشگاه پاریس (سوربن) به پایان رسانید و به ایران بازگشت. از سال 1315 در دانشگاه تهران و دانشسرای عالی به تدریس پرداخت و به سال 1349 به افتخار بازنشستگی نائل آمد.
وی علاوهبر تدریس در دانشگاه مشاغل حساسی را از قبیل مدیریت کل دبیرخانه دانشگاه تهران، معاونت وزارت فرهنگ، عضویت شورای عالی فرهنگ، عضویت شورای عالی دانشگاه و شورای عالی معادن به عهده داشته است. آثار علمی و ادبی استاد آل بویه مشتمل است بر چندین جلد کتب درسی ریاضی برای دورههای متوسطه و عالی، دیوان اشعار و مقالات علمی و فلسفی در نشریات معتبر.
دیوان اشعار وی اولینبار در سال 1352 به صورت دفتر نخست منتشر شد. بار دوم در سال 1354 مشتمل بر 3 دفتر به طبع رسید و آخرینبار در سال 1370 انتشار یافت.
اینک دل من، بگیر و در بندش کنوارسته شده است، آرزومندش کن
با نیم نگه به خویش آور او رابا نیم دگر ز خویش خرسندش کن
هرروز به دنبال تو چون سایه دویدمدردا و دریغا، به تو هرگز نرسیدم
فرسوده شدم دیگر و از پای فتادماز بس که به دنبال تو بیهوده دویدم
خون موج زند در دل شوریده به هردماز یاد سخنها که من از یار شنیدم
دانی تو که خرسند شوم من به نگاهیآنهم ز دریغی که کنی، هیچ ندیدم
کو گرمی مهری که زداید به نوازشآن رنج که از سردی بسیار کشیدم
از گوشه چشمت نگهی خواهم و جویمتا «بویه» ببیند که چسان گوشه گزیدم
ص: 568
بهنود- محمد علی
محمد علی بهنود به سال 1303 در بندر انزلی متولد شده و به شیوه کهن شعر میسراید. شعر زیر از اوست:
هرگه مرا که دیده فتد بر جمال گلگویم صد آفرین به رخ بیمثال گل
دلداده بر گلم، خوش از آنم که دل مرادر راه گل ز کف شد و شد پایمال گل
گلزار را چگونه تحمل کند ز رشک؟شوریدهای که مست بود با خیال گل
حیف است پایمال کنی شوکت بهاربر این بهای کم چه فروشی جلال گل
بهنود، گل که رفت گلاب است ازو به جاینتوان شُمرد پرپر گل را زوال گل
بینا- قربانی رضا
اشاره
رضا قربانی به سال 1326 در بندر انزلی متولد شده و به شیوه متقدمان شعر میسراید. شعر زیر از اوست:
نوروز
در فرودین، فکن از دل ملال راجای ملال و غم بگزین وجد و حال را
نوروز سنتی است کهن، محترم شماراین عید پی خجسته فرخنده فال را
آراست لاله روی دلارا به آب و رنگتو نیز همچو لاله بیارا جمال را
از آب آتشین که نشاط آورد تراجامی بگیر و رفع کن از خود ملال را
خواهی اگر کمال و هنر آوری به دستواجب شمار صحبت اهل کمال را
بینا به نظم نغز به هممیهنان خویشتبریک گوید از دل و جان، عید سال را
پادیاب- فتاح
فتاح پادیاب به سال 1330 شمسی در فومن متولد شده و به شیوه متقدمان شعر میسراید. غزل زیر از اوست:
به پایداری شبها چو خواب میشکنمبه رقص موج، چو عمر حباب میشکنم
به خواب چشمه نیلوفرین دشت شبابچو خواب موج، ز هرپیچوتاب میشکنم
غمم بنوش شبی، دختر شکوفه میکه در کشاکش غم چون رباب میشکنم
اسیر لحظه بیخویشیام، مرا دریاب!که چون ستاره به دریای آب میشکنم
به پاسداریام ای آفتاب صبح بهارشتاب کن که چو نور شهاب میشکنم
پشیمان- موسیپور شرفشادهی
موسی پورشرفشادهی متخلص به پشیمان به سال 1308 شمسی در لنگرود متولد شده و غزل و مرثیه به شیوه متقدمان میسراید. غزل زیر از اوست:
هرآنکس هوای تو در دل نداردبود کشتزاری، که حاصل ندارد
به وقت سحر، در نماز شقایقهرآنکس نبیند ترا، دل ندارد
به ذهن مقیمان ساحل نگنجدکه دریای عشق تو ساحل ندارد
چه خواندی به گوش شهیدان عشقت؟که کس شکوهای هم ز قاتل ندارد
پشیمان، ره عشق سخت است بر تندرآ، زین قفس روح مشکل ندارد
پورداود- ابراهیم
استاد ابراهیم پورداود به سال 1264 شمسی در رشت متولد شده است.
شرح حال او به تفصیل در این کتاب آمده است. مقام علمی و عظمت کارهای تحقیقاتی او مخصوصا در تاریخ و ادب ایران باستان، سایر ویژگیهای استاد از جمله ذوق و قریحه او را در سرودن اشعار نغز تحت الشعاع قرار داده بهطوری که کمتر کسی وی را به عنوان شاعری خوشقریحه میشناسد.
استاد پورداود در 1347 شمسی در رشت چشم از جهان پوشید.
در سرم نی هوس بارگه سیمین استنه به دل آرزوی جام می زرین است
دردم از باده همیدارد و درمان یابدگه که پیمانه سفالینه و یا چوبین است
درد خاصان حرم نیز ز می به گرددجا اگر کعبه و شب گرچه شب آدین است
دست از باده نگیرند در این گردش و چرختا که زر خوشه دهد تا به جهان پروین است
مرد دانای هنرپیشه، گرانمایه بودجامهاش خواه ز (چوخا) ست و یا پشمین است
سر گر از فتنه و افسون و دغل آزاد استهست آسوده گر از خشت ورا بالین است
یار اگر یار بود، راز به وی بتوان گفتخواه پرورده پاریس، و یا برلین است
روز بازار فسون است، نه دانش، نه هنرخاک جمشید ز نیرنگ و دغل ننگین است
ص: 569
کشور از شعبده و رنگ نگردد آباددانش و بینش و هوش و هنرش کابین است
چشم نادان و فرومایه نبیند روشنشید از چشمه ناهید و یا برزین است
(پور) آرامگه سعدی، خرّم خواهدسخنش از سر مهر است نه ز آز و کین است
پیر- پیرکاری حاج محمد تقی
حاج محمد تقی پیرکاری به سال 1319 در رشت متولد شده است. از ایام نوجوانی به سرودن اشعار فارسی و گیلکی به شیوه قدما پرداخته است. شعر زیر از اوست:
غم که در دل سبب نشوونما میگرددبیسبب نیست که دنبال بلا میگردد
خود به زنگار دلآلوده چو آئینه مباشباصفا باش، صفا گرد صفا میگردد
دل کس را مشکن، شکوه دلسوختگانهمچو تیریست که از شست رها میگردد
شاخه خشک اگر سرو و صنوبر باشدقامتش با تبر کینه دوتا میگردد
عاشقان شیفتگانند که در راه وصالخاکشان تربت مردان خدا میگردد
(پیر) ما را چه غم از سفسطه تیرهدلانتا که فانوس سحر، ناله ما میگردد
پیشنماززاده- مهدی
اشاره
مهدی پیشنماززاده به سال 1336 در لنگرود دیده به جهان گشود.
به فارسی و گویش گیلکی، و نیز شیوه نو شعر میسراید. غزل زیر از اوست:
عبور
از این ظلمتسرا تا خانه مهتاب راهی نیستهلا، لبتشنگان! تا ردپای آب راهی نیست
بیا در پیچوتاب عشق، دریادیدهای جوئیمکران موجخیز عمر، تا غرقاب راهی نیست
نگاه روشن احساس، شط آبی هستی استسکون زندگی تا سینه مرداب راهی نیست
فراز چشم عنقا باش ای عزلتنشین خاکنشیب کوهسار عمر تا سیلاب راهی نیست
وضو از اشک میگیریم زیر طاق ابرویتببین از جویبار دیده تا محراب راهی نیست
بیا دروازه دل را به سوی نور بگشائیمکزین کاشانه تا خورشید عالمتاب راهی نیست
ثاری- میر احمد ثار اللهی
میر احمد ثار اللهی به سال 1281 در رشت متولد شده است. در زمینههای مذهبی و اخلاقی به شیوه متقدمان شعر سروده است. کتاب «طرایف و ظرایف» از اوست. نمونه اشعارش را در زیر میخوانید:
نماز چیست؟ خدا را به چشم و دل دیدنخدا به دیده دل دیدن و پرستیدن
به قرب حق به خضوع و خشوع رو کردنبه حال صدق و صفا خاک عجز بوسیدن
حضور حضرت حق را به قرب دانستنز راه حق و یقین سوی حق خرامیدن
وگرنه نیست نماز آن نماز بازاریکه سر به سجده، به دل عشق سود ورزیدن
حساب سودوزیان را به خاطر آوردنبه گرد مسئله کار روز گردیدن
نماز دور ز عجز و نیاز، بازیچه استز تلخگوئی (ثاری) خطاست رنجیدن
*
آسایش و راحت فقیرانبشنو که بری ز شاخوبرگ است
یا مرگ موقتی، که خواب استیا خواب همیشگی، که مرگ است
جفرودی- ابراهیم
اشاره
دکتر ابراهیم جفرودی به سال 1296 شمسی در رشت متولد شد. وی پس از پایان تحصیلات ابتدائی و متوسطه دوره پزشکی را به پایان رسانید.
اشعارش به شیوه متقدمان است. او در شعر طبیب تخلص میکند.
انسان باش
گرت ز دست برآید چو شمع تابان باشبسوز خویشتن و جمع را فروزان باش
فضای تیره کاشانهای منوّر کنچو آفتاب درخشنده نورافشان باش
ز دستگیری بیچارگان دریغ مکنهمیشه مونس و غمخوار بینوایان باش
ببند تا بتوانی کمر به خدمت خلقبدینوسیله تو خود در پناه یزدان باش
پریش تا نشود خاطرت اگر خواهیبفکر راحت درماندهای پریشان باش
چه گویمت که چنین باش یا چنان ایدوستببین که ارزش انسان به چیست آنسان باش
بگوی نیک و بیندیش نیک و نیکی کنهماره پیرو رسم و ره نیاکان باش
بزهد خشک و ریا کی توان مسلمان شدتو با فضیلت و تقوای خود مسلمان باش
ص: 570
دروغ و حیله و نیرنگ کار نامرد استبراستی و صفا کوش و مرد ایمان باش
ز جهل و بیخبری بهرهای نخواهی بُردبکوش و در صدد کسب علم و عرفان باش
حدیث جسم مگو چون فناپذیر بودبقا اگر طلبی فکر قُوّت جان باش
مسلم است که گمنام زیستن سهل استبنام نیک توانی اگر نمایان باش
تو برتری ز فلک در مقام و از اینروینگویمت که ملک باش گویم انسان باش
«طبیب» خسته دلی را بصحبتی بنوازچنانکه رنجه تنی را دوا و درمان باش
جودی- محمد
محمد جودی به سال 1275 شمسی در لنگرود متولد شد. پس از اتمام تحصیلات به کار قضاوت پرداخت و آخرین سمت قضائی او دادستانی دادسرای اراک بود. به سال 1317 چشم از جهان پوشید. جودی، شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس بود. نمایشنامه «وصلت اجباری» از آثار اوست.
نمونهای از اشعار او را در زیر میخوانید:
ای خوشا آن دل که از زنجیر غم آزاد شدای خوش آن صیدی که آزاد از کف صیاد شد
سینه غمدیدهام را کار از درمان گذشتسعیها باید که تا ویرانهای آباد شد
بس کشیدم رنج و محنت از عذاب زندگیآرزوهای جوانی سربهسر از یاد شد
راستی، لفظی است بیمعنی در این دوران که منهمچو برق اندر پیاش افتادم او چون باد شد
هرکه در راه صداقت رفت جز زحمت ندیددر طریق حیله، هرکس زد قدم، دلشاد شد
واژگون گردی به سان بخت (جودی) ای فلکزانکه بنیان وجودش از تو بیبنیاد شد
حاکی- عباس
عباس حاکی شاعر و محقق گیلانی به سال 1314 متولد شده است. به شیوه سخنسرایان کهن شعر میسراید، تصحیح «دیوان پیر شرفشاه دولائی» از آثار اوست:
اگر زمانه دریغم ز مهر و ماه کندنه قادر است که این سینه را سیاه کند
نمیرسد به جوابی حکیم در غایتدو روز عمر، بدین جستجو تباه کند
حقیقتی چو نهان نیست در سلاله عقلحکیم کور به هرسو چرا نگاه کند؟
چو کودکی است ز لغزش نبرده هیچ خَبَرکه سر فرو به تماشا، درون چاه کند
از این محیّره، عارف سزد که سیل سرشکبه شب فشاند و بیاختیار آه کند
در این زمانه که پرهیز میکند (حاکی)اگرچه عشق گناه است، گو گناه کند
حدیدی- وهابزاده محمد تقی
محمد تقی وهابزاده متخلص به حدیدی به سال 1301 قمری (1262- 1263 شمسی) در بندر انزلی متولد شد و به سال 1331 شمسی به دیار باقی شتافت.
او شاعری آزاده بود که در نهضت مشروطیت و قیام جنگل با آزادیخواهان و مجاهدان گیلان صمیمانه همکاری کرد.
دوستی با گرگ کردن، یار گشتن با پلنگدست بر سوراخ افعی بهر بازی آختن
با نهنگ ملک افریقا شدن در یک مکانخانه اندر زیر اقیانوس اطلس ساختن
عور ماندن فصل دی در قلّه البرز کوهپابرهنه بر سر خار مغیلان تاختن
اینهمه سهل است و آسان، در بَرِ آئین منتا که با بیگانگان نرد محبّت باختن
حسابی صیقلانی- محمد
محمد حسابی صیقلانی به سال 1285 شمسی در رشت متولد شد و در 1328 چشم از جهان پوشید. غزل زیر از اوست:
ببین به کشور ایران، چگونه سامان کرد؟عدو که کاخ جلالش به خاک ویران کرد
هنوز بیم خرابی رود، فزونتر از اینامید نیست که بتوان دو باره جبران کرد
عروس دهر سیهروز باد از این ماتمکه دست جور قضا، زلف او پریشان کرد
لوای نصرت فرعونیان ز نیل گذشتخود این مسامحه، شمشیر پور عمران کرد
گدای سیم و زر آن مرد دیو طبع حریصفدای آز خود این خاتم سلیمان کرد
خدایاری- محمد حسین
محمد حسین خدایاری به سال 1309 شمسی در رشت متولد شد، دو دفتر به گویش گیلکی پرداخته است که عبارتند از: «بیده بیشتاوستان» به نثر و دومی «گیل ایجگره» به شعر. اشعار فارسی او به شیوه متقدمان است:
ص: 571
زندگانی چیست جز مهر و محبت داشتنبا شرافت زیستن، رحم و مروت داشتن
دور بودن از شرارت، از شقاوت، از گناهسینهای بیکینه، بیبغض و حسادت داشتن
باید از بهر جهانی زیست در صلح و صفاخواستن، برخاستن، شادی رسالت داشتن
هیچ قاضی نیست بالاتر ز وجدان بشربهر انسان چیست بهتر از شرافت داشتن
از (خدایاری) اگر پرسی که چون باید شدن؟گویمت انصاف و ایمان و صداقت داشتن
خوروش دیلمانی- علی
خوروش دیلمانی به سال 1286 در سیاهکل دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحصیلات وارد ارتش گردید و با درجه سرهنگی بازنشسته شد. آثار و تألیفات ارزندهای از خود به یادگار گذاشته که عبارتند از: گلزار معانی (1319)- جشنهای ایران باستان (1336)- کوروش کبیر (1337) و تاریخ دیلمان.
ما باده پرستیم و ز کس عار نداریمدیوانه و مستیم و به کس کار نداریم
ما آن شجر با ثمر باغ صفائیمکامروز به جز بار وفا بار نداریم
ما اهل صفائیم و وفائیم و محبتبا خلق جهان، کینه و پیکار نداریم
با خلق خدا جمله رفیقیم و برادرکاری به ره و مذهب و پندار نداریم
از مردم سالوس و ریاکار بریدیمای شیخ برو، با تو دگر کار نداریم
شادیم که خوروش به دلسوخته از هجرجز حسرت دیدار رخ یار نداریم
خوشکلام- منوچهر هدایتی
منوچهر هدایتی متخلص به خوشکلام به سال 1311 متولد شده است. وی به شیوه متقدمان شعر میسراید:
تنم به کوره تب، پردهپرده میسوزدبه حیرتم که چه سان شمع مرده میسوزد
شب است و تب، دل رنجور و ناتوان مراعبوس یأس به چنگش فشرده میسوزد
دل خراب که مانده است بر فریب سرابز آب چشمه نوشت، نخورده میسوزد
غریب حسرت کوی ترا چه آسایشکه آشنای تو خود کام برده میسوزد
چو (خوشکلام) جفاکش، اسیر چنبر عشقبه هفتخوان بلا، جان سپرده میسوزد
دانشپژوه- خلیل
خلیل دانشپژوه به سال 1269 شمسی متولد شده و در سال 1339 به دیار باقی شتافته است. کتاب «راهنمای دانش» از اوست و دیوان شعری نیز دارد.
با غم گذشت روزوشب و سال و ماه منآخر نگفت چرخ ستمگر گناه من
هرگز نشد درخت امیدم ثمر دهدیکدم نشد که دهر بترسد ز آه من
روزی که پا به عرصه عالم گذاشتمغم بر غمم فزود شب و صبحگاه من
از غصه پیر گشتم و از ناله همچو نیاندر زمانه رفت به حسرت نگاه من
دائم ز سوز سینه کشم آه دردناکدست طبیعت ار که شود دادخواه من
دانش گیلانی- حسام الاسلام
اشاره
عارف نامی، فقیه فاضل و سیاستمدار مشروطهخواه به سال 1265 قمری در رشت به دنیا آمد. تحصیلاتش در رشت آغاز شد و در تهران و قم پایان گرفت. دانش، در دوره اول، نماینده مجلس شورا از رشت شد.
از این عارف فاضل کتاب «ریاحین الاشواق فی بساتین الاذواق» در 2 جلد به یادگار مانده است. دیوان اشعار «دانش حسام الاسلام» به همت دکتر هادی جلوه انتشار یافت.
گزیدهای از قصیده: سانحه بزرگ در گیلان
به سال سیصد و سی نه[845]، پس از هزار، یکیبزرگ سانحهای رخ نمود در گیلان
شرارهای ز اروپا به آسیا افتادعیان ز بحر خزر گشت آتشی سوزان
تو طبع آتش دانی، که خشک و تر سوزدبسوخت هم تر و هم خشک ما ز شعله آن
فضای انزلی از ابر ظلم شد تیرهفشنگ ریخت ز توپ و تفنگ چون باران
سیاه گشت همی بخت ما ز باران سختز بس کناره دریا به تیر گشت نشان
چه گویمت که (حسنرود) رود خون گردیدز خون پاک قزاقان جنگی ایران
فرونت جنگ شفارود گشت گاهی و گاه
ص: 572
گرفت فتنه همی شهسوار را به میانبه روز هشتم ماه صفر، به آدینه
نمونهای ز قیامت پدید گشت و عیانبرون شدند چو دیوانگان گروهگروه
ز بیم جان همه از شهر بیسروسامانزنان بیوه و اطفال بیپدر همگی
دوان ز بیم اسیری، ز دیده اشک فشانهمه وداع وطن گفته با دلی پرخون
همه گذشته ز ملک و ز خانه و دکانزنان گمشده فرزند جفت ناله و آه
ز هرطرف پی گمگشتگان چو اشک روانپسر ز حال پدر بیخبر که تا چون شد
پدر ز حال پسر روز و شب همیپرسانز بیم، خواب ز چشم همه گریخته بود
که شب چه زاید، این مادر سیهپستانخراب گشت همه شهرهای چون مینو
ز ظلم از پی آبادی ری و تهران ...
درتاج- حسین
حسین درتاج به سال 1320 در لنگرود متولد شد. تحصیلات خود را در گیلان و تهران ادامه داد و به کار تدریس در دبیرستانها پرداخت. غزلسراست و به شیوه نیمائی نیز شعر میسراید.
کجا گذشتِ زمان طبع شستشو دارد؟هنوز خاطر من عطر یاد او دارد
اگر بیاید و پائی دو باره پیش آرددو دیده اشک تمنا سبوسبو دارد
غریو سلسله بر پایم از خزر بشنوکه بغض کهنه من بسته در گلو دارد
درون سینه تنگم چه میکنی ای عشق!کجای این قفست جای هایوهو دارد
اگرچه سکه به نامم نزد هنوز اقبالحوالهای که نوشتند پشتورو دارد
حدیث دفتر خوشطرح گل بخوان «درتاج»که شرح میل دل غنچه موبهمو دارد
دلخوشنواز- جواد
جواد دلخوشنواز در شهرستان رشت متولد شده و لیسانسیه علوم بانکی است. ترانهسراست و به شیوه متقدمان شعر میسراید:
زائری آشفتهحالم روسیاهی پرگناهمکن نظر ای مظهر حق لحظهای بر اشک و آهم
رهروی گمکرده منزل خسته جانی ناتوانمغم نصیبی بیشکیبم، دردمندی بیپناهم
نشنوی گر نالههای زار من در نیمه شبهاننگری ور هایهای گریه هرصبحگاهم
رو به صحن پاکت آرم ترسم این سیل سرشکمتیره آن زرّینه گنبد گردد از این دودِ آهم
گر بر افلاکم بود ره سر نهم در زیر پایتای که اندر پیش پایت کمتر از هرخاک راهم
دلخوشنواز- هاشم
هاشم دلخوشنواز در رشت متولد شده و تحصیلات خود را تا اخذ درجه فوق لیسانس ادامه داده است.
چندین تصنیف و تألیف دارد که عبارتند از: نغمههای شاعر- طریقه نگارش- اثبات علمی وجود خدا- پیشتازان دین اسلام و تفسیر قرآن به شعر مثنوی.
غزل زیر از اوست:
علم اگر در خدمت مردم بود غوغا شودزن چو بد زاید چه بهتر از ازل نازا شود
علم اندکاندک اندر سینه خود جمع کنقطرهها چون جمع گردد لاجرم دریا شود
شاه مردان گفت: کودک را بده فهم زمانغنچه چون نیکو به رشد و شوق آید، واشود
اینهمه آثار حق گر چشم دید و شک نمودبهتر آن چشمان حقنشناس نابینا شود
گفت پیغمبر، عبادت کسب علم و دانش استتیغ با سوهان اگر سائیده شد بُرا شود
درویش- فشتمی محمد حسین
محمد حسین فشتمی متخلص به درویش به سال 1304 در رشت متولد شده و از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گردیده است. غزل زیر از اوست:
خستی دلم اگرچه ز خار نیازهاخالی مباد گلبن حسنت ز نازها
ای شاخ پرشکوفه آزرم، دور باداز دامن وجود تو دست نیازها
چون شام تیرهای که به محراب بامدادزلفت کند به مرمر دوشت نمازها
آن را که در جهان هوس ننگ و نام نیستاندیشه کی کند ز نشیبوفرازها
پر کن ز باده ساقی آزاده، جام راتا بگذرم به بال یقین از مجازها
خرم دمی که قالب کثرت رود به بادجان گیرد از وحید به وحدت جوازها
درویش گیلانی- محمد بشری
محمد بشری متخلص به درویش گیلانی شاعر، محقق و گیلانشناس فاضل و گرانمایه در رشت به دنیا آمد. بشری از سالهای دورودراز گذشته، در زمینه شعر و ادب گیلکی و مردمشناسی و گیلانشناسی تحقیق میکند و مقالات
ص: 573
و نوشتههای سودمندی از او در مطبوعات چاپ شده است. کتابهای «هنگی ایسه- هنگینیه» مجموعه چیستانهای گیلان، «ایله جار» مجموعه شعر گیلکی این شاعر خوشقریحه تاکنون منتشر شده است.
شعرهای گیلکی بشری، بیشتر در اوزان نیمائی است و از زندگی مردم ساده روستاهای ولایت، حکایت دارد.
بشری کمتر فارسی میسراید و بیشتر فرصتهای خود را صرف گیلانشناسی میکند. غزل زیر نمونهای از اشعار فارسی این شاعر گیلکی سراست. برای آگاهی بیشتر، به بخش «گیلکیسرایان» گیلان در این مجموعه مراجعه شود.
متاع ما ندارد مشتری جز بیبهائیهاشکست ما نزد شوری به هم، جز بیصدائیها
به غیر از عزلتم کس همدمی کردن نمیداندبه خاموشی گراید طبعم، از دیر آشنائیها
دل، از این بیصفا یاران به تنگ آمد نمیدانمشکایت با که باید گفتن از این، بیصفائیها
جرس هم یک نفس با ما در این منزل نمینالدزبان شکوه خاموش است از این بیصفائیها
نمیگیرد مدد هرگز به پیری از عصا دستمندارد سازگاری همتم، با این گدائیها
بهاران را همه برگ و نوا- تاراج سرما شدخوشا «درویش»، گلگشت بهار بینوائیها
دهقان- اسماعیل
اسماعیل دهقان به سال 1266 شمسی در رشت متولد شد و به سال 1325 چشم از جهان پوشید. او از آزادیخواهان دوره مشروطیت و از همسنگران میرزا کوچک خان بود. اشعار و مقالات او در روزنامه جنگل منتشر میشد.
دیوان اشعارش تحت عنوان «مجموعه اشعار دهقان» در سال 1330 به چاپ رسیده است. شعر زیر از اوست.
هرکه دزد خانگی را محترم در خانه داردبایدش خونیندل خود را از آن کاشانه دارد
وای بر آن مملکت کز جهل و نومیدی، توقعپاس استقلال خویش از رأفت بیگانه دارد
یک نظر بر کشور تحت الحمایت کن که بینیبومیانش بومآسا، جای در ویرانه دارد
چهره ایران ازین مشاطگان زینت نخواهدطره محبوب ما کی احتیاج شانه دارد
ناخلف آن زاده ایران که در بزم اجانبدر کفی اوراق پیمان، در کفی پیمانه دارد
دادی از صهبای عشقت ای وطن جامی به دهقانروز و شب از نشئه وی ناله مستانه دارد
دیهیم- علی اکبر
اشاره
علی اکبر دیهیم به سال 1291 شمسی در لاهیجان متولد شد و در 1333 وفات یافت.
وی نقاشی را در هنرستان کمال الملک و خط را نزد عماد الکتاب آموخت.
استاد ادبیات فارسی در دانشکده افسری بود. کتاب «کعبه عشاق» از وی باقی مانده است.
آذربایجان
ز ایران است آذربایجانمجدائی نیست بین جسم و جانم
چو جانان من آذربایجان استجدائی کی ز جانان میتوانم
ز خون بر خاک ایران مینگارمبه خنجر گر دو نیم آید میانم
نمک خوردم نمکدان نشکنم منچو هست از خوان ایران آب و نانم
مرا ذکری به جز ایران نباشداز آن ایران بوَد ورد زبانم
منم دیهیم گیلانی و لیکنزبانِ حالِ آذربایجانم
ز لاهیجانم و لیکن مساوی استخراسان و ری و مازندرانم
بگفتم این چکامه از ته دلخدایا واقفی تو از نهانم
ذاکری- عبد الحسین
اشاره
عبد الحسین ذاکری به سال 1292 شمسی در رشت متولد شد و در 1367 وفات یافت.
صاحب امتیاز روزنامه کنام بود. کتاب «شهادتنامه» بیان منظوم رویدادهای گیلان از سقوط قاجار تا شهریور 1320 از وی به یادگار مانده که بخشی از آن مربوط به قیام جنگل است.
کوچک خان و دکتر حشمت جنگلی
خوشا یاران و همراهان کوچکخوشا آن همت یاران کوچک
چو (دکتر حشمت) آن محبوب جانیزهی احسنت بر آن طالقانی
به لاهیجان چو شد این مرد، مأمورحقیقت چون چراغی بود پرنور
ندیده همچو حاکم، لاهجانیروانت شاد باد ای «طالقانی»
یکی رودی چو (حشمترود) پرداختکه نیکی کرد و اندر آب انداخت
به جرم یاری با (میرزا کوچک خان)اسیر افتاد آن مرد مسلمان
چو آوردند در میدان اعدامتماشاچی چو باران از در و بام
چو حشمت، رو به سوی دار آوردروان خلق از آن نظاره افسرد
بدون اینکه او خود را ببازدبه مردم گفت چند از نیکی و بد
چو حق با ماست، بر مرگ آفرین بادهمیشه حالت ما اینچنین باد
ز تاریخ ار بپرسی چند بگذشت؟:هزار و سیصد افزون بود سی و هشت
راجی لاهیجانی- حسن
حسن راجی لاهیجانی به سال 1274 شمسی در لاهیجان متولد شد و در 1331 وفات یافت.
شاعری نکتهسنج و بذلهگو بود و شعر به شیوه متقدمان میسرود. رباعی زیر را هنگامیکه سر بریده میرزا کوچک خان به تهران حمل میشد سرود:
کوچک خیال داشت بزرگ جهان شودهمدوش خسروان و رفیق شهان شود
ص: 574
نگذاشت روزگار که این مرد مدعیراز دلش به ملت ایران عیان شود
راهی- سید محمد تقی روحانی
سید محمد تقی روحانی متخلص به راهی به سال 1326 شمسی در رانکوه متولد شده است. وی اکنون استاد دانشکده مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه شهید بهشتی تهران است و تألیفاتی در رشته تخصصی کامپیوتر دارد.
اشراق، ابتدای تماشای روی توایهام، ماجرای شب تار موی تو
ابداع، ناگهانِ سحور شکُفتنتادراک، حس روشن بیپرسوجوی تو
صبح نهانِ بینشِ بیدارِ هرشبیاحلام، سعی بیثمرِ جستجوی تو
راز ملامتی شدنِ ما چرا نهان؟اسرارِ فاشِ بیخبریهای کوی تو
شور و شعور شیفته شعر ما ببین!ای ابتلای شهره ما، آرزوی تو
گر مستی شراب گنه، ترک کردهایماحرام بستهایم، به دور سبوی تو
بغض گلوی خواهش هِجرانی سکوتکی بشکند به غمزه گل گفتگوی تو
رحمت- عبد العلی موسوی
عبد العلی موسوی متخلص به رحمت به سال 1314 در رشت متولد شده و در همه زمینههای شعر کار کرده است. اما به غزل دلبستگی بیشتری دارد و سبک هندی را میپسندد. چند اثر از وی منتشر شده که عبارتند از:
گلدسته رحمت- باران رحمت- دریای رحمت- غزالههای غزل (پژوهش در شعر شاعران). بخشی از دیوان شعرهای او زیر چاپ است.
چگونه دامن از این شعله، بر حذر داریم؟که آتشی چو خیال تو، همسفر داریم
ضمیر آینه، گرد هوس، نمیگیرددلی ز خانه خورشید، پاکتر داریم
در آسمان دل از یاد او چراغانی استبه کیسه یک طبق از سکههای زر داریم
نگفتهام مرو از ره، ولیک باید دیدکزین دو روزه هستی چه درنظر داریم
شرار دل به نیستان کشد در آخر کارکه چند بند نفس، یک دهن شرر داریم
به حکم آنکه ز خلوت رسیم بر در دوستهزار زمزمه در پرده سحر داریم
چگونه با تو حکایت کنم ز غصه دلکه قفل بر دهن و دشنه در جگر داریم
نمیرسیم به آن کعبه صفا «رحمت»دلی ز قامت خود پاشکستهتر داریم
رحمدل شرفشادهی- غلامرضا
به سال 1330 شمسی در شرفشاده لنگرود دیده به دنیا گشود. مقدماتی را از گیلان آغاز کرد و از دانشگاه تربیت معلم موفق به اخذ دکترای ادبیات فارسی شد. دکتر رحمدل، اکنون استاد دانشگاه گیلان است. اشعار او در مطبوعات ایران منتشر میشود و در همه زمینههای شعر طبعآزمایی میکند و با غزل میانه بهتری دارد. کتابهای با «راهیان حادثه» و «فصل مثنوی» از او منتشر شده است.
کرشمه میشکند گامهای تو ای دوستبهار میگذرد از صدای تو ای دوست
شکوه نی که ز نای ستاره میرویدنثار زمزمه چشمهای تو ای دوست
بگاه کوچ که چشمت پیام ماتم بودچه شعرها که سرودم برای تو ای دوست
بیا بیا که ز شادی تمام شعرم راغزلغزل بفشانم به پای تو ای دوست
رسولی املشی- عباس
عباس رسولی املشی در سال 1343 شمسی متولد شده است. غزل را به شیوه متقدمان، زیبا و روان میسراید:
کردیم وفا، وفا ندیدیماز یار به جز جفا ندیدیم
گفتیم به دوست، درد خود رافریاد که همصدا ندیدیم
در کلبه یار پا نهادیمدر محفل او صفا ندیدیم
در باغ عظیم آشنائییک شاخه آشنا ندیدیم
ما طالب مهر یار بودیمافسوس که جز ریا ندیدیم
زکیپور- نادر
نادر زکیپور به سال 1340 شمسی در لنگرود متولد شده به فارسی و گویش گیلکی شعر میسراید. غزل زیر از اوست:
تفته دشت عطش، تشنه سرگردانمکِشته جلگه تب، منتظر بارانم
نبض چاهی نزده با دلی از غلغل آبتا بروید گلی از خاک تن گلدانم
سیرم از فاصله بین لب و وَهم سرابمبدأ چشمه من، میچکد از پایانم
تاب بیتاب شد از ضجه خونریزیهاخرمن غورهای از جنگل تاکستانم
در من آن غلغله کوهگدازان جاری استبا رسوب قلم، اینبار، غزل طغیانم
ساحر لیلهکوهی- محسن حسنزاده
محسن حسنزاده به سال 1350 شمسی در لنگرود متولد شده است. شعر را به شیوه متقدمان، روان و بااحساس میسراید:
تنم پر شد از زخم سوفارهارهایم کنید ای کماندارها
صدای نفسگیر هرتیرتانفروریخت از نای من بارها
به همنائی زخم زار تنمغمین مینوازند، نیزارها
فریدون کجائی، که در عهد منفزونند از شانهها، مارها
بر این سنگها بیجهت سر مکوبکسی نیست آنسوی دیوارها
ساقی گیلانی- مظفر بالائی
مظفر بالائی متخلص به ساقی گیلانی به سال 1315 در لنگرود متولد شد و در 1366 وفات یافت. او روزنامهنگار بود و در مؤسسه اطلاعات به کار اشتغال داشت.
همین نه از لب لعل تو پسته میریزدکه از دهان تو، گل دستهدسته میریزد
ص: 575
چو غنچه لب به شکر خنده باز کن که مراتوان به جان و دل زار و خسته میریزد
چنان چکد عرق از صبح عارضت بر خطکه ژاله بر ورق گل نشسته میریزد
سرشکم از دل بشکسته میچکد، آریشراب، گشت چو ساغر شکسته میریزد
بهار روی ترا نازم ای سیهگیسوکه شور عشق به دلهای خسته میریزد
سامی- حسن سمیعی
حسن سمیعی متخلص به سامی، فرزند ادیب السلطنه سمیعی مردی ادیب و فاضل و شاعری خوشقریحه بود. به سال 1280 شمسی متولد شد. چند اثر از او به چاپ رسیده که عبارتند از:
فرهنگ جامع فارسی- انگلیسی، فرهنگ منظوم فارسی- انگلیسی و ترجمه کتاب حکومت فرد، اثر برتراند راسل.
گرچه از جام قضا نوش کسی بینیش نیستنیست غم چون گردش دوران دوروزی بیش نیست
دُرد و صافی را به هم آمیخت ساقی در ازلراحت بیدرد و رنج و عیش بیتشویش نیست
خود نباشد میش، هرکس در لباس میش رفتهم نباشد گرگ هرکس در لباس میش نیست
هان مخور هرگز فریب ظاهرِ آراستههرکه میخندد به رویت یار خیراندیش نیست
هیچ نادان را نبینی از بَدِ دوران ملولهیچ دانان نیست کز دور زمان دلریش نیست
در عمل بر بند لب (سامی) که آمد روزگاردر ره سعی و عمل چون روزگاری بیش نیست
سپهر لاهیجی- رسول
رسول سپهر لاهیجی به سال 1290 شمسی در لاهیجان تولد یافت. به گویش گیلکی و فارسی شعر میسرود.
افتادهام به ورطه ادبار یا علیدست مرا بگیر و نگهدار یا علی
ای آفتاب رحمت و ای نور عارفانای مظهر ائمه اطهار یا علی
سنگین شده است بار گناهان، چه میشوداز رحمتت شویم سبکبار یا علی
پیچیده مار وسوسه بر دامن دلمپائی بکوب بر سر این مار یا علی
باد بهار، مهر تو در جیب داشت ز آنگلهای ناز میدمد از خار یا علی
منّت خدای را که در آئینه «سپهر»مهر تو شد چو ماه نمودار یا علی
نام تو گشت زینت دیوان و دفترمکلکم ز نام توست شکربار یا علی
سپهر لاهیجی- کیومرث
کیومرث سپهر در سال 1318 شمسی در شهر لاهیجان به دنیا آمد. دیپلم ادبی را از دبیرستان ایرانشهر لاهیجان گرفت و از دانشگاه تبریز، لیسانسیه ادبیات فارسی شد. به شیوه متقدمان میسراید و بیشتر به غزل و مثنوی نظر دارد. «گلزار سپهر»، تذکره شاعران و نویسندگان لاهیجان را در خرداد 1343 چاپ کرده است.
بیوجود یار ما را زندگانی گو مباشبیگل رویش مرا فر جوانی گو مباش
زندگانی نیست آنی بیش اندر پیش عشقزندگان را بیفروغش، زنده آنی گو مباش
تا نشان از عشق باشد از نشان ما مپرسعاشقان عشق را نامونشانی گو مباش
نیست هیجانی و شوقی دیگر اندر دل مرابیتو شوقی در (سپهر لاهجانی) گو مباش
سراج- ابراهیم
اشاره
ابراهیم سراج از شاعران طنزپرداز و خوشقریحه گیلان بود که در بادکوبه به خریدوفروش و تجارت اشتغال داشت. در انقلاب 1917 میلادی به زادگاهش رشت برگشت و با (هیئت اتحاد اسلام) در تشکیلات نهضت جنگل، همکاری کرد. از سراج، اشعار گیلکی و فارسی زیادی در زمینههای طنز و مطایبه به یادگار مانده است.
گزیده از یک قصیده
برس به داد دل این کمینه آمیرزاکه گشت یکسره خالی زمینه آمیرزا
مرا بُدی به بغل ساعت طلای بزرگتمام رشت نبودی قرینه آمیرزا
کمین نبود پدر سگ چو (بجدل بن سلیم)ببرد ساعت و پول و زرینه آمیرزا
عصای دست و یکی بند ساعت خالیبه باد رفت اثاث و دفینه آمیرزا
در این قضیه اگر تو به داد من نرسیسر برهنه روم تا مدینه آمیرزا
بگو طرف کند حاضر به نزد من اشیاءروم که غسل کنم در خزینه آمیرزا
ص: 576
سروش گیلانی- حسنعلی محمودی
اشاره
حسنعلی محمودی متخلص به سروش گیلانی به سال 1315 در لنگرود متولد شده و در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل گردیده است.
شاعری است خوشقریحه که در همه شیوهها طبعآزمائی کرده است.
چند کتاب شعر به فارسی و گیلکی از او به چاپ رسیده که عبارتند از:
نیلبک (مجموعه 60 ترانه)- کومه (مجموعه اشعار فارسی)- اتکلمتکل (اشعار گیلکی).
پای طلب
مرغان باغ را به گلو، هایهو شکستگلهای راغ را ز خزان نرخ بو شکست
از تندباد حادثه شاخ امل بریدوز گیرودار سانحه، دلها فروشکست
یک جام عافیت نگرفتم به دور عمرتا دل شکست و جام شکست و سبو شکست
یا رب! چه آفتی به گلستان ما فتادکاینگونه، ظالمانه گل آرزو شکست؟
ما را هزار نغمه خوش بود در گلواکنون چه شد که ناله ما در گلو شکست؟
هرگز ز بار غم نشکستیم ای «سروش»تا مدعی به طعنه نگوید که: او شکست
سرّی- محمد باقر طاهری
محمد باقر طاهری متخلص به سری به سال 1274 شمسی در رشت متولد شده و در 1331 وفات یافته است. دیوان اشعار او تحت عنوان «جام احمدی» در سال 1351 منتشر گردید.
آنان که رخ چو ماه دارنددر پیش تو، رنگ کاه دارند
افکنده سری، چو گوی بر خاکدر مقدم چون تو شاه دارند
اقلیم دو کون، زیر فرمانبیلشکر و بیسپاه دارند
بر افسر شاهی دو عالمفخر از نمدین کلاه دارند
در خون خود این گروه مقتولاز چشم تو صد گواه دارند
چون چشم پرانتظار «سرّی»بر مقدم تو به راه دارند
سعید- ضیاء الدین سعید گیلانی
ضیاء الدین سعید گیلانی که «سعید» تخلص میکرد به سال 1288 شمسی در رشت متولد شد. سعید دائی دکتر محمد معین بود.
پیوسته درِ رحمت حق بر همه باز استدلباختگان را به برِ دوست نیاز است
هردر که زدم پاسخی از کس نشنیدمسرگشته و حیران که چهکس محرم راز است
ناگه ز درون دلم آن هاتف غیبیدر داد ندائی که بیا وقت نماز است
خوش آنکه به هرجا و مکان یاد خدا هستدستش به سوی کعبه مقصود دراز است
گر رنج رسد بر تو هم از سرزنش خلقای بنده مخور غم که خدا بندهنواز است
آنکس که به اخلاص به درگاه حق آیدهمواره «سعید» است که در رازونیاز است
سمیعزاده- جمشید
جمشید سمیعزاده به سال 1308 در رشت متولد شده و به شیوه متقدمان شعر میسراید.
غمی که چشم تو دارد- ملاحتی دگر استدمی که حرف تو دارد، صداقتی دگر است
نهایت غم من از بدایت غم تستچرا که درد ترا هم نهایتی دگر است
بیا که با تو بخوانیم در شب ماتمکه در مدار صدای تو، آیتی دگر است
دو بیت شعر نگاه ترا نمیفهمندکه این دو قصهسرا را اشارتی دگر است
دریچههای صدا بستهاند بر «جمشید»ولی صدای دلش را حکایتی دگر است
شائق- محمد
محمد شائق به سال 1307 شمسی در لنگرود تولد یافته است. مجموعه اشعار وی تحت عنوان «شقایق» منتشر شده است. شاعر در تیرماه 1373 درگذشت.
رقصیدهایم بسکه به آهنگ روزگارما را شکست پای طلب، سنگ روزگار
پائی چو کوه محکم و چون سرو، راست بوداکنون شکست از آتش نیرنگ روزگار
چون مرغ حق که در قفسی مبتلا شودپر ریختیم در قفس تنگ روزگار
ما پاسدار پرچم عدلیم، کاین چنین:با خون نوشتهایم به فرهنگ روزگار
تا صبح تازه گردد و تا شب سحر شودپیوسته بودهایم شباهنگ روزگار
گمنام مُرد «شایق» اگر ماند جاودانآزادگیش، نقش چو ارژنگ روزگار
شعله- محمد تقی علیزاده
محمد تقی علیزاده متخلص به شعله به سال 1313 شمسی متولد شد.
هوای باغ تو دارد دل شکسته ما
ص: 577
امید اوج نخیزد ز بال بسته مامگر در آشیانه آغوش او بیارامد
پرنده دل خاموش و بال خسته ماز نقش طلعت تو مست مست خویشتنیم
بیا به میکده جام و خم شکسته مابه بزم شوق چه سان «شعله» میتواند خواند
دلشکسته در کنج غم نشسته ما
شفیعی- سید ضیاء الدین
سید ضیاء الدین شفیعی به سال 1349 در رودسر متولد شده است. اشعارش آینده درخشانی را برای او نوید میدهد.
ما میرویم او را صدا کنتنهاترین قو را صدا کن
بگریز از چشمان مردابرود هیاهو را صدا کن
دریاتر از دریا شو ای دل!موج تکاپو را صدا کن
تا بگذریم از این گوَنزارپاهای آهو را صدا کن
شکیبا- هارون شفیقی
هارون شفیقی به سال 1296 شمسی متولد شده است. به شیوه متقدمان شعر میسراید.
بهار آمد و من آن خزان دیرینماگر هزار بهار آورند من اینم!
پرند دشت و دمن بین صفای باغ و چمنسپس بیا به تماشای قلب خونینم
شب سیاه مرا نیست غیر صبح سیاهبه هرکجا که نگه میکنم سیه بینم
دمی ز عمر مرا بیغم و الم نگذشتمگر که اهل دلی کرده است نفرینم
به جز مرارت هستی به جز حلاوت مرگبه بزم دوست ندارند تلخ و شیرینم
شمس- جعفر
حجة الاسلام جعفر شمس به سال 1296 در لنگرود متولد شده است. به شیوه متقدمین شعر میسراید. دیوان اشعار او با نام «خاطرات» در 1358 انتشار یافته است. کتاب «گامهائی با تاریخ اسلام» که در 1396 منتشر شده از اوست.
دل مده بیهده از کف به نگاری هرگزکه ز مهرت ننشاند به کناری هرگز
دل بر این توسن سرکش نکنی خوش به غرورکاین فریبنده نشد رام سواری هرگز
شمع را بین که همه سوز و گداز است ولینگشاید دهن خویش به زاری هرگز
عاقبت میکشدم حسرت آزادی سروپیش کس کج نکند گردن خاری هرگز
پی این عمر مکن خاطر کس رنجه، که بحرقرنها زیست نیانگیخت غباری هرگز
«شمس» آسا به جهان فیض ببخشا و مباشبیاثر مرده چو شمعی به مزاری هرگز
شمس معطر- محمد
محمد شمس معطر به سال 1320 شمسی در لاهیجان تولد یافته است.
به فارسی و گیلکی شعر میسراید و بیشتر به غزل و اشعار گیلکی میپردازد. منظومه بلند گیلکی «حاجی گول» او که به صورت نوار درآمده زیر چاپ است. شعر زیر را تحت عنوان «بغض کوچههای بیپنجره» در فاجعه زمینلرزه خرداد 69 سروده است:
آسمان راهزن قافله باران شدخاک گهواره خونین سپیداران شد
خواب گلناری پروانه، پریشانی کرد ...بستر باغچه قربانگه گلناران شد
مویه در مرثیه زنده به گوران نجیبشاه بیت غزل قافیهپنداران شد
بغض صد کوچه بیپنجره درهم بشکستگریه بر دیده غمگین قمر، باران شد
عشق بر سر زد و فریاد برآورده که آه ...خانه، خالی عجب از چلچلهکرداران شد
غزل «شمس معطر» که غریو غم اوستپیرهن چاکترین شعر عزاداران شد
شوریده گیلانی- ذبیح الله تقیپور
ذبیح الله تقیپور متخلص به شوریده گیلانی به سال 1319 شمسی متولد شده است. شعر زیر از اوست:
در پناه صبرها، چیدم گل مقصود راوسعت دل، میگشاید عقده کمبود را
تا سوار قدرتی، از کار حق غافل مشوپشهای با ناتوانی میکشد نمرود را
عاقبت جالوت را سنگ فلاخن میکشدلطف حق را بین چسان قدرت دهد داود را
شاهد مریم شود طفلی که بار تهمت استحق اگر خواهد سخن میآورد مولود را
از دورنگیهای نزدیکان و خویشان سوختمآتش اندر خویش باشد خانه پردود را
گر خدا یاری کند «شوریده» را از غم چه باک؟برگشا از لطف، یا رب طالع مسعود را
ص: 578
شهدی- عباس اخوان
به سال 1302 در نجف متولد شده و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در رشت گذرانده است. وی به شیوه متقدمان شعر میسراید و به غزل گرایش بیشتری دارد.
گرچه آن آرام جان هردم بیازارد مرابازمیدانم که چون جان دوست میدارد مرا
وصل او میخواستم اما فراموشش شدمرنج هجران میکشم شاید که یاد آرد مرا
مردهام پنداشت کامد با رقیب از من گذشتمن به عشقش زندهام گو مرده پندارد مرا
روز و شبها با خیالش رازها دارم چه غمگر که دور از خویشتن عمری نگهدارد مرا
در دل «شهدی» به جز نقش وجودش هیچ نیستبیوفا آن سنگدل چون خویش انگارد مرا
شهدی لنگرودی- محمد
محمد شهدی لنگرودی به سال 1309 در لنگرود متولد شد و در 1371 به دنیای باقی شتافت.
او تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در لنگرود و تهران به پایان رسانید و به خدمت آموزشوپرورش درآمد. او غزلسرا، قصیدهسرا و ترانهسراست. به شیوه نو نیز اشعار زیبائی دارد و در سرودن غزل فارسی توفیق بیشتری یافته است. آثار او عبارتند از: «ترانههای گیلکی» با همکاری محمود پاینده و فرهادیان، «شباهنگ» مجموعه شعر و دیوان اشعار او نیز آماده چاپ است.
شهدی، برای خوانندگان نامدار گیلان، ترانههائی به فارسی و گیلکی سروده است که سالها بر سر زبانها بود.
در هرنِگَهت، مستی صد جام شراب استچشمان تو، میخانه دلهای خراب است
زد شعله به جان چشم فریبای تو، هرچندبرق نگهَت، زودگذر همچو شهاب است
زیبائی گلهای جهان، دیر نپایدای غنچه بزن خنده که هنگام شباب است
مغرور مشو، اینهمه بر نور خود ای شمعکاین سوزش پروانه هم از روی حساب است
در اوج فلک، دیده بر این خاک چو بستیمدیدیم که پهنای فلک، جمله سراب است
ای مرغ شباهنگ! مکن ناله که امشباز عمر مرا آرزوی یک مژه خواب است
شهنازی- اسحق
اشاره
اسحق شهنازی به سال 1297 شمسی در رشت متولد شد و در 1368 وفات یافت. وی ابتدا آموزگار بود سپس به دانشکده پلیس راه یافت و افسر شهربانی شد. علاقه به شعر و ادب پارسی او را به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران راهنمائی کرد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رسانید. در انواع شعر فارسی از جمله قصیده و غزل طبعآزمائی کرده و اشعاری نیز به شیوه نو سروده است. او شاعری دوستداشتنی و انسانی مهربان بود. مدتی برنامههای اشعار گیلکی رادیو گیلان را تهیه میکرد. ابیات زیر گزیدهای از قصیده «گیلان» اوست:
گیلان
حبّذا ایران که استانی چو گیلان پرورددر بر دریا، بهشتی را به دامان پرورد
نغز دریای خزر بین، کز فروغ ماه و شیدصد هزار آئینه رنگین و لغزان پرورد
فیض بخش اسپیدرود آن مایه هستی کزوکشتزاران سبز و خرم چون بهاران پرورد
سبزه و گل پروراند هردیاری در بهاروین بهشتستان به هرفصلی فراوان پرورد
تا نپنداری که تنها گل در این زرخیز خاکاز شعاع آفتاب و فیض باران پرورد
برشمارم شاخه گلهای فضیلت را به نظمنیز شیران ژیان کز شیر پستان پرورد
گر ز آذربایجان، ستار خان آید پدیدعرصه گیلانزمین، میرزا کوچک خان پرورد
در صف مشروطه هم گیلان و آذربایجانآن دلیری گسترد، این مرد میدان پرورد
بود گیلان مهد دانشگاه، در طول قرونبس سخنور پرورید و بس سخندان پرورد
شاخسار علم و حکمت را هزاران برگ و بارگلشن شعر و ادب را بس غزلخوان پرورد
وز معاصرشاعران و عالمان چون بلبلاناز سر شاخ هنر، صدگونه الحان پرورد
جلوه گیرد خاطر «شهنازی» از لبخند ذوقتا تو را آئینهای در وصف، شایان پرورد
شیدا- محمد بیریای گیلانی
اشاره
محمد بیریای گیلانی متخلص به شیدا به سال 1297 شمسی در بندر انزلی متولد شد. به روزگار جوانی، نقاشی و موسیقی را تجربه کرد و آنگاه به شعر پرداخت و شیدای غزل شد. چندین سال در تهران و اصفهان و نیشابور زندگی کرد و در تیرماه 1373 درگذشت.
غزل زیر از اوست:
فرزند گیلان
هرکه با مُلک قناعت ساخت سلطان خود استمور اگر از حرص رخ تابد، سلیمان خود است
ص: 579
ریزهخوار سفره خورشید باشد عالمیچون ز خوان خویش قانع بر لب نان خود است
گل ز خون خویش چون سیراب گردد سرخروستفارغ است از زردروئی هرکه مهمان خود است
میرود سرها به باد از سرفرازی خواستننیست غم تا غنچه را سر در گریبان خود است
تنگ چشمان از حسد خون دل خود میخورندحاسد ما هرکه باشد دشمن جان خود است
گر فلک در اصفهان آبشخور «شیدا» فکنداو همان در مردمی، فرزندِ گیلانِ خود است
صالح گیلانی- صالح صابر
صالح صابر به سال 1317 در رشت متولد شده است. در انواع شعر به ویژه غزل و رباعی طبعآزمائی کرده است. به زبان فارسی و گویش گیلکی شعر میسراید، به ساختن ترانه نیز پرداخته است. رباعیهای زیر از اوست:
هر شب که خیال وعدههای تو کنمیا آنکه نظر به ردپای تو کنم
در دامن خلوتی نشینم تا صبحدریا دریا گریه برای تو کنم
*
هر عشق نه وصل توست هجران باداهردیده نه سوی توست گریان بادا
هردل نه برای توست گردد پرخونهرخانه نه جای توست ویران بادا
*
آخر دلم ای عشق نشد شاد از تووین ویرانه، نگشت آباد از تو
القصه نشسته بر لبم داد از توفریاد از تو هزار فریاد از تو
صبوری لاهیجی- علی
به سال 1329 شمسی در کوچکده لاهیجان به دنیا آمد. اکنون دانشجوی دانشکده ادبیات تبریز است. نوپرداز و غزلسراست. کتاب «منظومه عروسک و آدمها» از اوست. غزل برای میرزا کوچک جنگلی را از او میخوانید:
تو از سلاله خونین سربدارانیچنین شکفته به میدان تیربارانی
هوای کوی که را داشتی به سر، ای عشقکه سربریده به بالین سوگوارانی
کلام سرخ ترا بر گلاب لاله زنیمشرار لهجه دلهای بیقرارانی
وزید از نفست تا نسیم بیداریاسیر چکمه بیداد نابکارانی
کنون نشسته به خون سرزمین ویرانمتو داغ سینه سرخ کدام دورانی؟
درون سینه دگر، جای شادمانی نیستسرِ فتاده به خون، بر مزار یارانی
صدرا- دکتر روحانی
دکتر صدرا روحانی به سال 1318 شمسی در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. مقدماتی را از رودسر آغاز کرد و با دریافت دکترای داروسازی پایان داد. دکتر صدرا بیان ویژهای در غزلسرائی دارد.
ترا به پرسش خورشید کی توانائی استکه ذره- ذره نمودش هجوم بینائی است
رقیقتر سخن شرح حال عاطفه راحرام باد به پیش دلی که خارائی است
ترا پذیرش شادی نه از تصادم محضکه شادمانیت از شدّت پذیرائی است
در این زمانه که پولاد هم به سوگ نشستدگر چه صحبت شنگولی است و شیدائی است؟
چه دیر آمدی ای آنکه خواندمت همه عمرکنون دگر نه مرا رغبت همآوائی است
چگونه قند توان برد تا به بنگالهکه طوطیان همه را ذوق و طبع صفرائی است
صدرایی اشکوری- میر محمد علی
میر محمد علی صدرایی اشکوری به سال 1292 شمسی در نجف اشرف متولد شد و به سال 1353 شمسی در شهرستان رشت وفات یافت.
روزنامه «طلوع اسلام» را در رشت منتشر کرد. آثاری که از وی باقی است عبارتند از «دیوان شعر»، «شرح زندگانی امام اول شیعیان» و «حقایق اسلام».
در کائنات خالق ارض و سما یکی استدر ممکنات واجب بیمنتها یکی است
رزاق و فیضبخش به هرممکن الوجودستار عیب و مالک روز جزا یکی است
ذرات ما که جمله پراکنده میشوندگردآورنده همه در آن سرا یکی است
او مالک الملوک بود روز رستخیزدر روز حشر حاکم بیاعتنا یکی است
«صدرایی» از صمیم دل و صدق اعتقادگوید که واحد و صمد و دلربا یکی است
صفاری- فتح الله
فتح الله صفاری به سال 1288 در لاهیجان متولد شد و در 1361 وفات
ص: 580
یافت. کتاب «شکوفههائی از ادبیات مازندران» تألیف اوست.
هر سر که به سودای تو در شور و شری نیستچون شاخه خشکی است که او را ثمری نیست
گشتم به پی گوهر مقصود به هرکویدیدم ز لب لعل تو خوشتر گهری نیست
رو علم و عمل جوی مکن فخر به انساباین راه کمال است، طریق دگری نیست
گر عیب خلایق تو بپوشی هنر این استور عیب کسان جمله بجوئی هنری نیست
سودای پر از سود به جز مهر و وفا نیستدر کوی وفا کوردلان را گذری نیست
«صفاری» اگر دیده و دل را بگشائیبینی شب سودازدگان را سحری نیست
صوفی سیاوش- امان الله
امان الله صوفی سیاوش به سال 1295 شمسی در املش متولد شد. به شیوه متقدمان شعر میسراید.
ستمی کاین دل از آن سخت کمان میبیندحاصلی هست که از کشته خود میچیند
هرچه گفتم طمع از خوبرخان هیچ مدارپند نشنید، سزایش که به خون بنشیند
پایبند دل دیوانه شدن، بیخردی استعاقل آن است که همصحبت بد نگزیند
من اگر محرم یارم چه پریشان گویندگوهر ار پاک نباشد، که به زر ننشیند
«صوفی» آن آب زلال است که افرشته و دیوهرکه در او نگرد صورت خود میبیند
طاعتی- دکتر عبد العلی
دکتر عبد العلی طاعتی در 1297 خورشیدی در رشت به دنیا آمد. ابتدائی و متوسطه را در آن شهر به پایان رساند و در تهران لیسانسیه زبان و ادبیات فارسی شد و خدمات فرهنگی را برگزید. با مرحوم علی اکبر دهخدا در کار لغتنامه همکاری کرد و همگام با آن، دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی را در دانشکده ادبیات تهران به پایان رسانید. تصحیح لغتنامه «صحاح الفرس»، حاصل کار این سالهاست، رساله «دینداری دکانداری نیست» و کتابهای داستان «دفاع استالینگراد» و «حدیث سعدی» از او چاپ و منتشر شده است. به شیوه نو و
مرسوم گشت بار دگر عید مهرگانآنسان که بود رسم، در ایام باستان
بار دگر به پیروی از شیوه سلفایرانیان کنند به پا جشن مهرگان
بار دگر ندای سرافرازی قدیمزین دأب باستانی آید به گوش جان
اینک نشان فرکیانی همی دهندزان پس که کس نداد از او قرنها نشان
اینروز مهر، باز به دل میدهد نویدکاخر جمال مهر سعادت شود عیان
این ملک را نگهبان غیر از من و تو نیستآری وطن ندارد، جز ما نگاهبان
طالبزاده- سید حسین
سید حسین طالبزاده به سال 1341 شمسی در رودسر متولد شد.
باید شبیه شعرهای خویش باشمدر عاشقی، یک گام از خود پیش باشم
بگذار ای میل گرایشهای خاکیاین عمر باقیمانده را درویش باشم
ما را عیار آتش پروانه بس نیستدر سوختن میخواهم از او بیش باشم
ای مظهر هراتفاق عاشقانهآغوش وا کن تا زلالاندیش باشم
رفتم که با سِحر سلام صافی عشقآئینهدار لحظههای خویش باشم
طاهر غزال- محمد حسین حقیقی
محمد حسین حقیقی متخلص به طاهر غزال در رشت به دنیا آمد. کتابهای «ماه در دره نیلوفرها» و «نیلبک طلائی من» از اوست. رباعیهای گیرا و دوبیتیها و غزلهای دلنشین دارد.
یک شاخه نگه ز دیدهات چیدم منیک عمر به غم ترا پرستیدم من
گفتم چون روم سفر، روی از یادمگشتم همه جهان، ترا دیدم من
*
گل رفت، گلی که دلسرایش کردماو رفت، کسی که جان فدایش کردم
دیدید گرش، ز من بگویید به اوباران باران، گریه برایش کردم
*
گل سرخم، گل سرخ نویدمپر از عطرم کن، از عطر امیدم!
نویدم ده که نزدم خواهد آمدپرستویم، پرستوی سپیدم
ص: 581
طباطبائی- دکتر میر احمد
اشاره
دکتر میر احمد طباطبائی به سال 1303 در رشت دیده به دنیا گشود. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در گیلان و دوره عالی را در تهران گذراند. در جوانی ناچار جلای وطن کرد و سالها از ایران دور بود. طباطبائی، محقق و مترجم و شاعری قصیدهسرا و چهارپارهسراست. در شیوه نو نیز شعر میسراید.
مجموعه شعرهای او با نام مستعار «استوار» منتشر شد. کتابهای «وزرای دربار عباسی»، «یادگار بادکوبه»، «شیعی امامی ایرانینژاد»، «اقلیم عشق ترجیعبند هاتف»، «دیوان اشعار»، «بررسی مثنوی پیر و جوان میرزا نصیر اصفهانی»، «ترانه کشمیر» برگردان روسی به فارسی و «ترانه سوزوساز» تاکنون از او انتشار یافته است. طباطبائی اکنون استاد دانشگاه است.
ای رودها
به گیلان زمین جویبار است و رودکه بر هرکرانی شتابان روان
تو گوئی سواریست پا در رکابکه اندر تکاپو به هرسو دوان
*
نعیم همه گیلهمردان دهبجار است و رود است و این راز نیست
اگر جویبار از نفس ایستاددر رحمت ده، دگر باز نیست
*
به صافی، دل رود آئینهوارچو قلب همه گیلکان بیغش است
دم سرد او را به ظاهر مبیندرونش شرربار، چون آتش است
*
چرا میشتابید ای رودها؟!شتابی که پایانش آید درنگ؟
شتابی به کام شما همچو شهدولی شهد آمیخته با شرنگ
*
پیامی که از رود آید به گوشدل از بار منّت ز دو نان تهی است
سبکبار راه سفر طی کنمتوقع ز خاشاک از ابلهی است
*
ز من زنده جنبندگان زمینولی خاک بلعد مرا بیامان
منم زندگیبخش و بلعنده اوستبه بطن وی ابناء پیر و جوان
*
تو ای زندگیبخش، برگو چراکشانی شناگر جوان را به مرگ
ز هرموج تو مرگ خیزد برونز اضداد آمد ترا سازوبرگ
طویلی- عزیز
عزیز طویلی به سال 1311 شمسی در بندر انزلی متولد شده است. «تاریخ جامع بندر انزلی» که مجلداتی از آن به چاپ رسیده از اوست. شعر به شیوه متقدمان میسراید:
من شکوه از کشاکش دنیا نمیکنمبیهوده درد خویش هویدا نمیکنم
پیچیده است عقده مردم درون دلاین عقده را به پیش کسی وا نمیکنم
غمهای روزگار هنوزم به دل بودپیش کسی، شکایت غمها نمیکنم
عاشق شدن به خاک وطن ار بود گناهمن این گناه کرده و حاشا نمیکنم
صد بار هم اگر ببرندم به پای دارمردانه میپذیرم و پروا نمیکنم
هرموج، یادواره عمر است، ای «عزیز»دیگر هوای ساحل دریا نمیکنم
عابد- زین العابدین آذر ارجمند
وی به سال 1349 خورشیدی در لنگرود به دنیا آمد. عابد، شاعر غزلسراست.
یتیمان که بابای یکدیگرندامیدی به فردای یکدیگرند
در این ساحل دور لبریز موجصدفزار دریای یکدیگرند
نیازی به میخانه و جام نیستکه مست تماشای یکدیگرند
ز کنج قفس بلبلان را چه باک؟چو صد ناله در نای یکدیگرند
کسی مثل گنجشکها شاد نیستکه غمخوار غمهای یکدیگرند
نیازی ندارند «عابد» به اشکیتیمان که بابای یکدیگرند
عباسیه کهن- سید محمد
اشاره
سید محمد عباسیه کهن به سال 1325 شمسی در انزلی به دنیا آمد.
لیسانسیه ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. غزل، قصیده، مثنوی، رباعی و دوبیتی را تجربه کرده است و بیشتر به غزل گرایش دارد. دبیر ادبیات فارسی و ... در گیلان است. کتاب مجموعه غزلها را آماده چاپ دارد.
انزلی
از جویبار شیری شب، آب خوردهایمدر دامن هلال، شبی تاب خوردهایم
آبشخوری به وسعت سجاده داشتیم
ص: 582
ما بادهای ز ساغر محراب خوردهایمو دردیکشان میکده عشق بودهایم
حسرت، ولی برای می ناب خوردهایمبیآفتاب، گرچه گلی وا نشد، ولی
بوی بهار، در شب مهتاب خوردهایمگر سوز دل شنفتهای، از ما نهفته دار
رازی چو تار گفته و مضراب خوردهایمقدر نفسشماری ما، بیدلیل نیست
چون چرخ در دهانه گرداب خوردهایمآیا نهال باغ محبت، بری نداشت؟
خالی مباد جای تو، در خواب خوردهایم
عطا- حسین ادیب السلطنه سمیعی
در سال 1252 شمسی در رشت به دنیا آمد. نماینده گیلان در مجلس شورا (دوره سوم)، وزیر کشور در کابینه نظام السلطنه مافی، وزیر دادگستری، سناتور انتخابی گیلان، رئیس انجمن ادبی ایران و وزیر فوائد عامه شد. کتابهای «آرزوی بشر»، «جامعه الحیوانات»، «صرف و نحو فارسی»، «آئین نگارش»، «دیوان اشعار»، ترجمه «تاریخ افغانستان» سید جمال الدین اسدآبادی و چندین رساله از یادگارهای این شاعر و نویسنده و محقق گیلانی است. ادیب السلطنه سمیعی در سال 1332 خورشیدی، رخ در نقاب خاک کشید.
بیا، کزین قفس تنگ خاکدان برویمگشودهپر، به تماشای گلستان برویم
دل از ملازمت تنگنای تن بگرفتخوشا دمی که به خلوتسرای جان برویم
برای پرورش روح ما مکان تنگ استبیا به عرصه میدان لامکان برویم
در این محیط نیابی مقام امن، بیابه کوی میکده در سایه امان برویم
خوشا مصاحبت اهل حال و مجلس انسکه مهربان بنشینیم و مهربان برویم
نتیجه معرفت است از وجود ما، حیف استچنانکه آمده بودیم، همچنان برویم
خوش آن بود که گذاریم در جهان، اثریبه یادگار، از آن پیش کز جهان برویم
هنوز پرده ز اعمال برنداشتهاندنعوذ باللّه اگر پای امتحان برویم
بِه است مردن از این زندگی که میبایدبه عجز، بر در دو نان، پی دو، نان برویم
عذاب روح بود صحبت فلان و فلانبیا به گوشهای از دست اینوآن برویم
ازین عناصر فرتوت، کار ساخته نیستبیا که در طلب عنصر جوان برویم
اصول فاسده را باید از میان برداشتضرر ندارد اگر ما هم از میان برویم
خراب تا نکنی این بنا، نیابی گنج«عطا» بیا که پی گنج شایگان برویم
عطا- سید حسین موسوی
سید حسین موسوی متخلص به عطا به سال 1309 شمسی در رشت متولد شده است. غزل نیکو میسراید و دیوان اشعار او آماده چاپ است.
کنم همیشه دعا، هیچگه خدا نکندکه آشنای کسی یاد آشنا نکند
نشد که این دل دیوانه عاقبت یکدمبرای دیدن رویت خداخدا نکند
حکومت دل و جان، شاه را میسر نیستاگر ز لطف و کرم، یادی از گدا نکند
فدای چشم تو گردم کمال بیهنری استکسی ز دوست وفا بیند و وفا نکند
مرا دلی است پر از درد عشق و میدانمکه جز تو هیچکس این درد را دوا نکند
سرودم این غزل ناب را به یاد کسیکه هیچگه ز وفا، یادی از «عطا» نکند
علیدوست- احمد
احمد علیدوست به سال 1303 شمسی در رشت متولد شده است.
ز پای خواهش دل تا کمند تو بهگسستمبه دست خویش درِ عافیت دو باره ببستم
مرا به بزم غمآلود دهر بود، مقامیز طرفه بازی گردون به خاک تیره نشستم
ز دست رفتم و هرگز به شکوه لب نگشودمز پا فتادم و بر مهر کس، امید نبستم
هزار تیر ملامت، به جان خسته خریدمهزار بار مرا دل شکست و دل نشکستم
ز مهر و کین جهانم نصیب عاقبت این شدکه رستم از غم ایام و از غم تو نرستم
غبرائی- رحمت
به سال 1293 خورشیدی در لنگرود به دنیا آمد. او بیشتر غزلهای ناب و اجتماعی خود را در سالهای 1345 تا 1360 سرود، اما بسیاری از این غزلها به سبب فشارهای روانی به فراموشی سپرده شد و از میان رفت. غبرائی مردی خوش محضر و گرهگشا و مورد احترام مردم لنگرود است.
همچو دریای خزر کف به لب آورده دهانم
ص: 583
جان به لب آمد و بر لب نرسیده است روانمعمر بیحاصل ایام جوانی به سر آمد
من ندانستم از آغاز و سرانجام چه دانم؟محتسب مست و شهنشاه به میثاق انا الحق
همچو فرعون کند نعره که یزدان جهانماهرمنزاده یقین نطفه آن دیو سپید است
مدعی گشته که از تخمه کاووس کیانممام ایران پس از اینروسپی از آب درآید
شه در اندیشه نابودی آزاده کسانمرحمت! ار دست دهد خوش گذرانیم زمانی
دل خرم نتوان یافت در ایران، خوش از آنم
غواص- کاظم
کاظم غواص به سال 1255 به دنیا آمد. ابتدا با مرثیهسرائی در گیلان شهرت یافت و بعدها با چاپ چند غزل، نظر شاعران بزرگ چون نیما و شهریار را متوجه خود ساخت که سرانجام این دیدارهای گرم، فرخنده نبود.
غواص به سال 1350 خورشیدی در رشت، رخ در نقاب خاک کشید.
دیده شو، تا رخ خورشید، نشانت بدهنداز فروغش، شرر دیده نشانت بدهند
صورت جنت دیدار و هیولای حضورچون گل سدره جاوید، نشانت بدهند
غمزه گفتن و راز سخن و ساز کلامهست یک نقطه به تجرید نشانت بدهند
گردش گوی فلک، صولت چوگان زدنشناگهان بیشک و تردید نشانت بدهند
از در میکده و آنگه به خرابات برندآنچه گردید و نگردید نشانت بدهند
در عوض عاقبة الامر، چو «غواص» شویثقلی از خفّت تهدید، نشانت بدهند
فاخته- احمد ارضپیما
در لشکاجان رودسر به دنیا آمد. او گیلکیسرا و فارسیسراست. در غزل فارسی، زبان گرم و گیرا دارد.
بگذار یاد نامت با خوب و بد نشیندبا خوبها به خوبی، با بد، به بد نشیند
آنجا که زود دستی بر سینهای نشیندزیبد به روی آن دست گر دست رد نشیند
بر چوببستگان را عبرت به خاک گور استکانجا به سر حوالت، چوب لحد نشیند
در عالم سلیمان، تمثیل روشنایی استعاشق اگر زمانی با دیو و دد نشیند
مهر تو را به دلها، شعر تو مینشاندتا در کنار خاکت، هرکس رسد نشیند
چون «فاخته» به چشمت، کش سرمه محبتدر سایه تو آهو تا سر نهد نشیند
فرزین- محمد باقر پیروزی
محمد باقر پیروزی متخلص به فرزین به سال 1304 خورشیدی در رشت به دنیا آمد.
داغ پیری به جوانیست، به پیشانی ماوای ازین عشق، که دارد سر ویرانی ما
سخن از گنج دل خویش بگفتیم، و کسیره نبرده است به گنجینه پنهانی ما
حسرت یک نفس شاد، مرا سینه بسوختکه شد اندوه و بلا یکسره ارزانی ما
میزبانیست دل ما، که پذیرای غم است!نه عجب آمد اگر غصه به مهمانی ما
تا به گیسویِ پریشان تو دلبسته شدیمهمهجا رفت سخنها ز پریشانی ما
فغان- ابو القاسم حسینجانی
ابو القاسم حسینجانی متخلص به فغان به سال 1328 در انزلی به دنیا آمد و در رشته مهندسی برق به اخذ درجه فوق لیسانس نائل شد. پژوهش در «قرآن مجید» و «نهج البلاغه» از کارهای اوست. در شعر، غزلسرا و نوگراست.
به دل گفته بودم که دریا بمانداگر چند با خویش، تنها بماند
چرا باید این گفتههای نگفتهبه ویرانه دل، خدایا بماند؟
چه حق دارد این خار بر ما بخندد؟به گل گفته بودم که با ما بماند
مرا با شب خویشتنِ داستانی استکه سربسته، تا صبح فردا بماند
به قانون دریا، نفس میزند دلبه دل گفته بودم، که دریا بماند
فیض- عبد الحسین ربانی
عبد الحسین ربانی متخلص به فیض به سال 1298 در رشت به دنیا آمد و به سال 1332 در دریای انزلی غرق شد.
باران اشک میچکد از آسمان دلهان ای خرد ببوس ز جان آستان دل
خوش عالمی است عالم دل، گام همتیپای ارادتی بنه اندر جهان دل
ص: 584
اسرار عشق خواندت ای عقل، میزبانگر یکشبی شوی ز قضا میهمان دل
وان نکتههای دلکش باریکتر ز موینشنیدهای ز هیچ زبان جز زبان دل
آشوب و شورش است درون دلم ز عشقافسوس کاین زبان نشود ترجمان دل
پنهان ز دیده گوهر اشکی نهفته استبرقی زد آشکار شد اشک نهان دل
قبادی صومعهسرائی- ایرج
ایرج قبادی، به سال 1341 خورشیدی در صومعهسرا دیده به دنیا گشود.
نوآوری در غزلهای او ممتاز است.
زبانهای خونرنگ و فریادهاچه سرها که داده است بر بادها
یکی همچو حلاج شد نامورچه حلاجها رفته از یادها
صدای تبر، باز تکرار کردپریشانی ذهن شمشادها
به شیرینتباران بگو، زندگیچه تلخ است در کام فرهادها
ز ویرانه هامان چه ویرانترندبناهای این ظاهرآبادها
قلندر- منوچهر جراحزاده
منوچهر جراحزاده متخلص به قلندر به سال 1312 شمسی به دنیا آمد. بیان و تصویرسازی در غزل او کاملا تازگی دارد.
خروسخوان، خبر آواز شد، نیستان سوختنفیر باد به آتش دمید و بستان سوخت
پرند کاکل پوپک، به دشت آتش ریختز داغ سرخ شقایق، هزاردستان سوخت
به سوگ سنبلههای قصیل دشتستانسیاه کاسه چشمان میپرستان سوخت
کفن ز برگ گل سرخ بر تن لیلیبه داغ بوسه مجنون، شب زمستان سوخت
«قلندر» ی ز طریقت به راه شب کوچیدکه چون چراغ حقیقت در آن شبستان سوخت
کریمی کلاشمی- محمد باقر
محمد باقر کریمی کلاشمی به سال 1303 به دنیا آمد. او شاعری غزلسراست.
از سوز خویش نالم یا سازگاری خویش؟یا از کشاکش درد یا بردباری خویش
بیدرد کی تواند، دردآشنای ما شدجسمی که جان ندارد، ناید به زاری خویش
در تنگنای این دهر، خوش آنکه آمد و رفتگاهی به یاری خلق، گاهی به یاری خویش
ای دل منال از غم، با درد عشق خو کنمستان به لب نیارند راز خماری خویش
در این خرابهآباد، هریک به راه خویشندالا «کریم» مانده با شرمساری خویش
کسمایی- جعفر
جعفر کسمایی به سال 1319 شمسی در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در گیلان به پایان رساند و به دریافت درجه لیسانس نائل شد. کسمایی بیشتر به شیوه متقدمان میسراید.
به شهر خویش رسیدم پس از زمانی چندکه بود حسرت دیدار دوستانی چند
به شهر خویش که از کوچه و خیابانشهزار خاطره داریم و داستانی چند
هماره یاد عزیزان به خیر باد به خیر!که جمع اهل هنر بود و همزبانی چند
الا شکوه بهاران عشق، ای گیلانکه نیست بیتو مرا عمر، جز خزانی چند
قسم به خاک تو و گیسوان شالیزارقسم به جنگل و صحرا و سایبانی چند
بخوان به خویش مرا تا نرفتهام از دستچو هست از من و عشق کهن نشانی چند
وگرنه بگذرد اینروزگار و میبینینمانده هیچ به جز مشت استخوانی چند
کمالی لنگرودی- حسین
حسین کمالی لنگرودی به سال 1313 شمسی در لنگرود به دنیا آمد. با آن که به کار تجارت اشتغال دارد در مجامع فرهنگی حضور مییابد و به شعر و ادب عشق میورزد. کمالی به شیوه قدما میسراید.
بنازم غیرت پروانه امشبکه پای شمع شد دیوانه امشب
بریده از همه مهر و وفا راشکسته عهد هربیگانه امشب
نبیند غیر دلبر، دلبری راندارد غیر او جانانه امشب
به شهر عاشقی دیوانه اوستچو شمع روشن کاشانه امشب
در این میخانه هرکس پا گذاردشود مست از می دردانه امشب
«کمالی» درس از پروانه آموزطواف دوست کن مستانه امشب
لاکانی- کاظم
کاظم لاکانی به سال 1282 شمسی در رشت به دنیا آمد و به سال 1352 شمسی در رشت دیده از جهان فروبست. غزل زیر از اوست:
فروغ حسن تو ای دوست جسم و جانم سوختحدیث لعل لبت، قلب ناتوانم سوخت
چه آتشی است مرا در میان سینه نهان؟
ص: 585
که شعلهاش همه تا مغز استخوانم سوختنسیم سنبل و گل، بر تو باد ارزانی
که بلبلا! هوس باغ و آشیانم سوختکمی درنگ کن ای آفتاب عمر، درنگ
که آبوتاب تو در زیر آسمانم سوختتو کج طبیعتیِ چرخ سفله بین که مرا
به کام دشمن و بر رغم دوستانم سوخت
محزون- کاظم آزموده
کاظم آزموده متخلص به محزون به سال 1262 قمری در لنگرود به دنیا آمد.
به مشروطهخواهان پیوست و با ترانهها و شعرهای میهنی، مردم را علیه رژیم قاجار برانگیخت. او «جمعیت بیداری افکار» را در لنگرود بنیاد کرد. در مبارزات سیاسی، ناگزیر مدتی پا به گریز شد اما باز به زادگاه برگشت و با «کوچک جنگلی» همراه گردید. بیشتر شعرها و نوشتههایش در گیرودار نهضت جنگل، از دست رفت و بخشی از اشعارش از دستبرد زمانه برکنار ماند.
محزون در 1319 خورشیدی در آستانه جنگ جهانی دوم، جهان گذران را بدرود گفت.
من از آن روز که مشروطه ایران دیدمحشمت محتشم و مرگ فقیران دیدم
آه و افسوس که خون شهدا رفت به بادبس که بیحسّی این مردم نادان دیدم
سرزمینی که بُد آرامگه نوذر و توساز ستمهای اجانب، همه ویران دیدم
کشور جم که زدی طعنه به فردوس برینخاک او سرخوش از خون شهیدان دیدم
شرح بیچارگی و جور دو همسایه خویشداستانی است که از سینه سوزان دیدم
اینچنین محنت ایرانی و ویرانی اوراست گویم ز امیران و وزیران دیدم
آن خیالی که پراکنده کند این ظلمتنور فیضی است که از (جنگل گیلان) دیدم
روح آزادگی و غیرت و ملت خواهیوصف حالی است که از (میرزا کوچک خان) دیدم
حبّذا همت و جانبازی مردانه اومعنی حُب وطن را من از ایشان دیدم
گل امّید شکوفا شود آخر «محزون»چون که من کوکب این فرقه درخشان دیدم
مرادی رودپشتی- مجید
مجید مرادی رودپشتی به سال 1348 شمسی در رودپشت لنگرود به دنیا آمد.
میجوشد از نگاه تو صد چشمهسار، سبزداری هزار غنچه اگر در کنار، سبز
دریا و جنگل است و بیابان و دشت و کوهدستی از آستین تماشا برآر، سبز
همراه با بهار، که از راه میرسدآئینه سبز میشود، آئینهدار، سبز
با غنچههای زخم که بر سینهشان شکُفتگشتند بر بلندی بالای دار، سبز
هرقطره خون که از تنشان بر زمین چکیدبذری شد و دمید از آن بیشمار، سبز
ای آسمان به دشت عطش، کن اشارهایای ابر بیقرار ببار و ببار، سبز
مسیحا- علی محمد
علی محمد مسیحا به سال 1353 شمسی در لنگرود متولد شد.
ماه من میشد اینجا نباشدمیخکوب شب ما نباشد
میشد آری در این شهر بیرنگچشم، گیج تماشا نباشد
کاش، این لحظهها میزبانِخواهش دست سر ما نباشد
دوست؟! اسم غریبیست، شایدساکن اینطرفها نباشد
من به این شهر خو کردم اماماه من میشد اینجا نباشد
مشکان گیلانی- عباس کیمنش
عباس کیمنش متخلص به مشکان گیلانی به سال 1318 شمسی به دنیا آمد.
دردمند و ناتوان افتادهامخسته رنج گران افتادهام
در دل آرامی نمیجویم، دگردور از آن آرام جان افتادهام
با زبان بیزبانی روز و شبراز غم را ترجمان افتادهام
غنچه نشکفته را مانم به دَهرچون به تاراج خزان افتادهام
کم نگردد قدر من در چشم چرخگر ز چشم اینوآن افتادهام
وه! که «مشکان» در خرابآباد دهرهمچو گنج شایگان افتادهام
معالی- محمد رضا
محمد رضا معالی به سال 1308 شمسی در رشت به دنیا آمد و در همانجا نیز به تحصیل پرداخت و به شاعری روی آورد و در همه زمینهها آثاری از خود به یادگار گذاشت. دیوان اشعارش آماده چاپ است. معالی به سال 1368 در رشت دیده از دنیا فروبست.
کجا دریادلی با سینه ما میزند پهلوکه موج وسعت طبعم، به دریا میزند پهلو
چنان در حال پروازم به سوی آسمان، گوییکه مرغم در هوا با بال عنقا میزند پهلو
تناور شاخه شعرم در ایام کهنسالی
ص: 586
هنوز از نازکی با برگ گلها میزند پهلولجاجت بین و نادانی نگر، ز آشفته بازاری
که هردیوانهای بر مرد دانا میزند پهلوفضای زندگی آنگونه شد بر ما، که مرغ دل
به مرغان قفس، از تنگی جا میزند پهلو«معالی» تا به من باقی است از خونابه خوردنها
دلم با لاله خونین صحرا میزند پهلو
معیّر- مهدی
مهدی معیر به سال 1301 شمسی در گیلان به دنیا آمد. غزل زیر از اوست.
ز بوسهای که گرفتم دلت مکدر شدچو بازپس بنهادم، گنه مکرر شد
نظر به سوی فقیران نکاهد از قدرتبه مور کرد سلیمان نظر، پیمبر شد
ز تند باد خزان، حکمتی عیان دیدمکه برگ سبز فتاد از درخت و چون زر شد
نمیتوان چو تو خوشروی دید در عالمبه شعر اگر بتوان «مهدی معیّر» شد
معین- عبد الوهاب شرفی
عبد الوهاب شرفی متخلص به معین به سال 1302 شمسی در گیلان به دنیا آمد و به سال 1350 شمسی رخ در نقاب خاک کشید.
رسد به گوش دل من، نوای آزادیبگو بیا که کنم جان فدای آزادی
اساس پرچم ظلم و ستم به باد فناستنسیم فتح وزد بر لوای آزادی
بگو به دلشدگان، کاروان عشق رسیدصدای وصل رسد از درای آزادی
برو بمیر تو ای جغد شوم استبدادکه باز در طیران شد، هُمای آزادی
ملکزاده- عبد الحسین
عبد الحسین ملکزاده به سال 1300 شمسی در رشت دیده به دنیا گشود.
سالها روزنامه «سایبان» را در رشت منتشر کرد. «ورزش باستانی گیلان» نوشته رابینو را ترجمه و چاپ کرد. به سال 1369 شمسی بدرود زندگی گفت.
دریغ و درد شد از کف گلی چو یاسمنیگلی چو او نتوان یافت رُسته در چمنی
جهان و هرچه در آن بود خوار دانستیشتاب کرده و با خود نبرده، جز کفنی
تو آفتاب فروزان عمر ما بودیتو شمع بودی و خوش سوختی در انجمنی
ز دوستی پدر بهرهات نبود، دریغ!ز شیر مادر خود، تر نکردهای دهنی
فلک چه جامه کوتاه و تنگ بهر تو دوخت!نصیب ما شده آوخ، دریده پیرهنی
«ملک» بمیر، چه بنشستهای پس از مرگش؟چه سود زانکه ترا نیست روح در بدنی
ملکی هرزویلی- رشید
رشید ملکی هرزویلی به سال 1337 در هرزویل منجیل به دنیا آمد. بیانش در غزل تازگی دارد.
در غبارِ وَهم شب، مهتابها گم میشودچشم بیدار سحر، در خوابها گم میشود
آبروی لاله این دشت از خون خداستعکس عاشق از چه رو در قابها گم میشود؟
در قنوت نیمه شبهای تظلم، آه، آهدستهای مهر، در محرابها گم میشود
میتوان آیا گلیم خویش بیرون برد از آب؟زندگی روزی که در سیلابها گم میشود
ما غریق برکه احساسمند غربتیممرغ دل وقتیکه در مردابها گم میشود
مؤمنپور- اسد الله
اسد الله مؤمنپور به سال 1312 شمسی به دنیا آمد. به شیوه متقدمان شعر میسراید.
ای بسا شبها، که تنها سوختموی بسا تنها به شبها سوختم
آتشی در سینهام شد شعلهورخود بر آتش در تماشا سوختم
گفتم آب از دیدگان جاری کنمتا نسوزم دیگر، اما سوختم
گشت دریا، دیدگان از اشک غمای عجب، در آب دریا سوختم
آری از اندوه قلب زار خویشآتشی افروختم، تا سوختم
مهدوی سعیدی- شیخ محمد
شیخ محمد مهدوی م. م لاهیجانی متخلص به صاعد در سال 1275 شمسی در لاهیجان به دنیا آمد. مقدمات را در لاهیجان و رشت فراگرفت و به نجف اشرف رفت و با رخصت «اجتهاد» به لاهیجان بازگشت. زندهیاد مهدوی، همه عمر را خواند و تحقیق کرد و بیش از 62 کتاب و رساله از خود به یادگار گذاشت. آثار چاپ شده او عبارتند از: «سادات متقدمه گیلان»، «جغرافیای گیلان» و «رجال دوهزارساله گیلان». شادروان مهدوی در 1361 شمسی چشم از جهان فروبست و در حسینیه مدرسه جامع لاهیجان به خاک سپرده شد. زنده یاد مهدوی از پژوهشگران پرکار گیلان بود.
نقش رخت بر دلم ثبات گرفتهآب و گِل من از آن، حیات گرفته
از لب یاقوتی تو و رخ گلرنگرنگ به رخساره نبات گرفته
تا که تجلّی نمود مهر تو در دلافسر شاهی ز مُمکنات گرفته
شمع رخت چون طلوع کرد به عالمرونق و روحی به کائنات گرفته
دیده دل گر به معرفت بگشاینداز زُبدَت جان به بیّنات گرفته
«صاعد» اگر در صعود، بالوپرش بوددر عوض چاکری صِلات گرفته
ص: 587
ناصر- ناصر الدین موسوی
ناصر الدین موسوی متخلص به ناصر به سال 1301 در رشت به دنیا آمد و به شیوه متقدمان میسراید.
آنجا که فقر نیست غنا هم نیستدنیای ماست گرچه فراهم نیست
آنجا که فرد را، غم فردا، نهفردای مطمئن، دگرش غم نیست
آنجا که مزد کار بَرَد، هرکسناچار، رنج بیش و غم کم نیست
آنجا که چاک جز یقه گلُ نهاز اشک جز نشانه شبنم نیست
آنجا جهان ماست که میآید ...جز این جهان، پسنده آدم نیست
ناعم- ابراهیم (صافی)
ابراهیم (صافی) متخلص به ناعم به سال 1300 شمسی در رشت به دنیا آمد. از آموزشگاه قضائی ثبت فارغ التحصیل شد. اشعار اجتماعی او در مطبوعات تهران انتشار یافت. شیوه قدما را بیشتر میپسندد.
آنکه اولبار، شمشیری به سوهان تیز کردراه را هموار، بهر مردمی خونریز کرد
آنکه خنجر ساخت از او بود و از ابداع اوپای اندر موزه بیداد آن چنگیز کرد
جهل و پندار و خرافات بشر از آن نخستقصه تاریخ را از ریشه حزنانگیز کرد
هرکه او بگذاشت روزی حلقهای بر چوب داردر حقیقت خویش را ز آن روز حلقآویز کرد
دیدی آخر دام کیدی چون به بیرون از بهشتجان (آدم) را قدحآسا، ز غم لبریز کرد
بهرهاش «ناعم» چه باشد غیر خسرانی بزرگآنکه بر رغم حقیقت، خلق را تجهیز کرد؟
نعمتی- سعید
سعید نعمتی به سال 1348 شمسی در کومله لنگرود به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در آن شهر تمام کرد و اکنون دانشجوی رشته مهندسی است.
ناز فروش و عشوه کن ای گل سرخ ناز مننیست به غیر ناز تو در دو جهان نیاز من
مست دو چشم نرگست هستم و ترسم اوفتددر تبوتاب مستیام، پرده ز روی راز من
خیره شوم به نقطهای، محو ز خود رها شدهتا که تو جلوه میکنی، در گذر نماز من
عطرفشان باغ شد، شوق نسیم آشتیباز نمیشود به کس غنچه دلنواز من
گر به کنار آیدم، بخت «سعید» رو کندکوته از او مگر شود، تیره شب دراز من
نوربخش- مرتضی
مرتضی نوربخش به سال 1342 شمسی در لنگرود به دنیا آمد. اشعارش در مجلات و مطبوعات منتشر میشود. غزلسراست و غزلهایش حالوهوای ویژهای دارد. «باغهای نارون» و «سرزمین کودکی» از او منتشر شده است.
روزگاری عشق، حرف سال بودهر دلی، دارای شور و حال بود
هیچکس از آشنائی کم نداشتعاشقی، رایجترین منوال بود
روزهای کودکی، یادش به خیر!آفتابی، در تمام سال بود
من نشستم، زیر شاخ لحظههادر کنارم، زندگی سیّال بود
دست بردم تا بچینم میوهایزندگانی، آرزوئی کال بود
نوزاد- فریدون
فریدون نوزاد به سال 1301 شمسی در رشت به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در گیلان آموخت و به کار در بانک پرداخت. نوزاد در شعر گیلکی و فارسی، آثار بسیاری دارد و در همه رشتههای ادب و فرهنگ نیز رسالهها و نوشتههائی از او منتشر شده است. کتابهای «در راه مکه»، «محکومین محیط» «تاریخ نمایش در گیلان» و «چلتکه» را منتشر کرده و «نامههای خان احمد گیلانی» او در زیر چاپ است.
رنجیدهخاطرم ز بدوخوب زندگیکرده است خستهام دگر آشوب زندگی
ساقی چه تلخ باده مرا ریخته به کامکافتادهام خراب ز مشروب زندگی
چون کاغذی مچاله شده جان آگهماز بس که گشته است لگدکوب زندگی
خو کردهام به درد چو مرهمپذیر نیستبال و پر شکسته و مضروب زندگی
پر کرده است گوش مرا ناله و فغانتا نشنوم ترانه مطلوب زندگی
«نوزاد» رمز فتح، رضا و توکّل استگو این سخن به خسته مغلوب زندگی
نوشآذر- مهدی
مهدی نوشآذر به سال 1313 شمسی در رشت به دنیا آمد. اشعارش در مطبوعات تهران و گیلان چاپ میشد. مرگ زودرس مجال نداد که مجموعه اشعارش را چاپ کند.
مرا ز درد جهان، هیچگه جدائی نیستدل اسیر مرا، فرصت رهائی نیست
ص: 588
به شهر غربت اگر ماندهام غمآلودههنوز خصلت من غیر روستائی نیست
چراغ خانه دل، از تو روشنی گیردمرا به جز تو به کس، میل آشنائی نیست
به یاد چهره تو شام من سحر گرددکه در قبیله من، رسم بیوفائی نیست
همیشه در همهجا، خاکسار دوست منمدر این طریقه مرا فکر خودستائی نیست
وندادیان- بهروز
بهروز وندادیان به سال 1318 شمسی متولد شد. شعر زیر از اوست:
عشق تو، در بیان نمیگنجدشوق من در جهان نمیگنجد
سینه من، فراخنای غمتدر کسی این توان نمیگنجد
در مقام تو ای حدیث بلیغرأی پیر و جوان نمیگنجد
قصه عاشقانه من و یاراندر این داستان نمیگنجد
به هوای تو آرزومندیمجان در این آستان نمیگنجد
هادی- سید محمد رضا موسوی اشکوری
سید محمد رضا موسوی اشکوری متخلص به هادی به سال 1323 در لنگرود به دنیا آمد. شعر زیر از اوست.
شکوه زایش عشق مرا بهار ندارددلم ز شوق شب آزاریت، قرار ندارد
به بوی توست که من مست این دیار نجیبمدلم هوای بریدن از این دیار ندارد
به دشتزار پر از لالهگون دل، نظری کنکه غیر سنگ صبور غمت، کنار ندارد
رسید خون به رکاب عنانکشانِ محبّتسمند سرکش سُمکوب از آن، سوار ندارد
هادی- شهرام مقدسی
شهرام مقدسی متخلص به هادی به سال 1340 در رودسر دیده به دنیا گشود. بیانش در تغزل تازگی دارد.
چه خوب میشد اگر دستها تفاهم داشتو ابر عاطفه در جان ما تراکُم داشت
هنوز (بوی بهار و پرنده) با ما بودکنار پنجره یک غنچه گر تبسم داشت
چه لحظههای غریبی گذشت و میگذردز دل؛ دلی که به خورشیدها تقدم داشت
کجا شد آن نفس گرم چشمهها که در آننسیم با سر زلف علف ترنم داشت؟
جهان دو باره جوان میشد و جوانتر همبه قدر همت طفلی اگر ترحّم داشت
هدی- محمد
اشاره
محمد هدی به سال 1307 شمسی در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در آن شهر گذراند و در رشته قضائی از دانشکده حقوق تهران فارغ التحصیل شد.
امید
شد کُشته، بیگنه، پسر سروقامتیوز او نماند در دلِ هستی، علامتی
بیچاره مادرش که به قاتل نداشت دستدر وی نبود زور قصاص و غرامتی
میگفت: داد خویش ستانم به روزِ حشرای وای اگر نبود خدا را قیامتی؟
یمینی- عبد العظیم
عبد العظیم یمینی به سال 1300 شمسی در رشت به دنیا آمد و از دانشکده علوم معقول و منقول فارغ التحصیل شد. نویسنده و روزنامهنگار است و شعر به شیوه متقدمان میسراید. رسالههای «علل و عوامل انقلاب مشروطیت ایران»، «مقدمهای بر حکمت بامداد»، «شعر چیست؟» و نوشتههای پراکندهاش در مطبوعات ایران تاکنون انتشار یافته است.
همتی مردانه میباید، هوس را بشکندپروبالی آهنین باید قفس را بشکند
نرمش و تدبیر میباید نه جنجال و لجاجزانکه مُشتی پنبه، غوغای جرس را بشکند
خلق اگر با نرمش و تدبیر برخیزد ز جامغز فرتوت و نظام مُندرس را بشکند
بر سر غارتگران، پتک گران را خَم کنددر دل آدمکُشان، داسِ هَرَس را بشکند
تا که صاحبخانه خواب است و عسس همدست دزددشمن از بیرون حصار پیش و پس را بشکند
یوسفپور- محمد کاظم
اشاره
محمد کاظم یوسفپور به سال 1341 شمسی در رشت به دنیا آمد.
دانشجوی دوره دکترای ادبیات از دانشگاه تربیت مدرس تهران است. با وجود تازگی و نوجوئی در انواع شعر، به غزل بیشتر میپردازد و در مرثیهسرائی، چیرگی زیاد دارد.
کلام خسته من، آیههای تنهائی استهجوم حادثهها بر دلم، تماشائی است
طمع مدار از این خستهدل قرار و وقارکه اوّلین قدم عشق، بیسروپائی است
چگونه صبر کنم؟ زانکه در برابر من
ص: 589
همیشه لشکر غم در پی صفآرائی استتو مثل باد سبکبال، پر گرفتی و باز
دلم به یاد تو، سرگرم بادپیمائی استبدان امید که بر دیده لنگر اندازی
محیط پهنه چشمم همیشه دریائی استبه سوگ هجرت مظلومی از تبار حسین
دلم چو صحن حسینیه، گرم و غوغائی است
نوپردازان
آبرام- هادی
اشاره
دو کتاب از او به نامهای «و رنگ انار خوفانگیز بود» به سال 1368 و «تخیل شگرف محرومیت» به سال 1369 انتشار یافته است.
به گونهای مبهم
به گونهای مبهمحتی مرا مشخص کن
پیوسته تبرئه میکنندو باز ...
پیوسته ...و باز امید زیستن است
و به گونه مبهم حتی مرا به یاد بسپار!قلبهایمان تنها ایستگاههائی است
که پر و خالی میشوندو به ندرت اتفاق میافتد به گونه مبهم ...
کسی که چترش را به تو پیشنهاد کندو تو که سراسر بارانی
آرمون- احمد
اشاره
احمد آرمون در بندر انزلی به دنیا آمد. آرمون روزنامهنگار است و شاعر نوپرداز. کتاب شعر «با دهانی پر از قناری» در 1372 از او منتشر شده است.
موجشکن
سر آن موجشکنباز من بودم و تو
و هزاران قصهگفته یا ناگفته بر لبمان
سخن از دریا بودتو به من میگفتی
گوش کن، میشنوی؟بغض دریا دارد میترکد
من نگه میکردمدسته مرغانی را
کز فراز دریاسوی مرداب روان میگشتند
ما نگه میکردیمباد سخت پائیز
گیسوی دریا را میآشفتقایقی
دام در رهگذر ماهیها میگستردتو به من میگفتی
تورها میدانندسلب آزادی کردن جرم است
ماهیان،اینک دارند به آزادی میاندیشند
من به تو میگفتم:آه، دریا هماینک
متقلب شده استبرویم
و دل از وسوسهها بِرهانیمسر آن موجشکن
باز من بودم و توو هزاران قصه
گفته یا ناگفته بر لبمان
بندر انزلی 1349
اخوان لنگرودی- مهدی
اشاره
مهدی اخوان لنگرودی به سال 1324 شمسی در لنگرود چشم به جهان گشوده است. دوره لیسانس جامعهشناسی را در دانشگاه ملی به پایان رسانید و برای ادامه تحصیلات به اتریش سفر کرد. از وی تاکنون 3 کتاب منتشر شده است که عبارتند از: «سپیدار»، «چوب و عاج» (1369) و «آبنوس بر آتش» (1370). قطعه زیر از اوست.
در لنگرود دل من
افسانه ترا به «من» گفتم،دیدم که گریه میکنم.
دیدم که یاختههای وجودم،شکل عظیم غربت را،
تصویر میکنند.آه، ای شرقی شفیق!
بر من متاز!دیشب افسانه ترا به من گفتم
در من، منی گریستباران گریه بود که میبارید
ص: 590
در لنگرود دل من
اتریش 1367
اصلانی- محمد رضا
اشاره
محمد رضا اصلانی به سال 1322 در رشت به دنیا آمد. کتابهای شعر «شبهای نیمکتی»، «روزهای باد»، «بر تفاضل دو مغرب» و «سوگنامه سالهای ممنوع» از او انتشار یافت. اصلانی در زمینه ادبیات کودکان و فیلمنامه نیز کار میکند و مدیر نشر نقره است.
هنگام که رسیدیم[846]
کتاب گیلان ؛ ج2 ؛ ص590
ما ظلمتی بودیمکه بر ساحل سنگی نشستیم و
از خویش میرستیمو کسی نمیدانست
این چشمهای شیشهای را از کجا خریدهایمو کسی نمیپرسید
ما سبکمثل ستارهها
به زمانی میرسیدیم که سنگین و سنگوار بودو بیکه بر انگیزه سؤالی بنشیند
مثل مه غروبدر چراغها میسوخت
ما آستینهامان را به سایههای باد سپردیم.
اکسیر- اکبر
اشاره
اکبر اکسیر به سال 1332 شمسی در آستارا به دنیا آمد. او دبیر ادبیات، نویسنده، منتقد، طنزپرداز و شاعری غزلسرا و نوگراست. در سال 1358 هفتهنامه «همشهری» را در آستارا منتشر کرد. کتابهای «سوگ سپیداران» و «بغض قناری» تاکنون از او به بازار آمده است.
در ملتقای شالی و احساس
گیلان!ای خفته در رطوبت تاریخ!
ای ملتقای شالی و احساسای در حریم حرمت «کوچک خان»
اینک خزربا ماهیان صداقتش در تور اختناق
محصور گشته است.و شالیزار،
این رازدار حسرت شالیکارخشکیده از شقاوت آفت
افتاده از طراوت و ایثارو برگبرگ چای تو در دشت لاهیجان
برگهای دفتر اندوهند.وقتیکه دختران بالغ چائیکار
غمگینترین ترانه «دیلم» را تکرار میکنندو جنگل
این قامت بلند رهائیبیانفجار نارنجک
بیارتعاش سرخ مسلسلاسطوره تهاجم پائیز است.
گیلان!ای سرخی تمامی دشتها
در احتضار نوردر خشکسال عاطفه
در منتهای نوروقتیکه لب، سرود رهائی را، از یاد برده است
باران تو، ترانه دیرین قلبهاستگیلان!
اینجا منم،غمگینترین پرنده این ساحل غریب
چشمم به سوی جنگل پررمزوراز تستتا انفجار درد،
تا رویش دو باره کوچک خانتا لحظههای سرخ رهایی ...
با یاد توشعری به قامت جنگل
شعری به وسعت شالیزارشعری به هیبت دریا سرودهام
باری! بر این قبیله دلتنگبر این کویر شبآهنگ
اشکی ببارای آیت مقدس باران!
ای شعر!ای حماسه!
ای گیلان!
بابائیپور دریائی- محمد
اشاره
محمد بابائیپور دریائی به سال 1322 شمسی در لنگرود به دنیا آمد.
لیسانسیه علوم اداری و دبیر دبیرستانهای لنگرود است. شاعری است گیلکی سرا، غزلسرا و نوپرداز.
بخشی از شعر گیلهوا
جنگلی استدر سینهکش «اتهکوه»[847]
ص: 591
از تبار انبوه من.من و پراکندگی عطر برنج
من و آرامش عارفانه «سَل»[848]
*
سرود شتابنده باد بود و ذهن منقلب موجو زاری سرگردان آسمان و
پهنای سینه خاک.و قایقی که در هجرت خویش
مرگ و زندگی ماهیگیر در آن جاری
*
در آستانه بیدرگاه،بیگاه، میپیچد
خبر سنگین مرگ جوان.پیرمرد (یا ابو الفضل) گویان،
دست به کمر!از دهکده مجاور
بوی «بَرَم»[849] میآید
و غوغای «کشتی گیلهمردی»
اما من، بیجوانی! پهلوانی!
*
بر ساحل ایستادهام«گیلهوا»[850] در من بیداد میکند.
لنگرود بهار 1351
بادیهنشین- هوشنگ یگانه
اشاره
هوشنگ یگانه (بادیهنشین) به سال 1314 شمسی در رشت به دنیا آمد. او شاعری نوپرداز بود و از پیشگامان راه نیما. خوش درخشید؛ اما مرگ زودرس امانش نداد (1358 شمسی). کتابهای «یک قطره خون» و «چهره طبیعت» از او منتشر شده است. مجموعه شعرهای «بادیهنشین» به کوشش کاظم سادات اشکوری آماده چاپ میباشد.
فاجعه
صحرا، تمام میشد و میرفتتا کولیان به منزل و مأوای خود رسند
آوازهای مردان، «گیسوی دختران»با اسبهای چابک، با کولهبارها.
*
دست غروب، خنجر آلوده میکشیدره را قطار باد به خط اوفتاده بود
فتنه، «درون درّهی تنگ کبودرنگ»چون چشم رهزنان به کمین ایستاده بود
ناگاه حرکتی و صداهای سربگونبا عطسه گلوله اول
که مینوشت:آغاز داستان را در کادر سرخ خون.
*
در خود حریق میشد و میسوخت کاروانبا اسبهای چابک، با کولهبارها
سوگ سیاه و مرثیه بازماندگاناینک درون جنگل جادوی فاجعه
بافکر لیالستانی- محسن
اشاره
محسن بافکر لیالستانی به سال 1330 در لیالستان لنگرود به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در گیلان به پایان رسانید و از دانشگاه مشهد، لیسانسیه تاریخ شد. بافکر، شاعر نوپرداز است اما به غزل نیز عشق میورزد.
کتاب «در متن پرتحرک تاریخ» در 1358 شمسی از او منتشر شده است.
اضطراب
چشمش بر آسمان نگران ماند، لحظهایتا قطرهای که میچکد از ابر
آرام بگذرداز روی شیروانی آشفته از تهاجم باد
اینک در آستانهی ایوانبانوی مضطرب
از چشم خود درنگ هراسش رابخشید
به دستهای پرندهی سرگردانو چون کبوتری که به ناگاه
از یاد برده بیم عقابی راآرام سوی لانهی خود برگشت
بدر طالعی- محمود
اشاره
محمود بدر طالعی به سال 1328 شمسی در رشت به دنیا آمد. دو کتاب داستان «ساتلمیش» (1356) و «بمباران» (1371) از او منتشر شده است.
«چشمانداز» مجموعه شعرهایش، آماده چاپ است.
توفان سهمگین
گسترده نیلیی دریا،و آب کاکائیها،
به موجها تن میسایند.نظارهگران نقرهای آب
زمزمهها ساز میکنند:
ص: 592
- آرام نیلیی دریالب سوخته آفتاب،
بادی نمیوزد.لبخند موجها:
و آن دور،خاکستر هوا،
با رعد و برق و تندر میآمیزد.آب کاکائیها اوج میگیرند.
«توفان سهمگین!»نظارهگران،
انگشت میگزند.
تنکابن 1358
بلگوری- غلامرضا
اشاره
غلامرضا بلگوری به سال 1331 در رشت به دنیا آمد. شاعری نوپرداز است.
به بوی اناری ...
نه هیاهوی پرندگاننه تَرنّم سبز درخت
در هُرم بینهایت این شورهزارنسیمی نمیگذرد،
ابر و خاک، با هم بیگانهاند.رنگین به بوی اناری
میهمانم کنبا دستهایت
که وسعت بیکران جنگل رابه خرّمی
زمزمه میکندو ارغوان بیبدیل شکفتن را.
رهایم کنرهایم کن
تا از معبر کدورت ایام، بگذرمو در گُدازه پهناور ستاره و مهتاب
ذوب شوم
بنی مجیدی- منصور
اشاره
منصور بنی مجیدی به سال 1334 در آستارا به دنیا آمد. دبیر ادبیات است.
شعرهای آذری او در نشریههای محلی آذربایجان چاپ میشود. او غزلسرا و نوپرداز است. «خطابه درد» مجموعه شعر او آماده چاپ است.
کتیبه
من کتیبه ناخوانایجغرافیای بیهویتم
زیرادیریست
دست روزگارخطوط برجستهام را
به سیلاب خون، شسته استو میدانم.
جز بادهای گدازه توفانراز مرا، کس نخواهد خواند
آه ...از کتیبهای که،
آفتابشآهک کرد.
1367
بیابانگرد- عادل
اشاره
عادل بیابانگرد به سال 1347 در بندر انزلی دیده به دنیا گشود. عادل، شاعر نوپرداز، دبیر راهنمایی و دانشجوی کارشناسی ادبیّات فارسی است.
در غبار
در غبار فاصلهبیعطر مواج صدایت
با خاطرات خاکستریامیدی است
که آن را تمام اطلسیها میخوانندو صبح فاصلهها را
درمینورددما اتاق را
به آفتاب میسپاریمصدای تو میتابد
بیکران و آشناصدای تو نیلوفری است
که در ابدیت میپیچد
1368
بیزار گیتی- مسعود
اشاره
مسعود بیزار گیتی به سال 1339 در رشت به دنیا آمد. شاعر نوپرداز است.
شعر بلند امید
گم شدصدای تُندر عاشق
در حضور ابر،غریو
گره بسته در گلوو قلب آینه
زخمیست
ص: 593
از عنکبوت دلتنگیتو مفهوم آفتابی
اگرچهبیطاقت پرسه میزنی
و دریای دمکردهبه جستوجویت
در عطشی تبناکهذیان میبافد.
بر چله خیال، نشستهایرها شو!
رها شو!پیکان بیقرار
پاکسرشت- فرهاد
اشاره
فرهاد پاکسرشت به سال 1336 شمسی در فومن به دنیا آمد. پاک سرشت طراح، خوشنویس و شاعر نوگراست. «کژدم در محاصره آتش» دفتر شعر او آماده چاپ است.
شهر سهشنبه و باران
پروردگار کوچک من، «فومن»!چه برقرار ماندهای
از بهار خُردینگیتا پائیز توان سوز میانسالیام
سلام بر صبوریات.
*
دستی اگر برآید و پنجرهای بگشایدبوی تنت،
در هنگام عطر کلوچههای تازههوش از سر نسیم میرباید
تو آنگونه ساکت و صبوریبا جوهر جادوئی سبزینههای دشت
بر جبین جَگَنهای خاموش نوشت
*
پروردگار کوچک من،فومن!
در ازدحام «سهشنبه»[851]
زبانت بوی دروغ و سوگند میدهد
و چشمهای ابریات،دلواپس دلیست
که با چرخش نگاه دزدانهای به لرزه میافتد
پاینده- محمود
اشاره
محمود پاینده به سال 1310 در لنگرود زاده شد، نویسنده، محقق، خوشنویس و شاعر (فارسیگوی و گیلکیسرا) نوگرا است. کتابهای «گل عصیان» شعر فارسی، «لیلهکوه» شعر گیلکی، «یهشو بوشوم روخئونه» شعر گیلکی، «مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم»، «آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم»، «قیام غریب شاه گیلانی»، «فرهنگ گیل و دیلم»، «دکتر حشمت جنگلی»، «خونینههای تاریخ دار المرز» و ... از او تاکنون انتشار یافته است.
درخت و تبر
درخت نعره تلخی زد و به خاک افتاد!تبر به خنده درآمد از این حکایت و گفت:
- ببین چگونه به خاک سیاهت افکندم؟!
*
درخت گفت: تو ما را ز پا نیفکندی،که از وجود تو، مردافکنی نمیآید؛
ز پا فتاده خویشم، به خویشتن بنگرکه پاره تن من، دستگیر و دسته تست.
*
به روز رزم ننالد کسی ز دشمن گُردچه سازد آنکه به میدان ز پشت خنجر خورد؟!
1369
بهار گیلان
رود غران و راه، پیچاپیچسبزه در سبزه، کوه و جنگل و دشت
خونِ گرمِ شقایق وحشی،ریخته بر کنارِ جاده رشت
*
برق میخندد، ابر میباردباد بوی بهار میآورد
خوشخوشک میرود «عمو نوروز»کز سر دلفک و ستیغ سمام
شب کلاه سفید بردارد
*
آه! ای روزگار دور و دراز!که بهاران تازهای را باز،
میکنی در دیار ما آغاز،دلگشا کن ولایت ما را
جاودان کن حکایت ما را
پنجهای- علیرضا
اشاره
علیرضا پنجهای به سال 1340 از پدر و مادری گیلانی در ساوه به دنیا آمد و در رشت ساکن شد. او بازیگر تآتر و شاعر نوپرداز است.
کتابهای «سوگ پائیزی» (1357)، «همنفس سروهای جوان» (1366)،
ص: 594
«برشی از ستاره هذیانی» (1370) و «آن سوی مرز باد» (1370) از او منتشر شده است. برشی از شعر گیلان، شعرهای 55 شاعر گیلانی نیز زیر چاپ است.
کنسرو ابر
بالا میگیرمخام نمیشوم
دنیا ساکت مینشیندداوری در سوت میدمد
بازی تمامی ندارد
*
بوی آژیر و چمندهان هیاهو وا میماند
*
کنسرو ابر میخرموا میکنم
بازی تمام میشود.
شعر و شاعر
آهسته میآیدبر نوک قلم درنگ میکند
و پنجول سیاهش صورتِ کاغذ را میدَرد
*
چندی نمیگذردکسی دیگر
انگشتها را زیر سر چفت میکندو تختهکوب سقف را میشمارد
پورامید- فرهنگ (غلام شاعر)
اشاره
در انزلی به دنیا آمد و در همان شهر بدرود زندگی گفت.
بخشی از شعر (لاکومه- کرجی پیر)
شامها با من بود:«لاکومه» کرجی فرتوت دیار مرداب
کرجی نیمهخرابرنگ از رو رفته ...
روزگاری به دل جنگل انبوهمنش آوردم بر دست
آن زمانیکه به غمخانه دل بودش رازبه ره ابر شتابان میخواند:
«های ... ای ماهیگیرمرد تنهای فقیر
ماهی آمد در دام»دیدمش او را گنگ
آرزومند یکی کشتیرانکه نه دریا دیده
لیک دل بسته به مرداب گس و گندیدهتیشه آوردم انداختم او را بر خاک
گفت با من که:منت روزی ده باشم ای کرجیبان!
تا نگردد خاموشکورهات یا که اجاقت
نان به سفره نهمتهدیهها میدهمت
شب تراشیدمش با تیشه تیزبردمش در مُرداب
گفتمش: لاکومه کرجی پیر:- زندگی با منت آیا تلخ است؟
که تو بار دگرانمیسپاری به سوی مقصد و با من آئی
باز از بستر مرداب خراب و غمناک؟عمر کوتاه تو چون عمر گل مرداب است
صبر از خویش مران، ما همه باریم گرانروی دوش دگران
زندگی شاخهبهشاخه همه نیرنگ و فریبمیوه تلخ چنین شاخه مهجور و غریب
ما را گشته است نصیب ...«لاکومه» خوانم اکنون ز نگاه تو، که تو
در دل این مرداباز چه هستی بیتاب
پورجعفر- بهروز
بهروز پورجعفر به سال 1332 در لنگرود به دنیا آمد. لیسانسیه اقتصاد و بازرگانی و شاعری نوپرداز است.
از گوشوار توستطبل پیام من
و بر بلند سنگهای دلم دودیستمن زندهام قبیله محکوم! من زندهام
من زندهام قبیله متواری! من زندهامگلبوتههای گاهگاهی این کوه سنگلاخ
ظهر گرسنگیدر حلقه این عطر گیج و تیز
تشویش مارخیزو گیسوان- آه
یلداست انتظار من امشب
ص: 595
خمیازه میهمان آرزوی من است، آیا؟وقتیکه تیزی قمهها
بر شیشه حلالترین خوابهاتشویش میخراشد
این آرزو خمیازه میطلبد.این آرزوی امنِ درهای آهنی
وقتی شمار کلونهااز هفت میگذرد
و آسمانش را کلاغان مادرزاد کورندصابون دستهای تو گشتم
انگشتری شدنم آرزوستکه ناکامی است نام کاروان پیشاپیش من
مگر جلودار لبخندهایکه صدای آهم
با زوزه میوزد- تا دوردستهای نگاهم
تقوی تکیار- محمود
اشاره
محمود تقوی تکیار به سال 1333 در کومله لنگرود به دنیا آمد و موفق به اخذ درجه لیسانس شد.
اندوه یاد
بهار اندوه از خاطر درختان میزدایدو پیکر عریانشان را
به شکوفهها و برگان تازه میآرایداندوه یاد تو، اما
ای گمشده!ای ماه برگ درخشنده!
در جانم میپاید
عمری باید
عمری باید میگذشتتا به یاری یافتههایم
هَم بَراز بند بافتههایم
1367
جراحزاده- منوچهر
اشاره
منوچهر جراحزاده به سال 1312 در بندر انزلی به دنیا آمد، شاعر و نویسنده است. کتابهای «بوسه بر آتش» شعر، «بر بافتهای خون» شعر، «زندههای بیمزار» شعر و «خانههای شنی و کومههای کور» از او منتشر شده است.
بخشی از شعر اجاق داغ ابراهیم
یکایک پنجرهها، باز شد در ساحل هرشطو خاتونهای زیباروی،
بتها بر گدار رود افکندندو بتها روی شط نیل سرگردان،
و یا هیزم برای مطبخ خاتون.مترسکها، رسنآویز در کوچه
و یا در ژرف دجلهدفن در تاریخ ...
اجاق داغ ابراهیمپر شد از شقایقهای آتشرنگ
و آتشبان کافر، مسخ شد در بانگ بارانسازو ابراهیم
بارانساز، فاتح بتشکن، پیروز
جکتاجی- محمد تقیپور احمد
اشاره
محمد تقیپور احمد جکتاجی به سال 1326 شمسی در رشت دیده به دنیا گشود. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در رشت گذراند و لیسانسیه زبان انگلیسی مدرسه عالی ترجمه تهران شد. جکتاجی، شاعر، محقق، مترجم و گیلانشناس، همراه و همگام اهل قلم است.
در سالهای 1359- 1358، هفتهنامه «دامون» را در زمینه شناخت فرهنگ و ادب گیلان (فارسی- گیلکی) منتشر کرد که این مجموعه یکی از مآخذ خوب گیلانشناسی است و هماکنون نیز، گیلهوا، ماهنامه فرهنگی گیلان را- گیلکی و فارسی- با همکاری گیلاندوستان، انتشار میدهد که در کمترین زمان، در کشورهای دوردست جهان، راه پیدا کرده است و شیفتگان بسیار دارد. از جکتاجی، کتابهای زیر تاکنون منتشر شده است.
«قصه کوی برزن ما» (مجموعه شعر 1347)، «فهرست توصیفی سفرنامههای انگلیسی»، «فهرست توصیفی سفرنامههای فرانسوی»، «کتابشناسی گیلان» (با همکاری ...) در 2 جلد، «گیلاننامه» در 3 جلد، تصحیح «سفرنامه و جغرافیای گیلان و مازندران» (بوهلر)، «زلزله گیلان به روایت مطبوعات»، «مطبوعات گیلان در عصر انقلاب»، ترجمه «فرمانروایان گیلان» با (زندهیاد رضا مدنی) و چند کتاب دیگر ...
جکتاجی، در شعر نوگراست.
خاطره
«اینجا گرگآباد استدهکدهای پرت و گمنام
مرز ایران، عراق و ترکیهزمستان است و گرگ است و تنهائی»
(و صدای تخم آفتابگردانی که شکسته میشود)
*
رادیو روشن است و میگوید:
ص: 596
- توماس از مادری شاعره، زاده شد.- الیوت چلهروزه را در سی سالگی سرود
- او سور آلیست بود- و انگلیسی.
(و صدای تخم آفتابگردانی که شکسته میشود)
*
فانوس روشن استو پتپت میکند
این فانوس و پتپت آنمرا به یاد نفتسوز تو و پتپت آن
میاندازد.که من و عمویم و مادرم
آمده بودیم خانه شماو تو برایمان زردآلو و گوجه درختی آوردی
و تو برایمان چای و کیک آوردیو مادرم بروبر نگاهت میکرد
و مادرت بروبر نگاهم میکردو تو سرت پائین بود از شرم
و من سرم بالا بود از غرورو آن بالا کسی بود که ما را دوست میداشت
(و صدای تخم آفتابگردانی که شکسته میشود)
زمستان 1346
جودت- حسین
اشاره
حسین جودت در لاهیجان به دنیا آمد و شاعر نوپرداز است.
بخشی از شعر عبور
از من عبور کندر من بنشین
ترانه زردشت زبانه!بتاز. بتاز به نهایتم، به ابتدایم. به من
شعلهات را برقصاندالان تو در تو را روشن کن
به آینهام رنگ جاذبه بپاشبیا بیا، پنجهات را به پنجهام پیوند زن
ذهن پروانه را با بلوغ شعلهات بیاشوبحنجرهام را به آوازی برانگیز
این حنجره سرشار نغمه است، سرشار شعلههای سرخدر من بنشین
بیتوته کن در من!