گیلانی، میرزا ابو القاسم
میرزا ابو القاسم گیلانی معروف به محقق قمی و میرزای قمی فرزند حسن بن نظر علی در اصل از مردم شفت گیلان بود که نخست برای تحصیلات فقهی به خوانسار رفت و سپس در محضر استادانی مانند آقا محمد باقر بهبهانی علوم و معارف شیعه را به پایان برد و از مشهورترین و پرکارترین فقهای شیعه گردید و مقامی والا یافت. وی کتاب قوانین الاصول را که از مهمترین متون درسی در حوزههای مذهبی است نوشت و آثار دیگرش عبارتند از: مناهج و غنائم و جامع الشتات. به او بیش از هزار رساله دیگر نسبت میدهند که بعضی از آنها به چاپ نیز رسیده است.
میرزای قمی در سال 1231 قمری در قم وفات یافت و در گورستان شیخان به خاک سپرده شد.[1166]
لاهیجی، میرزا محمد باقر
برخی از تذکرهنویسان میرزا محمد باقر لاهیجی را در اصل اصفهانی دانسته نوشتهاند وطن او اصفهان و محل اقامتش لاهیجان بوده است. میرزا محمد باقر از اکابر حکمای قرن سیزدهم و معاصر فتح علی شاه قاجار بود. در حکمت و فلسفه و منطق و نجوم تبحری بسزا داشت. مورخان معاصر او نوشتهاند از زایچه طالع ولادت جعفر خان زند استخراج نمود که جعفر خان
ص: 676
پس از فوت کریم خان زند به سلطنت خواهد رسید. پس از آنکه پیشبینی او وقوع یافت جعفر خان وی را به وزارت خود انتخاب کرد. با مرگ جعفر خان میرزا باقر به کار تألیف و تدریس مشغول شد و از عالم سیاست کناره گرفت.
چند اثر نفیس از او به یادگار مانده است از جمله «تحفة الخاقان فی تفسیر القرآن» که بنا به خواهش فتح علی شاه قاجار نگاشته شد و مؤلف، آن را با شیوهای نو نگاشته است. شرح نهج البلاغه که آن نیز به تقاضای پادشاه قاجار به رشته نگارش کشیده شد و مشتمل بر دو جلد میباشد.
لاهیجی حایری، محمد قاسم
محمد قاسم از خوشنویسان گمنام گیلان در قرن دهم هجری قمری بود و از دستنوشتههای او چهارده مرقّع با قلمهای مختلف به زمان ما رسیده است.
ابیات زیر نیز از یادگارهای اوست:
خواستم تا به موجب دلخواهآورم تحفهای به خدمت شاه
در خیال آنچه نقش میبستمهیچ جز خط نبود در دستم
از کرم عذر بنده را بپذیرکه بود تحفه فقیر، حقیر
آثار خود را با عناوین و القاب زیر امضاء میکرده است:
العبد محمد قاسم الحائری- فقیر قاسم الجیلانی- فقیر محمد قاسم لاهیجی- قاسم.
لیلی بن نعمان
لیلی بن نعمان یکی از مقتدرترین امرای اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری قمری است که بر صفحات شمالی کشور حکومت داشته است.
وی در شجاعت و جنگاوری یگانه عصر خویش بود و دلاوریهای او در جنگ شهرت فراوان داشته است. این امیر در بسیاری از جنگهای ناصر الکبیر معروف به «اطروش» سمت سرداری سپاه داشته و همچنین به دلیل مقید بودن و ایمان به اسلام به «مؤید لدین الله و منتصر له آل رسول» ملقب گردید.
در سال 308 هجری قمری که حکومت گرگان را داشت به دامغان حمله نمود و آنجا را به تصرف خویش درآورد. پس از اندکی از این واقعه در همان سال «قراتکین» از سرداران سامانیان به گرگان حمله برد. به محض شنیدن این خبر لیلی بن نعمان به سرعت خود را به محل اردوی قراتکین که در 10 فرسنگی گرگان بود رسانید و با رشادتی که در جنگ و امور رزمی و نظامیگری داشت توانست قراتکین را شکست داده سپاه او را منهزم نماید. در این جنگ غلام یا یکی از سرداران او به نام «بارس» با 1000 سوار امان طلبید و این امیر دیلمی به او امان داده با وی به مهربانی رفتار کرد و حتی خواهر خویش را به نکاح وی درآورد.
در سال 309 هجری قمری لیلی بن نعمان به خراسان حمله نمود و آنجا را به تصرف خویش درآورد. وی در خراسان خطبه به نام حسن بن قاسم داعی داماد ناصر الکبیر خواند.
امیر نصر بن احمد سامانی که در بخارا بود، حمویه بن علی را با لشکری به طرف نیشابور فرستاد و این دو سپاه در صحرای طوس به نبرد پرداختند.
در این جنگ اکثر سپاهیان حمویه به «مرو» فرار نمودند. اما حمویه به اتفاق محمد بن عبید الله بلعمی، ابو جعفر صعلوک، خوارزمشاه و سیمجور به مقاومت برخاسته سرانجام توانستند لیلی بن نعمان را شکست دهند.
لیلی بن نعمان پس از فرار چون نسبت به آن مکان بیگانه بود نتوانست گریزی به دست آورد و به همین سبب در خانهای که پنهان شده بود بناگاه توسط لشکریان امیر نصر سامانی دستگیر گردید. او را به سوی حمویه فرستادند، ولی لیلی بن نعمان قبل از رسیدن به حمویه توسط یکی از ملازمان به قتل رسید.[1167] پس از کشته شدن، سر او را بر نیزهای آویختند و بر سپاهیان شکستخورده او نمایاندند. باقیمانده لشکر لیلی بن نعمان که تا آن زمان مقاومت میکردند وقتی سر امیر خویش را بالای نیزه دیدند، امان طلبیدند.[1168] حمویه به رغم امان دادن، دستور قتل عام باقیمانده لشکر لیلی بن نعمان را صادر نمود.
ماکان کاکی
ماکان پسر امیر کاکی از سلسله و دودمان حکومتگر فیروزانیان اشکوری[1169] و از امیران مقتدر دوره خویش یعنی قرن 4 هجری قمری میباشد.
برادران آل بویه[1170] (علی و حسن)، مرداویج زیاری، اسفار بن شیرویه، حسن بن فیروزان اشکوری و لشکری پسر مردی ابتدا جزو سرداران سپاه این امیر اشکوری بودند و مسعودی در تاریخ خود به نام «مروج الذهب»[1171] علاوهبر سرداران نامبرده، نام چند تن دیگر از سرداران ماکان کاکی را به نامهای:
مشیز، تالجین، شیرگله (شرکله) و هشونه پسر اومکر را نام میبرد. وجود سرداران یادشده حاکی از حشمت و قدرت و جلال این امیر اشکوری در آن دوره بوده است. ماکان بر تمامی ولایات اشکور، دیلمان، رویان و آمل حاکم بوده و توانست با شکست دادن سپاه نصر بن احمد سامانی در جنگ اول کلیه مناطق طبرستان و مازندران را به تصرف خویش درآورده و پس از نشانیدن پسر عموی خویش یعنی حسن بن فیروزان اشکوری به حکومت ساری به تعقیب سپاهیان سامانی که از مازندران به خراسان هزیمت نموده بودند پرداخته و نیشابور را به تصرف خویش درآورد.
ماکان جنگآوری شجاع بوده و در وصف شجاعت و دلاوری او خاقانی شاعر معروف چنین گفته است:
مرا شد گلشن عیسی و زین رشک آفتاب آنکسپر فرمود دیلموار و زوبین کرد ماکانی
زامباور در کتاب «نسبنامه خلفا و شهریاران» ماکان کاکی را فرمانروای طبرستان به سال 310 هجری قمری، فرمانروای جبل به سال 316 هجری قمری و فرمانروای خراسان در سالهای 317 و 323 هجری قمری میداند[1172].
پس از اینکه سید ابو القاسم پسر ناصر کبیر در سال 312 هجری قمری درگذشت، برادرزاده او ابو علی ناصر به حکومت نشست و در این زمان ماکان کاکی نایب سید ابو القاسم در گرگان بود و ماکان پس از فوت سید ابو القاسم
ص: 677
اسماعیل بن ابو القاسم فرزند سید را که در عین حال نوه دختری ماکان بود به حکومت نشانیده و خود تمامی امور را زیر نظر گرفت و همچنین ابو علی ناصر را نیز گرفته و زندانی نمود. ابو علی ناصر پس از خلاصی از چنگ ماکان چندینبار با ایشان به جنگ پرداخت و موفق به شکست دادن ماکان نگردیده تا اینکه وفات نمود، پس از ابو علی ناصر، سید ابو جعفر به جای برادر قرار گرفت. پس از چندی ماکان کاکی با سید ابو جعفر ناصر به مخالفت برخاست، در این زمان اسفار بن شیرویه که از سرداران داعی بود از وی روی گردانیده به گرگان رفته بود و نائب داعی در ساری را که علی بن خورشید بود، گرفته و زندانی نمود و خود به جای او در ساری نشست.
در سال 315 هجری قمری ماکان کاکی با داعی صلح نمود و متفقا هردو به جهت دفع اسفار به ساری آمدند. اسفار به محض شنیدن این خبر فرار نموده و توانست پس از چندی با گردآوری حدود 7000 نفر سپاهی به مقابله ماکان کاکی به آمل آمد و در محل مذکور جنگ سختی که 3 روز به درازا کشیده شد بالاخره اسفار شیرویه شکست خورده و منهزم گردیده نزد ابو بکر بن الیسع سردار سپاه نصر بن احمد سامانی به خراسان رفت. پس از این واقعه ماکان به ری که تحت حکومت محمد بن صعلوک بود حمله برده و آنجا را متصرف گردید.[1173]
اسفار شیرویه از غیبت ماکان در مازندران استفاده نموده به اتفاق لشکر خراسان که مرداویج زیاری نیز همراه لشکر خراسان بود به گرگان و ساری حملهور گردیده و آن حدود را متصرف گردیدند و سپس به اتفاق بر سر داعی در آمل یورش برده و داعی توسط مرداویج به وسیله فروبردن زوبین در پشت او، نامبرده را به قتل رسانیدند و آمل را نیز به تصرف درآوردند. اسفار شیرویه پس از تصرف این نواحی با گردآوری تمامی لشکر و استفاده از کثرت سپاهیانش به ماکان کاکی که در ری بود تاخت، ماکان تاب مقاومت نیاورده و به طبرستان فرار نمود و از آنجا به اشکور و دیلمان گریخته و شروع به جمعآوری لشکر جهت مقابله مجدد با اسفار نمود، اسفار در این هنگام قاصدی نزد ماکان به اشکور فرستاده مبنی بر اینکه دست از جنگ برداشته و به صلح رضایت دهد و این تقاضا از جانب ماکان مورد موافقت قرار گرفت و پس از این توافق ماکان تعهد نمود که در حکومت آمل مستقر گردیده و به نواحی و ولایات دیگر تحت تصرف اسفار تعرض ننماید، ماکان به محض استقرار کامل در حکومت آمل به عهد خویش وفا ننموده و تمام نواحی طبرستان را متصرف گردید و پسر عموی خویش حسن بن فیروزان اشکوری را به نیابت از سوی خویش به ساری نشانیده، و به اتفاق اسپهبد شیروین ملک الجبال به نیشابور و خراسان حمله برده و در چند نوبت با سپاه سامانی در این نواحی به جنگ پرداخت و در آخرین نبرد خویش که به سال 329 هجری قمری باشد به قتل رسید.
ابن اسفندیار در «تاریخ طبرستان» مینویسد که پس از حمله سپاه سامانی به گرگان به سال 328 هجری قمری، ماکان به مقابله آنان برخاسته و به دلیل کثرت سپاهیان سامانی تاب مقاومت نیاورده و بر این اساس گرگان به چنگ امرای سامانی افتاد و ماکان به طبرستان عقبنشینی نمود و در سال بعد ماکان کاکی توانست موافقت وشمگیر را مبنی بر مقابله سپاهیان سامانی که به دامغان هجوم آورده بودند جلب نماید، در این جنگ وشمگیر بن زیار تاب مقاومت نیاورده به آمل هزیمت نمود، ولی ماکان کاکی در این جنگ به رغم قلت سپاهیانش در مقابل سپاه سامانی مقاومت تاریخی نمود. در این جنگ 1400 نفر از سپاه ماکان کاکی به قتل رسیدند و خود ماکان نیز به دست امیر ابو علی چغانی به قتل رسید و تاش از سرداران سامانی خبر شکست و قتل ماکان را به دلیل مهم بودن نوع خبر، ابتدا با کبوترهای نامهرسان و سپس با پیکهای سریع السیر به امیر سامانی ارسال داشت.
در این جنگ همچنین وزیر ماکان کاکی یعنی استاد ابو عبد الله حسین بن محمد قمی[1174] (پدر ابو الفضل عمید) که مردی دانشمند و بافضیلت بود به همراه بسیاری دیگر از سران سپاه ماکان اسیر گردیده روانه بخارا شدند و در آنجا مورد تکریم امیر بخارا قرار گرفت و امیر نوح سامانی دیوان رسائل را به او سپرد و تا آخر عمر آنجا ماندگار گشت.
وشمگیر پس از قتل ماکان کاکی اشکوری، یکی از معتمدان خویش به نام نعمان بن حسن[1175] را نزد حسن بن فیروزان اشکوری مبنی بر اینکه رضایت دهد تا او با زن ماکان مقتول به نام «میجام» ازدواج نماید، و وشمگیر میخواست از طریق این ازدواج و برقراری قرابت سببی با خاندانهای فیروزانیان اشکوری و آل بویه در جهت تحکیم پایههای حکومتی خویش استفاده نماید، زیرا حسن بویه (رکن الدوله) دختر حسن بن فیروزان اشکوری را در حباله نکاح خویش داشته و فخر الدوله دیلمی خواهرزاده حسن بن فیروزان اشکوری بود.
حسن بن فیروزان پس از استماع سخنان قاصد وشمگیر چنان به خشم آمده و در همان لحظه دستور داد تا قاصد وشمگیر را گرفته و در قلعه جهینه زندانی نمودند. اساسا حسن بن فیروزان اشکوری عامل و مقصر اصلی شکست ماکان و به قتل رسیدن او را، وشمگیر میدانست و معتقد بود که وشمگیر با فرار خویش و خالی نمودن صحنه نبرد اسباب شکست ماکان و مقتول گشتن این امیر اشکوری را فراهم آورده است.
مرداویج که اساسا وجود اسفار را مانعی بر سر راه قدرتش میپنداشت، زمانیکه ماکان کاکی در خراسان بود، مرداویج بر اسفار تاخته و سبب فرار او به طبس خراسان گردید و ماکان به دفع وی[1176] اقدام نموده و اسفار از وی بگریخت و خواست خود را به الموت برساند که در طالقان اسفار را لشکریان مرداویج گرفته و به قتل رسانیدند (سال 319 تسع عشره و ثلاث مائه) و پس از این واقعه ماکان به طبرستان آمده و با مرداویج صلح نمود.
ابو علی مسکویه در «تجارب الامم» آورده که مرداویج پس از تصرف نواحی دیلمان و اشکور و به درآوردن این نواحی از چنگ اسفار شیرویه و مقتول گردیدن اسفار، با ماکان کاکی کار را به اختلاف کشانیده که منجر به جنگی بین طرفین گردید و در این جنگ مرداویج پس از شکست ماکان توانست نواحی طبرستان و گرگان، نیشابور را از چنگ ماکان بیرون آورد، در این هنگام علی و حسن بویه مانند دیگر امیران ماکان از قبیل لشکری پسر مردی و سلیمان شیرگله نیز با اجازه ماکان از خدمت این امیر اشکوری مرخص شده و به مرداویج زیاری پیوستند و مرداویج آن دو برادر را به گرمی استقبال نموده و علی را به حکومت کرج (کرهرود- منطقه فعلی اراک) منصوب نمود و همچنین حکومت همدان را به سلیمان شیرگله و حکومت دماوند نیز به لشکری پسر مردی تفویض نمود[1177].
ص: 678
عباس پرویز به نقل از مینورسکی مستشرق روسی راجع به کنارهگیری پسران بویه از خدمت ماکان کاکی چنین آورده است:
«پسران بویه به ماکان گفتند، برای اینکه ما بار دوش امیر نباشیم و به خاطر ما مخارج گزاف نکنند اجازه دهید تا از خدمت شما خارج شویم و نزد کس دیگر، مقصود از کس دیگر همان خاندان زیاری دشمنان موروثی ماکان کاکی بود بروند[1178].»
مالک دیلمی
مالک دیلمی یکی از معروفترین خوشنویسان ایران، به سال 924 هجری قمری متولد شد. دکتر مهدی بیانی مؤلف احوال و آثار خوشنویسان مینویسد:
«اصلش از فیلوگوش قزوین و از معاریف دیلمیان، که خاندانی شریف بودند و در قزوین زیست میکردند، بود و اینکه صاحب کتاب دانشمندان آذربایجان او را تبریزی دانسته جز او کسی متذکر او نیست».[1179]
مالک در ابتدای زندگی نزد پدر خود «شهره امیر» تعلیم یافت و خط ثلث و نسخ را به خوبی فراگرفت چندانکه گفتهاند خط نسخ وی را کسی از خط یاقوت، تمییز نمیداد. آنگاه به فراگرفتن خط نستعلیق پرداخت و در مکتب «جناب مولانا رستم علی و حافظ بابا جان عودی»- یا به سخنی دیگر نزد میر علی هروی (یا حداقل با ممارست در مشق او)- به کمال رسید.
مؤلف احوال و آثار خوشنویسان که از مالک دیلمی در دو موضع با تفصیل کامل یاد کرده نوشته است: «شاهزاده صفوی ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا در آغاز شهرت مالک، وی را نزد خود خواند و مالک در کتابخانه آن شاهزاده هنرمند هنرپرور، به کتابت و تعلیم خط مشغول شد و هنگامیکه به سال 964 سلطان ابراهیم میرزا به مشهد رفت، مالک نیز همراه او بود و پس از یک سال و نیم اقامت در مشهد، چون شاه طهماسب، عمارات دولتخانه قزوین را به اتمام رسانیده بود، مالک را برای نوشتن کتیبههای عمارات، احضار کرد و سلطان ابراهیم میرزا مالک را روانه قزوین کرد و مالک به کتیبهنگاری پرداخت ...».
با آنکه نگارش کتیبههای قزوین به اتمام رسیده و سلطان ابراهیم میرزا بدفعات، از مشهد مراجعت مالک را خواستار شد ولی شاه طهماسب اجازه بازگشت وی را نداد و وی همچنان در ملازمت شاه در تبریز و دیگر شهرها بود تا در تاریخ هجدهم ذی الحجه 969 در قزوین درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.
مالک هنرمندی مهربان و پرهیزگار بود و بر شعر و معمّا و موسیقی نیز آگاهی داشت. اغلب اوقات خود را صرف مطالعه و مباحثه میکرد و از اکثر علوم متداول، مانند صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و ریاضیات و حکمت، بهرهمند بود. صاحب روضات الجنان قطعه زیر را که در توصیف خط عبد اللّه صیرفی توسط مالک سروده شده و دارای ایهامی زیباست درج کرده است:
صیرفی ناقد جواهر خطکه به تبریز بود گوهرریز
هست بر حُسن خط او شاهددر و دیوار خطه تبریز[1180]
چند تن از معروفترین خوشنویسان ایران در قرن دهم هجری از جمله محمد حسین تبریزی، شاه محمد مشهدی، عیشی و قطب الدین یزدی از وی تعلیم گرفته و شاگرد او بودهاند. همچنین گفته شده است که میر عماد قزوینی که از برجستهترین چهرههای خوشنویسی ایران است در شمار شاگردان مالک دیلمی بوده است.
دکتر بیانی مینویسد: «یک مرقّع ممتاز در کتابخانه خزینه اوقاف استانبول موجود است که با بهترین خطوط خوشنویسان و تصویر مصوّران و تذهیب مذهبّان قرن نهم و دهم، آرایش یافته است. این مرقع در ایام سلطنت شاه طهماسب اول، ... جمعآوری و تنظیم و تزیین و تجلید شده است و مالک، خود، بر آن مرقّع، دیباچه و مقدمهای در ذکر ترجمه احوال خوشنویسان و نقاشان و مذهبّان و دیگر هنرمندان، انشاء کرده و به خط خود نوشته است که از حیث مطالب تاریخی و فنی و هنری، باارزش و نمونهای از بهترین خطوط شخص مالک و انشاء اوست».
شانزده قطعه از بهترین مشقهای مالک در مرقّع مزبور جای گرفته که قلمهای پنجدانگ تا غبار عالی است؛ در همان مرقع، رسالهای به خط وی هست متضمن چهل و یک باب که آن را به طریق چهارچهار و با قلم نیم دودانگ عالی نگاشته است.
از آثار دیگر او، یک نسخه مناجات حضرت امیر و یک نسخه مفردات نستعلیق که به تاریخ 955 هجری تحریر یافته در کتابخانه دانشگاه اسلامبول موجود است.
یک نسخه رساله باب حادی عشر با نام و عنوان مالک مورّخ به تاریخ 956 هجری در کتابخانه مرحوم حاج سید نصر اللّه تقوی، در تهران موجود است. همچنین آثاری از او در کتابخانههای لنینگراد، وین و قرآنی ناتمام به خط نستعلیق بر جای مانده اما کتیبههای او در قزوین از میان رفته است.
این شعر نیز از مالک است که به خط او موجود است:
بر سر کویت منم با چشم گریان آمدهدیده صد جور از پی یک لحظه دیدار آمده
ص: 679
تو ز بیرحمی نداده بار در بزم خودممن ز بس بیطاقتی، هر روز صد بار آمده
امتحان بس، رحم کن جانا، که از کویت بسیرفتهام نومید و با امید بسیار آمده
مالک از آئینه روی تو میگوید سخنطوطی طبعش از آنرو نغز گفتار آمده
محمد بن ماکان
محمد بن ماکان اشکوری پسر ماکان بن کاکی است که پس از کشته شدن ماکان در سال 329 هجری زمام امور را به دست گرفت. وی همانند پدرش امیری پرقدرت و سرداری دلاور بوده و با شوکت و قدرت حکومت میکرده است.
محمد بن ماکان در سال 344 هجری قمری به قصد تصرف ولایت ری به آن سمت لشکرکشی نمود. رکن الدوله دیلمی حاکم ری که یارای مقاومت در مقابل او را نداشته، از برادرش معز الدوله که حاکم عراق و نواحی جنوب بود کمک خواست و او یکی از سرداران خویش به نام «سبکتکین حاجب» را با سپاهی مجهز به یاری رکن الدوله فرستاد. در همین زمان محمد بن ماکان از خراسان به اصفهان که تختگاه مؤید الدوله پسر رکن الدوله بود یورش برد و اصفهان را به تصرف خویش درآورد.[1181] سپاهیان محمد بن ماکان پس از تصرف اصفهان بلافاصله مشغول جمعآوری و تقسیم غنائم جنگی شده از محافظت و پاسداری مواضع متصرفی غفلت نمودند. بر اثر این سهلانگاری سپاه مؤید الدوله به سرپرستی ابو الفضل عمید وزیر رکن الدوله فرصت را مغتنم شمرده بر سپاه محمد بن ماکان تاختند. در نتیجه شکست سختی به لشکریان ماکان وارد آمد و او خود به دست دشمن اسیر شد.
تاریخ درگذشت این امیر اشکوری که از سال 329 تا 344 هجری قمری فرمانروائی کرد به درستی روشن نیست.
مخفی رشتی
مخفی رشتی از شعرای صاحب فضل و متبحّر در ادب و هنر شاعری بود که در جوانی به خدمت امرای بیهپس درآمد. آنگاه به دستگاه امام قلی خان سپهسالار ایران پیوست و نزد او مقامی فراخور شأن خود یافت و احترام امام قلی خان به وی چنان بود که دستور داد برای استعمال کوکنار وی سهپایه طلائی ساخته شود.
مخفی جثهای ضعیف و لاغر داشت؛ بدیههگو و حاضرجواب بود. روزی امامقلی خان بر سبیل شوخی به وی گفت: ملا کوکنار چیزی از وجودت باقی نگذاشته است! وی بیدرنگ جواب داد: تقصیر کوکنار نیست؛ به کاتبان بگو که همواره در صدر نوشتههای خود مینویسند مخفی نماناد! بااینحال من هنوز بر پای ایستادهام![1182]
مخفی از درگاه امامقلی خان به هند رفت و مدتی در آن دیار باقی ماند ولی دوران اقامتش در هند وی را ناخوشایند بود. خاک هند را سیاه و پایگیر میخواند و آرزوی بازگشت به ایران را در اشعار خود منعکس میساخت. وی از شعرای خوب زمان خود بود. متأسفانه دیوان اشعارش با اشعار زیب النساء بیگم به شگفتگونهای تخلیط شده است.[1183] ابیات زیر از اوست:
ز سوز عشق تو زان گونه دوش تن میسوختکه همچو شعله فانوس در کفن میسوخت
حدیث عشق تو در نامه ثبت میکردمسپندوار نقط بر سر سخن میسوخت
ز سوز سینه مخفی شد اینقدر معلومکه همچو خس مژهاش در گریستن میسوخت[1184]
مرداویج
مرداویج بن زیار بن وردانشاه گیلی مؤسس سلسله زیاری در سده چهارم هجری قمری (دهم میلادی) است.
وی پایههای حکومتی را بنیاد نهاد که فرمانروایان آن در سالهای 316 تا 470 هجری قمری بر بخشهائی از سرزمینهای گرگان، قومس، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند.
زیاریان به همراه دیگر شاخههای دیلمی در غرب و شرق ایران به یاری گروهی از سلسلههای محلی کوچک و بزرگ ایرانی، حدود 2 سده بر ایران فرمانروائی کردند.[1185] از اوائل زندگی و تاریخ تولد او آگاهی نداریم و منابع کهن اشارهای به این موضوع نکردهاند. از میان نویسندگان معاصر تنها دکتر صفا[1186] سال تولد او را 290 هجری قمری ذکر کرده و برای این نکته مأخذی بیان نکرده است. گذشته احوال مرداویج که پس از دستگیری و قتل اسفار به روشنائی تاریخ وارد شد در تیرگیهای ابهام پنهان مانده است.[1187] مرداویج معرب مردآویز به معنی هماورد و مبارزطلبنده است.[1188] ابو دلف مسعر بن المهلهل جغرافیانگار سده چهارم هجری قمری که معاصر مرداویج بود از او به نام مردآویژ یاد کرده است.[1189]
تبار وی از سوی پدر به فرمانروایان گیلان و از جانب مادر به اسپهبدان رویان میرسد؛ گویا وردانشاه جد مرداویج در میان گیلیان از قدرت بسیاری برخوردار بوده است. زیاریان همانند دیگر خاندانهای ایرانی، تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام میرسانند و بر این ادعا بودند که نوادگان ارغش فرهادان شاه گیلانند.[1190]
ص: 680
نویسنده کتاب «مجمل التواریخ و القصص»، درباره نیاکان مرداویج مینویسد: «مرداویج بن زیار الجیلی ... بود از فرزندان پادشاه گیلان، و نسب ایشان به آغش و وهادان کشد که به عهد شاه کیخسرو ملک گیلان بودست.»[1191]
به عکس نوشته «مجمل التواریخ»، ابن اثیر در «الکامل فی التاریخ»[1192] تصویر دیگری از وشمگیر زیاری برادر مرداویج به دست میدهد. بنا به روایت ابن اثیر آنان فرزندان خانوادهای بیچیز از مردم گیل بودند که در مواقع نبرد به خدمات لشکری میپرداخته و در زمان صلح در اطراف مزرعههای برنج گیلان به کار اشتغال داشتهاند. بنابراین، انتساب اخلاف وی به خاندانهای بزرگ باستانی چندان قابل توجیه نشان نمیدهد.[1193]
زیار پدر مرداویج دوران فرمانروائی او را درک کرده و سالها پس از کشته شدن مرداویج در محرم 337 هجری قمری درگذشته است. آغاز شهرت مرداویج در سالهای نخست فرمانروائی امیر نصر بن احمد سامانی (330- 301) بود. وی ابتدا در خدمت قراتکین،[1194] یکی از امیران احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد سامانی در خراسان بسر میبرد، آنگاه به خدمت اسفار بن شیرویه امیر دیلمی درآمد و بعد سپهسالار وی شد و در پیروزیهای او نقش اساسی ایفا کرد. هروسندان- دائی مرداویج- که از سران معروف گیل بود، مدتی در خدمت ابو جعفر صعلوک از امرای مشهور سامانی بسر میبرد و این از عادات سرداران گیل و دیلم و طبرستان بود که با سپاهیان خود غالبا خدمت یکی از ایرانیانی را که دم از استقلال میزد، قبول مینمودند و چون مردانی شجاع و دارای سربازان زبده و نیرومند بودند زود به خدمت پذیرفته میشدند.[1195] با کشته شدن اسفار در حدود 319 هجری قمری، مرداویج بر سرزمینهای زیر فرمان وی یعنی ری، قزوین، ابهر، گرگان و طبرستان چیره شد. مرداویج پس از این پیروزی به فکر نبرد با ماکان بن کاکی دیگر امیر دیلمی افتاد، هرچند او در آغاز امر، خود از ماکان بن کاکی که بر طبرستان و گرگان استیلا داشت یاری گرفته و به کمک او توانسته بود بر اسفار چیره شود، اما بعد بر آن شد تا این دو ناحیه را از چنگ ماکان بن کاکی درآورد.[1196] مرداویج بر پایه این اندیشه ابو القاسم بن نانجین سردار خود را بر مازندران و سرخاب بن باوس را که خویشاوند ابو القاسم نانجین بود به حکومت گرگان منصوب داشت و آنگاه به اصفهان بازگشت. بنا بر گزارش ابن اثیر، در «الکامل فی التاریخ»، ماکان بن کاکی بعد از مرداویج به دیلم گریخت و به پناه ابو الفضل الثائر درآمد.
ابو الفضل با او نیکی کرد و به یاری او به مازندران تاخت، اما ابو القاسم نانجین آن دو را منهزم ساخت. ابو الفضل الثائر به دیلمان بازگشت و ماکان به نیشابور پناه برد و در طاعت امیر نصر سامانی درآمد و از او یاری خواست.[1197] نصر بن احمد سامانی سپاهیان بسیار با او همراه کرد و ماکان با ابو علی سپهسالار خراسان به گرگان تاختند، ولی شکست یافته به نیشابور بازگشتند و بعد از آن ماکان خود به دامغان هجوم برد، اما ابو القاسم نانجین باز راه بر او گرفت و او را منهزم ساخت و ماکان به خراسان پناهنده شد.[1198]
از رویدادهای مهم دوره مرداویج روی کار آمدن پسران بویه است که نخست در خدمت ماکان بن کاکی بودند و سپس به خدمت مرداویج درآمدند.
مرداویج مقدم آنان را گرامی داشت و ابو الحسن علی را که بعدها به عماد الدوله ملقب گردید، نامزد حکمرانی کرج (ناحیهای در کرهرود و اراک) کرد.
عماد الدوله که مردی شجاع و گشادهدست بود ابتدا درصدد برآمد که نیروهایش را استحکام بخشد و سلسله نوینی را بنیاد گذارد. با این امید ری را مسخر ساخت و در آنجا مستقر شد و حتی به تقاضای مرداویج مبنی بر تسلیم شهر ری وقعی ننهاد.[1199] علی بن بویه به ری بسنده نکرد و با کمک یکی از سران دیلم به نام شیرزاد کوشید اصفهان را نیز زیر سلطه خویش درآورد. وی هرچند، به عقاید شیعه پایبند بود، اما به پیروی از خلیفه گردن نهاد تا در برابر مرداویج تکیهگاهی داشته باشد؛ با این وصف، در نبردی که مرداویج برادرش وشمگیر را به مقابله او فرستاده بود در ذیحجه 321 هجری قمری شکست خورد و عقب نشست.[1200]
علی بن بویه پس از این شکست اصفهان را رها ساخت و به سوی ارجان رفت. مرداویج برای از میان بردن علی بن بویه، با یاقوت حاکم شیراز روابط دوستانه برقرار نمود و با حرکت به سوی اصفهان او را تهدید کرد. مرداویج با این لشکرکشی میخواست راه دسترسی علی بن بویه را به خلیفه بغداد ببندد و در عوض خود، از این راه دار الخلافه را در تهدید داشته باشد، اما خلیفه عباسی که از هردو بیمناک بود، سردار خود را به نزد مرداویج فرستاد، مرداویج با وجود تسخیر رامهرمز و اهواز از پیشرفت به طرف عراق عجم ناتوان ماند. در این زمان علی بن بویه فرصت را غنیمت شمرد و از فارس نمایندهای نزد مرداویج فرستاد و به او پیشنهاد آشتی داد. مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت به شرط آنکه علی بن بویه او را امیر شمارد و خطبه به نام او بخواند. علی بن بویه برادر خود حسن را که بعدها رکن الدوله لقب گرفت به عنوان گروگان با هدایائی نزد مرداویج فرستاد. مرداویج پس از ارتباط مجدد با علی بن بویه خواهرزاده خود به نام ابو الکرادیس را با لشکر بسیار به فتح همدان گسیل داشت.[1201]
حکومت همدان از طرف خلیفه به ابو عبد الله محمد بن خلف واگذار شده بود و او عدهای از لشکریان خلیفه را در اختیار داشت. در نبردی که میان آندو نیرو درگرفت مردم همدان به سبب ناخرسندی از سپاه گیل و دیلم به یاری عامل خلیفه شتافتند، علت ناخرسندی مردم همدان از مرداویج بدان سبب بود که سپاه دیلم مجسمه شیر سنگی معروف همدان را که بر فراز ستونهای دروازهای موسوم به دروازه شیر بود، از آنجا سرنگون کرده شکستند. اهل همدان چون از دیرباز این شیر سنگی را طلسم شهر و حافظ آن میپنداشتند، از این اقدام مهاجمان به هیجان آمدند و خشم و خروش آنان سپاه خلیفه را تقویت کرد و سبب شکست مهاجمان گیل و دیلم گردید.[1202] در نتیجه سپاه مرداویج شکست خورد و خواهرزاده او همراه 4000 تن دیگر به قتل رسیدند.
پس از ابو الکرادیس، بازمانده سپاه نزد مرداویج بازگشتند. وی برای انتقام از مردم ری با سپاهی عازم همدان شد و آنجا را به تصرف درآورد و گروه بیشماری را به سبب کمک به نماینده خلیفه از بین برد.[1203] بنا به گزارش علی بن حسین مسعودی مورخ معاصر مرداویج در نخستین روز نبرد در حدود 000، 40 مرد کشته شدند. کشتار 3 روز به درازا کشید و در اینمدت شهر به کلی عرصه کشتار و تاراج و آتشسوزی شد.[1204] در روز سوم مرداویج به سربازان خود دستور داد که از کشتن دست بازدارند و به بقیه مردم همدان امان دادند و بزرگان و محترمین شهر را نزد مرداویج فراخواندند. آنان به امید این
ص: 681
که گشایشی در کار پیدا شود در مصلای شهر حاضر شدند.[1205] در این موقع به فرمان مرداویج افراد سپاه دیلم و گیل با زوبینها و خنجرهای خود، همه را به قتل رساندند و به اینترتیب هیچکس از آن جمع زنده نماند؛ از سوی دیگر مرداویج یک دسته از سپاه خود را نیز به فرماندهی سرداری از اهل قزوین که ابن علان نام داشت و به خواجه معروف بود به دینور فرستاد.[1206] این سپاه هم از همان آغاز ورود به شهر دست به کشتار زد و به یک روایت 000، 17 تن و به روایتی دیگر 000، 25 تن از اهل دینور را از دم تیغ گذرانید؛ حتی ابن ممشاد دینوری صوفی و زاهد معروف که به شفاعت نزد ابن علان آمده بود به خواری کشته شد.[1207] مرداویج پس از گشوده شدن شهر، خون مردم را مباح کرد و به زنان آنان دست یازید و هرکه را در شهر بود نابود کرد، تا جائیکه گفتهاند فرمان داد تا بند پا جامه هریک از کشتههای دیلمی را بردارند و 000، 30 بند پا جامه گرد آمد. صاحب «مجمل التواریخ و القصص»،[1208] در اینباره مینویسد:
«مرداویج ... مردم همدان بکشت بکینه دیلمان و سپاه، که مردم شهر به حشر بیرون آمده بودند و بسیاری به کشته از سپاه، مرداویج بیامد و چندان بکشت که 50 خروار بند کشتگان از همدان به جانب ری بردند! و اندکی مردمان ماندند در همدان و جماعتی از بازماندگان به حضرت بغداد رفتند به تظلم پیش مقتدر و همدان از مردم خالی شد ...»[1209] مقتدر خلیفه عباسی در سال 319 هجری قمری سپاهی به فرماندهی هارون بن غریب به جنگ مرداویج فرستاد، ولی این سپاه، در محلی میان قزوین و همدان شکست خورد. پس از آنکه مرداویج سرزمینهای وسیعی به تصرف آورد دستور داد تختی از طلا که مرصّع به جواهر بود و نیز تاجی از طلا، آراسته به انواع جواهر، برایش آماده کردند.[1210] در مورد تاج هم به دنبال بررسیهائی که در اشکال تاجهای شاهان ساسانی کرد حکم نمود تا چیزی ماننده تاج خسرو انوشیروان برایش درست کنند.[1211] به ابن وهبان هم که به دنبال تاراج و کشتار اهواز از جانب وی در آن نواحی امارت داشت دستور داد تا آنچه را در مداین از ایوان و طاق کسری باقی است به صورت گذشته تعمیر نماید تا وی به دنبال پیروزی بر خلیفه آنجا را تختگاه سازد و در عالم پندار به بهای این مایه کشتار و غارت با تاج کسری که بر سر مینهد بعد از 300 سال دوران خیالانگیز خسرو انوشیروان را تجدید کند![1212] از اینرو بر آن شد تا با خلیفه عباسی سازش ریاکارانه درپیش گیرد. باآنکه قبل از نیل به قدرت اقدام به مخالفت با اسفار را بر پایه بدکیشی او و علاقه خود به آئین مسلمانی نشان داده بود، در پی رسیدن به قدرت کوشید مخالفت با این آئین را دستاویز تهدید خلیفه نماید و در عین حال شور و شوق بقایای زردشتیهای طبرستان و دیلمان و اهل جبال را در مبارزهای که با خلیفه درپیش داشت به سود خود تجهیز نماید.[1213] ولی چون اوضاع را مناسب نیافت به دروغ با خلیفه عباسی از در دوستی درآمد و جامه سیاه که شعار عباسیان و نشانه پیوستگی به آنان بود بر تن کرد؛ آنگاه مرداویج در سال 319 هجری قمری رسولی نزد المقتدر بالله خلیفه عباسی گسیل کرد تا آنچه را خود او در آن ایام به غلبه تصرف کرده بود خلیفه به مقاطعه به او واگذارد. حتی در قولوقراری که در این باب رفت مقرر شد دینور و نواحی مجاور آن را با همدان به خلیفه مسترد کند و باقیمانده ولایتهایی که در تصرف او بود همچنان در دست وی باقی بماند، هرساله هم مالی معین به بیت المال خلیفه بپردازد.[1214] با اینقرار خلیفه برای او منشور و لوا فرستاد. خلعتی که عبارت بود از جامه سیاه و قبول آن نشانه وابستگی به خاندان عباسیان و تولّای آنها بود.[1215] مرداویج با وجود آرزوهایی که جهت مبارزه با خلیفه در دل پرورده بود ظهور آل بویه و رقابت آنان را در عرصه قدرت داعی و محرک کوشش خویش در توافق با خلیفه یافت و سرکردگان گیل به دیلم که به ویژه از زمان پیدایش زیدیان، نسبت به خلفای عباسی نوعی نفرت عمیق قلبی پیدا کرده بودند این اظهار تمایل مرداویج را نسبت به سیاهجامگان بغداد با چشم توافق تلقی نمیکردند.[1216] حتی برادرش وشمگیر زیاری که در هنگام استقرار قدرت وی در ری و جبال هنوز در ولایت گیلان با همگنان خویش به کشت برنج اشتغال داشت. هنگامیکه ابن الجعد فرستاده مرداویج در سال 320 هجری قمری نزد وشمگیر رفت و از او خواست تا نزد برادر رود، وشمگیر برادر را به خاطر آنکه لباس سیاه پوشیده و به خدمت عباسیان درآمده بود مستحق تحقیر یافت و به زحمت و اکراه حاضر شد به دیدار مرداویج تن دردهد.[1217] در همین زمان قاهر عباسی پس از المقتدر بالله به خلافت رسید و از مرداویج خواست تا دست از اصفهان بردارد و به سرزمینهای ری و جبال اکتفا کند و او نیز با آنکه مقاومتگونهای در مقابل فرستادگان خلیفه کرد عاقبت در ظاهر به تخلیه اصفهان رضا داد. هر چند سلطه او در این شهر و جبال دوام یافت، اما ناخشنودی اطرافیان موجبات کشتن او را به دست غلامان خویش فراهم آورد و خلیفه را از تهدید مرداویج رهایی داد.[1218]
درباره انگیزه کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او از آنمیان ابو الحسن علی بن حسین مسعودی در «مروج الذهب[1219]» و محمد بن یحیی صولی در «اخبار الراضی و المتقی بالله[1220]» بیان شده است. اما کاملترین گزارش از آن ابو علی مسکویه نویسنده «تجارب الامم» است.[1221]
ابو علی مسکویه مینویسد: مرداویج ترکان را خوار میشمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را مینواخت و برعکس به غلامان ترک سخت میگرفت. ابو علی مسکویه رویدادهای مربوط به مرداویج را آنسانکه از استادش ابو الفضل بن العمید و او از قول پدرش عمید که سمت وزارت مرداویج را داشته و خود جریان را از نزدیک مشاهده کرده روایت نموده است.
به روایت او، در زمره سپاهیان مرداویج گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت میشدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمهای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر آنان خشم گرفت و به فرمان وی آنان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او هماواز شدند.
هنگامیکه مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد. او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه میبرد. سپس غلامان به گرمابه رفته به مرداویج حملهور شدند و او را در ربیع الآخر 323 هجری قمری به قتل رسانیدند.[1222] روایت محمد بن یحیی صولی درباره کشته شدن مرداویج به گونه دیگر است، او مینویسد: مرداویج سپاهیان خود را دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هممیهنان و ویژگان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود، دیگر ترکان خراسان بودند.[1223]
ص: 682
پس گروهی از ترکان را برکشید و در نتیجه دیلمیان از او گلهمند شدند، او در پاسخ میگفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آوردهام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما ویژگان من هستید، من از شما و برای شما هستم، چون این سخنان به ترکان رسید برای کشتن او همداستان شدند و او را در گرمابه کشتند.[1224]
داستان خاکسپاری مرداویج را ابو مخلد عبد الله بن یحیی که از خدمتگزاران و دولتمردان مرداویج بود چنین یاد کرده است: هنگامیکه تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آنروز ندیدم؛ همه گیلیان و دیلمیان 4 فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند؛ برادر مرداویج یعنی وشمگیر نیز با ایشان پیاده آمد. من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بیهزینه درم و دینار مردان و سربازانش اینچنین به او وفادار بمانند که ایشان به این شکل به برادرش وشمگیر پیوستند.[1225]
ابو الحسن علی بن حسین مسعودی مینویسد: هنگامیکه مرداویج خواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید. ابو علی مسکویه و مسعودی هردو خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم میدانند.[1226] قتل مرداویج که غارت خزاین و اموالش را نیز در پی داشت، نزد خلیفه بغداد که در همان ایام مورد تهدیدش واقع گشته بود با شادی تلقی شد.[1227] قاتلان هم که نام بجکم و توزون نیز در زمره آنان ذکر میشد با وجود خشونتها در نزد حکام و عمال خلیفه در ولایات جبال از تعقیب در امان ماندند و بعضی از آنها به ابن رایق و خلیفه پیوستند و در دستگاه خلافت مورد تشویق هم واقع شدند.[1228]
مفتی، محمد صادق
شیخ محمد صادق لاهیجانی شاعر فاضل و خوشذوق و پراحساسی بود که در جامه روحانیت به امور شرعی مردم رسیدگی میکرد و به روح آنان نشئه
ص: 683
ایمان میبخشید. شیخ نه به خاطر خودنمایی و عوامفریبی که به خاطر اخلاص و عبودیت واقعی و قصد قربت به زهد و تقوی گرایش داشت و این امتیاز، وی را در زمان خود میان اقران ممتاز کرده بود.
شیخ محمد در شعر مفتی تخلص میکرد. قطعه و ترجیعبند جالبی از او در دست است که مبین فضل و خلوص اوست. قطعه مذکور را در تاریخ آتشسوزی بیسابقه لاهیجان که نیمی بیشتر از شهر را به کام شعلههای خود کشید ساخته است.
شهر لاهیجان چند بار طعمه حریق شد که نخستینبار بین سالهای 1080 و 1090 هجری قمری و دومینبار در 21 صفر سال 1257 هجری قمری آنقدر ویرانی و زیان مادی و جانی بهبار آورد که تا مدتها لاهیجان نمیتوانست ضایعات را جبران کند.
این دو بیت نیز از بند نخست ترجیعبند بسیار مفصل اوست:
صبح شد ای ندیم مست و خرابچشم بگشا و سر برآر از خواب
به صبوحی مرا مداوا کنبه سلامی مرا بکن سیراب
ملا محمد علی
حاج ملا محمد علی امام جمعه رشت فرزند شیخ جعفر که از فقهای معروف بود به سال 1234 هجری قمری در خشکبیجار گیلان به دنیا آمد و پس از کسب مقدمات راهی عتبات گردید و از فقهای زمان خود از جمله از حجة الاسلام شفتی اجازه اجتهاد دریافت نمود. مؤلف الذریعه تاریخ این اجازه را سال 1258 ذکر میکند.
حاج ملا محمد علی پس از بازگشت و اقامت در گیلان عنوان امام جمعه یافت و ضمن انجام وظایف به کار تدریس و تألیف میپرداخت و گاه در شعر طبع آزمائی میکرد. آثار او عبارتند از:
جبر و تفویض، سیاست مدن و محافل العارفین، مرقاة الصعود لاهل المعرفة و الشهود، شرحی بر ابیات مثنوی که مورد توجه فضلای معاصر قرار گرفته است و آنرا اثری همطراز با شرح مثنوی مرحوم حاج ملا هادی سبزواری میدانند.
حاج ملا محمد علی به سال 1320 هجری قمری در شهر رشت وفات یافت.[1229]
ملک خورشید
ملک خورشید از امیران اشکوری اواسط قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری بود و بر اشکور و تمامی نواحی کوهستانی جنوب شرقی گیلان حکومت داشت.
ملک خورشید در نهایت شوکت و قدرت حکومت میکرد و اواخر زمامداری این امیر مقارن بود با حکومت پرجور و ستم «محمد بن اوس» در ولایت همسایه اشکور یعنی «رویان» و پناه آوردن مردمان رویان به ملک خورشید و حسن بن زید و تقاضای آنها مبنی بر دفع و رهانیدن آنها از جور نایب خلیفه عباسی در رویان.
از قدرت این امیر اشکوری همان بس که «سلیمان بن عبد اله طاهر» در نامهای که برای ملک خورشید فرستاده، مینویسد که دست از حمایت حسن بن زید برداشته و در ازای انجام این عمل، سلیمان متعهد میشود هفت هزار دینار زر و دیگر هدایای نفیس برای او بفرستد تا او آنها را بین سپاهیانش تقسیم نماید که این تقاضا مورد قبول ملک خورشید قرار نمیگیرد.
خورشید دو فرزند به نامهای علی بن خورشید و ولکین داشته است.
علی بن خورشید سپهسالار لشکر ابو علی ناصر (نوه ناصر الکبیر) بوده و این در حالی است که فرماندهان در سپاه ابو علی ناصر، افراد صاحبنامی چون اسفار شیرویه بودهاند. ولکین بن خورشید نیز از امیران پرقدرت دوره خویش بود و سالار بن مرزبان مسافر از دودمان مسافریان حاکم نواحی رودبار دختر ولکین را در حباله نکاح داشت، سال تولد و مدت زمان حکومت و مرگ ملک خورشید به درستی روشن نیست.
ملک محمود جان دیلمی
ملک شرف الدین محمود جان دیلمی[1230] از فضلای سیاستمدار و با عنوان عصر خود بود که به دوران سلطنت سلطان یعقوب آق قویونلو وزارتش را به عهده داشت[1231]. بعد از اضمحلال سلسله مذکور شاه اسماعیل صفوی عزت و احترامش را ملحوظ نظر داشت و به سال 909 هجری قمری وی را در شهر قم شریک وزارت امیر شمس الدین گردانید.
ملک محمود جان دیلمی مردی با تدبیر، برخوردار از خوی پسندیده، فروتن، دانشور و هنرپرور بود. وی به سال 920 هجری قمری عصر شاه اسماعیل در شهر قزوین جان به جانآفرین تسلیم کرد و پیکر خاکیش به تیره خاک سپرده شد. این بیت از اوست:
به دل دزدی، چنان زلف تو دارد طرز یک رنگیکه در تاریکی شب میبرد، خال از رخ زنگی
مهیار دیلمی
اشاره
ابو الحسن مهیار بن مرزویه دیلمی شاعر و کاتب سده 4 هجری قمری. وی در دیلمان از نواحی جنوب گیلان در خانوادهای زردشتی به دنیا آمد. در هیچ یک از منابع کهن به خاندان او و نیز تاریخ ولادتش اشارهای نشده است. اما با توجه به ابیاتی که در سال 414 هجری قمری خطاب به وزیر ابو القاسم مغربی سروده و خود را در آنهنگام 50 ساله خوانده[1232] میتوان گفت وی در 362 هجری قمری به دنیا آمده است. از محل پرورش و چگونگی عقاید او نیز
ص: 684
اطلاعی در دست نیست. تنها میدانیم وی اندکی قبل از سال 394 هجری قمری به بغداد رفته و در کرخ از نواحی شیعهنشین بغداد سکنی گزیده است[1233].
به گفتهای مهیار، در اوایل ورودش به بغداد (394 ه. ق) به دست شریف رضی اسلام آورد و در زمره شاگردان او درآمد[1234]. وی در سال 392 هجری قمری قصیدهای در رثای علی بن ابی طالب (ع) و امام حسین (ع) سروده[1235]، که نشان میدهد گرایش وی به اسلام باید قبل از سال 394 هجری قمری بوده باشد.
علاوهبر این هیچیک از منابع نزدیک به روزگار مهیار از جمله «تاریخ بغداد» و «المنتظم» ابن جوزی اشارهای به اسلام آوردن او به دست شریف رضی نکردهاند و خود نیز در اشعارش تنها به شاگردی وی بالیده است[1236]. بههرحال وی شریف رضی را به عنوان استاد و مراد خود برگزید و به زودی توسط وی که مورد توجه بزرگان آل بویه بود توانست به دربار راه یابد و به عنوان کاتب دیوان رسما به خدمت آل بویه درآید[1237]. مسلما تسلط وی به دو زبان فارسی و عربی او را در راه یافتن به دربار آل بویه کمک بسیار کرد، زیرا در آن روزگار آشنائی به زبان فارسی از شرایط منشیگری و کار دیوانی به شمار میرفت.
علاوهبر آن معلومات وسیع وی درباره اخبار و انساب عرب را نیز باید از عوامل موفقیت وی دانست[1238]. یکی دیگر از کسانیکه در راه یافتن وی به دربار نقش مؤثری داشته کافی الاوحد وزیر آل بویه است. مهیار ابتدا خبر اسلام آوردن خود را در قالب ابیاتی به کافی الاوحد رسانید و خرسندی خود از تشرف به دین اسلام را اعلام داشت[1239]. از آنپس مورد عنایت و تفقد وزیر قرار گرفت و از پاداشهای وی بهرهمند شد. این وزیر بویهی از نخستین ممدوحان مهیار به شمار میرود و چنانکه خود مهیار در برخی اشعارش اشاره کرده، وی در گرویدن او به دین اسلام نقش عمدهای بر عهده داشته است[1240]. مهیار به تدریج کار دیوانی را رها ساخت و به مدیحهسرائی روی آورد. به زودی شهرتش بالا گرفت و به عنوان یکی از شاعران برجسته آل بویه نامش بر سر زبانها افتاد. وی به مناسبتهای مختلف از جمله اعیاد مذهبی و جشنهای ملی از جمله مهرگان و نوروز- که در آن روزگار از اهمیت خاصی برخوردار بود- اشعاری میسرود و به بزرگان تقدیم میداشت و از جوایز و پاداشهائی که از این طریق نصیب وی میشد روزگار میگذرانید[1241]. وی علاوهبر مدایحی که به بزرگان آل بویه تقدیم داشته، قصائدی نیز در مدح و رثای اهل بیت سروده است. وی در قصیده لامیه معروفش ضمن دفاع از شیعیان و ذکر فضائل و مناقب آنان از معاویه و فرزندش یزید به زشتی یاد کرده و آنان را دو انسان پلید دانسته است. همچنین از ماجرای سقیفه بنی ساعده انتقاد بسیار کرده و از آن به عنوان یک بدعت نام برده است. به علاوهبر قریش و برخی صحابه معروف پیامبر نیز خرده بسیار گرفته است.[1242] این قصیده از همان آغاز جنجال بسیار به پا کرد و برخی به استناد آن وی را زردشتی دانسته و اظهار نظر کردهاند که اسلام آوردن او و گرایشهای شدید شیعی وی بهانهای بوده تا در سایه آن به تبلیغ افکار ضد عربی و شعوبی خود بپردازد. مهیار از همان آغاز گرایش شدیدی به شعوبیه داشت و در اغلب اشعارش از عشق به ایران و ایرانی یاد کرده و بارها از ایرانیان تمجید نموده و به اینکه از نسل خسروان است بالیده است[1243].
شهرت و آوازه مهیار در واپسین سالهای عمرش به اوج خود رسید. این امر دشمنانش را سخت میآزرده به ویژه که مورد توجه بزرگان آل بویه و خصوصا جلال الدوله بود. از اینرو آنان به هرطریقی در پی بدنام کردن وی بودند تا سرانجام سخنچینی دشمنان نزد جلال الدوله مؤثر افتاد و مهیار به اتهام دستاندازی در اموال بیت المال دستگیر شد. اما چندی نگذشت که بیگناهی وی به اثبات رسید و جلال الدوله وی را آزاد ساخت و برای دلجوئی از وی پاداشهائی به او بخشید. مهیار در اشعاری که در سال 423 هجری قمری سروده به این ماجرا اشاره کرده است[1244].
مهیار 5 سال پس از این واقعه در 428 هجری قمری چشم از جهان فروبست[1245].
قطعهای از اشعار مهیار دیلمی در ستایش از ایرانیان:
اشاره
اتعلمین یا ابته الاعاجمکم لاخیک فی الهوی من لائم؟
یهب یلحاه بوجه طلقینطبق عن قلب حسود را غم
و هو مع المجد علی سبیلهماض مضاء المشرفی الصارم
ممتثلا ماسنه آباوهان الشبول شبه الضراغم
من ایکه مذغرستها فارسمالان غمزا فزعها لعاجم
لمن علی الارض و کانت غیضهابنیه لا تبتغی لهادم؟
من فرس الباطل بالحق و منارغم للمظلوم انف الظالم؟
الا بنو ساسان اوجدودهمطر بخوافیهم و بالقوادم
ترجمه فارسی
ای دختر پارسی هیچ میدانی برادرت در عشق تا چه اندازه مورد نکوهش ملامتگران است.
هم ایشان او را با گشادهروئی اما قلبی آکنده از حسادت و بدبینی به باد دشنام میگیرند و زبان به شماتت و سرزنش او میگشایند.
حال آنکه او (بیاعتنا به این دشنامها) در راه مجد و بزرگواری گام برمیدارد و بسان شمشیرهای تیز و برنده به راه خویش میرود.
وی در این راه سنت نیاکانش را پیمیگیرد چه شیربچگان را جز به شیران شباهتی نیست.
او شاخهای از درخت تنومند و پرشاخ و برگی است که به دست پهلوانان کاشته شده و به آسانی به دست بیگانه خم نمیشود.
آن بناها که بیشههای شیر را ماند و هیچ ویرانگری سودای خرابی آنها را به دل راه نمیدهد از آن کیست؟ آیا جز از آن ساسانیان است و آیا جز فرزندان کسری کسی هست که باطل را با حق درهم کوبد و پوزه ستمگران را به خاک مالد؟
پس تو (در راه مجد و بزرگواری) به مدد بالوپر ایشان به پرواز درآی.
ص: 685
نادم گیلانی
در بین سالهای 980 تا 990[1246] هجری قمری در سید اشرف لاهیجان کودکی به جهان آمد که عزیز نام گرفت و بعدها لقب پرطمطراق شهسوار بیک به اسمش افزوده شد.[1247] وی از اوان جوانی به شعر و شاعری روی آورد و از همان آغاز کار نیز شعر را در نهایت روانی و پختگی میسرود و در این دوره از شاعری صدقی[1248] تخلص میکرد. به اقتضای جوانی در مینوشی و بادهپیمایی افراط میورزید و گمان میرود چون ترک میگساری گفت تخلص نادم برگزید در مآثر رحیمی آمده است که وی در سال 1024 هجری قمری تخلص نادم داشت.[1249] او در جوانی راهی دیار هند گردید ولی این هجرت بخاطر سیرو سیاحت بیشتر از مقام منادمت و قرب و منزلت بوده است. در هند به یکجای مقیم نبود، گاهی به کشمیر، زمانی به آگره، وقتی در گجرات و دورانی هم در بنگاله، عظیمآباد، دکن و اجمیر بسر میبرد. نادم را به نادرهگویی و نومضمونآوری و نکتهپردازی ستودهاند: برای اشعارش ارزش زیاد قایل میشدند، بطوریکه برای هربیت شعر نادم محمد خان قدسی یک اشرفی میپرداخت.
نادم چون با نظیری نیشابوری روبرو شد، ارادت و اعتقاد شگفتی بدو پیدا کرد و به استادیش پذیرفت. نظیری که مضمونپردازی چیرهدست پیدا کرده بود به جهانگیر معرفیش نمود و به دستور فرمانروای مغولی نادم به ملازمت شاهزاده خرم در آگره منصوب گردید.
قدرت ادبی نادم بدان پایه بود که با شعرای بزرگی چون حکیم فغفور لاهیجانی، تجلی کاشانی، شراری همدانی و بسیاری از شعرای نامور همعصر خود طرح غزل میکرد و شکوفایی بینظیر طبعش را نشان میداد. او خود نیز از طراوت طبعش باخبر بود که میگوید:
مشتاق نظیری است، چه خاقان و چه فغفوریوسف به قبا رفت و زلیخا به نشابور
سرتاسر آفاق جهان معرکه ماستاستاد قویپنجه و شاگرد قویزور[1250]
ولی بااینهمه قویزوری و یکهتازی در میدان فصاحت، هیچوقت از جاده ادب و انسانیت و فروتنی انحراف نجست و این برای وی امتیازی بس بزرگ بود. اگرچه در هندوستان به عزت و احترام میزیست ولی عشق به میهن بالاخره او را به ایران کشانید. در زمان شاه صفی در حالیکه اندوهی گران از مرگ نظیری بر دل و جان داشت به میهن بازگشت و تا پایان زندگی هفتاد و چندسالهاش در اصفهان بزیست و چون راهی دیار دیگر شد در یک بنای تاریخی در تختگاه هارون ولایت[1251] به خاک سپرده شد.
نادم در غزلسرایی استادی و روش خاصی داشت و به همینجهت نیز اشعارش مورد توجه شعردوستان و هنرشناسان بود. او راست:
نسیم وصل جانان، باز میپوشد بر و دوشمفضای خاک تنگ افتاده بر پهنای آغوشم
هوای وصل او، از نوبهارم در دماغ آمدنسیم گل، صدای پای جانان است در گوشم
نهانی میزدم ساغر، به یاد چشم شهلایشکه ناگه همچو نرگسدان، سبو گل کرد بر دوشم
نصرت تالشی
پناه بیک تالشی، یوزباشی امیر الامرا محمد قاسم خان قاجار متخلص به شوکت را چهار پسر به اسامی سلطان حسین بیک، ایاز بیک، عیسی بیک و محمد قلی بیک بوده است که هرچهار تن از تربیت عالی و تحصیلات شایسته برخوردار شدند و سلطان حسین در منطقه تالش پا به جهان نهاده و خود در این باره میگوید:[1252]
میلادگهم به خردسالیبود از خلل زمانه خالی
خاص پدر، از نیا، دهی چنداز لاله و گل، بهشت مانند
افتاده به طرف کوهسارانپیوسته به نزهت بهاران
شش سالی از عمر را در زادگاه بهشتنشان گذرانید که پدرش ترک هستی گفت و این داغی دردناک بر دل او نهاد؛ در این پیشامد وی به دستور فتح علی قاجار به تهران منتقل گردید و چون به سنین تشخیص و تمیز رسید، آنقدر به غارت هنر پرداخت که دانشمندیش مبرهن گردید و به استادیش معترف شدند:
هرجا که تجارت هنر شدکارم، همه غارت هنر شد
در خدمت اوستاد هرفنشد شیوه دانشم مبرهن
در این زمان نهال پرجوانه طبعش شکوفا شد، به شعر و ادب روی آورد و تخلص نصرت را برگزید و به خدمت محمد قاسم خان شوکت درآمد؛ چهل سال از عمرش را در خدمت او گذرانید و بعد از اینهمه سال ترک خدمت گفته به گیلان بازگشت.
ص: 686
میر میران نام حکمران گیلان، مقدم سلطان حسین نصرت را گرامی داشت و برایش حقوق متناسبی معین کرد و بدینگونه نصرت از زندگی نسبتا آسودهای برخوردار گردید؛ اما این آسودگی به درازا نیانجامید، با مرگ میر میران، پسرش جای پدر بگرفت و به انگیزههایی که به درستی روشن نیست مقرری نصرت را به کمتر از نصف تقلیل داد و این تنگنظری شاعر فاضل را گرفتار ضعف مالی ساخت و با تنگدستی روبرو گردانید.
نصرت از ماجرای عشقی خویش با یک دختر زیبای رودباری سخن میگوید[1253] ولی کامیابی و ناکامی او در این عشق معلوم نیست. بدون تردید سلطان حسین بیک تالشی از سرآمدان سخن دوران قاجار است. مردی خلیق، باوفا، در دوستی صمیمی و بیریا بود. دیوان او که گویا به خط خودش میباشد اکنون در اختیار فاضل گرانقدر هارون شفیقی عنبرانی قرار دارد، نسخه دیگری از دیوان که از نظر خط با نسخه آقای شفیقی یکی است در نزد مهندس خوشاتکال است که امید میرود به زودی آماده چاپ و نشر گردد. غزل زیر از دیوان خطی او متعلق به آقای خوشاتکال میباشد:
اگر با سنگ و با فولاد، مژگانت به جنگ افتدز مژگانت هزاران رخنه بر فولاد و سنگ افتد
به هم بر شد، اساس هند و چین، از زلف مشکینتچه آتشها که از روی تو بر روم و فرنگ افتد
دواجو شد دل من، از نگاهت چون شود یا ربکه مرهم کاری مجروح با نوک خدنگ افتد
کمال عاشق آن باشد که دریای بلا نو شدمراد یونس آن باشد که در کام نهنگ افتد
ترا پا لنگ و ناپیدا ره کوی طلب نصرتچها تا باز پیشآید اگر گامی درنگ افتد
واصل لاهیجی
ملا محمد امین لاهیجانی که در شعر واصل تخلص میکرد، در خانواده درویش محمد و در لاهیجان دیده به جهان هستی گشود؛ در آنجا دانش اندوخت و استعدادی فراوان از خود نشان داد و در میان همسالان ممتاز و نامور گردید.
در دوران جوانی به شوق فراگیری دانش سفری به تبریز نمود و در آن دیار به خدمت میرزا ابراهیم وزیر آذربایجان رسید و پایگاه و احترام فراوان یافت.
اگرچه میتوانست تا پایان عمر نزد آن وزیر باقی بماند، ولی شور دانشاندوزی پس از چندی وی را به مشهد کشانید، در این کانون فضل و معرفت با آنکه همصحبت فاضل و هنرمندی چون ملا محمد امین اسطرلابساز بود و با وی مباحثه و گفتگوی ادبی و هنری داشت نتوانست طبع کمالپسندش را اقناع نماید و روانه اصفهان گردید و چندان در محضر علما و فضلا به بحث و فحص پرداخت که خود را به فضل و دانش نامور ساخت.[1254]
ملا محمد امین مردی پاکباز، زاهد، ادیب، سخنشناس و سخنسرا بود. بین سالهای 1115 و 1118 هجری قمری در اصفهان درگذشت، مثنوی مطلوبی به نام خلوت راز دارد، ابیات زیر او راست:
چون شمع، سر بسر مژه اشکبار باشحیرت فزا چو دیده شبزندهدار باش
بیرنگیت چو روی تماشا به خود نکردچون کودکان مقید نقشونگار باش
وحدت لاهیجی
جمال الدین علی پسر عطاء الله، جد شیخ محمد علی حزین از فضلای بزرگوار و گرانقدر گیلان است که در تمام عمر به عزت و احترام زیسته و از توجه خان احمد خان گیلانی بهرهور بود[1255] مرتبه فضلی وی را میتوان از دوستی و همسخنی با دانشی مرد شیخ بهاء الدین عاملی درک نمود. وحدت را تصنیفاتی به شرح زیر بوده است:
1- شرح فارسی بر کلیات قانون، این کتاب را به درخواست خان احمد خان و برای او نوشته است.
2- شرح حدیث معراج
3- رساله اثبات واجب
4- رساله حل شبهه جذر اصم
5- حاشیه بر فصوص الحکم فارابی
6- دیوان شعر با دو هزار بیت اشعار و غزلیات بلیغ و نغز
7- مثنوی عارفانه و عاشقانه شیخ صنعان و ترسازاده، که در نوع خود بینظیر و مطلوب است. زندهیاد عباس اقبال در صحت انتساب این مثنوی به وحدت لاهیجی به علت آنکه هیچیک از تذکرهنویسان متذکر این مطلب نشدهاند شک کرده و حتی وحدت را قمی معرفی نموده است.[1256] در حالیکه مثنوی در سال 1209 هجری قمری با نام وحدت گیلانی نوشته شده است.
حزین که نوه او بوده صریحا وحدت را لاهیجانی و از ندمای خان احمد خان معرفی میکند و او را به داشتن دیوان تعرفه کرده و مینویسد: «و الحق سخنان عاشقانهاش در کیفیت و حسن بلاغت بینظیر افتاده»[1257] است و اما آن وحدت که نصرآبادی[1258] در تذکره یاد میکند حکیم عبد الله است، نه علی ملقب به جمال الدین و متخلص به وحدت و با توجه به اینکه وحدت کتاب «شرح فارسی بر کلیات قانون» را به درخواست و برای خان گیلان تألیف و تحریر نموده با یک حساب ساده نمیتواند عصر شاه سلیمان را درک کرده باشد و از سوی دیگر نام پدر عبد الله وحدت صریحا علی بن عطاء الله ثبت شده نه حکیم اسماعیل و همه اینها به روشنی نفیکننده نظر استاد است. بنابراین نمیتوانیم انتظار داشته باشیم تذکرهنویسان که وحدت گیلانی را به درستی نمیشناختهاند ذکری از مثنوی شیخ صنعان و دلبر ترسا یا ترسازاده او بنمایند. این دو بیت از اوست:
دل را به طاق ابروی جانانه سوختیمقندیل کعبه را به صنم خانه سوختیم
ص: 687
وحدت چه حالت است که خوابت نمیبردما خود نفس ز گفتن افسانه سوختیم
وهرز دیلمی
تاریخنویسانی که از وهرز دیلمی سخن راندهاند، عموما وی را به دلاوری، بزرگی و خرد و تدبیر درست ستودهاند و نامش را «خرزاد بن نرسی»[1259] و لقبش را وهرز نوشتهاند.
هنگامیکه وی در زندان خسرو انوشیروان به سر میبرد سیف بن ذی یزن امیر مخلوع یمن به دربار انوشیروان پناه برد و در پیشگاه خسرو «به خاک افتاد و گفت: ای پادشاه، بیگانه به دیار ما چیره شد، کسری گفت: کدام بیگانه، حبشه یا سند؟ گفت: حبشه و آمدهام که مرا به آنها یاری دهی و از دیار من بیرون کنی و پادشاهی آنجا از تو باشد، کسری گفت: سرزمین تو از سرزمین ما دور است و زمینی کمحاصل است که بز و شتر دارد و ما را بدان نیاز نباشد و سپاه پارسیان را به سرزمین عرب که بدان نیاز ندارم درگیر نکنم.»[1260] پس انوشیروان ده هزار درم بدو داد ولی چون سیف از کاخ پای بیرون نهاد درمها بپراکند، ماجرا را به انوشیروان گفتند، فرمان به احضار سیف داد و چون بیامد انگیزه ناروائی کارش پرسش شد، گفت: «من پیش شاه آمدم که ستم از من برگیرد و زبونی از من بردارد.»[1261]
انوشیروان به چارهجوئی نشست و بر آن شد که نیرویی از زندانیان بیاراید و محکومین به مرگ را به کاری بزرگ وادارد تا اگر در جنگ کشته شدند کیفری بسزا یابند و اگر پیروز گشتند سرفرازی او را فراهم سازند. بی درنگ دستور داد چنین زندانیان را بشمرند که شمار آنان 800 تن بود. «کسری گفت: ببینید بهتر از همه زندانیان به نسب و خاندان کیست و او را سالارشان کنید، وهرز از همه زندانیان به نسب و خاندان برتر بود و مردی سالخورده بود و او را با سیف فرستاد و سالاری بدو داد.[1262]»
سن وهرز در این زمان به هشتاد رسیده بود، او سپاهیان را به کشتی نشانید و به ساحل یمن و سرزمین عدن هدایت کرد. در حالیکه 200 تن از سپاهیان او به کام دریا فرورفته بودند خللی در عزمش وارد نشد؛ دستور داد مردانش گرد هم آیند، بدانها گفت، ما همه مردمی محکوم به مرگ بودهایم که پیشامدی نیکو به رهائی ما انجامید و زندگی دوباره و مرگ ایستاده و با افتخار را بهره ما نمود، اگر در نبردی که از آن گریزی نیست پیروز شویم زندگی با همه فر و شکوه ما را به خویش خواهد خواند و اگر هستی را در این نبرد از دست داده و به حریف ببازیم، بازهم به نام و افتخار درگذشتهایم و به راستی در هردو روی بهره از آن ما خواهد شد؛ پس جا دارد دلیرانه بجنگیم و باکی از رویارویی با سپاهیان انبوه تازی نداشته باشیم، و آنگاه دستور داد کشتیها را تخلیه نموده و همه را به اتش سوخته و نابود سازند تا راه گریز بسته شود.
وهرز سپاه کوچک ولی آماده ایستادگی ایران و سپاهیان سیف را سازمان داد و در تسلیح آنها دقتی بسزا روا داشت و به انتظار بماند تا سپاه مسروق پسر ابرهه به رویارویی آنها فرارسید، وهرز پسرش نوزاد را گفت برو و با تازیان نبرد کن تا من به طرز حمله و دفاع آنها آگاه گردم نوزاد در این نبرد کشته شد و قتل او کینه دشمن را در دل وهرز نشاند[1263].
سپاهیان را تشنه فرمان نگاه داشت؛ مسروق این آرامش پیش از طوفان را خرد انگاشت و به ریشخند ایرانیان از فیل به زیر آمد بر اسبی و سپس بر استری نشست، وهرز چون این سبک مغزی را دید دانست روزگار مسروق بهسر آمده و چون به انگیزه دیرسالی دیدگانش خوب نمیدید گفت: مسروق را به من بنمایانید، گفتند آنکه بر وسط پیشانی یاقوتی درخشان بسته دارد، وهرز کمان بخواست و دستور داد ابروانش را به بالا کشیده بر پیشانی ببستند، آنگاه زه کمان را بکشید و تیر رها کرد که درست بر پیشانی مسروق نشست و از آنسوی جمجمه بدر رفت.
با مرگ مسروق سپاهیانش سخت در بیم شدند و فرماندهان را قدرت فرماندهی از میان رفت؛ وهرز دستور داد سربازانش به دشمن بتازند و حبشیان را تارومار کنند، این نبرد در سال 570 میلادی روی داد.
وهرز مردی ایراندوست و دلاور و پایبند غرور ملی بود، بعد از این فتح نمایان به هنگامیکه میخواست وارد صنعا شود دستور داد دروازه کوتاه شهر را ویران سازند تا درفش را برای بردن به داخل شهر خم نکنند و گفت: «هرگز پرچم من افتاده به درون نشود دروازه را ویران کنید[1264].» و پرچم را سرافراز و به اهتزاز وارد شهر ساخت.
این بزرگمرد دیلمی سپهداری مدبر و دقیق و آگاه به تمام فنون جنگی بود. در امر مملکتداری هم به اصل مردمداری و شناخت حقوق جامعه و ترویج عدل اعتقاد داشت و به همین انگیزه در جامعه تازی نامور گردید و اخلافش در آنجا به حکومت ادامه دادند.
آنچه که در تاریخ روشن نگردیده است ماندن وهرز در یمن میباشد، چون انوشیروان بعد از آگاهی بر پیروزی به وی نوشت پادشاهی را به سیف سپرده و به ایران بازگردد، ولی این فرمان اجرا نشد وهرز در آنجا بماند تا در سال 574 میلادی جان به جان آفرین تسلیم کرد، اگرچه برخی هم خلاف این قول را ثبت کردهاند.
هندوشاه
امیر هندوشاه اشکوری سرسلسله دودمان هزاراسبی اشکوری، حاکم اشکور در اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجری قمری میزیسته است.
هندوشاه مردی با تدبیر و سیاستمداری عاقبتاندیش بود. بهطوریکه در زمان حکومت او یعنی در سال 706 هجری قمری که سپاهیان اولجایتو (سلطان
ص: 688
محمد خدابنده) به منظور تصرف نواحی و ولایات دوازدهگانه گیلان به آن سمت لشکرکشی نموده میخواستند از محروسه اشکور و پایتخت آن یعنی «لوسن» بگذرند. وی با توجه به اطلاعات کاملی که از خصوصیات مغولها و نحوه برخورد آنها داشت و همچنین با درنظر گرفتن کثرت سپاهیان مغول با تحف و هدایای زیادی از آنها استقبال نمود و با کاردانی و عاقبتاندیشی توانست اشکور را از تعرض سپاهیان مغول محفوظ و مصون نگاهدارد.[1265] اعقاب این امیر تحت عنوان هزار اسبیان اشکوری مدتها بر اشکور، دیلمان، رویان، طبرستان و گرگان حکومت داشتند.
یحیی لاهیجی
قاضی یحیی لاهیجانی، مردی دانشور و صاحبدلی هنرپرور، عارفی وارسته و صاحبنفسی به حقیقت پیوسته بود، درویشی پاکباز و طالبی سراپا شوروشوق و جویای راز به شمار میرفت، در فضل و دانش به جایی رسید که در عصر خود بیتا شناخته میشد ... امین احمد رازی صاحب هفت اقلیم در وصف او نوشته است:
نه در زمان پدری دید همچو او پسرینه در زمین پسری یافت همچو او پدری[1266]
یحیی از جوانی به معرفتاندوزی روی آورد و پا به جهان شگرف و پررمز وراز عرفان و تصوف نهاد و این گرایش را در پرورش خانوادگی او میتوان جست که اکثرا از مشایخ و بزرگان عالم تصوف بودهاند و یحیی نیز نمیتوانست خود را از مسیر ذوق خانواده جدا کند، با ریاضتهای مداوم روح لطیف و بلندپروازش را از بند و قید تعلقات برهانید و با کسب معرفت در سلسله نوربخشیه به مقام شامخ شیخی ارتقاء یافت و به دستگیری خلق خدا پرداخت و این برای جوانی فاضل امتیاز بس بزرگی بشمار میآمد.
یحیی با بدست آوردن آن امتیاز به سمت قاضی لاهیجان برگزیده شد و با بینظری و سلامت نفس و رأی صایب در کار خلق صرف وقت نمود. در این زمان در سراسر گیلان آشوب بیداد میکرد. امرا و بزرگان محلی از سویی با خود به کین و از دگرسوی با حکومت مرکزی به نبرد و پیکار بودند. روح آرامشجو ولی صاف و بیکینه قاضی یحیی با چنین ناسازیها سازش نداشت؛ مقام امنی میجست تا در خویشتن خویش فرورود؛ ناچار بترک قضاوت لاهیجان گفت؛ زادگاهش را پشتسر نهاد و رخت به کاشان کشید و مدتی نسبتا دراز در آنجا سکونت گزید[1267].
قاضی را پس از چندی شوق سفر از جای برکند و به هندوستانش کشانید و دربار همایون محمد شاه بابری او را صمیمانه پذیرفت و به کتابداری کتب خانه دربار منصوبش نمود. اگرچه او در هند از احترامات شایسته برخوردار بود، ولی به عللی دگرباره به ایران بازگشت؛ مجددا در کاشان پوست تخت گسترد و به سال 952 یا 953 هجری قمری بعد از عمری دراز به سفر پررمزو راز و بیبازگشت ابدیت روان گردید. او راست:
گر غافلی از حال من، از ناله آگاهت کنمور خود تغافل میکنی، ای وای بیدرمانیم
گفتی که بس کن خدمتم، نتوانم این رازم بکشیا مزد خدمتکاریم، یا جرم نافرمانیم[1268]
یقینی لاهیجی
عبد الله لاهیجی متخلص به یقینی عموی قاضی یحیی، پدرش از شیوخ سلسله نوربخشیه و مادرش خواهر شیخزاده احمد فدایی[1269] و همسرش نیز دختر دایی وی بود. وی مدتی در خدمت شیخ محمد لاهیجی بود و سرانجام خلیفه او گشت[1270] عبد الله در میان چنین خانواده پاکباختهای به عرفان و تصوف گرایید و در خدمت پیر بزرگوار شیخ محمد اسیری جد بزرگوارش به جهان فقر تشرف یافت و با مجاهدت فراوان شیخ محمد اسیری سجاده پیشش نهاد و اجازه دستگیری از خلق را به او داد. وی طبعی روان داشت و شعر نیکو میسرود.
یقینی بااینکه مورد احترام و اعتماد و اعتقاد عامه بود در یک شورش یا توطئه به قتل رسید.[1271] متأسفانه علت این شورش معلوم نیست، او شاعری گرانقدر بود؛ چهاردانه زیبا و عارفانه زیر از اوست:
در مذهب ما، سبحه و زنار یکی استبتخانه و کعبه، مست و هشیار یکی است
گر همچو یقینی ز خودی بازرهیدانی که در این چمن گل و خار یکی است
معاصران
احسانبخش، صادق
آیت اللّه احسانبخش به سال 1309 شمسی در یکی از روستاهای تولمات بدنیا آمد. مقدمات فارسی را نزد شیخ عزت الله طالقانی آموخت و پس از پایان دوره مقدمات و ابتدائی در سال 1324 به مدرسه مهدویه رفت و از جمله شاگردان مرحوم علم الهدی و بحر العلوم گردید. در سال 1327 شمسی به قم رفت و دوره سطح و خارج را در آنجا گذراند و در سال 1332 وارد دانشکده معقول و منقول شد و موفق به اخذ درجه لیسانس از آن دانشکده گردیده به قم
ص: 689
بازگشت و در حوزه علمیه به ادامه تحصیل پرداخت. از سال 1339 فعالیت فرهنگی خود را در رشت آغاز نمود و در جریان وقایع سالهای 1356- 1357 رهبری مبارزات علیه رژیم پهلوی را در گیلان برعهده گرفت و از تهدید و ارعاب مأموران امنیتی نهراسید. جلسات سخنرانی آیت الله احسانبخش با استقبال شدید مردم روبرو شد و مبارزان گیلانی علیرغم سختگیری و فشار سازمان امنیت و مأموران پلیس از نقاط مختلف در مجالس وعظ و سخنرانی وی حضور مییافتند.
این فقیه فاضل و دانشمند همزمان با مبارزات سیاسی لحظهای از ارشاد خلق و تحقیق و مطالعه غافل نبوده و به تألیف و ترجمه آثار ارزنده و سودمندی همت گمارده است. تألیفاتی که تاکنون از وی انتشار یافته عبارتند از:
آثار الصادقین (تا این زمان 18 جلد آن انتشار یافته است)
خوارج در 3 جلد
نقش دین در خانواده (2 جلد)
قیامت از دیدگاه قرآن و احادیث (تفسیر)
در حال حاضر نمایندگی ولی فقیه در گیلان و امامت جمعه رشت را برعهده دارد.
ادیب السلطنه، حسین سمیعی
حسین سمیعی ادیب السلطنه مرد ادب و سیاست از بزرگان و نامداران گیلان در دوره معاصر است. باآنکه در طول زندگانی مشاغل حساسی نظیر سفارت و استانداری را به عهده داشته، ولی لحظهای از تحقیق و تفحص و سرودن اشعار نغز و شیوا غافل نبوده است.
ادیب السلطنه شرح حال خود را به اختصار چنین مینویسد: «من به سال 1252 شمسی در رشت متولد شدم و پس از سه چهار سال با پدر بزرگوار خود مرحوم میرزا حسن خان ادیب السلطنه که در آنهنگام به خدمات دولتی وارد شده بود به تهران آمدم و پس از 6 سال اقامت در تهران به سال 1300 قمری که پدرم به نیابت حکومت کرمانشاهان مأمور گردید مرا نیز با خود به کرمانشاهان برد و نشوونما و تحصیل من در آنجا شروع شد؛ چه پدر بزرگوارم که در پرورش من عنایتی مخصوص داشت از همان اوائل ورود که سال عمر من به 10 رسیده بود درصدد برآمد که وسائل تعلیم و تربیت مرا در کنف توجه خود قرار دهد. دو تن از بزرگان علم و ادب را که در آنجا بودند برای آموزگاری من انتخاب کرد و یکی از آندو که در عروض و قافیه و شعر و شاعری تخصصی بسزا داشت در آموزش من جهدی وافر بکار میبرد و لطایف و دقایق ادبی را با بیاناتی که به فهم کودکانه من نزدیک بود تلقین میفرمود. مأموریت پدرم در کرمانشاهان قریب ده سال امتداد یافت و در اوائل سال 1310 قمری با پدر به تهران بازآمدم و بلافاصله در دار الفنون به تکمیل تحصیلات خود پرداختم. اما متأسفانه مدت تحصیل من در دار الفنون بیش از 2 سال طول نکشید زیرا در 1313 قمری که ناصر الدین شاه قاجار در تهران به قتل رسید و مظفر الدین شاه به جای پدر بر تخت سلطنت قرار گرفت من نه به میل خود بل اطاعت از فرمان پدر بزرگوار خود وارد دستگاه دولت و در وزارت امور خارجه مشغول خدمت شدم و تا امروز که سال شمسی بر 1330 میگذرد عمر خود را در خدمات مختلفه دولتی و ملی و اجتماعی صرف کرده و مراحل خدمت را از منشیگری وزارت امور خارجه و معاونت و ریاست اداره و مدیریت کل و نمایندگی مجلس شورای ملی و معاونت وزارت و تصدی وزارتهای مختلف و استانداری آذربایجان و سفارت کبری و ریاست کل دربار شاهنشاهی متدرجا طی کرده و هماکنون در مجلس سنا از گیلان وطن عزیز خود سمت نمایندگی دارم.»[1272]
ادیب السلطنه در میان سخنوران فارسیگوی گیلان شاعری برجسته و پرمایه به شمار میآید. او بیش از همه به سبک سخنگوئی شاعران قدیم تمایل و دلبستگی داشت و سنتهای سخنگوئی قدیم و اصول بلاغت و رسائی کلام را در اشعار خود، به کمال، رعایت میکرد. سخن او شیوا، واژههای اشعار او، سنجیده و برگزیده، ترکیبها و تعبیرهای شعری او جذاب و توأم با نکتهگوئی است و در اشعار خود از مشخصات وزن و قافیه و صناعات ادبی سخنوران قدیم پیروی کرده است.
سمیعی در شعر «عطا» تخلص میکرد و مضامین اشعار او متنوع است از جمله اشعار مذهبی و دینی مانند قصیدهای در تهنیت مولود حضرت شاه اولیاء علی (ع)، ترکیببندی در مصیبت حضرت سید الشهداء (ع)، قطعهای در تهنیت حضرت رضا (ع) و در توصیف «عید قربان» قصیده غرای شاعر در تهنیت مولود حضرت علی (ع) که در حدود 40 بیت است یکی از شیواترین قصاید فارسی است که در ستایش حضرت علی (ع) سروده شده و بدین مطلع آغاز میشود:
خرمی بخشید و بهجت، روشنی افزود و تابروی دین را فر مولود شه دین بوتراب
و سپس چنین گوید:
داور دادار را روشنترین نور ظهوراحمد مختار را نیکوترین نایب مناب
بود مقصود خدا از کنزِ مخفیِ ذات اوکس بدان واقف نشد تا روی ننمود از حجاب
دیگر اشعاری که جنبه اخلاقی و اندرزگوئی دارد مانند قصایدی در تهذیب اخلاق، قصیدهای تحت عنوان: وظیفه آدمی در زندگانی، قصیدهای در «فساد جامعه» همچنین در نکوهش غرور و غفلت و غیره ...
دیگر اشعاری که جنبه سیاسی دارد مانند قصیدهای درباره جنگ بینالمللی اول، قصیدهای در وصف جنگ عمومی دوم، قصیدهای در طریقه اصلاحات و شعری به مناسبت اولتیماتوم روسیه تزاری. در قصایدی از این دست با اشعاری مواجه میشویم که حاکی از میهندوستی و نگرانی او از سرنوشت کشور است مانند قصیده شیوای «نالههای وطن» که شاعر عقیده خود را به اقتفای قصیده معروف خاقانی تحت عنوان ایوان مدائن سروده
شاعر در خلال سخنان خود از بعضی آیات قرآن مجید و احادیث شریف و روایات متقن استفاده کرده است تا بر جاذبه شعر خود بیفزاید، مانند:
گفت احمد شهر علمم من علی بابهاپس نشاید معتکف شد جز بدین فرخنده باب
که اشاره است به حدیث نبوی: انا مدینة العلم و علی بابها
ص: 690
ذروه القصوای ایمان عروه الوثقای دینلا رطب و لا یابس الا فی الکتاب
که اشاره است به: لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ
ادیب السلطنه در انواع و اقسام شیوهها و شکلهای شعر فارسی مانند غزل، قطعه، قصیده، مثنوی و رباعی طبعآزمائی کرده که ضمن آنها، مناظرهها، ماده تاریخها، اخوانیات، مطایبات و فکاهیات جا گرفته است. از آن جمله ماده تاریخ وفات سخنور بزرگ معاصر ملک الشعرای بهار است که چنین آغاز میشود:
به گردش فلکی از مراحل قمریچو شد همی سپری یک هزار و سیصد و چار
ر نیمروز برآمد یک فروزان مهرگرفت اوج و به نصف النهار یافت قرار
فروغ دانش و فرهنگ شمع جمع سخنیگانه فاضل استاد نظم و نثر بهار
و به این ابیات ختم میگردد:
چو شصت و شش به اصول جمل حساب کنیبه سیصد و نود و شش رسد ز بعد هزار
وزان حساب چو شصت و شش آوری بیرونبه سال شمسی باشد خزان عمر بهار (1330)
دیوان سمیعی با مقدمه مبسوط فرزند ایشان، حسن سمیعی به سال 1335 خورشیدی در 355 صفحه به طبع رسید. همچنین جزوهای تحت عنوان: «نخبه سمیعی» در 45 صفحه در آخرین سال زندگی شاعر (1332) به اهتمام حسین علی محفوظ انتشار یافت. این جزوه حاوی برگزیده آثار او اعم از نظم و نثر است که تحت نظر شاعر و به انتخاب شخص وی تنظیم شده است. در جزوه مقدمههای کوتاه به زبان عربی و به امضای حسین علی محفوظ در تجلیل سخنوری ادیب السلطنه آمده و نیز مقدمه مختصر دیگری به قلم شاعر در معرفی حسین علی محفوظ تحریر شده است. در این مقدمه آمده است که حسین علی محفوظ دانشمند عراقی است که به زبان و ادبیات فارسی علاقه تمام دارد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تکمیل تحصیلات خود پرداخته است.
اسدی، فرحناک
پروفسور فرحناک اسدی به سال 1322 در رشت متولد شد. دوره تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1349 رشته پزشکی را در دانشگاه تهران به پایان رسانید. در سال 1351 پس از انجام خدمت وظیفه به امریکا عزیمت کرد. دوره تخصص بیماریهای کودکان را در دانشگاه جفرسون فیلادلفیا و فوق تخصص بیماریهای کلیه کودکان را در دانشگاه پنسیلوانیا گذرانیده به ایران مراجعت کرد و در دانشکده پزشکی تهران به تدریس مشغول شد. بعد از یک سال به امریکا بازگشت و در دانشگاه ایلینویز شیکاگو ابتدا با سمت استادیاری و سپس دانشیاری به تدریس پرداخت. در سال 1368 به سمت استاد تماموقت و رئیس بخش کلیه اطفال دانشگاه جورجیا منصوب شد. سپس در دانشگاههای پنسیلوانیا و جفرسون به تدریس پرداخت و از سال 1364 به بعد استاد ممتاز دانشگاههای ایلینویز و جورجیا بود و اکنون نیز در دانشگاه جورجیا به خدمات آموزشی و پژوهشی خود در زمینه بیماریهای کودکان ادامه میدهد.
پروفسور اسدی بیش از 70 مقاله تحقیقی در مورد بیماریهای کودکان به ویژه بیماریهای کلیه منتشر ساخته است. تحقیقات عمیق وی در مورد آثار سوء الکل در زمان بارداری روی کلیه جنین منجر به روشن ساختن بسیاری از نکات تاریک در علل عقبماندگی عقلی کودکانی گردید که از مادران معتاد به الکل متولد میشوند.
پروفسور اسدی بخشی از تحقیقات علمی خود را در کنگره بیماریهای کودکان که به سال 1370 در تهران برگزار شد مطرح نمود. مجله دانشمند در همین زمینه نوشت: «در کنگره بیماریهای کودکان مقوله کلیهشناسی را پروفسور فرحناک اسدی با ارائه 4 مقاله سرشار از تازهترین دستاوردهای علمی، تقریبا به خود اختصاص داده بود. دکتر فرحناک اسدی اخیرا به ریاست بخش کودکان دانشگاه پنسیلوانیا برگزیده شده است. پژوهشها و مقالات علمی او هماره مورد مراجعه و استفاده پزشکان قرار میگیرد.»[1273]
اعتمادی، ابو الحسن
دکتر ابو الحسن اعتمادی به سال 1309 در رشت دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را با احراز رتبه اول طی تمام دوران تحصیل در زادگاه خود به پایان رسانید. سپس در 1328 با احراز موفقیت در کنکور اعزام دانشجویان منتخب دولت به عنوان «بورسیه» رهسپار فرانسه شد. دوره تحصیلات پزشکی را در پاریس به اتمام رسانید ولی کسب عنوان دکترا در رشته پزشکی روح کنجکاو و جستجوگر و جسم پرتلاش او را سیراب نمیساخت به همین سبب در دانشکده علوم به ادامه تحصیل پرداخت و در 1965 میلادی موفق به اخذ درجه دکترای علوم از دانشگاه پاریس گردید. دو سال بعد برای مطالعات علمی به انگلستان و سپس به آمریکا عزیمت کرد و به افتخار شاگردی و همکاری پروفسور کورن فورس استاد دانشگاه لندن و پروفسور کنراد بلوک استاد هاروارد که هردو از برندگان جوایز نوبل هستند نائل شد. در سال 1969 میلادی به فرانسه بازگشت و در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه به تحقیق و مطالعه پرداخت.
دکتر اعتمادی به پاس تحقیقات ارزنده خود چندینبار به دریافت لوح افتخار و مدال علمی از مراکز تحقیقاتی نائل گردید. بیش از 60 مقاله از او در مجلات معتبر علمی منتشر گردیده و حاصل پژوهشهای وی مخصوصا در زمینه ساختمان پوسته یاختهها و نحوه پیدایش بیولوژیکی آنها در کنگرههای علمی کشورهای مختلف جهان معرفی شده است.
دکتر اعتمادی به اتفاق یکی از همکاران خود کتاب ارزندهای به زبان انگلیسی تحت عنوان «سیستمهای پوستهای مصنوعی و بازسازیشده» تالیف
ص: 691
کرده است. کوششها و تلاشهای علمی بیوقفه او زمینه ارزندهای برای رسیدن به هدف بزرگ دانشمندان در ساختن یاخته فراهم ساخته و نام او را در شمار محققان و پژوهشگران عالیقدر ثبت نموده است.
وی در سال 1369 به دعوت دانشگاه فردوسی مشهد برای شرکت در کنگره سلشناسان به ایران آمد و اکنون در مرکز تحقیقات علمی فرانسه به کار خود ادامه میدهد.
اکبرزاده، حسن
پروفسور اکبرزاده در رشت متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و متوسطه را در تهران و دبیرستان البرز به پایان رسانید. آنگاه وارد دانشکده علوم، دانشگاه تهران شد و در سال 1329 از این دانشکده در رشته ریاضی با احراز رتبه اول موفق به اخذ لیسانس و مدال درجه یک علمی گردید. وی برای ادامه تحصیلات به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن پاریس پس از گذراندن ریاضیات عمومی، مکانیک استدلالی، حساب جامعه و فاضله و هندسه عالی مجددا از این دانشگاه درجه لیسانس گرفت. یک سال بعد با دریافت گواهینامه آنالیز عالی کار رساله دکترای دولتی خود را آغاز نمود.
سرانجام در سال 1961 میلادی موفق به اخذ درجه دکترای دولتی از این دانشگاه گردید. پایاننامه دکتری او در مجله معروف دانشسرای عالی فرانسه به سال 1963 در 80 صفحه منتشر گردید.
دکتر اکبرزاده به دنبال پژوهشهای خود به یک نوع از فضاهایی که دقیقتر و روشنتر از فضاهای ریمان(Riemann) میباشد برخورد کرده است که در رشتههای فیزیک نظری موارد استعمال فراوان دارد. در سپتامبر سال 1992 میلادی مدال درجه یک علمی توسط مرکز تحقیقات علمی فرانسه به ایشان اعطاء گردید.
نام دکتر اکبرزاده در کنار خوارزمی و عمر خیام به عنوان یکی از ریاضیدانان برجسته ایرانی در کتابی که بتازگی توسط دانشگاه ام. آی. تی در شرح احوال ریاضیدانان و فیزیکدانان نامی جهان آمده، یاد شده است. دکتر اکبرزاده مدتی رئیس تحقیقات کلژدوفرانس پاریس بوده. از استاد بیش از 47 کتاب، مقاله و پژوهش در اروپا و آمریکا به چاپ رسیده است.
دکتر اکبرزاده در مورد آخرین کارهای تحقیقاتی خود اظهار داشت: مقاله ای با عنوان «عمومیتی از فضاهای انیشتن» به رشته نگارش کشیده که در آن هندسه مربوط به معادلات انیشتن و ماکسول را پیدا کرده و معادلات مزبور را از نقطه نظر هندسی که از زمان ریاضیدانان برجسته آلمانی از جمله انیشتن، هیلبرت و دیگران لاینحل مانده حل کرده است. این مقاله به زودی در مجله معروفJournal International Of Geometry and Physics درج خواهد شد.
املشی، بهاء الدین
بهاء الدین املشی به سال 1299 هجری قمری در ییلاق رانکوه بنام خوش خانی بدنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی به نجف عزیمت کرد و در خدمت آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و شریعت اصفهانی تحصیلات خود را تا درجه اجتهاد به پایان برد. در سال 1335 به نهضت جنگل پیوست و از جمله اعضاء اتحاد اسلام و عضو شورای آن بود بعد از خاتمه کار جنگل به کارهای آموزشی و ادبی و فرهنگی پرداخت در سال 1339 شمسی به ابدیت پیوست. از او نوشتهها و مقالاتی باقیمانده و بخشی از خاطراتش درباره نهضت جنگل همراه کتاب دیگرش بنام گوشههائی از تاریخ گیلان منتشر شده است.
اندامی، آذر
دکتر آذر اندامی به سال 1305 در رشت متولد شد. پس از گذراندن دوره ابتدائی و متوسطه و چند سال تدریس در دبستانهای رشت به دانشکده پزشکی تهران راه یافت. در سال 1337 به اخذ درجه دکترای پزشکی نائل آمد و در انستیتو پاستور به کار پرداخت. در سالهای شیوع وبا با تهیه واکسنهای مرغوب خدمات ارزندهای انجام داد و مدال علمی دریافت کرد و در انستیتو پاستور ریاست بخش وبا و دیفتری را به عهده گرفت. سپس به فرانسه عزیمت کرد از انستیتو پاستور گواهینامه تخصصی باکتریولوژی گرفت. پس از بازگشت به ایران دوره تخصص آزمایشگاه بالینی را در دانشگاه تهران گذرانید.
در 1357 پس از بازنشستگی ریاست آزمایشگاه بیمارستان باهنر را به عهده گرفت و همزمان به مداوای بیماران مشغول شد. طی سفرهای متعدد به خارج چند طرح تحقیقاتی را در انستیتو پاستور پاریس به انجام رسانید.
دکتر آذر اندامی در 1363 بدرود حیات گفت. براساس مندرجات نشریه تحقیقات ژئوفیزیکی در شماره 25 اوت 1992 یکی از حفرههای سیاره ونوس به پیشنهاد آژانس فضائی اروپا برای قدردانی از خدمات این بانوی گیلانی به نام «آذر اندامی» نامگذاری شده است.
بهجت فومنی، محمد تقی
آیت اللّه بهجت فومنی از علمای معروف و نامدار گیلان است که به سال 1334 هجری قمری در شهر فومن به دنیا آمد و پس از کسب مقدمات در سال 1348 به کربلا مهاجرت نمود. 4 سال بعد یعنی در سال 1352 از آنجا به نجف رفت و از جمله شاگردان سید حسین بادکوبهای، شیخ محمد کاظم شیرازی، سید محمد حسین غروی، کمپانی و سید ابو الحسن اصفهانی که همگی از نامداران و فقهای بزرگ شیعه بودند گردید و بدرجه اجتهاد رسید.
شیخ محمد تقی در سال 1364 قمری به ایران مراجعت نمود و در شهر قم رحل اقامت افکند و به تدریس و تربیت دانشجویان حوزه پرداخت. او با وجود اعراض از شهرتطلبیها مورد توجه عامه قرار گرفت. تألیفات او تا این زمان عبارتست از یک دوره اصول، حاشیه بر مکاسب و نوشتههای دیگری که هنوز به چاپ نرسیده است.
آیت اللّه العظمی بهجت فومنی اکنون از مراجع بلندپایه عالم تشیع است.
بهزاد، محمود
اشاره
دکتر بهزاد به سال 1292 شمسی در شهر رشت دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود انجام داد. در 1314 رشته علوم طبیعی را در دانشسرای عالی تهران به پایان رسانید. مدتی در کرمانشاه و رشت به کار تدریس مشغول بود. سپس به تهران منتقل شد و ضمن تدریس در
ص: 692
دبیرستان البرز در دانشکده داروسازی تهران به تحصیل پرداخت. به سال 1328 با اخذ درجه دکترا از این دانشکده فارغ التحصیل شد. همزمان با تدریس به کار ترجمه و تألیف پرداخت. با همکاری دو تن از معلمان علوم طبیعی یک دوره کتاب درسی برای دبیرستانها تألیف کرد که در آن زمان در کلیه دبیرستانهای کشور تدریس میشد.
در سال 1339 ترجمه او از کتاب «سرگذشت زمین» تألیف جرج گاموف برنده جایزه سلطنتی شد. ترجمه کتاب «روانشناسی فیزیولوژیک» که در سال 1348 انتشار یافت موجب شد که دکتر بهزاد برای تدریس روانشناسی فیزیولوژیک به دانشگاه تهران دعوت شود. از آنپس در دانشگاه تهران، دانشسرای عالی و مدرسه عالی دختران به تدریس زیستشناسی و روانشناسی فیزیولوژیک پرداخت. وی از سال 1339 به مدت 15 سال در دبیرستان رازی علوم طبیعی را تدریس کرد.
در سال 1341 مأمور تأسیس سازمان کتابهای درسی شد و مدت 2 سال ریاست این سازمان را به عهده داشت. خدمات درخشان او در سازمان کتابهای درسی فراموششدنی نیست؛ با تلاش او کلیه کتابهای درسی ایران از دوره ابتدائی تا پایان دوره متوسطه تدوین و تألیف شد و با رسم الخط واحدی به چاپ رسید.
در سال 1360 به زادگاه خود بازگشت و همکاری خود را با جامعه داروسازان گیلان آغاز کرد.
دکتر بهزاد پرکارترین نویسنده و مترجم کتابهای علمی در ایران است.
تعداد تألیفات و ترجمههای او به 98 جلد کتاب (در 72 عنوان) میرسد که 63 کتاب را به تنهائی و 35 کتاب دیگر را به یاری همکاران دانشمند خود تألیف و ترجمه کرده است.
آثار او عموما مورد استقبال و توجه دانشپژوهان، دانشجویان و دانش آموزان قرار گرفته و برخی از تألیفات و ترجمههای وی نظیر «داروینیسم و تکامل» 9 بار تجدید چاپ شده است.
اغلب آثار استاد بهزاد از سوی ناشران معتبر نظیر بنگاه ترجمه و نشر کتاب، شرکت سهامی کتابهای جیبی، امیرکبیر، خوارزمی، نیل، کتابفروشی مرکزی و نیز انتشارات دانشگاهها چاپ و منتشر شده است.
آثاری که دکتر بهزاد به تنهائی تألیف و ترجمه کرده است عبارتند از:
تألیفات
بیولوژی برای همه، آیا به راستی انسان زاده میمون است؟ (چاپ 4). بدن من. علوم سال سوم دبستانهای کشور. علوم سال چهارم دبستانهای کشور.
نکاتی چند درباره ژنتیک. نکاتی چند درباره فیزیولوژی عمومی. نکاتی چند درباره فیزیولوژی اعصاب و غدد داخلی. نکاتی چند درباره زیستشناسی.
نکاتی چند درباره روانشناسی فیزیولوژیک. داروینیسم و تکامل (چاپ 9).
گیاهشناسی برای سال ششم طبیعی. علم (چاپ 4). روانشناسی حیوانی.
تئوری تکامل روانشناسی. مغز آدمی از دیدگاه روانشناسی. جانورشناسی (در 16 جلد). قانون جنگل.
ترجمهها
راز وراثت. قرن داروین. اسرار مغز آدمی. تن آدمی. علم وراثت. رمز تکوین. اسرار بدن. زندگی ما به چه موادی بسته است. حیات و انرژی.
بیوگرافی پیش از تولد. فقط یک تریلیون. روانشناسی فیزیولوژیک. جهان از چه ساخته شده است. سرگذشت زمین (چاپ 4). جهان چگونه آغاز شد.
شناخت حیات. زندگی گیاهی. سرچشمه زندگی. سرگذشت زیستشناسی.
زیستشناسیB .S .C .S . محدودیتهای رشد. زمین در خطر. تکامل (سری طلایی). گیاهشناسی (سری طلایی). کانیهای جهان (سری طلایی). وراثت و طبیعت آدمی. پاولف. آیا به راستی مردان برتر از زناناند؟ جهان در سراشیبی سقوط. دانشنامه عمومی (جهان جانداران).
دکتر بهزاد هماکنون چندین کتاب در دست تألیف و ترجمه دارد که به زودی انتشار خواهند یافت. علاوهبر آثاری که نام برده شد و نیز کتابهائی که با همکاری سایر استادان منتشر ساخته صدها مقاله در زمینههای مختلف از وی به چاپ رسیده است. هماکنون نیز با همکاری جامعه داروسازان نشریه ماهانهای حاوی آخرین اطلاعات پزشکی و داروسازی در رشت منتشر میسازد.
بهزادی، حمید
دکتر حمید بهزادی به سال 1312 در عربان صومعهسرا چشم به جهان گشود. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتههای فلسفه، حقوق و علوم تربیتی در تهران به پایان رسانید و سپس به آمریکا عزیمت کرد و تحصیلات خود را در دانشگاههای کلمبیا و ایندیانا ادامه داد و به دریافت عنوان دکترا با درجه ممتاز نائل گردید. رساله دکترای او تحت عنوان «سیاست خارجی آمریکا و دخالت آن کشور در خاورمیانه از طریق پیمانهای دوجانبه و چندجانبه» از سوی وزارت خارجه ایالات متحده به عنوان یک تحقیق مستند شناخته شد. وی در دوران تحصیلات، مدتی ریاست سازمان جهانی دانشجویان را به عهده داشت.
در سال 1347 به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. وی در آبان 1356 چشم از جهان پوشید.
دکتر حمید بهزادی طی دوران تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاه ملی مقالات و کتابهائی به رشته نگارش کشید از جمله کتاب «قدرتهای بزرگ و صلح بینالمللی» که توسط دانشگاه ملی انتشار یافت و کتاب «ناسیونالیسم و تأثیر آن بر تصمیمگیری و روابط بینالمللی» که توسط انتشارات دنیای کتاب به زیور طبع آراسته شد.
پورداود، ابراهیم
اشاره
شمار نامآورانی که به فرهنگ و تاریخ و ادب کشور کهنسال ما، ایران، خدمتی بزرگ کردهاند و با پدید آوردن آثاری سودمند، نامی بلند به یادگار نهادهاند اندک نیست. ولی در این میان پارهای نامها و چهرهها درخششی دیگر گونه دارد، ماندگار و ستودنی است و بر تارک دفترهای زمانه بازمیتابد. یکی از این برگزیدگان، استاد ابراهیم پورداود است.
پوشیده نیست که به روزگاری بلند، بخشی عمده از تاریخ و فرهنگ، در زیر خاکستر غفلت و فراموشی نهفته بود. از آنهمه به پارهای آگاهیهای سست افسانهای دل خوش میداشتیم و از پیشدادیان و کیانیان و گبر و مجوس یاد میکردیم و از آن نیز زعمی دیگرگون داشتیم. حتی از روزگار ساسانیان که
ص: 693
نزدیکترین دوران تاریخی نزدیک به ما است و به کوششهای ارزشمند بزرگان و مورخان نوشتههائی سودمند درباره آئین و دین و تاریخ و فرهنگ آنان در دست بود، در ناآگاهی به سر میبردیم. بیخبر از آنکه عناصر سازنده این تمدن دیرینه، از عاملهای بنیادین تحوّل و ترقی فرهنگ و تمدن اسلامی و مایه اعتلای آن بوده است. بیگمان سکوت و خاموشی ایرانیان پس از پذیرفتن اسلام سدهای بیش نکشید و در نخستین فرصتهای بازیافته، مآثر و معارف ایرانی به سعی و همت ناقلان زباندان و متفکران و مترجمان بافرهنگ به زبان عربی نقل و ترجمه گردید و اینهمه بیرون از زنده گردانیدن مواریثی ارجمند، از مایههای بسط و گسترش تمدن اسلامی در کشورهای گشوده گردید.
البته با پشتوانهای چنین گرانبار، بازشناختن و بازیافتن پایگاه بلند روزگاران نخستین دشوار نبود، آنچه ضرورت داشت، شیوه تحقیق و بررسی و قدرت استنباط و استدراک بود. مساعی مستشرقان و پژوهشگران غربی، که بیتردید رویآوری آنان به شرق به انگیزه آشنائی و شناخت مبانی دین و فرهنگ و فلسفه شرق از اسلام و زردشتیگری و مانویت و بودائی و دیگر آئینهای رایج در این اقالیم بود، موجب آشنائیهای تازه با گذشته پراعتبار ما گردید.
گسیل کاروانهای معرفت به اروپا دریچهای نو به روی ما گشود. با شیوههای درست پژوهش و بررسی آشنا گشتیم و به مواریث کهن با نگرشی نو بازنگریستیم. مرزهای درهمپیوسته اسطوره و افسانه و تاریخ را بازشناختیم و با فرهنگ و زبان و آئین باستانی خود پس از 14 سده دوری و بیگانگی، آشنائی یافتیم، بخشی عمده از این آشنائی را مرهون استاد ابراهیم پورداود هستیم. ابراهیم به روز 15 اسفندماه 1264 شمسی در سبزهمیدان رشت زاده شد. پدر او حاجی داود، از مالکان و بازرگانان بود و مادرش از خاندان مجتهدان بزرگ، دختر حاجی ملا حسن خمامی. استاد خود مینویسد:
«... شاید پنج و شش ساله بودم که به مکتب سپرده شدم. در آن روزگاران در رشت دبستان و دبیرستان نبود. به ناچار بایستی به مکتب رفت ... پدرم پهلوی خانه خود، دبستان عنصری امروزی، مکتبی از برای پسران خود باز کرد و آخوندی را برای آموزش به آنها گماشت ... آن مکتبخانه پارینه؟؟؟ چندی است که مقبره پدر و برادرانم میباشد. من هم پس از نوردیدن اینهمه سالهای بلند در آنجا آرام خواهم گرفت. آنچنانکه از آنجا ناموخته بیرون آمدم، ناموخته به آنجا باز خواهم گشت.»
ابراهیم پس از مکتب به مدرسه حاجی میرزا حسن، در بازارچه صالحآباد در سبزهمیدان، رفت. در این اوان شعر میسرود و «لسان» تخلّص او بود.
در 1284، ابراهیم با یکی از برادران و استاد خود شادروان سید عبد الرحیم خلخالی به تهران عزیمت کرد. نزد میرزا محمد حسین خان سلطان الفلاسفه به فراگرفتن علم طب پرداخت. پس از چندی آهنگ بیروت کرد و به سال 1286 از راه قم و کرمانشاه و بغداد پس از دیدار آثار باستانی بیستون و طاقبستان و قصرشیرین و ایوان مداین، که اثری ژرف در وی نهاد، به حلب و سپس بیروت رفت و زبان و ادبیات فرانسه آموخت. وی در این زمان نام خانوادگی پورداود بر خود نهاد. خاندان وی در گیلان داودزاده نام گرفتند.
پس از دو سال و نیم تحصیل در لبنان از راه استانبول و طرابوزان به زادگاه خود، رشت بازگشت و پس از دیدن خانواده خود در مرداد 1289 از راه باکو و وین به فرانسه رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. در اینهنگام با ایرانیان فرهیخته در انجمنهای ادبی و اجتماعی آشنا شد و دوستی او با علامه فقید محمد قزوینی آغاز گردید. پورداود به سال 1332 قمری به یاری علامه فقید محمد قزوینی و اشرفزاده تبریزی نامه «ایرانشهر» را در پاریس منتشر کرد.
شماره نخست آن در جمادی الاول 1332 قمری (آوریل 1914 میلادی) منتشر گردید. اینروزنامه در 4 صفحه، 3 صفحه آن به زبان فارسی و 1 صفحه آن به زبان فرانسه انتشار مییافت. چون جنگ جهانگیر درگرفت، آن روزنامه پس از مدت کوتاهی تعطیل گردید. کاظمزاده ایرانشهر، بعدها، با موافقت پورداود نشریه بلندآوازه خود را به این نام منتشر ساخت که 4 سال دوام یافت. با کشته شدن ولیعهد اتریش، جنگ جهانی اول درگرفت. پورداود با شور خدمت به میهن به بغداد رفت و روزنامه «رستخیز» را نخست در بغداد و سپس در کرمانشاه و دیگربار در بغداد انتشار داد.
شماره نخستین این نامه در مرداد 1294 (اوت 1915 میلادی) و آخرین شماره آن در اردیبهشت 1295 (مارس 1916 میلادی) بر روی هم در 25 شماره، منتشر گردید.
طلیعه این نامه، نخست در «مطبعة الزهوری» بغداد (بدون تاریخ) چاپ شد.
پارهای از شعرهای پورداود در اینروزنامه با نام مستعار «گل» منتشر گشته است. در سرمقاله نخستین شماره آمده است:[1274]
کتاب گیلان ؛ ج2 ؛ ص693
روزنامه رستخیز، که درین روزگاران جنگ از پرده سر به در کرده میخواهد ایرانیان را از اینروز رستخیز آگاه ساخته مانند نفخه صور آنان را به سوی قیامت عظمای رزم بخواند؛ با زبانی ساده همه ایرانیان را از فرصت اینروزهای تاریخی یادآور است. بدون تمایل به فرقهای مخصوص، عموم طبقات را از خرد و بزرگ از توانگر و بینوا به سوی اتحاد و اتفاق میخواند.
برخیزید! برخیزید! بشتابید! تا خانه خود را از دشمن نپرداختهاید از پای ننشینید.»
ترکان عثمانی نشر روزنامه را منع کردند. پورداود به برلن رفت و ناگزیر تا پایان جنگ در آنجا ماند و به پژوهش و بررسی کتابهای مربوط به ایران پرداخت. در سال 1303 شمسی (1924 میلادی) از راه مسکو و باکو به ایران بازگشت. یک زمستان و دو تابستان را در ایران به مطالعه و تحقیق گذرانید و سپس از راه بصره به هندوستان رفت.
پورداود در مهرماه 1304 شمسی (1925 میلادی) با همسر و تنها دخترش وارد هندوستان گشت و بخشهائی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا را منتشر ساخت. در دانشگاهها و انجمنهای فرهنگی در زمینه زبان و تمدن ایران باستان به سخنرانی پرداخت که در دفتری به نام «خرمشاه» گردآوری و منتشر شد.
استاد به خردادماه سال 1307 (مه 1928 میلادی) به اروپا بازگشت و کار تحقیق و بررسی را دنبال کرد. تاگور شاعر نامدار هندی که به سال 1311 با دینشاه ایرانی به ایران آمده بود از دولت ایران خواست استادی برای تدریس فرهنگ و تمدن ایران باستان در دانشگاه ویسو بهارتیVisva Bharati در شانتی نیکیتانShantinikitan برگزیند. پورداود از سوی دولت ایران به هند رفت.
ص: 694
تاگور مقدم استاد را بسیار گرامی داشت و استاد از آذرماه 1311 تا اسفند ماه 1312 تاریخ و فرهنگ ایران باستان را تدریس کرد. ترجمه «صد پند» تاگور یادگار اینروزگار است.
پورداود در هفتمین کنگره شرقی هند (1933) که هر 5 سال یکبار در استانی از هند برپا میشود، در گروه اوستاشناسی عضویت یافت. ریاست شعبه «پارسی و عربی» نیز با او بود. استاد در فروردین سال 1313 (مارس 1934 میلادی) از هند به آلمان رفت و به ادامه گزارش اوستا پرداخت. و سرانجام در اردیبهشت 1318 به تهران بازگشت. استادی دانشگاه تهران یافت و به تدریس زبانها و فرهنگ ایران باستان پرداخت. دکتر یارشاطر که در آن روزگار از دانشجویان استاد بود، نخستین درس استاد را چنین وصف میکند: «... روز نخستین که شروع به تدریس کرد دکتر عیسی صدیق، رئیس دانشکده، برای معرفیاش همراه او به کلاس آمد. در کلاس بیش از حد معمول جمعیت بود.
بهار و دکتر شفق و یکی دو تن استادان دیگر نیز برای شنیدن گفتار او حضور یافته بودند. با آغاز کار او دفتر تازهای در برنامه دانشگاه گشوده میشد.
پورداود با لباس تیره آراسته و پاکیزه، قامت نسبتا کوتاه، چهره زیتونی و بینی عقابی و رفتاری آرام و بطئی در پیش و دکتر صدیق در پس او وارد کلاس شدند و بعد از معرفی، پورداود درس خود را آغاز کرد. صدائی پر و خوش طنین داشت و اثر لهجه گیلان در کلامش محسوس بود. کلامش نیز مانند رفتارش آرام و آهسته بود. از اینرو گاه که ناگهان سرعت میگرفت و مطلبی را از زبان کتاب به زبان محاوره نقل میکرد به خصوص مطبوع میشد ...»
پورداود بنیانگذار تحصیلات ایران باستان در ایران بود. شوقی که خود داشت در دیگران نیز اثر میکرد. در سالهائی که به تدریس اشتغال داشت علاقه به تحصیل زبانها و ادبیات باستانی ایران را در بسیاری دلها بیدار کرد. کمتر کسی مانند پورداود با موضوع درس و تحقیق خود همرنگ و همآواز بود.
استاد در دانشگاه تهران، افزون بر دوره لیسانس و دکترای زبان و ادبیات فارسی، در دانشکده حقوق، در کلاس سوم قضائی «حقوق در ایران باستان» را تدریس میکرد.
استاد پورداود با هیئتی فرهنگی به اسفندماه سال 1322 به هند سفر کرد و از دانشگاههای بمبئی، پونه، آگره، دهلی، کراچی، کلکته، مدرس، احمدآباد، لاهور، علیگر، اللهآباد و حیدرآباد بازدید کرد و در اردیبهشت 1323 به تهران بازگشت. دانشگاه تهران شصتمین سالگرد زادروز استاد را در 1324 جشن گرفت، و شاید نخستینبار بود که جشننامهای به کوشش شادروان دکتر محمد معین به نام استاد در ایران منتشر گردید.
استاد پورداود در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان که به سال 1339 در مسکو برپا گردید ریاست هیئت ایرانی را داشت. در سال 1340 اسرائیل از استاد دعوت کرد تا در کنگره یادبود دو هزار و پانصدمین سال آزادی یهود به دست کورش شرکت کند.
در بیست و ششمین کنگره خاورشناسان که به سال 1343 در دهلی به پا گشت، دولت هند استاد را به ریاست شعبه ایرانشناسی برگزید و دانشگاه دهلی به بزرگداشتی تمام دکترای افتخاری به او اعطا کرد. پاپ پل ششم سلطان روحانی کلیسای کاتولیک به پاس خدمات گرانبهای استاد پورداود به جامعه بشریت به روز 6 بهمن 1344 نشان شوالیه سنسیلوستر را به دست نماینده خود در ایران به استاد اهدا کرد.
استاد پورداود در نخستین فرهنگستان ایران عضویت داشت و ریاست انجمن ایرانشناسی و آموزشگاه ایرانشناسی که خود بنیاد نهاده بود با او بود.
چنانکه گذشت بزرگترین و ارجمندترین اثر پورداود ترجمه اوستا به فارسی است. در اینباره نیز داوری دکتر یارشاطر، که خود از استادان دانش زبانشناسی است، خواندنی است:
«... این اثر به گمان من یکی از مهمترین آثاری است که از آغاز مشروطیت تاکنون به فارسی انتشار یافته ... من کمتر کتابی را در دوران معاصر میشناسم که از حیث اهمیت موضوع برای ایران و از حیث گشودن افق تازهای از تحقیقات علمی در کشور ما و معلوم داشتن یکی از مهمترین اسناد تاریخ و ملیّت و مذهب ایران، به اندازه اوستای پورداود درخور توجه باشد. نخستین نکتهای که درباره این ترجمه باید گفت این است که ترجمهای دقیق و قابل اعتماد است. ترجمه اوستا که پر از مبهمات و دشواریها است کار آسانی نیست. پورداود به پای شوق در این کار رفت و بیشتر عمر خود را بر سر آن گذاشت. اما اوستای پورداود تنها ترجمه اوستا نیست؛ گنجینه گرانبهائی از اطلاعات گوناگون درباره فرهنگ و داستانها و اساطیر و مذاهب و تاریخ ایران باستان است که پورداود با مراجعه به همه کتب اساسی در این رشته تا زمان تألیف فراهم کرده است. این مجلدات از هنگام انتشار تاکنون مأخذ اساسی و بلکه مأخذ یگانه برای اطلاع از اوستا و آئین زردشتی و اساطیر باستان در ایران بوده است. خدمت عمده دیگر پورداود ایجاد توجه خاص به تحصیل زبانها و ادبیات و آئین ایران باستان و نشاندن مهر این رشته در دل بسیاری از جوانان و دانشجویان بود ...» علامه شادروان محمد قزوینی پس از انتشار «یشتها» به استاد پورداود نوشت:
«... بنده با کمال لذت یک دور آن را مطالعه کردم و خواستم همان وقت مکتوبی خدمت سرکار در این خصوص عرض کنم و سرکار را به این خدمت بسیار مهم به ادبیات فارسی یعنی ترجمه اوستا به فارسی سلیس معمولی عوامفهم خواصپسند، که شاید این اولین مرتبه باشد بعد از اسلام که چنین کاری انجام داده شده است، تهنیت بگویم، ولی حقیقتش این است که به قول سعدی:
خجل شد چو پهنای دریا بدید؛
خودم را و معلومات ناقصه خودم را در جنب این کتاب عظیم القدر جلیل الشأن کبیر الحجم ... کوچک دیدم ... این کتاب نفیس مهم از ابتدا تا انتهای آن راجع به یک عصری است که اقلا یکی دو هزار سال قبل از اسلام است ... اولین فکری که از یک دور مطالعه این کتاب عارض انسان میشود این است که خوشبختانه از این به بعد عموم ایرانیان میتوانند مستقیما بدون استعانت از کتب مستشرقین اروپائی کتابی را که قرنهای بیشمار تا ظهور اسلام در سرتاسر ایران یگانه کتاب آسمانی آبا و اجداد همین ایرانیان حالیه به شمار میرفت، و علاوهبر این، با تورات و انجیل و مهابهاراتا، یکی از قدیمترین کتب مدوّنه نوع بشر است (در مقابل کتب منقوره بر احجار الواح و نحو ذلک) که از ازمنه بسیار قدیم به یادگار باقی مانده و به دست مردم امروزی رسیده است، یعنی کتاب اوستا را امروزه به همین زبان فارسی معمولی حالیه مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و
ص: 695
مواعظ و حکم و دستورالعملهای زندگی و فلسفه عالی و معتقدات دینی و روایات تاریخی و قصص اساطیری نیاکان قدیم خود و برادران زردشتی حالیه خود کما هو حقه اطلاع به هم رسانند و در نتیجه این قوم نجیب یادگار عنصر خالص ایرانی را بهتر بشناسد و شاید نیز یکی از نتایج حسنه این شناسائی این باشد که این دو خاندان یک عائله بزرگ آریائی (یعنی ایرانیان مسلمان و پارسیان زردشتی) که قرنهای طویل در مقابل طوفانهای عظیم تاریخی مقاومت ورزیده و خصائص ممیزه نژاد خود را از دست ندادهاند و در ضمن اقوام دیگر مستهلک نشدهاند از این به بعد به واسطه شناسائی کاملتر از حال یکدیگر بیشتر از سابق به یکدیگر نزدیک گردیده به قوت اتحاد بیش از پیش در حفظ ملیّت خود پایدار باشند ... از خصائص انشای سرکار در این ترجمه ... ایجاز انشاء است یعنی خلو از حشو و زوائد و مکررات و عطف مترادفات و سجعهای خنک زورکی ... انشای سرکار حد وسط است بین اطناب ممّل و ایجاز مخّل ولی متمایل به ایجاز است از جنس انشای تاریخ گزیده و تذکرة الاولیای شیخ عطار، نه متمایل به اطناب از جنس انشای تاریخ بیهقی در فارسی یا مؤلفات جاحظ در عربی ... دیگر از صفات بارزه انشای سرکار طبیعی بودن و بیتکلفی است که خاص و عام آن را میفهمند و تمایلی به طرف یکی از انشاهای خصوصی تا اندازهای مصنوعی در آن مشهود نیست، نه تمایلی به وضع چیزنویسی فرنگیمآبان تازه ... و نه تمایلی به فارسی خالص و اخراج عنصر عربی که شیوه مصنوعی دستهای از وطنپرستان کماطلاع از اوضاع فقه اللغه دنیا است و نه تمایلی به انشاء فاضلانه عالمانه متعربین که کلمات و اصطلاحات عربی در آن غالب باشد. باری انشای سرکار حد وسط بین این افراطیات و مطابق ذوق سلیم و نزدیک به فهم جمهور ناس است.
گرچه برای آنکه به کلی حاقّ مطلب را گفته باشم باز در جزو بیست و نهم آثار تمایل به فارسی تا اندازه بسیار قلیلی از آن لایح است برای کسی که مکرر آن را بخواند ولی فقط تا اندازهای که اسباب ملاحت انشاء شده است نه تا حدی که آثار تکلف و ساختگی بر آن ظاهر گردد ... حواشی و توضیحاتی که بر این کتاب افزودهاید فوق العاده مفید است و گمان میکنم بلکه یقین دارم فهم ترجمه خشک و خالی اصل کتاب اوستا بدون این حواشی و توضیحات و تفسیرات و مقدمات مفصله مشروحه به واسطه بعد عهد اصل متن و خفاء و دقّت اشارات آن برای جمهور ایرانیان حالیه تقریبا از محالات میبود و به کلی اصل مقصد بینتیجه و عقیم میماند؛ مخصوصا مقدمات مبسوطهای که در ابتدای اغلب یشتها افزودهاید فوق آنچه به تصور آید مفید و ممتّع و دلکش و برای فهم اصل متن به کلی ضروری و لابدّ منه است، مثلا فصل راجع به مهر شاهکاری است از نظم و ترتیب و وضوح مطلب و کثرت فوائد تاریخی، و همچنین است کمابیش حال سایر فصول ... فرهنگی که در آخر این ترجمه افزودهاید از کارهای بسیار (است) و یک دسته از لغات فارسی امروزه ریشه آنها به این طریق به دست میآید ...»
در نهمین دفتر از گزارش اوستا «ویسپرد» که همچون «یادداشتهای گاتها» به اهتمام صمیمانه دکتر بهرام فرهوشی چاپ و منتشر گردید مینویسد:
«... امتیاز دیگر این تفسیر احتوای بر معانی کلمات اوستائی و توضیح درباره آنها است و مخصوصا هنگامیکه این توضیحات با شواهدی از نظم و نثر فارسی آورده میشود، دارای ارزشی منحصربهفرد میگردد. مجموعه تفسیر اوستای پورداود علاوهبر تفسیر، لغتنامه بزرگی در ریشهشناسی لغات ایرانی است. کتاب «یادداشتهای گاتها» در نوع خود کمنظیر و از نظر دربرداشتن مقادیر کثیری از امثال و شواهد نظم و نثر فارسی بینظیر است و نخستین کتاب فقه اللغه در لغات کهن ایرانی و تحوّل آنها است ...»
از ویژگیهای آثار استاد، نثر روان و شیوا و دلپذیر او است که همگان بدان اذعان دارند. پورداود به توانائیهای زبان فارسی آگاهی دارد و از آن به جای خود بهره میگیرد ولی اصراری در سرهنویسی ندارد. او به درستی میداند که اصرار در پرهیز از آوردن واژههای تازی که هزار سال بر سر زبان ما بوده و سخنوران ما در آثار دلنشین خود از آن سود جستهاند، از توانائی زبان فارسی کاستن است.
گفتارهای استاد در «هرمزدنامه» که بخشی از آن درباره پیشینه «اسپست، نیشکر، برنج، ترنج، بنگ، کوکنار، لاله، شقایق، ذرت، گاورس، ارزن، لادن، گل آهار، آفتابگردان، سیبزمینی، گوجهفرنگی، پسته زمینی، آناناس، کاکائو، کائوچوک، کوکائین، گنهگنه، تنباکو، توتون و گلآویز ...» است، و بخش دوم درباره واژههای «پول، ارتشتار، پرچم، افسر، دساتیر، تیمسار، پایوران، نمونهای از لغتهای فرهنگستان، چارسو و ...» خواندنی و آموزنده و مستند است. آثار پورداود عموما برخوردار از پشتوانههای استوار است. در گزارش اوستا استاد از 600 اثر فارسی و عربی و آلمانی و فرانسوی و انگلیسی، بیرون از زبانهای باستانی ایران، و در دیگر آثار خود بر همین قیاس از مآخذ و منابع بسیار سود جسته است. در «هرمزدنامه» گذشته از مبحثهای مورد بحث، درباره 450 واژه گفتگو کردهاند. در «فرهنگ ایران باستان» گفتارهائی درباره «میهن» و کاربردهای آن در اوستا و نامهای شهرها و ادبیات فارسی آمده است.
«دساتیر» گفتاری محققانه و کممانند است درباره آئینی ساختگی در هند که مایه گمراهی بسیار در کار لغتنویسی گشته است و پورداود در این زمینه پیشگام بوده است. «نامهای دوازده ماه» و «واژه فرهنگستان» و «رادی» و «دبیری» و «خرفستر» و «سگ» و «اسب» و «شاهینآله» و «خروس» و ...» از دیگر مقالههای این دفتر است.
در بسیاری از تذکرههای شاعران در ایران و خارج از ایران پورداود را به اعتبار مجموعه شعر او که در 1306 با عنوان «پوراندختنامه» در بمبئی با ترجمه انگلیسی منتشر گشته است در شمار شاعران آوردهاند. بیگمان شعر استاد در آن روزگار گویای بینش اجتماعی او و اسلوب شعرپردازی وی نشانه گزینش نوجویانه او در وزن و واژه است، اما استاد در گفتاری با عنوان «چگونه شاعر و نویسنده شدید؟» مینویسند:
«... چنین دیوانی در مملکتی که صدها فردوسی و خیام داشته قطره ناچیزی است در مقابل دریای مواج ایران ادبی ...» و در پیش گفتار پوراندختنامه آوردهاند: «نمیخواهم خام طمعی نموده خود را در ردیف سخنگویان ایران بشمارم ...»
اینهمه که از پورداود گفتهایم، گویای دانش و فضل اوست، دانشی گرانبار و ارجمند و فضلی متقدم و گسترده اما از فضیلتهای کممانند استاد سخن گفتن به راستی دشوار است. او انسانی وارسته و بینیاز و آزاده بود و
ص: 696
در گفتار و کردار شرمگین و مهربان و آهسته، در دلبستگی به باورهای خود استوار و صمیم بود. با سیاست و ارباب سیاست کار نداشت. من خود شاهد بودم مردی از حکومتگران که در قلمزنی نامی داشت و همواره مطیع دولت بود به استاد پیام آورد تا خود را نامزد سناتوری گیلان کند. استاد سخت برافروخت و برنده اما صمیمانه گفت: آقا کار ما معلمی است!
پارسیان هند و زرتشتیان ایران خود را همواره مدیون خدمتهای باارج استاد میدانستند و بر آن بودند به هرگونه بتوانند پاداشی نثار استاد کنند.
وارستگی استاد چندان بود که راه بر خواهش آنان میبست و مجال طرح نمیداد. از آرزوهای آنان برآوردن آرامگاهی باشکوه همچون آرامگاه فردوسی برای پورداود بود. استاد آن را نیز نپذیرفت.
پورداود به زادگاه خود گیلان مهری فراوان داشت و از آن روی برآمدگان از گیلان را نیز عزیز میشمرد. دلبستگی استاد به دکتر محمد معین که به شایستگی تمام نخستین رساله دکترای زبان و ادبیات فارسی را هم به راهنمائی وی با عنوان «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی» ارائه داد از آن بود، همچنان که در ضایعه بیماری آن شادروان نیز به شدت افسرده گشت. عشق به زادگاه بود که استاد را واداشت تا وصیت فرمود او را در رشت به خاک سپارند.
استاد آزاده بامداد روز یکشنبه 26 آبانماه 1347 چشم از جهان فروبست و به روز سهشنبه 28 آبانماه در کنار پدر و برادرانش در کوی حاجی داود سبزه میدان آرام گزید. خاک بر او خوش و روان تابناکش از بخشایش ایزدی برخوردار باد.
آثار
گاتها: پنج سرود زردشت با متن اوستائی و با ترجمه گفتارهای آن به انگلیسی به دستیاری دینشاه ایرانی، چاپ بمبئی، خردادماه 1305 خورشیدی.
دومین گزارش بخش نخست گاتها با متن اوستائی، بمبئی، آبانماه 1329.
چاپ سوم این سرودها زیر نظر و با مقدمه دکتر بهرام فرهوشی با عنوان «گاتاها» در سلسله انتشارات دانشگاه تهران.
یشتها: بخش نخست از هرمزدیشت تا خودرشنیشت. با متن اوستائی، چاپ بمبئی.
یشتها: بخش دوم از فروردینیشت تا خود زامیادیشت، 200 نسخه آن با متن اوستائی است. چاپ اول این اثر به سال 1347 و چاپ سوم آن به سال 1356 منتشر گردید.
خرده اوستا: هوشبام، نیایش، پنجگاه، دوسیروزه، چهار آفرینگان.
یسنا: بخش نخست. از هات (فصل) 1 تا خود هات 27.
چاپ دوم این اثر در مهرماه 1340 خورشیدی منتشر گردید.
یسنا: بخش دوم، با گفتاری درباره آتش، چیچست، سولان، سهند، آذرخش، نفت، آذر فرنبغ، آذر برزینمهر، آذرگشسب، تخت سلیمان، شیون و مویه. در فروردینماه 1337 منتشر شد.
یادداشتهای گاتها: در برگیرنده نزدیک 3700 یادداشت و 7 گفتار.
ویسپرد: گزارش بخشی از اوستا با گفتارهای: آخرین پیغمبر زردشت، آتش، هفتکشور، سوگندنامه.
ایرانشاه: تاریخچه مهاجرت ایرانیان (پارسیان کنونی) به هند. چاپ دیگری از این کتاب به طریق افست به فارسی و انگلیسی همراه تصویر منتشر شده است.
خرمشاه: گفتارهائی درباره آئین و کارنامه و زبان ایران باستان به فارسی و انگلیسی.
سوشیانت: رسالهای درباره موعود مزدیسنا. استاد این اثر را به صورت کتابی بزرگ آراسته بود که مژده نشر آن نیز در دو اثر «یسنا، بخش دوم» و «ویسپرد» داده شده بود، ولی پس از مرگ استاد، اثر دزدیده شد و بخشهائی از آن در کتابی به نام «سوشیانت یا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخر الزمان» درج گردید.
پوراندختنامه: دیوان اشعار. با ترجمه انگلیسی دینشاه ایرانی.
گفتوشنود پارسی: برای دبیرستانهای هند.
Lectures delivered by prof. poure- Davoud. The K. R. Cama Oriental Institute Publication No. 11, Bombay 5391.
Mithra- Cult lectures delivered by poure- Davoud. Bihar and Orissa, Research Society 3391.
فرهنگ ایران باستان: بخش نخست، گفتارهای: میهن، دساتیر، نامهای 12 ماه، واژه فرهنگستان، رادی، دبیری (خط)، خرفستر، سگ، اسب، شاهین، خروس، آذر کیوان و پیروان وی، چاپ دوم این اثر از سوی دانشگاه تهران به سال 1355 منتشر گردید.
هرمزدنامه: نامهای است در دو بخش، بخش نخست: اسپست، نیشکر، برنج، ترنج، بنگ، کوکنار، لاله، شقایق، ذرت، گاورس، ارزن، لادن، گل آهار، آفتابگردان، سیب زمینی، گوجهفرنگی، پسته زمینی، آناناس، کاکائو، کائوچوک، کوکائین، گنهگنه، تنباکو- توتون، گلآویز. ملحقات بخش نخست.
بخش دوم: پول، ارتشتار، پرچم، افسر، دساتیر، تیمسار، پایوران، نمونهای از لغتهای فرهنگستان، چارسو. ملحقات بخش دوم.
آناهیتا: 50 گفتار پورداود.
بیژن و منیژه: داستانی از روزگاران پهلوانی ایران. برگزیده از شاهنامه فردوسی. زیر نظر و با مقدمه استاد پورداود. مصوّر.
فریدون: برگزیده از شاهنامه فردوسی. با مقدمه و یادداشتهائی در حاشیه سرگذشت فریدون، از استاد پورداود. مصوّر.
تائب، سید محمد
سید محمد تائب نامدارترین معلم نسلهای معاصر گیلانی است که به سال 1314 هجری قمری در شهر نجف به دنیا آمد.
پدرش سید حسن معروف به میر بابا از وعاظ معروف نجف بود. سید محمد در سن 6 سالگی به مکتب آقا میرزای لنگرودی سپرده شد و پس از آن وارد حوزه میرزای تهرانی گردید و مقدمات (صرف و نحو) را در حوزه شیخ عبد الله سرابی گذراند و سپس وارد مدرسه علوی شد. مبارزات مشروطهخواهی و حوادث جنگ جهانی اول آزادیخواهان منطقه را دچار
ص: 697
مشکلاتی ساخت و سید محمد تائب برای دیدار آشنایان به ایران آمد او که پیش از آن به دار المعلمین بغداد راه یافته بود پس از ورود به ایران مطالعات خود را در مدرسه علوم سیاسی دنبال نمود و چون به زبانهای عربی و ترکی اسلامبولی آشنائی داشت به ترجمه مقالات روزنامهها و مجلات پرداخت و همزمان به کار تدریس زبان عربی در فرهنگ گیلان اشتغال ورزید. آثار زیر از مرحوم تائب بیادگار مانده است:
ترجمه عذراء قریش اثر جرجی زیدان، خاطرات زندگی و وقایع جنگ جهانی اول، سفرنامه (شامل مطالعات او در سفرهای مختلف).
تائب در سال 1363 دار فانی را وداع گفت.
تجلیپور، مهدی
محقق و دانشمند معاصر دکتر مهدی تجلیپور به سال 1313 هجری شمسی در عربان صومعهسرا و در خانوادهای متوسط دیده به جهان گشود. در سال 1333 از دانشسرای مقدماتی رشت فارغ التحصیل شد و سال بعد پس از اخذ دیپلم دبیرستان به خدمت آموزشوپرورش شهرستان زادگاهش درآمد. در سال 1342 در رشته علوم طبیعی، از دانشسرایعالی تهران فارغ التحصیل شد.
پس از آن چند سالی در دبیرستانها به تدریس اشتغال داشت و در سال 1343 ازدواج کرد.
وی که از استعداد سرشار و پشتکاری کمنظیر برخوردار بود، از آن زمان به کار ترجمه و تألیف پرداخت. بزرگترین اثر او «دایرة المعارف دانش بشر» است. تألیف این کتاب گواهی بر خستگیناپذیر بودنش در راه دانش است.
دیگر آثار او در آن زمان عبارتند از:
- ترجمه کتاب زندگی در دریا، اثر رنه لژاندر.
- ترجمه کتاب اندازهگیری زمان، اثر پروفسور زاولسکی.
- ترجمه کتاب میمون برهنه، اثر دسموند موریس.
- تألیف کتاب تلاش برای زندگی.
- تألیف کتاب گیاهان گوشتخوار و عجیب عالم.
- تألیف کتاب زندگی اجتماعی جانوران.
- سرپرستی تنظیم و تدوین 17 جلد کتاب تمرینی برای شرکت در امتحانات ورودی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی.
- چاپ سی و هفت مقاله علمی در شمارههای مختلف مجله سخن.
در سالهای 47- 1346، به کار پژوهشهای دریایی همت گماشت، و توجهش به شناسایی، ردهبندی و اکولوژی جانوران کفزی، به ویژه نرمتنان آبهای ایران جلب گردید. از نرمتنان بنادر و سواحل و جزایر ایرانی خلیج فارس، چندبار نمونهبرداری کرد و به شناسایی آنها پرداخت. سپس جهت گذراندن دوره دکترای علوم طبیعی عازم کشور فرانسه شد. در سال 1352، موفق به اخذ درجه دکترای دولتی، با امتیاز «بسیار افتخارآمیز»، همراه با تقدیر کتبی هیأت ممتحنه از دانشگاه «مونپلیه» گردید. عنوان تز دکترای وی نرمتنان خلیج فارس است که بعدها به صورت کتاب در دانشگاه «مونپلیه» به چاپ رسید. او ضمن گذراندن دوره دکترا، برای کار با میکروسکوپ الکترونی نیز تخصص گرفت.
دکتر تجلیپور، که عضو انجمن نرمتنشناسان اروپا بود، پس از بازگشت به ایران، کار دانشگاهی خود را از دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران آغاز کرد. او ضمن تدریس در دانشگاه و عضویت در انجمن علوم و فنون دریایی ایران همچنان به کار پژوهش در زمینه خصوصیات آبهای ایران مشغول بود.
ضمن چند سفر پژوهشی به بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان و شناسایی و مطالعه بیشتر نرمتنان آن مناطق، به تکمیل اطلاعات خود پرداخت، تا آنجا که در مجمع نرمتنشناسان اروپا، درباره نرمتنان خلیج فارس و دریای عمان صاحبنظر گردید.
پس از بررسی آبهای خلیج فارس و دریای عمان، به پژوهش در آبهای دریای خزر و آبهای داخلی ایران پرداخت. پژوهش نرمتنان خزر را با یک طرح چهارساله آغاز کرد و دریای خزر را از خط ساحل تا عمق 200 متری، چندینبار نمونهبرداری کرد. دکتر تجلیپور موفق شد 11 نمونه از نرمتنان دریای خزر را برای اولینبار به دنیا معرفی کند. حاصل بخشی از پژوهشهای او در دریای خزر، در سال 1358، در کتابی تحت عنوان بررسی جانوران بستر دریای خزر (آستارا- انزلی)، به وسیله انجمن علوم و فنون دریایی ایران به چاپ رسیده است.
آثار او در زمینه نرمتنان عبارتند از:
- کتاب نرمتنشناسی (برای دوره دانشوری دانشکده علوم دریایی).
- کتاب بررسی جانوران بستر دریای خزر (آستارا- انزلی).
- کتاب نرمتنان مرواریدساز خلیج فارس.
- کتاب نرمتنان رودخانهای و آب شیرین ایران. (تصحیحشده گزارش هیئت علمی اتریشی درباره نامگذاری نرمتنان ایران)
- ترجمه کتاب تشریح و کالبدگشایی جانوران، جلد اول بیمهرگان (بیمهرهها)
همچنین مقالات بسیاری در نشریات معتبر فرانسه و ایران.
از سال 1357 دکتر تجلیپور به جنوب کشور منتقل شد و تا آخرین روز حیات در خدمت دانشکده علوم دانشگاه اهواز بود. او با استفاده از فرصت اقامت در جنوب ایران به مطالعات علمی و تألیف و ترجمه ادامه داده به تألیف کتاب نرمتنان مرواریدساز خلیج فارس پرداخت تا کلیدی برای گشایش راه صید مروارید و پرورش آن در ایران باشد و نیز به جهت رفع مشکل آزمایشگاههای تشریح در مدارس و دانشگاههای کشور، کتاب «تشریح و کالبدگشایی جانوران بیمهره» را ترجمه کرد. هنگام فوت وی این هرسه کتاب زیر چاپ بودند.
در تیرماه 1361 قلب تپنده و پرامید تجلیپور از حرکت بازایستاد و کتاب زندگی استادی دانشمند و پژوهندهای پرتوان بسته شد در حالیکه کارهای نیمهتمام بسیار داشت.
تقیزاده میلانی، حسن
میلانی در سال 1303 در رشت متولد شد. وی تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را در زادگاه خود گذرانید. میلانی در سال 1325 در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد و به استخدام وزارت آموزشوپرورش در
ص: 698
آمد و در سال 1350 بازنشسته شد. وی اکنون در مدارس عالی رشت و لاهیجان به تدریس زبان انگلیسی اشتغال دارد. از تقیزاده کتابهای زیر منتشر شده است.
پیوندهای کودک و خانواده، مکاتبات و خاطرات رومن رولان و گاندی، دختری از شرق (خاطرات بینظیر بوتو)، تغذیه و واکنشهای روانی، بیراهه (خاطرات یلتسین)، از تکریت تا کویت، علی و نینو، گرسنگی در آمریکا، زندگی و مرگ نیکلای دوم.
جعفری لنگرودی، محمد جعفر
دکتر محمد جعفر جعفری به سال 1302 شمسی در لنگرود متولد شد.
پدرش باآنکه روحانی بود به کار کسب و تجارت اشتغال داشت و ترجیح میداد که از آن رهگذر امرار معاش کند؛ وی تحصیلات آغازین را نزد پدر فرا گرفت و پس از آموزش مقدماتی به مدرسه رفت و دوران ابتدائی و متوسطه را در لنگرود گذرانید، آنگاه به دانشسرای مقدماتی که در آن زمان به تازگی در رشت تأسیس شده بود رفت. دکتر جعفری پس از مدتی تحصیل در دانشسرا رهسپار مشهد مقدس شد و در آنجا به فراگیری فرهنگ زبان عربی و ادبیات عرب پرداخت. وی سطح و خارج را نزد شیخ هاشم قزوینی گذراند.
همچنین ادبیات را نزد مرحوم ادیب نیشابوری (ادیب ثانی) به کمال آموخت، وی صرف نظر از استادی در ادبیات عرب و فارسی از ذوق و قریحه شاعری نیز برخوردار است و خود اشعاری نیز میسراید؛ از او منظومههایی در علم فقه و حقوق در دست است.
دکتر جعفری پس از دانشاندوزی وسیع در حوزه مشهد در سال 1331 شمسی به تهران آمد و با برخورداری از فضل بسیار وارد دانشکده حقوق شد و به تحصیل در رشته حقوق قضائی پرداخت و این رشته را تا اخذ درجه دکترا در سال 1339 به پایان برد. رساله دکترای او با عنوان «تأثیر اراده در حقوق مدنی» به سال 1340 منتشر شد.
دکتر جعفری افزون بر فرهنگ اسلام و معارف اسلامی، شناخت فرهنگ ملل دیگر را وجهه همت خود ساخته است تا پس از بررسی و ارزیابی همه جانبه آن بتواند آثار عظیم و گرانسنگ خویش را در سطحی درخور جهان امروز به دنیا عرضه کند. آثاری که به لحاظ کمّی نیز میتواند شبهههای موجود را در مورد کثرت تألیفات متقدمین نظیر مجلسی و بیهقی در علم حقوق و یا سیوطی مرتفع سازد.
دکتر جعفری اینک پس از 30 سال تدریس در مراکز علمی و دانشگاهی بازنشسته شده و در شهر ایستبورن انگلستان ساکن است. وی آثار بسیاری اعم از مقاله و کتاب در زمینههای مختلف علمی از جمله حقوق، فلسفه، تاریخ هنر و ادب فارسی دارد که برشمردن همه آنها موجب تطویل کلام خواهد بود.
در اینجا به گزیده آثار او اشاره میشود:
کامل المیزان، منظومه عربی که در سال 1367 هجری قمری در مشهد به چاپ رسیده است، این اثر نخستین کتاب استاد جعفری است که در منطق صورت و در حدود مسائل تهذیب تفتازانی است. التقریب الی حاشیة التهذیب، به عربی در سال 1366 هجری به چاپ رسیده است. اصول فلسفی حقوق، در فلسفه حقوق. فرهنگ حقوقی. شخصیت معنوی حافظ. تأثیر اراده در حقوق مدنی، رساله دکتری دانشکده حقوق و علوم سیاسی. تاریخ حقوق ایران (از انقراض ساسانیان تا آغاز مشروطه) مقدمه عمومی علم حقوق. دانشنامه حقوقی (دائرة المعارف حقوقی، در حقوق شکلی: آئین دادرسی مدنی و ادله اثبات دعوی و ثبت)، در 4000 صفحه که دوره کامل علم اصول و مباحث عمدهای از حقوق اسلام است. ترمینولوژی حقوق. آراء شورای عالی ثبت.
تاریخچه سازمان قضائی در حقوق اسلامی. مجموعه محشی از قوانین و مقررات ثبت. رهن و صلح. وصیت. عقد ضمان. مکتبهای حقوقی در حقوق اسلام. عقد حواله. حقوق تعهدات. ارث. حقوق ثبت. حقوق اموال. عقد کفالت. دائرة المعارف حقوق تعهدات. حقوق اسلام. دائرة المعارف علوم اسلامی، 3 جلد. منطق حقوق. تاریخ معتزله، فلسفه فرهنگ اسلام. راز بقای ایران در سخن فردوسی. فلسفه فرهنگ و هنر. راز بقای ایران در سخن نظامی. راز بقای ایران در سخن مولوی.
جیلانی، حاج شیخ یوسف
آیت اللّه حاج شیخ یوسف نجفی جیلانی از فضلا و شعرای گیلان است که به سال 1245 هجری شمسی در نجف متولد شد. پس از نیل به مقام اجتهاد در سن 40 سالگی به گیلان عزیمت کرد و در شهر رشت سکونت اختیار نمود.
وی تا سال 1327 که چشم از جهان پوشید در همین شهر به راهنمائی و ارشاد مردم اشتغال داشت.
حاج شیخ یوسف به فارسی و عربی شعر میسرود و تخلص او «فانی» بود.
در اشعار سیاسی خود اوضاع کشور را سخت مورد انتقاد قرار میداد و به همین سبب مدتی از عمر خود را در زندان سپری ساخت.
دیوان آیت اللّه که در سال 1363 به طبع رسید آراسته به دیباچهایست به قلم وی که قبلا به تحریر درآورده بود. در این مقدمه که به تحلیل شعر از دیدگاه اسلام و قرآن میپردازد و با نقل اقوال علمای فقه اسلام و صاحبان تفسیر و کتب معتبر و آراء دانشمندان اسلامشناس بیگانه، به آیات قرآن مجید و احادیث شریف استناد مینماید و نیز روایاتی را به تناسب مقام نقل میکند.
حاج شیخ یوسف در اشکال مختلف شعر از جمله قصیده، غزل، مخمس، قطعه، رباعی و دوبیتی طبعآزمائی کرده است. اشعار عربی او نیز سلیس و روان است.
در اشعار وی ترجمه آیات قرآن مجید و احادیث شریف و روایات متقن و کلمات قصار حکمتآمیز و اصطلاحات ویژه فقه، اصول، فلسفه و منطق زیاد است. از بین صنایع شعری بیش از همه به صنعت ایهام، تشبیه و کنایه توجه دارد. زبان اشعارش تکلفآمیز نیست و سبک ساده و روان در اشعار او مشهود است.
آیت اللّه فقید، بیش از 30 اثر اعم از کتاب و رساله تألیف کرده است که 13 جلد آن در زمان حیات او انتشار یافته است. برخی از عناوین کتب و رسالههای ایشان چنین است: کتاب طومار عفت (2 جلد)، علم الجواهر، کار در اسلام، حاشیه علی الحاشیه فی المنطق، زبدة المواعظ، بحر الاسرار، تذکرة الصالحین در سیروسلوک عارفین، خیام کیست؟ رسالاتی نیز در طهارت،
ص: 699
ارث، ادعیه مخصوص، رد بهائیت، علم کیمیا و شرح اشعار دارد.
حاکمی، علی
علی حاکمی یکی از چهرههای درخشان باستانشناسی ایران است. وی در رشت متولد شد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید. به سال 1313 از دانشسرای عالی فارغ التحصیل شد. در سال 1318 به استخدام اداره کل باستانشناسی درآمد و زیر نظر استادانی چون دکتر مهدی بهرامی و دکتر عیسی بهنام به کار و تحقیق و مطالعه آثار دوران اسلامی و نیز اشیاء دوران تاریخی ایران پرداخت. در سال 1332 ضمن اشتغال به امور باستانشناسی به تحصیل معماری همت گماشت و از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به دریافت درجه فوق لیسانس نائل گردید.
طی دوران خدمت مشاغل حساسی از جمله ریاست بخش تاریخی موزه ایران باستان، مدیریت موزه ایران باستان و عضویت شورای عالی باستانشناسی را عهدهدار بود. از سال 1337 تا 1356 که به افتخار بازنشستگی نائل شد در نمایشگاههای مهم آثار ایران از جمله نمایشگاههای توکیو، لاهه، میلان و چند نمایشگاه دیگر عضویت داشت. همچنین در کنگرههای باستانشناسی ایران که به سال 1350 در دانشگاه آکسفورد و چهار سال بعد در دانشگاه مونیخ برگزار شد شرکت داشت.
حاکمی کاوشهای مهمی در نقاط مختلف ایران انجام داد که از آنمیان باید کاوشهای خوروین، حسنلو (ارومیه)، گامیش گلی (میاندوآب)، خورهه (محلات)، علیآباد فرشگان (فیروزآباد فارس)، اسماعیلآباد (ساوجبلاغ)، دشت لوت، تپه کسری (ملایر) و کاوشهای مهم گیلان را در کلورز، عمارلو و نسفی نام برد.
خدمات علی حاکمی در کشف بسیاری از آثار باستانی ایران و شناساندن تمدن درخشان ایران باستان فراموش ناشدنی است.
وی به نگارش و تألیف کتابها و مقالات ارزندهای در زمینه باستانشناسی دست زده است از جمله کتاب «کاوشهای گیلان» و کتاب «کاوشهای شهداد» که به وسیله مؤسسه شرقشناسی ایتالیا زیر چاپ است.
حدیدی، محمد تقی
یکی از استادان مسلم زمان ما محمد تقی وهابزاده حدیدی است که از نوجوانی به آزادی و آزادیخواهی روی آورد. او شاعری آزاده و از هواخواهان مشروطیت و نهضت جنگل بود.
خلقوخوی استاد و ادب و فروتنی خاص وی با آن مرتبه و مقام فضلی، خردوکلان را دوستدارش ساخت و به همین انگیزه نیز دو بار به سمت شهردار انزلی انتخاب گردید؛ مساعی او در آبادانی و عمران این بندر بسیار مؤثر و کارساز بود. وی در همهحال مردی عارف، زاهد، روشنفکر و ادیبی توانا باقی ماند تاآنکه به سال 1331 خورشیدی قدرت مقابله با سرطانی را که در وجودش ریشه دوانیده بود از دست بداد. مرگ حدیدی مرگ ادب بود. دیوان اشعاری از او باقی مانده که مشتمل بر ده هزار بیت شعر است.
حسابی، محمد
محمد حسابی، شاعری آزاده و پراحساس به سال 1285 خورشیدی متولد شد و در 29 دیماه 1328 درگذشت[1275]. با دبیری خدمات خود را آغاز کرد و بعد از 20 سال خدمت در فرهنگ وارد دارائی شد. او در غزلسرائی استاد بود. به زبانهای فرانسه و عربی تسلط داشت. احساسات وطندوستانه او در اشعارش منعکس است:
نرگس مست وطن بیمار و من بیمارترکار بر وی گشته دشوار و به من دشوارتر
مملکت آشفته، دشمن چیره و نکبت قرینجمله بیزارند از این اوضاع و من بیزارتر
ملک جم تقسیم شد مابین روس و انگلیسآن یکی خونخوار و این دیگر از آن خونخوارتر
ساخت ملت را اسیر دشمن آن نامرد دونخوار کرد این توده را خود شد از آنان خوارتر
داد کشور رایگان در دست قهر دشمنانوضع ناهنجار ما را کرد ناهنجارتر
حسابی در اشعار خود وضع سیاسی و اجتماعی کشور را سخت مورد انتقاد قرار میداد. دوبیتی زیر نمونهای از اینگونه اشعار است:
از زمان کودکی، کسب فضایل کردهامتا مگر در عهد شیخوخت به بار آید مرا
گر چنین دانستمی، کسب رذایل کردمیتا در این دوران دونپرور به کار آید مرا
حسینی رودباری، اسد الله
اسد الله بن عباس بن عبد الله بن حسین حسینی رودباری رانکوهی از نوادگان میر بزرگ میر قوام الدین مرعشی است که از سال 750 تا 760 هجری قمری، زمان کیا افراسیاب چلابی در آمل و در میان مردم آن ناحیه احترام و آوازهای پیدا کرده بود. سید اسد الله به سال 1276 هجری قمری دیده به جهان گشود. وی در سال 1303 برای تحصیل به نجف رفت و در سلک شاگردان میرزا حبیب الله رشتی قرار گرفت. از آثار او 11 مجلد تقریرات بحث مرحوم میرزا حبیب الله است و کتاب دیگرش عبارت است از الاوانی من الذهب و الفضه. او در ذیقعده 1333 در نجف از دنیا رفت. پس از فوت سید اسد الله برادرش سید حسین که او نیز از جمله نامداران و مراجع زمان خود بود حوزه مذهبی و علمی برادر را فعال نگاهداشت. آثار زیر از اوست: الادله العقلیه که حاشیه بر رسائل و مکاسب شیخ مرتضی انصاری است، حاشیه بر کفایه آخوند خراسانی، کتاب القضاء الصوم و البیع و مباحث الفاظ.
خسروی، خسرو
دکتر خسرو خسروی در سال 1306 شمسی در رشت متولد شد.
ص: 700
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود گذرانید. وی از دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه فوق لیسانس در رشته جامعهشناسی گردید. آنگاه به فرانسه رفت و در همین رشته از دانشگاه سوربن درجه دکتری گرفت. دکتر خسروی تا سال 1366 به عنوان دانشیار در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت. آخرین سمت او سرپرستی بخش روستائی این دانشکده بود.
دکتر خسروی از سال 1366 در بنیاد دایرة المعارف اسلامی مشغول به کار شد و از سال 1371 مدیریت گروه جغرافیای این بنیاد را عهدهدار گردید. آثاری که تاکنون از وی به چاپ رسیده عبارتند از: جزیره خارک در دوره استیلای نفت، جامعهشناسی روستایی ایران، نظامهای بهرهبرداری از زمین (از ساسانیان تا سلجوقیان)، پژوهشی در جامعه روستایی ایران، مسئله ارضی و مسئله دهقانی، مزدک، جامعه دهقانی در ایران، دهقانان تهیدست، دهقانان توانگر، دهقانان خردهپا، جامعهشناسی ده در ایران.
افزون بر کتابهای یادشده، مقالاتی از او به زبان فارسی و فرانسه به چاپ رسیده است.
خمامیزاده، جعفر
استاد خمامیزاده به سال 1299 در رشت متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود و تحصیلات دانشگاهی را در دانشسرای عالی به پایان رسانید و موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته تاریخ و جغرافیا و علوم تربیتی گردید. پس از فراغت از تحصیل به کار تدریس پرداخت. طی دوران خدمت در آموزشوپرورش مشاغل مختلفی از قبیل ریاست دبیرستان، ریاست اداره امتحانات، ریاست اداره تربیت معلم و نیز ریاست امور دانشجویان مدرسه عالی بازرگانی رشت را بر عهده داشت.
خمامیزاده از محققان، نویسندگان و مترجمان فاضل گیلان است.
معروفترین اثری که توسط وی از فرانسه به فارسی ترجمه شده «ولایات دار المرز ایران، گیلان» اثر رابینو است که ابتدا توسط بنیاد فرهنگ ایران انتشار یافت و چندبار تجدید چاپ شد.
خمامیزاده 2 اثر دیگر از همین محقق فرانسوی ترجمه و منتشر کرده است که عبارتند از: «روزنامههای ایران از آغاز تا سال 1329 هجری قمری»، «صنعت نوغان در ایران».
همچنین وی 3 اثر ارزنده دیگر را نیز به فارسی برگردانده و آماده چاپ کرده است که به زودی انتشار خواهند یافت «گویش گیلکی» اثر کریستنسن، «دریای خزر» پایاننامه تحصیلی دکتر مفخم پایان و «برنج در گیلان و ولایات جنوب دریای خزر». در مورد کتاب دریای خزر مترجم فاضل تنها به کار ترجمه قناعت نکرده بلکه با مراجعه به مدارک و اسناد گوناگون اثری شایسته تدوین نموده که به عنوان مأخذ و منبعی معتبر در این زمینه مورد استفاده دانشپژوهان قرار خواهد گرفت.
دهقان، اسماعیل
اسماعیل دهقان، وارسته مردی آزاده و شاعری صاحبدل بود که به سال 1304 هجری قمری برابر با 1267 خورشیدی در رشت، در خانواده حاج میرزا ابراهیم خان پا به جهان هستی نهاد و در مدرسه حاج حسن که پدر بزرگش در بازارچه سبزهمیدان رشت بنیاد نهاده بود، همزانو با شادروان کوچک جنگلی به تحصیل دانش پرداخت.
هنگام قیام مردم به خاطر مشروطیت، دهقان جوان در صف آزادی- خواهان جای گرفت و برای آزادگی و نجات ملی فداکاریهایی را متحمل گردید. مستبدین گرفتارش کردند و از زادگاهش تبعید نمودند. بعد از استقرار مشروطیت نیز دهقان به مبارزه ادامه داد، چون میدید هم مشروطیت آن آرزوی غایی ملت را برآورده نساخته و هم روس و انگلیس دست از تعدی و آز خویش برنداشته و با کشور و مردمش معامله مستعمره و مستعمرهنشینان را انجام میدهند.
دهقان چون ندای میرزا را برای آزادی و استقلال شنید، سرازپا نشناخت، به نهضت جنگل پیوست و تا آخرین لحظه همگام پاکبازان جنگلی با بردگی و بندگی ستیز کرد.
مقالات و اشعار او در روزنامه جنگل ارگان نهضت جنگل منتشر میشد و او خود مدیریت چند شماره آخر روزنامه مزبور را به عهده داشت.
در سال 1323 هجری شمسی اولین انجمن ادبی گیلان تأسیس شد و دهقان ریاست آن را به عهده گرفت. وی به سال 1325 شمسی چشم از جهان پوشید.
دیوان دهقان توسط فرزندش فریدون دهقان در سال 1330 به چاپ رسید.
اشعار زیر از اوست:
آه که خصم جنوب عربده آغاز کردشکست قانون رحم مخالفت ساز کرد
کینه دیرینه را عاقبت ابراز کردبه روی ایرانیان در ستم بازکرد
طعنه او از جنوب حمله روس از شمال
***
اورمزدا از چه ما با هم به کین و دشمنیمتارک فرمان یزدان پیرو اهریمنیم
جملگی از جان و دل خواهان مزد بیعملاز گداطبعی به هرکس دست اندر دامنیم
بر قوی بازوتر از خود لابه گر چون روبهیملیک بر بیچارهتر از خویشتن شیر اوژنیم
آه از این اخلاق و اطوار وطن بر بادهکاجنبی را همچو مومیم و به خود چون آهنیم
همچو دهقان ما همه ایرانیان در بام و شاملنگ در رفتار لیکن چابک اندر گفتنیم
دیوشلی، شعبان
شیخ شعبان دیوشلی به سال 1287 هجری قمری در دیوشل لنگرود بدنیا آمد. دورانی را در قزوین و در محضر استادانی مانند سید علی آقا و حاج میرزا عبد الوهاب گذراند و آنگاه به نجف رفت و از محضر میرزا حبیب الله رشتی
ص: 701
کسب فیض نمود. از وی شروحی بر جای مانده است.
شیخ شعبان به سال 1348 هجری قمری در نجف چشم از جهان پوشید.
رادمنش، رضا
دکتر رضا رادمنش در سال 1284 شمسی در شهرستان لاهیجان بدنیا آمد؛ تحصیلات ابتدائی را در مدرسه حقیقت همان شهر و تحصیلات دوره متوسطه را در دبیرستان دار الفنون تهران انجام داد و در سال 1307 جزو اولین گروه محصلین اعزامی به فرانسه رفت. وی پس از اینکه از دانشگاه کان نرماندی لیسانسیه علوم و مهندس الکترومکانیک گردید به دانشگاه سوربن پاریس راه یافت و در رشته فیزیک درجه دکترای دولتی را اخذ کرد. دکتر رادمنش در سال 1314 به ایران بازگشت و بعد از 6 ماه تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران برای انجام خدمت نظام وظیفه به دانشکده افسری اعزام گردید.
دکتر رادمنش هنگام تحصیل در فرانسه توسط ایرج اسکندری با دکتر تقی ارانی که در برلین اقامت داشت آشنا شد. هنگامیکه به ایران بازگشت در سازمان مخفی کمونیستی که توسط دکتر ارانی رهبری میشد به فعالیت پرداخت. هنگامی که پلیس مختاری رضا شاه در سال 1315 این سازمان را کشف نمود، دکتر رادمنش نیز که با درجه افسری خدمت نظام وظیفه را انجام میداد توقیف جزو دسته 53 نفر به زندان افتاد و به 5 سال زندان محکوم گردید.
بعد از خلاصی از زندان در شهریور 1320 هسته مرکزی حزب توده را پیریزی کرد و از پایهگذاران و رهبران آن گردید. وی مدتی دبیر سازمان جوانان و دبیر تشکیلات حزب بود. در بهمن سال 1327 پس از حادثه تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران که به انحلال حزب توده منجر گردید مدتی در تهران مخفی بود و بعد از اینکه در دادگاه نظامی غیابا به اعدام محکوم شد به شوروی گریخت. در همین ایام به دبیر کلی حزب توده برگزیده شد. در زمان حکومت عبد الکریم قاسم در عراق که طرفدار شوروی بود به آن کشور رفت و چند سال در بغداد بسر برد.
پس از آنکه قرارداد ذوبآهن با شورویها منعقد شد و روابط شاه با شوروی التیام یافت سازمان حزب توده از مسکو به آلمان شرقی منتقل گردید و دکتر رادمنش در شهر لایپزیک مستقر شد. به علت اختلاف با جناح کیانوری که مورد حمایت شورویها بود از سمت دبیر کلی کناره گرفت و در دانشگاه لایپزیک به تدریس و تحقیق در رشته تخصصی خود یعنی فیزیک جدید پرداخت.
بعد از انقلاب اسلامی برای دیدار خانواده و دوستان دانشگاهی خود به ایران مراجعت کرد و بعد از 6 ماه اقامت در ایران مجددا به لایپزیک رفت و به کارهای دانشگاهی خود ادامه داد.
دکتر رادمنش در زمستان سال 1363 در آستانه هشتادسالگی در بیمارستان مخصوص سران احزاب کمونیست در برلین شرقی درگذشت و در گورستان شهر لایپزیک مدفون گردید.
رشتی، میرزا کریم خان
میرزا کریم خان رشتی، فرزند حاج محمد کاظم وکیل الرعایا، از رهبران صاحبنام انقلاب مشروطیت ایران است. وی به سال 1251 شمسی در رشت تولد یافت و به هنگام تحصیل در مدرسه جامع رشت با جوانان پرشور و آزادیخواه گیلان آشنائی به هم زد و به محض شروع انقلاب مردم ایران برای اخذ حقوق ملی و حکومت مشروطه و قیام آزادگان کشور این جوان که «سری پرشور و قلبی مالامال از عشق به وطن و آزادی داشت»[1276] با افراد آزادیخواه طرح دوستی ریخته و به تشکیل یک کمیته سری با شرکت برادرش عبد الحسین خان معز السلطان، میرزا حسین خان کسمائی، ناصر الاسلام (آقا سید یحیی ندامانی)، اشرف الدین حسینی، آقا رحیم شیشهبر، احمد علی خان، آقا گل اسکندانی، عمید السلطان، حاجی حسین اسکندانی، میرزا علی محمد خان تربیت و یکنفر قفقازی پرداخت. در این کمیته طرح تسخیر مسلحانه رشت به تصویب رسید و میرزا کریم خان برای تسریع و عملی ساختن تصمیم کمیته روانه قفقاز شد و به جمعآوری اسلحه پرداخت و در بازگشت افرادی را که در ساختن بمب و نارنجک مهارت داشتند با خود به گیلان برد.
این مهاجرین مخفیانه در خانه میرزا کریم خان سکونت گزیدند و بدون جلب توجه کسی در پناهگاه خویش به ساختن بمب و نارنجک پرداختند.
«میرزا کریم خان بیآنکه قصد تظاهر داشته باشد، نقشههای آزادیخواهانه خود را به وسیله برادر تندرو خویش به مرحله اجرا میگذاشت ... اما این راهنمائی هیچوقت به مرحله خودنمائی نرسید و شاید هنوز کسانی از تأثیر وی در انقلابات گیلان کموبیش بیاطلاع باشند، حتی در همان زمانها هم کمتر کسی به وجود و دخالت میرزا کریم خان در تهیه آثار انقلاب پی برده بود.»[1277]
مجاهدان گیلان به رهبری میرزا کریم خان رشتی و برادرش معز السلطان در یک قیام شجاعانه آقا بالا خان سردار، حاکم گیلان، را به قتل رسانده زمام امور گیلان را به دست گرفتند. سپس بنا به مقتضیات سیاسی محمد ولی خان تنکابنی (سپهسالار) را به رهبری برگزیدند و عازم فتح تهران شدند. آنها با کمک و یاری مجاهدین بختیاری و آزادیخواهان تهران محمد علی شاه را از سلطنت خلع کرده انقلاب مشروطه را به ثمر رسانیدند. از این زمان میرزا کریم خان مستقیما در متن سیاست دولت ایران قرار گرفت و در اکثر موارد، طرف مشورت دولت و دربار بود و بدون هیچگونه خودنمائی و ادعا نظرات خود را القاء میکرد. در واقع میرزا کریم خان ناشناخته، ولی قاطع مقدمات سقوط قاجار و به قدرت رسیدن رضا خان را فراهم آورد و بهمین سبب نیز تا مدتها از مشاوران پشت پرده او بوده است، ولی از آنجا که رضا خان آدمی شکاک و نسبت به همهکس بدبین بود بر اثر سعایت دیگران او را از تهران به کرمان و سپس یزد تبعید نمود.
بعد از وقایع شهریور پسر رضا خان وی را به تهران خواست و طرف شور و مشورت قرار داد. او در این دوره منشاء خدمات و کمکهای ارزندهای به مردم مخصوصا گیلانیان بود. مبارزات او با عوامل بیگانه و چپگرا هرگز فراموش نخواهد شد. کریم خان رشتی در فروردینماه 1326 شمسی به دیار باقی شتافت.
ص: 702
رضا، عنایت اللّه
دکتر عنایت اللّه رضا به سال 1299 شمسی در خانوادهای روحانی در رشت متولد شد. نیاکان او همه از روحانیون و برخی از مراجع زمان خود بودند. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی در رشت به تهران رفت و تحصیلات متوسطه را در این شهر به پایان رساند، آنگاه به دانشکده نیروی هوائی راه یافت و پس از سپری کردن این دوره به عنوان خلبان ارتش مشغول به کار گردید. پس از شهریور سال 1320 در آن ایام پرالتهاب وارد فعالیتهای سیاسی شد و به همین سبب در سال 1324 به کرمان تبعید و زندانی گردید. در اوائل سال 1325 پس از آزادی از زندان عازم آذربایجان شد و با حکومت پیشهوری همکاری کرد. در 21 آذر 1325 پس از شکست فرقه دموکرات به شوروی پناهنده شد و در رشته علوم حزبی به تحصیل پرداخت. سپس در رشته فلسفه ادامه تحصیل داد و در سال 1956 میلادی به اخذ درجه دکترا نائل گردید.
دکتر رضا از آن تاریخ با سران فرقه دموکرات اختلاف پیدا کرد و از فرقه کناره گرفت. در اوت 1957 میلادی به کشور چین عزیمت کرد و در پکن به همراه تنی چند بخش فارسی رادیو پکن را تأسیس نمود. او پس از 2 سال اقامت در چین به دلیل برخی تغییرات در اتحاد شوروی و برکناری سران حکومت آذربایجان به مسکو بازگشت و در بخش فارسی رادیو مسکو تا سال 1967 میلادی به فعالیت خود ادامه داد. در این سال به کمک برادرش پروفسور رضا موفق به اخذ گذرنامه ایرانی و خروج از پناهندگی شوروی شد و به فرانسه عزیمت کرد. وی پس از دو سال اقامت در این کشور به ایران بازگشت.
پس از ورود به ایران ابتدا به سمت متصدی کتابهای روسی در بخش کنگره جهانی ایرانشناسی کتابخانه پهلوی سابق انتخاب گردید و آنگاه به عنوان معاون علمی و پژوهشی آن کتابخانه مشغول به کار شد. به سبب علاقه وافری که به تاریخ ایران باستان داشت در زمینه ایرانشناسی به کوشش پرداخت و مطالبی درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در روزگار باستان و پیرامون موسی خورنی تاریخنگار ارمنی عهد ساسانی به رشته نگارش کشید. سپس به ترجمه آثار سیاسی از زبان روسی به فارسی همت گماشت. دکتر رضا از سال 1364 دگربار به کارهای ایرانشناسی پرداخت که حاصل آن نگارش و ترجمه کتابهای متعددی در این زمینه است. وی از سال 1365 تاکنون در دایرة المعارف بزرگ اسلامی مشغول کار است.
آثار: الف- تألیف: 1. کمونیسم و دموکراسی، 1353، 2. مارکسیسم و ماجرای بیگانگی انسان، 1354، 3. آب و فن آبیاری در ایران باستان، 4. کمونیسم اروپائی، 1355 (این کتاب در سال 1980 میلادی به زبان عربی ترجمه و در بیروت منتشر شده است)، 5. آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، 1360 (این کتاب در سال 1993 میلادی به زبان روسی ترجمه و در ایروان به چاپ رسیده است)، 6. ایران و ترکان در زمان ساسانیان.
ب- ترجمه: 1. اورارتو، 1348، 2. تمدن ایران ساسانی نوشته لوکونین، 1350 (این کتاب برنده بهترین ترجمه سال گردید)، 3. طبقه جدید، تحلیلی از تحول جامعه کمونیست نوشته میلوان جیلاس، 1352، 4. اسرار مرگ استالین نوشته آوتور خانوف، 1352، 5. به زمامداران شوروی نوشته سولژنیتسین، 1354، 6. منابع کمونیسم روسی و مفهوم آن نوشته نیکلای بردیایف، 7. نیکتا خروشچف، سالهای حاکمیت به ضمیمه متن کامل گزارش خروشچف در جلسه سری کنگره بیستم اتحاد شوروی، 1362، 8. گفتگو با استالین نوشته میلوان جیلاس، 1363، 9. سیزده روزیکه کرملین را لرزانید (انقلاب مجارستان)، 1363، 10. خاطرات بوریس باژانف، رئیس دبیرخانه دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی، 1364، 11. تاریخ سری جنایتهای استالین نوشته آرلف، 1366، 13.
شهرهای ایران در دوران پارتیان و ساسانیان نوشته پیگولوسکایا، 1367 (این کتاب به عنوان بهترین ترجمه سال برگزیده شد). 14. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای 4- 6 میلادی نوشته پیگولوسکایا، 1372.
دکتر رضا در کنگرههائی که در جمهوری ارمنستان (مرداد 1370) و آتن یونان (اردیبهشت 1371) برگزار گردید شرکت کرد و سخنرانیهائی درباره موسی خورنی مورخ ارمنی و همچنین حول عملکرد پانتورکیسم در قفقاز ایراد نمود.
رضا، فضل الله
پروفسور رضا در 11 دیماه 1293 خورشیدی در رشت دیده به دنیا گشود.
وی در دامن تربیت خانواده بافرهنگش، در کنار رشد و پرورش جسمی، از سرچشمه زلال تربیت معنوی سیراب شد و از خوان فرهنگ و ادب ایرانی و اسلامی توشه برگرفت. دوران دبستان و دبیرستان را به ترتیب در تهران در مدرسه سیروس و دبیرستان ایرانشهر گذراند و دوران دانشگاهی را در رشته مهندسی برق در دانشگاه تهران به پایان برد.
پروفسور رضا از نوجوانی با شعر و ادب و فلسفه و حکمت و عرفان و ریاضی آشنائی پیدا کرد. او 25 سال بیش نداشت که کتابهای «راز آفرینش»، «هندسه علمی» و «رادیو به زبان ساده» را به رشته تحریر کشید. در تابستان سال 1323 خورشیدی یعنی در اواخر جنگ جهانی دوم برای تکمیل تحصیلات راهی آمریکا شد. وی درباره این مسافرت که دو ماه به طول انجامید چنین مینویسد:
«شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و چند کتاب دیگر را که توشه روان من در راه این سفر دراز بود، هیچگاه از خود دور ننهادم. شناسنامه و گذرنامه حقیقی تابعیت ایران من اینها بود، نه آن اوراق چاپی که مقامات کشورم به دست هرکسی برای عبورومرور میسپارند.» استاد پس از این سال در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاه پلیتکنیک نیویورک به تحصیل دوره فوق لیسانس و دکتری پرداخت و محضر استادان و صاحبنظران بزرگ دنیا را در رشته ریاضی کاربردی و مهندسی برق و مخابرات و ارتباطات درک کرد و یا توفیق همکاری با آنان را یافت که از آن میان میتوان از ریاضیدان مشهور شوروی کلموگروف و دیگر ریاضیدان آمریکائی نوربرت وینر که «تئوری نظام بی نظامی» را در حساب احتمالات کشف کردند، نام برد.
استاد رضا پس از دریافت مدرک دکتری الکترونیک از دانشگاه پلی تکنیک نیویورک به تدریس در دانشکده فنی دانشگاه کاتولیک آمریکا (واشنگتن) مشغول شد و چون شایق بود که به کارهای پژوهشی در مراکز مهم علمی بپردازد پروفسور فوستر و پروفسور وبر، دو تن از ریاضیدانان معروف که رساله دکتری او را در دانشگاه نیویورک سرپرستی کرده بودند به یاری و تأیید او شتافتند و نامههائی به دانشگاه تهران و دانشگاه معروف ام. آی. تی. در بوستن نوشته شایستگی وی را جهت تدریس و تحقیق مورد تأیید قرار دادند.
ص: 703
پروفسور رضا در اینباره میگوید: «از دانشگاه موطنم هیچگاه خبری نرسید؛ شاید نامهها را در دانشکده فنی بایگانی کرده باشند، ولی دعوتنامهای از دانشگاه بنام آمریکا، ام. آی. تی. به دستم رسید که از آغاز سال تحصیلی 1950 برای پژوهش و تدریس در دانشکده برق این دانشگاه مشغول کار شوم.»
بدینترتیب کار 4 ساله او در این مرکز علمی معروف آغاز شد و به دنبال آن تا مدت طولانی یعنی تا سال 1346 در دانشگاه سیراکیوز تدریس کرد.
نوشتههای پروفسور رضا در مجلات علمی انتشار یافت و جنبه جهانی پیدا کرد. آثار او به سرعت در شوروی سابق، رومانی، مجارستان، چکسلواکی، دانمارک، سویس، اسپانیا، آلمان، فرانسه، ژاپن، استرالیا و چند کشور دیگر ترجمه و یا چاپ شد و در دسترس پژوهندگان علوم مربوطه قرار گرفت.
پروفسور رضا سرانجام در سال 1346 پس از بیست و اندی سال دوری وارد ایران شد و به ریاست دانشگاه صنعتی و سپس به ریاست دانشگاه تهران رسید.
آنگاه با عنوان سفیر ایران در یونسکو راهی پاریس شد. دانشکده علوم دانشگاه پاریس (سوربن) مقدمش را گرامی داشت و با سمت استادی در آنجا مشغول تدریس گشت. این دوره از خدمت او 5 سال طول کشید تا با سمت سفیر کبیر ایران در کانادا وارد آن کشور شد، اربابان ذوق و بصیرت در دانشگاههای مکگیل و کنکوردیا از این فرصت استفاده کرده و سفیر ایران را به استادی در دانشگاههای خود دعوت کردند، که این همکاری تا امروز ادامه دارد.
دکتر رضا با خلق تئوری انفرماسیون و مکاتب پیشرفته در ریاضیات کاربردی و علوم وابسته آن تحولی به وجود آورد. این نظریه نهتنها او را بلند آوازه ساخت، بلکه در اندکزمانی مورد استفاده سایر دانشمندان و سوداگران علم قرار گرفت و به کمک آنان بود که نظریه انفرماسیون از محدوده کره خاکی خارج و راهی فضاهای دوردست گردید.
استاد رضا یکی از دانشوران و مفاخر علمی ایران است، او در ریاضیات کاربردی، تئوری سیستم و کنترل اتوماتیک، مهندسی برق و مخابرات، تئوری شبکههای برق و تئوری انفرماسیون یکی از صاحبنظران جهان معاصر است و در پیش بردن و کشف دانستههای بشر امروز سهم عمدهای دارد. شگفت آنکه این استاد ریاضی یکی از سخنسنجان و شاعران خوشذوق روزگار ماست.
شمار مقالههای او که اغلب آنها در مجلههای آمریکا، کانادا، اروپا و ایران چاپ شده از 200 گذشته است و کتابهای مهم وی نیز به حدود 20 عنوان میرسد. نیمی از این مقالهها و کتابها به مسائل علمی و نیم دیگر به مباحث فرهنگی و ادبی اختصاص یافته است. نوشتارهای ادبی استاد رضا که به صورت دفاتر متعدد چاپ شده همه زیبا و پرمحتوا میباشند. با مرور ساده آنها که با رقّت طبع و باریکبینی و دقت فکر و اندیشه همراه میباشد، دریافت معانی پنهان و درک دقایق احوال برای همگان فراهم میشود. به گفته دکتر اسلامی ندوشن: پروفسور رضا اگر اشتغالش با علوم است، روحش با فرهنگ فارسی است. این توفیق از او یک چهره پرمایه ساخته است.
همانگونه که اشاره شد مقالات و نوشتههای استاد متعدد و گوناگون است، افزون بر کتابهائی که از او یادشده آثار زیر قابل ذکر است. «نگاهی به شاهنامه»، «محمد اقبال»، «پژوهشی در اندیشههای فردوسی» در 2 جلد، «دیده و اندیشهها» و «مهجوری و مشتاقی». نوشتههای استاد رضا به زبان فارسی همه شیوا و محکم و استوار است. باریکبینی و دقت او از خلال تکتک کلمههای آثارش هویداست، ولی آنچه بیش از همه در دریای اندیشه او و در آثار فرهنگی و ادبی وی موج میزند، عشق و علاقه او به زبان فارسی است.
همچنین بر این کتابها باید چند کتاب به زبان انگلیسی را نیز افزود که مهمترین آنها عبارتند از:Linear Spaces in Engineery (این کتاب از انگلیسی به زبان رومانیائی و اسپانیائی نیز ترجمه شده است)
An Introduction to Information Theory
(این کتاب از انگلیسی به زبان مجاری نیز ترجمه شده است)
Modern Network Analysis
(این کتاب از انگلیسی به زبان روسی نیز ترجمه شده است).
رواسانی، شاپور
دکتر رواسانی به سال 1310 شمسی در شهر رشت متولد شد. پدر و مادرش اهل آذربایجان بودند. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در شهر رشت گذراند.
سپس از دانشسرایعالی در رشته طبیعی با درجه لیسانس دبیری فارغ التحصیل شد. همزمان با این دوره تحصیلی در فعالیتهای دانشجوئی و در نهضت ملی کردن صنایع نفت ایران به طور فعال شرکت نمود. در سال 1341 مجبور به ترک ایران شد.
در کنار فعالیتهای سیاسی، دکتر رواسانی در کشور آلمان غربی به کار در مشاغل مختلف و ادامه تحصیل پرداخت. او در سال 1346 از دانشگاه آزاد برلین غربی به اخذ درجه لیسانس در علوم سیاسی نائل گردید و در سال 1350 در رشته علوم سیاسی از دانشگاه هانور آلمان موفق به دریافت درجه دکترا شد.
دکتر رواسانی از سال 1353 تاکنون در دانشگاه الدنبورگ آلمان با سمت استاد کرسی اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال توسعه مشغول تدریس و تحقیق میباشد.
آثار و تألیفات دکتر رواسانی عبارتند از:
دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایهداری- چپاول- جهان سوم چگونه غارت میشود؟- نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورائی در ایران- نظریه دو دنیا، 7 مقاله در باب همکاری نیمههای شرقی و غربی دنیای استعمارگر- جامعه بزرگ شرق.
روحانی، سید محمود
سید محمود روحانی فرزند حاج سید محمد متولد سال 1255 هجری شمسی از شاگردان میرزا حبیب الله رشتی بود و پس از ورود به رشت کار تدریس را با اشتغالات قضائی و سیاسی توأم نمود. مدتی در هیئت اتحاد اسلام و با مرحوم میرزا کوچک خان همکاری داشت. در نخستین انتخابات مجلس مؤسسان به نمایندگی گیلان انتخاب شد.
وی رسالهای به نام «تسویه حقوق» نوشته است. مسیو نیکیتین مینویسد:
یکی از کارهای دیگر من تحقیق در حقوق عادی فلاحتی بود و برای این موضوع رسالهای را اختیار کردم که تألیف حاج سید محمود در رشت بود. او
ص: 704
در کتاب خود از طرق مختلف روابط مالک و زارع گیلان را مورد بحث قرار میدهد و وظایف هریک را مشروحا ذکر میکند. من این کتاب را ترجمه کرده و ضمیمه مفصلی هم راجع به زندگانی خانوادگی دهقانان و مسکن و عادات و طرز تغذیه آنان بر ترجمه اضافه کردم. این کتاب که تا این زمان متن و ترجمه آن در دسترس نیست میتواند اطلاعات مهمی درباره دهقانان و زندگی آنان و شورای اتحاد اسلام به علاقمندان بدهد.
حاج سید محمود روحانی به سال 1323 خورشیدی در قزوین بدرود زندگی گفت او از جمله بنیانگزاران کتابخانه ملی رشت است که در سال 1306 به همت جمعیت نشر فرهنگ گیلان تأسیس یافت.
رودباری، سید تقی
سید تقی رودباری فرزند سید یوسف بن سید هاشم رودباری در سال 1286 هجری قمری متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در قزوین فراگرفت. آثار باقیمانده در خانواده او نشان میدهد عموما مردانی صاحب کمال و دانش دوست بودهاند و از سید هاشم نسخهای از شرایع محقق باقی مانده است که آنرا به خط خود برای فرزندانش نوشته است به این امید که آنان در فقه و دانشهای دینی کوشا باشند.
سید تقی رودباری بعد از مدتی از قزوین به نجف رفت و در زمره شاگردان مرحوم میرزا عبد الله مازندرانی و مرحوم سید اسد الله اشکوری قرار گرفت.
مدت 12 سال در این شهر زیست و از فقهای آن زمان از جمله سید محمد علی مدرس چهاردهی و استادش میرزا عبد الله مازندرانی اجازه اجتهاد دریافت نمود. پس از رسیدن به مرحله اجتهاد به ایران بازگشت و در رشت اقامت گزید. سید تقی رودباری که مورد توجه مردم گیلان بود به امامت جماعت مسجد صفی رشت دعوت شد. او در سال 1359 هجری قمری دار فانی را وداع گفت. آثار باقیمانده از آن مرحوم تقریرات درس استادش مرحوم میرزا عبد الله مازندرانی است که به خط خود در چند جلد نگاشته است.
روشن، محمد
محمد روشن به سال 1312 شمسی در رشت زاده شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همانجا به پایان آورد و بر اثر تشویقهای استاد زندهیاد پورداود به تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت. وی از سال 1337 تا 1348 به دبیری در دبیرستانهای رشت اشتغال داشت. سالهای بعد دوره فوق لیسانس پژوهشکده فرهنگ ایران را گذرانید.
محمد روشن در سالهای دانشجوئی هماره در خدمت استادان بود. در گردآوری مقالات استاد پورداود با وی افتخار همکاری داشت و در همان اوان فهرستهای دوازدهگانه چهارمقاله نظامی عروضی مصحّح دکتر محمد معین و «ایران از آغاز تا اسلام» ترجمه آن روانشاد را فراهم ساخت. در تمهید مقالات «فرهنگ معین» از همکاران نخستین آن بزرگوار بود.
از اسفندماه 1348 که به تهران منتقل گردید با بنیاد فرهنگ ایران همکاری آغاز کرد که تا انقلاب اسلامی در آن مؤسسه، در بخش «فرهنگ تاریخی زبان فارسی» اشتغال داشت. وی به سال 1350 از وزارت آموزشوپرورش به فرهنگستان ادب و هنر منتقل گشت.
از سال 1350 به پیشنهاد استاد شادروان مجتبی مینوی در شمار 5 تن پژوهشگران نخستین بنیاد شاهنامه فردوسی: آقایان دکتر زریاب خویی، دکتر شفیعی کدکنی و دکتر علی رواقی برگزیده شد. همکاری وی تا روزگار حیات آن بزرگوار (1355) ادامه داشت. پس از «داستان رستم و سهراب» مصحح استاد مینوی، «داستان فرود» مصحح محمد روشن در بنیاد شاهنامه به مناسبت جشنواره طوس در 1354 منتشر گردید.
نخستین اثر محمد روشن که حاصل پژوهش وی در رشت بود «تفسیر سوره یوسف» نام داشت که به تشویق دکتر محمد معین بر سر آن کار شد و به سال 1345 از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر گردید. این اثر در چاپ سوم بر مبنای متن کتاب «قصه یوسف» نام گرفت که به سال 1367 از سوی شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر گردید.
شایسته گفتن است که قرارداد چاپ «منشآت خاقانی» نیز به سال 1345، با دانشگاه تهران منعقد گردید که وی دبیر دبیرستانهای رشت بود و این امر در انتشارات دانشگاه تهران از نوادر است، زیرا منشورات آن دانشگاه مخصوص هیأت علمی دانشگاه تهران میباشد.
محمد روشن با دانشمند وارسته بزرگوار شادروان سید محمد تقی مدرس رضوی از روزگار دانشجوئی همکاری داشت و پس از انتقال به تهران این همکاری تداوم یافت چنانکه چاپ دوم «حدیقة الحقیقه سنائی» که با مقدمهای نو و کشف الابیات همراه است، حاصل اهتمام وی است. همچنین «مثنویهای حکیم سنائی» که به سال 1360 از سوی انتشارات بابک منتشر گردید و چاپ دوم «دیوان سید حسن غزنوی» در سلسله انتشارات اساطیر به سال 1362 به اهتمام وی زیور طبع یافت و نیز «شجره طیبه» تألیف پدر بزرگوار آن استاد شادروان به سال 1352.
محمد روشن پس از انتقال به تهران با مجلات ادبی و تحقیقی پیوندی نزدیکتر یافت، چنانکه سردبیری سال 13 مجله «راهنمای کتاب» با وی بود و نیز ستون نقد و بررسی کتابها و مجلههای دانشگاهی در مجله سخن را نیز بر عهده داشت.
وی از سال 1350 به هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ ایران پیوست و در دورههای فوق لیسانس و دکترای زبان و ادبیات فارسی و دوره فوق لیسانس رشته تاریخ و زبانشناسی تدریس کرد.
محمد روشن از نخستین دوره کنگره تحقیقات ایرانی که از سوی دانشگاه تهران به سال 1349 برپا گردید تا هشتمین دوره آنکه هریک از سوی دانشگاههای فردوسی مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز و ملی سابق (دکتر بهشتی) و بنیاد فرهنگ ایران و فرهنگستان ادب و هنر در کرمان عضویت مؤثر داشت چنانکه 5 دفتر از خطابههای کنگرههای بنیاد فرهنگ ایران و فرهنگستان ادب و هنر با نظارت و ویراستاری وی منتشر گردید.
وی همچنین در کنگره جهانی هزارمین سال تدوین شاهنامه فردوسی که از سوی یونسکو در دانشگاه تهران به سال 1369 برپا گردید عضویت داشت و برای نخستینبار خدشهدار بودن نسخه خطی شاهنامه فلورانس را که تاریخ مجعول 614 دارد و خود توفیق بررسی عین نسخه را در کتابخانه ملی
ص: 705
فلورانس یافته بود اعلام داشت.
محمد روشن در کنگره جهانی بزرگداشت نهمین سده نظامی در دانشگاه تبریز (تیرماه 1370) و نیز کنگره خواجوی کرمانی در دانشگاه کرمان (مهرماه 1370) عضویت داشت. وی در کنگره بزرگداشت استاد دکتر معین از سوی دانشگاه گیلان در اردیبهشت 1370 عضویت هیئت اجرائی کنگره را داشت و نیز در کنگره گیلانشناسی دانشگاه گیلان در شهریور 1372 مشارکت داشت.
محمد روشن در طول سالهای بلند تدریس از کار تحقیق و پژوهش باز نماند.
تصحیح و تحشیه و انتشار تعداد قابل توجهی از آثار ارزنده فارسی مرهون همت و اهتمام و دانش و تبحر محمد روشن است. اهم این آثار عبارتند از:
تفسیر سوره یوسف. الستین الجامع للطائف البساتین. جنگنامه حضرت سید جلال الدین اشرف. لمعة السراج لحضره التاج. بختیارنامه. منشآت خاقانی، افضل الدین بدیل خاقانی. بخشی از تفسیری کهن از مؤلفی ناشناخته.
مشروطه گیلان از یادداشتهای رابینو به انضمام وقایع مشهد. سومین کنگره تحقیقات ایرانی، 34 خطابه. فهرست نسخههای خطی کتابخانه عمومی رشت.
سومین کنگره تحقیقات ایران، 25 خطابه. داستان فرود از شاهنامه فردوسی.
مرزباننامه، سعد الدین وراوینی (2 مجلد). هشتمین کنگره تحقیقات ایرانی، 25 خطابه. هشتمین کنگره تحقیقات ایرانی، 36 خطابه. هشتمین کنگره تحقیقات ایرانی، 27 خطابه. شرف النبی، ابو سعید واعظ خرگوشی، ترجمه نجم الدین راوندی. ترجمه کلیلهودمنه، داستانهای بیدپای، محمد بن عبد الله بخاری.
شرح التعرف لمذهب التصوف، مستملی بخاری (5 مجلد) و تاریخنامه طبری گردانیده منسوب به بلعمی، تاریخ اسلام و ایران.
آثاری که با همکاری محمد روشن منتشر شدهاند عبارتند از:
نامه مینوی، زیر نظر حبیب یغمائی و ایرج افشار و محمد روشن. جشننامه پروین، زیر نظر دکتر محسن ابو القاسمی و محمد روشن. مقالات فرزان، به اهتمام احمد ادارهچی گیلانی، زیر نظر محمد روشن. دیوان سید حسن غزنوی با مقدمه و تصحیح استاد مدرس رضوی.
محمد روشن آثار ذیل را نیز آماده چاپ ساخته است:
شاهنامه فردوسی با مشارکت مهدی قریب. جامع التواریخ رشیدی با مشارکت سید مصطفی موسوی. تاریخنامه طبری- بخش نخست. مثنوی معنوی از مولوی بر مبنای کهنترین نسخه مورخ 677.
زاهد رشتی، محمد
شیخ محمد زاهد رشتی به سال 1295 قمری در شهر رشت بدنیا آمد.
دروس مقدماتی را در زادگاهش فراگرفت و در سال 1312 قمری به نجف رفت و از جمله شاگردان مرحوم میرزا محمد علی مدرس چهاردهی و سید ابو القاسم اشکوری و سید اسد الله اشکوری گردید. زمانی نیز در محضر مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایة و مرحوم سید طباطبائی صاحب عروه و مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی تلمذ نمود. در سال 1327 پس از کسب درجه اجتهاد به رشت بازگشت و به کار تدریس پرداخت. تألیفات زیر از اوست:
جواهر الفقه، مقالات اصولیه، رسایل در علم کلام، کتاب عناوین در اعتقادات و حاشیه بر رساله عملیه میرزا محمد علی چهاردهی.
شیخ محمد زاهد رشتی در ماه شعبان 1380 بدرود حیات گفت.
زرگری، علی
علی زرگری به سال 1298 شمسی در رشت متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود به اتمام رسانید و در 1320 از دانشگاه تهران در رشته زیستشناسی فارغ التحصیل گردید. سپس مدتی به معلمی پرداخت.
در سال 1327 از دانشکده داروسازی دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه دکترای داروسازی شد. به سال 1961 میلادی (1340) از دانشگاه مونپلیه فرانسه دکترای بیولوژی گرفت. در همین سال دوره اکولوژی (شرایط محیط زیست) را گذراند.
در سال 1342 استاد دانشکده داروسازی دانشگاه تهران شد و 6 سال بعد یعنی در 1348 ریاست این دانشکده را بعهده گرفت. وی علاوهبر تدریس به بررسی گیاهان مختلف ایران پرداخته و به دفعات در مراکز علمی کالیفرنیا، لندن، پاریس، ژنو و وین کارهای مزبور را ادامه داده است.
دکتر علی زرگری در حال حاضر استاد بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی تهران است. در دوره بازنشستگی نیز به بررسی و تحقیق خود در زمینه تهیه فرمولهای داروئی از گیاهان ادامه میدهد. مقالات متعددی از وی در مطبوعات داخلی و خارجی به چاپ رسیده و مهمترین آثار او عبارتند از:
1- کتاب گیاهان داروئی در 5 جلد. این کتاب به عنوان برنده جایزه کتاب سال در 1331 و 1372 انتخاب گردید.
2- روش شناسائی گیاهان در 3 جلد. کتاب مزبور نیز به عنوان برنده جایزه کتاب سال 1342 معرفی شد.
کتاب گیاهان داروئی شامل اختصاصات گیاهان داروئی مهم دنیا و کلیه گیاهان داروئی سنتی ایران با مشخصات کامل است. در این کتاب علاوهبر نامهای علمی، اسامی گیاهان به زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی، ایتالیائی، عربی و فارسی آمده است. همچنین در کتاب مزبور، مواد موثر و تاریخچه و خواص درمانی گیاهان، مقادیر مصرفی و ناسازگاریهای آنها با توجه به مآخذ و منابع علمی معتبر و بررسیهای شخصی که در مناطق مختلف ایران انجام گرفته اضافه شده است. ضمنا محل رویش و همچنین مشخصات محل رویش آنها ذکر گردیده است.
نتایج پژوهشهای علمی استاد دکتر علی زرگری همواره مورد استفاده دستاندرکاران دارو و درمان بوده است. تلاش و کوشش چند ساله و مطالعات ارزنده او جهت معرفی گیاهان داروئی به بازار ایران مورد تائید و قبول کشورهای پیشرفته نیز واقع شده است.
سرتیپپور، جهانگیر
جهانگیر سرتیپپور به سال 1282 شمسی در رشت دیده به جهان گشود پدرش سرتیپ عزیز اللّه خان از اعقاب امیر هدایت خان حاکم گیلان ملقب به اتر خان رشتی بود.
در سالهای نوجوانی به نهضت جنگل پیوست و در عداد رزمندگان
ص: 706
میرزا کوچک خان جنگلی درآمد و به این گناه خانه موروثی وی در خیابان بیستون رشت توسط عمال دولت انگلیس به آتش کشیده شد.
سرتیپپور در جریان درگیری میرزا کوچک خان با جناح کمونیستهای کودتاچی به طرفداری از سردار جنگل پرداخت و به اینجهت از طرف قوای سرخ کودتاچی دستگیر و محکوم به اعدام شد ولی بر اثر حمایت و کوشش آزادیخواهان واقعی رشت از مرگ حتمی نجات یافت. بعد از شکست نهضت جنگل به خدمات فرهنگی و هنری مشغول شد و به تشکیل جمعیت «آکتورال آزاد» همت گماشت و پس از چندی، ضمن اتحاد با جمعیت «ترقی ایران» تحت عنوان «جمعیت آزاد ایران» مشغول فعالیت فرهنگی و هنری گردید.
جهانگیر سرتیپپور برای تأمین هزینههای ایجاد قرائتخانه و کلاسهای اکابر و تأسیس مؤسسات خیریه با نوشتن نمایشنامههای تاریخی و اجتماعی «ندای وطن» و «عاقبت وخیم» و «عشق خونین» و به معرض نمایش درآوردن این نمایشنامهها با هیئت تآترال جمعیت آزاد ایران عواید قابل ملاحظهای بدست آورد قسمتی از درآمد حاصله را صرف ایجاد قرائتخانه و کلاس سالمندان و قسمت عمده آن را به خرید زمین ناصریه رشت جهت تأسیس بیمارستان اختصاص داد، بیمارستان مذکور بعدا به همت مردم نیکوکار رشت و سهمیه عوارضی که شهرداری رشت از برنجهای صادراتی اخذ مینمود در همین زمین ساخته شد که به نام بیمارستان پورسینا نامیده میشود.
در جریان تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان جهانگیر سرتیپپور در معیت آزادمردانی چون شیخ بهاء الدین املشی، حاج سید حسن اشکوری، یونس آقاجانی، حاجی خان کلانتری، بهرام خان فرزانه و حسین آقا وطندوست در هرهدشت لیسار ستاد نهضت مقاومت ملی را تأسیس نمود و با تجزیهطلبان به مبارزه مسلحانه برخاست. این نهضت در نوار مرزی بین گیلان و آذربایجان از آستارا تا رودبار و طارم با عوامل فرقه دموکرات آذربایجان شجاعانه جنگید و بعد از شکست فرقه مذکور به منظور قدرشناسی از خدمات میهنی از طرف ارتش مفتخر به دریافت نشان درجه اول شجاعت گردید.
وی از سال 1330 به مدت دو سال و چند ماه از طرف انجمن شهر به ریاست شهرداری رشت انتخاب شد و خدمات ارزندهای نمود که اهم آنها عبارتند از تهیه نقشه جامع شهر رشت وسیله دایره جغرافیائی ارتش بود.
احداث کانالهای فاضلاب در خیابانهای اصلی شهر و تأسیس بنگاه حمایت مادران و نوزادان (که خود سالها ریاست هیئتمدیره آن را به عهده داشت) و استقرار کارگاههای گلدوزی و حصیربافی در مؤسسه نوانخانه رشت و تعلیم صنایع دستی به اطفال یتیم و بینوایان که در این مؤسسه خیریه نگهداری میشدند.
سرتیپپور در دوران نمایندگی مجلس در مقابل فراکسیون «کانون مترقی» حسنعلی منصور فراکسیونی به نام فراکسیون «مستقل» تشکیل داد. مؤثرترین خدمت این فراکسیون تحت ریاست وی مخالفت با لایحهای بود که به موجب آن مستشاران نظامی آمریکا در صورت ارتکاب جرم از تعقیب و مجازات دستگاههای قضائی ایران مصون و محفوظ میماندند و در حقیقت نقشه مزورانهای برای استقرار مجدد کاپیتولاسیون بود. وی هنگام طرح لایحه از طرف دولت حسنعلی منصور در جلسه علنی مجلس با این لایحه مخالفت کرد و از نمایندگان مجلس مصرا تقاضا نمود که به چنین لایحه ننگینی رأی ندهند.
سرتیپپور در زمان تصدی نمایندگی مردم رشت خدمات دیگری نیز انجام داد که اهم آنها عبارتند از: تحصیل اعتبار برای ساختن راه (رشت، فومن و میانه)، گرفتن 200 هکتار زمین از دولت به منظور تأسیس دانشگاه گیلان، تحصیل اعتبار برای خرید زمین جهت ایجاد فرودگاه در رشت، تحصیل اعتبار برای ساختمان جدید زایشگاه، خرید وسائل و لوازم بانک خون برای بیمارستان پورسینا و تحصیل اعتبار برای توسعه قرائتخانه ملی رشت. وی از سال 1350 به بعد از کارهای سیاسی کناره گرفت و مجددا به کارهای فرهنگی و هنری مشغول شد. از جمله فعالیتهای فرهنگی وی عضویت در هیئت امنای سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران، عضویت در پنجمین کنگره بینالمللی باستانشناسی و هنر ایران و ریاست هیئتمدیره سازمان فولکولوریک ایران بود.
سرتیپپور با آداب و سنن و فرهنگ قومی خطه گیلان پیوندی عاشقانه داشت و در احیای گذشته افتخار برانگیز گیلان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آثار منتشرشده جهانگیر سرتیپپور به قرار زیر است:
1- گیلاننامه، جزوهای در 54 صفحه، مصور در تعرفه محصولات کشاورزی و اوضاع طبیعی گیلان.
2- مجموعهای به نام «اوخان» مشتمل بر 70 تصنیف گیلکی که 15 آهنگ آن را خودش ساخته است.
3- نشانیهائی از گذشته دور گیلان و مازندران که تحقیقی عالمانه مربوط به تاریخ باستان شمال ایران تا زمان ساسانیان است.
4- ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلکی که حاوی بسیاری از لغات اصیل و فراموششده گیلکی است و در حقیقت نخستین کتابی است که در زمینه دستور گویش گیلکی در ایران نگارش یافته است.
5- نامها و نامدارهای گیلان که شامل فهرست الفبائی نام بزرگان علم و هنر و ادب و تاریخ گیلان است.
6- ریشهیابی واژههای گیلکی که متضمن وجه تسمیه شهرها و روستاهای گیلان میباشد.
شادروان سرتیپپور در آذرماه 1371 به رحمت ایزدی پیوست و در سلیمان داراب رشت در کنار آرامگاه میرزا کوچک خان جنگلی به خاک سپرده شد.
سمیعی، ابراهیم
پروفسور ابراهیم سمیعی در یک خانواده اصیل گیلانی به سال 1294 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را تا سال دهم در مدرسه شرف گذراند.
در سال 1312 به همراه پدرش عنایت اللّه سمیعی، وزیرمختار وقت ایران به برلین رفت و دوران متوسطه را در آنجا به پایان رسانید و در سال 1314 وارد دانشکده طب مونیخ گردید. تحصیلات طب خود را در آن شهر و بعدا در دانشگاه هایدلبرگ ادامه داد و در سال 1318 فارغ التحصیل شد. از آنپس در دانشگاه مونیخ به عنوان آسیستان جراحی عمومی بکار پرداخت. پس از سه سال
ص: 707
که در این رشته کار کرد ریاست بیمارستان شهر آیبلینگ را عهدهدار شد و تا اتمام جنگ جهانی دوم در آن بیمارستان بود.
پس از آن در سال 1324 آلمان را ترک کرد و به شهر زوریخ سویس رفته در کلینیک جراحی اعصاب دانشگاه زوریخ به عنوان دستیار مشغول کار شد. در سال 1328 به مناسبت مقالات علمی متعددی که انتشار داده بود به درجه پروفسور آگرژه در جراحی اعصاب انتخاب شد. در 1329 به تهران بازگشت.
ابتدا در بیمارستان فیروزآبادی بکار مشغول شد، در سال 1330 به عنوان دانشیار کرسی جراحی اعصاب دانشگاه تهران انتخاب گردید و دو سال بعد به درجه استادی جراحی اعصاب دانشگاه تهران ارتقاء یافت. در سال 1354 به ریاست دانشکده پزشکی دانشگاه تهران منصوب گردید و در سال 1357 بازنشسته شد.
دکتر ابراهیم سمیعی در کنگرههای علمی متعددی شرکت کرده و مقالات بسیاری از او به زبان آلمانی و انگلیسی به چاپ رسیده است. در جریان سی سال خدمت دانشگاهی شاگردان ارزندهای تربیت کرد و به جامعه پزشکی تحویل داده است.
پروفسور ابراهیم سمیعی عضو کالج بینالمللی جراحان و عضو انجمن جراحان اعصاب آلمان است.
سمیعی، احمد
استاد سمیعی (گیلانی) به سال 1299 شمسی از یک خانواده گیلانی در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در رشت گذراند و مدال درجه 2 علمی گرفت. سپس تحصیلات عالیه خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران آغاز کرد و دوره لیسانس را با اخذ مدال درجه 1 علمی به پایان برد. وی بلافاصله وارد دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی شد، ولی به علت گرفتاریهای معاشی و سیاسی نتوانست این دوره را به پایان برساند.
او پس از سالها، در امتحان ورودی 1355 دوره فوق لیسانس زبانشناسی همگانی دانشگاه تهران نیز شرکت کرد و رتبه اول را حائز شد و در سال 1358 این دوره را به پایان برد.
سمیعی در سال 1321 به خدمت راهآهن دولتی ایران درآمد. اشتغال او در راهآهن دولتی ایران، بر اثر گرفتاریهای متناوب سیاسی و حدود پنج سال زندگی در حال تواری و بیش از سه سال زندان، با وقفهها و فترتهای چندماهه تا چند ساله قرین بود. سرانجام پس از 10 سال، در مهر 1356، بازنشسته شد.
سمیعی، مدت مدیدی به شغل ویراستاری در مؤسسه انتشارات فرانکلین و سازمان ویرایش و تولید دانشگاه آزاد ایران اشتغال داشت. در فرانکلین، دبیری «مجموعه سخن پارسی» را ضمن خدمات دیگر بر عهده گرفت. در همین اوان، به دعوت استاد زرینکوب، در دانشگاه تهران (دانشکده ادبیات و علوم انسانی)، و علاوهبر آن، در دانشگاه تربیت معلم و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چند صباحی به تدریس دروس ادبی پرداخت.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز سمیعی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، بنیاد دائرة المعارف اسلام و انتشارات سروش به خدمات ویراستاری مشغول بود. همچنین در دانشگاه گیلان و دانشگاه آزاد اسلامی (واحد گیلان)، دوره فوق لیسانس تربیت مدرس تهران و قم آئین نگارش و ادبیات تدریس کرد.
وی در دورههای کوتاهمدت آموزش ویراستاری موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، نیروی هوائی، مؤسسه امام جعفر صادق (ع) قم، مؤسسه باقر العلوم قم، مرکز نشر دانشگاهی، وزارت ارشاد اسلامی نیز دروس ویرایش زبانی و آئین نگارش را بر عهده گرفت و از این راه در تربیت نسلی از ویراستاران جوان سهیم شد.
از ترجمههای او «دلدار و دلباخته» ژرژساند، «خیالپروریها» ی ژانژاک روسو، «سالامبو» ی گوستاو فلوبر که در ایام محبس ترجمه شدند- و «برادرزاده رامو» و «نظر خلاف عرف درباره هنرپیشگان» اثر دیدرو، «چیزها» اثر ژرژپرک، «چومسکی» اثر جان لانیز، «ساختهای نحوی» اثر چومسکی، «کنفوسیوس» اثر کارل یاسپرس، «مسیح» اثر کارل یاسپرس (در دست چاپ)، «داتا گنجبخش» اثر شیخ عبد الرشید، «هزیمت» اثر ویلیام لویس و مایکل لدین را باید نام برد. از آثار تألیفی او «ادبیات ساسانی»، «آئین نگارش»، «شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام» و مقالههای متعددی عمدتا در زمینه نقد و تحقیق ادبی و آداب و فنون ویراستاری در مجلات سپیده فردا، پیک جوانان، کتاب امروز، ماهنامه آموزشوپرورش، فرهنگ و زندگی، پیام، ققنوس، پویه، رودکی، الفباء، نشر دانش، معارف، زبانشناسی، سروش درخور ذکر است.
سمیعی دو سال نیز با سازمان لغتنامه دهخدا همکاری داشت و اکنون عضو گروه ویرایشی و از مترجمان «فرهنگ آثار» در انتشارات سروش و عضو شورای عالی ویرایش صدا و سیماست.
وی در سال 1370 به عضویت پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب پارسی انتخاب شد و مسئولیت سردبیری «نامه فرهنگستان» به او محول گردیده است.
سمیعی، فریدون
دکتر فریدون سمیعی در یک خانواده معروف گیلان در اسفند 1308 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شاهپور رشت بپایان رسانید. سپس در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت.
در سال 1335 عازم فرانسه شد و دوره تخصصی چشمپزشکی را در بیمارستان نظامی فرانسه «والدوگراس»، نزد پروفسور پیرو و بیمارستانهای دانشگاهی پاریس تحت نظر پروفسور رنارو و پروفسور برژا و پروفسور دوینگ به پایان رسانید و به اخذ درجه دیپلم دولتی در چشمپزشکی از دانشگاه پاریس و اخذ درجه تخصص و عنوان چشمپزشک بیمارستانهای ارتش فرانسه نائل شد.
در سال 1340 به تهران بازگشت و به معاونت مرکز چشمپزشکی ارتش به کار مشغول شد. دورههای کوتاهمدت تخصصی را درباره تراخم نزد پروفسور ناتاف در تونس و دوره آموزشی اولین دوره جراحی میکروسکپی را در ایتالیا گذراند.
دکتر فریدون سمیعی عضو پیوسته انجمن چشمپزشکان فرانسه، عضو انجمن چشمپزشکان آسیا و آفریقا، عضو پیوسته سمپوزیوم تروماتولوژی است. در سال 1966 از طرف هیئت رئیسه انجمن بینالمللی ارگوفتالمولوژی به سمت نماینده ایران در این انجمن انتخاب شد.
در سال 1354 به سمت رئیس بخش چشمپزشکی ارتش منصوب گردید و
ص: 708
در سال 1357 به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.
طی سالهای پس از تخصص در کنگرههای علمی بسیاری از کشورهای ژاپن، آمریکا، فرانسه، هلند، بلژیک، سوئد، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، الجزایر و دانمارک شرکت کرده و مقالات علمی و تجربیات خود را ضمن سخنرانیهای متعدد در این مجامع ارائه نمود.
به پاس مقاله ارزندهای که درباره سوختگیهای چشم در اثر ضایعات شیمیائی زمان جنگ در چهارمین کنگره بینالمللی ارگوفتالمولوژی در سورنتو ارائه داد به اخذ مدال و دیپلم افتخار نائل آمد.
سمیعی، مجید
پروفسور مجید سمیعی در یک خانواده معروف گیلانی به سال 1316 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانید و سپس عازم آلمان گردید. رشتههای بیولوژی و پزشکی را در دانشگاه ماینتس به پایان رساند و سپس دوره تخصص جراحی مغز و اعصاب را زیر نظر پروفسور کورت شورمن شروع کرد و در سال 1349 به اخذ درجه تخصص در این رشته نائل آمد. وی کار علمی را با سمت استادیاری و معاونت بیمارستان جراحی و مغز و اعصاب آغاز کرد. پس از چندی سرپرستی بخش جراحی مغز و اعصاب اطفال را به عهده گرفت. در سال 1351 به اخذ درجه پروفسوری جراحی مغز و اعصاب از دانشگاه ماینتس نائل گردید.
ضمن کارهای پزشکی و تدریس لحظهای از تحقیق و تتبع غافل نبود و در زمینه تورم مغز و ترمیم و بازسازی جراحی اعصاب محیطی مطالعات ارزندهای انجام داد. در سال 1350 اولین دوره از دوران آموزشی جراحی میکروسکوپی را آغاز کرد و در سال 1356 نخستین آزمایشگاه تمرین جراحی میکروسکوپی آلمان را با کمک بنیاد فولکس واگن تأسیس نمود.
تجربیات پیوند اعصاب محیطی و بازسازی اعصاب مغز توجه پروفسور سمیعی را به مشکلات جراحی در قاعده جمجمه جلب کرد و در این زمینه اولین گامهای پیشرفت را برداشت که مورد توجه جهان پزشکی قرار گرفت.
در سال 1356، ریاست بیمارستان جراحی مغز و اعصاب را در شهر هانور به عهده گرفت. در همین سال، کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه لیدن هلند به وی اعطا شد و، در سال 1366 دانشگاه ماینتس تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب را به وی پیشنهاد کرد. در سال 1367، با قبول تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه هانور به کار پرداخت.
از سال 1367 تا 1371 ریاست انجمن بینالمللی قاعده جمجمه را به عهده داشت و در سال 1371 به ریاست فدراسیون جهانی انجمنهای قاعده جمجمه انتخاب شد. بخشی از تجربیات علمی او در 13 کتاب و بیش از 200 مقاله علمی منعکس شده است.
برای تجلیل از مقام علمی و تجربیات ارزنده وی و همچنین گامهای بلندی که در پیشرفت جراحی مغز و اعصاب برداشته است، رئیس جمهوری آلمان غربی در سال 1367 یک قطعه نشان خدمت درجه 1 دولت آلمان را به او اهدا کرد. در همین سال جایزه علمی استان نیدرزاکسن آلمان، به پاس فعالیتهای پرارزش وی در راه پیشرفت جراحی مغز و اعصاب به نامبرده اهدا شد.
پروفسور سمیعی، طی 25 سال اخیر، در بیش از 200 کنگره علمی شرکت و تجربیات پزشکی خود را ضمن سخنرانیهای متعدد ارائه نموده است. وی از سوی مجامع علمی پزشکی جهان تقدیرنامهها و جوایز گوناگونی دریافت کرده و در حال حاضر در جهان پزشکی به عنوان جراح پیشتاز در رشته مغز و اعصاب شناخته شده است.
طی سالهای اخیر، عناوین افتخاری دانشگاه نظامی پکن و دکترای افتخاری دانشگاه پرتوالگره برزیل و ریاست افتخاری انجمنهای گوناگون علمی به نامبرده اهدا شده است. در سال 1367، انجمن جراحان پلاستیک آلمان وی را به ریاست خود برگزید. در سال 1370 به ریاست انجمن جراحان قاعده جمجمه آلمان انتخاب شد. در سال 1372 عضو افتخاری آکادمی ملی برزیل گردید.
سرانجام در سال 1373 ریاست انجمن جراحی مغز و اعصاب آلمان را به عهده گرفت.
آثار پرفسور سمیعی به شرح زیر است:
مقالات: بیش از 200 مقاله علمی در خصوص دستگاه عصبی مرکزی و محیطی.
کتابها: 1. برشنگاری پنوموآنسفال 2. جنبههای نوین اعصاب محیطی 3.
اعصاب جمجمهای 4. ضربههای وارد بر قاعده جمجمه 5. جراحی در ساقه مغز و بطن سوم و اطراف آن دو 6. جراحی قاعده مغز 7. ضایعات اعصاب محیطی 8. جراحی منطقه زین ترکی و سینوسهای پیرامون بینی 9. جراحی منژیم قاعده مغز 10. جراحی کلیووس 11. روشهای نوین بازسازی استخوان، دوخت عروق و اعصاب و نیز پیوند در جراحی پلاستیک و جراحی ترمیمی 12. جراحی قاعده مغز 13. اطلس جراحی قاعده جمجمه.
سهامی، سیروس
دکتر سیروس سهامی به سال 1314 شمسی در بندر انزلی متولد شد.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود به اتمام رسانید، آنگاه از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه لیسانس جغرافیا شد. وی تحصیلات عالیه را در فرانسه در کلرمن فران گذرانید و موفق به اخذ درجه دکتری گردید. وی پس از بازگشت به ایران در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول کار شد.
آخرین سمت او ریاست این دانشگاه بود. استاد سهامی از مترجمان فاضل و پرکار ایران است که بسیاری از آثار جغرافیائی را به زبان فارسی برگردانده است.
اهم آثار ترجمه شده توسط او بدینشرح است:
جغرافیای کمرشدی اثر ایولاکوست، بررسی پیرامون جغرافیای انسانی شمال ایران نوشته گزاویه دوپلانول، سرزمین گیلان اثر الکساندر خودزکو، اقتصاد چین به قلم ژانولسان، زندگی و آثار داستایوفسکی اثر لونید گروسمان، سرود آدمک نوشته پیتروایس (با ابو القاسم پرتوی)، تحلیل جغرافیائی از اولویه دولفوس، فضای جغرافیائی از همین نویسنده، جغرافیای جمعیت اثر پیر ژرژ و مقالات استاد برجسته جغرافیای فرانسه گزاویه دوپلانول درباره جغرافیای شمال ایران.
دکتر سهامی کتاب بستر جغرافیائی تاریخ ایران را خود به رشته نگارش کشیده است.
ص: 709
شهنازی، اسحق
ادیب اریب و فاضل زاهد و پاکباز موحد اسحاق شهنازی به سال 1297 خورشیدی در شهر پرطراوت و ذوقانگیز و خیالپرور رشت در خانواده بهشتی روان محمد یوسف چشم به جهان گشود، با هوای نمگرفته و مرطوب و در زیر آسمان ابری و گریهآلود، به آغوش سبزههای همیشه پاک گیلان پرورش یافت.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در دبستان قاآنی و مدرسه اسلامی به پایان رسانید. مدتی به کار تدریس در سمنان و گیلان اشتغال داشت سپس وارد آموزشگاه عالی شهربانی شد و با درجه ستواندومی فارغ التحصیل گردید.
آنگاه دوره عالی دانشگاه پلیس را به پایان رسانید و به خدمات انتظامی در نقاط مختلف کشور پرداخت. در درجه سرهنگی بازنشسته شد.
شهنازی که ذوق و استعداد سرشاری در شعر و ادب داشت و خود اشعاری زیبا میسرود ضمن اشتغال به تحصیل و کار دوره لیسانس را نیز در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به پایان رسانید.
شهنازی از مؤسسین اولیه انجمن ادبی گیلان بود و به همراهی محمود پورصالح (ترانهسنج) و فریدون نوزاد مجله ادبی ماهانه پادنگ را بنیاد نهاد که 6 شماره منتشر شد و از ماهنامههای ارزنده بود. در آستارا و بهبهان نیز به تأسیس انجمن ادبی همت گماشت و مدتی را که در رشت میزیست عضو شورای نویسندگان رادیو گیلان و نویسنده برنامههای نغمه و سخن شعرای گیلان و اشعار گیلکی بود.
شهنازی صدائی خوش داشت از موسیقی بهرهور بود. از شهنازی آثار ارزندهای در نثر و نظم بجای مانده است. دریغا که در اردیبهشت 1369، خورشیدی زندگیش به چاهسار مرگ سر فروبرد.
صالح، سید عبد الوهاب
سید عبد الوهاب صالح به سال (1294 ه) در روستای ضیابر گیلان به دنیا آمد.
مقدمات علوم دینی را در ضیابر فراگرفت و مدتی نیز در رشت اقامت گزید و از مرحوم حاج میرزا علی مجتهد رشتی بهره گرفت؛ سپس به نجف رفت و از محضر آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و ملا علی نهاوندی و ملا محمد شربیانی کسب فیض کرد. پس از 12 سال تفقه در دین در اواخر سال 1322 قمری به رشت مراجعت نمود. مرحوم آخوند خراسانی در اجازهنامه اجتهاد او نوشت:
«فان قوله قولی و فعله فعلی ...»
او پس از ورود به رشت به تدریس فقه و اصول پرداخت. از شاگردان مشهورش شیخ علی ناصرانی و شیخ یونس (میرزا کوچک خان جنگلی) و سید رضی رودباری بودند.
او در حوادث انقلاب مشروطه و نهضت جنگل نقش مؤثری داشته و همواره محل وثوق طبقات مختلف مردم بوده است.
سید عبد الوهاب صالح در جمادی الآخر 1357 قمری در شهر رشت دار فانی را وداع گفت و در گورستان مدیریه به خاک سپرده شد.
ضیابری، سید محمود
آیت اللّه ضیابری فرزند سید مهدی به سال 1305 قمری در قریه ضیابر به دنیا آمد. تحصیلات نخستین را در مدرسه حاج سمیع و مستوفی رشت گذرانید و در سال 1338 قمری به نجف رفت و از محضر درس شریعت اصفهانی و آقا ضیاء عراقی و شیخ محمد حسین نائینی استفاده برد. همزمان با جنگ جهانی دوم به ایران بازگشت و در رشت اقامت نمود. پس از فوت مرحوم حاج سید مهدی رودباری امام مسجد کاسهفروشان و بنیانگذار مدرسه مهدویه امامت مسجد و اداره حوزه علمیه را به عهده گرفت. پس از انتشار اصول ششگانه انقلاب سفید محمد رضا پهلوی وی به مخالفت برخاست که به همین دلیل برای مدتی همراه با مرحوم سید حسن بحر العلوم دستگیر و زندانی گردید. مرحوم ضیابری در سال 1361 در شهر رشت بدرود حیات گفت و در جوار مرحوم سید مهدی رودباری و در کنار همان مسجدی که نماز میخواند دفن گردید.
ضیاءپور، جلیل
جلیل ضیاءپور در بندر انزلی متولد شد و پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و متوسطه به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران راه یافت و سپس برای ادامه تحصیل و مطالعه در هنر نقاشی به پاریس عزیمت کرد. وی از پیشروان نقاشی مدرن ایران است. در دائرة المعارف لاروس (1983) ضیاءپور مروج شیوه نو و کوبیسم در ایران معرفی شده است.
شرح حال این هنرمند خوش ذوق در فصل نقاشان معاصر گیلان به تفصیل آمده است.
طاعتی، عبد العلی
عبد العلی طاعتی، مردی که روزگاری سر در کار تعلیم و تحقیق داشت، به سال 1297 شمسی در رشت تولد یافت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد و به تهران سفر کرد و به تشویقهای شاعر و استاد نامدار ملک الشعرای بهار در دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ثبت نام کرد و چون دوران تحصیل را تا اخذ درجه لیسانس به پایان برد، به سال 1321 به زادگاه خود رشت بازگشت و 4 سال به کار تدریس پرداخت. وی در تدریس و تعلیم دبیری شایسته و با اهتمام و دلسوز و فداکار بود. پس از انتقال به تهران، چندی در دبیرستانها به دبیری اشتغال داشت و به سال 1329 معاونت و کفالت اداره بازرسی فنی وزارت فرهنگ را عهدهدار شد.
از سال 1333 به همکاری با لغتنامه دهخدا پرداخت. البته وی در روزگار تدریس هرگز از کار تحقیق و نوشتن و شعر گفتن که در جراید محلی و تهران درج میشد بازنایستاد. وی به سال 1327 با دکتر اسد الله آل بویه که هفتهنامه علمی «سازمان» را منتشر میساخت با عنوان سردبیری همکاری داشت.
طاعتی به سال 1338 به اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران نائل آمد. چنانکه گذشت وی در کار تحقیق و پژوهش همتی بلند داشت و آثاری چون «دینداری دکانداری نیست» و «حدیث سعدی» و گفتارهای دیگر منتشر ساخت.
رساله دکترای دکتر عبد العلی طاعتی تصحیح و تحشیه «فرهنگ صحّاح الفرس» است که به شایستگی تمام آن را آراسته ساخت و بنگاه ترجمه و نشر کتاب آن را منتشر کرد. این اثر ارجمند که پس از لغت فرس کهنترین واژهنامه
ص: 710
فارسی است بار دیگر تجدید چاپ شد و به سال 1341 از سوی انجمن کتاب، کتاب برگزیده سال معرفی گردید.
دکتر عبد العلی طاعتی در نخستین کنگره نویسندگان ایران شرکت داشت و شرح احوال و نمونه اشعار او در نشریه آن کنگره به چاپ رسیده است. وی در سال 1357 شمسی در تهران درگذشت.
طاهری، محمد باقر
اشاره
محمد باقر طاهری فرزند احمد بن ملا طاهر به سال 1270 شمسی در شهر رشت متولد شد. در سن 15 سالگی به قصد ادامه تحصیل و تجارت رهسپار باکو و تفلیس شد و از آنجا به کشورهای اروپایی سفر کرد. وی طی این مدت علم حسابداری دوبل و ریاضیات و دیگر علوم را فراگرفت و پس از بازگشت به میهن کتابی در علم حسابداری تألیف کرد که به چاپ نرسیده است. وی مدتی در مدرسه شمس رشت و در تهران به تدریس حسابداری و انجام امور تجاری پرداخت و علاوهبر «کتاب حسابداری دوبل» آثاری نیز در عرفان و مذهب تألیف کرد که عبارتند از: جام احمدی، مثنوی جرعه جام، آفاقنامه، انفسنامه، سرّ الانوار. دیوان جام احمدی وی به چاپ رسیده است. طاهری یکچند با نهضت جنگل همگام شد و پس از پایان گرفتن نهضت جنگل راه اهل طریقت را در پیش گرفت و ایام عمر را در تزکیه نفس و ملاقات بزرگان اهل علم و دین و عرفان میگذراند و مریدانی پیرامون وی گرد آمدند. نسخهای از مثنوی دلنشین «سرنامه» او نزد مرید نزدیکش احمد بنوان به یادگار مانده است. در وادی طریقت، مراد او سید احمد صادقی استرآبادی بود. طاهری در اشعار عرفانی خود از تخلص سرّ یا سرّی استفاده میکرد و نزد اهل طریقت به سرّ الحق مشهور بود.
طاهری با ریاضیات و نظم و نثر فارسی آشنا بود. شعر زیر نمونهای از ظرایف ریاضی اوست و بیانگر یک مربع وفقی است که مجموع اعداد هر سطر یا هرستون یا هرقطر در آن یکسان و برابر با عدد 34 است.
قاعده مربع بدعت فقیر طاهری
خدای واحد (1) و شبهای ماه بینقصان (14)برادران شه مصر (11) و روضههای جنان (8)
بروج (12) و اختر افلاک (7) بر دوام آرندز نرد مهره (2) و اعداد نحس (13) در امکان
ز شش جهت (6) گذران شو به نه فلک (9) پیوندبپرس خانه رمل (16) و بجو طلاق زنان (3)
بلوغ طفل (15) و عناصر (4) چه در میان آمداصابع ید (5) و ایام حجه تا قربان (10)
با توجه به اعدادی که در هربیت تلویحا یا به صراحت ذکر شده جدول وفقی زیر حاصل میشود.
طاهری در مردادماه 1331 وفات یافت.
علیجانی، محمد رسول
پروفسور محمد رسول علیجانی به سال 1317 در رشت متولد شد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و در سال 1341 از دانشکده پزشکی تبریز فارغ التحصیل شد. در 1349 رشته تخصصی جراحی عمومی را در دانشگاه تهران به پایان رسانید و به آمریکا عزیمت کرد.
وی بار دیگر رشته جراحی عمومی را در دانشگاه واشنگتن و فوق تخصص جراحی پیوند کلیه را در دانشگاههای آیوا و مرکز علمی والتررید و پیوند کبد را در دانشگاه پیتسبورگ گذرانید. آنگاه در دانشگاه آیوا مطالعات خود را بر روی پیوند مشترک کلیه، لوزالمعده و اثنیعشر ادامه داد. از سال 1980 به بعد در دانشگاه معروف جرج تاون واشنگتن به تدریس پرداخت و هماکنون استاد تمام وقت این دانشگاه است.
در 1989 میلادی (1368) نخستین پیوند مشترک 3 عضو بدن یعنی کلیه، لوزالمعده و اثنیعشر در واشنگتن توسط دکتر علیجانی انجام گرفت و تاریخ جراحی آمریکا این عمل مشکل را به نام وی ثبت کرد. پروفسور علیجانی اکنون یکی از برجستهترین جراحان پیوند اعضاء در آمریکاست. وی پستهای علمی حساسی از قبیل ریاست جامعه جراحان پیوند اعضاء واشنگتن، ریاست کمیته کلیه و لوزالمعده سازمان توزیع اعضاء منطقه واشنگتن و ریاست کمیته توصیههای علمی سازمان توزیع اعضای همین منطقه را به عهده داشته است.
حاصل مهمترین فعالیتهای علمی این جراح چیرهدست عبارت است از:
ایراد 28 کنفرانس علمی در آمریکا و سایر کشورهای جهان
انتشار 45 مقاله در مجلات علمی راجع به مسائل جراحی و پیوند اعضاء
انتشار 9 مقاله در 6 کتاب تحقیقی
شرکت در 16 کنگره ملی و بینالمللی.
پروفسور علیجانی ضمن تدریس، تحقیقات وسیعی را در زمینه پیوند سلولهای مسئول ترشح انسولین و ساختار ملکولهای آنتیژن ... و بافتشناسی پیوند کلیه آغاز کرده است.
غیاثی، محمد تقی
دکتر محمد تقی غیاثی به سال 1311 در خمام به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در خمام و رشت به پایان رسانید. تحصیلات عالیه را در دانشسرای عالی انجام داد و در رشته زبان و ادبیات فرانسه با احراز رتبه اول به اخذ درجه لیسانس نایل شد. در سال 1340 با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ به پاریس رفت و پس از 4 سال دکترای ادبیات فرانسه را از دانشگاه پاریس دریافت کرد و مدت 5 ماه با بورس مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه(C .N .R .S) به مطالعه پرداخت. سپس به ایران بازگشت. ابتدا در دانشگاه تربیت معلم و بعد در دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فرانسه اشتغال ورزید. مراحل استادیاری، دانشیاری و استادی را در طول سالها تدریس طی کرد و اکنون با
ص: 711
عنوان استاد تماموقت دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فرانسه مشغول است. ضمن تدریس کتابهای سودمندی را برای دانشجویان رشته زبان فرانسه تألیف کرد و نیز آثار ارزندهای را از نویسندگان و شاعران بزرگ فرانسه به فارسی برگردانید. فهرست تألیفات و ترجمههایی که از وی تاکنون به چاپ رسیده به قرار زیر است:
الف- آموزش زبان فرانسه: روش نو در آموزش زبان فرانسه. فرهنگ مکالمه. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات. واژگان نوآموز دستور زبان فرانسه.
کلید زبان فرانسه. فرهنگ زبان کوچه. زبان فرانسه گامبهگام در 4 جلد.
ب- نقد: نقد تفسیری، نقد تکوینی. تفسیری بر سرخ و سیاه استاندال.
تفسیری بر بیگانه کامو. تفسیری بر غثیان سارتر. سبکشناسی ساختاری.
مارسل پروست در آئینه آثارش. نامههای راهبه پرتغالی اثر گیلراک.
ج- قصه: زمین، نوشته زولا. سهم سگان شکاری، زولا. دارایی خانواده روگن، زولا. هفته مقدس، 2 جلد، اثر لوئی آراگون. خدایان تشنهاند، اثر آناتول فرانس. شکار، اثر موریس ژنوآ. قصه کودکان. ستاره و کودک، نوشته دانیل هالهوی.
د- نمایش: تجربه نمایش، نوشته اوژن یونسکو. دختر دم بخت، اثر اوژن یونسکو. آوازخوان طاس، اثر اوژن یونسکو.
ه- شعر: ای آزادی، اثر الوآر.
فخرائی، ابراهیم
ابراهیم فخرائی نویسنده و محقق و مبارز راه آزادی به سال 1317 هجری قمری برابر با 1279 شمسی دیده به جهان گشود و روز شانزدهم بهمن 1366 راهی دیار ابدیت گردید.
جعفر خمامیزاده در مورد آغاز کار فخرائی در یادنامه او چنین مینویسد:
«سالهای حکومت احمد شاه قاجار بود که جنگ جهانی اول پای سربازان روس و انگلیس را به این کشور بازکرد. رفتار وقیحانه و جنایات آنها که ناشی از ضعف حکومت مرکزی ایران و مخالفت با روحیه استقلالطلبی مردم ما بود سبب تشکیل کانون انقلابی جنگل گردید. انقلاب در گیلان حالوهوای دیگری داشت. فخرائی که در آن روزها فقط شانزده سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود میدید که چگونه مجاهدین گیلان با قزاقان روس درگیر بودند، و اولینبار که در مسجد جامع رشت به سخنرانی مجاهد آزاده میرزا حسین خان کسمائی گوش میداد خود شاهد این درگیریها بود. دردی که از این ناروائیها بر دلش نشست باعث شد تا از نیمه راه تحصیل، در گوراب زرمخ به دیدن میرزا برود. شیفته گفتارش گردید و به انقلابیون پیوست. نخست منشی مخصوص میرزا و کمی بعد سرپرست معارف جنگل شد و از این راه بود که توانست به همه جریانهای جنگل وقوف یابد ... سندها و مدارکی را دید که بعدها برای او دستمایهای شد تا در تألیف کتاب ارزنده سردار جنگل از آنها بهره گیرد.»
فخرائی پس از خاموش شدن نهضت جنگل مدتی در اختفا بسر برد و روزهای سختی را گذرانید. در سال 1301 فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را با انتشار روزنامه پیام از نو آغاز کرد. در «فهرست روزنامهها و مجلات ایران» رساله دانشگاهی سید باقر مهنا در مورد اینروزنامه چنین آمده است:
«روزنامه پیام در شهر رشت و به صاحب امتیازی ابراهیم فخرائی در سال 1301 شمسی به طور هفتگی منتشر شده است. ناشر از آزادیخواهان گیلان بوده و روزنامه خود را برای بیداری توده زحمتکش منتشر نموده.»
قبل از انتشار پیام فخرائی به کار تدریس در مدارس رشت اشتغال داشت و مدتی پس از تعطیل پیام به سردبیری روزنامه طلوع برگزیده شد. نخستین شماره طلوع در 1302 انتشار یافت و تا 1304 که به محاق توقیف افتاد 69 شماره منتشر ساخت.
در سال 1306 شمسی همکاری با هیئت مؤسس جمعیت نشر فرهنگ گیلان را آغاز کرد و با کمک سایر افراد هیئت کتابخانه ملی رشت را بنیاد نهاد که از آن زمان تاکنون مورد استفاده و محل مراجعه اهل مطالعه و تحقیق و جویندگان علم و ادب است. فخرائی در دیماه همین سال مجله فروغ را منتشر ساخت اما این مجله ارزنده پس از انتشار دوازدهمین شماره در محاق تعطیل افتاد.
هنگامیکه علی اکبر داور وزیر عدلیه وقت برای تربیت قضات شایسته کلاسهای قضائی را تأسیس کرد فخرایی نیز به تکمیل معلومات خود پرداخت و دوره 2 ساله کلاسهای مزبور را با موفقیت به پایان رسانید. پس از اتمام تحصیل وارد خدمات قضائی شد و در سمتهای مختلف از جمله ریاست دادگستری استان انجام وظیفه کرد. پس از بازنشستگی به کار وکالت اشتغال ورزید.
او در تمام دوران عمر به کار تحقیق و تألیف سرگرم بود و حاصل کار او آثار ارزندهای است که همواره در شمار مراجع و مآخذ معتبر باقی خواهند ماند.
از جمله آثار او کتابهای سردار جنگل، گیلان در جنبش مشروطیت، گیلان در گذرگاه زمان، گیلان در قلمرو شعر و ادب، گزیده ادبیات گیلکی و چند اثر چاپ نشده دیگر است.
«فخرائی به گیلان سرزمین زادگاهش عشق میورزید، هوای گیلان و مردم بیریا و صمیمی آن را پیش از آنکه به جنگل راه یابد دوست میداشت، عاشق تاریخ، هنر و ادبیات و سنتهای اجتماعی گیلان بود.» به سائقه همین عشق بیشتر پژوهشهای او در مورد گیلان و در زمینههای مختلف گیلانشناسی بود.
فخرائی بزرگ مردی مبارز، میهنپرست، شجاع و دانشمند بود. کتاب سردار جنگل را زمانی منتشر ساخت که شاه در کتاب خود تحت عنوان مأموریت برای وطنم میرزا کوچک خان را یاغی و طاغی و فردی سرکش و ماجراجو معرفی کرده بود.
فخرائی این کتاب را در اوج قدرت شاه وسیله پست برای دکتر مصدق به احمدآباد تبعیدگاه او فرستاد و باآنکه از سانسور ساواک شاه بیخبر نبود به خط خود در صفحه اول کتاب نوشت:
«هدیه خونین و غرورانگیز آزادیخواهان گیلان به رهبر رادمردان و سرور آزادگان ایران» روانش شاد باد که افکار و آثارش برای همه آزادمردان گیلان غرورانگیز و افتخارآمیز است.
ص: 712
فخر داعی، محمد تقی
بزرگ مرد روحانی و عالم و ادیب گیلان سید محمد تقی گیلانی به سال 1297 هجری قمری برابر 1258 خورشیدی در گیلان چشم به عالم هستی گشود، از خردی به محضر استادانی چون آقا شیخ محمد طالقانی و آقا میرزا مسیح سمنانی و فاضل تفرشی سپرده شد و با کوشش و جدیت تمام به آموختن علوم متداوله پرداخت و پس از اتمام دورههای درسی این استادان برای تکمیل دانش به عراق رفت و در محضر درس روحانیون ناموری چون آخوند ملا کاظم خراسانی و شیخ عبد الله مازندرانی پذیرفته گردید و درجه اجتهادش را از این بزرگواران دریافت نمود. در این زمان ایران دستخوش انقلاب و دگرگونیهای بنیادی بود، استبداد محکوم به زوال با سرسختی و استنکاف از تسلیم به سرنوشت محتوم نمیخواست جای خود را به آزادی بسپارد. مبارزات سختی در جریان بود، استاد بزرگوارش آخوند ملا کاظم خراسانی وی را به شرکت در این جهاد مقدس تکلیف کرد و او هم به جرگه آزادیخواهان ایرانی مقیم عراق درآمد و فعالیت صمیمانهای را آغاز نهاد و در گیرودار این مبارزات به دستور خراسانی موظف به ارشادات مذهبی و رسیدگی به امور مسلمین ساکن بمبئی گردید، بیدرنگ رخت بدانجای کشید و برای انجام وظیفه محوله، مسئولیت اداره انجمن دعوة الاسلام را به عهده گرفت و توانست به امور مسلمین آن دیار سر و صورتی شایسته بدهد، در همین دوران به مطالعات تحقیقی پرداخت، آموزش درست زبانهای انگلیسی و اردو را مصرا دنبال کرد و تسلط خود را در فراگیری زبان نشان داد و در این زمان «کالج ایندور» وی را جهت تدریس زبان و ادبیات پارسی و تازی دعوت و استخدام نمود و سید محمد تقی گیلانی 4 سال با عشق و شوق به آموزش دانشجویان پرداخت.
محمد تقی داعی الاسلام گیلانی بعد از آنکه امور مسلمین را متقبل شد به کسب القاب داعی الاسلام و سپس در دوران تدریس و تحقیق فخر المحققین مفتخر گردید که حقا شایستگی آن را هم داشت، او در طول عمر 85 سالهاش موفق به نشر آثار ارزشمندی بدینشرح گردید:
ترجمه «تاریخ ایران»، تألیف سرپرستی سایکس در 2 مجلد، از زبان انگلیسی. «تاریخ تمدن اسلام و عرب»، تألیف گوستاولوبون فرانسوی از روی ترجمه اردوی سید علی بلگرامی. «شعر العجم» در 5 مجلد و دیگر از آثار ارزشمند وی: ترجمه «تاریخ علم کلام» تألیف شبلی نعمانی. ترجمه «مجموعه مقالات شبلی نعمانی». ترجمه «تاریخ هند» تألیف امیر علی. ترجمه «تفسیر قرآن» در 3 مجلد، تألیف سید احمد خان.
داعی بعد از بازگشت به ایران خدمات ارزنده خود را در وزارت فرهنگ ادامه داد. درگذشت او به سال 1384 هجری قمری برابر 1343 خورشیدی در تهران اتفاق افتاد.
شادروان سعید نفیسی در مقدمه ترجمه «شعر العجم» نوشته است: «ترجمه اینگونه کتابها کار همهکس نیست و مردی میخواهد که خود در این فن دست داشته باشد و به همان اندازه مؤلف در موضوع محیط باشد. جز آقای فخر داعی من کسی را نمیشناسم که بدین پایه و مایه از احاطه رسیده باشد.[1278]»
قدیری اصلی، باقر
دکتر باقر قدیری اصلی، تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود، رشت به پایان رسانید و برای ادامه تحصیلات عالیه عازم فرانسه شد. پس از 10 سال تحصیل و تحقیق و کارآموزی در بانک ملی، تجارت و صنعت پاریس با درجه لیسانس حقوق و دکترای دولتی اقتصاد از دانشگاه پاریس در سال 1340 به ایران بازگشت.
اولین شغل خود را در مؤسسه تحقیقات اقتصادی دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران به عنوان محقق به طور نیمهوقت شروع کرد و نخستین مقاله تحقیقی خود را در «مجله تحقیقات اقتصادی» دانشکده حقوق زیر عنوان «دلایلی چند بر مصداق نیافتن نظریه مقداری پول در ایران» منتشر ساخت. از آبانماه 1341 به عنوان عضو محقق دفتر طرح و بررسیهای وزارت دارایی به استخدام دولت درآمد و در تهیه «قانون مالیاتهای مستقیم» و تجدید نظر در «قانون پولی و بانکی کشور» مصوب تیرماه 1351 مشارکت داشت. وی در آخر سال 1344 به عنوان استادیار دانشکده حقوق به دانشگاه تهران منتقل شد و پس از پیمودن مدارج استادیاری و دانشیاری به مقام استادی رسید.
دکتر باقر قدیری یکی از بنیانگذاران دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران است که از همان آغاز تأسیس دانشکده، علاوهبر انجام وظایف آموزشی، سرپرستی دانشجویان و بعدا معاونت، مدیریت گروه و نمایندگی دانشکده را در هیئت ممیزه به عهده داشت و دو بار نیز به ریاست دانشکده اقتصاد رسید. وی از اعضاء مؤسس «انجمن اقتصاددانان ایران» است.
دکتر قدیری قطورترین کتاب درسی خود را با نام «کلیات علم اقتصاد» در 752 صفحه برای مدرسه عالی بازرگانی رشت تألیف کرد. وی غیر از دانشگاه تهران در اغلب دانشگاهها و مدارس عالی کشور از جمله دانشگاه ملی، مدرسه عالی بازرگانی تهران، مدرسه عالی بازرگانی رشت، مدرسه عالی بیمه، دانشسرای عالی، دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی تدریس کرده و دارای تألیفاتی به زبانهای فارسی و فرانسه است که مهمترین آنها به زبان فارسی عبارتند از:
سیر اندیشه اقتصادی. کلیات علم اقتصاد. پول و نظریههای پولی. اصول اقتصاد خرد 1. اقتصاد خرد 2 (با همکاری دکتر طهماسب دولتشاهی و دکتر مهدی تقوی). سیاستهای پولی.
قربانی، زین العابدین
آیت اللّه قربانی به سال 1312 هجری شمسی در شهر لاهیجان به دنیا آمد و دروس مقدماتی را در مدرسه جامع لاهیجان فراگرفت؛ سپس برای ادامه تحصیلات مذهبی به قم رفت و در محضر آیت اللّه طباطبائی و آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه گلپایگانی و امام خمینی به تلمذ پرداخت و به کسب درجه اجتهاد نائل آمد. آیت اللّه قربانی در بازگشت به گیلان به کار تحقیق و تألیف و ترجمه و ارشاد خلق پرداخت. وی در مبارزات علیه رژیم پهلوی و برانگیختن مردم گیلان به قیام
ص: 713
نقش بسیار مؤثری ایفا کرد. با وجود اشتغالات سیاسی و اجتماعی لحظهای از کار تحقیق و تتبّع بازنایستاد. اهمّ آثاری که تاکنون از این فقیه دانشمند منتشر شده عبارتند از:
ترجمه جلد 9 و 10 الغدیر، اسلام و حقوق بشر، به سوی جهان ابدی، اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی، علم حدیث، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام، علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، جبر و اختیار، فلسفه آفرینش انسان، اصول دین در پرتو کلام معصومین، زیربنای صلح جهانی (ترجمه)، بزرگترین بیماری قرن بیستم، نقش سینما در زندگی و تمدن جدید، عوامل همکاری میان حکومت و مردم، آیات الاحکام (در 5 جلد)، بلاهای اجتماعی قرن (با همکاری چند تن از نویسندگان)، زن و انتخابات (با همکاری چند تن از نویسندگان).
کسمائی، میرزا حسین
میرزا حسین کسمائی به سال 1244 شمسی در شهر رشت متولد شد و در مدرسه جامع رشت به فراگرفتن عربی و ادبیات فارسی پرداخت و در همین ایام نیز مسیو ژان فرانسوی زبان فرانسه را آموخت، سپس چون اکثر تشنهکامان دانش و فرهنگ عازم حوزه علمی عتبات شد و پس از دو سال تحصیل به گیلان بازگشت.
آقا شیخ حسین جوان در جامه روحانیت پیشنماز مسجد صالحآباد رشت شد، ایران در مسیر انقلاب قرار داشت و شیخ حسین مجذوب افکار آزادیخواهان بود، به همین سبب از رهبری مذهبی چشم پوشید تا به صف مشروطهطلبان بپیوندند و از راهی دیگر و شیوهای ستیزهجویانه به رهبری و ارشاد خلق بپردازد.
شوق به تکمیل تحصیل و آگاه شدن از علوم و هنر جدید میرزا حسین خان را راغب به مطالعه در کشورهای بیگانه و شناخت پدیدههای علمی در جهان غرب نمود، بازارچه سبزهمیدان رشت را به فروش رسانید و سفری به پطروگراد، تفلیس و مسکو کرد. بعد از یک سال اقامت در دیار بیگانه به رشت بازگشت و بیدرنگ به عضویت کمیته ستّار درآمد و فعالیتهای خستگیناپذیری را آغاز کرد. در قیام محرم 1327 هجری قمری توسط مجاهدین گیلان علیه حکومت وقت فرماندهی گروهی از مجاهدین مأمور تسخیر دار الحکومه را بر عهده گرفت و با ابراز شجاعت فراوان خاطرههای شیرین و پرارزشی در خاطرهها از خود به یادگار گذاشت.
تسخیر گیلان مقدمه سقوط تهران و فتح ایران توسط آزادگان کوشا بود، مجاهدین بعد از پیروزی کمیسیون عالی را که در واقع جایگزین مجلس مقننه و نهادی کاملا انقلابی بود به وجود آوردند، این بزرگمرد پیشرو و بیتوقع را نامزد عضویت در کمیسیون عالی نمودند و با محبوبیت کاملی که داشت به اتفاق آراء انتخاب شد و خوب میدانیم این مجلس به کوتاه زمانی مصدر تحولاتی اساسی در کشور گردید.
روسهای تزاری که تحمل استمرار مشروطه را در ایران نداشتند به بهانههای گوناگون آزادیخواهان را زیر فشار قرار دادند و در رشت و انزلی و تبریز مرتکب اعمالی زشت و غمانگیز شدند؛ کسمائی ناچار به مهاجرت تن درداد و به فرانسه رفت و در آنجا به فراگرفتن هنر نقاشی پرداخت. در این هجرت غمانگیز او دچار فقر مالی شد.
بعد از بازگشت به ایران به نهضت جنگل پیوست و مسئولیت اداره روزنامه به او محول گردید، اما این همگامی به درازمدت نکشید، میان او و جمعی دیگر از سران جنگل اختلاف پدید شد، کسمائی با اجازه میرزا کوچک خان جنگل را ترک گفت و راهی تهران گردید. در آنجا روزنامه وقت را تأسیس کرد و مستقلا به مبارزات آزادیخواهی ادامه داد، بعد از انتشار 66 شماره تصمیم گرفت روزنامه را از تهران به رشت منتقل نماید و برای انجام مقصود به زادگاهش برگشت و دگرباره گرفتار درگیریهای بسیار شد.
در سال 1299 خورشیدی به سرای باقی شتافت؛ جنازهاش با احترام فوق العاده و در میان تأثر جامعه در سلیمان داراب به خاک سپرده شد.
میرزا حسین خان کسمائی در تاریخ ادبی گیلان مقامی والا دارد، او را باید از پیشروان شعر گیلکی دانست که عاشقانه در رواج زبان بومی گام برمیداشت، متأسفانه جز تعدادی شعر گیلکی که از وی در مجله فروغ به چاپ رسیده چیزی به یادگار نمانده است.
کشاورز، کریم
یکی از نامدارترین مترجمانی که در تاریخ ترجمه ایران، نامی بلند یافته و گامهایی اساسی در راه عرضه آثار ارجمند جهانی به هممیهنان برداشته کریم کشاورز است.
کریم کشاورز به سال 1279 هجری شمسی در رشت زاده شد، مادرش گیلانی و از خاندانی بازرگان پیشه و پدرش یزدی و در همه زمینههای سوداگری آشنا به احوال جامعه بود. جامعه اقتصادی روبهرشد رشت که در تولید ابریشم و ریسندگی گامهایی برمیداشت با دو شهر یزد و کاشان که در کار قالیبافی و ریسندگی دارای تجربههای درخشان بودند دادوستد چشمگیر داشت.
میرزا محمد وکیل التجار یزدی که از سرشناسان بازار گیلان و در براندازی استبداد محمد علی شاهی از کوشندگان بود، در دوره اول و دوره دوم به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد.
پیوستگی مردم گیلان با اندیشههای نو، که با تحولات و دگرگونیهای اجتماعی در روسیه شوروی آغاز گردیده بود، در اعتلای فرهنگ و آگاهیهای اجتماعی بهرهای بسزا یافته بود. رشت پایگاه انجمنهای فرهنگی، مراکز هنری، نمایشی، کتابخانههای عمومی، چاپخانهها و مجلات و روزنامهها و کلاسهای سوادآموزی بود.
کریم کشاورز در چنین محیطی پرورش یافت. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، در مدرسه آلیانس فرانسه با زبان فرانسوی آشنایی یافت و چون به تحصیل در مدرسه فلاحت، که بیشترین مدرسان و آموزگاران آن، فرانسوی بودند و درسهای خود را به زبان فرانسه القا میکردند، پرداخت، به خواست مسئولان و همکلاسیها به کار ترجمه درسها و تهیه جزوههای درسی به فارسی مشغول شد و بدینگونه نخستین گامهای ترجمه را با پختگی آغاز نهاد.
چنانکه خود نوشته است، زبان روسی را نخست به مکالمه آموخت و سپس با پایه و مایه ادبی و آموزش مکتب آن آشنایی یافت. بدان سبب همکاری
ص: 714
با کنسولگری شوروی در رشت را آغاز نهاد و به سمت دبیری در آن دستگاه به کار ترجمه پرداخت. چون کار ترجمه در کنسولگری بیشتر جنبه سندی داشت، مداقههای ضروری در شروع کار مایه نهایت اهتمام وی در زبان نقل و ترجمه گردید.
کشاورز در سن 18 سالگی نخستین ترجمههای خود را که منظومهای از هاینریش هاینه است در مجله فرهنگ رشت به سال 1298، منتشر ساخت. پس از آن به خواست آقای حسن ناصر از دانشوران زمانه که سرپرستی «انجمن امید ترقی» را داشت به ترجمه چندین نمایشنامه از راسین و کرنی پرداخت و آن را برای اجرا به شادروان دائی نمایشی، که بازرگانی با فرهنگ و روشنفکر بود و خود با بهپای داشتن گروهی نمایشی به کارگردانی و بازیگری هم میپرداخت، سپرد. انجمن نشانی طلا به کشاورز اهدا کرد که منشور آن در مجله فرهنگ رشت به چاپ رسیده است.
کریم کشاورز پس از عزیمت به تهران به دبیری انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی برگزیده شد.
از گامهای سودمند و نخستین انجمن، انتشار مجلهای به نام «پیام نو» بود که از سال 1323 هجری شمسی آغاز گردید. شورای دبیران آن از برگزیدگان نویسندگان و هنرمندان روزگار خود بودند، چون: صادق هدایت، استاد سعید نفیسی، عبد الحسین نوشین، بزرگ علوی، دکتر عیسی بهنام، دکتر مهدی بیانی و کریم کشاورز. مدیریت سال نخستین مجله با استاد سعید نفیسی و دورههای پس از آن با بزرگ علوی بود.
از ابتکارهای ارجمند انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی، به دبیری کریم کشاورز، برگزاری «نخستین کنگره نویسندگان ایران» بود که در 4 تا 12 تیر ماه 1325 با مشارکت 78 تن از نویسندگان و شاعران ایرانی و نیز چند تن از شاعران و نویسندگان شوروی به عنوان مهمان برپا گردید.
در هیئت رئیسه کنگره محمد تقی بهار (ملک الشعرا)، وزیر فرهنگ وقت، صادق هدایت، استاد علی اکبر دهخدا، خانم مهکامه محصص، استاد بدیع الزمان فروزانفر، میلانی، علی اصغر حکمت، دکتر شایگان و کریم کشاورز عضویت داشتند.
کریم کشاورز در کار ترجمه و نویسندگی کارنامهای بس درخشان و متنوع و ارجمند دارد. وی همواره در راه معرفی آثار بزرگ ادبی و هنری و تاریخی و اجتماعی جهانی گامهایی بلند برداشته است. از آغاز کار با ترجمه شاهکارهای ادبی و اجتماعی در راه آشنایی جامعه تشنه ایرانی با چنین آثاری منشأ خدماتی بزرگ گردید و در نیمه راه زندگی با ترجمه آثار برگزیده تاریخی و تحقیقی نامی جاودانه از خود به یادگار گذاشت.
فهرستی از کتابشناسی آثار کشاورز گویای عظمت اهتمام او و نشان شور و شیفتگی وی به کارنامه ادبی خود است:
تألیفات کریم کشاورز عبارتند از: حسن صباح (مجموعه کتاب برای جوانان). هزار سال نثر پارسی (در 5 مجلد). گیلان (مجموعه کتاب برای جوانان). یادداشتهای سفر حسنک یزدی به گیلان (برای کودکان). 14 ماه در خارک (یادداشتهای روزانه زندانی).
آثاری که کریم کشاورز از زبانهای روسی و فرانسه به فارسی ترجمه کرده است عبارتند از:
موژیکها اثر چخوف. دوبروسکی اثر پوشکین. بلّا اثر لرمونتوف. دشمنان از ماکسیم گورکی. موضوع روسیه از کنستانتین سیمونوف. عشق بیپیرایه از وانداواسیلو سکایا. زارع شیکاگو از مارک تواین. دوران کودکی از ماکسیم گورکی. قهرمان دوران از لرمونتوف. شهر در تاریکی اثر پریستلی. کارد و طناب با 3 داستان دیگر از ژرژ سیمون. جنایتی در گابون از ژرژ سیمون.
لبخند بخت اثر گیدوموپاسان. نهضت سربداران از پتروشفسکی. خاطرههای جنگ دوم جهانی از شارل دوگل (3 جلد). بازی با مرگ اثر ارل استانلی گاردنر. شهریار کوهسار از ادمون آبو. اشکانیان از دیاکونوف. کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول از پتروشفسکی. کودکی، نوباوگی، جوانی از تولستوی. تاریخ ماد از دیاکونوف. تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده 18 میلادی از پیگولو سکایا و چند نویسنده روسی. آبیاری در ترکستان از بارتولد. اسلام در ایران اثر پتروشفسکی. ترکستاننامه از بارتولد. مقدمه فقه اللّغه ایرانی اثر اورانسکی. گزیده مقالات تحقیقی از بارتولد. افسانههای کردی از رودنکو. آشغالدونی اثر کارولینا ماریا دوژورس. باران سیاه از ماسود زی ایبوسه.
کی استوان، حسین
حسین کی استوان (معتمد الوزاره) در بندر انزلی متولد شد و در مدارس قدیمی تحصیل کرد. او چون بر این عقیده بود که تنها راه پیشرفت و ترقی و سعادت کشور ارتقاء سطح فرهنگ و دانش کشور و مبارزه با جهل است همچون گروهی از روشنفکران زادگاه خود به همکاری رایگان با میرزا حسن رشدیه پرداخت و به کار تدریس و تعلیم مشغول شد. همزمان با فعالیتهای فرهنگی و آموزشی از امور سیاسی نیز فارغ نبود و همگام با آزادیخواهان و روشنفکران گیلان علیه نفوذ و دخالت روسهای تزاری در امور داخلی کشور و انحراف و فساد هیئت حاکمه به مبارزه برخاست و به همین سبب سرکنسول روسیه تزاری تقاضای تبعید او و چند تن دیگر از همفکران وی را به وزارت امور خارجه تسلیم کرد.
کی استوان در نخستین مجلس مؤسسان ایران به نمایندگی مردم گیلان انتخاب شد. وی همچنین از دوره چهارم به بعد چند دوره نمایندگی مردم انزلی را در مجلس شورای ملی به عهده داشت.
پس از آنکه متوجه شد راه مجلس بر صاحبان عقیده و افراد ملی بسته شده از فعالیتهای انتخاباتی چشم پوشید و دعوت وزارت امور خارجه را برای خدمت در خارج از کشور پذیرفته راهی چین گردید و سالهای متمادی در آن دیار بهسر برد.
وی که در سال 1303 روزنامه «پرساد» را منتشر میساخت پس از بازگشت از چین بار دیگر فعالیتهای مطبوعاتی را آغاز کرد و به انتشار روزنامه «مظفر» پرداخت. اینروزنامه پس از مدتی در اسفند ماه 1325 در محاق توقیف افتاد.
از کی استوان مقالات بسیار و چند کتاب از جمله «سیاست موازنه منفی» به جای مانده است.
ص: 715
گلچین گیلانی
در سال 1323 مجله سخن با درج شعری از گلچین گیلانی زیر عنوان «باران» نمونهای متعالی از شعر نو را منتشر ساخت.
با نشر این شعر نام دکتر مجد الدین میر فخرایی معروف به گلچین گیلانی در محفلهای شعری بلندآوازه گشت و چشم امید بسیار کسان به سوی او دوخته شد.
وی به سال 1289 شمسی در رشت متولد شد. پدرش سید مهدی میر فخرایی متولد تفرش است که به روزگار جوانی در خدمت وزیر و مستوفی حاکم تبریز بود و از سوی صدر اعظم وقت ملقب به «دبیر دفتر» گردید. چندی بعد با سمت معاونت مالیه گیلان در رشت مشغول کار شد.
مجد الدین تحصیلات ابتدایی را در رشت و تحصیلات متوسطه را در تهران به پایان رسانید. بیش از 13 سال نداشت که با دختری 13 ساله از بستگان خود ازدواج کرد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در مدرسه دار المعلمین (دانشسرای عالی) رشته ادبیات و علوم تربیتی را به پایان رسانید و موفق به اخذ درجه لیسانس شد. سپس در امتحانات اعزام دانشجو به خارج شرکت کرد و به انگلستان عزیمت نمود. در یکی از شهرهای انگلستان رشته پزشکی را آغاز کرد و پس از مدت کوتاهی وارد دانشگاه لندن گردید.
دوران تحصیلات پزشکی او مقارن با جنگ جهانی دوم بود. اغلب دانشجویان ایرانی ناچار به وطن مراجعت کردند ولی میر فخرایی با تحمل تمام مشکلات و مصائب دوران جنگ در انگلستان باقی ماند؛ برای امرار معاش به کارهای گوناگون تن درداد و تحصیل علم را فرونگذاشت. پس از پایان طب عمومی و اخذ تخصص به پاس خدماتی که طی دوران جنگ در بیمارستانهای نظامی برعهده گرفته بود پروانه کار و گشودن مطب به وی داده شد.
در مدتی که گلچین به تحصیل اشتغال داشت همسرش با خانواده او در تهران زندگی میکرد و بالاخره از یکدیگر جدا شدند. وی بار دیگر با یک پرستار ایرانی در لندن ازدواج کرد که حاصل آن دختری به نام «ژیزل» بود ولی این ازدواج نیز دوامی نیافت و منجر به جدایی گردید. او سومین بار نیز یک همسر ایرانی انتخاب کرد و تا پایان عمر با او عاشقانه زیست.
گلچین در نوجوانی شعر گفتن آغاز کرد؛ در آن زمان به شیوه کهن شعر میسرود. هنوز دوره دبیرستان را به پایان نبرده بود که دو شعر از وی در مجله فروغ رشت به چاپ رسید.
شعر نخستین عنوان «مایه پیروزی» داشت و گویای قریحه و ذوق شاعر بود. مطلع و مخلص آن را میآوریم:
امروز روز سعی و گه کار استبیکار مرد در دو جهان خوار است
گلچین به باغ دهر چنین میگفتامروز روز سعی و گه کار است
مدیر مجله در زیر این شعر نوشته بود:
«چکامه فوق تراوشی از قریحه و استعداد محصل جوان گلچین گیلانی است که پس از فراگرفتن تعلیمات ابتدائیه در رشت اینک تکمیل تحصیلات خود را در مدارس تهران تعقیب میکند. با اهتمام و مجاهدتی که در اکتساب علوم و فضائل از معزی الیه سراغ داریم یقین حاصل است که طی مدارج عالیه تحصیلات، قریحه و ذوقیات محصل جوان را برای خدمات مهم و ذی قیمتی به مملکت و مولد و منشأ خود مجهز خواهد ساخت.»
شعر دوم که «زیر و زبر عمر» نام داشت مطلع آن چنین است:
بسی شبها گذشت و شد سحرهابه خواب غفلتاند این بیخبرها
و مقطع آن:
ز اعمال نکو وز دانش و علمز خود بگذار در گیتی اثرها
هنگام تحصیل در تهران به سرودن شعر و فعالیتهای ادبی ادامه داد. در انجمن ادبی ایران به ریاست شیخ الرئیس افسر عضویت داشت. در اثر ممارست شاعری توانا گردید. او با آنکه دانشجوی پزشکی بود در لندن نیز اشعاری نغز و زیبا میسرود. چند قطعه شعر به شیوه نو از او در مجله «روزگار نو» چاپ لندن منتشر گردید که شعر «برگ» از آن شمار بود. نیما یوشیج پیشگام شاعران نوپرداز به دوستی که مجله را برای وی فرستاده بود ضمن نامهای نوشت: «... اما در این قطعه که شما خواستهاید مرا به لذت با آن همآغوش کنید همهچیز دلچسب است. همهچیز حساس و از حیث نتیجه هم ممتاز ... من خودم هم از این قبیل شعرها داشتهام و خواهم داشت. برای جوان این را عیب ندانید ... به استعداد و دید او که برق میزند نگاه کنید. بله من هم لذت میبرم ... ادبیات ما بعد از مدتهای مدید دارد تکانی میخورد ...»[1279]
گلچین ظاهرا پس از سفر به انگلستان دفتر شعری با عنوان «نهفته» منتشر ساخت که در کتابشناسیها نامی از آن نرفته است. وی دفتر شعر دیگری با نام «مهر و کین» که منظومهای ضد جنگ است در تهران منتشر ساخت که تاریخ نشر آن نامعلوم است. مضمون شعر گویای آن است که در فاصله سالهای 1325- 1320 سروده شده است. سالها پس از آن مجموعه شعر دیگری زیر عنوان «گلی برای تو» از گلچین در تهران به چاپ رسید.
نادر نادرپور شاعر معاصر ایران گلچین گیلانی را آفریننده چند نمونه از زیباترین اشعار امروز پارسی میداند. وی طی مقاله مفصلی در کیهان[1280] مینویسد:
«پیش از آنکه صدای شعرش را بشنوم، صدای خودش را در فیلمهای خبری موویتون شنیده بودم که با جمله گلچین از انگلستان گزارش میدهد، اخبار زمان جنگ را آغاز میکرد. اندکی بعد، نخستین شعرش را به نام باران در مجله سخن خواندم:
باز، باران، با ترانهبا گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانهمن به پشت شیشه
تنها، ایستادهدر گذرها
رودها راه اوفتاده
نادرپور در همین مقاله مینویسد:
«چهل سال، در دیار غربت زیست، اما آن دیار، به سرزمین کودکیاش میمانست: همان آسمان بارانریز و همان طبیعت سرسبز را داشت و آیا بدین سبب نبود که او دل از آن برنمیکند و رخت از آن برنمیکشید؟
آری، گلچین گیلانی، کودکی و سرزمینش را با خود از گیلان به انگلستان
ص: 716
برد و از اینرو، احساس غربت نکرد ... با این همه، گاهگاه، به یاد خانهای میافتاد که در بامداد جوانی، ترکش گفته بود و این یاد، حسرت سوزان بازگشت را در دلش بیدار میکرد:
یک روز، دو باره خانه خواهم رفتدر خواهم زد چو مرد بیگانه
خواهی پرسید:- کیست پشت در؟خواهم پرسید:- کیست در خانه؟
آری، یک روز، خانه خواهم رفتدر خواهم زد چو مرد دیوانه
دیوانهتری به خشم خواهد گفت:- او دیگر نیست توی این خانه!
یک روز، دو باره، خانه خواهم رفت ...اما، اما، کجاست آن خانه؟
نه مادر، نه پدر، نه در ...آیا همهچیز بود افسانه؟»
نادرپور قطعه «پرده پندار» را که به سال 1326 در ماهنامه جهان نو چاپ شده بود نمونه بهترین و زیباترین اشعار گلچین میداند و در مورد آن مینویسد:
«اما قطعه پرده پندار که به سال 1326 در ماهنامه جهان نو انتشار یافت، چنان حس تحسین مرا برانگیخت که سرایندهاش را تا دیرزمانی، شاعر برگزیده من کرد. هنوز هم، با اینکه سالها از آن ایام میگذرد، سراسر آن قطعه را به یاد دارم و گاهگاه، مطلعش را زمزمه میکنم:
پشت شیشه، باد شبرو، جار میزدبرف سیمین، شاخهها را بار میزد
پیش آتش، یار مهوش نرم نرمک، تار میزد ...»
نادرپور در تجزیه و تحلیل سبک و شیوه گلچین مینویسد:
«طبع گلچین گیلانی، به رغم اقامت چهل سالهاش در مغرب زمین، تأثیر مستقیم شعر اروپایی (خاصه، انگلیسی) را نپذیرفت و همچنان ایرانی ماند، اما از میراث سخن قدیم پارسی بهرهای نیافت و حسن و عیب شعرش نیز در همین است. کلام ساده او از لحن ادیبانه دور و به زبان محاوره امروزی نزدیک است و گاهی هم، از لغزشهای لفظی خالی نیست؛ واژههایش بیآنکه همیشه خوش تراش و سنجیده باشد سرشار از رنگ و تصویر است و مجموع سخنش، همچون سرود جاوید کودکی و جوانی، آهنگی شاد و سبکبار دارد ...
اما اگر من، تأثیر مستقیم شعر فرنگی را در طبع گلچین انکار میکنم، تأثیر نامستقیم همان شعر را در شیوه بیان و شکل سخنش میپذیرم: گلچین گیلانی شاعری است که در کار نوآوری، نه از بدعت نیمایی، بلکه از تحولات شعر اروپایی الهام گرفته است.»
گلچین گیلانی، در آذر ماه 1351 چشم از جهان پوشید.
گلشنی، عبد الکریم
دکتر عبد الکریم گلشنی به سال 1307 شمسی در شهر رشت زاده شد.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد. در سال 1330 نشریه سیاسی- انتقادی «هفگز» را در رشت تأسیس کرد، که جمعا هفده شماره (از آذر 1330 تا خرداد 1331) به چاپ رسید. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 وی مدت سه سال در وزارت فرهنگ به کار معلّمی پرداخت و در سال 1335 برای ادامه تحصیلات عالی به آلمان مسافرت کرد و تا 1348 در دانشگاه هامبورگ به تحصیل و تحقیق و تدریس اشتغال داشت. در سال 1347 (1968 میلادی) به اخذ درجه دکترای تاریخ و شرقشناسی نائل گردید. در شهریورماه 1348 به دعوت رسمی دانشگاه پهلوی (سابق) به وطن بازگشت و به عنوان استاد قراردادی و سرپرست بخش تاریخ دانشکده ادبیات و علوم دانشگاه شیراز به کارهای علمی و اداری مشغول شد. در سال 1355 به تهران انتقال یافت و به جمع استادان و اعضای هیئت علمی گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پیوست و مدیریت گروه تاریخ دانشگاه تهران را بر عهده گرفت. وی از 1364 تا 1368 به عنوان رئیس کمیته تخصّصی تاریخ با شورای عالی برنامهریزی ستاد انقلاب فرهنگی و همچنین سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها همکاری دائمی داشت. دکتر گلشنی ضمن اشتغال به امور آموزشی و تدریسی در دانشگاههای هامبورگ، شیراز، تهران، شهید بهشتی (ملّی سابق)، تربیت معلم و آزاد اسلامی، به کارهای پژوهشی نیز پرداخته است. از آثار او به جز تألیف کتاب «فرهنگ ایران در قلمرو ترکان» و ترجمه «قیام گئومات مغ»، پنجاه مقاله تحقیقی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام در مجلات علمی آلمانی و ایرانی به جای مانده است. او اکنون دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران است و از 1365 با مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، همکاری دارد.
گیلک، محمد علی
محمد علی گیلک (خمامی) به سال 1275 شمسی متولد شد. در مدرسه شمس رشت به تحصیل پرداخت. همزمان با شروع نهضت جنگل به اقتضای شور جوانی و عشق به آزادی به این نهضت پیوست و چون دارای استعداد زیاد و معلومات قابل توجهی بود در رده مدیریت و رهبری نهضت قرار گرفت.
هنگامیکه نخستین حکومت جمهوری ایران در گیلان تشکیل شد وی به سمت کمیسر (وزیر) فوائد عامه در هیئت دولت جمهوری منصوب گردید. پس از پایان کار نهضت جنگل به قفقاز مهاجرت کرد. در بازگشت به گیلان در بندر انزلی به کار تدریس پرداخت. سپس در رشت عضویت هیئت تحریریه روزنامه طلوع را پذیرفت. مدتی در بیمارستان ملی رشت (پورسینای فعلی) به کار پرداخت و بعد به خدمت بانک ملی ایران درآمد.
قبل از آغاز خدمت در بانک ملی امتیاز روزنامه «رشت» را گرفت و به چاپ و نشر آن پرداخت. اینروزنامه از نشریات خوب و ارزنده گیلان بود.
نیما یوشیج شاعر نوپرداز معاصر طی نامهای به گیلک در مورد روزنامه رشت نوشته است:
«دوست من گیلک، شماره اول روزنامه رشت که به عنوان من فرستاده شده بود رسید. در بین همه روزنامههای ولایتی که من در رشت دیدم ... روزنامه
ص: 717
شما محتوی اطلاعاتی است که میتواند برای مردم سودمند واقع شود ...»[1281]
محمد علی گیلک به زبانهای فرانسه و انگلیسی آشنائی داشت. تاریخ گیلان نگارش خودزکو را از فرانسه به فارسی برگردانید که در مجله فروغ رشت به چاپ رسید. دو اثر دیگر از وی باقی است که عبارتند از «شیخ زاهد گیلانی» و «تاریخ انقلاب جنگل». وی در آبانماه 1345 به دیار باقی شتافت.
لاکانی، محمد
شیخ محمد لاکانی فرزند شیخ مهدی لاکانی رشتی به سال 1291 شمسی در نجف بدنیا آمد. تحصیلات ابتدائی و علوم دینی را در رشت فراگرفت. در 1312 به قم عزیمت کرد و تحصیلات مذهبی خود را در این شهر ادامه داده از آیت الله بروجردی اجازه اجتهاد گرفت. از سال 1329 در شهر رشت اقامت گزید و به اداره مدرسه دینی و ارشاد طالبان علم و تألیف و نگارش آثار ارزندهای پرداخت که اهمّ آنها عبارتند از:
شرح بر قطع و ظن و استصحاب و تعادل و تراجیح رسائل شیخ انصاری، شرح بر مکاسب محرمه و معاطاة و خیارات، شرح بر مباحث الفاظ کفایة الاصول آخوند خراسانی، رسالهای در اشتباهات شهید ثانی در شرح لمعه و همچنین رسالههای دیگری در مباحث مختلف مانند قاعده لاضرر، رضاع، جمع بین الرأیین، اعتقادات، درایة، بحث نفس، علم اخلاق، قواعد فقهیّه و اصولیه.
از جمله اقدامات عام المنفعه این فقیه فاضل احداث بیمارستان دویست تختخوابی دکتر حشمت است که در شمار بهترین بیمارستانهای شهرستان رشت میباشد.
لاکانی، مهدی
شیخ مهدی لاکانی فرزند ملا محمد حسین لاکانی به سال 1294 هجری قمری به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال 1318 هجری قمری برای ادامه تحصیلات به نجف رفته مدت 19 سال به کسب معارف اسلامی از جمله فقه و اصول و کلام و فلسفه پرداخت. او در محضر اساتیدی مانند مرحوم سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی تلمذ کرد و در سال 1327 به ایران بازگشته در رشت اقامت گزید. شیخ مهدی در سال 1370 قمری به جهان باقی شتافت.
از او تألیفاتی بجای مانده است که اهم آنها عبارتند از: شرح مباحث الفاظ کفایة الاصول آخوند خراسانی، کتابی در علم انساب و بقاع و امامزادههای ایران و عراق، ادعیه، نوشتههائی به سبک انوار المجالس و مجالس المؤمنین.
از اقدامات نیک آن مرحوم تجدید بنا و احیاء مدرسه مستوفی رشت و تجدید ساختمان مسجد خواهر امام میباشد.
مجتهدی، محمد علی[1282]
کتاب گیلان ؛ ج2 ؛ ص717
تر محمد علی مجتهدی به سال 1287 شمسی در لاهیجان متولد شد.
تحصیلات ابتدائی را در لاهیجان و متوسطه را در دار المعلمین و دبیرستان شرف تهران به پایان رسانید. به سال 1310 در گروه چهارمین دوره محصلین اعزامی به فرانسه عزیمت کرد. وی در دانشکده علوم لیل چهار شهادتنامه مخصوص دوره لیسانس را گذرانید و به اخذ درجه لیسانس نائل گردید. چون در شهادتنامه مکانیک استدلالی بین کلیه دانشجویان فرانسوی و خارجی مقام اول را حائز شد از طرف سرپرست محصلین ایرانی در فرانسه مورد تقدیر واقع شد و ضمن دریافت جایزه، به پاریس منتقل گردید تا تحصیلات دوره دکترای خود را در دانشگاه معروف سوربن بگذراند. در سه ساله آخر تحصیل در دانشکده علوم پاریس (1938- 1935) به اخذ سه دیپلم عالی فوق لیسانس در آنالیز عالی، مکانیک مایعات، آئرودینامیک و ئیدرودینامیک عالی نائل آمد. در سال 1938 میلادی رساله دکترای دولتی خود را که در رشته علوم ریاضی در موضوع «حل برخی مسائل مکانیک مایعات» نگاشته بود با امتیاز «شایان افتخار» گذرانید. دکتر محمد علی مجتهدی در سال 1317 به ایران بازگشت و با سمت دانشیار ریاضی در دانشکده علوم و دانشسرای عالی به تدریس پرداخت و خدمت دولتی را با معلمی آغاز کرد. در سال 1320 به دانشکده فنی تهران منتقل شد و به عنوان استاد کرسی آنالیز ریاضی به تدریس پرداخت. وی پس از ارتقاء به رتبه 10 استادی به درخواست خود بازنشسته شد. اما پس از بازنشستگی مشاغل حساس و مهمی را به عهده گرفت که ذیلا به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
دکتر مجتهدی در مرداد 1323 به سمت ریاست کالج البرز برگزیده شد و تا اوائل سال 1358 در این سمت باقی بود. او طی 34 سال هزاران دانشآموز برجسته را تربیت کرد. شایستگی فوق العاده او در مدیریت موجب شد که دبیرستان البرز در اغلب کشورهای جهان به ویژه کشورهای اروپا و آمریکا به عنوان یکی از بهترین سازمانهای آموزشی ایران شناخته شود. فارغ التحصیلان البرز که در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی خارج عضویت یافته و به مقامات ارزنده علمی دست یافتهاند عموما موفقیت خود را مرهون حسن مدیریت و مراقبتهای صمیمانه دکتر مجتهدی میدانند.
دکتر مجتهدی چنان به کار تعلیم و تربیت جوانان شایسته و لایق دل بسته بود که در هرپست و مقامی ریاست دبیرستان البرز را رها نکرد. او همزمان با تدریس در دانشکده فنی، دانشسرای عالی، هنرسرای عالی، دانشکده افسری، نیروی هوائی و دانشگاه ملی (سابق) با توجه به تجربیات گرانبهای خود در دانش ریاضی و سوابق درخشان تحصیلی کتب و آثار ارزنده و معتبری در زمینه ریاضیات تألیف کرد. بسیاری از تألیفات او جزء کتابهای درسی دوره متوسطه و دورههای عالی قرار گرفت. این استاد فاضل به اعتبار تبحر و تسلط خود در علوم ریاضی و به پاس خدمات ارزندهاش به دریافت نشان علمی از وزارت فرهنگ فرانسه و نیز نشان درجه اول فرهنگ ایران نائل آمد. یکی از مهمترین خدمات دکتر مجتهدی تأسیس دانشگاه صنعتی در تهران بود، او را باید به حق بنیانگذار دانشگاه شریف دانست. سایر مشاغل حساس او بدینقرار است: عضویت کمیسیون علمی فرهنگستان از سال 1317 تا سال 1320. عضویت رسمی شورای عالی فرهنگ از سال 1323. مدیریت کل اداری و آموزشی وزارت فرهنگ در سال تحصیلی 1326- 1325. سرپرستی محصلین ایرانی در فرانسه در سال 1339. ریاست دانشگاه شیراز در سال 1340. ریاست دانشگاه پلیتکنیک تهران از سال 1341
ص: 718
تا 1344. نیابت تولیت دانشگاه صنعتی شریف از 11 آبان 1344 تا بهمن ماه 1346. ریاست دانشگاه ملی در سال تحصیلی 1347- 1346. نشریه معتبر اطلاعات سال در شماره 1357 ضمن معرفی خدمات دکتر مجتهدی نوشت:
«دکتر مجتهدی با 34 سال ریاست و مدیریت کالج البرز تنها ایرانی است که در چنین مدت طولانی به یک مؤسسه آموزشی معتبر ریاست داشته است. وی با آنکه طی این مدت عهدهدار سمتهای مهم دیگری از قبیل ریاست دانشگاهها بوده، ولی به طور مداوم در پست ریاست البرز یعنی بزرگترین و مهمترین سازمان آموزشی متوسطه ایران باقی است. او یک مدیر خوب و شایسته و واجد کلیه صفات و شرایط مدیریت است. از نظر طول مدت ریاست و مدیریت در ایران هیچکس تاکنون با دکتر مجتهدی رقابت نکرده است.»
محصص، مهکامه
سرور مهکامه محصص از شاعران معاصر خطه همیشهسبز و بارانخیز گیلان است که در سال 1291 خورشیدی، در شهر ادبپرور و شاعرخیز لاهیجان پا به عالم هستی نهاد. پدرش میرزا احمد خان مستوفی محصص از فضلا و مادرش ساره سلطان فاضلهای هنرمند از لاهیجان بود. ساره سلطان در خط و نقاشی نامور بود و این برای سرور امتیازی بزرگ بشمار میرفت. که از خردی توانست در محضر استاد باشد. برای تعلیم او معلمین سرخانه گرفتند و سرور در نه سالگی معادل یک فارغ التحصیل متوسطه دانش اندوخته بود و از نوجوانی وظیفه تعلیم و تربیت کودکان و بزرگسالان را به عهده گرفت. بعد از درگذشت پدر و مادر سرور به رشت نقل مکان نمود و در سنی کم مدیریت آموزشگاه اکابر نسوان را متکفل شد. او خود در اینمورد میگفت: چون زنان کلانسال مرا با سن کم و جثه و اندام نوجوانان به مدیریت خویش دیدند به شگفت اندر شدند و حتی شاید تمایل به تمکین از دستورات مدیره خود را نداشتند ولی مقاومت و محبت و فروتنی و دقت مدیریت من به آنها اجازه تمرد از دستورات آموزشی را نمیداد و در چنین موقعیتی در نخستین دبیرستان دخترانه رشت به نام دار المعلمات، رشته ادبیات را برای تدریس پذیرفتم.
سرور در سال 1307 خورشیدی با پسر عمویش عباسقلی محصص ازدواج کرد و بعد از دو سالی که به خانه شوی رفت از خدمات فرهنگی کناره جست و به امور زندگی و خانهداری پرداخت. شوهرداری سرور چندان بدرازا نکشید؛ عباسقلی خان در 1317 خورشیدی به عارضه بیماری قلبی درگذشت در حالیکه آقایان محمد علی، داریوش، اردشیر و ایراندخت محصص را بیادگار خود برای همسرش نهاده بود و این زن بزرگوار هم برای پرورش و آموزش فرزندان لحظهای از تلاش و تکاپو بازنایستاده خود را وقف جگرگوشگانش کرد.
در این اوقات هیئت آمریکایی کلیه تأسیسات خود را به دولت ایران واگذار نمود و دبیرستان دخترانه فروغ رشت هم یکی از این تأسیسات ارزشمند بود که از شهرت و اعتبار والایی بهره داشت. وزارت فرهنگ از این بانوی بزرگوار خواست مدیریت چنین آموزشگاه ارزندهای را بپذیرد. مهکامه با عشق خاصی که به فرهنگ داشت، فراخوانی خویش را پذیرا گردید و هشت سال تمام آنجا را بهتر از گذشته اداره نمود. در این زمان چون فرزندانش وارد تحصیلات دانشگاهی شده بودند ناچار به تهران مهاجرت کرد، در همانجا میبود تا ابدیت وی را به خود فراخواند.
سرور الدوله مهکامه محصص در سال 1313 در مسابقه انجمن ادبی ایران برای هزاره استاد سخن فردوسی شرکت نمود و رتبه ممتاز را به خود اختصاص داد. در نخستین انجمن ادبی گیلان بااینکه همه اعضا حتی سخنور بزرگ اسماعیل دهقان دوست داشتند سمت ریاست انجمن را به او تفویض کنند ولی او خود با احترام استاد مذکور نیابت ریاست را پذیرفت و با مدیریت خاص خود اداره انجمن را به عهده گرفت. در نخستین کنگره شعرا و نویسندگان ایران نیز در ردیف ملک الشعراء بهار و دیگر نامداران شعر و ادب ایران بر کرسی هیئترئیسه جای گرفت. از این شاعره خوشقریحه پنج هزار بیت شعر باقی مانده است.
میان مهکامه با پروین شاعر بزرگ معاصر دوستی ژرفی برقرار بود و این دو زن ادیب که هریک به گونهای در جوانی محکوم به تنهایی شده بودند تا آخرین لحظات زندگی رشته مودت را به استحکام اولیه میان خود حفظ کردند.
سرور الدوله در شعر مهکامه تخلص میکرد و گاه نیز از اسم سرور استفاده مینمود. غزل زیبای زیرا به هنگام خداحافظی با دوشیزگان دبیرستان فروغ رشت در دیماه 1328 ارتجالا سروده و هدیه عزیزان گیلان نموده است:
چو کردگار مددکار و یارکار من استفروغ کار من، از لطف کردگار من است
گر اعتبار کسان مکنت است و مال و منالکمال و دانش و فرهنگ اعتبار من است
دیار غرب ز خورشید شرق نورانی استدیار علم درخشنده از دیار من است
مراست کشور ایران، بسان جان عزیزبه ویژه خطه گیلان که لالهزار من است
چگونه ترک کنم سرزمین گیلان راکه زادگاه من و ایل و همتبار من است
به خاک پاک تو سوگند ای دیار عزیزکه نام تو شرف و عزّ و افتخار من است
اگر به صورت ظاهر، فتاد تفرقهایهمیشه نقشه تو در بر و کنار من است
به صفحه دل من نقشه وطن نقش استچرا که نقش وطن دلبر و نگار من است
فروغ مهر و ادب، جلوه جمال زن استکه نور صبح درخشان به شام تار من است
امید هست که دیدارها شود تجدیدچو این امید به قلب امیدوار من است
پیام سرور مهکامه، دوستان این استفروغ علم در این شهر یادگار من است
اردشیر محصص نقاش چیرهدست و کاریکاتوریست پرآوازه که آثارش در نشریات معتبر آمریکا و اروپا به چاپ میرسد از ذوق و استعداد مادر هنرمندش
ص: 719
بهره وافی دارد.
محقق، محمد باقر
دکتر محقق به سال 1298 شمسی در رشت متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خود به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه قم به این شهر عزیمت کرد. بعد از شش سال تحصیل در حوزه علمیه رهسپار تهران شد و پس از اخذ دیپلم متوسطه تحصیلات خود را در دانشکده الهیات (معقول و منقول) ادامه داد. در سال 1324 با کسب رتبه اول موفق به اخذ درجه لیسانس گردید و جهت ادامه تحصیل بار دیگر عازم قم شد و در حوزه علمیه از محضر استاد فقید آیت اللّه مرعشی نجفی و سایر اساتید کسب فیض کرد. مدتی در رشت به تدریس ادبیات و علوم دینی اشتغال ورزید و در سال 1334 برای گذراندن دوره دکترا به تهران بازگشت. از سال 1330 به بعد کار تحقیق و تألیف را آغاز کرد و تاکنون بیش از 40 جلد کتاب ترجمه و تألیف نموده که برخی از آنها منتشر شده و برخی دیگر آماده چاپ و انتشار است. استاد محقق در دوره پس از انقلاب در مشاغل مختلف علمی خدمت کرد که اهم آنها عبارت است از: معاونت آموزشی دانشگاه علامه طباطبائی، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی. طی سالهای اخیر از مسئولیتهای اداری کنارهگیری کرد و به تدریس اشتغال ورزید.
اهمّ آثار استاد عبارتند از: دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن در 25 جلد (5 جلد منتشر شده است)، حقوق مدنی زوجین در زمان زناشوئی دائم از نظر قرآن، روش تدریس تعلیمات دینی در مدارس، بیان احکام و موضوع نسخ ترجمه ناسخ و منسوخ ابن المتوج بحرانی، تفسیر المحقق لمؤلفة المحقق در چند جلد (2 جلد منتشر شده است)، نمونه بیّنات در شأن نزول آیات، قرآن و امام حسین، قصاص در قرآن و سنت، اسماء و صفات الهی در قرآن، گنجینه احکام قرآن.
وی همچنین چندین رساله جهت دانشگاهها تألیف و تدوین کرده که اهمّ آنها عبارتند از: رساله علم منطق و متدولوژی، رساله مبانی فلسفه، رساله علوم قرآنی، رساله تاریخ فقه و فقهاء، رساله اصول اخلاق، رساله علم کلام، رساله در فلسفه اسلامی، رساله مقدمه تفسیر، رساله معارف اسلامی، رساله آیا قرآن ترجمهناپذیر است؟ ...
محمدی گیلانی، محمد
آیت اللّه حاج شیخ محمد محمدی دعویسرائی معروف به گیلانی در روستای دعویسرا از توابع شهرستان رودسر در سال 1307 دیده به جهان گشود. وی پس از طی دروس مقدماتی برای ادامه تحصیلات مذهبی به قم عزیمت نموده و از محضر امام خمینی و آیت اللّه علامه طباطبائی بهرههای فراوان برد و به درجه اجتهاد نائل گردید. وی که در مبارزات علیه رژیم پهلوی در هدایت و روشنگری مردم استانهای گیلان و مازندران به قیام علیه آن رژیم نقش به سزائی داشت از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران از طرف امام خمینی به عنوان رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز منصوب گردید و تا تیرماه سال 1362 در این سمت انجام وظیفه کرد. از تیرماه سال 1362 به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب گردید. با وجود کثرت اشتغالات سیاسی و اجتماعی از قبیل عضویت در مجلس خبرگان، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام اسلامی، عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و ریاست دیوان عالی کشور همچنان کار تحقیق و تدریس را ادامه میدهد. بعضی از تألیفات این فقیه فاضل بدینشرح میباشد:
1. المعاد فی الکتاب و السنة 2. قضا و قضاوت در اسلام 3. حقوق کیفری در اسلام 4. امام راحل و فقه سنتی 5. شرح مناجات شعبانیه 6. شرح زیارت امین اللّه علیه السلام فی البداء 7. عصمة الانبیاء علیهم السلام 8. الامامه و الخلافه فی القرآن.
مدرس چهاردهی، محمد علی
محمد علی معروف به مدرس چهاردهی فرزند محمد نصیر پس از فراگرفتن مقدمات راهی عتبات گردید و محضر درس بزرگانی مانند شیخ مرتضی انصاری و میرزای رشتی را درک کرد و چون متعهد شده بود پس از رسیدن به مقام علمی به تدریس سطوح فقهیه و اصولیه و کلامیه بپردازد به «مدرس» شهرت یافت. از او بیش از 10 رساله باقی مانده است که عبارتند از:
اصول الفقه، تبیان اللغة، التحفة الحسینیه، التذکرة الغرویه، ترجمه مصائب النواصب و نواقص الروافض، ترجمه مکارم الاخلاق طبرسی، تعلیقات منهج المقال فی علم الرجال، شرح بر قواعد علامه حلی، حاشیه بر هیئت و شرح تشریح الافلاک، حاشیه بر ریاض المسائل و ...
او به سال 1334 هجری قمری در شهر نجف وفات یافت.
مدنی، رضا
زندهیاد دکتر رضا (عیسی) مدنی مقدم به سال 1322 در رشت زاده شد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را تا پنجم در زادگاه خود به پایان رسانید؛ در سال 1342 در تهران موفق به اخذ دیپلم گردید. وی مدت 4 سال به شغل آموزگاری پرداخت، سپس رهسپار آلمان شد و در دانشگاه هنر شهر اشتوتگارت به تحصیل پرداخت، پس از اخذ درجه مهندسی در رشته معماری موفق به گذراندن دکترای معماری گردید و اندکی پس از آن به سمت استادیار دانشکده معماری دانشگاه هنر اشتوتگارت برگزیده شد و تا هنگام مرگ در همین سمت مشغول بود.
شادروان مدنی شاعر و هنرمند نیز بود. در شناخت شعر کلاسیک و نو مهارت داشت. به اقتضای ذوق و شوق تخصصی که در کار مهندسی و معماری داشت در طراحی و نقاشی دست داشت. وی طراحی و نقاشی را به تجربه آموخته بود، اما از وجود استادان هنرمندی چون محمد علی رضائیان بهرهمند گردید. تخصص وی اگرچه در رشته معماری و مهندسی ساختمان بود، اما به سبب عشق و علاقه بیپایانی که به میهن و زادگاه خود داشت در اوقات فراغت به پژوهش و ترجمه و نگارش در زمینه ایرانشناسی میپرداخت و او بیشترین همّ خود را صرف پژوهش و مطالعه در باب گیلانشناسی میکرد.
از شادروان مدنی افزون بر مقالههای تحقیقی درباره گیلان که در «یادگارنامه فخرائی» و مجلههای «آینده»، «دامون» و ... به چاپ رسیده ترجمه کتاب «فرمانروایان گیلان» نوشته رابینو با همکاری م. پ. جکتاجی و نیز معماری سنتی گیلان و فرایند توسعه شهری (به زبان آلمانی) باقی مانده است. مرحوم مدنی در
ص: 720
نظر داشت در فرصتی مناسب به ترجمه این کتاب دست یازد و آن را به ضمیمه واژهنامه معماری گیلکی- آلمانی و آلمانی- گیلکی که از پیش فراهم آورده بود منتشر سازد که متأسفانه فرصت آن را نیافت. وی به سال 1365 در اشتوتگارت درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
مرعشی، احمد
احمد مرعشی نویسنده و مترجم پرکار گیلانی به سال 1307 در رشت تولد یافت. تحصیلات ابتدائی و بخشی از متوسطه را در رشت به پایان رسانید و پس از اخذ دیپلم در تهران برای ادامه تحصیل در رشته شیمی نفت به آلمان عزیمت کرد و در دانشگاه اشتوتگارت به تحصیل پرداخت.
پس از بازگشت به ایران کار ترجمه و تألیف را پیشه ساخت و به اشتغال در سازمانهای دولتی رغبتی نشان نداد. کتابها و مقالات زیادی را به رشته نگارش کشیده یا از زبان آلمانی به فارسی برگردانید. حاصل کار او حدود 25 اثر، تحقیق، نگارش و ترجمه است که اهم آنها عبارتند از: فرهنگ آلمانی- فارسی، با مقدمه استاد پورداود. «واژهنامه گویش گیلکی» به انضمام اصطلاحات و ضرب المثلها.
«تاریخچه ژنیکولوژی» (زن و زایمان در 250 سال اخیر). «اسب آتشی در غرب وحشی» (تاریخچه احداث خط آهن در غرب آمریکا). «غرب چگونه تسخیر شد؟». «خاطرات آدولف آیشمن». «95 ساعت آخر عمر موسولینی». «کلئوپاترا».
«آشویتس یا دروازه جهنم». «عشقها و اشکهای ژوزفین». «سرگذشت کامرون».
«قلبم را به تو هدیه میکنم». «فرار بزرگ». «زنده باد مرگ». «زود بمیر عزیزم».
«گل سرخ و شمشیر». «امیلی». «اعجوبهها». «شوهر فرنگی». «ماه پری» و ...
مظفرزاده، میرصالح
یکی از بزرگمردان سیاست و مبارزه و قلم در گیلان میر صالح مظفرزاده بود که در سال 1277 شمسی در شهر رشت به دنیا آمد. میر صالح در رشت، پیش افراد دانشمند دانش آموخت و با شوقی که به فراگیری زبان بیگانه داشت توانست با کوشش زیاد بر زبان روسی تسلطی پیدا کند. در همین زمان نهضت جنگل نضج گرفت و میر صالح جوان با روحیه آزادیخواهی خود پا به میدان مبارزه با استبداد و مداخلات روزافزون اجانب نهاد و به این نهضت شکوهمند پیوست و به کوتاه زمانی در صف مقدم نهضت جای گرفت و طرف مشاوره و اعتماد فراوان میرزا کوچک خان جنگلی شد.
میر صالح مظفرزاده همیشه با صداقت و ایمان خاص در صفوف مقدم مبارزه جای داشت و چون به انگیزههائی ندای جمهوری در گیلان درداده شد و میرزا به ناگزیر شورای انقلاب را در رمضان 1338 برابر جوزای 1299 خورشیدی تشکیل داد او را به عضویت در شورای جنگل انتخاب نمود، ولی عمر این شورا بسیار کوتاه بود، در این موقع نهضت جنگل دچار بحران شد و بین میرزا کوچک خان رهبر انقلاب و گروهی از چپگرایان به رهبری احسان الله خان اختلاف افتاد. میرزا مجددا به جنگل پناه برد، وی که رهبران کمونیست شوروی را در افکار و عقاید انقلابی صادق تصور میکرد میر صالح مظفرزاده و گائوک را به نمایندگی خود روانه مسکو ساخت. آنها از گفتگو با رهبران جدید شوروی نتیجهای نگرفتند و ناچار به گیلان بازگشتند.
مظفرزاده و گائوک در بازگشت از این سفر در انزلی توسط دولت کودتائی احسان الله خان دستگیر و چندی را در یک کشتی جنگی روسها زندانی شدند، میرزا در پاسخ نامه احسان الله و خالو قربان و سرخوش صریحا به این موضوع اشاره کرده مینویسد: «اکنون گائوک و مظفرزاده تلخی بی مهری شما را میچشند.»
مظفرزاده دگرباره در 1299 خورشیدی به همراه گائوک به نمایندگی از سوی میرزا کوچک خان برای شرکت در کنگره ملل شرق به بادکوبه رفت، نامه گویائی به هیئت مدیره کنگره نوشته و اعلام داشتند: «... اشخاص وارده از انزلی برای شرکت در کنگره ملل شرق به سمت نمایندگی ملت ایران و هم چنین تمام ایرانیهائی که از ترکستان و از ولایات بادکوبه جمع شدهاند، به استثنای چند نفر آنها نمایندگان ملت و دولت انقلابی ایران و یا ولایات انقلابی ایران نبوده و نیستند ...»
متأسفانه کنگره هدفی خاص را دنبال میکرده توجهی به این اعتراض نداشت و با تصمیمات اشتباهآمیز، شکست انقلاب اصیل مردم گیلان را باعث گردید.
میر صالح مظفرزاده بعد از نهضت جنگل مدتی مغضوب هیئت حاکمه بود.
در این زمان او را در شورای نویسندگان روزنامه «طلوع» و مجله «فرهنگ» پیدا میکنیم که مقالات مستدل و ارزندهای نوشته و نشر میدهد، به ترجمه کتابهای «بعد» و «در غرب خبری نیست» میپردازد. هنگامیکه جو اجتماعی سیاسی کشور مساعد شد به استخدام شهرداری رشت درآمد. در همین ایام سازمان ثبت اسناد و املاک کشور موجودیت یافت و میر صالح مظفرزاده خود را به این سازمان منتقل ساخت و دوران خدمت را در پستهای حساس ریاست اداره ثبت رشت، قزوین، کرمانشاه و بالاخره معاونت ثبت کل کشور به کار اداری ادامه داد. در شهریور ماه 1320 که کشور ما از شمال و جنوب مورد هجوم دو نیروی قدرتمند قرار گرفت، مظفرزاده به رشت عزیمت کرد و با همفکری عدهای از یاران قدیم اقدام به تأسیس «حزب جنگل» نمود، اگرچه این حزب نتوانست به ایفای نقشی بپردازد، ولی در هرحال عاملی در تنویر افکار جامعه محسوب میشد.
مظفرزاده در سالهای 24- 1323 به نمایندگی از طرف مردم رشت به مجلس شورای ملی رفت و چندی هم روزنامه «بسوی هدف» را منتشر ساخت، او مردی خلیق، صادق القول، مؤدب و خادم بود که پس از عمری فعالیت در سال 1343 خورشیدی در تهران به رحمت ایزدی پیوست.
معصومی اشکوری، سید حسن
سید حسن معصومی اشکوری فرزند سید ابو القاسم اشکوری است. پدر و پسر هردو از مراجع زمان خود بودند. سید ابو القاسم از شاگردان میرزای رشتی بود که در سال 1325 هجری قمری وفات یافت و سید حسن نیز که دارای تألیفاتی در فقه و اصول بود پس از 72 سال زندگی در شهر رشت درگذشت. سید حسن در گیرودار مشروطیت آراء و نظرات آخوند خراسانی را تبلیغ میکرد و در جریان وقایع جنگل و نفوذ قوای سرخ در گیلان فعالیت داشت. وی به دو زبان عربی و فارسی شعر میسرود. برخی از اشعار سید
ص: 721
حسن معصومی تحت عنوان آذرکده حسینی (رشت 1334 ش) به طبع رسیده است. از آثار دیگر او تقریرات آخوند خراسانی و حاشیه بر کفایه است. وی یک دوره علم اصول را به زبان عربی در 2000 بیت به نظم کشیده است.
معین، محمد
اشاره
محمد معین، مردی که در فرهنگ و ادب ایران نامی بلند و جاودانه یافته است، به سال 1291 شمسی در رشت زاده شد و در کمتر از ده هزار روز حیات علمی، سی هزار برگ اثر ارزنده از خود به جای نهاد. تاریخهای دیگری که در برخی از نشریات به چاپ رسیده درست نیست.
محمد معین از خاندان عالمان بود و چون از پدر بازمانده بود در نزد نیای خود شیخ محمد تقی معین العلما و آقا سید مهدی رشتآبادی مقدمات دانش را فراگرفت و این سبب آشنائی وی با زبان و ادب تازی گردید.
دوره نخستین دانشآموزی استاد در رشت گذشت و نیمه دوم را در دار الفنون تهران به پایان آورد. در دانشسرای عالی، رشتههای ادبیات فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را در خرداد 1313 با معدلی درخشان تمام کرد. پس از گذراندن دوره شش ماهه دانشکده افسری احتیاط، شش ماه اول سال 1314 را به خدمت نظام وظیفه گذراند و در مهر ماه آن سال به دبیری دبیرستان شاهپور اهواز منصوب شد و سپس ریاست دانشسرای مقدماتی شبانهروزی پسرانه را یافت.
در همین روزگار به شیوه مکاتبهای، روانشناسی عملی و دیگر رشتههای آن را چون خطشناسی و قیافهشناسی و مغزشناسی، از آموزشگاه عالی روانشناسی بروکسل (بلژیک) فراگرفت. به سال 1316 به دریافت نشان علمی از وزارت فرهنگ نائل آمد. دکتر معین در سال 1318 به تهران بازگشت و به تحصیل دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی پرداخت و آن دوره را با شور و شیفتگی به پایان آورد. او از رساله عالمانه خود با عنوان «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی» به راهنمائی استاد پورداود دفاع کرد و نخستین دکتر زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شناخته شد. رساله دکترای دکتر معین در سال 1326 از سوی دانشگاه تهران منتشر گردید و در چاپ دوم با بازنگریهای ژرف آراسته شد و نامی دیگر گرفت: «مزدیسناو ادب فارسی».
آشنائی دکتر معین با استادان نامداری چون علامه محمد قزوینی، ابراهیم پورداود، که به گونهای شایسته با شیوه پژوهش فرنگیان آشنائی داشتند و پشتکار و بردباری خود او، اثری درخشان به جای نهاد. در راه نقد و بررسی متون و در زمینه لغت و دستور مجدّانه به تحقیق پرداخت. زبانهای باستانی ایران را آموخت و در آموزشگاه عالی ایرانشناسی که به کوشش استاد پورداود بنیان گرفته بود به تدریس پرداخت. به سفارش علامه قزوینی با دانشمند نامی علی اکبر دهخدا در لغتنامه همکاری آغاز نهاد و در کار فرهنگ و لغت بصیرتی وافر یافت و به آراستن و پیراستن «برهان قاطع» که از نمونه- وارهای پژوهش است پرداخت. چندانکه حاشیههای «برهان قاطع» به تنهائی گویای شایستگی بسیار در ریشهشناسی واژهها و چیرگی او در شناخت منابع و گویشهای ایرانی است.
دکتر معین که از سال 1318 به تدریس در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات پرداخته بود به استادی دانشگاه تهران رسید و کرسی «تحقیق در متون فارسی» به سال 1329 به وی تفویض گردید. از نادرهها آنکه، معین گذشته از احاطه و وسعت تحقیق و پژوهش، در تدریس نیز تبحر و چیرگی داشت.
استادی صمیم و سختگیر و دلبسته بود.
دکتر معین که در کسب دانش رنجهای فراوان برده بود و ناهنجاریهای بسیار دیده بود با اعتماد به نفسی وافر، شخصیت علمی خود را بازشناخته بود و حریم آن را والا و گرامی میداشت. او پایه و مایه دانشوری و کار تدریس و تحقیق را چندان والا میشمرد که هیچ مقامی را برتر از راه برگزیده خود نمیدانست. از آن بود که در زندگی خود و پس از آن حرمتی وافر یافته بود وی با وقوف بدین حرمت حتی اصرارهای استادان خود را در پذیرش وزارت فرهنگ ناشنوده گذاشت.
دانشگاه هاروارد از دکتر معین به سال 1333 برای ایراد خطابه و بازدید از مؤسسات علمی و فرهنگی دعوت کرد. در بازگشت از آمریکا دکتر معین از کتابخانههای لندن و پاریس دیدار کرد. در سال 1336 به دعوت دولت شوروی سفری به آن کشور کرد و به سخنرانیهای علمی پرداخت. دانشگاه سوربن در بهار سال 1337 برای شش ماه از دکتر معین برای تحقیق و تدریس دعوت نمود.
دکتر معین در کنگرههای جهانی خاورشناسان در مونیخ به سال 1957 و مسکو به سال 1960 میلادی شرکت داشت. در کنگره مونیخ استاد معین را به عضویت انجمن تألیف قاموس جامع لغات پهلوی به ریاست پروفسور نیبرگ برگزیدند و در کنگره خاورشناسان مسکو، مأموریت گردآوری کتیبههای فارسی بعد از اسلام به عهده وی گذاشته شد.
دکتر معین در 26 آوریل 1959 به اتفاق آرا به عضویت انجمن ارنسترنان و نیز در 1958 به عضویت انجمن آسیائی پاریس پذیرفته شد. در اردیبهشت 1337 دعوت وزارت فرهنگ را برای عضویت فرهنگستان ایران پذیرفت.
در نخستین کنگره جهانی ایرانشناسان تهران (شهریورماه 1345) دکتر معین ریاست بخش ادبیات و متون فارسی را داشت، همچنانکه مجتبی مینوی ریاست بخش تاریخ را عهدهدار بود. گفتگو از پایگاه بلند معین در تحقیقات ایرانی با تنوع و دگرگونیهای چشمگیر آثار او کار آسانی نیست، هرچند که مایه اشتراکی اساسی در زمینههای کار به چشم میآید.
دکتر معین با طرحی که در تحقیقات دستوری درانداخت، کاری بنیادی را پایه نهاد. شیوه دکتر معین در این طرحها بر پایه استقصا و نمونهبرداری نهاده شده است. مایه شگفتی است کسانی پنداشتهاند که با طرح و آموزشی پسندیده که در دستور پدید آمده است و از آن به «روش نو» یاد میکنند، طرحهای دکتر معین به گونهای متروک مانده است. این تصوری باطل و نادرست است. کار دکتر معین در طرحهای دستوری کاری اساسی است.
شیوه نقد و بررسی و آراستن متون در آثار دکتر معین از ویژگیهای ارزندهای برخوردار است. در این زمینه متن کامل و آراسته «چهار مقاله» نظامی عروضی را با تعلیقات و حواشی و فهرستها به عنوان یک نمونه میتوان معرفی کرد.
آراستن فرهنگ «برهان قاطع» که گذشته از تصحیح متن در اصلاح و
ص: 722
بررسی آن اهتمامی تمام به کار رفته و ریشهشناسی بسیاری از واژهها که به شیوهای استوار از منابع معتبر ارائه گردیده خود شاهکاری است که همانند نیافت.
دیگر آثار دکتر معین در زمینه تصحیح چون «دانشنامه علائی» از ابن سینا، و «جوامع الحکایات فی لوامع الروایات» عوفی و «عبهر العاشقین» از گزیدههای تصحیح علمی و انتقادی است.
دکتر معین از پیشگامان تدوین «برگزیدهها» است. برگزیده شعر فارسی:
دوره طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل بویه (قرنهای سوم و چهارم هجری) با شرح لغات و عبارات مشکل و توضیح نکات ادبی، که در سال 1331 منتشر شد و برگزیده نثر فارسی: دورههای سامانیان و آل بویه (قرنهای چهارم و پنجم هجری) که در سال 1332 انتشار یافت با وجود برگهای اندک، از سودمندیهای بسیار برخوردارند و هیچ روا نیست که آنها را با گزیدههای امروزین، با استثنائی چند، بسنجیم.
امانت و اصالت در شخصیت دکتر معین تا بدانجا بود که وی را شایسته و مقبول بزرگان سختگیر و مردمگریز روزگار ما چون علامه دهخدا و نیما یوشیج میساخت. دیدن دو وصیتنامه از این دو مرد بزرگ ادب و شعر معاصر نشان دهنده تلقی هریک از آنان از خصایل پسندیده دکتر معین است.
علامه دهخدا مینویسد:
«دوست اعزّ ارجمند من آقای دکتر معین، به ورثه خود وصیت میکنم که تمام فیشها را به او بدهند و ایشان با آن دیانت ادبی که دارند، که در نوع خود بیعدیل است، همه آنها را عینا به چاپ برسانند ولو اینکه سراپا غلط باشد و هیچ جرح و تعدیل روا ندارند. علی اکبر دهخدا. 10 آبان 1334.»
متن وصیتنامه پیشوای شعر نو چنین است:
«امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتهام، بزرگی که فقیر و ذلیل میشود، حقیقتا جای تحسر است. فکر میکردم برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیتنامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد، به جز دکتر محمد معین، اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمنا دکتر ابو القاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند به شرطی که هردو با هم باشند، ولی هیچ یک از کسانیکه به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمد معین مثل صحیح علم و دانش است. کاغذپارههای مرا باز کنید. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام. اگر شرعا میتوانم قیم برای خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد، ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید و چقدر بیچاره است انسان! نیما یوشیج»
دکتر معین در طول 20 سال همکاری با شادروان دهخدا، و سرپرستی «سازمان لغتنامه» دلبستگی تمام به کار لغت داشت. حدود 700 صفحه از آن اثر را خود تدوین کرد، و حدود 000، 10 صفحه نوشته دیگر همکاران را مورد مداقه و بررسی قرار داد. او به درستی دریافته بود که از پایههای بنیادین تحقیق و پژوهش «فرهنگ» است که خود دستوارهای اساسی در تصحیح متنها و بازشناختن واژگان و صورتهای تحریف و تصحیف شده آنهاست که ریشه- یابیهای دیرینه واژهها را بازمینماید. گذشته از آن در هرجامعهای باسوادان در حد نیاز خود به فرهنگی مراجعه میکنند و دشواریهای خود را پاسخ میجویند.
پرداختن دکتر معین به آراستن و تصحیح «برهان قاطع» و پس از آن اشتغال در «لغتنامه» با نقد و نظرهائی که از فرهنگهای فارسی مطرح گشته و نارسائیهای هریک بازنموده شده بود، وی را بر آن داشت که به تألیف فرهنگی جامع دست برد. ممارست و دقت او وی را از تجربههای سودمند برخوردار ساخته بود و بررسی و غور در فرهنگهای ارجمند دو زبانه فارسی- تازی که بزرگان ادب و لغت از همان سدههای آغازین تکوین زبان دری در تدوین آنها اهتمام ورزیده بودند چون «البلغه» و «مصادر» و «سامی فی الاسامی» و «مقدمة الادب» و دیگر فرهنگهای دیرینه فارسی که پارهای از آنها به جای مانده، «فرهنگ فارسی» وی را گزیدهترین و علمیترین فرهنگ زبان فارسی شناسانید!
هرچند فرهنگ فارسی حاصل غایت اهتمام دکتر معین است، ولی بیگمان خود آن را اثری آغازین میشمرد که از نقایص و کاستیها خالی نیست، چنانکه نگارنده شاهد بودهام در سالهای چاپ مجلدها همواره به آرزو میخواست او را مجال دو سه چاپ دست دهد که در آن بازنگرد و کمبودها و نارسائیها را ترمیم کند. دریغ که آن آرزو هرگز تحقق نپذیرفت و مؤلف دانشمند فرهنگ فارسی پیش از پایان یافتن چاپ کتاب دیده از جهان هستی بربست! خاک بر او خوش باد.
فهرست آثار
روانشناسی تربیتی، ترجمه از کتاب علم النفس و آثاره فی التربیه و التعلیم، تألیف علی الجارم و مصطفی امین سال 1316.
ستاره ناهید یا داستان خرداد و امرداد، سال 1316.
حافظ شیرین سخن، جلد اول، سال 1319.
یک قطعه شعر در پارسی باستان، (فارسی- انگلیسی)، سال 1322.
یوشت فریان و مرزباننامه، سال 1324.
مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی، سال 1326.
تصحیح و تحشیه برهان قاطع، تألیف محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان در 4 مجلد، سال 1330 تا 1335. (چاپ دوم این کتاب با تجدیدنظر کامل در 5 مجلد در سال 1342 از سوی انتشارات ابن سینا و چاپهای بعدی از سال 1357 به بعد از سوی انتشارات امیرکبیر بارها منتشر شد.)
تصحیح و تحشیه چهار مقاله، اثر احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی سمرقندی، طبق نسخهای به سعی و اهتمام و تصحیح مرحوم محمد قزوینی، سال 1331. (این کتاب در سالهای مختلف بارها تجدید طبع شد.)
قاعدههای جمع در زبان فارسی، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 1) سال 1331. (این اثر نیز چندین بار تجدید چاپ شد.)
برگزیده شعر فارسی، بخش 1: دوره طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل بویه (قرنهای سوم و چهارم هجری)، با شرح لغات و عبارات مشکل و توضیح نکات ادبی، سال 1331.
ص: 723
تصحیح و تحشیه الهیات، دانشنامه علائی، تصنیف شیخ الرئیس ابو علی سینا، شماره 15، از سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، یادگار جشن هزاره ابو علی سینا، سال 1331. (این کتاب توسط هانری ماسه و محمد آشنا به زبان فرانسه ترجمه و طبع شده است.)
تصحیح و تحشیه رساله منطق، دانشنامه علائی، تصنیف شیخ الرئیس ابو علی سینا، (با همکاری سید محمد مشکوة) شماره 12، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، یادگار جشن هزاره ابو علی سینا، سال 1331.
اسم مصدر- حاصل مصدر، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 2)، سال 1332.
برگزیده نثر فارسی، بخش 1: دورههای سامانیان و آل بویه (قرنهای چهارم و پنجم هجری)، با شرح لغات و عبارات مشکل و توضیح نکات ادبی، سال 1332.
اضافه (طرح دستور زبان فارسی، شماره 3)، بخش نخست، سال 1332.
(این اثر چند بار تجدید چاپ شده است.)
جامع الحکمتین. تصنیف ابو معین ناصر خسرو قبادیانی (تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی محمد معین و هانری کربن)، سال 1332. (برنده جایزه فرهنگستان علوم و ادبیات پاریس)، سال 1332 و 1363.
اضافه، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 3)، بخش نخست، سال 1332، 1341 و 1361.
مجموعه اشعار دهخدا، با شرح احوال و آثار (به اهتمام دکتر محمد معین)، سال 1334.
شرح قصیده فارسی خواجه ابو الهیثم احمد بن حسن جرجانی منسوب به محمد بن سرخ نیشابوری (به تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی محمد معین و هانری کربن)، سال 1334.
تصحیح جوامع الحکایات و لوامع الروایات. بخش دوم، سال 1335 و 1345.
ترجمه ایران از آغاز تا اسلام، تألیف ر. گیرشمن، سال 1336.
(فهرستهای این کتاب به اهتمام دکتر محمد روشن تدوین و تنظیم گردید و به سال 1349 به وسیله همین ناشر و سپس از سوی شرکت انتشارات علمی و فرهنگی بارها تجدید چاپ شد.)
چهار مقاله، تألیف احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی سمرقندی، با تصحیح مجدد و شرح لغات و عبارات و توضیح نکات ادبی به ضمیمه تعلیقات چهار مقاله به قلم علامه قزوینی و گروهی از فاضلان بنام، به کوشش دکتر محمد معین، سال 1336.
(فهرستهای گوناگون این متن و مقدمه و تعلیقات آن به وسیله دکتر محمد روشن تدوین شده است.)
مفرد و جمع، و معرفه و نکره، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 5)، سال 1337.
کتاب عبهر العاشقین. تصنیف شیخ روزبهان بقلی شیرازی. به تصحیح و مقدمه فارسی و فرانسوی و ترجمه فصل اول به زبان فرانسوی، محمد معین و هانری کربن، از انتشارات بخش ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه، سال 1337.
مزدیسنا و ادب پارسی، 1338. این کتاب هرچند چاپ دوم «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی» به شمار میرود، به علت اضافات بسیار خود کتاب تازهای است. مجلد دوم آن پس از مرگ مؤلف دانشمند به سال 1363 به کوشش دکتر مهدخت معین از سوی دانشگاه تهران منتشر شد.
تحلیل هفت پیکر نظامی، بخش اول، سال 1338.
مفرد و جمع، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 1)، سال 1340. این اثر در سالهای بعد چند بار تجدید چاپ شد.
اضافه، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 3 و 4)، بخش اول و دوم، سال 1341.
این کتاب نیز بر چاپ اول فزونیهای بسیار دارد.
اسم مصدر، حاصل مصدر. (طرح دستور زبان فارسی، شماره 2)، چاپ دوم (با تجدید نظر)، سال 1341.
اسم جنس، معرفه، نکره، (طرح دستور زبان فارسی، شماره 5). چاپ دوم (با تجدید نظر)، سال 1341.
فرهنگ فارسی در 6 مجلد که جلد اول آن به سال 1342 و جلد ششم در سال 1352 منتشر گردید. مجلدات 4 و 6 این تألیف گرانقدر بر اثر بیماری سخت مؤلف دانشمند زیر نظر آقای دکتر سید جعفر شهیدی، از همکاران استاد در لغتنامه دهخدا، انتشار یافت.
فرهنگ فارسی دکتر معین از سال 1352 به بعد بارها تجدید چاپ شده است.
دکتر معین بیرون از تألیفات و ترجمهها و متون تصحیح شده، در طول سالهای تدریس و تحقیق، مقالات بسیاری در نشریههای گوناگون نوشته بود که فهرست کامل آنها توسط دکتر روشن در یادوارهای با نام «دکتر محمد معین» منتشر گردید.
از سال 1364، بانو دکتر مهدخت معین دختر استاد شادروان به تجدید چاپ آثار پدر ارزشمند خود اهتمام ورزید. از جمله این آثار باید حافظ شیرین سخن و مجموعه مقالات دکتر معین (در 2 جلد) را نام برد.
منتصری، هوشنگ
دکتر منتصری به سال 1302 در لاهیجان چشم به جهان گشود. آموزش ابتدائی را در همان شهر و تحصیلات متوسطه را در مدارس سنلوئی و دار الفنون با احراز رتبه اول به پایان رسانید و به اخذ دیپلم ریاضی نائل گردید.
در 1324 از دانشکده علوم دانشگاه تهران درجه لیسانس در علوم ریاضی گرفت و به تدریس در دبیرستانهای تهران اشتغال ورزید. پس از 3 سال به فرانسه عزیمت کرد. در پاریس به اخذ دیپلم اقتصاد ریاضی (اکنومتری) نائل گردید؛ آنگاه رهسپار استراسبورگ شد و دوره دکترای ریاضی را با گذراندن رسالهای تحت عنوان «پژوهش روشهای آنالیز پارامتریک آماری در کارتلهای نفت» به پایان رسانید. در سال 1333 به ایران بازگشت و به تدریس علوم ریاضی در هنرسرای عالی، دانشسرای عالی صنعتی، مدرسه عالی بازرگانی، پلیتکنیک تهران و دبیرستان البرز پرداخت. همزمان با تأسیس دانشگاه
ص: 724
صنعتی شریف (آریامهر سابق) به معاونت این دانشگاه منصوب شد. در سال 1348 ریاست دانشگاه تبریز را عهدهدار گردید و یک سال بعد استانداری کرمان را به عهده گرفت و در همین سمت بازنشسته شده به فرانسه عزیمت کرد و در این کشور اقامت گزید. پس از 20 سال بار دیگر به ایران بازگشت و در ادامه خدمات آموزشی به تدریس در دانشگاه شاهد و دانشگاه آزاد اسلامی پرداخت.
در طول خدمات آموزشی با همکاری گروهی از ریاضیدانان کشور به تألیف 20 جلد کتاب و حل المسائل ریاضی مخصوص دبیرستانها و نیز 2 جلد کتاب ریاضیات عالی مخصوص دانشکدههای مهندسی همت گماشت. به علت علاقه خاصی که به مسائل سیاسی و اجتماعی داشت و با تکیه به مطالعات خود در این زمینهها به نگارش و ترجمه آثار ارزندهای دست زد. 2 اثر او تحت عنوان «نسل جوان زمانه ما» و «اروپا در 100 روز» ابتدا در شمارههای متوالی مجله خواندنیها و سپس به صورت کتاب انتشار یافت.
دکتر منتصری اثر مشهور هانری مارکانت روزنامهنگار برجسته فرانسوی تحت عنوان «زردهای سرخ» را با مهارت ترجمه کرد که با استقبال زیاد مواجه شد به طوریکه 13 بار تجدید چاپ گردید. یکی دیگر از آثار ارزندهای که توسط وی به فارسی برگردانده شد کتاب «قدرت» اثر فیلسوف و جامعهشناس شهیر انگلیسی برتراند راسل است که چند بار تجدید چاپ شده است.
مهدوی سعیدی، شیخ محمد
آیت الله حاج شیخ محمد مهدوی سعیدی لاهیجانی به سال 1317 هجری قمری در لاهیجان پای به عرصه وجود گذاشت. مقدمات علوم را در زادگاه خود و شهر رشت فراگرفت، سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و در محضر درس اساتید بزرگی همچون شیخ علی اکبر خوانساری، شیخ شمس الدین کرمانشاهی، شیخ مرتضی طالقانی، شیخ حبیب الله اردبیلی، شیخ محمد حسین تهرانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا احمد آشتیانی، شیخ مهدی مازندرانی، شیخ احمد کاشف الغطا، سید جمال الدین گلپایگانی، سید ابو الحسن اصفهانی و چند تن از مراجع صاحبنام حضور یافت و به مرحله اجتهاد رسید.
وی مدتی طولانی در نجف اشرف اقامت گزید و در سال 1353 شمسی به ایران بازگشت و در زادگاه خود لاهیجان به ارشاد خلق پرداخت. وی در 1361 دعوت حق را اجابت کرد و به جهان باقی شتافت. پیکر پاکش در صحن حسینیه مدرسه جامع علوم دینی لاهیجان به خاک سپرده شد.
آیت الله مهدوی مردی دقیق و زاهدی متواضع و فاضلی سختکوش و نکتهبین بود و میکوشید لحظهای از عمر را تلف نکند، از آن بزرگوار 63 جلد کتاب به یادگار مانده که «سادات متقدمه گیلان»، «جغرافیای گیلان» و «رجال دو هزار ساله گیلان» به چاپ رسیده است.
آیت الله مهدوی سعیدی از دوستداران شعر بود و خود نیز اشعاری سروده است. او ابتدا «کامی» و بعد «صاعد» تخلص میکرد.
مهراد، احمد
پروفسور احمد مهراد به سال 1317 در بندر انزلی متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود و تهران به پایان رسانید و در بانک بازرگانی ایران مشغول کار شد. در سال 1340 برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. ابتدا در دانشگاه فرانکفورت و سپس در دانشگاه برلین غربی به تحصیل پرداخت و پس از طی دوره رشته آمار از همان دانشگاه موفق به اخذ درجه فوق لیسانس علوم سیاسی و علوم اجتماعی گردید. در سال 1353 درجه دکترا در رشته علوم اقتصاد و علوم اجتماعی گرفت و پس از 5 سال تدریس و تحقیق در دانشگاه هانور، به سال 1357 در همین دانشگاه دوره فوق دکترا و استادی در رشته روابط بینالمللی را طی نمود. سپس به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. یک سال بعد به هانور مراجعت کرد و به ادامه تدریس در دانشگاه مشغول شد. پروفسور مهراد هماکنون با سمت استادی انستیتو علوم سیاسی در دانشگاه هانور به کار خود ادامه میدهد. وی مؤسس مرکز اسناد روابط بینالمللی در دانشگاه هانور و همچنین مؤسس انجمن علمی پژوهشکده هانور پیرامون ممالک شرقی است و ضمنا مترجم رسمی دادگستریهای ایالت زاکزن سفلی و مرکزش هانور است.
آثار متعددی به زبان آلمانی دارد که عبارتند از: از تأسیس دانشکده زبانهای شرقی تا تأسیس دانشکده علوم پیرامون کشورهای خارجی، روابط اروپا و مشرق زمین، ایران به سوی دیکتاتوری از سال 1298 لغایت 1304، روابط ایران و آلمان از سال 1297 لغایت 1312، سرنوشت کلیمیان ایرانی در اروپا، ایران تحت سلطه رضا شاه، روابط اقتصادی و بازرگانی ایران و آلمان فاشیستی، سرنوشت خلیل ملکی در اروپا، ایران شب قبل از شروع جنگ دوم جهانی، پژوهشهای تاریخی پیرامون خاورمیانه 8 جلد، نفوذ آرام آلمان در ایران از طریق مطبوعات، ایران پس از سقوط شاه، وضع روشنفکران ایرانی، جنگ ایران و عراق، آناتومی یک جعل خبری توسط روزنامه کیهان لندن، سیاست خارجی ایران بین سالهای 1945 لغایت 1950، روابط ایران و شوروی، پژوهشهای خاورمیانه تاکنون 16 جلد منتشر شده، سالنامه ایران تاکنون 12 جلد چاپ و منتشر شده، ایران بعد از کودتای 28 مرداد و تحولات سیاسی در لیبی- گزارشهای مطبوعاتی.
مهری، بهمن
دکتر بهمن مهری به سال 1315 از یک خانواده گیلانی در اصفهان متولد شد.
دوره ابتدایی را در رشت و دوره متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشته ریاضیات به تحصیل پرداخت. در سال 1336 به اخذ درجه لیسانس از دانشگاه تهران نائل شد. پس از چند سال تدریس در دبیرستانهای تهران به آمریکا عزیمت کرد و در دانشگاه مینهسوتا تحصیلات خود را ادامه داد. در سال 1963 میلادی موفق به اخذ درجه فوق لیسانس شد. سپس در دانشگاه مدیسن دوره دکترای ریاضیات را گذرانید و به ایران بازگشت. از سال 1345 تاکنون در دانشگاه صنعتی شریف به کار تدریس اشتغال دارد.
از دکتر مهری 45 مقاله علمی در نشریات آمریکا، شوروی، مجارستان و ایتالیا به چاپ رسیده و تحقیقات و مطالعات وی در تئوری کنترل مورد توجه مجامع علمی قرار گرفته است.
ص: 725
یکی از تألیفات مهم وی «محاسبات عددی» است که در رشتههای فنی و ریاضی دانشگاهها تدریس میشود.
نوبخت حقیقی، علی
دکتر علی نوبخت حقیقی به سال 1327 در رشت متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خود و دوره متوسطه را در قم و رشت به پایان رسانید. به سال 1355 از دانشکده پزشکی اصفهان موفق به اخذ درجه دکترای پزشکی گردید و در سال 1361 دوره تخصصی رشته بیماریهای داخلی را در مرکز پزشکی فیروزگر تهران گذرانید و پس از آن به کسب درجه فوق تخصص بیماریهای کلیوی نائل آمد.
وی در کنار کار طبابت و استادی دانشگاههای علوم پزشکی از کارگزاران و برنامهریزان آگاه کشور به شمار میآید و تاکنون منشأ خدمات ارزندهای گردیده است. چند کار عمده وی بدینشرح است: همکاری در تشکیل دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و معاونت آن، معاون وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، نماینده انتخابی پزشکان تهران، قائم مقام سازمان نظام پزشکی کشور، مسئول هیئت عالی انتظامی، نایب رئیس شورای عالی نظام پزشکی، دبیری انجمن نفرولوژی ایران و تدوین لایحه بیمه درمانی. لازم به ذکر است نصب و راهاندازی دستگاههای سی. تی. اسکن در بیمارستان پورسینای رشت، آنژیوگرافی در بیمارستان دکتر حشمت رشت، سنگشکن در بیمارستان رازی رشت و توسعه و تجهیز بخشهای کلیه و افزایش ماشینهای دیالیز در رشت، لاهیجان و تالش به همت ایشان عملی گردیده است.
دکتر علی نوبخت حقیقی علاوهبر کارهای مزبور به تحقیق و پژوهش نیز پرداخته و حاصل کارهای تحقیقی وی نشریات و مقالات متعددی است که به چاپ رسیده و برخی از آنها در جوامع و کنگرههای بینالمللی پزشکی مطرح و مورد بحث و مداقه قرار گرفته است. مهمترین آنها از این قرارند: بررسی وجودCampylobacter در بیماران دیالیزی مبتلا به(Urinary Tract Infection) UTI و پریتونیت(Peritonitis) ؛ پژوهش در مورد 600 بیمار مبتلا به نارسائی حاد کلیه ناشی از زلزله خرداد 1369 گیلان و زنجان؛ مقاله نتایج بررسی 160 پیوند کلیه «از دهنده زنده در ایران» در جامعه اروپائی پیوند کلیه ماستریخت هلند (1991 میلادی)؛ ترجمه کتابClinical immunology تألیف دکتر استیتس;Dr .Steits مقاله هیپراوریکوزوریCalcium Nephrolithiasis در سال 1992 در کنگرهEDTA پاریس، مقاله نارسائیهای حاد کلیه سالمندان ناشی از جنتامایسین در کنگره تورنتوی کانادا و کتاب درمان ازدیاد فشار خون و لزوم تجدید نظر در برنامههای درمانی.
نوحدانی، حسین
دکتر حسین نوحدانی به سال 1308 شمسی در رشت متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود و تهران به پایان رسانید. در سال 1331 از دانشکده علوم دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته فیزیک گردید.
سال بعد برای ادامه تحصیلات عالی عازم آلمان گردید. در سال 1340 از دانشگاه هامبورگ درجه دکترای فیزیک گرفت و در حین تحصیل دوره شبانه رشته الکتروتکنیک مدرسه مهندسی شهر هامبورگ را نیز گذرانید و به اخذ درجه مهندسی در این رشته نائل آمد.
دکتر نوحدانی سپس به عنوان آسیستان مؤسسه بینالمللی ماکس پلانک گوتینگن به تحقیقات تجربی پرداخت و مدت یک سال نیز با انستیتو فیزیک هستهای دانشگاه کیل آلمان به همکاری علمی مشغول شد. وی از سال 1963 تا 1968 با انجمن انرژی هستهای کشتیهای اتمی پژوهشی و نیز طرح تحقیقاتی نمکزدائی با رآکتور هستهای به فعالیت پرداخت.
دکتر نوحدانی در سال 1347 همزمان با تأسیس دانشگاه صنعتی شریف به ایران مراجعت کرد و تا سال 1362 به عنوان استاد و سرپرست مؤسسه آب و انرژی این دانشگاه به تدریس اشتغال یافت. او افزون بر تدریس، در سالهای 1363 تا 1367 مشاورت فنی بعضی بخشهای دولتی و خصوصی را نیز به عهده گرفت و مدتی نیز استاد مدعو مؤسسه علمی ماکس پلانک فرانکفورت در بخش بیوفیزیک و همچنین در مرکز تحقیقات گستاخت به کارهای علمی و پژوهشی پرداخت.
دکتر نوحدانی در سال 1367 مجددا به آلمان بازگشت و هماکنون عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شهر دوسلدورف است. وی در سال 1990 میلادی یک ایستگاه آزمایشی برای تهیه آب آشامیدنی از رودخانه راین تأسیس نمود.
مقالات و آثار علمی و تحقیقاتی متعددی از وی در نشریات آلمانی زبان منتشر شده است.
ص: 727