گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم


سیاهکل: دوشنبه‌بازار- پنجشنبه‌بازار





بخش سیاهکل در 15 کیلومتری جنوب‌غربی لاهیجان قرار دارد و از طریق بازکیاگوراب با راه آسفالته به شهرهای رشت و لاهیجان ارتباط پیدا می‌کند. بر اساس آمار سال 1370 بخش سیاهکل با 256 آبادی دارای 9053 خانوار و 666، 45 نفر جمعیّت است. بر طبق همین آمار شهر سیاهکل نیز 2400 خانوار و 756، 10 نفر جمعیت دارد.
بازار هفتگی سیاهکل رونق خود را به خاطر شعاع وسیع جغرافیائی و عرضه محصولات متنوع کوه و دره و جلگه به‌دست آورده است. تنوع محصولات منطقه مربوط به ویژگیهای جغرافیائی و امکانات طبیعی آن است.
در بلندیها و ارتفاعات، مردم به دامداری اشتغال دارند؛ در دامنه‌های کوه به چایکاری و پرورش کرم ابریشم و در بخشهای جلگه‌ای و باتلاقی به برنجکاری مشغولند.
دوشنبه‌بازار و پنجشنبه‌بازار سیاهکل از شلوغترین و پرجمعیت‌ترین بازارهای هفته گیلان هستند. شاید یکی از علل رونق بازار سابقه منطقه باشد که خان‌نشین بوده و بازار آن محل دیدارها و آشنائیها و حل‌وفصل اختلافات بوده است، اما در حال حاضر رونق بازار بیشتر به سبب تنوع محصولات و ایجاد و گسترش شبکه راههاست.
در بازارهای سیاهکل از هرنوع کالائی می‌توان پیدا کرد: برنج و انواع سبزیها و مرغ و تخم‌مرغ و دست‌ساخته‌های سفالی و حصیری و نهال و میوه را از دشتها، گندم و جو و عسل و پشم و فرآورده‌های دامی را از دامنه‌های کوه و انواع خوردنیها و میوه‌های جنگلی مانند تمشک و میوه‌های وحشی و عصاره آنها و برخی فرآورده‌های دامی را از ارتفاعات به بازار می‌آورند و فروشندگان دوره‌گرد و حرفه‌ای نیز لوازم منزل و پارچه و پوشاک و وسائل برقی را در اختیار خریداران قرار می‌دهند.
شهرداری سیاهکل خیابانی در بخش غربی شهر احداث کرده و فروشندگان دوره‌گرد را در 2 طرف خیابان جای داده است. هر فروشنده 20 تومان به عنوان عوارض می‌پردازد.
در روزهای بازار لوازم زین‌وبرگ و یراق اسب و پالان قاطر به فروش می‌رسد و کار نعلبندی نیز رونق دارد.
دوشنبه‌بازار و پنجشنبه‌بازار سیاهکل نمونه کامل بازارهای هفتگی گیلان هستند و کلیه مشخصات و ویژگیهای آنها را در خود دارند.
معرکه‌گیران، درویشان و نقالان و مارگیران نیز بساط خود را در گوشه و کنار بازار هفته پهن می‌کنند و گروه زیادی از مشتریان بازار را به خود جلب می‌نمایند.
کودکانی که همراه والدین خود به بازار آمده‌اند بیش از بزرگسالان به تماشای نمایش مارگیران و معرکه‌گیران علاقه نشان می‌دهند.
بازارهای سیاهکل از نظر پسران و دختران جوان، در مجموع یک محیط دلپذیر برای وقت‌گذرانی است. در روزهای عروسی غالبا عروس و داماد به اتفاق همراهان خود سری به بازار می‌زنند. حضور آنها در بازار بر رونق کار بازار می‌افزاید و علاوه بر آن‌که فروش را افزایش می‌دهد محیط بازار را دلنشین و مطبوع می‌سازد.

شاقاجی (اسلام‌آباد): پنجشنبه‌بازار

شهرک شاقاجی که بعد از انقلاب اسلام‌آباد نام گرفته است در 18 کیلومتری جاده قدیم رشت- رودبار و 5 کیلومتری سنگر و 12 کیلومتری امامزاده هاشم قرار دارد. آگاهان این محل معتقدند که بازار هفتگی شاقاجی قدیمی‌تر از بازار هفتگی سنگر است و در آن زمان به سبب نزدیکی به
ص: 343
چاپارخانه قدیمی کهدم و کاروانسرای بزرگ عصر قاجار- که به غلط آن را کاروانسرای شاه عباسی می‌نامند- از اهمیت و اعتبار و رونق قابل‌توجهی برخوردار بوده است. احتمال داده می‌شود که بازار قدیمی شاقاجی پس از ایجاد راه ارابه‌رو و بی‌نیاز شدن مسافران از کاروانسرا به تدریج رونق خود را از دست داد و به محل فعلی انتقال داده شد چنان‌که بازار سنگر نیز از روستای میانده به رود برده و سپس به سنگر منتقل گردید. محل کنونی بازار شاقاجی در زمینهای 2 روستای شاقاجی و ده‌بنه که مجاور یکدیگر هستند تشکیل می‌شود.
به هرحال این بازار از نوع بازارهای هفتگی درجه 3 گیلان است و فقط در اوائل پائیز یعنی پس از برداشت محصول و نیز اوائل بهار برای معاملات دام فعالیت چشمگیری دارد.

شاندرمن: پنجشنبه‌بازار

دهستان شاندرمن با 71 آبادی بر اساس آمار سال 1370 دارای 3917 خانوار و 078، 22 نفر جمعیت است. بازار مزبور در مرکز دهستان شاندرمن (بازار جمعه) تشکیل می‌شود.
با آن‌که شاندرمن و ماسال هریک دهستانی مستقل و دارای آبادیهای متعدد هستند، ولی به سبب کوتاهی فاصله 2 مرکز آنها از یکدیگر و شاید علل و جهات دیگر غالبا آن دو را یک منطقه تصور کرده و نام آنها را در کنار یکدیگر می‌گذارند، حتی بر روی تابلوی برخی نهادها و سازمانها نام ماسال و شاندرمن با یکدیگر می‌آید. شاندرمن از 3 بخش جلگه‌ای، کوهستانی و دره‌ای تشکیل شده که آب‌وهوای آنها متفاوت است و به همین سبب محصولات و کالاهای مختلفی در بازار هفتگی آن به چشم می‌خورد. به عنوان مثال باغداران انواع نهالها از قبیل نهال توت و سیب و گیلاس را به بازار عرضه می‌کنند و خانه‌داران دست‌ساخته‌های پشمی و نخی را به معرض فروش می‌گذارند و دامداران فرآورده‌های دامی را به بازار می‌آورند. در کنار محصولات و فرآورده‌های محلی مواد غذائی، پوشاک، لوازم منزل، وسائل کشاورزی و باغداری، اجناس زینتی توسط فروشندگان دوره‌گرد به بازار عرضه می‌شود.
بازار هفتگی در میدان عمومی شهر و در حاشیه چند خیابان تشکیل می‌گردد و غالبا عبورومرور وسائط نقلیه را مختل می‌سازد. حضور گروهی از مردان و زنان مخصوصا دختران و پسران جوان در بازار جنبه تفریحی و وقت گذرانی دارد. به‌طوری که می‌توان تعداد این گروه را حدود 40 درصد از شرکت‌کنندگان برآورد کرد.
مراقبت از بازار شاندرمن به عهده 3 داروغه است. حقوق آنها را صاحبان مغازه‌ها می‌پردازند. سهم هریک از صاحبان مغازه‌ها 10 تومان است.
فروشندگان دوره‌گرد هرهفته 20 تومان به دهداری پرداخت می‌نمایند.

شبخوس‌لات: شنبه‌بازار

روستای شبخوس‌لات مرکز دهستان املش جنوبی در 11 کیلومتری جنوب رودسر و 7 کیلومتری جنوب‌شرقی املش قرار دارد. بر اساس آمار سال 1370 روستای مزبور دارای 165 خانوار و 898 نفر جمعیت است.
شبخوس‌لات قبلا از توابع املش بود و چندی است که خود به عنوان مرکز دهستان شناخته شده است. پس از آن‌که این منطقه از املش جدا شد معتمدین محلی شبخوس‌لات به فکر تشکیل بازار هفته افتادند زیرا با توجه به موقعیت منطقه و ارتباط و نزدیکی زیاد بین تعداد قابل‌توجهی از روستاها با روستای شبخوس‌لات موفقیت بازار را قطعی می‌دانستند، به‌ویژه آن‌که این روستا دارای مرکز مخابرات، بانک، دفتر پست و درمانگاه بوده و توسط چندین جاده آسفالته با سایر آبادیها ارتباط دارد.
در حال حاضر بازار هفتگی در میدان وسیع کنار رودخانه کرکرود تشکیل می‌شود و مواد غذائی، پوشاک، لوازم منزل، وسائل کشاورزی، فرآورده‌های دامی و محصولات صنعتی و دست‌ساخته‌های حصیری را عرضه می‌کند.
فروشندگان دوره‌گرد غالبا از شهرهای رودسر و لنگرود به این بازار روی می‌آورند. از هر فروشنده مبلغ 20 تومان دریافت می‌شود. بیشتر خریداران از اهالی روستاهای جیرگوابر، جورگوابر، اسماعیل‌گوابر، لات‌سرا، آسیابسران و کهنه‌گویه هستند.

شفت: دوشنبه‌بازار

بخش شفت که قسمت جنوبی آن کوهستانی و بخش شمالی آن جلگه‌ای و جنگلی است در 9 کیلومتری فومن قرار دارد و جاده‌ای به طول 13 کیلومتر، منشعب از جاده اصلی آسفالته رشت به فومن و صومعه‌سرا، رفت‌وآمد مسافران را برای رسیدن به مرکز بخش ممکن می‌سازد. بر اساس آمار سال 1370 بخش شفت 9829 خانوار و 657، 55 نفر جمعیت و شهر شفت نیز 1037 خانوار و 4896 نفر جمعیت دارد که در 84 روستا زندگی می‌کنند.
بخش دارای 3 دهستان است که عبارتند از جیرده با 18 روستا، چوبر با 34 روستا و احمد سرگوراب با 29 روستا. بدین‌ترتیب رشد جمعیت و آهنگ پیشرفت آن بعد از 40 سال به 2 برابر رسیده است. زیرا این ناحیه که در گیلان همواره فقیرترین و محرومترین مردم را دربر گرفته بود بر اساس آمار سال 1328 دارای 47 آبادی و 000، 30 جمعیت بوده است. شاید یکی از علل باقی ماندن مردم این ناحیه در فقر عدم دسترسی مزارع آنها به آب سپیدرود است که به خاطر اختلاف سطح زمینهای زراعتی استفاده از تأسیسات سد انحرافی را غیرممکن می‌سازد. بدینجهت کشاورزان ناگزیر باید از آب استخرها و یا موتورپمپ استفاده کرده، مزارع خود را مشروب سازند. به هر حال هنوز بخشی از روستاهای شفت فاقد برق و آب نوشیدنی سالم می‌باشند.
فقر و محرومیت مردم شفت در بازار هفتگی آن انعکاسی چشمگیر دارد. اکثر مردم حتی توانایی خرید اجناس کم‌ارزش را نیز ندارند. عرضه کالاها بسیار محدود است؛ مثلا از انواع مختلف دست‌ساخته‌های چوبی لاک قندشکن عرضه می‌شود که آنهم کمتر به فروش می‌رسد، زیرا پرداخت بهای آن به مبلغی در حدود 200 تومان برای خریداران محلی مشکل است. در محله قاشق تراشان اثری از کارهای دستی و صنایع چوبی نیست و اگر قطعه‌ای از این نوع پیدا شود یقینا برای فروش به مسافران و توریست داخلی است. چوقا که در زبان محلی «شکه» نام دارد تنها یادگار باقیمانده از روزگاران گذشته است که توسط زنان تهیه می‌شود. نمدمالی و تهیه دست‌بافتهای پشمی و نخی در شفت گرچه رونق گذشته را ندارد، ولی هنوز منسوخ نشده است، زیرا دامداری
ص: 344
همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد. مهاجرت ساکنان این بخش به نقاط دیگر و مشکلات گوناگون علاقه و توجه زنان را به صنایع دستی و دست‌بافتهای پشمی و نخی کاهش داده است.
در بازار شفت کالاهائی که به عنوان مازاد بر مصرف برای مدتی کوتاه عرضه می‌شوند عبارتند از فرآورده‌های دامی، برنج و در مرحله آخر صنایع بومی. عرضه این کالاها برای مدتی به کار بازار رونق می‌دهد.
حفظ نظم بازار و مراقبت از کالاها در گذشته به عهده داروغه بوده است و امروز نیز در ادامه همان سنت مراقبت از کالاها و حفظ نظم‌بخشی از بازار به عهده مزدورهائی محول می‌شود که از هر فروشنده به نسبت درآمد او مبلغی بین 50 تا 200 ریال دریافت می‌نمایند. فروشندگان دوره‌گرد همان کسانی هستند که کالاهای خود را در بازارهای فومن و صومعه‌سرا عرضه می‌کنند. علت کمی درآمد به عقیده آنها، نبودن راههای ارتباطی است. اغلب روستائیان برای رسیدن به بازار شفت باید نیمی از روز را پیاده‌روی کنند.
بخش جلگه‌ای شفت که با استفاده از چند راه فرعی با راه اصلی رشت- فومن ارتباط پیدا می‌کند از عرضه کالاهای خود به بازار شفت خودداری کرده در یکشنبه‌بازار صومعه‌سرا و سه‌شنبه‌بازار فومن حضور می‌یابد در حالی‌که بخش کوهستانی و مناطق حاشیه‌ای که کمتر به راههای ارتباطی دسترسی دارد از عرضه کالا به بازارهای مزبور و نیز تأمین نیازهای خود از این بازارها محروم بوده ناچار به عرضه کالا و نیز خرید در بازار شفت قناعت می‌کند.

شیخعلی کلایه: شنبه‌بازار

روستای شیخعلی کلایه در 9 کیلومتری رودبنه و 21 کیلومتری شمال‌غربی لاهیجان واقع شده و بر اساس آمار سال 1370 که تعداد 185 خانوار و 952 نفر جمعیت دارد. روستای مزبور تابع دهستان رودبنه از بخش مرکزی لاهیجان است.
بازار هفتگی شیخعلی کلایه قبلا در روزهای چهارشنبه تشکیل می‌شد و مدتی است که به روزهای شنبه موکول شده است. برای رسیدن به بازار این روستا ابتدا باید 7 کیلومتر مسیر لاهیجان- رودبنه را طی کرد و وارد یک جاده آسفالته 9 کیلومتری شد و بعد از پیمودن نیمی از جاده وارد جاده خاکی موسوم به راه پل زمانی گردید. این جاده بسیار ناهموار است، به‌ویژه در فصل سرما و بارندگی عبور از آن مشکل می‌شود. بعد از پیمودن 5 کیلومتر جاده خاکی به روستای شیخعلی کلایه می‌رسیم.
بازار هفتگی شیخعلی کلایه با آن‌که پرمشتری است از جمله بازارهای درجه 3 محسوب می‌شود. فروشندگان بیشتر از لاهیجان و آستانه اشرفیه به این بازار می‌آیند و مواد غذائی، پوشاک، لوازم منزل وسایل کشاورزی را به فروش می‌رسانند. از محصولات روستا نیز برنج و سبزی و برخی از میوه‌های فصل به بازار عرضه می‌شود.

شیخ‌محله: چهارشنبه‌بازار

روستای شیخ‌محلّه از جمله روستاهای هنده‌خاله تابع بخش تولم صومعه‌سرا می‌باشد که بر اساس آمار سال 1370 دارای 164 خانوار و 858 نفر جمعیت است. این روستا بازار هفتگی کم‌رونقی دارد، بیشتر خریداران بازار زنان و مردان سیدمحلّه و صوفیان‌ده می‌باشند. برخلاف بازارهای محلّی دیگر خریداران تنها به خاطر وقت‌گذرانی و آگاهی از بهای اشیاء در بازار حاضر می‌شوند. به همین دلیل اگر هوا طوفانی و یا بارانی باشد بازار تعطیل می‌شود.
در بازار شیخ‌محلّه بیشتر مرکبات، پوشاک و وسائل تزئینی زنان عرضه می‌شود.

شیرجوپشت: سه‌شنبه‌بازار

شیرجوپشت که جزء دهستانی به همین نام است شامل شیرجوپشت بالا و شیرجوپشت پائین می‌باشد که مجموعا 234 خانوار و 1442 نفر جمعیت دارند.
مرکز دهستان شیرجوپشت در 18 کیلومتری شهرستان لاهیجان و 6 کیلومتری رودبنه قرار دارد. بازار هفتگی آن قبلا در بارکوسرا تشکیل می‌شد و چندی است که به پایین رودپشت انتقال یافته است. گردانندگان بازار در نظر دارند روزبازار را نیز تغییر دهند.
با وجود تلاش زیادی که در جهت فعال کردن بازار انجام می‌گیرد، ولی در این زمینه موفقیت چندانی به‌دست نیامده است، زیرا محصول برنج و مقدار کمی تولید ابریشم و میوه‌های تابستانی روستا غالبا جذب بازار آستانه می‌گردد.
فروشندگان بیشتر از لنگرود و لاهیجان و آستانه اشرفیه به این بازار می‌آیند و مشتریان از بارکوسرا، کچلام، ناصرکیاده و برخی دیگر از روستاهای همجوار هستند.
کالاها و اجناسی که به بازار عرضه می‌شوند عبارتند از: مواد غذائی، پوشاک، وسائل منزل، برخی از سبزیها و میوه‌های فصل و برنج.

صومعه‌سرا: یکشنبه‌بازار

شهر صومعه‌سرا که در 25 کیلومتری شهر رشت و 16 کیلومتری شهر فومن قرار دارد بر اساس آمار سال 1370 دارای 5322 خانوار و 884، 24 نفر جمعیت است. این شهر با تولید محصولات فراوان و متنوعی مانند برنج، چای، دام، طیور، نیشکر، انواع سبزیها و میوه‌ها و ابریشم و فروش آنها به ساکنان نقاط مختلف گیلان و در برخی موارد به سایر استانها، دارای یک بازار هفتگی پررونق است.
در بازار صومعه‌سرا زنان روستائی از سوئی فروشنده و از سوی دیگر خریدار هستند. آنان اضافه تولید برخی از فرآورده‌ها مانند نیشکر، دوشاب (شیره انگور)، انواع سبزیها، مرغ، تخم‌مرغ و فرآورده‌های دامی را که حاصل کار و فعالیت آنان است در یکشنبه‌بازار به فروش می‌رسانند و عواید آنها را در همان بازار به مصرف خرید لوازم ضروری زندگی به ویژه پوشاک
ص: 345
می‌رسانند.
بدین‌ترتیب بسیاری از کالاها و اجناس مستقیما توسط تولیدکننده به دست مصرف‌کننده می‌رسد و طبیعی است که چون واسطه‌ها دخالتی ندارند قیمت اجناس به میزان قابل‌توجهی کاهش می‌یابد. به همین جهت گروهی از فروشندگان دوره‌گرد خود خریدار کالا هستند و اجناس و کالاهائی را از روستائیان خریداری کرده در بازارها و نقاط دیگر به فروش می‌رسانند.
رونق بازار صومعه‌سرا به‌طور محسوسی فعالیت سازمانها و مؤسسات را در روز یکشنبه کاهش می‌دهد، زیرا کارمندان به منظور خرید اجناس و کالاهای ارزان ناچار در فرصتهای مناسب، خود را به بازار هفته می‌رسانند.
گروهی از فروشندگان بازار صومعه‌سرا را نیز صاحبان دکانها و مغازه‌های شهر تشکیل می‌دهند که برخی از کالاهای خود را در بازار هفتگی به فروش می‌رسانند.
یکی از بزرگترین امتیازات بازارهای هفتگی متعادل نگهداشتن بهای اجناس کالاها و جلوگیری از افزایش نامتناسب قیمتهاست. این ویژگی و امتیاز به نحو مطلوب و چشمگیری در یکشنبه‌بازار صومعه‌سرا مشاهده می‌شود.

ضیابر: دوشنبه‌بازار

ضیابر که مرکز دهستانی به همین نام است در 18 کیلومتری شمال‌غربی صومعه‌سرا قرار دارد و تا سالهای نزدیک به ما رفت‌وآمد با قایق برای حمل مسافر و بار به بندر انزلی از راه روستای کتمجان معتمد و از رودخانه شاندرمن انجام می‌گرفت و روستائیان می‌توانستند مازاد تولید خود را به بازار بندر انزلی برسانند، اما اینک راههای آسفالته روستای ضیابر را به فومن و صومعه‌سرا و رشت از یک طرف و به پونل و رضوانشهر و بندر انزلی از طرف دیگر مربوط می‌سازند و همچنین از راه تولمات به پیربازار و رشت رفت‌وآمد انجام می‌گیرد. بر اساس آمار سال 1370 روستای ضیابر 546 خانوار و 2515 نفر جمعیت دارد.
فروشندگان دوره‌گرد بیشتر از آشنایانی هستند که از صومعه‌سرا، اباتر، کسما، ماسال، شاندرمن و فومن به آنجا می‌آیند. انواع سبزیها و فرآورده‌های شیری توسط مردم روستا به بازار عرضه می‌شود. از صنایع دستی، زنبیل و سفره‌های حصیری نیز در بازار دیده می‌شود. در گذشته که کشت چای و کنف در منطقه ضیابر مورد توجه بود این محصولات به بازار عرضه می‌شد.
با توجه به قدرت مالی منطقه، که وجود شعبه‌های چند بانک در ضیابر گواه آن است، بازار هفتگی رونق قابل‌توجهی دارد به‌طوری‌که می‌توان آن را در شمار بازارهای موفق گیلان به‌شمار آورد.
حفظ و نگهداری بازار تا سالهای انقلاب به عهده داروغه‌ها بود و حقوق آنها توسط صاحبان دکانها و مغازه‌ها پرداخت می‌شد که مبلغ مشخصی نبود و هرکس به میل خود مبلغی می‌پرداخت، اما مدتی است که پایگاههای مقاومت این وظیفه را به عهده گرفته‌اند و رسم داروغگی در ضیابر از میان برداشته شده است.

طاهرگوراب: پنجشنبه‌بازار

طاهرگوراب که مرکز دهستانی به همین نام است در 14 کیلومتری شمال غربی صومعه‌سرا نزدیک مسیر راه آسفالته صومعه‌سرا- ضیابر قرار دارد.
بر اساس آمار سال 1370 دهستان طاهرگوراب که تابع بخش مرکزی صومعه‌سراست، 24 آبادی، 2990 خانوار و 435، 13 نفر جمعیت دارد.
روستای طاهرگوراب نیز دارای 291 خانوار و 1211 نفر جمعیت است.
در گذشته راه بندر انزلی به آستارا از طاهرگوراب می‌گذشت، ولی راه مزبور تغییر داده شد و این تغییر در اقتصاد منطقه و رونق بازار تأثیر نامطلوبی داشته است. گرچه هنوز از راه آبی برای رفتن به بندر انزلی استفاده می‌شود بدین‌ترتیب که ابتدا از طریق اسفند به آبکنار رفته و از آنجا به وسیله قایق به انزلی می‌روند، ولی راه آبی تأثیری در اقتصاد بازار ندارد.
فروشندگان پنجشنبه‌بازار طاهرگوراب تعداد انگشت‌شماری از مردم روستاهای همان ناحیه هستند که مواد غذائی، وسائل تزئینی، لوازم منزل، پارچه و پوشاک را به بازار عرضه می‌کنند.
بازارهای پره‌سر، ماسال، شاندرمن و گوراب‌زرمیخ از رونق بازار طاهر گوراب کاسته است و بیشتر ساکنان طاهرگوراب و اطراف نیازهای خود را از این بازارها تهیه می‌کنند. معتمدین محل و گردانندگان بازار در فکر چاره‌جوئی هستند و جلساتی در این زمینه تشکیل داده‌اند. تغییر روز بازار و پیشنهادهای دیگری مورد بررسی قرار گرفته، ولی به نتیجه نرسیده است.

فومن: سه‌شنبه‌بازار

شهر فومن بر اساس آمار سال 1370 دارای 6274 خانوار و 177، 29 نفر جمعیت است.
بسیاری از روستاهای تابع این شهر تاریخی با وجود استفاده از رودهای متعدد پرآبی که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه گرفته پس از مشروب ساختن مزارع به مرداب انزلی می‌ریزند، دچار خشکسالی بوده‌اند. گرچه بخشی از مشکلات مربوط به بی‌آبی با استفاده از 32 متر مکعب آب در ثانیه توسط تونل آب‌بر فومن حل شده است، اما ساکنان ارتفاعات و نواحی کوهستانی فومن همچنان با این مسائل و مشکلات دست‌به‌گریبان هستند. به همین سبب مهاجرت از ارتفاعات و مناطق دامداری به سوی جلگه‌ها و حوزه‌های کوچک نیمه‌شهری، سپس به طرف شهرها ادامه یافته، دامداری و صنایع وابسته به آن را مورد تهدید قرار می‌دهد و تولید برخی از محصولات کشاورزی نظیر نیشکر را متوقف می‌سازد. با این حال بازار هفته یا سه‌شنبه‌بازار فومن را باید در شمار بازارهای درجه اول گیلان به‌شمار آورد.
در این بازار علاوه بر برنج، چای، برخی از صنایع حصیری و سفالی نیز عرضه می‌شود. پنیر سیاهمزگی و کلوچه، 2 فرآورده‌ای که با نام این منطقه شهرت دارد در بازار فومن بیش از کالاهای دیگر خواستار دارد. سایر کالاهائی که به بازار فومن عرضه می‌شود عبارتند از وسائل درو و کاردها و چاقوهای ساخت ماسوله و گلیم و نمد و فرآورده‌های دامی که مربوط به شولم و گشت‌رودخان است. فروش دام در بازار فومن معمول نیست. گفته می‌شود دامهای منطقه فومن در کوچصفهان به فروش می‌رسد.
ص: 346
یکی از مشتریان بازار فومن اظهار داشت، ماکیان و پرندگان شکاری و دام را از بازار فومن و صومعه‌سرا تهیه کرده و به آمل حمل می‌کنم. فروشندگان دوره‌گرد در بازار فومن کالاهائی نظیر تخم‌مرغ و تره‌بار و سیب‌زمینی را عرضه می‌کنند و فروش انواع سبزیها در اختیار زنان است که در یک راسته قرار دارند. در بازار برنج معاملات عمده انجام می‌گیرد.
هرچند مرکز اصلی بازار هفتگی چند بار جابجا شده است، اما هنوز هم در حول‌وحوش آن بافت بازار نسبتا قدیمی دیده می‌شود که قسمتی از آن را مغازه‌های 7 دهنه یا 7 باب تشکیل می‌دهند. این مغازه‌ها در آغاز 7 دربی بوده و هر 7 باب مغازه در یک فاصله 5 متری با یک ردیف مغازه 7 دربی دیگر همسایه و مجاور بوده است که امروز از صورت 7 باب درآمده است، زیرا با بزرگ و کوچک شدن فضای هر مغازه در تعداد مغازه‌ها تغییراتی ایجاد شده اما همچنان نام «راسته هفت دربی» را حفظ کرده است.
نگهبانی بازار مانند شهرهای بزرگ است آنچه را که شهرداری ساخته و یا در اختیار فروشندگان سیار می‌گذارد نیاز به مراقبت ندارد، اما هر فروشنده دوره‌گردی بابت هر بازار مبلغ 50 تومان می‌پردازد.
بعدازظهرها اگر بازار از یک هوای مناسب و آفتابی برخوردار باشد شلوغتر است. دختران مدارس مشتریهای بعدازظهر بازار هستند، زیرا صبحها که مدارس دائر هستند آنها می‌باید در کلاسها حاضر شوند. روز بازار آمار غیبت در مدارس پسرانه افزایش نسبتا چشمگیری را نشان می‌دهد. در لحظات تعطیل بازار به هنگام غروب بار دیگر بهای اشیاء تغییر می‌کند، زیرا بعضی از فروشندگان دوره‌گرد ترجیح می‌دهند آنچه را که تا آنزمان نفروخته‌اند به مغازه‌داران راسته‌بازار بدهند.

کپورچال: دوشنبه‌بازار

کپورچال که در 21 کیلومتری غرب بندر انزلی و کنار راه آسفالته انزلی- آستارا قرار دارد مرکز دهستان چهار فریضه از بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی است. کپورچال بر طبق آمار سال 1370 تعداد 538 خانوار و 2259 نفر جمعیت دارد.
کپورچال که در میان بازارهای هفتگی پررونق انزلی و رضوانشهر قرار گرفته است می‌تواند روستاهای پیرامون خود را به طرف خویش جذب نماید.
بیشتر مشتریان بازار هفته کپورچال را ساکنان آبکنار، سنگاچین و روستاهای اطراف تشکیل می‌دهند.
کپورچال را می‌توان شهر ماهی نام نهاد، زیرا در شمال آن صیادان به صید ماهی دریا اشتغال دارند و در زمینهای جنوب آن استخرهای پرورش ماهی هزاران ماهی را پرورش می‌دهند. اما بهای ماهی به تناسب این فعالیتها ارزان نیست و روستائیان رغبتی به خرید ماهی ندارند. آنها در اوقات فراغت به صید ماهی از دریا می‌پردازند و به ماهیهای پرورشی توجهی نشان نمی‌دهند.
در بازار کپورچال برنج، مواد غذایی، انواع سبزیها و میوه‌های فصل، پوشاک، لوازم منزل و دست‌ساخته‌های حصیری به‌ویژه زنبیل، حصیر و کلاههای حصیری به فروش می‌رسد.

کسما: چهارشنبه‌بازار

کسما مرکز دهستانی به همین نام در 3 کیلومتری صومعه‌سرا، کنار رودخانه ماسوله قرار گرفته و بر اساس آمار 1370 دارای 353 خانوار و 1736 نفر جمعیت است. دهستان کسما دارای 33 آبادی، 3817 خانوار و 997، 18 نفر جمعیت می‌باشد.
این روستا از قدیم الایام دارای بازار هفتگی بوده و معاملات برنج، پیله ابریشم، توتون و نیشکر در آن رونق داشته است. میرزا احمد کسمائی پس از آن‌که مدت 2 سال در خارج تجربیاتی در کار پرورش کرم ابریشم و پیله خشک کردن کسب کرد 2 کارخانه مخصوص خشک کردن پیله در کسما دائر نمود که محصول آنها را به خارج می‌فرستاد.
اکنون در بازار هفتگی کسما نیز همچون اغلب بازارهای هفتگی گیلان مواد غذایی، پوشاک، لوازم منزل، وسایل زینتی و لوازم کشاورزی عرضه می‌شود.
فروشندگان دوره‌گرد این بازار را بیشتر بیکاران ساکن روستاهای نزدیک تشکیل می‌دهند. خریداران در بازار با آن‌که از گرانی بهای اجناس اظهار عدم رضایت می‌کردند، ولی معتقد بودند که تشکیل بازار در ثابت نگهداشتن قیمت و جلوگیری از افزایش سرسام‌آور قیمتها مؤثر است.
نگهبانی و اداره بازار به عهده داروغه است که حقوق او از سوی صاحبان مغازه‌ها و فروشندگان دوره‌گرد پرداخت می‌شود. هریک از صاحبان مغازه‌ها 15 تومان و هرکدام از فروشندگان دوره‌گرد 5 تومان در هفته می‌پردازند.
انتخاب داروغه از سوی صاحبان مغازه‌ها و هیئت امناء مسجد کسما انجام می‌گیرد و داروغه در صورت لزوم برای خود دستیاری انتخاب می‌کند.

کلاچای: پنجشنبه‌بازار

کلاچای در 82 کیلومتری رشت و در مسیر جاده رودسر- رامسر قرار دارد. شهر کلاچای بر اساس آمار سال 1370 دارای 3006 خانوار و 029، 14 نفر جمعیت است.
بازار هفته کلاچای در مجموع چهره‌ای شهری- روستایی دارد؛ غالبا زنان با لباسهای محلی خود در این بازار حاضر می‌شوند. این بازار را شاید نتوان در شمار بازارهای هفتگی درجه 1 گیلان به حساب آورد، ولی در حد خود بازار پررونقی است که انواع کالاها و اجناس و محصولات مانند برنج، مرکبات، چای، ماهی، گردو، فندق و سایر مواد خوراکی و همچنین پوشاک، لوازم منزل، وسایل کشاورزی، لوازم زینتی و غیره در آن به فروش می‌رسد.
در بازار هفتگی کلاچای گیاهان دارویی مانند گل‌گاوزبان و نیز گلها و گیاهان تزئینی که در منطقه در زمینهای بین رودسر و چابکسر پرورش می‌یابند عرضه می‌شوند. بیشترین کالاهای مورد معامله در این بازار را از نقاط دور دست می‌آورند و برخی از فروشندگان کالاهای خود را از این نقاط توسط قاطر و الاغ حمل می‌کنند به عنوان مثال فندق و گل‌گاوزبان را می‌توان نام برد که از اشکورات و نقاط کوهستانی حمل می‌شود. فروشندگانی نیز از شهرهای گیلان و سایر استانها مانند قزوین کالاها و اجناسی را در بازار کلاچای به فروش رسانده در عوض گردو، فندق و گل‌گاوزبان خریداری می‌کنند و بدین ترتیب مرکزی برای مبادلات و معاملات در کلاچای به‌وجود می‌آید. راسته
ص: 347
بازاریها نقش سوداگران واسطه را در این‌گونه معاملات به عهده دارند چنان که در رودسر و برخی شهرهای شرق گیلان نسبت به برنج عمل می‌شود. یکی از خریداران در بازار هفته کلاچای به نگارنده اظهار داشت بازار هفته این فایده را دارد که اگر قیمت اجناس را کاهش ندهد حداقل آن را ثابت نگه می‌دارد. ما می‌دانیم چه نوع اجناسی را از کجا و از چه کسانی به قیمت مناسب و عادلانه خریداری نمائیم.
فروشندگان بازار هفتگی کلاچای بیشتر از رودسر، چینی‌جان، املش، شلمان، آستانه اشرفیه، لاهیجان و تعداد انگشت‌شماری نیز از رامسر می‌آیند.
در روزهایی که هوا مناسب است معرکه‌گیران، فالگیران و رمالان نیز بساط خود را در گوشه‌وکنار بازار هفته پهن می‌کنند و موجبات سرگرمی و وقت‌گذرانی، بازارگردان را فراهم می‌سازند. در ماههای عزاداری و ماه رمضان درویشها و پرده‌خوانها نیز در بازار هفته حضور می‌یابند و به ذکر مصائب امامان و نقل حکایات مذهبی می‌پردازند.

کوچصفهان: یکشنبه‌بازار- چهارشنبه‌بازار

شهر کوچصفهان مرکز بخش کوچصفهان در 15 کیلومتری شرق رشت و 26 کیلومتری شهر لاهیجان در مسیر جاده رشت- لاهیجان قرار دارد. شهر مزبور بر اساس آمار سال 1370 دارای 1635 خانوار و 7261 نفر جمعیت است. طبق همین آمار بخش کوچصفهان 584، 10 خانوار و 715، 49 نفر جمعیت دارد.
کوچصفهان از آبادیهای قدیمی گیلان است. میر ظهیر الدین مرعشی به سال 880 هجری قمری در «تاریخ گیلان و دیلمستان» از گوراب کوچصفهان یاد می‌کند.
به روایت معتمدین محل بازار هفتگی کوچصفهان از 40 سال قبل تاکنون در روزهای یکشنبه و چهارشنبه فعالیت داشته است.
ساعت کار بازار از صبح زود تا ساعت 2 بعدازظهر است و انواع کالاها و اجناس از قبیل مواد غذایی، پوشاک، وسائل منزل، لوازم زینتی و وسایل کشاورزی در آن به فروش می‌رسد. در یکشنبه‌بازار و چهارشنبه‌بازار کوچصفهان بیشترین معاملات بر روی برنج و دام و انواع سبزیها انجام می‌گیرد.
بازار دام و فروش گاو و گوسفند که معمولا از نقاط دیگر به کوچصفهان آورده می‌شود مشتریان زیادی را از شهرهای دیگر به این نقطه می‌کشاند و بر رونق بازار می‌افزاید.
فروشندگان دوره‌گرد از تالش و فومن و سایر شهرهای گیلان خود را به کوچصفهان می‌رسانند تا به خرید و فروش بپردازند. نگارنده در بازدید از بازار کوچصفهان به یک روستایی قزوینی برخورد کرد که وانتی مملو از تفاله‌های چغندر قند را برای فروش آورده بود و دامداران آن را خریدند.
معاون آموزش و پرورش کوچصفهان در پاسخ این سؤال که آیا تشکیل بازار در روزهای یکشنبه و چهارشنبه اختلالی در کار مدارس ایجاد نمی‌کند و موجبات غیبت معلمان و دانش‌آموزان را فراهم نمی‌سازد اظهار داشت: در مواقع عادی مشکلی وجود ندارد، ولی در اوقات کار و فعالیت کشاورزان غیبت دانش‌آموزان افزایش می‌یابد.
معاون بخشداری در پاسخ این سؤال که با توجه به فاصله کمی که بین کوچصفهان و لولمان وجود دارد چرا در هر 2 نقطه بازار هفتگی روزهای یکشنبه و چهارشنبه دایر می‌شود اظهار داشت: ما خود در فکر چاره‌جویی بودیم که با موافقت مسئولان لولمان راه‌حلی پیدا کنیم و روزهای تشکیل بازار را تغییر دهیم، ولی متأسفانه موافقتی حاصل نشد. معتمدین محلی کوچصفهان نیز در این زمینه لولمانیها را مسئول عدم توافق معرفی کرده می‌گفتند آنها حتی برای اقامه نماز جمعه به رشت یا آستانه اشرفیه می‌روند و به کوچصفهان نمی‌آیند.

کومله: دوشنبه‌بازار

شهر کومله در 6 کیلومتری شرق لنگرود قرار دارد و جاده آسفالته لنگرود- کومله این شهر را با مناطق کوهستانی اطاقور و روستاهای بالالیل مربوط ساخته است. بر اساس آمار سال 1370 شهر مزبور 1196 خانوار و 5305 نفر جمعیت دارد.
در منطقه کومله 12 کارخانه چای‌خشک‌کنی تأسیس شده است که در اقتصاد بازار تأثیر دارند. در سال 1367 شهرداری کومله به تشکیل بازار هفتگی مبادرت ورزید. این بازار شامل راسته میوه‌فروشها، لباس‌فروشها، ماهی‌فروشان، سبزی‌فروشان، بزازها و برخی کالاهای متفرقه گردید. غیر از کالاهای مزبور دست‌ساخته‌های حصیری نیز به بازار عرضه می‌شود.
بازار هفته هنگام تابستان و برخی مواقع در بقعه آقا سید حسن برپا می‌گردد. از صنایع دستی زنان منطقه که مشتریان بخصوصی دارد چادرشبهای خوشرنگ است که گهگاه یک یا دو قطعه از آنها به بازار هفته عرضه می‌شود. این چادرشبها را بیشتر زنان روستایی در پرشکوه، لیلاکوه و دیوشل می‌بافند. غالبا صاحبان مغازه‌ها و فروشندگان دوره‌گرد آنها را خریده به شهرها و نقاط دیگر می‌فرستند.

کیاشهر (حسن‌کیاده): چهارشنبه‌بازار

کیاشهر یا بندر حسن‌کیاده در مصب سپیدرود، کنار دریا قرار دارد و فاصله آن با آستانه اشرفیه حدود 20 کیلومتر است. این بندر کوچک بر حسب آمار سال 1370 دارای 3234 خانوار و 076، 14 نفر جمعیت است. بازار هفتگی آن را باید در شمار بازارهای هفتگی درجه دوم گیلان به‌شمار آورد.
در گفتگو با 25 فروشنده بازار هفتگی، نگارنده به این نتیجه رسید که 17 تن آنان از آستانه اشرفیه و دهستانهای اطراف به بازار کیاشهر آمده‌اند و 8 تن آنان محلی هستند. یک فروشنده سبزی و میوه به نگارنده اظهار داشت از مجموع سبزیهایی که من به بازار آورده‌ام 10/ 1 آنها سبزیهای محلی و بقیه متعلق به اهواز، تهران، رشت و لاهیجان است.
محصولات و کالاهایی که به چهارشنبه‌بازار کیاشهر عرضه می‌شوند عبارتند از: برنج، انواع سبزیها و میوه‌های فصل و سایر مواد خوراکی، پوشاک، لوازم منزل، وسائل زینتی و ماهی.
ص: 348

گشت‌رودخان: یکشنبه‌بازار

گشت‌رودخان که در 9 کیلومتری جنوب فومن قرار دارد بر اساس آمار سال 1370 دارای 156 خانوار و 917 نفر جمعیت است.
بازار گشت‌رودخان روزگاری مرکز مبادلات و معاملات دام و صنایع بومی و فرآورده‌های دیگر بود، ولی هنگامی که منطقه به 2 دهستان تقسیم گردید از اهمیت این بازار کاسته شد و اکثر فروشندگان و خریداران بازار گشت رودخان جذب بازار گوراب‌پس شدند. اصولا با ایجاد جاده‌های آسفالته و تسهیلاتی که برای سفرهای دور و نزدیک و عبورومرور فراهم شده، مراکز اصلی و بازارهای پررونق مورد توجه خریداران و فروشندگان قرار گرفته و بازارهای هفتگی کوچک در بسیاری از روستاها مشتریهای خود را از دست داده‌اند، به‌ویژه در فصل زمستان هنگامی که برف می‌بارد برخی از بازارها از جمله یکشنبه‌بازار گشت‌رودخان تعطیل می‌شود.
با این حال بازار گشت‌رودخان را هنوز می‌توان در شمار بازارهای هفتگی فعال گیلان به‌شمار آورد. کالاها و اجناسی که در بازار گشت‌رودخان عرضه می‌شوند عبارتند از: فرآورده‌های شیری به‌ویژه پنیر و کره، پارچه‌های پشمی و نخی، پوشاک، کفش، عسل، مواد غذائی، لوازم منزل مخصوصا ظروف پلاستیکی، موکت و غیره. یکی از ویژگیهای یکشنبه‌بازار گشت‌رودخان خرید و فروش دام است. بیشتر فروشندگان دام از تکله‌کش به این بازار می‌آیند و غالب خریداران، روستائیان شولم، قلعه رودخان و محلات کیش‌رودبار، سیدسرا و کمال‌محله می‌باشند.

گوراب‌پس: شنبه‌بازار

گوراب‌پس مرکز دهستانی به همین نام در 9 کیلومتری فومن و در مسیر جاده آسفالته فومن- شفت واقع شده و بر اساس آمار سال 1370 دارای 397 خانوار و 2121 نفر جمعیت است. نام روستا به سابقه بازار پیشده برمی‌گردد و پیشده در گذشته روستائی نسبتا آباد و دارای بازار هفتگی (پنجشنبه‌بازار) بود، اما این بازار مدتی است تعطیل شده و در سال 1370 شنبه‌بازار گوراب‌پس دایر گردیده است.
محل تشکیل بازار میدان دهکده است که می‌تواند 50 تا 70 فروشنده را در خود جای دهد.
از محصولات محل، برنج، چای، مرکبات، تره‌بار و انواع سبزیها به بازار عرضه می‌شود و سایر کالاها و اجناس از قبیل مواد غذائی، پوشاک و لوازم منزل توسط فروشندگان دوره‌گرد به فروش می‌رسد.
فرآورده‌های دامی در فصول معینی از سال در شنبه‌بازار گوراب‌پس عرضه می‌شود، اما بخش اعظم این فرآورده‌ها به بازارهای شفت، فومن و صومعه‌سرا حمل می‌گردد.

گوراب‌زرمیخ: دوشنبه‌بازار

گوراب‌زرمیخ مرکز دهستانی به همین نام در 9 کیلومتری غرب صومعه‌سرا قرار گرفته است. بر اساس آمار سال 1370 روستای مزبور دارای 789 خانوار و 4388 نفر جمعیّت است.
بازار گوراب‌زرمیخ در شمار بازارهای جمعه بود که به روز دوشنبه تغییر یافت و این تغییر تا حدودی رونق آن را کاهش داد.
محصولات محل یعنی برنج، پیله و برخی دست‌بافتهای حصیری و پشمی نظیر شال در بازار هفته به فروش می‌رسد. مواد غذائی و پوشاک و لوازم منزل نیز در این بازار عرضه می‌شود.
دوشنبه‌بازار گوراب‌زرمیخ از جمله بازارهای هفتگی دام است، اما گفته می‌شود که خریداران حرفه‌ای دام که در ارتباط دائم با گله‌دارها و چوپانها هستند مجال عرضه دام را به بازار نمی‌دهند و قبل از آن‌که دام به بازار عرضه شود معامله را با فروشنده‌ای که زیر نظر داشته‌اند تمام می‌کنند. در برخی مواقع از جمله عید قربان بازار معامله دام گرم است و خریداران حرفه‌ای موفقیت زیادی ندارند. برخی از روستائیان برای خرید برنج به بازار هفتگی گوراب‌زرمیخ مراجعه می‌کنند و عوایدی را که از فروش پیله و دام به‌دست می‌آورند صرف خرید مقادیری برنج می‌نمایند.
یک روستائی به نگارنده اظهار داشت: محصولی که ما از 2 هکتار زمین خود به‌دست می‌آوریم برای مصرف سالانه کافی نیست حتی اگر دچار بلیه‌ای نشود بازده آن به حدی نمی‌رسد که ما را از خرید برنج بی‌نیاز سازد. شاید در برخی نقاط 2 هکتار زمین محصول قابل توجهی تولید نماید، اما زمینهای ما افراد فقیر مانند خود ما فقیر هستند! یک فروشنده کفشهای لاستیکی و گالش و انواع کفشهای ماشینی گفت: من قبلا چموشهائی را که طی یک هفته می‌دوختم به بازار آورده می‌فروختم، ولی مدتهاست که دیگر چموش خواستار و مشتری ندارد و من اجبارا دوخت چموش را کنار گذاشته به فروش کفشهای ماشینی اشتغال دارم و از این راه خرج خانواده را تأمین می‌کنم.

لسکوکلایه: شنبه‌بازار

لسکوکلایه که در 18 کیلومتری شمال‌شرقی آستانه و 6 کیلومتری کیاشهر قرار دارد بر اساس آمار سال 1370 تعداد 626 خانوار و 2597 نفر جمعیت دارد.
این روستا به 2 محله بالا و پائین تقسیم می‌شود و بازار هفته آن در میدان کوچک بالامحله تشکیل می‌گردد.
در سال 1365 هنگامی که برای نخستین بار بازار هفته لسکوکلایه دایر شد روز تشکیل بازار چهارشنبه‌ها بود، ولی چون بازار هفته کیاشهر نیز در همین روز تشکیل می‌شد و با آماده شدن راه آسفالته رفت‌وآمد به سهولت انجام می‌گرفت ناچار روز تشکیل بازار به سه‌شنبه تغییر داده شد که تا مدتی ادامه داشت. پس از چندی روز سه‌شنبه نیز رضایت خاطر گردانندگان بازار را فراهم نساخت، زیرا برخی از بازارهای منطقه در روزهای سه‌شنبه خریداران را به سوی خود جلب می‌کردند؛ بدین‌سبب بار دیگر در سال 1370 روزبازار تغییر داده شد و به شنبه موکول گردید.
برنج لسکوکلایه شهرت فراوان و خواستاران زیادی دارد به همین جهت شنبه‌بازار روستا پس از برداشت محصول از رونق خاصی برخوردار است و خریداران برنج از نقاط مختلف گیلان و حتی از استانهای دیگر به این بازار روی می‌آورند.
ص: 349
در این بازار علاوه بر برنج، مواد غذائی، پوشاک، لوازم منزل و انواع سبزیها توسط فروشندگانی که بیشتر از آستانه اشرفیه، کیاشهر و دهشال هستند عرضه می‌شود. هر فروشنده مبلغی از 10 تا 20 تومان بابت استفاده از سطح بازار می‌پردازد.

لفمجان: سه‌شنبه‌بازار

این بازار در دهستان لفمجان تشکیل می‌شود و در 12 کیلومتری لاهیجان قرار دارد. بر اساس آمار سال 1370 دهستان مذکور دارای 22 آبادی، 2562 خانوار و 724، 11 نفر جمعیت است.
هنگامی که به بازار هفتگی لفمجان در میدان کوچک روستا می‌روید خود را در میان مردم و فروشندگانی می‌بینید که آنان را در بازارهای آستانه و لنگرود و چند بازار کوچک دیگر مانند تجن‌گوکه هم دیده‌اید و همگی را در بازار سیاهکل نیز پیدا خواهید کرد.
در فروردین‌ماه 1372 که نگارنده از بازار هفته لفمجان بازدید کرد آن را بسیار خلوت و بی‌رونق یافت. علت آن را معتمدین محل تقارن با فصل کاشت دانستند و اضافه کردند که بازارهای سیاهکل و لاهیجان و آستانه مشتریان و فروشندگان بازارهای هفتگی لفمجان را به خود جلب کرده‌اند و به همین علت در نظر است دو روز تشکیل بازار را به یک روز تبدیل نمایند.
در بازار هفته لفمجان علاوه بر مواد غذائی و پوشاک و لوازم منزل محصولات روستا از جمله برنج، چای و برخی از میوه‌ها مخصوصا گوجه‌سبز عرضه می‌شود.

لنگرود: شنبه‌بازار- چهارشنبه‌بازار

لنگرود از جمله شهرهای بزرگ و پرجمعیت گیلان است که با رشت مرکز استان 55 کیلومتر و با لاهیجان 14 کیلومتر فاصله دارد. شهر لنگرود بر اساس آمار سال 1370 دارای 11580 خانوار و 518، 52 نفر جمعیت است.
لنگرود با تولید مقادیر قابل‌توجهی برنج و چای و نیز صید ماهی بازارهای هفتگی خود را پررونق ساخته و خریداران بسیاری را به سوی خود جلب کرده است. در بازارهای هفتگی این شهر غیر از محصولات و تولیدات منطقه انواع و اقسام مختلف اجناس و کالاهای داخلی و خارجی به فروش می‌رسد.
بازار مال‌فروشان لنگرود در 2 روز هفته رقم بزرگ معامله بر روی دام را داراست. در بازار لنگرود با صنایع دستی مانند حصیر و زنبیل و فرآورده‌های دیگر برخورد می‌کنیم که حاصل کار زنان و مردان زحمتکش روستاها می‌باشد بدین‌ترتیب باید گفت بازار لنگرود از جمله بازارهای درجه اول استان گیلان می‌باشد که فروشندگان دوره‌گرد استان را به سوی خود می‌کشاند. بیشتر فروشندگان از گیلان شرق و استان مازندران هستند و گروهی نیز از گیلان غربی و کوهپایه‌های رودبار و رستم‌آباد در میان آنها دیده می‌شوند.
آنچه را که مردم و فروشندگان متفقا به عنوان یک مشکل مطرح می‌کردند پراکندگی بازار بود که برای خرید اجناس مختلف باید به خیابانهای متفاوت و به کوچه پس‌کوچه‌های شهر بروند تا جنس مورد نیاز خود را بیابند. گاه هجوم فروشندگان و گستردگی کار به حدی است که کوچه‌های فرعی شهر به بخشی از بازار هفته تبدیل می‌شود، مثلا بازار برنج‌فروشان در میان وسط شهر نزدیک مسجد امینی و بقعه آقا سید حسین قرار دارد؛ بازار ماهی‌فروشان نزدیک بازار برنج‌فروشان است و این هردو موقعیت خوبی دارند، اما بازار میوه‌فروشان و پارچه‌فروشان پس از تبدیل محل بازار به پارکینگ به بخشهای دیگر انتقال داده شدند. بازار میوه‌فروشان به ضلع شمالی بازار روز یا بازار شماره 1 بازار پارچه‌فروشان به ضلع جنوبی پارک شهر جنب مخابرات شهرستان لنگرود انتقال داده شدند. بازار تره‌بار و سبزی نیز در کنار زمینهای نزدیک به بانک ملی قرار داده شد.
بازار دیگری در کنار پل بتونی لنگرود به نام بازار شماره 1 تأسیس گردیده است که سابقه احداث آن تقریبا به سال 1356 می‌رسد.
در میان فروشندگان، زنان زحمتکش روستاها نیز دیده می‌شوند. بسیاری از محصولات کشاورزی منطقه که به صورت خرده‌فروشی در بازار وسیله آنان ارائه می‌گردد با سود کمتری همراه است و خریداران در ارتباط با آنان رضایت خاطر بیشتری دارند.

لولمان: شنبه‌بازار

لولمان که یکی از روستاهای تابع دهستانی به همین نام است بر طبق آمار سال 1370 دارای 146 خانوار و 746 نفر جمعیت است.
این روستا در منتهی الیه جاده آسفالته‌ای قرار گرفته است که با جاده خاکی میرزا کوچک خان پیوند می‌یابد.
بازار هفتگی لولمان با وجود سابقه طولانی در دوره اخیر دچار رکود شده است، زیرا با احداث راه آسفالته و آسان شدن رفت‌وآمد به بازارهای هفتگی فومن و صومعه‌سرا از مدتی پیش موجبات کاهش تدریجی فروشندگان و مشتریان بازار لولمان را فراهم ساخته است. به عنوان مثال در گذشته روستائیان اطراف از جمله روستای نفوت در فاصله 3 کیلومتری برای خرید اجناس و لوازم موردنیاز خود به بازار هفتگی لولمان مراجعه می‌کردند، ولی با احداث جاده آسفالته ساکنان این روستا و سایر روستاهای اطراف ترجیح می‌دهند برای تهیه کالاها و اجناس به صومعه‌سرا بروند.
در شنبه‌بازار لولمان علاوه بر برنج که تنها محصول قابل توجه منطقه است مواد غذائی و پوشاک و لوازم منزل نیز به فروش می‌رسد.

لولمان (پیربست لولمان): یکشنبه‌بازار- چهارشنبه‌بازار

پیربست لولمان مرکز دهستان لولمان تابع بخش کوچصفهان است. روستای مزبور بر اساس آمار سال 1370 تعداد 691 خانوار و 3159 نفر جمعیت دارد.
این روستا در کنار سپیدرود واقع شده و ساکنان آن می‌توانند از راه آبی استفاده نمایند. به همین سبب بازار هفتگی آن از موقعیت و اهمیت خاصی برخوردار است. قایقهای محلی (گامی) می‌توانند از روستاهای سنگر و گیلان شرق، بار و مسافر را به لولمان حمل نمایند. قبل از جنگ جهانی دوم بازار هفتگی لولمان رونق بیشتری داشت، ولی از موقعی که راه آسفالته رشت- لولمان به طرف آستانه اشرفیه کشانده شد رونق آن در نزدیکی بازارهای آستانه و کوچصفهان کاهش یافت.
ص: 350
بازار لولمان اینک به صورت مرکزی برای انجام معاملات تنها محصول منطقه یعنی برنج درآمده است و در بخشی از سال همزمان با برداشت محصول روزهای شلوغی را می‌گذراند، ولی در بخش دیگر سال فعالیتها متوقف می‌گردد. گردانندگان بازار اظهار می‌دارند برخی از خریداران محلی ترجیح می‌دهند برای تهیه کالاها و اجناس مورد نیاز خود به بازارهای کوچصفهان و آستانه اشرفیه بروند و این امر بازارهای هفتگی لولمان را به‌ویژه در بخشی از سال بی‌رونق می‌سازد. اما باید قبول کرد که همزمان بودن روزهای تشکیل بازار هفتگی در کوچصفهان و لولمان و نزدیک بودن به آستانه اشرفیه در وضع آنها بی‌تأثیر نیست.

ماسال: شنبه‌بازار

شهر ماسال که در 21 کیلومتری جنوب رضوانشهر قرار دارد بر اساس آمار سال 1370 دارای 2739 خانوار و 089، 14 نفر جمعیت است.
بازار هفتگی ماسال از بازارهای پررونق گیلان است و انواع و اقسام کالاها در آن عرضه می‌گردد. شاید تنوع کالاهائی را که در این بازار دیده می‌شود در کمتر بازار هفتگی بتوان دید.
فرآورده‌های دامی مخصوصا پنیر و کره و ترشیهای محلی به فراوانی در شنبه‌بازار ماسال عرضه می‌شود. در ایام عید شیرینیها و مرباهای خانگی نیز به بازار آورده می‌شود. میوه‌های فصل و حبوبات توسط روستائیان دهکده‌های اطراف در بازار عرضه می‌گردد. همچنین هنگام نهالکاری انواع و اقسام نهالها مخصوصا نهال توت در بازار هفته به فروش می‌رسد.
حفظ امنیت بازار به عهده داروغه است و هر فروشنده در هفته 20 تومان می‌پردازد.
فروشندگان و خریداران بیشتر از نواحی مختلف گیلان غربی به این بازار روی می‌آورند. نگارنده از 20 نفر بازارگرد هویت آنان را سؤال کرد. 12 نفر از فومن، 5 نفر محلی، 2 نفر از شفت و 1 نفر از صومعه‌سرا بودند.
در روز بازدید نگارنده از شنبه‌بازار ماسال 2 معرکه‌گیر برنامه‌هائی اجرا می‌کردند. بخشی از برنامه آنها طرح چیستان بود: یکی معما را طرح می‌کرد و از همکار خود پاسخ می‌خواست؛ دیگری جوابهای مضحکی می‌داد و تماشاگران را می‌خندانید. در میان اجرای برنامه نیز مردم را به پرداخت مبلغی تشویق می‌کردند.
این دسته از معرکه‌گیران نوروزی‌خوانهائی هستند که از چند روز قبل از عید تا 13 فروردین به روستا می‌روند و روزهای بازار برنامه‌هائی اجرا می‌کنند. آنها با زبان ترکی و گویشهای تالشی و گیلکی و تاتی آشنا هستند و گاه ترانه‌ها و تصنیفهائی به این گویشها می‌خوانند.

نوخاله: پنجشنبه‌بازار

بازار هفتگی نوخاله در روزهای پنجشنبه در نوخاله جعفری یکی از روستاهای بخش تولم تابع شهرستان صومعه‌سرا تشکیل می‌گردد. این روستا بر اساس آمار سال 1370 تعداد 529 خانوار و 2688 نفر جمعیت دارد.
در گذشته نه‌چندان دور مردم نوخاله به کشت کنف و شکار مرغابی و صید ماهی اشتغال داشتند، اما در حال حاضر به کشت برنج و توتون و پرورش کرم ابریشم می‌پردازند. رشد جمعیت، نبودن امکانات تولیدی، کمبود زمینهای زراعتی و بالاخره مهاجرت نیروهای مولد، فعالیتهای دامی و کشت انواع صیفیها را متوقف ساخته است. ساکنان نوخاله و اطراف نیز با استفاده از راه آبی بیشتر نیازهای خود را از بندر انزلی تهیه می‌کنند، به همین جهت بازار هفتگی این بخش رونق چندانی ندارد و فعالیت بازار در نیمه‌روز متوقف می‌شود.

واجارگاه: چهارشنبه‌بازار

شهر واجارگاه بر اساس آمار سال 1370 تعداد 1176 خانوار و 5422 نفر جمعیت دارد. این شهر در 15 کیلومتری شهر رودسر و 3 کیلومتری شهر کلاچای قرار دارد.
در چهارشنبه‌بازار واجارگاه علاوه بر مواد غذائی و پوشاک و لوازم منزل محصولات محلی به‌ویژه برنج، چای، سیب‌زمینی، گل‌گاوزبان، مرکبات و فرآورده‌های دامی به فروش می‌رسد و چون اجناس مزبور مستقیما توسط تولیدکنندگان عرضه می‌شود قیمتها نسبتا مناسب است. فروشندگان اجناس محلی بیشتر روستائیان هستند و سایر کالاها توسط فروشندگان دوره‌گرد رامسر، رودسر، لنگرود و کلاچای عرضه می‌شود.
بیشترین تعداد خریداران را کشاورزان روستاهای سیاهکلرود تشکیل می‌دهند. برخی از خریداران با لباسهای محلی در چهارشنبه‌بازار واجارگاه حاضر می‌شوند.
به‌طور کلی این بازار گرچه وسعت زیادی ندارد و در شمار بازارهای هفتگی مهم گیلان نیست، ولی نمونه کامل و جالبی از بازارهای هفتگی منطقه است.

هشتپر: پنجشنبه‌بازار

شهر هشتپر در 110 کیلومتری رشت و 74 کیلومتری شهر آستارا واقع شده و بر اساس آمار سال 1370 تعداد 5419 خانوار و 221، 29 نفر جمعیت دارد. این شهر طی 60 سال گذشته پس از احداث راه شوسه و آسفالته و انتقال بازار گرگانرود به آن در ابعاد مختلف پیشرفت کرده و گسترش یافته است.
در پنجشنبه‌بازار هشتپر اغلب زنان و مردان با لباسهای محلی حاضر می‌شوند، حتی برخی از صاحبان مغازه‌ها نیز لباسهای محلی می‌پوشند.
محصولات منطقه به‌ویژه برنج، انواع سبزیها، میوه‌های درختی از قبیل مرکبات، ازگیل، گیلاس و در سالهای اخیر کیوی به بازار هفتگی عرضه می‌شود. همچنین مواد خوراکی، پوشاک، انواع ماهیهای پرورشی و ماهیهای دریا و نوعی شال از پشم شتر به فروش می‌رسد. فروشنده شال می‌گفت: یکی از صنایع دستی گیلان شال‌بافی بود و شالهای بافته‌شده در گیلان را به تمام نقاط ایران می‌بردند، امّا در حال حاضر شالهائی را که ملاحظه می‌کنید در این بازار به فروش می‌رسد از کشورهای آسیای میانه و آسیای مرکزی و سرزمینهای همسایه تازه به استقلال رسیده آمده است.
این بازار نمونه موفق و پرفروشی از بازارهای هفتگی گیلان است. یک
ص: 351
فروشنده شیرینی و آجیل در بازار هفته به نگارنده گفت که حدود 000، 25 تومان فروش داشته است. فروشندگان بازارهای مزبور، که در کنار گرگانرود، سمت چپ خیابان شهر متصل به پل رودخانه تشکیل می‌گردد، عوارضی به شهرداری نمی‌پردازند. آنها غالبا از ساکنان هشتپر هستند و بدین‌ترتیب بازار هفتگی هشتپر در شمار معدود بازارهائی است که فروشندگان دوره‌گرد از سایر نقاط به آنجا نمی‌روند.
در بازار هفته هشتپر و حتی در راسته‌بازار آن فروشندگان و صاحبان مغازه‌ها هیچگونه محدودیتی برای کار خود از نظر نوع کالا قائل نیستند؛ به عنوان مثال فروشنده کفش، صندوق بولاکی می‌فروخت و فروشنده پارچه نیز به فروش شیرینیهای چیده‌شده در جعبه اشتغال داشت.
برخی از فروشندگان هنگام تشکیل بازار سوباتان و کوچ ساکنان نقاطی نظیر لیسار و هره‌دشت به این محل، اجناس و کالاهای خود را در آن بازار به معرض فروش می‌گذارند.

هنده‌خاله: دوشنبه‌بازار

هنده‌خاله مرکز دهستانی به همین نام و جزء بخش تولم است. روستای مزبور 546 خانوار و 2653 نفر جمعیت دارد. در دوشنبه‌بازار هنده‌خاله نیز علاوه بر مواد غذائی، پوشاک و وسائل منزل محصولات محلی به‌ویژه برنج، انواع سبزیها و میوه‌های تابستانی به فروش می‌رسد. یکی از روستائیان فروشنده برنج به نگارنده اظهار داشت: ما در حال حاضر برنج مازاد بر مصرف خانواده را در بازار هفته به فروش می‌رسانیم. برخی از روستائیان نیز که تولید اضافی ندارند ناچار هستند برای نیازهای ضروری و حیاتی خانواده برنج مصرفی خود را بفروشند، اما بیم آن می‌رود که در آینده اصولا تولیدی نداشته باشیم، زیرا آفت جدیدی پیدا شده که مزارع برنج را سخت مورد تهدید قرار داده است و خطر آن حتی از کرم ساقه‌خوار بیشتر است.
آفت جدیدی که فروشنده روستائی به آن اشاره می‌کرد خزه‌های قرمز رنگی است که سطح برخی از مزارع مانده در آب را کاملا پوشانده است. این خزه‌ها برای استفاده آبزیان در آبگیرها و همچنین به منظور تهیه خوراک پرندگانی که به سوی ایستگاههای حیات‌وحش روی می‌آورند مورد استفاده قرار می‌گیرد، ولی متأسفانه اندک‌اندک به مزارع راه یافته و به سرعت رشد پیدا کرده است. گسترش سریع و بی‌سابقه آن در مزارع که رشد ساقه‌های برنج را متوقف می‌سازد برنجکاران را سخت نگران ساخته است.
فروشنده روستائی می‌گفت این‌گونه مشکلات موجب شده است که بسیاری از کشاورزان از روستاهای فقیری نظیر روستاهای تولم کار کشاورزی را رها کرده به فروشندگی در بازارهای صومعه‌سرا، فومن و سایر بازارهای هفتگی بپردازند.
در برخی از روستاها و بخشهای گیلان علاوه بر بازارهای روز و بازارهای هفته بازار سال نیز دایر می‌شود.
ساکنان پونل و اطراف آن در روز سیزده فروردین بازار سال دایر می‌کنند. عکس گوشه‌ای از اجتماع مردم را در این بازار نشان می‌دهد.
ص: 353

فصل سیزدهم بازرگانی و راههای گیلان‌

اشاره

رشد و توسعه مناطق گوناگون در کنار مناسبات اجتماعی- اقتصادی حاکم، به سطح و دامنه تولیدات، بسط مبادله و بازرگانی داخلی و خارجی و در همین ارتباط، به نحوه دسترسی به شبکه راهها و چگونگی ارتباطات فیزیکی بستگی تام دارد. بر همین مبناست که تحولات فضایی- منطقه‌ای اصولا می‌تواند شکل پذیرد و زمینه‌های رشد و توسعه مدام و پایدار را فراهم آورد. نقش ارتباطی راهها در این میان به عنوان یکی از پیش‌زمینه‌های اساسی، در اتصال نقاط پراکنده تولید و مصرف و در نهایت، تسهیل مبادله و ارتباطات اجتماعی- اقتصادی از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است.
سرزمین گیلان با وجود برخورداری از تنوع محیطی- زیستی و گسترش و گوناگونی فعالیتهای اقتصادی، از لحاظ بازرگانی و ارتباطات در گذر زمان به دلایل مختلف با دوره‌های اوج و فرود همراه بوده است. شناسایی این دوره‌ها علیرغم اسناد و منابع پراکنده موجود، در شناخت بهتر اوضاع اجتماعی- اقتصادی این سرزمین دارای جایگاه و ارزش بنیادی است.

بازرگانی گیلان‌

تا آنجا که از منابع گوناگون گذشته برمی‌آید، بازرگانی گیلان و بیش از همه تجارت ابریشم، در کنار کشت‌وکار زراعی، مهمترین فعالیت اقتصادی این منطقه بوده است. به‌طور کلی، تجارت ابریشم در ایران را به ابتدای سده اول میلادی مربوط دانسته‌اند و برخی بر این عقیده‌اند که ایران- همانند چین و هند- خود یکی از خاستگاههای اولیه تربیت کرم ابریشم بوده است و در همین ارتباط، خبر داده‌اند که ایران و ترکستان موطن پیله زرد و چین محل
ص: 354
اصلی پرورش پیله سفید بوده است؛ به همین نحو درخت توت سیاه را از آن شمال ایران و توت سفید را از آن شرق آسیا دانسته‌اند[337].[338]

کتاب گیلان ؛ ج‌3 ؛ ص354
وفایی و افول بازرگانی ابریشم در سرزمین گیلان- به تفاوت و به علل گوناگون- دوره‌های خاصی را از سر گذرانده است. در واقع، از اوضاع بازرگانی این منطقه در سده‌های آغازین اطلاع چندانی در دست نیست.
جغرافیدانان ایرانی و عرب تا پایان سده ششم هجری قمری از تجارت و ابریشم گیلان خبری نداده‌اند و هرجا از بازرگانی و اهمیت آن در پیرامون دریای خزر سخنی آمده است، بیشتر به مازندران و طبرستان اشاره رفته است.
اصطخری می‌نویسد: «از همه طبرستان ابریشم بسیار خیزد[339]»، بدون آنکه از ابریشم گیلان سخنی به میان آورد. یاقوت حموی نیز اگرچه می‌نویسد:
«گیلان سرزمین وسیعی است که در آن دهکده‌های بسیار است»، امّا اضافه می‌کند که «شهر بنام [و معتبری] در میان آنها نیست[340].»
از اولین اطلاعاتی که در زمینه بازرگانی گیلان و به‌ویژه تجارت ابریشم آن به ما رسیده، اشاره‌ای است که ابو الفداء به لاهیجان و «حریر مشهور» آن دارد.
او می‌نویسد: «لاهیجان شهری است از دیلم، از آنجا حریر مشهور به لاهیجانی به دیگر جایها برند[341]». و حمد الله مستوفی قزوینی به اهمیت کوتم به عنوان یک بندرگاه اشاره دارد و از اهمیت ارتباطی آن بین گیلان با گرگان و طبرستان و شیروان خبر می‌دهد[342].
از آنجا که گیلان از نواحی صعب العبور و دورافتاده بوده، کمتر مسافران و سیاحان بیگانه به این نواحی سفر کرده‌اند و این امر حدودا تا زمان صفویه (و شاه عبّاس اوّل) ادامه یافته است. برادران شرلی (رابرت و آنتونی) اولین سیاحانی هستند که از گیلان دیدن می‌کنند. آنتونی شرلی گزارش می‌دهد که گیلان سرزمینی است صعب العبور ... که در آن ابریشم، گندم و برنج به حدّ وفور به عمل می‌آید ... در اینجا یک وجب زمین وجود ندارد که بیحاصل و بی‌مصرف افتاده باشد.[343]
آنچه مسلم است اینکه تجارت گیلان- به‌ویژه تجارت ابریشم- از اواسط سده دهم هجری قمری (16 میلادی) با ورود نمایندگان کمپانی مسکوی(Moscovy Company) و کوشش در جهت برقراری روابط تجاری انگلیس با ناحیه خزر از طریق روسیه، وارد مرحله تازه‌ای می‌شود[344]. به عنوان نمونه، رشت از زمان شاه عبّاس اول به عنوان مرکز بازرگانی شهرت می‌یابد و چنانکه گزارش کرده‌اند، بازرگانان «از هند و بخارا و روم (و شهرهای دیگر) به سودای ابریشم» در آنجا گرد می‌آمدند و شهر برای جای دادن کالاها و انجام معاملات تجاری دارای 50 کاروانسرا بود[345]. هرچند عدد 50 کاروانسرا اغراق آمیز می‌نماید، امّا همان گزارش خبر می‌دهد که «بخش اعظم شهر بازار بود»[346].
از زمان شاه عبّاس اوّل، به واسطه گسترش روابط تجاری- سیاسی کشور، گیلان (در کنار مازندران) به صورت بزرگترین مرکز تهیه ابریشم خام در جهان درآمد. در سال 1633 میلادی (4 سال پس از مرگ شاه عباس اول)، دوک شلسویک هولشتاین به سبب علاقه به تجارت ابریشم، در صدد گشایش ارتباط تجاری با ایران برآمد و اولئاریوس را در 1637 میلادی به این منظور به ایران فرستاد. در این زمان، اولئاریوس شهر رشت را دارای میدان بزرگی می‌داند مملو از دکانهایی که «در آنها انواع و اقسام ضروریات زندگی به‌ویژه خواروبار به قیمتهای نسبتا ارزان به فروش می‌رسیده است.[347]»
البته مارکوپولو جهانگرد مشهور پیش از آن در اواخر سده سیزدهم میلادی از تجار جنوایی یاد می‌کند و خبر می‌دهد که اخیرا تجار جنوایی در دریای مازندران با کشتیهایی به آمدوشد می‌پردازند و این امر به خاطر ابریشم بوده است. هم او از شهرت ابریشم موسوم به گیلان یاد می‌کند.[348]
در سده پانزدهم میلادی، گیلان از لحاظ تأمین برخی مایحتاج شهرهای دیگر ایران و بازرگانی خارجی اهمیت یافت، چنانکه بازرگانان ونیزی از اواسط این سده گزارش می‌دهند، محصولاتی از جمله زیتون گیلان به تبریز حمل می‌شده است[349]. هم ایشان خبر می‌دهند، «حریر سرخ را از تبریز به حلب و عثمانی می‌برند و در عوض قماش و نقره می‌آورند[350]» و باز می‌نویسند، در طول ساحل دریای خزر بسیاری شهرهاست ... و در این شهرها بهترین پارچه‌های ابریشمی را که در آن نواحی به‌دست می‌آید، می‌بافند[351]. ایشان به هنگام سفر با کشتی به هشتر خان گزارش می‌کنند که «از جمله مسافران چند تن بازرگان بودند که ابریشم و برنج و قماش به هشتر خان حمل می‌کردند تا در بازار به روسها عرضه کنند.»[352]
البته آغاز و انجام این دوره شکوفایی چندان به درازا نمی‌کشد، چنانکه حتی زمانی که ابریشم گیلان هنوز به عنوان یکی از کالاهای تجاری مهم مطرح بود، یعنی پس از سده هفدهم میلادی، ابریشم مازندران- ظاهرا به علت سهولت نسبی راهها- مشتریان بیشتری داشته است. در همین رابطه، کرزن انگلیسی می‌نویسد، در سده هفدهم میلادی کانال اصلی صادرات ابریشم در دست تجّار هلندی از طریق خلیج‌فارس بود.[353] در اوایل سده هیجدهم، پطر

ص: 355
- تزار روسیه- سعی نمود تمامی صادرات شمال را به سوی روسیه هدایت کند و کوشید این امر را از طریق تجّار ارمنی باکو به انجام رساند، هرچند پس از چندی، روسها خود این مهم را بر عهده گرفتند. البته پطر در سال 1725 میلادی تصمیم گرفت قراردادی با یک شرکت انگلیسی منعقد سازد تا از این طریق بتواند بهتر به هدف خود دست یابد، امّا به علّت بیماری و مرگ او، این امر تحقّق نیافت.
در این زمان، تجارت این منطقه به دست گروه معدودی از تجّار انگلیسی به رهبری جان التون و هانوی افتاد.[354] در واقع، اولین کسی که در این زمینه کوشش جدّی داشت و توانست موافقت بازرگانی لندن را برای انجام چنین منظوری جلب کند، جان التون- سروان نیروی دریایی انگلیس- بود. او در اواخر ژوئن سال 1739 میلادی (1152 هجری قمری) از راه روسیه عازم ایران شد و در مشهد به حضور رضا قلی میرزا فرزند نادر شاه رسید و موفق شد از وی اجازه‌نامه‌ای برای گشایش روابط بازرگانی بین ایران و انگلستان به دست آورد. فرمان رضا قلی میرزا به تاریخ 1152 هجری قمری (1739 میلادی) حاکی از آن بود که کلیه حکام و والیان و بیگلربیگیهای ایران باید در انجام معاملات تجاری میان دو کشور به سوداگران انگلیسی همه‌گونه مساعدت نمایند و هرگونه مانعی را که در این راه موجود است، از میان بردارند. پس از دریافت این اجازه‌نامه و جلب نظر موافق روسیه، بازرگانان انگلیسی 2 فروند کشتی برای تجارت در دریای خزر فراهم کردند که فرماندهی این کشتیها بر عهده جان التون بود. در خلال این مدت، نخستین کشتی مملو از قماش انگلیسی برای حرکت به سوی ایران آماده شده بود که جوناس هانوی سرپرستی این کشتی را بر عهده داشت. در این زمان، هنوز کشتیها نمی‌توانستند وارد مرداب انزلی شوند و در فاصله‌ای دورتر از ساحل لنگر می‌انداختند. هانوی در اصل در کنار مقاصد سیاسی، به دو منظور عمده، یعنی فروش منسوجات انگلیسی و خرید حریر ایران به این سفر مبادرت ورزید.[355]
پس از آن، تا مدتها هیچگونه کوششی در جهت دگرگون ساختن این وضعیت- یعنی خروج بازرگانی از دست انگلیسیان- به عمل نیامد؛ هرچند تهاجمات روسها در آغاز سده نوزدهم میلادی بر این اصل استوار بود که تجارت شمال ایران- به‌ویژه گیلان- بایستی از طریق عمّال ایشان صورت پذیرد.
عهدنامه ترکمانچای (1828 میلادی) انحصار دریانوردی در آبهای خزر را برای روسها محفوظ می‌داشت و بر همین اساس، کشتیرانی و در نتیجه، از آنجا که تجارت خارجی عمدتا از راه دریا با اروپا صورت می‌گرفت، بازرگانی نیز به زیر کنترل روسها درآمد و عبور کالاها- حتی کالاهای انگلیسی، هلندی، فرانسوی و غیر آن- از خاک روسیه و با پرداخت حق عبور به انجام می‌رسید.
جالب است که در همین دوره در کنار روسیه ابریشم ایران به هندوستان نیز صادر می‌شد و در مقابل، به علت ضعف ساختار صنعتی کشور به‌طور کلی جدول شماره 1- صادرات ابریشم خام گیلان در سالهای 1839 و 1840
[356] مأخذ: سرزمین گیلان، خودزکو، صفحه 102.
فقدان کارخانه‌ها و کارگاههای مجهز تولیدی، انواع پارچه- از جمله پارچه‌های ابریشمی- از هندوستان وارد می‌شده است. در همین زمینه ژوبر به سال 1806 میلادی گزارش می‌دهد که «از بنگاله و سواحل کوروماندل واقع در ساحل شرقی هند، انواع منسوجات آبی و سفید، پارچه‌های ابریشمی و پنبه‌ای، ململ ... از سورات پارچه‌های زربفت و سیم‌بفت، ململ ... و از ترکستان و کشمیر شال ... وارد می‌شده است و در مقابل، ابریشم خام به هند و روسیه صادر می‌شد.»[357]
مطابق گزارش هولمز در حدود سال 1840 میلادی، محصول ابریشم مرغوب گیلان سالانه به حدود 000، 100 من شاهی (معادل 000، 300، 1 پوند انگلیسی) بالغ می‌شد. هولمز مقدار صادرات ابریشم ایران در همین سال را برابر 568، 47 من شاهی ضبط کرده و انگلستان را مهمترین بازار صادراتی کشور قلمداد نموده است؛ حال آنکه، در همین تاریخ، میزان صادرات ابریشم به روسیه تنها 9949 من شاهی و در درجه سوم، میزان صادرات به بغداد حدود 7750 من شاهی بوده است.[358] با توجه به حجم معاملات ابریشم خام در سالهای 1839 و 1840 میلادی، می‌توان نقش تجار خارجی و ایرانی در تجارت این منطقه و همچنین راه دریایی به نسبت راههای خشکی منطقه را مشخص نمود (جدول شماره 1).
ابوت در سال 1850 میلادی، رشت را دارای بازارهای وسیع، و کالاهای عمده دکانها و بازارها را ظروف سفالین و لعابی و بلوری ساخت روسیه و پاره‌ای از مصنوعات ساخت انگلیس گزارش می‌کند.[359] گذشته از معرفی و عرضه تولیدات خارجی در بازارهای منطقه توسط تجّار فرنگی و خارج کردن مواد اولیه توسط آنها، این عده مسلما در امور سیاسی- فرهنگی نقش و
ص: 356
دخالت داشته‌اند؛ به عنوان نمونه، اورسل خبر می‌دهد که نماینده شرکت وورث و زیگلر منچستر در شهر رشت نه به نام واقعی خود، بلکه به عنوان فردی جمهوریخواه شهرت داشته است.[360] در همین زمان، فریزر ابریشم را مهمترین کالای مورد معامله در بازار پررونق لاهیجان برمی‌شمارد که از آنجا به رشت و انزلی و اصفهان فرستاده می‌شده است.[361] و بازشیل مهمترین قلم کالا از کالاهای تجاری ایران را ابریشم می‌داند و می‌نویسد این محصول «از نظر تجارت خارجی باعث می‌شود تا ایران بتواند پول موردنیاز برای واردات خود را تأمین نماید.»[362]
مکنزی در 1858 میلادی با تأیید نظر فریزر مبنی بر رونق تجارت ابریشم، گزارش می‌دهد که «در بازار لاهیجان دیگر مانند سابق علف نروییده است» و اضافه می‌کند که در این زمان محصول ابریشم تنها در لاهیجان به 000، 20 من شاهی می‌رسیده که این محصول از نظر کیفی از محصول سایر نقاط گیلان بهتر بوده و در مجموع 4/ 1 محصول ابریشم کل ایالت را تأمین می‌کرده است.[363] هولمز پیش از آن، از حدود سال 1845 میلادی گزارش می‌دهد که 130 فروند کشتی به ظرفیت 40 تا 100 تن در کرانه دریای خزر برای تجارت با ایران لنگر می‌انداختند و واردات ایران از روسیه که مشمول 50 درصد مالیات بود، سالانه به حدود 000، 100 تومان بالغ می‌شد ... صادرات عمده این نواحی در این زمان هنوز حریر بود که معمولا از رشت می‌آمد و درآمد دولت از انزلی همه ساله تقریبا به 6580 تومان می‌رسید.[364] به‌طور کلی، غیر از روسها و انگلیسیان، یونانیها از نظر معاملات مربوط به تخم نوغان و فرانسویها از لحاظ معاملات ابریشم، سهمی را به خود اختصاص داده بودند.[365]
بنابر گزارش کرزن، صنعت ابریشم که ایران را با اروپای آن روزگار آشنا ساخت، هرچند در آغاز بسیار شکوفا بود، امّا پس از بیماری سال 1864 میلادی رو به انحطاط نهاد، تا جایی که قیمت محصول در سال 1869 به 5/ 1 قیمت سال پیش از آن رسید[366] و مقدار تولید آن در سال 1877 میلادی 000، 100 کیلوگرم کاهش یافت؛[367] بدینسان، ابریشم گیلان دیگر نتوانست جایگاه سابق خود را از نو به‌دست آورد. تخمهای وارده از خراسان و ترکیه به آزمایش گذارده شدند، لیکن موفقیتی به‌دست نیامد، همینطور تخمهایی که از ژاپن آورده شد نیز کمک چندانی نکرد.[368]
اورسل از سال 1882 میلادی خبر می‌دهد که در آن زمان میزان تولید ابریشم گیلان به نسبت حیرت‌آوری کاهش یافته بود. وی می‌نویسد که در سال 1840 میلادی مقدار تولید این محصول معادل 000، 100 من می‌شد که در سال 1874 میلادی فقط به 000، 60 من رسید و در سال 1876 میلادی به 2000 من کاهش یافت و در سال 1882 میلادی به خصوص وضع از گذشته بدتر شد.
اورسل اضافه می‌کند: «فروش ابریشم خام که در سابق حدود 000، 700 لیره استرلینگ ارز وارد کشور می‌کرد، اینک تنها بین 000، 100 تا 000، 150 لیره عاید کشور می‌سازد.[369] مسعود کیهان علت اصلی کاهش تولید در کشور را- جدول شماره 2- تولید ابریشم در گیلان در سالهای مختلف[370].
ص: 357
در کنار بیماری کرم ابریشم- صادرات روزافزون پیله از ایران و واردات منسوجات ابریشمی از خارج می‌داند.[371] جدول شماره 2 نشان‌دهنده دوره‌های اوج و فرود تولید ابریشم در گیلان است.
بنابر گزارش کرزن، ارقام تولید ابریشم مربوط به سال 1889 میلادی که البته در مقایسه با گذشته تفاوت آشکاری داشته، به شرح زیر است:
گیلان 000، 30 من تبریز
مازندران 000، 15 من تبریز
خراسان، سبزوار و تربت 000، 20 من تبریز
که جمعا بالغ بر 000، 65 من تبریز می‌شده است. از آن میان حدود 000، 10 من یا به بغداد صادر می‌شد و یا به کاشان و اصفهان ارسال می‌گردید و مابقی را به اروپا صادر می‌کردند و بیشتر از آن از طریق روسیه به مارسی و مقدار کمی نیز به بمبئی صادر می‌گردید.[372]
در سال 1903 میلادی، تعداد 000، 300 جعبه تخم نوغان در گیلان و 000، 40 جعبه در سایر نقاط کشور به مصرف رسید و تولید ابریشم گیلان یکبار دیگر چنان اهمیت یافت که تجار داخلی و خارجی بیش از 70 تلنبار و لوازم خفه کردن و خشک کردن پیله در گیلان راه‌اندازی کردند. مطابق داده‌های دفاتر گمرک در این زمان حدود 5/ 2 میلیون پیله خشک به خارج صادر گردید. این دوره نیز به واسطه وقوع جنگ جهانی و بروز حوادثی در نوار ساحلی خزر دوام چندانی نیافت؛ بدین‌ترتیب، مؤسسات نوغانداری تعطیل و تجارت ابریشم برچیده شد.
البته پس از دوره جنگ، یکبار دیگر توت‌کاری و پرورش نوغان از سر گرفته شد: در سال 1302 هجری شمسی نزدیک به 000، 40 جعبه تخم نوغان در کشور مصرف شد و در سال 1306 هجری شمسی حدود 000، 150 جعبه تخم پرورش یافت و با وجود استفاده بیش از حد از ظرفیت تلنبارها، میزان تولید پیله تازه در این زمان به حدود 5/ 2 میلیون کیلوگرم رسید.[373] به‌طور کلی، در این دوره حدود 4/ 3 از محصول ابریشم کشور به خارج صادر می‌شد.[374] جدول شماره 3 نشانگر مقدار صادرات ابریشم به کشورهای مختلف در این دوره است. قابل‌توجه است که در این دوره، گیلان در میان سایر ولایات در تجارت ابریشم از جایگاه نخست برخوردار بود و به تنهایی با تولید حدود 000، 200 من ابریشم 11/ 9 صادرات ابریشم کل کشور را به خود اختصاص می‌داد.[375]
به‌طور کلی صادرات رو به افزایش پیله در این دوره و واردات منسوجات ابریشمی از خارج، در کنار سایر عوامل، از علل اساسی ضعف صنعت و تجارت صحیح ابریشم بود. مسعود کیهان از سال 1309 خبر می‌دهد: با وجودی که بافتن پارچه‌های ابریشمی از دیرزمانی در کشور متداول بوده، امروزه به علت بیماری کرم ابریشم و همچنین صادر نمودن روزافزون پیله خام و واردات منسوجات ابریشمی خارجی، این فعالیت تولیدی رو به کاهش نهاده است.[376]
جدول شماره 3- مقدار صادرات پیله و ابریشم خام و لاس[377] در سال 1309
ص: 358
گرم و مرطوب به عمل می‌آید؛ در ایران زراعت این محصول مخصوص نواحی ساحلی جنوب دریای مازندران یعنی گیلان و مازندران یا جنوب کشور، در خوزستان و بلوچستان است که سابقا تا اندازه‌ای نیز گسترش داشته است، اما رو به کاهش نهاده و با توجه به اینکه محصول نیشکر آب زیاد لازم دارد، بهتر است که در اراضی برنجکاری کشت شود و از همان آبی که به برنج داده می‌شود استفاده نمایند، زیرا کشت این محصول از برنج باصرفه‌تر بوده و از پشه مالاریا هم جلوگیری می‌نماید.»[378] در این زمان، کشت نیشکر که از حدود سال 1287 هجری آغاز شده بود، محدود می‌شد به ناحیه فومن. گذشته از این، کشت چای از سال 1322 هجری (1904 میلادی) در نواحی ساحلی دریای خزر به‌ویژه در لاهیجان، لنگرود، تنکابن، رودسر و فومن آغاز شد. کشت چای به واسطه کمبود وسایل و امکانات و نیز عدم بضاعت زارعان، در آغاز گسترش چندانی نداشت و کل زمینهایی که در این منطقه و نیز مازندران به زیر کشت این محصول رفته بود، از حدود 5/ 1 میلیون مترمربع تجاوز نمی‌کرد.[379]
در همین زمان مطابق آمارهای موجود هنوز مقادیری قابل‌توجه چای به کشور وارد می‌شد. آمار سال 1305- 1306 هجری شمسی نشان می‌دهد که واردات چای حدود 6 میلیون تومان بوده است.[380] ادموندز در ارتباط با چای گیلان می‌نویسد: «چای لاهیجان طعم مطبوعی دارد که حد فاصل بین چای چین و چای هندوستان است. این چای را در بازار قزوین به دو برابر قیمت چای وارداتی می‌فروشند.»[381] همچنین مطابق گزارش رابینو، کنف در نواحی لشت‌نشا، لاهیجان، لنگرود، رودسر و عمدتا برای ساختن طناب یا صدور به روسیه کشت می‌شد.[382] توتون نیز از سال 1292 هجری (1875 میلادی) در گیلان کشت شد و محصول آن در اوایل سده بیستم میلادی برابر 000، 820 کیلوگرم در سال بود.[383] جدول شماره 4 محصولات زراعی گیلان در این زمان را نشان می‌دهد.
در همین ارتباط باید افزود که یکی دیگر از اقلام صادراتی گیلان از اوایل سده نوزدهم میلادی، ماهی سفید و خاویار بود که در این زمان به صورت یکی از مهمترین اقلام تجاری گیلان درآمد و بخش عمده‌ای از نیروی کار محلی را به خود اختصاص داد. ماهیگیری در سواحل جنوبی دریای خزر و رودهای آن- به‌ویژه ماهی آزاد و خاویار چه به صورت دودی و چه به صورت خاویار- در دست شخصی روسی بود که هرساله مبالغی به عنوان حق انحصار آن می‌پرداخت و از این راه سود سرشاری عاید خود می‌ساخت.[384] پولاک تولید سالانه خاویار در این زمان را حدود 6874 تن و در حد 1000 ماهی برای هرتن محاسبه کرده است.[385] هولمز در همین زمینه گزارش می‌دهد که عده اتباع روسی که به‌طور مستمر در محلی پائین‌تر از لنگرود، در کنار سفیدرود زندگی جدول شماره 4- نوع و مقدار محصولات منطقه گیلان در سال 1309
مأخذ: جغرافیای مفصل ایران، جلد 3، صفحه 180.
می‌کردند، معدود بود، اما در طول فصل صید ماهی خاویار حدود 300 نفر روس از هشتر خان به کمک ماهیگیران می‌آمدند. هم او خبر می‌دهد که در آغاز ماه فوریه تعداد ماهیهایی که روزانه صید می‌شد در حدود 1000 عدد بود، اما این رقم در اواخر این ماه به 600 تا 800 عدد می‌رسید و در ماه مارس به 2000 عدد بالغ می‌شد و بالاخره در طول ماه آوریل روزانه از 3500 تا 3800 عدد ماهی صید می‌شد. به‌طور کلی حدود 15 روز پیش از طغیان آب سفیدرود، قسمت اعظم صید به انجام می‌رسید و سپس ماهیهای صیدشده را از محل دور می‌کردند.[386]
زیتون از دیگر محصولات این منطقه بود که تا حدی در تجارت و صادرات گیلان جایگاه خاصی داشته است. بهلر- معلّم دار الفنون- در حدود سال 1269 هجری قمری، غالب محصول منجیل و رودبار را زیتون گزارش می‌کند، امّا اضافه می‌نماید که «اهالی آنجا نمی‌توانند روغن آن را به‌طوری بگیرند که به مصرف خوردن برسد، بلکه روغن بسیار کثیفی ... که به‌جز سوزاندن فایده دیگر بر آن مترتب نیست و به قیمت نازلی به فروش می‌رسد.»[387] اورسل در مقابل خبر می‌دهد که روستائیان رودبار از زیتون برای تهیه صابون و روغن استفاده می‌کردند و آنها را به روسها می‌فروختند.[388] در همین ارتباط اگرچه دومرگان فرانسوی به خطا معتقد است درختان زیتون حدود 60 سال پیش از دیدار وی از منطقه در سال 1890 میلادی در منطقه رودبار کشت شده بودند[389]، اما تجار ونیزی از صدور محصول زیتون در سده پانزدهم خبر می‌دهند.[390] در اواخر سده نوزدهم میلادی، یک شرکت روسی در هرزویل ... کارخانه‌ای
ص: 359
برای تصفیه روغن زیتون دایر کرد که بعدا به علت افزایش حقوق گمرکی روغن زیتون از طرف حکومت روسیه تعطیل شد.[391]
گذشته از همه اینها، چوب درختان جنگلی در گیلان تا اوایل سده بیستم میلادی عمدتا برای سوزاندن و ساختن خانه‌ها و یا برای صدور به روسیه قطع می‌شد. زغال حاصل از سوزاندن درختان به شهرهای داخلی گیلان و نیز به باکو و سایر بنادر دریای خزر حمل می‌شد. رابینو خبر می‌دهد که از سال 82- 1281 هجری قمری که صدور چوب به قفقاز متوقف شد، بازرگانان مختلف به رشت می‌آمدند تا چوب درختان قیمتی گیلان را خریداری کرده و به بازارهای اروپایی منتقل سازند. در سال 1303 هجری قمری انحصار صدور چوب به م.
م. کوسیس(M .M .Ku ?sis) و تئوفیلاکتوس(T .Filaktus) واگذار شد که تا سال 1327 هجری قمری از این امتیاز بهره‌مند بودند. در طول این مدت، استفاده از چوب شمشاد بدون هیچگونه کنترلی و به صورتی بی‌رویه انجام می‌گرفت، به نحوی که در دوره‌ای کوتاه زمینهای جلگه‌ای دیگر نتوانستند به بازسازی طبیعی خود پرداخته و شمشاد لازم را پرورش دهند.[392]
به‌طور کلی، به واسطه نوع خاص معیشت غالب در منطقه که بر اساس خودکفایی استوار بود و نیز فقدان نیازهای متنوع و وجود تولیدات زراعی تجاری گوناگون مانند توتون، نیشکر و برنج و همچنین چای و به صورتی محدودتر زیتون و نیز با توجه به فعالیتهای اقتصادی دیگر از جمله پرورش کرم ابریشم، اصولا تجارت درون منطقه‌ای اهمیت نسبی کمتری داشت و عمدتا تجارت خارجی مورد توجه و دارای اهمیت ویژه بود.
تعداد نسبتا زیاد دکانها در بسیاری از نقاط- به‌ویژه نقاط شهری- از گذشته نشان‌دهنده اهمیت این‌گونه تأسیسات از یک سو در خرید و گردآوری اضافه‌تولید نواحی روستایی و از سوی دیگر در تأمین مایحتاج روستائیان پیرامونی و نیز انجام تجارت با سایر نقاط- چه داخلی و چه خارجی- بوده است. بسیاری از این واحدهای تجاری در روزهای عادی بسته می‌ماندند و تنها در روزهای معینی که بازار دوره‌ای وجود داشت، باز می‌شدند و برخی از آنها تنها در برخی از فصول سال- عمدتا فصل برداشت محصول و فروش آن- فعّال بودند. در این رابطه، ابوت از بازار کوچصفهان خبر می‌دهد که دارای دکانهای زیادی بوده و فقط بعضی از آنها در تمام روزهای هفته باز بوده، اما تنها در روزهای چهارشنبه همه مغازه‌ها فعال می‌شدند.[393]
بدین‌سان بازرگانی محلی در گیلان نیازهای درونی منطقه را در زمینه مبادله کالاهای گوناگون، چه کالاهای وارداتی و چه تولیدات محلی برآورده می‌ساخت. در این میان، نقاط شهری منطقه و بازارهای آنها و نیز بازارهای شهرهای کوچکتر و روستاهای بزرگ مرکزی به عنوان محل ثابت تأمین بسیاری از نیازهای ساکنان دور و نزدیک منطقه و در کنار آنها، بازارهای دوره‌ای نقش تأمین‌کننده نیازها و نیز محل مبادله تولیدات روستایی و به‌ویژه روستاهای کوچک و پراکنده کوهستانی، یعنی عمدتا شبانان کوه‌نشین و زارعان ساکن جلگه را در طول زمان امکان‌پذیر ساخته‌اند. به این ترتیب و به‌طور کلی، سوداگران کوچک محلی به دو گروه تقسیم می‌شدند: عده‌ای که کالاهای معینی را از نقطه‌ای به نقطه دیگر برده و در اختیار مردم (خریداران) قرار می‌دادند و عده دیگر که دارای جایگاه خاص و ثابت بودند.[394]
یکی از مسائل اساسی در دوره «شکوفایی تجارت گیلان» این بود که طیّ دوره مزبور بازرگانی گیلان عمدتا در دست بیگانگان بود. بی‌جهت نیست که کرزن می‌نویسد: «بازار رشت مملو از تجار گوناگون بود؛ تجار ارمنی، یهودی، اروپایی، هندی و حتی افغانی.»[395] به این ترتیب، در ازای تولیدات گیلان، مصنوعات خارجی در بازارهای منطقه عرضه می‌شد و همین امر خود یکی از موانع اساسی پایگیری صنایع و توسعه فعالیتهای تولیدی و تجارت خودی در این سرزمین بوده است. دومرگان در همین ارتباط گزارش می‌دهد که غالب مصنوعات کارخانه‌ای فروشی که در بازارهای منطقه عرضه می‌شدند، با مواد اولیه محصول گیلان (و مازندران) ساخته شده بودند.[396]
در ارتباط با اینگونه بازارها، بازار رشت نمونه جالبی بوده است. این بازار که سرپوشیده نبود، مغازه‌های متعددی داشت که هرنوع محصول ایرانی و برخی اجناس اروپایی در آنها یافت می‌شد. اورسل بازار رشت را که در آن گذشته از تجّار محلی، تجار ارمنی، یونانی، روسی و دیگران نیز به فعالیت مشغول بودند، انبار کالاهایی می‌داند که از اروپا به ایران یا بالعکس فرستاده می‌شده است.[397] این بازار در سال 1277 هجری قمری دارای 18 کاروانسرای آباد و 1021 باب دکان بوده است.[398]
بازار انزلی واقع در سمت شمالی مرداب، دارای مغازه‌هایی بود که اکثرا اجناس روسی عرضه می‌داشتند.[399] در همین زمان، از بازار کرگانرود هر ساله تجار روسی 7- 8 کشتی برنج، گندم، جو، عسل و موم، روغن، پنیر، گردو و چوب گردو به بادکوبه می‌بردند و اجناس خارجی توسط فروشندگان اردبیلی و خلخالی در آنجا به فروش می‌رسید.[400] به همین نحو، بازار آستارا هرساله پذیرای 50 تا 60 فروند کشتی تجاری بود.[401] پس از آنکه بازار کرگانرود توسط فرج الله خان- حاکم ولایت- تعطیل شد، مردم ولایت کرگانرود برای رفع نیازهای خود به آستارا یا انزلی می‌رفتند.[402]
برای برآوردن نیازهای کالایی بازار لنگرود، در حول‌وحوش سال 1274 هجری قمری (1858 میلادی) سالانه 2 یا 3 کشتی روسی نفت و میوه می‌آوردند؛ نمک را از ترکستان و برنج را از مازندران توسط کرجیها حمل می‌کردند و همچنین فلزات و ظروف سفالین و پارچه و سایر لوازم از روسیه وارد می‌شد.[403]
ص: 360
جدول شماره 5- صادرات و واردات گیلان با تاکید بر بازرگانی درون‌مرزی (اوایل سده بیستم میلادی).
مأخذ: ولایات دار المرز ایران، گیلان، صفحه 69- 68.
ظاهرا برخی از این کالاها از لنگرود به بازارهای سایر شهرها منتقل می‌گردید تا جایی که این شهر در گذشته «بندر لاهیجان و رانکوه» به‌شمار می‌آمد.[404] میرزا ابراهیم سیاهه مفصلی از کالاهای وارداتی لنگرود به‌دست می‌دهد:
توسط کرجیهای بزرگ از مازندران شکر، برنج، روغن، عسل، کنجد، باقلا، قلیان کدو، کرباس، پنبه و غیره و از بندر انزلی ماهی شور، ماهی خشک، حصیر و نفت و اجناس روسی از بادکوبه وارد می‌شد.[405]
بازار کوچصفهان مرکب از دو ردیف دکان با یک دروازه در انتهای غربی آن بود، امّا از طرف شرقی دروازه‌ای نداشت.[406] مکنزی بازار کوچصفهان را دارای 120 دکان مناسب می‌داند که در آنها اجناس گوناگونی عرضه می‌شده است.[407] در این میان، بازار لاهیجان، بازار بسیار بزرگ و پاکیزه‌ای بوده که تجارت ابریشم در آنجا رونق داشته است.[408] این بازار دارای 5 کاروانسرا و 300 دکان بوده است.[409] به همین ترتیب، بازار رودسر مانند کاروانسرای بزرگی بوده که 4 دروازه داشته است.[410] بهلر این بازار را «بسیار خوب و مرکب از کسبه معتبر» معرفی می‌کند.[411] این بازار دارای 110 مغازه بود و روزهای یکشنبه مملو از جمعیت خریداران و فروشندگان می‌شد؛[412] در اینجا، ماهی شور از انزلی، شکر و پنبه از مازندران و نفت از بادکوبه وارد می‌شد[413] (ضمنا نگاه کنید به جدول شماره 5).
هریک از این بازارها، با توجه به بزرگی و کوچکی آنها و نیز محل استقرارشان، حیطه نفوذ خاص خود را داشتند که تا شعاعی معین به برآوردن نیازهای کالایی و خدماتی اهالی می‌پرداختند. علاوه بر این، حفظ نظم و امنیت این بازارها نیز- به‌ویژه در مراکز بزرگتر- بر عهده افراد معینی بوده است؛ مثلا امنیت بازار شهر رشت بر عهده 12 تالشی قرار داشت.[414] اهمیت این‌گونه بازارها تا بدانجا بوده است که علت وجودی بسیاری از سکونتگاهها همین بازارها بوده و بسیاری از نقاط این منطقه همراه با واژه بازار یا گوراب نامگذاری شده است.[415] گاهی محل این‌گونه بازارها به دلایل مختلف جابه‌جا می‌شد، لیکن شکل روابط و دامنه پوششی این نوع بازارها از لحاظ حیطه عمل مانع از جابه‌جایی آنها بدون این‌گونه ملاحظات می‌گردید؛ به عنوان نمونه، شیخ جامی حاکم طارم این کار را در مورد بازار تمیجان به انجام رساند، لیکن پس از مدتی مجددا بازار به تقاضای کسبه و اهالی به محل اولیه خود باز می‌گردد. ظهیر الدین مرعشی در این مورد گزارش می‌دهد:
ص: 361
«شیخ جامی طارمی ... حاکم طارم بود ... و بازار تمیجان سابقا در همین موضع که اکنون است، بوده، اما دکان خرابی چند ... بفرمود تا آن بازار را به سرگوراب‌نو که احداث فرموده بود نقل کنند و از دو طرف بر سر آن میدان دکانهای مرغوب مستحسن، به اندک مدت تمام ساختند و بقال و بزاز تمیجان را امر شد که رخت خود بدانجا برند ... و وقتی که تمام شده بود، مؤلف حقیر را بر خاطر است که مردم تمیجان که بدان بازار نقل کرده بودند، بسیار تضرع و زاری می‌نمودند که مسکن و موطن پدران ما در تمیجان است و از آنجا تا اینجا تردّد نمودن بر ایشان صعوبت تمام دارد ... ملتمس ایشان را بعد از دو سال قبول کردند و مبلغی که آن جماعت بنابرآن بر خود گرفته بودند، بستاندند و باز شهر و بازار را بدان مقام اصلی نقل فرمودند ...»[416] و یا مثلا مورد بازار رودسر که به گزارش میرزا ابراهیم توسط محمد علی خان و با طرح کاروانسرایی دارای 4 دروازه و 110 مغازه ساخته شد.[417]
بازار دوره‌ای یا گوراب، محلی بود که هفته‌ای یکبار در آنجا خرید و فروش برقرار می‌شد، ولی روزهای دیگر به کلی از جمعیت خالی بود.[418] این‌گونه بازارها یکی از جلوه‌های ویژه مبادلات کالایی و خدماتی در گیلان بود و تنها در این منطقه و غرب مازندران تشکیل می‌شدند و بنابر رسم و عادت فاصله آنها از یکدیگر تقریبا 1 فرسنگ بود[419] (نگاه کنید به جدول شماره 6).
بدین‌ترتیب علاوه بر دکانداران و تجّار محلی که دارای مکان ثابتی برای کسب خود بودند پیله‌وران دوره‌گرد نیز نقشی اساسی در تجارت داخلی و بعضا تجارت خارجی این منطقه بر عهده داشتند. این عده که به «بازار مج» معروف بودند، با تنظیم برنامه جابه‌جایی خود بر اساس چرخه‌ای منظم و مبتنی بر دور بازارهای هفتگی به خرید تولیدات روستائیان و عرضه کالاهای مورد نیاز آنها می‌پرداختند. رابینو می‌نویسد آنها به منظور خریدوفروش به بازارهای مختلف مراجعه می‌کردند، مثلا به چهارشنبه و پنجشنبه‌بازار طالشدولاب و از آنجا به جمعه‌بازار کپورچال و سپس به شنبه‌بازار انزلی می‌رفتند.[420] کالاها و تولیداتی که این عده (بازار مج) از زارعان خریداری می‌کردند، عمدتا عبارت بود از برنج، جو، کتان، ماهی، توتون، مرکبات، ابریشم و زغال چوب و در مقابل به آنها چای، قند، لباس، پارچه‌های نخی، صابون و مصنوعات مسی و آهنی می‌فروختند.
گیلان با برخورداری از امکانات مساعد طبیعی- اکولوژیک و نیز موقعیت مناسب مکانی- فضائی، در صورت فراهم آمدن امکانات لازم و کافی زیربنایی و سیاست‌گزاریهای مدبّرانه می‌تواند به صورت یکی از قطبهای توسعه اقتصادی و بازرگانی کشور درآید. موانعی که در گذشته بر سر راه روند توسعه تجاری- اقتصادی این منطقه وجود داشته، گذشته از آنچه که در لابلای مطالب پیشین مطرح شد، عبارت بوده است از:
جدول شماره 6- موقعیت بازارهای هفتگی گیلان (اوایل سده بیستم میلادی).
مأخذ: ولایات دار المرز ایران، گیلان، صفحه 67- 66.
ص: 362
الف- توان ناکافی انسانی در چیرگی بر عوامل نامساعد محیطی در چارچوب مناسبات اجتماعی- اقتصادی و سیاسی حاکم در آن زمان که نه‌تنها به بهره‌گیری صحیح از امکانات طبیعی- اکولوژیک منطقه نیانجامیده، بلکه به عنوان مانع گسترش روابط و امکانات زیستی و فعالیتهای انسانی عمل کرده است؛ از جمله وجود بادهای گرم[421] که بعضا باعث بروز آتش‌سوزیهایی در بازارها و انبارهای کالا می‌شده است، زیرا ساختمان بناها و حجره‌ها معمولا از چوب و نی بوده است. به عنوان مثال می‌توان سوختن بازار رشت در حکومت احمد خان مشیر السلطنه را نام برد.[422] علاوه بر این، رطوبت زیاد و نامناسب بودن اقلیم و وجود برکه‌ها و آبگیرهای متعدد باعث شیوع بیماریهای همه‌گیر از جمله مالاریا و طاعون می‌شده است؛ اورسل (1882) خبر می‌دهد که طاعونهای پی‌درپی در منطقه باعث شده بود تا جمعیت 000، 60 نفری شهر رشت به 000، 25 نفر کاهش یابد.[423]
ب- عدم دسترسی به راههای مناسب و وسایل حمل‌ونقل کارآمد که به عنوان یکی از علل عدم گسترش تجارت در ایران گزارش شده و تا حد زیادی در مورد توسعه بازرگانی گیلان نیز صادق بوده است. کرزن در اواخر سده نوزدهم میلادی می‌نویسد: «در هیچ کشور دیگری از جهان، مهمترین راه ورود و خروج کالا (یعنی راه ایران مرکزی به گیلان) چنین وضعی نکبت‌بار و ابتدایی را ندارد.» هم او اضافه می‌کند، پهلو گرفتن در انزلی، ورودی مرداب انزلی، راه آن تا پیربازار، راه رشت به تهران، بزرگترین موانع در این راه بودند»[424] (نگاه کنید به بخش راههای گیلان).
ج- نفوذ و حضور بیگانگان در تجارت و بازرگانی و نیز سیطره آنان بر فعالیتهای اقتصادی منطقه از یک‌سو و سیاستهای خاص کشورهای سلطه‌جوی زمان در ممانعت از شکل‌گیری و گسترش صنایع و فعالیتهای تولیدی کشور به‌طور اعم و گیلان به‌طور اخص؛ به عنوان نمونه، حضور قابل توجه تجّار بیگانه در شهر رشت به منظور تجارت ابریشم قابل ذکر است.
معتبرترین این‌گونه دفاتر تجاری در شهر رشت عبارت بودند از:
- هاریلائوس پاپا دوپولس(Harilaos Papadopoulos) .
- برادران پاسکالیدیس(Pascalidis) .
- ترای پاین و شرکاء(Terrail Payen et cie) .
- لاسکاریدیس(Lascaridis) .
- بابودیس(Baboudis) .
- دراکوس پیلیدس(Dracos Pilides) .
- تومانیانس.
- آودیس هورتانیانس و دیگران.
غیر از مؤسسات یادشده، افراد دیگری نیز در شهرهای رشت و انزلی دفاتر بازرگانی داشتند که به تجارت با داخل و خارج می‌پرداختند.[425] از لحاظ اجتماعی- اقتصادی، بیشترین آسیبی که این‌گونه مؤسسات به گسترش سطح تولید محلی و در نهایت افزایش سطح زندگی اهالی منطقه می‌زدند، خروج ارزش افزوده حاصله به خارج از منطقه و کشور بوده است.
د- مناسبات خاص مالکیت و حضور فرمانروایان و امیران محلی که عمدتا در جهت اهداف غیر ملّی و منطقه‌ای و بیشتر هماهنگ با منافع بیگانگان عمل می‌کردند. از سوی دیگر، رابطه سلف‌خری میان تولیدکنندگان اصلی کالاها و ملاکین، تجّار و واسطه‌های محلی و غیرمحلی از موانع اساسی رشد و گسترش مدام تجارت و بازرگانی منطقه بوده است. چنانکه خبر داده‌اند، غالب برنج‌کاران محصول خود را به عده‌ای سلف‌خر و رباخوار پیش‌فروش می‌کردند. سلف‌خران را افراد گوناگونی تشکیل می‌دادند که در شهرها و مراکز بخش و حتی بعضی روستاها ساکن بودند. به این ترتیب، نه‌تنها ارزش افزوده و اضافه محصول و عواید حاصل از آن توسط سلف‌خران که خود از تجّار و یا از عوامل تجّار بودند، از روستاهای منطقه خارج می‌شد، بلکه تولیدکنندگان اصلی معمولا به اینگونه افراد به‌طور مدام مقروض باقی می‌ماندند.[426] در همین رابطه، زدوخوردهای متعدد و مکرّر خوانین و حکّام محلی و منطقه‌ای به عنوان عامل تشدیدکننده عدم رشد و توسعه مطرح بوده است که نمونه‌های بارز آن به‌ویژه در دوره صفویه قابل ذکر است.[427] علاوه بر این، نحوه خاص گردآوری مالیات از یکسو و تفویض حکومت محلی از طرف حکومت مرکزی از سوی دیگر خود از علل اساسی دوام موانع رشد و توسعه منطقه بوده است: در دوره قاجار، رسم بر این بود که حکام ولایات می‌بایست پیش از حرکت به محل مأموریت و به خصوص قبل از انتصاب خود مبلغی به عنوان پیشکش به دربار تقدیم کنند و البته در ازاء آن، چندین برابر را به عنوان مداخل در محل به چنگ می‌آوردند؛ راه جبران این‌گونه هزینه‌ها تهدید و ارعاب و استفاده از هدایای تقدیمی امیران جزء محلی بود که ایشان نیز به نوبه خود می‌بایستی طبقات پائین اجتماع (یعنی تولیدکنندگان اصلی) را تحت فشار روزافزون قرار دهند تا چند برابر هزینه‌های خود را جبران کرده و ضمنا به دخل درآمد بیشتر نیز بپردازند[428].
ه- عدم گسترش معاملات اعتباری و محدود بودن این نوع رابطه که موجبات محدودیت تجارت را در منطقه تا مدتی مدید به مبادلات نقدی فراهم می‌ساخت. ژوبر در این‌باره از سال 1806 میلادی خبر می‌دهد که «گرچه اختراع بروات و اسکناس در ایران امری ناشناخته نیست، معهذا روح عدم اعتماد و ترس از اینکه ثروت و مکنتشان- ولو به‌طور غیرمستقیم- بر دیگران آشکار شود، مضافا بدی و دوری راهها، باعث شده که هیچگونه معامله اعتباری انجام نگیرد و تجارت منحصر به مبادلات نقدی شود[429].» ظاهرا تنها در دوره‌های اخیر (و به‌ویژه پس از افتتاح بانک استقراضی روس) معاملات اعتباری رواج پیدا می‌کند و تجار ایرانی درگیر در معاملات تولیدات گیلان
ص: 363
وارد مرحله تازه‌ای می‌شوند. در همین ارتباط گزارش شده است که همه‌ساله تعداد قابل توجهی از تجّار ایرانی در بازار شهر نیجنه نو و گرادگرد می‌آمدند و قسمتی از معاملات خود را به صورت اعتباری و بر اساس سفته (واکسیل) پرداخت می‌کردند که وصول مبلغ آن از طریق بانک استقراضی روس طی مدت 6 ماه صورت می‌گرفت. در مورد معاملات داخلی قاعدتا وضعیت متفاوت بود و برخی معاملات حتی بر اساس قول و تعهدات شفاهی به انجام می‌رسید[430] بعدها، فعالیت صرافان به معاملات اعتباری دامن زد و علاوه بر ایشان، عده‌ای از بازرگانان نیز با پرداخت حواله باعث ایجاد تسهیلاتی در امر معاملات بازرگانی شدند؛ اما این همه ظاهرا زمانی بود که بازرگانی گیلان شکوفایی خود را از دست داده بود[431].
در حال حاضر، شرایط خاص موقعیتی و امکانات و توانمندیهای طبیعی منطقه گیلان از یک‌سو و تحولات اخیر از دیگر سو، این استان را به صورت یکی از مهمترین پایگاههای اقتصادی- تجاری فعّال کشور درآورده است. در این میان، اگرچه اقلام تجاری سنّتی مانند ابریشم مقام و جایگاه گذشته خود را تا حدی از دست داده، لیکن گسترش شهرنشینی و روابط فزاینده شهر و روستا و همچنین گستردگی نسبی اتصالات و ارتباطات در منطقه و در نهایت رشد و تنوّع‌پذیری نیازهای مصرفی، ضرورت گسترش کمی و کیفی واحدهای تجاری و عرضه کالایی را به نحوی روزافزون و نو مطرح ساخته است. علاوه بر این، فعالیت واحدهای تولید محصولات کشاورزی و مصنوعات صنعتی در منطقه (نگاه کنید به بخش کشاورزی گیلان و بخش صنایع گیلان در همین کتاب) و عرضه کالاهای گوناگون، زمینه‌ساز رشد و گسترش مبادلات بازرگانی داخلی و همچنین تجارت خارجی منطقه بوده است.
در بخش کشاورزی و زیر بخشهای فعال آن در منطقه، در کنار تولید محصولات اصلی مانند برنج، بسیاری از فعالیتهای جنبی از دیرباز مطرح بوده است که از آن میان، پرورش کرم ابریشم هنوز جایگاهی ارزنده دارد. این فعالیت به واسطه نوع و نحوه کار و ارزش اقتصادی آن از اموری است که مورد توجه بسیاری از کشاورزان خرد منطقه قرار داشته و بخشی از درآمدهای تکمیلی تعدادی از اینگونه خانوارها را تأمین می‌کند. به این ترتیب، در سال 1371 در سطح نواحی اصلی منطقه تعداد 103، 135 جعبه تخم نوغان توزیع شده است که میزان پیله استحصالی در همین سال جمعا برابر 384، 780، 3 کیلوگرم بوده و بر این اساس، مقدار تولید از هر جعبه نزدیک به 28 کیلوگرم بوده است[432]. این مقدار 064، 45 خانوار نوغاندار را در سطح استان به‌کار گرفته بوده است. در همین رابطه جدول شماره 7 توزیع تخم نوغان و مقدار پیله در هریک از نواحی عمده استان را نشان می‌دهد. مطابق داده‌های جدول شماره 8، توزیع تخم نوغان از سال 1368 در منطقه رو به رشد نهاده و در سال 1371 به بیشترین حد خود رسیده است (جدول شماره 8)؛ این مقدار 65 درصد از کل مقدار تخم نوغان عرضه شده در کشور را شامل می‌شده است[433].
جدول شماره 7- فعالیت شرکت ابریشم در نواحی مختلف استان گیلان در سال 1371.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 256.
برنج از دیگر اقلام تولیدی در سطح استان است که ارزش تجاری دارد و ضمن برآوردن نیازهای درون منطقه‌ای، قسمت عمده آن به سایر شهرها و مراکز مصرف در کشور و یا به خارج از کشور صادر می‌شود. در سال 1371 سطح کل زیر کشت این محصول در استان برابر 000، 230 هکتار بوده است که مقدار تولید برداشت‌شده برابر 449، 901 تن شلتوک گویای اهمیت این محصول در میان محصولات تولیدی منطقه است. جدول شماره 9 سطح کشت و میزان تولید را در سطح شهرستانهای مختلف استان گیلان نشان می‌دهد.
مطابق داده‌های این جدول، شهرستان رشت و رودبار به ترتیب بیشترین و کمترین مقدار سطح زیر کشت و تولید برنج در استان را به خود اختصاص داده‌اند[434].
چای و زیتون دو محصول دیگر استان هستند که ارزش و اهمیت تجاری دارند و در برخی قسمتهای استان کشت می‌شوند. در سال 1371 به ترتیب 805، 27 هکتار و 2000 هکتار از اراضی استان زیر کشت چای و زیتون بوده است.[435] میزان تولید این دو محصول در استان گیلان به ترتیب برابر 113، 234 تن چای و 6660 تن زیتون بوده است[436].
کلیه محصول زیتون گیلان از شهرستان رودبار به‌دست می‌آید.
ص: 364
جدول شماره 8- تخم نوغان توزیع‌شده بر حسب جعبه[437] در نواحی مختلف استان گیلان در سالهای مختلف.
ص: 365
سنتی و شامل راسته‌هائی مرکب از تعدادی مغازه و دکان در دو طرف راهی باریک و بخش دیگر به شکل کاروانسراهای بجامانده از دوره‌های گذشته و با همان شکل قبلی دارای دکانهای متعدد با انبارهای زیرین یا حاشیه‌ای و نیز بخش ساخته‌شده در دوره‌های نزدیک گذشته و روز به شکل مغازه‌های دو طرف خیابان به عرضه کالاها اشتغال دارند. مجموعا حدود 000، 37 واحد صنفی و کسبی در استان گیلان به تجارت و کسب مشغول هستند.
کالاها و اجناس و تولیداتی که عمده فعالیتهای تجاری و کسبی را در گیلان به خود اختصاص داده‌اند عبارتند از: برنج، چای، زیتون، پیله ابریشم، ماهی و پرندگان، مرکبات، بادام‌زمینی، محصولات جالیزی و انواع سبزیها و حبوبات، عسل، لبنیات، گل‌گاوزبان، فندق و گردو.
از سال 1306 هجری شمسی که اولین شرکت مختلط ایران و شوروی به منظور بهره‌برداری از ماهیهای دریای خزر ایجاد شد، تاکنون صید منظم ماهی یکی از اقلام مهم بازرگانی منطقه را فراهم ساخته است که این امر با توجه به انواع گوناگون ماهیهای دریای خزر- ماهیهای غضروفی و فلسدار مختلف- به انجام می‌رسد. در این میان، صید و تولید خاویار از اهمیتی ویژه برخوردار است که محصول آن عمدتا به خارج از کشور صادر می‌شود.
جمع کل انواع ماهیهای صیدشده توسط شیلات استان در سالهای 1370 و 1371 به ترتیب برابر 6574 تن و 437، 11 تن بوده است[438]. جدول شماره 10 نشانگر مقدار صید انواع ماهی صیدشده طی این مدت می‌باشد که توسط شرکت شیلات به فروش رسیده است. در این رابطه، بیشترین مقدار و ارزش حاصله مربوط به صید ماهی سفید بوده است. صید ماهیهای کپور و کیلکا از نظر اهمیت و ارزش، پس از ماهی سفید قرار دارد[439]. از این گذشته، مقادیری ماهی شور و دودی نیز توسط شیلات استان عرضه شده است که مقدار و ارزش کل آنها در سالهای 1370 و 1371 به شرح زیر بوده است:[440]
ماهی شور 634، 39 کیلوگرم به ارزش 000، 640، 79 ریال (1370).
ماهی شور 365، 24 کیلوگرم به ارزش 000، 935، 115 ریال (1371).
ماهی‌دودی 875، 8 کیلوگرم به ارزش 000، 556، 19 ریال (1370).
ماهی‌دودی 191، 5 کیلوگرم به ارزش 000، 069، 15 ریال (1371).
مقدار تولید خاویار در سالهای مختلف با نوسان همراه بوده است، امّا با این وجود از اقلام مهم صادراتی و درآمدساز استان به‌شمار می‌آید. جدولهای شماره 11 و 12 به ترتیب نشانگر مقدار صید انواع ماهیهای خاویار و خاویار تولیدشده در استان گیلان در سالهای مختلف است. علاوه بر این، استخرهای پرورش ماهی پراکنده در سطح استان نه‌تنها منبع درآمدی برای برخی از خانوارهای استان است، بلکه بخشی از ماهیهای عرضه‌شده در بازارهای داخلی را به خود اختصاص می‌دهد.
در سال 1371 از طریق دو گمرک استان یعنی بندر انزلی و آستارا جمعا بیش از یک میلیون تن کالا وارد و حدود 000، 32 تن انواع کالاها صادر شده است که مجموع ارزش واردات نزدیک به 74 میلیارد ریال و ارزش صادرات جدول شماره 10- مقدار و ارزش انواع ماهی منجمد و تازه توسط شیلات استان گیلان در سالهای 70 و 1371.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 214.
جدول شماره 11- مقدار صید انواع ماهیهای خاویاری در سالهای مختلف در استان گیلان بر حسب کیلوگرم.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 279.
در همین سال برابر 5 میلیارد ریال بوده است. از انواع کالاهای وارده می‌توان گازوئیل و لوازم و تجهیزات برقی را نام برد که به ترتیب 6/ 84 درصد و 3/ 13 درصد از کل واردات را به خود اختصاص می‌دهند. در مقابل، کالاهای صادراتی عمدتا شامل مواد غذائی است.[441] جدولهای شماره 13 و 14 به
ص: 366
جدول شماره 12- مقدار تولید خاویار از انواع ماهیهای خاویاری در سالهای مختلف در استان گیلان بر حسب کیلوگرم.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 279.
ترتیب حجم کالاهای وارده و صادره از دو گمرک انزلی و آستارا در سالهای مختلف و کالاهای عمده صادراتی و وارداتی از طریق این دو بندر را نشان می‌دهد.
درآمد اداره گمرک بندر انزلی از محل دریافت حقوق گمرکی، سود بازرگانی، انبارداری و غیره بیش از 5 میلیارد ریال بوده که 8/ 57 درصد از این درآمد به حقوق گمرکی تعلق داشته است. درآمد گمرک آستارا نیز از این طریق برابر 3 میلیارد ریال گزارش شده است.[442]
استقلال جمهوریهای سابق اتحاد شوروی طی سالهای اخیر تحولی در زمینه تجارت خارجی استان گیلان به‌وجود آورده است. کالاهائی که همراه مسافر و به منظور تأمین نیازهای مردم در دو سوی مرزها مبادله می‌شد موجب ایجاد بازارهای جدید گردید و فعالیتهای تجاری را به نحو چشمگیری گسترش داد. نتایج بررسیهای اولیه هیئتهای اعزامی از سوی استان گیلان به جمهوریهای همجوار حاکی از نیاز شدید بازارهای خالی این جمهوریها به بخش اعظم تولیدات ایرانی بود. برای صدور کالا به جمهوریهای مزبور اقداماتی صورت گرفت و نخستین گام با صدور کارتهای پیله‌وری برای پیله‌وران ساکن در شهرهای مرزی تا عمق 40 کیلومتری برداشته شد و بدین ترتیب تسهیلات لازم برای صدور کالا فراهم گردید.
تا پایان سال 1372 مجموعا تعداد 688 کارت پیله‌وری به شرح زیر در گیلان صادر شده است:
رشت 270 کارت
آستارا 205 کارت
تالش 137 کارت
جدول شماره 13- مقدار و ارزش کالاهای وارده و صادره گمرک انزلی و آستارا در سالهای مختلف.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 403- 402.
انزلی 76 کارت‌

راههای گیلان‌

سرزمین گیلان با توجه به گسترش و تنوع فعالیتهای اقتصادی آن و نیز فراهم بودن نسبی امکانات محیطی، از لحاظ راههای ارتباطی در گذر زمان پیوسته از شرائط نامناسبی برخوردار بوده است و همین امر به عنوان یکی از موانع توسعه تجاری (و اجتماعی- اقتصادی) این سرزمین- به‌ویژه تجارت و ارتباط دورن‌مرزی- در سطحی وسیع عمل کرده است. در این میان، به واسطه پیچیدگی و اشکال در استفاده از راههای زمینی، امکان استفاده آسان‌تر از راههای طبیعی آبی (رودخانه‌ها و دریا) نقش اساسی در ایجاد ارتباطات بر عهده داشته است.
ابن حوقل از سده 4 هجری خبر می‌دهد که راه ارتباطی میان گیلان و مازندران از طریق چالوس و راهی دشوار بوده است.[443] این نکته را اصطخری در همان زمان مورد تائید و تکرار قرار می‌دهد و می‌نویسد:
«راه گذر سوی دیلمان از طبرستان جایگاهی است که آن را سالوس (چالوس) خوانند بر کنار دریا.»[444] وی این راه را از آمل تا سرزمین دیلم چنین برمی‌شمارد: «از آمل به ناتل یک مرحله، از ناتل تا سالوس (چالوس) یک مرحله سبک، از سالوس (چالوس) تا کلار یک مرحله و از کلار تا دیلم یک مرحله.»[445]
اهمیت دریای خزر به عنوان راه تجاری توسط این 2 جغرافیادان به تفاوت مورد تأیید است. ابن حوقل می‌نویسد: «کشتیهای تجاری میان سرزمینهای مسلمانان و زمین خزر در حرکتند»[446]، و اصطخری از ارتباط بین شهرها از
ص: 367
جدول شماره 14- اقلام عمده کالاهای وارده و صادره گمرک انزلی و آستارا در سال 1371.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 403- 402.
طریق این دریا خبر می‌دهد.[447]
در کنار راههای زمینی اصلی و راههای ارتباطی آبی، آنچه بیشتر اهمیت داشت، راههای سنتی جنگلی و کوهستانی بود که سکونتگاههای این منطقه را به یکدیگر متصل می‌کرد. رابینو در این رابطه خبر می‌دهد که استفاده از کوره راههای این سرزمین تنها توسط اهالی آنجا امکان‌پذیر بوده است. در قسمتهای کوهستانی، درختان جنگلی به صورت حصار و دیواری ضخیم با پیچک وحشی سخت به‌هم پیوسته‌اند و همچنین گیاهان خزنده دیگری که از تنه درختان بالا رفته، از رأس آنها نیز می‌گذرد. این حصارها با ضخامتی زیاد غالبا تا 30 متری کنار آب می‌رسید و منتهی به باتلاقها و جنگلهائی می‌شد که هیچ ذیشعوری نباید قصد گذشتن از میان آنها را بکند، ولی افراد بلد بومی شکافی را ... از میان حصار یافته و از آنجا راهی نشان می‌دهند که ابتدا چندان آشکار نیست و مثل ماری در میان بیشه‌ها پیش رفته و رفته‌رفته پهنای آن زیاد می‌شود.[448]
عبور از این راهها پیوسته با مشکلاتی همراه بود، به‌ویژه وجود رودهای متعدد محلی و قطع راههای سنتی توسط آنها مشکلات را دوچندان می‌کرد:
«چاله‌ها تمام اطراف خود را پر از آب ساخته و مسافر ناگزیر است در میان گل و آب که تا زیر تنگ اسبش را فراگرفته، مسافت طولانی را طی کند و با این تفصیل اگر جان به سلامت برده باشد، پس از سیر خطرناکی به محله یا قریه‌ای وارد می‌شود.»[449] رابینو تنها راه نسبتا قابل استفاده در منطقه را راه رودسر تا بارفروش (در مازندران) می‌داند که چارپاداران از آن استفاده می‌کردند و این راه در واقع راه ماسه‌ای کنار دریا بوده است، که برای عبور از آن راهنماهای با تجربه لازم بود تا بتوان از رودهای متعدد مملو از ریگ روان عبور نمود. تعداد زیاد این‌گونه رودها مانعی جدی بر سر عبور از این راه به‌شمار می‌رفته است.[450]
استفاده از راههای دورافتاده معمولا تنها در ماههای معدودی از سال امکان‌پذیر بود. مه و برف معمولا مانع از حرکت در اینگونه راهها، به‌ویژه راههای فرعی کوهستانی، می‌شده است. وجود مشکلات بر سر استفاده از این راهها و اشکال در تشخیص آنها از بیراهه تا بدانجا اهمیت داشته است که عده‌ای اصولا شغل راهنما داشته‌اند. این رج‌شناسان یا راه‌شناسان به خصوص در سرتاسر طوالش در راه‌شناسی از دقت و شناخت خاصی
ص: 368
برخوردار بوده‌اند.[451]
به عنوان نمونه مهمی از این راهها، راه کوهستانی از کرگانرود به اردبیل را می‌توان ذکر کرد که از ییلاق به آق‌اولر می‌آمده است. این راه در زمستان به واسطه پوشیده شدن از برف، مسدود می‌مانده و برای ارتباط از راه آستارا استفاده می‌شده است.[452] البته برای تشخیص برخی از این راهها که معمولا کمتر مورد استفاده قرار می‌گرفتند قاعدتا برجهای سنگی که گاه ارتفاع آنها به حدود یک متر می‌رسید، تعبیه می‌شد.[453]
شاه عباس اول در «بازگشت و فراغت از تسخیر گنجه و شیروان» به هنگام عبور لشکریانش از راه گیلان به مازندران و به هنگام «سیر و شکار گیلانات»، بر طبق روایت «تاریخ گیلان» دستور می‌دهد تا «از ابتدای آستارا تا سرحد و سامان مازندران در ترتیب شوارع و تعمیر پلها» بکوشند.[454] اولئاریوس در حدود سال 1637 میلادی در این مورد می‌نویسد: شاه عباس با احداث شاهرائی که از استراباد (گرگان) آغاز می‌شود و به آستارا پایان می‌یابد [نقیصه فقدان راهها را] جبران کرده است، چنان‌که اکنون مردم می‌توانند به سهولت با هرگونه وسیله نقلیه‌ای مثل گاری و اسب و شتر و امثال آنها در طول این راه سفر کنند.»[455]
ظاهرا کوشش شاه عباس عمدتا مفهومی نظامی داشته و منظور از ایجاد این راه، پیش از هرچیز، سهولت عبور لشکریان بوده است. این راه پس از مدتی به علت عدم تدابیر نگهداری رو به ویرانی می‌گذارد و از لحاظ ارتباط تجاری به صورت فراموش‌شده و غیرقابل استفاده درمی‌آید. به هنگام دیدار فریزر از گیلان، این راه «مستور از جنگل و متروک شده و برای عبور از آن راهنما لازم بود.»[456] رابینو گزارش می‌دهد «جاده سنگ‌فرش در 1031 هجری از جاجرم به دشت مغان ساخته شده (بود) که از میان تمام ولایات ایران واقع در ساحل جنوبی دریای خزر عبور می‌کرد. این جاده سنگ‌فرشی است که معمولا عرضش 20 پا بود و گویا در ساختن آن دقت بسیار نموده و زحمت زیاد کشیده بودند و سراسر آن را با سنگهای درشتی فرش کرده که از رودخانه‌هائی که از میان جلگه‌های پرجنگل جاری است آورده بودند.»[457] کرزن این سنگها را بلوکهای سنگی تراشیده‌ای می‌خواند که گاه تا یک پا مساحت دارند و پهنای آنها از 15 فوت در استراباد تا 8 الی 10 فوت در قسمتهای جنگلی تفاوت می‌کند.[458]
مطابق گزارش رابینو: «برای خشک نگاهداشتن این راهها گودالهائی عمیق در دو طرف آن کنده بودند و با حصار محکمی از شاخه‌های درختان انار صحرائی ... پرچین شده بود. ولی این جاده را به قدر کافی از سطح زمین بلندتر نساخته و برای جریان آب از یک طرف سنگ‌فرش به سمت دیگر آبروههائی تهیه ننموده بودند.»[459]
ابوت در همین ارتباط گزارش می‌دهد که در سفر خود پس از لاهیجان (به سوی شرق) به این جاده رسیده، اما به علت خرابی جاده از راههای فرعی حاشیه این جاده عبور کرده است.[460] تا حدود سال 1269 هجری قمری هر چند راه شاه‌عباسی هنوز راه عبور از لاهیجان به سوی شرق به حساب می‌آید، اما راه مزبور در این زمان به نحوی خراب شده بود که عبور از آن با اشکال زیاد همراه بود، به نحوی که بهلر می‌نویسد: «بعضی اوقات [اشکال راه] نوعی می‌شود که حتما باید از راه خارج شد و از اطراف آن به دشواری عبور نمود.»[461] همین نکته را مکنزی نیز مطرح می‌سازد و می‌نویسد: «... گودالهای عمیق و مملو از گل‌ولای نیز [در این مسیر از لاهیجان به بعد] فراوان بود، به طوری که گاه لازم می‌شد از جاده خارج شویم و از داخل جنگل عبور کنیم.»[462] کرزن در حدود 1892 میلادی می‌نویسد: «این جاده در برخی قسمتها کاملا از میان رفته است؛ برخی جاها سنگها شکسته شده یا جابه‌جا شده‌اند و به صورتی پراکنده درآمده و جاده چندان قابل استفاده نیست.» وی اضافه می‌کند:
«این جاده در هیچ قسمتی در هیچ زمانی تعمیر نشده است.»[463]
مکنزی که رسالت گسترش منافع تجاری انگلیس را بر دوش داشته، از وضع نامناسب راههای گیلان چنان به تنگ می‌آید که با ناسپاسی تمام می‌نویسد: «در واقع فقط مرغان دریائی و قورباغه‌ها و گیلکها می‌توانند در گیلان زندگی کنند.»[464] وی اضافه می‌کند، «مسیر جاده (از لاهیجان به لنگرود) اکثرا همان مسیری است که شاه عباس بنیان نهاده بود، ولی این جاده معروف در عوض این‌که کمکی باشد، باعث زحمت عابرین است، چون در هر قدم با توده‌های سنگ مواجه می‌شوند و یا در گودالهای عمیق می‌افتند ... جاده‌های فرعی که از جنگل می‌گذرند، بهتر نیستند؛ چون باریک و گل‌آلوده‌اند و بریدگیهای بسیار دارند و اطراف آنها بوته‌های تیغ روئیده که لباس و سر و صورت را زخم می‌کند.» مکنزی بهترین راههای گیلان را مسیر بستر رودها می‌داند.[465]
این مطالب، گفته امین احمد رازی (1010 ه. ق) را به یاد می‌آورد که می‌نویسد: «شوارع اطراف آن تشابک و تفامخ الاشجار (گیلان) به مرتبه‌ای است که مسافر شمال و صبا از فرود و فراز آن افتان و خیزان می‌روند.»[466] مکنزی اضافه می‌کند: هیچ‌یک از راههای زمینی گیلان را نمی‌توان واقعا خوب نامید.[467]
در زمان اولئاریوس از 4 طریق بسیار دشوار و باریک و پرخطر امکان
ص: 369
دسترسی به گیلان وجود داشت:
1- از خراسان و از راه استراباد
2- از راه مازندران، از شهر فرح‌آباد
3- از طریق پیله‌رودبار
4- از راه لنگرکنان.[468]
وی در حدود سال 1637 راه گیلان را «هولناکترین راه موجود در دنیا» برمی‌شمارد.[469]
راه زمینی گیلان به قزوین و ایران مرکزی نیز از وضع بهتری برخوردار نبوده است. این جاده احتمالا در اوائل سلطنت سلسله صفویه که «بدون شک اولین پل را در منجیل بنا نهاده‌اند»، ساخته شده است. در سال 1246 هجری قمری فتحعلیشاه جاده منجیل و قزوین را تعمیر کرد و بعد ناصر الدین شاه نیز این کار را به انجام رساند و دهکده سراوان را وقف نگهداری جاده رشت به امامزاده هاشم و رشت به لاهیجان نمود.[470] بهلر گزارش می‌دهد که از امامزاده هاشم طرفین راه الی رشت یکجا جنگل است، «به نوعی که تردد سوار در آن کمال اشکال را دارد.»[471]
البته احداث و نگهداری راهها، بر خلاف نظر رابینو که می‌نویسد: ایرانیان نسبت به کار تعمیرات بی‌علاقگی دارند،[472] به طرق مختلف و توسط افراد گوناگون صورت می‌پذیرفته است. در کنار اقدامات دولتی، معمولا تجار و معتبرین محلی در احداث و تعمیر راهها و پلها پیشقدم بوده‌اند. علاوه بر این، در نقاط مختلف بودجه‌ها و درآمدهای خاصی جهت نگهداری و مرمت راهها در نظر گرفته می‌شد.[473]
در همین زمینه، رابینو در کتاب «ولایات دار المرز» خود، آنجا که به از میان رفتن کتیبه‌های محلی اشاره دارد، از کتیبه‌ای یاد می‌کند که مطابق متن آن، «عایدات سراوان [توسط ناصر الدین شاه] با حذف مالیات ارضی این منطقه، برای نگهداری جاده رشت- منجیل و تعمیر کاروانسرای امامزاده هاشم و جاده رشت- لاهیجان و سایر راههای گیلان اختصاص یافته است؛ 3 نفر برای نظارت بر این کار تعیین شده بودند: یک نماینده روحانی، رئیس طایفه و رئیس التجار که اهل گیلان نبود.[474]»
به هر تقدیر، مسئول نگاهداری جاده رشت- تهران در این زمان دولت بوده و به فاصله 4 تا 5 فرسنگ، یک چاپارخانه وجود داشته است که مسافر می‌توانسته در آنجا اسب خود را عوض کند و ضمنا یکی از افراد چاپارخانه به منظور نشان دادن راه و نگهداری و بازگرداندن اسبها به چاپارخانه اصلی، همراه مسافر حرکت می‌کرده است. در همین دوره، این جاده نسبتا پرتردد بوده و کاروانهائی که کالاهای ایران مرکزی را به پیربازار می‌برده‌اند، از آن عبور می‌کردند.[475]
احداث راه شوسه رشت- قزوین در سال 1313 هجری قمری در دوره حکومت شاهزاده عباس میرزا ملک‌آرا، آغاز شد.[476] این جاده به اضافه جاده غازیان- رشت که توسط یک شرکت روسی ساخته شد، در 1316 هجری قمری برای عبور درشکه افتتاح شد.[477] امتیاز این شرکت 89 سال بود و علاوه بر اینها، یک راه فرعی نیز از رشت به پیربازار که بندر وصول عوارض رشت به‌شمار می‌رفت، ساخته شد. در کنار آن، سپهدار اعظم جاده‌ای از رودسر به لنگرود، لاهیجان، کیسم و رشت و راهی دیگر از رشت به پسیخان، جمعه‌بازار، کسما، شکرباغان و طاهرگوراب احداث نمود. رابینو در مورد این راهها می‌نویسد: هرچند این راهها در مواقع خشکی قابل ارابه‌رانی هستند، ولی به سبب این‌که سنگفرش نشده‌اند در زمستان وضع نامساعدی دارند.[478]
رابینو در آغاز سده 20 می‌نویسد: «گذرگاههای متعدد گیلان را به مناطق پشت کوههائی که این سرزمین را احاطه نموده است، متصل می‌سازد، ولی همه این راهها سخت و صعب العبور می‌باشند[479].» بر این اساس، بی‌جهت نیست که حتی راه ارتباطی قابل قبولی رشت را از طریق زمین به بندر انزلی متصل نمی‌کرده است، چنان‌که اورسل در سال 1882 میلادی می‌نویسد: «چندین سال است هیچ جاده‌ای انزلی را به رشت وصل نمی‌کند.»[480] در همین ارتباط، کلنل مون‌تیث می‌نویسد: دهکده پیربازار که کلیه کالاها برای نقل‌وانتقال بین رشت و انزلی از آنجا می‌گذرد، در کنار رود کوچکی در حدود 3 مایلی دریاچه (مرداب) قرار گرفته است. «در اینجا نه انباری برای خواربار وجود دارد و نه قرارگاهی برای مسافران دیده می‌شود. تنها پناهگاه مسافران انباری است بی‌دروپیکر.»[481]
اورسل پیربازار را نام بی‌مسمائی برای آن محل می‌داند و می‌نویسد: حیاط کاروانسرای این قصبه که در کنار رودخانه بنا شده، پر از بارهای پنبه بود که به وسیله کارگران تقریبا عریان یا کشتیهای بارکشی به انزلی حمل می‌شد.[482] هرچند مسافت بین رشت و پیربازار از چند کیلومتر متجاوز نبوده، اما راه آن که از میان جنگل می‌گذشته مسلما در بدی نظیر نداشته و طی این مسافت به قدری دشوار بوده که «اگر انسان سوار بر مرکب و باری اندک داشته، سه تا چهار ساعت طول می‌کشید.»[483]
رودهای کوچک و بزرگ منطقه، همانگونه که قبلا آمد، تا مدتها راههای آبی داخلی و نیز ارتباط خارجی منطقه را فراهم می‌کرده و عمدتا با استفاده از قایقهای محلی مورد استفاده بوده‌اند. از مهمترین راههای مزبور که از نظر تجاری اهمیت فراوانی داشته، همین راه آبی رشت- انزلی از طریق پیربازار بوده است. ملگونف بین سالهای 1858 تا 1860 میلادی این مسیر را به دقت
ص: 370
توصیف کرده است: راه کرجی‌بانان از انزلی به پیربازار از سمت راست میان پشته است. نزدیک میان پشته طرف راست، جزیره کلم‌گوده قرار دارد که پوشیده از نی است ... بعد از این جزیره، راه به مرداب باز می‌شود و کرجیها با بادبان حرکت می‌کنند ... کشتی [نمی‌تواند] داخل مرداب [شود]، چه گودی آن از حدود 8 تا 16 متر بیشتر نیست. راه در هوای خوب 5/ 2 ساعت است. از دهنه پیربازار به جهت جمع شدن ریگ (ماسه)، کرجی به دشواری حرکت (می) کند. در این رود نیز از بسیاری چوبها حرکت کرجی (با اشکال صورت می‌گیرد). از دهنه پیربازار نیم فرسخ سنگین است. از سیاه‌رود تا پیربازار 4 فرسخ و حدود 1 ساعت برای کرجی [به طول می‌انجامد][484].
در همین زمان، غالب مردم انزلی به شغل قایقرانی و حمل بار اشتغال داشته‌اند، اما در دوره بعدی در یکی از گزارشها آمده است: «از آنجائی که کمپانی (شرکت شیلات) اغلب بارهای وارده و صادره را با نویر (نوعی قایق که از کرجی بزرگتر است) حمل‌ونقل می‌کند، کرجی‌بانان انزلی که کاسبی دیگر ندارند و معاش آنها از همین ممر تحصیل می‌شود، به ضرر بیکاری و خسارت افتاده‌اند[485] ...»
استفاده از راه دریائی و کشتیرانی به‌ویژه پس از قرارداد ترکمانچای به دست روسها افتاد. بدین‌سان تجارت از راه آبی دریائی خزر عمدتا در دست کمپانیهای خارجی و معروفترین آنها در سده 19 میلادی، کمپانی روسی قفقاز و مرکوری بود.[486] این کمپانی که ناوگانی از کشتیهای متعدد تجاری در اختیار داشت[487] و کشتی تفریحی کوچکی به ناصر الدین شاه اهداء کرده بود، دارای غلبه تجاری خاصی بود. مطابق عهدنامه ترکمانچای حتی ورود این کشتی تفریحی به دریا نیز توسط روسها منع شده بود.[488]
به‌طور کلی، در آغاز سده حاضر راههای مهم سرزمین گیلان به شرح زیر بودند:
1- جاده آستارا به انزلی از طریق تالش: این راه عبارت بود از راه طبیعی غیر کالسکه‌رو تقریبا به طول 24 فرسنگ که از حویق، لیسار، کرگانرود، آلالان، شفارود و کپورچال می‌گذشت و مدت مسافرت با اسب از این طریق 4 تا 5 روز طول می‌کشید و کرایه اسب 40 الی 45 قران بود.
2- جاده انزلی به تهران: محمولات پستی به وسیله اتومبیلهای بارکش از این جاده حمل می‌شد. برای حمل‌ونقل مسافرین سرویس منظم بین انزلی، رشت و تهران برقرار نبود، ولی در رشت و انزلی اتومبیلهای متعلق به اشخاص مسافران را جابه‌جا می‌کردند. کرایه هرمسافر تا تهران در این زمان حدود 50 الی 100 قران بود ... از همین دوره است که نظر به ارزانی نسبی کرایه اتومبیلهای باری، حمل‌ونقل مال التجاره با گاری و مکاری عملا موقوف شد.
3- جاده انزلی- مازندران: در این زمان یک جاده اتومبیل‌رو جدید توسط دولت بین رشت، لاهیجان، لنگرود، رودسر، تنکابن، مشهدسر و بندر گز ساخته شد که طول آن تا مشهدسر 370 کیلومتر بود[489].
در همین زمان، کشتیهای شوروی (سابق) دریای خزر توسط کمپانی کاسپار یا شرکت دریای خزر اداره می‌شدند و 2 خط منظم برای حمل‌ونقل پست و مسافر و مال التجاره دایر گردید:
خط اول، بین بادکوبه و بندر انزلی و ...
خط دوم، بین بادکوبه، آستارا، انزلی، تنکابن، مشهدسر، بندر گز و بالعکس.[490]
علاوه بر این، در همین دوره راه‌آهن رشت- پیربازار که راهی بود به طول 9 کیلومتر و عرض 75 سانتیمتر ایجاد شد (1915 میلادی) و تا مدتی دایر بود؛[491] هرچند پیش از آن، همانگونه که اورسل از سال 1882 میلادی خبر می‌دهد، طرح احداث راه‌آهن بین رشت- تهران مطرح بوده است،[492] امّا کرزن در سال 1892 میلادی خبر می‌دهد که قسمتی از این طرح به انجام رسیده، اما ناتمام رها مانده است.[493]
امتیاز خطوط هواپیمایی بر اساس قراردادی مخصوص و مسافت 309 کیلومتر مسیر راه بین تهران- بندر انزلی به کمپانی یونکرز آلمان برای مدت 5 سال واگذار شده بود که محموله‌های پستی دولتی را حمل نماید. مسعود کیهان خبر می‌دهد که «سابقا سرویس مزبور در خطوط ذیل دائر گشته، مسافر و مقدار معین مال التجاره حمل می‌نمود، ولی اکنون (1309 هجری شمسی) این سرویس متروک گردیده است.»[494] خط هوایی مزبور در انزلی به هواپیماهای مسیر باکو- انزلی متصل می‌شد که خط اخیر- به استثنای فصل زمستان- با خط هوایی باکو- مسکو مربوط بود، به نحوی که از این طریق تهران به وسیله انزلی به اروپا متصل می‌گردید. در همین زمان، مسافت بین تهران و برلین در 5 روز طی می‌شد. علاوه بر این، باکو از طریق خطوط آهن به برلین، پاریس، لندن و شهرهای دیگر اروپایی و نیز از طریق هواپیماهای کمپانی‌W .O .G .W .F به شهرهای مذکور متصل می‌شده است.[495]
*** اگر بپذیریم که تراکم راه- با همه مسائل- یکی از شاخصهای گویای وضعیت کیفی دسترسی و ارتباط در یک منطقه معین است، می‌توان با توجه به واقعیتهای آماری موجود، استان گیلان را یکی از پیشرفته‌ترین استانهای کشور در این زمینه به‌شمار آورد. در حالی‌که تراکم نسبی راه در بسیاری از استانهای کشور در هر 1000 کیلومترمربع وسعت کمتر از 100 کیلومتر است این نسبت در استان گیلان 543 کیلومتر راه یعنی بیش از 5 برابر می‌باشد، که وضعیتی پیشرفته در سطح کشور را نشان می‌دهد. به سخن دیگر، استان گیلان با
ص: 371
مساحتی حدود 711، 14 کیلومترمربع دارای حدود 8000 کیلومتر راه است.[496]
البته توجه به کیفیت راههای موجود تا حدی این شاخص را به زیر سؤال خواهد کشید، به‌ویژه اگر توجه داشته باشیم که در سال 1371 حدود 3/ 78 درصد از راههای استان گیلان اصولا از راههای روستایی است و از سوی دیگر راههای آسفالته استان تنها 9/ 15 درصد از کل راهها را تشکیل می‌دهد و مابقی 8/ 5 درصد راههای شنی موجود در استان است.[497] بدین‌ترتیب می‌توان در نظر اول نتیجه گرفت که استان گیلان دارای یکی از پیچیده‌ترین شبکه راههای روستایی است، لیکن یکبار دیگر، با توجه به وضعیت کیفی راههای روستایی مشخص می‌شود که روستاهای متعدد و پراکنده استان از لحاظ برخورداری از راههای مناسب با تفاوت و نوسان چشمگیری روبرو هستند.
بر این اساس، مطابق آمار سال 1371 تنها نزدیک به 19 درصد از راههای روستایی گیلان در طبقه «راههای روستایی درجه 1»، جای می‌گیرند و در مقابل، 6/ 32 درصد از راههای روستایی استان را راههای درجه 3 تشکیل می‌دهند که علاوه بر آن، 16 درصد از راههای روستایی اصولا جزو راههای صعب العبور طبقه‌بندی می‌شوند.[498]
علاوه بر این، میان قسمتهای مختلف استان تفاوت درون‌منطقه‌ای آشکاری از لحاظ طول و کیفیت راههای روستایی ملاحظه می‌شود، بدین معنی که شهرستان تالش دارای بیشترین طول راههای روستایی در استان است (1329 کیلومتر) و شهرستانهای رودبار و لاهیجان به ترتیب با 7/ 876 و 9/ 854 کیلومتر پس از آن جای می‌گیرند. در مقابل، شهرستانهای انزلی و آستارا به ترتیب با 4/ 32 و 8/ 117 کیلومتر دارای کمترین طول راههای روستایی هستند.
از سوی دیگر، طول راههای روستایی درجه 1 در شهرستانهای فوق به ترتیب 23 درصد در تالش، 5/ 23 درصد در رودبار، 9/ 11 درصد در لاهیجان، 6/ 49 درصد در انزلی و 14 درصد در آستاراست[499] که خود نشانگر تفاوتهای کیفی از نظر دسترسیی به راههای مناسب ارتباطی در سطح شهرستانهای استان است. جدول شماره 15 طول راههای استان را به تفکیک شهرستان نمایش می‌دهد.
در سال 1371 تعداد 3454 پرواز توسط هواپیمایی جمهوری اسلامی از فرودگاه رشت به انجام رسیده که طی آن بیش از 000، 49 مسافر به استان وارد و بیش از 000، 52 نفر مسافر از استان خارج شده‌اند. ضمنا در همین پروازها 000، 293 تن بار وارد و بیش از 000، 212 تن بار از استان خارج شده است.[500] در همین سال تعداد 345 کشتی به بندر انزلی وارد شده که 668، 054، 1 تن بار در این بندر تخلیه کرده‌اند و علاوه بر آن 395، 13 تن بارگیری شده است.[501] با توجه به تحولات منطقه‌ای اخیر و نیز روند توسعه راه و تجارت در کشور، می‌توان انتظار داشت گیلان بتواند در برقراری ارتباطات بیشتر داخلی و نیز خارجی با کشورهای نو استقلال شمالی و نیز گسترش حجم مبادلات فرهنگی و تجاری نقشی ارزنده بر عهده گیرد.
جدول شماره 15- طول راههای مورد نگهداری هریک از راهداریهای استان گیلان در سال 1371.
مأخذ: آمارنامه استان گیلان، 1371، صفحه 324.
در این مورد کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران از اوائل سال 1371 اقدام به تأسیس شرکت مستقل کشتیرانی دریای خزر نمود و چند کشتی باری ساده و یک کشتی مسافری به نام میرزا کوچک خان را جهت حمل‌ونقل بار و مسافر به کشورهای تازه استقلال‌یافته شمالی اختصاص داد. از آن پس تحرکی در حمل‌ونقل دریائی شمال به‌وجود آمد و تسهیلاتی که با ایجاد این خطوط دریائی ایجاد شد موجبات فعالیت بازرگانی را در جهت صدور کالا به کشورهای آسیای میانه و بالعکس فراهم ساخت.
کالاهائی که از طریق دریای خزر و به وسیله کشتیهای شرکت کشتیرانی دریا مزبور به کشورهای آسیای میانه صادر می‌شوند شامل پودر لباسشوئی، مرکبات، کفش، لباس، کتاب، مواد معدنی و برخی از کالاهای صنعتی است.
کالاهائی که از برخی کشورهای مزبور وارد بنادر شمال ایران می‌شود عبارتند از: آهن‌آلات، کود شیمیائی، چوب، مواد اولیه کارخانه‌ها و سوخت.
اکنون که طرح ایجاد منطقه حراست‌شده یا آزاد تجاری در بندر انزلی تعقیب می‌گردد شرکتهای کشتیرانی به‌ویژه شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی برای برقراری ارتباط و حمل و تبادل کالا بین انزلی و بنادر حاشیه دریای خزر و اروپا فعالیت گسترده‌ای را شروع کرده‌اند تا این ارتباط از دو طریق برقرار گردد:
1- راه آبی دریای خزر- دریای سیاه. این راه آبی از بندر انزلی شروع می‌شود و به بندر حاجی‌طرخان در ساحل شمال و شمال‌غربی دریای خزر رسیده از آنجا وارد ولگا می‌گردد. پس از طی مسافتی در رود ولگا وارد کانال «ولگا- دن» شده به طرف دریای سیاه و بندر «رستف» می‌رود و از طریق
ص: 372
دریای مدیترانه به بنادر اروپا متصل می‌شود.
2- راه آبی دریای خزر- دریای بالتیک. این راه آبی از انزلی در شمال به مصب رود ولگا وارد می‌شود و طول این رود را طی کرده به ساحل خلیج فنلاند و دریای بالتیک رسیده به دریای آزاد متصل می‌گردد. این مسیر که از 6 کیلومتری مسکو می‌گذرد به وسیله یک کانال بزرگ به شهر مسکو اتصال پیدا می‌کند.
راه آبی دریای خزر- دریای بالتیک فاصله ایران را تا بندر هامبورگ حدود 4400 کیلومتر کوتاه می‌سازد و کالاهای ارسالی از این راه ظرف 25 روز به اروپا می‌رسد در حالی‌که ارسال کالا از بنادر جنوب به اروپا حدود 75 روز وقت لازم دارد.
کوتاه شدن فاصله موجب کاهش نرخ حمل‌ونقل می‌شود و موجبات حضور به موقع کالاها را در بازارهای جهانی فراهم می‌سازد. از سوی دیگر احتمال فساد برخی از کالاها را از بین می‌برد. به عقیده کارشناسان راه آبی دریای خزر- دریای بالتیک اهمیت خطوط حمل‌ونقل شمال و خط ترانزیتی کشورهای کناره خزر را از نظر تجارت خارجی افزایش خواهد داد و دریای خزر را از صورت یک دریای بسته خارج کرده به چند دریای بزرگ و کوچک مانند دریای سیاه، آزف، مدیترانه و بالتیک ارتباط می‌دهد.

طول راههای استان گیلان‌

در سال 1373، طول راههای حوزه استحفاظی اداره کل راه و ترابری استان گیلان 165/ 1684 کیلومتر به شرح زیر بوده است:
طول راههای اصلی آسفالته 600/ 494 کیلومتر (4/ 29 درصد کل راههای استان گیلان).
طول راههای فرعی آسفالته 537/ 919 کیلومتر (6/ 54 درصد کل راههای استان گیلان).
طول راههای فرعی شنی 28/ 262 کیلومتر (5/ 15 درصد کل راههای استان گیلان).
طول راههای دستیابی آسفالته 8 کیلومتر (5/ 0 درصد کل راههای استان گیلان).

پلهای استان گیلان‌

حوزه استحفاظی اداره کل راه و ترابری استان گیلان در سال 1373 مجموعا دارای 5372 پل به شرح زیر بوده است:
پلهای 6 متر به بالا 328 واحد (1/ 6 درصد کل پلهای استان گیلان).
پلهای 6 متر به پائین 5044 واحد (9/ 93 درصد کل پلهای استان گیلان).

گردنه‌ها

گردنه‌های حوزه استحفاظی راهداریهای استان گیلان در سال 1373 به شرح زیر بوده است:
گردنه محور راه آستارا- بهارستان 600/ 20 کیلومتر
گردنه خشک آب در محور راه سیاهکل- لونک دیلمان 400/ 24 کیلومتر
گردنه آبی‌نام در محور راه سیاهکل- لونک دیلمان 650/ 36 کیلومتر
گردنه گرمابدشت در محور راه رحیم‌آباد- جیرکل- گرمابدشت 26 کیلومتر
گردنه محور راه گرمابدشت- کاکرود 43 کیلومتر
گردنه مازان در محور راه اسالم- خلخال 40 کیلومتر
گردنه ورگه‌دره در محور راه اسالم- خلخال 30 کیلومتر
گردنه ماکلوان (در شهرستان فومن) 11 کیلومتر
گردنه محور راه تنکابن قوشه‌لانه (رودبار) 71 کیلومتر
گردنه محور راه جیرنده کلیشم (رودبار) 91 کیلومتر
جمع گردنه‌ها 65/ 393 کیلومتر.

تونلها

طبق آمار سال 1373، در استان گیلان 1456 متر تونل دایر است. متوسط عرض تونلها 60/ 7 متر و ارتفاع متوسط آنها نیز 35/ 6 متر است. مشخصات تونلهای استان گیلان در جدول شماره 16 ارائه گردیده است.
جدول شماره 16- مشخصات تونلهای استان گیلان در سال 1373

پایانه مسافربری رشت‌

این پایانه در 13 مرداد 1373 در انتهای بلوار امام خمینی رشت آغاز به‌کار کرده است. تعداد 11 شرکت مسافربری با 147 اتوبوس در این پایانه به جابجایی مسافران در سطح کشور اشتغال دارند. مشخصات شرکتهای مسافربری رشت به قرار زیر است:
شرکت اتوبوس‌رانی ایرانمهر (تعاونی شماره 4)- در این شرکت 11 دستگاه اتوبوس مشغول فعالیت هستند و سرویسهای روزانه آنها از این قرار است:
اصفهان 3 دستگاه، تهران 6 دستگاه، شاهرود 1 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
شرکت مسافربری صفای گیلان- 15 دستگاه اتوبوس در شرکت مزبور فعالیت دارند و سرویسهای روزانه آنها بدین قرار است: اصفهان 1 دستگاه، تهران 9 دستگاه، زنجان 1 دستگاه، شیراز 1 دستگاه، کرمانشاه 1 دستگاه، مشهد 1 دستگاه و نقده 1 دستگاه.
شرکت مسافربری جهان (تعاونی شماره 8)- در شرکت مزبور 5 دستگاه
ص: 373
اتوبوس جابجائی مسافران را بدین شرح بر عهده دارند: تبریز 1 دستگاه، تهران 3 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
مسافربری سیروسفر سپاهان- در این مسافربری 4 دستگاه اتوبوس فعالیت دارند که عبارتند از: تهران 3 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
مسافربری شیشه رشت- در مسافربری شیشه 24 دستگاه اتوبوس مسافران را جابجا می‌کنند که بدین قرارند: اردبیل 3 دستگاه، اصفهان 2 دستگاه، اهواز 2 دستگاه، بندرعباس 1 دستگاه، تبریز 1 دستگاه، تهران 3 دستگاه، سنندج 1 دستگاه، گرگان 7 دستگاه، مشهد 3 دستگاه و گنبد 1 دستگاه.
تعاونی رودباررو (تعاونی شماره 5)- در تعاونی رودباررو 3 دستگاه اتوبوس در جابجائی مسافران شرکت دارند که عبارتند از: تهران 1 دستگاه، شیراز 1 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
مسافربری شاهین گیلان- در این مسافربری 8 دستگاه اتوبوس کار می‌کنند که بدین قرارند: تهران 7 دستگاه و شیراز 1 دستگاه.
مؤسسه مسافربری گیلان‌پیما (تعاونی شماره 11)- در مؤسسه گیلان‌پیما 25 دستگاه اتوبوس مسافران را در سطح کشور جابجا می‌کنند که عبارتند از: تبریز 2 دستگاه، تهران 10 دستگاه، زرین‌شهر اصفهان 1 دستگاه، زنجان 1 دستگاه، سقز 1 دستگاه، شیراز 1 دستگاه، قم 1 دستگاه، کرمان 1 دستگاه، کرمانشاه 2 دستگاه، مشهد 2 دستگاه، مهاباد 1 دستگاه، همدان 1 دستگاه و یزد 1 دستگاه.
شرکت مسافربری عدل (تعاونی شماره 7)- 22 دستگاه اتوبوس در شرکت مزبور بدین شرح مشغول فعالیت می‌باشند: اهواز 1 دستگاه، بندرعباس 1 دستگاه، تهران 16 دستگاه، سنندج 1 دستگاه، کرمان 1 دستگاه، کرمانشاه 1 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
مسافربری آزادی (تعاونی شماره 15) یا تی‌بی‌تی- در مسافربری آزادی جمعا 18 دستگاه اتوبوس مشغول مسافربری هستند که از این قرارند: اراک 1 دستگاه، ارومیه 1 دستگاه، اصفهان 1 دستگاه، تهران 11 دستگاه، کرمانشاه 1 دستگاه، مشهد 2 دستگاه و ورامین 1 دستگاه.
شرکت مسافربری ایران‌پیما (تعاونی شماره 1)- در ایران‌پیما 12 دستگاه اتوبوس فعالیت دارند که عبارتند از: تبریز 1 دستگاه، تهران 8 دستگاه، شاهرود 1 دستگاه، گرگان 1 دستگاه و مشهد 1 دستگاه.
ضمنا در پایانه مسافربری رشت 3 شرکت تعاونی مسافربری ذیل نیز فعالیت دارند:
شرکت تعاونی سواری آزادی- در این تعاونی 75 دستگاه سواری به جابجائی مسافران اشتغال دارند.
شرکت تعاونی سواری استقلال- در تعاونی مزبور 100 دستگاه سواری فعالیت دارند.
شرکت تعاونی مینی‌بوس‌رانی رشت- لوشان- 143 دستگاه مینی‌بوس در شرکت مزبور فعالیت می‌کنند.

مؤسسات باربری‌

در سال 1373، مجموعا 135 مؤسسه باربری در استان گیلان مشغول فعالیت بوده‌اند. مؤسسات مزبور به تفکیک شهرستان عبارتند از:
شهرستان آستارا 50 مؤسسه باربری
شهرستان آستانه اشرفیه 2 مؤسسه باربری
شهرستان بندر انزلی 23 مؤسسه باربری
شهرستان تالش 12 مؤسسه باربری
شهرستان رشت 18 مؤسسه باربری
شهرستان رودبار- لوشان 13 مؤسسه باربری
شهرستان رودسر 8 مؤسسه باربری
شهرستان صومعه‌سرا 2 مؤسسه باربری
شهرستان فومن 1 مؤسسه باربری
شهرستان لاهیجان 4 مؤسسه باربری
شهرستان لنگرود 2 مؤسسه باربری
ص: 374
نقشه راههای استان گیلان
ص: 375

فصل چهاردهم موسیقی گیلان‌

مقدمه‌

استان گیلان یکی از غنی‌ترین گنجینه‌های فرهنگ موسیقی را داراست.
این گنجینه غنی فرهنگ موسیقی، بر خلاف بسیاری از مناطق ایران، از وحدت سبک برخوردار نیست. به این معنا که نقاط مختلف گیلان چه از نظر تنوع آوازها و چه از لحاظ خصوصیات ملودی و ریتم از سبکهای متفاوتی برخوردارند و این تفاوت سبک بخصوص بین موسیقی مردم طوالش با موسیقی محلی مناطق دیلمان و اسپیلی و سایر نواحی گیلان، به چشم می‌خورد.
به‌طور کلی مردم تالش 3 نوع آهنگ دارند: قدیم‌دستان، تالش‌دستان و تازه‌دستان. آهنگهای گیلان به‌ویژه در سیاهکل و دیلمان از طبیعت الهام گرفته‌اند و غالبا به صورت بکر و دست‌نخورده باقی مانده‌اند.
معروف است که در سال 255 هجری قمری احمد بن توکل، ندیم خلیفه عباسی معتمد علی الله کتابی تحت عنوان «الموسیقی العراقیه» نوشت که بخشی از آن درباره موسیقی دیلمان بود:
«آوازخوانی مردم خراسان با زنج است که دارای هفت سیم است و زخمه آن مانند زخمه چنگ است و آوازخوانی مردم ری و طبرستان و دیلمان با تنبورهاست ...» ابو نصر فارابی نیز در کتاب «الموسیقی» (339 هجری قمری) از تنبور گیلانی نام برده است: «تنبور خراسانی دارای دو سیم است و گونه‌ای دیگر تنبور جیلی (تنبور گیلانی) است. شیوه کوک کردن تنبور گیلانی از شیوه کوک خراسانیان جداست.»
ص: 376

ویژگیهای موسیقی گیلان‌

تقسیم‌بندی ترانه‌های عامیانه گیلان‌

اشاره

ساختمان ترانه‌های عامیانه گیلان را به 3 نوع تقسیم کرده‌اند:
نوع اول آهنگهائی که ساختمان آنها از چند جمله کوتاه، هم‌قرینه و متوازن تشکیل شده و بیشتر ترانه‌های محلی گیلان را شامل می‌شود. شکل و ساختمان این نوع ترانه به صورت تمی طی جملات بعدی اندکی گسترش می‌یابد و بعد به صورت برگردان از نو نمودار می‌شود.
نوع دوم ترانه‌های عامیانه از نظر ساختمان و جمله‌بندی و وزن وسیع‌تر از انواع دیگر است و بی‌شباهت به موسیقی کلاسیک و آوازی ایران نیست و از جمله روش توسعه و گسترش آهنگها و نیز وزن و ریتم آنها، برخی از خصوصیات آوازها و دستگاهها را به خاطر می‌آورد.
نوع سوم آهنگهای رقص است که فاقد کلام می‌باشد و معمولا طی مراسمی همراه با رقص اجرا می‌شود.

ترانه‌های عامیانه گیلان از نظر مایه و مقام‌

به‌طوری که می‌دانیم موسیقی ملی ایران بر پایه مقاماتی استوار است که اهمیت و قدمت تاریخی بسیار دارند. آوازها و دستگاههای موسیقی کلاسیک ایران و ترانه‌های عامیانه و محلی، هردو بر اساس واحد این مقامات بنیاد یافته‌اند که میراث تمدن و فرهنگ ایران است.
برخی اصل‌ونسب این دو جزء موسیقی ملی ایران را از هم جدا می‌دانند، در حالی‌که وجه تمایز و اختلاف موسیقی کلاسیک و عامیانه ایران فقط مربوط به سبک و فرم و روح و حالت کلی آنهاست، ولی خصوصیات اساسی آنها یعنی فواصل، فرودها و درجات یکسان است.
به این ترتیب تقسیم‌بندی ترانه‌های عامیانه از نظر مایه و مقام، شامل تقسیم‌بندی معمولی دستگاهها و مقامات موسیقی کلاسیک ایرانی می‌گردد.
بیشتر ترانه‌های عامیانه ایران از مقام شور مایه می‌گیرند و یا از مقامات و گوشه‌های دیگری که از نظر «اشل» به شور ارتباط پیدا می‌کند. با این حال مقامات و دستگاههای دیگر موسیقی ایرانی هم در آهنگهای محلی و عامیانه خودنمائی می‌کنند. مثلا در آهنگهای محلی کردستان از مقام ماهور، در دزفول و شوشتر از مقام همایون و در گیلان و طوالش از مقام دشتی استفاده می‌شود.

ترانه‌های عامیانه گیلان از نظر وزن و ضرب‌

موسیقی عامیانه گیلان غالبا از آهنگهای ضربی و ترانه‌هائی تشکیل می‌یابد که به‌طور کلی ساختمان و استخوان‌بندی وزنی مشخص و صریحی دارند و حتی ترانه‌هائی که از لحاظ وزن و ضرب نسبتا آزادتر و نامحدودترند دارای وزنی به اصطلاح مخفی هستند. نوازندگان محلی معمولا این اوزان مخفی را به خوبی حس می‌کنند و آنها را به نحو مطلوب اجرا می‌نمایند.
معمولا اساس وزنی بیشتر ترانه‌های کوتاه چندجمله‌ای و معمولی، میزانهای ساده (یا ترکیبی- ساده) است. علاوه بر وزنها و میزانهای ساده و ترکیبی ساده، انواع مختلف وزنهای ساده و ترکیبی بی‌قرینه، مختلط و به اصطلاح لنگ، یافت می‌شوند که چنان‌که می‌دانیم از مختصات وزنی موسیقی شرقی است.

ترانه‌های عامیانه گیلان از نظر ضربهای رقص‌

همان‌طور که ذکر شد بسیاری از ترانه‌های عامیانه که اوزان صریح و مشخصی دارند غالبا در نواحی مختلف ایران برای همراهی رقصهای محلی و عامیانه نیز به‌کار می‌روند، علاوه بر آن ترانه‌هائی هست که فاقد کلام است و به رقصهای عامیانه اختصاص دارد.
در میان این نوع اخیر نمونه‌های قدیمی و جالبی از موسیقی گیلان می‌توان یافت. وزن و ضرب در ترانه‌های رقص اهمیت زیادی دارد. اوزان و ضربهای این ترانه‌ها با حرکات پا و بدن رقاصان مطابقت می‌کند و از این‌رو از خلال آنها ضربهائی می‌توان شنید که در ترانه‌های معمولی نظایر فراوان ندارند.
آلات ضربی که در حقیقت اجراکنندگان اوزان رقصند، عبارتند از: دهل، نقاره، دایره و تمبک که البته ارزش و اهمیت ساز نقاره بیشتر است.

ترانه‌های عامیانه گیلان از نظر رابطه موسیقی با کلام‌

مطالعه کلی در ساختمان ترانه‌های عامیانه و محلی گیلان از نظر رابطه و تلفیق موسیقی با کلام، نشان می‌دهد که موسیقی قسمتی از این ترانه‌ها بر روی اشعار و کلامی ساخته شده که قبلا وجود داشته است.
قسمت دیگری از ترانه‌های محلی گیلان پیش از آن‌که به صورت «ترانه» درآیند، احتمالا آهنگهای سازی بوده‌اند که بعدا اشعاری را با آنها منطبق ساخته‌اند. دسته دیگری از این ترانه‌ها از موسیقی و کلامی تشکیل یافته‌اند که هرکدام قبلا جداگانه وجود داشته و بعدا به شکل مشترک و واحدی در آمده‌اند. قسمت دیگر ترانه‌هائی است که موسیقی آنها و اشعارشان همزمان ساخته شده است.
در سه مورد اول یکی از عناصر دوگانه ترانه‌ها (موسیقی و کلام) یا هردو قبلا به صورتی مجزا وجود داشته و بعد عنصر دومی برای آنها پرداخته شده، یا عنصر دوگانه موجود به‌هم پیوسته‌اند.
در مورد چهارم عوامل تشکیل‌دهنده ترانه‌های عامیانه مشترکا و در یک زمان پا به عرصه وجود نهاده‌اند. این مورد چهارم از نظر فولکلور موسیقی جالبتر و اصیلتر از دیگران است.
در مورد اول، اشعار غالبا به وزن دوبیتیهای معمولی است که قسمتی از آنها متعلق به فولکلور ادبی است. در این مورد فرم موسیقی از واحدهای عروضی و سیلابهای اشعار مایه می‌گیرد و واحدهای وزنی آن از روی اوزان شعری ساخته می‌شود.
در مورد دوم، آهنگ موسیقی ترانه‌ها غالبا بسیار قدیمی و از آهنگهای رقص و سازی محلی و عامیانه می‌باشد و اشعاری که برای آنها ساخته می‌شود معمولا با ضربهای آهنگ منطبق است.
در مورد سوم از آنجا که شعر و آهنگ هردو قبلا وجود دارند، تلفیق و وحدت آنها بدون اشکال صورت نمی‌گیرد، گاهی جمله‌های شعری از جمله‌های موسیقی بلندتر است و زمانی اوزان آن دو با یکدیگر ناسازگارند،
ص: 377
گاهی نیز ابیات اشعار با جمله‌های موسیقی مطابقت ندارند.
در این مورد ناگزیر تغییراتی در متن اشعار یا ساختمان موسیقی داده می‌شود تا سرانجام شعر و موسیقی شکل نهائی و مشترک خود را بازیابند.
و اما ترانه‌هائی که شعر و موسیقی آنها مشترکا ساخته می‌شود. این‌گونه ترانه‌ها معمولا اثر آهنگسازان گمنام است و آنچه در آنها به چشم می‌خورد هماهنگی و وحدتی است که بین مفهوم، حالت و خصوصیات کلام و موسیقی وجود دارد و خود نشان می‌دهد که شعر و موسیقی این ترانه‌ها اثر شخص واحدی است.
به‌طوری که گفته شد بیشتر ترانه‌های عامیانه و محلی گیلان به همراهی رقصهای محلی و عامیانه اجرا می‌شود، ولی ترانه‌هائی نیز رایج است که فقط به رقص اختصاص داشته و فاقد کلام‌اند. این ترانه‌ها به وسیله سازهای محلی به اجرا درمی‌آید.

ترانه‌های محلی و افسانه‌های عامیانه گیلان‌

از انواع ترانه‌های عامیانه گیلان آهنگهای خاصی هستند که همراه قصه‌ها و داستانهای عامیانه اجرا می‌شوند.
در گوشه‌وکنار نواحی مختلف گیلان، داستانها و افسانه‌ها و متلهای عامیانه بکر فراوانی یافت می‌شود. بسیاری از این داستانها غالبا همراه با موسیقی به اجرا درمی‌آیند، ولی موسیقی این داستانها از اصالت کمتری برخوردار بوده و بیشتر جنبه بداهه‌سرائی آزاد دارند، گاهی هم از آهنگ موسیقی ترانه‌های دیگر استفاده می‌شود.
از افسانه‌های عامیانه و محلی نمونه‌های متعددی در دست است که آهنگ موسیقی خاصی دارند. فرم موسیقی این‌گونه آهنگها با فرم انواع مختلف ترانه‌های عامیانه اختلاف دارد و بر خلاف انواع دیگر آهنگهای محلی، اختلاطی است از موسیقی آوازی و سازی. به این ترتیب که طی این آهنگها به نوازنده و خواننده، به تناوب، مجال خودنمائی داده می‌شود؛ به‌طوری که مشکل بتوان این ترانه‌ها را موسیقی کاملا آوازی یا کاملا سازی به‌شمار آورد.

رابطه ترانه‌های عامیانه گیلان با ردیف موسیقی سنتی ایران‌

مسئله خویشاوندی موسیقی عامیانه و موسیقی سنتی ایران از جمله مسائلی است که کمتر مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است.
میان موسیقی عامیانه از طرفی و موسیقی کلاسیک ملی ما از طرف دیگر تأثیرهای متقابلی وجود دارد. احتمال می‌رود که برخی از گوشه‌های دستگاههای موسیقی سنتی، در اصل ترانه‌های محلی و عامیانه باشند که در دستگاه بخصوصی راه یافته و حتی جنبه محلی خود را یکباره از دست داده‌اند، و یا برعکس گوشه‌ای از فلان دستگاه، برخی از ریزه‌کاریهای اصلی خود را از دست داده، تحریفاتی پذیرفته و به صورت عامیانه ساده‌ای، در فولکلور موسیقی جایگزین شده است.
در موسیقی عامیانه گیلان ترانه‌هائی وجود دارند که تأثیر حالت خاص موسیقی دستگاهها در آنها بارز است تا جائی که به نظر می‌رسد بتوان در تقسیم‌بندی انواع ترانه‌های عامیانه گیلان نوع خاصی را به این قبیل ترانه‌ها اختصاص داد.

ترانه‌های عامیانه گیلان از نظر موضوع‌

ترانه‌های عامیانه گیلان را به چند طبقه مشخص تقسیم کرده‌اند:
ترانه‌های قهرمانی و حماسی، ترانه‌های حرفه‌ای (کشت‌وکار)، ترانه‌های مخصوص تشریفات مختلف (جشن عروسی، تولد، عید)، ترانه‌های توصیفی، ترانه‌های عاشقانه، آهنگهای کودکانه و لالائی، ترانه‌های مذهبی و نوروزخوانی.
اول- ترانه‌های قهرمانی و حماسی: یکی از نمونه‌های جالب موسیقی قهرمانی و حماسی استان گیلان ترانه «یدوله» است که قدمت آن به روزگار هجوم مغولان به گیلان می‌رسد (حدود 706 هجری قمری)
خواهر و برادری که در یکی از روستاهای مناطق جنگلی تالش زندگی می‌کردند. برادر که «یدوله» نام داشت با هیزم‌شکنی و شکار در تلاش معاش بود و خواهر به رتق‌وفتق امور منزل می‌پرداخت. یدوله نی می‌نواخت و خواهرش به زیبائی آواز می‌خواند. ترنم‌ساز و آواز این برادر و خواهر زبانزد خاص و عام بود، تا آنجا که احشام متعلق به آنان نیز بر اثر عادت، با آواز و ساز آنان به چرا می‌رفتند.
پس از هجوم لشکریان مغول به گیلان، در یکی از روزها که یدوله در جنگل به هیزم‌شکنی مشغول بود، عده‌ای از مغولان به خانه او یورش بردند و بعد از غارت اموال منزل به سراغ احشام رفتند، ولی موفق به بیرون آوردن آنان از طویله نشدند؛ به همین جهت با خنجر به جان گوسفندان افتادند. خواهر یدوله که ناظر این منظره دلخراش بود از مغولان می‌خواهد که اجازه دهند او احشام را از طویله بیرون ببرد، زیرا این حیوانات فقط با آواز او حرکت می‌کنند.
پس از آن خواهر با صدای بلند شروع به خواندن ترانه «یدوله» می‌کند و ضمن خارج کردن احشام از طویله، برادرش را در جنگل به کمک می‌طلبد.
یدوله با کمک چند نفر از دوستان خود با تبر و داس به سربازان مغول حمله می‌کند و بعد همراه با خواهر خود در میان جنگلهای تالش ناپدید می‌شود.
ید الله ید الله ید الله ید الله‌صد و سی رمه شه اسپه با زنجیر شه
ید الله جان ید الله جان ید الله جان‌ید الله ید الله
ید الله ید الله ید الله ید الله‌ید الله ید الله ید الله ید الله
ید الله جان ید الله جان ید الله جان‌ید الله ید الله
صد و سی رمه شه اسپه با زنجیر شه‌صد و سی رمه شه اسپه با زنجیر شه
ورزا با پالون شه‌براله براله براله
ید الله جان ید الله جان ید الله جان‌ید الله جان ید الله جان ید الله
ید الله ید الله ید الله ید الله‌دردم ای دِنیِه کی را بواجم
درد یارم نیه کی را بواجم‌براله براله براله براله
ید الله جان ید الله جان ید الله‌ید الله جان ید الله جان ید الله
ید الله ید الله ید الله ید الله‌دردم ای دنیه کی را بواجم
درد یارم نیه کی را بواجم‌براله براله براله براله
ص: 378
نمونه‌های دیگر از ترانه‌های حماسی و قهرمانی، سرودها و تصنیفهائی است که برای نهضت جنگل و پیشوای آن میرزا کوچک خان ساخته شده است. این ترانه‌ها با توجه به اشعار ساده و بی‌تکلفی که از زبان مردم عامی سروده شده نشان‌دهنده احترام عمیق و صمیمانه و علاقه زیادی است که مردم استان نسبت به میرزا کوچک خان مرد آزاده گیلان دارند.
ابراهیم فخرائی ضمن نقل اشعار یکی از این ترانه‌ها می‌نویسد تصنیف مزبور را جوانها با حالت می‌خواندند. به نظر می‌رسد که منظور نویسنده از حالت نوعی حزن و اندوه است که با مضمون شعر و ساختار موسیقی آن همسان می‌باشد.
چقد جنگل خوسی، ملت واسی، خستانبوستی‌می جان جانانا، تراگوما میرزا کوچک خانا.
خدا دانه که من نتانم خفتن از ترس دشمن‌می‌دیل آویزانا، ترا گوما میرزا کوچک خانا.
چرا زودتر نائی، تندتر نائی- تنها بنائی‌گیلان ویرانا، ترا گوما میرزا کوچک خانا.
بیا ای روح روان، تی ریش قربان بهم نوانان‌تی کاس چومانا، ترا گوما میرزا کوچک خانا.
اما رشت جغلان، ایسیم تی قربان کنیم امی جان‌تی پاجیر قربانا،
دوم- ترانه‌های حرفه‌ای (کشت‌وکار): قسمت عمده موسیقی عامیانه گیلان به ترانه‌های مختلف مربوط به چگونگی تلاش و معیشت روستائیان منطقه اختصاص دارد، بخصوص چون کشت برنج و شالیکاری از دیرباز در شمار فعالیتهای عمده کشاورزی مردم گیلان به‌شمار می‌رفته است، ترانه‌های متعددی در زمینه دامداری و چگونگی کشت، داشت و برداشت این محصول در موسیقی عامیانه گیلان یافت می‌شود.
بومیان منطقه دیلمان که غالبا به گله‌داری و دامداری اشتغال دارند با استفاده از ساز نی، آهنگهای دلپذیری ساخته‌اند.
سوم- ترانه‌های مخصوص تشریفات مختلف (جشن عروسی، تولد، عید ...): در گیلان از دیرباز در جشن و سرور، ترانه‌سرائی و شعرخوانی و نوازندگی رواج داشته است.
سید ظهیر الدین مرعشی در کتاب «تاریخ گیلان و دیلمستان» (815 هجری قمری) به مراسم شکار سلطان اشاره می‌کند:
«و چون روز نخجیر باشد، تمامی گیل و دیلم در آنجا جمع گردانند و از سر آن دو پرچین مردم را بازدارند، چنان‌که مور را مجال عبور نماند و به آواز بلند نقاره و سرنا در آن جنگل درآیند و آهسته‌آهسته قدم پیش‌تر نهند ...»[502]
و یا در مراسم خیرمقدم «کارکیا یحیی خان» حاکم الموت به حضرت شاهزاده، اشاره به استفاده از دف، چنگ و نی توسط مطربان خوش‌الحان شده است.[503]
همچنین در مراسم ختنه‌سوران شاهزاده، از آواز رود و سرود ذکری به میان آمده است.[504]
ورزا جنگی (جنگ گاوان نر) از مراسم قدیمی روستاهای گیلان محسوب می‌شود، که غالبا در فصل پائیز و پس از برداشت محصول برگزار می‌گردد. در همه این مراسم نوازندگان با استفاده از سازهای نقاره و ساز (ساز بادی شبیه قره‌نی) هنرنمائی می‌کنند. از این سازها در مراسم کشتی‌گیری و به خصوص در موقع ورود کشتی‌گیران به میدان و نیز در شکار استفاده می‌شود.
استفاده از ساز و نقاره در مراسم ریسمان‌بازی و ختنه‌سوران از قدیم در گیلان مرسوم بوده است.
چهارم- ترانه‌های توصیفی: طبیعت گیلان سرشار از زیبائی است، به همین جهت همبستگی نزدیکی در قلمرو زندگی بومیان مناطق مختلف گیلان با طبیعت دیده می‌شود و انواع سرودهای عامیانه در زمینه ستایش از مواهب طبیعی از قبیل جنگل، رودخانه، چشمه‌سارها و مزارع و مراتع در قالب موسیقی فولکلور این استان تصنیف شده است. نمونه این نوع ترانه آهنگ «کریشیم» است که از معروف‌ترین آهنگهای محلی گیلان به‌شمار می‌رود.[505]
[506] (**).lbs مخفف‌libras و همان پوند است. هر پوند معادل 59/ 453 گرم است.
[507] ( 38). گنج شایگان، محمد علی جمال‌زاده، انتشارات کاوه، برلین 1335 قمری، صفحه 13.
[508] ( 39).
Persia and The Persian Question, Vol. I, Page 863.
[509] ( 40). ولایات دار المرز ایران، گیلان، ه. ل. رابینو، ترجمه جعفر خمامی‌زاده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1350، صفحه 46.
[510] ( 41). همان کتاب، صفحه 45.
[511] ( 42). همان کتاب، صفحه 46؛ جغرافیای مفصل ایران، جلد 3، صفحه 147.

کتاب گیلان ؛ ج‌3 ؛ ص378
کریشیم- کریشیم عزیز کریشیم- کریشیم عزیز کریشیم بابام کریشیم
ت امرا بال ببال، دریا کنار شیم‌کوجی کرجی تورای بادبان فکوشم
کنار سفیده‌رود سامان کنم شم‌کنار سفیده‌رود می‌توم بیجار
به ایتا گول اویا می‌دیل دوچارکریشیم- کریشیم عزیز کریشیم ...
برگردان به فارسی همراه تو دست بدست بکنار دریا برویم ای کرجی کوچک، بادبان ترا بالا کشیم کنار سفیدرود را هدف خود قرار می‌دهم و می‌روم کنار سفیدرود، در مزرعه شالیِ من دل من به یک گلی در آنجا بسته است پنجم- ترانه‌های عاشقانه: به‌طور کلی بیشتر ترانه‌های عامیانه گیلان مضامین عشقی دارند و حتی آهنگهای قهرمانی و حرفه‌ای هم به مسائل عاشقانه ختم می‌شوند و مضامین عاشقانه آنها بر مضامین توصیفی و حرفه‌ای یا قهرمانی می‌چربند. مثلا در ترانه «هی یار هی یار» با آن‌که سخن از جنگ و تفنگ و «صد و سی سوار» به میان می‌آید، ولی هدف همه این تجهیزات جز ربودن یار نیست؛ در بیشتر ترانه‌های حرفه‌ای هم کنایه‌ها و استعارات عاشقانه اساس مضمون را تشکیل می‌دهد و همه‌جا صحبت از یار به میان می‌آید. به قولی شصت درصد ترانه‌های محلی گیلان دارای مضامین عاشقانه می‌باشند.
بشن بواج چمن شمسی جهانی‌یار می‌برد رایمونه آمه
اما هو طلعت و شیرین‌زبانی‌یار می‌برد رایمونه آمه
هی یار هی یاریار می‌برد رایمونه آمه
صد و سی سواریار می‌برد رایمونه آمه
ص: 379

زنبیله‌باریار می‌برد رایمونه آمه
صد و سی سواریار می‌برد رایمونه آمه
گل سنبل به دامانر بچینم‌یار می‌برد رایمونه آمه
دویراویر بکه از ته بوینم‌یار می‌برد رایمونه آمه
هی یار هی یاریار می‌برد رایمونه آمه
صد و سی سواریار می‌برد رایمونه آمه
زنبیله‌باریار می‌برد رایمونه آمه
صد و سی سواریار می‌برد رایمونه آمه
ششم- ترانه‌های کودکانه و لالائی: «لالائی» مادران در پای گهواره‌ها برای خوابانیدن کودکان، شاید نخستین ترانه‌های جوشیده از دل مردم باشد. زیرا خواندن لالائی، چه همراه با کلمات ساده و چه با کلمات ساده و چه با آهنگ تنها، از دیرباز در ایران معمول بوده است و هر مادری به ذوق و سلیقه خود کلماتی را در آهنگ لالائی ریخته و از آن استفاده کرده است؛ به همین جهت موسیقی لالائیها بسیار دلنشین و اشعار آنها ساده و سرشار از عواطف است:
لالا، لالا، گل پونه‌گدا اومد در خونه
نونش دادیم خوشش اومدخودش رفت و سگش اومد
چخش کردیم، بدش اومدلالا، لالا، گل خشخاش
بابات رفته خدا همراش‌لالا، لالا، گل فندق
ننت رفته، سر صندوق‌لالا، لالا، گل گردو
بابات رفته توی اردولالا، لالا، گل پسته
بابات رفته، کمر بسته‌لالا، لالا، گل سوسن
بابات اومد، چشت روشن‌لالا، لالا، گل زیره
چرا خوابت نمی‌گیره‌که مادر قربونت می‌ره
برو لولوی صحرائی‌تو از بچم چه می‌خواهی
که این بچه پدر داره‌و قرآن زیر سر داره
دو شمشیر بر کمر داره

هفتم- ترانه‌های مذهبی و نوروزخوانی: در گیلان رسم است که 20 روز قبل از عید، نوروزخوانی می‌کنند. به این ترتیب که افراد آشنا با این کار دوره‌گردی کرده، اشعاری را که در وصف نوروز ساخته شده و یا خود ساخته‌اند می‌خوانند و از صاحب‌خانه‌ها انعام می‌گیرند.
کاظم سادات اشکوری در مورد «نوروزخوانی در گیلان» اینطور می‌نویسد:
«در نخستین روزهای اسفندماه نوروزخوانها به گیلان می‌آیند، خسته از راه‌پیمائی، اما با چهره گشاده. اینان از رودبار محمد زمانخانی می‌آیند و لهجه خاص خود را دارند که صدایشان وقتی در کوچه‌ها شنیده می‌شود، مژده بهاری است که از راه می‌رسد و خاکی که نفس می‌کشد و ساقه‌هائی که بیدار می‌شوند و زمزمه آرام جویبارانی که از دره‌های خرد می‌لغزند. نوروزخوانها سراسر گیلان را زیرپا می‌نهند و به نیمی از شهرکها و روستاهای مازندران نیز می‌روند.
اغلب اینان نخست «دوازده امام» می‌خوانند و به ترجیع‌بند که می‌رسند، ترجیع را دو نفری تکرار می‌کنند و بعد «نوروز و نوسال» می‌خوانند ... دوازده امام که در زیر آورده می‌شود، گذشته از این‌که آهنگ خواندنش با «نوروز و نوسال» فرق می‌کند، شعرش نیز به زبان فارسی سروده شده است:
همی‌خوانم امام اولین راشه کشور امیر المؤمنین را
وصی و جانشین یعنی علی رابه یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروزامام دومین هم دسته گل
شفاعت می‌کند او بر سر پل‌حسن بابش سوار است او به دلُدل
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
امام سومین شاه جهان‌ست‌بود نامش حسین شاه یگانه‌ست
محمد را به محراب می‌رساندبه یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروزامام چارمین زین العباد است
گل باغ حسین اما مراد است‌به یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروزامام پنجمین پنجاه بلا را
بگردان دور از این دولتسرا راخصوصا هم از این دولتسرا را
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
امام ششمین شاه مدینه‌الهی نوجوانت بد نبینه
الهی نوجوانت خیر بینه‌گل عشرت به کام دل بچینه
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
امام هفتمین موسای کاظم‌ز نور او منور گشته عالم
چو بلبل در قفس تا کی بنالم‌به یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروزامام هشتمین شاه خراسان
بکن تلخی جان کندن تو آسان‌بهار آمد همه‌جا شد گلستان
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
ص: 380

امام نُه قدم آید به میدان‌ملائک بر سرش خوانند قرآن
یقین دین محمد برقرار است‌علی در خدمت پروردگار است
به حق حرمت آیات قرآن‌تو صاحبخانه را خوشحال گردان
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
امام ده در این دنیای فانی‌نگهدار زمین و آسمانی
بده بر صاحبخانه زندگانی‌الهی صاحبخانه درنمانی
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
امام یازدهم در روز محشرشفاعت می‌کند او با پیمبر
به حکم خالق و خلاق داوربه یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروزامام دوازدهم مهدیش نام است
تمام کل عالم را امام است‌بدانید حضرت صاحب‌زمان است
به یاسین و الف لام و به فیروزدهید مژده که آمد عید نوروز
خدایا صاحبخانه را خوشحال گردان‌جوانان ورا داماد گردان
عروسش صاحب اولاد گردان‌به یاسین و الف لام و به فیروز
دهید مژده که آمد عید نوروز[512]
نفوذ مقامهای موسیقی ایرانی در موسیقی محلی گیلان‌

اشاره

استفاده از سازهای گوناگون موسیقی ملی که طی سالهای اخیر در استان گیلان به‌طور گسترده‌ای رواج یافته است، نقش مؤثری در افزایش قابلیتهای آهنگسازی در زمینه موسیقی محلی گیلان فراهم کرده است و به همین جهت نغمات متعددی در قالب دستگاههای موسیقی سنتی ایران طی سالهای اخیر ساخته و پرداخته شده است:
1- مقام ماهور: این دستگاه بیشترین سهم را در میان دستگاههای موسیقی ملی ایران به خود اختصاص داده است و از جمله در موسیقی محلی تالشی نغماتی در قالب مقام ماهور یافت شده است و در برخی از آوازهای مناطق جلگه‌ای گیلان، اشعار مربوط به مولودنامه‌ها را در این مقام اجرا می‌کنند.
2- مقام شور: مقام شور متداول‌ترین مقام موسیقی ایران است که اکثر موسیقی استانهای کشور را شامل می‌شود. متعلقات مقام شور عبارتند از:
ابو عطا، بیات ترک، افشاری و دشتی.
دشتی یکی از زیباترین متعلقات شور است و آوازی است حزین و غم‌انگیز و سوزناک که در عین‌حال لطیف و ظریف و درخشان که می‌توان آن را آواز چوپانی ایران نامید.
این آواز در سواحل جنوبی دریای مازندران (گیلان و مازندران) تغییر شکل مختصری داده و به صورت نغمه گیلکی درآمده است و اهالی گیلان در خواندن آن مهارت زیادی به خرج می‌دهند. نغمه گیلکی در حقیقت آواز بومی سواحل دریای مازندران و به خصوص استان گیلان است.
3- مقام همایون: از گوشه‌های مهم مقام همایون می‌توان: چکاوک، بیداد، شوشتری، لیلی و مجنون و بختیاری را نام برد. گوشه‌های شوشتری و بیداد بیشترین سهم از موسیقی گیلان را در چارچوب فواصل مقام همایون دارا می‌باشند که علت این امر قرابت درآمد شوشتری با حالت شور و به‌ویژه نزدیکی پرده بیداد همایون با آواز دشتی است.
4- مقام سه‌گاه: برخی از نغمه‌های موسیقی محلی گیلان در محدوده درجات صوتی درآمد دستگاه سه‌گاه به‌دست آمده است و ظاهرا این آهنگها بین دستگاه سه‌گاه و چهارگاه متغیر بوده‌اند. معمولا بعضی از نوازندگان آهنگی را در دستگاه سه‌گاه اجرا می‌کنند و نوازندگان دیگر همین آهنگ را در فواصل منطبق با دستگاه چهارگاه اجرا می‌نمایند.
5- مقام چهارگاه: نوازندگان استان گیلان مهارت خاصی در اجرای فواصل دستگاه چهارگاه دارند و اکثر نغمات ضربی و رنگهای محلی گیلان که در قالب فواصل دستگاه چهارگاه اجرا می‌شود، به روایت این گروه به وسیله سرنا بوده است.

نام و مشخصات موسیقی بومی و آوازهای محلی گیلان[513]

در پایان بحث راجع به موسیقی گیلان و نکات و مشخصات علمی و فنی آن و قبل از ذکر تاریخچه‌ای از رویدادهای مربوط به موسیقی گیلان در دوران معاصر، لازم می‌داند فهرستی از اسامی موسیقی بومی و آوازهای محلی گیلان و مشخصات آنها را به نظر علاقمندان برساند:
1- خره: نام آهنگی است که به عنوان خرلنگ معروف است.
قطعاتی از قبیل «زاره‌زاره» و «ویرسانن»، مربوط به این آهنگ می‌باشد.
2- کشتی مقام: دارای انواع گوناگونی از ملودیهای محلی گیلانی است که توسط «سرنای» با ریتمهای مختلف به همراه نقاره در مراسم کشتی محلی
ص: 381
اجرا می‌گردد. هنگام برگزاری کشتی محلی در گیلان 2 یا 3 ساعت بعد از طلوع آفتاب، جمعیت شروع به اجتماع می‌کنند و میدان کشتی به وسیله میدانداران اشغال می‌شود. ساز و نقاره را در گوشه میدان قرار می‌دهند و پهلوانان در موقع ورود به میدان با آهنگ مخصوص ساز و نقاره مورد تحسین و هلهله قرار می‌گیرند. متناسب با حرکات مختلف کشتی‌گیران که ذیلا شرح داده می‌شود، قطعات موسیقی ویژه‌ای توسط نوازندگان ساز و نقاره اجرا می‌شود:
وزما یا دزمه: عبارتست از حرکت دستها با ریتم خاص در امتداد سینه.
هلنگه‌واز: (هلنگ- فاصله دو پا به هنگام راه رفتن. واز- پریدن). به هنگام پرش در هر گام به سوی قبله و یا مرقد حضرت رضا (ع) توسط نوازندگان «ساز و نقاره» موسیقی و ریتم خاصی اجرا می‌گردد.
مشت: آهنگ مخصوص به نشانه گلاویز شدن دو حریف.
بیگن: به هنگام افکندن یکی از حریفان قطعه ویژه‌ای توسط ساز و نقاره اجرا می‌شود.
پابازی (رقص پا): نوعی رقص کشتی‌گیران همراه با ریتم ظریف در برابر تماشاگران کشتی. کشتی‌گیر پیروز، در برابر تماشاگران می‌پرد و دوران جمع می‌کند.
3- عروس‌بران: عروس پس از عقد مدتی در خانه پدر می‌ماند و پس از تهیه جهیزیه و گرفتن شیربها در زمان معینی از خانه پدر به خانه شوهر می‌رود.
در گذشته عزیمت عروس به خانه شوهر آئینهای خاص داشت. عروس را با ساز و نقاره از کوچه‌ها به آهستگی می‌بردند و همسایه‌ها نیز بر سر عروس نقل و پول می‌ریختند و شادمانی می‌کردند. در حال حاضر نیز این مراسم در برخی از روستاهای گیلان برگزار می‌شود و قطعات موسیقی مناسب با شرائط مختلف عروسی که ذیلا شرح آنها می‌آید توسط ساز و نقاره اجرا می‌گردد.
مرغ‌خواست: نوازندگان ساز و نقاره در محله‌های مختلف منطقه با اجرای موسیقی خاص مردم را از انجام مراسم عروسی مطلع و دعوت می‌کنند. در گذشته با انجام این برنامه از مردم به عنوان هدیه عروسی مرغ دریافت می‌کردند.
عروس‌بوری (انتظار): آهنگی است بسیار غمگنانه که به هنگام بردن عروس از جلوی خانه پدر عروس اجرا می‌گردد. در این هنگام پدر عروس با حالتی محزون در مقابل ایوان و یا حیاط منزل می‌ایستد و بردن عروس را نظاره می‌کند و نوازنده سرنای قطعه موسیقی غمگینی را اجرا می‌نماید.
عروس‌بران: موسیقی بانشاطی است که توسط نوازندگان ساز و نقاره به هنگام رسیدن به کوچه یا محله داماد نواخته می‌شود، در این هنگام صدای هلهله و کف‌زدنهای حضار با ترنم موسیقی شاد و ساز و نقاره شور و نشاط خاصی بوجود می‌آورد.
نارنج‌زن: عروس با ساز و نقاره به خانه داماد نزدیک می‌شود و داماد با دوستان خود به استقبال عروس می‌رود. در این هنگام داماد به آهستگی نارنجی به سوی عروس پرتاب می‌کند. اگر فصل نارنج نباشد یک مرغ پخته را طوری می‌اندازد که از روی سر عروس بگذرد. آهنگ نارنج‌زنی ویژه این زمان است. به هنگام ورود به خانه داماد آهنگ رقص نواخته می‌شود و جوانان به پایکوبی می‌پردازند. در داخل خانه داماد، گروه خویشان و نزدیکان و کارگران که مشغول آشپزی و تهیه انواع غذاها هستند، رقص قاشوک- ملاقه (قاشق- ملاقه) را آغاز می‌کنند، همه حاضران در کار آشپزی در یکدست قاشق یا کتره (کفگیر) و در دست دیگر ملاقه می‌گیرند و شکل ضربدر حرکت می‌دهند و به آهنگ «حصیره‌سر، نمدسر- ددره- دیم‌ددره- دام» می‌رقصند.
4- آهنگ ورزاجنگ (جنگ گاو نر): طی مراسم خاصی با حضور تماشاگران محلی نوازندگان ساز و نقاره قطعات دلنشینی از موسیقی محلی گیلان را اجرا می‌نمایند. قطعات موسیقی متداول در این مراسم همچون سایر آواهای محلی در مایه ابو عطا و دشتی از مقام شور می‌باشد.
5- پهلوی‌خوانی: هنگامی که گروهی از دختران در باغهای چای مشغول چیدن برگ چای و یا بولوزئن (کج‌بیل زدن) هستند، گاهی یکی از آنان شروع به خواندن «پهلوی» (دوبیتی گیلکی، چهاردانه، فهلویات) می‌کند و در همین هنگام دختر دیگری از میان حاضران یا از باغ همسایه به ترانه او جواب می‌دهد. گاهی این ترانه‌خوانی (مناظره) آنقدر به درازا می‌کشد تا یکی از طرفین شکست می‌خورد و خاموش می‌شود (دشکن دئن- شکست دادن).
خوانندگان این شعرهای دوبیتی را «پهلوی‌خوان» گویند.
6- بجارسری: ترانه‌هائی که در فعالیتهای دسته‌جمعی زنان شالیکار مناطق مختلف گیلان هنگام کشت برنج به‌ویژه در مرحله نشا اجرا می‌شود یادگار نیاکان خوش‌ذوق آنهاست که سینه‌به‌سینه تا امروز انتقال یافته است.
این ترانه‌ها سرشار از لطف و مهربانی و تلاش و امید به زندگی می‌باشد. در بیجار به طشت می‌کوبند، می‌رقصند و انواع ترانه‌های محلی را می‌خوانند.
گاهی نیز یکی از زنان خوش‌صدا ترانه‌ای قدیمی را در مایه یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی می‌خواند و دیگر زنان گوشه‌ای از آن ترانه را «واگیر» کرده دم می‌گیرند و ساقه‌های ترد و نازک برنج را به زمین می‌نشانند.
7- گلن‌کشی: این قطعه که به صورت درآمد آواز دشتی اجرا می‌گردد خاص مناطق کوهستانی به‌ویژه اشکورات، عمارلو و دیلمان است. اکثر نوازندگان بومی در اجرای درآمد آواز دشتی از این قطعه استفاده می‌کنند.
گالشها و گله‌داران مناطق کوهستانی اطراف دیلمان این قطعه را بسیار دلنشین اجرا می‌نمایند. روستای گلن‌کش در ارتفاعات جنوب‌شرقی قله «دلفک» واقع شده است که از مناطق ییلاقی محسوب می‌گردد. اکثر احشام‌داران دیلمان و عمارلو فصل ییلاقی را در این منطقه و اطراف آن سپری می‌نمایند. با توجه به موقعیت جغرافیائی «گلن‌کش»، به نظر می‌رسد که مفهوم آن (گیلان کش) به معنی آغوش یا بغل گیلان (همجوار گیلان) می‌باشد.
8- گوسفند دوخوان (فراخواندن گوسفند): قطعه مزبور یکی از معروفترین قطعات موسیقی بدون کلام گیلان می‌باشد که دارای ویژگیهای خاصی است. این آهنگ از نظر کیفیت ملودیک و ساختار موسیقی با استفاده از فواصل گوناگون گام شور ترکیب بسیار زیبائی یافته است و جمله‌بندی موسیقی آن با توجه به فضای فولکلوریک فوق العاده متنوع می‌باشد.
با برخورداری از تنوع ملودیک قطعه «گوسفند دوخوان» در مناطق مختلف استان گیلان به اشکال گوناگونی روایت شده است که ناشی از استقلال هریک از جملات موسیقی در آهنگ مزبور می‌باشد. نظر به این‌که
ص: 382
قطعه مزبور به منظور فراخوانی و جمع‌آوری گوسفندان پراکنده‌شده در مراتع توسط شبانان منطقه مورد استفاده قرار می‌گیرد، ضرورتا در آغاز قطعه مزبور استفاده از نتهای کشش‌دار اجتناب‌ناپذیر است. در میان روایتهای متعددی که از این قطعه موسیقی جمع‌آوری شده است، نمونه بدست‌آمده از منطقه دیلمان اصالت بیشتری دارد. در این نمونه با کششهای مکرر بر روی پرده «دیلمان» در گام شور توجه گوسفندان پراکنده‌شده در مرتع جلب می‌گردد پس از آن با اجرای نغماتی در مایه دشتی و شور همراه ریتم هماهنگ با حرکت گوسفندان، گله پراکنده‌شده در دشت همانند «شیپور جمع» در واحدهای ارتش کنار چوپان مجتمع می‌گردد.
قطعه نت‌شده توسط استاد صبا با روایت اصلی آن شباهت زیادی دارد.
چوپانان در همین مایه دو قطعه دیگر نیز توسط نی می‌نوازند که عبارتند از:
گوسفند هگردان و گله‌ری.
گوسفند هگردان: این قطعه موسیقی هنگامی که گوسفندان به آشامیدن آب مشغول می‌شوند توسط چوپانان نواخته می‌شود و در نتیجه گوسفندان همراه با نوای نی چوپان به آشامیدن آب میل بیشتری نشان می‌دهند. چنانچه واژه «هگردان» تغییر یافته «واگردان» در لهجه گیلکی به معنی «برگردان» باشد، به نظر می‌رسد هدف اصلی چوپان از اجرای این موسیقی برگرداندن گوسفندان به چراگاه پس از آشامیدن آب می‌باشد و به همین جهت با شنیدن این قطعه گوسفندان با ولع بیشتری آب نوشیده آماده بازگشت به چراگاه می‌شوند. در بررسی واژه‌نامه‌های گوناگون گیلکی معادل و ترجمه لغت «برگردان» به معنی «هگردان» مشاهده نشده است.
گله‌ری: این قطعه پس از چرا، استراحت و فراخوانی گله، هنگام حرکت دسته‌جمعی گوسفندان به سوی مقصد نواخته می‌شود. گله‌ری دارای وزن آزاد بوده از نغمات مختلف «گوسفند دوخوان» بدون ریتم مشخص ترکیب یافته است.
9- ولگ‌سری: این قطعه پیام‌آور موسم بهار و آغاز جوانه زدن درختان می‌باشد. آهنگ بانشاطی است که مانند اغلب نغمات موسیقی بومی گیلان در مایه دشتی اجرا می‌گردد.
10- ولگ‌ریزی: آهنگ محزونی است مخصوص پائیز و برگ‌ریزان که با اجرای نتهای کشیده و لرزان حال و هوای غم‌انگیز این فصل را توصیف می‌نماید.
11- جلونی: اجرای خاصی از موسیقی «عروس‌بران» هنگام بردن عروس به خانه داماد است. نوازنده سرنای همراه حرکات و پیچ‌وتاب موزونی که به سرنای و بدن خویش می‌دهد این قطعه پرنشاط را اجرا نموده حضار شرکت‌کننده در مراسم عروسی را به وجد می‌آورد. به نظر می‌رسد مفهوم این واژه «جولان دادن» نوازنده سرنای است.
12- آبکناری: نوعی آواز درآمد دشتی است که نهایت سوزوگداز در اجرای آن به وسیله سرنای و نی بیان می‌گردد. این قطعه موسیقی که از ارتباط و توازن ملودیک قابل‌توجهی برخوردار است قابلیت زیادی در جهت همراهی با شعر دارد و موسیقی کلامی نیز محسوب می‌گردد. با توجه به حزن و اندوه فوق العاده‌ای که در این قطعه وجود دارد در موسیقی مذهبی به خصوص در مراسم تعزیه حضرت عباس مورد استفاده قرار می‌گیرد. مرحوم اسد اللّه خان صمصام اولین کسی بوده که آواز آبکناری را در تعزیه حضرت عباس اجرا نمود.
13- زردملیجه (گنجشک زرد): یکی از آشناترین آواهای بومی گیلان است که به همت استاد صبا به گنجینه موسیقی ملی ایران افزوده شده است.
این قطعه که در عالیترین نوع ترکیب ملودی با ریتم، در مایه دشتی تنظیم شده است از شاهکارهای موسیقی محلی ایران محسوب می‌گردد.
بدون تردید هنرمندان گمنام محلی در ساختن این اثر از طبیعت الهام گرفته و صدای دل‌انگیز زردملیجه را به صورت آهنگی دلپذیر درآورده‌اند. این قطعه در شمار بهترین قطعات موسیقی ضربی ایران محسوب می‌گردد.
14- شرفشاهی: دوبیتیها یا چهاردانه‌های سید شرف الدین بن عبد الله ملقب به شرفشاه از عرفا و شعرای معروف قرن هفتم گیلان که در منطقه گیل دولاب طوالش می‌زیسته توسط بومیان منطقه در قالب آهنگی محزون ریخته شده است. این آهنگ محلی که شرفشاهی نامیده می‌شود از آوازهای دستگاه شور است و با آن‌که نزدیکی خاصی با گوشه «حاجیانی» این دستگاه در ردیف موسیقی ملی دارد، لیکن از نظر حالت و ویژگیهای ملودیک از آن متمایز می‌شود.
برخی از روایات حاکی از آن است که آهنگ شرفشاهی توسط خود شرفشاه ساخته شده است. اگر این انتساب درست باشد می‌توان پیر شرفشاه را از بزرگان موسیقی به‌شمار آورد. نویسنده مقدمه دیوان کوچک سید شرفشاه در همین زمینه می‌نویسد: «این دوبیتیها در زمان خود شرفشاه و بعد از وی نشر یافته و از حنجره موسیقی‌دانان و خوانندگان و روستائیان و کشاورزان گیلانی در شالیزارها و مزارع و باغهای چای برمی‌خیزد. این ترانه‌ها با آهنگ مخصوصی همراه است که به آن آهنگ شرفشاهی می‌گویند و امروزه نیز روستائیان گیلانی با همین آهنگ به ترنم دوبیتیها می‌پردازند. آهنگ شرفشاهی یکی از آهنگهای دستگاه شور و یکی از گوشه‌های پهلوی این دستگاه محسوب می‌شود آن‌چه که جالب می‌نماید این است که آهنگ مزبور را خود شرفشاه ساخته، بدین‌ترتیب می‌توان وی را از بزرگان و مبتکرین در موسیقی اصیل ایرانی نیز بشمار آورد که این بیشتر به بزرگی این عارف بزرگ و صوفی عالیقدر می‌افزاید. ساختن آهنگهای مزبور بدین دلیل بوده که معارف عالیه‌ای را که در ضمن دوبیتی گنجانده به کمک موسیقی به مردم القاء نماید».
داستان شورانگیز عشق «خوری‌سو» و فرجام این عشق نافرجام از عوامل اصلی ایجاد انگیزه برای بومیان منطقه محسوب می‌گردد که در حفظ و روایت این رویداد غم‌انگیز حساسیت ویژه‌ای نشان داده‌اند، به‌طوری که «خوری‌سو» که قبل از وصال با پیر «شرفشاه» چشم از جهان فرومی‌بندد، در سلسله اولاد پیغمبر درآمده و مزارش به نام «سید خروسه» در کنار رودخانه «زاویلا» در جنگل هفت‌دغنان همانند مرقد پیر شرفشاه مورد احترام ساکنین منطقه قرار می‌گیرد.
آواز شرفشاهی که هم‌اکنون در سرتاسر مناطق گیلان با تفاوت اندکی توسط خوانندگان و نوازندگان روایت می‌گردد در مراسم مذهبی و مرثیه‌خوانی رواج فراوانی دارد به‌طوری که تقریبا همه مداحان و نوحه‌خوانان منطقه، در
ص: 383
خلال هریک از برنامه‌های خود، آواز شرفشاهی را نیز چاشنی می‌کنند. مرحوم استاد ابو الحسن صبا نیز این قطعه موسیقی را به روایت ملا مهدی فرزند ملا عیسی روضه‌خوان ثبت نموده است.
15- رعنای: یکی از آهنگهای قدیمی دشت گیلان شرق است که در گوشه گیلکی آواز دشتی ساخته و پرداخته شده است. تلفیق بسیار دلنشین ملودی با ریتم که در ساختار این قطعه ایجاد گردیده، توجه و علاقه مردم را در سراسر گیلان به این آهنگ جلب کرده است. آهنگ رعنای در شمار یکی از متداولترین قطعات کلامی استان گیلان محسوب می‌گردد.
16- گاره‌سری (گهواری‌سری): انواع لالائیهای محلی گیلان که مادران به هنگام خوابانیدن کودکان می‌خوانند. لالائیها دارای موسیقی ساده، لطیف و محزونی می‌باشد که در سرتاسر مناطق استان گیلان به‌ویژه در روستاها متناسب با موسیقی خاص منطقه رواج دارد.
17- چاربداری: گروهی از چهارپاداران که به حمل بار و مسافر در جاده‌های کوهستانی استان گیلان فعالیت دارند، آواز خاصی را به هنگام ایاب و ذهاب با اشعار محلی در گوشه‌های دیلمان، گیلکی و شرفشاهی به آواز بلند ترنم می‌نمایند.
18- لیلی‌ماری: از آوازهای بومی گیلان است که غالبا توسط زنان شالیکار هنگام نشای برنج همراه با دوبیتیهای محلی خوانده می‌شود.
19- غربتی: از آواهای خاص آواز در مایه دشتی است که بسیار محزون اجرا می‌گردد. اجرای این قطعه همانند آوازهای موسیقی اصیل ایران (ردیف موسیقی) دارای وزن آزاد و فاقد میزان مشخص است.
این آواز با کشش سنگینی در روی درآمد دشتی آغاز می‌گردد و به تدریج همراه با دوبیتیهای محلی به پرده شور ختم می‌گردد.
20- برم‌بران: موسیقی مخصوص ساز به‌ویژه سرنای است که در مراسم کشتی محلی همراه با نقاره اجرا می‌گردد. ملودی این موسیقی در، درآمد چهارگاه اجرا می‌شود و ریتم بسیار شادی دارد. در مراسم کشتی محلی پس از پیروزی یکی از کشتی‌گیران و به هنگام دریافت جائزه (برم) صدای این موسیقی دل‌انگیز تماشاگران حاضر در مراسم را به وجد می‌آورد. نوعی از اجرای این قطعه به نام «شوندی» معروف است.
21- اشکوری: قطعه‌ایست در مایه دشتی با تکیه مکرر بر پرده «ایست» مقام شور. این موسیقی که دارای ترنمی خاص است از امکانات لازم جهت همراهی کلام برخوردار نیست، لیکن برای همراهی رقص نیز محدودیتی ندارد به همین جهت در مراسم عروسی و سایر جشنها، سرنانوازان قبل از اجرای آهنگ معروف رقص قاسم‌آبادی و آماده کردن مجلس قطعه اشکوری را اجرا می‌نمایند.
22- قاسم‌آباد: یکی از مشهورترین آهنگهائی که در سرتاسر روستاهای استان گیلان و در مراسم عروسی به‌ویژه جوامع شهری رایج می‌باشد آهنگ «قاسم‌آباد» است که ریتم بسیار شاد و بانشاطی دارد. این آهنگ با توجه به ویژگیهای ملودیک و ریتم آن نه‌تنها در منطقه شمال بلکه در سرتاسر کشور معروف می‌باشد. رقص محلی گیلان همراه با این آهنگ دارای جلوه و جاذبه‌ای خاص است.
23- پشت‌کوهی: آوازهای محلی گیلان که به عنوان «پشت‌کوهی» معروف‌اند، شامل نغماتی هستند که فاصله پنجم گام شور به اندازه ربع پرده کوچک شده، شباهت به مقدمه گوشه «حزین» شور دارد.
این آواز شامل 3 بخش به شرح زیر می‌باشد:
چوپانی: از آوازهای محلی مناطق کوهستانی شرق گیلان که بسیار غم‌انگیز و حزن‌انگیز است. این قطعه آوازی، همراه با دوبیتیهای محلی گیلان، ویژگیهای ردیف آوازی مقام شور را در موسیقی محلی گیلان با حالت خاصی بیان می‌کند.
عزیزنگار: روایت اشعار مربوط به افسانه عشقی دو دلداده مناطق طالقان، اشکورات، دیلمان و ... به نام «عزیز و نگار» دیرزمانی است که در مناطق کوهستانی گیلان در قالب موسیقی رواج دارد. این موسیقی میزان و وزن مشخصی ندارد، لیکن هریک از جملات آن متناسب با اوزان عروضی شعر قابل تفکیک می‌باشد. در سال 1348 منظومه عزیز و نگار به زبان فارسی توسط کمالی دزفولی چاپ و منتشر گردید.
دشت‌خوانی: گرچه شباهت نزدیکی بین این آواز با «عزیز و نگاری» وجود دارد، لیکن در مقدمه «دشت‌خوانی» طنین پرده «عشاق» شور با کشش ممتد، جلوه خاصی به این آهنگ می‌دهد و پس از آن با شکیبائی دلپذیری آواز در گوشه «حزین» شور فرود نموده، به تدریج در پرده شور توقف می‌کند.
24- محمود بیک: از قطعات ضربی موسیقی محلی گیلان است. ملودی این آهنگ در مایه دشتی همراه با ریتم باوقار آن به نظر نمی‌رسد که از نوع موسیقی مناسب برای رقص باشد. لیکن در سرتاسر قطعه نشاط خاصی خودنمائی می‌کند.
25- غم‌انگیز متواضع: از آواهای معروف گیلان است که دوبیتیهای محلی را در دستگاه شور و درآمد دشتی همراهی می‌کند. اجرای این آواز در ردیف موسیقی ملی ایران دارای وزن آزاد است، لیکن جملات موسیقی با هریک از مصراعهای دوبیتی هماهنگ می‌باشد.
26- هی یار هی یار: از قطعات موسیقی خاص منطقه تالش است که در مراسم عروسی اجرا می‌شود. شعر همراه با این موسیقی از یک رویداد عروسی در زمانهای پیشین حکایت دارد.
27- یدوله: یکی از قطعات موسیقی حماسی منطقه تالش است که نوازندگان نی در نواحی مختلف تالش به‌ویژه شاندرمن، ماسال، ناو و پره‌سر آن را با زیبائی تمام اجرا می‌کنند. مضمون شعر غارت و چپاول یک قوم مهاجم را توصیف می‌نماید. بنا به روایتی قوم مورد نظر مغولها بوده‌اند که در سال 706 هجری قمری گیلان را مورد حمله قرار دادند.
28- کیله‌لی‌جانم: از تصنیفهای قدیمی و بسیار مشهور منطقه تالش است که تقریبا در سراسر این منطقه اجرا می‌گردد.
ملودی این قطعه در تمام مناطق تالش یکسان است، ولی اشعار ترانه در نواحی مختلف تالش متفاوت می‌باشد. اجرای این قطعه بدون شعر نیز رواج دارد.
29- دیلمانی: از آواهای محلی منطقه شرق گیلان است، که توسط استاد ابو الحسن صبا در ردیف موسیقی ملی به نام «دیلمان» ثبت شده است. از
ص: 384
ویژگیهای این آواز هدایت کردن آواز دشتی به سمت گوشه «اوج» می‌باشد و به همین جهت جایگاه آواز «دیلمان» در ردیف موسیقی، بعد از استاد صبا حد واسط پرده دشتی «اوج» واقع شده، لیکن این آواز در ردیف موسیقی ملی ایران به روایت «میرزا عبد اللّه» ذکر نشده است.
30- گیلکی: این آواز با نامهای گیلک و گیلانی، نیز معروف است.
آهنگی است بی‌نهایت محزون که از درآمد «دشتی» اشاره کوتاهی به پرده «دیلمان» می‌نماید و با تحریر پی‌درپی به «آواز دشتی» فرود می‌آید. آواز گیلکی یکی از اصیل‌ترین آوازهای موسیقی گیلان محسوب می‌گردد که در کلیه مناطق دشت گیلان رواج دارد.
31- شترزنگ (زنگ شتر): از معدود آواهای موسیقی گیلان است که در دستگاه سه‌گاه و یا چهارگاه اجرا می‌گردد. با توجه به این‌که ملودی این قطعه از نتهای محدودی تشکیل یافته است، لذا در هردو دستگاه یادشده قابل اجرا می‌باشد.
نوازندگان محلی مناطق ییلاقی دیلمان، عمارلو و کلیشم این قطعه را با نی فوق العاده زیبا اجرا می‌نمایند.
32- نوروزخوانی: از قطعات موسیقی متداول در استان گیلان «نوروزخوانی» است که به وسیله گروههای چندنفری از کودکان و نوجوانان به صورت تک‌خوانی و گروه‌خوانی اجرا می‌گردد. این موسیقی که رسیدن فصل بهار و آغاز تلاش روستائیان را نوید می‌دهد دارای شور و نشاط خاصی است. در نوروزخوانی اشعار گوناگونی به‌ویژه در مدح ائمه اطهار خوانده می‌شود.
33- عروسی‌گوله: در فاصله بین چهارشنبه‌سوری تا حلول سال جدید مراسم سنتی جالبی در گیلان برگزار می‌گردد و همراه با اجرای آن مراسم کودکان به رقص و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند. موسیقی این ترانه‌ها بسیار شاد و نشاطانگیز است.
34- آهنگهای مختلفی که تفاوتهای کمی با آواهای ثبت‌شده دارند و در گوشه و کنار گیلان اجرا می‌شوند. این آهنگها عبارتند از: دیلمان دادو، رنگ مجسمه، رهنه، خرس‌بانو، کریشیم‌بابا، ریزه‌خوندگی، رضاخانی، گالشی، حاجیانی، چاوشی، لاکودونه (بجارپس‌خوندگی)، شفتی، دیل‌پور، گبری، چرانئن (چراندن گوسفندان)، آودئن (آب دادن گوسفندان)، خوسانئن (خواباندن گوسفندان)، گسکری، مولودخوانی، تالشی و ...

شناسائی سازهای موسیقی گیلان‌

اشاره

1- کرنی یا کرنا: مرکب از دو لغت کر و نای می‌باشد، کر به معنی جنگ که در فارسی به صورت «کارزار» آمده است و نای همان «نی» است که در گیلان از نی ساخته می‌شود. با سری به شکل دایره «ن» یا «ل» و به طول 5/ 2 متر که به وسیله هیئتهای سه یا چهار نفری در نمایش وقایع جنگی نظیر واقعه کربلا نواخته می‌شود.
کرنای شمال را «درازنای» نیز می‌نامند چون لوله فاقد سوراخ تغییردهنده صوت می‌باشد، لذا اصوات با تغییر فشار دم در لوله ایجاد می‌گردد و فاقد تنوع صوتی است. استفاده از «کرنا» در گیلان، خراسان و فارس مرسوم است.
کرنای شمال یا درازنی، یکی از آلات موسیقی گیلان.
کرنای گیلان بدون زبانه و سوراخ بوده از 3 قسمت تشکیل می‌شود:
الف- قسمتی که در دهان قرار می‌گیرد.
ب- قسمت بدنه که درازای آن‌گاه به بیش از 60/ 3 متر می‌رسد.
ج- قسمت سر آن‌که خمیده و به شکل عصا است.
2- نقاره: این ساز که از گروه سازهای کوبه‌ای است از دو کاسه سفالین نیمه‌مخروطی جدا از یکدیگر تشکیل یافته است. قسمت فوقانی کاسه‌ها با پوست بز یا پوست انواع حیوانات شکاری پوشیده شده و پوست، به وسیله بندهای متصل به کناره‌های آن در زیر کاسه‌ها محکم گردیده است. یکی از کاسه‌ها کوچک و دیگری بزرگتر است. حجم کاسه کوچک تقریبا 3/ 1 کاسه بزرگتر می‌باشد.
معمولا دو کاسه توسط یک بند چرمی یا الیاف به همدیگر متصل شده، ولی هیچگونه ارتباط صوتی با یکدیگر ندارند. قطر دهانه کوچک 16 و دهانه بزرگ 22 سانتیمتر است. طرز نواختن نقاره به دو صورت انجام می‌شود که در هردو صورت نقاره در مقابل نوازنده قرار می‌گیرد.
الف: نواختن نقاره توسط پنجه‌های دست بدین‌صورت که ضرباتی متناسب با ریتمهای گوناگون به تناوب توسط سرانگشتان و یا پنجه نوازنده به سطح پوست نقاره وارد می‌گردد.
ب: نواختن نقاره توسط 2 عدد چوب باریک به طول تقریبی 30 سانتیمتر
نقاره شمال که از دو کاسه سفالین تشکیل شده است؛ این ساز را معمولا با دو چوب و گاه با دست می‌نوازند.
ص: 385
و به قطر 1 سانتیمتر، این چوبها را «ترکه» یا «دبکه» می‌نامند و نوازنده به وسیله آنها ضرباتی بر روی سطح پوستین نقاره وارد می‌نماید.
نقاره معمولا همراه «سرنای» در مراسم جشن و سرور مورد استفاده قرار می‌گیرد. همچنین هنگام پیروزی در جنگ و برای برآوردن حاجت معتقدان مذهبی شبهای جمعه در زیارتگاهها و برای رم دادن جانوران در شکار جیرگه (نخجیرگاه) نواخته می‌شود.
3- نی: یکی از متداولترین سازهای بومی گیلان می‌باشد که با توجه به شرایط اقلیمی منطقه و ویژگیهای صدادهی آن گسترش قابل‌توجهی یافته است. در روستاهای گیلان 2 نوع نی رواج دارد:
الف: نی فلزی که شامل لوله‌ای به طول تقریبا 50 سانتیمتر و به قطر 5/ 1 سانتیمتر می‌باشد.
ب: نی «لله» یا «لئوله» که از ساقه نی مخصوصی تهیه می‌شود. این گیاه غالبا در اطراف طارم می‌روید. طول نی شامل 7 بند و 6 گره می‌باشد به همین دلیل ساز مزبور را «نی هفت‌بند» می‌نامند. این ساز جزو سازهای بادی بدون زبانه است و دارای 5 سوراخ در قسمت بالا و یک سوراخ در ناحیه خلفی می‌باشد.
گرچه نی هفت‌بند به عنوان یکی از سازهای ملی ایران در مناطق مختلف کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد، لیکن نوازندگان این ساز در استان گیلان با ابتکار خاصی مانند تکنیک نوازندگی (سرنای) مقداری هوای فشرده را در دهان ذخیره نموده ملودیها را به صورت ممتد و بدون قطع و وصل اجرا می‌کنند. ساز ساخته شده از ساقه نی را «لله» یا «لئوله» و نوازنده نی را «نی زن» می‌نامند.
4- سرنا (سرنای، سورنا): این ساز به شکل یک لوله مخروطی دارای 9 سوراخ است که 8 سوراخ در جلو و 1 سوراخ در پشت قرار گرفته است.
جنس آن غالبا از چوب آبنوس می‌باشد. سرنای از دسته سازهای (دوزبانه‌ای) و دارای «قمیش» است. طول ساز بین 30 تا 45 سانتیمتر متغیر می‌باشد.
سرنای یکی از سازهای بسیار قدیمی است که در اکثر ولایات ایران مورد استفاده است و همراه «دهل» در مراسم جشن و عروسی نواخته می‌شود. در استان گیلان سورنای همراه نقاره در مراسم مختلف از جمله جشن عروسی، ختنه‌سوران، ورزا جنگ (جنگ گاو نر)، کشتی محلی، طناب‌بازی و غیره آهنگهای شاد و هیجان‌انگیز اجرا می‌کند. اجرای توأم این دو ساز را «ساز نقاره» یا «لوچه، نقاره» می‌گویند.
5- فلوت: پس از تشکیل موزیک ارتش، استفاده از برخی سازهای فرنگی که قابلیت اجرای ملودیک آنها نسبت به سایر سازهای متداول در دسته موزیک مناسب‌تر بود، مورد توجه قرار گرفت و از آن میان فلوت و کلارینت یا قره‌نی رواج بیشتری یافت.
در گیلان از انواع فلوتها شامل فلوت آبنوس (بدون کلید)، فلوت ریکوردر (نی‌لبک) و فلوت کلیددار استفاده می‌شود.
6- دمبوک: همان تنبک است که همزمان با حضور سازهای سنتی ایران در مجامع شهری گیلان در این استان رواج یافت. نوازنده این ساز را در گیلان «دمبوک‌چی» و یا «دمبوک‌زن» می‌نامند. گرچه جنس اصلی تمبک از تنه
نوازنده سرنا
نوازنده فلوت
ص: 386
چوب توت و یا چوب گردو ساخته می‌شود، لیکن در استان گیلان نوازندگان دوره‌گرد دمبوک را از ورق آهن و حلب تهیه می‌کنند.
7- دمبل: دمبلک را در گیلان «دمبل» می‌نامند که از دو طبل بیضی متصل به‌هم تشکیل شده که یکی کوچکتر از دیگری است. دمبل نیز سرنای را همراهی می‌کند، ولی خیلی کوچکتر از نقاره است.
8- بیلی‌بوم (دهل): طبل بزرگی است که قطر دایره آن حدود 1 متر و ارتفاع آن 30 سانتیمتر است. بر دو سطح دایره جانبی آن پوست حیوانات کشیده شده است. بر دو نقطه از بدنه دهل تسمه‌ای وصل شده که نوازنده هنگام نواختن آن را به گردن می‌آویزد و به این ترتیب «دهل» در جلوی سینه و شکم او طوری قرار می‌گیرد که سطوح پوست‌دار در سمت راست و چپ واقع شوند.
نوازنده در دست راست خود چوبی به شکل عصا و در دست چپ ترکه‌ای باریک می‌گیرد (ترکه و کجک) و با آنها بر روی پوست می‌کوبد؛ یا ترکه را به پوست چپ می‌چسباند و با عصا (کجک) به پوست راست می‌کوبد. دهل‌سازی کاملا محلی است که به تنهائی مورد استفاده نیست و سرنا را همراهی می‌کند.
9- دیاره (دایره): این ساز از یک حلقه چوبی و پوست و گاه تعدادی حلقه‌های فلزی تشکیل شده است. عرض حلقه چوبی یا «کلاف دایره» 5 تا 7 سانتیمتر و قطر دایره 25 الی 40 سانتیمتر است. در جدار داخلی حلقه چوبی 40 حلقه کوچک فلزی (یا سکه‌های آلیاژ) به فواصل مساوی آویزان شده است.
در یکی از نقاط جدار چوبی بریدگی کوچکی وجود دارد که نوازنده انگشت شست خود را در داخل آن قرار می‌دهد و با بقیه انگشتان هردو دست بر پوست دایره می‌کوبد. گهگاه نیز حرکت عمودی یا افقی دایره در اثر برخورد حلقه‌های فلزی به جدار چوبی دایره صداهای جالبی ایجاد می‌کند. این ساز غالبا در شهرها مورد استفاده قرار می‌گیرد. برخی از دیاره‌ها فاقد حلقه‌های فلزی هستند.
10- دیاره‌زنگی: این ساز مانند دیاره یا دایره است، ولی کوچکتر از آن می‌باشد. در دیواره چوبی (کلاف دایره) به فواصل معین شکافهائی در عرض دیواره ایجاد شده و در داخل شکافها پولکهای فلزی کوچکی جفت‌جفت با استفاده از میله‌های محوری متصل گردیده است. این ساز غالبا در مراسم عروسی به خصوص در ایام عید نوروز توسط پیک شادی نوروزخانی و حاجی‌فیروز مورد استفاده قرار می‌گیرد.
11- سنج: از دو ورقه دایره‌شکل فلزی (غالبا برنجی) به قطر 30- 40 سانتیمتر تشکیل شده و هریک از ورقه‌ها در ناحیه مرکزی پشت خود دارای حلقه‌ای چرمی است که نوازنده به وسیله آن سنجها را در دست می‌گیرد. این ساز بیشتر در مراسم تعزیه و دسته‌گردانی ایام عزاداری محرم و صفر مورد استفاده قرار می‌گیرد. همچنین در موزیک ارتش مخصوصا مراسم رژه از سنج استفاده می‌شود.
12- سانتور: در گیلان به غلط سازهائی نظیر سازدهنی، آکوردئون و گارمون را که در گذشته توسط نوازندگان دوره‌گرد در مراسم عروسی و جشنها نواخته می‌شد سانتور و نوازندگان سازهای مزبور را «سانتورچی» می‌نامیدند. اما در حقیقت سنتور نام یکی از قدیمی‌ترین و کاملترین سازهای
نوازنده دهل
ایرانی است. این ساز به شکل یک جعبه ذوزنقتین می‌باشد که چند ردیف سیم بر روی آن کشیده شده و به وسیله 2 مضراب چوبی نواخته می‌شود.
13- گاوگورانه: سازک بادی است که از پوست درختان کهل و توسکا درست می‌شود و صدای آن شبیه صدای گاوی است که ناله سر داده و کمک می‌خواهد. این سازک را که شباهت زیادی به «سرنای» دارد به همین جهت «گاوگورانه» گویند.
14- شت: نویسنده «فرهنگ گیل و دیلم» در تعریف این آلت موسیقی نوشته است: پوست بعضی از درختان نظیر توت را می‌کنند و آن را به شکل نی می‌پیچند و در آن می‌دمند. (مانند گاوگورانه).
مردم باور دارند که صدای «گاوگورانه» مرغ خانگی را از تخم کردن می‌اندازد و صدای آن را خوش ندارند با همه اینها در بعضی آبادیها، گاوگورانه را می‌نوازند.
15- دوتار تالشی: ساخته‌شده از یک قطعه چوب که محل کاسه را گود کرده و قسمت دسته ساز را در امتداد کاسه تراش می‌دهند. این ساز به صورت ابتدائی و به تعداد غیر قابل‌توجهی در منطقه تالش یافت می‌شود. این ساز 2 یا 3 سیم و 12 تا 13 پرده دارد. در ساختن آن ظرافتی به‌کار نرفته است.
16- گیله‌تار: تار مخصوص گیلان است که تا حدودی شبیه تار معمولی است با این تفاوت که برای مقابله با رطوبت به جای پوست که در برابر رطوبت بسیار حساس است از یک لایه چوبی نازک و نیز سیمهای کلفت‌ساز استفاده شده و کاسه آن از کاسه ساز معمولی کوچکتر است. گیله‌تار علاوه بر قابلیت تک‌نوازی در ترکیب سازهای سنتی به جای «تارباس» یا «بم‌تار» با حفظ کوک ثابت مورد استفاده قرار می‌گیرد.
باید دانست که علاوه بر سازهای محلی در موسیقی گیلان سازهای ملی و همچنین سازهای خارجی در کنسرتها و برنامه‌های مختلف رادیو و تلویزیون و غیره مورد استفاده قرار می‌گیرند به‌ویژه طی سالهای اخیر با رواج سازهای ملی نوازندگان چیره‌دستی در رشته‌های مختلف سازهای موسیقی ملی شامل
ص: 387
نوازنده دایره
تار، نی، سنتور، تنبک، کمانچه، سه‌تار، عود و دف در این استان وجود دارند.
در مورد سازهای خارجی علاوه بر ویلن که سالهای طولانی در گیلان مورد استفاده بوده سازهای دیگر خارجی از قبیل پیانو، فلوت، ارگ، کلارینت و غیره نیز طی چند دهه اخیر در مجامع شهری استان گیلان رواج یافته است.
در مورد تاریخ تشکیل هیئتهای ارکستر و اجرای قطعات موسیقی به صورت گروهی در گیلان دقیقا نمی‌توان اظهارنظر نمود. برخی از منابع ضمن شرح وقایع سفر ناصر الدین شاه به اروپا از اجرای ترانه‌هائی توسط یک هیئت ارکستر در هرزویل خبر داده‌اند.
نیکیتین کنسول سابق روس در ایران در خاطرات و سفرنامه خود می‌نویسد:
«در قرب این دهکده درخت سرو مشهور هرزبیل را دیدم که بسیار تنومند و تقریبا 35 متر بلندی داشت. می‌گفتند ناصر الدین شاه در موقع مسافرت به اروپا در این‌جا توقف کرده و عصرانه‌ای در سایه این سرو غول‌پیکر صرف نموده است در حالی‌که در شاخه‌های انبوه آن قبلا هیئت ارکستری مخفی شده و هنگام غذا خوردن شاه به نواختن نغمات دلپذیری پرداخته‌اند که موجب تعجب
نوازنده دایره‌زنگی
شاه شده است.»[514]
به نظر می‌رسد که ترتیب‌دهندگان این برنامه، از داستان باربد آگاهی داشته و شاید تحت تأثیر آن به اجرای چنین برنامه‌ای پرداخته‌اند.
«سرکش» رئیس و سردسته رامشگران مجالس خصوصی خسروپرویز هنگامی که از ورود باربد نوازنده چیره‌دست عود و خواننده خوش‌لحن مطلع شد به طرق مختلف از ورود باربد به دربار خسروپرویز جلوگیری نمود و با تطمیع درباریان از نزدیک شدن باربد به شاه ممانعت کرد. باربد چون این دید، به فراست تدبیری اندیشید و با تطمیع نگهبان باغی که شاه گهگاه برای تفرج و باده‌نوشی به آنجا می‌رفت، اجازه یافت که بر بالای درختی رود که بر محوطه بزم مسلط بود.
روزی که شاه به باغ رفت، باربد که جامه‌ای سبز به تن کرده و عودی سبز رنگ نیز به‌دست داشت بر بالای سر وی رفت و در میان شاخ‌وبرگ آن مخفی گشت. هنگامی که شاه جامی به‌دست گرفت، باربد عود را به صدا درآورد و به خواندن آواز ساده و دل‌انگیزی پرداخت که بسیار مؤثر افتاد.[515]
متأسفانه از کنسرت میان شاخ‌وبرگ سرو در «هرزویل» استان گیلان یاد شده است اطلاعات کافی در دست نیست که به استناد مدارک مستند چگونگی ترکیب سازها و یا نحوه اجرای موسیقی مورد ارزیابی قرار گیرد.
ص: 388
صرفنظر از انواع موسیقی فولکلور که همراه با مراسم ویژه‌ای در روستاهای مختلف گیلان جریان داشت، تا زمان وقوع انقلاب مشروطیت موسیقی سازمان‌یافته‌ای غیر از نوازندگان «سرنا و نقاره» در استان گیلان وجود نداشت، و حضور رسمی الحان موسیقی جز در قالب مراثی و نوحه خوانی در دهه اول محرم به صورت دسته‌های عزاداری و اجرای گوشه‌های غم‌انگیزی از ردیف موسیقی و یا به هنگام اجرای تعزیه که در حقیقت نوعی نمایش شبیه اپرا می‌باشد، جلوه دیگری نداشت.
پیتربروک، هنرمند انگلیسی معاصر، با تماشای تعزیه‌ای در نیشابور گفته است: نادیده گرفتن ارزشهای تعزیه در ایران در حکم آنست که شکسپیر را تحقیر کرده باشیم.
پس از نهضت مشروطیت کم‌کم پای انواع سازهای موسیقی از قبیل ویلن، سنتور، تنبک، گیتار، ماندولین، ترومپت، ارگ و پیانو به گیلان باز شد و هنرمندانی همچون ابو الفتح خان، ابراهیم کوتاه‌پا، یعقوب فلوتی، حسن سنجرانی و حسین صوتی در عرصه موسیقی گیلان حضور یافتند.

اجرای کنسرتهای موسیقی در گیلان‌

مدرسه عالی موسیقی‌

در فروردین‌ماه سال 1306 استاد علینقی وزیری همراه با هیئت ارکستر موسیقی مدرسه عالی موسیقی عازم رشت شد. در آن ایام که سالن شهرداری رشت تازه ساخته شده بود برای افتتاح تالار، از استاد وزیری دعوت بعمل آمد که در آنجا کنسرتی برگزار نماید.
سلیمان سپانلو رئیس محاسبات عالیه گیلان مراتب را به اطلاع وزیری رساند و پس از جلب موافقت وی مقدمات برگزاری این کنسرت فراهم گردید و استاد وزیری همراه با اعضا گروه موسیقی جهت اجرای کنسرت موسیقی در رشت و بندر انزلی عازم استان گیلان شدند.
روح الله خالقی در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» در مورد اجرای کنسرت مزبور مطالبی را آورده که به شرح زیر از نظر خوانندگان می‌گذرد:
«... اهالی گیلان که مردم باذوق متجدد و موسیقی دوستی بودند، استقبال شایسته‌ای کردند و از کلنل تقاضا نمودند شعبه‌ای از مدرسه را در رشت دایر نماید. وزیری برای اینکار بهترین شاگرد خود ابو الحسن صبا را در نظر گرفت؛ مؤسسه‌ای به نام مدرسه صنایع ظریفه را در رشت تأسیس کرد و صبا سمت ریاست آن را عهده‌دار شد. مدرسه مزبور با حضور حاکم گیلان و معاریف محل افتتاح شد ... صبا در رشت ماند و ما به تهران مراجعت کردیم.
فروردین سال بعد (1307) مجددا به رشت رفتیم و چند کنسرت دیگر دادیم و در این مسافرت چند تن از هنرپیشگان تآتر هم مانند غلامعلی فکری و رفیع حالتی همراه ما بودند. اپرت گلرخ که از ساخته‌های وزیری بود به نمایش گذارده شد و یکی از شاگردان مدرسه رشت که استعداد خوبی داشت در ارکستر شرکت کرد.
روح‌انگیز هم که 1 سال بود تحت تعلیم قرار گرفته بود، بعضی قطعات موسیقی را خواند و بسیار جالب واقع شد. مردم گیلان به «صبا» اظهار علاقه
روز افتتاح مدرسه صنایع ظریفه در رشت.
بسیار می‌کردند ولی هوای آن ناحیه به مزاج او نمی‌ساخت و میل نداشت در آنجا بماند. این بود که بعد از چندی ناچار به تهران بازگشت و مدرسه رشت هم منحل شد. صبا از این سفر ارمغان خوبی به تهران آورد که از آن جمله چند آهنگ محلی بود ... صبا این نغمات را با لطفی خاص می‌نواخت.»[516]
ابراهیم فخرایی چگونگی برگزاری کنسرت مزبور و سوابق مدرسه موسیقی رشت را به گونه دیگری به شرح زیر بیان نموده است:
«... استاد کلنل وزیری که پس از پایان انقلاب جنگل به دعوت فرمانده تیپ مستقل شمال (سرتیپ فضل الله زاهدی) به رشت دعوت شده بود پس از اجرای چند کنسرت که مورد تجلیل عامه قرار گرفت به تقاضای اهالی اقدام به افتتاح مدرسه موسیقی نمود که استاد ابو الحسن صبا، به معلمی و محمد کسمایی به مدیریت و معلم نقاشی مدرسه برگزیده شدند. کسمایی پس از چندی اعراض و کناره‌گیری نمود و (محمد حاتم) به جایش انتخاب شد، لیکن از حاتم نیز کاری ساخته نبود، زیرا نه ذوق این کار را داشت نه فرصتش را و لذا اداره مدرسه کلا به استاد صبا محول گردید. شاگردان صبا که آمادگی بیشتری داشتند در دوران اقامت کوتاه استاد در رشت به پیشرفتهای چشمگیری نایل آمدند و در نواختن ویلن، از روی نتهای موسیقی (که تا آنزمان سابقه نداشت و هر نوازنده‌ای آرشه ویلن را روی سیمها بر طبق تمرینات ذوقی خویش به صدا درمی‌آورد) مهارت یافتند به‌طوری که هر کدامشان در هنر نوازندگی صاحب‌نظر شدند. اما خود مدرسه در نتیجه عناد رضا افشار که به انتخاب عبد الحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی وزیر دربار آنزمان) به استانداری گیلان اعزام شده بود دستور داشت انتقام ولینعمتش را از مردم گیلان بگیرد، مدرسه را مانند سایر مؤسسات و سازمانهای فرهنگ ملی آن دوران منحل ساخت و مقر مدرسه را تخلیه کرد و خود در آنجا سکونت اختیار نمود.[517]»

قمر الملوک وزیری در بندر انزلی‌

اسحق شهنازی از خاطرات ایام کودکی خود چنین یاد می‌کند:
ص: 389
باغ محتشم رشت، نفر اول از راست: 1- ابو الحسن صبا 2- همایون 3- سپانلو 4- ناشناس 5- خالقی.
شبی زیبا و مهتابی به بندر انزلی رفتیم، با قایقی مجهز و تمیز به همراه حسین صوتی آوازه‌خوان (معروف به حسین درشکه‌چی) در حالی‌که قمر و یعقوب (شهنازی) هم بودند. بر روی مرداب گردش می‌کردیم. چای و تنقلات آماده بود. نوای اندوهبار فلوت با صدای خاطره‌انگیز خانم وزیری با درختان و ساختمانهای بندر و سینه نورانی آب، ملاعبه می‌کرد، قمر خانم پس از خواندن، به حسین گفت تو هم نوایی خوانده و نغمه‌ای برانگیز، حسین برای اثبات این که در گیلان زمین هم‌صدایی و نوایی هست که دلها را ببرد و شوقها را برانگیزد، ناگاه صوت داودی خود را با تحریرهای سنجیده و جذاب سرداد و با شعر استاد شهریار درآمیخت و اشاره به آسمان کرد و خواند:
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست‌آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت‌آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق‌پروانه‌صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم‌یک دسته چو من عاشق بی‌پا و سر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش‌همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ایکاش سحر ناید و خورشید نزایدکامشب قمر اینجا قمر اینجا قمر اینجاست
قمر آنچنان تحت تأثیر صدای زنگ‌دار و شیرین حسین قرار گرفت که ناگاه فریاد زد آخ، خدایا، خداوندا، از این آب شور چه نوای شیرینی آفریده‌ای؟[518]
همچنین به روایتی ذکر شده است که خانم قمر الملوک وزیری در بندر انزلی کنسرت داشت. بعد از کنسرت و صرف شام برای قدم زدن به کنار دریا رفته بود. تعدادی از کارگران روی یک شن‌کش کار می‌کردند. پس از گفتگو با چند تن از آنان ترانه‌ای خواند بقیه کارگران دست از کار کشیده گرد او جمع شدند و وقتی او را شناختند از او به گرمی پذیرایی کردند.[519]

اجرای نمایشهای موزیکال‌

اجرای کنسرت «مشدی عباد» در سالن دبیرستان حکیم نظامی آستارا در سال 1312 خورشیدی نخستین گزارشی است که توسط معمرین این شهرستان بدست ما رسیده است.
گرچه اجرای کنسرت مزبور به نظر می‌رسد که از نظر کیفی چندان مطلوب نبوده است، لیکن تشکیل دادن یک گروه موسیقی که بتواند قطعاتی را به صورت کنسرت اجرا نماید قابل‌توجه می‌باشد.
طبق تحقیقات بعمل آمده، مقارن ایام مزبور، بهره‌برداری از شیلات شمال ایران به روسها واگذار گردیده بود و شهرستان آستارا به عنوان یکی از مراکز اصلی بهره‌برداری شیلات، گروه کثیری از کارشناسان و متخصصین و صیادان ماهیان خاویاری را جذب نموده بود.
در کنار ساختمانهای اداری و فنی شیلات آستارا که به واتکه (واطایی) موسوم بود سالن اجتماعات برگزاری سخنرانی با نمایش فیلم و اجرای کنسرت به کارشناسان روسی اختصاص داده شده بود که به صورتهای گوناگون از این سالن بهره‌برداری می‌شد.
غالبا اجرای نمایش، موسیقی ... در این محل توسط گروه هنرمندان اعزامی از باکو، سالیان و آستارا خان برگزار می‌گردید.
اجرای چنین برنامه‌هایی توسط برخی از صاحب‌منصبان و کارکنان بومی موجب گردید که تشکیلات گروه نوازی موسیقی به صورت ابتدایی در این شهرستان بوجود آید.
گروه موسیقی مزبور به سرپرستی حسن ملت‌پرست به مناسبتهای مختلف در محافل هنری آستارا به اجرای برنامه‌های موسیقی می‌پرداخت. میرزا علی صالحی (نوازنده تار)- آقا قمیش (نوازنده گارمان)- حسن فنونی (نوازنده تار)- محمد شمس (نوازنده گارمان)- آقا شفیع (نوازنده زورنا) و علی سید اوغلی (نوازنده قاوال) از هنرمندان این دوره هستند.

موزیک پرورشگاه بندر انزلی‌

مقارن سال 1305 گروه موزیک پرورشگاه بندر انزلی که با همکاری جوانان ساکن این پرورشگاه تشکیل یافته بود تحت سرپرستی شخصی به نام وزیری فعالیت خود را آغاز نمود. این واحد که تحت پوشش اداره شهرداری بندر انزلی اداره می‌شد به منظور تأمین بخشی از هزینه‌های مربوطه در مجالس
ص: 390
عروسی و مراسم مختلف شرکت می‌نمود. همین گروه هفته‌ای دو بار در محل موزیک بلوار شهرداری (حافظیه انزلی) اقدام به برگزاری کنسرت می‌نمود.
در سال 1327 سرپرستی گروه موسیقی مزبور را شخصی به نام حق‌شناس عهده‌دار گردید.
یکی از جالب‌ترین برنامه‌های موسیقی گروه موزیک پرورشگاه بندر انزلی در این دوره اجرای موسیقی «فانفار» توسط سازهای بادی بود. این برنامه در محل حافظیه و در محوطه بلوار انزلی اجرا می‌شد.
در 3 ضلع جایگاه موزیک به فاصله 50 متری تپه‌های مستور از چمن ایجاد گردیده بود که در بالای هریک از تپه‌های مزبور تعداد 2 نفر نوازنده «ترومپت» مستقر می‌شدند و با توجه به تمرینهای انجام‌شده و هماهنگیهای به‌عمل‌آمده گروه نوازندگان مستقر در جایگاه موزیک قسمتهائی از یک قطعه موسیقی را به صورت دسته‌جمعی اجرا می‌کردند. بعضی از جملات موسیقی توسط افراد نوازندگان ترومپت که بر روی تپه‌های چمن جای گرفته بودند به شکل سئوال و جواب اجرا می‌گردید که فوق العاده مورد توجه حاضران در کنسرت واقع می‌شد.
سرپرستی موزیک پرورشگاه انزلی پس از آن به عزیز پرهیخته که از فرهنگیان شایسته بندر انزلی بود واگذار گردید.
متأسفانه این واحد فرهنگی و تربیتی در سال 1358 منحل گردید!

استاد صبا در گیلان‌

همانطوری که ذکر شد استاد ابو الحسن صبا پس از اجرای کنسرت توسط ارکستر موسیقی مدرسه عالی موسیقی مسئولیت تأسیس مدرسه موسیقی رشت را عهده‌دار شد و فعالیت آموزش موسیقی در شهرستان رشت آغاز گردید. به این ترتیب مرحوم صبا رسما آموزش موسیقی علمی را در شهرستان رشت با افتتاح مدرسه صنایع ظریفه آغاز نمود. گرچه عمر این مدرسه چندان به طول نیانجامید، لیکن سفر استاد صبا به رشت و اقامت در استان گیلان فصل جدیدی در حیات هنری استاد صبا به‌وجود آورد. وی در پی ملاقاتهای روزمره با مردم و رفت‌وآمد به نقاط مختلف استان گیلان مجذوب ترانه‌های محلی گردید و مصمم شد که این قطعات موسیقی را با نت‌نویسی حفظ و ضبط نماید و به این ترتیب تعداد 7 قطعه از موسیقی بومی گیلان شامل قطعات ضربی، و آوازهای محلی گیلان را به شرح زیر جمع‌آوری و تدوین نمود:
1- آواز امیری یا مازندرانی که در مایه دشتی اجرا می‌گردد.
2- قطعه ضربی «زردملیجه». استاد صبا قبل از عزیمت به گیلان این قطعه را بدون 28 میزان مقدمه آهنگ و بدون نام و عنوان مشخصی می‌نواخته، لیکن پس از شنیدن قطعه اصلی در منطقه دیلمان وی این قطعه را به نام «زرد ملیجه» یعنی «گنجشک زرد» (اقتباس شده از آهنگهای محلی گیلان، دیلمان و اسپیلی) ضبط می‌نماید.
3- بخشی از موسیقی آوازی مناطق کوهستانی گیلان که با نام گوشه «دیلمان» به ردیف موسیقی ملی ایران ملحق شد. آواز دیلمان مناسبترین «پرده» در آواز دشتی محسوب می‌گردد که گوشه گیلکی را به عشاق مرتبط می‌سازد.
گوشه دیلمان فاقد میزان‌بندی مشخص و همانند ردیف آوازی موسیقی
«واتکه» نمائی از مجتمع شیلات مرکزی آستارا در سال 1325 که محل برگزاری نمایش فیلم، تأتر و کنسرت بوده است.
سنتی ایران دارای وزن آزاد می‌باشد.
4- قطعه در قفس که استاد وزیری آنرا به نام «گیلک» ذکر نموده است.
صبا پس از سالها بار دیگر مسافرتهای کوتاه‌مدت، ولی بارور خود به گیلان را از سر گرفت تا یادداشتهای خود را درباره آهنگهای محلی گیلان تکمیل نماید.
وی به دیلمان بیشتر از نقاط دیگر گیلان علاقه داشت. در آنجا بود که قطعه مشهور «دیلمان» را سروده بود.
او عقیده داشت که هیچکس دیلمان را خوب نمی‌خواند چون خواننده‌ها معمولا آن صدای دورگه دهقانی را که از فعالیتهای روزانه، مخصوصا به هنگام پائین آمدن از کوه حالت خاصی پیدا می‌کند، ندارند.
صبا در یکی از سفرهای خود به دیلمان و نقاط دیگر گیلان قطعه‌ای به نام «کوهستانی» را که در گوشه عشاق دشتی (گیلکی) است تنظیم کرد. این قطعه با صدای پای گله گوسفندان که از کوه پائین می‌آیند ختم می‌شود. وقتی آن را اجرا می‌کرد همه این مناظر در مقابل چشمش مجسم می‌شد و خودش با صدای بلند احساس خویش را تشریح می‌کرد.
صبا در یادداشتی درباره قطعه کوهستانی می‌گوید:
این قطعه را به نام «گوسفند دوخوان» که به معنای صدا کردن گوسفندان است می‌نامند. «رقص چوبی قاسم‌آباد» نیز یکی دیگر از یادگارهای این سالها و مسافرتهاست که از معروفترین و زیباترین ترانه‌های محلی ایران است.
در سال 1324 قطعه محلی «دیلمان» را که صبا سالها قبل در گیلان به نت درآورده بود، جواد معروفی برای ارکستر انجمن موسیقی تنظیم نمود و با آواز استاد بنان به اجرا درآورد.
ایام نوروز سال 1332 صبا به همراهی گروهی از یاران خویش در رشت و بندر انزلی چندین کنسرت اجرا نمود که از سوی مردم به طرز قابل‌توجهی مورد توجه و تشویق قرار گرفت.
ص: 391

عارف قزوینی در گیلان‌

عارف قزوینی در گیرودار یک واقعه عشقی به ناچار از قزوین عازم رشت شد و در خانه مشیر التجار قزوینی اقامت کرد.
مدت اقامت عارف قزوینی در رشت قریب به 1 سال به طول انجامید.
در سال 1315 هجری قمری به هنگام اقامت در رشت تصنیف زیر را سرود:
دیدم صنمی سر و قد و روی چو ماهی‌الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی‌الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
همچنین تصنیف زیبائی را در مایه سه‌گاه هنگام مسافرت طوالش گیلان در وصف افتخار السلطنه دختر زیبای ناصر الدین شاه سرود:
افتخار همه آفاقی و منظور منی‌شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
عارف قزوینی به هنگام مراجعت از سویس به ایران در سال 1338 هجری قمری برای آخرین بار از طریق روسیه وارد بندر انزلی گردید.

پیش‌پرده‌خوانی در تماشاخانه‌ها

در دهه 1320 خواندن تصنیف مخصوصا تصنیفهائی با اشعار انتقادی به منظور جلب مشتری در تماشاخانه‌ها مرسوم گردید. در گیلان نیز از سال 1323 خواندن این قبیل تصنیفها یا به اصطلاح اجرای پیش‌پرده و نیز برنامه‌های متنوع دیگری از قبیل رقص و سازوآواز در تماشاخانه‌ها رواج پیدا کرد که فوق العاده مورد توجه قرار گرفت.
در گیلان نیز پیش‌پرده‌ها غالبا جنبه انتقادی داشت و در بیشتر آنها مسائل روز مانند وضع نابسامان برق و بهداشت و یا مسائل مالیاتی مطرح می‌شد. اکثر پیش‌پرده‌های ساخته‌شده توسط افراد علاقمند و نکته‌سنج به زبان محلی و برخی از آنها نیز به زبان فارسی بود.
قطعات پیش‌پرده‌ها توسط اشخاص خوش‌صدا در قالب آهنگهای محلی گیلانی و یا ترکی و بعضی اوقات فارسی (موسیقی اصیل ایرانی) اجرا می‌گردید.
تعدادی از پیش‌پرده‌خوانهای تماشاخانه‌ها پس از تأسیس رادیو رشت فعالیت خویش را به عنوان خواننده آهنگهای محلی ادامه دادند.
معروفترین پیش‌پرده‌خوانهای آن دوره به روایت نویسنده «تاریخچه تآتر گیلان» عبارت بودند از: شاپور درخشانی، هوشنگ پیشقدم، شاپور جفرودی، جمشید جفرودی، نادر گلچین و چند تن دیگر.

موزیک نیروی دریائی بندر انزلی‌

در دهه 1320 به منظور اجرای سرودهای نظامی، در پایگاه نیروی دریائی بندر انزلی واحد آموزش موزیک تشکیل گردید و گروهی به عنوان گروهان موزیک انتخاب گردیدند. این گروه ضمن تمرین قطعات موسیقی نظامی برخی آهنگهای محلی را نیز اجرا می‌کردند و در مراسم و جشنهای ملی اقدام به برگزاری برنامه‌های موسیقی می‌نمودند.
تیمسار حقکردار که خود از نوازندگان ارکستر سنفونیک تهران بود نقش ارزنده‌ای در سازماندهی و تعالی واحد موزیک نیروی دریائی شمال ایفا کرد.

ارکستر رادیو رشت‌

در سال 1325 با افتتاح فرستنده رادیو رشت هنرمندان انجمن منحله موسیقی رشت به سرپرستی رکن الدین نژند گروه موسیقی رادیو رشت را تشکیل دادند. آقای نژند نوازندگی ویلن را در مکتب مرحوم صبا و ذو الفنون آموخته بود و خود نیز به ساختن آهنگهائی می‌پرداخت.
هنرمندانی که طی سالهای مختلف با گروه موسیقی رادیو رشت همکاری داشته‌اند عبارتند از:
منوچهر ویسانلو، غلامرضا امانی، اسد الله مؤمن‌پور، جهانگیر سرتیپ‌پور، کاسعلی اکبرپور، رضا نیکوروان، حسین آمنین، منوچهر جنتی و اکبر صدیف.
آهنگسازان: اسد الله مؤمن‌پور، رکن الدین نژند، منوچهر ویسانلو، غلامرضا امانی، جهانگیر سرتیپ‌پور، کاسعلی اکبرپور، رضا نیکوروان، حسین آمنین، اکبر صدیف، منوچهر جنتی، فریدون فروزانفر، رضا استوار، داریوش علیزاده، عبد الله ملت‌پرست، احمد علی راغب، احمد سیگارچی، بهمن شکیبی، حسن تقی‌پور و علی زیباکناری.
نوازندگان ویلن: رکن الدین نژند، ویسانلو، اکبرپور، جنتی، فروزانفر، شکیبی، محمود طرازکوهی، رضا عباس‌زاده، منوچهر آمیغ (میگلی)، حسن آصفی، جهان دانش، پندآموز، شادمند، منوچهر روزرخ و حسین حمیدی.
نوازندگان تار: حسین دستیار، عنایت تحویلداری، عبد الله ملت‌پرست، زید الله طلوعی، محمد تقی رنجبر، حسن تقی‌پور و احمد علی راغب.
نوازندگان سنتور: بهمن سیگارچی، علی بابا شکوری، حسن عشقی، محمد جمشیدی، داریوش علیزاده، علی کنعانی، بهمن پرشاد و حسین آمنین.
نوازندگان تنبک: محمد علی برکادهی، محمد میخچی، خسرو کشوری، هوشنگ افتخاری، صدفی، علی مبرهن، جعفر ابراهیمی، بهمن امین‌طینت و احمد قربانی.
نوازندگان کلارینت: یوسف چنانی‌افشار، قدیر نجفی، شعبانعلی بابازاده و علی مردخه.
نوازندگان نی: علی فروهری، غلامرضا ورعی و علی بهدشتی.
نوازنده سرنای: جهانشاه و عزیز خوشنواز.
نوازندگان عود: رضا جوادزاده و احمد سیگارچی.
نوازندگان فلوت: غلامرضا امانی و بهمن یوسفی.
خوانندگان: نادر گلچین، ناصر مسعودی، حسین قوامی آبکناری، حسین قره‌خانی، مهدی نیکفرجام، علی بوستانچی آبکناری، شمس، احمد عاشورپور، رضا جوادزاده، شاپور جفرودی، فریدون پوررضا، علی زیباکناری، منصور فانی، جواد شجاعی‌فرد، علیرضا شوریده، فرامرز دعایی و عبد الله جعفری.

انجمن موسیقی گیلان‌

به منظور ترویج موسیقی در اردیبهشت‌ماه 1328 آقای کیهان دیوان‌بیگی گام مثبتی پیش نهاد و با دعوت از آقایان اسماعیل امیرعطایی، رکن الدین نژند، حسن آصفی، انکشافی، اسد الله خان سمیعی و چند تن هنرمند دیگر مقدمات تأسیس انجمن موسیقی گیلان را فراهم آورد. کلیه اشخاصی که به عضویت پذیرفته می‌شدند ملزم به پرداخت ورودیه و تعهد پرداخت ماهانه بودند.
ص: 392
این انجمن در برنامه خود کلاس تعلیم همخوانی (کر)، آواز، نت، نوازندگی ویلن، تار، دنبک، قره‌نی، نی، ترومپت و دیگر آلات موسیقی زهی و بادی را گنجانده و بدین‌طریق تصمیم داشت در راه اعتلای موسیقی گیلان گامهای مثبتی بردارد. انجمن طی یک سال عمر کوتاه خود به نتایج قابل توجهی دست یافت. دو کنسرت بسیار خوب در تماشاخانه گیلان اجرا نمود و چند آهنگ زیبا و اصیل ایرانی توسط آقایان اسماعیل امیرعطائی، کیهان دیوان‌بیگی و اسد الله سمیعی ساخته شد که در کنسرتها اجرا گردید و مورد استقبال عامه قرار گرفت، ولی متأسفانه بعد از انتخاب دومین هیئت‌مدیره در اردیبهشت 1329 بین اعضای انجمن اختلافاتی پیدا شد که منجر به تعطیل این کانون هنر گردید.
آقای کیهان دیوان‌بیگی همزمان با تأسیس اداره تبلیغات و رادیو در رشت با همکاری عده‌ای از هنرمندان گیلان گروه موسیقی رادیو را تشکیل داد.

ارکستر بزرگ فرهنگ و هنر گیلان‌

در سال 1347 به همت اداره کل فرهنگ و هنر استان گیلان به منظور تشکیل کلاسهای آموزش موسیقی در رشت از استاد یحیی نیک‌نواز یکی از هنرمندان با سابقه وزارت فرهنگ و هنر جهت سرپرستی فعالیتهای موسیقی این استان دعوت شد. وی با همکاری هنرمندان استان، گروه موسیقی اداره کل فرهنگ و هنر گیلان را تشکیل داد و ضمن تمرین قطعات موسیقی ملی و محلی، آموزش سازهای گوناگون را در کلاسهای مختلف عهده‌دار شد.
اعضاء ارکستر مزبور با بهره‌گیری از موسیقی علمی قطعات موسیقی ملی و محلی گیلان را در کنسرتهای مختلف اجرا می‌نمودند.
این گروه را باید نخستین هیئت نوازندگان موسیقی گیلان به‌شمار آورد که قطعات موسیقی را به صورت علمی اجرا می‌نمودند.
اعضاء هیئت ارکستر فرهنگ و هنر استان گیلان عبارتند از:
یحیی نیک‌نواز رهبر ارکستر، منوچهر جنتی نوازنده ویلن، پری نیک‌نواز نوازنده ویلن، حسن حق‌گو نوازنده ویلن، بهمن شکیبی نوازنده ویلن، عبد الله ملت‌پرست نوازنده تار، عنایت تحویلداری نوازنده تار، زید الله طلوعی نوازنده تار، شعبانعلی بابازاده نوازنده کلارینت، احمد سیگارچی نوازنده عود، بهمن سیگارچی نوازنده سنتور، بهمن یوسفی نوازنده فلوت، بهمن صدفی نوازنده ضرب، علی زیباکناری خواننده و رضا جوادزاده خواننده و نوازنده عود.
علاوه بر اجرای کنسرتهای موسیقی هریک از هنرمندان مزبور در رشته‌های مختلف، آموزش سازهای موسیقی را در کلاسهای اداره کل فرهنگ و هنر استان گیلان عهده‌دار بودند.

کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان تلویزیون رشت‌

مقارن سال 1352 واحد کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان در تلویزیون مرکز رشت افتتاح گردید. این واحد فرهنگی- هنری فعالیت خود را در زمینه آموزش موسیقی به سرپرستی خانم هوروش عبیدی و مربیان موسیقی به شرح زیر آغاز نمود:
ارکستر موسیقی اداره کل فرهنگ و هنر استان گیلان به سرپرستی مرحوم یحیی نیک‌نواز (سال 1349).
1- آقای گیو نیکروان مربی سلفژ و آواز جمعی (کر)
2- آقای عبد الله ملت‌پرست مربی گروه نوازی سازهای «ارف» و تار
3- آقای یوسف احمدی مربی سازهای ارف
4- آقای سید محمد فروغ سروری مربی سازهای ملودیکا و فلوت ریکوردر
5- آقای احمد سیگارچی مربی سنتور
6- آقای علی مبرهن مربی تنبک
7- آقای حسن عامری مربی سازهای بادی
از سال 1354 سرپرستی کارگاه موسیقی به آقای عبد الله ملت‌پرست واگذار گردید و به دنبال آن تغییرات بنیادی در شیوه فعالیتهای کارگاه موسیقی بوجود آمد.
قبلا بیشترین حجم مواد آموزشی کارگاه مزبور را موسیقی غربی شامل می‌شد و بخش اندکی به موسیقی ایرانی اختصاص یافته بود، ولی پس از واگذاری مسئولیت کارگاه موسیقی به ایشان با جلب نظر مربیان بومی و بهره‌گیری از امکانات موسیقی بومی و محلی گیلان اساس فعالیتهای کارگاه موسیقی بر محور موسیقی ملی و محلی گیلان و بخش اندکی هم به موسیقی کلاسیک بین المللی اختصاص یافت و به منظور تحکیم موقعیت علمی این واحد فرهنگی- هنری با اجرای طرح پژوهش در قلمرو موسیقی محلی گیلان زمینه گسترده‌ای برای جمع‌آوری آواهای محلی استان گیلان فراهم آمد.
همزمان با اجرای سیاستهای آموزش جدید، و با احیاء سازهای بومی گیلان توسط نوازندگان محلی، فصل جدیدی در آموزش موسیقی کودکان آغاز گردید و هنرمندانی به شرح زیر به جمع مربیان کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان مرکز رشت افزوده شد:
8- غلامرضا ورعی مربی نی
9- استاد جهانشاه مربی سرنای
10- استاد علی بهدشتی مربی نی محلی
11- رضا جوادزاده مربی عود
ص: 393
گروه موسیقی عشاق گیلان.
قریب 100 نفر از هنرجویان این واحد فرهنگی ضمن آموزش سازهای تخصصی به صورت گروههای مختلف موسیقی به اجرای قطعات موسیقی ملی و محلی پرداختند. حاصل فعالیتهای مزبور به صورت برنامه‌های تلویزیونی کنسرتهای موسیقی در مراسم مختلف عرضه گردید.
گروه موسیقی سنتی کودکان و نوجوانان مرکز رشت با شرکت در فستیوال کنسرت کارگاه موسیقی سراسر کشور در تالار تآتر شهر تهران با اجرای قطعات موسیقی تالشی و گیلکی موفق به کسب مقام اول در این مسابقات هنری شد.
فعالیتهای کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان مرکز رشت تا اوائل سال 1359 ادامه داشت و از آن پس تعطیل گردید.

گروههای موسیقی آزاد

گروه عشاق گیلان‌

از سال 1353 گروه موسیقی عشاق گیلان فعالیت خود را در زمینه حفظ و اشاعه موسیقی محلی و موسیقی سنتی ایران آغاز نمود. گروه مزبور با پرداختی جدید در ارائه موسیقی محلی گیلان اولین برنامه تلویزیونی خود را به صورت مجموعه موسیقی شامل: پیش‌درآمد، آواز محلی، تصنیف و رنگ در قالب موسیقی محلی گیلان عرضه نمود و پس از آن ضمن ارائه برنامه‌های مختلف تلویزیونی کنسرتهای متعددی را نیز در شهرهای مختلف استان گیلان برگزار کرد.
گروه عشاق گیلان با راهنمائیهای دکتر داریوش صفوت سرپرست مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی فعالیتهای خود را ادامه داد و در سال 1356 کاندیدای شرکت در فستیوال جشن و هنر شیراز گردید.
این گروه در پائیز 1357 با عرضه نوار میرزا کوچک خان، فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی گروه عشاق گیلان تنها گروه موسیقی فعال بود که در شرایط آن زمان برای پشتیبانی از آرمانهای انقلاب و اجرای سرودهای ملی و انقلابی و برگزاری کنسرتهای موسیقی حضور فعال خویش را در استان گیلان گسترش داد.
این گروه در سال 1369 برای کمک به آسیب‌دیدگان زلزله گیلان و زنجان چندین کنسرت برگزار کرد و در سال 1370 به نفع آسایشگاه معلولین و سالمندان رشت طی 4 شب در سالن برق رشت برنامه‌های موسیقی محلی و ملی برگزار نمود. همچنین به دعوت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در آنکارای ترکیه گروه عشاق گیلان در پائیز سال 1372 چندین برنامه کنسرت موسیقی برگزار نمود که با استقبال فراوانی روبرو شد. این گروه با همکاری هنرمندانی که اسامی آنها ذیلا ذکر می‌شود فعالیتهای هنری خود را ادامه می‌دهد:
عبد الله ملت‌پرست سرپرست گروه نوازنده تار- سه‌تار
غلامرضا ورعی نوازنده نی
محمد تقی رنجبر نوازنده تار
حسن عشقی نوازنده سنتور
رضا جوادزاده نوازنده عود
ماهور ملت‌پرست نوازنده تار
کاظم رمضانی نوازنده کمانچه
مظاهر پوراسماعیل نوازنده دف
تقی رمضانی نوازنده دف
علیرضا مشعوفی نوازنده تنبک
خوانندگان گروه عبارتند از آقایان علیرضا شوریده، حسین قوامی آبکناری، رضا جوادزاده و لطیف کاظمی. آثاری که گروه عشاق گیلان از ساخته‌های عبد الله ملت‌پرست تا تابستان سال 1372 عرضه کرده بدین قرار است:
1- عاشقان دشت شهادت (موسیقی بدون کلام).
2- کاست شماره 1: میرزا کوچک خان، با صدای علیرضا شوریده.
3- کاست شماره 2: سیری در مقام شور، با صدای حسین قوامی آبکناری.
4- کاست شماره 3: بانگ شباویز، با صدای حسین قوامی آبکناری.
5- کاست شماره 4: سبز آواز، با صدای رضا جوادزاده.
6- کاست شماره 5: امیرکبیر، با صدای رضا جوادزاده.
7- کاست شماره 6: انتظار، با صدای لطیف کاظمی.
8- کاست شماره 7: اشک وارش، با صدای علیرضا شوریده.

گروه موسیقی گیل‌آوا

در سال 1365 به همت آقای علی شکوری که مدتی به عنوان نوازنده سنتور در گروه عشاق گیلان فعالیت داشت. گروه موسیقی گیل‌آوا در شهرستان لاهیجان با همکاری هنرمندان آن منطقه تشکیل شد.
این گروه با ترکیبی از سازهای سنتی و هنرمندان باسابقه‌ای همچون حسن تقی‌پور که از آهنگسازان خوش‌قریحه گیلان می‌باشد اقدام به اجرای کنسرتهای موسیقی در شهرستانهای مختلف استان گیلان، مازندران، تهران نمود و فعالیتهای گسترده‌ای را در زمینه حفظ و اشاعه موسیقی محلی، به
ص: 394
گروه موسیقی گیل‌آوا.
خصوص شرق گیلان آغاز نمود.
از دیگر فعالیتهای این گروه شرکت در جشنواره‌های سراسری تالار وحدت و نیز جشنواره گیلان بود که موفق به دریافت دیپلم افتخار گردید.
محور فعالیتهای این گروه موسیقی در زمینه موسیقی محلی گیلان و موسیقی سنتی ایران بود و سهم بیشتری از برنامه‌های گروه مزبور به موسیقی محلی گیلان اختصاص داشت.
اعضاء گروه گیل‌آوا:
1- علی شکوری نوازنده سنتور (سرپرست گروه)
2- حسن تقی‌پور نوازنده تار
3- عبد الله آل‌بویه نوازنده تارباس
4- محمد زاهدی عبقری نوازنده نی
5- نعمت جانانی نوازنده کمانچه- ویلن
6- رضا بزرگپور نوازنده تنبک
7- محمد حسین خیرخواه خواننده‌

گروه موسیقی صبا

از سال 1365 گروهی از هنرمندان ناحیه شرق گیلان به سرپرستی آقای محمد جمشیدی اقدام به تشکیل گروه موسیقی نمودند، این گروه که با اهداف حفظ و اشاعه موسیقی منطقه دیلمان و سیاهکل فعالیت خود را آغاز نموده بود، با تحقیق و بررسی پیرامون موسیقی این سامان، تمرین و اجرای قطعات موسیقی فولکلور را محور فعالیتهای خود قرار داد.
گروه موسیقی «صبا» در ابتدای امر فاقد محل مشخصی جهت اجرای تمرینات خود بود، لیکن با گذشت چند سال و اجرای کنسرتهای متعدد موسیقی که به مناسبتهای گوناگون در شهرستانهای سیاهکل، لنگرود، رودسر و رشت برگزار گردید مورد توجه مسئولین فرهنگی قرار گرفت و پس از آن زیر نظر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان لنگرود فعالیتهای خود را ادامه داد.
هم‌اکنون گروه موسیقی «صبا» اجرای قطعاتی از موسیقی اصیل ایران و نیز برخی از آواهای موسیقی منطقه دیلمان و گیلان را در فعالیتهای فرهنگی
گروه موسیقی صبا.
خویش مورد توجه قرار داده است که با استفاده از هنرمندان به شرح زیر برنامه‌های خود را تنظیم نموده است:
1- محمد جمشیدی نوازنده سنتور
2- کورش بزرگپور نوازنده تنبک
3- عزیز یحیی‌پور نوازنده تار
4- پرویز دهپور نوازنده ویلن
5- علی پورجعفر نوازنده کلارینت
6- ستار خواجه‌تاش آواز
7- محمد رضا رحمتی آواز

گروه موسیقی سارنگ‌

در سال 1369 به همت گروهی از هنرمندان موسیقی شهرستان فومن گروه موسیقی سارنگ در این شهرستان فعالیتهای فرهنگی- هنری خود را آغاز نمود و اولین کنسرت موسیقی توسط گروه مزبور با شرکت در مراسم شب شعری که در سینما طلوع شهرستان فومن برگزار گردیده بود به اجرا درآمد.
پس از آن گروه مزبور با مساعدتهای اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان فومن فعالیت خود را در جهت حفظ و اشاعه موسیقی محلی مناطق غرب گیلان (تالشی و گیلکی) دنبال نمود.
هم‌اکنون گروه مزبور با همکاری هنرمندان زیر فعالیتهای خود را ادامه می‌دهد:
1- غلامرضا اخوان نوازنده سنتور
2- علی ذرعی‌فروش نوازنده نی
3- احمد سایه‌افکن نوازنده تنبک
4- علی حاجتی نوازنده ویلن
5- سید هادی حمیدی خواننده
6- محمد حسن خورشیدی خواننده
ص: 395
گروه موسیقی سارنگ، از راست: 1- علی ذرعی‌فروش 2- علی حاجتی 3- غلام اخوان 4- محمد حسن خورشیدی 5- احمد سایه‌افکن.

فعالیتهای پراکنده‌

صرفنظر از آنچه که در زمینه تشکیل هیئتهای ارکستر و اجرای قطعات موسیقی به صورت گروهی و فعالیتها و اقدامات گروههای آزاد در گیلان صورت گرفته فعالیتهای پراکنده‌ای نیز از نظر اجرای قطعات موسیقی در این استان انجام یافته که به گسترش و اشاعه فرهنگ و شناخت موزیک در این استان کمک کرده است. در این مورد می‌توان به فعالیتهای انجمن ادبی گلشن و برخی اقدامات دیگر اشاره کرد:
مقارن سال 1303 شمسی از سوی انجمن ادبی گلشن گیلان نمایشنامه‌های موزیکال آذربایجانی در رشت توسط احمد درخشان همراه با ارکستر عالی برگزار گردید که نمایشنامه «دو رفیق همدرد» یکی از آنها بود.
خانم سونا قفقازی و مریم قفقازی نخستین زنانی بودند که ضمن ایفای نقش در نمایشنامه‌ها، قطعات موزیکال را اجرا می‌نمودند. مریم قفقازی غالبا در کنسرتهائی که از سوی انجمن محمدیه برگزار می‌گردید برنامه‌های رقص و آواز اجرا می‌کرد.
به روایت نویسنده «تاریخ نمایش در گیلان» طی سالهای پس از 1310 شمسی اجرای نمایشنامه‌ها به همراهی قطعات موسیقی برگزار می‌شد و نمایشنامه‌های مبتذل به زور سازوآواز و رقص قابل هضم می‌گردید.
در سال 1323 شمسی استادیودرام گیلان اقدام به تشکیل کلاس موسیقی کرد که سرپرستی آن به عهده یکی از موسیقیدانان ارمنی موسوم به مسیو یرواند بود، ولی این کلاس موفقیت چشمگیری به‌دست نیاورد و تعطیل گردید.
مقارن جنگ جهانی دوم هنگامی که گیلان در اشغال سربازان روس بود هیئت ارکستری متشکل از افسران و سربازان روس کنسرتهائی در بندر انزلی اجرا می‌کرد. جمعیت محمدیه در بحبوحه جنگ بین الملل اول در رشت تشکیل شد و نمایشنامه‌هائی به صورت اپرا و اپرت اجرا کرد، از قبیل آرشین مالالان، مشدی عباد، لیلی و مجنون، شیخ صنعان، خورشید بانو و غیره. آهنگهائی که در این نمایشنامه‌ها و اپرتها اجرا می‌شد بی‌نهایت مورد توجه تماشاگران قرار می‌گرفت و در گسترش موسیقی گیلان تأثیر بسزائی داشت.
استاد حسن ملت‌پرست یکی از موسیقیدانان و نوازندگان مشهور گیلان.

موسیقیدانان گیلان در گذشته و حال‌

سرزمین گیلان طی دوره‌های مختلف، هنرمندان نامدار و پرآوازه‌ای در رشته موسیقی داشته که حتی نام اغلب آنان فراموش شده و از یاد رفته است.
اگر اسامی و شرح حال موسیقیدانان بزرگ گیلان نیز همچون نویسندگان و شاعران و نقاشان ثبت می‌شد و وسائل ضبط و حفظ آثار آنان در زمان حیات پرافتخارشان وجود می‌داشت امروز گنجینه عظیمی در دست معاصران بود.
از صدها موسیقیدان و نوازنده بزرگ گیلان نام چند تن در برخی از منابع دیده می‌شود که ضمن گفتگو درباره دیگران به آنان اشاره شده مانند استاد زیتون موسیقیدان و پرده‌شناس و نوازنده چیره‌دست عود و قیچک. وی مقارن 960 هجری قمری در دربار خان احمد خان گیلانی آخرین امیر سلسله کیائیان می‌زیست و سمت معلمی خان احمد را در موسیقی به عهده داشت. در مهارت و استادی وی داستانها و افسانه‌هائی بر سر زبانها بود که برخی از آنها به رشته تحریر درآمده است از جمله آن‌که استاد روزی در باغ به نواختن قیچک مشغول بود و به قول مورخین عصر وی «با نغمات سمات به ضیافت طیور پرداخته و سازی می‌نواخته» است. بلبلی که سخت مجذوب آوای دلنواز قیچک شده بود از شاخ به زیر آمده در گوشه قیچک نشست و اظهار وجد و حال نمود.
در اینجا با ذکر نام تعدادی از هنرمندان موسیقی گیلان در گذشته و حال
ص: 396
نسبت به آنها ادای احترام می‌نماید:
سید باقر خان (صبری) موسیقیدان
حسین درشکه‌چی خواننده
یوسف آوازه‌خوان خواننده
ضیاء الممالک (صبری) نوازنده ویلن
تراب کمانچه‌کش نوازنده کمانچه
فیض الله دیلمانی نوازنده کمانچه
اکبر خان فلوتی نوازنده فلوت
یعقوب خان فلوتی نوازنده فلوت
یوسف فلوتچی نوازنده فلوت
کاظم تارچی نوازنده تار
ابو الفضل خان نوازنده تار
یحیی خان زرپنجه نوازنده تار
احمد خان جنگ‌میری نوازنده تار
حسن ملت‌پرست نوازنده تار

هنرمندان موسیقی گیلان در حال حاضر نوازندگان تار

اشاره

آرش، عباس
امیر عطائی
تقی‌پور، حسن
تحویلداری، عنایت
جنگ‌میری، احمد خان رهبر
رنجبر، محمد تقی
دانش‌پژوه، شیخ خلیل
شایگان، نادر
ملت‌پرست، حسن
ملت‌پرست، عبد اللّه
ملت‌پرست، ماهور
راغب، احمد علی
نوری پناه، پرویز
مهرگان، عبد الحمید
نادری، امیرهوشنگ‌

نوازندگان نی‌

پوراسماعیل، مظاهر
ذرعی‌فروش، علی
فروهری، علی
فلاحتکار، ستار
ورعی، غلامرضا

نوازندگان عود

جوادزاده، رضا
سیگارچی، احمد

نوازندگان تنبک‌

افتخاری، هوشنگ
ابراهیمی، جعفر
رجبی، بهمن
سایه‌افکن، احمد
برکادهی
حق‌گو، حسن
ذهب اصلی، علی
قربانی، احمد
مبرهن، علی
میخچی، مهدی
کشوری، خسرو

نوازندگان سنتور

اخوان، غلام
باباشکوری، علی
جمشیدی، محمد
سیگارچی، بهمن
علیزاده، داریوش
صارمی، منصور
عشقی، حسن
کنعانی، اکبر
آمنین، حسین‌

نوازندگان فلوت‌

اکبر خان فلوتی
شهنازی، یعقوب (یعقوب رشتی)
یوسفی‌

نوازندگان کمانچه‌

احمد کیاسرائی، یوسف
رمضانی، کاظم‌

نوازندگان سرنای‌

جهانشاه
سیابرار
عیسی خان
دلخوش
خوشحال، عزیز

نوازندگان ویلن‌

آرزم، هادی
اکبرپور، کاسعلی
اوهانجانیان، وازگین
امانی، غلامرضا
جنتی، منوچهر
خداپناهی، بهمن
حاجتی، علی
ساسانی، اردشیر
شکیبی، بهمن
دیوان‌بیگی، کیهان
روزرخ، حسین
رنجبر، سیروس
فروزانفر، فریدون
ماردوروسیان، یرواند (مسیو یرواند)
ویسانلو، منوچهر
آمیغ (میگلی)، منوچهر
نژند، رکن الدین‌

نوازندگان پیانو

اوهانجانیان، اولین
ایران جوان، علی‌بالا
ملت‌پرست، طهماسب
ممتازی‌

خوانندگان‌

امیر عطائی، اسماعیل
پوررضا، فریدون
جعفری، عبد الله
خورشیدی، محمد حسن
دعائی، فرامرز
زیباکناری، علی
سیر، بهرام
شجاعی‌فرد، جواد
شوریده، علیرضا
عاشورپور
جفرودی، شاپور
جهاندار، علی
جوادزاده، رضا
فانی، منصور
قوامی آبکناری، سید حسین
کهربائی، جمشید
مسعودی، ناصر
منتشری، محمد رضا
حمیدی، سید هادی
ص: 397